چه آن كه اتفاقاً در سينماي متاخر حاتميكيا، اين ديالوگها هستند كه به يادها ماندهاند، آنقدر كه بسياري از دوستداران او و البته منتقدان هميشگياش به شوخي دليل ساخت فيلم «موج مرده» را به خاطر يك ديالوگ ميدانند؛ «قرار بود ما بريم جنگ، شما از بچههامون مراقبت كنين... كلاهتونو قاضي كنين، كدوم يكي از ما كمفروشي كرد؟» همين ديالوگ تمام حرف يك ساعت و نيم فيلم حاتميكيا را در خود مستتر دارد.
اين يكي از ويژگيهاي ديالوگهاي حاتميكياست؛ لحن عاصي كلماتش همراه با حسرت و سوالي كه همواره واژهها را احاطه كرده است.
كمتر كسي را ميتوان سراغ گرفت كه معروفترين فيلم حاتميكيا را ديده باشد و اين معروفترين ديالوگ آن را بهخاطر نسپرده باشد؛ «تو ميدوني گردان بره خط گروهان برگرده يعني چي؟ تو ميدوني گروهان بره خط دسته برگرده يعني چي؟ تو ميدوني دسته بره خط نفر برگرده يعني چي؟» يا اين ديالوگ استوارش در فيلم «روبان قرمز» آن زماني كه پرويز پرستويي لجبازي ميكند و اصرار دارد در آن منطقه مينگذاري شده تنها باشد اما رضا كيانيان او را به دوئلي جذاب دعوت ميكند؛ «امروز روز مباهله است آقا داوود، يا تو بر حقي يا من (كفشش را در ميآورد و با هر زخمه به سازش يك قدم در ميدان مين بر ميدارد) ميبيني، نه دادگاهي هست و نه مردمي، محبوبه شاهده و خدا كه اون بالا قضاوت ميكنه. اگر حق با تو باشه جزاش ميني هست كه ميره زير پاي من ولي اگر تو ناحق باشي آقا داوود... به اين دادگاه شك نكن پاشو بيا».
اين نمونهها، مشتي از خروار است از ديالوگهايي كه گاه بار يك فيلم را به دوش كشيدهاند.