0

چند اعتراف کوچک

 
alifanoodi
alifanoodi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 17248
محل سکونت : خراسان جنوبی

چند اعتراف کوچک

پروانه(parvaneh ):
اعتراف می کنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تلویزیون رو خاموش می کردم تا کارتون تموم نشه
Worried و بعد می آمدم گریه می کردم به مادرم می گفتم کار تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!<img id=" mybb_editor_smilie"="" src="images/smilies/crying.gif">

 

صدف (sadaf_20 ):

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت: املاها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفی می بینم کی به حرفام گوش می دهW10... از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام: امروز کی اومد؟Thinking کی رفت؟[تصویر:  75.gif] به کدوم وسیله ها دست زد؟[تصویر:  75.gif] بیشتر هم به دریچه کولر شک داشتم! <img id=" mybb_editor_smilie"="" src="images/smilies/Tongue.gif">





مهتاب (mahtab):

اعتراف می کنم وقتی بچه بودم کارتون فوتبالیستها رو نشون می داد، من هم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای توی کارتون بودمLove Struck، می رفتم لباسمو عوض می کردم، یه لباس خشگل و شیک می پوشیدم، تا وقتی توی دوربین نگاه می کنند، منو ببینند و عاشقم بشن! Love Struck








سما (samaa ):

اعتراف می کنم یه بار اتو کشیدن موهام یک ساعت طول کشیدW31، چون موهام بلند بود، بعد از کلی کیف کردن و احساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتوی مو اصلاً توی برق نیست! At wits end



من جون (man jon ):
 

اعتراف می کنم بار اول که یه بز را از نزدیک دیدم ، از ترس بهش سلام کردم بعد فرار کردم. W41

افسانه (afsaneh ):
اعتراف می کنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام، تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!
Love




ستیا (ستیا)

اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارساله مون رو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چه طوری؟ Hug


دیدم بچه تحویلم نگرفت باباهه خندیدBig grin.
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چه قدر بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟W19
گفتم: پسر آقای...

گفت اون اسمش پارساست، اسم باباش نویده2!
 

 

 

جمعه 21 مهر 1391  2:30 PM
تشکرات از این پست
farshon
دسترسی سریع به انجمن ها