0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زن در آينه قرآن و اشعار مولا‌نا

زن در آينه قرآن و اشعار مولا‌نا

زهرا حقيقت‌جو

اكنون در جامعه مباحث زنان يكي از دغدغه‌هاي فكري در محافل علمي و فرهنگي به شمار مي‌آيد و مباحث آن به‌عنوان يك حوزه ميان‌رشته‌اي، از حقوق و جامعه‌شناسي گرفته تا معرفت‌شناسي و فلسفه را در پرتو تاثير خود گرفته و حتي گرايش‌هاي بعضا متضادي را دامن زده است. بنابراين هرگونه طرح و تئوري در حوزه زنان، همچون ساير مباحث اجتماعي بايد بر دو عنصر حجيت و كارآمدي به‌طور همزمان تكيه كند؛ از يك سو، به منابع و مباني ديني مستند باشد و از سوي ديگر به كاركرد آن نظر نمايد.
قرآن كريم - سوره حجرات، آيه 13:‌اي مردم ما شما را از يك نر و ماده آفريديم و تيره تيره و قبيله قبيله‌تان گردانديم تا يكديگر را بشناسيد؛ همانا گرامي‌ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست.
شك نيست كه موضوع زن يكي از مولفه‌هاي اصلي و اساسي از منظر دين اسلا‌م است، همچنان كه در بيش از 60 آيه از كلا‌م‌ا... مجيد به آن اشاره شده است.
حال اگر از <منظر تمدن‌سازي> به فرهنگ و معارف اسلا‌مي بنگريم، مسائل زنان را نه‌تنها بايد به‌عنوان مجموعه‌اي كه داراي زيربخش‌هاي متنوع ديگر است، مورد مطالعه قراردهيم، بلكه اين حوزه را جزئي از يك مجموعه كلا‌ن‌تر اجتماعي و تاريخي كه در تعامل با ساير مجموعه‌هاي مشابه است، در نظر بگيريم. با اين وصف، مسائل زنان به‌عنوان يك <سيستم> يا <نظام> خودنمايي خواهد كرد كه در مقايسه با نظام عام اجتماعي خود يك <خرده سيستم> است و اين خرده‌سيستم نيز به‌نوبه خود، خرده‌سيستم‌هاي ديگري را در درون خود سامان داده است.

زن از منظر آفريدگار

اگر خداوند - به خاطر آفرينش انسان - به خود تبريك مي‌گويد و آن را در تاريخ فرهنگ ديانت، براي هميشه به ثبت مي‌رساند كه <فتبارك‌ا... احسن الخالقين( >سوره مومنون / آيه 14)
هرچند سياق آيه در زمينه آفرينش تدريجي و متقابل انسان است، اما تبريك و مباهات الهي نسبت به آفرينش خود عام و فراگير است و زن و مرد جوشيده از چشمه فياض لطف و رحمت او هستند و جز به خير و خوبي آفريده نشده‌اند.
سوره سجده / آيه 7: الذي احسن كل شيء خلقه (آنكه نيكو گردانيد، هرچه را كه آفريد)
سوره تين / آيه 4: لقد خلقنا الا‌نسان في احسن تقويم (هر آينه انسان را در بهترين ساختار آفريديم)
در اين آيات كه سخن از بهترين آفرينش به ميان آمده، موضوع سخن انسان است، نه آدم و نه جنس مذكر.
فشرده سخن اينكه خداوند، به‌عنوان آفريننده و پديدآورنده دانا، حكيم و توانا، اساسا به حكم عقل نمي‌تواند پست و حقير بيافريند، بلكه در مرحله آفرينش قويم و استوار، محكم و بهينه مي‌آفريند و اگر در مواردي سخن از ضعف آنان به ميان مي‌آورد، در مقام كاستن از انتظارها و تكاليف آنهاست و نه درصدد تحقير و كوچك‌شمردن آنان!
سوره نسا / آيه 28: خداوند مي‌خواهد كه بر شما آسان گيرد و انسان ناتوان آفريده شده است.
با اين نگاه، زن همانند مرد، نزد خداوند موجودي بايسته، كامل و آفريده‌اي بهينه و محبوب است.

تعالي و نقش‌آفريني زنان در قرآن

از نظر قرآن، زن همانند مرد، به تناسب هويت خاكي به ملكوتي خود، از غرايز و گرايش‌هايي برخوردار است كه مي‌تواند بستر اوج‌گيري او تا فراسوي جهان خاكي يا سقوط او به اسفل سافلين باشد (سوره تين / 42.)
زنان مي‌توانند در مسير تزكيه و تعالي‌جويي پا به پاي مردان حركت كرده و به قله عصمت، مقتدايي، اسوه‌شدن و الهام‌گيري قدم گذارند. قرآن با تكيه بر نمونه‌هاي عيني و پيش‌داوري‌هاي كلي در رابطه با امكان دستيابي زنان به والا‌ترين مرتبه تكامل در پي اين است كه همه زنان را تشويق به تعالي‌خواهي كند.
مانند وحي به مادر موسي (سوره طه / آيه 39-38)، گفت‌وگوي فرشتگان با مريم و برگزيده‌شدن مريم توسط خدا و برتري‌بخشيدن او بر زنان جهان (سوره آل عمران / آيه 42) و پاكي خانواده عصمت و طهارت پيامبر (سوره احزاب / آيه 33)
قرآن؛ افزون بر يادكردن نمونه‌هاي عيني به‌طور كلي درباره شانس و امكان همسان زنان با مردان در كسب فضايل و ارزش‌ها مي‌گويد: <مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان عبادت‌پيشه، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان شكيبا، مردان و زنان فروتن، مردان و زنان صدقه‌دهنده، مردان و زنان روزه‌دار، مردان و زنان پاكدامن و مردان و زناني كه خدا را فراوان ياد مي‌كنند، خداوند براي آنان آمرزش و پاداشي بزرگ فراهم ساخته است. (سوره احزاب / آيه 35)
دستيابي به مقام و عصمت و ساير ارزش‌هاي مورد اشاره در آيه بالا‌يي ارتباط تنگاتنگ با پيروي از خود و داوري‌هاي آن در صحنه‌هاي گوناگون زندگي و مبارزه جدي با سلطه جهل، وهم، خيال و تعصب‌هاي كور دارد. به عبارت ديگر، موفقيت‌هاي ارزشي ثمره عقل بي‌پيرايه است كه در قرآن از آن به نام <لب> و <الباب> تعبير شده است، پيرايش عقل و پيوستن به جمع اولوالا‌لباب هم در توان زنان است و هم مردان.
تحرك و تلا‌ش زنان در حضور و معرض ديد مردان با رعايت عفت و حجاب در آياتي مانند سوره نور آيه 31، سوره قصص، آيات 25-23 مشهور است.
در داستان گله‌چراني دختران حضرت شعيب(ع:) رفتن به بيابان، حضور همزمان با حضور مردان گله‌چران در كنار آب و سخن گفتن با موسي(ع)، به‌عنوان نمود فعاليت زنان در بيرون از محيط خانه مشروع و روا تلقي شده و با اين همه، پرهيز دختران شعيب از اختلا‌ط با مردان و نيز شرم آنان هنگام آمدن نزد موسي(ع) نيز مطرح شده است كه حكايت از رعايت عفت و حجاب دارد.
● منبع: روزنامه - اعتماد ملی

دوشنبه 10 مهر 1391  3:39 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مقايسه نظام حقوقي و اخلاقي زن در اسلام

مقايسه نظام حقوقي و اخلاقي زن در اسلام

علي عطايي كوزاني

 

مقدّمه

مسائل پيرامون زن از زواياي گوناگون قابل تأمّل و بررسي است. اين بررسي مي‌تواند از نگاه عرفاني، اخلاقي، اجتماعي، خانوادگي، و روان شناختي باشد، لكن ارزيابي جامع زماني است كه همه ويژگي‌هاي انساني او را در نظر بگيرد. به نظر مي‌رسد نگاه قرآني از چنين جامعيتي برخوردار باشد; زيرا از سوي كسي صادر شده است كه با همه ويژگي‌هاي انسان آشنايي داشته و بهتر از ديگران او را به سوي كمال واقعي اش رهنمون مي‌سازد.
شبهات متعدّدي كه امروزه بر مباني اسلام وارد مي‌شود، بيشتر از ناحيه ضعف شناخت و نگرش‌هاي ناقص صورت مي‌گيرد و براي رفع و دفع اين شبهات، بايد از جامعيت قرآن و مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مدد جست. براي مثال، اشكالات فمينيستي بر مكتب اسلام بيشتر به خاطر اين است كه فقط از منظر حقوق غربي و ليبرالي به آن نگاه مي‌شود; نگاهي كه مبتني بر سود، سرمايه و استعمار و بهره جنسي بيشتر است; يعني ارزش‌هاي حاكم بر آن كاملا مادي بوده و همواره از طريق رسانه ها آن را بر همه تحميل مي‌نمايد. در حالي كه مكتب اسلام با يك نگاه همه جانبه، تأملّات دقيق ارزشي، اخلاقي، حقوقي و انساني را در مورد زنان اعمال مي‌كند.
البته فرهنگ سازان كشور ما هم با دامن زدن به مسائل حقوقي، توجه كمتري به مسائل اخلاقي پيرامون زنان مي‌نمايند; يعني در تحقيقات و مناظرات و سخنراني‌هاي خود، اين مسائل را فقط از منظر حقوق اسلامي مورد بررسي قرار مي‌دهند، حال آنكه پرداختن به مسائل حقوقي زنان بدون توجّه به ابعاد اخلاقي و اجتماعي آن، امري معيوب خواهد بود. نپرداختن به مسائل خانواده و سخن گفتن از حقوق منهاي اخلاق از جمله اين موارد مي‌باشد. چه بسا همين تحليل نارسا و تك بعدي، موجب دامن زدن به مسائل اجتماعي زنان، بخصوص مسئله طلاق گردد. اين اشكال مي‌تواند در زمينه ورزش و اشتغال هم وجود داشته باشد. همين نگرش‌هاي تك بعدي است كه كشور ما را به سوي جامعه سكولار و تفكّر فمينيستي پيش برده است.
از اين رو، يكي از رسالت‌هاي مهم كارشناسان، نوشتن مقالات متعدّد، تحليل و تطبيق درست اخلاق بر مسائل زنان و نقش آن در هدايت و حمايت از جامعه زنان مي‌باشد; چيزي كه اين نوشتار به قدر توان خود در پي آن است.

معرفي بهترين الگو

معرّفي و بررسي يك الگو براي تبيين نظام اخلاقي و حقوقي زن ضروري به نظر مي‌رسد و براي اين كار حضرت زهرا(عليها السلام)بهترين نمونه تاريخ است. رفتار پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و حضرت علي(عليه السلام) با حضرت زهرا(عليها السلام)مي تواند نمايانگر مسير تكامل و تعالي قرار گيرد. اگرچه شناخت مكتب علوي و مباني آن (كه مي‌تواند افرادي همچون امامان معصوم(عليهم السلام)را پرورش دهد) بسيار مهم تر از شناخت خود افراد است امّا به خاطر جايگاه ويژه الگو در تربيت و هدايت انسان ها، معرّفي آن از اهميّت ويژه‌اي برخوردار است. حضرت صدّيقه طاهره(عليها السلام)بهترين الگو براي زنان جهان است كه درباره او كمتر سخن گفته شده. زني كه طبق روايات، 75 تا 95 روز آخر عمرش با مراوده‌هاي بين او و جبرئيل سپري گرديد; فرشته وحي تمام مسائل و مصائب ذرّيّه فاطمه زهرا(عليها السلام) را به وي رساند و كاتب وحي، حضرت امير(عليه السلام)آن را نوشت.

تعريف اخلاق

منظور از اخلاق در اينجا توجّه عاطفي و وجداني به ديگران است. اين معنا مورد تأكيد آيات و روايات نيز مي‌باشد; يعني اسلام در روابط انسان ها، به دنبال تأثيرات نفساني و كمالات معنوي است. از اين رو، بر هر انساني لازم است تا در برخورد با ديگران، بخصوص زنان، به دنبال شناخت وظيفه الهي و انجام آن باشد. در چنين تعاملي، نه تنها فرد مقابل تحقير نمي شود، بلكه طرفين همواره به وظايف خود مي‌انديشند تا علاوه بر حفظ كرامت ديگران، موجب ارتقاي معنوي يكديگر نيز بشوند.

مرز اخلاق و حقوق

مسائل حقوقي در بسياري از موارد با اخلاق ارتباط نزديك پيدا مي‌كند; چرا كه اين مسائل هم جنبه اخلاقي و هم حقوقي دارند و به نظر مي‌رسد كه دايره اخلاق اسلامي همه مسائل حقوقي زنان را در بر مي‌گيرد. يعني اين مسائل ممكن است، علاوه بر مجاز و ممنوع بودن، با خوب و بد بودن هم ارزش گذاري شوند كه در واقع، ضمانت اجرايي اولي با دولت مي‌باشد و دومي توسط وجدان و عقل صورت مي‌گيرد; چه اينكه دايره اخلاق مي‌تواند تمام احكام و فرامين ديني را شامل شود.

تفاوت احكام حقوقي و اخلاقي

احكام حقوقي تفاوت هايي با احكام اخلاقي دارند. در ذيل به برخي از اين تفاوت ها اشاره مي‌گردد:
1. احكام حقوقي فقط براي تنظيم روابط اجتماعي هستند، در حالي كه هدف اخلاق اسلامي فوق هدف حقوقي بوده و منحصر به اهداف دنيوي نمي شود.
2. احكام حقوقي ضمانت اجرايي دولتي دارند، امّا ضمانت اجرايي احكام اخلاقي وجداني است.
3. در احكام اخلاقي تأثيرات نفساني و كمالات معنوي دنبال مي‌شود، حال آنكه حقوق براي رعايت حال جمع، جامعه و ديگران است.
4. ارزش احكام اخلاقي به نيّت فاعل مختار بستگي دارد، امّا در احكام حقوقي نيّت تأثيري نداشته و ظاهر افعال مدّنظر است.
5. قواعد حقوقي تكاليفي الزام آور مي‌باشند، اما در قلمرو اخلاق تكاليف الزامي و استحبابي وجود دارد.

اصالت حقوق يا اخلاق؟

براي حلّ اين مسئله بهتر است ماهيت زن مورد مطالعه قرار گيرد. اين بررسي مي‌تواند از ديدگاه مكاتب گوناگون باشد، لكن موضوع مورد بحث ايجاب مي‌نمايد تا با كمك قرآن و حديث به حلّ آن پرداخته شود.
اگرچه مكاتب سكولار سعي كرده اند قلمرو مسائل ديني و اعتقادي را از مسائل حقوقي و اخلاقي جدا كنند تا نغمه جدايي دين از شئون دنيوي را سر دهند، اما مكتب اسلام چنين تفكيكي را نپذيرفته و حوزه‌هاي ارتباطي انسان را جداي از هم نمي داند; يعني ارتباط انسان با خدا، خود و ديگران جداي از هم نيستند.
آيات و روايات مجموعه عظيم و سرشاري از احكام حقوقي و اخلاقي موجود مي‌باشند و در كنار فرامين فقهي ريشه در معارف ديني دارند كه جداي از هم نيستند.10
بعضي از انديشمندان اسلامي تفاوت احكام حقوقي ميان مرد و زن را به معناي برتري مرد بر زن گرفته اند. چه بسا اين نگرش جامع نبوده و با يك نگاه تك بعدي به مسائل زنان به دست آمده باشد. در كل، نگرش سطحي به مسائل ديني نظرات ناصوابي را به دنبال دارد كه اين نگرش نيز از آن مستثنا نمي باشد. البته در اطراف اين موضوع، تحليل‌هاي نادرست متعددي وجود دارد كه بررسي بعضي از آن ها ضروري به نظر مي‌رسد.

اوج گرايي و تكامل مرد و زن

در تفكّر قرآني، زن پا به پاي مرد تكامل پذير و اوج گراست و در پرتو شناخت و عمل مي‌تواند به چكاد تعالي انساني دست يابد. از اين رو، خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: (إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّاللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً.) (احزاب: 35)
بدين سان، اشكالاتي كه بر نابرابري حقوق زن وارد مي‌شود، مردود مي‌گردد; زيرا قرآن كريم اوصاف زن را در كنار اوصاف مرد برشمرده و استعدادهاي آن دو را براي رسيدن به كمال، يكسان دانسته است. قرآن كريم، زن را موجودي با همه ويژگي‌هاي انساني مي‌داند.11

مهم‌ترين تفاوت در نگاه ظاهري

عده‌اي درنگاه ظاهري براي توجيه تفاوت مرد و زن و اثبات نقصان عقلي زن، به هر وسيله‌اي حتي روايات متوسل شده اند، لكن با يك بررسي مقتضي، ضعف استدلال اين گروه آشكار مي‌شود.
وقتي در قرآن از نقصان عقلي زن سخني به ميان نيامده و در روايات، ضعف عقل او يك استدلال جزئي بوده و اگر استدلال كلي باشد به عواطفش ربط داده مي‌شود،12 پس نقصان عقلي مطرح شده را بايد در امور ديگر جستوجو كرد; چه اينكه حضرت علي(عليه السلام) مي‌فرمايند: «اياك و مشاورة النساءالاّ من جربت بكمال عقل»;13 از مشاوره با زنان بپرهيزيد، مگر كسي كه بلوغ و كمال عقلي او تجربه شده باشد. بنابراين، تفاوت‌هاي مرد و زن، نوعي تناسب است نه نقص و كمال; يعني اين تفاوت ها براي تناسب است تا زندگي مشتركي را براي اهداف عاليه فراهم آورند.14

قوّت و ضعف عقل در روايات

عقل انسان اگر در معرض آفات نفساني قرار گيرد دچار ضعف و تغيير مي‌شود. در پاره‌اي از روايات به قوت و ضعف عقل اشاره شده است و زن يا مرد بودن تاثيري در آن ندارد. عجب و خود پسندي،15 هم نشيني با جاهلان،16 زياده طلبي،17 تكبّر و خودبزرگ بيني،18 شهوت راني و هوس بازي19 از جمله آفات عقل مي‌باشند.
دسته ديگري از روايات، عقل و عاقل را به داشتن سجاياي انساني معرفي نموده اند. مخالفت با هواي نفس، دين داري، و كمال طلبي سجاياي انساني هستند كه معرّف قدرت عقل انسان مي‌باشند.20

منشأ ضعف

با بررسي اين دسته از روايات، به نظر مي‌رسد ضعف عقلي زن صرفاً جنبه عارضي داشته باشد، نه اينكه ذاتاً عقل زن ناقص يا ضعيف تر از مرد باشد. از اين رو، معلوم مي‌گردد كه موانع سير كمالي زن، نه در ضعف عقلاني او، بلكه ريشه در جنبه‌هاي عاطفي و اخلاقي وي دارد. وجود زنان دانشمندي كه پا به پاي مردان مدارج عقلي و علمي را طي نموده اند، تأييدي بر اين مطلب مي‌باشد. براي جبران ضعف عقلي زن، بيشتر بايد به جنبه‌هاي اخلاقي در مورد زنان توجّه نمود. صرف نگاه عاطفي و احساسي، انسان را دچار زندگي خيالي نموده و از زندگي عقلايي و انساني دور مي‌نمايد، امّا التزام به فرامين اخلاقي به عنوان فقه اكبر، جهت درستي به عواطف داده و زندگي انسان را عقلايي و الهي مي‌نمايد.

معاني عقل

عقل داراي معاني متفاوتي بوده و هر معنا، تحليل خاص خود را مي‌طلبد. برخي عقل را به معناي هوش و استعداد دانسته اند كه از نظر روان شناسي تفاوتي بين دو جنس وجود ندارد. عدّه‌اي كوچك تر بودن نيمه راست مغز زن را به حساب ضعف عقلي وي گذاشته اند. اگر اين استدلال درست باشد، پس بايد كوچكي نيمه چپ مغز مرد را هم ضعفي براي او محسوب كرد.
برخي ديگر، عقل را به معناي قوه استدلال و منطق مي‌دانند. اين تعبير، چه به معناي عقل منطقي باشد يا عقل فلسفي،21 تفاوتي در اصل تعقّل بين آن دو وجود ندارد.
براي عارضه ضعف عقلاني زن، چند توجيه وجود دارد:
الف. اگر عقل را به معناي درك كليات منطقي يا فلسفي بدانيم، به نظر مي‌رسد كه تفاوتي بين مرد و زن نباشد، مگر اينكه زنان به علت جزئي نگري در مسائل، علاقه كمتري به اين بخش از علوم نشان مي‌دهند.
ب. عواطف زن معمولا بر جنبه عقلاني او غالب است و اين حقيقت قدرت عاطفي او را اثبات مي‌نمايد و به معناي ضعف عقلي نمي باشد.
ج. عده ديگري كه عقل را به معناي عقل اجتماعي دانسته اند و مي‌گويند: عقل اجتماعي مردان قوي تر است; چون داراي مديريت، سياست، فكر اقتصادي، علمي، تجربي و رياضي قوي تري هستند.22 لكن اين برتري براي مرد يك فضيلت زايد است و معيار فضل براي او به شمار نمي آيد.23
معاني عقل در روايات به گونه‌اي است كه از آن ها براي نكوهش و نقصان زن استفاده نمي شود. در بعضي روايات، عقل به معناي «عقال» آمده است; يعني وسيله‌اي كه با آن نيروي غريزه و اميال را به بند مي‌كشند.24 در معناي ديگري فرموده اند: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»;25 عقل چيزي است كه به كمك آن بندگي خدا ميسّر مي‌گردد و از راه آن بهشت به دست مي‌آيد.
اگر اين دو معنا را با علل روايي ديگر نقصان عقل در نظر بگيريم، حديث نقصان عقل حضرت امير(عليه السلام) به معناي موجبه جزئيه است كه به فرد خاص اشاره دارد26 و اگر هم آن را استدلال كلي بدانيم، چه بسا منظور زنان بي ايمان باشد.27
البته اثبات برتري عقل مرد بر زن كار آساني نبوده و از مجموع آيات و روايات و علم و تجربه اين برتري ثابت نمي شود. گذشته از آن، با تفكيك عقل نظري و عملي، مي‌توان گفت: اگر عقل نظري در مردان قوي تر باشد، عقل عملي (به معناي وجدان اخلاقي)28 در زنان قوي تر است; زيرا وجدان اخلاقي ناظر بر عواطفواحساسات مي‌باشدواين دودر زنان قوي تر است.

نتيجه

در مجموع، مي‌توان گفت: از طريق تجربه، برهان و روايات، برتري عقل مرد ثابت نمي شود، همان گونه كه نقصان ذاتي عقل زن اثبات نمي گردد; يعني حاصل روايات، تجربه و برهان چنين تفاوتي را اثبات نكرده و استدلال منطقي هم مغالطه‌اي بيش نيست.
برخي با يك استدلال مغالطه‌اي مي‌گويند: در اسلام عقل معيار كمال انساني است، هر كس عاقل باشد به كمال انساني نزديك تر است. بنابراين، مردان به خاطر قوت عقل به خدا نزديك ترند.
در اين استدلال، از اشتراك لفظي و مغالطه استفاده شده و حد وسط تكرار نشده است; چون عقل در صغرا به معناي مهار نمودن عقال هوا و هوس است و با آن بندگي خداوند صورت مي‌گيرد كه در روايات به آن اشاره گرديده، اما در كبراي قضيه عقل به معناي عقل اجتماعي است.29
در نهايت، تفاوت عقلي بين مرد و زن از ناحيه عقل ابزاري است; يعني عقلي كه انسان مي‌تواند به كمك آن علوم را فرا گيرد. اين برتري هرچند براي مرد يك فضيلت به شمار مي‌آيد، اما فضل نيست; زيرا آنچه نزد خدا ارزشمند است و فضل محسوب مي‌شود، عقل ذاتي است كه از آن به عقل عملي (به معناي نيّت، اخلاص، اراده، محبّت، و تقوا) تعبير مي‌شود. پس عقل ذاتي مقرّب درگاه خداست و اين حقيقت براي مرد و زن تفاوتي ندارد.30

رابطه عواطف با اخلاق

روان شناسي ثابت كرده است كه مرد بنده شهوت و زن اسير محبّت است. از اين رو، مرد را شهوت از پاي در مي‌آورد و زن در مقام ابراز محبّت اسير مي‌شود.31 اگرچه مهار هر دو به دست فرامين اخلاقي است، اما يك تفاوت اساسي بين آن ها وجود دارد و آن سرسختي و چموشي شهوت و غريزه است كه با استحكام و قهر عقلي اداره مي‌شود. از اين رو، پيروزي شهوت در مردان زماني اتّفاق مي‌افتد كه عقلشان تحت الشعاع قرار بگيرد. از سوي ديگر، عواطف زماني با اخلاق كنترل و هدايت مي‌شود كه در لطافت هم سنخ با اخلاق باشد; چه اينكه براي هدايت احساس و عاطفه، تأثير اخلاق بالاتر از قانون است. از اين رو، قانون و مسائل حقوقي زمان هم فقط با كمك قانون حل نمي شود، بلكه در كنار قانون از اخلاق هم استفاده مي‌شود تا روح قانون به نوعي تلطيف گردد.32

ظلم بزرگ بر زنان

ناديده گرفتن اخلاق در مسائل زنان، ظلم بزرگي بر آنان به شمار مي‌آيد كه با امور ديگر قابل جبران نيست; چرا كه در مسائل اجتماعي هم اخلاق ناظر بر احكام حقوقي است و بدون آن، اجراي احكام حقوقي براي زنان آسيب زا خواهد بود. از اين رو، براي هدايت و حمايت از زنان بهتر است اخلاق را مقدّم بر حقوق و در كنار آن اعمال نمايند.
براي مثال، اگر در مسائل خانواده صحبت از حقوق زن به ميان آيد و در آن كمترين توجّه‌اي به مسائل اخلاقي صورت نگيرد، به جاي اجراي عدالت، ظلم مضاعفي را در حق زنان اعمال كرده اند; كاري كه امروزه بعضي از حقوق دانان انجام داده و به جاي حل مسائل خانواده، آن را تشديد مي‌نمايند; چه اينكه براي جلوگيري از گسترش تفكّر فمينيستي و مهار آسيب‌هاي خانوادگي و اجتماعي آن، بايد مسائل اخلاقي را در كنار مسائل حقوقي زنان در نظر بگيرند.

اشتباه روشن فكران

برخي مي‌خواهند تفاوت زن و مرد را در استعدادهاي جسمي و رواني آنان جستوجو كنند و آن را به اثبات برسانند و برخي ديگر از زبان كليسا و مذهب گفته اند: «زن همان موجود با گيسوان بلند است كه عقل كوتاه دارد.» در مقابل، افرادي نظير مونتاگو در كتاب زن جنس برتر اصرار دارند تا زن را جنس برتر معرفي كنند و امتيازات مرد را مولود عوامل تاريخي و اجتماعي بشمارند و عوامل طبعي و طبيعي را ناديده بگيرند;33 همان چيزي كه امروزه يكي از شعارهاي مكاتب فمينيستي به شمار مي‌آيد. حال آنكه قانون خلقت با اين تفاوت ها، تناسب بيشتري ميان مرد و زن برقرار نموده تا براي زندگي مشترك موقعيّت‌هاي خاصّي را فراهم آورند.

ضرورت‌هاي زندگي انساني

عقل و عاطفه دو نيروي ضروري براي زندگي بشري هستند كه به انسان هديه شده اند. خالق هستي به اقتضاي شرايط و شرح وظايف زن و مرد، آن دو را حكيمانه بين آن ها تقسيم فرموده كه هر يك با تفاوت‌هاي طبيعي موقعيّت‌هاي ويژه‌اي را براي زندگي انساني فراهم مي‌آورند. براي مثال، در زنان قدرت عاطفه، احساس نيرومندتري را به وجود مي‌آورد، كه لازمه زندگي دنيوي است.
به تأكيد همه كارشناسان، عاطفه زنان نه تنها نقص جامعه بشري نيست، بلكه يك ضرورت است كه در سايه آن موضوع فرزندداري، تربيت و بعد عاطفي خانواده براي تكوين شخصيّت فرزندان و آرامش همسران ضروري مي‌باشد; چه اينكه قدرت عقلاني مرد براي تدبير زندگي و تكيه گاه زن مي‌باشد. از اين رو، عقل و عاطفه با تكيه بر هم سايباني براي زندگي انساني فراهم مي‌آورند.34

نكته قابل توجه

شبهاتي كه در اطراف مسئله زن، بر مكتب اسلام وارد است، به دو بخش عمده شخصيتي و حقوقي قابل تقسيم مي‌باشد. مهم‌ترين اشكالات در بخش شخصيتي، پيرامون مسئله نقص عقل مي‌باشد كه مورد توجه قرار گرفته است. امّا در بخش حقوقي، مسئله قصاص بيش‌ترين چالش ها را فراهم آورده است كه با بررسي آن، مسائلي از قبيل شهادت زن، ديه، و ارث پاسخ اجمالي خود را دريافت خواهد نمود.

بررسي نظام حقوقي و اخلاقي زن در مسئله قصاص

همان گونه كه در باب قصاص آمده است، ديه زن نصف مرد است; يعني اگر اولياي مقتول (زن) قصد اخذ ديه داشته باشند، بايد نصف ديه كامل را بگيرند و اگر بخواهند قصاص كنند بايد نصف ديه كامل را به ورثه مرد قاتل بپردازند سپس مرد قاتل را قصاص نمايند.35
اين فتوا پنداري را به وجود مي‌آورد كه آيا ارزش زن در نظام حقوقي اسلام نصف مرد است؟ در پاسخ مي‌توان گفت: بايد به مجموعه قرآن، حديث، تفسير، سيره، تاريخ و فقه در اين زمينه نظر افكند و در نهايت، با بررسي علمي در فروع، به گفتوگو در اصول و مباني فكري اسلام پرداخت.
براي درك اين مطلب بهتر است كه خاستگاه قوانين و مقرّرات فردي، اجتماعي، سياسي، كيفري و مدني اسلام مورد بررسي قرار گيرد. براي اين كار، شناخت مباني و هدف فرامين اسلام از يك سو و شناخت هويت و ارزش‌هاي انساني از سوي ديگر، ضروري به نظر مي‌رسد. از اين رو، پاسخ فردي كه فلسفه و مباني احكام اسلام را پذيرفته است، با پاسخ كسي كه آن را قبول ندارد، متفاوت خواهد بود.

اثر ذاتي يا عوارض خارجي

بدون ترديد، تفاوت هايي در ساختار جسمي و رواني زن و مرد وجود دارد. همين تفاوت ها، موجد وظايف و مزاياي اجتماعي متفاوتي براي آن دو گرويده است. چه بسا همين تفاوت ها احكام حقوقي متفاوتي را به دنبال آورده باشد و اين امر ارتباطي به ارزش انساني زن و مرد ندارد; زيرا احكام و مقرّرات متفاوت موضوعه به تمايز ارزشي زن و مرد برنمي گردد و صرفاً ناظر به تفاوت‌هاي طبيعي بين آن دو مي‌باشد. با توجه به ارزشمندي ابعاد معنوي انسان و ارتباط حقوق با زندگي ظاهري و اجتماعي، به نظر مي‌رسد كه مسائل حقوقي ناظر بر زندگي دنيوي و ظاهري باشد. البته مباني و هدف حقوق بحث ديگري است كه بي شك به ابعاد معنوي او برمي گردد; يعني احكام اگر به امور معنوي ارتباط پيدا نكند تأثيري در تكامل شخصيّت معنوي انسان نخواهد داشت.36
البته در نگرش سطحي، ارزش و شخصيّت انسان در فلسفه و ساختارهاي مادّي انسان و فرآيندهاي آن نهفته است. امّا انسان در نگرش اسلامي، هويت الهي و فرامادّي دارد و ساختار وجودي، امور معنوي و ارزش شخصيّت او در تعالي فكري و اخلاقي نهفته است.
از اين رو، اگرچه از لحاظ ارزشي ميان زنان و مردان هيچ گونه تفاوتي وجود ندارد و تفاوت احكام و مقرّرات موضوعه، به تمايز ارزشي زن و مرد برنمي گردد، امّا هيچ حكمي بدون دليل و برهان وضع نشده است. قطعاً رابطه محكمي بين احكام موضوعه با ابعاد معنوي و تعالي انسان وجود دارد كه احكام دنيوي را تابع شرايط خاص مي‌نمايد; يعني با توجه به مسير تعالي انسان و تأثير در بعد معنوي، بر اساس نوع تأثير آن در شخصيّت انساني و حيات مادّي او وضع شده است. پس اصل احكام حقوقي بر اين نهاده شده است كه موضوع آن چه تأثيري در حيات معنوي و حيات دنيوي او دارد.37
به عنوان مثال، از منظر اسلام حكم بريدن دست دزد با احراز شرايط ده گانه صورت مي‌گيرد. اما همين مكتب براي دزدي در هنگام قحطي و خشك سالي حكم ديگري صادر مي‌نمايد. بنابراين، تفاوت‌هاي ظاهري و طبيعي زن و مرد، تفاوت‌هاي حكمي بين آن دو را به دنبال آورده است.38

دو عنصر مهم در ترسيم حقوق اسلامي

اصل انسانيت، كه حق مشترك بين زن و مرد است، و هويت صنفي زن كه مختص به اوست، در تشريع خطوط كلي حقوق مشترك و مختص او نقش مهمي را ايفا مي‌كند. بي شك حق مشترك و مختص پيش ازاستيفاي حقوق دنيوي زن، در مسير كمال بشريّت و حكمت عملي ترسيم مي‌گردد; چرا كه حقوق انساني در مسير قدرت مادّي و دنيوي كمال واقعي را دنبال نمي‌كند و البته حقوق مختص او كه بيشتر در زمينه‌هاي ارث، ديه و قصاص جلوه مي‌نمايد، ناظر به امور دنيوي است و اگر هم نقصاني در آن به چشم مي‌خورد، در كنار حق نفقه و تحميل هزينه زندگي بر مرد از اعتدال لازم برخوردار مي‌گردد.

جبران حق زن در تفاوت ديه و قصاص

هدف حقوقي جوامع، تأمين مصالح اجتماعي و دنيوي است، امّا در اسلام اين يك هدف نيمه نهايي بوده و هدف نهايي آن استكمال نفس است.39
اگر چه مسلمانان به حكمت شارع مقدس در وضع احكام شك نمي كنند، اما براي تسكين قلوب و تأمين خواسته عقول، دلايلي چند از نظر مي‌گذرد.
در باب اينكه تفاوت ديه و قصاص حقّي را از زن ضايع نمي كند، دلايلي مطرح است كه به مهم‌ترين آن ها اشاره مي‌گردد:
1. در لزوم كفاره بين قتل زن و مرد هيچ فرقي نيست و در قتل عمدي كفاره جمع واجب است و در غيرعمد به نحو ترتيب كفاره واجب مي‌شود.40
2. ديه در اسلام معيار ارزش معنوي مقتول نيست، بلكه دستور خاصي است كه ناظر به مرتبه جسماني مقتول مي‌باشد. در غير اين صورت، ديه انسان عالم نبايد مساوي انسان جاهل باشد; چرا كه ارزش معنوي عالم را ضايع مي‌كند. پس همان گونه كه عدم تفاوت ديه عالم و جاهل نقصي براي عالم نيست، تفاوت ديه مرد و زن، نشانه برتري مرد بر زن نزد خداوند نمي باشد; يعني برتري ديه نشانه قداست روحي مقتول نزد خدا نيست.
3. گفته مي‌شود كه از نظر ارزشي در اصل تشريع قصاص ميان زنان و مردان تفاوتي وجود ندارد، همچنان كه در قرآن آمده است:(وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ) (بقره: 179) و يا در جاي ديگر فرموده است; «و النفس بالنفس» كه در اين امر الهي، زن و مرد يكسان هستند و هر كدام به جرم كشتن ديگري بايد قصاص شوند.
4. در هر قتل، اعم از عدواني و غيره، قصاص يا حقوق ديگري هم پديد مي‌آيد كه مهم‌ترين آن ها عبارتند از:
الف. حقوق شخصي مقتول، كه در پيشگاه خداوند و در روز قيامت بايد پاسخگو باشد، چه مورد قصاص قرار بگيرد يا نگيرد. در اين باره قرآن مي‌فرمايد: (وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً) (نساء: 93); اگر كسي فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است در حالي كه جاودانه در آن مي‌ماند و خداوند بر او غضب مي‌كند و... .
ب. با اجراي قصاص و يا با گرفتن ديه، انگيزه قتل‌هاي ديگر كاهش و كينه حاصل از آن تا حدي تسكين مي‌يابد.
ج. مجازات قاتل از حقوق اجتماعي به شمار مي‌آيد; يعني قاتل بايد مجازات شود تا امنيت جامعه حفظ شود.

بهترين دفاع منطقي

برقراري عدالت، ايجاد نظم، استقرار امنيت، تأمين آسايش، رفاه مادي و پيشرفت تمدن و فرهنگ از جمله مصالحي هستند كه مقبول همه مكاتب حقوقي مي‌باشند. لكن از نظر اسلام، همه اين ها هدف نيمه نهايي محسوب مي‌گردند; چرا كه هدف حقوق اسلامي تأمين سعادت انسان در سايه زندگي اجتماعي است. به ديگر سخن، مباني حقوقي در مكاتب غيراسلامي هدف اصلي حقوق بوده و مطلوبيت ذاتي دارند، امّا در نظام حقوقي اسلام زندگي اجتماعي وسيله‌اي براي رسيدن به كمال حقيقي است. از اين رو، قوانين اسلام به گونه‌اي تنظيم شده اند كه با هدف نهايي خود منافاتي ندارند.41 با اين بيان، به نظر مي‌رسد كه با اجراي حقوق اسلامي، تمام اهداف حقوقي مكاتب ديگر نيز تأمين گردد. و بالاتر از آن، به جاي عدل، قسط اسلامي اجرا شده است كه برتري ويژه‌اي بر عدالت دارد; چه اينكه با توجه به هدف والاي حقوق اسلامي و برتري اخلاق بر حقوق، جامعيّت حقوق اسلامي بر ديگر مكاتب را به اثبات مي‌رساند.
به عبارت ديگر، رابطه مباني حقوق با اهداف حقوقي رابطه ذاتي و مستقيم است. از اين رو، مباني حقوق با تفاوت جزئي كه ميان مرد و زن دارد، در رسيدن به هدف حقوقي اسلام هيچ تفاوتي ميان آن دو به دنبال نمي آورد و اين تفاوت ظاهري ناظر به ابعاد دنيوي است.

برتري نگاه اخلاقي بر نگاه حقوقي در مسئله قصاص

گذشته از همه تفاوت هايي كه در باب ديه زن و مرد وجود دارد، نظريه ديدگاه اخلاقي اسلام التيام بخش چالش‌هاي عقلي و قلبي بشر خواهد بود; چرا كه جنبه‌هاي عاطفي و احساسي زنان قوي تر بوده و از اين رو، نگاه اخلاقي اسلام ناظر به مسائل زنان است; چه اينكه به خاطر حضور جدي تر مردان در موقعيت‌هاي اجتماعي، جنبه‌هاي حقوقي براي آنان مقدّم شده است. از اين رو، چون دنيا ظرفيّت كافي براي جزاي همه مسائل اخلاقي را ندارد، خداوند آن را به قيامت موكول فرموده است و در اين دنيا فقط جزاي حقوقي را دنبال مي‌كند. بنابراين، نه تنها هيچ نقيصه‌اي بر شخصيّت و جايگاه زن وارد نمي شود، چه بسا شخصيّت و جايگاه بالاي اخلاقي را براي او قايل شده است.

يك سؤال و پاسخ آن

اگر با تفكّر فمينيستي اشكال وارد شود كه امروزه شأن و منزلت اجتماعي و اقتصادي و سياسي و خانوادگي زن كمتر از مرد نيست، از اين رو، در دنياي كنوني احكام اسلام كاربردي ندارند، در پاسخ با مبناي اخلاقي و عرفاني مي‌توان گفت: تفكّر فمينيستي يك امر عارضي بر مسئله زنان است و هيچ گاه مباحث مربوط به ذات و خلقت زن را تغيير نمي دهد; يعني بحث قصاص و ديه با توجّه به ذات خلقت زن از سوي شارع مقدّس بيان گرديده است. از اين رو، وقتي به جنبه‌هاي عرفاني و اخلاقي نظر شود، به يك واقعيّت درباره زن پي مي‌بريم و آن اينكه او بهتر است در سرا پرده قرار بگيرد تا در سايه آرامش روحي و رواني بيشتر، علاوه بر وظايف اجتماعي، مدارج عرفاني و روحي را بهتر طي نمايد; چيزي كه هرگز در جنجال‌هاي بيرون از خانه به آن نمي رسد. در بيرون از خانه، به دليل درگيري بيشتر عاطفي، شكنندگي بيشتري براي زن به وجود مي‌آيد، و اين بزرگ‌ترين خيانت در حقّ او مي‌باشد. پس نه تنها با تفكّر فمينيستي نمي توان موضوع قصاص و ديه را حل كرد، بلكه بالاترين خيانت را هم به جنس زن نموده اند; چه اينكه با بيان كنوانسيون حقوق زنان پس از بررسي‌هاي مجدد، ادعاي اوليه خود مبني بر تساوي حقوق مرد و زن را نقض كرده و خواستار توجه جدي تر به تفاوت‌هاي زنان شدند.42
اگر از افتخارات بشر امروزي اين است كه زن را به عرصه اجتماع آورده و زنان پا به پاي مردان كار و تلاش اجتماعي مي‌نمايند، چه خوب است كمي هم به خسارت‌هاي جبران ناپذير اين عمل نگاه كنند; چرا كه زن با ترك محيط خانه، وظايف و حقوق اوّليه خود را نيز ترك كرد.43 ويل دورانت مي‌گويد: امور ويژه مربوط به زن خدمت به بقاي نوع انسان است و كار خاص مرد خدمت به زن و كودك مي‌باشد. و اين خصيصه در ضمير نيمه آگاه او وجود دارد كه طبيعت انساني هم آن را اقتضا مي‌كند. زن بي آنكه فكر كند، مي‌داند كه اصلاحات سالم، از خانه برمي خيزد، از اين رو، به خانه و كودك و تربيت آن عشق ميورزد. و به كساني كه مشغول تغيير قوانين طبيعي نظام هستي مي‌باشند مي‌خندد.44
تأكيد يك جامعه بر حقوق منهاي اخلاق، روابط بي روح و خشكي را در پي دارد كه نتيجه آن در جهان غرب، شكل گيري يك نظام اجتماعي بي روح و بي نشاط است كه در نهايت، اهداف اجتماعي مورد نظر و مطلوبشان هم حاصل نگرديد.45

برتري اسلام بر فمينيسم

در تعاليم اسلام جانبداري‌هاي گسترده و اصولي نسبت به زنان شده است كه والاتر از حقوق قانوني آنان و متعالي تر از انديشه‌هاي مادي گرايانه است. با بررسي اجمالي در اين مطلب، روشن مي‌شود كه عزّت و ارزش زنان در مكتب اسلام والاتر از هر مكتب فمينيستي مي‌باشد. البته به خاطر حسّاسيت مباحث فمينيسم به چند نمونه از تعاليم اسلام در مورد زنان اشاره مي‌گردد و پس از آن نظري به مباني فمينيسم مي‌افكنيم تا ادّعاي مزبور ثابت شود.

عزّت اسلامي زنان

1. در اسلام، مساوات اصلي ترديدناپذير و قلمرو آن بسيار گسترده است و در همه مسائل زندگي و در رابطه با همه انسان ها جاري است. اما فمينيسم به جاي تساوي، تشابه مرد و زن را در اين امور دنبال مي‌كند كه خسارت‌هاي جبران ناپذيري را وارد نموده است.46
2. مكتب اسلام بالاتر از تساوي، توجه ويژه‌اي به زنان نموده است. طبق برخي احاديث، حتّي در نگاه كردن افراد نيز بايد مساوات رعايت شود. مساوات در خانواده و در برخورد با فرزندان نيز مورد تأكيد قرار گرفته است.47 و بالاتر از آن، دختران و زنان را مقدم نموده است. از اين رو، پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)مي فرمايند: «من دخل السوق فاشتري تحفه فحملها الي عياله... وليبدأ بالاناث قبل الذكور...»;48 آنكه بازار برود و ارمغاني بخرد و به خانه ببرد، در تقسيم از دختران آغاز كند. و در جاي ديگر مي‌فرمايند: «سووا بين اولادكم في العطيّه فلو كنت مفصلا لفصلّت النساء او البنات»;49 با فرزندانتان به مساوات رفتار كنيد. اگر مي‌خواهيد به كسي افزون ببخشيد، به زنان بيشتر ببخشيد.
3. معيار برتري ايمان و نزديكي به مقام والاي پيامبر(صلي الله عليه وآله)در آخرت، نيكي به زنان و همسران است. پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي فرمايند: «اقربكم منّي مجلسا يوم القيامه احسنكم خلقاً و خيركم لاهله»;50 نزديك‌ترين شما به جايگاه من در روز قيامت كساني هستند كه با همسرانشان نيكوتر رفتار كنند.
آن حضرت در جاي ديگر مي‌فرمايند: «خيركم، خيركم لاهله و أنا خيركم لاهلي»;51 بهترين مردم در دين باوري كساني هستند كه نسبت به همسرانشان مهربان تر باشند و من از همه نسبت به خانواده ام مهربان ترم. اين روش پيامبر معيار برتري ايمان اسلامي است.
4. برخورد عاطفي با فرزندان و مهرباني و رحم دلي نسبت به آن ها ستايش شده است، لكن براي دختران تأكيد بيش تري نموده اند.
امام رضا(عليه السلام) از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نقل مي‌فرمايند: «انَّ اللّه تبارك و تعالي علي الاناث ارقّ منذ علي الذكور»;52 خداوند متعال نسبت به دختران مهربان تر از پسران است.
اكنون اين سؤال مطرح مي‌شود كه آيا طرفداران افراطي زن، چنين ارزشي را براي او تعيين كرده و زنان را به جايگاه رفيع مورد اشاره اسلام، رسانده اند؟
5. معاشرت نيكو، جانبداري افزون بر حقوق است كه قرآن كريم مي‌فرمايد: (وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ); با زنان به معيار نيك رفتار كنيد. كلمه معروف علاوه بر حقوق قانوني، شامل ارزش‌هاي اخلاقي و انساني هم مي‌شود. بنابراين، اگر كسي فقط به معيار حق و عدل رفتار كند هنوز به اين دستور قرآني (رعايت معروف) عمل نكرده است; زيرا معروف بيش از رعايت حق و حقوق است.
6. در مسائل سليقه‌اي و مسائل جزئي درون خانگي بايد ذائقه و سليقه زنان را رعايت كنند و احساس و ذائقه خويش را تابع خواسته همسرشان قرار دهند. اين درس در تعاليم والاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمده است كه فرمودند: «المؤمن يأكل شهوة عياله و المنافق يأكل اهله بشهوته»;53 مؤمن به ميل همسرش غذامي خوردومنافق،همسرش به ميل او غذا مي‌خورد.
7. توجه عاطفي و ابراز محبت به دختران و زنان آن چنان مورد تأكيد است كه امام صادق(عليه السلام) فرمودند: هر چه ما را بيشتر دوست داشته باشند زنان را بيش تر دوست دارند.54 اين حديث افزايش محبّت و عواطف نسبت به زنان را ثابت مي‌كند نه اميال جنسي و زن بارگي را.

مهم‌ترين ادعاي فمينيسم

در مكاتب شرقي، ريشه فمينيسم در فرامين ماركس است كه مي‌گويد: در جامعه كمونيستي نظام تقسيم كار تنها راه حل مشكل خواهد بود و زنان نيز با مردان برابري خواهند يافت.55 مكاتب فمينيستي كه به دنبال تساوي حقوق مرد و زن هستند، مي‌گويند: در تطوّر تاريخ همواره بر حقوق زنان ظلم شده است و همواره آنان را از حقوق اجتماعي محروم كرده و پايگاه اجتماعي آنان مقهور واقع شده است و اين تضييع حق تا جايي پيش رفته است كه حتّي در ابعاد فيزيولژيكي هم اثر گذاشته و زن از نظر جسمي هم ضعيف تراز مردان شكل گرفته است.56

نقدها

1. در پاسخ چنين سخني، بايد گفت: بدون شك، اهداف سودجويانه‌اي كه آنان در بيان اين مسائل دارند بر كسي پوشيده نيست; همان مكاتب مدافع حقوق زن، او را وسيله‌اي براي سود بيشتر و لذّت جويي خود قرار داده اند. از اين رو، ويل دورانت در كتاب لذّات فلسفه مي‌گويد: انقلاب صنعتي موجب شد كه زن هم صنعتي بشود. زنان، كارگران ارزان تري بودند و كارفرمايان آنان را بر مردان سركش و گران قيمت ترجيح دادند... نخستين قدم براي نجات مادران ما، قانون 7182 بود كه به موجب اين قانون زنان بريتانيا، از آن پس از امتيازات بي سابقه‌اي برخوردار مي‌شدند و آن اينكه پولي را كه به دست مي‌آوردند حق داشتند براي خود نگه دارند. اين قانون را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان را به كارخانه ها بكشانند.57
در نهايت، مي‌توان گفت: مكاتب فمينيستي با مباني اومانيستي و سكولار فقط احكام حقوقي و مصالح دنيايي را مي بينند. امّا دين به دنبال كمال روحاني است. بنابراين، آنان هنوز هدف خلقت را نشناخته اند و راه رسيدن به آن را هم نمي شناسند و البته بدون شناخت هدف، معرّفي راه رسيدن به آن ممكن نخواهد بود; چه اينكه، پس از شناخت هدف هم، ممكن است راه گم شود.
2. اگر فمينيست ها در دفاع از حقوق زن مي‌گويند: جامعه و فرهنگ در تطوّر تاريخ به گونه‌اي رقم خورده است كه زن را با تمام خصيصه‌هاي موجود زنانگي و مرد را به خصيصه‌هاي موجود (قدرت جسمي برتر و خشن تر و...) تحويل جامعه داده است، قرآن كريم تفاوت‌هاي فراتر از تفاوت‌هاي فرهنگي و اجتماعي را معرفي مي‌نمايد.58
3. بانيان كنوانسيون دفاع از حقوق زنان، پس از بررسي‌هاي مجدد، ادعاي اوليه خود را نقض كرده و خواستار توجه جدي به تفاوت‌هاي بين زنان و مردان شدند.
آنان تفاوت طبيعي، جنسي و رواني مرد و زن را انكارناپذير مي‌دانند و مي‌گويند اين تفاوت ها در امر قانون گذاري به گونه‌اي مورد توجه قرار بگيرد كه به وضع قوانين مساوي و متناسب بينجامد. چه اينكه وضع قوانين به گونه‌اي باشد كه رفاه، آسايش، امنيت، آزادي و حفظ كرامت انساني را به دنبال داشته باشد.59

پي‌نوشت‌ها

ـ غلامعلي حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 32.
ـ محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ، ص 261.
ـ مجله تبيان، «زن در انديشه امام خميني»، ش 8، ص 10ـ12.
ـ همان، ص 20.
ـ محمدتقي مصباح، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 60ـ61.
ـ همو، حقوق و سياست در قرآن، ص 22 و 23.
ـ همو، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 60 و 61.
ـ همو، حقوق و سياست در قرآن، ص 22.
ـ همان، ص 18ـ20.
10 ـ همان.
11 ـ محمد حكيمي، دفاع از حقوق زن، ص 26.
12 ـ محمد دشتي، نهج البلاغه، خطبه 80 / مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 205 / عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال الهي، ص 370.
13 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 100، ص 253.
14 ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 201 و 202.
15 ـ محمدرضا حكيمي، الحياط، ج 1، ص 180.
16 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 1، ص 160.
17 ـ محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 6، ص 431.
18 ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 78، ص 186.
19 ـ نهج البلاغه، فيض، ص 330.
20 ـ محمد حكيمي، دفاع از حقوق زن، ص 32ـ33.
21 ـ محمدتقي مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 32 و 33.
22 ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 250.
23 ـ همان، 249.
24 ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 251.
25 ـ محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 1، ص 11، ح 3.
26 ـ محمد دشتي، نهج البلاغه، خطبه 80، ص 32.
27 ـ همان.
28 ـ محمدتقي جعفري، وجدان، ص 29 و 60 و 145.
29 ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 250.
30 ـ همان، ص 255.
31 ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 94.
32 ـ همان، ص 200 و 222.
33 ـ همان، ص 200 و 201.
34 ـ كتاب نقد، «حقوق زن»، ش 12، ص 9و10.
35 ـ امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 5190.
36 ـ كتاب نقد، ش 12، ص 145ـ146.
37 ـ همان، ص 146.
38 ـ شهيد ثاني، لمعه، كتاب قصاص.
39 ـ محمدتقي مصباح، حقوق و سياست، ص 42و45.
40 ـ هيئت تحريريه مؤسسه درراه حق، بيست پاسخ،ش8،ص 168.
41 ـ محمدتقي مصباح، حقوق و سياست، ص 44ـ66.
42 ـ دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، مجموعه مقالات دفاع از حقوق زن، ص 44.
43 ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 194 به نقل از الكسيس كارل.
44 ـ همان، ص 219ـ 222.
45 ـ محمدرضا زيبايي نژاد و محمدتقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، ص 86 و 87.
46 ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 143ـ144.
47 ـ شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 21، ص 487 و 514.
48 ـ شيخ صدوق، امالي، ص 672.
49 ـ شيخ جواهري، جواهرالكلام، ج 28، ص 183.
50 ـ شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 410.
51 ـ شيخ طوسي، مكارم الاخلاق، ص 216.
52 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 15، ص 104.
53 ـ همان، ج 21، ص 542.
54 ـ كتاب نقد، ش 12، ص 17ـ29.
55 ـ ر.ك: جورج ريتزر، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر.
56 ـ دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، مجموعه مقالات دفاع از حقوق زن، ص 44.
57 ـ ر.ك: ويل دورانت، لذات فلسفه.
58 ـ محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ، ص 261.
59 ـ دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، مجموعه مقالات دفاع از حقوق زن، ص 47و48
دوشنبه 10 مهر 1391  3:39 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

منزلت زن از منظر قرآن

منزلت زن از منظر قرآن

دكتر عليرضا صابريان *

 

چكيده

از ديدگاه قرآن، زن و مرد هويت يكسان داشته و از موهبت‏هاى الهى به يك ميزان برخوردارند. این دو مايه ى عفت و آرامش يكديگرند. اما تفاوت‏هاى انكار ناپذيرى نيز بين اين دو وجود دارد. اگر به نظام حقوقى اسلام به صورت مجموعه توجه شود، روشن مى‏شود كه اختلافات حقوقى بين زن و مرد در اسلام دقيقا بر واقعيت و حكمت استوار است و هریک به ميزان برخوردارى از حقوق، به وظايفى نیز مكلّف گشته اند.

كليد واژگان :

منزلت زن، حقوق زن، ارث زن.

مقدمه

تفاوت‏هاى زن ومرد در وظايف و حقوقى كه دارند همواره مورد بحث بوده است. ثمره ى مباحث در دو ديدگاه متقابل ارايه شده است. در يك ديدگاه، زن از سطح انسانيت تنزل مى‏كند و صورت ابزار و وسيله به خود مى‏گيرد. از سوى ديگر، ديدگاهى نيز هيچ تفاوتى بين زن با مرد قايل نمى‏شود و معتقد است زن در همه ى زمينه‏ها همتاى مرد است. اين همان فمينيسم است.
اين نوشتار بر آن است تا با توجه به كاستى‏هاى دو ديدگاه ياد شده به تحقيق وتبيين ديدگاه قرآن در اين باره بپردازد.

نگرش به زن در گذر تاريخ

در ميان اقوام و دانشمندان گذشته نظر بسيار بدبينانه‏اى نسبت به زن وجود داشته است. افلاطون، با جرئت و تهور فراوان، از ورود زن به هر كارى و از برابرى زن و مرد در همه ی موقعيت‏ها پشتيبانى مى‏كرد. اما ارسطو، كه با تعصبات روزگار خود بيشتر سازگار بود، زن را ناقص مى‏دانست و به عقيده ی او طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است، زن را مى‏آفريند. زنان و بندگان، از روى طبيعت، محكوم به اسارتند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند. (دورانت/14)
آگوستين قديس قائل بود: زن حيوانى است كه نه استوار است و نه ثابت قدم، بلكه كينه توز است و زيان كار و منبع همه مجادلات و نزاع‏ها و بى عدالتى‏ها و حق كشى‏ها. (ستارى،61)
بعضى از پيروان فرويد معتقدند:
زن خدمت قابلى به فرهنگ بشر نكرده و در هيچ فنى موقعيتى به دست نياورده است جز در شستن و بافتن و آرايش كردن كه فنون جنبى است و مجاهده‏اى براى پوشانيدن دستگاههاى جنسى و جلب مرد. (تيلا/ 14)
در تورات كنونى آمده است كه وجود زن، طفيلى وجود مرد است و از دنده ی چپ مرد آفريده شده است (سفر پيدايش 2/ 2)
در مقابل نظريه‏هاى افراطى، نظر بسيار خوشبينانه‏اى نيز نسبت به زن وجود دارد.گاندى مى‏گويد:
هيچ يك از شرارت‏هايى كه مرد مسئول آن است، چنان پست و مفتضح و خشن نبوده كه توهين به نيمه ی برتر انسانيت. جنس زن را ضعيف‏تر نمى‏دانم، چون اصيل‏تر از مرد است. حتى امروز هم زن تجسم ايثار، رنج كشيدن خاموش، فروتنى، ايمان و معرفت است. شهود زن اغلب صادق‏تر است تا تصور خود بينانه‏اى كه مرد از دانش برتر خود دارد«. (خجسته/ 43)
زن در نزد مصريان مقام والايى داشت تا جايى كه تسلط زن و مادر شاهى بر تسلط مرد يا پدر شاهى غلبه داشته است. (تيلا/29)

ديدگاه قرآن

اسلام تنها دينى است كه شخصيت و حقوق زن را در ابعاد گوناگون و با توجه به توانمندى‏ها و وظايفى كه دارد منظور كرده است. گوستا ولوبون مى‏گويدکه اسلام اولين مذهبى است كه در اصلاح حال زنان و ترقى وتعالى آنان قدم‏هاى خيلى وسيعى برداشته است. زیرااین مطلب مسلم است که در میان تمام مذاهب و اقوامی که قبل از اسلام آمده اند وضع و حالت زیاده از حد ضایع و خراب بوده است (517).
اينك لازم است موضع اسلام را در اين باره از متن قرآن جويا شويم. از ديدگاه قران سرشت زن و مرد يكسان بوده واین دو داراى هويتى يكسانند. قرآن مى‏فرمايد:
يا اَيُّهاالنَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ منْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ منْها زَوْجَها وَبَثَّ منْهُما رجالاً كَثيراً وَ نِساءً... (نساء/1) اى مردم از پروردگارتان پروا كنيد، آن كه شما را از يك نفس آفريد و از آن نفس واحد، همسر او را و از آن دو مردان و زنان بسيار پديد آورد.
در آيه ي ديگر آمده است:
هُوَ اَلّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ منْها زَوجَها لِيَسْكُنَ اِلَيْها (اعراف/189) اوست كه همه ی شما را از يك تن آفريد و از آن يك تن، زنش را آفريد تا به او آرامش يابد.
از منظر قرآن، خلقت زن مايه ی آرامش مرد است.
وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنوُا الَيْها (روم/21) و از نشانه‏هاى قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسرانى آفريد، تا به ايشان آرامش يابيد.
علامه طباطبايى در تفسير این آیه مى‏گويد:
معناى آيه اين است كه براى سود رساندن به شما از جنس خودتان همانند آفريد، چرا كه هر يك از زن و مرد داراى جهاز توليد مثل است كه با همراهى جنس ديگر كارش به ثمر مى‏رسد و با كار هر دو، مسئله توليد و تكثير مثل به انجام مى‏رسد، بر اين اساس، هر يك به تنهايى نقص دارد و به قرين خود نيازمند است و از مجموع اين دو، يك واحد تام حاصل مى‏شود. به جهت همين نياز و نقص هر كدام به سمت ديگرى حركت مى‏كند و زمانى كه وصلت حاصل گشت، آرام مى‏گيرد. زيرا هر ناقصى به كمال خود شائق است و هر نيازمندى به چيزى كه رفع نيازش كند، ميل دارد. اين همان ميل جنسى است كه در اين دو قرين نهاده شده است. (الميزان/ 16/ 173-174)

برخوردارى از مواهب يكسان

قرآن كريم بعضى از موهبت‏های الهی را به انسان ، صرف نظر ازجنسیت ، نسبت داده است ، از جمله: لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ فى اَحْسَن تَقْويم. (تين/4) ما انسان را در بهترين ساختار خلق كرديم.
در آيه ی دیگری میفرماید :
فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّين حَنيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدّينُ القَيِّمُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ (روم/3) پس تو اى رسول، مستقيم روى به جانب آيين پاك اسلام آور و پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروى كن كه هيچ تغييرى در خلقت خدا نبايد داد. اين است آيين استوار حق و ليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند.
امكاناتى را كه خداوند خلق كرده است، براى انسان است و طبق جنسيت تقسيم صورت نگرفته است:
اَلّذى جَعَلَ لَكُمُ اْلاَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بناءً وَ اَنْزَلَ منَ السَّماء ماءً فَاَخْرَجَ به منَ الثَّمَرات رزْقاً لَكُمْ. (بقره/22) آن خدايى كه براى شما زمين را گسترد و آسمان را برافراشت و فرو باريد از آسمان آبى كه به سبب آن بيرون آورد ميوه‏هاى گوناگون براى روزى شما.
آياتى كه هدف آفرينش را بيان مى‏كند عموميت دارد ، از جمله:
الّذى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ. (ملك/2) خدائي كه مرگ و زندگانى را آفريد كه شما بندگان را بيازمايد تا كدام نيكوكارتر است و او مقتدر و آمرزنده است.
همچنين:
وَ مَنْ عَمِلَ صالحاً مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً. (نحل/97) هر كس از مرد و زن كار نيكى به شرط ايمان به خداى آرد، ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده مى‏گردانيم.
در صورت تساوى عمل زن و مرد، پاداش اين دو يكسان خواهد بود:
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ اِنّى لا اُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى. (آل عمران/195) پس خدا دعاهاى ايشانرا اجابت كرد كه البته من كه پروردگارم عمل هيچكس از مرد و زن را بى مزد نگذارم.
خداوند اهل علم و دانش را ستوده و فرقى بين زن و مرد قايل نشده است:
يَرْفَعِ اللّهُ الّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ (مجادله/11) خدا مقام اهل ايمان و دانشمندان عالم را رفيع مى‏گرداند.
يكى از مهمترين اهداف انبياء، تزكيه و تعليم انسانها است و در اين خصوص فرقى بين زن و مرد نيست:
كَما اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيكُمْ آياتِنا وَ يُزَكّيكُم وَ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ. (بقره/151) چنانكه رسول گرامى خود را فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت كند و نفوس شما را از پليدى و آلودگى جهل و شرك پاك و منزه گرداند و به شما تعليم شريعت و حكمت دهد و از او بياموزيد هر چه را نمى‏دانيد.
درتعدادى از روايات علاوه بر تعابير عام نسبت به زنان تصريح صورت گرفته است ، از جمله: قال النبى(ع):
طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة. (بحار الانوار،ج1/177) فراگيرى دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.
از منظر فقيهان اماميه فراگيرى احكام شرعى مورد ابتلا بر هر زن و مردى واجب است:
يحب على كل مكلف فى عباداته و معاملاته ان يكون مجتهداً او مقلداً او محتاطا. (العروة الوثقى1/12) واجب است بر هر مكلفى در عبادت‏ها و معامله‏ها يا مجتهد باشد و يا مقلد و يا به احتياط عمل نمايد.
زنان بسيارى از اصحاب و ياران پيامبر9 و ائمه، اهل فضل و دانش بودند. مجلس تفسير زينب3 در كوفه هنگام حكومت حضرت على7، نمونه بارزى از اين امر است. (اعلام النساء المؤمنات/ 173) همچنين برخى از زنهاى منسوب به فقها و عالمان، صاحب اجازه نقل حديث و اجتهاد بوده‏اند مانند ام على، همسر شهيد اول و آمنه بيگم دختر مجلسى اول. و در تاريخ معاصر، شهيده بنت الهدى صدر و بانو مجتهده اصفهانى از مصاديق بارز زنان اهل فضل و دانش بوده‏اند. (پيام زن/22/26)
از ديد قرآن، در كسب مدارج معنوى و تحصيل تقوا، فرقى بين زن و مرد نيست.
يا اَيُّها النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقاكُمْ. (حجرات/13) اى مردم ﺍ ما همه ی شما را از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبه‏هاى بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسند. بزرگوارترين شما نزد خدا با تقوى‏ترين مردمند.
يكى از ارزشمندترين مفاهيم و اعمال دينى جهاد در راه خداست تا جايى كه جهاد براى حفظ كيان اسلام بر زن و مرد واجب است. (كشف الغطاء/381)
زن و مرد از فضيلت جهاد بهره مى‏برند:
لا يَسْتَوى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤمِنينَ غَيْرُ اُولى الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهمْ فَضَّلَ اللَّهُ اَلْمُجاهِدينَ بَاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى فَضَّلَ اللَّهُ اَلْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ اَجْراً عَظيماً. (نساء/ 95) هرگز مومنانى كه بى هيچ عذرى مانند نابينايى ، مرض فقر و غيره از كار جهاد باز نشينند با آنانكه به مال و جان كوشش مى‏كنند، يكسان نخواهد بود. خدا مجاهدان فداكار با مال و جان را بر بازنشستگان، بلندى مقام و برترى بخشيده و همه ی اهل ايمان را وعده ی نيكو فرموده و مجاهدان را بر بازنشستگان با اجر و ثوابى بزرگ برترى داده.
آيه ی زیر بيان كننده ی ارزشهایی است كه زن و مرد در آن شراكت دارند و در اين آيه از مردان و زنان به نيكى ياد شده است:
اِنّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنينَ وَ الْمؤمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ القانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وِ الْحافِظينَ فُرُجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللّهَ كَثيراً وَ الذَّكِراتِ اَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ اَجْراً عَظيماً. (احزاب/35) همانا كليه مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ايمان و مردان و زنان اهل طاعت و مردان و زنان راستگوى و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خداترس خاشع و مردان و زنان خيرخواه مسكين نواز و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان با حفاظ خوددار از تمايلات حرام و مردان و زنانى كه ياد خدا بسيار كنند، براى همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است.
خلقت زن و مرد هر كدام براى تكميل ديگرى است:
هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ و َ اَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ. (بقره/18) آنان (زنان) جامه ی ستر و عفاف شما و شما (مردان) نيز لباس عفت آنها هستيد.
در تفيسر الميزان آمده است:
ظاهر از لباس همان معناى معروف آن است. لباس آن چيزى است كه انسان به آن بدنش را مى‏پوشاند و دو جمله از قبيل استعاره است. زيرا هر يك از زوجين ديگرى را از دنبال گناه رفتن و شايع ساختن آن، باز مى‏دارد. پس هر كدام براى ديگرى به منزله لباسى است كه با آن پليدى خود را پنهان و عورت خود را مى‏پوشانند. (الميزان/1/44)
قرآن حتی جنس زن و مرد را نیز يكسان مى‏داند:
وَ اللّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَزْواجِكُمْ بَنينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبتِ. (نحل/72) خدا براى شما از ميان خودتان همسرانى قرار داد و از همسرانتان فرزندان و فرزند زادگان پديد آورد، و از چيزهاى پاك روزيتان داد.
در آيه ی ديگر از قرآن آمده است:
فاطِرُ السَّمواتِ وَ اْلاَرْضَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً. (شورى/11) آفريدگار آسمانها و زمين است. براى شما، هم از شما، همسرانى بيافريد.
بعضی مفسرين از این آیه یکسانی و مماثلت جنس زن و مردرا نتیجه گرفته اند. (حسينى/2/ 100-98) علامه طباطبايى در تفسير الميزان، نيز اين قول را ترجيح داده است. (الميزان/4/ 136)
ممكن است گفته شود در آيات مذكور، هدف از آفرينش زن آرامش و سكون مردتلقی شده است به گونه ای که گویا اصل در حيات، مرد است و زن طفیل وجود او ست. اما بايد گفت با توجه به ظاهر آيات هر يك از اين دو جنس به يكديگر نياز دارند و آرامش طرفينى است همانگونه كه مودت و رحمت براى هر دو طرف است. در استعمالات قرآنى، واژه ی زوج به معناى همسر بر هر يك از زن و مرد اطلاق مى‏گردد و اصولا كلمه ی زوجه در قرآن به كار نرفته و از نظر لغت شناسان استعمال واژه ی زوجه براى زن، غير فصيح است. (راغب/ 384)
آيات ذكر شده نشان داد كه زنان هم چون مردان از شخصيتى كامل و مستقل برخوردارند و در هويت انسانى ميان صنف زن و مرد تفاوتى نيست. ويژگى‏هاى انسانى را هر دو به نحو برابر دارا هستند. همانگونه كه در قابليت رشد و تكامل، لغزش و انحراف، آسيب پذيرى و آسيب رسانى يكسانند.
به عبارت ديگر، خداى متعال انسان را آفريد، اما براى بقاى نسل و تبار وى او را به دو صنف زن و مرد تقسيم كرد. در آنچه لازمه ی نوع انسانى است هر دو برابرند و در برخى خصلتها و خصوصيتها كه لازمه ی صنف است از يكديگر متفاوت‏اند. اين تفاوت‏ها چنان نيست كه به انسانیت آنها آسیب برسانند. (مهريزى/78)
حقيقت انسان نه مذكر است نه مونث. قران كريم مى‏گويد: اين دو را از چهره ی ذكورت و انوثت نشناسيد. بلكه از چهره ی انسانيت بشناسيد. در حقيقت انسان را روح او تشكيل مى‏دهد، نه بدن او، انسانيت انسان را جان او تعيين مى‏كند نه جسم او و نه مجموع جسم و جان. (جوادى آملى/ 76)
علامه طباطبايى نيز با استدلال فلسفي به وحدت نوعى زن و مرد قايل است. (الميزان/4/ 152-153) بنابراین می توان گفت که هر كمال نوعى را كه يك صنف مى‏تواند آنرا به دست آورد، صنف ديگر نيز قدرت به دست آوردن آنرا دارد. و از آن جمله کمالی است كه به وسيله ی ايمان به خدا و اطاعت فرمان او حاصل مى‏شود. بهترين و جامعترين تعبیر حاکی از این معنا آيه شريفه ای است كه مى‏فرمايد: اِنّى لا اُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ. (آل عمران/ 195)

شخصيت زن از ديدگاه انديشمندان معاصر

امام خمينى (ره) در خصوص شخصيت زن قايل است:
تمام هويت هاى كمالى كه در انسان مطرح است در زن مطرح است. (سيماى زن... /207)
علامه طباطبايى در اين خصوص مى‏گويد:
واقعيت خارجى و تجربه نشان مى‏دهد كه زن و مرد دو فرد از يك جوهر واحد به نام انسان مى‏باشند.« (الميزان/4/ 94-95)
ايشان در جاى ديگر مى‏گويد:
قرآن بيان كرده كه هويت زن مانند مرد است هر انسان چه زن و چه مرد، انسان است و در ماده انسانيت مشترك است. (همان/2/ 269)
علامه مطهرى شخصيت زن را از منظر قرآن اين گونه ترسيم مى‏كند:
قرآن با كمال صراحت در آيات متعددى مى‏فرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظير سرشت مردان آفريديم. قرآن درباره آدم اول مى‏گويد: همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم... قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قدسى از يك زن بزرگ و قدسیه ياد مى‏كند. از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسى و عيسى در نهايت تجليل ياد كرده است. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانى ناشايسته براى شوهران ذكر مى‏كند از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پليدى بوده است غفلت نكرده. گويى قرآن خواسته است در داستانهاى خود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننمايند. (1 47-150)
آية اللّه جوادى آملى زن و مرد را از يك گوهر دانسته و ميگويد:
آفرينش زن و مرد از يك گوهر است و همه زنان و مردان مبدا قابلى واحد داشته، چه اين كه مبدا فاعلى همه آنها خداى يگانه و يكتاست و هيچ مزيتى براى مرد نسبت به زن در اصل آفرينش نيست و اگر برخى از روايات عهده دار اثبات اين مزيت اند يا از لحاظ سند نارسا و يا از جهت دلالت ناتمام اند و اگر فرضا از هر دو جهت تمام باشند، چون مسئله مورد بحث يك امر تعبدى محض نيست، نظير مسائل فقهى صرف، نمى‏توان آن را به يك دليل ظنى غير قطعى ثابت كرد، مگر در حد مظنه و گمان كه سودمند به حال مسائل علمى نخواهد بود. (137-138)

حقوق زن و مرد

تفاوتهای فیزیولوژیک زن و مرد با یکدیگر لازمه ی حیات انسانی و بقای آن است. بدیهی است این تفاوت ها زمینه ساز تفاوت در وظايف و تكاليف و این یک نیز سبب تفاوت در حقوق می گردد. بر این اساس ، تفاوت های حیاتی این دو را به اختصار از نظر می گذرانیم. به طور كلى مى‏توان اين تفاوت ها را به دو دسته ی جسمانى و روانى تقسيم كرد.

1. تفاوت هاى جسمانى:

این تفاوت ها اختلافات ظاهرى ساختمان بدن و مهمتر از آن تفاوت وضعيت جنسى اين دو را شامل میشود. نطفه زن (اوول) و نطفه مرد (اسپرماتوزوئيد) هر يك داراى 23 كروموزوم است كه موقعيت و شكل آنها در هر جنس با ديگرى تفاوت دارد. زنان عوارض زنانگى اعم از قاعدگى و آبستنى و زايمان دارند ولى مردان اين گونه نيستند. مردان بلند قدتر و سنگين وزن‏تر از زنان اند. وزن متوسط قلب مرد 300 گرم و وزن متوسط قلب زن 250 گرم و وزن متوسط مغز مرد 1300 گرم و وزن متوسط مغز زن 1200 گرم مى‏باشد. (تيلا/ 137-138)

2. تفاوت‏هاى روانى:

ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاى پر حركت و جنبش، بيش از زن است. زن زودتر و سريع‏تر از مرد تحت تاثير احساسات خويش قرار مى‏گيرد. زن به زينت و زيور و جمال و آرايش علاقه‏ى زياد دارد. احساسات زن بى ثبات‏تر از مرد است. زن از مرد محتاطتر، پر حرف‏تر، ترسوتر و تشريفاتى‏تر است. (مطهرى/205-206)

تفاوت در قانون ارث

تفاوت های یاد شده همانگونه که گذشت سبب پاره ای تفاوت های حقوقی بین زن و مرد گردید. يكى از این تفاوتها در قانون ارث است. از ديرباز اين سوال مطرح بوده است كه چرا از منظر اسلام سهم الارث زن و مرد با هم مساوى نيست؟ چرا حقوق اين دو با هم مساوى نيست؟ امام صادق سبب این مطلب اینگونه بیان کرده است:
اسلام سربازى را از عهده زن برداشته و به علاوه مهر نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضى از جنايات اشتباهى كه خويشاوندان جانى بايد ديه بپردازند، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است. از اين رو سهم زن در ارث از مرد كمتر است. (مطهرى/ ص251)
استاد مطهرى در این باره مى‏گويد:
علت اينكه اسلام سهم الارث زن را نصف مرد قرار داد (نساء/ 11) وضع خاصى است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازى و برخى قوانين جزايى دارد چون اسلام مهر و نفقه را لازم ميداند و به اين سبب قهراً از بودجه زندگى زن كاسته شده است و تحميلى از اين نظر بر مرد شده است. اسلام مى‏خواهد اين تحميل از طريق ارث جبران شود، از اين رو براى مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است. (همان/251)
در خصوص نفقه ی زن با استناد به متون فقهى در قانون مدنى آمده است:
نفقه عبارت است از مسكن و البسه و غذا و اثاث البيت كه به طور متعارف با وضعيت زن متناسب باشد و خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم يا احتياج او به واسطه مرض يا نقصان اعضاء. (قانون مدنى، ماده 1107)
نفقه زن بر نفقه ساير افراد واجب النفقه، مقدم است، مانند اولاد، پدر، مادر و غيره. (امام خمينى/2/285)
اگر زوج با حالت يسر و قدرت بر پرداخت نفقه، از اداى آن خوددارى كند، زوجه مى‏تواند بدون مراجعه به دادگاه از اموال او تقاصّاً برداشت نمايد. (طاهرى/3 /202)
در صورت گذشت مدتى و عدم پرداخت نفقه، نفقه ايام گذشته به صورت دين بر ذمّه زوج قرار خواهد گرفت. (خویی/ 2/ 313)
پس اگر از طرفى مرد حق بهره مندى از ارث را به ميزان دو برابر سهم زن دارد از طرف ديگر تكليف بر عهده ى اوست كه نفقه ى زن را تأمين كند.حق و تكليف دو مفهوم متلازم و متضايف هستند بنابراين در مقابل هر حقى، تكليفى موجود است. مانند دو كفه ترازو كه توازن آنها در عالم عدالت بايد رعايت گردد. (امامى/4/11)
در مواردى نيز زن و مرد به گونه‏اى برابر ارث مى‏برند مانند:
1- پدر و مادر هر كدام 16 ارث مى‏برند.
2- خواهر و برادر مادرى و فرزندان آنان يكسان ارث مى‏برند.
3- جد و جده مادرى يكسان ارث مى‏برند.
4- دايى و خاله يكسان ارث مى‏برند و موارد مشابه ديگر.
از اين رو، تفاوت ارث زن و مرد ناشى از انوثت و ذكورت نيست و گرنه بايد همه جا مردان دو برابر زنان ارث برند، بلكه مسئله‏ى »غُنْم« و »غُرم« است. يعنى هر كسى بيشتر خسارت مى‏بيند، بيشتر بهره مى‏برد. (مهريزى/465-467)
بسيارى از سوالات و اعتراضات نسبت به حقوق زن در اسلام، ناشى از جزء نگرى قوانين اسلام است. اگر نظام حقوقى زن،در نظام جامع حقوقى اسلام لحاظ شود اين گونه شبه‏ها پيش نمى‏آيد.
در نظام حقوق اسلام اختلافات حقوقى بين زن و مرد دقيقاً بر واقعيت و حكمت استوار است. بديهى است هم وضع قوانين مختلف در شرايط يكسان و هم وضع قوانين واحد در شرايط و موقعيت هاى متفاوت، ستمگرانه است و اسلام هيچ يك از اين دو را نمى‏پزيرد. به همين دليل، آنجا كه حقوق زن و مرد به وجه مشترك آنها باز مى‏گردد، حقوق اين دو، برابر و يكسان است و جايى كه به جهات اختلاف آنها مربوط مى‏شود، حقوق و تكاليف نيز تفاوت پيدا مى‏كند.
هر گاه كسى از حقى محروم باشد، از تكاليف ملازم با آن نيز معاف خواهد شد. چنانكه متقابلاً هر كس از داشتن تكاليفى معاف باشد از حقوق ملازم با آن تكليف نيز بى بهره خواهد بود.

نتيجه‏گيرى

آن گونه كه برخى پنداشته‏اند نگاه اسلام به زن تحقيرآميز نيست.قرآن پيرامون منزلت زن موضع حكيمانه‏اى دارد. نه او را از مقام انسانى تنزل داده و نه تفاوت‏هاى بيولوژيك و حكمت آفرينش او را ناديده گرفته است. از منظر قرآن زن به لحاظ انسانيت هيچ تفاوتى با مرد ندارد. اما آفرينش او با توجه به وظايفى كه بر عهده مى‏گيرد اندكى با مرد متفاوت است. اگر قرآن ارث زن را نصف مرد دانسته در مقابل آن، حقوق ديگرى براى او منظور نموده است و در مواردى هم ارث زن و مرد هر دو برابر دانسته شده است. بنابراين، تفاوت سهم ارث زن و مرد از منزلت زن نمى‏كاهد همان گونه كه تكليف پرداخت نفقه و مهر و امثال آن بر مرد به منزلت مرد آسيب نمى‏رساند.

کتابشناسی

- آية الله العظمى خوئى، منهاج الصالحين.
- امام خمينى، تحرير الوسيله، چاپ انتشارات اسلامى، قم، 1363.
- امام خمينى، سيماى زن در كلام امام خمينى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران.
- امامى، حسن، قانون مدنى، كتابفروشى اسلاميه، تهران.
- تورات، سفر پيدايش، باب 2، آيه 2 و باب 19، آيه 19.
- تيلا، عباس، زن در آيينه تاريخ، مولف، تهران، 1370.
- جوادى آملى، عبداللّه، زن در آئينه جلال و جمال، مركز نشر فرهنگى رجا، تهران، 1369 ق.
- حسينى تهرانى، محمد حسين، نور ملكوت قران، انتشارات علامه طباطبايى، 1413 ق، ج 2.
- دورانت، ويل، لذات فلسفه، سازمان و انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1377.
- راغب اصفهانى، ابوالقاسم، المفردات فى غريب القرآن، شركة مكتبه و مطبعة اليالى الحلبى.
-ستارى، جلال، سيماى زن در فرهنگ ايران، نشر مركز، تهران، 1373.
- سعيد زاده، زنان، تحصيلات و برداشتهاى دينى، مجله پيام زن، ش 22.
- صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، چ هفتم، انتشارات جاويدان، 1357.
- طاهرى، حبيب الله، حقوق مدنى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1375.
- طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، موسسة الاعلمى، بيروت، 1399 ق، ج 16.
- طباطبايى يزدى، محمد كاظم، العروة الوثقى، اسماعيليان، قم، 1412 ق، ج 1.
- كاشف الغطاء، شيخ جعفر، كشف الغطاء عن مبهمات شريعة الغراء، انتشارات مهدوى، اصفهان، كتاب الجهاد.
- كيا خجسته، مهاتما گاندى در جستجوى حقيقت، نشر مركز، تهران، 1372.
-لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، بنگاه مطبوعاتى علمى،1344.
- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، موسسة الوفاء، بيروت، 1403 ق، ج 1، ص 177.
- محمد الحصون، و ام على مشكور، اعلام النساء المومنات، انتشارات اسوه، تهران، 1411 ق.
- مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، قم.
- مهريزى، مهدى، شخصيت و حقوق زن در اسلام، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1382.
- نورى، حسين، مستدرك الوسائل، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياة التراث، بيروت، 1408 ق، ج 17.
- وينست، آندرو، ايدئولوژى‏هاى مدرن سياسى، ترجمه مرتضى ثاقب‌فر، ققنوس، چاپ اول، 1378.

پی نوشت:

*. استادیار ، دانشکده ی شهید محلّاتی
 
دوشنبه 10 مهر 1391  3:39 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زن در نگاه قرآن و در فرهنگ زمان نزول

زن در نگاه قرآن و در فرهنگ زمان نزول

حسن حكيم باشى
بخش نخست

فرهنگى كه بر جامعه عرب عصر نزول حاكم بود فرهنگى به غايت منحط بود, بويژه زن كه چنان زبون شمرده مى شد كه در زندگى اجتماعى ارزشى براى وى, جز آن كه بازيچه مرد باشد نمى ديدند. هيچ بهره اى از ميراث و حق رأى نداشت و حسابى براى او بازنمى كردند. سپس اسلام آمد; دستان وى را گرفت و او را تا سرحد جايگاه انسانى والايش و همپايه مرد در عرصه بلند انسانيت بالا برد, و براى او در همه عرصه هاى زندگى ارزش قائل شد, و با اين كار سخت با آداب عرب جاهلى درگير شد. با اين همه اينك گفته مى شود كه اسلام در خوار شمردن شأن زن, از عادات و رسوم جاهلى تأثير پذيرفته است. اين نوشتار نگاهى است گذرا به جايگاه ارزشمند زن كه در پرتو تلاشهاى اسلام بدان دست يافته است.

زن و منزلت او در قرآن

قرآن مى فرمايد:
(للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن)
مردان را از آنچه به دست آورده اند بهره اى است, و زنان را از آنچه به دست آورده اند بهره اى.
(و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف)
بقره / 228
براى زنان است برابر آنچه بر ايشان است به نيكى.
قرآن, آن گاه كه از انسان ـ كه در حقيقتِ آن زن و مردى در كار نيست ـ سخن مى گويد, تنها از ذات انسان سخن مى گويد كه زن و مرد در آن يكسان هستند. و آن گاه كه از مقام انسان و برترى او بر بسيارى از آفريده ها سخن مى گويد 1 و از امانتهايى كه به انسان سپرده شده است 2 و از روح خدا كه در او دميده شده است 3 و آن گاه كه خداوند خود را در آفرينش اين انسان مبارك مى شمرد 4 در همه اين موارد, از حقيقت بلند انسانى سخن مى گويد كه زن و مرد بدون هيچ فرقى در آن مشتركند; آن گاه كه مى گويد:
(ليس للانسان إلاّ ما سعى) نجم / 39
ييا مى گويد: (إنّ أكرمكم عند الله أتقاكم) حجرات / 13
و در تعبير هايى از اين دست فرقى ميان ميان زن و مرد قائل نيست.
(إنّى لا أضيع عمل عامل منكم من ذكر أوأنثى بعضكم من بعض) آل عمران / 195
همانا من عمل هيچ عمل كننده اى از شما را ضايع نمى سازدم, چه زن و چه مرد, بعضى از بعضى ديگرند.
هيچ تفاوتى در ويژگيهاى ذاتى انسانى و در تلاش در رسيدن به مراتب كمال نيست.
(إنّ المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين الله كثيراً والذاكرات أعدّ الله لهم مغفرة و أجرا عظيما) احزاب / 35
همچنين آيه (يا ايها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثى) (حجرات / 3) دليلى قاطع بر هم سنگ بودن زن با مرد در اصل نژاد بشرى است كه اين اصل در گذر نسلهاى پى در پى محفوظ و پايدار خواهد بود.
آرى ويژگيهاى نفسانى و عقلانى نيز هست كه اين دو جنس را در آفرينش ذاتى جدا ساخته و تفاوتهايى را در تقسيم وظايفى كه هر يك در عرصه زندگى بر عهده دارد ايجاب كرده است; تقسيمى عادلانه و متناسب با امكانات و توانمندى هاى هر يك از دو جنس, و عدالتى فراگير در عرصه تكليف و اختيارات. اكنون نگاهى خواهيم داشت به اين تفاوتها كه از مقام حكمت حضرت حق در عرصه آفرينش و تدبير سرچشمه گرفته است.

مردان, يك درجه برتر از زنان; (و للرجال عليهنّ درجة)

درنگى كوتاه در اينجا لازم است, قرآن مردان را يك درجه برزنان برترى داده است! آيا اين به معناى كاستن از ارزش زن است,يا آن كه مرد از كمالى برخوردار است كه زن از آن بهره ندارد, يا آن كه نه اين است و نه آن, بلكه اين به نظرهماهنگى با نهاد و طبيعتى است كه مرد و زن را بر آن سرشته اند. داده هاى آفرينشى و ذاتى مرد با زن تفاوت دارد, چنان كه طبيعت زنانه نازك و لطيف او با طبيعت سخت و زمخت مرد تفاوت دارد. امير مؤمنان نيز فرمود: (المرأة ريحانة, ليست بقهرمانة); (زن گل است, او قهرمان نيست.) 5 نرمى طبع و لطافت خوى زن, او را در برخورد با رويدادها زود رنج مى سازد; بر خلاف مرد كه بردبارتر و پايدارتر است.
بنابراين زن در حقوق و بهره هاى انسانى هم سنگ مرد است, (و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف) (بقره/228). اين همسانى در اصل آفرينش است تا براى مرد همسرى از جنس خود او باشد و با هميارى يكديگر زندگى زناشويى را اداره كنند. پس او نيز از حقوق مشترك همسان برخوردار است و اين همان همانندى و برابرى است كه عقل آن را مى پذيرد و باور دارد. اما سهمى كه مرد در اين مسير مشترك بر دوش دارد سنگين تر و دشوارتر است, جدا از وظيفه سرپرستى و رسيدگى كه بار او را در چرخه زندگى سنگين تر نيز مى كند. اين همان چيزى است كه تفاوت در حقوق زناشويى و يك درجه امتياز براى مرد را موجب گشته است (و للرجال عليهنّ درجة). اين تفاوت ذاتى و امكاناتى نقش مرد را در خانواده نقش قوّاميت قرار داده است:
(الرجال قوّامون على النساء بمافضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم)نساء/34
خانواده نخستين بنياد و نهاد زندگى بشرى است و نقطه آغازى است كه در همه مراحل اين مسير تأثير دارد و تا شكل گيرى و بالندگى عنصر انسان به عنوان برترين عنصر جهان وجود برپايه اسلام ادامه دارد. وقتى بنيادهايى كم اهميت تر و كم ارزش تر مانند بنيادهاى مالى و صنعتى و تجارى و مانند آن, به طور معمول به كسانى كه افزون بر استعدادهاى ذاتى مديريت و سرپرستى, تخصص علمى و سابقه عملى در رشته مربوطه دارند سپرده مى شود, رعايت اين مهم در بنياد خانواده كه به توليد و رشد ارزشمندترين عنصر وجود يعنى انسان مى پردازد سزاوارتر است.
آنچه گفته شد, هم با برنامه و روش الهى سازگار است و هم با فطرت و استعدادهاى خداداد جسمانى و عقلانى جهت انجام وظايف مربوط به اين دو ساحت, و هم با اصل عدالت در تقسيم وظايف دو ركن خانواده, و هم با رعايت عدالت در واگذارى تكاليف متناسب با فطرت و استعدادهاى جداگانه هر يك.
آنچه نخست بايد پذيرفت اين است كه مرد و زن هر دو آفريده خدا هستند و خداوند در حق هيچ آفريده اى ستم روا نمى دارد, او هر كسى را براى كارى ساخته و امكانات لازم براى حسن انجام آن كار به او بخشيده است بر اين اساس كلى خداوند مردم را از مرد و زن آفريده, تا اين بنياد را بنا نهند.
از جمله وظايف زن, باردارى و زايمان و شيردادن و نگهدارى از ثمره زندگى زناشويى را مقرر كرده است. اينها وظايف بزرگ و با اهميتى هستند كه هرگز اندك و آسان نيستند و جز با آمادگى بدنى و ادراكى ژرف در كيان وجودى زن قابل تحقق نيستند. اكنون شايسته است كه فراهم آوردن نيازهاى ضرورى و وظيفه پشتيبانى نيز بر عهده نيم ديگر ـ مرد ـ باشد تا زن بتواند وظيفه دشوار خود را با فراغت خاطر به انجام رساند, و وظيفه نداشته باشد هم باردارى و زايمان و شيردهى و نگهدارى فرزند را برعهده گيرد و هم كاركند; بيدار خوابى شبانه و رنج روزانه را براى تأمين پشتيبانى خود و فرزندش با هم تحمل كند. بنابر اين عادلانه است كه به مرد ويژگى هايى مربوط به جسم و اعصاب و انديشه و روان ببخشد كه تكاليف خود را كه آنها هم مهم هستند, به انجام رساند. اين كار درست است (و خداى تو بر هيچ كس ستم روا نمى دارد).
اينجاست كه زن از جمله ويژگيها به عاطفه و مهربانى و دلسوزى و واكنش و پاسخگويى سريع در برابر خواسته هاى كودك مجهز شده بى آن كه نياز به آگاهى يا انديشه پيشين داشته باشد. زيرا نيازهاى اساسى به طور كلى گاه مجالى براى درنگ و تأمل و ترجيح جانب عقل نمى گذارند. بلكه بايد به گونه ناخواسته و قهرى برآورده شوند; و با انگيزه درونى و نه بيرونى.و نوعاً خوشايندتر و مطلوب تر آن است كه با پاسخگويى سريع و آرامش بخشى همراه باشد هر چند با دشوارى و فداكارى انجام شود. (صنع الله الذى أتقن كلّ شىء); (كار خداست كه هر چيزى را استوار ساخته است).
سيد قطب مى نويسد:
(اين ويژگيها سطحى نيستند, بلكه ريشه در بافت جسمى و سلسله اعصاب و انديشه و روان زن دارند. به تعبير دانشمندان بزرگ متخصص, اين ويژگيها ريشه در هر سلول او دارند, زيرا در نخستين سلولى كه جنين از شكافتن و تكثير آن پديد آمده ريشه داشته است.)6
همچنين مرد از جمله ويژگيها به سرسختى و پايدارى و واكنش و پاسخگويى باحوصله و تأمل و درنگ و بهره ورى از انديشه و آگاهى پيش از هر تصميم و پاسخگويى مجهز شده, زيرا همه كاركردهاى او از آغاز حيات و مبارزه تنازع بقا يكسره نيازمند اين ويژگيهاست7 مرد نيز همانند زن, اين صفات ريشه در اعماق وجود او دارند. ويژگيهاى يادشده مرد را توانمندتر براى وظيفه سرپرستى ومناسب تر در اين ميدان قرار مى دهند ـ چنان كه وظيفه نفقه كه يكى از وظايف ويژه اوست, او را به نوبه خود سزاوارتر براى سرپرستى قرار مى دهد.
اين دو عنصرى هستند كه متن قرآن يادآور شده و سرپرستى مرد بر زن را در جامعه اسلامى مقرر داشته است. و اين به دليل استعدادها و قابليت هاى وجودى مرد از يك سو و تكاليف و وظايف ويژه او از سوى ديگر است. كه در نتيجه مرتبه وى را يك درجه بالاتر نسبت به زن قرار داده است.
سيد قطب مى نويسد:
(اين موضوعات, مسائل فطرى هستند; خطيرتر از آن كه گرايشهاى انسانها در آنها حكمفرما باشند. و خطيرتر از آن كه بر عهده آنها گذاشته شود تا در آن به بيراهه بروند. هرگاه در دوران جاهلى كهن يا جاهليت هاى نوپيدا اين گونه امور را انسان خود به عهده گرفته و به دلخواه خود عمل كرده. حيات او و ويژگيهاى انسانى اش به سختى با تهديد روبرو شده است.
شايد از دلائل فطرى حاكميت اين اصل در باره انسان ـ با آن كه آن را باور ندارند و به رسميت نمى شناسند ـ انحراف و تباهى و دگرديسى و فروپاشى است كه زندگى بشرى با آن روبروست, و خطر نابودى و انقراض است كه هرگاه با اين اصل مخالفت شده بشريت را تهديد كرده و در نتيجه بنياد سرپرستى خانواده متزلزل شده يا از مسير اصلى و فطرى خود منحرف شده است.
نيز شايد از جمله دلايل آن,تمايل فطرى خود زن به وجود اين سرپرستى در خانواده است. تا آنجا كه در همزيستى با مردى كه به وظايف مهم سرپرستى نمى پردازد و به دليل نداشتن مهارتهاى لازم اين وظيفه را به او ـ همسرش ـ مى سپارد, احساس محروميت و كمبود و اضطراب و ناخوشبختى مى كند. اين واقعيتى است كه حتى زنان غوطه ور در تاريكى انحرافات نيز باور دارند.
همچنين شايد به همين دليل, كودكانى كه در خانواده هاى بى بهره از سرپرستى پدر به هر دليل ـ مانند ضعف شخصيت پدر در برابر سيطره مادر, يا نداشتن پدر, يا تولد نامشروع ـ پرورش مى يابند كمتر تعادل دارند و بسيار اندك است كه دچار پريشانى در روان و اعصاب يا اخلاق و رفتار نباشد. اين همه از جمله دلايل حاكميت اصل خانواده در ساختار بشرى هستند, هرچند بشر خود آن را نپذيرفته, به انكار و ردّ آن بپردازد.)8
در نتيجه آنچه گذشت در مى يابيم كه يك پله برترى مرد بر زن, نظر به سرپرستى مرد بر خانواده دارد و اين سرپرستى به ويژگيهاى وجودى مرد و وظايفى كه عرف زندگى زناشويى بر عهده او مى گذارد باز مى گردد. اكنون دوباره آيه را مرور مى كنيم:
(الرجال قوّامون على النساء بمافضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم)نساء/34
مردان بر زنان قوام هستند به دليل آنچه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده است ـ به گونه تكوينى ـ و به دليل آنچه از اموال خود انفاق مى كند ـ بر اساس وظايف خانوادگى ـ .
شيخ محمد عبده مى نويسد:
(اما اين آيه (و للرجال عليهن درجة) يك چيز را بر مرد و چند چيز را بر زن واجب مى سازد; زيرا درجه در اين آيه همان درجه رياست و حفاظت بر مصالح خانواده است كه با آيه (الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم) تفسير و تبيين شده است, پس زندگى زناشويى نوعى زندگى اجتماعى است و مصالح آن جز با وجود يك رئيس مطاع تأمين نمى شود. و در اين ميان مرد به اين رياست سزاوارتر است, زيرا او آگاه تر نسبت به مصالح است و بر اجراى آن با نيرو و امكان مالى توانمندتر است. به همين دليل در برابر پشتيبانى از زن و نفقه از او بازخواست مى شود.)9
علامه طباطبايى نيز واژه (معروف) را در آيه مباركه, رفتارى دانسته كه مردم بر اساس فطرت اصلى شان مى پسندند و با آن آشنا هستند. چنان كه يك درجه برترى داشتن مرد بر زن نيز به دليل استعدادهاى فطرى و نيروها و شايستگى ها و كاركردهاى زندگى اجتماعى در نظر آنان پسنديده و يادآشناست. علامه اين مطلب را بر اساس اصولى استوار شرح داده است.10

برترى پسران بر دختران

برخى گفته اند در قرآن تعبيرات بسيارى است كه اشاره به ارزش پسران و برترى آنان بر دختران دارد و اين نشانگر تأثيرپذيرى قرآن از فضاى عرب جاهلى دارد كه دختران را از ترس ننگ زنده به گور مى كردند:
(و إذا بشّر أحدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسوداً و هو كظيم. يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به أيمسكه على هون أم يدسّه فى التراب ألا ساء مايحكمون) نحل/58ـ59
و آن گاه كه يكى از ايشان را مژده تولد دخترى مى دادند چهره اش سياه مى شد و به غايت خشمناك. از شرم اين مژده از مردمان پنهان مى شد ـ و در انديشه ـ كه آيا او را با خوارى نگاه دارد يا درخاكش پنهان سازد. هان چه زشت است آنچه مى كنند.
چنان كه مى بينيم قرآن در اين آيه آنان را بر اين انديشه جاهلى زشت مى شمارد و به جهت تفاوتى كه ميان پسران و دختران نهادند, به سخت ترين شكل سرزنش و توبيخ مى كند.
ولى با اين حال گاه در مواردى مى بينيم تا اندازه اى با ايشان سرسازش دارد; عرب مى پنداشت برخى از فرشتگان مؤنث اند و دختران خداى سبحان هستند. در اين زمينه مى گويد:
(فاستفتهم ألربّك البنات و لهم البنون. أم خلقنا الملائكة إناثاً و هم شاهدون. ألا إنّهم من إفكهم ليقولون. ولد الله و إنّهم لكاذبون. أصطفى البنات على البنين. مالكم كيف تحكمون.أفلاتذكرون) صافات/150 ـ 155
در آيات يادشده رسوايى را از دو جهت مى داند; يكى اينكه برخى از فرشتگان را مؤنث پنداشته اند. ديگر اينكه آنان را دختران خدا و از صلب او دانسته اند. در اينجا هم نوا با عرب كه دختر را خوار مى شمردند مى پرسد: چگونه دختران را بر پسران برگزيد:
(ألكم الذكر وله الأنثى. تلك إذا قسمة ضيزى)
آيا پسران از آن شماست و دختران از آن او, اين تقسيمى ستمكارانه و ناعادلانه است.
يا مى گويد:
(أم اتخذ ممّا يخلق بنات و أصفيكم بالبنين. و إذا بشّر أحدهم بما ضرب للرحمان مثلاً ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظيم. أو من ينشّؤا فى الحلية و هو فى الخصام غيرمبين) زخرف/16ـ18
آيا از آفريده هاى خود دختران را بر مى گزيند و شما را به پسران اختصاص مى دهد. و هرگاه يكى از ايشان به آنچه خود براى خدا مثال زده مژده داده مى شود چهره اش سياه گشته خشمناك مى شود. آيا آن كس كه در زيور نشو ونما يافته و در جدال ناروشن بين است؟
دراين آيه تفاوت ميان مرد و زن را برخاسته از سرشت آنها مى داند كه زن با انگيزه فطرت زنانه اش به زيورها گرايش بيشترى دارد تا واقعيتها. و از سوى ديگر طبعى نازك دارد كه در برابر رويدادها پايدار نيست و زود واكنش نشان مى دهد. او چنان كه سرشته و پرورده است رويارويى سختيهاى زندگى را بر نمى تابد و گشودن مشكلات پيچيده را نمى تواند. ظرافت و ناتوانى را با هم جمع كرده, به عكس مرد كه از سرسختى و نيروى اراده برخوردار است. از اينجاست كه آيه در ادامه, پندار آنان را درباره فرشتگان كه دختر هستند ناپسند شمرده مى گويد:
(و جعلوا الملائكة الذين هم عباد الرحمن إناثاً أشهدوا خلقهم ستكتب شهادتهم و يسألون)زخرف/19
قرآن از فرشتگان با صفت مذكر ياد مى كند:
(و إذ قال ربّك للملائكة إنى جاعل فى الأرض خليفة… اسجدوا لآدم فسجدوا…)بقره/30ـ34
همه اين ضميرها ضمير جمع مذكر است. و همچنين است در ديگر آيات قرآن11 و به همين دليل با توبيخى گزنده مى گويد:
(أفأصفاكم ربّكم بالبنين واتخذ من الملائكة إناثاً إنّكم لتقولون قولا عظيماً)اسراء/40
اگر چيزى از اين همه استفاده شود تنها اندك شمردن ارزش مؤنث است كه عادت عرب بر آن بود, اما آيا قرآن نيز با آنان در اين همنوا شده است.
در هيچ يك از اين تعبيرات گزنده و سرزنشگر, نكوهشى يا خرده اى بر خود زن نيست ـ نه به تصريح و نه اشارت ـ بلكه همانا سرزنش بر عرب است كه چنين نگرش نادرستى درباره فرشتگان داشتند كه انسانهاى مؤنث دختران خدايند.
(ايشان از سر دروغ پردازى شان مى گويند خدا فرزند آورده و فرزندان او دخترند)(صافات/150) و اين چنين (فرشتگان را دختر نام مى نهند) كه نشان از نابخردى و نهايت ناآگاهى شان از پس پرده غيب دارد. (اين است دار و ندارشان از علم, و ايشان تنها گمانه مى زنند.)
آنچه نابخردى اينان را مى نماياند آن است كه چيزى را به خدا نسبت مى دهند كه براى خود نمى پسندند. جنس برتر را براى خود قرار داده اند و آن را كه زشت است ـ در پندارشان ـ براى خدا گذاشته اند, كه اين نامگذارى و تقسيمى ناعادلانه است; حتى در تاريكيهاى پندار و خيال.
پس آنچه در آيه نكوهش مى شود اين تقسيم ناعادلانه در فرض آنان است كه در آن هيچ تأييد و ارزشداورى براى اين برترى خيالى يا اقرار به اينكه در واقع نيز چنين است وجود ندارد. اين هرگز هم داستانى با ايشان نيست, بلكه فرافكنى آشكار بر پايه اصول جدل در گفتمان است.
اما تعبير از ملائكه با صيغه جمع مؤنث سالم (با الف و تاء) در آيه هاى (والنازعات غرقا. و الناشطات نشطاً. و السابحات سبحاً. فالسابقات سبقا. فالمدبّرات أمراً)(نازعات/1ـ5) و آيه هاى (والمرسلات عرفا… فالملقيات ذكراً)(مرسلات/1ـ5) و آيه (له معقّبات من بين يديه و من خلفه يحفظونه من أمرالله)(رعد/11) بنابر اينكه آيه هاى يادشده درباره ملائكه باشند كه وظايف يادشده را بر عهده دارند, دليل آن اين است كه يادشدگان, گروه هاى فرشتگان هستند, نه افرادى از فرشتگان. پس چنان كه جماعت را به صورت (جماعات) جمع مى بنديم, گروه نازعه نيز جمع آن نازعات مى شود, و همچنين ديگر كلمات جمع درآيه هاى يادشده, مانند شخصيت كه جمع آن شخصيات است, و چنان نيست كه هر كلمه اى كه با الف و تاء جمع بسته مى شود مؤنث باشد, بلكه هر اسم مفرد كه بيش از سه حرف داشته باشد ـ در مصدر به صورت قياسى و در ديگر كلمات به صورت سماعى ـ با الف و تاء جمع بسته مى شود; مانند تعريفات و امتيازات. و از كلمات سماعى مانند: سماوات و سرادقات و سجلاّت و…. به همين دليل در ادامه ضمير مذكر براى معقّبات آورده فرمود: (يحفظونه من أمرالله) كه دليل بر همين حقيقت است.
البته در اينجا ابومسلم محمد بن بحراصفهانى ـ بنابر نقل فخررازى ـ سخنى دارد كه در آن ترجيح مى دهد صفات يادشده درباره فرشتگان نباشند. 12

سهم مرد, دوبرابر زن; (للذكر مثل حظّ الأنثيين)

از جمله موضوعات بحث برانگيز درباره نگرش اسلام به زن, مسأله تنصيف ارث اوست كه چه بسا جدال سختى در كنگره هاى بين المللى و جهانى مربوط به موضوع زن برانگيخته است. و از جمله مسائل مورد توافق نمايندگان كشورهاى اسلامى با معارضان اين بود كه اسلام در برابر نظامهاى گذشته و برخى از نظامهاى قبيله اى كه زن را يكسره محروم از ارث مى دانسته اند براى زن حق ارث را به رسميت شناخته, و سپس به همين اندازه توافق درباره ارث زن قانع شده اند و از مقدار ارث وى و نقطه نظرات تفصيلى اسلام دراين باره چشم پوشيده اند.
اما اسلام به عنوان دين جاودانه و فرانگر و فراگير الهى سخن آخر را گفته و جاى معامله بر سر اين قانون روشن و قاطع و هميشگى نگذاشته است. و ما هرگونه توافقى را كه اندكى عقب نشينى از معيارهاى اسلامى باشد سازشكارى و عقب نشينى در برابر تهاجمات دشمن نادان مى دانيم كه نشان از ضعف و سستى شكننده خواهد داشت.
در فضايى كه اسلام براى زندگى اجتماعى در سطح خُرد ـ خانواده ـ يا كلان ترسيم مى كند وظايف مرد سنگين تر و مسئوليت او فراگيرتر است, و اين به دليل توانايى و نگرش گسترده تر اوست كه در شرايط طبيعى سهم او را از ميراث بيشتر مى سازد.
خداى متعال نخست رسم هاى جاهلى را كه زن را از ميراث محروم مى كرد به يك سو افكند:
(للرجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الأقربون و للنساء نصيب ممّا ترك الوالدان و الأقربون ممّا قلّ منه أو أكثر نصيباً مفروضاً)نساء/7
مردان را از آنچه پدر و مادر و خويشان برجا نهاده اند سهمى است, و زنان را از آنچه والدين و خويشان گذاشته اند ـ كم يا زياد ـ سهمى است, سهمى تعيين شده.
و بدين گونه عادتى جاهلى را در ضمير فرزندان جزيرة العرب بلكه در مراكز بين المللى حاكم در بيشتر نقاط جهان متمدن آن روز حكمفرما بود ملغى مى كند.
از ابن عباس روايت شده كه وقتى اين آيه فرود آمد بر جماعت جاهلى سنگين آمد. پس آهسته با يكديگر مى گفتند در اين باب سخن نگوييد شايد پيامبر(ص) آن را فراموش كند, يا به پيشنهاد ما آن را تغيير دهد. آن گاه برخى از ايشان نزد پيامبر آمده گفتند: چگونه دختر را سهمى از ارث مى دهى حال آن كه او بر اسب سوار نشده و جنگ نكرده است. خود ايشان نيز به زنان و به پسران خردسال نيز ارث نمى دادند, مگر به آن كسى كه سوارى و نبرد را مى توانست.13 در مرحله بعد نوبت به تعيين سهم الارث براى زن مى رسد:
(يوصيكم الله فى أولادكم للذكر مثل حظّ الأنثيين)نساء/11
خداوند شما را سفارش مى كند درباره فرزندان تان, پسر به اندازه دو دختر سهم دارد.
اينك اين خداوند است كه توصيه مى كند و تقسيم مى كند, كه همه مقررات و آيينها از سوى اوست و همگان ريزترين دستورات زندگى را از او فرا مى گيرند. و اين دين است. اگر مردمى همه امور زندگى را از خدا فرانگيرند ديندار نخواهند بود. و اگر چيزى ازاين گونه امور كوچك يا بزرگ را از منبع ديگرى فراگيرند اسلام نياورده اند, بلكه همان جاهليتى است كه اسلام آمده تا آن را از زندگى مردم ريشه كن كند.
پس نمى توان گفت ما براى خود و فرزندان خود راهى بر مى گزينيم و ما به مصالح خويش آشناتريم, زيرا چنين سخنى ـ افزون بر اينكه نادرست است ـ وقاحت و سركشى و برترى جويى در برابر خداوند است و پندارى است كه جز از نادان وقيح سر نمى زند. بنابراين مسأله معامله بر سر يك جنس نيست, بلكه مسأله توزان و تعادل وظايف مرد و زن در عرصه خانواده و نظام اجتماعى اسلامى است, زيرا مرد آن گاه كه همسرى برمى گزيند تكفّل او و فرزندانى كه از او دارد به هر صورت بر او تكليف مى شود, با آن كه زن از اين تكاليف معاف است… زن چه پيش از ازدواج و بعد از آن, خود عهده دار امور خود بوده باشد يا مرد ديگرى, نفقه شوهر و فرزندان در هر حال بر عهده اونيست. مرد, دست كم در نظام خانوادگى و نظام اجتماعى ترسيم شده از سوى اسلام دو برابر زن مسؤوليت و وظيفه دارد.
اينجاست كه عدالت در تعادل بين بهره و كاركرد با اين توزيع حكيمانه برقرار است. و تا آن گاه كه زندگى ما در سايه اسلام بر اساس اين انديشه متعالى ترسيم شده باشد تقسيم, بر اساس مرزبندى خداوندى است كه او را به رسميت مى شناسيم و رهبرى او را مى پذيريم. و هر چون و چرا در برابر اين روش از سويى نابخردى و از سوى ديگر بى ادبى در برابر خداوند است. همچنين در نگرش ما ـ به عنوان مسلمان ـ متزلزل كردن ساختار اجتماع و خانواده و سرانجام زندگى را در پى دارد. همچنين وضعيت آزاردهنده اى كه ديگر جوامع تجربه كرده و مى كنند بهترين شاهد بر اعتدال نظام يادشده و انسجام آن با فطرت انسان و كاركرد او در زندگى است.

تلاشهايى سست بنياد

امروزه با تلاشهايى روبرو هستيم كه در پى انحراف از روش فهم متن بر اساس شيوه استنباط از قرآن, سستى از سر و روى آنها مى بارد. از جمله اينكه: دستور قرآن درباره ارث زن با تعبير توصيه است: (يوصيكم الله فى أولادكم للذكر مثل حظّ الأنثيين)(نساء/11) و توصيه يعنى ترغيب دركارى و نه الزام نسبت به آن. و چه بسا شرايط زمان آن روز, اين نابرابرى را كه در آن عصر بدان سفارش شده اقتضا مى كرده است. و اين يعنى حكم يادشده حتمى و واجب و جاودانه و مطلق نخواهد بود.
گفته اند: اما امروزه كه شرايط تغيير كرده و اوضاع محيط و اجتماع دگرگون شده اين نابرابرى زمينه اى ندارد و متناسب با وضعيت متفاوت امروز نيست. بويژه كه دستورى واجب نبوده بلكه مطلوب بوده و اگر آن روز مناسب ترين گزينه بوده اما اكنون چنين نيست.
ديگرى مى گويد, به فرض آن كه واجب بوده اكنون مجالى براى تداوم ندارد, چرا كه احكام شرع ـ آن دسته كه متغير هستند ـ در گرو شرايط و زمان خود و مصالحى هستند كه دراين مورد ايجاب مى كرد و اكنون نمى كند.
گوينده اين سخن, احكام شرع را دو نوع مى داند; ثابت و متغير. احكام (ثابت) آنها هستند كه شارع به گونه گسترده و هميشگى مقرر كرده و بر پايه مصالح ثابت كه هرگز و در هيچ شرايطى تغيير نمى پذيرند استوارند; مانند عبادات, اما درمعاملات و قوانين انتظامى كه مصالح روزمره و تحول پذير در صحنه زندگى در آنها رعايت شود اين گونه نيست, بلكه اين دسته احكام, اصول كلى آن ثابت و جزئيات و تفاصيل آن در گرو شرايط روز است كه در صورت لزوم با رعايت تحفظ بر آن اصول كلى مى توان در آن دست برد.
بايد گفت: پندار نخست به صراحت با نص قرآن ناسازگار است; زيرا آيه هاى ارث در آغاز با تعبير (ايصاء) (سفارش) آمده اما با تعبيراتى پايان مى يابد كه آنچه را كه سفارش شده واجب تخلف ناپذير مى سازد:
(وصية من الله و الله عليم حكيم. تلك حدود الله و من يطع الله و رسوله يدخله جنات… و ذلك الفوز العظيم… و من يعص الله و رسوله و يتعدّ حدوده يدخله ناراً خالداً فيها و له عذاب مهين) نساء/11ـ14
اين سفارشى است از سوى خداوند و خداوند دانا و با حكمت است. اين حدود الهى است و هر كه خدا و پيامبرش را فرمان برد او را در بهشتهايى داخل مى كند كه… و اين است رستگارى بزرگ. و هر كه خدا و پيامبرش را نافرمانى كند و از حدود او درگذرد او را در آتشى برد كه در آن جاودانه است و عذابى خوار كننده خواهد داشت.
بنابراين, اين وصيت خداوند, جاى تخلف در آن نيست, زيرا حدود الهى را مشخص مى سازد كه هر كه از آن درگذرد (او را در آتش خواهد انداخت و عذابى خواركننده خواهد داشت) كه همان سقوط ازمرحله كرامت انسانى تا حد خوارى رسوا كننده است. آيا پس از چنين تأكيدى كه در ماده قانون ارث آمده, هيچ انديشمندى ياراى به بازى گرفتن نص قرآن را دارد, چرا مگر هوش و حواس خود را از دست داده باشد.
آنچه اين پندار ناروا را رسواتر مى كند اين است كه واژه (ايصاء) با همه مشتقاتش در قرآن به معناى الزام آمده است.14
ابن منظور مى نويسد:
(سخن خداوند: (يوصيكم الله فى أولادكم) يعنى واجب مى كند بر شما, زيرا وصيت خداوند تنها واجب مى تواند باشد. و دليل آن اين آيه است: (قل تعالوا أتل ما حرّم ربّكم عليكم أن لاتشركوا به شيئاً و بالوالدين إحساناً و لاتقتلوا أولادكم من إملاق نحن نرزقكم و إيّاهم و لاتقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لاتقتلوا النفس التى حرّم الله إلاّ بالحق ذلكم وصّاكم به)(انعام/151)
و روشن است كه دستوراتى كه در اين آيه ها آمده واجبات حتمى هستند.)15
و اما پندار اخير نيز اساسى نخواهد داشت, با توجه به اين واقعيت كه اصل در تشريع, جاودانگى و فراگيرى است كه از عموم خطاب و اطلاق آن نسبت به نسلها و وضعيتها و دورانها فهميده مى شود و اين قاعده اى كلى در علم اصول است. و اين روايت كه (حلال محمد حلال الى يوم القيامة, و حرامه حرام الى يوم القيامة) اشاره به همين حقيقت دارد. چرا مگر آن كه در موردى با دليلى خاص ثابت شود كه حكمى كه پيامبر(ص) صادر كرده به جهت مصلحتى بوده كه در آن زمان سياست اداره امور و كشوردارى آن را ايجاب مى كرده, كه در آن صورت, آن حكم, ويژه همان شرايط خواهد بود و عموميت نخواهد داشت. ولى اين نيازمند دليل قطعى است. افزون بر اينكه تنها در احكامى كه بر اساس سياست نبوى صادر شده ممكن است, نه در واجباتى كه در قرآن بدانها تصريح شده, چرا كه آنچه در قرآن از واجبات و احكام آمده به اجماع امت و اتفاق سخن همه عالمان تا ابد ثابت و ماندگار است.
بنابراين هر كه در درون خود باور دارد كه قرآن سخنى آسمانى است كه از سوى خداوند فرود آمده و آنچه از احكام و واجبات در آن است از سوى خداى تعالى براى همه بشر در طول تاريخ فرض شده, جاى حديث نفس به دلخواه ندارد, بلى اگر كسى اين باور را ندارد و اينها را احكامى برخاسته از انديشه بشرى و زمينى پيامبر(ص) مى داند كه به صلاحديد آن روز آنها را ساخته و پرداخته است ـ پناه بر خدا ـ گرچه به ظاهر به خداوند نسبت داده ـ چنان كه اين بيخردان مى گويند ـ پس هر چه مى خواهند از اين ياوه هاى بى پايان بگويند كه ما را با ايشان سخنى نيست و (ايشان را در طغيان شان سرگردان و حيران وا مى نهيم.)

زن در ميدان شهادت

خداوند مى فرمايد:
(واستشهدوا شهيدين من رجالكم فإن لم يكونا رجلين فرجل و امرأتان ممّن ترضون من الشهداء أن تضلّ إحداهما فتذكّر إحداهما الأخرى) بقره/282
و دو شاهد مرد بگيريد, و اگر دو مرد نبود يك مرد و دو زن از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان است برگزينيد تا اگر يكى فراموش كرد ديگرى به يادش آورد.
گواهى يك مرد با گواهى دو زن معادل دانسته شده است, علت آن چيست؟
آنچه در آيه به عنوان علت ذكر شده اين است كه يكى از آن دو چه بسا در آن وظيفه كه بر دوش دارد هنگام اداى شهادت راه را گم كند, پس آن ديگرى آنچه از ياد برده به او يادآور شود. پس شهادت دو زن با يادآورى يكى نسبت به ديگرى به منزله شهادت يك مرد است. و اين به دليل آن است كه زن در آنچه به خود او مربوط مى شود و براى او به عنوان يك زن اهميت چندانى ندارد بيشتر در معرض فراموش كردن است. چه بسا جزئيات و ويژگيهاى واقعه اى را كه شاهد بوده بويژه اگر فاصله افتاده باشد نتوانسته باشد ثبت و ضبط كند. پس هر يك از دو زن شاهد, نسبت به ديگرى نقش يادآورى را ايفا مى كند, و بدين گونه با تلفيق دو شهادت با يكديگر و همكارى و تعامل دو حافظه يك شهادت كامل خواهيم داشت, و اين چيزى است كه در گواهى مردان پذيرفته نيست; گواهى آنان اگر ويژگيهاى متفاوت داشته باشد ـ حتى در جزئيات ـ پذيرفته نيست و به همين دليل مى توان براى حصول اطمينان جداگانه از آنان شهادت خواست.
شيخ محمدعبده مى نويسد:
(خداى تعالى شهادت دو زن را يك شهادت به حساب آورده, پس اگر يكى چيزى را فرو گذار كند; چنان كه فراموش كند يا خطا كند ديگرى يادآور مى شود و شهادت او بدين گونه كامل مى شود, و قاضى مى تواند بلكه بايد شاهد ديگر را احضار كند و شهادت هر يك را جزئى از شهادت به حساب آورد, واين واجب است گر چه قضات در اثربى اطلاعى آن را اجرا نمى كند.
اما قاضى با مردان نمى تواند چنين معامله كند, بلكه بايد آنها را از يكديگر جدا كند, و اگر يكى از دو شاهد كوتاهى كند يا فراموش كرده باشد ديگرى نمى تواند به او يادآورى كند, همچنين اگر نكته اى از جزئيات را كه در روشن شدن حقيقت دخالت دارد فروگذار كند شهادت او به تنهايى كافى و قابل اعتنا نيست و شهادت آن ديگرى نيز حتى اگر آن نكته جزئى را بيان كرده باشد كافى نيست.)16
درباره علت اين ناهمگونى گفته اند, اهتمام به امور مالى و دادوستدها از شؤون زن نيست, و به همين دليل حافظه او دراين گونه مسائل ضعيف است. اما در امور خانه كه با آن سروكار دارد خوش حافظه تر از مرد است. و اين طبيعت بشر است ـ چه زن و چه مرد ـ كه حافظه شان درباره مسائلى كه براى ايشان اهميت دارد و با آن زياد سروكار دارند قوى باشد.
اين منافات ندارد با اينكه زنان غيرمسلمان امروزه با فعاليتهاى اقتصادى سروكار داشته باشند, زيرا درصد آنان اندك است. و احكام همگانى دائرمدار وضعيت معمول و روال طبيعى است.
آرى زن بيشترين اهتمام را نسبت به آنچه به خود او و شؤون زنانگى و جلوه هاى زندگى باز مى گردد دارد, ولى نسبت به ديگر مسائل آن اهتمام ندارد. و در نتيجه كارايى حافظه و ديگر قواى عقلانى و جسمانى اش ـ در اين زمينه رشد و توانمندى مى يابد و به همين نسبت در زمينه هاى ديگر رو به سستى و كاستى مى نهد.17
اين بررسى ژرف نگرانه وضعيت روانى زن است كه در آيه ديگرى اين گونه آمده: (أو من ينشّؤا فى الحلية و هو فى الخصام غيرمبين) (زخرف/18)
واين از دقيق ترين تعبيرات روان شناسانه درباره زن است كه او كمال خويش را در جمال خود مى بيند و جمال خويش را در جلوه زيورآلات مى بيند, و در طلا و نقره و سنگهاى گران قيمت. و به همين رو در ورطه هاى زندگى و برخوردها حيران مى ماند و مجال بر او تنگ مى شود به گونه اى كه نمى تواند آنچه در درون احساس مى كند منتقل كند يا در گفتن آن دچار لكنت و اضطراب مى شود.
اينجاست كه دين راه را براى او باز كرده و در مسائل ويژه امور زنان مانند ـ تولد و باردارى و حيض و مانند آن ـ كه به مردان ارتباطى نمى يابد به شهادت زنان بسنده كرده است.
سيد قطب در تفسير آيه اين گونه مى نويسد:
(مردان را براى شهادت فرا خوانده زيرا آنها به طور معمول در يك جامعه اسلامى متعادل, با كارها سروكار دارند; جامعه اى كه در آن زن نياز ندارد تا براى زيستن كار كند و جنبه مادرانه و زنانه خود و وظيفه مهم خود را يعنى پاسدارى از گرانبهاترين لايه هاى انسانى كه همانا تربيت فرزندان نسل آينده است, در برابر چند لقمه يا اندك كارمزد به هدر دهد; چنان كه در جامعه واژگونه و منحرف امروز كه در آن زندگى مى كنيم از آن ناگزير است.
اما چرا دو زن; صريح آيه جايى براى حدس و گمان نمى گذارد, متن قانونگذار, روشن و دقيق و مستند است:
(اگر يكى از ايشان اشتباه كند ديگرى او را يادآور شود.)
اشتباه (ضلال) يادشده در آيه دلايل گوناگونى مى تواند داشته باشد; گاه برخاسته از كم اطلاعى زن از موضوع مورد تعامل است كه در نتيجه از ظرائف و جوانب آن, آن گونه كه در صورت لزوم بخواهد گواهى دقيق دهد آگاهى ندارد. پس ديگرى در به خاطر آوردن جوانب موضوع با او هميارى مى كند. گاه اشتباه از طبيعت منفعلانه زن نشأت مى گيرد; زيرا او به اقتضاى رسالت مادرى اش سرعت در پاسخگويى و واكنش را در حد بالا در برابر خواسته ها و نيازهاى كودك دارد به گونه اى سريع و زنده و بدون تأمل و انديشيدن… و اين طبيعت درباره او تجزيه نمى پذيرد; او يك شخصيت دارد و اين طبيعت يك زن معمولى است. حال آن كه شهادت درباره تعامل ها نيازمند پيراستگى از انفعال و درنگ درباره رويدادهاست بدون آن كه تأثير و القائات است و بودن دو زن اين تضمين را خواهد داشت كه اگر يكى ـ در اثر واكنش سريع بلغزد ديگرى او را يادآور شود و در نتيجه او به اصل موضوع بازگردد.)18
راز در اين همه مشكل به يادسپارى زن است كه به طبيعت زنانه اش باز مى گردد. شيخ طبرسى مى گويد: زيرا فراموشى در زنان بيشتر است تا مردان, البته در اين گونه امور كه به شؤون خانواده و تربيت كودكان ارتباط نمى يابد.19

نكته اى ادبى در آيه

پرسشى در اينجا مطرح است كه تكرار كلمه (احداهما) به چه منظور است, آيا كفايت نمى كرد گفته شود (أن تضلّ إحداهما فتذكّرها الأخرى)؟
بايد گفت با توجه به محتواى آيه اين تعبير رسا نبوده است, زيرا اين گونه تعبير كردن معناى آن چنين خواهد شد: اگر يكى از آن دو زن شاهد, چيزى از آنچه در خاطر داشت فراموش كرد آن ديگرى بدو يادآور مى شود, حال آن كه منظور آيه اين نيست, بلكه مراد اين است كه آنها هر دو در معرض اشتباه و فراموشى هستند, پس هر يك متمّم و مكمّل نقص شهادت ديگرى است. و با اين تعامل و همكارى در گواهى و تكميل شهادت هر يك با شهادت ديگرى يك شهادت كامل به دست مى آيد, در برابر شهادت مرد كه به تنهايى كامل است, و از اين رو لازم بوده كه كلمه (احداهما) تكرار شود, تا اين معنى رسانده شود.20
طبرسى دليل ديگرى از وزير اديب, حسين بن على مغربى نقل مى كند كه معناى آيه چنين است: كه اگر يكى از دو شهادت كه از يكى از آن دو صادر شده به بيراهه رفت, آن ديگرى او را بدان يادآور شود. پس (احديهما)ى اولى نفى يكى از دو شهادت و (احديهما)ى دوم; يعنى يكى از آن دو زن. بنابراين آيه اين گونه معنى مى شود: مبادا يكى از دو شهادت گم شود; يعنى با فراموشى از بين برود, پس يكى از آن دو زن, ديگرى را يادآور شود. و بدين گونه تكرار در لفظ نشده است.
شيخ طبرسى مؤيدى براى اين وجه آورده كه فراموش كردن گواهى, ضلال ناميده نمى شود و به آن كه شهادت را فراموش كرده ضالّ گفته نمى شود, زيرا ضلال به معناى گم شدن است و زن كه گم نمى شود, بلكه درباره گواهى گفته مى شود: ضلّت; و آن هنگامى است كه گم شده باشد, چنان كه در آيه اى فرموده است: (قالوا ضلّوا عنّا) (اعراف/37) يعنى از نزد ما گم شدند.21 و مانند آن است (لايضلّ ربى و لاينسى) (طه/52); يعنى خداى من نه گم مى كند و نه فراموش مى كند.22
ولى زمخشرى آيه را طبق ظاهر آن تفسير كرده و گفته است: (أن تضلّ احداهما) يعنى يكى از آن دو براى گواهى دادن راه را نيابد, بدين گونه كه آن را فراموش كند, مانند آن كه مى گفتيد: (راه را گم كرد) يعنى بدان راه نبرد.23 پس ضلال در اينجا به معناى راه نبردن است. و اما اينكه فرمود: (ضلّوا عنّا) يعنى از نزد ما رفتند و ما ايشان را از دست داديم; پس نمى توانند عذاب را از ما باز دارند و پرستش هامان تباه شده است.24 و اما اين آيه كه (لايضلّ ربّى) يعنى خداى من چيزى را از دست نمى دهد و چيزى از او غايب نمى شود.25
راغب اصفهانى نيز (ضلال) را در آيه مورد بحث به معناى نسيان تفسير كرده است.

زن در ميدان قضاوت

قضاوت به عنوان يك منصب رسمى براى حل مخاصمات در نظام قضايى اسلام, كه بسيار خطير و مسؤوليتى بزرگ است شايسته تصدى زن ـ كه شخصيتى با انگيزش و واكنش سريع دارد ـ نيست, همانند ديگر مسؤوليت هاى خطير مربوط به ولايت عامه ولى امر مسلمين.
فقها همگى دراين سخن اتفاق دارند كه قضاوت از شؤون ولايت كبراى امام المسلمين است,26 و هر مسؤوليتى كه از جمله اين شؤون باشد در قانون اسلام قابل واگذارى به زن نيست واو نمى تواند بارگران آن را بر دوش كشد. پيامبر(ص) كار قومى كه حكمرانى شان را به زنى سپرده بودند (منظور ايشان فارسيان بودند)27 ناپسند شمرد و ايشان را به نارستگارى بيم داده فرمود:
(لن يفلح قوم ولّوا أمرهم امرأة.)28
همچنين پيامبر(ص) سفارشهايى به على(ع) كرد از جمله درباره زنان فرمود:
(مسؤول كار قضاوت نمى شود.) 29
در روايتى از امام باقر عليه السلام است:
(زن مسؤول قضاوت و فرمانروايى نمى شود.)30
دليل عمده در اين زمينه اجماع فقها بوده كه هيچ كس در آن مخالفت نكرده است.
براى اين حكم به اين آيه قرآن استناد كرده اند كه وضعيت زنان را به نازپروردگى و نازك خاطرى و نداشتن صلابت متناسب با منصب داورى توصيف كرده است: (أو من ينشّؤا فى الحلية و هو فى الخصام غيرمبين)(زخرف/18) او به دليل نرم طبعى و نازك انديشى زود از خود واكنش نشان مى دهد و به مهربانى و دلسوزى بيشتر مى گرايد تا دورانديشى و درست انديشى. وبه همين دليل اميرمؤمنان در نامه خود به فرزندانش امام حسن عليهما السلام فرمود:
(ولاتمّلك المرأة من أمرها ماجاوز نفسها, فإنّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة.)31
زن را در قلمرو فراتر از شؤون خودش زمامدار امورش مگردان. همانا زن گل است و نه قهرمان.
اين سخن امام عليه السلام اشاره به همان لطافت طبع زن دارد كه به دليل آن نمى تواند در مقام حل و فصل خصومتها سخت و استوار باشد. اين بحث جوانب ديگرى دارد كه در بررسى هاى فقهى به شكل گسترده يادآور شده ايم.

تنبيه بدنى زن; (واضربوهنّ)

خداى تعالى فرمود:
(واللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن أطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً)نساء/34
گفته اند كه دراين آيه نيز تحقير زن ديده مى شود, به گونه اى متناسب با عهد جاهلى كه زن جايگاهى خرد و پست داشته است.
ولى با اندك تأمل در كتب تفسير و سيره و سخنان فقها در اين باره روشن مى شود كه چنين نيست; زن در دوران جاهليت در سطحى بسيار پايين قرار داشت و اسلام, آمد كه دست او را گرفته تا بالاترين مراحل والاى انسانى شايسته اش بالا برد. اما آيا اين دگرگونى اساسى به گونه ناگهانى و بدون چاره انديشى و مقدمه چينى ممكن بود يا نياز به زمان و سير تدريجى داشت, تا اين خشونت پررنگ را به ملايمت و مهربانى نرم بدل سازد; كارى كه پيمودن مسير دشوار آن, اندكى همراهى با قوم را ايجاب مى كرد تا آگاه سازى آنها ممكن شود يا زمينه هاى آگاهى در آنها ايجاد شود و بتوانند به فطرتهاى اصل انسانى خويش بازگشت كنند.
اين چنين اسلام در آغاز كار, نسبت به برخى از رسوم ايشان ـ كه سخت بر آنها حكمفرما بود ـ با ايشان همنوا شد, و در مسير اين همراهى و همنوايى, دميدن ساز ملايمت و خشونت گريزى را در خاطر ايشان آغاز كرد. تا دلهاشان رام گردد و راه درست را دريابند. تا خود, اندك اندك زشتكارى هايى كه پيش از آن به دنبال خود مى كشيدشان دست بدارند.
اين سياست و تدبير را اسلام درباره بسيارى ديگر از رسوم جاهلى كه تنها بر عرب نيز حكم فرما نبود در پيش گرفت كه ريشه كن كردن آنها نيازمند فرصت و زمانى كوتاه مدت يا دراز مدت و چاره انديشى هاى اساسى براى اين منظور بود. در اين مقوله مى توان مسأله برده دارى را به عنوان نمونه ذكر كرد كه در آغاز با آن همراه شد, زيرا بر جهان آن روز حكم فرما بود و برده كالاى تجارى با اهميتى به حساب مى آمد كه رويارويى با آن بدون تمهيد مقدمات لازم ممكن نبود, اما اسلام در برابر آن ايستاد, ولى نه به گونه علنى و صريح, بلكه با خاستگاه هاى فراقومى آن مبارزه كرد و راه هاى مشروعيت آن را بست, به جز راه قدرت يافتن بر محاربان در ميدان جنگ را ـ كه تنها شركت كنندگان در نبرد بر ضد اسلام را شامل مى شد ـ نه ديگران و نه زنان و كودكان و سالخوردگان را, و به گونه قاطع هر گونه امكان برده گيرى را منسوخ كرد. آن گاه افزون بر اين راه را براى آزادسازى برده هاى موجود به شكلهاى گوناگون بازگذاشت كه درجاى خود به تفصيل آمده است.
اتخاذ چنين روش و تدبيرى براى ريشه كن كردن عادتهاى حكمفرماى جاهلى را ما در اصطلاح, نسخ تمهيدى زمان بندى شده ناميده ايم. نسخى كه زمينه هاى آن در صدر اسلام و در عهد پيامبر فراهم شده است.
مسأله قواميت مرد بر زن نيز در محدوده عام كه شامل زدن شديد دردآور زن شود از جمله همين مسائل است. بنابر اين اگر چه در قرآن آمده ولى از سوى آورنده شريعت به گونه اى تفسير شده كه تعديل آن را در آن زمان و ريشه كن ساختن آن را در درازمدت موجب شود.
اولاً, زدن در آيه به گونه غير مبرّح تفسير شده; يعنى زدنى كه سخت دردآور نباشد كه در واقع زدن نيست, بلكه دست كشيدنى است با ظرافت ويژه. و از همين رو مقيد شده كه با تازيانه و چوب و وسيله ديگر نباشد, مگر چوب نازك سواك كه انسان با آن مسواك مى زند. اين در واقع دلالت آيه را خنثى مى كند و حق تنبيه بدنى و آزار رسانى زن از سوى مرد را يكسره نفى مى كند.
ابن جرير از عكرمه نقل كرده ـ ذيل آيه ـ كه پيامبر(ص) فرمود: (اگر شما را در انجام كار نيك نافرمانى كردند بزنيدشان; ولى زدن غيرمبرّح) و همين روايت را به نقل از حجاج نيز آورده با اين افزونى كه غيرمبرّح را به غيرمؤثر تفسير كرده, يعنى زدنى كه تأثيرى در تغيير رنگ پوست بدن حتى به اندازه سرخ شدن نداشته باشد.
عطا مى گويد به ابن عباس گفتم: زدن غيرمبرّح چگونه است, گفت با چوب مسواك و مانند آن.32
قتاده مى گويد زدن غيرمبرّح آن است كه شين آور و معيوب كننده نباشد.
به همين دليل شيخ ابوجعفر طوسى مى گويد: اما زدن, بى هيچ خلافى در آن بايد زدن غيرمبرّح باشد.33
امام باقرعليه السلام فرمود: (با چوب مسواك بايد باشد.)34
قاضى ابن براج طرابلسى(م481) مى نويسد:
(اما زدن ـ در آيه ـ زدن به منظور تأديب است, چنان كه كودكان را بركار خطا مى زنند, نبايد زدن مبرّح يا مزمن يا مُدمى باشد و بايد برجاهاى مختلف بدن تقسيم شود و از صورت پرهيز شود و علاوه بر اين با چوب مسواك باشد و برخى ـ از فقهاى عامه ـ گفته اند با دستمال پيچيده شده يا دِرّه باشد و نه با چوب يا تازيانه.)35
(مبرّح) به معناى سخت و دردآور است و (مزمن) يعنى معيوب كننده و ناقص كننده و (مُدمى) يعنى آنچه باعث پيدا شدن خون در سطح پوست شود, حتى به صورت خراشيده شدن. (دِرّه) نيز نوعى تازيانه پارچه اى است كه دردآور نبوده و مانند دستمال پيچيده شده است.
در جاى ديگر مى گويد:
(اگر زن بر مرد نشوز كرد جايز است از او در بستر و در سخن گفتن دورى كند و او را بزند, نه بدان اندازه و نه زدن دردآور, و از زدن بر صورتش بپرهيزد و سخن گفتن با او را بيش از سه روز ترك نكند.)36
در فقه الرضا(ع) آمده است: (زدن بامسواك و مانند آن به ملايمت و آرامى.) 37
در جامع الاخبار صدوق از پيامبر (ص) نقل شده كه فرمود:
(در شگفتم از كسى كه همسر خود را مى زند حال آن كه خود به زدن شايسته تر است. زنان خود را با چوب نزنيد كه قصاص دارد, ولى با گرسنگى و برهنگى بزنيد تا در دنيا و آخرت آسوده باشيد.)
و در حديث ديگرى فرمود:
(سفارش مرا درباره زنان خود پاس بداريد تا از سختى حسابرسى رهايى يابيد, و هركه سفارش مرا پاس ندارد, چه سخت است وضع او در پيشگاه خداوند.)38
اين حديث صراحت دارد كه منظور از زدن در آيه تأديب است, ولى نه با عصا و تازيانه -چنان كه با چهارپايان رفتار مى شود- بلكه با ايجاد محدوديت در خوراك و پوشاك و مانند اينها, و اين با روش تعديل در زندگى سازگارتر است.
ثانياً, سفارشهاى اكيد نسبت به زن و پاسداشت حرمت او و جانبدارى از او با بذل توجه و مهربانى و رأفت و رحمت و به دور از خشونت و شدت و حتى سختگيرى درباره اشتباهات و كوتاهى هاى او. در نامه اميرمؤمنان (ع) به فرزندش امام حسن (ع) آمده است:
(فإنّ المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة, و لاتعد بكرامتها نفسها…)39
پس همانا زن گل است و نه قهرمان, و كرامت او را از خود او مگذران.
ييعنى او را گرامى بدار و از واسطه كردن ديگرى نزد تو ناگزيرش مساز, بايد حرمت خود او نزد تو شفاعتش كند و نه ديگرى.
كلينى نيز چنين روايت كرده است:
(چشم او را با پوشش خود بپوش, و او را در كنف حجاب خود بگير, و با او چنان مكن كه خيال شفاعت از ديگران نزد تو را داشته باشد.)40
نيز كلينى از امام صادق(ع) نقل مى كند كه از جمله حقوق زن بر شوهر فرمود: (اگر نادانى كرد بر او ببخشد) و فرمود: زنى نزد امام باقر (ع) بود كه ايشان را مى آزرد و حضرت بر اومى بخشيد).41
و در وصيت امام على(ع) به فرزندش, محمد حنفيه مانند وصيّت به امام حسين (ع) آمده است با اين افزونى: (با او در هر حال مدارا كن و خوش رفتار باش, تا عيش تو صاف گردد.) 42
ثالثاً, از زدن زنان چنان به سختى نهى و منع شده است كه تخلف كننده را از دايره نيكان امت بيرون شمرده جزء شرار الناس مى شمارد. چنان كه در حديث آمده كه زنان بسيارى از همسران اصحاب پيامبر(ص) گرد خانه هاى خانواده پيامبر به شكايت از همسرانشان كه زدن آنان را مجاز مى دانستند آمدند, پيامبر فرمود, اينان نيكان شما نيستند.43
ابن سعد و بيهقى از امّ كلثوم دختر ابى بكر نقل كرده اند كه مردان از زدن همسران نهى شده بودند, پس از آنان به پيامبر (ص) شكايت بردند, پيامبر زدن ايشان را اجازه داد, ولى افزود كه (نيكان شما هرگز نخواهند زد).44
و در روايت ابن ماجه آمده است, پيامبر(ص) روزى صبح كرد و فرمود:
(هفتاد زن گرد خاندان پيامبر جمع شده اند كه همگى شكايت از شوهر خود دارند, پس ـ بدانيد كه ـ ايشان را نيكان خود نمى يابيد.)45
عبد الرزاق از عايشه از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود:
(آيا شرم نمى كند از شما آن كه همسر خود را مى زند آن گونه كه برده را مى زنند, در اول روز او را مى زند و در پايان روز با او همخوابه مى شود.)46
عايشه گفت:
(هيچ گاه پيامبر (ص) خدمتكارى يا زنى را حتى با دست نزد.)47
از هيچ يك از امامان معصوم عليهم السلام يا صحابه اخيار يا تابعان نيك رفتار نقل نشده كه با همسران خود تندى كنند, چه رسد به زدن و سيلى نواختن, بلكه روش آنان, گذشت و بخشش بود; چنان كه امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) نقل فرموده است.
امام صادق (ع) نيز يونس بن عمار را به احسان به همسرش سفارش فرمود. او پرسيد احسان چيست ؟ فرمود: (خطايش را ببخش).48
و در حديث آمده (ضعف ايشان را با سكوت درمان كنيد.) 49, و در نقل ديگرى: بپوشانيد.
نيز مى گويد پيامبر (ص) فرمود: (جبرئيل چنان درباره زن مرا توصيه كرد كه گمان كردم جز به دليل گناهى آشكار نمى توان او را طلاق داد.50
صدوق با سند خود از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود: (خداى رحمت كند بنده اى را كه ميانه خود و همسرش را نيكو كند. زيرا خداى عزوجل ناصيه اش را در اختيار شوهر قرار داده و او را قيّم بر او دانسته است.)51 كه منظور از احسان در حديث پيشين گذشت. و ناصيه موى جلو پيشانى است كه در اينجا كنايه از عنان اختيار است.
قاضى ابن برّاج قواميت را در اينجا بر پاداشتن حقوق واجب زن بر مرد تفسير كرده و گفته است: (الرجال قوّامون على النساء) (نساء/ 34); يعنى مردان پاداران حقوقى هستند كه زنان بر ايشان دارند.
و معناى آيه (و عاشرو هنّ بالمعروف) نيز همين است كه با آيه ديگر تأكيد شده:
(ولهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف) بقره/ 228
ابن برّاج مى گويد:
(يعنى هريك از آن دو بر ديگرى به همان اندازه حق دارد كه ديگرى بر او دارد. و هر دو حق بر هر دو واجب است.)52
همچنين پيامبر(ص) كسى را كه حقوق همسر خود را ضايع كند و جانب او را رعايت نكند نفرين كرده, فرمود: (ملعون ملعون من ضيّع من يعول.) 53
و در حديث ديگرى فرمود: (همين گناه بس كه مردى عيال خود را تباه سازد.) 54
و نيز فرمود: (بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهترين باشد و من بهترين هستم از ميان شما براى خانواده ام.) 55
همچنين روايت زير را ترمذى آورده و صحيحه دانسته و نسائى و ابن ماجه از عمروبن احوص نقل كرده اند كه در حجةالوداع همراه پيامبر بود, پس آن حضرت ايستاد و خطبه خواند و از جمله فرمود:
(درباره زنان سفارش به نيكى كنيد, زيرا نزد شما عوان هستند, بيش از اين را نمى توانيد, مگر آن كه فاحشه اى آشكار آورند, كه در آن صورت در بسترها از ايشان دورى كنيد و آنان را بزنيد; زدنى غير آزار دهنده.)56
عوان نزد شما هستند, يعنى عمرى پيش شما گذرانده و تازگى جوانى را نزد شما از دست داده اند.
و فرمود: ( هركه همسرى مى گيرد بايد او را گرامى بدارد.)57
و فرمود: (هركه مارا بسيار دور مى دارد زنان را بسيار دوست بدارد.)58
و در نوادر راوندى آمده است كه پيامبر فرمود:
(به ما اهل بيت هفت چيز داده شده كه به هيچ كس پيش از ما داده نشده بود) 59و از آن جمله دوست داشتن زنان را بر شمرد.
و در همان كتاب است كه پيامبر فرمود: (هرچه ايمان بنده افزون شود محبّت او نسبت به زنان افزون مى شود.)60
و منظور از محبّت در اين گونه احاديث, دلسوزى و خوش رفتارى و مهرورزى و پاسداشت كرامت اوست در مرتبه والاى انسانى كه دارد. و هرگز و هيچ گاه نظر به جانب شهوت نيست.
در حديث است كه (حولاء) نزد پيامبر(ص) آمد و از حق مرد بر زن و حق زن بر مرد پرسيد, تا آنجا كه گفت چه حقى زنان بر مردان دارند ؟ پيامبر(ص) فرمود:
(برادرم جبرئيل مرا خبر داد, و پيوسته سفارش مى كرد درباره زنان, تا آنجا كه گمان پيدا كردم مرد حق ندارد به همسرش افّ بگويد. و گفت: اى محمد, بپرهيزيد خداى عزّوجل را درباره زنان, ايشان اسير دست شما هستند, آنها را بر اساس پيمان و امانت خدا گرفته ايد. تا آنجا كه گفت: پس بر آنان دلسوزى كنيد و دل ايشان را آرام بداريد تا با شما باشند, و اكراه و اجبارشان نكنيد و بر سرخشمشان مياوريد.)61
شيخ صدوق در دو كتاب خود (علل الشرايع)و (امالى) از امير مؤمنان (ع) نقل كرده كه فرمود:
(در هر حال با ايشان مدارا كنيد و با آنان نيكو سخن بگوييد, باشد كه ايشان نيكو عمل كنند.)62
امام صادق (ع)از پدرش نقل كرد:
(هر كه زنى مى گيرد بايد گرامى اش بدارد, پس همانا همسر هر كدام از شما لعبتى است, هركه گرفت نبايد او را ضايع گرداند.)63
اينك برايند اين همه روايات فراوان چنين مى شود:
زن ارزش انسانى والايى دارد كه مرد بايد آن را پاس بدارد و خوار و رسوايش نسازد و نيكو با او رفتار كند و خود را با او دو شريك هماورد در اداره امور زندگى بداند, مسؤوليتها را عادلانه تقسيم كند, او را بر هيچ كارى اكراه نكند, از او خاطر خواهى و جانبدارى كند و با نرمى و مدارا با او همزيستى كند, چرا كه او گل است و نه قهرمان. اگر از او لغزشى ديد بر آن چشم بپوشد و اگر ناسازگارى و ستيز از او احساس كرد با او نيكو مدارا كند تا خاطر نازك و زودرنج او را به دست آورد.
درشتى و تندى با او نكنيد كه ايشان براى شما خاضع اند. پس بر ايشان دلسوز باشيد و دلهاشان را ـ از هر چيزى ـ پاك بخواهيد, تا با شما و در كنار شما باشند, و اكراه شان نكنيد و بر سرخشمشان مياوريد ـ كه در روايت پيامبر گذشت ـ.
در هر حال با ايشان مدارا كنيد و با ايشان نيكو سخن بگوييد تا نيكو عمل كنند ـ چنان كه در سخن امام امير المؤمنين (ع) گذشت ـ.
هر كه همسرى بر مى گزيند بايد گرامى اش بدارد, كه او لعبتى است, هر كه بر گرفتش مبادكه تباهش سازد ـ چنان كه امام صادق(ع) فرمود ـ.
اما زدن به طور كلى منع شده مگر آن كه موجب درد و عيب نباشده و بهتر آن است كه اگر قصد تأديب است با سخت گيرى در نفقه باشد نه زدن با دست و يا عصا. سزاوارتر از اين نيز البته ترك زدن است, به پيروى از پيامبر اكرم و امامان معصوم ـ درود بر ايشان ـ كه خداوند مى فرمايد:
(لقد كان لكم فى رسول الله أسوة حسنة لمن كان يرجو الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيرا) احزاب / 21
براى شما پيامبر الگويى نيكو بود, براى آن كس كه اميد به خدا و روز واپسين دارد و خدا را بسيار ياد مى كند.
و هركه اين الگو را واگذارد, پيرو پيامبر اسلام نخواهد بود.
(قل إن كنتم تحبّون الله فاتّبعونى يحببكم الله) آل عمران / 31
و بهترين شما, بهترين هستند براى همسرانشان, پيامبر بهترين مردم بود براى همسران خود.
بدانيد هركه همسر خودرا بزند يا سيلى بر او بنوازد, خود شايسته تر است براى زدن و سيلى و از نيكان امّت نيست, بلكه چه بسا از بدان ايشان ـ پناه بر خدا ـ خواهد بود.
دليل اين مطلب آن است كه اگر زن كارى انجام دهد شايد احساس بر او غلبه كرده باشد, كه او زود به هيجان مى آيد, اما مرد چرا عنان خود را با احساساتى زود گذر رها كند و تسليم خرد رشد يافته نباشد, پس او سزاوارتر است براى تنبيه و تأديب. به هر حال چنين كسى ديگر از اخيار امت كه با روش والاى اسلامى تربيت يافته اند نخواهد بود.
در نتيجه ظاهر بى قيد و شرط آيه نسخ شده است به گونه زمينه چينى. و آنچه آن را نسخ كرده سفارشهاى اكيد درباره زن و جانبدارى و پاسدارى از كرامت اوست و نيز ممنوعيت زدن او با همه شيوه ها جز شيوه اى كه در واقع زدن نيست, بلكه به توجه و علاقمندى شبيه تر است تا زدن دردآور. و پيامبر و بزرگان امت كه همواره به پيروى از ايشان دستور داده شده ايم چنين كرده اند.
بنابر اين دستاويز كردن ظاهر آيه, گرفتن ظاهرى منسوخ است و مخالفتى صريح با نهى پيامبر و سفارشهاى رسا و گوياى آن حضرت و امامان پس از او.


پی نوشت‌ها:

1. سوره اسراء, آيه 70.
2. سوره احزاب, آيه 72.
3. سوره سجده, آيه 9.
4. سوره مؤمنون, آيه 14.
5. سيد رضى, نهج البلاغة, نامه 31.
6. سيد قطب, فى ظلال القرآن, 5 / 58-59.
7. ميانگين حجم مغز در مردان 1480 سانتيمتر مكعب و در زنان 1300 سانتيمتر مكعب, و وزن مغز مرد 1360 گرم و مغز زن 1210 گرم است, كه اين ميانگين, معدّل همه بشر در جهان است. (كتاب الحيوان للدراسة الجامعية,صفحه 388)
8.سيد قطب, فى ظلال القرآن, 2 / 356 -360 ونيز: الانسان بين المادية و الاسلام, محمد قطب.
9. رشيد رضا, تفسير المنار, 2 / 380 و 5 / 67.
10. طباطبايى, محمد حسين, الميزان فى تفسير القرآن, 2 / 243 و 273-291.
11. كه مواردى از اين دست را يادآور خواهيم شد.
12. فخر رازى, محمد بن عمر, تفسير مفاتيح الغيب, 31 / 29 -31.
13. طبرى, ابن جرير, تفسير طبرى, 4 / 185.
14. بنگريد به: بقره / 132, شورى / 13, انعام / 151-152, نساء/ 131, احقاف / 15.
15. ابن منظور, لسان العرب.
16. رشيد رضا, تفسير المنار, 3 / 125.
17. همان, 3 / 124.
18. سيد قطب, فى ظلال القرآن, مجلد اول, 493; با اندك تصرف.
19. مراجعه كنيد به: طبرسى, مجمع البيان, 1 / 398; قاسمى, محاسن التأويل, 1 / 135.
20. مراجعه كنيد به: رشيد رضا, تفسير المنار, 3 / 123.
21. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 2 / 398.
22. سوره طه, آيه 52. اين آيه را ظاهراً شيخ محمد عبده به عنوان مؤيد طبرسى آورده است.
23. زمخشرى, محمد بن عمر, تفسير الكاشف, 1 / 326.
24. فضل بن حسن, مجمع البيان, 416/4.
25. همان, 7 / 13.
26. شهيد اول مى نويسد: قضاوت, ولايتى است شرعى از سوى امام نسبت به داورى در مصالح عمومى مردم. (الدروس الشرعيه, 168)
27. زيرا حكمرانى خود را به زنى با نام پوراندخت كه دختر خسرو پرويز بود سپرده بودند.
28. بخارى, صحيح البخارى, 3/90; نسائى, سنن, سنن, 8/227.
29. صدوق, محمدبن على ابن بابويه, من لايحضره الفقيه, 4/263.
30. مجلسى, محمدباقر, بحارالأنوار, 100/254; حديث 1.
31. سيد رضى, نهج البلاغه, نامه شماره 31.
32. طبرى, ابن جرير, جامع البيان فى تأويل آى القرآن, 5/44; سيوطى, جلال الدين, الدر المنثور, 2/522.
33. و اين بدان معنى است كه چنين تفسيرى (ضرب غيرمبرّح) مورد اجماع فقها مى باشد.
34. طوسى, محمدبن حسن, تفسير التبيان, 3/191.
35. ابن براج, المهذب, 2/264.
36. همان, 2/231.
37. مجلسى, محمدباقر, بحارالأنوار, 101/58, حديث 7.
38.همان, 100/249, حديث 38 به نقل از جامع الأخبار, چاپ نجف, 157ـ 158.
39. سيدرضى, نهج البلاغه, نامه 31, صفحه 405 (چاپ صبحى صالح).
40. كلينى, محمدبن يعقوب, الكافى, 5/510, حديث 3.
41. همان, حديث 1.
42. سيد رضى, نهج البلاغه, نامه 31.
43. سيوطى, جلال الدين, الدرّ المنثور, 2/523.
44. همان.
45. سنن ابن ماجه, 1/612, حديث 2010.
46. سيوطى, جلال الدين, الدر المنثور, 2/523.
47. ابن ماجه, سنن, 1/612. حديث 2009.
48. حديث 4.
49. مجلسى, محمدباقر, بحارالأنوار, 100/251, حديث 48. به نقل از امالى شيخ, 2/197.
50. حديث 6.
51. صدوق, محمدبن على ابن بابويه, من لايحضره الفقيه, 3/281, حديث 1338.
52. ابن براج, المهذّب, 2/225.
53. صدوق, محمدبن على ابن بابويه, من لايحضره الفقيه, 3/103, حديث 417.
54. قاضى نعمان, دعائم الاسلام, 2/193, حديث 699.
55. صدوق, محمدبن على ابن بابويه, من لايحضره الفقيه, 3/362 و 281; حرّ عاملى, وسائل الشيعه, 20/168 ـ 171.
56. سيوطى, جلال الدين, الدر المنثور, 2/523.
57. نورى, ميرزا حسين, مستدرك الوسائل, 14/250, حديث 2.
58. همان, 14/227, حديث20.
59. راوندى, قطب الدين, نوادر, 15.
60. همان, 12.
61. قاضى نعمان, دعائم الاسلام, 2/216, حديث 799; نورى, ميرزا حسين, مستدرك الوسائل, 14/252.
62. مجلسى, محمدباقر, بحارالأنوار, 100/223, حديث 1.
63. همان, 100/224, حديث 5.
دوشنبه 10 مهر 1391  3:39 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زن از منظر وحى

زن از منظر وحى

احمد ترابى

زن به عنوان نيمى از انبوه بشريت در هر مقطع از تاريخ و در هر جامعه از جوامع انسانى و نيز به عنوان مادر و يا همسر و همراه و شريك شيرينى ها و تلخيهاى زندگى, همواره با دو نگاه از سوى مردان روبه رو بوده است; نگاهى از سر شيفتگى, احترام و تكريم و تمنّا و نگاهى از ره خصومت, فرودستى, بدبينى و تحقير!
آثار, عقايد و ادبيات برجاى مانده از ملتّها و اقوام ـ داستانها, شعرها, رسوم, آيينها و ضرب المثلها ـ به خوبى نشان مى دهد كه اين دو نگرش در ميان جوامع مختلف با شدتها و ضعفهايى وجود داشته است و زن متناسب با هر يك از اين دو رويكرد و داورى, جايگاهى عزتمند و مقتدر و تأثير گذار يا موقعيّتى دشوار, مشقّت بار و رنج آور را به خود ديده است.
سهولت و دشوارى, عزّتمندى و فرودستى چيزى نيست كه تنها ميان زنان تقسيم شده باشد, بلكه مردان نيز در هر جامعه از اين دو موقعيّت بر خوردار بوده اند و برخى از آن و گروهى از اين سهم برده اند, امّا مى توان اذعان كرد كه در جامعه مردان, اين نسبت به مراتب طبيعى تر از وجود اين مشكل در جامعه زنان بوده است.به تعبير ديگر زن و مرد به عنوان شهروندان يك جامعه, تحت تأثير يا زير فشار طبقات مختلف اجتماعى كه در مجموعه هاى انسانى رخ مى نمايد, محروميّتها, آسيبها و رنجهاى مشتركى را تحمّل كرده و مى كنند, امّا سخن در اين پژوهش از دشواريها و كمبودها و تنگناهاى مضاعفى است كه زن حتى در طبقه اى كه به آن تعلّق داشته, تحمّل كرده است.
اگر بخواهيم وجود چنين دشواريهاى مضاعف را به كلى منكر شويم, چشم بر واقعيّت فروبسته ايم و آن كسى كه چشم بر واقعيّت مى بندد, مشكلى را حل نكرده و تنها آرامش مصنوعى براى خود فراهم آورده است!
از سوى ديگر اگر تلاش كنيم كه وجود كاستيها و تنگناهاى زندگى اجتماعى زنان را در طول تاريخ و نيز روزگار معاصر, آن چنان مطلق, فراگير و همه جانبه و يكسويه بدانيم ـ چونان برخى جريانهاى فمينيستى ـ در آن صورت نيز چشم بر بخشى ديگر از واقعيّت بسته ايم و كسى كه چشم بر واقعيّت مى بندد به هر حال از چشيدن طعم حقيقت محروم خواهد بود.
واقعيت تاريخى اين است كه زن در بيشتر جوامع از حقوق انسانى خود, بهره لازم را نبرده است, بلكه گاه در اوج محروميّت و زمانى در محروميّت نسبى به سربرده است. واقعيّت اين است كه هرگاه زنان و مردان يك جامعه هر دو مورد ستم و هجوم و استثمار قرار گرفته اند و هر دو به صورت مشترك رنجى را تحمّل كرده اند, زنان به مراتب آسيب پذيرتر بوده و رنج بيشترى را بر جان هموار كرده اند.
واقعيّت ديگر اين است كه زن در طول تاريخ, نه از سوى دشمنان, بدخواهان و مهاجمان, بلكه گاه از سوى نزديك ترين عضو خانواده خود مورد بى مهرى بوده است و او به دليل موقعيتهاى اجتماعى, خانوادگى, فرهنگى, شرايط و امكانات ناگزير بوده است كه بى مهرى ها را بر جان هموار سازد, در حالى كه مردان در صورتى كه مورد چنان بى مهرى ها قرار مى گرفتند, راه هاى بيشترى براى گريز از مشكلات و رها ساختن خود از رنجها پيش رو مى ديدند و يا انتخاب مى كردند!
در كنار اين واقعيتها, به اين حقيقت نيز بايد اشارت داشت كه مصلحان الهى آنجا كه به انسان انديشيده و در جهت كاستن از رنجهاى او گام برداشته اند, هر گز نخواسته اند از جهت انسانى, تمايزى ميان زنان و مردان قائل شوند و مرد سالار يا زن سالار باشند. البته اين امر در مورد مصلحان بشرى استثنا پذير است, چراكه اگر انديشه ها و عواطف بشرى از آبشخور وحى سيراب نباشد, با همه خيرانديشى و خير خواهى مصون از افراط و تفريط نيست.
اكنون با توجه به آن واقعيتها و اين حقيقت, پرسشهايى مجال طرح دارد كه حكايت از دغدغه هاى نقّادانه و پژوهشگرايانه دارد و پاسخ به آنها نيازمند مجالى بس گسترده تر و ديدگاهى همه جانبه است.
بديهى است كه در اين مجموعه, ما به آن دسته از پرسشها مى توانيم اشاره داشته باشيم كه به نوعى با قرآن, وحى, دين, منابع دينى و فرهنگ دينى ارتباط داشته باشند كه عبارتند از :
1 - نقش اديان در تبيين مناسبات زنان و مردان در طول تاريخ چگونه بوده است.
2 - آيا باورهاى دينى در شكل گيرى جايگاه زنان ـ در جامعه معتقد به مكاتب وحيانى ـ مؤثر بوده است و آيا اين تأثير در جهت رفع ستم از زنان بوده است يا خير؟
3 - نگرش اديان و به ويژه قرآن درباره فلسفه آفرينش زن و نسبت زن با مرد در زندگى خانوادگى و اجتماعى چيست ؟ آيا زن فرع آفرينش مرد است, يا هر كدام از زن و مرد بخشى از يك اصل را تشكيل مى دهند و هيچ يك از نظر شرافت و كرامت بر يكديگر برترى ندارند.
4 - گذشته از نگرش ارزشى و تعيين اولويتها يا نفى آنها, اساساً اديان آسمانى از آن جمله اسلام, در ترسيم حقوق, وظايف و كاركردهاى فردى و اجتماعى زنان در قلمروهاى مختلف زندگى دينى, علمى, اقتصادى, اجتماعى چه تفاوتهايى با مردان قائل شده اند و آيا اين تفاوتها مى تواند حكايت از تفاوت ارزشى داشته باشد يا ريشه آن تفاوتها و تمايزها را بايد در جاى ديگر جست وجوكرد؟
5 - در صورتى كه محدوديتها و محروميتهاى زنان در جوامع بشرى بر اساس شرايط طبيعى و اقتضاهاى جسمانى و مادّى شكل گرفته باشد, مكاتب وحيانى از چه طريقى و تا چه حدّى توانسته اند اين رخداد طبيعى نامتعادل را اصلاح كرده به تعادل بازگردانند؟
6 - در صورتى كه عامل اصلى و زير بناى تمايزها ميان زن و مرد در عرصه حقوق, كاركرد و جايگاه اجتماعى و توانايى هاى مختلف, به عوامل طبيعى و قابليتهاى جسمانى و ظرافتهاى عاطفى و احساسى بازگردد, چگونه مى توان اين تفاوتها را كه به امتيازهاى اجتماعى مى انجامد به خداوند نسبت داد و يا با عدل و حكمت الهى سازگار شمرد؟
7 - در منابع دينى, گاه تفاوتهايى درباره حقوق و حدود و وظايف و سهم زنان از منابع و اختيارات ديده مى شود كه اگر آنها را مطلق و جارى در همه زمانها و شرايط بدانيم, به منزله آن است كه امتيازهايى را از زنان گرفته و به مردان داده باشيم. آيا به راستى اين تعبيرها و ديدگاه ها تا چه اندازه مى تواند به معارف بنيادين منابع وحيانى بازگردد؟ و تاچه اندازه توجيه پذير است؟
اين پرسشها و پرسشهايى ديگر كه مى تواند مطرح باشد, از جمله دغدغه هاى پژوهشهاى دينى و قرآنى است كه بايد پاسخى قانع كننده به آنها داده شود.
در لابه لاى اين شماره از (پژوهشهاى قرآنى) برخى از اين پرسشها مورد بررسى قرار گرفته و تا حدّى به آنها پرداخته شده است و به يقين پس از اين نيز فضاى نقد و بررسى گشوده است و ژرفكاوى براى رهيافت به نكته هاى قرآنى ادامه خواهد داشت.
ما در مقدمه اين نگاه, تنها به ياد كرد اين اصل اكتفا مى كنيم كه بايد در مطالعات دين پژوهى و قرآن پژوهى و برداشت از بيانها و احكام و قوانين قرآنى ميان ارزش گذارى و برنامه ريزى و ساماندهى تفاوت قائل شد.

ارزش گذارى يا ساماندهى؟

بسيارى از پرسشهايى كه در خصوص ديدگاه قرآن نسبت به زن مطرح مى شود و مورد نقد از سوى جريانهاى فكرى قرار گرفته است, بدان جهت است كه هرگونه برنامه ريزى و ساماندهى طبيعى و قراردادى را به معناى ارزش گذارى دانسته اند ! در حالى كه چه بسا در يك برنامه ريزى و ساماندهى و نظام بخشى طبيعى, اجزاء و عناصرى در مرحله نخست قرار داده شوند و يا ترتيب وجودى پيداكنند كه از نظر ارزشى در مرتبه نخست قرار ندارند.
براى تقريب مطلب به ذهن مثالهاى فراوانى مى توان آورد; از جمله اين كه در طبيعت, شكل گيرى ابر مقدم بر ريزش باران و رويش گياه و جان گرفتن جانداران و… است, امّا هرگز بدان معنى نيست كه ابرها ارزشمندتر از گياهان يا انسانهايند! و نيز در نمونه اى ديگر نطفه مقدّم بر جنين و نوزاد و انسان رشد يافته و انديشمند و فرهيخته است; ولى اين تقدّم طبيعى, هرگز اشاره به تقدّم ارزشى ندارد.
بنابر اين اگر در آيات قرآن خلقت آدم مقدّم بر آفرينش همسرش ياد شده است, اين تقدّم به گونه ضرورى, ارزش برتر را نمى رساند و مى تواند تنها حكايت كننده سير طبيعى يك پديده باشد.
(هو الذى خَلَقَكُم مِن نفس واحدةٍ و جعل منها زَوجها) اعراف / 189
اوست كه شما را از نفس يگانه آفريد و همسرش را از همان جنس قرار داد.
اين مضمون كه چندين بار در قرآن يادشده است, حتى براين معنى نيز دلالت ندارد كه آفرينش آدم مقدّم بر آفرينش همسرش حوّا بوده است, چراكه به تعبير علاّمه طباطبايى ـ ذيل آيه 1 سوره نساء ـ :
(اين كه فرمود (خدايى كه شما را از يك نفس آفريد) منظور از نفس به طورى كه از لغت برمى آيد عين هر چيزى است….)
البته از ظاهر قرآن نمى توان نتيجه گرفت كه منظور از (نفس واحده) آدم(ع) باشد, امّا مرحوم علامه طباطبايى با استفاده از ساير قراين و سياق آيه معتقد است كه: از ظاهر سياق برمى آيد كه مراد از نفس واحده (آدم عليه السلام)و مراد از (زوجها) حوا باشد كه پدر و مادر نسل انسانند.
اين استظهار علاّمه هر چند موافق فهم عموم است و از سوى برخى ظواهر آيات و نيز بعضى از روايات تأييد مى شود, امّا اين احتمال كه اساساً موضوع آفرينش انسان برروى كره خاكى پيچيده تر از اين فهم عادى باشد, منتفى نيست; چه اين كه اساساً تصريح نداشتن قرآن به موضوع تقدّم آفرينش آدم بر حوا, و به اجمال گذاشتن آن و ناگزير بودن پژوهشگر از بهره جويى از نشانه ها و تمسكّ به ظواهر, گواهى بر اين حقيقت است. شايان توجه است كه حتّى تعبير (زوجها) نيز برخلاف فهم عمومى, يا فهم بسيط از آيه, هرگز دلالت بر (حوّا) ندارد, چنان كه راغب در كتاب مفردات مى نويسد :
(زوج به معناى همسر است, هم در مورد مرد به كار مى رود و هم درباره زن و اساساً واژه (زوجه) واژه ناشناخته اى است و در لغت صحيح به زن, زوجه اطلاق نمى شود.)
آنچه به صورت قطعى از آيه مى توان استفاده كرد اين است كه مبدأ پيدايش انسانهاى فعلى برروى كره خاك, يك زوج بوده اند, زوجى كه جنس و گوهر و حقيقتى يكسان داشته اند و هيچ يك را بر ديگرى از نظر ارزش و ماهيّت انسانى امتيازى نبوده است. چنان كه اين همسانى و برابرى در نسلهاى بعد نيز تداوم يافته است.
(والّله خلقكم من تراب ثم من نطفه ثم جعلكم ازواجاً) فاطر / 11
و اگر دربرخى آيات مانند آيه 21 سوره روم آمده است :
(و من آياته اَن خَلَقَ لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها)
منظور از ضمير(كم) هم مردان هستند و هم زنان, چنان كه فاعل (لتسكنوا) نيز هم مردانند و هم زنان, يعنى همسانى زن و مرد در گوهر انسانيت, سبب شده است تا هر كدام از آن دو در پرتو وجود ديگرى آرامش يابد و از اضطراب و نگرانى ايمن بماند و اين امر براى هر دو آنها, آيتى است خداوندى !
اصل ديگرى كه مكمّل اصل پيشين است و يا بيان ديگرى از آن, اين است كه ملاكهاى كمّى در كار نظام سازى و برنامه ريزى و به تعبير قرآن (تقدير و تسويه) هميشه اشاره به ملاكهاى ارزشى ندارد, چنان كه در نظام طبيعى فزونى حجم ديگر عناصر خاك بر اجزاء و ذرات ارزشمندتر و ناياب تر آن دليل ارجمندى حجم هاى انبوه تر نيست.
در نظام قانونگذارى و ساماندهى امور اجتماعى نيز ميان حجم و ارقام و عناصر مادّى يك پديده با ارزش گذارى كيفى آن نسبتهاى مساوى رعايت نمى شود و چه بسا صدها ساعت صرف وقت و انژرى از يك كارگر ساده به منزله يك ساعت وقت يك كارشناس مجرّب ارزش گذارى شود! در سيستم قانون گذارى و تنظيم روابط طولى و عرضى جامعه انسان نيز,كثرتها و تقدمّها, نشانه ارزش گذارى مطلق نيست. بنابر اين اگر ميراث زن كمتر از ميراث مرد دانسته شده و يا شهادت دو زن برابر با شهادت و گواهى يك مرد به حساب آمده و يا ديه يك زن نصف ديه يك مرد محاسبه گرديده, بدان معنى نيست كه قرآن خواسته است با اين گونه ارقام و اعداد, مرد را ارجمند و زن را كوچك شمارد! بلكه تنها اين امور تعيين كننده مناسبات و شرايط اجتماعى زن و مرد است; فارغ از مقام و منزلت و جايگاه آنان نزد خداوند. مؤيد اين معنى, نكاتى چند است; از آن جمله:
الف) اگر بنابر ارزش گذارى بود, مى بايست ميراث و گواهى و ديه مردان نيز بايكديگر متفاوت بود, چراكه قطعاً يك مرد متقّى, دانا, حكيم, خيرخواه و خدمتگزار با يك مرد فاسق, جاهل, كم خرد, بدخواه و بى كفايت, ارزش يكسان ندارد; در حالى كه قرآن چنين تفاوتى را ميان مردان قائل نشده است.
ب) كسانى كه با فرهنگ دينى و روح وحى آشنا باشند به روشنى مى يابند كه اساساً ذخاير دنيوى در نگاه دين متاعى ناچيز و حقير شمرده شده است, از اين رو نمى توان پذيرفت كه از نظر دين ميراث برى فزون تر, به معناى تكريم بيشتر باشد.
ج) قرآن با قرار دادن ديه براى انسان هرگز نخواسته است, قيمت و ارزش واقعى يك انسان را با طلا و نقره و گوسفند و شتر تعيين كند, زيرا از نظر قرآن (من قتل نفساً فكاَنّما قتل الناس جميعاً). پس نه تنها تفاوت ديه زن و مرد, كمترين حكايت از امتياز و ارزش يكى بر ديگرى ندارد, كه اساساً ديه ارزش گذارى نيست, بلكه تدبيرى است اجتماعى به منظور تنظيم مجموعه ها و پاسخگويى نسبى به نيازها و مشكلات.
د - اگر بنا باشد كسى از اين آيات, تكريم مرد و تحقير زن را نتيجه گيرى كند, تنها مى تواند بگويد كه (ظاهراً چنين است) و يا لازمه اين نوع نگرش, آن تكريم و تحقير مى باشد! در حالى كه نص و صريح ساير آيات قرآن, چنين استظهارى را رد مى كند, آنجا كه مى فرمايد:
(يا ايها الناس انّا خلقناكم من ذكر و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقيكم) حجرات / 13
آنچه تا كنون ياد كرديم, تنها نگاهى كلى و گذرا به يك يا دو اصل بود و قطعاً بخش مهمّى از پرسشها و پاسخها باقى ماند كه تنها بخشى از آنها در مقالات اين شماره از مجلّه مورد بررسى و توجه محققان قرار گرفته است و موارد ديگر نيز اميد مى رود زمينه جلب توجه ساير محققان را فراهم آورده و بدانها آن گونه كه بايد پرداخته شود.

دوشنبه 10 مهر 1391  3:39 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شخصيت و نقش فعال زن در زندگي از ديدگاه قرآن

شخصيت و نقش فعال زن در زندگي از ديدگاه قرآن

علامه سيد محمد حسين فضل الله
ترجمه اسماعيل باغستانى
فرهنگی که بر جامعه عرب عصر نزول حاکم بود فرهنگی به غایت منحط بوده، بویژه زن که چنان زبون شمرده می شد که در زندگی اجتماعی ارزشی برای وی، جز آن که بازیچه مردباشد نمی دیدند. هیچ بهره ای از میراث و حق رأی نداشت و حسابی برای او باز نمی کرد. سپس اسلام آمد؛ دستان وی را گرفت و او را تا سر حد جایگاه انسانی والایش و همپایه مرد در عرصه بلند انسانیت بالا برد، و برای او در همه عرصه های زندگی ارزش قائل شد، و با این کار سخت با آداب عرب جاهلی درگیر شد. با این همه اینک گفته می شود که اسلام در خوار شمردن شأن زن، از عادات و رسوم جاهلی تأثیر پذیرفته است. این نوشتار نگاهی است گذرا به جایگاه ارزشمند زن که در پرتو تلاشهای اسلام بدان دست یافته است.
زن و منزلت او در قرآن

قرآن می فرماید: «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن». مردان را از آنچه به دست آورده اند بهره ای است، و زنان را از آنچه به دست آورده اند بهره ای.
«و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف» بقره/ 228 برای زنان است برابر آنچه بر ایشان است به نیکی.
آيا راه بازشناسى طبيعت زن و عقل و ايمان وى, متون دينى هستند, يا مطالعه عناصر هويت درونى وى از طريق واقعيت زنده در روند حركت وجودى او, و يا در سطح گستردگى نگاه او به افقهاى علمى, يعنى انديشه با تمامى ژرفا و گستره آن, و در سرشت نگرش او نسبت به اشياى پيرامونش در ارتباط با رأى و نظر درباره امور, و در چگونگى پايبندى درونى اش به عقيده اسلامى در مسير ارتباط با ايمان به خدا و پيامبران و كتابها و آيين هاى خدايى, و التزامِ بيرونى او در راستاى كوشش و رنج و مراقبت در قلمرو تقواى معنوى و فكرى در همه اين موارد; و در توانايى او در رويارويى با مبارزه جويى ها در عرصه كشمكش هاى فكرى در ساحت دعوت اسلامى, و يا در مواجهه با معضلات واقعى در ميدان جهاد.
ما بر آنيم كه مطالعه درست و ژرف در واقعيت انسانى زن به عنوان حقيقتى همانند با واقعيتِ انسانى مرد, بهترين راه براى رسيدن به نتايج متعادل است. سپس, بر اين پايه وارد عرصه فهم متون مى شويم تا حقيقت شرايطى كه زن در چنبره آن حركت مى كند و ديدگاهى را كه از آن آغاز مى كند بشناسيم. شايد اينجا نشانه هايى بيابيم كه با تصرف در ظاهر متن, تفسير ديگرى از آن عرضه كنند كه با واقعيت خارجى اختلافى نداشته باشد, و يا نادرستى آن را به دليل ناسازگارى با اصول ثابت عقيده اسلامى; يعنى ضرورت دينى كتاب و سنت بازشناسيم.

مريم(ع) نمونه والاى قرآنى

در پرتو آنچه گفته شد مى نگريم كه در مقام تطبيق و قياس زن و مردى كه در شرايط فرهنگى و اجتماعى و سياسى همسانى مى زيند, دشوار است كه ميان آنهـا تمايزى قايل شويم بدين گونه كه بگوييم آگاهى مرد از مسائل فرهنگى واجتماعى و سياسى بيشتر از آگاهى زن در اين زمينه است, بلكه به عكس; نمونه هاى پرشمارى مى توان يافت كه تفوق زن را بر مرد در وسعت نظر و باريك بينى و عمق آگاهى و روشن بينى, ازحيثِ پاره اى عناصر درونى يا بيرونى مشخص در مواردى خاص به اثبات مى رساند.
واين نكته را در پاره اى از تجارب تاريخى كه شمارى از زنان در آن زيسته اند مى توانيم ملاحظه كنيم, زنانى كه در شرايط متعادل و از طريق شرايطى متناسب با تكون عقلى و فرهنگى و اجتماعى شان توانسته اند بر موقعيت فعال خود در طى موضعگيرى هاى ثابت استوار بر پايه انديشه و ايمان تأكيد ورزند, و اين همان چيزى است كه خداوند در ارتباط با شخصيت مريم و همسر فرعون درباره آن با ما سخن گفته است, و تاريخ درباره شخصيت خديجه كبرى امّ المؤمنين و فاطمه زهرا و زينب (س) با ما در بابِ آن گفت وگو كرده است… نقاطى كه در زندگى اين زنان بزرگ جلوه گر شده است بر آگاهى تام و تمام نسبت به مسائل بزرگى تأكيد مى ورزد كه در زندگى آنان در سطح حركتِ قدرت آگاهى و مسؤوليت و رويارويى با مبارزه جويى هايى كه در سطح گسترده آنان را فراگرفته بود… جريان دارد و گاه نمى توان ميان آنان و مردانى كه در روزگار آنان مى زيستند با هيچ شاخص عقلى يا ايمانى در باب مسائل مشترك ميان آنان جدايى افكند.
اگر پاره اى از مردم سخن از برخى ويژگيهاى غيرعادى شخصيت اين زنان به ميان مى آورند اما ما ويژگيهاى خاصى در آنان نمى بينيم, به جز شرايطى كه امكانات رشد معنوى و عقلى و التزام عملى در سطحى براى ايشان فراهم آورده است كه عناصر شخصيت شان به طور طبيعى در مسئله رشد درونى در آن به تعادل رسيده است, ما نمى توانيم چنين سخنى را به وجود عناصر غيبى شناخته شده اى منسوب بدانيم كه آنان را از سطح زن عادى خارج مى سازد, زيرا چنين مطالبى هيچ گونه اثبات قطعى نمى پذيرد; با توجه به اينكه خداوند سبحان از برگزيدگى برخى زنان از جمله مريم(ع) سخن به ميان آورده است. ازاين جهت كه روحانيتى دارد كه او را از ديگران متمايز مى سازد و در مسير طاعت خدا پويه اى مستقيم دارد و اين قضيه را در پرتو داستان مربوط به ويژگيهاى شخصيت او وقتى كه زكريا كفالتش را بر عهده گرفت و زمانى كه در دوره حمل و ولادت عيسى با دشوارى هايى روبرو شد نقل كرده است.
اگر خداوند اين موضوع را از طريق روحى كه به سوى مريم فرستاده توجيه مى كند اما اين, هيچ گونه حالت غيبى و ماورائى را درباره او به ما نشان نمى دهد, بلكه نمايشگر لطف الهى است در جهت توجيه عملى و اثبات روانى مسئله, بر پايه ممارست و مشغوليت طبيعى مريم به اين كار در اين راستا, از طريق عناصر انسانى شخصيتش كه از نقاط ضعف درونى انسانى خود رنج مى برد, دقيقاً مانند مرد در چنين حالات و وضعيتى. ما دراينجا تفاوتى نمى بينيم ميان مرد و زن, آن گاه كه هر يك از آنها در معرض تجربه دشوارى قرار مى گيرد و در برابر موقعيتى كه جامعه بر او تحميل مى كند, بى آن كه هيچ عذر معقولى داشته باشد كه آن موقعيت را در ارتباط با آنچه ضد ارزش اجتماعى در قلمرو انحراف اخلاقى است از قاعده و قانون مربوط به آن خارج سازد.

حكمرانى زنان

وقتى به مطالعه تاريخ ـ نه از جنبه ايمانى ـ در قصه هاى قرآنى مى پردازيم شخصيت ملكه سبا را در قصه اى كه قرآن براى ما نقل كرده مى بينيم كه به محض رسيدن نامه سليمان به دستش قوم خود را گرد مى آورد تا در باب موضعى كه در برابر تهديد سليمان نسبت به آنان بايد اتخاذ كند و چگونگى جواب نامه او به مشورت بنشينند, شايد متوسل به مشورت شدن او اشاره به خردِ برتر او داشته باشد كه موجبِ امتياز شخصيت او از ديگران مى شود, بدين سان كه او با وجود برخوردارى از موقعيت ملكه جز پس از مشورت خواهى از صاحبنظران قومش رأيى صادر نمى كند. اين در واقع و دقيقاً شأن و مرتبه شخصيت رهبرى سنجيده و مسؤوليت پذير است; همان كه خداوند در سوره نمل از آن سخن گفته است:
(قالت يا أيها الملأ إنّى ألقى إليّ كتاب كريم. إنّه من سليمان و إنّه بسم الله الرحمن الرحيم. ألاّتعلوا عليّ و أتونى مسلمين. قالت يا أيها الملأ أفتونى فى أمرى ماكنتُ قاطعةً أمراً حتى تشهدون) نمل/29ـ31
بدين گونه ملكه سبا از مردان قومش مى خواهد كه در باب موضعى كه مى بايد در قبال چنين مسئله خطيرى بگيرد (فتواى سياسى) صادر كنند, اما آنها مسئله را به خود او ارجاع مى دهند, به اعتبار اعتمادشان به اعتبار بالاى رأى و عقيده او به عنوان تصميم گيرنده اصلي… اما نقش خود آنان عبارت بود از اجراى اوامر او در قلمرو توان خود و مقاومت شديد در رويارويى با خطرى كه از سوى پادشاهان ديگر متوجه سلطنت او مى شد و نيز موضعگيرى هاى آزادانه در زندگى.
(قالوا نحن أولوا قوة و أولوا بأس شديد و الأمر إليك فانظرى ماذا تأمرين. قالت إنّ الملوك إذا دخلوا قرية أفسدوها و جعلوا أعزّة أهلها أذلّة و كذلك يفعلون. و إنّى مرسلة إليه بهديّة فناظرة بم يرجع المرسلون) نمل/33ـ35
گفتند ما صاحبان نيرو و توان استواريم و كار به سوى تو است, پس بنگر كه چه مى فرمايى. گفت همانا شاهان چون به شهرى درآيند آن را تباه سازند و عزيزان آن را خوار گردانند و چنين است رسم ايشان. و من هديه اى به سوى ايشان خواهم فرستاد تا بنگرم فرستادگان چه پاسخى آورند.
رأى عاقلانه سنجيده مبتنى بر محاسبات دقيق او براى حل مشكل به بهترين صورت ـ مشكلى كه قدرت و زور بهترين راه حل آن نيست ـ از طريق تحليل شخصيت سليمان بهترمشخص مى شود; آيا سليمان پادشاهى بود كه هدفش سلطه ظالمانه و غاصبانه اى بود كه هستى و آزادى و حق تصميم ديگران را ناديده مى انگارد و زندگى شان را تباه مى سازد و چونان ديگر پادشاهانى كه چنين ويژگى هايى دارند واقعيت زندگى آنها را به خاك مذلت مى كشاند… در اين صورت بايد مسئله را از جهت راه هاى مسالمت جويانه حل و فصل, و تعيين ميزان قدرت شان و توانايى يا ناتوانى در رويارويى با آنان مورد مطالعه قرار مى داد… يا او رساننده حق يا پيام آور هدايت است و تفاهم با او امكان پذير است تا با او درباره مسائلى كه به سوى آنها فرامى خواند وارد گفت وگو شود.
سرانجام رأى ملكه سبا بر آن قرار گرفت كه براى سليمان ارمغانى بفرستد تا پاسخ خود را به صورتى صلح آميز يا جنگ جويانه, سخت يا سست دريافت كند, اگر او پادشاه باشد امكان دارد كه ارمغان را بويژه اگر قابل توجه باشد بپذيرد و اگر هدفهاى بزرگ ترى فراتر از اينها در سرداشته باشد ممكن است ازاين كار به جوش و خروش آيد, اما اگر او پيام رسان حق باشد از اهداف خود تحت تأثير هيچ چيز مادى حتى اگر بزرگ باشد عدول نخواهد كرد.
ملكه سبا با تصميم قاطع خود در اين مسئله چنين عمل كرد كه نشانگر شخصيت خردمند سنجيده اى است كه پيش ازهرگونه تصميم گيرى دست به محاسبات دقيقى مى زند و به جاى برانگيخته شدن عاطفه و انفعالات نفسانى اش بر پايه مشورت خواهى از عقلش عمل مى كند, بويژه اگر ابزارهايى در اختيار داشته باشد كه چنين كنش پذيرى دشوارى را از طريق نيرو و دلاورى قومش در مسئله اى كه تاج و تخت او را مورد تهديد قرار مى دهد ممكن سازد.
قرآن, زن را در هيئت ملكه سبا چونان انسانى به نمايش مى گذارد كه بر عقل خويش مسلط است و تحت تأثير عاطفه اش قرار نمى گيرد; زيرا مسؤوليتش به او امكان پربار كردن تجربه و تقويت عقلش را داده, تا بدان پايه كه بر مردانى فرمان مى راند كه در وجود او شخصيت نيرومند و عاقل و توانمند بر اداره امور خود ديده اند.
اگر بخواهيم چنين تصورى را به سخن درآوريم به اين نتيجه مى رسيم كه غلبه زن بر عوامل ضعف زنانه اش كه گاه تأثيرى منفى بر چگونگى انديشه و يا اداره موقعيتها مى گذارد امكان پذير است و اشاره به اين دارد كه اين ضعف چندان نيست كه او نتواند گريبان خود را از چنگ آن رها سازد.
بدين گونه ملكه سبا در نهايت سير خود, پس از آن كه از راه معجزه اى كه به اقتضاى آن تخت او به جايگاه سليمان منتقل گرديد, يا از خلال گفت وگويى كه ميان او و سليمان برقرار شد پذيرفت كه وارد صلح با سليمان گردد, مسئله اى كه درواقع دليل جديدى است بر اين پيام در هيئت زنى كه تصميم و تعهد و گرايش او پيرو انديشه اى حسابگرانه است كه بسيارى ازمردان آن را ندارند.

زن, چونان الگوى قدرت

پيش از آن كه از ارائه نمونه ها فاصله بگيريم ناگزيريم در كنار شخصيت همسر فرعون درنگى داشته باشيم; شخصيتى كه در ستيغ جاه و جلال و نعمت مى زيست اما بر همه آنان شوريد, زيرا ـ از منظر ايمانى اش ـ نمى توانست چنين زندگى استكبارآميز لهوآلودِ سركشانه اى را پذيرا باشد; آكنده به ثروت و منيّت و عصيان و بر كنار از رنجهاى مستضعفان و گرسنگى گرسنگان و درآغشته به تمرّد از امر خدا و دور از موقعيتهاى نيكى در حيات آدميان, دوست مى داشت با ايمانش و در قلمرو انسانيتش زندگى كند, اما هيچ فرصتى براى انجام چنين كارى نمى يافت, زيرا همسرش تمامى زندگى پيرامون او را از هر آنچه غير انسانى است; از قبيل ستم به مستضعفان سرزمينش پركرده بود. بدين سان اين زن با خدا ناله سر كرد تا از مقاومت روحى و عقلى اش در برابر چيزهايى كه در پيرامونش قرار داشتند حكايت كند و ازخداوند بخواهد كه موضع عملى او را در تصميم بزرگش تقويت كند, تا خانه اى براى او در بهشت بنا كند تا در رؤياهاى مؤمنانه اش, هرگاه نقاط ضعف بر احساسات او هجوم مى بردند تا موضع و موقعيت او را متزلزل كنند, او را نظاره كند…. و تا او را از فرعون و كارهاى او رهايى بخشد كه ديگر تاب تحمل شخصيت مغشوش و كارهاى استكبارآميز وى را نداشت, و تا از چنگ قوم ظالمى كه فرعون را احاطه كرده بودند تا به او نزديك شوند و پايه هاى ستمش را استوار نمايند و چونان ستمگرانى خُرد در قلمرو خدمت ستمگرى كلان جولان دهند, نجات يابد.
بدين گونه خداوند او را براى مردان و زنان با ايمان مثل مى زند, تا در نيروى ايمانى و انسانى شوريده بر سلطان ظالم با وجود همه لذائذ و فريبندگى هايش نمونه ترين الگو باشد, چنان كه مريم را ـ پس از وى ـ در صفات اخلاقى در بالاترين سطح مثل مى زند به عنوان نمونه اى برتر در تصديق سخنان پروردگارش و كتابهاى او و در فروتنى خاكسارانه اش براى خدا در تمام زندگى, تا آنجا كه زندگى اش يكسره به نماز تبديل شد, چونان كه خداوند فرمود:
(و ضرب الله مثلاً للذين آمنوا امرأة فرعون إذ قالت ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنة… و نجّنى من القوم الظالمين. و مريم ابنة عمران التى أحصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدّقت بكلمات ربها و كتبه و كانت من القانتين) تحريم/11ـ12
ما مى دانيم كه درنظر داشتن زن مؤمن نيرومند به مثابه اسوه و نمونه زنده براى مردان و زنان مؤمن به روشنى مى رساند كه قرآن, توانايى زن را به عنوان انسان نيرومندى كه از همه لغزشگاه ها پرهيز مى كند و بر تمامى تمايلات ضعف آميز خود مى شورد به رسميت مى شناسد… و نشان مى دهد كه زن در سطح نمونه برتر مى تواند الگوى مردان نيز باشد… چنان كه از حيث موقعيت انسانى مشترك, آن گاه كه درباره شمارى از اين نمونه هاى قرآنى يا برخى نامهاى تاريخى اسلام كه زنان قهرمان را مجسم مى دارند… سخن به ميان مى آوريم, زنانى را مى بينيم كه در جامعه خود با توجه به نيروها و مواهب و موقعيت هايى كه در اختيار دارند, تفوق و برجستگى خويش را به نمايش مى گذارند… در واقع نيروى انسانى زن, وى را در فرا رفتن ازنقاط ضعفش مدد مى رساند تا براى رسيدن به مراتب بالاتر, آنها را به نقاط قوت بدل سازد.
در قرون اخير و در قرن حاضر, مى بينيم كه تجربه انسانى در حوزه علم و فرهنگ و حركت سياسى و اجتماعى شمار فراوانى از اين گونه زنان را به ما معرفى مى كند كه قدرت زن را بر چالش و ثبات قدم و ابتكار او را در قلمروهاى گونه گون عمومى و خصوصى مى رساند… و در واقع اشاره دارد به نوعى تعادل در نيروهاى انسانى در شرايط مشترك ميان زن و مرد.
اين, تصوير واقعيتِ زنده اى است كه مرد و زن در متن انسانى آن مى زيند و اشاره دارد به اينكه اختلافِ جنسى موجود در طبيعت انسانى, مانع همگونى مرد و زن در نيروى فكرى و اراده محكم و تجربه و تمرين علمى با فراهم بودن زمينه هاى قدرت و تعادل و نوآورى نمى گردد.
اما نظرگاه اسلام دراين باب چيست؟ آيا اسلام ديدگاهى منفى به زن دارد به گونه اى كه او را انسانى فرض مى كند كه از نظر عقل و ايمان و حركت حياتى در مرتبه پايين تر از مرد قرار دارد, و آيا اين نظر كه گاه جزء ذهنيت عمومى مسلمانان و پاره اى از دانشمندان و متفكران اسلامى شده است با ديدگاه قرآنى توافق دارد, يا در نگاه دقيق, با آن هيچ توافقى ندارد؟ اين چيزى است كه مـا در اين نوشته مى خواهيم به آن بپردازيم.

تصوير زن در قرآن

پيش از ورود به اين بحث, ناگزيريم به طور مستقيم بر نقطه با اهميتى تأكيد كنيم و آن اين است كه ما در پى رويكرد تأويلى به انگيزه تأويل متن قرآن و احاديث به سود چنين نتيجه گيرى نظرى در مطالعه واقعيت, برپايه هماهنگ كردن تجربه بشرى با محتواى اين متون نيستيم, همانند پاره اى ديدگاه ها كه در پى سازگار نشان دادن ديدگاه هاى اسلامى در قانون گذارى و تحولات علم در روند بيرونى اش هستند… زيرا ما به اين شيوه هماهنگ سازى باور نداريم كه از ابتدا گرايش به ايده عصرى كردن اسلام دارد, بدين گونه كه آن را پيرو متغيرهاى ناشى از سلطه انديشه اى معين يا نيرويى مشخص نسبت به حركت انسان در روزگارى دور از حقايق و اصالتهاى واقعى آن مى داند.
مسئله ـ از نظر ما ـ راه يافتن به حقايق اسلامى است كه متون قرآن و نبوى ثابت دربردارند از خلال عناصر روشنِ پنهان در ظواهر متون, و اين چيزى است كه باورهاى اسلامى در ارتباط با انديشه اى كه به آن پايبنديم و شريعتى كه در دايره آن حركت مى كنيم تأكيد مى ورزند… آن گاه كه به مطالعه عناصر بنيادين زندگى مى نشينيم در واقع اين كار را از طريق باور به اينكه اسلام از حقايق روى نمى گرداند, بلكه بر آنها تأكيد مى نهد و در قانونگذارى خود بر بنياد هماهنگى با آن حركت مى كند, بدين گونه كه ما را وا مى دارد تا متونى را كه ظاهرى بر خلاف اين مسئله دارند مورد مطالعه مجدّد قرار دهيم تا تلاش كنيم پرده از پاره اى از عناصر پنهانى برداريم كه به فهم اين مطلب به صورت ديگرى مى انجامد, بدين منظور كه به مثابه نشانه اى درون متنى باشند بر اراده خلاف ظاهر. اين همان چيزى است كه ما مى خواهيم در سخن از كشف نظريه حقيقى اسلام درباره زن از جهت انسانيت كمال يافته اش و در مقام مسؤوليتش در برابر خداوند مطرح كنيم.
اينك پرسش اين است: آيا درقرآن چيزى هست كه با نگرش به عناصر مشترك موجود در شخصيت زن و مرد به عنوان عنـاصر شخصيت اصيل انسـانى مخـالف باشد؟
دراين مورد بر نقاطى انگشت نهاده شده كه اينك به آنها مى پردازيم:
1. وجود تشريعاتى در قرآن كه چنان ايهام دارد كه زن نصف مرد است; مثلاً در باب ارث خداوند مى فرمايد:
(يوصيكم الله فى أولادكم للذكر مثل حظّ الأنثيين…)نساء/11
و درباره شهادت دادن خداوند مى فرمايد:
(فإن لم يكونا رجلين فرجل و امرأتان ممّن ترضون من الشهداء أن تضلّ إحداهما فتذكّر إحداهما الأخرى)بقره/282
برابر پاره اى از متون دينى كم بهره گى زنان از آيه نخست و نقص عقل آنان از آيه دوم استفاده شده است. چنان كه دراين سياق با تعبير نقصان ايمان زنان نيز به جهت محروم بودن از نماز و روزه در ايام حيض به دليل تحريم اين دو عبادت بر آنها مواجه مى شويم.
2. قوّام بودن مرد نسبت به زن گاه موهم اين معنى است كه سطح زن از مرد پايين تر است, و اين نكته از آيه ذيل استفاده شده است:
(الرجال قوّامون على النساء بمافضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من أموالهم…)نساء/34
و از آيه ذيل به صراحت اين معنى استفاده شده است:
(و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف و للرجال عليهنّ درجة…)بقره/228
در اينجا برتر بودن مرد را از زن مى بينيم; بدين گونه كه مرتبه مرد را به لحاظ ارزش گذارى بر زن ترجيح مى دهد.
3. از آيه (أ و من ينشّأ فى الحلية و هو فى الخصام غيرمبين…)(زخرف/18) استفاده مى شود كه نگاه قرآن به زن براين فرض استوار است كه او انسانى است آماده براى آراسته شدن در هاله اى از زيورها جهت فرونشاندن شهوت مرد و اسيرعناصر ضعف نهفته در شخصيتش كه او را از ورود قدرتمندانه به قلمرو كشمكش هاى زندگى مانع مى گردد.

كاستى زن نسبت به مرد

درباره احكام مربوط به اين مسئله ملاحظاتى به نظر مى رسد:
تشريع هاى سه گانه يادشده دلالت بر فروتربودن شأن و رتبه انسانى زن نمى كند, نهايت چيزى كه از آن استفاده مى شود, روند طبيعى توزيع ثروت است بر اساس مسؤوليتهايى كه ورثه در قانونگذارى اقتصادى اسلام برعهده دارند. بدين گونه كه مسؤوليت پرداخت هزينه زندگى زناشويى را علاوه بر مهر بر عهده مرد گذاشته و اين چيزى است كه جهت برقرارى توازن ميان مرد و زن مقرر شده است…
اين همان چيزى است كه در برخى موارد ديگر نيز ملاحظه مى كنيم, مواردى كه سهم فرزندان از پدر و مادر بيشتر مى شود, اما اساساً نمى توان از آن چنين استنباط كرد كه در قانونگذارى اسلام, ارزش انسانى فرزندان بيشتر از پدر و مادر است.
در مورد شهادت نيز آيه مزبور تعليلى است جهت احتياط در عدالت, زيرا تمايل عاطفى اى كه گاه در زن نيرومندتر از مرد است… موجب انحراف از حق در مقام شهادت مى شود, زيرا از نظر اسلام در اينجا موضع, موضع رايزنى و يادآورى يكى نسبت به ديگرى است… تا حق در محيط تعادل آميز آگاهى به مسئله بر پاى ايستد, و شايد يادآورى يك زن نسبت به زن ديگر اشاره اى باشد به اينكه زن ديگر به لحاظ بينش متعادل و موزون مى تواند شهادت دهد, بى آن كه عنصر زنانه به طور مطلق منفى تلقى گردد, بلكه بر سخت گيرى در حقوق حمل مى شود, كه دقيقاً مثل ضميمه كردن يك مرد به مرد ديگر است در بينه كه در آن بايد دو مرد عادل شهادت دهند, و اين موجب نمى شود چنين استنباط كنيم كه يك مرد در مقام شهادت از جهت سرشت عقلى يا انسانى ناقص است.
در پرتو آنچه گفته شد نمى توانيم تعبير روايت شده از امام على(ع) در نهج البلاغه را برخاسته از عمق نظر آن حضرت در باب زن در دايره تأكيد بر نقصان انسانيت وى از حيث حظّ و عقل و ايمان معنى كنيم; بلكه بايد آن را تابع پاره اى شرايط و فضاهاى ويژه دانست كه گونه اى تعبير اشارى را موجب گرديده است, يا آن را ناشى از واقعيتى فرض كنيم كه زن در دايره آن به صورتى عام زيسته و از طريق جهل و عقب ماندگى تاريخى اى كه در زمينه تربيت و شايستگى اش براى زندگى اجتماعى در قياس با مرد, بر او تحميل شده است… چيزى كه حركت وى را به دور از ناتوانى هاى ذاتى طبيعى از جهت دستاوردهاى منفى نسبت به شكوفايى شخصيت او در مسائل زندگى محكوم روش تربيتى او مى سازد.
و اما در باب مسئله نقصان ايمان بايد گفت كه ما آن را تعبيرى تصور نمى كنيم كه به شكلى الفاظ آن بر معانى حقيقى دلالت كند, زيرا مسئله اين است كه محروميت وى از نمازخواندن و روزه گرفتن در واقع تخفيفى درحق زن در جهت هماهنگى با حالت بدنى ناهمساز با پاكى است كه عبادت آن را اقتضا دارد. دقيقاً مانند مسئله قصر در نماز و افطار در سفر, كه تخفيفى است درحق مسافر, از آن جهت كه عبادت به نوعى ثبات و استقرار نياز دارد كه طبعاً در سفر وجود ندارد.
گاهى پاره اى از زنان مؤمن, در چنين حالتى طورى روحيه عبادت را در اخلاص به خدا با روى باز زنده نگه مى دارند كه گويى تمنا دارند كاش قانون الهى, نماز و روزه را بر آنها مباح كرده بود, در اين حال رو به دعا و تسبيح و تهليل و تحميد و تكبير و مانند آن مى آوردند كه به ياد خدا مى انجامد, و بسا بتوان از استحباب نشستن زن حايض در محل نمازش در اوقات نماز چنين استنباط كرد كه مسئله, مسئله نقص در ايمان به عنوان آگاهى روحى و به لحاظ عقيدتى و شعورى نيست, بلكه گونه اى طراحى حركت آدمى است در قلمرو عبادت از جنبه مادى و جسمى با توجه به شرايط ويژه اش, بدين گونه كه قانون اسلامى چنين مى پسندد كه زن در فضايى حركت كند كه عبادت در قالب تأمّل و ذكر و دعا جانشينى باشد براى عبادتى چون نماز, چنان كه تشريع قضاى روزه در غير اوقات رمضان, دلالت دارد بر اينكه در عمق خود نشانگر هيچ نوع حرمانى نيست, بلكه نوعى سازماندهى است براى اوقات روزه بر پايه شرايط درونى آدمى.

قواميّت مرد

و اما درباره نكته دوم, بايد بگوييم كه گونه اى از گونه هاى سازماندهى زندگى زناشويى است كه مرد را متصدى شؤون زن كرده است از طريق مسؤوليت مالى وى در برابر خانواده و از خلال پاره اى ويژگى هاى درونى كه مرد را از زن در سطحى متمايز مى دارد كه قدرت وى را در رويارويى با موقعيتها بيشتر مى كند; در دايره خصوصيات زندگى خانوادگى يا نيازهاى درونى ويژه. و ضرورتى ندارد كه مسئله با توجه به عناصر طبيعى شخصيتش از جهت امكانات ويژه به اختلاف مرتبت انسانى زن در قياس با مقام انسانى مرد از حيث عقل و حكمت و بصيرت و آگاهى به امور منجر گردد.
اگر پاره اى از مردم قواميّت موجود در آيه را شامل همه امور عام چون حكومت و قضاوت و نظاير آنها بدانند, اما ما معتقديم كه آيه چنين مفهومى را نمى رساند, بلكه فضاى عمومى آن به خانواده اشاره دارد و اين نكته از تفريعى استفاده مى شود كه تنها تفريعى جزئى از امرى عام و فراگير نيست, بلكه ـ بر حسب ظهور عرفى ـ تفريعى است در دامنه شمول نسبت به حكم, و اگر چنين نبود سخن از قضاوت و حكومت و جهاد اولويت داشت بر سخن از ايجاد نظام خانوادگى.
اين از يك سو; و از سوى ديگر مراد آيه از قواميّت مرد, نقشى است كه او در برابر زن ايفا مى كند تا مسئله در تمامى جزئيات تطبيقى اش مسئله مرد و زن باشد, و اين چيزى است كه اگر قواميّت در آيه را به موضوع حكومت و قضاوت كه در آنها سيطره بر تمامى مردمى است كه در سايه آنها قرار گرفته اند برگردانيم آن مفهوم را نمى رساند و در فضايى بيرون از فضايى كه آيه بر حسب مدلول لفظى اش نازل شده سير خواهد كرد…
ملاحظه سومى را هم مى توان افزود و آن اين است كه قواميّت در آيه ياد شده از دو نقطه انفاق و تفضيل مرد بر زن سرچشمه گرفته است به لحاظ پاره اى ويژگيها كه دلالت دارد بر اينكه قواميّت اساس هر دو حكم است, و اين با قواميّت در امور عامه تناسبى ندارد, زيرا با انفاق هيچ ارتباطى ندارد, اگر هم تفصيل و برترى دادن مرد بر زن پايه اين تشريع باشد ملاحظه مى كنيم كه قواميّت ـ در قلمرو مدلول آيه ـ هيچ نوع نشانى از فروتر بودن بُعد انسانى زن از بُعد انسانى مرد ارائه نمى دهد, بلكه ويژگى معيّنى را در حوزه مسؤوليت زندگى خانوادگى به نمايش مى گذارد.

زيورگرايى زن

در مورد نكته سوم نيز بايد گفت كه از حيث طبيعى اشاره به هيچ ضعفى ندارد, بلكه تمام چيزى كه مى رساند اين است كه شيوه معينى از پرورش, گاه تأثيرى منفى بر روش رشد شخصيت زن مى گذارد كه تبديل آن به شيوه تربيتى ديگر موجب تأثير ديگرى مى گردد و گاه در طريق دگرگونى نيروى شخصيتى در روند حركت وجود انسانى زن, مثبت تلقى مى گردد….
در هر حال , فقره يادشده در آن آيه به اين اشاره ندارد كه ناتوانى انسانى در شخصيت زن, عنصرى است ذاتى, اگر نگوييم خلاف آن را مى رساند.
بسا كه از پاره اى از آيات قرآن, پذيرا بودن شخصيت زن را نسبت به ارزشهاى معنوى مثبت بتوانيم استنباط كنيم, درست مانند پذيرا بودن مرد و استوارى موضع تمرّد آميز او در قبال نقاط ضعف انسانى در درون شخصيتش, تا پاداش الهى آن نسبت به نتايج بزرگ آن در نزد خداوند گونه اى ثواب و مغفرتِ يكسان باشد. نكته اى كه آن را از آيه كريمه زير استفاده مى كنيم:
(انّ المسلمين و المسلمات والمؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّقين و المتصدّقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم والحافظات و الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات أعدّ الله لهم مغفرة و أجراً عظيماً) احزاب/35
كه سخنى است درباره جامعه در محدوده گسترده اى كه دربردارنده مردان و زنانى است در پيوند با آنچه كه اسلام در قلمرو تربيت معنوى و عمل در موقعيتهاى قدرتمندانه بر آن تأكيد مى نهد, كه از حيث شخصيت اسلامى موقعيتهاى متعهدانه اى محسوب مى شوند; يعنى انتساب به اسلام و ايمان و پذيرابودن در برابر آن كه در پذيرابودن در برابر ذات الهى و قانت بودن و صدق در سخن و موضعگيرى و نيت و شكيبايى در سختيها و بحرانها متجلى شده است, و خشوعى كه آدمى در انفعالات نفسانى اش و انديشه اش در باب عظمت الهى با شعور عميق در آن مى زيد, و دهشى كه در صدقه به صورت بذل مال حتى در حالات تنگدستى در راه خدا جلوه گر شده, و روزه اش كه اشاره دارد به اراده سخت و استوار در تحمل گرسنگى و تشنگى, و محروميت غريزى و عفت از حرام در رويارويى با دگرگونى غريزى جنسى, و يادكرد خداوند در هر حال در آگاهى فكرى و در مواضع حركتى اش كه اين همان خط مستقيم است, و حركت متعهدانه نيرومند و آگاهانه و ارزشهاى معنوى كه رو به سوى ذات الهى و به زندگى و از آن طريق به انسان دارند.
اين, جامعه متعهد زنان و مردان متعهد مخلص است, و به شدت دلالت دارد براينكه تربيت آگاهانه اسلامى قادر است تمامى اين عناوين كلان را در وجود مرد و زن, هر دو, آن گاه كه در شرايط و راستايِ واحدى زندگى كنند پديد آورد.
آنچه گفته شد الهاماتى است كه از اين آيه مى گيريم… و چه بسا از اين گونه الهامات مى توان از قرآن كريم گرفت كه آدمى را از حيث انسانى اش در جايگاه مخاطب نداى الهى شدن قرار مى دهد, چيزى كه زندگى را به رسالت آدمى مبدل مى سازد.
در پرتو آنچه گفته شد, به فكر ضرورت توسعه بخشيدن به اين عمق انسانى درونى زن مى افتيم. بدين سان كه دست به طراحى بناى شخصيت زن بزنيم, بر اساس تقويت نيروى عقلى وى به كمك تجربه زنده و معرفت گسترده و عمل در جهت گشايش نيروهايش بر مسائل كلان انسانى كه مسؤوليت فراگيرى در باب مسائل زندگى اند تا بر موفقيتهاى وى دراين قلمرو تأكيد بگذارند; مسئله رشد عقلى و عملى و حركتى در شخصيت انسانى زن دور از طبيعت اشيا از حيث وجودى شان نيست, بويژه در نتايج مثبت كلانى كه در بيش از يك زمينه و بيش از يك افق ملاحظه مى كنيم كه اشاره دارند به اينكه ناتوانى هايى كه زن در زندگى با آن روبروست و عقب افتادگى اى كه از آن رنج مى برد قضاى ناگزير آسمانى نيست, بلكه ثمره اهمال زياد در باب عناصر قوت و آگاهى در تربيت شخصيت او و ساختار وجودى اش مى باشد, مانند مردى كه دچار ضعف انديشه است و به لحاظ آگاهى و روند زندگى عقب مانده است, كه اين مسئله ناشى از طبيعت درونى مرد دراين ناحيه يا ناحيه ديگر نيست, بلكه ناشى از كوتاهى در فراهم آوردن عوامل پيشرفت و قدرت در شرايط محيطى است.

زن; ناتوانى, حجاب و اختلاط

اگر عامل اُنوثت(زنانگى), از جهت عاطفى كه بروز بيشترى در احساسات زن دارد, يا از جهت بدنى كه مانع مى شود وى بتواند مانند مرد بارهاى سنگين را حمل كند, موجب رسوب پاره اى ضعفها در شخصيت وى مى گردد, اما اين, مانع از آن نيست كه از طريق پرورش انديشه با معرفت, و تقويت عقل با تمرين, و اشباع عاطفه با آگاهى استوار بر رويارويى با امور به شكل عينى و از خلال روش تربيتى عملى متعادل و پرورش جسم بر توانمند شدن در حد معقول, نقاط ضعف خود را به نقاط قوّت تبديل كند. ما در واقعيت خارجى بسيارى از زنانى را ملاحظه مى كنيم كه برتر از بسيارى از مردانى هستند كه امكانات موجود در شخصيت خود را مهمل نهاده اند, به اين معنى كه نقاط ضعف موجود در وجود انسانى از امور ذاتيِ تكوينى نيست كه هيچ تغييرى را نپذيرد, بلكه از امورِ طبيعى اى است كه در سايه تلاش مثبت يا منفى انسانى قابليت دگرگونى را دارد.
اگر پاره اى از افراد بر آنند كه حجاب و قيود و لوازم عملى آن مانع حركت نيرومند و متعادل زن مى گردد از آن رو كه او را از اختلاط با مردان و حضور در مجامع عمومى بازمى دارد و ناگزير تأثيرى منفى بر روند مشاركت او در ساختن تمدن انسانى در موقعيتهاى مختلف مى گذارد; اگر برخى مسئله را با چنين رويكردى مطرح مى كنند, اما ما آن را مانع باز دارنده اى از ايفاى نقش متناسب با امكانات و پايبندى هاى زن نمى دانيم. قلمرو مسائل مربوط به زنان گسترده است و نياز به عناصر فرهنگى آگاه و پرتحرك از جنس خود آنان دارد, تا وظيفه آگاه سازى و ترويج فرهنگ و تجهيز معنوى و فعال سازى سياسى واجتماعى را با توجه به نياز زنان به آنها در راستاى انجام وظايف و مسؤوليتهاى اسلامى در روند زندگى به خوبى انجام دهند, زيرا به اهمال نهادن اين جنبه از جنبه هاى شخصيت زن, از طريق اهمال نقش وى در دعوت به سوى خدا و سلوك در مسير تغيير و دورنگه داشتن زن از آن و دور افتادن مرد از ايفاى اين نقش به مثابه ثمره موانع شرعى جلوگيرنده از توجه مرد نسبت به زن ناگزير به جامعه زنانه اى مى انجامد كه از نظر اجتماعى و سياسى و فرهنگى عقب مانده است و از جهت تعهد و انضباط در مسير خدا دچار كجروى است.
اين از يك سو و از سوى ديگر, اسلام جز در دايره اى كه به انحراف اخلاقى مى انجامد الزاماً مانع اختلاط زن و مرد نشده است, اما اختلاط سنجيده و متعادلى كه مرزهاى اخلاقى را در چارچوب متعادلى قرار دهد, بر اساس تربيتِ اسلامى كه بر تعهد اسلامى در گذشته و حال نسبت به شخصيت مرد و زن تأكيد مى كند دور از جواز شرعى نيست.
شايد بسيارى از تجربه هايى كه اسلام در مسير خود از گذشته تا به حال طى كرده دلالت داشته باشد بر اينكه مسئله انضباط در حدود شرعى چيز دور از واقعيتى نيست كه همان تجربه انسانى زنده است.اگر پاره اى افراد, برخى اتفاقات منفى را در دايره اخلاقيات در ارتباط با مسئله اختلاط مرد و زن مطرح مى كنند كه نوعى انحراف از حدود شريعت را نشان مى دهد, ما در اين باب مشكل مهمى نمى بينيم, زيرا سقوط تجربه در پاره اى موارد در قلمروهاى اخلاقى جامعه امر نوى به حساب نمى آيد, زيرا طبيعت ناتوانى انسانى گاهى انحراف را به دليل غفلت عمومى از پاسدارى خويشتن حتى در قلمرو شخصى و فردى ناگزير مى سازد و اين تأكيد بر قوانين فردى و اجتماعى را بايسته مى سازد; بدون اينكه اقدامات سريع در هر جهت را رها كنيم, كه اين يعنى رها كردن هرگونه تجربه در چهارچوب مسؤوليت در هر يك از ابعاد زندگى خصوصى و همگانى, زيرا هر تجربه اى به مقياسى دچار انحراف خواهد بود.
گاه بعضى مسئله مادرى را به عنوان نقش بارز اسلامى يا انسانى براى زن به دليل تعهّدات طبيعى كه وضعيتهاى پيچيده باردارى و شيردادن و پرورش كودك بر او تحميل مى كنند, چونان مسئله بنيادين مهمى مطرح مى كنند… كه چه بسا از اين مسئله كه تأكيد بر بنيادين بودن نقش انسانى زن در شخصيت مادر در زندگانى اش دارد, به علاوه شخصيت همسر بودن دراين نقش, پيامهايى دريافت مى كنيم.
بعضى بر موانعى تأكيد مى كنند كه زن را از ايفاى هرگونه نقش ديگرى در چهارچوب فرهنگى يا اجتماعى يا سياسى بازمى دارد, به اين معنى كه زن بايد يكى از دو نقش را برگزيند; يا در نقش يك مادر و همسر به نگهدارى همسر و فرزندش بپردازد, يا در عرصه هاى اجتماعى به كار بپردازد. پس هيچ گاه امكان ايجاد توازن بين دو نقش باقى نمى ماند, و ناگزير يكى از دو نقش غلبه خواهد يافت به گونه اى كه نقش ديگر در برخى از موقعيتها به كلى به اهمال گذاشته مى شود.
اما به نظر ما, مادر بودن با همه مسؤوليتها و مشكلاتش نظير مرد بودن است در پاره اى از مسؤوليتها و مشكلاتش, اگر چه طبيعتاً با هم متفاوتند, مثلاً در قضيه باردارى و شيردادن و تربيت فرزندان و خدمت به فرزندان و همسر از حيث بعد واقعى عملى مسئله چيزى است كه پدر يا شوهر از آن فارغ است. جز اينكه مسؤوليت شرعى كه اسلام بر دوش مرد و پدر از حيث پرداخت هزينه خانوده و رعايت حال همسر و فرزندان مى گذارد, بيشتر وقت او را مى گيرد و بيشتر نيروى او را مستهلك مى كند, بنابراين مسئله در دايره خانواده, از جهت فشار و دشوارى همسان است و حجم مسؤوليت هيچ يك از مرد و زن از ديگرى كمتر نيست.
اما اين مانع از آن نمى شود كه مرد در پرداختن به شخصيت خود چونان انسان و چونان يك مسلمان پاره اى آزادى حركت داشته باشد, انسانيتى كه بر او فعاليتهاى عام و خاصى را در سطح فرهنگ و اجتماعى و سياست كه جامعه اسلامى پيرامونش بدانها نيازمند است الزام مى كند, يا چيزهايى كه اسلام بر او فرض مى كند; مانند دعوت و جهاد و نيرومندى و رشد در روند حركت اسلامى چونان يك رسالت, يا در واقعيت حال مسلمانان به مثابه يك جامعه يا يك امت, بنابراين ناگزير است اين نكته را در عمل خود به ميزان فرصتها يا نيرويى كه دراختيار دارد رعايت كند, زيرا آدمى در نقش خود به عنوان شوهر يا پدر خلاصه نمى شود, بلكه شوهر بودن يا پدر بودن, دو عنوان از عناوين مجموعه روابط انسانى هستند كه خداوند براى آنها خواسته تا زندگى را در حلقه هاى هم پيوند به تحرك درآوردند در زمانى كه اسلام بر آنان تن در دادن به خطوط كلانى كه همه عناوين اسلامى را در حركت آدمى استحكام مى بخشند الزام كرده است… براين اساس ناگزير است در دايره عام عمل كند تا واقعيت را در برابر تمامى لرزه ها, لغزشها و موقعيتهاى منفى كه انحراف از خط مستقيم را كه خداوند براى آدمى در حركت فعالش در زندگى اراده كرده است محافظت نمايد.…
و اين چيزى است كه آدمى را بر آن مى دارد تا تمامى جهد و تلاش خويش را وقف رسالت اسلامى به اندازه اى كه تلاش فكرى و عملى جهت وصول به اهدافش مى طلبد بكند و نيز آدمى را وا مى دارد تا مجالى از وقت خويش را براى عمل در چشم اندازهاى گسترده آن به آفاق بى كران بگشايد.
بدين گونه با مسئله شخصيت زن ـ همسر يا زن ـ مادر روبرو مى شويم كه شخصيت او را به عنوان انسان مُلغى نمى سازد كه ناگزير است به انسانيت خويش چيزى از داده هاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى در عرصه هايى كه مجال پيشرفت در آنها را دارد بيفزايد و حركت خويش را به مثابه انسانى كه اسلام در دعوت و جهاد و حركت علمى اش در راستاى تغيير بدان نياز دارد, آنچه او را وا مى دارد تا انسانيتش را از به طور گسترده و اسلاميتش را در مسير حركت و نگرش در پاره اى از فرصتهاى خود و تلاشش را بيرون از چهارچوب مسؤوليتش به مثابه زوجه و مادر پاس بدارد, و بسا كه تلاشهايش دراين زمينه گسترده بر معنى دارى انسانى و اسلامى فعاليتهايش در زمينه همسرى و مادرى تأكيد بگذارد.
پافشارى بر وظيفه زن در نقش (بانوى خانه), مانند تأكيد بر وظيفه مرد در نقش (آقاى خانه) بايستگى تحرك در خط ممتد واقعيت انسانى را در پرتو رويكرد اسلام به مسائل كوچك و بزرگ در مسيرى مستقيم به سوى اهداف و ايستادگى در قبال كجروى, مُلغى نمى سازد.
و اين چيزى است كه ما از اين آيه استنباط مى كنيم كه بر دوش زنان مؤمن مسؤوليت امر به معروف و نهى از منكر را همچون مردان نهاده است, و اين مسئله در برداشتهاى اجتماعى اش تصاعد مى يابد تا بر هم آميزى انسانى اسلامى در مسئله ولايت تأكيد بگذارد به گونه اى كه پاره اى از مؤمنان در عمل و هميارى و پشتيبانى و همكارى در تمامى قلمروهاى مشترك, يار و ولى ديگر مؤمنان باشند, چنان كه خداوند در اين مورد مى فرمايد:
(والمؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله إنّ الله عزيز حكيم. وعدالله المؤمنين والمؤمنات جنّات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها و مساكن طيّبة فى جنات عدن و رضوان من الله أكبر ذلك هو الفوز العظيم)
توبه/71ـ72
مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند, امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و نماز بر پا مى دارند و زكات مى دهند و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند. خداوند به زودى آنها را مورد رحمت خود قرار مى دهند. مسلماً خدا نيرومند فرزانه است. خداوند به مردان و زنان با ايمان, باغهايى را وعده داده است كه جويباران در آنها جارى است و جاودانه در آنها خواهند ماند و نيز مسكنهاى پاكيزه در باغهاى جاويد, ولى خشنودى خدا برتر باشد. اين است كاميابى بزرگ.
اين آيه تصويرى است از جامعه با ايمان و تكامل يافته از حيث ايستادگى زنان و مردان مؤمن با يكديگر و با پيمان ولايت در پرتو مسؤوليت, روياروى انحرافات اجتماعى و سياسى و عقيدتى ناشى از وانهادن معروف و تقويت منكر, در راستاى تحرك جمعى نمودار در وحدت ايمانى فراگير و تجديد حيات در خط معروف و دوركردن آن ازخط منكر, بدين گونه كه نماز را به پادارد و زكات دهد و خدا و رسولش را با همه مفاهيمى كه رسالت خداوند در حركت عقيدتى و امتداد شريعت احكامى دربردارد اطاعت كند. اين همان وحدتى است كه رحمت الهى بدانان مى بخشد, و به بهشت جاويدان با همه نعمتهايش واردشان مى سازد و به درجه اى مى رساندشان كه مقدم بر همه اينهاست; يعنى خشنودى خداوند كه هدف نهايى هر مرد و زن با ايمان است در تمام هستى و زندگى.
در برابر اين تصوير درخشان زنده در آفاق رحمت و رضوان خداوندى, تصوير ديگرى مى بينيم كه تصوير مردان و زنان منافقى است كه در پيوند با يكديگرند و همديگر را در دوركردن زندگى از مسير معروف و نزديك گردانيدن آن به خط منكر و بازداشتن آن ازگشودگى بر دَهش و بخشش و حذف خدا از زندگى اى كه خدا آن را و اهل آن را وانهاده است, كه مسئله فراموش كردن خدا از سوى آنان بدان اشاره دارد:
(والمنافقون والمنافقات بعضهم من بعض يأمرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون أيديهم نسوا الله فنسيهم إنّ المنافقين هم الفاسقون. وعدالله المنافقين و المنافقات و الكفار نار جهنم خالدين فيها هى حسبهم و لعنهم الله و لهم عذاب مقيم) توبه/67ـ68
مردان و زنان منافق از يك گروهند, به كارهاى زشت فرمان مى دهند و از نيكيها بازمى دارند و دست به انفاق نمى گشايند. آنها خدا را از ياد بردند و خدا هم آنها را فراموش كرد, منافقان همان فاسقانند. خداوند به مردان و زنان منافق و كفار آتش دوزخ را وعده داده است و جاودانه در آن خواهند ماند, همان برايشان كافى است, لعنت خدا بر آنهاست و عذابى هميشگى دارند.
اين جامعه اى است كه در آن عناصر انحراف رو به تكامل دارند تا آن را از خدا دور دارند, به گونه اى كه نفاق در مردان و زنان به وضعيت ناگوارى بدل مى شود كه آنان را بر لبه پرتگاه دوزخ قرار مى دهد, آن چنان كه منافقان و كافران يكسره در خور خشم خداوند مى گردند, همچنين مى بينيم كه قرآن چگونه از مردان و زنان در حيات زنده خود به دور از علقه پدرى و مادرى و همسرى, در دايره مثبت و منفى سخن به ميان مى آورد, بى آن كه براى مردان نقش بزرگ تر يا مهم ترى نسبت به زنان قائل شود, يا در متن واقعى زندگى و در خط صلاح يا فساد, مسؤوليت يكى از آنها را از دوشش بردارد, به اين معنى كه نقشهاى عام مردان و زنان در زندگى زيرسايه مسؤوليت انسانى آنان در حين اشتغال به نقشهاى ويژه اى چون مادر بودن و پدربودن و همسر بودن پنهان نمى ماند, بلكه بسا كه اصلاً اين نقش عام است كه به نقش خاص و ويژه مضمون انسانى و رسالت مى بخشد و به تبع بر روح و انديشه آدمى تأثير مثبت به جاى مى گذارد و با كمال قوت و ايمان به متن واقعيت عملى او كشانده مى شود.

زن, به مثابه يكى از دو (جنس)

در ذهن بسيارى از مسلمانان و غيرمسلمانان, مشكل پيچيده اى خلجان مى كند و آن اين است كه به زن چونان موجودى جنسى مى نگرند كه از منظر انفعال جنسى از جهت سرشت غريزى و نتايج توليد مثلى آن پذيراى حيات شده است, بنابراين زندگى او خلاصه مى شود در زندگى جنسى اش, درسطح پايبندى هاى اخلاقى و روابط اجتماعى و گرايشهاى درونى, اينان هيچ تصورى از زن از نظرگاه ابعاد انسانى گسترده اش به عنوان يك انسان كه صاحب نيروهاى فعالى است كه مى تواند به زندگى انديشه و حركت و فرايند خلاقيت ببخشد ندارند… بلكه چه بسا پاره اى از آنان اين نوع انديشه را به سخره مى گيرند و آن را گونه اى مزاح يا تفكرى خيال انديش فرض مى كنند كه هيچ گونه امكانات واقعى براى زندگى ندارد.
اما ايشان به مرد چنين نگاهى ندارند, در حالى كه از جهت كاركرد انسانى موجود عامل جنسى, مثل لذت و آسايش جسمى و مسئله توليد مثل براى استمرار بخشيدن به حيات نوع بشر هيچ تفاوتى ميان مرد و زن نمى يابيم; البته با ملاحظه گونه گونى ويژگى هاى موجود ميان آنها به تبع نقشى كه نحوه شكل گيرى جسمى هر يك از آن دو را مشخص مى دارد.
اما اين هيچ گونه تمايز اخلاقى در مسائلى چون عفت در الزامات شرعى مربوط به مسئله جنسيت و نيز در طبيعت مرزبندى كه در روابط انسانى شان و امكانات فكرى و معنوى و عملى شان بر آنها فرض شده ميان آنها به وجود نمى آورد.
تفكر اسلامى به انسانيت زن و مرد در پيوند با مسئله تكوين و مسؤوليت, از چشم اندازى يكسان مى نگرد و هر دو را به ايجاد حركت تمدن ساز اسلامى در زندگى آدميان فرا مى خواند… و هر دو را در برابر كج روى و يا راست روى به يكسان مسؤول مى شناسد و نقشها و وظايف مهم را با توجه به تمايزات شان بر اساس علمى بودن تكامل انسانى اى كه در طى آن هر يك از زن ومرد ويژگيهايى را در خود فراهم مى آورد ميان آنها توزيع مى كند تا ويژگيهاى انسانى در سطح نتايج, از جهت تكامل نقشها و مسؤوليتها به وحدت برسند.

دوشنبه 10 مهر 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مكانت زن در قرآن

مكانت زن در قرآن

جعفر سبحانى

زن در اسلام جايگاه بلندى دارد و در قرآن حكيم توجه ويژه اى به او شده است و از آنجا كه اين موضوع گسترده است, بحث را در اين زمينه برموضوعات ذيل متمركز مى كنيم:
ييك: نگاهى به طبيعت و نحوه تكوين و روحيه او.
دو: نگاهى به حقوق او.
سه: وظايفى كه بر عهده او قرار گرفته است.
همه اين موارد را در پرتو قرآن مورد بررسى قرار خواهيم داد.
اينها, عناوين اصلى بحث ما هستند و بسا كه در ميان سخن چيزهاى ديگرى هم به اقتضاى بحث مطرح شوند.

يك: نگاهى به طبيعت و چگونگى تكوين و روحيه زن

پرتو اسلام در روزگارى دميدن گرفت كه جنس زن, نه در جزيرة العرب و نه در ديگر تمـدنهــاى موجـود در آن روزهـا , هيچ گونـه
ارزش يادكردنى نداشت, و كاوشهاى فلسفى در روم و يونان بر محور اين دور مى زد كه زن يا از جنس حيوانات است يا از جنسى ميانه كه بين حيوان و انسان واسطه مى شود, و مرد, هنگامى كه زنش دخترى مى زاد آن را به فال بد مى گرفت و چهره اش سياه مى شد, درحالى كه از نگاه هاى سنگين خويشانش پنهان مى گشت; گويى لكه ننگى بر پيشانى اش خورده است, خداوند مى فرمايد:
(و إذا بشّر أحدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظيم. يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به أيمسكه على هون أم يدسّه فى التراب ألا ساء ما يحكمون) نحل/58ـ59
و چون يكى از آنها را به دخترى مژده دهند از شدت غم رخسارش سياه شده دلتنگ مى شود . و از اين عار روى از قوم خود پنهان مى دارد و به فكر مى افتد كه آيا آن دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد و يا زنده به خاك گور كند, آگاه باشيد كه بد مى كنند.
بدين گونه مرد را در اثر جهل به كرامت و فضيلت زن, چاره اى جز زنده به گور كردن دخترانش و كشتن آنها به گمان آن كه كار نيكويى مى كند نمى ماند, چنان كه قرآن به تقبيح آن برخاسته مى گويد:
(و اذا الموؤدة سئلت. بأيّ ذنب قتلت) تكوير/8ـ9
و هنگامى كه از دختران زنده به گور شده باز پرسند, كه آن بى گناهان به چه جرم و گناه كشته شدند.
در دل اقيانوس چنين انديشه هاى غرورآميز سبك سرانه اى, قرآن كريم را مى بينيم كه زن را به عنوان نيمى از نهاد انسانيت چنين توصيف مى كند:
(يا أيها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل) حجرات/12
اى مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفريديم و آن گاه شعبه هاى بسيار و فرقه هاى مختلف گردانيديم.
زن چونان مرد, بى هيچ تفاوتى دست در دست هم بنياد جامعه را پى مى ريزند.
از سوى ديگر قرآن براى زن آفرينشى جداگانه و همسان خلقت مرد قائل است بى آن كه زن از مرد پديده آمده باشد, بر خلاف سفر تكوين تورات كه بر آن است كه زن از يكى از دنده هاى آدم آفريده شده است. خداى سبحان با كشيدن خط بطلان بر اين انديشه اى كه در كتاب الهى (تورات) نفوذ كرده گويد:
(يا ايها الناس اتّقوا ربّكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً) نساء/1
اى مردم بترسيد از پروردگار خود, آن خدايى كه همه شما را از يك تن بيافريد و هم از آن, جفت او را خلق كرد و ازآن دو تن خلقى بسيار در اطراف عالم از مرد و زن برانگيخت.
نفس واحده, همان آدم و حوا است كه نسل جوامع انسانى به آن دو مى رسد, و معناى (خلق منها) اين است كه از جنس آن آفريد, چنان كه: الخاتم من فضة, يعنى: انگشترى از جنس نقره است, بنابراين زوجين, همسانند و اگر اين همسانى نبود حيات انسانى قوام نمى گرفت.
از اين آيات چنين نتيجه مى توان گرفت كه هر يك از زن و مرد, انسانى است كامل و در اين مورد هيچ كاستى اى در انسانيت زن وجود ندارد و در پرتو اين نكته, جدايى افكندن ميان آن دو ازاين بابت بر هيچ پايه درستى استوار نيست.
عنايت الهى شامل حال انسان شده است كه او را برترين آفريدگانش قرار داده و خورشيد و ماه را مسخّر او ساخته است و اين كرامت را تنها به مرد اختصاص نداده, بلكه همه فرزندان آدم را مشمول آن كرده است, چنان كه گويد:
(و لقد كرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطيبّات و فضّلناهم على كثير ممّن خلقنا تفضيلاً) اسراء/70
و ما فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم و آنها را به مركب خشكى و دريا سوار كرديم و از هر غذاى لذيذ و پاكيزه آنها را روزى داديم و بر بسيارى از آفريده ها برترى و فضيلت بخشيديم.
و براى چنين كرامت فراگيرى زن و مرد را در يك كفه نهاده, بنابراين هر يك از آن دو كه بگرود و كار نيك كند در برابر خداى تبارك و تعالى يكسان است و يكسان پاداش مى بيند:
(من عمل صالحاً من ذكر أو أنثى و هو مؤمن فلنحيينّه حياة طيّبة و لنجزينّهم أجرهم بأحسن ماكانوا يعملون) نحل/97
هر يك از مرد و زن كه كار نيكى به شرط ايمان به خدا به جاى آرد ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده مى گردانيم و پاداشى بسيار بهتر از عمل نيكى كه كرده به او مى دهيم.
از جمله چيزهايى كه ديدگاه قرآن را در باب آفرينش زن روشن مى دارد, اين است كه حرمت نفس زن را چونان حرمت نفس مرد قرار داده و كشتن هر يك از آن دو را معادل كشتن تمامى مردم فرض كرده است:
(من قتل نفساً بغير نفس أو فساد فى الأرض فكأنّما قتل الناس جميعاً و من أحياها فكأنّما أحيى الناس جميعاً) مائده/32
… هر كس نفسى را بدون حق و يا بى آن كه فساد در زمين كرده باشد بكشد, مثل آن باشد كه همه مردم را كشته…
بنابراين كشتن زن در نزد خداوند همچون كشتن مرد است و هر كه يكى از آن دو را به قتل برساند گويا همه مردم را به قتل رسانده است, آيا تكريم و بزرگداشتى بالاتر از اين مى توان تصور كرد؟
و از جمله چيزهايى كه نشان مى دهد كه اسلام به هر دو يكسان مى نگرد اين است كه درمقام قصاص, (نفس) را موضوع پاره اى از احكام قرار مى دهد; بى آن كه مرد بودن را معيار بداند:
(أنّ النفس بالنفس و العين بالعين و الأنف بالأنف و الأذن بالأذن و السنّ بالسنّ و الجروح قصاص) مائده/49
… نفس را در مقابل نفس قصاص كنيد و چشم را به مقابل چشم, و بينى را به بينى, و گوش را به گوش, و دندان را به دندان ,و هر زخمى را قصاص خواهد بود…
حتى خداى سبحان كسى را كه بر طبق اين آيه حكم نكند به عنوان ظالم وصف مى كند و مى گويد:
(و من لم يحكم بما أنزل الله فاولئك هم الظالمون)
هركس به خلاف آنچه خدا فرستاده حكم كند چنين كسى از كافران خواهد بود.
پيامبر اكرم خون مسلمانان را در يك ترازو مى نهد و ذمه همه را به عنوان يك ذمه توصيف مى كند:
(المسلمون تتكافأ دماؤهم, و يسعى بذمتهم أدناهم, وهم يد على من سواهم)
(مسند احمد/2ـ192)
بدين گونه هر يك از مرد و زن در پناه دادن به فردى از مشركان, در لزوم احترام برابرى و مشاركت دارند. آرى مشاركت مرد و زن در قصاص, با مشاركت شان در مقدار ديه ملازمت ندارد, زيرا معيار در قصاص غير از معيار در ديه است. بنابراين هر كس در حق انسانى جنايت كند قصاص مى شود به اين اعتبار كه اگر كسى انسانى را معدوم كرده باشد خود معدوم مى گردد.
ولى معيار در تعيين ديه, مشخص كردن ضرر و زيان مادى است كه به خانواده مى رسد و بى گمان زيان خانواده به سبب نبود مرد سرپرست, بيش از زيان آن به سبب نبود زن خانواده است, پس بنابراين به رغم آن كه مصيبت فقدان آن دو همانند يكديگر است, ميزان ديه زن نصف ميزان ديه مرد تعيين گرديده, و اين به معناى اختلاف درجه انسانيت آن دو نيست.
تا اينجا واقعيت آفرينش هر يك از مرد و زن روشن شد و نيز معلوم شد كه اين دو ازاين جهت همسانند و از يكديگر تمايزى ندارند.
و اما در باب آنچه به امور روانى و روحى زن و مرد بر مى گردد بايد گفت, بى گمان در اينجا فرق آشكار و روشنى ميان مرد و زن وجود دارد و آن اين است كه زن عاطفه اى خروشان و شورانگيز دارد كه سرشار است از سوز و عطوفت و لطافت, و روحى دارد ظريف و حسّاس. دست آفرينش اين عاطفه را در وجود او به وديعت نهاده تا با مسئوليتى كه بر دوشش گذاشته شده هماهنگ باشد, نظير پرورش فرزندان كه توأم با مشقت ها و دشوارى هاى بسيارى است كه به طور معمول از عهده تحمل مرد بيرون است, حال آن كه مرد چنين عواطف شورانگيزى ندارد, زيرا براى وظايف ديگرى آفريده شده كه شدت وخشونتى مى طلبد متناسب با مسئوليتهايى كه بر دوشش نهاده شده است. بنابراين, عواطف سرشار اگر با شدت و خشونت قرين شود, زندگى نغمه اى موزون مى يابد و خندان و با طراوت مى شود.

دو: نگاهى به حقوق زن در قرآن كريم

زن در اسلام از حقوق گسترده اى بهره مند است كه فقيهان در كتابهاى خود در ابواب ويژه اى از آنها بحث كرده اند و ما دراينجا حتى نمى توانيم به اندكى از آنها اشاره كنيم چه رسد به همه آنها, در اينجا پاره اى از آنها را اقتباس مى كنيم.
قرآن كريم در زمانى نازل شد كه زن از ساده ترين حقوقش حتى حق ارث محروم بود, بلكه چونان اموال به عنوان ميراث به ديگران داده مى شد, در چنين فضاى آكنده از حق كشى, خداوند فرمود:
(للرجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الأقربون و للنساء نصيب ممّا ترك الوالدان و الأقربون ممّا قلّ منه أو كثر نصيباً مفروضاً) نساء/7
براى فرزندان پسر, سهمى از تركه والدين و خويشان است و براى فرزندان دختر نيز سهمى از تركه والدين وخويشان, چه مال اندك باشد يا بسيار, نصيب هر كس از آن معين گرديده.
و بدين سان يوغى كه برگردن زن نهاده و ميان او و ميراثش حايل شده بود در سوره اى با نام زنان ـ يعنى سوره نساء ـ شكسته شد و زن از حيث ميراث, گاهى هم وزن مرد و گاه كمتر از او و گاهى هم بيشتر از او, بر حسب مصالح, ميراث برد.
اينكه شهرت دارد كه ميراث زن پيوسته از ميراث مرد كمتر است, نشانى از حقيقت ندارد, بلكه بايد بگوييم سهم و فريضه زن چنان كه واضح است در ميان برابرى و كمترى و بيشترى در نوسان است; بدين گونه كه اگر مورّث, پدر و مادر باشد مرد دو برابر زن ارث مى برد, و اگر مورّث فرزند باشد, پدر و مادر به تساوى ارث مى برند. چنان كه خداوند مى فرمايد:
(لكل واحد منهما السّدس) نساء/11
و فرض هر يك از پدر ومادر, يك ششم تركه است.
و اگر زنى بميرد و از او شوهر و دخترى بازماند, دختر نيمى از ثروت او ارث مى برد و شوهر يك چهارم از آن, بنابراين در اينجا زن دوبرابر مرد ارث مى برد, چنان كه خداى سبحان مى فرمايد:
(فلكم الربع ممّا تركن من بعد وصيّة يوصين بها أو دين) نساء/12
و اگر فرزند باشد ربع خواهد برد, پس از خارج كردن حق وصيت و بدهى كه به دارايى آنها تعلق گرفته است.
و ديگر صور فرايضى كه فقها به شرح آنها پرداخته اند.
در هر حال اختلاف در سهم ميراث, پيرو ملاكهايى ويژه است كه حاصل جمع آنها دو عنوان نزديك تر بودن و مسئوليت انفاق است, بنابراين نزديك تر, مانع دورتر مى شود (فالأقرب يمنع الأبعد) چنان كه كسى كه بار انفاق را بر دوش مى گيرد از ديگران بيشتر ارث مى برد. از جمله حقوق, آزادى مالى زن است كه غرب تا همين دوران اخير بدان دست نيافته بود, چنان كه خداى سبحان مى فرمايد:
(للرجال نصيب ممّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّا اكتسبن و اسألوا الله من فضله إنّ الله كان بكلّ شيئ عليماً) نساء/32
هر كه از مرد و زن از آنچه به دست آورند بهره مند شوند و هر چه مى خواهيد از فضل خدا در خواست كنيد كه خدا به همه چيز دانا است.
كدام سخن روشن تر و والاتر از اين تواند بود كه جدا بودن هر يك از مرد و زن را از بابت حقوق و دارايى ها و بهره ورى از آنها اعلان مى دارد.
مهر, هديه اى است از طرف مرد به زن و تأثير بسزايى در احياى شخصيت زن و بقاى پيوند زوجيت دارد, بنابراين اگر مردى بر اساس مهريه اى كه گريزى از پرداخت آن نيست ازدواج كند بر او لازم است كه آنچه را كه بخشيده است پرداخت نمايد, خداوند مى فرمايد:
(وآتوا النساء صدقاتهنّ نحلة) نساء/4
و مهر زنان را در كمال رضايت به آنها بپردازيد.
آرى, اگر زن به طيب نفس, مهر خود را بخشيد مرد مجاز است آن را بگيرد; مانند هر نوع بخششى كه در آن رضايت بخشنده شرط است:
(فان طبن لكم عن شىء منه نفساً فكلوه هنيئاً مريئاً) نساء/4
پس اگر چيزى از مهر خود را از روى رضا و خشنودى به شما بخشيدند برخوردار شويد كه شما را حلال خواهد بود.
قرآن مردى را كه بر زنش تنگ بگيرد و با او بدرفتارى كند تا از مهرش دست بردارد, محكوم مى نمايد. خداوند مى فرمايد:
(لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ما آتيتموهنّ إلاّ أن يأتين بفاحشة مبيّنة و عاشروهنّ بالمعروف) نساء/19
بر آنان سخت گيرى مكنيد كه قسمتى از آنچه مهر آنها كرده ايد به جور بگيريد, مگر آ ن كه عمل زشتى از آنها آشكار شود, و در زندگانى با آنها به انصاف رفتار نماييد.
سپس بار ديگر تأكيد مى كند كه اگر مرد به زنش مال زيادى بدهد, ديگر نمى تواند آن را از او پس بگيرد:
(و إن أردتم استبدال زوج مكان زوج و آتيتم إحداهنّ قنطاراً فلاتأخذوا منه شيئاً أتأخذونه بهتاناً و إثماً مبيناً) نساء/20
اگر خواستند زنى را رها كنيد و زنى ديگر اختيار نماييد و مال بسيار مهر او كرده ايد نبايد چيزى از مهر از او بازگيريد, آيا با تهمت مهر او را مى گيريد؟ اين گناهى است فاش و زشتى اين كار آشكار است.

سه: وظايف نهاده شده بر دوش زن

تعاون و همكارى ميان افراد جامعه شرط بقاى آن است, اگر همكارى را از قاموس جامعه حذف كنيم ازهم فرو مى پاشد, و خانواده جامعه اى است كوچك و خشت اول جامعه بزرگ, بنابراين حيات خانواده جز با همكارى قوام نمى گيرد, و حقيقت همكارى عبارت است از اين كه هر فردى حقى دارد بر ديگران و حقى دارند ديگران بر او, و اين نكته اى است كه قرآن حكيم آن را به صورتى جامع و رسا چنان بيان كرده كه هيچ كس را نرسد كه آن را چنان بيان كند:
(و لهنّ مثل الذى عليهنّ بالمعروف) بقره/228
و زنان را بر شوهران حق مشروعى است, چنانچه شوهران را بر زنان.
معناى اين آيه از طريق در نظر گرفتن خانواده اسلامى روشن مى گردد, بدين گونه كه مسئوليت زن حضانت و تربيت كودكان است و اين كار آسانى نيست و جز مادرى كه قلبش به آهنگ عطوفت و مهربانى مى زند نمى تواند عهده دار آن گردد.
كسى كه بپندارد نقش پرورشى در ايفاى چنين وظيفه اى جانشين نقش مادرى تواند شد به خطا رفته است و از تأثيرات منفى اى كه اين كار بر روح و روان كودك مى گذارد غفلت كرده است.
در برابر اين حقوق, مرد نيز حقوقى بر عهده دارد كه در برآوردن نيازهاى ضرورى زندگى و آنچه مربوط به كمال زن است از آن ناگزير است:
(و الوالدات يرضعهن اولادهنّ حولين كاملين لمن أراد أن يتمّ الرضاعة) بقره/233
و مادران بايستى دو سال كامل فرزندان خود را شير دهند; آن كس كه خواهد فرزند را شير تمام دهد.
چنان كه به مسئوليت مرد هم چنين اشاره مى كند:
(و على المولود له رزقهنّ و كسوتهنّ بالمعروف لاتكلّف نفس الا وسعها) بقره/233
و به عهده صاحب فرزند است كه خوراك و لباس مادر را به حدّ متعارف بدهد, هيچ كس را تكليف جزبه اندازه طاقت نكنند.
پس هر يك از زوجين سعى مى كند ستون خانواده را بر پا دارد و بدين گونه زن يار مرد مى شود و مرد يار زن و زندگى آنها پاك و مرفه مى گردد.
آنچه گذشت, نگاهى گذرا بود به مشخصات زن در قرآن و در اينجا مباحث بيشترى وجود دارد بويژه پيرامون آزادى فرهنگى و اجتماعى و سياسى از ديدگاه قرآن كه در سده هاى اخير مطرح شده و به مجالى ديگر وا مى نهيم. اما اينجا چند نكته مهم وجود دارد كه بدانها مى پردازيم:

مساوات, يا عدالت

غرب موضع مساوات ميان مرد و زن را پيش مى نهد و مرادش آن است كه اين دو بى استثنا به معركه زندگى وارد شوند تا دوش به دوش هم تمامى كارها را چه با طبع و طبيعت هر يك سازگار باشد يا نه, عهده دار گردند.
اين چيزى است كه غرب پيشنهاد مى كند, بنابراين زن ناگزير است كه با مرد در ميدانهاى جنگ و سياست و رهبرى و در عرصه هاى كار و بهره ورى مشاركت كند. هيچ عرصه ويژه اى براى مرد يا زن نمى گذارد, جز آن كه به بهانه مساوات هردو را به آن سوى مى كشاند.
اما قرآن عدالت ميان مرد و زن را پيشنهاد مى كند و با مساوات به مخالفت برمى خيزد, زيرا بسا كه مساوات بر ضد عدالت باشد و بسا كه با سرشت آن ناهماهنگ است و آن كس كه مدعى مساوات است گويى تمايزات روحى و غريزى اين دو جنس را منكر شده وبا آنان چنان رفتار مى كند كه گويى انسانهايى هستند كه غرايز فطرى از آنها سلب شده و رمقى جز انجام كارهاى محوّله به آنها براى شان باقى نمانده است. اين موضوع مهمى است كه نيازمند توضيح و تبيين است تا از طريق آن ديدگاه قرآن روشن گردد. برابرى انسانها به معناى برابرى در همه زمينه ها و نيروها و غريزه ها و روحيه ها نيست, به طورى كه دو جنس زن و مرد چونان جنس واحدى به نظر آيند كه جز در ظاهر هيچ اختلافى با هم ندارند و كسى كه اين را بگويد, فقط زبانش آن را مى گويد, ولى عقلش به انكار آن برمى خيزد.
بى گمان ميان جنس مرد و جنس زن تمايزات ذاتى و عرضى اى وجود دارد, تمايزات ذاتى به خلقت آن دو بازمى گردد و تمايزات عرضى بر حسب شرايط و محيط آنها, ملازم وجود آنها مى گردد, و در نتيجه اين دگرسانى ها پايه تفاوت آنها در حوزه مسئوليتها و احكام مى شوند.
اسلام, فطرت و خلقت زن را معيار يگانه تشريع و قانونگذارى خود قرار داده است و تشريع برپايه فطرت در طى قرون گام به گام آن جلو آمده است و اين راز جاودانگى تشريع اسلامى است, ولى قانونگذارى اى كه فطرت را ازنظر مى افكند و براى مرد و زن به يك سان قانون جعل مى كند بسا كه با فطرت و خلقت ناهماهنگ مى افتد و تعارضى ميان قانون و مورد آن مى افكند; چنان كه امروز در تمدن غرب مشاهده مى كنيم.

چند شبهه و چند پاسخ
1. (الرجال قوّامون على النساء)

خداى سبحان اداره امور خانواده را به مردان وا گذاشته است نه زنان, به اين معنى كه مرد رياست امورى را بر عهده دارد كه قوام خانواده به آنها مى باشد, زيرا اداره خانواده وابسته به دو امر تحقق يافته در وجود مرد است كه زن فاقد آن دو است:
1. نيرو و توان تحمل مشكلات.
2. هزينه كردن و رفع نيازمندى هاى مالى.
در بيشتر موارد, مورد اول در مرد بيشتر است و درمورد هزينه كردن و انفاق, اسلام اداره امور مالى خانواده را بر مرد واجب كرده, بنابراين مرد است كه مى بايد در جهت اداره امور خانواده اش بار مشكلات را بر دوش كشد.
خداى سبحان به اين اداره و اينكه جزء صلاحيت هاى مرد است چنين اشاره كرده است:
(الرجال قوّامون على النساء)
چنان كه به اين دو شرط نيز چنين اشاره كرده : 1. (بما فضل الله بعضهم على بعض) 2. (وبما أنفقوا من أموالهم)(نساء/34)
به واسطه آن برترى كه خدا بعضى شان را بر بعضى داده است, و هم به واسطه آن كه مردان ازمال خود نفقه دهند.
كه مراد از آن برترى در نزد خداوند و در ترازوى قرب الهى نيست, بلكه مراد تفوق بر جنس ديگر است از جهت تحمل و صبر و استقامت در برابر مشكلات,كه امرى است تكوينى و انكار نشدنى, و كسى كه آن را انكار كند, فقط به زبان آن را انكار كرده و نه در دل, و مراد ازبرترى همين است.
اما دومين امر, امرى است تكليفى كه خداى سبحان آن را بر دوش مرد نهاده و مرد به سبب آن اولويت اداره امور خانواده را نسبت به زن يافته است و بر اين اساس زندگانى اجتماعى جريان يافته است.
اينجا اگر انتخابى طبيعى نيز دركار بود مرد به طور طبيعى براى اداره خانواده برگزيده شده بود و اين مورد امضاى شارع نيز قرار گرفته است.
معناى قوّاميت همين است و در آن هيچ نوع فروكاستنى از كرامت زن ديده نمى شود, آرى تفسير قوّاميت به سلطه گرى بر زن و اجحاف در حق او و دخالت در امورى كه بيرون از رابطه زناشويى است پذيرفته نيست و كسى كه آيه يادشده را چنان تفسير كند بر خداوند افترا بسته است.
بدين گونه اداره خانواده و طراحى آن براى آينده اى برتر, بر حسب توانايى يك چيز است, و انكار حق زن و سلطه گرى بر او و اجحاف در حق او چيزى ديگر, و كسى كه اين دو را با يكديگر خلط كند بى گمان از جاده صواب به دور افتاده است.

2. چند همسرى

از جمله مسائلى كه غربيان و نهادهاى مدافع حقوق زن در باب آن سر وصدا كرده اند مسئله تجويز چند همسرى است كه اسلام آن را تشريع كرده است و استدلال آنها دراين كار اين است كه مجاز شمردن چند همسرى, اولاً موجب رنجش زن مى شود, و ثانياً با برابرى مرد و زن ناسازگار است. در اينجا مى كوشيم اين دو نكته را روشن كنيم:
بى گمان اصل در تشكيل خانواده اين است كه مرد خود را كنترل كند و جهت رعايت حال زن اول خود از ازدواج دوم خوددارى نمايد. و باز از جمله چيزهايى كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست اين است كه منحصر كردن هر يك از زن و مرد خود را به ديگرى, مايه حفظ پيوندهاى خانوادگى است كه برقرارى اطمينان دوطرفه ميان زوجين از اين مسئله پرده بر مى گيرد.
با اين اعتراف, بسا كه مرد در شرايط و حالاتى قرار مى گيرد كه ناگزير مى شود, به يك زن بسنده نكند و اين نيز قابل انكار نيست; از جمله وقتى كه زن مدت زيادى بيمار, يا دچار نازايى و يا سرد مزاج باشد و نتواند نيازهاى جنسى مرد را برآورد, يا مرد مدت قابل توجهى در مناطق دور دست ساكن شود, در چنين شرايطى مرد نمى تواند به يك زن بسنده كند, در برابر او ـ با صرف نظر از مجاز بودن چند همسرى ـ دو راه بيشتر وجود ندارد:
نخست: اينكه شهوت خود را مهار كند و فعاليت و نشاط خود را محدود سازد.
دوم: اينكه به وادى فساد و فحشا فرو غلتد.

اما راه نخست, جز مردان مرد از عهده آن بر نمى آيند. و اما راه دوم مخالف كرامت و شرافت مرد است و پيامد آن زيان يا فتن جسم و روان او خواهد بود.
وقتى اين دو راه بر او بسته شوند ناگزير راهى جز اين نمى ماند كه زنى به صورت عقد رسمى و با مهر و نفقه و مسكن اختيار كند تا در قلمرو خانواده داخل شود و مرد مسئوليت هر دو را به طور مساوى و با رعايت عدالت متحمل گردد, اين چيزى است كه اسلام را به تشريع چند همسرى فراخوانده است, خداوند سبحان مى فرمايد:
(فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع) نساء/3
پس آن كس از زنان را كه شما را نيكو و مناسب است به نكاح خود درآريد; دو يا سه يا چهار.
طبيعى است كه زن اول از اينكه شوهرش زن ديگرى اختيار كرده دچار رنجش شود, ولى اين رنجش در برابر انحراف مرد و فروپاشى خانواده از ريشه, آسان تر و تحمل پذيرتر است. غرب اگر چه عليه قانون تعدد زوجات بوق و كرنا برداشته, اما در واقع روشى همسو با اين قانون اما به شكلى زشت برگزيده, بدين گونه كه به يك زن قانونى اكتفا كرده است, در حالى كه روابط جنسى مرد با زنان بسيارى را در خارج از چهارچوب خانواده مجاز شمرده و به يكى هم بسنده نكرده است.
نظام خانواده در غرب رو به اضمحلال و فروپاشى دارد, و سبب آن جز خيانت مرد به زن با برقرار كردن روابط جنسى با زنان ديگر نيست, كه پيامد آن هم چيزى جز از دست دادن اطمينان و نابودى روابط عاطفى ميان آنها نيست كه به گسستن پيوندهاى قانونى و رفتارى خانوادگى مى انجامد.
واما درمورد مسئله برابرى زن با مرد ما بى نياز از پاسخگويى هستيم, زيرا مجاز شمردن چند شوهر براى زن, ستون نسب را مى شكند و خانواده را نابود مى سازد و بيمارى هاى گونه گون را موجب مى شود و روابط زن و مرد را از بن تباه مى كند و جامعه را به محيط آماده اى براى زنا و فحشا بدل مى كند. بدين سان راز مجاز شمردن چند همسرى و نه چند شوهرى از سوى اسلام دانسته مى شود.

3. زدن زن به هنگام نشوز

از جمله اشكالات مطرح شده در باب حقوق زن در اسلام اين است كه به مرد اجازه داده شده است كه زنش را هنگام نافرمانى, اگر از راه نصيحت و موعظه و جداكردن بستر, راضى به بازگشت نشد بزند, خداوند مى فرمايد:
(و اللاتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فان أطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً إنّ الله كان علياً كبيراً) نساء/34
و زنانى كه از نافرمانى آنها بيمناكيد بايد نخست آنان را موعظه كنيد و از خوابگاه آنان دورى گزينيد, و آنان را بزنيد, چنانچه طاعت كردند ديگر حق ستمى نداريد كه همانا خدا بلندمرتبه و بزرگ است.
حقيقت آن است كه اين اشكال, از نينديشيدن در مضمون اين آيه و در منظور از تجويز زدن برخاسته, آيه درباره زنى سخن مى گويد كه نشوز كرده و حقوق شوهرش را سلب نموده و بى آن كه مرد حقوق او را تضييع نمايد انسانيت مرد را مورد اهانت قرار داده است, در چنين فضاى آكنده از سركشى زن برمرد با وجود رفتار نصيحتگرانه و موعظه آميز مرد و يا جداكردن بستر در مرحله بعد, براى مرد چاره اى نمى ماند جز آن كه زن را به آرامى مورد تنبيه بدنى قرار دهد تا وى از نافرمانى اى كه عصيان عليه انسانيت مرد است و صفاى فضاى خانوادگى را گل آلود كرده است, دست بردارد.
بدين گونه اولاً روشن شد كه بحث درباره زنى نيست كه مقهور مرد شده و مورد ظلم او قرار گرفته و براى دفاع از حق و كرامت خود دست به دفاع زده است, بلكه سخن درباره زنى است كه مرد, تمامى حقوق او را ايفا كرده است اما بر حقوق مرد طغيان كرده و بناى تمرد نهاده است.
و ثانياً مراد از ضرب, ضربى است نه چندان سخت يا خونين, بلكه مراد ضربى است كه زن را بترساند و موجب شود او از نافرمانى خود دست بردارد, امام باقر(ع) ضرب دراين آيه را به زدن با چوب مسواك تفسير فرموده است. (مجمع البيان)
اين حالت, نوعاً كمياب است, و كم اتفاق مى افتد كه دو راه حل اول مثمر واقع نشوند, و بر فرض رسيدن كار به اين مرحله, ضرب نبايد خيلى سخت باشد و غرض از آن انداختن ترس است در دل زن تا دست از سركشى بردارد.
امام باقر(ع) از پيامبر خدا(ص) روايت كرده است كه: (آيا يكى از شمايان زنش را مى زند و سپس او را در آغوش مى گيرد؟)
در پايان توجه شما را به سخن ارجمندى از پيشواى حكيم داناى به درد و درمان جامعه, يعنى امام على بن ابى طالب(ع) جلب مى كنم; آنجا كه مى گويد:
(و لاتملك المرأة من امرها ما جاوز نفسها, فإن المرأة ريحانة و ليست قهرمانة.) (نهج البلاغه, نامه 31)
امور مربوط به زن را چندان به اختيار او مسپار كه از (توان و طاقت) او درگذرد, كه زن گل است و نه قهرمان.
پس بايد با زن چنان رفتار كنيم كه گياهى است خوشبو نه پهلوان, و از او چيزى بخواهيم كه ازموجودى ظريف چون گل سرخ بهارى, كه تاب تحمل باد گزنده و گرماى پژمرنده را ندارد مى خواهند.


پی نوشت‌ها:

* اين مقاله در سفر نويسنده به دانشگاه (جرش) اردن هاشمى در تاريخ محرم 1419 قمرى به صورت سخنرانى ايراد شده و در مجموعه مقالات ايشان با عنوان (رسائل و مقالات) صفحه 509ـ522 درج گرديده است. همچنين برگردان آن به زبان فارسى از سوى فصلنامه پژوهشهاى قرآنى انجام شده است.
دوشنبه 10 مهر 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بررسى تطبيقى زن در نگاه جاهليت اديان؛ اسلام و فمينيسم

بررسى تطبيقى زن در نگاه جاهليت اديان؛ اسلام و فمينيسم

سيد محمد حسين موسوی مبلغ

بى خبرى جوامع و قبايل پيشين از مواهب طبيعى و توانمندى هاى فطرى زن و ناديده گرفتن نقش نيرومند او در پديدايى جامعه سالم انسانى و تربيت فرزند و تحكيم مبانى خانواده كه با حكمت و تدبير پديد آورنده هستى در عرصه وجودى او به وديعت نهاده شده, او را در طول تاريخ, در تنگناى داوريهاى ناسالم و ستم بار قرارداده است.
امروزه بعضى از قلم فرسايان دگرانديش در آثار و نوشتار خود هرگاه از مراتب و جايگاه زن در اجتماع سخن به ميان مى آورند, پندار و رفتار عرب جاهلى پيش از اسلام را سمبل استبداد و ستم نسبت به زن ياد مى كند و از سوى ديگر, كمال شخصيت زن را در الگويى نشان مى دهند كه در عرصه تمدن جديد دنياى غرب عرضه شده است.
گرچه اين حقيقت بر كسى پوشيده نيست كه در جـاهليت پيش از اسلام مواهب حقوقى و
ارزشهاى انسانى زن پايمال شده بود, ولى جستار و تكاپو در متون تاريخى به روشنى نشان مى دهد كه: نه جاهليت پيش از اسلام, تنها مظهر تعدى به حقوق زن بوده و نه تمدن امروزين غرب, چراغ روشن و نور اميدآفرين براى جامعه زنان بوده و هست!
در روزگارانى كه خورشيد تابناك وحى و نسيم آسمانى و جان پرور پيامبران بر دل مردگان مى دميد تا مدتى بارقه اميد زندگانيِ انسانى و آبرومندانه, براى جامعه زنان نيز پديد مى آمد, ولى هرگاه با گذشت زمان, اين مشعل تابناك آسمانى در زير لكه هاى تيره و تار عادات و سنتها و اوهام و خرافات جعل و تحريف, پنهان مى شد, بار ديگر تعدى و تجاوز به حقوق زن از سرگرفته مى شد.
اين نوشتار نگاهى تطبيقى به (باورهاى جاهليت و شخصيتها و مكتبهاى فلسفى و اديان پيش از اسلام, چون آيين زرتشت, يهود, مسيحيت, فمينيسم و مكتب اسلام نسبت به زن) را دنبال مى كند تا مگر در اين مقايسه جايگاه و كاركرد هر يك از اين ديدگاه ها و مكاتب را بنماياند.

جايگاه (زن) در فرهنگ عرب جاهلى

در جاهليت پيش از اسلام در شبه جزيره عربستان, زن در پايين ترين موقعيت و مرتبه بود, تنزل مقام زن و قرارگرفتن او در فهرست داراييها و (مايملك) مرد, سراسر زندگى زنان را تحت تأثير قرار داده بود.

حق حيات و موجوديت

بزرگ ترين حقى را كه عرب جاهلى از زن گرفته بود, حق حيات و زندگى بود. مردمى كه در طى قرنها بت پرستى و دورى از توحيد و فساد اعتقادى و اخلاقى فطرت آنها را پوشانيده بود, بدان سان متكبرانه زندگى مى كردند كه حتّى موجوديت زن بر آنها گران مى آمد. در جاهليت, ولادت دختر را به فال بد مى گرفتند و از تولد فرزند دختر به شدت رنج مى بردند.
به نصّّّ قرآن كريم هرگاه از دختر بودن نوزاد خبردار مى شدند, رنگ شان از شدت غضب سياه مى شد:
(و اذا بشّّّر أحدهم بالأنثى ظلّّّ وجهه مسودّّّاً و هو كظيم. يتوارى من القوم من سوء ما بشّّّر به أ يمسكه على هون أم يدسّّّه فى التراب ألا ساء مايحكمون) نحل/59 ـ 58
آن هنگام كه مژده تولد دخترى به يكى از آنها داده مى شد از شدت غم و حسرت رخسارش سياه مى شد و سخت دلتنگ مى شد و به خاطر اين ننگ روى از قوم خود پنهان مى نمود و به فكر مى افتاد كه آيا آن دختر را با ذلت و خوارى نگه دارد يا آن كه زنده در گورش كند. آگاه باشيد كه آنها بسيار بد حكم مى كنند.
بزرگ ترين نشانه ناراحتى آنان از ولادت دختر اين بود كه در بسيارى از قبيله ها نوزادان دختر را بلافاصله مى كشتند و يا زنده به گور مى كردند.
جريان قيس بن عاصم كه پس از مسلمان شدن در حضور پيامبر(ص) به زنده به گور كردن 13 دختر خود اعتراف كرد, در تاريخ عرب جاهلى ثبت شده است.1
دختركُشى هاى عرب جاهلى از دو عامل سرچشمه مى گرفت:
عامل نخست, فقر و تهى دستى بود كه سبب مى شد, با كشتن دختران شان از تعداد عائله كه به درآمد زيادى نياز داشت بكاهند.
عامل ديگر اين بود كه آنان وجود دختر را ننگ مى دانستند, زيرا از يك سو فرستادن دختر را به خانه شوهر به ويژه اينكه شوهر از قبيله بيگانه و كم آوازه اى باشد, به صلاح خود و قبيله خود نمى ديدند. از سوى ديگر در جنگهاى احتمالى كه بين عرب جاهلى به عنوان يك عادت درآمده بود, بيم به اسارت رفتن زنان و دختران احساس مى شد, و از نظر آنان كشتن يك دختر بهتر از اسارت او بود.
دختر كشى هاى اعراب جاهلى سبب شد كه در برهه اى زن در ميان آنان كم ياب شود. از اين رو در ميان بعضى از قبايل عرب چند مرد با يك زن ازدواج مى كردند و نام اين ازدواج را ازدواج(ضماء) گذاشته بودند. ا گر فرزندى در چنين شرايطى به دنيا مى آمد, از آنِ كسى بود كه شباهتش با او بيشتر بود.

ازدواج در جاهليت

اهانت ديگرى كه در آن روزگار به مقام و حيثيت زن مى شد, ازدواجهايى بود كه با اشكال گوناگون به رسميت شناخته شده بود.
در بين عرب جاهلى در چند همسرى هيچ حدّّّ و مرزى نبود. گذشته از هر حق طبيعى ديگر, از نظر نفقه نه تنها مرد عهده دار نفقه زنان پرشمار خود نبود كه حتى از وجود آنان به شكلهاى مختلفى چون واداشتن به كارگرى و درآمدزايى, و در مورد كنيزان, با مجبور كردن به زنا, قرض و كرايه دادن به ديگران و… ثروت و دارايى خود را مى افزود.
همچنين در جاهليّّّت ازدواجهايى به اشكال گوناگون رواج يافته بود; بعضى از آن ازدواجها را كه در قرآن نيز اشاره شده ياد مى كنيم:
نكاح مقت: هرگاه فردى فوت مى كرد پسر بزرگ وى همسر متوفى را (در صورتى كه مادرش نبود) با انداختن پارچه اى بر وى مانند ساير اموال پدر به ارث مى برد, اگر اين زن زيبا بود با او ازدواج مى كرد و اگر تمايلى به وى نداشت; يا او را به ديگرى تزويج مى نمود و مهريه او را دريافت مى كرد, و يا با مانع شدن وى از ازدواج, او را زندانى مى نمود تا پس از مرگ وى وارث اموال او شود.2
نكاح جمع: در عصر جاهليت برخى از اعراب كنيزان را مى خريدند و آنها را به زنا با افراد مختلف وادار مى كردند و بدين ترتيب از ثروت هنگفتى برخوردار مى شدند.3
نكاح بدل: هرگاه مردى از زن فرد ديگرى خوشش مى آمد همسر خود را با همسر آن مرد معاوضه مى كرد و زنان نيز در مقابل هواهاى نفسانى مردان چاره اى جز تسليم نداشتند. اين مبادله با الفاظ (انزل عن دابّّّتك, أنزل لك عن دابّّّتى) يا (انزل اليّّّ عن امرأتك, أنزل لك عن امرأتى); يعنى تو از مركب خود (كنايه از زن او بود) به نفع من پياده شو, من نيز از مركب خود (يعنى همسرم) به نفع تو پياده مى شوم.4
نكاح خِدن (دوست): در عصر جاهليت برخى از زنان ومردان با برقرار كردن روابط پنهانى به زنا مى پرداختند. اين نوع نكاح نه تنها مهر و نفقه را الزام نمى كرد, بلكه به جهت آن كه در خفا صورت مى گرفت مورد تقبيح نيز واقع نمى شد.
سفاح: در ميان اعراب روشهاى مرسوم ازدواج, قانونى و غير از آن موارد سفاح (زنا) شمرده مى شد. كلمه سفاح در لغت به معنى زنا و بى عفتى مى باشد و آيه (غير مسافحات و متّّّخذات أخدان) ازدواج با اهل سفاح و خدن حرام شمرده شد.
برخى فرق ميان (مسافحات و متّّّخذات أخدان) را عموم و خصوص گفته اند; چه مسافحات در سرّّّ و جهر است. اما اتخاذ اخدان فقط در سرّّّ صورت مى گيرد.5
نكاح شغار: يكى از انواع نكاحهاى عرب جاهلى آن بود كه شخصى دختر يا خواهر خويش را به نكاح فرد ديگرى در مى آورد و به جاى گرفتن مهريه با دختر يا خواهر آن فرد ازدواج مى كرد. بدين ترتيب, زنان به جاى مهريه زن ديگرى مبادله مى شدند.
ازدواج اجبارى: كسى به نزد اقوام دختر مى رفت و پس از خواستگارى شرايط ازدواج توسط اولياى دختر تعيين مى گشت و ازدواج صورت مى گرفت. دراين ميان دختر مطيع بود و بايد همه شرايط را مى پذيرفت.
نكاح ضماء: چنان كه ياد شد به دليل كمبود زنان, مرسوم شده بود كه چند مرد با يك زن ازدواج كند و نام اين گونه ازدواج را نكاح (ضماء) گذاشته بودند.
گونه هاى زشت ديگرى از ازدواج نيز در بين آنان رواج داشت كه به همين اندازه بسنده مى شود.

حقوق مالى زن

در دوران جاهليت به همان دليل كه براى زن كمترين جايگاه انسانى و ارزش قائل نبودند, زن حق مالكيت نداشته و مالك هيچ چيز به حساب نمى آمد. در رسوم جاهلى, مالى به زن تعلق نمى گرفت و بر فرض تعلق گرفتن چيزى, خود او مالك آن به حساب نمى آمد, بلكه تملك آن به عهده ولى يا شوهر زن بود. منابع دارايى و آسايش مالى زن را مى توان در امور زير خلاصه كرد كه در جاهليت هيچ يك به زن تعلق نمى گرفت.
1. كار و دستمزد: در جاهليت گرچه سخت ترين كارها به عهده زنان گذاشته مى شد, ولى هيچ كار مزدى را از هيچ كسى دريافت نمى كرد, بلكه چنان كه گفته شد, دست رنج او را شوهر يا وليّّّ او تصاحب مى كرد.
2. حق نفقه بر شوهر; كه يكى از منابع رفاه و آسايش مالى زن برعهده شوهر است. در دوران جاهلى نه تنها شوهران به زنان نفقه نمى دادند كه آنان را براى درآمد مالى بيشتر به كارهاى شاقّّّ و طاقت فرسا مجبور مى كردند و حاصل كار و زحمت آنان را بر دارايى خود مى افزودند.
3. مهر; در جاهليت به زنان مهرى نيز تعلق نمى گرفت. اگر در بعضى قبايل چيزى شبيه مهر مرسوم بود, در واقع قيمت زن بود كه اولياء زن آن را تصاحب مى كردند, و تنها كسى كه هيچ بهره اى از آن نمى برد خود زن بود.
جمله (هنيئاً لك النافجة) كه در هنگام تولد دختر به خانواده او گفته مى شد نمايانگر تعيين قيمت زن بود. (نافجة) شترهايى بود كه از سوى خانواده شوهر در هنگام ازدواج به خانواده زن داده مى شد. گفتن جمله يادشده به خانواده دختر در هنگام ولادت به اين معنى بود كه با بزرگ شدن اين دختر به تعداد شترهايت افزوده مى شود.
4. ارث: در عصر جاهليت, زن نه تنها از ارث, بهره اى نداشت كه خود به سان ديگر (مايملك) متوفى توسط زورمندترين وابسته متوفّّّى به ارث مى رفت, آن گاه اگر جوان و زيبا بود او را به زنى مى گرفت و گرنه او را به ديگران مى فروخت و يا تزويج مى كرد, يا او را در خانه زندانى مى كرد تا بميرد.
هرگاه پدرى فوت مى كرد و فرزندان صغيرى از خود بر جاى مى گذاشت, باز هم يكى از اشخاص زورمند از ميان خويشان, سرپرستى آنان و اموال آنان را به عهده گرفته تمام دارايى آنان را تصاحب مى كرد. اگر فرزند يتيم متوفى دختر بود, با او به زور ازدواج مى كرد و چنانچه پس از ازدواج او را باب ميل خود نمى ديد, پس از تصاحب اموالش او را طلاق مى داد. در اين صورت دختر نه تنها فاقد ثروت خويش بود كه ديگر كسى تمايل به ازدواج با وى و تأمين هزينه هاى او را نداشت.
بدين گونه كه ياد شد, نه زن از شوهر و نه دختر از پدر و يا ديگر بستگان خود به هيچ عنوان ارث نمى برد.

زن در قبايل غيرعربى

قبايل غيرعربى نيز در پايمال كردن حقوق زن كمتر از اعراب جاهلى نبودند. كشتن, شكنجه, اهانت و تضييع حقوق همه جانبه زنان در همه نقاط دنيا كه نور وحى در آن نتابيده و يا دستخوش تحريف شده بود همانند آنچه در عرب جاهلى بود, بلكه حتى دردناك تر از آن هم وجود داشته است.
از منظر بسيارى از قبايل, زن حق كمترين دعوى برابرى و مقاومت با همسر خويش را نداشته و ندارد. در بعضى قبيله ها زنان حق غذا خوردن با شوهران بر سر يك سفره نداشته و شايستگى سكونت در يك منزل را نيز ندارند. در بعضى قبيله ها زن از خوردن گوشت كه خوراك لذيذى است ممنوع بودند.
در جزيره تاسمانى (از جزاير اقيانوسيه) و استراليا در بعضى موارد به واسطه گرسنگى دختران خود را مى كشتند و گوشت آنان را مى خوردند.6
در يونان قديم زن در معرض خريد و فروش قرار مى گرفت و قيمت زن, بيش از پنجاه پيمانه جو نبود; البته هرچه زن جوان تر بود قيمتش هم بيشتر بود. هرگاه زنى در معرض فروش قرار مى گرفت, مى بايست تا آخرين رمق براى مالك بعدى خود كار مى كرد.7
در بعضى نقاط هندوستان آتش پرست ها پس از مرگ شوهر, زندگى را براى زن روا نمى دانستند و با سپرى شدن چهل روز از مرگ شوهر به رسم عزادارى زن را مى كشتند و يا در آتش مى سوزاندند. در آيين آنان بهترين زن كسى بود كه پس از مرگ شوهر, خود را مى سوزاند.8
در ايالت (مارتا) دو نفر از امراى هندى مردند; يكى 17 زن داشت و ديگرى 12 زن, از مجموع 29 زن تنها يك نفر كه حامله بود تا زمان وضع حمل زنده ماند و بقيه همه درآتش سوزانده شدند.9
قبايل وحشى هندوستان (از سيلان تا هيماليا) دختران خود, حتى آنانى را كه به سن بلوغ و رشد رسيده بودند مى كشتند; زيرا از نظر آنان, ماندن دختر بدون شوهر در خانه پدر ننگ بود و زندگى كردن با شوهرى كه موقعيت اجتماعى خانوادگى نداشت نيز ننگ بود و ازدواج با شوهر همدوش, جهيزيه سنگين لازم داشت; پس بهترين راه كشتن دختران بود.10
تا مدتها پيش براى رضايت خاطر (كالى) كه يكى از خدايان هنديان است زنان حامله را سر مى بريدند, آن گاه خون او را به قربانگاه پاشيده و سر او را در نزد معبود خود تقديم مى كردند.11
نزد بعضى از چينيها تا نزديك به عصر حاضر, زن كمترين قيمت و ارزشى نداشت. اگر مادرى دختر به دنيا مى آورد خويشاوندان به عوض مبارك باد به پدر و مادر تسليت مى گفتند و پدر و مادر تامى توانستند نوزاد دختر را از خود دور مى كردند يا در بيابان مى انداختند, يا مى فروختند.12

زن و جوامع متمدن

محروميت زن تنها به قبايل وحشى خلاصه نمى شد, بلكه حتى در تمدنهاى بزرگ نيز مشهود بود. در مصر براى زياد شدن رود نيل, دختران را به زيور آراسته و در آن غرق مى كردند. در كشورهاى (اسكانديناوى) تا سال 1392 ميلادى به دختر هرگز ارث نمى دادند. تنها در هنگام عروسى, جهيزيه اندكى به او داده مى شد. در روم قديم, زن مطلقاً ارث نمى برد; نه از دارايى پدر و نه شوهر. و در انتخاب شوهر نيز حق رأى و اظهارنظر نداشت.13
بعضى از روميان به منظور ازدياد نسل, زنان خود را به ديگر دوستان خود به قرض و كرايه مى دادند. البته به اين شرط كه آن دوست, توان به وجود آوردن فرزندان شايسته را داشته باشد. چنان كه يكى از مفتيان روم به نام (لكورك) براى ازدياد نسل, قرض دادن زن را تجويز كرد. به گفته بعضى تاريخ نويسان, افلاطون و سقراط نيز اين قانون را تجويز مى كردند. سقراط زن خود (گران طيب) را به (اليبياد) خطيب معروف قرض داد.14
در باور يونانيها زن شخصيت حقوقى نداشت. به خاطر مطالبات مالى حق رجوع به دادگاه نداشت. در نزد آنان محروميت دختر از ارث, اصل كلى و پذيرفته شده بود. بلى در اواخر تجويز كرده بودند كه اگر كسى بميرد و فرزند پسر و دختر داشته باشد دختر در صورتى ارث مى برد كه با برادر خود كه از يك پدر باشد ازدواج كند و اين ازدواج در صورتى صحيح بود كه برادر و خواهر از دو مادر باشند.15
در ايران قديم, چه در ميان طبقه اشراف و چه طبقات پايين تر جامعه, زن هرگز حق آزادى و ا ختيار و اظهار نظر در تشخيص خير و شر و تصميم در امور زندگى خود نداشت و در اظهارنظر براى گزينش شوهر نيز مجاز نبود. اختيار زنان و دختران در همه زمينه هاى حقوقى با اوليا و يا شوهران آنان بود.16
به گفته بعضى مورخان در ايران قديم بر اساس انديشه غلط (حفظ نسب خانواده و مخلوط نشدن خون اين خانواده با خانواده ديگر) ازدواج با محارم را; حتى برادر با خواهر, جايز و گاه لازم شمرده مى شمردند. (بهرام چوبينه) با خواهرش (گوديه) ازدواج كرد. شخصى به نام (مهران) از طبقه اشراف ايران كه بعداً مسيحى شد پيش از مسيحى شدن با خواهرش ازدواج كرد.
در آتن باستان, مهد دموكراسى, زنان و بردگان جزء شهروندان به حساب نيامده و حق رأى دادن و شركت در انتخابات نداشتند .17 (در اروپا, عصر حاكميت شرك, زنانى كه با بردگان ازدواج مى كردند, محكوم به اعدام مى شدند).
زن در اروپا در حيطه قانونى قرار داشت كه مردان را مجاز مى دانست زن خود را به دلخواه كتك بزنند, و اين ضرب و جرح اقدامى روشنفكرانه در جهت حمايت از زن و كارى قانونى محسوب مى شد.18
اروپا پس از انقلاب فرانسه نيز در بستر آزادى فردى براى زنان جايگاهى در نظر گرفت كه مردان را مجاز مى كرد تا با خشونت روميان باستان با زنان رفتار كنند.
افلاطون با آن كه از برابرى (مرد) و (زن) حمايت مى كرد, و ورود زنان را در پاره اى از موقعيتهاى اجتماعى مى پذيرفت,با اين حال خداوند را سپاس گفت كه او را مرد آفريده است.19
ارسطو مى گويد:
(زن و بنده بر اساس طبيعت خود محكوم به اسارت بوده و سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند.)20

جايگاه زن در ميان زرتشتيان

زرتشتيان ايرانى معاصر, در رابطه با حقوق (زن) آيين نامه اى گردآورده خود را بر عمل به آن ملزم مى دانند كه از زاويه هاى گوناگون به حقوق (زن) نگريسته است.
بر اساس اين آيين نامه, زن در زمينه هاى (ازدواج و طلاق) حق رأى و اظهار نظر دارد.21 سرپرستى خانواده, حق درخواست طلاق در صورت عنين بودن مرد, قانون تك همسرى و حق ملكيت در اين آيين نامه براى زن در مواردى رعايت شده است.22
امّّّا در منابع و متون قديمى زرتشتيان, زن جايگاه حقوقى درستى ندارد. نشانه هاى به دست آمده از آثار زرتشتيان قديم نشان مى دهد كه در اعصار گذشته تولد پسر دل پسندتر از زادن دختر بوده است. از اين رو خانواده زرتشتى از فروهر اشوان (روح پاك و بى آلايش) براى تعيين جنسيت جنين و داشتن فرزند نرينه يارى مى جستند و حيات اخروى نيكان را وابسته به وجود فرزندان ذكور در خاندان مى شمردند.
همچنين درمتنهاى كهن ايرانى پرهيزهاى سخت دشتان (عادت زنانگى) شامل دورى از جامعه به مدت چند شبانه روز و تطهير روح زن با نوشيدن ادرار گاو و خاكستر جلب نظر مى نمايد. همچنين نگريستن زن دشتان (زنى كه در دوران عادت زنانگى است) در خورشيد و آب و آتش, گناه بود.
بر اساس آنچه كه در ونديداد آمده است زن دشتان و زنى كه كودك مرده به دنيا آورده بايد سه روز و سه شب شست وشو داده و از نيرنگ (ادرار گاو و خاكستر) بنوشد تا پاك شود.23
در بررسى متون قديمى و نيز آيين نامه جديد زرتشتيان, دو نكته به دست مى آيد:
1. اگر بپذيريم دين زرتشتى از اديان الهى و آسمانى بوده, بى ترديد منابع و متون دينى آن دين,دست خوش جعل و تحريف گرديده است; زيرا دستورات آن منابع در رابطه با حقوق زن هيچ شباهتى با احكام ديگر كتابهاى دينى ندارد.
2. آيين نامه زرتشتيان در متون دينى خود آنان ريشه ندارد, بلكه تأثير گرفته از منابع گوناگون غيرزرتشتى است.
موقعيت زن در آيين يهود
در آيين يهود كه پس ازموسى(ع) دستخوش تحريفهايى شد, آفرينش (حوا) از دنده چپ آدم دانسته شده و فريب خوردن از شيطان و بيرون شدن از بهشت نيز به حوّّّا به عنوان زن نسبت داده شده است.
گناه و آلودگى زن بيش از مرد است و تطهير ناپذيرى او در بعضى موارد ازمطالبى است كه در متون دين يهود موج مى زند. يهوديان در مسائلى همچون عبادت خدا, سعادت اخروى, پاداش اعمال نيك و… هرگز زن را با مرد برابر نمى دانند.
در مذهب يهود, پسران در نمازهاى خود چنين مى خوانند:
(خداوندا! تو را سپاس مى كنيم كه ما را كافر و زن نيافريدى.)24
آياتى از تورات كه به موضوع زن ارتباط مى يابد در نگاهى كلى هشت نكته به دست مى دهد:
1. آفرينش حوّّّا از دنده چپ آدم
(خداوند بر آدم خوابى سنگين مستولى ساخت تا به خواب رفت, يكى از دنده هايش را برداشت و به جايش گوشت پر كرد. خداوند آن دنده اى را كه از آدم برداشته بود زنى ساخت و او را نزد آدم آورد.)25
2. فريب خوردن زن و رانده شدن از بهشت
(پس از خلقت آدم و زنش, مار كه از همه حيوانات صحرا مكارتر بود به زن گفت: آيا خداوند گفته است كه از هيچ درختى از اين باز نخوريد؟ زن به مار گفت: از ميوه درخت اين باغ خواهيم خورد, اما خداوند گفته است كه ازميوه آن درختى كه در ميان اين باغ است نخوريد و آن را لمس نكنيد, مبادا بميريد. مار به زن گفت: حتماً نخواهيد مرد چون كه خداوند مى داند روزى كه از آن بخوريد چشمان تان باز مى شود و مانند خداوند تشخيص دهنده نيك و بد خواهيد شد. زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكو و براى چشمها هوس انگيز است و آن درخت براى معرفت دار شدن پسنديده است. از ميوه آن گرفت و خورد, به شوهرش هم كه در كنارش بود داد و او خورد. چشمان هر دو گشوده شد. دانستند كه عريانند و برگهاى انجير را به هم دوخته وسيله ستر عورت براى خويش ساختند.)26
در ادامه پس از ذكر بازخواست خدا از آدم و حوّّّا و مار مى خوانيم:
(خداوند به زن گفت: رنج و درد باردارى تو را زياد خواهم كرد, فرزندان را با رنج بزايى و اشتياق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو مسلط خواهد بود.
و به آدم گفت: چون به حرف زنت گوش دادى و از آن درختى كه گفتم نخورى خوردى, زمين به خاطر تو ملعون است, تمام عمرت با رنج از محصول آن خواهى خورد.)27
3. راه تخفيف گناه زن
در تورات در ارتباط با روز شبات (شنبه) چنين آمده است:
(روشن كردن شمعهاى شبات به عهده زنان است. علت اين امر آن است كه حوّّّا آدم را وادار كرد از ميوه ممنوع بخورد و او را واداشت تا از امر خدا سرپيچى كند.)
(گفته شده است كه زن با اين گناه, چراغ زندگى بشر را خاموش كرد. جان انسانها چون چراغى است, از اين رو زن با روشن كردن چراغ شبات تا حدودى اين خطا را جبران مى نمايد; زيرا اجراى دستورات شبات و روشن كردن شمعها ايمان را روشن مى سازد و بدين وسيله گناه زن تخفيف مى يابد.)28
4. كناره گيرى مطلق از زن در ايام حيض
(زنى كه جريان دار بوده, يعنى خون از آلتش جارى باشد, هفت روز در قاعدگى خود بماند و هر كس او را لمس كند تا شامگاه ناپاك خواهد بود.
هرچه هنگام قاعدگى اش روى آن بخوابد ناپاك خواهد بود و هر كس كه روى آن بنشيند ناپاك خواهد بود. هر كس بستر وى را لمس كند لباسهاى خود را بشويد و در آب غسل كند تا شامگاه ناپاك خواهد بود. و اگر او (آن مرد) كنار بستر يا كنار اسبابى باشد كه زن (ناپاك روى آن نشسته است) با لمس كردن آن تا شامگاه ناپاك خواهد بود. زنى كه جريان خونش روزهاى زيادى غير از زمان قاعدگى اش روان باشد تمام روزهاى جريان ناپاكى اش مانند روزهاى قاعدگى اش است و ناپاك مى باشد….)29
5. كنيزى زنان عبرى
(هرگاه زن عبرى به تو فروخته شود, شش سال برايت خدمت و در سال هفتم او را آزاد كن و اگر بگويد از پيش تو نخواهم رفت, چون از بودن پيش تو خشنود است, آن گاه درفشى برداشته گوش او را و درِ اطاق را با هم سوراخ كن تا كنيز ابدى شود.)30
6. متفاوت بودن دوران ناپاكى زن دخترزا و پسرزا
(… هرگاه زنى زمينه را براى پذيرش نطفه مرد آماده نمايد پسر خواهد زاييد و هفت روز ناپاك خواهد بود. و آن زن سى و سه روز در دوره پاكى صبر كرده و تا كامل شدن روزهاى پاكى ش هيچ چيز مقدسى را لمس نكند و به خانه مقدس نيايد. اگر دختر بزايد, مانند دوره قاعدگى اش دو هفته و در دوره پاكى اش, شصت و شش روز از نزديك شدن به خانه مقدس خوددارى كند.)31
7. نابرابرى نذر سلامتى پسر و دختر
(… كسى كه صريحاً نذرى مى كند و نذرش مربوط به سلامتى انسانى باشد بر حسب ارزيابى مقرر (ذيل) نذرش از آن (ادوناى) خواهد بود. ارزيابى براى مذكر اين است: از بيست ساله تا شصت ساله ارزشش پنجاه شقل نقره بر اساس شقل مقدس باشد. و اگر مؤنث باشد ارزشش سى شقل باشد).32
در آيين يهود, قوانين مدوّّّنى براى نكاح, طلاق و ارث تنظيم نشده است, بلكه بيشتر قوانين توسط خاخام از هلاخا استخراج مى شود.

زن در آيين مسيحيت

آيين مسيحيت در مورد حقوق و جايگاه فردى و اجتماعى زن ديدگاه ثابت و تغييرناپذيرى ارائه نكرده است. نسخه هاى گوناگون شناخته شده به نام (انجيل) و رساله هاى به جاى مانده از شخصيتهاى برجسته و نامدار مسيحى و كشيشها و فرقه هاى مختلف و كاتوليكها هريك به سهم خود درمورد حقوق زن, ديدگاه هاى متفاوتى اظهار كرده اند.
در رساله اول پولس رسول به تيموتائوس چنين آمده است:
(خدا اول آدم را آفريد و بعد حوّّّا را, آدم فريب نخورد, بلكه زن فريب شيطان را خورد و در تقصير گرفتار شد. از اين جهت خداوند درد زايمان را به حوّّّا داد اما به زاييدن رستگار خواهد شد اگر در ايمان و محبت و قدوسيّّّت و تقوا ثابت بماند.)33
رساله يادشده آدم نخستين را از هر گناه تبرئه مى كند و گناه فريب خوردن از شيطان را به گردن حوّّّا به عنوان يك زن مى افكند. اين سخن با پيامهاى شريعت و وحى, مخالف است.
همچنين در رساله اول پولس رسول به افسيسان آمده است:
(اى زنان شوهران خود را اطاعت كنيد چنان كه خدا را; زيرا كه شوهر سر زن است; چنان كه مسيح نيز سر كليسا و او نجات دهنده بشر است.)34
پولس رسول در رساله اول خود به تيموتائوس گويد:
(زن را اجازه نمى دهم كه تعليم دهد يا بر شوهرش مسلط شود, بلكه در سكوت بماند.)35
پولس رسول در رساله اول خويش در پاسخ سؤال مسيحيان ,به مجرد ماندن و ازدواج نكردن توصيه مى كند.36
در مذهب كاتوليك, تعدد زوجات ممنوع است و مهريه نيز وجود ندارد.37 و رهايى زن و شوهر از بند ازدواج, تنها با فوت آنها خواهد بود. بنابراين طلاق اجازه داده نمى شود; مگر به شرط آن كه هيچ يك ازدواج دوباره نداشته باشند.38
در انجيل متى پيرامون طلاق زن چنين آمده است:
(هركس زن خويش را بدون آن كه خيانت از او ديده باشد طلاق دهد و آن زن دوباره شوهر كند آن مرد مقصر است چون باعث شده زنش زنا كند, و مردى هم كه با اين زن ازدواج كند زناكار است.)39
اكنون جاى اين پرسش است كه آيا شرايع و اديان آسمانى در ايفا و تبيين حقوق زن ناتوان هستند و بشر خود بايد به اين معضل بپردازد؟ يا اشكال كار در تحريف و دگرگونى پديد آمده در متون دينى آسمانى و اعمال سليقه هاى گوناگون است.
با گذر اجمالى بر ديدگاه قرآن در مورد حقوق زن, اندكى اين حقيقت آشكار مى گردد. اما پيش از نگرش به ديدگاه قرآن دراين زمينه, انديشه جهان غرب و جنبش فمينيسم در مورد حقوق زن را نيز به اجمال يادآور مى شويم:

ديدگاه فمينيستى درباره حقوق زن

فمينيسم (FEMINISM) واژه فرانسوى است كه بر آنچه در قرن نوزدهم با عنوان (جنبش زنان) معروف بوده اطلاق مى شود.40
در دهه 1960 ميلادى, واژه هايى چون: (استبداد, آزادى, برابرى و…) در فعاليتهاى سياسى چپ نو, كلماتى جاذبه انگيز به شمار مى آمد و نشانه تفكر نو, انقلابى و اصلاحى تلقى مى گرديد. البته اين انديشه, نخست از تمدن جديد دنياى غرب آغاز شد, ولى به تدريج گسترش يافت. نگرش تحقيقى به مبانى, انديشه ها و سير زمانى و مكانى فمينيستى در مجال اين نوشتار نيست, بلكه به تحقيقات گسترده ترى نياز دارد. ولى به گونه اجمال مى توان گفت, در دنياى غرب تلقيهاى زيادى از آن شده كه مى توان به (ليبرال فمينيسم, فمينيسم ماركسيستى, سوسيال فمينيسم, فمينيسم راديكال و فمينيسم پست مدرن) اشاره كرد.
مبانى فلسفى و حقوقى فمينيسم را سكولاريزم و اومانيزم تشكيل مى دهند كه امروز جايگاه هر يك از اين دو انديشه بر پژوهشگران پوشيده نيست.41
اصالت حاكميت اميال افراد, بى نيازى از مبدأ و بى اعتقادى به معاد, گريز از دستورات و مقررات دينى كه با اين انديشه ناسازگارى دارند زيربناى اين انديشه را تشكيل مى دهند.
با نگرشى به حقوق زن از اين زاويه آموزه هاى شريعت به ويژه تعليمات آسمانى قرآن كريم, از مجموعه چالشهايى هستند كه فرا روى فرد قرار مى گيرند.
گرچه بيشتر در گرايشهاى فمينيستى از برابرى زن و مرد و تساوى آنان در حقوق انسانى سخن مى رود اما در عمل, سمت و سوگيرى يك جانبه در دفاع از زن و زن مدارى مطلبى نيست كه بر كسى پوشيده باشد. اليسون جگر مى نويسد:
(بر خلاف تصور, آرمان راديكال فمينيستها, آرمان دو جنسى نيست. آرمان دو جنسى (Androgyny) متضمن تركيبى از صفات مردانه و زنانه است. حال آن كه بسيارى از راديكال فمينيستها, صفات ارزشمند را صفات ويژه زن مى دانند و از اين رو آرمان انسانى آرمان زن است.)42
(سيمون دوبوار) نيز موجوديت مرد را مصداق (دوزخ) بر هم زننده فرديت و آزادى ياد مى كند.43
(بنتام) يكى از طرفداران فلسفه ليبراليستى است كه سعادت و خوشبختى انسانها را در سايه آزاديهاى فردى مى داند, او خطاب به زنان مى گويد:
(به طور كلى مى توان گفت هيچ كس به خوبى خود شما نمى داند چه چيز به نفع شما است. هيچ كس با چنين پى گيرى و شور و شوقى مايل به دنبال كردن آن نيست.)44
به عبارت ديگر هيچ كس حق ندارد بگويد خواست واقعى و مصلحت زنان, غير از آن چيزى است كه خود آنان مى خواهند. به گفته (ايريا برلين) اين عمل نوعى, خود جايگزين ساختن شرم آور است.
فمينيسم با توجه به مبانى حقوقى خود, براى زن در همه زمينه هاى اجتماعى و فردى آزادى مطلق قائل است. تفاوتهاى موجود بين زن ومرد در اين انديشه ناديده تلقى شده است. حجاب, خانواده و فرزند دارى هر يك در اين تلقى زنجيره هايى به حساب آمده كه زن را در حصار خود قرار مى دهند و دست و پاى او را مى بندند.

برآيند انديشه فمينيستى

با قطع نظر از انتقادهاى روشنى كه امروزه از سوى فيلسوفان و پژوهشگران خردورز بر مبانى فلسفى و حقوقى فمينيسم; مانند سكولاريسم و اومانيسم وارد است و با چشم پوشى از اشكالات بنيادين اين تفكر و ناسازگارى اين پندار با دين و فطرت و خرد آدمى و… كه دراين نوشتار مجال نگرش به آنها نيست, آثار و پيامدهاى اين انديشه و نقش آن در تنزّّّل دادن مقام انسانى زن پوشيده نيست.
همچنين بسيارى از كسانى كه شعار آزادى زن سر مى دادند مردان و زنانى بودند كه در پى منافع و لذتهاى بى ارزش خود بودند و در اين راه شعار فمينيسم نيز سر مى دادند. بسيارى از اينان با پى بردن به نادرستى اين انديشه دريافتند كه در دام سودجويان گرفتار بوده اند, در اين زمينه سخن يكى از مدافعان فمينيسم جديد يادكردنى است:
(از رسواترين اشكال توسعه كه جنبه بهره بردارى دارد, تجارت جديدى به نام بهره بردارى جنسى يا جهانگردى جنسى است…. اين صنعت نخستين بار توسط بانك جهان صندوق بين المللى پول و آژانس بين المللى آمريكا برنامه ريزى و حمايت شد.)45
كمى دقت در برآيند رفتار با زنان در پوشش اين شعارها به روشنى برملا مى كند (زنان) در پرتو اين انديشه تا آنجا تنزل مى كنند كه در جاهليت پيش از اسلام و يونان قديم تا آن اندازه سقوط نكرده بودند.
مارى وستون كرافت, اولين زن آزادى خواه اروپا پس از گرايش به زندگى مشترك غيرمشروع و غيرقانونى كه ثمره آن كودكى نامشروع بود تصميم به خودكشى مى گيرد كه توسط اطرافيان نجات مى يابد. خواسته هاى سياسى ـ اجتماعى او نيز به سوى غريزه و تمتعات نامشروع سوق مى يابد و از شعار اعاده حقوق راستين و تضييع شده زن منحرف شده در زندگى مجدد با مردى به نام ـ ويليام گادوين ـ كه وى نيز چون مارى به نام آزادى خواهى هرگونه نظارت و كنترل قانون را در ازدواج ردّّّ مى كند, هنگام تولد كودك اين خانواده, به رغم ميل خود تن به ازدواج مى دهند.46
(سيمون دوبوار) نيز در 180 ـ 1905 با (ژان پل سارتر) فيلسوف و منتقد اجتماعى فرانسه تا آخرين روزهاى عمر زندگانى غيرقانونى و بدون ازدواج مشترك داشتند.47

حقوق زن از منظر قرآن

قرآن كريم با توجه به شرايط طبيعى و ساختار فيزيكى زن, حقوق او را در ابعاد گوناگون زندگى فردى و اجتماعى زنده كرد. در راستاى تشريع حقوق همه جانبه زن به پديده دختركشى خاتمه داد و با بيانهاى گوناگون, اعراب را از اين كردار زشت و ناپسند بر حذر داشت:
(ولاتقتلوا أولادكم خشية إملاق نحن نرزقهم و إيّّّاكم إنّّّ قتلهم كان خطأ كبيراً) اسراء/31
فرزندان (دختر) تان را از بيم فقر و تهى دستى نكشيد, ما شما و آنان را رزق مى دهيم, همانا كشتن آنان گناهى بزرگ است.
(ولاتقتلوا أولادكم من إملاق نحن نرزقكم و إيّّّاهم) انعام/151
دختران خود را از بيم فقر نكشيد; ما شما و آنان را رزق مى دهيم.
از اين دو آيه فهميده مى شود كه عامل عمده دختركشى در عرب جاهلى فقر و تهى دستى آنان بوده است.
آيه ديگر آنان را به ياد پرسشهاى سخت روز واپسين در برابر دختران بى گناه مى اندازد.
(و اذا الموءودة سئلت. بأيّّّ ذنب قتلت) تكوير/9 ـ 8
و هرگاه از دختران زنده به گور شده پرسيده شود, كه آنان به چه گناهى كشته شده اند.
آيات روح بخش قرآن در دلهاى مرده مشركان قريش تأثيرگذاشت. قيس بن عاصم كه خود با غرور از زنده به گور كردن 13 دختر بزرگ و كوچك خود سخن مى گفت, با چهره شرم آلود نزد حضرت پيامبر آمد و پرسيد: (براى كفاره گناهم چه كنم؟)
حضرت فرمود: (در برابر هر دخترى كه كشته اى, كنيزى آزاد كن.)
و اين گونه بود كه اسلام, نه تنها زنان را از كشتن رهانيد, بلكه آزادى آنان از اسارت و بندگى را نيز به همراه آورد.

قرآن و اصلاح ازدواج

قرآن كريم بر ازدواجهاى ضدّّّ انسانى كه در ميان عرب جاهلى, قبايل وحشى, هنديان, يونانيان, ايرانيان و ديگر ملتها به شدت رونق يافته بود مهر بطلان زد و با دو دستور حكيمانه در برابر آن ايستاد:
1. بازدارندگى از تعدد زوجات و محدود ساختن آن به چهار همسر.
2. نهى از ازدواجهاى نامشروع.
چند همسرى براى يك مرد از نگاه قرآن كريم تا چهار (زن) جايز شمرده شده و آن هم با قيد (بيم نداشتن از اجراى عدالت), اما كسانى كه در اجراى عدالت در بين همسران دچار خوف و بيم مى باشند, هرگز به بيش از يك همسر مجاز نيستند.
قرآن كريم مى فرمايد:
(فإن خفتم أن لاتقسطوا فى اليتامى فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فإن خفتم أن لاتعدلوا فواحدة…) نساء/3
اگر از اجراى عدالت درباره يتيمان بيم داشتيد, پس با زنانى كه مورد دلخواه تان باشيد, دوتا, سه تا, چهارتا ازدواج كنيد. و اگر بيم داشتيد كه نتوانيد عدالت را در بين آنان اجرا كنيد, از يك همسر تجاوز نكنيد.
علامه طباطبايى در تفسير آيه مى نويسد:
(در اين آيه, خداوند حكم را بر ترس از بى عدالتى معلق كرده نه بر علم; زيرا در اين گونه موارد كه وسوسه هاى شيطانى هم تأثير انكارناپذير مى گذارند, اطمينان به بى عدالتى به دست نمى آيد و در نتيجه مصلحت از بين مى رود.)48
قرآن در ضمن محدود ساختن تعداد همسران, ازدواجهاى نادرست را ممنوع كرده است. در زمينه ازدواج با محارم مى خوانيم:
(حرّّّمت عليكم أمّّّهاتكم و بناتكم و أخواتكم و عمّّّاتكم و خالاتكم و بنات الأخ و بنات الأخت و أمّّّهاتكم التى أرضعنكم و أخواتكم من الرضاعة وأمّّّهات نسائكم و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم… و حلائل أبنائكم الذين من أصلابكم و أن تجمعوا بين الأختين إلاّّّ ما قد سلف…) نساء/23)
مادران, دختران, خواهران, عمه ها, خاله ها, دختران برادر, دختران خواهر, مادران رضاعى, خواهران رضاعى, مادران همسر, دختران همسرتان كه در كنار شما پرورش يافته باشند… و نيز همسران پسرانى كه از نسل شما هستند, بر شما حرام هستند و اينكه دو خواهر را با هم همسر بگيريد…
ازدواج با همسر پدر نيز در آيه نهى شده و زشت شمرده شده است.
(ولاتنكحوا ما نكح آباؤكم من النساء إلاّّّما قد سلف انّّّه كان فاحشة و مقتاً و ساء سبيلاً) نساء/22
با زنانى كه پدران شما با آنان ازدواج كرده اند زناشويى نكنيد, مگر آنچه پيش از اين انجام گرفته است كه اين كارى زشت و نكوهيده و شيوه ناپسندى است.
صاحب روح البيان مى نويسد:
(قبح, سه درجه دارد: قبح عقلى, قبح شرعى و قبح عرفى, در اين آيه با (إنّّّه كان فاحشة) به قبح عقلى و كلمه (مقتاً) به قبح شرعى و (ساء سبيلاً) به قبح عرفى اشاره شده است. منظور از قبح عرفى, عملى است كه موجب تنفر در افكار مردم مى شود و طبع بشر آن را نمى پسندد. و بدين سان همه مراحل قبح در اين ازدواج, جمع شده است.)49
شيخ طبرسى در تفسير اين آيه مى نويسد:
(مردم عصر جاهليت اين نوع ازدواج را (مقت) (تنفرآميز) و فرزندانى را كه ثمره آنان بودند مَقيت (فرزندان مورد تنفر) مى ناميدند.)50
قرآن كريم, نكاح جمع (خريدن كنيزان و مجبور كردن آنان به زنا) را به شدت نهى كرده است:
(ولاتكرهوا فتياتكم على البغاء إن أردن تحصّّّنا لتبتغوا عرض الحيوة الدنيا…)
نور/33
و كنيزان خود را كه مى خواهند عفيف و پاك دامن بمانند, براى به دست آوردن مال دنيا به زنا مجبور نكنيد…
قرآن كريم, دو شيوه ناپسند ديگر در اين رابطه را كه در ميان آنان رواج يافته بود و (سفاح) و (خدن) نام داشت با آيه كريمه (غيرمسافحات و لامتخذات أخدان…)(نساء/25) مردود شمرده است.
فخررازى مى نويسد:
(در زمان جاهليت برخى از زنان و مردان به طور پنهانى با يكديگر دوست مى شدند و زنا مى كردند. مردم نيز فقط به حرمت زناى آشكار معتقد بودند, ولى زناى پنهان را جايز مى دانستند. خداوند در اين آيه مردان را از هر دو نوع زنا يعنى زناى آشكار و پنهان نهى مى كند.)51
خداوند متعال دراين آيه ضمن تحريم نكاح خدن, مردان را مخاطب قرار داده مى فرمايد:
(اگر توانايى ازدواج با زنان مؤمنه آزاد را نداريد با كنيزان عفيف كه زناكار نيستند و رفيق پنهانى نمى گيرند با اذن مالكان آنها ازدواج كنيد.)
ازدواج اجبارى يكى ديگر از سنتهاى عرب جاهلى بود. پس از مرگ شوهر فردى زورمند, زن متوفّّّى را به منظور تصاحب دارايى و اموالش به زور و جبر, در خانه خود برده و با او ازدواج مى كرد و اگر نمى پذيرفت او را زندانى مى كرد تا بميرد, كه قرآن كريم آنان را از اين عمل ناپسند بر حذر داشت:
(ولايحلّّّ لكم أن ترثوا النساء كرهاً و لاتعضلوهنّّّ لتذهبوا ببعض ما آتيتموهن…) نساء/19
اى مؤمنان براى شما حلال نيست كه زنان را با زور (و بر خلاف ميلشان) به ارث ببريد. آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه بخشى از آنچه را كه به آنان داده ايد پس بگيريد.

قرآن و آفرينش حوّّّا

چونان كه يادشد در تورات كنونى آفرينش همسر نخستين انسان; يعنى حوّّّا از دنده چپ آدم عنوان شده و دسته اى از روايات اسلامى كه در بعضى منابع قرآن پژوهى آمده با مضمون يادشده همخوانى دارند, تفاسيرى چون (روح المعانى), (تفسير طبرى) و… از تفاسير اهل سنت به نقل اين گونه روايتها مبادرت ورزيده اند.
اما دسته ديگرى از روايات با روايات نخست ناسازگارند و بعضى از قرآن پژوهان نيز با روايتهاى دسته دوم همگام گرديده و روايتهاى نخستين را اسرائيلى مى نامند.
به اجمال مى توان گفت: قرآن كريم در موارد چندى و با بيانهاى همسان و همانند اين مطلب را يادآور شد كه از همه اين موارد چنين استفاده مى شود كه خداوند نخستين بار آدم را آفريد و در مرتبه دوم از وجود آدم, همسر او را خلق كرد.
از شيوه بيان همسان قرآن در همه موارد, دو نكته به روشنى استفاده مى شود:
1. خلقت آدم پيش از آفرينش حوا بوده است.
2. وجود آدم, ماده و مايه اصلى آفرينش حوّّّا بوده است.
اينك از ميان مجموعه آيات به نقل چند آيه بسنده مى كنيم.
(يا أيّّّها النّّّاس اتّّّقوا ربّّّكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها)
نساء/1
اى مردم از پروردگارتان بترسيد; آن خدايى كه شما را از يك نفس آفريد و همسر او را نيز از آن نفس آفريد.
(خلقكم من نفس واحدة ثمّّّ جعل منها زوجها) زمر/6
او شما را از يك نفس آفريد, آن گاه جفت او را از آن نفس قرارداد.
در اين آيه كريمه, جمله (ثم جعل منها زوجها) با واژه (ثمّّّ) به جمله پيش عطف شده و به گفته نحويان (ثمّّّ) دلالت بر تأخّر رتبه (معطوف) دارد.
(هوالذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها ليسكن اليها) اعراف/189
اوست خدايى كه همه شما را از نفس واحدى (يك تن) آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت, تا به او آرام گيرد.
علامه طباطبايى ذيل آيه اول سوره نساء مى نويسد:
(مراد از نفس انسان چيزى است كه انسان به واسطه آن انسان شده است. و از ظاهر عبارت چنين استفاده مى شود كه مقصود از (نفس واحدة), آدم و از (زوجها) زن او مى باشد و اين دو, پدر و مادر نسل انسان كنونى هستند كه ما از آنها هستيم.)52
برخى از (وخلق منها زوجها) چنين فهميده اند كه:
همسر آدم از بدن آدم آفريده شده است همان گونه كه يهود معتقدند كه همسر آدم از يكى از دنده هاى آدم آفريده شده است,53 ولى بسيارى نيز (منها) را به معناى: از وجود و طينت او تفسير كرده اند.

نظر قرآن در بيرون رانده شدن آدم وحوّّّا از بهشت

قرآن كريم, عصيان و سركشى آدم و حوّا را در برابر آفريدگار هستى و خوردن آن دو از (شجره منهيه) را تنها به گردن حوّّّا نمى افكند, بلكه هر دو آنان را در اين امر دخالت مى دهد:
(فوسوس لهما الشيطان… فدلّّّيهما بغرور فلمّّّا ذاقا الشجرة بدت لهما سوآتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة و ناداهما ألم أنهكما عن تلكما الشجرة و أقل لكما إنّّّ الشيطان لكم عدوّّّ مبين. قالا ربّّّنا ظلمنا أنفسنا…) اعراف/23 ـ 20
شيطان آن دو را وسوسه كرد… و بدين ترتيب آنها را فريب داد وقتى از آن درخت تناول كردند, شرمگاه شان آشكار شد و بر آن شدند كه از برگهاى بهشت بر خود بپوشانند, پروردگار ندا داد: مگر شما را از آن درخت منع نكردم و نگفتم كه شيطان دشمن آشكار شماست؟ گفتند: پروردگارا بر خود ستم كرديم.
تثنيه آوردن ضميرها در اين آيات: (ولاتقربا), (فتكونا), (وسوس لهما), (وورى عنهما), (سوآتهما), (مانهاكما) حكايت از اين دارد كه وسوسه شيطان, آدم و حوّّّا را با هم در بر گرفته و به همين جهت هر دو از بارگاه خدا رانده مى شوند. بنابراين, اين انديشه يهود كه زن عامل رانده شدن آدم از بهشت شد اساسى ندارد.

نظر قرآن در دوران عادت زنانگى زن

از مسائل ديگرى كه در متن تورات آمده, كناره گيرى مطلق از زنان در دوران عادت زنانگى است. بنابراين اگر فردى با زن حائض نشست و برخاست كند, بخوابد و يا به هر صورتى با وى تماس پيدا كند بايد بدن و لباس خود را شست وشو دهد.54
گروهى از مشركان نيز به جهت معاشرت با يهود از آميزش با زنان حائض خوددارى مى كردند. امّّّا مسيحيان و يا ساير اعراب به جهت آن كه دراين زمينه منعى وجود نداشت به آميزش مبادرت مى ورزيدند. اين افراط و تفريط ها سبب شد كه بعضى از مسلمانان دراين باره از پيامبر پرسش نمايند و خداوند در پاسخ آنان اين آيه را نازل كرد:
(و يسئلونك عن المحيض قل هو أذى فاعتزلوا النساء فى المحيض و لاتقربوهنّّّ حتى يطهرن فإذا تطهّّّرن فأتوهنّّّ من حيث أمركم الله إنّ اللّّّه يحبّّّ التوّّّابين و يحبّّّ المتطهّّّرين) بقره/222
تو را از حيض مى پرسند, بگو آن آزارى است, پس از زنان به هنگام حيض كناره بگيريد و نزديك شان نشويد تا پاك شوند. و هنگامى كه پاكيزگى يافتند از جايى كه خدا به شما فرمود نزدشان برويد; همانا خدا بسيار توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد.
علامه طباطبايى در تفسير (فاعتزلوا النساء فى المحيض و لاتقربوهنّّّ) مى نويسد:
(هرچند چنين به نظر مى رسد كه امر به مطلق كناره گيرى در حال حيض است, چنان كه يهود قائل بودند و جمله (ولاتقربوهنّّّ) آن را تأييد مى كند, ولى ذيل آيه كه مى فرمايد: (فأتوهنّّّ من حيث أمركم) قرينه است بر اينكه جمله (فاعتزلوا) و (ولاتقربوهنّّّ) كنايه از نزديكى نكردن با زنان از مجراى خون است, نه اينكه مطلق آميزش و معاشرت يا مطلق استلذاذ و استمتاع از ايشان ممنوع باشد و پس از پاك شدن از حيض يا پس از غسل كردن, نزديكى از جايى كه امر تكوينى به آن تعلق گرفته; يعنى همان مجراى خون حيض جايز باشد.)55

قرآن و مالكيت زن

قرآن كريم چونان كه مرد را مالك مال و ثروت خودش مى داند, زنان را نيز داراى حق مالكيت و بهره بردارى از دارايى و دستاورد كار و زحمت خود مى شناسد:
(للرجال نصيب ممّّّا اكتسبوا و للنساء نصيب ممّّّا اكتسبن) نساء/32
براى مردان است آنچه از راه كار و تلاش به دست مى آورند, و براى زنان است آنچه را كه از راه كار و تلاش به دست مى آورند.
قرآن كريم هر يك از مرد و زن را داراى بهره از ارث مى داند:
(للرجال نصيب ممّّّا ترك الوالدان و الأقربون و للنساء نصيب ممّّّا ترك الوالدان و الأقربون) نساء/4
مردان را از آنچه پدر ومادر و خويشاوندان شان به جاى گذاشته اند سهمى است, و زنان را نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان شان بر جاى گذاشته اند بهره اى.
قرآن, مهريه را ملك زنان دانسته و مردان را به پرداختن اين واجب مالى دستور داده است:
(و آتو النساء صدقاتهنّّّ نحلة)
مهر زنان را با طيب خاطر بپردازيد.
همچنين نفقه زن را به عهده مرد گذاشته و در برابر خدمات و زحمات او در خانه شوهر و نيز در برابر شير دادن فرزند, براى او در ذمّّّه شوهر حقوقى منظور كرده است و حتى در عده طلاق نفقه زن را بر ذمه شوهر قرار داده است.

هم فكرى مرد و زن

قرآن كريم معيار برترى انسانها از مرد و زن را در پرتو (تقوا) مى داند:
(إنّّّ أكرمكم عنداللّّّه أتقاكم)
بدين سان آن مرد و زنى با يكديگر مى توانند كفو باشند كه هر دو در تقوا و فرمان بردارى از خدا همانند باشند.
قرآن كريم هر يك از زن و مرد را با توجه به كردار و ايمان شان شايسته يكديگر مى داند:
(الخبيثات للخبيثين…) نور/29
زنان ناپاك, لايق مردان ناپاك و مردان ناپاك, لايق زنان ناپاك هستند و زنان پاكدامن, شايسته مردان پاكدامن, و مردان پاكدامن شايسته زنان پاكدامن هستند.

دفاع از حريم زن

قرآن كريم در برابر تهمت زدن به زنان پاكدامن, كيفر سختى تعيين كرده است:
(والذين يرمون المحصنات ثمّّّ لم يأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة ولاتقبلوا لهم شهادة أبداً اولئك هم الفاسقون) نور/5
كسانى را كه به زنان پاكدامن تهمت مى زنند و نمى توانند [براى اثبات سخنان خود] چهار شاهد بياورند هشتاد تازيانه بزنيد و هرگز شهادت آنها را نپذيريد كه آنها فاسقند.
قرآن در راستاى دفاع از حيثيت و حريم زن, مردانى را كه به همسران خود نسبت زنا مى دهند و شاهدى ندارند دستور (ملاعنه) مى دهد.(نور/6)
(الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الآخرة و لهم عذاب عظيم) نور/23
كسانى كه به زنان پاكدامن ناآگاه با ايمان, تهمت مى زنند, در دنيا و آخرت لعنت شده اند و براى آنان عذاب بزرگى است.

برابرى زن و مرد در كيفرها و نكوهشها

قرآن در مجازاتهايى چون قصاص, ديات و حدود, احكام همسان و همگونى را با مردها براى آنان در نظر گرفته است; مثلاً در باب حدود مى فرمايد:
(الزانية و الزانى فاجلدوا كلّّّ واحد منهما مأة جلدة و لاتأخذكم بهما رأفة…) نور/2
هر مرد و زن زناكار را صد تازيانه بزنيد, و هرگز به آنان رحم نكنيد.
(السارق و السارقة فاقطعوا أيديهما…)
دستهاى مرد و زن دزد را قطع كنيد.
قرآن كريم حتى آثار و پيامدهاى وضعى كردار نيك و بد را براى زن و مرد برابر مى داند:
(الزانى لاينكح إلاّّّ زانية أو مشركة و الزانية لاينكحها إلاّّّ زان أو مشرك و حرّّّم ذلك على المؤمنين) نور/3
مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند. و زن زناكار را جز زناكار و مشرك به ازدواج خود در نمى آورد و اين كار بر مؤمنان حرام شده است.

پاداش و ثواب زن

قرآن مرد و زن را در مقام عبادت يكسان قرار داده و براى هر دو پاداش برابر وعده كرده است; كه در آيات بسيارى به اين حقيقت تصريح شده از جمله:
(إنّّّ المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدّّّقين و المتصدّّّقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات أعدّّّ الله لهم مغفرة و أجراً عظيماً) احزاب/35
خداوند براى مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فرمان بردار و زنان فرمان بردار و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شكيبا و زنان شكيبا و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردانى كه عفت خودشان را حفظ مى كنند و زنانى كه عفت خودشان را حفظ مى كنند و مردانى كه خداوند را زياد ياد مى كنند و زنانى كه خداوند را زياد ياد مى كنند, آمرزش و پاداش بزرگى آماده كرده است.
(إنّّّى لااُضيع عمل عامل منكم من ذكر أو أنثى بعضكم من بعض) آل عمران/195
عمل هيچ فردى از شما را از مرد و زن كه بعضى از بعض ديگر هستيد ضايع نمى كنم.

شگفتيهاى نهفته در زن

خداوند بر پايه تدبير حكيمانه خود, هر يك از زن و مرد را مايه آرامش جنس مخالف قرار داده است. بنابر اين وجود زن, مايه آرامش خاطر و سكونت مرد است, نه آنچه در مكتبهاى ديگر گفته شده است.
(و من آياته أن خلق لكم أزواجاً من أنفسكم لتسكنوا إليها و جعل بينكم مودّّّة و رحمة إنّّّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكّّّرون) روم/21
از نشانه هاى خداوند اين است كه جفتهايى از نفس خودتان براى شما آفريد تا به وسيله آنان آرامش يابيد و بين شما دوستى و رحمت قرار داد. همانا در اين كار نشانه هايى است براى قومى كه بيانديشند.
چنان كه زنان و مردان لباس يكديگر خوانده شده اند.
(هنّّّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّّّ) بقره/178
زنان براى شما مردان, لباس, و شما براى آنان لباس هستيد.

پرورش شخصيت زن در مهد قرآن

به دليل اهتمام بسيارى كه قرآن نسبت به مقام والا و ارجمند زن قائل شده است, احكام و دستورات مهم و راه گشايى فرا راه او قرار داده تا شخصيت ارزشمند و گوهر لطيف وجود او به عنوان رحمت و رأفت و مايه آرامش و سكون خانواده, براى اجتماع بشرى مناسب شأن وى محفوظ بماند.
دستورات قرآنى كه به منظور پرورش انسانى شخصيت زن, عنوان شده به دو دسته تقسيم مى شود; در بعضى از آنها او مشترك با مرد است; مانند نگاه كردن, و در بعضى تنها او مأمور و مكلف است; مانند آيات حجاب.
دسته اول: دستوراتى است كه مردان و زنان هر دو مخاطب آن مى باشند, مانند آيه كريمه زير:
(قل للمؤمنين يغضّّّوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم… و قل للمؤمنات يغضضن من أبصارهنّّّ و يحفظن فروجهنّّّ…) نور/31ـ30
اى پيامبر! به مردان با ايمان بگو: چشمهاشان را (از نگاه غرض آلود به زنان) بپوشانند و عفت شان را حفظ كنند, اين براى شما شايسته تر است… و به زنان با ايمان بگو: چشمهاشان را از (نگاه هاى غرض آلود به مردان) بپوشانند و تن خود را (دربرابر چشمان ناپاك) حفظ كنند.
(ولايبدين زينتهنّّّ إلاّّّ ماظهر منها…) نور/31
(يا أيّّّها النبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّّّ من جلابيبهنّّّ ذلك أدنى أن يعرفن فلايؤذين…) احزاب/59
اى پيامبر به همسران و دختران خودت و زنان با ايمان بگو خود را با چادر بپوشانند; اين كار بهتر است كه شناخته شوند و مورد آزار قرار بگيرند…
چنان كه مى بينيم حكم پوشش و نگاه به دليل محافظت زنان مؤمن است.
به رغم آنچه عليه قرآن و اسلام تبليغ شده و احكام قرآن درباره زن را حصارى براى او و موجب پايمال شدن حقوق او دانسته اند, بسيارى از وجدانهاى آگاه و بى غرض جهان از انديشمندان يا شهروندان عادى دريافته اند كه دستورات قرآن بيش از هر نظام و مكتبى با ناموس آفرينش و طبيعت مرد و زن هماهنگى كامل دارد, و كامل ترين و جامع ترين نظام حقوقى براى جامعه زنان تا رستاخيز خواهد بود.
استدلال بر اين مدعا نيازمند بررسيهاى گسترده در زمينه طبيعت, استعداد, توانايى و تفاوتهاى زن و مرد است كه در خور اين نوشتار نيست; اما سرخوردگى بسيارى از كسانى كه در برهه هايى چشم به مكتبهاى غيرالهى دوخته بوده اند دراين مجال يادكردنى است.
منابع پرشمارى خبر مى دهند كه امروز در دنياى غرب, بسيارى از زنان ازشعارهاى آزادى و برابرى فمينيستى بيزارى مى جويند. يك خانم روزنامه نگار آمريكايى از طرفداران حقوق زن كه در زمينه (بازيافت هويت واقعى در سايه ارزشهاى طبيعى و غيرتجملى) كتابى منتشر كرده و شرح حال خود را به رشته تحرير درآورده, مى نويسد:
(زنان آمريكايى با اشتغال در خارج از خانه و رقابت بى فايده با مردان, بزرگ ترين موهبت زندگى يعنى مادر شدن را از دست داده اند.)
او به زنان جهان توصيه مى كند:
(اگر مى خواهيد, خانواده داشته و مادر باشيد, به خود بپردازيد.)56
راديو دولتى انگلستان با عنوان (دين اسلام سريع ترين رشد را در انگلستان داشته است) گزارشى دارد كه قسمتى از آن چنين است:
(بر اساس آمارگيرى روزنامه (تايمز) تعداد تازه مسلمانان انگليس رقمى در حدود 20 هزار نفر است كه اكثريت آنان را زنان انگليسى تشكيل مى دهند. در ميان تازه مسلمانان آمريكايى نيز بيش از 80% زن ديده مى شود. به گفته زنان انگليسى تازه مسلمان, ارزشهاى اسلامى عميقاً آنان را جذب كرده است.)57
گريز زنان از تمدن غرب و پناه گرفتن آنان به اسلام, نمايان گر اين واقعيت است كه امروزه براى انسانهاى خردورز و آرمان خواه از مرد و زن, فمينيزم غرب جلوه و جاذبه اى ندارد.
گزارشهايى كه اكنون به آن اشاره مى شود سند زنده ديگرى بر اين واقعيت است.در مقاله اى از نيويورك تايمز با عنوان (زنان در آغوش اسلام به امنيت مى رسند) چنين نوشته است:
(بسيارى از كسانى كه متقاعد شدند سوسياليزم و كاپيتاليسم در جهت ترفيع موقعيت آنان ـ به عنوان انسان و زن ـ با شكست مواجه شده, به اين اميد گرويده اند كه اگر خود را به عنوان متفكر منتقد در چارچوب هويت در ريشه (اسلام) قرار دهند, تمام اختيارات سياسى لازم را به دست خواهند گرفت.)58
و نيز آمده است:
(اسلام تغييرات پويا را تشويق مى كند و مبارزه در اسلام به نفع حقوق زن, يك جريان قوى است. اگر زنان ثابت كنند كه خدا طرفدار آنان است, حتى ضد زن ترين مردها چنانچه با خدا باشند در مقابل شان زانو خواهند زد. اين چيزى است كه در اسلام و نخستين كتاب دينى مسلمانان, قرآن, به دست مى آيد.)59
درميان پژوهشگران غربى نيز كسانى هستند كه جامعيت و جاودانگى احكام قرآن را موجب روى آوردن زنان غربى به اسلام مى دانند.
ويل دورانت در آثار و نوشته هاى خود, احكام قرآن مجيد را اساس تعالى شخصيت (زنان) دانسته است:
(رسم زنده به گور كردن دختران با فرمان قرآن از ميان برداشته شد و زن و مرد از لحاظ تشريفات قضايى و استقلال مالى برابر شدند. به زن اجازه داده شد تا به هر كار مجاز اشتغال ورزد و مال و سود خود را تصاحب كند; ارث ببرد و به هر صورت كه مايل است در مال خويش تصرف نمايد. قرآن اين باور و اعتقاد به فرهنگ جاهلى را كه در آن زن مانند اثاث منزل به مردها مى رسيد باطل كرد… و احكام قرآن براى هميشه ضامن سعادت زن است.)60
ويل دورانت احكام قرآن كريم درمورد زنان را در روش پيامبر خدا جارى دانسته براى نمونه مى نويسد:
(وقتى زنان به مسجد مى رفتند و كودكان خود را همراه داشتند پيامبر نسبت به آنها رفتارى نيكوتر داشت. بنا به گفته روايتها وقتى در اثناى نماز صداى گريه كودكى را مى شنيد, خطبه را كوتاه تر مى كرد (و نماز را با شتاب مى خواند) تا مادر كودك از طولانى شدن آن به زحمت نيفتد.)61
نويسنده كتاب (جنگ عليه زنان) نيز در يك تحقيق گسترده در باب جايگاه زن در اسلام و مقايسه آن با غرب چنين مى نويسد:
(درك اين نكته مهم است كه بر خلاف جهان غرب به ويژه آمريكا (كه مى كوشند مرد و زن را به نحوى كمى و ظاهرى, برابر قرار دهند, چنان كه گويى هيچ تفاوت و تمايزى ميان آنها نيست) اسلام, مردان و زنان را موجودات كامل كننده هم مى داند… تفاوت اين دو جنس در نقش و وظيفه ظاهرى اجتماعى آن دو است, و اسلام در اين زمينه به نوعى تكميل گرى زن و مرد نسبت به يكديگر قائل است, تا برابرى كمّّّى ايشان. انتقادى كه غالباً غربيان به نقش زن در اسلام دارند, پيش از هر چيز بر اطلاق متكلفانه رسم و روشهاى غربى بر جهان اسلام, مبتنى است…)62
مطالب ياد شده, نمونه هاى اندكى از رويكرد زنان به تعليمات مكتب اسلام نسبت به زن و بازيافت جايگاه واقعى شان در بستر آموزه هاى اين مكتب است, اين رويكرد بدون شك بُعد ارزشى ـ الهى دستورات اسلام وجاودانگى آن نسبت به جايگاه و مقام زن را روشن مى سازد و همسازى آن را با هويت واقعى و انسانى او مى نماياند.


پی نوشت‌ها:

1. سبحانى, جعفر, فروغ ابديت, 1/50.
2. وكيلى, الهه, نگرش تطبيقى زن در آئينه قرآن…, مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى, 1370ش, 62.
3. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان فى تفسير القرآن, ذيل تفسير آيه 33 از سوره مباركه نور; طباطبايى, محمدحسين, تفسير الميزان, 19/171.
4. صدوق, جامع الأخبار, باب النهى عن نكاح البدل فى الزوج.
5. كاشانى, فتح الله, تفسير منهج الصادقين, 208.
6. ويل دورانت, تاريخ تمدن, 1/97.
7. همان, 1/100.
8. همان, 1/102.
9. همان.
10. همان.
11. همان.
12. همان, 120.
13. همان; همو, لذات فلسفه, 148.
14. همو, تاريخ تمدن, 1/132.
15. همان.
16. همان.
17. همان, 1/90 و 147.
18. همان.
19. همان, 1/148.
20. همان, 1/97; لذات فلسفه, 148.
21. آيين نامه زرتشتيان, 6ـ5.
22. همان, 5 تا 16.
23. تجزيه و تحليل افكار زرتشت, مزديسنا و حكومت, 358.
24. ويل دورانت, لذات فلسفه, 49.
25. تورات, آيه 21,22,و 28.
26. همان, باب سوم, آيات 1 الى 7.
27. همان, آيات 16 الى 17.
28. كتاب فرهنگ و تعليمات دينى يهود, 33.
29. تورات, سفر لاويان, آيات 19 تا 21.
30. همان, باب 5, آيات 12 الى 17.
31. تورات, سفر لاويان, باب دوازدهم, آيات 2 الى 5.
32. همان, باب 27, آيات 2 الى 4.
33. رساله اول پولس به تيموتائوس, باب دوم, آيات 4 و 5.
34. رساله اول پولس رسول به افسيسان, باب 5, آيات 22و23.
35. رساله اول پولس به تيموتائوس, باب 2, آيه 13.
36. رساله اول پولس رسول به مسيحيان قرنتس, باب 7, آيات 1, 7, 8.
37. احمد كمانگر, قواعد و عادات فرقه كاتوليك, مجموعه شماره 6, صفحه109.
38. همان.
39. انجيل متى, باب 5, آيه 32.
40. حسينى, سيدابراهيم, كتاب نقد, شماره 17, فمينيزم عليه زنان,151.
41. رجبى, فاطمه, كتاب نقد, شماره 17, زنان و فمينيزم, صفحه, 203.
42. تازه هاى انديشه, شماره 2, صفحه 17; حسينى سيدابراهيم, كتاب نقد, شماره 17, صفحه 158.
43. همان.
44. ليبراليسم غرب; ظهور و سقوط, 43ـ44.
45. رجبى, فاطمه, كتاب نقد, شماره 17, زنان و فمينيسم, صفحه 212, به نقل از كتاب جنگ عليه زنان, 49.
46. نصر, حسين, جوان مسلمان و دنياى متجدّد,50.
47. ويل دورانت, تاريخ تمدن, عصر ناپلئون, 481.
48. طباطبايى, سيدمحمدحسين, الميزان, 7/312.
49. بروسوى حقى, روح البيان, 2/184.
50. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البيان, 5/248.
51. فخررازى, تفسير كبير, 9و10/62; آلوسى, سيد محمود, بلوغ الارب, 5.
52. طباطبايى, سيدمحمدحسين, الميزان, 7/23.
53. همان.
54. تورات, سفرلاويان, باب 15, آيات 19 تا 23.
55. طباطبايى, سيدمحمدحسين, الميزان, 3/302.
56. ويل دورانت, لذات فلسفه, 99.
57. جان آل اسپوزيتو, روزنامه كيهان, 2/4/1373.
58. همان, 28/2/1373.
59. همان.
60. ويل دورانت, تاريخ تمدن, عصر ايمان, 1/231.
61. همان.
62. نصر, دكتر حسين, جوان مسلمان و دنياى متجدد, 50.
دوشنبه 10 مهر 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جايگاه زن در نگرش قرآن

جايگاه زن در نگرش قرآن

مجيد عبداللهي

در مقاله حاضر نويسنده، با اشاره به باورهاي غيرمسلمانان و يهوديان ديدگاه قرآن را در مورد خلقت زن و جايگاه او در دين اسلام مورد بررسي و واكاوي قرار مي دهد و زن را بخشي از نفس انساني واحد مي داند كه خداوند آفريده است اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

نفس واحد انساني

زن در هستي شناسي قرآن موجودي است كه برخلاف باورهاي تحريفي شرايع يهودي و مسيحي از باقيمانده گل آدم و يا عضو بدني و كالبدي جسمي وي خلق نشده است. تعبيري كه قرآن از اين مسئله به دست مي دهد كاملا با تحليل و گزارش يهودي مخالف است. در گزارش قرآن به جاي آن كه مسئله به حوزه جسم ارتباط يابد به حوزه و نشئه ديگري مرتبط مي شود. قرآن از نشئه و مرتبه اي سخن مي گويد كه نه مرتبه جسم صرف است و نه روح محض. از اين رو سخن از نشئه نفس مي كند. نفس در يكي از كاربردهاي قرآني به معناي روح تعلق يافته به كالبد جسماني است. خداوند در بيان آفرينش انسان مي فرمايد: خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها؛ خداوند شما را از نفس يگانه اي آفريده و از همان نفس يگانه همسرش را آفريده است. (نساء آيه 1)
در اين آيه به روشني بيان مي شود كه آدم(ع) به عنوان نفس واحد و يگانه اي است كه خداوند آفريده است و از بخشي از همان نفس، جفت و همسرش را آفريده است. كاربرد حرف جاره (من) از آن روست تا جزئيت و نيز منشأ انتزاع به خوبي تبيين گردد. به اين معنا كه زن بخشي از همان نفس واحد است و برخلاف باورهاي يهودي در كتاب تلمود نه از موجودات ديگر و يا انواع ديگر است و نه اين كه خود موجود و حقيقت مستقلي است تا موجب شود تا با دو نوع مخلوق متفاوت و گوناگون مواجه شويم و زن را از دايره انسانيت بيرون بريم چنان كه برخي از اديان و مذاهب غيرتوحيدي با زن اين گونه برخورد مي كردند و زن را موجودي غيرانساني قرار مي دادند. شگفت اين كه در آثار تلمودي يهودي بر اين نكته تاكيد شده است كه همه انسان ها از مادري جني و يا غيرانساني به دنيا آمده اند و تنها يهوديان از مادري فرشته پديدار شده اند.
در باورهاي يهودي تناقضات و اختلافات بسياري يافت مي شود كه براي شناخت جايگاه زن در قرآن بدان نياز است؛ زيرا بسياري از آيات قرآني ناظر به مباحثي است كه در فرهنگ عربي و يهودي وجود داشته است و در حقيقت نقد اين فرهنگ و باورها و انديشه هاست.
در باورهاي يهودي، زن هم از گل زايد آدم خلق شده است و پس از پديد آمدن هابيل و قابيل و سپس شيث برخي از آنان با جنيان و يا نسناس ها ازدواج كرده اند كه بيش تر مردم را تشكيل مي دهند و برخي ديگر از آنان با فرشتگان ازدواج كرده اند كه يهوديان ثمره اين ازدواج هستند، از اين رو خود را ابناء الله نيز مي شمارند و به اين شيوه مي كوشند تا برتري خويش را تثبيت كنند. قرآن هر دو ديدگاه را نقد مي كند و مي فرمايد كه زن هرچند كه به يك معنا جزيي از حضرت آدم(ع) است ولي اين جزئيت در گل و يا روح نيست بلكه در نفس آن حضرت است. ديگر آن كه همه انسان ها از همان نفس واحد و جزو او پديد آمده اند و هيچ گونه تفاوتي ميان آنها نيست. از اين رو مي فرمايد: (و بث منهما)؛ از همان نفس واحد و يگانه همه انسان را پراكنده كرد. اين تعبير در آغاز آيه آمده اشاره به اين نكته است كه خلقت آدم و همسرش خلقتي بي واسطه بوده است و در خلقت ديگر انسان ها كه از طريق عادي انجام مي شود واسطه دخالت دارد. همين معنا در آيات ديگري نيز به عنوان خلقت از گل و خلقت از مني و نطفه بيان شده است تا معناي خلقت بي واسطه و با واسطه ديگر انسان ها از راه آدم و همسرش دانسته شود.

مسئوليت خلافت با مرد است

در تحليل و گزارش قرآني تنها آدم و همسرش هستند كه بي واسطه آفريده مي شوند و پس از خلقت، روح نيز به صورت مستقيم در آنان دميده مي شود. از اين رو درباره خلقت حضرت مسيح نيز به واسطه گري مريم در خلقت و بي واسطه گي دميدن روح اشاره مي شود تا اين معنا بيان گردد كه در خلقت مسيح نوعي واسطه و عدم واسطه وجود داشته است ولي در آفرينش آدم اين گونه نبوده است. بنابراين خلقت آدم و مسيح از جهاتي همانند و مشابه هم است.
به هر حال در آيات ديگر قرآني توضيح داده مي شود كه همه انسان ها از اين نفس يگانه آدم و نيمه ديگر وي كه همسر و جفت آن باشد آفريده شده اند و هيچ تفاوتي ميان انسان ها از نظر كيفيت خلقت و يا ماده خلقت و يا حتي امر الهي نيست.

هدف از آفرينش زن

در سوره اعراف نيز توضيح مي دهد كه هدف از آفرينش زن به عنوان جفت و همسر چه بوده است. مطلب مهم در گزارش و تحليل قرآني آن است كه در هيچ جاي قرآن سخن از ماهيت جداگانه و مستقل زن در حوزه آفرينش و خلقت نيست؛ بلكه همواره زن به عنوان همسر معرفي مي شود. به سخني ديگر خداوند نخست ماهيتي به عنوان زن را خلق نكرده است تا ميان او و حضرت آدم به تكوين و يا تشريع ارتباط همسري ايجاد كند؛ بلكه از همان آغاز از نفس واحد و يگانه، همسرش را آفريده است تا مرد (آدم) در كنارش به آرامش رسد و كمال يابد و كامل گردد.

نياز زن و مرد به يكديگر

گرايش مرد به همسرش همانند گرايش كل به جزء خود است و گرايش زن به مرد همانند گرايش جزء به كل خود مي باشد. از اين رو مرد براي دست يابي به آرامش به جزء جدا شده خويش نياز دارد و بي او به كمال نمي رسد و كامل نمي شود و زن بي مرد قوام و استواري نمي يابد و در نقص و جزئي بودن مي ماند.
در تحليل قرآني زن به مرد نياز دارد و مرد به زن محتاج و مشتاق است؛ زيرا ماهيت مرد و زن يكي است و مرد و همسرش يك نفس كامل را تشكيل مي دهند.
در گزارش قرآني زن عامل بدبختي و يا بيرون رانده شدن انسان (آدم) از بهشت نيست و برخلاف باورهاي يهودي كه زن را عامل بدبختي و گناه نخست آدم برمي شمارند، زن و مرد هر دو به يك درجه در تحقق گناه دست داشته و مرتكب آن شده اند. از اين رو مي فرمايد كه ابليس هردو ايشان را فريفت و هردو ايشان مرتكب گناه شدند. اما از آن جايي كه خلافت و ولايت بر هستي از آن مرد است و مرد كل است و زن جزء و مسئوليت عمل، بر گردن كل است و حضرت آدم مقصر در گناه و تحقق و ارتكاب آن بوده است. از اين رو به عنوان مسئول خود را مجبور مي بيند تا پاسخ گو باشد و به درگاه خداوند توبه و انابه كند.
قرآن در بحث توبه سخن را به روي آدم مي برد و مي فرمايد: فتلقي آدم من ربه كلمات
فتاب عليه؛ (بقره/ 37)آدم از پروردگارش كلماتي را دريافت كرد و بدان توبه نمود. پس از پذيرش توبه نيز دوباره مسئله به هر دو بازمي گردد و همسر آدم نيز به حكم جزئيت مجبور مي شود تا بهشت را ترك و هبوط كند. از اين رو خطاب خداوند اين گونه است: اهبطا؛ شما دو تن هبوط كنيد و يا گاه شيطان را در آن جا وارد ساخته و مي فرمايد: اهبطو؛ هر سه تن هبوط كنيد.
به هر حال زن در گزارش و تحليل قرآني نه تنها عامل اصلي گناه نخست نبوده است بلكه به پيروي از خليفه و ولي الله كه همسرش باشد مرتكب گناه شد و به جرم تبعيت تبعيد مي شود. در حالي كه در گزارش هاي توراتي و تلمودي گناه نخست به گردن همسر آدم مي افتد.
در تحليل قرآن زن از نظر آفرينش همانند مرد از يك نفس آفريده شده است كه همان نفس آدم است و از اين رو همان خصوصيات نفس آدم را دارا مي باشد و تفاوت هايي كه در ميان مردان و زنان وجود دارد تفاوت هاي ماهوي نيست كه تاثيرگذار در مسئوليت ها و يا كيفرها و پاداش ها باشد. البته در آيات قرآن به خوبي و روشني معلوم مي شود كه مسئوليت ولايت و خلافت الهي به عهده مرد است و زن به هيچ وجه خلافت و ولايت الهي ندارد. اين بدان معنا نيست كه زنان به مقام عصمت و طهارت دست نمي يابند و يا به مقامات عالي كه اقتضاي نفس انساني است نمي رسند؛ زيرا نفس زن نيز به جهت همان جزئيت مي تواند به مراتب عالي برسد ولي با اين همه نمي تواند مسئوليت خلافت الهي را برعهده گيرد حتي اگر معصوم باشد.
خلافت الهي، مقام آموزش و تربيت و تعليم موجودات هستي از فرشته و جن و ديگر موجودات است از اين رو مسئوليتي است بسيار دشوار كه تنها مرد البته به همراه و مساعدت زن آن را به سرانجام مي رساند؛ زيرا چنان كه گفته شد زن بخشي از نفس مرد است كه مرد به آن كامل مي شود و آرامش مي يابد و زن با شوهر خويش قوام و استواري پيدا مي كند. لذا وابستگي تكويني در ميان آنان وجود دارد. مرد همواره به زن نياز دارد و بي او ناقص است گويي كه جزيي از وي نيست.
با اين نگرش قرآني برخلاف باورهاي بسيار مي بايست گفت كه زن و مرد از نظر ماهيت تفاوتي ندارند و تنها تفاوتشان در هويت آنها است كه در اصل زندگي و يا رشد و تعالي زن تاثيري ندارد. اين برخلاف انديشه اي است كه زن را موجودي غيرانساني و يا ... مي داند و از آن تنها به عنوان ابزار استفاده مي كند به همان اندازه اگر زن ابزاري براي رشد و تعالي مرد است همان اندازه مرد ابزاري براي رشد و تعالي زن مي باشد. (البته اگر با ديد ابزاري نگاه شود كه در غرب و يا حتي در ايران خودمان گاه اين گونه نگاه به زن وجود دارد.) باشد تا با تغيير بينش و تبديل آن به بينش قرآني، جايگاه و مقام همسر را دانسته و در نگرش خويش تغيير سازنده اي نسبت به زن و همسر ايجاد كنيم.

دوشنبه 10 مهر 1391  3:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

قرآن و سیمای زن جاهلی

دریافت فایل pdf

 

 

مقام زن و حقوق او در قرآن و سنت

دریافت فایل pdf

 

 

جایگاه زنان در شریعت نبوی (ص) (قسمت اول)

دریافت فایل pdf

 

دوشنبه 10 مهر 1391  3:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

جایگاه ممتاز زن در قرآن و پاسخ به چند شبهه

دریافت فایل pdf

 

 

پایگاه بانوان

دریافت فایل pdf

 

مقایسه متون مربوط به زن در قرآن، تورات و انجیل

دریافت فایل pdf

 

 

دوشنبه 10 مهر 1391  3:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

مكانه المرأة في الشريعه الاسلاميه و الشرايع الاخري

دریافت فایل pdf

 

 

 

 

دوشنبه 10 مهر 1391  3:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

منزلت زن از منظر قرآن

منزلت زن از منظر قرآن

عليرضا صابريان

تفاوت‏هاى زن و مرد در وظايف و حقوقى كه دارند همواره مورد بحث بوده است. ثمره ى مباحث در دو ديدگاه متقابل ارايه شده است. در يك ديدگاه، زن از سطح انسانيت تنزل مى‏كند و صورت ابزار و وسيله به خود مى‏گيرد. از سوى ديگر، ديدگاهى نيز هيچ تفاوتى بين زن با مرد قايل نمى‏شود و معتقد است زن در همه ى زمينه‏ها همتاى مرد است. اين همان فمينيسم است.

چكيده

از ديدگاه قرآن، زن و مرد هويت يكسان داشته و از موهبت‏هاى الهى به يك ميزان برخوردارند. اين دو مايه ى عفت و آرامش يكديگرند. اما تفاوت‏هاى انكار ناپذيرى نيز بين اين دو وجود دارد. اگر به نظام حقوقى اسلام به صورت مجموعه توجه شود، روشن مى‏شود كه اختلافات حقوقى بين زن و مرد در اسلام دقيقا بر واقعيت و حكمت استوار است و هريك به ميزان برخوردارى از حقوق، به وظايفى نيز مكلّف گشته اند.

كليد واژگان :

منزلت زن، حقوق زن، ارث زن.

مقدمه

تفاوت‏هاى زن و مرد در وظايف و حقوقى كه دارند همواره مورد بحث بوده است. ثمره ى مباحث در دو ديدگاه متقابل ارايه شده است. در يك ديدگاه، زن از سطح انسانيت تنزل مى‏كند و صورت ابزار و وسيله به خود مى‏گيرد. از سوى ديگر، ديدگاهى نيز هيچ تفاوتى بين زن با مرد قايل نمى‏شود و معتقد است زن در همه ى زمينه‏ها همتاى مرد است. اين همان فمينيسم است. اين نوشتار بر آن است تا با توجه به كاستى‏هاى دو ديدگاه ياد شده به تحقيق وتبيين ديدگاه قرآن در اين باره بپردازد.

نگرش به زن در گذر تاريخ

در ميان اقوام و دانشمندان گذشته نظر بسيار بدبينانه‏اى نسبت به زن وجود داشته است. افلاطون، با جرئت و تهور فراوان، از ورود زن به هر كارى و از برابرى زن و مرد در همه ي موقعيت‏ها پشتيبانى مى‏كرد. اما ارسطو، كه با تعصبات روزگار خود بيشتر سازگار بود، زن را ناقص مى‏دانست و به عقيده ي او طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان است، زن را مى‏آفريند. زنان و بندگان، از روى طبيعت، محكوم به اسارتند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاى عمومى نيستند. (دورانت/14)
آگوستين قديس قائل بود: زن حيوانى است كه نه استوار است و نه ثابت قدم، بلكه كينه توز است و زيان كار و منبع همه مجادلات و نزاع‏ها و بى عدالتى‏ها و حق كشى‏ها. (ستارى،61)
بعضى از پيروان فرويد معتقدند:زن خدمت قابلى به فرهنگ بشر نكرده و در هيچ فنى موقعيتى به دست نياورده است جز در شستن و بافتن و آرايش كردن كه فنون جنبى است و مجاهده‏اى براى پوشانيدن دستگاههاى جنسى و جلب مرد. (تيلا/ 14)
در تورات كنونى آمده است كه وجود زن، طفيلى وجود مرد است و از دنده ي چپ مرد آفريده شده است (سفر پيدايش 2/ 2)
در مقابل نظريه‏هاى افراطى، نظر بسيار خوشبينانه‏اى نيز نسبت به زن وجود دارد.گاندى مى‏گويد: هيچ يك از شرارت‏هايى كه مرد مسئول آن است، چنان پست و مفتضح و خشن نبوده كه توهين به نيمه ي برتر انسانيت. جنس زن را ضعيف‏تر نمى‏دانم، چون اصيل‏تر از مرد است. حتى امروز هم زن تجسم ايثار، رنج كشيدن خاموش، فروتنى، ايمان و معرفت است. شهود زن اغلب صادق‏تر است تا تصور خود بينانه‏اى كه مرد از دانش برتر خود دارد«. (خجسته/ 43)
زن در نزد مصريان مقام والايى داشت تا جايى كه تسلط زن و مادر شاهى بر تسلط مرد يا پدر شاهى غلبه داشته است. (تيلا/29)

ديدگاه قرآن

اسلام تنها دينى است كه شخصيت و حقوق زن را در ابعاد گوناگون و با توجه به توانمندى‏ها و وظايفى كه دارد منظور كرده است. گوستا ولوبون مى‏گويدكه اسلام اولين مذهبى است كه در اصلاح حال زنان و ترقى وتعالى آنان قدم‏هاى خيلى وسيعى برداشته است. زيرااين مطلب مسلم است كه در ميان تمام مذاهب و اقوامي كه قبل از اسلام آمده اند وضع و حالت زياده از حد ضايع و خراب بوده است (517).
اينك لازم است موضع اسلام را در اين باره از متن قرآن جويا شويم. از ديدگاه قران سرشت زن و مرد يكسان بوده واين دو داراى هويتى يكسانند. قرآن مى‏فرمايد:
يا اَيُّهاالنَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ منْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ منْها زَوْجَها وَبَثَّ منْهُما رجالاً كَثيراً وَ نِساءً... (نساء/1) اى مردم از پروردگارتان پروا كنيد، آن كه شما را از يك نفس آفريد و از آن نفس واحد، همسر او را و از آن دو مردان و زنان بسيار پديد آورد.
در آيه ي ديگر آمده است:
هُوَ اَلّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ منْها زَوجَها لِيَسْكُنَ اِلَيْها (اعراف/189) اوست كه همه ي شما را از يك تن آفريد و از آن يك تن، زنش را آفريد تا به او آرامش يابد.
از منظر قرآن، خلقت زن مايه ي آرامش مرد است.
وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنوُا الَيْها (روم/21) و از نشانه‏هاى قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسرانى آفريد، تا به ايشان آرامش يابيد.
علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى‏گويد:معناى آيه اين است كه براى سود رساندن به شما از جنس خودتان همانند آفريد، چرا كه هر يك از زن و مرد داراى جهاز توليد مثل است كه با همراهى جنس ديگر كارش به ثمر مى‏رسد و با كار هر دو، مسئله توليد و تكثير مثل به انجام مى‏رسد، بر اين اساس، هر يك به تنهايى نقص دارد و به قرين خود نيازمند است و از مجموع اين دو، يك واحد تام حاصل مى‏شود. به جهت همين نياز و نقص هر كدام به سمت ديگرى حركت مى‏كند و زمانى كه وصلت حاصل گشت، آرام مى‏گيرد. زيرا هر ناقصى به كمال خود شائق است و هر نيازمندى به چيزى كه رفع نيازش كند، ميل دارد. اين همان ميل جنسى است كه در اين دو قرين نهاده شده است. (الميزان/ 16/ 173-174)

برخوردارى از مواهب يكسان

قرآن كريم بعضى از موهبت‏هاي الهي را به انسان ، صرف نظر ازجنسيت ، نسبت داده است ، از جمله: لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ فى اَحْسَن تَقْويم. (تين/4) ما انسان را در بهترين ساختار خلق كرديم.
در آيه ي ديگري ميفرمايد :فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّين حَنيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدّينُ القَيِّمُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لايَعْلَمُونَ (روم/3) پس تو اى رسول، مستقيم روى به جانب آيين پاك اسلام آور و پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را بر آن آفريده است پيروى كن كه هيچ تغييرى در خلقت خدا نبايد داد. اين است آيين استوار حق و ليكن اكثر مردم از حقيقت آن آگاه نيستند.
امكاناتى را كه خداوند خلق كرده است، براى انسان است و طبق جنسيت تقسيم صورت نگرفته است:
اَلّذى جَعَلَ لَكُمُ اْلاَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بناءً وَ اَنْزَلَ منَ السَّماء ماءً فَاَخْرَجَ به منَ الثَّمَرات رزْقاً لَكُمْ. (بقره/22) آن خدايى كه براى شما زمين را گسترد و آسمان را برافراشت و فرو باريد از آسمان آبى كه به سبب آن بيرون آورد ميوه‏هاى گوناگون براى روزى شما.
آياتى كه هدف آفرينش را بيان مى‏كند عموميت دارد ، از جمله:
الّذى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ. (ملك/2) خدائي كه مرگ و زندگانى را آفريد كه شما بندگان را بيازمايد تا كدام نيكوكارتر است و او مقتدر و آمرزنده است.
همچنين:
وَ مَنْ عَمِلَ صالحاً مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً. (نحل/97) هر كس از مرد و زن كار نيكى به شرط ايمان به خداى آرد، ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده مى‏گردانيم.
در صورت تساوى عمل زن و مرد، پاداش اين دو يكسان خواهد بود:فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ اِنّى لا اُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى. (آل عمران/195) پس خدا دعاهاى ايشانرا اجابت كرد كه البته من كه پروردگارم عمل هيچكس از مرد و زن را بى مزد نگذارم.
خداوند اهل علم و دانش را ستوده و فرقى بين زن و مرد قايل نشده است:يَرْفَعِ اللّهُ الّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ (مجادله/11) خدا مقام اهل ايمان و دانشمندان عالم را رفيع مى‏گرداند.
يكى از مهمترين اهداف انبياء، تزكيه و تعليم انسانها است و در اين خصوص فرقى بين زن و مرد نيست: كَما اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيكُمْ آياتِنا وَ يُزَكّيكُم وَ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ. (بقره/151) چنانكه رسول گرامى خود را فرستاديم كه آيات ما را براى شما تلاوت كند و نفوس شما را از پليدى و آلودگى جهل و شرك پاك و منزه گرداند و به شما تعليم شريعت و حكمت دهد و از او بياموزيد هر چه را نمى‏دانيد.
درتعدادى از روايات علاوه بر تعابير عام نسبت به زنان تصريح صورت گرفته است ، از جمله: قال النبى(ع):طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة. (بحار الانوار،ج1/177) فراگيرى دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.
از منظر فقيهان اماميه فراگيرى احكام شرعى مورد ابتلا بر هر زن و مردى واجب است:
يحب على كل مكلف فى عباداته و معاملاته ان يكون مجتهداً او مقلداً او محتاطا. (العروة الوثقى1/12) واجب است بر هر مكلفى در عبادت‏ها و معامله‏ها يا مجتهد باشد و يا مقلد و يا به احتياط عمل نمايد.
زنان بسيارى از اصحاب و ياران پيامبر9 و ائمه، اهل فضل و دانش بودند. مجلس تفسير زينب3 در كوفه هنگام حكومت حضرت على7، نمونه بارزى از اين امر است. (اعلام النساء المؤمنات/ 173)
همچنين برخى از زنهاى منسوب به فقها و عالمان، صاحب اجازه نقل حديث و اجتهاد بوده‏اند مانند ام على، همسر شهيد اول و آمنه بيگم دختر مجلسى اول. و در تاريخ معاصر، شهيده بنت الهدى صدر و بانو مجتهده اصفهانى از مصاديق بارز زنان اهل فضل و دانش بوده‏اند. (پيام زن/22/26)
از ديد قرآن، در كسب مدارج معنوى و تحصيل تقوا، فرقى بين زن و مرد نيست.
يا اَيُّها النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ اُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقاكُمْ. (حجرات/13) اى مردم ا ما همه ي شما را از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبه‏هاى بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسند. بزرگوارترين شما نزد خدا با تقوى‏ترين مردمند.
يكى از ارزشمندترين مفاهيم و اعمال دينى جهاد در راه خداست تا جايى كه جهاد براى حفظ كيان اسلام بر زن و مرد واجب است. (كشف الغطاء/381)
زن و مرد از فضيلت جهاد بهره مى‏برند:
لا يَسْتَوى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤمِنينَ غَيْرُ اُولى الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهمْ فَضَّلَ اللَّهُ اَلْمُجاهِدينَ بَاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى فَضَّلَ اللَّهُ اَلْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ اَجْراً عَظيماً. (نساء/ 95) هرگز مومنانى كه بى هيچ عذرى مانند نابينايى ، مرض فقر و غيره از كار جهاد باز نشينند با آنانكه به مال و جان كوشش مى‏كنند، يكسان نخواهد بود. خدا مجاهدان فداكار با مال و جان را بر بازنشستگان، بلندى مقام و برترى بخشيده و همه ي اهل ايمان را وعده ي نيكو فرموده و مجاهدان را بر بازنشستگان با اجر و ثوابى بزرگ برترى داده.
آيه ي زير بيان كننده ي ارزشهايي است كه زن و مرد در آن شراكت دارند و در اين آيه از مردان و زنان به نيكى ياد شده است:
اِنّ الْمُسْلِمينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنينَ وَ الْمؤمِناتِ وَ الْقانِتينَ وَ القانِتاتِ وَ الصَّادِقينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرينَ وَ الصَّابِراتِ وِ الْحافِظينَ فُرُجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرينَ اللّهَ كَثيراً وَ الذَّكِراتِ اَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ اَجْراً عَظيماً. (احزاب/35) همانا كليه مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ايمان و مردان و زنان اهل طاعت و مردان و زنان راستگوى و مردان و زنان صابر و مردان و زنان خداترس خاشع و مردان و زنان خيرخواه مسكين نواز و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان با حفاظ خوددار از تمايلات حرام و مردان و زنانى كه ياد خدا بسيار كنند، براى همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهيا ساخته است.
خلقت زن و مرد هر كدام براى تكميل ديگرى است:
هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ و َ اَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ. (بقره/18) آنان (زنان) جامه ي ستر و عفاف شما و شما (مردان) نيز لباس عفت آنها هستيد.
در تفسير الميزان آمده است:
ظاهر از لباس همان معناى معروف آن است. لباس آن چيزى است كه انسان به آن بدنش را مى‏پوشاند و دو جمله از قبيل استعاره است. زيرا هر يك از زوجين ديگرى را از دنبال گناه رفتن و شايع ساختن آن، باز مى‏دارد. پس هر كدام براى ديگرى به منزله لباسى است كه با آن پليدى خود را پنهان و عورت خود را مى‏پوشانند. (الميزان/1/44)
قرآن حتي جنس زن و مرد را نيز يكسان مى‏داند:وَ اللّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَزْواجِكُمْ بَنينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبتِ. (نحل/72) خدا براى شما از ميان خودتان همسرانى قرار داد و از همسرانتان فرزندان و فرزند زادگان پديد آورد، و از چيزهاى پاك روزيتان داد.
در آيه ي ديگر از قرآن آمده است: فاطِرُ السَّمواتِ وَ اْلاَرْضَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً. (شورى/11) آفريدگار آسمانها و زمين است. براى شما، هم از شما، همسرانى بيافريد.
بعضي مفسرين از اين آيه يكساني و مماثلت جنس زن و مردرا نتيجه گرفته اند. (حسينى/2/ 100-98) علامه طباطبايى در تفسير الميزان، نيز اين قول را ترجيح داده است. (الميزان/4/ 136) ممكن است گفته شود در آيات مذكور، هدف از آفرينش زن آرامش و سكون مردتلقي شده است به گونه اي كه گويا اصل در حيات، مرد است و زن طفيل وجود او ست. اما بايد گفت با توجه به ظاهر آيات هر يك از اين دو جنس به يكديگر نياز دارند و آرامش طرفينى است همانگونه كه مودت و رحمت براى هر دو طرف است. در استعمالات قرآنى، واژه ي زوج به معناى همسر بر هر يك از زن و مرد اطلاق مى‏گردد و اصولا كلمه ي زوجه در قرآن به كار نرفته و از نظر لغت شناسان استعمال واژه ي زوجه براى زن، غير فصيح است. (راغب/ 384)
آيات ذكر شده نشان داد كه زنان هم چون مردان از شخصيتى كامل و مستقل برخوردارند و در هويت انسانى ميان صنف زن و مرد تفاوتى نيست. ويژگى‏هاى انسانى را هر دو به نحو برابر دارا هستند. همانگونه كه در قابليت رشد و تكامل، لغزش و انحراف، آسيب پذيرى و آسيب رسانى يكسانند. به عبارت ديگر، خداى متعال انسان را آفريد، اما براى بقاى نسل و تبار وى او را به دو صنف زن و مرد تقسيم كرد. در آنچه لازمه ي نوع انسانى است هر دو برابرند و در برخى خصلتها و خصوصيتها كه لازمه ي صنف است از يكديگر متفاوت‏اند. اين تفاوت‏ها چنان نيست كه به انسانيت آنها آسيب برسانند. (مهريزى/78)
حقيقت انسان نه مذكر است نه مونث. قران كريم مى‏گويد: اين دو را از چهره ي ذكورت و انوثت نشناسيد. بلكه از چهره ي انسانيت بشناسيد. در حقيقت انسان را روح او تشكيل مى‏دهد، نه بدن او، انسانيت انسان را جان او تعيين مى‏كند نه جسم او و نه مجموع جسم و جان. (جوادى آملى/ 76)
علامه طباطبايى نيز با استدلال فلسفي به وحدت نوعى زن و مرد قايل است. (الميزان/4/ 152-153) بنابراين مي توان گفت كه هر كمال نوعى را كه يك صنف مى‏تواند آنرا به دست آورد، صنف ديگر نيز قدرت به دست آوردن آنرا دارد. و از آن جمله كمالي است كه به وسيله ي ايمان به خدا و اطاعت فرمان او حاصل مى‏شود. بهترين و جامعترين تعبير حاكي از اين معنا آيه شريفه اي است كه مى‏فرمايد: اِنّى لا اُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ. (آل عمران/ 195)

شخصيت زن از ديدگاه انديشمندان معاصر

امام خمينى (ره) در خصوص شخصيت زن قايل است: تمام هويت هاى كمالى كه در انسان مطرح است در زن مطرح است. (سيماى زن... /207)
علامه طباطبايى در اين خصوص مى‏گويد: واقعيت خارجى و تجربه نشان مى‏دهد كه زن و مرد دو فرد از يك جوهر واحد به نام انسان مى‏باشند.« (الميزان/4/ 94-95)
ايشان در جاى ديگر مى‏گويد: قرآن بيان كرده كه هويت زن مانند مرد است هر انسان چه زن و چه مرد، انسان است و در ماده انسانيت مشترك است. (همان/2/ 269)
علامه مطهرى شخصيت زن را از منظر قرآن اين گونه ترسيم مى‏كند:قرآن با كمال صراحت در آيات متعددى مى‏فرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظير سرشت مردان آفريديم. قرآن درباره آدم اول مى‏گويد: همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم... قرآن در كنار هر مرد بزرگ و قدسى از يك زن بزرگ و قدسيه ياد مى‏كند. از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسى و عيسى در نهايت تجليل ياد كرده است. اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانى ناشايسته براى شوهران ذكر مى‏كند از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پليدى بوده است غفلت نكرده. گويى قرآن خواسته است در داستانهاى خود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننمايند. (1 47-150)
آية اللّه جوادى آملى زن و مرد را از يك گوهر دانسته و ميگويد:آفرينش زن و مرد از يك گوهر است و همه زنان و مردان مبدا قابلى واحد داشته، چه اين كه مبدا فاعلى همه آنها خداى يگانه و يكتاست و هيچ مزيتى براى مرد نسبت به زن در اصل آفرينش نيست و اگر برخى از روايات عهده دار اثبات اين مزيت اند يا از لحاظ سند نارسا و يا از جهت دلالت ناتمام اند و اگر فرضا از هر دو جهت تمام باشند، چون مسئله مورد بحث يك امر تعبدى محض نيست، نظير مسائل فقهى صرف، نمى‏توان آن را به يك دليل ظنى غير قطعى ثابت كرد، مگر در حد مظنه و گمان كه سودمند به حال مسائل علمى نخواهد بود. (137-138)

حقوق زن و مرد

تفاوتهاي فيزيولوژيك زن و مرد با يكديگر لازمه ي حيات انساني و بقاي آن است. بديهي است اين تفاوت ها زمينه ساز تفاوت در وظايف و تكاليف و اين يك نيز سبب تفاوت در حقوق مي گردد. بر اين اساس ، تفاوت هاي حياتي اين دو را به اختصار از نظر مي گذرانيم. به طور كلى مى‏توان اين تفاوت ها را به دو دسته ي جسمانى و روانى تقسيم كرد.

1. تفاوت هاى جسمانى:

اين تفاوت ها اختلافات ظاهرى ساختمان بدن و مهمتر از آن تفاوت وضعيت جنسى اين دو را شامل ميشود. نطفه زن (اوول) و نطفه مرد (اسپرماتوزوئيد) هر يك داراى 23 كروموزوم است كه موقعيت و شكل آنها در هر جنس با ديگرى تفاوت دارد. زنان عوارض زنانگى اعم از قاعدگى و آبستنى و زايمان دارند ولى مردان اين گونه نيستند. مردان بلند قدتر و سنگين وزن‏تر از زنان اند. وزن متوسط قلب مرد 300 گرم و وزن متوسط قلب زن 250 گرم و وزن متوسط مغز مرد 1300 گرم و وزن متوسط مغز زن 1200 گرم مى‏باشد. (تيلا/ 137-138)

2. تفاوت‏هاى روانى:

ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاى پر حركت و جنبش، بيش از زن است. زن زودتر و سريع‏تر از مرد تحت تاثير احساسات خويش قرار مى‏گيرد. زن به زينت و زيور و جمال و آرايش علاقه‏ى زياد دارد. احساسات زن بى ثبات‏تر از مرد است. زن از مرد محتاطتر، پر حرف‏تر، ترسوتر و تشريفاتى‏تر است. (مطهرى/205-206)

تفاوت در قانون ارث

تفاوت هاي ياد شده همانگونه كه گذشت سبب پاره اي تفاوت هاي حقوقي بين زن و مرد گرديد. يكى از اين تفاوتها در قانون ارث است. از ديرباز اين سوال مطرح بوده است كه چرا از منظر اسلام سهم الارث زن و مرد با هم مساوى نيست؟ چرا حقوق اين دو با هم مساوى نيست؟ امام صادق سبب اين مطلب اينگونه بيان كرده است:
اسلام سربازى را از عهده زن برداشته و به علاوه مهر نفقه را به نفع او بر مرد لازم شمرده است و در بعضى از جنايات اشتباهى كه خويشاوندان جانى بايد ديه بپردازند، زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است. از اين رو سهم زن در ارث از مرد كمتر است. (مطهرى/ ص251)
استاد مطهرى در اين باره مى‏گويد:علت اينكه اسلام سهم الارث زن را نصف مرد قرار داد (نساء/ 11) وضع خاصى است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازى و برخى قوانين جزايى دارد چون اسلام مهر و نفقه را لازم ميداند و به اين سبب قهراً از بودجه زندگى زن كاسته شده است و تحميلى از اين نظر بر مرد شده است. اسلام مى‏خواهد اين تحميل از طريق ارث جبران شود، از اين رو براى مرد دو برابر زن سهم الارث قرار داده است. (همان/251)
در خصوص نفقه ي زن با استناد به متون فقهى در قانون مدنى آمده است:نفقه عبارت است از مسكن و البسه و غذا و اثاث البيت كه به طور متعارف با وضعيت زن متناسب باشد و خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم يا احتياج او به واسطه مرض يا نقصان اعضاء. (قانون مدنى، ماده 1107)
نفقه زن بر نفقه ساير افراد واجب النفقه، مقدم است، مانند اولاد، پدر، مادر و غيره. (امام خمينى/2/285)
اگر زوج با حالت يسر و قدرت بر پرداخت نفقه، از اداى آن خوددارى كند، زوجه مى‏تواند بدون مراجعه به دادگاه از اموال او تقاصّاً برداشت نمايد. (طاهرى/3 /202)
در صورت گذشت مدتى و عدم پرداخت نفقه، نفقه ايام گذشته به صورت دين بر ذمّه زوج قرار خواهد گرفت. (خويي/ 2/ 313)
پس اگر از طرفى مرد حق بهره مندى از ارث را به ميزان دو برابر سهم زن دارد از طرف ديگر تكليف بر عهده ى اوست كه نفقه ى زن را تأمين كند.حق و تكليف دو مفهوم متلازم و متضايف هستند بنابراين در مقابل هر حقى، تكليفى موجود است. مانند دو كفه ترازو كه توازن آنها در عالم عدالت بايد رعايت گردد. (امامى/4/11)
در مواردى نيز زن و مرد به گونه‏اى برابر ارث مى‏برند مانند:
1- پدر و مادر هر كدام 16 ارث مى‏برند.
2- خواهر و برادر مادرى و فرزندان آنان يكسان ارث مى‏برند.
3- جد و جده مادرى يكسان ارث مى‏برند.
4- دايى و خاله يكسان ارث مى‏برند و موارد مشابه ديگر.
از اين رو، تفاوت ارث زن و مرد ناشى از انوثت و ذكورت نيست و گرنه بايد همه جا مردان دو برابر زنان ارث برند، بلكه مسئله‏ى »غُنْم« و »غُرم« است. يعنى هر كسى بيشتر خسارت مى‏بيند، بيشتر بهره مى‏برد. (مهريزى/465-467)
بسيارى از سوالات و اعتراضات نسبت به حقوق زن در اسلام، ناشى از جزء نگرى قوانين اسلام است. اگر نظام حقوقى زن،در نظام جامع حقوقى اسلام لحاظ شود اين گونه شبه‏ها پيش نمى‏آيد.
در نظام حقوق اسلام اختلافات حقوقى بين زن و مرد دقيقاً بر واقعيت و حكمت استوار است. بديهى است هم وضع قوانين مختلف در شرايط يكسان و هم وضع قوانين واحد در شرايط و موقعيت هاى متفاوت، ستمگرانه است و اسلام هيچ يك از اين دو را نمى‏پزيرد. به همين دليل، آنجا كه حقوق زن و مرد به وجه مشترك آنها باز مى‏گردد، حقوق اين دو، برابر و يكسان است و جايى كه به جهات اختلاف آنها مربوط مى‏شود، حقوق و تكاليف نيز تفاوت پيدا مى‏كند.
هر گاه كسى از حقى محروم باشد، از تكاليف ملازم با آن نيز معاف خواهد شد. چنانكه متقابلاً هر كس از داشتن تكاليفى معاف باشد از حقوق ملازم با آن تكليف نيز بى بهره خواهد بود.

نتيجه‏ گيرى

آن گونه كه برخى پنداشته‏اند نگاه اسلام به زن تحقيرآميز نيست.قرآن پيرامون منزلت زن موضع حكيمانه‏اى دارد. نه او را از مقام انسانى تنزل داده و نه تفاوت‏هاى بيولوژيك و حكمت آفرينش او را ناديده گرفته است. از منظر قرآن زن به لحاظ انسانيت هيچ تفاوتى با مرد ندارد. اما آفرينش او با توجه به وظايفى كه بر عهده مى‏گيرد اندكى با مرد متفاوت است. اگر قرآن ارث زن را نصف مرد دانسته در مقابل آن، حقوق ديگرى براى او منظور نموده است و در مواردى هم ارث زن و مرد هر دو برابر دانسته شده است. بنابراين، تفاوت سهم ارث زن و مرد از منزلت زن نمى‏كاهد همان گونه كه تكليف پرداخت نفقه و مهر و امثال آن بر مرد به منزلت مرد آسيب نمى‏رساند.

كتابشناسي

- آية الله العظمى خوئى، منهاج الصالحين.
- امام خمينى، تحرير الوسيله، چاپ انتشارات اسلامى، قم، 1363.
- امام خمينى، سيماى زن در كلام امام خمينى، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران.
- امامى، حسن، قانون مدنى، كتابفروشى اسلاميه، تهران.
- تورات، سفر پيدايش، باب 2، آيه 2 و باب 19، آيه 19.
- تيلا، عباس، زن در آيينه تاريخ، مولف، تهران، 1370.
- جوادى آملى، عبداللّه، زن در آئينه جلال و جمال، مركز نشر فرهنگى رجا، تهران، 1369 ق.
- حسينى تهرانى، محمد حسين، نور ملكوت قران، انتشارات علامه طباطبايى، 1413 ق، ج 2.
- دورانت، ويل، لذات فلسفه، سازمان و انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1377.
- راغب اصفهانى، ابوالقاسم، المفردات فى غريب القرآن، شركة مكتبه و مطبعة اليالى الحلبى.
-ستارى، جلال، سيماى زن در فرهنگ ايران، نشر مركز، تهران، 1373.
- سعيد زاده، زنان، تحصيلات و برداشتهاى دينى، مجله پيام زن، ش 22.
- صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، چ هفتم، انتشارات جاويدان، 1357.
- طاهرى، حبيب الله، حقوق مدنى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1375.
- طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، موسسة الاعلمى، بيروت، 1399 ق، ج 16.
- طباطبايى يزدى، محمد كاظم، العروة الوثقى، اسماعيليان، قم، 1412 ق، ج 1.
- كاشف الغطاء، شيخ جعفر، كشف الغطاء عن مبهمات شريعة الغراء، انتشارات مهدوى، اصفهان، كتاب الجهاد.
- كيا خجسته، مهاتما گاندى در جستجوى حقيقت، نشر مركز، تهران، 1372.
-لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، بنگاه مطبوعاتى علمى،1344.
- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، موسسة الوفاء، بيروت، 1403 ق، ج 1، ص 177.
- محمد الحصون، و ام على مشكور، اعلام النساء المومنات، انتشارات اسوه، تهران، 1411 ق.
- مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، قم.
- مهريزى، مهدى، شخصيت و حقوق زن در اسلام، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1382.
- نورى، حسين، مستدرك الوسائل، موسسة آل البيت عليهم السلام لاحياة التراث، بيروت، 1408 ق، ج 17.
- وينست، آندرو، ايدئولوژى‏هاى مدرن سياسى، ترجمه مرتضى ثاقب‌فر، ققنوس، چاپ اول، 1378.

 

دوشنبه 10 مهر 1391  3:42 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زن و کمال پذیری در آیات وحی

زن و کمال پذیری در آیات وحی

علی رهبر

موضوع «زن» یکی از پرماجراترین و پرفراز و فرودترین بحث های گذشته و حال بوده است. نگاه های تفریطی، افراطی، و واقعگرایانه، کلی ترین تقسیمی است که در این مقاله از آن یاد می شود.
در این باب ، نگاشته های فراوانی، رهنمای اندیشه های حقیقت یاب بوده است. نگارنده با انگیزه آشنایی ژرف شم عزیز، از دیدگاه های آخرین و کامل ترین دین آسمانی در ارتباط با این رکن بنیادین و تعیین کننده، سیری در مهمترین آیات مربوط به جایگاه زن خواهد داشت که در این پویش، بسیاری از پرسش های رایج، پاسخ می یابد. پا به پای این نگرش، به پیش می رویم:
1ـ طیف نخست خطاب های «یا ایها الانسان» قرآن کریم است که یقیناً تمامی زنان و مردان را در بر می گیرد. هیچ مفّسری معتقد نیست که این خطاب ویژه مردان است.
2ـ دسته ی دوم، تعبیرهای «ناس» (= مردم) و « یا ایها الناس» های این کتاب جاودانه است که بی توهم، شامل زن و مرد می شود.
3ـ سوم، ساختار «الذین آمنوا» « یا ایها الّذین آمنوا» و «الّذین یومنون» و نظیرهای آن است که اگر قید و ویژگی خاصی نداشته باشد، بر اساس موارد استعمال زبان عرب، شامل زن و مرد مؤمن به خدا می شود.
بدیهی است در موارد استعمال این زبان ، دسته ای که در بین آنان مرد هم وجود داشته باشد، از آنها به تعابیری مانند «هم»، «کم»، «آمنوا» ، «یومنون»
و ... یاد می شود و این، با جمع ویژه مردان که در میان آنها «زن وجود ندارد، از نظر صیغه و سیاق ظاهر تفاوت ندارد. در هر صورت، قرآن به زبان عربی است و باید بر اساس همان سبک متداول در میان عرب ها، تکلّم کند.
4ـ « من عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینّه حیوة طیبة و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعلمون»(1)
« هر مرد یا زنی که عمل شایسته انجام دهند و مؤمن باشند، یقیناً به زندگی پاکی(=حیات طیبه) احیائشان می کنیم و بهتر از کاری که انجام داده اند، پاداششان خواهیم داد.»
باید توجه داشته که ایجاد حیات دوم عمده ترین حکمت بعثت انبیاء است.(2)
این زندگی حیاتی همراه با آرامش، عزت، بالندگی، خروج و رهایی از تنگناها است، که شاید به قرینه ی قسمت انتهای آیه که « و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون» که ظهور در قیامت دارد، این وعده ی حیات پاک(حداقل)در دنیا نیز تحقق می یابد.
5ـ یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقیکم..(3)
« ای مردمان! ما شما را از مذکر و مؤنثی (مرد زنی) آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما در پیشگاه خدا، با تقواترین شما است...»
خطاب این آیه به تمامی زنان و مردان است و معیار کرامت یابی آنها، رعایت پاکی و حدود الهی است.
6ـ«فاستجاب لهم ربّهم انّی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض...»(4)
« آن گاه خداوند، دعایشان را پاسخ گفت که من ، عمل اهل عمل شما را چه مؤنث و چه مذکر باشد، تباه نمی کنم. شما از یکدیگرید ...
7ـ« انّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصّادقین و الصّادقات و الصّابرین و الصّابرات و المتصدّقات و الصّائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات والذاکرین الله کثیراً و الذّاکرات اعدّالله لهم مغفرة و اجراً عظیماً»(5)
« مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد می کنند، خدا برای همه ی آنها آمرزش و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.»
این آیه نیز ، زنان را هم پای مردان در دستیابی به کمالات بزرگ، مطرح کرده که دلالت آیه ، بس روشن است.
8ـ « ... هنّ لباس لکم و انتم لباس لهنّ....»(6) آنها (زنان) برای شما(مردان) لباسند و شما (مردان) برای آنان(زنان ) لباس هستید(7)
9ـ « ضرب الله مثلا للّذین آمنوا امرئة فرعون ... و مریم ابنت عمران ...(8)
« خداوند برای مؤمنان، زن فرعون ... و مریم دختر عمران را نمونه و الگو آورده است.»
بسیار جای توّجه است که خداوند در این سوره ی (تحریم) دو زن خیانتگر، یعنی زن حضرت نوح(علیه السّلام) و زن حضرت لوط(علیه السّلام) را در آیات قبل به عنوان نمونه های کفر پیشگان ذکر کرده و در این دو آیه (11 و 12 تحریم) حضرت آسیه زن فرعون و حضرت مریم (علیه السّلام) را به عنوان الگوی مؤمن، مطرح کرده است.
به نظر نگارنده، این نمونه آوری یک حرکت نمادین برای ابطال اندیشه ی معروفی است که انسان ها را (بخصوص زنان را) تابع محیط و برده ی شرایط می داند.
موانع فراوانی برای ایمان آوردن همه آنان بخصوص بر سر راه زن فرعون برای ایمان آوری وجود داشت که او همه ی آنها را با قبول شکنجه ها، تحمّل کرد چنانکه زمینه های فراوانی برای ماندن بر صراط ایمان
برای همسر نوح(علیه السلام) و همسر لوط(علیه السلام) وجود داشت و آن دو در این امانت خیانت کردند.

کدام مکتب از مکاتب بشری این همه استعداد را برای زنان ثابت می کند؟

10ـ طیف دیگر، تعبیر «من» می باشد مانند : « من ذا الّذی یقرض الله قرضاً حسناً؟(9) چه کسی است که به خداوند قرض نیکو بدهد؟ این آیه و مانند آن نیز، عام است اختصاصی و فقط اختصاص به مردان ندارد.
11ـ مورد دیگر، این آیه است: « و لقد کرّمنا بنی آدم و...» (10)«ما فرزندان آدم (علیه السّلام) را گرامی داشتیم.»
در قرآن هفت مورد تعبیر بنی آدم(علیه السّلام) ( = فرزندان آدم که شامل مردان و زنان می شود) ذکر شده است:
سوره ی اعراف آیات 26 ـ 27ـ 31ـ 35ـ 172 ، سوره اسراء آیه 70 و سوره یس آیه 60.
همه ی این هفت آیه، توجّه به تمامی زنان و مردان دارد، بخصوص آیه 172اعراف « کرامت تصدیق ربوبیت» را شامل همه ی آنها می داند.

زن در خطبه هشتاد نهج البلاغه :

حال لازم است به خطبه ی هشتاد نهج البلاغه مراجعه کنیم و معضل بحث کاستی های سه گانه را پاسخ بگوییم.
به متن آغازین این خطبه توجه کنید:«معاشر النّاس! انّ النّساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول. فامّا نقصان ایمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاه و الصّیام فی ایام حیضهنّ ، و امّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتین منهنّ کشهادة الرّجل الواحد و امّا نقصان حظوظهنّ فمواریثهنّ علی الانصاف من مواریث الرّجال...»(11)
« ای همه مردمان! زنان در ایمان و بهره مندی و عقل، کاستی دارند. دلیل کاستی ایمانشان ترک نماز و روزه در ایام ویژه (دوره ی ماهیانه) است و دلیل کاستی عقل آنان، برابر بودن گواهی دو زن با یک مرد است و اما کاستی بهره مندی آنان، نصف بودن دریافت ارث است در قیاس با مردان...»
عده ای تلاش کرده اند که اسناد این خطبه را به امام، ضعیف بدانند و در سلسله سند، شک کنند. عده ای، به دلیل شأن صدور این خطبه که در پایان جنگ جمل (با حضور عایشه) بیان شده است، آن را منحصر در زنانی خاص می دانند که کلّی گرفتن کلمه «زنان = النساء» را در سرایت و شمول دادن به همه ی زنان در همه ادوار، کافی نمی دانند.
اما این تحلیلی که شما خواهید خواند با دو پیش فرض است:
فرض صحّت استناد به امام علی(علیه السّلام) فرض کلّی بودن، که شامل همه ی زنان بشود.
در تفسیر این خطبه، فهم یک مطلب و ایمان به آن، تأثیر فراوان در نوع تحلیل ما خواهد داشت و آن نکته این است که این سخنان بر فرض صحت استناد به حضرت علی(علیه السّلام) از کسی صادر شده است که دانش وحی آسمانی قرآن پیش او است و شهر علم پیامبر را دروازه است و خویش را قرآن گویا می خواند و صدها روایت مستند از پیامبر(صلّی ا... علیه وآله) در شأن علمیت بالا و والای او صادر شده است و در سیصد آیه، یا به عنوان تک مصداق یا بزرگترین و عالی ترین مصداق تجلیل، خداوند، مطرح است(12)
خلاصه اینکه، آن همه آیات که مرد و زن را در رسیدن به قرب خداوندی و تکامل والای انسانی، مساوی دانسته است به یازده طیف از این آیات، با تفسیر مختصر اشاره شد و آشنایی با آیات گوناگون که تجلیل کم نظیری از زنان داشته است، مانند آنجا که برای مؤمنان، دو زن را و برای کافران نیز دو زن را مثال می زند و هر دو دسته را نمونه های ایمان و کفر می داند، و ... در سینه و گنجینه ی نهان علی(علیه السّلام) است؛ همه این ها ظاهر آیات است، علم به درون های بی پایان قرآن هم در نزد علی(علیه السّلام) است که منابع را برای فهم و استناد آن، معرفی کردیم.

و اما تحلیل مختصر « کاستی های سه گانه»

تعبیرهای «نقصان» و «عقل» را باید نیکو شناخت.
در تعبیرهای عرف مردم، وقتی می گویند فلانی «کم» دارد و یا عقلش ناقص است، مردم، آن را در اوج نکوهش می دانند و بجا است که همین برداشت را بکنند، ولی آیا در شعرهای مولوی که کاربردهای گوناگونی برای عقل آمده و بحث نسبیت در کاستی ها و نوع تعبیرهایی که برای این مقاصد می آورند، همان برداشت عرفی است؟
امّا فیزیولوژی و پسیکولوژی ویژه فعالیت های مشترک زن و مرد و تفاوت هایی که به آن اشاره و استدلال شده است ، نباید از نظر دور بماند.
تقسیم استعدادها در عین مشترک بودن بسیاری از استعدادهای کمال پذیری و غیر آن در میان زنان و مردان که متناسب با رسالت های مشترک و اختصاصی آنها است را، نباید از نظر واقعنگر خود دور داشت!
« انّ النّساء نواقص الایمان» زنان نقصان ایمان دارند.
مقصود از این جمله چیست؟ آیا کسی مانند علی(علیه السّلام) که تمام دانش کتاب منزل، در سینه او است، آن همه آیات را که به برابری سعادت پذیری زن و مرد و رسیدن به حیات پاک و اجر و سعادت جاودانه است، از نظر دور داشته اند؟! آیا این گمان در حق علی(علیه السّلام) که امین احد و احمد است، روا است؟!
برای فهم عمق مقصود امام از نقصان ایمان، به استدلال امام توجّه کنید:
« فامّا نقصان ایمانهنّ فقعودهنّ عن الصّلاة و الصّیام فی ایام حیضهنّ»(13)
« دلیل کاستی ایمان آنها، بازنشت آنها از نماز و روزه در ایام ویژه است.»
اگر به جای این جمله، می فرمود که « دلیل نقصان ایمان آنها، محدود بودن ظرف پذیرشی آنها است» ماجرای دیگری بود و شاید با آیات مختلف در تضاد بود.
امّا، مشکل « کاستی» ایمان را امری عارضی می دانند، که به نظر نگارنده از حیث بروز در انحصار زنان نیست و در زنان نیز قابل جبران است.
پس دو ادعا را در اینجا مطرح کردیم:
1) می تواند در انحصار زنان نباشد. زیرا حضرت تعبیر «انّما» را که ظهور در انحصار باشد نیاورده اند. بلکه از «انّ» استفاده کردهاند.
2) قابل جبران نیز، هست.
در متون دینی ما آمده است که عبادت هایی چون نماز، روزه، برای حیات معنوی انسان در درجه نخست، اهمیت فوق العاده دارد و ترک آنها به هر میزان که باشد، سیستم روح انسانی را دچار رکود می کند، چه در زنان و چه در مردان؛ گر چه ترک مخالفت جویانه و سهل انگارانه، تفاوت فاحشی با ترک عذر آمیز دارد. به همین دلیل بحث «قضا» کردن نماز و روزه مطرح می شود.
در روایات و رساله های عملیه، پرداختن زنان به جلوس در جایگاه نماز و ذکر و اوراد برای ایام ویژه زنان به طور مستحبی تأکید شده است، که بعید به نظر نمی آید، این اقدام مستحبی همراه باعلاقه و رویکرد به کار جبرانی در عوض نماز، کاستی عارضی بر ایمان زنان را پوشش داده و جبران نماید.
نباید گفت چگونه ممکن است، ذکرها و جلوس در نماز، گاه، جبران کار عظیمی چون نماز، را بنماید؛ زیرا بنده باید فرمانبر حق باشد و با همین ترک صلاة و رویکرد به کار جبرانی، روح اطاعت پذیری را که ملاک ارتقای معنوی است، در خود تقویت نماید.
نکته ای که تأکید فراوان بر آن دارم، این است که بحث کاستی های سه گانه در یک سبک و سیاق نیست به دلیل عنوان «کاستی بهره مندی مادی» و .. که بس روشن است که از نظر امام علی(علیه السّلام) بهره مندی مادی کمتر، به دلیل عدم ضرورت، مذّمت نیست. یکی از کاستی های مطرح شده «ایمان» عارضی است و دیگری «عقل»، اشارت به تفاوت استعدادهای دماغی و مغزی است که حکمت خداوندی آن را به گونه ای دیگر، جبران کرده است.
« نواقص الحظوظ» یعنی زنان در بهره مندی مادی کاستی دارند.
دلیل امام: « و امّا نقصان حظوظهنّ فمواریثهنّ علی الانصاف من مواریث الرّجال »
زیرا زنان ارث را نصف مردان دریافت می کنند.
این جمله به هیچ صورت، نکوهشی را متوّجه زنان نمی کند، زیرا امام کمتر بهره مندی همه انسان ها را نیز دلیل بر مذّمت آنان نمی دانند. اصولاً در متون دینی و در نهج البلاغه و بخصوص قرآن کریم، یک مورد پیدا نمی کنید که دلیل فضل پیامبری یا کسی دیگر را، بیشتر برخوردار بودن او از بهره های مادی بداند. گاهی حتّی تعبیرهای دیگری هست که ضد این حالت را افتخار می دانند(الفقر فخری) یعنی نیاز جامع در همه ابعاد به خداوند، یا فقر در راه اطاعت خدا که همراه با ایثار و بخشش باشد و کوتاهی در کسب مال نشده باشد، نه آن فقری که نتیجه ی سستی است که شدیداً مذموم است. چرا زنان ارث را نصف می برند؟
ج ـ در همه جا این گونه نیست که در فقه اسلامی ذکر شده است و امام علی(علیه السّلام) به آن مواردی اشاره دارند که ارث زن نصف مرد است.
چون اداره ی اقتصادی زندگی با مردان است، بجا است که دو برابر زنان ارث ببرند. پدری از دنیا می رود، دخترانی و پسرانی دارد، یقیناً گردونه اقتصادی خانواده را باید پسرانی که همسر انتخاب می کنند بگردانند و دختران که شوهر می کنند، وظیفه ی مالی ندارند.
« نواقص العقول»یعنی دارای کاستی عقل اند» زیرا: ... فشهادة امرأتین کشهادة الرّجل الواحد
(گواهی و شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است.)
تحلیل: در این تعبیر امام نشان نقصان، برابری شهادت دو زن با یک مرد است، نه اینکه چون شهادت دو زن برابر با یک مرد است، پس زنان نقصان عقل دارند. اگر پرسیده شود که آیا نقصان عقل واقعیت دارد؟ و چرا به آنان عقل کمتری داده شده است؟
این تعبیر امام که فرمودند « شهادت دو زن برابر یک مرد است» و افزودن اینکه این حکم بی حکمت نیست و متون دینی هیچ گاه بی دلیل چنین نمی گویند، همه ی اینها می تواند ـ بر فرض ایمان آوردن به حکمت پروردگار، شاهد بر «کاستی مزبور» باشد نه دلیل و امّا این سوال که چرا بر فرض صحّت استناد این جمله به امام و محل نقصان بر همان چیزی که ما می فهمیم ـ به زنان، عقل مردان داده نشده، نیاز به بحث دارد.
علامه جعفری عقل را تقسیم به عقل نظری و عقل عملی می کنند و صریحاً می گویند زنان در عقل عملی تفاوتی با مردان ندارند.

عقل نظری چیست؟

ج ـ عقل نظری، همان استعدادهای دماغی و مغزی آدمیان است که استدلال آفرین و ریاضی پرور است و در منطق صوری حرف اوّل را می زند و در چیدن استدلال، کاری به مقبول بودن و ارزشی بودن یا نبودن مواد استدلال ندارد.

عقل عملی چیست؟

ج ـ عقل عملی با صحّه گذاشتن ها ، تصدیق ها، تکذیب ها، ارزشی بودن یا نبودن مواد استدلال کار دارد و به راحتی نمی گوید که «مفروض» ما است.
با یک مثال موضوع روشن می شود: این آقا انسان است.
و هر انسانی دغلکار است.
پس این آقا دغلکار است.
عقل نظری، هیچ ایرادی به این چنین مقدمات و نتیجه گیری ندارد. اما عقل عملی به «کبرای» قضیه، ایراد می گیرد که این ادعا پایه و اساس ندارد و دغلکاری را نمی توان به همه ی انسان ها نسبت داد.
علامه جعفری مدعی است که همه ی کمالاتی که انسان ها پیدا می کنندو به قرب خداوندی دست می یازند، وابسته مستقیم به عقل عملی است که در این عقل، بین زنان و مردان تفاوتی نیست. و الا باید همه آیاتی که رسیدن به قرب خدا و تکامل انسانی و حیات طیبه را به مرد و زن نسبت می دهد، مخدوش کنیم.
ایشان جمله امام علی(علیه السّلام) را در قضیه کاستی عقل، به عقل نظری نسبت می دهند ، نه عقل عملی (دقّت نمایید)
در اینجا چند جمله را می افزایم که در فهم بهتر این ادعا ما را یاری کند:
نباید ایراد گرفته شود که در آن زمان چگونه، بحث عقل نظری در میان عرف مردم مطرح بوده است که امام از آن سخن رانده اند؟
آیا مباحث کلامی و توحیدی و روانشناسانه و تحلیلی امام را در آن زمان، همه فهمیده اند که فقط همین بحث عقل نظری از مجهولات باشد؟
در شاهدی که امام برای نقصان عقل آورده اند تأمّل کنید: (نه دلیل)
« زیرا شهادت دو زن برابر با یک مرد است»
این جمله در مواردی است که جنبه ی خاص در آن نباشد، یعنی در مواردی در فقه ما از زبان فرزندان علی(علیه السّلام) آمده است که شهادت یک زن کفایت می کند و فقط به او اعتماد می شود.
کاهش در اینجا، کاهش ارزشی نیست، همان سان که محدودیت های دیگر برای زنان دال بر این نیست.
اگر بپذیریم که جایگاه عمده ترین کار تربیتی مردان و زنان، دامن مادر است و بپذیریم که برای تحمّل رنج های مختلف و لوازم متعدّد، نیاز شدید به عاطفه و حوصله بی حد، احساس میشود، پس باید مادران بی اندازه برخوردار از این رحمت ورزی بی کران باشند و طبیعتاً، انسانی که در گیر و دار کار لطیف و ظریف ترتیب و عاطفه ورزی، از رشد قوای مغزی خود در حدی که مردان بدون مزاحمت به آن می پردازند، تا حدی بطور نسبی غافل می شود، و آن لازمه ی پرداختن به امر تربیت است.
در مردان هم ماجراهایی داریم که گاه پرداختن به یک نوع تلاش، آنان را مستعدتر در همان زمینه می کند و در قیاس با مردانی دیگر، دارای کاستی هستند.
آیا مردی پرسفر با مردی گرفتار در یک محیط محدود، از نظر پختگی در صفات گوناگون که وابسته به حضور فعّال اجتماعی است، برابر است؟
این جمله ی امام ناظر بر نوع و غالب زنان است و منافات با این نکته ندارد که شاید زنی بتواند به خاطر رشد دادن استعدادهای دماغی خود، برتر از برخی از مردان شود. محال نیست که زنی فارغ از مسوولیت های تربیت فرزند و اشتغالات خانه که او را در ریاضیات تشویق کنند و امکانات تحصیل برایش فراهم شود و فعّالانه کار کند و به جایگاهی ممتاز برسد.
شاید پختگی خاصی که ناشی از عقل تجربی است و صرفاً به خاطر حضور فعّال اجتماعی، نصیب مردان شده و در شهادت دادن های مختلف که اکثر سوژه های اجتماعی و جمعی است، در این قضاوت امام مؤثر باشد. همان سان که در مقاومت، حوصله، مهرورزی بی پایان و ده ها ویژگی دیگر، زنان امتیازهای خاصی دارند و این نکته از آیه «بما فضّل الله بعضهم علی بعض» قابل استنباط است.
گر چه در این آیه سرپرستی مردان در خانواده مورد بحث است، ولی تحلیل شاید کلی باشد که چون خداوند، استعدادها را میان مردان و زنان (مشترک و اختصاصی میان هر کدام) تقسیم نموده، باید ، مردان قوّام و سرپرست و سنگربان خانه باشند و مسوولیت ها و استعدادهای دیگری خاص زنان است که در جاهای دیگر به آن پرداخته اند.
قصه ی مشاوره با زنان هم نیاز به بحث جداگانه ای دارد که امام علی(علیه السّلام) فرموده اند:
« از مشاوره با زنان بپرهیزید الا کسانی از آنان که کمال عقل او به تجربه رسیده باشد(5) از این جمله نتیجه می گیریم که مشاوره با زنان دو حالت دارد:
1ـ با زنانی که در اثر تلاش فکری و امکان یابی آموزش و پختگی خاص به کمال عقلانی (عقل نظری) رسیده اند.
2ـ کسانی که این تلاش ها را نداشته و در محدودیت و بی خبر از مسائل بیرون زندگی می کنند.
حالت اوّل مورد عنایت علی(علیه السّلام) و سازگار با دستور عام و کلی در آن آیه ی معروف:
«وشاور هم فی الامر» که شامل زنان و مردان می شود و هیچ مفّسری نمی تواند آن را مختص به مردان بداند و یا آیه ی «و امرهم شوری بینهم»
در نامه ی 53 نهج البلاغه هم از مالک اشتر خواسته اند که با افراد بخیل مشورت نکن چه زن و چه مرد، زیرا به دلیل تقصیری که در او است (کاستی کمال در بخیل) در مشورت تأثیر منفی دارد و ...

و امّا آیه ی «الرّجال قوّامون علی النّساء» چه مفهومی دارد؟

برخی به دلیل عدم مطالعه کافی، از این آیه چنین استفاده کرده و گفته یا نوشته اند که مردان قیم زنانند!
لازم است ، پاسخ مناسبی به این ابهام بدهیم:
«قوّام» به معنای سرپرست است. روشن است که برای اداره یک جامعه کوچک ـ مانند جامعه های بزرگ ـ نیاز به تقسیم مسؤولیت مبرم است. حتی تأکید شده است که در همسفری دو نفر یکی از آنها باید مسؤولیت بپذیرد.
یکی از بحث های گریز ناپذیر درباب شناخت ویژگی های مردان و زنان، توجه به مکانیزم و هنرهای خصوصی آنهاست. قبلاً یازده دسته از آیات را بر شمردیم. که در بحث « کمال یابی» هیچ تفاوتی میان زنان و مردان نیست و این اشتراک بنیادی ترین شباهت ها است که رسیدن به کمال، عمده هدف آفرینش انسان است.
شک نیست که دست حکمت وقدرت خداوند، مدیریت تربیت کودک گریز پای را عمدتاً به مادر سپرده است و او است که در روزها و شب ها، مدام، خویش را به عنوان الگوی نقش آفرین در شکل گیری حالت های کودک، بر فرزند دلبند عرضه می کند. برای رسیدگی به این کار بنیادی (تربیت) دست مایه های ویژه ای مانند تحمل، محبت فراوان و مهرورزی وافر ضرورت دارد. و شکی نیست که بروز شدید یک حالت به طور قهری ـ نوعاً ـ حالات دیگر را تحت تأثیر قرار می دهد. نپرداختن به یکی از ابعاد فعالیت، قهراً انسان را در آن زمینه از دیگر حالت ها، عقب می اندازد. مثلا شما خواننده عزیز اگر 10 روز خبرهای ایران و جهان را اصلاً نخوانید، در آن زمینه از دیگران عقب تر هستید و این اختصاص به زنان یا مردان ندارد. رسیدگی کمتر به برخی از فعالیت ها در این زمینه ماجرایش مشابه همین است.
توان های آدمیان هم نامحدود نیست، و لذا تقسیم کار هم ضروری است. آنها که زن را تا حد یک انسان تغذیه گر کودک و رسیدگی کننده به نیازهای او تنزل می دهند و جهت والای تربیت را در او نادیده می گیرند، یقیناً این قضاوت، تأثیر فراوانی در شناخت از رسالت های او (زن) خواهد گذاشت و شبهه های دیگری را می آفریند.
در آیه مورد بحث، برای سرپرستی مردان بر بانوان دو دلیل عمده ذکر شده است:
1) « بما فضّل الله بعضهم علی بعض» (زیرا برخی از آنان را بر برخی دیگر برتری داده)
2) «و بما انفقوا» (و به دلیل مخارجی که بر دوش مردان است)
تشریح کوتاه دلیل اوّل: خداوند استعدادها و آمادگی ها را ـ در عین مشترکات عمده ـ تقسیم کرده است.
اگر خداوند، مردان را سرپرست قرار داده به دلیل استعدادهای خاصی است که در این زمینه به آنها داده است؛ همانگونه که در غیر سرپرستی، استعدادهای خاصی به زنان داده است که مردان به آن حد نمیرسند. عواطف فراوان و ... را به زنان، تحمّل دشواری های محیط بیرون و... را به مردان عطا کرده است.
این نکته قابل تأمّل است که چرا خداوند به جای تعبیر «فضّل الله بعضهم علی بعض» نفرموده است؛ بما فضّلهم الله علیهنّ؟ برداشت حقیر این است که اگر تعبیر دوم به جای تعبیر اوّل ذکر می شد چنین تصوّر می شد که خداوند در همه زمینه ها به مردان بر زنان برتری فراوانی داده است، تعبیر ذکر شده در آیه می رساند که خداوند به پخش استعدادها اشارت دارد و در این مورد بخصوص به برتری مدیریت خانواده توسط مردان و در صحنه هایی دیگر ، اشاره کرده است.

و امّا دلیل دوم سرپرستی مردان؛

می فرماید: « بما انفقوا...» به این دلیل که «انفاق» (خرج کردن) ، با مردان است. اگر از سویی خرج کردن را بر مردان واجب می کرد وا ز سوی دیگر می فرمود، سرپرستی با زن است، از نقطه نظر روانی، اختلالی در نشاط مردان بوجود می آمد:
گویا مرد به صورت اجیری در می آمد که باید کار کند، پول خرج کند و نباید سرپرستی نماید. آری مردان زیادی هستند که به دلیل هماهنگی در سیاست خرج کردن با همسرشان « پاکت حقوق» را به دلخواه یکجا به همسرشان می دهند و این هیچ منافاتی با احکام اسلامی در این باب ندارد ولی بایدی در میان نیست.

پی نوشت ها:


1ـ قرآن کریم ـ سوره ی نحل ـ آیه 97
2ـ قرآن کریم ـ سوره ی انفاق ـ آیه 24
3ـ قرآن کریم ـ سوره ی حجرات ـ آیه 13
4ـ قرآن کریم ـ سوره ی آل عمران ـ آیه 195.
5ـ قرآن کریم ـ سوره ی احزاب ـ آیه 35
6ـ قرآن کریم ـ سوره ی بقره ـ آیه 178
7ـ تشبیه زهد مرد به لباس شاید به دلیل باشد که لباس موجب زینت، حفاظت و حفظ حرمت انسان است.
8ـ قرآن کریم ـ سوره ی تحریم ـ آیات 12ـ 11
9ـ قرآن کریم ـ سوره ی بقره ـ آیه 245
10ـ قرآن کریم ـ سوره ی اسراء ـ آیه 70
11ـ نهج البلاغه ـ خطبه 80.
12ـ نهج البلاغه ـ خطبه 80.
13ـ همان
14ـ به آثار (الغدیر علامه امینی، احقاق الحق و نهج الحق و تفسیر المیزان) مراجعه شود.
15ـ بحار الانوار ـ ج 103 ـ ص 253.

 
دوشنبه 10 مهر 1391  3:42 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

به سوی هرمنوتیک قرآنی عدالت اجتماعی در خصوص: نژاد، طبقه و جنسیت

به سوی هرمنوتیک قرآنی عدالت اجتماعی در خصوص: نژاد، طبقه و جنسیت

امینا ودود

 

چکیده:

خانم امینا ودود در این مقاله مدعی است که، قرآن‏را کانون اصلی کار خود قرار داده‏ام و منظورم از این کار، تعیین کردن اصولی بنیادی در اسلام می‏باشد؛ به نحوی که بتوانم نتایج غیرمنتظره‏ای از آن اصول استنتاج و آن‏را در مورد زنان کاربردی کنم. وی از مسلمانان در برداشت از قرآن به شدت انتقاد کرده و گفته است، آنان که خود را نگهبانان اسلام معرفی می‏کنند، انحصارگرا هستند و خود را در معانی لفظی و انعطاف‏ناپذیر منحصر کرده و به فاهمه تنگ خود اکتفا می‏کنند درحالی‏که به نظر ایشان باید در قرآن به دنبال معانی انعطاف‏پذیر و جهان شمول و سازگار با عدالت به مفهوم برابری در تمام حقوق و فرصت‏ها گشت و در این مسیر از روح قرآن بهره جست. همان‏طور که عمربن خطاب چنین می‏کرد و نیز باید از معانی سلبی قرآن بیشتر استفاده کرد. وی در بخش دیگر از مقاله‏اش، از جامعه کنونی آمریکا به شدت تمجید کرده و ضمن عادلانه خواندن نظام آمریکای جدید، حملات تندی بر علیه فرهنگ مسلمانان پس از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم کرده و آن‏را یک جانبه، ناعادلانه و مردسالارانه توصیف کرده است.
سخنی درباره تحلیل درون متنی قرآن به عنوان یک روش (متدلوژی):
اسلام یک سیستم جامع و یک جهان‏بینی (کامل) است که همه جوانب زندگی را دربرمی‏گیرد و هویت کاملاً طبیعی شخص و ادراک الاهی وی را بنا می‏کند. بنابراین، به نظر می‏رسد چنین آیینی باید به تجارب، تحولات، هویت و ادراک‏های زنان به همان اندازه مردان بها دهد. با وجود این، به لحاظ تاریخی سیر توسعه نمونه‏های (پارادایم‏ها) اصلی اسلامی نشان می‏دهد که، کفه ترازو به صورت نامتناسبی به سوی تجارب، تحولات، هویت و ادراک‏های مردان متمایل بوده است. بنابراین می‏خواهم این نمونه‏های توسعه یافته تاریخی را، به چالش کشیده و روش‏های جایگزینی را بررسی ساختاری کنم. منظورم از این کار تعیین کردن اصول بنیادی در اسلام می‏باشد به نحوی که بتوانم نتایج غیرمنتظره‏ای را از آن اصول استنتاج و آن‏را در مورد زنان کاربردی کنم. اسلام در مبنایی‏ترین سطح خود بر پایه دو منبع اصلی استوار است: اراده الاهی که در متنی به نام قرآن بیان شده و اعمال الگویی پیامبر خدا که رفتارش بازتاب و تجسم بخش متن است. از آنجا که در میان محققان و مردم عادی مسلمان در مورد قرآن به عنوان منبع محوری جهان‏بینی اسلامی، اجماع قوی وجود دارد، متن از اولویت برخوردار است. محوری بودن قرآن و اجماع بر سر آن نشان می‏دهد که چرا تحلیل قرآنی جاری ضروری است و چرا چنین تحلیلی برای بررسی من در مورد زنان و عدالت اجتماعی از اهمیت برخوردار است. تحلیل متنی نه تنها کمک می‏کند که بفهمیم چه موقع جوامع اسلامی خارج از پارامترهای جهان‏بینی و مقاصد قرآنی عمل می‏کنند بلکه همچنین می‏توانند پایه‏ای را برای ایجاد تغییر در چنین اعمالی ارائه دهد.
در خصوص تفسیر قرآن، مفسران بر این نظر اجماع دارند که مهم‏ترین ابزار برای این کار، تفسیر قرآن از طریق خود قرآن است. در اغلب موارد این ابزار تقلیل یافته، به معنای استفاده از یک اصطلاح یا آیه منفرد، برای تفسیر یک اصطلاح یا آیه دیگر به‏کار می‏رود. تلاش‏هایی که برای تفسیر کل‏نگر قرآن و مبتنی بر درون‏مایه‏ها و روح قرآن صورت گرفته، نادر بوده است؛ زیرا تعریف واضح پارامترهای چنین روشی ـ که مستلزم درونی کردن شدید آن روح است ـ تقریبا غیرممکن بوده است. با این حال، چند پیشینه در این خصوص وجود دارد. برای مثال، گفته شده که اصحاب پیامبر هر آیه‏ای را که حفظ می‏کردند، در واقع آن‏را «می‏زیستند» نه این‏که متن را صرفا طبق عادت حفظ کنند. همچنین نمونه عمربن خطاب، دومین خلیفه پس از وفات پیامبر نیز وجود دارد. او در یک مناسبت پس از فارغ شدن از یک نبرد جنگی خاص، از گرفتن غنیمت جنگی که آشکارا در قرآن تجویز شده است، اجتناب کرد. دلیلی که او ذکر کرد این بود انجام این کار در چنین وضعیت سختی، به معنی تخطی از روح قرآن خواهد بود. متأسفانه امروز اگر کسی چنین حرفی بزند یک بدعت‏گذار به شمار می‏رود. به نظر می‏رسد مسلمانان فاقد این اعتماد هستند که توجه به کلیت قرآن می‏تواند چیزی بیش از بررسی جزء جزء آن به بار آورد.
در برآورد من، تنها یک جنبه از تفسیر کل‏نگرِ درون متنی قرآن، که بیش از همه جنبه‏های دیگر مورد کم لطفی قرار گرفته، ترسیم اولویت‏هایی بر مبنای اصول جهان شمول و نه موارد خاص است. توسعه فقه اسلامی که متمایل به وضع قوانین بر مبنای موارد خاص بود، گاهی اوقات به قوانین تنگ نظرانه و انعطاف‏ناپذیر منجر شده است. انعطاف پذیری بیشتر در قانون را می‏توان از اعتماد بیشتر به تعابیر جهان شمول قرآن نتیجه گرفت. مثلاً قرآن در مورد مسائل مربوط به لباس یک اصل جهان شمول را بنا می‏نهد و تأکید می‏کند که «لباس تقوا بهتر است». اما شریعت (قانون اسلامی) ارجاعات قرآنی مربوط به سبک‏های خاص قرن هفتمی [میلادی] اعراب را مبنای نتیجه‏گیری حقوقی در خصوص عفت به‏کار می‏گیرد. در نتیجه پوشیدن یک لباس خاص (مثلاً به سر کردن چادر یا مقنعه headcovering) به عنوان نشانه مناسبت عفت تلقی می‏شود.

هرمنوتیک قرآنی و عدالت اجتماعی برای زنان:

در مورد بحث زنان، هدف من عدالت است و ادعایم این است که اسلام، چنان که پس از وفات پیامبر به آن عمل شده، نسبت به زنان چندان عادلانه نبوده است. به عبارت دیگر ارزشی که به زن داده شده و نقش یا موقعیتی که به او اختصاص یافته، با ارزشی که به مرد داده شده و نقش یا موقعیتی که او برای خودش تعیین کرده، برابر نبوده است. در واقع او کمتر از یک انسان تمام تلقی شده است، هر چند فکر نمی‏کنم که این مسأله عمدی بوده است. مسلمانان معمولاً به این‏گونه اظهارات مربوط به طبقه‏بندی مرد و زن به گونه‏ای پاسخ می‏دهند که، گویی آنها تلویحا باور دارند بی‏عدالتی نسبت به زنان به خود آیین اسلام برمی‏گردد. مقصود من در اینجا این است که مسؤولیت اجرای عدالت مورد نظر اسلام بر عهده پیروان آن گذاشته شده است و آنها ـ مانند اغلب گروه‏های اجتماعی دیگر ـ معیارهای عدالت کامل جنسیتی را همیشه به خوبی رعایت نکرده‏اند. فقدان عدالت و برابری نسبت به زنان در جامعه مسلمانان ناشی از قصد اسلام، چنان که در جهان‏بینی قرآن مطرح شده، نبوده است و حتی جوامع مسلمان هم عمدا قصد بی‏احترامی به زنان را نداشته‏اند. با این وجود، هر گاه که این‏گونه بی‏عدالتی آشکار شود، ما به جای دفاع از آن با این بهانه که این بی‏عدالتی غیرعمدی بوده، باید از تأثیر آن بکاهیم و صدمات ناشی از آن‏را جبران کنیم. زنان جوامع مسلمان، مانند هر جای دیگر، دارای موقعیتی به خودمختاری و برابری کمتر از موقعیت مردان بوده‏اند. درحالی‏که برابری کامل، بخشی از مقاصد قرآنی بوده است، زیرا تنها از طریق برخورداری از یک احساس مسلم انسان بودن است، که هر انسانی قادر به ایفای وظایفش در برابر خدا خواهد بود. در قرآن، هدف از آفرینش انسان در جایی آشکار می‏شود که خدا می‏گوید: «همانا من خلیفه‏ای (سرپرست، جانشین، یا امانتدار) بر روی زمین خواهم آفرید». خلافت (امانتداری) روی زمین مسؤولیت هر انسانی است. در جهان‏بینی قرآنی، ادای این امانت فلسفه وجودی انسان را تشکیل می‏دهد. انکار حق کامل انسان بودن زن به معنای انکار صلاحیت کامل او برای خلافت است و نیز به معنی عقیم‏گذاردن امکان ایفای مسؤولیت بنیادینی است که فرمان آن از سوی خدا برای همه بشریت اعلام شده است.
یکی از نتایج تفسیر یک جانبه عبارت از، شکل‏گیری نظام‏های سلطه اجتماعی همچون پدرسالاری در جوامع مسلمان بود؛ چرا که سازمان نظم اجتماعی معمولاً بازتاب دهنده برتری موقعیت عده‏ای بر «دیگران» است. البته نظام‏های سلطه اجتماعی در طول قرن‏ها وجود داشته‏اند ولی ـ همچون عدسی یک بعدی نگاه قرآنی‏مان ـ اکنون این وضعیت را نیز می‏توان تغییر داد. بخشی از این تغییر، با پایان بخشیدن به خاموشی تاریخی صدای جنس مؤنث و منظور کردن این صدا در درون هرمنوتیک قرآنی امکان‏پذیر است.
یکی از روش‏های ساده، پرداختن به این بعد و به عنوان نقطه شروعی برای به رسمیت شناختن صداهای نهفته در خاموشی و غیبت این است که تجارب، دیدگاه‏ها، محدودیت‏ها و درک‏های زنان را به عنوان بخشی از حوزه گسترده امکانات قرآنی ارج بنهیم. این کار موجب خواهد شد داغ ننگ آمریتی که پیش از این به صورت انحصاری به مردان تعلق داشت برداشته شود و برتری موقعیتی که برخی مردان آن‏را به عنوان حق آسمانی خود تلقی کرده‏اند به صورت نمادین اخته گردد. این کار در عوض موجب تأکید بر مزیت مشترک هر دو جنس در دستیابی به اراده الاهی و مسؤولیت مشترک در تجربه تحول و بحث و پرداختن به معانی می‏شود. بی‏تردید این امر همچنین مستلزم بازبینی نوع نگاهی است که در جامعه و در عرصه ایمانی نسبت به زنان وجود داشته است. یکی دیگر از نتایج این تحول آن است که زنان آزادی تحرک و خودباوری بیشتری در تجارب اسلامی خود پیدا می‏کنند. در پایان امید می‏رود که زنان مسلمان بیش از این قدم جلو بگذارند و درس‏های آموخته از تجارب خود و ارزش‏های افق دیدشان را در زمینه بزرگ‏تر گفتمان حقوق بشر و نیز در حرکت به سوی درک اسلامی عمیق‏تر، با دیگران در میان بگذارند.

اشاره

به چند نکته اساسی در این مقاله باید توجه شود:
1. اگر چه حکومت‏ها و جوامع اسلامی به استثنای معصومان علیهم‏السلام مصون از بی‏عدالتی نبوده‏اند، لکن مسأله این است که، رفتار مسلمانان ملاک احکام و معارف اسلامی نیست؛ ولی در عین حال بسیاری از تفاوت‏های حقوقی که مسلمانان بین زن و مرد قائل هستند، ریشه در قرآن و سنت دارد و خانم ودود با آن‏که به استواری مبانی اسلام بر دو پایه قرآن و سنت تصریح کرده است، چگونه می‏تواند ادعای خود در باب عدالت یعنی برابری مطلق زن و مرد در همه حقوق و شئون را از قرآن و سنت اثبات نماید؟ وی مدعی است: «برابری کامل بخشی از مقاصد قرآن بوده است». و گفته است: «فقدان عدالت و برابری نسبت به زنان در جامعه مسلمانان ناشی از قصد اسلام چنان که در جهان‏بینی قرآن مطرح شده نبوده است». اگر قرار باشد همچنان که ایشان تأکید کرده است، کل‏نگری در قرآن معیار قرار گیرد و فقط به عمومات و مطلقات استناد شود و آیاتی همچون ارث، دیه، شهادت و مانند آنها که به صراحت بیانگر تفاوت‏هایی بین زن و مرد هستند، کنار گذارده شود، مصداق آیه شریفه «فَتُوءْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» خواهد بود و به اتفاق مسلمانان چنین روشی در برداشت از قرآن صحیح نیست.
2. از دیگر اشتباهات ایشان این است که، اگر چه فی‏الجمله سنّت را نیز پایه مبانی اسلام دانسته و البته آن هم فقط در پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم منحصر ساخته و اهل بیت علیهم‏السلام را نادیده گرفته است، لکن عملاً خود را در استدلال به قرآن منحصر ساخته است و بدون آن‏که به آیه خاصی استناد کند، مرتب برابری خواهی قرآن‏را شعار می‏دهد و البته به آیه خلافت (آیه 30 از سوره بقره) اشاره کرده و آن‏را دال بر خلافت همه انسان‏ها از طرف خدا دانسته است. حال آن‏که آیه فوق اولاً بیانگر خلافت انبیاء و ائمه علیهم‏السلام است نه همه انسان‏ها و ثانیا به فرض عمومیت آن نسبت به همه انسان‏ها، نهایت دلالت آن تساوی در انسانیت است و برابری کامل و مطلق که خانم ودود در صدد اثبات آن است را نمی‏رساند.
نتیجه آن‏که اگر چه ما معتقدیم زن و مرد در بسیاری از حقوق و بسیاری از ابعاد شخصیتی مساوی هستند لکن تفاوت‏های زیادی نیز دارند که همه بر اساس حکمت و عدالت است و مصالح نوع بشر و اقتصادی زندگی سعادتمندانه و طبیعت و سرشت انواع انسانی ایجاب کرده است که، یک سری تفاوت‏هایی که حکیمانه وعادلانه است، بین این دو جنس وجود داشته باشد. اگر چه اشتباهاتی نیز در برداشت از قرآن و روایات در طول تاریخ رخ داده است که باید محققان اسلامی در تصحیح آنها بیش از پیش تلاش نمایند، لکن هرگز نمی‏توان تساوی مطلق و تشابه در حقوق را، که از بارزترین شعارهای فمینیستی است، از قرآن و روایات استفاده کرد.

 

دوشنبه 10 مهر 1391  3:42 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها