0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تحكيم خانواده در آموزه‌هاي قرآني

تحكيم خانواده در آموزه‌هاي قرآني

اكرم حسيني*

خانواده ركن اساسي جامعه‌ي انساني است و شرط پويايي و استواري آن، وجود روابط صحيح و پايدار ميان همسران است. تحصيل معرفت به اين‌گونه روابط، نيازمند آشنايي هر يك از اعضا با وظايف و حقوق خويش است. قرآن كريم به عنوان عالي‌ترين راهنماي حيات بشر، بهترين هدايتگر در اين مسير است. در نوشتار حاضر، با رجوع به رهنمودهاي حكيمانه‌ي اين كتاب عظيم، راه‌هاي تحكيم روابط زن و شوهر در خانواده بررسي شده و ضمن معناشناسي خانواده و بيان اهميت و ضرورت بحث، موضوعات ذيل تحليل گرديده است: انگيزه تحكيم روابط در خانواده، عوامل مؤثر بر تحكيم روابط، ساختار خانواده آرماني و اصول تحكيم خانواده در قرآن.

واژگان كليدي:

قرآن، خانواده، زوجيت، مودت، سكونت، تحكيم روابط، خانواده‌ي آرماني، حسن معاشرت، همسر.
اهميت پرداختن به موضوع «تحكيم خانواده»، ريشه در اهميت نهاد خانواده دارد. نهاد مقدس خانواده، ركن بنيادين اجتماع بشري و محمل فرهنگ‌هاي گوناگون است تا آن‌جا كه سعادت و شقاوت امت‌ها، مرهون رشادت و ضلالت خانواده مي‌باشد. اولين شـرط داشـتن جـامعه‌اي سـالم و پـويا، سـلامت و پـايداري خانـواده اسـت. همه‌ي دستاوردهاي علمي و هنري بشر در سايه‌ي خانواده‌هاي سالم و امن پديد آمده است. علاوه بر اين، كارايي و ارزش علم و هنر نيز در صورت برپايي خانواده است و بدون خانواده، نه تنها هويت انساني بشر نابود مي‌شود، بلكه همه‌ي تلاش‌هاي فردي و اجتماعي نيز در حقيقت بي‌ثمر و نافرجام خواهد ماند. از اين روست، ملت‌هايي كه در آستانه‌ي فروپاشي خانواده قرار گرفته‌اند، درصدد حفظ اين نهاد مهم برآمده و با خانواده‌هاي جايگزين نظير خانواده‌هاي تك نفره، خانواده‌هاي هم‌جنس (زندگي هم جنس بازان) و شبيه به اين ، با اين بحران جدي مقابله مي‌كنند؛ غافل از آن‌كه خانواده از نظر جامعه‌شناختي بايد در هر شرايطي سه كاركرد اصلي خود را حفظ كند. «طبق نظريه‌هاي قديمي كه هنوز هم اعتبار دارند، خانواده سه وظيفه‌ي عمده دارد: يكي مسائل جنسي است كه در خانواده بايد حل شود؛ ديگر فعاليت خانواده به عنوان يك واحد اقتصادي و بالاخره پرورش كودكان است كه از وظايف مهم خانواده به شمار مي‌آيد.» (فرجاد، 1363: ص20)
از نگاه اديان به خصوص اسلام، كاركردهاي متعالي‌تري از خانواده انتظار مي‌رود. علاوه بر آن، برپايي و پويايي نهاد خانواده، شاخصه‌ي اصلي يك اجتماع زنده و رو به توسعه است. يكي از مهم‌ترين عوامل توسعه، توسعه‌ي نيروي انساني است. گرچه معيار نيروي انساني در توسعه، عموماً با ارزيابي بازدهي و كارايي آن است، اما در يك تحليل عميق، كارآيي انسان نيز از خانواده تأمين مي‌شود. چه خانواده‌اي كه در آن متولد شده و به مرحله بازدهي مي‌رسد و چه خانواده‌اي كه تشكيل مي‌دهد و به آن دل‌بسته و وابسته است؛ بنابراين سهم خانواده در بالابردن توسعه، سهمي اساسي و قابل توجه است؛ اما متأسفانه هنوز در شمار پارامترهاي سنجش توسعه قرار نگرفته است.
پيوند زناشويي، امري غريزي و از نيازهاي اوليه و اساسي انسان است و نيازي به آموزش و محرك خاص ندارد؛ اما تداوم اين پيوند و داشتن روابطي صحيح كه به پايداري خانواده منجر مي‌شود، نيازمند آموزش و عنايتي ويژه از سوي متوليان و دلسوزان جامعه است.
قرآن كريم، به عنوان برترين نسخه‌ي زندگي و عالي‌ترين راهنماي بشر براي دست‌يابي به حيات طيبه، بخش عظيمي از آيات را به تنظيم و تعديل روابط اعضاي خانواده، حقوق و وظايف همسران و فرزندان اختصاص داده است. رجوع به اين آيات الهي، مي‌تواند انسان را جهت دستيابي به عالي‌ترين راهكارها در تحكيم خانواده هدايت كند.
اهداف خانواده و اقتضاي تأسيس آن ايجاب مي‌كند كه بانيان آن يعني زن و شوهر، در تحكيم و پايداري اين بنا، نهايت سعي خود را بكنند و با همان انگيزه كه بر تشكيل آن اقدام كردند، بر دوام آن اصرار ورزند تا وحدت و پويايي اين نهاد مقدس تا پايان حفظ شود. تأكيدات اخلاقي و سفارشات حقوقي كتاب مقدس قرآن و روايات گرانقدر ائمه طاهرين (ع)، براي تشكيل، تحكيم و تعالي خانواده، بيش از جوانب ديگر حيات بشري است؛ بلكه در يك نگاه كلي، تمامي احكام و دستورات اسلام به نوعي ناظر بر صيانت از خانواده است. بخشي از آن براي تزكيه و تطهير فرد و بخشي پيرامون اصلاح جامعه و حفظ سلامت آن وضع شده است.
از اين رو موضوع خانواده، به طور كلي در سه محور تشكيل، تحكيم و تعالي خانواده قابل بحث و بررسي است. نوشتار حاضر، عوامل تحكيم روابط اعضا در خانواده را در آيات قرآن كريم جستجو كرده است. ويژگي بحث آن است كه صرفاً پيرامون جستجوي عوامل تحكيم بوده و از ورود به مباحث تخصصي فقهي و حقوقي خودداري كرده است؛ لكن بر حسب اقتضا به عامليت آن‌ها اشاره كرده است.

معناشناسي خانواده


تاكنون تعاريف گوناگوني براي خانواده ارائه شده است كه عموماً بر اساس دو نكته بيان گرديده؛ يكي ساختارهاي موجود خانواده كه تاريخ از آن ياد كرده است و ديگري انتظاراتي كه از كاركرد خانواده بوده و هست.
ـ «خانواده متشكل از افرادي است كه از طريق پيوند زناشويي، هم‌خوني يا پذيرش فرزند با يكديگر به عنوان زن، مادر، پدر، شوهر، برادر، خواهر و فرزند در ارتباط متقابل هستند؛ فرهنگ مشترك پديد مي‌آورند و در واحد خاص زندگي مي‌كنند.» (منصور قنادان، 1375: ص148)
ـ «خانواده همچون گروهي از افراد است كه روابط آنان با يكديگر بر اساس هم‌خوني شكل مي‌گيرد و نسبت به يكديگر خويشاوند محسوب مي‌شوند.» (همان)
ـ «خانواده گروهي از افراد است كه از طريق خون، ازدواج يا فرزندخواندگي به هم پيوند خورده‌اند و كاركرد اجتماعي اصلي آن‌ها توليد مثل است.» (ساروخاني، 1370: ص135)
ـ سازمان ملل متحد (1994) نيز در آمار جمعيتي خود، خانواده را چنين تعريف مي‌كند: «خانواده يا خانوار به گروه دو يا چند نفره‌اي اطلاق مي‌شود كه با هم زندگي مي‌كنند؛ درآمد مشترك براي غذا و ديگر ضروريات زندگي دارند و از طريق خون، فرزندخواندگي يا ازدواج، با هم نسبت دارند. در يك خانواده ممكن است يك يا چند خانواده زندگي كنند، تمام خانوارها، هم خانواده نيستند.» (نجاريان، 1375: ص19)
اولين مفهوم مشتركي كه از مجموعه تعاريف ذكر شده و ده‌ها تعريف ارائه شده‌ي ديگر استنباط مي‌شود، اين است كه خانواده پيوند عميق و پايدار جسمي و روحي چند نفر براي زيستن در فضاي واحد است. يعني بدون تحقق اين پيوند، خانواده معنايي ندارد؛ قوام اين بنا به ميزان پيوند اعضاي آن بستگي دارد. بنابراين، جهت تعالي كارايي خانواده، لازم است بر تحكيم پيوند و روابط اعضاي خانواده تأكيد شود. فلذا، تحكيم روابط در خانواده از جمله مهمترين مسائل در سلامت و رشد فرد، هم‌چنين پويايي و توسعه همه جانبه در جامعه است.

تحكيم روابط خانواده

 

الف ـ تبيين مفهومي تحكيم روابط خانواده

در ابتدا و قبل از ورود به بحث، لازم است به تبيين مفهومي عنوان بحث كه گوياي ساختار كلي مقاله است، پرداخته شود.
مقصود از تحكيم خانواده چيست؟ آيا منظور نگه‌داشتن بنايي هر قدر سست و ناپايدار صرفاً با حفظ نامي از آن است؟ آيا منظور، پايداري خانواده، به قيمت كوتاه آمدن يك طرف و پذيرش ظلم از سوي او و بي‌عدالتي از طرف مقابل است؟ آيا صرف اجتماع چند وابسته خوني يا سببي، زير يك سقف با هرگونه روابطي هر قدر ظالمانه، با ناديده گرفتن حقوق و شخصيت انساني يك نفر و زورگويي و يكه‌تازي ديگري، خانواده‌اي محكم خواهد بود؟ به طور قطع، سر پا بودن خانواده با تحكم از سوي يك فرد و بردباري از سر ناچاري و ترس از فروپاشي از سوي ديگري، استحكامي در پي نخواهد داشت و اگر در ظاهر پايدار بماند، از درون پوسيده و فرونشسته است.
مقصود از تحكيم خانواده، فراگيري اصل اعتدال ميان همگان، حاكميت اخلاق و حفظ حقوق همه‌ي اعضاست. اگر هدف از برقراري زوجيت و تشكيل خانواده‌، به تعبير قرآن، «به سكونت رسيدن اعضاست»[i]، لازم است كه همه‌ي رفتارها و تعاملات در راستاي تحقق اين هدف باشد و منظور از تحكيم، به كمال رساندن همين سكونت است كه با كمترين ظلم، نامردي و تحقير حتي يك عضو در خانواده، سازگار نيست.

ب ـ انگيزه تحكيم روابط در خانواده

پايداري خانواده در طول تاريخ و در پهنه‌ي جغرافياي ملل، حاكي از انگيزه يا انگيزه‌هايي براي حفظ روابط و پيوند ميان اعضاي آن است. تحليل اين پيوند، در خانواده‌هاي مختلف با ساختارهاي گوناگون، نمايانگر چند انگيزه‌ي محدود مي‌باشد. برخي روانشناسان معاصر، آدمي را داراي چند انگيزه اصلي و بنيادي مي‌دانند. برخي دو غريزه‌ي «صيانت ذات و غريزه‌ي جنسي» را برمي‌شمارند. برخي «انگيزه‌ي اجتماعي» را نيز به آن دو مي‌افزايند و برخي چهار غريزه‌ي «صيانت ذات، تغذيه، غريزه‌ي جنسي و ميل اجتماعي» را جزء اين انگيزه‌ها به حساب مي‌آورند. (سياسي، 1354: ج1، ص386) برخي كه «ميل جنسي» را محور تصميم‌گيري‌ها و تحركات بشر مي‌دانند، اعتقاد دارند كه هدف اصلي تشكيل خانواده، شكل حقوقي و رسمي دادن به ارضاي اين غريزه است.
در پاسخ بايد گفت: ميل جنسي در تشكيل خانواده (ازدواج) انگيزه‌ي مؤثر و اصلي است؛ اما در روابط و پايداري آن نقش انگيزه را نخواهد داشت و اگر عوامل ديگر به كمك آن نيايند، به تنهايي عاملي كافي نخواهد بود؛ زيرا منظور از تحكيم روابط، تداوم آن تا پايان همزيستي است. در حالي‌كه ميل جنسي در طول زندگي شدت و ضعف دارد و در دوران پيري اصولاً نقشي نخواهد داشت؛ ولي روابط در بسياري از خانواده‌ها در اين دوران قوي‌تر و پايدارتر است و برعكس در بسياري از خانواده‌هاي جوان كه ميل جنسي شديدتري حاكم است، به لحاظ آن‌كه اين ميل در خارج از خانواده پاسخ داده مي‌شود، سستي بيشتري مشاهده مي‌شود.
پس «ميل جنسي» در تحكيم روابط اعضاي خانواده، نقش انگيزشي نداشته، بلكه عامل تقويت كننده است و به طراوت محيط و بالا بردن آستانه‌ي تحمل كمك مي‌كند؛ لذا نقش بسيار مهمي در خانواده دارد و همسران مي‌توانند از آن براي يك زندگي پايدار كمك بگيرند.
از ميان انگيزه‌هاي متفاوت و فراواني كه براي برپايي خانواده و حفظ پيوند ميان اعضا مي‌توان برشمرد، چند عامل عمده به نظر مي‌رسد:

1- فطرت

انسان برحسب فطرت، جمع طلب است و به طور طبيعي از انزوا و تنهايي گريزان است. به همين لحاظ تا قبل از تشكيل خانواده، به خانواده‌اي كه در آن متولد شده، وابستگي شديد دارد و بعد از آن، در اولين فرصت مناسب، خود تشكيل خانواده مي‌دهد و به آن وفادار مي‌ماند. هم‌چنين، تعلقات انسان به محيط و افرادي كه با آن‌ها مأنوس شده، به طور فطري انسان را پايبند مي‌كند؛ گرچه به ظاهر امري اكتسابي به نظر مي‌رسد، اما جذبه‌اي از درون است.

2- اخلاق

«خلق، عبارت از عادت، مروت، طبع و دين» است. (قرشي، 1382: ج2، ص293) غزالي نيز اخلاق را عبارت از «اصلاح و پيراستن قواي سه‌گانه تفكر، شهوت و غضب» مي‌داند. وي معتقد است، اخلاق، هيئتي رسوخ يافته در نفس است كه باعث مي‌شود انسان با سهولت، آساني و بدون تأمل و انديشه رفتار نمايد. اين حالت، زمينه‌ي صدور افعال پسنديده و نيكو و دوري از افعال زشت و ناپسند است. (رك. غزالي، 1374: ص330)
با رجوع به اين دو تعريف و ديگر تعاريف اخلاق، مشخص مي‌شود كه رابطه‌ي اخلاق و خانواده، رابطه‌اي كاملاً مستقيم و الزامي است؛ زيرا جز در محيط امن و سازنده‌ي خانواده، انسان هرگز قادر به كسب آگاهي، كمال و رفع نواقص از نفس و رفتار خود نمي‌باشد. بنابراين، انسان كه جوياي كمال و گريزان از ضعف و نقص است، طالب حضور در خانواده و تحكيم روابط اعضاي آن مي‌باشد. به طور كلي، استواري و محكم بودن خانواده‌ها، حاصل پايبندي‌هاي اخلاقي اعضاي آن و پرهيز از كج‌خلقي و فساد است؛ حتي در ميان خانواده‌هايي كه چندان پايبند به احكام الهي نمي‌باشند. هم‌چنين بسياري از سنت‌هاي پسنديده ميان اقوام مختلف ، جهت عمل به همين اخلاقيات است. بنابراين، يكي از راه‌هاي حفظ خانواده بها دادن به اين سنت‌هاست.

3- شريعت

نقش اديان و شرايع مختلف در سامان‌دهي و هدايت زندگي بشر، به خصوص در روابط اجتماعي، نقشي اساسي، قابل اعتماد و پايدار بوده است. شرايع آسماني با تعيين ضوابط و آيين‌نامه‌هاي رفتاري، علاوه بر تصحيح روابط انساني، بشر را مؤدب به آداب درست اجتماعي و خانوادگي كرده و از انسان غارنشين بي‌هويت، امت‌هاي بزرگ انبياي الهي را ساخته است. همه‌ي اديان الهي بدون استثنا، شامل احكام دقيقي براي تنظيم روابط خانواده‌اند. اين احكام در شكل اصليشان و به دور از تحريف، به دليل آن‌كه بر اساس فطرت وضع گرديده‌اند، ضامن سلامت و صلح در خانواده‌اند. به همين دليل، خانواده در ميان اقوام مؤمن، استوارتر بوده و ميزان طلاق در آن، بسيار كمتر از اقوام غيرمقيد است. بر اين اساس، شريعت همواره به منزله‌ي يك معلم و مراقب در خانواده نقشي مؤثر را ايفا كرده است.
در تمامي شرايع آسماني، محبت‌ورزيدن، مداراي همسران با يكديگر، خوش‌رفتاري و خوش‌كلامي در خانواده، رعايت حقوق يكديگر، رسيدگي به كودكان، احترام به بزرگان و حمايت از بيماران، عبادت محسوب مي‌شود و امري مقدس است. مؤمنين به انگيزه‌ي اطاعت از حق و جلب رضاي خدا، سعي در كنترل رفتار خويش و صبوري در برابر ناملايمات زندگي دارند. البته اين اطاعت، هم از سوي زن و هم از سوي مرد، پسنديده است؛ در غير اين صورت، يك‌سويه بودن آن، بناي ظلم در خانواده خواهد بود. اين انگيزه (شريعت) تاكنون قوي‌ترين انگيزه در تحكيم روابط خانواده بوده است. تعالي معرفت ديني و مؤدب شدن به آداب الهي، با پايداري خانواده نسبتي مستقيم دارد. چنان‌چه دولت‌ها با كمك مراجع ديني، سطح آگاهي و پايبندي خانواده‌ها را به تقيدات ديني بالا ببرند، به طور قطع از ميزان اختلافات كاسته و بناي خانواده استوارتر خواهد شد. اكنون برخي از جوامع غربي كه فروپاشي خانواده را بزرگترين معضل اجتماعي اعلام كرده‌اند، براي بازسازي خانواده دست به دامان كليسا و دعوت جوانان به مذهب شده‌اند.
علاوه بر سه انگيزه‌ي فوق، عواملي چون تأمين اقتصادي، كسب حيثيت اجتماعي، ادامه نسل و حفظ هويت نيز مي‌توانند در شمار انگيزه‌هاي تحكيم روابط شمرده شوند؛ وليكن به طور معمول كاركرد خانواده محسوب مي‌شوند.

ج ـ عوامل مؤثر بر تحكيم روابط خانواده

تحكيم روابط خانواده، به دو دسته عوامل برون خانوادگي و درون خانوادگي بستگي دارد:

1ـ عوامل برون خانوادگي

اين عوامل به طور كلي در سه محدوده‌ي فرهنگ و محيط اجتماعي، اقتصاد جامعه و خانواده‌هاي ماقبل خلاصه مي‌شود.

ـ فرهنگ و محيط اجتماعي

روابط انسان، انعكاس آموخته‌هاي پيراموني اوست. فرهنگ و نحوه‌ي زيست هر فرد، از اولين عوامل مؤثر در روابط او مي‌باشد. به طوري‌كه از رفتار يك جامعه مي‌توان وضعيت فرهنگي و محيط رشد مردم آن را ارزيابي كرد. از اين روست كه هنجارهاي رفتاري در اقوام و مليت‌هاي مختلف، متفاوت است. روابط اعضا در خانواده نيز، متأثر از ادبيات محيط و آموخته‌هاي غيرمستقيمي است كه از اطراف دريافت مي‌شود. صبوري، مدارا، حفظ عفت، پايبندي به خانواده و همسر يا برعكس پرخاشگري، عدم سازش، طغيانگري و بي‌بندوباري از ويژگي‌هايي است كه خانواده‌ها تا حدود زيادي از محيط خود مي‌آموزند. بنابراين، يكي از عوامل مؤثر در تحكيم روابط خانواده، داشتن محيطي سالم و هدايتگر است. تأكيد اسلام بر طهارت محيط، حفظ حدود الهي در جامعه و صيانت از فرهنگ اجتماعي از طريق امر به معروف و نهي از منكر، همه به دليل تأثير قهري مفاسد بر فرد و خانواده است. اين نكته‌ي مهم از آيه‌ي كريمه‌ي «كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر...» (آل‌عمران، 110) به دست مي‌آيد كه خداوند امت مسلمان را به شرط امر به معروف و نهي از منكر، بهترين امت مي‌نامد؛ زيرا اصلاح محيط، از وظايف واجب مسلمين است.

ـ اقتصاد جامعه

از ديگر عوامل پيراموني مؤثر در روابط خانواده، اقتصاد كلان در جامعه است. از آن‌جا كه ميزان درآمد خانواده و رفاه نسبي مردم، متأثر از اقتصاد عمومي است، همه‌ي شئون خانواده، تحت تأثير اين جريان خواهد بود. اقتصاد ضعيف، خانواده‌هاي فقير درپي خواهد داشت و روابط در خانواده‌ي فقير با خانواده‌ي بي‌نياز متفاوت است. در چنين خانواده‌هايي، تلاش پدر به تنهايي جوابگو نيست؛ مادر مجبور به كار در خارج از منزل است و گاه فرزندان نيز وارد بازار كار مي‌شوند. اين تلاش همگاني، اگر همراه با فرهنگ اشتغال جمعي نباشد و مادران و پدران نسبت به تنظيم روابط عاطفي با يكديگر و فرزندان توجه نداشته باشند و درصدد جبران برنيايند، در فرهنگ روابط اعضا مؤثر خواهد افتاد و در خانواده ايجاد فاصله و تنهايي خواهد كرد. اين نكته، از مسائل مهم مورد ابتلاي مادران شاغل در سراسر جهان است؛ زيرا اشتغال مادران و جدايي آنان از كودكان در سنين مختلف از عواملي است كه به انحاي مختلف در روان كودك و تعادل رفتاري وي مؤثر مي‌باشد. از ديدگاه بسياري، سپردن كودكان به سازمان‌هاي خاص، آن هم در زماني‌كه كودك بيشترين نياز را به مادر دارد، موجبات بروز نابساماني‌هاي رواني خاصي را در بزرگسالي فراهم مي‌آورد. (ساروخاني، 1370: ص172) لذا اين مسأله، از موضوعات مهم روان‌شناختي و جامعه‌شناختي خانواده، در دهه‌هاي اخير است. عدم حضور مادر در مدت زمان طولاني، به تنظيم روابط و اداره‌ي منزل لطمه مي‌زند و در انهدام خانواده بي‌تأثيرنمي باشد. «هر قدر اقتصاد و زندگي خانوادگي توسط زنان بيشتر اداره شود، قدرت اجتماعي آن‌ها نيز در خانواده بيشتر خواهد شد و اشتغال در كار خارج از خانه، در چگونگي روابط عاطفي آن‌ها با اعضاي خانواده اثر مي‌گذارد و هر قدر نظام جديد خانواده تغيير شكل پيدا مي‌كند، روابط عاطفي ضعيف‌تر مي‌شود.» (فرجاد، 1363: ص15)
اما اقتصاد در روابط خانواده‌هاي غني نيز، به گونه‌اي ديگر تأثيرگذار است. در ايـن قشر نيـز اگـر داشتن ثروت و امكانات رفاهي فراوان، همراه با فرهنگ‌سازي نباشد و به فرهنگ صحيح مصرف توجه نشود، سرگرمي افراد به تأمين خواسته‌هاي متنوع و متلون خود در داخل و خارج از منزل، موجبات ازهم‌گسيختگي روابط را فراهم مي‌آورد؛ زيرا ناخواسته از لحظات همنشيني، هم‌زيستي و هم‌كلامي كمتر شده و از وابستگي‌هاي عاطفي ـ رواني نيز كاسته مي‌شود.
نتيجه آن‌كه اوضاع اقتصادي جامعه، در تنظيم و تعديل روابط خانواده مؤثر است. چنان‌چه خانواده‌ها از حيث درآمد، پاسخگوي نيازهاي خويش باشند و فرهنگ صحيح روابط را آموخته باشند و بكارگيرند، فرصت رفع نيازهاي روحي ـ عاطفي خود را در خانواده پيدا خواهند كرد كه به تحكيم روابط آنان خواهد انجاميد.

ـ خانواده‌هاي ماقبل

در خانواده‌هاي شرقي، از جمله ايراني، خانواده‌ي جديد از خانواده‌هاي ماقبل (والدين زن و مرد) بريده نمي‌شود و هميشه يك وابستگي عاطفي و امدادي با آنان را حفظ مي‌كند. پدران و مادران هم، چندان رضايتي در استقلال كامل زوج جوان ندارند. از اين رو، گاه با دخالت‌هاي دلسوزانه‌ي خود زمينه‌ي اختلاف ميان زوج جوان را فراهم مي‌آورند. اين ارتباطات گرچه از حيث رواني مطلوب است، اما چنان‌چه به افراط كشيده شود، مخرب خواهد بود. تفريط در اين روابط هم آسيب زننده است. زيرا زوج‌هاي جوان تا مدت‌ها پس از ازدواج، نيازمند راهنمايي و توجه والدينشان مي‌باشند و حذف حضور بزرگان به طور مطلق در تحكيم روابط اوليه زوجين، تأثير منفي دارد. در تربيت فرزندان و رابطه‌ي والدين جديد با آنان نيز، حضور خانواده‌هاي ماقبل به عنوان مادربزرگ و پدربزرگ مفيد است؛ البته حضوري معتدل، به نحوي كه به نقش والدين اصلي لطمه نزند. حضور بزرگان در خانواده، در تحكيم روابط همسران و رابطه‌ي آنان با فرزندان مؤثر است و در بسياري از مواقع، از سردي روابط و پراكندگي اعضا ممانعت مي‌كند. به همين سبب خانواده‌هاي گسترده در گذشته و حال، از بسياري آسيب‌هاي خانوادگي در امان بوده و هستند و ميزان طلاق در آنان بسيار پايين است.
اسلام بر ادامه‌ي رابطه فرزندان با خانواده‌هاي ماقبل تأكيد دارد و آن را مايه‌ي بركت مي‌داند. احترام به والدين، سرپرستي و نگهداري بزرگسالان و تأمين آن‌ها و هم‌چنين وجوب نفقه پدر، مادر، مادربزرگ و پدربزرگ از سفارشات اكيد در روايات ائمه (ع) است.
خداوند در قرآن كريم، تكريم والدين را در چندين مورد توصيه مي‌كند:
1ـ احسان به پدر و مادر، وصيت خداوند است. «و وصينا الانسان بوالديه حسناً.» (عنكبوت، 8 ؛ احقاف، 15)
2ـ بعد از شكر خداوند، والدين را شكرگزاري كنيد. «و وصينا الانسان بوالديه... ان اشكرلي و لوالديك و الي المصير.» (لقمان، 14)
3ـ احسان به پدر و مادر، سفارش خداوند بعد از سفارش به پرستش خود است. «واذ اخذنا ميثاق بني‌اسرائيل لاتعبدون الاّ الله و بالوالدين احساناً و ذي‌القربي...» (بقره، 83)
روشن است كه احسان مرتبه‌اي بالاتر از احترام و اطاعت است. در مكتب اسلام، احترام به هر بزرگتري وظيفه است و اطاعت از هركس كه به انسان خدمتي كرده، از ادب و اخلاق شمرده مي‌شود، اما والدين جايگاه احسان را دارند، نه فقط احترام و اطاعت را.
4ـ اطاعت از والدين مگر در امر به شرك. «و ان جاهداك لتشرك بي ما ليس لك به علم، فلا تطعهما» (عنكبوت، 8)، «اگر والدين بكوشند تا به من (خداوند) از روي جهل شرك‌ورزي، از امر آن‌ها اطاعت مكن.»

2ـ عوامل درون خانوادگي

عوامل درون خانوادگي، در تحكيم روابط بسيار متعدد است. چنان‌كه به طور مبسوط خواهد آمد، تفكيك امور حقوقي و اخلاقي در خانواده، بسيار مشكل است؛ زيرا همه‌ي رفتارها و برخوردها در روابط اعضا نقش دارد. خانواده، حقوقي‌ترين و حساس‌ترين فضاي اجتماعي است. در اين مجموعه، روابط بايد پايدار و دائمي باقي بماند. بنابراين، هيچ امري نبايد موجب تضعيف آن شود. در يك دسته‌بندي كلي مي‌توان عوامل مؤثر بر تحكيم روابط در درون خانواده را چنين برشمرد:

ـ توجه به جايگاه خانواده

درك موقعيت و جايگاه خانواده از سوي اعضا، اولين گام در تنظيم روابط است. هر يك از افراد بايد به هدف اصلي خانواده كه سكونت اهل آن است، توجه داشته باشد و در جهت تأمين آن تلاش كند و خواسته‌ها و توقعات خود را به سمت آن هدف سوق دهد.
نگاه قرآن به خانواده، نگاه به چند نفر كه قصد هم‌زيستي زير يك سقف را دارند، نيست. قرآن، خانواده را نظامي جامع و در مسير كمال مي‌بيند و بالقوه آن را يك مجموعه‌ي متعالي براي تأمين اهدافي مقدس مي‌انگارد كه براي به فضيلت رساندن آن برنامه‌ريزي مي‌كند و جايگاه حقوقي و وظايف افراد را با اين ويژگي تعيين مي‌نمايد.
آيات ذيل به اين ويژگي خانواده مؤمن اشاره دارد:
ـ «والذين يقولون ربّنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماماً» (فرقان، 74) «و كساني‌اند كه مي‌گويند، پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه‌ي روشني چشمان ]ما[ باشد و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان.»
خداوند در سوره فرقان، دوازده ويژگي براي عبادالرحمن نام مي‌برد. در يازدهمين ويژگي، به توجه خاص مؤمنين به خانواده و فرزندان اشاره مي‌نمايد. بر طبق آيه‌ي مباركه، آن‌ها تنها به ابراز احساسات اكتفا نمي‌كنند، بلكه براي خانواده خويش دعا مي‌كنند. «بديهي است كه منظور اين نيست كه تنها در گوشه‌اي بنشينند و دعا كنند؛ بلكه دعا دليل شوق و عشق درونيشان به اين امر است و رمز تلاش و كوشش. مسلماً چنين افرادي آن‌چه در توان دارند، در تربيت فرزندان و همسران و آشنايي آن‌ها به اصول و فروع اسلام و راه‌هاي حق و عدالت، فروگذار نمي‌كنند...» (مكارم شيرازي، 1368: ج15، ص167) و در پايان آيه كه مي‌فرمايد: «و اجعلنا للمتقين اماماً»، دعايي بسيار متعالي براي جمع خانواده مي‌كند و نمي‌فرمايد: «واجعلني للمتقين اماماً» و امامت و رهبري امت را براي خود و اهل بيت خود مي‌خواهد. به طور مسلم، اين دعا خودسازي و آمادگي آنان براي الگو شدن در ميان امت را مي‌طلبد. در حقيقت، يك مؤمن با يك برنامه‌ي دراز مدت، خود و خانواده خود را تربيت مي‌كند تا به عالي‌ترين مرتبه از بندگي يعني جايگاه عبادالرحمن ـ مؤمنين ممتاز ـ دست يابند.
ـ «و وصينا الانسان بوالديه احساناً، حملته امه كرهاً و وضعته كرهاً و حمله و فصاله ثلاثون شهراً حتي اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعين سنة قال رب اوزعني ان اشكر نعمتك التي انعمت عليّ و علي والديّ و ان اعمل صالحاً ترضيه و أصلح لي في ذريّتي انّي تبت اليك و انّي من المسلمين.» (احقاف، 15)
آيه‌ي فوق، رابطه‌ي سه نسل با يكديگر را بيان مي‌كند. خداوند انسان را به احسان والدين سفارش مي‌كند و براي توجه دادن به فرزند، رنج مادر در سال‌هاي حمل، زايمان و شير دادن (سي‌ماه) را يادآور مي‌شود تا اين‌كه نسل دوم به سن 40 سالگي يعني به سن كمال مي‌رسد و از خداوند توفيق شكر نعمت‌هاي الهي نسبت به خود و والدينش را مي‌خواهد و براي فرزندانش ـ نسل سوم ـ دعا مي‌كند كه صالح باشند و مورد رضاي خالق قرار گيرند. تربيت جامع قرآني، در اين آيه مشهود است. طبق آيه‌ي مباركه، مسلمان بايد خود، ريشه خود و نسل بعد از خود را به خداوند وصل كند و از او براي اصلاح همگان كمك بطلبد. اين جامعه‌ي مطلوب قرآني است كه در آن پيوستگي نسل‌ها با محوريت عبوديت و خداجويي حفظ مي‌شود و هركس با رشته‌ي محبت و وفا، به دو نسل قبل و بعد خود وابسته مي‌شود.
حضرت امام سجاد (ع) در دعايي كه به يكي از دوستان خود تعليم داد، فرمود: «ربّ لاتذرني فرداً و انت خيرالوارثين، و اجعل لي من لدنك ولياً يرثني في حياتي و يستغفرلي بعد موتي واجعله لي خلقاً سوياً و لاتجعل للشيطان فيه نصيباً، اللهم اني استغفرك و اتوب اليك، انك انت الغفور الرحيم» (مجلسي، 1364: ج 8 ، ص544)، «پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترين وارثاني. براي من از جانب خود فرزندي قرار ده كه در زندگي وارث من باشد و بعد از مرگم، برايم طلب آمرزش كند و او را از نظر خلقت، سالم و هماهنگ گردان و براي شيطان، در او بهره‌اي قرار مده. خدايا! از تو طلب آمرزش مي‌كنم و به درگاهت توبه مي‌نمايم كه تو آمرزنده و رحيمي.»
در اين دعا نيز، مؤمن براي خود و وارثانش از خداوند مغفرت، خلقت نيكو، دوري از شيطان و زيبايي ظاهر و باطن طلب مي‌كند. ضروري است كه اهل خانه به اين پيوستگي عاطفي و الهي توجه داشته باشند و خود را در خدمت اعضا بدانند، نه طلبكار از آنان و چنان‌كه اشاره شد، خدمت به ديگران، دعا در حق آنان و رعايت اخلاقيات را وظيفه‌ي خود و حق آنان دانسته، نه لطف و مرحمت نسبت به آن‌ها. حاكميت اين فرهنگ قرآني، به‌طور مسلّم در تحكيم و تحسين روابط خانواده مؤثر خواهد بود.

ـ تثبيت نقش‌ها

خانواده، جامعه‌ي كوچكي است كه نيازمند مديريت است. بهترين نمود مديريت خانواده، در تثبيت نقش‌هاست. زن و مرد مسلمان، در سايه‌ي ازدواج، پيمان وحدت بسته‌اند و دست بيعت بر ايجاد محيطي سرشار از تفاهم و رشد داده‌اند. آن‌ها بنيانگذار يك خانواده و يك نسل انساني هستند. لازمه‌ي دستيابي به اين هدف مقدس، آن است كه در يك نظام صحيح، موقعيت هر فرد طراحي و تعيين شود و بپذيرد كه نسبت به ديگري حقوقي دارد و در قبال آن وظايفي را متعهد مي‌شود. مرد همسر و پدر خانواده است و حق همسري و پدري دارد؛ پس بايد حقوق او در جايگاهش رعايت شود و زن نيز همسر و مادر خانواده است و بايد حقوق او نيز در هر دو جايگاه محفوظ باشد. در اين ميان، انتظارات افراد از يكديگر برحسب نقش‌ها تعديل مي‌شود. فرزندان بايد پدر را در جايگاه پدري باور كنند؛ نه خدمت‌گزار و بانك خانواده و مادر را نيز در جايگاه مادري باور كنند؛ نه خدمه‌اي با محبت و سخت‌كوش. همسران نيز بايد موقعيت يكديگر را در نظر داشته باشند. البته همكاري و كمك به ديگري در خانواده، به معناي تزلزل يا جابجايي نقش‌ها نيست و اختلاف سليقه هم امري پذيرفته است. در خانواده قرآني، پدرسالاري، مادرسالاري يا فرزندسالاري معنا ندارد. همه تابع حق‌اند و عدالت.

ـ حفظ شئون فردي

گاه زوجين به نحوي در نقش خانوادگي خود فرو مي‌روند كه خود را فراموش مي‌كنند. مادر فقط مادر است براي فرزندان و همسر است براي شوهرش و حقوق خويش را از ياد برده است يا پدر تنها در فكر ايفاي نقش پدري و همسري است و كاملاً از نيازهاي خود غافل مانده است؛ در حالي‌كه هر دو بايد بدانند كه زماني يك كانون فعال و پويا خواهند داشت كه هويت شخصي آن‌ها به طور كامل حفظ شود. شناخت حقوق و وظايف در رشد و تعالي همسران و ايفاي مسئوليتشان نسبت به غير، بسيار مؤثر است. بنابراين، زن و مرد بايد علاوه بر اهتمام به نقش‌هاي خويش، تأمين خواست‌ها و نيازهاي خود را نيز جزو عوامل تحكيم و تعالي‌بخش خانواده قلمداد كنند. عبادت، كسب كمالات معنوي و اجتماعي، سلامتي جسماني و رواني، داشتن روابط دوستانه و اجتماعي در حد لزوم، تفريح، ورزش، سفر، ارتباط منطقي با خانواده و نزديكان و...، همه بايد در دستور كار زن و مرد به طور منظم و مثمر ثمر وجود داشته باشد. ناديده گرفتن اين نيازها به بهانه‌ي مخدوش شدن مسئوليت‌ها، نه تنها معقول نيست، بلكه يك نوع كاستي در خانواده است و در دراز مدت بر روابط خانواده اثر سوء دارد. چنان‌كه در موارد زيادي شاهد خسته شدن زن و رها كردن همه نقش‌ها در سنين بالا يا شاهد مردان پشيماني كه در اواخر عمر به گذشته خود معترضند، بوده‌ايم؛ زيرا خود را فنا شده مي‌بينند و معمولاً ناسپاسي فرزندان، آن‌ها را به دلسردي و نااميدي مي رساند . در مسير زندگي، همسران بايد يكديگر را از هر حيث ياري دهند؛ از جمله در حفظ هويت شخصي همسر خود تلاش كنند و ايجاد مانع نكنند و بدانند كه اگر هر كدام مانع تحصيل كمالات ديگري شود، مسئوليت همه‌ي شروري كه در اثر جهل از فرد مقابل سر بزند يا خيراتي كه بايد در اثر كمالش بنا شود و نشود، بر عهده زوج يا زوجه‌ي مقصر است؛ زيرا مخالفت با تلاش و عمل صالح هر فرد، دور كردن وي از حيات حقيقي‌اش و باز ماندن از پاداش اخروي است. زن و مرد بايد يكديگر را در رساندن به اين حيات طيبه ياري دهند و مانع راه يكديگر نباشند تا از اين طريق علاوه بر انجام تكاليف الهي، در اجر اخروي آن شريك باشند و خانواده را به هدف اصلي آن نزديك كنند و به انگيزه و شادابي اهل خانه، در داشتن يك خانواده‌ي متكامل و الهي بيفزايند.
ـ آشنايي و پايبندي به تعهدات حقوقي و اخلاقي
خانه با هر محيط ديگر متفاوت است و خانواده متمايز از هر جمع ديگري است. خانه، مسكن و مأمن اهل آن است و هيچ عاملي نبايد امنيت و سكونت آن را آشفته سازد. زن و مرد بيش از هر وظيفه‌ي ديگر، مسئول ايجاد و حفظ اين امنيت و آرامش‌اند و هيچ كس جز آن دو توان اين مهم را ندارد. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين تكليف را از زن و مرد به طور يكسان خواسته است. به موجب ماده 1104 قانون اساسي، «زوجين بايد در تشييد مباني خانواده و تربيت اولاد خود به يكديگر معاضدت نمايند.» اين حكم قانوني، تكليف الهي يك خانواده‌ي مسلمان است؛ يعني اطاعت از آن عبادت حق است و اجر اخروي دارد و ترك آن مخالفت با حكم الهي است.
اما براي ايفاي اين نقش مهم از سوي زن و مرد، «اخلاق» مهمترين نقش را دارد. زيبايي، مال، عنوان اجتماعي، مدرك تحصيلي، مكانت خانوادگي، وجود فرزند و هيچ عامل ديگري خارج از دايره‌ي اخلاق، مؤثر نخواهد بود. حتي قوانين حقوقي كه تعيين كننده حد و مرزهاي وظايف و حقوق زن و مرد است، در اين امر تأثير معكوس دارد.
«در اين رابطه، سخن از عواطف انساني، عشق، صميميت و وفاداري است و حقوق براي حكومت كردن بر آن‌ها ناتوان است. به زور اجرائيه دادگاه، نه مرد را مي‌توان به حسن معاشرت با زن واداشت و نه زن را به اطاعت از شوهر و وفاداري به او مجبور كرد. بر اين اتحاد معنوي تنها اخلاق حكومت مي‌كند و حقوق ناگزير است كه به جاي تكيه بر قدرت دولت،‌ دست نياز به سوي اخلاق و عادات اجتماعي دراز كند. درست است كه حقوق نيز براي زن و شوهر تكاليف ويژه‌اي معين كرده است، ولي مصاديق اين تكاليف نيز نوعي الزام اخلاقي است!» (كاتوزيان، 1382: ج1، ص212)
زن و مرد بايد اين ادبيات رفتاري را كه ويژه‌ي خانواده است، بياموزند. مقدمه‌ي واجب بر مكلف واجب است. پس اگر رعايت حقوق همسر، حسن معاشرت، تمكين زن، تربيت فرزند و...، از تكاليف همسران است، مقدمه‌ي آن كه آشنايي دقيق وظايف است، نيز به طور قطع واجب مي‌باشد. بنابراين بر جامعه و حكومت اسلامي نيز فراهم كردن زمينه‌ي ايـن آگاهي واجـب مي‌باشد. در اين جا لازم است به دو بحث اساسي در تعهدات حقوقي و اخلاقي خانواده اشاره شود:

رياست مرد و تمكين زن

خداوند متعال در آيه‌ي «الرجال قوامون علي النساء» با نسبت دادن قواميت به مردان، فصل حقوقي وسيعي را در كانون خانواده مي‌گشايد و تكليف سنگيني بر دوش مردان بار مي‌كند. در تفسير اين معنا، دو محور مورد بحث است: يكي وظايفي كه طبق آيه‌ي مربوطه براي مردان تعيين مي‌شود و ديگري، جايگاه و موقعيتي كه مرد بر حسب اين وظيفه در خانه كسب مي‌‌كند و محدوده‌ي ولايت و اختيارات اوست.
در محور اول اختلافي وجود ندارد و همگان مرد را موظف به انجام اموري چون تأمين نفقه‌ي خانواده، مراقبت و حمايت همه‌جانبه از خانواده مي‌دانند؛ اما در محور دوم، اختلافاتي كه ناشي از تعبير مفسرين از كلمه‌ي «قوام» است، وجود دارد. آيه‌ي كريمه، با دو عبارت «بما فضل الله بعضهم علي بعض» و «بما انفقوا من اموالهم»، تقريباً دو دليل يا دو مصلحت براي قواميت مرد ذكر مي‌كند. با اين وجود، تفسير اين دو عبارت و برداشت‌هاي ديگر از آيه، زمينه‌ي تعابير چندگانه‌اي را فراهم مي‌كند كه ذيل تفسير آيه در منابع ذكر شده است. اما نتيجه اختلافات و مباحث در مجموع آن است كه صاحب‌نظران در «قواميت مردان در خانواده» در دو امر اشتراك نظر دارند:
1ـ قواميت مرد، در حد وظيفه‌مندي او در خانواده است. يعني رياست خانواده، در حد فراهم آوردن زمينه‌ي حفظ و تعالي آن بر حسب مصلحت خانواده است و به هيچ وجه، تحكم، زورگويي و قلدري را براي او تجويز نمي‌كند. در حقيقت، حاكميت يا حكومت و رياست مرد را مي‌پذيرد، اما تحكم و ديكتاتوري وي را خير.
2ـ گرچه برخي برتري جسمي يا حتي عقلي مردان را ملاك مكلف شدن آنان از جانب خداوند در امر رياست خانواده مي‌دانند، اما هيچ يك اين برتري را به معناي برتري حقيقي، يعني افضليت ذاتي مرد نزد خداوند و مأجور بودن بيش از زن را قبول ندارند.
اگر طبق آيه‌ي قرآن، «قواميت» در خانواده به مرد سپرده مي‌شود، اين مسئوليت تفسيري شخصي يا تاريخي را بر نمي‌تابد تا حاكميت مرد بر خانواده، طبق سليقه‌ي فردي صورت گيرد؛ بلكه اين رياست صرفاً سمتي است كه وظايف بسيار مهمي را بر عهده‌ي مرد مي‌گذارد. اولين وظيفه‌ي مرد، برپايي و رعايت اصل معروف در خانواده است؛ يعني قبل از آن‌كه مردان مسئوليت قواميت بر زنان را بپذيرند، مأمور به فرمان «قل امر ربي بالقسط» (اعراف، 21) و «كونوا قوامين بالقسط» (نساء، 34) مي‌باشند و مهم آن است كه برپايي قسط در خانواده توسط مردان، حداقل وظيفه آنان در برقراري روابط در خانواده خواهد بود و بايد آن را تا حد متعالي از «حسن معاشرت»، تعالي بخشند. «اين مديريت، فخر معنوي نيست، بلكه يك كار اجرايي است و اين‌چنين نيست كه آن‌كس كه رئيس يا مسئول شد و قيم و قوام شد، به خدا نزديك‌تر باشد؛ آن فقط يك مسئوليت اجرايي است.» (جوادي آملي، 1369: ص367)
«سپردن اين وظيفه به مردان، نه به دليل بالاتر بودن شخصيت انساني آن‌هاست و نه به سبب امتياز آن‌ها در جهان ديگر؛ زيرا آن صرفاً بستگي به تقوا و پرهيزگاري دارد. همان‌طور كه شخصيت انساني يك معاون از يك رئيس ممكن است در جنبه‌هاي مختلفي بالاتر باشد؛ اما رئيس براي سرپرستي كاري كه به او محول شده، از معاون شايسته‌تر است.» (مكارم شيرازي، 1368: ج3، ص413) «بنابراين، اگر اسلام به زن دستور تمكين و به مرد اختيار سرپرستي مي‌دهد، تنها بيان وظيفه است و هيچ‌يك نه معيار فضيلت است، نه موجب نقص... نظام آفرينش استعدادهاي متقابل و متخالف مي‌طلبد و اين تفاوت هم، براي تسخير دو جانبه و متقابل است، نه تسخير يك جانبه و اين تسخير نشانه فضيلت نيست، بلكه معيار فضيلت در چيز ديگر است كه آن تقرب الي الله است.» (همان، ص365)
در اين‌جا با پرهيز از بحث‌هاي اجتماعي پيرامون اين موضوع، اين نكته قابل ذكر است كه در هر صورت زندگي انسان بايد در يك چارچوب مدون و مشخص، با تعيين دقيق وظايف، حدود، تكاليف و اختيارات اداره شود. در محدوده‌ي خانواده كه كوچك‌ترين واحد جامعه است، بايد بر حسب استعداد، روحيات و ظرفيت افراد، تقسيم وظايف شود. خداوند اين تقسيم‌بندي را در خانواده با واگذاري رياست آن به مرد و تمكين به زن قائل شده است كه گرچه به ظاهر جانب مردان را گرفته است، لكن در يك نظام جامع حقوقي، با ملاحظه همه‌ي جوانب و نتيجه نهايي، عدالت به طور دقيق رعايت شده است؛ به شرط آن كه مرد و زن در محدوده‌ي الهي گام بردارند.
خانواده محفلي است روحاني كه اگر همه‌ي اعضا موظف به وظايف خود و متعهد بر رعايت حقوق ديگران باشند، به تجليگاه اراده‌ي حق، مظهر يگانگي و توحيد عملي تبديل خواهد شد. حسن معاشرت مرد با زن، تمكين و مداراي زن، تربيت فرزندان، اطاعت فرزندان و...، همان هدف كلي از خلقت «و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» (ذاريات، 56) را در اين فضاي ملكوتي محقق خواهد كرد. زن در اين محيط است كه مي‌تواند در سايه‌ي جهاد اكبر (جهاد المرأه، حسن التبعل)، زمينه تعالي خود ، تربيت فرزندان و نسل‌هاي توحيدي را فراهم آورد.

 

حسن معاشرت

ويل دورانت مي‌گويد: «در ميان جنگ‌ها و ماشين‌ها چنان غرق شده‌ايم كه از درك اين حقيقت بي‌خبر مانده‌ايم كه در زندگي، واقعيت اساسي، صنعت و سياست نيست؛ بلكه مناسبات انساني و همكاري افراد خانه از زن و شوهر ،پدر و مادر و فرزندان است.»
در حكمت عملي نيـز، تدبير منزل را بـر سياست مدن مقدم مي‌دانند و البته تهذيب اخلاق بر تدبير منزل نيز مقدم است. در حكمت عملي، اول فردي را مهذب مي‌سازند تا خانواده‌اي بنا كند و خانواده‌هاي تدبير يافته و سامان گرفته، جامعه‌اي زنده و سالم بسازند.
از ويژگي‌هاي انسان، تمايل و نياز او به معاشرت است و از معاشرت، جز محبت ديدن و محبت ورزيدن انتظار ندارد؛ چرا كه خلقت انسان بر اساس عشق و محبت بوده و همين بهترين انگيزه‌ي او در هر گونه تلاشي است. گرچه انسان عموماً در تشخيص عشق حقيقي به بيراهه مي‌رود، اما عشق‌هاي صوري و حتي باطل هم اين خاصيت را دارند كه انسان را به تكاپو وا دارند و اميدوار و مجذوب كنند.
خداوند، رفتارها و برخوردهاي صحيح انساني در خانواده را با «حسن معاشرت» معرفي مي‌كند و از مرد و زن (مردان در حد تكليف حقوقي و زنان توصيه اخلاقي)، رعايت آن را با ميزان «معروف»، يعني رفتاري پسنديده و انساني مي‌خواهد.
علامه طباطبايي در تفسير الميزان، معروف را به معناي «هر امري كه مردم در مجتمع خود آن را بشناسند و آن را انكار نكنند» معرفي مي‌كند. (طباطبايي، 1363: ج4، ص404)
حسن معاشرت در خانواده، در دو محدوده‌ي مرزهاي حقوقي و دستورالعمل‌هاي اخلاقي تعيين مي‌شود. «تعبير حسن معاشرت كه به عنوان يك وظيفه براي شوهر و يك حق براي زن مطرح مي‌شود و عامل تحكيم زندگي خانوادگي است، اگر به خوبي باز شود، نشان دهنده‌ي تمام آن اموري است كه مرد در برابر زن بايد انجام دهد. در «نفقه» همه‌ي نيازمندي‌هاي جسمي زن بايد تأمين شود و در «حسن معاشرت» همه‌ي نيازمندي‌هاي روحي او.» (بهشتي، 1377: ص174) دكتر كاتوزيان در «حقوق مدني خانواده» معتقد است: «لوازم حسن معاشرت را به دقت نمي‌توان معين كرد؛ زيرا عادات و رسوم اجتماعي و درجه‌ي تمدن و اخلاق مذهبي در ميان هر قوم، مفهوم خاصي از «حسن معاشرت» به وجود مي‌آورد؛ ولي به اجمال مي‌توان گفت، تمام اموري كه از نظر اجتماعي توهين محسوب مي‌شود، مانند ناسزاگويي، ايراد ضرب، مشاجره، تحقير يا اموري كه با عشق به كانون خانواده و اقتضاي محبت بين دو همسر منافات دارد، مانند: ترك خانواده، بي‌اعتنايي به همسر و خواسته‌هاي او و اعتيادهاي مضر، از مصداق‌هاي «سوءمعاشرت» در خانواده است. هرچند كه تكليف مربوط به حسن معاشرت، جنبه‌ي اخلاقي دارد، از نظر حقوقي نيز بي‌ضمانت اجرا نمانده است؛ زيرا سوءمعاشرت زن استحقاق او را در گرفتن نفقه از بين مي‌برد.» (كاتوزيان، 1382: ج1، ص219)
حساسيت محيط خانواده، اهداف بلند مدت و مقدس آن اقتضا مي‌كند كه همسران بيشترين دقت را در رعايت حسن معاشرت با يكديگر داشته باشند و از خانه فضايي سرشار از انس و ملاطفت بسازند؛ زيرا خداوند زن و مرد را هدفمند در كنار يكديگر قرار داده است و كمال آن دو را در اين آميختگي و تشكيل خانواده تعبيه كرده است. تعبير لطيفي در آيات 20 و 21 از سوره‌ي روم در اين خصوص وجود دارد. خداوند در آيه 20 پس از آن‌كه به حيات زمين بعد از مرگش اشاره مي‌كند و پراكندگي بشر بر روي زمين براي كار و تلاش و كسب روزي و مال را يادآور مي‌شود «و من آياته ان خلق لكم من تراب ثم اذا انتم تنتشرون»، در آيه 21 مي‌فرمايد: «و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و...»، «از نشانه‌هاي خداوند آن است كه براي شما از جنس خودتان همسراني آفريد تا با آنان به آرامش برسيد.» علامه طباطبايي مي‌فرمايد: «منظور از انسان در اين آيه، مرد است و مراد از انتشار، به دنبال روزي رفتن و انجام اعمالي كه لازمه‌ي زندگي است...؛ ولي خداوند زن‌ها را آفريد و در وجود آن‌ها چيزي تعبيه كرد كه موجب آرامش مردان مي‌شود.» (طباطبايي، 1363: ج4، ص231)
آن هدفمندي، اين طراحي خلقت، تركيب زوجيت و تقسيم مسئوليت، خود از بزرگترين آيات رحماني است و بشر هرگاه همگام با اين آهنگ خلقت حركت كرده و خود را با لطايف آن همراه نموده، بهترين بهره‌ها را از زندگي دريافت كرده است. اما هرچه از اين مسير فطري فاصله گرفته، به معيشتي «ضنكا» دچار شده است؛ چنان‌كه نمونه‌ي آن را در زندگي‌هاي نابسامان در سراسر دنيا شاهديم.
نكته قابل توجهي در آيات مربوط به حسن معاشرت مردان با زنان وجود دارد و آن اين است كه خداوند در مواقع عادي در روابط زن و مرد، اشاره‌اي به حسن معاشرت ندارد؛ بلكه در جايي‌كه كمتر كسي به نيكي رفتار مي‌كند و مراقب حكم خدايي است، مثل مرحله‌ي طلاق زن، دوران عده يا گرفتن مهريه‌ي زنان به زور و...، به تقوي و نيكي در برخورد با زنان سفارش مي‌كند. «... واتقوالله ربكم لاتخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن إلا أن يأتين بفحشة مبينة ...»، «تقواي الهي پيشه كنيد و هيچ‌گاه همسران و زنان خويش را در ايام عده از خانه بيرون نكنيد، مگر آن‌كه گناه آشكاري مرتكب شده باشند.» (طلاق، 1)
«يا ايهاالذين امنوا لايحل لكم ان ترثوا النساء كرها و لاتعضلوهن لتذهبوا ببعض ما اتيتموهن الا ان يأتين بفاحشة مبينة و عاشروهن بالمعروف فان كرهتموهن فعسي ان تكرهوا شيئاً و يجعل الله فيه خيراً كثيراً.» (نساء، 19)
در اين آيه نيز معاشرت به معروف، محور بحث و توصيه به مردان در برخورد با زنان است. آيه بيانگر دو نهي و يك امر به مردان است. نهي از به ارث بردن زنان و گرفتن تمام يا بخشي از مهريه‌ي آنان به زور و امر به معاشرت به معروف با زنان است. «آيه هم ندا است و هم تنبيه، هم اشارت است و هم شهادت و هم حكم يا نداست. «أيها» تنبيه است؛ «الذين» اشارت است؛ «آمنوا» شهادت است؛ «لا يحل لكم ... كرها» حكم است و بيان حكم آن است كه ]زنان را[ از راه تلبيس و تدليس برايشان حكم نكنيد و قهر نرانيد و آن‌چه شرع نپسندد، از ايشان نخواهيد؛ بلكه با ايشان به معروف زندگي كنيد. (و عاشروهن بالمعروف، اي بتعليم الدين و التأدب الاخلاق المسلمين).» (ميبدي، 1357: ج2، ص471)
توصيه‌ي خداوند به رعايت معاشرت به معروف در مراحل خاص مثل طلاق، حاكي از آن است كه در مواقع عادي به طريق اولي مرد بايد مراعات معروف را بنمايد. معاشرت به معروف، خاص مواضع ذكر شده در آيات نيست؛ بلكه همه رفتارها و برخوردهاي مرد نسبت به

دوشنبه 10 مهر 1391  1:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پژوهشی قرآنی در خصوص جایگاه خانواده در اسلام

پژوهشی قرآنی در خصوص جایگاه خانواده در اسلام

سید اسحاق حسینی کوهساری

 

چکیده

نگارنده پس از بیان مقدمه‏ای در باب اهمیت خانواده در اسلام، اصولی همچون قداست نهاد خانواده و نقش محوری خاندان پاک و ناپاک و قداست اصل ازدواج یا کانون مقدس آرامش و مهر را با استناد به آیات و روایات بررسی کرده و در ادامه به بررسی ازدواج در ابعاد مختلف پرداخته و دراین راستا مباحثی از قبیل ازدواج عامل آرامش و ایجاد سکینه، ازدواج عامل حفظ کرامت انسانی، ازدواج دریچه‏ای از منظر آیات و روایات بحث شده است.

واژگان کلیدی:

خانواده، حقوق، خاندان، قداست ازدواج، سکینه و آرامش، کرامت انسانی، بهداشت روانی، برکت.

مقدمه

جامعه بزرگ انسانی از واحدهای کوچک‏تری شکل می‏گیرد که قدیمی‏ترین و طبیعی‏ترین آن خانواده است که از آغاز زندگی بشر وجود داشته است. خانواده هسته مرکزی اجتماع است که کانون حفظ سنن ملی و مرکز رشد عواطف و احساسات است. این واحد همانند سنگ بنای اول ساختمان اجتماع است که هر چه از استحکام بیش‏تری برخوردار باشد، به استحکام بیش‏تر جامعه منجر خواهد شد.
لذا خانواده در حفظ و گسترش قدرت ملی و از آن سو انحطاط تباهی ملت‏ها نقش اساسی دارد؛ چنان که به لحاظ اهمیت خانواده در اصل دهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است:
»از آن جا که خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است همه قوانین و مقررات و برنامه‏ریزی‏های مربوطه باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد« )اشرفی، 1375، ص 15).
از نظر روان‏شناسی نقش خانواده غیرقابل انکار است؛ زیرا از ده حادثه اول فشار روانی شش حادثه آن بحران خانواده است؛ بحران‏هایی مانند مرگ همسر، جدایی و طلاق جدال خانوادگی، مزاحمت منسوبان نزدیک و... در جدول »هولمز و راهه« ازدواج بعد از مرگ همسر از نظر تأثیر و فشار روانی بالاترین درجه را دارد و 74 درصد قربانیان حمله قلبی قبل از ابتلا به حمله قلبی، بحران خانوادگی داشته‏اند )پاول، 1377، ص 24-30 و شفر، 1377، ص 179).
مرگ همسر که درجه 100 را در درجه هولمز دارد، پس از زندگی طولانی 200 ساله با فوت یکی، دیگری در طول 15 ماه پس از مرگ یا به مرگ و یا به بیماری طولانی دچار می‏شود )شفر، 1377، ص 177).
کودکان نیز با از دست دادن والدین غمگین، ترسو، خشمگین ... و برای مراقبت از خود اضطراب دارند )دیماتو، 1378، ج 2، ص 728).
نقش مثبت خانواده در این است که موجد نظام حیاتی عاطفی و حیاتی در سلامت روانی و مقاومت در برابر فشار روانی مؤثر است. بر اساس پژوهش »لئوناردسایم« افرادی که با دیگران تماس نزدیک ندارند، در مقایسه با کسانی که معاشرت بسیار دارند دو تا سه برابر بیش‏تر می‏میرند؛ حتّی میمون وقتی در برابر افعی قرار می‏گیرد، پیش از زمان رویارویی گروهی از خود عصبانیت و بی‏قراری نشان می‏دهد. بدین سبب خانواده سنتی که اساس آن بر صمیمیت و نزدیکی بیش‏تری استوار است برای اعضای خود مصونیت بیش‏تری می‏آورد.
تحقیق درباره زندانیان جنگ ویتنام نشان می‏دهد که ارتباط بین زندانیان حتی با علامت رمز از عوامل بقای آنان بوده است )شفر، ص 175-195 - 162-173 ؛ فرانکل، 1354، ص 21؛ شاملو، 192-194).
در پژوهشی دیگر مربوط به زنان بیوه جوان دریافته‏اند که حمایت‏های اجتماعی والدین، به ویژه حمایت عاطفی آن‏ها از فرد، در برابر فشار ناشی از فقدان همسر به بهترین وجه از آن‏ها حفاظت می‏کند )دیماتو، 1378، ص 590-593).
با توجه به مقدمه فوق، پژوهش پیش رو درصدد تحقیق و بررسی منزلت و جایگاه خانواده در قرآن و به تبع آن در روایات است. در این تحقیق درصدد پاسخ‏گویی به پرسش‏های زیر در امر خانواده شدیم:
1. منزلت خانواده در قرآن با نگرش سنت گرایانه محض است یا بر اساس اصول و اهداف مشخص ترسیم شده است؟
2. آیا خانواده جدای از جنبه فردی و اجتماعی از جنبه تقدس برخوردار است؟
3. آیا خانواده به عنوان یک نهاد خاصی در تأثیرگذاری مثبت یا منفی از استقلال و اصالت برخوردار است؟
4. نگرش قرآن در تشکیل خانواده بر چه اصولی استوار است؟
در این تحقیق پس از بررسی آیات و روایات به اصول زیر رهنمون شدیم.
اصل قداست خانواده و اصل نقش محوری خاندان پاک و ناپاک و اصل ازدواج با کانون مقدّس مهر... و دقت در آیات قرآنی نشان داد که اصل ازدواج جنبه‏های مختلفی داشته و تأثیر چند جانبه‏ای از آن انتظار می‏رود.
نقش ازدواج در ایجاد آرامش و امنیت، تأثیر ازدواج در حفظ کرامت انسانی.
بهبود وضعیت مادی، استمرار و بقای نسل، بهداشت روانی یا مصونیت از گناه از جمله ابعاد مورد مطالعه در این بررسی بوده است که در ادامه به ترتیب به آن‏ها پرداخته خواهد شد.

1- قداست نهاد خانواده

قرآن کریم پس از فرمان به پرستش خداوند و نهی از شرک ورزیدن، به احسان و نیکی کردن به پدر و مادر فرمان می‏دهد: »وَاعْبدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکوُا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً؛ خدا را بپرستید و به او شرک نورزید و به پدر و مادر خود احسان کنید« )نساء، 36). نظیر آن آیه »و لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احساناً؛ هیچ چیز را شریک خداوند قرار ندهید و به والدین خود احسان کنید« )انعام، 151) و آیه دیگر که می‏فرماید: »وَ قَضی رَبُّکَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاَّ اِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانَا؛ پروردگارت حکم کرده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید« )اسراء، 23).
گستره جنبه تقدس بخشی به پدر و مادر در اسلام به حدی بود که این توهم پدید آمد که پدر و مادر حتی می‏توانند فرزند را از پذیرش حق ممانعت نمایند و کمکشان کنند تا در شرک باقی بمانند )طباطبایی، 1393 ف، ج 16، ص 104). خداوند برای رفع توهم در این آیه چنین می‏فرماید: »وَ اِنْ جاهَداکَ لِتُشرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما؛ ولی اگر پدر و مادر تلاش کردند تا به من از روی جهل شرک ورزی، دیگر از آنان اطاعت مکن« )عنکبوت، 8).
ولی در آیه دیگر ذیل این معنا دستور می‏دهد: »وَ صاحِبْهُما فِی الْدُنیا مَعْروُفاً؛ و در دنیا با آن‏ها به نیکی رفتار کن.« )لقمان، 15) طبیعی است پدر و مادری که اصرار به شرک ورزیدن فرزند دارند، در شرک خود پابرجا هستند، در عین حال پس از دستور ترک اطاعت از آن‏ها در شرک ورزیدن به خداوند، بلافاصله احترام و نیکی کردن به والدین را سفارش می‏دهد که مبادا حرمت پدر و مادر و خانواده شکسته شود )طباطبایی، 1393 ف، ج 16، ص 216).
قرآن کریم در آیه‏ای دیگر، با تعبیری جالب توجه شکر والدین را در کنار شکر به خداوند قرار داده و با یک فعل، سپاسگزاری نسبت به خداوند و والدین را دستور می‏دهد: »اَنِ اشْکُرْلِی وِ لِوالِدَیْکَ؛ مرا و پدر و مادرتان را سپاس‏گزارید.« )لقمان، 14).
در آیه دیگر، ضمن یادآوری رنج مادر، لزوم حق‏شناسی از او را متذکر شده، می‏فرماید: »حَمَلَتْهُ اُمَّةُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً؛ مادرش با اکراه و ناراحتی او را حمل کرد و با ناراحتی او را بر زمین گذاشت )زایمان کرد(« )احقاف، 15).
این مضمون در آیه دیگر نیز عنوان شده است: »حَمَلَتْهُ اُمُه وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عَامَیْنِ اَنِ اشْکُرْلِی وَ لِوَالِدَیْکَ« )لقمان، 14).
در این دو آیه دوران حاملگی و تولد فرزند و دو سال شیر دادن مادر که از شیره جان خود، فرزند را تغذیه می‏کند متذکر می‏شود. علاوه بر این، در دوران حاملگی حالت »ویار« یکی از سخت‏ترین حالات مادر است که هر چه جنین رشد می‏کند مواد بیش‏تری از جان مادر می‏گیرد. این حالت روی استخوان و اعصاب و روان مادر تأثیر می‏گذارد به طوری که گاه خواب و خوراک و استراحت و آرامش را از او می‏گیرد و حتی گاه جان مادر بر سر فرزند از بین می‏رود. )جمعی از نویسندگان، ج 21، ص 326).
قرآن حتی در بحث انفاق و کمک به دیگران، کمک به پدر و مادر را در صدر قرار داده است، )طباطبایی، 1393 ف، ج 2، ص 68) و می‏فرماید: »قُلْ ما اَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلْلِوالدِیْنِ وَ الأَقْرَبِیْنَ؛ آن چه را صرف دیگران می‏کنید در گام اول برای والدین و نزدیکان مصرف کنید« )بقره، 215) و حتی سفارش می‏کند که اگر علائم مرگ در خود دیدید، برای والدین پس از مرگ وصیت کنید: »کُتِبَ عَلَیْکُمْ اِذَا حَضَرَ اَحَدَکُمْ اَلْمَوتَ اِنْ تَرَکَ خَیَراً الْوَصِیةَ لِلْوالِدَیْنِ وَ الأَقْرَبِینَ بِالْمِعروفِ؛ بر شما این وظیفه نگاشته شده که هر یک از شما هنگامی که مرگش فرا رسید اگر بخواهد از خود مالی بر جای نهد چیزی را برای والدین و نزدیکان خود به گونه‏ای خوب وصیت کند« )بقره، 180).
همچنین سفارش قرآن آن است که وقتی والدین به سن پیری و از کار افتادگی رسیدند و به سرپرستی و صبر و حوصله بیش‏تری نیاز دارند، فرزندان اظهار خستگی نکنند و در برابر آن‏ها از واژه "اف" استفاده نکنند: »وَ قَضَی رَبُّکَ اَلاّ تَعَبُدُوا اِلاَّ اِیَّاهُ وَ بِالوالِدَیْنِ اِحْساَناً، اِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ اَحَدَهُمَا اَوْ کِلاَهُمَا فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنَهَرَهُما وَ قُلْ لَهُما قَولاً کَرِیمَاً وَ اخْفِضْ لَهُما جَنَاحَ الَّذلِّ مِنَ الْرَحْمَةِ وَ قُلَ رَبِّ ارْحَمَهُما کَمَا رَبَّیَانیِ صَغیراً؛ پروردگار تو فرمان داد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید و چون به پیری رسیدند، با ایشان به درشتی و به دور از ادب سخن مگو، بلکه سخن با آن‏ها آمیخته با احترام باشد و از روی لطف و رأفت در برابر آن دو تواضع و فروتنی کن و دعاگویشان باش، بگو: پروردگارا! من و والدین مرا مورد لطف قرار ده چنان که از کودکی مرا پرورش داده‏اند« )اسراء، 24-23).
امام صادق)ع( در تفسیر این آیه فرمود: »لَوْ عَلِمَ اللَّهُ شَیئَاً هُوَ اَدْنیَ مِنْ اُفٍّ لَنَهیَ عَنهُ وَ هُوَ مَنْ اَدْنَی العقوقِ وَ مَنِ الْعُقُوقٍ اَنْ یَنْظُرَ الرَجُلُ الِیَ وَالِدَیهَ فَیَحِدَ اَلنَظَرَ اِلَیهِ؛ اگر چیزی کم‏تر از »اف« گفتن وجود داشت خداوند از آن نهی می‏کرد و این حداقل بی احترامی نسبت به پدر و مادر است و از جمله مخالفت و بی احترامی به پدر و مادر نگاه تند و غضب‏آلود نسبت به آنان است« )حویزی، 382 ف، ج 3، ص 149).
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل این آیه می‏فرماید: آیات دلالت بر این دارند که عاق والدین از بزرگ‏ترین و عظیم‏ترین گناهان بعد از شرک به خداوند است، زیرا اجتماع انسانی و بقای نسل جز به بقای خانواده نیست که بر اساس مودت و رحمت شکل می‏گیرد... و با سست شدن خانواده، جامعه از افرادی شکل می‏گیرد که نه قرابتی بین آن‏هاست و نه اثری از رابطه رحم در بین آن‏ها باقی خواهد ماند و در نتیجه جامعه آن‏ها متفرق شده، سعادت دنیا و آخرت از آن‏ها رخت بر می‏بندد )طباطبایی، 1389 ف، ج 7، ص 374).
در رسالةالحقوق امام سجاد)ع( آمده است: »... و اما حق مادر بر تو این است که بدانی او تو را حمل کرد به نحوی که هیچ کس دیگری حمل نمی‏کند و از ثمره قلبش به تو داده است که احدی چنین نمی‏کند و جمیع جوارح تو را سیراب کند و برهنه باشی تو را بپوشاند. در حالی که خود در آفتاب باشد، تو را سایبان باشد و خواب را برای تو کنار بگذارد و در سرما و گرما برای تو صرف وقت کند و تو قدرت بر تشکر او نداری مگر به کمک و توفیق الهی؛ و اما حق پدرت بر تو آن است که بدانی او ریشه و اصل توست؛ اگر او نبود، تو نبودی...« )قپانچی، 1411 ق، ج 1، ص 475).

2- نقش محوری خاندان پاک و ناپاک

قرآن کریم علاوه بر تقدس بخشی به والدین، به نقش موثر دودمان و تبار توجه نموده، به صورت تمثیل چنین بیان می‏کند: »أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ × تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ × وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ؛ آیا ندیدی که چگونه خداوند کلمه طیبه را به درخت پاکیزه‏ای تشبیه می‏کند؟ درختی که ریشه آن در زمین استوار و شاخه‏های آن در آسمان است و میوه‏های خود را در هر زمان به اذن پروردگارش می‏دهد و خداوند برای مردم مثل‏ها می‏زند، شاید متذکر شوید و هم چنین کلمه خبیثه را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از زمین برکنده شده و قرار و ثبات ندارد« )ابراهیم، 25 -24).
در این تمثیل قرآنی با قرار دادن درخت پاک در مقابل درخت ناپاک، درخت پاک را در حال رشد و نمو نگریسته که دارای اصل و فرع و ریشه و ساقه و برگ است که ریشه آن ثابت و استوار است و شاخه‏هایش سر به آسمان دارند، نه درخت بی ثمر، و کلیه میوه‏هایش در هر زمان در دسترس است.
ولی در مقابل، درخت ناپاک همانند درخت بی ریشه است که در برابر حوادث و تندباد نمی‏تواند مقاومت کند و قرار و ثباتی ندارد و به گوشه‏ای پرتاب می‏شود.
در این تقابل، در وصف شجره طیبه، به تفصیل از ریشه، شاخه و برگ میوه سخن می‏گوید، ولی در شجره خبیثه به این بسنده می‏کند که بی ریشه است و قرار ندارد؛ زیرا درخت بی ریشه موجودیتی نمی‏یابد تا از شاخ و برگ و بار آن سخن گفته شود.
گرچه برخی از مفسرین مقصود از شجره طیبه را کلمه توحید یا اوامر و نواهی الهی و یا شخص مؤمن تفسیر کرده‏اند )طبرسی، 1339 ش، ج 6 - 5، ص 312) با توجه به وسعت مفهوم و محتوای کلمه طیبه و تمثیل و روایات موجود در منابع شیعه و سنت، آیه گویای دودمان عترت است که پیامبر)ص( ریشه این درخت است و حضرت علی)ع( فرع آن و حضرت زهرا)س( بدنه درخت است و فرزندان فاطمه میوه آن و شیعیان علی )ع( برگ‏های آن هستند، و در روایت دیگر از پیامبر )ص( آمده است که مردم از درختان متفاوت آفریده شده‏اند و من و علی از یک درخت هستیم. در مقابل، مقصود از شجره خبیثه در روایات دودمان بنی امیه مطرح شده‏اند )حویزی، 1411 ق، ج3 و 2، ص535 - طبرسی 1339 ق، ج 5، ص 312) در قرآن در ضمن تمثیلی دیگر از آن‏ها به شجره ملعونه تعبیر نموده است: »وَ مَا جَعَلْنَا الرُؤیَا الّلتیِ اَرَیْناکَ اِلاّ فِتْنَةَ لِلناسِ وَ الشَّجَرَةُ الْمَلْعوُنَةَ فیِ الْقُرانِ؛ ما آن رؤیاهایت را که به تو نشان داده‏ایم فقط برای آزمایش مردم بود و هم چنین شجره ملعونه‏ای را که در قرآن ذکر کرده‏ایم« )اسراء، 60).
مفسرین شیعه و سنت در شان نزول این آیه نقل کرده‏اند که پیامبر در عالم خواب دید میمون‏هایی بر منبر او بالا و پایین می‏روند. پس از نزول این آیه کم‏تر می‏خندید و بسیار اندوهگین بود و می‏فرمود: این خواب گویای حاکمیت بنی امیه است که بالای منبر من می‏روند و بر مردم حکومت می‏کنند.
سیوطی در درالمنثور ذیل این آیه از عایشه نقل می‏کند که خطاب به مروان حکم گفته است: »سَمِعْتُ رَسوُلُ اللَّهِ یَقوُلُ لاِبیِکَ وَجَّدِکَ اَنَّکُم الشَجَرَةُ الْمَلعوُنَةَ فیِ الْقُرانِ؛ از پیامبر )ص( شنیدم که فرمود: مقصود از شجره ملعونة در قرآن پدر و جدت هستند.«
در قرآن علاوه بر پیامبران، از خاندان آن‏ها به عنوان خاندان برگزیده یاد شده که گویای تأثیرنقش دودمان در سرنوشت انسان‏ها و نسلهاست، و دودمان‏های نیکوکار و بدکار را عنوان می‏کند؛ همانند دودمان آل عمران )آل عمران، 33) آل ابراهیم )ع( )نساء، 54) دودمان یعقوب)ع( )مریم، 9 و یوسف، 6) و دودمان داود)ع( )نساء، 13) و دودمان موسی)ع( )بقره، 248).
در سوره آل عمران آیه 34 آمده است: »ذُرِیّةً بَعَضَها مِنْ بَعْضِ« یعنی همه پیامبران از یک ذریه و خاندان پاک هستند و در زیارت وارث از امام صادق)ع( آمده است: »اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنتَ نوُراً فِی الأَصْلاَبِ الشامخَه وَ الأَرحاَمِ الُمطَهَرةِ لَمْ تَنَجِّسْکَ الْجاهِلیُة بِاَنْجاسِهَا؛ شهادت می‏دهم تو در اصلاب بزرگواران و رحم‏های پاکان بوده‏ای و ناپاکی جاهلیت دامنگیرتان نشده است« )شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان(.
قرآن کریم در مقابل دودمان پاک از دودمان ناپاک نیز به عنوان مظهر شر یاد می‏کند، همانند دودمان فرعون که قوم بنی اسرائیل را به انواع عذاب شکنجه می‏کردند)بقره، 50 -49 و اعراف، 130 و 141) که با توجه به ذیل آیه 54 از سوره انفال - همه آن‏ها ستمگر بودند )کُلٌ کَانَوا ظَالِمیِنَ(.
همچنین در زیارت عاشورا به نقل از امام صادق)ع( دودمان ناپاک آل زیاد و آل مروان و قاطبة بنی‏امیه مورد لعنت الهی قرار می‏گیرند: »وَ لَعَنَ اللَّهُ الَ زِیَادٍ وَ اَلَ مَرَوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّه قاطِبَةً« که "رگ رگ است این آب شیرین آب شور".
این‏که پیامبر در وصیت خویش دودمان و عترت خود را به عنوان ثقل اصغر در مقابل ثقل اکبر قرآن قرار می‏دهد و تمسک به آن را توصیه می‏کند: »اِنّی تارِکٌ فِیَکُمُ الثِقْلَینِ کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی«؛ بر این اساس است که اهل بیت و عترت او شجره طیبه‏ای است که خداوند آن‏ها را از هر پلیدی و گناه پاک فرموده است: »اِنّمَا یُریِدُ اللَّهُ لِیَذْهِبَ عَنْکُمُ الرِجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهَّرَکُمْ تَطْهیراً؛ خداوند اراده می‏کند پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد« )احزاب، 33). مفسرین شیعه و سنت، اهل‏بیت را براساس حدیث اصحاب کساء پیامبر)ص( و علی)ع( و فاطمه)س( و حسن)ع( و حسین)ع( تفسیر کرده‏اند و حاکم نیشابوری در شواهد التنزیل روایات مربوطه را به طرق مختلف و متعدد از منابع مختلف گردآوری نموده است )نیشابوری، ج 2، ص 21).
در حقیقت مفهوم آیه همان چیزی است که در زیارت جامعه کبیره به آن اشاره شده است: »عَصَمَکُم اللَّهُ مِنَ الَزّلَلِ وَ آمَنَکُمَ مِنَ الفِتَن وَ طَهَّرکُمْ مِنَ الْدَنَسِ وَ اَذْهَبَ عَنْکُمُ الْرِجسَ وَ طَهَّرکُمْ تَطهیِراً؛ خداوند شما امامان را از لغزش‏ها حفظ کرد، از فتنه‏ها در امان داشت و از آلودگی‏ها پاک ساخت و پلیدی را کاملاً از شما دور کرد و تطهیر نمود« )شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان(.
تأثیر دودمان و خانواده بر نسل‏های بعدی با گسترش علوم تربیتی بویژه بحث گسترده »وراثت یا عوامل ژنتیکی« امروزه غیر قابل انکار است که انسان وارث خصوصیات اخلاقی و روحی و جسمی نیاکان خویش است. وراثت به یک معنا همانندی فرع با اصل خویش در ویژگی‏ها و خصوصیات ظاهری و هوشمندی است. در این باب روایت رسایی از امام باقر)ع( وارد است:
»در زمان رسول خدا مردی از انصار نزد پیامبر شکایت کرد که همسر من دختر عموی من است و فرزندی سیاه پوست آورده است که به نژاد سیاهان حبشی شباهت دارد؛ در حالی‏که من و همسرم و نیاکان من سفید پوست هستیم. پیامبر اندکی صبر کرد و از زن صحابی توضیح خواست. زن هم به طهارت و پاکی خود سوگند یاد کرد. پیامبر )ص( خطاب به شوهر زن فرمود: بین هر انسان تا حضرت آدم)ع( نود و نه عِرْق وجود دارد که در ساختمان فرزند فعالیت دارند و فرزند شبیه یکی از آن عِرق‏هاست و این بچه سیاه پوست شما از عِرق‏های دور دست است که در اجداد و اجداد اجدادتان سابقه دارد، کودک را بگیر که فرزند توست« )شیخ حر عاملی، ج 5، ص128).
در قرآن در داستان حضرت موسی)ع( و خضر آمده است که حضرت خضر)ع( با کمک حضرت موسی)ع( دیوار مشرف به خرابی را تعمیر نمودند. در پاسخ سوال حضرت موسی)ع( فرمود: »وَ اَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَینِ یَتِیمِیْنِ فیِ الْمَدینَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزُ لَهُمَا وَ کانَ اَبَوُهُما صالِحاً فَاَرادَ رَبُّکَ اَنَ یَبَلُغا اَشُدَّهُمَا وَ یَسْتَخْرِجا کَنْزَهُمَا رَحْمَةَ مِنْ رَبِکَ؛ و اما دیوار متعلق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و در زیر آن گنجی متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود. پروردگار تو خواست آن‏ها به بلوغ برسند و گنج‏هایشان را استخراج کنند و این رحمتی از پروردگارت بود« )کهف، 82). از امام صادق)ع( در تفسیر آیه آمده است: »وَ اِنّ الْغُلامیِن کانَ بَینَهُما وَ بَیْنَ اَبَویهما سِبَعْمأة سنَةً؛ بین آن دو یتیم نوجوان و پدر صالحشان هفتصد سال فاصله بود« )حویزی، 1339، ج 3، ص 289).
این داستان با توجه به روایت ذیل آن گویای آن است که انسان حتی در امور رزق و برکات سر سفره نیاکان هفتصد سال قبل خود نشسته است و این عظمت و اهمیت نقش خانواده را در سرنوشت انسان نشان می‏دهد.

قداست اصل ازدواج یا کانون مقدس آرامش و مهر

»ازدواج« سنت تغییرناپذیر الهی است که در قرآن نه تنها به انسان، بلکه به همه موجودات نسبت داده شده است: »وَ مَنْ کُلِ شَیِ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ؛ ما از هر چیز دو جفت آفریده‏ایم« )ذاریات، 49).
برخی از اندیشمندان زوجیت موجودات را به وجود الکترون و پروتون که در اتم همه موجودات وجود دارند، حمل کرده‏اند )جمعی از نویسندگان، 1372 ش، ج 1، ص 191).
قرآن در آیات متعددی به زوجیت گیاهان و لقاح آنان اشاره می‏کند و می‏فرماید: »فَاَنْبَتنَا فیِها مِنْ کُلَ زَوْجً کَرِیمٍ؛ چه بسیار از انواع گیاهان نر و ماده و زیبا آفریده‏ایم« )رعد، 7، لقمان، 10، ق، 7) در قرن 18 میلادی گیاه شناس معروف سوئدی)لینه( زوجیت گیاهان را کشف و آن را اثبات نموده است )جمعی از نویسندگان، 1372 ش، ج 22، ص 276).
به قول جلال الدین رومی:
بهر آن میل است از ماده و نر
تا بود تکمیل کار همدگر
میل اندر مرد و زن حق زان نهاد
تا بقا یابد جهان ز این اتحاد
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‏فرماید که ازدواج جزء طبیعت انسان بلکه هر حیوان است و این سنت اجتماعی در میان همه امت‏ها وجود داشته و خواهد داشت و این خود گویای فطری بودن آن است و چون اسلام دین فطری است لامحاله به آن پرداخته و به آن تقدس بخشیده است.
شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر آن را نه تنها از ضروریات مذهب شیعه، بلکه از ضروریات دین اسلام دانسته است )نجفی، 1981 م، ج 29، ص 8).
تقدس بخشی به اصل ازدواج در روایات با تعبیرهای گوناگون توصیه و سفارش شده است همانند:
1- ازدواج سنت پیامبر)ص( است: »اَلنِکَاحُ سُنِتی فَمَنْ رَغَبَ عَنْ سُنَتی فَلَیْسَ مِنّیِ؛ ازدواج سنت من است، پس هر که از سنت من اعراض کند از من نیست« )مجلسی، 1403، ج 103، ص 22).
2- محبوب‏ترین بنیان و اساس در اسلام خانواده است. امام رضا)ع( فرمود: »ما بُنِیَ فِی الاِسلامِ بَناءً اَحَبُّ اِلیَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْتَزوِیجِ؛ در اسلام اساسی بنیان گذاشته نشده که محبوب‏تر و عزیزتر از بنیان ازدواج باشد« )مجلسی، 1403ق، ج 103، ص 191).
3- حفظ و حراست دین با ازدواج مقدور می‏شود. امام صادق)ع( از نیاکان خود از رسول خدا)ص( روایت کرده است: »مَنْ تَزَوَّجَ فَقَد اَحْرَزَ نِصَف دیِنِهِ فَلْیَتقِ اللَّهَ فیِ الْنِصْفِ الْباقیِ؛ هر که ازدوج کند نصف دین خود را حفظ کرده است. پس تقوای الهی را در نصف دیگر مراعات کند« )مجلسی، 1403، ج 103، ص 219).
4- عزوبت مذمت شده و به ازدواج توصیه شده است. پیامبر)ص( فرمود: »چهار سنت از سنت‏های پیامبران است: استعمال عطر، ازدواج، مسواک زدن و خضاب کردن؛ اَرْبَعَ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِینَ: اَلْعَطْرِ وَ الْنِساء وَ السّواکَ وَ الْحَناءِ« )همان، ص 218).
در روایت دیگر از امام صادق)ع( آمده است: »وَ رَکْعَتانِ یُصَلّیهما مُتَزَوِّجُ اَفْضَلُ مِنْ سَبْعیِنَ رَکْعَةٍ یُصَلّیِها غَیْرَ مُتَزوّجً؛ دو رکعت نماز همسردار افضل است از هفتاد رکعت نماز غیر مزدوج« )همان، ص 219).
پیامبر فرمود: »اَلْمُتَزوجَ النائِمُ اَفَضَلَ عِنْدَاللَّهِ مِنْ الصَّائِمِ القائِمِ الَعَزبِ؛ همسردار خوابیده افضل است در نزد خدا از روزه‏دار عزب« )مجلسی، 1403، ج 103، ص 221).
پیامبر)ص( در مذمت عزوبت فرمود: »شَرارَ مُوتاکُمَ اَلعَزابِ؛ بدترین مردگانتان عزب‏ها هستند.« همچنین در روایت دیگر فرمود: »رِزّالُ مَوتاکُم العَزاب؛ پست‏ترین و رذل‏ترین مردگانتان عزب‏ها هستند« )همان، ص 220).
در روایت امام حسین)ع( آمده است: »شَرارَکُمْ عُزَّابُکُمْ وَ الْعُزابَ اِخْوانَ الشَیاطِینَ؛ بدترین شما عزب‏هایتان هستند و عزب‏ها برادران شیاطین هستند« )همان، ص 221).
بیان این نکته لازم است که مذمت عزوبت در روایات، متوجه کسانی است که به عنوان راهب و راهبه از ازدواج و تشکیل خانواده سرباز زده، آن را امر نامقدس دانسته‏اند؛ زیرا در اسلام رهبانیت ممنوع است و یا مقصود کسانی هستند که از ازدواج و تشکیل خانواده گریزان بوده، از طریق حرام و سو استفاده جنسی از دیگران به ارضای غرائز می‏پردازند وگرنه مذمت موجود در این روایات نسبت به کسی که زمینه ازدواج برای او مهیا نیست، انصراف دارد.
در آیات و روایات، صرف نظر از جنبه تشویقی نسبت به اصل ازدواج و مذمت ترک ازدواج به چند فلسفه اصل ازدواج اشاره شده است که به بررسی آن‏ها خواهیم پرداخت:

الف: ازدواج عامل آرامش و اطمینان

در قرآن خطاب به فرزندان آدم آمده است: »ای بنی آدم! خداوند شما را از نفس واحده )حضرت آدم( آفرید و از نوع او همسرش را آفرید تا در کنار او بیاساید« : «هُوَ الّذیِ خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مَنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ اِلَیها؛ او خدایی است که شما را از نفس واحدی آفرید و همسرش را از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید« )اعراف، 189، طباطبایی، 1390، ج 8، ص 374).
این آیه زن و مرد را از یک جنس و نوع معرفی و انتخاب همسر را عامل آرامش معرفی می‏کند. این مضمون در آیه دیگر نیز آمده است. »وَ مِنْ اَیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنوُا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمَ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فیِ ذَلِکَ لایاتً لِقَوْمً یَتَفکَّرونَ؛ از نشانه‏های خداوند این است از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آن‏ها آرامش بیابید و در میان شما مودت و رحمت آفرید، در این نشانه‏هایی است برای افرادی که تفکر می‏کنند« )روم، 21).
آیه با صراحت بیان می‏کند که خداوند برای شما یا برای بهره‏وری و نفع شما از جنس خودتان همسرانی را آفرید که از مواهب و نشانه‏های الهی هستند. آرامش بخشی ازدواج به این دلیل است که زن و مرد مکمل یکدیگر و مایه شکوفایی و نشاط یکدیگرند و هر یک بدون دیگری ناقص می‏مانند و چون هر ناقصی شوق به کمال دارد و هر نیازمندی میل طبیعی برای رفع نیاز دارد، لذا طبیعی است میان یک موجود و مکمل او جاذبه نیرومند و میل طبیعی وجود دارد که با رسیدن به آن احساس آرامش می‏کند )طباطبایی، 1390 ق، ج 16، ص 166).
آرامش ازدواج هم از نظر جسمی و روحی است و هم از نظر فردی و اجتماعی؛ زیرا با ترک ازدواج و عدم ارضای غریزه جنسی، تعادل حیاتی انسان به هم خورده، به تعبیر روایات به شرارت و پستی منجر می‏گردد )مجلسی، 1403 ق، ج 103، ص 320) و از نظر اجتماعی افراد مجرد کم‏تر احساس مسؤولیت می‏کنند و آمار خودکشی و جنایات هولناک در میان آنان فراوان است؛ ولی انسان با ازدواج احساس مسؤولیت جدی‏تر و اعتماد به نفس بیش‏تری پیدا می‏کند، گو این‏که شخصیت جدیدی می‏یابد.
قرآن به دنبال بحث آرامش بخشی ازدواج، اصل مودت و رحمت را مطرح می‏کند که در حقیقت به منزله پیوند دهنده و چسباننده مصالح ساختمانی جامعه انسانی است و افراد پراکنده را پیوند می‏دهد. مودت از »ودّ« به معنای تمنا و آرزو داشتن و دوستی از روی عشق است و رحمت از رحم به معنی نرمی و نرمخویی و نیکی کردن به طرف مقابل است )طباطبایی، 1390، ج16، ص 166).
ذکر مودت و رحمت در کنار هم می‏تواند اشاره به جهات زیر باشد:
1- مودت، انگیزه ارتباط آغاز کار است؛ اما در پایان که یکی از دو همسر ضعیف و ناتوان می‏شوند رحمت جای مودت را می‏گیرد.
2- مودت در مورد بزرگ‏ترهاست؛ اما کودکان در سایه رحمت پرورش می‏یابند.
3- مودت غالباً دو طرفه و متقابل است؛ اما رحمت یک جانبه و ایثارگرانه است. در رابطه بین دو همسر گاه خدمات متقابل لازم است و گاه ایثار که اساس آن رحمت است )جمعی از نویسندگان، 1372ش، ج 16، ص 393 - 392).
خداوند در پایان آیه برای تاکید بیش‏تر می‏فرماید: »در این امور نشانه‏هایی است برای افرادی که تفکر می‏کنند«.
بدیهی است منظور آیه آن نیست که خداوند به طور جبری و تکوینی و بدون وجود اسباب اختیاری چنین محبتی را میان دو همسر ایجاد می‏کند، چنان که انگار اجرای صیغه عقد افسونی است که محبت ایجاد می‏کند! بلکه منظور این است وقتی زن و مرد پیمان همسری بسته و در کنار هم زندگی کنند به تدریج در بین آن‏ها عواطف خاصی نسبت به یکدیگر وجود می‏آید و رشد می‏کند که پیدایش این عواطف هم در تکوین و هم در تشریع مورد نظر پروردگار است. زن و مرد بر اساس محبت و رحمت روز به روز عواطف و دوستی‏هایشان بیش‏تر شده، فضایی آرام و با محبت را که آرامش بخش است، پدید می‏آورند )مصباح، 1378، ج 3، ص 75).
در میزان آرامش بخشی همسران در مقایسه با دیگر اعضای خانواده از قبیل پدر و برادر در دو روایت ذیل به صورت رسا این نقش به تصویر کشیده شده است.
روایت اول را کلینی در کافی از معاویه ابن وهب آورده است: »از ابی عبداللّه)ع( شنیدم که گفت: پیامبر)ص( از جنگی بر می‏گشت که عده‏ای از یاران حضرت شهید شده بودند. زنان به استقبال آمده از مردانشان می‏پرسیدند. زنی از رسول خدا پرسید: فلانی چه شد؟ حضرت فرمود: با تو چه نسبتی دارد؟ گفت: پدرم است. پیامبر فرمود: کلمه استرجاع جاری کن و حمد خدای را بگو که شهید شده است. زن هم طبق دستور عمل کرد. سپس پرسید: فلانی چه شد؟ حضرت فرمود: با تو چه نسبتی دارد؟ عرض کرد: برادرم هست. پیامبر همان مطلب را تکرار کرد: زن هم حمد خدای را گفت. سپس پرسید: فلانی چه شد؟ پیامبر فرمود: با تو چه نسبتی دارد؟ زن گفت: شوهرم است. پیامبر مجدداً فرمود: حمد خدای را بگو که شهادت یافته است. فَقالَتْ! واوَیْلی فَقالَ رَسوُلُ اللَّهِ)ص( : ما کُنَتَ اَظُنّ اَنَ الْمَراَة تَجِدُ بِزُوجِهَا هذا کُلّهُ حَتّی رَاَیْتُ هذَا الْمَراة؛ زن گفت: وای بر من! پیامبر فرمود: گمان نمی‏کردم زنی شوهرش را همه چیز خود بداند تا این‏که این زن را این چنین دیدم«
در روایت دیگر آمده است که پیامبر به دختر جحش فرمود: »دایی تو حمزه شهید شد. کلمه استرجاع به زبان آورد. سپس فرمود: برادرت شهید شده است. عرض کرد: به حساب خداوند گذاشته‏ام. سپس فرمود: شوهرت هم شهید شده است. فَوَضَعَتْ یَدَها عَلی رَأَسها وَ صَرَخَت فَقالَ رَسوُلُ اللَّهِ)ص( ما یَعِدلُ الّزوُجَ عِنْدَ اَلْمَرْاةِ شَی؛ زن دست بر سرش گذاشت و فریاد کشید«. سپس پیامبر)ص( فرمود: »هیچ چیز جای همسر را برای زن نمی‏گیرد« )حویزی، 1382، ج 4، ص 174).
از این روایت کاملا فهمیده می‏شود کمبود خلا ناشی از مرگ همسر با فقدان دیگر اعضای خانواده همانند پدر و برادر برابری نمی‏کند و شاید به این خاطر است که زن و شوهر مکمل یکدیگرند و این نقیصه را کسی دیگر نمی‏تواند جبران کند.
در روایاتِ راجع به اصل مودت و رحمت، روی اظهار محبت به ویژه نسبت به زنان تکیه زیادی شده و مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل بابی را به عنوان »استحباب حب النساء« آورده است. در حدیث آمده است: »قَوْلُ الّرجُل لِلْمَرأةَ اِنّیِ اُحِبُکَ لایَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَدا؛ این سخن مرد به زن که »من تو را دوست دارم« هیچ وقت از دل همسر بیرون نمی‏رود« )عاملی، 1368، ج 14، ص 10).
شهید مطهری می‏فرماید: »... عجیب نیست که بعضی از افراد نمی‏توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند. خیال کرده‏اند چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند می‏دهد منحصراً طمع و شهوت است... آن‏ها نمی‏دانند در خلقت علاوه برخود خواهی ومنفعت‏طلبی علائق دیگری است که منشأ فداکاری‏ها و نمایش دهنده انسانیت است و این همان چیزی است که در قران کریم به نام مودت و رحمت یاد شده است...« )مطهری، 1373، ص 212).
آیت اللّه جوادی آملی همانند شهید مطهری بر این نظریه پای می‏فشرد که شوق و علاقه بین دو چیز یک پیوند وجودی است و حقیقت هستی نیز دارای مراتب تشکیکی است و کشش در تمام ذرات هستی موجود است؛ لیکن در هر مرتبه حکم خاص همان درجه را دارد. گاهی به صورت جذب و دفع در نهاد گوهرهایشان ظهور دارد و زمانی به صورت اَخَذ و اِعْطا در موجوداتی مانند گیاهان رستنی جلوه می‏نماید و گاه به عنوان شهوت و غضب در حیوان غیر معلم پدید می‏اید و گاه به صورت میل و نفرت در حیوانات تربیت شده و برخی از افراد تربیت نشده انسانی ظهور می‏کند و آن گاه فاصله‏های طولانی را طی می‏نماید تا به صورت تولّی و تبرّی و حُبِ فیِ اللَّه وَ بُغْضِ فیِ اللَّه و... تجلی می‏نماید.
آن‏چه مهم است توجه به این نکته است که راز آفرینش زن و مرد و سر گرایش این دو به هم... شهوت است؟ یا تشکیل حوزه رحامت و پرورش مسجود فرشتگان و جلوه خلیفه اللّهی و جامع جلال و جمال؟ منشاء گرایش مرد و زن و آرمیدن مرد در سایه انس به زن همانا مودت و رحمتی است که خداوند بین آن‏ها قرار داده و این مودت الهی و رحمت خدایی غیر از گرایش غریزی نر و ماده است که در حیوان‏ها هم موجود است و در قرآن کریم از گرایش شهوی حیوان به عنوان آیه الهی یاد شده، ولی روی آن اصرار دیده نمی‏شود، که انسان کامل حضرت علی)ع( فرمود: حَیاء یُرْتَفَعَ، وَ عَوْراتٌ تُجْتَمَعَ، اَشَبَهَ شَی بِاالْجُنونِ، اَلاِصرارُ عَلَیْهِ هرم، اَلأِفاقهُ مُنْهُ نَدَمُ؛ هنگام زناشویی حیا و شرم رخت بر می‏بندد و عورت‏ها با هم جمع می‏شوند، شبیه‏ترین چیز به دیوانگی است، اصرار بر آن مایه پیری است و به هوش آمدن از آن با پشیمانی همراه است. از این رهگذر بعضی از فقهای گرامی پیمان نکاح را عقد معاوضی بین دو نفر ندانسته، بلکه معاهده مشوب به عبادت می‏دانند و عقد نکاح را از عقود لازمه دانسته‏اند.
لذا نگرش اسلام به زن و حقوق او جنبه حق اللَّه دارد نه حق الناس و هتک حرمت او برای احدی روا نیست و لذا در هتک ناموس هیچ چیز مایه سقوط حدّ زانی نیست، نه رضایت همسر و نه رضایت خود زن، زیرا ناموس او حِسْبه حق اللّه دارد و نظیر مال نیست که اگر به سرقت رفت، مسروقٌ منه رضایت دهد، حد ساقط گردد؛ ولی تمدن غرب با شرق تفاوت دارد. در فرهنگ غرب مادی‏گرا زن کالا دانسته شده و با تراضی زن و همسر، متهم تبرئه شده، پرونده مختومه می‏گردد که نظیر آن در جاهلیت هم کم‏تر رواج داشت )جوادی آملی، 1376، صفحه: 53 - 46).

ب: حفظ کرامت انسانی و حفظ حرمت‏ها

مسأله مهم در فرهنگ اسلامی حفظ حرمت و کرامت انسانی است. بر این اساس از هر چیزی که موجب به خطر انداختن حرمت انسان شود پرهیز شده، هر چیزی که مایه حفظ حرمت انسان شود به آن سفارش شده است. به عنوان مثال خداوند می‏فرماید:
»اُحِلّ لَکُم لَیْلَة الصِیامِ اَلّرفَثُ اِلی نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ اَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ؛ بر شما حلال شده است در شب‏های رمضان نزدیکی نمودن با همسرانتان، زیرا آن‏ها لباس شمایند و شما هم لباس آن‏ها هستید« )بقره، 187).
قرآن کریم با تعبیر کنایی »رفث« یعنی بهره وری همه جانبه از همسر )که ادب قرآن، مقتضی آن است و در تمام موارد این گونه از استعاره و کنایه استفاده شده است( در ماه رمضان هم بستر شدن با زن را که قبلاً حرام بوده است، تجویز و سپس حکمت آن را بیان می‏کند که آنان به منزله لباس شمایند و شما به منزله لباس آن‏ها هستید. لباس چیزی است که بدن انسان را می‏پوشاند و آیه اشاره به این است که دو همسر مانع از کشیده شدن دیگری به فحشا و اشاعه آن بین جوامع انسانی می‏شوند. پس زن و مرد حافظ همدیگر از کشیده شدن به فحشا هستند و نزدیکی آن دو، امری طبیعی است )طباطبایی، 1403 ف، ج 2، ص 44).
درباره فساد انسان بدون همسر در روایتی به صورت تشبیه چنین آمده است: دوشیزگان مانند میوه‏های چسبیده به درختند. اگر میوه برسد و چیده نشود آفتاب آن را خراب می‏کند و باد آن را بپراکند. هم‏چنین دوشیزگانی که به حد بلوغ برسند دوایی جز شوهر ندارند. در غیر این صورت اعتمادی نیست که فاسد نشوند زیرا آن‏ها هم بشرند )عاملی، ج 14، ص 39).
گر چه سیاق آیه )با توجه به واژه »الرفث«( درباره هم بستر شدن است؛ بیان حکمت این‏که زن و مرد لباس هم هستند می‏تواند گویای این باشد که این دو به واسطه نزدیکی از عیوب هم دیگر آگاه شده، باید محافظ همدیگر و مایه زینت هم باشند، زیرا همان طور که لباس زینت است، ساتر مسایل خاص حریم امن خانواده نیز هست که باید دیگران رااز تعرض به این حریم منع و از تجسس به اموری که به زوجین اختصاص دارد، بر حذر دارد. در این صورت است که حریم‏ها شکسته نمی‏شود و زن و مرد تلاش می‏کنند مسایل خانه و خانواده را در درون کانون گرمشان حل و فصل و مشکلات را در کنار یکدیگر و به طور محرمانه مرتفع سازند؛ زیرا پیوند خانه و خانواده به تعبیر قرآن میثاق غلیظ است: »وَ اَخَذْنَ مِنْکُم میِثاقاً غَلیِظاً« )نساء، 21) که به هر دلیل نباید حرمت آن شکسته شود.

ج: دریچه ورود به برکات

اصولاً بسیاری از مردان و زنان برای فرار از زیر بار مسؤولیت ازدواج، فقر و نبود امکانات مالی را عنوان می‏کنند؛ ولی قرآن صریحاً متذکر می‏شود که دریچه روزی و رزق و برکات آن در ازدواج قرار داده شده است:
»وَانْکِحوُا الأَیامی مِنْکُمَ وَ الصّالِحیِنَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمْائِکُمَ اَنْ یَکوُنوُا فُقَراءً یُغْنِهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسُعُ عَلیُمٌ؛ مردان و زنان بی همسر را همسر دهید وهم چنین غلامان و کنیزان صالح و درستکاران را. اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می‏کند. خداوند واسع وآگاه است« )نور، 32). در این آیه نه تنها به والدین بلکه به همه کسانی که می‏توانند مقدمات ازدواج زنان و مردان را فراهم نمایند به تعاون امر می‏نماید و برای اطمینان خاطر آن‏ها در زمینه رفع مشکلات مالی می‏فرماید که اگر تنگدست و فقیر باشند خداوند از فضل خود روزی‏شان می‏دهد.
دلیل آن هم روشن است؛ زیرا انسان مجرد، کم‏تر احساس مسؤولیت کرده، و تمامی استعداد خود را برای کسب درآمد مشروع بسیج نمی‏کند، ولی پس از ازدواج به یک شخصیت اجتماعی تغییر یافته، در مقابل همسر و خانواده احساس مسؤولیت می‏کند و از تمام هوش و استعداد خود بهره می‏گیرد و با صرفه‏جویی و ابتکار و با کمک همسر و فامیل بر مشکلات زندگی فائق می‏آید.
امام صادق)ع( فرمود: »کسی که برای ترس از فقر ترک ازدواج کند به خداوند بد گمان شده است؛ مَنْ تَرَکَ التَزْویِجَ مَخافَةَ الفَقْرِ فَقَدْ اَساءُ الظَنَ بِاللّه عَزَّوَجَلَّ« )حویزی، 1382 ف، ج 3، ص 597، به نقل از من لایحضره الفقیه(.
و در روایت دیگر از امام صادق)ع( آمده است: »الرِزْقُ مَعَ النِساءِ وَ الْعِیالِ؛ روزی همراه همسر و فرزند است.« در روایت دیگر آمده است که مردی خدمت پیامبر)ص( رسید و از فقر شکایت کرد. پیامبر دستور داد که ازدواج کند. پس از ازدواج توسعه در رزق او پدید آمد )همان، ج 3، ص 560 - 595).
علاوه بر این دلیل مادی امدادهای غیبی و نیروی معنوی الهی به کمک افرادی می‏آید که برای حفظ کرامت و پاکی خود اقدام به ازدواج می‏کند )جمعی از نویسندگان، 1372، ج 14، ص 465 - 464).

د: استمرار و بقای نسل انسان

در توحید مفضل حضرت امام صادق)ع(، نیازهای ناشی از شهوت را عاملی به عنوان ادامه حیات دانسته است. خداوند محرکی در سازمان روانی انسان قرار داده که انسان را به انجام آن‏ها و بر آوردن نیاز مربوط به خود مجبور می‏کند. امام صادق)ع( خطاب به مفضل می‏فرماید: »تفکر کن در افعال انسان از خوراک و خواب و هم بستر شدن و آن‏چه در آن‏ها تدبیر شده است. فَاِنّهِ حَیَل لِکُلَ واحِدِ مِنْها فیِ الطِّباعِ نَفَسَه مُحرِکُ یَقْتَضیِهِ وَ یشحثُ بِه؛ پس خداوند برای هر یک از آنان محرکی از داخل آفرید که آن‏ها به سوی آن می‏خوانند و تحریک می‏کنند... وَالشَبْقُ یَقْتَضی‏الْجَماعُ الَلذی فیِهِ دَوْامُ النَسْل وَ بَقائِه... وَلَوْ کانَ اِنَّما یَتَحرکُ لِلْجَماع باِ الرَّغْبَةَ فیِ الْوَلَدْ کانَ غَیْرُ بَعیِدِ اَنْ یَفْتَرّ عَنْهُ حَتَّی یَقلِ الْنَسلُ اَوْ یَنْقَطِعُ. فَاِنّ مِنَ الْنّاسِ مَنْ لایُرْغبُ فیَ الْوَلَد وَ لا یَحْفَلُ بهِ )مجلسی، 1403ف، ج61، ص 255). شعله‏ور شدن آتش شهوت جنسی آمیزش را می‏طلبد که موجب تداوم نسل و بقای آن می‏شود و اگر چنین بود که آدمی به واسطه میل به فرزند آمیزش می‏کرد بعید نبود کاملاً این میل ضعیف شود به طوری که باعث کاهش یا قطع نسل شود؛ زیرا بعضی از انسان‏ها به داشتن فرزند تمایلی ندارند.
از این حدیث فهمیده می‏شود که سائقه جنسی در صورت ضعف، استمرار بقای نسل را تضمین نمی‏کند. پس اصل ازدواج نوعی هدف عبادی را تفسیر می‏کند و آن عبارت است از تداوم و استمرار نسل انسان در جهت انجام وظیفه خلافت بر روی زمین، که به وی سپرده شده است )هویشم، 1372، ص 331).

ح: بهداشت روانی یا مصونیت از احساس گناه

غریزه جنسی یکی از شدیدترین سائقه‏های انسانی است که همراهی این سائقه با دیگر نیازها، مثل نیاز به زیباگرایی و نیاز به محبت »عشق و تعلق« و نیز در هم آمیختن این نیازهای سه‏گانه در مظهر واحدی به نام »غریزه جنسی« می‏تواند گوشه‏ای از فشار جنسی را بیان کند. در قرآن خطاب به زنان پیامبر آمده است: »فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَولِ فَیَطَمع الّذی فیِ قَلبِه مَرَضٌ؛ به گونه‏ای هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند« )احزاب، 32). تعبیر فوق بسیار گویاست؛ زیرا غریزه جنسی در حد تعادل و مشروع عین سلامتی است؛ اما هنگامی که از این حد بگذرد، نوعی بیماری خواهد بود تا آن گاه که به سر حد جنون می‏رسد و امروزه دانشمندان انواع و اقسام بیماری‏های روانی را که بر اثر طغیان غریزه جنسی و تن دادن به انواع آلودگیهای جنسی پدید می‏آید، نقل می‏کنند )جمعی از نویسندگان، 1372، ج 17، ص 289).
در روایات سابق گذشت که با ازدواج نصف دین حفظ می‏شود )عاملی، 1368، ج 4، ص 25). و به جوانان توصیه شده است: »ای جوان‏ها! هر کدام که قدرت دارید همسر گزینید که چشمان شما کم‏تر متوجه زنان نامحرم گردد و دامانتان پاک بماند« )عاملی، 1368، ج 14، باب مقدمات نکاح(.
در اسلام برای بهداشت روان آدمی دو راه در نظر گرفته شده است: راه اول، اصل ازدواج که بحث آن گذشت؛ و اصل دوم، اعمال محدودیت در برخورد با نامحرم از قبیل دقت در سلام و احوال پرسی، حرمت دست دادن و ملاقات و دوستی با نامحرمان، حفظ حجاب و حرمت نگاه به نامحرم که هر کدام به نحوی تحریک کننده غریزه جنسی است. بر اساس آیه، حتی از ابزار تحیت و سلام نیز باید خودداری شود تا مبادا پاسخ زن برای مرد به صورت یک محرک جنسی درآید.
نباید فراموش کرد نواهی اسلام مخصوص مرد یا زن نیست، بلکه هر دو جنس را شامل می‏شود. پیامبر اکرم)ص( به ام‏سلمه و میمونه فرمود: »خود را از پسر ام مکتوم بپوشانید؛ اگر او شما را نمی‏بیند، شما او را می‏بینید.« در حدیث دیگر با لحن تندی آمده است: »مَنْ کانَ یوُمِنُ بِاللّه وَ الْیَومِ الاخِرِ فَلا یَبِیْتُ فیِ مَوضِعِ یَسْمَعُ نَفَسُ اِمرَءَةِ لَیْسَت لِهُ مُحْرمُ؛ کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد، هرگز در مکانی که صدای زن نامحرم در آن شنیده می‏شود، شب را به صبح نمی‏آورد.« همچنین پیامبر)ص( از زنان بیعت گرفت که: »لاتقعدن مع الرجال فی الملاء؛ با مردان در خلوت ننشینید.« از حضرت زهرا)س( روایت شده است: »خَیْرُ النِساءَ اَنْ لا یَرینَ الّرِجالَ وَ لا یَراهُنّ الّرِجالِ؛ بهترین زنان کسانی هستند که مردان را نبینند و مردان نیز آن‏ها را نبینند« )مجلسی، 1403، ح 43، صفحه 83 و 84). در روایات نه تنها از مباشرت با نامحرم نهی شده، بلکه حتی از فکر گناه هم که در روان‏شناسی به »رویای بیداری« تعبیر شده، نهی گردیده است.
رؤیای بیداری جنسی این است که در ارضای غریزه جنسی به وهم و خیال پناه ببرد که این نوعی بیماری است. در روایات با تصویرگری هنری آمده است: »کَمَنْ اَدْخَنَ فیِ بَیْتٍ مَزُوقُ فَسَد التَّزاویِقَ الدُّخانَ وَ اِنْ لَم یَحْتِرِقَ الْبَیْتِ؛ مانند کسی که در یک خانه آراسته و تزیین شده دود راه بیندازد که اگر این عمل خانه را به آتش نکشد حداقل تزیینات آن را از بین می‏برد« )عاملی، 1368، ج 14، باب 5).

نتیجه

دقت در آیات قرآن و روایات نشان می‏دهد که خانواده در اسلام به عنوان کانون پدید آوردنده آرامش و مهربانی از اهمیت بسزایی برخوردار بوده، در این میان نقش والدین و تأثیر خاندان و تأثیرات نسل‏های گذشته، جایگاه ویژه‏ای را به خود اختصاص داده است. این موضوع در رشته‏ها و علوم متعددی از قبیل جامعه شناسی، روان شناسی، جرم شناسی، علوم تربیتی، مورد توجه است.
هم چنین بررسی اصل ازدواج در آیات و روایات ما را به اصولی همچون »آرامش بخشی ازدواج« بر اساس مودت و رحمت، »حراست از کرامت انسانی«، »توسعه اقتصادی و برکت«، »تداوم و استمرار نسل انسان«، »مصونیت بخشی از احساس گناه یا بهداشت روانی« رهنمون ساخته، اهمیت بیش از پیش ازدواج را نمایان سازد. لذا بایسته است با حفظ حریم خانواده و تشویق به ازدواج و پرهیز از بی‏بندباری و تسهیل ازدواج از تزلزل بنیاد اصیل خانواده و فروپاشی نظام ارزشی جامعه جلوگیری شود و زمینه رشد و تعالی شجره طیبه انسانی فراهم آید تا جامعه از شر شجره خبیثه مصون نگه داشته شود.

مآخذ

1. آمدی، عبدالواحد، غرر و درر، کلمات قصار حضرت علی 7، ترجمه محمد علی انصاری )بی‏تا(.
2. آملی جوادی، عبداللّه، زن در آئینه جلال و جمال، مرکز نشر اسراء، قم، 1376ش.
3. اسکندری، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی)ره(، قم.
4. اشرفی حجتی، غلامرضا؛ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، کتابخانه گنج دانش، 1375ش.
5. اصفهانی، راغب، مفردات، مکتب مرتضویه، تهران )بی تا(.
6. امامی، اسداللَّه، و صفایی، سید حسین، حقوق خانواده، نشر دادگستر، 1376ش.
7. پاول؛ فشار روانی و اضطراب، ترجمه عباس بخشی‏پور و حسن صبوری مقدم، آستان قدس رضوی.
8. جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، زیر نظر آیت اللّه ناصر مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیه، 1372ش.
9. حر عاملی، محمد حسن، وسائل الشیعه، تهران، 1368 ق.
10. حسینی، سید ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی - انتشارت آستان قدس، 1374 ش.
11. حسینی، سید ابوالقاسم، بررسی مقدماتی اصول روان شناسی اسلامی، انتشارات آستان قدس، 1364ش.
12. حویزی عروسی، علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، مطبعه علمیه، قم، 1382 ق.
13. دیماتور، امراوین؛ روان‏شناسی سلامت، ترجمه کیانوش هاشمیان، تهران، انتشارات سمت، 1378ش.
14. شاملو؛ بهداشت روانی، چاپ دهم، تهران، انتشارات رشد، بی‏تا.
15. صحیفه سجادیه، 1377، ترجمه عمادزاده، انتشارات گلبرک، چاپ سوم.
16. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1379 ق.
17. طبرسی شیخ ابوعلی فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، احیاء التراث العربی بیروت، 1399 ق.
18. طوسی محمد بن حسن، تفسیر تبیان، احیاء تراث، بیروت، بی‏تا.
19. فرانکل، ویکتور؛ انسان در جست و جوی معنی، ترجمه صالحیان و معاوضی، دانشگاه تهران، انتشارات پاشنگ، 1354ش.
20. قپانچی، سید علی، رساله الحقوق علی بن الحسین)ع(، دار الاضواء بیروت، 1411 ق.
21. قرآن مجید.
22. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان.
23. کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی، انتشارات مدرس، تهران، 1372 ش.
24. کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، انتشار به نشر، چاپخانه بهمن، تهران، 1366 ش.
25. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1403 ق.
26. محمدی ری‏شهری، محمد، میزان‏الحکمة، مکتب‏الاعلام الاسلامی، 1367 ش.
27. مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، تحقیق و نگارش: محمد حسینی، 1378ش.
28. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، 1372ش.
29. نجفی، شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1981 م.
30. نهج البلاغه، سخنان حضرت علی)ع(، گردآوردنده سید رضی، نشر امام علی)ع(، قم، 1369ش.
31. هویشم، محمود، اسلام و روان‏شناسی، ترجمه دکتر محمود بستانی، بنیاد پژوهش‏های آستان قدس، 1372ش.

 

دوشنبه 10 مهر 1391  1:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خانواده از ديدگاه قرآن و اهل بيت(ع)

خانواده از ديدگاه قرآن و اهل بيت(ع)

رجبعلى زمانى
ديباچه

خانواده اجتماع كوچكى است كه ابتداء با يك مرد و زن تشكيل مى‏شود، دو نفرى كه بناست در تكامل معنوى و رشد مادى يكديگر مشاركت كنند و بالاتر آن كه هريك كمبود ديگرى را در اوج محبّت و مودت جبران نمايند و چنانچه چيزى آنان را تهديد كرد و آرمانهاى فكرى و اعتقاديشان را به خطر انداخت، هر دو به دفاع برخيزند و جهت حيات و زندگى هميشگى خويش با آن مبارزه كنند و براى بقاى خويش برنامه ريزى نمايند و نسل خود را دوام بخشند. قرآن كريم اين اصل اساسى را با واژگانى زيبا چنين بيان مى‏كند:
«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِى ذلِكَ لاَياتٍ لِقَومٍ يَتَفَكَّرُونَ»1؛ از نشانه‏هاى خداست آن كه آفريد براى شما همسرانى از جنس خودتان تا بديشان آرام گيريد و ميان شما دوستى و مهربانى نهاد. هر آينه در اين كار براى مردمى كه بينديشند نشانه‏ها و عبرتهاست.
امام محمد باقر عليه‏السلام از قول جدّش رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل كرده كه فرمود: «ما بُنِىَ بَناءٌ فِى الاِسلامِ اَحَبُّ اِلى اللّهِ ـ عزّ وَ جَلّ ـ من التزويج2؛ هيچ بنائى در مكتب اسلام طرح ريزى نشده كه در نزد خداوند بزرگ محبوب‏تر از ازدواج باشد.»

اصول اساسى

سه اصل اساسى در تشكيل خانواده عبارتند از:

الف) عشق به همسردارى

علاقه و عشق به همسردارى از جمله امورى است كه در فطرت انسانى نهفته است. اين نياز در موجودات زنده ديگر مشاهده مى‏گردد و در دوران كودكى به صورتى رقيق و كم رنگ جلوه مى‏كند؛ انسان هم از تنهايى رنج مى‏برد و خود را در قالب عواطف به همنوع خود نزديك مى‏نمايد.
خداوند سبحان قبل از تشكيل خانواده، در ميان زن و مرد مودّت و محبّتى ايجاد نمود كه هرگز بدون آن آرامش نمى‏يابند و آنگاه كه مرد و زنى براى امر مقدّس ازدواج به يكديگر نزديك مى‏شوند و مقدارى سخن مى‏گويند، گويا گمشده‏اى را كه ساليان سال در پى آن بوده‏اند، مى‏يابند و از يكديگر به آسانى جدا نمى‏شوند.
مردى به محضر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم رسيد، عرض كرد: يا رسول اللّه! من از امر ازدواج به شگفت در آمده‏ام و تعجب مى‏كنم، زيرا مرد و زنى كه هرگز يكديگر را نديده‏اند و نمى‏شناسند، چون ميان آنان پيمان و عقد ازدواج برقرار مى‏شود و بعد با يكديگر به صحبت مى‏نشينند و يكديگر را بيشتر درك مى‏نمايند، چنان دوستى و محبّتى برقرار مى‏گردد كه از آن عظيم‏تر ممكن نيست؟!
رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند:
پايه ريزى امر ازدواج را خداوند سبحان در ذات بشر قرار داده به طورى كه نيازمندى به آن را در درون خويش احساس مى‏كند.
آنگاه به آيه ذيل استشهاد نمود و آن را قرائت كرد:
«وَ جَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِى ذلِكَ لاياتٍ لِقَومٍ يَتَفَكَّرون»3؛ خداوند بين شما (زنان و مردان) محبّتى خاص قرار داده و به يكديگر مهربان نموده است. همانا در اين امر نشانه‏ها و آياتى است براى آنانى كه تفكّر كنند.
اين عشق فطرى موهبتى است الهى كه رسول گرامى اسلام بدان افتخار مى‏كند و مى‏گويد:
«النّكاحُ سُنَّتى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَيسَ مِنّى؛4 ازدواج دادن و ازدواج نمودن، سيره و راه من است و هركس از اين سنت زيباى الهى سر برتابد، از من نيست.»
در تبيين اين موهبت الهى، آيات و روايات فراوانى وجود دارد؛ ما به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم. در حقيقت كسانى كه به نوعى از امر ازدواج وحشت دارند و عشق درونى خويش را كه شعله‏ور است، سركوب مى‏كنند، خداوند آنان را تشويق مى‏كند و خود آن شكاف تخيلى و يا واقعى «فقر» را كه ممكن است پيش آيد، پرمى‏كند و به آنان وعده غناء و بى‏نيازى مى‏دهد.
در سوره نور آمده است: «وَانكَحُوا الاَيامى مِنكُم والصّالحينَ مِن عِبادِكُم و اماءِكُم اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّهُ واسِعٌ عليمٌ»5؛ مردان و زنان بى‏همسر (مجرّد) خود را ازدواج دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكار خويش را. چنانچه فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نياز مى‏كند؛ خداوند گشايش دهنده و داناست.
امام صادق عليه‏السلام فرمودند:
«مِنْ أَخلاقِ الانبياء حُبُّ النّساءِ6؛ از ويژگى‏هاى اخلاق پيامبران، دوست داشتن زنان خويش بوده است.»
امام صادق عليه‏السلام از پدرانش نقل كرد كه جدّم رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دينهِ فَلْيَتَّقِ اللّهَ فِى النّصفِ الباقى7؛ كسى كه ازدواج كند، نيمى از دين خود (و احكامى كه بر دوش دارد) را حفظ كرده است، پس به خدا پناه ببرد و استمداد جويد نسبت به نيمه ديگر آن.»
رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ اعْطِىَ نِصف السَّعادَةِ8؛ كسى كه با همسر منتخب خويش ازدواج كند، نيمى از سعادت و خوشبختى را درك كرده است.»
همچنين فرموده است:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقْدْ اعْطِىَ نِصْف العِبادَةِ9؛ كسى كه با همسر منتخب خويش ازدواج كند، نيمى از بندگى و اطاعت حضرت حق به وى داده شده است.»

ب) مسؤوليت مردان در نظام خانواده

در آيات مختلف، مخاطب قرآن مردانند تا آن كه در جهت تشكيل زندگى تلاش و سعى كنند و سامان بخشى آن را بر دوش كشند. تداوم زندگى و تأمين آن، سختى‏ها و درگيرى‏هاى فراوانى به دنبال دارد كه بدون اميد و آرامش نمى‏تواند ادامه يابد. لذا اين ايستادگى در برابر نابسامانى‏ها را بر دوش مردان قرار داده است. از سوى ديگر، زنان را آفريد تا كانون محبّت، عشق، زيبايى و آرامش بخشى باشند.
علاّمه محمّد حسين طباطبايى، مفسّر عالى‏مقدار مى‏نويسد:
«فالنساء هنّ الركن الاول والعامل الجوهرى للاجتماع الانسانى10؛ زنان، سنگ زيرين و ركن اساسى و علت واقعى انسجام و تشكيل اجتماع خانوادگى انسانها هستند.»
بعضى از مفسّران وجود زن و عواطف زيباى او را همانند ملاطِ چسبنده و مستحكم يك ساختمان دانسته‏اند كه ساليان سال اجزاء يك بناى عظيم را نگه مى‏دارد و در استحكام و بقاى آن نقش اساسى دارد، همانند سيمان و ماسه و آهك و غيره. اين جاذبه عظيم را خداوند در وجود زن قرار داده است و او را سبب «آرامش و سكينه» معرفى نموده است.
قرآن كريم حفاظت و حراست از اين ركن اساسى را بر عهده مردان نهاده و با توجه به توانايى‏هاى ذاتى‏شان آنان را مسؤول مى‏داند و مى‏فرمايد:
«الرّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النّساء بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُم عَلى بعضٍ وَ بما اَنْفَقُوا مِن اموالِهِم»11؛ مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برترى‏هايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماعى) براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر نفقاتى كه از اموالشان در مورد زنان پرداخت مى‏كنند.
در تبيين مسؤوليت مردان، چند نكته حائز اهميت است:
الف) قَيِّم؛ كسى را گويند كه مسؤوليت كارهاى مهم ديگرى را به عهده گيرد و آن را انجام دهد. قوّام و قيّام، اوزان صيغه مبالغه است كه بر برترى هميشگى و ذاتى مردان بر زنان دلالت دارد.
ب) بما فضَّلَ اللّهُ؛ فضيلت آن امتيازى است كه به طور طبيعى مردان (جنس نر) نسبت به زنان (جنس ماده) دارند.12 همانند قدرت و مقاومت در برابر كارهاى سخت و سنگين و نيز معضلاتى كه هم توان بيشترى را مى‏طلبد و هم انديشه قوى‏ترى را.
از سوى ديگر، عواطف و احساسات پاك و قوى زنان آن قدر مورد توجه و التفات خداوند سبحان است كه آرامش مردان را در سايه آن دانسته و بر آن تصريح مى‏كند بلكه بار ديگر تأييد مى‏نمايد:
«هُوَ الذّى خَلَقَكُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِيَسْكُنَ اليها...»13؛ اوست كه شما را از يك تن آفريد و همسر او را از [نوع] او پديد كرد تا بدو آرام گيرد.
ج) بِما اَنْفَقُوا؛ در وادى ازدواج تأمين زندگى مادى زن را بر عهده مرد قرار داد و در صورت تمكين و رضايت بخشى كامل، او را «واجب النفقه» مردان نمود؛ كه اين خود يك سختى ديگر است كه با جسم و اعضاء و جوارح مرد هماهنگى دارد و در اين راستا هرگونه زحمت و خطرى را به جان مى‏خرد و براى دفاع از ناموس و حيثيت خويش گاه مال و گاه جان خود را فدا مى‏نمايد.

ج) مراقبت از تداوم زندگى

ادامه زندگى خانوادگى و زناشويى از ديگر موهبت‏هاى الهى است كه بشر براى آن تلاش مى‏كند، و مى‏خواهد آنگاه كه پيوند ايجاد شد، به سادگى بحث جدائى مطرح نشود. در اين راه دو ركن اساسى خانواده (زن و شوهر) موظفند از آنچه سبب جدائى مى‏شود، پرهيز نمايند بلكه در راه استحكام پيوند زناشويى سعى مضاعف داشته باشند. قرآن كريم به اين مطلب چنين اشاره مى‏كند:
«وَ هُوَ الّذى خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قديراً»14؛ خداوند كسى است كه بشر را از آب آفريد، آنگاه در آفرينش او پيوندهاى نسبى و سببى به وجود آورد (و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد). و پروردگار تو همواره تواناست.
با توجه به مطلب فوق، عده‏اى از مفسّران گفته‏اند: در آيه 21 سوره روم «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً...» آوردن اين دو كلمه كه ـ حكايت از شدت علاقه زن و مرد و وابستگى اين دو به يكديگر است و اين دو واژه مفاهيم عميق و ژرفى را در دل دارد ـ سه احتمال وجود دارد:
1. مودّت: انگيزه ارتباط در آغاز كار ازدواج است و اما ادامه و پايان آن كه يكى از دو همسر ممكن است ضعيف و ناتوان شود و قادر بر خدمت نسبت به ديگرى نباشد، «رحمت» جايگزين مودّت مى‏شود. او دلسوزى خاص دارد، حتى از ديگران جهت كمك به همسرش استمداد مى‏طلبد و خود را به هر آب و آتشى مى‏افكند تا رحمت الهى را از خويش بروز و ظهور دهد در حالى كه آن روز نه نيازمندى جنسى و شهوانى است و نه مسائل ديگر جوانى. در اين مرحله حساس مراقبت از يكديگر اهميت زيادى دارد، همچون مريضى كه توجه‏هاى پياپى نزديكان وى، او را بهبود مى‏بخشد و ايجاد اميد مى‏نمايد.
2. مودّت: درباره بزرگترهاست كه توان خدمت به يكديگر را دارند، اما كودكان و فرزندان كوچك در سايه رحمت پرورش مى‏يابند و رشد مى‏كنند و شايد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هم كه فرمود: «وَارْحَمُوا صِغارَكُم؛ به كوچكترها ترحّم كنيد»، بر همين اساس بوده است.
3. مودّت: غالباً جنبه دو طرفه (تقابل) دارد، به مجرّد آن كه از طرفى سرزد، بر اساس قانون طبيعت، طرف مقابل بايد آن را جبران كند و الاّ ظلم و ستم خواهد شد. اما رحمت، يك جانبه و ايثارگرانه است لكن بقاى جامعه كوچك (خانواده) و بزرگ (اجتماع) به خدمات متقابل است كه ريشه در مودّت دارد.15
در هر صورت آيه شريفه، «مودّت» بين دو همسر را مطرح مى‏كند كه قطعاً بقاى جامعه بزرگ انسانى در سايه بروز و ظهور اين موهبت الهى است و همچنين «رحمت» كه لازمه اخلاق انسانى و استمرار فضائل و كرامت‏هاى بشرى است. و با اين موهبت الهى مراقبت و حفظ از يكديگر ادامه مى‏يابد؛ چنانچه اين دو از بين برود و يا به ضعف و كمبود گرايد، هزاران بدبختى و اضطراب روحى و روانى را به دنبال خواهد داشت.

پى‏نوشت‏ها:

1. روم/ 21.
2. من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 382؛ تحرير الوسيله، امام خمينى(ره)، ج 2، ص 211، كتاب النكاح.
3. تفسير روض‏الجنان و روح البيان، ج 15، ص 250؛ تفسير اثنى عشرى، ج 1، ص 282؛ تفسير مواهب عليه، كمال‏الدين كاشفى، ج 3، ص 421.
4. بحارالانوار، ج 100، ص 220، باب كراهية‏العزوبة؛ جامع الاخبار، ص 1، فصل 58، (فى التزويج).
5. نور/ 32.
6. مكارم الاخلاق، ص 197؛ وسائل الشيعه، ج 20، ص 21، باب استحباب حبّ النساء المحللات.
7. امالى، شيخ طوسى، ص 518؛ مكارم‏الاخلاق، ص 196، باب فى الراغبة فى‏التّزويج؛ عوالى الآلى، ج 3، ص 289، باب النكاح.
8. مستدرك الوسائل، علامه نورى، ج 14، ص 154.
9. بحارالانوار، ج 100، ص 220.
10. تفسير الميزان، ج 4، ص 223.
11. نساء/ 34.
12. تفسير الميزان، ج 4، ص 223.
13. اعراف/ 189.
14. فرقان/ 54.
15. تفسير نمونه، ج 16، ص 391 به بعد، (با تغيير).
دوشنبه 10 مهر 1391  1:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

كتاب‏شناسي سيماي خانواده در قرآن

كتاب‏شناسي سيماي خانواده در قرآن

فاطمه عبادي آق‌قلعه
با همكاري شهرام اصغر نياويند

با توجه به جايگاه والاي زن مسلمان در جامعه اسلامي و اهميتي كه اين قشر در ساختن جامعه دارند، قرآن كريم در آيات بسياري درباره حقوق اجتماعي، اقتصادي و خانوادگي آنان صحبت كرده و ارزش آنان را بر همگان نمايان ساخته است.
قرآن‌پژوهان و محققان علوم اسلامي، آثار ارزنده‌اي را در اين‌باره به رشته تحرير درآورده‌اند و با استناد به آيات و روايات، شخصيت والاي زن را در جامعه ترسيم كرده‌اند. اما تأليف كتاب نيمي از كار است، نيمه? ديگر بر عهده? اطلاع‌رسانان است كه با معرفي آنها براي اهل فن راه پژوهش و تحقيق را هموار سازند. در اين مقال كتاب‌ها و پايان‌نامه‌ها و مقالات فارسي، عربي و اردو را در حد توان معرفي كرده‌ايم كه اكثر منابع تحقيق در پايان مقاله آمده است.
شيوه?‌تنظيم، بر اساس حروف الفبا، عنوان كتاب و مقاله آمده است و در حد بضاعت خودمان، اطلاعات لازم براي كتابشناسي توصيفي را فراهم آورده‌ايم، اميدواريم مورد قبول و استفاده اهل فن قرار گيرد.

كتاب‌ها و پايان‌نامه‌ها

1. آزادي ثمره آگاهي است، آيات‌النساء، محمدعلي صالح غفاري، 256ص، تهران: انتشارات برهان، 1364ش.
2. آيات حجابيّه، تهران: چاپخانه دانش، 1324ش، عنوان ديگر «قرآن و حجاب».
3. آيات القرآن، صدّيقي، 340ص، داگا، 1955م.
4. آيات قرآنيّة نزلت في نساء صالحات، فيصل ابورحمة، [بيروت]، الكتاب العالمي، 1409هـ.
5. آيه? حجاب، محمود طالقاني، 24ص، تهران: ناس، بي‌تا.
6. احكام حجاب در قرآن، امين احسن اصلاحي، مترجم: ابوبكر مدني، 54ص، تهران: نشر احسان، اوّل، 1371ش.
7. احكام‌المرأة في‌القرآن، السّيد الجميلي، 168ص، لبنان: دارالكتاب العربي، 1988م.
8. احكام النسوان في كلام الرحمن، شمس‌الدين پيرزاده، حيدرآباد: انتظامي چاپخانه، بي‌تا.
9. احكام نكاح در قرآن، منوچهر حقيقي، تهران: دانشگاه تهران، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1338ش.
10. ازدواج از ديدگاه قرآن، هادي اسلامي‌پناه، قم: مركز آموزشي پژوهشي امام خميني، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1373ش.
11. ازدواج و آداب معاشرت زوجين از نظر قرآن و عترت، سيد حمزه موسوي، 127ص، تهران: مؤلف، 1365ش.
12. اسداء الرّغاب، كشف الحجاب عن وجه السنّه و الكتاب، سيد محمدباقر رضوي قمي كشميري، نجف اشرف، بي‌نا، 1347ق.
13. اعداد المرأه المسلمة، السّيد محمدعلي نمر، 151ص، جدّه: الدّار السّعوديّة للنشر و التوزيع، 1404ق=1983م.
14. امرأتان في الجنة و امرأتان في النار، محمدعلي قطب، 77ص، قاهره: مكتبة القرآن، 1985م، دمشق: مكتبة الغزالي، 1988م.
15. الاموية في القرآن الكريم و السنّة النبوية، محمد السيد محمد الزعبلاوي، 246ص، سوريه: مؤسسة الرسالة، الشركة المتحدة للتوزيع، بي‌تا.
16. امهات المؤمنين في ضوء الكتاب و السنّة، فاطمه محمد راضي فيرق، مكة المكرمة: جامعة ام‌القراء، رساله ماجستير، كلية شريعه، بي‌تا.
17. بررسي آيات نكاح در قرآن كريم، فائزه عظيم‌زاده اردبيلي، 120ص، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، اول، 1369ش، دانشگاه تهران، پايان‌نامه كارشناسي ارشد.
18. پرتوي از وحي درباره? زنان، دوشيزگان، همسران و مادران، اشرف سعادتي، 199ص، قم: كتابفروشي دارالعلم، 1353ش.
19. تعداد الزوجات من خلال نظرة في آيات القرآن الكريم، محسن عطوي، (معجم الدراسات القرآنيه عند الشيعة الاماميه69.).
20. تعدّد زوجات در اسلام، فريده فراهاني، 8+353ص، تهران: دانشكده الهيات، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1373ش.
21. تفاوت زن و مرد تكويناً و تشريعاً با نگرش قرآني و عملي، حسين محمديان، ع+113ص، قم: مركز آموزشي پژوهشي امام خميني، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1373ش.
22. جواب استفتاء، سيد محمد سلطان العلماء، هند: مطبع الهداية، 1273هـ.
23. جواز متعه از قرآن و حديث، كاظم حسين اثير جاروي، 80ص، هند: مكتبة انوار النجف، بي‌تا.
24. چهره? زن در آئينه قرآن و تاريخ، 216ص، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، اوّل، 1360، چهارم، 1372.
25. حجاب از ديدگاه قرآن و سنت، فتحيه فتحي‌زاده، 216ص، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1373.
26. حجاب در قرآن و سنت، حسين يوسفي، 16ص، تهران: انجمن اسلامي شركت صنعتي پارس مينو، 1364.
27. الحجاب في نظر القرآن الكريم، كاظم الحلفي، 15ص، عراق، مطبعة النعمان، بي‌تا.
28. حجاب المرأة المسلمة في ضوء الكتاب و السنّه، نور الشهيرة بمكية نواب ميرزا، مكّه: جامعة ام‌القراء، رساله ماجستير، 1401هـ.
29. حجاب المرأة المسلمة في الكتاب و السنّة، محمد ناصرالدين الباني، بيروت: بي‌نا، سوم، 1389هـ.
30. حجاب النسوان، سيدعلي حائري، 16ص، لاهور: اسلامية، 1323هـ.
31. حجاب و قرآن مجيد، امين احسن اصلاحي، دهلي: لهويا سرائي مكتبة اسلامي، 1948م.
32. حسن الاسوة بما ثبت من‌اللّه و رسوله في النسوة، محمّد بن علي بن حسن بن لطف‌اللّه الحسيني النجاري، 424ص، بهوپال هند: الجوانب آستانه، 1301هـ.
33. حقوق زن در قرآن كريم، آتي كه آتاش، آنكارا: دانشكده الهيات، پايان‌نامه تحصيلي، بي‌تا.
34. حقوق الزوجين، سيد ابوالاعلي مودودي، لاهور: كتابخانه مركزي لاهور، بي‌تا.
35. حقوق الزوجين من الكتاب و السنّه، عبدالنافع فياض، بي‌جا: دارالثقافه، بي‌تا.
36. حقوق مدني زوجين در زمان زناشوئي از ديدگاه قرآن، محمدباقر محقق، 418ص، تهران: بنياد قرآن، 1360ش.
37. حقوق المرأة و واجباتها في ضوء الكتاب و السنّة، فاطمه عمر نصيف، مكه: جامعة ام‌القراء، پايان‌نامه دكتري، 1403هـ.
38. حقهاي زن در قرآن، عباس محمود العقاد، مترجم: احمد دميرجي، استانبول، بي‌نا، 1977م.
39. خاتون در حضور انوار آيه‌هاي قرآن كريم، موسي جارواللّه (بگيف)، 4?108ص، برلين: سنن دروكرسي، بي‌تا.
40. خانواده در قرآن، احمد بهشتي، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1364ش.
41. خود‌آرائي زن از ديدگاه قرآن، نعمت صدقي، مترجم: فرزانه غفاري، 122ص، تهران: نشر احسان، اوّل، 1371ش.
42. دانش ازدواج از ديدگاه قرآن و عترت، نجمه زماني، (اين كتاب در مجله پيام قرآن، ش4، ص77 معرفي شده ولي مشخصات چاپ ندارد).
43. الدين و المرأة و ماورد في حقها من الآيات القرآنية و الاحاديث النبوية، عباس كرارة، 292ص، قاهره: شركة فن الطباعة، 1373هـ.
44. زناشوئي از نظر قرآن مجيد و احاديث معتبر در حدود و حقوق زن و مرد در اسلام، حسن مصطفوي، 228ص، تهران: انتشارات گلي، اوّل، 1362ش.
45. زن در آينه? قرآن، الهه وكيلي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، بي‌تا.
46. زنان نامدار در قرآن، حديث و تاريخ، احمد بهشتي، 3جلد، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، بي‌تا.
47. زن در قرآن، ام اقبال، لاهور: ناشران عزيز، 1985م.
48. زن در قرآن، علي دواني، 148ص، تهران: انتشارات حقايق، اوّل، 1361ش، 120ص، قم: انتشارات اسلامي، 1364ش.
49. زن در قرآن، مودودي، تركيه: نشريات فكر، بي‌تا.
50. زن در قرآن و حديث، پرهو ايرملي، فنلاند: دانشگاه هلسينكي، پايان‌نامه تحصيلي، 1980م.
51. الزّواج في ضوء الكتاب و السنّة، موريتاني احمد فال ولد محمد، 272ص، مكه: جامعة ام‌القراء، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1397هـ.
52. الزّواج في القرآن و السنّه، عزالدين بحرالعلوم، لبنان: دارالزهراء للطباعة و النشر و التوزيع، بي‌تا.
53. الزّواج و الطلاق المدني في القرآن، محمد ابوزيد، 60ص، بيروت: مؤسسة دارالكتاب الحديث، 1984م.
54. زينة المرأة و لباسها في الكتاب و السنّه، ابو سريع محمد عبدالهادي، قاهره: مكتبة التراث الاسلامي، 1413هـ.
55. سيماي تابناك حضرت فاطمه در تفسير كشف الاسرار، سيد محمود خسرواني شريعتي، (كتابشناسي ابوالفضل رشيدالدين ميبدي113..)
56. سيماي زن، عبدالرحيم موگهي، 160ص، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه? علميه قم، اول، 1373ش.
57. سيماي زنان در قرآن، خليل خليليان، 176ص، تهران: شركت سهامي انتشار، 1351ش.
58. سيماي زنان در قصص قرآن، مصطفي اوليائي، 199ص، اراك:‌اداره? ارشاد اسلامي، اول، 1362ش.
59. شخصيت زن از ديدگاه قرآن، هادي دوست‌محمدي، 150ص، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1368ش.
60. طلاق بر طبق قرآن (نظر فقها و عمل در تركيه)، س ـ ادوگلو، (اين كتاب در مجله تحقيقات، سال1، ص213 معرفي شده است).
61. عاشروهنّ بالمعروف، ابوسريع محمد عبدالهادي، 125ص، قاهره: مكتبة التراث الاسلامي، 1985م.
62. العلاقه الجنسية في القرآن، محمدمهدي آصفي، 280ص، نجف اشرف: مكتبة التربية، بي‌تا، عنوان ديگر: نظريه العلاقه الجنسية في القرآن الكريم.
63. عورت قرآن كي نظر مين (زن از نظر قرآن)، شميم محسن، 80ص، لاهور: البدر پبلي كيشنز، 1986م.
64. قرآن اور پرده (قرآن و حجاب)، امين احسن اصلاحي، 24ص، لاهور: مكتبة انجمن خدام القرآن، 1975م.
65. قرآن اور پرده، عظيم بيگ چغتايي، علي گره (هندوستان): انجمن اصلاحي پرده، 1928م.
66. قرآن و امور خانواده، احمدكاويانپور، 276ص، تهران: بي‌نا، 1348.
67. قرآن و حجاب، ميرزا عبدالرزاق حائري همداني، 104ص، تهران: چاپخانه دانش، بي‌تا.
68. القرآن و الحياة الجنسيه، طارق شفيق الطاهري، 167ص، بغداد: مكتبة الغراي، دوم، بي‌تا.
69. قرآن و دنيا المرأة، محمود بن شريف، 127ص، بيروت: دارالمكتبة الهلال، قاهره: دارالمعارف، بي‌تا.
70. القرآن و المرأة، محمود شلتوت، ملحق في كتاب مكانة المرأة في الأسرة الاسلاميه، القاهره: المركز الدولي الاسلامي، بي‌تا.
71. قرآن و مقام زن، سيدعلي كمالي دزفولي، 272ص، تهران: انتشارات اسوه، دوم، 1375؛ 223ص، تهران: انتشارات اميري، بي‌تا، تهران: هاد، دوم، 1373.
72. قصص النساء في القرآن، جابرالشّال، قاهره: مكتبة‌التراث الاسلامي، بي‌تا.
73. قضايا المرأة في سورة النساء، محمد يوسف عيد، مدينة المنورة، دانشگاه الاسلامية، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1401هـ.
74. كشف الحجاب، مصطفي بن مرتضي خوئي مرتضوي، 126ص، مشهد: چاپخانه? خراسان، 1366ش.
75. اللقاء بين الزوجين في ضوء الكتاب و السنّه، عبدالقادر احمد عطاء، 382ص، بيروت، دارالكتب العلميه؛ قاهره: دارالتراث العربي، 1980م.
76. الماس في احتباك يعجر الجنة و الناس في قوله تعالي و «من يكر ههن فان اللّه…»، مخطوط: مكتبة جامع الزيتونه.
77. متعه اور قرآن، سيد مرتضي حسين فاضل، 79ص، لاهور: كتب‌خانه كاظميه، 1986م.
78. المرأة في القرآن، الفريق يحيي عبداللّه المعلمي، 227ص، رياض: دارالمعلمي للنشر، 1408هـ.
79. المرأة في القرآن الكريم، جلال حنفي، بغداد: بي‌تا، 1960م.
80. المرأة في القرآن الكريم، عباس بن محمود بن ابراهيم اديب مصري، 150+214+139، قاهره: دارالهلال، 1960م؛ بيروت: دارالكتب العربيه، 1967م، 1980م.
81. المرأة في القرآن الكريم، محمد كامل حسن المحامي، بي‌جا: دارالمكتبة الحياة و مكتبة العالمي، بي‌تا.
82. المرأة في القرآن و السنّة، القرآن و المرأة، محمد عزة دروزه، 270ص، دمشق: دارالجليل، 1968م، 259ص، دمشق: المكتبة العصريه للطباعة و النشر، 1984م.
83. المرأة في القرآن و السنّة، خالد عبدالرحمن علي، 578ص، دمشق: دارالحكمه، اوّل، 1419هـ.
84. المرأة من خلال الآيات القرآنية، عصمة الدين كر مرحوم الهلبيليه، 299ص، تونس: الشركة التونسية للتوزيع، 1979م، 1985م.
85. المرأة و الحب في القرآن، عبدالرحمن صدقي، بيروت: المؤسسة العربية للدراسات و النشر، اوّل، 1972م.
86. مسئولية المرأة في ضوء الكتاب و السنّة، محمود مصطفي الشنقيسطي، 128ص، مكه: جامعة ام‌القراء، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1397هـ.
87. المشاكل الزوجيه و حلولها في ضوء الكتاب و السنّة، محمد عثمان الخشت، قاهره: مكتبة القرآن، 1984م.
88. مقدمه‌اي بر ديدگاه تحول قرآن در موضوع زن، احمد تابنده، 144ص، تهران: انتشارات قلم، 1360ش.
89. موقعيت زنان در قرآن، علي گلزاده غفوري، 115ص، بي‌جا: انتشارات الفتح، بي‌تا.
90. موقعيت زن در قرآن، فاطمه انتصاري، تهران: دانشگاه تهران، دانشكده علوم اجتماعي و تعاون، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1362ش.
91. نساء خالدات في القرآن، احمد عبدالعال، بي‌جا: المؤسسة الجامعية للدراسات و النشر، 1991م.
92. النساء في القرآن الكريم، عبدالمنعم عبدالرّاضي الهاشمي، 280ص، بيروت: دار ابن كثير، اوّل، 1408هـ ? 1988م.
93. نساء في القرآن الكريم، هداية سلطان السالم، 109ص، كويت: مطبعة حكومة الكويت، 1970م.
94. نقش قرآن و حديث در خلاف فقهي درباره? حقوق زنان مطلقه در دوران عده، هاوتينگ، جي ـ آر، (مجله تحقيقات اسلامي، سال4، ص103 معرفي شده است).
95. نگرش قرآن بر حضور زن در تاريخ انبياء، منيره گرجي، 192ص، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، دوم، 1376ش.
96. نگرشي به زن از ديدگاه قرآن و بررسي تطبيقي آن، الهه وكيلي محلاتي، تهران: دانشگاه تهران، پايان‌نامه كارشناسي ارشد، 1369ش.
97. النهج السليم القرآن الزوجي في الاسلام، كامل موسي، بيروت: موسسة الرساله، 1980م.
98. وجوب الحجاب بنص الكتاب، ميرزا ابوالقاسم سنگلجي تهراني طباطبايي، (در كتاب چهل مقاله استادي صفحه 342 معرفي شده و اشاره‌اي به چاپ آن نشده است).
99. همسريابي از نظر قرآن، قدسيه حجازي، 80ص، بي‌جا، مركز تحقيقات و انتشارات حقوق مدني، 1361ش.

مآخذ:

1. الذريعه الي تصانيف الشيعه 2. اعيان الشيعه 3. ريحانة الادب 4. كتابشناسي ملي ايران 5.‌‌فهرست خان بابا مشار 6. فهرست آثار چاپي شيعه در شبه قاره 7. دليل المطبوعات العربية 8. فهرست پايان‌نامه‌هاي قرآني مؤسسات آموزش عالي 9. فهرست نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران 10. مجله المورد 11.‌‌انباء الرواة 12. بغية الوعاة 13. طبقات المفسرين 14. معجم مصنّفات قرآن كريم 15. موسوعة مصادر النظام الاسلامي 16. قائمه منشورات مكتبة التراث الاسلامي 17. دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهي 18. مجله رسالة‌القرآن 19. معجم الدراسات القرآنيه 20. فهرست مطبوعات پاكستان 21. كارنامه نشر 1376، 1377 22. الاعلام (زركلي) 23. دين‌نامه‌هاي ايران 24. كاتالوك نوشته‌هاي تركي 25. عالم الكتب.

فهرست مقالات

1. آيا مردان برتر از زنان هستند، زهرا ابراهيمي، پيام هاجر، سال12، شماره197 تا 200.
2. ابعاد زن از ديدگاه قرآن، خانواده، سال3، شماره23، فروردين1362.
3. الابوة و البنوة في القرآن و السنة النبوية، عبلة محمد الكحلاوي، رابطة العالم الاسلامي، سال22، شماره9، 1404هـ.
4. احسان به والدين در قرآن، علي فلاحي، بهورز، سال7، شماره1، بهار 1375.
5. ارزشها و استعدادهاي زنان در قرآن كريم، مرتضي فهيم كرماني، آيات، شماره1، بهمن1375.
6. ازدواج فرزندان آدم(ع)، مكتب اسلام، سال2، شماره3.
7. الازواج في القرآن الكريم، محمود عفيفي، منار الاسلام، سال13، شماره3،1408هـ.
8. از ديدگاه قرآن پايه خانواده بر مبناي مودت و رحمت ريخته شده است، رسالت، 13 آبان 1374.
9. از هاجر تا زينب، اردشير گراوند، كوثر، شماره3، خرداد 1376.
10. استقلال زن در سياست، عبادت و…، هادي دوست محمدي، مكتب اسلام، سال37، شماره1، خرداد1366.
11. الأسرة في القرآن الكريم، عبداللّه البسام، الفاروق، شماره6، 1406هـ.
12. افتراء در اسلام، جعفر مؤيد شيرازي، مجله علوم اجتماعي و انساني دانشگاه شيراز، دوره?2، شماره2، بهار1366.
13. الام في القرآن و الحديث و الشعر العربي قديماً و جديداً، عبدالعزيز ابوعبداللّه، الأزهر، سال54، شماره7، 1402هـ.
14. ام موسي و هارون، سنية قراعة، العربي، شماره100، مارس1967م.
15. ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت، محمد صالح عزيز، الامة، سال6، شماره70، 1406هـ = 1984م.
16. اهتمامات المرأة المسلمة المعاصرة تحت المجهر القرآني، زكاري العربي، دعوة الحق، سال22، شماره7، 1402هـ.
17. اهميت خانواده مسلمان در شرايط اقليت، فرزانه، دوره1، شماره2،3، زمستان1371، بهار1373.
18. بانوي آب، به پاكي بهشت و به روشني خورشيد، شرحي بر آيه? تطهير، احمد حيدري، پيام زن، شماره‌68، آبان1376.
19. بررسي علل و عوامل مؤثر در پريشاني خانواده‌ها، محمدعلي سادات، صف، شماره175، آذر1373.
20. بررسي فوايد نكاح و حكم فقهي آن بر اساس كتاب و سنت، محسن جابري عربلو، يگانه، شماره1،2، زمستان 1375.
21. بررسي كلمه حجاب و آيات مربوط به پوشش در قرآن، حسن بني طبا، اطلاعات هفتگي، شماره2736، 3ـ10 آبان1374.
22. البنت و الزوجه في القرآن الكريم، عبدالرسول الغفار، البلاد، شماره55، 25 ربيع‌الثاني1412هـ.
23. تاريخ و فلسفه تاريخ در قرآن؛ جايگاه زن در تاريخ، ياد، شماره‌39ـ40، پائيز، زمستان1374.
24. الاستقلال الفكري للمرأة، جنان العلي، الوحدة الاسلامية، سال7، شماره183، 1410هـ.
25. الأهل، جواد سعدي، الوحدة الاسلامية، سال7، شماره170، 1410هـ.
26. المرأة في الاسلام مساواة و عدالة، جواد سعدي، الوحدة الاسلامية، سال5، شماره102، 1409هـ.
27. تحديد النسل في ضوء الكتاب و السنة، خطيب أحمد الندوي، البعث الاسلامي، سال14، شماره1، 1969م.
28. تساوي زن و مرد و اصالت انسان از ديدگاه قرآن و سنت، نداي صادق، سال2، شماره7، پائيز1376.
29. تصوير زن در پرتو قرآن و كتب مقدس، ليلي مصطفوي كاشاني، كلمه، شماره11، آبان1373.
30. تعدد الزوجات في آيات القرآن الكريم، محسن عطوي، المنطلق، شماره35، محرم 1410هـ = 1987م.
31. تعدد الزوجات لسيادة العدالة الاجتماعية كما يتبين من مستهل سورة النساء، عبدالعزيز علي المطوع، البعث الاسلامي، دوره35، شماره4، ذوالحجه 1410هـ.
32. تنظيم الأسرة كما ورد في القرآن و السنّة، حسين آقايي، مجلة معهد الدراسات الاسلامية (جامعه استانبول)، دوره5، شماره1ـ4، 1973م.
33. توصيف زن در قرآن، اطلاعات هفتگي، شماره2183، 15ـ22 فروردين1363.
34. الجنس في القرآن الكريم، عبدالكبير الخطيبي، مترجم: محمد نبيس، مواقف، شماره49، شتاء1984م.
35. جوامع اسلامي و زن در اسلام، مترجم: عبدالمجيد اسكندري، كيهان، 25و26و29و30 دي و 2و3 بهمن1369.
36. چهره? زن در قرآن، پيام زن، پيش‌شماره1، دي1370.
37. چهره? زن در قرآن مجيد، كامل خيرخواه، مكتب اسلام، سال19، شماره6، 1399هـ.
38. چه شده كه امروز، زن بودن ما كفر ابليس شده؟، زن روز، شماره1152، 26 دي1366.
39. حجاب از ديدگاه قرآن، اعتصام، شماره11، اسفند1361.
40. حجاب در قرآن، احمد فقيهي، معرفت، سال2، شماره‌8، زمستان1372 ـ بهار1373.
41. حجاب در قرآن و سنت، پيام هاجر، سال4، شماره85، 25مرداد1363.
42. حجاب و طهارت باطني، محمد حسن رحيميان، پاسدار اسلام، سال11، شماره124، فروردين 1371.
43. المرأة في القرآن الكريم، احمد عيسي عاشور، الاعتصام، سال 49، شماره9، 1988م.
44. الحرث في القرآن الكريم، محمد بللي الفوقي، اليقين، سال23، شماره1، 1394هـ.
45. الحقوق الطبيعية للمرأة من منظور القرآني، حسن محمد، الوحدة الاسلامية، شماره115، 1409هـ = 1989م.
46. حقوق و تكاليف زوجين نسبت به يكديگر، پيام هاجر، سال10، شماره174، 10 اسفند‌1368.
47. الحمل و الروح في القرآن و السنة، حسن عزالدين الجمل، الفكر الاسلامي، دوره‌17، شماره3، 1988م.
48. الحمل و الولادة… صورة واحدة من الاعجاز في الخلف، محمد الخطيب، الهداية، سال11، شماره‌128، 1988م.
49. خلقت مرد و زن، امين رضوي، زن روز، از شماره1086 تا 1098، 5 مهر 1365 تا 22 آذر 1365.
50. رأي جديد في تعدد الزوجات (دراسة لآية التعدد في سورة النساء)، محمد محمد المدني، رسالة الاسلام (قاهره)، سال10، شماره4، ربيع الاول 1378هـ.
51. الرجال قوامون علي النساء، عائده الجراح، الفاروق، شماره23، 1411هـ.
52. الرجل و المرأة في الميزان، لبيب بيصون، الثقافة الاسلامية، شماره25، ذوالقعده ـ ذوالحجه 1409هـ، شماره26، محرم، صفر1410هـ.
53. رؤيه الاسلاميه طبية: والذين هم لفروجهم حافظون، سيد سلامه السقا، منار الاسلام، سال9، شماره12، 1404هـ، سال10، شماره3، 1405هـ.
54. زن از ديدگاه قرآن، عبداللّه جوادي آملي، كيهان هوايي، شماره1109، 9 آذر1373.
55. زنان الگو در قرآن، عبداللّه جوادي آملي، آيات، شماره9، آبان1376، شماره10، آذر1376.
56. زنان انديشمند اسلام، محبوبه امي، زن روز، شماره1119، 9 خرداد 1366، شماره1120، 16 خرداد 1366، شماره1121، 23 خرداد1366.
57. زنان در قرآن، علي دواني، خانواده، سال35، شماره21، بهمن1361.
58. زنان در قرآن، منيره گرجي، زن روز، شماره1261، 1263، 1264 و 1265، ارديبهشت1369، 1268، 19 خرداد1369، شماره1311، 21 ارديبهشت1370، شماره1313، 4 خرداد1370، شماره1315، 18 خرداد1370، شماره1316، 25 خرداد1370.
59. زنان در قرآن، پيام هاجر، سال2، شماره35، 25 ارديبهشت1361، شماره36، 10 خرداد1361، پيرامون انتظار قرآن از يك زن مؤمن.
60. زنان در قرآن، پيام هاجر، سال2، شماره37، 12 تير1361، درباره? زن عمران.
61. زنان در قرآن، پيام هاجر، سال3، شماره54، 25 اسفند1361، سرگذشت حوا.
62. زنان در قرآن، پيام هاجر، سال3، شماره63، 27 مرداد1362، پيرامون سارا و هاجر.
63. زنان در قرآن، پيام هاجر، سال3، شماره64، 10 شهريور1362، درباره? زليخا.
64. زنان در قرآن، پيام هاجر، سال4، شماره66 تا 69، 10 مهر1362 تا 25 آبان 1362.
65. زنان نيكوكار در قرآن، جهانبخش ثواقب، اطلاعات، 27 دي 1368.
66. زن در پيشگاه قرآن ، همشهري، 16 شهريور1374.
67. زن در قرآن، فاطمه علايي رحماني، كيهان هوايي، شماره1204، 9 آبان1375.
68. زن در قرآن، محمود شلتوت، شاهد بانوان، شماره 149 تا 151، 15 تير 1367 تا 15 شهريور 1367.
69. زن در قرآن، بي‌نام، جمهوري اسلامي، 17 آبان، 8 آذر1365.
70. زن در قرآن، بي‌نام، رسالت، 19 آذر1366.
71. زن در قصه قرآني، حسينعلي جعفري، ادبيات داستاني، شماره44، پائيز1376.
72. زن در گردونه طعم حيات و عقل نظري، جواد مصطفوي، شاهد بانوان، شماره140، 15مهر 1366.
73. زن مسلمان در مقام تفسير قرآن، زن، شماره1447، 23 بهمن1373.
74. زن و پيامبري از نظر قرآن، مرتضي فهيم كرماني، آيات، شماره6، مرداد1376.
75. زن و زمامداري، نگاهي به حكومت ملكه سباء در قرآن، منيره گرجي، فرزانه، دوره1،شماره1، پائيز1372.
76. الزهراء في الكتاب و السنّة، سمو منزلتها و خصائصها، عبدالرضا شهرستاني، ذكريات المعصومين عليهم السلام بكربلاء المقدسه، شماره9، 1386هـ.
77. سيماي حضرت زهرا(س) در قرآن، گلگيري، كيهان، 8 آبان1372.
78. سيماي زن در آيينه‌ي قرآن، فريده فرح‌زاده، كار و كارگر، 22 فروردين1376.
79. سيماي زن در قرآن، گلگيري، كيهان، 15، 18 آبان1372.
80. سيماي زن در نهج‌البلاغه، طرحي يك بعدي از چهره زن در قرآن، فاطمه علايي رحماني، اطلاعات، 7 خرداد1373.
81. شخصيت زن از ديدگاه قرآن، گلگيري، اطلاعات، 14، 21، 28 آذر، 5، 9 دي، 3، 17، 24 بهمن، 8 اسفند1371.
82. شخصيت زن از ديدگاه قرآن، هادي دوست محمدي، مكتب اسلام، سال26، شماره5، مرداد 1365، سال27، شماره5، مهر1366، شماره7 تا 11، آذر1366 تا اسفند1366.
83. شخصية المرأة في القرآن الكريم، عايشه عبدالرحمن، ندوة مكانة المرأة في الاسرة الاسلامية، القاهره: 1975م.
84. شخصية المرأة القرآنية و دورها الاسلامي الفاعل في حركة الحياة، محمدحسين فضل‌اللّه، المنطلق، شماره60، 1410هـ.
85. شهادة المرأة في القرآن الكريم، محمد عزة دروزه، الوعي الاسلامي، سال11، شماره122، 1395هـ.
86. طرح شخصيت زن نمونه با الهام از آيات قرآني، اطلاعات، 26 دي1371.
87. غض البصر و مسالك الرغبة بين العالم الحديث و القرآن و السنة، صادق محمد صادق، مؤتمر الاعجاز الطبي في القرآن الكريم، القاهرة، 1985م.
88. فاطمه جامع كمالات زن در قرآن و تفاسير اهل سنت، عبدالكريم بي‌آزار شيرازي، چهارمين كنگره مفاهيم قرآن كريم، 27 رجب1417، قم، دارالقرآن الكريم.
89. في رحاب سيدة نساء العالمين مريم، عفاف الحكيم، المنطلق، شماره34، ذوالحجه1407هـ.
90. قرآن درباره? زن چه مي‌گويد؟، محمود شلتوت، ترجمه: خليل خليليان، جوانان امروز، شماره 888، 22 اسفند1362.
91. القرآن الكريم و اثره في التكوين اللغوي للطفل المسلم، احمدعلي الكردي، ندوة تعليم اللغة العربيه لغير الناطقين بها، كالنتن و ماليزيا: الاتحاد العالمي للمدارس العربية الاسلامية الدولية: 1399هـ.
92. القرآن الكريم و التلقيح الصناعي، حسن عبدالعال، مؤتمر الاعجاز الطبي في القرآن الكريم، القاهره: 1985م.
93. القرآن و المرأة، محمد صابر البرديس، الازهر، دوره60، شماره5، 1988م.
94. قرآن و مقام زن، شاهد، شماره220، اسفند1371 ـ فروردين1372.
95. قرآن و نفي بينشهاي تحقيرآميز: چهره زن در قرآن، پيام زن، شماره1، فروردين1371.
96. قرآني معاشري مين خواتين كاحصه، لميعه فاروقي، توحيد، دوره1، شماره3، 1404هـ.
97. قضيه المرأة في تفسير المنار، المنجي الشملي، مجلة حوليات الجامعه التونسية، شماره3، 1966م.
98. گرايش به ازدواج در قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، پاسدار اسلام، شماره181، دي1375.
99. مادر در آيت آسماني، زن روز، شماره1389، 1390، آذر1371.
100. المجتمع القرآني: الأسرة، محمد أبوزهره، رسالة الاسلام، القاهرة، سال‌8، شماره1، جمادي‌الآخر 1375هـ.
101. المرأة في القرآن الكريم، راشد الغنوشي، الغدير، دوره2، شماره12ـ13،1411.
102. المرأة في‌القرآن و نهج‌البلاغة، جواد المصطفوي، الارشاد، سال2، شماره1، 1401هـ.
103. المرأة في القصص القرآني، حبيب محمد، منار الاسلام، سال10، شماره1، 1405هـ.
104. المرأة في المجتمع القرآني، لميعة الفاروقي، المؤتمر الثاني للفكر الاسلامي، 1ـ3 جمادي الاولي 1404هـ: تهران، التوحيد، شماره9،1404هـ.
105. المرأة المجادلة ، دراسة قرآنية، محمدعلي الطعمي، الوعي الاسلامي، سال14، شماره167، 1398هـ.
106. المرأة و طموحات الرسالة ـ وقفات مع كتاب اللّه الكريم، زينب الأسدي، التوحيد، سال3، شماره16، 1405هـ.
107. مريم بانوي بيت‌المقدس، مرضيه حاج بابايي، سلام، 13 دي1375.
108. مسلمات خالدات: هاجر ام اسماعيل، سنيه قراعة، العربي، شماره104، يوليو1967م، شماره109، دسامبر1967.
109. مقارنة بين المرأة في القرآن و المرأة في الحضارة‌الغربية، رجاء جارودي، مترجم: محمد صلاح‌الدين المستاوي، رابطة العالم الاسلامي، سال22، شماره5،6، جمادي‌الاولي و الثانية1404هـ.
110. مقام انساني زن از نظر قرآن، مرتضي مطهري، كيهان، 26 فروردين1361.
111. مقام والاي مادر در قرآن، جوادي آملي، آيات، شماره‌8، مهر1376.
112. منزلة الأم في القرآن و الحديث، عمر الدقاق، الثقافة الاسلامية، شماره36، 1411هـ.
113. منزلة الأم في القرآن والحديث، مرتضي مطهري، الثقافة الاسلامية، شماره36، 1411هـ.
114. النساء في المجتمع القرآني، لويز لميعة الفاروقي، ترجمه: محمد رفقي عيسي، المسلم المعاصر، سال11، شماره41، 1405هـ، التوحيد، سال2، شماره9، رجب، شعبان1404هـ.
115. نسل صالح در قرآن، مكتب اسلام، سال24، شماره3، خرداد1363.
116. نظرات قرآنية في الانسان و الدعوة: اختيار الصهر، محمد بن لطفي الصباغي، الرائد، آخن، آلمان، شماره80، رجب1405، شماره81، رمضان1405هـ.
117. نظرات قرآنية في الانسان و الدعوة: الزواج، محمد بن لطفي الصباغي، الرائد، شماره‌78، جمادي‌الاولي1405هـ.
118. نظرات قرآنية في الانسان و الدعوة: الزواج من الكتابيّات، محمد بن لطفي الصباغي، الرائد، شماره82، شوال1405هـ.
119. نقدي بر مقاله حجاب شرعي، محمود عبداللهي، حوزه، سال‌8، شماره48، بهمن، اسفند1370.
120. نقش آسيه در تداوم‌بخشي انقلاب موسي، سيد احمد محمودزاده، مجموعه مقالات سومين كنگره مفاهيم قرآن كريم، دانشگاه صنعتي شريف، 1374ش.
121. و اذا المؤودة سئلت، حسان حتحوت، الوعي الاسلامي، سال20، شماره234، 1404هـ.
122. والذين هم لفروجهم حافظون، سلامة السقا، منارالاسلام، سال9، شماره12، 1404هـ.
123. و الوالدات يرضعن اولادهن، عبدالمحسن صالح، الوعي الاسلامي، سال21، شماره241، 1405هـ.
124. والوالدات يرضعن اولادهن، رسالة الجهاد، سال7، شماره71، نوامبر‌1988م.
125. نيكي به پدر و مادر، محسن قرائتي، بشارت، شماره2، آذر، دي1376.
126. و عاشروهن بالمعروف، محمد السعدي، رسالة الجهاد، سال10، شماره99، مايو1991م.
127. و لهن مثل الذي عليهن بالمعروف، رسالة الجهاد، سال7، شماره70، اكتبر‌1988م.
128. و ليس الذكر كالأنثي: دراسة من منظور الاسلام و العلوم الحديثة، محمد عثمان الخشت، المسلم المعاصر، سال12، شماره46، ربيع الثاني1406هـ.
129. و يعلم ما في الأرحام، عوض منصور، منار الاسلام، سال10، شماره11، 1405هـ.

دوشنبه 10 مهر 1391  1:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خانواده از منظر قرآن

خانواده از منظر قرآن

سهیل رجبی
مقدمه:

دين مبين اسلام با توجه به فطريات و استعدادهاي نهفته آدمي راهكارهاي متعددي را براي نيل به سعادت و آينده اي درخشان ارائه كرده است.
خانواده اساسي ترين ركن شكل گيري شخصيت آدمي است و با كمك آن مي توان آينده اي روشن را ترسيم نمود و در همين راستا تربيت ديني نقش عمده ي خود را به وضوح نشان داده است.
هماهنگي مذهب با فطرت آدمي، اصلي ترين عنصري است كه ضرورت تربيت ديني را آشكار مي كند و نشانه ي اين امر، گرايش غالب انسانها به مذاهب و اديان در طول تاريخ بوده چنان كه با تمام تحولات حيات بشري در سخت ترين شرايط زندگي از كران تا كران جهان، مذهب و دين حضور خويش را در ميان مردم به عنوان يك نيروي دروني و غير متكي به زور و تزوير حكومتها حفظ كرده است.
وجود ارتباط متقابل ميان تربيت ديني و فرآيند اجتماعي شدن در سطح خرد و كلان جامعه گوياي اهميت و تاكيد بر لزوم تربيت ديني است. اسلام كه دين جامع و كامل در تمام ابعاد است ؛ پايه و اساس سعادت بشر را در تربيت ديني عنوان نموده و پيروان خود را به فرا گرفتن آن ترغيب مي كند و خود در اين مسير راهنماي همگان است.
ديدگاه اسلام به تربيت ديني براي مشخص كردن وظايف و حقوق والدين و فرزندان و در يك طيف وسيع، عاملان تربيت در اين امر را بيان مي كند.
اگر پدران و مادران در مورد اين وظايف و حقوق اعمال شده متوجه مسئوليت بزرگ خود باشند در خانواده، محيط مساعدي براي تربيت صحيح فراهم كنند و در ارتباط صميمي با فرزندان از جمله كودكان، گفتاري پاك و رفتاري پسنديده از خود ارائه دهند و قدم به قدم برنامه هاي تربيتي را اعمال نمايند، مي توانند فرزندي از هر جهت شايسته و لايق تربيت كنند و از اين راه او امر الهي را اجرا نموده و همچنين وظيفه خود را نسبت به فرزند و جامعه انجام دهند.
گاه ديده شده است كه چالشهاي فكري در امر تربيت زمينه مناسب براي ارائه دين در زمينه تربيت را فراهم ننموده و همين باعث مي شود افق دين در راستاي اين امر خطير كمرنگ جلوه كند. اگرچه كه آثار و عواقب آن در مدت زمان طولاني آشكار خواهد شد اما بايد توجه داشت كه هر چقدر فاصله زماني بين تربيت و دين بيشتر باشد، جبران اين امر مشكل تر خواهد شد. از آنجا كه سعادت آدمي در پرتو عمل به دستورات دين است و عدم آگاهي از آن، آدمي را به ذلت و خمودگي مي كشاند.

خانواده از منظر قرآن :

والدین نخستين كساني هستند كه كودك از آنها منشاء مي گيرد و با آنها در تماس است و عالي ترين نقش را در زمينه پرورش و رشد شخصيت او ايفا مي كنند و خود از يك سو عامل وراثتند و از سوي ديگر عامل محيطي.[1].
قرآن و روايات نيز علاوه بر اشاره و تاكيد بر اين دو عامل نقش عامل سومي را نيز گوشزد كرده اند و آن فطرت است؛ قرآن كريم به تاثير وراثت در تربيت اشاره مي كند آنگاه كه از زبان حضرت نوح مي فرمايد: و قال نوحٌ ربّ لا تذر علي الارض من الكافرين دياراً انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجراً كفارً و نوح گفت پروردگارا هيچكس از كافران را بر روي زمين مگذار، چرا كه اگر تو آنان را باقي گذاري، بندگانت را گمراه مي كنند و جز پليد كار ناسپاس نزايند... (نوح 27/26)
در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه آيه تنها وراثت را مطرح نمي كند، بلكه محيط و وراثت را مطرح مي كند و مقصود ما اين است كه بگوئيم وراثت نيز نقش مهمي، دست كم به اندازه محيط خواهد داشت. حضرت نوح به خدا عرض مي كند خدايا اگر اين كافران را باقي گذاري والا بندگانت را گمراه مي كنند و ثانياً جز نسلي كافر و فاجر را به بار نخواهند آورد. اين محصولي از محيط وراثت است زيرا لفظ يلدوا را نمي توان بطور كامل از ولادت منصرف دانست نهايت اينكه بگوئيم محصول وراثت و محيط آنها چيزي جز كافر و فاجر نخواهد بود زيرا قوم نوح نسل در نسل كافر بوده و نور فطرت در آنها به خاموشي گرائيده است به گونه اي كه ديگر اميدي به هدايت و اصلاح آنها نخواهد بود. محيط آنها نيز فاسد و گمراه كننده است.
آنچه به والدين در شيوه ي تعليم و تربيت كمك مي كند در 2 بخش روش تربيتي بصورت مستقيم و غير مستقيم است. آنچه رفتار را شكل مي دهد انعكاس رفتار والدين است ؛كودك والدين را الگوي خود دانسته از آنها تقليد مي كند و بر همين اساس، مسائل ديني ابتدا به والدين در نحوه رفتار تذكر مي دهد تا پيروي كودكانشان از نحوه ي برخورد آنها با مسائل اخلاقي زير سوال نبرد. آنچه از آيان قرآني مي توان در دو بخش نامبرده استفاده كرد و به عنوان يك روش استوار كه آيات قرآني بخصوص در ذكر داستانهاي پيامبران بيان كرده به شرح زير است.
در روش تربيتي مستقيم بصورت:
1- سخنراني مثل سوره نحل آيه 125
2- مباحثه مثل: سوره ص آيه 92
3- پرسش و پاسخ مثل سوره بقره آیه 215
4- مجادله مثل سوره نحل آيه 125
و در روش تربيتي غير مستقيم:
1- مشاهده مثل سوره حجرات آیه 11
2- نمايشي بصورت داستان سرايي و خطابه ي غير مستقيم مثل سوره توبه آيه 43
3- مقايسه مثل سوره فصلت/ آیه 34 و سوره فاطر/آیه 22 – 19
4- تمثيل مثل سوره زمر آيه 27 و سوره كهف آیه 45

ادب

ادب آموزي و تربيت پذيري در نظر اولياء گرامي اسلام از وظايف قطعي انسان و از ضروري ترين اركان سعادت بشر است. پدران و مادران ما تربيت صحيح فرزندان بزرگترين دين ملي و انساني خويش را ادا مي كنند و مهمترين وظيفه اسلامي خود را نسبت به آنان انجام مي دهند. در مكتب آسماني اسلام خدمتي از ناحيه ي پدران و مادران، درباره ي فرزندان، شريف تر و عاليتر از تربيت صحيح آنان نيست و در اين ميان ادب فرزند و اهميتي كه دين مبين اسلام بر آن داشته است بسيار چشمگير است.
انسان داراي حب ذات است و هر انساني خود را دوست مي دارد و در جهت حفظ حرمت خود مي كوشد و از موقعيتي كه در آن احساس بي حرمتي كند، پرهيز كرده به مقابله با آن مي پردازد در شيوه هاي تكريم معصومان (ع) نيز روش و انواع تكريم و آثار آن بر رفتار و شخصيت كودكان، نشان از اهميت آن دارد كه كودك و بزرگسال با هم مساوي و از كرامت لازم برخوردارند و از اين رو بايد از احترام لازم نيز برخوردار باشند لذا در اسلام حتي جنيني كه در رحم مادر است و هنوز ديده به جهان نگشوده از سهم الارث برخوردار است قرآن كريم مي فرمايد: ان اكرمكم عندالله اتقكم، همانا گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است. (حجرات /13)
كسب تقوا با توجه به حصري كه در آيه وجود دارد تنها ملاك برتري و كرامت است، اما كودكان هنوز اقتضاي كسب تقوا را ندارند، پس دست كم در كرامت اوليه با بزرگسالان مساوي اند از سوي ديگر كودكان بر فطرت الهي آفريده شده اند و اگرچه كه هنوز به فضايل مزين نشده به جنايت و پليدي هم آلوده نشده است پس از اين حيث هم داراي تكريم اند.

آموزش نماز:

درست است كه پسر بعد از 15 سال و دختر بعد از 9 سال به تكليف مي رسند و قبل از آن تكليفي ندارند اما انجام تكاليف ديني را نمي توان تا سن بلوغ تاخير انداخت بايد انسان از كودكي به انجام عبادات و تكاليف ديني عادت كند. كودكي كه در يك خانواده ديندار زندگي مي كند غالباً از سن سه سالگي پاره اي از مراسم ديني را از پدر و مادر تقليد مي نمايد مانند آنها مهر مي گذارد، سجده مي كند برخي كلمات مانند الله اكبر را به زبان مي گويد و با نگاه به اطرافيان خود مراسم عبادي را آموزند كه از جمله آنها نماز است. در آيات قرآني نيز توجه به اين امر به وضوح مشخص است و امر اهلك بالصلوه و اصطبر عليها لاتسئلك رزقاً و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر ايشان شكيبا باش ما از تو جوياي روزي نيستيم. (طه/132)
ظاهر اهل در اينجا خاندان پيامبر (ص) و به صورت كلي است ولي از آنجا كه اين سوره در مكه نازل شده و در آن زمان مصداق اهل خديجه و علي (ع) بودند و ممكن است برخي ديگر از نزديكان پيامبر را نيز شامل شود ولي باگذشت زمان دامنه خاندان پيامبر (ص) گسترده شده، سپس اضافه مي كند اگر دستور به نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و بركاتش تنها متوجه خود شماست ما از تو روزي نمي خواهيم بلكه به تو روزي مي دهيم.[2]
اينكه مفسران بيان اهل را به خديجه و حضرت علي (ع) نسبت مي دهند اين است كه اين آيه در مكه نازل شده و رسول خدا (ص) در مكه همسري به غير از خديجه نداشت و برحسب انطباقش با هنگام نزول بيان شده چون علي (ع) هم اهل آن جناب و در خانه ي آن جناب بوده و يا آن دو بزرگوار به ضميمه بعضي از دختران رسول خدايند.[3]
نكات مستفاد از آيه زير را مي توان بر شمرد:
1- شخص مومن بايد ابتدا خانواده و اعوان خود را به نماز محافظت كند و به اوقات آن دعوت و توصيه كند.
2- شخص مومن بايد شخصاً در عقيده و ايمان و نماز خواندن ثابت و پايدار و مستدام باشد.[4]
لقمان حكيم به فرزندش مي گويد: يا بني اقم الصلوه و امر اهلك بالمعروف و انه عن المنكر و اصبر علي ما اصابك ان ذلك من عزم الامور، نماز را به پا دار، مردم را به كارهاي نيك دعوت نما آنان را از كارهاي بد باز دار و در برابر مصائب شكيبا و بردبار باش. اينها از كارهاي بزرگ و شايسته است. (لقمان/17)
لقمان حكيم مكتب تربيتي و اخلاقي خود را به طرز مبتكرانه اي پايه گذاري نموده است ، سخنان و مواعظ خود را بسان مسائل رياضي تنظيم كرده كه يكي بر پايه ي ديگري است نخستين گفتار خود را با توحيد خداوند جهان آغاز نمود و فرزند گرامي خود را به وحدانيت و يگانگي پروردگار كه اساس همه معارف اخلاقي و روشهاي تربيتي است آشنا ساخت و فرمود: لا نشرك بالله ..... سپس در بخش دوم درباره ي صفات خداوند بحث نمود و از ميان صفات كمال صفات احاطه اي علمي خداوند را و اينكه آفريدگار هستي بر تمام ذرات جهان احاطه دارد و از حساب آنها آگاه است پيش كشيده و فرمود: آنها ان تك مثقال ... ناگفته پيداست تنها اعتقاد به خداي يگانه و عقيده به اين كه او بر همه چيز آگاه است ، در تهذيب روح و روان كافي نيست بلكه بايد به دنبال اين يك رشته وظايف علمي و بدني باشد كه با انجام دادن آنها روش صحيح تربيت پايان پذيرد. از اين نظر لقمان وظايف مربوط به عمل را يادآور شده و دراين سه آيه سه دستور عملي مي دهد:
1- نماز را بپادار
2- با فساد مبارزه كن (امربه معروف و نهي از منكر)
3- در برابر شدائد استقامت بورز (صبر)[5]
ياد خدا بسياري از فضائل را در انسان زنده مي كند و ريشه ي واقعي بسياري از روشهاي اخلاقي و تربيتي است و امر به آن در آيات ديگري نيز بيان شده آنجا كه حضرت اسماعيل را معرفي مي كند و مي فرمايد: و كان يامر اهله بالصلوه و الزكوه: يعني اسماعيل به فرزندان خود نماز و زكات را توصيه مي نمود. (مريم/55)
از اين آيه مي توان نكات زير را استفاده نمود:
1- والدين مسئول تربيت ديني فرزندان هستند و مسائل ديني بايد بصورت دسته بندي و طبقه بندي شده به بچه ها آموزش داده شود. ابتدا اعتقادات آنگاه دستورات عملي[6]
2- پاك سازي دروني را با دوري از شرك و بازسازي روحي را با نماز آغاز كنيم.
3- فرزندان خود را از طريق سفارش به نماز، مومن و خدايي و از طريق سفارش به امر به معروف و نهي از منكر مسئول و اجتماعي تربيت كنيم.
4- بعد از توجه به مبدأ و معاد مهمترين عمل، نماز است.
5- پدر حكيم رسيدن سختي به فرزندش را مي پذيرد و فرمان صبري مي دهد ولي ضربه به مكتبش را كه سكوت در برابر فساد باشد هرگز[7]و اصبر علي ما اصابك: و در برابر رنج و گرفتاريهايي كه در اين راه بر تو مي رسد شكيبايي قهرمانانه پيشه ساز.
6- با اينكه در قرآن 28 مورد در كنار نماز از زكات ياد شده، اما در اينجا كنار نماز امر به معروف ذكر شده ، شايد به خاطر آن است كه در اين آيه مورد خطاب فرزند است و فرزندان معمولاً ثروتي ندارند كه زكات بپردازند «اقم الصلوه و امر بالمعروف.»[8]
كودك غالباً از سن پنج سالگي و شايد قدري هم زودتر مي تواند حمد و سوره را تدريجاً ياد بگيرد و بر پدر و مادر لازم است كه خودشان يابه وسيله ي يكي از فرزندان بزرگترشان، تدريجاً حمد و سوره رابه او ياد بدهد و سپس بقيه ي اركان نماز را با همين منوال تدريجاً به وي بياموزند و در سن تكليف به اين امر اهتمام ورزيده و جديت به خرج دهند. تدريجي بودن اين امر قبل از تكليف را براي امر عبادي آماده تر مي كند و انجامش براي آنها آسانتر مي شود. رسول اكرم (ص) فرمودند: مروا صبيانكم بالصلوه اذا بلغوا سبعاً، به كودكان خود در هفت سالگي امر كنيد نماز بگذارند.[9]

پدران و مادران نمونه در قرآن، ارکان اصلی خانواده در قرآن

قرآن مجيد نمونه هاي بسيار آموزنده از پدران و مادران خود ساخته به ما معرفي مي كند؛ مردم مسلمان بايد با توجه به اين نمونه ها و الگوها به فكر خودسازي باشند تا بتوانند با عبور از نردبان تكامل به هدف والاي آفرينش دست يابند.
يك پدر نمونه در قرآن، لقمان حكيم است كه سوره اي به خود اختصاص داده در اين سوره لقمان به فرزند خود درس توحيد مي دهد و او را از شرك در همه ابعادش بر حذر مي دارد. زيرا شرك ظلمي بزرگ است. به او مي فهماند كه در اين جهان هيچ چيز حتي اگر به اندازه ي دانه ي خردلي باشد گم نمي شود و اصولاً گم شدن مصداقي ندارد. نماز و امربه معروف و نهي از منكر و صبر و شكيبايي از چيزهايي است كه پدري مهربان و خود ساخته از فرزند مي خواهد و او را از تكبر ، خودپسندي و فخر و مباهات منع مي كند. ميانه روي در راه رفتن، و فرو پوشيدن صدا را به او توصيه مي كند البته همه اينها با توجه به اين است كه پدر و مادر براي فرزند واعظ خوبي نيستند بلكه الهام بخش خوبي هستند. همچنان كه فرزند نيز براي آنها شنونده ي خوبي نيست؟ بلكه الهام گيرنده خوبي است.[10]
لقمان در نقش پدري و مديريت و سرپرستي خانه و خانواده، انساني نمونه بود. به همين دليل قرآن شريف ضمن معرفي او به عنوان پدر نمونه و ترسيم اندرزهاي جامع و كامل و انسان ساز او به همه ي پدران اين درس انسان ساز و جامعه پرداز را مي دهد كه بايد افزون بر رسيدگي به مسائل اقتصادي خانه و خانواده به بعد فرهنگي و فكري و اخلاقي و عقيدتي و انساني خانه و خانواده انديشيد و در هر شبانه روز فرصتي شايسته را براي فرزندان خويش به ويژه نوجوانان و جوانان در نظر گرفت و با آنان نشست و در گوش جان آنان درس توحيد و تقوا، رعايت حقوق و حرمت ديگران ،درس معاد و شناخت جهان پس از مرگ و ادب و زندگي را زمزمه كرد.[11]
پدر نمونه ديگر، ابراهيم خليل الله است كه فرزند شيرخوار خود را با مادرش در جايي كه بعد كعبه و قبله گاه نيايشگران ميشود، اسكان مي دهد و بعد با همكاري او پايه هاي كعبه را استوار مي دارد و آن چنان خود را بر مسند پدري موفق و كامياب مي نگرد كه مي گويد: الحمدالله الذي وهب لي علي الكبر اسماعيل و اسحاق، ستايش خداي را كه با وجود سالخوردگي، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد. (ابراهيم/39)
حضرت نوح نيز پدري نمونه است، منتها بدون اينكه قصور يا تقصيري از او سر زده باشد، گرفتار فرزندي ناخلف مي شود و هر چه اصرار مي ورزد كه او را سوار كشتي كند و در جبهه ي اهل ايمانش جاي دهد، موفق نمي شود. زيرا پسر، راه پدر را نپذيرفته و بر ضلالت روي آورده است به همين جهت هنگامي كه به درگاه خدا مي نالد كه او از خانواده ي من است پاسخ مي شنود[12] «انه ليس من اهلك انه عمل غير صالح فلا تشالن ما ليس لك به علم» او از افراد خانواده تو كه وعده ي نجاتش داديم نيست. مبادا چيزي از من سوال كني كه به آن علم نداري (هود/46)
يك پدر نمونه ي ديگر حضرت زكرياست كه به وجود فرزندي معصوم و شهيدي چون يحيي سرفراز است. يحيي در دوران كودكي به تاييد الهي دل پر نورش سرشار از حكمت است و قرآن او را به عنوان پسري نيكوكار به والدين پرهيزگار و دور از ستمگري و عصيان ميستايد و به او سلام ميكند. (مريم آيات 5-1)
باز قرآن مجيد از پدران نمونه ي ديگر همچون يعقوب پيامبر (در سوره يوسف) و عمران و مرد صالحي كه دو كودك يتيم از او به يادگار مانده بود (در سوره كهف) ياد كرده است.
مادران نمونه نيز در قرآن مجيد بسيارند. يكي از آنها مادر مريم است كه در بحث اصالت و شرافت خانوادگي اوصافي دارد و نيز مادران موسي و يحيي و مادران اسماعيل و اسحاق، همه از مادران نمونه اند.[13]
اگر پدران و مادران جامعه امروز و آينده بتوانند و بخواهند راه اين بزرگ مردان و زنان را بپيمايند ميتوانند خود و اهل خود را به قله رفيع سعادت برسانند. قرآن كريم با ذكر پدران و مادران نمونه و ترسيم اندرزهاي جامع و كامل و انسان ساز آنها به همه ي پدران و مادران درس انسان ساز و جامعه پرداز ميدهد.

برخي از روشهاي تربيتي از ديدگاه قرآن

1- بهره برداري از انگيزه ي محبوب شدن از روشهاي قرآني در ارشاد و تربيت در آيه ان الله لا يحب من كان خوانا اتيما.[14] (نساء/107)
2- استفاده از غريزه سودخواهي و پاداش طلبي انسانها براي نيل به سعادت:[15] من كان يريد ثواب الدنيا فعندالله ثواب الدنيا و الاخره، (نساء/134)
3- استفاده از پاداش خواهي انسان از روشهاي قرآني براي ايجاد انگيزه براي تحصيل علم و گرايش به ايمان و عمل صالح.[16] «لكن الراسخون ...... اولئك سنوتيهم اجراً عظيما (نساء/162)
4- طرح بيم و اميد به همراه يكديگر «فمن يجدل الله عنهم يوم القيامه ..... و من يعمل سوء يجدالله غفوراً[17] (نساء/110)
5- استفاده از الگوی انساني را كه خداوند به دوستي خويش برگزيده، بهترين الگو براي پيروي مردم هستند. [18]«اتبع مله ابراهيم حنيفا و اتخذالله ابراهيم خليلا» (125/نساء)
اساس آموزش و پرورش ديني از سوي خانواده پايه ريزي ميشود؛ آنچه كه والدين در جنبه ي عمل مذهبي مي دهند همان پايه هاي عملي و فكري در رفتار مذهبي براي كودك مي شود. براين اساس براي والديني كه خواستار عمل مذهبي كودك آن هم به نحو صحيح و استوار آن هستند، چاره اي نيست جز اين كه خود از اين باب نمونه و الگو باشند، فايده وجود الگو در تربيت از اين جهت جز اينكه خود از اين باب نمونه و الگو باشند، فايده وجود الگو در تربيت از اين جهت است كه از طريق الگو، مسائل رفتاري و اخلاقي با سرعت و آساني فزونتري آموخته مي شوند نكته هاي تربيتي مذكور ذهن مي گردد و در آدمي بيشتر و بهتر پايدار مي ماند اين امر خصوصاً در كودكان صادق تر است از آن باب كه جنبه ي تقليد در آنها بسيار قوي است و بسياري از مسائل را ناآگاهانه نه بر اساس يك الگو عمل مي كنند. والدين در موارد خاص نه آنجا كه زمينه اي مناسب براي آموزش و پرورش فرزند فراهم مي آيد بايد او را وادار به مشاهده و بررسي كنند كه از جمله آنها سير در آفاق و انفس است براي غني تر كردن تجارب كودك، ريشه دار كردن معتقدات و مكتسبات او اين سير ضروري است و همچنين استفاده از تذكر، به مفهوم يادآوري اصول اساسي در تربيت كودك و بهترين وسيله براي اصلاح و رفع عيوب اوست.[19]
6- ضرورت مقدم داشتن تشويق بر تهديد در هدايت و تربيت انسانها. [20] «رسلاً مبشرين و منذرين» (نساء/165)
7- استفاده از مثال[21] «و لقد ضربنا للناس في هذا القرآن من كل مثل» (زمر/27)
8- نظم و تربيت والدين: آنها بايد الگوي نظم و انضباط باشند، نظمي كه كودك زندگي خود را بر اساس آن استوار سازد و انضباطي كه طفل از آن اطاعت بياموزد آن هم توأم با رغبت و احترام و براساس عدل.
9- رعايت حق و عدل: كودك اصول دموكراسي، احترام به انسانيت، رعايت حق و قانون و .... را از طريق والدين ياد مي گيرد[22]«ان الله تعالي يحب ان تعدلوا بين اولادكم حتي في القبل» خداوند دوست دارد كه ميان فرزندان خود حتي در بوسيدن آنها به عدالت رفتار كنيد.5
10- تقوا و پرهيزگاري: اخلاق به معناي مجموعه اي از اصول حاكم بر رفتار و روابط زندگي از خانواده شروع ميشود و اين والدينند كه با روش و هنجارهای خاص خود، در زندگي، درس تقوا و پرهيزگاري به كودكان مي آموزند.
11- اعتراف به اشتباه: والدين فهميده اگر در زندگي خود اشتباهي مرتكب شدند، فوراً بدان اعتراف مي كنند و نشان مي دهند كه آنها هم كامل نيستند اين اعتراف به كودك درس شهامت و شجاعت، اخلاق مي دهد و به او ياد مي دهد كه درباره ي خطاي خود نبايد سماجت كند و سرسختي نشان دهد بلكه در صدد رفع عيب و اصلاح آن خواهد پرداخت1
12- امداد و حمايت كودكان: مساله حمايت و امداد كودكان همچون ديگر ناتوانان در قرآن كريم از پر اهميت ترين مسائل است. «ما لكم لا تقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان»(نساء/75) امداد و حمايت كودكان از تمام راهها نتيجه اش شکفته شدن استعداد آنها و به اوج ترقي رسيدن ايشان است.2
13- تاثير جلب اعتماد: از عبارتهايي كه در نامه ي شريف 31 نهج البلاغه استفاده مي شود كه موفقيت در امر تربيت متوقف است بر جلب اعتماد و تحبيت و اظهار خير خواهي و برانگيختن احساسات و عواطف شخصي كه تحت تربيت و پرورش قرار مي گيرد.[23]
1- ابراز خيرخواهي و برانگيختن عواطف با تكرار كلمه بني كه از آن مهرباني و دلسوزي و دلبستگي فهميده مي شود.
در قرآن كريم اين كلمه (بني) در چند مورد براي بيان و ابراز مهرباني و ملاطفت و دلسوزي بكار گرفته شده: يا بني اركب معنا. (هود آيه 42) قال يا بني لا تفضص روياك، (يوسف آيه 5) يا بني لا تشرك بالله (لقمان آيه 13) يا بني انها ان تك مثقال حبه من خردلٍ، (لقمان آيه 16) يا بني اقم الصلوه (لقمان آيه 17) يا بني اني اري في المنام (صافات آيه 102) [24]
پرورش ديني فرزندان بزرگترين وظيفه زندگي پدران و مادران و نوعي وظيفه شرعي آنان است ، همين نوزادان ناتوان امروز زنان و مردان توانا و پدران و مادران آينده اند و تربيت به عنوان يك امانت در نسلها در گردش است. بايد دانست تربيت صحيح و معمولي اطفال زحمتش به مراتب ساده تر از تربيت مجددشان است. دشواري تربيت به عدم توانايي پدران و مادران و عدم آگاهي و تسلط آنان باز مي گردد وگرنه اگر خود بكوشند ابتدا خود را به عنوان يك الگو مورد تهذيب قرار دهند خواهند توانست دين را در فرزندان خود شكوفا ساخته و فطرتشان را بيدار كنند و راهنماي خوبي براي رسيدن به مقاصد اسلامي داشته باشند.

جمع بندي و نتيجه گيري

از ويژگيهاي مهم آدمي نقش خانواده اوست و همه مكاتب و مذاهب از جمله دين مبين اسلام اهميت ويژه اي براي آن قائل شده است به اندازه اي كه تربیت را از وظايف والدين و حقوق فرزندان مي شمرد. تربيت بايد به نحو صحيح در وجود فرزند شكل بگيرد چرا كه فطرت خداجوي انسان از همان دوران تولد به سمت خداوند جهت دارد. والدين بايد در مسير تربيت همگام با آن، اين نيروي بالقوه را هر چه نزديكتر به دين به صورت پاك و بي آلايش بالفعل تبديل كنند. همانطور كه آيات قرآن فطري بودن آن را تائيد مي كند. تربيت از همان دوران كودكي باعث مي شود فطرت خدا جوي فرزند بصورت كامل شكوفا شده و در مراحل بعدي رشد كه كودك قدري استقلال پيدا مي كند بي راهه ها را به او مي نماياند.
تربيت ديني كه مورد توجه اسلام است هرگز تربيت كودك را به بعد از بلوغ موكول نكرده و از زمان قبل از تولد نكاتي را يادآور ميشود. اهميتي كه دين اسلام به تربيت ديني نوجوانان و جوانان داده است به اين دليل است كه آنها در فردايي نه چندان دور، خود پدران و مادران آينده اند وبايد نسلي ديگر را طبق موازين اصولي دين بپرورانند.
الگوهايي كه در قرآن ذكر شده است با هشداري به والدين از آنها مي خواهد در دين ثابت قدم باشند و فرزندان خود را از همان مراحل اوليه به اصول و فروعش آشنا كرده آنها را هدايت كنند. دين مبين اسلام در آيات و رواياتش ابتدا از والدين مي خواهد اصول دين را به فرزندان خود آموزش دهند و در مسير رشد با توجه به مقتضيات سنشان فروع را به آنها بياموزند. اسلام در آيات و روايات و كردار عمل معصومين (ع) قدم به قدم نكاتي را كه موجب سقوط آدمي يا عزت او ميشود به وي مي آموزد در آن به صراحت از زبان لقمان حكيم مراتب تربيت ديني را با خداشناسي و معاد آموزش مي دهد و با بيان پدران و مادران نمونه حجت را بر والدين تمام مي كند. پس مي توان در اين راستا نظر داد كه تربيت امري اكتسابي است و كودك با تقليد از اطرافيان خود به ويژه در محيط خانواده از والدين، سعي در همانند سازي دارد و دين اسلام كه به سعادت بشري اهميت داده است از همان ابتدا افراد را متوجه اين امر خطير كرده و راهكارهاي مختلف براي رسيدن به مقصد بيان مي كنند و نه تنها از يك روزنه بلكه از تمام جهات راههاي مختلفي را در مسير عاملان تربيت قرار مي دهد و حتي با نگاهي گذرا به آن مي توان ارتباط تنگاتنگ بين دين و روان آدمي را مشاهده كرد.
تربيت ديني تاثير بسزايي در شخصيت و شكل گيري آن دارد و يك كودك در كنار دين مي آموزد كه چگونه بينديشد و چگونه با ديگران ارتباط برقرار كند و در اين ارتباط چه برخوردی با ديگران داشته باشد كه او را به سعادت نه مذلت و خواري رهنمون كند.
در اسلام به اخلاق و كردار، رفتار و محيط اجتماعي كه كودك در آن قرار دارد آنقدر اهميت داده كه براي هر كدام قوانين و مقرراتي را وضع نموده است و از افراط جلوگيري كرده و در هر بعد سخنان گوهرباري را بيان مي دارد و در بعد جسماني براي تغذيه نوزاد و شير مادر اهميت بسيار قائل است و تنها به تغذيه نپرداخته بلكه تحركات جسمي را كه هم در رشد فيزيكي و هم در رشد قواي فكري تاثير دارد عنوان نموده است.
در بعد اخلاق با بيانات بسيار نافذ و سودمند تمام جوانب كار را مد نظر قرار داده و از همان سنين اوليه از حسن خلق و ارتباط با ديگران و تاثير آن در ساخت شخصيتي ممتاز به بحث پرداخته است. در بعد عاطفي به تعادل ارشاد مي كند و نوع برخورد عاطفي را با بيان الگو و نمونه توضيح مي دهد. در بعد عقلي ابتدا با بيان اهميت آموزش به اين امر مهم پرداخته و در شاخه هاي متعدد با هوشياري كامل به عاملان تربيت راهكار نشان مي دهد. و در بعد محيطي و اجتماعي، سالم بودن محيط را در مرحله ي نخست قرار داده و از آنان در كنار ساير عوامل تاثير گذار به عنوان بستري كاملاً حساس و موثر سخن گفته و همه اين ابعاد در كنار هم و با پيوندي ناگسستني پايه هاي شخصيت را مي سازد.
ديدگاه وسيع اسلام در مرحله اوليه رشد كودك نكات دقيق را بيان كرده و با وجود موانع تربيتي در ابعاد مختلف ساكت ننشسته به آدمي راهكار مي دهد. بخش وسيعي از روايات كه در بيان ادب، اخلاق،‌ تكريم و ... است همه در تربيت خلاصه مي شود تربيتي كه مبناي آن دين است نه تربيتي كه در غرب بصورت مادي بدون توجه به بعد معنوي بدان پرداخته شده است.
پس نتيجه مي گيريم: تربيت يك امر ضروري است و شناخت دين در همين راستا به عنوان تربيت ديني يكي از مسئوليتهاي سنگين والدين و خانواده است كه همگام با فطرت، آنچه در درون فرزند بالقوه است را تبديل به بالفعل مي كند.

منابع و ماخذ:

1- قرآن كريم
2- آئين تربيت: انتشارات اسلامي، تهران، 1362، چاپ پنجم، ابراهيم اميني
3- ارزشيابي خلاق در تعليم و تربيت ديني بصيرت گيرا، انتشارات نهج، 1382 چاپ اول، سعيد راصد، فاطمه رمضاني، عليرضا رحيمي
4- اسلام و حقوق كودك: انتشارات دارالتبليغ اسلامي، 1353، چاپ دوم، احمد بهشتي
5- اسلام و تعليم و تربيت بخش دوم تعليم: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بي جا، 1374 چاپ شانزدهم سيد محمد باقر حجتي
6- اصول كافي: انتشارات ولي عصر (عج) تهران، 1377 چاپ دوم، ابي جعفر محمد ابن يعقوب ابن اسحاق الكليني با ترجمه و شرح جواد مصطفوي
7- الحديث: احاديث و ترجمه از كتابهاي گفتار فلسفي، دفتر انتشارات فرهنگ اسلامي ، بي تا، چاپ يازدهم، مرتضي فريد
8- تفسير نمونه ناشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1353 چاپ دوم، مكارم شيرازي و همكاران
9- خانواده در قرآن، انتشارات تبليغات اسلامي ، 1377، چاپ دوم، دكتر احمد بهشتي
10- خانواده و تربيت كودك: دارالتبليغات اسلامي، 1355، دكتر علي قائمي اميري
11- خانواده و نماز: سازمان انجمن اولياء و مربيان، شماره انتشار 114، بي جا، 1379 چاپ دوم، به قلم جمعي از نويسندگان
12- رابطه ي بين والدين و كودكان راه حلهاي جديد براي مسائل قديمي: انتشارات اطلاعات تهران 1381، چاپ دوازدهم دكتر هايم جي كينات، ترجمه سياوش سرتيبي
13- راهنمايي و مشاوره از ديدگاه اسلام انتشارات تبليغات اسلامي ، 1379، چاپ اول، محمدرضا مطهري
14- سيره تربيتي پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) تربيت فرزند: پژوهشكده حوزه و دانشگاه قم، الحادي، 1380، چاپ اول، سيد علي حسين نژاد، زير نظر عليرضا اعرابي
15- شرح و تفسير لغات قران براساس تفسير نمونه: انتشارات آستان قدس رضوي مشهد، 1374، چاپ اول، جعفر شريعتمداري
16- صحيفه كامله سجاديه، الهادي قم، 1376، چاپ اول، ترجمه عبدالجواد ابراهيمي، محسن غرويان

پی نوشت ها:

1- همان منبع – ص 30
1- تفسير نمونه مكارم شيرازي ج 13 ص 342
2- ترجمع تفسير الميزان، اسلامي بي تا، استاد علامه طباطبايي، مترجم محمدباقر موسوي همداني ج 14 ص 361 (با تلخيص)
3- نرم افزار جامع قرآن كريم تفسير كشف الحايق ج 2 ص 415
1- مربي نمونه تفسير سوره لقمان، تبليغات اسلامي قم، 1381 چاپ هفتم، آيت الله جعفر سبحاني ص 180 -168 (با تلخيص)
1- خانواده و نماز جمعي از نويسندگان ص 75
2- تفسير نور انتشارات وزارت ارشاد اسلامي، تهران، 1383 محسن قرائتي ج 9 ص 261-260 (با تلخيص)
1- تفسير نور محسن قرائتي ج 9 ص 260
2- گفتار فلسفي كودك محمد تقي فلسفي ص 198
1- خانواده در قرآن دكتر احمد بهشتي 237
2- تفسير بيان برگرفته از تفسير عظيم مجمع البيان مهدي بيستوني ج 21 ص 189-188
1- خانواده در قرآن دكتر احمد بهشتي ص 238
1- خانواده در قرآن دكتر احمد بهشتي ص 239
2- تفسير راهنما، تبليغات اسلامي، قم، 1379، چاپ دوم اكبر هاشمي رفسنجاني و جمعي از محققين مركز فرهنگ و معارف اسلامي ج 4 ص 30
3- معارف اسلامي ج 4 ص 30
4- همان منبع ص 171
1- همان منبع ص 37
2- همان منبع ص 70
1 - خ تعليم و تربيت در نهج البلاغه عبدالمجيد زهادت ص 144
2- تفسیر راهنما – رفسنجانی ج 4 ص 179
3- تعلیم و تربیت در نهج البلاغه ، عبدالحمید زهادت ص 190
4- خانواده و تربیت کودک دکتر قائمی امیری ص 264 ( با تلخیص )
5- نهج الفصاحه ابوالقاسم پاینده حدیث 754 ص 152
1- خانواده و تربیت کودک دکتر قائمی امیری ص 264 ( با تلخیص )
2- تعلیم وتربیت در نهج البلاغه ، عبدالحمید زهادت ص 144
[24] - همان منبع ، ص 147

 
دوشنبه 10 مهر 1391  1:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خانواده از منظر قرآن

خانواده از منظر قرآن

عذرا طباطبایی حکیم
چکیده

خانواده ، نهادی است که با وجود تحولات اساسی جامعه، در اهداف و کارکردهای خود ثابت مانده و هنوز در همه جوامع اهمیت اساسی دارد. خانواده، مناسب‏ترین نظام برای تأمین نیازهای روحی و معنوی بشر است و بهترین بستر را برای تأمین امنیت و آرامش روانی اعضا، پرورش نسل جدید، اجتماعی کردن فرزندان و برآورده ساختن نیازهای عاطفی افراد فراهم می‏آورد. در عصر حاضر، با اثرپذیری از تحولات اجتماعی، صنعتی و علمی، در بیشتر جوامع از جمله ایران، مشکلات متعددی برای خانواده پدید آمده است. اختلاف‏ های خانوادگی، طلاق، فرزندان بی‏سرپرست و بزه‏کاری نوجوانان و جوانان، نشان دهنده مشکلات اساسی در خانواده‏های ماست. در این مقاله، به این کانون پر از مهر و نیز آسیب‏شناسی آن می‏پردازیم.و ویؤگی های آن را از دیدگاه قرآن بیان می کمنیم .

اشاره

خانواده از ابتدای تاریخ تاکنون، به عنون اصلی‏ترین نهاد اجتماعی، زیربنای جوامع و خاستگاه فرهنگ‏ها، تمدن‏ها و تاریخ بشر بوده است. پرداختن به این بنای مقدس و بنیادین و هدایت آن به جایگاه واقعی‏ اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انسانی و غفلت از آن، موجب دور شدن بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطه نابودی بوده است. اسلام به عنوان مکتبی انسان‏ساز، بیشترین توجه را به والایی خانواده دارد. از این رو، این نهاد مقدس را کانون تربیت می‏شمرد. نیک‏بختی و بدبختی جامعه انسانی را نیز به صلاح و فساد این بنا وابسته می‏داند و هدف از تشکیل خانواده را تأمین نیازهای عاطفی و معنوی انسان از جمله دست‏یابی به آرامش برمی‏شمارد.

کارکرد و جایگاه خانه در قرآن

واژه ی بیت به معنای خانه ، هفتاد و یک بار با مشتقات آن در صیغه های بیت و جمع آن بیوت در قرآن کریم آمده است . این کلمات در دوازده مورد با مصداق بیت الله، یعنی کعبه (خانه خدا ) ، دو مورد برای بیت عتیق ، دومورد بیت معمور و باقی به معنای خانه همان محیط مخصوص زندگی خانواده ، آمده است .
با نظر به آیات الهی و پرداختن آیات متعددی در قرآن به کلمه بیت ، چنین به دست می آید که این مکان مسقف محدود که محل اجتماع و زیست جمعی بشر و اولین محیط رشد و پرورش است ، مورد عنایت حق بوده و بر حسب کارایی وجایگاهش درحیات انسانی ، از اهمیت بسزایی برخوردار است . د راینجا به بعضی از این موارد اشاره می شود :

محل تسکین:

اولین کارکرد خانه ، تامین آرامش جسم و تسکین جان اعضای آن است که البته مرهون امنیت همه جانبه ی این محیط برای اعضاست . فضای محدود و امن خانه ، حریمی برای ابراز احساسات بیان اسرار ، ارضای غرایز و تامین نیازهای جسمی و روحی انسان است . این سکونت و امنیت را خداوند به خود نسبت می دهد و می فرماید : و الله جعل لکم من بیوتکم سکنا : خداوند از خانه های شما محل سکونت و آرامش برایتان قرار داد.[1] واژه سکن به معنای هر چیزی است که انسان به وسیله ی آن تسکین یابد .[2] انسان علاوه بر نیاز به سکونت در خانه ، به محلی برای تسکین آلام روحی ، رها شدن از برخی قیودات اجتماعی ، استراحت به نحو دلخواه ، خلوت کردن و راز و نیاز با خدا و محرمان نیاز دارد . اگر خانه تامین کننده این نیازها نباشد ، مسکن نخواهد بود.

محل ذکر و تلاوت آیات الهی:

واذکرن ما یتلی فی بیوتکن من آیات الله و الحکمه
به یاد آورید آنچه در خانه هایتان از آیات و حکمت تلاوت شده است.3
آیه خطاب به همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) است و نکاتی از آن برداشت می شود :
فضایلی که از خانه و خانواده نصیب انسان می شود ، ارزشمند است و باید برای به کار گیری در زندگی حفظ شود .
خانواده ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) الگوئی برای همه خانواده ها است ؛ لذا باید بیش از دیگران مراقب امتثال اوامر الهی باشند . هر فرد باید حافظ شئون ، موقعیت و آبروی خانواده خود باشد .
محیط آرام و مانوس خانه ، آن را مکانی مورد احترام و عنایت قرار داده است ؛ اما چنان چه این محل معبدی برای بندگی و ذکر حق واقع شود ، خداوند آن را رفیع وعظیم می گرداند ، چنانکه خطاب به رسول گرامیش می فرماید : فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والاصال[3]
رفعت و علو حقیقی خاص خداوند متعال است ؛ خانه ای که مسجد خداوند ومحل تسبیح اوباشد،نیز عظیم و رفیع است .
آنچه از آیه فوق و تفسیر مرحوم علامه طباطبائی (المیزان) استفاده می شود ، این است که اگر خانه از هر پلیدی و لوثی منزه بماند و به ذکر خدا و عبادت او مزین شود ، رفعت می یابد و از یک چهار دیواری سرد و بی روح خارج می شود و هر چه صبغه ی الهی و معنویش بیشتر شود ، مقامی رفیع تر که مصداق کامل آن کعبه، خانه ی خدااست .[4]

محل رابطه ای قدسی:

فاذا دخلتم بیوتا فسلموا علی انفسکم تحیه من عندالله مبارکه طیبه[5]
مقصود از سلام کردن بر خود ، سلام بر اهل خانه است و اگر در اینجا نفرمود : بر اهل آن سلام کنید ، خواست یگانگی مسلمانان با یکدیگر را برساند ؛ چون همه انسانند وخدا همه را از یک مرد و زن خلق کرده است. علاوه بر این،همه مومنندوایمان،ایشان را جمع کرده،چون قوی تر از وهم و هر عامل دیگری برای یگانگی است .خداوند می فرماید : بر اهل خانه سلام کنید ؛ از آنجا که سلام بیان تحیتی مبارک از نزد پروردگار است ، عالی ترین ایجاد رابطه میان اعضای خانواده آن است که با تحیت و سلام بر یکدیگر برخورد کنند و یاد خدا میان آنان باشد . این رابطه قدسی اگر درخانه برقرار شود ، به طور قطع به جامعه نیز کشانده خواهد شد .پس حقیقت سلام ، گسترش امنیت و سلامتی در میان انسان هاست .

لزوم حفظ حریم خانه:

از نظر قرآن ، خانه در مقام و جایگاه بالایی قرار دارد ؛ به قدری که حفظ حریم آن بر همگان توصیه شده است . خداوند متعال می فرماید : یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا[6]
حصر در آیه مذکور به این معناست که خداوند ورود به خانه ی غیر را بدون اذن و سلام ممنوع می کند . حرمت این حریم را مقدس می دارد و ضرورت حاکمیت یک فرهنگ صحیح و صمیمی را در برخورد با اهل خانه بیان می کند و می آموزد که اهل بیت باید درروابط با یکدیگر ، علاوه بر رعایت همه ی شئون انسانی در برخوردشان ، از راه تکلم که نزدیک ترین و شایع ترین ارتباط است ، نیز این یگانگی را بیان کنند و سلام واژه ای است که این پیام را دارد ؛ علاوه بر آنکه آرزوی سلامت و امنیت از جانب سلام کننده را ابلاغ می کند . از عدی بن ثبات روایت است : زنی انصاریه به نزد رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد و عرض کرد : من درخانه خویش گاه گاه در شرایطی هستم که نمی خواهم هیچ کس مرا ببیند ، در این حال اگر پدر ، فرزند یا مردی از خویشان من وارد شوند ، چه کنم ؟ در جواب، آیه فوق فرو فرستاده شد
تستانسوا یعنی تستاذنوا گفته شده است که استیناس طلب انس است[7] و به این معنی است که در هیچ خانه ای که ملک شما نیست وارد نشوید تا مطمئن شوید فردی در آن است و آنگاه اجازه بخواهید . ابن عباس گفت : در این آیه تقدیم و تاخر است ؛ یعنی حتی تسلموا و تستاذنوا ، یعنی حتی تقولوا السلام علیکم ، ادخل ؛ سلام مستحب است و استیذان واجب [8] در آیه 28 از سوره ی میارکه ی نور نیز ، ورود به هر خانه ای مشروط به اجازه یافتن از سوی صاحب خانه شده است . فان لم تجدوا فیها احداً فلا تدخلو ها حتی یوذن لکم [9] اگر درخانه کسی را نیافتید ، تا اجازه دریافت نکرده اید ، واردنشوید .
علاوه بر این حکم عمومی ، در آیه 53 از سوره احزاب نیز ورود به خانه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بدون اذن منع شده است : یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم
ای ایمان آورندگان به خانه پیامبرواردنشوید مگر آنکه به شما اجازه دهد.

اهمیت خانواده در دوران کودکی

نوزاد، نخستین تعامل خود با محیط را در خانواده آغاز می‏کند. در این کانون اولیه، نخستین اثرگذاری و اثرپذیری آغاز می‏شود و کودک اندک اندک در فرآیند رشداجتماعی قرار می‏گیرد. به نظر روان‏شناسان، سال‏های اولیه کودکی، در رشد شخصیت و آینده او نقشی بسزا دارد. بیشتر شناخت‏های کودک از خود، اطرافیان و محیط نیز در این دوران شکل می‏گیرد. میزان سلامت جسمانی و روانی کودک، بسته به ارتباطی است که خانواده با وی دارد و اینکه تا چه حد تلاش می‏کند نیازهای او را برآورده سازد. کودکانی که در این سال‏ها از نظر عاطفی و امنیتی در خانواده تأمین نمی‏شوند، به انواع سختی‏ها دچار می‏گردند. مشکل این کودکان، بیشتر با شیطنت‏ها، دروغ‏گویی‏ها و حرف نشنیدن‏های ساده آغاز می‏شود و با توجه به وضع نابسامان خانواده، به بزه‏کاری‏ها و جنایت‏های دوران بزرگ‏سالی می‏انجامد.

اهمیت خانواده در دوران نوجوانی

ویژگی مهم دوران نوجوانی، استقلال‏طلبی نوجوان است. او می‏خواهد به شیوه‏ای، رشد و استقلال خود را به خانواده ثابت کند. بر این اساس، فاصله میان خود و خانواده را بیشتر می‏کند و به گروه هم‏سالان نزدیک می‏شود. در صورتی که خانواده در این دوران با کارکردهای اساسی خود آشنا نباشد و ویژگی‏های دوران نوجوانی را نشناسد، کارکرد تربیتی درستی نخواهد داشت. چه‏ بسا رفتارهای نادرست اعضای خانواده و فضای نامناسب آن، نوجوان را بیشتر از این محیط دور سازد .

عوامل امنیت و ثبات خانواده

رشته حیات خانواده باید چنان استوار باشد که هیچ عاملی نتواند آن را از هم بگسلد. برای حفظ خانواده از فروپاشی باید از همان آغاز مراقب بود و کنترل‏های لازم را انجام داد. عواملی که سبب حفظ خانواده از خطر و آلودگی‏ها می‏شود، بسیار و متنوع است؛ زیرا بخشی از آنها به خود زن و مرد، بعضی به اجتماع و برخی نیز به دولت و حکومت برمی‏گردد. عواملی چون پاکی، تقوا، حفظ عفت، رعایت حقوق، شرکت در غم و شادی یکدیگر، وجود فرزند، محدود کردن خواسته‏ها، تحمل یکدیگر، پاکی مردم، نظارت اجتماعی، کنترل عوامل مزاحم، کنترل مراکز فساد، اجرای قوانین، ارشاد عمومی، تشویق به ازدواج، آسان‏سازی ازدواج، دادن امتیاز شغلی به متأهل‏ها و کنترل مسئله طلاق، همگی می‏توانددر حفظ و ثبات حیات خانواده مؤثر باشد .

تعريف خانواده از منظر قرآن

اهميت خانواده و نقش آن درجامعه بشرى از رهاورد تأمل و تفكر در دو بعد وجودی انسان آشكار مى گردد. خانواده يك واحد اجتماعى است كه هدف از آن در نگاه قرآن, تأمين سلامت روانى براى سه دسته است; زن و شوهر, پدر و مادر و فرزندان. همچنين هدف, ايجاد آمادگى براى برخورد و رويارويى با پديده هاى اجتماعى است. در آيه 74 سوره فرقان مى خوانيم:(والذين يقولون ربّنا هب لنا من أزواجنا قرّة أعين و اجعلنا للمتقين إماماً)و كسانى كه مى گويند خداى ما ما را از همسران مان نور چشمان ببخش و ما را رهبر پرهيزكاران گردان.اين آيه بر اهميت خانواده و پيش آهنگى آن در تشكيل جامعه نمونه انسانى اشاره دارد, چنان كه پيوندهاى سالم و درخشان خانوادگى را ايده آل پرهيزكاران معرفى مى كند. در درون واحد اجتماعى خانواده پدر و مادر از آغاز تولد كودكان به عنوان الگو براى آنان مطرح هستند, نقش و معناى اهميت خانواده در بهسازى وضعيت بشر نيز در همين واقعيت نهفته است. در نگاه پيشوايان دين, باورها, چگونگى زندگى, عادتها, تمايلات و اهداف والدين از مهم ترين عوامل تأثيرگذار بر كودكان هستند. بنابراين نوع رفتار والدين در هماهنگ سازى خواستها و تمايلات خودشان از يك سو و تمايلات خانوادگى و اجتماعى از سوى ديگر و همچنين تلاش پيوسته آنان براى تأمين رفاه و سلامتى روانى خانواده و نوع برخوردشان با وظايف دينى و اجتماعى از عوامل ايجاد هسته تعاون و همكارى اجتماعى در كودك شمرده مى شوند. ارزش خانواده پيش از هر چيز بر پايه مودّت و دوستى بين اعضاى آن استوار است;اعضايى كه انجام حقوق متقابل, آنان را در كنار يكديگر نگاه داشته است و اگر اين جريان بر اساس دوستى و تفاهم و بركنار از منيّت ها ادامه يابد به كمال انسانى مورد انتظار خواهد انجاميد. از نگاه قرآن, خانواده, مدرسه محبت و دوستى است; در آيه 21 سوره روم آمده است: (و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة إنّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكّرون)از نشانه هاى او اين است كه از خود شما جفتهايى براى شما آفريد تا نزد ايشان آرامش يابيد, و ميان شما دوستى و مهربانى برقرار ساخت. همانا در اين نشانه هايى است براى آنان كه مى انديشند.در اين آيه چند نكته و نقطه با اهميت درباره خانواده وجود دارد كه شايسته بررسى است:
1. أزواجاً من انفسكم; همسرانى از خودتان. بر اساس اين تعبير, رابطه و پيوند زن و شوهر يكى از ابعاد مهم خانواده است. چنان كه پيش تر اشاره كرديم انسان موجود اجتماعى است كه رشد, شكوفايى و تكامل او در گرو ارتباط با ديگران و سختيها و مشكلات اين مسير مى باشد; چرا كه راه كمال بى پايان است. و در هر مرحله از مراحل زندگى و رشد, يك سلسله نيازهاى ويژه درونى وجود دارد كه خود را در عمل ارتباط با ديگران نشان داده و انعكاسى از نياز درونى انسان نسبت به خواسته ها و ايده آل هاى اوست. پيوند ميان زن و شوهر چيزى جز پيوند دوستى پيراسته از هر انگيزه ديگر نيست. در خانواده است كه نقاط ضعف و قوت شخصيت انسان بدون هيچ گونه ترس يا ملاحظه اى آشكار مى شود, خانواده محيطى است كه امكان درمان مشكلات به صورت طبيعى در آن فراهم است, زيرا با بردبارى, محبت, وفادارى و اطمينان متقابل زن و شوهر زمينه شناخت نقاط منفى شخصيت و بررسى آنها و رهايى از چنگ آنها با خودسازى بيش از هر جاى ديگر ميسر مى شود. بنابراين در نگاه اسلام, آلودگيهاى درونى بدتر از زشتيهاى بيرون است و محيطى كه در آن امكان ظهور و بروز نقاط منفى شخصيت بدون ترس از كيفر وجود دارد ـ كه همان خانواده است ـ از اين ويژگى نيز برخوردار است كه امكان رهايى از آن ضعفها نيز در آن فراهم است. به هر حال با نيروى عشق و محبت مى توان به دشوارترين مقصودها رسيد.
2. و جعل بينكم مودّة; ميانتان دوستى برقرار ساخت. دومين نقطه مهم در خانواده محبت بين زن و شوهر است; آنها با تعامل دوستانه و همكارى در مسير شناخت خود و خداى خود به آرامش مى رسند و در وادى امن الهى گام مى نهند; از همين رو تعبير (لتسكنوا اليها) در آيه شريفه آمده است.
3. لتسكنوا; تا آرامش يابيد. (سكنى) دست يافتن به مقام سكونت و آرامش است, و اين تعبير در قرآن اشاره به اين واقعيت دارد كه آرامش, مقام و موقعيتى است كه انسان در پهنه هستى بايد بدان دست يابد و از ديدگاه قرآن وظيفه خانواده زمينه سازى براى همين هدف است, حال چه براى زن و شوهر, يا كسانى كه راه آنان را ادامه مى دهند; يعنى فرزندان.
4. رحمة; اصل مهربانى. الفت زن و شوهر و همكارى آن دو با نيروى عشق و محبت در مسير كمال, رحمت ومهربانى را براى خانواده و ديگران به بار مى آورد, پس پيوند سالم است كه ضامن فراهم شدن زمينه مناسب براى ارتباط مسؤولانه و ماندگار است و اين چيزى است كه نوگامانى كه در آغاز راهند, از آن الگو مى گيرند و در روابط آينده شان با جامعه به عنوان سرمشق بدان مى نگرند. پيامدهاى رفتار والدين بيشتر از نقش محسوس آنان در روابط شان با فرزندان است, بلكه نوع تعامل والدين با يكديگر سنگ بناى شخصيت روانى فرزندان را مى نهد كه اگر سالم بود, رحمت به بار مى آورد. منظور از سازگارى و هماهنگى ميان زن و شوهر, بيشتر, تلاش در جهت تعالى و تكامل دوسويه با وجود تفاوتهاى طبيعى و ذاتى است تا توافق و تفاهم ميان آنها. بنابراين چنان كه يك سرى تفاوتهاى فيزيولوژيكى ميان زن و مرد وجود دارد, يك سلسله تفاوتهاى مهم روانى نيز دارند; چنان كه آيات كريمه زير بدين نكته اشاره دارد:(و الليل إذا يغشى. والنهار إذا تجلّى. و ماخلق الذكر و الأنثى. إنّ سعيكم لشتّى) [10] با اين حال تا آنجا كه به روحيات و ويژگيهاى شخصيتى مربوط مى شود, تفاوت آنها همچون تفاوت فيزيولوژيك نيست و ارتباط به بعد زنانگى و مردانگى افراد ندارد. اين شرايط اجتماعى, خانواده و فرهنگ است كه عوامل مؤثر در شخصيت افراد به شمار مى آيد و دوگانگى هايى در چگونگى رفتار و كارهاى زن و مرد مى آفريند. اينجاست كه رسالت خانواده يعنى تفاهم و دوستى متقابل براى كنار آمدن و تعامل با ميلها و گرايشهاى متفاوت به عنوان عناصر تشكيل دهنده واحد شخصيت انسان, به صورت دقيق تعيين مى شود. چيزى كه راستى, اطمينان, فروتنى, تقوا و پرهيز از خودمحورى را مى طلبد و فرزندان را وا مى دارد تا از آن در روابط اجتماعى شان با ديگران الگو بگيرند, به گونه اى كه تفاوتهاى فردى, اجتماعى و فرهنگى ديگران را همچون تفاوتهاى پدر و مادرخودشان از عوامل تكامل بدانند و اين گونه تعامل است كه زمينه تفاهم بين ملتها و سازگارى بين باورهاى گوناگون را فراهم مى كند و سبب صلح و امنيت در سطح بين المللى مى گردد. پدر و مادر مسؤول تربيت فرزندان شان به چنين روشى هستند و بر اساس حديث شريف پيامبراكرم(ص) فرزندان, امانتهايى در دست پدر و مادرند كه بايد از آنها مراقبت كنند, بدون اينكه احساس مالكيت نسبت به آنان داشته باشند. فرزند در رشد و بالندگى خود نيازمند عطوفت و مهربانى پدر و مادر است, كه اين محبت و مهربانى دو اثر اساسى دارد: يك. هسته ضرورى تكامل و ايجاد اطمينان اوليه در روح كودك است. دو. زمينه پيدايش روح دوستى و مهربانى در ارتباط كودك با ديگران مى شود.
فرزندان نيز يك سلسله مسؤوليتهايى در برابر والدين دارند. از ديدگاه قرآن شايسته است كه رفتار فرزندان در برابر پدر و مادر آميخته با احترام و محبت باشد; خداوند مى فرمايد: (فلاتقل لهما أفّ) و بر فرزندان لازم است كه از پدر و مادر خويش نگهدارى و مراقبت كنند, همان گونه كه در سوره اسراء مى فرمايد: (و قضى ربّك ألاّ تعبدوا إلاّ ايّاه و بالوالدين إحساناً إمّا يبلغن عندك الكبر أحدهما أو كلاهما فلاتقل لهما أفّ و لاتنهرهما و قل لهما قولاً كريماً. و اخفض لهما جناح الذلّ من الرّحمة و قل ربّ ارحمهما كما ربّيانى صغيراً)[11] پروردگارت مقرر فرمود كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد, چنانچه يكى يا هر دوى آنها نزد تو به پيرى رسند به ايشان سخنى رنجش آور نگو و بر سرشان فرياد مكن و با ايشان سخنى كريمانه بگو. و با آنان مهربانانه فروتنى كن و بگو پروردگارا همان گونه كه آنها مرا در كودكى پرورش دادند تو نيز آنها را مشمول رحمت خويش گردان. بى گمان اين احترام گذاشتن به معناى دعوت فرزند به تقليد و رهروى از پدر و مادر بدون تفكر و انديشه نيست, زيرا اين كار از نگاه قرآن نادرست است. از ديدگاه قرآن هر انسانى بايد با فكر وانديشه خودش راه درست از نادرست, هدايت از ضلالت را تشخيص دهد, چنان كه در آيه 21 سوره لقمان مى خوانيم: (و إذا قيل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما وجدنا عليه آباءنا أو لوكان الشيطان يدعوهم الى عذاب السعير) وچون به ايشان گفته شود از آنچه خدا فرستاده پيروى كنيد, گويند ما آنچه پدرانمان را بر آن يافته ايم پيروى مى كنيم ؟ آيا هر چند شيطان به آتش دوزخشان فرا خواند.از سوى ديگر تأكيد همواره بر نقش اصلى خانواده در رشد فرزندان و تكوين شخصيت آنان, نبايد اين گونه تفسير و فهميده شود كه انسانى كه به بلوغ رسيده است, قدرت بر تحول وجودى و تكامل ندارد, زيرا انسان در هر حال مسؤول كارهاى خويش است: (كلّ نفس بماكسبت رهينة). اگر در اين زمينه دچار عقب ماندگى شد پدر و مادر او مسؤول نيستند, چنان كه اگر كار نيكى انجام داد پاداش مى گيرد. خداوند در آيه 21 سوره طور فرموده است: (والذين آمنوا و اتبعتهم ذريّتهم بايمان ألحقنا بهم ذريّتهم و ماألتناهم من عملهم من شىء كلّ امرء بما كسب رهين) و آنان كه ايمان آوردند و فرزندانشان در پى ايشان رفتند, آنان را بديشان ملحق مى كنيم و از عمل ايشان چيزى نمى كاهيم; هركه در گرو كارهاى خويش است.به رغم دلالتهاى روشن قرآن بر تساوى زن و مرد, متأسفانه در برخى جوامع اسلامى, زن در خانواده يا در سطح جامعه در معرض ستم قرار دارد. البته اين بدان معنى نيست كه زن در كشورهاى اروپايى وضع بهترى دارد و ازموقعيت شايسته انسانى برخوردار است, بلكه در آنجا نيز زن مورد ستم است اما به شكلى ديگر. ييكى از علتهاى ستم بر زن, ساز وكارها و باورهاى رايج جامعه است. ديگر اينكه زن در طول تاريخ به طور مستقيم به سراغ متون و فهم و تفسير آنها نرفته است تا بتواند حق خود را اثبات كند, بلكه بيشتر موارد اين كار را به مرد وانهاده است. علاوه بر اين دو, علت سومى نيز براى عقب ماندگى زن در جوامع اسلامى وجود دارد و آن در آميختگى دو بعد وجودى انسان در مقام فهم حقوق زن است: 1. بعد جنسى زن ومرد; 2. بعد معنوى و الهى.
زن و مرد اگر چه از نظر فيزيولوژيك متفاوتند, ولى از ناحيه روحى و معنوى هر دو انسان هستند: (انّ اكرمكم عندالله اتقاكم). از نگاه اسلام, انسان تا هنگامى كه از بند كششها و وابستگى هاى مادى آزاد است رو به سوى كمال و رشد معنوى در حركت است و زمينه اين رشد در هر دو جنس زن مرد فراهم است. بنابراين تكيه بر جنسيت در حقوق خانواده ـ يعنى جايى كه ارزش پيوند و يگانگى در چارچوب روابط فيزيولوژيك محدود نمى ماند ـ به عقب ماندگى زن مى انجامد. با توجه به همين واقعيت تبعيض و نابرابرى بين زن و مرد در برخى خانواده هاى مسلمان, گروهى از منتقدان مغرض غرب و شرق گمان كرده اند كه حقوق زن در اسلام كمتر از حقوق مرد است. در پاسخ اينان بايد گفت كه جست و جو و دريافت ما از اسلام و قرآن چيز ديگرى است. ما به قرآن به عنوان يك مجموعه مرتبط و هماهنگ نگاه مى كنيم, چنان كه در خود قرآن نيز آمده است كه آياتش برخى محكم و برخى متشابه است و فهم و تبيين بعضى از آيات در پرتو بعضى ديگر خواهد بود. ما براى تنظيم حقوق خانواده به صورت عادلانه از روش زير استفاده مى كنيم: 1. زن و مرد در قرآن از نظر آفرينش برابرند. در آيه نخست سوره نساء آمده است:(يا ايها الناس اتّقوا ربّكم الّذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً)
2. فرصتهاى رسيدن به مراحل رشد و كمال بشرى براى زن و مرد همسان است; دراين زمينه آيه 13 سوره حجرات مى گويد: (يا أيها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم…)
3. زن و مرد در پاداش نيز برابر هستند; در اين زمينه آيه 35 سوره احزاب قابل توجه است. براى تحقق بخشيدن عادلانه به اين سه زمينه كه قرآن بارها از آنها ياد كرده است, بايسته است كه شرايط پيشرفت و كمال براى زن و مرد به صورت يكسان فراهم گردد. قرآن در بيشتر موارد, مردم را به تدبّر, تفكر و انديشيدن در مسائل مربوط به انسان و طبيعت فرا مى خواند و به فهم و شنيدن آيات الهى و عبرت گرفتن از آنها ترغيب مى كند. قرآن هميشه ايمان را با عمل شايسته مترادف و در كنار يكديگر مى آورد. آيا مى توان دو عنصر زمان و مكان را در عمل شايسته ناديده گرفت؟ پيش از طلوع اسلام, زن كمترين حقى نداشت; دختران را زنده به گور مى كردند, مرد حق داشت تا هر چند بار كه دلش مى خواست ازدواج كند. آموزه هاى اسلام براى تثبيت حقوق زن, در آن زمان پديده اى كاملاً جديد و پيشرفته بود, زيرا دين اسلام براى دگرگون سازى و پيشرفت انسان آمده بود, و بهترين راه براى رسيدن به اين هدف, تغيير گام به گام و تدريجى است, زيرا تغيير يك روزه و دگرگون كردن يك باره سنتها و عادتهاى اجتماعى نه درست بود و نه سودمند. اما امروز با توجه به همان حقايق قرآنى كه ياد شد; يعنى تأكيد بر برابرى ارزش وجودى زن و مرد و فراخوانى مردم به تفكر و انديشيدن در آيات روشن الهى و نتيجه گيرى عبرتها و نكات حكيمانه از آنها, مى توان گفت كه حقوق زن و مرد در خانواده مساوى است و معيار در مديريت هر يك از زن و مرد در امور خانواده, تقوا و شايستگى است نه جنسيت. دراينجا بايسته است نكته ديگرى مورد توجه قرار گيرد و آن اينكه اگر زن و مرد نتوانستند به تفاهم و يگانگى مورد انتظار برسند و ناهمدلى هاى ناشى از نوع رابطه و رفتارشان آنان را از يكديگر دور كرد, اسلام در چنين حالتى طلاق را به رغم ناپسندى و نكوهيدگى آن به عنوان راه حل پيشنهاد مى كند.

خانواده و پیامبران

خانواده، کوچک‏ترین واحد اجتماعی و در عین حال، بزرگ‏ترین و اثرگذارترین واحد تربیتی در جوامع به شمار می‏آید، به گونه‏ای که می‏تواند منشأ تحول فردی و اجتماعی و رشد ارزش‏های انسانی در میان اعضای آن باشد. خانواده، مهم‏ترین نهادی است که فرد در آن پرورش می‏یابد. بنابراین، سرمایه‏گذاری و توجه هرچه بیشتر به این نهاد مقدس، از رسالت معلمان به ویژه پیامبران و پیشوایان ادیان قرار گرفته است. امروز نیز بشر همین رویکرد را پی می‏گیرد تا جایی که دولت‏ها به رشد و توسعه کیفی خانواده توجه می‏کنند و می‏کوشند با در اختیار قرار دادن امتیازها و تسهیلات رفاهی، آموزشی و مشاوره‏ای، به ارتقای سطح بهداشت و سلامت روانی خانواده کمک کنند؛ زیرا این کار، بر تربیت نسل آینده اثر مستقیم خواهد داشت.

خانواده ‏های الگو در اسلام

اولیای دین همواره در زندگی خویش به دو اصلِ اهمیت پیروی از الگوی شخصیتی و رفتاری و اعتبار آن توجه داشته و بر همین اساس، مردم را به پیروی از الگوهای مناسب دعوت کرده‏اند. یکی از این الگوهای مناسب رفتاری از دیدگاه قرآن، حضرت ابراهیم علیه‏السلام است. افزون بر وی، خداوند در قرآن کریم، به افراد اعلام می‏کند که پیامبر اعظم علیه‏السلام ، الگویی نیکو برای پیروی است. امام علی علیه‏السلام که از نزدیک، شاهد همه رفتارها و شیوه ‏های زندگی رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله بود، ایشان را بهترین سرمشق می‏داند که همگان را برای همانندسازی کافی است. بر اساس آیات قرآن، پیامبر اعظم صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله و خانواده او، ویژگی‏های شخصیتی و رفتاری بسیار مناسب و به دور از هرگونه نابهنجاری رفتاری، شخصیتی و اخلاقی دارن . .

آسیب ‏شناسی خانواده

یکی از بزرگ‏ترین مشکلات اجتماعی در جامعه کنونی، دعواهای خانوادگی است که ارکان خانواده را سست می‏کند و سلامت روانی اعضای آن را به خطر می‏اندازد. آسیب‏ها و ستیزه‏های خانوادگی، پدیده‏ای بسیار پیچیده و چند وجهی است که باید آن را از دیدگاه‏های گوناگون روانی، اجتماعی، اقتصادی، حقوقی و ارتباطی بررسی کرد. شاید همان‏گونه که زندگی هر انسان، یکتا و منحصر به فرد است، زندگی مشترک هر زوج جوان نیز منحصر به خودشان باشد. با وجود این، پرداختن به موضوع آسیب‏شناسی خانواده برای دست یافتن به راهبردهای پیش‏گیری، یکی از مهم‏ترین مسائل ضروری آموزش خانواده است؛ زیرا بدون شناخت عوامل، دست‏یابی به راه‏های درمان امکان‏پذیر نخواهد بود. سخن از آسیب‏ شناسی خانواده، سخن از عواملی است که بهداشت روانی خانواده و ازدواج را تهدید می‏کند.

طلاق

نبود عشق در زندگی زناشویی در کنار دیگر عوامل، زمینه ‏ساز پدیده طلاق است. آثار ویران‏گر طلاق، برای زوجین و فرزندان بسیار چشم‏گیر است. بالا بودن گرایش به طلاق و دعواهای دامنه‏داری که روزگاری همراه با تلخ‏کامی را برای تمامی اعضای خانواده رقم می‏زند، در این زمینه تأمل‏برانگیز است. نکته مهم این است که به دلایل گوناگون، شمار اندکی از زندگی‏های مشترک در جامعه ما به طلاق می‏انجامد، ولی نبود عشق که به نسبت‏ها و شدت‏های گوناگون نمود پیدا می‏کند، جلوه‏های بسیار متفاوتی می‏تواند بیابد که دل‏زدگی در روابط زناشویی و نارضایتی از زندگی مشترک، نمونه آن است. به هر حال، برآورده نشدن نیازهای عاطفی افراد، ساختار زندگی مشترک را بسیار سست می‏سازد و زمینه را برای از هم گسستن پیوند آماده می‏کند.

ریشه ‏های اختلاف‏ خانوادگی

در بررسی عواملِ مشکلات خانوادگی که گاه خانواده را به فروپاشی کامل می‏کشاند، به مواردی متعدد برمی‏خوریم که در گستره‏ای از مسائل روانی، اجتماعی، فرهنگی، دینی، اقتصادی و جسمانی جای می‏گیرد. کم‏سن و سالی زن و مرد، تفاوت زیاد در بهره هوشی، چگونگی روابط کلامی و غیرکلامی، اختلاف بسیار در تحصیلات، توقع مادی زیاد در خانواده، بیماری‏های جسمانی که سازگاری‏های جدی‏تری را می‏طلبد، اعتیاد، نازایی زن یا مرد، بی‏ توجهی اعضای خانواده به باورهای دینی و انجام رفتارهای خارج از محدوده مجاز شرعی، آزار دادن والدین و ناخشنود ساختن آنها، از جمله عوامل پیدایش اختلاف‏های خانوادگی است

اصلاحا ت خانوادگی از دیدگاه قرآن

افراد در خانواده دارای نقش و مسئولیتی متمایز از جنبه های فردی می باشد و از طرف دیگر خانواده محوری ترین تقسیم جامعه است و می توان فرایند اصلاح و تربیت خانواده را اصلاح جامعه دانست . در تعالیم اسلام به مساله تشکیل و حفظ و صیانت از حریم خانواده اهمیت فراوانی داده شده است به عنوان مثال بالاترین مقام زن در محیط خانواده با نام و عنوان مادر تعریف می شود .
مصادیقی که قرآن راجع به اصلاح خانواده به آن اشاره نموده است به قرار زیر است :
1 - اهلیت : یکی از جنبه های اصلاح خانوادگی اهل بودن خانواده در مسیر دین و انسانیت است . خداوند در جریان داستان خانواده نوح می فرماید : "قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح فلا تسئلن ما لیس لک به علم و انی اعظک ان تکون من الجاهلین" [12] فرمود : ای نوح او از اهل تو نیست او عمل غیر صالحی است پس آنچه را از آن آگاه نیستی از من بخواه و من به تو اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی . امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان گفته اند : معنای اینکه او از خاندان تو نیست یعنی بر دین و آیین تو نیست و همان کفر باعث شد که از نظر حکم جزء خاندان نوح نباشد ، و این معنا مانند سخنی است که رسول خدا در مورد سلمان فرمود : السلمان منا اهل البیت یعنی بر دین و آیین ماست . [13]
2 – نیکی به والدین و دعای آنان برای ذریه : قرآن کریم در موارد متعددی احسان و بر به والدین را سفارش نموده است که رضایت آنان سبب تثبیت پایه های خانواده و اصلاح آن می باشد و در مقابل عاق والدین سبب تباهی خانواده و بروز و ظهور آثار و ضعی می شود . خداوند می فرماید : و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتی اذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اذرعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحا قرضاه و اصلح لی فی ذریتی انی تبت الیک و انی من المسلمین . " [14]ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادر خویش نیکی کند مادرش او را با ناراحتی حمل می کند و با ناراحتی بر زمین می گذارد ، و دوران حمل و از شیر گرفتنش سی ماه است تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می گوید : پروردگارا مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی فرزندان مرا صالح گردان ، من به سوی تو باز می گردم و توبه می کنم و از مسلمانانم " علامه طباطبایی در ذیل " اصلح لی فی ذریتی " گفته اند : اصلاح در ذریه به این معنا است که اصلاح را در ایشان ایجاد کند و چون این ایجاد از ناحیه خداوند است معنایش این می شود که ذریه را موفق به عمل صالح سازد و این عمل صالح کار دلهایشان را به صلاح بکشاند . و خلاصه دعا این است که خدا شکر نعمتش و عمل صالح را به وی الهام کند و او را نیکو کار به پدر و مادرش سازد و ذریه اش را برای او چنان کند که او را برای پدر و مادرش کرده بود .[15]
3 – رابطه زن و شوهر در راستای اصلاح : هنگامی که زندگی خانوادگی با مشکل مواجه می شود و مساله طلاق و جدایی طرح می گردد ارجاع به زندگی سالم را فقط به قصد اصلاح توصیه می کند . خداوند می فرماید : و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و لا یحل لهن ان یکتمن ما خلق الله فی ارحامهن ان کن یومن بالله و الیوم الاخر و بعولتهن احق بردهن فی ذلک ان ارادوا اصلاحا و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه و الله عزیز حکیم . "[16] زنان مطلقه باید یه مدت سه مرتبه عادت ماهیانه دیدن وپاک شدن انتظار بکشند و اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند ، برای آنها حلال نیست که آنچه را که خداوند در رحمهایشان آفریده کتمان کنند ، و همسرانشان برای بازگرداندن آنها در این مدت سزاوارترند ، در صورتی که براستی خواهان اصلاح باشند و برای زنان همانند دظایفی که بر دوش آنهاست ، حقوق شایسته ای قرار داده شده و مردان بر آنان برتری دارند ، و خداوند توانا و حکیم است . امین الاسلام طبرسی در تفسیر مجمع البیان گفته اند : منظور از ارادوا اصلاحا آن است که اگر قصد اصلاح دارند نه آزار و اذیت [17]. خداوند در قرآن کریم در زمینه اصلاح بین زن و شوهر می فرماید : و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلهاان یرید اصلاحا یوفق الله بینهنا ان الله کان علیما خبیرا "[18] و اگر از جدایی و شکاف میان آن دو همسر بیم داشته باشید یک داور از خانواده شوهر و یک داور از خانوده زن انتخاب کنید اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند خداوند به توافق آنها کمک می کند زیرا خداوند دانا و آگاه است او از نیات همه با خبر است . امام فخررازی در مورد " ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما " در تفسیر کبیر می گویند : چهار وجه را در تفسیر این قسمت از آیه عنوان نمود : اول : اگر دو حکم اصلاح را بخواهند بهتر است و خداوند بین دو حکم موافقت ایجاد می کند تا آنچه که خیر است انجام دهند . دوم : اگر دو حکم اصلاح را بخواهند خداوند بین زوجین موافقت ایجاد می کند . سوم : اگر زوجان بخواهند اصلاح کنند خداوند بین آن دو موافقت ایجاد می کند . چهارم : اگر زوجان اصلاح بخواهند خداوند بین دو حکم موافقت ایجاد می کند تا آنچه که صلاح است را انجام دهند [19]. در این زمینه از امام صادق ع روایتی نقل شده است : " دو حکم شرط می کنند که جایز است زوجین از هم جدا شوند و یا آشتی کنند دو حکم نمی توانند حکم جدایی را بدهند مگر اینکه زوجین بخواهند[20]. خداوند در سوره النساء در زمینه اصلاح بین زوجین باز می فرماید : " و ان امراه خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و احضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تنفقوا فان الله کان بما تعلمون خبیرا "[21] و اگر زنی ، از طغیان و سرکشی یا اعراض شوهرش بیم داشته باشد ، مانعی ندارد با هم صلح کنند و زن یا مرد ، از پاره ای از حقوق خود ، به خاطر صلح صرفنظر نمایند ، و صلح بهتر است اگرچه مردم بخل می ورزند . و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید ، خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است او پاداش شایسته به شما خواهد داد . مراد از صلح و مصالحه کردن این است که زن از بعضی از حقوق زناشویی خودش صرفنظر کند تا انس و الفت و توافق شوهر را جلب نماید به این وسیله از طلاق و جدایی جلوگیری کند و بداند که صلح بهتر است . [22]
4 - اهمیت نقش خانواده در تربیت انسان : اصلاح خانواده آنقدر مهم است که حضرت رسول ص می فرماید : " هر انسانی با فطرت توحیدی متولد می شود این پدر و مادر او هستند که او را یهودی ، نصرانی و یا مجوسی بار می آورند ." سپس فرمودند : همان فطرت خدایی که خداوند مردم را به آن خلق نموده است[23].
5 – صیانت نسل : با توجه به اینکه حیات نوع انسانی به دو مسئله مهم غذا و استمرار نسل است و از آنجا که جایگاه استمرار نسل صالح در بستر خانواده قرار دارد لذا فساد در این دو زمینه را قرآن کریم به فساد در حرث و نسل تعبیر نمودع است و مفسد فی الارض راا فساد کننده در این دو زمینه معرفی کرده است . خداوند می فرماید : " و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد[24] " نشانه آن این است که هنگامی که روی برمیگردانند و در راه فساد در زمین ، کوشش می کنند ، و زراعت ها و چهارپایان را نابود می سازند ، خدا فساد را دوست ندارد . علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل این آیه شریفه گفته اند : منظور از یهلک الحرث و النسل این است که فساد درزمین را می خواهد بیان نماید . اگر نابود کردن حرث و نسل را بیان فساد قرار داده بر این است که قوام نوع انسانی در بقای حیاتش به غذا و تولید مثل است ، اگر غذا نخورد می میرد و اگر تولید مثل نکند نسلش قطع می شود ، و انسان در تامین غذایش به حرث یعنی زراعت نیازمند است چون غذای او یا حیوانی است و یا نباتی و حیوان هم در زندگی و نمو به نبات نیازمند است پس حرث که همان نبات است اصل در زندگی بشر می باشد و به همین جهت فساد در زمین را با هلاک کردن حرث و نسل بیان می کند . پس معنای آیه این شد که او از راه نابود کردن حرث و نسل در زمین فستد می انگیزد و در نابودی انسان می کوشد . "والله لا یحب الفساد " : مراد از این فساد ، فسادهای تشریعی است یعنی آن فسادی که به دست بشر پدید می آید خداوند آنچه از دین که تشریع کرد به منظور اصلاح اعمال بندگان بود تا عمل صالح روزمره و تمرین مستمر ملکات فاضله را در نفوس آنها پدید آورد و اختلافشان را اصلاح کند و در نتیجه حال انسانیت و جامعه بشریت معتدل شود در این هنگام است که زندگیشان هم در دنیا و هم در آخرت عین سعادت می شود . [25]
6 - صله رحم : یکی از مسائل مهمی که اسلام بسیار به آن پرداخته است مساله صله رحم است : " فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم "[26] اگر از این دستورها ، روی گردان شوید ، جز این انتظار می رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید . استفهام که در این آیه آمده است برای تقریر می باشد یعنی البته از شما می آید که چون منصب امارت و حکومت بیابید بسبب تکبر و تعظیم کثرت جاه و مقام در زمین فساد کنید و قطع ارحام نمایید چنانکه در زمان جاهلیت هم می کردید .

خانواده مطلوب از دیدگاه قرآن

بنیان های پدیدآورنده خانواده خود گویای ارزش معنوی و قداست آن است زیرا قرآن مجید خانواده را نهادی مقدس و مبتنی بر چند رکن معنوی می داند که عبارتند از : آرامش و سکون، عشق و دوستی ، مهربانی و شفقت و همیاری که انس و الفت نیز در بطن آن است.
● عشق ، بنیان خانواده
چون نیک بنگریم و بیندیشیم، به روشنی درمی یابیم که عشق نه تنها رکنی از ارکان خانواده است ، بلکه در قوام و بقا و تعادل بنیان های دیگر نقش بی همتا دارد تا جایی که شاید بتوان گفت، عشق روح خانواده است یا این که خانواده به راستی خانه عشق و آشیان عشق است. اندیشمندان در اثبات سخن به آیه «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لستکنوا الیها و جعل بینکم مودهٔ و رحمهٔ[27]» و نیز «هوالذی خلقکم من نفس واحدهٔ و جعل منها زوجها لیسکُن الیها»[28] استناد می کنند و معتقدند: اساس روابط اجتماع درون خانواده که همانا دوستی، تفاهم متقابل و همیاری است، با ملات عشق به هم پیوسته و آمیخته است. از این دیدگاه، اشاره به نفس واحده در آیه کریمه دیگر گویای این حقیقت است که نهاد خانواده ظرف رویش روح و جان، رستگاری و بالندگی زن و مرد تا رسیدن به اوج بالندگی (کمال انسانی) است؛ یعنی، نه مرد به تنهایی کامل است و می تواند به کمال برسد، نه زن. مگر با همگرایی و بودن و زیستن در محدوده خاص مقررات و دستورالعمل هایی که نهاد خانواده نام دارد. نهادی که سرآغاز راه رفتن به سوی کمال است.
انسانیت وقتی در عرصه معنویت استقرار می یابد که انسان ها با هم باشند و بتوانند به درستی (آن گونه که خداوند مقرر فرموده است) با هم زندگی کنند. هدف زندگی، فرجام حیات و رستگاری یا گمراهی هر انسان در وجود «انسان های دیگر» است. تعامل و همزیستی انسان هاست که همه مقوله های مطرح و قابل فهم در عرصه حیات و زندگی او را معنا می بخشد. خوبی و بدی، خوشبختی یا بدبختی، آرامش و تلخکامی، فقط در تعامل و اصطکاک روابط انسان ها معنا می یابد. پس انسان اجتماعی است و غیر از زیستن در اجتماع راه چاره ای ندارد.
نخستین اجتماعی که آدمی در آن بار می آید تا زیستن در جامعه بشری و همیاری و همزیستی با انسان های دیگر را به اقتضای فطرت بشری فراگیرد، خانواده است. یعنی نخستین هسته پیدایش اجتماع، چون جامعه بشری را به پیکری واحد تشبیه کنیم، خانواده را می توانیم نخستین سلول پدیدآورنده آن بدانیم.
به اعتبار این فلسفه وجودی، اندیشمندان می گویند: خانواده هم مکتب شایسته پرورش انسان و اجتماعی شدن اوست، هم پناهگاه و مأمن او تا سختی های زیستن در اجتماع بشری و مراوده و معاشرت و ارتباط با انسان های دیگر را با دستیابی به ابزارها و امکانات لازم که در نهاد خانواده است و دیگر اعضای خانواده در دسترس او می گذارند، تاب آورد. با این همبستگی اخلاقی و حقوقی، احساس وظیفه بیش از خواست و نیاز جنسی در روابط زن و مرد اهمیت می یابد و با این انگیزه است که زن و مرد می توانند عشق را با اخلاق درآمیزند تا محیط مساعدی برای رشد جسمانی واعتلای معنوی و اخلاقی فرزندشان فراهم آید.
ماهیت خانواده به گونه ای است که احساس و عاطفه در آن حرف اول را می زند و چنان که یک صاحب نظر می گوید: «طبع خانواده با حقوق و احکام آمرانه چندان سازگار نیست» و قانون در ایجاد نظم خانوادگی تأثیر اندک دارد؛ حال آن که درهای خانواده همیشه به روی ارزش های دینی و اخلاقی گشوده است. چون گلزاری که تشنه نور و پرتو آفتاب است، نه تنها از آن رمق و جان می گیرد که حیات و دوام و بقایش بسته به تابش نور است.
دکتر سید مصطفی محقق داماد، در تحلیل ژرفکاوانه اش، موضوعی جالب را مطرح کرده است:
بیشتر واژه های به کار رفته در مورد نهادهای حقوقی در روابط اعضای خانواده به گونه ای است که واژه ویژگی اخلاقی و عاطفی دارد، چنانکه واژه صداق مفهوم صدق و صفات را دربردارد یا این که «نحله» مفهوم اخلاقی هدیه دادن به همسر را برمی تابد.
وی در «حقوق خانواده» با اشاره به این که عقد نکاح در اسلام صرفاً یک قرارداد حقوقی نیست، بلکه پیمانی عاطفی، اخلاقی و حقوقی است، آورده است: حکمای باستان به نقش اصلی و محوری عاطفه و اخلاق در تنظیم کانون خانواده توجه کرده اند، رخنه دولت را به این سرای مردمی زیانبار و خطرناک دانسته اند و در بخش بندی حکمت عملی، تدبیر منزل را از سیاست مدن جدا کرده اند تا مرز قاطع و طبیعی میان دولت و خانواده نمایان شود.
به گفته محقق، دراین جداسازی، حق با حکماست، زیرا تجربه نشان داده است که دولت ها، بخصوص دولت های سکولار، هرگاه خواسته اند به استناد قوانین خودساخته، خود را به خانواده تحمیل کنند، به آن آسیب زده اند. ناگزیر، به ویرانی کمربسته اند تا مانع خودکامگی و قدرت نمایی شان را ازمیان بردارند یا این که به ساختن چارچوب بیرونی آن بسنده کرده اند تا مشکل دلخواه را به آرامی مستقر سازند. اما قوانین برگرفته از ادیان الهی که مبتنی بر اصول و مبانی اخلاقی است، به گونه دیگری است.
حکیم، شیخ الرئیس ابوعلی سینا، در رساله ای به منظور تشریح جایگاه و اهمیت خانواده و ارکان آن [تدابیر المنازل یا السیاسات الاهلیه (یک بار هم با عنوان «فی السیاسه المنزلیه» چاپ شده است)] و چگونگی روابط میان زن و شوهر و همچنین پدر و مادر و فرزندان، تصویری روشن از خانواده مطلوب برای تربیت فرزندان شایسته که اساس پدیدآمدن جامعه صالح است، ترسیم کرده است.
ابن سینا در تبیین هدف های خانواده مطلوب مبتنی بر موازین اخلاقی و عاطفی دین محور، بر ۳ انگیزه اقتصادی، اجتماعی و همچنین محبت و آرامش تأکید کرده است. نظر او در توجیه نخستین انگیزه حاکی است: «انسان برای حفظ دارایی خویش و نگهداری آن برای زمان نیازمندی، به مسکن و بیت نیاز دارد و این همسر است که می تواند در این امر شریک و همراه مناسبی برای او باشد.» به گفته ابن سینا، زن شایسته شریک مرد، نگهبان مال او، جانشین او در خانه و امین او در تربیت فرزندان است.»
ابن سینا در «الشفاء الهیات» ازدواج را «برترین رکن مدینه» توصیف کرده و در تبیین انگیزه اجتماعی تشکیل خانواده گفته است: «فرزندی نیاز است تا هنگام ناتوانی و به وقت پیری، یاور پدر و مادر باشد و نسل ایشان را تداوم بخشد و یاد ایشان را پس از مرگ زنده بدارد.»
به گفته ابن سینا، سکون و آرامش درونی هم در سایه ازدواج و گزینش همسر پدید می آید و این نکته، چنانکه دکتر مصطفی محقق داماد می گوید، به روشنی مبین تأثیرپذیری ابن سینا از قرآن است.
نکاتی که در امر ازدواج باید رعایت شود، به نظر ابن سینا، به این شرح است:

▪ قانونی شدن

نخستین امری که باید از سوی قانونگذار به صورت قانون و سنت درآید، ازدواج است و با مشروع شناخته شدن ازدواج، هرگونه ارتباط جنسی خارج از محدوده ازدواج، نامشروع شناخته خواهدشد.

▪ تشویق و تحریض

مدیران امور مدینه باید مردم را به ازدواج تشویق و دعوت کنند.

▪ علنی بودن

ازدواج باید آشکار و علنی باشد، زیرا این امر از بروز تردید در نسبت و نیز اختلال درانتقال میراث اشخاص پیشگیری می کند.
به گفته محقق داماد، این نکته در نصوص نبوی نیز آمده است: «اعلنوا النکاح ولو بالدف» یعنی، نکاح و ازدواج را حتی با نواختن دف، آشکار سازید.

▪ ازدواج، پیمان محکم و استوار

ازدواج باید پیوندی همیشگی و مستحکم باشد و در معرض تزلزل و بی ثباتی قرارنگیرد؛ چنانکه قرآن مجید نکاح را میثاق غلیظ توصیف کرده است [29].

▪ ضرورت رشد عقلانی و جسمانی

ابن سینا سن معینی برای ازدواج توصیه نکرده، بلکه گفته است: زمان مناسب وقتی است که فرد به بلوغ جسمی و رشد عقلی برای اداره زن و فرزند برسد و ازنظر اقتصادی، شغل و درآمد لازم را برای معاش خانواده داشته باشد.

▪ تأکید بر زندگی مستقل

ابن سینا توصیه کرده است که وقتی فرزند با شغل خویش درآمدی به دست آورد، تدبیر آن است که ازدواج کند و از خانواده اش جدا شود.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای تدبیر خانواده اصولی دارد که دکتر محقق داماد در پژوهش های خود آنها را تبیین کرده است.

▪ احترام مرد

ابن سینا با استناد به آیه «الرجال قوامون علی النساء»[30] (قرآن مجید، گفته است: در روابط زوجین، ریاست خانواده با شوهر است. زیرا اگر شوهر تحت سیطره و اطاعت زن قرار گیرد، خانواده به سبب احساسی بودن زن و پیروی از هوی و هوس، به تباهی و فساد کشیده خواهدشد. لذا به نظر او، هیبت مرد لازم است و مقصود از هیبت آن است که مرد در برابر همسر و فرزندان از احترام لازم برخوردار باشد و هیچ کس او را کوچک نشمارد.
به گفته ابن سینا، مرد برای داشتن هیبت، باید احترام خود را درخانه با مراعات و مروت حفظ کند، به وعده های خود پایبند باشد و از وعده های تحقق نیافتنی بپرهیزد.

▪ تکریم همسر

به نظر ابوعلی سینا، شوهر باید همسر خود را تکریم نماید و اگر بخواهد زن را به حسن رفتار و رعایت حرمت خویش وادارد، راهی جز این ندارد و با تهدید و اجبار نمی تواند به این هدف دست یابد. زیرا وقتی زن کرامت خود را ببیند، در حفظ و تداوم آن می کوشد و از زوال آن می ترسد.
ابن سینا در تبیین آنچه سبب تکریم زن می شود نیز ۳ نکته مهم را به این شرح مورد توجه قرارداده است:

▪ دادن زینت نیکو به همسر

به گفته ابن سینا، با توجه به طبع زن و علاقه اش به زینت، مرد باید باتوجه به وضع ظاهری وی، به شخصیت زن احترام بگذارد.

▪ حفظ حجاب زن

ابن سینا با استناد به دستور شریعت اسلامی، رعایت ستر و پوشیدگی زن از بیگانگان را از ضرورت های تکریم و احترام زن دانسته و بر آن تأکید کرده است.

▪ پرهیز از برانگیختن حسادت زن

ابن سینا، مرد را از توجه داشتن به زنی غیر از همسر خود و تحسین و تمجید او نزد همسرش برحذر داشته و گفته است این رفتار با هیبت مرد که رکن خانواده است، منافات دارد و سبب بروز نفرت و خصومت میان زن و شوهر می شود. از این رو، سعادت خانواده و ضرورت پیروی از فضائل اخلاقی حکم می کند که شوهر از این شیوه رفتار بپرهیزد.

▪ اهمیت اشتغال زن

ابن سینا در «تدابیر المنازل» به مسأله اشتغال زن نیز پرداخته و گفته است: زن اگر بیکار باشد، از نظر اخلاقی به بیراهه کشیده می شود، احساس پوچی و بیهودگی می کند و خود را با کارهای لغو و بیهوده مشغول می سازد؛ از این رو، مرد باید همسرش را به امور مهمه مشغول سازد.
نکته مهم دیگر در نظرات ابن سینا چگونگی خروج زن از خانه است، او در این باره گفته اسـت: «در تربیت اسلامی، خروج زن از منزل باید با توافق همسرش باشد و این توافق ممکن است همراه با قرارداد ازدواج حاصل شود، در غیر این صورت، اگر شوهر خروج بی اجازه را با مصالح خانوادگی منطبق نبیند، می تواند از آن جلوگیری کند .

فهرست منابع و ماخذ

1. آنچه یک جوان باید بداند ؟ ترجمه : دکترنصرت الله کاسمی ، انتشارات تهران بی تا .
2. اسرارالصلوه ، آیه الله جوادی آملی ، دارالاسراء ، للنشر، قم ، 1373.
3. تفسیر کبیر، فخررازی ،بی تا .
4. تفسیر نمونه مکارم شیرازی ، ناصر، دارلکتب الاسلامیه ، 1373 .
5. حجاب در ادیان الهی ، علی محمدی آشنانی ، چاپ اول ، انتشارات اشراق ، قم ، 1373.
6. خانواده در قرآن ، دکتر احمد بهشتی ، موسسه بوستان کتاب ،قم ، سال/ 85 ، چاپ ششم .
7. دنیای نوجوان ، محمدرضا شزفی ، انتشارات تربیت ، تهران ، 1372
8. روان شناسی رشد نوجوانی و جوانی ، علی اکبر شعاری نژاد ، انتشارات دانشگاه پیام نور ، تهران ، 1382، چاپ چهاردهم.
9. زن در آیینه جلال و جمال، آیه الله جوادی آملی ، مرکز نشر اسرا ء ،قم ، مرداد / 82 ، چاپ هفتم.
10. فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی ، دکترغلامعلی حدادعادل ، انتشارات صدا و سیما ، تهران ، 1372.
11. قرآن در خانواده ، ترجمه و مفاهیم قرآن به صورت پرسش و پاسخ و مسابقه ، مهدی محمودیان ، منشور وحی ، 83.
12. مجمع البیان ، طبرسی ، فضل بن حسن ، بیروت ، داراحیاء التراث العربی ، تحقیق رسولی محلاتی .
13. مسئله حجاب ، مرتضی مطهری ، چاپ پنجاه ونهم ، انتشارات صدرا ، قم ، 1376.
14. مقدمه ای بر روان شناسی زن ، سید مجتبی هاشمی رکاوندی ، انتشارات شفق ، قم ، بی تا .
15. المیزان ، طباطبا یی ، سید محمدحسین ، بیروت ، موسسه الاعلمی للمطبوعات ، الطبعه الثانیه ، 1394 ق .
16. نظام حقوق زن در اسلام ، چاپ بیست و سوم ،انتشارات صدرا ،قم ، 1376.
17. نگاهی به قوانین خانواده در قرآن کریم ، محمدرضابندرچی ، مشهد ، دانشگاه فردوسی ، اسفند ، 79.

پی نوشت ها:

1 .نحل/80
[2] . مفردات راغب ، ماده سکن .
3.احزاب/34
[3] .نور/36
[4] . تفسیرالمیزان ، سیدمحمدحسین طباطبائی ، 1363 ،ج 15 ،صص 178 – 179.
[5] . نور/61
[6] . نور/27
[7] . مفردات راغب ، ماده انس.
[8] . تفسیر میبدی ، 1357 ، ج 6 ، ص 509
[9] . نور/ 28
[10] . ليل/1ـ4
[11] . اسراء/24ـ23
[12] .هود/46
[13] . مجمع البیان فی ثفسیرالقرآن ،طبرسی، بیروت ، دارالاحباء التراث العربی ، 1379ه.ق.
[14] . الاحفاف /15
[15] . المیزان ، ج8 ، ص 217 .
[16] . البقره /228
[17] . مجمع البیان ، ج1 ، ص325 .
[18] . النساء / 35
[19] . التفسیرالکبیر ، امام فخررازی ، ج9 ، ص75 .
[20] . نورالثقلین ، ج1 ، ص 478 ، البرهان ، ج2 ، ص 75 .
[21] . النساء / 128
[22] . المیزان ، ج5 ، ص100 ، عیاشی ، ج 1 ، ص 278
[23] . مجمع البیان ، ج2 ، ص119 .
[24] . بقره / 205
[25] . المیزان ، ج2 ، ص98
[26] . محمد / 22
[27] . روم / 21
[28] . اعراف / 189
[29] . حقوق خانواده ، ص 170
[30] . النساء / 34

 
دوشنبه 10 مهر 1391  1:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آل

آل: اهل، خانواده، پيروان، شخص

اين واژه، 25 بار فقط به صورت مضاف در قرآن آمده است.[46] سيزده بار به «فرعون»، چهار بار به «لوط»، دو بار به «ابراهيم» و «يعقوب» و يك بار نيز به هر يك از واژه‌هاى «موسى» «هارون» «داوود» و «عمران» اضافه شده است. در ريشه لغوى «آل» دو نظر اساسى وجود دارد[47] كه بر گوناگونى معناى اين لفظ، تناسب معانى با لفظ و نيز تشخيص معناى حقيقى از مجازى مؤثّر است. (=>اهل و خانواده، پيروان، همين مقاله)

«آل» در قرآن:

لغويان و مفسّران براى «آل» چهارمعنا ذكر كرده‌اند: «اهل و خانواده*» «پيروان» «شخص» و «نزديكان خاص».[48] «آل» در قرآن بيش‌تر به معناى «پيروان» است؛ يعنى قوم و گروهى كه پيرو شخصى داراى مسلك ويژه باشند كه آن‌ها را به هم پيوند داده است؛ پس از اين معنا، «آل» به ترتيب در معانى «اهل و خانواده» «شخص» و «نزديكان خاص» به كار رفته است.

اهل و خانواده:

اين معنا، شايع‌ترين معناى «آل» است؛ از اين رو، هنگام كاربرد اين واژه بدون قرينه، فقط اين معنا به ذهن مى‌آيد. شايد تبادر معناى خانواده موجب شده تا بعضى لغويان، آن را فقط به همين معنا بدانند.[49] به نظر برخى لغويان، «آل» در اصل، «اهل» بوده، «هاء» به «همزه» تبديل؛ سپس تخفيف شده و كلمه «آل» پديد آمده است؛ زيرا مصغّر كلمه «آل»، «اُهَيْل» است و تصغير، كلمات عرب را به ريشه لغوى آن‌ها باز مى‌گرداند.[50] برخى از لغويان و مفسّران نيز همين نظر را تأييد كرده‌اند.[51] برخى، از جمع بين آيه «إِلاَّ ءَالَ لوط نَجَّينـهُم بِسَحَر = فقط خانواده لوط بود كه سحرگاهشان رهانيديم» (قمر/54‌، 34) و «فَأَسرِ بِأَهلِكَ بِقِطع مِنَ الَّيل = پس پاسى از شب گذشته، خانواده‌ات را حركت ده» (هود/11، 81) نتيجه مى‌گيرند كه آل، همان اهل است.[52] شيخ طوسى نيز در آيه «إِنَّ اللّهَ اصطَفى ءَادَمَ و نوحاً و ءَالَ إبرهيمَ و ءَالَ عِمرنَ عَلَى العلَمين = خداوند؛ آدم، نوح، آل* ابراهيم و آل*‌عمران را بر جهانيان برگزيد» (آل‌عمران/3، 33) «آل» را به معناى «اهل» مى‌داند.[53] گروهى ديگر از مفسّران نيز همين معنا را براى «آل» در آيات ذيل پذيرفته‌اند: «إلاَّ ءَالَ لُوط نَجَّينـهُم بِسَحَر» (قمر/54‌، 34)، «أَخرِجوا ءَالَ لوط مِن قَريَتِكُم = خانواده لوط را از قريه خود بيرون برانيد» (نمل/27، 56)، «إِلاَّ ءَالَ لُوط اِنَّا لَمُنَجُّوهُم أَجمَعين = ديگر خانواده لوط كه به تحقيق همه آن‌ها را رهانيديم». (حجر/15،59)[54] در چند جاى قرآن، از جمله در آيه 33 آل‌عمران/3 و 54 نساء/4 آل به معناى فرزندان آمده؛[55] امّا منافاتى با معناى «اهل» ندارد؛ چرا كه بارزترين مصداق اهل‌و‌خانواده هركسى فرزندان اويند. گرچه شايع‌ترين معناى «آل»، «اهل» است، تفاوت‌هايى بين كاربرد اين دو وجود دارد؛ از جمله، «آل» برخلاف «اهل» به زمان، مكان و كلمات نكره اضافه نمى‌شود؛ هم‌چنين «آل» برخلاف «اهل» بيش‌تر به افراد شريف و با فضيلت (در‌دنيا‌يا‌آخرت) اضافه مى‌شود؛[56] ازاين رو، در قرآن، مضافٌ‌اليه «آل» يا نام پيامبر(صلى الله عليه وآله)است يا «فرعون» كه بزرگ و فرمان‌رواى قوم خود بوده‌است.

پيروان:

اين معنا (پيروان كسى كه آيين و مسلك خاّصى دارد) در قرآن بيش از معانىِ ديگر آمده است.[57] در آيه «و‌أَغرَقنا ءَالَ فِرعَون = و ما پيروان فرعون را غرق گردانيديم» (انفال/8‌،54) از لشكر فرعون به «آل» تعبير شده؛ چون با او بر يك عقيده بودند.[58] آل، در آيه «أَدخِلوا ءَالَ فِرعَونَ أشَدَّ العَذاب» (غافر/40، 46) نيز به همين معنا است؛ زيرا فرعون، فرزند نداشته، و‌پدر، عمو، برادر و نزديكان خاصّ وى نبوده‌اند تا خاندان و اهلش مراد باشد؛ پس پيروان وى منظور است؛[59] بنابراين، مقصود در سيزده آيه‌اى كه در آن‌ها «آل‌فرعون» آمده، پيروان فرعون است، نه اهل و خانواده او. پيش از اين گذشت كه در ريشه لغوى «آل» دو نظر وجود دارد كه يكى از آن‌ها در ذيل معناى «اهل» ذكر شد. رأى ديگر اين‌است كه «آل» از كلمه ديگرى گرفته نشده؛ بلكه اصلِ آن، «اَوْل» به معناى رجوع و بازگشت و مصغَّرش «أُوَيْل» است، نه «أُهَيْل»؛[60] در اين صورت، تناسب آل با معانىِ چهارگانه حفظ مى‌شود؛ چرا كه با اين ريشه لغوى، آلِ شخص به كسانى گفته مى‌شود كه به سبب خويشاوندى يا با عنوان يا روش و دين به او منسوب باشند؛[61] پس تفاوت «اهل» با «آل» در اين است كه در «اهل»، «انس و الفت» با شخص، و‌در «آل» رجوع به شخص[62] اصل قرار مى‌گيرد. براساس رأى اين گروه از لغويان، بعيد نيست كه آل، «مشترك لفظى» و معانى مذكور، حقيقى باشد نه مجازى.

شخص:

گاهى مقصود از آلِ فلان، خودِ شخص است.[63] دليل‌اين‌كه‌از شخص، به آل او تعبير مى‌كنند، توجّه دادنِ ديگران به مقام و شأن او است.[64] اين معنا، هم مورد نظر مفسّران است و هم در اشعار عرب آمده. به نظر برخى مفسّران، در آيه «وَبَقيَّةٌ مِمّا تَرَكَ ءَالُ موسى و ءَالُ هـرون» (بقره/2،248)، «إِنَّ اللّهَ اصْطَفى ءَادمَ و نوحاً وَ‌ءَالَ إبرهيمَ وَ ءَالَ عِمرن عَلَى العـلَمين» (آل‌عمران/3،33) مقصود، شخصِ موسى، هارون، ابراهيم و عِمران است؛[65] همان‌گونه كه مراد از «آل‌ابى‌بكر» در بيت زير، شخص ابوبكر است: و لاتبك ميتاً بعد ميت أحبّه / على و عبّاس و آل‌أبى‌بكر.[66]

نزديكان خاص:

چهارمين معناى واژه «آل»، كسانى هستند كه رابطه خاصّى با انسان دارند؛ چه اين رابطه از طريق خويشاوندى و نزديكى با فرد حاصل شود، چه با دوستى؛[67] براين‌اساس، منظور از آل‌محمد(صلى الله عليه وآله)، نزديكان خاصّ حضرت خواهد بود. علاّمه طباطبايى، براساس همين معنا، مقصود از «آل‌ابراهيم» و «آل عِمران» در آيه «إِنَّ اللّهَ اصطَفى ءَادَم و‌نوحاً و ءَالَ إبرهيمَ وَ ءَالَ عِمرن عَلَى العـلَمين» (آل‌عمران/3، 33) را نزديكانِ خاصّ ابراهيم و‌عمران و كسانى مى‌داند كه به آن دو ملحق‌مى‌شوند.[68]

منابع:

التحقيق فى كلمات‌القرآن‌الكريم؛ التبيان فى تفسيرالقرآن؛ التفسير الكبير؛ تفسير نمونه؛ الجامع لأحكام‌القرآن، قرطبى؛ قاموس قرآن؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البحرين؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ المعجم الإحصايى؛ معجم مقاييس‌اللغة؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن.
محمدحسن ناصحى




[45] التحقيق، ج‌1، ص‌176، «آل».
[46] المعجم الاحصائى، ج2، ص‌15.
[47] مفردات، ص 98، «آل»؛ التحقيق، ج 1، ص 177.
[48] مفردات، ص‌98، «آل»؛ لسان‌العرب، ج‌1، ص‌254، «اهل»؛ التحقيق، ج‌1، ص‌176، «آل».
[49] قاموس قرآن، ج‌1، ص‌143، «آل».
[50] مفردات، ص‌98، «آل».
[51] مجمع‌البحرين، ج‌1، ص‌134، «اول»؛ الميزان، ج‌3، ص‌165.
[52] قاموس قرآن، ج‌1، ص‌143، «آل».
[53] التبيان، ج‌2، ص‌441.
[54] مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌524‌؛ نمونه، ج‌23، ص‌61 و ج‌9، ص186 و ج‌11، ص‌102.
[55] التفسيرالكبير، ج10، ص133؛ قرطبى، ج4، ص41؛ الميزان، ج3، ص165.
[56] مفردات، ص‌98، «آل»؛ لسان‌العرب، ج‌1، ص‌255، «آل».
[57] التحقيق، ج‌1، ص‌176، «آل».
[58] قاموس قرآن، ج‌1، ص‌143، «آل».
[59] قرطبى، ج‌1، ص‌260.
[60] التحقيق، ج‌1، ص‌177، «آل».
[61] همان.
[62] همان.
[63] مقاييس، ج‌1، ص‌161، «اول»؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌614 و 615‌.
[64] مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌734.
[65] مجمع البيان، ج‌2، ص‌614 و 615 و 734؛ التفسير‌الكبير، ج‌6‌، ص‌191.
[66] مقاييس، ج‌1، ص‌161 «اول»؛ مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌615‌.
[67] مفردات، ص‌98 «آل».
[68]
الميزان، ج‌3، ص‌165.

 

دوشنبه 10 مهر 1391  1:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خانه و خانواده در آموزه های قرآن

خانه و خانواده در آموزه های قرآن

خليل منصوري

گزارش تحليل قرآن از آفرينش آدم بسياري از ابعاد و جنبه هاي پيدا و نهان انسان را به روشني باز مي نمايد. از اين رو بازخواني پياپي اين رخداد از راه دقت و تامل در آياتي که آن را گزارش کرده اند، بسيار سازنده و مفيد است؛ به ويژه آن که گزارش اين رخداد خود آفريننده و پروردگاري است که بر همه ابعاد و جزئيات و اهداف آن آگاهي و احاطه تمام و کاملي دارد.
يکي از ابعاد و جنبه هايي که در رخداد آفرينش آدم مورد توجه و تاکيد خداوندي قرار گرفته است، مساله همسر و خانواده است. قرآن پس از آن که گزارشي جامع و کامل از آفرينش شخص آدم و انگيزه و اهداف آن مي دهد به مساله همسر آدم (ع) توجه مي دهد.
هر چند در گزارش قرآن به چگونگي آفرينش همسر و جفت آدم اشاره اي نمي شود و از آن مي گذرد ولي در آيات ديگري که به هبوط انسان و ابليس به زمين اشاره مي شود به مساله همراهي همسري اشاره مي کند که ارتباط آنان بسيار تنگاتنگ و نزديک است و سرنوشت مشترکي را براي يک ديگر رقم مي زنند.
چگونگي اين ارتباط و ايجاد الفت و انس آنان گزارش نمي شود؛ زيرا در اصل داستان و مطلب تاثيري ندارد ولي اين که اين ارتباط در زماني چنان شکل مي گيرد که سرنوشت ايشان به هم گره مي خورد و رفتار و کنش و منش ايشان در يک ديگر تاثير مهم و جدي به جا مي گذارد مساله اي است که بدان پرداخته مي شود.
در اين گزارش عنصر قوي زوجيت و همسر بودن آدم و حوا را به هم چنان وابسته و متحد مي سازد که نمي توان آن را به روشي از هم گسست. ابليس در سوي ديگري مي کوشد تا اين خانواده را به هر راه و روشي از مقام بلند فرود آورد و آنان را دچار رنج و سختي کند.
قرآن گزارش مي کند که اين زن و شوهر در بهشت خويش در حالي به سر مي بردند که از سعادت و خوشبختي کامل برخوردار بودند. آسايش و آرامش در کنار محبت و عشق ايشان موجب شده بود که در هر جايي با يک ديگر باشند. اگر اين ماه عسل آدم و حوا کوتاه بود و به دشمني ديگران به زودي به پايان رسيد ولي در همان مدت کوتاه آن چنان به هم وابسته شدند که دمي از کنار يک ديگر دور نمي شدند. در بهشتي که آفتابش سوزان نبود و سوز سرمايي نمي ورزيد و تن به آسايش و جان به آرامش بود و خوراکش به راه بود و ميوه هايش را تمامي نداشت ، به خوشي مي زيستند.
در گزارش قرآني آمده است که ابليس به حسادت و دشمني برخاسته از تکبر و غرور، به سوي اين خانواده خوشبخت مي رود و آنان را به زندگي جاودانه بي مرگ و دولت و حکومت بي پايان وسوسه مي سازد و با درخت ممنوع آنان را به سوي تعدي و تجاوز از حدود الهي مي کشاند و در نهايت اين خانواده را به زمين مي آورد تا در رنج و سختي روزگار بگذرانند.
قرآن گزارشي درباره وضعيت اين خانواده پس از هبوط به زمين نمي دهد و مساله را با اين مطلب به پايان مي برد که شما زن و شوهر مي بايست در زمين زماني را مستقر شود تا مرگ به سراغ شما آيد و به جان ديگر ببرد. در اين مدت که در زمين به سر مي بريد هرگز رنگ آرامش و آسايش را به خوبي بهشت درک نخواهيد کرد؛ زيرا دشمني به نام ابليس با شماست که هر دم شما را وسوسه مي سازد و موجب مي شود تا قواي نفساني را بر شما چيره سازد و راه مستقيم را کناري نهيد.
تنها اميد شما در اين دوره اين خواهد بود که خداوند به رحمت و فضل خويش وحي هدايتي خويش را به سوي شما فرستد تا به ياري آن اين مرحله را به خوبي گذرانده و به کمالي دست يابيد که لايق ديدار با خدا و بهره مندي از بهشت اخروي گرديد.
اين مباحث به ويژه در آيات سوره بقره به تفصيل بيان شده است و نشان مي دهد که در اين دنيا هر خانه و خانواده اي را چه چيزي تهديد مي کند و دشمن خانه و خانواده و آرامش و آسايش آن چيست؟ در حقيقت قرآن به روشني تبيين مي کند که خانواده در زمين همواره در معرض تهديد دشمني است که ابليس نام دارد. ابليس با بهره گيري از قواي نفساني دروني انسان وي را وسوسه مي سازد تا راهي را بپيمايد که راه جدايي و تفرقه و رنج و زحمت است. از اين رو هر خانواده اي مي بايست با بهره گيري از آموزه هاي وحياني و مهار و تعديل قواي نفساني دروني خود به کمک آموزه هاي الهي از شر وسوسه هاي شيطاني رهايي يابد.
خداوند در آيات بسياري به مساله خانه و خانواده از ابعاد و جهات مختلف پرداخته است . در بينش و تحليل قرآني، انسان نيازمند همسر و زوج است و اصولا انساني بدون اين مساله کامل نيست. کمال انساني به داشتن همسر و بهره مندي از خانواده است. کمال مطلق آدمي به همراهي همسر ظهور و بروز مي کند و از اين روست که در اسلام حقيقي و آموزه هاي کامل آن همسر و خانواده از ارزش و جايگاه والايي برخوردار مي شود.
آرامش هر شخص انساني با همسرگزيني به دست مي آيد. آرامشي که از راه همسر براي انسان پديدار مي گردد، آرامش خاصي است که در قرآن از آن به سکينه تعبير مي شود. سکينه آرامش خاصي است که نمي توان آن را از راه ديگر به دست آورد. در آيات قرآن به مساله آرامش به جهات مختلف پرداخته شده است. آرامش اشکال مختلفي دارد که هر يک به ابزاري تامين مي شود. آرامش به مفهوم امنيت و يا آرامش به مفهوم طمانينه و اطمينان و آرامش به معناي سکينه تفاوت هاي مختلفي دارد. هر يک ويژگي هاي خاص خود را دارد که نمي توان آن را از راه ديگر برآورده و تامين کرد. به عنوان نمونه سکينه و آرامشي که از راه همسرگزيني به دست مي آيد غير از آرامشي است که از راه ايمان و يا آزمون هاي باورپذير ايجاد مي شود.
در سکينه و آرامشي که از راه همسرگزيني پديد مي آيد ، عواطف انساني از حالتي اشباع مي شود که نمي توان آن را از راه ديگري به دست آورد و اشباع کرد. عشق و محبت همسران غير از عشق و محبت پدر و فرزند و يا دو دوست است که همه با اين مسايل به تجربه آشنايي داريم.
خانواده در قرآن به عنوان هسته اصلي هر جامعه اي مورد تاکيد قرار گرفته است. همسران نسبت به يک ديگر به عنوان لباس مطرح مي شوند(بقره آيه 187) در آيات ديگر قرآن به نقش لباس نيز اشاره مي کند و توضيح مي کند که لباس نقش تزيين و آراستگي داشته و هم چنين موجب مي شود تا انسان از گرما و سرما در امان بماند. بنابراين مي توان با کنار هم نهادن آيات به اين مطلب رسيد که همسران ، به عنوان زينت عمل مي کنند و عيب هاي يک ديگر را مي پوشانند و يک ديگر را مي آرايند و از شر دشمن حفظ مي کنند و نقش حفاظتي از يک ديگر را به عهده مي گيرند. سرنوشت ايشان با هم گره خورده و هر چه مرد در زندگي موفق باشد زن نيز به تبع آن موفق خواهد بود و هر چند زن به خير نزديک باشد مرد نيز بدان نزديک خواهد بود. اين گونه است که حکم نفس واحد و يگانه اي را مي يابند که در خير و شر با هم خواهند بود و نتيجه بينش و نگرش و منش و کنش ايشان در يک ديگر تاثير مستقيم خواهد گذاشت.
همسران عامل بازدارنده اي براي رهايي از خيانت هستند. اگر همسري رعايت همسر خويش را بکند از اين که در دام ابليس قرار گيرد رهايي مي يابد. از اين روست که عدم رعايت حقوق يک ديگر موجب مي شود که زن و شوهر نسبت به يک ديگر و گاه به خود خيانت ورزند و از حدود الهي تجاوز کنند.
قرآن در اين آيه به خوبي وضعيت عاطفي و رواني و خواسته هاي انسان را تبيين مي کند و بيان مي دارد که آدمي به خاطر نيازهاي خاص خويش ممکن است به روش هاي نامطلوب دست بزند. به اين معنا که انسان از نظر روحي و رواني وابستگي شديدي به همسر دارد و بدون او دوام نمي يابد و گرفتار خيانت و تجاوز از حدود الهي مي شود. از اين رو از وي خواسته شده است تا مباشرت را به عنوان يک نياز انساني ارضا نمايد. مباشرت به معناي برخورد پوست به پوست است. به اين معنا که همسران به طور طبيعي گرايش دارند که تن هاي خويش را به يک متصل کنند و فاصله اي ميان پوست آنان وجود نداشته باشد. اين تماس پوستي موجب مي شود که عواطف انساني ارضا شود و نيازهاي روحي و رواني آنان برآورده شود.
بنابراين قرآن به مساله تماس بدني اهميت بسيار مي دهد و از همسران مي خواهد که آن را برآورده سازند. انسان به گونه اي آفريده شده است که اگر اين تماس بدني پديد نيايد موجب مي شود در حق خود و ديگر خيانت کند و راه هاي ديگري را براي ارضاي اين خواسته خويش بجويد. از اين روست که با تاکيد بر ابتغاي ( جستن ) راه هاي شرعي ارضاي اين خواسته طبيعي از آنان مي خواهد که مباشرت را مورد توجه قرار دهند.( بقره آيه 187)
قرآن به اين نکته اشاره مي کند که انسان را از نفس واحد و يگانه اي آفريده است و نه تنها ديگر افراد نوع انساني از همان نفس آفريده شده است بلکه همسرش را نيز از همان نفس قرار داده است. به اين معنا که همسر بخشي از وجود هر کسي است . از اين رو متمايل و گرايش به يک ديگر دارند. هدف از اين گونه آفرينش ايجاد سکونت و آرامش براي انسان است. در حقيقت انسان به گونه اي آفريده شده است که نمي تواند بدون همسر زندگي و به ارامش دست يابد. طبيعت انساني سرشار از عواطف و احساسات است که تنها با بخشي از وجود وي که به شکل جنس مخالف در آمده است ارضا و بر طرف مي شود.(اعراف آيه 189)
اساس زندگي خانوادگي الفت و رحمت و دوستي و محبت است؛ ( روم آيه 21) از اين رو تنها زماني خانواده واقعي شکل مي گيرد که مودت و الفت برقرار گردد و نيازهاي عاطفي و رواني شخص ارضا شود. راه هاي ارضاي اين حالت نيز در آيه 187 سوره بقره به خوبي بيان شده است.
اگر عدالت در هر کجا خوب و مفيد است و عقل و عقلانيت و شرع و عرف بر آن حکم مي کند ولي احسان و محبت است که اساس خانواده را تشکيل و به آن بقا و دوام مي بخشد. خانواده پيش از آن که بر اصول عقلايي بنياد نهاده شود و يا ادامه يابد بر اصول اساسي عواطف و احساسات (عشق و محبت ) بنيان گزاري مي شود و تنها با آن باقي و پاينده مي ماند. از اين رو مي بايست پيش از آن که همسران در خانه به جنبه عقلايي و عدالتي توجه داشته باشند بر روي عواطف و احساسات يک ديگر کار کنند و بر اين جنبه پافشاري کنند . از اين جاست که قرآن هر کجا که سخن از خانواده وهمسر به ميان مي آورد به مساله آرامش و سکونت اشاره مي کند که امري عاطفي و رواني است.
سخن گفتن درباره جنبه هاي مختلف خانواده در قرآن آن چنان بسيار است که در اين نوشتار کوتاه نمي توان به همه جنبه هاي آن پرداخت از اين رو در اين جا تنها به همين مطالب کوتاه بسنده مي شود.

دوشنبه 10 مهر 1391  1:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خانواده از ديدگاه قرآن و اهل بيت (ع)

خانواده از ديدگاه قرآن و اهل بيت (ع)

رجبعلی زمانی

 

دیباچه

خانواده اجتماع كوچكی است كه ابتداء با یك مرد و زن تشكیل می‌شود، دو نفری كه بناست در تكامل معنوی و رشد مادی یكدیگر مشاركت كنند و بالاتر آن كه هریك كمبود دیگری را در اوج محبّت و مودت جبران نمایند و چنانچه چیزی آنان را تهدید كرد و آرمانهای فكری و اعتقادیشان را به خطر انداخت، هر دو به دفاع برخیزند و جهت حیات و زندگی همیشگی خویش با آن مبارزه كنند و برای بقای خویش برنامه ریزی نمایند و نسل خود را دوام بخشند. قرآن كریم این اصل اساسی را با واژگانی زیبا چنین بیان می‌كند:
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَینَكُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِی ذلِكَ لَایاتٍ لِقَومٍ یتَفَكَّرُونَ»[1]
از نشانه های خداست آن كه آفرید برای شما همسرانی از جنس خودتان تا بدیشان آرام گیرید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد. هر آینه در این كار برای مردمی كه بیندیشند نشانه‌ها و عبرتهاست.
امام محمد باقرعلیه السلام از قول جدّش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نقل كرده كه فرمود: «ما بُنِی بَناءٌ فِی الاِسلامِ اَحَبُّ اِلی اللهِ - عزّ وَ جَلّ - من التزویج[2] ؛ هیچ بنائی در مكتب اسلام طرح ریزی نشده كه در نزد خداوند بزرگ محبوب تر از ازدواج باشد.»

اصول اساسی

سه اصل اساسی در تشكیل خانواده عبارتند از:
الف) عشق به همسرداری؛ علاقه و عشق به همسرداری از جمله اموری است كه در فطرت انسانی نهفته است. این نیاز در موجودات زنده دیگر مشاهده می‌گردد و در دوران كودكی به صورتی رقیق و كم رنگ جلوه می‌كند؛ انسان هم از تنهایی رنج می‌برد و خود را در قالب عواطف به همنوع خود نزدیك می‌نماید. خداوند سبحان قبل از تشكیل خانواده، در میان زن و مرد مودّت و محبّتی ایجاد نمود كه هرگز بدون آن آرامش نمی یابند و آنگاه كه مرد و زنی برای امر مقدّس ازدواج به یكدیگر نزدیك می‌شوند و مقداری سخن می‌گویند، گویا گمشده ای را كه سالیان سال در پی آن بوده اند، می‌یابند و از یكدیگر به آسانی جدا نمی شوند.
مردی به محضر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رسید، عرض كرد: یا رسول الله! من از امر ازدواج به شگفت در آمده‌ام و تعجب می‌كنم، زیرا مرد و زنی كه هرگز یكدیگر را ندیده‌اند و نمی‌شناسند، چون میان آنان پیمان و عقد ازدواج برقرار می‌شود و بعد با یكدیگر به صحبت می‌نشینند و یكدیگر را بیشتر درك می‌نمایند، چنان دوستی و محبّتی برقرار می‌گردد كه از آن عظیم‌تر ممكن نیست؟!
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
پایه ریزی امر ازدواج را خداوند سبحان در ذات بشر قرار داده به طوری كه نیازمندی به آن را در درون خویش احساس می‌كند.
آنگاه به آیه ذیل استشهاد نمود و آن را قرائت كرد:
«وَ جَعَلَ بَینَكُم مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِی ذلِكَ لایاتٍ لِقَومٍ یتَفَكَّرون»[3]؛
خداوند بین شما (زنان و مردان) محبّتی خاص قرار داده و به یكدیگر مهربان نموده است. همانا در این امر نشانه ها و آیاتی است برای آنانی كه تفكّر كنند.
این عشق فطری موهبتی است الهی كه رسول گرامی اسلام بدان افتخار می‌كند و می‌گوید:
«النّكاحُ سُنَّتی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی ؛[4] ازدواج دادن و ازدواج نمودن، سیره و راه من است و هركس از این سنت زیبای الهی سر برتابد، از من نیست.»
در تبیین این موهبت الهی، آیات و روایات فراوانی وجود دارد؛ ما به برخی از آنها اشاره می‌كنیم. در حقیقت كسانی كه به نوعی از امر ازدواج وحشت دارند و عشق درونی خویش را كه شعله ور است، سركوب می‌كنند، خداوند آنان را تشویق می‌كند و خود آن شكاف تخیلی و یا واقعی «فقر» را كه ممكن است پیش آید، پرمی كند و به آنان وعده غناء و بی نیازی می‌دهد.
در سوره نور آمده است:
«وَانكَحُوا الاَیامی مِنكُم والصّالحینَ مِن عِبادِكُم و اماءِكُم اِنْ یكُونُوا فُقَراءَ یغْنِهِمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللهُ واسِعٌ علیمٌ»[5]؛
مردان و زنان بی همسر (مجرّد) خود را ازدواج دهید و همچنین غلامان و كنیزان صالح و درستكار خویش را. چنانچه فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می‌كند؛ خداوند گشایش دهنده و داناست.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «مِنْ أَخلاقِ الانبیاء حُبُّ النّساءِ[6]؛ از ویژگی های اخلاق پیامبران، دوست داشتن زنان خویش بوده است.»
امام صادق علیه السلام از پدرانش نقل كرد كه جدّم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دینهِ فَلْیتَّقِ اللهَ فِی النّصفِ الباقی ؛[7] كسی كه ازدواج كند، نیمی از دین خود (و احكامی كه بر دوش دارد) را حفظ كرده است، پس به خدا پناه ببرد و استمداد جوید نسبت به نیمه دیگر آن.»
رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرماید:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ اعْطِی نِصف السَّعادَةِ؛[8] كسی كه با همسر منتخب خویش ازدواج كند، نیمی از سعادت و خوشبختی را درك كرده است.»
همچنین فرموده است:
«مَنْ تَزَوَّجَ فَقْدْ اعْطِی نِصْف العِبادَةِ؛[9] كسی كه با همسر منتخب خویش ازدواج كند، نیمی از بندگی و اطاعت حضرت حق به وی داده شده است.»
ب) مسؤولیت مردان در نظام خانواده؛ در آیات مختلف، مخاطب قرآن مردانند تا آن كه در جهت تشكیل زندگی تلاش و سعی كنند و سامان بخشی آن را بر دوش كشند. تداوم زندگی و تأمین آن، سختی‌ها و درگیری‌های فراوانی به دنبال دارد كه بدون امید و آرامش نمی تواند ادامه یابد. لذا این ایستادگی در برابر نابسامانی ها را بر دوش مردان قرار داده است. از سوی دیگر، زنان را آفرید تا كانون محبّت، عشق، زیبایی و آرامش بخشی باشند.
علاّمه محمّد حسین طباطبایی، مفسّر عالی مقدار می‌نویسد:
«فالنساء هنّ الركن الاول والعامل الجوهری للاجتماع الانسانی ؛[10] زنان، سنگ زیرین و ركن اساسی و علت واقعی انسجام و تشكیل اجتماع خانوادگی انسانها هستند.»
بعضی از مفسّران وجود زن و عواطف زیبای او را همانند ملاطِ چسبنده و مستحكم یك ساختمان دانسته اند كه سالیان سال اجزاء یك بنای عظیم را نگه می‌دارد و در استحكام و بقای آن نقش اساسی دارد، همانند سیمان و ماسه و آهك و غیره. این جاذبه عظیم را خداوند در وجود زن قرار داده است و او را سبب «آرامش و سكینه» معرفی نموده است.
قرآن كریم حفاظت و حراست از این ركن اساسی را بر عهده مردان نهاده و با توجه به توانایی های ذاتی شان آنان را مسؤول می‌داند و می‌فرماید:
«الرّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النّساء بِما فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُم عَلی بعضٍ وَ بما اَنْفَقُوا مِن اموالِهِم»؛[11]
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتری هایی كه خداوند (از نظر نظام اجتماعی) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر نفقاتی كه از اموالشان در مورد زنان پرداخت می‌كنند.

در تبیین مسؤولیت مردان، چند نكته حائز اهمیت است:

1- قَیم؛ كسی را گویند كه مسؤولیت كارهای مهم دیگری را به عهده گیرد و آن را انجام دهد. قوّام و قیام، اوزان صیغه مبالغه است كه بر برتری همیشگی و ذاتی مردان بر زنان دلالت دارد.
2- بما فضَّلَ اللهُ؛ فضیلت آن امتیازی است كه به طور طبیعی مردان (جنس نر) نسبت به زنان (جنس ماده) دارند.[12] همانند قدرت و مقاومت در برابر كارهای سخت و سنگین و نیز معضلاتی كه هم توان بیشتری را می‌طلبد و هم اندیشه قوی تری را.
از سوی دیگر، عواطف و احساسات پاك و قوی زنان آن قدر مورد توجه و التفات خداوند سبحان است كه آرامش مردان را در سایه آن دانسته و بر آن تصریح می‌كند بلكه بار دیگر تأیید می‌نماید:
«هُوَ الذّی خَلَقَكُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیسْكُنَ الیها...» ؛[13]
اوست كه شما را از یك تن آفرید و همسر او را از [نوع ] او پدید كرد تا بدو آرام گیرد.2
1-ِما اَنْفَقُوا؛ در وادی ازدواج تأمین زندگی مادی زن را بر عهده مرد قرار داد و در صورت تمكین و رضایت بخشی كامل، او را «واجب النفقه» مردان نمود؛ كه این خود یك سختی دیگر است كه با جسم و اعضاء و جوارح مرد هماهنگی دارد و در این راستا هرگونه زحمت و خطری را به جان می‌خرد و برای دفاع از ناموس و حیثیت خویش گاه مال و گاه جان خود را فدا می‌نماید.
ج) مراقبت از تداوم زندگی؛ ادامه زندگی خانوادگی و زناشویی از دیگر موهبت های الهی است كه بشر برای آن تلاش می‌كند، و می‌خواهد آنگاه كه پیوند ایجاد شد، به سادگی بحث جدائی مطرح نشود. در این راه دو ركن اساسی خانواده (زن و شوهر) موظفند از آنچه سبب جدائی می‌شود، پرهیز نمایند بلكه در راه استحكام پیوند زناشویی سعی مضاعف داشته باشند. قرآن كریم به این مطلب چنین اشاره می‌كند:
«وَ هُوَ الّذی خَلَقَ مِنَ الماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قدیراً»؛[14] خداوند كسی است كه بشر را از آب آفرید، آنگاه در آفرینش او پیوندهای نسبی و سببی به وجود آورد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد). و پروردگار تو همواره تواناست.
با توجه به مطلب فوق، عده ای از مفسّران گفته اند: در آیه 21 سوره روم «وَ جَعَلَ بَینَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً...» آوردن این دو كلمه كه - حكایت از شدت علاقه زن و مرد و وابستگی این دو به یكدیگر است و این دو واژه مفاهیم عمیق و ژرفی را در دل دارد - سه احتمال وجود دارد:
1. مودّت: انگیزه ارتباط در آغاز كار ازدواج است و اما ادامه و پایان آن كه یكی از دو همسر ممكن است ضعیف و ناتوان شود و قادر بر خدمت نسبت به دیگری نباشد، «رحمت» جایگزین مودّت می‌شود. او دلسوزی خاص دارد، حتی از دیگران جهت كمك به همسرش استمداد می‌طلبد و خود را به هر آب و آتشی می‌افكند تا رحمت الهی را از خویش بروز و ظهور دهد در حالی كه آن روز نه نیازمندی جنسی و شهوانی است و نه مسائل دیگر جوانی. در این مرحله حساس مراقبت از یكدیگر اهمیت زیادی دارد، همچون مریضی كه توجه های پیاپی نزدیكان وی، او را بهبود می‌بخشد و ایجاد امید می‌نماید.
2. مودّت: درباره بزرگترهاست كه توان خدمت به یكدیگر را دارند، اما كودكان و فرزندان كوچك در سایه رحمت پرورش می‌یابند و رشد می‌كنند و شاید رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم هم كه فرمود: «وَارْحَمُوا صِغارَكُم؛ به كوچكترها ترحّم كنید»، بر همین اساس بوده است.
3. مودّت: غالباً جنبه دو طرفه (تقابل) دارد، به مجرّد آن كه از طرفی سرزد، بر اساس قانون طبیعت، طرف مقابل باید آن را جبران كند و الاّ ظلم و ستم خواهد شد. اما رحمت، یك جانبه و ایثارگرانه است لكن بقای جامعه كوچك (خانواده) و بزرگ (اجتماع) به خدمات متقابل است كه ریشه در مودّت دارد.[15]
در هر صورت آیه شریفه، «مودّت» بین دو همسر را مطرح می‌كند كه قطعاً بقای جامعه بزرگ انسانی در سایه بروز و ظهور این موهبت الهی است و همچنین «رحمت» كه لازمه اخلاق انسانی و استمرار فضائل و كرامت های بشری است. و با این موهبت الهی مراقبت و حفظ از یكدیگر ادامه می‌یابد؛ چنانچه این دو از بین برود و یا به ضعف و كمبود گراید، هزاران بدبختی و اضطراب روحی و روانی را به دنبال خواهد داشت

پی نوشت ها:

[1]. روم/ 21.
[2]. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 382؛ تحریر الوسیله، امام خمینی(ره)، ج 2، ص 211، كتاب النكاح.
[3]. تفسیر روض الجنان و روح البیان، ج 15، ص 250؛ تفسیر اثنی عشری، ج 1، ص 282؛ تفسیر مواهب علیه، كمال الدین كاشفی، ج 3، ص 421.
[4]. بحارالانوار، ج 100، ص 220، باب كراهیةالعزوبة؛ جامع الاخبار، ص 1، فصل 58، (فی التزویج).
[5]. نور/ 32.
[6]. مكارم الاخلاق، ص 197؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 21، باب استحباب حبّ النساء المحللات.
[7]. امالی، شیخ طوسی، ص 518؛ مكارم الاخلاق، ص 196، باب فی الراغبة فی التّزویج؛ عوالی الآلی، ج 3، ص 289، باب النكاح.
[8]. مستدرك الوسائل، علامه نوری، ج 14، ص 154.
[9]. بحارالانوار، ج 100، ص 220.
[10]. تفسیر المیزان، ج 4، ص 223.
[11]. نساء/ 34.
[12]. تفسیر المیزان، ج 4، ص 223.
[13]. اعراف/ 189.
[14]. فرقان/ 54.
[15]. تفسیر نمونه، ج 16، ص 391 به بعد، (با تغییر).

 
دوشنبه 10 مهر 1391  1:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آيا نظام خانواده در اسلام نظامِ عرفى است؟

آيا نظام خانواده در اسلام نظامِ عرفى است؟

مهدى پيشوائى

مدتى است در گوشه و كنار كشور و پاره‏اى از مطبوعات يا در لابه‏لاى برخى اظهار نظرهاى حقوقى و فقهى، زمزمه‏هايى شنيده مى‏شود كه آن‏چه به عنوان نظام خانواده در اسلام بيان مى‏شود اولاً در زمره قوانين امضايى و ثانيا نظام عرفى و بشرى عرب و قريش است و نمى‏تواند ابدى و قابل تعميم به اقوام ديگر باشد.
صرف‏نظر از انگيزه برخى از اين افراد يا جريان‏ها از طرح چنين مسايلى، و نيز با صرف‏نظر از صلاحيت يا عدم صلاحيت روزنامه‏ها و نشريات عمومى و خبرى در طرح و نشر اين گونه بحث‏هاى تخصصى، در اين نوشتار اين ديدگاه را مورد ارزيابى و نقد قرار مى‏دهيم.

اصل نظريه

اين نظريه در برخى از مطبوعات چنين نقل شده است:
... مخاطبان قرآن در وهله نخست، قريشيان و سپس اعراب مكه و مدينه بودند، عرف اين‏ها بيش‏تر مورد نظر بوده و به بقيه
عرف‏ها اصلاً توجهى نداشته كه قبول كند يا نه... ما نمى‏توانيم امضاى اسلام را براى آن مردم به مردم ديگر تعميم دهيم، حتى براى خود مردم مكه و مدينه در عصر حاضر. الآن مردم عرب مكه و مدينه، مردم 1400 سال پيش نيستند، عرفشان عوض شده است... ما به اين نتيجه مى‏رسيم كه چون نظام خانواده در اسلام نظام كاملاً عرفى و بشرى بوده، مورد امضاى اسلام به معناى ابدى بودن نيست. يعنى يك نظام عصرى است نه ابدى... فقه سنتى براساس عرف جامعه عرب بوده است. همه اين‏ها عرفى و مردمى و بشرى بوده. دين‏اسلام اين‏ها را تأييد كرده است. حالا بدين معنا نيست كه خدا اين جورى گفته است كه تا ابد نمى‏شود غير اين گفت. مگر خود مردم‏اين‏ها را چه جورى وضع كردند كه نمى‏توانند آن‏ها را بردارند، به نظر من مى‏توانند آن‏ها را بردارند و اصلاحشان كنند...

ارزيابى و نقد

چنان‏كه ملاحظه مى‏شود اين سخن، كلى‏گويى است و ظاهرى زيبا و فريبنده دارد، اگر كسى بدون مطالعه كافى در فرهنگ جاهليّت و تاريخ فقه اسلامى با آن روبه‏رو شود، آن را باور مى‏كند. امّا با بررسى فرهنگ و عرف و آداب و سنن عرب عصر جاهليّت و با ملاحظه دگرگونى‏هايى كه اسلام در آن به وجود آورد، متوجه مى‏شويم كه اين ادعا چه قدر بى‏پايه و شعار گونه و غير علمى است. اساس اين نظريه و صغراى استدلال بر اين مطلب نادرست استوار است كه عرف عرب در مورد نظام خانواده مورد تأييد و امضاى اسلام قرار گرفت. مطالعه و بررسى علمى نشان مى‏دهد كه اسلام نه تنها عرف اعراب درباره نظام خانواده را به صورت كلى تأييد نكرد، بلكه آن را دگرگون و وارونه ساخت و به هم ريخت. امضاى برخى از اين قوانين عرفى نيز نه به همان شكل، بلكه با تغيير و تبديل بنيادى و به تعبير برخى با «انقلابى درونى» انجام شده است. و تنها موارد بسيار نادرى از آن‏ها بدون تغيير بوده است.

مخاطبان قرآن

در بخش نخست اين استدلال آمده است:
مخاطبان قرآن در وهله نخست، قريشيان و سپس اعراب مكه و مدينه بوده‏اند.
در پاسخ اين مطلب بايد توجه داشت كه در هيچ يك از آيات قرآن، قريش يا عرب مورد خطاب نيستند، بلكه مخاطبان قرآن، ناس (= مردم) و در مواردى كه پيام، مخصوص پيروان اسلام است و وظايفى از آن‏ها خواسته شده يا از آن‏ها انتظاراتى هست، مخاطبان، مؤمنان هستند. بنابراين اگر چه آيين اسلام در جزيرة‏العرب و در ميان قوم عرب ظهور كرد و حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خود از نژاد عرب و از قريش بود، امّا اسلام يك كيش محلى و مخصوص قوم عرب نبود تا مخاطبان پيام آن نيز، محدود به قوم عرب و اهل مكه و قريش باشند.
گواه ديگر بر خطاب عمومى، آن است كه پيامبر اسلام از سال‏هاى نخست بعثت و دوران دعوت و تبليغ در مكّه، آيين خود را جهانى اعلام كرد. تعدادى از آيات قرآن كه همگى از سوره‏هاى مكى هستند به روشنى جهانى بودن اين دعوت را مى‏رساند.
آيات: 158 سوره اعراف(1)؛ 28 سوره سبأ(2)؛ 52 سوره قلم(3)؛ 69 و 70 سوره يس(4)؛ 33سوره توبه(5)؛ 107 سوره انبيا(6) نمونه‏هاى گويايى در اين زمينه هستند.

شريعت ابراهيمى، پايه شريعت اسلامى

فقه اسلامى، نه بر پايه عرف و فرهنگ قريش و اهل مكّه، بلكه بر پايه شريعت ابراهيمى است. اعراب ساكن حجاز و نجد و تهامه، پيش از ظهور اسلام، سال‏ها پيرو شريعت ابراهيم بودند و با وجود نفوذ بت پرستى و گسترش آداب و رسوم و سنت‏هاى آن در مكه و به طور كلى در جزيرة‏العرب، بقاياى تعاليم و سنت‏هاى ابراهيمى مانند: اعتقاد به الله، حرمت ازدواج با مادر و دختر، مناسك حج و عمره و قربانى، غسل جنابت(7)، ختنه و كفن و دفن مردگان(8) تا زمان ظهور اسلام هم‏چنان در ميان آنان رايج بود و به سنت‏هاى ده‏گانه مربوط به نظافت بدن و ستردن موهاى زائد و كثافت‏ها پايبند بودند.(9) هم‏چنين حرمت و قداست چهار ماه حرام را كه از سنت‏هاى ابراهيمى است(10) باور داشتند و اگر به عللى جنگ و خونريزى در آن ماه‏ها رخ مى‏داد آن را جنگ فجار (= ناروا و گناه‏آلود) مى‏ناميدند(11) و مى‏دانيم كه همه اين‏ها بعد از ظهور اسلام مورد تأييد قرار گرفت و جزء تعاليم اين آيين شد. گويا به همين جهت است كه خداوند دين اسلام را، آيين ابراهيم، و او را پدر مسلمانان ناميده است:
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد. و در راه خدا چنان‏كه حق جهاد [در راه] او است جهاد كنيد، اوست كه شما را [براى خود] برگزيده و در دين، بر شما سختى قرار نداده است. آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است] او بود كه قبلاً شما را مسلمان ناميد...(12).
طبرسى، مفسر نامدار شيعه در تفسير اين آيه مى‏نويسد:
لان ملة‏ابراهيم داخلة فى‏ملة محمد.
:علت اين عنوان و نامگذارى اين است كه شريعت ابراهيم، جزء شريعت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است.(13)
هم‏چنين عبدالمطلب، جدّ پيامبر اسلام سنت‏هايى داشت كه بيش‏تر آن‏ها در اسلام تأييد شد از جمله: ممنوعيّت شراب، ممنوعيّت زنا، حدّ زدن زناكار، بريدن دست دزد، تبعيد زنان بد نام از مكه، ممنوعيّت زنده به‏گور كردن دختران، ممنوعيّت ازدواج با محارم، ممنوعيّت طواف برهنه، لزوم وفا به نذر، حرمت و قداست چهار ماه حرام و بالأخره مباهله(14).
با توجه به شخصيّت الهى عبدالمطلب در واقع اين سنت‏ها بازگشت به سنت‏هاى ابراهيم مى‏كرد، چنان‏كه در منابع شيعى روايت شده است كه عبدالمطلب حجت خدا و ابوطالب وصى او بوده است(15)، همچنين از اميرمؤمنان عليه‏السلام نقل شده است كه مى‏فرمود:
به خدا سوگند پدرم و اجدادم؛ عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف هيچ‏كدام بتى را نپرستيدند. آنان پيرو دين ابراهيم بودند و به سوى كعبه نماز مى‏خواندند(16).

انواع نكاح در ميان عرب جاهلى

در ميان عرب بت پرست جاهلى، انواع و اقسام ازدواج، معمول و رايج بود كه تعدادى از آن‏ها به اسم نكاح بود ولى در ماهيّت، فرقى با فحشا نداشت. در آيين اسلام جز دو نوع از آن‏ها؛ يعنى ازدواج دائمى كه امروزه بين همه مسلمانان رايج است و نيز ازدواج موقّت، هيچ‏كدام به رسميّت شناخته نشد.
اينك تعدادى از ازدواج‏هاى پيش از اسلام را كه اسلام آن‏ها را تحريم كرد، مورد بررسى قرار مى‏دهيم. (و طلاق را به فرصت ديگرى موكول مى‏كنيم).

نكاح الَمقْتْ

نكاح المقت يا ازدواج زورى و تحميلى، عبارت بود از ازدواج پسر بزرگ، با نا مادرى خويش، پس از مرگ پدر، يا طلاق نامادرى(17). شواهدى تأييد مى‏كند كه پس از مرگ شوهر، پسر بزرگش اگر تمايل به تصاحب زن او يعنى نامادرى خويش داشت، پارچه‏اى برسرش مى‏افكند، و به اين ترتيب به عنوان سهم‏الأرث به او تعلق مى‏گرفت، سپس اگر مى‏خواست ، بى‏هيچ مهرى -بلكه تنها از طريق ارث- با او ازدواج مى‏كرد، و اگر مايل به زناشويى با وى نبود، او را به ديگرى تزويج كرده از مهر او استفاده مى‏كرد، و در صورت تمايل، حق داشت وى را به‏كلى از ازدواج با مردان ديگر محروم ساخته او را هم‏چنان بى‏شوهر نگه دارد تا بميرد و مال او را تصاحب كند!(18)
بنابراين ازدواج با زن پدر (=نامادرى) منع قانونى و عرفى نداشت از اين رو قرآن از اين كار نهى كرد و فرمود:
و با زنانى كه پدران‏تان به ازدواج خود درآورده‏اند، ازدواج نكنيد مگر آن‏چه پيش‏تر رخ داده است، چرا كه آن، زشت كارى و [مايه [دشمنى و بد راهى بوده است.(19)
عرب كسى را كه پس از مرگ پدر، با زن او تزويج مى‏كرد ضيزن مى‏ناميد.(20) «ابن قتيبه دينورى» تعدادى از اين گونه زنان را كه پس از مرگ شوهر با ناپسرى خود ازدواج كردند نام برده است.(21)
به گفته مفسران، در عصر اسلام چون شخصى به نام ابوقيس بن أسلَت در گذشت و پسرش تصميم گرفت با زن پدر خود ازدواج كند از طرف خداوند اين آيه نازل شد:(22)
يا ايهاالذين آمنوا لايحلُّ لكم أن ترثوا النساء كرها(23)...
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، براى شما حلال نيست كه زنان را به اكراه ارث ببريد...

نكاح‏الشِّغار

ازدواج شِغار به اين ترتيب بود كه زنان و دختران، مهر و كابين زنى ديگر واقع مى‏شدند، به عنوان مثال، شخصى دختر يا خواهرش را زن كسى قرار مى‏داد و در مقابل به جاى اخذ مهريه، دختر يا خواهر آن شخص را تزويج مى‏كرد. وقتى كه مى‏خواستند چنين ازدواج تعويضى! صورت بگيرد، مردى به مردى ديگر مى‏گفت:
خواهرت يا دخترت يا كسى را كه اختيار دار او هستى به من تزويج كن تا خواهرم يا دخترم يا كسى را كه اختيار او دست من است به تو تزويج كنم.(24)
يكى از معانى واژه شِغار ارتفاع و بلند شدن است و چون در اين نوع ازدواج، مهر مالى برداشته مى‏شد و زن در مقابل زن، مهر قرار مى‏گرفت، از اين رو شِغار ناميده شده است(25).
در اسلام اين نوع ازدواج ممنوع شد و پيامبر اسلام آن را حرام اعلام كرد.(26) روايات مربوط به تحريم اين نوع ازدواج، چه از طريق شيعه و چه از طريق اهل سنّت به صورت لاشِغار فى‏الأسلام نقل شده است.(27)

نكاحُ‏الخِدْنْ

«خِدْن» -بر وزن اِذْن- در اصل به معناى دوست و رفيق است، امّا معمولاً به افرادى گفته مى‏شود كه با جنس مخالف خود ارتباط نامشروع و پنهانى دارند. در قرآن مجيد، خدن، هم بر مرد و هم بر زن اطلاق شده است و جمع آن اَخدان است.
يكى از ازدواج‏هاى رايج پيش از ظهور اسلام، نكاح خِدن بود، يعنى زنان و مردانى كه به عللى موفق به ازدواج معمولى نمى‏شدند، يا انگيزه هوس‏رانى و عياشى آزادانه داشتند، مى‏كوشيدند تا با فرد مورد پسند خود روابط پنهانى برقرار كنند. اين‏گونه زناشويى و نكاح دوستانه خالى از رسميّت نبود و عرف محيط، آن را به رسميّت مى‏شناخت. در فرهنگ آن مردم، اين معنا جا افتاده بود كه:
ما استتر فلا بأس به و ماظهر فهو لؤم.
:آن‏چه محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندارد! ولى آن‏چه آشكارا باشد مايه عار است.(28)
اين نوع ازدواج، در اسلام طبق آيه 25 سوره نساء و آيه 5 سوره مائده تحريم شد:
و هر كس از شما از نظر مالى نمى‏تواند زنان [آزاد] پاكدامنِ با ايمان را به همسرى [خود] در آورد، پس با دختران جوان سال با ايمان شما [كنيزان] كه مالك آنان هستيد [ازدواج كند] و خدا به ايمان شما داناتر است، [همه] از يكديگريد. پس آنان را با اجازه خانواده‏شان به همسرى [خود] در آوريد و مهرشان را به طور پسنديده به آنان بدهيد [به شرط آن‏كه] پاكدامن باشند نه زناكار، و دوست گيران پنهانى نباشند...(29)
امروز چيزهاى پاكيزه براى شما حلال شده و طعام كسانى كه اهل كتابند براى شما حلال، و طعام شما براى آنان حلال است. و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاكدامن از مسلمان و زنان پاكدامن از كسانى كه پيش از شما كتاب [آسمانى] به آنان داده شده، به شرط آن‏كه مهرهايشان را به ايشان بدهيد، در حالى‏كه خود پاكدامن باشيد نه زناكار، و نه آن‏كه زنان را پنهانى دوست خود بگيريد...(30)

نكاح البَدَل

يكى ديگر از انواع زناشويى‏هاى قانونى عرب جاهلى -كه حكايت از خودسرى و تسلط بى‏حدّ مردان بر زنان دارد و دليل بارزى است بر اين كه در امر زناشويى تنها اراده مرد دخيل بوده و زنان جز تسليم و رضا چاره‏اى نداشتند- نكاح بدل يا زناشويى معاوضه‏اى و مبادله‏اى بوده است. هر مردى كه از زن ديگرى خوشش مى‏آمد، رسوم و قوانين غير مدوّن جامعه به او اجازه مى‏داد تا به شوهر او پيشنهاد معاوضه كند! يعنى زن خود را به او داده و زن او را بگيرد! اين «مبادله» را معمولاً پيشنهاد كننده با اين الفاظ به مرد ديگر ابراز مى‏داشت:
انزل لى عن أمرأتك و أنزلُ لك عن أمرأتى.
:تو از زنت براى من كنار رو، من نيز از زنم به نفع تو كنار مى‏روم!(31)
اين نوع ازدواج نيز در اسلام تحريم شد. برخى از روايات، آيه 52 سوره احزاب(32) را به اين مسأله مربوط دانسته و ديدار و گفت‏وگوى ابومالك «عيينة‏بن حصين(33)» فزارى، با پيامبر اسلام، شاهد تحريم اين نوع ازدواج شمرده شده است. شيخ صدوق به صورت مسند نقل مى‏كند كه در جاهليّت، نكاح بدل بدين ترتيب بود كه مردى به مرد ديگرى مى‏گفت:
زنم را با زن تو مبادله مى‏كنم، از زنت براى من صرف نظر كن، من نيز از زنم براى تو صرف‏نظر مى‏كنم.
به اين مناسبت، آيه «ولا ان تبدّل بهّن من ازواج ولواعجبك حسنهن» از طرف خداوند نازل شد.
پس از نزول اين آيه، روزى «عيينه» بدون اجازه و در كوفتن، وارد خانه پيامبر اسلام شد و در آن هنگام عائشه همسر رسول خدا در آن خانه بود. رسول خدا فرمود:
چرا اجازه نگرفتى؟
عيينه پاسخ داد:
من از آن زمان كه خود را شناخته‏ام تاكنون براى ورود به خانه هيچ‏يك از مردان قبيله «مُضَر» اجازه نگرفته‏ام!
آن‏گاه گفت:
اين بانوى گلرخ كه در كنار شما است كيست؟
حضرت فرمود: او عائشه ام‏المؤمنين است.
عيينه گفت:
آيا مايلى از زيباترين زنان [كنايه از همسرش] به نفع تو صرف‏نظر كنم، تو نيز از اين زن كناره‏گيرى كنى [و اين دو را مبادله كنيم]؟
رسول خدا فرمود:
خداوند اين كار را بر من حرام كرده است. وقتى كه عيينه بيرون رفت، عائشه از رسول خدا پرسيد:
اين مرد كى بود؟
حضرت پاسخ داد:
اين مرد احمق‏ترين فردى است كه مردم از او اطاعت مى‏كنند و او با اين حماقتش رئيس قبيله خودش است!(34)
گرچه سند اين روايت صدوق به «ابوهريره» منتهى مى‏شود و گرچه آيه 52 سوره احزاب را به احكام اختصاصى رسول خدا تفسير مى‏كنند -وشايد جمله رسول خدا در ذيل روايت كه: «خداوند اين كار را بر من حرام كرده است» شاهد اين معنا باشد- امّا قضيه عيينه و پيشنهاد او به پيامبر به اختصار از طرق ديگر نيز در منابع عامه نقل شده است(35). در هر حال مسلم است كه اين نوع ازدواج از طرف اسلام ممنوع شد و در فقه سنتى رسميّت ندارد.

محدويت تعدد ازواج

علاوه بر الغاى انواع ازدواج‏هاى ياد شده از طرف اسلام، در اين آيين، ازدواج هم‏زمان با دو خواهر - جمع بين الأختين- نيز كه در ميان عرب سابقه داشت(36)، ممنوع شد(37). از اين گذشته پيش از ظهور اسلام، در ميان عرب جاهلى تعدد زوجات بدون هيچ محدوديتى رواج داشت.(38) امّا اسلام آن را محدود به چهار زن كرد، آن‏هم مشروط به رعايت عدالت در ميان آنان.(39)

تغيير عرف عرب در عصر حضور ائمه عليهم‏السلام

تا اين‏جا «صغرا»ى اين استدلال را مبنى بر اين كه نظام خانواده در اسلام بر عرف عرب استوار بوده، مورد بررسى قرار داديم و ديديم كه اين سخن چه‏قدر بى‏اساس و بى‏پايه است. در بخش آخر اين نظريه كه در واقع «كبرا»ى استدلال را تشكيل مى‏دهد، ادعا شده است كه امروز عرف خود عرب عوض شده و عرب مكّه و مدينه، ديگر تابع عرب هزارو چهارصد سال پيش نيستند.
در پاسخ اين بخش بايد توجه داشت كه اگر امروز عرف عرب عوض شده، طى دويست و پنجاه سال عصر حضور ائمه نيز عوض شده بود، و اگر تغيير عرف، موجب تغيير حكم اسلام مى‏شد، ائمه آن را مطرح مى‏كردند، در حالى كه هيچ اثرى از اين موضع گيرى ائمه در اين‏باره وجود ندارد. و اين نكته‏اى است كه در بررسى مباحث فقهى شيعى نبايد از آن غفلت كرد.
درمورد تغيير عرف طى دو قرن و نيم، اين توضيح را اضافه مى‏كنيم كه در اين مدت، تحولات مهمى در جامعه اسلامى رخ داد: دامنه فتوحات گسترش يافت به‏طورى كه گفته‏اند: كشور اسلامى در عصر هارون و مأمون چنان گسترش يافت كه تا آن روز در هيچ عصر و زمانه‏اى چنان حكومت گسترده‏اى در جهان وجود نداشته است. در آن زمان كشورهاى: ايران، افغانستان، سند، تركستان، قفقاز، تركيه، عراق، سوريه، فلسطين، عربستان، سودان، الجزاير، تونس، مراكش و اسپانيا (اندلس) جزء قلمرو اسلام قرار گرفته بود.
دكتر گوستاولوون فرانسوى در اين زمينه مى‏گويد: «حقيقت مطلب اين است كه سلطنت سياسى اعراب در زمان هارون و پسرش مأمون به اوج قدرت رسيد، زيرا حد شرقى سلطنت آن‏ها در آسيا، مرز چين بود و در آفريقا، اعراب، قبائل وحشى را تا مرزهاى حبشه، و روميان را تا تنگه بسفود به عقب راندند و هم‏چنان تا كرانه‏هاى اقيانوس اطلس پيش رفتند...(40)».
در اثر اين فتوحات، اختلاط و امتزاج مسلمانان با اقوام و ملل مختلفِ داراى عرف‏ها و عادت‏ها و سنن گوناگون صورت گرفت. هم‏چنين در اين مدت شهر بغداد و سامراء ساخته شد و بغداد جايگزين دمشق گرديد و اشرافيّت جاى زندگى ساده را گرفت.
از طرف ديگر عصر ترجمه پيش آمد و با ترجمه كتب فلاسفه يونان در كشور اسلامى، حكمت و فلسفه يونان به محيط‏هاى علمى مسلمانان نفوذ كرد و از اين راه برخورد آراء و افكار و نظريات پيش آمد... آيا اين همه تحولات و گذشت دويست و پنجاه سال، براى تغيير عرف عرب كافى نبود و عرف آن‏ها امروز عوض شده است؟!

پی نوشت ها:

1. قل يا ايهاالناس انى رسول‏الله اليكم جميعا.
2. و ماارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا.
3. و ماهو اِلاّ ذكرٌ للعالمين.
4. ان هُوَ الا ذكرٌ و قرآن مبين ليُنذرَ من كان حيا...
5. هوالذى أرْسَل رسولَهُ بالهدى و دين الحق ليُظهِرَهُ على‏الدين كُله...
6. و ما ارسلناك الاّ رحمةً لِلْعالمين.
7. الأصنام، هشام‏كلبى، ص 6 و بحارالانوار مجلسى، دارالكتب الاسلاميه تهران، ج15، ص 170.
8. وسائل‏الشيعه، شيخ حر عاملى، ط 4، دارالأحياء لتراث العربى بيروت، ج1، كتاب الطهارة، ابواب‏الجنابه، حديث 14، ص 465 و احتجاج، طبرسى، المطبعة‏المرتضويه، نجف، 1350 ه، ص 189.
9. الملل و النحل، شهرستانى، منشورات الرضى، قم، ج2، ص 257.
10. الميزان فى‏تفسيرالقرآن، طباطبائى، مؤسسة‏الأعلمى للمطبوعات، بيروت، ج9، ص 272.
11. الملل و النحل، شهرستانى، ص 255 و تاريخ يعقوبى، المكتبة‏الحيدرية، نجف، ج2، ص12.
12. سوره حج، آيات 77 و 78:
يا ايهاالذين أمنوا اركعوا و اسجدوا و اعبدوا ربكم و افعلواالخير لعلكم تفلحون. و جاهدوا فى‏الله حق جهاده هواجتباكم و ماجعل عليكم فى‏الدين من حرجٍ‏ملة ابيكم ابراهيمَ هو سَماكم المسلمين من قبل....
13. مجمع‏البيان، ج7، ص 97.
14. تاريخ يعقوبى، ج2، ص7؛ بلوغ‏الأرب فى‏معرفة‏احوال العرب، سيّد محمود شكرى آلوسى، ط2، قاهره، دارالكتب الحديثه، ج1، ص 324 و رك به: السيرة‏لحلبية، ج1، ص7، والخصال، صدوق، ج2، باب الخمسة، ص 312-313.
15. اعتقادات، صدوق، ترجمه سيّد محمّدعلى بن سيّد محمّدالحسنى، ج3، تهران، كتابخانه شمس، 1379 ه، ص135 و بحارالانوار، مجلسى، ج15، ص117.
16. كمال‏الدين و تمام‏النعمة، صدوق، تصحيح على‏اكبرالغفارى، قم مؤسسة‏النشر الاسلامى،1363ش، ج1، ص175.
17. بلوغ الأرب فى‏معرفة‏احوال‏العرب، سيّد محمود شكرى آلوسى، ط3، دارالكتب الحديثة، ج2، ص52-53.
18. الميزان فى‏التفسيرالقرآن، سيدمحمدحسين طباطبائى ج4، ص254-258؛ الدرّالمنثور فى‏التفسير بالمأثور، سيوطى، قم، مكتبة آية‏الله مرعشى نجفى، 1404 ق، ج2، ص131-132؛ تفسير آيه 22 سوره نساء،الملل والنحل، شهرستانى، ط 2، قم؛ منشورات‏الرضى، ج2، ص254؛ حقوق زن در اسلام و اروپا، حسن صدر، چ7، 1357 ش، ص34 و بلوغ الأرب فى‏معرفة احوال‏العرب، ج2، ص 52-53 .
19. سوره نسا، آيه 22:
ولاتنكحوا مانكح آباؤكم من النساء الاّ ما قد سلف انه كان فاحشةً و مقتا و ساء سبيلاً.
20. المحبر، محمدبن حبيب، بيروت، دارالأفاق الجديدة، ص325 و بلوغ‏الأرب فى معرفة احوال‏العرب،ج2، ص52.
21. المعارف، ثروت عكاشه، تحقيق: ثروت عكاثه، قم، منشورات‏الرضى، ص112.
22. جامع‏البيان فى‏تفسيرالقرآن، محمدبن جرير طبرى، ط2، بيروت، دارالمعرفة، 1392ق، ج4، ص207 ذيل تفسير آيه 19 سوره نساء والميزان، طباطبائى، ج4، ص258.
23. سوره نساء آيه 19.
24. النهاية فى‏غريب‏الحديث والأثر، ابن اثير، ج2، لغت شغر و مستدرك سفينة‏البحار، شيخ على نمازى شاهرودى، ج5، ص 272.
25. همان.
26. بحارالانوار، مجلسى، ج96، ص82، به نقل از معانى‏الأخبار.
27. مستدرك سفينة‏البحار، ج5، ص272، لغت شغر و ن.ك بحارالأنوار، ج103، ص370 و كنزالعمال متقى هندى، ج16، ص 329،حديث 44761.
28. بلوغ الأرب، ج2، ص5، اسلام و عقائد و آراء بشرى، نورى، يحيى، چ2، تهران، مطبوعاتى فراهانى، 1346 ش، ص609.
29. و من لم يستطع منكم طولاً ان ينكح‏المحصنات المؤمنات واللّه اعلم بإيمانكم بعضكم من بعضٍ فانكحو هن بإذن اهلهنّ وآتوهن اجور هن بالمعروف محصناتٍ غير مسافحاتٍ ولا متخذاتٍ اخدان....
30. اليوم احلّ لكم‏الطيبات و طعام الذين اوتواالكتاب حِلٌ لكم و طعامكم حل لهم و المحصناتُ من المؤمنات و المحصنات من الذين، او تواالكتاب من قبلكم اذا آتيتموهن اجورهن محصنين غير مسافحين و لامتخذى اخدان.
31. بلوغ‏الأرب، ج2، ص5 و اسلام و عقائد و آراء بشرى، ص 606.
32. لايحل لك النساء من بعد ولا ان تبدّل بهن من ازواج ولواعجبك حسنهن الا ماملكت يمينك...
33. عيينة‏بن حصين، رئيس قبيله خويش و از جباران و گردنكشان عرب بوده است.
34. معانى‏الأخبار، تحقيق، على‏اكبرالغفارى، تهران، مكتبة‏الصدوق، ص275، باب‏معنى‏النهى عن‏البدل فى‏النكاح.
35. ر.ك: الأستيعاب، (در حاشيه الأصابه)، ج3، ص167 و الأصابه، ج3، ص54.
36. بلوغ الأرب، ج2، ص52.
37. سوره نساء آيه 23، و ان تجمعوا بين الأختين...
38. الميزان، طباطبائى، ج2، ص267.
39. سوره نساء آيه 3:
... فانكوا ماطاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة...
40. تاريخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيدهاشم حسينى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، ص 211.
دوشنبه 10 مهر 1391  1:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ويژگى‌هاى خانواده برتر در اسلام

ويژگى‌هاى خانواده برتر در اسلام

نعمت اللّه يوسفيان
چكيده

اسـلام، در روش تـربـيـتـى خـود، انـسان‌ها را به الگوها، ايده آل‌ها و نمونه‌هاى برتر تـوجـه مـى‌دهـد. تاثير الگوهـا در ساخته شدن فرد و اجتماع بركسى پوشيده نيست. خـانـواده، كـوچـك‌تـريـن واحـد اجـتـمـاعـى اسـت كـه سـلول اوليـه آن را زن و شـوهـر تـشـكـيـل مـى‌دهـنـد. الگـوى اسـلام بـراى خـانـواده ايـده آل كـدام است؟ اسلام چه خانواده‌اى را برتر مى شمارد؟ خانواده برتر از نظر اسلام چه ويژگي‌هايى دارد؟ و...
مـقاله حاضر با عنوان ((ويژگي‌هاى خانواده برتر در اسلام )) به بيان اين مهم پرداخته اسـت. از ايـن رو، پس از مقدمه اى كوتاه و تبيين مفهوم خانواده و ملاك برترى ، به نمونه هـايى از خانواده برتر در قرآن كريم پرداخته است. پس از آن ، ضمن معرفى برترين خـانـواده در مـنـظـر اسـلام ، ويژگي‌هاى خانواده برتر در سه محور اصالت خانوادگى، ويژگي‌هاى نفسانـى اركان خانـواده و ويژگي‌هاى رفتارى آنان مورد بررسى قرار گرفته است و در پايان چند نكته به عنوان نتيجه‌گيرى ارائه گرديده است .
واژه‌هاى كليدى : خانواده ، خانواده برتر، ويژگي‌هاى خانواده برتر.

مقدمه

خـانـواده ، كـانـونـى است مقدس كه در سايه پيوند زناشويى دو انسان از دو جنس مخالف پـايـه گـذارى شـده و بـا پـيـدايـش و تـوليـد فـرزنـدان كامل تر مى شود. به عقيده صاحبنظران ، خانواده از نـخـسـتـين نظامهاى نهادى عمومى و جهانى است كه براى رفع نيازمندي‌هاى حياتى و عاطفى انـسـان و بـقـاى جامعه ضرورت تام شريفه ((وَاجعَلنا لِلمُتّقينَ اِماما)) (فرقان : 74)، آرمانى است كه خانواده‌هاى اسلامى بايد آن را عينيت بخشند و صلاحيت الگويى اسلام را براى تربيت شايستگان و خانواده هاى برتر براى جهانيان به اثبات برسانند.

خانواده برتر

در اسلام بـراى تـشـكيل خـانـواده ، استانداردهايى معرفى شده است . هرقدر اركان تـشكيل دهنده خانواده با آن استانداردها منطبق باشند به همان مقدار از شايستگى و برترى بـرخـوردار خـواهـنـد بـود. در روايات ، ويژگي‌هاى فراوان براى شايسته ترين زنان و مردان بيان شده است و در سيره معصومين (ع ) نيز ارشاداتى وجود دارد كه مى توان از آنها خـانـواده هـاى بـرتـر و شـايـسـتـه را شـنـاخـت . از ايـن رو، بـه طـور اجـمـال مـى توان گفت خانواده برتر از نظر اسلام ، آن است كه اركان آن شايسته و منطبق بـا اسـتـانـداردهـاى اسـلامـى باشد، مناسبات و روابطى منطبق با آموزه هاى دينى بر آنها حـاكـم بـاشـد، خـروجـى آن انـسـانـهـايـى شـايـسـتـه ومـوثـر در سـاخـته شدن جامعه ايده آل اسـلامـى بـاشـد. وامـا مـلاك بـرتـرى ، از نـظـر اسـلام ، مـال و ثروت و مانند آن نيست كه كسى به آنها ببالد و بگويد: ((نَحنُ اَكثرُ اَموالاً وَاَولادا)) (سباء: 35). از اين رو، اگر خانواده اى را برخوردار يافيتد نبايد شگفت زده شويد ((فَلا تـُعـجِبُكَ اَموالُهم وَلا اَولادُهُم )) (توبه : 55) زور وقوت مادى نيز معيار برترى نيست كه كسى در ارزيابى افراد در خانواده ها بگويد: ((كانواُ اَشَدَّ مِنكُم قُوّةً)) (توبه :9) چنانكه برخوردارى از قوم و قبيله و عشيره ، جاه و مقام وشهرت نيز ملاك برترى نست .
بـرتـرى خـانـواده بـه انـطـباق آن با استانداردهاى اسلامى و برخوردارى از ويژگيهاى ارزشـى و فـضـيـلتـهـاست . هر خانواده اى از آن استانداردها بهره مند باشد برتر است . بـنـابـرايـن ، مـنـظـور از بـرتـرى خـانـواده ، بـرتـرى در فـضـايـل انـسانى و ارزشهاى اسلامى است كه برخى از آنها باعنوان ويژگيهاى خانواده برتر خواهد آمد.

خانواده برتر در قرآن

قرآن كريم بهترين الگوها را براى شناسايى خانواده برتر به جهانيان معرفى كرده است . خاندان حضرت ابراهيم (ع ) از آن جمله است . در آيه اى از قرآن كريم مى خوانيم :
اِنَّ اللهَ اصـطـَفـى ادَمَ وَ آلَ ابـراهـيـمَ و آلَ عـِمـرانَ عـَلَى العـالَمـيـن . (آل عمران : 33)
اخـلاقـى ، در شـوهـردارى ، خـانـه دارى و تـربيت فرزند نمونه است . همسر ديگرش نيز نمونه بود. ثمره زندگى حضرت ابراهيم (ع ) بِغلام حليم ... وَبَشَّرناهُ بِاِسحاقَ نَبيّا مِنَ الصّالحين )) (صافات : 100 و 101 و 112)
ابراهيم (ع ) پدر اين چنين فرزندانى است و دو همسر او نيز مادران فرزندانى اين گونه انـد. هـر كـدام از آن دو در پـرورش ‍ فـرزنـد چـه مـرارتهايى كشيدند و چه آثارى از خود بـرجـاى گذاشتند؛ حضرت ابراهيم (ع ) همسرش هاجر را به همراه فرزند خردسالش به سـرزمـيـنـى بـى آب و عـلف آورد: ((رَبَّنـا اِنـّى اَسكَنتُ مِنْ ذُرّيّتى بِوادٍ غَيرِ ذِى زَرعٍ عِندَ بـَيـتـِكَ الُمـحـَرِّمِ لِيُقِيمُوا الصَّلوةَ فَاجعَلْ اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوِى اِلَيهِم ...)) (ابراهيم : 37)
هـنـگـامـى كـه فرشته هاى الهى نزد حضرت ابراهيم (ع ) آمدند و تولد حضرت اسحاق را بـه او بـشارت دادند همسر اولش ‍ (ساره ) نيز در آنجا حاضر و ايستاده بود، تبسمى بر لب داشت و ناظر بر اين جريان بود؛ ترجمه آيه 71ـ73 سوره هود چنين است :
و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم . (هـمـسـر ابـراهـيم ) گفت : اى واى برمن ، آيا فرزند آورم با آنكه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد است ؟ واقعا اين چيز عجيبى است . گفتند: آيا از كار خدا تعجب مى كنى ؟ رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان (رسالت ) باد، بى گمان ، او ستوده اى بزرگوار است .
اين آيات افزون بر معرفى حضرت ابراهيم (ع ) برجستگيهاى اخلاقى و معنوى همسران آن حضرت را نيز تبيين مى كنند.
قـرآن كـريـم خـانـواده حـضـرت مـريـم (ع ) را نـيـز بـرتـر دانـسـتـه و از آن بـه ((آل عـمـران )) ياد مى كند. حضرت مريم (ع ) و پدر و مادرش عمرانى كه پدر موسى (ع ) است ؛ زيرا عمرانى كه پدر موسى (ع ) است اصلا نامش در قرآن نيامده است .
در اين خانواده برتر دو بانو يعنى حضرت مريم و مادرش به عنوان صفوه و برگزيده الهـى بـه جـهـانـيـان مـعـرفـى شده اند. حضرت مريم با آن همه كمالاتى كه قرآن كريم گـوشـه هـايـى از آن را ذكـر كرده ، دست پرورده مادرى نمونه است كه او را به پناه خدا سـپـرد، خـدا هم به او پناهندگى داد. آن پناه خواستن نيز در كنار محراب عبادت بود و به استجابت رسيد.
قرآن كريم داستانش را در سوره آل عمران آيات 35ـ37 چنين ترسيم كرده است :
چـون زن عـمـران گـفـت : پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تاآزاد شده (از مـشـاغـل دنـيـا و پـرستشگر تو) باشد، پس از من بپذير كه تو خود شنواى دانايى . پس چـون فـرزنـدش را بـزاد، گـفـت : پـروردگـارا، من دختر زاده ام ـ و خدا به آنچه او زاييده دانـاتـر بـود ـ و پـسـر چـون دخـتـر نـيـست و من نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شـيـطـان رانـده شـده بـه تـو پـنـاه مـى دهـم . پـس پـروردگـارش وى (مريم ) را با حسن قـبـول پـذيـرا شـد و ا و را خود حضرت مريم (ع ) نيز مادرى است نمونه و فرزندى چون حـضـرت عـيـسـى (ع ) را تربيت كرد. قرآن كريم مادر اين فرزند عرفانى اين بانو همين بـس كـه فرشته ها نزد او مى آمدند و پيام خدا را براى او مى آوردند: ((اِذْ قالَتِ المَلائِكَةُ يـا مـَريـَمُ اِنَّ اللّهَ اصـطـَفـاكِ وَ طـَهَّرَكِ وَاصـطـَفـَاكِ عَلى نِساءِ العالَمين يا مَريَمُ اقْنُتى لِربِّكِ وَ اسْجُدى وَ اركعى مَعَ الرّاكِعين )) (آل عمران : 42ـ 43)
وقـتـى حضرت زكريا نزد مريم مى آمد، او را در محراب عبادتش مى يافت در حالى كه نزد او غـذاهـاى بـهـشـتـى بـود: ((فـَلَمـّا دَخـَلَ عـَلَيـهـا زَكـَرّيـا الِمـحـرابَ وَجـَدَ عـِنـدَهـا رَزقا...))(آل عمران : 37) و همه اين كمالات و كرامتها از آن حضرت مريم است .
نـمـونـه ديـگر خانواده برتر در قرآن ، خانواده حضرت يحيى (ع ) است . او نمونه اى از فـرزنـدى صـالح در خـانواده اى شايسته است خانواده حضرت موسى (ع ) نيز از اين جمله اسـت . او پـدر و مادرى نمونه دارد. قرآن كريم داستان مرارتهاى مادرش را در آن شايسته بـراى هـمـسـرش اسـت . چـنـان كـه هـمـسـر او نيز دختر حضرت شعيب (ع ) داراى صلاحيتهاى اخلاقى و معنوى فراوانى است كه قرآن كريم نجابت و حياى او را ستوده است .((فَجاءَتهُ اِحداهُما تَمشى عَلَى استحياء...)) (قصص : 25)

برترين خانواده در اسلام

اسـلام ، اهـل بـيـت پـيـغـمـبـر اكـرم (ص ) را بـه عـنـوان نـمـونـه اى كـامـل از خـانواده برتر معرفى و صلاحيت الگويى آن را براى جهانيان امضا كرده است . خـداونـد سـبـحـان ايـن خانواده را از هرگونه رجس و پليدى مبرا دانسته است . آيه شريفه ((اِنَّمـا يـُريـدُ اللهُ لِيـُذهبَ عَنكُم الرّجسَ اهلَالبيتِ وَ يُطَهّركُم تَطهيرا)) (احزاب : 23)، خطاب به همين خانواده است .
آيـه مـبـاهـله (آل عـمـران :61) در بـاره اعـضاى اين خانواده وارد شده و عظمت مقامات معنوى و عرفانى آنان را به نمايش ‍ گذاشته است . سوره انسان فضيلتهاى آنان را ستوده است و خلاصه جاى جاى قرآن از فضايل و ويژگيهاى آنان سخن گفته است .
ايـن خـانـواده از پـيـونـد مـلكـوتـى وجـود نـازنـيـن حـضـرت عـلى (ع ) و فـاطـمه اطهر(ع ) تـشـكـيـل شـده اسـت و آن دو مـصـداق اتـم انـسـان كـامـل و ايـده آل هستند. على (ع ) و فاطمه (ع ) كفو يكديگرند؛ اگر على (ع ) نبود فاطمه (ع ) در عالم هـمـتـايـى نـداشـت و اگـر فـاطـمـه (ع ) نـبـود براى على (ع ) كفوى نبود. پيوند آن دو در آسـمـانـهـا و نـزد عـرشـيـان بـرقـرار شـد و در جـمـع زمـيـنـيـان تـحـقـق عـيـنـى يـافـت . رسـول خـدا(ص ) در جـريـان ازدواج آن دو وجود عرشى ، آنان را اسوه و الگوى امت خويش خواند و فرمود:
زنـدگـى عـلى (ع ) و فـاطمه (ع ) سراسر الگوست . همسر دارى على (ع )، مديريت او در خـانـه و خـانـواده ، شـوهردارى فاطمه (ع )، خانه دارى و تربيت فرزند او در عالم نظير ندارد و تا قيامت براى جهانيان نورافشانى مى كند.

ويژگيهاى خانواده برتر

بـا تـوجـه به اينكه اهل بيت پيامبراكرم (ص ) از نظر اسلام برترين خانواده شمرده مى شـونـد از تـمـام ويـژگـيـهـاى ارزشـى و اسـتـانـداردهـاى مـكـتـبـى بـه صـورتـى كامل برخوردارند، بايد اين خانواده براى همگان الگو قرار گيرند و ويژگيهاى آن به عـنـوان نـوك قـله و اوج ارزشـهـاى اسـلامى مورد توجه باشد و خانواده هاى اسلامى براى رشـد و تـعـالى خـود و دسـتـيـابـى بـه زنـدگـى ايـده آل ومـكـتـبـى هـمـواره ارزشـهاى نوك قله را مدنظر قرار دهند و تمام حركات و سكنات و جهت گيريهاى خود را با آن هماهنگ سازند و تا مى توانند در همان سمت و سو حركت كنند و خود را به نوك قله نزديك سازند.
امام على (ع ) پيروان خود را به اهل بيت و الگوگيرى از آنان فرا خوانده ، مى فرمايد:
به اهل بيت پيامبر بنگريد، از آن سمت كه آنها گام برمى دارند منحرف نشويد و قدم به جـاى قـدمشان بگذاريد، آنها هرگز شما را از جاده هدايت بيرون نمى برند و به پستى و هـلاكـت بـاز نـمى گردانند. اگر سكوت كنند سكوكت كنيد و اگر قيام كردند قيام كنيد، از آنها پيشى نگيريد كه با اين توضيح ويژگيهاى خانواده برتر را از ديدگاه اسلام در محورهاى زير پى مى گيريم .

1. اصالت خانوادگى

اوليـن ويـژگـى خـانـواده بـرتـر در اسـلام ، اصـالت خـانـوادگـى و اصل و نسب پاكيزه است . اصلاب ارزشمند پدران و دامنهاى مطهر و پاك مادران كه به هيچ گـونـه پـليـدى آلوده نشده اند، چنان كه در زيارتنامه امام حسين (ع ) مى خوانيم : ((اَشهَدُ اَنَّكَ كُنتَ مى دهم كه تو از گوهرهاى پاك و از ارحام مطهرى . جاهليت به ناپاكيهايش شما را آلوده نساخت و لباسهاى ناپاك خود را براندام شما نپوشاند.
ايـن ويـژگـى آنچنان مهم است كه امام حسين (ع ) در جريان نهضت كربلا و دست بيعت ندادن با يزيد به آن استفاده مى كند و من با يزيد بيعت كنم ، بلكه دامنهاى پاك و منزهى كه من در آن پرورش يافته ام به من چنين اجازه اى نمى دهند.
امـام عـلى (ع ) بـه مـالك اشـتـر توصيه مى فرمايد كه براى گزينش فرماندهان لشكر اسلام بر ويژگى اصالت و شرافت در كتابهاى فقهى نيز براى گزينش همسر به اين ويژگى توجه شده است .

2. ويژگى هاى نفسانى

خـانـواده بـرتـر از لحـاظ ويـژگـيـهـاى نـفـسـانـى اركـان تشكيل دهنده آن برجستگيهايى دارد كه برخى از آنها عبارت است از:

1 ـ 2 دين و ايمان

خـانـواده اى بـرتـر اسـت كـه هـر كدام از اركان آن از ويژگى دين و ايمان و اعتقادات ناب برخوردار باشد. ترجمه آيه 221 سوره بقره چنين است :
زنـان مـشـرك را تـا ايـمان نياورده اند، به زنى مگيريد و كنيز مومن بهتر از آزادزن مشرك اسـت هـرچـنـد زيـبايى او شما را به شگفت آورد و به مردان مشرك تا ايمان نياورده اند زن مومن ندهيد و برده مومن بهتر از آزادمرد مشرك است ، هرچند شما را به شگفت آورد.
ممكن است يكى از اركان خانواده مانند مرد از اين ويژگى برخوردار باشد، ولى همسر او از آن بـى بـهـره باشد. براى مثال قرآن كريم از همسر حضرت نوح و حضرت لوط ياد مى كـنـد كـه تـحـت سـرپـرسـتـى آنـان بـودند. ولى عارى از ايمان بودند و از نظر مكتبى و فرهنگى خيانت كردند و به پيامبر خويش ايمان نياوردند. قرآن اين دو زن را الگوى مردم بد معرفى كرده ، مى فرمايد:
ضـَرَبَ اللَّهُ مـَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَاءَةَ نُوحٍ وَامْرَاءَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا... . (تحريم : 10)
گـاهـى نـيز ممكن است در خانواده اى زن داراى ويژگى دين و ايمان باشد و شوهرش از آن بى بهره باشد. مانند حضرت آسيه . قرآن كريم مى فرمايد:
وَضـَرَبَ اللّه مَثَلا لِلَّذينَ امَنوا امرَئةَ فرعَونَ اِذ قالَت رَبِّ ابن لى عِندكَ بيتا فِى الجَنّهِ و نَجِّنى مِن فرعونَ وَ عَمَله وَ نَجِّنى مِنَ القَوم الظّالمين . (تحريم : 11)
در آموزه هاى اسلامى براى گزينش همسر شايسته بر ويژگى دين و ايمان بسيار تاكيد شـده اسـت . در اسـلام ، بـعـد از ايـمـان به درخانواده برتر، زن و شوهر هر دو از عقيده و ايـمـانـى خالص برخوردارند. چنانكه در مورد حضرت على (ع ) و فاطمه (ع ) اين گونه اسـت . اگـر ايـمـان جـن و انس را روى هم بگذارند به اندازه ايمان على (ع ) نمى رسد. آن حـضـرت فرمود: اگر پرده را كنار هم فاطمه زهرا(ع ) نيز همانند شويش از مراتب بالاى ايمان برخوردار بود. رسول خدا(ص ) درباره ايمان دخترش فرمود:
همانا خداوند تمام وجود دخترم فاطمه را از ايمان و يقين لبريز كرده است .

2 ـ 2. علم و دانش

اركـان تـشـكـيـل دهـنـده خـانـواده برتر از لحاظ علم و آگاهى دارا و ثروتمند هستند. در اين خـانـواده ، زن افـزون بـر اطـلاعـات و آگـاهـيـهـاى مـذهـبـى بـه عـنوان همسر، مادر، مدير و كـدبـانوى خانه از آگاهيهاى لازم زندگى برخوردار است . راه و رسم شوهردارى و خانه دارى را به خوبى مى داند و به وظايفى كه شرع مقدس بردوش او نهاده ، واقف است و از لحـاظ رشـد عـقـلى و فـكـرى بـه درجـه اى رسـيـده اسـت كـه نـيازى به امر و نهى ندارد. رسول خدا(ص ) مى فرمايد:
بـهـتـريـن دخـتـران (بـراى ازدواج ) كـسـانـى انـد كـه از عقل و ادب برخوردارند و شما به امر ونهى او نيازى نمى يابى .
مرد چنين خانواده اى نيز افزون بر اطلاعات دينى ، به عنوان مدير و سرپرست خانواده ، شوهر و پدر از آگاهيهاى لازم برخوردار است و به وظايفى كه اسلام بر عهده اش نهاده ، به خوبى آشناست .
يـكـى از مـشـكـلاتـى كـه اكـثـر خـانـواده هـاى مـذهـبـى بـا آن مـواجـه انـد جهل و نادانى است . از اين رو، در زندگى خانوادگى ناكام مى مانند. روابط حاكم بر زن و شـوهـر بـا آمـوزه هـاى اسـلامى انطباق ندارد. فضاى خانه و خانواده و محيط نشو ونماى فرزندان در اثر جهالت و ناسازگارى با آموزه هاى اسلامى آفت زده شده است . فرزندان در چنين خانواده هايى لوس ، ترسو، حقير و غيرمتكى به نفس و مانند آن بار مى آيند.

3 ـ 2. معنويت

زن وشـوهـر در خـانـواده بـرتـر سـرشـار از مـعنويت اند. زندگى آنان صحنه ذكر و ياد خـداسـت . اهـل تـهـجـد و شـب زنده دارى ، تلاوت قرآن ، دعا و مناجات ، راز ونياز، توبه و اسـتـغـفار و مانند آن هستند. از حضيض دنيا و خواسته هاى ناچيز دنيوى فراتر رفته اند و مـرغ دلشـان بـه پـرواز درآمـده و اوج گـرفـتـه اسـت . دنـيـا و مال و ثروت ، جاه و مقام و شهرت و امثال اين امور اعتبارى سيرابشان نمى كند.
پيوند آنها با يكديگر ذره اى از معنويتشان نكاسته ، بلكه بر توفيقاتشان افزوده است ؛ چرا كه زندگى زناشويى آنان به ارتباط آنها با خدا بيشتر مدد رسانده است .
آيـا مـى شـود در اين دنياى پرآشوب باانواع مشكلات خانواده اى را با اين ويژگى يافت كـه در سـيـر مـلكـوتى و معنوى و عرفانى به پرواز درآمده و راه تعالى و ترقى را با سـرعـت طـى مـى كند، پيدا كرد؟ مثال اين خانواده كدام است ؟ مى گوييم بله ، شدنى است . مانند على (ع ) و فاطمه (س ).
مـعـنـويـت اميرمومنان كه زبانزد خاص و عام است . خدا بر سراسر زندگى اش حكومت دارد. تن او در ميان زمينيان ، ولى روحش ‍ با عرشيان دمخور است . در ارتباطش با خداوند سبحان آنـچـنان اوج مى گيرد كه از هوش مى رود و ناظران مى پندارند كه او جان سپرده است . او روزى چندين بار اينگونه در ارتباطش با خدا مدهوش مى شود.
توصيف مى كند:
وقتى دخترم فاطمه در محراب عبادت قرار مى گيرد، همچون ستاره اى براى ملائكه آسمان مى درخشد و خداوند بزرگ به آنان مى گويد: اى ملائكه من ! به بهترين بنده من فاطمه بـنـگـريـد، او در مقابل من ايستاده و از خوف من تمامى وجودش مى لرزد و با تمامى حضور قلب خويش به در روايتى ديگر مى فرمايد:
امـا دخـتـرم فـاطمه ، سيده زنان عالم از اولين و آخرين است و (در حالى كه ) در عبادتگاهش (بـه نـمـاز) مـى ايـستد، هفتاد هزار فرشته از ملائكه مقرب بر او سلام و درود فرستاده و هـمانگونه كه مريم را ندا كردند، مى گويند: اى فاطمه خداوند تو را برگزيد و مطهر و پاكيزه نمود و بر زنان عالم فاطمه (ع ) واله و شيداى خداوند برتر بود و چيزى جز جـذبـه هـاى الهـى و نـظـر بـه ((وجـه الله )) راضـى اش نـمـى كـرد. رسـول خـدا(ص ) از فـاطـمـه اش پـرسـيـد: دخـتـرم ! هـم اكـنـون جبرئيل نزد من است و از جانب خدا پيام آورده كه هرچه بخواهى تحقق مى يابد. در پاسخ مى گويد:
لذتـى كه از خدمت به خدا مى برم مرا از هر خواهشى بازداشته است . حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند كريم خانواده برتر از نظر اسلام خانوده اى اسـت كـه در ايـن سـمـت وسـو حـركـت كـنـد و بـكـوشـد خـود را بـه ايـن قـله نـزديـك سـازد. لااقـل ايـن اسـت كـه بـه نماز و روزه و ساير واجبات به عنوان نمادهاى معنويت اهتمام ورزد. انـديشه و افكار خود را متوجه ملكوت كند و غل و زنجيرهاى دنيايى او را زمين گير نسازد؛ به گونه اى كه حالى براى ارتباط با معبود پيدا نكند.

4 ـ 2 تقوا

قـرآن كـريم ، تقوا را معيار برترى معرفى كرده و كسانى را كه از خداپرواى بيشترى دارند گرامى تر مى شمارد. ((اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِندَاللّهِ اَتْقيكُمْ)) (حجرات :13).
بـر هـمـيـن اسـاس هـر خـانـواده اى كـه در رعـايـت تـقـواى الهـى پيشتازتر باشد از لحاظ الگـويى ، برتر شمرده مى شود. در خانواده برتر زن و شوهر متقى و خداترس هستند. حد ومرزهاى الهى را مراعات مى كنند.
اسـلام در تـشـكـيل خانواده بر اين ويژگى تاكيد كرده است و مردى را شايسته همسرى مى دانـد كـه پـارسـا باشد و از گناهانى مانند زنا، شرابخوارى و گناهان علنى دورى كند. شخصى درباره ازدواج دخترش با امام حسن مجتبى (ع ) مشورت كرد حضرت فرمود:
دخـتـرت را به ازدواج مردى باتقوا درآور؛ چرا كه او اگر دخترت را دوست بدارد، احترامش مى گذارد و اگر به او علاقه نداشته باشد به او ستم 5 ـ 2 صبر و شكر
در خانواده برتر هيچ كدام از زن و شوهر در برابر سختيهاى زندگى جزع و بى تابى نـمى كنند. آنها ناملايمات زندگى را هديه هاى خدا بر خويش مى شمارند، در وقت دارايى خدا را سپاس مى گويند و هنگام ندارى و فقر صبورى مى كنند.
رسول خدا(ص ) مى فرمايد:
روزى رسـول خـدا(ص ) بـه منزل دخترش فاطمه (ع ) آمد، او را ديد كه روى زمين نشسته ، بـا دسـتـى فـرزنـدش را در آغوش گرفته ، شير مى دهد و با دستى ديگر گندمها را با آسياب دستى آرد مى كند، اشك در چشمانش حلقه زد و فرمود:
دخـتـرم ! تـلخـيـهـا و مشكلات دنيا را به ياد شيرينى و سعادت بهشت برخود گوارا ساز! حضرت فاطمه (ع ) در جواب پدر، مراتب سپاس خود را اينگونه اعلام كرد:
فـاطـمـه زهـرا(ع ) تـمام مشكلات زندگى مشترك را به جان خريده و به آن راضى بود و هيچ وقت زبان به گله و شكايت نگشود. او به اينكه خداوند سبحان نعمتهاى فراوانى به او ارزانـى داشـته ، شوهرى همچون امام على (ع ) نصيبش كرده ، فرزندانى همچون حسنين و زينبين به او داده است خدا را شكر مى كرد.

3. ويژگيهاى رفتارى

خـانـواده بـرتر در منظر اسلام از لحاظ ويژگيهاى رفتارى اركان آن برجستگيهايى دارد كه برخى از آنهاعبارت است از:

1ـ3. مديريت ايده آل

زن و شوهر در خانواده برتر به جهت برخوردارى از سه ويژگى دانش ، مهارت و اخلاق ، خـانـه و خـانـواده را بـه بـهترين شكل ممكن اداره مى كنند. در چنين خانواده اى ، مرد مديرى لايـق و كـاردان ، پـرتـلاش ، قـاطـع و جـدى دركـار اسـت . او هـزيـنـه زندگى را از طريق حـلال تـامـيـن مـى كـنـد. همسردارى او ايده آل است . مديريت او بر مبناى تحكم و زورگويى نيست . حامى خانواده است و در ارشاد و هدايت و حمايت اعضاى خانواده سنگ تمام مى گذارد و آنـان را بـه سـوى مـعـنـويـات و سـعـادتـشـان سـوق مى دهد. چنان كه قرآن كريم درباره اسماعيل صادق الوعد مى فرمايد:
وَكانَ يَاءمُرُ اَهْلَهُ بِالصّلوةِ وَ الزَّكوة ...(نحل : 90).
زن نيز در ايفاى سه وظيفه اصلى ((شوهر دارى ))، ((خانه دارى )) و ((نقش مادرى )) اسوه است . او در هر سه حوزه همچون شويش از دانش ، مهارت و اخلاق برخوردار است .
بـى تـرديد از جمله آسيبهاى جدى در بسيارى از خانواده ها اين است كه زن و شوهر قدرت مـديريت ندارند و يا در مديريت خانه و خانواده عاجزند. بنيان چنين خانواده هايى سست است و احـتـمـال نـزاع و كـشمكش و تزلزل در آن فراوان است . در اين خانواده ها يا زن قربانى سوء مديريت مرد قرار دارد و يا مرد از ناحيه سوء مديريت زن در خانه آسيب جدى مى بيند و يا فرزندان قربانى سوء مديريت زن و شوهراند.

2ـ3. مناسبات در روابط اسلامى

در خـانـواده بـرتـر بـهـتـريـن نـوع مـنـاسـبات و روابط وجود دارد. برخى از ويژگيهاى رفتارى زن و شوهر در خانواده برتر عبارت است از:
يـك . احـتـرام متقابل : در خانواده برتر زن و شوهر شخصيت يكديگر را گرامى مى دارند، در ايـن خـانـواده به زن به عنوان ركنى از خانواده بالاترين احترام نثارش مى شود و مرد نيز به عنوان ركن ديگر از برترين جايگاه شخصيتى برخوردار است .
در آموزه هاى اسلامى سفارش شده است ؛ هركس زنى را به همسرى مى گيرد بايد گرامى اش بـدارد و او را با اذيت و آزار و ستمگريهايش خرد نكند و شخصيت و كرامت انسانى او را ضـايـع نـسـازد. او بايد محترم باشد و در خانه دلبرى كند و مايه اذيت و آزار زبانى و مـانـنـد آن قـرار نـمـى دهد و در هرحال از او اطاعت مى كند بسيار سعادتمند شمرده شده است .((سـَعيدَةٌ سَعيدَةٌ امرَاَةٌ تُكرِمُ زَوجها وَلا تُوذِيهِ وَ تُطيعُهُ فِى جَميعِ يكديگر نمى گذارند و گـاه در اثر جهالت ويا غفلت در حضور فرزندان يكديگر رامورد تحقير و اهانت قرار مى دهند و هيبت و مهابت لازم را براى تربيت فرزندان از دست مى دهند.
دو. خـوش اخـلاقـى : در خـانـواده بـرتـر زن و شـوهـر بهترين مراتب خوش اخلاقى را به يـكـديـگر نثار مى كنند. آغوش گرم محبت آنها براى يكديگر باز است . بارويى گشاده و لبى خندان يكديگر را ملاقات مى كنند. پاكيزه سخن مى گويند و هرگز يكديگر را مورد آزار و زبانى واهانت قرار نمى دهند.
مرد، از بهترين مردان در ابراز محبت و لطف و خوش اخلاقى نسبت به همسر شمرده مى شود. چـنـانـكـه رسـول خـدا(ص ) خـانـواده بـرتر آنچنان متخلق به اخلاق الهى است كه اقوام و خـويـشـان ، همسايگان ، دوستان و آشنايان و مجموعه هاى ايمانى از خوش اخلاقى و لطف و صفاى آنان بهره مند مى شوند و آنها را الگو قرار مى دهند.
سـه . رعـايـت حـقـوق يكديگر: در خانواده برتر نه مرد زبان به شكايت مى گشايد و از همسرش در پايمال كردن حقوق خويش و انجام وظيفه نكردن او گله مى كند و نه زن .
آنـها به وظايف خويش به خوبى آشنا و به آن پايبند، هستند. زن و شوهر در چنين خانواده اى بـه تـقـسـيـم كـارى كـه رسـول اكرم (ص ) در زندگى مشترك على (ع ) و فاطمه (ع ) صـورت داد، كـمـال رضـايـت را دارنـد و هـركدام انجام وظيفه كردن در محدوده تعيين شده را براى خود كارى مقدس ، در رديف جهاد در راه خدا مى شمارند.
رسـول خـدا(ص ) كـارها را ميان على (ع ) و فاطمه (ع ) تقسيم كرد و حدود وظايف هركدام را مـشـخـص نمود و فرمود: كارهاى خانه را فاطمه (ع ) انجام دهد و كارهاى بيرونى بر عهده عـلى (ع ) بـاشـد. فـاطـمـه (ع ) مـى گـويـد: خـدا مـى دانـد كـه مـن چـقـدر از ايـن مـطـلب خـوشـحـال شـدم كـه كـارهـاى بـيـرون خانه بر عهده من مى دانست و همواره به تمام وظايف هـمـسـرى خـود عـمـل مى كرد، از پاكيزگى و ساده پوشى ، آرايش و عطر زدن گرفته تا كـارهـاى مـنزل و آرد كردن و نان پختن و تا قناعت به يك زندگى ساده و بى آلايش دلارام شوهر و مايه آرامش خاطر او بودن و ايثار مال و جان خود براى همسر.
حـضـرت عـلى (ع ) مـى فرمايد: به خدا سوگند هرگز فاطمه را به خشم نياوردم و او را بر كارى مجبور نساختم تا به ديدار خداى بزرگ شتافت . او نيز هرگز مرا ناراحت نكرد و فرمانم را زيرپا نگذاشت ، فاطمه (ع ) دلارام من بود و هرگاه چشمم به او چهار. حريم دارى و عـفاف : زن و شوهر در خانواده برتر به شدت به موازين شرعى پايبند هستند و بـه مـسـائل مـحـرم و نامحرم ، حفظ ناموس ، عفت و پاكدامنى و عدم اختلاط با نامحرمان فوق العـاده اهـمـيـت مى دهند. مرد در چنين خانواده اى عفيف است و چشم خويش از ناموس ديگران فرو مـى پـوشـد و خـواسـتـه هـاى غـريـزى خـود را در مـحـدوده اى كـه خـداونـد بـرايـش حـلال كـرده ، منحصر مى سازد. زن نيز خود را براى شوهرش ارزانى مى كند و در غياب او از خـويـشـتـن چـون درّى در صـدف پاسدارى مى دهد و از نامحرمان حفظ مى كند. ديدگاه زن اسـوه در خـانـواده بـرتـر ايـن اسـت كه در غيرضرورت بهترين چيز براى او اين است كه ((خـَيـرٌ خـانـواده اى كه به اين ويژگى پايبند نيست و به محرم و نامحرم و حفظ حجاب و عفاف اهميت نمى دهد، آفت زده است . بسيارى از نابسامانيهاى اجتماعى از همين ناحيه صورت مـى گـيـرد كـه زن و مرد حريم خود را نمى شناسند و به موازين شرع مقدس بى اعتنايى نشان مى دهند وگرنه هرگز اسلام با حضور زن در صحنه اجتماع مخالف نيست . اسلام با بى حجابى ، بى عفتى ، اختلاط زن و مرد مخالف است .
پـنـج . تـحـمـل يـكـديـگر: در خانواده برتر، زن و شوهر ايمان خود را در پرتو صبر و تـحـمل بر شدايد و گرفتاريها، فقر و تنگدستى و ديگر سختيها و همچنين شكرگزارى از خداوند در برابر نعمتهاى او كامل مى كنند و اين سخن پيغمبر اكرم (ص ) را شعار صبر و نيمه اى ديگر در سپاسگزارى .
در آمـوزه هـاى اسلامى براى مردى كه در برابر كژيهاى اخلاقى همسرش صبورى كرده ، بـراى خـدا تـحـملش مى كند پاداش ‍ شاكران در نظر گرفته شده است ((مَنْ صَبَرَ عَلى خُلْقِ امرَاَةٍ سَيّئةِ الْخُلقِ وَاحْتَسَبَ فى ذَلِكَ الاَجْرَ اَعْطاهُ اللّهُ ثَوَابَ الشّاكِرينَ فِى زنى هم كه بر بداخلاقى شوهرش صبر مى كند پاداشى همچون آسيه به او داده مى شود ((مَن صـَبـَرَتْ عـَلى سـُوءِ خـُلق زَوجِهَا، شش . همكارى دو جانبه : از ديگر ويژگيهاى رفتارى خـانـواده بـرتـر هـمـكـارى شايسته زن و شوهر با يكديگر در زندگى است . آن دو، بنده خـدايـنـد و خـود را در بـرابـر او مسئول مى دانند و تمام تلاششان در زندگى اين است كه رضـايـت خـدا را جـلب كـنـنـد. از ايـن رو، زنـدگـى زنـاشـويى خللى بر بندگى آنان در برابر خدا ايجاد نمى كند. چنان كه در زندگى حضرت على (ع ) و فاطمه (ع ) قضيه اين گونه بود. روزى رسول خدا(ص ) از على (ع ) پرسيد: همسرت را چگونه يافتى ؟ گفت : خـوب يـاورى بـراى اطـاعـت بـهترين نوع همكارى اين است كه زن از لحاظ معنوى و روحى شوهرش را تدارك كند و او را براى حضور در اجتماع تقويت نمايد و مرد نيز او را در مسير بـنـدگـى خـدا دسـتـگـيـرى كـنـد. از او مـراقـبت و محافظت نمايد و خويشتن را در برابر او مسئول بداند.

3 ـ 3. شيوه زندگى

خانواده برتر در زندگى داراى سبك و شيوه اى ممتاز از ديگران است . زن و شوهر در چنين خـانـواده اى اهـل كـار و تلاش اند و براى آبادانى دنيا از هيچ كوششى دريغ نمى ورزند، ولى تمام جهت گيرى هاى زندگى آنان به سمت و سوى زهد و ساده زيستى است ؛ روشى زاهـدانـه فـقيرانه دارند و از دنيا به قدر كفاف و نياز برداشت مى كنند. در زندگى آنها اثرى ز اسراف و ريخت و پاش ديده نمى شود.
خـانـواده بـرتر در شيوه زندگى خود حد و اندازه را نگه مى دارند، نعمتهاى الهى را بى حـسـاب و كـتـاب مـصرف نمى كنند و آنها را ضايع نمى سازند. در زندگى آنها اثرى از تجملات و تشريفات وجود ندارد. آنها كرامت انسانى خود را ارزشمندتر از آن مى دانند كه اسـيـر زرق و بـرق و تـجملات دنيا شوند. نه اينكه نتوانند از امكانات دنيوى برخوردار باشند، بكله دارايى و نادارى هيچ تغييرى در شيوه زندگى آنها ندارد. سخن اميرمومنان (ع ) در اين باره چنين است كه مى فرمايد:
اگـر بـخـواهـم غـذاى خـويش را از عسل مصفى و مغز گندم و لباسم را از ابريشم و حرير قـرار دهـم ، قـدرت دارم ، ولى هـيهات كه نفس بر من پيروز سلمان فارسى روزى فاطمه زهـرا(ع ) را بـا چادرى پاره و پروصله از ليف خرما ديد كه به ديدار پدر بزرگوارش مـى رفـت ، تـعـجب كرد و از شدت ناراحتى گريست و عرض كرد: دختران كسرا و قيصر در حريرند و دختر رسول خدا(ص ) چادرى ساده و پشمينه با دوازده وصله بر سر دارد؟!
وقـتـى فـاطـمـه (ع ) بـه خـدمـت پـدر رسـيـد، شـگـفـتـى سـلمـان را مـطـرح كـرد. رسـول خـدا(ص ) به سلمان فرمود: يا سلمانُ! اِنَّ ابنَتى در خانواده برتر چيزى جز خدا زن و شـوهـر را راضـى نمى كند. از اين رو، تمام جهت گيريهاى زندگى آنها براى جلب رضـايـت خـداوند است و گزينش شيوه زاهدانه در زندگى نيز به همين منظور است . از اين رو، در روايتى ديگر خود حضرت فاطمه (ع ) اينگونه پاسخ سلمان را مى دهد:

4ـ3. تربيت نسل صالح

فـرزنـدان خـانـواده بـرتـر نـمـونـه كـامـلى از تـربيت شدگان مكتبى اند. بهترين شيوه تـربـيـتـى را در خـانواده برتر مى توان سراغ گرفت . فرزندان در چنين خانواده اى از اوان كـودكـى تـربـيت دينى و اخلاقى مى شوند. راه و رسم خوب زيستن را مى آموزند. با شـخـصـيـت و عزتمند بار مى آيند و انسانى صالح مى شوند و قدم به عرصه اجتماع مى گذارند و منشا آثار و بركات فراوان مى شوند.
تـربـيـت دو ركن دارد: نخست عشق و عاطفه و ديگرى علم و آگاهى ؛ و زن و شوهر در خانواده بـرتـر از هـر دو ركـن برخوردارند؛ آنها از جهت عشق و محبت به فرزند و علاقه مندى به سرنوشت او ثروتمند هستند و از لحاظ علم و دانش از بالاترين اطلاعات برخوردارند. مى دانـنـد كـه كـودك از نـظـر روانى چه خواسته هايى دارد و چگونه بايد به خواسته هايش پـاسـخ داد. مـى دانند چگونه بايد به كودك ابراز محبت كرد و چه مقدار بايد به او محبت شـود كـه لوس بـار نـيـايـد. كـودك در خـانـواده برتر مورد تكريم قرار مى گيرد و با شـخـصـيـت بـار مـى آيـد. بـه سـوالات او بـه صـورت مـنـطـقـى ، مـسـتـدل و مـتـنـاسب با ميزان درك و فهم او پاسخ داده مى شود. او در چنين خانواده اى شجاع بار مى آيد، چرا كه زن و شوهر هرگز كودكشان را از موهومات نمى ترسانند.

نتيجه گيرى

از مجموع آنچه گذشت نتيجه گرفته مى شود كه :
1. خـانـواده ، كـوچـك تـريـن واحـد اجـتـمـاعـى اسـت و سلول اوليه آن را زن و شوهر تشكيل مى دهند.
2. خانواده اى كه با استانداردهاى اسلامى انطباق دارد، خانواده برتر است .
3. ملاك برترى خانواده ، برخوردارى از فضيلتها و ارزشهاى اسلامى است .
4. قرآن كريم منبعى براى شناسايى خانواده برتر و ويژگيهاى آن است .
5. خانواده حضرت ابراهيم ، حضرت مريم ، حضرت موسى ، حضرت شعيب و حضرت يحيى چند نمونه از خانواده هاى برتر قرآنى است .
6. اسلام ، اهل بيت پيامبر(ص ) را برترين خانواده مى شمارد و همگان را به الگوگيرى از آن دعوت مى كند.
7. ويـژگـيـهاى خانواده برتر را در سه محور اصالت خانوادگى ، ويژگيهاى نفسانى اركان آن و ويژگيهاى رفتارى آنها مى توان خلاصه كرد.
است .
9. بـرخـى از ويـژگـيـهـاى رفـتـارى خـانـواده بـرتـر عـبـارت اسـت از مـديـريـت ايـده آل خانواده ، مناسبات و روابط اسلامى زن و شوهر با يكديگر، شيوه زندگى فقيرانه و زاهدانه و تربيت نسل صالح .

دوشنبه 10 مهر 1391  1:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

قضايا النشوز و الشقاق و الطلاق في ضوء القرآن الكريم

دریافت فایل pdf

 

 

نکوهش تنبیه بدنی زن در اسلام

دریافت فایل pdf

 

خانه هاى لرزان از نگاه قرآن

دریافت فایل pdf

 

 

 

 

دوشنبه 10 مهر 1391  1:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

خشونت خانوادگى از منظر قرآن

خشونت خانوادگى از منظر قرآن

محمد بهرامي

چکیده: در اين نوشتار خشونت خانوادگى به عنوان يكى از بحران‏هاى خانوادگى به بحث و بررسى گذاشته شده است. نويسنده پس از آنكه خشونت خانوادگى در ايران را گزارش مى‏كند. از تعريف خشونت و پيشينه آن، خشونت خانوادگى دريك خانواده هسته‏اى، خشونت گرايان و قربانيان و نيز انواع خشونت همچون خشونت جسمى، روحى و روانى و مالى با توجه به آيات وحى سخن مى‏گويد.
حسادت، باورهاى ناروا، مشكلات اقتصادى، بيمارى، بدآموزى، بدگمانى، كبر و خودبينى، حب دنيا، شهوت، خستگى، از عوامل اصلى خشونت در آيات وحى معرفى شده‏اند.
والدين در مديريت خشم بايد نيكو رفتارى كنند. روحيه اعضاى خانواده زا بشناسند، از قربانى خشونت حمايت كنند و با خشونت‏گر برخورد كنند و ايجاد مهر و محبت در ميان اعضاى خانواده نمايند.
تغيير وضعيت جسمى، سكوت، گوش دادن به سخنان خشونت‏گرا، توجه به آثار خشونت و وضو گرفتن از راههاى كنترل خشم شناخته مى‏شود. از سويى ديگر حكومت‏ها با وضع برخى قوانين و مقررات مى‏توانند در راستاى كنترال خشم قدم بردارند.


كليد واژه‏ها: خشونت، خشونت خانوادگى، خشونت روحى، خشونت جسمى، خشونت مالى، خانواده، كنترل خشم.

نهاد خانواده در چند دهه گذشته به شدت گرفتار بحران شده است. خانواده‏هاى بسيارى در آمريكا و اروپا سال‏ها دست به گريبان بحران هستند. طلاق، مشكلات روحى و روانى افراد خانواده، بد رفتارى افراد خانواده با يكديگر، ازدواج گريزى، زندگى مجرّدى، افزايش سن ازدواج، خشونت، بى وفايى به زندگى زناشويى و... در شمار بحران هايى است كه بنيان خانواده را تهديد جدى مى‏كند تا آن جا كه پاپ بنديكت شانزدهم رهبر جديد كاتوليك‏هاى جهان درباره بحران خانواده هشدار مى‏دهد:
«ژان پل دوم در بسيارى از مناسبت‏ها به بحران خانواده و سهم اين بحران در ضرر جدى به تمدن ما اشاره كرده بود، من نيز به نوبه خود نسبت به بحرانى كه خانواده اين عصر در آن گرفتار شده هشدار مى‏دهم.»1
بحران خانواده به عنوان يكى از دستاوردهاى زندگى صنعتى به سرعت از مرز آمريكا و اروپا گذشت و خانواده آسيايى و آفريقايى را گرفتار خود ساخت. در آغاز خانواده آسيايى و آفريقايى مقاومت و پايدارى بسيارى در برابر اين طوفان از خود نشان داد امّا شدت اين طوفان به اندازه‏اى شديد و سهمگين بود كه شمارى از خانواده‏ها تاب تحمّل خويش را از دست دادند و گرفتار بحران شدند.
موج بحران در كوتاهترين زمان از شرق آسيا به غرب آسيا رسيد و خانواده ايرانى خسارت سنگينى ديد. طلاق در خانواده ايرانى رو به فزونى نهاد، اعضاى خانواده گرفتار مشكلات عظيم و نگرانى‏هاى بسيار شدند، جوانان از ازدواج گريزان گشتند و روابط آزاد دختر و پسر كه چندى است در ميان بخش عمده‏اى از خانواده‏ها رسوخ كرده است، انگيزه تشكيل خانواده را از دختران و پسران ستانده است.
بر اساس آمار و اطلاعات موجود طلاق در سنوات گذشته سير صعودى يافته است. ميزان طلاق در فروردين 82 نسبت به مدت مشابه سال قبل 20% رشد يافته است و اين ميزان در شهر تهران نسبت به ديگر شهرهاى كشور رشد بيشترى نشان مى‏دهد تا آن جا كه بر اساس آمار 25% ازدواج‏ها در اين شهر به جدايى مى‏انجامد.2 و اين در حالى است كه در گذشته نه چندان دور طلاق امرى ناپسند شناخته مى‏شد و زن و شوهر خويشتن دارى و وفادارى بيشترى از خويش نسبت به حفظ كانون خانواده نشان مى‏دادند.
آمار و ارقام ياد شده تنها نشان از شكل قانونى و رسمى طلاق دارد در صورتى كه شكل ديگرى از طلاق كه در جامعه ايرانى به وفور ديده مى‏شود و از آن به طلاق عاطفى ياد مى‏كنند، همچون طلاق رسمى رو به افزايش است.
اين شكل از طلاق هر چند بنيان خانواده به عنوان يك نهاد اجتماعى را از ميان نمى‏برد، اما خانواده را چنان بى روح و تهى مى‏سازد كه عواقب طلاق رسمى را در پى دارد. بر اساس تحقيقات انجام گرفته در حدود 38% زن و شوهرها در خانواده ايرانى طلاق عاطفى دارند و به سمت خاموشى پيش مى‏روند3.
اگر اين آمار را به طلاق قانونى و شرعى بيفزائيم بيش از نيمى از خانواده‏هاى ايرانى به گونه‏اى مشكل دارند.
بحران ديگرى كه در ايران اسلامى كيان خانواده را به مخاطره افكنده است، افزايش سن ازدواج دختران و پسران است. بر اساس برخى آمارها سن ازدواج پسران به 30 سال و دختران به 25 سال رسيده است. اين در حالى است كه در گذشته ميانگين سن ازدواج بسيار كمتر از اين بود.
بحران اعتياد نيز بحران ديگرى است كه بنيان خانواده ايرانى را به لرزه افكنده است و در موارد بسيارى اين نهاد اجتماعى را به نابودى كشانده است. دبير كل ستاد مبارزه با مواد مخدر رياست جمهورى، معتادان كشور را چهار ميليون نفر مى‏داند و آمار اين ستاد را قطعى مى‏خواند. وزارت بهداشت آمار معتادان در سال 1380 را سه ميليون و هفتصد هزار نفر اعلام كرد و مركز جرايم و مواد مخدر سازمان ملل جمعيت معتادان ايران را سه ميليون نفر خواند. از اين تعداد معتاد بر اساس آمار و ارقام موجود در سال 93/1 78-77% معتادان مرد هستند و 9/6 درصد معتادان را زنان تشكيل مى‏دهند و در ميان معتادان مرد، 41% متأهّل و بقيّه مجرّد هستند.4
بنابراين اگر بر اساس آمار و اطلاعات ياد شده آمار معتادان ايران دست كم سه ميليون نفر باشند و دست كم 40% اين عده مردان متأهّل باشند، در اين صورت حدود يك ميليون و دويست هزار خانواده با بحران اعتياد درگير خواهند بود.
يكى ديگر از بحران‏هاى خانوادگى در خانواده ايرانى بحران خشونت خانوادگى است. اين بحران در ساليان گذشته رو به فزونى نهاده است به گونه‏اى كه 25% قتل‏ها از نوع خانوادگى است.5 و از مجموع قتل هايى كه در اوايل سال 1385 اتفاق افتاده است 60% قتل‏ها از نوع خانوادگى بوده است.6 هر سال 53% زنان خشونت خانوادگى را تجربه مى‏كنند7 و 66% خانواده‏هاى ايرانى دست كم يك بار خشونت خانوادگى را تجربه كرده‏اند.8
خشونت خانوادگى در ميان ديگر بحران‏ها از اهميت بيشترى برخوردار است و خاستگاه بسيارى از ديگر بحران‏ها قرار مى‏گيرد. براى نمونه بحران طلاق، فرار دختران، اعتياد و... ريشه در خشونت خانوادگى دارد. 34% دختران فرارى عامل فرار خويش را خشونت والدين مى‏دانند و 90% اين گروه مورد سوء استفاده جنسى قرار مى‏گيرند.9 بنابراين شايسته است در اين نوشتار خشونت خانوادگى را به عنوان يكى از عوامل بحران خانواده به بحث و بررسى نشينيم و انواع خشونت در قرآن و نقش قرآن در كاهش يا زدايش اين بحران را بحث و بررسى كنيم.
تعريف خشونت

صاحب نظران بسيارى خشونت را به تعريف نشسته‏اند. براى نمونه گلز و استراوس در تعريف خشونت مى‏گويند:
«خشونت رفتارى با قصد و نيت آشكار (يا رفتارى با قصد و نيت پوشيده اما قابل درك) جهت وارد كردن آسيب بدنى به فرد ديگر است. اين تعريف كه تنها خشونت بدنى را مد نظر قرار داده است از نگاه شمارى از صاحب نظران جامع نيست و شايسته است تعريفى جامع براى خشونت آورده شد به اين جهت مگارزى از خشونت به عنوان شكل افراطى رفتار پرخاشگرانه نام مى‏برد كه احتمالاً باعث آسيب مشخص به فرد قربانى مى‏شود.»10
در ماده اول قطعنامه مجمع عمومى سازمان ملل متحد درباره رفع خشونت عليه زنان مى‏خوانيم:
«اصطلاح خشونت عليه زنان به معناى هر عمل خشونت‏آميزى مى‏باشد كه مبتنى بر اختلاف جنسيت بوده و منجر به صدمه يا رنج بدنى، جسمى، روحى براى زنان گردد و يا احتمال منجر شدن به اين آسيب‏ها و رنج‏ها وجود داشته باشد. از جمله تهديد به اين گونه اعمال، زورگويى، محروم سازى خود سرانه آزادى، خواه در محيط عمومى روى بدهد خواه در زندگى خصوصى.»11
خشونت از ديدگاه روانشناسى يعنى ناتوانى در كنترل خشم و در كلى‏ترين مفهوم آن، حالتى است كه فرد از نظر جسمى و روانى در حد تعادل قرار ندارد. بنابراين تعادل عامل اصلى ضد خشونت و عامل سلامت است.
در نگاه گروهى ديگر خشم واكنشى هيجانى به منظور برقرارى تعادل است و از قوه همواستازيس انسان نشأت مى‏گيرد. بر اين اساس خشم نه مخرب خواهد بود و نه سازنده.

پيشينه خشونت خانوادگى

خشونت خانوادگى عمرى به درازى خانواده دارد. در اولين خانواده بشرى خشونت خانوادگى به اشكال مختلف آن بروز و ظهور پيدا كرد. در اين خانواده كه آدم و حوا به عنوان والدين شناخته مى‏شوند و هابيل و قابيل به عنوان فرزندان، خشونت ميان فرزندان رخ مى‏دهد و قابيل، هابيل را مى‏كشد:
«فطوّعت له نفسه قتل اخيه فقتله فاصبح من الخاسرين» (مائده/ 30)
«نفس سركش كم كم او را به كشتن برادرش ترغيب كرد. او را كشت و از زيانكاران شد.»
بر اساس آيات وحى خشونت خانوادگى در ديگر خانواده‏ها نيز ادامه يافت و برخى اعضاى خانواده خشونت گرا و شمارى ديگر قربانى خشونت شدند. در خانواده يعقوب‏عليه السلام شمارى از فرزندان خشونت گرا هستند و بر برادر كوچك خويش خشونت مى‏كنند. اين گروه كه در آغاز از بدترين شكل خشونت عليه برادر خويش سخن مى‏گفتند، در نهايت با پيشنهاد يكى ديگر از برادران به افكندن يوسف در چاه رضايت دادند و برادر خويش را به چاه افكندند:
«اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضاً يخل لكم وجه ابيكم و تكونوا من بعده قوماً صالحين. قال قائل منهم لا تقتلوا يوسف و القوه فى غيابت الجبّ يلتقطه بعض السّيارة إن كنتم فاعلين»(يوسف/ 10-9)
«يوسف را بكشيد يا او را به سرزمين دور دستى بيفكنيد تا توجه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن (از گناه خود توبه مى‏كنيد؛ و) افراد صالحى خواهيد بود!» يكى از آنها گفت: يوسف را نكشيد! و اگر مى‏خواهيد كارى انجام دهيد، او را در نهانگاه چاه بيفكنيد، تا بعضى از قافله‏ها او را بگيرند.»
در قصه موسى‏عليه السلام نيز شكل خفيف‏ترى از خشونت ديده مى‏شود. حضرت موسى‏عليه السلام وقتى از ميعادگاه بازگشت و امت خويش را گوساله پرست ديد بر برادر خود خشم گرفت و سر او را با عصبانيت به سوى خويش كشاند:
«و لمّا رجع موسى إلى قومه غضبان اسفاً قال بئسما خلفتمونى من بعدى أعجلتم امر ربّكم و ألقى الالواح و اخذ براس اخيه يجرّه إليه قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلا تُشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظّالمين» (اعراف/ 150)
«و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشينانى برايم بوديد (و آيين مرا ضايع كرديد) آيا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمديد مدت ميعاد او) عجله نموديد و (زود قضاوت كرديد؟!) سپس الواح را افكند و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانيت) به سوى خود كشيد؛ او گفت: فرزند مادرم اين گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند، و نزديك بود مرا بكشند؛ پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند! و مرا با گروه ستمكاران قرار مده!»
در خانواده حضرت ابراهيم‏عليه السلام وقتى هاجر بچه‏دار شد ساره بر ايشان خشونت كرد و خواهان هجرت او شد.

خشونت گرايان و قربانيان خشونت

خشونت بسته به نوع خانواده صورت‏هاى گوناگونى مى‏يابد. هر چه خانواده بزرگتر باشد و از افراد بيشترى تشكيل شده باشد، خشونت گرايان و قربانيان خشونت تنوع بيشترى مى‏يابند. براى نمونه در يك خانواده گسترده افراد خشونت گرا بسيار بيشتر از ديگر اشكال خانواده است چنان كه قربانى خشونت در اين نوع خانواده از ديگر انواع خانواده بيشتر است.
در خانواده گسترده پدربزرگ، مادر بزرگ، پدر، مادر، عمو، زن عمو، پسرعمو و دختر عمو و... يا خشونت گرا هستند يا قربانى خشونت. بنابراين وجود افراد بيشتر در يك خانواده تنوع خشونت خانوادگى را بيشتر مى‏كند. امّا در يك خانواده هسته‏اى كه از يك پدر و مادر و يك يا چند فرزند تشكيل مى‏شود خشونت گرا و قربانى خشونت تنوع چندانى نخواهد داشت.
در اين خانواده خشونت گاه ميان والدين رخ مى‏دهد و گاه ميان والدين و فرزندان و در مواردى ميان فرزندان.
در شكل اول، مردان بيشترين ميزان خشونت را بر همسران خويش دارند و از جهت كميّت در خور مقايسه با زنان نيستند، اما در خشونت منجر به قتل، زنان از مردان پيشى گرفته‏اند؛ به گونه‏اى كه زنان متهم به قتل همسر 6% زندانيان زن در استان گلستان را تشكيل مى‏دهند و مردان متهم به قتل همسر 2% كل زندانيان هستند. در ميان زندانيان زن استان خوزستان نيز 9% متهم به قتل همسر هستند و اين رقم در مورد مردان زندانى از 5% بالاتر نمى‏رود و در استان تهران نيز 21% زندانيان زن متهم به قتل همسر هستند و اين در حالى است كه در 18% زندانيان مرد متهم به همسركشى هستند.12
اين در حالى است كه در گذشته همسركشى جرمى مردانه قلمداد مى‏شد و زنان، ناتوان از همسركشى نشان داده مى‏شدند. براى نمونه تا چندى پيش در آمريكا هر روز ده زن توسط همسران خود كشته مى‏شدند و 74% اين تعداد زنانى بودند كه همسران خود را ترك كرده و درخواست طلاق داده بودند يا از خشونت همسر خويش شكايت داشتند.
چنان كه در روسيه نيز ساليانه 14000 زن توسط همسران يا يكى از افراد خانواده خود كشته مى‏شدند. به گونه‏اى كه در سال 1995 نيمى از زنان كشته شده توسط شوهران خود به قتل رسيده بودند. و در فرانسه هر ماه شش زن قربانى خشونت خانوادگى مى‏شوند.13
در شكل دوم نيز پدران بيشترين خشونت را بر فرزندان دارند و خشونت ايشان بسيار سخت‏تر و شديدتر از مادران است تا آن جا كه پدران بيشترين قتل خانوادگى را در ميان اعضاى خانواده مرتكب مى‏شوند. تحقيقات نشان مى‏دهد كه پدران با 48/5% درصد بيشترين خشونت را بر عليه فرزندان دارند و مادران با 28/3% درصد پس از پدران قرار دارند و ديگر اعضاى خانواده مانند: برادر، خواهر، پدربزرگ، مادر بزرگ نيز از ديگر كودك آزاران هستند. دختران در ميان فرزندان بيشتر از پسران قربانى خشونت مى‏شوند تا آن كه بر اساس آمارها 70% فرزند كشى‏ها، دختركشى و 30% بقيه پسر كشى است.14
قتل دختران بيشتر از نوع قتل‏هاى ناموسى است و قتل پسران بيشتر از جنون خشونت گرا نشأت مى‏گيرد. بر اساس تخمين‏هاى سالانه سازمان ملل متحد سالانه به طور متوسط بين 133 تا 275 ميليون كودك در جهان قربانى خشونت خانوادگى مى‏شوند15و بر اساس برخى گزارش‏ها 90% كودكانى كه قربانى خشونت مى‏شوند در محيط خانواده خشونت مى‏بينند.
و در شكل سوم فرزندان بزرگتر و به خصوص پسران بيشتر از ديگر اعضاى خانواده خشونت به خرج مى‏دهند. اين گروه گاه بر خواهر و برادر خود خشونت مى‏كنند و گاه والدين خويش را قربانى خشونت مى‏سازند و تحقيقات انجام گرفته حكايت از آن دارد كه خشونت پسران از دختران بيشتر است.16
در آيات وحى هر سه شكل ياد شده وجود دارد. برخى آيات از خشونت ميان والدين حكايت دارد، شمارى ديگر از خشونت ميان والدين و فرزندان مى‏گويد و تعدادى نيز از خشونت فرزندان بر يكديگر و بر والدين.

خشونت والدين بر يكديگر

در آيات وحى هر دو شكل خشونت والدين بر يكديگر وجود دارد. در خانواده نوح و لوطعليهما السلام زن خانواده خشونت مى‏كند و در خانواده فرعون مرد خانواده خشونت گرا است. در خانواده لوط و نوح‏عليهما السلام نوع خشونت روحى و روانى است و همسر نوح‏عليه السلام با مجنون خواندن آن حضرت و همسر لوطعليه السلام با خبر دادن آمدن مهمانان لوط به قوم لوط همسران خويش را آزار مى‏دهند و در خانواده فرعون خشونت، جسمى و روحى و روانى است و آسيه همسر فرعون قربانى هر دو شكل خشونت مى‏شود و در عصر جاهلى برخى مردان بر زنان خانواده خويش خشونت داشتند به اين اميد كه ارث ايشان را در اختيار گيرند و قسمتى از مال ايشان را تصاحب كنند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذين كفروا أمرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من اللَّه شيئاً» (تحريم/ 10)
«خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو پيامبر سودى به حالشان نداشت.»
«اذ قالت ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمين» (تحريم/ 11)
«در آن هنگام كه گفت: پروردگارا خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت ساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش!»
فخر رازى در تفسير آيه نخست مى‏نويسد:
«فامرأة نوح قالت قومه انّه لمجنون و امرأه لوط كانت تدل على نزول ضيف ابراهيم»17
همو در تفسير آيه دوم مى‏گويد:
«فرعون همسر خويش را از آن جهت كه ايمان آورده بود شكنجه بسيار مى‏داد. از ابوهريره روايت شده كه فرعون او را به چهار ميخ كشيد و روبروى آفتاب قرار داد و سنگى عظيم بر وى قرار داده بود.»18
خشونت والدين بر فرزندان
اين شكل از خشونت در عصر جاهلى رواج بسيار داشت و والدين و به خصوص مرد خانواده بيشترين خشونت را عليه فرزندان خويش داشت.
فقر و تهيدستى عرب جاهلى وجدان و عواطف او را نسبت به فرزندان از ميان مى‏برد و او كه خويشتن را روزى دهنده فرزندان مى‏پنداشت و فرزند را عامل فقر و نادارى مى‏شناخت با كشتن فرزندان گناهى عظيم انجام مى‏داد:
«و لا تقتلوا اولادكم خشية إملاق نحن نرزقهم و ايّاكم و إنّ قتلهم كان خطأ كبيرا» (اسراء/ 31)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد! ما آنها و شما را روزى مى‏دهيم؛ مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.»
در عصر جاهلى پدران، خشونت اقتصادى بر دختران خويش داشتند و ايشان را سهمى از ارث نمى‏دادند فخر رازى در تفسير آيه شريفه «يوصيكم اللَّه فى اولادكم للذّكر مثل حظّ الانثيين» (نساء /11) مى‏نويسد:
«اعلم ان اهل الجاهليه كانوا يتوارثون بشيئين: احدهما: النسب و الآخر العهد، اما النسب فهم ما كانوا يورثون الصغار و لا الاناث»19
«بدان كه عرب در جاهليت با دو عامل از همديگر ارث مى‏بردند: يكى نسب و ديگر پيمان. امّا در نسب كودكان و زنان را ارث نمى‏دادند.»

خشونت فرزندان بر والدين

نشانه‏هايى از وجود اين نوع خشونت نيز در آيات وحى ديده مى‏شود. براى نمونه در قصه نوح‏عليه السلام فرزند آن حضرت بر پدر خشونت روحى و روانى دارد، به پند و اندرز پدر وقعى نمى‏نهد و آن گاه كه حضرت نوح‏عليه السلام به او مى‏گويد: «اركب معنا» او در پاسخ پدر مى‏گويد: «سآوى الى جبل يعصمنى من الماء» (هود/ 43) و در قصه يعقوب‏عليه السلام نيز فرزندان پدر را گمراه مى‏خوانند و با افكندن حضرت يوسف‏عليه السلام به چاه بر پدر خويش خشونت مى‏كنند؛ به گونه‏اى كه آن حضرت بينايى خويش را از دست مى‏دهد و فرزندان نگران حال پدر مى‏شوند:
«و ابيضّت عيناه من الحزن فهو كظيم. قالوا تاللَّه تفتئوا تذكر يوسف حتى تكون حرضاً او تكون من الهالكين» (يوسف/ 85-84)
«و چشمان او از اندوه سفيد شد، اما خشم خود را فرو مى‏برد (و هرگز كفران نمى‏كرد) گفتند: «به خدا تو آن قدر ياد يوسف مى‏كنى تا در آستانه مرگ قرارگيرى، يا هلاك گردى!»
«إنّ ابانا لفى ضلالٍ مبين» (يوسف/ 8)
«مسلماً پدر ما در گمراهى آشكارى است.»

خشونت فرزندان بر يكديگر

اين شكل از خشونت چنان كه پيش از اين گفته آمد، در داستان آدم‏عليه السلام و يوسف‏عليه السلام رخ داده است. در داستان آدم‏عليه السلام، هابيل قربانى خشونت شد و برادرش قابيل بر او خشونت كرد:
«فطّوعت له نفسه قتل اخيه فقتله فاصبح من الخاسرين» (مائده/ 30)
«نفس سركش، كم كم او را به كشتن برادرش ترغيب كرد؛ (سرانجام) او را كشت؛ و از زيانكاران شد.»
و در داستان يوسف‏عليه السلام نيز گروهى از برادران بر يوسف‏عليه السلام خشونت مى‏كنند و او را پس از اذيّت و آزار به چاه مى‏افكنند:
«فلمّا ذهبوا به و اجمعوا أن يجعلوه فى غيابت الجُبّ» (يوسف/ 15)
«هنگامى كه او را با خود بردند و تصميم گرفتند وى را در مخفى‏گاه چاه قرار دهند.»

انواع خشونت

خشونت خانوادگى شكل‏هاى متفاوتى دارد.

الف: خشونت جسمى

در اين خشونت جسم قربانى آسيب مى‏بيند. خشونت جسمى خود به دو نوع تقسيم مى‏شود:
الف: خشونتى كه به مرگ خشونت ديده مى‏انجامد.
ب: خشونتى كه قربانى خشونت را مجروح و يا مصدوم مى‏سازد و يا خشونت ديده احساس درد مى‏كند، هر چند اين درد خفيف باشد.
نظر داشت آيات وحى نشان از وقوع خشونت خانوادگى آن هم از نوع جسمى آن در خانواده آدم عليه السلام، يوسف‏عليه السلام و... دارد. در خانواده آدم‏عليه السلام قابيل بر برادر خود خشونت جسمى داشت و اين خشونت به قتل هابيل انجاميد. در خانواده فرعون نيز، آسيه همسر فرعون قربانى خشونت جسمى همسر خود شد تا آن جا كه آسيه از شدت خشونت‏هاى فرعون آرزوى شهادت داشت: «و نجّنى من فرعون»
خشونت خانوادگى در عصر جاهلى نيز به شديدترين شكل آن وجود داشت و عرب جاهلى بر زن و فرزندان خود خشونت مى‏كرد: «و لا تقتلوا اولادكم خشية املاق» (اسراء/ 31)

ب: خشونت روحى و روانى

در اين شكل، قربانى خشونت از جهت روح و روان اذيت و آزار مى‏شود. بر اساس اين نوع از خشونت اگر همسر و فرزندان از ديدار آشنايان و اقوام بازداشته شوند و يا ارتباطات ايشان محدود گردد، ايشان قربانى خشونت روحى و روانى شده‏اند.
خشونت روحى و روانى نيز در شمارى از آيات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده نوح‏عليه السلام و يوسف‏عليه السلام، حضرت نوح‏عليه السلام و يوسف‏عليه السلام قربانى خشونت روحى و روانى گشتند. برادران يوسف‏عليه السلام وقتى در مصر توقيف شدند و يوسف‏عليه السلام پيمانه را از بار برادرش بنيامين بيرون آورد، آنها غافل از آن كه مخاطب ايشان يوسف‏عليه السلام است، بنيامين را مانند يوسف دزد خواندند و با اين سخن يوسف‏عليه السلام را بسيار آزار دادند، اما يوسف عليه السلام ناراحتى خود را پنهان داشت:
«قالوا إن يسرق‏فقد سرق اخ‏له من‏قبل فأسرّها يوسف‏فى‏نفسه و لم يبدها لهم» (يوسف/77)
«برادران گفتند: «اگر او دزدى كند، (جاى تعجب نيست) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدى كرد! يوسف (سخت ناراحت شد و) اين (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشكار نكرد.»
در خانواده ابراهيم‏عليه السلام نيز ابراهيم و هاجر قربانى خشونت روحى و روانى ساره قرار گرفتند و به خواست ساره ابراهيم‏عليه السلام هاجر را در سرزمينى بى آب و علف ساكن ساخت.20
«ربّنا انّى أسكنت من ذريّتى بوادٍ غير ذى زرعٍ عند بيتك المحرّم» (ابراهيم/ 37)
«پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه‏اى كه حرم توست ساكن ساختم.»
در خانواده لوط و نوح‏عليهما السلام نيز خشونت روحى و روانى وجود داشت و آن دو پيامبر الهى قربانى خشونت روحى و روانى همسران خويش بودند.

ج: خشونت مالى

سرپرست خانواده در برابر تمام اعضاى خانواده مسؤول است و بايد تمام نيازهاى ايشان را تأمين كند. پدر موظف است خوراك، پوشاك، مسكن، آموزش، بهداشت و ديگر نيازمنديهاى خانواده خود را برآورده سازد و در غير اين صورت پدر خشونت گرا شناخته مى‏شود و فرزندان و همسر او قربانى خشونت خواهند بود.
در عصر جاهليت رسم بر آن بود كه وقتى مرد خانواده از دنيا مى‏رفت عضوى از خانواده، همسر آن مرد را به عقد خويش در مى‏آورد و براى او مهريه تعيين نمى‏كرد و نفقه او را نيز نمى‏پرداخت:
«يا ايّها الذين آمنوا لايحلّ لكم ان ترثوا النّساء كرهاً» (نساء/ 19)
«اى كسانى كه ايمان آورديد! براى شما حلال نيست كه از زنان، از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببريد!»
در انتخاب انواع خشونت، خشونت گرايان بيشتر از ديگران متأثر مى‏شوند و نوع خشونت را از ديگران مى‏آموزند. هر گاه پدر يا همسر خانواده خشونت جسمى داشته باشد، فرزندان نيز از اين شكل خشونت در برخورد با ساير اعضاء بهره مى‏برند و اگر پدر و مادر با يكديگر خشونت لفظى داشته باشند فرزندان نيز از اين نوع خشونت در برخورد با يكديگر و والدين سود مى‏برند.

عوامل خشونت

عوامل خشونت از دريچه‏هاى گوناگونى به بحث و بررسى گذاشته شده است. برخى با نگاه روان شناختى اين پديده را مورد كنكاش قرار مى‏دهند. شمارى ديگر از جهت اجتماعى به بحث درباره عوامل خشونت مى‏پردازند وجرم شناسان نيز از دريچه دانش خويش به عوامل خشونت مى‏نگرند.
دريچه ديگرى كه مى‏تواند راهگشاى پژوهشگر باشد، دريچه وحى است. با يارى گرفتن از آيات وحى و نظرداشت موارد خشونت خانوادگى مى‏توان عواملى را به عنوان عوامل خشونت خانوادگى معرفى كرد.
برخى از عوامل خشونت در قرآن عبارتند از:

الف: حسادت

يكى از عوامل مهم خشونت، حسد است. براى نمونه در داستان آدم‏عليه السلام، حسد قابيل عامل اصلى قتل هابيل بود. قابيل از دو جهت بر هابيل حسادت مى‏كرد. جهت اول زيبايى همسر هابيل بود و جهت دوم پذيرش قربانى هابيل.
تفسيرگر برجسته اهل سنت در تفسير آيه شريفه «واتل عليهم نبأ ابنى آدم بالحقّ اذ قربّا قرباناً فتقبّل من احدهما» (مائده/ 27) دو نظريه براى خشونت قابيل بر هابيل مى‏آورد:
«نظريه اول: هابيل كه گلّه‏دار بود يك گوسفند چاق قربانى كرد و قابيل كه كشاورز بود يك دسته از محصولات نامرغوب خود را در راه خدا قربانى كرد. قربانى هابيل پذيرفته شد و قربانى قابيل رد شد. در نتيجه قابيل بر هابيل حسد كرد و نقشه قتل او را كشيد.
نظريه دوم: حواعليها السلام در هر زايمان يك پسر به دنيا مى‏آورد و يك دختر. وقتى دختران و پسران به سن ازدواج مى‏رسيدند، پسر يك زايمان با دختر زايمان ديگر ازدواج مى‏كرد. بر اساس اين سنت هابيل با همزاد قابيل و قابيل با همزاد هابيل ازدواج كرد. قابيل كه ناگزير از ازدواج با همزاد هابيل شده بود از آن جهت كه همسر هابيل زيباتر بود بر هابيل حسد ورزيد و پايان اين حسد به قتل هابيل انجاميد.»21
در هر دو نظريه ياد شده عامل خشونت بر هابيل حسد قابيل است.
در قصه يوسف‏عليه السلام نيز آن چه برادران آن حضرت را به خشونت عليه برادر سوق داد، حسد برادران به موقعيت برتر يوسف‏عليه السلام و محبت بيشتر پدر بر آن حضرت بود:
«اذ قالوا ليوسف و اخوه احبّ الى ابينا منّا و نحن عصبة انّ ابانا لفى ضلالٍ مبين. اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضاً يخل لكم وجه ابيكم» (يوسف/ 8-9)
«هنگامى كه گفتند: يوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند در حالى كه ما گروه نيرومندى هستيم! مسلماً پدر ما در گمراهى آشكارى است! يوسف را بكشيد؛ يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد.»
برادران يوسف از آن جهت يعقوب‏عليه السلام را گمراه مى‏خواندند كه آن حضرت يوسف و بنامين را كه از همسر ديگر ايشان بود بسيار دوست مى‏داشت و از عدل و مساوت بيرون رفته بود. آن حضرت يوسف و بنيامين را كه ضعيف بودند و توان خدمت نداشتند بر برادران يوسف كه قوى و پرتوان بود برترى مى‏داد و محبت بسيار بر ايشان داشت.22
در قصه ابراهيم‏عليه السلام نيز حسادت ساره عامل اصلى خشونت او بر ابراهيم‏عليه السلام و هاجر بود. ساره كه سالها نابارور بود و به همين جهت هاجر را به ابراهيم‏عليه السلام بخشيده بود، وقتى هاجر را صاحب فرزند ديد بر او حسادت كرد و ابراهيم‏عليه السلام را ناگزير ساخت هاجر و فرزندش را به سرزمين مكه ببرد.

ب: باورهاى ناروا

يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى باورها و اعتقادات نادرست خشونت گرا است. براى نمونه خشونت عرب جاهلى عليه زنان، كشتن دختران، مبادله كردن دختران و زنان، ازدواج با مادر خوانده و دريافت مهريه دختر و به ارث بردن ايشان، از آن جهت بود كه عرب جاهلى زن را فرومايه، پست و حقير مى‏شناخت،23 توان او را در تأمين مخارج خويش باور نداشت و او را سربار ديگر اعضاى خانواده مى‏دانست.24
«يا ايّها الّذين آمنوا لايحلّ لكم أن ترثوا النساء كرهاً و لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ماءتيتموهنّ إلاّ أن يأتين بفاحشةٍ مبيّنةٍ» (نساء/ 19)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! براى شما حلال نيست كه از زنان، از روى اكراه ارث ببريد. آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آن چه را به آنها داده‏ايد، تملك كنيد مگر اين كه آنها عمل زشت آشكارى انجام دهند.»
واحدى در سبب نزول آيه شريفه مى‏نويسد:
«در عصر جاهلى و صدر اسلام رسم اهل مدينه اين بود كه پس از فوت سرپرست خانواده، فرزند او يا نزديكان وى لباسى روى نامادرى مى‏انداخت و از اولويت نسبت به نامادرى خويش برخوردار مى‏شد و حق ازدواج از نامادرى را مى‏گرفت و چون اين اولوليت بدون تعيين مهريه صورت مى‏گرفت و از آن سو به نامادرى نفقه پرداخت نمى‏شد. نامادرى ناگزير از پرداخت فديه از ما ترك ميت مى‏شد و يا ناگزير بود هم چنان در تملك باقى بماند تا از دنيا برود.»25
«للرّجال نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون و للنّساء نصيب ممّا ترك الوالدان و الاقربون ممّا قلّ منه او كثر نصيباً مفروضاً» (نساء/ 7)
«براى مردان از آن چه پدر و مادر و خويشاوندان از خود بر جاى مى‏گذارند، سهمى است؛ و براى زنان از آن چه پدر و مادر و خويشاوندان مى‏گذارند سهمى؛ خواه آن مال كم باشد يا زياد؛ اين سهمى است تعيين شده و پرداختنى.»
سبب نزول اين آيه شريفه نشان از خشونت عرب جاهلى بر زنان دارد. در سبب نزول آيه مى‏خوانيم:
«در عصر جاهلى رسم چنان بود كه ارث به زنان و كودكان صغير تعلق نمى‏گرفت و تنها مردان كبير از ارث برخوردار مى‏شدند.»26
در داستان نوح‏عليه السلام نيز باورهاى نادرست كنعان او را به مسيرى كشاند كه با پدر به گونه‏اى سخن بگويد كه امروزه از آن به عنوان خشونت روحى و روانى ياد مى‏شود:
«سآوى الى جبل يعصمنى من الماء» (هود/ 43)
در خانواده نوح و لوطعليهما السلام نيز وجود خشونت خانوادگى كه در قرآن از آن به خيانت ياد شده است، بيشتر از آن جهت بود كه همسر نوح و لوطعليهما السلام كافر بودند و دين نوح و لوط را بر نمى‏تافتند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من اللَّه شيئاً» (تحريم/ 10)
«خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو پيامبر سودى به حالشان نداشت.»
چنان كه در خانواده فرعون نيز خشونت فرعون بر آسيه از آن جهت بود كه فرعون دين آسيه را برنمى‏تابيد و خويش را رو در روى او مى‏ديد و چون منافع و قدرت خويش را در خطر ديد، به خشونت پناه برد و نهايت همسر خود رابه شهادت رسانيد.
باورهاى ناروا در ميان خانواده‏هاى مسلمان نيز به عنوان يكى از عوامل اصلى و كليدى خشونت خانوادگى است. براى نمونه برداشت‏هاى غلط از قيموميت مرد و جواز خشونت مرد بر زن و عدم قصاص پدر، از عوامل برخى خشونت‏هاى خانوادگى خوانده مى‏شود و خشونت گران به دلايل زير استناد مى‏كنند:
«الرّجال قوّامون على النّساء ... و اللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن اطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلاً» (نساء/ 34)
«مردان سرپرست و نگهبان زنانند... آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد پند و اندرز دهيد! و در بستر از آنها دورى نماييد و آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروى كردند راهى براى تعدى بر آنها نجوييد.»
«فاضربوهنّ ضرباً غير مبرح»27
«ايشان را آهسته بزنيد.»
«اذا قتل الاب ابنه عمداً لم يقتل به»28
«هر گاه پدر، فرزند خويش را به عمد از ميان ببرد به جهت قتل فرزند قصاص نمى‏گردد.»

ج: مشكلات اقتصادى

فقر يكى از عوامل مهم و اساسى خشونت خانوادگى است. بسيارى از خشونت‏ها به خصوص خشونت مالى نتيجه ناتوانى سرپرست خانوار از تأمين هزينه‏هاى زندگى است. سرافكندى سرپرست خانوار در برابر خانواده و مشكلات روحى و روانى بسيارى كه از اين سرافكندى سر باز مى‏كند، گاه به اندازه‏اى شدت پيدا مى‏كند كه سرپرست خانوار به خشونت مى‏پردازد و با خشونت خويش را تسكين مى‏دهد. بر اين اساس اعضاى خانواده به اندك بهانه به شدت قربانى خشونت پدر يا مادر مى‏شوند يا يكديگر را مورد خشونت قرار مى‏دهند. دخترفروشى رواج مى‏يابد، براى كاهش بار اقتصادى خانواده دختران نوجوان را به عقد پيران در آستانه مرگ در مى‏آيند و پسران تحت فشار شديد قرار مى‏گيرند و زن خانواده وادار به كسب درآمد مى‏شود.
مدير كل كميته امداد امام در سال 1377 اعلام كرد:
«مردم مناطق شمال خراسان به علت فقر شديد مالى دختران نوجوان خود را با ده هزار تومان مى‏فروشند. دخترفروشى در ديگر استان‏هاى كشور مانند استان سيستان و بلوچستان و خوزستان نيز به علّت فقر مادى وجود دارد.»
اين مقام آگاه افزود:
«برخى از خانواده‏ها نيز به علت فقر مادى دختران نوجوان خود را به عقد مردان مسن در مى‏آورند.»29
هر چند فقر و خشونت خانوادگى لازم و ملزوم يكديگر نيستند، اما پيش از اسلام وقتى عرب جاهلى خويش را ناتوان از تأمين مخارج خانواده مى‏ديد به خشونت پناه مى‏برد و فرزندانى كه توان كار و كسب نداشتند از ميان مى‏برد و يا ايشان را به ديگران مى‏فروخت:
«و لا تقتلوا اولادكم خشية املاق نحن نرزقهم و ايّاكم إنّ قتلهم كان خطأً كبيراً» (اسراء/ 31)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد! ما آنها و شما را روزى مى‏دهيم؛ مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است.»
«و لا تقتلوا اولادكم من إملاق نحن نرزقكم و ايّاهم» (انعام/ 151)
فخر رازى نويسنده برجسته اهل سنت در تفسير آيه شريفه «و اذا بُشرّ احدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسوّداً» (نحل/ 58) يكى از عوامل اين گونه خشونت‏ها را فقر اقتصادى مى‏داند: «و تارة خوفا من الفقر و الفاقه و لزوم النفقه».30

د: بيمارى

يكى از عوامل مهم خشونت‏هاى خانوادگى، بيمارى خشونت گرا است و در اين بيماران روانى بيش از بيماران جسمى خشونت مى‏كنند.
بر اساس آمار سازمان جهانى بهداشت 1% مردم جهان بيمارى روانى شديد دارند و بين 15-5% از بيمارى روانى خفيف رنج مى‏برند. همين سازمان ادعا كرد يك ميليون و 200 هزار نفر از ايرانيان مبتلا به بيمارى‏هاى شديد روحى هستند اما يك مقام آگاه وزارت بهداشت 0/6 درصد جمعيت كشور را بيمار روانى شديد مى‏خواند. از اين تعداد حدود 85000 نفر بيمارى روانى شديد دارند كه تنها 5200 نفر در مراكز شبانه روزى بهزيستى نگهدارى مى‏شوند و نزديك 80000 نفر بقيه در محيط خانواده نگهدارى مى‏شوند.31
بنابراين دست كم 80000 خانواده به شكل مستقيم در معرض خشونت اين افراد مى‏باشند و بدترين شكل خشونت را مى‏بينند. آمار و ارقام نشان مى‏دهد كه در ميان خشونت گرايان، گروهى كه از بيمارى روانى رنج مى‏برند به بدترين شكل به اعضاى خانواده خشونت مى‏كنند و به نظر مى‏رسد يك نوع رابطه عميق ميان نوع خشونت و بيمارى خشونت گرا وجود دارد.
بر اين اساس وقتى آن عرب جاهلى با دستان خويش قبر دختر خود را مى‏كند و دختر او گرد و غبار از چهره پدر مى‏زدايد و رهايى خويش را مى‏طلبد و پدر به التماس و درخواست او وقعى نمى‏نهد و با سنگدلى تمام او را زنده به گور مى‏سازد، اين پدر مسلماً از يك بيمارى روانى مزمن رنج مى‏برد.
بيمارى جسمى نيز چونان بيمارى روحى عامل برخى از خشونت‏ها مى‏شود. درد شديد، بيمار جسمى را كم حوصله و ناشكيبا مى‏كند؛ به گونه‏اى كه اين نوع از بيماران به سرعت خشمگين مى‏شوند و افراد خانواده را مورد خشونت قرا مى‏دهند.
براى نمونه ايوب‏عليه السلام كه به شدت از بيمارى رنج مى‏برد، ناملايمات بسيارى از مردم ديده بود، از رنج و آزار و اذيت مردم به ستوه آمده بود و به صحرا پناه برده بود. وقتى همسرش سخن شيطان را براى او نقل كرد، به شدت به خشم آمد و همسرش را به خشونت جسمى تهديد كرد:
«فحلف باللَّه لئن عافاه اللَّه ليجلدنّها مائة جلدة»32
و پس از بهبودى به عهد خويش وفادار ماند و همسر خويش را تازيانه زد:
«و خذ بيدك ضعثاً فاضرب به و لا تحنث إنّا وجدناه صابراً نعم العبد إنّه أوّاب» (ص/ 44)

ه: بدآموزى

يكى ديگر از عوامل مهم خشونت خانوادگى بدآموزى افراد بزرگتر به خصوص والدين است. وقتى والدين با خشونت جسمى و روحى و روانى، خواسته خود را بر قربانى خشونت تحميل مى‏كنند و او را ناگزير از پذيرش خواست خود مى‏كنند، ديگر افراد خانواده نيز با الگوگيرى از والدين به خشونت در خانواده مى‏پردازند و با خشونت، خواست خود را بر ديگر اعضا تحميل مى‏كنند و گاه دامنه خشونت به گونه‏اى وسعت مى‏يابد كه پدر و مادر خود قربانى خشونت فرزندان مى‏شوند.
بر اساس آمار 61% همسر كشى‏ها در حضور فرزندان صورت مى‏گيرد33 و اعضاى خانواده ناظر بسيارى از خشونت‏هاى خانوادگى يا تمامى اين خشونت‏ها هستند. بنابراين بسيار طبيعى است كه در حدود 40% خشونت گرايان از وجود خشونت در خانواده پدرى خود مى‏گويند و خويش را متأثّر از محيط خانواده پدرى مى‏دانند.
فيلم‏ها، مطبوعات، كتب، دوستان و... از ديگر وسايل بروز و گسترش خشونت در محيط خانواده خوانده مى‏شوند. فيلم‏هاى سينمايى و تلويزيونى به خصوص آن گره از فيلم‏ها كه اكشن، حادثه‏اى، پليسى و... ناميده مى‏شوند بيشترين تأثير را در گسترش خشونت در خانواده دارد تا آن جا كه گروهى از نظريه پردازان يادگيرى اجتماعى، بخشى از خشونت‏هاى خانوادگى را به ديدن فيلم‏هاى وحشتناك و خشن ارتباط مى‏دهند.
مطالعات هوسر و بلومر نشان مى‏دهد كه بخشى از مشكلات خانوادگى ناشى از فيلم‏هاى حادثه‏اى است و تقريباً 50% از خشونت‏ها در محيط خانواده بازتاب فيلم‏هاى حادثه‏اى و پليسى و... است. به باور اين گروه اثرات غيرمستقيم اين گونه فيلم‏ها بسيار زيانبار از اثرات مستقيم است، چه اين كه اين نوع فيلم‏ها مخاطبان خويش را بسيار تحريك مى‏كنند و فكر ارتكاب جرم را در وجود ايشان مى‏افكند.34
در عصر جاهلى نيز انواع خشونت در خانواده را عرب جاهلى از پدران خويش مى‏آموخت. به همين جهت در جاى جاى قرآن اين گروه خويش را پيرو پدران خود مى‏دانستند و درس‏هاى ايشان را در محيط خانواده پياده مى‏كردند.

و: بد گمانى

يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى بدبينى افراد خانواده نسبت به يكديگر است. بر اين اساس بسيارى از خشونت‏هاى جسمى، روحى و روانى و قتل‏هاى ناموسى در شهرهاى جنوبى كشور نتيجه بد گمانى پدر، برادر، شوهر و حتى خويشاوندان درجه دوم است.35
برخى ادعا دارند كه پژوهش‏ها نشان از آن دارد كه 90% مردانى كه همسران خويش را مى‏كشند از روى بدگمانى اقدام به قتل مى‏كنند.36
در آيات وحى نيز نشانه هايى از وجود بدگمانى در خشونت روحى و روانى وجود دارد. براى نمونه در داستان يوسف‏عليه السلام آن گاه كه قدح از بار بنيامين بيرون كشيده شد، برادران در محضر يوسف‏عليه السلام از روى بدبينى بنيامين و يوسف را دزد خواندند و يوسف و بنامين را آزار روحى و كلامى دادند:
«قالوا إن يسرق فقد سرق أخ له من قبل فاسرّها يوسف فى نفسه و لم يبدها لهم» (يوسف/ 77)
«برادران( گفتند: اگر او دزدى كند، (جاى تعجب نيست) برادرش (يوسف) نيز قبل از او دزدى كرد! يوسف (سخت ناراحت شد، و) اين (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشكار نكرد.»
در قصه موسى‏عليه السلام نيز خشم موسى بر هارون از آن جهت بود كه موسى‏عليه السلام تصور كرد كه هارون در مسؤوليت خود كوتاهى كرده است؛ چه اينكه وقتى موسى سر هارون را با خشم به سوى خويش كشيد هارون در جواب گفت:
«قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلاتشمت بى الاعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمين» (اعراف/ 150)
«او گفت: «فرزند مادرم! اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند؛ و نزديك بود مرا بكشند؛ پس كارى نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند! و مرا با گروه ستمكاران قرار مده!»
اين جواب نشان مى‏دهد كه دست كم هارون نگران برخورد سخت موسى‏عليه السلام بود به اين جهت «ابن ام» گفت تا نسبت خود را يادآور شود و از خشم موسى بكاهد و «واستضعفونى و كادوا يقتلوننى» مى‏گويد تا نشان دهد كه تمام سعى و تلاش خود را براى جلوگيرى از گوساله پرستى قوم انجام داده است و «فلا تشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظالمين» مى‏گويد از آن جهت كه مى‏ترسد موسى نتواند خشم خويش را كنترل كند. افزون بر اين سخن موسى‏عليه السلام، «ربّ اغفرلى» نيز نشان مى‏دهد كه آن حضرت از اين كه با تصور خاصى بر هارون خشم كرده است و او را مورد خشونت قرار داده پشيمان شده است و طلب آمرزش مى‏كند نه از آن جهت كه بر هارون خشم كرده است چه اين كه خشم امرى طبيعى است چنان كه طلب آمرزش براى هارون «و لاخى» نيز نشان مى‏دهد كه موسى‏عليه السلام عذر هارون را به صورت كامل نپذيرفته است و احتمال مى‏دهد كه او در انجام وظيفه خويش كوتاهى كرده است و تمام سعى خويش را براى جلوگيرى از انحراف قوم به كار نگرفته است.
در عصر نزول وحى نيز برخى از مردان از روى بدبينى همسر و دختر خويش را قربانى خشونت روحى و كلامى قرار مى‏دادند و ايشان را هرزه مى‏خواندند.

ز: كبر و خودبينى

كبر و خودبينى يكى ديگر از عوامل بروز خشونت خانوادگى است. انسان‏هاى متكبر بيش از ديگر افراد به خشونت مى‏پردازند و بيشتر از ديگران به اذيت و آزار اعضاى خانواده اقدام مى‏كنند. روحيه اين افراد به گونه‏اى است كه مخالفت ديگران را بر نمى‏تابند و به شدت مخالفان را سركوب مى‏كنند و بر ايشان خشونت مى‏كنند. حضرت عيسى‏عليه السلام در اين باره مى‏گويد: كبر، خودكامگى، خوار شمردن ديگران خاستگاه غضب است.
براى اين عامل خشونت، مى‏توان از داستان نوح‏عليه السلام بهره گرفت. در اين داستان كنعان خشونت گفتارى بر پدر دارد و عامل اين خشونت كبر و خودبينى اوست: «قال سآوى الى جبل يعصمنى من الماء» (هود/ 43)

ح: حبّ دنيا

يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى، دنيادوستى و دنياپرستى خشونت گرا است. علاقه مفرط خشونت گرا به ماديات گاه او را از كمك به اعضاى خانواده و تأمين مخارج و نيازمنديهاى ايشان بازمى‏دارد. چه بسيارند پدرانى كه با ثروت بسيار از كمك به فرزندان خوددارى مى‏كنند و حاضر نيستند نيازهاى مادى ايشان را تأمين كنند و چه بسيارند زنانى كه مطالبات بسيار دارند و شوهران خويش را با درخواست‏هاى بسيار خود شرمنده مى‏كنند و خشونت كلامى بسيار بر ايشان دارند.
اين عامل خشونت نيز در برخى آيات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم همسران آن حضرت بى توجه به موقعيت آن حضرت مطالبات بسيار مادى داشتند و با اين خواست‏هاى ناحق و ناشايست پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را آزرده مى‏ساختند تا آن جا كه در اين باره آيه شريفه زير فرود آمد:37
«يا ايّها النّبىّ قل لازواجك إن كنتنّ تردن الحياة الدنيا و زينتها فتعالين امتّعكنّ و أسرّحكنّ سراحاً جميلا» (احزاب/ 28)
«اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى‏خواهيد بيايد با هديه‏اى شما را بهره‏مند سازم و شما را به طرز نيكويى رها سازم!»

ط: شهوت

تمايلات جنسى شديد يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى است. بر اساس آمار و ارقام بخشى از خشونت‏هاى خانوادگى از تمايلات جنسى خشونت گرا نشأت مى‏گيرد. هر چند آمار خشونت‏هاى جنسى در خانواده ايرانى بسيار كم است و در ميان زن و شوهر خشونت جنسى بسيار ناچيز است، اما اين نوع خشونت ميان پدر و دختر يا برادر و خواهر در خور توجه است؛ به گونه‏اى كه معاون اول دادستان كل كشور از افزايش روابط نامشروع ميان محارم خبر مى‏دهد: «متأسفانه ما هم آمارى داريم كه از افزايش جرايم اين چنينى و روابط نامشروع بين محارم خبر مى‏دهد.»38
رئيس انجمن آسيب‏هاى رفتارى نيز مى‏گويد: هم اكنون چهار هزار پرونده در خصوص تجاوز برادر به خواهر و هزار و دويست پرونده در خصوص تجاوز پدر به دختر در دست بررسى دارم.»39
در آيات وحى نيز نمونه‏هايى از خشونت خانوادگى و از نوع جنسى آن كه از شهوت خشونت‏گر مايه مى‏گيرد، وجود دارد. براى نمونه در صدر اسلام برخى از مردان مسلمان با نامادرى خويش ازدواج مى‏كردند. براى نمونه حسن بن ابى قيس، اسود بن خلف، صفوان بن اميه بن خلف، و منصور بن ماذن با نامادرى خود روابط نامشروع برقرار كردند و بر اين اساس آيه شريفه زير در تحريم اين نوع روابط فرود آمد:
«و لا تنكحوا ما نكح آباؤكم من النساء الا ما قد سلف انّه كان فاحشةً و مقتاً و ساء سبيلاً» (نساء/ 22)
«با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده‏اند هرگز ازدواج نكنيد! مگر آن چه در گذشته (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است؛ زيرا اين كار، عملى زشت و تنفّرآور و راه نادرستى است.»

ى: خستگى

يكى ديگر از عوامل خشونت خانوادگى خستگى مفرط خشونت گرا است. دكتر ورا پيفر مى‏نويسد:
«نوع ديگر عصبانيت ناشى از خستگى يا آزردگى مفرط است. ممكن است در مدتى بسيار طولانى با مشكلى خاص كلنجار برويد و با همه وجود از آن خسته شده باشيد، يا با عقل و فكر خود نتوانيد كارى براى حل آن انجام دهيد.»40

كنترل خشونت

برخى خشونت را امرى ناپسند دانسته و خشم خود را فرو مى‏خورند. گروهى ديگر به سرعت خشونت نشان مى‏دهند و با ديگران به زد و خورد مى‏پردازند يا ديگران را قربانى خشونت روحى يا كلامى خود قرار مى‏دهند و شمارى ديگر راه ميانه را انتخاب كرده و خشم خود را كنترل مى‏كنند.
گروه اول با فروخوردن خشم خويش و تكرار بسيار اين عمل بسيار آسيب‏پذير و آسيب رسان خواهند شد و با كوچكترين حادثه از كوره در مى‏روند و كنترل خود را به كلى از دست مى‏دهند به گونه‏اى كه كنترل ايشان دشوارتر از گروه دوم مى‏شود.
دكتر هاريت گلدهورلرنر در اين باره مى‏گويد:
«اين فرو خوردن خشم و مدارا كردن با اعضاى خانواده هر چند در كوتاه مدت كارساز است اما به ختم مشكلات نمى‏انجامد و از جايى ديگر سر مى‏زند. ممكن است با همسر و يا با فرزندانمان اشكالاتى بروز كند يا در روابط با ديگران دچار مشكل شويم.»41
و دكتر ورا پيفر فروخورى خشم را كه از دوران كودكى بر فرزندان تحميل مى‏شود ناپسند مى‏شناسد و آن را سبب فرسايش و تضعيف اعتماد به نفس معرفى مى‏كند.42 به باور پيفر آنان كه خشم خويش را فرو مى‏خورند و از خشم خود به صورت سازنده استفاده نمى‏برند، كوهى از خشم مى‏شوند و اين خشم ممكن است در زمان و مكانى كاملاً نامناسب منفجر گردد و يا اين كه به افسردگى و بيمارى ختم گردد.43
بايد از خشم استفاده سازنده شود و هنگام ناراحتى با فردى كه از ناحيه او ناراحتى پيدا شده است، سخن گفته شود و مؤدبانه با او برخورد گردد و خشم فرو خورده نشود. اگر به طور سازنده از خشم سود نبريد روى هم انباشته مى‏شود و با يك اشاره‏ى انگشت منفجر مى‏شود.
گروه دوم نيز جو خانواده را بسيار ملتهب مى‏كنند و تحمل محيط خانوادگى را براى ديگران سخت و دشوار مى‏سازند و در اين ميان تنها گروه سوم بر رفتار و كردار خود كنترل دارند و مى‏توانند خشونت خود را كنترل كنند و محيط خانوادگى را آلوده خشونت نكنند.
بر اين اساس تمامى افراد خانواده ناگزير از كنترل و مديريت خشم هستند و نهادهاى اجتماعى نيز ناگزير از حمايت از خانواده و قربانيان خشونت است.
يك خانواده هسته‏اى از والدين و فرزندان تشكيل شده است. بنابراين در مديريت خشم، هر يك از اين افراد وظايفى را بر دوش دارند چنان كه نهادهاى اجتماعى و دينى نيز وظايفى بر دوش دارند.

وظايف والدين
الف: نيكو رفتارى

يكى از وظايف مهم والدين نيكو رفتارى با يكديگر و يا دست كم نمايش نيكو رفتارى و دورى از هر گونه رفتار خشونت‏آميز در حضور فرزندان است. ناسازگارى والدين با يكديگر هر چند طبيعى است و نمك زندگى خوانده مى‏شود، اما اين نمك نبايد در منظر ديگر اعضاى خانواده پاشيده شود. خشونت والدين كه بيشتر خشونت مرد عليه زن است تا زن عليه مرد، به ديگر اعضاى خانواده نيز سرايت مى‏كند؛ به گونه‏اى كه پسران خانواده نسبت به دختران خشونت مى‏كنند و فرزندان بزرگتر به فرزندان كوچكتر ستم مى‏كنند و اين شيوه به مرور يك رويه مى‏شود و به مراحل حادتر كشيده مى‏شود تا آن جا كه در برخى خانواده‏ها شديدترين شكل خشونت به ظهور مى‏رسد و پدر كشى و فرزند كشى نمايان مى‏گردد.
بر اساس آمار درصد قابل توجهى از خشونت گرايان شاهد خشونت خانوادگى بوده‏اند و گروه عمده‏اى از ايشان خشونت ديده هستند. دكتر خوشابى مى‏گويد: 34% والدين كودك آزار، خود در كودكى قربانى خشونت قرار گرفته‏اند.»44
در قصّه ابراهيم‏عليه السلام زيباترين شكل نيكورفتارى ديده مى‏شود. ابراهيم‏عليه السلام با ساره كه نازا بود بسيار نيكورفتار بود و هيچ گاه مشكلات و ناتوانى او را به رخ نمى‏كشيد. ساره نيز سپاس‏گذار رفتار نيكوى ابراهيم بود و گويا به همين جهت كنيز خويش (هاجر) را به آن حضرت بخشيد.

ب: شناخت اعضاى خانواده

وظيفه دوم والدين، شناخت مشكلات و زمينه‏هاى بروز خشونت ميان افراد و مديريت آنها است. در يك خانواده هسته‏اى كه امروزه رايج‏ترين شكل زندگى خانوادگى است و نوشتار پيش رو نيز ناظر به اين نوع خانواده سامان يافته است، فرزندان در سنين مختلف سنى قرار دارند: برخى كودك، شمارى نوجوان و عدّه‏اى جوان هستند. بنابراين هر يك از اعضاء ويژگى‏هاى خاصى دارد كه اين ويژگى‏ها گاه با خصوصيات ديگران در ناسازگارى قرار مى‏گيرد و براى ديگران مشكلات خاصى مى‏آفريند و بستر مناسبى براى خشونت فراهم مى‏آورد. اين خصوصيات اگر از سوى والدين هدايت و مديريت نشود، درگيرى ميان اعضاى خانواده قطعى خواهد بود.
پدر و مادرى كه ويژگى‏ها و خصوصيات نوجوان و جوان خويش را نمى‏شناسند و انزواطلبى، خستگى و ملالت، ناسازگارى، عواطف شديد، يارى نرساندن به ديگران، زود رنجى، قهر و... فرزند خود را دشمنى و ناسازگارى با خود مى‏بيند، به سرعت به رودررويى با فرزند كشيده مى‏شود و به گمان خود براى اصلاح فرزند به خشونت پناه مى‏برند؛ غافل از آن كه اين خشونت تيغ دو دمى است كه والدين و فرزندان را قربانى خواهد ساخت و فضاى خانواده را چنان سرد و بى روح مى‏سازد كه تحمل آن براى تمامى اعضاء ناممكن مى‏گردد. در اين شرايط دختران كه كمبود محبت را بيشتر از پسران احساس مى‏كنند به دام فريبكارانى مى‏افتند كه به دروغ و نيرنگ، ابراز محبت و عشق و علاقه مى‏كنند و وقتى خانواده را مخالف يافتند اقدام به فرار از خانه مى‏كنند و پسران نيز مانند دختران به دوستان ناباب و ناسالم پناه مى‏برند.
بر اساس اين اصل شعيب‏عليه السلام كه ويژگى‏ها و خواسته‏هاى دختران خويش را به خوبى مى‏شناخت وقتى پيشنهاد استخدام موسى‏عليه السلام را از طرف صفورا شنيد:
«قالت إحداهما يا أبت أستاجره انّ خير من استأجرت القوى الامين» (قصص /26) و علاقه‏مندى صفورا به موسى را دريافت در برابر صفورا موضع‏گيرى نكرد و بر او خشونت نكرد بلكه به خواست او تن داد و به موسى‏عليه السلام گفت:
«قال إنّى اُريد ان أنكحك احدى ابنتىّ هاتين على ان تأجرنى ثمانى حجج» (قصص/ 27)
«(شعيب) گفت: من مى‏خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى».

ج- حمايت از قربانى خشونت

يكى از وظايف مهم والدين حمايت از خشونت ديده است. فرزندانى كه قربانى خشونت مى‏شوند، از لحاظ روحى و عاطفى بسيار صدمه‏پذير خواهند شد و زندگى خانوادگى و اجتماعى موفقى نخواهند داشت، اين گروه به سرعت در برابر مشكلات سرفرود مى‏آورند و ديگر آزارى پيشه مى‏كنند. بنابراين يكى از وظايف مهم والدين جبران كمبودهايى است كه خشونت ديده در وجود خود احساس مى‏كند.
در قصه يوسف‏عليه السلام حمايت پدر از فرزند خشونت ديده پيش از خشونت و پس از آن به روشنى ديده مى‏شود. يعقوب‏عليه السلام در مرحله نخست با رفتن يوسف‏عليه السلام همراه برادران مخالفت كرد و برادران يوسف را اهل هوا و هوس خواند:
«قال إنى ليحزننى أن تذهبوا به و اخاف أن يأكله الذئب» (يوسف/ 13)
«قال بل سوّلت لكم انفسكم امراً» (يوسف/ 18)
پس از خشونت برادران بر يوسف‏عليه السلام نيز هميشه پدر حامى يوسف‏عليه السلام بود و برادران او را مذمّت مى‏كرد و بى اعتمادى خويش را به ايشان اعلام مى‏داشت.

د- برخورد با خشونت گر

وظيفه ديگر پدر و مادر برخورد منطقى با خشونت گر است. والدين در مواجهه با خشونت خانوادگى چند گزينه پيش رو دارند: گزينه نخست آنكه والدين، خشونت گر را قربانى خشونت جسمى خويش قرار دهند. گزينه دوم آن كه در برابر خشونت گر سكوت اختيار كنند و خشونت ديده و خشونت گرا را آزاد گذارند. گزينه سوم آن است كه خشونت ديده را تشويق و ترغيب به ايستادگى در برابر خشونت‏گر كنند. گزينه چهارم با خشونت گر خشونت گفتارى داشته باشند و او را تهديد به خشونت كنند. گزينه پنجم اين است كه عوامل خشونت را شناسايى كنند و از اين طريق خشونت گرا را درمان كنند. گزينه ششم آن كه والدين تلفيقى از گزينه‏ها را مد نظر قرار دهند و با انواع خشونت گر شكل‏هاى متفاوتى از خشونت داشته باشند و عوامل خشونت را از وجود ايشان پاك كنند.
از ميان گزينه‏هاى ياد شده گزينه نخست به هيچ روى پيشنهاد نمى‏شود؛ چه اين كه اين گزينه خشونت خانوادگى را تشديد مى‏كند و محيط خانواده را مملو از كينه و دشمنى مى‏سازد.
گزينه دوم نيز خشونت بيشتر را در پى خواهد داشت و خشونت گر را هر روز جرى‏تر از روز قبل مى‏كند.
گزينه سوم نيز مناسب نيست و خشونت بيشترى بر قربانى خشونت وارد مى‏كند؛ چه اين كه خشونت ديدگان در اكثر موارد از خشونت گران ضعيف‏تر هستند و توان ايستادگى در برابر خشونت گر را ندارند.
گزينه چهارم هر چند در مواردى جواب مى‏دهد و گروهى از خشونت گرايان را از خشونت بازمى‏دارد، اما بسيارى از خشونت گرايان به اين درمان‏ها پاسخ نمى‏دهند.
گزينه پنجم بسيار مناسب است، اما همه خشونت گرايان را از خشونت باز نمى‏دارد.
گزينه ششم بهترين گزينه است و خشونت خانوادگى را از ميان مى‏برد و يا دست كم بسيار كاهش مى‏دهد.

ه - ايجاد مهر و محبت

پنجمين وظيفه والدين ايجاد مهر و محبت ميان اعضاى خانواده است. اگر پدر و مادر بتوانند ميان فرزندان دوستى و محبت برقرار كنند و آن را نهادينه سازند خشونت در محيط خانواده به كمترين ميزان آن خواهد رسيد، اما هيچ گاه از ميان نخواهد رفت؛ چه اين كه عوامل بسيارى در گرايش فرزندان به خشونت گرايى دخيل است و برخى از اين عوامل از حوزه مديريت پدر و مادر و خانواده بيرون است و پدر و مادر نمى‏توانند تلاش موفقى در جهت زدودن اين عوامل داشته باشند. براى نمونه خشونت گرايى ميان دوستان مدرسه‏اى يا ميان معلمان و دانش‏آموزان مى‏تواند همان تأثير خشونت‏گرايى ميان پدر و مادر را داشته باشد و دانش‏آموز را به خشونت گرايى رهنمون سازد. وقتى اين دانش‏آموز آموزه خويش را به محيط خانواده مى‏برد والدين نمى‏توانند نسبت به اين عامل فعاليت در خورى داشته باشند.

راههاى كنترل خشم

كنترل خشم كه همان حلم و بردبارى است، در آيات وحى بسيار توصيه شده است و مخاطبان قرآن به خويشتن دارى و نيكورفتارى با ديگران فرا خوانده شده‏اند:
«و الكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس و اللَّه يحبّ المحسنين» (آل عمران/ 134)
«و خشم خود را فرو مى‏برند و از خطاى مردم در مى‏گذرند و خدا نيكوكاران را دوست دارد.»
«و ليعفوا و ليصفحوا ألا تحبّون ان يغفر اللَّه لكم» (نور/ 22)
«عفو كنند و چشم بپوشند آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را ببخشد.»
«ادفع بالّتى هى احسن فاذا الّذى بينك و بينه عداوة كانّه ولىّ حميم. و ما يلقّاها إلاّ الّذين صبروا و ما يلقّاها إلا ذو حظٍ عظيم» (فصلت/ 34-35)
«بدى را با نيكى دفع كن، ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است! اما جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به آن مقام نمى‏رسند و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نايل نمى‏گردند.
در سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز مسلمانان به مديريت خشم دعوت شده‏اند:
«اشدّكم من ملك نفسه عند الغضب»45
«پرتوان‏ترين شما كسى است كه به هنگام غضب نفس خود را كنترل كند.»
اما پرسش اساسى در باب مديريت خشم اين است كه چگونه فردى كه به خشم آمده است، خشم خود را كنترل كند و ديگران را مورد آزار و اذيت قرار ندهد؟
راههاى گوناگونى براى هدايت خشم و رسيدن به حلم و بردبارى وجود دارد. برخى از اين روش‏ها عبارتند از:

الف: تغيير وضعيت

يكى از روش‏هاى مهم كنترل خشم، تغيير وضعيت است. در روايت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏خوانيم:
«اذا غضب احدكم و هو قائم فليجلس فان ذهب عنه الغضب و الا فليضطجع»46
و امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد:
«ان الرجل ليغضب فما يرضى أبدا حتى يدخل النار، فأيما رجل غضب على قوم و هو قائم فليجلس من فوره ذلك، فأنّه يذهب عنه رجز الشيطان، و أيما رجل غضب على ذى رحم فليدن منه فليمسه فان الرحم اذا مست سكنت»47
«هر گاه مردى غضب كند هيچ گاه راضى نمى‏شود تا اين كه داخل آتش شود. پس هر مردى كه بر قومى غضب كند در حالى كه ايستاده است پس به سرعت بنشيند چه اين كه نشستن رجز شيطان را از او دور مى‏كند و هر گاه غضب كند بر خويشاوندى پس به آن خويشاوند نزديك شود و او را لمس كند زيرا مس خويشاوند غضب را فرو مى‏نشاند.»
و در روايت ديگرى مى‏خوانيم:
«هر زمان مردى غضب كرد پس اگر ايستاده است بنشيند و اگر نشسته است بايستد و هر گاه مردى بر خويشاوند خود غضب كرد، پس بهترين كار آن است كه به خويشاوند خود نزديك شود و او را در آغوش گيرد؛ چه اين كه هر گاه خويشاوندى خويشاوندى را در آغوش گيرد آرامش مى‏يابد.»48
در روايات ياد شده تغيير وضعيت جسمانى مورد توجه قرار گرفته است كه طبيعتاً اين تغيير وضعيت تغيير وضعيت روحى را به دنبال خواهد داشت. اما بر اساس آيات قصه موسى‏عليه السلام تغيير وضعيت روحى نيز نمى‏تواند خشونت را از ميان ببرد يا از شدت آن بكاهد. وقتى موسى‏عليه السلام با غضب سر و ريش هارون را مى‏گيرد، هارون با گفتن «يا ابن ام» نسبت خود را با موسى ياد مى‏كند و احساسات موسى‏عليه السلام را تحريك مى‏كند به اين اميد كه موسى از خشونت دست بردارد يا خشونت بيشتر نكند.
علاّمه طباطبايى در اين باره مى‏نويسد:
«و هى كلمة استرحام و استرآف قالها لاسكات غضب موسى».49
در دانش پزشكى نيز اين رهنمود پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيت‏عليهم السلام به روشنى ياد شده است.

ب: سكوت

يكى ديگر از راههاى كنترل خشم سكوت است. ابن عباس از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نقل مى‏كند كه آن حضرت فرمود:
«اذا غضبت فاسكت و اذا غضبت فاسكت و اذا غضبت فاسكت»50
«هر گاه غضب كردى سكوت كن و هر گاه غضب كردى سكوت كن و هر گاه غضب كردى سكوت كن.»
دكتر پيفر از روان شناسان باتجربه در اين باره مى‏نويسد:
«اگر خيلى عصبانى هستيد چيزى نگوييد تا آرام گيريد. اگر آرام باشيد شما را بيشتر جدى مى‏گيرند. طورى رفتار نكنيد كه ديگران حربه‏اى عليه شما به دست آورند و به گفته هايتان برچسب غيرمنطقى، احساسى يا هيجانى بزنند. اين امر فقط خشم شما را بيشتر مى‏كند. داد زدن اوضاع را بهتر نمى‏كند.»51

ج: گوش فرا دادن به سخنان خشونت گرا و مجاب ساختن وى

عناد و لجبازى با فردى كه غضبناك است و بى توجهى به خواسته‏ها و سخنان وى او را ناگزير از برخورد خشونت‏آميز مى‏كند. بنابراين شنيدن سخنان فرد خشمگين و مجاب ساختن او از بهترين راههاى كنترل خشم است.
بر اين اساس هارون در برابر خشم موسى‏عليه السلام خويش را پاسخگو نشان داد و با برانگيختن احساسات موسى و يادآورى نسبت خويش با موسى خشم وى را فرو كاست:
«قال يبنؤمَّ لاتأخذ بلحيتى و لابرأسى انّى خشيت ان تقول فرّقت بين بنى اسرائيل و لم ترقب قولى» (طه/ 94)
«(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ]= اى برادر![ ريش و سر مرا مگير! من ترسيدم بگويى تو ميان بنى‏اسرائيل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به كار نبستى!»

د: ترك مشاجره و جر و بحث

مشاجره و جر و بحث با فرد خشمگين جز افزودن خشم نتيجه‏اى نخواهد داشت. بنابراين يكى از راههاى مديريت خشم ترك مشاجره با اين گونه افراد است.

ه : توجه به آثار زيانبار جسمى و روحى خشونت بر ديگران

يكى ديگر از راههاى كنترل خشم توجه به پيامدهاى خشونت گرى است. فرد خشمگين با خشونت بر ديگران خود را در معرض انواع آسيب‏هاى جسمى و روحى قرار مى‏دهد: خود را به هلاكت مى‏افكند، زشتى‏ها و پليديهاى خود را آشكار مى‏سازد، ايمان خويش را فاسد مى‏كند، بر عقل خويش كنترل ندارد و به ساير زشتى‏ها و پليديها كشيده مى‏شود.
امام على‏عليه السلام مى‏فرمايد:
«الغضب يردى صاحبه و يبدى معايبه»52
«خشم و غضب صاحبش را هلاك مى‏كند و زشتى هايش را آشكار مى‏كند.»
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
«الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخلّ العسل»53
«غضب ايمان را فاسد مى‏كند همان گونه كه سركه عسل را تباه مى‏سازد.»
و امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد:
«ان هذا الغضب جمرة من الشيطان توقد فى قلب ابن آدم، و ان احدكم اذا غضب احمرّت عيناه و انتفخت اوداجه و دخل الشيطان فيه فاذا خاف احدكم ذلك من نفسه فليلزم الارض فان رجز الشيطان ليذهب عنه عند ذلك»54
«غضب پاره آتشى است از شيطان كه در باطن فرزند آدم است، و هر گاه يكى از شما غضب كند چشمهايش سرخ مى‏گردد و رگهاى گردنش باد مى‏كند و شيطان در وجودش وارد مى‏شود. پس هر زمان كسى از شما از اين حالت خويش بترسد به زمين بچسبد زيرا وسوسه شيطان در آن زمان از وى دور مى‏گردد.»
«من لم يملك غضبه لم يملك عقله»55
«هر كسى غضب خويش را مالك نيست عقل خويش را نيز مالك نمى‏باشد.»

و: وضو

وضو گرفتن يكى از راههاى كنترل خشم است. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايد:
«إن الغضب من الشيطان، و إن الشيطان خلق من النار، و إنما تُطْفا النار بالماء، فإذا غضب أحدكم فليتوضّأ.»56
دوش گرفتن و شنا كردن نيز به حكم اين روايت كه آب خشونت را كنترل مى‏كند، چون وضو گرفتن است.

وظايف نهادهاى اجتماعى

يكى از وظايف مهم حكومت‏ها وضع قوانين و مقررات در راستاى حمايت از قربانيان خشونت و برخورد قانونى با خشونت گرايان است. در اين راستا قانون‏گذاران و حقوقدانان مى‏توانند از حقوق كيفرى اسلام و ديگر قوانينى كه ناظر به خشونت روحى و روانى و اقتصادى و... سود ببرند.
براى نمونه در مورد خشونت جسمى مى‏توان از آياتى كه دلالت بر قصاص جانى و دريافت ديه دارد بهره گرفت و خشونت گر را ناگزير از تن دادن به قصاص يا پرداخت ديه به مجنى عليه كرد:
«يا ايّها الّذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى» (بقره/ 178)
«اى افرادى كه ايمان آورده‏ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن.»
«و من قتل مؤمناً خطأً فتحرير رقبةٍ مؤمنةٍ و ديةٌ مسلّمة إلى اهله» (نساء/ 92)
«كسى كه مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، بايد يك برده مؤمن را آزاد كند و خون بهايى به كسان او بپردازد.»
در مورد خشونت جسمى بر فرزند نيز هر چند برخى روايات دلالت بر عدم قصاص پدر دارد، اما مجازات ديگرى چون تبعيد، زندان، تعزير و... پدران را از خشونت بر فرزندان باز مى‏دارد.
در مورد خشونت روحى و روانى نيز مى‏توان از برخى روايات و آيات سود گرفت و خشونت گر را مجازات كرد. براى نمونه قذف نوعى خشونت روحى و روانى است و فردى كه چنين خشونتى دارد بايد هشتاد تازيانه بخورد:
«و الّذين يرمون المحصنات ثم لم يأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة» (نور/ 4)
«و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم مى‏كنند سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى‏آورند آنها را هشتاد تازيانه بزنيد.»
در مورد خشونت اقتصادى نيز قانون گذار مى‏تواند از روايات سود ببرد و خشونت گر را ناگزير از انجام وظيفه خود كند. براى نمونه مردى كه نفقه همسر خويش را نمى‏دهد، يك خشونت گر است و قاضى مى‏تواند با تهديد او را ناگزير از پرداخت نفقه كند و اگر تهديد نتيجه نداد او را ناگزير از پرداخت نفقه كند.

 

پی نوشت‌ها:

1 - WWW.hadj.ir/fa/default/php?part
2- روزنامه مردم سالارى، 1383/7/27.
3- روزنامه قدس، 86/2/5.
4- روزنامه جوان، 84/4/13.
5- روزنامه اعتماد، 1385/2/23.
6- همان، 1385/2/19.
7- روزنامه همشهرى، 1385/2/25.
8- روزنامه شرق، 1383/12/16.
9 - WWW.madarzan.com/archives/003665.php
10 - اعزازى، شهلا، زنان كتك خورده، اوّل، تهران، سالى، 24/ 1380.
11 - همان.
12- معظمى، شهلا، همسركشى از مجموعه مقالات آسيب‏هاى اجتماعى، تهران، نشر آگاه 1383.
31 - WWW.rahenejatdaily.com/990/85090903.html
41 - www.2rna.com/archives/005086.php
15- كارگزاران 1385/7/9.
61 - www.womenrc.com/namaye.asp?h
17- فخر رازى، الكبير، سوم، بيروت، داراحياء التراث العربى، 50/30.
18- همان.
19- همان، 203/9.
20- ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنياد پژوهش‏هاى اسلامى، 286/11.
21- فخر رازى، الكبير، 204-203/11.
22- المراغى، احمد مصطفى، تفسير المراغى، دوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 118/12 1985.
23- طباطبايى، محمدحسين، الميزان، دوم، قم، اسماعيليان، 84/13.
24- فخر رازى، الكبير، 196/20.
25- واحدى نيشابورى، اسباب النزول.
26- سيوطى، لباب النقول.
27- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، دوم، بيروت، الوفاء، 405/21.
28- ابن براج، المهذب، دوم، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 685/3.
92 - www.gozaar.org/template1
30- فخر رازى، الكبير، 56/20.
13 - www.Forum.persiantools.com/t38296-page101.html
32- فخر رازى، الكبير 212/26.
33 - www.sirab.blogfa.com/post-55.aspx
43 - www.dadsetani.ir/newver/detail
35- روزنامه شرق، 1382/8/6.
63 - http://www.weforchange.info/spip.php?article.
37- طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى، 334/8.
83 - http://www.isna.ir/Main/NewsXML.aspx?ID=
39- همان.
40- پيفر، ورا، استرس و روش‏هاى مقابله، مترجم: آزاده افروز و منا نقيبى‏راد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى /184.
41- گلدهورلرنر، هاريت، شعله‏هاى خشم، مترجم مهدى قراچه داغى، تهران، البرز، 64/ 1375.
42- پيفر، ورا، استرس و روش‏هاى مقابله، /182.
43- همان، / 184.
44- صداى عدالت 1382/12/23.
45- علامه مجلسى، بحارالانوار، سوم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 147/74.
46- ابن كثير، تفسير ابن كثير، بيروت، دارالمعرفة، 414/1.
47- حر عاملى، وسائل الشيعه قم، آل البيت، 359-358/15 1412.
48- همان، 363/15.
49- طباطبايى، محمدحسين، الميزان، 193/14.
50- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، الطبعة الثالثة، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ه ، 272/70.
51- پيفر، ورا، استرس و روش‏هاى مقابله/ 186.
52- حر عاملى، وسائل الشيعه، 358/15.
53- همان.
54- همان، 361/15.
55- همان، 360/15.
56 - مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، 272/70.
دوشنبه 10 مهر 1391  1:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

همگرایی و فروپاشی نهاد خانواده در قرآن

همگرایی و فروپاشی نهاد خانواده در قرآن

سید ابراهیم سجادی

چکیده: نويسنده در آغاز ديدگاه‏هاى متفاوت راجع به پيشينه تاريخى چگونگى شكل‏گيرى خانواده را مطرح مى‏كند، آن گاه سلامت خانواده مورد بررسى قرار داده نظریات متعددی از جمله دیدگاه قرآن را در این زمینه مطرح می کند. سپس از فروپاشى خانواده سخن گفته، علل و اسباب آن‏را نيز از منظر قرآن بحث مى‏كند و در اين راستا عوامل فروپاشى را به دو دسته برون خانوادگى و درون خانوادگى تقسيم كرده از قسم نخست به طرح و توسعه آزادى جنسى از سوى غير مسلمانان اشاره كرده و از قسم دوم به ناهمگونى شخصيتى، فقدان درك متقابل و احساس مشترك، بى‏توجهى به حريم عفاف، مى‏پردازد.

كليد واژه‏ها: خانواده/ فروپاشى خانواده/ همگرايى خانواده/ سلامت / خانواده در تاریخ / سلامت خانواده / عوامل فروپاشی خانواده / آزادی جنسی / ناهمگونی شخصیتی / درک متقابل / حریم عفاف.

«هیچ عصری مانند عصر ما خطر انحلال كانون خانوادگی و عوارض سوء ناشی از آن را مورد توجه قرار نداده است و در هیچ عصری مانند این عصر عملاً بشر دچار این خطر و آثار سوء ناشی از آن نبوده است».1
خانواده در طول تاریخ و در جوامع گوناگون، تعریف ها، گونه ها و ویژگی های خاص خود را داشته است.
از منظر فمینیزم چپ، در گذرگاه تاریخ، سه گونه ازدواج و رابطه زناشویی وجود داشته است:
ازدواج گروهی برای عصر توحش، ازدواج یارگیری برای عصر بربریت و تك همسری برای عصر تمدّن.2
در ازدواج گروهی برای نزدیكی جنسی درهم آمیخته، محدودیتی نبوده و هر زن قبیله ای به طور مساوی به هر مردی و هر مردی به هر زنی از همان قبیله تعلق داشت.3
نخستین محدودیتی كه به وجود آمد، محرومیت برادران از ازدواج با خواهران بود،4 در اثر این دگردیسی، چند برادر به صورت جمعی با چند زن به صورت مشترك ازدواج می كردند و همدیگر را «پنالو» یعنی همراه و شریك خطاب می كردند.5
در خانواده های گروهی، پدر نامعلوم و مادر شناخته شده بود، بدین طریق تنها تبار مؤنث رسمیت داشت.6 چنین موقعیتی برای زن، خاستگاه پیدایش خانواده مادرسالار گردید.7
با گسترش ممنوعیت ازدواج میان خویشاوندان، ازدواج های گروهی جای خود را به ازدواج یارگیر داد كه در آن هر زن، مردی را به عنوان شوهر بر می گزید. مرد، فرمان بردار، ولی با وجود آن مجاز بود شوهر چند زن باشد، اما زن نمی توانست چند شوهر داشته باشد، طلاق به سهولت انجام می گرفت و فرزند متعلق به مادر بود.8
وقتی گله داری به وجود آمد، مرد به تناسب كار و فعالیتش دارای ملك خصوصی شد، افزایش قدرت مرد سبب جایگزینی ازدواج تك همسر به جای ازدواج یارگیر گردید كه در آن مرد، سالار و فرمانروا و زن برده او و ابزار تولید نسل به حساب می آمد.9
دیدگاه مخالف دیدگاه فمینیزم چپ، بر این باور است كه خانواده پدرسالار، گسترده و متكی بر تك همسری همیشه وجود داشته و در نهایت جای خود را به خانواده هسته ای داده است.10 البته هر دو گروه این را می پذیرند كه تاریخ مكتوب، فقط خانواده پدرسالار تك همسر را به یاد دارد كه فعلاً خانواده هسته ای جای آن را گرفته است.
به هر حال تا اواسط قرن نوزدهم از واژه خانواده، معنایی جز خانواده گسترده به ذهن نمی آمد كه افراد و اعضای آن عبارت بودند از پدر با همسر یا همسران خود، پسر با همسران و فرزندان شان و سایر خویشاوندان.11
شاخص های عمده خانواده گسترده عبارت بود از مسكن مشترك، اقتصاد مشترك، و سرپرستی مشترك.12 در خانواده گسترده، ازدواج محصول جبر اجتماعی بود و نه عشق و علاقه شخصی، طلاق در آن رواج نداشت، ولی ازدواج مجدّد فراوان دیده می شد.13
از نیمه دوم قرن نوزدهم، خانواده گسترده در غرب رو به انحلال گذاشت، ازدواج از سلطه خانواده نجات پیدا كرد، پسرو دختر زود هنگام تر از گذشته با هم ازدواج كرده زندگی مستقلی را تشكیل می دادند. خانواده هسته ای كه پس از شكل گیری با تولد نخستین فرزند رو به گسترش می نهد و با تولد آخرین فرزند گسترش كامل می یابد، با ازدواج اولین فرزند رو به انقباض می نهد و با فوت شوهر (معمولاً) انقباض كامل می گردد و با فوت مادر انحلال صورت می گیرد.14 خانواده هسته ای از میان اعضای خانواده گسترده تنها با والدین خود ارتباط دارد.15
در تحول دیگری، به بهانه توسعه دمكراسی و رواج همجنس گرایی در غرب، رابطه جنسی دو همجنس نیز ازدواج نامیده شده جزء هنجارهای جامعه به حساب آمد.16
درباره عامل انحلال خانواده گسترده و جایگزینی خانواده هسته ای، دو دیدگاه وجود دارد؛ «فردریك لوپلی» (از فرانسه) و «ویلهلم هاینریش ریل» (از آلمان) تحولات ایدئولوژیكی در غرب را مؤثر می شناسند، به این معنی كه با پیدایش افكار آزادی خواه و تساوی طلبانه كه در نهایت دگرگونی های قانونی و اولویت حقوق فردی را در پی آورده، زمینه فروپاشی خانواده گسترده فراهم آمد.17
«پارسونز» جامعه شناس آمریكایی، بر این باور است كه با پیدایش نظام پولی و بازار، اندك اندك نظام خویشاوندی و نظام مالكیت خویشاوندی از بین رفت و خانواده گسترده كه وسایل تولید را از دست داده بود، به خانواده هسته ای تبدیل شد.
«رنه گونیك» جامعه شناس آلمانی، ضمن پذیرش ریشه یابی یادشده می گوید: در اثر تكامل صنعتی، ساختار درونی خانواده از بین رفته و كاركردهای ثانوی مانند كاركرد اقتصادی، آموزشی، بهداشتی، نگهداری سالخوردگان و… به سازمان دولتی واگذار شده است و خانواده قادر شد كه به كاركرد اولیه خود كه عبارت است از رشد شخصیت اجتماعی و فرهنگی كودكان، بپردازد.18
قرآن پیشینه تاریخی خانواده را با نگاه تبارشناختی ویژه خود، به مطالعه می گیرد و بر این باور پای می فشارد كه نخستین بار در روی زمین خانواده هسته ای شكل گرفت و ازدواج آدم(ع) و حوّا زمینه پیدایش اقوام و تیره های مختلف را فراهم ساخت:
«یا أیها الناس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عندالله أتقاكم» حجرات/13
ای مردم! ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یكدیگر شناسایی متقابل حاصل كنید، همانا ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.
از نگاه قرآن، خانواده گسترده، مجموعه ای شكل یافته از خانواده های هسته ای و افراد مجرد است كه با عنوان خویشاوندان بایستی از یكدیگر حمایت داشته باشند، پیوسته خانواده های هسته ای به خانواده گسترده تبدیل شده، فرد و خانواده هسته ای شخصیت و بخشی از آسایش خود را وامدار خانواده گسترده می باشند. این دو نوع خانواده ملزم به رعایت تكالیف حقوقی و اخلاقی می باشند كه به استحكام و استواری روابط آنها می انجامد.
در خانواده گسترده مورد قبول قرآن، رئیس خانواده نسبت به دارایی و اداره زندگی افراد و خانواده های زیردست خود، حق تصرف مالكانه و سالارمآبانه ندارد و شكل گیری خانواده های كوچك بایستی با علاقه و انتخاب دختر و پسر جوان باشد؛ و نه بر اساس سنت های قبائلی و عشایری.
بدین ترتیب هر دو نوع خانواده از نگاه قرآن رسمیت دارد و كاوشگران روابط خانوادگی بایستی خانواده هسته ای را در بستر خانواده گسترده مورد مطالعه قرار دهند.
گویا با توجه به چنین تلقی از خانواده برخی از دانشمندان مسلمان از خانواده تعریفی ارائه داده اند كه خانواده هسته ای و گسترده را هم زمان در بر می گیرد. ابن اثیر كه معمولاً واژه ها را در چارچوب مفاهیم دینی تعریف می كند، می گوید:
«الأسرة عشیرة الرجل و أهل بیته».19
خانواده عبارت است از خویشان نزدیك مرد و اهل خانه او.
یكی از جامعه شناسان می نویسد:
«خانواده به معنای اعم آن كه در قدیم بیشتر مورد توجه بوده است، پدر، مادر، فرزندان و تمام افرادی را شامل می شود كه در قانون مدنی به ترتیب اولویت می توانند از ماترك دیگری سهم الارثی داشته باشند، اما خانواده به معنای اخص عبارت است از شوهر، زن و فرزندان آنها».20
تكالیف حقوقی مربوط به میراث، یكی از مبانی ضرورت توجه به خانواده گسترده است كه در كنار آن نقش «عاقله» در پرداخت دیه قتل غیر عمد و تأمین نفقه اجداد و فرزندزادگان نیز بر چنین الزامی تأكید دارد.
سلامت خانواده در چند نگاه

درخارج از جهان اسلام، وقتی از سلامت خانواده یاد می شود منظور خانواده هسته ای است، و امروزه هیچ فرد، مؤسسه و پژوهشكده ای این آمادگی را ندارد كه به احیای خانواده گسترده بیندیشد یا فروپاشی آن را از روی دغدغه به بررسی بنشیند.
سلامت خانواده در نگاه عام، سلامت روابط زن و مرد است و سلامت روابط آن دو، رعایت حقوق متقابل بین آنها می باشد و حقوق همسران در نظام خانواده ـ با دو تلقی متفاوتی كه از آن صورت گرفته ـ پرتنش ترین بحث فكری و اجتماعی را به خود اختصاص داده است.
اختلاف درباره چند و چون حقوق زن و مرد در زندگی زناشویی، ریشه در خاستگاه طبیعی حقوق، یعنی نیازها و گرایش های روحی دارد، كه در نگاه بعضی همچون تفاوت اندام جنسی، به صورت متفاوت در زن و مرد وجود دارند، و از نظر برخی دیگر، آن دو بایدها و نبایدهای رفتاری و كشش های روحی همسانی دارند و به همین جهت در صحنه كار و جامعه نیز باید همانند باشند.
شهید مطهری در این رابطه می گوید:
«فرضیه تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد مبتنی بر این است كه اجتماع خانوادگی مانند اجتماع مدنی است… زن و مرد با استعدادها و احتیاجات متشابه در زندگی خانوادگی شركت می كنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست دارند، قانون خلقت به طور طبیعی برای آنها تشكیلاتی در نظر نگرفته و كارها و پست ها را میان آنها تقسیم نكرده است.
اما فرضیه عدم تشابه خانوادگی مبتنی بر این است كه… قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهی قرار داده و برای هر یك از آنها مدار و وضع معینی در نظر گرفته است».21
جریان فمینیستی در جهان، از نظریه تشابه گرا حمایت می كند و ادعای تفاوت زن و مرد را در گرایش ها و كوشش ها، پنداری می داند كه ریشه در سلطه مردان و اقدامات تربیتی آنها دارد. آنچه كه به عنوان ویژگی ذهنی و اخلاقی زن و مرد شناخته شده و مبنای حقوق در روابط زناشویی قرار گرفته است، در شرایط فعلی كه مردان از قدرت بیشتر برخوردار می باشند، دیگر حجیت و سندیت نخواهد داشت.
جان استوارت میل از فمینیست های لیبرال می گوید:
«طبیعت این دو مادام كه مناسبات كنونی را با هم دارند قابل شناخت نیست، اگر مردان در جامعه بدون زن و زنان در جامعه بدون مرد به سر برده بودند و یا اگر جامعه ای شكل گرفته بود كه در آن زنان زیر سلطه مردان نبودند، آن گاه می توانستیم درباره تفاوت های ذهنی و اخلاقی زن و مرد سخن بگوییم كه احتمالاً از طبیعت آنان سرچشمه می گیرند. آنچه را امروز طبیعت زنان می نامند چیزی یكسره تصنعی است؛ زیرا محصول سركوب در برخی جهات و تشویق در جهات دیگر است».22
وقتی فمینیست ها در برابر این پرسش قرار می گیرند كه در مواردی بین زن و مرد رابطه دوستانه و دلبستگی دیده می شود و این نمی تواند نماد فرادستی مردان و فرودستی زنان باشد، پس ریشه چنین رضایتمندی را باید در تفاوت ذاتی بین آن دو جست وجو كرد؛ در پاسخ می گویند:
«دلبستگی هایی این چنین عمیق، تنها در سایه حاكمیت ظالمانه ترین نهادها پدید می آید، انسان سپاسگزار كسی است كه می تواند بی هیچ ترحمی زندگی اش را بگیرد، ولی به اراده خود چنین نمی كند، در چنین وضعیتی قوی ترین احساس وفاداری و محبت و سپاس در انسان بیدار می شود.»23
حامیان نهضت زنان، فرا دستی مردان و فرودستی زنان را روبنای وضعیت اقتصادی آنها می شناسند و معتقدند تا زمانی كه زن وابسته و نیازمند به مرد برخوردار و ثروتمند باشد و به استقلال اقتصادی نرسد، این نابرابری بر روابط خانوادگی حاكم خواهد بود.
طرفداران نهضت زنان در رابطه با ریشه اصلی نابرابری فعلی زن و مرد از نظر حقوق، دیدگاه های ناهمگونی دارند؛ فمینیست های كمونیست، مالكیت خصوصی را سبب اصلی قدرتمندی مرد و به استثمار كشیده شدن زن می شناسند كه هم زمان با رواج تك همسری به وجود آمد، 24 فمینیست های رادیكال، بچه زایی را عامل اصلی مشكلات و وابستگی زنان به مردان می دانند،25 فمینیست های لیبرال، شرایط غیرعادلانه و قراردادی را خاستگاه فرودستی زن معرفی می كند.26
گرایش های گوناگون فمینیستی هر یك با نگاه به ریشه یابی مورد پسند خود، خانواده سالم را به تصویر می كشد كه در آن امتیازهای سنتی مرد، به چشم نمی آید و جای آن را برابری همه جانبه یا نسبی گرفته است.
كمونیست های فمینیست، ازدواج آزادانه و عاشقانه،27 لغوبودن تفوق مرد،28 رعایت تك همسری توسط زن و مرد،29 تبعید كودكان به كودكستان30 و اجرای طلاق با خواست زن و مرد31 را شاخص سلامت روابط خانوادگی شناخته، و عینیت یافتن آنها را مشروط می دانستند به اینكه وسایل تولید به ملكیت جامعه درآمده باشد و مالكیت خصوصی از میان برود.32
فمینیست های رادیكال، برای رهایی زن از حقارت و وابستگی، یاری جستن از فنّاوری و جایگزینی بچه آزمایشگاهی و علمی را به جای بچه زایی زن پیشنهاد می كنند.33
فمینیست های لیبرال، تندروی كمونیست ها و رادیكال ها را ندارند، ولی ریاست تاریخی مرد را به باد انتقاد گرفته34 توافق ها و قراردادها را برای الغای نابرابری ها و ایجاد رابطه عادلانه بین زن و مرد كارساز می شناسند، ازاین منظر وقتی زن براساس قرارداد ازدواج، می تواند در رابطه با تداوم زندگی زناشویی و انتخاب هر نوع شغل، آزادانه تصمیم بگیرد؛ كار منزل و تربیت اولاد را به عنوان اولویت های شغلی برمی گزیند، تقسیم كار رایج در خانواده برای او پذیرفتنی می نماید و می خواهد به ایفای نقشی بپردازد كه از كس دیگری ساخته نیست. میل در این رابطه می نویسد:
«اگرازدواج قراردادی میان افرادی با حقوق برابر باشد… وهر زنی صلاحیت اخلاقی داشته باشد كه بتواند بر حسب شرایط عادلانه از شوهر خود جدا شود، و اگر ورود به همه مشاغل آبرومندانه برای زنان مثل مردان ممكن باشد، در این صورت زن لازم نخواهد دید كه برای دفاع از حقوق خود، در طول زندگی مشترك از قابلیت هایش برای كسب درآمد استفاده كند. زنی كه ازدواج می كند تصمیم می گیرد به اداره خانه و تربیت فرزندان بپردازد و همه توانش را دراین مسیر به كار گیرد…
به نظر من آنچه اكنون تداول دارد در مجموع مناسب ترین روش تقسیم كار میان زن و مرد است: مرد معاش خانواده را تأمین كند و زن بر هزینه ها و مخارج خانواده نظارت می كند. زنی كه علاوه بر تحمل رنج زایمان، مراقبت و تربیت كودكان را نیز به عهده دارد اگر در استفاده بهینه از درآمد مرد بكوشد و چنان عمل كند كه بر آسایش خانواده بیفزاید، نه تنها به اندازه سهم خود، بلكه بیش از سهم خود جسم و روح خویش را در زندگی مشترك به خدمت گرفته است. اگر زن علاوه بر همه اینها وظایف دیگری نیز به عهده بگیرد بعید است وظایفی كه در بالا آوردیم از دوشش برداشته شود… آنچه او در مراقبت از فرزندان و تنظیم امور خانه می كند كاری است كه از عهده كس دیگری بر نمی آید… از همین رو اگر شرایط عادلانه باشد به نظر من چندان مطلوب نیست كه زن با كار خویش بر درآمد خانواده بیفزاید».35
برتراند راسل نیز در راستای تأمین سلامت روابط خانواده نقش مادر را در تربیت فرزندان ستوده كودكان كودكستانی را كه توسط پرستاران حقوق بگیر تربیت می شوند از نظر روان شناسی، كودكان بی پدر و مادر می شناسد. وی با این حال پیشنهاد می كند:
«اگر زن متأهل [به قصد سرپرستی فرزند] با تكیه بر تأمین شوهر، شغلش را رها كند، ا ین حقارت است، راه دیگر این است كه دولت به زنان جوان مساعده بپردازد كه خودشان از اطفال نگهداری كنند؛ بدون اینكه برای این امر تحت تعلق حقارت آور مردی قرار گیرند».36
نگرش تفاوت گرا، روابط بایسته زناشویی را روی پایه كشش های طبیعی زن و مرد قابل بنیاد می بیند و نظام حقوقی و تعامل دو جانبه ای را برای استواری و ثبات خانواده پیشنهاد می كند كه با توجه هر چه دقیق تر به تفاوت ها و نیازهای طبیعی وجدایی ناپذیر از شخصیت زن ومرد سامان یابد، در پناه چنین نظامی عشق جوشان زن، مرد و فرزند، به گونه ای توأمان، فلسفه تشكیل خانواده را می نماید. ویل دورانت می گوید:
«طبیعت، خانواده را ساخته است تا مرد را به خدمت زن و زن را به خدمت كودك بپیوندد، مردان از روی طبع، خادم و بنده زنان، و زنان از روی طبع، خادم و بنده كودكان و نوع انسانند».37
«همه زندگی به دور عشق زن و مرد و عشق فرزند می چرخد».38
نمونه هایی از تفاوت های زن و مرد كه سبب تفاوت احساس ها، واكنش ها و رفتارها شده و آن دو را در دو مدار مختلف قرار می دهند تا یكدیگر را درك نموده و مكمل همدیگر باشند،39 عبارتند از:
«مردها خشن و زنان ملایمند… مردان سردند و زنان گیرایی دارند».40
«مردان از روی طبع خادم و بنده زنان هستند41 و زنان از سر خودخواهی به فرزندخواهی سقوط می كنند».42
«خانم ها تابع احساس، و آقایان تابع عقل هستند».43
«مرد دنبال هدف عینی، و توجه زن به امور خانواده است».44
«مرد با سكوت به آرامش می رسد و زن با حرف زدن».45
«زن به واسطه قطع ارتباطش با شخص دیگر افسرده می شود و مرد با از دست دادن هدف عینی».46
«مرد تمایل به استقلال دارد،47 زن بیشتر به وسیله غریزه انقیاد به مرد می پیوندد».48
«مرد را اتكا، اطمینان و قدردانی كوشاتر می كند، و زن را توجه و احترام به ایثار وا می دارد».49
این تفاوت ها سبب می شود كه زن و مرد در كنار هم احساس آرامش كنند هر كدام نیازهای روحی خویش را در دیگری بیابد و ازعملكرد برخاسته از ویژگی های یكدیگر لذت ببرند؛ البته در صورتی كه با احساسات همدیگر آشنا باشند و از شریك زندگی خویش به گونه ای حمایت به عمل آورند كه او خواسته هایش را تأمین كند. جان گری می نویسد:
«مرد با احساس ویژگی های مردانه و زن با احساس ویژگی های زنانه یكدیگر را جذب می كنند… اگر زن سبب شود كه مرد احساس مردانه داشته باشد، به او در جذب به همسرش كمك می كند، به همین شكل نیز زن زمانی بیشتر جذب شوهرش می شود كه شوهر به احساسات زنانه او بها بدهد. توجه به تفاوت های یكدیگر، راز پایدار نگاه داشتن شور و شوق در زندگی زناشویی است».50
چنین داد و ستدی، تعهد، اعتماد، صمیمیت و روحیه همكاری متقابل را به وجود می آورد كه عوامل پاسداری از روابط زناشویی شناخته شده اند.51
دیدگاه تفاوت گرا تأمین معیشت خانواده را وظیفه مرد، و تربیت فرزند و پخش عاطفه در كانون خانواده را رسالت زن می داند و كار زن را در خارج خانه مثبت ارزیابی نمی كند.52
علاوه بر تعدادی از دانشمندان همچون پارسونز امریكایی و شلسكی آلمانی، نظام هیتلری از حامیان جدی این تفكر بود.53 اعلامیه حقوق بشر كه تأمین معیشت خانواده را وظیفه مرد می داند (ماده 25 بند یك و ماده 23 بند 3) نیز به گونه ای با این نظریه همسویی دارد.

قرآن و سلامت خانواده

اسلام هم زمان، هم به سلامت خانواده گسترده می اندیشد وهم به استواری خانواده هسته ای. پرداخت دیه قتل غیرعمد، انفاق بر پدربزرگ ها و فرزندان فرزند، طبقات سه گانه در باب ارث، صله ارحام و تشكیل هیئت داوری از جمع خویشاوندان جهت حل اختلافات زناشویی كه به طورعمده ریشه قرآنی و ماهیت حقوقی دارند، راهكارهایی هستند برای حراست از خانواده گسترده و تحكیم روابط اعضای فامیل. ولی نگاه قرآن به سلامت خانواده هسته ای نگاه متمركز، موضوعی و همه جانبه است، شاید بدین دلیل كه هر خانواده هسته ای امروز، كانون خانواده گسترده فرداست، پس تأمین سلامت او بی تردید سلامت خانواده گسترده ای را در پی دارد، همان گونه كه خانواده گسترده هنجارها و ارزش ها را به خانواده هسته ای منتقل می كند.54 به عبارتی شیفتگی متقابل و محدودیت اعضای خانواده هسته ای و استعداد و آمادگی آن برای تبدیل شدن به خانواده گسترده كه ارزش ها را به خانواده نوبنیاد هسته ای اهدا می كند، اولویت دهی به سالم سازی خانواده هسته ای را منطقی می نمایاند. به همین دلیل ثبات بخشیدن به خانواده كوچك نگاه ویژه قرآن را به خود اختصاص داده است.
نگاه قرآن به زن و مرد نگاه تفاوت باورانه است.
اشاره قرآن به اینكه زن در میان زر و زیور به رشد و بالندگی می رسد و طبعی لطیف و حساس دارد و در موقع تخاصم و عصبانیت آشفته سخن می گوید: «أو من ینشّأ فی الحلیة و هو فی الخصام غیرمبین»(زخرف/18)، كه بنابر یك احتمال در مراد آیه، به معنای بازگویی احساساتی بودن اوست.
در جایی قرآن از ضعف و سستی متراكم زمان بارداری مادر و دو سال زحمت شیرخوارگی كودك به عنوان فلسفه سپاس والدین یاد می كند:
«و وصّینا الإنسان بوالدیه حملته أمّه وهناً علی وهن و فصاله فی عامین أن اشكر لی و لوالدیك إلی المصیر» لقمان/14
ما به انسان در حق پدر و مادرش سفارش كردیم؛ مادر كه به فرزندش باردار می شود و تا دو سال كه طفل را از شیر می گیرد هر روز بر رنج و ناتوانی اش افزوده می گردد ـ كه در مقابل من و پدر و مادرت سپاسگزار باش كه بازگشت به سوی من خواهد بود.
آیه یادشده در حقیقت از عشق و فداكاری مادر به فرزند و از نیاز او به حمایت، موقع بارداری و شیردهی سخن می گوید.
قرآن در وصف شرم و حیای دختر شعیب كه می گوید: «فجائته إحداهما تمشی علی استحیاء» ارزشمندی تمایل طبیعی زن را به عفت و حریم داشتن در برابر مرد گوشزد می كند، چنان كه در روایتی او ورا چون گل، دارای طبعی لطیف دانسته است.55
ویژگی های یادشده، هر كدام نقطه مخالف خود را در مرد می رساند، گویی آیات مزبور مرد را منطقی تر، دارای شانس سلامت جسمی و روحی بیشتر و در مقابل غریزه جنسی، خود باخته تر می شناسد. علاوه بر این بیان ضمنی قرآن به صورت صریح و بی پرده نیز درباره شدّت جوشش غریزه جنسی در مردان سخن گفته است:
«یا أیها النّبی قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلك أدنی أن یعرفن فلایؤذین» احزاب/59
پیامبر! به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه بالاپوش های خویش را پیش تر گیرند تا عفیف شناخته شده از خطر آزار مردان در امان باشند.
قرآن در كنار نیاز جنسی، از نیاز روحی خاصی نام می برد كه مرد را ناگزیر می سازد تا خواستگار و خدمت گزار زن باشد و آن عبارت است از بازیافت آرامش روحی موقع بازگشتن به خانه و قرارگرفتن در كنار همسر قانونی خود.
«و خلق منها زوجها لیسكن إلیها» اعراف/189 و روم/21
از جنس خود او همسرش را آفرید تا در كنارش به آرامش و راحتی برسد.
در این خصوص جان گری می گوید:
«مسرّت و خوشحالی زن چونان دوش آبی است كه استرس تمام مدت روز شوهرش را می شوید و از بین می برد».56
بدین ترتیب زن با توقع حمایت و خدمت به مرد نگاه می كند و مرد را نیاز جنسی و انگیزه هایی از خستگی ها به سوی زن گسیل می دارد. این دو نوع چشم داشت برخاسته از كشش ها و نیازهای ناهمگون، زیربنای نظام حقوقی خانواده را در قرآن تشكیل می دهد كه با رعایت دقیق آن دوستی و مهرورزی دوسویه مورد نظر آیه «و جعل بینكم مودّة و رحمة»(روم/21) به وجود می آید و خلافكاری های جنسی و شهوانی در زندگی زن و مرد رو به كاهش می نهد:57
«هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ» بقره/187
چنین خانواده ای می تواند آرزوی داشتن فرزند شایسته را در سر بپروراند و به خوبی از عهده پرورش او برآید:
«فلمّا أثقلت دعوا الله ربّهما لئن آتیتنا صالحاً لنكوننّ من الشاكرین» اعراف/189
وقتی احساس سنگینی كرد هر دو [زن و شوهر] پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما فرزند شایسته ای ارزانی داری جزء سپاسگزاران تو می شویم.
تربیت یافتگان كانون خانوادگی آكنده از محبت و دلسوزی و پیراسته از گناه و آلودگی همیشه به یاد مهرورزی های پدر و مادر بوده به خود اجازه نمی دهند كه در برابر آنها حتی كلمه «افّ» را بر زبان جاری كنند.(اسراء/22) و همواره دعای خیر و رحمت برای آنان بر زبان دارند:
«و قل ربّ ارحمهما كما ربّیانی صغیراً» اسراء/24
و بگو پروردگارم؛ چنان كه پدر و مادرم در كودكی با مهربانی به تربیتم پرداختند تو نیز در حق آنها مهربانی فرما.
این است تصویر خانواده سالم در قرآن كه مؤثرترین راهكار برای جامعه پذیری هم زیستی و هم گرایی نیز به حساب می آید.
خانواده سالم كانون محبت و مهرورزی است و كلید آن در اختیار مرد قرار داده شده است، علاقه و محبت اصیل و پایدار زن، همان است كه به صورت واكنش علاقه و احترام یك مرد، به وجود می آید،58 مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگی خاطر همسر خود را فراهم كند، غیرمستقیم به همان میزان به سعادت خود خدمت كرده است و كانون خانواده خود را رونق بخشیده است.59 زمانی كه زن احساس كند مورد توجه و احترام است، ارضا شده همچنان به ایثار خود ادامه می دهد،60 شهید مطهری در تعبیری تمثیلی نقش مرد را در گسترش محبت در فضای خانواده چنین ترسیم می كند:
«مرد مانند كوهساران است و زن به منزله چشم، و فرزندان به منزله گل ها، چشمه باید باران كوهساران را دریافت و جذب كند تا بتواند آن را به صورت آب صاف زلال بیرون دهد و گل ها و گیاهان و سبزه ها را شاداب و خرم كند».61
با توجه به چنین نقشی، قرآن در هنگام یادآوری خطر فروپاشی خانواده مرد را مخاطب اصلی خود می شناسد و با چندین عبارت، ولی دارای یك پیام، مسئولیت مرد را خطر نشان می كند، جملات «و لاتضارّوهنّ»(طلاق/6) «عاشروهنّ بالمعروف»(نساء/19) و «فإمساك بمعروف أو تسریح بإحسان»(بقره/229) برخورد بایسته مرد را با زن یادآوری می كند كه عبارت است از ادای حقوق، تأمین نیاز مادی، رعایت عدالت، گفتار نیك و رفتار نیك.62 مجموع این بایدها در قوامیت مرد نهفته است كه قرآن درباره آن می گوید:
«الرجال قوّامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» نساء/3
مردان قوامیت دارند بر زنان؛ به دلیل آن كه خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و نیز به دلیل آن كه از اموال شان خرج می كنند. پس زنان صالح فرمان بردارند و به پاس آنچه خدا[برای آنان] حفظ كرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ می كنند.
اگر حرف «فا» در جمله «فالصالحات قانتات…» برای بیان نتیجه قوامیت باشد و سببیت را برساند (چونان كه در بیشتر موارد، فاء عاطفه سببیت را می رساند) شاید بتوان نقش مرد را در واداشتن زن به اطاعت به صورت روشن تر از آیه استفاد كرد.
روایاتی كه ناظر به قوامیت مرد یا در صدد بیان حقوق زن است نیز به اصالت نقش مرد در استواری و سلامت خانواده اشاره دارد.
پیامبر(ص) در پاسخ پرسش دربارهٌ حقوق زن فرمود:
«فإنّ لهنّ علیكم حقّاً واجباً لما استحللتم من أجسامهنّ، و بما واصلتم من أبدانهنّ، و یحملن أولادكم فی أحشائهنّ، حتّی أخذهنّ الطلق، فأشفقوا علیهنّ، و طیبوا قلوبهنّ، حتی یقفن معكم، و لاتكرهوا النساء و لاتسخطوا بهنّ، و لاتأخذوا ممّا آتیتموهنّ إلاّ برضاهنّ و إذنهنّ».63
زنان بر عهده شما حقوق واجبی دارند؛ به جهت آنكه تنشان را بر خود روا می دارید و با اندام آنها تماس دارید، و به دلیل آنكه فرزندان شما را در درون خود حمل می كنند تا موقع زایمان، پس نسبت به آنها مهربان باشید و دل آنها را شاد نگه دارید؛ تا با شما بمانند، بر خلاف میل شان آنها را به كاری وادار نكنید و خشم آنها را برمینگیزید و بدون رضایت و اجازه از مهریه شان چیزی نستانید.

فروپاشی خانواده

فروپاشی خانواده به عنوان آسیب اجتماعی به صورت فزاینده، نابهنگام و برخلاف انتظار، در اثر ناكامی برخی از عناصر تشكیل دهنده خانواده در ایفای نقش بایسته اجتماعی خود اتفاق می افتد، به همین جهت انحلال طبیعی كه به سبب مرگ طبیعی پدر یا مادر صورت می گیرد با نگاه آسیب شناختی به مطالعه گرفته نمی شود.
در تعریف فروپاشی خانواده آمده است:
«فروپاشی خانواده عبارت است از شكستن واحد خانوادگی و یا تجزیه تركیبی از نقش های اجتماعی، به علت آنكه یكی یا چند تن ازعهده انجام تكالیف ناشی از نقش خود، آن طور كه باید و شاید، برنیامده است».64
از هم گسیختگی نقش ها در خانواده، گونه های مختلفی دارد كه از عوامل چند گانه ای65 ـ چون جنگ مهاجرت، شهرنشینی… ـ منشأ می گیرد، از میان آنها ناسازگاری و طلاق، كانون مركزی توجه جامعه شناسان، روان شناسان و حقوق دانان به حساب می آید و از این دو بیشترین عنایت را طلاق به خود اختصاص داده است كه آمار و ارقام از رشد نگران كننده آن در عصر حاضر خبر می دهد، به عنوان نمونه:
میزان فروپاشی خانواده در امریكا از شش درصد در سال 1890 به چهل درصد در سال 1948رسیده و هم اكنون به 60٪ رسیده است.66
در سوئد67٪ از موارد پیوند زناشویی به جدایی می انجامد،67 در اسپانیا از دو ازدواج یكی منجر به طلاق می شود،68 به گزارش یونسكو در كشورهای صنعتی جهان از هر چهار مورد ازدواج سه مورد به طلاق می انجامد.69
طبق گزارش های آماری، طلاق در كشورهای اسلامی نیز سیر صعودی نگران كننده ای دارد؛ از باب نمونه:
در ایران از سال 1358 تا 1360 در برابر هر هزار ازدواج 75 فقره طلاق، از سال 1361 تا 1365 از هر هزار مورد ازدواج 92 فقره طلاق به ثبت رسیده است،و از 9/7 درصد در سال 1377 به 3/10٪ رسیده است. در عربستان سعودی 24٪ ازدواج ها به طلاق می انجامد، در كویت به ازای هر چهار ازدواج، یك مورد به طلاق می انجامد، و تهران سال 1380 شاهد یك مورد طلاق در برابر پنج ازدواج بوده است.70
با توجه به سنت پرهیز از طلاق و استبداد مردان در كشورهای اسلامی، آمار یادشده به هیچ وجه نمی تواند گویای واقعیت فروپاشی روابط زناشویی باشد، بی تردید واقعیت در این كشورها تلخ تر از گزارش های رسمی می باشد. البته در جهان غرب نیز آمارها، واقعیت ها را به طور كامل بازنمی تاباند. ویل دورانت در رابطه با وضعیت روابط زناشویی و ناسازگاری های خاموش در خانواده های غربی [كه در جهان اسلام نیز زمینه تطبیق دارد] می گوید:
«سال به سال ازدواج ها دیرتر و جدایی ها زودتر فرا می رسد و كم كسی پیدا می شود كه اخلاص و وفاداری را بستاید، به زودی زمانی خواهد رسید كه هیچ مردی نخواهد خواست با زنی كه با هم از تپه زندگی بالا رفته بودند پایین برود و ازدواج بی طلاق چنان نادر خواهد شد كه باكره در شب زفاف. تازه طلاق گیرندگان فقط بخشی از ازدواج های نافرجام هستند… چقدر زن و مرد می خواهند ازهم جدا شوند، ولی جرئت اظهار ندارند، یاچقدر اشخاص خواستار جدایی شده اند، ولی دادگاه ها موافقت نكرده اند. از درد دل دیگران مپرس، آنها چیزی كه تو می خواهی نخواهند گفت. آنجا به جای جدایی، ترس از نام و ننگ است، و به جای عشق، بی علاقگی است، و به جای اخلاص و وفا، حیله و فریب است. شاید بهتر باشد كه این دسته نیز از هم جدا شوند و از هم پاشیدن زناشویی امر مسلّم و محقق گردد؛ تا كسانی را كه به فكر نسل انسان هستند و عشّاقی را كه ستاینده عشقند، وادار به چاره جویی كند تا نگذارند عشق به این زودی و به این جوانی بمیرد».71
به همان میزان كه طلاق و ناهنجاری ها در زندگی خانوادگی رو به افزایش است آثار و پیامد اجتماعی آن نیز هر روز بیش از گذشته حیات جامعه را به تهدید می گیرد و به ناامنی ها دامن می زند، بر اساس تحقیقات به عمل آمده 96٪ مجرمین خطرناك در خانواده های خود تحت تأثیر مشكلات ناشی از جدایی های گوناگون والدین خود قرار گرفته اند، 4/60٪ نوجوانان بزهكار متعلق به خانواده هایی بوده اند كه در اثر مرگ و میر والدین یا طلاق از هم پاشیده اند، 44٪ معتادان از سرپرستی خوب والدین محروم بوده اند72،70٪ از افرادی كه گرفتار آسیب های اجتماعی می شوند، كودكان طلاق هستند،73 صدی هفتاد از بیماران روانی، افراد كژخوی و كسانی كه با جامعه و قانون در ستیز می افتند، عموماً از خانواده هایی آمده اند كه به نحوی دچار آسیب و لطمه شده اند.74 در امریكا هر سال یش از یك میلیون نوجوان از خانواده های خود فرار می كنند و نیمی از آنها را دختران جوان تشكیل می دهند كه در خدمت دزدی، معامله مواد مخدر، رواج فحشا درآمده یا به خودفروشی مشغول می گردند. كشیش «بروریتر» كه مؤسسه خیریه اش در خدمت این گونه كودكان بود می گوید:
«هشتاد درصد نوجوانان فراری برای زنده ماندن، خودفروشی می كنند، در امریكا پانصد هزار نوجوان زیر 17سال به كار فحشا اشتغال دارند، در تمام عمرم فاحشه ای را ندیدم كه خود فروشی او با فرار از خانه آغاز نشده باشد.»
این گریز اطفال همیشه مخصوص خانواده هایی است كه پدران و مادران، مهربان نبوده و با هم تفاهم ندارند.75

علل و اسباب

آمار و ارقام مربوط به فروپاشی خانواده كه پیش از این به مطالعه گرفته شد نرخ طلاق را در جهان اسلام و دنیای نامسلمان متفاوت نشان می دهد، فاصله 3/10٪ با 67٪ چشم گیر است، ممكن است نگاه مقایسه ای به پدیده طلاق در ایران و سوئد این توهم را در پی آورد كه نرخ طلاق در ایران (از باب مثال) هنوز به مرز آسیب اجتماعی نرسیده است!
ولی كمی دقت خلاف این توهم را می نمایاند، در جامعه ای كه طلاق حلال مورد خشم خدا شناخته شده و آهنگ انقلاب در آن هدف خود را میراندن تمام نارسایی ها معرفی می كند، رشد سه درصدی طلاق طی دو دهه شدت آشفتگی روابط زناشویی را نشان می دهد.
بنابراین فروپاشی خانواده در سطح جهان و كشورهای اسلامی خطری جدی است. رویارویی با این خطر نظرخواهی از قرآن را پیرامون علل و اسباب پیوستگی و گسستگی روابط زناشویی اجتناب ناپذیر می نماید. عواملی كه سلامت خانواده را تهدید می كند و قرآن نیز بدانها اشاره دارد به دو بخش برون خانوادگی و درون خانوادگی می تواند تقسیم شود كه هر یك تعریف خاص خود را دارد.

الف. عامل برون خانوادگی

منظور از «عامل برون خانوادگی» طرح و تدبیری است كه با اغراض واهداف معینی در فضایی غیر از فضای خانواده ها تهیه دیده می شود و بر ضد خانواده مشخص یا نظام خانوادگی در سطح یك كشور یا در سطح جهان مورد استفاده قرار می گیرد.
دسیسه هایی كه موارد جزئی را هدف می گیرد معمولاً با حربه نسبت فحشا به زنان، براندازی یك خانواده را دنبال می كند، نمونه بارز این نوع ویرانگری «داستان افك» است كه در قرآن آمده:
«إنّ الّذین جاؤوا بالإفك عصبة منكم لاتحسبوه شرّا لكم بل هو خیر لكم لكل امرئ منهم ما اكتسب من الإثم و الذی تولّی كبره منهم له عذاب عظیم» نور/11
در حقیقت كسانی كه آن بهتان [داستان إفك] را مطرح كردند دسته ای از شما بودند، آن تهمت را شرّی برای خود تصور می كنند، بلكه برای شما در آن مصلحتی بوده است. برای هر یك از آنها كه به این كار دست زدند، همان گناهی است كه مرتكب شده است و آن كسی از ایشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است، گرفتار عذاب سختی خواهد بود.
جریان إفك، خانواده پیامبر(ص) را به تهدید گرفته بود و رابطه پیامبر(ص) را با یكی از همسرانش تا مرز فروپاشی پیش برد.
قرآن به قصد رویارویی با این گونه حیله ها می گوید:
«و الّذین یرمون المحصنات ثمّ لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة و لاتقبلوا لهم شهادة أبداً و أولئك هم الفاسقون» نور/4
و كسانی كه نسبت زنا به زنان شوهردار می دهند سپس چهارگواه نمی آورند، هشتاد تازیانه به آنان بزنید و هیچ گاه شهادتی از آنها نپذیرید و اینان خود فاسقند.
قرآن در كنار اقدامات موردی خانمان سوز، خطر فراگیرتری را نیز پیش بینی می كند و آن عبارت است از تلاش سازمان یافته و هدفمند جهت گسترش فحشا و فساد جنسی در جامعه دینداران تا هم زمان شكل گیری و تداوم زندگی خانوادگی را در كلّ جامعه با مشكل رو به رو كند:
«إنّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب عظیم» نور/19
كسانی كه دوست دارند كه زشتكاری و فحشای زنا در میان اهل ایمان شیوع پیدا كند برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناك خواهد بود.
متأسفانه این پیش بینی قرآن جامعه عمل پوشید، در غرب نهضت حمایت از برابری زن و مرد با پیشنهاد روابط و اخلاق جنسی جدیدی، به جنگ ازدواج و نظام زناشویی سنتی آمد، این نهضت كه در سطح جهان به پیروزی های بزرگی دست یافته است هم اكنون در صدد تسخیر جوامع اسلامی می باشد.
راز موفقیت جهشی نهضت زنان در غرب در این نهفته است كه نظام خانوادگی مردسالارانه و سیاهی در آن دیار حاكم بود و بر اساس آن تا حدود سال 1900 زنان از حقی برخوردار نبودند كه مردان ملزم به رعایت آن باشند،76 زنان حتی حق مالكیت هم نداشتند، تا اینكه در سال های 1882 ، 1900، 1907، 1919 و 1938 به ترتیب درانگلیس، آلمان، سوئیس، ایتالیا و فرانسه حق مالكیت زن تصویب و تأیید شد.77
در نظام زناشویی سنتی غرب، طلاق جز در فرض ارتكاب زنا مشروعیت نداشت، زن ناگزیر بود بار ستم مرد را تا آخر عمر بر دوش كشد.78 قانون منع طلاق در امریكا سبب تشكیل باندهایی شد كه در آنها وكلای دادگستری، پزشكان، قانون دانان و نویسندگان عضویت داشتند و تلاش می كردند برای زن و مرد متقاضی طلاق، زمینه زنا را فراهم كنند تا طلاق بستر قانونی پیدا كند.
حضور زن در صحنه فعالیت های اجتماعی و سیاسی پذیرفته نبود، در سال 1840 زنانی كه از امریكا برای شركت در نخستین كنفرانس ضد برده داری به لندن آمده بودند، به دلیل زن بودن، اجازه شركت در كنفرانس را دریافت نكردند.79
چنین سخت گیری وحشتناكی سبب راه اندازی نهضت فمینیستی توسط «مری ولستو گرافت» در نیمه دوم قرن هیجده میلادی گردید،80 در این تفكر كه در بستر رنسانس روبه رشد گذاشته بود، توسعه ازدواج آزاد، خانواده تك سرپرست، جست وجوی زندگی عاشقانه بدون ازدواج، به عنوان بدیل ازدواج سنّتی مردسالارانه پیشنهاد می شد.81
منادیان برابری زن با مرد به اندیشه سازی پرداختند تا زمینه بیرون آمدن زن و مرد را از چارچوب ازدواج سنتی كه از نگاه آنها محدودیت آفرینی می نمود فراهم آورند. برتراند راسل می گفت:
«اگر ضرورتی نیست كه مرد مجرد بكر باشد، در زمینه مساوات مرد و زن نیز این امر ادعا می شود كه باكره بودن زنِ شوی نرفته ضرورتی ندارد… اگرمرد مجاز باشد كه قبل از زناشویی روابط جنسی داشته باشد زنان نیز باید یك چنین اجازه ای داشته باشند».82
«… این دو نباید در آزادی یكدیگر مداخله كنند. اگر… زن یا شوهر به صورت پاسبانی برای دیگری جلوه كند و مزاحم آزادی دیگری باشد، هیچ گاه زناشویی با موفقیت و خوشبختی قرین نخواهد بود… آنها… باید در زندگی خصوصی برای دیگری قائل به آزادی باشد».83
معنای سخن راسل این است كه بذل و بخشش در مورد زن باید خوب و ستوده باشد! چرا كام دیگران را شیرین كردن در اخلاق جنسی مذموم باشد».84
شكل رادیكال تر فمینیزم، دم از ساختگی و غیرطبیعی بودن خانواده می زد85 و از بچه زایی به عنوان وسیله استثمار زن یاد می كرد.86
فرویدیزم نیز همسان راسل، ازاخلاقی بودن آزادی جنسی سخن گفت و بازیابی گوهر و ذات انسان را در گرو اشباع غریزه جنسی دانست و باطل بودن قید دین، اخلاق، اجتماع و سنت ها را كه محدودیت جنسی ایجاد می كند؛ فریاد كشید.87
با پیدایش و گسترش سریع انقلاب صنعتی، كارخانه ها و كارگاه ها، زن، در حالی كه گرفتار وسوسه آزادی جنسی بود، ازخانه بیرون آمد تا با كاركردن، به استقلال اقتصادی برسد. انقلاب صنعتی، هم كار در اختیار زن گذاشت و هم وسایل جلوگیری از بارداری را به او پیشكش كرد تا روابط جنسی از تولید مثل تفكیك پذیر باشد، هم زمان قوه مقننه نیز دست به كار شد و در انگلستان، امریكا، فرانسه و ایتالیا به ترتیب در سال های 1967 ، 1973، 1975 و 1978 مشروعیت سقط جنین را به تصویب رساندند.88
بدین ترتیب آمیزش آزاد جنسی بیشتر شد، دوره معاشقه طولانی تر گردید، سن ازدواج بالا رفت، تمایل به ازدواج كاهش یافت، زمینه بهره گیری جنسی به صورت آزاد فراهم آمد.89 در انگلستان از بیست میلیون جوان هفت میلیون از ازدواج سرباز زدند. ارتباطات و تجربیات جنسی پیش از ازدواج فراوان شد90، در سوئد هفتاد درصد دختران پیش از ازدواج به طور نامشروع باردار شده بچه سقط می كنند.91 در نروژ 90٪ دختران كمتر از 18سال پیش از ازدواج باردار می شوند،92 در امریكا 20٪ كودكان به صورت نامشروع به دنیا می آیند،93 در لندن تولدهای غیرقانونی از 33838 نفر در سال 1957 به 53433 در سال بعد افزایش یافت.94
فمینیزم چپ در چین و شوروی بر ساختار سنتی خانواده فشار بیشتری آوردند تا حركت به سوی یك نظم اجتماعی نوین را سرعت بخشند.95 ماركس و و انگلیس بر این باور پای می فشردند كه الغای اقتصاد فردی، قابل تفكیك از الغای خانواده نیست و خانواده بورژوازی یقیناً از میان خواهد رفت.96
لونا شاریسكی، كمیسر تعلیم و تربیت شوروی (سابق) در سال 1927 خانواده سنتی را واحد ایستا و بریده ازجامعه و نگهداری كودكان را توسط والدین بازی بورژوازی خواند و گفت:
كمونیست و پرولتر واقعی برای نابودی این بازی باید آماده باشد و باور داشته باشد كه سوسیالیزم روابط تازه ای را میان مرد و زن به ارمغان می آورد؛ یعنی عشق بی قید و بند، مرد و زن را به هم می پیوندد، تا زمانی كه یكدیگر را دوست دارند با هم زندگی می كنند و هنگامی كه یكدیگر را دوست نداشتند از هم جدا می شوند. این روش، انتقال جامعه باز عمومی را به وجود می آورد كه جانشین آن واحد ایستای خانواده كه خود را از جامعه جدا می ساخت خواهد شد.
«یك كمونیست واقعی… می بایست از ازدواج زوجی بپرهیزد و احتیاجات خود را از طریق به اصطلاح «آیا زنت را عوض می كنی» برطرف سازد، با جا به جا كردن مستقیم همسران، آزادی روابط متقابل شوهران، زنان، پدران و فرزندان تضمین می شود، چنان كه كسی نتواند بگوید: با چه كسی نسبت دارد… این راهِ بنا نهادن سازمان های اجتماعی است».97
نامبرده تا سال 1930 با همین باور زندگی می كرد و می گفت: باید كاشانه را به دوراندازیم و كودكان را به مراكز سازمان یافته بفرستیم تا زیر نظر متخصصین آموزش و پرورش، تربیت شوند، بدین وسیله واژه هایی مانند: والدین من و فرزندان من، به مرور از استفاده می افتد و جای خود را به لغاتی مانند پیران، بزرگسالان، كودكان و نوزادان خواهد داد.98
نگرش انحلال خانواده و آزادی جنسی یك دهه در شوروی حاكم بود و در اثر آن موج شهوت رانی، سیلی از كودكان بی سرپرست راهی خیابان ها گردیدند و تعداد این كودكان در شهرها به نُه میلیون رسید.99
ازدواج ساده، طلاق آسان، باردار شدن های بی رویه، رهایی نوزادان در كوچه و خیابان و…، جامعه شوروی را با بحران وحشتناكی روبه رو كرد و مسئولان را به چاره اندیشی و بازنگری نسبت به تلقی خود از خانواده وادار نمود.
حكومت ناچار شد در دهه 1930 قوانین را در جهت حمایت از استمرار خانواده تغییر دهد،100 در سال 1934 از والدین خواسته شد كه به تربیت فرزندان خود روی آورند، در قانون سال 1944 عنوان كودكان نامشروع مطرح گردید و برای زنای به عنف، جریمه تعیین شد.101 در سال 1935 مبارزه با به دلخواه بودن پیوستن و گسستن (زن و مرد) شروع شد و برای طلاق به این صورت جریمه تعیین گردید: «طلاق اول 50 روبل، طلاق دوم 150 روبل، و طلاق سوم 300 روبل».102
اقدامات شوروی در پیشگیری از یك فاجعه تأثیر داشت، ولی به استحكام خانواده در جامعه ای كه تمام مقدسات دینی و اخلاقی بر مبنای ماركسیسم سركوب شد نینجامید، هم اكنون كشورهای عضو شوروی سابق، هم میراث برِ اباحه گری های كمونیزم هستند و هم دنباله رو لیبرالیزم غرب.
باید نتیجه گرفت كه آزادی جنسی كه یكی از دستاوردهای نهضت حمایت از برابری زنان با مردان در دهكده جهانی است كنترل پذیر نمی نماید و تاكنون توانسته است در غرب ازدواج را بیهوده بنماید، صفا و وفا از خانواده ها را بزداید و پیوندهای زناشویی را متزلزل سازد.
شهید مطهری می نویسد:
«ازدواجی كه پایه اش از آزادی به محدودیت آمدن است استحكام ندارد، آن كسی كه تا حالا صدها دختر یا پسر را تجربه كرده است می شود حالا با یكی پای بند باشد؟! این علت سستی و تزلزل پایه كانون خانوادگی در دنیای اروپاست».103
غرب پس از ابتلا به ویروس آزادی جنسی حسدورزانه كوشید تا خانواده مسلمان را نیز آلوده سازد، با تلاش او نهضت حمایت از برابری زنان بامردان كه مدعی فراگیری گستره زمین است، 150 سال پیش به صورت سازمان یافته به جهان اسلام نفود كرد104 و روابط زن و مرد مسلمان را تحت تأثیر قرار داد؛ به گونه ای كه زویمیر رئیس تبلیغات تبشیری خاورمیانه، در اوایل قرن بیستم مبلغان زیر دست خود را به مأیوس نشدن توصیه كرد، با این تحلیل كه «در ضمیر مسلمانان انگیزه ای قوی برای فراگیری علوم اروپایی ها و آزادی زن پدید آمده است».105
این تأثیرگذاری با راه اندازی تشكّل های سیاسی ـ فرهنگی وابسته به كمونیزم و لیبرالیزم در كشورهای اسلامی به قصد تصاحب حكومت و نیز با فعال شدن رسانه های جمعی پیشرفته، با اهداف فرهنگی، سیاسی و استعماری به صورت روزافزون رو به افزایش و گسترش گذاشت.
شهید مطهری در تفسیر آیه «إنّ الذین یحبّون أن تشیع الفاحشة فی الذین آمنوا لهم عذاب عظیم»(نور/19) به مصداق و هدف اشاعه فحشا در جامعه اسلامی امروز اشاره نموده می نویسد:
«غالباً در عصر ما این اغراض، اغراض استعماری است؛ می خواهند فحشا در میان مردم زیاد شود برای اینكه هیچ چیزی برای سست كردن عزیمت و مردانگی به اندازه شیوع فحشا اثر ندارد».106
مشتری یا علاقمند به بازار پر رونق فحشا نمی تواند علاقمندی و دلسوزی خود را نسبت به همسر یا شوهرش حفظ كند، سردی روابط زناشویی، به كودك خانواده نیز درس بی وفایی یا خشونت خواهد آموخت و بدین ترتیب پاره ای از ناسازگاری ها و طلاق ها در جهان اسلام، خاستگاه برون مرزی دارد و با تأثیرپذیری از غرب و اندیشه غربی انجام می پذیرد و رو به گسترش است.

ب. عوامل درون خانوادگی

در كنار هنجارشكنی های برخاسته از وسوسه افكنی نهضت جهانی برابری زنان با مردان، نوعی دیگری از ناسازگاری نیز وجود دارد كه مستند به رفتار زن و شوهر است و نهاد استوار خانواده مسلمان را تهدید به فروپاشی می كند و هر یك از عناصر اصلی خانواده را برای دیگری تحمل ناپذیر می سازد. این نوع ناسازگاری به یكی از سه خاستگاه های زیر ارتباط می یابد:

یك. ناهمگونی شخصیتی

برآشفتگی، پرخاشگری و حرمت شكنی در محیط خانواده پدیدهٌ آنی نیست، بلكه نماد روحیه ای است كه به طور معمول طی گذشت زمانی شكل می گیرد، مبدأ شكل گیری حالت روحی یاد شده ممكن است زمان ازدواج یا مقطعی از عمر زندگی زناشویی یا زمان تولد زن، مرد یا هر دو باشد.
«گاهی اوقات نمی توان اصطكاك میان زن و مرد را… با رجوع به طرز تلقی های ماندگار شده آنها توضیح داد. دراین موارد لازم است كه به خصوصیات شخصیتی زن و شوهر توجه نمود».107
روحیه ناسازگاری كه مبدأ شكل گیری آن زمان تولد است بر شخصیت انسان استوار است كه به تدریج شكل نهایی خود را باز می یابد و در زندگی زناشویی به ثمر می نشیند، به همین دلیل اهتمام به اعتقادات و باورها یكی از اساسی ترین معیارهای انتخاب همسر شناخته شده،108 و بسیاری از محققان علل ناكامی در ازدواج را ناهمگونی فكری و اختلاف تربیتی می داند كه عشق جنسی در آغاز ازدواج، در بیشتر موارد مانع توجه به آن می شود.109
دانشمندان شناخت شخصیت همسر را از حقوق تردید ناپذیر جوانان آماده ازدواج می شناسند، ولی خود آنها را ـ به دلیل نداشتن تجربه و جوشش غریزه جنسی ـ قادر به ارزیابی شخصیت همدیگر نمی دانند و برای پایدار ماندن ازدواج ها دخالت خانواده دو طرف را پیشنهاد می كنند:
«درصد طلاق در میان كسانی كه بر مبنای خواست والدین یا گروه دیگری، ازدواج می كنند خیلی پایین تر از درصد طلاق در میان كسانی است كه به خاطر عشق ازدواج می كنند».110
در گذشته بسیاری از جوامع چنین دخالتی را قانونی می دانستند، در دوره ساسانی دخالت والدین در ازدواج دختر ضروری بود، زنی كه با رضایت پدر و مادر به خانه شوهر می رفت «پادشاه زن» نامیده می شد، زنی را كه بی رضایت پدر و مادر شوهر می كرد «خودسرای زن» یعنی زن خود سر، می خواندند.111
منتسكیو چنین دخالتی را به دلیل بی تجربگی و احساساتی بودن جوانان می ستاید و از قانونی بودن آن در فرانسه و انگلیس خبر می دهد و نبود چنین قانونی را در اسپانیا و ایتالیا به نكوهش می گیرد.112
قرآن ضمن تأكید بر تناسب و پیوند رفتار انسان با شخصیت روحی و اكتسابی او «كلّ یعمل علی شاكلته»(اسراء/84)؛ سازگاری شخصیت زن و مرد مسلمان خواهان ازدواج را ضروری خوانده و آن را مبنای زندگی زناشویی آمیخته با كرامت و احترام می شناسد:
«والطیبّات للطیبین و الطیبون للطیبات أولئك مبرّؤون ممّا یقولون لهم مغفرة و رزق كریم» نور/26
زنان پاكیزه و نیكو، لایق مردانی این چنینی، و مردان پاكیزه و نیكو، لایق زنان همین گونه اند، این پاكیزگان از سخنان تهمت آلودی كه بر زبان جاری می كنند پیراسته اند، برای آنها آمرزش و روزی آمیخته با كرامت خواهد بود.
علامه طباطبایی می فرماید:
«مقصود از «رزق كریم» كه به هم شأن های پاكیزه وعده داده شده است، زندگی دلپذیر در دنیا و پاداش نیكو در آخرت است».113
دلپذیری زندگی مشترك، تعبیر دیگری از استواری و پایداری خانواده است. بر اساس ضرورت احراز پاكیزگی شخصیت، قرآن به جمع مخاطبان خود (كه می تواند یك خانواده باشد یا دسته ای از مؤمنین یك فامیل) توصیه می كند كه میان شخصیت های با ایمان و شایسته پیوند زناشویی برقرار كنند و شخصیت های فاسد و زناكار را نه زن بدهند و نه به همسری مؤمنان برگزینند؛ بدان جهت كه پلیدان تنها با پلیدان می سازند، ولی وقتی در كنار مؤمنی قرار می گیرند با رفتار جهنمی خود او را به سوی جهت مخالف مؤمن كه رو به سوی خدا پیش می رود فرا می خوانند:
«ولاتنكحوا المشركات حتّی یؤمنّ و لأمة مؤمنة خیر من مشركة و لو أعجبتكم و لاتنكحوا المشركین حتّی یؤمنوا و لعبد مؤمن خیر من مشرك و لو أعجبكم أولئك یدعون إلی النار و الله یدعو الی الجنّة» بقره/221
با زنان مشرك ازدواج مكنید تا ایمان بیاورند، قطعاً كنیز با ایمان از زن مشرك بهتر است؛ هر چند [زیبایی او ] شما را به شگفت آورد، به مردان مشرك زن مدهید تا ایمان بیاورند، قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد مشرك آزاده است؛ هر چند او شما را به شگفت آورد، آنان شما را به سوی آتش فرا می خوانند و خداوند به سوی بهشت دعوت می كند.
«وأنكحوا الأیامی منكم و الصالحین من عبادكم وإمائكم» نور/32
بین مردان بی زن و زنان بی شوهرتان و بردگان و كنیزان شایسته خود پیوند زناشویی ایجاد كنید.
«الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات» نور/26
زنان آلوده شده به پلیدی همساز با مردان پلیدند و مردان غرق شده در پلیدی، همتایان زنان پلیدند.
«الزانی لاینكح إلاّ زانیة أو مشركة و الزانیة لاینكحها إلاّ زان أو مشرك و حرّم ذلك علی المؤمنین» نور/3
مرد زناكار جز با زن زناكار یا مشرك، و زن زناكار، جز با مرد زناكار یا مشرك، ازدواج نمی كنند، و این بر اهل ایمان حرام است.
«فانكحوهنّ بإذن أهلهنّ و آتوهنّ أجورهنّ بالمعروف محصنات غیرمسافحات و لامتّخذات أخذان» نساء/25
كنیزان را با اجازه خانواده شان به زنی بگیرید و مهریه آنها را بر مبنای عرف بپردازید؛ اگر پاكدامن باشند؛ نه زنا كار و عاشق باز.
در سنت نیز توجه به شخصیت دختر و پسر آماده ازدواج، ضروری، و بر اساس آن ازدواج با دختر تربیت یافته در محیط خانوادگی فاسد، ناروا قلمداد شده است. در سخنانی از پیامبر(ص) ازدواج كردن یا به ازدواج دادن دختر با مرد ناشایست یا شرابخوار، سخت نكوهش شده است.114
فقه اسلامی نیز به پیروی از قرآن و سنت، «كفو» بودن را شرط قرار داده و آن را به ایمان و خوش اخلاقی تفسیر می كند كه عناصر شخصیت را تشكیل می دهند. تمام خطاب های دینی مربوط به احراز شخصیت متقاضی ازدواج، متوجه بزرگ ترهاست. هرچند كه در مورد دختران این دخالت پررنگ تر می باشد و بنابر نظر بیشتر فقها اجازه پدر و پدربزرگ او شرط صحّت عقد شمرده شده است تا آنكه زن «به دلیل خوش باوری» در دام شكارچی گرفتار نگردد.115 چنین دخالتی هم سازندگی دارد و هم از فروپاشی خانواده جلوگیری می كند، ولی:
عصر حاضر، عصر مهاجرت ها، جا به جایی ها، آزادی خواهی ها، اصالت عشق جنسی، روشنفكرمآبی، روگردانی از هدایت های دینی و… است، چنین واقعیت هایی سبب می شود تا دخالت بزرگ ترها كاهش یابد، مطالعه شخصیت به فراموشی سپرده شود و در بسیاری از موارد بنیاد ازدواج بر پایه دو شخصیت با هم ناسازگار پا گرفته باگذشت زمان با فروپاشی رو به رو گردد.

دو. نبود درك متقابل و احساس مشترك

ازدواج ها غالباً به قصد با هم بالا رفتن بر بام زندگی و با هم پایین آمدن از آن، صورت می گیرد. این تصور، چشم داشت ها، توقع ها و انتظارات فراوانی را در پی دارد، تمام رفتارها را نیز زیر ذره بین می برد و تلقی ها و نتیجه گیری های ناروا و متقابل را وارد ذهن زن و مرد می سازد.
«زندگی زناشویی بیش از هر رابطه صمیمانه ای در معرض سوء تفاهم قرار دارد».116
نگاه بدبینانه به رفتار همدیگر، توسط زن و مرد جریان دارد؛ با این تفاوت كه مرد، توان پنهان سازی احساسات را دارد ولی زبان و سیمای زنان صفحه نمود و تجلّی احساسات درونی آنهاست.
تفسیرهای بدبینانه (سوء تفاهم) غالباً به رفتاری مربوط می شود كه ناشی از احساس و گرایش های طبیعی زن و مرد است كه فلسفه خاص خود را دارد و ناظر به مصالح زندگی زناشویی می باشد.
مطالعات روان شناختی ویژه مردان و زنانی كه با هم ازدواج كرده اند از دو نوع احساسات و رفتار در آن دو، پرده بر می دارد، در پاره ای از كنش ها و واكنش ها انتخاب و اراده دخالت دارد و برخی از آنها با انتخاب صورت نمی گیرد، جان گری می گوید:
«مردی كه عاشق زنی است هر از گاهی نیاز به عقب نشینی دارد تا دوباره بتواند صمیمی شود، میل عقب نشینی در مردها غریزی است، این یك تصمیم و انتخاب نیست، فقط اتفاق می افتد، نه تقصیرمرد است و نه زن، فقط یك چرخه طبیعی است… مرد برای به كمال رساندن استقلال خود عقب نشینی می كند… وقتی كاملاً فاصله گرفت ناگهان نیاز شدیدی به عشق و صمیمیت پیدا می كند و ناخودآگاه انگیزه ای در او به وجود می آید تا عشق خود را تقدیم كرده و عشق را كه نیازمند آن است بگیرد… اگر مردی فرصت عقب نشینی پیدا نكند هرگز فرصت نخواهد یافت كه قویاً آرزوی نزدیكی نماید.»117
زن این بی مهری طبیعی مرد را مورد ارزیابی واقع بینانه قرار نمی دهد، ممكن است او را متهم كند، موقع بازگشت نپذیرد و سزاوار مجازات بشناسد.118
«زن نیز حتی زمانی كه احساس محبوبیت می كند نزد شوهرش، موج شخصیت او بالا و پایین می رود… زمانی كه امواج زن در اوج است عشق فراوانی برای عرضه كردن دارد… از هر احساس منفی جلوگیری می كند… وقتی زن به چاهش می رود مسأله ای ندارد كه نیاز به حلّش داشته باشد، نمی خواهد كسی به او بگوید كه چرا سقوط می كند… در چاه، عمیق ترین مشكلات ظاهر می شود… معمولاً آن مشكلات به گذشته زن مربوط می شود، وقتی زن به زمین خورد، حالش عوض می شود و دوباره نسبت به خودش احساس خوبی پیدا می كند، خود به خود اوج می گیرد.
زن در این حال نیاز به هم دردی و عشق بی قید و شرط دارد، نیاز به صحبت در مورد مشكلات و نیازهای برآورده نشده اش پیدا می كند، می خواهد به او گوش بدهد و دركش نماید، در چنین وضعی نمی تواند شریكش را قبول كند و از او قدردانی داشته باشد».119
مرد به این دلیل كه خودش با حرف نزدن یا در تنهایی به سربردن به آرامش می رسد،120 زن ناراحت را تنها می گذارد و اگر در كنارش بماند كار را خراب تر می كند چون سعی در حل مشكلات او دارد در صورتی كه زن موقع سقوط، نیاز به شنونده دارد و می خواهد كسی به مشكلاتش گوش دهد و دركش كند.121
در بیشتر رفتارها كه از سوی زن یا مرد با بدبینی مورد ارزیابی قرار می گیرد اراده و انتخاب دخالت دارد، از باب نمونه مرد به طور طبیعی علاقمند است كه نیاز همسرش را به گونه مطلوب تأمین كند و در رابطه با این نقش، قدردانی خانمش را ببیند.122 توجه زن به امور خانوادگی… به شوهرش یاد می دهد كه خود را به خانه محدود كند.123 ولی وقتی مردی به دلیل اضافه كاری دیرتر از معمول به خانه می رود، زن بر اساس میل طبیعی خود، دیرآمدن شوهرش را نشانه كاهش علاقمندی او به خانواده دانسته124 احساساتی برخورد می كند. مرد كه ناراحتی خود را با قدم زدن و سكوت درمان می كند،125 زن احساساتی را متهم به انعطاف ناپذیری كرده126 سكوت پیشه می كند (به عنوان بهترین گزینه)، اما زن سكوت او را بی اعتنایی تلقی می كند.127
بدین ترتیب از نگاه تحلیل گران روابط خانوادگی ناهمگونی هایی كه طبیعت و آفرینش برای آرمانی تر شدن زندگی زناشویی تدارك دیده است، می تواند خاستگاه و سرچشمه سوء تفاهم فزاینده در كانون خانواده و در نهایت فروپاشی آن گردد.
دین نیز به گونه ای زمینه های سوء تفاهم را در روابط زناشویی می پذیرد و تفاوت های طبیعی را خاستگاه تلقی های ناروا می داند. تمایل طبیعی مرد به قدردانی خانم از تلاش های او در جهت تأمین خانواده می تواند منظور این حدیث نبوی باشد:
«أیما امرأة قالت لزوجها مارأیت قطّ من وجهك خیراً فقد حبط عمله».128
زنی كه به شوهرش بگوید: از ناحیه تو خیری ندیدم بی تردید عملش بر باد می رود.
تمایل زن به تسخیر مرد و جذب محبت او توجیه گر این روایت است كه پیامبر(ص) فرمود:
«قول الرجل للمرأة إنّی أحبّك لایذهب من قلبها أبداً».129
این سخن مرد «من تو را دوست دارم» هیچ گاه از یاد زن نمی رود.
به مرد گفته شده است پیش از عمل زناشویی بایستی با سخنان عاشقانه و بوسیدن، در همسرش آمادگی جنسی ایجاد كند:
پیامبر(ص) فرمود:
«لایقع أحدكم علی أهله كما یقع البهیمة، لیكن بینهما رسول، فقیل: و ما الرسول یا رسول الله؟ فقال: القبلة و الكلام».130
نباید كسی از شما با همسرش همانند حیوانات عمل جنسی انجام دهد، باید بین آن دو پیام رسانی باشد!
گفته شد: ای پیامبر خدا! پیام رسانی و فرستاده چیست؟
فرمود: بوسیدن و صحبت كردن.
به زن نیز نسبت به آمادگی برای همبستری با شوهرش پیش از خواب توصیه شده است.131
بی تردید این دو روایت اشاره به طبیعت متفاوت زن و مرد دارد و اینكه شهوت مرد آماده و مهاجم است و شهوت زن نیاز به تحریك دارد، باید زن ومرد در این مورد یكدیگر را رعایت كرده و رفتار جنسی همدیگر را بر خلاف واقع تفسیر ننمایند.
اینكه مرد در هنگام ناراحتی سكوت می كند نباید از سوی زن بی اعتنایی تلقی شود، وقتی زن عصبانی آشفته سخن می گوید مرد نباید او را متهم به انعطاف ناپذیری كند و از ابراز احساسات او جلوگیری كند، وگرنه «وقتی زن نمی تواند با خیال راحت حرف بزند از خوشبختی و شادی طبیعی خود فاصله می گیرد»132 و شخصیتش می شكند.
در سخنی از پیامبر آمده است:
«إنّما مثل المرأة مثل الضلع المعوّج؛ إن تركته انتفعت به و إن أقمته كسرته».133
زن مانند دنده كج است، اگر به حال خودش بگذاری بهره می بری، و اگر راستش كردی او را می شكنی.
متون یادشده، هم زمان به زن و مرد، هم پیشنهاد مطالعات روان شناختی می كند و هم از گرفتار شدن به بدگمانی و بدفهمی پرهیزشان می دهد، به زن می آموزد كه سكوت مرد به عنوان نمونه درمان گر ناراحتی هایش خواهد بود؛ نه بی اعتنایی به احساسات او! مرد را توجیه می كند كه سخنان سامان نیافته زن در هنگام ناراحتی وسیله بازگشتنش به آرامش است؛ نه رویارویی با منطق و استدلال او.
دست اندازها و سرعت گیرهایی كه قرآن كریم در مسیر نهایی شدن طلاق و فروپاشی خانواده قرار داده است، همه و همه به گونه ای اشاره دارد به ایجاد فرصت برای بازنگری انگیزه طلاق، ریشه یابی ناسازگاری ها، توجه به بدگمانی ها و تلقی های غیرواقع بینانه، درك خواسته های برآورده نشده زندگی خانوادگی و بازگشت به صمیمیت گذشته، جمله «لعلّ الله یحدث بعد ذلك أمراً»(طلاق/1)، می تواند مؤید این برداشت باشد.
بازدارنده ها و سرعت گیرهای پیشنهادی قرآن عبارتند از:
1. اختیار طلاق در دست مرد قرار داده شده است كه آمادگی بیشتری برای ارزیابی و آینده نگری و دوراندیشی دارد. انتخابی جز این،یقیناً به افزایش بیشتر طلاق می انجامید. طبق گزارش در سراسر ایران سال 1380، 42049 فقره طلاق ثبت شده و در میان آنها تنها 2149 فقره طلاق رجعی به درخواست مرد بوده است.134
2. وقتی كه خطر جدایی بر محیط زندگی خانوادگی سایه می اندازد، باید دو داور شایسته از میان خانواده زن و مرد تعیین گردند تا در جهت بازگرداندن محبت و صمیمیت بین آن دو تلاش نمایند:
«و إن خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكماً من أهله و حكماً من أهلها إن یریدا إصلاحاً یوفّق الله بینهما» نساء/35
و اگر از جدایی میان زن و شوهر بیم دارید، پس داوری از خانواده شوهر و داوری از خانواده زن تعیین كنید. اگر سرسازگاری داشته باشند خداوند بین آن دو سازگاری به وجود می آورد.
3. دو مردی كه واقعاً عادل باشند گواه طلاق گرفته شوند:
«وأشهدوا ذوی عدل منكم و أقیموا الشهادة لله» طلاق/2
4. طلاق در حال پاكی زن صورت می گیرد و تا پایان سه نوبت پاكی (عده) زن در خانه شوهر بماند و نفقه او همچون گذشته پرداخته شود.
«فطلقوهنّ لعدّتهنّ و أحصوا العدة… و لاتخرجوهنّ من بیوتهنّ… أسكنوهن من حیث سكنتم من وجدكم… و إن كنّ أولات حمل فأنفقوا علیهنّ حتی یضعن حملهنّ» طلاق/1و4و6
زنان را در پاكی عده طلاق دهید و حساب عده را نگه دارید… و آنان را از خانه شان بیرون مكنید… در همانجا كه سكونت دارید آنها را متناسب توان خود جای دهید… اگر باردار هستندتا زمان زایمان نفقه آنان را بپردازید.
5. پیش از پایان عده مرد می تواند طلاق را لغو نموده زندگی صلح آمیز خانوادگی را از سر گیرد.
«و بعولتهنّ أحقّ بردّهنّ فی ذلك إن أرادوا إصلاحاً» بقره/228
وشوهران شان اگر سرآشتی دارند، به بازآوردن آنان دراین مدت سزاوارترند.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
«فی المطلقة تعتدّ فی بیتها و تظهر له زینتها، لعلّ الله یحدث بعد ذلك أمراً».135
زن طلاق داده شده در خانه اش «عده» بگیرد و زینت و زیورش را به شوهرش نشان دهد «نمی دانی شاید خدا پس از این پیشامدی پدید آورد».
گرچه درك و شناخت روحیه ها و تفاوت های طبیعی به صورت متقابل توسط زن و مرد یك ضرورت است، ولی كمتر خانواده ای وجود دارد كه برای حفظ روابط حسنه میان خود تلاش كنند، بیشتر نمی دانند چه باید بكنند، هیچ كس نمی خواهد تمایلات و احساسات خود را به صورت واضح برای دیگری مطرح كند تا به نتیجه رضایت بخش روابط زناشویی بینجامد.136 چنین تغافلی واحد خانواده را در هم می شكند یا روحیه عشق ورزی و فداكاری را در آن می میراند.

سه. بی توجهی به حریم عفاف

در مواردی خاستگاه رفتار نبایسته درون خانوادگی كه به فروپاشی روابط زناشویی می انجامد، نادیده انگاری حریم های ناموسی است كه از نگاه دین فلسفه خاص خود را دارد.
دین، غریزه و روابط جنسی را خاستگاه بخش عمده خلافكاری ها در حیات اجتماعی می شناسد و تشكیل خانواده را عامل بازدارنده. قرآن زن و مرد را پوشش یكدیگر معرفی می كند: «هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ»(بقره/187) و پیامبر (ص) ازدواج را زمینه پای بندی به نیمی از تعالیم دین و مجرد زیستن را منشأ فساد گسترده اعلام می كند و بر ازدواج و تشكیل زندگی مشترك و همكاری در این زمینه تأكید بسیار دارد.137
قرآن به منظور تأمین سلامت روابط جنسی، رعایت «عفت» (به معنای كنترل غریزه جنسی و مصون ماندن از روابط نامشروع)138 را پیشنهاد می كند و زن سالخورده و جوان بی بهره از امكانات ازدواج را به طور یكسان مخاطب خود می شناسد:
«و أن یستعففن خیرلهنّ» نور/60
[زنان ناامید از زناشویی می توانند پوشش خود را كنار گذارند، ولی] عفت ورزیدن برای آنها بهتر است.
«و لیستعفف الذین لایجدون نكاحاً حتی یغنیهم الله» نور/33
و كسانی كه توان ازدواج ندارند عفت پیشه كنند تا خداوند بی نیازشان كند.
عفت زن بر حیا و آزرم استوار است كه برای او امری طبیعی و ستودنی است و وسیله بالا رفتن موقعیت به حساب می آید139 و عفت مرد را قرآن متكی بر حسّ امانت داری و غیرت مردانه می داند. قرآن درباره دختر شعیب كه به قصد دعوت موسی، به سوی او می آمد، می گوید:
وقتی موسی(ع) به سوی خانه شعیب راه افتاد، به دختر شعیب پیشنهاد كرد كه از پشت سر او حركت كند و راه را به او بنمایاند، با این توجیه كه دودمانش از پشت سر به زنان نمی نگرند، دختر شعیب این روش موسی(ع) را امانت داری قلمداد كرد140:
«قالت إحداهما یا أبت استأجره إنّ خیر من استأجرت القوی الأمین» قصص/26
یكی از آن دو گفت: پدر! او را استخدام كن كه بهترین كس برای استخدام است، نیرومند و امانت دار می باشد.
قرآن عفت و پاكدامنی را با پیشنهاد رعایت حریم و یك سلسله پیشگیری ها می داند. خطوط اصلی حریم ناموسی عبارتند از:
1. اجتناب مرد از نگاه متمركز، نشان دادن اندام جنسی (با برهنه كردن یا لباس تنگ و نازك پوشیدن)، بی پروا سخن گفتن و رو به رو شدن با زن.
2. پرهیز زن از نگاه متمركز، نشان دادن اندام جنسی (با برهنه كردن یا پوشیدن لباس تنگ و نازك)، نمایاندن سر، گردن، سینه و زیورآلات، پای بر زمین كوبیدن، برهنه ساختن نمادهای زنانگی(نور/31ـ29) و سخن گفتن با ناز و كرشمه(احزاب/32)و استفاده از بالاپوش جهت عفیف شناخته شدن و مصون ماندن از آزار [هوس رانان](احزاب/59)
حریم گزیدن درحوزه روابط زن و مرد الهام بخش این است كه لباس پوشیدن ها، راه رفتن ها، نگاه كردن ها و سخن گفتن ها در پاره ای از موارد، وسوسه كننده است، افراد لاابالی را به اقدامات ناروا و آزار دهنده دعوت می كند و افراد وارسته را به تشویش و تخیل آزار دهنده جنسی وا می دارد. در روایتی از امام علی(ع) آمده است:
«من غضّ طرفه أراح قلبه».141
كسی كه از چشم چرانی پرهیز كند به قلب و روانش آسایش می دهد.
حریم گزیدن به معنایی كه توضیح داده شد و محدودیت ناشی از آن راهكاری است برای استحكام خانواده و ایجاد علاقمندی فزاینده میان زن و شوهر، چه آنكه با این تدبیر، مرد شتاب زده تر به ازدواج تن می دهد و ازخارج خانه زود هنگام تر به خانه بر می گردد، زن نیز با موقعیت دلربا، عطش جنسی متراكم، آرایش هرچه ابتكاری تر و نمایش چشمگیرتر به استقبال او می شتابد، تا هر دو در فضایی آزاد و به دور از هرگونه تشویش، محرومیت ها و محدودیت های جنسی گذشته و روزانه را به خوبی جبران نمایند. قرآن به مردان می گوید:
«نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم أنّی شئتم» بقره/223
زنان شما كشتزار شما هستند؛ هرگاه مباشرت خواستید به آنها نزدیك شوید.
در روایتی پیامبر(ص) زنان را به خوشبو كردن خود و پوشیدن بهترین لباس و بهترین زیورآلات و آمادگی برای عمل زناشویی توصیه فرموده است.142
آسایش روحی و لذت جسمی كه در همیاری جنسی آمیخته با عفت و پاسداشت حریم نهفته است میان تمام بهره وری ها جنبه استثنایی دارد و دلدادگی ناشی از آن نیز همین گونه خواهد بود. شهید مطهری با اشاره به این واقعیت می گوید:
«ازدواجی كه پایه و خاصیت روانی اش از محدودیت به آزادی آمدن است به دنبال خود استحكام می آورد».143
«جلوگیری از معاشرت های آزاد، ایجاد پاك ترین و صمیمی ترین عواطف بین زوجین است و برقرار ساختن یگانگی و اتحاد كامل در كانون خانواده است».144
ولی وقتی كه حریم های جنسی می شكند، انگیزه حریم داشتن به خاموشی می گراید، تماس و تجربه با جنس مخالف، همه جا و همه وقت امكان پذیر می گردد، آرزوی ازدواج و تشكیل خانواده رنگ می بازد، هرچه زودتر به یكدیگر رسیدن توجیه خود را از دست می دهد، تصور زود به خانه بازگشتن دیگر به مرد نهیب نمی زند، زن نیز چندان تب و تاب انتظار آمدن مرد را به خانه در خود احساس نمی كند و این روند ادامه می یابد. زمانی كه كام جویی جنسی به معنای اصلی كلمه نیز در خارج خانواده انجام می گیرد احساس لذت زندگی زناشویی به صورت نهایی فرو می ریزد… در روایتی از پیامبر(ص) می خوانیم:
«خود را به زنا نیالایید كه خداوند لذت همسران تان را از درون شما می زداید، عفت پیشه كنید كه این سبب عفت ورزی زنان تان می شود. فلان دودمان به زنا روی آوردند زنان شان نیز زناكار شدند».145
آنچه به تصویر كشیده شد، می تواند تصویر نه چندان دقیق روابط جنسی در كشورهای اسلامی باشد كه در آنها حریم داشتن كم كم معنای خود را از دست می دهد، در عرصه های آموزشی، هنری و خدماتی، در خیابان ها، فروشگاه ها و اماكن عمومی دیگر، زن و مرد به صورت پیراسته و آرایش كرده بدون دغدغه و پیروی از الگوی خاص رفتاری در كنار هم و با هم ایفای نقش می كنند.
بسیاری از پسران و دختران مسلمان پیش از ازدواج، دوستی با جنس مخالف را تجربه می كنند و با خاطرات متنوع دوستی های گذشته به خانه بخت قدم می نهند، تا تجربه ای را با تجربیات پیشین مقایسه نمایند.
دیگر آرایش و پیرایش از آداب ضروری زندگی زناشویی شمرده نمی شود، زن و مرد تنها ژولیدگی های آخر روز و خواب آلودگی های بامدادان را كنار هم هستند. بقیه ساعات روزانه را در خارج خانه می توانند از انواع آراستگی و كرشمه ها لذت ببرند. در خارج خانه محدودیت ها محدود شده است؛ و در داخل خانه نازها و نیازها، نتیجه این دو، كاهش الفت ها در زندگی زناشویی است.
شهید مطهری پس از بیان تفاوت ازدواج و زندگی زناشویی غربی با ازدواج و زندگی زناشویی بایسته اسلامی و تشابهی كه امروزه بین روابط جنسی در غرب و جهان اسلام به وجود آمده است، می نویسد:
«وقتی كه جامعه ما به دستور اسلام عمل می كرد؛ یعنی پسرها رفیق دختر نداشتند و دختر هم همین طور… آرزوی یك پسر این بود كه زن بگیرد، چون به وسیله ازدواج از محدودیت و ممنوعیت استفاده از زن خارج می شد و به مرز آزادی استفاده از زن می رسید، آن وقت شب زفاف كم از صبح پادشاهی نبود… برای دختر هم این پسر اولین كسی بود كه او را از محدودیت به آزادی رسانده است، این بود كه با همدیگر الفت می گرفتند».146

 

پی نوشت‌ها:

1. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، شركت افست، 299.
2. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ترجمه خسرو پارسا، تهران، نشر جامی، 106.
3. همان، 46.
4. همان، 56.
5. همان، 58.
6. همان، 60.
7. اعزازی، شهلا، جامعه شناسی خانواده، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان،تهران،14.
8. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، 68و 71.
9. همان، 78 و80 و 82.
10. اعزازی، شهلا، جامعه شناسی خانواده، 15.
11. همان، 10ـ9.
12. همان.
13. همان، 27و29.
14. همان، 111.
15. همان،65.
16. شورای فرهنگی اجتماعی زنان، فصلنامه كتاب زنان، شماره 13، صفحه63.
17. اعزازی، شهلا، جامعه شناسی خانواده، 13.
18. همان، 17.
19. ابن اثیر، النهایة، كلمه «اسر».
20. فرجاد، محمدحسین، آسیب شناسی اجتماعی خانواده و طلاق، تهران، انتشارات منصوری، 2.
21. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 147.
22. جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه علاء الدین طباطبایی، تهران، انتشارات هرمس، 32و137.
23. همان، 52.
24. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، 107.
25. ژانت، روان شناسی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، تهران، انتشارات لادن، 65.
26. جان استوارت میل، انقیاد زنان، 74.
27. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، 116.
28. همان، 109.
29. همان، 107.
30. روحانی، شهریار، خانواده موعود ماركسیسم، تهران، انتشارات قلم، 89.
31. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، 89.
32. همان، 108و107.
33. ژانت، روان شناسی زنان، 65، و پژوهشكده حوزه و دانشگاه، فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال نهم، شماره 35، صفحه 5.
34. جان استوارت میل، انقیاد زنان، 130 ـ 128.
35. همان، 75 ـ 74.
36. زناشویی و اخلاق، بحث خانواده و دولت، به نقل از: نظام خانواده در اسلام، 213.
37. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 163و164.
38. همان، 162.
39. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 165.
40. جان گری، مردان مریخی و زنان ونوسی، ترجمه لوئز عندلیب و اشرف عدیلی، تهران، نشر سیمرغ، 47.
41. ویل دورانت، لذات فلسفه، 103و164.
42. همان، 164.
43. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 170.
44. ویل دورانت، لذات فلسفه، 142.
45.جان گری، با هم برای همیشه، ترجمه مهدی قراچه داغی، تهران، نشر البرز، 72.
46. روان شناسی افسردگی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، انتشارات زریاب، 13، به نقل از: محمد حكیمی، دفاع از حقوق زنان، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 98.
47. جان گری، مردان مریخی و زنان ونوسی، 108.
48. ویل دورانت، لذات فلسفه، 135.
49. جان گری، مردان مریخی زنان ونوسی، 65.
50. همو، با هم برای همیشه، 238.
51. پروفسور آرون تی بك، عشق هرگز كافی نیست، ترجمه مهدی قراچه داغی، نشر پیكان، 232.
52. سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانی، ترجمه باقر ثنایی، انتشارات امیركبیر، 76.
53. مراجعه شود به: جامعه شناسی خانواده، 76 و 120 و 143.
54. بررسی تطبیقی تغییرات ازدواج، ترجمه محمدصادق مهدوی، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 29.
55. كلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافی، دارالكتب الاسلامیة، 5/51.
56. جان گری، با هم برای همیشه، 41.
57. رفسنجانی، اكبر، تفسیر راهنما، ذیل آیه 187 سوره بقره.
58. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 248.
59. همان، 210.
60. جان گری، مردان مریخی و زنان ونوسی، 45.
61. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 257.
62. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه 19 سوره نساء.3
63. نوری، میرزاحسین، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 14/252.
64. مساواتی آذر، مجید، جامعه شناسی انحرافات، تبریز، انتشارات نوبل، 316.
65. همان، 316 ؛ حسن الساعاتی، بحوث اسلامیة فی الأسرة، مصر، دارالفكر العربی، 41.
66. احمد فائز، دستور الأسرة فی ظلال القرآن، 222؛ جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 9.
67. اطلاعات ضمیمه، 30خردادماه 1378، به نقل از: محمدعلی كرباسی، كتاب شناسی آسیب های اجتماعی، تهران، انتشارات امیركبیر، 1/52.
68. همان، 13مردادماه 1379 به نقل از: كتاب شناسی آسیب های اجتماعی،10/47.
69. روزنامه اطلاعات، شماره 18456، اردیبهشت1367، به نقل از: كتاب شناسی آسیب های اجتماعی، ج1/201.
70.مساواتی آذر، مجید، جامعه شناسی انحرافات، 170؛ كرباسی، محمد علی، كتاب شناسی آسیب های اجتماعی، 1/87 و 84 و 73.
71. ویل دورانت، لذات فلسفه، 170.
72. مساواتی آذر، مجید، جامعه شناسی انحرافات، 327 و 329 و 408.
73. روزنامه كارگر، 29/9/1379.
74. صاحب الزمانی، ناصرالدین، راز كرشمه ها، انتشارات زریاب، 2/30.
75. صبور اردوبادی، احمد، نگاه پاك زن و نگاه های آلوده به او، تهران، انتشارات امیركبیر، 250ـ247.
76. ویل دورانت، لذات فلسفه، 150.
77. شایگان، شرح قانون مدنی ایران، 362، به نقل از: مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 200.
78. جان استوارت میل، انقیاد زنان، 48.
79. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، تهران، انتشارات امیركبیر، 3/1650.
80. سوزان الیس واتكینز، فمینیسم قدم اول، ترجمه زیبا جلالی نائینی، 17.
81. اندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ترجمه هما زنجانی زاده، مشهد، نشر نیكا، 1372، 126، به نقل از: مساواتی، مجید، جامعه شناسی انحرافات، 282.
82. برتراند راسل، زناشویی و اخلاق، ترجمه مهدی افشار، انتشارات كاویان، 104.
83. همان، 167 ـ 165.
84. مطهری، مرتضی، مسأله حجاب، انتشارات صدرا، 60.
85. هبه رئوف عزت، مشاركت سیاسی زنان، ترجمه محسن آرمین، تهران، نشر قطره، 158.
86. ژانت، روان شناسی زنان، 65.
87. قطب، سید، جاهلیت قرن بیستم، 226.
88. اندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، نشر نیكا، 117 و 119.
89. ویل دورانت، لذات فلسفه، 177 و 95 و 172.
90. برتراند راسل، زناشویی و اخلاق، 182.
91. صبور اردوبادی، ا حمد، نگاه پاك زن و نگاه های آلوده به او، 277؛ فصلنامه كتاب زنان، شماره13،صفحه 8.
92. فصلنامه كتاب زنان، شماره13، صفحه8.
93. زهیرالأعرجی، النظام العائلی، قم، مطبعة الأمیر، 1415هـ ق ، 42.
94. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 327.
95. سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانی، 78.
96. خانواده موعود ماركسیسم، 64.
97. همان، 115.
98. همان، 104.
99. همان، 124.
100. سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانی، 78.
101. خانواده موعود ماركسیسم، 140.
102. همان، 134.
103. مطهری، مرتضی، ، آشنایی با قرآن، انتشارات صدرا،4/14.
104. مدیریت حوزه های علمیه خواهران، مجموعه مقالات، 452.
105. احمد فائز، دستور الأسرة فی ظلال القرآن، مؤسسة الرسالة، 83.
106. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 4/49.
107. جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 68.
108. نجاتی، حسین، روان شناسی زناشویی، تهران، انتشارات بیكران، 1376، 46ـ45.
109. مساواتی آذر، مجید، جامعه شناسی انحرافات، 275.
110. هری. س. تری یاندیس، فرهنگ و رفتار اجتماعی، ترجمه نصرت فتی، تهران، نشر رسانش، 216.
111. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 222.
112. منتسكیو، روح القوانین، ترجمه علی اكبر مهتدی، تهران، انتشارات امیركبیر، 1362، 634 و 632.
113. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن،15/96.
114. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 20/35؛ نوری، میرزا حسین، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسة آل البیت،14/191؛ سنن دارمی، بیروت، دارالفكر، 2/137.
115. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، 72.
116. جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 27.
117. همو، مردان مریخی و زنان ونوسی، 107 و 108 و 111.
118. همان، 126.
119. همان، 154 ـ132.
120. همان، 51 و با هم برای همیشه، 72.
121. همان، 51 و 79.
122. همان، 189 و 159.
123. ویل دورانت، لذات فلسفه، 142.
124. جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 276 ـ 271.
125. همو، با هم برای همیشه، 41.
126. همان، 123.
127. همو، مردان مریخی و زنان ونوسی، 32.
128. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه،20/162.
129. همان، 93.
130. فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، المحجة البیضاء، قم، جامعه مدرسین،3/110.
131. طبرسی، فضل بن حسن، مكارم الاخلاق، مؤسسه اعلمی، 238.
132. جان گری، با هم برای همیشه، 70.
133. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة،20/173.
134. روزنامه انتخاب، 26/12/1380، به نقل از: فصلنامه كتاب زنان، شماره 15، صفحه 75.
135. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج21/217.
136. جان گری، عشق هرگز كافی نیست، 90و97 و 100 و 302.
137. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة،20/17 و 77.
138. راغب اصفهانی، المفردات، واژه «عفف».
139. ویل دورانت، لذات فلسفه، 129؛ مطهری، مرتضی، مسأله حجاب، 69.
140. ر.ك: تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه مزبور.
141. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة،20/194.
142. ر.ك: عبدالواحد آمدی، غررالحكم؛ مجلسی، روضة المتقین،8/370، به نقل از: بهشتی، احمد، خانواده در قرآن، قم، انتشارات دفترتبلیغات اسلامی، 185.
143. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 4/14؛ همو، نظام حقوق زن در اسلام، 247.
144. همو، مسئله حجاب، 9ـ88.
145. طبرسی، فضل بن حسن، مكارم الأخلاق، 238.
146. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 4/14.
دوشنبه 10 مهر 1391  1:59 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

قرآن و نشوز همسران، اصلاح یا خشونت

دریافت فایل pdf

 

تأملاتی چند در آیه 34 سوره نساء

دریافت فایل pdf

 

بررسی و تحلیل مسئله نشوز در تعامل زوجین با توجه به آیه 34 سوره نساء

دریافت فایل pdf

 

دوشنبه 10 مهر 1391  1:59 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها