پرستوها برگشتهاند و ابرهای حجاز، بارش آغاز کردهاند در دهمین جشن شکوفایی زمین.
امروز، سکه دولت به نام تو میزنند که زبانت، زبان «علی بن ابیطالب» است و امتداد رسالت آسمانیات، به خطبههای غدیر ختم میشود.
تو از پشت سالها رنج و خفقان آمدهای؛ از پشت سالها سکوت و تهدید، از پشت سالهای بیپناهی شیعیان.
صدای سم اسبهای کربلا، در رنجنامههای زندگیات هست و حنجرهات گواهی میدهد به زخمهای هجرت.
شانههایت، پر از پشتههای عدالت است که باید ببخشی و در دستهایت نامههای رسالت است که باید بخوانی.
تو را پیشاپیش صبح فرستادهاند تا چشمهای خوابآلود را بیدار کنی و بشارت دهی به دولت عشق.
نوبت از آنِ توست
فصل، فصل آمایش بوستانهاست. نوبت از آنِ توست که بتابی و آفتابگردانها همه به سوی تو برگردند.
نوبت از آنِ توست که بتابی با انوار دانش؛ تا سایههای تردید، بگریزند، تا تیرگیهای جهل فرو بمیرند، تا یخهای پندار آب شوند و شعلههای یقین جان بگیرند. فصل، فصل فرسایش اندیشههاست.
نوبت از آن توست که توشههای معرفت را به دوش بگیری و در مزرعه عشق، بذرهای هدایت بکاری تا خوشههای حکمت بروید.
باغ دلها آماده شده است برای شکوفان شدن؛ تنها تو باید بیایی و هرزههای وسوسه و آفتهای ضلالت را بزدایی.
قرآن، با منطق گویای تو به زبان خواهد آمد. ایمان، در مکتب تو آموزش خواهد دید و اسلام، حیاتی تازه خواهد گرفت در مدرسه تعلیم و تربیت تو!