خداوند در بیان حق و باطل، حق را مانند آب و فلز دارای ثبات و باطل را همچون کف سیلاب و کف فلز محو شدنی میداند که کف به کناری میرود و نابود میشود، ولی آنچه به مردم سود میرساند و در زمین باقی میماند،حق است.
اشاره
نسبت عمار بن یاسر العنسی به انسبن مالک بن ادد بن زید میرسد. پدرش یاسر به گفتة واقدی و برخی دیگر از علمای انساب، هم پیمان قبیلة بنیمخزوم و اصالتاً از طایفة مذحج و قبیلة عنس و اهل یمن بوده است. ابوحذیفةبن مغیرة یکی از کنیزان خود به نام سمیه بنت خیاط را به نکاح او درآورد که از او عمار به دنیا آمد و سپس ابوحذیفه، عمار را آزاد کرد و از اینرو به او عمار میگویند.(1)
عمار از نگاه نبی مکرم اسلام(ص) «الطیب المطیب»، به معنای پاک پاک کننده و سرشت و کسی که نهادش پر از ایمان است، میباشد.(2) وی از جمله شخصیتهای مهم تاریخ و از سابقین در اسلام بوده که در بنای مسجد برای اسلام نیز نقش مهمی داشته(3) و در جنگهای بدر، احد، خندق و یمامه و نیز بیعتالرضوان حضور یافته است.(4)
مهمترین ویژگی او، استقامت فراوان در مقابل دشمن بود. دشمن شناسی و بصیرت قوی او ـ که به فرمان پیامبر(ص) شکنجههای طاقتفرسا را تحمل میکرد ـ سبب شده بود که به مقام یقین و تأثیر بر اشیاء برسد تا جایی که وقتی برای شکنجه در آتش افکنده شده بود، پیامبر(ص) بر او عبور کرد و فرمود: «یا نار کونی بردا و سلاما علی آل یاسر» و در اثر آن آتش او را صدمه نزد.(5)
فهم حقیقت و بصیرت
از شاخصههای عمار یاسر، فهم حقیقت و داشتن بصیرت(6) است:
الف) قبل از جنگ صفین
دفاع از امام بعد از سقیفه
نمود فهم و بصیرت دینی، درک زمان و دفاع از ولی در زمان مناسب است. زمانیکه شورای شش نفری، عثمان را بعد از عمر برای خلافت انتخاب کرد، عمار بن یاسر زبان به اعتراض گشود و با قدرت بیانی که در دفاع حق مغصوب ولیّ مؤمنین داشت، به اشتباه مهلک و بزرگ پیشین آنان هم اشاره کرد: «ای گروه قریش! تا کی این امر(خلافت) را از خاندان پیامبر(ص) خارج میکنید، گاهی به این سوی و هنگامی به آن سوی میبرید و به این و آن میبخشید؟با این وضع میترسم از آنکه خدا به کلی آن را از شما مسلمانان سلب کند و در غیر شما قرار دهد؛ چنان که شما در غیر محلش نهادید».(7)
اگر چه کسانی که حمیت جاهلی در قلبشان بود، او را متهم کردند که از حد خود خارج شده و در آنچه قریش صلاح کار خود میداند، دخالت کرده است؛ اما گفتار او، افکار عمومی جامعه را به فکر فرو برد و آرمانهای تحقق نیافتة پیامبر(ص) را در جامعة بعد از او تداعی ساخت که هنوز به اولین پیمانی که پیامبر(ص) میان آنها برقرار ساخت ـ مبنی بر برادر بودن مؤمنان به جهت سنخیت روحی که با هم دارند ـ ایمان نیاوردهاند؛ از همینرو کلام حق عمار را که صحابة پیامبر(ص) بود و در امور دینی مردم سخن میگفت، دخالت پنداشتند.
دفاع از امام در جنگ جمل
خطبهای در فضایل امام(ع)
از دیگر دفاعیههای عمار بن یاسر از ولیّ مؤمنین، خطبهای است که مردم را به همراهی امام(ع) در جنگ جمل تشویق کرده است. او در این خطبه پس از حمد خدا و شهادت به رسالت پیامبر(ص)، از ویژگیهای امام علی(ع) چنین سخن گفته است: «خداوند او را حفظ و یاری کند. مرا و پسرش را به سوی شما فرستاده، شما را امر میکند که به سوی او بشتابید.
پس به سویش بشتابید و تقوای خداوند را پیشه سازید و او را اطاعت کنید. به خداوند سوگند، اگر میدانستم بر روی زمین انسانی عالمتر از او به کتاب خداوند و سنت نبی وجود دارد، از شما نمیخواستم که به سوی او بشتابید و با او تا مرگ پیمان نمیبستم. ای اهل کوفه! بر شما باد جهاد. پس به خداوند سوگند، اگر زمام امور را [کسی] غیر از علی(ع) [به دست] بگیرد، به بلای بزرگی تبدیل میگردد و خداوند میداند که من شما را نصیحت کردم و شما را به آنچه که با یقین به دست آوردهام، امر کردم».(8)
او این سخنان را در جامعهای بیان کرد که بر سر خلافت و حق مسلم امام علی(ع) دچار اختلاف و نزاع شده بودند تا جایی که طلحهها و زبیرها که همراه پیامبر(ص) و امام علی(ع) بودند، امّالفساد جامعه شده و جنگ به راه انداخته بودند. عمار که از سوی امام مأمور به تشویق مردم به جهاد شده بود، از فضایل امام سخن میگفت؛ زیرا در زمان پیامبر(ص) احادیث بسیاری از فضایل امام علی(ع) به گوش مردم میرسید، اما در فضای تاریک پس از پیامبر(ص)، همة فضایل امام علی(ع) به فراموشی سپرده شده بود. این شیوه رفتاری عمار همان ولایت محوری و بصیرتی است که پایههای آن از تقوا مستحکم گشته است.
او ایمان خود را به یقین نسبت میدهد تا مردم را بیدار کند که آیا به آنچه در عرصة فتنه انجام میدهند، یقین دارند یا به خاطر کیسههای زر یا ترس از جان، امام را یاری نمیکنند؛زیرا در فتنهای که پس از پیامبر(ص) جامعة اسلامی را فرا گرفت، بسیاری از مردم که سبب افتادن این پرده ظلمت بر روی وجود نورانی امام علی(ع) و ولایتش و محروم شدن عالم از آن گشتند؛ عوامی بودند که دنیا آنها را به دنبال خواص جبهه باطل فریفت.
او در پایان صحبت انذارگونهاش، آنها را از آیندهای خبر میدهد که در صورت یاری نکردن امام علی(ع) برای آنها اتفاق میافتد.این شیوه صحبت کردن، فهم عمیق و بصیرت خاصی را میطلبد و عمار این ویژگی را دارا بود که وقتی از نظر ولیّ مؤمنین، مصلحت و موقعیت صحبت ایجاد شد، آشکار کردن حقایق برای مردم بر عهده عمار نهاده شد.
خطبهای در آگاهی بخشی وظایف مؤمنان در عرصة فتنه
در فضای مهآلود فتنه، چراغ مهشکن همان بصیرت است(9) که سبب فاصله انسانها از طلحه و زبیر تا عمار میشود. این چراغ مهشکن را شاید بتوان به خطبههای عمار نسبت داد که هم نشان دهندة بصیرت خاص او و هم روشنگری وی است. این دو، رابطة اثر و مؤثری قویای دارند، آنجا که میگوید: «ای مردم!این پسر عموی پیامبرِ(ص) شماست؛ همانا مرا به سوی شما فرستاده تا فریادرس شما باشم آگاه باشید طلحه و زبیر به سمت بصره حرکت و عایشه را برای فتنه به همراه خویش کردهاند.
آگاه باشید که خداوند شما را به وسیلة حق مادرتان و حق خویش مورد امتحان قرار داده است و حق پروردگارتان، اولی و بزرگتر است و گوش فرا دهید و اطاعت نمایید و به سوی خلیفة خود و داماد پیامبرتان بشتابید. همانا اصحاب رسول خدا(ص) با او در مدینه بیعت کردهاند و مدینه، خانة هجرت است و خانة اسلام. از خداوند میخواهم که شما را موفق گرداند».(10)
او در این خطبه در دفاع از حق پیامبر(ص)، از رابطة پسر عمویی و دامادی حضرت یاد کرده و به شیوة خودشان استدلال نموده است که اگر کسانی که بر سر خلافت نزاع دارند، به خاطر رابطةشان با پیامبر(ص) و به عزت اسلام، مقامی را برای خود ادعا کردهاند؛ امام علی(ع) همان کسی است که در آغاز بنیانگذاری حکومت اسلام و قبل از آن و چه بسا از دوران کودکی، با پیامبر(ص) ارتباط روحی عمیقی داشته و از تربیت پیامبر(ص) بیشتر برخوردار بوده است؛ در حالی که آنها قبل از آن، در کفر و جاهلیت به سر میبردند. پس شأن او اجل از قیاس با آنهاست.
پس از آن به اقدامات دشمن در عرصة فتنه برای مقابله با ولایت و خارج کردن ولایت از مسیر خود ـ که به دنبال آن، همة خوبیها از جامعه خواهد رفت ـ اشاره کرده، برای گرفتن ولایت از دست آنها از مقبولات خودشان استفاده نموده، برای عموم مردمی که عایشه را امالمؤمنین میدانستند، چنین سخن گفته است:«خدا میان حق مادرتان و حق خودش، شما را امتحان میکند».
در حقیقت با کنایه به این مطلب اشاره کرده است که اگر طلحه و زبیر برای گرفتن خلافت، عایشه را نماد حقانیت خود کرده و نسبت به حق تشکیک ایجاد میکنند، خداوند این خلافت را حق پیامبرش ساخت و پیامبرش آن را منحصر در وجود علیبن ابی طالب(ع) کرد و حق پروردگار در اطاعت از علی(ع) و بیعت با آن حضرت است.
ب) در حین جنگ صفین
وقتی امیرمؤمنان علی(ع) تصمیم گرفت با معاویه مبارزه نماید، جمعی از نزدیکان خود را فرا خواند و با آنها مشورت کرد. عماربن یاسر از کسانی بود که در آن شرایط حساس به پشتیبانی از حضرت پرداخت و صبر کردن در مقابل دشمن را به صلاح ندانست و دلیل جنگ با معاویه و سپاهیانش را ـ در حالی که به ظاهر مسلمان بودند ـ چنین بیان نمود:
«ای امیرمؤمنان! اگر میتوانی که حتی یک روز به تأخیر نیندازی، چنین کن. قبل از آنکه آنان آمادگی پیدا کنند و رأی خود را بر مخالفت تو استوار سازند، بر ایشان وارد شو. آن گاه ایشان را به صلاح دعوت کن؛ اگر پذیرفتند، مقصود ما حاصل گردیده و اگر جز جنگ با ما تن ندادند، با ایشان خواهیم جنگید. به خدا قسم، با ریختن خون آنها و کوشش در جهاد با آنان، قرب پروردگار و کرامت نزد او را درک میکنم».(11)
این سخنان در واقع اشاره به یک تاکتیک نظامی دارد و آن، روش غافلگیری است که نشان دهندة هوش، دشمنشناسی و نوع مشاوردهی عمار بن یاسر است که همة جوانب را به خوبی میسنجد و چنین بیان میکند که جنگ را باید به نوعی اداره کرد که از جامعة اسلام محافظت شود تا دشمنان بر ایمان جامعه حمله نکنند و بر جامعة اسلام و ایمان حقیقی پیروز نشوند؛ پس باید ابتدا جنگ را شروع کرد و به خاطر مصلحت کل آن را به تأخیر نینداخت.
سپس به امام(ع) پیشنهاد میدهد که آنها را به صلاح دعوت کنند که اگر بپذیرند، مقصود آنها مبنی بر عدم جنگ و هدایت افراد و صلاح اسلامی حاصل شده است، اما اگر قبول نکردند و در ایجاد فتنه و به هم ریختن جامعه اصرار داشتند، امام و یارانش فقط مأمور به بلاغ مبین هستند. او که جهاد با این قبیلة باطل را، عامل قرب به خدا میداند، مشاورة جامع به امام(ع) ارائه میدهد و ضمن اعلام پشتیبانی، از چگونگی جنگ و چرایی آن نیز سخن میگوید.
این فهم و بصیرت عمارهاست که امام(ع) به جنگ رو میآورد؛ زیرا این بصیرت باید در یاران امام نیز که از حریم ولایت دفاع میکنند، وجود داشته باشد تا بتوانند وظیفه خود را در زمان نیاز به خوبی تشخیص دهند. از سوی دیگر وقتی کسی مورد مشورت امام(ع) قرار میگیرد؛ یعنی به درجهای از بصیرت و تربیت دینی رسیده که امام(ع) در میان جمعی از یاران، از او نظر خواهی کرده است تا دیدگاهش، ارادة یاران را قویتر کند.
ج) در اواخر جنگ
وقتی عناصر فتنه در اواخر جنگ صفین، قرآنها را بر نیزه کردند و این کتاب عظیم را تا حد یک نماد کوچک برای جنگ و نزاع بر سر خلافت پایین آوردند؛ بعضی از ضعیف الایمانهای طرفدار حق یا به عبارت بهتر کسانی که بینش سیاسی و الهی نداشتند، دست از جنگ برداشتند و جنگ را محاربه با قرآن دانستند؛ اما اندک کسانی مانند مالک اشتر و عمار بن یاسر به جهت شناخت و بصیرتی که داشتند، آن را حقهای از سوی دشمن یافتند. در حالیکه افراد بیبصیرت که تسلیم و فرمانبردار پروردگار نیز نبودند، قرآنهای بر سر نیزه را نماد اعتقاد آنها دانستند و طرف مقابل را برادران مسلمان شمرده، ولیّ خدا را به پذیرفتن حکمیت ابوموسی اشعری مجبور کردند.
در عرصههای دشوار و تنگناهای جنگ است که بصیرت خاص عمار روشن میشود؛ زمانی که مطلع شد که حضرت امیر(ع) حکمیت را پذیرفته است، به امام گفت: «این پیمان را معاویه بر تو ظاهر کرد. هر کس به آن اقرار کند، هلاک شود و هر کس آن را منکر گردد، پادشاه میشود. ای ابالحسن! تو را چه شده است که پس از کشته شدن صد هزار نفر از ما، به همان مرحلة اول بازگشتیم؟ آیا قبل از جنگ این گونه نبود؟ اگر آن قوم، کافر و مشرک و منکر حق شما هستند، حلال الدماند؛ پس بر ما جایز نیست که از جنگ با آنان دست بکشیم تا اینکه دین، تنها دین خدا باشد و به خدا سوگند، آنها ایمان نیاوردهاند و جزیه ندادند و به امر خداوند برنگشتند و فتنه خاموش نشد» و حضرت علی(ع) در پاسخ وی فرمود: «به خداوند سوگند که من نسبت به این کار ناراضی هستم».(12)
امام(ع) همة آنچه را که عمار با بینش سیاسی الهی خود میدید، درک کرد، اما گرایش مردم به ظواهر و نداشتن بصیرت، امام(ع) را به خاطر در نظر گرفتن مصلحت مهمتر و از بین نرفتن اسلام، به این کار وادار کرد. اگر امام جنگ با معاویه را ادامه میداد، همین یاران کور دل، امام را به داشتن حب مقام و جاه متهم میکردند.
همین عدم وجود بصیرت در میان یاران امام بود که معاویه توانست در زمان خلافت خود، با ایجاد گروه جبریه مردم را به این سمت و سو بکشاند که اگر جامعه اسلامی به خط اصلی ولایت خود نیفتاده، خواست خدا بوده است و ما از تقدیر و مشیت خدا راه فراری نداریم. بنابراین عقاید باطلی که ناآرامی جامعة اسلامی را به دنبال دارد، به خاطر نداشتن بصیرت و قرار ندادن ولایت در جایگاه خودش میباشد.
موقعیت شناسی
نگاهی به خطبهها و سخنرانیهای عمار، بیانگر این ویژگی منحصر به فرد در اوست که بنا بر موقعیت آن زمان، گاه صراحت لهجه دارد و گاه با مقبولات خود آنها، با آنان سخن میگوید و این با حقگویی او منافات ندارد؛ زیرا در هر موقعیتی، نوعی از گفتار در جان آنها رسوخ میکند و حق و حقیقت، در پی رسوخ در دل مردم و منفعت برای آنان است که ماندگار میشود: (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأمّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِی اْلأرْضِ).(13)خداوند در بیان حق و باطل، حق را مانند آب و فلز دارای ثبات و باطل را همچون کف سیلاب و کف فلز محو شدنی میداند که کف به کناری میرود و نابود میشود، ولی آنچه به مردم سود میرساند و در زمین باقی میماند، حق است.
این سودرسانی به مردم در صحنة حقگویی، در گرو موقعیت زمانی آن است، که مؤمنان بر اساس ظرفیت قبول حق با صراحت لهجه سخن بگویند و این صراحت لهجه، آنها را از وظیفة مهمتر خویش باز ندارد، که جنگ صفین را به راه انداختند، گفتند: «چرا وی را [عثمان] کشتید؟» عمار پاسخ داد: «برای نو آوریها و بدعتهای بد او». آنها گفتند: «او هرگز امر نو پدیدی را بدعت نکرد» و عمار پاسخ داد: «این را از آن رو گویند که او دست اینان را به دنیا گشاده داشت و مال و منالشان داد؛ چنان که میخورند و میچرند و اگر کوهها بر سر ایشان فرو ریزد، پروایی ندارند».(14)
این صراحتگویی به راحتی برای مردم قابل فهم است؛ زیرا ریخت و پاش و فساد مالی عثمان برای همه روشن شده بود و این شیوه دشمنان که به راحتی چشم جامعه را نادیده میگرفتند، به شعور جامعه توهین میکردند و میگفتند او (عثمان) بدعتی نیاورد، شایستة صراحتگویی و اشاره کردن به حقیقت وجودی آنان ـ که به چهارپایان شبیه است ـ میباشد.یکی دیگر از مصادیق موقعیتشناسی را در جایی میتوان یافت که عمار بر حقیقت تأکید میکند و میگوید: «اگر ما را تا درختان خرمای هجر تعقیب کنید، باز هم یقین دارم که ما بر حق و شما بر باطل هستید؛ کشتههای ما در بهشت و کشتههای شما جهنمی هستند».(15)
این صراحت لهجه در مقابل دشمن، همان چیزی است که مردم را بر ثابت قدم بودن بر حق خود محکم میکند؛ اما گاهی اوقات اوضاع جامعه و رخدادها و سنگین بودن هضم جریانات، میطلبید که عمار با مقبولات آنها سخن بگوید، برای مثال در فضایی که جنگ جمل به راه انداخته شد و عمار مردم را به جنگ با آنها تشویق کرد، از عایشه سخن به میان آورد و حق امالمؤمنین را با حق خدا قیاس کرد و گفت: «حق خدا که در رکاب امامتان بجنگید، اولی است»؛نمیتوانست در آن شرایط علیه عایشه و همکاری او با سران پیمان شکن با امام(ع) سخن بگوید؛ زیرا مردم جامعه به حکم امّالمؤمنین و همسر پیامبر بودن عایشه، با امام(ع) در جنگ شرکت نمیکردند.
بنابراین عمار از مقبولات آنها بهره برد و گفت: «آنها میخواهند عایشه را علم کنند و شما را مورد امتحان قرار دهند، ولی حق پروردگارتان اولی است».(16) در همة این جریانات، موقعیت شناسی، جامعهشناسی و دید روانشناسی عمار را که بر اوضاع مسلط بود، میتوان مشاهده کرد و بینش او را فراتر از یک صحابه و مجاهد یافت.
پینوشت:
1. استیعاب فی معرفة الأصحاب، ابیعمر یوسف ابن عبدالبر، مترجم: خلیل مأمون، خلیل، ص 547؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج 4، ص 43.
2. الکامل فی التّاریخ، ابن اثیر، ج3، ص512؛ استیعاب فی معرفة الاصحاب، ص548. در مورد ایمان عماربن یاسر آیهای در شأنش نازل شده است که به دلیل ایمان قلبی و بصیرت خاص او مهر تأیید بر روی تقیة سیاسی او میزند، برای مطالعة بیشتر ر.ک: ترجمة المیزان، ج 12، ص 512-508 .
3. اسد الغابة، همان.
4. استیعاب فی معرفة الأصحاب، ص 548؛ اسد الغابة، ص46.
5. الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، علامه امینی، ج 9.
6. امام علی(ع) میفرمایند: «با بصیرت کسی است که بشنود، بیندیشد، نگاه کند و ببیند، از عبرتها بهره گیرد؛ آن گاه راههای روشنی بپیماید و به این ترتیب از افتادن در پرتگاهها دوری کند»؛ منتخب میزان الحکمة، ص 132.
7. اعیان الشیعة، به نقل از پیغمبر و یاران، محمدعلی عالمی دامغانی، ص 13؛ الجمل، شیخ مفید، ص 262.
8. ر.ک: بحارالانوار، ج 31، ص 197.
9. از فرمایشات مقام معظم رهبری(مد)، 31/1/89 .
10. الجمل، ص 263.
11. اعیان الشیعة، ج42، ص 212، به نقل از پیغمبر و یاران.
12. الامامة و السّیاسة ، ابن قتیبه الدّینوری، ج 1، ص 145.
13. رعد (13) : 17.
14. وقعة الصفین، نصرابن مزاحم المنقری، شارح: عبدالسلام محمد هارون، ص 527 .
15. اسد الغابة، همان.
16. الجمل، ص 263.
حوراءسادات موسوی،محصل بخش جامعة الزهرا(س)
منبع: ماهنامه نامه جامعه شماره 88
ادامه دارد...............