0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زن، حجاب و آزادي

زن، حجاب و آزادي

فاطمه سادات باقي پور

حجاب براي چيست؟ آيا حجاب، با آزادي و شركت در امور مختلف منافات دارد؟ براي پاسخ به اين سؤال بايد حجاب را از نظر قرآن و به طور كلي اسلام بررسي نمود، سپس به ارتباط ميان حجاب و آزادي پرداخت.
در اين مقاله، مي خواهيم به اين سؤال پاسخ دهيم كه: حجاب براي چيست؟ آيا حجاب، با آزادي و شركت در امور مختلف منافات دارد؟
براي پاسخ به اين سؤال بايد حجاب را از نظر قرآن و به طور كلي اسلام بررسي نمود، سپس به ارتباط ميان حجاب و آزادي پرداخت.

الف ـ حجاب در قرآن

واجب بودن حجاب براي زنان از ضروريات دين مبين اسلام است. واجب بودن حجاب از نظر قرآن، گفتار پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نيز به حكم عقل و اجماع رأي فقها و علماي اسلام امري ثابت است. در قرآن، حدود چهار آيه به واجب بودن حجاب دلالت دارد. اما در مورد حفظ عفت و پاسداري از حريم آن، بيش از ده آيه در قرآن وجود دارد.
چهار آيه اي كه بر وجوب حجاب براي زنان دلالت دارد عبارتند از آيه: 30 سوره نور، 59، 33 و 23 سوره احزاب، كه به هر كدام اشاره مي كنيم.

الف ـ آيه 30 سوره نور:

«وَ قُلْ لِلْمُؤمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ و يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدينَ زِيْنَتَهُنَّ إِلا ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيُوبِهِنَّ وَ لاَ يُبْدينَ زِينَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ ...؛
اي پيامبر! به زنان باايمان بگو چشم هاي خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را ـ جز آن مقدار كه نمايان است ـ آشكار نسازند، و (اطراف) روسري هاي خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشيده شود) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي شوهران شان و ساير افراد محرم شان ...». در اين آيه به پنج موضوع اشاره شده است:
1ـ زنان بايد ديدگان خود را از نگاه به نامحرم فرو خوابانند.
2ـ زنان بايد دامن خود را از هر نوع عامل بي عفتي حفظ نمايند.
3ـ زنان بايد زينت خود را جز آن مقدار كه به طور قهري طبيعي است، پنهان سازند.
4ـ زنان بايد روسري هاي خود را بر گردن و سينه بيفكنند.
ابن عباس در معني اين جمله مي گويد: «يعني زن بايد مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند.»(1)
5ـ زنان بايد زينت خود را جز براي افراد محرم آشكار نسازند.

ب ـ آيه 59 سوره احزاب:

«يا اَيُّها النَّبيُّ قُل لاَِزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤمِنينَ يُدْنينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلابيبِهِنَّ ذلِكَ اَدْني أَنْ يُعْرَفْنَ فَلايُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللّه غَفُورا رَحيما؛
اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو جِلْباب ها (= روسري هاي بلند) خود را بر خويش افكنند، اين كار براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است (و اگر تاكنون خطا كرده اند توبه كنند). خداوند همواره آمرزنده مهربان است.»
اين آيه علاوه بر تصريح حجاب، به يكي از فلسفه هاي حجاب كه عدم آزار از ناحيه مزاحم هاست اشاره نموده است.

ج ـ آيات 32 و 33 سوره احزاب:

«يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا. وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِليَّةِ الاْءُولي؛
اي همسران پيامبر! شما همچون يكي از زنان معمولي نيستيد، اگر تقوا پيشه كنيد، پس به گونه هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد (و در خانه هاي خود بمانيد) و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد.»

انواع پوشش

شهيد مطهري در مورد انواع پوشش مي نويسد:
«استفاده زنان از روپوش هاي بزرگ كه بر سر افكنده اند، دو جور بوده است: يك نوع صرفا جنبه تشريفاتي و اسمي داشته است همان گونه كه در عصر حاضر، بعضي از بانوان چادري را مي بينيم كه چادر داشتن آنها صرفا جنبه تشريفاتي دارد؛ با چادر هيچ جاي بدن خود را نمي پوشانند، بلكه آن را رها مي كنند. وضع چادر بر سر كردن شان نشان مي دهد كه اهل پرهيز از معاشرت با مردان نامحرم نيستند و از اينكه مورد بهره برداري چشم ها قرار بگيرند، امتناعي ندارند.
نوع ديگر بر عكس بوده و هست كه زن آنچنان با مراقبت، جامه هاي خود را مي گيرد، و آن را رها نمي كند كه نشان مي دهد كه اهل عفاف و حفاظ است. خودبه خود دورباشي ايجاد مي كند و ناپاك دلان را مأيوس مي سازد.»(2)
در كل از اين آيه نتيجه مي گيريم كه: زنان بايد با پوششي گشاد و بزرگ، سر و سينه (بدن) را بپوشانند به گونه اي كه مورد تهييج هوسبازان و مزاحمت آنان قرار نگيرند.

فلسفه و علل حجاب

براي بررسي علل حجاب بايد به چند مورد اشاره كرد، سپس به فلسفه حجاب و پوشش مي پردازيم:

1ـ چشم چراني مردان و خودآرايي زنان

در مرد غريزه جنسي بسيار قوي مي باشد كه او را به شدت به زن علاقه مند مي كند. اگر اين غريزه كنترل و اشباع نگردد، موجب انحرافات و پيامدهاي ويرانگر خواهد شد. اگر هيچ كنترلي در اين غريزه نباشد، و مردان آزاد و بي بند و بار باشند، به چشم چراني مي پردازند. به دنبال چشم چراني، ارتباط هاي نامشروع و فسادهاي ديگر هويدا مي شود.
از سوي ديگر، زنان ميل به خودآرايي و تمايل به نمايش خود و ظرافت هاي بدن شان دارند و اگر عفت دروني و كنترلي نباشد، تا جايي پيش مي روند كه مي خواهند عريان باشند.
اگر در جامعه اي عفت و پوشش توسط زنان رعايت نگردد، دود آن به چشم همگان خواهد رفت و زمينه سازي براي بسياري از جرايم ايجاد خواهد شد. زن چون از ظرافت بيشتري برخوردار است در صورت واقع شدن در محيط بي قانون، كه حاكميت عقل و منطق در آن ضعيف باشد، مورد ستم قرار مي گيرد. حجاب و پوشش مانند سدي است كه جلوي ظلم و ستم و تجاوز به حقوق زن را مي گيرد.
اگر غريزه خودآرايي زنان مهار نشود، زن به سمت زرق و برق هاي كاذب، با پوشش هاي نامناسب مي رود، كه او را به سمت پوچي و بيهودگي زيستن مي برد و سرانجامش جز گمراهي و تباهي و پاشيدگي كانون هاي گرم خانواده نيست.

2ـ حفظ حرمت و كرامت زن

زن در شرافت و حقوق و شخصيتِ انساني با مردان برابر است. پس نبايد به او همانند يك كالاي تبليغاتي براي جلب مشتري نگاه كرد. حجاب عاملي است كه جلوي اين نگاهها را مي گيرد؛ نيز مانع از هم پاشيدگي خانواده ها مي شود. اگر به دستاوردهاي درخشان قوانين اسلام توجه نمي كنيم، لااقل از ضرر و زيان خانمانسوز بي بند و باري عبرت بگيريم.
حجاب موجب جلوگيري از اشاعه فحشا و منكرات در جامعه مي شود. چه بسيار خانواده هايي كه بر اثر فساد متلاشي شده اند و چه بسيار كودكاني كه به همين دلايل بي سرپرست گشته اند.
آمارهاي تكان دهنده جرم و جنايت، و گسترش فساد بر اثر برهنگي و بي بند و باري جنسي مي باشد. اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايند:
«يَظْهَرُ في آخِرِ الزَّمانِ وَ هُوَ شَرُّ الاَزمِنَة نَسوَةٌ كاشِفاتٌ عارياتٌ مَتَبَرِّجاتٌ، مِنَ الدِّينِ خارجاتٌ، فِي الفِتَنِ داخِلاتٌ، مائلاتٌ الي الشهواتِ، مُشرئاتٌ الي اللَّذاتِ، مُسْتَحِلاتٌ للمُحَرَّماتِ، في جَهَنَّمَ خالِداتٌ؛(3)
در آخرالزمان كه بدترين زمان هاست، زنان بي حجاب و برهنه آشكار مي شوند كه با زينت و آرايش بيرون مي آيند. آنان از مرز دين خارج شده اند، و در فتنه ها وارد گشته اند، و به سوي شهوت ها تمايل و شتاب دارند. حرام ها را حلال مي كنند و سرانجام در دوزخ گرفتار عذاب ابدي خواهند شد.»
زن مسلمان تجسم حرمت و عفت در جامعه است. حفظ پوشش، احترام نهادن به زن و محفوظ نگه داشتن وي از نگاههاي ناپاك است. چنانچه زن حدود را رعايت نكند، هر بيماردلي در او طمع نموده و با نگاه آلوده اش حريم زن را مي شكند. شخصيتي كه بايد سالم بوده و نسل سالم را تربيت نمايد، تحت تأثير ديده هاي آلوده به گناه، به طرف شهوت سوق داده شده، هويت خود را فراموش مي كند و در چنگال بيماردلان و هوسبازان گرفتار مي شود، چنان كه از منش انسانيت سقوط كرده و به گرداب حيوانيت فرو مي رود.

3 ـ جهاد با نفس و خواهش هاي نفساني

ميل به خودنمايي و خودآرايي در سرشت زن (بنا به مصالحي) نهفته است كه بايد در مسير درست و هدفي والا قرار گيرد. اگر اين ميل در زن درست به كار گرفته شود ثمرات مطلوبي داشته و در جهت كمال او كارآمد خواهد بود و در فراهم آوردن محيطي مناسب همراه با زندگي اش سودمند خواهد شد. هيچ ميل و گرايشي در انسان بي هدف و بي جهت قرار داده نشده است. اگر گرايش ها حد و مرزي نداشته باشند، فسادآفرين خواهند شد، و در ايجاد ناهنجاري در جامعه تأثير خود را خواهند گذاشت. پوشش، مهم ترين عامل تعديل و كاهش اين ميل مي باشد. امام علي(ع) مي فرمايند: «زَكاةُ الجمالِ، العفاف؛ زكات زيبايي، عفاف است.»
زيبايي زن يك نوع سرمايه است كه بايد بجا و درست مصرف شود. زكات اين زيبايي، پوشش و عفاف است. امتناع از جلوه گري در مقابل نامحرم، موجب كنترل اين غريزه و حفظ حريم شده، با خواهش هاي نفساني زن و مرد مبارزه مي شود. وقتي زن خود را در مقابل خواهش هاي نفساني بيمه نمود و خويش را كنترل كرد، زمينه براي رشد تعالي زن فراهم مي شود و موجب تهذيب نفس زن و به طور كلي اجتماع خواهد شد و زن مي تواند جامعه را بسازد.

جواز حضور در اجتماع

كنار گذاردن زنان، ناديده گرفتن حضور فعال نيمي از جامعه مي باشد. عدم استفاده از نظرات كاري آنان موجب انتقال مسئوليت شان بر نيمه ديگر جامعه مي شود. هر گاه نيمه ديگر از اين مهم به خوبي برنيايد، جامعه دچار ركود و ازهم پاشيدگي مي شود.
اگر زنان با خودآرايي و فريبايي وارد جامعه شوند، جامعه به فساد و تباهي كشيده خواهد شد كه ضرر آن بيشتر است چون جامعه را از درون متلاشي نموده، زمينه را براي تسلط دشمنان دين فراهم مي آورد. پس چه بايد كرد؟ از يك طرف نمي توان حضور نيمي از انسان ها را كه مي توانند بار سنگيني از جامعه بردارند ناديده گرفت، از طرف ديگر نبايد جامعه را به فساد و تباهي كشاند آن هم با حضور هوس انگيز زنان.
راه حل اين است كه زنان با پوشش درست، هم جواز حضور در اجتماع را پيدا كنند و هم از فساد و تباهي جامعه جلوگيري شود.
زنان با استفاده از پوشش مناسب اسلامي و حفظ شئون خويش مي توانند در تمام زمينه ها (فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، سياسي و ...) وارد جامعه شده و بسياري از امور را حتي بهتر از مردان انجام دهند.
اسلام با طرح پوشش زنان، جواز حضور آنان در جامعه را فراهم ساخته و با دستورهاي حكيمانه و راهگشايي كه در باره منش و روش زن ارائه داده است، از يك سو، از تباه شدن اين نيروي عظيم و بي هدف رها شدن آن جلوگيري كرده، از سوي ديگر، از فساد گسترده و ناهنجاري هايي كه از اختلاط زن و مرد ناشي مي شود، جلوگيري كرده است.
همه افراد در مقابل سلامت جامعه مسئوليت دارند اما مسئوليت مهم تر و بزرگ تر بر دوش زن هاست. همان طور كه از دامن زن، مرد به معراج مي رود، مي تواند بر عكس هم باشد، يعني در صورت رواج فساد توسط زنان، جامعه به تباهي كشانده مي شود.

امنيت زايي حجاب

جامعه موظف است امنيت را در تمام ابعاد مختلف فراهم سازد و بخش مهمي از آن به عهده زن است كه با حفظ پوشش به آن جامه عمل بپوشاند. در سايه رعايت عفاف است كه زن مي تواند به راحتي وارد جامعه گرديده و فعاليت كند و خطري هم متوجه او نگردد.

رابطه حجاب با اصل آزادي

برخي بر اين گمان هستند كه حجاب موجب سلب حق آزادي كه حق طبيعي بشر است مي شود و نوعي توهين به حيثيت انساني زن به شمار مي رود. آنها مي گويند: احترام به حيثيت و شرف انساني يكي از موارد اعلاميه جهاني حقوق بشر است. هر انساني چه زن و چه مرد مي تواند آزاد باشد، حال تابع هر مذهبي باشد.
اجبار زنان به داشتن حجاب و محدود ساختن آنان، بي اعتنايي به حق آزادي ايشان و اهانت به حيثيت انساني آن و در واقع ظلم فاحش به اوست! زن را اسير و زنداني كردن به هيچ وجه نبايد واقع شود و اين ظلم است و بايد از ميان برود.

پاسخ شبهه:

در اسلام محبوس ساختن واسير كردن زن وجود ندارد. حجاب در اسلام يك وظيفه است كه بر عهده زن نهاده شده است كه در برخورد با نامحرم بايد كيفيت خاصي از پوشيدن توسط زن مراعات شود. اين وظيفه از جانب مرد به زن تحميل نمي شود؛ همچنين با حيثيت و كرامت زن منافاتي ندارد؛ نيز تجاوز به حقوق او نيست و با حقوق طبيعي كه خدا براي زن مقرّر كرده، در تضاد نمي باشد.
اگر رعايت پاره اي مصالح اجتماعي، زن يا مرد را مقيّد سازد كه روش خاصي را در پيش بگيرند و طوري عمل كنند كه آرامش ديگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقي را از بين نبرند، چنين مطلبي زنداني كردن يا بردگي نيست و منافي حيثيت زن و نفي آزادي وي نمي باشد. در كشورهاي متمدن جهان نيز يك سري محدوديت ها وجود دارد مثلاً اگر مردي پا برهنه يا با لباس خواب از خانه خارج شود و حتي اگر با پيژامه بيرون آيد، پليس او را منع كرده و به عنوان عمل خلاف حيثيت اجتماعي وي را جلب و زنداني مي كند.
پس هنگامي كه مصالح اخلاقي و اجتماعي، افراد را ملزم مي كند در معاشرت اسلوب خاصي را رعايت كنند مثلاً با لباس كامل بيرون بيايند، چنين چيزي نه بردگي است و نه زنداني كردن و نه ضد حيثيت انساني است، چنان كه ظلم و ضد عقل نيست.
پوشيده بودن زن در حدودي كه اسلام معين كرده، نه تنها موجب كاهش حيثيت اجتماعي او نيست بلكه موجب كرامت و احترام بيشتر زن مي گردد زيرا او را از تعرض افراد فاقد اخلاق مصون نگه مي دارد.
شرافت زن اقتضا مي كند هنگامي كه از خانه خارج مي شود، متين و باوقار راه برود، نيز پوشش او به گونه اي باشد كه موجب تحريك و تهييج ديگران نشود و عملاً مرد را به انحراف دعوت نكند. نبايد زن به سخن گفتنش آهنگ خاصي بدهد كه بيماردلان در او طمع كنند.
اسلام به زنان مي گويد دو مسئله را رعايت كنيد تا ايمن باشيد:
1ـ پوشيده باشيد.
2ـ به گونه اي راه نرويد و سخن نگوييد كه تحريك آميز باشد.(4)
دستورها، به مصلحت زن است تا با امنيت بيشتر از خانه خارج شده و به آنجا برگردد.

رابطه حجاب و آزادي

طرفداران برهنگي و كشف حجاب، براي عدم پذيرش حجاب، دست به توجيه و استدلال مي زنند و اشكالاتي مطرح كرده اند كه موجب ترديدهايي گشته است كه به طرح چند نمونه مي پردازيم:
1ـ برخي مي گويند انسان چه زن و چه مرد، آزاد آفريده شده و آزادي، مفهوم مقدسي است كه همگان طرفدار آنند، ولي حجاب و پوشش اسلامي، دست و پا گير بوده و زنان را منزوي و پرده نشين كرده، در نتيجه از مواهب آزادي محروم بوده اند. مي گويند: خداوند در نهاد بشر غرايز بسياري از جمله «غريزه جنسي» نهاده است، كه نبايد آنها را سركوب كرد، بلكه بايد با كمال آزادي، اين غرايز را اشباع نمود و گر نه موجب عقده و بيماري هاي رواني در افراد مي شود.
ولي روشن است هر چيزي داراي حدي است. آيا انسان آزاد است كه غذاي مسموم بخورد يا نصف شب طبل بزند و همسايه ها را بيدار نمايد؟.
قطعا آزادي داراي حد و مرز است. آزادي اي مقدس است كه موجب ضرر و زيان و سلب آزادي و آسايش ديگران نشود.
2ـ مي گويند: زنان نيمي از جامعه هستند و بايد دوش به دوش مردان به كارهاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و ... بپردازند. صحيح نيست كه جامعه را از نيمي از نيروي انساني خود محروم كرده و آنها را به انزوا كشيد. حجاب عامل مهمي براي به انزوا كشيدن زناني است كه نيمي از جامعه را تشكيل مي دهند. حجاب دست و پا گير بوده و زنان را از فعاليت هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و ... باز مي دارد.
درست است كه زنان نيمي از اعضاي فعال جامعه هستند و بايد در تمام صحنه ها تلاش داشته باشند، ولي پوشش اسلامي (حجاب) در حدي كه آنان را از تلاش در صحنه هاي كار و فعاليت باز دارد، دست و پا گير نيست، زيرا حجاب به معني پرده نشيني نيست بلكه به معني پوشش معقول است.
زن مي تواند با لباس هاي بلند و پوشش كامل اسلامي به تلاش براي زندگي بهتر بپردازد و در مواردي كه چادر لباس برتر و پوشش عالي تر است در صحنه ظاهر شود.
3ـ مي گويند: حجاب و پوشش زن، موجب فاصله انداختن ميان زن و مرد شده، مردان را به زنان حريص تر مي كند و آتش تمايلات آنها را شعله ورتر مي كند چرا كه «الانسانُ حريصٌ علي ما مُنِعَ؛ انسان نسبت به چيزي كه از آن ممنوع شده، حريص است.»
اين اشكال، نوعي مغالطه است، چون پوشش در اسلام به معني محروميت زن و مرد از اشباع غريزه از راه صحيح نيست تا موجب عطش بيشتر و ناهنجاري گردد. اگر آنچه كه اسلام در مورد آسان گيري در ازدواج فرموده، اجرا شود، غريزه از راه صحيح اشباع شده و اشكالي پديد نمي آيد.

علل گسترش بدحجابي

چرا بدحجابي در جامعه گسترش يافته است؟! علل آن چيست و چگونه مي توان با آن مبارزه نمود؟

1ـ تلاش استعمار در مبارزه با پوشش اسلامي:

حجاب، هويت و شخصيت زن مسلمان مي باشد. حجاب جلوي فساد و فسادانديشي را مي گيرد. زدودن حجاب از زن، با هدف هويت زدايي از زن مسلمان است، تا زن بيشتر در خدمت آمال و آرزوها و اهداف و هوس هاي سلطه جويان قرار گيرد. مبلّغان
و بانيان بي حجابي در ايران، در اين مورد معتقدند:
«در مسئله بي حجابي زنان بايد كوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رها كردن چادر، مشتاق شوند.
بايد به استناد شواهد و دلايل تاريخي ثابت كنيم كه پوشيدگي زن از دوران بني عباس متداول شده و مطلقا سنت اسلام نيست ...».
سپس تأكيد مي كند كه پس از زوال حجاب، مأموران جوانان را به سوي روابط ناپسند با زنان غير مسلمان سوق دهند و آنان نيز بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلمان از آنان تقليد كنند.(5)
طرح عمومي كشف حجاب در كشورهاي اسلامي و حضور خانواده هاي رؤساي وابسته به نظام هاي استكباري به صورت نيمه عريان و استفاده از مدهاي گوناگون و نمايش در انظار، نمونه اي از تلاش استعمار جهت پوشش زدايي براي رسيدن به اهداف يادشده بود.
امام خميني(ره) به انگيزه هاي استعمارگران و كشف اين توطئه اشاره دارد، آنجا كه مي نويسد:
«ما مي دانيم كه اين سخنان براي كساني كه با خيانتكاري و شهوت پرستي و آواز و نواز و رقص و هزار جور مظاهر فسوق و بي عفتي بار آمدند خيلي گران است.
البته آنان كه تمدن و تعالي مملكت را به لُخت شدن زن ها در خيابان ها مي دانند و به گفته بي خردانه خودشان با كشف حجاب، نصف جمعيت مملكت كارگر مي شود، حاضر نيستند مملكت با طرز معقولانه و در زير قانون خدا عمل و اداره شود.
آنهايي كه اين قدر قوه تميز ندارند كه كلاه لگني را كه پس مانده درندگان اروپاست، ترقي كشور مي دانند، با آنها ما حرفي نداريم كه آنها از ما سخن خردمندانه را بپذيرند و عقل و هوش و حس آنها را اجانب دزديده اند ...».(6)
اما بر خلاف تلاش هاي مذبوحانه استعمار، زناني در سايه پوشش و عفاف به صحنه اجتماع آمدند تا با ستمگران مبارزه كنند، از جمله:
«زينب پاشا، فرزند شيخ سليمان، دهقان بي چيز، رهبر زنان تبريز، گروهي داشت با اسلحه هاي سرد و گرم در مجامع حاضر مي شدند و مردم را به مبارزه تشويق مي كرد. يك بار به جمع مردان گفت:
اگر شما مردان جرئت نداريد جزاي ستم پيشگان را كف دست شان بگذاريد، اگر مي ترسيد كه دست غارتگران و دزدان را از مال و ناموس و وطن خود كوتاه كنيد، چادر زنان را سرتان كنيد و در كنج خانه بنشينيد و دم از مردي و مردانگي نزنيد. ما جاي شما با استكبار مي جنگيم.»(7)

2ـ دگرگوني ارزش ها

اسلام زن را در متن اجتماع به تلاش و كوشش خوانده اما با حُجب و رعايت پوشش اسلامي. اسلام حيا، وقار، متانت، شكوه گفتار و سلامت كردار را براي انسان ارزش دانسته است. اسلام، حجاب را جزئي از شخصيت زن تلقي مي كند. وقتي اين ارزش ها دگرگون شود و زن خودآرايي و نشان دادن زيبايي ها و خودنمايي را ارزش بداند، گرايش دروني به فسادآفريني پيدا مي كند.

3ـ الگوهاي نادرست

انسان فطرتا الگوپذير است. وي پيوسته به ارزش هايي باور دارد و مي خواهد همواره از آنها الگو بسازد. مسئله الگو در اخلاق اسلامي و روانشناسي امروز جايگاه مهمي دارد. قرآن، پيامبر گرامي اسلام(ص) را به عنوان الگو و اسوه حسنه معرفي مي نمايد. پس انسان مي خواهد خود را همانند الگوها سازد. قهرمان سازي و الگوآفريني انحرافي براي زن در جهت زدودن هويت او، از برنامه هاي استعمار بوده است. اين مسئله بايد به طور جدي بررسي گردد.

4ـ خلاءهاي دروني

انسان به سبب ناهنجاري هاي شخصيتي كه دارد، همواره سعي در جبران كمبودها مي نمايد. كمبودهاي عاطفي در دوران خردسالي، گاه در بزرگسالي (اگر راهنمايان درستي نباشند) انسان را دچار بحران هاي عميق عاطفي و شخصيتي مي كند. با بررسي چگونگي برخورد دختران و زنان در مسئله پوشش به اين نتيجه مي رسيم كه برخي خودآرايي و خودنمايي را جزئي از شخصيت تلقي كرده و سعي در جايگزيني جاذبه هاي كاذب با آن را دارند.

راههاي مبارزه با بدحجابي و بي حجابي
1ـ تقويت اعتقادات و ايمان

انسان ها بايد همواره ايمان عميق به خداوند داشته باشند. ايماني كه با هيچ كدام از لذات دنيوي گسسته نگردد. در نتيجه زن، خودآرايي و خودنمايي را بسيار زشت تلقي كند و خود را در برابر اين امور بزرگ ببيند.
علي(ع) فرمود: «المرءُ بايمانِهِ؛ شخصيت انسان در گرو باورهاي مذهبي اوست.»(8)
«و المؤمنُ بعمله؛ و ايمان انسان در عمل او جلوه گر است.»(9)
چگونه كسي مي تواند ادعا كند كه مسلمان است اما به اصول آن معتقد نباشد و آن را امري زايد و در حصار و بند كردن خود تلقي نمايد؟!
پس عالي ترين نقش در كيفيت زندگاني انسان، باورهاي درست و ايمان است.

2ـ احياي فرهنگ اصيل اسلامي

احياي ارزش هاي اصيل اسلامي و شناساندن آن به زن مسلمان و تعقل در آن، نيز كشف راههاي باوراندن بهتر آن به زن، از راههاي مبارزه با بدحجابي است. وقتي زن مسلمان بداند آنچه كه اسلام به او عرضه كرده، ارزش است و به صلاح اوست، قلب و جان خود را از هر نوع آلودگي پيراسته مي سازد و هنگامي ارزش والاي خود را دريابد، هرگز تن خود را آراسته نكرده و ظاهر خود را فريبنده نمي كند و خود را در مقابل چشمان نامحرمان قرار نمي دهد.

3ـ شناساندن الگوهاي والا و برتر

همان طور كه گفتيم الگو در ساختار روحي و رفتاري انسان، به ويژه زنان مؤثر است. زندگاني حضرت زهرا(س) و فرزند گرانقدرش، پيام آور عاشورا، حضرت زينب كبرا و ديگر چهره هاي والاي تاريخ گذشته و معاصر، بايد به زنان نشان داده شود تا ببينند با حفظ عفاف و حجاب به چه مقاماتي مي توانند دست يافته و هويت و شخصيت خود را حفظ كنند تا همانند اين الگوهاي گرانقدر گردند.

مروري بر بيانات امام خميني

در پايان به ديدگاه بنيانگذار انقلاب اسلامي امام خميني(ره) در مورد حجاب و آزادي مي پردازيم.
امام در مورد خدمتي كه اسلام به زن نموده است مي فرمايد:
«مع الاسف زن در دو مرحله مظلوم بوده است: يكي در جاهليت زن مظلوم بود و اسلام منت گذاشت بر انسان و زن را از آن مظلوميتي كه در جاهليت داشت بيرون كشيد ... در يك موقع ديگر در ايرانِ ما زن مظلوم شد و آن دوره شاه سابق و شاه لاحق بود. با اسم اينكه زن را مي خواهند آزاد كنند، ظلم ها كردند به زن؛ زن را از آن مقام شرافت و عزت كه داشت پايين كشيدند.
... به اسم آزادي «آزادزنان» و «آزادمردان» آزادي را از زن و مرد سلب كردند ... زن را مثل عروسك پايين آوردند. در صورتي كه زن انسان است، آن هم يك انسان بزرگ؛ زن مربي جامعه است. از دامن زن انسان ها پيدا مي شوند.»(10)
«اي زن هاي محترم، بيدار بشويد، توجه كنيد بازي نخوريد، گول اين شياطين را كه مي خواهند شما را به ميدان بكشند نخوريد، اينها فريبنده اند ...، به اسلام پناه بياوريد، اسلام براي شما سعادت ايجاد مي كند.»(11)
«آن آزادي كه آنها مي خواستند براي مملكت ما، آن آزادي است كه هم جوان هاي پسر ما را و هم جوان هاي دختر ما را به تباهي مي كشد. آن آزادي را آنها مي خواهند، كه من از اين تعبير مي كنم به آزادي وارداتي، آزادي استعماري؛ يعني يك آزادي كه در ممالكي كه مي خواهند وابسته به غير باشد، اين آزادي ها را سوغات مي آورند.»
«تا اين خانم ها توجه شان به اين است كه فلان مُد بايد از غرب به اينجا بيايد، فلان زينت بايد از آنجا به اينجا سرايت بكند، تا يك چيزي آنجا پيدا مي شود اينجا هم تقليد مي كنند، تا از اين تقليد بيرون نياييد، نه مي توانيد آدم باشيد و نه مي توانيد مستقل باشيد. اگر بخواهيد مستقل باشيد، اگر بخواهيد شما را به اينكه يك ملتي هستيد بشناسند و بشويد يك ملت، از اين تقليد غرب بايد دست برداريد. تا در اين تقليد هستيد، آرزوي استقلال نكنيد ...».(12)
«اسلام زن را مثل مرد در همه شئون دخالت مي دهد. همه ملت ايران، چه زنان و چه مردان بايد اين خرابه اي كه براي ما گذاشته اند، بسازند. ايران با دست مرد تنها درست نمي شود، مرد و زن بايد با هم اين خرابه را بسازد.»(13)
«اسلام مي خواهد شخصيت زن را حفظ كند و از او انساني جدي و كارآمد بسازد. ما هرگز اجازه نمي دهيم كه زنان ما فقط شي ء براي مردان، آلت هوسراني باشند.»(14)
«امروز غير روزهاي سابق است ... امروز بايد خانم ها وظايف اجتماعي خودشان را و وظايف ديني خودشان را عمل بكنند. عفت عمومي را حفظ بكنند و روي آن عفت عمومي كارهاي اجتماعي و سياسي را انجام بدهند.»(15)
امام در مورد شركت زنان با پوشش اسلامي در صحنه هاي مختلف مي فرمايد:
«زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازيني آزادند و تجربه كنوني فعاليت هاي ضد رژيم شاه نشان داده است كه زنان بيش از پيش، آزادي خود را در پوششي كه اسلام مي گويد يافته اند.»(16)

نتيجه اينكه:

اسلام با طرح حجاب، سعي در سالم سازي جامعه، ايجاد امنيت براي زنان و جلوگيري از هوسراني و گسترش فساد در جامعه دارد. منظور اسلام، منزوي كردن زنان نيست بلكه امن ساختن جامعه براي آنان است تا زمينه فعاليت گسترده ايشان فراهم آيد. اميد است كه زنان جامعه ما با توجه به اين امر مهم و توجه به روح و حكمت احكام اسلام، به فعاليت هاي سالم در جامعه ادامه دهند.

منابع:

ـ زن از ديدگاه امام خميني(ره)، چاپ چهارم، 22 بهمن 61.
ـ يزدي، حسين، آزادي از نگاه شهيد مطهري، تهران، صدرا، 1379.
ـ محمدي اشتهاردي، محمد، حجاب بيانگر شخصيت زن، انتشارات ناجا، قم، بي تا.
ـ سيماي زن در كلام امام خميني(ره)، چاپ دوم، انتشارات اداره ارشاد اسلامي، پاييز 1365.
ـ فتاحي زاده، فتحيه، حجاب از ديدگاه قرآن و سنت، چاپ اوّل، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، زمستان 73.
ـ شهيد مطهري، فلسفه حجاب، قم، بي تا.

پي نوشتها:

1 ـ مجمع البيان، ج7، ص138.
2 ـ مطهري، مسئله حجاب، ص176 و 175.
3 ـ وسائل الشيعه، ج14، ص19؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص125.
4 ـ حسين يزدي، آزادي از نگاه استاد مطهري، تهران: صدرا، 1379، ص248.
5 ـ قرة العين، درآمدي بر تاريخ بي حجابي در ايران، ص40.
6 ـ كشف الاسرار، ص224-223.
7 ـ جزوه سازمان امور استخدامي كشور، به نقل از كتاب زنان ايران در جنبش مشروطه، ص42.
8 ـ غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص62.
9 ـ همان، ص61.
10 ـ پيام به مناسبت روز زن، 26/2/58.
11 ـ همان.
12 ـ به مناسب 17 شهريور، 17/6/58.
13 ـ در جمع بانوان قم، 13/12/57.
14 ـ مصاحبه با دكتر «جيم كوككر رفت» استاد دانشگاه روتكرز امريكا، 7/10/57.
15 ـ در جمع شركت كنندگان ايراني در كنفرانس نيمه دهه زن در كپنهاك، 19/6/58.
16 ـ مصاحبه با اليزابت تارگورد، خبرنگار روزنامه انگليسي گاردين، 10/8/57.

 
دوشنبه 10 مهر 1391  2:53 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زيبايى پوشش

زيبايى پوشش

على محمد آشناني‏

قرآن كريم ضمن نعمت و هديه خداوند خواندن لباس به كاركردهاى مختلف آن اشاره مى كند و مى فرمايد: «اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستاديم كه اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شما است و لباس تقوا بهتر است. اين از آيات خداوند است. باشد كه متذكر شده پند گيريد.»
يكى از امتيازات انسان، در مقايسه با موجودات ديگر، تهيه پوشش مناسب براى اندام خويش است. بر اين اساس، لباس پوشيدن يكى از شؤون و ويژگى هاى انسان است. لباس، افزون بر حفظ انسان از سرما و گرما و برف و باران و يارى دادن وى در حفظ عفت و شرم، در آراستگى و زيبايى آدمى نيز نقشى مهم ايفا مى كند و مى توان آن را نشان دهنده گرايش اعتقادى فرد و تعلق وى به فرهنگى خاص دانست. قرآن كريم ضمن نعمت و هديه خداوند خواندن لباس به كاركردهاى مختلف آن اشاره مى كند و مى فرمايد: «اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستاديم كه اندام شما را مى پوشاند و مايه زينت شما است و لباس تقوا بهتر است. اين از آيات خداوند است. باشد كه متذكر شده پند گيريد.» (1)
در اين راستا، پوشش اعضاى جنسى به دلايل گوناگون از اهميت بيش ترى برخوردار است. برابر متقن ترين كتاب آسمانى، قرآن و ديگر كتب مقدس، تاريخ رويكرد آدميان به پوشش از نخستين انسان ها يعنى حضرت آدم و حوا آغاز مى شود. در قرآن كريم آمده است: «فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة؛ و آنگاه كه آدم و حوا از آن درخت ممنوع چشيدند، پوشش خود را از دست دادند [عورتشان آشكار گرديد] و به سرعت با برگ درختان بهشتى خود را پوشاندند.» (2)
در كتاب مقدس نيز مى خوانيم: «چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكو است و به نظر خوش نما و درختى دلپذير، دانش افزا. پس از ميوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوى ايشان باز شد و فهميدند كه عريانند. پس برگ هاى انجير به هم دوخته، سترها براى خويشتن ساختند.... و خداوند، رخت ها براى آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد. (3)
بر اساس پژوهش ها، از آغاز پيدايش انسان، هر يك از زن و مرد كوشيده است تا پوشش مناسب خود را تهيه كند. آدمى نخست با برگ درختان، سپس با پوست حيوانات و بعدها با دست بافت هاى خود، خويش را پوشاند. (4) تمام كسانى كه زندگى بشر و تحولات آن را ارزيابى كرده اند. بر اين تلاش تاكيد ورزيده اند؛ براى نمونه دكتر شيبانى در كتاب «تاريخ تمدن »، با اشاره به اين كه تمدن سومرى ها از نخستين تمدن هاى بشرى است، مى نويسد: «نخستين دسته اى از نژاد انسان كه در اين نواحى متمركز شدند و نخستين شهر حقيقى را بنا نهادند، سومرى ها بودند؛ و چون سرزمين آن ها بى اندازه حاصلخيز بود، در سال دو مرتبه محصول برداشت مى نمودند و به گله دارى و پرورش دام مى پرداختند و از الاغ و گوسفند و بز و گاو نر استفاده مى كردند. از پشم و كرك بز پارچه تهيه مى نمودند و از پارچه هاى كتانى كه به آن نام گاد، (gud) مى دادند، البسه (انواع لباس) درست مى كردند.» (5)
خوشبختانه با پيشرفت صنعت و دست يافتن به منابع و ابزار جديد، پوشش نيز از تغييرات تكاملى بهره مند گرديد و انسان به پوشاك مناسب تر دست يافت. نكته قابل توجه آن است كه اگر چه حيات آدميان از همان آغاز با «پوشش » پيوند خورده است، به دليل وجود نوعى احساس حياى طبيعى در جنس ماده، زنان در طول تاريخ در امر پوشش تلاش و جديت بيش تر از خود نشان داده اند. (6) دانشمندان، در مورد علت اشتياق و جديت بيش تر زنان، نظرهاى گوناگون ارائه داده اند؛ بسيارى ريشه اشتياق بيش تر زنان به پوشش را طبيعت آنان دانسته اند. دكتر فخرى، دانشمند فيزيولوژيست مصرى، در اين باره مى نويسد: نوعى احساس حيا در حيوانات وجود دارد؛ زيرا ميل به اختلاط جنسى در حيوانات به صورت ادوارى است؛ يعنى در مقاطع خاصى از زمان چنين ميلى وجود دارد و در مقاطع ديگر زمانى تمايلى به آميزش جنسى در آنان به چشم نمى خورد. در چنين مواقعى، آنان نوعى احساس حياى تناسلى دارند. بنابراين، ممكن است بگوييم اصل و مبدا احساس حيا، همان احساس طبيعى جنس ماده در مورد حيا است و به همين جهت، مى بينيم نوع احساس حيا در زنان از مردان قوى تر است. (7) ويل دورانت نيز مى گويد: «شرمگينى، خاص نوع انسان نيست و شباهت آشكارى دارد به كراهت حيوان ماده از جفت شدن در غير فصل جفت جويى يا خارج از حد معتاد آن. مسلما ريشه شرمگينى نيز از همين جا است.» (8)
در مقابل، ويليام جيمز، روان شناس معروف، حيا را امرى اكتسابى مى داند و مى نويسد: «زنان دريافتند كه دست و دلبازى مايه طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند....» يكى از محققان سبب گرايش زنان به حيا را چنين توضيح داده است: «خوددارى از انبساط و امساك در بذل و بخشش، بهترين سلاح براى شكار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمان پر از حيا است و بى آن كه بداند، حس مى كند كه اين خوددارى ظريفانه از يك لطف و دقت عالى خبر مى دهد.» (9) شوپنهاور نيز حياى زن را رهاورد پيمان پنهانى زنان براى افزايش ارزش و جذابيت خود و وادار ساختن مرد به جست و جو مى داند. (10)
طبق اين ديدگاه، حيا امرى غريزى نيست؛ به نوعى در نهاد زنان ريشه دارد و از سرشت خاص آنان بر مى خيزد.
به هر حال، به گواهى متون تاريخى، در ميان اكثر قريب به اتفاق ملتها و كشورهاى جهان حجاب زنان معمول بوده است. مؤرخان، به ندرت از اقوامى بدوى كه زنانشان داراى حجاب مناسب نبوده يا برهنه در اجتماع ظاهر مى شدند، نام مى برند. تعداد اين اقوام آن قدر اندك است كه در مقام مقايسه قابل ذكر نيستند. (11) از اين رو، مى توان نتيجه گرفت: در اقوام بدوى و غيرمتمدنى كه زنانشان حجاب مناسب نداشتند، وجود برخى موانع، سبب جلوگيرى از بروز استعدادهاى طبيعى و فطرى زنان شده يا عواملى ناشناخته انحراف آنان از مسير فطرت را رقم زده است.
حجاب زنان در طول تاريخ، فراز و نشيب هاى بسيار ديده و در سايه فرهنگ ها و سليقه هاى حاكمان و متنفذان مذهبى تشديد يا تخفيف پذيرفته، ولى هماره تداوم يافته و هيچ گاه به طور كامل از ميان نرفته است. بسيارى از مؤرخان به گستردگى دامنه حجاب و رواج آن در بين زنان اشاره كرده اند. فريد وجدى با تصريح به قدمت حجاب، با استناد به دايرة المعارف لاروس، گزارشى مفصل از پوشاندن صورت و همه اندام ها توسط زنان يونانى و فنيقى ارائه مى دهد و از رواج حجاب در ميان زنان اسبرطا، سيبرى، آسياى صغير، فارس و عرب سخن مى گويد. (12)
ويل دورانت زنان بريتانياى جديد و جزيره برنئو را داراى حجاب كامل خوانده است. (13) راسل كيفيت حجاب در عصر ملكه ويكتوريا را شديد مى شمارد. (14) و مهدى قلى هدايت از رواج حجاب در چين سخن مى گويد. (15)
بدون آن كه تحت تاثير هيچ آموزه، فرمان يا تذكرى قرار گيرند، به وسيله برگ هاى درختان بهشتى به سرعت خود را پوشاندند - راز رويكرد انسان به پوشش را نهاد و فطرت او دانسته اند؛ زيرا اولا، نخستين انسان ها به طور فطرى به پوشش روى آورده اند. ثانيا، گزارش هاى موجود به خوبى اثبات مى كند كه حجاب زن در نقاط مختلف جهان به طور كامل رعايت مى شده و در بعضى از موارد با شدت و سختى همراه بوده است. ثالثا، اگر اكنون نيز به لباس ملى كشورهاى جهان بنگريم، معمول بودن حجاب زنان را به خوبى در مى يابيم. آقاى «براون واشنايدر» در كتابى به نام «پوشاك اقوام مختلف » تصوير لباس هاى ملى و رايج كشورهاى مختلف جهان از عهد باستان تا قرن بيستم را به تفصيل ارائه كرده است. نگاهى كوتاه به اين كتاب نشان مى دهد يهوديان، مسيحيان، اعراب، يونانيان، اهالى رم، آلمان، خاور نزديك و... حجاب را به طور كامل رعايت مى كردند و اكثرا سر خويش را نيز مى پوشاندند. برابر تصاوير اين كتاب، كاهش تدريجى حجاب زنان از نيمه دوم قرن هيجدهم در اروپا آغاز شد؛ ولى حتى تا اواخر قرن نوزدهم، اروپاييان همچنان لباس بلند مى پوشيدند و سر را نيز مى پوشاندند. (16)
متداول بودن حجاب در ميان ملل مختلف كه عقيده، مذهب و شرايط جغرافيايى متفاوت داشتند، نيز نشان دهنده تمايل فطرى زنان به حجاب دانسته شده است. بسيارى از جامعه شناسان حجاب زن را مقتضاى طبيعى جامعه بشرى معرفى كرده اند. مونتسكيو مى نويسد: «قوانين طبيعت حكم مى كند زن خوددار باشد؛ زيرا مرد با تهور آفريده شده است و زن نيروى خوددارى بيش ترى دارد. بنابراين، تضاد بين آن ها را مى توان با حجاب از بين برد و بر اساس همين اصل، تمام ملل جهان معتقدند كه زنان بايد حيا و حجاب داشته باشند.» (17)
در نظر منتسكيو، از دست رفتن عفت زنان به قدرى نواقص و معايب پديد مى آورد و روح مردم را فاسد مى كند كه اگر كشورى بدان دچار گردد، در بدبختى هاى فراوان فرو مى رود. به خصوص در حكومت دموكراسى از دست رفتن عفت سبب بزرگ ترين بدبختى ها و مفاسد مى شود و اساس حكومت را از بين مى برد. بدين جهت، «در جمهورى نه تنها اخلاق فاسد بلكه تظاهر به فساد اخلاق و سبكى را نيز منع كرده اند؛ چه آن كه عشوه گرى و طنازى كه از بيكارى زن ها توليد مى شود، نتيجه اش آن است كه قبل از آن كه خود زن ها را فاسد كند، ديگران را فاسد مى نمايد.» (18)
با عنايت به تمايل فطرى زن و نقش حياتى پوشش زنان در كنترل و هدايت غرائز شهوانى در مسير صحيح و جلوگيرى از فساد و تباهى جامعه، پيامبران الاهى، هماهنگ با فطرت انسانى زنان، آنان را به حجاب فراخواندند و بدين وسيله اشتياق درونى شان را با قوانين تشريعى استحكام بخشيدند. (19)
آرى، پروردگار جهانيان از يك سو گرايش به پوشش را در نهاد زنان به وديعت گذارد؛ از سوى ديگر، پوشاك را در لابه لاى نعمت هاى بيكرانش به بشر ارزانى داشت؛ و از سوى سوم «حجاب » را بر زنان واجب ساخت تا گوهر هستى «زن » در صدف پوشش صيانت گردد و جامعه از فرو افتادن به گرداب فساد و تباهى نجات يابد. قرآن كريم برهنگى و كنارگذاشتن لباس را دام شيطان معرفى مى كند و انسان ها را از فروافتادن در چنين دامى بر حذر مى دارد: «اى فرزندان آدم، مبادا شيطان شما را بفريبد آنچنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از تنشان بيرون آورد تا عورتشان را به آن ها بنماياند. همانا شيطان و گروه وابسته به او، شما را از جايى [يا به گونه اى] مى بينند كه شما آن ها را نمى بينيد. ما شياطين را اوليا و دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى آورند.» (20)
از نظر تاريخى، شكل نوين بى حجابى از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و انقلاب علمى صنعتى، به ويژه پس از جنگ جهانى دوم، به تدريج زمينه لازم در اروپا فراهم گرديد و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادى زنان! كنار گذاشتن حجاب مورد تشويق و تكريم قرار گرفت؛ به گفته ويل دورانت، فيلسوف تمدن نگار غرب، كارخانه داران بزرگ براى استفاده از نيروى كار ارزان قيمت زنان و حضور آنان در محيط كار، تبليغات وسيعى را آغاز كردند و زنان نيز كه از حقيقت امر ناآگاه بودند، براى دست يافتن به حقوق از دست رفته خويش تلاش فراوان كرده، موجى جديد به وجود آوردند كه «نهضت زنان براى آزادى » ناميده شد و در باره ضرورت آن تبليغات وسيعى در مطبوعات انجام گرفت. (21) دامنه اين اقدامات كم كم كشورهاى اسلامى را نيز فرا گرفت. نخستين كشور اسلامى كه به صورت رسمى به كشف حجاب بانوان روى آورد، افغانستان بود. دومين كشور تركيه بود كه پس از سقوط دولت عثمانى، در سال 1313 منع حجاب در آن رسميت يافت. در ايران نيز رضاخان، در هفدهم دى ماه 1314، به صورت رسمى كشف حجاب را اجرا كرد.

پى نوشت:

1. اعراف (7): آيه 27.
2. اعراف (7): آيه 22.
3. تورات، سفر پيدايش، باب 3، آيات 6- 8 و 20 و 21.
4. ويل دورانت در صفحه 155 نخستين جلد تاريخ تمدن درباره پوشاك انسان و تاريخ صنعت بافندگى مى نويسد: از آن وقت كه انسان توانست سنجاق و سوزن را بسازد، به بافندگى پرداخت؛ و نيز مى توان گفت كه، از وقتى كه انسان بافندگى را آغاز كرد بر حسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت؛ چون انسان تنها به اين خشنود نبود كه با پوست حيوانات خود را بپوشاند. با پشم گوسفند و الياف گياهان لباس هايى را براى خود تهيه كرد و همين لباس ساده است كه جامه رد هندى و شنل يونانى و لنگ مصرى قديم و ساير اقسام گوناگون و جذاب لباس انسان را در عهدهاى مختلف تشكيل داده است. در اين هنگام است كه بافندگى از مهم ترين هنرهاى مخصوص زن گرديده است. دوك ها و ماسوره هايى كه در ميان عصر جديد به دست آمده، به خوبى نشان مى دهد كه صنعت عظيم بافندگى ريشه دورى دارد.
5. تاريخ تمدن، نظام الدين مجير شيبانى، ص 43.
6. المراة و فلسفة التناسليات، فخرى، ص 278، لذات فلسفه، ويل دورانت، ص 129.
7. المراة و فلسفة التناسليات، فخرى، ص 278 و 280 و 289.
8. لذات فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب، ص 129.
9. همان، ص 129.
10. حسينى نجفى، ص 116.
11. النادر كالمعدوم؛ موارد كمياب همانند ناياب است.
12. دايرة المعارف فريدوجدى، ج 3، ص 336.
13. تاريخ تمدن، ج 1، ص 72.
14. زناشويى و اخلاق، ص 134.
15. خاطرات و خطرات، مهدى قلى هدايت، ص 405.
16. ر. ك. پوشاك اقوام مختلف، ترجمه يوسف كيوان شكوهى.
17. زن در آيينه تاريخ، على اكبر علويقى، ص 115.
18. روح القوانين، منتسكيو، ترجمه على اكبر مهتدى، ص 325.
19. براى تفصيل بيش تر به حجاب در اديان الاهى از نگارنده مراجعه مى شود.
20. اعراف (7): 27.
21. لذات فلسفه، ص 151.

 
دوشنبه 10 مهر 1391  2:53 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پوشش بانوان و چرايي آن

پوشش بانوان و چرايي آن

ابراهيم حسينى

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتفاق به آن فتوا داده اند.

درآمد

لباس پوشيدن سابقه اي به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكي از مكاتب فكري كه بر لزوم برهنه زيستي پاي مي فشارند، (1) همه افراد به نوعي آن را تجربه مي كنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردي و اجتماعي انسان، دست كم به سه نياز وي پاسخ مي دهد:
1. حفاظت در سرما و گرما و برف و باران (2)
2. حفظ عفت و شرم (3)
3. آراستگي، زيبايي و وقار (4)
اين نوشتار به بررسي معناي حجاب اسلامي و دليل هاي ضرورت آن مي پردازد. «حدود پوشش در اسلام » و نيز نوع پوشش هايي كه پيشوايان دين سفارش يا نكوهش كرده اند، در شماره هاي آينده بررسي خواهد شد.

رابطه حجاب و پوشش اسلامي

«حجاب » به معناي پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است. (5) اين واژه تنها به معناي پوشش ظاهري يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششي حجاب نيست. حجاب پوششي است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولي بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب (6) در قرآن «و اذا سالتموهن متاعا فسئلوهن من وراء حجاب... ؛ (7) چون از زنان پيغمبر (ص) متاعي خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيش تر به منظور مسائل سياسي و اجتماعي فرود آمده است (8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيري كلمه «حجاب » (9) در خصوص پوشش زن اصطلاحي نسبتا جديد است و همين سبب گرديده بسياري گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛ (10) يا مثل «ويل دورانت » بگويند: «اين امر خود مبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار مي رود» ؛ (11) و يا مدعي شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالي كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامي زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مي گويد (12) و كتب تفسير شيعه و سني (13) تاييد مي كند - اعراب چنين پوششي نداشتند و عادتشان تبرج و خودنمايي بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي.» (14)
آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناي پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامي بانوان به معناي حبس و زنداني كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت هاي اجتماعي نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد و مشاركتش در فعاليت ها بر اصول انساني و اسلامي استوار باشد. (15)

ضرورت پوشش اسلامي در قرآن

پوشش اسلامي از احكام ضروري اسلام (16) است و هيچ مسلماني نمي تواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهي مي دهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سني به اتفاق به آن فتوا داده اند. همان طور كه نماز و روزه به دوراني خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاي عصري بودن آن بي دليل و غير كارشناسانه مي نمايد.
خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مي دهد از چشم چراني اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم ان الله خبير بما يصنعون.
[اي پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براي پاكي و پاكيزگي شان بهتر است و خداوند بدانچه مي كنند، آگاه است ».
و راغب اصفهاني در مفردات (18) گفته اند - به معناي «كاستن » است و «غض بصر» يعني كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البته متعلق اين فعل و اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ اما با توجه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مي گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چراني (19) بپرهيزند. از سوي ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج » در اين آيه پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به زنا و فحشا باشد؛ ولي عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق (ع) (20) اين است كه مراد از «حفظ فرج » در همه آيات قرآن كريم پاكدامني و حفظ آن از آلودگي به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناي حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكي روح مي داند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل » كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بي منطق و به اصطلاح «تابو» (تحريم هاي ترس آور رايج در ميان ملل وحشي) مي داند - مي گويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اين كه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد، (21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مي فرمايد:
«و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهن علي جيوبهن و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بني اخوانهن او بني اخواتهن او نسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غير اولي الاربة من الرجال او الطفل الذين لم يظهروا علي عورات النساء و لا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الي الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون؛
[اي پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براي شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسري هاي خويش را به گريبان ها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش ها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مي كنند، معلوم شود. اي بندگان مؤمن، همه به سوي خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».
در اين آيه خداوند تعالي، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مي دهد:
1. پوشيدگي سر و گردن؛ 2. پوشاندن زينت ها.
«خمر» جمع «خمار» و به معناي روسري و سرپوش (22) است. «جيوب » از واژه «جيب » به معناي قلب و سينه و گريبان است. (23) در تفسير مجمع البيان چنين مي خوانيم: زنان مدينه اطراف روسري هاي خود را به پشت سر مي انداختند و سينه و گردن و گوش هاي آنان آشكار مي شد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسري خود را به گريبان ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد. (24) فخر رازي ياد آور مي شود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژه هاي «ضرب » و «علي » كه مبالغه در القا را مي رساند، در پي بيان لزوم پوشش كامل اين نواحي است. (25) ابن عباس در تفسير اين جمله مي گويد: «يعني زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوي خود را بپوشاند». (26)
برخي ادعا مي كنند، حجاب به معناي مقابله با برهنگي را قبول داريم؛ ولي در هيج جاي قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستي اين سخن آشكار مي نمايد؛ زيرا، با چشم پوشي از گفتار ابن عباس و نيز شان نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتي قبل از نزول اين آيه موهاي خود را مي پوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مي آمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سري سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسري جز آنچه بر سر مي افكنند و موها را مي پوشانند، معنايي دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است. (27) اگر قرار باشد مانند برخي از صحابه يا گروهي روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضروري ترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مي مانيم.
در خصوص «زينت » پرسشي مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسي (زينت هاي جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مي گيرد يا تنها آرايش هاي متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مي شود. ؟ (28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلي آن است كه خودآرايي جايز و خودنمايي در مقابل نامحرم ممنوع است.
آرايش امري فطري و طبيعي است (29) و حس زيبايي دوستي سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگي بشر شمرده مي شود. اين گرايش طبيعي، افزون بر آن كه آثار مثبت رواني در ديگران پديد مي آورد، به تحقق آثار گرانبهاي رواني در شخص آراسته نيز مي انجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگي و پريشاني در نظام فكري و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايي نه دليل وارستگي از قيد نفس است و نه علامت بي اعتنايي به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزي و نظافت ظاهري، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مي سازد و زبان طعن و توهين دشمن را مي گشايد. (30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهره گيري از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامه هاي روزانه مسلمانان است. (31) حضرت امام حسن مجتبي (ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيد و در پاسخ كساني كه سبب اين كار را مي پرسيدند، مي فرمود: «ان الله جميل و يحب الجمال فاتجمل لربي؛ خداوند زيبا است و زيبايي را دوست دارد. پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم ». (32)
بنابراين، خداوند زينت و خودآرايي را نهي نمي كند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرج و خودنمايي و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعي است؛ چنان كه مي فرمايد: «و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي.» (33)
و نيز مي فرمايد: «و لا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن.» (34)
اين آيه زنان عرب را كه معمولا خلخال به پا مي كردند و براي اين كه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاي خود را محكم به زمين مي كوفتند، از اين كار نهي مي كند. فقيه بزرگوار علامه مطهري مي گويد: «از اين دستور مي توان فهميد هر چيزي كه موجب جلب توجه مردان مي گردد، مانند استعمال عطرهاي تند و همچنين آرايش هاي جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلي زن در معاشرت، نبايد كاري بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجه مردان نامحرم گردد.» (35)
در آيه 31 سوره نور مي فرمايد: «و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها». زينت هاي زن دو گونه است: يك نوع زينتي كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتي كه پنهان است مگر آن كه عمدا بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البته استثناهايي دارد كه بعدا بيان خواهد شد. (36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويي ندارند، سهل گيري كرده، به آن ها اجازه داده است روي سرها را برگيرند؛ (37) ولي در عين حال آن ها نيز اجازه خودنمايي و تهييج ندارند: «و القواعد من النساء اللاتي لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينة ». (38)
آيات ديگري كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامي و فلسفه آن را بيان مي كنند، چنين است:
«يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادني ان يعرفن فلا يؤذين و كان الله غفورا رحيما.
اي پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش هاي (روسري و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براي آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديك تر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است. (39)
با اين حال، ممكن است گروهي از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامي وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مساله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براي بانوان تنها يك توصيه اخلاقي نيست و حكمي اسلامي و حكومتي به شمار مي آيد: «لئن لم ينته المنافقون و الذين في قلوبهم مرض و المرجفون في المدينة لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا × ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا؛ اگر منافقان و بيماردلان و كساني كه در شهر نگراني به وجود مي آورند، از كارهاي خود دست برندارند، ما تو را عليه آن ها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز مدتي اندك در همسايگي تو زندگي نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختي گشته خواهند شد». (40)
در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجه مي نمايد:
1- «جلباب » چيست و نزديك كردن آن يعني چه؟
2- فلسفه پوشش اسلامي
3- مجازات افراد مزاحم (41)

چه نوع پوششي توصيه شده است؟

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجه به كتب لغت (42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايي (43) و فيض كاشاني (44) و اهل سنت مانند قرطبي (45) صحيح تر به نظر مي رسد، آن است كه «جلباب » ملحفه و پوششي چادر مانند است نه روسري و خمار. از ابن عباس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه اي است كه همه بدن را مي پوشاند. ضمنا همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسي و طبرسي فرموده اند، در گذشته دو نوع روسري براي زنان معمول بود: روسري هاي كوچك كه آن ها را «خمار» يا «مقنعه » مي ناميدند و معمولا در خانه از آن استفاده مي كردند؛ و روسري هاي بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مي آمد. زنان با اين روسري بزرگ كه جلباب خوانده مي شد و از «مقنعه » بزرگ تر و از «رداء» كوچك تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مي پوشاندند. (46)
نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهن من جلابيبهن » - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است. (47) يعني چنان نباشد كه چادر يا رو پوش هاي بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتي و رسمي داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشم هاي نامحرم نمي پرهيزند و از مصاديق «كاسيات عاريات » (48) شمرده مي شوند. قرآن فرمان مي دهد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مي آيند. تعليل پاياني آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعني آن پوششي مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مي كند و ناپاكدلان را نوميد مي سازد. (49)

2. چرا پوشش ضرورت دارد؟

خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامي مي فرمايد: «ذلك ادني ان يعرفن فلا يؤذين.» برخي اين آيه را چنين معنا كرده اند: «بدين وسيله شناخته مي شوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمي شوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مساله بردگي از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفي مي شود؛ ولي بايد گفت: (50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتي زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامني را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرات هتك حيثيت او را در خود نمي يابند. بيمار دلاني كه در پي شكار مي گردند، فرد داراي حريم را شكاري مناسب نمي بينند. در روايات آمده است: «المراة ريحانه؛ (51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلي ظريف است.» بي ترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمي ماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند: «كامثال اللؤلؤ المكنون.» (52) افزون بر اين، گاه آن ها را به جواهرات اصيلي چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششي ويژه قرار مي دهند تا همچون جواهرات بدلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستي نپذيرد، بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايي (54) همين تفسير را بر مي گزيند. استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهي زبان دار است. گاهي وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبان بي زباني مي گويد: دلت را به من بده، در آرزوي من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهي بر عكس، با زبان بي زباني مي گويد: دست تعرض از اين حريم كوتاه است.» (55)

پي نوشت ها:

1. انسانيت از ديدگاه اسلامي، مصطفوي، ص 129.
2. نحل (56): 80.
3. سوره نور (57): 31 و 30 و 59؛ احزاب (58): 59 و 60.
4. سوره اعراف (59): 26.
5. ر. ك: المفردات في غرائب القرآن، راغب اصفهاني و قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي.
6. در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامي، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص پوشش اسلامي است.
7. احزاب (60): 53.
8. مساله حجاب، مرتضي مطهري، ص 74.
9. واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولي هرگز به معناي حجاب اسلامي مصطلح نيست.
10. مساله حجاب، ص 73.
11. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت، مترجمان احمد آرام (و ديگران)، ج 1، ص 433 و 434.
12. مساله حجاب، ص 22.
13. ر. ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسي) و كشاف (ز مخشري) ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور.
14. سوره احزاب (61): 33.
15. مساله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401- 403.
16. اصل قانون حجاب اسلامي، صرفا از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اين كه نص صريح قرآن بر آن گواهي مي دهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن نيست تا جاي اختلاف برداشت و محل ترديد باشد.
17. مجمع البيان في تفسير القرآن، طبرسي، ج 7- 8، ص 216.
18. المفردات في غريب القرآن؛ راغب اصفهاني، ص 361.
19. مساله حجاب، ص 125- 128.
20. تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217.
21. مساله حجاب، ص 129.
22. المفردات في غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217.
23. مجمع البيان، ص 217.
24. همان.
25. التفسير الكبير، ج 23، ص 179.
26. مجمع البيان، ص 217.(قال ابن عباس: تفطي شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).
27. ر. ك: تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 3، ص 430 و 431.
28. مساله حجاب، ص 131.
29. علامه طباطبائي (ره) در تفسير آيه 32 سوره اعراف مي فرمايد: خداي متعال در اين آيه زينت هايي را معرفي مي كند كه براي بندگان ايجاد و آنان را فطرتا به وجود آن زينت ها و استعمال و استفاده از آن ها ملهم كرده است؛ و روشن است كه فطرت جز به چيزهايي كه وجود و بقاي انسان نيازمند آن است، الهام نمي كند.(ر. ك: الميزان، ج 8، ص 79)
30. آيين بهزيستي در اسلام، احمد صبور اردوبادي، ج 1 (جنس پوشاك)، ص 57.
31. حلية المتقين، محمدباقر مجلسي، ص 3- 5 و 10- 12 و 91- 107.
32. مجمع البيان، ج 4- 3، ص 673.
33. سوره احزاب (62): 33.
34. سوره نور (63): 31.
35. مساله حجاب، ص 146- 147.
36. ر. ك: تفسير الصافي، ج 3، ص 430 و 431.
37. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج 14، ص 140.
38. سوره نور (64): 60.
39. سوره احزاب (65): 59.
40. سوره احزاب (66): 60 و 61.
41. مجازات اين گونه افراد از نظر اسلام بسيار شديد است و بعد از ارشاد و امر به معروف و نهي از منكر، چنانچه اين بيماردلان از عمل زشت خويش دست برندارند، بايد از جامعه اسلامي تبعيد شوند؛ (مساله حجاب، ص 164) و در صورت استمرار، در رديف محاربان با حكومت اسلامي جاي مي گيرند و به حكم قرآن اعدام مي گردند.(الميزان في تفسير القرآن، ج 8، ص 361 و 362)
42. ر. ك: مساله حجاب، ص 158 و 159؛ قاموس قرآن، قرشي، ج 2، ص 41 و 42.(اين كتاب ها كلمات اهل لغت را ذكر كرده اند؛ مانند تعبير به «الجلباب: القميص اوالثواب الواسع » يا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الرداء تغطي به المراة راسها و صدرها)
43. الميزان في تفسير القرآن، ج 16، ص 361.(هو ثوب تشتمل به المراة فيغطي جميع بدنها)
44. تفسير الصافي، فيض كاشاني، ج 4، ص 203.
45. الجامع لاحكام القرآن، قرطبي، ج 14؛ ص 156.
46. درباره جلباب گفته اند: آن روسري خاصي كه بانوان هنگامي كه براي كاري به خارج از منزل مي روند، سر و روي خود را با آن مي پوشند؛ «الجلباب خمارالمراة الذي يفطي راسها و وجهها اذا خرجت لحاجة » (التبيان في تفسير القرآن، طوسي ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 8- 7، ص 578)
47. مجمع البيان، ص 580؛ الميزان، ج 16، ص 361.
48. زناني كه ظاهرا پوشيده هستند ولي در واقع برهنه اند، روي عن رسول الله (ص): صنفان من اهل النار لم ارهما قوم معهم سياط كاذناب البقر يضربون بها الناس و نساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهن كاسنمة البخت المائلة....» (ميزان الحكمة، ري شهري، ج 2، ص 259)
49. مساله حجاب، ص 160 و 161.
50. آسيب شناسي حجاب، ص 19
51. وسائل الشيعة، ج 14، ص 120.
52. سوره واقعه (67): 23.
53. گستره عفاف به گستردگي زندگي، حميده عامري، كتاب زنان، شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، ش 12، ص 117.
54. الميزان، ج 8، ص 361.
55. مساله حجاب، ص 163.

 
دوشنبه 10 مهر 1391  2:53 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

دورى از نگاه زنان بيگانه

دورى از نگاه زنان بيگانه

سيدضي مرتضوى
در محضر خورشيد درسهايى از تفسير سوره نور

((... و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهن على جيوبهن و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن و آبائهن و آب بعولتهن و بنائهن و بن بعولتهن و اخوانهن و بنى اخوانهن و بنى خواتهن و نسائهن و ما ملكت يمانهن و التابعين غير ولى الاربه من الرجال و الطفل الذين لم يظهروا على عورات النس و لا يضربن برجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الى الله جميعا يها المومنون لعلكم تفلحون)).((آيه 31))

شرح كلى:

دو آيه 30 و 31 سوره, نخست موضوع مهم ((ادب نگاه)) را در روابط مردان و زنان مسلمان بيان كرده است و آنگاه به صورتى ويژه به بانوان مسلمان فرمان مى دهد پوشش خود را كامل كرده و از نمايان ساختن زينت خود, جز آنچه خود به خود آشكار است و جز براى محارم, پرهيز كنند. آيه نخست, مسووليت مردان و آيه دوم وظيفه زنان را بيان مى كند. در دو قسمت پيش به شرح كلى دو آيه, نكات ادبى و لغوى, شرح تفصيلى و بازگويى روايات مرتبط به بحث پرداختيم. دو فراز ((و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها)) و ((و ليضربن بخمرهن على جيوبهن)) را در قسمت پيش به تفصيل بررسى كرده و شرح داديم. اين آيات به خاطر پيوند نزديك مطالب و نكات آن, مناسب است يكجا بررسى و تفسير شود اما حجم زياد مباحث, چاره اى جز ارائه آن در چند قسمت باقى نمى گذارد.
در قسمت پيش آورديم كه آيه شريفه در بيان حكم حرمت آشكار ساختن زينت, دو استثنا آورده است; يكى زينتهاى آشكار, و ديگرى نگاه گروهى از افراد. شرح استثناى اول در همان جا گذشت. استثناى دوم كه با تكرار جمله ((و لا يبدين زينتهن)) آغاز مى شود, دوازده دسته از افراد و نزديكان زنان را از حكم ياد شده بيرون مى برد و نمايان ساختن زينت را در برابر آنان جايز مى شمارد. به بيان ديگر, حكم حرمت آشكارسازى زينت, دو قيد خورده است; قيد نخست, خود موضوع آشكار ساختن را محدود مى كند و قيد دوم, وجوب پوشش همان محدوده را نيز محدود به نگاه افرادى مى كند كه از گروه دوازده گانه در ((مستثنى)) نيستند. و به عبارت سوم, در فراز ((و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها)) دايره استثنا از جهت زينت محدود است و از جهت افراد, گسترده, و در جمله دوم, عكس آن است. ولى روشن است كه اين دو فراز آيه را بايد يكجا و در ربط با هم مورد توجه قرار داد و حكم شرعى را از آن استنتاج كرد, چرا كه ظاهرا ((زينت)) در اين جمله, همان ((زينت)) در جمله نخست است و آنچه در خصوص معناى زينت و محدوده آن گفتيم در اينجا نيز جارى است. بنابراين بر اساس موازين دانش ((اصول فقه)) و قواعد عرفى زبان, هر يك از اين دو جمله و در واقع هر يك از اين دو حكم, ديگرى را مقيد مى سازد. نتيجه اين مى شود كه زنان مسلمان, زينت غير ظاهر خود را تنها مى توانند براى اين دوازده دسته آشكار كنند. در زينت ظاهر كه فرقى ميان اين محرمان و ديگر نامحرمان نيست و تكليفى را متوجه آنان نمى كند. اين دوازده دسته غالبا همانها هستند كه در فقه و عرف مردم به نام ((محارم)) خوانده مى شوند. البته چنان كه خواهيد ديد, محارم, منحصر در اينان نمى باشد.

شرح تفصيلى:

و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن و ... و الطفل الذين لم يظهروا على عورات النس.
اين فراز از آيه همانند فراز مشابه پيش, عطف به جمله ((يغضضن من بصارهن)) است كه شرح ادبى آن گذشته است. برخى كلمه هاى نيازمند توضيح را نيز در همانجا به تفصيل آورده ايم. پيامبر(ص) به فرمان الهى كه با جمله ((قل)) در ابتداى آيه صادر شده, ممور مى شود به زنان مسلمان بگويد از حرام چشم فرو بندند و دامن خويش از نگاه نامحرمان نگه دارند و زينت پنهان را آشكار نسازند و پوشش خود را به گريبان و قفسه سينه بگسترانند و زينت خود را جز براى اين افراد, آشكار نكنند:
1ـ بعولتهن; شوهرانشان
2ـ آبائهن; پدرانشان
3ـ آب بعولتهن; پدران شوهرانشان
4ـ بنائهن; پسرانشان
5ـ بن بعولتهن; پسران شوهرانشان
6ـ اخوانهن; برادرانشان
7ـ بنى اخوانهن; پسربرادرانشان
8ـ بنى خواتهن; پسرخواهرانشان
9ـ نسائهن; زنانشان
10ـ ما ملكت يمانهن; بردگانشان
11ـ التابعين غير اولى الاربه من الرجال; طفيلى مردانى كه نيازمند سرپرستند و در خود توجه و احساسى به نياز جنسى ندارند.
12ـ الطفل الذين لم يظهروا على عورات النس; كودكانى كه در آنان احساس جنسى نسبت به زنان قوت نگرفته است.
هشت دسته اول كه همه مرد هستند, معنا و مصداق روشن داشته و نياز به شرح ندارد. ولى چهار گروه پايانى, نيازمند توضيح است, لذا شرح بيشتر را با توجه به پرسشها و ابهامهاى موجود, به اين چهار گروه اختصاص مى دهيم.

دسته نهم: نسائهن; زنانشان

يك دسته از كسانى كه زنان مسلمان, وظيفه دار پوشاندن زينت خود در مقابل آنان نيستند خود ((زنان)) مى باشند. از كلمه ((نسائهن)) ((اجمالا)) پى مى بريم همان گونه كه زن مسلمان مى تواند زينت خود را در مقابل پدر يا برادر خود آشكار كند, رواست آن را در برابر زنان ديگر نيز نمايان سازد. اگر آيه شريفه, اين معنا را با كلمه ((النس)) بيان كرده بود, طبعا مورد نهم نيز همانند موارد قبل, معنا و مصداق كاملا روشنى داشت و نتيجه مى گرفتيم كه زنان مسلمان با تمام زنان محرم هستند, چه مسلمان و چه غير مسلمان, چه از خويشان و نزديكان و چه ديگران. ولى اضافه شدن كلمه ((نس)) به ضمير ((هن)) كه مرجع آن, همان زنان مسلمان (المومنات) است كه در آغاز آيه آمده, ((نس)) را مقيد مى سازد و طبعا كليت و عموميت كلمه ((النس)) را نخواهد داشت, مگر بنا بر يك احتمال كه شرح آن خواهد آمد. در نتيجه فقط بخشى از زنان, از حكم يادشده استثنا شده اند و زن مسلمان مى تواند زينت خود را در معرض نگاه آن دسته از زنان بگذارد. بر اين اساس, در اين حكم زنان نيز دو دسته اند, دسته اى كه همانند پدر و برادر, محرم زن مسلمانند و گروهى كه نامحرمند و يا لااقل در اين آيه نامى از آنان برده نشده است. حال بايد به اين پرسش پاسخ گفت كه منظور از ((نسائهن)) چيست و شامل كدام يك از زنان مى شود؟
مفسران و شارحان آيه شريفه, در پاسخ به اين پرسش, حداقل چهار نظر و احتمال را مطرح كرده اند كه از آن ميان, دو نظر, عمده و قابل توجه بيشتر است:
1ـ اضافه شدن كلمه ((نس)) به ضمير ((هن)) نشان مى دهد منظور ((زنان مسلمان)) است. ((زنانشان)) يعنى زنان مسلمان.
اين گفته در ميان شارحان و مفسران شيعى, موافقان بيشترى دارد.(1) آنان رواياتى را نيز شاهد اين گفته شمرده اند. برخى مفسران اهل سنت نيز همين معنا را پذيرفته اند.(2)
بر اساس اين گفته, فقط زنان مسلمان از حكم كلى آيه استثنا شده اند; از اين رو, زن مسلمان بايد زينت و زيبايى خود را از چشم زنان نامسلمان پنهان دارد. آنان نيز چنان كه از برخى روايات بر مىآيد نامحرم اند.(3)
2ـ اضافه شدن كلمه ((نس)) به ضمير ((هن)) نشان مى دهد كه آنان يك نوع تعلق و نسبتى با مرجع ضمير دارند. در اينجا منظور آن دسته از زنانى مى باشند كه مانند زنان خدمتكار با آنان معاشرت دارند. مصداق روشن آن, زنان خدمتكار هستند, چه مسلمان و چه غير مسلمان.
هر چند مفهوم اوليه اين معنا و لازمه ظاهرى تقييد اين است كه زنان ديگر, بيگانه و نامحرم اند ولى موافقان نظر دوم, چنين مفهومى را نمى پذيرند. در نگاه آنان, چنان كه برخى تصريح نيز كرده اند(4), اساسا همه زنان, چه مسلمان و چه غير مسلمان, محرم اند و زن مسلمان وظيفه دار پوشاندن خود يا زيبايى و زينت خود از نگاه آنان نيست. اگر به ((نس)) نيز تصريح شده براى دفع اين توهم است كه گمان نشود استثنا اختصاص به مردان محرم دارد; شامل زنانى كه با آنان معاشرت دارند نيز مى شود. و جمله ((او ما ملكت يمانهن)) كه بلافاصله عطف به ((نس)) شده حكم استثنا را به زنان كنيز نيز سرايت مى دهد تا گمان نشود استثنا فقط شامل زنان آزاده مى گردد كه از ظاهر اضافه شدن كمله ((نس)) به ضمير ((هن)) برمىآيد, همان گونه كه در مثل اضافه شدن كلمه ((رجال)) به ضمير ((كم)) در آيه ((واستشهدوا شهيدين من رجالكم)) گفته اند.(5)
بر اساس اين گفته, چنان كه اشاره شد, زن مسلمان وظيفه دار پوشش خود در مقابل ديگر زنان نيست و از اين نظر فرقى ميان زنان خويشاوند و بيگانه, آزاد و كنيز, مسلمان و غير مسلمان, و غير مسلمان نيز چه ((ذمى)) و چه غير آن, نيست.
دو احتمال ديگر در آيه, يكى اين است كه برخى گفته اند منظور, همسران مردان مسلمان است. از اين رو زن مسلمان بايد خود را از همسران نامسلمان مردان بپوشاند, چه ((ذمى)) باشد و چه غير ذمى; چرا كه آنان, محاسن و زيبايى زنان مسلمان را براى شوهران خود بازگو مى كنند.(6)
احتمال ديگر اين است كه اساسا منظور از ((نسائهن)), ((امثال)) آنان از زنان است كه شامل همه زنان مى شود, چه مسلمان و چه غير مسلمان; چه خويشاوند و همنشين و چه بيگانه, و اگر ((نس)) به ضمير ((هن)) اضافه شده است به خاطر هم جنس بودن با آنان است و نه هم كيش بودن.(7) لازمه شرعى اين احتمال با آنچه موافقان نظر دوم گفته اند يكسان است و آن اينكه اساسا همه زنان با يكديگر محرم اند و از اين نظر فرقى ميان هم كيش و هم نشين و بيگانه و آزاد و غير آزاد وجود ندارد.

كدام گفته را بايد پذيرفت؟

چنان كه اشاره شد از ميان چهار نظر يادشده, دو احتمال نخست, بيشتر مورد توجه قرار گرفته است به گونه اى كه عمده نگاهها به سوى اين دو معنا مى رود, و از ميان اين دو گفته نيز, همان گونه كه در برخى روايات اهل بيت(ع) نيز آمده و بيشتر شارحان و مفسران شيعى پذيرفته اند, گفته نخست به واقع نزديكتر و با ظاهر آيه مناسب تر است و يا اساسا جز آن نمى تواند باشد. برخى مفسران اهل سنت كه اين احتمال را تقويت كرده اند, گفته ((ابن عباس)) را نيز شاهد گرفته اند كه گفته است منظور از ((نسائهن)) زنان مسلمان است. زن مسلمان نبايد زيبايى خود را به زن يهودى يا مسيحى نشان دهد.(8)
فلسفه اين حكم چنان كه در روايات مورد اشاره آمده اين است كه زنان نامسلمان, با پى بردن به زيبايى هاى زن مسلمان, ممكن است آن را براى شوهران خود بازگو كنند; از اين رو زنان مسلمان بايد خود را از تيررس نگاه آنان باز دارند. روشن است كه براى هيچ زنى, چه مسلمان و چه غير مسلمان, جايز نيست زيبايى ها و محاسن زنان ديگر را براى مرد نامحرم از جمله شوهر خود, بازگو كند, ولى زنان مسلمان به خاطر ايمانشان, نوعا از اين گناه پرهيز مى كنند ولى چنين اطمينانى در باره غير مسلمان وجود ندارد; از اين رو زن مسلمان با پوشش خود, بايد شوون اسلامى خود را حفظ كند و خود را از مفسده و فتنه انگيزى مردان نامسلمان دور بدارد. البته كنيزانى كه در خدمت و اختيار وى مى باشند حتى اگر مسلمان نباشند, از اين حكم استثنا هستند, چرا كه آنان خود را در اختيار وى مى دانند و انگيزه مراعات و حفظ شوون صاحب خود را دارند. علاوه اينكه الزام زن به پوشيده داشتن خود از نگاه كنيزان كه نوعا در خدمت اويند و روابط نزديكى با وى دارند, هر چند نامسلمان باشند, مايه دشوارى و حرج بر وى خواهد بود.

الزام, ارشاد يا كراهت؟

پرسشى كه در اينجا پيش مىآيد اين است كه آيا اين پوشيده داشتن, يك حكم الزامى و يك تكليف شرعى قطعى است يا امرى ارشادى و تنزيهى است كه در واقع هشدارى پيشگيرانه به زنان مسلمان مى باشد تا تلاش كنند خود را در معرض برخى مفسده ها قرار ندهند؟ همان گونه كه زن مسلمان بايد خود را از نگاه مستقيم نامحرم دور بدارد, لازم است يا مناسب است, از نگاه و آگاهى غير مستقيم بيگانه به واسطه بازگويى شخص سوم نيز باز بدارد, و همان گونه كه نگاه مستقيم بيگانه نيز زمينه تعرض به وى و هتك شخصيت اسلامى او را فراهم مى سازد, آگاهى وسوسه انگيز بيگانه زمينه ساز هتك حرمت وى و نقل مجالس و محافل شدن است. همان گونه كه به عنوان مثال به مرد مسلمان دستور داده شده از نگاه آلوده به زن مسلمان پرهيز كند و مرد بيگانه نبايد به زن مسلمان چشم دوزد, و در عين حال به او توصيه شده حتى از چشم دوختن به پشت سر زنان و يا نشستن فورى در جاى آنان و از خلوت كردن با آنان پرهيز كند. خلوت كردن, به صورت الزامى ممنوع شده است و آن دو ديگر, به صورت غير الزامى و در سطح امور ناخوشايند شارع مقدس. حال پرسش اين است كه بر مبناى نظر نخست و يا احتمال سوم كه به هر حال زن مسلمان وظيفه دار نوعى پوشش در مقابل گروهى از زنان شده است, اين وظيفه اى الزامى است كه ترك آن گناه است و يا توصيه اى غير الزامى است كه در زبان شرع و فقه از آن به ((مكروه)) ياد مى شود و يا اساسا ارشاد و توجه دادن به يك امر كلى تر است و آن اينكه زن مسلمان بايد خود را از هر آنچه كه زمينه هتك حرمت اسلامى و تعرض به وى را فراهم مىآورد دور بدارد, همان گونه كه در پايان همين آيه حتى از پا كوبيدن به زمين براى نشان دادن زيورآلات خود منع شده است. از اين رو هر چند خودنمايى در برابر زنان نامسلمان امرى مكروه است ولى اين كراهت برخاسته از ملاكى كلى و عام است كه يك مصداق آن حفظ خود از نگاه زنان نامسلمان است.
اگر چنان كه از ظاهر آيه و استثناى مورد بحث برمىآيد سخن بگوييم بايد اين حكم را يك تكليف الزامى بدانيم و زنان نامسلمان را نيز يكى از نامحرمانى بشماريم كه بايد خود را از آنان پوشاند. بزرگانى چون علامه طبرسى و علامه طباطبايى و فاضل مقداد و برخى از فقهاى ديگر همين گفته را پذيرفته اند.(9)
ولى با اينهمه, از آنجا كه آيه شريفه صراحت در حرمت نگاه زنان غير مسلمان و وجوب پوشش از نگاه آنان, ندارد, ممكن است با توجه و به استناد دليلها و قرينه هاى ديگر, از جمله برخى تعابير وارد شده در روايات مورد بحث, بگوييم اين حكمى تنزيهى است و جنبه پيشگيرانه دارد و بيش از كراهت را نمى رساند. چنان كه بيشتر فقهاى ما در اين مسله, اجمالا قايل به وجوب پوشش نيستند و ترك آن را فقط مكروه شمرده اند. از آن جمله است فقيه برجسته و پرآوازه, شيخ محمدحسن نجفى, معروف به ((صاحب جواهر)) كه به ادله و قراينى براى عدم وجوب استناد جسته است; دلايلى چون سيره مسلمانان, و احتمال اينكه منظور از ((نسائهن)) مطلق زنان است, و تعبير ((لا ينبغى)) (سزاوار نيست) در روايتى كه خواهد آمد, و فلسفه و علتى كه در اين روايات ذكر شده است, و نيز دشوارى و حرجى كه در صورت حكم به حرمت وجود دارد, بويژه در روزگار گذشته كه غير مسلمانان در ميان جامعه اسلامى زندگى مى كردند و روابط نزديك و معاشرت زيادى با مسلمانان داشتند(10) و حتى گاه زنان مسلمان و غير مسلمان از حمامهاى عمومى مشترك استفاده مى كردند و از اين رو خليفه دوم به يكى از كارگزاران خود نوشت كه به من گزارش شده برخى زنان مسلمان همراه زنان مشرك وارد حمام مى شوند. و بدين طريق هشدار داد كه از اين كار پرهيز شود. (11)

روايات

پاره اى روايتها در منابع حديثى شيعه آمده است كه به موضوع مورد بحث پرداخته است:
1ـ پيامبر اكرم(ص) فرمود:
((و من وصف امره لرجل فافتتن بها الرجل و صاب منها فاحشه لم يخرج من الدنيا الا مغضوبا عليه, و من غضب الله عليه غضب عليه السماوات السبع و الارضون السبع, و كان عليه من الوزر مثل الذى صابها. قيل يا رسول الله! فان تاب و صلح؟ قال: يتوب الله عليه;(12)
كسى كه اوصاف زنى را براى مردى بازگو كند و مرد مفتون وى شده و نسبت به او مرتكب فحش شود, بازگوكننده از دنيا نرود جز آنكه مورد خشم باشد و كسى كه خداوند بر او خشم گيرد, آسمانها و زمينهاى هفت گانه بر او غضب كند, و گناهى همانند گناه آن مرد بر عهده وى خواهد بود. گفتند: اى رسول خدا! اگر توبه كرد و اصلاح نمود چه؟ فرمود: خداوند نيز توبه او را مى پذيرد.))
اين روايت شريف, اختصاص به زنان نامسلمان ندارد, حتى محدود به بازگوكننده زن نيز نمى شود. هر كس, چه زن و چه مرد, چه مسلمان و چه غير مسلمان, چه براى مسلمان و چه براى غير مسلمان, با شرح اوصاف زن بيگانه اى, مايه فساد و گناه شود, مستحق خشم الهى است.
2ـ امام باقر(ع) طى حديث مفصلى كه از آن حضرت نقل شده, از جمله فرمود:
((و لا يجوز للمره ن تنكشف بين يدى اليهوديه و النصرانيه لانهن يصفن ذلك لازواجهن;(13)
جايز نيست زن (مسلمان) در برابر زن يهودى و مسيحى برهنه شود, زيرا آنان, وضع او را براى همسرانشان بازگو مى كنند.))
البته از آنجا كه تعبير ((لايجوز)) در ميان مجموعه اى از جملات روايت قرار گرفته است كه برخى على رغم اينكه با همين تعبير آمده ولى مفاد آن قطعا امرى الزامى نيست, در اينجا نيز ظهور قطعى در حكم وجوب ندارد و با حكم كراهت نيز سازگار است.
3ـ مشابه همين سخن را امام صادق(ع) طبق نقلى معتبر فرموده است:
((لا ينبغى للمره ن تنكشف بين يدى اليهوديه و النصرانيه فانهن يصفن ذلك لازواجهن;(14)
شايسته (جايز؟) نيست زن (مسلمان), در برابر زن يهودى و مسيحى برهنه شود, چرا كه آنان وضع او را براى همسرانشان بازگو مى كنند.))
تعبير ((لا ينبغى)) هر چند صراحت در عدم حرمت ندارد ولى چنان كه بسيارى از فقها در موارد مشابه و از جمله در همين مورد گفته اند, ظهور در كراهت دارد و از اين رو مى تواند قرينه براى روايت قبل باشد. البته با اين توجه كه تعبير ((لا يجوز)) در روايت به شرحى كه گذشت ظهور در حرمت نداشته باشد و الا روشن است كه در آن صورت, قضيه عكس خواهد شد و روايت قبلى را بايد قرينه براى روايت سوم شمرد چرا كه تعبير ((لايجوز)) در دلالت بر حرمت, ظهور قوىتر دارد از ظهور تعبير ((لا ينبغى)) در كراهت. البته در جاى ديگر به تفصيل آورده ايم كه روايت پيش كه بخشى از يك حديث مبسوط است, از نظر سند, اعتبار لازم را براى استناد فتوا ندارد.(15)

فلسفه و محدوده حكم

چنان كه آورديم, فلسفه حكم پوشش زن مسلمان در برابر زنان غير مسلمانى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كنند, چه قايل به وجوب آن شويم و چه عدم رعايت آن را مكروه بشماريم, اين است كه جلو زمينه گناه و مفسده گرفته شود و شوون اسلامى و شخصيت زن مسلمان نقل مجالس بيگانگان نگردد. ايمان زنان مسلمان, نوعا مانع از آن مى شود كه آنچه ديده اند را براى ديگران از جمله شوهرانشان باز گويند ولى چنين اطمينانى به زنان غير مسلمان نوعا وجود ندارد. اگر به تناسب حكم و موضوع, حكم را, چه حرمت و چه كراهت, ناشى از اين علت بدانيم, آن وقت مى توانيم نتيجه بگيريم اگر در جايى چنين اطمينانى وجود دارد كه زنان نامسلمان, چنين كارى نمى كنند, يا زمينه چنين مفسده و گناهى وجود ندارد, مثل اينكه مرد غير مسلمان از اهل ذمه نباشد و خارج از جامعه اسلامى, در كشورى ديگر زندگى كند, پوشيده داشتن خود از آنان واجب نيست يا ترك آن مكروه نمى باشد. و از طرف ديگر, اگر مى دانيم برهنه شدن در برابر زنى مسلمان, باعث مى شود كه وى وصف زيباييهاى او را براى مرد نامحرمى از جمله شوهر خود باز گويد, آن وقت مى توان به تناسب حكم و موضوع گفت كه لازم است خود را از آن زن مسلمان بى تعهد پوشيده دارد, هر چند برخى گفته اند چنين تعميمى را هيچ يك از علماى شيعه نگفته اند.(16) ولى نگفتن, همواره دليل بر عدم موافقت نيست.
دسته دهم:

ما ملكت يمانهن; بردگانشان

دهمين گروه از كسانى كه آشكار ساختن زينت در برابر آنان توسط زنان جايز نيست برده هايى اند كه در اختيار آنان مى باشند. ترديدى نيست اين عنوان شامل كنيزان مى شود, چه مسلمان باشند و چه غير مسلمان. از اين رو اگر دسته نهم را چنان كه گذشت محدود به زنان مسلمان دانستيم, عنوان بردگان در اينجا اختصاص به كنيزهاى مسلمان ندارد و زن مسلمان مى تواند در برابر كنيز خود, چه مسلمان و چه نامسلمان, خود را نپوشاند.
پرسش اصلى در اين دسته اين است كه آيا فقط كنيزهاى مسلمان استثنا شده اند يا استثنا شامل حال غلامان نيز مى گردد؟ در ميان مفسران و فقهاى شيعى و سنى دو نظر وجود دارد; گروهى استثنا را محدود به كنيزها دانسته اند و گروهى, غلامان را نيز داخل در آن شمرده اند. هر يك نيز به دلايل و شواهدى استناد جسته اند. بيشتر رواياتى كه در منابع شيعى وجود دارد, نگاه دوم را تييد مى كند و ((ما ملكت ايمانهن)) را شامل غلامان نيز مى داند. با اين همه, فتاواى فقهاى ما, با مفاد اوليه اين روايات هماهنگى ندارد و استثنا را محدود به كنيزان شمرده و روايات يادشده را بر وجوهى چون تقيه بار كرده اند. البته مفاد اين روايات نيز چيزى بيشتر از عدم وجوب پوشش مو و ساق دست و پا از نگاه غلامان نيست.
به طور كلى بردگان, چه زن و چه مرد, در بسيارى موارد, از نظر احكام شرعى, حقوق و تكاليف ويژه خود را دارند. به عنوان مثال بر كنيزان, بر خلاف زنان آزاد, واجب نيست موى خود را از نگاه نامحرم بپوشانند كما اينكه در نماز نيز به اجماع فقهاى شيعه و سنى و به استناد روايات بسيار, همانند دختر بچه مى توانند بدون پوشش سر, نماز بخوانند.(17)
بخشى از اين تفاوت به موقعيت شغلى و خدمتكارى آنان برمى گردد, لذا جالب است بدانيد در برخى روايات, كنيزان از به كار بردن روسرى و پوشش سر, باز داشته شده اند و توصيه شده است كه آنان را حتى با كتك زدن, از اين كار باز داريد تا از زنان آزاده متمايز گردند, چنان كه در روايتى اين رفتار به حضرت امام باقر(ع) نيز نسبت داده شده است.(18) از اين رو بعيد نيست همان گونه كه در روايات يادشده نيز آمده, استثناى ((ما ملكت ((يمانهن)) شامل غلامان نيز بشود.
در روزگار ما نياز چندانى به بسط و گسترش چنين مباحثى نيست و عملا از محل ابتلا بيرون است, لذا به همين اندك بس مى كنيم. علاقه مندان مى توانند به كتابهاى تفسيرى و فقهى و حديثى مراجعه كنند. از آن ميان, فقط به بازخوانى دو روايت معتبر مى پردازيم:
1ـ معاويه بن عمار, جريانى را از دوره جوانى خود نقل مى كند. او گفته است حدود سى نفر مرد در حضور امام صادق(ع) بوديم كه پدرم عمار نيز وارد شد. امام(ع) به او خوشامد گفت و وى را در كنار خود نشاند و مدتى طولانى متوجه او شده و به صحبت با وى پرداخت. سپس خطاب به جمع فرمود: جناب عمار (ابومعاويه) كارى (خصوصى) دارد, خوب است جلسه را خلوت كنيد. لذا همه ما بلند شديم, اما پدرم به من گفت: معاويه! تو برگرد! من برگشتم. امام صادق(ع) فرمود: اين پسر تو است؟ گفت: آرى. (ولى) او گمان مى كند كه مردم مدينه كارى غير مجاز مى كنند.
حضرت فرمود: چه كارى؟
من گفتم: اين كار كه زن قريشى و (يا) هاشمى بر مركب سوار مى شود و (هنگام سوار شدن) دست خود را بر سر غلام سياهى مى گذارد و ساعدهاى خود را بر گردن وى مى نهد.
امام صادق(ع) فرمود: پسرم! آيا قرآن نمى خوانى؟ گفتم: آرى. فرمود: اين آيه را بخوان: ((بر زنان گناهى نيست در باره پدرانشان و پسرانشان ـ تا رسيد به ـ و نه بردگانشان. سپس فرمود: پسرم! باكى نيست كه غلام, مو و ساق را بييند.))
متن روايت چنين است:
((معاويه بن عمار قال: كنا عند بى عبدالله(ع) نحوا من ثلاثين رجلا اذ دخل بى فرحب به ابوعبدالله(ع) و اجلسه الى جنبه فقبل عليه طويلا ثم قال ابوعبدالله(ع): ان لابى معاويه حاجه فلو خففتم. فقمنا جميعا, فقال لى ابى: ارجع يا معاويه! فرجعت. فقال ابوعبدالله(ع): هذا ابنك؟ قال: نعم و هو يزعم ان اهل المدينه يصنعون شيئا ما لا يحل لهم. قال: و ما هو؟ قلت: المره القرشيه و الهاشميه تركب و تضع يدها على رس الاسود, و ذراعها على عنقه. فقال ابوعبدالله(ع) يا بنى! ما تقر القرآن؟ قلت: بلى, قال: اقرء هذه الايه ((لا جناح عليهن فى آبائهن و لا ابنائهن)) حتى بلغ ((و لا ما ملكت يمانهن)).(19) ثم قال: يا بنى! لا بس ن يرى المملوك الشعر و الساق.))(20)
2ـ قاسم صيقل كه از اصحاب امام هادى(ع) است نقل مى كند (زنى به نام) ((ام على)) طى نامه اى از امام(21) در باره برهنه كردن سر پيش غلام پرسيد و گفت: پيروان شما به من پاسخ متفاوت دادند; برخى گفتند اشكالى ندارد, و برخى گفتند جايز نيست. حضرت در پاسخ نوشت:
((در باره نپوشيدن سر پيش غلام پرسيدى. (پاسخ اين است) سر خود را مقابل او برهنه نكن; چرا كه اين كارى مكروه است;
كتبت اليه ام على تسل عن كشف الرس بين يدى الخادم و قالت له: ان شيعتك اختلفوا على, فقال بعضهم: لا بس, و قال بعضهم: لا يحل. فكتب(ع): سلت عن كشف الرس بين يدى الخادم. لا تكشفى رسك بين يديه فان ذلك مكروه. ))(22)
شرح و تفسير دو دسته باقيمانده و نيز بخش پايانى آيه شريفه را در قسمت بعد خواهيم آورد. در آن قسمت به اين پرسش نيز خواهيم پرداخت كه چرا در اين آيه از برخى محارم ديگر يعنى دايى و عمو نامى برده نشده است.
ادامه دارد.

پى نوشتها:

1ـ از جمله نك: مجمع البيان, ج7, ص138, و الميزان, ج15, ص112, و صافى, ج3, ص431, و كنز العرفان, ج2, ص223, و تفسير راهنما, ج12, ص253, و فقه القرآن, ج2, ص128.
2ـ از جمله نك: تفسير ابن كثير, ج3, ص284.
3ـ از جمله نك: زبده البيان, ص546 ـ 545, و الميزان, ج15, ص112.
4ـ نك: كشاف, ج3, ص62, و مسالك الافهام الى آيات الاحكام, ج3, ص282.
5ـ نك: تفسير كبير, فخر رازى, ج23, ص208.
6ـ نك: فقه القرآن, ج2, ص128.
7ـ نك: جواهر الكلام, ج29, ص72, و نيز: مرآه العقول, ج20, ص337.
8ـ نك: تفسير ابن كثير, ج3, ص284.
9ـ نك: مجمع البيان, ج7, ص138, و الميزان, ج15, ص112, و كنز العرفان, ص223.
10ـ جواهر الكلام, ج29, ص:72 ((نعم يقوى الجواز للاصل و السيره المستمره, و احتمال اراده مطلق النس من ((نسائهن)) على ن يكون بيان جواز ابد زينتهن لامثالهن, قال فى الكشاف: الظاهر نه عنى بنسائهن و ما ملكت يمانهن من فى صحبتهن و خدمتهن من الحرائر و الام فكانه قال سبحانه: النس سو فى حل نظر بعضهن الى بعض, بل ربما كان فى خبر حفص بن البخترى عن الصادق(ع) ((لا ينبغى للمره ن تنكشف بين يدى اليهوديه و النصرانيه, فانهن يصفن ذلك لازواجهن)) دلاله عليه من التعبير بلفظ ((لا ينبغى)) و من التعليل, مضافا الى ما فيه من العسر و الحرج, خصوصا فى الزمان السابق, لكن لا ينكر ظهوره فى كراهه التكشف لهن, و الله العالم.))
11ـ تفسير ابن كثير, ج3, ص284, و مسالك الافهام الى آيات الاحكام, ج3, ص283.
12ـ وسائل الشيعه, ج14, ص133.
13ـ همان, ص163.
14ـ همان, ص133, به نقل از كافى و با سند صحيح.
15ـ نك: سيدضي مرتضوى, مجله پيام زن, سال پنجم, ش59, ص94, بهمن 1375.
16ـ مرآه العقول, ج20, ص337.
17ـ نك: شرايع الاسلام, ج1, ص70, و جواهر الكلام, ج8, ص221.
18ـ نك: وسائل الشيعه, ج3, ص299 ـ 298. حماد اللحام, قال: سلت اباعبدالله(ع) عن المملوكه تقنع رسها اذا صلت؟ قال: لا. قد كان بى اذا رى الخادم تصلى و هى مقنعه ضربها لتعرف الحره من المملوكه.))
19ـ سوره احزاب, آيه 55.
20ـ كافى, ج5, ص531, و وسائل الشيعه, ج14, ص165.
21ـ در روايت به نام امام(ع) تصريح نشده است و اصطلاحا اين, حديثى ((مضمر)) است.
22ـ تهذيب الاحكام, ج7, ص457, و وسائل الشيعه, ج14, ص166.
دوشنبه 10 مهر 1391  2:53 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تفسير آيات پوشش

تفسير آيات پوشش

شهيد مرتضي مطهري

بسم الله الرحمن الرحيم
...اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ماظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن‏و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن او ابائهن اواباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن اواخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن اونسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غيراولى الاربة من الرجال او الطفل الذين لم‏يظهروا على عورات النساء و لا يضربن‏بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبواالى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم‏تفلحون (1) .
اين آيه و آيه قبل هر دو درباره وظيفه زن و مرد در برخورد بايكديگر و به علاوه مساله ستر عورت است.در آيه اول كه مربوط به‏مرد است و در جلسه قبل تلاوت شد،دو فرمان به مردها داده شده‏بود:نهى از چشم چرانى كردن و ديگر امر به ستر عورت و يا به تعبيربالاتر امر به خوددارى از زنا،يعنى حفظ كردن دامن هم از نگاه كه‏معنايش ستر عورت است و هم از فحشا.پس مردان موظفند هم‏چشمهاى خودشان را از چشم چرانى نگهدارى كنند و هم دامن‏خودشان را از فحشا نگهدارى كنند.آيه‏اى كه درباره مردهاست‏كوتاهتر[از آيه مربوط به زنها]است و همين مقدار بيشتر نيست جز آن‏كه بعد توصيه مى‏كند اينكه ما مى‏گوييم چشمها را از نگاه كردنهانگهدارى كنيد و دامنها را از فحشا،خيال نكنيد يك كارى است‏كه ما بد شما را مى‏خواهيم نه،پاكى شما را مى‏خواهيم و خداى شمابهتر مى‏داند و بهتر به كار شما آگاه است.
در آيه دوم كه مربوط به زنهاست،عين همين دو دستور آمده‏است‏با همان تعبير،با اين تفاوت كه ضمائر،مؤنث است. مى‏فرمايدبه زنها هم بگوييد كه چشمها را از چشم چرانى و از نگاه به آنچه‏نبايد نگاه كرد حفظ كنند و دامنهاى خودشان را،هم از نگاه كردن‏ديگران و هم از فحشا حفظ كنند،يعنى همان دستور و همان عبارتى‏كه در مورد مردان آمد.
اينجا دو مطلب بايد عرض كنم.اين دو مطلب در موردخانمها،با اينكه هيچ فرقى با آنچه در مورد مردهاست نمى‏كند، تااندازه‏اى كوچك شمرده مى‏شود:يكى اينكه برخى زنها شايد اينجورخيال كنند كه فقط مردها مجاز نيستند كه به زنها نگاه كنند(حال‏مطلقا نمى‏توانند يا از روى ريبه و تلذذ نمى‏توانند،بعد بحث مى‏كنيم)، فكر مى‏كنند اگر ممنوع است،فقط مردها از نگاه كردن يا نگاه كردن‏با تلذذ و ريبه ممنوعند و ديگر زن چنين ممنوعيتى نسبت‏به مرد نداردو حال آنكه هيچ فرق نمى‏كند،اگر جايز نيست‏براى هر دو جايزنيست و اگر جايز است‏براى هر دو جايز است،يعنى در همان حد كه‏مرد ممنوع است زن هم در همان حد ممنوع است.ولى معمولا خيال‏مى‏كنند كه نه،فقط مرد است كه نبايد چشمش به زن بيفتد يا ازروى تلذذ نبايد نگاه كند ولى زن اگر چشمش به مرد افتاد يا هر جورورانداز كرد اشكالى ندارد زيرا او زن است كه به مرد نگاه مى‏كند!
اينطور نيست،قرآن هيچ فرقى در مساله نگاه ميان زن و مردقائل نيست.البته بعضى از خانمها به اين مساله توجه دارند ولى شايدخيلى از آنان به آن بى‏توجهند.
مطلب دوم كه اين را البته بيشتر توجه دارند و شايد قليلى‏توجه نداشته باشند اين است كه خيال مى‏كنند زن به زن مطلقا محرم‏است‏يعنى حتى به عورت زن هم محرم است،فقط مرد است كه‏نسبت‏به عورت مرد ديگر نامحرم است ولى زن نسبت‏به تمام بدن هرزن حتى نسبت‏به عورت او،محرم است.البته اين را همان طور كه‏عرض كردم غالبا مى‏دانند كه چنين نيست ولى يك اقليتى خيال‏مى‏كنند كه زن به زن مطلقا محرم است.اينطور نيست،در موردعورت،زن هم به زن محرم نيست،حتى مادر هم به دختر خودش‏محرم نيست،دختر هم به مادر محرم نيست،خواهر هم به خواهر محرم‏نيست.
راجع به اين دو مطلب،قرآن دستورى كه به مرد مى‏دهد مشابه‏آن را به زن هم مى‏دهد و دستورى كه به زن مى‏دهد مشابهش را به مردهم مى‏دهد،ولى براى زنان يك وظيفه ديگرى قائل شده است كه‏اين وظيفه،ديگر براى مرد نيست و آن اينكه زن را مكلف كرده است‏كه بايد خودش را بپوشاند ولى مرد را مكلف نكرده است،يعنى اين‏تكليف متوجه زن است نه متوجه مرد.تعبير قرآن اين است:«زنان‏زينت‏خودشان را نبايد آشكار كنند».البته زينت و لو جدا هم باشد-مثل يك النگو كه در كنارى افتاده-مقصود نيست‏بلكه زينت درحالى كه در بدن است مقصود است چون[آشكار كردن آن] مساوى‏است‏با ديدن خود زن.زنان نبايد زينت‏خودشان را ظاهر كنند،اعم‏از اينكه از نوع زينتى باشد كه بشود از بدن جدا كرد مثل النگو و ياانگشتر،يا زينتى كه چسبيده به بدن است مثل چيزهايى كه به بدن‏مى‏مالند مانند«گل گونه‏»به اصطلاح قديم.
زن زينت‏خود را نبايد ظاهر كند مگر[در دو مورد].دواستثنا در اينجا وجود دارد:يك استثنا در مورد خود زينت است، يعنى مگر بعضى از زينتها و به تعبير قرآن زينت ظاهر (2) ،و استثناى‏دوم در مورد افراد است:و مگر براى بعضى از طبقات كه در برابرآن طبقات كه غير شوهر او هستند(در مورد شوهر كه محرز است)
زن مى‏تواند حتى زينت غير ظاهر را آشكار كند،و آنها پدران،پسران،برادرزادگان،خواهرزادگان،فرزندان شوهر[و چند طبقه‏ديگر هستند]كه استثناها را بعد عرض مى‏كنيم.
قبل از اينكه من اين آيه را تفسير كنم دو مطلب را بايدتوضيح دهم تا مطلب درست روشن بشود.يك مطلب اين است كه‏چرا زن مكلف شده است كه خود را بپوشاند و مرد مكلف نشده‏است؟پوشش به عنوان وظيفه زن ذكر شده است نه به عنوان وظيفه مرد؟
سر اين امر واضح و روشن است و آن اينكه زن و مرد نسبت‏به يكديگر احساسات مشابه ندارند و از نظر وضع خلقت هم وضع‏غير مشابهى دارند،يعنى اين زن است كه مورد تهاجم چشم و اعضا وجوارح و دست و همه بدن مرد است نه مرد مورد تهاجم زن.به طوركلى جنس نر و ماده در عالم اينطورند،اختصاص به زن و مرد انسان‏ندارد،جنس نر در خلقت، «گيرنده‏»خلق شده است و جنس ماده‏به عنوان موجودى كه مورد تهاجم جنس نر قرار مى‏گيرد.در هر حيوانى‏هم كه شما نگاه كنيد آنكه به سراغ جنس ديگر مى‏رود هميشه جنس‏نر است،در كبوتر و مرغ و اسب و الاغ و گنجشك و شير و گوسفند[و غيره]اينطور است.در هر حيوانى آنكه وظيفه‏اش تهاجم است وغريزه تهاجم به او داده شده جنس نر است، جنس ماده در عين اينكه‏طالب جنس نر است ولى به اين صورت نيست كه او به سراغ جنس‏نر برود،و به همين دليل است كه در انسان هم جنس نر است كه بايدبرود و خطبه كند و دختر را خواستگارى كند و اين پسر است كه‏به خواستگارى دختر مى‏رود.خواستگارى كردن پسر از دختر يك امربسيار عادى و يك امر بسيار طبيعى و فطرى است.اين اواخر،كسانى كه ندانسته،يا بگويم تحميق شده،دم از تساوى حقوق زن ومرد مى‏زنند-و تساوى را با تشابه اشتباه مى‏كنند و خيال مى‏كنندتفاوت جنس مرد و زن فقط و فقط در آلات تناسلى آنهاست و هيچ‏تفاوت ديگرى در كار نيست-مى‏نويسند اين عجب عادت بدى‏شده!چرا پسرها بايد به خواستگارى دخترها بروند؟نه،بعد از اين‏رسم اينجور باشد كه دخترها هم به خواستگارى پسرها بروند!
اولا اين،مبارزه با قانون خلقت است.اگر قانون خلقت را-آنجا كه دو جنسى است-در همه جاندارها عوض كرديد،اينجا هم مى‏توانيد عوض كنيد.ثانيا اين خودش يك امرى است كه به اين‏وسيله ارزش جنس ماده بالا رفته است،يعنى جنس نر جورى خلق‏شده است كه طالب است و بايد رضايت او را به دست‏بياورد وبه همين دليل جنس نر هميشه خود را در خدمت جنس ماده قرارمى‏دهد.در بسيارى از حيوانات و از آن جمله انسان نفقه جنس ماده‏بر عهده جنس نر است(در حيوانات لا اقل در مدت باردارى يا درمدتى كه جنس ماده روى تخم مى‏خوابد اينطور است).احساسات‏جنس نر،جورى آفريده شده است كه همين قدر كه جنس ماده‏به همسرى او رضايت دهد جنس نر حاضر است‏خود را در خدمت اوقرار دهد،و اينها بر اساس حكمتهاى بسيار بزرگى در عالم است.
«مهر»هم از همين قبيل است.اينكه گفته‏اند مرد يك‏چيزى را به عنوان‏«صداق‏»قرار بدهد،بر اساس همين اصل و ناموس (3) است،يعنى زن بايد در مقامى خودش را معرفى كند كه بگويد اين‏تو هستى كه به من نياز دارى و نه من به تو،و جنس مرد بايد در شكلى‏ظاهر شود كه اوست كه بايد چيزى به زن نثار كند تا زن در مقابل او«آرى‏»بگويد.مرد بايد به او هديه ببخشد. قرآن هم صداق رابه عنوان‏«نحله‏»يعنى يك تعارف بيان مى‏كند.اشتباه مى‏كنندكسانى كه مى‏گويند«مهر»يعنى ثمن،يعنى بها،يعنى پول براى‏خريد.نه،قرآن مى‏گويد:اين نحله و هديه است[همان طور كه]وقتى شما مى‏خواهيد كسى را راضى كنيد به شكلى كه نياز شما رارفع كند،شما به او هديه مى‏دهيد نه او به شما.
تعبير ديگر قرآن‏«صداق‏»است.صداق يعنى چيزى به علامت اينكه علاقه من علاقه راستين است،صادقانه است،دروغين نيست،براى شهوترانى نيست،براى همسرى است،براى‏فريب دادن نيست،از روى حقيقت است.
اساسا وضع زن با مرد در اصل خلقت متفاوت است‏و به همين دليل اين زن است كه خودآرايى مى‏كندبراى جلب مرد.مرد هرگز با خودآرايى نمى‏تواند نظر زن‏را به خود جلب كند.زن و زيور،زن و آرايش دو موجود توام بايكديگرند.زن موجودى است ظريف و لطيف.در هر جنسى-حتى‏در غير انسان هم-جنس ماده هميشه ظريف‏تر و مظهر جمال وزيبايى و آرايش است،و وقتى مى‏خواهند فتنه ايجاد نشود،به آنكه‏مظهر جمال است‏بايد بگويند خودت را نشان نده نه به آنكه مظهرخشونت و قوت است،آن كه جلب نظرى ندارد،به به آنكه جلب نظرمى‏كند مى‏گويند اسباب غوايت و گمراهى فراهم نكن.
در دنياى امروز[به كار ديگرى روى آورده‏اند]و البته اين‏يك چيزى است كه من به طور قطع و يقين مى‏گويم امرى نيست كه‏دوام داشته باشد و آخر سرشان به سنگ خواهد خورد و به ناموس‏خلقت‏برمى‏گردند.اينكه زنها كوشش مى‏كنند براى مردنمايى،وبر عكس،پسرها و مردها كوشش مى‏كنند در جهت زن‏نمايى ودخترنمايى،يكى از آن هوسهاى كودكانه زودگذر بشر است و بيشترهم در ناحيه پسرها ديده مى‏شود.اين ديگر يك پديده مخصوص‏زمان ماست و از نظر من يك پديده زودگذر است.خوششان مى‏آيدكه مثل دخترها لباس بپوشند و ژستهاى آنها را بگيرند،مثل آنهاآرايش كنند به طورى كه انسان وقتى برخورد مى‏كند نمى‏فهمد اين‏پسر است‏يا دختر،و به قول بعضى‏«مطالعات عميق‏ترى لازم است تا آدم بفهمد اين پسر است‏يا دختر!».اين يك امرى است‏بر خلاف‏خلقت و اصول فطرت.بشر از اين جور هوسهاى احمقانه و كودكانه‏زياد دارد ولى دوام پيدا نخواهد كرد.
پس يك مساله اين است كه حال كه امر دائر بوده است‏كه مرد و زن در معاشرت با يكديگر آنچه را كه‏«آزادى مطلق‏»
ناميده مى‏شود نداشته باشند،يعنى به هر شكل با يكديگر تماس‏نداشته باشند،چرا زن مكلف به پوشيدن شده نه مرد؟ رازش همين‏بود كه عرض كردم.
مساله ديگر اين است كه اصل مطلب براى چيست؟چه‏لزوم و ضرورتى دارد؟چرا بايد مساله محرم و نامحرم مطرح باشد؟
چرا بايد زن خودش را از غير محارم خودش بپوشاند؟رمز و سر اين‏مطلب چيست و چه فايده‏اى دارد؟
اولين خاصيتش خاصيت روانى است،يعنى آرامش روانى.
در هر جامعه‏اى كه روابط زن و مرد بر اساس عفاف بود-عفاف درهمين حدود اسلامى كه عرض مى‏كنم-يعنى زنان در خارج دايره‏ازدواج،خود آرا و خودنما نبودند و وسيله تهييج مردان را فراهم نكردندو مردان هم در خارج از دايره ازدواج دنبال لذت جويى و كامجويى‏به وسيله چشم،دست،لامسه و غير لامسه نبودند قلبها و روحها آرام وسالم است،و در هر جامعه‏اى كه بر عكس[اين حالت]است اولين‏ناراحتى اجتماعى،ناراحتيهاى روانى است.
گروهى از فرنگيها گفتند خير،وقتى زن و مرد از يكديگردور باشند ناراحتيهاى روانى و عقده‏هاى روانى به وجود مى‏آيد. ولى‏تجربه همين يك قرن گذشته و كمتر از يك قرن گذشته كاملا ثابت‏كرد كه مساله بر عكس است،به هر اندازه كه آزادى در مسائل جنسى بيشتر است التهاب در افراد زيادتر و بيشتر است چون غريزه جنسى‏انسان(مانند چند غريزه ديگر مثل غريزه جاه طلبى،غريزه علم طلبى‏و غريزه عبادت)صرفا ظرفيت جسمانى ندارد،ظرفيت روحى هم‏دارد. غرائزى كه صرفا ظرفيت جسمانى دارند مثل خوردن،داراى‏يك ظرفيت محدودى هستند.انسان يك مقدار محدود مى‏تواند غذابخورد،از آن بيشتر نمى‏تواند،اگر بگويند باز هم مى‏خواهى،برايش‏مجازات است.ولى مالكيت چطور؟مالكيت هم مثل خوردن‏است؟آيا ظرفيت مالكيت‏براى انسان يك ظرفيت محدود است،يعنى اگر انسان مالك صد هزار تومان شد ديگر روحش هم از مالكيت[سير مى‏شود؟]نه،وقتى صد هزار تومان را دارا شد مى‏خواهد دويست‏هزار تومان داشته باشد،وقتى دويست هزار تومان دارا شد تشنه‏تراست‏براى پانصد هزار تومان،ميليونر كه شد تشنه‏تر مى‏شود براى‏ميلياردر شدن،و آنكه از همه مردم دنيا ثروتمندتر است از همه مردم‏دنيا براى ثروت تشنه‏تر است.
جاه طلبى چطور؟ آن هم همين طور است.يك آدمى كه‏هيچ چيز ندارد،براى اينكه رئيس يك انجمن بشود دلش[لك] مى‏زند ولى آيا رئيس انجمن كه شد ديگر ظرفيتش پر مى‏شود ومى‏گويد همين كافى است؟نه،بعد دلش مى‏خواهد توسعه بيشترى‏پيدا كند،شهردار يك منطقه يا يك شهر كوچك بشود،بعد،از آن‏بالاتر[را مى‏خواهد].اگر به يك نفر تمام دنيا را بدهند و بگويند توسلطان جميع عالم هستى،باز دغدغه بيشترى دارد كه آيا مى‏شود يك‏كره ديگرى را هم تصاحب كنيم و بر آن كره هم حكومت كنيم؟
غريزه جنسى انسان هم همين طور است... (4)

پى‏نوشتها:

1. نور/31.
2. حال اينكه مقصود از«زينت ظاهر»چيست‏بعد عرض مى‏كنيم.
3. [به معنى قانون].
4. [نوار بقيه بيانات استاد شهيد متاسفانه در دست نيست.]
آشنايى با قرآن جلد 4 صفحه 87 استاد شهيد مرتضى مطهرى
دوشنبه 10 مهر 1391  2:54 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

کندوکاوی در مسئله حجاب

کندوکاوی در مسئله حجاب

علی طهماسبی

 

چکیده:

نویسنده با مروری نه چندان عمیق و مستند، آیات قرآن درباره حجاب را بررسی و با معنای واژه «خِمار» مفرد «خُمُر» و «جلباب» مفرد «جلابیب» که در قرآن آمده، مدعی هستند که هیچ دلیل قرآنی روشنی نسبت به اینکه زنان باید سر و موی‏شان را از نامحرم بپوشانند، نداریم؛ بلکه تکیه قرآن بر پوشاندن برجستگی‏ها و زیبایی‏های بدن در مقابل نگاه‏های آلوده مردان است.
اگر قرار باشد در مورد روشن شدن مسئله لباس و پوشش زنان به روایت، سنت و مستندات رایج فقهی بسنده کنیم، این مسئله هیچ‏گاه برای امثال ما که فقیه نیستیم روشن نخواهد شد، مگر آنکه اول میان متن سنت و متن قرآن تفاوت قائل شویم. امروز طبقه فرهنگی میانه‏ای پدید آمده است که می‏خواهد جدای از فتاوا و جدای از مسئله تقلید، خودش هم معنای حرمت‏ها را بفهمد. آنچه در پی می‏آید نه حکمی شرعی و نه استنباطی فقهی است؛ بلکه به عنوان کند و کاو پژوهشی‏ای است که با متن قرآن سر و کار دارد.
نقطه کانونی در شکل‏گیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصله‏ای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است. به جز متن قرآن، هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنی‏عباس مربوط باشد در دست نداریم. از این جهت می‏توان احتمال داد که همه متون فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی و ... بیشتر مناسب با ساختار امپراطوری اسلامی شکل گرفته است.
دوم اینکه متن قرآن را نیز نمی‏توان به درستی فهمید؛ مگر با شناخت معیارهای زبانی همان روزگارِ بعثت در حجاز، که البته این نیز کار چندان آسانی نیست؛ زیرا بسیاری از واژگان در طول تاریخ و به ویژه در دروه 550 ساله امپراطوری عباسیان، معناها و مصداق‏های متفاوتی از اصل خود پیدا کرده‏اند.
نکته سوم اینکه اگر آیاتی را که امروزه مربوط به حجاب می‏دانند، با دقت و با همان معیارهای زبانی دوره بعثت مطالعه شود، درمی‏یابیم که در هیچ‏کجای قرآن نیامده است که زنان باید موی سر خود را بپوشانند؛ اما این هست که زنان مؤمن سعی کنند تا پوشش و رفتارشان به گونه‏ای باشد که مردان بیگانه در آنان طمع نکنند.
چهارم، از بررسی آیات قرآن و با توجه به شرایط زمانی و مکانی حجاز در هنگام بعثت چنین برمی‏آید که لباس برای زنان، یک شکل ویژه تثبیت شده‏ای نداشته است؛ بلکه بسته به موقعیت زنان در برابر مردان، متفاوت بوده. همچنین مهم‏ترین کسی که می‏توانسته این موقعیت‏ها را تشخیص داده و متناسب با آن، جاذبه‏های جنسی خود را پوشیده نگاه دارد، خود زن بوده است. بنابراین می‏توان گفت که پوشش برای زن امری نسبی بوده است و هنوز هم می‏تواند باشد.(1)
نکته آخر اینکه به نظر می‏رسد که طرح مسئله پوشیدن زنان از سوی قرآن، ارائه راهکاری است برای مردان و زنانِ آزادی که به امر متعالی ایمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوب‏های جنسی و نگاه‏های گزنده مردان هوسران برکنار نگه دارند.
در قرآن دو مورد از آیات هست که درباره نوع رفتار و پوشش زنان به تصریح در آن سخن رفته است. یکی آیات 30 و 31 سوره نور و دیگری آیات 57 و 58 سوره احزاب. در آیه 53 سوره احزاب به مؤمنان در مورد خانه پیامبر خطاب آمده است که بی‏اجازه وارد خانه رسول نشوند و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستند، از همان پس پرده «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» حاجت خود را بگویند. نکته جالب توجه در این آیه آن است که مردان باید از پس حجاب با زنان سخن گویند. به تعبیر دیگر، اگر حجاب پوششی برای زنان می‏بود، طبعا به زنان توصیه می‏شد که حجاب خود را حفظ کنند؛ در حالی که در قرآن چنین چیزی دیده نمی‏شود.
در آیه 31 سوره نور آمده «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ؛ و خمارهای خود را بر گریبان‏های خود برزنند». «خُمْر» جمع خِمار است. کلمه خِمار از ریشه «خَمر» گرفته شده است. مسکرات را به آن دلیل خمر گفته‏اند که هوشیاری را می‏پوشاند. همچنین هر پارچه یا پوست دباغی شده که پوششی برای چیزی یا جایی محسوب شود، «خِمار» نامیده می‏شود. به تعبیر دیگر، «خِمار» به معنای «مقنعه، روسری یا چادر» نیست مگر آنکه آن را بر سر نهند؛ آن گاه طبعا نامش «مقنعه روسری» خواهد بود. اما در آیه فوق سخن بر سر این نیست که خِمار خود را تا روی سینه‏ها بکشانند؛ بلکه می‏گوید خمار خود را بر روی سینه زنند. به تعبیر دیگر، اگر در آیه فوق به جای حرف «علی» (بر روی) از حرف «الی» (تا) استفاده شده بود، می‏توانستیم چنین استنباط کنیم که پارچه‏ای را به عنوان روسری استفاده می‏کردند و حالا در این آیه می‏گوید ادامه همان پارچه یا روسری را تا روی سینه‏ها پایین آوردند. اما در این آیه نه از واژه مقنعه استفاده شده است و نه از حرف «الی». حتی به نظر می‏رسد که واژه مقنعه، نامی متأخر نسبت به زمان بعثت باشد.
از قراین چنین برمی‏آید که وضعیت لباس در آن روزگار برای مردم آن سامان، به ویژه برای مردم بدوی و صحرانشین، بسیار ساده و ابتدایی بوده است. به نظر می‏رسد که نام‏های مربوط به لباس و پوشش، در فرهنگ و زبان آن روزگار نسبت به دوره‏های بعد، چندان زیاد نباشد. احتمالاً در عرف معمولی آن زمان، هر زن و مردی با یک پیراهن بلند که بر تن می‏کرد، دارای لباس محسوب می‏شد. اگر این پیش‏فرض‏ها را مورد تأمل قرار دهیم، می‏توانیم اهمیت آیه فوق را درباره قرار دادنِ پوشش اضافی در روی گریبان و سینه‏ها درک کنیم. همچنین تفاوت لباس‏های چسب و تنگ را با لباس‏های نسبتا گشادتر (جلباب) می‏توانیم دریابیم.
نکته دیگری که مورد غفلت قرار گرفته این است که بنا به گزارش‏هایی از تاریخ ادبیات عربِ قبل از اسلام، نقل تذکره‏ها و سیره‏ها، تا هنگام بعثت و همچنین در زمان زنده بودن پیامبر، اغلب مردان گیسوان بلند خود را داشتند. بنابراین، شاید بتوان گفت که آنچه در میان مرد و زن تفاوت عمده‏ای برای نشانِ جنسیت ایجاد می‏کرده و زینت ویژه زن محسوب می‏شده، موی سر نبوده است؛ بلکه برجستگی بخشی از اندام زن بوده که با لباس معمولی آن زمان و به هنگام راه رفتن جلب توجه می‏کرده است و احتمالاً به همین سبب استفاده از پوششی اضافی به نام «خِمار» و بستن آن روی گریبان و سینه‏ها می‏توانسته این زینت ویژه زن را پوشش بیشتری دهد و از تحریکات جنسی در برابر نگاه‏های دیگران بکاهد. در ادامه این آیه، سلسله مراتبی را درباره مواجهه زنان با مردان، بدون استفاده از «خِمار» برمی شمارد که به نظر می‏رسد در این ترتیب، نوعی نسبی‏گرایی در مواجهه زن با دیگران نهفته باشد.
توصیه‏ای دیگری که پس از شمردن این مراتب به زنان شده است اینکه: «وَلاَ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ»(1). این جمله با آنکه بسیار مختصر بیان شده، اما چنان همه‏جانبه و مفید است که می‏تواند گونه‏های مختلفی از اطوارهای زنانه را واگوید که دوست دارد به طریقی خود را بنمایاند؛ مانند زنی بدوی که با پایکوبی‏هایش و به صدا درآوردن خلخال‏های پایش، دیگران را متوجه خود کند، تا خود را به آنان بنمایاند.
آیه دیگری در سوره احزاب آمده است. ای پیامبر، بگو به همسرانت. و به دخترانت و به زنان مؤمنین که فروگیرند برخود از جلابیب «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبیبِهِنَّ»(2). این نزدیک‏تر است برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
نکته‏های مبهمی در این آیه وجود دارد که گشودن آن کار چندان آسانی نیست. از جمله اینکه «جلباب» در آن روزگار به چه چیزی گفته می‏شده است؟ آیا واقعا جلباب نوع خاصی از لباس بوده. این لفظ از ریشه «جلب» می‏باشد و اگر جلباب به معنای پوششی گشاد باشد که برجستگی‏های بدن را ننمایاند و جلب توجه دیگران را نکند، باز هم هیچ اشاره‏ای نیست که زنان موی سر خود را بپوشانند یا نپوشانند.
نکته دیگر آیه فوق آن است که در شهر کوچکی مثل مدینه آن روزگار که همه آدم‏ها حتی به اسم می‏توانستند یکدیگر را بشناسند، زنان رسول و زنان مؤمنین به چه چیزی باید شناخته می‏شدند که مورد تهمت، و آزار قرار نگیرند. به نظر می‏رسد که در اینجا منظور از شناخته شدن، نوعی از شناخت از سوی دیگران نسبت به زن است که دیگران آن زن را از رفتار، گفتار و نگاهش به وقار و گرایش به پاک‏دامنی بشناسند؛ نه تنها اینکه مثلاً بشناسند که این زنِ فلانی است و چون زن فلانی است کسی به او کاری نداشته باشد.
با توجه به آنچه گذشت، شاید بتوان گفت که پوشش برای زنان و مردان، هم امری نسبی بوده است و هم اختیاری. یعنی به همان‏گونه که ایمان برای تعالی یافتن، امری اختیاری و ارادی است، طبعا انتخاب ملزومات و راهکارهای متناسب برای رسیدن به تعالی هم مبتنی بر همان ایمانی خواهد بود که زن یا مرد اراده کرده است. اجبار برای مرد یا زنی که ایمانی به تعالی یافتن ندارد، موجب اعتلای او نمی‏شود.

اشاره

1. آقای طهماسبی می‏گوید سخن من نه حکمی شرعی است و نه استنباطی فقهی، و می‏خواهد جدای از فتاوا و مسئله تقلید، معنای دقیق حکم حجاب را بفهمد.
در مقام عمل، هر شخص یا صاحب‏نظر و مجتهد است که طبق نظر خود عمل می‏کند و یا در غیر آن صورت، مقلّد است و باید طبق نظر کارشناس و خبره عمل کند. اما البته این نکته و حکم عقلی و شرعی به معنای این نیست که شخصی در معنای احکام و آیات قرآن تأمل و اندیشه نکند؛ بلکه بر هر مسلمان و تالی قرآنی لازم است که در فهم قرآن بیندیشد.(1) ولی باید توجه داشت فهم ابتدایی و خام و ساده‏ای که با اطلاعات محدود و ناقص خود از آیات پیدا می‏کنیم، سخن آخر نیست و معلوم نیست صحیح باشد. بنابراین باید به خبره عرضه شود تا حک و اصلاح گردد، نه اینکه مبنای قضاوت نهایی ما قرار گیرد.
2. در ادامه آمده است «نقطه کانونی در شکل‏گیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصله‏ای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است». اما کسانی که با تاریخ تفسیر و فقه و حدیث، آشنایی اندکی داشته باشند، می‏دانند که این دوران با صدر اسلام و تاریخ پیامبر و گردآوری قرآن گره خورده است. روایات احکام و فقه از راویان حدیث و از منبع علم امامان معصوم علیهم‏السلام صادر شده و بعد از دوران ائمه هم به عالمانی مثل مرحوم شیخ صدوق، مفید، کلینی، طوسی و مانند آنها می‏رسد.
سپس می‏گوید: «به جز متن قرآن هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنی عباس مربوط باشد، در دست نداریم...». درحالی که ما کتب حدیثی و رجالی و تاریخی‏ای داریم که حاصل اصول مکتوب در زمان ائمه معصومین علیهم‏السلام و قرن اول و دوم هجری است. گرچه در میان احادیث و تواریخ، روایات جعلی نیز مشاهده می‏شود، اما مطالب مسلم و روشن هم فراوان یافت می‏شود که بسیاری از آنها مورد قبول شیعه و سنی است، از جمله حکم و محدوده حجاب و مفاد آیات مورد بحث ایشان.
3. در نکته دوم می‏گوید: «متن قرآن را به درستی نمی‏توان فهمید؛ چرا که بسیاری از واژگان در طول تاریخ، معانی و مصادیق متفاوتی با اصل خود پیدا کرده‏اند». برخلاف نظر ایشان باید گفت غالب واژگان همان معانی گذشته خود را دارند. بله! برخی کلمات ممکن است معانی دیگری پیدا کرده باشند که با رجوع به منابع معتبر لغت، خصوصا لغت‏های قدیمی‏تر و تخصصی‏تر، می‏توان به معانی دقیق سابق آنها رسید. علاوه بر روایات و تفاسیر معتبر دست اول که شاهد خوبی برای معانی قبلی واژه‏ها هستند، اما مصادیق مختلف یک معنا، دخالتی در حقیقت یک معنا ندارد. علاوه بر اینها، توجه داریم که قرآن، معجزه و کتاب راهنمای جاوید برای همه انسان‏ها در همه اعصار است و این میسر نیست مگر با امکان فهم دقیق آیات آن.
4. اما درباره نکته سوم، قاطبه مفسرین بزرگ قرآن و فقها و نیز متدینان و زنان با ایمان در طول تاریخ بر این باور هستند که پوشاندن سر زن در مقابل نامحرم لازم است و این از ضروریات اسلام است. حتی در سایر ملل و مذاهب و فرهنگ‏ها هم تا دوران اخیر مشاهده می‏کنیم که پوشاندن سر زنان و حتی مردان، امری رایج و غالب بوده است.
5. درباره نسبی بودن پوشش زنان، باید پرسید مراد شما از نسبی بودن حجاب چیست. اگر مراد این باشد که میزان پوشش زن و اظهار زیبایی‏های خود نسبت به همسر و محارم و بیگانگان متفاوت است، این سخن صحیحی است و روایات ناظر بر قرآن هم مشخص کرده‏اند که زینت ظاهر برای نامحرم، فقط وجه و کفین است و احتمالاً سرمه و انگشتر همراه با آنها، و در مقابل محارم، محدوده بازتر و بیشتر و سپس در برابر شوهر که هیچ پوششی لازم نیست. اما اگر مراد این باشد ــ چنان‏که از متن و پاورقی به دست می‏آید ــ که زن در برابر بیگانه، اگر احساس کرد و لازم دید، خود را کامل می‏پوشاند و اگر لازم ندید می‏تواند پوشش کمتری داشته باشد، سخن غلطی است. چرا که نامحرم، نامحرم است، حتی اگر برادر شوهر و پسر عمو باشد، چه در شهر و کشور خود و چه در اروپا و سرزمین‏های کفر و بی‏دین، و بین آنها سسله مراتبی وجود ندارد. اساسا حجاب یک امر شخصی محض نیست و در درجه اول ــ چنان‏که در آیات مورد بحث آمده ــ حق الله است و در هر شرایطی نسبت به نامحرم باید مراعات شود.
6. اما راجع به اختیاری بودن حجاب که در ابتدا و انتهای مقاله آمده، نیمی از سخن ایشان صحیح است. بله! افراد مؤمن و آگاه برای سعادت و رسیدن به کمال خود، حجاب را با اختیار انتخاب می‏کنند و خود را حفظ می‏کنند. اما اینکه افرادی که حجاب را قبول ندارند یا حتی مؤمن و مسلمان نیستند، مجازند در یک جامعه دینی هر نوع پوششی داشته باشند، مخدوش است؛ چرا که حجاب و پوشش افراد، چه مرد و چه زن، علاوه بر حیثیت فردی، حیثیت اجتماعی و تأثیر روحی و روانی هم بر ناظران دارد و زمانی که حدود قرآنی و دینی حجاب مراعات نگردد، سلامت و سعادت جامعه لطمه می‏بیند. علاوه بر ضررهای جسمی، مادی، خانوادگی و دیگری که این بی‏مبالاتی به دنبال دارد، تجاوز به حریم ایمان دیگران نیز هست.
7. ایشان از آیه شریفه «وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَـعًا فَسْـءَلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٍ»(1) استفاده می‏کنند که حجاب پوششی برای زنان نیست؛ بلکه بیرون از وجود آنها مانند یک پرده است. درحالی‏که برداشتی منحصر به فرد و عجیب است. این آیه علاوه بر حد حجاب که آیات و روایات فراوان بر آن دلالت دارد، حریم بیشتری برای سلامت رابطه زن و مرد قائل می‏شود و می‏گوید در هنگام مطالبه یک شی‏ء، لازم نیست مسلما با نامحرم و زنان رودررو شوید؛ بلکه یک ظرف یا لباس را مثلاً از پس پرده هم می‏توانید بگیرید.
8 . اما سخن ایشان در مورد خِمار، مناقشات متعددی دارد. وقتی سخن بدون مراجعه حتی به کتب معتبر لغت یا تفسیر و کلمات اصولی و بنیانی علم باشد، چنین بیراهه خواهد رفت. اول، ایشان هیچ منبع و مدرکی در مورد برداشت لغوی و استفاده تاریخی خود ارائه نمی‏دهد. دوم، خُمُر جمع خِمار است. ریشه این کمله با خَمر یعنی شراب یکی است. خمر، ویژگی سیاهی و تیرگی عقل را به دنبال می‏آورد و شاید خِمار چون به رنگ سیاه و تیره دارد، به این نام خوانده شده است.(2) در مورد معنای خِمار در المصباح المنیر آمده: لباسی است که زن به وسیله آن سر خود را می‏پوشاند؛ مجمع البحرین طریحی، خِمار را به مقنعه معنا کرده است؛ چنان‏که شیخ طوسی(3) هم همین‏گونه معنا کرده است و در برخی روایات، تعبیر «قناع» آمده است. سوم، شیعه و سنی نقل کرده‏اند که به دنبال نزول این آیه، زنان انصار هر یک مقنعه‏ای مشکی به سر کردند؛ گویا بالای سر آنها کلاغ نشسته است.(4)چنان‏که گفته شد، فهم مفسرین و راویان و متشرعه در طول تاریخ، پوشاندن سر توسط خِمار یا مقنعه تا روی گردن و سینه است.
در مورد نام‏های لباس و مطلب نویسنده، در تفسیر مجمع‏البیان از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم روایتی نقل شده که پوشش زن را در برابر نامحرم، مرکب از چهار نوع لباس ذکر می‏کند:(5) «دِرع و خِمار و جلباب و ازار»؛ یعنی پیراهن، مقنعه، چادر و ازار که لباسی مانند دامن یا لنگ یا مقداری بلندتر از اینهاست.
چهارم، راجع به اینکه حرف «علی» در آیه آمده نه «الی» می‏گوییم در تعابیر مشابه آیه کلماتی است که روی سر بودن خِمار را نشان می‏دهد. برای مثال در روایتی، حجاب حضرت فاطمه چنین نقل شده: «لاثت خِمارَها علی رأسها و اشتملت بجلبابها؛ مقنعه را بر سر پیچید و چادر را به خود پیچیدند».(1) تمام بدن و هیکل و سرت را بپوشان.(2) در روایت دیگری پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به حضرت زهرا، هنگامی که شخصی نامحرم می‏خواهد وارد منزل شود، می‏فرمایند: «زیادی ملافه‏ات را بگیر». پنجم، نویسنده محترم و خوانندگان منصف داوری کنند که موی سر چه میزان در زیبایی و مطلوبیت یک زن مؤثر است و چقدر زنان به آلایش مو و مدل و رنگ آن اهمیت می‏دهند و دیه آن در احکام شرعی چقدر است و اموری از این قبیل. همه اینها حاکی از تأثیر زیاد موی زن در جذابیت او دارد و به همان ملاکی که ایشان در مقاله قبول کرده‏اند، یعنی حفظ زنان از نگاه آلوده مردان بیگانه و فراهم آوردن راه تعالی و سعادت، باید پوشاندن مو را هم در محدوده حجاب بانوان قرار داد.
9. اما راجع به «جلباب» و اصرار نویسنده بر معلوم نبودن معنای آن و اینکه دلالتی بر پوشاندن سر و مو وجود ندارد، نکاتی مغفول مانده است.
الف) «جلابیب» جمع «جلباب» است که در کتاب‏های معتبر لغت مثل لسان العرب، صحاح اللغة و معجم الوسیط به «ملحفه» معنا شده است. فیّومی در المصباح المنیر می‏نویسد: «ملحفه پوشش گسترده‏ای است که زن خود را در آن می‏پیچد». مفسران بسیاری مثل شیخ طوسی در تفسیر تبیان، بیضاوی در تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، بر فراگیر بودن جلباب نسبت به کل سر و بدن تصریح می‏کنند.
درباره جلباب دو نظر دیگر هم آمده که گرچه صحیح نیستند، اما این دو نظر هم در اینکه جلباب سر را می‏پوشاند مشترک‏اند. فیّومی در المصباح المنیر می‏گوید: «جلباب لباسی است که از خمار یا مقنعه بزرگ‏تر و از رداء کوچک‏تر است؛ یعنی از سر تا بخشی از پا را می‏پوشاند». راغب اصفهانی هم در مفردات، جلباب را همان خمار و مقنعه تعریف می‏کند که باز هم پوشاندن سر، حداقل آن است. عبارتی هم که در مورد حجاب حضرت زهرا گذشت سرتاسری بودن جلباب را تأیید می‏کند؛ چرا که واژه «اشتمال» دربرگرفتن کامل یک چیز است. روایت راجع به چهار نوع لباس زن هم نشان می‏دهد که خمار و جلباب دو لباس متفاوت هستند.
ب) در آیه آمده «یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبیبِهِنَّ»(1) در تفاسیری مانند آلوسی و کشاف راجع به واژه «ادناء» آمده است: «مراد قرار دادن جلباب در بالای ابرو و جمع و جور کردن و قرار دادن گوشه‏های جمع شده آن در بالای بینی است». بنابراین پوشاندن سر امری مسلم است.
ج) در کتاب‏های واژه‏های قرآنی و تفاسیر فارسی گذشته هم جلباب به چادر معنا شده است. مناسب بود نویسنده سری به برخی از این کتب می‏زد، از جمله لسان التنزیل تألیف قرن 4 و 5 هجری، ص 103 به اهتمام مهدی محقق؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، جلد 8، صفحه 191، ذیل آیه 59 سوره احزاب و کتاب نثر طوسی از میرزا ابوالحسن شعرانی.
د) جلباب از ریشه جُلب به ضم است نه جَلب و جُلب به معنای تیرگی و سیاهی چون جلباب پوشش تیره و سیاه بوده است، به این نام خوانده شده است.(2)
10. ختام سخن ما توصیه به صاحبان قلم و سایت و وبلاگ و مانند اینها این است که در طرح مطالب و انظار خود دقت و تتبع و مطالعه بیشتری کنند تا به خطا نروند و نبرند. خصوصا در مسائلی که مربوط به حوزه دین و معنویت انسان هاست. انسان عالم و فهیم امروز برای پیش بردن کاروان علم و تحقیق، نمی‏تواند خود را بی نیاز از میراث عظیم و غنی گذشتگان ببیند و از صفر آغاز کند.

پی نوشت ها:

1. امروز که حکومت طالبان در افغانستان برچیده شده و حجاب برای زنان آزاد است، باز هم شاید حدود 90% زنان افغان در آن ولایت خود را ناگزیر می‏بینند از بُرقُع استفاده کنند تا از گزند این و آن و از نگاه هیز مردان محفوظ بمانند. درحالی‏که برخی از همان زنان وقتی به اروپا سفر می‏کنند و در شهرهای اروپایی رفت و آمد می‏کنند، حتی از روسری هم استفاده نمی‏کنند؛ زیرا موردی برای آزار دیدن از آن‏گونه نگاه وجود ندارد.
1. نور: 31
2. احزاب: 59
1. نساء، 4:82 و محمد،؟؟؟: 24
1. احزاب،؟؟:53
2. العین، از خلیل و اقرب الموارد، ذیل عنوان خمر
3. تفسیر تبیان، ج 7، ص 43
4. زمخشری، تفسیر کشّاف ج 3، ص 231؛ صحیح النجاری، شرح العسقلانی، ج 8، ص 49؛ تفسیر ابن‏کثیر، ج 3، ص 284 و حسین مهدی زاده، حجاب‏شناسی، چاپ دوم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، قم، 1382، ص 67و68
5. شیخ طبرسی، مجمع‏البیان، ج 7، ص 155
1. شیخ طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 98
2. حر عاملی، وسائل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب 120، حدیث 3
1. الاحزاب، ؟؟: 59
2. برای توضیح و تفصیل بیشتر مطالب بنگرید ب «حجاب‏شناسی»، حسین مهدی زاده، ص 68ـ77 و 53ـ62

 
دوشنبه 10 مهر 1391  2:54 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سيرى در آيات حجاب

سيرى در آيات حجاب

عابدينى، احمد

كندوكاو در آيات حجاب، آن هم يك جا و همه سونگرانه، براى اهل نظر و فقه‏پژوهان، مى‏تواند ره‏گشا و پرفايده باشد و آنان را در دستيابى به زواياى گوناگون اين گزاره مهم اجتماعى، رهنمون سازد.
كنار هم گذاردن آيات حجاب و درنگ بر روى آنها و توجه به آغاز و پايان نشانه‏هاى پيوسته و ناپيوسته هر يك از آيات، بسيار روشن‏گر خواهد بود و ره‏گشا،كه در ضمن بحث،به اين نكته اشاره خواهد شد.
نكته شايان توجه اين كه:در كنار هم و به ترتيب نزول آوردن آيات و دقت و درنگ روى آنها، نشان خواهد داد كه حكم حجاب،يك باره اعلام نشده،بلكه كم‏كم و با گذشت زمان و آماده شدن زمينه و... بر قلب مبارك پيامبر(ص) نازل شده است.
ابتدا، در روزهاى پايانى سال پنجم هجرى، در جريان وليمه ازدواج پيامبر(ص) با زينب بنت جحش(همسر طلاق داده شده زيدابن‏حارثه) آيه حجاب همسران پيامبر(ص) بر آن حضرت نازل شد.
همه مردان برابر دستور اين آيه شريفه مى‏بايست از پس پرده با همسران پيامبر(ص) سخن بگويند.
در مرحله دوم، خويشاوندان نسبى از دايره اين حكم بيرون شدند و آنان اجازه يافتند با همسران پيامبر(ص) بى‏آن‏كه پرده‏اى در بين باشد، سخن بگويند.
در مرحله سوم، جلباب (چادر) به عنوان حقى براى همسران و دختران پيامبر(ص) و زنان مؤمن قرار داده شد.
در مرحله چهارم، آيات سوره نور احكام حجاب بانوان را روشن ساخت.
در مرحله پنجم، اجازه گرفتن براى ورود به محل استراحت‏بانوان محرم، مطرح شد.
چند نكته از اين بررسى به دست مى‏آيد:
1.در نگاه به بانوان محرم و اندازه پوشش آنان در برابر محرمان، بين خويشاوندان نسبى و سببى فرق است;يعنى هيچ‏گاه پوشش مادر نزد فرزند، همانند پوشش مادرزن در نزد داماد نيست.
2. اين كه گفته مى‏شود محرمان، چه سببى و چه نسبى، مى‏توانند به همه جاى بدن يكديگر نظر بيفكنند، به جز عورت و شرمگاه، سخنى است‏بى‏دليل.اين بخش از بحث مقدارى به درازا كشيد كه چاره‏اى نبود;زيرا فقيهان روزگار ما، آن‏گونه كه از حاشيه‏هاى عروة‏الوثقى برمى‏آيد، همه،برخلاف اين نظر دارند;از اين روى بايسته بود كه دليلهاى اين مساله بيش‏تر به بوته بررسى گذاشته شود.
3.روايات رسيده از معصومان در اين موضوع،سخن جديدى،غير از آنچه از آيه‏هاى حجاب فهميده مى‏شود، بيان نكرده‏اند.
4.از ملاكها و معيارهاى به دست آمده از بحث و كندوكاو در آيات شريف، در گزاره‏هاى جديد و مسائل نوپيدا بهره برديم و آنها را به گونه استدلالى، شرح داديم.در مثل فرق بين عكس و صاحب عكس و فيلم شخص و خود شخص بيان شده است.

ترتيب نزول آيات حجاب

نخستين مرحله: تا پيش از سال پنجم هجرى، بر زنان مسلمان، واجب نشده بود كه حجاب داشته باشند.آنان با همان لباس معمول و مرسوم آن زمان، در جامعه حاضر مى‏شدند،با مردان سخن مى‏گفتند و حتى با آنان بر سر يك سفره مى‏نشستند و از يك ظرف غذا مى‏خوردند;تا اين كه در سال پنجم هجرى، پس از ازدواج پيامبر(ص) با زينب بنت جحش، خداوند حجاب را بر زنان حضرت قرار داد و به مؤمنان دستور داد، هرگاه از همسران پيامبر(ص) چيزى خواستيد، از پشت پرده بخواهيد:
«واذا سالتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب.»
سپس دليل اين دستور را چنين بيان مى‏فرمايد:
«ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن.» (1)
نكته: پيش از نازل شدن آيه حجاب،در همين سوره شريف، آيات ديگرى نازل شده كه در آنها، شان همسران پيامبر(ص) در صورت نگهداشت تقواى الهى، از شان ديگر زنان برتر دانسته شده است و به همسران پيامبر(ص) دستور داده شده كه از حجره‏ها،مگر براى كارهاى ضرورى،خارج نشوند و با ناز و كرشمه،با مردان سخن نگويند و بسان دوران جاهليت نخستين، خود را نيارايند:
«يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض وقلن قولا معروفا. وقرن فى بيوتكن ولا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى.» (2)
دومين مرحله:در پى نازل شدن حكم حجاب درباره همسران رسول‏خدا(ص) و بازداشته شدن مردان از مستقيم سخن گفتن با آنان و دستور به نگاه نكردن به ايشان، كه گويا اين حكم،همه، حتى پدران، برادران و خويشان همسران رسول‏خدا را در برمى‏گرفت، اين پرسشها مطرح شد:
آيا پدران همسران رسول‏خدا(ص) از ديدن دختر خود بازداشته شده‏اند؟
آيا برادران همسران رسول‏خدا(ص) حق ديدن خواهران خود را ندارند؟
آيا پسران همسران پيامبر(ص) كه از شوى پيشين خود داشتند، ديگر اجازه ندارند مادران خود را ببينند؟
آيا زنان مؤمن،بسان مردان مؤمن بايد از پس پرده با همسران پيامبر(ص) سخن بگويند؟ (3)
يعنى آيا همان‏گونه كه «يا ايها الذين آمنوا» زنان و مردان با ايمان را در بر مى‏گيرد و تنها از باب «تغليب‏»ضميرها مذكر آمده است، در «اذا سالتموهن‏»ضمير مخاطب از باب «تغليب‏»به صورت مذكر آمده است;ولى در واقع زنان را هم در بر مى‏گيرد و برابر اين حكم زنان مؤمن نيز بايد از پس پرده با همسران رسول خدا(ص) سخن بگويند; يا خير، اين حكم ويژه مردان است؟
در پى اين پرسشهاى گوناگون و شبهه‏ها، اين آيه شريفه بر قلب مبارك رسول‏خدا(ص) فرود آمد:
«لاجناح عليهن فى آبائهن ولاابنائهن ولااخوانهن ولاابناء اخوانهن ولاابناءاخواتهن ولانسائهن ولاماملكت ايمانهن واتقين‏الله ان الله كان على كل شى‏ء شهيدا.» (4)

چند نكته

الف.پنج گروه نخست از گروههاى نامبرده شده، همانانى هستند كه به محرمان نسبى نامبردارند.بنابراين، حكم حجاب براى زنان پيامبر(ص) بدين منظور نبوده كه آنان خود را از تيررس چشم محرمان نسبى به دور نگهدارند.و به ديگر سخن، همسران رسول‏خدا وظيفه ندارند كه با محرمان نسبى خود نيز از پس پرده سخن بگويند.آنان، همان‏گونه كه پيش از اين اجازه داشته‏اند و بر آنان روا بوده بدون حجاب و پرده با محرمان نسبى خود سخن بگويند، اكنون كه به همسرى پيامبر(ص) درآمده‏اند نيز مى‏توانند، با محرمان نسبى بى‏پرده سخن بگويند.
ب. تكليف در پس پرده قرار گرفتن، متوجه همسران رسول خداست، نه مردان. و به ديگر سخن، همسران آن حضرت بايد خود را در پس پرده نگه بدارند، نه اين كه مردان وظيفه داشته باشند نگاه نكنند; از اين روى، به جاى «لاجناح على آبائهن‏» كه كوتاه‏تر و آسان‏تر بود، عبارت: «لاجناح عليهن فى آبائهن‏» آمد، تا نشان دهد آن‏گاه كه گناهى هست، آن گناه بر زنان است.
در جمله آخر، خداوند خطاب به زنان فرمود: «واتقين الله‏» شما زنان بايد تقواى الهى را پيشه كنيد و خود را در پس پرده قرار دهيد. و نفرمود: «واتقوا الله‏» شما مردان، يا شما مردان و زنان، بايد تقواى الهى را پيشه كنيد و چشم ندوزيد.
بنابراين، روايتهايى كه برابر آنها رسول خدا(ص) به همسران خود فرمود: از ابن‏مكتوم نابينا روى بگيرند و خود را در پس پرده حجاب نگهدارند، از همين باب است. نه اين‏كه از آن احاديث‏بتوان تنقيح مناط كرد و دستور كلى به واجب، يا مستحب براى تمامى زنان استفاده كرد; زيرا تنقيح مناط در جايى است كه احتمال ويژگى براى مورد وجود نداشته باشد، در حالى كه اين جا، احتمال ويژه بودن مورد، بسيار قوى است.
اكنون براى روشن‏تر شدن بحث، روايات واقعه ديدار ابن‏مكتوم را از پيامبر(ص) بازگو مى‏كنيم:
«استاذن ابن‏مكتوم على النبى(ص) و عنده عائشة وحفصة.
فقال لهما: قوما فادخلا البيت.
فقالتا: انه اعمى.
فقال: ان لم‏يركما فانكما تريانه.» (5)
ابن‏مكتوم از محضر پيامبر(ص) اجازه ورود گرفت. اين در حالى بود كه عائشه و حفصه نزد پيامبر بودند. پيامبر(ص) به آن دو فرمود: برخيزيد و داخل اتاق شويد.
آن دو گفتند: او نابيناست.
حضرت فرمود: اگر او شما را نمى‏بيند، شما او را مى‏بينيد.
از ام‏سلمه روايت‏شده كه گفته است:
«كنت عند رسول الله(ص) و عنده ميمونة. فاقبل ابن‏ام‏مكتوم.
وذلك بعد ان امر بالحجاب.
فقال: احتجبا.
فقلنا: يارسول الله اليس اعمى لايبصرنا؟
قال: افعميا وان انتما الستما تبصرانه؟» (6)
من و ميمونه نزد رسول خدا(ص) بوديم كه ابن‏مكتوم وارد شد. اين حادثه پس از دستور به حجاب بود. پيامبر(ص) فرمود: در پس پرده حجاب رويد.
گفتيم: اى رسول خدا! آيا او نابينايى كه ما را نبيند، نيست؟
فرمود: آيا شما نيز نابيناييد؟ آيا شما او را نمى‏بينيد؟
همان‏گونه كه پيش از اين يادآور شديم، اين روايات، ويژه همسران پيامبر(ص) است و به هيچ روى ديگر زنان مسلمان را در برنمى‏گيرد و تنقيح مناط و سريان دادن حكم به تمامى زنان مسلمان، دليل مى‏خواهد.
ج. در مراد از «نسائهن‏» اختلاف است. در مجمع‏البيان، دو قول نقل شده است:
1. مراد زنان هم‏كيش; يعنى زنان مؤمن است، نه زنان يهودى و نصارى; زيرا آنان زنان مؤمن را مى‏بينند و براى شوهران خود وصف مى‏كنند: اين قول از ابن‏عباس است.
2. مراد، همه زنان است. (7)
از روح‏المعانى نيز دو قول به دست مى‏آيد:
1. قول ابن‏عباس; يعنى زنان هم‏كيش.
2. زنان خويشاوند و وابستگان و پيوسته‏هاى به آنان:
«وفى البحر: دخل فى «نسائهن‏» «الامهات و الاخوات و ساير القربات و من يتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهن.» (8)
مادران، خواهران و ديگر خويشاوندان و زنانى كه براى آنان كار مى‏كنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در «نسائهن‏»اند.

سومين مرحله:

«يا ايها النبى قل لازواجك و بناتك ونساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن، ذلك ادنى ان يعرفن فلايؤذين وكان الله غفورا رحيما.» (9)
اى پيامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گيرند. اين نزديك‏تر است، براى اين كه شناخته و مورد آزار و اذيت قرار نگيرند و خدا آمرزنده مهربان است.
تاكنون روشن شد كه همسران پيامبر مى‏بايد خود را در پس پرده نگه دارند و تنها با خويشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مى‏توانند بدون پرده روبه‏رو شوند.
از ديگر سو، اين وظيفه، شرافت ويژه‏اى نيز بود كه شامل زنان پيامبر(ص) شده بود; همان گونه كه پيش از اين نيز شرافتها و وظيفه‏هاى ديگرى نيز پيدا كرده بودند، از جمله:
ام‏المؤمنين: «وازواجه امهاتهم‏» (10) و مساوى نبودن با ديگر زنان مسلمان در كيفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا: «يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن.» (11) و از جمله وظيفه‏هايى كه بر همسران پيامبر مقرر شده، به ناز و كرشمه سخن نگفتن با مردان و پسنديده سخن گفتن: «فلاتخضعن بالقول... وقلن قولا معروفا» و خارج نشدن از خانه: «قرن فى بيوتكن‏» به گونه دوران جاهلى خود را نياراستن: «لاتبرجن تبرج الجاهلية الاولى.» به هر حال، بخشيدن شرافت، بدون قرار دادن وظيفه و تكليف ويژه نبوده است.
حال پس از فرا خواندن «امهات المؤمنين‏» به حجاب كه هم شرافت و امتيازى بوده و هم تكليف و وظيفه‏اى، همين وظيفه را و امتياز را به ديگر زنان مؤمن نيز بخشيده است; تا آنان از شرافت‏بهره‏مند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دريابند كه اينان زنان با شخصيت و از خاندان شريف و پاك هستند و نبايد به هيچ‏روى، آزرده و اذيت‏شوند.
از اين روى حجاب، جايگاه ويژه‏اى دارد و شرافتى به شمار مى‏آيد براى زنان مؤمن. چنين بود كه زنان مدينه از اين دستور خداوند استقبال كردند و به سرعت مقنعه‏ها و چادرهاى سياه تهيه كردند و با آنها خود را پوشاندند.
ام سلمه مى‏گويد:
«لما نزلت هذه الآيه: «يدنين عليهن من جلابيبهن‏» خرج نساء الانصار كان على رؤسهن الغربان من اكسية سود يلبسنها.» (12)
وقتى كه آيه شريفه: «خود را با چادرها فروپوشانيد» نازل شد، زنان انصار از خانه‏ها خارج شدند، به گونه‏اى كه گويا كلاغهاى سياه بر روى سر آنان نشسته‏اند; به خاطر لباسهاى سياهى كه پوشيده بودند.
بمانند همين سخن از عائشه نيز روايت‏شده است. (13)
بى‏گمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تكليفى آن بيش‏تر بوده است; از اين روى، در پى اعلام حكم حجاب، وعده بهشت‏براى پيروى كنندگان از اين دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن، مطرح نشد، بلكه دليل عقل پسند و عرف پسند آورد:
«ذلك ادنى ان يعرفن فلايؤذين.»
براى شناخته شدن و اذيت نشدن، اين بهتر است.
و به همين خاطر كه جنبه شرافتى و حق بودن آن بيش‏تر مورد نظر بوده، زنان مدينه، براى جلوه‏گر شدن ابهت و حشمت‏خود، چادر سياه بر سر افكنده‏اند; با اين كه پيامبر(ص) نفرموده بود چادر سياه بر سر افكنند. بويژه اين كه پارچه سياه و پوشش سياه به سبب جذب حرارت خورشيد، براى سرزمينى چون شبه جزيره عربستان، مناسب نيست. بنابراين تنها توجيهى كه براى اين‏گونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پيدا كردن و استفاده كامل از اين حق است.
تا بدان جا حق و شرافت‏بودن حجاب و چادر، بر تكليف بودن آن برترى داشته كه حتى عمربن خطاب، خليفه دوم مسلمانان، فكر مى‏كرد: چادر حق است، نه تكليف; از اين روى به كنيزكان اجازه پوشيدن چادر را نمى‏داد:
«كان عمربن الخطاب، لايدع فى خلافته امة تقنع ويقول انما القناع للحرائر لكيلا يؤذين.» (14)
عمربن خطاب، در زمان زمامداريش، به هيچ‏روى اجازه نمى‏داد كه كنيز ان مقنعه بپوشند و مى‏گفت: مقنعه، ويژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند.
انس مى‏گويد:
«راى عمر جارية مقنعة فضربها بدرته وقال القى القناع لاتشبهين بالحرائر.» (15)
عمر كنيزى را ديد كه مقنعه بر سر كرده بود، با تازيانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.
در اين فكر، عمر تنها نيست و ديگران نيز اين‏چنين برداشتى را از حكم حجاب داشته‏اند. در مثل از ابن‏شهاب پرسيده شد: آيا كنيز ازدواج مى‏كند و سرخود را مى‏پوشاند. وى در پاسخ، آيه شريفه: «يا ايها النبى قل لازواجك...» را تلاوت كرد و گفت:
«فنهى الله الاماء ان يتشبهن بالحرائر.» (16)
خداوند كنيزان را از اين كه خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.
نكته: از پرسش و پاسخ روشن مى‏شود كه پرسش كننده مى‏دانسته است: كنيز تا شوهر نكرده، حق ندارد چادر سر كند; از اين روى حكم كنيز شوهر كرده را مى‏پرسد كه آيا كنيز، با ازدواج كردن، به شرف پوشيدن چادر نايل مى‏شود؟ ابن‏شهاب، پاسخ مى‏دهد: كنيزكان، چه ازدواج كنند و چه ازدواج نكنند، از اين حق، بهره‏اى نخواهند داشت.
نكته مهم: ما اكنون بر آن نيستيم كار عمر را موجه جلوه بدهيم، يا به بوته نقد بگذاريم. همچنين، بر آن نيستيم از روايى و ناروايى برده‏دارى و شبهه‏هايى كه در اين باب وجود دارد، سخن بگوييم.
اكنون سخن در اين است: آيا حجابى كه بر همسران رسول اكرم(ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها يك تكليف و اجبار تعبدى و شرعى بوده، يا تنها حق و شرافت‏بوده و الزامى در آن راه نداشته است و يا اين كه حق و تكليف، همراه هم بوده است؟
روشن شد كه بنابر نگرش عمربن خطاب و ابن‏شهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ويژه زنان آزاد است و كنيزان از آن بهره‏اى ندارند.
به ديگر سخن، عمربن خطاب و ديگر همفكرهاى وى، پوشيدن چادر را مانند «آزادى‏» و لازمه آن مى‏دانسته‏اند و مى‏پنداشته‏اند: همان‏گونه كه كنيز از آزادى محروم است، از پوشيدن چادر و مقنعه نيز محروم است. يا همان‏گونه كه كنيز از داشتن مال و مالك شدن محروم است، از داشتن حجاب و پوشيدن چادر نيز محروم است.
اما در برابر اين قول، احتمالهاى ديگر و ديدگاههاى ديگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تكليف باشد; همان‏گونه كه آزادى حق همراه با تكليف است. آن جا كه شخص مى‏خواهد خود را بنده ديگران قرار دهد و با دست‏خود، ريسمان بردگى را برگردن خود بيندازد، خطاب:
«ولاتكن عبد غيرك قد جعلك الله حرا.» (17)
برده غير نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.
وى را مكلف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مى‏كند و آزاد بودن را بر او تكليف مى‏كند.
ولى آن جا كه جايگاه آزادى شناخته شده است و كسان ارزش آن را مى‏دانند، به هر قيمتى از آن پاسدارى مى‏شود و انسانها براى آزاد زيستن، از همه چيز خود در مى‏گذرند و حتى به اين پندار و گمان كه پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزيند و آزادانه سرنوشت‏خود را رقم بزنند، حاضرند خود را به كشتن بدهند و از اساسى‏ترين حق، كه حق حيات است، خود را محروم سازند، تا شايد نسيمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد، جاى تكليف نيست و كسى به آزاد زيستن تكليف نمى‏كند.
نتيجه: حجاب و چادر مى‏تواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. يعنى اگر كسى خواست از آن حق بهره ببرد و به اين پايه از رشد و عقل رسيد كه پوشش را مصونيت دانست، نه محدوديت، شرافت دانست، نه پستى و... از حق خود كه همان استفاده از چادر است، به خوبى بهره مى‏برد نيازى به امر و نهى ندارد، بلكه حجاب را سرمايه خود مى‏داند و از آن دفاع مى‏كند. ولى اگر كسى به اين پايه نرسيده است، شرع به عنوان دوستار و خيرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مى‏دارد.
مثال روشن و فقهى مورد پذيرش همگان، مساله حق الحضانة است كه به باور مشهور نگهدارى كودكان، تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفت‏سال با مادر و آن‏گاه با پدر است و حق نگهدارى پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.
اگر به پرونده‏هاى اختلافى دادگسترى در اين باب نگريسته شود، روشن مى‏شود كه بيش‏تر وقتها، مادر خواهان افزايش زمان نگهدارى است و حاضر است‏براى اين خواست‏خود و رسيدن به آن، بهاى سنگينى را بر عهده گيرد. در اين صورت، هيچ سخنى از تكليف به ميان نمى‏آيد و همه بحثها درباره مصالحه و راضى كردن پدر براى واگذارى اين حق به مادر است و سخن از جايز بودن و نبودن دريافت وجه در برابر اين‏واگذارى حق است.
حال اگر موردى پيدا شد كه نه پدر و نه مادر حاضر است كودك را سرپرستى و نگهدارى كند، در اين صورت، مساله تكليف مطرح مى‏شود و شرع و قانون، پدر، يا مادر و يا هر دو را وا مى‏دارد كه مصالح كودك را رعايت كنند.
بنابراين حجاب، بسان حق نگهدارى كودك، مى‏تواند هم حق باشد و هم تكليف. باز جاى اين پرسش است كه آيا اين حق و تكليف، در محدوده زنان آزاد است و كنيزكان را در بر نمى‏گيرد، يا چرا آنان را هم در بر مى‏گيرد؟
آيا اين حق، بمانند حق نفس كشيدن و حق بقاى حيات است كه همگانى است، يا مانند حق نگهدارى كودك است كه شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟
حال، براى روشن شدن بهتر معناى آيه شريفه، به بررسى شان نزولها و يكايك واژگان آيه مى‏پردازيم.
1. تفسير على‏بن ابراهيم:
«فانه كان سبب نزولها ان النساءكن يخرجن الى المسجد ويصلين خلف رسول الله(ص) و اذا كان بالليل خرجن الى صلاة المغرب والعشاء الآخر والغداة يقعد الشباب لهن فى طريقهن فيؤذونهن ويتعرضون لهن فانزل الله: يا ايها النبى... وكان الله غفورا رحيما.» (18)
سبب نزول آيه اين بود كه: زنان براى گزاردن نماز، پشت‏سر رسول‏خدا(ص) از منزل خارج مى‏شدند و شب هنگام كه براى گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح، به سوى مسجد روان مى‏شدند، جوانان بر سر راه آنان مى‏نشستند و به آزار و اذيت زنان نمازگزار مى‏پرداختند. در اين هنگام اين آيه شريفه را نازل فرمود.
2. تفسير روح‏المعانى:
«روى عن غير واحد انه كانت الحرة والامة تخرجان ليلا لقضاء الحاجة فى الغيطان وبين النخل من غير امتياز بين الحرائر والاماء وكان فى المدينه، فساق يتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قيل لهم، يقولون حسبنا هن اماء فامرت الحرائر يخالفن الاماء بالزى والتستر، ليحتشمن و يهبتن فلا يطمع فيهن.» (19)
از كسان بسيار نقل شده كه زنان آزاد و كنيز، شباهنگام براى دست‏شويى به گودالها و بين درختان خرما مى‏رفتند و فرقى بين زنان آزاد و كنيز نبود. در مدينه فاسقانى بودند كه به آزار و اذيت كنيزكان مى‏پرداختند و چه بسا زنان آزاد را نيز آزار مى‏دادند.
هنگامى كه به آنان گفته شد: [اين زن آزاد بوده و چرا با او به ناشايست‏برخورد كرده‏ايد] مى‏گفتند: گمان كرديم كه كنيز است. از اين روى به زنان، آزاد دستور داده شد: پوشش و شكل لباس خود را تغيير دهند كه از كنيزكان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه كنند، تا كسى بر آنان طمع نورزد.
3. تفسير الدر المنثور:
«زنان پيامبر(ص) شباهنگام براى برآوردن نيازهاى خود از منزل خارج مى‏شدند، گروهى از منافقان به آزار و اذيت آنان مى‏پرداختند. به منافقان اعتراض شد، آنان جواب دادند: ما تنها متعرض كنيزكان مى‏شويم. آن‏گاه اين آيه نازل شد.» (20)

چند نكته:

1. اين شان نزولها، ناسازگارى با يكديگر ندارند. زنان، هم براى گزاردن نماز در مسجد از منزل بيرون مى‏رفته‏اند و هم براى كارها و برآوردن نيازهاى ديگر.
2. از شان نزولها به دست مى‏آيد، آيه شريفه زنان را از بيرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتى زنان پيامبر(ص) كه فرمان: «قرن فى بيوتكن‏» را داشته‏اند، براى نيازها از منزل بيرون مى‏رفته‏اند. هيچ‏كس زنان پيامبر(ص) و ديگر زنان مؤمن را از اين كه نماز جماعت چون مستحب است، باز نداشته; بلكه به خاطر رفتار ناشايست‏بى‏بندوباران و آزار و اذيت نمازگزاران، راه سومى را ارائه داده است; كه همانا بيرون رفتن با چادر باشد.
3. كنيزان از پوشيدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه، بخشوده شده‏اند; حتى در حال‏گزاردن نماز كه عبادت فردى است.
چون در شان نزول دوم آمده بود: زنان آزاد و كنيزكان يك‏گونه لباس بر تن داشته‏اند، به دست مى‏آيد زنان تا آن زمان با سرهاى برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود، از منزل بيرون مى‏رفته‏اند.
4. پوشيدن چادر يك تكليف و يك تحميل نبوده، بلكه براى شناخته شدن شخصيت زن بوده و نمايانگر آزادى و پاكدامنى او و نشان امتياز و آزادگى.
حال مناست است واژگان اصلى آيه شرح داده شود:

جلباب

براى جلباب معناها و نمونه‏هاى گوناگون در كتابهاى لغت و تفسير ذكر شده است.
در روح‏المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:
1. آنچه از بالا تا به پايين بپوشاند، مانند چادر.
2. مقنعه.
3. ملحفه.
4. هر لباسى كه زن آن را روى لباسهايش بپوشد، مانند روپوش و....
5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگيرد، چه عبا باشد و چه غير آن.
6. لباسى گشادتر از سرپوش و كوچك‏تر از رداء. (21)
تفسير مجمع‏البيان:
«الجلباب: خمار المراة الذى يغطى راسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.» (22)
جلباب، ردايى كه سر و روى زن را مى‏پوشاند، وقتى كه براى كارى از منزل خارج مى‏شود.
الميزان:
«هو ثوب تشتمل به المراة فيغطى جميع بدنها، او الخمار الذى تغطى به راسها ووجهها.» (23)
لباسى كه تمامى بدن زن را در بر مى‏گيرد و مى‏پوشاند، يا سرپوشى كه با آن، سر و روى را مى‏پوشاند.
التفسير الكاشف:
«وفى معناه اقوال: منها انه رداء يغطى المراة من راسها الى قدميها ومنها انه الخمار الذى يغطى راسها و وجهها.» (24)
در معناى جلباب اقوالى است، از جمله:
1. ردايى كه از سر تا پاى زن را بپوشاند.
2.سرپوشى كه سر و روى زن را بپوشاند.
قاموس قرآن:
«جلابيب‏» جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:
راغب، آن را پيراهن و روسرى گفته (قميص و خمار)
مجمع‏البيان در لغت فرموده: روسرى زن كه وقت‏خارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مى‏پوشاند.
صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.
ابن‏اثير، در نهايه آن را چادر و رداء معنى كرده و مى‏گويد: گفته شده.
مانند چارقد و مانند ملحف است.
در قاموس آمده: پيراهن و لباس گشاد، كوچك‏تر از ملحفه، يا چيزى است مثل ملحفه كه زن لباس خود را با آن مى‏پوشاند.
در نهج‏البلاغه، حضرت مى‏فرمايد:
«سترنى عنكم جلباب الدين.»
و مى‏فرمايد:
«من احبنا اهل‏البيت فليستعد للفقر جلبابا.»
هر كه ما اهل‏بيت را دوست دارد، براى فقر لباسى آماده كند.
و نيز، به بعضى از كارگزارانش مى‏نويسد:
«فالبس لهم جلبابا من اللين.»
براى مردم لباسى از نرمى بپوش.
با اين قرائن و آنچه از نهايه و صحاح و قاموس نقل شده مى‏شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالايى و چادر مانند است، نه فقط روسرى و خمار. (25)
از لغت‏نامه‏ها و تفسيرهاى قرآن استفاده مى‏شود: براى جلباب، دو معنى ياد شده است، كه براى روشن شدن زواياى بحث، نگاهى مى‏افكنيم به رواياتى كه واژه جلباب در آنها آمده است.
در بحارالانوار، 60 بار جلباب، جلبابا، جلبابها، جلبابك و... به كار رفته است كه 32 بار جلباب و 30 بار جلبابا. در مجموع، از اين واژه، دو معنى اراده شده است:
1. پرده:
«قال سلمان فكانها البسنا جلباب المذله.» (26)
«سترنى عنكم جلباب الدين.» (27)
«جلباب الليل.» (28)
«من القى جلباب الحياء عن وجهه فلاغيبة له.» (29)
«البخل جلباب المسكنة.» (30)
روايتهايى كه واژه «جلبابا» در آنها آمده بيش‏تر اين‏گونه‏اند: «فليتخذ للفقر جلبابا»، يا «للفاقة جلبابا» كه در تمامى موردها، مى‏توان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حياء. پرده هم تمامى بدن را مى‏پوشاند. با اين معنى براى «جلباب‏» روايتها جايگاه خود را از لحاظ معنى، خوب پيدا مى‏كنند.
2. رواياتى نيز وجود دارد كه «جلباب‏» بى‏گمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نيست; در مثل راوى مى‏گويد به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پيش ما آمد «و ليس عليه جلباب‏». (31)
روشن است كه در اين جا، مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده، بلكه شايد مراد عبا باشد و دشداشه(پيراهن عربى).
در روايت ديگرى آمده كه حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود:
«ليقطع لهن جلباب من نار ودرع من نار.» (32)
به قرينه درع، «جلباب‏» نمى‏تواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه «درع‏» بى فايده مى‏شد. نكته شايان توجه اين كه رواياتى كه در آنها «جلباب‏» به معناى پرده و لباس سرتاسرى است، به طور معمول، از رسول خدا(ص) و على(ع) وايت‏شده; ولى رواياتى كه در آنها «جلباب‏»، به معناى دشداشه، يا لباس كوتاه است، از امام صادق(ع) روايت‏شده است.
بنابراين مى‏توان گفت: مراد از «جلباب‏» در آيه شريفه، چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى، به لباس گشادى كه بيش‏تر بدن را در خود مى‏گيرد و مى‏پوشاند نيز، جلباب مى‏گفته‏اند و كم‏كم به هر دو معنى گسترش يافته است.
خلاصه: واژه جلباب، به معناى چادر و همانند آن است، نه به معناى روسرى و پوشيه. در اين جا بايد به اين نكته توجه داشت كه چادر، به طور معمول، جلو بسته نيست. بنابراين، چادر سر كردن، با بازبودن و آشكار بودن جلوى سر و صورت و گوشها، منافاتى نداشته است.
به قرينه اين كه سوره حشر، پيش از سوره نور نازل شده، معلوم مى‏شود كه اين آيه در صدد تحديد حجاب و نماياندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلكه بر آن بوده نشانه‏اى براى زنان آزاده و پاكدامن برنهد و مى‏خواسته با اين امتياز و امتياز قلمداد كردن آن، كارى كند كه بانوان با شوق، پذيراى حجاب شوند.
و شايد اين‏گونه نشانه‏گذارى و جداسازى صف پاكدامنان از ناپاك‏دامنان و يا آزادگان از كنيزكان، باخواست‏خود زنان صورت گرفته باشد.
به اين بيان، چون مورد اذيت و آزار اراذل و اوباش قرار مى‏گرفتند، گاه وبى‏گاه، به پيامبر(ص) شكوه مى‏كرده و خواستار راه چاره‏اى بوده‏اند كه خداوند اين راه‏چاره را براى آنان مطرح كرده است.
شاهد بر اين، آيه بعدى است كه با لحن شديدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاكدامن را تهديد مى‏كند و مى‏فرمايد:
«لئن لم‏ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينة لنغرينك بهم ثم لايجاورنك فيها الا قليلا.» (33)
[پس از اين] اگر منافقان و آنان كه در دلهاشان مرض و ناپاكى است و هم آنان كه شايعه مى‏افكنند [دست از اين زشت‏كارى برندارند] تو را عليه آنان برانگيزيم; تا پس از اندك زمانى در مدينه در جوار تو، زيست نتوانند كرد.
روشن است كه منافقان و بيمار دلان كارشكنيهاى گوناگون مى‏كردند. گاهى به آزار و اذيت زنان مى‏پرداختند، گاهى شايعه‏هايى درباره شكست مسلمانان، در بين مردم مى‏پراكندند. هر زمان براى كار خود بهانه و عذر مى‏آوردند; در مثل هنگامى كه به آزار زنان دست مى‏يازيدند، مى‏گفتند: فكر كرديم كنيز است و...
خداوند، در مرحله نخست، نشانه‏اى براى بازشناسى كنيز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه، ديگر هيچ توجيهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.

يدنين

«يدنين‏» از «ادناء» به معناى نزديك‏كردن، گرفته شده است; ولى در اين آيه‏شريفه، به معناى آويختن است. التفسير الكاشف، «يدنين‏» را به معناى «يسدلن‏» (34) آويزان مى‏كنند و الميزان، آن را به معناى «يتسترن‏» (35) مى‏پوشانند، گرفته است.
در تفسير روح‏المعانى آمده است:
«الادناء التقريب يقال ادنانى اى قربنى وضمن معنى الارخاء، او السدل ولذا عدى بعلى.» (36)
ادناء، به معناى نزديك كردن است. گفته مى‏شود: ادنانى; يعنى مرا نزديك كرد و معناى آويزان و رها كردن را هم در بر دارد; از اين روى با «على‏» آمده است.
سپس در ادامه معناى ديگرى براى «يدنين‏» آورده شده است; ولى به نظر مى‏رسد اختلاف در معناى «يدنين‏» ناشى از اختلاف در معناى «جلباب‏» باشد.
به هر حال، اگر «جلباب‏» به معناى چادر باشد، «يدنين‏» به معناى آويختن و رها كردن است. «من‏» در «من جلابيبهن‏» تبعيض است و زمخشرى در كشاف، دو احتمال در اين باره يادآور شده است:
1. هرگاه از منزل بيرون مى‏روند، بعضى از چادرهاى خود را بر سر بيندازند; يعنى در هر نوبت، يكى از چادرهاى خود را برسر كنند و از منزل خارج شوند.
2. هرگاه از منزل بيرون مى‏روند، بخشى از چادرشان را بر سر بيندازند. (37)
به نظر مى‏رسد احتمال دوم درست‏باشد; يعنى هر زن، قسمتى از چادر خود را بر سر بيندازد و اين معنى، با همانندهاى آن در قرآن نيز سازگار است: «ولياخذوا اسلحتهم‏» هركس اسلحه خود را برگيرد. «فاغسلوا وجوهكم‏» هركس صورت خود را بشويد.
و نيز با واقعيت تاريخى آن زمان كه مردم در فقر و تنگدستى به سر مى‏بردند، بيش‏تر سازگار است; زيرا دور مى‏نماند كه در آن زمانها كه اصحاب صفه، در فقر شديدى مى‏زيستند و لباس و مسكن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاى گوناگون داشته باشند و آيه شريفه ضمن تاييد بفرمايد: يكى از چادرها را بر سر كنيد.
از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شان نزولها، به دست مى‏آيد كه سوره احزاب، پيش از سوره نور نازل شده است.
و نكته ديگرى كه روشن مى‏شود، اين كه بخش نخست آيه، مقدمه‏اى است‏براى بخش دوم; يعنى پوشيدن چادر، مقدمه‏اى است‏براى شناخته شدن; تا آزار نبينند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه اين كه تكليفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زيرا آن تكليف، سپسها و در برهه‏اى ديگر، هنگام نازل شدن سوره نور (آيه 30) بيان شده است و در نتيجه مى‏توان گفت: جلباب مطرح شده در اين آيه حقى است كه خداوند براى زنانى كه نمى‏خواهند مورد آزار و اذيت ولگردان قرار بگيرند، قرار داده است; نه اين كه وادار كردنى در كار باشد. براى روشن شدن بيش‏تر مساله مثالى مى‏زنيم: هرگاه، شخصى، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مكان امن و پناهگاه اوست و كسى حق هيچ‏گونه دست‏اندازى به حقوق او را ندارد و كسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز كند.
اگر كسى از پشت‏بام، بالاى درخت، يا روزنه‏اى و... به داخل منزل كسى بنگرد و يا شنود و دوربين مخفى بگذارد، به حريم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد كند و حتى چشمان او را نابينا سازد و يا به قتل برساند. در احاديث گوناگون وارد شده است:
«ايما رجل اطلع على قوم فى دارهم لينظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عينيه، او جرحوه فلا دية له.» (38)
هر آن كه بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تيراندازى كردند و نابينا شد و يا بر وى زخمى وارد كردند، ديه‏اى برايش نيست.
در حديث ديگر آمده است:
«شخصى از سوراخهاى حجره‏هاى رسول خدا(ص) به درون آن مى‏نگريست. پيامبر اكرم(ص) با تيرى كه در دست اشت‏به سوى او آمد، تا چشمانش را كوركند مرد فرار كرد. پيامبر(ص) فرمود: اى خبيث! سوگند به خدا اگر ايستاده بودى چشمانت را كور مى‏كردم.» (39)
ولى اگر در خانه‏اى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و ديگران به او نگاه كردند، چشمهايشان نابينا نمى‏شود و بيننده را تجاوزگر به حريم ديگران نمى‏دانند (گرچه تماشا كننده، كار حرامى انجام داشته است); زيرا آن زن، با گشودن در، و نشستن روبه‏روى آن، خود، حريم خانه خود را شكسته است.
حال از اين آيه روشن مى‏شود كه خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق كرده و به آنان امتياز داده كه اجازه داده است كه حريم خود را به همراه خود ببرند. يعنى اگر «جلباب‏» و پرده‏اى بين خود و محيط خارج پديد آورند، اين پرده، حريم آنان خواهد بود و كسى حق ندارد به اين حريم دست‏يازد و با كسى كه اين حركت زشت را انجام داد، مى‏توان، برخورد كرد. ولى اگر كسى چنين حريمى را براى خود قرار نداد و مورد اذيت و آزار ديگران قرار گرفت و نگاه‏ها به او دوخته شد و سخنان ناشايستى درباره او به كار گرفته شد، نمى‏تواند ادعاى دست‏اندازى به حريم خود را مطرح كند; زيرا خود، حريمى براى خود قرار نداده است.

مرحله چهارم:

«قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غير اولى الاربة من الرجال او الطفل الذين لم‏يظهروا على عورات النساء ولايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن وتوبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون.»
خداوند در اين مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى‏دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گيرند، اندام خود را بپوشانند، زينت و آرايش خود را به جز آن جا كه ناگزير آشكار مى‏شود، بر بيگانه آشكار نسازند، سينه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زينت و جمال را ننمايانند، جز براى محرمهاى سببى و نسبى و يا زنان و كنيزكان و كودكان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمين نكوبند كه خلخال و زيورشان بيرون آيد و آشكار شود.
اين مرحله از پوشش، بى‏گمان، پس از آيات سوره احزاب نازل شده است; به چند دليل:
1. برابر ترتيب نزول سوره‏ها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمين، يا هشتاد و نهمين و يا نودمين سوره نازل شده بر رسول خداست; (40) ولى سوره نور نودوششمين تا يك صدودومين سوره نازل شده بر رسول خداست.
2. شان نزولها، يا اسباب‏النزولهايى كه براى سوره‏ها، يا پاره‏اى از آيات بيان شده نيز، بيانگر همين نكته‏اند; در مثل در سوره احزاب، پيش از نازل شدن آيات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زيد و زينب و غزوه بنى‏قريظه بود كه همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. (41) ولى در سوره نور، سخن از داستان افك به ميان آمده كه مربوط به غزوه بنى‏المصطلق و پس از نازل شدن آيه حجاب بوده است.
عايشه مى‏گويد:
«رسول خدا، بين زنان خود قرعه كشيد و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و اين رخداد، پس از نزول حجاب بود.» (42)
بنابراين آيه 31 سوره نور، بيان چهارمين مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون اين مرحله از حجاب، مهم‏ترين مرحله‏است و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون ديگرى نيز بيان كرده، ما به شرح درباره اين آيه بحث مى‏كنيم; تا زواياى مساله به خوبى روشن شود.
بنابراين آيه شريفه، با توجه به واژگان و شان نزول و لباس معمول زمان نزول و روايتهايى كه درباره بخشهاى گوناگون آيه به ما رسيده است، مورد بررسى قرار مى‏گيرد.
در اين بررسى، بيش‏تر، سعى بر اين است كه واژگان آيه مورد دقت قرار گيرند و از روايتها و شان‏نزولها، تنها به عنوان يارى دهنده استفاده شود.
نكته‏هايى كه از اين دو آيه شريفه: (30 و 31 سوره نور) مى‏شود فهميد:
1. واژه «غض‏»، به معناى كاستى است: «واغضض من صوتك‏» يعنى صداى خود را فرو بكاه. «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله‏» يعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پايين بياورند.
بنابراين «يغضون من ابصارهم‏»، يعنى از نگاههاى خود مى‏كاهند.
در آيه شريفه: (آيه 30 سوره نور) كه خداوند مى‏فرمايد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم‏» فعل «يغضوا» مجزوم است; زيرا جمله شرطى در تقدير است:
«قل للمؤمنين: غضوا من ابصارهم فانك ان تقل لهم، يغضوا.»
به مؤمنان بگو: ديدگان خود را فرو نهند كه اگر تو به آنان بگويى ديدگان خود را فرو خواهند كاست.
«يغضضن‏» در آيه شريفه 31 سوره نور نيز مجزوم است; زيرا عطف شده بر «يغضوا» و در آن نيز فعل امر در تقدير است.
2. حذف جمله شرط در «يغضوا» و «يغضضن‏» دلالت مى‏كند كه مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همين كه از دستورهاى خداوند آگاهى يافتند، بى‏درنگ به آنها جامه عمل در مى‏پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا، بى‏چون و چرا گردن مى‏نهند. به گونه‏اى كه كلام نيازى به آوردن جمله شرط ندارد.
بنابراين، بايد جمله شرطى در تقدير گرفت، تا توجيه نحوى براى حذف «نون‏» در «يغضوا» باشد. ذكر نشدن جمله شرط نيز، بى‏گمان، دليلى داشته كه همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.
3. متعلق فعل «يغضوا» و «يغضضن‏» محذوف است و در آيه از آن نشانه و اثرى نيست. بنابراين، از آيه روشن نمى‏شود كه ديدگان را از چه چيز بايد فرو كاست. شايد حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. يعنى چشم را از آنچه نظر كردن به آن حرام است، فرو بنديد. اما چه چيزهايى نگاه كردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نيست و آيه در اين باب، بيانى ندارد.
4. جمع آمدن «مؤمنين‏»، «يغضوا»، «ابصارهم‏» و همچنين «مؤمنات‏»، «يغضضن‏» و «ابصارهن‏» بيانگر اين نكته است كه هركس بايد چشم خود را فرو كاهد مانند: «خذوا اسلحتكم‏» هر كس اسلحه خود را بردارد و «فاغسلوا وجوهكم‏» هر كسى صورت خود را بشويد.
بنابراين، آيه شريفه در مقام بيان حكم تك‏تك اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بيان حكم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف‏كنندگان جامعه نيست. حال اگر كسى وظيفه شخصى خود را انجام نداد، چه بايد كرد؟ از اين آيه، حكمش روشن نيست.
5. در شان نزول آيه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:
«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدينه و كان النساء يتقنعن خلف آذانهن فنظر اليها وهى مقبلة فلما جازت نظر اليها ودخل فى زقاق قد سماه ببنى فلان فجعل ينظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلما مضت المراة نظر فاذا الدماء تسيل على صدره وثوبه فقال والله لآتين رسول الله(ص) ولاخبرنه قال: فاتاه. فلما رآه رسول الله(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئيل(ع) بهذا الآية: قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ان الله خبيبما يصنعون.» (43)
در مدينه، جوانى از انصار، با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعه‏ها را پشت گوشها مى‏انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى‏داد. هنگامى كه زن از برابر وى رد شد، باز به زن نگاه مى‏كرد و را ه خود را ادامه مى‏داد. تا داخل كوچه‏اى شد كه حضرت نام كوچه را ذكر كرد و همچنان كه به پشت‏سر نگاه مى‏كرد، استخوان، يا شيشه‏اى كه در ديوار بود، صورت وى را دريد. هنگامى كه زن از جلو چشمش ناپديد شد، به خود آمد، ديد خون بر لباس و سينه‏اش، جريان دارد.
پيش خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(ص) مى‏روم و او را از واقعه مى‏آگاهانم. هنگامى كه نزد پيامبر(ص) آمد و حضرت او را به آن حالت ديد، فرمود: اين چه حالتى است؟
جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آن‏گاه جبرئيل(ع) بر پيامبر نازل شد با اين آيه شريفه: اى رسول ما، به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ كنند. آن براى ايشان بهتر است. همانا، خداوند به آنچه انجام مى‏دهند، آگاه است.
6. از شان نزول و همچنين از آيه «قل للمؤمنات‏» بر مى‏آيد كه زنان مدينه سر و بدن خويش را مى‏پوشانده‏اند، ولى بخشهايى از سروسينه خود را نمى‏پوشانده‏اند. بنابراين، آيه، درباره آن قسمتهايى كه پوشيده نمى‏شده، دستورهايى داده است.
7. آمدن واژگانى چون: «المؤمنين‏» و «المؤمنات‏» به جاى «الذين آمنوا» نشانگر اين است كه اين احكام براى كسانى است كه به حمل شايع، مصداق مؤمن هستند. بنابراين، روى سخن با غير مسلمانان و مسلمانان ناپاى‏بند نيست. شان نزول نيز، اين نكته را تاييد مى‏كند; زيرا جوان انصارى، همين كه نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى‏گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد، با همان سروروى خونين، خود را به پيامبر(ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى‏بند و هوسباز و آلوده چشم مى‏بود، بايد كار نارواى خود را ادامه مى‏داد، تا ديگران پيامبر(ص) را با خبر سازند.
شايد بتوان نتيجه گرفت كه غير مسلمانان و مسلمانان شناسنامه‏اى و ناپاى‏بند، كه در روايات نگاه به سر و روى آنها بى‏اشكال دانسته شده است، از همان ابتدا، مكلف به پاره‏اى از دستورها نيستند و اين دستورها براى رسيدن انسان خواستار كمال، به كمال انسانيت و دور شدن از حيوان صفتى است.
8. تكرار كردن «قل‏» و جداسازى بين دو آيه، آوردن واژگان: «المؤمنين‏» و «المؤمنات‏» با دو صيغه مذكر و مؤنث و همچنين واژگان: «يغضوا»، «يغضضن‏» و... نشان مى‏دهد كه زن و مرد هر يك احكام ويژه به خود را دارند و از حكم يكى، نمى‏توان حكم ديگرى را فهميد.
9. پيش‏تر اعلام كردن حكم نگاه و پوشش مردان، شايد افزون بر تغليب، كه هميشه در زبان عرب، مذكر را بر مؤنث پيش مى‏دارند، به اين جهت‏باشد كه حكم مردان كوتاه است و در يكى دو جمله در خور بيان است، ولى حكم پوشش و حجاب زنان، نياز به شرح فراوان داشته است; به گونه‏اى كه حجم ظاهر آيه حجاب زنان، كم‏وبيش، پنج‏برابر حجم آيه پوشش مردان است.
10. آمدن حرف «من‏» تبعيضيه در جمله «يغضوا من ابصارهم‏» و «يغضضن من ابصارهن‏» و نيامدن آن در جمله «يحفظوا فروجهم‏» و... شايد بيانگر اين نكته باشد كه «فرج‏» هيچ محدوده مجازى ندارد كه در آن حفظ واجب نباشد; ولى براى ديدن و نگاه، محدوده مجاز نيز وجود دارد.
11. على‏بن ابراهيم در تفسير خود، روايتى از محمدبن مسلم، از حضرت صادق(ع) نقل مى‏كند كه فرمود:
«كل آية فى القرآن فى ذكر الفروج فهى من الزنا الا هذه الآيه فانها من النظر فلايحل لرجل مؤمن ان ينظر الى فرج اخيه ولايحل للمراة ان تنظر الى فرج اختها.» (44)
هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است، مراد حفظ از زناست، مگر اين آيه، كه مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نيست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نيست كه نگاه كند به فرج خواهر خود.
در تفسير روح‏المعانى، همين مطلب به ابن‏زيد و ابى‏العاليه، نسبت داده شده است; ولى صاحب روح‏المعانى، اين برداشت را نمى‏پذيرد و حفظ فرج را در تمامى آيات، به يك معنى مى‏داند و يادآور مى‏شود: اين گونه تفصيل، دليلى ندارد.
صاحب تفسير روح‏المعانى، اگر به جمله‏هاى پيشين و پسين آيه و به شان نزول توجه مى‏كرد، بر وى روشن مى‏شد كه آن تفصيل، تفصيل درستى است. وقتى صدر آيه، درباره چشم پوشى از نگاه باشد، و ذيل آيه، درباره نمايان نساختن زينت و از سويى، شان نزول درباره نگاه باشد، مى‏توان حفظ فرج را در آيه ويژه حفظ از نگاه دانست.
بنابراين در تفسير آيات و روايات و بيان واژگان آنها، نبايد تنها به اشتراكهاى واژگانى تكيه كرد، بلكه سياق آيه نيز بسيار اهميت دارد.
روشن است كه پيدا كردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آيات نازل شده در شرايط گوناگون و... كارى است غير محققانه.
12. نگاه كردن به زنان، گرچه رفتارى است كه نفس انسان، بدان سوى گرايش دارد آن را به مصلحت‏خود مى‏داند، ولى پاك‏دامنى و پاك چشمى براى انسان، مصلحت‏بيش‏ترى دارد; از اين روى، قرآن مى‏فرمايد: «ذلك ازكى لهم‏».
13. گاهى، انسانها، دچار خودفريبى مى‏شوند و با توجيه‏ها و به بهانه‏هايى، گناه را براى خود روا، يا واجب مى‏شمارند. از اين روى، خداوند در قرآن، با جمله: «ان الله خبير بما يصنعون‏» به همگان هشدار مى‏دهد كه خداوند، رفتارها و كردارها را، همان‏گونه كه هست مى‏بيند و به آنها آگاهى دارد.
14. نخستين جمله‏اى كه حكم ويژه‏اى را براى خانمها بيان مى‏كند «لايبدين زينتهن الا ماظهر منها» است كه براى روشن شدن آن، بايد به چند نكته توجه كرد:
الف. مراد از زينت، نمى‏تواند دستبند، گردنبند، النگو و... باشد; زيرا نمايان آنها وقتى كه از بدن جدا باشند، هيچ اشكالى ندارد. در مثل، زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جايى بگذارد كه مردان آن را ببينند، يا طلاى خود را براى تعمير به طلاساز بدهد و... هيچ گناهى انجام نداده است. بنابراين، به احتمال قوى، مراد از واژه «زينت‏» در آيه شريفه، جاى زينت است; يعنى گردن، دست، گوش و مانند اينها.
ب. گفتن «زينت‏» و اراده كردن مكان زينت، مجاز است و به علاقه حال و محل، چنين مجازگويى، مجاز شمرده شده است. فلسفه آوردن مجاز به جاى حقيقت، افزون بر تخفيف لفظ، مبالغه و تاكيد است. (45)
ج. شايد سربسته گفتن: «الا ما ظهر» و روشن نكردن حد و مرز آن، براى واگذار كردن اين امور به عرف باشد. در مثل «ماظهر» براى خانمى كه هيزم جمع مى‏كند و از صحرا مى‏آورد، با «ماظهر» براى خانمى كه لب جوى به شستن لباس مشغول است، يا خانمى كه پشت ميز اداره به رتق و فتق امور و پاسخ‏گويى مشغول است، يا خانمى كه در آزمايشگاه، به ساماندهى وسايل مى‏پردازد، فرق دارد. دو گروه نخست، بايد مقدارى آستين را بالا بزنند، ولى دو گروه دوم، به بيش از انگشتان دست، نياز ندارند. به هر حال، بخشهايى از دست، پا و صورت كه عرف حكم به پوشيدن آنها نمى‏كند، يا ضرورت اقتضا مى‏كند كه پوشيده نشود، از استثناءها به شمار مى‏روند. برابر حديثى كه از عايشه نقل شده، پيامبر(ص) به اندازه يك قبضه (در حدود 8 سانتى‏متر) بالاتر از كف دست را استثناء كرده است. (46)
ولى همان گونه كه گذشت اين حد معين كردن نمى‏تواند براى همگان باشد، اين حد بر فرض صحيح بودن سند براى زن رخت‏شوى و مانند اوست.
د. فعل «لايبدين‏» صيغه ششم از فعل مضارع «يبدى‏» ( ظاهر مى‏كند. نمايان مى‏سازد) است و در حال رفع، نصب و جزم در ظاهر فرقى نمى‏كند. بنابراين مى‏تواند، نهى، نفى، يا عطف به «يغضضن‏» و در پاسخ شرط مقدر باشد.
به هر حال، آيه شريفه، يا از نماياندن زينت‏باز مى‏دارد، يا روش زنان مؤمن را در ننماياندن زينت، بيان مى‏كند، يا تسليم بى‏چون و چراى پيامبر(ص) بودن را يادآور مى‏شود.
در هر صورت، اگر در موردى قسمتى از بدن، يا زينت، شك شد كه آيا از استثناست، يا مستثنى منه; در مثل دو عرف با هم ناسازگارى كردند و يا ضرورت و عرف با هم نساختند، يا در درستى خبرى كه دال بر گستره استثناء است، شك شد، استثنا بودن آن قسمت از بدن، ثابت نيست. بنابراين، از ذيل «الا ما ظهر» خارج مى‏شود و «لايبدين‏» آن را در بر مى‏گيرد.
خلاصه اين كه: در جايى كه شك مى‏كنيم آيا از استثناهاست، تا پوشش آن لازم نباشد، يا از استثناها نيست، اصل اين است كه از استثناها نيست و پوشش آن لازم. اين اصل در جاهايى كه شك را مى‏يابد، كاربرد بسيار دارد.
ه. واژه «زينتهن‏» براى بيان اين نكته نيست كه اگر خانمى زينت ندارد، تا آن را نمايان سازد مجاز است‏سروگردن و دست‏وپا و... را براى نامحرمان نمايان سازد. بلكه بيان‏گر محدوده حجاب است; ولى حدومرز آن را به گونه‏اى باز مى‏شناساند كه در خود داراى انعطاف باشد. همان‏گونه كه روش قرآن و دين، در روشن كردن حد و مرز گزاره‏ها و احكام، چنين است كه بازشناسى موضوع را به عرف، و يا خود مكلف وا مى‏گذارد.
و در اين گونه موردها، راه را بر سخت‏گيريها مى‏بندد در مثل مى‏گويد: بيمار روزه خود را بگشايد; اما بيمار كيست؟ ساكت است.
و. روايات در بيان مراد «ماظهر» گوناگونند: دسته‏اى «وجه و كفين‏» (صورت و دو دست تا مچ) را مى‏گويند و دسته‏اى «قدمين دو كف پا، تا مچ) را نيز مى‏افزايند. (47)
شايد آنچه را كه روايات بيان كرده‏اند، قدر متيقن باشد; زيرا آيه قرآن از بيان «وجه و كفين‏» ناتوان نبوده است. بيان مستثنى و مستثنى‏منه، به صورتى كلى، براى بيان مطلبى عام‏تر و مفيدتر بوده است. از اين روى در پاره‏اى از روايات، روايت نقل شده از عائشه (49) نيز، مى‏تواند مؤيد استثناى جاى النگو باشد.
شايد روا بودن نگاه به سر زنان اهل تهامه، اهل سواد، علوج، زن ديوانه و... در همين راستا باشد.
ز. شمارى از مفسران، گفته‏اند: زينت‏بر دو گونه است: ظاهرى و باطنى. جمله «الا ما ظهر منها» در صدد بيان زينتهاى ظاهرى است. اينان، سپس در مصداقها و نمونه‏هاى آن اختلاف كرده‏اند. ابن‏مسعود، زينت ظاهرى را لباس و ينت‏باطنى را گوشواره، النگو و خلخال دانسته است. ابن‏عباس گفته است:
زينت ظاهرى، سورمه، انگشتر، گونه‏ها و حناى دست است.
قتاده، تنها سورمه، النگو و انگشتر را گفته و شمارى ديگر، زينت ظاهرى را وجه و كفين دانسته و شمارى صورت و سرانگشتان و گروهى ديگر كف دست و سرانگشتان را گفته‏اند. (50)
اين ديدگاههاى گوناگون و پراكنده بيان‏گر اين نكته است كه شارع مرز روشنى را بيان نكرده و هيچ يك از ديدگاهها براى انسان لزوم پيروى نمى‏آورد. و نمى‏توان گفت: بى‏گمان حداقل استثنا شده است. زيرا حداقل، همان قول ابن‏مسعود است كه زينت ظاهرى را لباس دانسته است. در حالى كه بى‏گمان، زنان، پيش از نازل شدن اين آيه پوشيه نمى‏زده و دستكش به دست نمى‏كرده‏اند و پس از نازل شدن آيه هم، چنين بوده است. پس، بى‏گمان آشكار بودن دستها تا مچ و چهره، اشكالى نداشته و پوشيدن كف پاها تا مچ نيز، رسم نبوده است.
بنابراين، برابر اين ديدگاهها نيز، بايد «الا ماظهرمنها» را به عرف واگذاريم و سخن اينان را بر فهم آنان از عرف زمان خودشان حمل كنيم.
15. دومين جمله‏اى كه حكم ويژه‏اى را براى بانوان بيان مى‏كند: «وليضربن بخمرهن على جيوبهن.»
از اين جمله كه مى‏فرمايد: روسريهاى خود را برگريبان خود بيندازيد، ظاهر مى‏شود كه پيش از نازل شدن آيه شريفه، روسريها را زيرگلو گره نمى‏زده‏اند و گريبان و سينه‏هاى آنان، پيدا بوده است.
روايتى كه پيش از اين در شان نزول آيه، بيان شد (51) ، تاييد كننده همين نكته است. بنابراين، وقتى كه پيش از نازل شدن آيه، زيرگلو، گوشها و مقدارى از سينه، پيدا بوده است، بى‏گمان، دستها، پاها و چهره ظاهر بوده زيرا هيچ مرسوم نيست كه در جامعه‏اى و در سرزمينى زنان دستها و پاها را بپوشانند; ولى سينه و گردن را باز بگذارند.
16. اين جمله از آيه شريفه، تاييد كننده نكته‏اى است كه از جمله پيش استفاده كرديم و آن اين كه: بايد لباس عرف آن زمان را وا رسيد و آن را معيار قرار داد، سپس شارع هر جا را درست نمى‏داند، اعلام كند و حكم و نظر جديد خود را بيان بفرمايد. اگر نادرستى موردى را اعلام نكرد، بايد از عرف پيروى كرد.
17. از اين بخش از آيه شريفه، واجب بودن پوشاندن زير چانه، درخور استفاده نيست; زيرا نه از آيه اين مطلب بر مى‏آيد و نه انداختن روسرى بر روى سينه و گره زدن در زير گلو، تمامى زيرچانه را فرا مى‏گيرد.
پيش از اين بيان شد كه استثناى كف و وجهين، مصداقى از ماظهر است، نه تمام آن، بنابراين، نبايد بحث كرد كه آيا زيرچانه از صورت است، يا نيست و نبايد بحث كرد كه «وجه‏» زير چانه را در بر مى‏گيرد يا خير؟ بلكه بايد بررسى كرد آيا شارع كه خواسته عرف را رد كند و بر نپوشاندن گريبان، بر زنان خرده گيردو يا خواسته به پوشاندن گريبان و سينه امر كند، آيا امرش شامل زيرچانه مى‏شود، يا خير؟ اگر امر شارع، زيرچانه را در برگرفت، پيروى واجب است و اگر در بر نگرفت، زيرچانه، به همان اباحه اولى، كه عرف مردم مدينه داشته‏اند، باقى مى‏ماند; مگر اين كه دليل ديگرى وجود داشته باشد كه بعد بحث مى‏كنيم.
18. در بخش ديگر آيه شريفه كه مى‏فرمايد: «لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن... او نسائهن، او ما ملكت...» نكته‏اى كه به چشم مى‏خورد، وجه تكرار «ولايبدين زينتهن‏» است كه يادآور شده‏اند: يادآورى آن درباره نخست، براى بيان رخصتها به اعتبار منظور بوده و درباره دوم، براى بيان ناظر بوده است. (52) يعنى دربار نخست‏بر آن است كه اين نكته را بيان كند: زن، وظيفه دارد، زينت‏خود را بپوشاند، مگر آنچه كه از باب ضرورت، كه عرف آن را بايسته مى‏داند، بيرون مى‏ماند; مانند: دست و چهره. اما دربار دوم «لايبدين زينتهن‏» در صدد بيان اين است كه شمارى از مردان، مى‏توانند به زينتهاى زن بنگرند و لازم نيست كه زن، زينتهاى خود را از آنان بپوشاند. پيش از اين، يادآور شديم كه مراد از زينت، جاهاى زينت است كه دست‏بالا، دستها تا نصف آرنج، پاها تا مچ، گردن و گلو، گوشها، گريبان و شايد موهاى سر را دربر بگيرد اما بى‏گمان، كمر، شكم، سينه و رانها، از جاهاى زينت‏به شمار نمى‏روند. اين اعضا بر همان حال نخستين خود مى‏مانند كه زنان به طور معمول، اينها را مى‏پوشانده‏اند. بنابراين، زن بايد آنها را بپوشاند و خويشاوند محرم حق نگاه به آن اعضاء را ندارند.
بنابراين آنچه كه از اين جا و آن جا شنيده مى‏شود: به غير از عورت، مردان محرم به هر جاى زن مى‏توانند بنگرند سخنى است نادرست و بى‏بنياد و ناسازگار با آيه شريفه مورد بحث. البته اين پندار از فتواى فقيهان سرچشمه گرفته كه در اين باره سخن خواهيم گفت.
19. اين كه بر شوهر رواست كه به همه جاى زن خويش بنگرد و زن هم چنين حقى را درباره شوهر خود دارد و... مطلبى است كه از آيات ديگرى استفاده مى‏شود، مانند:
«نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم.»
همسران شما، كشتزارهاى شمايند، هر جا كه خواستيد بر كشتزار خود درآييد.
يا«قد افلح المؤمنون الذين... والذين لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم، فانهم غير ملومين.» (53)
مؤمنان، رستگار شدند آنان كه... و آنان كه فرجهاى خود را نگاهبانى مى‏كنند، مگر بر همسران يا كنيزان ملكى كه هيچ نكوهشى بر آنان نيست.
بنابراين، اين كه شمارى پنداشته‏اند چون: در آيه شريفه از شوهر نام برده شده «الا لبعولتهن‏» و شوهر مى‏تواند به تمامى بدن همسر خود نگاه كند، سپس دسته‏هاى يازده‏گانه ديگرى را بر شوهر عطف كرده، چنين استفاده مى‏شود كه اين يازده گروه هم مى‏توانند به همه جاى بدن خانمى كه با آنها محرم است، نگاه كنند، مگر اين‏كه دليلى بر خلاف اقامه شود، مانند: حرام بودن نگريستن به عورت غير و حرام بودن نگاه شهوت‏آلود و... پندارى بيش نيست و سخنى است‏بى‏مبنا و بى‏دليل كه با كم‏ترين درنگ، نادرستى آن روشن مى‏شود.
20. كسانى كه در اين آيه استثنا شده‏اند و لازم نيست زنان در برابر آنان جاهاى زينت‏خود را بپوشانند، عبارتند از: شوهر، پدر، پدر شوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، پسر برادر، پسر خواهر، زنان هم‏كيش، ملك يمين (كنيز زرخريد و به قولى عبد) پيروانى كه نياز جنسى ندارند، كودكانى كه بر عورت زنان چيره نشده‏اند.
21. در اين كه پيروانى كه نياز جنسى ندارند چه كسانى هستند، اختلاف است. در مجمع‏البيان پنج قول نقل شده است:
الف. آنان كه به خاطر نياز غذايى همراه انسان مى‏آيند و نياز جنسى ندارند، مانند: ابله.
ب. عنين (ناتوان از آميزش).
ج. خصى (آلت‏بريده)
د. پيرى كه گرايشى به زنان ندارد.
ه. برده صغير. (54)
به نظر مى‏رسد از اين چند ديدگاه، ديدگاه نخست، بهتر باشد و پذيرفته‏تر; زيرا گروه دوم و سوم شهوت دارند، ولى نمى‏توانند به كار برند. بنابراين به «غير اولى الاربه‏» غير نيازمند گفته نمى‏شود و همچنين پيرمرد. دسته پنجم، به خاطر نابالغى، قوه شهوانيه آنان برانگيخته نشده و اينان نيازمند بالقوه‏اند كه با فراز«او الطفل الذى...» استثنا شده است.
بنابراين، مصداق تام و تمام اين فقره، دسته اول است، گرچه آيه ويژه و منحصر به آن مصداق نيست و مى‏توان كسانى را كه پيش‏تر شهوت جنسى داشته‏اند، ولى اكنون به خاطر مريضى، يا پيرى، يا رياضت، شهوتى ندارند نيز، از مصداقهاى آن به شمار آورد.
22. در اين كه مراد از كودكانى كه بر عورتها چيره نشده‏اند، چه كسانى هستند، اختلاف است.
الف. كودكانى كه عورتها و اسرار زنان را نمى‏شناسند و به خاطر نداشتن شهوت، بر آن نيرو و قوت پيدا نكرده‏اند.
ب. كودكانى كه قدرت آميزش با زنان را ندارند. بنابراين، اگر به حد شهوت رسيدند، حكم مردان را دارند. (55)
به نظر مى‏رسد از دو ديدگاه، ديدگاه نخست‏بهتر است; زيرا اگر كودكانى اسرار زنان را بشناسند و از امور جنسى آگاه باشند، ولى اكنون ناتوان از آميزش، اين آگاهى سبب مى‏شود، كودكان به انحراف كشيده شوند و آن كارهايى را كه شارع نمى‏خواسته انجام بگيرد، انجام بگيرد.
23. آخرين فقره در آيه شريفه، درباره حجاب زنان، اين فقره است:
«لايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن.»
زنان مؤمن، نبايد پاى بر زمين بكوبند، تا زينتهايى كه پنهان داشته‏اند معلوم شود.
نخستين نكته‏اى كه از اين فقره آيه شريفه به دست مى‏آيد اين كه: نه تنها نماياندن جاى زينت، بر زنان مؤمن روانيست كه شنواندن صداى زينت‏به نامحرم نيز، روا نيست.
24. از فقره «لايضربن...» و از فقره «لايبدين زينتهن‏» برداشت مى‏شود كه نماياندن هرگونه زيبايى براى برانگيختن شهوت مرد، با استفاده از هر يك از حواس، نارواست.
در قرآن گوش و چشم، دو شاخص اصلى از حواس انسانى به شمار مى‏روند. از اين روى، زن نبايد نازك و دلپذير با مرد نامحرم سخن بگويد. همان گونه كه اين مطلب در، دستور خداوند به زنان پيامبر(ص) آمده است:
«فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض.» (56)
پس در گفتار نرمى نشان ندهيد، تا اميد نبرد، آن كه در قلبش بيمارى است.
25. از جمله زينتهاى نهانى كه زن نبايد با پاى‏كوبى بر زمين آشكار سازد، خلخال است. از آن‏جا كه خلخال را به پا مى‏بسته‏اند و قرآن آن را زينت نهان مى‏داند، روشن مى‏شود كه عرف و آنچه شناخته شده و رسم بوده، زنان شلوارهاى بلند مى‏پوشيده‏اند، كه خلخال را نيز مى‏پوشانده است.
بنابراين، پوشاندن پا تا پايين، در زمانهاى گذشته، رسم بوده و پس از نازل شدن آيه شريفه، واجب بودن آن، روشن شده است; زيرا اين آيه در صدد محدود كردن بودند، گستراندن. حال اگر روشن شد كه در آن زمان، شلوار و لباس بيرون منزل و داخل منزل، يكى بوده، مى‏توان گفت: پوشاندن پا تا پايين، در داخل منزل و در پيش محرمهاى دوازده‏گانه، شناخته شده و مرسوم بوده و سپس واجب شده است. مگر نزد شوهر، كه با آيات ديگر استثنا شده است. اگر نشانه‏اى بر يكسان بودن لباس زن در خانه و بيرون از خانه، پيدا نشد، لباس درون خانه، پيرو عرف است.
26. نكته ديگر اين كه پاى بر زمين كوبيدن، جز بايسته‏هاى راه رفتن نيست; يعنى زن مى‏تواند بدون پاى‏كوبى بر زمين به گونه شناخته شده و معمول، راه رود. بنابراين، با توجه به اين كه در چند فقره قبل، فرمود: «لايبدين زينتهن الا ما ظهرمنها.» و در اين فقره از زدن پا به زمين جلوگيرى كرد، روشن مى‏شود كه خانمها بايد بيش‏ترين رعايت را در هر زمينه‏اى داشته باشند و باندازه ضرورت، بسنده كنند.
27. در آخرين بخش از آيه مى‏فرمايد:
«وتوبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون.»
اى مؤمنان، همگى به سوى خدا برگرديد، شايد رستگار شويد.
گويا مراد از «ايها المؤمنون‏» مردان مؤمن است; زيرا اين دو آيه، حكم هر يك از مردان و زنان مؤمن را جداگانه بيان كرد. از اين روى، روشن مى‏شود كه مردان گناهانى را انجام مى‏داده‏اند كه نياز به توبه و بازگشت‏بوده است. در مثل، با نگاه‏هاى شهوت‏آلود، سبب جعل احكامى براى بانوان شده‏اند كه شان نزول، تاييد كننده اين مطلب است. پس سخت‏گيرى خداوند در لباس و چگونگى پوشش زنان، به عنوان نقصان وارد كردن و به بند كشيدن آنان نبوده، بلكه راهى بوده كه آنان را از چشمان آلوده مردان شهوت‏ران حفظ كند. بنابراين، حجاب، براى آنان سنگرى است نگهدارنده و بازدارنده از نگاههاى آلوده به شهوت، نه براى محروم كردن آنان از حقوق خود در جامعه.
28. فرمان پوشش به زنان و فرمان چشم فروكاستن به مردان، به تنهايى براى جلوگيرى از گناه و چشم‏چرانى مردان، كافى نيست; بلكه آنان نيرويى درونى، مانند تصميم بر توبه و بازگشت‏به سوى خدا و گردن نهادن به دستورهاى او، نياز دارند; تا آنان را از آنچه كه خداوند حرام كرده، بازدارند و بدون آن نيروى درونى، تمهيدات بيرونى، كافى نيست.
29. آنچه در تفسير على‏بن ابراهيم، به عنوان روايت ابى‏الجارود نقل شده، بسيار همانند آن چيزى است كه از ظاهر آيه شريفه، برداشت مى‏شود:
ابى الجارود از امام باقر(ع) روايت مى‏كند:
«فى قوله «لايبدين زينتهن الا ما ظهر منها» فهى الثياب والكحل والخاتم وخضاب الكف والسوار. والزينة ثلاث: زينة للناس وزينة للمحرم وزينة للزوج. فاما زينة الناس، فقد ذكرناه واما زينة المحرم فموضع القلادة فما فوقها والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه واما زينة للزوج فالجسد كله.» (57)
امام باقر(ع) درباره فرموده خداوند متعال: «و آشكار نسازند زينت‏خود را مگر آنچه آشكاراست‏» فرمود: آن زينت، عبارت است از: لباس، سورمه، انگشتر، حناى دست و النگو.
زينت، سه قسم است: زينتى براى مردم، زينتى براى محرم و زينتى براى شوهر.
زينت‏براى مردم را يادآور شديم. زينت محرم، جاى گردنبند و بالاتر از آن و جاى دستبند و پايين‏تر از آن و جاى خلخال و پايين‏تر از آن و زينت‏شوهر تمامى بدن زن است.
اگر چه در سند روايت مناقشه است و در اين كه چه بخش از آنچه از قول امام باقر(ع) نقل شد، روايت است و كدام بخش از آن، سخنان صاحب تفسير، احتمالهايى وجود دارد. ولى آنچه مهم است، روايت همان را مى‏گويد كه ظاهر آيه با توجه به عرف بيان مى‏كند.
و بنابراين، روايت جنبه تاييدى دارد; از اين روى سند نداشتن آن، زيانى به بحث نمى‏رساند.
مرحله پنجم: از آياتى كه پيش از اين، از آنها سخن گفته شد، روشن شد كه زنان قسمتهايى از بدن خود را كه پيش از نازل شدن آيه حجاب نمى‏پوشانده‏اند، لازم نيست آنها را در برابر خويشاوندان دوازده‏گانه مطرح شده در آيه 30 سوره نور، بپوشانند. ولى از آيات به دست نيامد كه حكم آن جاهايى را كه پيش از آيه حجاب مى‏پوشانده‏اند، اكنون چيست و در برابر اين دوازده‏گروه چه بايد بكنند؟
در مثل، آيا مادر مى‏تواند تمامى بدن غير از عورت را در برابر فرزند بالغ خود نمايان كند؟
آياخواهر مى‏تواند تمامى بدن، غير از عورت را در برابر برادر بالغ خود نمايان كند؟
از آيات مورد بحث، روا بودن آشكار ساختن سينه، شكم، كمر، ساق‏پا و رانها و مانند آن در برابر محرمها به دست نيامد.
اكنون مى‏خواهيم بگوييم: از ظاهر قرآن مجيد، به دست مى‏آيد كه حاضر شدن زن، با لباس نامناسب و نماياندن، شكم، سينه، ران و... در برابر خويشان نسبى، بى‏چون و چرا، حرام است. خداوند در آيه 85 95 سوره نور مساله را مطرح فرموده و حتى ورود بدون اجازه به اتاق پدر و مادر را، ممنوع فرموده است:
«يا ايها الذين آمنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم والذين لم‏يبلغوا الحلم منكم ثلث مرات من قبل صلوة الفجر وحين تضعون ثيابكم من الظهيرة ومن بعد صلوة العشاء ثلث عورات لكم ليس عليكم ولاعليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض كذلك يبين الله لكم الآيات والله عليكم حكيم.»
اى آنان كه ايمان آورده‏ايد، غلامان و كنيزان زر خريد شما و كودكان نابالغ، [براى وارد شدن به اتاق شما] بايد سه وقت از شما اجازه بگيرند: پيش از نماز صبح، هنگامى كه لباسهاى خود را هنگام ظهر در مى‏آوريد و پس از نماز عشا. اين سه وقت، عورت است از براى شما. برشما و بر آنان، غير از اين سه وقت، گناهى نيست. شمارى از شما بر شمارى ديگر وارد شونده و گردش كننده‏اند اين چنين خداوند آيات خود را براى شما بيان مى‏كند و خداوند، داناى حكيم است.
«واذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم كذلك يبين الله لكم آياته والله عليم حكيم.»
هنگامى كه كودكان شما به سن بلوغ رسيدند، بايد از شما اجازه بگيرند، همان‏گونه كه پيشينيان آنان اجازه مى‏گرفتند. اين چنين خداوند آيات خود را براى شما، بيان مى‏كند. خداوند داناى حكيم است.
آيه مى‏فرمايد كودكان نابالغ، در سه نوبت، براى ورود به اتاق پدر و مادر اجازه بگيرند. حال، كودكان بالغ چطور؟ اينان، بايد در هر حال، اجازه بگيرند، چه در اين سه نوبت و چه در وقتهاى ديگر.
با اين كه در وقتهاى ديگر، احتمال برهنگى و... مادر يا به كلى وجود ندارد، يا بسيار كم‏پيش مى‏آيد، چرا كودك بالغ براى ورود به اتاق پدر و مادر، بايد اجازه بگيرد؟ اين بدان جهت است كه در ديگر وقتها نيز احتمال دارد جاهايى از مادر كه عورتين نيست، ولى از زينتهاى نهان به شمار مى‏روند، پيدا باشند كه تنها براى همسر ديدن آنها رواست و براى غيرهمسر ناروا.
بنابراين، مفهوم آيه 85 و صريح آيه 95، كه واجب بودن اجازه را براى فرزند بالغ بيان مى‏كنند، با ملازمه عرفى، به حرام بودن نظر به زينتهاى باطنى مادر و حرام بودن نماياندن زينتهاى پنهان بر مادر، دلالت دارد.
اگر كسى بگويد احتمال دارد كه عورتين مادر در آن سه وقت ديگر نيز آشكار باشد; از اين روى بايد كودكان بالغ وارد نشوند!
مى‏گوييم: احتمال نمايان بودن عورتين مادر در غير سه نوبت‏ياد شده، با جايز بودن ورود كودكان نابالغ، بدون اجازه، سازگار، نيست.
بله اگر دليل قوى از روايات به جايز بودن ظاهر شدن مادر با لباس‏زير، در بين فرزندان پيدا كرديم، كه بسان نص بود، آن گاه، چاره‏اى نيست، بايد واجب بودن اجازه را براى امور ديگر بدانيم. ولى در بحث روايات خواهد آمد، كه چنين دليل قوى و روشنى وجود ندارد.
نكته: خداوند در آيه 31 سوره نور، دوازده گروه را استثناء كرد و نتيجه اين شد كه بر زن لازم نيست‏خود را در برابر اين گروهها بپوشاند; اما در آيه 85 همان سوره، تنها بر دو دسته واجب كرد كه در سه وقت‏ياد شده، اجازه بگيرند و در ديگر وقتها، همگان بايد اجازه بگيرند. از اين روى، اين پرسش به ذهن مى‏آيد:
دليل استثناهاى دوازده‏گانه در آن جا و دوگانه در اين جا چيست؟
پاسخ: در اين جا دو گروه را استثناء كرد:
1. ملك يمين. اين خود، بحث دارد كه آيا غلام و كنيز را در بر مى‏گيرد، يا نه، تنها كنيز را در بر مى‏گيرد؟ آيا بالغان را در بر مى‏گيرد، يا نابالغان را نيز در بر مى‏گيرد؟ از آن جا كه هيچ‏كدام از انواع برده در زمان ما وجود خارجى ندارند، از بحث درباره آن، خوددارى مى‏شود.
2. كودكان غيربالغ خود انسان، نه هر كودك غيربالغ.
اين گروه مى‏تواند به تمامى بدن مادر، غير از عورت نگاه كند و پوشاندن بدن، به غير از عورت، در برابر اينان، واجب نيست; از اين روى مى‏توانند بدون اجازه، مگر در سه نوبت‏ياد شده، به اتاق پدر و مادر، وارد شوند.
ولى همين گروه و همين كودكان نابالغ، وقتى به سن بلوغ رسيدند، بايد براى وارد شدن به اتاق پدر و مادر، در همه گاه اجازه بگيرند، چون چه بسا، ران و سينه و پاهاى مادر عريان باشد.
در اين جا، معناى يك قيد و كلمه‏اى كه در آيه ذكر شده و مفسران به طور معمول آن را معنى نكرده و از آن گذشته‏اند، روشن مى‏شود.
آيه 60 سوره نور چنين بود:
«واذا بلغ الاطفال منكم الحلم، فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم.»
«من قبلهم‏» در آيه شريفه به چه كسانى اشاره دارد؟ از كلام مفسران، مطلب روشنى به دست نمى‏آيد، ولى با توجه به آيه 31 همين سوره كه دوازده گروه استثنا شدهو، دوازدهمين كودكى بود كه بر عورتهاى زنان آگاهى نداشت، روشن مى‏شود، كودكان در آيه 85، از گرفتن اجازه بخشوده شدند، مگر زمانى كه به سن بلوغ برسند كه در اين صورت، بايد اجازه بگيرند، همان‏گونه كه «الذين من قبلهم‏»; يعنى يازده‏گروه قبلى، اجازه مى‏گرفتند. بنابراين، روشن مى‏شود كه مراد از «من قبلهم‏» گروههاى يازده‏گانه قبلى است.
البته استثنا بودن زوج و زوجه از اجازه گرفتن و نگاه كردن، به خاطر آيات سوره مؤمن و معارج است و اشكالى به ليت‏بحث ما، وارد نمى‏سازد.
روايات:
حال كه بحث از آيه 85 و 95 شد و زواياى گوناگون آن دوروشن گرديد، رواياتى را به عنوان تاييد كننده كه در ذيل دو آيه، 85 و 95 آورده شده، يادآور مى‏شويم:
1.امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
«يستاذن الذين ملكت ايمانهم والذين لم يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات.كما امركم الله عزوجل ومن بلغ الحلم فلا يلج على امه و لاعلى اخته ولا على خالته ولا على ماسوى ذلك الا باذن فلا ياذنوا حتى يسلموا و السلام طاعة الله عزوجل.» (58)
ملك يمين‏هاى شما و فرزندان نابالغ شما،همان‏گونه كه خداوند امر فرموده به شما، در سه نوبت اجازه مى‏گيرند.هركس به سن بلوغ رسيد،به هيچ‏روى،بر مادر،دختر، خاله و غير اينان، بدون اجازه وارد نمى‏شود.و اجازه نمى‏دهند، تا سلام كند;زيرا سلام، پيروى از خداوند است.
2.روايتى ديگر،همانند اين روايت،از امام باقر(ع) رسيده است. (59)
3.در الدرالمنثور روايتهاى، بسيارى در اين باب نقل شده، از جمله:
«راوى از پيامبر(ص) مى‏پرسد:آيا براى وارد شدن بر مادرم،بايد اجازه بگيرم؟
حضرت مى‏فرمايد:بله.
راوى مى‏پرسد:با مادرم در يك اتاق زندگى مى‏كنم، آيا براى وارد شدن بر ايشان، بايد اجازه بگيرم؟
پيامبر(ص) مى‏فرمايد: اجازه لازم است.
راوى مى‏گويد: من خدمتگزار مادرم هستم، آيا هر گاه وارد مى‏شوم، بايد اجازه بگيرم؟
حضرت فرمود: آيا دوست دارى وى را برهنه ببينى؟
گفت: نه.
فرمود: پس اجازه بگير و وارد شو.» (60)
اين روايت، با دو سند: «ابن جرير عن زيدبن اسلم، ان رجلا سال النبى‏» و«ابن‏جرير و بيهقى عن عطاء بن يسار: ان رجلا قال يا رسول الله.» نقل شده است.
روايت نشان مى‏دهد كه اجازه گرفتن براى اين است كه مادر، برهنه ديده نشود. عريان در اين‏جا، اعم است از برهنگى كامل كه حتى عورتين او ديده شود، يا نيمه برهنگى كه سينه، شكم، ران و... ديده شود. ولى به قرينه رواياتى كه از ابن‏مسعود و حذيفه، نقل شد: «ان لم‏تفعل رايت منها ما تكره‏» يا «ما على كل احيانها تحب ان تراها» معلوم مى‏شود كه مراد از برهنگى در حديث نبوى، برهنگى كامل نيست و روايات، تاييد كننده همان چيزى است كه از آيه برداشت‏شده.

خلاصه بحث:

1. حكم حجاب، كم‏كم و به مرور زمان، نازل شد و از خانه پيامبر اسلام(ص) شروع شد و سپس به ديگر خانه‏ها و خانواده‏ها سريان يافت.
2. حجاب براى سالم ماندن روح انسانها قرار داده شده است: (ذلكم اطهر لقلوبكم وقلوبهن).
3. جلباب (ل چادر) افزون بر تكليف، حقى بوده براى خانمهاى پاكدامن كه در ابتداء، جنبه حق بودن آن برترى داشته است.
4. پيش از آمدن حكم حجاب، زنان ، غير از سروگردن، گريبان و دستها را تا حدود آرنج، باقى بدن خود را مى‏پوشانده‏اند. ظاهر بودن كمر، سينه، رانها و... رايج نبوده است. بنابراين، گروههاى استثناء شده، همان جاهايى كه به طور معمول نمى‏پوشانده‏اند مجاز هستند كه نگاه كنند و جايز بودن نگاه كردن به رانها، سينه، ساقهاى پا و... از آيه به دست نمى‏آيد.
5. حكم حجاب، حكم فراگير است و گروههاى استثناءشده به خاطر ضرورت و... بوده است.
6. اصل در مساله حجاب، جداسازى كامل محيط مرد و زن از يكديگر است، به گونه‏اى كه هر دو بتوانند در جامعه به كار و تلاش بپردازند و تماسها و برخوردها دراندازه بسيار كمى باشد.
7. حجاب و پوشش، مساله‏اى شخصى است و بازشناسى «ماظهر» و ضرورتها به عهده خود افراد است و از اين آيات حكم و وظيفه‏اى براى مسؤولان امر و متوليان امور روشن نشد.
8. در اين آيات هيچ بحثى درباره «مادر همسر» مطرح نشد و از هيچ يك از واژگان آيات روشن نشد كه داماد مى‏تواند به مادر همسر خود نگاه كند.
بله، از آيه 32 سوره بقره روشن مى‏شود: ازدواج با مادر همسر حرام است، همان گونه كه ازدواج با مادر، خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر حرام است، ولى ملازمه‏اى بين حرام بودن ازدواج با حلال بودن نگاه كردن وجود ندارد.

پى‏نوشتها:

1. سوره «احزاب‏»، آيه 35.
2. همان، آيه 23 33.
3. تفسير «مجمع‏البيان‏»، امين الاسلام طبرسى، ج‏7 863/8.
4. سوره «احزاب‏»، آيه 55.
5. «وسائل الشيعه‏»، ج‏14، باب 129، از ابواب مقدمات النكاح، ج‏1/171 - 172.
6. همان، ح‏4.
7. تفسير «مجمع‏البيان‏»، ج‏7 -8/368.
8. تفسير «روح‏المعانى‏»، آلوسى بغدادى، ج‏12/107، دار احياء التراث العربى، بيروت.
9. سوره «احزاب‏»، آيه 59.
10. همان، آيه 6.
11. همان، آيه 32.
12. تفسير «الدر المنثور»، سيوطى، ج‏5/221.
13. همان.
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. «نهج‏البلاغه‏»، صبحى صالح، نامه 31، آخر نامه.
18. تفسير على بن ابراهيم قمى، ج‏2/196.
19. تفسير «روح‏المعانى‏»، ج‏2/127.
20. تفسير «الدرالمنثور»، ج‏5/221.
21. تفسير «روح‏المعانى‏»، ج‏12/127.
22. تفسير «مجمع‏البيان‏»، ج‏7 - 8/369.
23. تفسير «الميزان‏»، علامه طباطبايى، ج‏16/339.
24. تفسير «الكاشف‏»، محمد جواد مغنيه، ج‏6/239.
25. «قاموس قرآن‏»، سيد على اكبر قرشى، ماده جلباب، دار الكتب الاسلاميه.
26. «بحارالانوار»، علامه مجلسى، ج‏10/55، ح‏2.
27. همان، ج‏32،تحقيق محمد باقر محمودى،237،ح‏190 وزارت ارشاد.
28. همان، ج‏41/227، ح‏37.
29. همان، ج‏75/233، ح‏1.
30. همان، ج‏78/11، ح‏70.
31. همان، ج‏68/35، ح‏74.
32. همان، ج‏79/76، ح‏5.
33. سوره «احزاب‏»، آيه 60.
34. تفسير «الكاشف‏»، محمد جواد مغنيه، ج‏6/239.
35. تفسير «الميزان‏»، ج‏16/339.
36. تفسير «روح‏المعانى‏»، ج‏12/127.
37. تفسير «الكشاف‏»، ج‏3/560.
38. «فروع الكافى‏»، ج‏7/290، ح‏1، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت.
39. همان‏291/، ح‏5.
40. «تاريخ قرآن‏»، دكتر محمد راميار/674، اميركبير.
41. همان/672.
42. تفسير «مجمع‏البيان‏»، ج‏7 - 8/130.
43. تفسير «نورالثقلين‏»، ج‏3/588; «كافى‏»، ج‏5/521، ح‏5.
44. تفسير على‏بن ابراهيم قمى، ج‏2/101.
45. تفسير «روح‏المعانى‏»، ج‏10/204، دارالفكر، بيروت.
46. «الدر المنثور»، ج‏5/42.
47. تفسير «نورالثقلين‏»، ج‏3/589، ج‏95/590، ح‏105.
48. همان‏590/، ح‏103.
49. تفسير «الدرالمنثور»، ج‏5/42.
50. تفسير «مجمع‏البيان‏»، و ديگر تفسيرها، ذيل آيه.
51. تفسير «نورالثقلين‏»، ج‏3/588، ح‏93.
52. تفسير «روح‏المعانى‏»، ج‏10/209.
53. سوره «مؤمنون‏»، آيه 1 - 6.
54. تفسير «مجمع‏البيان‏»، ج‏7-8/138.
55. همان.
56. سوره «احزاب‏»، آيه 32.
57. تفسير «على‏بن ابراهيم قمى‏»، ج‏2/101; تفسير «نورالثقلين‏»، ج‏3/592، ح‏119.
58. تفسير «نورالثقلين‏»، ج‏3/621، ح‏229.
59. همان/622، ح‏231.
60. تفسير «الدر المنثور»، ج‏5/75.
دوشنبه 10 مهر 1391  2:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن و فلسفه حجاب (قسمت دوم)

قرآن و فلسفه حجاب (قسمت دوم)

ابراهيم سجادي

حجاب، هم دافعه، هم جاذبه آنچه تا كنون از حجاب و حيا و عفاف گفتيم حكايت از آن داشت كه حجاب عاملي است براي دور كردن آسيب ها از ساحت زن، در حالي كه همين عامل دفع و ردّ، در جايي ديگر به نوبة خود عامل جذب و زمينه جذابيت نيز است. تقريباً همه، بر اين نكته تأكيد دارند كه حيا و عفت قدر و قيمت زن را بالا مي برد. تمام مردان اعم از خواستگار، شوهر، محارم و نامحرمان، به زن با حيا، احترام قائلند و زن بي حيا و بي آزرم را حقير مي شمارند. وليام جيمز (روان شناس معروف آمريكايي) مي گويد: " زنان دريافتند كه دست و دلبازي مايه طعن و تحقير است و اين را به دختران خود ياد دادند." (ويل دورانت، لذات فلسفه،/ 129) منزلتي ناشي از حيا كه نقطه مخالف بي حيايي و به قول ويل دورانت دست و دلبازي است، به گونه هاي مختلف تعبير شده و هر انديشمندي، به شكلي بازتاب آن را در زندگي زن، به توضيح نشسته است. ويل دورانت حيا را كمين گاهي مي داند كه زن با استفاده از آن مي تواند همسر مورد نظرش را برگزيند يا مطابق دلخواهش اصلاح نمايد: " حجب و حيا براي دختران همچون وسيله دفاعي است كه به او اجازه مي دهد تا از ميان خواستگاران خود، شايسته ترين آنان را برگزيند يا خواستگارش را ناچار سازد كه پيش از دست يافتن بروي، به تهذيب خود بپردازد. موانعي كه حجب و عفت زنان، در برابر شهوت مردان ايجاد كرده، خود عاملي است كه عاطفه و عشق شاعرانه را پديد آورده و ارزش زن را در چشم مرد بالا برده است" (ويل دورانت، قصة الحضاره،1/84) خانم جينا لمبروزو (روان شناس معروف ايتاليايي)، تداوم عفت و حياي زن را مهم شناخته و دلدادگي مرد را در اين رابطه مؤثر دانسته است: " بدون شك منشأ حجب و حياي زن را در عشق و علاقه مي توان يافت، چه اين كه زن وقتي مرد را به خويش علاقمند و خود را نسبت به او متمايل ديد، منظور اصل خود نمايي و جلوه گري از بين مي رود" (جينا لمبروزو،/48) استاد مطهري بر اين باور است كه عفت و حجاب، براي زن هم وسيله تصاحب دل مرد است و هم حايل و مانع در برابر گرفتاران به جنون جنسي و انگيزه تجاوز: " حيا و عفاف و ستر پوشش، تدبيري است كه خود زن با يك نوع الهام، براي گرانبها كردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد، به كار برده است ... زن همان گونه كه متوسل به زيور، خود آرايي و تجمل شد كه از آن راه، قلب مرد را تصاحب كند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نيز شد، دانست كه نبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آتش عشق وطلب اورا تيز تر كند ومقام خود را بالا ببرد ... به طور كلي رابطه اي است ميان دست نارسي و فراق از يك طرف وعشق و سوز وگرانبهايي از طرف ديگر يعني عشق در زمينه فراقها ودست نارسي ها مي شكفتند. زن هر اندازه متين تر و با وقار تر و عفيف تر حركت كند ... به احترامش افزوده است ... قرآن پس از آنكه توصيه مي كند زنان خود را بپوشانند مي فرمايد :" ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ " يعني اين كار براي اين كه به عفاف شناخته شوند ومعلوم شود خود را در اختيار مردان قرار نمي دهند بهتر است و در نتيجه ، دور باش وحشمت آنها ، مانع مزاحمت افراد سبكسرمي گردد " (مطهري، مجموعه آثار، 19/421) جلال الدين بلخي، اين معنا را چنين به نظم آورده است: آب غالب شد برآتش از نهيب
زآتش او جوشد چو باشد درحجيب چونكه ديگي حايل آمد هردو را
نيست كرد آن آب را كردش هوا ظاهرا بر زن چو آب از غالبي
باطنا مغلوب و زن را طالبي ( بلخي،/124) يعني، مرد چونان آب است و زن چونان آتش، اگر اين دو بي هيچ مانعي در ارتباط با هم قرار گيرند، آن كس كه مغلوب مي شود وخاموش و سرد و بي خاصيت مي گردد، زن است. ولي اگر ميان اين آب و آتش، ظرفي حايل شود، آتش سرد و بي خاصيت نمي شود؛ بلكه مي تواند با حرارت دائمي خود، وجود مرد را گرمايش و به غليان و شور وا دارد. مطهري مي گويد: "مرد درعمق وجودش از ابتذال تسليم ورايگاني زن متنفر است و عزت، استغنا وبي اعتنايي او را مي ستايد مردي وجود ندارد كه آرزوي داشتن همسر عفيف و با حياء را درسر نپروراند يا از زيستن دركنار چنين زني لذت نبرد." (مطهري، مجموعه آثار ،19/422)
چرا تأكيد بر حجاب و عفاف زن؟ زن و مرد در طبيعت، هر يك گرايشها، انگيزه ها، توانها و كاركردهاي خاص خود و آسيب ها و ضرورت هاي ويژة خود را دارند. از اين رو در قرآن هر يك از آن دو به تكاليفي مكلّف شده اند كه با هم يكسان نيست، چرا كه اگر نقش زن در طبيعت و تدبير الهي، نقش جذب و تسخير و پذيرش قرار داده شده و لوازم اين جذابيت و انگيزه ها و محركهاي لازم به او داده شده است. پس او از همين ناحيه نيز آسيب پذير است و وحي قرآني خواسته است با برنامه ها و رهنمودهايي جلو آسيب ها را بگيرد و در عين حال اصل طبيعت زنانه زن را انكار نكند و ضد ارزش معرفي ننمايد. اين است كه در كنار تشويق او به ايجاد جذابيت مثبت براي همسر خود، وي را از به كار گيري اين توان در زمينه هاي نادرست بر حذر داشته و از او خواسته است تا با حجاب و عفاف و حيا بر نيروي جذّابيت آفريني خويش فائق آيد و آن را مديريت كند. برخي از روانشناسان بر اين باورند كه همزمان با آغاز دوران بلوغ احساس تشخيص هويت نيز خود نمايي مي كند؛ همانگونه كه پسران در اين مقطع سني به سلطه جويي مي انديشند. در دختران حالت انقياد، جذب و قدرت جلب توجه آشكار مي شود و در نتيجه علاقه پوشيدن لباسهاي زيبا، آرايش كردن، با عشوه سخن گفتن، با ناز قدم بر داشتن و بروز حالت هاي مادرانه در آنان طبيعي است ولي در مرحله تكامل بلوغ و تعيين هويت انساني زنان بايد به جاي جذب همه مردان، تنها به يك مرد توجه كرده و بقيه توانايي هاي جسمي و روحي خود را صرف سازندگي كنند . البته اين خطر وجود دارد كه رشد شخصيت توقف پيدا كند و دختران به موجودات كاملا گيرنده تبديل شده، هميشه اسير توجه ديگران باشند. امروز اين خطر به صورت جدي تر مطرح است. در بسياري از جوامع بشري اين توقف به گونه هاي مختلف مورد تشويق قرار مي گيرد. ظهور زنان بي بند و بار و عشوه گر در پرده سينماها و تلويزيون، نقش معرفي الگو را دارد. (روحاني،/25 و32 و35)
خانم لمبروزو بدون يادآوري مراحل رشد هويت، زن را تشنه دلربايي مي شناسد و براي تسخير توجه و دلهاي ديگران از ارائه اندام، تنظيم رفتار و گفتارش سود مي برد: "يكي از تمايلات عميق و آرزوهاي اساسي زن آن است كه در چشم ديگران اثر مطلوب بخشيده و به وسيله حسن قيافه، زيبايي اندام، موزون بودن حركات، خوش آهنگي صدا، طرز سخن گفتن و بالاخره شيوه راه رفتن خود، مطبوع طباع واقع گشته، احساسات آنها را تحريك نموده و روحشان را مجذوب سازد " (لمبروزو،/ 42) وقتي دختران و زنان در كنار گرايش به لبخند زدن (هايد،/ 166) نزاكت در گويش، نمايش نرمي، ملايمت، رأفت و شفقت (اردوبادي، نگاه پاك زن و نگاه هاي آلوده به او،/ 83 ) به آرايش و نمايش مي پردازند، جاذبه دو چندان پيدا مي كند ولي عطش آنها در خود نمايي و جلب توجه ديگران نيز افزايش مي يابد (روحاني، / 112 ) و به تبعيت از آن هزينه تجمل نيز بالا مي رود. براساس تحقيقي، زنان جهان شصت درصد در آمد سالانه شان را صرف زيبايي، خريد لوازم آرايش و بهداشت مي كنند اكثر افرادي كه چنين هزينه مي كنند، زنان زير 25 سال را تشكيل مي دهند ( سايت انتخاب، 12 آبان 1386 )
نتايج انكار حجاب و نفي عفاف اگر چه حجاب و عفاف نوعي محدوديت و زحمت را براي زنان به همراه دارد ولي امروز به آساني مي توان مشاهده كرد كه نفي حجاب و عفاف و كنار نهادن آن از سوي زنان، آثار ويرانگري را براي جوامع بشري پديد آورده است و در اين فرو ريزي ارزشها، بيشترين آوارها بر سر زنان فرود آمده و به خود آنان آسيب زده است. ويل دورانت با توجه به مشاهدات زمان خود در مقام بررسي عفت عمومي و آشفتگي زندگي خانوادگي مي گويد: " به زودي زماني خواهد رسيد كه هيچ مردي نخواهد خواست با زني كه با هم از تپه زندگي بالا رفته بودند، پايين برود و ازدواج بي طلاق چنان نادر خواهد شد كه باكره در شب زفاف. " (ويل دورانت، لذات فلسفه،/ 170 ) بر اساس بازرسي كه صورت گرفته است 80 % دختران دانش آموز انگليسي در كيف خود قرص ضد بار داري حمل مي كنند و 45 % دختران جوان در مدارس مختلف عفتشان را از دست مي دهند. اين نسبت در مقطع تحصيلات عالي به شدت افزايش مي يابد. (الجمري،/30 )
هايد مي گويد: " بررسي در مورد يك دانشگاه پژوهشي معتبر نشان داد كه 26% اساتيد آن تجربه روابط جنسي را با يك دانشجو پذيرفته اند. البته اين احتمال كمتر برآورد شده است زيرا ممكن است پاسخ دهندگان اين رفتار را پنهان كرده باشند يافته ها نشان مي دهد 50 % دانشجويان زن توسط اساتيد خود مورد مزاحمت قرار گرفته اند." (هايد،/436) موريس مترلينگ با اين كه آخرين روزهاي عمرش را در سال آخر نيمه اول قرن بيستم به پايان برده وتا فجايع جنسي آخر نيمه دوم قرون بسيتم فاصله زياد داشت، در عين حال وضعيت زمان و ماجراي زندگي شخصي خود را اين گونه در معرض مطالعه قرار مي دهد : "يكي از علل بزرگ گرفتاري و بدبختي نوع بشر عشق است و اگر در جامعه ما عشق از بين مي رفت، به طور اتوماتيك پنجاه درصد از بدبختيها و محروميتها و ناكاميها، نيز محو مي شدند ... در زمان جواني، عشق نظير تند باد شديد ما را به هر طرف مي كشاند و قواي جواني و اوقات ما صرف عشقبازي مي شود و در نتيجه از ترقّي و تعالي باز مي مانيم ... تازه وكيل عدليه شده بودم ... و بعد از يك سال دوندگي و صرف وقت، چهار هزار و پانصد فرانك به من حق الوكاله دادند ... يك نفر آدم عاقل مي توانست اين مبلغ را سرمايه كرده و بقيه عمر را ... به قناعت زندگي نمايد . يك شب در حالي كه پول موصوف در جيب بغلم بود؛ وارد يكي از كاباره ها شدم، من مصمم بودم كه بيش از دو فرانك از پول خود را خرج نكنم ولي مشاهده زنهايي كه در آن كاباره بودند و خصوصا يكي از آنها، عنان اختيار را از دستم گرفت. بعد در حال مستي از كاباره خارج شديم و من تا چهل و هشت ساعت به خانه خود نرفتم و روز سوم كه از خواب بيدار شده و خواستم به طرف منزل خود بروم، ديدم كه بيش از دو سه فرانك در جيب من باقي نيست لطمه روحي و معنوي بزرگي كه اين خاطره در ذهن من باقي گذاشت، تا چند ماه محو نمي شد. (مترلينگ،/51) علاوه بر عشق جنسي، تجاوز جنسي در غرب نيز رونق خود را از آرايش و نمايش مي گيرد و آن عبارت است از : " دخول دهاني ، مقعدي و مهبلي بدون رضايت كه با زور صورت مي گيرد و يا از طريق تهديد به آسيب رساندن جسماني اعمال مي شود و يا هنگامي انجام مي گيرد كه قرباني قادر به بيان موافقت خود نباشد"(هايد،/412 )
حجم تجاوز جنسي چشم گير است، زنان در بسياري از كشورهاي غربي با احساس ترس از تجاوز، زندگي مي كنند و وقتي كه در معرض تجاوز قرار مي گيرند، بينندگان با بي تفاوتي رنج و درد حيثيتي آنها را ناديده مي انگارند. اين واقعيت را از طريق گزارشها و آمارهاي زير مي توان درك كرد: "شامگاه روز پنج شنبه 22 سپتامبر 1988 در ايستگاه قطار شهري شيكاگو در حضور جمعي از مردم زني، مورد تجاوز قرار گرفت، آنهم در ساعت پر رفت و آمد، هيچ كس به استمداد آن زن پاسخ نداد. روزنامه شيكاگو تريبون نوشت: رهگذران سر در گم شده بودند زيرا تجاوزگر به قرباني خود دستور داده بود لبخند بزند و او چنين كرد." (مايكل كوك،1/15 ) " روزي در يك متروي پاريس كه به طرف حومه پاريس در حركت بود، سه جوان فرانسوي دختري را در داخل قطار مورد تجاوز قرار دادند ... مسافران كوپه بغلي هم به سروصدا و فريادهاي ملتمسانه آن دختر اعتنايي نكردند." (اردوبادي نگاه پاك زن و نگاه هاي آلوده به او، 1/252) " روزي يك دختر خانم كارمند، هنگام غروب آفتاب از سر كارش به طرف منزل بر مي گشت، در راه سه مرد او را دستگير نموده و ابتدا محتويات جيبش را خالي كرده و در همان كنار خيابان به عنف به او تجاوز مي كنند، در حالي كه دو نفر دستهايش را گرفته بودند و دختر از مردم هر چه استمداد مي كند، كسي به او ياري نمي رساند، تنها عكس العملشان به ... گفتن اصطلاح " دگولاس: مشمئز كننده " خلاصه مي گردد." (همان،/253) " براساس تحقيق، در آمريكا در سال 1992 صد و دو هزار و پانصد مورد تجاوز جنسي به ثبت رسيده است، با اين كه به گزارش اف.بي.آي. تجاوز توأم با خشونت و زور از جرائمي است كه كمترين ميزان گزارش دربارة آن وجود دارد." ( هايد،/413 ) " طبق بررسي، ده درصد كارمندان زن دولت مركزي آمريكا، مستقيما تحت فشار، براي برقراري روابط جنسي قرار گرفته بودند ... در واقع دوازده هزار زن كارمند دولت قربانيان تجاوز يا اقدام به تجاوز از طرف سرپرستان يا همكاران خود طي يك دوره دو ساله بوده اند." (همان،/ 435 )
زناني كه مورد تجاوز قرار مي گيرند، طبق مطالعاتي انجام شده، وقتي كه به سرزنش خود يا بيان بايدها و نبايدهاي مؤثر در جهت تأمين امنيتشان، مي پردازند، مي گويند: "اگر من بلوز تنگ را نپوشيده بودم، اگر دامن كوتاه را بر تن نكرده بودم، اگر آنقدر احمق نبودم كه در آن خيابان تاريك قدم بزنم و اگر آنقدر كودن نبودم كه به آن يارو اعتماد كنم." (همان،/415 ) اين اظهارات، نشان دهنده اين است كه زن غربي آگاهانه يا به صورت نا خود آگاه تجاوز به خود و تأمين امنيتش را بر اساس حريم گيري پوشش و انتخاب پوشيدني زنانه تحليل مي كنند. بهر حال، زن آرايش كرده و نيمه عريان غربي، با هيولاي تجاوز جنسي رو به اوست، هر زني، 14 تا 25 درصد احتمال تجاوز به خود را مي دهد (هايد،/415 )، فمينيستها مي گويند: "هراس از تجاوز جنسي، روي همه زنان تأثير مي گذارد و تأثير آن، بر شيوه لباس پوشيدن، برنامه ريزي ساعت روزانه و مسيرهاي آمد و شد زنان، مانع از فعاليتهاي آنان مي شود و آزادي آنان را محدود مي كند، اين وحشت به هيچ وجه بي اساس نيست، چون هيچ زني در برابر تجاوز، مصونيت ندارد" (پاملاآبوت،/ 234) " زناني كه مورد تجاوز قرار مي گيرند، تا هيجده ماه رنج مي كشند و با ترس و اضطراب رو به رو مي باشند." (هايد،/414 )
همان گونه كه در گزارش ها و اظهار نظرها آمده است، خود زنها، آگاهانه يا به صورت ناخود آگاه، نقش لباسي و پوشش را در رابطه با تأمين مصونيت خود مؤثر مي شناسند ولي پژوهشگران وضعيت ظاهري آنان را عامل اصلي نمي دانند ( هايد، /423 ) و به جاي پيشنهاد پوشش، آموزش مهارتهاي دفاعي ( همان،/416 ) و با خود داشتن بمبهاي پر شده با گاز اشك آور را ( اردوبادي نگاه پاك زن ... ،/ 254 ) به عنوان عوامل باز دارنده از تجاوز معرفي مي كنند. بدين ترتيب در غرب كه عفت گريزي به مرز عفت ستيزي رسيده است، احياي حريم گيري و حجاب در روابط بين زن و مرد، باور نكردني است، دست اندر كاران فكر و فرهنگ مي كوشند كه اين وضعيت را به ساير كشورها به خصوص جهان اسلام نيز صادر كنند، همانگونه كه فرانسه در الجزاير براي برداشتن حجاب و چادر به عنوان نشانه اصالت ملي و سازنده استعداد مقاومت، از تن زن الجزايري، جنگ سختي را راه اندازي كرد. (فانون،/32 و41 ) امروز نيز غرب استعمار گر جسورانه و يا به قصد دستيابي با اهداف استعماري خود ترويج بي حجابي را كه مقدمه ترويج فساد مي باشد با روشهاي مختلف دنبال مي نمايد گويا قرآن با اشاره به چنين هدف گيري (مطهري، آشنايي با قرآن، 4/49) مي گويد: " إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ" (نور 19) " همانا كساني كه دوست مي دارند كه زشتكاري در ميان آنان كه ايمان آورده اند فاش و آشكار شود، آنها را در اين جهان و جهان آخرت عذابي است دردناك" سخن پاياني با توجه به دو كشش طبيعي ياد شده در مردان و زنان، قرآن پيشنهاد مي كند (نور /30و28 واحزاب /53) كه مردان با حريم گيري و پرهيز از چشم چراني، اجازه ندهند كه ذهن و روانشان گرفتار هيجان جنسي گردد، فكر و مغزشان در خدمت تخيلات شهواني قرارگيرد. ( مطهري،آشنايي با قرآن، 4/83) از منظر قرآن زنان وظيفه دارند كه با فرارسيدن سن بلوغ وتكليف به حريم گيري هاي لازم تن دهند و اندام و آرايش خود را در برابر ديدگان نامحرم بپوشانند: " وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الإرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ"(نور /31) " و زنان مؤمن را بگو كه ديدگان خويش را فرو دارند و شرمگاه هاي خود را پوشيده دارند و آرايش و زيور خويش را آشكار نكنند مگر آنچه پيداست و مقنعه هاي شان رابر گردن ها يشان بياويزند و زيور و آرايش خود را آشكار نكنند مگر براي شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنانشان يا كنيزانشان يا مردان تابع خانواده كه به زنان رغبت و نيازي ندارند يا كودكاني كه از شرمگاه زنان آگاه نگشته اند و پاهاي خود را چنان بر زمين نزنند تا آنچه از زيور خويش، پنهان مي دارند، دانسته شود." " لا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلا أَبْنَائِهِنَّ وَلا إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاءِ إِخْوَانِهِنَّ وَلا أَبْنَاءِ أَخَوَاتِهِنَّ وَلا نِسَائِهِنَّ وَلا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ"(احزاب/55) " بر آنان گناهي نيست در [نداشتن حجاب] پيش پدرانشان يا پسرانشان و برادرانشان و پسران برادرانشان و پسران خواهرانشان و زنانشان و آنان كه در ملك آنهاست." تكليف پوشش در سنين آغازين جواني تمريني است كه از توقف رشد شخصيت زنان جلوگيري مي كند و به آنان مي آموزد كه غريزة نمايش محدوديت دارد وهر جلب توجهي به صلاح آنان نمي باشد. گرچه پوشاندن بدن براي دختران جوان مثل رفتن به مدرسه دريك صبح سرد زمستان با رنج وفشار همراه است ولي بايد به اين رنج، تن دهند تا از هدر رفتن غريزه جلب ديگران پيش گيري به عمل آيد و اين غريزه با پذيرش محدوديت درخدمت تحكيم پايه هاي كانون خانواده قرارگيرد. (روحاني،/49) پوشيدگي زن، همان گونه كه براساس تجربه عملي ( اردوبادي ، آيين بهزيستي ،3/219) جلو تجاوز جنسي را مي گيرد و نگراني ناشي از اين خطر را از دل او مي زدايد؛ از نگراني ناشي از عادت به نمايش افراطي و تصور پيري، نيز پيش گيري مي كند و در عين حال به عنوان نماد عفت و حيا، به ميزان مقبوليت و محبوبيت او نيز مي افزايد. با توجه به آنچه كه مورد مطالعه قرار گرفت، پسر و دختر جواني كه با عفت زيسته وحريم گيري ها را رعايت كرده اند، با اعتماد خوشبيني وعطش به سراغ ازدواج، مي روند و پس از ازدواج از يك نوع محدوديت سختي بيرون مي آيند. " ازدواجي كه پايه وخاصيت رواني اش از محدوديت به آزادي آمدن است، به دنبال خود استحكام مي آورد" (مطهري، آشنايي باقرآن، 4/ 15) در فضاي زندگي مشترك نيز حريم گيريها تداوم مي يابد و دو طرف بهره گيري ها و التذاذهاي جنسي را فقط در محيط خانوادگي جستجو مي كنند. زن با عفت و آرايش و كرشمه، به غيرت و شهوت مرد پاسخ مثبت مي دهد و مرد با دريافت چنين خوشبختي، به همسرش دل مي سپارد - كه اساسي ترين گمشدة او مي باشد - و بدين وسيله انگيزة توجه به ديگران را در درون او مي خشكاند. خانم لمبروزو گفت: " تمايلات دروني زن به شخص واحد است هنگامي كه دراين راه توفيق يافت ديگراحتياج به آلات فريبنده و مصنوعي نخواهد داشت ... اگر زني ديده مي شود كه اين شيوه را پيشه خود قرارداده است فقط به اين جهت است كه پاسخ احساسات دروني اش را نزد همسر خود نيافته است زيرا وقتي كه زن علاقه مند گرديد، ديگر حاضر بلكه قادر به جلب توجه ديگران نخواهدبود" (لمبرزو/48،24) تعبيرات فوق ترجمه ناقصي است از بيان بلند قرآن كه نقش متقابل عناصر اصلي خانوادة آرماني مي گويد: " وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً"(روم/21) "و از نشانه هاي او اين است كه براي شما [انسانها] از جنس خودتان همسراني آفريد تا با قرار گرفتن كنار هم، به آرامش برسيد و ميان شما دوستي و مهرباني قرار داد." اين نوشتار را با سخني از علامه طباطبايي در توضيح جمله " وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ " در ذيل آيه 60 سوره نور به پايان مي بريم كه گفته است: "خدا شنوا است آنچه را كه زنان درفطرت خود درخواستش را دارند و داناست به احكامي كه به آن محتاجند" (طباطبايي، 15/ 164) و مي افزايم كه در مورد مرد نيز خداوند براساس تقاضاي فطرت شان جعل تكليف كرده است پس هردو بايد هدايتهاي آسماني را مهم شمارند.

منابع و مآخذ

1. آكين، سوزان مولر؛ زن از ديدگاه فلسفه سياسي غرب، ترجمه ن نوري، چاپ اول، قصيده سرا، تهران، 1383ش.
2. ابن عاشور، محمد طاهر؛ تفسير التحرير و التنوير، الدارالتونيسية للنشر- الدارالجماهيرية للنشر والتوزيع و الاعلان.
3. ابي داوود؛ سنن ابي داوود، چاپ اول، دار ابن حزم، بيروت، 1418هـ.
4. احمد مطلوب، معجم الملابس في لسان العرب، چاپ اول، مكتبة لبنان، بيروت، 1995م.
5. اردو بادي، احمد صبور؛ آيين بهزيستي اسلام، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1367ش.
6. ------------- ؛ نگاه پاك زن و نگاه هاي آلوده به او، چاپ اول، انتشارات اميركبير، 1367ش.
7. بلخي، جلال الدين؛ كليات مثنوي معنوي، نشر طلوع تاريخ.
8. پاملاآبوت، كلروالاس؛ جامعه شناسي زنان، ترجمه منيژه نجم عراقي، چاپ اول، نشر ني، تهران، 1380ش.
9. الجمري، عبدالامير المنصور؛ المرأة في ظلّ الاسلام، چاپ اول، دار البلاغ ، بيروت 1413هـ.
10. الجوهري، اسماعيل؛ الصحاح، چاپ چهارم، دار العلم للملايين، بيروت، 1407هـ.
11. لمبروزو، جينا؛ روح زن، ترجمه پري حسام، انتشارات دانش، تهران، 1369ش.
12. حداد عادل، غلامعلي؛ فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، چاپ چهارم، سروش، تهران، 1370ش.
13. حرعاملي، محمد؛ وسائل الشيعة، چاپ پنجم، دار التراث العربي، بيروت، 1403 هـ.
14. الحويزي، عبدالعلي؛ تفسير نور الثقلين، چاپ چهارم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم، 1415هـ.
15. رازي، ابولفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، چاپ اول، انتشارات آستان قدس، مشهد، 1369ش.
16. راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن، چاپ اول، الدار الشامية، بيروت،1412هـ.
17. راسل، برتراند؛ جهاني كه من مي شناسم، ترجمه روح الله عباسي، چاپ چهارم، شركت سهامي كتابهاي جيبي، تهران، 1345ش..
18. روحاني، شهريار؛ بررسي مسأله پوشيدگي از ديدگاه روان شناسي، اشراقية، تهران، 1369ش.
19. الزمخشري، محمود؛ اساس البلاغة، دارالمعرفة، بيروت، 1399هـ.
20. سيمون دو بووار؛ جنس دوم، ترجمه حسين مهري، انتشارات طوس، تهران، 1360ش.
21. سيوطي، جلالدين؛ الدر المنثور، چاپ اول، دار الفكر، بيروت، 1403هـ.
22. صفي پور، عبدالرحيم؛ منتهي الإرب في لغة العرب، كتابخانه سنايي.
23. طباطبايي، محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن، چاپ دوم، مؤسسة مطبوعاتي اسماعيليان، قم، 1392هـ.
24. طبرسي، فضل بن الحسن؛ جوامع الجامع، چاپ اول، دار الاضواء، بيروت، 1405هـ.
25. -------------- ؛ مجمع البيان، دار الاحياء التراث العربي، بيروت، 1405هـ.
26. فانون، فرانس؛ جامعه شناسي يك انقلاب، ترجمه نورعلي تابنده، چاپ دوم، انتشارات حقيقت، تهران، 1361ش.
27. قمي، علي بن ابراهيم؛ تفسير القمي، چاپ سوم، دارالكتب، قم، 1367ش.
28. لاهوري، اقبال؛ كليات اشعار فارسي، چاپ چهارم، انتشارات جاويدان، 1370ش.
29. لويس، معلوف؛ المنجد في اللغة، چاپ سي و سوم، بيروت ،1992م.
30. مايكل كوك؛ امر به معروف و نهي ازمنكر در انديشه هاي اسلامي، ترجمه احمد نمايي، چاپ اول، بنياد پژوهشهاي اسلامي، مشهد، 1384ش.
31. متقي، علي بن حسام الدين؛ كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1405هـ.
32. مراغي، احمد مصطفي؛ تفسير المراغي، الطبعة الثانية، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1985م.
33. مطهري، مرتضي؛ آشنايي با قرآن، چاپ دوم، انتشارات صدرا، تهران ،1372 ش.
34. --------- ؛ مجموعه آثار، چاپ اول، انتشارات صدرا، تهران ،1372ش.
35. منتسكيو؛ روح القوانين، ترجمه علي اكبر مهتدي، چاپ هشتم، انتشارات اميركبير، تهران، 1362ش.
36. موريس مترلينگ؛ افكار كوچك و دنياي بزرگ، ترجمه ذبيح الله منصوري، انتشارات.
37. ميرشاهي، پوران؛ ماده وجود زن، چاپ اول، 1382ش.
38. ميل، جان استوارت؛ انقياد زنان، ترجمه علاءالدين طباطبايي، چاپ اول، انتشارات هرمس، تهران، 1379 ش.
39. النوري، ميرزاحسين؛ مستدرك الوسائل، چاپ اول، مؤسسه آل البيت، قم ،1407 هـ.
40. ويل دورانت؛ قصة الحضارة، دار الجيل، بيروت، 1408هـ.
41. ------- ؛ لذت فلسفه، ترجمه عباس زرياب، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران.
42. هايد، جانت شييلي؛ روانشناسي زنان، ترجمه اكرم خمسه، چاپ اول، نشر آگاه و انتشارات ارجمند، تهران 1384 ش.

دوشنبه 10 مهر 1391  2:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

راه‏های مبارزه با آفات عفاف

راه‏های مبارزه با آفات عفاف

محسن آشتیانی
چکیده

با توجّه به توصیه و تأکید قرآن کریم و ائمّه معصومین -علیهم‏السّلام- به ویژه به پیروانِ دینِ مبین اسلام مبنى بر حفظ عفاف و پاکدامنى به عنوان یک ارزش والاى دینى و اخلاقى، و از آن‏جا که در مسیر حراست و حفاظت از این ارزش دینى همانند سایر ارزش‏ها، موانع و آفت‏هاى متعدّدى وجود دارد؛ لذا انسان مى‏تواند با بهره‏گیرى از قرآن و عترت راه‏هاى مقابله و مبارزه با آن آفت‏ها را بیابد.
این مقاله در پى معرّفى و تبیین برخى از آیات الهى و روایات معصومین -علیهم‏السّلام- است که مى‏توان آن‏ها را به عنوان راه‏کارهاى عملى و مناسب براى مبارزه با آن آفت‏ها دانست.

کلید واژه‏ها:

عفاف، زینت، حجاب اسلامى، وقار و متانت، ازدواج، نقش والدین.

مقدّمه

بى‏تردید عفاف همانند سایر ارزش‏هاى اخلاقى و دینى در معرض آفت‏هاى مختلفى قرار دارد که عقل و شرع حکم مى‏کند با آن آفت‏ها مقابله و مبارزه صورت گیرد. این نوشتار در پى پاسخگویى به این سؤال است که آیا قرآن و معصومین علیهم‏السلام راه‏هایى براى مبارزه با آفات عفاف معرّفى کرده‏اند؟ یا خیر؟
اسلام که کامل‏ترین ادیان است و به روح و عمق مسایل مى‏نگرد، در این زمینه راه‏هایى را نشان داده که اغلب آن‏ها جنبه پیشگیرى دارد. در این بخش راه‏هاى مبارزه با آفات پاکدامنى از دیدگاه قرآن و روایات معصومین بیان مى‏شود.

پرهیز از افراط و تفریط در غریزه

افراط و تفریط در بهره‏گیرى از غریزه، هر دو مذموم و ناپسند است. حضرت على علیه‏السلام منشأ افراط و تفریط را نادانى مى‏داند، آن‏جا که مى‏فرماید: «لا یَرى الجاهل الا مفرطاً او مفرطا».(1)
اعتدال و میانه‏روى در بهره‏گیرى از غریزه جنسى، روشى است که منطبق با سنن آفرینش است. در این روش نه غریزه جنسى آزاد و خودسر است و نه سرکوب و مطرود مى‏گردد. بلکه این تمایل طبیعى با اندازه‏گیرى صحیح از حمایت قانون و اخلاق برخوردار است و در حدود مصلحت فردى و اجتماع موجبات ارضائش فراهم مى‏آید. پایه‏گذاران روش اعتدال در درجه اوّل پیامبران خدا بودند. اینان به امر الهى در طول اعصار و قرون متمادى از طرفى مردم را به زناشویى تشویق کرده‏اند و از طرف دیگر با هر قسم لاابالى گرى و انحراف‏هاى جنسى مبارزه نموده و جوامع بشرى را از آن‏ها برحذر داشته‏اند. مرحوم صدر الدّین بلاغى، در این‏باره مى‏نویسد:
«شک نیست که اسلام به وجود و اهمّیّت غرایز اعتراف کرده، ولى هیچ‏گاه غرایز را براى قوط و هماهنگى با چهار پایان آزاد نگذاشته و هرگز روا نداشته است که انسان تنها از روزنه غرایز عالمِ خلقت را به تماشا بنشیند. و امّا این‏که اسلام مرد و زن را ملزم ساخته که هر یک حاجت جنسى آن دیگر را برآورد، دلیل آن نیست که این شریعت انسان را از سطح عالى اخلاقى و فضیلت به درّه پیروى از غریزه تنزّل داده، بلکه مقصود اسلام از این الزام آن است که حاجات ضرورى و طبیعى مردم برآورده شود.»(2)
مسیحیان درباره غریزه جنسى، یعنى میل مرد به زن و زن به مرد، عقیده دارند این غریزه یک میل پست و ناپاک و علاقه پلید و شرم‏آور مى‏باشد و به اصطلاح ازدواج پیوند زشت و فاسدى است که انسان را از رسیدن به مقام معنویت و تقوى باز مى‏دارد! تا آن‏جا که کشیشان کاتولیک و همچنین زنان و مردان تارک دنیا، در تمام عمر، مجرّد زندگى مى‏کنند، و هرگونه ازدواج را مخالف این مقام روحانى تصور مى‏کنند!
امّا اسلام، میل جنسى را یک غریزه طبیعى و مقدّس دانسته و ارضاى غریزه جنسى را لازم و ازدواج و علاقه به زن را مبارک و پسندیده مى‏داند. امام صادق علیه‏السلام در این زمینه فرموده است: من اخلاق الانبیاء حبُ النّساء؛ «دوست داشتن و علاقه به زن از اخلاق و صفات پیامبران است.»(3)

چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم

یکى از مهمترین آفات پاکدامنى، چشم‏چرانى است. این عامل اغلب اوقات باعث ظهور انحرافات جنسى مى‏گردد. خداوند متعال در قرآن‏کریم مى‏فرماید: قُلْ للمؤمنینَ یَغُضُّوا من ابصارهم و یَحْفَظوا فروجَهم ذلک اَزکى لَهم اِنَّ اللّهَ خبیرٌ بما یَصْنَعونَ(4) «به مؤمنان بگو چشم‏هاى خود را [از نگاه به نامحرمان] فرو گیرند و فروج خود را حفظ کنند، این براى آن‏ها پاکیزه‏تر است، خداوند از آن‏چه انجام مى‏دهید آگاه است.»
"یغضوا" از ماده "غض" بر وزن خز، در اصل به معنى کم کردن و نقصان است و در بسیارى از موارد در کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه گفته مى‏شود. در این آیه کلمه "ابصار" که جمع بصر است، به کار رفته است. فرق است بین کلمه "بصر" و کلمه "عین"، همان‏طور که در فارسى هم فرق است بین کلمه "دیده" و کلمه "چشم". عین که فارسى آن چشم است، نام عضو مخصوص و معهود است با قطع نظر از کار آن، ولى کلمه بصر و همچنین فارسى آن دیده، از آن جهت به چشم اطلاق مى‏شود که کار مخصوص دیدن ابصار از آن سر مى‏زند. لذا این دو کلمه اگر چه اسم یک عضو مى‏باشند، چون عنایت به کار چشم یعنى عمل دیدن است، کلمه ابصار به کار رفته است نه کلمه عیون.(5)
در تفسیر نمونه بعد از بیان معنى واژه "غض" چنین آمده است:
بنابراین آیه نمى‏گوید مؤمنان باید چشم‏هاشان را فرو بندند، بلکه مى‏گوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند. و این تعبیر لطیفى است به این منظور که اگر انسان به‏راستى هنگامى که با زنان نامحرمى روبرو مى‏شود، بخواهد چشم خود را به کلى ببندد، ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممکن نیست؛ امّا اگر نگاه را از صورت و اندام او برگیرد و چشم خود را پایین اندازد، گویى از نگاه خویش کاسته است و آن صحنه‏اى را که ممنوع است، از منطقه دید خود به کلى حذف کرده است.(6)
قابل توجّه این‏که قرآن نمى‏گوید از چه چیز چشمان خود را فرو گیرند، و به اصطلاح متعلق آن فعل را حذف کرده تا عموم را افاده کند؛ یعنى از مشاهده تمام آن‏چه نگاه به آن‏ها حرام است، چشم برگیرید.
از آن‏چه گفته شد این نکته روشن مى‏شود که مفهوم آیه فوق، این نیست که مردان در صورت زنان خیره نشوند تا بعضى از آن چنین استفاده کنند که نگاه‏هاى غیر خیره مجاز است. انسان به هنگام نگاه کردن، معمولاً منطقه وسیعى را زیر نظر مى‏گیرد. هرگاه زن نامحرمى در حوزه دید او قرار گرفت، چشم را چنان فرو گیرد که آن زن از منطقه دید او خارج شود؛ یعنى به او نگاه نکند، امّا راه و چاه خود را ببیند و این‏که "غض" را به معنى کاهش گفته‏اند، منظور همین است.
علاّمه طباطبایى ذیل این آیه چنین آورده است:
«این آیه به جاى این‏که نهى از چشم‏چرانى کند، امر به پوشاندن چشم کرده و فرقى ندارد؛ زیرا آن امر، این نهى را هم افاده مى‏کند و چون مطلق است، نگاه به زن اجنبى را بر مردان و نگاه مرد اجنبى را بر زنان تحریم فرموده.»(7)
دومین دستور در آیه فوق مسئله حفظ فرج است.
علامه طباطبائى در ذیل این قسمت از آیه چنین گفته است:
و جمله «و یحفظوا فروجهم» نیز به معناى این است که به ایشان امر کن تا فرج خود حفظ کنند و کلمه فرجه و فرج به معناى شکاف میانه دو چیز است که با آن از عورت کنایه آورده‏اند و در قرآن‏کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است، همیشه این کنایه را استعمال کرده؛ به طورى که راغب گفته و در عرف هم به خاطر کثرت استعمال مانند نص و اسم صریح براى عورت شده است.
و مقابله میان جمله «یغضوا من ابصارهم» با جمله «یحفظوا فروجهم» افتاده، این معنا را مى‏رساند که مراد از حفظ فروج، پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضى پنداشته‏اند.(8)
در تفسیر قمى در این زمینه حدیثى نقل شده است به این شرح: عن ابى عبداللّه قال: کُلّ آیةٍ فى القُرآن فى ذکر الفروج فهى من الزّنا الا هذه الایه فانّها من النظر؛(9) «هر آیه‏اى که در قرآن سخن از حفظ فروج مى‏گوید منظور حفظ کردن از زنا است، جز این آیه که حفظ کردن از نگاه دیگران است.»(10)
استاد مطهرى درباره این قسمت از آیه چنین گفته است:
«ممکن است مقصود این باشد که پاکدامن باشند و دامن خود را از هر چه که روا نیست نگهدارى کنند، یعنى از زنا و فحشاء و هر کار زشتى که از این مقوله است. ولى عقیده مفسّرین اوّلیّه اسلام و همچنین مفاد اخبار و احادیث وارده این است که هر جا در قرآن کلمه حفظ فرج آمده، مقصود حفظ از زنا است، جز در این دو آیه که به معناى حفظ از نظر است و مقصود وجوب ستر عورت است. چه این تفسیر را بگیریم یا حفظ فرج را به معنى مطلق پاکدامنى و عفاف بگیریم، در هر حال شامل مسأله ستر عورت مى‏باشد.»
در جاهلیّت بین اعراب ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب کرد. در دنیاى متمدّن کنونى نیز عده‏اى از غربى‏ها کشف عورت را تأیید و تشویق مى‏کنند. دنیا دوباره از این نظر به سوى همان وضع زمان جاهلیت سوق داده مى‏شود.
راسل در یکى از کتاب‏هایش به نام در تربیت، یکى از چیزهایى که از جلمه اخلاق "بى‏منطق" و به اصلاح "اخلاق تابو"(11) مى‏شمارد، همین مسأله پوشانیدن عورت است.
عجیب است که بشر به نام تمدّن مى‏خواهد به قهقرا و توحّش باز گردد. در قرآن‏کریم کلمه «الجاهلیة الاولى» وارد شده است. شاید اشعار به همین جهت باشد که جاهلیّت قدیم، نخستین جاهلیّت بوده است. در بعضى از روایات آمده است که «اَى ستکون جاهلیة اخرى» یعنى مفهوم آیه این است که به زودى یک جاهلیّت دیگر هم به وجود خواهد آمد.
قرآن به دنبال دستور ستر عورت مى‏فرماید: «ذلک ازکى لهم»، یعنى این براى ایشان پاکیزه‏تر است. پوشیدن عورت یک نوع نظافت و پاکى روح است.
قرآن با این جمله مى‏خواهد فلسفه و منطق این کار را بیان کند. در حقیقت مى‏خواهد پاسخى به اهل جاهلیّت قدیم و جدید بدهد که این ممنوعیّت‏ها را بى‏منطق و "تابو" نخوانند، و متوجّه آثار و منطق آن باشند.
بعد مى‏فرماید: ان اللّه خبیر بما یصنعون؛ «خدا به آن‏چه مى‏کنند، آگاه است.» این در واقع اخطارى است براى کسانى که نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد مى‏کنند.
در آیه بعد به شرح وظایف زنان در این زمینه مى‏پردازد. نخست به وظایفى که مشابه مردان دارند، اشاره کرده و مى‏گوید: "و به زنان با ایمان بگو چشم‏هاى خود را فرو گیرند [و از نگاه کردن به مردان نامحرم خوددارى کنند] و دامان خود را حفظ نمایند: قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنَّ و یحفظن فروجهنَّ...(12) و به این ترتیب "چشم‏چرانى" همان‏گونه که بر مردان حرام است، بر زنان نیز حرام مى‏باشد و پوشانیدن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز همانند مردان واجب است.

آشکار نکردن زینت براى بیگانگان

در جمله بعد از آیه سى‏ویکم سوره مبارکه نور، خداوند مى‏فرماید: و لا یبدین زینتهنّ اِلاّ ما ظَهر منها؛ «آن‏ها نباید زینت خود را آشکار سازند، جز آن مقدار که طبیعتاً ظاهر است.»
قبل از توضیح پیرامون این بخش از آیه بیان این نکته لازم است که معناى کلمه "زینت" در عربى از معناى کلمه "زیور" فارسى اعم است؛ زیرا زیور به زینت‏هایى گفته مى‏شود که از بدن جدا مى‏باشد، مانند طلا و جواهر، ولى کلمه زینت هم به این دسته گفته مى‏شود و هم به آرایش‏هایى که به بدن متصل است؛ نظیر سرمه و خضاب.(13)
علامه طباطبایى درباره این جمله چنین گفته است:
«کلمه ابداء به معناى اظهار است و مراد از زینت زنان، مواضع زینت است؛ زیرا خود زینت از قبیل گوشواره و دستبند، اظهارش حرام نیست، پس مراد به اظهار زینت، اظهار محلّ آن‏هاست. خداى تعالى از این حکم آن‏چه ظاهر است را استثناء کرده و در روایات آمده است که مقصود از آن‏چه ظاهر است، صورت و دو کف دست و قدم‏ها مى‏باشد.»(14)
مرحوم طبرسى هم‏چنین نظرى دارد و مى‏گوید:
«مواضع زینت خود را براى اشخاص نامحرم ظاهر نکنند. بدیهى است که خود زینت را مى‏شود نظر کرد. تنها وظیفه زن این است که مواضع زینت، مثل گوش و سینه و... را بپوشاند.»(15)
مفاد این دستور آن است که زنان نباید آرایش و زیور خود را آشکار سازند. سپس دو استثناى اوّل این است که: الا ما ظهر مهنا؛ یعنى جز زینت‏هایى که آشکار است. از این عبارت چنین استفاده مى‏شود که زینت‏هاى زن دو نوع است: یک نوع زینتى است که آشکار است. نوع دیگر زینتى است که مخفى است؛ مگر آن‏که زن عمداً و قصداً بخواهد آن را آشکار کند. پوشانیدن زینت نوع اوّل واجب نیست، امّا پوشانیدن زینت‏هاى نوع دوم واجب است. این‏جا است که این پرسش به صورت یک مشکل پیش مى‏آید که زینت آشکار کدام است و زینت نهان کدام؟
درباره این استثنا، از قدیم‏ترین زمان‏ها از صحابه و تابعین و ائمّه معصومین(ع) سوال مى‏شده و به آن جواب داده شده است.
مرحوم طبرسى در این باره مى‏گوید:
درباره این استثناء سه قول است:
[اوّل] این‏که مراد از زینت آشکار جامه‏ها است (جامه‏هاى رو)، مراد از زینت نهان پاى برنجن و گوشواره و دستبند است. این قول از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده است.
[دوم] این‏که مراد از زینت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است، یعنى زینت‏هایى که در چهره و دو دست تا مچ واقع مى‏شود، این قول ابن‏عبّاس است.
[سوم] این است که مراد از زینت آشکار، خود چهره و دو دست تا مچ است. این قول ضحاک و عطا است.(16)
صاحب کشّاف در این زمینه مى‏گوید:
«زینت عبارت است از چیزهایى که زن خود را به آن‏ها مى‏آراید، از قبیل طلا، سرمه، خضاب. زینت‏هاى آشکار از قبیل انگشتر، حلقه، سرمه و خضاب، مانعى نیست که آشکار بشود، و امّا زینت‏هاى پنهان از قبیل دست برنجن، پاى برنجن، بازوبند، گردن‏بند، تاج، کمربند، گوشواره باید پوشانیده شود. مگر از عدّه‏اى که در خود آیه استثناء شده‏اند. در آیه پوشانیدن خود زینت‏هاى باطنه مطرح شده است، نه محل‏هاى آن‏ها از بدن. این به خاطر مبالغه در لزوم پوشانیدن آن قسمت‏ها از بدن است از قبیل ذراع، ساق‏پا، بازو، گردن، سر،سینه و گوش.»(17)
آن‏گاه وى پس از بحثى درباره موهاى عاریتى که به موى زن وصل مى‏شود، و بحث دیگرى درباره تعیین مواضع زینت ظاهره این بحث را پیش مى‏کشد که فلسفه استثناى زینت‏هاى ظاهره از قبیل سرمه و خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آن‏ها از قبیل چهره و دو دست چیست؟ در جواب مى‏گوید: فلسفه‏اش این است که پوشانیدن این‏ها حرج و کار دشوارى است بر زن. زن چاره‏اى ندارد از این‏که با دو دستش اشیاء را بردارد یا بگیرد و چهره‏اش را بگشاید. خصوصاً در مقام شهادت دادن و در محاکمات و در موقع ازدواج، چاره‏اى ندارد از این‏که در کوچه‏ها راه برود و خواه‏ناخواه از ساق با پایین‏تر، یعنى قدم‏هایش معلوم مى‏شود، خصوصاً زنان فقیر (که جوراب و احیاناً کفش ندارند) و این است معنى جمله الاّ ما ظهر منها. در حقیقت مقصود این است؛ مگر آن‏چه عادتاً و طبعاً آشکار است و اصل اولى ایجاب مى‏کند که آشکار باشد.»
در ادامه آیه آمده است وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنّ على جُیُوبِهِنَّ. این بخش از آیه به تناسب موضوع در قسمت بعد توضیح داده خواهد شد. سپس مى‏فرماید: و لا یُبْدینَ زینتهنَّ الاّ لبعُولتِهنَّ...؛ یعنى «زینت‏هاى خود را آشکار نکنند؛ مگر براى شوهران و...»
این بخش از آیه استثناى دوم را در مورد آشکار کردن زینت بیان مى‏کند. استثناى اوّل مقدارى از زینت را که نمایان بودن آن نسبت به عموم افراد جایز است، معیّن کرد، امّا این استثنا، اشخاص معیّنى را نام مى‏برد که آشکار نمودن مطلق زینت براى آنان جایز است. در استثناى اوّل دایره مورد استثناء از نظر مواضع تنگ‏تر و از نظر افراد وسیع‏تر است و در استثناى دوم بر عکس است.
غالب این اشخاص که در آیه نام برده شده‏اند، همه کسانى هستند که در اصطلاح فقه محارم خوانده مى‏شوند و از این قرارند.
1. لبعولتهن: براى شوهرانشان.
2. اَو آبائهن: یا پدرانشان.
3. اَو آباء بعولتهن: یا پدران شوهرانشان.
4. او ابنائهن: یا پسرانشان.
5. اَو اَبناء بعولتهن: یا پسران شوهرانشان.
6. اَو اخوانهن: یا برادرانشان.
7. اَو بنى اخوانهن: یا پسران برادرانشان.
8. اَو بنى اخواتهن: یا پسران خواهرانشان.
9. اَو نسائهن: یا زنان هم‏کیششان.
10. اَو ما ملکَت ایمانهن: یا بردگانشان (کنیزانشان).
11. اَو التّابعین غیر اولى الاربة: یا پیروانى که تمایلى به زن ندارند (افراد سفیه و ابلهى که میل جنسى در آن‏ها وجود ندارد).
12. اَو الطفل الذین لم یظهروا على عورات النساء: یا کودکانى که از عورات زنان [امور جنسى] آگاه نیستند، یا توانایى انجام کار زناشویى ندارند.
علاّمه طباطبایى مى‏گوید:
«کلمه بعوله به معنى شوهران است، و طوایف هفتگانه‏اى که قرآن نام برده، محرم‏هاى نسبى و سببى هستند و اجداد شوهران، حکمشان حکم پدران ایشان و نوه‏هاى شوهران حکم فرزندان ایشان است.»(18)
در موارد دوازده‏گانه فوق، چهار مورد اخیر قابل بحث است، که در مورد آن‏ها بحث خواهد شد.
الف. نسائهن. استاد مطهرى مى‏گوید(19): در این کلمه سه احتمال داده شده است:
1. اینکه مراد زنان مسلمان هستند. مفهوم آیه، بنابراین قول این است که زنان غیر مسلمان نامحرم مى‏باشند و زن مسلمان باید خود را از ایشان بپوشاند.
2. اینکه مراد مطلق زنان است، خواه مسلمان یا غیر مسلمان.
3. این‏که مراد زن‏هایى است که در خانه هستند، مانند زنان خدمتکار. مفهوم این تفسیر این است که هر زنى به غیر از زنان داخل خانه به سایر زنان نامحرم است. این احتمال به کلى مردود است؛ زیرا یکى از مسلّمات و ضروریّات اسلام این است که زن به زن محرم است.
احتمال دوم نیز ضعیف است؛ زیرا در این احتمال نکته‏اى براى اضافه نساء به ضمیر وجود ندارد، ولى طبق احتمال اوّل، نکته این اضافه این است که زنان کفّار بیگانه هستند و از خودشان نمى‏باشند.
حقیقت این است که احتمال اوّل، قوى‏ترین احتمالات است و روایاتى هم بر طبق آن وارد شده که برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زن یهودیه یا نصرانیه منع کرده است. در این روایات استناد شده است به این‏که زنان غیر مسلمان ممکن است زیبایى زنان مسلمان را براى شوهران یا برادران خود توصیف کنند.
باید توجّه داشت که در اینجا مسئله‏اى وجود دارد و آن این است که براى هیچ زن مسلمان جایز نیست که محاسن، یعنى زیبایى‏هاى زن دیگر را براى شوهر خود توصیف کند. وجود این تکلیف، عفّت زنان مسلمان را در برابر یکدیگر تأمین مى‏کند، ولى در مورد زنان غیر مسلمان اطمینان نیست. ممکن است آن‏ها براى مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگویند. بنابراین به زنان مسلمان دستور داده شده است که خود را از ایشان بپوشانند.
ب. اَو ما ملکت ایمانهن. ظاهر این جمله مفهوم وسیعى دارد و نشان مى‏دهد که زن مى‏تواند بدون حجاب در برابر برده خود ظاهر شود؛ ولى در بعضى از روایات اسلامى تصریح شده است که منظور ظاهر شدن در برابر کنیزان است، هر چند غیر مسلمان باشند و غلامان را شامل نمى‏شود. در حدیثى از امام على علیه‏السلام مى‏خوانیم که فرمودند:
لا ینظر العبد الى شعر مولاته؛ «غلام نباید به موى زنى که مولاى او است، نگاه کند.»
از بعضى روایات دیگر تعمیم استفاده مى‏شود؛ امّا مسلماً خلاف احتیاط است.(20)
ج. اَو التّابعین غیر اولى الاربه. مرحوم طبرسى در این‏باره مى‏گوید:
همچنین لازم نیست زنان در برابر مردانى که تابعند و نیازى به زن ندارند، خود را بپوشند. برخى گویند: مقصود مرد ابلهى است که جیره‏خوار زن باشد و به زن توجّهى نداشته باشد. از امام صادق(ع) هم همین‏طور روایت شده است.
برخى گویند: مقصود آدم‏هاى عقیمى است که تمایل جنسى در وجودشان نیست.
برخى گویند: مراد اخته و خواجه است. برخى گویند مقصود پیرمرد است. برخى گویند: مقصود غلام صغیر است. به هر حال آیه شریفه مردى را بیان مى‏کند که به علّتى تمایل به زن ندارد و همه چیز برایش یکسان است.(21)
د. اَو الطّفل الّذین لم یظهروا على عورات النساء.
این قسمت را نیز دو جور مى‏توان تفسیر کرد: کلمه "لم یظهروا" از مادّه ظهور است و با کلمه "على" متعدى شده است. ممکن است ترکیب این دو کلمه مفهوم "اطّلاع" را بدهد. پس معنى چنین مى‏شود: کودکانى که بر امور نهانى زنان آگاه نیستند. و ممکن است مفهوم "غلبه و قدرت" را بدهد. پس معنى چنین مى‏شود: کودکانى که بر استفاده از امور نهانى زنان توانایى ندارند.
طبق احتمال اوّل، مراد بچه‏هاى غیر ممیز است که قدرت تشخیص این‏گونه مطالب را ندارند؛ یعنى غیر بالغ مى‏باشند؛ هر چند ممیّزند. طبق احتمال دوم اطفالى که همه چیز مى‏فهمند و نزدیک به حد بلوغ مى‏باشند؛ ولى بالغ نمى‏باشند جزء استثناها هستند. فتواى فقها نیز بر طبق تفسیر است.
از مطالب سؤال‏انگیز اینکه در آیه فوق ضمن بیان محارم، به هیچ وجه سخنى از عمو و دایى در میان نیست، با این‏که به طور مسلّم محرمند و حجاب در برابر آن‏ها لازم نمى‏باشد.
ممکن است علّت آن باشد که قرآن مى‏خواهد نهایت فصاحت و بلاغت را در بیان مطالب به کار گیرد و حتّى یک کلمه اضافى نیز نگوید. از آن‏جا که استثناى پسر برادر و پسر خواهر، نشان مى‏دهد که عمه و خاله انسان نسبت به او محرمند، روشن مى‏شود که عمو و دایى یک زن نیز بر او محرم مى‏باشند و به تعبیر روشن‏تر، محرمیّت دوجانبه است. هنگامى که از یک سو فرزندان خواهر و برادر انسان بر او محرم شدند، طبیعى است که از سوى دیگر و در طرف مقابل عمو و دایى نیز محرم‏اند.

آراستگى و خودآرایى براى همسر

هر زنى در فطرت و سرشتش، زیباپسندى و آراسته‏گرى نهفته است. از طرف دیگر اسلام دین فطرت است و چنین دینى، باید احساسات و عواطف مردم را که مخلوق همان خدایند، در نظر بگیرد و راهنمایى کند.
از نظر اسلام براى زن مستحب است که همواره داراى زینت باشد و براى شوهرش جاذبه داشته باشد نه دافعه.

رعایت پوشش اسلامى

پوشش زن یکى از بهترین وسایل صیانت او و عدم تعرّض دیگران به او مى‏باشد. از دیدگاه اسلام حجاب حافظ شخصیّت، کیان و ارزش و اعتبار زن است. در وى آرامش و سکون ایجاد مى‏کند و او را از تعرّض و هرج و مرج باز مى‏دارد؛ موجب مى‏شود که او محورى براى کانون گرم یک خانواده باشد، نه معرّضى براى تعرض هر بوالهوس و هرزه.
متفکّر شهید و بزرگوار مرحوم مطهرى مى‏نویسد:
حقیقت امر این است که در مسأله پوشش- و به اصطلاح عصر اخیر، حجاب- سخن در این نیست که آیا زن خوب است پوشیده در اجتماع ظاهر شود یا عریان؟ روح سخن این است که آیا زن و تمتّعات مرد از زن باید رایگان باشد؟ آیا مرد باید حق داشته باشد که از هر زنى در هر محفلى حداکثر تمتّعات را ببرد یا نه؟ اسلام که به روح مسائل مى‏نگرد جواب مى‏دهد: خیر. مردان فقط در محیط خانوادگى و در کادر قانون ازدواج و همراه با یک سلسله تعهّدات سنگین مى‏توانند از زنان به عنوان همسران قانونى کامجویى کنند، امّا در محیط اجتماع استفاده از زنان بیگانه ممنوع است. و زنان نیز از اینکه مردان را در خارج از کانون خانوادگى کامیاب سازند، به هر صورت و به هر شکل ممنوع مى‏باشند.(22)
در چند جاى قرآن مجید، خداوند متعال زنان را امر به حجاب فرموده‏اند. از جمله در آیه سى‏ویکم سوره نور آمده است: وَ لیضربنَّ بخمرهن على جیوبهن...؛ «آن‏ها باید خمارهاى خود را بر سینه‏هاى خود بیفکنند.»
راغب مى‏گوید:
«اصل خمر پوشاندن چیزى است و به هر چیزى که با آن و به وسیله آن پوشانده مى‏شود، خمار گویند، ولى خمار در سخنان معمولى اسمى است براى روپوشى که زنان سر خود را با آن مى‏پوشانند. جمع آن خمر است.(23)»
علاّمه طباطبایى در تفسیر این جمله مى‏نویسد:
«کلمه خُمُر به دو ضمه، جمع خمار است و خمار آن جامه است که زن سر خود را با آن مى‏پیچد و زاید آن را به سینه‏اش آویزان مى‏کند، و کلمه جیوب جمع جیب (به ضم جیم و سکون یاء) معنایش معروف است، و مراد از جیوب سینه‏ها است، و معنا این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه‏ها را به روى سینه‏هاى خود انداخته آن را بپوشانند.(24)»
آیات اصلى مربوط به پوشش در سوره نور آمده است. البته آیاتى چند هم در سوره "احزاب" است که برخى از آن‏ها درباره حفظ حریم عفاف است. در آیه پنجاه‏ونهم سوره احزاب آمده است. یا ایّها النَّبى قُل لِأزواجِکَ و بناتِک و نِساءِ المؤمِنینَ یُدنینَ علیهِنَّ من جلابیبِهِنَّ ذلک ادنى اَنْ یُعْرَفْنَ فلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللّهُ غفوراً رحیماً؛ «اى پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلباب‏هاى خود را بر خویش فرو افکنند. این کار براى این‏که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، بهتر است و خداوند همواره غفور و رحیم است.»
در "تفسیر على بن ابراهیم" در شأن نزول این آیه آمده است: آن ایّام زنان مسلمان به مسجد مى‏رفتند و پشت سر پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نماز مى‏گزاردند. هنگام شب موقعى که براى نماز مغرب و عشاء مى‏رفتند، بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آن‏ها مى‏نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آن‏ها را آزار مى‏دادند و مزاحم آن‏ها مى‏شدند. آیه فوق نازل شد و به آن‏ها دستور داد حجاب خود را به طور کامل رعایت کنند تا به‏خوبى شناخته شوند و کسى بهانه مزاحمت پیدا نکند.(25)
این آیه دو مطلب را گوشزد مى‏کند: نخست این‏که جلباب چیست؟ و نزدیک کردن آن یعنى چه؟ دیگر این‏که آن‏چه به عنوان علّت و فایده این دستور ذکر شده، این است که شناخته شوند و مورد آزار واقع نشوند.
در این که جلباب چه نوع لباسى را مى‏گویند، کلمات مفسّرین و اهل لغت مختلف است و به دست آوردن معناى صحیح کلمه دشوار مى‏باشد. معناى مختلفى که براى جلباب ذکر شده به این شرح است: در المنجد مى‏نویسد: جلباب پیراهن یا لباس گشاد است.
در مفردات راغب آمده است: "جلباب یعنى پیراهن و روسرى".
قاموس مى‏گوید: "جلباب عبارت است از پیراهن و یک جامه گشاد و بزرگ؛ کوچک‏تر از ملحفه و یا خود ملحفه (چادر مانند) که زن به وسیله آن تمام جامه‏هاى خویش را مى‏پوشد، یا چارقد".
در لسان العرب مى‏نویسد: «جلباب جامه‏اى است که از چارقدر بزرگ‏تر و از عبا کوچک‏تر. زن به‏وسیله آن سر و سینه خود را مى‏پوشاند.(26)»
مرحوم طبرسى(ره) در قسمت شرح لغت مى‏نویسد: «جلباب مقنعه و روسرى زن است که سر و صورت او را مى‏پوشاند؛ وقتى که براى حاجتى بیرون مى‏رود.» آن گاه در ضمن تفسیر آیه مى‏گوید:
«اى پیامبر، به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو، پس بپوشانند موضع گردن و سینه خود را با روپوشى که زن‏ها بر سر مى‏اندازند.»
ابن عبّاس و مجاهد گویند: جلباب مقنعه و روسرى زن است؛ یعنى با آن بپوشند سر و گردنشان را هر گاه براى حاجتى بیرون روند، به خلاف کنیزهایى که با سر و گردن باز بیرون مى‏روند.
علامه طباطبایى در این‏باره چنین گفته است:
«کلمه جلابیب جمع جلباب است، و آن جامه‏اى است که یا سرتاسرى است و تمامى بدنش را مى‏پوشاند، و یا روسرى مخصوص است که صورت و سرش را ساتر مى‏شود، و منظور از جلمه یدنین علیهن من جلابیبهن این است که آن طورى بپوشند که زیر گلو و سینه‏هایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد.(27)»
چنان‏که ملاحظه شد، معنى جلباب از نظر مفسّران چندان روشن نیست. آن‏چه صحیح‏تر به نظر مى‏رسد این است که در اصل لغت، کلمه جلباب شامل هر جامه وسیع مى‏شده است، ولى غالباً در مورد روسرى‏هایى که از چارقد بزرگ‏تر و از ردا کوچک‏تر بوده است، به کار مى‏رفته است. ضمناً معلوم مى‏شود که دو نوع روسرى براى زنان معمول بوده است: یک نوع روسرى‏هاى کوچک که آن‏ها را خمار یا مقنعه مى‏نامیده‏اند و معمولاً در داخل خانه از آن‏ها استفاده مى‏کرده‏اند؛ نوع دیگر روسرى‏هاى بزرگ که مخصوص خارج منزل بوده است.
در تفسیر نمونه آمده است: «منظور از "یدنین" این است که زنان "جلباب" را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آن‏ها را محفوظ دارد، نه این‏که آن را آزاد بگذارند، به طورى که گاهى کنار رود و بدن آشکار گردد، و به تعبیر ساده خودمان، لباس خود را جمع و جور کنند.»
امّا این‏که بعضى خواسته‏اند از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشانید، هیچ دلالتى بر این معنى ندارد و کمتر کسى از مفسّران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است.
به هر حال از این آیه استفاده مى‏شود که حکم "حجاب و پوشش" براى آزادى زنان قبل از این زمان نازل شده بود؛ ولى بعضى از روى ساده‏اندیشى مراقب آن نبودند. آیه فوق تأکید مى‏کند که در رعایت آن دقیق باشند.(28)
امّا مطلب دوم یعنى بحث در علّتى که براى این دستور ذکر شده است، در این زمینه دو نظر وجود دارد: گروهى از مفسّرین گفته‏اند: «در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون مى‏آمدند، و از آن‏جا که از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند، گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آن‏ها مى‏شدند، در این‏جا به زنان آزاد مسلمان دستور مى‏دهد که حجاب اسلامى را کاملاً رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانه‏اى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.
احتمال دوم این‏که: زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل‏انگار و بى‏اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى‏بندوبار که در عین داشتن حجاب آن‏چنان بى‏پروا و لاابالى هستند که غالباً قسمت‏هایى از بدن‏هاى آنان نمایان است و همین، توجّه افراد هرزه را به آن‏ها جلب مى‏کند.(29)
از آن‏جا که نزول این حکم جمعى از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان مى‏ساخت، در پایان آیه مى‏افزاید: وَ کان اللّهُ غَفُوراً رحیما؛ «خداوند همواره غفور و رحیم است.» هرگاه از شما تاکنون در این امر کوتاهى شده، چون بر اثر جهل و نادانى بوده است، خداوند شما را خواهد بخشید. توبه کنید و به سوى او باز گردید، و وظیفه پوشش را به خوبى انجام دهید.(30)
آیه دیگرى که در رابطه با حجاب مطرح مى‏شود، آیه پنجاه‏وسوم سوره "احزاب" است. در این آیه، کلمه حجاب ذکر شده است. در کلمات قدما هر جا سخن از آیه حجاب است، مقصود همین آیه است. در بخشى از این آیه آمده است:....وَ اِذا سالتُمُوهُنَّ متاعاً فَاسئَلوهُنَّ مِنْ وراءِ حجابٍ ذلکُم اَطهُر لقلوبِکُم و قلوبِهِنَّ...؛ «...هنگامى که چیزى از وسایل زندگى [به عنوان عاریت] از آن‏ها [همسران پیامبر] مى‏خواهید، از پشت پرده بخواهید، این کار دل‏هاى شما و آن‏ها را پاک‏تر مى‏دارد....»
علامه طباطبایى درباره این جمله، چنین آورده است:
ضمیر "هن" به همسران رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله برمى‏گردد، و درخواست متاع از ایشان کنایه است از این‏که مردم با ایشان درباره حوایجى که دارند، سؤال کنند. و معنایش این است که اگر به خاطر حاجتى که برایتان پیش آمده، ناگزیر شدید با یکى از همسران آن جناب، صحبتى بکنید، از پس پرده صحبت کنید: ذلکم اَطهر لقُلُوبِکُم وَ قُلُوبهن. این جمله مصلحت حکم نامبرده را بیان مى‏کند، و مى‏فرماید براى این‏که وقتى از پشت پرده با ایشان صحبت کنید، دل‏هایتان دچار وسوسه نمى‏شود، و در نتیجه دل‏هایتان را پاک‏تر نگه مى‏دارد.(31)
در تفسیر نمونه چنین آمده است: «این امر در میان اعراب و بسیارى مردم دیگر معمول بوده و هست که به هنگام نیاز به بعضى از وسایل زندگى، موقتاً از همسایه به عاریت مى‏گیرند. خانه پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نیز از این قانون مستثنا نبوده، و گاه و بیگاه مى‏آمدند و چیزى از همسران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به عاریت مى‏خواستند. روشن است که قرار گرفتن همسران پیامبر در معرض دید مردم -هر چند با حجاب اسلامى باشند- کار خوبى نبود، لذا دستور داده شده که از پشت پرده یا پشت در بگیرند.(32)»
منظور از "حجاب" در این آیه، پوشش زنان نیست، بلکه حکمى اضافه بر آن است که مخصوص همسران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است و آن این‏که مردم موظف بودند به خاطر شرایط خاص همسران پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله هرگاه مى‏خواهند چیزى از آنان بگیرند، از پشت پرده باشد، و آن‏ها حتّى با پوشش اسلامى در برابر مردم در این‏گونه موارد ظاهر نشوند. البتّه
این حکم درباره زنان دیگر وارد نشده، و در آن‏ها تنها رعایت پوشش کافى است.
شاهد این سخن این‏که کلمه "حجاب" هر چند در استعمال‏هاى روزمره به معنى پوشش زن به کار مى‏رود، ولى نه در لغت چنین مفهومى دارد و نه در تعبیرات فقهاى ما.
"حجاب" در لغت به معنى چیزى است که در میان دو شى‏ء حایل مى‏شود.
در قرآن مجید نیز این کلمه همه‏جا به معنى پرده یا حایل به کار رفته است؛ مانند آیه سى‏ودوم از سوره ص حتّى تورات بالحِجابِ؛ «تا موقعى که خورشید در پشت پرده افق پنهان شد.» در کلمات فقها از قدیم‏ترین ایّام تاکنون نیز در مورد پوشش زنان معمولاً کلمه "ستر" به کار رفته، و در روایات اسلامى نیز همین تعبیر یا شبیه آن وارد شده است، و به کار رفتن کلمه "حجاب" در پوشش زنان، اصطلاحى است که بیشتر در عصر ما پیدا شده و اگر در تواریخ و روایات پیدا شود، بسیار کم است.
بنابراین اسلام به زنان مسلمان دستور پرده‏نشینى نداده، و تعبیر "پردگیان" در مورد زنان و تعبیراتى شبیه به این، جنبه اسلامى ندارد. آن‏چه درباره زن مسلمان لازم است، داشتن همان پوشش اسلامى است؛ ولى زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به خاطر وجود دشمنان فراوان و عیب‏جویان مغرض، چون ممکن بود در معرض تهمت‏ها قرار گیرند و دستاویزى به دست سیاه‏دلان بیفتد، این دستور خاص به آن‏ها داده شد و یا به تعبیر دیگر به مردم داده شده که به هنگام تقاضاى چیزى از آن‏ها، با آن‏ها از پشت پرده تقاضاى خود را مطرح کنند. استاد مطهرى نیز پس از بیان معنى کلمه حجاب چنین مى‏نویسید:
«استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتاً جدید است. در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقها کلمه "ستر" که به معنى پوشش است به کار رفته است. فقهاء چه در کتاب الصّلوة و چه در کتاب النّکاح که متعرّض این مطلب شده‏اند، کلمه ستر را به کار برده‏اند، نه کلمه حجاب را.»(33)
بهتر این بود که این کلمه عوض نمى‏شد و ما همیشه همان کلمه "پوشش" را به کار مى‏بردیم؛ زیرا چنان‏که گفتیم معنى شایع لغت حجاب، پرده است. همین امر موجب شده که عدّه زیادى گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود.
وظیفه پوشش که اسلام براى زنان مقرر کرده است، بدین معنى نیست که از خانه بیرون نروند. زندانى کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست. در برخى از کشورهاى قدیم، مثل ایران قدیم و هند، چنین چیزهایى وجود داشته است؛ ولى در اسلام وجود ندارد.
پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه‏گرى و خودنمایى نپردازد. آیات مربوط، همین معنى را ذکر مى‏کند و فتواى فقها هم مؤیّد همین مطلب است. آیاتى که در این‏باره هست، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماس‏هاى زن و مرد را ذکر کرده است؛ بدون آن‏که کلمه حجاب را به کار برده باشد.
در سوره نور آیه 60، استثنایى درباره مسأله پوشش بیان شده است؛ که طىّ آن، زنان پیر و سالخورده را از حکم حجاب مستثنى شده‏اند. مرحوم طبرسى در این‏باره چنین گفته است: «زنان پیرى که بازنشسته شده و در معرض زناشویى نیستند و کسى به آن‏ها رغبت ندارد، مى‏توانند روسرى خود را بردارند.(34)»

وقار و متانت در گفتار و کردار

همان‏گونه که قبلاً گفته شد، حرکات و سکنات انسان، همیشه معنادار است. استاد مطهرى مى‏گوید:
«گاهى وضع لباس، راه رفتن و سخن گفتن زن، معنى‏دار است و به زبان بى‏زبانى مى‏گوید دلت را به من بده، در آرزوى من باش، مرا تعقیب کن.... گاهى برعکس با بى‏زبانى مى‏گوید دست تعرّض از این حریم کوتاه است.(35)»
اسلام زنان را از انجام این‏گونه حرکات که موجب تحریک و تهییج مردان مى‏شود، شدیداً نهى کرده است. در بخشى از آیه سى‏ویکم سوره نور آمده است:
و لا یَضْرِبْنَ بأرجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخفینَ من زینتِهِنَّ؛ «زنان به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانشان دانسته شود. [و صداى خلخالى که بر پا دارند به گوش رسد.]»
مرحوم طبرسى در تفسیر این جمله گفته است:
«قبلا زن‏ها پاها را به زمین مى‏زدند که صداى خلخال آن‏ها شنیده شود. قرآن‏کریم آن‏ها را از این کار نهى کرد. برخى گویند مقصود این است که پاها را در موقع راه رفتن طورى حرکت ندهند که خلخال آن‏ها آشکار گردد یا صداى خلخال آن‏ها شنیده شود.(36)»
آرى زنان مؤمن در رعایت عفّت و دورى از امورى که آتش شهوت را در دل مردان شعله‏ور مى‏سازد و ممکن است منتهى به انحراف از جادّه عفّت شود، آن‏چنان باید دقیق و سخت‏گیر باشند که حتّى از رساندن صداى خلخالى که در پاى دارند، به گوش مردان بیگانه خوددارى کنند، و این گواه باریک‏بینى اسلام در این زمینه است.(37)
نرم سخن گفتن زن گاهى از بى‏حجابى و بى‏پردگى اغوا کننده‏تر است و از این جهت خداوند متعال همسران پیامبر اکرم را از آن نهى کرده و به طریق اولى دیگران را. خداوند متعالى در قرآن کریم مى‏فرماید:
فَلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفاً؛ «هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»
علاّمه طباطبایى در تفسیر این قسمت چنین گفته است:
«در این جمله ایشان را از خضوع در کلام نهى مى‏کند و خضوع در کلام به معناى این است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه و خیال‏هاى شیطانى نموده و شهوتش را برانگیزند و در نتیجه آن مردى که دلش بیمار است، به طمع بیفتد و منظور از بیمارى دل، نداشتن نیروى ایمان است؛ آن نیرویى که آدمى را از میل به سوى شهوات باز مى‏دارد و سپس مى‏گوید «و قُلن قولا معروفاً» یعنى سخن معمول و مستقیم بگویید؛ سخنى که شرع و عرف اسلامى «نه هر عرفى» آن را پسندیده دارد و آن سخن است که تنها مدول خود را برساند نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کنى تا شنونده علاوه بر درک مدلول آن دچار ریبه هم بشود.(38)»
دستورى که در رابطه با عفت در این آیه آمده است، اشاره به یک نکته باریک مى‏کند و آن اینکه به هنگام سخن گفتن، جدّى و خشک و معمولى باشید؛ نه همچون زنان کم شخصیت که سعى دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه تؤام با ادا و اطوار مخصوصى است، افراد شهوتران را به فکر گناه مى‏افکند.
تعبیر اَلَّذى فى قَلبه مرض «کسى که در دل او بیمارى است» تعبیر بسیار گویا و رسایى است از این حقیقت که غریزه جنسى در حدّ تعادل و مشروع عین سلامت است، امّا هنگامى که از این حد بگذرد، نوعى بیمارى خواهد بود؛ تا آن‏جا که گاه به سر حدّ جنون مى‏رسد که از آن تعبیر به جنون جنسى مى‏کنند و امروز دانشمندان انواع و اقسامى از این بیمارى روانى را که بر اثر طغیان این غریزه و تن در دادن به انواع آلودگى‏هاى جنسى در محیط‏هاى کثیف به وجود مى‏آید، در کتب خود شرح داده‏اند.
در پایان آیه مى‏گوید: و قلن قولا معروفا؛ «شما باید به صورت شایسته‏اى که مورد رضاى خدا و پیامبران و توأم با حق و عدالت باشد، سخن بگویید.»
در حقیقت جمله لا تخضعن بالقول، اشاره به کیفیّت سخن گفتن دارد و جمله قلن قولاً مَعروفاً اشاره به محتواى سخن.
البته "قول معروف" معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که علاوه بر آن‏چه گفته شد، هرگونه گفتار باطل و بیهوده و گناه آلوده و مخالف حق را نفى مى‏کند. ضمناً جمله اخیر مى‏تواند توضیحى براى جمله نخست باشد: مبادا کسى تصوّر کند باید برخورد زنان پیامبر با مردان بیگانه موذیانه و دور از ادب باشد، بلکه باید برخورد شایسته و مؤدبانه و در عین حال بدون هیچ‏گونه جنبه‏هاى تحریک‏آمیز باشد.(39) زیرا نرم‏گویى که باعث اغواء و طمع مرد مى‏شود، حجابى است که مربوط به چشم نیست، بلکه مربوط به گوش است.
در آیه بعد نیز باز دستورى در زمینه رعایت عفّت آمده است:
و قرن فى بیوتکن و لا تبرجن تبرّج الجاهلیة الاولى...؛(40) «و در خانه‏هاى خود بمانید و همچون جاهلیّت نخستین [در میان مردم] ظاهر نشوید....»
مرحوم طبرسى این چنین گفته است:
و قرن فى بیوتکن، «و در خانه‏هاى خود آرام بگیرید» امر فرمود ایشان را به استقرار در منازلشان و مقصود ثابت بودن شما در منازلتان و ملزم به سکونت در آن بودن و اگر از ماده «وَقَرَ ـ یَقِرُ» باشد، پس معنایش این است که اهل وقار و سکینه و خلاصه این‏که سنگین باشید و مانند برخى سبک نشوید و از خانه خود بیرون نزنید.
و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولى، یعنى بیرون نیایید بنا بر عادت زنان جاهلیت نخستین و ظاهر نسازید زر و زیور خود را چنان‏که زنان جاهلیّت مى‏کردند.
در تفسیر نمونه آمده است: «بدون شک این یک حکم عام است و تکیه آیات بر زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله براى تأکید بیشتر است. درست مثل این‏که به شخص دانشمندى بگوییم تو که دانشمندى دروغ مگو؛ مفهومش این نیست که دروغ گفتن براى دیگران مجاز است، بلکه منظور این است که یک مرد عالم، باید به صورت مؤکّدتر و جدّى‏تر، از این کار پرهیز کند.»

ازدواج و تشکیل خانواده

طبیعى‏ترین راه براى مبارزه با مفاسد اخلاقى و انحرافات ناموسى و خانوادگى، ازدواج است. ازدواج در حفظ پاکدامنى و دیندارى تأثیر بسیارى دارد. هرگاه یکى از اصحاب و یاران رسول خدا زن مى‏گرفت، حضرت مى‏فرمود: «دینش کامل شد.» و نیز مى‏فرمود: «هر کس مى‏خواهد پاک و پاکیزه و بدون گناه خدا را ملاقات کند، به وسیله ازدواج عفّت و پاکدامنى خود را حفظ نماید.(41)»
خداوند وجود همسر را آیه و نشانه خودش بیان مى‏کند و پیامبر اکرم، خانواده را اصیل‏ترین نهاد اجتماعى معرّفى نموده است؛ به طورى که مى‏فرماید: ما بَنى فى الاسلام احبّ اِلى اللّه عَزّوَجلّ من التّزویجِ؛ «در اسلام نهادى در نزد خداوند محبوب‏تر از ازدواج بنا نشده است.» از دیدگاه اسلام هر کس ازدواج مى‏کند، نیمى از دینش حفظ شده و از سوى دیگر اکثر اهل آتش افراد مجرّد هستند. معلوم مى‏شود که غریزه شهوت تا چه اندازه انسان را به گناه مى‏کشاند و انسان را در پرتگاه سقوط قرار مى‏دهد. یکى از سنن عالیه رسول اکرم و ائمّه هدى پرداخت مخارج ازدواج برخى از افراد بوده است.
در قرآن کریم نیز به ازدواج ساده و آسان و بى‏ریا و بى‏تکلّف که یکى از مهم‏ترین طرق مبارزه با فحشاء مى‏باشد، توصیه شده است؛ زیرا این نکته مسلّم است که براى برچیدن بساط گناه باید از طریق اشباع صحیح و مشروع غرایز وارد شد.
خداوند متعال در قرآن مى‏فرماید:
و انکحوا الأیامى منکم و الصّالحینَ من عبادکم و آمائِکم اِنْ یکونوا فقراءَ یغنهِمُ اللّهُ من فضله و اللّه واسعٌ علیمٌ؛(42)
«مردان و زنان را همسر دهید و هم‏چنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند. خداوند آنان را از فضل خود بى‏نیاز مى‏سازد خداوند واسع و آگاه است.»
مرحوم طبرسى در تفسیر آیه چنین گفته است:
اکنون خداوند بندگان خود را مأمور به ازدواج مى‏کند تا از زنا بى‏نیاز شوند و مى‏فرماید: اى مردم مؤمن، زنان و مردان آزادى که همسر ندارند و غلامان و کنیزان پاکدامن یا با ایمان را همسر بدهید. این دستور استحبابى است نه وجوبى. از پیامبر خدا نقل شده است، هر کس آیین فطرى مرا دوست دارد، به سنت من گرایش پیدا کند و نکاح از سنّت من است.
سپس درباره افراد آزاد مى‏فرماید، اگر اینها گرفتار تنگدستى هستند، خداوند پس از ازدواج بى‏نیازشان مى‏کند. فضل خداوند بسیار و به حال و مصلحت ایشان آگاه است و بر وفق مصلحت با آن‏ها رفتار مى‏کند.(43)
در تفسیر نمونه مى‏خوانیم:
«ایامى» جمع «ایم» بر وزن قیم، در اصل به معنى زنى است که شوهر ندارد. سپس به مردى که همسر ندارد نیز گفته شده است و به این ترتیب تمام زنان و مردان مجرّد در مفهوم این آیه داخلند؛ خواه بکر باشند یا بیوه.
تعبیر «انکحوا» (آن‏ها را همسر دهید) با اینکه ازدواج یک امر اختیارى و بسته به میل طرفین است، مفهومش این است که مقدّمات ازدواج آن‏ها را فراهم سازید از طریق کمک‏هاى مالى و تشویق به مسأله ازدواج و بالاخره پا در میانى براى حلّ مشکلاتى که معمولاً در این موارد بدون وساطت دیگران انجام‏پذیر نیست. خلاصه مفهوم آیه به قدرى وسیع است که هرگونه قدمى و سخنى و تلاشى در این راه را شامل مى‏شود.
بدون شک اصل تعاون اسلامى ایجاب مى‏کند که مسلمانان در همه زمینه‏ها به یکدیگر کمک کنند، ولى تصریح به این امر در موارد ازدواج دلیل بر اهمّیّت ویژه آن است.
آن‏جا که یک عذر تقریباً عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زیر بار ازدواج و تشکیل خانواده مسأله فقر و نداشتن امکانات مالى است، قرآن به پاسخ آن پرداخته و مى‏فرماید از فقر و تنگدستى آن‏ها نگران نباشد و در ازدواجشان بکوشید چرا که اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند آن‏ها را از فضل خود بى‏نیاز مى‏سازد.(44)
ولى از آن‏جا که گاه با تمام تلاش و کوشش که خود انسان و دیگران مى‏کند، وسیله ازدواج فراهم نمى‏گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدّتى را با محرومیّت بگذارند، مبادا کسانى که در این مرحله قرار دارند، گمان کنند که آلودگى جنسى براى آن‏ها مجاز است و ضرورت چنین ایجاب مى‏کند؛ لذا بلافاصله در آیه بعد دستور پارسایى را هر چند مشکل باشد، به آن‏ها داده، مى‏گوید: وَلیستعفف الَّذینَ لا یجدونَ نکاحاً حتّى یغنیهم اللّه مِن فضله...؛ «و آن‏ها که وسیله ازدواج ندارند، باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را به فضلش بى‏نیاز سازد.»
از نظر اسلام ازدواج عامل حفظ عفّت افراد است و در واقع یکى از اهداف عالى ازدواج، حفظ عفّت است. خداوند در این زمینه از واژه لباس استفاده کرده است و مى‏فرماید: اُحِلّ لَکُم لَیلَة الصَّیام الرّفثُ الى نسائکم هُنَّ لباسٌ لَکُمْ وَ اَنْتُمْ لباسٌ لهنّ عَلِمَ اللّه أنّکم کنتم تختاتونَ انفسکم فتابَ علیکم و عَفا عنکم فالانَ باشِرُوهُنَّ و ابتَغُوا ما کتب اللّهُ لکم...؛(45) «براى شما در شب‏هاى ماه رمضان مباشرت با زنان خود حلال شد که آن‏ها جامه ستر و عفاف شما و شما نیز لباس عفّت آن‏ها هستید و خدا چون دانست که شما در کار مباشرت زنان و به نافرمانى نفس، خود را در ورطه گناه مى‏افکنید، از حکم حرمت [در شب‏هاى رمضان] درگذشت و گناه شما را بخشید. از اکنون رواست در شب رمضان با زن‏هاى خود مباشرت کنید و آن‏چه را خدا بر شما مقرّر داشته طلب نمایید...»
گویند پیش از تحلیل این آیه، آمیزش با همسران در شب‏هاى ماه رمضان حرام بوده و چون گروهى از جوانان مسلمان- که قدرت کنترل خویشتن را نداشتند- شب‏هاى ماه رمضان با همسران خود آمیزش مى‏نمودند، این آیه نازل شد.(46)
هَن لباسَ لَکُم و اَنتُم لباس لَهَن، استعاره براى تمثیل آمیزش و رابطه زن و مرد است. زن و مرد براى یکدیگر لباس وقار و عفاف و ساترند. آن پرده وقارى که از آمیزش مشروع زن و مرد بر چهره ظاهر و درونى انگیزه‏هاى حیوانى و طغیان شهوت کشیده مى‏شود، حافظ رسوایى و پرده درى و سبک‏سرى است. پس آمیزش محدود به شب‏هاى محدود ماه رمضان به خصوص براى جوانان در حال بحران، خود نگهبان عفّت و هوا و همان مت روزه است
این معنى نیازى به توضیح ندارد که لباس پوشاننده و ساتر است و آن در بعد حسى حفظ و پوشاندن بخش‏هایى از اندام است که آشکار بودن آن‏ها با شأن انسانى سازگار نمى‏باشد. ساتر محسوب شدن زن نسبت به شوهر و بالعکس در باطن و بعد معنوى آن است که زشتى‏هاى هوا و هوس و طغیان‏هاى شهوت و میل جنسى به وسیله ازدواج پوشانده مى‏شود. پس ازدواج، انسان را از آلودگى‏ها حفظ مى‏کند و باعث پاکى و پاکیزگى او مى‏گردد.
از جمله نکاتى که از این آیه برداشت مى‏شود، این است که اگر تجویز آمیزش باعث حفظ تقوا باشد، طبعا جلوگیرى از غرایز جنسى موجب بى‏تقوایى و فساد خواهد بود.
در شریعت مقدّسه اسلام هدف عالى از ازدواج تنها تسکین غریزه نیست. ازدواج همچون کشت باغى بارور و سایه‏دار است که انسان را در میان تلاطم این همه رویدادهاى زندگى آرامش مى‏بخشد. در قرآن کریم آمده است: و من ایاته اَن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة انّ فى ذلک لَآیاتٍ لقوم یتفکرون؛(47) «و از نشانه‏هاى او این‏که همسرانى از جنس خود شما براى شما آفریده تا در کنار آن‏ها آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این، نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکّر مى‏کنند.
تجربه ممتد هم نشان داده است که سود بزرگ زناشوئى سکون و آرامش است. اگر همه نظم و نثر ادبا و فلاسفه جهان را درباره زن و ازدواج بررسى و خلاصه‏گیرى کنیم، بیانى عالى‏تر و وافى‏تر از بیان قرآن مجید نخواهیم یافت. عبارت لتسکنوا الیها، تجربه‏هاى چندین هزار ساله بشر را نشان داده است.(48)

پاسدارى از مرزهاى عفّت از سوى والدین

آفریدگار حکیم هر چیزى را که آفریده برایش قانونى معیّن کرده است و هر غریزه‏اى ر ا که در وجود انسان قرار داده، زمان مخصوصى براى بهره‏بردارى از آن تعیین فرموده است. اگر بر خلاف قانون آفرینش عمل کنیم، بى‏گمان آسیب و انحراف دامنگیرمان خواهد شد.
قانون طبیعت این است که از سن شش سالگى تا زمان بلوغ، تمایل جنسى در حال اختفا و خاموشى باشد. اسلام برنامه تربیت را با قانون طبیعت هم‏آهنگ کرده و هماهنگى قوانین تکوین و تشریع را مراعات نموده و با روش‏هاى عملى، موجبات اختفاى تمایل جنسى کودکان را فراهم آورده است.
خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید: یا اَیها الَّذین آمنوا لِیَستأْذِنْکُمُ الَّذین ملکتْ اَیمانُکُم و الَّذین لم یَبلُغُوا الحُلُم منکم ثلاثَ مراتٍ من قبل صلوةِ الفجرِ و حین تضعُونَ ثیابَکُم من الظهیرَة و من بعد صلوةِ العشاءِ ثلاثُ عوراتٍ لَکُم...(49)
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید باید بردگان شما و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده‏اند، در سه وقت از شما اجازه بگیرند: قبل از نماز فجر، و در نیمروز هنگامى که لباس‏هاى [معمولى] خود را بیرون مى‏آورید، و بعد از نماز عشاء. این سه وقت خصوصى براى شما است...»
مرحوم طبرسى در تفسیر آیه چنین گفته است:
اى مردم مؤمن، غلامان و کنیزان و اطفال نابالغ خود را امر کنید که وقتى مى‏خواهند وارد اطاق خلوت شما شوند، از شما اذن بگیرند. برخى گفته‏اند تنها غلامان باید اذن بگیرند نه کنیزان. از امام باقر علیه‏السلام و امام صادق علیه‏السلام نیز چنین روایت شده است. مقصود از کودک، بچّه‏اى است که عورت را تمیز مى‏دهد. جبائى گوید: اذن گرفتن در همه حال واجب است؛ مگر براى بردگان و کودکان که در سه وقت واجب است.
یکى پیش از نماز صبح؛ زیرا در این حال ممکن است انسان برهنه به خوابگاه رفته باشد یا این‏که به حالى باشد که نخواهد کسى او را ببیند. و دیگر به هنگام خواب نیمروز که لباس را از تن بیرون آورده‏اید. و نیز بعد از نماز عشاء که مردم با همسر خود خلوت مى‏کنند. فرمان خدا این است که در این سه وقت که موقع خلوت و استراحت است کودکان و غلامان اجازه بگیرند. پس از تفصیل این سه وقت، اکنون درباره آن به طور اجمال مى‏فرماید: ثَلاثُ عورات لَکُم؛ این سه وقت براى شما عورتند. علّت این‏که وقت را عورت نامیده، این است که انسان در این اوقات لباس را از تن بیرون مى‏کند و عورتش ظاهر مى‏شود.
در تفسیر نمونه آمده است: بدیهى است این دستور متوجّه اولیاى اطفال است که آن‏ها را وادار به انجام این برنامه کنند، چرا که آن‏ها هنوز به حدّ بلوغ نرسیده‏اند تا مشمول تکالیف الهى باشند، و به همین دلیل مخاطب در اینجا اولیاء هستند.
ضمناً اطلاق آیه هم شامل کودکان پسر و هم کودکان دختر مى‏شود، و کلمه "الذین" که براى جمع مذکر است، مانع از عمومیّت مفهوم آیه نیست، زیرا در بسیارى از موارد این تعبیر به عنوان تغلیب بر مجموع اطلاق مى‏گردد.
ذکر این نکته نیز لازم است که آیه از کودکانى سخن مى‏گوید که به حدّ تمیّز رسیده‏اند و مسائل جنسى و عورت و غیر آن را تشخیص مى‏دهند؛ زیرا دستور اذن گرفتن خود دلیل بر این است که این اندازه مى‏فهمند که اذن گرفتن یعنى چه؛ و تعبیر به "ثلاث عورات" شاهد دیگرى بر این معنى است.
در آیه بعد حکم بالغان را بیان کرده مى‏گوید: و اذا بلغ الاطفال منکم الحُلُم فلیستاذنوا کَما استاذن الذین من قبلهم...(50)؛ «و هنگامى که اطفال شما به سن بلوغ رسیدند باید اجازه بگیرند، همان‏گونه که اشخاصى که پیش از آن‏ها بودند اجازه مى‏گرفتند.»
واژه "حلم" (بر وزن "کتب") به معنى عقل آمده است و کنایه از بلوغ است که معمولاً با یک جهش عقلى و فکرى توأم است، و گاه گفته‏اند "حلم" به معنى رؤیا و خواب دیدن است، و چون جوانان، مقارن بلوغ، صحنه‏هایى در خواب مى‏بینند که سبب احتلام آن‏ها مى‏شود، این واژه به عنوان کنایه در معنى بلوغ به کار رفته است.(51)
این حکم مخصوص به مکانى است که پدر و مادر در آن‏جا استراحت مى‏کنند وگرنه وارد شدن در اطاق عمومى، مخصوصاً به هنگامى که دیگران هم در آن‏جا حاضرند، و هیچ‏گونه مانعى در کار نیست، اجازه گرفتن لزومى ندارد.
ذکر این نکته نیز لازم است که جمله کَما استأذن الَّذینَ مِن قبلهم، اشاره به بزرگسالان است که در همه حال به هنگام وارد شدن در اطاق موظّف به اجازه گرفتن از پدران و مادران بودند، در این آیه افرادى را که تازه به حد بلوغ رسیده‏اند، هم ردیف بزرگسالان قرار داده که موظّف به استیذان بودند.(52)
براى ریشه کن ساختن یک مفسده اجتماعى مانند اعمال منافى عفّت، باید مجموعه‏اى ترتیب داد از آموزش فکرى و فرهنگى آمیخته با آداب اخلاقى و عاطفى، و همچنین آموزش‏هاى صحیح اسلامى و ایجاد یک محیط اجتماعى سالم، اجازه گرفتن فرزندان به هنگام ورود به خلوتگاه پدران و مادران، نشان مى‏دهد که اسلام از هیچ یک از ریزه‏کارى‏هاى مربوط به این مسأله غفلت نکرده است.
این یک نوع ادب اسلامى است هر چند متأسفانه امروز کمتر رعایت مى‏شود و با این‏که قرآن صریحاً آن را در آیات فوق بیان کرده است، در نوشته‏ها و سخنرانى‏ها و بیان احکام نیز کمتر دیده مى‏شود، و معلوم نیست به چه دلیلى این حکم قطعى قرآن مورد غفلت و بى‏توجّهى قرار گرفته!
گر چه ظاهر آیه وجوب رعایت این حکم است، حتّى اگر فرضاً آن را مستحب بدانیم، باز باید از آن سخن گفته شود، و جزئیات آن مورد بحث قرار گیرد.
بر خلاف آن‏چه بعضى از ساده‏اندیشان فکر مى‏کنند که کودکان سر از این مسائل در نمى‏آورند، ثابت شده است که کودکان روى این مسئله فوق‏العاده حسّاسیّت دارند، و گاه مى‏شود سهل‏انگارى پدران و مادران و برخورد کودکان با منظره‏هایى که نمى‏بایست آن را ببینند، سرچشمه انحرافات اخلاقى و گاه بیمارى‏هاى روانى شده است.
افراد زیادى به اعتراف خودشان بر اثر بى‏توجّهى پدران و مادران به این امر و مشاهده آنان در حال آمیزش جنسى یا مقدّمات آن به مرحله‏اى از تحریک جنسى و عقده روانى یده‏اند که عداوت شدید پدر و مادر، در سر حد قتل! در دل آن‏ها پیدا شده و خود آن‏ها نیز شاید تا مرز انتحار پیش رفته‏اند.(53)
باید توجّه داشت که دوران بین شش تا دوازده سالگى از نظر غریزه جنسى دوران مخصوصى است. در این دوره غریزه جنسى مانند آتشى است که در زیر خاکستر پنهان است و در ایّام بلوغ آن خاکستر کنار مى‏رود و آتش زبانه مى‏کشد و از سوى دیگر برنامه طبیعت و قانون خلقت این است که تمایل جنسى در سنین بین شش تا دوازده سالگى باید در حال اختفاء باشد.

اجتناب از خلوت با بیگانه

زمانى که انسان در شرایط محیطى نامساعد و تحریک‏آمیز قرار گیرد، خواسته‏هایى در او ظاهر مى‏شود. شیطان این خواسته‏هاى نفسانى را در نظرش زیبا و دلفریب جلوه مى‏دهد و به گونه‏اى پنهانى و مرموز از درون، فرد را به سوى ارتکاب و انجام عمل وسوسه مى‏کند.
شیطان براى انحراف از کشش‏ها و تمایلات غریزى استفاده کرده و فرد را به ارضاى نامشروع شهوات جنسى فرا مى‏خواند.(54)
یکى از این شرایط خلوت کردن زن و مرد بیگانه با یکدیگر است به گونه‏اى که کس دیگرى نتواند وارد آن مکان شود. دین اسلام خلوت با بیگانه را با احتمال و ترس وقوع در حرام تحریم نموده؛ هر چند مشغول عبادت شوند.
از پیغمبر اکرم مروى است که مَن کانَ یؤمن بِاللّهِ و الیَوم الاخر فَلا یبیت فى موضع یسمع نَفَس امرأة لَیست لَه بِمحرم؛ «کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، در جایى نمى‏ماند که نفس آن بیگانه را مى‏شنود.(55)»

کنترل عوامل محرّک فرهنگى و سالم‏سازى اجتماع

یکى از آفات پاکدامنى، عوامل محرّک فرهنگى و اجتماعى است که از طریق وارد نمودن عناصر محرّک در گرایش‏هاى انحرافى منجر به بروز انحرافات جنسى مى‏گردد.
از این رو باید همزمان با سلامت اخلاقى خانواده در ابعاد فرهنگى و اجتماعى نیز دقّت عمل وجود داشته باشد.
به‏جا خواهد بود اگر همزمان با سالم‏سازى محیط‏هاى خانوادگى و آموزشى مسئولین مربوط در بهسازى اخلاقى محیط نیز اقدام نمایند تا نسلى که مدیریّت آینده کشور را در اختیار مى‏گیرد، بتواند با روحى قوى و سالم و اراده‏اى اخلاقى به ایفاى مسئولیّت خویش بپردازد. در بعد فرهنگى وسایل ارتباط جمعى باید به گونه‏اى عمل کنند که زمینه تحریک و تمایلات نفسانى در مردم به وجود نیاید. هیچ‏کس نمى‏تواند منکر غرایز جنسى بشود، لیکن به کار بستن دستورالعمل‏هاى اسلام جهت جلوگیرى از تحریک شهوت بسیار سودمند است.
وقتى که چهره محیط اجتماعى سالم گردید، زمینه سرایت گناه نیز از بین خواهد رفت. به همین علّت اسلام در مورد گناه علنى، از خود واکنش شدیدى نشان مى‏دهد؛ زیرا اگر چهره اجتماع ناهنجار شود، قطعاً گناه نیز سرایت خواهد کرد.
روى همین اصل، در اسلام با هر کارى که جوّ جامعه را مسموم یا آلوده کند، شدیداً مبارزه شده است.
در قرآن کریم آمده است: ان الَّذین یحبون اَن تشیع الفاحشه فى الَّذین امنوا لهم عذاب الیم فى الدنیا و الاخرة و اللّه یعلم و انتم لا تعلمون(56)؛ «کسانى که دوست دارند زشتى‏ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکى براى آن‏ها در دنیا و آخرت است و خداوند مى‏داند و شما نمى‏دانید.»
تعبیر اشاعه فحشا در این آیه مفهوم وسیعى دارد که هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتى‏ها و قبایح و کمک به توسعه آن را شامل مى‏شود. البتّه کلمه فاحشه و فحشاء در قرآن مجید، غالباً در موارد انحرافات جنسى و آلودگى‏هاى ناموسى به کار رفته است؛ ولى از نظر مفهوم لغوى -چنانکه راغب در مفردات گوید- فحش و فحشا و فاحشه به معنى هرگونه رفتار و گفتارى است که زشتى آن بزرگ باشد و در قرآن مجید نیز گاهى در همین معنى وسیع استعمال شده است.(57)
باید توجّه داشت که عظمت گناه در نظر عامّه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگى‏ها خود سدّ بزرگى در برابر فساد است. اشاعه فحشاء و نشر گناه و تجاهر به فسق، این سد را مى‏شکند، گناه را کوچک مى‏کند و آلودگى به آن را ساده مى‏نمایاند.
در حدیثى از پیامبر اسلام مى‏خوانیم: من اَذاع فاحِشَة کان کَمَبتدئها(58)؛ «کسى که زشتى را نشر دهد، همانند کسى است که آن را در آغاز انجام داده.»
ذکر این نکته نیز لازم است که اشاعه فحشاء اشکال مختلفى دارد:(59) گاه به این است که دروغ و تهمتى را دامن بزند و براى این و آن بازگو کند. گاه به این است که مراکزى که موجب فساد و نشر فحشاء است، به وجود آورد. گاه به این است که وسائل معصیّت در اختیار مردم بگذارند و یا آن‏ها را به گناه تشویق کنند، و بالاخره گاه به این حاصل مى‏شود که پرده حیا را بدرند و مرتکب گناه در ملأ عام شوند.
یک نکته بسیار مهم که در آیه مذکور وجود دارد، این است که نمى‏گوید کسانى که اشاعه دهند، بلکه مى‏گوید دوست دارند که چنین کارى را انجام دهند و این نهایت تأکید در این زمینه است.
سخن آخر آن که قرآن کریم و سنّت نبوى -صلواة‏اللّه‏علیه- و سیره ائمّه معصومین -علیهم‏السّلام- حفظ عفاف و پاکدامنى را از فرائض برشمرده و ضمن رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در این مسیر، راه‏کارهاى عملى را معرّفى کرده‏اند، که عبارت بودند از:
الف) چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم که خود زمینه‏ساز دریده شدن پرده عفاف است.
ب) آشکار نکردن زینت براى بیگانگان و خودآرایى زن در مقابل همسر خویش.
ج) رعایت پوشش اسلامى.
د) وقار و متانت در گفتار و کردار.
ه) ازدواج و تشکیل خانواده.
و) توجّه والدین به پاسدارى از مرزهاى عفّت و پاکدامنى.
ز) پرهیز از خلوات با بیگانه (جنس مخالف).
ح) کنترل عوامل محرّک فرهنگى و سالم‏سازى اجتماع.

پى‏نوشت‏ها

* مدرّس دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران- جنوب.
1 . فلسفى، محمد تقى، گفتار فلسفى بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات، تهران: هیئت نشر معارف اسلامى، چاپ اوّل 1352؛ ص 187.
2 . بلاغى، صدرالدین، برهان قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، 1360، ص164.
3 . اردستانى، صادق، اسلام و مسایل جنسى و زناشوئى، تهران: انتشارات زریاب، چاپ اوّل، 1377؛ ص23.
4 . سوره نور، آیه 30.
5 . مطهرى، مرتضى، مسأله حجاب، تهران: انتشارات صدرا، چاپ سى‏وهشتم، ص137-136.
6 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هیجدهم، ص437-436.
7 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیّدمحمّدباقر موسوى همدانى، ناشر: بنیاد علمى و فکرى علاّمه طباطبایى، جلد پانزدهم، ص158.
8 . پیشین، ص 159.
9 . قمى، على‏بن‏ابراهیم، تفسیر قمى، جلد دوم، دارالکتاب، چاپ سوم، 101.
10 . روایتى با همین مضمون در کتب اهل سنّت هم آمده از جمله در کتاب الدر المنثور، جلد پنجم، صفحه 40.
11 . "تابو" از موضوعات بحث جامعه‏شناسى است و به تحریم‏هاى ترس‏آور و بى‏منطق گفته مى‏شود که در میان ملل وحشى وجود داشته و دارد. به عقیده راسل و امثال وى، اخلاق رایج در جهان متمدن امروز نیز پر از "تابو" است.
12 . سوره نور، آیه 31.
13 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص145.
14 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، پیشین، ص159.
15 . طبرسى، ابوعلى فضل‏بن‏الحسن، مجمع‏البیان فى‏تفسیرالقرآن، جلد هفدهم، ص 127.
16 . پیشین، ص127.
17 . الزمخشرى، محمودبن‏عمر، الکشّاف، ص230.
18 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، پیشین، ص159.
19 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص 158-157.
20 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 452-451.
21 . طبرسى، ابوعلى فضل‏بن الحسن، پیشین، ص129-128.
22 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص82.
23 . اصفهانى، راغب، مفردات القرآن، ترجمه سیدغلامرضا خسروى حسینى، جلد اوّل؛ ص 707.
24 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، پیشین، ص159.
25 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد هفدهم، ص426.
26 . این‏منظور، لسان‏العرب، المجلد الثانى، ص317.
27 . طباطبایى، سیدمحمّد حسین، جلد شانزدهم، ص 532-531.
28 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 429-428.
29 . پیشین، ص 428-427.
30 . پیشین، ص 429.
31 . طباطبایى، سیدمحمّدحسین، پیشین، ص 528.
32 . مکارم شیرازى، ناصر ودیگران، پیشین، ص 403-401.
33 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص79.
34 . طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، پیشین، جلد هفدهم، ص169.
35 . مطهرى، مرتضى، پیشین، ص178.
36 . طبرسى، ابوعلى فضل بن الحسن، پیشین، ص129.
37 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص441.
38 . طباطبایى، سیدمحمدحسین، جلد شانزدهم، پیشین، ص482.
39 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، جلد هفدهم، پیشین، ص 290-289.
40 . سوره احزاب، آیه 33.
41 . اردستانى، صادق، پیشین، ص 23.
42 . سوره نور، آیه 32.
43 . طبرسى، ابوعلى فضل بن‏الحسن، پیشین، جلد هفدهم، ص 132-131.
44 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد 14، ص 487 ـ 458.
45 . سوره بقره، آیه 187.
46 . الحسینى البحرانى، السید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، تهران: مرکز الطباعة و النشر فى مؤسسة‏البعثة، ص 399.
47 . سوره روم، آیه 21.
48 . کمالى، سیدعلى، توان و مقام زن، انتشارات هاد، ص 74-68.
49 . سوره نور، آیه 58.
50 . سوره نور، آیه 59.
51 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، ص 540-539.
52 . پیشین، ص 542-541.
53 . پیشین، ص 546-544.
54 . فرهادیان، رضا و بتول فرهادیان، آنچه یک جوان باید بداند، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دهم، 1376، ص70.
55 . دستغیب شیرازى، سیدعبدالحسین، گناهان کبیره، جلد اوّل، 213.
56 . سوره نور، آیه 19.
57 . سوره شورى، آیه 37.
58 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، جلد چهاردهم، ص406.
59 . پیشین، ص 407.
دوشنبه 10 مهر 1391  2:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

بررسي فلسفه و قلمروي حجاب در اسلام و آثار تربيتي آن

دریافت فایل pdf

 

 

تحقيقي در باب معناي «جلباب» در قرآن کريم

دریافت فایل pdf

 

 

دوشنبه 10 مهر 1391  2:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جمال زن درجلال حجاب

جمال زن درجلال حجاب

مریم بذرگرگل خطمی
مفهوم شناسي:

در قران و روايات ائمه هدي عليه السلام كلماتي دربارة مسئله پوشش بيان شده كه شناخت دقيق ان در تبيين موضوع كمك شاياني مي كند از اين رو به بررسي اين واژه ها مي پردازيم:

تبرج :

در لغت به معاني بروز و ظهور مي باشد و معناي اصطلاحي تبرج، آشكار كردن و جلوه گري زينتهاي زن مي باشد.1
در جاي ديگر تبرج را خودنمائي در مقابل مردان معنا كرده و نوشته «تبرجت: اظهرت زينتها للرجال»2 بدحجابي يكي از مصاديق تبرج است.

حجب (حجاب):

يكي از معاني حجاب پرده و پوشش و حائل است.3 كلمه «حجاب» هم به معناي پوشيدن است هم به معني پرده و پوشش و بيشتر استعمالش به معني پرده است. اين كلمه از آن جهت معني پوشش مي دهد كه پرده وسيله پوشش است. شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: «همين امر موجب شده كه عده زيادي گمان كنند اسلام خواسته زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود در حالي كه وظيفه پوششي كه اسلام براي زنان مقرر كرده است بدين معني نيست.»4

جلباب:

در قران كريم جلباب يكي از پوششهاي لازم براي زنان مومنين معرفي شده است.
يا ايهاالنبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيهن ذلك ادني ان يعرض فلايوذين و كان الله غفورا رحيما 5
اي پيغمبر به زنان و دختران خود و زنان مومنين بگو كه خويش را به چادر فرو پوشند كه اين كار براي اينكه انها به عفت و حرمت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت هوسرانان ازار نكشند بسيار بهتر است و خدا در حق خلق بسيار آمرزنده است.
يكي از فرهنگ شناسان كه تبع قابل توجهي در لباسها و پوششهاي مسلمانان انجام داده مي نويسد: «جلباب به معناي چادر بزرگي است كه در شرق، زنان هنگام بيرون شدن از خانه سرتاپاي خود را با آن مي پوشانند.»6

خمار:

يكي ديگر از پوششهاي كه قرآن كريم براي زن معرفي شده است خمار مي باشد.
قل للمومنات ... و ليضربن بخمر هن علي جيوبهن ...7
به زنان با ايمان بگو سرو سينه و دوش خود را با مقنعه بپوشانند.
در كتب لغت درباره اين لغت چنين آمده است كه خمر و خمار به معني سرتو پوشش است؛ شراب راه خمر » ميگويند زيرا حواس ظاهري و باطني را مي پوشاند؛ به روي سري زن نيز خمار مي گويند زيرا به وسيله ان سرش را مي پوشاند.8

زينت:

زينت در عربي از زيور در فارسي اعم مي باشد زيرا زينت هم به زيورهايي گفته مي شود كه از بدن جدا مي شوند مثل جواهرت و هم به آرايشهايي گفته مي شود كه به بدن متصل است نظير سرمه و ...9
در تفسير صافي به نقل از علي بن ابراهيم قمي از ابي جعفر عليه السلام آمده است : «امام باقر عليه السلام فرمودند: زينت ظاهر عبارت است از جامه، سرمه، انگشتر، خضاب دستها و النگو، سپس فرمودند زينت براي محارم جاي گردنبند به بالاتر و جاي بازوبند به پائين و خلخال به پائين است و سوم زينتي است كه اختصاص به شوهر دارد و آن تمام بدن است.»10

عفت:

عفت يك بينش، منش و يك صف و خوي عالي است.
«العفه حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوه»11

تاريخچه حجاب :
1- پوشش امتياز بشر در مقايسه با حيوانات

پوشش ، يك امتياز بشر در مقايسه با ساير حيوانات است كه با توجه به خلقت ويژه اندام انسان و غرايز و استعدادهاي اوامري ضروري و لازم مي باشد.
بنابر گواهي متون تاريخي در اكثر قريب به اتفاق ملتها و آيينهاي جهان حجاب معمول بوده است هرچند حجاب در طول تاريخ فراز و نشيبهاي زيادي را طي كرده و گاهي با اعمال سليقه حاكمان تشديد يا تخفيف يافته ولي هيچگاه به طور كامل از ميان نرفته است.12

2- فطري بودن حجاب

خلقت لباس براي هر يك از زن و مرد هديه اي است الهي كه بشر ارزاني شده است و برهنگي و كنار گذاشتن لباس دامي است از سوي شيطان و اولياي او كه براي فريب انسان گسترده شده است.13
در قران كريم دراين باره چنين آمده است :
اي فرزند آدم براي شما لباس فروفرستاديم كه اندام شما رامي پوشاند ومايه زينت شماست ولباس تقوا بهتراست اين ازآيات خداونداست باشدكه متذكرشده اند گيريد.14

3- حجاب در اديان
3-1- اديان الهي
3-1-1- حجاب در آئين يهود :

درباره قوانين حجاب در قوم يهود چنين آمده است: اگر زني به نقص قانون يهود مي پرداخت چنانكه مثلا بي انكه چيزي بر سر داشت ميان مردم آمد و شد مي كرد يا در شارع عام نخ مي رشت يا با هر صنفي از مردان درد و دل مي كرد يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانه اش تكلم مي نمود همسايگانش مي توانستند سخنان او را بشنوند در ان صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهريه او را طلاق دهد.15

3-1-2- حجاب در دين مسيح

در انجيل چنين نقل شده است: «وهمچنين خويشتن را بيارايند به لباس مزين به حيا و پرهيز، نه به زينتها و طلا و مرواريد و رخت گرانبها بلكه چنان كه زناني را مي شايد كه دينداري مي كنند به اعمال صالحه»16

3-1-3- حجاب در آئين زرتشت

«در كيش آريايي زنان محترم، محجوب بوده اند زنان محترم در ايران براي حفظ حيثيت طبقه ممتاز و ايجاد حدودي كه آنها را از فرمان عادي و طبقه چهارم، امتياز دهد صورت خود را مي پوشانند و گيسوان خود را پنهان نگه مي داشتند.»17

نقش اسلام در تعديل پوشش زن

قدر مسلم اين است كه پوششي كه در اسلام به زنان امر نموده است حبس كردن زنداني زن نيست در برخي كشورها چون ايران قديم و هند و چين چنين عقيده هايي وجود داشته است علاوه بر اين پوششي كه در دين اسلام بيان شده خيلي آسان تر و سهل تر از ساير اديان و مانند يهود و مسيح .... بوده است، اسلام در واقع با ارائه چهار چوب صحيح براي پوشش زن، زمينه فعاليت وي را در صحنه هاي مختلف سياسي فرهنگي و اقتصادي جامعه فراهم مي كند؛ بدون آنكه زن در اين حضور آسيبي به خود و جامعه برساند، در مجموع با وجود جنبه هاي فطري بودن و ديني بودن حجاب براي زن، دشمنان بشريت همواره در جهت مخالف به تبليغ و انحراف انسانها پرداخته كه در جوامع مختلف در آسيب پذيري فرهنگ حجاب تاثير مهمي را بر جاي گذارده است.18

حجاب در عصر حاضر
سير نزولي حجاب در غرب:

تا دو سه قرن اوضاع پوشش زن در جهان تا حدودي مناسب بوده و شكلهاي مبتذل امروزي وجود نداشت عواملي چون : پيدايش نظريات فلسفي مكاتب جديد، سخت گيريهاي كليسا، تحقير و ظلم كردن به زنان، كنار زدن دين از صحنة زندگي مردم و داغ نگه داشتن بازار كالاهاي مصرفي .... از عواملي بود كه در وضعيت پوشش در غرب تاثير بسزايي داشت.19

سير نزولي حجاب در كشورهاي اسلامي:

اين عوامل تاثير بر اشاعه بدحجابي و بي حجابي از سوي كشورهاي استعمارگر بر روي بسياري دول اسلامي داشته است كه از جمله ايران، تركيه، الجزاير، اندلس، و ... از جمله اين كشورها مي توان نام برد. اضافه بر ان عواملي چون حكام دست نشانده، اساتيد غربي، روشنفكران غربزده و عدم آگاهي عامه مردم از فلسفه حجاب از عوامل تاثير گذار بر سير نزولي حجاب در كشورهاي اسلامي بود.

ابعاد حجاب اسلامي

در تحقق حجاب اسلامي وجود و بعد ايجابي و سلبي لازم است؛ مراد از بعد ايجابي حجاب، وجوب پوشش بدن و مراد از بعد سلبي آن؛ حرام بودن خودنمايي به نامحرم است بنابراين از نظر اسلام زني با حجاب است كه علاوه بر رعايت پوشش صحيح اسلامي، از هر گونه رفتار و حركاتي كه سبب جلب توجه نامحرم شده خودداري كند.20

معرفي پوشش هاي اسلامي در قران كريم و روايات

به دو پوشش مهم كه قران زنان را به آن سفارش نموده است قبلا اشاره نموديم كه خمار (مقنعه) و جلباب (چادر) بوده21 علاوه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده است:
ولغير ذي محرم اربعه اثواب: درع، خمار، جلباب و ازارء 22
خمار به معناي مقنعه، جلباب، چادر ، درع ، پيراهن و ازا شلوار مي باشد.

سراويلات :

پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله و سلم) مي فرمايند:
ايها الناس اتخذوالسراويلات، فانها استرثياتكم و حصنوابها نساوكم اذا خرجن 23
اي مردم شلوار بپوشيد كه بهترين پوشش براي اندام شماست و با شلوار زنانتان را هنگام بيرون رفتن از خانه حفظ كنيد.
حفظ ارزش حجاب علاوه برداشتن پوشش صحيح نياز به عفاف در گفتار و رفتار ، حركات دارد از جمله عطرآگين نبودن در برابر نامحرم، عدم اختلاط با نامحرم، دست ندادن با نامحرم، عدم جلب توجه مثل كوبيدن پا بر زمين، و عفاف در نگاه كه درباره همة اين موارد در قرآن كريم و روايات ائمه هدي عليه السلام براي زنان سفارش هايي شده است كه به جهت خلاصه كردن بحث ذكر آن خودداري مي كنيم.

رنگ حجاب قراني

جلب در بسياري از كتابهاي لغت به معناي تيرگي و سياهي شب است.24 همچنين در روانشناسي رنگها امده است كه سياه به معناي «نه» مي باشد.25
تقرير پيامبر در زماني كه زنان انصار با نزول آيه خمار و آيه جلباب پوشش مشكي را انتخاب كردند دليلي بر تاثير اين رنگ از ديدگاه معصوم عليه السلام مي باشد26 و ويژگي رنگ مشكي كه نه تنها در انسان شور و هيجاني ايجاد نمي كند و باعث جلب توجه نمي شود بلكه حامل پيام دور باشي نسبت به نگاههاي آلوده مي باشد. همين ويژگي خاص يكي از اهداف مهم حجاب و پوششي است كه در وراي آن امنيت حضور زن ، در اجتماع تامين مي شود.27

كراهت نداشتن پوشش سياه براي زنان

مرحوم صاحب جواهر فرموده: «روايات مربوطه به كراهت سياه پوشي شامل زنان نميشود.»ايشان در كتاب خود طبق تصريح كتابهاي مقصودي از علماي اماميه، كراهت پوشش سياه را مختص به مردان معرفي نموده زيرا شارع مقدس پوشش غليظ تر و بيش تري براي زنان هنگام مواجهه با نامحرم قرار داده است و رنگ مشكي در مقايسه با رنگهاي ديگر به نحو بهتري پوشش غليظ تر و بيش تر را تامين مي كند.
كراهت پوشش مشكي مختص به مردان آن هم در غير كفش، عمامه و عبا است حتي يكي از فقيهان برجسته شيعه به كراهت چادر مشكي فتوا نداده اند بلكه برعكس مراجع تقليد مثل رهبر معظم انقلاب ايت الله خامنه اي به عدم كراهت چادر مشكي تصريح كرده و بعضي نيز مانند آيت الله فاضل لنكراني و آيت الله تبريزي به برتري حجاب با چادر مشكي فتوا داده و فرموده اند : چادر مشكي بهترين نوع حجاب است.28

حدود پوشش
پوشش مردان:

« برمردان پوشش واجب نيست مگر در عورت، اما اگر علم داشته باشيم كه زنان عملا به بدن مانگاه مي كنند پوشش از باب عدم تعاون بر اثر واجب است»29 زيرا در قران كريم فرموده است :
لاتعاونوا علي الاثم و العدوان
بر گناه و دشمني همكاري نكنيد.

پوشش زنان :

پوشاندن غير وجه و كفين بر زن واجب است و در پوشش بدين نحو جزء ضروريات و مسلمات است و از نظر قران ، حديث و فتاوي هيچ اختلاف و تشكيكي در اين باره وجود ندارد.31
فتواي مراجع عاليقدر همچون امام خميني قدس سره شريف32، بهجت33، گلپايگانی34 و فاضل لنكرانی35 درباره حدود پوشش زن چنين است: زن بايد بدن و موي خود را از نامحرم بپوشاند بلكه احتياط واجب آن است كه بدن و موي خود را از پسري هم كه بالغ نشده ولي خوب و بد را مي فهمد (به حدي رسيده كه مورد نظر شهواني است) بپوشاند.
بنابراين حدود پوشش از جنبه فقهي براي مرد وجوب سترعورت و براي زن پوششي تمام بدن به استثناي وجه و كفين مي باشد. اما از جنبة تربيتي به دليل انكه تعاون براثم و گناه نداشته پوشاندن وجه و كفين براي همه خانمها در شرايط ذيل از نظر كمك بر تقواي مردان يا اجتناب از تبرج از ديدگاه فقها واجب است:
1- عروس
2- چهره هاي ارايش شده
3- دختران زيبارو
4- قرار گرفتن در محيطي كه مردان رعايت نگاه شرعي را نمي كنند.
5- مواردي كه به تشخيص خود زن زير نگاه نامحرم خاصي قرار گرفته است.

پی نوشتها:

1- ابوالحسن احمد بن فارس بن ذكريا : «معجم القاييس اللغه » ، تحقيق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، بيروت، دارالفكر 1399 م، ج 1، ص 238.
2- طاهره، احمدي: «ترتيب قاموس المحيط»، بيروت، دارالكتاب العلمي، 1399 م ، ص 24 .
3- حسين بن محمد، دامغاني، «قاموس قران» كريم عزيزي نقاش، بي جا، مزدك ، 1361 ، ج 1، ص 145.
4- رك : مرتضي مطهري: «مساله حجاب» ، تهران، صدرا، 1379 ، هـ، ش ، ص 71.
5- سوره احزاب (33) ، آيه 59.
6- رابنهات، بيتران «فرهنگ البنه مسلمانان» ، حسينعلي هروي، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1359 ، ص 117.
7- سوره نور (24) ، آيه 31.
8- فخر الدين ، طريحي، «مجمع البحرين»، تهران، مكتبه المرتضويه، ي تا، ص 159
9- مرتضي ، مطهري، مساله حجاب ، ص 131.
10- رسول جعفريان: «رسائل الحجابيه» ، قم ، دليل ما، 1380 ، ج 2 ، ص 1182.
11- حسين ، راغب «المفردات في غريب القران» ، ص 339.
12- ر. ك ، علي ، محمدي: «حجاب در اديان الهي» ، قم ، اشراق ، 1372 ، صص 22و 42.
13- ر. ك ، علي ، محمدي: «حجاب در اديان الهي، قم ، اشراق ، 1372، صص 22و 42.
14- سوره اعراف (7) ، آيه 26.
15- ويل، دورانت: رتاريخ و تمدن» ، احمد آرام و ديگران، تهران، عصر ايمان ، انتشارات علمي فرهنگي ، ج 4، ص 461.
16- كتاب مقدس، (عهد جديد و عهد قديم) ، ترجمه انجمن كتاب مقدس، 1987 ، رساله پولس رسول به تيموناوس باب دوم فقره هاي 11-9
17- حسن ، صدر : «حقوق زن در اسلام و اروپا»، تهران، جاويدان ، 1357 ، صص 5 و 7 .
18- رك، حسين مهدي زاده، «حجاب شناسي چالش ها و كاوشهاي جديد» قم ، حوزه علميه مركز مديري ، 1381، ص 47.
19- ر. ك ، محمد ، شعاعي، در وصف11، تهران، محيي، 1378، ص 132.
20- ر. ك . حسين مهدي زاده ، «دفاع غير منطقي از بدحجابي» قسمت اول، نشريه رسالت مورخه 3/4/1383.
21- سوره نور (24) آيه 31 ، سوره احزاب (33) آيه 59.
22- ابوعلي الفضل بن الحسن، طبرسي، «مجمع البيان» سيد ابراهيم مير باقري، تهران، فراهاني بي تا، ج 7، ص 155.
23- ميرزا حسين ، نوري؛ «مستدرك الوسائل و مستبط المسائل »قم ، سلسله آل البيت الاحياء التراث ، 1408 هـ، ق، ج 3 ، ص 244.
24- عبدالنبي ، قيم : «فرهنگ معاصر عربي – فارسي» تهران، موسسه فرهنگ معاصر ، چاپ اول ، بي تا، ص 368.
25- ماكس، لوشر، «روان شناسي رنگها» و يدالله بي زاده ، چاپ چهاردهم، 1378 ، ص 97.
26- ابوداوود سليمان بن اشعث: «عون المعبود شرح سنن ابي داود» محمد اشرف بن امير عظيم آبادي، مدينه، المكتبه السليه، ج 2، ص 183.
27- محمد حسن ، نجفي ، «جواهر الكلام في شرح شرايع الاسلام ، دارالكتاب الاسلاميه ، چاپ هفتم ، 1392 هـ. ق.
28- سيد محسن محمودي ، «مسائل جديد از ديدگاه علما و مراجع تقليد» ، ويژه نامه فرهنگ اسلام، بهار سال 1379 ، ج 1، ص 7.
29- ابوالقاسم ، الموسوي خوئي: «مستند عروق الوثقي»، تاليف محمد تقي خوئي، النجف الاشرف، 1404 ، هـ. ق ، 1375، ج 1، ص 129.
30- سوره مائده (5) آيه 2.
31- مرتضي مطهري، مساله حجاب، ص 80.
32- روح الله الموسوي الخميني «تحرير الوسيله» ، ج
33- محمد تقي، بهجب «رساله توضيح المسائل » قم ، شفق، احكام نكاح، ص 385 ، مساله 937.
34- سيد محمد رضا ، گلپايگاني: رساله توضيح المسائل، قم انتشارات دارالقران كريم، بي تا، ص 413.
35- محمد فاضل لنكراني ‹‹ رساله توضيح المسائل ، قم ، انتشاات سرور ،1416 ، ه . ق ص 463 .

 
دوشنبه 10 مهر 1391  2:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

در محضر خورشيد «قسمت سوّم»

در محضر خورشيد «قسمت سوّم»

سيدضياء مرتضوي

«الزانية و الزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة و لا تأخذكم بهما رأفة في دين اللّه‏ ان كنتم تؤمنون باللّه‏ و اليوم الآخر و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين»«آيه دوم»

نگاهي كلي

مرزبندي روابط زن و مرد از جمله مسايلي است كه قرآن كريم با عنايت ويژه‏اي و از زواياي مختلف به آن پرداخته است كه اينك مجال پرداختن به همه اين موارد نيست. آنچه در خصوص روابط نامشروع به معناي خاص آن مورد توجه قرار گرفته و نسبت به آن هشدار داده شده است آياتي چند است كه از جمله در همين سوره آمده است. چنان كه در سوره «اسراء» در ضمن برشماري برخي از منكرات و بازداشتن از آنها به گونه‏اي هشدارآميز مي‏فرمايد:
«و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشة و ساء سبيلاً»(1) «نزديك زنا نشويد كه اين عملي بسيار زشت و راهي ناپسند است». آيه هشدار مي‏دهد حتي نزديك آن نيز نشويد چرا كه اين راهي بسيار زشت و ناپسند است و قدم گذاشتن در آن، سقوط در دره هولناكي را به دنبال دارد كه سرانجامي جز آتش خشم الهي ندارد. در
مرزبندي روابط زن و مرد از جمله مسايلي است كه قرآن كريم با عنايت ويژه‏اي و از زواياي مختلف به آن پرداخته است.
جاي ديگر اجتناب از زنا را به عنوان يكي از موادّ بيعت با پيامبر(ص) توسط بانوان مسلماني كه قصد بيعت با حضرت(ص) را داشته‏اند برمي‏شمارد:
«يا ايّها النبي اذا جاءك المؤمنات يبايعنك علي أن لا يشركن باللّه‏ شيئا و لا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا يأتين ببهتان يفترينه بين ايديهنّ فبايعهن و استغفر لهن اللّه‏ ان اللّه‏ غفور رحيم»(2)
«اي پيامبر! آنگاه كه زنان باايمان با تو پيمان مي‏بندند كه به خداوند هيچ شرك نورزند و دزدي و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و مرتكب افترايي كه از پيش خود ساخته‏اند نگردند، با آنان بيعت كن و برايشان از خداوند طلب مغفرت نما كه خداوند بخشنده و مهربان است.»
در جاي ديگر در شرح حال بندگان خداوند (عباد الرحمن) از جمله به پرهيز از زنا اشاره مي‏كند با اين هشدار كه هر كس مرتكب چنين
اعمال زشتي شود عذاب او در آخرت دو چندان است و به گونه‏اي حقارت‏آميز در آتش خواهد ماند مگر اينكه توبه كند و با ايمان و عمل صالح خويش جبران نمايد:
«والذين لا يدعون مع اللّه‏ الها آخر و لا يقتلون النفس التي حرم اللّه‏ الا بالحق و لا يزنون و من يفعل ذلك يلق اثاما، يضاعف له العذاب يوم القيمة و يخلد فيه مهانا، الاّ من تاب و اَمن و عمل عملاً صالحا فأولئك يبدّل اللّه‏ سيئاتهم حسنات و كان اللّه‏ غفورا رحيما«(3)
روشن است كه زشتي و ناروايي اين پديده امري نبوده است كه نياز چنداني به تأكيد بر آن داشته باشد. اين امري بوده است كه در نظر همه ملل و مذاهب اجمالاً عملي ناپسند و نكوهيده است. قرآن هشدار داده است كه كسي گرد آن نرود. همچون كشتن انسانهاي بي‏گناه كه زشتي آن را همه قبول دارند. آنچه در آيه
مورد بحث در سوره نور نيز آمده است دستور تأديب و تنبيه كساني است كه مرتكب زنا شده‏اند؛ و تأكيد بر اين نكته كه مؤمنين نبايد در اين خصوص عطوفت و دلسوزي بيجا نشان دهند.

شرح لغات

«زنا» مفهومي روشن دارد ولي بايد توجه داشت كه به هر فعل حرامي در روابط زن و مرد عنوان «زنا» صدق نمي‏كند.
«فاجلدوا» از ريشه «جلد» به معناي پوست، گرفته شده و زدن بر روي پوست بدن را مي‏رساند.
«عذاب» معنايي عام دارد كه مصداق آن در اينجا همان شلاّق خوردن فرد زناكار مي‏باشد. «طائفه» در اصل به گروه هماهنگي گفته مي‏شود كه با يكديگر از جايي به جاي ديگر نقل مكان مي‏كنند ولي از نظر كاربردي گاه بر دو نفر نيز اين لفظ اطلاق مي‏گردد.

شرح تفصيلي

«الزانيه و الزاني فاجلدوا كل واحد منهما مأئة جلدة»
چنان كه اشاره شد آيه مورد بحث دستوري در خصوص عقوبت زن و مرد زناكار است. چنان كه مي‏دانيد آيات قرآن، بيشتر، احكام كلي و عام را بيان مي‏كند و تبيين جزئيات و احكام فرعي و بيان لوازم و شرايط، نوعا توسط روايات و سنت پيامبر(ص) و ائمه(ع) صورت گرفته است. آنچه در بخش اول آيه بر آن تأكيد شده است بيان يك حكم شرعي است كه زن و مرد زناكار را هر يك يكصد تازيانه بزنيد. همان گونه كه در كتابهاي فقهي آمده است و با مراجعه به احاديث و ادله ديگر به خوبي معلوم مي‏گردد كه اين عقوبت مربوط به دسته‏اي از كساني است كه مرتكب اين عمل زشت گردند چرا كه از يك سو اين عقوبت در خصوص بردگان و كنيزان همان گونه كه در آيه 25 سوره نساء آمده است به نصف كاهش مي‏يابد، و از سوي ديگر زن يا مرد اگر با داشتن همسر و دسترسي به او، به اين كار روي آورده باشد با توجه به شرايطي كه در مباحث فقهي آمده است عقوبت بسيار شديدي در انتظار او مي‏باشد، كه همان
عطوفت و رأفت در باره شخصي كه يكي از بديهي‏ترين چارچوبهاي اجتماعي را براي خواستهاي زودگذر خويش زير پا گذاشته به معناي كمك به حرمت‏شكني و سلب امنيت اجتماعي است. امنيتي كه حتي خود شخص مجرم و بستگان او نيز نيازمند به آنند.
سنگسار نمودن است. چنان كه ارتكاب به عنف يا نسبت به برخي بستگان، موجب حكم اعدام خواهد شد. در آيه‏اي ديگر سخن از حبس ابد زنان رفته و در برخي روايات موضوع تبعيد نيز مطرح گشته است كه البته حبس را حكمي موقتي دانسته‏اند كه با آمدن دستور «شلاق» و «سنگسار» منسوخ گشته است.(4) و تبعيدنيز بسته به نظر حاكم است.(5)
قرآن آنگاه كه عقوبت «دزدي» را بيان مي‏كند عنوان «سارق» را بر «سارقه» مقدم مي‏دارد(6) ولي در اينجا «زانيه» را كه مؤنث است مقدم داشته است و اين مي‏تواند به علت زشتي و قبح بيشتري باشد كه در ارتكاب اين كار توسط زن وجود دارد.
امنيت اجتماعي به معناي عام آن جزء نخستين و ضروري‏ترين نيازهاي زندگي اجتماعي است.
«و لا تأخذكم بهما رأفة في دين اللّه‏ ان كنتم تؤمنون باللّه‏ و اليوم الآخر»
اجراي حدود الهي نبايد به خاطر مصلحت‏انديشيهاي شخصي و يا عطوفت بيجا متوقف گردد. رأفت و مهرباني امري پسنديده و انساني است كه حتي شخص مجرم نيز مي‏تواند از آن برخوردار گردد. اما آنگاه كه همين مهرباني و عطوفت بخواهد مانعي در مقابل اجراي حدود و بسط قوانين الهي باشد ديگر نه تنها ارزشي نخواهد داشت و پسنديده نيست بلكه پديده‏اي ضد ارزشي است و بايد از ترتيب اثر دادن به آن خودداري نمود. بنابراين هر چند در اين فراز، از عطوفت به خرج دادن نسبت به زن و مرد مجرم نهي شده است اما
آنچه در واقع مورد نهي است تعطيل كردن عقوبت و تنبيه مورد نظر در باره آن دو است و اگر از رأفت در باره آنان نيز نهي شده به اين علت است كه سبب تعطيلي و توقف حد شرعي خواهد شد و لذا بازداشتن از رأفت در باره آنان را به «دين اللّه‏» مقيد ساخته است. يعني شما در دين الهي كه مصداق آن در اينجا همان اجراي حدّ است، عطوفت و مسامحه‏اي نشان ندهيد. حدّ و مرز الهي و حرمت جامعه شكسته شده و روال صحيح مناسبات اجتماعي و روابط انساني به هم خورده است و عطوفت نه تنها نوعا نمي‏تواند اين خسارت را جبران كند بلكه زمينه حرمت‏شكنيها و ضايعات بعدي را نيز فراهم مي‏كند و اين چنين است كه ارزش و نفع اجراي يك حد الهي بر اساس تأكيد برخي روايات از چهل روز بارش باران بيشتر است.(7)
آنچه به روابط و مناسبات اجتماعي و زندگي جمعي شكل صحيح مي‏بخشد به گونه‏اي كه حرمت و حقوق انساني و اجتماعي افراد حفظ شود، حدود و مقررات اجتماعي و پاي‏بندي به آنها است. امنيت اجتماعي به معناي عام آن جزء نخستين و ضروري‏ترين نيازهاي زندگي اجتماعي است. گناه كه چيزي جز همان حرمت‏شكني و زير پا گذاشتن چارچوبهاي مقرر براي داشتن يك زندگي انساني نيست، هر چند ممكن است در نگاه ابتدايي و در نگرشي فردي و جزئي، موضوعي كم اهميت تلقي شود اما در نگاه كلي‏تر و در حوزه روابط اجتماعي و مناسبات دروني يك جامعه، به معناي ايجاد رخنه در مرزها و ديوارهايي است كه امنيت اجتماعي انسان و حرمت ذاتي و شخصيتي او را فراهم مي‏آورد. اگر تلقي صحيحي از اهميت اين مرزها وجود نداشته باشد و اگر جلو چنين رخنه‏هايي گرفته نشود روشن است كه زمينه شكافهاي بيشتر و
گسترش گناه و در نتيجه موجبات سلب امنيت اجتماعي فراهم خواهد شد و اين چنين است كه عطوفت و رأفت در باره شخصي كه يكي از بديهي‏ترين چارچوبهاي اجتماعي را براي خواستهاي زودگذر خويش زير پا گذاشته به معناي كمك به حرمت‏شكني و سلب امنيت اجتماعي است. امنيتي كه حتي خود شخص مجرم و بستگان او نيز نيازمند به آنند.
اجراي حدود الهي نبايد به خاطر مصلحت‏انديشيهاي شخصي و يا عطوفت بيجا متوقف گردد.
اگر به ارزش حياتي امنيت اجتماعي و حفظ مقررات و چارچوبهايي كه روابط اجتماعي افراد جامعه را تنظيم مي‏كند توجه كافي شود و اگر به آثار منفي و تبعات ناگواري كه پديده زشت روابط نامشروع زن و مرد دارد به خوبي نگريسته شود، به فلسفه تأكيدي كه در آيه مورد بحث در خصوص ضرورت اجراي حدّ و عدم كوتاهي در آن وجود دارد، پي خواهيم برد. ضربه‏هايي كه بر بدن مجرم فرود مي‏آيد هر چند كه ممكن است برخي عواطف را متأثر سازد ولي جريحه‏دار شدن عواطف يك جامعه و حرمت‏شكني نسبت به مقررات اجتماعي در اين شكل فجيع و بسيار زشت آن، امري بسيار بالاتر و پراهميت‏تر است و اين گونه است كه آيه مي‏فرمايد اگر واقعا ايمان به خداوند و روز قيامت داريد نبايد نسبت به زن و مرد زناكار در اجراي حد الهي رأفتي به خرج دهيد و بايد آن را كاملاً اجرا نماييد و از همين جا روشن مي‏شود كه آيه شريفه، هم از رها ساختن مجرم و ترك كلي حد باز مي‏دارد و هم از تخفيف و اجراي ناقص آن. و خلاصه سخن آنكه لازمه ايمان به خداوند و اقرار به رستاخيز اين است كه در حدود و احكام الهي عطوفت بيجا اعمال نگردد.
«و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين»
آيه شريفه پس از تأكيد بر اجراي كامل حدّ و عدم مسامحه در آن، دستور مي‏دهد كه هنگام اجراي حد جمعي از مسلمانان حاضر و ناظر باشند. اين حضور علاوه بر اينكه مايه عبرت براي ديگران است، انتقال گزارش آن به سطح جامعه باعث هشداري عمومي خواهد شد. هشدار و تنبيهي كه جامعه معمولاً به خاطر غفلت ناشي از اثر مرور زمان و فراموشي نسبت به تعهدات اخلاقي و اجتماعي، بدان نيازمند است. از طرف ديگر خود حضور ديگران براي مجرم، نوعا تنبيه بسيار سختي است كه چه بسا از اصل تنبيه بدني براي او دشوارتر است. علاوه اينكه اين نظارت عامل خوبي در جهت جلوگيري از متهم شدن دستگاه قضايي به مسائلي چون سهل‏انگاري، سازش، رشوه‏گيري و تبعيض و يا افراط و تفريط در اجراي حد، خواهد بود. چنان كه مي‏تواند از تبليغات سوء بعدي مجرم و طرفدارانش جلوگيري كند.
نكته قابل توجه اينكه آيه شريفه جمع حاضر را مقيد مي‏كند كه از مسلمانان باشند. علت آن، چنان كه گفته شده است، مي‏تواند از جمله جلوگيري از تأثير منفي آن در پذيرش اسلام توسط كفار باشد چرا كه ممكن است آمادگي لازم براي مشاهده كيفر را نداشته باشند و نيز از آينده خود بيمناك شوند و كراهت اجراي حد در سرزمينهاي مناطق غير مسلمان‏نشين نيز به همين مسأله ارتباط داده شده است.(8)
در اينكه حداقل افراد شركت‏كننده براي مشاهده اجراي حد چند نفر است اختلاف نظر وجود دارد و اين اختلاف نوعا برگشت به تفاوت در برداشت از كلمه «طائفه» مي‏كند. ده نفر، چهار نفر، سه نفر، دو نفر و حتي يك نفر به عنوان حداقلهايي است كه مطرح شده است و برخي نيز آن را موكول به نظر حاكم دانسته‏اند كه از پرداختن تفصيلي به اينها خودداري مي‏شود.(9)

مسؤول اجراي حد كيست؟

يك نكته اساسي در فهم آيه شريفه پاسخ به اين پرسش است كه مسؤول تنبيه و عقوبت كسي كه حرمت‏شكني نموده و مرتكب چنين كاري شده است كيست؟ آيه شريفه خطاب به كل جامعه اسلامي با تعبير «فاجلدوا» كه يك خطاب عام است، مسؤوليت را متوجه همه مي‏كند؛ اما روشن است كه چنين دستوراتي همانند دستور به نماز يا روزه نيست كه خطاب به همه است و از همه نيز جداگانه انجام آن خواسته مي‏شود. هدف از اين دست امور به عنوان «واجب كفايي» اين است كه آن كار جامه عمل پوشد نه اينكه همه آن را انجام دهند.
نمونه ديگر آن، دستوري است كه در خصوص قطع دست دزد، خطاب به عموم صادر شده است. با اينكه روشن است انجام اين كار توسط همه به صورت دسته جمعي يا تك تك، امري بي‏معنا است. اينها و وظايفي از اين دست كه مسؤول مشخصي در جامعه ندارد خود شاهدي گويا بر اين است كه جامعه اسلامي نيازمند مديريت و رهبري صالحي است كه مسؤوليت اداره جامعه، از جمله اجراي صحيح اين امور را داشته باشد؛ و به عبارت ديگر حكومت صالح كه تبلوري از خواست جامعه است به عنوان نماينده جامعه اين مسؤوليتها را بر عهده دارد و گام نخست در اجراي صحيح و كامل اين امور، برپايي مديريت و حكومتي صالح و مشروع و سازماندهي تشكيلاتي با كفايت به عنوان دستگاه و نظام اداره جامعه و حكومت است كه بر عهده عموم مردم است. پشتيباني و حمايت از نظام و حكومتي مشروع و نظارت بر آن نيز وظيفه‏اي عمومي است كه در ادامه امكان اجراي صحيح حدود شرعي را فراهم مي‏سازد. به عبارت ديگر مسؤوليت اجراي حدود و تنبيه
مجرم از اموري نيست كه همه خود مستقيما بتوانند متصدي انجام آن شوند. تنها راه آن تأسيس حكومتي صالح و پشتيباني عملي از كساني است كه چنين صلاحيتهايي را دارا مي‏باشند. يعني مسؤوليت فراهم آوردن شرايط لازم براي حاكم اسلامي در جهت انجام وظايف از جمله اجراي حدود شرعي به عنوان تبلوري از اراده مردم مسلمان همان گونه كه در جامعه اسلامي ما تحقق يافته است.
مسؤوليت اجراي حدود و تنبيه مجرم از اموري نيست كه همه خود مستقيما بتوانند متصدي انجام آن شوند. تنها راه آن تأسيس حكومتي صالح و پشتيباني عملي از كساني است كه چنين صلاحيتهايي را دارا مي‏باشند.

نگاهي به روايات

در زمينه پديده زشت «زنا» روايات متعددي به‏گونه‏اي هشداردهنده وارد شده است كه گزيده‏اي از آنها را ملاحظه مي‏كنيد.
1ـ امام رضا(ع): «حرّم الزنا لما فيه من الفساد من قتل النفس و ذهاب الانساب و ترك التربية للاطفال و فساد المواريث و ما أشبه ذلك من وجوه الفساد»(10)
«زنا حرام شده است به خاطر فسادهايي كه به دنبال دارد، از جمله قتل نفس، از ميان رفتن خويشاوندي، رها ساختن تربيت كودكان، از بين رفتن موارد ارث و فسادهايي از اين قبيل».
2ـ پيامبر اكرم(ص): «اشتدّت غضب اللّه‏ عز و جل علي امرأة ذات بعل ملأت عينها من غير زوجها او غير ذي محرم منها، فانّها ان فعلت ذلك احبط اللّه‏ كل عمل عملته، فان اوطأت فراشه غيره كان حقا علي اللّه‏ ان يحرقها بالنار بعد أن يعذبها في قبرها.»(11) «خشم خداي عز و جل نسبت به زن شوهرداري كه ديده خويش را غرق نگاه ديگري كند شديد است، چرا كه اگر چنين كند خداوند هر عمل خيري را انجام دهد از ميان مي‏برد و اگر ديگري را به بستر همسرش راه دهد اين حق خداوند است كه او را پس از عذاب قبر در آتش بسوزاند.»
3ـ امام باقر(ع) به نقل از پيامبر اكرم(ص): «اذا كثر الزنا من بعدي كثر موت الفجأه».(12)
«پس از من هنگامي كه زنا گسترش يابد، مرگ ناگهاني نيز زياد خواهد شد.»
4ـ امام رضا(ع): «علّة ضرب الزاني علي جسده بأشدّ الضرب لمباشرة الزنا، و استلذاذ الجسد كلّه به، فجعل الضرب عقوبة له، و عبرة لغيره، و هو أعظم الجنايات».(13)
«علت اينكه شلاق به بدن شخص زناكار، آن هم با شديدترين وجه، زده مي‏شود به خاطر اين است كه بدنش مباشرت به زنا داشته است و همه بدن او لذت برده است لذا كتك به عنوان كيفر او و عبرت براي ديگران قرار داده شده است و اين عمل از بزرگترين جنايات مي‏باشد.»

پاورقيها:

1ـ اسراء، آيه 32.
2ـ ممتحنه، آيه 12.
3ـ فرقان، آيه 70 ـ 68.
4ـ سوره نساء، آيه 15 و 16 و كنزالعرفان في فقه القرآن، ج 2، ص 338 ـ 340.
5ـ وسائل‏الشيعه، ج 18، ص 393، ابواب حدّ الزنا، باب 24.
6ـ و السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما، سوره مائده، آيه 38.
7ـ وسائل‏الشيعه، ج 18، ابواب مقدمات الحدود، باب 1، ج 3 و نيز ج 2، ص 308.
8ـ كنزالعرفان في فقه القرآن، ج 2، ص 342.
9ـ مسالك‏الافهام الي آيات الاحكام، ج 4، ص 196 و الميزان، ج 15، ص 83، و كنزالعرفان، ج 2، ص 342.
10ـ بحارالانوار، ج 79، ص 24.
11ـ همان، ج 76، ص 366.
12ـ همان، ج 79، ص 79.
13ـ همان، ص 37.
منابع:

1. الميزان,jeld=15,safhe=83
2. بحارالانوار,jeld=79,safhe=37
3. كنزالعرفان في فقه القرآن,jeld=2,safhe=340-338
4. بحارالانوار,jeld=76,safhe=366
5. بحارالانوار,jeld=79,safhe=24
6. كنزالعرفان,jeld=2,safhe=342
7. وسائل‏الشيعه
8. وسائل‏الشيعه,jeld=18,safhe=393
9. بحارالانوار,jeld=79,safhe=79
10. وسائل‏الشيعه,jeld=2,safhe=308
11. كنزالعرفان في فقه القرآن,jeld=2,safhe=342
12. مسالك‏الافهام الي آيات الاحكام,jeld=4,safhe=196
13.

دوشنبه 10 مهر 1391  2:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

حکم الحجاب قراءة تفسیریة تجزیئیة لآیات الحجاب فی القرآن الکریم (القسم الثانی)

دریافت فایل pdf

 

 

مسألة الحجاب فی القرآن، وقفة مع الدکتور محمد شحرور

دریافت فایل pdf

 

حکم الحجاب قراءة تفسیریة تجزیئیة لآیات الحجاب فی القرآن الکریم (القسم الأول)

دریافت فایل pdf

 

 

دوشنبه 10 مهر 1391  2:59 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اصول و جلوه‌هاي زيبايي شناسي در قرآن کريم (قسمت نهم)

اصول و جلوه‌هاي زيبايي شناسي در قرآن کريم (قسمت نهم)

سید ابوالقاسم حسینی(ژرفا)

 

سه) پاسداشت زيبايي زن

و امّا اصل سوم در حفظ زيبايي خانواده از منظر قرآن کريم اين است که زيبايي زن پاس داشته شود. حفظ زيبايي زن در نظر برخي از مؤمنان، چندان جدّي گرفته نمي‌شود؛ حال آن که از پايه‌هاي جمال خانواده است و غفلت از آن، مايهی رنج‌ها و محنت‌هاي فردي و اجتماعي بسيار مي‏شود. قرآن کريم زن را با صفاتي ناب و استثنايي ستوده است تا مردان را به حفظ اين گوهر ترغيب کند. در تابناکي و رقّت، آنان را چنين وصف کرده است:
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ [1]
گوئي از لطافت و سفيدي همچون تخم مرغهايي هستند كه در زير بال و پر مرغ پنهان مانده و دست انسان هرگز آن را لمس نكرده است.
نيز زنان را به مرواريد همانند دانسته است:
كَأَمْثَالِ  اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ. [2]
همچون مرواريد پوشيده در صدف ـ  كه هوا در آن اثر نكند و صفا و روشني‏اش بر جاي باشد ـ .
و امّا اوج تصوير جمالي زن در قرآن کريم آن جا است که خداي سبحان زنان را به شکوفه‌هاي زندگي دنيا همانند دانسته است:
وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى[3]
اي رسول ما! هرگز چشم خود را به نعمتهاي مادي كه به گروههايي از آنها داده‏ايم ميفكن كه اينها شكوفه‏هاي زندگي دنيا هستند و براي آن است كه آنان را بيازمائيم و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است.
در اين جا، زنان به شکوفه تشبيه شده‌اند.[4] شايد توان گفت که شکوفه نازنين‌ترين و لطيف‌ترين هديهی خداوند به کائنات است. همهی آدميان از ديدن شکوفه به وجد مي‌آيند. شکوفه براي همه کس مظهر جمال است و لطافتي مخصوص دارد که چشم همگان را به خود جلب مي‏کند. البتّه عمر شکوفه کم است؛ امّا همين تشبيه بهترين تعبير براي حفظ پاسداشت جمال زنان است. اين تصوير به ما نشان مي‏دهد که زن را بايد همچون شکوفه عزيز شمرد و حياتش را غنيمت دانست و قدر اين چند صباح را به شايستگي داشت. در ميان تعابير جمالي قرآن، اين تعبير براي زنان بسي جمالي و شگفت است. حال اگر کسي دوستار شکوفه و زيبايي آن باشد، بايد چگونه آن را پاس دارد؟ آيا راهي جز اين دارد که زيبايي آن را حفظ کند و بر جمال آن بيفزايد و از هر طريق ممکن، عمر آن را تداوم بخشد و نيز زمينه‌اي پديد آورد که گل برآمده از اين شکوفه سالم و شاداب و باطراوت باشد؟
پس هرگاه خداوند يکي از شکوفه‌هاي دنيا را به مردي عطا نمود، وي بايد نعمت جمال را در او پاس دارد و از مايه‌هاي زينت ناکامش نکند؛ خواه زينت ظاهري و خواه باطني. آري؛ حتي در قلمرو ظاهر نيز بايد اين نعمت را پاس داشت. رسول خدا به زنان سفارش مي‌فرمايد که اندام ظاهري خود را همچو مردان تکيده و فرسودهی رنج نکنند و آن را بي‌زيور نگذارند و زيبايي آن را پاس دارند:
لا تدع إحداکنّ يدها کأنها يد رجل.[5]
کسي از شما زنان، دستش را همانند دست مرد، بي زينت رها نکند!
بر همين اساس، مرد بايد همسرش را تشويق کند که اين مايه‌هاي زينت و زيور را با خود داشته باشد و از آن‌ها غفلت نورزد.[6]  پيامبر خدا به همسرش فرمود:
أنه لاينبغي أن تکوني بغير قلادهْْ إما بخيط و إما بسير.[7]
روا نيست که بدون گردن‌آويز باشي، حتّي اگر يک نخ يا تسمه باشد.
اين، خود، از قواعد جمال است که اسلام به ما آموخته است. زيبايي امانتي است که بر عهدهی زيبا نهاده مي‏شود و او را نرسد که هرگونه خواهد با آن عمل کند. زيبا بايد جمالش را پاس دارد و آن را در مسيري که جمال‌آفرين برايش برنهاده، به رخ کشد. آري؛ زن بايد زيبايي‌اش را بنماياند؛ براي آن که زيبا بماند. معلوم است که اگر جمال او به چشم نامحرمان هرزه‌درآ جلوه کند، ديگر زيبايي او نيز پاس داشته نمي‌شود و  زشت‌سيرتان در او طمع مي‌کنند. امّا اگر در خانه و اجتماع، به آن شيوه که مايهی قوام خانواده و اجتماع باشد، زيبايي خود را عرضه نمايد و همپاي آن، شکوه و وقارش را پاس دارد، آن امانت را که خدا به او داده، حراست کرده است. از اين جا است که وانمودن اين زيبايي، خود، خير و مايهی نيکي شمرده شده است. رسول خدا فرمود:
خيرالنساء التي إذا نظرت إليها سرتک.[8]
بهترين زن آن است که چون به وي بنگري، شادمان شوي.
دکتر ديل جو  تري، از استادان دانشگاه آلاسکا،  مي‌نويسد: «احساس زيبايي در زن، در احساس مرد ريشه دارد که از نياز متقابل آن دو برمي‌خيزد. هرگاه اين احساس متقابل پديد نيايد يا به حد کافي نرسد، زن به صورت يک شکل يا تابلوي زيباي ساده درمي‌آيد که هيچ حرکتي را برنمي‌انگيزد و در اين حال است که زبان خاموش از بيان بازمي‌ماند. هنگامي که زن فاقد احساس و عاطفه شود، زيبايي‌اش ديگر معنايي ندارد و تابلويي خاموش خواهد بود. اساس حس زيبايي، همان عاطفه و احساس انساني است که اين زيبايي در مرد برمي‌انگيزد.»[9]
اشاراتي که در قرآن کريم براي صيانت از زن به چشم مي‌خورد، در يک جنبه ناظر به حراست از همين جمال است. آن گاه که به زن سفارش مي‏شود تا به گونهی اهل جاهليّت، زينت خود را واننماياند، به همين جنبه اشاره رفته است:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى ً[10]
و در خانه‏هاتان قرار گيريد و به شيوه جاهليت پيشين به خودنمايي بيرون نياييد.
مقصود از قرار گرفتن در خانه، به ويژه با عنايت به مادهی لغوي قرار، شايد همين باشد که بدان اشاره رفت؛ يعني ماندن زن در خانه بايد به گونه‌اي باشد که استقرار و آرامش و سکون را در نظام خانواده برقرار سازد. به عبارت ديگر، مقصود از قرار، ميخکوب شدن به خانه و فضاي فيزيکي خانه نيست. چه بسا زني در خانه بماند و بيرون نيايد و در عين حال، نوع ارتباطاتش، به ويژه در روزگار ما که وسايل ارتباط با بيرون افزون گشته، به گونه‌اي باشد که نظام خانواده‌اش را تهديد نمايد؛ و به عکس، بسا زناني که بيرون از خانه به تلاش و تکاپويي سودمند مشغولند، امّا در خانه قرار دارند و استقرار ايجاد مي‌کنند و همسر و فرزندانشان را به آرامش مي‌رسانند. اين دسته در حقيقت به همين سفارش قرآن کريم عمل کرده‌اند و هم‌زمان رسالت‌هاي اجتماعي خود را نيز به جاي آورده‏اند. پس توصيه‌هاي قرآن کريم را بايد در منظومهی قرآني ديد. هنگامي که سخن از زن و جايگاه او است، بايد نگاه قرآن به زن و نقش او در خانواده و تأثير حضور و زيبايي او در برقراري رابطه‌اي جمالي را دريافت و آن گاه، ديگر سفارش‌ها به او را تحليل کرد. اسلام ستايشگر زني نيست که سر از جايي درنياورد و به کاري نيايد و در گوشه‌اي بنشيند و به خوراک و پوشاک و نظافت و امور جزئي خانه سرگرم باشد و تا پايان عمر به همين شيوه به سر ببرد. اين با جمال زن منافات دارد. جمال مجموعه‌اي از ويژگي‌ها است که بايد کنار هم گردآيد. زن گوشه‌نشين داراي جمال نيست، همان گونه که زن هرجايي و بي‌مبالات نيز جميل نيست. زن مطلوب قرآن کريم کسي است که دل از همسر ببرد و او را شيفتهی خود سازد و آرامش و قرارش را تضمين کند و فرزندانش را در آشياني مستقر و داراي آرامش زير بال مهر گيرد و در کنار اين نقش اساسي، به وظايف محيطي و اجتماعي خود عمل نمايد. افراط و تفريط در اين باب، هر دو، زيانبار و خانمان‌سوز است.
آن گاه، براي اين که احساس جمال در زن پايدار بماند و اين احساس در همسر وي فرونميرد، قرآن از او خواسته است تا قواعدي را عمل کند که مايهی دوام اين جمال است:
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ  آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ  التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَ يَضْرِبْنَ  بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى  اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[11]
و زنان مؤمن را بگو كه ديدگان خويش را فرو دارند و شرمگاه‏هاي خود را ـ  از ديد ديگران ـ  نگاه دارند و [جاهاي‏] آرايش و زيور خويش را آشكار نكنند مگر آنچه پيداست ـ  مانند چهره و دست و روي پا ـ  و مقنعه‏هاشان را بر گريبانهاشان بيندازند و زيور و آرايش خود را آشكار نكنند مگر براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنانشان ـ  زنان همكيش خود ـ  يا آنچه مالك شده‏اند ـ  كنيزان ـ  يا مردان تابع خانواده ـ  طفيلي و كم خرد كه با آنان زندگي مي‏كنند ـ  كه به زنان رغبت و نيازي ندارند يا كودكاني كه از شرمگاه زنان آگاه نگشته‏اند ـ  به سن تميز و بلوغ نرسيده‏اند ـ  و پاهاي خود را چنان بر زمين نزنند تا آنچه از زيور خويش پنهان مي‏دارند دانسته شود ـ  آواز پيرايه خود يعني خلخال را به گوش مردم نرسانند ـ . و اي مؤمنان، همگي به خدا باز گرديد تا شايد رستگار شويد.
در اين آيه، مجموعه‌اي از قواعد تضمين کنندهی جمال گردآمده که اساس تربيت روحي و اجتماعي و اخلاقي است. البتّه پيش از زنان، خود مردان به حفظ اين رابطهی جمالي توصيه شده‌اند و حراست از اين رابطه، مايهی زکات براي آنان دانسته شده، يعني  حفظ تعادل در شعور و فکر و سلوک که خود، ريشهی آداب و روابط اجتماع و خانواده است. همين تقدم نشان مي‏دهد که تا مردان در اين زمينه به وظيفهی فردي و اجتماعي خود عمل نکنند، نبايد آن را از زنان انتظار داشت:
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ [12]
مردان مؤمن را بگو كه ديدگان خويش را فرو دارند و شرمگاه‏هاي خود را ـ  به پوشيدن آنها و از ديد ديگران ـ  نگاه دارند. اين براي آنان پاكيزه‏تر است؛ كه خدا به كارهايي كه مي‏كنند آگاه است‏.
در کنار اين سفارش‌ها به زن براي حفظ زيبايي و جمال همه‌جانبهی او، قرآن کريم از ديگران نيز خواسته که اين زيبايي را پاس دارند و آن را نيالايند. اين فرمان دو دسته را دربرمي‌گيرد؛ يکي آنان که جسم زن را به بازي مي‌گيرند و ديگر آنان که شخصيت و آبرويش را. دستهی نخست زن را ابزار دفع شهوت خود مي‌سازند و دستهی ديگر با بدنام کردن زن، شخصيتش را در جامعه به لجن مي‌کشند. شايد گناه اين دستهی دوم بيشتر از دستهی نخست باشد. پس خداوند فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. [13]
همانا كساني كه دوست مي‏دارند كه زشتكاري در ميان آنان كه ايمان آورده‏اند فاش و آشكار شود، آنها را در اين جهان و آن جهان عذابي است دردناك. و خدا مي‏داند و شما نمي‏دانيد.
عبارت «في الذين آمنوا» نشان مي‏دهد که عواقب اين کار ناهنجار همة امّت را دربرمي‌گيرد،  نه تنها اشخاصي را که آبروشان به بازي گرفته شده است.
از اينان بدتر کساني هستند که ناروا زنان پاکدامن را به تهمت و افترا مي‌آلايند و کار زشتِ ناکرده‌اي را به آنان نسبت مي‌دهند. اينان از لعن خداوند که قهر شديد و سخت او است، نصيب خواهند داشت:
إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ [14]
همانا كساني كه زنان پاكدامن بي‏خبر با ايمان را به زنا نسبت مي‏دهند، در اين جهان و آن جهان لعنت شده‏اند و آنان راست عذابي بزرگ.
کسي که زني پاکدامن را به افترا آلايد يا کسي را به انجام کار زشتي در جامعه نام‌بردار سازد، تنها به همان فرد ستم روا نداشته، بلکه نظام خانواده و جامعه را از جمال و زيبايي انداخته و با جمال آفرينش به منازعه پرداخته است. ملعون بودن نيز به همين معنا است که چنين کسي جامعه و مردم را از نعمت جمالي خداوند بي‌بهره ساخته؛ پس خداوند نيز او را از رحمت و نعمت ناکام مي‌سازد، مگر آن گاه که از اين گناه توبه کند وبه زيباسازي معنوي جامعه پردازد. البتّه اين کسان تنها از عذاب روز قيامت رنج نمي‌کشند؛ بلکه زشتکاري ايشان تا آن اندازه سخت است که بايد در همين دنيا نيز کيفر شوند و عذابي سخت بينند و آبروي خودشان بر باد رود:
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلاَ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَداً وَأُولئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ«4» إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذلِكَ  وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [15]
و كساني كه زنان پاكدامن را به زنا نسبت دهند آنگاه چهار گواه نياورند، پس هشتاد تازيانه بزنيدشان و هرگز گواهي آنها را نپذيريد، و آنانند بدكاران نافرمان؛ مگر آنان كه پس از آن توبه كنند و به كار شايسته بپردازند، كه خدا آمرزگار و مهربان است.
زيبا نگاه داشتن جامعه آن قدر ارزش دارد که اين کسان حتي از ويژگي شهروندي کامل نيز برخوردار نمي‌شوند و حقي بزرگ از آنان سلب مي‌گردد، يعني حق گواهي دادن به سود يا زيان ديگران که از برجسته‌ترين مصاديق حقوق شهروندي است.

چهار) نيک تربيت کردن فرزندان

خداوند دارايي و فرزندان را زينت زندگي دنيا مي‌شمرد:
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلاً [16]
مال و فرزندان آرايش زندگاني اين جهان است، و كارهاي نيك پايدار به نزد پروردگار تو به پاداش، بهتر و اميدداشتن به آنها نيكوتر است‏.
فرزندان هم مايهی زيبايي هستند و هم از پايه‌هاي حيات اجتماعي. از اين روي، تربيت کودک هم براي خود او بسيار مهم است و هم براي اجتماع و امّت. خداوند دو همسر را با يکديگر مهرورز و رفيق قرار داده تا ثمره‌اي از وجودشان برآيد؛ و آن ثمره فرزند است. فرزند مهماني است که چندي نزد اين دو مي‌ماند و سپس به طريق خويش مي‏رود. پس مي‌توان گفت که خداوند آن مقدمات عاشقانه و جمالي را چيده است تا اين گل در دامان دو محبوب شکوفه زند. آن چه خدا از پدر و مادر خواسته اين است که زيبايي آن گل را پاس دارند و در همهی مراحل وجود تا آن گاه که بالنده شود و از آب درآيد، نگاهبان اين جمال وي باشند. اين وظيفه تا هنگامي تداوم دارد که فرزند بتواند به حيات مستقل اجتماعي پاي گذارد و خود نقش جمالي‌اش را در حيات ايفا نمايد.
چرا طفل بايد از مادر شير بنوشد؟  شير از کدام اندام مادر مي‌تراود؟ مکيدن پستان مادر چه نقشي در سلامت جسم و مهم‌تر از آن، روان فرزند، دارد؟ هرگاه اندکي به پاسخ اين پرسش‌ها دقت کنيم، به روشني درمي‌يابيم که چه مايه جمال و لطافت در اين ميان نهفته است. شير ثمرهی جان مادر است و زيبايي‌هاي درونش را به فرزند منتقل مي‏کند. غذارساني به فرزند از اين طريق، کوچک‌ترين کاري است که از شيردادن برمي‌آيد. آن مکيدن تدريجي يعني همهی زيبايي‌هاي وجود مادر را ذره ذره چشيدن و هضم کردن و در خود راه دادن. و اين کار بايد در زمان معين به انجام رسد؛ نه کم‌تر و نه بيش‌تر:
وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ [17]
و مادران، فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند [اين حكم‏] براي كسي است كه بخواهد شيردادن را تمام كند.
حتي اگر يک پيوند به فرجامي خوش نرسد و دو همسر ناچار شوند که از هم جدا گردند، بايد دست کم حقوق مادي کودک و مادر رعايت شود؛ هرچند کودکان طلاق همواره از لحاظ معنوي دچار برخي حرمان‌ها خواهند بود:
وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ.[18]
و خوراك و پوشاك آنان به وجه شايسته و پسنديده بر عهدهی آن كس است كه فرزند از اوست.
اين موجود جميل که همهی وجودش يکپارچه لطف و زيبايي است، بايد چنان مراقبت گردد که همواره با همين زيبايي جلوه کند. قرآن کريم براي حفظ اين جمال، ريزه‌کاري‌هايي را نيز به همسران آموخته است. مثلا معمولا دانشوران از معضل احساس جنسي زودرس در کودکان سخن مي‌گويند و راه‌هاي مقابله با آن را گوشزد مي‌کنند. اين معضل مي‌تواند چندان دامن‌گستر شود که مشکلات فراوان شخصيتي را در آيندهی فرد فراهم آورد و حتي تا دم مرگ با او همراه باشد. کم نيستند افرادي که به سبب همين مشکل، تا انتهاي راه زندگي با سختي‌هاي عاطفي و بحران‌هاي شخصيتي دست و پنجه نرم کرده و معمولا هم شکست خورده‌اند. قرآن کريم به مادران و پدران توصيه مي‏کند که به فرزندان خود زير چهار سالگي بياموزند که هنگام ورود نزد بزرگتران خود، خواه مرد و خواه زن، خواه دختر و خواه پسر، آگاهي دهند و رخصت گيرند. نيز کودکان را دستور مي‏دهد که پس از چهار سالگي، همانند بزرگسالان، پيش از ورود، اجازه خواهند. يعني حتي کودک زير چهار سال نيز بايد اين قاعده را رعايت کند تا هم احترام به بزرگتران از همان آغاز در وجودش نهادينه شود؛ و هم مبادا ناخواسته چشمش به عورت ديگران افتد و احساسش زير فشار قرار گيرد و عاطفهی جنسي زودهنگام در او گل کند و کارش را به انحراف کشاند. بيان قرآن کريم چنين است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُم مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الفَجْرِ وَحينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِن الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلاَةِ الْعِشَاءِ ثَلاَثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلاَ عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَليمٌ حَكِيمٌ [19]
اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، بايد كساني كه مالكشان شده‏ايد و كساني از شما كه به حد بلوغ نرسيده‏اند [براي در آمدن به نزد شما] در سه هنگام اجازه خواهند: پيش از نماز بامداد و هنگام نيمروز كه جامه‏هاي خويش فرو مي‏نهيد و پس از نماز خفتن. اينها سه وقت خلوت شماست. و در غير از اين سه هنگام باكي بر شما و آنان نيست [كه اجازه نگيريد]، زيرا كه پيرامون يكديگر مي‏گرديد ـ  و اجازه‏خواستن مشقت دارد ـ . اينچنين خدا آيات را براي شما روشن بيان مي‏كند  و خدا دانا و با حكمت است.
همچنين نوع روابط دو همسر براي تربيت فرزند بسيار اثرگذار است. در روانشناسي بر اين نکته تأکيد مي‏شود که پايهی تربيت کودک و شکل‌گيري شخصيت وي در آينده، بر همين روابط ميان پدر و مادر نهاده مي‏شود و ديدگاه فرد دربارهی خانواده و محيط و اجتماع و وطنش و حتي جهان‌بيني‌اش بر همين مبنا شکل مي‌گيرد. فلوگل مي‏گويد: «ارتباط يافتن با حلقه‌هاي اجتماعي بزرگ‌تر مستلزم آن است که فرد در سطحي مناسب از رشد رواني قرار داشته باشد؛ و اين رشد ممکن نمي‌شود مگر با عبور از مراحل پايين‌تر که فرد در گروه‌هاي اجتماعي کوچک‌تر قرار مي‌گيرد که مهم‌ترين آن‌ها خانواده، يعني همان کانون آغازين و فطري و جوهري است.»[20]

پی نوشت ها:

[1]. صافات، آیهی 49.
[2]. واقعه، آیهی 23.
[3]. طه، آیهی 131.
[4]. این اشاره بایسته است که برخی از مترجمان ازواج را دستههایی از مردم دانستهاند و زهره را هم بهجت و طراوت حیات دنیا شمردهاند. به این ترتیب، آیه رنگ دیگر میگیرد.
[5]. تفسیر قرطبی، ج5، ص393.
[6]. البته روشن است که همهی سفارشهای شریعت را باید در کنار یکدیگر و در مجموعهی منظومهی خود نگریست. در این جا نیز مقصود آرایش و زینتداری همراه عفاف و وقار زنانه و با حفظ معیارهای پاکدامنی است.
[7]. همان.
[8]. مسند ابوداوود، ص 306.
[9]. دیل جو تری: اللغه الصامته.
[10]. احزاب، آیهی 33.
[11]. نور، آیهی 31.
[12] نور، آیهی 30.
[13]. نور، آیهی 11.
[14]. نور، آیهی23.
[15]. نور، آیهی 4 و 5.
[16]. کهف، آیهی 46.
[17]. بقره، آیهی 233.
[18]. همان.
[19]. نور، آیهی 58.
[20]. سل سیدلنگر، التحلیل النفسی و السلوک الجماعی، ترجمهی سامی محمود علی، ص 49.
دوشنبه 10 مهر 1391  2:59 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

پوشش های مادی در قرآن

دریافت فایل pdf

 

 

پوشش های مادی در قرآن

دریافت فایل pdf

 

عفاف در رفتار

دریافت فایل pdf

 

دوشنبه 10 مهر 1391  2:59 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها