0

خدای عزیزم،

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

خدای عزیزم،

خدای عزیزم،

اون کسی که همین الان مشغول خوندن این متنه،

زیباست (چون دلی زیبا داره)،

درجه یکه (چون تو دوستش داری بهش نظر کرده ای)،

قدرتمند و قوی و استواره (چون تو پشت و پناهش هستی)

و من خیلی دوستش دارم.

خدایا، ازت میخوام کمکش کنی زندگیش سرشار از همه بهترین ها باشه.

خواهش میکنم بهش درجات عالی (دنیائی و اخروی) عطا بفرما

و کاری کن به آنچه چشم امید دوخته (آنگونه که به خیر و صلاحش هست) برسه انشا ا... .

خدایا، در سخت ترین لحظات یاریگرش باش,

تا همیشه بتونه همچون نوری در تاریک ترین و سخت ترین لحظات زندگیش بدرخشه و در ناممکن ترین موقعیت‏ها عاشقانه مهر بورزه.

خداوندا، همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ بفرما،

هروقت بهت احتیاج داشت دستش رو بگیر (حتی اگه خودش یادش رفت بیاد در خونت و ازت کمک بخواد)


و کاری کن این رو با تمام وجود درک کنه که هر آن هنگام که با تو و در کنار تو قدم برمیداره و

گنجینه یه توکل به تو رو توی دلش حفظ کرده، همیشه و در همه حال ایمن خواهد بود.

 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

چهارشنبه 3 آبان 1391  8:25 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:خدای عزیزم،

 

خدايا!


دروازه هاي صبح را


با كليد مهرباني خود


به رويمان باز كن.


هر چه هست ، همه تويي!


خداوندا!


مهرباني ات همه چيز را فرا گرفته


و قدرتت بر همه چيز چيره شده است.


خدايا!


نام هايت در وجود همه موجودات ريشه دوانده


و علمت همه چيز را در بر گرفته است.


خدايا!


من با ياد تو، به تو نزديك مي شوم


و خودت را پيش تو، واسطه مي كنم


و به بخششت از تو مي خواهم


كه مرا به خود نزديك كني


و توان سپاسگزاري از خودت را به من بدهي


و ذكر خود را به من الهام كني.


ای بخشنده ترین بخشندگان

 

به امید عفو و مهربانی تو آمده ام ،

 

این دستان تهی را ، پس نزن

 

آمین یا رب العالمین

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

چهارشنبه 3 آبان 1391  8:29 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:خدای عزیزم،

 

شعری در وصف خدا

 

اثری از : زنده یاد قیصر امین پور


 


 

پیش از اینها فكر می كردم خدا

خانه ای دارد كنار ابرها


 

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا


 

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور


 

ماه برق كوچكی از تاج او

هر ستاره، پولكی از تاج او


 

اطلس پیراهن او، آسمان

نقش روی دامن او، كهكشان


 

رعد وبرق شب، طنین خنده اش

سیل وطوفان، نعره توفنده اش


 

دكمه ی پیراهن او، آفتا ب

برق تیغ خنجر او ماهتاب


 

هیچ كس از جای او آگاه نیست

هیچ كس را در حضورش راه نیست


 

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود


 

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان،دور از زمین


 

بود، اما در میان ما نبود

مهربان وساده و زیبا نبود


 

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت


 

هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا

از زمین، از آسمان، از ابرها


 

زود می گفتند : این كار خداست

پرس وجو از كار او كاری خداست


 

هرچه می پرسی، جوابش آتش است

آب اگر خوردی، عذابش آتش است


 

تا ببندی چشم، كورت می كند

تا شدی نزدیك، دورت می كند


 

كج گشودی دست، سنگت می كند

كج نهادی پای، لنگت می كند


 

با همین قصه، دلم مشغول بود

خوابهایم، خواب دیو وغول بود


 

خواب می دیدم كه غرق آتشم

در دهان اژدهای سركشم


 

در دهان اژدهای خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین


 

محو می شد نعره هایم، بی صدا

در طنین خنده ی خشم خدا ...


 

نیت من، در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا


 

هر چه می كردم، همه از ترس بود

مثل از بر كردن یك درس بود


 

مثل تمرین حساب وهندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه


 

تلخ، مثل خنده ای بی حوصله

سخت، مثل حل صدها مسئله


 

مثل تكلیف ریاضی سخت بود

مثل صرف فعل ماضی سخت بود


 

...


 

تا كه یك شب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یك سفر


 

در میان راه، در یك روستا

خانه ای دیدم، خوب وآشنا


 

زود پرسیدم : پدر، اینجا كجاست ؟

گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!


 

گفت : اینجا می شود یك لحضه ماند

گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند


 

با وضویی، دست و رویی تازه كرد

با دل خود، گفتگویی تازه كرد


 

گفتمش، پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟


 

گفت : آری، خانه او بی ریاست

فرشهایش از گلیم و بوریاست


 

مهربان وساده و بی كینه است

مثل نوری در دل آیینه است


 

عادت او نیست خشم و دشمنی

نام او نور و نشانش روشنی


 

خشم، نامی از نشانی های اوست

حالتی از مهربانی های اوست


 

قهر او از آشتی، شیرین تر است

مثل قهر مهربان مادر است


 

دوستی را دوست، معنی می دهد

قهر هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معنی می دهد


 

هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست

قهری او هم نشان دوستی است...


 

...


 

تازه فهمیدم خدایم، این خداست

این خدای مهربان وآشناست


 

دوستی، از من به من نزدیك تر

از رگ گردن به من نزدیك تر


 

آن خدای پیش از این را باد برد

نام او را هم دلم از یاد برد


 

آن خدا مثل خیال و خواب بود

چون حبابی، نقش روی آب بود


 

می توانم بعد از این، با این خدا

دوست باشم، دوست، پاك وبی ریا


 

می توان با این خدا پرواز كرد

سفره ی دل را برایش باز كرد


 

می توان درباره ی گل حرف زد

صاف وساده، مثل بلبل حرف زد


 

چكه چكه مثل باران راز گفت

با دو قطره، صد هزاران راز گفت


 

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد


 

می توان تصنیفی از پرواز خواند

با الفبای سكوت آواز خواند


 

می توان مثل علفها حرف زد

با زبانی بی الفبا حرف زد


 

می توان درباره ی هر چیز گفت

می توان شعری خیال انگیز گفت


 

مثل این شعر روان وآشنا :

"پیش از اینها فكر می كردم خدا ..."


 

 

 

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

چهارشنبه 3 آبان 1391  8:31 PM
تشکرات از این پست
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:خدای عزیزم،

 

خدا راشكر مي كنم...

 

خدا راشكر كه بايد ريخت و پاش هاي بعد از مهماني را جمع كنم. اين يعني در ميان دوستانم بوده ام.


خدا راشكر كه لباس هايم كمي برايم تنگ شده اند.اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم.


خدا راشكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم. اين يعني توان سخت كار كردن را دارم.


خدا راشكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم.اين يعني خانه اي دارم.


خدا راشكر كه سر و صداي همسايه ها را مي شنوم.اين يعني مي توانم بشنوم.


خدا راشكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباسي براي پوشيدن دارم.


خدا راشكر كه هر روزصبح زود بايد با زنگ ساهت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام.


خدا راشكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم. اين يعني به يادم مي آوردكه اغلب اوقات سالم هستم.


خدا راشكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند.اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم.                          

 

       برگرفته ازکتاب مشکلات راشکلات کنید

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

چهارشنبه 3 آبان 1391  9:35 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها