متأسفانه دورههای تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه به صورتی طراحی شده است که فرد معلوماتی کسب کند تا بتواند وارد دانشگاه شود، نه اینکه به یک فرد بالغ و توانا برای ایفای نقش موفق در یک زندگی و کسب مسئولیت اجتماعی تبدیل شود.
از آغازین روزهای انقلاب اسلامی، ایجاد تحول در آموزش و پرورش، به منظور تعمیق و استمرار انقلاب فرهنگی، دغدغهی رهبران و مسئولان ارشد نظام نوپای اسلامی بوده است و ایشان بر ضرورت آن پای فشردهاند.
مدیران و متصدیان آموزش و پرورش نیز در پاسخ به این مطالبهی بهحق، اقدامات متعدد و متنوعی را در سطح خرد و کلان انجام دادهاند تا شاید بتوانند این مجموعهی تأثیرگذار در فرآیند رشد و تعالی فرد و جامعه را بیش از پیش با اهداف و آرمانهای بلند انقلاب اسلامی هماهنگ و همسو نمایند. بیانات روشنگرانه و هشدارهای عالمانهی مقام معظم رهبری، مبنی بر تقلیدی و وارداتی بودن نظام آموزش و پرورش و ضرورت تحول بنیادین در این نظام، تأیید و تأکیدی بر صحت نگاه مذکور و ضرورت اقدام عاجل در این زمینه است.
شورای عالی آموزش و پرورش، در پاسخ به نیازها و مطالبات مزبور، در تاریخ 6 خرداد 82 «طراحی و اجرای مطالعهی ملی به منظور آسیبشناسی آموزش و پرورش و ترسیم چشمانداز آینده در برنامههای توسعهی کشور» را به تصویب رساند. از آن تاریخ با تلاش خستگیناپذیر دستاندرکاران و همراهی قریب به 500 نفر از پژوهشگران، صاحبنظران حوزه و دانشگاه، کارشناسان و مدیران آموزش و پرورش «بستهی سند ملی آموزش و پرورش» برای دستیابی به تحول بنیادین در آموزش و پرورش تدوین و در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید.
این بسته شامل اسناد زیر است:
1. فلسفهی تربیت در جمهوری اسلامی ایران
2. فلسفهی تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران
3. رهنامهی نظام تربیت رسمی و عمومی در جمهوری اسلامی ایران
4. سند تحول راهبردی نظام تربیت رسمی و عمومی جمهوری اسلامی ایران
|
بیانات روشنگرانه و هشدارهای عالمانهی مقام معظم رهبری، مبنی بر تقلیدی و وارداتی بودن نظام آموزش و پرورش و ضرورت تحول بنیادین در این نظام، تأیید و تأکیدی بر صحت نگاه مذکور و ضرورت اقدام عاجل در این زمینه است. |
همان طور که ملاحظه میشود، این سند با این بستهی مفصل، تقریباً میتوان گفت کاملترین سند بالادستی جمهوری اسلامی تا کنون است که از مبانی نظری و فلسفی دقیقتر و ویژگیهای اسلامیتری نسبت به سایر اسناد موجود برخوردار است. اما به نظر میرسد سند مذکور برای اینکه بتوان عنوان «تحول» در تعلیم و تربیت را بر آن نهاد، راه زیادی را در پیش دارد که در این مقاله تلاش داریم تا به شیوهای مختصر به برخی از این نکات اشاره کنیم.
نیاز به تحول
پیش از هر چیز این پرسش محل تأمل است که چه نیازی به «تحول» در نظام آموزش و پرورش ما وجود دارد؟ مگر چه اشکالاتی در این نظام وجود دارد که اصلاحات و بازنگری همهسالهی متون درسی، تغییر نظامات قدیم ثلثی، ترمیـواحدی، سالیـواحدی، حذف و تغییر معاونت پرورشی و دهها فعالیت دیگر، هیچ یک تا کنون نتوانستهاند اشکالات آن را برطرف نمایند و نیاز به اطلاق چنین عنوانی احساس میشود؟ مقام معظم رهبری، در پاسخ به این پرسش، چنین بیان فرمودهاند: «آموزش و پرورش کنونی کشور ما ساخته و پرداختهی فکر ما و برنامههای ما و فلسفهی ما نیست.
بنای کار بر آن فلسفهای نبود که ما امروز دنبال آن هستیم.» در توضیح این مطلب به 2 نکته میتوان اشاره کرد:
یکی اینکه به لحاظ تاریخی نظام مدارس جدید (مدرن) در ایران غالباً توسط غیرمسلمانان تأسیس شده و در واقع با هدف تعطیل کردن شیوهی تدریس سنتی در مکتبخانهها ایجاد شده است؛ اولین مدارس آموزش جدید در کشور توسط مسیونرهای خارجی تأسیس شد. این گروه، که به همراه هیئتهای اعزامی از کشورهای اروپایی به ایران میآمدند، اجازهی رسمی فعالیت این مدارس را از محمدشاه قاجار دریافت کردند. مدارس به سبک جدید در ابتدا مخصوص ارامنه و اتباع کشورهای اروپایی در ایران بود، اما کمکم برای حضور دختران و پسران مسلمان در آنجا تبلیغ شد. برای مثال، در سال 1217 ش. نخستین مدرسهی دخترانهی آمریکایی در ارومیه تأسیس شد.
در سال 1240 ش. فرقهی «لازاریستها» در تهران مدرسهای به نام «سن لویی» دایر کردند و در سال 1245 ش. مدارس دخترانهای در تبریز، ارومیه، سلماس و اصفهان از طرف جمعیت «خواهران سن ونسان دو پل» تأسیس شد. این جمعیت در سال 1254 ش. مدرسهی دخترانهی «سن ژوزف» را در تهران ایجاد کرد و در سال 1316 ق. یک جمعیت مسیحی فرانسوی مدرسهی «الیانس» را در تهران تأسیس کرد. در یزد و شیراز و کرمان نیز مدارس دخترانهی «مهرآیین» توسط مبلغان مذهبی مسیحی ایجاد شد و سایر مدارس نیز به همین ترتیب به وجود آمدند.
در این مدارس، علاوه بر تعلیمات مسیحی، زبانهای انگلیسی و فرانسه تدریس میشد و جالب اینجاست در عصری که تعلیم در مکتبخانهها و مراکز آموزشی مستلزم پرداخت هزینه بود، بیشتر این مدارس خارجی معمولاً به صورت مجانی به دختران آموزش میدادند؛ چنان که در مدرسهای که ریاست آن را همسر «ماطاوسخان ملکیانس» ارمنی به عهده داشت 100 دختر به صورت رایگان درس میخواندند.
با توجه به اینکه کشورهای استعمارگر معمولاً اهداف خاصی را از این گونه سرمایهگذاریها دارند، روشن بود که هدف اصلی آنان صرفاً باسواد کردن دختران و پسران ایرانی نبوده است؛ چنان که در سالهای بعد، به خصوص در برنامهی کشف حجاب رضاشاه، همین تحصیلکردگان مدارس آمریکایی بودند که نقش اول را ایفا کردند.
بعدها اگرچه مسلمانان مسئولیت این مدارس را به عهده گرفتند و همچنین پس از پیروزی انقلاب اسلامی تلاشهای فراوانی برای اصلاح و اسلامی کردن این نظام آموزش و پرورش صورت گرفت، اما از آنجا که ساختار و محتوای آن به شیوهای مدرن و غربی طراحی شده بود، دانشآموختگان این نظام غالباً انسانهای مطلوب از نظر اسلامی نشدهاند و نتوانستهاند نقش و جایگاهی مفید را در جامعه ایفا کنند.
ابعاد تحول
هنگامی که از «تحول» سخن گفته میشود، باید تغییراتی که در این نظام صورت میگیرد به نحوی باشد که مبنای نگرش یک نظام را تغییر دهد و کل ساختار، محتوا و منابع انسانی نظام متناسب با آن متحول شود، اما به نظر میرسد تا کنون تغییرات پیشنهادی در سند آموزش و پرورش از سنخ بنیادی نبوده است و نمیتوان عنوان «تحول» را بدان اطلاق کرد.
1. تحول در مبانی؛
یکی از ابعاد اساسی تحول این است که مبنای نظام تعلیم و تربیت، از شیوهی مبتنی بر آموزش، به شیوهی مبتنی بر پرورش تغییر کند و بر این اساس، هنگامی که «تقدم تزکیه بر تعلیم» به عنوان یک ارزش در این سند مطرح میشود، بدین معناست که مدرسهای که به لحاظ علمی پیشرو باشد، اما افراد متعهد و مهذب تربیت نکند، مطلوب نخواهد بود.
اما متأسفانه با وجود تأکیدهای فراوانی که این سند بر تزکیه و تربیت نموده، هنوز نتوانسته است که از حصار آموزش به شیوهی مدرن خارج شود و همچنان «تربیت» در این نظام نقشی فرعی ـاگرچه به ظاهر پررنگـ دارد.
به عنوان مقایسه، به شیوهی آموزش سنتی مکتبخانهای ایران میتوان توجه کرد که تربیتمحور و مبتنی بر حفظ سنتها و ارزشهای ایرانی و اسلامی بود. مردم فرزندان خویش را از سنین 4 و 5 سالگی به مکتبخانهی محل میفرستادند. ملا (یا ملاباجی) مکتب در مسجد محل، که مکان مکتبخانه باشد، نخست مکتبآموزان را با شکل حروف عربی و حرکات آن (که هدف از آن قرائت قرآن کریم بود) آشنا میکرد و شاگرد ضمن بخشبخش خواندن (هجی) کلمات، به تدریج برای خواندن جمله آماده میشد. در ادامه مضامینی چون نماز، اصول عقاید، احکام و نوشتن نیز به نوآموزان آموزش داده میشد.
شاگردان هر روز قرآن میخواندند و با تمرین و تکرار آیات به روش هجی کردن و مقابله (همخوانی)، قرآن را در محضر استاد فرامیگرفتند تا آنکه قرآن به اتمام برسد. پس از آن نوبت به ادبیات میرسید و کتابهایی مانند گلستان سعدی، مثنوی معنوی مولوی، خمسهی نظامی، دیوان سنایی و خلاصهالحساب شیخ بهایی خوانده میشد. این مطالب اگرچه در قالبهای ادبی و با نثری مسجع و آهنگین آموخته میشدند، اما پیش از آنکه تقویتکنندهی ذوق هنری باشند، سرشار از حکمت و فضیلت بودند و با آنکه به ظاهر در زمرهی «ادبیات» محسوب میشدند، «ادب» میآموختند.
برای مثال، برخی مطالب «چهار کتاب»، که پس از قرآن دومین کتابی بود که در مکتبخانهها شهرت داشت، عبارت بود از: «در اظهار نعت سیدالمرسلین»، «در فضیلت ائمه دین مجتهدین»، «در بیان مخالفت نفس اماره»، «در بیان فواید خاموشی»، «در بیان عمل خالصاً لله»، «در بیان سیرت ملوک»، «در بیان اهل سعادت»، «در آداب صحبت»، «در بیان سبب عافیت»، «در بیان تواضع و صحبت درویشان»، «در بیان مذمّت خشم و غضب»، «در بیان غنیمت دانستن عمر»، «در بیان آنکه آبرو را بیفزاید»، «در علامت مرد نادان»، «در بیان طریق زندگانی»، «در بیان احتراز از دشمنان»، «در بیان فضیلت مهمان»، «در بیان آنکه در دنیا از آن خوش نباید بود»، «در بیان فواید صبر و ثبات» و...
نتیجهی چنین تربیتی این میشد که علاوه بر آموزش، شاگردان متخلق به اخلاق حسنه و دارای قلبی سرشار از حکمت بالغه میشدند. در عمل نیز بچهها موظف بودند آداب اجتماعی و اسلامی را رعایت کنند و به خاطر شیوههای تربیتی، بچههای مکتب هرگز حرمتشکن و بیباک نبودند و همواره در برابر والدین و بزرگان با کمال ادب رفتار مینمودند و خودشان را کاملاً مسئول میدانستند.
این شیوه را مقایسه کنید با نظام آموزشمحور امروز ما که قرار است فقط با یک درس 2 واحدی «دین و زندگی»، آن هم با دهها سرفصل قرآنی و اعتقادی و سیاسی، جور تمامی این تربیت دانشآموزان را بکشد و بقیهی درسها به راه خویش بروند.
2. تحول در ساختار؛
اینکه کارکرد اصلی نظام آموزش و پرورش، تربیت چگونه انسانی است خود بحث بسیار مهمی است. در اهداف کلان سند در رابطه با ویژگیهای انسان مطلوب این نظام این گونه آمده است:
«تربیت انسانی مؤمن و متخلق به اخلاق اسلامی، پرسشگر و فکور، خلاق و کارآفرین، سالم و بانشاط، انتخابگر و آزادمنش، قانونگرا و نظمپذیر، عدالتخواه و صلحجو، وطندوست، استقلالطلب و ظلمستیز، جمعگرا و جهانیاندیش، با اراده و عزت نفس، خودباور و مقتصد، امیدوار و منتظر، دانا و توانا، شجاع و ایثارگر، پاکدامن و باحیا، مسئولیتپذیر و وظیفهشناس (شایستگیهای پایه در ساحتهای ششگانهی تربیت) و آمادهی ورود به انواع تربیت تخصصی و شغلی برای زندگی شایستهی فردی، خانوادگی و اجتماعی بر اساس نظام معیار اسلامی»
مطالعهی این موارد 2 نکته را به ذهن آدمی متبادر میکند. اولاً موارد فوق (با این مؤلفههای بسیار متنوع و متکثر) واقعاً هدفی نیست که بتوان ظرف مدت کوتاهی بدان رسید. اینها آرمان ماست که زمانی زیاد برای نیل به آنها لازم است. هدف باید چیزی باشد که با اجرای تمام راهبردها ظرف 20 سال بدان برسیم.
ثانیاً اگرچه در سند به تمامی ابعاد تربیتی مد نظر انسان اشاره شده است، اما به نظر میرسد ساختار آموزش و پرورش متناسب با این اهداف کلان تغییر ننموده است. نظام غرب به دلیل عدم اهمیتی که برای نهاد خانواده و نقش تربیتی آن قائل است، دوران تحصیل را به گونهای طراحی کرده است که فرد در 30 تا 40 سالگی نیاز به تشکیل خانواده پیدا کند و نیازهای او را در این دروه از طریق بیبندوباری جنسی و روابط آزاد بین زن و مرد پاسخ میدهد.
بنابراین دوران طولانی 12 سالهی تحصیل تا مقطع آموزش عمومی و نیز 22 ساله تا تحصیلات تکمیلی، مشکلی را برای آنان فراهم نمیکند، اما نظام تعلیم و تربیت اسلامی که معتقد به پاک بودن روابط زن و مرد در محیط جامعه و محدودسازی آن در فضای خانواده است میبایست حداکثر تلاش خود را برای تسهیل ازدواج در سنین پایین بنماید. بنابراین باید تا ممکن است، فاصلهی بین دوران بلوغ جنسی تا بلوغ عقلی و اجتماعی را به حداقل برساند و آموزشهای مدارس به نحوی تعیین شود که فرد را برای پذیرش و قبول مسئولیت تشکیل خانواده آماده کند.
|
اگرچه در سند به تمامی ابعاد تربیتی مد نظر انسان اشاره شده است، اما به نظر میرسد ساختار آموزش و پرورش متناسب با این اهداف کلان تغییر ننموده است. |
حجتالاسلام دکتر نقیپورفرد طی پژوهشی نشان دادهاند که دوران تربیت پسران در اسلام به 3 دورهی 7 ساله و دختران به 3 دورهی 6 ساله تقسیم میشود؛ به نحوی که در پایان مرحلهی وزارت (دورهی اول امیر، دورهی دوم عبد و دروهی سوم وزیر)، یعنی پسران در 21 سالگی و دختران در 18 سالگی، میتوانند ازدواج کنند. واقعاً چه نیازی است که ساختار آموزش ما برای دختران و پسران یکسان باشد؟
نظام تعلیم و تربیت، متناسب با رشد عقلی هر یک از 2 جنس و با توجه به نقشی که قرار است در انتهای دورهی ایفا کنند، باید به گونهای طراحی شود که دختران و پسران مهارتهای لازم برای تشکیل زندگی (از جمله شناخت روحیات زن و مرد، شیوههای تقلیل اختلافات خانوادگی، مهارت حل مسئله، اخلاق و مدیریت اجتماعی) را همزمان با تحصیل بیاموزند.
از جمله تغییرات نظام آموزشی ویژهی پسران این است که ایشان را به یک حرفه و پیشه مجهز سازند که در حین تحصیل بتوانند درآمدی را برای زندگی خود پسانداز کنند تا بتوانند بلافاصله در انتهای دورهی آموزش عمومی، مسئولیت تأمین مالی خانواده را به دوش بکشند. تحول در ساختار آموزش عمومی چنین معنایی میتواند داشته باشد، وگرنه تغییر از 5ـ3ـ4 به دورهی 6ـ3ـ3 مشکلی را مرتفع نخواهد کرد.
متأسفانه به دلیل تبعیت نظام آموزش و پرورش کنونی از غرب، در حالی که جوانان ما اوقات فراغت پرنشدنی زیاد دارند و از سوی اجتماع و رسانهها در معرض تحریکات مداوم جنسی قرار میگیرند، اگر بگوییم دختر و پسر در سن 18 تا 20 سالگی ازدواج کنند، بسیاری با این حرف مقابله میکنند؛ چرا که نظام آموزشی و خانوادهها مسئولیتپذیری، مقابله با سختیها، نحوهی کنترل غرایز، خشم و شهوت و... را به آنها نیاموختهاند و متأسفانه تا سنین بالا و پایان تحصیلات تکمیلی همچنان به خانوادهی پدری به لحاظ اقتصادی وابسته هستند.
این سخن البته برای طرفداران «از نوک پا تا فرق سر غربی شدن» نباید چندان گران بیاید، چرا که هماکنون در کشورهای اروپایی و آمریکایی تقریباً تمامی افراد از سنین 14 یا 15 سالگی شغلی را در کنار تحصیل برای خود دستوپا میکنند و بعد از نوجوانی کمکم محیط خانوادهی پدری را رها میکنند و به تنهایی در خانههای مجردی زندگی میکنند. حال اگر نظام اسلامی، با هدف تقویت نهاد خانواده و جلوگیری از فروپاشی جنسی، دورهی تحصیل را کوتاهتر و کاربردیتر کند، قاعدتاً بسیار مفیدتر و به لحاظ اجتماعی سازندهتر از وضعیت کنونی خواهد بود. البته نگارنده میداند که این تغییر ساختار آموزشی مشکلاتی را برای ورود به دانشگاه ایجاد میکند که در بخش بعدی بدان اشاره خواهد شد.
3. تحول در محتوا و متون درسی؛
هماکنون نظام آموزشی ما صرفاً با هدف ورود به دانشگاه طراحی شده است (همان مشکلی که کمابیش نظام آموزشی حوزهی علمیه کنونی با آن مواجه است و هدف اولی آن تربیت مجتهد است، نه مبلغ). متأسفانه دورههای تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه به صورتی طراحی شده است که فرد معلوماتی کسب کند تا بتواند وارد دانشگاه شود، نه اینکه به یک فرد بالغ و توانا برای ایفای نقش موفق در یک زندگی و کسب مسئولیت اجتماعی تبدیل شود.
بنابراین اگر کسی بعد از اتمام تحصیلات متوسطه (و اتمام دورهی آموزش عمومی) بخواهد وارد زندگی و بازار کار شود، احساس میکند که بسیاری از مطالبی که به او آموزش داده شده است، فایدهای برای او ندارد. بگذریم از اینکه بسیاری مطالب را به خاطر تأکید بر حفظ کردن شب امتحانی فراموش کرده است!
|
متأسفانه دورههای تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه به شکلی طراحی شده است که فرد معلوماتی کسب کند تا بتواند وارد دانشگاه شود، نه اینکه به یک فرد بالغ و توانا برای ایفای نقش موفق در یک زندگی و کسب مسئولیت اجتماعی تبدیل شود. |
مسئولان و صاحبنظران آموزش و پرورش باید به این پرسش پاسخ بدهند که اگر واقعاً نظام ما تربیتمحور است، دانشآموز ما چه نیازی به خواندن ریاضی و فیزیک و زیست گیاهی و جانوری دارد؟ آیا غیر از این است که دانستن یا ندانستن بسیاری از این درسها هیچ تأثیری در زندگی روزمره و کار بعد از تحصیل وی ندارد؟ آیا بهتر نیست که به جای آموزش این امور مطالب دیگری که به درد «انسان» شدن وی میخورد به وی آموزش داده شود؟ (به برخی از این مطالب در معرفی دروس مکتبخانههای ایرانی اشاره شد.)
اگر هدف از آموزش درس عربی در 7 پایهی تحصیلی فهم قرآن کریم است، چرا دانشآموز ما بعد از این همه خواندن قواعد عربی، از فهم یک خط قرآن و صرف و نحو آن عاجز است؟ آیا بهتر نیست به جای آموزش زبان عربی روز، به سراغ خود قرآن برویم و حداقل روخوانی و ترجمهی قرآن کریم را به دانشآموزان بیاموزیم؟
اگر هدف از درس تاریخ و جغرافی آشنایی با خانهی پدری و ویژگیهای سرزمینی است، یادگیری توالی صدها سلسلهی حکومتی، حفظ کردن اسامی پادشاهان، معرفی محصولات کشاورزی شهرهای بزرگ و کوچک، آموزش تعاریف کوهپایه و دلتا و امثالهم چه تأثیری در زندگی شغلی و خانوادگی دارد؟ آیا بهتر نیست دانشآموز راجع به کلیتی به نام ایران چیزهایی را بیاموزد که برایش هویتزا باشد؟ مانند منشور کورش تا قانون ابنسینا، از فناوری ایرانی در ساخت قنات چند 10 کیلومتری (برای مقابله با طبیعت خشک کویر) گرفته تا ساخت پل بعثت و عبور از اروند در همین عملیات والفجر 8 خودمان.
به واقع دانشآموزی که قرار است پس از گرفتن دیپلم، نجار یا تعمیرکار وسایل برقی شود، چرا باید «اتحاد دوجملهای» بیاموزد و «لگاریتم» و «مثلثات» بلد باشد؟ اگر یک دانشآموز باهوش و ساختارشکن در جواب این پرسش که «چرا درس نمیخوانی؟» این گونه جواب بدهد که «ریاضی به چه درد من میخورد؟ من میخواهم بازیگر یا فوتبالیست بشوم!» مشاور مدرسه چه جوابی به وی خواهد داد؟ مگر نه اینکه خداوند متعال در هر انسانی استعدادی به ودیعه نهاده است؟ پس همه را به یک چوب راندن و همهی راهها را به دانشگاه ختم کردن چه فایدهای برای کشوری دارد که به همهی تخصصها نیاز دارد؟
البته باید این نکته را متذکر شوم که نگارنده همواره در همین نظام آموزشی معیوب و تکبُعدی، جزء افراد درسخوان و به اصطلاح شاگرد زرنگ محسوب میشده است و این نکات را به خاطر فرار از درس و تنبلی شخصی نمیگوید! بلکه سخن بر سر اینجاست که چیزی به دانشآموز بیاموزیم که به درد آدمیتش بخورد؛ چه مدرک دانشگاهی داشته باشد و چه نداشته باشد.
برای مثال به وی همسرداری یاد بدهی که با شناخت کامل وارد زندگی مشترک بشود، به او اخلاق اجتماعی بیاموزی که در پیشه خود حق را ناحق نکند، هنرش بیاموزی که یکی از ابعاد اصلی وجود آدمی همین زیباشناسی و زیباسازی است، او را با کتاب، رمان و داستان آشنا کنی که بیاموزد که فراتر از کتابهای درسی هم بیاموزد و رهبری انقلاب هم بارها بر راهاندازی چنین زنگ کتابخوانی تاکید کرده اند، او را با طبیعت آشتی دهی که با محیط زیست دشمنی نکند و در هرجایی که هست درختی برنشاند و در نهایت هر آنچه آدمیگری را لازم است به او ببخشی که امیدوارم این نگاه، روز به روز بین مسئولان و دلسوزان تعلیم و تربیت گسترش یابد.
باز هم طرفداران شبیه شدن و هماهنگ شدن نظام آموزش ما با جهان غرب (که البته چنین مسئلهای خود محل تامل است) ممکن است خرده بگیرند که آن وقت تکلیف کسانی که قرار است دانشگاه بروند ـ مخصوصا کسانی که میخواهند مدرک خود را برای تحصیل در خارج کشور معادل کنند ـ چه میشود؟!
در پاسخ باید گفت که برای مثال در ایالات متحده، اولا تنها سی درصد از جوانان و نوجوانان امریکایی بلافاصله پس از اتمام دبیرستان وارد دانشگاه میشوند و بقیه وارد بازار کار شده یا به فعالیتهای حاشیهای مشغول میشوند، ثانیا بسیاری از مطالبی که در ایران در دبیرستان تدریس میشود در امریکا در دوره دانشگاه آموزش داده میشود و ثالثا برای جبران کسری برخی مطالب، کالجهایی طراحی شده که جنبه آموزشهای عمومی و پیشدانشگاهی دارد تا فرد برای دوره تخصصی تحصیل آماده شود.
در نهایت باید گفت که برای تحولی چنین بزرگ و بنیادی مناسب نیست که کل بدنه چند میلیونی آموزش و پرورش کشور درگیر شوند، بلکه راهکار صحیح این است که به صورت پایلوت و آزمایشی، مدارسی در تهران و شهرستان انتخاب شوند و پس از برطرف کردن اشکالات پیشآمده، شیوه جدید به کل کشور تعمیم داده شود. (*)
منابع:
- رضا رمضانی، سیر تجددزدگی نظام آموزشی دختران در ایران معاصر، فصلنامهی معرفت، شمارهی 86.
- کتابچهی «سند تحول راهبردی نظام تربیت رسمی و عمومی جمهوری اسلامی ایران در افق چشمانداز»، تهران، شورای عالی آموزش و پرورش.
- دکتر حسین سوزنچی، عضو شورای تحول در نظام آموزشی کشور:
- http://resalat-news.com/Fa/?code=44326
- http://www.afghanistan.fi/index.php?p=fs.dari.pages.culture.education
- http://www.torghabehonline.com/news/detail.asp?id=1396
- http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8902240203
* محمدحسین سیاح طاهری؛ دانشجوی دکترای جامعهشناسی/
منبع :پایگاه تحلیلی تبیینی برهان