اندیشکده «بروکینگز» با بررسی چالشهای مهم امریکا در رویارویی با آنچه خیزش اعراب نامیده است، مینویسد: آمریکا با خروج نیروهای خود از عراق، شرایط ایجاد خیزش اعراب در کشورهای خاورمیانه را فراهم کرد.
اندیشکده «بروکینگز» در مقالهای به قلم «شادی حمید» مینویسد: اگر اوباما شرایط حرکت به سوی دموکراسی در کشورهای عربی را فراهم کرد، دولت بعدی با سه چالش اصلی روبروست که آگاهی از آنها حیاتی به نظر میرسد.
*شیوه دولت اوباما بود که امکان به وقوع پیوستن خیزش اعراب را فراهم کرد
حرفهای زیادی، خیلی بیشتری میتوان در مورد سیاست رئیسجمهور آمریکا اوباما، در خاورمیانه گفت. خلأ در بین انتظارات غیرواقعی و نتایج واقعی، چنین سیاستی را متمرکز کرده است، در مدت زمان دو سال و نیم، بین سخنرانی رئیسجمهور در قاهره و عقبنشینی نیروهای جنگی آمریکا در عراق، دولت محور اصلی سیاستش را تکمیل کرده است. این تغییر به آمریکا و جهان عرب امکان برقراری مناسباتی را داد. به عنوان مثال، بهار عربی ناگهان پدیدار شد، آن هم به گونهای که در صورت حضور آمریکا در عراق این شورشها امکان نداشت به وقوع بپیوندد. با اینکه امکان ندارد از مسائل خلاف واقعیت بتوانیم برای بررسی اوضاع استفاده کنیم، اگر به خاطر شیوه قاطعانه و منظم دولت اوباما در تغییر گرایش سیاست آمریکا در خاورمیانه از 2009 تا 2011 نبود، امروز جای زیادی برای نقش مثبت آمریکا در تغییرات دموکراتیک در کشورهای عرب نبود.
*سه چالش مهمی که دولت پس از اوباما با آن روبروست
دولت بعدی با سه چالش اصلی در کشورهای عربی که دارند از خواب غفلت بیدار میشوند، روبروست؛ چالشهایی که ممکن است باعث ممانعت از هرگونه تغییری در منطقه شود:
• سرمایهگذاری در منابعی که به گونهای به حیات و پیشرفت دموکراسی و فرصتهای اقتصادی بیشتر در خاورمیانه کمک کند، تا حدی که با منافع آمریکا در منطقه تناسب داشته باشد.
• گفتگوی بیپرده با تعداد زیادی از قدرتها و چهرههای نوظهور در سیاست عرب، گرچه چنین گفتگوهایی هم در واشنگتن و هم در منطقه با نگاههای موشکافانه و بعضاً انتقاد روبرو خواهد شد.
• آشتی موارد ضروری کوتاه مدت و در رقابت با هم در مسائل امنیتی سیاست آمریکا از یک طرف و دموکراسی و اصلاحات از طرف دیگر.
*مشکلات خیلی حادتر به نظر میرسد
وقتی دیوار برلین برچیده شد، بلوک کشورهای شوروی سابق دقیقاً میدانستند که به دنبال چه هستند –تا بخشی از اروپا شوند- نقشه و راهشان روشن بود و انگیزه واضحی داشتند که قادرشان میساخت که از مسیر تغییرات پا بیرون نگذارند. هیچکدام از این مزایا در کشورهای عربی که اکنون به دنبال انتقال قدرت به سمت دموکراسی هستند یا اصلاحاتی تحت حکومت پادشاهی را میطلبند وجود ندارد.
*آمریکا و بریتانیا باید از ریاست در گروه جیهشت استفاده بهتری ببرند
آمریکا و دیگر کشورها باید دیدگاه واضح و قانعکنندهای را بیان کنند تا این کشورها بدانند که موفقیت به چه معناست –نه فقط در چارچوبهای دموکراتیک که با استانداردهای جهانی بخواند بلکه با در نظر گرفتن مزایایی که از طریق دموکراسی در کشورهای عربی قابل دستیابی است. ریاست آمریکا و بریتانیا در گروه جیهشت –به ترتیب در 2012 و 2013- فرصت مغتنمی است برای تعریف دیدگاهشان و برقراری چارچوبی از اهدافی که برای حفظ اصلاحات در کشورهای عربی که در مسیر درست گام برداشتهاند، ضروری است.
*انتقال قدرت در کشورهای پر هرج و مرج کنونی منافع آمریکا را تأمین میکند
ولی رکود اقتصادی جهانی و سیاستهای داخلی کمک خارجی آمریکا را با چالش عظیمی در سرمایهگذاری در انتقال دموکراتیک قدرت در کشورهای عربی مواجه کرده است، انتقال قدرتی که در صورت موفقیت منافع آمریکا را تأمین میکند. دولت اوباما توانست سرمایههای جهانی و منطقهای را در همان موج اول واکنشها جذب کند و کنگره نیز در سال مالی 2011 از خود انعطاف نشان داد و در پایان تقریباً مجبور شد 500 میلیون دلار را به نیازهای مالی غیرقابلپیشبینی در تانزانیا، لیبی، مصر، و جاهای دیگر اختصاص دهد. ولی در شرایطی که هرگونه هزینهای در کمکهای خارجی از نظر سیاسی سم است، دولت تلاش میکرد به وقایعی که از نظر تاریخی برای جهانیان مهم است پاسخ دهد؛ وقایعی که در اصل به تغییراتی مربوط میشوند که پشتپرده و از دیدهها پنهان هستند.
*دولت بعدی باید ابتدا کنگره را از نگرانی درآورد
بودجه سال مالی 2013 اولین بودجهای است که کاخ سفید بعد از خیزش اعراب اعلام کرد، و پیشنهادش رقم 770 میلیون دلار است برای صندوق تشویقی آفریقای شمالی و خاورمیانهای جدید که نشان میدهد که اوباما فهمیده است که چهقدر به سرمایهگذاری بیشتری در دولتهایی که سیاستشان ارتقای طولانیمدت ثبات و رستگاری از طریق اصلاحات دموکراتیک است نیاز دارد. دولت بعدی کارش از متقاعد کردن کنگره در کنار گذاشتن نگرانیهای منطقه و واکنش مثبت نشان دادن به چنین عقایدی آغاز میشود.
*گفتگوها نباید منحصر به گروه خاصی از اعراب شود
لازم است گفتگوها، خصوصاً با اسلامگرایان، به همین صورت ادامه پیدا کنند. این کار مفید و ارزشمند است ولی کافی نیست. برای کسب موفقیت، گفتگوی آمریکا باید با صداهای گوناگون و افرادی با سلیقههای مختلف از اعراب باشد و منحصر به گروه خاصی نمیشود.
* رئیسجمهور آینده کار سختتری در حفظ گفتگوها با بازیگران سیاسی خواهد داشت
دولت اوباما توانست با احزاب اسلامگرا تعامل داشته باشد؛ علیرغم اینکه این مسئله در سیاست داخلی آمریکا موضوعی سیاسی شد و معیار اصلی گفتگو را پایبندی به ارزشهای دموکراتیک معین کردند. رئیسجمهور جمهوریخواه کار سختتری در حفظ گفتگوها با بازیگران سیاسی که گویا افرادی مذهبی هستند خواهد داشت. در صورت شکست، منافع آمریکا به شدت به خطر میافتد، زیرا این گروهها بخش مهمی از چشمانداز آینده در سالهای پیش رو را به خود اختصاص خواهند داد.
*آمریکا باید با گروههای زیادی تعامل داشته باشد، چون معلوم نیست کدام گروه پیروز است
ولی همانطور که دموکراسی تضمینی برای پیروزی لیبرالهای به حاشیه کشیدهشده در منطقه نیست، آمریکاییها هم نباید فرض کنند که حالا دیگر تضمینی برای موفقیت طولانیمدت اسلامگرایان پیدا کردهاند. شاید افرادی که در اولین مجموعه انتخابات بعد از انقلاب قدرت را به دست میگیرند کسانی نباشند که در محیط به تازگی تکثرگرا شده موفق میشوند. دولت بعدی نباید سعی کند برندهها را برگزیند، بلکه باید با گروه بزرگتری تعامل داشته باشد و پایههای احترام متقابل را بگذارد که براساس آن روابط متقابل و حاکی از همکاری بر اساس منافع مشترک به هنگام آرام شدن اوضاع برقرار کند. مهمتر از همه اینکه دولت آمریکا نباید دم به این تله دهد که مجموعهای از «روابط خاص» با نخبگان را با مجموعهای دیگر جایگزین کند.
*دولت بعدی نباید دنبال انسجام باشد
با توجه به تغییر عمیقی که در منطقه در حال رخ دادن است، تفاوت فاحش در واکنش رهبران و جنبشهای عامه مردم به فشارها برای تغییر و همچنین طیف وسیعی از اتفاقاتی که در نتیجه سناریوهای گوناگون برای منافع آمریکا میافتد، هماهنگی و انسجام، فراتر از اصول گسترده، شکاری است که هیچگاه به دام دولت بعدی نخواهد افتاد.
* شکست در اصلاحات باعث بیثباتی در داخل و خارج از کشور است
همانطور که بحرین به صورت خاص نشان میدهد، ترکیب منافع آمریکا در زمان و مکانی خاص همیشه مسیری یکشکل و منسجم پیدا نمیکند. اتفاقاتی که در فوریه و مارس 2011 رخ داد شیوه تدریجی برای اصلاحاتی را که آمریکا قبلاً در این کشور در پیش گرفته بود از بین برده روند تغییرات را سریعتر کرده است؛ شیوهای که تا حدی ایجاد تضاد کرده، بین بحرین و همسایهاش که اکنون مانعی برای هرگونه تلاشی در جهت سازش سیاسی ارائه کرده است. از نقطهنظر سیاستمداران آمریکا، بحرین نشان داد که شکست در ایجاد تغییر نه فقط بیثباتی داخلی به همراه دارد بلکه در منطقه هم تأثیرگذار است. در هر حال، سایه روبه گسترش توقعات ایران، همکاری نزدیک و مداوم بین آمریکا و بحرین و همپیمانانش در منطقه را ضروریتر میسازد.
*دولت بعدی آمریکا چارهای جز پذیرفتن شرایط نخواهد داشت
ولی، آن کشورها راه زیادی را از سالهای گذشته تا امروز طی کردهاند. در موارد مختلف (لیبی و یمن)، آنها تغییرات را با آغوش باز پذیرفتهاند و نسبت به وضعیتی که سالها از آن دفاع کردهاند، ترجیحش دادهاند. اگر مسئله را بخواهیم سادهتر کنیم، تنها راه هماهنگی راهی احمقانه است. اگر بخواهیم مثبتاندیش باشیم باید بگوییم که در معامله بین دموکراسی و امنیت دیگر مسئله معاوضه اصلاحات طولانیمدت دموکراتیک برای دریافت همکاری امنیتی کوتاهمدت نیست. وقتی بحث اصلاحات و ثبات در میان باشد، باید روی برنامهای طولانی مدت حساب کرد. رئیسجمهور بعدی آمریکا فارغ از تعصبها یا بدگمانیهایی که درباب دموکراسی اعراب خواهد داشت، باید بداند که به هر حال تا آیندهای قابل پیشبینی با این مسئله دست به گریبان خواهد بود.