دیالمهء آل زیار،از خاندانهای اصیل و نژادهء ایران بودند که با روحیهء ایران دوستی و گرایش به خاندان رسالت دولت مستقلی در شمال ایران تشکیل دادند. در قرن چهارم هجری مرداویج علم مخالفت با خلیفهء عباسی را برافراشت؛ برادرش،وشمگیر،با همین اندیشه مبارزه کرد و به فرمانروایی رسید و پس از وی دو پسرش،بهستون و قابوس به امارت رسیدند.در سال 357 هـ.ق قابوس به جانشینی پدر،به رهبری سلسلهء آل زیار نشست.
اقبال در کتاب خود،«قابوس وشمگیر زیاری»، مینویسد:«...درخشانترین عضو خاندان آل زیار،همین قابوس پسر وشمگیر است...و حقیقتا یکی از نمایندگان با فروع تاریخ مملکت ما است.»(1) از او برجی به یادگار مانده که به گنبد قابوس هم معروف است. سعید نفیسی در مقدمهء «قابوسنامه»دربارهء آن میگوید:«مهمترین اثری که از قابوس مانده،ساختمانی است که در سال 397 قمری و 375 شمسی،هفت سال پیش از مرگ خود برای قبر خویش بنا کرده و مهمترین ساختمانی است که از سدهء چهارم هجری در ایران مانده و یکی از برجستهترین یادگارهای معماری هزار سال پیش ایران است.این ساختمان... برجی است آجری که اینک به نام «گنبد قابوس» معروف است و در آبادی کوچکی است که به همین نام معروف شده و در 108 کیلومتری بندر شاه است».(2)
این برج به شکل استوانه ساخته شده و بدنهء آن از بیرون ده بریدگی،یا به اصطلاح معماری،«پشت بند»دارد و آن را روی تخت یا صفهای ساختهاند با ارتفاع دو متر و هفتاد و پنج سانتیمتر.بلندی برج از کف تا انتهای گنبد مخروطی که روی آن گذاشتهاند 57 متر است که 17 متر آن را گنبد تشکیل میدهد چون این برج را بر روی تپهای از خاک دستی ساختهاند که نزدیک 15 متر از زمین گرداگرد آن بلندی دارد،از دور و در میان دشت با شکوه و جلال بسیار به نظر میرسد.
گرداگرد این برج و در روی بدنههای دهگانه آن،به بلندی سه متر از کف ساختمان،کتیبهای در آجر تراشیدهاند به خط کوفی ساده که هر یک به درازای دو متر و پهنای هشتاد و سانتیمتر است و عبارات آن این است:«بسم اللّه الرحمن الرحیم. هذا القصر العالی للامیر شمس المعالی الامیر بن الامیر قابوس بن وشمگیر،امر ببنائه فی حیاته سنه سبع و تسعین و ثلثمائة قمریة و سنه خمس و سبعین و ثلثمائه شمسیه.»(3)
با اینکه تاریخنویسان و محققان میراث فرهنگی غالبا این ساختمان بلند را قبر قابوس میدانند، بعضی از تاریخ نگاران نجوم ایران از روی قرائن پنداشتهاند که بنای مزبور برای رصدخانه ساخته شده است،زیرا در کاوشهای این بنا از باقیماندهء جسد اثری یافت نشده است.صولت نظام در کتاب«نخبهء سیفیه»(1321 قمری)مینویسد: «... مقبرهء قابوس بن وشمگیر هم موافق ثبت تواریخ باید در این گنبد باشد. ولی تاکنون آثاری از مقبره علی الظاهر پیدا نشده و سه سال قبل جهت کشف مقبره کف حالیهء گنبد را به قدر چهارده ذراع کندهاند،چیزی معلوم نشده مأیوس گشته،پرکردهاند...»(4)
این سند نشان میدهد در دورهء قاجار کاوشی صورت گرفته است؛شاید در سالهای پیش از آن نیز کاوشهایی صورت گرفته باشد که شواهدی از آن در دست نیست.
«صولت نظام»در بیان شکل بالای ساختمان، در همانجا چنین مینویسد:«...بعد از آن،ده متر هم به شکل مخروطی روی او ساخته شده است و میان آن مخروط هم خالی است...»وی این نکته را به علت خاصی متذکر میشود که بعدا به آن خواهیم پرداخت.
در زندگی نامهء قابوس میبینیم که وی افزون بر درایت سیاسی به علوم و فنون مختلف آگاهی داشته و در سالهای دور از حکومت به کسب فضایل پرداخته است و 17 سال را به معاشرت و مصاحبت دانشمندان و علما و مطالعهء کتب گذرانده است.از جمله باید گفت که ابو اسحاق صابی مکاتبه و با کوشیار گیلانی معاشر و همنشین بوده است.شمس المعالی غیر از تسلط بر علوم بلاغت و هنر،مقامات علمی دیگری را نیز دارا بوده و مخصوصا در بعضی از علوم زمان،مثل نجوم،دست داشته است.
مراسلهای از این امیر فاضل با ابو اسحاق صابی در دست است که طی آن اسطرلاب و ذات الحلق را طلب کرده،همچنین مینویسد:«تصور میکنم وقتی این نوشته من به استاد (یعنی صابی) برسد و بخواند،بگوید بین قابوس گیلانی و اسطرلاب چه نسبتی از انساب هست و چه سببی از اسباب او را به مکاتبه با بلیغترین نویسندگان واداشته.»و صابی در جواب این جمله مینویسد: این«دور افتادهء بعید،همچنانکه بر نزدیکان پوشیده نیست،به تحقیق میداند که امیر جلیل شمس المعالی در مرحلهء علم به انواع فلسفه تا آن حد رسیده که افلاطون و ارسطاطالیس نرسیدهاند،مخصوصا از هیأت آن اندازه بهره گرفته که بطلمیوس و ارشمیدس نیز نگرفتهاند...»(5)
در کتاب «ذخیرهء خوارزمشاهی» نوشته سید اسماعیل جرجانی مطلبی دربارهء کوشیار گیلانی و قابوس آمده بدین قرار:«مردی بودست به شهر گرگان،از ولایت گیلان،منجم و فاضل او را «کیاکوشیار» گفتندی و به روزگار امیر قابوس،که به شمس المعالی معروف بوده است، و این کیاکوشیار در خدمت او بوده است و به نزدیک او عزیز بوده است و امروز فرزندان او در نواحی قم مقام دارند و علم نجوم برزند(ورزند)، و بنده ایشان را به شهر قم دیده است و اندر دست ایشان کتابها دید به خط این کیاکوشیار...»(6)
در کتاب «فرهنگ ادبیات فارسی دری» راجع به کوشیار گیلانی نوشته شده است که کوشیار رصدخانهای بنا کرده که به نام وی مشهور است.(7) در عین حال که دربارهء صحت مطلب تردید شده.(8)
با توجه به قرائن شاید بتوان نظر بعضی از محققان و منجمان را راست انگاشت که گنبد رفیع قابوس با نقشه و طرح کوشیار گیلانی تهیه و به دستور قابوس ساخته شده و این بنا همان رصدخانهای است که در کتاب فوق بدان اشاره شده و مکان آن مشخص نگردیده است.
این موضوع فعلا یک فرض است که به تحقیق و کاوش دقیق نیاز دارد.
صولت نظام در«نخبهء سیفیه»دربارهء موقعیت گنبد قابوس و نقشه و شکل و اندازهء آن مطالبی بیان کرده است. این مطلب از کاوشهای یکصد سال پیش خبر میدهد و چگونگی و اندازههای آن را از قول مهندس میرزا رضاخان سرتیپ نقل میکند:
«گنبد قابوس در نیم فرسخی خرابهء شهر جرجان واقع است،نظیر این گنبد در ایران زمین نیست. در سال هزار و سیصد و بیست که عمدة الامراء النظام میرزا رضاخان سرتیپ مهندس از طرف وزارت جلیلهء خارجه مأمور اخذ اطلاعات سرحدی و کمیسیونی و نقشهبرداری بودهاند به دقت گنبد قابوس را... مساحی کردهاند و خود نگارنده [صولت نظام] هم در سنهء 1321 که مأمور گوکلان بود. اطلاعات ایشان و خودم را عرضه میدارم.
این گنبد عبارت از منارهای به شکل استوانهء مضلع و دارای ده ضلع متساوی و عرض ضلع پنج متر و چهل سانتیمتر است و هر کدام از این ده ضلع مرکب از سه ترک است و هر ترکی دو متر عرض دارد. اکنون چنان مینماید که این گنبد در روی تپه واقع است. لیکن مسلم است که این تپه نه طبیعی است و نه مصنوعی،بلکه تپهای است که به واسطهء انهدام ابنیهء دور گنبد به روی هم احداث شده و تقریبا بیست الی بیست و پنج متر ارتفاع این تپه است از سطح زمین.به هر حال، الآن ارتفاع گنبد از روی تپه کلیتا شصت و پنج متر میباشد به این معنی که ابتدائا از سطح تپه پنجاه و پنج متر مستقیما بالا رفته و بعد از آن ده متر هم به شکل مخروطی روی او ساخته شده و میان آن مخروطی هم خالی است و روزنهای به سمت جنوب غربی دارد ولی راهش تاکنون معلوم نشده و کسی نتوانسته است برود.آنچه ظاهرا معلوم شده و حدس میرود [این است که] باید ابتدای گنبد از روی سطح زمین باشد و مقبرهء قابوس بن وشمگیر هم باید در همان سطح زمین و کف گنبد بوده باشد،زیرا که اولا بدیهی است که بنای به این استحکام و عظمت را محال است در روی تپه مصنوعی بنا کنند و تپه طبیعی هم نیست و علامت و آثار ابنیه از چهار سمت و بلکه از همهء نقاط تپه پیدا و آشکار است و در ابنیه داشتن دور گنبد شکی نیست،و ثانیا مقبرهء قابوس بن وشمگیر هم موافق ثبت تواریخ باید در این گنبد باشد ولی تا کنون آثاری از مقبره علی الظاهر پیدا نشده. سه سال قبل جهت کشف مقبره،کف حالیهء گنبد را به قدر چهارده ذراع کندهاند،چیزی معلوم نشده مأیوس گشته،پرکردهاند و لیکن از قرار معلوم گویا بعدها روسها محرمانه راهی به مقبره پیدا کردهاند و اگر حقیقت داشته باشد،البته چیزها و اشیاء نفیسه بدست آورده یا خواهند آورد.(9)
در یادداشتهای «نخبهء سیفیه»به عنوان اصلاح و حاشیه بر متن این کتاب تاریخی،از طرف مصححان این اثر چنین آمده است:
«... در سنهء 1899 میلادی.برابر 1317-1316 قمری یک هیأت روسی تا عمق 75/10 متری وسط گنبد را حفر کردند. نتایج حاصله از حفاری این بود که اولا این تپه مصنوعی است و تا عمق مورد حفاری صاحب زیرسازی از آجر است و احتمال میرود که تپهء اطراف گنبد را بعدها به وسیلهء خاکریزی مصنوعی ساخته باشند.ثانیا مسلم شد که نعش قابوس در کف یا زیرزمین این بنا مدفون نشده است و یحتمل جسد وی همانگونه که در زمان خودش شایع بود در تابوتی شیشهای با زنجیر از سقف آویخته بوده است مع هذا نه تابوت و نه مقبره پیدا نشدهاند.(10)
دکتر عباس زمانی در مقالهای که دربارهء این نوع از بناها نوشتهاند متذکر میشوند که شیار تزیینی در آثار تاریخی اسلامی ایران،نمونهای از عناصر تزیینی است که هنرمندان ایرانی بکار میبردند و در آثار معماری جلوهء بهتری دارد. محققان و مورخان متذکر شدهاند که مانند این بنا بجز در ایران وجود ندارد،اما در گوشه و کنار ایران نظیرهپردازان از سبک این بنا در مدت هزار سال بهره جستهاند و آخرین آن بنای مقبره ابو علی سینا در همدان است.این مقاله عبارتی از شاهکارهای هنر ایران میآورد که چنین است:«گنبد قابوس مقبرهای متعلق به شمس المعالی قابوس وشمگیر آل زیار (403-366 هـ) است.این مقبره اضافه بر قرنیز و مقرنس در ساقه دارای شیارهای آجری با زاویهء زیبا میباشد.شیارهایی این بنا سه سطحی است،به این معنی که برجستگیها به صورت منشورهای مثلث القاعده با فاصلهء معین در سطح استوانه قرار گرفته است و سطوح جانبی این منشورها با سطوح بین خود،شیارهای با دو زاویه به وجود آورده است.(11)
با توجه به این موارد،و نگاه به شیارها،بنای مزبور چه رصدخانه باشد و یا برای مقبره ساخته شده باشد،القا کنندهء مفهوم و معنای اساطیری و رمزی هست و نمونهای است از الگوی کلی که آن را «ستون کیهان» مینامند. رمزی از محور عالم است. میرچاالیاده در این باره مینویسد: «رمز محور کیهان که زمین را به آسمان میپیوندد، تقریبا در همهء مکانهای قدسی یافت میشود،به صور مختلف،برجهای هرمی شکل ناقوس دار، تیرهای نوکتیز،درخت،ستونهای کلیساها، ستونهای بنا با شاخ و برگهای نقشپردازی شده،بسان ساقههای صاف و کشیدهء درختان جنگلی به سوی طاقی که به بخشهای مختلف تقسیم،و گاه نقشپردازی شده است،سر میکشند. منارههای مساجد مسلمانان،و در آسیا معابد و ابنیهء دینی برج مانند و چند طبقه به شکل هرم که در حول محوری مرکزی بنا شده و طبقات مختلفشان به سوی آسمان قد میکشند،ایضا یادآور ستون کیهاناند.(12)
پی نوشت
1- قابوس وشمگیر زیاری،عباس اقبال،انتشارات ایرانشهر، چاپ برلین،1342 هـ ص 12.
2- قابوسنامه،منتخب قابوسنامه به تصحیح سعید نفیسی، تهران 1320،ص 16.
3- همانجا.
4- نخبهء سیفیه،محمد علی قورخانچی(صولت نظام)،کتاب دوم،تهران،ص 55.
5- قابوس وشمگیر زیاری،ص 15.
6- هزاره گوشیار گیلی،مجموعهء مقالات،به کوشش دکتر محمدرضا نصیری،دانشگاه گیلان،ص 79،به نقل از ذخیره خوارزمشاهی.
7- فرهنگ ادبیات فارسی دری،دکتر زهرا خانلری،تهران، ص 428.
8- مجموعهء مقالات هزارهء گوشیار،مقاله محمد باقری،ص 78.
9- نخبهء سیفیه،صص 54 تا 56.
10- نخبهء سیفیه (یادداشتهای منصوره اتحادیه،و سیروس سعدوندیان)،ص 83.
11- مجلهء هنر و مردم-شماره 110 آذرماه 1350،مقالهء دکتر عباس زمانی:«شیارهای تزیینی در آثار تاریخی اسلامی ایران»، ص 17 به نقل از شاهکارهای هنر ایران،آرتور اپهام پوپ،ترجمهء دکتر خانلری.تهران 1338 ص 102.
12- رمزهای زنده جان،مونیک دوبوکور،ترجمهء جلال ستاری،تهران-ص 9 تا 12.
سید مصطفی مجرد
کیهان فرهنگی آبان 1377- شماره 147
برگرفته از پایگاه مجلات تخصصی نور