0

حجاب در قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

حجاب در قران

مقدمه
لباس پوشيدن شانى از شؤون انسانى است، که عمرى به قدمت‏خود انسان دارد. تا جايى‏که مطالعات مردم شناسانه قد مى‏دهد،تلبس، دست کم سه نياز متفاوت، حفاظت در مقابل سرما،گرماو برخى ديگر از عوارض طبيعى "نياز طبيعى"، حفظ عفت "نيازاجتماعى" و بالاخره آراستگى و زيبايى "نيازروانى" را در عرض‏هم تامين مى‏کرده است. نوع پوشش در هر جامعه، علاوه برخصوصيات جغرافيايى وطبيعى، موفقيت جنسى، سنى، شغلى‏و ديگر عوامل اقتصادى و اجتماعى تابعى از فرهنگ وجهان‏بينى حاکم برآن جامعه است. تن‏پوش يک جامعه بيش ازآنکه تبلور سليقه ورزيها و تنوع طلب‏هاى بى‏حد و حصرانسانى‏باشد،آئينه تمام‏نماى جهان‏بينى و ارزش‏هاى حاکم بر فرهنگ‏يک جامعه است. البته نمى‏توان منکر شد که عوامل شناخته وناشناخته ديگرى نيز همواره وجود دارد که افراد را به نقض‏ارزش‏ها و عدم تمکين الگوهاى فرهنگى حاکم سوق مى‏دهد.اسلام به‏عنوان يک مکتب جامع، ارزش‏هايى را متناسب بابينش‏هاى خود بر رفتارها و آداب فردى و اجتماعى دينداران، ازجمله پوشش آنها حاکم کرده و با توجه به ضرورتهاى طبيعى،اجتماعى و روانى معيارهايى را در کم و کيف لباس مدنظر قرارداده است که برخى واجب وبرخى مستحب مى‏باشند. طبيعى‏است عينيت‏يابى اين‏الگوها نيز همچون سايرين رهين علم وآگاهى به مطالبات دين و ميزان دغدغه خاطر در اجراى فرامين‏الهى است. در اين مقاله سعى ما برآن است تا در حد بضاعت‏مزجاة خود، ديدگاه اسلام را با استناد به آيات و رواياتى چندمطرح سازيم.اميد آنکه مقبول اهل نظرافتد.
قل‏للمؤمنين يغضوا من‏ابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلک ازکى‏لهم‏ان‏الله‏خبيربمايصنعون و قل للمؤمنات يغضضن من‏ابصارهن ويحفظن‏فروجهن و لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن اوآباء بعولتهن اوابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى‏اخوانهن او بنى‏اخوانهن‏اونسائهن او ماملکت‏ايمانهن اوالتابعين غيراولى‏الاربة من‏الرجال اوالطفل الذين لم‏يظهروا على عورات النساء ولايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن وتوبواالى الله جميعا ايه المؤمنون لعلکم تفلحون.(نور:30-31)

ترجمه آيات
اى پيامبر، به مردان باايمان بگو که نگاههاى خود را از زنان فروگيرند و فرجهاى خود را حفظ کنند (بپوشانند) اين کار براى آنهاپاکيزه ‏تر است. به درستى‏ که خداوند به آنچه انجام مى‏دهند آگاه ‏است. و به زنان باايمان بگو که چشمان خود را از مردان فروگيرند و دامنهاى خود را حفظ کنند (بپوشانند) و زينتهاى خود راآشکار نکنند مگر آنچه که ضرورة ظاهر است و بايد که گردن وسينه ‏هاى خود را با روسريهاى خود فرو بندند و زينتهاى خود راآشکار نکنند، مگر براى همسرانشان يا برادرانشان يا پسران‏ برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان آزاده يا کنيزان يا مردانى‏که تمايلى به زنان ندارند يا اطفالى که به عورت زنان آگاهى ‏ندراند. و زنها نبايد پاهاى خود را چنان برزمين بکوبند که ‏زينتهاى مخفى آنها معلوم شود واى مؤمنان، به سوى خدا توبه ‏کنيد شايد رستگار شويد.

تفسير مفردات آيه
الغض: از نظر لغت، دومعناى عمده براى غض بيان شده ‏است،يکى نقصان و کم کردن و ديگرى بستن به چشم و هرکدام از اين‏ دو معنا قابل تبيين به دو صورت مى‏باشد که ميتوان درمجموع، چهار معنا براى غض بيان کرد:
الغض:النقصان. (1)
1- کم کردن ديد چشم، به اين صورت که سررا به زير بيندازدو يا صورت را برگرداند.
2- کم کردن، به معناى نگاه آنى کردن نه نگاه استقلالى.
الغض: اطياق الجفن. (2)
1- بستن چشم به صورت کامل و نگاه نکردن.
2- بستن چشم به معناى انصراف و اعتنا نکردن.
باتوجه به متعلقهاى مختلفى که براى غض بصرمى‏توان‏گرفت وبا توجه به اين مطلب که استعمال لفظ در اکثر از معناى واحد درقرآن، صحيح باشد،هر کدام از چهار معناى غض با توجه به يکى‏از متعلقهامى‏تواند صحيح باشد; مثلا اگر متعلق را فروج بگيريم،معناى آن،بستن چشم به طورکامل مى‏باشد واگر متعلق را زن‏يامردبگيريم معناى آن،کم‏ک کردن ديد ياآنى ‏نگاه ‏کردن مى‏باشد.
الخمار: روسرى و هرچيزى ‏که سر را بپوشاند (3) و از اين‏که در آيه‏ کريمه دستور داده که زنها به وسيله خمار گردن وسينه‏هاى خودرا بپوشانند، معلوم مى‏شود که خمار، اضافه براين که سر و موهارا مى‏پوشاند اطراف آن، مقدارى اضافه دارد که بتوان به وسيله‏ آن گردن و سينه‏ ها را پوشاند و همان طور که از شان نزول آيه نيزاستفاده مى‏شود، اطراف آن را قبلا پشت‏ سر مى‏انداختند. پس‏ خمار پارچه ‏اى بزرگتر از روسرى مى‏باشد.
الفرج: به معناى شکاف است، اما در اضافه شدن به کلمه ‏اى ‏ديگر، معانى مختلفى دارد اگر به ضميريا اسم انسان اضافه شودبه معناى محل مخصوص و يا کنايه از عورتين است (4) و (5)
عورة: هر چيزى را که انسان حيا دارد که آن را آشکار کند، عورة‏گويند (6) و اگر به ضمير انسان اضافه شود معناى همان محل‏ مخصوص را دارد.
الزينه: چيزى که به وسيله آن زينت مى‏کنند. (مايترين به) (7) معناى لغوى زينت ‏يا رواياتى که زينت استثناء شده در آيه ‏کريمه را "انگشتر" معنا کرده سازگاراست اما با توجه به رواياتى‏که زينت استثنا شده را مقدارى از بدن، مثل"صورت و دست"تعبير مى‏کند و با توجه به قول اکثر مفسرين که معناى زينت را"مواضع زينت" گرفته ‏اند، مى‏توان در معناى لغوى زينت توسعه‏ داد که هم شامل وسايل زينت‏ شود و هم شامل مواضع زينت که‏ مقدارى از بدن باشد. «الزينة تحسين الشى‏ء بغيره من لبسه او حلية‏او هيئة‏» (8)
الجيب: در اصل، طوقه و گشادى سرلباس است ولى براى‏گردن و سينه، کنايه آورده مى‏شود (9) و در آيه کريمه هم که‏ جيوب به ضمير نساء اضافه شده ‏است، معلوم مى‏شود که معناى‏آن، طوقه لباس نيست‏ بلکه منظور، همان گردن زنان است که‏ همان محل طوقه لباس است.
الاربه: به معناى حاجت (10) و گاهى شديد منظور است. (11)

متعلق غض در آيه شريفه
1- چون متعلق ذکر نشده‏است، ممکن است آن را مطلق آنچه که‏نگاه کردن به آن حرام است‏بگيريم; (12) چنانچه صاحب‏مجمع‏البيان، تفسير کرده‏اند «عمالايحل لهم النظر اليه‏». (13)
2-ممکن است‏به قرينه جمله بعدى که حفظ فروج است، متعلق‏غض را فروج بگيريم; چنانچه مرحوم، علامه طباطبايى‏فرموده‏اند: «و على هذايمکن‏ان‏تقيد اولى‏الجملتين‏بنابنتها ويکون‏مدلول الاه هوالتهى عن‏النظرالى‏الفروج‏» (14) .
3- مى‏توان به قرينه‏مقابله دو آيه که اولى خطاب به مردان و دومى خطاب به زنان‏است، متعلق غض را در آيه اول، زنان و در آيه دوم، مردان‏بگيريم و ازشان نزول آيه نيز اين وجه بيشتر از دو وجه قبلى‏استنباط مى‏شود.

شان نزول آيه
1- عن محمدبن يحى عن احمدبن محمد عن على‏بن الحکم عن‏سيف‏ابن عميره عن سعدالاسکاف عن‏ابى‏جعفر عليه‏السلام قال:«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدينة وکان النساء ينقنعن خلف‏آذانهن فنطر اليها وهن مقبله فلما جازت نظر اليها و دخل فى زقاق‏قدسماه بين فلان فجعل يتطر خلقها و اعترض وجهه عظم فى الحائط اوزجاجه فشق وجهه فلما مضت المراه نظر فاذا الدماء تسيل على توبه‏وصدره فقال والله لاتين رسول‏الله صلى‏الله‏عليه‏وآله ولاخيره فهبطجبرئيل عليه‏السلام بهذه الايه «قل‏للمؤمنين‏يغضوامن‏ابصارهم‏»». (15)
اين شان نزول،احتمال سوم درمتعلق غض راتاييد مى‏کند; چون‏صحبتى‏ازفروج ياکل‏محرمات نيست‏بلکه مورد، زن ومرد است.

الف)مساله ملازمه
قبل از ورود در بحث، مناسب است که ابتدا، مساله ملازمه‏اى راکه در جريان بحث و استدلات، از آن گفتگو مى‏شود روشن کنيم.بين وجوب پوشش ونگاه، چهار صورت ملازمه،تصور مى‏شودکه بين دو مورد، ملازمه، عقلا و شرعا و عرفا ثابت است و بين‏دو مورد، ملازمه‏اى نيست.
1- وجوب ستر و پوشش، ملازم است‏با حرمت نگاه. در هرمورد و موضعى که امر به پوشش شده‏است، نگاه کردن به آن‏حرام است والا شرعا و عقلا و عرفا مناط و دليلى براى وجوب‏پوشش به‏نظر نمى‏رسد و کاملا روشن است که مثلا زن بايد بدن‏خود را بپوشاند اما آيا در منزل که هيچ فردى نيست‏يا در حمام‏نيز پوشاندن بدن واجب است‏يا خير؟ پس معلوم مى‏شود که‏وجوب پوشش،براى حفظ‏ازنگاه‏است ومعلوم‏مى‏شود مواضعى‏که وجوب پوشش دارد حرمت نگاه هم دارد.
2- بين عدم وجوب پوشش و جواز نظر، ملازمه‏اى نيست;زيرا ممکن است‏براى رفع حرج يا موارد ديگر، به عده‏اى‏رخصت داده‏شده که مواضعى از بدن را نپوشانند ولى به ديگران‏نيز اجازه نگاه داده نشده‏است; مثل مقدارى از بدن مرد که‏وجوب پوشش ندارد ولى نگاه کردن زن هم جايز نيست.
3- بين جواز نگاه و عدم وجوب پوشش، ملازمه هست;زيرا اگر نگاه کردن جايز است، پس معلوم مى‏شودکه پوشش،واجب نيست، به همان بيان سابق.
4- بين عدم جواز نظر و وجوب پوشش ملازمه‏اى نيست.براى زن، نگاه به بدن مرد جايز نيست ولى براى مرد هم‏پوشاندن واجب نيست، به همان بيان سابق.
در اين دو آيه، موضوعات ذيل، اهم مسائل طرح شده مى‏باشند.
1- مساله نگاه و به تعبير قرآن، غض بصر.
2- مساله ستر و پوشش و به تعبير آيه، حفظ فروج.
3- مساله عدم جواز اطهار زينت‏براى زنان به ضرب خمار.
4- استثناى مقدارى از بدن، از حکم وجوب پوشش، به‏تعبير «الاماظهرمنها».
5- استثناى افرادى که در مقابل آنها حکم الزامى پوشش ازاو براى زن، برداشته شده‏است، به تعبير «الا لبعوتهن...».
6- منع زنان از هرگونه عمل محرک و جلب کننده، به تعبير«ولايضربن بارجلهن...».

ب) مساله نگاه
اما در خصوص نگاه چند مساله دراين آيه، مورد بحث قرارگرفته‏است.
1- حرمت نظر و نگاه به فروج (عورتين)
2- حرمت نظر و نگاه مرد و زن اجنبى به يکديگر
3- حرمت نظر و نگاه شهوانى مطلقا
4- جواز نظر و نگاه به دست و صورت زن اجنبى
1- حرمت نظر و نگاه به فروج
اولا، نگاه به عورتين، چه نگاه مرد به مرد يا مرد به زن ياءبالعکس، تمام موارد حرام است. آيه کريمه مى ‏فرمايد: «يغضوامن ابصارهم و يحفظوا فروجهم‏» به‏ دليل روايت که مى ‏فرمايد:منظور از حفظ فروج در اين آيه، حفظ از نگاه است; يعنى بايدبپوشانند و هر موضعى از بدن که واجب باشد پوشانده شود.مسلما نگاه به آن محل، حرام است; چون پوشاندن براى اين‏است که ديده نشود، پس نگاه کردن به آن حرام است و همچنين‏به دليل مقابله بين غض يصر و حفظ فرج که اولا، نگاه مطرح ‏شده بعدا حفظ، معلوم مى‏شود که منظور از حفظ، همان حفظ ازنگاه است (16) و شايد کلام امام عليه‏السلام هم اشاره به همين‏مقابله باشد.
استدلال قبل به آيه کريمه، براى حرمت نگاه به عورتين از راه‏ملازمه بين وجوب پوشش و حرمت نظر بود با توسل به جمله‏حفظ فروج; اما خود جمله «يغضوا من ابصارهم يا بغضض من‏ابصارهن‏» نيز دلالت‏بر حرمت نظر به فروج (عورتين) دارد که‏متعلق غض را به قرينه حفظ فروج که بلافاصله بعد از آن‏آمده‏است‏خود فروج بگيريم و معناى غض چشم، بستن باشد;پس آيه کريمه مى‏فرمايد: (امر مى‏کند) که به عورتين نگاه نکنيد.اما صرف نظر از آيه، حرمت نگاه به عورتين بين فقها و مسلمين‏اجماعى است و قابل ترديد و تشکيک نيست.
2- حرمت نظر و نگاه زن و مرد اجنبى به يکديگر
«قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم‏»
آيه اول، به قرينه آيه دوم و تقابل بين اين دو آيه، خطاب به‏مردان و متعلق خطاب زنان است; يعنى مردان چشمان خود رااز زنان فرو گيرند و به آنها نگاه نکنند و همچنين «قل للمؤمنات‏»خطاب به زنان بوده و متعلق خطاب، مردان هستند; يعنى زنان‏نيز به مردان نگاه نکنند و يا از اين قسمت آيه، حرمت نگاه به‏زنان يا بخشى از بدن آنها معلوم مى‏شود «ولايبدين زينتهن‏» به‏زنان دستورداده شده که زينتهاى خود رابپوشانند وآشکار نکنندو منظوراز زينت، مواضع زينت است، چون که خود زينت،به‏خودى خود، حرمت آشکار کردن ندارد بلکه چون اظهار زينت‏موجب اظهار موضع آن و بدن زن مى‏شود لذا آشکار کردن آن‏حرام‏است. (17) بعضى، وجوب پوشش دارد وبه بيانى که گذشت‏هر موضعى که پوشش آن واجب باشد نگاه به آن حرام است.
3- حرمت نظر و نگاه شهوانى
«قل للمؤمنين يغضوا من‏ابصارهم ... و قل للمؤمنات يغضضن‏»متعلق‏غض در آيه، هرکدام از زن و مرد است. و معناى غض بصر،بستن چشم و ترک نظر نيست‏بلکه کنايه است از ترک استمتاع‏هرکدام از زن و مرد از ديگرى، مگر از زوج و زوجه و مملوکه.پس استمتاع ولذت بردن هرکدام از زن و مرد از ديگرى جز در آن‏دومورد، حرام است. حال اگر نگاه در موردى که اصل آن جايزاست همراه شد با نوعى استمتاع ولذت و شهوت، همان چيزى‏است که آيه از آن نهى مى‏کند. مرحوم، آيت الله خويى -رحمة‏الله عليه - مى‏فرمايند: «فانها الايه تدل على لزوم کف النظرالذى هو بعمنى الانصراف عن الشى تماما فتدل على حرمة جميع‏انواع الاستمتاع من المراة. ماعدا المملوکه والزوجه، و عليه فاذا ثبت من‏الخارج جواز النظر الى بعض اعضاء المراة علم ان المراد من ذلک انماهوالنظر البحت لاالمشوب ينوع من الاستمتاع والتلذذ» (18)
4- جواز نظر و نگاه به صورت و دست‏بدون شهوت
«لاييدين زينتهن الا ماظهر منها». براى حرمت نظر به زن اجنبه، به‏اين قسمت از آيه کريمه استدلال شد که مى‏فرمايد: «لايبدين‏زينتهن‏» ولى اين بخش نيز استثنايى دارد «الا ماظهر» مگر آنچه که‏ظاهر است. در باره اين استثناء واقوال مختلفى که ذيل آن بيان‏شده‏است ان شاءالله، در مساله پوشش وجه و کفين، به صورت‏مفصل بحث‏خواهد شد اما مختصرا بايد گفت که از «لايبدين‏»که‏آشکار نکنند و بپوشانند، مقدارى استثناء شده که «الا ماظهر منها»است و منظور از «الاماظهر» به ضميمه روايات، صورت و دستهااست در نتيجه صورت و دست از حرمت نظر به اجنبيه استثناءشده‏است، البته فقها; دراين مساله، سه قول دارند:
1- جواز نظر به وجه کفين، بدون شهوت 2- عدم جواز، مطلقا3- تفصيل بين دفعه اول که جايز است و دفعه بعدى که‏حرام است.

ج) مساله پوشش
در مساله پوشش نيز دو مساله، قابل بررسى است که آيه کريمه،آن را بيان نموده است: يکى مساله پوشش فروج که بين زن ومرد، يکسان است و ديگرى مساله پوشش بقيه بدن، که احکامى‏مخصوص به زنان بيان شده‏است.

مساله پوشش فروج
مساله پوشش فروج، در اين آيه کريمه براى مردان و زنان يکسان بيان شده‏است «يحفظوا فروجهم‏» خطاب به مردان و «يحفظن‏فروجهن‏» خطاب به زنان. معلوم مى‏شود که اين حد از پوشش‏که مربوط به فروج‏است‏بين زنان و مردان مشترک‏است و تفاوتى‏بين آنها نيست اما خود آيه،اولا، به وسيله «بحفظوا» دلالت‏برالزام دارد، يا اين که به صورت خبر آمده‏است که تاکيد بيشترى‏بر امر دارد و يا اين که لام امر، محذوف است‏يا جواب مشروطمقدر (19) ولى در هر صورت شکى نيست که دلالت‏بر الزام دارد.و ثانيا: کلمه حفظ در اين آيه کريمه، به معناى پوشاندن فروج‏است، به دو دليل:
1- به قرينه صدر آيه که مساله غض بصر را مطرح مى‏کند وبعدا مساله حفظ فروج را، معلوم مى‏شود که در مقابل نگاه‏نکردن دستور به پوشاندن مى‏دهند. (20)
2- از امام صادق عليه‏السلام ذيل همين آيه، نقل شده‏است‏که فرمودند: هر آيه‏اى که در قرآن درباره حفظ فرج آمده‏است،منظور حفظ از زناست مگر اين آيه که منظور، حفظ از نگاه است‏که همان پوشش است. «... کل شى فى القرآن من حفظ الفرج فهو من‏الزنا الا هذه الايه فهو من النظر»روايات زيادى نيز دلالت‏بر وجوب پوشش عورة، در باب‏آداب حمام (21) دارد. اضافه بر اين که سيره عملى قطعى، برپوشش عوره، موجود بوده و هست.

مساله پوشش مخصوص زنان
«ولايبدين زينتهن‏» در اين آيه، تا اين جمله، احکام براى مردان وزنان يکسان بيان شده‏است وازاينجا به بعد، احکامى مخصوص‏به زنان است و معلوم مى‏شود که زنان، در مساله پوشش‏احکامى بيشتر از مردان دارند.
اولا، زن بايد تمام بدن خود را اضافه بر عورتين بپوشاند واين مساله، بين مسلمين متفق عليه است (22) و آيه کريمه نيزدلالت‏براين مطلب دارد:
1- «يحقطن فروجهن‏» فرج در آيه، اشاره به همان عورتين‏است و در مورد زنها چندين روايت وارد شده‏است مبنى براين‏که تمام بدن زن عورة است و در نتيجه،بايد پوشانده شود; مثل‏«المراة کلها عوره‏»، قال عليه‏السلام: «انماالنساء عى و عورة‏». (23)
2- «ولايبدين‏زينتهن‏» منظوراز زينت، مواضع زينت‏است;يعنى بدن را بايد بپوشانند و فروج هم که وجوب پوشش آن،قبلا بيان شد.
3- «ولايضربن يخمرهن على جبوبهن‏» ظاهر آيه کريمه، اين‏است که زنها بدن را مى‏پوشاندند ولى مقدارى از گردن آنها بازبود که اين را هم مى‏فرمايد: بپوشانند.
ضمنا آيه «قواعد» (24) مى‏گويد که زنان سالخورده مى‏توانندمقدارى از پوشش خود را کنار بگذارند. معلوم مى‏شود که زنان‏ديگر بايد تمام بدن خود را بپوشانند. و همچنين آيه‏«جلباب‏» (25) ظهورواضحى دروجوب پوشش کل‏بدن دارد; چون‏که جلباب جامه‏اى تقريبا سراسرى است که کل بدن را مى‏گيرد،البته توضيح کامل آيه قواعد و جلباب ان شاالله بعدا مى‏آيد.
مرحوم، آيه‏الله حکيم - رضوان‏الله عليه - مى‏فرمايند:
«يحب سترالمراة تمام بدنها اجماعا بل ضرورة من الدين و يشيراليه‏قوله تعالى "وليضربن يخمرهن على جبوبهن ولايبدين زينتهن‏الاليعولتهن ..." وقوله تعالى " والقواعد من النساء" وصيحيح الفضيل وصيحيح اليزتطى (26) وماورد فى حرمة النظر الى الاجنبيه نباءعلى‏الملازمه بين حرمة النظر و وجوب الستر المفروغ عنها فى ظاهرالض و الفتوى‏». (27)

مقدار استثنا از مساله وجوب ستر
در مساله وجوب ستر در اين آيه کريمه، دو استثنا واقع شده‏است: يکى استثناء مقدارى از ستر و ديگرى مقدارى از مردان يازنان که حکم الزامى پوشش در مقابل آنها برداشته شده‏است. امامقدار استثناء از خود پوشش «الا ما ظهرمنها»براى روشن شدن‏معناى اين بخش از آيه کريمه قبلا بايد چند نکته را بيان کنيم:
1- منظور از زينت در آيه، خود زينت نيست; چون که‏مسلما خود زينت‏به خودى خود، حکم وجوب پوشش ندارد وآشکار کردن آن هم اشکالى ندارد (28) بلکه منظور، مواضع زينت‏است که لازمه پوشاندن زينت، پوشاندن بدن و لازمه آشکارکردن آن، آشکار کردن بدن است.
2- استثناء «الا ما ظهر منها» متصل است نه منقطع; زيرا که‏اولا،اصل در استثناء، متصل بودن است و منقطع بودن، احتياج‏به قرينه دارد که در اين‏جا قرينه‏اى وجود ندارد.
مگر اين که قول ابن مسعود را درتفسير"الا ما ظهر"بگيريم که‏مى‏گويد:منظور لباس رويى است.دراين صورت استثنا منقطع‏مى‏شود.ولى قول‏ابن مسعود هم اولا"با قول‏ابن عباس و سايرين‏که تفسير کرده‏اند به صورت و دست معارض است اضافه براين‏که از ظاهر آيه هم چنين بر مى‏آيد که مقدارى از بدن که قابل‏پوشاندن است مى‏خواهد استثناء کند. وثانيا، ضمير «منها» که به‏زينت ، برمى‏گردد، علامت اين است که مستثنى از جنس‏مستثنى منه است و استثناء متصل است و ثالثا، اين که لباس رالازم نيست‏بپوشانيد، مثل کلام لغوى مى‏ماند; چون لباس،خودش براى پوشش است واگر لباس را هم‏بناباشد بپوشاننداولا دور لازم مى‏آيد و ثانيا کسى چنين چيزى را نمى‏گويد.
3- حال که زينت مواضع زينت‏يعنى بدن شد و استثنا هم‏متصل شد مقدار استثنا شده از بدن چه مواضعى است؟
کاملا مشخص است که اگر زنى در مقام پوشش بدن خود باشد وتمام بدن را بپوشاند تنها صورت و دست است که خود به خودظاهر مى‏ماند، البته مى‏تواند اين دو موضع را نيز بپوشاند اما اگرنخواهيم که عسر و حرج و زحمت زيادى بر او تحميل کنيم،صورت و دست او باز مى‏ماند و منظور «الاماظهر منتها» هم به‏قرينه روايات، همين دو موضع يعنى صورت و دست است.چند نمونه از روايات
1- رواية ابى‏الجارورد «الا ما ظهر منها» فهى الثياب و الکحل والخاتم و خضاب الکف و السوار (29)
2- صحيحه زراره «الا ماظهر منها» قال الکحل والخاتم (30)
3- ابى صير ... «الا ما ظهر منها» قال الخاتم والمسکه (31) وقول ابن عباس ... رفعه الوجه و ياطن الکف (32) و قول مرحوم‏شيخ طوسى - رحمة‏الله‏عليه - اجمعوا ان الوجه والکفان ليسابعورة الجواز اظهارها فى الصلاة (33) و قول ومرحوم علامه طباطبايى - رحمهماالله - (35) البته قابل تذکر است که در روايات، سرمه چشم کنايه ازصورت، والنگو کنايه از دست است که مواضع اين زينتهاهستند. در نتيجه آيه کريمه از مقدار پوشش لازم، وجه و کفين رااستنتاء کرده‏است. علاوه براين که اين بخش از آيه نيز دلالت‏برعدم لزوم پوشش وجه وکفين دارد:«وليقربن‏يخمرهن‏على جيوبهن‏» بايد به وسيله روسرى خود، گردن و سينه‏هاى خود رابپوشانند. آيه کريمه، در مقام بيان حد و کيفيت پوشش زنان‏است وابتدا، حفظ فروج و بعد، آشکار نکردن مواضع زينت رابيان نموده‏است. تنها موضعى که باقى مانده و ممکن است که‏گمان شود که جزو استثنا «الا ماظهر منها» مى‏باشد، گردن وسينه‏ها است که دستور مى‏دهد اين موضع را نيز بپوشانند اگرصورت و دست هم که بيشتر از گريبان آشکار است و بيشترمورد توهم استثنا «الا ماظهر منها» مى‏باشد لازم بود پوشانده‏شود، بايد آيه کريمه آن را بيان مى‏کرد.
مرحوم، آيت الله حکيم - رحمة‏الله عليه - مى‏فرمايند:
«ولايضربن يخمرهن على جبوبهن‏» مشعر باختصاص الحکم‏يالجيوب فلا يعم الوجوده. (36)
مرحوم، علامه طباطبايى - رحمة‏الله‏عليه - مى‏فرمايند: (37) «... وليلقين باطراف مقانعين صدورهن ليسترتها بها».
مرحوم، طبرسى - رحمه‏الله‏عليه - مى‏فرمايند: «امرن بالقاء المقاتع‏على صدورهن تعطيه لنحورهن ... قال ابن عباس: تغطى شعرها وصدرها و ترائبها و سوالفها» (38)

مساله پوشش وجه و کفين
دراين باره، ميان فقها و مفسرين، اختلاف نظر است. عده‏اى قائل‏به وجوب پوشش صورت ودستهاودرمقابل، عده‏اى قائل‏به عدم‏وجوب پوشش شده‏اند. علاوه براين که همه قائل شده‏اند که‏پوشاندن آن بهتر است. اما هرکدام براى نظريه خود، ادله‏اى ازآيات و روايات بيان کرده‏اندکه جهت تکميل‏بحث ارائه مى‏شود.
ابتدا ادله قائلين به وجوب پوشش را بيان مى‏کنيم همراه باجوابى براى هرکدام و بعد، ادله قائلين به عدم وجوب پوشش.

ادله وجوب پوشش وجه و کفين
دليل اول:
1- اطلاق آيه غض «يغضوا من ابصارهم‏»مى‏فرمايد چشم فرو گيريد و نگاه نکنيد. اين کلام، اطلاق دارد ودر نتيجه، همه جاى بدن را مى‏گيرد از جمله، وجه و کفين را. بعدمى‏فرمايند: باالملازمه هرجايى از بدن را که نبايد نگاه کرد زن‏لازم است‏بپوشاند از جمله، وجه و کفين را.
جواب دليل اول:اولا، آيه اطلاق ندارد وحذف متعلق هم‏دليل بر اطلاق نمى‏شود; چون متعلق معلوم بوده و حذف‏شده‏است وجود کلمه «من‏» شاهد بر عدم عموميت در متعلق‏است;چون تبعيضيه‏است. مرحوم آية‏الله حکيم(ره) مى‏فرمايند:«والامر بالغض لاعموم فى متعلقه وحذفه لا يقتضيه اذ حمله على‏العموم لکل شى‏ء ممتنع ولاسيما بملاحظه التعبير بقوله تعالى"من‏ابصارهم" فان کلمه من ظاهره فى التبعيض والظاهر کونه يلحاظ‏المتعلق و تقدير کل شى من بدن المراة لاقرينة عليه بل‏المناسب‏جدابقرينة مابعده ان يکون متعلقه الفروج‏» (39) و مرحوم، علامه‏طباطبايى - رحمة‏الله‏عليه - نيز متعلق را فروج گرفته‏اند: «ويکون‏مدلول الايه هوالنهى عن النظر الى الفروج‏» (40) ثانيا: هيچ ملازمه‏اى‏بين حرمت نگاه و وجوب پوشاندن نيست. همان‏طورى که‏عده‏اى از فقهاء فرموده‏اند، نگاه زن به بدن مرد حرام است ولى‏براى مرد پوشاندن واجب نيست.
دليل دوم:
«لايبدين زينتهن الاماظهر منها» مى‏فرمايند: اطلاق‏«لايبدين زينتهن‏» وجه و کفين را نيز مى‏گيرد که جزو زينتهايى‏است که نبايد آشکار شوند ومى‏گويند: منظور از استثناى‏«الاماظهر منها» هم، بدن نيست، بلکه منظور، لباس است;کمااين‏که ابن مسعود گفته است.
جواب:اولا، با وجود استثناى «الاماظهر منها» بلافاصله بعداز «لابيدين‏» اطلاقى منعقد نمى‏شود. ثانيا، قول ابن مسعودمعارض است‏با قول ابن عباس و ديگران. ثالثا: لازمه قول ابن‏مسعود، منقطع بودن استثناء ولغويت آن است; زيرا اگر بگويد:لباس را لازم نيست‏بپوشانيد، کلامى لغو است; چون قابل‏پوشاندن نبوده و دور لازم مى‏آيد. رابعا: روايات زيادى داريم‏مبنى براين‏که منظور از استثناء وجه و کفين است که روايات‏بعدا مى‏آيد.
دليل سوم:
«لايبدين زينتهن الا لبعولتهن ....» مرحوم، آية‏الله‏خويى - رضوان‏الله‏عليه - براى اثبات وجوب پوشش وجه وکفين، به اين قسمت از آيه، استدلال کرده‏اند و فرموده‏اند:«هرچند از قسمت اول آيه، که استثناء «الا ماظهر»دارد، وجوب‏پوشش کل بدن، غير از وجه و کفين و عدم وجوب پوشش وجه‏و کفين استفاده مى‏شود، ولى قسمت قبل، در مقام بيان حکم‏ظاهر شدن قسمتى از بدن است نه بيان حکم اظهار بدن براى‏ديگران و حکم اظهار بدن براى ديگران را قسمت دوم، يعنى‏«لايبدين زينتهن الا لبعولتهن‏» بيان مى‏کند که مطلقا بدون هيچ‏استثنايى آيه کريمه مى‏فرمايد: جز براى شوهر... بدن را آشکارنکند. در نتيجه، در مقام اظهار براى ديگران، هيچ موضعى از بدن‏استثناء نشده‏است وفقط بعضى ازافراد استثناء شده‏اند. پس تمام‏بدن حتى وجه و کفين، در مقابل مردان بايد پوشيده باشد. و اين‏که قسمت اول که همراه‏استثنااست فقط حکم ظهورفى حدنفسه‏را بيان مى‏کند و قسمت دوم، حکم اظهار براى ديگران رامى‏فرمايد: فعل"بداء"اگر متعلق آن بدون "لام" بيايد معناى‏آشکارنکردن در مقابل پوشاندن دارد و اگر متعلق آن همراه "لام"باشد معناى پوشاندن در مقابل ارائه به ديگران دارد لذا قسمت‏اول، معناى ظهور فى نفسه و قسمت دوم، معناى اظهار براى‏ديگران را دارد.
«البداءبمعنى‏المظهورکمافى قوله تعالى"بدت لهماسؤاتهما"والابداء بمعنى الاظهار فاذا کان متعلقا بثى و لم يکن متعديا يا للام يکون‏فى مقابل الستر واذا کان متعلقا باللام کان فى مقابل الاخفاء بمعنى‏الارائه والاعلام ومن هنايظهرمن آلايه الکريمه فان قوله عز وجل اولا«ولابيدين زينتهن الا ما ظهر منها» انما يعبد وجوب ستر البدن الذى هوموضع الزينه و حرمة کشفه ماعدا الوجه والکفين فى حين ان قوله ثانيا«ولابيدين زينتهن الا لبعوتهن‏» يفيد حرمة اظهار بدنها وجعل الغيرمطلعا عليه واراءته مطلقا من دون فرق بين الوجه واليدين (41)
بعدا ايشان رواياتى را که وجه و کفين را استثناء کرده توجيه‏مى‏کنند و تطبيق مى‏دهند بر نظر خودشان، مى‏فرمايند: رواياتى‏که وجه کفين را استثناء کرده مربوط به همان قسمت اول آيه‏است که خود آيه‏استنثادارد و رواياتى که وجوب پوشش وجه وکفين رابيان مى‏کند. (42) مربوط به قسمت دوم آيه‏است.«فان هذه‏الايه تصدى‏لبيان حکمين،حکم‏الظهورفى نفسه عنداحتمال وجود ناظرمحترم وحکم‏الاظهارللغير عندالقطع بوجود ناظرمحترم والذى يطهران‏الروايات الوارده فى تفسير هذه الايه الکريمه تؤکد ماذکرناه‏من‏التفصيل‏فان‏بعضهانسال‏عن‏القسم‏الاول وبعضهاعن‏القسم‏الثانى‏». (43)
جواب: اساس استدلال ايشان براين است که معناى فعل‏«لايبدين‏» با آوردن و يا نياوردن "لام" تغيير مى‏کند در صورتى که‏در مقام استعمال، غير از آن ممکن نيست; چون که آيه، اولا،مى‏خواهد مقدارى ازبدن را که حکم وجوبى پوشش دارد ومقدارى که حکم وجوب پوشش ندارد بيان کند و در مقام‏تعرض به افراد ديگر نيست، لذا متعلق را همراه با "لام" نياورد وثانيا، مى‏خواهد حکم زن در مقابل ديگران را بيان کند، پس‏مجبور است متعلق را همراه "لام" بياورد. اما اين که معناى فعل‏تغيير پيدا مى‏کند صرف استظهار است ودليلى ندارد. لغوى هم‏اين را نگفته‏است. ثالثا، حکم ظهور فى حد نفسه يا احتمال‏وجود ناظر محترم يعنى چه؟ اگر ناظر نيست که اصلا حکم‏پوشش هم نيست و در صورت احتمال اگر احتمال عقلانى وقوى است که مثل وجود ناظر است و حق ندارد خود را برهنه‏کند واگر احتمال غير عقلانى و ضعيف است مثل عدم وجودناظر است، پس دراين صورت، با معناى ايشان هيچ موردى‏براى قسمت اول آيه باقى نمى‏ماند. رابعا، توجيه روايات‏قرينه‏اى ندارد و صرف احتمال است.

پى‏نوشتها:
1- طبرسى، مجمع البيان، (طهران:العملية‏اسلاميه، 1383 ق)، ص 137;فيروزآبادى، قاموس‏المحى، (بى‏جا: موسسه‏الرسالة، 1407ه)، چ دوم،
2- الزبيدى،تاج‏العروس،(بيروت:دارمکتبة‏الحياة،);آلوسى، روح‏المعانى،(بيروت: داراحياءالتراث‏العربى،)،ج 18، ص 138
3- فيروزآبادى،پيشين;جوهرى،الصحاح،(بيروت:دارالعلم‏الهلايين،); راغب اصفهانى،مفردات راغب،(بيروت: دارالمعرفة،)
4- احمدبن‏فارس، مقايس اللغه،(مصر: شرکت‏مکتبه، 1392 ق)،چ دوم،اصل يدل على‏تقنح فى‏الشى و من ذلک الفرجه
5- مفردات راغب،پيشي

جمعه 14 مهر 1391  5:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها