|
بررسی مفهومی و مصداقی ولایت در قرآن[1[
سیدجعفر علوی[2]
چکیده
واژة «ولی» و مشتقّات آن را در دو بخش مفهوم قرآنی و مصادیق میتوان بررسی کرد. این مادّه، در قرآن در معانی گوناگونی به کار برده شده که تعداد آنها به شانزده مفهوم میرسد؛ از این رو، تعیین معنای هر مورد، به قرائنی مانند شأن نزول، وحدت سیاق و... نیازمند است.
مصادیق «ولی» و مشتقّات آن نیز با توجّه به قرائن قرآنی و روایی، به دو قسم «ولایتهای مقبول» و «ولایتهای مطرود» تقسیم میشود که برای هر یک، دوازده مصداق قرآنی را میتوان برشمرد.
کلید واژگان:
ولایت، مفهوم ولایت، مصداق ولایت، ولایتهای مقبول، ولایتهای مطرود، قرآن.
مقدمه
بررسی و یافتن معنای دقیق یک واژه در زمانی خاص، روشهای مختلف و خاصّ خود را دارد. از شیوههای بنیادین و کارآمد برای رسیدن به این هدف، بهرهگیری از متونی است که در همان زمان خاص شکل گرفته است. ویژگی مهم این متون، انعکاس کاربردهای رایج آن زمان است. از آنجا که به طور معمول در این متون، قرائنی هست که ابهامات احتمالی واژگان را برطرف میکند، میتوان محدودة مفهومی لغات را به میزان زیادی به دست آورد؛ از این رو، بررسی واژگان قرآن و به تعبیر دیگر، بررسی قرآنی واژگان، توجّه پژوهشگران و عالمان دینی را به خود جلب کرده است.
یادآوری میشود که بررسی قرآنی یک واژه، گرچه شرط لازم برای فهم معنای آن واژه در متون اسلامی است، به هیچوجه شرط کافی، بهویژه برای عصرهای پس از نزول، به شمار نمیآید؛ زیرا تطوّر و دگرگونی لغات، واقعیّتی است که در معنای بسیاری از واژهها تأثیرات شگرفی نهاده است.
از این رو، در این نوشتار، واژة «ولایت» و مشتقّات آن را از منظر قرآن، در دو بخش «مفهوم» و «مصداق» ارزیابی میکنیم. در بخش نخست، مفهوم یا مفاهیم قرآنی آن را همراه با شواهد قرآنی بیان میکنیم و سپس نتایج این استقصا را برمیشماریم. در بخش دوم، مصادیق این معانی را که آیات قرآنی یا مفسّران به آنها تصریح کردهاند، با تقسیمات و توضیحاتی به منظور روشنتر شدن کاربرد قرآنی این واژه، ارائه میکنیم.
بخش نخست: بررسی مفهومی ولایت در قرآن
قرآن مجید «ولایت» و مشتقّات آن را در معانی متعدّدی به کار برده است که ممکن است در بسیاری از موارد، بتوان آنها را به یکدیگر ارجاع داد یا برخی را به معنایی کلّیتر بازگرداند، ولی اینگونه ارجاعات، همان ریشهیابی واژه است و با وجود معنای جدید، برای استمرار معنای ریشهای در زمانهای بعدی دلیلی وجود ندارد. از سوی دیگر، کتابهای لغت نیز در ترجمة این واژه، به یک معنا بسنده نکرده و معانی متعدّدی را برای آن ذکر کردهاند؛ از این رو، در این نوشتار، هر مفهوم را با توجّه به وجود مستقلّ آن در لغت، معنایی متفاوت در نظر گرفتهایم تا مفاهیم مستقل، از یکدیگر تفکیک گردد و در نتیجة شناخت آنها، مصادیق در ردیف مفاهیم قرار نگیرد.
مجموع معانی واژة «ولی» و مشتقّات آن در قرآن، پانزده معناست که هر یک را دستکم با یک نمونة قرآنی بیان میکنیم.[1]
1. تدبیر امور
ـ ?و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر علی شیء و هو کلّ علی مولاه أینما یوجّهه لا یأت بخیر?.[2]
ـ ?إنّما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون?.[3]
ـ ?و ما لهم ألا یعذّبهم الله و هم یصدّون عن المسجد الحرام و ما کانوا أولیاءه إن أولیاؤه إلا المتّقون و لکنّ أکثرهم لایعلمون?.[4]
2. برگزیدن سرپرست و رهبر
ـ ?کتب علیه أنّه من تولاه فأنّه یضلّه و یهدیه إلی عذاب السعیر?.[5]
3. شایستهتر و سزاوارتر
ـ ?یا أیّها الذین آمنوا کونوا قوّامین بالقسط شهداء لله ولو علی أنفسکم أو الوالدین
و الأقربین إن یکن غنیّاً أو فقیراً فالله أولی بهما...?.[1]
ـ ?... و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله إنّ الله بکلّ شیء علیم?.[2]
ـ ?النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین و المهاجرین إلا أن...?.[3]
4. مالک
ـ ?قل أغیر الله أتّخذ ولیّاً فاطر السماوات و الأرض...?.[4]
ـ ?قل لن یصیبنا إلا ما کتب الله لنا هو مولانا و علی الله فلیتوکّل المؤمنون?.[5]
ـ ?هنالک تبلوا کلّ نفس ما أسلفت و ردّوا إلی الله مولاهم الحقّ و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون?.[6]
5. پیرو (آنچه پس از شیء قرار میگیرد)
ـ ?و إنّ الشیاطین لیوحون إلی أولیاءهم لیجادلوکم?.[7]
ـ ?و إنّی خفت الموالی من ورائی و کانت امرأتی عاقراً فهب لی من لدنک
ولیّاً?.[1]
ـ ?و یوم یحشرهم جمیعاً یا معشر الجنّ قد استکثرتم من الإنس و قال أولیاؤهم من الإنس ربّنا استمتع بعضنا ببعض و...?.[2]
6. قرار دادن به دنبال شیء
ـ ?و من یشاقق الرسول من بعد ما تبیّن له الهدی و یتّبع غیر سبیل المؤمنین نولّه ما تولّی و نصله جنّهم و ساءت مصیراً?.[3]
7. قرب و نزدیکی
ـ ?إنّ أولی الناس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النبیّ و الذین آمنوا و الله ولیّ المؤمنین?.[4]
ـ ?ما لکم من دونه من ولیّ و لا شفیع أفلا تتذکّرون?.[5]
ـ ?فإن عثر علی أنّهما استحقّا إثماً فآخران یقومان مقامهما من الذین استحقّ علیهم الأولیان...?.[6]
8. یاری کردن، یاری خواستن و یاور
ـ ?... و من یتّخذ الشیطان ولیّاً من دون الله فقد خسر خسراناً مبیناً?.[1]
ـ ?یا أیّها الذین آمنوا لاتتّخذوا الیهود و النصاری أولیاء بعضهم أولیاء بعض و من یتولّهم منکم فإنّه منهم إنّ الله لایهدی القوم الظالمین?.[2]
ـ ?إنّ ولیّی الله الذی نزّل الکتاب و هو یتولّی الصالحین?.[3]
9. دوست و دوست گرفتن
ـ ?ألم تر إلی الذین تولّوا قوماً غضب الله علیهم ما هم منکم و لا منهم...?.[4]
ـ ?یا أیّها الذین آمنوا لاتتولّوا قوماً غضب الله علیهم...?.[5]
ـ ?و لاتتّخذوا منهم ولیّاً و لا نصیراً?.[6]
10. وارث و میراث
ـ ?... و الذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شیء حتّی یهاجروا...?.[7]
ـ ?و لکلّ جعلنا موالی ممّا ترک الوالدان و الأقربون...?.[8]
11. همپیمان و حلیف
ـ ?... و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین و المهاجرین إلا أن تفعلوا إلی أولیائکم معروفاً کان ذلک فی الکتاب مسطوراً?.[1]
12. آزادشده
ـ ?ادعوهم لآبائهم هو أقسط عند الله فإن لم تعلموا آبائهم فإخوانکم فی الدین و موالیکم...?.[2]
13. ابن عمّ (پسرعمو)
ـ ?و إنّی خفت الموالی من ورائی و کانت امرأتی عاقراً فهب لی من لدنک
ولیّاً?.[3]
14. برگشتن و اعراض کردن
ـ ?فتولّ عنهم فما أنت بملوم?.[4]
ـ ?فتولّ عنهم یوم یدع الداع إلی شیء نکر?.[5]
ـ ?... و إن تتولّوا کما تولّیتم من قبل یعذّبکم عذاباً ألیماً?.[6]
15. برگردانیدن و منصرف کردن
ـ ?سیقول السفهاء من الناس ما ولّیهم عن قبلتهم التی کانوا علیها...?.[1]
ـ ?قد نری تقلّب وجهک فی السماء فلنولّینّک قبلة ترضیها...?.[2]
نتیجهگیری
1. مادة «ولی» در سراسر قرآن به یک معنا بهکار نرفته است و نمیتوان مفهومی واحد را به عنوان معنای عمومی آن مشخص کرد، بلکه در بسیاری از موارد، واژههای ساختهشده از این مادّه، مشترک لفظی است؛ بنابراین، تعیین معنایی خاص به قرائنی همچون شأن نزول و وحدت سیاق نیاز دارد.
2. استعمال قرآنی این واژه، به بابهای ثلاثی مجرد (اسم و فعل)، تفعیل (اسم و فعل) و تفعّل (فعل) منحصر است.
3. ممکن است برخی از معانی را بتوان به یک ریشه برگرداند؛ چنان که پیش از این اشاره شد، چون لغتشناسان هر کدام از معانی این واژه را معنایی مستقل در نظر گرفتهاند؛ از این رو، این معانی را باید از یکدیگر تفکیک کرد.[3]
4. این مفاهیم در برخی از موارد، همان معانی ریشهای این واژه است؛ یعنی سه معنای «پیرو»، «قرار دادن به دنبال شیء» و «قرب و نزدیکی».
5. در برخی موارد، برای بیان یک معنا، از مشتقات متعدّد این واژه استفاده شده است؛ مانند معنای «یاری کردن» در مشتقاتی چون: «یتولّی» (اعراف/ 196)،[4] «اولیاء» (جمعه/ 6)[5] و «مولا» (انفال/ 40)[6] و همچنین معنای «قرب و نزدیکی» در مشتقاتی مانند: «ولیّ» (سجده/ 4)[1] و «أولی» (آل عمران/ 68).[2]
6. از معانی مذکور در قرآن، هفت مورد آنها، تنها معانی اسمی است: «شایستهتر و سزاوارتر»، «مالک»، «قرب و نزدیکی»، «وارث و میراث»، «همپیمان و حلیف»، «آزادشده» و «ابن عم».
7. کاربرد قرآنی واژة ولی در معنای «مدیریت و تدبیر امور» که در بحثهای کلامی و فقهی نیز رایج است، فراوان است. این معانی، از باب تفعّل فقط به صورت فعل و از باب ثلاثی مجرد به شکلهای «ولی» (و جمع آن «أولیاء»)، «وَلایی» و «مولا» است. کاربردهای قرآنی این معنا در قرآن، به بیش از چهل مورد میرسد.
بخش دوم: بررسی مصداقی
با تتبع و بررسی «ولایت» و مشتقات آن در قرآن، افزون بر معانی مفهومی، میتوان مصادیق آنها را نیز یافت که در تبیین معنای مادّة «ولی» مؤثر است؛ برای نمونه، میتوان به معنای دوم (برگزیدن سرپرست و رهبر) اشاره کرد که مفهوم متبادر از این معنا به ذهن، این است که فردی از روی توجّه از شخص دیگری تبعیت کند و او را راهبر خویش بداند، ولی با مراجعه به آیة ?کتب علیه أنّه من تولاه فأنّه یضلّه و یهدیه إلی عذاب السعیر?[3] و در نظر گرفتن مصداق آن معلوم میشود که این مفهوم، به تبعیت از روی توجّه محدود نمیشود، بلکه اگر شخصی بدون توجّه هم از دیگری پیروی کند، مصداق این مفهوم به شمار میرود و بر چنین شخصی، «تولّی» صادق است؛ بدین سبب که پیروان شیطان، معمولاً نهتنها به پیرویشان توجّهی ندارند، بلکه از پذیرش این حقیقت نیز گریزانند.
بنابراین، با رجوع به قرآن و تفاسیر در ذیل آیات مربوط، نام افراد یا گروههایی را میبینیم که مصداق خارجی این مادّه معرفی شدهاند. این افراد، در برخی موارد با نام و خصوصیاتی کاملاً روشن مشخص شدهاند و گاهی به طور ابهامآمیز به یک ویژگی آنها اشاره شده است و در برخی موارد نیز یک عنوان کلّی، مصداق این مادّه بیان شده است.
به هر حال، به طور کلّی با توجّه به مصادیق ولایت و پذیرش یا ردّ آنها، دو گونه ولایت وجود دارد:[1]
الف) ولایتهای مقبول؛
ب) ولایتهای مطرود.
الف) ولایتهای مقبول
منظور از ولایتهای مقبول، ولایتهایی است که اِعمال یا پذیرش آنها نسبت به فرد یا افرادی مطرح شده و خدای تعالی آن را تأیید کرده است.
مصادیقی که در قرآن، دستکم یک بار برای ولایتهای مقبول بیان شده، در مجموع سیزده مورد است که همراه با نمونههای قرآنی ذکر میشود:
1. خدای تعالی
?ألم تعلم أنّ الله له ملک السماوات و الأرض و ما لکم من دون الله من ولیّ و لا نصیر?.[2]
همانگونه که روشن شد، مشتقات مختلفی از مادّة «ولی» در قرآن آمده است که معانی متفاوتی را میرساند و هر کدام از آنها مصداق خاصّ خود را دارد. خدای تعالی، بیشتر از دیگران مصداق این واژه و مشتقات آن و معانی مختلف آنها قرار گرفته است؛ مفاهیمی از قبیل: «تدبیر امور»، «شایستهتر و سزاوارتر»، «مالک»، «قرب و نزدیکی» و «نصرت و یاری».
در این آیه، «خداوند» مصداقی برای معنای «تدبیر امور»؛ یعنی معنای نخست است.
2. پیامبر اکرم?
?النبیّ أولی بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه أمّهاتهم...?.[1]
در این آیه و در آیات 68 آل عمران، 55 و 56 مائده، پیامبر اکرم? مصداقی از واژههای «أولی»، «ولیّ» و... معرفی شدهاند.
یادآوری میشود که در این آیه، نسبت به گسترة اولویت پیامبر اسلام? دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. برخی اولویت را به مسئلة «تدبیر امور نسبت به یکدیگر» منحصر دانسته و بعضی آن را به «قضاوت» یا «اطاعت کردن از فرمانش» تفسیر کردهاند[2] و چون در این آیه هیچ قیدی وجود ندارد، محدودیت بیانشده در تفسیر آن، به دلیلی روشن نیازمند است.
3. امیر مؤمنان علی?
?إنّما ولیّکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون?.[3]
افزون بر مفسّران شیعه، بسیاری از مفسّران اهل سنّت نیز مصداق سوم «ولیّ» در آیه را امیر مؤمنان علی? دانسته و شأن نزول آن را بخشش انگشتر به وسیلة آن حضرت ذکر کردهاند.[4] این واژه در این آیه، در معنای «تدبیر امور» (معنای نخست آن) بهکار رفته است.
همچنین در آیة ?... فإنّ الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین و الملائکة بعد ذلک ظهیر?[5] که «مؤمنان صالح» مصداق «مولا» (به معنای یاور) ذکر شده است، به امیر مؤمنان علی? تفسیر شده است.
4. پذیرندة ولایت خدای تعالی، رسول او? و امیر مؤمنان?[1]
?و من یتولّ الله و رسوله و الذین آمنوا فإنّ حزب الله هم الغالبون?.[2]
در قرآن کریم، ولایت خدا، پیامبر اکرم? و... مطرح شده و بر آن تأکید شده است و بایسته است که جامعة اسلامی، ولایت خداوند و افراد تعیینشده از سوی او را (پیامبر? و امامان? و...) پذیرا باشد. اما پذیرش ولایت طاغوت و شیاطین، مذمت شده و سرانجام بدی برای آن پیشبینی شده است. در این آیه، پذیرش ولایت مطرح شده است؛ بنابراین، هر کس ولایت خداوند، پیامبر اکرم? و حضرت علی? را بپذیرد، میتواند مصداقی از موارد ولایتپذیری در قرآن معرفی شود که با معنای دوم «ولی» (برگزیدن رهبر و سرپرست) مرتبط است.
5. پرهیزگاران
?و ما لهم ألا یعذّبهم الله و هم یصدّون عن المسجد الحرام و ما کانوا أولیاءه إن أولیاؤه إلا المتّقون و لکنّ أکثرهم لایعلمون?.[3]
مسجدالحرام از مقدّسترین مکانهای اسلامی است. از نگاه قرآن، هر کسی شایستة سرپرستی و تدبیر امور این مکان مقدّس نیست و حق ندارد از رفتوآمد دیگران جلوگیری کند، بلکه فقط پرهیزگاران را سزاوار سرپرستی آن میداند و دیگران را از این عمل بازمیدارد.
6. مؤمنان مهاجر و مجاهد (انصار)
?إنّ الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا أولئک بعضهم أولیاء بعض...?.[1]
«مؤمنان» از مصادیق مشترک این آیه و آیة بعدی است. در مفهوم «اولیاء» در
این آیه، مانند برخی آیات دیگر، در بین مفسّران وحدت نظر وجود ندارد، ولی میتوان معنای «نصرت و یاری» را مفهومی مناسب برای آن دانست؛ یعنی آیه، نوعی تعهّد و مسئولیت را بین دو رکن نظام اسلامی (مهاجران و انصار) در آغاز حکومت نوپای اسلامی ایجاد میکند و این دو گروه را مصداق این نصرت طرفینی معرفی میکند.
7. مؤمنان
?إنّ أولی الناس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النبیّ و الذین آمنوا و الله ولیّ المؤمنین?.[2]
حضرت ابراهیم? پیامبری است که نزد پیروان مذاهب مختلف از عظمت و احترام خاصّی برخوردار است. در گذشته نیز قرابت و پیوند با او، افتخار به شمار میرفت. در پاسخ چنین اندیشهای، خداوند پیوند مکتبی را افتخارآمیز معرفی میکند.
در هر صورت، در این آیه، «مؤمنان» مصداقی برای واژة «أولی» به معنای سزاوارتر ذکر شده است.
8. جبرئیل
?... و إن تظاهرا علیه فإنّ الله هو مولاه و جبریل و صالح المؤمنین...?.[3]
در این آیه، جبرئیل مصداقی برای مولا به معنای «یار و یاور» است تا با حمایت خداوند، جبرئیل و مؤمنان صالح، قلب مبارک پیامبر اکرم? در جریان توطئة دو تن از همسران حضرت تسکین بیشتری یابد.
9. پیروان حضرت ابراهیم?
?إنّ أولی الناس بإبراهیم للّذین اتّبعوه و هذا النبیّ و الذین آمنوا و الله ولیّ المؤمنین?.[1]
10. خویشاوندان
?... و أولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین و المهاجرین إلا أن تفعلوا إلی أولیائکم معروفاً?.[2]
پس از هجرت مسلمانان به مدینه، پیامبر اسلام? بین مهاجران و انصار، پیمان اخوّت و برادری ایجاد کردند که طبق آن، همچون دو برادر حقیقی از همدیگر ارث میبردند. این آیه این توارث را نسخ کرد و اولویت در ارث و مانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقی قرار داد؛ بدین ترتیب، در قرآن کریم «خویشاوندان»، مصداقی برای «أولی» که خود نیز با مادة «ولیّ» مرتبط است، به شمار میرود.
11. ولیّ دم
?... و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً...?.[3]
مفهوم «تدبیر امور» از مفاهیم بسیار پرکاربرد واژة ولی است. این معنا بر مصادیق مختلفی منطبق شده که یکی از آنها «ولی دم» است؛ چه اینکه مسائل مربوط به مقتول، به فرد (یا افراد) خاصّی مرتبط میشود که آن فرد باید در آنها اندیشه و تصمیمگیری کند؛ از این رو، «ولی دم»، مدبّر امور مقتول و مصداقی برای معنای نخست این واژه است.
12. فرزند
?... و کانت امرأتی عاقراً فهب لی من لدنک ولیّاً?.[4]
«پیرو»، پنجمین معنایی است که برای مادة «ولی» ذکر شد. به فرزند نیز بدین سبب که پس از پدر، جای او را میگیرد و عهدهدار برخی امور وی میشود، اطلاق «پیرو» و جانشین صحیح است. در آیة مورد نظر، درخواست حضرت زکریا از خداوند برای فرزند با واژة «ولیّ» بیان شده است.
13. مولا و ارباب
?و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر علی شیء و هو کلّ علی مولاه...?.[1]
در نظام بردهداری که در زمان نزول بسیار رایج بوده است، به اربابان بدین سبب که تدبیر امور بردگان را عهدهدار بودهاند، «مولا» اطلاق میشده است؛[2] بدین ترتیب، این افراد (اربابان) مصداق قرآنی دیگری برای معنای نخست واژة ولی (تدبیر امور) است که با واژة «مولا» بیان شده است.[3]
ب) ولایتهای مطرود
منظور از ولایتهای مطرود، ولایتهایی است که دربارة شخص یا اشخاصی آمده است که ولایت آنها پذیرفتنی نیست. مصادیق قرآنی ولایتهای مطرود به دوازده مورد میرسد که هر یک با نمونههایی از قرآن ذکر میشود:
1. معبودهای غیر الهی[1] (ملائکه، جنّیان و بتها)
?ألا لله الدین الخالص و الذین اتّخذوا من دونه أولیاء ما نعبدهم إلا لیقرّبونا إلی الله زلفی إنّ الله یحکم بینهم فی ما هم فیه یختلفون...?.[2]
مشرکان عصر نزول، خدای تعالی را خالق و پدیدآورندة اشیا میدانستند و در عین حال، معتقد بودند تدبیر امور این جهان را بعضی موجودات دیگر از قبیل فرشتگان، جنّیان و حتی به زعم برخی از جاهلان عرب، بتها بر عهده دارند و در عمل کاملاً مستقلاند؛ بنابراین، شرک این افراد به دلیل شریک قرار دادن در ربوبیت و مالکیت استقلالی خدای تعالی است؛ بدینگونه که خداوند را مالک و ربّ معبودها و معبودها را مالک و ربّ مستقل مخلوقات دیگر میدانستند.
برخی مراد از «ولیّ» در این آیه را معبودی اعم از ملک، جن و بت
دانستهاند.[3]
به هر حال، در این آیه، «أولیاء» در معنای «مالک» بهکار برده شده و معبودهای غیر الهی، مانند فرشته، جن و بت، مصادیق قرآنی آن است.[4]
2. کافران
?لایتّخذ المؤمنون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین...?.[5]
واژة «أولیاء» در این آیه ممکن است به معنای «دوستان»، «یاوران» یا «سرپرستان» باشد و صلاحیت پذیرش هر یک از این سه مفهوم را داراست. در هر صورت، مصداقی که در این آیه برای آن مطرح شده است، «کافران» است.
3. طاغوت[1]
?... و الذین کفروا أولیاءهم الطاغوت، یخرجونهم من النور إلی الظلمات...?.[2]
در این آیه نیز «أولیاء» توان معنایی مختلفی دارد. هم مفهوم «تدبیرکنندگان امور» که معنایی سازگار با سیاق آیه است و هم مفهوم «انصار»؛ در هر صورت، مصداق یقینی آن، «طاغوت» است که در لفظ، مفرد و در معنا در اینجاـ جمع است.[3]
4. شیطان
?... و من یتّخذ الشیطان ولیّاً من دون الله فقد خسر خسراناً مبیناً?.[4]
شیطان و مسائل مرتبط با آن، از بحثهای مورد توجه قرآن کریم است؛ از این رو، قرآن کریم در موارد متعدّدی، از جمله نفی دوستی، نصرتخواهی و تحت سرپرستی و رهبری او قرار گرفتن را مطرح کرده است. در این آیه شیطان، مصداقی برای یکی از آن سه معنای «دوست و دوست گرفتن»، «یاری کردن، یاری خواستن و یاور» و «برگزیدن سرپرست و رهبر» قرار گرفته است.
5. پذیرندة ولایت شیطان
?و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتّبع کلّ شیطان مرید٭ کتب علیه أنّه من تولاه فإنّه یضلّه و یهدیه إلی عذاب السعیر?.[5]
همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، ولایتپذیری نیز خود، مفهومی از مفاهیم قرآنی است که ولایتپذیری شیطان، از این موارد است؛ از آنجا که اصل ولایت شیطان، ولایتی منفی است، پذیرای آن نیز فردی مطرود و مذموم است. از این رو، برای چنین فردی واژة «تولّی» به کار رفته است و چنین شخصی از مصادیق قرآنی ولایت به شمار میرود که در معنای دوم (شخصی را به سرپرستی و رهبری برگزیدن) استعمال شده است.
6. منافقان (اخنس بن شریق)[1]
?و إذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لایحبّ الفساد?.[2]
در بسیاری از آیات، با اینکه مطلبی به صورت عمومی مطرح شده، بر افراد بسیاری در زمان نزول و پس از آن انطباقپذیر است؛ در حالی که علت نزول آیه، حادثهای خاص دربارة فرد یا افرادی مشخص بوده که در خود قرآن کریم و یا تفاسیر، با عنوان شأن نزول بیان شده است. آیة مذکور، نمونهای است که مفسّران، فردی منافق را به نام «اخنس بن شریق»، مخاطب و مصداق بارز کلمة «تولّی» در زمان نزول دانستهاند.[3] در عین حال، عمومیت و شمول آن را برای دیگر منافقان محفوظ دانستهاند. «تولّی» در این آیه، در معنای «برگشتن و اعراض کردن» بهکار رفته است.
7. دامنزنندة اتهام به همسر پیامبر?
?إنّ الذین جاؤوا بالإفک عصبة منکم... و الذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم?.[4]
در کیستی این فرد، بین مفسران اختلاف است. برخی او را عبدالله بن ابیسلول و متهم را عایشه و گروهی نیز عایشه را متولی تهمت و ماریة قبطیه را متّهم معرفی کردهاند. در هر صورت، همسری از همسران پیامبر? به عملی زشت متّهم است.[1] معنای «تدبیر امور» یعنی نخستین معنا را میتوان مفهومی مناسب برای واژة «تولّی» در این آیه دانست.
8. پدران و برادران کافر
?یا أیّها الذین آمنوا لاتتّخذو آبائکم و إخوانکم أولیاء إن استحبّوا الکفر علی الإیمان و من یتولّهم منکم فأولئک هم الظالمون?.[2]
در زمان نزول، برخی مسلمانان بودند که هنوز پدران یا برادرانشان در حال کفر به سر میبردند و شرکت در بعضی میدانهای نبرد، مقابله و مبارزة با آنان بود از این رو، این آیه، به این گروه تذکّر میدهد که کسانی که کفر را بر ایمان ترجیح میدهند دوست و یاور خود انتخاب نکنند.
بنابراین، پدران و برادرانی که بر کفر خویش باقی ماندهاند، مصادیقی از اولیاء در معنای «یاری کردن، یاری خواستن و یاور» یا «دوست و دوست گرفتن» به شمار میرود.
9. ترجیح دهندگان پدران و برادران کافر بر ایمان
?یا أیّها الذین آمنوا لاتتّخذو آبائکم و إخوانکم أولیاء إن استحبّوا الکفر علی الإیمان و من یتولّهم منکم فأولئک هم الظالمون?.[3]
توضیح این آیه در مورد قبل گذشت، با این تفاوت که واژة مورد نظر «یتولّهم» است و مصداق هم کسانیاند که پدران و برادران کافر خویش را بر ایمان ترجیح میدهند.
10. دو قبیلة اشجع و بنی ضمری[1]
?... فلا تتّخذوا منهم أولیاء حتّی یهاجروا فی سبیل الله فإن تولّوا فخذوهم و اقتلوهم حیث وجدتموهم و لاتتّخذوا منهم ولیّاً و لا نصیراً?.[2]
در صدر اسلام، گروهی از مسلمانان سادهدل به حمایت از افراد به ظاهر
مسلمان برخاستند و از آنها شفاعت کردند و آنها را دوست خویش میدانستند؛
از این رو، خداوند آن افراد را منافق نامید و مسلمانان را از دوستی و حمایت
آنها برحذر داشت. در این باره، برخی مفسّران، دو قبیلة «اشجع» و «بنی ضمری» را منافقان مورد نظر آیه، یعنی مصادیق واژة «أولیاء» و «ولیّ» دانستهاند که به معنای دوستی بهکار رفته است. البته این دو قبیله را میتوان مصادیق واژة «تولّوا» به معنای «برگشتن و اعراض کردن» (معنای چهاردهم) نیز دانست که در همین آیه بهکار رفته است.
11. آتش دوزخ
?فالیوم لایؤخذ منکم فدیة و لا من الذین کفروا مأواکم النار هی مولاکم و بئس المصیر?.[3]
در این آیه «آتش»، سرپرست یا ناصرِ منافقان در قیامت معرفی میشود تا امید آنان در آن روز از هر کس و هر چیزی قطع گردد و تنها پناهگاه و سرپرست (یا ناصرِ) آنان، آتش دوزخ باشد؛ بنابراین، «آتش دوزخ» مصداقی از مفهوم «سرپرست» یا «یاور» (معنای نخست و هشتم) است که با واژة «مولا» در قرآن بیان شده است.
12. پدر (عموی) حضرت ابراهیم?
?یا أبت إنّی أخاف أن یمسّک عذاب من الرحمان فتکون للشیطان ولیّاً?.[1]
در کیستی مراد از «أبت» در آیة کریمه بین مفسّران، وحدت نظر وجود ندارد. در اینکه مراد از «أبت» عموی حضرت ابراهیم? یا جدّ مادری او باشد، نظریههای متفاوتی ارائه شده است. برخی از دانشمندان اهل سنّت، منظور از آن را «والد» دانستهاند، ولی مفسّران شیعه، مراد را عمو و یا جدّ مادری حضرت ابراهیم? بیان کردهاند. در هر صورت، در این آیه، پدر حضرت ابراهیم? را هر کس که بدانیم، مصداقی برای معنای نهم، «دوست» است که با واژة «ولیّ» بیان شده است.
نتیجهگیری
در این پژوهش، 25 مصداق برای واژة «ولی» و مشتقّات آن بیان شد که سیزده مورد آن در ولایتهای مقبول و پذیرفتهشده از سوی خدای تعالی و دوازده مورد آن به ولایتهای مطرود و مردود از نگاه قرآن مربوط است.
با توجّه به تعدّد معانی بهکار رفته از این واژه و مشتقّات آن در قرآن کریم، تأمّل در مصادیق آنها در تعیین مفهوم صحیح هر یک از این واژگان، تأثیر بهسزایی دارد. این امر، افزون بر آشنا ساختن مخاطبان با آیات الهی، فضای معنایی این واژگان را در عصر نزول مشخص میکند که این، خود، روایات نبوی را که در آنها این واژگان بهکار رفته است، روشنتر میسازد.
پي نوشت ها:
|