0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

توسعه عدالت محور و الگوی ایرانی – اسلامی آن

دریافت فایل pdf

 

سرمشق قرآنی توسعه

دریافت فایل pdf

 

قرآن و علوم روز در حوزه اقتصاد(2)

دریافت فایل pdf

 

شنبه 1 مهر 1391  10:53 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پول : هرگونه وسيله رايج داد و ستد كالا و خدمات

پول : هرگونه وسيله رايج داد و ستد كالا و خدمات

زر و سيم يا هر فلز مسكوك و رايج ديگر و همچنين اسكناس پول ناميده مى‌‌شود.[1] اين واژه ظاهراً در زمان اشكانيان از يونانى گرفته شده است.[2] گذشتگان به جاى پول از واژه‌‌هايى مانند سيم، زر، درم و دينار، درهم و دينار و گاه وجه، تَنْخواه، نقد، فُلوس، مسكوك، آقچه، عين، نقدينه، فلس و پل استفاده مى‌‌كردند.[3]
از آغاز تشكيل جوامع و احساس نياز به داد و ستد تا تشكيل پولهاى اعتبارى، مى‌‌توان 5 گونه متفاوت از داد و ستد را برشمرد:
1. داد و ستد در جوامع ابتدايى به صورت «پاياپاى» يا «تهاترى» صورت مى‌‌گرفت.
2. با گذشت زمان به تدريج برخى از كالاهاى اساسى كه مورد نياز همگان بود، براى تسهيل مبادلات به عنوان واسطه عمومى مبادلات برگزيده شد.
[4]
3. پس از اين و تقريباً از سده هشتم پيش از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 538
ميلاد ضرب سكه از فلزهايى مانند طلا و نقره رواج يافت.
[5] ارزش مبادله‌‌اى اين پولها كه به «پول كالايى» شهرت دارند، با ارزش مصرفى آنها برابر است.
4. در نقطه مقابل پولهاى كالايى، پولهاى نماينده و پولهاى اعتبارى قرار دارند كه در سير تكامل پول رواج يافتند. اين نوع پولها بر اثر كم‌‌ارزش بودن مواد تشكيل دهنده آنها ارزش مصرفى ندارند و تنها به لحاظ اعتبار صادر كننده، ارزش مبادله‌‌اى دارند. پول نماينده، حواله‌‌اى كاغذى يا سكه هايى جز طلا و نقره با پشتوانه طلا و نقره است و ناشر آن، متعهد‌‌به تبديل آنها در صورت درخواست مالك پول است.
5. تدريجاً با حذف پشتوانه فيزيكى يا ملزم نبودن به نگهدارى پشتوانه براى آنها، اين پولها خود داراى ارزش و ماليت شدند و با وجود اين ارزش اعتبارى در مبادلات مورد استفاده قرار گرفتند.
[6]
پولها در سير تاريخى تكامل خود، در سه وظيفه اساسى مشترك بودند: وسيله مبادله، معيار سنجش ارزش، وسيله ذخيره ارزش.[7]
ظهور اسلام در زمان حاكميت نظام پولى دو فلزى بود. البته داد و ستد پاياپاى و داد و ستد با وزن طلا و نقره* نيز در آن زمان رواج داشت.[8] بر اساس روايات تاريخى، ساكنان حجاز بيشتر با دينارهاى رومى (هرقلية[9]) و درهمهاى ساسانى (بغلية) معامله مى‌‌كردند.[10] در كاوشهاى باستان‌‌شناسى نيز تاكنون سكه‌‌اى يافت نشده كه در حجاز ضرب شده باشد[11]؛ همچنين سكه‌‌هاى يمنى نيز در معاملات آنها رواج داشت و احتمالا با پولهاى حبشه نيز معامله مى‌‌كردند. اين مسئله ناشى از روابط تجارى آنها با شام، عراق، يمن و حبشه بود.[12]
در تعيين وزن دقيق درهم و دينار بين دانشمندان و راويان اسلامى اختلاف فراوانى است، هرچند عرب جاهلى غالباً با وزن كردن سكه‌‌ها معاملات خود را انجام مى‌‌دادند و مثقال و قيراط و جو معيارهاى شناخته شده‌‌اى براى آنها بود.[13] اين رويه در دوره اسلامى نيز تداوم يافت و پيامبر اسلام نيز اين اوزان را تأييد كرده[14] و احكام خمس و زكات را بر‌‌پايه آنها و نه بر اساس تعداد درهم و دينار بنيان نهاد.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 539
تلاشهايى از سوى خلفا در ايجاد پول اسلامى و تحديد وزن دقيق دينار و درهم صورت گرفت؛ ولى تنها در زمان عبدالملك اموى سكه‌‌هاى بيگانه به طور كلى جمع شد و سكه اسلامى رواج يافت.
[15]
دينار و درهم جداى از اينكه در مورد سكه‌‌هاى طلا* و نقره به كار مى‌‌رفتند، دو واحد وزنى نيز شمرده مى‌‌شدند.[16] عرب دينار ودرهم را«عين» و «ورق» نيز مى‌‌ناميد. دينار را به سبب ساخته شدن از طلاى ناب، عين مى‌‌ناميدند[17] و ورق صفت مشبهه از ماده «وـ‌‌ر‌‌ـ‌‌ق» به معناى هر شيىء صاف و گسترده است.[18]
بين لغت شناسان مشهور است كه واژه «دينار» غير عربى و از واژگان دخيل فارسى است[19]، هرچند برخى نيز براى آن ريشه عربى قائل شده‌‌اند[20] و گروهى نيز آن را مشترك ميان فارسى و عربى پنداشته‌‌اند.[21] ريشه شناسان منشأ اين واژه را يونانى دانسته‌‌اند و در اينكه اين واژه به طور مستقيم به عربى وارد شده باشد، ترديد دارند. گمان مى‌‌رود كه اين واژه ابتدا به آرامى و سپس به عربى وارد شده باشد.[22]
اين اختلاف درباره درهم نيز وجود دارد؛ واژه «درهم» را نيز دخيل[23] و برخى مشترك ميان عربى و فارسى[24] و گروهى نيز واژه‌‌اى عربى اصيل[25] دانسته‌‌اند. در مورد ضبط دقيق كلمه درهم نيز ميان دانشمندان اختلاف نظر است.[26] ريشه اصلى درهم احتمالا يونانى است و نخست به عنوان واحد وزن و سپس به عنوان سكه وارد زبانهاى ايرانى شده است. همين را مى‌‌توان اصل و منشأ درهم عربى فرض كرد.[27]
با بررسى واژه‌‌هاى قرآنى كه پول بر آنها صدق مى‌‌كند، مى‌‌توان دينار (آل‌‌عمران / 3، 75)، دراهم (يوسف / 12، 20)، و ورق (كهف/ 18، 19) را برشمرد. جداى از اين سه مورد، عبارت «ذهب و فضّه» گاه كنايه از دينار و درهم (آل‌‌عمران/3،14 ؛ توبه/ 9، 34)، و واژه «قِنْطار» به معناى مال فراوان از زر و سيم (آل عمران/3، 75؛ نساء/4،20) دانسته شده است. از برخى آيات نيز قواعدى كلى درباره نظام پولى، مانند حرمت ربا، نكوهش زراندوزى و لزوم انتشار پول از سوى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 540
مسلمانان بر اساس قاعده نفى سبيل، قابل استنتاج است.

 معادل‌‌شناسى پول در قرآن:

در صدر اسلام بر اثر رواج پول كالايى، واژه «مال» هم بر داراييهاى جنسى (غير‌‌پولى) و هم بر دينار و درهم اطلاق مى‌‌شده است.[28] در قرآن نيز هر جا واژه مال يا جمع آن، اموال به كار رفته است پول را نيز شامل مى‌‌شود. (نك:‌‌بقره/2، 246 و 279؛ نساء/ 4،10، 161؛ نور/ 24، 33 و...) مفسران در ذيل آيه‌‌103 توبه/ 9 از وجوب زكات بر مواردى از جمله دينار و درهم، سخن گفته‌‌اند[29]، با اين حال در مورد پولهاى اعتبارى هيچ يك از فقها، به وجوب زكات فتوا نداده‌‌اند.
درهم از مصاديق پول است كه تنها يك بار و به صورت جمع (دراهم) در قرآن آمده است: «و‌‌شَرَوهُ بِثَمَن بَخس دَرهِمَ مَعدودَة وكانوا فيهِ مِنَ الزّاهِدين».(يوسف/12،20) در اينكه معامله يوسف بين برادرانش و كاروان بازرگانان صورت گرفته است يا بين كاروان و عزيز مصر، اختلاف نظر است
[30]، به هر حال اين داد و ستد براى آنها ارزش چندانى نداشته است، چرا كه بهاى يوسف را با شمارش درهم مى‌‌پردازند و آنها را وزن نمى‌‌كنند، در صورتى كه به سبب دقيق نبودن وزن درهمها، هميشه آنها وزن مى‌‌شدند. برخى با استفاده از اين حقيقت گفته‌‌اند كه شمار درهمها زير 40 يا 20 يا بسيار كم بوده است، چرا كه اين تعداد ارزش چندانى نداشته و غالباً بدون وزن كردن مورد معامله قرار مى‌‌گرفتند.[31] كم‌‌ارزشى معامله از عبارت «ثَمَن‌‌بَخس»به معناى بهاى اندك و همچنين ادامه آيه: «و‌‌كانوا فيهِ مِنَ الزّاهِدين»نيز فهميده مى‌‌شود.
دانشمندان مسلمان، واژه «وَرَق» در آيه 19 كهف/ 18 را نيز به معناى درهم يا سكه ضرب شده از نقره دانسته‌‌اند
[32]:«... فَابعَثوا اَحَدَكُم بِوَرِقِكُم هـذِهِ اِلَى المَدينَةِ ...».اين آيه به اصحاب كهف اشاره دارد كه پس از بيدار شدن از خواب چند صد ساله يكى از آنها با درهمهاى قديمى به شهر مى‌‌رود تا غذايى فراهم كند.[33]
واژه دينار نيز تنها يك بار در قرآن و در ضمن بيان احوال اهل كتاب آمده است: «و‌‌مِن اَهلِ الكِتـبِ مَن اِن تَأمَنهُ بِقِنطار يُؤَدِّهِ اِلَيكَ و مِنهُم مَن‌‌اِن تَأمَنهُ بِدينار لايُؤَدِّهِ اِلَيكَ‌‌...».(آل‌‌عمران/ 3، 75) در اين آيه دينار در مقابل قنطار قرار گرفته است و به مقدار كم در مقابل ميزان زيادى از مال و ثروت اشاره دارد.[34] اين واژه به معناى مال
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 541
فراوان
[35] در آيه‌‌20‌‌نساء/‌‌4 نيز به همين شكل و همچنين در آيه 14 آل عمران/ 3 به صورت جمع و همراه با اسم مفعول[36]«القَنـطيرِ المُقَنطَرَة»آمده و پس از آن، عبارت «مِنَ الذَّهَبِ والفِضَّة»به عنوان حال[37] ذكر شده است. اين تعبير بر ميزان فراوانى از زر و سيم دلالت دارد، هرچند رواياتى در تعيين ميزان دقيق آن وارد شده است.[38] مفسران تعبير«الذَّهَبِ‌‌والفِضَّة»در آيه 34 توبه/ 9 را نيز اشاره به دينار و درهم دانسته‌‌اند.[39]

 رهنمودهاى قرآن درباره نظام پولى:

از آنجا كه پول اعتبارى، ارزش مبادله‌‌اى خالص دارد و با از بين رفتن يا كاهش ارزش مبادله‌‌اى آن در پى افزايش تورم يا سقوط ناشر و...، بى‌‌ارزش خواهد شد، با ديگر كالاها و از جمله پول كالايى متفاوت است. در حقيقت ناشر پول اعتبارى، قدرت خريدى را ايجاد مى‌‌كند كه براى او آقايى يا سلطه به ارمغان مى‌‌آورد، در حالى كه در پولهاى حقيقى حق آقايى يا سلطه ايجاد نمى‌‌شود، چرا كه با صرف‌‌نظر از ارزش اعتبارى، همچنان ارزش مصرفى آن باقى مى‌‌ماند.[40] از اين رو براساس قاعده نفى سبيل (ر. ك: نساء/ 4، 141) مسلمانان بايد خود، به انتشار پول اقدام كنند.
انباشتن پول در آيات فراوانى مورد نكوهش واقع شده است: «والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ و لا يُنفِقونَها فى سَبيلِ‌‌اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَليم».(توبه/ 9، 34) دانشمندان مسلمان در تحديد معناى كنز فراوان سخن گفته‌‌اند
[41]؛ همچنين حرمت زراندوزى را گاه به سبب نقض غرض حاصل از انباشتن آن مى‌‌دانند، زيرا هدف پول، تسهيل در مبادلات است[42]؛ همچنين برخى با توجه به عبارت «لا‌‌يُنفِقونَها فى سَبيلِ اللّهِ»گفته‌‌اند: تا زمانى كه راهى براى انفاق در راه خدا، چه انفاق واجب مانند زكات و چه انفاق* مستحب و مباح وجود داشته باشد، ذخيره كردن پول، گناه به شمار مى‌‌رود. انفاق غير واجب هرگونه فعاليتى را كه مشكلى را از مسلمانان يا جامعه بگشايد، شامل مى‌‌شود، بر اين اساس در زمان حاضر، به جريان درآوردن سرمايه‌‌هاى مالى در فعاليتهاى اقتصادى جامعه كه موجب توسعه اقتصادى و رفاه عمومى مى‌‌شود، مى‌‌تواند از مصاديق انفاق در راه خدا باشد.[43]
از ديگر مباحث اقتصادى مرتبط با پول بحث رباست كه آيات قرآنى به نفى ستمكارى و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 542
ستم‌‌پذيرى در آن تأكيد دارند: «و اِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ اَمولِكُم لا تَظلِمونَ و لا تُظلَمون».(بقره/2، 279) خداوند در اين آيه و آيات پيشين، رباخواران را به توبه و رها كردن آنچه از طلبشان بابت ربا باقى مانده، دعوت مى‌‌كند و مى‌‌گويد كه در اين صورت اصل سرمايه شما متعلق به خودتان است. شايد بر همين اساس برخى از فقها پول را «قيمى» دانسته و قائل به جبران خسارت ناشى از كاهش ارزش اسمى پول و قدرت خريد ناشى از آن از سوى وام گيرنده شده‌‌اند.
[44] گروهى نيز آن را «مِثْلى» دانسته و به ضمان مذكور فتوا نداده‌‌اند.[45] البته برخى نيز با وجود پذيرش مثلى بودن پول، به جبران خسارت فتوا داده‌‌اند؛ تنها در صورتى كه اختلاف ارزش ميان زمان قرض گرفتن و زمان اداى آن بسيار زياد باشد.[46](‌‌<=‌‌ربا)

منابع

الاتقان فى علوم القرآن؛ الاحكام السلطانيه والولايات الدينيه؛ احكام القرآن، جصاص؛ احياء علوم الدين؛ الاموال؛ پول، بانك، صرافى؛ پول در اقتصاد اسلامى؛ پول و نظام‌‌هاى پولى؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ تاريخ ابن خلدون؛ تاريخ تمدن؛ تاريخ تمدن اسلام؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تحرير الوسيله؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ ترتيب كتاب العين؛ تفسير التحرير و التنوير؛ التفسير الكبير؛ تفسير مقاتل بن سليمان؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ جامع المسائل؛ الجدول فى اعراب القرآن؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ الدينار الاسلامى؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ العقد المنير؛ فتوح البلدان؛ فرهنگ تاريخى سنجش‌‌ها و ارزش‌‌ها؛ فقه اهل بيت(عليهم السلام)(فصلنامه)؛ فقه اللغة و سرّ العربيه؛ فى ظلال القرآن؛ الكشاف؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المحاسن والمساوى؛ المخصص؛ معالم السنن؛ معجم مقاييس اللغه؛ المعرّب من‌‌الكلام الاعجمى؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ واژه‌‌هاى دخيل در قرآن مجيد.
Britannica.
محمد جواد معمورى




[1]. لغت نامه، ج 3، ص 5064، «پول».
[2]. فرهنگ تاريخى سنجش‌‌ها و ارزش‌‌ها، ج 2، ص 61.
[3]. لغت نامه، ج 3، ص 5064، «پول».
[4]. تاريخ تمدن، ج 1، ص 20 ـ 21.
[5]. فرهنگ تاريخى سنجش‌‌ها و ارزش‌‌ها، ج 2، ص 64.
[6]. ر. ك: پول در اقتصاد اسلامى، ص 37 ـ 39 ؛ پول و نظام‌‌هاى پولى، ص 26 ـ 51 ؛
Britannica: Money.

[7]. پول در اقتصاد اسلامى، ص 17 ـ 20.
[8]. المفصل، ج 7، ص 488.
[9]. المعرب، ص 164 ؛ المخصص، ج 12، ص 22.
[10]. فتوح البلدان، ج 3، ص 571 ـ 572 ؛ الاحكام السلطانيه، ص 273 ؛ ر. ك: العقد المنير، ص 33.
[11]. المفصل، ج 7، ص 495.
[12]. المفصل، ج 7، ص 497.
[13]. فتوح البلدان، ج 3، ص 573 ؛ معالم السنن، ج 3، ص 60 ؛ الدينار الاسلامى، ج 1، ص 10.
[14]. فتوح البلدان، ج 3، ص 573؛ ابن خلدون، ج 1، ص 261.
[15]. الاحكام السلطانيه، ص 274؛ المحاسن والمساوى، ص 232 ـ 236؛ تاريخ تمدن اسلامى، ص 101 ـ 103.
[16]. معالم السنن، ج 3، ص 60 ؛ الاموال، ص 628.
[17]. تاج العروس، ج 9، ص 288. 
[18]. التحقيق، ج 13، ص 88، «ورق».
[19]. تاج العروس، ج 3، ص 211 ؛ الاتقان، ج 1، ص 434.
[20]. الصحاح، ج 2، ص 659؛ التحقيق، ج 3، ص 236، «نر».
[21]. فقه اللغه، ص 274.
[22]. واژه‌‌هاى دخيل، ص 210 ـ 211، «دينار».
[23]. المعرب، ص 76؛ لسان العرب، ج 4، ص 341.
[24]. فقه اللغه، ص 274.
[25]. التحقيق، ج 3، ص 195، «درهم».
[26]. لسان العرب، ج 4، ص 341، «درهم».
[27]. واژه‌‌هاى دخيل، ص 205، «درهم».
[28]. ر. ك: لسان العرب، ج 13، ص 223، «مول».
[29]. مجمع البيان، ج 5، ص 116.
[30]. مجمع البيان، ج 5، ص 379.
[31]. جامع البيان، مج 7، ج 12، ص 225 ـ 226؛ مجمع‌‌البيان، ج 5، ص 379؛ تفسير قرطبى، ج 9، ص 103.
[32]. تفسير مقاتل، ج 2، ص 579 ؛ التبيان، ج 7، ص 23 ؛ الكشاف، ج 2، ص 710.
[33]. ر. ك: جامع‌‌البيان، مج 9، ج 15، ص 272 ـ 278.
[34]. التفسير الكبير، ج 8، ص 107 ؛ التحرير و التنوير، ج 3، ص 286 ؛ فى ظلال القرآن، ج 1، ص 417.
[35]. الكشاف، ج 1، ص 491.
[36]. الجدول فى اعراب القرآن، ج 2، ص 125.
[37]. همان، ص 124.
[38]. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 271 ـ 274 ؛ الدر المنثور، ج 2، ص 11؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 211.
[39]. جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 153 ـ 154؛ مجمع البيان، ج 5، ص 40.
[40]. پول در اقتصاد اسلامى، ص 31 ـ 33.
[41]. جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 153 ـ 154؛ احكام القرآن، ج 3، ص 136 ـ 139؛ ر . ك: پول، بانك، صرافى، ص 72 ـ 78.
[42]. احياء علوم الدين، ج 4، ص 2228.
[43]. تفسير قرطبى، ج 8، ص 128؛ الميزان، ج 9، ص 261 ـ 265.
[44]. فقه اهل‌‌بيت(عليهم السلام)، س 2، ش 7، ص 23 ـ 28.
[45]. تحرير الوسيله، ج 1، ص 543 ؛ جامع المسائل، ج 1، ص 322 ـ 324.
[46]
. فقه اهل‌‌بيت(عليهم السلام)، س 3، ش 9، ص 45 ـ 47.

 

شنبه 1 مهر 1391  10:54 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

بهداشت روانی اقتصادی در اجتماع از منظر قرآن و حدیث

دریافت فایل pdf

 

الفقربین الکفرو الفخر

دریافت فایل pdf

 

 

 

 

شنبه 1 مهر 1391  10:54 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فقر از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه

فقر از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه

صغری بیگله- تکتم مرادی- صدیقه تقربی- زهرا حسینی- حوریه مقدم براتی
مقدمه:

از مهمترین معضلاتی که هر جامعه ای را تهدید می کند، مسئله اساسی فقر می باشد، این پدیده شوم بیشتر بر پیکره کشورهای جهان سوم سایه افکنده است.
حال برای فقر ستیزی و رفع سلطه این معضل از جامعه باید اول بررسی کنیم که این مسئله چگونه بوجود می آید و چه عواملی موجب پیدایش این معضل می شود؟
این مسئله چه اثراتی در زندگی فردی و اجتماعی افراد جامعه می گذارد؟
اصولاً نظر اسلام در رابطه با فقر چیست؟ و چه راهکارهایی می توان برای پیشگیری از فقر ارائه داد؟
اینها پرسشهایی است که در حدّ توان خود سعی در پاسخگویی به آنها داریم در این مجال ابعاد فقر از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه را بررسی می کنیم. سپس به بیان مهمترین عوامل بوجود آورنده فقر می پردازیم. که این عوامل شامل عوامل طبیعی و غیرطبیعی است. و عوامل غیر طبیعی بر سه دسته است:
1) عوامل فقر خود ساخته ای: آن عواملی هستند که انسان به دست خودش موجبات آنها را فراهم می آورد که شامل دوازده مورد می باشد.
2) عواملی که اشخاص دیگر در بوجود آمدن آنها نقش دارند که شامل هفت مورد می باشد.
3) عواملی هستند که مجموع جامعه و نظام و حکومت در آنها نقش دارد. این دسته نیز شامل هفت مورد است.
نکته: قابل توجه اینکه این عوامل هیچ کدام علت تامه نیستند و کلیت ندارند، در عین حال واقعیتهایی هستند که اکثریت کسانی که دچار فقر در جامعه هستند به وسیله یکی یا بیشتر از این عوامل، دچار شدند. پس عوامل دیگری نیز می تواند در بوجود آمدن فقر دخیل باشد، اما این عوامل از عمده ترین آنهاست.
با امید به اینکه مثمر ثمر واقع شود و بتوان به نتیجه خوبی رسید، به بررسی موضوع می پردازیم.

معنای لغوی فقر:

فقر دلالت دارد بر فراخی و گشودگی در چیزی مانند: عضو بدن و از این ریشه است.
کلمه «فقار» به معنی مُهره های پشت بدن چون بین آنها شکاف و فاصله است، و فقیر به کسی گفته می شود که ستون فقرات پشتش به وسیله ذلت و بیچارگی شکسته است. فقیر در نزد عرب به معنی محتاج است.
راغب در مفردات در معانی مختلف فقر می گوید: فقر به چهار وجه استعمال می شود:
1- وجود حاجت و نیاز ضروری و این نیاز و حاجت در همه جهات برای انسان تا زمانی که در دنیا هست موجود می باشد و بلکه در همه موجودات این حاجت و نیاز هست و بر این معناست گفتار حق تعالی:
یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله
ای مردم شما همه به خدا فقیر و محتاجید1
2- نداشتن اندوخته های عادی و بر این معناست آنچه که ذکر شده است. در گفتار خداوند تبارک و تعالی:
للفقراء الذین احصروا فی سبیل الله لایستطیعون ضرباً فی الارض 2
صدقات مخصوص فقیرانی است که در راه خدا ناتوان و بیچاره اند و توانایی آنکه کاری پیش گیرند ندارند.
3- فقر نفس و آن عبارت است از حرص و آزی که نفس دارد و این معنا مراد و منظور است در گفتار حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود:
کاد الفقر ان یکون کفراً
نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد که این در مقابل غنای نفس است
4- فقر الی الله که بدان اشاره شده است در گفتار رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:
خدایا مرا به واسطه فقر به خودت غنی گردان و مرا به واسطه استغنای از خودت فقیر مگردان

فقر از دیدگاه قرآن:
فقر به عنوان عامل منفی

در قرآن کریم فقر به عنوان عامل منفی در زندگی انسان معرفی شده است لذا می بینیم، خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
وجدک عائلاً فاغنی 3
خداوند تو را فقیر یافت، سپس توانگر نمود
یعنی خداوند بر پیامبر منّت نهاده و او را از حالت فقر درآورده و غنی می نماید. اگر فقیر بودن و فقر ارزش بود، غنی کردن پیامبر نمی توانست به عنوان یک ارزش باشد که خداوند بر او منت گذارد و جالب اینکه در آیه ای دیگر در همین سوره می فرماید:
و وجدک ضالاً فهدی 4
خداوند تو را گمراه یافت و سپس هدایت کرد
با توجه به این آیه معلوم می گردد که قرآن علاوه بر فقر مادی، فقر فکری را هم سبب گمراهی و ضلالت می داند. همچنین ضد ارزش بودن فقر را از آیه ای دیگر که شیطان همراه با وعده به فقر امر به فحشا می نماید، می توان دریافت:
الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء 5
شیطان کسی است که به شما وعده فقر می دهد و امر می کند شما را به فحشاء
در آیه قبل از این آیه آمده: «ای اهل ایمان انفاق کنید از بهترین آنچه بدست می آوردید و از آنچه برای شما از زمین می رویانیم و بدها را برای انفاق معین نکنید و بدانید که خدا بی نیاز و به ذات خود ستوده صفات است.»
بعضی از مردم در مورد انفاق ممکن است وسوسه شوند که اگر اموالشان را در راه خدا بدهند، شاید خود تهیدست شوند. «این شیطان است که شما را وسوسه می نماید که اگر مال خوب خود را انفاق نمایید، فقیر و محتاج می گردید.» لذا شما را دستور می دهد به انجام کارهای زشت، نظیر بخل و ندادن زکات و یا دادن جنس نامرغوب ولی خدا شما را وعده می دهد که اگر انفاق کنید، مغفرت و آمرزش از گناهان شامل شما خواهد شد. پس شیطان وعده فقر می دهد و خدا وعده به مغفرت و فزونی، اما شیطان مفلس است و وعده افلاس می دهد. ولی خدای تعالی توانگر است و وعده شیطان را نادیده گرفت و در آیه دیگر می فرماید:
و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة...6
در اینجا واژه مستضعف از ماده ضعف است اما چون به باب استفعال برده شده به معنای کسی است که او را به ضعف کشانده اند. البته مستضعف انواع و اقسامی دارد از جمله کسی که فقر فکری، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی دارد. از آن تعبیر به مستضعف شده است.
بدون شک جباران مستکبر قبل از هر چیز سعی می کند قربانیان خود را به استضعاف فکری و فرهنگی و سپس به استضعاف اقتصادی بکشانند تا قدرت و توانی برای آنها باقی نمانده و فکر قیام و گرفتن زمام حکومت را در دست و مغز خود نپرورانند. در طول تاریخ همه جباران چنین بوده اند. آنجا که نمی توانسته اند مردان را بکشند، مردانگی را می کشته اند و با پخش وسائل فساد، مواد مخدر، توسعه فحشا و بی بندوباری جنسی و انواع سرگرمی های ناسالم، روح شهامت و سلحشوری و ایمان را خفه نموده تا بتوانند با خیالی آسوده به حکومت خودکامه خویش ادامه دهند. اما پیامبران الهی مخصوصاً پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم سعی داشتند نیروهای خفته جوانان را بیدار و آزاد نموده و حتی به زنان درس مردانگی بیاموزند و آنان را در صف مردان در برابر مستکبران قرار دهند.

بررسی فقر از دیدگاه نهج البلاغه:

حضرت علی علیه السلام در مورد علل فقر می فرمایند:
ان الله سبحانه فرض فی الاموال الاغنیاء اقوات الفقراء فما جاع فقیر الا بما منع به غنی والله تعالی سائلهم عن ذالک 7
همانا خدای سبحان روزی فقرا را در اموال سرمایه داران قرار داده است، پس فقیری گرسنه نمی ماند جز به کامیابی توانگران و خداوند از آنان درباره گرسنگی گرسنگان خواهد پرسید

ره آورد شوم فقر

حضرت علی علیه السلام خطاب به فرزندشان محمد حنفیه سفارش نمودند: ای فرزند! من از تهیدستی بر تو هراسناکم، ازفقر به خدا پناه ببر که همانا فقر دین انسان را ناقص و عقل را سرگردان و عامل دشمنی است.8

ضرورت فقر زدائی

آن حضرت همچنین می فرمایند: خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما که از روزی خواران تو روزی خواهم و از بدکاران عفو و بخشش طلبم! مرا در ستودن آن کس که به من عطائی فرمود موفق فرما و در نکوهش آن کس که از من دریغ داشت، در صورتی که در پشت پرده اختیار هر بخشش و دریغی در دست توست و تو بر همه چیز توانائی.9

خطرات فقر برای عقل و دین و حکمت

آن حضرت می فرمایند: فقر، مرگی بزرگ است.10
و در کلام دیگری می فرماید: هر کس به فقر مبتلا گردد به چهار خصلت گرفتار شود: ضعف تعیین، نقصان عقل، سستی دین و کم حیایی. پس باید از فقر به خدا پناه برد.11

فقر حالتی اضطراری

از نظر قرآن اگر فقر برای فردی یا جمعی پیش آید باید حالتی اضطرای تلقی نمود، که لازم است به زودی رفع گردد. و نباید کسانی در جامعه اسلامی برای همیشه فقیر باشند، بلکه باید خود فرد فقیر و افراد جامعه تلاش نموده تا فقر را بزودی برطرف و از عواقب بد آن مصون بمانند.
خداوند در آیه 28 سوره توبه می فرماید: «اگر از فقر می ترسید، خداوند آن را بزودی برطرف نموده و شما را غنی می سازد.» از اینجا معلوم می گردد باید برای برطرف نمودن فقر تلاش و آن را دور نماییم و گرنه قرآن می فرمود: شما نباید بترسید و باید با فقر بسازید.
در احادیث فراوانی از فقر به خداوند پناه برده شده و این نشان دهنده آن است که شرفقر زیاد است. در کتب اهل سنت از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم استعاذه به خدا از فقر نقل شده است. از جمله پیامبر مرتب می فرمودند: «اللهم انی اعوذبک من الکفر و الفقر و عذاب القبر»
از روایت معلوم می گردد که کفر و عذاب قبر با فقر در ارتباط می باشد. چه بسا فقر اقتصادی منجر به فقر فرهنگی هم گردیده و فرد فقیر آن قدر در سختی و فشار قرار گیرد که حتی به دنبال دستورات دین و مکتب خود نتواند برود و دست به هر گناهی بیالاید و دچار هر منکر و فحشائی گردد.
حضرت علی علیه السلام خطاب به امام حسن علیه السلام می فرماید: (ای فرزندم) انسانی را که به دنبال بدست آوردن غذای خویش است سرزنش مکن زیرا کسی که قوت و غذایش فراهم نباشد، خطا و لغزشش زیاد است.12
و در جای دیگر آمده: کسی که به فقر مبتلا گشت به کمی حیا و آبرو نیز مبتلا می گردد.13
می بینیم فقر در همه زمانها مطرود و مورد تنفر بوده و اینکه باید فقر ریشه کن شود امریست ثابت.
امروزه در جهان علم و تکنولوژی یکی از مهم ترین عوامل فقر ملل عقب افتاده، در صد بالای بیسوادی و به عبارتی فقر فرهنگی می باشد که اگر بخشی از کمک های مالی صرف آموزش افراد فقیر گردد، به مراتب نتایج بهتری می دهد تا در امور مالی آن صرف گردد. در اجتماع امروز فقر از مسائل مسکن، غذا و پوشاک فراتر گردیده بلکه باید افراد فقیر اجتماع را از جهت آموزش، بهداشت و غیره غنی نمود.
ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم... بعض الذی عملوا لعهم یرجعون 14
فساد و پریشانی به کرده بد خود مردم در همه بر و بحر زمین پدید آمد تا ما هم کیفر بعضی اعمالشان را به آنها بچشانیم باش که «از گنه پشیمان» باز گردند
و یا:
و ما اصابکم مصیبة فیما کسبت ایدیکم و بعضوا عن کثیر
و آنچه از رنج و مصائب به شما رسد همه از دست اعمال زشت خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو می کند

پی نوشتها:

1- سوره فاطر، آیه 25.
2- سوره بقره ، آیه 273.
3- سوره ضحی، آیه 8.
4- سوره ضحی، آیه 7.
5- سوره بقره، آیه 268.
6- سوره قصص ، آیه 5.
7- نهج البلاغه، حکمت 328.
8- همان، حکمت 319.
9- همان، خطبه 225.
10- همان، حکمت 163.
11- اندیشه حوزه، سال هفتم، شماره 2.
12- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج72، حدیث 58.
13- همان، ج73، حدیث 58.
14- سوره روم، آیه 41.

 
شنبه 1 مهر 1391  10:54 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ابن‌سبيل

ابن‌سبيل: در راه مانده

ابن‌سبيل در لغت به كسى گفته مى‌شود كه فراوان سفر مى‌كند؛ چون با راه ملازم و همراه است.[51] برخى گفته‌اند: چون مسافر را كسى نمى‌شناسد، به راه نسبتش مى‌دهند.[52] در اصطلاح قرآنى و فقهى به مسافرى گفته مى‌شود كه در راه مانده و مالى ندارد تا به وطن خود برگردد؛ اگرچه در وطن خود بى‌نياز باشد.[53] برخى، كسى را كه عزم سفر كرده، ولى قدرت بر آن ندارد نيز داخل در گستره ابن‌سبيل دانسته‌اند[54] و بعضى، مسافر نيازمند را گرچه مهمان باشد نيز از مصاديق آن برشمرده‌اند.[55] فقيهان، شرايطى از جمله اسلام، ايمان، عدالت، مباح بودن سفر و عدم امكان استقراض را در اداى حقوق به ابن سبيل مورد بررسى قرار داده‌اند.[56] برخى ابن سبيل را ابن‌سبيل‌الله و مورد آن‌را هركسى كه در راه خدا كوشش كند دانسته‌اند؛ اگرچه در وطن بوده، و‌فقير هم نباشد.[57]
واژه‌ابن‌سبيل‌هشت‌باردرآيات26اسراء/17؛38 روم/30؛ 177 و 215 بقره/2؛ 36 نساء/ 4؛ 41 انفال/8‌؛60توبه/9 و 7 حشر/59 آمده است.

احسان و انفاق به ابن‌سبيل:

از برخى متون برمى‌آيد كه دست‌گيرى از ابن‌سبيل، پيش از اسلام نيز رايج بوده است[58] و اسلام، افزون بر امضاى آن، كمك به ابن‌سبيل را در نظام اقتصادى خويش قرار داد. قرآن كريم، نيكى به ابن‌سبيل را در كنار عبادت خداوند، پرهيز از شرك و نيكى به پدر و مادر و خويشاوندان سفارش كرده است:«واعْبُدوا اللّهَ و لاتُشرِكوا بِه شَيئًا و بِالولدين إحسنًا و بِذِى‌القُربى... وابنِ‌السَّبيلِ...» (نساء/4،36) همچنين پرداخت مال به ابن‌سبيل را در كنار ايمان به خدا و روز قيامت و كمك به ذوى‌القربى از مصاديق نيكى برشمرده است.(بقره/2،177) آيه 215 بقره/2 بر انفاق به پدر و مادر و خويشان و در راه ماندگان تأكيد كرده است: «يَسئَلونَك ماذا يُنفِقونَ قُل ما أنفَقتُم مِن خَير فَلِلولِدَينِ و الأَقرَبينَ... وابنِ‌السَّبيلِ...». درآيه 26اسراء/17 و آيه 38روم/30 به اداى حقّ ابن‌سبيل سفارش شده است. علاّمه طباطبايى مى‌گويد: از آن‌جا كه آيه 26 اسراء / 17 از سوره‌هاى مكّى است، دادن حقوق خويشان، مسكينان و در راه ماندگان از احكامى است كه پيش از هجرت در مكّه تشريع شده است؛[59] البتّه عدّه‌اى با استناد به بعضى روايات كه بخشيدن فدك به حضرت فاطمه را پس از نزول اين آيه دانسته‌اند، آن را از آيات مدنى‌مى‌دانند.

ابن‌سبيل از مستحقّان زكات:

ابن سبيل در آيه 60 توبه/ 9 از مستحقّان زكات* شمرده شده است: «إنَّمَا الصَّدقتُ لِلفُقراءِ والمسكينِ... وَ ابنِ‌السَّبيلِ...» . با توجّه به ذيل آيه  (فريضةً من الله) مى‌توان گفت: آيه مربوط به زكات واجب است و امّا زكات مستحب را از آيات احسان و انفاق و اداى مال به ابن‌سبيل مى‌توان استفاده كرد.در آيه ديگرى مى‌فرمايد: «لَيسَ البِرَّ أن تُوَلّواوُجوهَكم قِبَلَ‌المَشرِقِ والمَغرِبِ و لـكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخرِ... و ءاتَى المالَ على‌حبّهِ ذَوِى‌القُربى... وَابنَ‌السَّبيلِ...». (بقره/2،177) برخى گفته‌اند: اين آيه را نمى‌توان بر زكات حمل كرد؛ زيرا در ادامه آيه، زكات به طور مستقل مطرح شده است.[60]

ابن‌سبيل از مستحقّان خمس:

درآيه 41انفال/8‌، يك پنجم غنايم براى خدا و پيامبر و خويشاوندان [او]و يتيمان و بينوايان و درراه‌ماندگان دانسته شده است «وَاعلَموا أنّما غَنِمتم مِن شىء فأنّ للّهِ خُمُسَه و لِلرّسولِ و لِذى القربى و اليتمى و المسكينِ و ابنِ‌السبيلِ...». (انفال/8‌،41)
بنابر نظر مفسّران و فقيهان شيعه، قسمتى از خمس* كه به ابن‌سبيل داده مى‌شود مخصوص درراه‌ماندگان خاندان پيامبر است
[61] كه خداوند آن را عوض زكات براى آن‌ها قرار داده؛ ولى مفسّران و فقهاى اهل‌سنّت، اين قسمت از خمس را به هر مسافر در راه مانده‌اى (اعمّ از سادات) متعلّق مى‌دانند.[62] طبرى و زمخشرى رواياتى را از امام سجاد و حضرت على(عليهما السلام)نقل كرده‌اند كه نظر شيعه را تأييد مى‌كند.[63]

ابن‌سبيل از مستحقّان فىء:

طبق آيه «ما‌أفاءَ اللّهُ على رَسولِه‌مِن‌أهلِ‌القُرى فَلِلّه و لِلرَّسولِ و لِذى القُربى واليَتمى والمَسكينِ وابنِ‌السَّبيلِ...» (حشر/59‌،7) ابن‌سبيل، يكى از موارد مصارف شش‌گانه فى*ء است. مفسّران و فقيهان در اين كه آيا مقصود آيه، يتيمان، مستمندان و در راه ماندگان از عموم مردم است يا از خاندان پيامبر، اختلاف نظر دارند. به نظر مفسّران اهل‌سنّت[64] و برخى از مفسّران شيعه،[65] مقصود، يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان عموم مردم است؛ ولى برخى مفسّران شيعه گفته‌اند: يتيمان، مستمندان و در راه‌ماندگان اهل*بيت(عليهم السلام)منظور است.[66]

منابع:

احكام القرآن، جصّاص؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير القمى؛ تفسير نمونه؛ ثمارالقلوب؛ جامع‌البيان عن تاويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جواهر الكلام؛ الروضة‌البهيّه فى شرح اللمعة الدمشقيه؛ غياث اللغات؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فقه القرآن، راوندى؛ الكشّاف؛ كنزالعرفان؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ مختلف الشيعه؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النهاية فى غريب الحديث و الاثر.
محمّد سحرخوان




[51] النهايه، ج2، ص‌338، «سبل».
[52] غياث اللغات، ص‌19، «ابن‌السبيل».
[53] قمى، ج‌1، ص‌327؛ لسان‌العرب، ج‌6‌، ص‌163، «سبل».
[54] احكام‌القرآن، ج2، ص281؛ الروضه، ج1، ص171؛ جواهر، ج‌15، ص‌373.
[55] جامع‌البيان، مج4، ج‌5‌، ص117؛ مجمع البيان، ج3، ص72؛ مختلف الشيعه، ج‌3، ص‌81‌.
[56] كنزالعرفان، ج‌1، ص‌237؛ جواهر، ج‌15، ص‌373.
[57] الفرقان، ج‌10 و 11، ص‌184.
[58] ثمارالقلوب، ص‌267.
[59] الميزان، ج‌13، ص‌81‌.
[60] مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌477.
[61] همان، ج4، ص‌835‌؛ فقه‌القرآن، ج1، ص‌243؛ مختلف الشيعه، ج‌3، ص‌201.
[62] احكام القرآن، ج‌3، ص‌91؛ جامع‌البيان، مج‌6‌، ج‌10، ص‌12.
[63] جامع‌البيان، مج‌6‌، ج‌10، ص‌11؛ الكشّاف، ج‌2، ص‌222.
[64] جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌49؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص391؛ قرطبى، ج‌18، ص‌10.
[65] نمونه، ج‌23، ص‌506‌.
[66]
التبيان، ج9، ص564‌؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌391؛ الميزان، ج19، ص‌204.

 

شنبه 1 مهر 1391  10:55 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زكات و كاهش فقر در جهان اسلام

زكات و كاهش فقر در جهان اسلام

نويسنده: دكتر طيب زين‏العابدين
مترجم: محمدعباس‏پور

 

مقدمه

زكات سومين ركن اسلام است كه شخص را پس از اقرار به يگانگى خدا و به جا آوردن نماز در زمره امت اسلام قرار مى‏دهد. خداوند مى‏فرمايد:
فان تابوا واقاموا الصلوة واتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين (توبه/ 11)
«پس اگر توبه كردند و نماز بجا آوردند و زكات دادند، برادران دينى شما هستند.»
در كتابهاى فقهى، بسيارى از احكام زكات آمده است; از جمله منابع زكات، مقدارى كه بايد پرداخت، موارد مصرف آن و غيره. اقتصاددانان مسلمان به اهميت اقتصادى و اجتماعى زكات در زندگى فقرا اولويت مى‏دهند. چندان كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده است هدف اصلى فرمان به زكات، كاهش فقر در جامعه است. زمانى كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله معاذبن‏جبل را به يمن فرستاد به وى فرمود: «به آنها بگو كه خداوند صدقه را بر ثروت ايشان قرار داده است تا از ثروتمندانشان گرفته و به فقرايشان داده شود.» (1) خداوند اين وظيفه را به عهده حاكمان مسلمان قرار داده است، چون توانايى بيشترى براى انجام آن دارند. از اين‏رو نقش زكات در كاهش فقر را نمى‏توان كم‏اهميت دانست. قبل از بحث درباره اين كه زكات چگونه فقر را كاهش مى‏دهد، شايسته است ابتدا نظر اسلام درباره فقر، در مقايسه با ديدگاه سنتى غرب، ميزان فقر در جهان و در جهان اسلام، و چگونگى روش غرب در حل مساله فقر در برابر اسلام را به اختصار بيان كنيم.

نظر اسلام درباره فقر

اسلام به فقر به ديده امتحان وفادارى انسان به خالق خود و يك مصيبت ترسناك مى‏نگرد:
ولنبلونكم بشى‏ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال و الانفس والثمرات وبشر الصابرين (بقره /155)
«البته شما را به اندكى ترس و گرسنگى و بينوايى و بيمارى و نقصان در محصول مى‏آزماييم و شكيبايان را بشارت ده.»
فقر بلايى است كه شيطان با آن انسانها را مى‏ترساند، حال آن كه خداوند بخشش و مال و ثروت به آنها وعده مى‏دهد. (2) در همان زمان رهايى از ترس و گرسنگى نعمتى است از جانب خداوند كه شايسته شكرگزارى و پرستش است. قرآن مى‏فرمايد:

فليعبدوا رب هذا البيت الذى اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف (قريش/4-3)
«پس بايد پروردگار اين خانه را بپرستند، آن كه به هنگام گرسنگى طعامشان داد و از ترس در امانشان داشت‏».
اسلام به فقر به عنوان يك مساله مذهبى و اجتماعى نگاه مى‏كند كه انسان را به ذلت، گناه، و جنايت مى‏كشاند، به همين دليل است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله از آن به خدا پناه مى‏برد:

تعوذوا بالله من الفقر والقلة والذلة... (3)
«خدايا از فقر، كمبود و پستى به تو پناه مى‏آورم.»
فقر ممكن است‏حتى به كشتن فرد بى گناه انجامد. قرآن مى‏فرمايد:

ولاتقتلوا اولادكم خشية املاق نحن نرزقهم واياكم ان قتلهم كان خطا كبيرا (اسراء /31)
«فرزندان خود را از بيم درويشى مكشيد. ما هم شما را روزى مى‏دهيم و هم ايشان را. كشتنشان خطاى بزرگى است.»
پيامبرصلى الله عليه وآله فقر را به كفر مربوط مى‏سازد:
كاد الفقر ان يكون كفرا. (4)
«فقر تقريبا شبيه عدم اعتقاد به خداست.»
بنابراين فقر نسبت‏به عقايد و اخلاق بشر و نيز براى امنيت و ثبات جامعه يك تهديد به‏شمار مى‏رود. بنابراين بر جامعه و حكومت لازم است‏به منظور ايجاد كردن يك جامعه سالم با فقر به عنوان يك تهديد اجتماعى با استفاده از تمام امكانات موجود، مقابله كنند.
نظر سنتى غرب درباره فقر

نظريه سرمايه‏دارى سنتى ادعا مى‏كرد كه اگر قرار است پيشرفت صورت گيرد، زندگى اقتصادى بايد صرفا با روند طبيعى عرضه و تقاضاى بازار تنظيم شود. فقر خود براى بهبود شخصيت فرد انگيزه‏اى در وى ايجاد مى‏كند، در حالى كه ضمانت وسايل بقا، آن انگيزه را از بين مى‏برد. به اين ترتيب فقر به عنوان بهاى لازم براى رشد و پيشرفت اقتصادى پذيرفته شد. در اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم، مفهوم سرنوشت‏بر مذهب پروتستان حاكم شد. موفقيتهاى مادى نشانه آن است كه شخص مورد عنايت‏خداست و شكست‏به عنوان "خواست‏خدا" قلمداد مى‏شد كه نمى‏بايست در مقابل آن چون و چرا كرد. (5) داروينيستهاى اجتماعى در اواخر قرن نوزدهم وجود فقر را بر مبناى عبارت مشهور «بقاى اصلح‏» توجيه مى‏كردند; يعنى، دليل آن كه عده‏اى در پله پايين نردبان اجتماعى‏اند آن است كه آنان توان درگير شدن با مسايل اجتماعى را ندارند و يا براى اين كار مناسب نيستند. «كمك به آنها نابودى شان را كند و در نتيجه روند پيشرفت را كند مى‏كند.» (6) اين نگرش جبرى و استكبارى نسبت‏به فقرا در اواخر قرن نوزدهم و ابتداى قرن بيستم، زمانى كه تفكر سوسياليستى با دعوت براى توزيع مساوى ثروت و طغيان عليه استثمار فقرا توسط ثروتمندان ظاهر شد، شروع به تغيير كرد. كارگران كم درآمد در تعدادى از مراكز شهرى بخصوص در فرانسه و آلمان برخى آشوبهاى اجتماعى به راه انداختند. كارگران كشورهاى صنعتى با به دست آوردن حق راى، تشكيل اتحاديه‏هاى صنفى، مذاكره درباره افزايش دستمزد، بهبود شرايط كار و حق اعتصاب، دولت را وادار كردند تا اقدامهايى براى بهبود اوضاع طبقه فقير انجام دهد. تا اواخر جنگ جهانى دوم كه شهرها خراب و بيكارى زياد شد، امنيت اجتماعى فقرا در تمام كشورهاى اروپايى تبديل به يكى از سياستهاى مهم شد.

ميزان فقر در جهان

از دهه شصت‏سازمانهاى اقتصادى و اجتماعى بين‏المللى مثل بانك جهانى، صندوق بين‏المللى پول، سازمان كشاورزى و خواربار (FAO) ، سازمان بهداشت جهانى، يونيسف ,(UNICEF) اداره بين‏المللى كار و غيره به موضوع فقر، علل آن، نقاط رواج آن و طريقه كاهش آن علاقه‏مند بوده‏اند. فقر پديده‏اى پيچيده و داراى ابعاد بسيارى است و پيداكردن تعريفى مناسب براى تمام جوامع را مشكل مى‏سازد. جوامع مختلف فرهنگها و معيارهاى متفاوتى براى زندگى دارند، بنابراين تجويز حداقل نيازهاى عمده يك فرد در تمام جوامع كار آسانى نيست. با اين همه، گزارش توسعه جهانى (1982) فقر را به اين صورت تعريف مى‏كند: «وضعيتى از زندگى كه سوء تغذيه، بى سوادى و بيمارى از مشخصه‏هاى بارز آن است و خارج از تعريف معقول كمال انسانى است. با وجود اين، فقر در يك جامعه خاص و در يك زمان خاص اغلب به نسبت ميانگين استاندارد زندگى تعريف مى‏شود.» (7)
بانك جهانى در گزارش سال 1990 خود به منظور تعيين خط فقر رقم جهانى 370 دلار را براى هر شخص در سال پذيرفته است تا بهاى حداقل كالرى مصرف شده و ديگر نيازمندى‏هاى حياتى را به دست آورد. آنها كه درآمدشان كمتر از اين حد است فقير و آنهايى كه پايين‏تر از 275 دلار است‏بسيار فقيرند. اين ارقام بر اساس قيمتهاى سال 1985 در برخى از كشورها با درآمد متوسط پايين تخمين زده شده است. مثل بنگلادش، مصر، هند، اندونزى، كنيا، مراكش، و تانزانيا. (8) اين گزارش بر اساس اين ارقام ذكر مى‏كند كه‏33 درصد جمعيت جهان سوم فقيرند و هيجده درصد بسيار فقيرند.
پيآمدهاى فقر، وسيع و گوناگون‏اند. به همراه نگرانيهاى اقتصادى، اثرهاى اجتماعى و فيزيكى بسيارى در خانواده‏هاى فقير پديدار مى‏شود. گزارش سال 1995 يونيسف متذكر مى‏شود كه چهارده ميليون كودك هر سال به دليل بيمارى و سوء تغذيه مى‏ميرند و بيست تا سى درصد كودكان در كشورهاى زير صحراى آفريقا قبل از رسيدن به پنج‏سالگى مى‏ميرند; اين درصد در هند 12 و در افغانستان 25 است در حالى كه در ايالات متحده يك درصد است. اين گزارش در مورد سوء تغذيه مى‏گويد كه اغلب جمعيت كشورهاى زير صحراى افريقا كالرى لازم براى فعاليتهاى معمولى را به دست نمى‏آورند و اين كه بين 30 تا 60 درصد كودكان اتيوپى به دليل فقر غذايى دچار رشد ديرهنگام هستند. در پاكستان از هر چهار كودك يك تن به دليل فقر غذايى كم وزن به دنيا مى‏آيد در حالى كه در بنگلادش اين عدد يك نفر از هر دو بچه است. (10) در نتيجه سوء تغذيه و كمبود خدمات پزشكى، اختلاف بزرگى در متوسط انتظار زندگى در اروپا (77 سال) و كشورهاى فقيرى مثل يمن و بنگلادش (53 سال) مشاهده مى‏كنيم (11) . بررسيهاى متعدد انجام شده در بين فقرا فت‏شديد ثبات خانواده، بيمارى روحى و انواع رفتارهاى غير اجتماعى مثل جنايت و خطاكارى را نشان داده است. بى‏تفاوتى، بى‏عاطفگى، اعتقاد به جبر و تفويض براى توصيف دورنماى طبقه فقير استفاده مى‏شود. زندگى خانواده ممكن است پر از ترس، وحشت و خشونت‏باشد. بچه‏ها نوعا از نظر عاطفى و جسمى عقب مانده بزرگ مى‏شوند; اين وضعيتى است كه موجب تكرار چرخه زندگى والدين مى‏شود (12) .
به سبب شدت فقر در جهان سوم و پيامدهاى جدى آن بر ثبات سياسى، توسعه اقتصادى و روابط بين‏المللى، سازمانهاى ملل متحد - بخصوص بانك جهانى و صندوق بين المللى پول- علاقه‏مند به بررسى مشكل فقر و ارائه راه حل‏هايى براى مقابله با آن هستند. كنفرانس ملل متحد درباره توسعه اجتماعى كه در كپنهاگ در مارس 1995 برگزار شد شاهدى بر توجه جهانى به مساله فقر است.

راهبردهاى سازمانهاى بين‏المللى براى مقابله با فقر

تا پايان دهه شصت، نظريه جديد در ميان سازمانهاى بين المللى اين بود كه بهترين استراتژى براى مقابله با فقر بهبود رشد اقتصادى در كشورهاى در حال توسعه است كه از طريق تحكيم زيرساختار اقتصادى، تشويق به سرمايه گذارى، آزادسازى اقتصاد و بالا بردن خودكفايى در توليد حاصل مى‏شود. اين نظر بر اين باور است كه درآمد حاصل از افزايش توليد ناخالص ملى به يك يا چند طريق به نفع تمام بخشهاى جامعه است كه به مرور زمان منجر به كاهش فقر خواهد شد. اين امر به دليل برخى از مطالعات اخير لزوما صحيح نيست; اين مطالعات نشان داده است فقر ممكن است‏حتى به رغم رشد اقتصادى زياد، افزايش يابد، آن چنانكه در مورد برخى از كشورهاى امريكاى لاتين در طول دهه هشتاد رخ داد. (13)
دكتر محبوب الحق، دبير بخش برنامه‏ريزى خطمشى بانك جهانى (82-1970) و نايب‏رئيس برنامه‏ريزى و توسعه در پاكستان (88 -1982) گفته است كه مشخص شده رشد اقتصادى بجز در بخش شهرى مدرن و در ميزانهاى بسيار بالاى رشد توليد ناخالص ملى براى توده‏ها خودبه‏خود منافع توده‏ها را تامين نمى‏كند. وى همچنين اضافه كرد كه «ستايش بى حد از رشد توليد ناخالص ملى و خود كفايى توليدى مدت زيادى است پايان يافته است، حتى مدافعان سر سخت رشد اقتصادى حداقل واقعيتهاى عدالت اجتماعى و توزيع را به طور رسمى مى‏پذيرند.» (14) يك استاد راهنماى خطمشى و مديريت دولتى نوشت كه «فقر در كل جهان كاملا در حال رشد است و همانند يك مرض مسرى خزنده گسترش مى‏يابد. حتى جوامع ثروتمندى مثل ايالات متحده هيچ راه حل مؤثرى براى مشكلات مزمن هسته‏هاى فقر، پيدا نكرده‏اند.» (15)
در پى عدم توفيق رويكرد رشد اقتصادى براى كاهش دادن فقر، سازمانهاى بين المللى، راهبرد قبلى خود را اصلاح كردند. گزارش توسعه جهانى (1990) رويكردى دوگانه را براى كاهش فقر توصيه كرده است:
1- رشد زياد و كافى نيروى كارگرى بر اساس انگيزه‏هاى مناسب بازار، زير ساخت فيزيكى، مؤسسات و تغييرات و نوآوريهاى فن‏آورانه.
2- فراهم آوردن خدمات اجتماعى كافى از جمله تعليم و تربيت ابتدايى، مراقبتهاى مهم بهداشتى و خدمات برنامه‏ريزى خانواده.
با اين همه، اين گزارش - تا حدى محجوبانه - اضافه مى‏كند كه «انتقال پول براى كمك به كسانى كه غير از اين صورت كمكى نمى‏گيرند، ضرورى است: افراد خيلى‏فقير، بيمار، سالمند و شبكه‏هاى سالم بايد مورد حمايت قرار گيرند تا از افرادى كه نمى‏توانند ضربه‏هاى كاهش درآمد را تحمل كنند حمايت كنند.» (16) اين گزارش حدس مى‏زند كه اين استراتژى - اگر دنبال شود - فقر را تا سال 2000 از يك ميليارد نفر به 825 ميليون نفر كاهش خواهد داد. (17) آمار و ارقام سازمان ملل در كنفرانس خود درباره توسعه اجتماعى (كپنهاگ، 1995) نشان مى‏دهد كه اندازه فقر نسبت‏به سال 1985، دويست ميليون نفر افزايش يافته و به‏3/1 ميليارد نفر رسيده است (520 ميليون نفر در آسياى جنوبى، 300 ميليون نفر در كشورهاى زير منطقه صحرا، 182 ميليون نفر در امريكاى لاتين،169 ميليون نفر در آسياى جنوب شرقى،117 ميليون نفر در آسياى شرقى،13 ميليون نفر در جهان عرب.) (18) ذكر اين نكته جالب است كه گزارش بانك جهانى اهميت فراهم آوردن يك شبكه سالم براى افراد ضعيف اجتماع را پذيرفته است. اما اسلام اين حقيقت را يكهزار و چهارصد سال قبل زمانى كه فرمان به زكات داد، تشخيص داد.

ميزان فقر در جهان اسلام

تصويرى كه آمار سازمانهاى بين‏المللى در مورد فقر و توسعه انسانى ترسيم كرده است، جهان اسلام را در ميان ملتهاى بسيار عقب‏مانده قرار مى‏دهد. تمام گزارشها و مطالعات مؤيد اين نكته است كه فقر بر كشورهاى زير منطقه صحراى افريقا و آسياى جنوبى حاكم است. اگر ما كشورهاى عضو سازمان كنفرانس اسلامى (52 كشور) را نمايندگان جهان اسلام بدانيم، مى‏بينيم كه بيست و پنج تاى آنها جزء پنجاه و شش كشور بسيار فقير از منطقه زير صحراى افريقا و آسياى جنوبى به شمار مى‏روند. در ميان پنجاه كشور اولى كه در راس توسعه انسانى در جهان قرار دارند، تنها يك كشور يعنى برونئى وجود دارد كه در جهان اسلام كمترين جمعيت را داراست، و در ميان پنجاه كشورى كه در پايين فهرست توسعه انسانى مى‏باشند تعداد23 كشور مسلمان وجود دارد كه يازده تاى آنها در كل جهان بسيار عقب افتاده‏اند. اگر چه اين آمار براى چندين كشور مسلمان ناقص است، گزارش توسعه انسانى (1994) تخمين مى‏زند كه 185 ميليون نفر در كشورهاى سازمان كنفرانس اسلامى وجود دارند كه در فقر مطلق به سر مى‏برند، يعنى‏26 درصد جمعيت كل اين كشورها. (19) از آنجا كه اين آمار در مورد تمام كشورها كامل نيست، تصوير حقيقى حتى بدتر خواهد بود. بنابراين وضعيت فقر در جهان اسلام بخصوص در آسياى جنوبى و منطقه زير صحراى افريقا تا سالهاى زيادى ادامه خواهد يافت. حال چاره‏اى كه اسلام براى مشكل فقر مى‏انديشد، چيست؟ و زكات چه نقشى را ممكن است در كم كردن اين مشكل ايفا كند؟

چاره فقر در اسلام

اسلام به فقر به عنوان يك مشكل اجتماعى خطرناك مى‏نگرد كه انسان را به امتحانى مى‏كشاند كه وى را از دين روى‏گردان مى‏كند و هويت و ماهيت وى را به مخاطره مى‏اندازد. فقر تهديدى بالقوه براى صلح و ثبات جامعه است. مقاصد و اهداف شريعت در حفظ ايمان، روح بشرى، سلاله، اموال و فكر و انديشه با فقر به انجام نمى‏رسد. اين اهداف تامين نيازهاى مهم بشر همانند خوراك، پوشاك، مسكن و ازدواج را مى‏طلبد به طورى كه احتمال اين كه افراد به تجاوز از حدود مذهب و اخلاق كشانده شوند، وجود نداشته باشد. اسلام به حكومت و جامعه دستور مى‏دهد كه در سؤوليت‏حذف فقر از جامعه سهيم شوند. قرآن و سنت پيامبرصلى الله عليه وآله، در درون كليت وحى كه براى هر مكان و زمانى نازل شده، روشها و وسايل انجام يافتن اين مسؤوليت را تعيين كرده‏اند. هدف فلسفه اقتصادى اسلام قبل از هر چيز عبارت است از حذف فقر با برآوردن نيازهاى اساسى انسان، تنگتر كردن شكاف بين فقرا و ثروتمندان و توسعه منابع خاكى براى رفاه انسان كه هر چيزى در آسمان و زمين مسخر اوست. اسلام در محدوده فلسفه اقتصادى خود راههاى بسيارى براى حل مشكل فقر انديشيده است. برخى از اين راهها مربوط به حكومت، و برخى ديگر برعهده جامعه و برخى ديگر وظيفه مشترك حكومت و جامعه است. قبل از بحث درباره زكات، معرفى برخى از وسايل ديگرى كه اسلام براى روبرو شدن با فقر به كار برده است، مفيد است، زيرا نقش زكات را بايد در سيماى كلى راه حل اسلام در اين باره ديد.

الف - نقش حكومت

اسلام افراد را به امرار معاش با كار سفارش مى‏كند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: «هيچ‏كس غذايى بهتر از غذايى كه با دسترنج‏خود تهيه كرده است نمى‏خورد. داوود پيامبرعليه‏السلام عادت داشت از دسترنج‏خويش بخورد.» (20) بر حكومت لازم است كه شهروندان خود را در پيدا كردن كارهايى كه در آنها تخصص دارند كمك كند. پيامبرصلى الله عليه وآله به مردى از انصار مدينه كه براى دريافت كمك گدايى مى‏كرد دستور داد تا تبرى به دست آورد و هيزم بشكند و خرجى خانواده خود را درآورد. (21) از حكومت مدرن اسلامى انتظار مى‏رود كه فرصت كار را براى تمام افراد تواناى خود با بهبود بخشيدن به توسعه اقتصادى و تعليم و تربيت افراد براى شغلهاى متعدد مورد نياز در بازار كار فراهم آورد. اسلام همچنين به حاكم توصيه مى‏كند كه درآمدهاى فعاليتهاى اقتصادى را به تساوى تقسيم كند تا ثروت ملت صرفا در ميان طبقه ثروتمند جامعه در گردش نباشد. قرآن مى‏گويد:

وما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول ولذى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل كى لايكون دولة بين الاغنياء منكم... (حشر/7)
«آن غنيمتى كه خدا از مردم قريه‏ها نصيب پيامبرش كرده است از آن خداست و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و مسافران در راه مانده، تا ميان توانگرانتان دست‏به دست نشود.»
از آنجا كه آزادى فعاليت اقتصادى به سود ثروتمندان است، بايد از طريق عدالت اجتماعى اين امر متعادل شود. براى رسيدن به اين هدف حكومت مى‏تواند از طريق‏اولويت دادن به فقرا در خط مشى‏هاى اقتصادى و مالى خود و نيز از طريق سرمايه گذارى سنجيده در مناطق فقيرنشين فعاليتهاى اقتصادى خود را پيگيرى كند. جهان اسلام از توزيع بى‏تناسب ثروت بين كشورها و در داخل كشورها رنج مى‏برد، اما اسلام براى كمك به بخش فقيرتر، دعوت به كم كردن اين شكاف مى‏كند.
اسلام همچنين به حكومت‏سفارش مى‏كند تا تمام معامله‏هاى غير منصفانه و زيان‏بخش به حال جامعه، مثل وامهاى بهره‏دار، فروش مواد الكلى و مخدر، احتكار نيازمنديهاى اساسى، حق انحصارى، فريب در معاملات و غيره را ممنوع كند. حكومت‏بايد از حقوق اموال، اجراى قراردادها و توافقنامه‏ها و قانونى بودن تمام معاملات حمايت كند. بايد هر كسى كه حقوق ديگران را به هر بهانه‏اى پايمال مى‏كند، تنبيه كند. چنين حمايتى معمولا براى اعضاى ضعيفتر جامعه سودمند است. از طرف ديگر حكومت مسؤول هر فرد زيردست‏يا ناتوانى است كه حامى ندارد و يا هر فرد نيازمندى است كه كمكى دريافت نمى‏كند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در مورد شهادت جعفربن ابى‏طالب (در جنگ موته) كه از خود كودكانى به جا گذاشته بود، فرمود: «من در اين دنيا و آن دنيا محافظ آنها هستم. حاكم حافظ كسانى است كه هيچ حامى ندارند.» بخارى اين حديث را از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل مى‏كند: «من نسبت‏به انسان مؤمن از خود او مسؤول‏ترم به طورى كه اگر مديون فوت كند و هيچ مالى نداشته باشد كه از آن مال دين وى پرداخت‏شود، وظيفه من است تا دين او را بپردازم. » (22) از آنجا كه هدف اسلام برآوردن نيازهاى اساسى افراد است، وظيفه حاكم است تا چنانچه زكات به تنهايى براى رسيدن به آن مقاصد خاص كافى نباشد، مالياتهاى بيشترى از ثروتمندان بگيرد. امام ترمذى از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نقل مى‏كند كه فرمود: «همانا بر ثروت حقوقى غير از زكات وجود دارد» سپس پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اين آيه از قرآن را تلاوت فرمود:

ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب ولكن البر من آمن بالله واليوم الآخر والملئكة والكتاب والنبيين و اتى المال على حبه ذوى القربى واليتامى والمساكين وابن‏السبيل والسائلين وفى الرقاب واقام الصلوة واتى الزكوة والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين فى الباساء والضراء وحين الباس... (بقره /177)
«نيكى آن نيست كه روى خود به جانب مشرق و مغرب كنيد، بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و روز واپسين و فرشتگان و كتاب خدا و پيامبران ايمان آورد. و مال خود را، با آنكه آن را دوست دارد به خويشان و يتيمان و درماندگان و مسافران و گدايان و دربند ماندگان ببخشد. و نماز گزارد و زكات بدهد و آنان كه در بينوايى و بيمارى و به هنگام جنگ صبر مى‏كنند...».
ابن حزم، فقيه مشهور، اين نكته را بيان مى‏كند: «وظيفه ثروتمندان تمام كشورهاست تا از فقرا مراقبت كنند. امام مجبور بود اين وظيفه را در صورتى كه زكات براى كمك به فقرا كافى نمى‏بود بر عهده ثروتمندان بگذارد.» (23) امام جوينى مى‏گويد:«اگر چنين اتفاق بيفتد كه با تمام تلاش ممكن زكات نياز فقرا را برطرف نكند، وظيفه امام است تا از باقيمانده نيازمندان به عنوان اولين اولويت‏خود مراقبت كند، زيرا كل جهان نمى‏تواند ضررى را كه متوجه يك فرد فقير از جانب مسلمانان شده است، جبران كند.» (24)
× آمار نمايه توسعه انسانى از منبع زير گرفته شده است:
Human Development Report, 1994, UNDP
اندازه جمعيت و درآمد سرانه از منبع زير اخذ شده است:
World Development Report, 1994.
متوسط درآمد سرانه قطر، بحرين، سوريه و يمن مربوط به سال 1991 است و سومالى مربوط به سال 1990 است، ليبى و سودان مربوط به سال 1988، لبنان سال‏1987، عراق‏1989 و آلبانى‏1986 مى‏باشد.
×× بقيه اطلاعات از منبع زير است:
Europa Publications, The Middle East and North Africa 1994
××× قزاقستان و ازبكستان در سازمان كنفرانس اسلامى به صورت ناظر شركت كردند. فلسطين و زنگبار عضو هستند ولى هيچ اطلاعاتى در مورد آنها در دسترس نيست.
ب - نقش جامعه

اسلام در رفع فقر، بيشتر بر نقش جامعه تاكيد دارد تا نقش حكومت، زيرا از جامعه مى‏خواهد كه پرداخت زكات يك عمل عبادى داوطلبانه باشد تا روابط برادرانه را بين مؤمنان استحكام بخشد و دليل ديگر اين كه جامعه از حكومت‏به نيازمندان نزديك‏تر است. اسلام با هدفى كه در اين‏باره دارد به مسلمان فرمان مى‏دهد تا از خويشاوندان نزديك خود مراقبت كند. حضرت پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: «دست دهنده بالاترين دست است و از وابستگان خود شروع كنيد; مادر، پدر، خواهران و برادرانتان و سپس نزديكترين خويشانتان.» (25) امام ابوحنيفه بر مسلمانان فرض دانسته است تا از خويشاوندان نيازمند نزديك خود حتى اگر كافرند حمايت كنند. (26) به حاكم اجازه داده مى‏شود تا پرداخت مقدار معينى پول را از سوى افرادى كه از حمايت افراد نيازمند در ميان خويشاوندان نزديك خود امتناع مى‏كنند، بخصوص والدين و برادران و خواهران صغيرش، مقرر دارد. قوانين ارث وسيله‏اى است‏براى توزيع ثروت در ميان دايره وسيعى از خويشاوندان. اسلام توجه خاصى به خويشاوندان، همسايگان و افراد گرسنه دارد. حضرت پيامبرصلى الله عليه وآله آن قدر كمك به همسايگان را توصيه مى‏فرمود كه صحابه گمان كردند كه همسايه نيز سهمى از ميراث همسايگان ثروتمند دارد. (27) پيامبرصلى الله عليه وآله همين‏طور در مورد گرسنگان هشدار مى‏دهد كه: «اگر شخصى گرسنه بخوابد، تمام مردم آن محل در اين‏باره مسؤولند كه عهد خداوند را رها كرده‏اند.» (28) اما روش مهمى كه اسلام به وسيله آن تلاش مى‏كند تا فقر را از جامعه بزدايد، زكات است زيرا هدف آن در اولين مرحله فقر است و زكات از سوى بخش عظيمى از افراد كه صاحب نصاب هستند پرداخت مى‏شود. بعلاوه حكومت مسؤول برنامه ريزى براى جمع‏آورى و توزيع زكات است.

نقش زكات در رويارويى با فقر

زكات بر اين فلسفه روشن اسلامى مبتنى است كه مالك واقعى ثروت خداست و اين كه مالكيت صرفا به انسانها سپرده شده است تا از آن ثروتى كه به دست آورده‏اند استفاده كنند. قرآن مى‏فرمايد:
وانفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه... (حديد/7)
«و از آن مال كه به وراثت‏به شما رسانده است، انفاق كنيد.»
اسلام براى افزايش ثروت افراد با توجه به رفاه كل جامعه مقررات خاصى تعيين كرده است. تمام مخلوقات آفريده‏هاى خدايند و او روزى دهنده آنان است و اين است علت آن كه وى به مؤمنان دستور مى‏دهد تا مراقب نيازمندان و فقرا باشند. از اين ديدگاه كلى زكات براى از بين بردن فقر واجب شده است. جالب توجه است ذكر كنيم كه كشورهاى بسيار پيشرفته در غرب تا اولين ربع قرن بيستم در مورد اجراى يك نظام فراگير امنيت اجتماعى فكرى نكرده بودند. «حتى اكنون به نظر مى‏رسد احساس كلى اين باشد كه اين نعمتى است كه صرفا كشورهاى بسيار ثروتمند مى‏توانند از آن بهره ببرند.» (29) مسلمانان به دليل ماهيت مذهبى زكات از زمان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله تا كنون به پرداخت آن ادامه داده‏اند. در جهان اسلام شش كشور وجود دارد كه زكات را بر اساس قانون جمع‏آورى مى‏كنند: يمن، عربستان سعودى، ليبى، سودان، پاكستان و مالزى، در حالى كه هفت كشور ديگر مؤسسات خاصى براى جمع‏آورى زكات بصورت داوطلبانه ايجاد كرده‏اند يعنى مصر، اردن، كويت، ايران، بنگلادش، بحرين و عراق. (30) تقريبا در هر كشورى كه در آن تعداد زيادى از مسلمانان وجود دارند، برخى مساجد يا سازمانها يا افراد مسؤوليت جمع‏آورى و توزيع زكات را بر عهده دارند. خصوصيت ديگر زكات آن است كه كاملا مشخص شده از چه كسى بايد گرفته شود و به چه كسى بايد داده شود. دولت وقت نمى‏تواند هر طور كه مى‏خواهد زكات را به مصرف برساند.
از آن جا كه مهمترين مورد مصرف زكات فقرا هستند، و خطمشى توصيه شده در مطالعات معاصر مشخص مى‏كند كه براى از بين بردن كامل فقر، «هر كشور نيازمند يك شبكه ايمنى اجتماعى مناسب براى جذب افرادى است كه از بازار كار اخراج مى‏شوند.» (31) زكات به دليل ماهيت ثابت و هميشگى خود به حكومت اجازه مى‏دهد تا نوعى راهبرد دراز مدت را در مقابله با فقر بنا نهد. در مصرف زكات، اولويت‏بايد به فقراى همان منطقه‏اى داده شود كه از آنجا زكات جمع‏آورى شده است. اين حكم احساس مطلوبى از همبستگى بين فقرا و ثروتمندان آن ناحيه ايجاد مى‏كند. زكات بر خلاف ماليات، بين افرادى كه زكات را مى‏پردازند و آنهايى كه آن را جمع‏آورى و توزيع مى‏كنند اختلاف ايجاد نمى‏كند و با پايين‏ترين هزينه جمع‏آورى مى‏شود. حتى در مورد جمع‏آورى قانونى آن، اكثر عاملان، كار خود را داوطلبانه انجام مى‏دهند. چون زكات به طور سالانه از سرمايه برداشت مى‏شود باعث تشويق سرمايه گذارى مى‏شود; در غيراين‏صورت سرمايه بتدريج‏با كم كردن زكات از بين مى‏رود.

تعريف فقر

فقها تعاريف متفاوتى براى دو گروه اشخاص تهيدست ارائه كرده‏اند: فقرا و مساكين. اين دو كلمه در ابتداى آيه‏اى از قرآن آمده‏اند كه افراد مستحق دريافت زكات را ذكر مى‏كند:

انما الصدقات للفقراء والمساكين والعاملين عليها والمؤلفة قلوبهم وفى الرقاب والغارمين وفى سبيل الله وابن السبيل فريضة من الله والله عليم حكيم. (توبه /60)
«صدقات براى فقيران است و مسكينان و كارگزاران جمع‏آورى آن و نيز براى به دست آوردن دل مخالفان و آزاد كردن بندگان و قرضداران و انفاق در راه خدا و مسافران نيازمند، و آن فريضه‏اى است از جانب خدا و خدا دانا و حكيم است.»
ابويوسف شاگرد ابوحنيفه و ابن‏القاسم رفيق مالك گفته‏اند كه معنى هر دو يكى است. اكثريت علما گفته‏اند كه آنها دو اصطلاح براى يك طبقه هستند كه طبقه نيازمندان است. (32) امام طبرى مى‏گويد: «فقير شخص نيازمندى است كه با در خواست كمك از مردم خود را خوار نمى‏كند و مسكين شخص نيازمندى است كه از مردم درخواست كمك مى‏كند.» (33) شيخ قرضاوى كسانى كه مستحق زكاتند يعنى فقرا و مساكين را به سه دسته طبقه بندى مى‏كند:
1- كسانى كه اموالى ندارند و منبع درآمد نيز ندارند.
2- آنها كه اموال‏كمى دارند و درآمد هم دارند ولى درآمدشان كمتر از نيمى از نيازهايشان است.
3- آنها كه كمى مال و ثروت و درآمد دارند كه نيم يا بيشتر از نيم نيازهايشان را برآورده مى‏كند ولى تمام نيازهايشان را برآورده نمى‏كند.
مالكيه و حنبليه درباره نيازهاى فقرا در دوره يك ساله، و شيعه در دوره كل زندگى شخص سخن مى‏گويند. (34)
از گفتار بالا مى‏توان نتيجه گرفت كه فقر نسبى است و بر اساس شرايط جوامع، متفاوت است. با اين همه، افراد فقير در سطوح مختلفى وجود دارند، يعنى افرادى كه كمى دارايى دارند و آنهايى كه هيچ دارايى ندارند. اين نتيجه با نتيجه‏اى كه سازمانهاى بين‏المللى به آن رسيده‏اند متفاوت نيست، اما فقهاى مسلمان موارد زير را جزو نيازهاى اشخاص فقير قرار مى‏دهند: اثاثيه منزل، پوشاك، حيوانى اهلى براى حمل و نقل يك خدمتكار در صورتى كه موقعيت اجتماعى اش اقتضا كند، كتاب و...
اين بدان معناست كه خط فقر در نظر علماى مسلمان بسيار بالاتر از حدى است كه توسط بنگاههاى بين‏المللى ارائه شده است.
قوانين زكات كه در برخى از كشورهاى مسلمان پذيرفته شده است تعاريف ساده و قابل انعطافى را در مورد اشخاص مستحق زكات به عنوان فقرا و مساكين، به كار مى‏برند. قانون زكات در سودان فقرا را به كسانى اطلاق مى‏كند كه «غذاى يك سال خود را ندارند و سرپرست‏خانواده‏اى كه درآمد كافى براى اداره خانواده‏اش ندارد. اين قانون همچنين دانشجويان تمام وقتى را كه نمى‏توانند هزينه تحصيل خود را فراهم كنند را شامل مى‏شود.» مساكين را نيز به اين صورت تعريف مى‏كند: «نيازمندانى كه پول كافى براى غذا به دست نمى‏آورند، شامل معلولان و افراد ناتوانى كه هزينه داروى خود را ندارند و نيز قربانيان حوادث طبيعى.» (35) قانون زكات ليبى مربوط به سال 1971 مى‏گويد: «فقير، يعنى كسى كه نياز غذايى خود به مدت يك سال را ندارد و مسكين كسى است كه مالك هيچ چيز نيست.» (36) قانون پاكستان به دنبال تعريف ظاهرى نيست‏بلكه از جنبه كلى مى‏گويد صندوق زكات بايد براى اهداف زير مورد استفاده قرار گيرد: «كمك به نيازمندان، تهيدستان و فقرا، بويژه كودكان و زنان بى سرپرست، معلولان جسمى و ذهنى كه بر اساس قانون شرع براى خرجى زندگى شان و برگشتن به حال اوليه مستحق دريافت زكاتند.» (37) از گزارشهاى خانه زكات در كويت روشن است كه كمك مالى آنها كه به نام فقرا و مساكين داده مى‏شود، به كودكان، زنان بى سرپرست، پيران، بيماران، خانواده زندانيان يا نگهبانان از دست رفته، دانش‏آموزان فقير و كسانى كه درآمد پايين و كم دارند، مى‏رسد. (38) بانك ناصر در مصر در زمينه توزيع زكات بين فقرا از رويكردى مشابه پيروى مى‏كند.
از نمونه‏هاى بالا آشكار مى‏شود كه تعريف فقير و مسكين هيچ مشكل عملى براى توزيع زكات ايجاد نمى‏كند. از آن جا كه زكات توسط مردم ساكن يك محل پرداخت مى‏شود، آنها نسبت‏به وضعيت مردمى كه اطراف آنها زندگى مى‏كنند آگاهند و مى‏توانند نيازهاى مهم آنها را بر اساس معيارهاى زندگى در آن ناحيه برآورد كنند. قابل درك است كه نيازهاى جوامعى مثل سودان يا پاكستان با نيازهاى جامعه كويت متفاوت خواهد بود. همچنين منطقى به نظر مى‏رسد كه بيشترين تاكيد بايد بر فقيرترين فقرا در هر جامعه‏اى باشد.
به فقير چه چيزى بايد داد؟

نظر كلى در ميان فقها آن است كه به فقرا و مساكين بايد چيزى داد كه بدون محدوديت در اندازه، آنها را راضى كند. اين نظر بر هدف شريعت‏براى حذف فقر و علل گرسنگى و نياز مبتنى است، چنان كه قبلا شرح داده شد. عمر بن خطاب به كارگزاران خود در مورد زكات چنين دستور مى‏دهد: «هنگام توزيع زكات براى فقرا به آنها به اندازه‏اى بدهيد تا راضى شوند، پرداخت زكات به آنها را تكرار كنيد، حتى اگر بخواهد يكصد شتر بگيرد.» (39) اين است علت آن كه برخى فقها مى‏گويند به يك مرد فقير بايد تا اندازه‏اى كه براى بقيه زندگى‏اش راضى شود، زكات داده شود. امام نووى گفته است: «به فقير و مسكين بايد چيزى داده شود كه آنها را از فقر بيرون آورد و به خودكفايى پايدار برساند و اين است آنچه شافعى به آن حكم كرده است.» (40) بر اساس گفته نووى «خودكفايى‏» به معنى غذا، لباس، خانه و تمام چيزهايى است كه براى شخص و خانواده‏اش آن‏گونه كه در شان آنهاست‏بدون ولخرجى يا خست لازم است. (41) ابن حزم نظرى مشابه دارد: «فقرا و مساكين بايد غذا، لباس زمستانى و تابستانى، خانه‏اى كه آنها را در مقابل باران، خورشيد و نگاههاى عابران نگاه دارد، دريافت كنند.» (42)
نظر ديگر را مالكيه و اكثريت‏حنبليه داده‏اند كه گفته‏اند به فقرا و مساكين چيزى را بايد داد كه براى آنها و خانواده‏شان براى يك سال كامل كافى باشد، زيرا پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله غذاى يك سال را براى خانواده‏اش ذخيره مى‏كرد. (43) من نظريه ابن حزم را در اين‏باره چنين ديدم: «در مورد مقدار زكاتى كه به شخص داده مى‏شود اندازه معينى وجود ندارد. مى‏توان به او مقدار بسيار زياد يا كم داد. قرآن و سنت‏براى آن حدى قايل نشده‏اند. (44) »
صرف‏نظر از آنچه فقها گفته‏اند، هزينه كردن زكات منحصرا به درآمد واقعى زكات و تعداد حقيقى افراد فقير جامعه بستگى دارد. اين مساله بيش از آن كه نظرى باشد، عملى است كه درآمد حاصل از زكات در اكثر كشورهاى اسلامى براى برآوردن نيازهاى مهم فقرا در بقيه عمرشان يا حتى به مدت يك سال كافى نيست. كشورهاى مسلمانى كه زكات را مى‏گيرند رويكردى ميانه را كه جمع بين دو راه زير است پذيرفته‏اند: كمك فورى اما محدود به فقرا و توانبخشى طولانى مدت به فقرا كه ايشان را نسبت‏به مالكيت‏يك منبع درآمد مداوم توانا گرداند. شوراى مركزى زكات در پاكستان مقرر كرد كه نبايد بيش از 45 درصد پول زكات موجود در كميته‏هاى محلى به صورت كمك ماهانه به فقرا داده شود ونبايد كمتر از 45 درصد بصورت توانبخشى به فقرا داده شود. شوراهاى ايالتى بايد 40 درصد پول زكات خود را صرف دانشجويان فقير دانشگاهها، طلاب علوم دينى و مراكز تربيتى كنند. (45) سودان 65 درصد سهم فقرا و مساكين را به صورت كمك فورى به فقرا داده است و 35 درصد بقيه را صرف وسايل توليد كرده (يعنى ماشينهاى خياطى، تعدادى گوسفند، وسايلى براى كار هنرى مشابه و غيره) و مالكيت آنها را به فقرا منتقل ساخته است. خانه زكات در كويت و بانك ناصر در مصر عملى مشابه را انجام مى‏دادند. اين نمونه‏ها نشان مى‏دهد كه مؤسسات فعلى زكات اين نظر را پذيرفته‏اند كه به فقرا بايد آن قدر داد تا فقر آنها را به صورت هميشگى از بين ببرد اما موجودى اين مؤسسات به آنها اجازه نمى‏دهد تا اين منظور را در مورد هر شخص نيازمندى كه توانايى كار ندارد، محقق سازند. برخى از كشورهاى ثروتمند مسلمان مثل كويت، امارات و عربستان سعودى بنگاههاى خاصى براى توزيع مازاد زكات در برخى از كشورهاى فقير مسلمان در آسيا و افريقا ايجاد كرده‏اند.

سهم فقرا از زكات

قرآن كريم هزينه كردن زكات را براى هشت گروه از مردم تعيين كرده است. بنابراين سهم تهيدستان، يعنى فقرا و مساكين در بين كل اين هشت گروه چيست؟ شيخ قرضاوى پس از ارائه نظريات فقهاى متقدم در اين‏باره اين‏طور نتيجه‏گيرى مى‏كند كه پول زكات بايد به تمام هشت گروه داده شود اگر چنانچه اين پول زياد است و درجه نياز آنها مثل هم است. لازم نيست‏سهمهاى برابر به گروههاى مختلف بدهيم، سهم هر گروه بايد بر اساس تعداد و وضعيت نيازشان باشد. (46) امام ابوعبيد نظرى مشابه اين دارد. از آن جا كه تساوى اين تقسيمها ضرورى نيست، بيشترين سهم بايد به فقرا داده شود، زيرا روشن است كه تاكيد قرآن و سنت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله متوجه فقراست. برخى از فقهاى متقدم اين امر را تشخيص داده‏اند. ابن شهاب زهرى گفته است: «سزاوارترين اين خانواده‏ها براى دريافت زكات بزرگترين آنها در تعداد و نيازمندترين آنهايند.» (47) هدف زكات بر اساس گفته محمد بن حسن شيبانى فقيه مشهور حنفى برآوردن نيازهاى فقراست و اگر زكات از عهده اين مهم برنيايد، امام بايد از منابع ديگر خود برداشت كند، به طورى كه بتواند هر شخص فقير و خانواده‏اش را قانع كند. (48)
اگر ما به هشت طبقه اشخاص كه مستحق صدقه هستند آنچنان كه در قرآن ذكر شده است نظرى بيندازيم، مى‏بينيم كه حداقل پنج طبقه آنها مى‏توانند فقير قلمداد شوند، چه در واقع و چه به طور موقت كه عبارتند از: فقرا، مساكين، بردگان، بدهكاران و در راه ماندگان نيازمند. حالت فقرى كه در جهان اسلام حاكم است ايجاب مى‏كند كه در توزيع زكات اولويت‏به فقرا داده شود تا اين كه فقر از جوامع مسلمان زدوده شود. تبعات جدى فقر امروزه براى ما از هر زمان ديگرى در گذشته روشنتر است. نگران كننده است‏بدانيم كه اغلب مؤسسات جمع‏آورى زكات نظريه اولويت دادن به فقرا را مى‏پذيرند. قانون پاكستان 90 درصد پول زكات را به فقرا اختصاص مى‏دهد و دولت‏حقوق كارمندان شوراى مركزى زكات را از منابع خود مى‏پردازد. (49) قانون زكات سودان نظريه توزيع زكات بين تمام هشت‏گروه را مى‏پذيرد اما هيات معتمدان (Trustees Board of) پرداخت 45 درصد كل درآمد به فقرا و مساكين را به اضافه دو درصد به بدهكاران و سه درصد به در راه‏ماندگان مقرر مى‏دارد. (50) بررسيها و گزارشهاى نوشته شده در مورد خانه زكات و بانك ناصر نشان مى‏دهد كه آنها بيشتر زكات رابين فقرا و كسانى توزيع مى‏كنند كه درآمد پايينى دارند. خانه زكات بيش از بيست دفتر خارج از كويت‏براى كمك به كشورهاى مسلمانى كه با فقر و بدبيارى مواجه مى‏شوند تاسيس كرده است. در سال‏1933 مقدار هزينه‏اى كه توسط خانه زكات در خارج كويت‏شده است‏به 5/12 ميليون دلار رسيد. (51)

درآمد زكات

درآمد زكات مستقيما با منابعى كه زكات از آنها جمع‏آورى مى‏شود، مرتبط است. فقها در گذشته و حال درتعيين اين منابع بين دو نظر اختلاف دارند. برخى دامنه وسيعى از منابع را برمى گزينند و برخى فقط منابع محدودى را مشمول پرداخت زكات مى‏دانند. معتقدان به منابع محدود نظرشان مبتنى بر مثالى است كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله در جمع‏آورى زكات زده‏اند حال آن كه گروه ديگر نظرشان مبتنى بر موضاعات تصريح شده زكات و معناى كلى متون مذكور در قرآن و سنت است. مدافع نظريه محدود ابن حزم است كه آن را منحصر به منابعى مى‏كند كه توسط پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اين گونه بيان شده است: طلا، نقره، گندم، جو، خرما، شتر و گوسفند. (52) در سوى ديگر امام ابوحنيفه منابعى را كه مى‏توان از آنها زكات برداشت‏شامل تمام محصولات كشاورزى بعلاوه اسب و جواهر مى‏داند. (53) بسيارى از علماى معاصر مثل ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، غزالى، قرضاوى و مصطفى زرقه طرفدار توسعه منابع زكات هستند و معتقدند با گذشت زمان بسيارى از منابع جديد درآمد و توليد ثروت از زمان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله گسترش يافته‏اند. شيخ زرقه مى‏گويد كه اغلب قوانين جزيى زكات چنان كه توسط مكاتب فقهى تعيين شده است، اجتهاد مستقل اين مكاتب است كه مبتنى بر تفسير شخصى آنها از متون مى‏باشد. پيشرفتهايى كه از زمان آنها در جهان شده است تغيير تفسيرى از متون را مى‏طلبد و قوانين مناسبى را بر اساس اجتهاد جديد تدوين مى‏كند (54) . شيخ قرضاوى نظرات متفاوت فقهى را به تفصيل در كتاب ارزشمند خود يعنى زكات بحث كرده است و نتيجه گرفته است كه مواردى كه قابل اخذ زكات است‏بايد بر اساس نيازهاى آن زمان توسعه يابد. وى حوزه گسترده‏اى از منابعى را ذكر مى‏كند كه قابل اخذ زكات هستند: تمام محصولات كشاورزى و دامدارى، ثروتهاى فلزى و دريايى، املاك درآمدزا مثل ساختمانها و كارخانه‏ها، دستمزدها و درآمدهاى شغلى، سهامها و اوراق قرضه به اضافه منابع ديگر. (55) اين نظريه براى نيازهاى عصر ما مناسب است و به حذف فقر در جهان اسلام كمك خواهد كرد.
خوشبختانه مؤسسات جديد زكات نظرى مشابه با نظر شيخ قرضاوى را پذيرفته‏اند. قوانين زكات در سودان، پاكستان، يمن و مالزى اين نظر را قبول دارند كه تمام انواع محصولات و ميوه‏ها قابل اخذ زكات هستند. عربستان سعودى، سودان و كويت درآمدهاى حاصل از اموال سرمايه‏اى را مشمول زكات مى‏دانند و قوانين عربستان، مالزى و سودان زكات بر مزد و شغل را مى‏پذيرند. تنها يمن از شركتهاى عمومى و سازمانهاى تجارى زكات مى‏گيرد و قوانين سودان و كويت زكات بر محصولات حيوانى را مى‏پذيرند. قوانين ليبى و سودان فلزات و مواد معدنى را مشمول زكات مى‏داند. (56) قانون پاكستان فعاليتهاى سرمايه گذارى، حسابهاى پس انداز، اوراق قرضه و سهام در بانكهاى خصوصى را مشمول زكات مى‏داند. برخى از مؤسسات زكات مقدارى از پول خود را براى درآمد زايى بيشتر، سرمايه گذارى مى‏كنند. اين نظر را عمل پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و صحابه وى كه اجازه دادند گوسفند زكات دوباره توليدمثل كند، تاييد مى‏كند. (57)
ما در اين جا نمونه‏هايى از درآمد واقعى زكات را در برخى از كشورهاى مسلمان ارائه مى‏دهيم. سه مورد اول زكات را از طريق قانون جمع‏آورى مى‏كنند، حال آن كه دو نمونه آخر را داوطلبانه جمع مى‏كنند. سپس درآمد واقعى را با درآمدهاى تخمينى چنان كه توسط برخى از محققان حساب شده است، مقايسه خواهيم كرد.

1 - يمن

درآمد زكات در سال 74-1973 74/15 ميليون ريال يمن
درآمد زكات در سال‏1989 5/499 ميليون ريال يمن
درآمد زكات در سال 1990 5/511 ميليون ريال يمن
× زكات صرفا از توليدات كشاورزى، حيوانات اهلى، كالاهاى تجارى، پول و زكات فطر جمع‏آورى مى‏شود.
× زكات محصولات بين 50 تا 60 درصد كل درآمد است.
× دلار در سال 1990 برابر 14 ريال بود.
(منبع: م. ى. حسين، «ادارة الزكاة و تطبيقاتها المعاصرة في اليمن‏» مقاله‏اى كه به سومين كنفرانس بين المللى زكات در كوالا لامپور ارائه شد.)

2 - پاكستان

درآمد زكات در سالهاى 81-1980 25/844 ميليون روپيه پاكستان
درآمد زكات در سالهاى 91-531990/2705 ميليون روپيه پاكستان
درآمد زكات در سالهاى‏93-1992 15/2558 ميليون روپيه پاكستان
× زكات كشاورزى از179 ميليون روپيه در سال‏83-1982 تا فقط 2/0 ميليون در سال 94-1993 به دليل عدم موفقيت در جمع‏آورى زكات كاهش يافت.
× دلار در سال 1992، 30 روپيه بود.
(The Centrar Zakat Administration, Pakistan, 1994 :.Gـ×

3 - سودان

درآمد زكات در ده سال (1409-1400ه) 238 ميليون پوند سودان
درآمد زكات در سالهاى 91-1990 570 ميليون پوند سودان
درآمد زكات در سالهاى‏93-1992 3375 ميليون پوند سودان
درآمد زكات در سالهاى 95-1994 15 ميليارد پوند
× زكات بخش كشاورزى حدود76 درصد كل درآمد است.
× زكات مربوط به چهار پايان در سال‏1993،239 ميليون پوند بود ولى فقط به ده درصد مقدار تخمينى آن رسيد. افراد پست عادت به پرداخت زكات نداشتند.
× دلار در سال 1990، 20 پوند و در سال‏1993، 400 پوند سودان بود.
(منبع: گزارش سالانه‏1993، ديوان الزكاة، ملامح و المعالم تجربة الزكاة فى السودان; الانقاذ الوطنى، يك روزنامه دولتى، 13/1/1995.

4 - كويت

درآمد داوطلبانه از زكات در سال 1982 000/645 دينار كويت
درآمد داوطلبانه از زكات در سال‏1983 000/966 دينار كويت
درآمد داوطلبانه از زكات در سال‏1993 000/032/2 دينار كويت
درآمد داوطلبانه از زكات در سال 1994 000/236/2 دينار كويت
× دولت هر سال چهار ميليون دينار خرج كرد تا صندوق زكات را تحكيم بخشد. اما دولت مثل ديگر كشورهاى توليد كننده نفت‏بر ثروت نفتى زكات مقرر نكرد.
× دينار كويت‏برابر است‏با33/3 دلار امريكا
(منبع: العجيل، دراسة لانشطة، الهيئة الزكوية...)

5 - مصر: بانك ناصر

زكات داوطلبانه كه در سال‏1973 به بانك ناصر داده شد 29300 پوند مصرى
زكات داوطلبانه كه در سال‏1983 به بانك ناصر داده شد 21/4 ميليون پوند مصرى
زكات داوطلبانه كه در سال 1990 به بانك ناصر داده شد9/21 ميليون پوند مصرى
زكات داوطلبانه كه در سال 1994 به بانك ناصر داده شد6/46 ميليون پوند مصرى
× دلار در سال 1985 برابر 5/1 پوند مصرى و در سال 1994 برابر سه پوند مصرى بود.
(منبع: اف. رودوان ,(F. Rudwan) تجربة بانك ناصر الاجتماعى; الف. حسن، دور الزكوة في علاج المشكلات الاسرية في مصر، چهارمين كنفرانس بين المللى زكات، سنگال مارس 1995.
تمام بررسى‏ها متفق‏اند كه درآمد واقعى زكات در كشورهاى مختلف بسيار كمتر از مبلغى از زكات است كه بالقوه بر ثروت آن كشورها بسته مى‏شود. دكتر عبدالله طاهر تخمينى را در مورد درآمد زكات در هيجده حكومت مسلمان (كه هشت تاى آنها كشورهاى توليد كننده نفت هستند) بر اساس آمار سازمان ملل درباره درآمد آن كشورها در سال 1980، ارائه مى‏دهد. وى نتيجه‏گيرى مى‏كند كه كشورهاى توليد كننده نفت‏بايد زكات را بين 10 تا 14 درصد توليد ناخالص داخلى‏شان جمع‏آورى كنند. زكات براى كشورهاى غير توليد كننده نفت‏بايد بين 5/3 تا7 درصد توليد ناخالص داخلى باشد. (58) اين تخمينها شامل زكات چارپايان اهلى، پول، اوراق قرضه، طلا و نقره نمى‏شوند، زيرا نويسنده نتوانسته است اطلاعات مربوط را در مورد آنها به دست آورد. دكتر منذر كهف بررسى مفصلى پيرامون درآمد زكات در هشت كشور زير انجام داده است: مصر، اندونزى، پاكستان، قطر، عربستان سعودى، سودان، سوريه و تركيه. وى تصور كرد كه جمع‏آورى زكات بر سه نظر فقهى متفاوت مبتنى است:
(1)- نظريه اكثريت فقها;
(2)- نظريه شيخ قرضاوى;
(3)- نظريه ابن عقيل حنبلى
وى دريافت كه درصد زكاتى كه توليد ناخالص داخلى هر كشور به آن مربوط است، براساس سه نظريه مذكور چنين است:
جدول بالا نشان مى‏دهد كه درصد ميانگين درآمد زكات براساس اولين نظريه در اين كشورها6/1 درصد توليد ناخالص داخلى و7/3 و3/4 درصد به ترتيب براساس نظرات دوم و سوم است. (59) اين تخمينها كه از آن محمد انس زرقه است‏با تخمينهاى طاهر و كهف مشابه بود. وى از بررسى خود در مورد سوريه و سودان نتيجه‏گيرى مى‏كند كه درآمد زكات مى‏تواند سه‏درصد توليد ناخالص داخلى باشد. (60) دكتر مقبل ذاكر در پايان نامه دكتراى خود (در سال‏1993) دريافت كه درآمد زكات در عربستان سعودى بايد به حدود 4/5802 ميليون ريال سعودى (1546 ميليون دلار) در سال‏1986 رسيده باشد كه برابر است‏با73/2 درصد توليد ناخالص داخلى عربستان سعودى در همان سال. (61) وى برخلاف عبدالله طاهر درآمد نفت را مشمول زكات نكرد. يك بررسى توسط وزارت دارايى كويت‏با كمك برنامه توسعه سازمان ملل متحد برآورد كرد كه زكات مناسبى كه از شركتها و مؤسسات تجارى كويتى اخذ شده مى‏بايد در سال‏93-1992،733 ميليون دلار باشد كه با 12 درصد كل درآمد دولت در آن سال مطابق است. (62)
بررسى آمارى كاربردى كه توسط خانم وفاء محمد احمد درباره اثرهاى زكات بر سرمايه‏گذارى در جمهورى عربى مصر انجام شده است، نشان داد كه درآمد زكات در سه سال متوالى چنين بوده است:
سال 1958 برابر2309 ميليون پوند مصرى
سال‏1986 برابر 2392 ميليون پوند مصرى
سال‏1987 برابر 2641 ميليون پوند مصرى
اين برآورد براساس ارقام رسمى ارائه شده توسط بانكها و بخشهاى دولتى انجام شد. (63) اگر ما زكات سال 1985 را در اين بررسى با درآمد واقعى زكات جمع شده توسط بانك ناصر در همان سال مقايسه كنيم، مى‏بينيم كه مقدار جمع‏آورى زكات توسط اين بانك صرفا به 360/1 درصد زكات بالقوه مى‏رسد. چودرى (Choudhry) زكات بالقوه در مورد محصولات كشاورزى را فقط در پاكستان در سالهاى‏89 - 1988، 14/11 ميليارد روپيه پاكستانى مى‏داند. (64) اداره فدرال آمار در پاكستان برآوردى منطقه‏اى در سال 91 -1990 انجام داد تا به رقم 4/14 ميليارد روپيه به عنوان كل زكاتى كه توسط ساكنان پرداخت‏شده رسيد. (65) اين رقم پنج‏برابر بيشتر از كل زكاتى بود كه توسط دولت در آن سال جمع شده بود و همين امر نشان مى‏داد كه مردم زكات را خارج از كانال رسمى مى‏پرداختند.
اگر ما اين پنج كشور كه جمع‏آورى زكات آنها قبلا ذكر شد، بررسى كنيم و آنها را با توليد ناخالص داخلى‏شان بسنجيم، خواهيم فهميد كه جمع‏آورى واقعى زكات در مقايسه با تخمين بالقوه آن تا چه اندازه در حد پايين قرار دارد:
1- زكات در يمن در سال‏1989 برابر است‏با6/0 درصد توليد ناخالص داخلى
2- زكات در سودان در سال 91 -1990 برابر است‏با 5/0 درصد توليد ناخالص داخلى
3- زكات در پاكستان در سال‏99 -1990 برابر است‏با26/0 درصد توليد ناخالص داخلى
4- زكات در كويت در سال 1988 برابر است‏با03/0 درصد توليد ناخالص داخلى
5- زكات در مصر در سال 1988 برابر است‏با 01/0 درصد توليد ناخالص داخلى
اين ارقام نشان مى‏دهد كه اگر زكات در اين كشورها بر طبق هر يك از سه نظريه ذكر شده توسط كهف (6/1 درصد يا7/3 درصد يا3/4 درصد توليد ناخالص ملى) جمع مى‏شد، درآمد چندين برابر مى‏گرديد. دلايل مهم جمع‏آورى ضعيف زكات در اغلب كشورهاى مسلمان عبارتند از:
الف - عدم اجبار قانونى.
ب - محدود كردن جمع‏آورى به منابع محدود.
ج - عدم شايستگى امور اجرايى جمع‏آورى زكات.
د - فقدان اعتماد بين موزعين زكات و اداره جمع‏آورى.
ه- تبليغات ضعيف درباره اهميت دينى زكات.
هر چند درآمدهاى زكات در تمام كشورهايى كه جمع‏آورى آن را سازماندهى كرده‏اند بسيار كمتر از منبع بالقوه آن است، آمارها نشان مى‏دهند كه افزايش مداومى در درآمد زكات تقريبا در تمام اين كشورها وجود داشته است و اين نشانه بسيار خوبى است. بعلاوه تعداد كشورهايى كه جمع‏آورى زكات را نهادينه كرده‏اند در حال افزايش است.

تاثير زكات

تجربه تاريخ اوليه اسلام ثابت كرد كه وقتى زكات به درستى جمع‏آورى و در بين مستحقان واقعى آن توزيع مى‏شد به كاهش و حذف فقر در آن جامعه منجر مى‏شد. خليفه عمر بن خطاب به والى خود در يمن، معاذ بن جبل، پس از آن كه براى او يك سوم زكات يمن را فرستاده بود چنين تذكر داد: «من تو را به عنوان جمع كننده ماليات نفرستادم بلكه براى اين فرستادم تا از ثروتمندان بگيرى و به فقرا بدهى.» معاذ پاسخ داد: «من چيزى را براى شما نفرستاده‏ام جز آن كه كسى را پيدا نكرده‏ام تا آن را از من بگيرد.» در سال دوم معاذ نيمى از زكات يمن و در سال سوم تمام آن را براى خليفه به مدينه فرستاد و به وى گفت كه هيچ شخص فقيرى را براى دادن زكات پيدا نكرده است. (66) داستانى مشابه در زمان عمر بن عبدالعزيز نيز گفته شده است. ناقل مشهور حديث، امام بيهقى، نقل كرده است كه عمربن عبدالعزيز مردم را تا حدى ثروتمند كرده بودند كه هيچ فقيرى پيدا نمى‏شد تا زكات را بگيرد. (67) اين داستان را فرستاده عمر به افريقا (تونس) كه زكات را جمع‏آورى مى‏كرد ولى كسى را پيدا نمى‏كرد تا آن را به او بدهد، تاييد كرد. وى گفت: «من از پول زكات بردگان را مى‏خريدم و پس از آن كه قول مى‏دادند به مسلمانان بپيوندند آنها را آزاد مى‏كردم. (68) » اين است علت آن كه گردآورندگان زكات در گذشته تنها در مورد تهيه غذا براى فقرا كار نمى‏كردند بلكه فراتر از آن مى‏رفتند، يعنى ديون بدهكاران را پرداخت مى‏كردند، گرچه وى خانه، اثاثيه خانه كنيز و مركبى داشت; و نيز دختران را با همين پول شوهر مى‏دادند و بردگان را آزاد مى‏كردند. (69)
بنابراين آيا مى‏توان حتى امروزه سازمان زكات را براى از ميان بردن فقر در جهان اسلام فعال كرد، همچنان كه در گذشته‏هاى دور اين كار انجام مى‏شده است؟ همان‏گونه كه قبلا ذكر شد، ميزان فقر در جهان اسلام يكى از بزرگترين ارقام در كل جهان است. بيش از 40 درصد جمعيت كشورهاى مسلمان در فقر زندگى مى‏كنند. امروزه نسبت فقر بيشتر از گذشته است و تنفر از فقر به عنوان پيامد عدم عدالت اقتصادى در جامعه، در حال حاضر بيشتر از گذشته احساس مى‏شود. از طرف ديگر جمع‏آورى زكات به عنوان ساز و كار مبارزه با فقر در اغلب كشورهاى مسلمان مورد غفلت قرار گرفته است. از 52 كشور عضو سازمان كنفرانس اسلامى،13 كشور جمع‏آورى زكات را سازمان داده‏اند كه در ميان آنها فقط شش كشور اين كار را با وضع قانون در اين باره به انجام رسانيده‏اند، و حتى يك كشور وجود ندارد كه زكات را از تمام منابعى كه علماى معاصر مثل شيخ قرضاوى تعيين كرده‏اند، اخذ كند. در همين حال در بعضى از اين كشورها پرداختن زكات به دور از انتقاد نيست، زيرا منجر به اين مى‏شود كه برخى از فقرا حقوق خود در زكات را نپذيرند. با وجود استثناهاى معدود، جاى تاسف است كه ما در انتقال زكات از كشورهاى ثروتمند به كشورهاى فقير موفق نبوده‏ايم، حال آن كه در ايام باشكوه تاريخ اسلام چنين چيزى غالبا اتفاق مى‏افتاد. بنابراين تعجبى ندارد كه چرا امروزه سازمان زكات قادر به حل مشكل فقر در كشورهايى كه آن را به كار مى‏گيرند نيست. بايد به خاطر داشت كه اسلام در حذف فقر صرفا به زكات آن‏طور كه قبلا در همين مقاله توضيح داده شد، متكى نيست. به‏رغم اين نقطه‏ضعف‏ها، تاثير زكات در حذف فقر در كشورهايى كه جمع‏آورى زكات را نهادينه كرده‏اند مهم است. بررسى اين وضعيت در سه كشور مسلمان فقير يعنى پاكستان، سودان و مصر اعتبار اين نتيجه را ثابت مى‏كند.

1 - پاكستان

تجربه پاكستان در مورد زكات به خوبى مورد بررسى قرار گرفته است. در ميان بررسيهاى مهم اين موارد را مى‏توان ذكر كرد: يك بررسى كه توسط مؤسسه بين المللى اقتصاد اسلامى زير نظارت دكتر فايز محمد (1992)، مطالعه زمينه‏اى كه توسط اداره فدرال آمار انجام شد (1991) و رساله دكتراى نسيم شيرازى (1993). از اين بررسيها مى‏توانيم نكات زير را نتيجه‏گيرى كنيم: جمع‏آورى زكات بسيار كمتر از زكات بالقوه واقعى است و دليل آن عمدتا منابع مهمى است كه از شمول قانون خارج مانده‏اند مثل طلا، نقره، حسابهاى جارى، چارپايان اهلى، كالاهاى تجارى، حقوق و اموال يا حرفه‏هاى درآمدزا. مقدار زكاتى كه از تمام اين موارد جمع شد از7/7 ميليون ريال در سال‏3-1992 و 4/7 ميليون ريال در سال 94-1993 بيشتر نشد. (70) قانون زكات هر كسى را كه اعلام كند مسلمان سنى مذهب نيست، از پرداخت زكات معاف مى‏كند. چون زكات در اولين روز ماه رمضان هر سال از طرف سازمانهاى مالى كسر مى‏شود، هر كسى مى‏تواند به راحتى از پرداخت زكات بگريزد چنانچه پس انداز خود را قبل از آن تاريخ بردارد. زكات محصولات كشاورزى از179 ميليون ريال به كمتر از يك چهارم ميليون ريال در سال‏1993 كاهش يافت. بعلاوه تمام آنچه توسط بانك مركزى جمع مى‏شد نيز به كميته‏هاى ايالتى و محلى زكات در همان سال پرداخت نمى‏شد. (71)
در زمينه توزيع، مطالعات منطقه‏اى نشان داد كه فقر هنوز هم در پاكستان به رغم بكارگيرى نظام زكات از پانزده سال پيش به اين سو در طيف وسيعى وجود دارد و اين كه تعداد زياد افرادى كه از زكات استفاده مى‏كنند با مقدار زكات اخذ شده برابرى نمى‏كند. (72) گزارش جديد بانك جهانى نشان داد كه وقوع فقر مصرفى از46 درصد در سال 85/1984 به 34 سال 91-1990 كاهش پيدا كرد. اين گزارش پيش بينى مى‏كند كه اگر رشد مصرف درآمد خصوصى در حد سه‏درصد باقى مى‏ماند فقر مصرفى بايد به بيشتر از 22 درصد در سال‏96/1995 كاهش پيدا مى‏كرد. (73) برخى از اقتصاددانان ارشد، مثل دكتر محبوب الحق كه گمان مى‏كرد اين درصد بيشتر است‏با اين رقم به مخالفت‏برخاسته‏اند. (74) مستمرى ماهانه‏اى كه جهت امرار معاش به مستحقان داده مى‏شود براى برآوردن نيازهايشان كافى نيست. تعداد افرادى كه از صندوق توانبخشى كمك دريافت مى‏كنند اندكند و مقدار پولى كه به آنها داده مى‏شود براى اقدام به يك فعاليت درآمدزا كافى نيست. حدود 15 درصد دريافت كنندگان زكات از نامناسب بودن نحوه پرداخت زكات و عدم درك قوانين اسلامى زكات از سوى تعداد زيادى از كميته‏هاى زكات شكايت كرده‏اند. (75)
به رغم مشاهدات انتقاد برانگيز در مورد جمع‏آورى و توزيع زكات، اقدامات نظام زكات در پاكستان قابل ملاحظه است. موفقيت مقطعى اين نظام نشان مى‏دهد كه چنانچه نقايص آن اصلاح شود ممكن است‏سرانجام به حذف فقر در كل كشور منجر شود. اقدامات عمده را مى‏توان چنين خلاصه كرد كه افزايش جمع‏آورى زكات بيشتر از افزايش توليد ناخالص داخلى و قيمتهاست. در واقع جمع‏آورى زكات بين سالهاى 1980 تا1989 نزديك حدود 52 درصد افزايش يافته اگر ما نتايجى را كه اداره فدرال آمار به آن رسيده است. بپذيريم (HIES, 1990-91) در نتيجه، پرداخت زكات در آن سال در واقع پنج‏برابر (يعنى 4/14 ميليون روپيه) بيشتر از كل ميزانى است كه دولت جمع‏آورى كرده است. يافته‏هاى اين بررسى نشان مى‏دهد كه بسيارى از مردم آماده پرداخت زكات به عنوان يك وظيفه مذهبى‏اند اما نه از طريق سازوكار دولتى. اين بدين معناست كه توزيع رسمى زكات چنان كه در گزارشهاى اداره مركزى زكات منعكس شده است تصوير صحيح نقش زكات در جامعه را ترسيم نمى‏كند. همان بررسى نشان مى‏دهد كه مردم روستايى‏6/57 درصد از كل زكات را در مقايسه با 4/42 درصد مردم شهرى مى‏پردازند. (77) فايز درصد افرادفقيرى كه زكات را به‏هر طريقى مى‏گيرند بين 50 تا 60 درصد تخمين مى‏زند. (78) گزارش اداره فدرال آمار (HIES, 1990-91) تصديق مى‏كند كه زكات نصيب فقيرترين افراد مى‏شود، يعنى يك دهم جمعيت‏بسيار فقير 94 درصد زكات توزيع شده را دريافت مى‏كنند. (79) حدود 5/1 ميليون نفر كه اغلب سرپرست‏خانواده هستند، هر سال زكات دريافت مى‏كنند. (80) تعداد بيوه‏ها، كودكان و افراد معلولى كه از زكات استفاده مى‏كنند حدود 4/1 ميليون نفرند. آنها 4/6 ميليارد روپيه را در طول سيزده سال گذشته دريافت كرده‏اند. 60 درصد از كل پول قابل مصرف به افراد نيازمند به كمك اختصاص داده شده است در حاليكه 40 درصد باقيمانده از طريق كمك مؤسسه‏اى به مصرف رسيده است. (81) خانواده هايى كه از كمكهاى توان بخشى استفاده مى‏كردند به حدود 28 درصد در سال‏93-1992 افزايش يافتند و تعدادشان به 588000 نفر بالغ شد و مقررى در همان سال از 980 روپيه به 3000 روپيه افزايش يافت.مقررى كمكى ماهانه براى 15/1 ميليون خانواده به 992 روپيه در سال‏93-1992 افزايش يافت. (82) افزايش در پرداخت پول براى مراقبتهاى پزشكى، تعليم و تربيت، مؤسسات رفاهى اجتماعى و مدارس دينى به 2/12 درصد در سال‏93-1992 رسيد. حدود 436000 نفر از پولى كه در آن سال به 250 ميليون روپيه رسيد استفاده كردند. (83) آنچه در باره اقدامات كميته‏هاى زكات ذكر مى‏شود اين واقعيت صرف است كه داوطلب شدن حدود 250 هزار نفر براى خدمت در اين كميته‏ها بدو ن هيچ‏گونه چشمداشت مادى، توانايى زكات را براى تجهيز منابع انسانى نشان مى‏دهد. در پرتو نتايج مذكور در بالا اگر جمع‏آورى زكات تا بالاترين حد آن يعنى بين دو تا چهار درصد توليد ناخالص داخلى تحقق پيدا كند و تنها هدف از توزيع آن بخش فقير جامعه به روشى منصفانه و مؤثر باشد احتمال دارد نظام زكات بخوبى بتواند از عهده حذف فقر از جامعه برآيد.
گزارش بانك جهانى درباره نقش زكات در پاكستان اين نكته را پذيرفته است كه افرادى كه زكات را مى‏گيرند آسيب پذيرترين گروه جامعه‏اند و اين كه 48 درصد از خانواده هايى كه در يك چهارم نهايى خانواده‏هاى فقير قرار دارند گيرندگان واقعى زكات هستند كه‏49 درصد كل هزينه مصرفشان را دريافت كرده‏اند. بر طبق اين گزارش براى رساندن مقررى‏هاى كمكى براى كل اين گروه مستحقان بايد حدود سه ميليارد روپيه بطور سالانه با نرخ سود جديد هزينه مى‏شد. (84)

2 - سودان

تجربه سودان در مورد زكات برخلاف پاكستان سهمى از مطالعات و بررسيهاى علمى نداشته است. بنابراين منبع اطلاعات ما گزارشها و انتشارات ديوان الزكاة در سودان است. قانون زكات اين نظريه فقهى را مى‏پذيرد كه منابع آن را وسعت‏بخشد به طورى كه تمام انواع اموال و درآمد را شامل شود. بجز زكات فطره، تمام زكاتها بايد از طريق قانون به دولت پرداخت‏شود. در عين حال قانون به پرداخت‏كننده زكات اجازه مى‏دهد تا 20 درصد زكاتش را راسا به مردم پرداخت كند. (85) اين امر به احترام رسمى انجام مى‏شد كه برخى از افراد ثروتمند عادت داشتند زكات را به خويشاوندان خود يا خانواده‏هاى فقير يا مؤسسات مذهبى، از مدتها قبل از آن كه زكات اجبارى شود، بپردازند.به رغم شرط منابع متعدد مشمول اخذ زكات و جديت دولت در جمع‏آورى زكات، درآمد زكات نيم درصد توليد ناخالص داخلى باقى مانده است. علل اين وضعيت احتمالا اين است كه زكات چارپايان اهلى كه يك ثروت قابل ملاحظه در سودان است آن چنان كه ديوان الزكاة تخمين زده است فراتر از ده درصد زكات بالقوه در اين بخش نرفته است. (86) دامداران بيابانى برخلاف كشاورزان رسم پرداخت زكات نداشته‏اند. اداره زكات ناآزموده است و با امكانات بسيار محدود فاقد كارمند كافى است گرچه جديت فراوانى دارد. بعلاوه مشكلاتى عملى درباره ارزيابى برخى از منابع ثروت مثل كالاهاى تجارى، درآمدهاى بخش خصوصى و غيره وجود دارد. به رغم شرط 20 درصد براى بخشنده‏ها، افراد بسيارى وجود دارند كه ترجيح مى‏دهند زكات خود را خود به مصرف برسانند. با وجود اين، آمار زكات نشان داده است كه ميانگين افزايش زكات در طول چهار سال آخر (يعنى 1415-1400ه) به رقم بالاى 135 درصد در سال رسيده است. (87)
اداره زكات در سودان تلاش كرد تا توزيع زكات را براى همه مستحقانى كه در قرآن ذكر شده‏اند به استثناى افرادى كه فعلا موجود نيستند مثل بردگان، تعميم دهد. ديوان اين سهم را براى ساختن ادارات خود در نواحى مختلف اختصاص داد. اگر نظرى به گزارش سال‏1413 هجرى به عنوان نمونه‏اى از روش توزيع بيندازيم، تصوير زير را به دست‏خواهيم آورد:
درآمد زكات در سال‏1413 ه برابر است‏با 775/3 ميليارد پوند.
الف - سهم سبيل الله (دعوت به جهاد) و آنهايى كه قلبهايشان آماده قبول حق است 622/1 ميليارد پوند.
ب - سهم فقرا و مساكين; 251/1 ميليارد پوند.
ج - سهم بدهكاران و ابن السبيل; 101 ميليون پوند.
د - سهم عاملان زكات، هزينه ساختمان و اداره زكات 110/1 ميليارد پوند.
ما ذكر كرديم كه اين توزيع، از درآمد حقيقى آن سال فراتر رفت و سهم فقرا 30 درصد است در حاليكه سهم فى سبيل الله (دعوت به جهاد) به‏39 درصد رسيد. سهم عاملان زكات، ساختمانها و ادارات اجرايى آن نسبتا زياد است‏به طورى كه به‏27 درصد رسيد. قابل درك است كه جنگ داخلى در جنوب سودان بر توزيع زكات تاثير گذاشته بود، ولى در همان زمان وضعيت اقتصادى در كشور نياز به توجه بيشترى به فقرا داشت. هيات معتمدان ديوان الزكوة از فراوانى فقر در كشور آگاه بود و تصميم گرفت كه سهم فقرا 45 درصد درآمد زكات باشد. وزارت دارايى در همان سال تصميم گرفت‏سهم فقرا را با پرداخت 800 پوند سودان در هر ماه به پانصد هزار خانواده فراهم آورد. اما نتوانست اين برنامه را بيش از يك سال ادامه دهد. ديوان همچنين سعى كرد سرپرستان خانواده را براى كار آماده كند. اين وزارتخانه در سال‏1413 هجرى، 285 ميليون پوند براى ايجاد امكانات كار براى دوازده هزار خانواده فراهم كرد. نظام زكات در سودان تحت اوضاع اقتصادى و سياسى سختى اجرا مى‏شود. به رغم افزايش بسيار زياد در درآمد سالانه، تلاش براى از بين بردن فقر به وسيله زكات به سبب وضعيت عمومى موجود در كشور متوقف شده است. اما با توجه به وضعيت اقتصادى كشور و حجم فقر كه ممكن است همانند ديگر كشورهاى زيرصحرا به بزرگى‏47 درصد جمعيت‏باشد، بسيار بعيد است تصور كنيم كه زكات به تنهايى مى‏تواند فقر را در سودان ريشه كن كند. برطبق اظهارنظر يك اقتصاددان برجسته سودانى، سياستهاى آزادسازى اقتصادى 95 درصد جمعيت را زير خط فقر قرار داده است. (88) حتى اگر جمع‏آورى زكات به چهار درصد توليد ناخالص داخلى برسد و كل درآمد بين فقرا توزيع شود، اين امر براى حذف فقر در كشور كافى نيست. به نظر مى‏رسد كه از بين بردن فقر در مورد برخى از كشورهاى اسلامى نقش فعال عوامل ديگرى را مى‏طلبد كه قبلا در اين مقاله ذكر كرديم و از جمله انتقال مازاد زكات از كشورهاى ثروتمند به كشورهاى فقير است.

3 - مصر

تجربه زكات در بانك ناصر نخستين تجربه است، چون در اوايل دهه 1970 آغاز شد. خصوصيت آن جمع‏آورى داوطلبانه زكات است و نخستين قدم براى تشكيل كميته زكات معمولا توسط برخى از شهروندان محترمى برداشته مى‏شود كه براى كسب وجهه به بانك روى مى‏آورند. بانك به سهم خود هزينه‏هاى اجرايى را تقبل مى‏كند و به اين كميته‏ها اجازه تصميم‏گيرى در مورد هزينه كردن زكات را به شكل محلى در جايى كه جمع‏آورى مى‏شوند مى‏دهد. درآمد زكات بين سالهاى 1972 تا 1991 به 118 ميليون پوند مصرى رسيد كه دوازده ميليون نفر نيازمند از آن استفاده كردند. (89) سازمانهاى ديگرى نيز وجود دارند كه زكات را جمع‏آورى و توزيع مى‏كنند، مثل الجمعية الشرعية، بانك اسلامى فيصل، جمعية مسجد محمود و بانك بين المللى اسلامى. بانك ناصر به دليل كميته‏هاى تخصصى‏اش (حدود 5000 كميته در سال 1994) و مقدار زكاتى كه جمع مى‏كند مهمترين بانك است. درآمد زكات بانك اسلامى فيصل در طى 14 سال (1414-1400 هجرى) حدود 2/37 ميليون پوند مصرى بود. بانك بين المللى در ظاهر منحصرا زكات مشتريان خود را دريافت مى‏كند. (90) آنهايى كه در سال‏1993 از جمعية محمود زكات دريافت كردند، 3000 خانواده، 6800 بيمار، و 50 دانشجوى كور بودند. الجمعية الشرعية از 131000 كودك در سال 1994 حمايت كرده، به‏476 شخص معلول امداد رساند و به ازدواج 474 دختر كمك كرد. (91)
خدمات بانك ناصر به فقرا شامل آموزش و پرورش، مراقبتهاى پزشكى، پرستارى و امكانات لباسشويى مى‏شد. در سال‏1986 اين بانك چهار بيمارستان و بيست و پنج كلينيك در قاهره به علاوه پانزده كلينيك در استانهاى ديگر را اداره مى‏كرد. همچنين 37000 راننده فقير را طى چند سال به عنوان بخشى از برنامه‏هاى توانبخشى تاكسى‏دار كرد. (92) اين بانك با كارهاى خيريه اجتماعى نظير فعاليتهاى دعوة نيز ارتباط دارد. گزارش توسعه انسانى سال 1994 شيوع فقر در مصر را6/12 ميليون نفر يعنى‏23 درصد كل جمعيت ذكر مى‏كند. (93) با توجه به توليد ناخالص داخلى مصر كه به 5/33 ميليارد دلار در سال 1991 مى‏رسيد، (94) براى اين كشور حذف فقر در خلال چند سال ممكن است در صورتى كه زكات بين دو تا سه درصد توليد ناخالص داخلى جمع‏آورى شود.

نتيجه

اين تحقيق نتيجه‏گيرى مى‏كند كه بسيارى از كشورهاى مسلمان مى‏توانند فقر را در جوامع خود از طريق مؤسسات زكات از بين ببرند در صورتى كه جمع‏آورى آن از طريق قانون مقرر شود، منابع آن گسترش يابد تا تمام ابزار كسب ثروت را شامل شود و فقط براى اعضاى نيازمند جامعه هزينه شود. به هر حال امكان دارد اين امر از طريق يك برنامه طراحى شده در مدت چندين سال به انجام رسد. گزارش بانك جهانى تخمين زده است كه هزينه انتقال همه افراد به بالاتر از خط فقر فقط سه درصد كل مصرف در كشورهاى در حال توسعه است و همين هزينه براى خارج كردن افراد از فقر بسيار شديد يك درصد كل مصرف كافى است. (95) ما قبلا ذكر كرديم كه نيروى بالقوه كامل زكات ممكن است‏به طور ميانگين به اندازه‏3/4 درصد توليد ناخالص داخلى برسد كه بيشتر از رقم پيشنهادى گزارش توسعه جهانى است. اما برخى از كشورهاى فقير مسلمان بخصوص در افريقاى زيرصحرا قادر به از بين بردن فقر در آينده قابل پيش‏بينى نخواهند بود، چنانچه فقط به درآمد زكات خود متكى باشند. بدين ترتيب اهميت همبستگى متقابل ميان مسلمانان در سطح جهان با دعوت به انتقال مازاد زكات از كشورهاى ثروتمند به كشورهاى فقير آشكار مى‏شود. دكتر فؤاد عمر آزمايشى نظرى را به انجام رسانده است و ميانگين نيروى بالقوه زكات براى سال 1988 در كشورهاى عربستان سعودى (7/2 درصد توليد ناخالص ملى)، كويت (1/2 درصد توليد ناخالص ملى) و امارات متحده عربى (1/2 درصد توليد ناخالص ملى) را حساب كرده است. وى مسلم مى‏داند كه مازاد زكات در اين سه كشور ثروتمند كه احتمال دارد به كشورهاى ديگر انتقال يابد حدود 20 درصد درآمد زكات معادل‏593 ميليون دلار مى‏باشد. اين مازاد برابر است‏با تمام كمكهايى كه توسط كشورهاى صنعتى و سازمانهاى بين المللى به هفت كشور فقير مسلمان روى هم رفته پرداخت مى‏شود كه عبارتند از: جزاير كومور، جيبوتى، مالديو، گامبيا، افغانستان، سيرالئون ولبنان. نويسنده اين مقاله تاسيس يك سازمان بين المللى براى زكات تحت‏حمايت OIC را پيشنهاد مى‏كند. اين سازمان بايد از تمام مؤسسات زكاتى را كه در جهان اسلام فعاليت مى‏كنند شامل شود. اولين كنفرانس بين المللى زكات (كويت، آوريل 1984) قبلا تشكيل يك صندوق زكات را تحت‏حمايت OIC با شركت تمام كشورهاى مسلمان پيشنهاد كرده بود. اين سازمان مى‏تواند به كشورهاى مسلمانى كه مايل به ايجاد يك نظام زكوى هستند كمك كند و از تجارت متقابل در توسعه اجرايى زكات و آموزش كارگران بهره گيرد. از همه مهمتر مى‏تواند در مورد انتقال مازاد زكات از برخى كشورهاى ثروتمند مسلمان به كشورهاى فقير همكارى كند. اين پيشنهاد بر استقلال مؤسسات زكات از كنترل دولتى تاكيد مى‏كند به طورى كه بتوانند به كشورهاى ديگر اعتماد و اطمينان بدهند و خود را از مسايل سياسى كه در بين كشورهاى مسلمان به وجود مى‏آيد دور نگه دارند.
نكته آخر براى افراد شكاك اين است كه آن چه ما در مورد حمايت از زكات مى‏گوييم مسؤوليت‏حكومت را از انجام ديگر اقدامات اقتصادى و اجتماعى براى از بين بردن فقر، رفع نمى‏كند. جهان اسلام با توجه به نرخ رشد اقتصادى در اين قلمروها و نرخ افزايش جمعيت قادر نخواهد بود بر مشكل فقر در چندين سال آينده غلبه پيدا كند. حداقل نظام زكوى به عنوان يك «شبكه مطمئن اجتماعى‏» براى تهيه آذوقه به نفع فقرايى كه سازوكار بازار آنها را از خود رانده است، مورد نياز است.

پى‏نوشت‏ها و مآخذ

1- بخارى، مسلم و ابن ماجه.
2- بقره: 268.
3- النسائى، المجلد الثامن، ص‏262.
4- ابونعيم در الحلية، البيهقى و الطبرانى.
. 5 - Encyclopaedia Britannica, 1992, p. 936
6- Ibid, p. 936.
7- به نقل از:
N. S. Shirazi, "An Analysis of Pakistan|s Poverty and its Alleviation Through Infaq" , a Ph.D.dissertaion, International Islamic University, Islamabad, 1993, p. 6.
8 - World Development Report 1990:Poverty, Oxford University Press, P.27.

 
شنبه 1 مهر 1391  10:55 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

دامنه وظيفه توانگران در برابر فقيران از منظر دين

دامنه وظيفه توانگران در برابر فقيران از منظر دين

محمدرضا يوسفى (1)

چكيده

گستردگى و عمق فقر در جوامع مسلمان ضرورت طرح دقيق و علمى اين پديده را در حوزه‏هاى علمى ايجاب مى‏كند. پرسشهاى بسيارى در اين زمينه وجود داشته كه پاسخهايى متقن همراه با تامل مى‏طلبد. وظيفه توانگران در برابر فقر محرومان و دامنه آن از منظر اسلام، يكى از مسائل قابل طرح است. اين نوشتار مى‏كوشد تا با پيروى از روش علمى به بررسى اين موضوع بپردازد.

زمينه بحث

پديده فقر يكى از موضوعات مهم عصر ما در كشورهاى توسعه نيافته مى‏باشد. حضور اين پديده شوم به صورتى گسترده و پيامدهاى تلخ و ناگوار آن، ضرورت طرح عميق و علمى اين پديده و بررسى همه جانبه آن را مى‏طلبد.
از آنجا كه 35 كشور از 45 كشور داراى پايين‏ترين سطح توسعه انسانى در سطح جهان، مسلمان مى‏باشند، (2) بنابراين بررسى ابعاد مختلف اين پديده براى متفكران مسلمان اهميتى دوچندان دارد.
عقب ماندگى و فقر گسترده در جوامع مسلمان باعث‏شده تا عده‏اى تير اتهام را به سوى اسلام نشانه گيرند. متفكران مسلمان كه تعاليم دينى را در تعارض بنيانى با وضعيت جارى مسلمانان مى‏ديدند در دفاع از كيان اسلام به منابع دينى تمسك كرده، كتب و مقالات متعددى را به زبانهاى مختلف به رشته تحرير در آورده‏اند. هدف از مجموعه تحقيقات ياد شده، بيان اين نكته بود كه اسلام به طور بنيادين با فقر در ستيز است.
به نظر مى‏رسد با توجه به گستردگى اين پديده در ميان جوامع مسلمان، متهم بودن اسلام -حداقل در بستر سازى اين شرايط - و وجود زواياى تاريك در جنبه‏هاى مختلف تحليلى آن و...، زمان آن فرارسيده است كه اين موضوع در حوزه‏هاى علمى به صورتى عميق طرح شده تا در اين حوزه‏ها با استفاده از ابزارهاى متداول علمى و با نگرشى نظام‏وار و موشكافيهاى رايج و بالاخره بهره‏گيرى از توانائيهاى بالقوه به بررسى اين پديده پرداخته شود. طبيعى است از آنجا كه طرح علمى اين مباحث‏به صورتى بديع و نو مى‏باشد، كاستى‏هاى بسيار و ضعف‏هاى آشكار در آن چهره مى‏نماياند. اما كدام بحث علمى بوده است كه از ابتدا قوى و محكم ارائه شده باشد؟ علوم و مباحث علمى در طول زمان و با مطالعات علمى، نقادانه و موشكافيهاى دانشمندان راه تكامل پيموده‏اند. و اين بحث نيز از اين قاعده مستثنى نيست.
تدوين كتاب و بابى مستقل براى بررسى ابعاد اين مساله و روشن نمودن ديدگاه دين در اين باره از اولين گامهاى اين حركت است. و همانطور كه وجود كتابهاى مستقل طهارة، صلاة، زكات، خمس و... باعث رشد اين ابواب شده‏اند، كتاب و بابى مستقل تحت عنوان فقر نيز مى‏تواند زمينه رشد اين مباحث را فراهم آورد.
گرچه از زمان قدما تا به امروز برخى از مباحث فقر در كتب فقهى بيان شده‏اند اما نكته اين است كه نگاهى مستقل به اين پديده وجود نداشته و برخى از مباحث آن به صورتى پراكنده در ابواب مختلف فقهى طرح شده است. با توجه به اهميت موضوع و گسترش مسائل نو ظهور جا دارد كه اين پديده از زاويه‏اى ديگر در بابى مستقل بررسى شود. تدوين و تبويب روايات اين باب - در كنار طرح مستقل مباحث فقر - نيز گامى محكم در جهت پيشرفت اين مباحث مى‏باشد.
برخى از سؤالاتى كه با طرح آنها مى‏توان زمينه تدوين باب مستقل فقهى را فراهم كرد عبارتند از: (3)
1 - تعريف فقر شرعى و مقايسه با تعريف اقتصادى آن.
دامنه وظيفه توانگران در برابر ...
2 - ويژگيها و معيارهاى فقر شرعى.
3 - جايگاه شان در مفهوم فقر شرعى.
4 - سطح مطلوب زندگى از نظر اسلام (حداقل‏هاى لازم زندگى از نظر اسلام).
5 - اسلام چه راه حلهايى را براى كاهش يا رفع فقر انديشيده است.
6 - آيا بجز حقوق شرعى مرسوم، واجبات مالى ديگرى در اموال ثروتمندان مى‏باشد؟
7 - وظيفه دولت‏براى مبارزه با فقر از نظر حكم و دامنه آن چيست؟
8 - وظيفه توانگران براى مبارزه با فقر از نظر حكم و دامنه آن چيست؟
9 - وظيفه فقيران براى مبارزه با فقر از نظر حكم و دامنه آن چيست؟
10 - رسالت عالمان دينى در برابر فقر محرومان چيست؟
11 - آيا فقرزدايى از اهداف نظام دينى است؟
12 - جايگاه فقر در ميان اهداف نظام دينى.
13 - آيا مى‏توان مالياتهاى نوين با هدف فقرزدايى جعل نمود، در صورت امكان شرايط آن چيست؟
14 - تحت چه شرايطى فقرزدايى در تعارض با ساير اهداف از فهرست هدفهاى كوتاه مدت نظام دينى مى‏تواند حذف شود؟
اين سؤالات ونظاير آن از جمله سؤالاتى هستند كه پاسخ روشن و مستند به آنها مى‏تواند ديدگاه اسلام پيرامون اين پديده را تبيين نمايد.
دستيابى جامع به هر نوع نگرش - و از جمله نگرش دينى - درباره فقر نيازمند بررسى آن ديدگاه در سه مرحله زيرين دارد.
الف) تركيب منابع ثروت و نحوه توزيع دارائيهاى اوليه
ب) سهم عوامل توليد
ج) توزيع مجدد درآمدها
دو مرحله نخست‏به زمينه‏هاى پيدايش فقر مربوط شده و سومين مرحله نيز به مبارزه با فقر پس از شكل‏گيرى آن مى‏پردازد. هر تفكر اقتصادى بر اساس نوع نگرش و شرايط اقتصادى خويش، ابزارهايى ويژه براى مواجهه با مشكل فقر طراحى مى‏كند كه اين ابزارها از نظر مشروعيت و كارآمدى در يك سطح قرار ندارند. لذا بررسى نحوه مواجهه آن تفكر مى‏تواند جايگاه فقر زدايى را در آن انديشه نمايان سازد.
اين نوشتار گامى كوچك در جهت تبيين جايگاه فقر زدايى در انديشه اسلامى (سومين مرحله) برداشته، سعى دارد ديدگاه اسلام را پيرامون دامنه مبارزه با فقر به دست آورد.
از ديدگاه دينى مى‏توان اين مبارزه را در سه حوزه بيان كرد.
1. حوزه وظايف توانگران 2. حوزه وظايف دولت 3. حوزه وظايف فقيران.
در اين مقاله سعى شده تا وظايف توانگران تبيين شود.
اسلام به گونه‏هاى مختلفى توانگران را به يارى مستمندان ترغيب كرده، پاداشهاى اخروى و كسب رضاى الهى را نتيجه دستگيرى آنان برمى شمرد. دين تلاش مى‏كند با گشودن افقى وسيع‏تر از افق دنيا، انگيزه‏هاى معنوى را در مؤمنان شكل داده، نگرش انان را تغيير دهد. (4) با شكل‏گيرى اين نظام انگيزشى است كه شاهد مؤسسات خيريه فراوانى بوده كه توسط متدينين و مؤمنان اداره شده، مشغول انجام خدمات اجتماعى بزرگى هستند.
گرچه ابزارهاى انگيزشى بخشى از مشكلات اجتماعى را حل مى‏نمايند اما به دو دليل نبايد در مقام سياستگذارى و برنامه ريزى بيش از حد و اندازه روى آن تاكيد كرد.
اول اينكه در جامعه اسلامى همه افراد طعم ايمان را نمى‏چشند و تقواى الهى در جانشان رسوخ نمى‏كند لذا دامنه افق و نگرش آنان با همه تلاشهاى قرآن، از مرز ماديات و دنيا فراتر نمى‏رود.
دوم آنكه، معمولا مردم سطح مصرف خويش را مطابق با دريافتيهايشان تنظيم كرده، پس از مدتى با آن سطح مصرفى خو مى‏گيرند. لذا پس از چندى، اگر به دلايلى درآمدشان كاهش يافت، به دليل شكل‏گيرى عادتهاى مصرفى اين خانوارها، نمى‏توانند به نسبت كاهش درآمد از مصرف خويش بكاهند لذا سهم مصرف از درآمدشان افزايش مى‏يابد. (5) بنابراين با وقوع ركود اقتصادى و كاهش درآمدهاى صاحبان ثروت، آنان چندان نمى‏توانند از سطح مصرف خود بكاهند و در نتيجه نسبت مصرف به درآمدشان افزايش مى‏يابد، لذا بخشى از درآمدهاى آنان كه قبلا پس‏انداز شده و يا در راه كمك و يارى مستمندان هزينه مى‏شد به مصرف خانوار اختصاص مى‏يابد در نتيجه به طور طبيعى انتظار مى‏رود با پديد آمدن دوره ركودى از، كمكهاى داوطلبانه ثروتمندان به اقشار ضعيف كاسته شود.
با توجه به دلايل ياد شده، ابزارهاى انگيزشى به دليل داشتن ماهيت اختيارى در دو وضعيت از كارآيى لازم برخوردار نمى‏باشد. بدان جهت تكيه بحث‏بر وظايف الزامى توانگران است. بنابراين تلاش مى‏شود تا به اين پرسش پاسخ داده شود كه در اسلام چه وظايف الزامى برعهده توانگران گذارده شده است.
در نخستين گام سعى مى‏شود تا به يك قاعده كلى و فراگير شرعى دست‏يابيم. هدف اين بخش اين است كه هر گاه در موردى خاص به دليل و مستند شرعى در اثبات و يا رد يك حكم دست نيافتيم، اين قاعده كلى وضعيت را روشن كرده، ترديد را بر طرف نمايد.
در گام و بخش دوم به بيان اجمالى واجبات مشهور مالى كه بر عهده توانگران است پرداخته مى‏شود. سپس در گام بعدى به بررسى ادله موافقان و مخالفان ثبوت ديگر واجبات مالى پرداخته و در نهايت و آخرين بخش اين نوشتار به جمعبندى و تبيين يافته‏هاى نوشتار پرداخته مى‏شود.

بخش اول: اصل «عدم جواز تصرف در اموال ديگران‏»

در همه جوامع، اگر افراد و شهروندان در چارچوب قوانين معتبر حاكم و رعايت اصول آن به فعاليت اقتصادى بپردازند، مالك دستاوردهاى خويش و مسلط بر آن اموال محسوب شده و لذا هيچ كس بدون رضايت آنان حق تصرف در اموالشان را ندارد.
با وجود گستردگى دامنه اختلاف آئين‏ها و قوانين جوامع گوناگون، به اموالى كه در چارچوب قوانين مورد پذيرش هر جامعه به دست آمده باشند، در آن جامعه به ديده احترام نگريسته مى‏شود. در نتيجه مى‏توان گفت در ميان عقلاء سيره‏اى مستمر مبنى بر احترام اموال شهروندان جامعه وجود دارد مگر اينكه احراز شود اموال از راههاى غير قانونى جمع شده‏اند.
شريعت اسلامى اين قاعده عقلايى را تاييد و امضاء كرده است لذا اگر هر كس در چارچوب قوانين دينى اموالى به دست آورد، مالك آن اموال بوده و كسى بدون رضايت وى حق تصرف در اين اموال را ندارد. آيات و روايات متعددى در تاييد اين مضمون وارد شده‏اند. مرورى گذرا بر برخى از آنها مى‏تواند ما را در حصول به نتيجه يارى دهد.
1 - خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد:
«يا ايهاالذين آمنوا لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجارة عن تراض منكم‏». (6)
«آيه شريفه جواز استفاده از اموال يكديگر را منوط به رضايت طرفين مى‏داند. در آيه، كلمه «اكل‏» به معناى خوردن است ولى از آنجا كه «اكل‏» و خوردن مستلزم تسلط بر مال و تصرف و از بين بردن آن است در موارد بسيارى بدون اينكه واقعا خوردنى در كار باشد اين كلمه در معناى تصرف و از بين بردن مال استعمال مى‏شود. لذا وقتى شخصى بر اموال ديگرى مسلط شده و در آن اموال تصرف مالكانه مى‏كند مى‏گويند آن فرد مال ديگرى را خورد. اين استعمال در ميان عرف، عقلاء و فصحاء رايج و شايع است اين استعمال در كتاب و سنت نيز كه به زبان عرف سخن مى‏گويد رواج دارد. بنابراين مقصود در آيه، نهى از تصرف و استيلاء در مال ديگرى بدون رضايت وى است‏». (7)
2 - از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده:
«الناس مسلطون على اموالهم‏». (8)
«گرچه علامه مجلسى اين روايت را از كتاب غوالى اللغانى نقل مى‏كند كه نويسنده آن و كتاب ضعيف مى‏باشند و روايت نيز مرسلة بوده و در نتيجه ضعف سند دارد اما روايت ميان شيعه و سنى مشهور بوده و صاحب رياض نيز معتقد است كه اين روايت در هر دو گروه شيعه و سنى مورد عمل است لذا عمل اصحاب ضعف سند آن را جبران مى‏كند». (9)
اين روايت نبوى اصل كلى و قاعده‏اى فراگير عقلايى را يادآور مى‏شود. هر گاه افراد از راههاى قانونى و مورد تاييد شرع مقدس صاحب مال شده و در نتيجه استناد مال به آنان صحيح بود چنانچه از اضافه كلمه اموال به ضمير «هم‏» اين معنا فهميده مى‏شود، در اين صورت آنان صاحب اختيار و مسلط بر اموال خويش بوده و كسى مگر با رضايت آنان حق تصرف در اموالشان را نخواهد داشت.
3 - روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده كه:
«لا يحل مال امرء مسلم الا بطيب نفسه‏». (10)
اين روايت نيز گرچه سندا ضعيف است اما مورد عمل و استناد اصحاب است. و به لحاظ دلالت نيز عدم جواز تصرف در اموال ديگران را بدون رضايت آنان بيان مى‏كند. بر همين مضمون روايات متعدد با زبانهاى مختلف وارد شده است. به عنوان نمونه در روايتى از تحف العقول آمده است كه:
«لا يحل لمؤمن مال اخيه الا عن طيب نفسه منه‏». (11)
و در روايتى ديگر از امام زمان (عج) نقل شده كه فرموده‏اند:
«لا يحل لاحد ان يتصرف فى مال غيره بغير اذنه فكيف يحل ذلك فى مالنا». (12)
نكته بسيار مهم در كلام امام عليه السلام اين است كه امام عدم جواز تصرف در اموال ديگران را ارسال مسلم گرفته و همان را مبناى استدلال خويش قرار داده‏اند. در نتيجه، اين قاعده عقلايى از ناحيه شرع امضاء شده است. لذا اموالى كه با حفظ موازين قانونى و اصول مورد پذيرش جامعه به دست آمد، محترم بوده و به صاحب آن تعلق دارد لذا كسى بدون رضايت وى حق تصرف در آن اموال را ندارد.
وقتى اين قاعده عقلايى به جامعه مسلمانان منطبق مى‏شود اين مضمون را در بر مى‏گيرد كه اگر كسى با رعايت اصول شرعى داراى اموال شد، اموال و ثروتش به وى تعلق دارد و كسى بدون رضايت وى حق تصرف در اموالش را ندارد. بنابراين هر گاه دليلى از ناحيه شرع مقدس مبنى بر تصرف در اموال صاحب مال وارد به اقتضاى آن تصرف جايز مى‏شود در غير اين صورت تنها راه تصرف مجاز در اموال وى، رضايت او مى‏باشد.
از زاويه‏اى ديگر نيز مى‏توان به مساله پرداخت. خداوند خالق و مالك هستى است. او در آيات متعددى و از جمله آيه «لله ملك السموات و الارض و ما فيهن‏» (13) به اين نكته اشاره مى‏كند كه جهان هستى از آن خداوند است و او فرمانرواى گيتى و صاحب اختيار آن است. خداوند در آياتى از قرآن كريم، هدف از خلقت جهان را بهره‏مندى آدميان بيان كرده، مى‏فرمايد «هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا» (14) و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد «و الارض وضعها للانام‏» (15) . بنابراين طبيعت و هستى را متعلق به همه مردمان بيان مى‏كند و گروه خاصى را مقدم بر گروهى ديگر بر نمى‏شمرد. لذا در سوره نساء مى‏فرمايد: «و لا توتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما» (16) در اين آيه با اينكه اموال از آن يتيمان است، خداوند خطاب به سرپرست‏يتيم تعبير اموالتان را بكار مى‏برد. علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مى‏فرمايد:
«آنچه از اين آيه بر مى‏آيد حقيقتى قرآنى است كه اصل بسيارى از احكام و مقررات مهم اسلام به شمار مى‏رود و آن اين است كه آنها را وسيله قوام و روزى جامعه انسانى قرار داده است‏بدون اينكه آن را به افراد معينى اختصاص دهد; به گونه‏اى كه در اثر واگذارى به اين گروه، امكان هر گونه تغيير و تبديل و قرار دادن هر حكم و قانونى از آن سلب شده باشد. پس خداوند اجازه فرموده است ثروتى را كه متعلق به كل جامعه است، افراد مطابق مقررات و روابط مشروع و... به خود اختصاص دهند. اما اصل ثابتى كه در همه حال بايد بدان توجه داشت و قوانين فرعى از آن استنباط مى‏شود اين است كه همه ثروتهاى جامعه متعلق به همه افراد است‏». (17)
به همين دليل است كه كسى حق ندارد مانع از استفاده ديگرى از طبيعت و مواهب الهى شود زيرا هر آنچه در زمين ست‏به همه انسانها تعلق دارد و كارى كه شخص بر روى طبيعت انجام داده سبب حق اولويت او شده و در نتيجه مى‏تواند بهره مشروعى كه منافات با حقوق ساير افراد نداشته باشد از محصول ببرد.
نكته فوق نه فقط مقتضى آيات قرآنى است‏بلكه اقتضاء هر دينى است‏به همين دليل توماس آكويناس قديس نيز بر اين مساله دست گذارده است. (18)
به همين دليل است كه اگر كسانى به دلايل غير ارادى مانند معلوليت و يا آماده نبودن شرايط نتوانستند از اين منابع استفاده كنند در اين اموال داراى حق مى‏باشند مى‏توان در روايات متعددى اين نكته را يافت‏به عنوان مثال در روايتى معتبر از امام صادق عليه السلام آمده است:
«ان الله جل و عز جعل للفقراء فى اموال الاغنياء ما يكفيهم‏». (19)
در نتيجه بر اساس اين تفكر دينى نيازمندان در اموال ثروتمندان داراى حق مى‏باشند اين نكته را مى‏توان در بسيارى از كتب اقتصاد اسلامى ملاحظه نمود. (20) بنابراين به هر ميزان كه حق فقيران ثابت‏شد بر ثروتمندان پرداخت اين حق واجب مى‏شود.
حق فقيران بر قاعده احترام اموال مسلمان مقدم است زيرا اين قاعده فرع بر ثبوت ملكيت و فقدان حقوق سايرين مى‏باشد در حاليكه اصل وجود حق فقيران اثبات وجود حق مى‏كند لذا اصل حق فقيران و يا به تعبيرى شراكت‏براى قاعده احترام موضوع باقى نمى‏گذارد. زيرا قاعده احترام چنانچه گذشت قاعده‏اى عقلايى است در مورد اموالى كه پس از رعايت اصول و ضوابط مورد پذيرش جامعه به دست آمده، باشد. و در نتيجه كسى حق تصرف در اموال اين افراد را بدون رضايت آنان ندارد. اما از آنجا كه فقيران به حكم شرع در اموال ثروتمندان داراى حق هستند پس حق فقيران بر اين قاعده مقدم خواهد بود و مالكيت ثروتمندان بر اموالى كه حق فقيران است، مالكيتى به حسب ظاهر است. و همانگونه كه تصرف در اموال ديگران بدون رضايت آنها جايز نيست تعدى به حقوقشان نيز جايز نيست.
در نتيجه اگر در موردى مانند خمس و زكات ثابت‏شد كه براى فقيران حقى است التزام به پرداخت اين حق مقدم بر قاعده احترام است اما در موارد مشكوك چه بايد كرد؟ در اين مورد گفتنى است كه گرچه اجمالا مى‏دانيم فقيران در اموال ثروتمندان حق دارند اما اين علم اجمالى منحل به يك علم تفصيلى و موارد مشكوك مى‏شود زيرا به طور مشخص مى‏دانيم كه شريعت مقدس حقوق واجبى مانند زكات و خمس و.. را بر عهده توانگران گذارده است. و ساير موارد مشكوك است; و نسبت‏به موارد مشكوك، شبهه بدوى است و نمى‏دانيم حق مسلم فقيران در اموال ثروتمندان به مقدار همان واجبات مالى مشهور و مسلم است‏يا هنوز تكليف ديگرى براى آنان باقى است؟ گفته شده است اصل برائت تكليف مالى بر ثروتمندان جارى است. و اگر گفته شود كه در اينجا برائت، امتنانى است و چون جريان اصل برائت در اينجا موجب زيان به فقيران است لذا اصل برائت جارى نيست. مى‏توان به استصحاب عدم ثبوت حق براى فقيران تمسك نمود. در نتيجه اصل احترام به اموال است مگر در مواردى كه حق به استناد شرعى ثابت‏شود.

بخش دوم - حقوق واجب مشهور

زكات مشهورترين واجب مالى در شريعت مقدس اسلامى و از احكام ضرورى نزد مسلمانان است. (21) در آيات متعددى كه بعضى در مكه و برخى در مدينه نازل شده‏اند از زكات نام برده شده است. عده‏اى از مفسرين، آيات مكى را به عنوان فرمان اوليه وجوب زكات تلقى كرده و به استناد آن، تاريخ وجوب زكات را به قبل از هجرت رسول الله‏صلى الله عليه وآله وسلم ارجاع داده‏اند; گرچه تفصيل موارد زكات را به زمان پس از هجرت نسبت مى‏دهند. در حاليكه عده‏اى ديگر به استناد آيات مدنى كه به عقيده آنان وجوب زكات به آن آيات مستند است، تاريخ وجوب زكات را بعد از هجرت مربوط دانسته‏اند. (22)
خداوند در قرآن كريم وجوب گرفتن زكات را توسط پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بيان كرده مى‏فرمايد:
«خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها» (23)
و در آيه‏اى ديگر مصارف آن را بيان نموده مى‏فرمايد:
«انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤلفة قلوبهم و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم‏» (24)
بنابر مفاد اين آيه فقيران و مساكين مهمترين مورد مصرف اين منبع مالى مهم هستند.
دومين واجب مالى مشهور مسلمانان، خمس است. (25) گرچه در دايره شمول آن ميان مذاهب مهم اسلامى اختلاف نظر است. اصل وجوب خمس در مدينه نازل شده، خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد:
«واعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل...» (26)
نيمى از سهم خمس به فقيران سادات اختصاص دارد.
كفارات نيز از جمله واجبات مالى مى‏باشند اما از آنجا كه در واقع كفاره يك جريمه مالى بوده و از جمله واجبات مالى ابتدايى نمى‏باشد لذا از ذكر آن خوددارى مى‏شود.
خراج در واقع نوعى اجاره زمين است و جزيه نيز مالياتى است كه غير مسلمانان پرداخت مى‏كنند اين دو نوع ماليات ميزان مهمى را تشكيل نداده و موارد مصرف اين دو مصالح مسلمانان مى‏باشد. بنابراين زكات و خمس مهمترين واجب مالى است كه ثروتمندان ملزم به پرداخت آن مى‏باشند.
يكى ديگر از وظايف مسلم در برابر انسان نيازمند، كمك در شرايط اضطرار است. محقق حلى در شرايع، فرد مضطر را چنين معرفى مى‏كند:
«المضطر فهو الذى يخاف التلف لو لم يتناول، و كذا لوخاف المرض بالترك و كذا لو خشى الضعف‏المودى الى التخلف عن الرفقة مع ظهور امارة العطب او ضعف الركوب المودى الى خوف التلف‏». (27)
فرض كنيد شخصى مى‏ترسد كه در صورت نخوردن غذا از فرط گرسنگى جان داده و يامريض شده و يابيمارى او تشديد شود. در اين حالت اگر غذا و طعام نزدكسى نبود براى مضطر مجاز است كه به ميزان رفع اضطرار از مردار و يا حتى از حيوان حرام گوشت‏بخورد. اما در صورتى كه طعام نزد شخصى وجود داشته باشد آن فرد نمى‏تواند از دادن مال امتناع ورزد زيرا حفظ نفس محترمه هم بر او و هم بر ديگران واجب است. در اينجا قاعده احترام مال مسلم و تسلط وى بر اموالش موجب اتلاف نفس محترمه شده، حكمى ضررى است لذا لاضرر بر اين قاعده مقدم مى‏شود پس فرد نمى‏تواند از دادن مال امتناع ورزد واز سوى ديگر براى شخص مضطر نيز استفاده از اين مال حرام نمى‏باشد.
گفتنى است در صورتى كه مضطر توانايى پرداخت قيمت طعام را داشته و صاحب طعام نيز تقاضاى پرداخت قيمت طعام را كرده است، پرداخت قيمت واجب است زيرا در اين صورت درست است كه دارنده طعام حق امتناع از دادن طعام را نداشته است اما دادن مجانى نيز براى او ضرر است و لاضرر اينجا را نيز مى‏گيرد لذا مضطر بايد قيمت طعام را در صورتى كه دارنده طعام قصد تبرع نكرده باشد بپردازد.
و اگر مضطر توانايى پرداخت قيمت طعام را نداشت دارنده طعام بايد مجانى بدهد زيرا ضرر اهم در تعارض دو ضرر مقدم مى‏شود.
هيچ فقيهى بجز شيخ طوسى در خلاف و ابن ادريس در سرائر در اين مساله مخالفت نكرده است و شيخ نيز در ساير كتبش همان مشى عموم فقهاء را پيموده است. (28) صاحب جواهر وجوب نجات مضطر را آنقدر بديهى و روشن مى‏داند كه نيازى به ذكر دليل خاص نمى‏بيند. (29)
با روشن شدن واجبات مالى مشهور، پرسشى در اين ميان شكل مى‏گيرد كه آيا با پرداخت واجبات مالى ياد شده توسط ثروتمندان، حقوق فقيران نيز در اموال آنان به پايان مى‏رسد؟ و يا به عبارت ديگر دامنه حق فقيران به ميزان رداخت‏خمس و زكات بوده و پس از آن هيچ حقى براى آنان دراموال ثروتمندان وجود ندارد؟
اگر دليلى بر ثبوت حقى بيش از ميزان ياد شده يافتيم به گستره دامنه حقوق فقيران فراتر از خمس و زكات معتقد مى‏شويم و اگر دليلى بر اثبات حق مازاد نيافتيم، اصل و قاعده احترام مال مسلم اقتضاء مى‏كندكه دامنه حقوق را به همين اندازه بدانيم.

بخش سوم - بررسى ادله ساير واجبات مالى

در صورتى كه نيازمند و فقيرانى در جامعه يافت‏شوند كه بالاتر از حد اضطرار قرار داشته و خوف تلف يا اشتداد مرض هم در حق آنها نمى‏رود، اما نيازمند و فقير مى‏باشند و از سوى ديگر واجبات مالى خمس و زكات نيز براى رفع فقرشان كافى نيست، آيا بجز واجبات مالى ياد شده، حق ديگرى در اموال توانگران وجود دارد؟
بررسى اين موضوع نيازمند دقت در ادله موافقان و مخالفان ثبوت چنين حقى است. براى دستيابى به پاسخ پرسش ياد شده، نخست ادله موافقان و سپس ادله مخالفان بررسى مى‏شود.

الف - ادله موافقان ثبوت ساير واجبات مالى

ادله‏اى كه بر ثبوت چنين حقى دلالت مى‏كنند را مى‏توان تحت دو عنوان ادله عام و ادله خاص طبقه بندى نمود. ادله عام، ادله‏اى هستند كه معيار لزوم پرداخت و ثبوت حق را رنج و محروميت فقيران برمى‏شمرد. تا زمانى كه انسانهايى در جامعه زندگى مى‏كنند كه از فقر رنج مى‏برند بر صاحبان نعمت، رسيدگى به آنان واجب است. ادله خاص، دلايلى هستند كه موردى را معين مى‏كنند. از جمله موارد آن حق معلوم و حق حصاد است كه چارچوب و شرايط وجوبشان مشخص شده است.

1 - ادله عمومى

اين ادله كه رنج و محروميت فقيران را معيار قرار داده، شديدترين چهره فقر را مد نظر قرار مى‏دهد. ادله قرآنى و روايى در اثبات اين موضوع قابل بررسى است.

1-1- خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد:

«ارايت الذى يكذب بالدين فذلك الذى يدع اليتيم و لا يحض على طعام المسكين‏» (30)
در آيه، «فاء» براى تفريع بوده (31) ،كه نشان مى‏دهد كه از ويژگى‏هاى انسان منكر قيامت و روز جزا، راندن يتيم به تندى و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين است. بنابراين تكذيب قيامت علت دو امر ياد شده است. اما آنچه در اين مقام داراى اهميت مى‏باشد، سببيت انحصارى است.
در علم اصول بيان شده است كه چون جمله شرطيه در سببيت انحصارى ظهور دارد پس مفهوم دارد; اما در مورد وصف، گرچه هنگامى كه گفته مى‏شود «اكرم العالم‏» داشتن صفت علم موجب وجوب اكرام شده است و در واقع وصف نشان از سبب بودن موضوع در جلب حكم دارد، اما اين عليت ظهور در عليت انحصارى ندارد. زيرا برخى صفات ديگر مانند تقوى نيز مى‏توانند موجب وجوب اكرام شوند در نتيجه چون از وصف، سبب انحصارى فهميده نمى‏شود، لذا مفهوم ندارد. بنابراين داشتن مفهوم منوط به ظهور در علت انحصارى است و از آنجا كه در عموم وصف چنين ظهورى نيست لذا گفته مى‏شود كه وصف مفهوم ندارد.
در آيه قرآن نيز سببيت فهميده مى‏شود زيرا انكار و تكذيب قيامت‏سبب تندى راندن يتيم و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين است. سؤال اين است كه آيا در علت انحصارى ظهور دارد؟
گفته شده است كه گرچه عموما اوصاف مفهوم ندارند اما در اينجا وصف مفهوم دارد زيرا هر گاه اوصاف متعددى وجود داشته باشد و يكى از اين اوصاف موضوع حكم قرار گيرد، گرچه وصف خاص در حكم مؤثر بوده است اما انحصار فهميده نمى‏شود به عنوان مثال همان جمله «اكرم العالم‏» مانع از سبب بودن وصف تقوى براى اين حكم نيست; اما در صورتى كه تنها دو وصف وجود دارد و تنها يكى موضوع حكم شود به قرينه تقابل، مفهوم پيدا مى‏كند. مثلا انسانها يا داراى طهارت هستند و يا نيستند اگر در مضمونى داشته باشيم كه شخصى كه داراى طهارت است مى‏تواند به كلمات قرآن دست زند در اين صورت مفهومش اين است كه در صورتى كه طهارت ندارد حق مس كلمات قرآن را ندارد. پس هرگاه دو وصف مقابل هم داشته باشيم و حكم بر يكى از اين دو مترتب شود به قرينه تقابل دو وصف، مفهوم خواهد داشت. در آيات ياد شده قرآن نيز اين تقابل وجوددارد زيرا فرد يامنكر قيامت است و يا منكر آن نيست و حكمى كه متفرع بر انكار قيامت‏شد به قرينه تقابل آن، داراى مفهوم است. پس نتيجه اين مى‏شود كه منطوق آيه مى‏گويد آن كس كه منكر قيامت است‏يتيم را به تندى از خود مى راند و بر اطعام مساكين ترغيب نمى‏كند و مفهوم آن اين است كه كسى كه منكر قيامت يست‏يتيم را به تندى از خود نمى‏راند و بر اطعام مسكين ترغيب مى‏كند. ترتب حكم بر انكار قيامت، نشان از حرمت منطوق دارد.
ممكن است گفته شود كه در اينجا دو وصف مقابل هم نيست‏بلكه سه وصف است اول فرد منكر قيامت، دوم فردى كه قيامت را قبول دارد و سوم فردى كه در ترديد است. لذا آن مطلب پيرامون دو وصف متقابل در اينجا جايى ندارد. ولى مى‏توان در پاسخ اين ايراد گفت كه گرچه به ظاهر سه وصف است اما به دليل وجودمعيار و ملاك واحد در اوصاف دوم و سوم مى‏توان از قدر جامع كسى كه منكر قيامت نيست استفاده كرده و همان اوصاف متقابل شكل گيرد زيرا كسى كه قيامت را قبول دارد به كارهايى تن نمى‏دهدكه در قيامت‏براى او خسران داشته باشد و همينطور كسى كه به قيامت‏به ديده ترديد مى‏نگرد بر اساس قاعده عقلايى دفع ضرر محتمل به كارهايى كه منجر به خسران عظيم احتمالى شود دست نمى‏زند عليهذا هر دو در قدر جامع كسانى كه تكذيب قيامت نمى‏كنند جاى مى‏گيرند و لذا مفهوم باقى خواهدماند.
اين نكته مى‏تواند معناى آيه را بهتر روشن سازد تعبير - «لا يحض على طعام المسكين‏» يعنى ترغيب بر اطعام مسكين نمى‏كنند - داراى مفهوم اولويت است زيرا كسى كه در حال ندارى و عجز حتى از ترغيب ديگران به كمك دادن به فقيران خوددارى مى‏كند، طبيعى است كه در صورت داشتن توان مالى نيز از كمك به بينوايان خوددارى مى‏كند. در نتيجه كسى كه منكر قيامت است در حالى كه توانايى مالى دارد به فقيران كمك نمى‏كند و در حالت نادارى نيز ديگران راترغيب به يارى مستمندان نمى‏كند. (32)
نكته ديگر اين است كه فعل مضارع يدع و لا يحض بر استمرار كار دلالت مى‏كنند. لذا معناى آيه اين است كه سيره زندگى منكر قيامت، راندن يتيم به تندى و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين است. لذا مفهوم اين است كه كسى كه منكر قيامت نيست‏سيره زندگى او راندن يتيم و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين نيست.

2-1- خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:

«ما سلككم فى سقر قالوا لم نك من المصلين و لم نك نطعم المسكين‏» (33)
در اين آيه، اهل جهنم در پاسخ به بهشتيان، عوامل ورود به سقر (مكانى در جهنم) را چنين بيان مى‏كنند كه ما چون اهل نماز و اهل اطعام مسكين نبوديم، جهنمى شده‏ايم. باتوجه به اهميت نماز در اسلام و اين نكته كه اگر به تنهايى اهل نماز نبود نيز جهنمى مى‏شد، عطف اطعام نكردن به مسكين نشان از دليل مستقل براى جهنمى شدن تاركين اطعام مسكين دارد. و ظهور جمله نيز حكايت از استقلال هر عامل دارد نه اينكه مجموع امور ياد شده در كنار هم باعث جهنمى شدن آن افراد شده باشد. لذا قطعا آنان فعل حرام انجام داده‏اند. بنابراين اطعام مسكين نه تنها لازم بوده است‏بلكه در رديف الزاميات مهم دينى قرار گرفته است.

3-1- خداوند متعال در سوره حاقه، وضعيت دوزخيان را چنين ترسيم مى‏كند:

«... خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه انه كان لايؤمن بالله العظيم و لايحض على طعام المسكين‏» (34)
در اينجا نيز قرآن، نداشتن ايمان به خداى بزرگ و تحريك نكردن ديگران به اطعام مسكينان را علت عذاب آنان بر مى‏شمرد، و در نتيجه كسى كه خود توانايى كمك به مستمندان را نداشته، اگر ديگران را به اين امر تحريك نكند گناهى چنان بزرگ مرتكب شده كه همرديف با نياوردن ايمان به خدا از روى عناد قرار گرفته است.
يك نكته قابل ذكر اين است كه در هر سه آيه، سخن از طعام مسكين است; لذا اين سؤال به طور طبيعى شكل مى‏گيرد كه آيا طعام در اين حكم موضوعيت دارد و يا طعام به عنوان شاخص نيازهاى ضرورى افراد نيازمند ذكر شده است؟ اين استعمال در محاورات عرفى رايج است كه كلمه طعام را در مواردى براى بيان شرايط سخت زندگى استفاده مى‏كنند. مثلا گفته مى‏شود فلانى به نان شب محتاج است طبيعى است منظور از اين جمله سختى در تامين نيازهاى اساسى زندگى است. در روايات نيز بر طبق محاورات عرفى سخن گفته شده است‏به عنوان مثال حضرت امير عليه السلام خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام مى‏فرمايد:
«يابنى لاتلم انسانا يطلب قوته فمن عدم كثر خطاياه‏» (35)
و در روايتى ديگر در باب زكات از امام موسى بن جعفر عليه السلام نقل شده است:
«ان الله وضع الزكاة قوتا للفقراء» (36)
با اينكه مال زكوى براى رفع فقر و تامين نيازهاى ضرورى خانواده‏هاى فقير بوده و تنها تامين كننده قوت نمى‏باشد با اين حال تعبير قوت بكار برده است. علامه طباطبايى نيز معتقد است منظور از «طعام مسكين‏»، دادن مال به فقيران به ميزانى است كه نيازهايشان بر طرف شود. (37) در نتيجه تعبير به طعام و قوت به عنوان شاخص‏ترين نيازهاى انسانى طرح شده‏اند. بر اساس برداشت فوق ظواهر آيات به مبارزه باشديدترين چهره فقر يعنى فقر مطلق اشاره داشته، محو آن را هدف خويش قرار داده‏اند. در اين ميان نسبت‏به ساير ويژگيها وشرايط مطلق بوده، قيدى در كلام وجود ندارد. با اين حال در ذيل آيه 34 سوره حاقه، شيخ طوسى آورده است كه منظور تاكيد نكردن بر واجباتى مانند زكات، كفارات و نذورات است. (38) و طبرسى در توضيح آيه شريفه فرموده‏اند كه او زكات و حقوق واجب را ترك كرده است. (39) در واقع از نظر اينان مراد از اين واجب مالى كه نياز اساسى فقيران را تامين كند همان حقوق واجب شرعى معروف يعنى زكات، خمس، كفارات و نذورات... است. و در ذيل آيه 44 سوره مدثر نيز شيخ در تبيان (40) ،طبرسى در مجمع (41) ،فيض كاشانى در صافى (42) و... همين نكته را تكرار كرده‏اند. نظر آنان از دو جنبه قابل بررسى است.
نخست اينكه هر سه آيه از آيات مكى مى‏باشند در حاليكه زكات در مدينه تشريع شده است در نتيجه مراد از آيات ياد شده زكات مصطلح نمى‏تواند باشد. برخى گفته‏اند ممكن است اصل حكم زكات به طور مجمل در مكه واجب شده باشد اما در مدينه احكام تفصيلى آن بيان شده است و برخى نيز اين احتمال را مى‏دهند كه آيه زكات ناسخ آيات مورد نظر باشد; اما نكته اين است كه اين آيات بر وجوب يارى كسانى كه در رنج و محنت نادارى قرار دارند دلالت مى‏كند و سخنان مفسران ياد شده بر اساس ارتكاز ذهنى انحصار وجوب واجبات مالى است اين سخنان بر اساس ظواهر آيات شكل نگرفته است.
جنبه دوم، دليل اين تطبيق و تاويل مفسران است. مفسرانى كه به زمينه‏هاى فقهى در مقام تفسير نيز توجه داشته‏اند بر اساس درك فقهى خويش و اعتقاد به انحصار حقوق واجب در خمس و زكات، واجب ديگرى را به رسميت نمى‏شناختند لذا آيات را حمل بر زكات و ساير حقوق واجب مى‏كنند. بدان جهت جا دارد كه ادله مورد نظر آنان مورد ارزيابى قرار گيرد.

4-1- از حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه:

«ما آمن بى من بات شبعان و جاره جائع‏» (43)
در اين روايت، بى توجهى و عدم رسيدگى به همسايه گرسنه مساوى با بى ايمانى ذكر شده است.
گرچه در روايت تعبير به گرسنگى كه شديدترين شكل فقر است‏شده، اما با توجه به نكاتى كه در ذيل آيات بيان شد اين احتمال وجود دارد كه منظور نيازهاى ضرورى و اساسى باشد و منحصر به گرسنگى نباشد.
برخى معتقدند كه ذكر همسايه در اين روايت‏به اين دليل است كه دسترسى و اطلاع از حال وى آسانتر است لذا جار و همسايه در حكم شرعى مدخليتى نداشته و احتمال خصوصيت ويژه‏اى را نمى‏دهند. بنابراين معيار علم و دسترسى آسان به وضعيت ديگران است لذا اگر فردى است كه ما مى‏دانيم شب را به دليل فقر، گرسنه به سر مى‏برد، گر چه همسايه ما نباشد وظيفه است كه به وى رسيدگى شود. اما در ذيل روايت‏بيانى است كه نشان مى‏دهد جار و همسايه موضوعيت دارند زيرا در روايت آمده است:
«مازال جبرئيل يوصينى بالجار حتى ظننت انه سيورثه‏» (44)
لذا احتمال عدم مدخليت جار در حكم به حسب ظاهر روايت منتفى است.
نكته ديگر اينكه سياق روايت‏حكايت از استحباب مى‏كند زيرا در ذيل روايت آمده است
«بر الرحم اذا ادبر و صلة الجار المسلم‏» (45)
و اين دو از واجبات نيستند لذا به اين قرينه مى‏توان استحباب را نتيجه گرفت. در نهايت اينكه روايت‏به دليل ضعف سندى قابل استناد نمى‏باشد.

5-1- حريز در حديثى صحيح به واسطه امام صادق عليه السلام از رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم نقل مى‏كند كه:

«قال الله - عزوجل - ما آمن بى من بات شبعان و اخوه المسلم طاو» (46)
اين روايت‏سندا معتبر است و از سوى ديگر تعبير به برادر مسلمان آمده و لذا همسايه و جار دراينجا خصوصيتى ندارند. و با توجه به بيان عدم ايمان به خدا براى كسى كه به گرسنگان مسلمان رسيدگى نمى‏كند، وجوب رسيدگى قابل استفاده است. در نتيجه اين روايت‏به حسب سندو دلالت متن گويا است.
امام باقر عليه السلام در روايتى از نبى اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل مى‏كند كه:
«ما من اهل قرية يبيت فيهم جائع ينظر الله اليه يوم القيامة‏» (47)
مضمون حديث معتبر حريز را تاكيد مى‏كند گرچه سند روايت ضعيف است. و باز روايتى كه از جهت‏سند ضعيف است از امام سجاد نقل شده كه همين مضمون را تاييد مى‏كند.
بنابراين به لحاظ مضمون، وجوب رسيدگى به گرسنه مسلمان به خوبى فهميده مى‏شود.

6-1- اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه مى‏فرمايد:

«ان الله سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الا بما متع به غنى والله تعالى سائلهم عن ذلك‏» (48)
تعبير فرض كه ظهور در وجوب دارد به علاوه سخن از بازخواست الهى، وجوب پرداخت را مى‏فهماند كلام امام عليه السلام معيار و محور را فقر فقيران قرار داده است.
همان گونه كه شيخ طوسى، طبرسى و فيض كاشانى اطلاق آيات را به واجبات مالى مشهور مقيد كردند، در اينجا نيز ابن ميثم (49) و مغنيه (50) ،كلام حضرت را به زكات حمل كرده‏اند.

7-1- مفضل بن عمر جعفى از اصحاب امام صادق عليه السلام، گويد در خدمت ايشان بودم، فردى از وى پرسيد:

«فى كم تجب الزكاة فى المال؟ فقال عليه السلام له: الزكاة الظاهرة ام الباطنة تريد؟ قال: اريد هما جميعا فقال عليه السلام: اما الظاهرة ففى كل الف خمسة و عشرون درهما و اما الباطنة فلا تستاثر على اخيك بما هو احوج اليه منك‏» (51)
امام عليه السلام در اين روايت زكات را به دو نوع زكات ظاهره و زكات باطنه تقسيم مى‏كنند. زكات ظاهره همان زكات معروف و مشهور بوده و منظور از زكات باطنه، ترجيح دادن ديگرى بر خود است كه هنگامى كه مى‏بينى او به مال تو بيشتر از خود تو نيازمند است.
ظهور روايت اين است كه زكات باطنه همسان زكات ظاهره در وجوب است زيرا شخص از ميزان و نصاب زكات واجب مى‏پرسد و امام در پاسخ از نوع زكات پرسشى كرده معيار زكات باطنه راشدت نياز ذكر مى‏كند لذا در كلام امام وجوب زكات باطنه مفروض گرفته شده است.
نكته اين است كه اطلاق روايت در مفهوم زكات باطنه، اطلاق گسترده‏اى داشته، موارد نيازهاى استحبابى و غير ضرورى را نيز در بر مى‏گيرد. اين اطلاق قطعا مراد نيست. لذا به تناسب حكم و موضوع، نيازهاى ضرورى و كالاهاى حياتى مورد نظر مى‏تواند باشد. اين روايت‏به دليل سند ضعيف قابل استناد نمى‏باشد.

8-1- فرات بن احنف كوفى از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند كه:

«ايما مؤمن منع مؤمنا شيئا مما يحتاج اليه و هو يقدر عليه من عنده او من عند غيره اقامه الله يوم القيامة مسودا وجهه مزرقة عيناه مغلولة يداه الى عنقه; فيقال: هذا الخائن الذى خان الله و رسوله ثم يؤمر به الى النار» (52)
روايت‏بر اين نكته دلالت مى‏كند كه يارى مؤمن نيازمند لازم و ضرورى است. مجازاتهايى كه در اين روايت‏براى فردى كه از يارى نيازمند خوددارى كرده، بيان شده نشان مى‏دهد كه يارى نيازمند نه فقط واجب بلكه از واجبات مؤكد دينى است. گرچه در اين روايت‏سخن از نياز و حاجت است اما قطعا مراد نياز شديد است زيرا مى‏دانيم تامين و پاسخگويى به هر نوع نياز و حاجت واجب نيست. لذا تناسب حكم و موضوع، نياز و حاجت‏شديد را تعيين مى‏كند. شهيد صدر نيز در تبيين اين روايت‏به همين نظر بوده، معتقد است كه چون بر مسلمانان به اجماع علماء، تامين نيازهاى عادى واجب نيست لذا منظور روايت همان نيازهاى شديد مى‏باشد. (53)
نكته ديگر اينكه در روايت‏بر نياز خاص مانند غذا و خوراك دست نگذاشته، لذا اطلاق روايت هر نوع نياز ضرورى و شديد را در بر مى‏گيرد.
پس از بحث پيرامون دلالت روايت، نوبت‏به بررسى سند مى‏رسد. در سلسله سند، محمد بن سنان و فرات بن احنف كوفى عبدى قرار دارند. علامه حلى به نقل از ابن عقيقى در مورد فرات بن احنف گويد وى فردى زاهد و تارك دنيا بوده است. اما شيخ طوسى در كتاب رجال، وى را به غلو متهم كرده است. و ابن غضائرى بر حسب عادت در مورد وى تعابير تند «غالى و كذاب‏» را بكار برده است. بنابراين اتهام غلو كه شيخ به فرات وارد مى‏كند صرفا اتهامى عقيدتى بوده، و تضعيف در وثاقت محسوب نمى‏شود. لذا اين اتهام روايت را از اين جهت تضعيف نمى‏كند. اما فرات توثيق خاص نداشته و از آنجا كه روايات زيادى نيز نقل نكرده تااز مشاهير باشد لذا روايت از نظر سندقابل اتكا نيست.
نتيجه نهايى بررسى ادله عمومى اين است كه آيه 44 سوره مدثر بر «وجوب اطعام مسكين خواه مسلمان و يا غير مسلمان‏» دلالت مى‏كرد. روايت معتبر حريز از امام صادق عليه السلام نيز بر وجوب يارى انسان مسلمان نيازمند دلالت مى‏كرد. اما ساير ادله به لحاظ سند و يا دلالت مشكل داشتند.
نكات ذيل در پايان بررسى ادله‏عمومى قابل ذكر است:
1) همه ادله بر شديدترين نوع فقر دست گذارده، توانگران را ملزم به رفع آن كرده‏اند.
2) در آيه 44 سوره مدثر، معيار وجوب رسيدگى را، انسان گرسنه بيان كرده است اما در روايات بر معيار اخوت دينى و مسلمانى وجوب رسيدگى را نتيجه گرفته‏اند، بنابراين معيار همان شدت نياز نفس محترمه است گرچه تامين نياز فقير مسلمان وجوب مؤكد دارد.
3) گرچه در ادله ياد شده معيار رفع شدت فقر است اما بسيارى از علماء آيات و برخى از روايات را حمل بر همان واجبات مالى معروف كرده و برخى ديگر از روايات را نيز حمل بر استحباب مؤكد نموده‏اند. لذا جهت دستيابى به ديدگاه دينى در بحث ادله مخالفان نظر آنان بررسى مى‏شود.

2 - ادله خاص موافقان ثبوت ساير واجبات مالى

منظور از ادله خاص، ادله‏اى هستند كه بر خلاف ادله عمومى كه به منبع مالى، نصاب، زمان پرداخت و ساير شرايط واجب مالى كارى نداشته و فقط معيار را رنج و نياز محرومان قرار مى‏داد، به منبع و مورد مشخص به عنوان واجب مالى توجه دارند.
حق معلوم و حق حصاد به طور مشخص به عنوان موارد خاص ذكر شده‏اند كه به بررسى ادله آن پرداخته مى‏شود.

1-2- حق معلوم

منظور از حق معلوم اين است كه فرد مقدارى را در اموالش تعيين كند و آن را به صورت مرتب روزانه، هفتگى يا ماهانه جهت دستگيرى فقيران بپردازد.
همه فقها معتقد به استحباب حق معلوم مى‏باشند. در اين ميان تنها به شيخ صدوق نسبت وجوب داده شده است. صاحب جواهر معتقد است كه اين نسبت‏به شيخ صدوق درست نيست زيرا صدوق در كتاب فقيه مضمون روايت را نقل كرده است‏بنابراين مرادايشان همان مراد ائمه‏عليهم السلام مى‏باشد. و البته از روايات نيز استفاده وجوب نمى‏شود. (54) اما از آنجا كه مرحوم صدوق در مقدمه فقيه تصريح كرده‏اند كه قصدشان صرف نقل روايت نيست‏بلكه با هدف افتاء اين مجموعه روايى را به نگارش در آورده‏اند لذا از كلام ايشان وجوب حق معلوم برداشت مى‏شود (55) به علاوه اينكه ايشان در كتاب هدايه آورده‏اند:
«هذا شيئى سوى الزكاة وهو شيئى يجب ان يفرضه على نفسه كل يوم او كل جمعه او كل شهر او كل سنة‏» (56)
بنابراين نسبت اعتقاد به وجوب حق معلوم به شيخ صدوق صحيح است.
صرف نظر از اينكه اين نسبت‏به مرحوم صدوق صحيح يا ناصحيح باشد، آنچه داراى اهميت است ادله حق معلوم است. آيا از اين ادله استفاده وجوب يا استحباب مى‏شود؟ در اين گام به بررسى ادله آن مى‏پردازيم.
الف - خداى متعال در قرآن كريم مى‏فرمايند:
«... و الذين فى اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم‏» (57)
در اين آيه از ثبوت حق معلوم در اموال مؤمنان توانگر براى سائل و محروم سخن رفته است. و ثبوت حق در اموال آنان مستلزم وجوب اداء آن مى‏باشد. در نتيجه از آيه وجوب پرداخت‏حق معلوم قابل استفاده است. خصوصا با ملاحظه سياق آيات قبل و بعد مى‏توان وجوب را استشمام كرد. برخى بر اين اعتقادند كه از آيه استفاده وجوب نمى‏شود زيرا سياق آيات نشان از امر اختيارى دارد و به دليل انجام آن فعل اختيارى، مؤمنان تشويق شده‏اند. در آيه قبل آمده «والذين على صلاتهم دائمون‏» دوام در صلاة، امر اختيارى بوده كه فرد بر خودش الزام مى‏كند. (58)
در پاسخ به سخن فوق مى‏توان چنين بيان داشت كه اضافه صلاة بر ضمير اين نكته را مى‏فهماند كه آنان در نمازى كه اداء مى‏كنند دوام دارند نه اينكه دائما در صلاة هستند. و نمازهايى كه انسان انجام مى‏دهد دو دسته هستند نمازهاى واجب و نمازهاى مستحبى. آنان چون مداومت در اداء هر دو نوع نماز دارند تشويق شده‏اند لذا اولا ترك واجب نمى‏كنند و ثانيا مستحبات را نيز كه انجام مى‏دهند در انجام آنها مداومت مى‏ورزند لذا اطلاق آيه هر دو نوع صلاة وجوبى و مستحبى را مى‏گيرد. در نتيجه از آيه چنين بر نمى‏آيد كه دوام به اختيار خودشان مى‏باشد. و سياق آيه دال بر استحباب نيست و ظهور آيه حق معلوم در همان ثبوت حق و لزوم پرداخت منعقد مى‏شود.
ب - سماعة بن مهران در حديثى موثق از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند:
«و لكن الله عزوجل فرض فى اموال الاغنياء حقوقا غير الزكاة فقال عزوجل: والذين فى اموالهم حق معلوم اللسائل و المحروم; فالحق المعلوم غير الزكاة و هو شيئى يفرضه الرجل على نفسه فى ماله يجب عليه ان يفرضه على قدر طاقته و سعة ماله فيودى الذى فرض على نفسه ان شاء فى كل يوم و ان شاء فى كل جمعة و ان شاء فى كل شهر...» (59)
در اين حديث اولا تعبير به فرض شده، ثانيا فرض به خداوند نسبت داده شده كه نشان از حكمى الهى و شرعى دارد. ثالثا تعبير «حقوقا غير الزكاة‏» نيز به دليل واجب بودن زكات ظهور در وجوب حقوق غير زكوى دارد و رابعا استناد به آيه شده است كه در بند الف گذشت كه آيه ظهور در وجوب دارد.
ج - ابوبصير در حديثى معتبر و صحيح از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند:
«ان الزكاة ليس يحمد بها صاحبها و انما هو شيئى ظاهر انما حقن بهادمه و سمى بها مسلما و لو لم يودها لم تقبل له صلاة وان عليكم فى اموالكم غير الزكاة. فقلت: اصلحك الله و ماعلينا فى اموالنا غير الزكاة؟ فقال عليه السلام: سبحان الله اما تسمع الله عزوجل يقول فى كتابه «و الذين فى اموالهم...» قال قلت: ماذا الحق المعلوم الذى علينا؟ قال عليه السلام: هو الشيئى الذى يعلمه الرجل فى ماله يعطيه فى اليوم او فى الجمعه او فى الشهر قل او كثر غيرانه يدوم عليه‏» (60)
در اين روايت‏شريف نيز پس از بيان زكات دراموال كه واجب است امام مى‏فرمايد غير از زكات، حقوق ديگرى بر ثروتمندان وجود دارد. تعبير به عليكم در كلام امام عليه السلام و دو بار تعبير علينا در كلام ابوبصير ظهور در حكم الزامى دارد. و همينطور نيز استناد به آيه شريفه كه ظهور در الزام داشت.
د - سماعة بن مهران در حديثى موثق، باز از امام صادق عليه السلام اين چنين نقل مى‏كند:
«الحق المعلوم ليس من الزكاة هو الشيئى تخرجه من مالك ان شئت كل شهر و لكل فضل فضله... و قال الله - عزوجل - «و الذين فى اموالهم...» فالحق المعلوم غير الزكاة و هو شيئى يفرضه الرجل على نفسه انه فى ماله و نفسه يجب ان يفرضه على قدر طاقته و سعته‏». (61)
در اين روايت مستند به آيه كه ظهور در وجوب داشت، حق معلوم را توضيح مى‏دهد.
در مجموع سياق آيه شريفه به همراه اطلاق آن وجوب حق معلوم را مى‏فهماند به علاوه برخى از روايات كه سخن از حقوق الزامى غير زكات داشت. با اين حال نكاتى در حق معلوم قابل ذكر است كه اطلاق آيه را قيد زده و ظهور ابتدايى روايات را نيز بر مى‏دارد و در نهايت‏حق معلوم را از مستحبات مؤكدى قرار مى‏دهد كه زيبنده است هر مؤمنى آن را خوى خويش قرار دهد.
نكته اول: اينكه قانون گذاران در مقام جعل و وضع قانون سعى مى‏كنند تمامى حدود و ثغور قانون را مشخص نمايند تا راه فرار از قانون بسته شده، متخلفان شناسايى شده و مجازات گردند. اين مساله در قوانين الهى نيز جريان دارد لذا واجباتى مانند نماز، روزه، حج، زكات، خمس و... بگونه‏اى تبيين شده كه تمامى ابعاد آنها روشن شده است. در نتيجه اگر حق معلوم نيز واجب باشد بايد از قواعد ياد شده پيروى كند; اما در احاديث‏ياد شده اصل حق معلوم تعيين شده ولى مقدار و ميزان آن به مكلف احاله شده و مكلف خود اختيار دارد كه هر ميزان را كه خواست متناسب با قدرت مالى خويش تعيين كند بدين ترتيب راه فرار قانونى كاملا هموار است لذا اين حكم با ساير قوانين الزامى همخوانى نداشته و با استحباب سازگارى بيشترى دارد.
نكته دوم: اينكه چگونه ممكن است‏بزرگان اصحاب مانندابوبصير و سماعة تا زمان امام صادق عليه السلام از حكم الزامى چنين امر مهمى كه وظيفه‏اى مستمر و غير قابل فراموش مى‏باشد، ناآشنا باشند؟ و سپس امام‏عليه السلام در قرن دوم آن را آشكار نمايد و اين باز حكايت از استحباب مى‏كند.
نكته سوم: اينكه، هيچكدام از اصحاب نيز بجز شيخ صدوق از اين اخبار وجوب نفهميده است و كسى نيز احتمال وجوب را نداده است لذا به هنگامى كه به طرح اين مساله كه آيا به جز زكات، حق ديگرى در اموال صاحبان نعمت وجود دارد يا خير؟ مى‏پردازند به حق معلوم اشاره نمى‏كنند. (62)

2-2- حق حصاد

يوم و روز حصاد، به ايامى گفته مى‏شود كه كشاورز و باغدار به برداشت محصول مشغول هستند. معمولا نيازمندان در اين ايام بر سر مزارع و باغات حاضر شده واز صاحبان محصولات كشاورزى، تقاضاى انفاق قدرى از آن محصول را مى‏كردند. و منظور از حق حصاد اين است كه اين نيازمندان از محصولات آماده برداشت داراى حقى هستند. مشهور علماء معتقدند كه حق حصاد از جمله مستحبات است. (63) اما شيخ طوسى در كتاب خلاف معتقد به وجوب حق حصاد شده است. (64) مرحوم سيد مرتضى نيز در كتاب انتصار، گرچه درابتدا قول به استحباب را پذيرفته‏اند اما در پايان كلامشان، احتمال از ميان متاخرين فقهاء نيز، صاحب ذخيره به وجوب حق حصاد معتقد بوده است. (66) بر اين اساس مرورى بر ادله حق حصاد كرده، نظر شيخ طوسى را ارزيابى مى‏كنيم.
الف - خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد:
«و آتوا حقه يوم حصاده‏» (67)
فعل امر ظهور در وجوب دارد.بنابراين وجوب پرداخت‏حق فقير به هنگام برداشت محصول فهميده مى‏شود. برخى آيه را به زكات حمل كردند. (68) اما از آنجا كه زكات واجب مقدر و معين بوده، زياده و كم در آن معنا ندارد و از سوى ديگر اسراف در مواردى است كه مقدار معين و مشخص نبوده، باشد. و در ذيل آيه پس از بيان حكم حق حصاد، لزوم عدم اسراف را بيان مى‏كند معلوم مى‏شود حق حصاد با زكات متفاوت است. لذا نمى‏توان گفتار ياد شده را تاييد كرد. سيد مرتضى، اين مضمون را در روايتى از امام باقر عليه السلام نقل كرده، سپس مى‏گويد:
«اين نكته مليحى است زيرا نهى از اسراف فقط در مواردى است كه مقدر و معين نباشد در حالى كه زكات معين است‏». (69)
بنابراين ظاهر آيه بر وجوب پرداخت‏حقى مستقل از زكات به نام حق حصاد دلالت مى‏كند.
ب - جمعى از بزرگان اصحاب امام باقر عليه السلام در روايتى صحيح، مى‏گويند از امام عليه السلام در مورد آيه شريفه «و آتوا حقه يوم حصاده‏» پرسيدند، ايشان در پاسخ، فرمودند:
«هذا من الصدقة تعطى المسكين القبضة بعد القبضة و من الجذاذ الحفنة بعد الحفنة حتى يفرغ‏» (70)
تعبير «هذا من الصدقة‏» در روايت‏با كثرت استعمال صدقه در زمان ائمه در صدقات مستحبى مى‏تواند به معناى همان صدقات مستحبى باشد.
ج - شعيب عقر قوفى در حديثى صحيح گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد آيه حق حصاد سؤال كردم حضرت در پاسخ فرمودند:
«الضغث من السنبل و الكف من المتر اذا خرص‏» (71)
د - سعد بن سعد از اصحاب امام رضا عليه السلام در روايتى صحيح گويد از امام عليه السلام سؤال كردم:
«ان لم يحضر المساكين و هو يحصد كيف يصنع؟ قال عليه السلام: ليس عليه شيئى‏» (72)
در اين روايت مفروض گرفته شده كه در زمان حضور مساكين، حق حصاد بايد پرداخت‏شود اما سؤال اين است كه حق آنها مطلق بوده و يا مشروط به حضورشان مى‏باشد و امام در پاسخ حق آنها را مشروط به حضورشان ذكر مى‏كند.
ه - ابوبصير در حديثى صحيح از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند:
«لاتصرم بالليل و لا تحصد بالليل و لا تضح بالليل و لا تبذر بالليل فانك ان فعلت لم ياتك القانع و المعتر، فقلت ما القانع و المعتر؟ قال عليه السلام: القانع الذى يقنع بما اعطيته و المعتر الذى يمر بك فيسالك و ان حصدت بالليل لم ياتك السؤال و هو قول الله «و آتوا حقه يوم حصاده‏» عند الحصاد يعنى القبضة بعد القبضة اذا حصدته، فاذا خرج فالحفنة بعد الحفنة و كذلك عند الصرام و كذلك البذر و لا تبذر بالليل لانك تعطى فى البذر كما نفعل فى الحصاد» (73)
در بررسى روايات ياد شده گفتنى است، در روايت اول، چنانكه گذشت صدقه در زمان ائمه‏عليه السلام ظهور در صدقات مستحبى دارد. در روايت‏شعيب نيز سخن از مقدار حق حصاد است و از وجوب و استحباب بحثى نيست. در روايت‏سعد مطلق بودن حق حصاد يا مشروط بودن آن محل كلام است و سخنى از وجوب و استحباب نيست.
در روايت ابابصير، حق حصاد به بذر تشبيه شده است و بذر در نزد همه فقهاء مستحب است.
از سوى ديگر در صورتى كه فقيران حاضر نباشند پرداخت آن نيز لازم نيست اين با وجوب سازگار نيست زيرا احتمال اينكه حضور فقيران شرط وجوب باشد بعيد است. لذا استفاده وجوب حق حصاد از روايات درست نيست گرچه آيه ظهور در وجوب دارد. لكن سيره قطعى باعث مى‏شود تا از ظهور آيه دست‏برداريم.
برخى از مسائل عام البلوى و محل ابتلاء عموم بوده، گستره ابتلا مردم به گونه‏اى است كه اگر حكمى الزامى داشته باشند به زودى اين حكم چنان شايع مى‏شود كه از ضروريات و در رديف وجوب نماز و روزه مى‏شود. لذا همينكه وجوب آن مشهور نبوده همين دليل بر واجب نبودن آن مى‏باشد.
اين نكته در حق حصاد و حق معلوم جارى است. زيرا در جامعه سنتى و كشاورزى آن زمان، بسيارى از مردم با برداشت محصولات كشاورزى دائما سر و كار داشتند. بسيارى ازمردم چندين نوع محصول مانند گندم، خرما و... داشتند لذا در سال چند بار به برداشت محصول مى‏پرداختند. در نتيجه اين مساله، پديده‏اى عمومى و محل ابتلاء مردم بوده است. با اين حال از ميان قدماء فقط شيخ طوسى در يكى از كتابهايش (الخلاف) اين نظر را اختيار كرده است وسيره قطعيه مستمر متشرعين و متدينين بر عدم وجوب بوده است و همين مقدار براى اثبات واجب نبودن كافى است.
در مورد حق معلوم نيز با توجه به ويژگى جوامع سنتى و فقدان نهادهايى كه مستمندان را تحت پوشش قرار دهند (خصوصا با توجه به مكى بودن آيه حق معلوم)، گستره و دامنه فقر بگونه‏اى است كه اگر چنين حقى واجب بود بزودى حكمى واضح و روشن مى‏شد. لذا حق معلوم و حق حصاد واجب نيستند گرچه اقتضاى ادله استحباب است.
/P>

ب - ادله مخالفان ثبوت ساير واجبات مالى

تاكنون ادله موافق ثبوت ساير واجبات مالى ارائه گرديد. قرائن داخلى در ادله خاص به گونه‏اى بودند كه امكان استفاده وجوب را مشكل مى‏نمود. ولى وجوب رسيدگى به آنان كه در فقر مطلق به سر مى‏برند از ادله عمومى فهميده مى‏شد.
ادله عمومى نسبت‏به واجبات مالى معروف - خمس و زكات - مطلق بوده، نجات فقيران از وضعيت گرسنگى و شرايط سخت زندگى راهدف قرار داده‏اند. در نتيجه اگر اين هدف با پرداخت‏خمس و زكات تامين نشده تكليف ساقط نمى‏شود. زيرا رفع شديدترين چهره فقر اهميت دارد.
اگر معارض يا مخصص و مقيدى براى ادله عمومى يافت نشد دراين صورت وجوب يارى فقيران بر توانگران اثبات مى‏شود. در اينجا به بررسى ادله‏اى كه ادعا شده است مخصص و مقيد آن ادله مى‏باشند، مى‏پردازيم. رواياتى وجود دارند كه هيچ نوع حق مالى بجز زكات را به رسميت نمى‏شناسند البته خمس نيز از ادله ديگر ثابت‏شده است.
1 - معمر بن يحيى در روايتى از امام باقر عليه السلام نقل مى‏كند:
«لا يسئل الله عبدا عن صلوة بعد الفريضة و لاعن صدقه بعد الزكوة و لاعن صوم بعد شهر رمضان‏» (74)
در نتيجه با توجه به اينكه پوششى نسبت‏به الزاميات صورت مى‏گيرد و در مورد حقوق مالى پس از پرسش از تكليف زكات سؤالى نمى‏شود پس بجز زكات، واجب مالى ديگر وجود ندارد، البته خمس استثنا شده است.
2 - از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است كه:
«الزكاة نسخت كل صدقة‏» (75)
هر دو روايت‏به لحاظ دلالت كاملا واضح بوده اما از جهت‏سند ضعيف مى‏باشند. با اين حال ضعف سندى دو روايت‏به وسيله عمل واعتماد اصحاب جبران مى‏شود.
3 - علامه در مختلف (76) ،بحرانى در حدائق (77) ،عاملى در مدارك (78) ادعاى شهرت خصوصا بين متاخرين را نموده‏اند. علامه در تذكره (79) ،عدم وجوب ساير حقوق مالى را به اكثر علماء نسبت داده است. شيخ انصارى (80) ادعاى استقرار مذهب بر نفى ساير حقوق واجب مالى را نموده و صاحب جواهر (81) نيز ادعاى عدم خلاف را نموده‏اند.
4 - رواياتى در مقام بيان حكمت زكات برآمده، رفع فقر را هدف وضع و تشريع زكات ذكر مى‏كنند. در اينجا تنها به يك روايت از آن دسته اخبار بسنده مى‏كنيم.
عبدالله بن سنان به روايتى صحيح از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند كه:
«ان الله عزوجل فرض للفقراء فى اموال الاغنياء ما يكتفون به ولو علم ان الذى فرض لهم لا يكفيهم لزادهم وانما يوتى الفقراء فيما اوتوا من منع من منعهم حقوقهم لا من الفريضة‏». (82)
اين دسته از روايات به اين نكته اشاره مى‏كنند كه حكم زكات با توجه به شرايط زندگى به گونه‏اى تشريع شده است كه به طور عادى در روند زندگى، نياز مستمندان برطرف شده، نيازمندى باقى نمى‏ماند. گرچه در شرايط ويژه مانند قحطى، خشكسالى و... اگر زكات كفاف ندهد، پرداختهاى ديگر به هدف رفع فقر واجب مى‏شوند.
سماعة بن مهران در حديثى موثق نقل مى‏كند:
«قلت قوم عندهم فضول و باخوانهم حاجة شديدة و ليس تسعهم الزكاة ايسعهم ان يشبعوا و يجوع اخوانهم فان الزمان شديد؟ قال الصادق عليه السلام: المسلم اخو المسلم لا يظلمه و لا يخذله و لا يحرمه فيحق على المسلين الاجتهاد فيه والتواصل و التعاون عليه و المواساة لاهل الحاجة و العطف منكم تكونون على ما امر الله فيهم رحماء بينهم متراحمين‏». (83)
از اين روايت موثق و معتبر چندين نكته استفاده مى‏شود.
اول - از وضعيتى سؤال شده است كه زكات به قدر كفاف زندگى نبوده و هنوز فقيران با شرايط سخت زندگى دست و پنجه نرم مى‏كنند.
دوم - امام عليه السلام در ابتداى كلام خويش، يك قاعده كلى بيان مى‏كنند. مسلمان برادر مسلمان است، به او ظلم نكرده، او را سرافكنده و محروم نمى‏نمايد. لذا وظيفه توانگران مسلمان رسيدگى به نيازمندان مسلمان است. در نتيجه، امساك و خوددارى از يارى به محرومان مسلمان بى توجهى به لوازم برادرى ميان مسلمانان و... مى‏باشد.
سوم - در روايت تعبير به «فيحق‏» شده است. لازم به ذكر است كه اگر يحق به لام متعددى شده، معناى شايسته و سزاوار را مى‏دهد و اگر به على متعدى شد داراى معناى ثبوت و الزام است. بنابراين «فيحق على المسلمين‏» يعنى بر مسلمانان لازم است. با اين بيان، ديگر نيازى به وقوع جمله خبرى در مقام انشاء نمى‏باشد زيرا به اقتضاء ماده حق و تعدى به على، حكم الزامى قابل استفاده است.
چهارم - سماعه (راوى حديث) به هنگام پرسش، ابتدامعيار را نياز شديد ذكر مى‏كند و سپس مورد گرسنگى را نيز كه شاخص‏ترين نشان فقر و نادارى است، ذكر مى‏كند. اما سخن امام عليه السلام مطلق بوده و عموميت استدلال وى نيز به وضعيت فقر شديد اشاره دارد.
پنجم - از آنجا كه امام عليه السلام سخنان خويش را فرع بر برادرى مسلمانان با يكديگر مى‏نمايند و امور و احكام بعد همگى متفرع بر اخوت دينى است لذا حكم وجوب رسيدگى نيازمند در اين روايت مختص به نيازمندان مسلمان است.
با تكيه بر نكات فوق، موثقه سماعه دلالت‏بر وجوب رسيدگى به فقيران مى‏كند لذا در صورتى كه پس از پرداخت زكات، هنوز نياز باقى مانده، تكليف رسيدگى به مسلمان محروم پايان نمى‏پذيرد.
ممكن است‏برخى روايت را بر مورد اضطرار حمل كنند. اما اولا سماعه، حالت نياز شديد و گرسنگى را بيان مى‏كند در حاليكه در اضطرار بالاتر از آن يعنى خوف تلف است. ثانيا معيار در اضطرار، حفظ نفس محترمه، خواه مسلمان و يا غير مسلمان مى‏باشد در حاليكه امام عليه السلام در اين روايت، حكم را مترتب بر اخوت دينى كرده است لذا روايت، حالت اضطرار را مد نظر ندارد.
خلاصه بند چهارم اين است كه باتوجه به حكمت زكات، با پرداخت اين واجب مادى در شرايط عادى، نيازها برطرف مى‏شود. اما در شرايط ويژه‏اى كه زكات براى رفع نيازها كفايت نكرده، رسيدگى به فقيران بر مسلمان توانگر واجب بوده و با پرداخت زكات، تكليف پايان نمى‏پذيرد.
5 - مهمترين دليل بر واجب نبودن ساير حقوق مالى، سيره قطعى عملى مسلمانان است. سابقا تبيين شد كه برخى از مسائل چنان محل ابتلاء هستند كه در صورت وجود حكم الزامى به زودى حكمش كاملا آشكار گشته، از ضروريات و يا احكام مورد وفاق خواهد شد و با توجه به گستره فقر در جوامع سنتى و فقدان نظامهاى حمايتى ويژه، در صورتى كه بجز حقوق واجب مالى مشهور، حقوق ديگرى نيز واجب مى‏شد، همانندخمس و زكات، حكمش نيز مشهور مى‏شد.
با اين حال سيره عملى مسلمانان بر واجب نبودن حقى مازاد بر خمس و زكات است و بدين ترتيب اين سيره از ساير ادله سابق قويتر مى‏باشد. و به دليل همين سيره، موثقه سماعه را بايد حمل بر استحباب مؤكد كرد. و باز به دليل همين سيره قطعى است كه مفسران، آيات قرآن را و شارحين نهج‏البلاغه، سخن اميرالمؤمنين عليه السلام را حمل بر زكات و ساير واجبات مالى مشهور نموده‏اند.
در نتيجه به حكم اولى بر توانگر مسلمان فقط همان حقوق مشهور واجب بوده كه مهمترين آنها نيز زكات است، در اينجا بحث‏بسيار مهم مفهوم و دامنه زكات، قابل طرح است. نخست اينكه، آيا منابع زكات منحصر به همان نه منبع مشهور (غلات اربعه، انعام ثلاثه و نقدين) مى‏باشد و يا دامنه زكات از موارد ياد شده فراتر مى‏رود؟ دوم اينكه مفهوم زكات نياز به تبيين دارد زيرا اگر چه بجز زكات و خمس واجب مالى ديگرى وجود ندارد. اما آيا مفهوم زكات همان حق مالى معروف در منابع نه گانه بر ثروتمندان است و يا اينكه منابع زكات به حسب شرايط متغير تعيين مى‏شود و منابع معروف زكات نيز به دليل ويژگى جوامع سنتى و شرايط طبيعى منطقه گرمسيرى شبه جزيره تعيين شده‏اند. لذا اصل جعل زكات بر اساس اهداف تعيين شده روايات بوده ولى از آنجا كه منابع ثروتها در جوامع مختلف متفاوت است‏حكومتها بر اساس مصالح، منابع زكات را متناسب با ويژگى آن جامعه بيان مى‏كنند؟ پرداختن به اين دو پرسش فرصتى مناسب مى‏طلبد.

بخش چهارم - جمعبندى و نتايج

عمق و گستردگى فقر در جوامع مسلمان ضرورت طرح دقيق و علمى آن را در حوزه‏هاى علمى ايجاب مى‏كند. پرسشهاى بسيارى در اين زمينه وجود داشته كه پاسخهايى همراه باتامل مى‏طلبد.
اين نوشتار به اين پرسش پاسخ مى‏دهد كه «اسلام در جهت فقرزدايى چه وظايفى بر توانگران قرار داده و دامنه اين وظايف چقدر است؟» بر طبق اصل و قاعده كلى، كسى حق تصرف در اموال ديگران را بدون رضايت آنان ندارد. از اين قاعده كلى، واجبات مالى معروف مانند زكات و خمس خارج شده‏اند. يكى ديگر از مواردى كه از قاعده كلى خارج شده است، اضطرار است زيرا حفظ نفس محترمه واجب است. اما پرسش اين است كه آيا بجز موارد ياد شده، حقوق مالى ديگرى در اموال ثروتمندان وجود دارد؟ ادله‏اى كه دامنه وظايف توانگران را گسترده‏تر از وظايف ياد شده مى‏دانند به دو دسته ادله عام و ادله خاص تقسيم مى‏شوند. ادله خاص، ادله‏اى بودند كه در مورد خاص مانند حق معلوم و حق حصاد وارد شده بودند، اما اين ادله براى اثبات وجوب كافى نبودند. ادله عمومى با هدف قرار دادن محو فقر به لحاظ سند و دلالت مشكلى نداشتند اما نكته مهم وجود سيره قطعى بر واجب نبودن وظيفه مالى ديگرى بجز همان خمس و زكات مى‏باشد. لذا آنچه بر توانگران واجب است همان تكاليف مالى مشهور است. گرچه در مفهوم و دامنه زكات به عنوان مشهورترين واجب مالى، مباحث زيادى قابل طرح است كه نيازمند به فرصتى مناسب است.

پى‏نوشتها:

1- عضو هيات علمى گروه اقتصاد دانشگاه مفيد (ره).
2- UNDP,Human Development Report 1997, Oxford University, Page 55.
3- برخى از سؤالاتى كه در اين مجموعه آمده در كتاب الحياة، ج 4 نيز آمده است ر.ك: محمدرضا، محمد و على حكيمى، الحياة، ج 4، صص 460-464، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، الطبعة الاولى، سال 1367.
4- ر.ك: غافر/ 40، فصلت/ 46، زلزلة/ 6، آل عمران/ 69، توبه/ 12.
5- ويليام برانسون، اقتصاد كلان، ج 1، ص 345، ترجمه عباس شاكرى، نشر نى، چ دوم، 1374.
6- نساء/ 29. ترجمه آيه: «اى اهل ايمان، اموال يكديگر را به ناحق مخوريد، مگر آنكه تجارتى از روى رضا و رغبت كرده باشيد».
7- حسينعلى منتظرى، دراسات فى المكاسب المحرمه، ج اول، ص 13، نشر تفكر، الطبعة الاولى، 1415 ه. ق.
8- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 272، ترجمه روايت «مردم صاحب اختيار و مسلط بر اموال خويش هستند».
9- ناصر مكارم شيرازى، القواعد الفقهية، ج 2، ص 21.
10- همان، ترجمه «تصرف در مال مسلمان بجز با رضايت و طيب خاطر وى جايز نيست‏».
11- محمد بن حسن الحر العاملى، وسائل الشيعه، ج 3، ب 3، ح 3، ص 425، كتابفروشى اسلامية.
12- همان، ج 6، ب 3 از ابواب انفال، ح 6، ص 377.
13- سلطنت آسمانها و زمين و بين آنها از آن خداوندست‏»، مائده/ 120 و... .
14- و خداوند هر آنچه در زمين است‏براى همه شما مردم خلق كرد»، بقره/ 29.
15- و زمين را براى مردم قرار داد»، الرحمن/ 10.
16- اموالتان را - كه خداوند وسيله سامان بخشى زندگى قرار داده است - به دست‏سفيهان مسپاريد»، نساء/ 5.
17- سيد محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج 4، ص 171، اسماعيليان.
18- باقر قديرى اصلى، سيرى درانديشه اقتصادى، ص 14، دانشگاه تهران، چ هشتم، 1368.
19- محمد بن يعقوب كلينى، كافى، ج 3، ص 497، دارالكتب الاسلاميه، 1350; «همانا خداوند عز و جل در اموال اغنياء به مقدار كفايت فقيران قرارداد».
20- به عنوان مثال ر.ك: سيدمحمد باقر صدر در اقتصادنا، محمد شوقى فنجرى در «الاسلام و عدالة التوزيع‏» در مجموعه ندوة الاقتصاد الاسلامى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه در مبانى اقتصاد اسلامى، نويسنده اين سطور در كليات اقتصاد اسلامى.
21- به عنوان نمونه صاحب جواهر مى‏نويسد: «زكات از واجبات ضرورى بوده كه بى نياز از استدلال به آيات و روايات است و منكر آن مرتد است‏»، ر.ك: جواهر الكلام، ج 15، ص 13، دارالكتب الاسلامية و همچنين جلد دوم عروة الوثقى مرحوم سيد كاظم يزدى.
22- ابولقاسم اجتهادى، بررسى وضع مالى و ماليه مسلمين، ص 309، سروش، چ اول، 1363.
23- توبه/ 103; «از اموال آنان زكات بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازى و پرورش دهى‏».
24- توبه/ 60; «زكات مخصوص فقيران و مساكين و كاركنانى است كه براى جمع آورى آن كار مى‏كننند و كسانى كه براى جلب قلوبشان اقدام مى‏شود، و براى آزادى بردگان و بدهكاران و در راه خدا و براى در راه ماندگان، اين يك فريضه الهى است و خداوند دانا و حكيم است‏».
25- صاحب جواهر مى‏فرمايد: «خمس - فى الجمله - پس از مطابقت‏با كتاب و سنت و اجماع در وجوبش ترديدى نيست و كسى كه به اصل وجوب آن ترديد كند مسلمان نيست و همانند فردى مى‏ماند كه در ساير ضروريات دينى شك كند. ر. ك: جواهر الكلام، ج 16، ص 5.
و همچنين ر.ك: سيد محمد كاظم يزدى، عروة الوثقى، ج 2، كتاب الخمس و حسينعلى منتظرى، كتاب الخمس، ص 7.
26- انفال/ 41; «و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسيد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است‏».
27- محقق حلى، شرايع الاسلام، ص 757، دارالهدى - قم، الطبعة الثالثة، 1983; «مضطر كسى است كه مى‏ترسد در صورتى كه غذا نخورد بميرد يا بيمار شده، يا آنقدر ضعيف شده كه از قافله عقب بماند. همراه با ظهور آثار سختى يا ضعفى كه به تلف بينجامد».
28- محمد رضا يوسفى، فقرزدايى از منظر فقهاء، نامه مفيد، ش 17، ص 110-113.
29- محمد حسن نجفى، همان‏ج 36، ص 433.
30- سوره ماعون; «اى پيامبر، آيا كسى را كه منكر قيامت است، ديده‏اى، او يتيم را به تندى از خود مى‏راند و كسى را بر اطعام فقير تشويق نمى‏كند».
31- فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، ج 10، ص 834-833، دارالمعرفة، بيروت - لبنان، الثانيه، 1988.
32- همان، ص 834.
33- سوره مدثر/ 44-41; «بهشتيان از احوال دوزخيان مى‏پرسند كه به چه دليل شما را به دوزخ افكندند آنان پاسخ مى‏دهند كه ما از نماز گزاران نبوديم و مسكين را طعام نمى‏داديم‏».
34- الحاقة/ 34-30; «او را بگيريد و در غل و زنجير كشيد، سپس به دوزخ افكنيد، آنگاه به زنجيرى كه طولش هفتاد ذراع است‏به آتش دركشيد كه او به كفر و عناد به خداى بزرگ ايمان نياورده و هرگز بر اطعام مسكينى ترغيب نكرد».
35- فرزندم، انسانى را كه به دنبال تهيه‏نان شب است، ملامت مكن; زيرا كسى كه نان شب نداشت لغزشهايش زياد خواهد بود»، الحياة، ج 4، ص 280.
36- محمد بن يعقوب كلينى، همان، ص 495، ح 6; «همانا خداوند زكات را براى تامين غذاى فقيران وضع كرد».
37- محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج 20، ص 180.
38- محمد بن حسن الطوسى، التبيان، ج 10، ص 106.
39- طبرسى، همان.
40- طوسى، همان، ص 186.
41- طبرسى، همان، ج 5، ص 391.
42- محمد فيض كاشانى، تفسير الصافى، ج 5، ص 251.
43- محمد بن حسن الحر العاملى، وسائل الشيعه، ج 6، ب 6 از ابواب ما تجب فيه الزكاة، ح 16، ص 32; «كسى كه سير بخوابد و همسايه‏اش‏گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است‏».
44- همان; «آنقدر جبرئيل درباره همسايه توصيه كرد كه تصور كردم همسايه نيز از آدمى ارث مى‏برد».
45- همان; «خوبى و نيكى به رحم هنگامى كه پشت كند و صله به همسايه مسلمان‏».
46- محمدبن على صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 298، مكتبة الصدوق تهران و كتابفروشى كتبى نجفى - قم; «خداوند - عزوجل - فرمود: هر كس شب را سير بخوابد و حال آنكه برادر مسلمانش گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است‏».
47- محمدبن يعقوب كلينى، همان، ج 2، ص 639، ب 24 حق الجوار; «اهل يك آبادى كه شب را صبح كنند در حاليكه در ميانشان گرسنه‏اى باشد خداوند در روز قيامت‏به آنها نظر رحمت نمى‏افكند».
48- نهج البلاغه صبحى صالح، ص 533، مركز البحوث الاسلامية، ايران - قم، 1395 ه. ق.
49- ابن ميثم بحرانى، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 405، دفتر تبليغات اسلامى.
50- محمد جواد مغنيه، فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 411، دارالعلم للملايين، الطبعة الاولى، 1973.
51- محمد بن حسن عاملى، همان، ج 6، ص 30.
52- محمد بن حسن العاملى، همان، ج 11، ب 39، ح اول از ابواب فعل المعروف.
53- سيد محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 663، مكتب الاعلام الاسلامى، الطبعة الاولى، 1375 ش.
54- محقق نجفى، جواهر الكلام، ج 15.
55- حسينعلى منتظرى، الزكاة، ج اول، ص 24، مكتب الاعلام الاسلامى، الطعبة الاولى، 1404 قمرى.
56- مؤسسة فقه الشيعه، سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 5، كتاب الهداية، ص 22; «حق معلوم چيزى غير از زكات است. و آن مقدار مالى است كه شخص بر خود واجب مى‏كند تا هر روز يا هر جمعه ماه يا هر سال بپردازد».
57- معارج/ 23 و 24; «و در اموالشان حقى معلوم براى سائل و محروم است‏».
58- محمد حسين طباطبايى، همان، ج 20، ص 15، اسماعيليان.
59- محمد بن حسن العاملى، همان، ج 6، ب 7 از ابواب ما تجب فيه الزكاة، ح 2; «ولى خداى عزوجل حقوقى غير از زكات در اموال ثروتمندان قرار داد. سپس خداوند فرمود: و آنانكه حق معلوم در اموالشان براى سائل و محروم است; بنابراين حق معلوم غير از زكات بوده و معناى آن مقدارى است كه شخص در اموالش واجب مى‏كند تا به ميزان وسع مالى خود، در هر روز، يا هر جمعه، يا هر ماه... بپردازد».
60- محمد بن حسن الحر العاملى، همان، ج 3; «همانا زكات، چون امرى ظاهر است و به خاطر آن خون شخص حفظ مى‏شود و مسلمان ناميده مى‏شود، مدحى‏ندارد و اگر زكات نپردازد، نمازش قبول نيست. همانا حقوقى ديگر بجز زكات در اموالتان است. ابوبصير گويد گفتم آن حقوق كدامند؟ حضرت پاسخ دادند كه آيا سخن خدا را نشنيدى؟ سپس آيه را خواند. گفتم حق معلوم واجب بر ما چيست؟ وى پاسخ داد مقدار مالى است كه شخص در اموالش تعيين مى‏كند و هر روز يا هر جمعه يا هر ماه، كم يا زياد به طور مستمر پرداخت مى‏كند».
61- همان، ح 11، «حق معلوم غير از زكات است. و آن چيزى است كه از مالت‏خارج مى‏كنى. اگر خواستى هر ماه، هر چه بيشتر ارزشش بالاتر است. خداوند فرمود الآية، سپس حق معلوم غير از زكات است و آن مقدار مالى است كه بر خود لازم مى‏كند تا به حسب وسع مالى خود بپردازد».
62- شيخ يوسف بحرانى، الحدائق الناضرة، ج 12، ص 12، مؤسسة النشر الاسلامى; سيد محمد موسوى العاملى، مدارك الاحكام، ج 5، مؤسسة آل البيت، الاول، 1410 قمرى; يوسف بن مطهر الحلى، مختلف الاحكام، ص 130-131، مكتب الاعلام الاسلامى، ج 3، الطبعة الاولى، 1415 قمرى و سيد محمد جواد حسينى عاملى، مفتاح الكرامة، ج 3، ص 2-3،دار احياء التراث العربى.
63- محقق نجفى، همان، ج 15، ص 8.
64- مؤسسة فقه الشيعه، همان، ج 29، ص 23، شيخ طوسى، خلاف.
65- همان، ج 5، ص 74، سيد مرتضى، انتصار.
66- حسينعلى منتظرى، همان.
67- انعام/ 141; «حق فقيران را به هنگام درو و جمع آورى محصول بدهيد».
68- فخر رازى، التفسير الكبير، ج 13، ص 213،دار احياء التراث العربى، الطبعة الثالثة.
69- سيد مرتضى، همان.
70- محمد بن حسن الحر العاملى، همان، ب 13، من ابواب زكات الغلات، ح اول، ص 134; «حق حصاد همان صدقه است كه به مسكين پرداخت مى‏شود به مقدار مشت مشت و كف دست كف دست تا فراغ حاصل شود».
71- همان، ح 4، ص 135.
72- همان، ح 5.
73- همان، ب 14 از ابواب زكات الغلات، ح اول، ص 136.
74- همان، ب اول از ابواب ما تجب فيه الزكاة، ح 12، ص 62; «خداوند از بنده در قيامت، پس از نمازهاى واجب، از نماز ديگر و بعد از زكات، از حق مالى ديگر و پس از روزه ماه رمضان از روزه ديگر نمى‏پرسد».
75- همان، ح 13; «زكات همه واجبات مالى قبل را نسخ كرد».
76- علامه حلى، همان، ص 130.
77- يوسف بحرانى، همان، ص 12.
78- سيد محمد موسوى عاملى، همان.
79- سيد محمد جواد حسينى عاملى، همان، ص 2.
80- شيخ انصارى، كتاب الطهارة، كتاب الزكاة، ص 2.
81- محقق نجفى، همان، ج 15، ص 8.
82- محمدبن حسن حر العاملى، همان، ح 3.
83- همان، ج 11، ب 37 از ابواب فعل المعروف، ح 37.
شنبه 1 مهر 1391  10:55 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

العلم و المال فی الاسلام

دریافت فایل pdf

 

 

بینش قرآنی در زمینه مال و ثروت

دریافت فایل pdf

 

 

شنبه 1 مهر 1391  10:55 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

فرهنگ و زندگي کوثري و تکاثري (قسمت دوم)

فرهنگ و زندگي کوثري و تکاثري (قسمت دوم)

حجه الاسلام سيد محمدرضا علاء الدين
اشاره:

درقسمت اول اين موضوع، واژه تکاثر، ريشه هاي بروز تکاثر (حس افزون طلبي) و عوارض و ضايعات تکاثر در مسائل اجتماعي،اقتصادي و اخلاقي مطرح گرديد. اکنون در قسمت دوم اين موضوع به نشانه هايي از زندگي تکاثري از جمله تفاخر (فخرفروشي) پرداخته و آنگاه به بررسي چند گزاره اخلاقي در زندگي و فرهنگ تکاثري مي پردازيم.

چکيده:

زندگي دنيا و همه امکانات آن از مدت عمرآدمي، مواهب و نعمات خدادادي، نيرو و فکر و ابزارها و تعليمات و تجربه هايي که دراختيار آدمي قرار گرفته است، مزرعه اي است براي آخرت و تجارت گاهي است که در صورت معامله صحيح حداقل سود آن دست يابي به نعيم جاودانه بهشت مي باشد. براين اساس آيات وحياني قرآن کريم و تعليمات قرآني، مردم را به معرفت يابي هوشيارانه و عاقبت انديشانه نسبت به دنيا و آنچه درآن است دعوت نموده تا با چنين آگاهي و شناختي زندگي خود را وسيله ي فراهم ساختن کمالاتي سازد که از او خواسته شده و به خير و سعادتي جاودانه رهنمود کند که براي او فراهم شده است و از آنچه مايه ي بدبختي و بد عاقبتي و سقوط به اسفل السافلين است دوري گزيده و نجات يابد. قرآن کريم دو نوع فرهنگ و زندگي را پيش روي مخاطبان خود ترسيم نموده است. قرآن کريم، اين دو زندگي را در برابر بشريت در پرده هائي زنده چنان مصور مي سازد که سراسر جان آدمي را تحت تأثير قرار مي دهد و همه ي قلب را مجذوب حقايق آن مي سازد. در اين مقاله نشانه هائي از زندگي تکاثري همچون لهو و لعب، فخر فروشي به يکديگر و نازيدن به فزوني اموال و ساير چيزهائي که سبب ساز تفاخر است مطرح گرديده و چند گزاره اخلاقي از زندگي و فرهنگ تکاثري مورد بررسي قرارگرفته است.

کليد واژه:

اخلاق، تکاثر، تفاخر، زندگي، فرهنگ

نشانه هاي زندگي تکاثري:

زندگي تکاثري زندگاني است که آدمي آن را همچون هدفي اصلي در نظر مي گيرد يعني يک زندگي کور و حيواني که تمام تلاش هاي آدمي کسب لذات و تکاثر مالي و مصرف گرائي و تجمل پرستي و زندگي متصف به اين صفات است. قرآن کريم چنين زندگي را اينچنين ترسيم نموده است. ( اعلموا أنما الحياه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينکم و تکاثر في الاموال و الاولاد) بدانيد که زندگي اين جهان بازي و سرگرمي و آرايشي و فخرفروشي به يکديگر و نازيدن به فزوني اموال و فرزندان است.
انسان در هر مرحله اي از مراحل زندگي دنيوي داراي روحيه و گرايشي متفاوت با مرحله قبل و مرحله بعد است.
1-کودکي: بازي
انما الحيوه الدنيا لعب
2-نوجواني: لهو- اشتغال به کارهاي سرگرم کننده
انما الحيوه الدنيا و لعب و لهو
3-جواني: طالب زينت و خود نمائي
انما الحيوه الدنيا و لعب و لهو و زينه
4-ميان سالي: تفاخر و فخر فروشي به ديگران
انما الحيوه الدنيا ... و تفاخر بينکم
5-پيري و کهنسالي: تکاثر در اموال و اولاد
انما الحيوه الدنيا و تکاثر في الاموال و الاولاد
انسان موجودي فزون طلب، زياده خواه، حريص بر اموال و فرزندانش در دوران پيري مي باشد و اين امر حکايت از تکاثر طلبي انسان دارد. آيات 32 سوره انعام، 38 و 69 سوره توبه، 103 و 104 سوره کهف گرفتاران زندگي تکاثري را اينچنين معرفي نموده اند.
بازي خوردگاني که سرگرم بازي دنيا شده اند.
دنيا طلباني که نعمت زودگذر و ناپايدار دنيا را بر نعمت هاي پايدارجهان آخرت ترجيح مي دهند.
ضرر ديدگاني که در عين زيان ديدن به کارهائي مي پردازند که سودي براي آنها ندارد.
رسول گرامي اسلام (ص) فريب خوردگان تکاثر طلب دنيا را فاقد عقل و شعور و علم دانسته اند (مجلسي،محمد باقر، بحار الانوار، ج73، ص 122).
و امام علي (ع) تکاثر طلبان تفاخر پيشه را به سواراني خفته تشبيه نموده که کاروانشان در حرکت است و آنگاه بيدار مي شوند که تباه شده اند و همه چي خود را از دست داده اند (نهج البلاغه، 1115 (عبده) 165/3).
قرآن کريم يکي از نشانه هاي بارز زندگي تکاثري را تفاخر مي داند (و زينه و تفاخر بينکم) زندگي تجملي و تفاخري که مملو از کبر،اسراف، غرور و نفاق و طغيان گري و حيوان گرائي است، زندگي است که از مسيرحق و عدالت منحرف و از جاده انسانيت و فضيلت به دور و از ميانه روي فرا رفته و فناپذير شده و پژمردگي و تباهي سراسر آن را فرا گرفته است و دلبستگان آن دچار بي خردي، کوري دل و سستي دين و سقوط در ظلمات شده و مي شوند.

تفاخر:

تفاخر يکي از نشانه هاي زندگي تکاثري است. تفاخر به معني مباهات کردن در اموري مانند مال و مقام (راغب اصفهاني، مفردات، ص 627، (واژه فخر) و نيز خود را بزرگ وانمود کردن است. (لسان العرب، ج10، ص 198( واژه فخر) قرآن کريم زمينه هاي تفاخر را اينچنين بر شمرده است. برخورداري از نعمت و ثروت زياد بدون ظرفيت هاي روحاني، ايماني و اخلاقي، جهالت، خود پسندي و عجب، دنيا خواهي، ريا کاري، شرک، قدرت زياد و کثرت فرزند و همراهي شيطان با آدمي که اين امور منشأ، زمينه و خيزشگاه تفاخر و فخر فروشي به ديگران است.

زمينه هاي تفاخر :

با بررسي ترجمه و تفسير آيات (حديد-20و23)، (هود-10)، (کهف-39،37،34،35و42)، (قصص-76و79)، (تکاثر- 1 تا 5)، (نساء- 36و38)، (لقمان-18)، (فصلت- 15)، (زخرف- 51)، (سبأ- 36و38) وزمينه هاي ايجاد تفاخر مشخص مي گردد.
1-بهرمندي از نعمت: ( و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ... انه لفرح فخور) (هود- 10)
2-بهره مندي از ثروت زياد: ( ان قارون کان من قوم موسي ... لا تفرح ان لا يحب الفرحين...) ( قصص- 76و79)
3-جهالت ريشه برتر نمائي: (الهاکم التکاثر * حتي زرتم المقابر) ( تکاثر-1 تا5)
4-خودپسندي و عجب: ( ان الله لا يحب من کان مختالا فخورا) (نساء- 36)
5-دنيا خواهي: ( اعلموا أنما الحياه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينکم) (حديد- 20)
6-ريا: ( و الذين نيفقون اموالهم رئاء الناس) (نساء- 36و38)
7-شرک:(و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شيئا...) ( نساء-36)
8-بهره مندي از قدرت زياد: ( فأما عاد فاستکبروا في الارض بغيرالحق) (فصلت -15)
9-بهره مندي از کثرت فرزند: ( و قالوا نحن اکثراموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين) ( سبا- 35)
10-همراهي شيطان با آدمي: (و من يکن الشيطان له قرينا فساء قرينا) (نساء- 38)

انواع تفاخر:

قرآن کريم در آيات متعدد به ذکر انواع تفاخر پرداخته است. با بررسي ترجمه و تفسير آيات (هود- 10و 27)، (شعراء- 105و111)، (کهف- 32و34)، (تکاثر- 1و2)، (سباء- 35)، (کهف- 34)، (فصلت- 15)، (قصص- 76و79)، (مريم- 73)، (توبه- 19)، (حديد-23)، (مومنون-101)، (بقره-200)،انواع تفاخر مشخص مي گردد.
1-تفاخر به اشرافيت: (فقال الملا الذين کفروا من قومه...) ( هود- 27)
2-تفاخر به ملک و باغ: (و اضرب لهم مثلا رجلين جعلنا لاحدهما جنتين من اعناب...) ( کهف -32و34)
3-تفاخر به ثروت: (و نادي فرعون في قومه قال يا قوم..) (زخرف 51و 53)
4-تفاخر به جمعيت: (الهاکم التکاثر* حتي زرتم المقابر) (تکاثر 1و2)
5-تفاخر به فرزند: ( انا اکثر منک مالا و اعز نفرا) ( کهف-34)
6-تفاخر به قدرت: ( ام انا خير من هذا الذي هو مهين و لا يکاد يبين) (زخرف 51و 52)
7-تفاخر به گنج ها و فلزات ارزشمند: (و آتيناه من الکنوز ما ان مفاتحه لتنوا بالعصبه) ( قصص- 76و79)
8-تفاخر به مردگان: ( الهاکم التکاثر*حتي زرتم المقابر) (تکاثر- 1و2)
9-تفاخر به موقعيت اجتماعي: (قال الذين کفروا للذين آمنوا اي الفريقين خير مقاما) ( مريم- 73)
10- تفاخر به نعمت هاي زودگذر: ( و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لا يحب کل مختالا فخورا) (حديد- 23)
11-تفاخر به نياکان: ( فإدا فضيتم مناسککم فاذکروا الله کذکرکم آباءکم او اشد ذکرا) (بقره- 200)
12- تفاخر به خدمات اجتماعي: (اجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام) (توبه- 19) ( مراجعه به تفسير نور الثقلين، ج1،ص 198، روايت امام محمدباقر (ع)).

آثار تفاخر:

قرآن کريم آثار شوم و نفرت انگيز تفاخر را نيز در آيات متعدد مطرح نموده است. با بررسي ترجمه و تفسير آيات
(تکاثر- 1و2)، (نساء- 36و37)، (حديد-23و24)، (مريم- 73)، (لقمان-18)، (کهف-42،34،37و43)، (قصص- 76،79و81)، (سبا- 34و35) آثار تفاخر در صحنه زندگي فردي و اجتماعي انسان مشخص مي گردد.
1-اعراض از ياد خدا: ( فإدا فضيتم مناسککم فاذکروا الله کذکرکم آباءکم او اشد ذکرا) ( بقره- 200).
2-اعراض از ياد آخرت: (الهاکم التکاثر* حتي زرتم المقابر) (تکاثر 1و2)
3-تاثيرناپذيري از قرآن و تلاوت آن: (و اذا تتلي عليهم آياتنا بينات قال الذين کفروا ...) ( مريم- 73)
4-کتمان فضل خدا: (و يکتمون ما آتاهم الله من فضله) (نساء 36و37)
5-کفران نعمت: (و يامرون الناس بالبخل و يکتمون ما آثارهم الله) ( نسا- 36و37)
6- محروميت از محبت خدا: (ان الله لا يحب من کان مختالا فخورا) (نساء -36)
7-ممانعت از پذيرش دعوت انبياء: (و ما ارسلنا في قريه من نذير الاقال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرو) (سبا 34و 35)
8-محروميت از نصرت خدا: ( و لم تکن له فئه ينصرونه من الله و ما کان منتصرا) ( کهف- 43)
9-خروج از ايمان و دخول در کفر: ( و هو يحاوره اکفرت بالذي خلقک من تراب)
10-ممانعت از احسان و انفاق: ( و بالوالدين احسانا... ان الله لا يحب من کان مختالا فخورا) (نساء- 36)
11-نابودي ثروت و گرفتاري به فقر و بدبختي: (ان قارون کان ... فخسفنا به و بداره الارض) (قصص- 81)
12-گرفتاري در شهوات و هوس هاي دنيائي: (اعلموا أنما الحياه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينکم (حديد- 20)
13-گرفتاري به رذائل اخلاقي:
الف) بخل ورزي: (الذين يبخلون و يأمرون الناس بالبخل) (حديد 24)
ب) تکبر:(و لا تصعر خدک للناس (لقمان- 18)
ج) غرور: ( ولا تمش في الارض مرحا ان الله لا يحب کل مختالا فخورا) (لقمان-18)
يکي از مصاديق زندگي تکاثري اخلاق رذيله متکاثران است. زندگي و فرهنگ متکاثران و تفاخر کنندگان چنان دستخوش انحراف، پژمردگي و سقوط مي گردد که با هرکس روبرو گردند حيله اي در نظر گيرند و با تکبر، فخر فروشي، نفاق، ستمگري و طغيانگري به غصب، سرقت و دزدي و فزون طلبي پرداخته و بر روح خود چهره اي حيواني بپوشانند.
امام صادق (ع) خصوصيات اخلاقي و رفتاري متکاثران مترف را اينچنين ترسيم نموده است: ( دنيا همچون پيکره اي است که سر آن تکبر است و چشم آن حرص و گوش آن طمع و زبان آن ريا و دست آن شهوت و پاي آن خود پسندي و دل آن غفلت بود آن نبود و حاصل آن بي حاصلي است. پس هر کس آن را دوست بدارد کبر را از آن به ارث مي برد و هر کس آن را بپسندد حرص و آز بهره اش مي شود و هر کس آن را بجويد به طمع افتد، و هر کس ستايشگر آن باشد به ريا گرفتار گردد، و هر کس خواهان آن شود خود پسندي بر جانش چنگ زند و هر کس دل به آن خوش و آرام دارد غفلت بر او چيرگي يابد و هر کس دلباخته ي متاعش گردد او را هماره مفتون سازد و هر کس (ثروت) آن را گرد آورد و بدان بخل ورزد او را به جايگاه خويش يعني دوزخ کشاند.

بعضي از خصوصيات اخلاقي متکاثران:

تکبر: تکبر از ماده کبرو آن حالتي در انسان است که بر اثر خودپسندي، خويش را برتر از ديگران ببيند. (راغب اصفهاني، مفردات، ص 697، (واژه کبر) امام علي (ع) مردم را نسبت به اين رذيله اخلاقي هشدار داده و فرموده اند: مبادا به شرف و تبار و حسب و نسب و ثروت، خود را برتر از ديگران بدانيد و علت فقر و محروميت محرومان و ضعفا را از خدا بدانيد. (سيد رضي،نهج البلاغه، صفحات 785و 786)
امام صادق (ع) فرموده اند: کسي که در خود نسبت به ديگران برتري ببيند از مستکبران و خود بزرگ نمايان است (کليني، اصول کافي، جلد8، ص 128). با بررسي آيات 27 هود، 32 تا 35 کهف، 146 اعراف، 38 نساء، 76و 78 قصص، 75و 76 صاد زمينه هاي تکبر مشخص مي گردد. قرآن کريم در اين آيات وحياني اشرافيت، بهره مندي از امکانات و نعمات بدون داشتن ظرفيت ايماني، تکذيب آيات خدا، همراهي با شيطان، علم بدون تهذيب و بدون ياد آخرت، غفلت از آيات و ياد خدا، نژاد پرستي و تعصب جاهلانه را به عنوان زمينه هاي پيدايش و استمرار تکبر قلمداد نموده است. همچنين خداوند تبارک و تعالي در آيات 1و2و75 تا 77 صاد، 34و 35 غافر، 146 اعراف، 60 زمر،61و 62 اسراء، 27 هود، 12 و 13 اعراف و 75 آل عمران به ذکر آثار تکبر پرداخته و آثاري همچون خروج از جنت،اسراف، اعراض از آيات خدا، افتراء به خدا، انتقام جوئي،بخل ورزي و ترويج آن، تحقير مومنان، تضييع حقوق مردم، تمرد،جدال، حق ناپذيري، ختم قلب، خيانت، ريا، گناه و گمراهي از مهم ترين آثار تکبر و خود پسندي و غرور دانسته است.
انفاق:به معني دو روئي، پوشاندن کفر و آشکار کردن ايمان، کسي را که به نفاق متصف است منافق مي گويند. خداوند در قرآن کريم در آيات زيادي به منافقان و نفاق اشاره کرده است. قرآن کريم در سوره بقره آيات 142، 138، 14و 143 سوره نساء، 67 توبه ، 4 منافقون، نشانه هاي نفاق و منافقون را مشخص نموده است.
قرآن کريم منافقين را افرادي بي شخصيت، ميان تهي و مثل مجسمه هاي بي روح و وابسته و مترسک هاي فريبکار که هميشه سرگردان و متغير و راهنماي باطل و فساد هستند معرفي نموده است. مرض نفاق از جمله امراض متکائران مترف است. در قرآن آمده است: ( سيقول لک المخلفون من الاعراب،شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفرلنا يقولون بافواههم ماليس في قلوبهم) (سوره فتح-آيه 11)
( به زودي اعراب مختلف که در جهاد با تو شرکت نداشتند به تو خواهند گفت: محافظت از اموال و خانواده ما را مشغول کرد. پس براي ما آمرزش طلب و آنها به زبان هايشان چيزي را مي گويند که در دل هايشان نيست ( و آن را قبول ندارند)
همچنين در قرآن آمده است: ( يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذي کالذي ينفق ماله ء رئاء الناس و لا يومن بالله و اليوم الاخره فمثله کمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا) (بقره-آيه 264)
( اي کساني که ايمان آورده ايد صدقات خود را با منت نهادن و آزردن باطل نکنيد مانند آن کساني که مالش به ريا براي خود نمائي به مردم انفاق مي کند ولي به خدا و روز واپسين ايمان ندارد و (مثل چنين منافقي مثل سنگ سخت و صافي است که خاکي اندک بر آن نشسته باشد پس باران تند و درشتي به آن برسد و آن سنگ را بدون خاک و گياه واگذارد)
صدقه و انفاق او نظير خاکي است که باران آن را مي شويد و ريا کاران منافق به چيزي از آنچه کسب کرده اند دست نمي يابند.
ستمگري و طغيان گري: متکاثران ستمگران ظالمي هستند که يا در حق خود و يا به ديگران ظلم مي کنند. قرآن کريم ستمکاري آنها را اينچنين ترسيم نموده است: ( و دخل جنته و هو ظالم لنفسه) (کهف آيه 35) و آن مرد توانگر به باغ خود وارد شد و او در حق خود ستم مي کرد و (ان الله لا يظلم الناس شيئا و لکن الناس انفسهم يظلمون) (يونس آيه 44)
خصوصيت ديگر متکاثران طغيان گري است (کلا ان الانسان ليطغي ان راه استغني) (علق آيات 6و7) و (فلما من طغي و آثر الحياه الدنيا فان الجحيم هي الماوي) (نازعات 37 و 38)
خداوند اين ستمگران طغيانگر را غرق در نعمت مي کند و آنها را در مرحله استدراج قرار مي دهد و آنها با غفلت ورزي، قدر ناشناسي، کفران نعمت و حق ناگذاري، نعمات خداوندي را تبديل به نغمت نموده و اسباب سقوط خود را فراهم مي نمايند.
شاد خواري (مترفي): از ديگر خصوصيات اخلاقي و رفتاري متکاثران شاد خواري مترفي است منظور از شاد خواري مترفي زندگي در ناز و نعمت (مرفهان بي درد) است که اموال به دست آورده از راه غصب، اجحاف و سرقت رابا اسراف و اتراف هزينه نموده و با جاه طلبي تمام به تجمل و ترويج آن مي پردازند. از جمله نتايج چنين زندگي مخالفت با انبياء و صالحان و زير بار حرف حق نرفتن مي باشد.
در قرآن کريم آمده است: (و ما ارسلنا في قريه من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون و قالوا نحن اکثر امولا و اولاد و ما نحن بمعذبين) ( سوره سبا، آيات 34و 35)
در هيچ شهري بيم دهنده اي (پيامبري) را به رسالت نفرستاديم مگر اينکه شاد خوران (مترفين و مرفهين بي درد) گفتند ما به اين دين که براي ابلاغ آن آمده ايد اعتقاد نداريم و گفتند: ما اموال و فرزندان بيشتري داريم و ما عذاب نخواهيم شد.
در ارتباط با نحوه جمع آوري مال و منال توسط شاد خوران مترف احاديث متعددي آمده است که از آن جمله امام صادق (ع) فرمودند: ( انما وضعت الزکاه اختباراً لاغنياء و معونه لفقراء)
اگر (توانگران و مرفهان) زکاه اموال خود را بدهند هيچ مسلماني فقير و نيازمند نخواهد ماند و امام حسن عسگري (ع) فرمودند: (اغنياؤهم يسرقون زاد الفقراء) يعني اغنياء با احتکار،با اجحاف، با گران فروشي و با کم فروشي زاد و توشه فقرا را سرقت مي کنند و حقوق آنها را ضايع مي نمايند. اصولا تحصيل اموال حرام نتيجه اي جز گرايش به اخلاق و کردار حرام نخواهد داشت.

نتيجه :

با تکيه بر آيات قرآن و روايات معصومين (ع) فرهنگ و زندگي تکاثري و عوارض آن ارائه شده تا با شناخت نشانه هاي فرهنگ و اخلاق تکاثري از گرايش و پردازش به آن اجتناب نموده و نيرو و فکر و ابزار و تعليمات و تجربه هاي خود را براي کسب و تحصيل فرهنگ و زندگي کوثري بکار گيريم که نتيجه آن سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت انسان خواهد بود. نتايج کاربردي اين بحث بدين ترتيب است:
1-شناخت اخلاق رذيله ناشي از فرهنگ و زندگي تکاثري
2-آسيب شناسي اخلاق رذيله فرهنگ و زندگي تکاثري
3-تهذيب و تزکيه خود از اخلاق رذيله فرهنگ و زندگي تکاثري
4-جايگزيني فرهنگ و زندگي کوثري در اخلاق فردي و خانوادگي و اجتماعي

منابع:

1-قرآن کريم
2-ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، نشر دارالاحياء التراثا لعربي، 1412ق
3-اخوان حکيمي (محمدرضا، محمد، علي) الحياه (ترجمه احمد آرام) انتشارات دليل ما، 1384
4-العروسي الحويزي، علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 1412
5-راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، نشر ذوي القربي، 1426ق، چاپ پنجم
6-سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، چاپ چهارم، 84.
7- صدر، سيد محمدباقر، مکتب الاعلام الاسلامي، قم، 1375ش.
8-طباطبائي، سيد محمدحسين، تفسير الميزان، بنياد علمي و فکري علامه طباطبائي، چاپ پنجم، 1376.
9- کليني، محمدبن يعقوب، اصول کافي، دارالکتب الاسلاميه، آخوندي، قم، 1387.
10-مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، دارالاحياء التراث العربي، چاپ سوم، 1403ق.
11-مصباح يزدي، محمدتقي، اخلاق در قرآن، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1376.
12-هاشمي رفسنجاني، اکبر، فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، قرآن،قم ،بوستان کتاب ،1386.
منبع:نشريه کوثر،شماره 32

 

 

شنبه 1 مهر 1391  10:55 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن و ثروت های باد آورده

قرآن و ثروت های باد آورده

خلیل منصوری
ازديدگاه اسلام، «مال و ثروت» بايد مايه «قوام اجتماعي» باشد نه آن كه بنيادهاي اجتماعي را به تحليل برد و پايه هايش را فرو ريزد. در حديثي از حضرت امام باقر(ع) آمده است كه درهم و دينار (ثروت) وسيله و ابزار ساماندهي امور جامعه است؛ در حالي كه تكاثر و زياده خواهي از جنود ويرانگر جهل و عقب ماندگي معرفي شده است.(1)
از مجموعه آموزه هاي قرآن و عترت به دست مي آيد كه مال تكاثري درنظر اسلام، اصلاً ماليت ندارد. امروز جهان سرمايه داري خود نيز از ضربه هاي مهلك و كشنده تكاثر رنج مي برد. راه درمان و چاره درد جز مصادره نيست؛ چنان كه اميرمؤمنان در بيان سياست گذاري كلي حكومت علوي پس از بيعت بيان داشته است؛ زيرا اين ثروت و امكانات كه از آن عموم مردم و محرومان جامعه است با دست تونا و رشوه ده و نفوذ گستر و فريبكار توانگران غصب شده است و به تعبير امام حسن عسكري(ع) اين اغنيا و توانگران جامعه هستند كه ثروت، ارزاق، خانه و امكانات محرومان و فقيران را مي ربايند و به سرقت مي برند: اغنياؤهم يسرقون زادالفقراء(2)
از ديدگاه قرآن، فقر فقيران، محروميت محرومان و گرسنگي گرسنگان و برهنگي برهنگان، همه و همه در اثر بي عدالتي هاي ثروتمندان و توانگران جامعه است كه با ظلم و بي عدالتي، حقوق مردمان محروم و توده هاي مظلوم را غصب كرده و اموال و ثروت ايشان را ربوده اند. خداوند مي فرمايد: «خدا در حق مردمان ظلم و ستم نكرده است بلكه خود مردمان، ستمكار هستند و ظلم و بيداد روا مي دارند.»(عنكبوت/40)
به هرحال اقامه عدالت و اجراي آن، جز با مبارزه با دو جريان منحط و فسادانگيز و خارج از شئون انسانيت و اسلاميت، يعني «تكاثر و فقر» شدني نيست؛ زيرا به فرموده امام كاظم«ع» اگر در ميان مردم عدالت اجرا شود همه مردم بي نياز شوند: «لو عدل في الناس لأستغنوا» و روشن است كه بي نياز ساختن نيازمندان جز به اين نيست كه حقوق و امكانات غصب شده آنان را از چنگ متكاثران غاصب درآورند و به محرومان بدهند. پس دولت بايد حقوق و وسايل زندگي آنان را از متكاثر گرفته و به ايشان بازگرداند تا زمينه عدالت و قسط قرآني فراهم آورد.
قرآن كريم «سير نادرست گردش ثروت و پول» را در جامعه محكوم كرده است؛ يعني اين كه ثروت و اموال در ميان ثروتمندان و توانگران دست به دست شود و مردم و جامعه از آن برخوردار نگردند: «كيلا يكون دوله بين الاغنياء منكم»(حشر/7) فساد گردش ثروت در دست معدودي از توانگران جامعه، علت اصلي محكوميت آن از ديدگاه قرآن است. چون تكاثر، اتراف، اسراف و مانند آن ريشه در همين شيوه نادرست گردش ثروت در دست عده اي توانگر دور از انسانيت و اسلاميت دارد.
جايگاه ثروت در آموزه هاي قرآني

نگرش قرآن به ثروت، يك نگرش ضد «قوامي» به آن است؛ از اين رو ثروت نبايد به عنوان جاذبه خاص، قدرت خاص و نفوذ خاص در جامعه قرآني نقشي داشته باشد. موجبات عزت، كرامت و بزرگي افراد در ثروت و انباشت آن نيست تا تكاثر گرايان، مترفان، ملأ و افراد بي درد جامعه، كريم و عزيز و صاحب قدرت باشند؛ بلكه عامل عزت و قدرت را بايد در چيزهاي ديگر چون تقوا، قناعت، طاعت خدا، تواضع و فروتني و در يك سخن چنان كه خداوند مي فرمايد، در كلمه طيب، انديشه هاي پاك ايماني و رفتار و كردار صالح جست. (فاطر/10)
قرآن، قدرت توانگران را موجب فساد و تباهي جامعه مي داند و آموزه هاي بسياري را براي تصحيح رفتاري جامعه قرار داده است، چنان كه گزاره هايي بر تغيير و دگرگوني بينش افراد جامعه بيان داشته تا جامعه نگرش درستي به مسائلي چون ثروت، قدرت، عزت و سعادت داشته باشد.
عده اي، آموزه ها و گزاره هاي قرآني را كه در راستاي تعديل انديشه و رفتار جامعه صادر شده، به عنوان انديشه ها، گزاره ها و آموزه هاي صرفاً اخلاقي دانسته و ضمانت اجرايي را از آنها سلب كردند تا تكاثر طلبان، حرام اندوزان و مستكبران راحت تر به تضييع حقوق جامعه بپردازند و اسلام را كه پناهگاه مظلومان است به دژ استوار چپاولگران و مستكبران، صاحبان زر و زور و تزوير بدل كردند. درباره چنين انديشه هاي نادرست نه تنها بايد موضع گيري كرد بلكه با تبيين مفاهيم قرآني بايد حق را آن چنان كه هست مفاسد گوناگون فقر را در سطح فرد و جامعه ازميان برد و به ايجاد عدالت همه سويه از جمله اقتصادي رسيد. اين مبارزه نه تنها يك امر فردي نيست بلكه امري جمعي و اجتماعي است و بايد حوزه خصوصي (دولت) و حوزه عمومي (ملت) به آن اقدام نمايد. قرآن به جامعه مي آموزد كه برپائي قسط يك مسئله فردي نيست بلكه واجب و هدف اجتماعي است كه تنها با حركت عمومي قابل دسترسي و تحقق است. پس مردمان بايد براي رسيدن به قسط و داد برپا ايستند و در سايه سار عدالت زندگي كنند؛ ليقوم الناس بالقسط (حديد/25)

اصل بنيادين مبارزه با ثروت هاي بادآورده

اصول دعوت پيامبران، برپايه آموزه ها و گزاره هاي قرآني سه چيز است:
1) بندگي خدا
2) عدالت همه سويه
3) قطع رابطه با تكاثرطلبان
1) خداپرستي و بندگي خدا، نخستين اصل بنيادين دعوت پيامبران است تا مردمان با بازگشت قلبي،روحي و عملي به آفريننده خويش براي رسيدن به ابديت آرامش بخش و سعادت ابدي، حركت كنند، ازاين رو، نخستين سخن ايشان اين بود كه خدا را پرستش كنيد و جز بندگي او را نپذيريد: «أن أعبدوالله» (نساء/ 36)
درحقيقت، پيامبران مردم را نخست به توجه يافتن به نامحدود براي گذشتن از محدود فرامي خوانند تا جان تاريك انسان خاكي را به آستانه تجلي شعاع افلاكي برسانند در اين راستا افراد جامعه مي بايست در محيط سالم قرار گيرند تا بتوانند با بهره گيري از همه امكانات زمين، خود را به كمال راستين برسانند، از اين رو، سالم سازي جامعه و افراد، نقش مهم و اساسي داشت. آموزه هاي قرآني همانند ديگر كتاب هاي آسماني براين نكته تأكيد داشت كه چگونه مي توان با بينش درست و رفتار صحيح، جامعه سالم پديد آورد تا هركس بتواند در محيط سالم توانمندي هاي خويش را آشكار سازد. آموزه هاي قرآني اين بينش و رفتار را د رمردم ايجاد كرد كه خود براي رسيدن به حقوق خويش و عدالت و قسط همه سويه اقدام نموده و به پاخيزند، چنان كه اين مسئله در رفتارها و بينش و انديشه هاي مسلمانان صدر اسلام به خوبي نمودار است و بلال ها و سلمان ها و ابوذرها خود به احقاق حق خويش اقدام مي كردند و مسلمان با شمشير آخته، حق خويش را از حاكم اسلامي طلب مي كرد.
2) اصل دوم از اصول دعوت پيامبران پس از آگاه سازي پيامبران آغاز مي شد و مردم خود به آن سو و هدف متمايل مي گشتند. قيام به قسط و اقامه آن در بعد اقتصادي به آن است كه عدالت اقتصادي، توزيع عادلانه ثروت، نظارت بر بازار و گردش سالم پول و ثروت در جامعه درجهت درست باشد. آموزه هائي چون «أوفوا الكيل والميزان» (انعام/152) و «ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون اذا كالواهم او وزنوهم يخسرون» در اين راستا وارد شده است. (مطففين/3)
پيامبران مبارزه خويش را منحصربه مبارزه با «بت پرستي» و يا با «طاغوت سياسي» (فرعون) نمي كردند تا نتيجه چنداني نداشته باشد؛ بلكه مبارزه با «طاغوت اقتصادي» و مفاسد آن را به عنوان يك هدف نيز مطرح مي ساختند و به جنگ قارون ها مي رفتند و آنها را نيز خرد مي كردند، آن گاه پس از برداشتن موانع، درپي مقتضيات تحقق سعادت كه عبارت از «عدالت همه سويه» بود حركت مي كردند، دراين مرحله، چون انسان هاي مؤمن از قيد بندگي طاغوت و بردگي و استثمار (بت، فرعون و قارون) رسته بودند، خود به ياري پيامبران به سوي قسط و عدالت حركت مي كردند و براي برپايي آن قيام مي نمودند.
در بعد اقتصادي گزاره ها و آموزه هاي قرآني به مردم مي آموخت كسي كه نان ندارد، نماز و روزه ندارد و نمي تواند به واجبات ديني خود اقدام نمايد.(3)
3) در مرتبه سوم، پيامبران مردم را به اين دعوت مي كردند كه با تكاثرطلبان قطع رابطه نمايند، چون آنان به عنوان يك خطر بالقوه همواره سد راه بقاي عدالت همه سويه جامعه هستند. آنان در كمين هستند تا دوباره به سوي گردش نادرست ثروت برگردند وجامعه را درجريان ناسالم قرار دهند. اعلام قطع رابطه با آنان مي تواند حافظ بقاي عدالت باشد. پيامبران همواره و در همه حال با فرياد خويش بيان مي داشتند كه هيچ توجهي به توانگران و تكاثرگرايان ندارد اين قطع رابطه، درحقيقت مبارزه با تكاثر، تراكم و انباشت ثروت، حرام اندوزي، اشرافيت، رفاه طلبي، بهره كشي و استثمار و اقدام براي محدودسازي منافع توانگران به سود قشرهاي محروم است.

حرمت ذاتي ثروت هاي بادآورده

قرآن با هرگونه تسامح درباره مالكيت هاي قاروني و معيشت هاي فاسد اترافي و سرمايه داران رفاه پرست، مستكبر و بي خبر از درد و محروميت و رنج هاي ناداري و فشارهاي توانفرساي زندگي به شدت مخالف است؛ چون جامعه ايماني- قرآني جز به تصحيح و سالمسازي روابط اقتصادي تحقق نمي يابد براي رسيدن به يك جامعه سالم بايد «تبعيضات ناروا» برداشته شود. «ثروت هاي ناشي از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوءاستفاده از موقوفات، سوءاستفاده از مقاطعه كاري ها و معاملات دولتي، فروش زمين هاي موات و مباحات اصلي و ساير موارد غيرمشروع»(4) برپايه مباني و تعاليم و اصول اسلامي، حرام و ماليتي براي صاحبان آن ندارد؛ زيرا اين ثروت ها كه برپايه روابط ناسالم اقتصادي انباشته شده، ملك كسي نمي شود.
آن چه از خطوط كلي گزاره ها و آموزه هاي اسلامي (قرآن و عترت) به دست مي آيد اين است كه:
1- ثروت هاي تكاثري صرف نظر از حرمت هاي عرضي، حرمت ذاتي دارد.
2- ثروت تكاثري، ماليت ندارد و احكام اموال بر آنها بار نمي شود؛ چون ثروت و مال به نص قرآن و حديث، «مايه قوام فرد، جامعه و دين» است؛ و ثروت هاي تكاثري «ضد قوام» آنهاست.(5)

محوريت مبارزه با مفاسد اقتصادي

امير مؤمنان(ع) كه خود تجسم قرآن و قرآن ناطق و عامل است، پس از بيعت مردم مدينه با او، برپايه آموزه هاي قرآني، سياست هاي مالي حكومت خويش را چنين اعلام مي كند كه با ثروت هاي تكاثري و نامشروع به شدت مبارزه و حق را از حلقوم ظالمان گرفته و به ستمديدگان باز خواهد گرداند و در اين امر هيچ كوتاهي و درنگي نخواهد كرد؛ زيرا به منظور تحقق عدالت اقتصادي و رفع ستم از ستمديدگان جامعه و ساختن جامعه قرآني، درنگ و مهلت و امهال جايز نيست؛ چگونه مهلت و درنگ را جايز شمارد در حالي كه ايشان در زمان حكومت عثماني پس از آن كه شورش ها پايه هاي حكومت عثماني را مي لرزاند و مدينه در تب و تاب انقلاب مي سوخت و از بي عدالتي و تكاثر و ثروت هاي نامشروع به خشم آمده بود در پاسخ عثمان كه گفته بود: «با مردم صحبت كنيد تا به من مهلتي دهند تا ستم ها را برطرف سازم»، فرمود: «هرچه در مدينه است هيچ مهلتي ندارد و هرچه خارج از مدينه است، همين اندازه مهلت داري كه دستور تو به آن جا برسد.»(6)
آن گاه كه خود حكومت را در دست گرفت، چنان براي تحقق عدالت همه سويه تلاش كرد و در تعديل و تصحيح روابط اقتصادي كوشيد كه تكاثر طلبان را به قيام و شورش واداشت؛ ولي ايشان بي هيچ ترديدي به آنان حمله برد و ساختار و بينادهاي فرهنگي، اقتصادي و نظامي ايشان را متلاشي ساخت تا جايي كه برپايه همين عدالت ايشان، وضعيت اقتصادي مركز حكومتش چنان شد كه خود مي فرمايد:
«همه كساني كه در شهر كوفه زندگي مي كنند زندگي شان به خوبي تأمين است، پائين ترين افراد نان گندم مي خورند، خانه دارند و از بهترين آب آشاميدني استفاده مي كنند.»(7)
آن حضرت(ع) موفقيت حكومت ديني خويش را در فتح و كشورگشايي و مسائل سياسي و نظامي نمي داند، بلكه تنها راز موفقيت حكومت خود را تأمين زندگي مادي مردم، رفاه نسبي همه ا فراد جامعه و رضايت و خشنودي آنان مي داند.
از نظر ايشان رضايت و خشنودي مردم مهم تر و اساسي تر از آن است كه آنرا فداي خشنودي تكاثرطلبان و صاحبان زر و زور و تزوير گرداند. وي در نامه اي به مالك اشتر مي نويسد: رضاي خاطر مشتي رفاه پرست بي خاصيت انصاف ناپذير ننر ناسپاس پرتوقع سست عنصر را، بر رضاي توده هاي مردم - نگهبانان دين و كوبندگان دشمنان آيين - ترجيح مده! كه رضاي توده ها شرط است.
به هر حال، قرآن براي مالكيتي كه موجب ويراني پايه هاي عدل و احسان شود و در توانگران كبر و غرور ايجاد كند و اهانت به زيردستان را باعث شود، حرمت و قداستي قائل نيست؛ زيرا كه قوانين و قواعد عرفي كه قسط و عدالت و رفاه و سعادت اجتماعي را به خطر مي اندازد و گروهي از انسان ها را از كوچك ترين حقوق اولي و ابتدايي (نان و خانه) محروم مي سازد، از نظر اسلام هيچ ارزش و اعتباري ندارد.
جهت گيري ثابت ا سلام به سوي ساخت جامعه مبتني بر رضايت عمومي، رفاه، آسايش و سعادت دنيوي و اخروي است. دين اسلام، دين مبارزه با بيدادها و سازندگي خوبي ها و عدالت ها، امنيت، صلح، محبت، برادري و برابري است. بنابراين بر همه مؤمنان چه حوزه خصوصي و چه عمومي است كه در پي ريزي يك نظام مالي قوامي و سامان بخش و هماهنگ به پا خيزند: ليقوم الناس بالقسط» و به مبارزه با «فقر و تكاثر» و افراط و تفريط اقتصادي بپردازند.

پانوشت ها

1- كافي،1/ 22
2- مستدرك الوسائل: 2/332
3- كافي: 5/73 و 6/288
4- ر.ك: قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران
5- ر.ك: الحياه ، محمدرضا حكيمي، ج 3 و 6
6- نهج البلاغه، 527
7- بحار، 40/327¤ علي «ع» موفقيت حكومت ديني خويش را درفتح و كشور گشايي و مسايل سياسي و نظامي نمي داند بلكه تنها راز موفقيت حكومت خود را تأمين زندگي مادي مردم،رفاه نسبي همه افراد جامعه وخشنودي دررضايت آنان مي داند.
لیک به کیهان:http://www.kayhannews.ir/840130/6.htm
خلیل منصوری ( با نام مستعار علي پوريا در کیهان چاپ شد)
شنبه 1 مهر 1391  10:56 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نگاه قرآن به تكاثر و ثروت اندوزي

نگاه قرآن به تكاثر و ثروت اندوزي

خليل منصوري
تكاثر و جمع آوري بي حساب و كتاب اموال يكي از رذايل اخلاقي و موجب سقوط انسان در دام ماديگرايي است.
قرآن كريم مؤمنان را از آلوده شدن به اين خصيصه نامطلوب منع نموده و براي كساني كه با اينكار به خود و ديگران ستم مي كنند مجازات تعيين كرده است.
نويسنده اين مقاله تلاش دارد در خصوص نگاه قرآن به اين موضوع مباحثي پيرامون: تكاثر، تكاثر طلبي، علل و زمينه ها و آثار و موانع آن بپردازد. مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤ضرورت و اهميت بحث

آدمي در ميان موجودات هستي از ويژگي هاي انحصاري برخوردار است. خصوصياتي كه وي را در دو سوي متضاد قرار مي دهد. گاه در اوج كمال و گاه در پستي خصال دست و پا مي زند. همانند پاندولي است كه از اين سو به آن سو مي رود و آرامش و آسايش را برخود و ديگران حرام مي گرداند. نوسانات و تذبذبي كه هر دمي انسان با آن روبه رو است و گاه به الهام فجور و گاه ديگر به الهام تقوا، وي را در نهايت به جايي مي كشاند كه از آن به ثباتي شخصيتي ياد مي كنند. به نظر مي رسد كه اين ثبات هرچند كه نسبي است و تا آخر دم زندگي و حيات در اين كره خاكي از تذبذب و نوسانات باز نمي ايستد، در چهل سالگي به دست مي آيد و شاكله شخصيتي انسان چنان شكل مي گيرد كه ازآن دم، تحت تأثير آن چه در روايات به طبيعت ثانوي ياد مي شود، رفتار مي نمايد. به سخن ديگر تا زماني كه شاكله شخصيتي و وجودي انسان نقش بگيرد و شكل واقعي خود را بيابد آن چه وي را هدايت مي كند غرايز و فطرت اوست كه به دو شكل الهام فجور و تقوا از آن ياد مي شود. اموري كه در قرآن از آن به آفرينش انسان براين خصوصيات ياد مي گردد اموري هستند كه انسانيت و بشريت ابتدايي بر پايه آن پديدار شده است. در آيات بسياري از قرآن آمده است كه: ان الانسان خلق هلوعا (معارج 19)؛ و يا: خلق الانسان هلوعا؛ يا: لقد خلقناالانسان في كبد (البلد آيه 4)؛ يا: خلق الانسان في احسن تقويم (التين آيه 4)، و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولا (احزاب آيه 72) خلق الانسان من عجل (انبياء آيه 37) يا: كلا ان الانسان ليطغي (العلق آيه 6) يا: ان الانسان لربه لكنود (العاديات آيه 6) مانند آن كه مي توان به شمار بسياري از آن دست يافت. در اين آيات به خصوصياتي چون جهل، ظلم، عجله و شتاب زدگي، طغيان گري، مانعيت و بازدارندگي از كار خير و طمع و مانند آن اشاره شده است و مي نماياند كه اين دسته از امور از خصوصيات خلقي بشر است.
اين ويژگي ها و خصوصيات خلقتي و آفرينشي انسان است كه تا پيش از انتخاب راه و هدف از سوي انسان، امر هدايت و گردش در دو سوي اوج و حضيض نوساناتي را به عهده دارد. انسان هر از گاهي تحت تأثير اين ويژگي ها و خصوصياتي كه جزو طبيعت ابتدايي اوست، رفتار مي كند، مي انديشد و كنش و واكنش نشان مي دهد.
پس از آن كه به قوه و نيروي عقل و وحي خود را در راه حق و حقيقت قرار داد و به تزكيه و تعليم خود مشغول شد و امر غريزي را در دست گرفت و به فطرت خويش بازگشت و آن را تقويت كرد و قواي غريزي را در اختيار عقل و وحي گذاشت تا تحت فرمان آن فعاليت كند، در اين هنگام است كه طبيعت ديگري در خود ايجاد مي كند كه طبيعت ثانوي اوست و كم كم و در يك فرآيند به نسبت طولاني چهل سال، شاكله وجودي و شخصيت حقيقي خود را ايجاد و انشا و بروز و ظهور مي دهد و بر پايه اين شخصيت و شاكله وجودي عمل مي كند چنان كه قرآن به اين نكته تأكيد مي ورزد كه هر انساني بر پايه شاكله و شخصيت خود عمل مي كند و رفتار مي نمايد.

¤گرايش به تكاثرطلبي

يكي از خصوصيات اخلاقي و خلق و خوي طبيعت آغازين بشري، گرايش به تكاثر است. انسان برخلاف بسياري از موجودات هستي، گرايش و علاقه بسياري به فزون خواهي دارد. اين خصلت و خوي آغازين بشر است. مي كوشد تا به بيشتر دست يابد و از هر لحاظ بر ديگران فزوني و برتري يابد. شايد خصلت و ويژگي استخدام گري بشر علت و سبب اصلي اين پديده در انسان باشد. چنان كه اين خصلت استخدام گري موجب شده است تا انسان به جامعه گرايش و از فوايد آن بهره مند گردد. هم چنين همين خوي موجب مي شود تا به برتري جويي و تكاثر و فزون خواهي روي آورد. فزون خواهي در انسان قوه مهم و تأثيرگذاري است كه انسان را به تلاش و كدح شديد وادار مي سازد (الانشقاق آيه6) و آرامش به معناي ثبوت و ثبات را از وي مي گيرد؛ زيرا هر دم مي كوشد تا خود را از آن مقام و جايگاهي كه نشسته فراتر كشد و به سخن درست از حالي به حالي برتر گرايش و تمايل داشته باشد و هرگز در مقام و جايگاهي نماند و براي خود مقامي نجويد و نطلبد. بلكه هر مقامي را لامقام دانسته و خود را در هر مرحله و مرتبه اي كه ببيند آن را دون شأن و شخصيت خود بداند و فراتري جويد. اين خوي در انسان عامل تكامل بخشي است كه انسان را از ماندن و راكدشدن و گنديدن مي رهاند. اما به شرط آن كه از آن در راستاي كمال واقعي بهره جويد.
شايد گفته شود آن كه به سوي تقويت قواي غريزي مي رود و به جاي عقل و وحي آن را تقويت مي كند نيز در راه كمال مي رود و مي كوشد تا كمال هر يك از آن قوا را به دست آورد. اين سخن از سويي درست است، زيرا اين نيز نوعي كمال طلبي انسان است كه در جهت عكس هدايت و راه مستقيم است. اما به هر حال ريشه و خاستگاه هر حركت و تلاش انساني و انگيزه آن، همين خصلت و خوي فزون خواهي و برتري جويي انسان است. چه آن كه غرايز خود را تقويت كند و آن ها را در خود به كمال رساند و يا بر پايه فطرت و در راستاي تقوا و هدايت قرار دهد.

¤ مفهوم تكاثرطلبي

در قرآن از فزون خواهي منفي و برتري جويي معكوس، به تكاثر تعبير شده است. تكاثر در اصطلاح قرآني آن به معناي مسابقه دو طرف در فزوني مال ومقام است. (مفردات راغب) چنان كه تفاخر به معناي كثرت جويي در مناقب و اموال و اولاد مي باشد. (مجمع البيان ج 9 و 10 ص 811)
در نگره قرآني، تكاثر همان فزون خواهي منفي و مبتني بر غريزه ابتدايي بشر بدون جهت مندي و هدف گرايي درست و صحيح است. به اين معنا كه هرگاه شخص، اين غريزه آغازين و ابتدايي بشري را در راستاي كمال و هدايت واقعي قرار ندهد و آن را در حوزه تمايلات و گرايش هاي حيواني قرار دهد، از قوه و نيروي خدادادي به درستي بهره نگرفته و به دام تكاثر افتاده است. اين گونه است كه دنيا در حكم لهو و لعب مي شود و تنها منجر به سرگرمي به زن و مال و فرزند و تفاخر و تكاثر مي گردد.
از اين جا دانسته مي شود كه در نگرش قرآني تكاثر به اين معنا و مفهوم امري مذموم و ناپسند است و آدمي را از راه اصلي و صراط مستقيم كمالي خود باز مي دارد.

¤ علل و زمينه هاي تكاثرطلبي

گفته شد كه علت و خاستگاه اصلي فزون خواهي و برتري جويي را بايد در غريزه استخدام گري و كمال جويي انسان جست. از اين رو بايد خاستگاه اصلي تكاثر را نيز در همين دو خوي و خصلت جست وجو كرد. با اين تفاوت كه تكاثر كمال جويي معكوس است و انسان را از دست يابي به اسماي حسناي الهي باز مي دارد و گرفتار دوزخ و خشم او مي گرداند. انسان به جاي آن كه قواي عقلاني خود را تقويت كند و به جنبه الهي خود بپردازد به جنبه مادي و غريزي خود توجه داشته و آن را تقويت و تحكيم مي كند.
قرآن براي اين گرايش معكوس انسان، زمينه هاي چندي را بر مي شمارد كه در اين جا به نمونه هاي از آن اشاره كوتاه و گذار مي شود: يكي از عوامل و زمينه هاي ايجادي تكاثر را بايد در جهل انسان دانست؛ زيرا انسان جاهل و نادان به جاي آن كه از قواي غريزي خود براي كمال واقعي بهره جويد، خود قوا را تقويت مي كند و آن را بي هدف به كار مي گيرد. فقدان هدف مندي در استفاده عامل مهمي است كه آدمي به دام تكاثر مي افتد؛ اگر فرد آگاه به هدف زندگي و آفرينش بود، مي كوشيد تا زندگي خود را در آن راستا سامان و جهت دهد. اين گونه است كه مي تواند قواي غريزي خود را نيز هدفمند به كار گيرد. بنابراين جهل و ناداني نسبت به هدف خلقت و آفرينش يكي از مهم ترين عوامل در تكاثرطلبي است. (تكاثر آيات 1 تا 7)
دومين عامل و زمينه تكاثرطلبي را بايد در فريبندگي دنيا دانست. جلوه هاي فريبنده دنيا انسان را به خود سرگرم مي كند و موجب مي شود تا نتواند از قواي خود در راستاي هدفي كه شناخته بهره جويد. انسان با آن كه هدف آفرينش را مي داند و نسبت به آن جاهل نيست، ولي به جهت فريبندگي بيش از اندازه دنيا، هدف را فراموش و يا از آن غافل مي گردد و به تكاثر روي مي آورد.(حديد آيه 20)
عامل ديگري كه قرآن براي تكاثرطلبي بشر برمي شمارد، عامل كفر است. به اين معنا كه انسان كافر به جهت جهل به خدا و قيامت و يا انكار آن با علم به وجود خدا و قيامت، حسابگري و حساب خواهي را ناديده مي گيرد و گرفتار دنيا مي شود و بدان سرگرم مي گردد.(كهف آيات 32 تا 37)

¤ آثار تكاثرطلبي

در قرآن براي تكاثر آثار و پيامدهاي چندي بيان شده است كه از مهم ترين آن ها مي توان به انكار معاد (كهف آيات 34 تا 36) غرور و خودپسندي (همان) محروميت از ياري خدا (همان) نابودي اموال و دستاوردهاي تلاش هاي مادي (همان) اشاره كرد.
يكي ديگر از آثاري كه قرآن براي تكاثرطلبي آدمي برشمرده است، پديده غرور ملي و قومي بي جا و تعصبات جاهلي قبيله گي است. به اين معنا كه تكاثرطلبي آدمي موجب مي شود تا به آثار و امكنه تاريخي گذشتگان خود به عنوان ابزاري براي برترجويي نژادي و قبيله اي و يا ملي توجه كنند. تمثيل قرآني به ديدار از گورستان ها به اين معناست كه آنان با ايجاد ابنيه تاريخي براي نياكان خود مي كوشند تا به نوعي تفاخر و تكاثر خود را بر اقوام و قبايل ديگري بنمايانند. اين گونه برخورد با تمدن و بناها و آثار تاريخي نه تنها امري مفيد نيست بلكه غيرسازنده و بازدارنده است.(سوره تكاثر)
قرآن تأكيد مي كند كه براي استفاده درست و سازنده و مفيد از آثار تاريخي بايد نگرش و بينش مردم را تغيير داد. به جاي اين كه براي تكاثر و تفاخر به اين آثار نگريسته شود و حفظ گردد بايد به آنها از ديده عبرت بين نگريست. از دستاوردهاي تمدني آنها بهره جست و از اشتباهات و خطاهاي آنان درس گرفت. (فاعتبروا يا اولي الابصار)

¤ موانع تكاثرطلبي

براي رهايي از تكاثرطلبي، قرآن پيشنهاد مي كند كه انسان به رستاخيز و حسابرسي آن روز توجه كند (تكاثر آيات 1 تا 8) توجه به عذاب اخروي (حديد آيه 20) و ناپايداري دنيا (همان) و يقين به قيامت (تكاثر) عامل مهمي براي رهايي انسان از خصلت ناپسند تكاثرطلبي است.
لینک مطلب به کیهان : http://www.kayhannews.ir/851224/6.htm
خلیل منصوری ( این مطلب با نام حسين خليلي منتشر شده است)

شنبه 1 مهر 1391  10:56 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آثار رفاه زدگي

آثار رفاه زدگي

رضا سلمان پور

پرسش اين نوشتار اين است كه اگر فقر و نداري امر ناپسند است و انسان به طور طبيعي مي بايست در تلاش و كوشش براي آسايش باشد كه عنصر و مولفه دوم خوشبختي را شكل مي بخشد، چرا رفاه امري ناپسند شمرده شده است. ثروت بسيار و هنگفت چه اشكالي دارد كه مذموم و ناپسند شمرده مي شود و از كاركرد هاي منفي آن سخن گفته مي شود؟ اين نوشتار مي كوشد تا بر پايه آموزه هاي قرآني و تحليل آن از ثروت پاسخ درخور و شايسته اي براي اين پرسش بيابد. با هم مطلب را از نظر مي گذرانيم:

زمينه هاي كسب ثروت و قدرت

رفاه به معناي ثروت و آسايش بي حد و مرز است و چيزي كه در اصطلاح عاميانه از آن به زير دل زدگي نيز ياد مي شود. در كاربردهاي قرآني اين مفهوم مذموم شمرده شده است؛ زيرا نگرش قرآن به مسايل مادي بر پايه اعتدال و ميانه روي است. اگر در تحليل قرآن از زندگي دنيوي و مفهوم خوشبختي و سعادت آرامش و آسايش (امنيت به مفهوم اعم و كلي آن) است، فقر و رفاه در سوي پاندول متحرك عبور از اعتدال و ميانه روي خواهد بود. اگر هدف از همه تلاش ها و كوشش هاي انساني تقرب به خدا به معنايي باشد كه به دست يابي به آرامش و آسايش دنيوي و اخروي مي انجامد، بايد گفت كه آسايش بخشي مهم از هدف انساني را تشكيل مي دهد. از اين رو به طور طبيعي از فقر و نداري كه فقدان آسايش مادي است مي گريزد و به سوي ثروت و سرمايه گرايش مي يابد. تلاش دايمي وي دست يابي به قدرت و ثروتي است كه زمينه هاي آسايش را در زندگي او فراهم آورد تا يكي از دو بال خوشبختي يعني آسايش تحقق يابد. اين تلاش و كوشش گاه موجب مي شود تا شخص به ثروت انبوهي دست يابد كه در انديشه كس نمي گنجد و پولش از پارو كه سهل است به اندازه ثروت نيمي از كشورها مي شود؛ چنان كه در جهان امروز بيل گيتس رئيس مايكروسافت و در گذشته راكفلر و مانند ايشان ثروتي برابر با ثروت كشورها دارند. اين امر طبيعي است و هر كسي كه در جست و جوي آسايش است ناچار براي رسيدن به آسايش در پي ثروت و قدرت مي رود تا به آسايش دست يابد و از فقر و نداري بيش از پيش فرار كند. گاه ترس از فقر و نداري است كه شخص را به انباشت بيش تر ثروت وامي دارد. گفته شده كه چارلي چاپلين با آن همه ثروتي كه از راه هنرمندي خويش گرد آورده بود همواره مواظبت مي كرد و بسيار خسيس و بخيل بود؛ زيرا در گذشته در فقر و نداري در كوچه هاي لندن روزگار گذرانده بود و مانند دو هم وطن خويش لورل و هاردي سختي هاي بسيار كشيده بود؛ ترسي كه در درون چاپلين بود برخاسته از آن فقر و نداري و نيز عاقبت بد و سخت دو هم وطن خويش بود كه در آخر عمر نيز در فقر و نداري جان به جان آفرين تسليم كردند.

رفاه چيست؟

كاربرد اين واژه در اين نوشتار به معنا و مفهوم خاصي از ثروت است. در حقيقت آن چه در اين كاربرد مورد اهتمام و توجه است اصل ثروت و مال و سرمايه به عنوان امري خارجي و بيرون از ذات انسان نيست، بلكه مراد نوعي تفكر و انديشه است كه در انسان شكل مي گيرد و رفتارها و كنش ها و واكنش هاي وي را هدايت، مهار و سمت دهي مي كند. در حقيقت رفاه در اين كاربرد به معناي نسبت ميان شخص و ثروت است و اين كه تحليل وي از داشتن آن چيست؟ چه تاثير و تاثري ميان ثروت و ثروتمند و اهل رفاه برقرار مي شود. بنابراين رفاه به معنا و مفهوم انديشه اي است كه در برخي از ثروتمندان ايجاد مي شود كه كاركردها و بازتاب هاي آن در روح و روان و نيز روحيه و كنش ها و واكنش هاي وي نمودار مي شود. اگر دارندگي برازندگي است در مورد اين اشخاص به سبب تاثير منفي دارندگي به مصيبت و بلايي تبديل مي شود و آنان را از انسانيت بيرون مي برد و تبديل به موجودي خارج از چارچوب هاي پذيرفته شده انساني مي كند.
براي فهم و شناخت اين مفهوم از كاربرد رفاه بهتر است كه آثار و كاركردهاي منفي آن از ديدگاه قرآن شناخته و تحليل و تبيين آن دانسته تا درك درست و واقعي از اين مفهوم به دست داده شود.

آثار و كاركردهاي منفي رفاه زدگي

قرآن براي رفاه به مفهوم پيش گفته آثار و كاركردهاي متفاوت و متنوعي در حوزه هاي چندگانه بيان مي كند. به اين معنا كه براي آن آثار و كاركردهايي در روان و روح شخص و نيز اخلاق فردي و اجتماعي و نيز در دنيا و آخرت بيان مي كند.
از جمله اين آثار كه ارتباط با رفتارهاي هنجاري وي دارد مساله كاركرد اجتماعي رفاه است. قرآن شخص رفاه زده را شخصي مستكبر مي شمارد و از عوامل و اسباب استكبارورزي اشخاص در جامعه و رفتارهاي اجتماعي ايشان را مساله رفاه زدگي مي داند. اشخاص رفاه زده در عمل اجتماعي و رفتارهاي مرتبط با ديگران رفتاري استكباري دارند به سبب ثروت و رفاه زدگي به ديگران تفاخر كرده و فخر مي فروشند . (هود آيه 10) خود را از عموم مردم جامعه و خدا و عبادت كنار مي كشد و برتري خود را به رخ همگان مي كشد . (اسراء آيه 83 و فصلت آيه 51 و فجر آيه 15) از اين رو قرآن خاستگاه تفاخر را در رفاه زدگي انسان مي جويد و در آيه 10 سوره هود و 79 سوره قصص، پيدايش حالت تفاخر و اظهار آن در پي بهره مندي از رفاه زدگي را مي شمارد. شادماني غرورآميز آنان در زندگي دنيا به سبب رفاه زدگي و ثروت بي شمار كه فكر و جانشان را در برگرفته است (انعام آيه 44 و نيز هود آيه 9 و 10 و هم چنين رعد آيه 26) نمي گذارد تا غم و درد ديگران را به خود راه دهند و از روحيه همدردي به ديگران برخوردار نيستند. در آيه 76 سوره قصص با اشاره به شادماني قارون همراه غرور وي به هنگام رفاه زدگي اش اشاره مي كند كه موجب مي شود تا حاضر نشود تا به ديگر هم وطنان خويش كمكي كند و آنان را در حسرت مال و منال خويش گذارد. او حتي حاضر نشد كمي از مال خويش را براي كمك انفاق كند و بينوايان را از فقر و فلاكت رهايي بخشد.
اظهار حقارت و تحقير ديگران و كم ارزش دانستن مردمان ديگر از آثار رفاه زدگي به مفهوم پيش گفته است. در حقيقت از آن جايي كه رفاه زدگي به مفهوم يك نوع روحيه و تفكر غيرانساني تبديل شده است اشخاص ديگر كه از ثروت برخوردار نيستند و يا از ثروت كمتري برخوردار مي باشند در نگرش و بينش رفاه زدگان مردمان دون و پست و حقير هستند كه مي توان به عنوان اراذل و اوباش آنان را تحقير كرد و خوار شمرد. درگفتارها و بيانات و رفتارهاي خويش به گونه اي هستند كه تحقير ديگران كاملا از آن نمودار است. (كهف آيات 32 تا 34)
نتيجه اين گونه بينش و تفكر اين است كه خود را از همه گونه سختي ها و عذاب ها و رنج ايمن مي شمارند و در امنيت كاذب و دروغين قرار مي گيرند كه آنان را از خدا و آموزه هاي وي دور مي سازد. اين نظر كه همه چيز و همه كس را مي توان خريد و حتي خدا و بهشت را مي توان معامله كرد آنان را به تباهي و گمراهي مي كشاند. انديشه اين كه براي هر چيزي بهايي و قيمتي است كه مي توان آن را به دست آورد آنان را به فكر خريد رهايي از دوزخ مي افكند و يا در پي خريد بهشت مي كشاند. در حقيقت برخورداري از رفاه و رفاه زدگي است كه موجب احساس مصونيت از عذاب الهي در ايشان مي شود (سبا آيه 34 و 35) و همين تفكر و انديشه گاه به شكل ماليخوليايي موجب مي شود تا از آموزه هاي وحياني اعراض كنند و به اسلام (حجر آيه 2 و 3) و حق و حقيقت (سبا آيات 15 و 16) پشت كنند و از ياد خدا غافل گردند (اسراء آيه 83) و هرگز دست خويش را به سوي خدا دراز نكنند و خود را بي نياز از ياري و ياوري او بدانند.
گاه رفاه زدگي آنان را نسبت به آموزه هاي وحياني چنان بي توجه مي كند و غرق در شادماني و خوش گذراني مي شوند كه خدا و معاد و رستاخيز را فراموش مي كنند و رفتارها و گفتارها و باورهاي ايشان هيچ نشانه اي از ايمان به رستاخيز ندارد و چنان سرگرم دنيا مي شوند كه حساب و كتاب قيامت را از ياد مي برند. (كهف آيات 32 تا 36 و نيز فصلت آيات 50 تا 54)
انكار خدا و آموزه هاي وحياني و اعراض از ياد خدا و حضور وي موجب مي شود كه خوي استكبار و تفاخر طلبي آنان چنان فزوني يابد كه روحيه تجاوزطلبي و تجاوزگري در آنان رشد كند. بنابراين به حق خويش قانع نبوده و مي خواهند به هر وسيله اي شده اموال ديگران را به دست آورند و حق و حقوق ديگران را ضايع سازند. اين گونه است كه رفاه زدگان داراي روحيه تجاوزگري مي شوند (شوري آيه 27) و حتي عليه ملت و مردم خويش نيز برنامه ريزي و توطئه مي كنند و حق و حقوق ايشان را تباه مي سازند و طغيان گري جزو خصيصه ذاتي ايشان مي شود. (قصص آيه 76)
بينش آنان نسبت به مسايل دگرگونه مي شود و حقايق را وارونه درك مي كنند و مي يابند. از اين روست كه عوامل طبيعي و مادي را اصالت مي بخشند و به جاي خدا مي گذارند و نوعي شرك رامي پذيرند و براي عوامل دنيوي آثار و كاركردهاي فراتر از ماده مي جويند. (انعام آيه 63 و 64 و نيز كهف آيات 32 تا 39 و زمر آيه 49 و آيات ديگر)
تحليل نادرست ايشان نسبت به حوادث و اموري كه گاه براي هشدار و تنبيه مي باشد موجب مي شود تا نتوانند حقيقت را آن چنان كه هست درك كنند و پرده اي باطل بر بينش و نگرش هاي آنان نسبت به جهان و حوادث آن ايجاد مي شود. (اعراف آيه 94 و 95)
از ديگر آثار و كاركردهاي رفاه زدگي مي توان به ترك جهاد (توبه آيه 93 و 42) طغيان و سركشي (توبه آيه 74 و شورا آيه 27) ظلم به خويش (سباء آيه 17 و 19) عجب و غرور (كهف آيه 32 و 34) غفلت از ياد خدا (اعراف آيه 94 و 95) فراموشي و نسيان خدا (يونس آيه 12) فسادگري در زمين و ميان مردم (قصص آيه 76 تا 83) فسق و فجور (اسراء آيه 16) كفر (اعراف آيات 74 تا 76) كفران نعمت (زمر آيات 49 و 50) هلاكت و عذاب الهي در دنيا (يونس آيه 88 و 89) و مانند آن اشاره كرد.
اين آثار و كاركردها چنان كه معلوم است شامل انواع كاركردهاي روحي و رواني و جسمي و مادي و رفتاري و اخلاقي و نيز دنيوي و اخروي مي شود. بنابراين رفاه زدگي را مي توان از مهم ترين عوامل نابودي شخص و شخصيت انسان و جامعه دانست.
در آيات قرآني رفاه زدگي از آن رو مذموم و ناپسند دانسته و حتي جرم و گناه شمرده شده است كه نوعي بيماري شخصيتي است؛ زيرا رفاه زدگان كساني هستند كه به لذت هاي مادي دل بسته هستند و ثروت و سرمايه مادي براي آنان در حكم خدا و جانشين آن شده است؛ از اين روست كه قرآن رفاه زدگي را به عنوان شرك به خدا مي شمارد.

فلسفه رفاه

پرسش اين است كه چرا و به چه حكمتي خداوند اين گونه فرصت هايي را به بشر مي دهد؟ بي گمان خداوند براي اين ثروت انبوهي را در اختيار برخي مي گذارد تا آنان را بيازمايد و امتحان كند. (بقره آيه 49) البته اعطاي امكانات بسيار مادي دنيوي به منافقان از جانب خداوند براي آن است تا آنان را گرفتار عذاب استدراجي كند. (توبه آيه 55 و 85)
بازگشت به خدا (اعراف آيه 168 و تسليم در برابر او (نحل آيه 80 و 81) و شكرگزاري (انفال آيه 26 و ابراهيم آيه 37) و روي آوردن به عبادت (قريش آيه 3 و 4) و نيز هدايت (مائده آيه 66) از عللي است كه قرآن براي دادن امكانات و ثروت به مردم برمي شمارد.
با اين همه خداوند در برخي از آيات تصريح مي كند كه خداوند ثروت و مال را كم كم و در يك فرآيند زماني در اختيار بشر قرار مي دهد تا جلوي طغيان گري و بغي آنان گرفته شود؛ زيرا دست يابي يك دفعه به سرمايه و ثروت هنگفت بيش تر مردم را به فساد و تباهي مي كشاند.
با اين همه آن چه در اعطاي ثروت به مردم مي توان يافت مسئله آزمون است. به اين معنا كه خداوند با اعطاي ثروت مي كوشد تا هر كسي ظرفيت خويش را چنان كه هست بنمايد و نشان دهد. در اين جاست كه كساني گرفتار رفاه زدگي مي شوند و دل به مال دنيا مي بندند و از خدا و خلق غافل مي شوند.
در پايان اين نكته مي بايست مورد يادآوري قرار گيرد كه آن چه در اين نوشتار از آن سخن گفته شده است دلبستگي به مال و ثروت است كه از آن به رفاه زدگي ياد شده است نه آسايش كه مطلوب بشري است و رفاه بدان معنا امري پسنديده و خواسته همه انسان هاست و حتي در آيات بسياري براي دست يابي به آن دستور و فرمان داده شده است و حتي ماموريت انسان در زمين استعمار و آباداني آن براي رفاه و آسايش است.

شنبه 1 مهر 1391  10:56 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

رزق

رزق

كاظم احمدزاده

 

كلمات كليدي :

رزق، روزي، معارف قرآن
"رزق" در لغت به معنى عطا و بخشش مستمر است[1] و از آن تعبیر به روزی میشود. و در اصطلاح به هر چيزى كه مايه دوام حيات مخلوقات زنده است، رزق گویند. در واقع رزق  موهبت و بخششی است از ناحیه خدای متعال به بندگانش، بدون اینکه استحقاق آن را داشته باشند.[2]

روزی دهنده خداست:

« وَ مَا مِن دَابَّةٍ فىِ الْأَرْضِ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ رِزْقُهَا... »(هود/6)
« هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست!»
از این رو فرزندکشی را به خاطر ترس از تأمین مخارج آنان، حرام کرده است:
« وَ لَا تَقْتُلُواْ أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نحَّْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكمُ‏ْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطًْا كَبِيرًا »(اسراء/31)
«و فرزندانتان را از ترس فقر، نكشيد! ما آنها و شما را روزى مى‏دهيم مسلماً كشتن آنها گناه بزرگى است!»
خدای متعال در استدلال بر عدم توانایی معبودانِ ساختگی مشرکان
نسبت به روزی رساندن بر آنان چنین میفرماید:
« وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ شَيًْا وَ لَا يَسْتَطِيعُون »(نحل/73)
«آنها غير از خدا، موجوداتی را مى‏پرستند كه هيچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمين در اختيار ندارند و توان اين كار را نيز ندارند.»
و مشركان را كه از پيش خود و بى اذن او، بخشى از رزق حلال را بر خود حرام كرده بودند مورد ملامت و سرزنش قرار داده است.
« قُلْ أَ رَءَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَالًا قُلْ ءَاللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ  أَمْ عَلىَ اللَّهِ تَفْترَُونَ » (یونس/59 )
«بگو: آيا روزيهايى را كه خداوند بر شما نازل كرده ديده‏ايد، كه بعضى از آن را حلال، و بعضى را حرام نموده‏ايد؟! بگو: آيا خداوند به شما اجازه داده، يا بر خدا افترا مىبنديد (و از پيش خود، حلال و حرام مى‏كنيد؟!)»
واژة  "رازق" و  "رزّاق" به معنای حقيقى کلمه، تنها بر خدای متعال
اطلاق مى‏شود، و اگر در غیر او به كار رود، جنبه مجازى دارد.[3]
« ..وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ... »(بقره/233)
«..پدران موظفند زنانى را كه فرزندانشان را شير مى‏دهند بطور شايسته روزى دهند و لباس بپوشانند...»

اقسام رزق:

از آنجا که به هر گونه بهره‏اى را كه خداوند نصيب بندگان مى‏كند اعم از مواد غذايى، مسكن، پوشاك و يا علم، عقل، فهم، ايمان و اخلاص رزق گفته مى‏شود، رزق تنها  رزق مادی نیست بلکه شامل رزق معنوی
نیز میشود. قرآن در باره شهيدان مى‏گويد:
« ...بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ »
«...آنها زنده‏اند و نزد پروردگار شان روزى مى‏برند.»(آل عمران/ 169)
روشن است كه روزى شهيدان، آن هم در جهان برزخ، نعمتهاى مادى نيست، بلكه همان مواهب معنوى است.[4]

  1.رزق کریم :

« فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لهَُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيم »(حج/50)
«آنها كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آمرزش و روزى پر ارزشى براى آنهاست!»
در این آیه نعمتهای بهشت، رزق کریم نامیده شده است،[5] که مومنان خداترس[6] و دارای عمل صالح و مردان و زنان پاکدامن[7] به عنوان پاداش الهی از آن بهرهمند خواهند شد.
همچنین رزق کریم از آن مواهب الهی است که جهادگران و مهاجران و
انصار به آن نوید داده شدهاند.
« وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَاوَواْ وَّ نَصَرُواْ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا  لهَُّم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ »(انفال/74)
«و آنها كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند، و آنها كه پناه دادند و يارى نمودند، آنان مؤمنان حقيقى‏اند براى آنها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته‏اى است.»

2.رزق معلوم:

« إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ أُوْلَئكَ لهَُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ »(صافات/40-41)
« جز بندگان مخلص خدا (كه از كيفرها بركنارند)! براى آنان [بندگان مخلص‏] روزى معيّن و ويژه‏اى است.»
"رزق معلوم" یعنی خداوند در بهشت برای بندگان مخلَص خود، رزقی میدهد که غیر از رزقِ دیگر بهشتیان است و هيچ شباهتى بر رزق ديگران ندارد، اگر چه نام رزق ايشان و رزق ديگران يكى است، به آن جهت که آنان جز به خداى تعالى به هيچ چيز ديگرى وابستگى ندارند، نه به زينت زندگى دنيا و نه به نعمتهای آخرت، چرا که در دل ايشان غير از خدا چيز ديگرى وجود ندارد.[8]

 3.رزق حسن:

« وَ الَّذِينَ هَاجَرُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُواْ أَوْ مَاتُواْ لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيرُْ الرَّازِقِين »(حج/58)
«و كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس كشته شدند يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، خداوند به آنها روزى نيكويى مى‏دهد كه او بهترين روزى‏دهندگان است!»
در این آیه "رزق حسن" را پاداش همه مهاجران الهی  قرار داده، خواه به مقام شهادت رسیده باشند خواه در این راه به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشند.
"رزق حسن" اشاره به نعمتهايى است كه وقتى چشم انسان به آن مى‏افتد، چنان مجذوب مى‏شود كه نمى‏تواند ديده از آن بر گيرد و به غير آن نگاه كند، و تنها خدا قدرت دارد كه چنين روزى را به كسى دهد.[9] همچنین درقرآن به مقام نبوت و به فایدههای حلال درخت انگور،[10] رزق حسن اطلاق شده است.

تقوا عامل برخورداری از روزی بیحساب:

« ...وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا  وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحَْتَسِبُ... » (طلاق/2-3)
«...و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏كند. و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد...»

مشیت روزی رسانی الهی:

« لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِيم‏ »(شوری/12)
«كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مىدهد يا محدود مى‏سازد او به همه چيز داناست.»
بر اساس بخش اخیر آیه «إِنَّهُ بِكلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِيم‏» توسعه و تنگی روزیِ بندگان از روی حکمت و علم الهی است.[11]البته  اراده خدا در زمينه وسعت و تنگى روزى، مشروط به شرائطى است كه بر زندگى انسانها حكم ‏فرماست، و تلاش و كوشش و اخلاص و فداكاري، و به عكس سستى و تنبلى و بخل و آلودگى نيت، نقش تعيين كننده‏اى در آن دارد، به همين دليل قرآن مجيد كرارا انسان را در گرو سعى و كوشش و تلاش و فعاليت خود شمرده، و بهره او را از زندگى به ميزان سعى و تلاشش مى‏داند.[12]
در حديثى از امام صادق (ع) مى‏خوانيم:
« لا تَكسَلوا فى طَلَبِ مَعايشِكم فَإنّ آباءَنا كانوا يَركُضُون فيها و يَطلُبونَها »[13]
«در طلب روزى و نيازهاى زندگى تنبلى نكنيد چرا كه پدران و نياكان ما به دنبال آن مى‏دويدند و آن را طلب مى‏كردند.»
در آیه دیگری حکمت روزی رسانی خود را چنین بیان می کند.
« وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَكِن يُنزَِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ  إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرُ بَصِير »(شوری/27)
«هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد، در زمين طغيان و ستم مى‏كنند از اين رو به مقدارى كه مى‏خواهد (و مصلحت مى‏داند) نازل مى‏كند، كه نسبت به بندگانش آگاه و بيناست!»

ویژگیهای رزق بهشت

 

1.با ارزش تر از تمام نعمتهای دنیایی:

« وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلىَ‏ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنهُْمْ زَهْرَةَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنهَُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيرٌْ وَ أَبْقَى‏ »(طه/131)
«و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، كه به گروه‏هايى از آنان داده‏ايم، ميفكن! اينها شكوفه‏هاى زندگى دنياست تا آنان را در آن بيازماييم و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است!»
مقابله "رزق ربک" با "زَهْرَةَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا" گویای آخرتی بودن آن است.[14]
در آیه دیگری رزق دنیا را در مقابل رزق آخرت متاعی بیش نمیداند.
« اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُواْ بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا فىِ الاَْخِرَةِ إِلَّا مَتَاع »‏(رعد/26)
«خدا روزى را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) وسيع، براى هر كس بخواهد (و مصلحت بداند،) تنگ قرار مى‏دهد ولى آنها [كافران‏] به زندگى دنيا، شاد (و خوشحال) شدند در حالى كه زندگى دنيا در برابر آخرت، متاع ناچيزى است!»

2.جاودانگی و پایان ناپذیری:

« جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لهَُّمُ الْأَبْوَاب‏...إِنَّ هَذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَاد »(ص/50و54)
«باغهاى جاويدان بهشتى كه درهايش به روى آنان گشوده است... اين روزى ما است كه هرگز آن را پايانى نيست! »

 3.بهره مندی تمام وقت بهشتیان از روزیهای بهشت:[15]

« ...وَ لهَُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا »(مریم/62)
«...و هر صبح و شام، روزى آنان در بهشت مقرّر است.»
آمدن رزق در صبح و شام، كنايه از آمدنِ آن پشت سر هم و بدون انقطاع است‏.[16]

منابع رزق

 

 1.آسمان:

« هُوَ الَّذِى يُرِيكُمْ ءَايَاتِهِ وَ يُنزَِّلُ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ رِزْقًا  وَ مَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ »(غافر/13)
«او كسى است كه آيات خود را به شما نشان مى‏دهد و از آسمان براى شما روزى (با ارزشى) مى‏فرستد تنها كسانى متذكّر اين حقايق مى‏شوند كه بسوى خدا باز مى‏گردند.»
منظور از اين رزق آسمانى باران است كه بوسيله آن گياهان ميرويد كه روزى بندگان است و علّت اينكه باران را رزق ناميده، آن است كه باران سبب روزى است‏.[17]

2.زمین:

« قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ... »(یونس/31)
«بگو: چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى‏دهد؟...»
روزی دادن از زمین به معنای این است که زمین محل رویشِ گیاهان و درختان و انواع متعدد مواد غذایی است.

پی نوشت ها:

[1].  راغب اصفهانى، حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، ماده "رزق"
[2]. طباطبائى،سید محمد حسين؛ الميزان فى تفسيرالقرآن، ترجمه سيدمحمد باقر موسوى همدانى، قم دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين 1374 ش ذیل آیه 27 آل عمران.
[3]. مكارم شيرازى ناصر؛ تفسير نمونه؛ دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، چاپ اول،  ج‏8، ص 276
[4] . تفسير نمونه، ج ‏9، ص 18
[5] . طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو 1372 ش ، ج ‏7، ص 143
[6] . انفال/2و4
[7] . نور/26
[8] . ترجمه المیزان، ج ‏17 ص 204
[9] . مجمع البیان،  ج‏7، ص 147
[10]. به ترتیب: هود/88 (ر.ک المیزان ذیل آیه )، نحل/67
[11] . پیشین، ج‏18 ص: 34
[12] . تفسیر نمونه، ج‏10 ، ص 205
[13] . شبخ صدوق؛ من لا یحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1413ق، ج3 ، ص 157
[14] . الميزان في تفسير القرآن، ج‏14 ، ص 238
[15] . جهت مطالعه بیشترر.ک. هاشمی رفسنجانی، اکبر ومحققان مرکز فرهنگ ومعارف قرآن فرهنگ قرآن،  قم، بوستان کتاب،  1383چاپ اول، ج 14 ، ص472
[16] . الميزان في تفسير القرآن، ج‏14 ، ص 79   
[17] .مجمع البیان ذیل آیه نامبرده.

 
شنبه 1 مهر 1391  10:56 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

رزق و رزاق از دیدگاه قرآن

رزق و رزاق از دیدگاه قرآن

فولادگر
مقدمه:

یکی از موضوعات بحث‌انگیز و مهم قرآنی مسأله [رزق و رزاق] می‌باشد. روشن شدن ابعاد این مسأله علاوه بر تصحیح برداشت‌های نادرست و نگرش‌های میانه به فعالیت و تلاش و معشیت انسان جهت داده و فرهنگ کسب رزق قرآنی را در متن زندگانی مردم قرار می‌دهد.

• واژه‌های کلیدی:

رزق؛ رزاق؛ انواع رزق؛ رزق کریم؛ انفاق رزق؛ طیبات رزق؛ رزق بی‌حساب؛ رزاقیت خداوند؛ طلب رزق؛ تقدیر معشیت.

• معنای رزق:

(رزق)، گاهی برعطای جاری در دنیا یا آخرت گفته می‌شود و گاهی به بهره و نصیب و گاهی آنچه به شکم جاندار می‌رسد و با آن تغذیه می‌کند اطلاق می‌شود. (رازق) به خالق رزق و عطاکننده رزق و آن کسی که سبب رزق می‌شود هم گفته می‌شود. بنابراین (رازق) در حقیقت خدای متعال است و به انسانی که در وصول رزق سبب می‌شود هم گفته می‌شود. ولی (رازق) به جز خدای متعال به کسی گفته نمی‌شود.(1) (رزق) در تعبیر دیگر به معنای روزی و هر چیزی که از آن نفع بردارند و موسوم به (جیره) است، گفته می‌شود.(2) و در تعبیر دیگر آمده که علاوه بر معنای معروف، به آمیزه‌ای از عطا و بخشش نیز گفته می‌شود.(3) در وضع اول اختصاص به غذا دارد مانند (و علی المولود له رزقهن و کسوتهن)(4) بر صاحب فرزند [پدر] است که خوراک و پوشش مادر فرزند را بدهد. در این آیه (کسوة) رزق شمرده نشده است و جدا یاد شده. آنگاه معنای رزق توسعه یافته و بر هر چیز نافع و سودمندی که (به شئی و شخص) برسد رزق گفته می‌شود، اگر چه غذا نباشد؛ مانند همه مزایای حیات از مال و جاه و عشیرت و اولاد و جمال و علم و غیره، مانند این آیه: «ام تسئلهم خرجاً فخراج ربک خیر و هو خیر الرازقین»(5) آیا از این مردم درخواست مزد می‌کنی و حال آن که مزد پرورگارت بهتر است و خداوند بهترین روزی‌دهندگان است که در این آیه مزد رسالت که خدا به پیامبرش می‌دهد رزق شمرده شده است. و مانند این آیه: «یا قوم ارأیتم ان کنت علی بینه من ربّی و رزقنی رزقنا حَسَنَا»(6) ای قوم من خبر دهید که اگر من بر دلیل روشنی از جانب پرودگار باشم و رزق نیکویی روزی من کرده باشد… که در آیه، نبوت و علم رزق شمرده شده و شواهد دیگر قرآنی.(7)

• رزاق:

در قرآن کریم آمده است: «انَّ الله هو الرّزاق ذوالقوه المتین»(8) همانا خداوند بسیار روزی دهنده و صاحب نیروی استوار است. آنچه از این آیه حاصل می‌گردد این است که رزق در حقیقت جز به خدای متعال نسبت داده نمی‌شود زیرا مقام، مقام حصر است (منحصر کردن رزاقیت در خدا)(9) و آنجا که رزق به غیرخدا نسبت داده شده، مانند آیه شریفه «وارزقوهم فیها واکسوهم»(10) از مال سفیهان به اندازه نیازشان به آنها روزی و پوشاک بدهید، از قبیل نسبت به غیرحقیقی است.(11) چنانکه ملک و عزّت به حسب ذات از آن خدای متعال است و برای غیر خدا به وسیله اعطاء و اجازه اوست. پس تنها خدا رزّاق است.(12)

• انواع رزق:

رزق برحسب اعتبارات به انواع مختلف تقسیم می‌شود:

الف: رزق حلال و رزق حرام:

- رزق حلال: به رزقی گفته می‌شود که از طریق مشروع (طبق نظر دین) به دست آمده باشد.
- رزق حرام: به رزقی گفته می‌شود که از طریق نامشروع و برخلاف نظر دین به دست آمده باشد.
در این ارتباط رسول گرامی اسلام (ص) فرموده‌اند: «العبادة سبعون جزء وافضلها جزء طلب الحلال»(13) – عبادت هفتاد بخش است و بهترین بخش آن طلب رزق حلال است). همچنین حضرت فرموده‌اند: «مَنْ اکل من کدّیده حلالاً فتح له ابواب الجنّة یدخل من ایها شاء»(14) هر کس از دسترنج خود به طور حلال روزی بخورد خداوند درهای بهشت را به روی او می‌گشاید که از هر دری می‌خواهد وارد شود. و همچنین حضرت فرموده‌اند: «طلب الحلال فریضة علی کل مُسلم و مُسلمه»(15) طلب روزی حلال بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است. و هرکس از حلال بخورد فرشته‌ای بر سر او می‌ایستد و برای او استغفار می‌کند تا از خوردن فارغ شود.(16)
رسول گرامی (ص) اسلام در باره رزق حرام فرموده‌اند: «من اکتسب مالاً من غیر حله کان زاده الی النار»(17) هر کس مالی را از غیر حلال به دست بیاورد همان توشه او به سوی آتش دوزخ است. همچنین فرموده‌اند که خدای تبارک و تعالی فرموده است: «هر که باک نداشته باشد که از چه راهی دینار و درهم به دست می‌آورد من هم باکی ندارم که روز قیامت از کدام در او را به دوزخ وارد کنم».(18) همچنین حضرت فرموده‌اند: «هرگاه لقمه‌ای از حرام در شکم بنده قرار گیرد هر فرشته‌ای در آسمان‌ها و زمین او را لعنت می‌کند.» (19)
- سؤال قابل طرح این است که اگر روزی دهنده هر بنده‌ای خداست و آنکه از راه حرام کسب معاش می‌کند گناهکار است، چگونه خداوند نسبت گناه (روزی او را به خود) می‌دهد و حال آنکه به حسب عقل و نقل هر نسبت گناهی از خدا نفی شده است و او منزه است از اینکه چیزی را نهی کند و آنگاه به آن فرمان دهد و یا چیزی را نهی کند و راه رزق را در آن منحصر سازد؟
پاسخ این سؤال این است که رازقیت عامی که خداوند در قرآن بیان فرموده(20) برحسب تکوین است نه تشریع، توضیح اینکه: همه چیزهایی که آدمیان یا موجودات دیگر در این عالم از آن بهره می‌برند خداوند آفریده و راه استفاده از آنها را برای ایشان مقرر فرموده است، هرچه هر انسانی می‌خورد و می‌نوشد و می‌پوشد و… خدا آفریده و در دسترس او قرار داده است، پس خداوند رازق و رزاق همه است، مؤمن باشد یا کافر، متقی باشد یا فاجر.
ولی برحسب تشریع، خداوند مقرر فرموده که این مواهب خدادادی را از راه مشروع، یعنی مطابق دستور او به دست آورند و به طریق مشروع هم مصرف کنند، و در این صورت است که رزق به صفت حلال متصف می‌گردد، و هرگاه از طریق نامشروع به دست آورند و مصرف کنند به صفت حرام متصف می‌گردد، و از این جهت روانیست به خدا نسبت داده شود، هرچند برحسب تکوین و آفرینش هر دو از خداست.
و خلاصه: همه وظیفه خوار و جیره‌خوار خداوندند، چیزی که هست بعضی این جیره را از راهی که او مقرر کرده می‌گیرند و بعضی از غیر آن راهی که مقرر فرموده است.(21)

ب: رزق طالب و رزق مطلوب:

امام علی (ع) در وصیت‌نامه خود به فرزندش امام مجتبی(ع) می‌فرماید: «واعلم یا بنی ان الرزق رزقان. رزق تطلبه و رزق یطلبک. فان لم تأته اتاک»(22) ای فرزند من! روز بر دو قسم است، یکی آن که تو در پی آنی، و دیگری آنکه او به دنبال تو می‌گردد، که اگر تو به سوی او نروی او به سوی تو می‌آید.
و نیز می‌فرماید: «الرزق رزقان طالب و مطلوب فمن طلب الدنیا طلبه الموت حتی یخرجه منها و من طلب الآخره طلبته الدنیا حتی یستوفی رزقه منها»(23) روزی، دو نوع است، یکی تو را می‌جوید و دیگری را تو می‌جویی، پس کسی که دنیا خواه باشد (برای روزی به هر راهی برود) مرگ او را می‌جوید تا از دنیا بیرونش برد، وکسی که طالب آخرت باشد (و بیش از نیاز و حد مشروع برای روزی تلاش نکند) دنیا او را می‌جوید تا از آن، روزی خود را کامل بستاند. (تا آن شخص روزی کامل خود را از دنیا بگیرد) و نیز می‌فرماید: «الرزق رزقان: رزق تطلبه و رزق یطلبک فان لم تأته اتاک، فلا تحمل هم سنتک علی هم یومک، کفاک کل یوم ما فیه، فان تکن السنه من عمرک فان‌ الله تعالی سیؤتیک فی کل غد جدید ما قسم لک، و ان لم تکن السنه من عمرک فما تصنع بالهم لما لیس لک، ولن یسبقک الی رزقک طالب و لن یقلبک علیه غالب و لن یبطی عنک ما قد قدرلک»(24) روزی دو گونه است روزیی که تو می‌جوی و روزیی که ترا می‌جوید، که اگر تو به سویش نروی او به سویت خواهد آمد، پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خویش بار مکن، که روزیِ هر روز تو را بس است، پس اگر آن سال در شمار عمر تو آید، خدای بزرگ در فردای هر روز آنچه قسمت تو کرده است به تو می‌دهد، و اگر آن سال در شمار عمر تو نیست، پس غم تو بر آنچه از آن تو نیست چیست؟ و در آنچه روزی تو است هیچ خواهنده‌ا‌ی بر تو سبقت نگیرد و هیچ غالبی بر تو چیره نگردد و آنچه برایت مقدر شده تأخیر نپذیرد. (25)
و از امام رضا (ع): «اتق فی طلب الرزق واجمل بالطلب واحفظ فی‌المکسب، واعلم ان الرزق رزقان: فرزق تطلبه و رزق یطلبک فاما الذی تطلبه فاطلبه من حلال فان اکله حلال ان طلبته فی وجهه والا اکلته حراما و هو رزقک لابدله من اکله» در طلب روزی تقوا را رعایت کن و حد اعتدال وجمیل را در طلب روزی در پیش‌گیر ، و کسب خود را از آلوده شدن به حرام حفظ کن و بدان که روزی دو گونه است: روزی که تو در طلب آنی و روزی که آن طالب توست. پس آن رزقی را که تو می‌طلبی از طریق حلال دنبال کن، زیرا از خوردن آن گریزی نداری،(26) (واگر حرامش کرده‌ای خود کرده‌ای).
در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید در ذیل جمله‌ای که از نامه امام به فرزندشان نقل شد می‌نویسد:
این مطلب درست و مطابق با واقع است، زیرا رازقیت برحسب علم او نسبت به مصلحت مکلف است، پس گاهی روزیِ او بدون اکتساب و زحمت تلاش و رنجِ کوشش، حاصل می‌شود و گاهی هم با اکتساب و تلاش و کوشش(27) بنابراین رزقِ طالب همان رزقِ بدون رنج است و رزقِ مطلوب، رزق همراه با رنج اکتساب، و همانطور که در روایت منقول از امام هشتم (ع) آمده است در این مورد است که انسان باید مواظب باشد از حلال طلب کند ودنبال حرام نرود و اگر دنبال حرام رفت بالاخره روزی، همان است و خود آن را حرام کرده است.

ج – رزق تکوینی ور زق تشریعی:

در ضمن بیان رزق حلال و رزق حرام به این مطلب اشاره‌ای شد و توضیح این است که خداوند چون خالق همه موجودات است، روزی آنها را نیز برعهده گرفته است؛ چنانکه در قرآن کریم می‌فرماید: «و ما من دابه فی‌الارض الاعلی الله رزقها و یعلم مستقرها و مستودعها»(28) جنبده‌ای در زمین نیست جز اینکه روزی او برخداست و جای ثابت و متغیر آن را هم می‌داند. خداوند در عالم وجود، هر موجودی را که آفریده و نیاز به تأمین زندگی دارد موادی را که زندگی او را تأمین کند و اسباب داخلی و راهنمایی‌های طبیعی را هم برای او انجام داده تا بتواند به حیات خود ادامه دهد و این رزاقیت عام خداوندی که همه از آن بهره‌مندند و این کرم خداوندی است که همه از آن بهره‌ور و وظیفه‌خوارند و اوست که حاجت موری را به علم غیب در بن چاهی به زیر صخره صماء می‌داند و تأمین می‌کند.
ولی خداوند برای بشر در رابطه با تحصیل این مواد که روزی او را تأمین می‌کند مقررات و احکامی قرار داده است، که اگر از راه آن مقررات مواد روزی را به دست آورد حلال و طیب است و اگر از غیر آن راه به دست آورد حرام و پلید است و این قسم روزی را روزی تشریعی می‌گویند که در واقع همان روزی تکوینی است ولی راه تحصیلش متفاوت است.

د – رزق کریم:

در مواردی از قرآن کریم از بعضی از روزی‌ها به «رزق کریم» یاد شده است، علامه طباطبائی (ره) می‌نویسد: «خداوند از روزی کریم، بهشت و نعمت‌های بهشت را در مواردی از کلام خود اراده کرده است.» مانند آیه «شریفه فالذین امنوا و عملوالصالحات لهم مغفره و رزق کریم، والذین سعوافی آیاتنا معاجزین اولئک اصاحب الجحیم»(29) کسانی که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادند آمرزش و رزق کریم از آن ایشان است، و کسانیکه در محو آیات ما تلاش کردند و پنداشتند ما را درمانده می‌کنند اینان یاران دوزخند.
که از مقابله جزای این دو دسته معلوم می‌شود که رزق کری،م بهشت و نعم بهشتی است، و جالب آن که در عموم آیاتی که رزق کریم یاد شده، پیش از آن مغفرت آمده است. (30)
و رزق کریم آن روزیی است که همراه با کرامت باشد و روزی بهشتیان است که به طور قطع همراه با کرامت است، زیرا بهشت جای اهل تقوی است و بیشترین کرامت را خداوند از آن اهل تقوی یاد نموده است «ان اکرمکم عندالله اتقاکم». (31) و درمقابل روزی کریم روزی است که همراه با ذلت و خواری باشد و آن طعام دوزخیان است خداوند می‌فرماید: «ان شجره الزقوم طعام الاثیم……...ذق انک انت العزیز الکریم»(32) درخت زقوم خوراک گناهکاران است….. به آنها گفته می‌شود بچش که تو آن فردی هستی که پنداشتی عزیز و بزرگواری.
البته در دنیا نیز رزق کریم و غیرکریم می‌تواند مصداق داشته باشد، آن روزیی که عزت و کرامت و شرافت و مناعت نفس آدمی را حفظ کند، رزق کریم است. اگرچه از کمیت و کیفیت بالایی برخوردار نباشد. و آن روزیی که با دنائت نفس و زبونی و ذلت همراه باشد روزی پست است. انوری می‌گوید:
آلـوده منـت خسـان کـم شــو تا یک شبه در وثاق تو نان است
یک نفس بـه رستـه قناعـت شـو کانجا همه چیـز نیـک ارزان است
تـا بتـوانی حــذر کـن از منـت کاین منت خلق کاهش جان است
چندانـکه مـروت اسـت در دادن در ناستـدن هـزار چنـدان اسـت

هـ – روزی گشاده و روزی تنگ:

در قرآن کریم آیات متعددی است که مفاد آنها این است که خداوند روزیِ هر کس را که بخواهد گشاده می‌کند و روزی هرکس را بخواهد تنگ می‌گرداند. مانند: «الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر»(33) خداوند روزی هر کس را بخواهد گشاده می‌کند و یا تنگ می‌کند و نیز می‌فرماید «ان ربک یبسط الرزق لمن یشا و یقدر انه کان بعباده خبیرا بصیرا»(34) پروردگار روزی را گشاده می‌کند برای هر کس که بخواهد و تنگ می‌گرداند. او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست، ونیز می‌فرماید: «الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له ان الله بکل شیء علیم».(35) خداوند گشاده می‌کند روزی را برای هر که از بندگانش که بخواهد و تنگ می‌کند برای هر که بخواهد و در سوره روم آمده است که:
«واذا اذقنا الناس رحمه فرحوا بها و ان تصبهم سیئه بما قدمت ایدیهم اذاهم یقنطون. اولم یروا ان الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر ان فی ذلک لآیات لقوم یؤمنون»(36)
(هرگاه رحمتی را به این مردم بچشانیم به آن شاد می‌گردند و اگر به واسطه کردار بدشان بدی به آنها برسد در آن ناامید می‌شوند، آیا نمی‌دانند که خداوند است که گشاده می‌کند روزی را برای هرکه بخواهد و تنگ می‌گیرد، در این کار خدا، نشانه‌هایی است برای گروهی که ایمان می‌آورند.)
علامه طباطبایی (ره) در ذیل آیه اول می‌نویسد: «مراد این است که مردم نسبت به نعمت یا نقمتی که به آنها می‌رسد سطحی نگرند، هرگاه نعمتی را یافتند به آن شاد می‌گردند، بدون اینکه بدانند آن نعمت با اراده حق‌تعالی به آنها رسیده و اگر مصیبتی به آنها وارد شود ناامید می‌گردند، گویا نمی‌دانند که مصیبت نیز به اذن پروردگار به انسان می‌رسد و اگر او اذن ندهد مصیبتی بر انسان وارد نمی‌شود.»
و در ذیل آیه دوم می‌نویسد: این آیه، خطای انسان را در مبادرت به شادی و ناامیدی را هنگام چشیدن رحمت و برخورد با مصیبت بیان می‌کند، زیرا انسان فکر می‌کند وسعت روزی و یا تنگی آن به دست اوست و هرگاه وسعت در روزی برای او پیدا شده همواره هست و از این جهت شاد می‌گردد، و اگر تنگی معشت پیش آمد نیز همواره گرفتار آن است و از این‌رو ناامید می‌گردد ولی اگر بداند که وسعت و تنگی روزی تابع مشیت الهی است و برای هر دو امکان زوال هست، نه موجبی برای شادی او و نه علتی برای ناامیدی او خواهد بود. (37)
و اما اینکه فراخی و تنگی روزی به دست خداست وقرآن آن را به عنوان یک امر قطعی و مشهود برای انسان یاد می‌کند (اولم یروا) از این جهت است که رزقی که به دست انسان می‌رسد یا به دست می‌آورد، وجود آن متوقف بر هزارن هزار سبب و شرط است که تلاش آدمی به عنوان یک سبب به‌شمار می‌آید و عموم اسباب به خدای متعال منتهی می‌گردد. پس خداست که عطا می‌کند و منع می‌نماید و روزی را فراخ می‌کند یا تنگ می‌نماید. (38)
نکته‌ای را که درباره فراخی و تنگی روزی نباید از نظر دور داشت، نقش خود انسان در فراخی و تنگی روزی است، درست است که فراخی و تنگ‌روزی متوقف بر مشیت الهی است ولی نباید مشیت الهی را بدون حساب تلقی کرد، بلکه مشیت او از روی علم و حکمت است و تا محلی قابل فراخی یا تنگی روزی نباشد خداوند روزی او را فراخ یا تنگ نمی‌کند. در آیاتی که یاد شد اگر دقت شود بعد از آنکه می‌فرماید خداست که روزی را برای هر که بخواهد فراخ یا تنگ می‌کند، در یک جا می‌فرماید: «انه کان بعباده خبیرا بصیر» و در جای دیگر می‌فرماید: «ان الله بکل شیء علیم» یعنی این فراخی و تنگی روزی بندگان، بر مبنای علم و حکمت خداوند است.
و از طرف دیگر نباید پنداشت که فراخی و تنگی روزی یک فضای حتمی و غیرقابل تغییر است و گمان کرد که:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
بلکه هر دو دگرگونی‌پذیر و قابل زوال است، قرآن کریم می‌فرماید: «ولو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون»(39) (واگر اهل شهرستان‌ها ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند برکات آسمان و زمین را به روی آنان می‌گشودیم ولی آیات ما را تکذیب کردند از این‌رو به واسطه اعمالشان ایشان را مؤاخذه نمودیم.)
در کتب حدیث، روایات فراوانی درباره اعمالی که روزی را وسعت می‌بخشد و یا اعمالی که موجب فقر و تنگی روزی می‌شود آمده است. در سفینة البحار حدود چهل عمل را یاد می‌کند که مؤثر در وسعت روزی است، از آن جمله: صله رحم، حسن رفتار با همسایه، تعقیب نماز صبح و عصر، صبح زود برای طلب روزی بیرون آمدن، همواره با طهارت بودن، اجابت مؤذن، ترک حرص، شکر نعمت، اجتناب از قسم دروغ، شستن دست قبل از طعام، هر روز سی مرتبه سبحان‌الله گفتن، استغفار و نماز شب….(40) و در نهج‌البلاغه آمده است که: «الاستغفار تسبیبا لدرور الرزق»(41) طلب آمرزش از خدا، سبب ریزش و فراوانی روزی است و نیز «استنرلواالرزق بالصدقه»(42) به واسطه صدقه دادن، طلب نزول روزی کنید.
و نیز می‌فرماید: «الزکوه تسبیبا للرزق»(43) زکات دادن، سبب وسعت روزی می‌شود.
و نیز در سفینة البحار اعمالی یاد شده که موجب فقر و تنگی روزی می‌شود از آن جمله:
قسم دروغ، زنا، عادت به دروغ، کثرت استماع غناء، اندازه‌گیری نکردن در معیشت، ترک فامیل، خواب میان نماز مغرب و عشاء و پیش از طلوع خورشید، دست نشستن هنگام غذا، ظروف ناشسته در شب گذاردن، و استخفاف به نماز و…(44)
و از امام صادق (ع) آمده که: «کثره السحت یمحق الرزق»(45) مال حرام خوردن روزی را از بین می‌برد. و از امام مجتبی (ع) آمده است که: «ترک الزنا و کنس الفناء و غسل الاناء مجلبه للغنی»(46) ترک زنا و رُفتنِ جلوی در خانه و شستن ظروف غذا، توانگری می‌آورد.
و از طرفی، دعا برای وسعت روزی، یکی از اموری است که در روایات سفارش شده و کمتر دعای مأثوری است که در آن از خدا، وسعت روزی، روزی حلال و طیب خواسته نشده باشد.
امام علی (ع) در وصیت‌نامه خود به فرزندشان امام مجتبی (ع) می‌فرماید: «ثم جعل فی یدیک مفاتیح خزائنه بما اذن لک فیه من مسألته، فمتی شئت استفتحت بالدعاء ابواب نعمته»(47)
(آنگاه خداوند کلیدهای خزینه‌های خود را در دو دست تو قرار داد، بدینگونه که به تو اجازه داد که از او مسألت نمایی، پس هر زمان بخواهی می‌توانی به وسیله دعا، درخواست کنی که درهای نعمت را به روی تو بگشاید.)
و در بخش دیگر مهمترین درخواست را سه چیز می‌شمارد:
«و سألته من خزائن رحمته مالایقدر علی اعطائه غیره، من زیاده الاعمار و صحه الابدان و سعه الارزاق»(48) (و از خزائن رحمت خداوند چیزی را درخواست کن که دیگری بر دادن آن توانائی ندارد، مانند: افزایش در عمر و تندرسی و وسعت رزق.)
و کمتر دعایی است که در کتب ادعیه آمده و در آن درخواست وسعت روزی و روزی حلال و طیب نشده، از آنجمله در دعای ابوحمزه در چند مورد این درخواست شده است، مانند: «وارزقنی من فضلک رزقا واسعا حلالا طیبا» و مانند: «اللهم اعطنی السعه فی الرزق» و نیز «وارزقنی رزقا واسعا من فضلک الواسع»(49) و در دعاهای ماه مبارک رمضان می‌خوانیم «واجعل فیما تقضی و تقدر ان تطیل عمری و توسع علی رزقی و تؤدی عنی امانتی و دینی آمین رب العالمین»(50) و در آنچه مقدر می‌کنی قرار داده که عمر من دراز و روزی من وسیع و امانت من ادا شود، ای پروردگار جهانیان مستجاب کن!
نتیجه‌ای که از این مبحث حاصل شد این است که در عین حال که فراخی و تنگی روزی به دست خداست و اوست که روزی را فراخ یا تنگ می‌کند، خودش وسائلی را معین نموده که توسط آنها می‌توان روزی را فراخ و یا تنگ نمود، البته باز، فراخی دهنده و تنگ‌کننده، خداست.

و- رزق حَسَن:

در پاره‌ای از آیات، قرآن رزق را به صفت حَسَن ستوده است، مانند: آنچه از شعیب پیامبر در گفتگوی با قومش حکایت شده «یا قوم ارأیتم ان کنت علی بینه من ربی و رزقا حسنا» ای قوم من خبر دهید اگر من بر دلیل آشکاری از جانب پروردگارم باشم و روزی نیکویی به من داده باشد.
در تفسیر المیزان در ذیل این آیه آمده است که مراد از رزق حسن، وحی نبوت است، که مشتمل بر اصول معارف و شرایع است. (51) و در سوره نحل در دو مورد رزق حسن به کار رفته، یکی در مورد محصولات حلال، خرما و انگور(52) و دیگر در مورد کسی که به نعم الهی متنعم شده و هرگونه انفاق را انجام می‌دهد. (53)
و در سوره حج از پاداش هجرت و شهادت به رزق حسن، تعبیر شده است. (54)
و از مجموع می‌توان استفاده کرد که رزق حسن، رزقی است از آلودگی منزه و یا از معنویت والایی برخوردار باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1- المفردات اثر راغب اصفهانی، ص 194.
2- منتهی الادب فی لغات العرب ج 2، باب رزق.
3- تفسیر المیزان اثر علامه سید محمدحسین طباطبایی، ذیل تفسیر آیات مربوط به رزق.
4- قرآن کریم، سوره بقره، آیه 233.
5- قرآن کریم، سوره مومنون آیه 73.
6- قرآن کریم، سوره هود آیه 88.
7- تفسیر المیزان، ج 3 ، ص 146 (چاپ عربی - بیروتی).
8- قرآن کریم، سوره ذاریات آیه 58.
9- حصر به واسطه ضمیر فصل و خبر محلّی به الف و لام است.
10- قرآن کریم، سوره نسا آیه 4.
11- یعنی سبب به جای مسبب قرار گرفته است.
12- تفسیر المیزان، ج 3 ، ص 146 (چاپ عربی - بیروتی).
13 تا 19 – بحارالانوار، مجلد 102 ص 9 تا 12.
20- «وما من دابة فی الارض الاعلی الله رزقها»، سوره هود آیه 6.
21- حدیث امام علی (ع) و اعرابی و مهار شتر، که خواهد آمد.
22- شرح نهج‌البلاغه فیض الاسلام نامه 31 بخش 106
23- همان، حکمت 423
24- همان، حکمت 371
25- و ینظرما فی البحار ج 103 ص 31-29
26- بحارالانوار ج 103 ص 31
27- ج 16 ص 114.
28- سوره هود، آیه 6.
29- سوره حج، آیه 51.
30- رزق کریم در آیات 4 و 74 سوره انفال و 50 حج و 26 نور و 4 سبا آمده و تنها در آیه 31 احزاب بدون مغفرت آمده است.
31- حجرات، آیه 13.
32- سوره دخان، 48-44.
33- سوره رعد، آیه 26
34- الاسراء، آیه 30
35- سوره عنکبوت، آیه 62
36- آیه 36 و 37
37- البته مقصود از فرح شادی مفرط است که موجب غفلت می‌گردد.
38- المیزان، ج 16، ص 193-192، با اندک توضیح.
39- سوره اعراف، 96.
40- سفینه البحار، ج 1، ص 520-519.
41- خطبه 143، بخش 4
42- قصار 137.
43- قصار 252.
44- سفینه البحار، ج 2، ص 382-381.
45- همان، ج 1، ص 520.
46- همان، ج 1، ص 520.
47- نامه 31 نهج البلاغه، بخش 71.
48- همان، بخش 70.
49- مفاتیح‌الجنان، ص 334 تا 358.
50- همان، ص 316.
51- ج 10 ص 384.
52- سوره نحل، 67.
53- همان، آیه 75.
54- سوره حج، آیه 58.

 
شنبه 1 مهر 1391  10:56 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نقش اسباب در بهره مندي از رزق

نقش اسباب در بهره مندي از رزق

رضا كريمي

در مقاله حاضر نويسنده با تشريح نياز هميشگي و لحظه به لحظه موجودات به ذات هستي بخش، و فقر ذاتي آنان به خداوند، به بررسي نقش اسباب و مسببات در برخورداري آنها از رزق و روزي مادي و معنوي مي پردازد كه اينك باهم آن را ازنظر مي گذرانيم.

نياز دائمي موجودات به افاضات اصل وجود

نگرش قرآن به هستي و ارتباط ميان امور براساس اصل بنيادين توحيد استوار است. از اين رو، هر چيزي نه تنها به شكل مستقيم با توحيد ارتباط دارد بلكه با توحيد معنا و مفهوم مي يابد و بي عنصر توحيدي هرچيزي «لاشي» است و وجودي ندارد. براين اساس همان گونه كه در آغاز، خداوند سرچشمه و خاستگاه وجود هرچيزي است بلكه در بقا نيز هر دم نيازمند فضل وجودي الهي است كه بر آن جاري و ساري مي شود. اين بدان معنا است كه هيچ چيزي نمي تواند بي عنصر توحيدي هست داشته باشد و از آن بهره اي برد. از اين جاست كه نقش ربوبيت در كنار خالقيت نيز خودنمايي مي كند و خداوند آفريدگار، هر دم به هر چيزي، توجه و نظري دارد كه از آن به پروردگاري ياد مي شود؛ زيرا پروردگاري و ربوبيت به معناي مديريت همه امور و شئون چيزي است كه از هست بهره برده و موجود شده است.
نگرش توحيد محوري مقتضي آن است كه ارتباط فقري ميان ماسوي الله با خداوند دايمي و هميشگي است و لحظه اي موجودي بي عنايت الهي نمي تواند موجود باشد. ارتباط فقري موجودات هستي با خدا، به معناي نياز دايمي آنها به خداوند در مقام پروردگاري است و خداوند همان گونه كه منشأ وجود آنان است، منشا بقاي آنان نيز مي باشد و هر دم به آنان افاضات وجود مي كند تا برقرار بمانند و از نام هست بهره برند.
وجود غني بالذات خداوند و وجود فقري ماسوي الله به معناي آن است كه هر دم همه موجودات در مقام درخواست وجود و لوازم آن از خدا هستند و خداوند از مقام پروردگاري خويش به آن ها پاسخ هاي درخور و مناسب مي بخشد. پاسخ هاي خداوند به پرسش ذات موجودات همان چيزي است كه مي توان از آن به عنوان رزق ياد كرد.
رزق در فرهنگ قرآني فراتر از آن چيزي است كه وارد شكم مي شود؛ زيرا رزق هرچيزي است كه يك موجود براي بقاي خود بدان نياز دارد كه شامل بقاي افاضات اصل وجود و لوازم و مقتضيات ديگر آن است.
براين اساس مي توان گفت كه رزق هرگونه افاضه اي است كه خداوند به آفريده هاي خويش براي بقاو رشد به آنها ارزاني مي دارد. براين اساس، هر موجودي با پرسش هاي ذاتي خويش همواره در نقش سائل از خداوند بدان نيازمند است و خداوند نيز هر دم به اين پرسش هاي ذاتي هر موجود از مقام آفريدگاري و پروردگاري پاسخ مي دهد.
بنابراين خداوند در نگرش قرآني، تنها خالق آغازين و آفريدگار ابتدايي نيست، بلكه هر دم در حال خلق و آفرينش همان موجودي است كه آفريده است؛ زيرا افزون بر نياز بقاي ذات به خالق و آفريدگار به سبب شرايط و مقتضيات متغير هر موجود، نياز است كه خلق پس از خلق انجام شود چنان كه نياز است تا لبس بعد لبس تحقق يابد. از اين رو خداوند براي آفريدگاري و پروردگاري خويش، سخن از بقا و دوام مي كند و مي فرمايد كه خداوند «كل يوم في شأن» است. اين يوم كه به معناي ظهور و بروز است توضيح مي دهد كه هر بروز و ظهوري شأني خاص است كه مي بايست خداوند در نقش آفريدگاري و پروردگاري آن را داشته باشد. براين اساس، خلق بعد خلق و لبس بعد لبس براي هر موجودي تا بي نهايت ادامه خواهد يافت و هرگز پاياني براي آن متصور نيست.
قرآن بيان مي دارد كه خداوند همواره با دو دسته خواسته و پرسش هر موجود مواجه است: يكي پرسش هاي ذات و ديگري پرسش هاي غيرذاتي هر موجودي است كه از خداوند طلب مي شود تا پاسخ هاي مناسب و درخور داده شود. خداوند به همه پرسش هاي ذاتي هر موجود پاسخ مي دهد و پرسش هاي غيرذاتي را نيز به شكلي پاسخ مي دهد كه براي او مفيد و سازنده باشد و در مسير كمالي اش قرار دهد. اين گونه است كه پيش از بيان پرسش ذاتي هر موجودي، به آن پاسخ مي دهد؛ زيرا از خود موجود به خود او نزديك تر است؛ چون موجوديت هر وجودي به وجود اوست و در حقيقت هر موجودي با وجود خويش، شأني از شئون الهي به شمار مي رود كه همان جنبه يلي الحقي و وجه الله موجود مي باشد، چنان كه به پرسش هاي غيرذاتي هر موجودي به فراخور شأن و نياز واقعي او پاسخ درخور مي دهد و هرگز كسي و يا چيزي را بي پاسخ نمي گذارد.
پاسخ هايي كه خداوند به پرسش هاي غيرذاتي هر موجودي مي دهد، همان مفهوم رزق در كاربردهاي قرآني است. از اين رو خداوند هم منشأ رزق الهي و هم پاسخ گو به انواع و اقسام پرسش هاي متنوع و متعدد هر موجود است و از مقام توحيدي و در قالب آفريدگاري و پروردگاري به آن ها پاسخ مي دهد بي آن كه اصرار و پافشاري و نيز تعدد و تنوع آن ها، خداوند را به ستوه آورد و يا شغلي او را از شغلي ديگر باز دارد: لايشغله شان عن شأن و لايبرمه الحاح الملحين.
در بينش و نگرش قرآني اين معنا مورد تأكيد قرار گرفته است كه رزق همه هستي منحصر در دست اوست و هر موجودي هر گونه رزقي از مادي و معنوي و دنيوي و اخروي را بايد از وي بخواهد. چنان كه اصل وجود و بقاي آن را نيز مي بايست از خداوند طلب كند. (يونس آيات 31 و 32 و نحل آيه 73 و نمل آيه 64 و روم آيه 40 و عنكبوت آيه 17 و غافر آيه 13 و فاطر آيه 3 و آيات ديگر)
چنين تفكري در ادعيه ماثور به شكل «حسبي الخالق من المخلوقين و حسبي الرب من المربوبين و حسبي الرازق من المرزوقين» بيان شده است كه در حقيقت بيانگر انحصار امور هستي بر اساس توحيد محوري در خداوند و بي نيازي از مخلوقات، مربوبات و مرزوقات است. چنين تفكري مقتضي برداشته شدن هرگونه واسطه در خلق و رزق ربوبيت مي باشد. با اين همه اين پرسش مطرح مي شود كه نقش اسباب در نگرش توحيدي در كجاي معادله قرار مي گيرد؟

كارگزاران و مقام اسباب

با اين كه توحيد، محوري ترين عنصر در آموزه هاي هستي شناختي قرآن است و براساس آن همه مفاهيم ديگر شكل و معناي درست به خود مي گيرد؛ با اين همه آموزه هاي قرآني سرشار از بيان مطالب و مسايلي است كه به مقام اسباب و بهره گيري از كارگزاران توجه مي دهد.
كارگزاراني كه قرآن از آن ها به فرشتگان و يا جنود ياد مي كند و بيان مي دارد كه هر موجودي از وجودات هستي، يكي از نقش هاي مهمي كه برعهده دارند، جنود و سرباز خداوند بودن است. (ولله جنود السموات والارض) بر اين اساس هر موجودي از مقام توحيد فرمان مي گيرد و براي انجام كارهاي خداوندي وارد عمل مي شود. اين گونه است كه در تفكر توحيدي قرآن، ابليس و اهريمن نيز يكي از سربازان و جنود الهي است كه به فرمان خداوند در مسير تكويني و تكاملي انجام وظيفه مي كند و هرگز نمي تواند از فرمان تكوين سرباز زند و آن را انجام ندهد، هرچند كه در مقام تشريع به سبب عنصر اراده و اختيار و حق انتخاب، مي تواند استكبار ورزيده و از انجام كاري سرباز زند و مخالفت نمايد.
آيات قرآني براي بيان نقش كارگزاران در هستي آن را در قالب افعال و اسماي جمع مانند: نحن خلقنا و كرمنا تبيين مي كند و يا از ذاريات، حاملات، جاريات و مقسمات امر (سوره ذاريات آيات 1 تا 6) سخن به ميان مي آورد. در برخي از آيات، مرگ را به فرشتگان و گاه ديگر به ملك الموت و گاه سوم به خود نسبت مي دهد. در همه اين آيات، مفهوم به كارگيري اسباب به خوبي نمايانده شده است، با آن كه اصل توحيد محوري هم چنان بي خدشه باقي و برقرار است؛ زيرا نقش اسباب در تفكر توحيدي نقشي طولي است و هرگز اسباب به شكل مستقل و يا عرض عمل نمي كنند. بر اين اساس پيش از اراده مستقل نما مي باشد، اراده و مشيت الهي است كه عمل مي كند و خواسته هر موجودي در طول خواسته الهي قرار مي گيرد. خداوند در آيات 29 تكوير و 30 سوره انسان، اين معنا را به صراحت درباره انسان بيان كرده مي فرمايد: ما تشاوون الا ان يشاءالله؛ شما چيزي را نمي خواهيد مگر آن چه را خدا خواسته است.
در روايات اسلامي اين معنا به صراحت بيان شده است كه «ان الله يابي ان تجري الامور الا باسبابها؛ خداوند پرهيز دارد از اين كه امور و كارها جز از راه اسبابش جاري گردد. به اين معنا كه براي هرچيزي اسبابي است كه مي بايست از راه آن انجام پذيرد. به عنوان نمونه علم و دانش از راه جبرئيل و رزق و روزي از راه ميكائيل و مرگ وانتقال از حالتي به حالتي و نشئه اي به نشئه ديگر از طريق ملك الموت و عزرائيل و مرگ جمعي و حيات جمعي از راه اسرافيل انجام مي پذيرد. اين چهار فرشته مقرب و كروبي كه درمقام عليين هستند مأموريت دارند تا از طريق ساير كارگزاران و فرشتگان، كارهاي محول شده را انجام داده و به سامان برسانند.

درد و درمان

اين بدان معناست كه خداوند همواره از راه كارگزاران و اسباب، عمل مي كند وسنت الهي بر اين قرارگرفته است كه همه امور حتي معجزات و امدادهاي غيبي از راه اسباب انجام پذيرد. در روايات اسلامي آمده است كه حضرت موسي(ع) بيمار شد. گروهي از بني اسراييل به عيادتش آمدند و بيماري اش را تشخيص دادند. آنها گفتند: «اگر فلان دارو را بخوري، خوب مي شوي.» حضرت موسي(ع) گفت: «من مداوا نمي كنم تا خداوند مرا بي واسطه شفا دهد.» بيماري اش طولاني شد.
به او وحي رسيد: «به ارجمندي و شكوهم سوگند، تا از دارويي كه آنها برايت تجويز كردند نخوري، شفايت نمي دهم.»
حضرت موسي به آنها گفت: «مرا مداوا كنيد.»
بعد از خوردن دارو و شفايافتن، اين مطلب در ذهن حضرت موسي(ع) خطور كرد كه «چرا خداوند مرا شفا نداد و دارو شفا داد؟» تا اين كه به او وحي رسيد: «اي موسي! تو مي خواستي حكمت مرا با توكلت بر من باطل كني! (توكل بر من با خوردن دارو و توسل به اسباب و وسايل منافاتي ندارد) چه كسي جز من در گل ها و داروها خاصيت شفا را قرار داده است؟»
در اين داستان به خوبي نقش اسباب در دنيا و بيان سنت الهي در آن به خوبي روشن شده است. به اين معنا كه همه هستي بر اساس نظام اسباب جريان دارد و هيچ كاري بيرون از دايره اسباب تحقق نمي يابد و حتي در اموري چون طي الارض و يا معجزات اسباب فقط كاهش يافته و يا فرآيند تاثيراسباب سرعت و شتاب بيشتري مي گيرد و اين گونه نيست كه اسباب به طوركلي از دايره حذف شود و خداوند مستقيماً به مفهومي كه ما مي فهميم عمل كند؛ زيرا در نگرش توحيدي قرآن، خداوند در همه كارها و همه چيز حضور مستقيم دارد و معنا ندارد كه چيزي با خداوند ارتباط مستقيم نداشته و يا خداوند با چيزي اين گونه مرتبط نباشد؛ زيرا همه هستي شأني از شئون او مي باشد و شأن كسي بيرون از او نيست.
بر اين اساس پيش از ديدن هر چيزي خدا را مي بيند. از اميرمؤمنان علي(ع) روايت شده كه فرمود: ما رأيت شئيا الا و قد رايت الله قبله وبعده و معه، چيزي را نديدم مگر آن كه خداوند را همراه و پيش و پس آن ديده ام.
اين بدان معناست كه هرچيزي كه خود سببي از اسباب براي امري وچيزي ديگر است، خود شأني از شئون خداوند مي باشد و از مقام فقر ذاتي، به خداوند مرتبط مي باشد. اين ربط محض و فقر صرف هر وجود، سبب بودن را معنا و مفهوم ديگري مي بخشد كه تنها در نگرش توحيدي محض درست و راست مي شود.

نقش دعا و نيايش در رزق

يكي از اسباب مهم كه قرآن براي رزق به مفهوم عام آن بيان مي كند، دعا و نيايش است. به اين معنا كه حتي براي پاسخ گيري از پرسش هاي ذاتي مي توان از دعا استفاده كرد، زيرا در اين صورت نقش اسباب مياني مي تواند مفيدتر و موثرتر شود و يا از شمار اسباب كاسته و يا شتاب بيشتري به خود گيرد. از اين رو دعا در همه امور مفيد و سازنده است و حتي مي توان براي تاثير سريع تر و بهتر و مفيدتر اسباب تكويني، آن را در حوزه نيايش تغيير داد؛ زيرا كتاب محو و اثبات در دست خداوند است و اگر كسي دركتاب و لوح محفوظ، شقي و بدبخت است مي تواند با نيايش، آن را تغيير دهد و خوشبخت و سعيد گردد.
بنابراين دعا در امور معمولي وپرسش هاي غيرذاتي به مراتب تاثيرگذارتر و مفيدتر است. از اين رو براي برخوردارشدن از رزق الهي درمكه، حضرت ابراهيم(ع) دست به نيايش برمي دارد (بقره آيه 126) چنان كه حضرت عيسي(ع) براي بهره مندي خود و حواريون دعا و نيايش كرد (مائده آيه 112 و 114)
دعا براي فرزنددارشدن و امور ديگر نيز در بسياري از آيات آمده است كه از جمله دعاي حضرت ابراهيم(ع) و حضرت زكريا(ع) براي فرزندداشتن در هنگام پيري يكي از آنهاست.
اين درحالي است كه رزق و روزي جانداران در كتاب مبين خداوند ثبت و ضبط شده است (هود آيه 6)ولي شخص مي تواند با نيايش آن را گشايش داده و از فضل خداوندي بهره مند گردد و يا رزقي كه مي بايست در كوهستان و سختي و سفر به او برسد، دردشت و آساني و در حضر به دستش برسد.
از اين رو آمده است: اللهم انه ليس لي علم بموضع رزقي، و انما اطلبه بخطرات تخطرعلي قلبي، فاجول في طلبه البلدان، و انا فيما اطلبه كالحيران، لاادري افي سهل هو ام في جبل، ام في ارض، ام في سماء، ام في بر ام في بحر، و علي يدي من، و من قبل من، و قد عملت ان علمه عندك، و اسبابه بيدك، و انت الذي تقسمه بلطفك، و تسببه برحمتك.
خداوندا مرا آگاهي از جاي روزيم نيست، تنها به مواردي كه بر قلبم خطور مي كند كه در پي آن مي روم، پس در پي آن شهر به شهر مي گردم، و چون سرگرداني در راه اين مطلب هستم، ندانم كه دربياباني هموار است يا در كوه، در زمين سنگلاخ است يا در آسمان، درخشكي است يا دريا، و به دست كيست، و ازسوي كيست؟ تنها مي دانم كه علم آن نزد توست، و اسبابش به دست تو، و تويي كه با لطف خويش تقسيمش مي كني، و با رحمت خود اسبابش را فراهم مي سازي. (مفاتيح الجنان؛ شيخ عباس قمي؛ تعقيبات نماز عشاء)
خير رازقين بودن خداوند در كنار رزق بي حساب كه تابع مشيت الهي است (آل عمران آيه 27) مقتضي آن است كه بتوان با نيايش و رفتارها و كردارهاي درست آن را به دست آورد. از اين رو مردان الهي (نور آيات 37 و 38) و تقواپيشگان (بقره آيه 212 و آل عمران آيه 37 و غافر آيه 40) از روزي بي حساب خداوند در دنيا و آخرت بهره مند مي شوند. (نور آيه 38 و آل عمران آيه 27)
بنده هر چه در مقام بندگي كامل تر باشد مي تواند از همه انواع ارزاق به شكل كمالي برخوردار باشد و حتي فضل و عنايت خداوند را جلب و جذب كند. اين معنا به شكل «اطعني اطعته؛ مرا اطاعت كن تا همه هستي را مطيع تو قرار دهم» بيان شكل شده است. از اين رو مشيت الهي نيز همان مشيت بنده محض مي شود؛ زيرا يا در مقام قرب نوافل يا قرب فرايض نشسته است. در اين مقام است كه خشم وي خشم الهي و خواسته اش خواسته الهي خواهد بود.
مولانا در داستاني آورده است: خداوند به حضرت موسي وحي مي كند: وقتي من رنجور شدم چرا به عيادتم نيامدي؟!
حضرت موسي(ع) مي گويد: خدايا تو پاكي؛ تو دچار بيماري نمي شوي؛ عارضه هاي جسمي، خاص بندگان است؛ ذات پاك تو از اين عوارض مبراست.
خداوند مي فرمايد: يكي از بندگان من كه همسايه توست، مدتي است مريض و بيمار شده و تو چرا به عيادتش نرفتي؟موسي سكوت پيشه مي كند.
ريشه اين بينش و نگرش را مي بايست در آيات و آموزه هاي قرآني جست؛ زيرا خداوند در آيه 55 سوره زخرف تأسف و نوميدي حضرت موسي(ع) را به خود نسبت مي دهد و مي فرمايد: فلما آسفونا انتقمنا، زماني كه از آنان مأيوس شديم انتقام گرفتيم. در اين آيه ياس و نوميدي حضرت موسي(ع) را به خود نسبت داده تا بيان كند در اين مقام، عبد و معبود يكي هستند و در مقام فنا، دوگانگي برطرف مي شود.
بنابراين هرگونه رزقي را مي توان به گونه هاي مختلف به دست آورد و انسان اگر متصل به مبدا شود مي تواند واسطه ها را كاهش دهد و يا سرعت و شتاب بيش تري به آن ها بخشد و چيزي را كه به سختي به دست مي آيد به آساني به دست آورد.

 

شنبه 1 مهر 1391  10:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها