0

تعریف سیاست

 
babak110
babak110
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 4259
محل سکونت : ایران عزیز

تعریف سیاست

            تعریف سیاست    
    علم سیاست عبارت است از تدبیر امور کشور به گونه ای که امور زندگی ملت به صلاح آید. هدف باید معلوم گردد. ارزشها و ضد ارزشها معلوم شود. موضوع سیاست عبارتی پهناور است که در موضوعهای مختلف می تواند به کار رود اما تعریف علم سیاست به اداره کشور بر میگردد.    
       
       
   
تعریف سیاست        
   
   
        
   
   
   

● تعریف لغت سیاست

▪ (در ریشهٔ عربی) «رام کردن اسب»

▪ (در لغت) «خط مشی» یا «خط سیر و راهی که انسان پیش رو دارد».

▪ (در انگلیسی: politics) برنامه، شیوهٔ عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و...

▪ (در اصطلاح عام) روند و انجام تصمیم گیری ها برای هر گونه گروه است؛ از قبیل حکومت ها و کشورها، نهادهای سازمانی، دانشگاهی، دینی و دیگر نهادها

▪ (در اصطلاح خاص)روند و انجام تصمیم گیری ها برای حکومت ها و کشورها

▪ (در علوم سیاسی) دارای معانی دیگری نیز هست.

● تعریف علم سیاست

علم سیاست عبارت است از تدبیر امور کشور به گونه ای که امور زندگی ملت به صلاح آید. هدف باید معلوم گردد. ارزشها و ضد ارزشها معلوم شود. موضوع سیاست عبارتی پهناور است که در موضوعهای مختلف می تواند به کار رود اما تعریف علم سیاست به اداره کشور بر میگردد. اولویت دادن پروژههای صنعتی، فرهنگی، اقتصادی و دیگر پروژهها بی صورتی که کل مردم در جامعه از آن بهره گیرند چه کوتاه مدت و چه دراز مدت. در سیستمهای حکومتی مختلف میزان رشوه خواری کارکنان دولت میتواند در نابودسازی سیاستهای اصلی نقش بسزایی داشته باشد. بسیاری از فیلسوفان و سیاستمداران باور دارند که سیاست باید از دین و رشوه جدا باشد تا به صورت درستی برای مملکت ثمر دهد.

● ویژگی های فن سیاست

▪ مبارزه ای برای کسب، حفظ، افزایش یا نمایش قدرت

ـ تعریف کامل فنّ سیاست

رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد گروه ها و احزاب (نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولت با دولت های دیگر در عرصه جهانی است. سیاست یک فرد، یک گروه، یک حزب، یک حکومت و سیاست خارجی دولت ها (سیاست بین المللی) در این تعریف از هم جدا شده اند. سیاست برآیند منافع نیروهای اجتماعی نامبرده است.

ـ تعریف مختصر فنّ سیاست

در دانش و فنّ مدیریت دولتی

الف) سیاست: «برنامه و یا دستورالعملِ در حال اجرا و یا تجویز شده از سوی مراجع صاحب صلاحیت»

ب) سیاست گذاری: «فرایند تعامل گروه ها و مراجع ذی صلاح و ذی نفع در تصمیم گیری برای مواجهه با مسائلی است که دامنهٔ اثر مستقیم یا غیرمستقیم بالایی برای این گروه ها و مراجع دارد.»

● باید های سیاست

آنچه سیاست گذاری باید تامین کند:

▪ پایداری

▪ آینده نگری

▪ هدف داری

▪ عمومیت

▪ گستردگی

▪ نمایان گری

● انواع

▪ سیاست های عمومی: «اصولی هستند که به وسیلهٔ مراجع ذی صلاح در کشور وضع شده اند و به عنوان یک الگو و راهنما، اقدامات و فعالیت های لازم در جامعه را راهبری می کنند».

▪ سیاست های کلان: سیاست های عمومی که یکی از دو مورد زیر را داشته باشد

۱) از نظر موضوعی بسیار فراگیر، فرابخشی یا حساس بوده و به تعبیری تفسیری نزدیک از قوانین اصلی کشور به حساب آیند (مانند سیاست های اصل ۴۴ قانون اساسی)

۲) جنبهٔ تعیین کنندهٔ بالایی برای سایر سیاست های عمومی داشته و نقش راهنمای جدی ای برای آن ها داشته باشند،

۳) موضوعاتی باشند که تغییر موضع و یا رویکرد حساب شده ای نسبت به آن ها در سطح مدیریت کشور مدنظر قرار گرفته است،

۴) برای اهداف راهبردی مشخصی مانند اهدافی در سطح چشم انداز و در چارچوب چنین طرح های کلان و جدیدی نیازمند بازنگری، بازآرایی و یا تصریحات مشخص و تکلیفی خاصی باشند.

ـ بایدهای سیاست کلان

علاوه بر بایدهای سیاست ها، سیاست کلان باید:

الف) دارا بودن هدف های کلی و فراگیر

ب) تعیین کنندهٔ حد و مرز سیاست های عمومی

ج) تعیین کنندهٔ اولویت زمانی سیاست های عمومی

د) تعیین کنندهٔ میزان ریسک پذیری و دامنهٔ مداخلات قابل اتکا در سیاست های عمومی

و) تعیین کنندهٔ میزان عمق و گسترهٔ مطلوبِ سیاست های عمومی

هـ) تعیین کنندهٔ جهشی یا تعادلی بودن سیاست های عمومی

ی) تعیین کنندهٔ پیش فرض ها، بنیادهای نظری و شیوه ها و ابزارهای مورد نیازِ سیاست های عمومی

● تعاریف افراد از فنّ سیاست

▪ دانشمندان غربی

هنر استفاده از قدرت یا امکاناتو به طوری که بلند پروازیهای سیاست مدار باید با قدرتش متناسب باشد. وگرنه هرگز به هدفش نمی رسد. (نولی) حکومت کردن بر انسانها (کایتا نوموسکا و آستین رانی) مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه همه آن فعالیت های که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، و استفاده ار قدرت دولت همراه است (نولی) توزیع آمرانه ارزشها(ریستون)

▪ دانشمندان اسلامی

سید جعفر کاشف الغطاً در پاسخ به این پرسش که چرا در سیاست دخالت می کند، به این مضمون پاسخ داد:

دخالت در سیاست اگر به معنای نصیحت و ارشاد و نهی از فساد و نصیحت کردن حاکمان بلکه عامه مردم و بر حذر داشتن از واقع شدن در دام های استعمار و نهادن بندها و زنجیرها بر شهر ها و مردم باشد، اگر سیاست دین امور باشد پس من (و به خدا پناه می برم از گفتن من مگر دراین مقام) آری من تا سر در سیاست غرق هستم و آن از و ظایف من است و خود را در بر آن مسول می بینم.

از امیر آبادی در کتاب السیاسته به مباحث پیرامون سیاست مدنی و کشور داری می پردازد و در رسالهٔ فی اثبات النبوت فلسفه بعثت پیامبران را می گوید. او:

ـ هدف نهایی یک جامعه مدنی و سیاسی را رسیدن به سعادت می داند

ـ برای وحی و نبوت بعد سیاسی قایل است

ـ قانون و سیاست را دو ستون اصلی جامعه متمدن می داند

ـ پیامبر را تنها کسی می داند که می تواند قانون گذار و سیاست مدار جامعه باشد.

ـ در رسالهٔ فی اثبات النبوت می گوید:

پیامبر ان با سیاست و فن مدیریت و مردمداری که داشته اند، امور مادی مردم را سامان دادند و به یاری مکتب فلسفی الهی زندگی معنو ی را برای مردم کمال بخشیدند.

۱) ابو نصر فارابی: ابونصر فارابی از فلاسفه مشهور اسلامی الگوی اندیشه و نظام سیاسی را مدینه فاضله بر اساس بنیاد های فلسفی و سیاست را حاصیل خدمات حاکم به مردم به منظور رسیدن به سعادت می داند «از دید فارابی حکومت خوب حکومتی است که بتواند افعال، سنن و ملکات اداری را که درپر تو آن ها می توان به سعادت حقیقی رسید در مردم جای گزین کند و حکومتی که سعادت پنداری ایجاد می کند ریاست جاهلی یا حکو مت جاهلیت است».

۲) ابوحامد غزالی :غزالی ازمتفکران معروف و بر جسته اسلامی است. غزالی در کتاب احیاً العلوم، دین را کاملاً سیاسی می داند.از نظر غزالی زندگی اجتماعی انسان به چهار صنعت کشاورزی، پارچه بافی بنای و سیاست وابسته است که مهمترین این صنایع و فنون سیاست است.از دید غزالی تفکیک میان علم دین و سیاست امری نا ممکن است.

▪ دانشمندان غربی

۱) سقراط: سقراط حکومت را در پنچ شکل، حکومت فرمانروای عادل –حکومت سلطان مستبد، حکومت نجبا (اشراف و قشر ممتاز) حکومت اغنیاو حکومت عامه یا ملی و مردمی مطرح می کند. سقراط حکومت عامه را که مستلیزم دخالت افراد نا صالح می باشد رد می کند و حکومت فرمانروای عادل با تقوی و با فرهنگ را ترجیح می دهد.

۲) افلاطون: افلاطون در کتاب جمهوریت و رساله های خود حکومت را از چند زاویه بررسی می کند گرچه نظریات افلاطون را به جهت کثرت و تنوع آن نمی توان به یک جمع بندی مشخص رساند ولی او فصل نوی در اندیشه سیاسی در زمینه های حکومت و جامعه به و جود آورد. عده معتقید اند که حکومت از دید افلاطون به پنچ حکومت فلاسفه، نظامیان، اغنیا عامه مردم و استبدادی تقسیم شده است.افلاطون ضمن ترجیح حکومت فلاسفه می گوید : زمامدار باید فیلسوف باشد و بهترین دولت ها آن است که بهترین مردم حکومت کنند و حکیم حاکم باشد و حاکم حکیم شود. افلاطون در نظریه جدید بعد از کتاب جمهوریت و عدول از آن وظیفه دولت و نظام سیاسی را تعلیم و تربیت مردم دانست. فرمانروایان را به شبان یا چوپان تعبیر کرد.

۳) ارسطو: ارسطو شاگرد افلاطون است و سیاست را مساوی با ایجاد اعتدال می داند. ارسطو مردم را به سه قسمت تقسیم کرده (اغنیا – توده مردم – طبقه متوسط که معتدل ترین مردم هستند) به عقیده ارسطو اساس دولت در طبیعت انسان است و دولت برای تاًمین نیاز های انسان است که اولین نیاز جسمانی است که سبب پیدایش خانواده شد. ارسطو استقلال نهاد خانواده را ضروری می داند. به عقیده وی قانون و عدالت در قالب دولب، مردم را به هم پیوند می دهد.

۴) اکوًیناس: توماس اکویناس پس از گذشت حدود هشت قرن بعد از ارسطو حکومت را به مثابه یک کشتی که ناخدای آن مذهب و روحانیون هستند می داند و می گوید : «حکومت کردن به معنی هدایت کشتی است و ماهیت حکومت را از همین شباهتی که میان دوکلمه هست باید فهمید......و به همین دلیل حکمران های دینوی، پاسدار مقاصد فرعی زندگی فردی و اجتماعی انسان اند»

ماکیاول: او از نوسیندگان معاصر غرب است. اندیشه سیاسی او حذف دین و اخلاق از گردونه سیاست است. وی ضمن انکار قانون الهی کاملاً تفکر عادی سیاسی دارد و هدف زندگی را رفاً و لذایز مادی می داند. ماکیاول اصل را درحکومت قدرت می داند و ابزار لازم قدرت را یاد آور می شود. گرچه معتقید است که معلوم نیست انسان صاحب فضیلت از این ابزار استفاده کند وی حکومت جمهوری را بر حکومت سلطان (سلطنتی) ترجیح می دهد.

۵) ژان برن: نخستین کسی که تعریف علمی از حکومت ارایه می کند. او می گوید اگر در حکومت مردم سهیم باشند، دمکراسی، اگر عده ای حکومت کنند، اشرافی و اگر یک فرد حکومت کند سلطنتی است. ژان برن حاکمی که خدا ترس دور اندیش، دلسوز، عاقل و معتدل و عادل و مقتدر باشد را تا وقتی که با عدالت حکومت می کند را حکومت بر حق می داند. گرچه این حاکمیت را از طریق موروثی و کودتا و یا از راه قانون بدست آورده باشد. بوتراند راسل فیلسوف نامدار فرانسوی می گوید : قدرت را می توان به عنوان پدید آوردن آثار مطلوب تعریف کرد واژه مطلوب به معنی طلب کرده شده و خواسته شده مورد نظر است و نه به معنی دلپسند ویا خوش آیند.

● تعریف سیاست بین الملل، سیاست خارجی و روابط بین الملل

در مورد اصطلاحات مزبور تعریفهای گوناگونی وجود دارند، اما در مورد اینکه مناسبترین تعریفها کدامند ویاتمایزات میان آنها کجاقراردارند، توافق اندک است. این فقدان اجماع بی تردید به مسئله طرحهای نظم بخشنده مربوط می شود. چگونگی تعریف این اصطلاحات عمدتاً متأثیر از چیزی است که بررسی کننده درپی آن است وآنچه که وی مورد بررسی قرار می دهد تا اندازه زیاد نیز تابع برداشت، مدل یا نظریه ویژه اوست.

اکثر مطالعات به عمل آمده در زمینه (سیاست جهان) یا (سیاست بین الملل) در واقع مطالعه سیاست خارجی بوده و هسته اصلی این مطالعات به توضح منافع، اقدامات و عناصر قدرت دولتهای بزرگ پرداخته است. ازکجا، اگرچنین جایی وجود داشته باشد، سیاست خارجی به سیاست بین الملل مبدل می شود؟

تمایز میان اصطلاحات مزبور ممکن است بیش از اینکه واقعی باشد درسطح دانشگاهی مطرح گردد، اما این تمایز به طورکلی به تفاوت میان هدفها و اقدامات (تصمیمات وخط مشی های) یک دولت یا دولتها، واکنشهای متقابل میان دو یا چند دولت ارتباط پیدا می کند. دانش پژوهی که در تحلیل خود به اقدامات یک دولت در قبال محیط خارج و شرایط معمولاً داخلی موثر در تعیین اقدامات مزبور می پردازد اساساً به سیاست خارجی توجه دارد. اما شخصی که آن اقدامات را فقط به منزله جنبه ای از الگوی اقدامات یک دولت و دواکنشها یا پاسخهای دیگران می پندارد، به سیاست بین الملل یا روندهای کنش متقابل دو یا چند دولت مینگرد. تمایز مزبور در نمودار زیر نشان داده می شود.

در این منوگراف، بسته به مسئله مورد تحلیل هر دو دید به کار خواهد رفت. بحث در مورد هدفهای دولت، متغیر های موثر در گزینش آنها، رابطه بسیار نزدیک با مطالعه سیاست خارجی دارند. در حالیکه بررسی سیستم های بین المللی، بازدارندگی و رفتار در وضعیت برخورد، به مفهوم کنش متقابل دولت ها نزدیکتر می شود.

اصطلاح روابط بین الملل به صورت متمایز از سیاست بین الملل و سیاست خارجی، می تواند به همه شکلهای دولتی و غیر دولتی کنش متقا بل اعضای جوامع مختلف ا طلاق می شود.

مطالعه روابط بین الملل دربرگیرنده تحلیل سیاستهای خارجی یا روند های سیاسی میان ملتها نیز هست، هر چند به علت توجه به همه جنبه های روابط میان جوامع مختلف، مطالعه مربوط به اتحادیه های بین المللی کارگری، صلیب سرخ بین المللی، جهانگردی، تجارت بین الملل، حمل و نقل، ارتباطات و گسترش اخلاق و ارزشهای بین المللی را هم شامل می گردد. دانش پژوهان سیاست بین المللی توجهی به این روابط یا پدیده ها ندارند. مگر آنجائکه با هدفهای رسمی حکومت ارتباط پیدا می کنند یا توسط حکومت ها به عنوان وسایل کمک به حصول هدفهای نظامی یا سیاسی به کار گر فته شوند. یک مسا بقه بین المللی فوتبال رابطه ای بین المللی یا فرا ملی است. کنگره جهانی انجمن بین المللی علوم سیاسی نیز چنین است، اما دانش پژوهان سیاست بین الملل تنها زمانی به این وقایع توجه می کند که اثری مستقیم مقولی بر روابط بین الدولی داشته باشند. حد فاصل این دو هرگز به طورکامل روشن نیست. «دیپلماسی پینگ پنگ» بدا ن سبب جلب توجه کرد که وسیله جدیدی برای برقراری پیوند های دیپلماتیک مهمتر میان چین و ایالات متحده شمرده می شد. در حالیکه یک مسابقه معمولی پینگ پنگ میان استرالیا و زلاند نو ارزش اشاره هم ندارد. همچنین دانش پژوه روابط بین الملل به همه جنبه های تجارت بین الملل توجه، دارد در حالکه در سیاست بین الملل، به تجارت بین الملل تنها تا آنجا توجه می شود که حکومت ها تحدید و تشویقها یا مجازتهای ا قتصادی را برای مقاصد سیاسی به کار می گیرند ! مثلاٌ هنگامی که قول می دهند در مقابل حق ایجا د یک پایگا ه نظامی در کشور های دیگر، تعرفه های گمرکی را برای آن کشور پایین آورند.

● برخی گرایشها در مطالعه سیاست روابط بین الملل

هیچ ناظری در رشته ای این چنین مشحون از پیچیدگی ها، مسائل اخلاقی و نتایج تاریخی نمی تواند در تحلیل خود گرایش معینی را منعکس نکند. حتی عینی ترین دانش پوژه تا حدی زندانی تجارب خویش، ارزشهای حاکم بر جامعه او افسانه ها، سنتها و قالبهای ذهنی است که ملت و محیطش را فرا گرفته اند. تحلیلی کلی که یک نویسنده هندی یا مصری از سیاست بین الملل ارائه می دهد، حتی اگر طرح نظم بخشنده یا مبنای ارجاع مشابهی را به کار گرفته باشند، احتمالاً بسیار متفاوت از آن تحلیلی خواهد بود که در فصلهای، ارائه می گردد. نمی توان از برخی سوء تعبیرها ناشی از دیدهای فرهنگی مختلف اجتناب ورزید. به هر حال، انواع دیگری از گرایشها نیز در رشته مزبور متداول هستند و دانش پژوه باید از آنها آگاه باشد.

نخست، بسیاری از تحلیلهای متداول سیاست خارجی وسیاست بین الملل منعکس کننده توجه بیش از اندازه به مسائل اساساً ملی هستند. این امر بیش از آنکه مربوط به نویسندگانی باشد که با ایجاد قضاوتهای ارزشی حقانیت دیگر کشورها رانشان می دهند، ناشی از این گرایش است که مسا ئل و اختلافات مربوط به کشورشان را به عنوان مهمترین مسائل و اختلافات مطرح در جهان تلقی می کنند. نمی توان منکر اهمیت رقابت پس ازجنگ شوروی وآمریکا شد، اما در بسیاری از کتابهای آمریکایی این گرایش وجود دارد که تقریباًّ همه مسائل سیاسی بین المللی در چارچوب رقابت مزبور نگریسته شوند در چینن صورتی، سیاست بین الملل تقریباً مترادف با جنگ سرد می گردد، و راه حلها از طریق بازدارندگی هسته ای کارآمد، انسجام ناتو و برنامه های موثرکمک خارجی، مشخص می شوند. بر این پایه همواره به نظر می رسدکه تهدیدها ازدولتهای کمونیستی ناشی می شوند و همه اقدامات غرب پاسخی به آن تهدیدها تلقی می گردند. با استفاده از مفاهیمی مانند هدفها، توانایی ها، تهدیدها، تنبیهات و پاداشها که تمامی دولتها دارند، یا به کار میگرند، می توان از قسمت اعظم لفاظی های گمراه کننده جنگ سرد مانند (امپریالیسم کمونیستی)، جهان آزاد و تجاوز اجتناب ورزند. لفاظی هایی که تنها می توانند مانع درک فنون دولتمداری رایج میان دولتها، صرف نظر از تعلقات ایدئولوژیکی شان شوند. می توان بستگی شدید به ارزشهای رادیکال، لیبرال یا محافظه کارانه داشت و در عین حال پذیرفت که تهدیدهای هسته ای از جانب واشنگتن یا لندن به همان اندازه خطرناک اند که از جانب پکن یا مسکو. همچنین تنها به این خاطر که کشورهای غربی در مورد ارائه تحلیل منطقاً متعادلی از وضعیت سیاست خارجی در مقایسه با کشورهای کمونیستی دقت بیشتری نشان می دهند، نمی توان گفت برنامه های اطلاعاتی آنها جنبه تبلیغاتی کمتری دارند.

دومین گرایش غالب، از توجه عموم به امور غیر عادی، چشمگیر و همراه با خشونت ناشی می شود. کسی که مرتب روزنامه میخواند می تواند تحریف بسیار زیاد واقعیت را از جهت خشونت و بر انگیختن احساسات مشاهده کند. رسانه های خبری توجه ما را به بحرانهای بزرگ بین المللی معطوف می دارند، در حالکه معمولاً از اشاره به روابط مسالمت آمیز میان دولتها خوداری می کنند. در واقع، اکثر مراودات میان دولتها مسالمت آمیز، آرام پایدار و قابل پیش بینی بوده و با رعایت دقت الزامات مبتنی معاهده جریان پیدا می کنند این مراودات خبر ساز نیستند. یک شهروند متوسط آمریکای شمالی نقطه نظرهای فراوانی در مورد بحران خاور میانه، کوبایاآسیای جنوب شرقی دارد، گرچه سطح دانش او ازاین مسائل مهم غالباً به طوری حیرت انگیزی پایین است. اما زمانی که در باره ماهیت روابط بین دولتهای اسکاندیناوی یا شکلهای همکاری میان دولتهای آمریکای لاتین واقع درحوزه سلسله جبال آند چیزی می دانند، چه تعدادند؟ تأکید بلاانقطاع بر خشونت واختلاف طبعأ به دیدگاهایی منجر می شود که (سیاست قدرت) و جنگ سرد رابه عنوان هنجارهای رفتار میان دولتها می پذیرند، در حالی که آنها واقعأ استیثناء هستند

● مفهوم سیاست

▪ سیاست چیست؟: واژه سیاست ریشه در زبان عربی دارد و از ساس، سیوس اخذ شده است. کلمه سیاست در زبان عربی به معنای مختلیفی به کار رفته است. به عنوان نمونه:

۱) سست الرعیته سیاسته یعنی رعیت را سیاست کردم سیاست کردنی این جمله و قتی به کار می رود که رعیت را به کاری امر و یا نهی کرده باشند.

۲) سوس فلان امورالناس : صیر ملکا و ملک علیهم. یعنی فلانی امور مردم را سیاست کرد یعنی مالک و صاحب اختیار مردم شد و مقدرات آن ها را بدست گرفت.

۳) و ساس السلطان و الوالی الر عیته. یعنی : سلطان و والی رعیت را سیاست نمود یعنی کارهای رعیت را سر پرستی و تدبیر نمود. هم چنین در فرهنگ فارسی کلمه سیاست به معنی حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، ریاست کردن، حکومت، ریاست حکمداری عدالت و داوری نیز آ مده است.

از طرف دیکردانشواژه سیاست را بطور مفصل در فرهنگ و بنش عهد باستانی و سیر تحول آن را در مسیر های تاریخی نیز باید جستجو نمود.تفکر سیاسی در عهد باستان و در غرب از یونان آغاز شد اما علم سیاست به عنوان یک رشته آموزشی عالی تا حدی نو است و طی صد سال گذشته رشد یافته است پیش از آن بررسی و توجه پی گرانه سیاست در انحصار شهر یاران، سیاست مدارن، فیلسوفان و حقوق دانان بود.مردم در امور عمومی نقش نداشتند و به سیاست و نظریه پردازی سیاست (سیاسی) هم چندان نمی پرداختند.

با پیدایش دموکراسی نو و ناسیو نالیسم، انحصار علم سیاست به پایان رسید و سیاست کاری همگانی شد. گسترش آموزش و پرورش به رشد فزاینده آگاهی سیاسی توده های مردم انجامید واز این راه مردم روز به روز بیشتر درجریانهای سیاسی شرکت کردند. دیگر هیچ سیاست مدار یا متفکری نمی توانست بی تو جه به مردم باشد.افکار عمومی اهمیت زیادی یافت و بنا بر این نه تنها حکومت ها بلکه گروه های سازمان یافته و احزاب سیاسی کوشش های زیادی کردند تا بر آن تاً ثیر گزارند.اجتماعات و تظاهرات گسترده مشخصه جریان های سیاسی شد. تشکیلات حزبی رو به کمال گذاشت تا در انتخابات ادواری مبارزه را تا پیروزی پیش ببرد و در دوره میان انتخابات برای حزب هوادارن بیشتر تبلیغات گسترده را امکان پذیر گرداند. تنها از این راه احزاب سیاسی تو انسته اند به قدرت سیاسی دست یابند بر نامه های خود را عملی کند و امکان دمکراتیک شدن فزاینده سیاست عملی را فراهم آورند. این و ضعیت را نظریه سیاسی نمی تواند نا دیده بگیرد بنا بر این امروز گفته می شود که هم اقتدار سیاسی به مردم تعلق دارد و قدرت سیاسی هم باید در راستای منافع توده ها عمل کنند. نظریه سیاسی اینک در واقع به سنجش و ارزیابی نهادهای گوناگون سیاسی می پر دازد تا در یابد آ یا این نهادها قادرند منافع مردم را تاًمین کنند یا نه.

امروز پرداختن به نظریه سیاسی دیگر کاری برای اوقات فراغت عده فارغ از غم نان نیست بلکه کار همه کسانی است که به آن علاقه دارند و می خواهند به نظریه پردازی سیاسی بپردازند تاجریانهای سیاسی را تبیین کنند. شس اما در برسی های سیاست ها و در مطالعه علم سیاست دشواری بزرگی و جود دارد. همانطوریکه یلینک به روشنی گفته است هیچ علمی به اندازه علم سیاست نیازمند دانشواژه های دقیق نیست دانشوا ژه های این علم معانی دقیق ندارد و اهمیت زبان شناختی کار برد عمومی و مفهوم علمی این دانشواژه ها اغلب فرق دارند سبب سر در گمی می شوند و باعث می گردند علم سیاست دقیق نباشد. در مورد دانشواژه های دیگر علوم اجتماعی نیز این سردرگمی و دقیق نبودن کم و بیش وجود دارد اما علم سیاست به طرز خاص مورد یورش درستگوی های واژه های مبهم قرار گرفته است. کاتلین نظر داده است که در بحثهای سیاسی علم سیاست به ندرت واژه وجود دارد که مبهم نباشد. علم سیاست تا حد این نقص را از ادبیات با سابقه کهن خود به ارث برده است اما بیشتر مربوط به آن است که علم مورد بررسی ما علمی زنده و در حال رشد است. دانشواژه های علم سیاست به دلیل رواج عمومی و عامیانه ً که دارند پا کیزگی خود را از دست می دهند و دست خوش ابهامات گوناگون می شوند. برخی از سیاست مداران و حقوق دانان که نتاًیج کار برد نادرست دانشواژه های گوناگون علم سیاست برای شان اهمیت ندارد آنها را در سخنان و نوشته های خود به کار می برند. و موجب ابهام در تفاهم می شوند. این گونه افراد در واقع در کار بر درست و دقیق دانشواژه های سیاسی توجه ندارند. بلکه آنها را برای ایجاد تاًثیر یا تاثیر گذاری به می برند از سوی دیگر اندیشه های نو و نظر یه ناشنیده گسترش می یابند، در نتیجه واژه های جدید ی رواج می پذیرند و گاه واژه های قدیمی در معانی جدیدی به کارمیروند. چنین وضع شاید برای علم که در حال رشد است گریز ناپذیر باشد. و ما تفکر روشن و تفاهم را مختل می کند.

سیاست شناسان از این دقیق نبودن دانشواژه ها آگاه اند و گاه کوششهای به عمل می آید تا دانشواژه ها به درستی باز شناخته و به کار برده شوند. اما راه دراز در پیش است تا علم سیاست سر انجام دارنده معانی دقیقی برای دانشواژه های خود باشد.سردرگمی و نبود توافق درمورد کاربرد دانشواژه های سیاسی حتی نام علم سیاست را هم در بر می گیرد. برخی از متفکران و پژوهشگران علم سیاست را به کارمی برند، اما برخی دیگر هم چنان از کار برد شکل باستان یونانی آن، یعنی سیاست جانبداری می کنند. گروه سوم نام آن را سیاست نظری گذاشته اند و سر انجام گروهی دیگر آن را علمی سیاسی می دانند و نه علم سیاست. پیدا است که این نامگذاری ها روشن نیست به ویژه آنگاه که واژه سیاست یعنی دانشواژه رایج یونانی را به کار ببریم که هم معنی علم سیاست را دارد و هم به خود سیاست نظر دارد یا در بر گرینده سیاست نظری و علمی است.

دانشواژه سیاست (politics) از واژه یونانی پولیس (polis = شهر) بر گرفته شده است. ارسطو گفته است : «انسان به حکم physis موجود است که برای زندگی در polis آفریده شده است» از نظر یونانی ها سیاست دانش مربوط به امور یک شهر بوده اما در یونان شهر و دولت از هم جدای نا پذیر بودند یونانی ها در جاهای زندگی می کردند که ما امروز آنها را «شهر – دولت» می نامیم. هر شهر – دولت یک شهر حومه و ازضی اطراف آن را در بر می گرفت. افزون بر آن واژه پولیس در زبان یونانی تنها در بر گرینده شهرنبود بلکه در معنی «دژ» «دولت» و جامعه هم به کار می رفت.

حمید عنایت در پیشگفتار ترجمه سیاست ارسطو توضیح داده است که: مفهوم شهر با polis یونانی تفاوت آشکار دارد. شهر به معنای جایگاه زیست مردمان را در یونانی asty مینامیدند. polis در آغاز قلعه ای بود که در پای asty ساخته می شد اما مفهوم آن تغیر یافت و به معنی جامعه منظم سیاسی به کار رفت. برخی از محقیقان می گویند که واژه polis در اسناد آتن به خصوص به معنای جامعه سیاسی یک کشوردر ارتباط با کشورهای دیگر و یا به عبارت بهتر به معنای «شخصیت بین الملل» کشور آمده و در برابر آن واژه «دموس» demis ریشه دموکراسی بر مجموعه سازمان داخلی یک شهر اطلاق می شده است.

بنا بر این اگر واژه پولیس را از زبان یونان باستان جدا کنیم واژه شهر – دولت بی معنی خواهد شد. در واقع سیاست در معنی یونانی علم حکومت بر شهر بود.این معنی را سی لی مطرح کرده و سیاست را علم شهر ها نامیده است. اما این معنی را نباید چنین تعبیر کرد که حدود یا جهان بینی متفکران سیاسی یونان باستان محلی یا تنگ بوده است. بر رسی های سیاسی آنها از از بسیاری جهات عمیقتر و گسترده تر از آنها جهان بینی های بود که پس از فروپاشی شهر – دولت های یونان و روم باستان پدیدار شد. مفهوم پذیرفته شده و به کار رفته امروزین سیاست از مفهوم علم سیاست فراتر می رود. امروز واژه سیاست به مسایل جاری حکومت و جامعه که ماهیت اقتصادی و سیاسی در مفهوم علمی دارند اشاره می کند. به گفته رابرت دال «سیاست یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است. انسانها در هر لحظه از زمان به نوعی با مقابل سیاسی درگیر می باشد» «تنها از راه روند سیاسی است که انسان می تواند امید وار باشد زندگی خود را بر پایه خرد و کمال مطلوب ها قرار دهد.»

پریکلس یونانی در یک مرثیه گفته است : «آدمی که به کار سیاست نپردازد شایسته صفت شهروند بی آزار نیست بلکه باید او را شهر وندی بی خاصیت بدانیم.» وقت که گفته می شود کسی به سیاست علاقه دارد مقصود آن است که او به مسایل جاری کشور مانند مسایل صادرات و واردات مسایل مربوط به کار و کارگر روابط قوه مجریه با قوه مقننه فعالیت های احزاب و سازمان های سیاسی و بسیاری دیگر از مسایل و فعالیت های سیاسی – اقتصادی و فرهنگی – اجتماعی توجه دارد. در این معنی سیاست فراتر از یک علم است و سیاست مدار هم کسی است در این گونه مسایل شرکت فعال دارد و تصمیم گیری می کند هر چند که ممکن است درک و شناخت چندان درستی از اصول و بنیاد های علم سیاست نداشته باشد. و آنگهی در حالیکه علم سیاست آگاهی مشترک انسانها در همه جامعه ها است، سیاست کشور ها با هم تفاوت دارد. دانشمندان سیاسی برجسته از سراسر جهان در سپتامبر ۱۹۴۸ در کنفرانس یونسکو، علم سیاست را به جای علوم سیاسی و برای نامیدن این رشته علمی پزیرفته اند.

اما نوسیندگان یا متفکران تاریخ پیشین مانند اررسطو، یلینک، هنری، سجویک، پل ژانت اصطلاح سیاست را بر علم سیاست ترجیح داده اند.اما چنین کاری باعث سردرگمی می شود. علم سیاست نه تنها اصول و بنیاد های گروه ها و نهاد های گوناگونی را هم که در تلاش کسب افزایش یا حفظ قدرت و نفوذ اند مطالعه می کند.
       
   
   
            محمد مجید عبدالهی    
            مقالات ارسالی به آفتاب   

چهارشنبه 3 آبان 1391  1:14 AM
تشکرات از این پست
babak110
babak110
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 4259
محل سکونت : ایران عزیز

پاسخ به:تعریف سیاست

  مبانی علم سیاست

 سیاست چیست ؟

     سیاست از قدیمی ترین فعالیت های انسان ها است.چه کسی قدرت دارد؟چه کسی باید فرمان بدهد؟چه کسی فرمان ببرد؟از هنگامی که بشر زندگی گروهی را آغاز نموده با این مسائل تا کنون سر وکار دارد.

     فرهنگِ معین: سیاست یا خط ‌مشی، عبارتست از «خط سیر و راهی که انسان پیش‌رو دارد». این کلمه ریشه‌ی عربی دارد(از ساس یسوس) و به معنی «رام کردن اسب» است  .

     دانشواژه  (politics) از واژه یونانی پولیس (polis به معنی شهر) بر گرفته شده است. ارسطو گفته است : «انسان به حکم physis موجودی است که برای زندگی در polis آفریده شده است» از نظر یونانی ها سیاست دانش مربوط به امور یک شهر وشهر و دولت از هم جدائی نا پذیر بودند. یونانی ها در جاهای زندگی می کردند که ما امروز آنها را «شهر – دولت» می نامیم. هر شهر – دولت یک شهر حومه و اراضی اطراف آن را در بر می گرفت. افزون بر آن واژه پولیس در زبان یونانی تنها در بر گیرنده شهرنبود بلکه در معنی «دژ» «دولت» و جامعه هم به کار می رفت. حمید عنایت در پیشگفتار ترجمه سیاست ارسطو توضیح داده است که: مفهوم شهر با polis یونانی تفاوت آشکار دارد. شهر به معنای جایگاه زیست مردمان را در یونانی asty مینامیدند. polis در آغاز قلعه ای بود که در پای asty ساخته میشد اما مفهوم آن تغیر یافت و به معنی جامعه منظم سیاسی به کار رفت. برخی از محققان می گویند که واژه polis در اسناد آتن به خصوص به معنای جامعه سیاسی یک کشوردر ارتباط با کشورهای دیگر و یا به عبارت بهتر به معنای «شخصیت بین الملل» کشور آمده و در برابر آن واژه «دموس» demos ریشه دموکراسی بر مجموعه سازمان داخلی یک شهر اطلاق میشد.

     سیاست را سایر فرهنگ‌ نامه‌های انگلیسی زبان در تعابیری مانند :برنامه، شیوه‌ی عمل، اصول و قواعدی اساسی، اصول راهنما و ... نیز بکار برده‌اند

عناصری که درتعریف سیاست نقش دارند عبارتند از:

1- شکل یا صورتبندی جامعه یا ساختار سیاسی جامعه.این که جامعه سیاسی از نظر ساختاری به چه صورتی است عملا در رهیافت سیاست نقش دارد.مثلا شهروندی که در جامعه قبیله ای زندگی می کند تا شهروندی که در دولت ملی ،دیدگاهش وتعریفش از سیاست فرق می کند.

دریک جامعه ودولت پادشاهی مهمترین عنصرجامعه شاه است ومهمترین موضوع موردمطالعه سیاست،شاه،مشروعیت وعملکرد وتاثیر شاه برزندگی سیاسی است.در حالیکه درنظام دولت ملی عناصردیگری اهمیت دارد.پس هرگونه تعریفی ازسیاست ازساختارنظام حاکم متاثراست.

2 -نخبگان وصاحبان اندیشه:عالم تفکروتعقل عالم خواص است که درنتیجه تلاش یا به دلیل رابطه با ماورای طبیعت به آن دست می یابند.اگرمخروط فرهنگی جامعه را ترسیم کنیم این ها در راس هرم اند.(ستارگان جامعه اند).سپس روشنفکران بعد مردم عامی.مثلا پیامبران که بحث مدینه فاضله ،عدالت ،جهانداری را مطرح کردند یا فلاسفه ،مدنی الطبع بودن انسان ،قرارداد اجتماعی  وضع مدنی .....این ها اسوه های سیاست اند.

 3- ا نقلاب: انقلاب های بزرگ هم در نحوه نگرش به سیاست و تعریف اجتماعی آن تاثیر داشته است.مثلا :انقلاب های ساختاری واقتصادی ،ا نقلاب های فکری و فرهنگی وانقلاب های سیاسی-اجتماعی.تعریف سیاست با توجه به انواع انقلاب متفاوت خواهد بود.

        تعریف سیاست

       سیاست در ادوارگوناگون زندگی بشر با برداشت های متفاوت مواجه وتعاریف مختلف از آن ارائه گردیده است.در یونان باستان سیاست یعنی رسیدن انسان به سعادت،در قرون وسطی به معنی رستگاری انسان ودر عصر جدید به مفهوم آزادی ورسیدن انسان به قدرت بکار رفته است.

         سیاست از دیدگاه دانشمندان غربی

        سقراط

     سقراط سیاست را رسیدن انسان به سعادت از طریق فضیلت دانسته و مجرای تحقق آن را در فرمانروائی و حکومت خوب می داند. اوحکومت را در پنچ شکل، حکومت فرمانروای عادل, حکومت سلطان مستبد، حکومت نجبا (اشراف و قشر ممتاز), حکومت اغنیاو حکومت عامه  مردم مطرح می کند. سقراط حکومت عامه را که مستلزم دخالت افراد نا صالح می باشد رد  و حکومت فرمانروای عادل با تقوی و با فرهنگ را ترجیح میدهد.به نظر او در حکومت فرمانروای عادل است که فضیلت محقق گردیده انسان به سعادت دست می یابد.

        افلاطون

   افلاطون در کتاب جمهوریت و رساله های خود حکومت را از چند زاویه بررسی می کند .گرچه نظریات افلاطون را به جهت کثرت و تنوع آن نمی توان به یک جمع بندی مشخص رساند ولی او فصل نوی در اندیشه سیاسی در زمینه های حکومت و جامعه به و جود آورد. عده ای معتقد اند که حکومت از دید افلاطون به پنچ  نوع حکومت فلاسفه، نظامیان، اغنیا, عامه مردم و استبدادی تقسیم شده است.افلاطون ضمن ترجیح حکومت فلاسفه می گوید : زمامدار باید فیلسوف باشد و بهترین دولت ها آن است که بهترین مردم حکومت کنند و حکیم حاکم باشد و حاکم حکیم شود. افلاطون در نظریه جدید بعد از کتاب جمهوریت و وظیفه دولت و نظام سیاسی را تعلیم و تربیت مردم دانست. فرمانروایان را به شبان یا چوپان تعبیر کرد.

       ارسطو

    ارسطو انسان را موجود اجتماعی ودر نتیجه سیاسی می داند«غایت سیاست خیری خواهد بود که اختصاص به انسان دارد .اگر چه در واقع خیر فرد وخیر مدینه یکی است ،با وجود این حفظ ورعایت خیرمدینه برخیرفرد مقدم ومقدستراست ».ارسطو از سیاست علم سیاست را مراد می کندوبه شکلی آن را مطالعه علمی دولت-شهر ویا چیزی که به هنر سیاست مربوط می شود می داند.اگر ما از طرف ارسطو سیاست را تعریف کنیم چنین خواهد بود:هر آنچیزی که در شهر میگذرد و بدنبال سعادت آدمی است ،سیاست نامیده می شود.ارسطو سیاست را مساوی با ایجاد اعتدال می داند. ارسطو مردم را به سه قسمت تقسیم کرده ( اغنیا –توده مردم – طبقه متوسط که معتدل ترین مردم هستند ) به عقیده ارسطو اساس دولت در طبیعت انسان است و دولت برای تا ًمین نیاز های انسان است که اولین نیاز جسمانی است که سبب پیدایش خانواده شد. ارسطو استقلال نهاد خانواده را ضروری میداند. به عقیده وی قانون و عدالت در قالب دولت، مردم را به هم پیوند میدهد.

 

         سنت آگوسیتن قدیس

    سیاست را راه رسیدن انسان به رستگاری تعریف می کند.او کتابی دارد بنام «شهر خدا».در این کتاب  تصویری از دو شهر زمینی وشهر خدا ارائه می دهد.شهر زمین جایگاه گنهکاران وشهر آسمان مقر بندگان صالح خداوند وآمرزیده شدگان است.سیاست یعنی تدبیری که انسان بتواند از شهر زمینی خود را به شهر آسمانی برساند.

       توماس اکویناس

  پس از گذشت حدود هشت قرن بعد از ارسطو حکومت را به مثابه یک کشتی که نا خدای آن مذهب و روحانیون هستند می داند و می گوید : «حکومت کردن به معنی هدایت کشتی است و ماهیت حکومت را از همین شباهتی که میان دوکلمه هست باید فهمید......و به همین دلیل حکمرانان دنیوی، پاسدار مقاصد فرعی زندگی فردی و اجتماعی انسان اند».هدف حکومت مانند هدف کشتی رساندن بار ومحموله از بهترین راه به مقصد  است.غرض اجتماع این است که به کمک پارسائی به نعمت همجواری خدانائل گردد.پس سیاست رهنمونی بشر به سوی سعادت است.

 

        ماکیاول

     او از نویسندگان معاصر غرب است. اندیشه سیاسی او حذف دین و اخلاق از گردونه سیاست است. وی ضمن انکار قانون الهی کاملا" تفکر عادی سیاسی دارد و هدف زندگی را رفاه و لذایذ مادی می داند. ماکیاول اصل را درحکومت وقدرت میداند و ابزار لازم قدرت را یاد آور میشود. گرچه معتقد است که معلوم نیست انسان صاحب فضیلت از این ابزار استفاده کند وی حکومت جمهوری را بر حکومت سلطان (سلطنتی) ترجیح میدهد.

        ژان بدن

   ژان بدن نخستین کسی که تعریف علمی از حکومت ارائه می کند. او می گوید اگر در حکومت ،مردم سهیم باشند، دمکراسی، اگر عده ای حکومت کنند، اشرافی و اگر یک فرد حکومت کند سلطنتی است. ژان بدن حاکمی را که خدا ترس دور اندیش، دلسوز، عاقل و معتدل و عادل و مقتدر باشد تا وقتی که با عدالت حکومت می کند  بر حق میداند. گرچه این حاکمیت را از طریق موروثی و کودتا و یا از راه قانون بدست آورده باشد.

 

 

      تعاریف جدید سیاست

    ماکس وبر

   سیاست یعنی کوشش برای شرکت در قدرت ویا کوشش برای نفوذ درتخصیص قدرت چه در میان دولت ها و چه در میان گروه در یک دولت.پس به زعم وبر آنچه سیاست ر ااز حوزه دیگر فعالیت های بشری جدا می کندقدرت است،زیرا قدرت همیشه وجود دارد.

    مورگانتا

«سیاست تنها مبارزه برای قدرت است».پس علم سیاست مطالعه قدرت است.اگر سیاست تنها مبارزه قدرت باشد در جامعه جنگ همه علیه همه همواره حاکم است.اما دنیای سیاست از رقابت علیه قدرت هم خالی نیست.اگر انسان ها همه فرشته بودند،ضرورتی برای تشکیل حکومت وجود نداشت.و اگر فرشتگان بر جامعه حکومت می کردند،نه به اداره وکنترل عوامل داخلی حکومت نیاز بود ونه به تعیین حدود واختیارات.انسان هم قدرت طلب است وهم نظم خواه .هم با تدبیر اداره امور را می چرخاندوهم به رقابت می پردازد.

       موریس دورژه

   سیاست در همه جا ذوجنبتین است.تصویر ژانوس خدای دو چهره مظهر حقیقی دولت است.دولت ضمن این که قدرت سازمان یافته و ابزار سلطه یک طبقه علیه طبقه دیگر است،وسیله ا ی است برای تامین نوعی نظم اجتماعی ونوعی همگونی کلیه افراد در اجتماع در جهت  مصالحه عمومی. این دو همیشه با همدیگر است هرچند سهم هر یک به حسب موقعیت ها تغییر می کند.

           نقد

      این تعریف رابطه دو طرف را سلطه  آمیز می داند.در حالیکه می تواند رابطه آزادانه و آگاهانه بر اساس آمریت باشد نه سلطه پذیری دیگر این که اگر سلطه پذیری باشد دیگر نظم وهمگونی جهت مصلحت عمومی چه معنی دارد.

    سیاست هنر استفاده از امکانات است( اغلب برای فعالان سیاسی ممکن نیست به همه هدف های خود برسند بنا بر این باید بلند پروازیها را با قدرت خود متناسب کنند. هیچ کس بیش از قدرت یا امکانات خود نمیتواند در سیاست اعمال نفوذ کند و تأثیر گذارد).

       سیاست، حکومت کردن بر انسانها است : کایتا نوموسکا در طبقه حاکم و آستین رانی درحکومت بر انسانها در مورد رابطه کسانی که حکومت میکنند و کسانی که بر آنها حکومت میشود میان فرمان روا و فرمانبردار بحث می کنند و استدلال می نمایند که این رابطه مرکز زندگی سیاسی است.

     سیاست، مبارزه برای کسب وحفظ قدرت است: مهمترین تعریف سیاست در میان متفکران سیاسی غرب این است که آن را مبارزه برای قدرت و نفوذ و اعمال آن در جامعه می دانند.

     سیاست یعنی دانستن اینکه : چه کسی می برد، چه می برد، چه موقع میبرد، چگونه میبرد، و چرا میبرد. این تعریف هارولد لاسکی از سیاست است.

    سیاست، توزیع آمرانه ارزشهااست : که به ایستون تعلق دارد.

   سیاست را هنر حکومت کردن تعریف نموده اند(فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد)

 نولی: همه آن فعالیت های که مستقیم یا غیر مستقیم با کسب قدرت دولت، تحکیم قدرت دولت، و استفاده ار قدرت دولت همراه است .تعریف نولی هم تازگی ندارد و در واقع بیان دیگری است از اینکه سیاست مبارزه  برای کسب، حفظ افزایش یا نمایش قدرت است.

     اگر بخواهیم تعریفی به نسبت فراگیر از سیاست در اختیار داشته باشیم این چنین خواهد بود: سیاست رهبری صلح آمیز یا غیر صلح آمیز روابط میان افراد گروه ها و احزاب (نیروهای اجتماعی) و کارهای حکومتی در داخل یک کشور، و روابط میان یک دولت با دولت های دیگر در عرصه جهانی است. بنابراین تعریف میتوان از سیاست یک فرد، از سیاست یک گروه، از سیاست یک حزب و از سیاست یک حکومت نام برد. و از لحاظ بین المللی هم سیاست خارجی دولت را مشخص کرد . سیاست بر گزیده  منافع هریک از نیروهای اجتماعی نامبرده است .

خدایا چنان کن سرانجام کار                  تو خشنود باشی و ما رستگار

چهارشنبه 3 آبان 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
babak110
babak110
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 4259
محل سکونت : ایران عزیز

پاسخ به:تعریف سیاست

تعریف سیاست و سیاستمدار

سیاست(به کسر سین) در لغت به معنای اصلاح امور مردم و اداره کردن کارهای مملکت است. (مردم داری)

سیاستمدار در لغت به کسی گفته می شود که در کارهای سیاسی و امور مملکت داری بصیر و دانا و کارآزموده باشد.

اما گاهی بعضی کلمات در جمله و مهمتر از آن در عمل معنایی متفاوت به خود می گیرند.          
                                                                                                                                                        

خدایا چنان کن سرانجام کار                  تو خشنود باشی و ما رستگار

چهارشنبه 3 آبان 1391  1:49 AM
تشکرات از این پست
babak110
babak110
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 4259
محل سکونت : ایران عزیز

پاسخ به:تعریف سیاست

تعريف سياست از منظر شريعتی


در شرق به جای پلتیك (اداره جامعه یا كشورداری)، سیاست بكار رفته كه معنایش نگهداری مردم و اداره كشور یا اجتماع نیست بلكه سیاست در معنی لغوی، تربیت كردن اسب وحشی است. بنابراین اصل تغییر و تربیت و تكامل در سیاست مطرح است.

مقدمه
1- کتاب "امت و امامت" از مرحوم دکتر شریعتی موضوع چالشهای بسیاری قرار گرفته است. در میان آثار آن مرحوم این کتاب در دهه اخیر بیشترین مخالفتها را از جانب روشنفکران و هواخواهان وی به خود دیده است. با این حال توجه اصلی موافقین و مخالفین این اثر بیش از هر چیز متوجه قضاوت خاصی بوده که مرحوم دکتر در کتاب مزبور راجع به "دمکراسی" صورت داه اند و ظاهراَ هیچگاه نگاه خاص شریعتی به " امر سیاسی" (به نحو متمرکز ) مورد توجه قرار نگرفته است. حال آنکه در اندیشه سیاسی ایشان تعبیر خاص وی از این امر، از خصلت بنیادی تری نسبت به داوری او در مورد "دموکراسی" برخوردار است.
2- در سالهای اخیر در مورد حسن و قبح "دموکراسی" و جمع پذیری آن با "اسلام" و "تشیع" بسیار شنیده ایم. حال آنکه هر گونه قضاوتی در مورد دمکراسی، موکول به طرح و تنقیح نگاه خاصی است که ما به "سیاست" داریم. از این رو پیش از "پرسش دمکراسی" جای آن است که بپرسیم ما به "امر سیاسی" (the political) از کدامین پایگاه معرفتی می نگریم و به عبارت دیگر چه "معنا"و"مبنا" و"غایتی" برای "سیاست" قائلیم؟
آنچه در پی خواهید خواند تاملی است که سالها پیش معلم دردمند و اهل "طلب"، زنده یاد دکترعلی شریعتی(رحمه اله علیه)، در باب "ماهیت سیاست" وتمایز آن با "پلیتیک" (politic)به دست داده اند؛ تاملی که در ذهنهای جوان امروز نیازمند پروریده شدن و صیقل یافتن است.

دکتر شریعتی
برای جامعه و رهبری و هدایت و حكومت مردم،‌ دو فلسفه،‌ دو بینش و دو طرز فكر بیشتر وجود ندارد:
اول: اداره جامعه.
دوم: هدایت جامعه.
این دو طرز فکر گرچه در وهله اول شبیه به هم است ـ یا اختلافشان محسوس نیست ـ اما دو بینش متناقض با همند. هدف یکی این است که حکومتی بنا کند که افراد انسانی در آن به هر شکل که بخواهند و بپسندند و احساس آسایش کنند و برخورداری و آزادی داشته باشند ـ بطور مطلق یا نسبی ـ بتوانند زندگی کنند؛ هدف رفاه است و آزادی، یعنی خوشبختی. این نوع حکومت در طول تاریخ بهترین نوع حکومت تلقی شده بود اما امروز بالاخص در نیم قرن اخیر و بویژه در آن جامعه شناسی‌ که مبتنی و متوجه به کشورهای آسیایی و آفریقایی و ملتهای عقب مانده است، مورد تردید واقع شده است. زیرا که مسأله اداره به بهترین شکل، با اصل ”پیشرفت سریع جامعه“ منافات دارد. یا باید اصل بهزیستی و آسایش مردم را انتخاب کردو شعار حکومت قرار داد یا اصل ترقی و پیشرفت هرچه بیشتر و سریعتر جامعه را. که این دو با هم منافات دارند. چنانکه گاه کودک را به ”کودکستان“ می دهیم که به هر شکل که بهترین شکل می دانند، عوضش کنند و ارتقائش بدهند، و طرز فکر و بینش و عقیده اش را تکامل بخشند. و یا کودک را به ”باغ کودک“ می دهیم، نه برای تغییر او، بلکه تا چند ساعتی او را به بهترین شکل نگاه دارند، و هدف خوش بودن کودک است. می بینیم که در اینجا مسأله ارتقاء کودک مطرح نیست.

سیاست و پلیتیك
این دو بینش بدون اینكه در تاریخ رسماً مطرح شود و حتی متفكران به اختلاف این دو اشاره كنند، ناخودآگاه ـ شاید ـ در اصلاحات مطرح شده است.
معادل سیاست در زبان یونانی ـ كه اكنون نیز در تمام زبانهای اروپایی هم هست، و در همه متون تكرار می شود ـ پلتیك (politique) است كه از واژه پلیس (polis) به معنای شهر گرفته شده است. پس حكومتی كه كارش پلتیك است ـ یعنی اداره شهری به بهترین وضع ـ وظایفش در كشور از نوع وظایف شهرداری است در شهر. دستگاه شهرداری در یك شهر هرگز متعهد نیست كه از لحاظ بینش مردم را اصلاح كند، كه نسل جوان خوبتر فكر كند،  نسل گذشته بهتر بچه ها را تربیت كند، طرز تفكر مذهبیشان را عالی كند، بی مذهب یا بامذهبشان كند و اخلاق را عوض كند و ... اینها در قلمرو مسئولیت سازمان شهرداری و شخص شهردار نیست،‌ زیرا شهردار و شهرداری فقط تعهد خوش گذشتن و اداره آزاد و راحت زندگی جمعی مردم شهر و نظام شهر را بر دوش دارد.  و رژیم حكومت نیز در محدوده كشور، وظیفه اش همین است، یعنی نگاهداری جامعه و سالم داشتن آن و فراهم آوردن امكان زندگی آسوده برای افراد كشور، ”اداره امور مملكت“ كه این همه یعنی پلتیك،‌ علتش هم این بود كه در یونان هر شهری یك كشور بوده و یك دولت مستقل ویژه خود داشته (cite-etat) مثلاً شهر آتن یك كشور بوده و یك حكومت داشته، پس ”پلیس“ ، ”كشور ـ شهر“ است و ناچار شهرداری و كشورداری، شهردار و مملكتدار با هم مترادف بوده اند. از این نظر پلتیك كه اداره شهر است به مجموعه مسئولیتهایی كه در قلمرو كار حكومت و دولت است اطلاق شده است.
اما در شرق به جای ”پلتیك“ (اداره جامعه یا كشورداری) ”سیاست“ بكار رفته،‌ كه معنایش نگهداری مردم و اداره كشور یا اجتماع نیست،‌ سیاست در معنی لغوی تربیت كردن اسب وحشی است. بنابراین اصل تغییر و تربیت و تكامل در سیاست مطرح است. چنین حكومتی وظیفه دارد كه مردم را از وضع روحی، اخلاقی، فكری و اجتماعیی كه اكنون دارند، به وضع روحی، اخلاقی، فكری و اجتماعیی كه ندارند ـ و باید داشته باشند ـ منتقل كند.
پس حكومت دو نوع فلسفه و مسئولیت دارد: یا باید رهبری و تربیت مردم را به بهترین شكل و بر اساس یك مكتب تعهد كند كه معلم و رهبر مردم است (سیاست). و یا مدیر جامعه است و نگهبان و حافظ آن (پلتیك)!....
پلتیك،‌ معادل غربی آن در فلسفه حكومت، بر اصل ” ساختن“ تكیه ندارد،‌ بلكه بر اصل ”داشتن“ تكیه دارد و چنانكه ریشه لغت و نیز منشأ تاریخی آن حكایت می كند هدفش ”كشورداری“ است  براساس نه ”ایدئولوژی انقلابی“‌ ،‌ بلكه برطبق ”ایده عمومی“ ، و نه برای ”رشد فضیلت“ ، بلكه ”كسب رضایت“ و خدمت به مردم در خوش زیستن و نه اصلاح مردم برای خوب زیستن.
در مقایسه بین این دو بینش، بی شك می توان قضاوت كرد كه فلسفه دولتی كه بر ”سیاست“ استوار است مترقی تر از فلسفه دولتی است كه بر ”پلتیك“ استوار است.
اما بر اساس این اصل كه هر حقیقتی، به میزانی كه متعالی تر است، سقوط و انحراف در آن نیز خشن تر و زیان آور تر است، سكّه قلب ”سیاست“ نیز، از ”پلتیك“ برای مردم بسیار فریبنده تر و برای جامعه بسیار خطرناك تر است.
چنانکه نظراً می فهمیم و عملاً می بینیم، سیاست ساده تر و سریعتر از پلتیك می تواند برای دیكتاتور،‌ یك فلسفه توجیه كننده رژیم استبدادی باشد، زیرا ظاهراً معلم از پرستار به پلیس شبیه تر است. و هیچ دیكتاتوری در تاریخ نیوده كه رژیم استبدادی خویش را ”سیاست اصلاح خلق“ ننامیده باشد و این است كه ”تنبیه“ ـ به معنی بیدار كردن ـ و ”سیاست“ ـ به معنی تربیت كردن ـ در زبان و ادبیات استبدادی بسیار رایج است و به همین دلیل هم این دو كلمه شریف كه از رسالتی پیامبرانه حكایت می كنند، در ذهن ما فلك كردن و شلاق زذن و شكنجه را تداعی می نماید....
آنچه واقعیت دارد، صورت ظاهر نیست، حقیقت باطن است. برای محكومیت دیكتاتوری، ساده لوحانه است اگر به شعار دموكراسی امید بندند، فقط به این دلیل كه دموكراسی و دیكتاتوری با هم  شباهتی در ظاهر به هم ندارند، و از ”رهبری ایدئولوژیك“ دم نزنیم، ‌فقط به این علت كه دیكتاتوری می تواند خود را در صورت رهبری نمایان سازد. دیكتاتوری واقعیتی است كه تا وقتی موجبات اجتماعی آن باشد هست، ولو نتواند هیچ نقابی بر چهره زند. وانگهی مگر دموكراسی نقابی نیست كه وی گاه به چهره می زند؟
بحث از نقابها را رها كنیم و به چهره ها بپردازیم. آنچه رهبری را از دیكتاتوری جدا می كند، فرم نیست، محتوی است. واقعیت محسوس و آشكار اجتماعی است. حضور قدرتها است و مرگ و زاد نظامها و بنیادها و روابط اجتماعی و و وضع طبقاتی و موضع گیری سیاسی و جهت ایدئولوژیك و وجود زبان و فرهنگ و زندگی و تولید وتوزیع و شرایط و امكانات و برخورداریها و حتی ”آدمها“ یی كه جانشین زبان و فرهنگ و زندگی و ... حتی ”آدمها“یی دیگر می شوند، نه آنچه در كتابهای قانون اساسی می نویسد.  

منبع: ehyaa.com  
                                                                                

خدایا چنان کن سرانجام کار                  تو خشنود باشی و ما رستگار

چهارشنبه 3 آبان 1391  1:50 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها