تمام مردم شهرستان ابرکوه و حتی مردم شهرستان های همجوار که در روز عاشورا برای بهره بردن از مراسم تعزیه ابرکوه که به سبکی خاص در این شهرستان اجرا می شود به ابرکوه سفر می کنند؛ با نام "حاج رضا" به خاطر یک عمر، ایفای نقش "شمربن ذی الجوشن" در تعزیه "هیئت درب قلعه" ابرکوه آشنا هستند.
حاج رضا اکرمی، نامی فراموش نشدنی در لیست خادمام حسینی در شهرستان ابرکوه است که در سن 90 سالگی و در حالی که حدود نیم قرن در لباس تعزیه در بارگاه عاشقان شیدایی کرده بود، با امید به شفاعت سرور شهیدان به سوی حق شتافت.
پیکر این پیرغلام حسینی با تجلیل فراوان و همراه با به صدا درآمدن نواهای طبل و شیپوری که با نواختن ضرب آهنگ جنگ، یاری رسان وی در اجرای تعزیه بودند در جوار رحمت خدای حسین (ع) آرام گرفت.
گفتگوی ما با او در سال های انتهایی دهه 70 شکل گرفت و رهاورد این دیدار که در خانه ای ساده و با همراهی همسرش که به گفته "حاج رضا" هر موقع برای اجرای تعزیه احساس ناتوانی می کرد، پشتوانه او می شد، یادداشت هایی است که در همان زمان و به یاد آن دیدار به رشته تحریر درآمد که بدون هیچ تغییری در زیر می آید.
حاج رضا با 81 سال سن به تشریح خاطرات خود از چگونگی برپایی تعزیه در ابرکوه پرداخت.
وی که 42 سال از عمر خود را وقف تعزیه کرده است، از سفرهای مکرر خود به مکه مکرمه، سوریه، عتبات عالیات برای زیارت مرقد امام حسین (ع) و سپس اقامت چند ماهه در کنار آن امام و یاری و مساعدت امام سوم شیعیان به عنوان عامل موثر و روحیه بخش زندگی خود یاد می کند.
حاج رضا که در آغاز به توصیه اطرافیان به کار تعزیه روی آورده، بعدها به علت عشق خود به سرور شهیدان این کار را ادامه داده است.
این پیرغلام حسینی در مورد تعزیه در زمان قدیم و حال اعتقاد دارد که تجملات تعزیه اضافه شده است و علاقه مردم امروز به تعزیه بیش از قدیم است.
از خاطرات خود در زمان کار در شهر ماهشهر سخن می گوید که بعد از چند ماه اقامت، اقدام به برگزاری روضه خوانی سید الشهداء کرده است که معروف به "کل رضای کرد" شد و با کمک چند تن از کردها، اقدام به این کار کرد که با استقبال بی جدی روبرو شده است؛ چون تنها جایی بود که این مراسم برگزار می شد و کارگران پالایشگاه از هر دینی که بودند به این مراسم می آمدند و بعد به واسطه استقبال مردم از "تکیه کل رضای کرد" بساط تعزیه نیز فراهم شده است.
او که اضافه کردن خیمه گاه به تعزیه را از کربلا به یادگار آورده است، در مورد خاطرات خود می گوید: یکی از خاطراتی که هیچ وقت از یاد نمی برم عزاداری و ناله و نفرین زنی بود که با دیدن من که نقش منفی داشتم در عالم دیگری به عزاداری مشغول بود که با اشاره من خانم های دیگر به سمت او رفتند و من هم بر روی اسب گریه کردم و دور شدم.
حاج رضا که در طول صحبت هر وقت نام امام حسین (ع) را می شنید بغض گلویش را می فشرد، تمام زندگی خود را از عنایت امام حسین می داند.
وی در ادامه می گوید: به دلیل کهولت سن همیشه نگران هستم که نتوانم این کار را به درستی انجام دهم ولی به شکر خدا و کمک امام حسین (ع)، هر سال در شب برگزاری مراسم تعزیه، ناراحتی هایم را فراموش می کنم و احساس می کنم که روحیه دیگری گرفته ام.
"حاج رضا" البته از علاقه بی حد مردم و به ویژه فرزندان و نوههایش نیز به نیکی باد می کند: آنها عامل موثری در جهت ادامه دادن این راه با وجود کهولت سن و مریضی من هستند.
اما با درگذشت این تعزیه گردان نام آشنا، نوه او راهش را به سفارش پدربزرگ ادامه داده است.
عباس فلاح زاده در گفتگو با خبرنگار مهرماجرای انتخابش از سوی پدربزرگ رااین گونه بیان می کند: سال 1377 پدر بزرگم ظهر عاشورا در تکیه درب قلعه از مردم خداحافظی و شب هم همه ما را برای وصیت به خانه دعوت کرد. در آنجا از من خواست که راهش را ادامه دهم و یکسال هم به من برای یادگرفتن اشعار و همچنین سوارکاری فرصت داد، اما تا سال 87 به واسطه این که مردم ایشان را می خواستند و با وجود کهولت سن و مریضی، ایشان را بر اسب سوار می کردیم و به تعزیه می پرداخت؛ اما دیگر قادر به انجام برخی از حرکات نمایشی نبود، ولی دلخوشی مردم تنها حضور "حاج رضا" در میان خودشان بود.
وی ادامه می دهد: عصر روز عاشورای سال 1387 دیگر ایشان قادر به آمدن به خیمه گاه نشد و عاشورای سال بعد نیز دیگر در جمع ما نبود و تاسوعای سال 88 چهلمین روز درگذشت پدربزرگ بود.
نوه او الیته قدردان محبتی خدایی است که پدر بزرگ در حق او انجام داده است: برای گرامیداشت یاد ایشان نذر کرده بودم که تا چندسال لباس هایی را که 20 سال پوشیده بود و با وجود کهنه و مندرس بودن آنها، مردم او را با این لباسها می شناختند بپوشم و الان هم با وجود انتظارات زیادی که از من وجود دارد و شعرهایی که تهیه کرده ام اشعار آن مرحوم را نیز می خوانم.
عباس این نکته را نیز بیان می کند: ادامه دادن راهی که پدر بزرگ در 50 سال و با ارادت انجام داد برایم بسیار سخت است و مشکلات را تنها با توکل به خدا و امید به ماندگاری نام این پیرغلام حسینی در بین مردم حل می کنم زیرا مردم با دیدن اجرای تعزیه توسط من، وی را یاد می کنند.
دیر زمانی نیست که حاج رضا از بین عزاداران حسینی ابرکوه رفته است اما یاد پیرغلامان حسینی به برکت تلاش در عرصه ماندگاری حماسه حسینی هیچگاه از خاطره ها محو نمی شود.
نقش تأثیرگذار و سادگی و صداقت او سالیان سال وی را ماندگار کرده است و انبوه عکس ها و فیلم هایی که همیشه با زوم شدن بر روی حاج رضا، نقشش را به تصویر می کشیدند یادگارهایی ارزنده از وی به جای گذاشته اند.
هنوز عزاداران حسینی در طلیعه صبح عاشورا و در میدانی که به نام امام حسین(ع) نام گرفته است صدای رسای او بر زین اسب را به یاد دارند که با اشک نوا سر می داد: "ای سپهبد یک جوان در قلب لشکر ایستاده؛ آفت پیر و جوان/ گر نشیند بر زمین گویند که پیغمبر نشسته/ هرکه او را کشت، انبیاء را کشته است/ هر که او را کشت، مصطفی را کشته است".
امامزاده احمد نیز که میدانگاه رزم حق و باطل در روز عاشورای ابرکوه است فریادهای این پیرغلام را به گوش جان حفظ کرده است: "عباس ای میر علمدار حسین/ ای خلف پادشه بدر و حنین / تو بیا سرور این لشکر ما شو/ تو بیا سرور این لشکر ما شو/ که یزیدم به تو خشنود و بنکدار شود/ همه می شیم غلامت/ همه می دیم سلامت/ همه دامن پر سنگ و همه بازا سر جنگ/ تو بیا سرور ما شو".
خیمه گاه میعادگاه آخر عشقبازان حسینی ابرکوه در عصر عاشوراست و نوای حاج رضا که بر گرد خیمه ها می چرخید و گریه می کرد این گونه هنوز هم به گوش می رسد: "به، به، این خیمه گاه کیست که این گونه روشن است/ این بارگاه اشرف اولاد آدم است/ به گوش فلک می رسد هنوز/ این ناله و شیون ز کلثوم و زینب است".
|