0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

تصویر هفت آسمان در قرآن و «تمام نهج البلاغه»

دریافت فایل pdf

 

عسل در قرآن و علم پزشکی

دریافت فایل pdf

 

اهداف توسعه هزاره سوم: مبارزه با بیماری ها، ایدز و مالاریا از دیدگاه قرآن و منابع اسلامی

دریافت فایل pdf

 

 

 

شنبه 1 مهر 1391  12:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن و علوم پزشکی

قرآن و علوم پزشکی

فریبا انجمی
خلاصه‏ای از کتاب اعجاز قرآن در بخش پزشکی، تألیف دکتر محمد علی رضایی اصفهانی

قرآن در بیش از 700 آیه، ماده علم را به کار برده و مسلمانان را به تفکر و تعمق در پدیده‏های طبیعت دعوت کرده است.حدود 750 آیه به خداشناسی از راه علوم طبیعی مربوط می‏شود و در کنار این دعوت عمومی به دانش، انسان را به شاخه‏های علوم پزشکی متمایل می‏کند؛آن جا که می‏فرماید:
«فلینظر الانسان مم خلق»:پس انسان بنگرد که از چه چیزی خلق شده است.
«افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت»:آیا به شتر نمی‏نگرند که چگونه آفریده شده است؟
«فلینظر الانسان الی طعامه»:پس انسان به غذای خویش بنگرد.
برخی از احکام دین در قرآن فایده‏های پزشکی و بهداشتی دارند که با پیشرفت علم پزشکی بدان‏ها پی برده شده است.

بهداشت غذایی

قرآن کریم با نزول چند دسته از آیات، اصلاح رژیم غذایی را برای بشریت آورده و احکامی در این مورد صادر کرده است:
الف-ویژگی‏های غذا 1.غذا پاک باشد، یعنی نجس نباشد.
2.غذا پاکیزه باشد، یعنی پلید(خبیث)نباشد.
3.حلال باشد و حرام نباشد.
از آن جا که میل به غذاهای پاک و پاکیزه ریشه در طبع انسان دارد و امری است که از درون ساختمان وجودی او ریشه می‏گیرد، بنابراین دستور اسلام به خوردن‏
[به تصویر صفحه مراجعه شود]
غذاهای طبیب، نوعی دستور ارشادی است نه حکم یا دستور تاسیسی.

الف)ممنوعیت غذاهای غیر بهداشتی(پلید)

خباثت به چیزی گفته می‏شود که پلید است، یعنی امور پست و فاسد و گندیده و متعفن و غیر مطبوع که طبع انسان آن را نمی‏پسندد.بر این اساس، خوردن خوراک‏های خبیث که طبیعت انسان از آن‏ها متنفر است (میوه گندیده و...)، حرام است.زیرا فساد غذا و گندیدن و کپک زدن آن‏ها به واسطه تأثیر میکروب‏ها و قارچ‏های سمی که روی آن‏ها نشسته است و آن‏ها را مسموم و آلوده می‏کند، باعث انواع بیماری‏ها از جمله سرطان و... می‏شود.همچنین خوردن نجاسات، آب بینی، فرو بردن خلط سینه، خوردن خاک، خوردن خون، مردار، شراب، گوشت خوک و برخی از اجزای حیوان حلال گوشت، جزو غذاهای خبیثه محسوب می‏شود.و اسلام به واسطه ضررهای جبران ناپذیری که خوردن این دسته از غذاها بر جسم و روان انسان وارد می‏سازد، خوردن آن‏ها را حرام کرده است.

ب)ممنوعیت اسراف در غذا خوردن

اسراف در تغذیه به معنای پرخوری است که در قرآن نکوهش شده و جزو گناهان کبیره است و آیاتی در مذمت آن نازل شده است:از جمله انه لا یحب المسرفین.زیرا عدم حب الهی دال بر مبغوضیت است.
نیازهای طبیعی بدن انسان به عناصر اصلی غذایی (مواد قندی، چربی، پروتئین و ویتامین)با توجه به سن، جنس و نوع فعالیت، برای افراد گوناگون متفاوت است و اگر تغذیه از اعتدال خارج شود، برای انسان مضر است.بنابراین قرآن به قاعده کلی منع اسراف در خوردن و آشامیدن اشاره می‏کند که امروزه در علوم پزشکی و طب پیشگیری، جایگاه ویژه‏ای دارد.متخصصان علوم پزشکی و صاحب نظران تغذیه، ضررهای پرخوری را برشمرده‏اند:
1.سوءهاضمه و گشاد شدن معده و بزرگ شدن شکم.
2.بزرگ شدن معده که عارضه‏ای بسیار خطرناک است.
3.سوزش قلب، زیرا غذای بیش از حد نیاز مانند بار سنگینی است که بر دوش قلب گذاشته می‏شود.
4.چاقی که خود بیماری خطرناکی است.
5.تصلب شرائین.
6.نقرس که یک بیماری مفصلی همراه با حملات دردناک است و افرادی بدان مبتلا می‏شوند که غذای اصلی آنان را مواد گوشتی تشکیل می‏دهد(اسراف در خوردن نوعی غذا).
7.سنگ کلیه.افرادی که بیش‏تر غذای آنان را مواد گوشتی، شیر و پنیر تشکیل می‏دهد، بیش از دیگران در معرض ابتلا به سنگ کلیه قرار دارند(اسراف در خوردن نوعی غذا).
علاوه بر ضررهایی که پرخوری بر جسم می‏گذارد، عوارض روانی و روحی از جمله:سستی اراده، کودنی، میل به خواب مفرط و...را نیز باعث می‏شود.
بسیاری از متخصصان علوم پزشکی اعتقاد دارند که آیه کلوا و اشربوا و لا تسرفو، یک دستور مهم بهداشتی است.زیرا تحقیقات نشان می‏دهند، سرچشمه بسیاری از بیماری‏ها غذاهای اضافی است که به صورت جذب نشده در بدن انسان باقی می‏مانند.حتی برخی پزشکان اعتقاد دارند، این آیه نوعی درمان سرطان یا پیشگیری از آن است.
ارائه یک قاعده‏ی کلی درباره تغذیه، یکی از مطالب عالی قرآن کریم است که نقش به سزایی در سلامتی انسان دارد و می‏تواند یکی از معجزات علمی قرآن محسوب شود.

ج)ممنوعیت خوردن گوشت مردار

مردار عبارت است از جسم انسان یا حیوان مرده که یا خود مرده باشد و یا بر خلاف دستور شرع کشته شده باشد.
خدا در قرآن می‏فرماید:انّما حرم علیکم المیتة و... همانا او گوشت مردار را بر شما حرام کرد.آیه فوق در چهار سوره قرآن با الفاظ متفاوت تکرار شده است.
به نظر متخصصان علوم پزشکی، خون پس از مرگ‏ [به تصویر صفحه مراجعه شود] جانور با توجه به ترکیبات آن(به رغم این که قبل از مرگ بهترین وسیله دفاع از بدن بود)، به محل مناسبی برای رشد میکروب‏ها تبدیل خواهد شد.در بدن مردار، پس از یک ساعت خون رسوب می‏کند و پس از سه چهار ساعت عضلات منقبض می‏شوند و به خاطر وجود اسیدها(فسفریک، فورمیک و لاکتیک)بدن خشک می‏شود.سپس حالت قلیایی به بدن بر می‏گردد و خشک شدن بدن بر طرف می‏شود و جسم به تصرف میکروب‏ها در می‏آید.ابتدا میکروب‏های موجود در هوا و سپس میکروب‏های موجود در خون بدن شروع به تکثیر می‏کنند.در نتیجه بدن متعفن و متلاشی می‏شود. محبوس بودن خون نیز تعفن را تسریع و به تولید مثل میکروب‏ها کمک می‏کند.اما در ذبح شرعی، (سر بریدن حیوان)بریده شدن وریدها و شریان‏های بزرگ گردن باعث خروج تمام خون بدن حیوان خواهد شد و دست و پا زدن حیوان ذبح شده نیز به این امر کمک خواهد کرد.
حکمت و فلسفه حرام بودن خوردن گوشت مردار به دلیلی است که شرح دادیم.از این طریق می‏توان، به حکمت غسل مس میت و دفن میت نیز پی برد.باید اشاره کرد، این علوم فقط گوشه‏ای از حکمت‏های خداوند است که بشر از طریق پیشرفت علم توانسته است بدان‏ها دست یابد.ای بسا حکمت‏های بی‏شماری در پس پرده وجود دارند که بشر از درک آن‏ها عاجز است.

د)ممنوعیت خوردن گوشت خوک

خوک یکی از حیوانات پستاندار است که در خشکی زندگی می‏کند و از گوشت و شیر آن استفاده می‏شود.ولی از نظر اسلام، نام این حیوان در فهرست غذاهای ممنوع قرار دارد.خدا در قرآن می‏فرماید:«انما حرم علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و...»: خداوند تنها گوشت مردار و خون و گوشت خوک و... را حرام کرده است.
علت تأکید قرآن بر این مطلب به خاطر خطرات جسمی و روحی مصرف گوشت خوک و نیز آلودگی جامعه بشری به آن است.مصرف گوشت خوک بین یهودیان نیز ممنوع است و یکی از غذاهای حرام در شریعت موسی(ع)نیز است.اما متأسفانه هنوز مصرف گوشت خوک در برخی نقاط دنیا رواج دارد.
خوک حتی نزد اروپائیان که بیش‏تر گوشت آن را می‏خورند، سمبل بی‏غیرتی است.خوک غیرت ناموسی ندارد و نقطه مقابل خروس است.جفت خود را در معرض استفاده خوک‏های نر دیگر قرار می‏دهد و از این عمل، علاوه بر آن که باک ندارد، لذت هم می‏برد و این صفت در گوشتش تأثیراتی دارد.افرادی که از این گوشت تغذیه‏ [به تصویر صفحه مراجعه شود] می‏کنند، همان صفات و اخلاق رذیله را حاصل می‏کنند.در حالی که غیرت نسبت به دین و ناموس از صفات انبیا و ائمه طاهرین و مؤمنین است.
علاوه بر این ضررهای روانی و اخلاقی که از خوردن گوشت خوک حاصل می‏شود، دو دسته بیماری را سبب می‏شود:
الف)بیماری‏هایی که از جمله عوامل ابتلا به آن‏ها گوشت خوک است؛مانند:
1.اسهال خونی:در گوشت خوک انگل‏هایی به نام بالانتن دیوم زندگی می‏کنند که از اهم منابع انتشار این بیماری در سرتاسر جهان است.
2.انتامیب هیستولیتک:که انسان را به اسهال آمیبی مبتلا می‏سازد و خوک نقش ناقل این میکروب به انسان را ایفا می‏کند.
3.بیماری شبه باد سرخ:نوعی بیماری است که خوک به آن مبتلا می‏شود و به گروه خاصی از انسان‏ها، از قبیل قصاب‏ها و دباغ‏ها انتقال می‏یابد.در انسان به صورت لکه‏های سرخ و دردناک، توام با سوزش شدید روی دست ظاهر می‏شود.
4.تصلب شرائین:میزان چربی و اسید اوریک در گوشت خوک بسیار زیاد است و خوردن آن، نقش مهمی در تصلب شرائین در انسان دارد.
علاوه بر این‏ها، خوک از خوردن چیزهای پلید و کثیف، مانند مدفوع خود باک ندارد؛لذا بدن خوک جایگاه انواع میکروب‏هاست.
ب)بیماری‏هایی که تنها به علت خوردن گوشت خوک در انسان به وجود می‏آیند، عبارتند از:
1.کرم کدو:طول کرم کدو 2 تا 3 سانتی متر است و در عضلات و مغز خوک وجود دارد که انسان با خوردن گوشت و یا مغز خوک به آن مبتلا می‏شود.از عوارض این بیماری، نارسایی‏هایی در دستگاه گوارش است. مرض لادرری از همین کرم کدو به انسان منتقل می‏شود. 2.تری شینوز:طول کرم تری شینوز 3 تا 5 میلی متر است.این کرم از طریق خوردن گوشت خام یا نیم‏پز وارد بدن می‏شود و ضمن ایجاد جوش‏های پوستی، در عضلات انسان تخم گذاری می‏کند که باعث درد شدید عضلات، سختی تنفس، ناتوانی هنگام سخن گفتن و جویدن، و گاهی فلج عضلات تنفسی می‏شود.کرم ترشین در طول یک ماه، پانزده هزار تخم می‏گذارد.در یک کیلو گوشت خوک ممکن است 400 میلیون نوزاد کرم وجود داشته باشد.این کرم اولین بار در سال 1835 میلادی، توسط یک انگلیسی به نام پاژت کشف شد. تری شینوز می‏تواند به قلب نفوذ کند و باعث سکته‏های قلبی شود.پختن گوشت هم این کرم را نابود نمی‏کند.
3.بوتولیسم:گوشت خوک ثقیل الهضم است و معده را به زحمت می‏اندازد و باعث بوتولیسم می‏شوند.

ه)ممنوعیت نوشیدن شراب(خمر)

«خمر»به معنای پوشش است و به هر چیزی که چیز دیگر را بپوشاند و مخفی کند، «خمار»گویند.در شریعت به هر مسکر (مست کننده)خمر گویند؛خواه از انگور، خرما، کشمش یا هر مشروب الکلی دیگری باشد.استعمال واژه خمر برای این مایعات مسکر به این علت است که آن‏ها روی عقل پرده‏ای می‏افکنند و نمی‏گذارند، بد را از خوب و زشت را از زیبا تمیز دهد.بدین دلیل، نوشیدن آن حرام است.اولین کسی که به وجود ماده‏ای در خمر پی برد که سریع التبخیر است و بصیرت را از انسان دور می‏کند، جابر بن حیان، در قرن دوم هجری بود.

اثرات مضر نوشیدن مشروبات الکلی

1.عقل، عالی‏ترین موهبت الهی به انسان است و اندیشه، امتیاز انسان به سایر حیوانات است.هنگامی که شراب انسان را مست می‏کند، عقل را زایل می‏سازد، او را از حوزه انسانیت خارج می‏سازد و به یک حیوان تبدیل می‏کند.
2.اگر دولت‏ها ضمانت کنند که درب نیمی از میخانه‏ها را ببندند، می‏توان ضمانت کرد، دیگر به نیمی از بیمارستان‏ها و تیمارستان‏ها نیاز نداریم.
3.مانع یاد خدا و نماز است.
4.در شخص الکلی عاطفه خانوادگی و محبت نسبت به زن و فرزند ضعیف می‏شود.
الکل با سرعت شگفت‏انگیزی از طریق بافت‏های مخاطی دهان و معده و ریه جذب و وارد خون می‏شود. پس از ورود الکل به معده، با توجه به نسبت آب موجود در آن، در تمام بافت‏های بدن توزیع می‏شود.اگر زن باردار مقداری مشروب الکلی مصرف کند، مقداری از الکل به جنینش می‏رسد و تقریبا روی مغز اثر می‏گذارد.
5 تا 10 درصد الکل مصرف شده، بدون هیچ گونه تبدیلی به وسیله کلیه و ریه دفع و بقیه در معرض اکسیده شدن در کبد قرار می‏گیرد و به گاز دی‏اکسید کربن (2oc)و آب و انرژی تبدیل می‏شود.میزان واحد کالری به دست آمده از یک گرم الکل 7 کالری است که باعث بی میلی به غذا می‏شود.در نتیجه، شخص دچار کمبود مواد غذایی در بدن می‏شود.مصرف زیاد الکل یا در واقع مشروبات الکلی، باعث گیجی و مستی می‏شود و عضوی که بیش از همه تأثیر می‏پذیرد، مغز است و قدرت عکس العمل مغز به شدت کاهش می‏یابد.در چنین شرایطی، انسان در معرض خطراتی مثل:تصادف، سقوط، اغما و مرگ در اثر تنگی نفس قرار می‏گیرد.
اثرات مضر نوشیدن مشروبات الکلی از نظر پزشکی عبارتند از:
1.ابتلا به بیماری‏های عصبی، گوارشی، قلبی، خونی و روانی، به دلیل اعتیاد به الکل.
2.اختلال در کار تعدادی از اعصاب که باعث ضعف عضلات، لرزش اندام‏ها و درد در ناحیه دست و پا می‏شود.
3.اختلال در یک عصب که با توجه به نوع عصب ممکن است به صورت فلج عصب صورت یا چشم باشد.
4.التهاب مری، استفراغ شدید خونی و سرطان مری.
5.التهاب حاد و مزمن معده، زخم معده و سرطان معده.90 درصد مبتلایان به سرطان معده از معتادان به مشروبات الکلی هستند.
6.نارسایی‏های فراوان مربوط به کبد و لوزالمعده.
7.کاهش پروتئین در بدن.
8.ضعف ماهیچه‏های قلب.مصرف مشروبات الکلی باعث چاقی و افزایش چربی خون می‏شود.
9.کاهش آهن خون، اسید کولیک، و ویتامین 12B در خون.
10.کاهش گلبول‏های قرمز خون و در نتیجه، زرد شدن پوست بدن.
11.هذیان گویی، رعشه و هیجان زدگی.
12.ابتلا به جنون کور ساکوف که عبارت است از ضعف ذاکره، هذیان گویی، التهاب پایانه عصبی و از بین رفتن قدرت تشخیص و شناخت.
13.اختلال در فعالیت‏های مغزی، ناتوانی در کنترل عواطف و از دست دادن قدرت تفکر.
جلوگیری از نوشیدن شراب و حکم به پلید بودن آن، یکی از معجزات علمی قرآن کریم است؛چرا که در شرایطی این احکام صادر شد که بشریت با علاقه و اشتها به شراب خواری روی آورده بود و از ضررهای بهداشتی آن اطلاع چندانی نداشت.در حقیقت، این ممنوعیت یکی از خدمات دین اسلام به بشریت بوده است.امروزه علوم پزشکی ضررهای بی‏شماری را برای نوشیدن مشروبات الکلی مطرح کرده‏اند که در جایگاه خود باید بررسی شوند.

شنبه 1 مهر 1391  12:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن و درمان بيماريهاي جسمي

قرآن و درمان بيماريهاي جسمي

دكتر محمد علي رضائي اصفهاني
1ـ عسل:

عسل غذاي شيريني است كه اغلب به صورت مايع بوده و از زنبور عسل به دست مي‌آيد . در قرآن كريم از مواد غذايي مختلفي نام برده شده است، اما تنها در مورد عسل است كه آن را «شفا» ناميده است.
قال الله تعالي:« و اوحي ربك الي النحل ان اتخذي من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللاً يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء للناس».[1]
« و پروردگار تو به زنبور عسل«وحي» و الهام غريزي نمود كه :‌از كوهها و ثمرات گلها بخور و راههايي را كه پروردگارت براي تو تعيين كرده است به راحتي بپيما؛ از درون شكم نوشيدني با رنگ‌هاي مختلف خارج مي‌شود كه در آن شفا براي مردم است.»

نكات تفسيري :

آيات فوق نكات ارزنده‌اي را در مورد زنبور عسل يادآور مي‌شود، مثل وحي به آنان كه در اينجا با توجه به ريشه لغوي (اشاره مخفي سريع) آمده است(يعني وحي اصطلاحي كه توسط جبرئيل بر پيامبران نازل مي‌شود،‌مقصود نيست) و يا مسئله خانه‌سازي زنبوران كه از محل بحث ما خارج است.[2]
قرآن كريم در آيه‌ي فوق از عسل به عنوان « شراب» ياد كرده است و در آيه ديگري كه در مورد بهشت است از « جوي‌هايي از عسل مصفي »( وانهار من عسل مصفّي)[3] سخن مي‌گويد.

تاريخچه :

عسل از زمان‌هاي قديم مورد توجه بشر بوده است. علاوه بر جنبه‌ي غذائي آن، در زمان « بقراط» و در متون «تورات» به عنوان يك ضد عفوني كننده در بيماري‌هاي پوستي و زخمها مورد توجه بوده است.[4]
در كتاب مقدس مي‌گويد: « همواره در اراضي مقدسه شير و عسل جاري است.»[5] فقيرترين و بي‌چاره‌ترين مردم عسل را توانند خورد.[6]

حكمت‌ها و اسرار علمي :‌

بسياري از صاحب‌نظران،مفسران و پزشكان در مورد اهميت غذائي و دارويي (شفابخشي) عسل سخن گفته و بر قرآن كريم آفرين گفته‌اند كه آن را «شفا» خوانده است. در اين ميان يكي از كاملترين تحقيقات در اين زمينه را از نظر مي‌گذرانيم و به برخي ديگر اشاره خواهيم كرد:
« دكتر عبدالحميد دياب و دكتر احمد قوفوز » نتايج تحقيقات، تجارب و آزمايشات علماي جهان به ويژه در روسيه و آمريكا را جمع‌آوري كرده‌اند و اين گونه گزارش مي‌كنند:
اول : مواد تشكيل دهنده عسل: عسل داراي بيش از 70ماده مختلف است:
1ـ عسل مهمترين منبع مواد قندي طبيعي است و تاكنون 15 نوع قند در آن كشف گرديده است كه ازمهمترين آنها مي‌توان به فركتوز(قند ميوه) به نسبت 40% و گلوكز (قند انگور) به نسبت 30% و قند نيشكر به نسبت 40% [اشاره كرد] و در مجموع يك كيلوگرم عسل 3250 كالري حرارت مي‌دهد.
2ـ عسل به لحاظ داشتن برخي از انواع مواد تخميري در تبادلات غذايي و كمك به هضم غذا درميان خوراكي‌ها بالاترين مرتبه را دارد. مهمترين مواد تخميري موجود در عسل عبارتند از آميلاس (Amylase) كه مواد نشاسته‌اي را مبدل به قند مي‌كند و اينورتاس (Inverase) كه قند معمولي را به قند ميوه مبدل مي‌سازد و نيز كاتالاس (Catalase) ، پروكسيداز (Perozidase) و ليپاز(Lipase) .
3ـ عسل داراي ويتامين‌هاي بسيار است كه از جمله مهمترين آنها ويتامين B5, B2, B، ‌(اسيد نياسين)،‌B6 (پرودكسين)،‌ ويتامين C ، ويتامين K ،‌ ويتامين E و ويتامين A . هر چند مقدار اين ويتامين‌ها در عسل زياد نيست، ولي كافي و مفيد مي‌باشد. عسل مكان مناسبي براي حفظ اين ويتامين‌هاست، البته مقدار اين ويتامين‌ها بستگي به نوع شيره‌اي دارد كه زنبور از گلها مي‌گيرد.
4ـ عسل داراي انواع پروتئين ، اسيدهاي آمينه و اسيدهاي آلي مثل اسيد فورميك (Formic Acid) ، مشتقات كلروفيل ، مقداري آنزيم و محرك‌هاي حياتي (Biostimulators) و رايحه‌هاي معطر مي‌باشد.
5- املاح معدني در عسل فراوانند از جمله :‌كلسيم،‌سديم ،‌پتاسيم، منگنز،‌آهن،‌كلر،‌فسفر، گوگرد و يد. املاح موجود در عسل 002/0% وزن آن را تشكيل مي‌دهد.
6ـ بسياري از محققين تأكيد دارند كه عسل داراي عوامل قوي ضد ميكروب مي‌باشد. همچنين اعتقاد بر اين است كه عسل داراي هورمون نباتي و نوعي هورمون جنسي ( از مشتقات استروژن ) است . مي‌بينيم كه عسل ماده‌اي بسيار پيچيده و البته ممكن است با توجه به نوع گلهائي كه زنبورها از آن تغذيه مي‌كنند، عسل مناطق مختلف، اندك تفاوتي باهم داشته باشند.[7]

دوم :‌خاصيت ضد ميكروبي و ضدعفوني عسل :

دانشمندان تأكيد دارند كه ميكروب‌هايي كه عامل بيماري انسانها هستند، قادر به ادامه‌ي حيات در عسل نيستند و عملاً عسل آنها را از بين خواهد برد. براي اين خاصيت عسل نظريات بسياري ارائه گرديده كه از جمله آنها موارد زير را مي‌توان نام برد:
1ـ وجود سايد فورميك (Formic Acid) در عسل كه يك ماده ضد ميكروب است.
2ـ بالا بودن ميزان مواد قندي موجود در عسل كه 80% از تركيب آن را در برمي‌گيرد. خرما نيز به دليل داشتن تركيبات قندي بالا همين خاصيت را دارد و ميكروب در آن رشد نمي‌كند.
3ـ وجود موادي كه مانع از رشد ميكروب مي‌شوند(Antibactereril Inhibitore) اين مواد توسط زنبور ساخته مي‌شود و در عسل‌هاي مصنوعي وجود ندارد. اين نظريه نسبت به ساير نظريه‌ها از اهميت بيشتري برخوردار است.
4ـ وجود آب اكسيژنه در عسل (H2O2 Hydroyen Perozide) كه ماده‌اي است ميكروب‌كش.
واقعيت اين است كه خاصيت ضد ميكروبي عسل در نتيجه وجود تمام عوامل ياد شده مي‌باشد.
اما خاصيت ضدعفوني عسل، درست عكس اغلب مواد غذايي از قبيل شير و عصاره‌هاي گياهي و غذاهاي پخته است و هيچ گونه قارچي در آن رشد نمي‌كند،‌فاسد نمي‌‌گردد، رنگ، بو و طعم آن عوض نمي‌شود. مشروط به اينكه آن را دور از رطوبت نگه‌داري نمايند.[8]

سوم : عسل و طب اطفال:‌

عسل براي كودك هم يك ماده غذايي است[9] و هم يك داروي بسيار ارزشمند است زيرا:
1ـ گلبول‌هاي قرمز خون را افزايش داده و رنگ آن را شفافيت مي‌بخشد.
2ـ حال عمومي كودك را به نحو قابل ملاحظه‌اي بهبود مي‌بخشد.به ويژه كودكاني كه از نارسايي‌هاي دستگاه گوارش از قبيل اسهال، نارسايي درجذب مواد غذايي ويا سوء تغذيه و كم‌خوني رنج مي‌برند.
3‌ـ خاصيت ضد ميكروبي آن،‌كودكان را از خطرابتلاي به بيماري‌هاي انگلي و عفوني مصون مي‌دارد.
4ـ باعث بهبودي كودكان بيمار شده و وزن آنها را افزايش مي دهد.
5ـ به درآمدن دندان كودكان كمك كرده و از پوسيدگي آنها جلوگيري مي‌نمايد .
6ـ نياز كودك را به ويتامين B6 مرتفع ساخته و به سوخت و ساز كلسيم و منيزيم در بدن كمك مي‌كند و به همين دليل،‌اكثر پزشكان توصيه مي‌كنند كه مقداري عسل به غذاي روازنه كودك در تمام مراحل رشد اضافه شود؛ زيرا اين عمل به رشد آنها كمك كرده و از ابتلاي آنها به بيماري‌هاي خطرناك از قبيل اسهال و سوء تغذيه پيشگيري مي‌كند.[10]

چهارم:‌ عسل و پيشگيري از عوارض تابش انواع اشعه و سرطان :

‌گاهي پرتودرماني مستمر، هم براي بيمار و هم براي كاركنان مراكز درماني و پزشكاني كه با اين وسيله سروكار دارند، مضر است . عوارض زيان‌آور اين امر به صورت كم‌خوني، كاهش گلبولهاي سفيد خون، سردرد، ضعف عمومي،‌استفراغ،‌ تب و ...ظاهر مي‌شود و ثابت گرديده كه تنقيه اين افراد با محلول عسل موجب برطرف شدن سريع اين عوارض مي‌گردد. اگر قبل از مرحله‌ي درمان با اشعه،‌مقداري عسل به بيمار خورانده شود ‌از عوارض ياد شده مصون خواهد ماند.
آمار نشان مي‌دهد كه به نسبت ساير حِرَف، زنبورداران به ندرت به سرطان مبتلا مي‌شوند هر چند تاكنون دليل علمي براي اين امر اثبات نگرديده است. طبق اين آمار ،‌نسبت ابتلاي كاركنان شاغل در كارخانه‌هاي مشروب‌سازي و زنبورداران به سرطان، 13 به يك است.
يعني ابتلاي به سرطان نزد كاركنان كارخانه‌هاي مشروب سازي 13 برابر كاركنان مراكز زنبورداري است. شايد به همين دليل باشد كه عسل يكي از اركان اصلي رژيم‌هاي غذايي بيمارستان اورام سرطاني « ايسلر» در آلمان غربي را تشكيل مي‌دهد.[11]

پنجم: كاربرد درماني عسل :‌

تأثير بهبود بخشي عسل كاملاً مدلول صريح آيه قرآني است كه مي‌فرمايد:« فيه شفاء للناس». هنگامي كه انسان بر قدرت اين داروي الهي در بهبود بخشيدن بسياري از بيماري‌ها از جمله بيماري‌هايي كه دانش بشري تاكنون نتوانسته درمان مؤثري براي آنها بيابد، پي ببرد،‌واقعاً شگفت‌زده مي‌شود . مهمترين ويژگي كه عسل را به عنوان يك دارو از ساير داروها متمايز مي‌سازد ، نداشتن عوارض زيان‌آور جنبي بر ساير اندام‌هاي بدن است و بلكه برعكس حال عمومي ساير دستگاهها را نيز بهبود مي‌بخشد كه اين خود در كوتاه كردن زمان بيماري و سرعت درمان مؤثر است.

1ـ عسل و بيماري‌هاي پوستي (Dermatolojy) :

درمان بيماري‌هاي پوستي به‌ ويژه جوش‌هاي چركي و زخمهاي كهنه و عفوني با عسل از قديم‌الايام يعني از زمان بقراط و متون تورات گرفته تا دوران ابن سينا كه معتقد بود عسل در درمان دمل‌ها و زخمهاي عميق عفوني بسيار سودمند است،‌رايج و متداول بوده است.
در عصر حاضر نيز پزشكان بسياري كاربرد عسل را در درمان اين قبيل بيماري‌ها آزمايش كرده‌اند. نتايج بدست آمده از اين آزمايشات بدين شرح بوده است:
* عسل التيام زخم‌ها را سرعت بخشيده و آنها را از وجود ميكروب پاك مي‌كند؛ زيرا در عسل ماده‌اي به نام گلوناس وجود دارد كه كار ترميم ضايعات بافت‌ها را تسريع مي‌بخشد.
* عسل داروي مؤثر و مناسبي براي معالجه زخم‌هاي پوستي مزمن مي‌باشد؛ به ويژه اگر تركيبي از عسل و وازلين باشد (وازلين 5/1 + 5/4 عسل).
* عسل در درمان زخم‌هاي چركي از قبيل دمل‌ها و جوش‌هاي خوش خيم سودمند است زيرا رشد ميكروب‌ها را متوقف ساخته، پوست، اعصاب را تغذيه مي‌نمايد.
* در زخمهاي عميق ناشي از گلوله هر چند توأم با شكستگي استخوان نيز باشد،‌كاربرد عسل به صورت پماد بسيار نافع بوده و بهبودي را تسريع مي‌نمايد.
* در ضماد زخم‌هاي ناشي از برخي اعمال جراحي كه احتمال عفونت در آنها وجود دارد (مانند عمل برداشتن فرج)، سودمند مي‌باشد . دكتر بولمان كه يك پزشك جراح بيماري‌هاي زنان است،‌اين روش را به كار برده و در پايان گزارشي در همين زمينه مي‌گويد:‌
« دلايل بسيار روشني در دست دارم كه مرا وادار مي‌سازد تا درباره اين ماده كه در عين سادگي، پاسخگوي تمام سؤالات من در رابطه با زخمها و جوش‌هاي عفوني است، بيشتر بينديشيم. اين ماده نه تند و سوزاننده است و نه مسموم كننده. به طور ذاتي ضد عفونت است و ضد ميكروب . دارويي است مغذي براي پوست . ارزان است و سهل الوصول و سهل‌الاستعمال و بالاتر از همه‌ي اينها ‌ماده‌اي است فعال و زنده.»
بسياري از دانشمندان ضرورت كاربرد وسيع عسل را چه به تنهايي و چه به همراه ساير ادويه در زمينه درمان بيماري‌هاي پوستي حاد و مزمن به صورت كرم يا مرهم و ... پيشنهاد كرده‌اند.[12] و [13].
تزريق موضعي عسل : عده‌اي از پزشكان تأكيد دارند كه از عسل مي‌توان به صورت تزريق موضعي براي درمان خارش‌هاي حاد و مزمن پوستي استفاده كرد و نتيجه‌ي‌ مطلوب گرفت.

2ـ عسل و بيماري‌هاي گوارشي:

عناصر گوناگون شيميايي موجود در عسل به نوعي است كه قادر است تأثيرات نيكوئي بر برخي از بيماري‌هاي دستگاه گوارش بگذارد . براي مثال:
*به دليل داشتن آنزيم‌هاي گوارشي، به هضم غذا كمك مي‌كند. اين آنزيم‌ها عبارتند از:‌آميلاز،‌ ساكاراز، ليپاز و ...
* عسل از شدت ترش كردن معده مي‌كاهد (افزايش ترشحات اسيدي معده را تعديل مي‌كند.)‌براي زخم‌معده و التهاب معده مفيد است . كاهش ترشحات اسيدي معده را تعديل مي‌كند ‌و در حقيقت مي‌توان گفت عسل نقش مؤثري در تنظيم اسيدهاي معده دارد. در همين زمينه يك بررسي جالب توسط پروفسور « خوتكين » بر روي تعداد زيادي از بيماران مبتلا به زخم معده و زخم روده انجام گرفت. در اين بررسي گروهي از اين بيماران به روال معمول مراكز درماني تحت معالجه قرار گرفتند و گروهي ديگر فقط به وسيله‌ي عسل، نتيجه فوق‌العاده جالب بود. 61% از گروه اول كاملاً بهبود يافته و 18% آنها كماكان از درد رنج مي‌بردند، اما از گروه دوم 84% كاملاً بهبود يافته و 9/5% آنها كماكان از درد شكايت داشتند.
دانشمندان بر اين عقيده‌اند كه عسل به طور مضاعف روي زخم معده تأثير مي‌گذارد: يك تأثير موضعي كه باعث التيام سريع زخم و تعديل اسيدهاي معده مي‌گردد و يك تأثير كلي كه بر اثر آن حال عمومي بيمار بهتر شده و دستگاه عصبي او آرامش مي‌يابد.
* حسن تأثير فعال عسل در درمان عفونت‌هاي روده‌اي به ويژه نزد اطفال، ‌كاملاً روشن و اثبات شده مي‌باشد. از رسول اكرم(ص) نيز نقل گرديده كه در موارد بسياري خوردن عسل را براي درمان اسهال سفارش فرموده‌اند.
* عسل به دليل داشتن اسيد فورميك مانع از تخمير مي‌گردد؛ زيرا اين ماده روي ميكروب‌هاي امعاء مؤثر مي‌باشد.
* عسل مانع به وجود آمدن يبوست است،‌به ويژه يبوستي كه بعد از اعمال جراحي عارض مي‌شود؛ زيرا داراي اسانس‌هاي فراري است كه باعث افزايش فعاليت‌روده‌ها مي‌گردد. همين طور عسل داراي ماده گلوكوسيد استراءستيل است كه در امعاء تبديل به اوكسي متيل انتراكينون شده و مانع از ايجاد يبوست مي‌گردد.
* در اكثر بيماريهاي كبدي و كيسه صفرا، اگر عسل را جزء رژيم غذاي بيمار قرار دهند،‌مفيد و مؤثر خواهد بود؛ زيرا عسل براي بافت‌هاي كبد يك ماده مغذي است و ذخيره مواد قندي در كبد را افزايش مي دهد.
اگر عسل را با گرده گل و شاه‌انگبين (غذاي ملكه زنبورهاي عسل) ممزوح كنند،‌به دليل داشتن املاح معدني،‌ويتامين‌ها ، هورمون‌ها ، اسيدها و ... در اكثر بيماري‌هاي كبد مؤثر بوده و فعاليت تبادلات مواد قندي كبد را افزايش مي‌دهد. دكتر كخ اين قدرت تأثير در عسل را مرهون ماده‌اي به نام (Glueatilic Factory) مي‌داند كه تأثيري ويژه بر كبد و دستگاه جريان خون و قلب دارد.[14]

3ـ عسل و بيماريهاي تنفسي:

*در بيماري سل: عسل تأثير مفيدي بر بيماري سل دارد و شايد اين حسن تأثير در نتيجه اين باشد كه عسل مقاومت بدن را در مقابل التهاب سلي افزايش مي‌دهد . خوراندن 100 تا 150 گرم عسل به بيمار مبتلا به سل‌ريوي، باعث مي‌شود كه وزن بيمار نسبت به ساير بيماراني كه عسل نخورده‌اند، افزايش يافته؛ از ميزان سرفه وي كاسته و شفافيت خون او زياد شود.
* سياه سرفه و التهاب حنجره و گلو از بيماري‌هايي هستند كه عسل در بهبودي آنها بسيار مؤثر است .
* التهاب ريه: مصرف عسل در التهاب ريه و برطرف كردن سرفه سودمند است و به همين دليل شركت داروئي Natterman آلمان، عسل را به تركيبات داروئي ضد سرفه خود اضافه كرده است. از جمله شربت Melrosum كه يكي از بهترين داروهاي ضد سرفه و التهاب قصب‌الريه به ويژه براي اطفال مي‌باشد.
* در بيماري‌هاي آسم و ذات‌الريه، عسل به صورت شربت به همراه كلروركلسيم و محلول ديمدرول مصرف مي‌شود.

4ـ عسل و درمان بيمار‌ي‌هاي چشم:‌

عسل را از قديم الايام در معالجه‌ي بيماري‌هاي چشم به كار مي‌برده‌اند و به نتايج مطلوبي نيز دست مي‌يافتند. امروزه تجارب و آزمايشات بي‌شمار تأثير و فايده‌ي عسل را در درمان بيماري‌هاي زير ثابت كرده است:
* التهاب پلك‌ها
* انواع التهابات قرنيه از قبيل التهاب سلي چشم، سيفيليس و تراخم.
* آلودگي و زخم قرنيه.
* انواع سوزش‌هاي چشم، ( با به كارگيري تركيبي از عسل با روغن ماهي) به همين دليل اكثر پزشكان توصيه مي‌كنند كه در تركيبات داروئي ضد التهابات چشمي عسل را نيز به دليل خاصيت ضد ميكروبي ،‌طراوت بخشي، مغذي و ترميم‌كنندگي بافت‌ها(Regeneration) به ويژه در قرنيه، ملحوظ دارند.
* جديدترين مطلبي كه درباره‌ي عسل و بيماريهاي چشم منتشر گرديده، كتابي است از دو محقق به نامهاي ماكسيمنكو و بالوتينا درباره معالجه نزديك‌بيني (Myopia) . در اين كتاب موفقيت عسل در جلوگيري از پيشرفت بيماري و بهبودي ديد چشم و افزايش قدرت بينايي طي تجارب فراواني اثبات گرديده است.

5 ـ عسل و درمان بيماري‌هاي زنان و زايمان:

* درمان استفراغهاي دوران بارداري. از نظر علمي ثابت گرديده كه اگر محلول ملكائين عسلي (عسل + نوكائين)را فقط 2ـ3 بار به صورت تزريق وريدي بكار برند،‌ اكثر حالات استفراغ دوره بارداري را از بين مي‌برد.
* تزوريق وريدي محلول تصفيه شده عسل(40%) شرايط زايمان كم‌درد و راحتي را براي زائو فراهم مي‌كند.
* در التهاب مهبل، عسل را به مدت 6 روز به جداره مهبل،‌گردن رحم و قسمت‌هاي خارجي دستگاه تناسلي مي‌مالند، البته قبل از ماليدن عسل موضع را بايد با آب اكسيژنه شستشو داد. نتايج مثبت پس از گذشت فقط يك روز با برطرف شدن خارش و سوزش آشكار مي‌شود و پس از 2 ـ 3 روز ميكروبهاي مهبل از بين مي‌روند.
به نظر مي‌رسد ماده (Inhibin) موجود در عسل است كه موجب از بين رفتن ميكروب‌ها مي‌گردد . از طرفي عسل باعث افزايش ترشح اسيد مهبل مي‌شود و اين خود در نابودي ميكروب‌ها بسيار كمك مي‌كند.
* خارش فرج: در معالجه خارش‌هايي كه ريشه‌ي نامشخصي دارند و معالجات معمولي درباره آن مؤثر نمي‌باشد، عسل داروئي است مؤثر كه ارزش تجربه را دارد.
* دكتر كابلون معتقد است كه تزريق محلول 33% عسل و 5/0 نوكائين در مثانه بهترين روش درماني براي معالجه التهاب حاد مثانه مي‌باشد.
* پس از انجام اعمال جراحي زنان به ويژه در قسمت فرج استفاده از عسل از هر نوع پماد ديگري مؤثرتر و در التيام سريع زخم‌ها مفيدتر است.

6ـ عسل و درمان بيماري‌هاي گوش، حلق و بيني :

* عسل و انواع سرماخوردگي: از قديم گفته شده كه سرماخوردگي‌ها( زكام،‌آنفلوونزا و گريپ) بدون معالجه در مدت هفت روز و با معالجه در يك هفته!! بهبود مي‌يابند (كنايه از اينكه دارو تأثير چنداني در بهبودي سريع اين بيماري‌ها ندارد). ولي گويا عسل اين قاعده را تغيير داده است؛ زيرا تجربه ثابت كرده در صورت مصرف عسل همراه با شير داغ و يا با عصاره ليمو و يا با چاي ، مدت بيماري به سه روز تقليل مي‌يابد.
* التهاب پنهان مجاري تنفسي: مانند التهاب پنهان بيني و حلق كه با معالجات معمولي بهبود نيافته باشند. در اين گونه موارد عسل را به صورت محلول رقيق شده در آب درآورده و استنشاق مي‌نمايند. اين عمل نتايج بسيار خوبي در پي خواهد داشت.
* التهاب مزمن سينوسها و التهاب چركي مزمن گوش مياني اگر با محلول عسل شستشو داده شوند،‌بهبود مي‌يابند؛ زيرا استفاده از محلولي كه 30% آن را عسل تشكيل دهد ،‌براي متوقف ساختن رشد انواع ميكروب‌ها كفايت مي‌كند.
* زكام حاد(Rhinitis) و التهاب حلق و نايژه‌ها را برطرف مي‌سازد.
* در التهاب خشك بيني و حلق، معالجه با عسل نتايج سودمند و اميدوار كننده‌اي دربرخواهد داشت.
* التهاب دهان (Aphthose) در برابر معالجه موضعي با عسل به مدت پنج روز، واكنش مساعد نشان مي‌دهد.

7ـ عسل و درمان‌بيماري‌هاي قلبي :

عسل باعث مي‌شود خون بيشتري به عضله قلب برسد و از طريق مواد قندي موجود در آن انرژي بيشتري به قلب مي‌دهد. همچنين باعث انبساط شريان‌هاي اكليلي قلب شده و در تنظيم ضربان نامنظم قلب نيز مؤثر مي‌باشد. مهمترين بيماري‌هاي قلبي كه عسل در درمان آنها مؤثر است عبارتند از :
* التهاب ديفتريايي قلب كه گاهي نيز توأم با نامنظم بودن ضربان مي‌باشد.
* پس از اعمال جراحي به عنوان تقويت‌كننده .
* خناق سينه و سوزش قلب.
* ناتواني توأم با پايين آمدن ضربان قلب چه همراه با سوزش سينه باشد و چه نباشد.

8ـ عسل و بيماري‌هاي كليه:

در مواردي كه فعاليت‌كليه دچار نارسائي گردد،‌از عسل به دليل دارا بودن مقدار اندكي پروئين و املاح معدني مي‌توان به عنوان رژيم غذايي استفاده كرد و به عنوان داروي مؤثر نيز نتيجه بخش خواهد بود. عده‌اي از پزشكان با استفاده از عسل در تركيبات گياهي مثل عصاره تره و يا روغن زيتون و يا عصاره ليمو،‌نتايج مثبتي در دفع سنگ مثانه به دست آورده‌اند.

9ـ عسل و دستگاه عصبي :

عسل در حالات زير مفيد خواهد بود:
* گرفتگي مويرگ‌هاي مغزي.
* در درمان داء‌الرقص (Chorea).
* به عنوان آرام بخش دستگاه عصبي.
* التهاب عصب سياتيك با استفاده از ملكاتين (Malcatin).
و در پايان ،‌عسل در درمان كم‌خوني مفيد بوده، گلبول‌هاي قرمز و هموگلوبين را افزايش مي‌دهد و خاصيت ضد خونريزي دارد و از اين بابت مي‌تواند نقص ويتامين k بدن را جبران كند.
در خاتمه‌ي بحث درباره اين داروي جادوئي، لازم به تذكر مي‌دانيم كه معالجه با عسل بايد زير نظر پزشك معالج انجام شود نه سرخود؛ زيرا ممكن است كه نتيجه‌ي مطلوب به دست نيايد.
با توجه به آنچه به صورت خلاصه گذشت به حيطه تأثير وسيع اين تركيب عجيب كه خداوند حشره كوچكي را مأمور تهيه آن فرموده، پي مي‌بريم . حشره‌اي كه شايد از نظر حجم كوچك باشد، ولي از نظر نظم و تلاش و كوشش و انجام وظايف بسيار آگاه و با مهارت و بزرگ است.
بحث درباره‌ي عسل در اين مختصر نمي‌گنجد و شايد اسرار بسياري وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده زيرا:« و ما أوتيتم من العلم الا قليلاً»[15]

بررسي:

1ـ در اينكه عسل خواص غذايي و درماني فراوان دارد،‌جاي ترديد نيست؛ همان‌گونه كه اشاره صريح قرآن به « شفا» بودن عسل «فيه شفاء للناس» يك مطلب علمي است.
2ـ‌با توجه به اينكه قبلاً در فرهنگ پزشكي، بشر تا حدودي پي به اين مطلب برده بود و امثال « بقراط» از روش شفابخشي عسل استفاده مي‌كردند و حتي در تورات نيز از عسل به نيكي ياد شده است .
پس نمي‌توان گفت كه اين مطلب اعجاز علمي قرآن كريم است. فقط مي‌توانيم بگوييم كه اين آيه قرآن « فيه شفاء‌للناس» ارشادي است؛ يعني تأييد مطلبي است كه پزشكان و كتب مقدس قبل از اسلام متذكر آن شده بودند.
پس اين مطلب عليرغم اصرار بسياري از صاحب‌نظران و پزشكان محترم، يك اعجاز علمي قرآن نيست. بلكه يك مطلب علمي است كه قرآن كريم بر آن مهر تأييد زده است.
3ـ با توجه به انواع مختلف زنبورهاي عسل و مناطق متفاوت كه داراي گياهان مختلفي است،‌در نتيجه عسل‌هايي با رنگ‌ها و خواص مشترك يا متفاوتي به دست مي‌آيد . از اين رو ممكن است برخي از اين آثار در مورد همه‌ي عسل‌ها صادق نباشد، بلكه اين مطالب در مورد، عسل في الجمله صحيح است.

2ـ روزه :‌

روزه (صوم) عبارت است از غذا نخوردن از صبحگاهان تا اول شب ( با نيت و شرايط ويژه كه در كتابهاي فقهي ديني موجود است) كه اين عمل تأثيرات روحي و جسمي فراواني بر انسان مي‌گذارد و مورد توجه قرآن كريم قرار گرفته است.
در مرحله اول روزه‌داران را وعده‌ي بخشش و اجر عظيم مي‌دهد:
« و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات اعدالله لهم مغفرة و اجرا عظيما»[16]
«و مردان روزه‌دار و زنان روزه‌دار ، مردان پاك‌دامن و زنان پاك‌دامن و مرداني كه بسيار به ياد خدا هستند و زناني كه بسيار ياد خدا مي‌كنند، خداوند براي همه‌ي آنان مغفرت و پاداش عظيمي فراهم ساخته است.»‌
برخي مفسران گفته‌اند كه آيات فوق پس از سؤال « اسماء بنت عميس» همسر جعفر بن ابي طالب نازل شده است. او هنگامي كه با همسرش از حبشه برگشت به ديدن همسران پيامبر (ص) آمد و از آنان پرسيد كه آيا چيزي از قرآن درباره‌ي زنان نازل شده است؟ آنها گفتند:‌نه و اسماء خدمت پيامبر (ص) رسيد و عرض كرد: جنس زن گرفتار خسران و زيان است و پيامبر (ص) فرمود: چرا؟ ‌او گفت :‌چون در اسلام و قرآن فضيلتي درباره‌ي آنها همانند مردان نيامده است و اينجا بود كه آيات فوق نازل شد.[17]
در مرحله‌ي دوم روزه را بر مسلمانان واجب مي‌كند:‌
«يا ايها‌الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون اياما معدودات فمن كان منكم مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر و علي الذين يطيقونه فدية طعام مسكين فمن تطوع خيرا فهو خير له و ان تصوموا خيرلكم ان كنتم تعلمون شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فليصمه و من كان مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر يريد الله بكم اليسر و لايريد بكم العسر...»[18]
« اي افرادي كه ايمان آورده‌ايد روزه بر شما نوشته شده همان‌گونه كه بر كساني كه قبل از شما بودند، نوشته شد تا پرهيزكار شويد. چند روز معدودي را بايد روزه بداريد و هر كس از شما بيمار و يا مسافر باشد، تعدادي از روزهاي ديگر را روزه بدارد و بر كساني كه روزه براي آنها طاقت‌فرساست، همچون بيماران مزمن و پيرمردان و پيرزنان لازم است و روزه داشتن براي شما بهتر است اگر بدانيد. (روزه در چند روز معدود ماه رمضان است) ماهي كه قرآن براي راهنمايي مردم و نشانه‌هاي هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده است. پس آن كس از شما كه در ماه رمضان در حضر باشد ( در سفر نباشد) روزه بدارد و آن كس كه بيمار يا در سفر است، روزهاي ديگري را به جاي آن ‌روزه بگيرد . خداوند راحتي شما را مي‌خواهد نه زحمت شما را . »

نكات تفسيري:

قرآن كريم در اين آيات به چند نكته اساسي توجه مي‌دهد:‌
1ـ روزه بر اقوام قبل از ما (مسلمانان نيز واجب بوده است و يك دستور بدون سابقه‌اي نيست.
2ـ هدف قانونگذار از روزه، تقوا (حفظ جسم و روح از ضرر) است.
3ـ مدت و زمان روزه (ماه رمضان ) مشخص شده است.
4ـ كساني كه عذري دارند (مثل بيماران ـ مسافران ....) بايد قضاي روزه را بعداً بجا آورند.
5ـ كساني كه طاقت روزه ندارند، روزه بر آنان واجب نيست و بجاي آن مقداري از مال خويش را در راه خدا بدهند.
6ـ روزه براي انسانها بهتر است اگر به اسرار آن آگاهي يابند. «خير» بودن روزه مطلب مهمي است كه قرآن كريم بدان اشاره مي‌كند و بسياري از اسرار و حكمت‌هاي روزه در همين نكته نهفته است.
7ـ‌خداوند قصد به زحمت‌انداختن انسانها را ندارد، بلكه مي‌خواهد كه انسان راحت باشد . پس در اسرار اين احكام راحتي انسان نهفته است.
در مرحله سوم: روزه به عنوان كفاره‌ي برخي گناهان و اعمال قرار گرفته و واجب مي‌شود مثل وجوب ده روز روزه براي كسي كه در ايام حج قرباني نيابد[19]و در ديه قتل خطايي دو ماه روزه قرار داده شده است[20] و نيز در كفاره‌ي قسم نيز دو ماه روزه قرار داده شده است.[21] همانگونه در كفاره ظهار نيز دو ماه روزه قرار داده شده است . [22]
شايد قرار دادن اين روزه‌ها براي سختي و زحمت آن باشد و شايد هم براي توجه بيشتر انسان به روزه و نوعي توفيق يافتن براي اين عمل عبادي و بهداشتي باشد.

تاريخچه:‌

روزه در اديان قبل از اسلام سابقه‌اي طولاني دارد و با شرايط ويژه‌اي و با انواع خاصي (مثل روزه سكوت) وجود داشته است. قرآن كريم به اين سابقه در دو مورد اشاره مي‌كند. نخست در هنگام تشريع روزه مي‌فرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم»[23]
« اي افرادي كه ايمان آورده‌ايد روزه بر شما نوشته شده همان‌گونه كه براي كساني كه قبل از شما بودند، نوشته شد.»
و در آيه ديگري به روزه حضرت مريم(س) اشاره مي‌كند:
« فاماترين من البشر احدا فقولي اني نذرت للرحمن صوما فلن اكلم اليوم انسياً»[24]
«و هر گاه كسي از انسانها را ديدي، با اشاره بگو: من براي خداوند رحمان روزه‌اي نذر كرده‌ام.»
تذكر: روزه حضرت مريم«سكوت» بوده است و از لحن آيه برمي‌آيد كه روزه سكوت براي قوم او شناخته شده بوده است، اما اين نوع از روزه در اسلام مشروع نيست.[25]
كتاب مقدس نيز پيروان يهوديت و مسيحيت را به روزه‌داري فرا مي‌خواند و مي‌گويد:
چهل روز روزه داشتن موسي(ع) و ايليا(ع) و عيسي مسيح(ع) به طور معجزه و خارق عادت بوده است.[26]
قوم يهود غالباً در موقعي كه فرصت يافته، مي‌خواستند اظهار عجز و تواضع در حضور خدا نمايند روزه مي‌داشتند تا گناهان خود را اعتراف نموده و به واسطه روزه توبه، رضاي حضرت اقدس الهي را تحصيل نمايند.[27]
مخصوصاً در مواقع مصيبت عام روزه غير موسوم قرار مي‌دادند و در اين صورت اطفال شيرخواره [را از شير ] و گاهي حيوانات را نيز از چرا منع مي‌كردند.[28]
شروع روزه و امتناع از خوراك از غروب آفتاب بود كه آن شب و فردا را تا غروب بدون خوراك بسر مي‌بردند.
حضرت مسيح(ع) نيز فرمود كه شاگردانش بعد از فوت او روزه خواهند داشت.[29] حواريان آن حضرت نيز در موقع لزوم (روزه را ) منظور و معمول مي‌داشتند. لكن امري بر حتميت و وجوب آن نفرمودند.[30]

احكام:

در اسلام، احكام متعددي درباره روزه و شرايط و پيامدهاي آن وضع شده است كه در اينجا به برخي از مهمترين آنها اشاره مي‌كنيم:‌
1ـ روزه بر هر شخص مسلمان مكلف در ماه رمضان واجب است.
2ـ اگر كسي عمداً روزه‌ي خود را ترك كند، علاوه بر قضاي روزه، كفاره هم بر او واجب مي‌شود؛ يعني يا بايد يك برده را در راه خدا آزاد كند و يا شصت روز روزه بگيرد و يا شصت فقير را غذا دهد.
3ـ در روزهاي خاص روزه‌هاي مستحبي وجود دارد. مثل ماه شعبان و رجب، برخي عيدها مثل عيدغدير و ...[31]

حكمت‌ها و اسرار علمي :

در مورد اسرار علمي و تأثير روزه در پيشگيري و درمان برخي بيماريها، بسياري از پزشكان و صاحب‌نظران، اظهار نظر كرده و كتاب‌ها در اين زمنيه نوشته‌اند. در روايات اهل بيت(ع)‌نيز اشاراتي بدانها شده است.[32] ما در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:
1ـ روزه در روايات : در احاديث پيامبر(ص)‌و اهل بيت (ع) بر آثار روزه به‌ ويژه آثار معنوي آن تأكيد شده است، اما ما در اينجا به يك روايت اكتفا مي‌كنيم:
عن النبي(ص): « صوموا تصحوا»[33] « روزه بگيريد تا سالم باشيد».
2ـ روزه موجب تقويت اراده و قواي روحي انسان مي‌شود. در اين رابطه برخي از پزشكان مي‌نويسند:
« از طرفي ديگر روزه مي‌تواند تأثيرات نيكويي بر روح انسان نيز داشته باشد كه به صورت رقت احساس و عواطف، خيرخواهي، دوري از جدل و درگيري و دشمني با ديگران ظاهر مي‌شود. روزه‌دار احساس مي‌كند روحي متعالي و فكري بلند دارد.»[34]
اما درباره رابطه روزه با وظايف جنسي،‌مي‌توان گفت روزه باعث تقويت اراده روحي انسان مي‌گردد و او را قادر مي‌سازد تا با نفس خود به مجاهده برخاسته و از اعمالي كه منجر به ارتكاب گناه مي‌شود(مثل نگاه حرام و فكر كردن درباره رذايل و معاصي كه منجر به افزايش ترشحات هورمون‌هاي جنسي مي‌گردد) خودداري نمايد. لذا روزه روش موفقي براي اجتناب از ارتكاب گناه بوده و هست و پيامبر اكرم جواناني را كه از ازدواج سرباز مي‌زدند مورد خطاب قرار داده و مي‌فرمود:
« يا معشر الشباب، من استطاع منكم الباءة ،‌فليتزوج،‌و من لم يستطع فعليه بالصيام فانه له و جاء‌.[35]»
« شكي نيست كه انحراف جوانان در مسائل جنسي به عدم تهذيب عواطف و كنترل غرايز جنسي آنها برمي‌گردد و همين عامل نقش به سزايي را در ناتواني آنها در روياروئي با مسائل ملي ايفا مي‌كند؛ زيرا اين روياروئي نيازمند داشتن ايمان قوي و تحمل مشكلات و از خود گذشتگي است.»[36]
3ـ تأثير مثبت روزه بر بيماري‌ها : برخي از پزشكان نوشته‌اند:‌خلاصه اينكه امروزه تأثير مثبت روزه بر بسياري از بيماري‌ها به اثبات رسيده است. مهمترين اين بيماري‌ها عبارتند از :
* امراض دستگاه گوارش از قبيل التهاب حاد معده.
* چاقي
* تصلب شرايين، بالا رفتن فشار خون و خناق سينه.
* آسم.
* اختلالات رواني و اخلاقي.[37]

4ـ تأثير روزه در پيشگيري از بيماريها: برخي از پزشكان مي‌نويسند:

« روزه برنامه‌اي است براي نظام بخشيدن به ابعاد مختلف زندگي به صورت ادواري كه در آن انسان‌هاي مؤمن خود را ملزم مي‌دانند سالي يك ماه به آن عمل كنند و اين كار تأثير عميقي بر روح و جسم آنها بر جاي مي‌گذارد .
روزه يك تدبير وقائي و يك روش درماني براي بسياري از حالات مرضي است و شايد دستگاه گوارش بيش از ساير اندام‌هاي ديگر از آن بهره‌مند شود. به همين لحاظ بحث را به اختصار درباره غريزه هضم نزد انسان آغاز مي‌كنيم:
دستگاه گوارش را دهان،‌غدد بزاقي ،‌معده و غدد مترشحه آن،‌كبد و لوزالمعده و ترشحات هضمي و صفراوي آنها و امعاء و ترشحات آنها تشكيل مي‌دهد . تمام اين اعضا مشتركا فعاليت مي‌كنند تا غذا هضم شده و آماده جذب گردد . غذاي جذب شده توسط خون به كبد حمل مي‌گردد تا در آنجا تصفيه شده و به طور دقيق و به حسب نياز بدن توزيع و مازاد آن ذخيره گردد . عمل هضم در اينجا پايان نمي‌پذيرد ،‌بلكه مواد غذايي به وسيله‌ي شريان‌ها به تمام اندام‌ها و سلول‌هاي بدن حمل مي‌گردد تا هر يك غذاي مورد نياز خود را از قبيل اسيد‌هاي آمينه، چربي و ساير مواد از آن بردارند و به مصرف ترميم،‌تكاثر و رشد برسانند. ضمناً مواد اضافي و زايد موجود در سلولها نيز همزمان تحويل خون مي‌گردد تا آنها را از طريق كليه‌ها، ريه‌ها و روده بزرگ دفع نمايد. در كليه اين مراحل، قلب، دستگاه گردش خون،‌مغز و اعصاب نيز مشاركت دارند.
مي‌بينيم كه عمل غذا خوردن با بلعيدن لقمه پايان نمي‌پذيرد، بلكه اين اولين مرحله كار است . با بلعيدن لقمه ،‌تمام دستگاههاي بدن وارد فعاليت‌ مي‌شوند تا عمل هضم و جذب به نحو مطلوب انجام پذيرد. هر چند اكثر افراد در انجام فعاليت‌هاي روزانه خود چه بدني باشد و چه روحي و فكري كوتاهي مي ‌كنند،‌تعداد كمي نيز با فرو دادن بي‌حساب مواد غذايي در مشغول كردن معده خود قصور مي‌ورزند . لذا دستگاه گوارش را مي‌توان پركارترين دستگاه بدن ناميد و همانطور كه استراحت براي اعضاي مختلف بدن لازم و ضروري است،‌براي دستگاه گوارش نيز امري حياتي و واجب است و چه بهتر اين استراحت از طريق پيروي از يك برنامه ثابت غذايي و در طول يك ماه باشد تا به فوايد و دست‌آوردهاي غير قابل انكار و بسياري نايل شويم از جمله:
* خلاصي بدن از چربي‌هاي متراكمي كه در صورت افزايش تبديل به بيماري چاقي مي‌شود. گرسنگي بهترين روش درمان بيماري چاقي و آب كردن چربيهاي اضافي بدن است. از طرفي انسان را از عوارض زيان‌آور جنبي داروهايي كه اشتها را كم مي‌كنند ، مصون مي‌دارد.
* دفع فضولات و سموم متراكم در بدن
* فرصت دادن به سلول‌ها و غدد بدن براي تجديد قوا و انجام وظايف خود به نحو مطلوب و كامل .
* استراحت نسبي كليه‌ها و دستگاه ادرار.
* كاهش رسوبات چربي در شريان‌ها و پيش‌گيري از تصلب شرايين .
* گرسنگي باعث مي‌شود كه پس از پايان‌ روزه بدن از خود واكنش نشان دهد.اين واكنش به صورت ميل به غذا و نشاط و فعاليت و تحرك است. در حالي كه قبلاً خوردن غذا به صورت يك عادت خسته كننده درآمده بود.
اگر آداب روزه را همان‌طور كه شارع مقدس تكليف فرموده و رسول خدا(ص)‌براي ما سنت قرار داده، بجا آورده شود،‌مي‌تواند بهترين روش درماني با گرسنگي باشد . روشي كه اروپائيان در اين اواخر به اهميت آن پي برده‌اند.
در همين رابطه يك پزشك اتريشي به نام بارسيلوس مي‌گويد: « ممكن است فايده گرسنگي در معالجه، برتر از كاربرد دارو باشد.» پزشك ديگري به نام دكتر هلبا (Helba) بيماران خود را چند روز از غذا خوردن منع مي‌كرد و سپس براي آنها غذاهاي سبك تجويز مي‌نمود.
علت كارآيي روزه در معالجه را مي‌توان به دليل روي آوردن بدن به مصرف مواد غذايي ذخيره شده در خود دانست . در صورت كاهش ورود مواد غذايي از خارج به بدن،‌رژيم غذايي شديدي در بدن حكم‌فرما خواهد شد. سپس بدن براي زنده‌ماندن خودخوري را آغاز خواهد كرد و اين كار را به ترتيب با مصرف ذخاير قندي ،‌چربي‌ها، بافت‌هاي پروتئيني از كار افتاده و ... شروع خواهد كرد.
ملاحظه مي‌كنيم كه درمان با روزه، بر از بين بردن بافت‌هاي مريض و از كار افتاده تكيه دارد كه بعد از روزه مجدداً ترميم خواهد شد. شايد به همين دليل باشد كه عده‌اي و از جمله دكتر « باشوتين» معتقد باشند كه روزه مي‌تواند جواني را به انسان بازگرداند.[38]
تذكر: براي اينكه از روزه بهره كامل بگيريم، لازم است آداب آن را به طور صحيح بجا آوريم از جمله تأخير در خوردن افطار و تعجيل در خوردن سحري و عدم اسراف در خوردن غذا هم از نظر كميت و هم از لحاظ كيفيت. [39]
در مورد روزه و حكمت‌ها و اسرار علمي آن دكتر السيد الجميلي [40] و دكتر عدنان الشريف [41] و محمد سامي محمد علي [42] و دكتر جمال‌الدين حسين مهران[43] و سيد جواد افتخاريان[44] نيز مطالب مشابهي گفته‌اند.

بررسي :

در اينجا تذكر چند مطلب لازم است:
1ـ لزوم روزه‌داري براي انسان يك هديه الهي است كه از طرف انبيا‌ء: به بشر ابلاغ شده است.
آثار مفيد روحي و بهداشتي روزه و اسرار آن كاملاً روشن است و اين يك مطلب علمي است كه در اديان الهي وجود دارد. (هر چند كه مقدار و شرايط روزه‌ممكن است در اديان ديگر متفاوت بوده و يا در غير اسلام در طول اعصار دگرگون يا تحريف شده باشد.) با توجه به اينكه در عصار گذشته مردم اسرار علمي روزه را نمي‌دانستند و آن را اجباراً انجام مي‌دادند و بشريت در عصر حاضر به فوايد پزشكي روزه پي برده است، ممكن است بگوييم كه حكم روزه‌داري يكي از معجزات علمي اديان الهي است، البته اين احتمال هم هست كه گفته شود اصل پرهيز از غذا در بيماريها، از ديرزمان مورد توجه پزشكان بوده است و روزه‌نوعي تأييد اين دستور پزشكي است، اما مي‌توان به اين احتمال پاسخ داد كه روزه در اديان الهي، مخصوص انسان‌هاي سالم است، اما پرهيز پزشكي ويژه انسان‌هاي بيمار است.
2ـ روزه را نمي‌توان يك معجزه علمي انحصاري قرآن محسوب كرد؛ چرا كه همان‌گونه كه گذشت و خود قرآن نيز بدان تصريح دارد، روزه در اديان قبل از اسلام سابقه داشته است و يك حكم تأسيسي اسلام نيست.
3ـ روزه در اصل يك عبادت است كه براي نزديكي انسان به خدا و تعالي روحي و معنوي او قرار داده شده است پس اگر چه روزه فوايد بهداشتي و درماني دارد، ولي نبايد آن را در حد يك دستور رژيم غذايي پايين آورد و از فوايد عظيم معنوي آن غافل و محروم شويم.
4ـ اسرار پزشكي كه در مورد روزه گفته شد جزئي از فلسفه و حكمت حكم وجوب روزه است و اين مطلب ثابت نمي‌كند كه علت تامه و منحصر صدور اين حكم همين فوايد پزشكي است، بلكه ممكن است مصالح و مفاسد ديگري نيز مورد نظر شارع بوده است.
5ـ تأثير روزه در برخي از بيماري‌ها كه نام برده شد (مثل امراض دستگاه گوارش) ممكن است در برخي موارد و با نظر پزشك معالج قابل اجرا و مفيد باشد و چه بسا كه طبق تشخيص پزشكان روزه براي برخي از اين افراد مضر باشد كه در آن صورت روزه حرام است . پس اين آثار في الجمله ( در برخي موارد ) صحيح است.

3ـ نماز :

قرآن كريم در آيات متعددي به مسلمانان دستور مي‌دهد كه هر روز نماز برپا دارند و مسلمانان در صبح ، ظهر، عصر، مغرب و عشاء نمازهاي واجب را به جا مي‌آورند كه هفده ركعت است و نيز نمازهاي مستحب فراوان در شريعت اسلام آمده و توصيه شده است.[45]
نماز علاوه بر آنكه ياد خداست و ارتباط عبدبا معبود را برقرار مي‌كند شامل حركاتي مثل ايستادن، خم‌شدن(ركوع) و به خاك افتادن (سجده) مي‌شود.
يكي از نويسندگان از اين حركات نماز استفاده مي‌كند و نوعي اعجاز علمي براي نماز يادآور مي‌شوند؛ چرا كه اين حركات باعث جلوگيري از بيماري‌هايي در انسان مي‌شود و در حقيقت در حكم ورزش صبحگاهي ،‌شامگاهي و نيمه‌روز است. در اين مورد مي‌گويد: حركات اجباري كه در نمازهاي شبانه روز هست، 119 عدد است و آن حركات از بيماريهايي نظير « دوالي الساقين» از طريق حركت سريعتر خون و تقويت ديواره‌هاي ضعيف ساق‌هاي پا جلوگيري مي‌كند و اين مطلب را از طريق رسم‌ شكل‌ها و عكس‌هاي متعدد اثبات مي‌كند[46] و آن را «معجزة في الوقاية‌من مرض دوالي الساقين»[47] مي‌نامد .
برخي نويسندگان مثل محمد سامي محمد علي نيز در مورد آثار تمريني و ورزش نماز سخن گفته‌اند و تحريك عضلات بدن،‌نشاط قلب و گردش خون، تقويت عضلات رگ‌ها و تقويت مغز را از آثار آن شمرده‌اند.[48]
دكتر دياب و دكتر قرقوز با ذكر آيه 2 سوره مؤمنون «الذين هم في صلاتهم خاشعون» خشوع را وسيله‌اي براي رشد قدرت تمركز حواس در انسان معرفي مي‌كند كه مي‌توان از آن در تمام مراحل زندگي بهره برد.[49]
همچنين برخي نويسندگان مثل العميد الصيدلي عمر محمود عبدالله [50] و سعيد ناصر الدهان[51] مشابه همين مطالب را گفته‌اند.

بررسي:

در اينجا تذكر چند نكته مفيد است:
1ـ‌به نظر مي‌رسد كه قرآن كريم با اهداف معنوي دستور به انجام نماز مي‌دهد و لذا مي‌فرمايد:
«اقم الصلوة لذكري»[52] « نماز را به خاطر ياد من به پا دار» و آن را مانع فحشاء و منكرات معرفي مي‌كند.[53] پس هدف اصلي اين عبادات همان امور معنوي و ديني است .
البته ممكن است نماز آثار جسماني براي انسان داشته باشد و فوايدي در سلامت جسمي داشته باشد؛ ولي اين مطلب در آيات قرآن تصريح نشده و از حكمت‌ها و اهداف نماز شمرده نشده است. پس تحدي قرآن با آن صورت نمي‌گيرد.
و بر فرض اثبات اين تأثيرات جسماني،‌اين مطلب اعجاز علمي قرآن نيست؛ چرا كه اعجاز علمي وقتي است كه مطلبي در قرآن آمده و اسرار علمي داشته كه مقصود شارع بوده است ولي مردم عصر نزول از آن اطلاع نداشته باشند.
2ـ در مورد خشوع در نماز كه يك حالت خوب مؤمنان است بايد گفت كه خشوع مقدمه نماز است و آن حالت خضوع و تذللي است كه در اعضاء ظاهري انسان آشكار شود (به ويژه در چشم يعني حالت نگاه و سخن‌گفتن )[54] كه انسان در مقابل خدا خود را موجودي بي‌نهايت كوچك در مقابل بي‌نهايت بزرگ مي‌بيند و لذا خاشع مي‌شود.
اما اين مطلب ربطي به تمركز حواس ندارد، البته لازمه خشوع و حضور قلب در نماز همان تمركز حواس هم هست؛ ولي اين مطلب مقصود نماز نيست بلكه همانطور كه گذشت اهدافي كه قرآن براي نماز بيان كرده‌است، اهداف معنوي و ديني است. بلي ممكن است در كنار آن فوايد ديگري مثل نظم ، تمركز حواس، سلامت جسمي، بهداشت جسم و لباس و .... به دنبال نماز حاصل شود.

پي‌نوشتها:

[1] نحل/ 68 ـ 69.
[2] ر.ك :‌تفسير نمونه،‌ج 11، ص 259.
[3] محمد (ص)/15.
[4] طب در قرآن،‌ص 203.
[5] سفر خروج ،‌باب 3،‌آيه 17.
[6] ر.ك: قاموس كتاب مقدس ،‌مستر هاكس، ص 612.
[7] ر.ك: طب در قرآن،‌ص 196 ـ197 و نيز نعمت صدقي، معجزة القرآن ،‌ص 83 ـ 87 كه خواص عسل را با ذكر آيات آن بررسي مي‌كند. همچنين دكتر صادق عبدالرضا علي،القرآن و الطب الحديث،‌ص 100 به بعد ايشان پس از ذكر آيه 68 سوره نحل مواد تشكيل دهنده و انواع عسل (السنط ـ الزعرور ـ البرتقال ـ الخطة السوداء ـ الزيزفون) را مورد بررسي قرار مي‌دهد. همچنين استاد آية الله معرفت،‌التمهيد في علوم القرآن ، ج 6، ص 175 ـ 178 كه خواص عسل و مواد آن را ذكر مي‌كنند و نكاتي علمي در اين مورد بيان مي دارند و آن را حاوي بيش از 70 ماده مي‌دانند و از دكتر نزار الدقر، در كتاب مع‌الطب في‌القرآن الكريم،‌ص 182 ـ 191 مطالبي را مي‌آورند.
[8] ر.ك: طب در قرآن ، ص 197 و نيز دكتر السيد الجميلي در (الاعجاز الطبي في القرآن، ص 197 به بعد) و نيز دكتر عبدالحميد محمد عبدالعزيز در (الاعجاز الطبي في القرآن الكريم،‌ ص 70 به بعد) مطالب مشابهي دارند.
[9]دكتر السيد الجميلي ،‌همان،‌در اين مورد مطالب مشابهي دارند اما آن را مخصوص عسل سفيد مي‌كنند.
[10] ر.ك:‌طب در قرآن، ص 200.
[11] ر.ك: طب در قرآن ،‌ص 201 ،‌دكتر السيد الجميلي نيز در كتاب الاعجاز الطبي في القرآن، ص 146 به عسل و تأثيرات ضد سرطاني آن اشاره مي‌كند. ولي آن را مخصوص عسل سفيد مي‌داند.
[12] طب در قرآن،‌ص 203 و 204.
[13] در مورد كاربردهاي وسيع درماني عسل نيز مراجعه كنيد به : دكتر عدنان الشريف، من علم الطب القرآني،‌ص 219 به بعد.
[14] ر.ك:‌طب در قرآن،‌ص 205 و 206 و العميد الصيدلي عمر محمود عبدالله، الطب الوقائي في الاسلام،‌ص 172 ـ‌176.
[15] « آنچه از علم به شما دادند بسيار اندك است» (اسراء/85).
تذكر:‌در مورد عسل روايات متعددي از طريق اهل بيت: وارد شده است (ر.ك:بحار الانوار،‌ج 66،‌ص 292 به بعد و ج 62،‌ص 324 به بعد) و برخي از پزشكان و صاحب‌نظران ديگر نيز مطالب جالبي آورده‌اند . (ر.ك: اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5،‌ص 129 به بعد ـ اسرار خوراكي‌ها ،‌ص 272 به بعد و اسلام پزشك بي‌دارو، ص 114 به بعد.) و مكررا از آن به عنوان اعجاز علمي قرآن ياد كرده‌اند.
طب در قرآن،‌ص 195 ـ‌210 .
و نيز ر.ك: دكتر عبدالعزيز اسماعيل پاشا، اسلام و طب جديد،‌ص 166 ـ 168 ترجمه سيد غلامرضا سعيدي.
[16] احزاب /35.
[17] تفسير نمونه،‌ج 17،‌ص 307.
[18] بقره /183 ـ 185.
[19] بقره /196.
[20] نساء/92.
[21] مائده /89.
[22] مجادله/3.
[23] بقره /183.
[24] مريم/36.
[25] ر.ك: تفسير نمونه،‌ج 13،‌ص 45.
[26] سفر تثنيه، 9/9 ـ اول پادشاهان 19/8.
[27] سفر داوران، 20/26 و 1 سموئيل 7/6 سموئيل 12/16 و نحميا9/1 و ارميا 36/9 .
[28] يوئيل،‌2/16 و دانيا، 10/2 و 3.
[29] لوفا،‌5/34 و 35.
[30] انجيل متي، 6/16 ـ 18 و رساله روميا 14/1 ـ 3.
[31] ر.ك: تحريرالوسيله ،‌مبحث الصوم.
[32] ر.ك: سيد حسين موسوي راد، روزه، درمان بيماري‌هاي روح و جسم، قم،‌دفتر انتشارات اسلامي،‌1366 ش.
[33] بحارالانوار، ج 96،‌ص 255.
[34] ر.ك: طب در قرآن، ص 213.
[35] اي گروه جوانان،‌هر كس از شما قادر به تهيه خانه‌اي باشد، ازدواج كند و كسي كه توانايي آن را نداشته باشد روزه بگيرد كه روزه براي او سپري است در مقابل معاصي.
[36] ر.ك: طب در قرآن،‌ص 214.
[37] ر.ك: طب در قرآن ،‌ص 214.
[38] ر.ك: طب در قرآن، ص 211 ـ 213.
[39] همان،‌ص 216.
[40] ر.ك:‌الاعجاز الطبي في القرآن، ص 213 ـ 215.
[41] دكتر عدنان الشريف، من علم الطب القرآني،‌ص 259 ـ 274.
[42] ر.ك: الاعجاز العلمي في القرآن الكريم، ص 187 ـ 189.
[43] ر.ك : دكتر جمال‌الدين حسين مهران،‌آيات من الاعجاز العلمي في القرآن الكريم،‌ص 34 ـ 36.
[44] ر.ك:سيد جواد افتخاريان،‌قرآن و علم روز، ص 46 ـ 50.
[45] ر.ك: تحرير الوسيله، ج 1، كتاب الصلوة‌و نيز رساله‌هاي عمليه مراجع تقليد.
[46] ر.ك : محمد السيد ارناووط،‌الاعجاز العلمي في القرآن، ص 92 ـ 97.
[47] به نظر مي‌رسد مقصود ايشان همان«واريس» پا باشد. كه رگ‌ها از ساق پشت پا بيرون مي‌زند.
[48] ر.ك: محمد سامي محمد علي،‌الاعجاز العلمي في القرآن، ص 186.
[49] ر.ك: طب در قرآن، ص 66 ـ 67.
[50] العميد الصيدلي عمر محمود عبدالله، الطب الوقائي في الاسلامي، ص 239.
[51] سعيدناصر الدهان ،‌القرآن و العلوم ،‌ص 149 ـ‌153.
[52] طه/14.
[53] عنكبوت /45.
[54] ر.ك: سيد علي اكبر قرشي،‌قاموس قرآن،‌ماده خشع.

 
شنبه 1 مهر 1391  12:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آيا انسان مي‌تواند موجود زنده‌اي بوجود آورد؟

آيا انسان مي‌تواند موجود زنده‌اي بوجود آورد؟

دكتر محمد علي رضائي اصفهاني

يكي از مسايلي كه در عصر حاضر، پس از پيشرفتهاي عظيم علوم‌تجربي، براي بشر مطرح شده است خلقت موجود زنده است. (انسان يا غير انسان) برخي متخصصان علوم پزشكي و زيست‌شناسي معتقدند بشريت در دهه‌هاي اخير در اين راه گام‌هايي برداشته و مقدماتي را طي كرده است.
برخي از صاحب‌نظران و مفسران قرآن اين مطلب را مورد توجه قرار داده و با ذكر برخي آيات قرآن در مورد امكان پذير بودن يا غير ممكن بودن آن اظهار نظر كرده‌اند.
الف : در مورد امكان ناپذيري اين امر به آيه زير استناد شده است:
« يا ايها‌الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون‌الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعواله»[1]
« اي مردم مثلي زده شده است گوش به آن فرا دهيد، كساني را كه غير از خدا مي‌خوانيد هرگز نمي‌توانند مگسي بيافرينند هر چند براي اين كار دست به دست هم بدهند»
البته در بسياري از آيات قرآن كريم سخن از ايجاد حيات و آفرينش زندگي توسط خداوند كريم شده است (انعام/95 ـ بقره/28 ـ يونس/56 ـ مؤمنون /80 ـ توبه /116ـ دخان/8 ـ بقره/258ـ ق /43ـروم/40ـ نحل /65) ولي آيه‌اي كه به طور صريح دلالت بر حصر آفرينش به خدا كند نيافتيم و نيز كسي را كه به اين آيات در اين مورد استدلال كرده باشد نيافتيم.
ب : در مورد امكان پذير بودن آن به آيه زير استناد شده است:
« سخرلكم ما في‌السموات و مافي‌الارض جميعا ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون»[2]
« و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است به سود شما رام كرد؛ همه از اوست قطعا در اين [امر] براي مردمي كه مي‌انديشند نشانه‌هايي است.»

نكات تفسيري و اسرار علمي:

1ـ استاد مكارم شيرازي با ذكر آيه 73 سوره حج معماي حيات را به عنوان يك مسأله مبهم بشري مطرح كرده كه در طول تاريخ بشر همچنان در پرده‌اي از ابهام باقي مانده است و مي‌گويد :
« جالب اينكه ناتواني بشر امروز در برابر آفرينش يك مگس به همان اندازه كه در چهارده قرن قبل بود. البته جمعي از دانشمندان اظهار اميدواري مي‌كنند كه ما تدريجا اين فرمول و آن شرايط را كشف مي‌كنيم و شايد سرانجام بتوانيم سلولهاي زنده را از تركيب مواد بي‌جان بسازيم.»
سپس در اين اميدواري دانشمندان تشكيك مي‌كند و سخن برخي دانشمندان را در اين مورد نقل مي‌كند كه :
« پروفسور هانز» مي‌گويد : « تا هزار سال ديگر انسان به راز حيات پي خواهد برد ولي اين امر دليل بر اين نيست كه خواهد توانست مگس يا حشره ديگر و يا حتي سلول زنده‌اي بسازد.»[3]
ايشان ساختمان وجودي مگس را به دلايل مختلف پيچيده‌تر از سفينه‌هاي فضائي مي‌داند ( مثلاً مگس رشد دارد و آنها ندارند). سپس مي‌نويسد:
« بر فرض كه انسان قادر شود شرايط آغاز حيات و فرمول آن را كشف كند و سلول زنده بسازد ولي نبايد فراموش كرد كه :
اولاً اين كار جز از طريق تقليد از جهان آفرينش و تركيب مواد آن باهم شبيه صنايع مونتاژ‌سازي چيز [ديگري] نخواهد بود.
ثانيا بر فرض، ساختن يك سلول زنده حل شود مسأله موجودات پيچيده پر سلولي مطرح است مانند ساختمان يك مگس يا ملخ يا انسان. چه كسي مي‌تواند اميدوار باشد كه چنين اموري از طريق صنعتي امكان پذير باشد.»[4]
و در تفسير نمونه نيز در زير آيه 73 حج مي‌نويسند:
«همه بت‌ها و همه معبودهاي آنها و حتي همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسي نيستند.»[5]
2ـ دكتر بي‌آزار شيرازي درمورد پيدايش حيات به بررسي چند نظريه مي‌پردازد و به اين نتيجه مي‌رسد كه ايجاد حيات به دست بشر ممكن نيست:
الف : برخي معتقدند پيدايش سلول زنده تصادفي است و بر اثر تركيب مواد شيمايي با آب در طول زمان بوده است.
سپس ايشان به رد اين ديدگاه مي‌پردازد كه امروز ثابت و مسلم شده است كه هر چند محيط مناسب و مساعد با حال حيات باشد ممكن نيست بتواند ايجاد حيات نمايد. همچنين با هيچ نوع امتزاج و تركيب مواد شيمائي نمي‌توان جرثومه حيات را بوجود آورد.
ب : برخي مي‌گويند حيات جاويدان است و به شكل‌ هاگ‌هاي زنده بسيار كوچك يا كوسموزون (Cosmosoan) از منظومه‌اي به منظور ديگر انتقال يافته و در طي يك تكامل عالي به صورت موجودات عالي‌تري درآمده است. ( اين فرضيه در سال 1865 توسط ريشتر (Richter)بيان گرديده است.)[6]
سپس ايشان به رد اين ديدگاه مي‌پردازد . و از قول « كريسي‌موريسين» نقل ميكند كه اين نظريه مردود است زيرا موجود زنده محال است كه از برودت و سرماي شديد فضا بگذرد و يا در اشعه كيهاني قوي كه در فضا پراكنده است تلف نشود.
ج : پاره‌اي ديگر از دانشمندان كه به آفريننده‌اي دانا و توانا معتقدند اظهار مي‌دارند كه چنين نظم دقيقي كه در حيات برقرار است،‌با حساب تصاعد احتمالات ، محال است از روي تصادف حادث شده باشد.
سپس با ذكر منشأ حيات در علم جديد كه از پرتوپلاسم(جرثومه حيات) است كه يك ذره سلولي است مي‌گويد: حيات نشانه‌اي از قدرت بي‌چون الهي است و اوست كه در آغاز به موجودات مرده و بي‌جان حيات بخشيده است.[7]
3ـ دكتر پاك‌نژاد به آزمايشات سال 1954 ميلادي كه توسط « ميلر» صورت گرفته است اشاره مي‌كند كه توانست چند اسيد آمينه كه خشت اول بناي ماده زنده است را بسازد و همان سال در آزمايشگاه كمبريج انگلستان دانشمندي كيفيت تركيب يكي از ملكولهاي فوق‌العاده پيچيده را روشن ساخت.
ايشان با استناد به آيه « وجعلنا من الماء كل شيء حي»[8] مي‌خواهد ثابت كند كه راه علم و قرآن در پيدايش حيات از همان آب و الكتريسته است و بشر توانسته است در اين راه به موفقيت‌هايي برسد.[9]
4ـ يكي از نويسندگان معاصر درمورد ايجاد جنين در لوله آزمايش به سخنان برخي پزشكان اشاره مي‌كند و سه راه آن را برمي‌شمارد:
الف : لقاح اوول و اسپرم در لوله آزمايش و قرار دادن آن در رحم اجاره‌ي (مادر ديگر)
ب : لقاح اوول و اسپرم در لوله آزمايش و قرار دادن آن در رحم مادر اصلي .
ج : لقاح اوول و اسپرم در لوله آزمايش و ادامه كار در لوله آزمايش تا كامل شدن كودك.
سپس با استناد به سخنان يك زيست‌شناس فرانسوي متذكر مي‌شود كه اين امر هنوز مشكلات فراواني سر راه خود دارد. سپس در مورد نظر اسلام در اين باره مي‌گويد:
خداي مهربان جميع موجودات زمين و آسمان را در اختيار بشر قرار داده تا آنها را تسخير كند و از آن بهره‌مند گردد. اين مطلب در 22 مورد از قران كريم مورد بحث قرار گرفته است (مثل آيه 13 جاثيه)‌
سپس متذكر مي‌شود كه انتقال نطفه داراي محذورات شرعي است و از لحاظ اجتماعي نيز زيانبار است.[10]

جمع‌بندي و بررسي:

در اينجا تذكر چند مطلب لازم است:
1ـ آيه‌اي كه مورد استشهاد استاد مكارم شيرازي قرار گرفته (حج/73) در مورد بت‌پرستان مشرك است كه غير از خدا، بت‌هايي را مي‌پرستيدند كه نفع و ضرري براي آنها نداشت و كاري از دست آنان ساخته نبود. و لذا خداوند در اين فقره از آيات كه از آيه 71 سوره حج شروع مي‌شود به نفي بت‌پرستي مي‌پردازد« و يعبدون من دون الله ما لم ينزل به سلطانا...»و سپس حالات مشركين را در مقابل آيات الهي مطرح مي‌كند (حج /72) و آنگاه مثالي براي مشركين بت‌پرست مي‌زند كه اين بت‌هاي شما اگر همگي جمع شوند نمي‌توانند مگسي خلق كنند « ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعواله »[11] و سپس مي‌گويد هر گاه مگسي،‌چيزي از آنها بربايد نمي‌توانند آن را باز پس گيرند « وان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذونه منه» .
آيات در مقام بيان ضعف بت‌ها در همه كارهاست اين امري مسلم است ولي ربطي به اين ندارد كه انسان‌ها بتوانند چيزي خلق كنند. بنابراين دليل ناتواني انسان نيست و اثبات نمي‌كند كه خلق مخصوص خداست .
و جالب اين است كه استاد مكارم شيرازي در تفسير نمونه نيز همين سياق مذكور را براي آيات فوق پذيرفته‌اند. اما باز اصرار دارند از آيه استفاده كنند كه بشر نمي‌تواند چيزي خلق كند.[12]
2ـ دكتر بي‌آزار شيرازي ادعا كرد كه ثابت و مسلم است كه ايجاد حيات حتي در شرايط مناسب ممكن نيست و درست در نقطه مقابل او دكتر پاك‌نژاد با ذكر آزمايشات علمي ثابت كرد كه انسان در اين زمينه پيشرفت‌هائي كرده است.
با توجه به اين ديدگاهها معلوم مي‌شود كه در مورد ايجاد حيات بين دانشمندان رشته‌هاي علمي اختلاف نظر وجود دارد و امر مسلم و ثابت‌شده‌اي در اين زمينه نمي‌توان ادعا كرد. و احتمال پيشرفت‌هاي بعدي در زمينه ايجاد حيات بعيد نيست.
3ـ خلق و آفرينش به دو معنا مي‌تواند باشد:
الف : ايجاد اشياء‌از عدم (ايجاد و انشاء).
ب : نظم دادن اشياء از ماده‌اي كه قبلاً ايجاد شده است(تقدير) .
برخي از لغويين تصريح كرده‌اند كه واژه «خلق» در اين دو معنا بكار رفته است و برخي ديگر از لغويين مي‌نويسند كه در واژه خلق تأكيد بر «ايجاد بر كيفيت مخصوص » است و لذا گفته شده كه اصل خلق همان تقدير است. به خلاف واژه « ايجاد » كه مقصود در آن جهت ابداع وجود است به صورتي كه قبلاً نبوده است.[13]
علامه‌طباطبايي نيز خلق را به معناي جمع كردن اجزاء چيزي مي‌داند .[14](يعني چيزي كه بوده است و ماده اوليه داشته است حالا سامان‌دهي شود.)
با توجه به اين معناي لغوي و اصطلاحي مي‌توان گفت واژه « خلق » در قرآن به معناي دوم به كار مي‌رود . و لذا به حضرت عيسي(ع) در قرآن نسبت داده شده كه چيزهايي را به اذن خدا خلق مي‌كرد.
«اني اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله»[15]
« من از گل براي شما [چيزي] همانند شكل پرنده مي‌سازم ،‌ آنگاه در آن مي‌دمم، ‌پس به اذن خدا پرنده مي‌شود. »
پس مي‌توانيم بگوييم كه معناي اول خلق (ايجاد و انشاء از عدم) مخصوص خداست چون انسان در اختراعات و ابداعات خود چيزي را از عدم نمي‌آورد و ماده اوليه اشياء را بوجود نمي‌آورد.[16]
ولي خلق به معناي دوم (تنظيم و جمع اجزاء چيزي كه قبلاً بوده است) اختصاصي به خداوند ندارد . و همانطور كه خداوند نطفه انسان را تنظيم مي‌كد و كودكي بدنيا مي‌آورد « انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج»[17] به انسان نيز قدرتي داده است كه اگر با فكر و اراده همراه شود مي‌تواند چنين كند. و مانعي براي اين كار نيست و دليلي بر اختصاص نوع دوم خلق به خداوند نداريم. پس ممكن است با پيشرفت علمي ، افراد ديگر بشر نيز بتوانند پرندگان و يا ماده اوليه حيات را خلق كنند و يا انساني را از مخلوط كردن نطفه زن و مرد خلق كنند.[18] پس نمي‌توان گفت كه نظر قرآن مخالف اين امر است.

پي‌نوشتها:

[1] حج/73.
[2] جائيه /13.
[3] راز آفرينش ، ص 139 ـ‌141.
[4] پيام قرآن،‌ج 2، ص 106 ـ 109.
[5] تفسير نمونه،‌ج 11،‌ص 171.
[6] ژرژگاموف، سرگذشت زمين،‌به نقل از گذشته و آينده جهان،‌ص 32 ـ‌35.
[7] گذشته و آينده جهان،‌ص 32 ـ 35.
[8] انبياء /30
[9] اولين دانشگاه و آخرين پيامبر ، ج 1، ص 136ـ 139.
[10] مصطفي زماني،‌پيشگوئيهاي علمي قرآن، ص 122 ـ 129.
[11] حج /73.
[12] تفسير نمونه، ج 14، ص 168 به بعد .
[13] ر.ك:‌مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 3، ص 108 ـ 110 و نيز ر.ك: مصباح‌اللغة، التهذيب .
[14] الميزان، ج 20، ص 388 و 209.
[15] آل عمران/ 49.
[16] برخي از فلاسفه معتقدند كه انسان در هنگام تفكر و ايجاد تصورات ذهني، به نوعي خلق مي‌كند و اين ضعيف‌ترين مرتبه خلق است. بنابراين عقيده، ممكن است گفته شود خلق به معناي اول نيز اختصاص به خدا ندارد مگر آنكه بگوييم انسان در تفكر و تصور در حقيقت همان وجود ذهني خويش را به صورت‌هاي مختلف در‌مي‌آورد پس خلق از نوع دوم است نه اول.
[17] انسان/2.
[18] البته كار حضرت عيسي(ع) همانطور كه قرآن اشاره مي‌كند (آل عمران/49) آيت و معجزه بود. ولي اين معجزات نسبت به مردم و علوم آن زمان معجزه بود. و معجزه جاويد نبود پس در زمانهاي بعد ممكن است بشر با پيشرفت خود بتواند امثال آن كارها (شفا دادن بيماران و خلق پرندگان و ...) را انجام دهد و تنها معجزه جاويدان كه هيچ كس در هيچ زمان نمي‌تواند مثل آن را بياورد قرآن است.


 
شنبه 1 مهر 1391  12:10 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

مفهوم برص در قرآن و ارتباط آن با مسايل پزشكى

مفهوم برص در قرآن و ارتباط آن با مسايل پزشكى
محمود فرهودى

بسم الله الرحمن الرحيم

(اذ قال اللّه يا عيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليك وعلى والدتك إذ أيّدتك بروح القدس تكلّم الناس فى المهد و كهلاً وإذ علّمتك الكتاب والحكمة والتوراة والإنجيل وإذ تخلق من الطين كهيئة الطير بإذنى فتنفخ فيها فتكون طيراً بإذنى وتبرئ الأكمه والأبرص باذنى وإذ تخرج الموتى باذنى وإذ كففت بنى إسرائيل عنك إذ جئتهم بالبيّنات فقال الذين كفروا منهم إن هذا إلاّ سحر مبين) مائده/ 110
چنين بود كه خداوند گفت اى عيسى بن مريم، نعمتم را بر تو و برمادرت ياد آر، كه تو را به روح القدس يارى دادم تا در گهواره (به اعجاز) و درميانسالى (به وحى) با مردم سخن گفتى، وياد كن كه به تو كتاب وحكمت و تورات وانجيل آموختم، وياد كن كه به اذن من از گِل، چيزى به هيئت پرنده مى ساختى ودرآن مى دميدى، پس به اذن من پرنده اى (جاندار) مى شد و به اذن من، نابيناى مادرزاد وابرص را بهبود مى بخشيدى، وياد كن كه مردگان را به اذن من زنده ازگور بيرون مى آوردى، وياد كن كه چون براى بنى اسرائيل معجزاتى آوردى (آسيب وآزار) آنان را از تو باز داشتم، آن گاه كفرپيشگان ايشان مى گفتند، اين جز جادوى آشكار نيست.
كلمه (الأبرص) در دو سوره قرآن مجيد آيات 49 آل عمران و 110 مائده آمده است و هر دو آيه درمورد معجزات حضرت عيسى(ع) واز دلايل اثبات حقانيت و پيامبرى او مى باشد كه آن حضرت به اذن پروردگار متعال، كور مادرزاد را درمان مى كرد وبه زنده كردن مردگان مى پرداخت واز گِل، شكل پرنده اى مى ساخت و درآن مى دميد كه به صورت موجود زنده اى در مى آمد و(برص) را نيز درمان مى كرد.
كلمه (برص) پذيرفته شده كه نوعى بيمارى پوستى است كه از جمله عوارض آن بروز تغيير رنگ پوست و سفيد شدن موضعى آن مى باشد. اهميت بررسى و درك صحيح آن در فرهنگ اسلامى، بدان جهت است كه اين عارضه در احكام فقهى وقانون ازدواج و طلاق مورد نظر قرار گرفته است وهنگامى كه پس از عقد ازدواج، مشخص شود كه زن مبتلا به (برص) بوده ومرد از آن اطلاعى نداشته است واحساس غبن نمايد، يكى از عواملى است كه مى تواند موجب فسخ عقد ازدواج زن و مرد گردد.1
اين كلمه در فارسى به پيسى يا سفيد شدن موضعى پوست درنقاط مختلف بدن، تعبير شده است، ولى در پزشكى عارضه تغيير رنگ، بر اثر اختلال در رنگ دانه هاى پوست (چه افزايش وچه كاهش و ازبين رفتن سلولهاى حاوى رنگدانه) به دو گونه ايجاد مى شود.
1. به صورت ثانويه كه شايع تر است و بيش تر در اثر بيماريهاى مزمن كبدى، اختلالات غددى بويژه غده فوق كليوى، بيماريهاى خود ايمنى مانند بيمارى لوپوس (SLE)، كمبودهاى ويتامينى، مصرف داروهاى خاص و يا تماس با آنها، مانند داروهاى ضد سرطان ايجاد مى شود. مواردى از اين دست درجريان جنگ تحميلى رژيم بعث عراق، عليه ايران اسلامى در اثر بمبهاى شيميايى نيز ديده شده است كه در اين موارد با درمان نهايى و يا بهتر شدن بيمارى زمينه اى و يا قطع تماس با ماده شيميايى، اين اختلال نيز بهتر شده و يا كاملاً خوب مى شود.
2. تغيير رنگ به شكل اوليه بوده كه دراين صورت يا بواسطه بيمارى مادرزادى و ارثى ايجاد مى گردد. بدين گونه نوزاد از آغاز تولد مبتلا به كمبود فعاليت سلولهاى رنگ دانه اى است و علاوه بر سفيد شدن پوست، عموماً با تغيير رنگ و سفيد شدن موها و نيز تغيير رنگ مردمك چشم و ضايعات ديگر چشمى همراه است، و آن را دراصطلاح پزشكى (ALBINISM) مى نامند. ويا در طول زندگى بروز نموده كه ممكن است توأم با بيماريهاى ديگر بوده و يا علامت بروز يكى از آنها باشد، كه درصد نسبتاً كمى را شامل مى شود و يا به تنهايى بروز نموده وممكن است هيچ گونه علت واضحى نداشته باشد كه بيش تر موارد چنين است و آن را در اصطلاح پزشكى (VITILIGO) مى نامند وظاهراً كلمه (پيسى) در فارسى به اين نوع اختلال پوستى گفته مى شود.
در نوع البينيسم (ALBINISM) اختلال، درمان نهايى ندارد، ولى در نوعى كه با از بين رفتن بدون علتِ رنگدانه و سفيد شدن موضعى پوست ايجاد مى شود (VITILIGO) در بررسيهاى آمارى مشخص شده كه تا حدود يك سوم موارد ممكن است خود به خود به تدريج خوب شود و رنگدانه هاى پوست، به حالت طبيعى بازگشت نمايد.3، 4، 5
اكنون بايد ارزيابى نمود كه آيا كنار هم نهادن كارهايى همانند شفا دادن كور مادرزاد كه اگر با اختلالات عصبى چشمى همراه باشد، در پزشكى قابل درمان نيست، وزنده كردن مردگان ـ كه فقط در قدرت بى پايان خداوند متعال مى باشد، و درمواردى اولياى الهى (پيامبران) به اذن پروردگار هستى در مقطعى از زمان مى توانند آن را انجام دهند ـ وهمچنين از گِلى بى جان، پرنده اى جاندار ساختن، با بيمارى پوستى از نوع اوليه سفيد شدن موضعى پوست (VITILIGO) درمواردى كه با اختلال ديگرى همراه نباشد ـ كه خود به خود نيز قابل خوب شدن است و به طور عموم زيان و آسيب مشخصى به سلامتى فرد نمى رساند وقابل سرايت به ديگران نيز نمى باشد و تنها يك تغيير رنگ پوستى در بعضى قسمتهاى بدن است ـ با سنگينى و صلابت و استوارى آيات الهى درمورد سه امرى كه انجام آن براى بشر محال است، تناسبى دارد؟!
درپاسخ، چنين ارزيابى مى شود كه كلمه (برص) به معناى درست آن، جزو بيماريهايى باشد كه درمان آن دست كم در زمان عيسى(ع) ناممكن يا بسيار دشوار بوده است. مانند بيمارى عفونى مزمن جذام (LEPROSY) كه ميكروب آن در انسان، بيش تر به بافتهاى سطحى بويژه پوست و اعصاب محيطى حمله مى كند، كه با اختلالات عصبى و حسى و تغيير رنگ پوست و گاه سفيد شدن آن در قسمتهاى مختلف بدن ونامنظم شدن سطح پوست درصورت و پيشانى درمراحل پيشرفته يكى از انواع آن، همراه است. واختلال عصبى حسى، يكى از علائم اوليه اين بيمارى است كه به ضعف و لاغرى و انقباض عضلانى واختلال عروقى و عفونت ثانويه آن دراثر ضربه مى انجامد، و موجب تخريب نسجى و حتى خوردگى استخوان بويژه در انگشتان دست و پا مى گردد كه سرانجام سبب ازبين رفتن آنها مى شود. بروز دردهاى احشائى نيز از نشانه هاى اين بيمارى است كه انتشار ضايعه پوستى صورت به پلك چشم، سبب اختلال در باز و بسته شدن آن گرديده وممكن است به خشكى قرنيه، ضايعات ديگر چشمى و سرانجام كورى بيمار بيانجامد.
انتشار ميكروب جذام به دستگاه تناسلى مردان بالغ در مراحل پيشرفته، سبب عقيم شدن آنها مى گردد. 3، 4، 5، 6
فرق ضايعه پوستى در جذام با (VITILIGO) دراين است كه تغيير پوست درجذام، همواره با اختلال حسى موضعى نيز همراه است، اما در (VITILIGO) درناحيه از بين رفتن رنگ پوستى هرگز اختلال حسى به وجود نمى آيد.
تا قبل از كشف عامل ميكروبى آن Mycobacterium Leprus و درمان مربوطه در قرن جديد، جذام كه از بيماريهاى مزمن ومسرى است، بسيار آزاردهنده و صعب العلاج و درمواردى كشنده بوده است.
كتاب (معجم الفاظ القرآن كريم) چاپ مصر (1290 هجرى، 1970 م) نيز در شرح كلمه (الابرص) آمده است:
(البرص هو ابيضاض الجلد من فقد خضابه و يحدث على شكل بقع مختلفة الحجوم وهو عرض من أعراض الجذام المتعددة والابرص هو المصاب بذلك الداء.)2
برص عبارت است از سفيد شدن پوست در اثر از بين رفتن رنگ طبيعى آن و به صورت لكه هايى در اندازه هاى مختلف پديدار مى گردد واين نوعى از انواع چندگانه جذام است و (ابرص) به چنين بيمارى گفته مى شود.
شناخت بيمارى (برص) به عنوان يكى از انواع جذام، مطابق شرحى كه دراين لغت نامه الفاظ قرآن كريم نيز ذكر شده است، واقعى تر و صحيح تر مى نمايد، كه به استناد گزاره هاى تاريخى در زمان حضرت عيسى(ع) در سرزمين فلسطين نسبتاً شايع بوده است.
همچنين بايد توجه داشت كه درقرآن كريم كلمه (جذام) و يا (مجذوم) ذكر نشده است، تا بتوان آن را مدلولى جدا از كلمه (برص) در قرآن دانست.
جالب توجه است كه در بعضى كتب كلاسيك پزشكى موجود (3، 6) بيمارى جذام را علاوه بر نامهاى ويژه با عنوان ((BIBLICAL DISEASE بيمارى كه دركتاب مقدس انجيل از آن ياد شده، نيز ناميده اند ومطابق يك ارزيابى آمارى 10 تا 20 ميليون نفر در دنياى امروزه نيز به اين بيمارى مبتلا هستند.
براساس اين نكته هاى علمى وقرائن موجود در آيات چنين مى نمايد كه (برص) بايد نوعى بيمارى صعب العلاج باشد ونه تنها تغيير رنگ پوست.
اينك انتظار مى رود كه اسلام شناسان و فقيهان در زمينه احكامى كه بر بيمارى (برص) مترتب شده، بيش تر دقت به عمل آورند وموضوع را با ژرفكاوى بيش ترى مشخص سازند.
اين دقت باعث مى شود كه تفسير درستى از (برص) به عمل آيد و به عنوان يكى از بيماريهاى صعب العلاج از نوع جذام شناخته شود كه احتياج به تشخيص درست و تخصصى پزشكى و درمانى درازمدت دارد. بايد تلاش كرد تا آيات الهى مورد سوء استفاده آنها كه ضعف ايمانى دارند و يا (حدود الهى) را دراين مورد بدرستى نمى شناسند ويا تنها به دنبال هوى و هوس فردى هستند، قرار نگيرند.
از سوى ديگر احكام اسلام همراه با حكمت و رحمت است. واگر بپذيريم كه فقط با تغيير در رنگدانه هاى پوست و تفاوت نماى ظاهرى آن، آن هم اختلالى كه اگر با بيماريهاى ديگر همراه نباشد، در حدود يك سوم موارد آن، خود به خود قابل برگشت بوده و بهبود مى يابد، عقد ازدواج خدشه دار شده و قابل قطع كامل باشد، بايد ديد چگونه احكام صادره از سوى اسلام در زمينه ياد شده با حكمت، سازگار است.
گذشته ازاين، اگر بنا باشد كه با تغيير رنگ سطحى پوست، عقد ازدواج، قابل فسخ باشد پس بيماريهاى بسيار بد عاقبت تر، مانند بيماريهاى پيشرفته كبد، بيماريهاى روماتيسمال ومزمن قلبى، بيماريهاى مزمن كليوى، بيماريهاى ديابت قندى وابسته به انسولين (مخصوصاً از نوع جوانان) و بعضى از انواع بيماريهاى خونى مانند نوع شديد (تالاسمى) ـ كه با از بين رفتن مداوم گلبول قرمز بواسطه اختلال در تركيب ساختمانى آن همراه است و موجب كم خونى شديد وضايعات ديگر جسمى مى گردد و بيمارى ارثى بوده و درنسل هاى بعدى نيز بيمارى زا مى باشد ـ نيز بايد مجوز فسخ باشد.
اميد است با تجديد نظر كارشناسانه وعميق، اين برداشت ازيكى از كلمات قرآن مجيد، تصحيح شده و بدين ترتيب، عوارض اجتماعى آن در قانون ازدواج و طلاق نيز رفع گردد.


پی نوشت‌ها:

1. مجموع كامل قوانين مقررات (اساسى مدنى) صفحه 284، انتشارات دانشور، 1374.
2. معجم الفاظ القرآن الكريم، مصر 1290ق، 1970م، 1/95.

3. GILLA KAPLAN AND ZANVILA COHN
LEPROSY(HANSEN،S DISEASE)
20TH EDITION VOLUME 2
CECILE TEXTBOOK OF MEDICINE-W-B SAUNDERS COMPANY
CHAPTER 313- PAGE 1691-1700
HYPER AND HYPOPIGMENTAION OF THE SKIN PAGE 2212-2217. 1996
4. D.G.WEATHERALL M-F WATERS
LEPROSY(HANSEN،S DISEASE)
OXFORD TEXT BOOK OF MEDICINE THIRD EDITION
OXFORD MEDICAL PUBLICATION
VOLUME 1- PAGE -667-678.
PIGNENTATION(VITILIGO)- VOLUME3- PAGE 3754-3760. 1996
5. RICHARD AMILLER
14 TH EDITION HARRISON،S-PRINCIPLES OF INTERNAL MEDICONE
VOLUME 1 PAGE 1015-1019-
SKIN MANIFESTATION OF INTERNAL DISEASE-PAGE 310-328-1998
6. ROBERTH-GELBER-MANDELL،DOVGLAS BENNETT،S
LEPROSY(HANSEN،S DISEASE)
FOURTH EDITION INFEC TIOUS DISASES
CHAPTER،231 PAGE 2243-2249. 1995

 

شنبه 1 مهر 1391  12:11 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

بررسی تأثیر مصرف گوشت خوک بر سلامت انسان از دیدگاه قرآن و طب

دریافت فایل pdf

 

بررسی تناقض آیات طبی با علوم پزشکی

دریافت فایل pdf

 

 

فرهنگ تغذيه در قرآن و حديث

دریافت فایل pdf

 

شنبه 1 مهر 1391  12:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آشاميدنى‌ها

آشاميدنى‌ها

برابر عربى آشاميدنى، «شراب» از مادّه (ش‌ر‌ب) است كه در قرآن 11 بار بر انواعى از آشاميدنى‌هاى دنيا و آخرت اطلاق شده است. واژه شُرب كه در مجموع 39 بار به شكل‌هاى گوناگون در قرآن ديده مى‌شود، به معناى خوردن چيزى است كه جويده نمى‌شود[49] و شراب، مايعى است كه نوشيده مى‌شود.[50] از همين مادّه است «مشرب» و جمع آن «مشارب» به معناى محل آشاميدن يا برداشتنِ آب*: «قَد عَلِمَ كُلّ أناس مَشرَبهم» (بقره/2، 60‌؛ اعراف/7،160) كه مترادف با شراب نيز آمده: «وَلهم فيها مَنـفِعُ و مَشارِب = و براى آنان در آن‌ها [= چارپايان]سودها و نوشيدنى‌هايى است.» (يس/36، 73) شِرب با كسره شين، شكل ديگرى از اين مادّه به معناى سهمى از آب است[51]:«لها شِربٌ و لكم شِربُ يَوم معَلوم = براى آن [ناقه]سهمى [از آب]و براى شما سهم روزى معيّن است.» (شعراء/26، 155) باب اِفعال اين مادّه نيز فقط يك‌بار براى «محبّت شديد» استعاره آورده شده است. (بقره/2، 93) ديگر واژه قرآنى اين موضوع «سقى» از مادّه (س ق ـ ى) به معناى نوشانيدن است كه در مجموع 25 بار به شكل‌هاى گوناگون در قرآن ديده مى‌شود[52]:«و‌سَقـهم ربُّهم شَراباً طَهوراً = و پروردگارشان نوشيدنى پاكيزه‌اى به آنان مى‌نوشاند.» (انسان/76، 21) باب اِفعال اين مادّه به معناى فراهم كردن نوشيدنى است[53]:«نُسقِيكم‌مِمّا فى‌بُطونِه مِن بَينِ فرث و دَم لَبناً خالِصاً = از آن‌چه در شكم‌هاى آن‌ها است، از ميان سرگين و خون، شيرى ناب فراهم مى‌كنيم» (نحل/16،66) از همين روى خداوند، در همه جا اسقا (فراهم كردنِ آب) را به خود نسبت داده؛ ولى سقى (دادنِ آب به ديگرى) را به خود نسبت نداده است مگردر موردابراردر بهشت. (انسان/76،21) «سقايه*» به معناى ظرفى كه از آن آب نوشيده مى‌شود، از همين مادّه است (يوسف/12،70) و به معناى محلّى كه در مراسم حج از آن آب برداشته مى‌شود يا به معناى «آب‌دادن» به حاجيان نيز به كار مى‌رود[54]:«أجَعَلتم سِقايَةَ الحاجِّ‌...‌.» (توبه/9،19) سُقيـى با ضمّه سين (مصدر) شكل ديگرى از اين مادّه به معناى آب دادن است[55]:«فَقالَ لَهم رسولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ و سُقيـها = و رسول خدا [ = صالح]به آنان گفت: زنهار! ماده شتر خدا و آب دادنش را [رعايت كنيد].» (شمس/91، 13) با مقايسه دو واژه شرب و سقى، اين تفاوت را مى‌توان بيان كرد كه آشاميدن، يك معناى فاعلى(فراهم كردنو دادنِ آب) و يك معناى مفعولى (خوردن آب) دارد؛ آن گاه كه به معناى فاعلى نظر باشد، واژه سقى و آن‌گاه كه به معناى مفعولى توجّه باشد، شرب به كار مى‌رود.[56]

آشاميدنى‌ها نشانه قدرت پروردگار:

آيات 65 تا 69 نحل/16 فرو فرستادن آب از آسمان، آفرينش شير* در پستان چارپايان، وجود آشاميدنى‌هاى نيكو در خرما* و انگور* و خروج عسل* از شكم زنبور را از نشانه‌هاى قدرت خدا براى انسان‌هايى دانسته كه شنوايى، تعقّل و انديشه دارند. در دسترس بودن آب آشاميدنى و فرو نرفتن آن در زمين (ملك/67‌، 30) و ذخيره شدن آن (مؤمنون/23، 18) وتلخ نبودن آب (واقعه/56‌، 70) و پديد آمدن آب از زير پاى مريم(عليها السلام): «... قَد جَعَل ربُّكِ تَحتَكِ سَريّاً * فكُلِى وَاشرَبِى و قَرِّى عَيناً» (مريم/19، 24 و 26) و نيز وجود آب خنك و آشاميدنى براى ايوب(عليه السلام): «اركُض بِرِجلِك هـذا مُغتَسَلٌ بارِدٌ و شَرابٌ» (ص/38،42) و جوشيدن دوازده چشمه براى آشاميدن قوم موسى (بقره/2، 60‌؛ اعراف 7/160) همه از نشانه‌هاى قدرت خداوند است؛ چنان‌كه ابراهيم(عليه السلام)هم در وصف پروردگار به قومش گفت: «والّذى هُوَ يُطعِمُنِى و يَسقينِ = و [پروردگار من]كسى است كه به من خوراك مى‌دهد و سيرابم مى‌گرداند». (شعراء/ 26، 79)

آشاميدنى‌هاى دنيا

الف. آشاميدنى‌هاى مباح:

1. آب، گوارا و زداينده تشنگى*: آيات فراوانى آب را نعمتى حيات بخش و خالى از هرگونه آلودگى دانسته كه از آن سيراب مى‌شويم:«... وَ أنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً * لِنُحيِىَ بِهِ بَلدَةً ميتاً وَ نُسقيَه مِمّا خَلَقْنا أنعـماً وَ أَناسِىَّ كثِيراً = و از آسمان آبى پاك فرود آورديم تا با آن سرزمينى مرده را زنده گردانيم و آن را به آن‌چه از دام‌ها و انسان‌هاى بسيار آفريديم، بنوشانيم» (فرقان/25، 48 و 49)، «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَكُم مِنهُ شَرابٌ = خدا است كسى كه از آسمان آبى فرود آورد كه [آب]آشاميدنى شما از آن است» (نحل/16،10)،«فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَسْقَيْنـكمُوهُ= و از آسمان آبى نازل، و‌شما را بدان سيراب كرديم» (حجر/15، 22)، «وَ أَسْقَينـكُم ماءً فُراتاً = به شما آبى گوارا نوشانديم». (مرسلات/77،27) بر پايه روايتى از امام على(عليه السلام)آب بهترين آشاميدنى‌ها در دنيا و آخرت است[57] و امام صادق(عليه السلام)در پاسخ كسى كه از طعم آب پرسيد، فرمود: طعم‌آب «طعم حيات» است.[58]2. شير، لذيذ و گوارا: از چارپايان، «نوشيدنى‌هاى» گوارايى براى انسان به دست مى‌آيد:«وَ لَهُمْ فِيها مَنـفِعُ وَمَشارِب.» (يس/36،73) از شير خالص به شما مى‌نوشانيم: «نُسقِيكُمْ مِمّا فِى بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْث وَ دَم لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّـرِبينَ» (نحل/16،66) و نيز مؤمنون23/21. [59] 3. عسل، شفابخش: از درون شكم زنبور عسل، «نوشينى» شفابخش با رنگ‌هاى گوناگون خارج مى‌شود: «يَخرُجُ مِن بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ ألونُه فِيه شفاءٌ لِلنّاسِ.» (نحل/16، 69) 4. آب* ميوه، روزى نيكو: خرما و انگور غذاهاى پربركتى هستند كه خداوند، نصيب انسان‌ها ساخته است: «وَ مِنْ ثَمَرتِ النَّخِيلِ وَالأعنـبِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً.» (نحل/16، 67) برخى «وَ مِنْ ثمرت» را در اين آيه، عطف بر «مِمّا» در آيه پيش دانسته‌اند؛ يعنى به شما از نوشيدنى‌هاى خرما و انگور (آب ميوه) نيز مى‌نوشانيم. ابن‌عبّاس «سَكَراً» را به معناى خمر و مقصود از «رزقاً حسناً» را همه خوردنى‌ها و نوشيدنى‌هاى حلال، از دو ميوه خرما و انگور دانسته است؛ امّا به نظر بعضى، چون خداوند در مقام امتنان بر مردم براى آنان انواع نوشيدنى‌هاى حلال (آب، شير، عسل) را برشمرده، مقصود از «سَكَرَاً» نمى‌تواند خمر باشد؛ زيرا خداوند به چيز حرام منّت نمى‌گذارد.[60] برخى گفته‌اند: آشاميدنى عُزير(عليه السلام)كه آيه «فَانْظُر إلى طَعامِكَ وَشَرابِكَ لَمْ‌يَتسنّه» (بقره/2، 259) از فاسد نشدن آن خبر داده، نوعى آب ميوه (آب انگور) بوده است.[61]

ب. آشاميدنى‌هاى حرام:

1. خمر*: گروهى از اصحاب، حكم‌شراب و قمار را از رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله)پرسيدند: خداوند در پاسخ به پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «به‌آنان بگو: درآن دو، گناه‌بزرگ و سودهايى براى مردم است؛ ولى گناهشان از سودشان بزرگ‌تر است». (بقره/2، 219) در جاى ديگر، «شراب» در كنار قمار، بت‌پرستى و ازلام (نوعى بخت‌آزمايى)، پليد و شيطانى معرّفى، و‌فرمان قاطع به پرهيز از آن صادر شده است: «يـأَيُّهَا الَّذينَ ءَامَنوا إِنَّما الخَمرُ وَالمَيسرُ وَالأَنصابُ وَالأزلـمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشّيطـن فَاجتَنِبوه لَعلَّكم تُفلِحُون.» (مائده /5‌،90) 2. خون، در چند آيه به حرمت «خون» اشاره شده است: «بگو: در آن‌چه بر من وحى شده، بر خورنده‌اى كه آن را مى‌خورد، هيچ حرامى نمى‌يابم، مگرآن‌كه مردار يا خون ريخته يا گوشت خوك باشد كه آن پليد است.» (انعام/6‌،145) «حُرِّمَت عَلَيكُمُ الْمَيتَةُ والدَّمُ... ذلِكُم فِسقٌ = بر شما، مردار و خون حرام شده... و اين‌ها همه نافرمانى خدا است». (مائده/5‌، 3) آيه 173 بقره /2 نيز بر حرمت آن دلالت دارد.

احكام و آداب آشاميدن

1. پرهيز از اسراف:

از چيزهايى كه قرآن به شدّت آن را نهى كرده، اسراف در خوردن و «آشاميدن» است: «كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاتُسرِفُوا إنَّهُ لايُحِبُّ الْمُسْرِفينَ». (اعراف/7، 31) مفسّران معانى متعدّدى را براى «اسراف» بيان كرده‌اند؛ امّا معناى مشهور آن، خروج از حدّ اعتدال و مصرف بيش از حدّ نياز است.[62] در روايات، خوردن هرچه را كه به آن ميل باشد[63] و خوردن پس از سيرى،[64] از موارد اسراف* شمرده شده است. رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله)بر اساس روايتى سفارش كرده است كه يك سوم معده براى غذا، يك سوم آن براى آشاميدنى‌ها و يك سوم براى تنفّس قرار داده شود.[65] نيز فرمود: قلب‌هايتان را با زياده‌روى در خوردن و آشاميدن نميرانيد؛ چرا كه قلب انسان همانند زمين زراعت اگر زياد سيراب شود، مى‌ميرد.[66]

2. لزوم شكرگزارى:

خداوند، انسان را براى برانگيختن حسّ شكرگزارى به تأمّل در آب آشاميدنى فرا خوانده است: «أَفَرَءيْتُم الماءَ الَّذِى تَشْرَبُونَ * ءَأَنتُم أنزَلْتُمُوهُ مِنَ المُزنِ أَمْ نَحْنُ المُنزِلُونَ * لَو نَشاءُ جَعَلْنـهُ اُجاجاً فَلَولا تَشكُرُون = آيا آبى را كه مى‌آشاميد ديده‌ايد؟ آيا شما آن را از [دل]ابر فرود آورده‌ايد يا ما فرود آورنده‌ايم؟اگر بخواهيم آن‌را تلخ مى‌گردانيم؛ پس چرا سپاس نمى‌گزاريد؟» (واقعه/56‌، 68‌ـ‌70) پس از يادآورى نعمت شير چارپايان نيز به شكر*گزارى ترغيب مى‌كند: «لهُم فيها مَنـفِعُ و مَشارِبُ أفلايَشكُرون». (يس/36، 73) خداوند در پايان آيه‌اى كه از آفرينش* درياها و آب خوش‌گوار آن سخن گفته، مى‌فرمايد:«...و لَعَلَّكُم تَشكُرون». (فاطر/35، 12) در روايتى از امام‌باقر(عليه السلام)در نحوه شكرگزارى نقل شده كه رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله)هنگام «آشاميدن آب» مى‌فرمود: الحمد للّه الَّذى سَقانا عَذباً فراتاً بِرَحمَتِهِ وَ لَم يَجعَلهُ مِلحاً اُجاجاً بِذُنُوبِنا = سپاس خدا را كه با آب شيرين وگوارا با رحمت خود ما را سيراب فرمود و به سبب گناهانمان آن را شور و تلخ قرار نداد.[67] براساس روايت امام صادق(عليه السلام)گفتن «بسم اللّه» پيش از آشاميدن آب، و‌«الحمد للّه» پس از آن سفارش شده است.[68]

3. ممنوعيّت آشاميدن براى روزه‌دار:

«كُلُوا وَاشرَبُوا حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الخَيطُ الأَبيَضُ مِنَ الخَيطِ الاَْسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيامَ إلَى الَّيل... = بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب]بر شما نمودار شود؛ سپس روزه را تا [فرا رسيدن]شب به اتمام رسانيد.» (بقره/2،187)

آشاميدنى‌هاى بهشت:

از قرآن استفاده مى‌شود كه در بهشت*، آشاميدنى‌هاى گوناگونى هست كه هر كدام فايده و لذّتى دارد. به بهشتيان گفته مى‌شود: «به [پاداش]آن‌چه به جاى آورديد، بخوريد و بياشاميد. گواراتان باد!» (طور/52‌،19) آنان هم در حالى‌كه تكيه زده‌اند، ميوه‌هاى فراوان و نوشيدنى مى‌طلبند. (ص/38،51)
آيه 15 از سوره محمد(صلى الله عليه وآله)/47 در ميان نعمت‌هاى بهشتيان از چهار نهر* كه هر كدام مايعى ويژه دارد، نام مى‌برد: 1. آب صاف و خالص: «فِيها أَنهـرٌ مِن ماء غَيرِ ءَاسِن = در آن [بهشت]نهرهايى از آبى است كه رنگ و بو و طعمش باز نگشته.» (محمد/47، 15) 2. شير: «وَ أَنهـرٌ مِنْ لَبَن لَمْ‌يَتَغَيَّر طَعمُه = ]دربهشت]نهرهايى‌از شيرى‌است كه مزه‌اش هرگز عوض نشده.» (محمد/47،15) 3. شراب: «وَ أَنهـرٌ مِن خَمر لَذَّة لِلشَّـرِبين =[در بهشت]نهرهايى از شراب [طهور]است كه مايه لذّت نوشندگان است.» (محمد/47، 15) آيات فراوانى به وصف شراب‌هاى بهشت، ظروف و ساقيان آن پرداخته، آن‌ها را باده‌اى ناب، لذّت بخش و عارى از هرگونه مفسده معرّفى مى‌كند: «يُطافُ عَلَيهِم بِكَأس مِن مَعِين * بَيضاءَ لَذَّة لِلشّرِبينَ * لافِيها غَولٌ و لا هُم عَنها يُنزَفُونَ = با جامى از باده ناب پيرامونشان به گردش درمى‌آيند [باده‌اى]سخت سپيد كه نوشندگان را لذّتى [خاص]مى‌دهد. نه در آن فساد عقل است و نه ايشان از آن به بد مستى [و فرسودگى]مى‌افتند (صافات/37، 45‌ـ‌47)، «و[براى پرهيزگاران‌است]پياله‌هايى لبالب [از شراب]. در آن‌جا نه ياوه شنوند و نه دروغ» (نبأ/78، 34 و 35)، شراب‌هاى بهشتى، آميخته با زنجبيل از چشمه سلسبيل (انسان/76، 17 و 18)، «مختوم به مشك و آميزه‌اش از تسنيم» (مطففين/83‌، 25 ـ 27) و شرابى معطر است. (انسان/76، 5) 4. عسل ناب و خالص: «وَ أَنهـرٌ مِن‌عَسَل‌مُصَفًّى.» (محمد/47، 15)

آشاميدنى‌هاى دوزخ

1. مايع‌جوشان:

آيات متعدّدى نوشيدنى دوزخيان را چنين وصف كرده. «إن يَستَغيثُوا يُغاثُوا بماء كَالمُهلِ يَشْوى الوُجُوهَ بِئسَ الشَّرابُ و ساءَت مُرتَفَقاً = اگر فرياد رسى خواهند، به آبى چون مس گداخته كه صورت‌ها را بريان مى‌كند، فريادرسى مى‌شوند. بد آشاميدنى و بد جاى‌گاهى است». (كهف/18، 29) به نقل طبرى، مفسّران «مُهل» را به معناى مايع ذوب شده، چرك و خون، و‌ته مانده روغن آب شده دانسته‌اند:[69]«وَسُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّع أمعاءَهُم = آبى جوشان به خوردشان داده مى‌شود تا روده‌هايشان را از هم فرو پاشد» (محمد/47،15)، «تُسقى مِن عَين ءَانية = از چشمه‌اى داغ نوشانده شوند» (غاشيه/88‌، 5) و نحوه نوشيدنشان، به شتران تشنه تشبيه شده: «فَشـرِبونَ عَلَيه مِن الحَميم * فشـرِبون شُربَ الهيم.» (واقعه/56‌، 54 و 55)

2. چركابه:

«لايَذوقُونَ فِيها بَرداً وَ لا شَراباً * إلاّ حَميماً وَ غَسّاقاً = در آن‌جا [‌=‌جهنم*]نه خنكى چشند و نه نوشيدنى، جز آب‌جوشان و چركابه‌اى.» (نبأ/78، 24 و 25) «غسّاق» را چرك و خون، و‌مايعى بدبو دانسته‌اند:[70]«مِن وَرائِهِ جَهنَّم و يُسقى مِن ماء صديد = جهنم پيش روى او است و به او از آبى چركين نوشانده مى‌شود.» (ابراهيم/14، 16)

آشاميدن وسيله امتحان:

آب در چند مورد، وسيله آزمايش* الهى قرار گرفته است: 1. فراوانىِ آن: «وَ‌ألَّوِا استَقـموا عَلى الطَّريقَةِ لاَسقَينـهُم ماءً غَدَقاً * لِنَفْتِنَهُم فيه... = و اگر جنّ و انس[71] در راه راست [= طريقه اسلام[[72] پايدارى ورزند، به طور قطع آب فراوانى [= روزى زياد] به آنان مى‌نوشانيم تا آنان را در اين‌باره بيازماييم.» (جن/72، 16 و 17) 2. تقسيم آب ميان مردم و ناقه صالح: «إنّا مُرْسِلوا النّاقَةِ فِتنَةً لَهُمْ فَارتَقِبهم واصطَبِر * و نَبِّئهُم أَنَّ الماءَ قِسمةٌ بَينَهم كُلُّ شِرب مُحتَضَر = ما براى آزمايش آنان، آن ماده شتر را فرستاديم و به صالح گفتيم: مراقب آنان باش و شكيبايى كن و به‌آنان خبرده كه آب ميانشان بخش شده‌است وهر كدام را آب به نوبت خواهد بود.» (قمر/54‌، 27 و 28) در آيات 155 شعراء/26 و 13 شمس/91 نيز به همين معنا اشاره شده است. 3. آشاميدن آب در داستان طالوت و لشكريان چنين‌آمده است: «إنّ اللّهَ مُبتَليكُم بِنَهَر فمَن شَرِبَ مِنهُ فَلَيسَ منّى وَمَن لَم‌يَطعَمهُ فَإنَّهُ مِنّى = خداوند شما را با رودخانه‌اى خواهد آزمود؛ پس هركس از آن بياشامد، از پيروان من نيست و هركس از آن نخورد، به طور قطع او از [پيروان]من است.» (بقره/2، 249)

منابع:

التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسيرالعياشى؛ التفسيرالكبير؛ تنبيه الخواطر، ورّام؛ جامع‌البيان عن تأويل آى‌القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الدرّالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح‌المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم؛ الكافى؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ المصباح المنير؛ معجم مقاييس‌اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن.
محمد خراسانى




[49] التحقيق، ج‌6‌، ص‌29.
[50] المصباح، ج‌1، ص‌308، «شرب»؛ لسان‌العرب، ج‌7، ص‌64 و 65‌، «شرب».
[51] مقاييس، ج‌3، ص‌267، «شرب».
[52] مفردات، ص‌415، «سقى».
[53] المصباح، ج‌1، ص‌281، «سقى»؛ مقاييس، ج‌3، ص‌84‌، «سقى»؛ مفردات، ص‌415، «سقى».
[54] مقاييس، ج‌3، ص‌85‌، «سقى».
[55] مفردات، ص‌415، «سقى»؛ لسان‌العرب، ج‌6‌، ص‌300، «سقى».
[56] التحقيق، ج‌5‌، ص‌155، «سقى».
[57] الكافى، ج‌6‌، ص‌380.
[58] همان، ص‌381.
[59] جامع‌البيان، مج‌10، ج‌18، ص‌21.
[60] جامع‌البيان، مج‌8‌، ج‌14، ص‌182.
[61] عياشى، ج‌1، ص‌141؛ التفسيرالكبير، ج‌7، ص‌32.
[62] جامع‌البيان، مج‌5‌، ج‌8‌، ص‌214؛ التبيان، ج‌4، ص‌386.
[63] الدرّالمنثور، ج‌3، ص‌444‌.
[64] قرطبى، ج‌7، ص‌125.
[65] همان، ص‌123؛ الدرّالمنثور، ج‌3، ص‌444.
[66] تنبيه‌الخواطر، ج‌1، ص‌54‌.
[67] روح المعانى، مج‌15، ج‌27، ص‌228.
[68] الكافى، ج‌6‌، ص‌384.
[69] جامع البيان، مج‌9، ج‌15، ص‌298 و 299.
[70] جامع البيان، مج‌15، ج‌30، ص‌17 ـ 18.
[71] مجمع البيان، ج‌10، ص‌559‌.
[72]
الميزان، ج20، ص‌46.

 

شنبه 1 مهر 1391  12:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آب‌ميوه

آب‌ميوه

اين عنوان، براساس برخى روايات و گفته‌هاى مفسّران، از «شَرابِك» (بقره/2، 259)، «أعصِرُ خَمراً» (يوسف/12، 36)، «وَفِيه يَعصِرون» (يوسف/12، 49) و «تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَكَراً» (نحل/16، 67) استفاده شده است.

آب ميوه در داستان عُزَير:

خداوند، عُزَير*(عليه السلام)را صد سال ميراند؛ سپس او را زنده كرد و فرمود: «فَانظُر إلى طَعامِك وَ شَرابِكَ لَم‌يَتَسَنَّه ... = به خوراك و نوشيدنى خود بنگر [كه طعم ورنگ آن]تغيير نكرده است‌...». (بقره/2، 259) برخى از مفسّران «شَرابِك» را با استناد به روايات، به آب ميوه تفسير كرده‌اند و آن را آب انگور* مى‌دانند؛[1] ولى در اين كه آيا آب ميوه را با خود به آن‌جا آورد يا از ميوه‌هاى قريه ويران شده‌اى كه از آن عبور مى‌كرد، تهيه كرد،اختلاف است. تغيير نيافتن آب ميوه «لَم‌يَتَسنَّه» در اين مدّت طولانى،[2] امرى خارق‌العاده است.

آب ميوه در داستان يوسف:

يوسف(عليه السلام) در تعبير خواب عزيز مصر مى‌گويد: «...‌عامٌ فيه يُغاثُ الناسُ وَ فيِه يَعصِرُونَ =[سپس از پى آن]، سالى [بيايد]كه در آن براى مردم باران مى‌بارد [= گياهان مى‌رويد يا مردم از تنگى و سختى مى‌رهند]و در آن، [ميوه، انگور، زيتون و...]مى‌فشرند». (يوسف/12، 49) برخى، با استناد به كلام ابن عبّاس و مجاهد و قتاده، مقصود از«يَعصِرُون» را فشردن ميوه*، و‌دانه‌هاى روغنى دانسته‌اند كه مصريان، پس از چهارده سال سختى، از آن بهره‌مند شدند.[3] هم‌بند يوسف در زندان براساس آيه 36 يوسف/ 12 به او گفت: «إِنِّى أَرَنى أعصِرُ خَمراً = من خويشتن را [در خواب]ديدم كه [انگور براى]شراب مى‌فشارم». برخى مقصود از «أعصِر خَمراً» را گرفتن آب انگور مى‌دانند و از اين كه به فشردنِ خمر* تعبير شده، چند پاسخ داده‌اند: الف. عرب، در صورت روشنى و مشتبه نشدن معنا، اشيا (انگور) را به رسم آن‌چه به آن دگرگون مى‌شود، (خمر) نام مى‌نهد؛[4] ب. عربِ عمان[5] و غسّان،[6] عنب را خمر مى‌نامند؛ پس «أعصِرُ خَمراً» به معناى «أعصِرُ عِنباً» است.

آب ميوه از آيات الهى:

«وَ مِن ثَمرتِ النَّخِيلِ وَالأَعنبِ تَتَّخِذونَ مِنه سَكَراً وَ رِزقاً حَسَناً إنَّ فِى ذلِكَ لأيَةً لِقَوم يَعقلونَ = و از ميوه درختان خرما* و انگور، باده مستى‌بخش وخوراكى نيكوبراى خود مى‌گيريد. به طور قطع در اين[ها]براى مردمى كه مى‌انديشند، نشانه‌اى است.» (نحل/16،67) مصطفوى مى‌گويد: سَكَر، اعم از مسكر و غير مسكر (آب ميوه) است. سَكَر بر وزن حَسَن، دگرگون شده چيزى برخلاف جريان طبيعى است؛ مانند شراب و آب ميوه كه از انگور و خرما به دست مى‌آيد.[7] ابوالفتوح رازى مى‌گويد: مراد از روزى نيكو (رزق حسن) سركه، دوشاب، خرما، مويز و چيزهاى حلال است كه از خرما و انگور گرفته مى‌شود.[8]

منابع:

التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ التفسير الكبير؛ تفسير المنار؛ جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ كشف‌الاسرار و عدّة‌الابرار؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن.
محمدصادق يوسفى




[1] التفسير الكبير، ج‌7، ص‌37.
[2] مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌640‌.
[3] جامع البيان، مج‌7، ج‌12، ص‌303؛ مجمع البيان، ج5‌، ص365؛ المنار، ج‌12، ص‌320.
[4] مجمع‌البيان، ج‌5‌، ص‌356، كشف‌الاسرار، ج‌5‌، ص‌67‌.
[5] مجمع‌البيان، ج‌5‌، ص‌356.
[6] المنار، ج‌12، ص‌303.
[7] التحقيق، ج‌5‌، ص‌160 «سكر».
[8]
روض‌الجنان، ج‌12، ص‌61‌.

 

شنبه 1 مهر 1391  12:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن كريم و امنيت غذايي؛ روش هاي برون رفت از بحران گرسنگي

قرآن كريم و امنيت غذايي؛ روش هاي برون رفت از بحران گرسنگي

اصغر مرادي

امنيت به معناي عام آن از جمله امنيت غذايي نخستين دغدغه انسان در روي كره خاكي است. برخي از انديشمندان بر اين باورند كه امنيت غذايي نخستين در ميان اقسام امنيت هاست؛ زيرا آن چه آدمي را به هر سويي مي كشاند گرسنگي و پر كردن شكم است. هنگامي كه شكم با غذايي آرامش يافت آن گاه است كه در پي امنيت جاني و اجتماعي و مانند ديگر مي افتد. بنابراين تغذيه و امنيت غذايي نخستين نخستين هاست و انگيزه هاي بنيادين هر حركتي و خواسته و نياز اساسي بشر است. اين مشكل از روز نخستين كه آدمي آفريده شده است با او همراه بوده است. از اين روست كه قرآن پس از آفرينش انسان به علت هبوط آدمي از جنت و بهشت خاص خود اشاره مي كند و بيان مي دارد كه آدمي با خوردن از درخت ممنوع خود را گرفتار اموري ناخواسته كرد كه اكنون در زمين و كره خاكي دچار آن است. (بقره آيه 35 و اعراف آيات 19 و 20)
اكنون آدمي در دنياي معاصر با معضل گرسنگي و بحران غذايي مواجه است و تعادل در توليد و توزيع و مصرف به هم خورده و نوعي كمبود شديد و قحطي جهان را تهديد مي كند. از اين روست كه امنيت غذايي از اهميت فوق العاده اي برخوردار شده و در صدر خواسته هاي آدمي به شكلي شديدتر خود را قرار داده است.
هر كسي مي كوشد تا راه كاري براي اين معضل و مشكل دايمي بشر بيابد كه اكنون تشديد شده و انسانيت را در معرض خطر و تهديد جدي قرار داده است. در اين ميان شايد بازخواني تحليل و ساز و كارهاي قرآني براي اين معضل مفيد باشد. تمدن بشري با همه پيشرفتي كه كرده است باز هم نتوانسته است بر معضل گرسنگي و قحطي و جوع غلبه كند. فناوري هاي مختلف از جمله فناوري زيستي و همتاسازي گياهان و ديگر موارد تغذيه بشر نيز نتوانسته است اين معضل را حل و گرسنگي و قطحي را ريشه كن كند.
اما پرسش اين نوشتار اين است كه قرآن چه ساز و كار و راهكاري براي برون رفت از معضل بيان مي كند و چه شيوه ها و روش هايي را براي امنيت غذايي پيشنهاد مي دهد؟

قرآن و امنيت

از نظر قرآن، امنيت به مفهوم عام و دربرگيرنده آن از مهم ترين خواسته ها و نيازها و انگيزه هاي بشري است و اصولا سعادت و خوشبختي در مفهوم قرآني براي انسان جز با دو مولفه امنيت و آسايش فراهم نمي آيد. از اين نظر است كه بهشت به عنوان ميعادگاه خوشبختي بشر داراي دو مولفه آرامش و آسايش است. بخشي كه ما اكنون از آن به امنيت غذايي ياد مي كنيم در حقيقت همان آسايش است كه در كنار آرامش روحي و رواني آدمي را در مسير كمالي قرار مي دهد و همه دغدغه هاي اصلي بشر را پاسخ درست و مناسب مي دهد.
بر اين اساس است كه از نظر قرآن جامعه نمونه و دولت سالم دولت و جامعه اي است كه داراي آرامش وآسايش است و مردم در بستري قرار مي گيرند كه هيچ گونه دغدغه اي درباره آن نداشته باشند. از اين روست كه در آيه 112 سوره نحل مي فرمايد: و ضرب الله مثلا قريه كانت آمنه مطمئنه ياتيها رزقهار غدا من كل مكان؛ و خداوند به عنوان نمونه و الگوي جامعه سالم به آبادي و جامعه تمدني آبادي مثال مي زند كه آن جامعه داراي امنيت بوده و از آرامش و اطمينان برخوردار مي باشد به گونه اي كه روزي و تغذيه آن به طور فراوان از هر سوي بدان سرازير است. بنابراين از نظر قرآن جامعه اي در شكل درست اداره و مديريت مي شود كه برخوردار از آرامش و امنيت غذايي و رشد و شكوفايي اقتصادي مي باشد. اگر از نظر قرآن مسئله امنيت غذايي تا اين اندازه مهم است و حتي براي بهشت فراواني موادغذايي به عنوان شناسه اصلي مطرح مي شود، اين مسئله به طور طبيعي خودنمايي مي كند كه قرآن به عنوان كتاب زندگي به طور قطع آموزه هايي براي تحقق آن بيان داشته است.
از آن جايي كه در تحليل و هستي شناسي قرآني خدامحوري وتوحيد در همه سطوح و مراتب نقش كليدي و محوري را ايفا مي كند مي توان گفت كه دراين بخش نيز مسئله نمي تواند جدا از خدا و حضور ربوبي و پروردگاري او تصوير و ترسيم شود.
براين اساس است كه در آيه 69 سوره اعراف به نقش ايمان در افزايش رزق و روزي و شكوفايي اقتصادي و امنيت غذايي اشاره مي كند و مي فرمايد: «و لو ان اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون؛ اگر جامعه اي به خداوند ايمان داشته باشد و نسبت به پليدي ها و پلشتي هاي عقلي و عقلايي و شرعي تقوا پيشه كند هر آينه ما بركات و نعمت هاي آسماني و زميني خويش را بر ايشان مي گشوديم ولي جامعه اي چون جامعه مكه خداوند را تكذيب كرده و ما به سبب اين كفر و رفتارهاي ضدهنجاري و تقوايي آنان را به سختي و قحطي و گرسنگي گرفتيم.
بنابراين مي توان به نقش محوري خدا و گناهان و تكذيب آموزه هاي وحياني به عنوان عامل مهم و اصلي در افزايش و امنيت غذايي و شكوفايي اقتصادي و يا كمبودها و قحطي ها و فشارها و تنگناهاي اقتصادي اشاره كرد و ديدگاه قرآن را دراين مسئله جدي تلقي كرد.
آدمي گاه به عنوان آزمون و دستيابي به ظرفيتها در زماني دچار قحطي مي شود ولي اين آزمون ها نيز به قرار نتيجه دستاوردهاي نادرست آدمي است. به سخني ديگر اگر آدمي ايمان واقعي داشته باشد و در مسير تقوا و هنجاري حركت كند هرگز دچار بحران موادغذايي و يا كمبودهاي ديگر در جهان مادي نمي شود ولي ظلم به نفس و يا ديگري موجب مي شود كه گرفتار بلا و يا ابتلا و يا حتي تنبيه و عذاب شود. به نظر مي رسد كه داستان حضرت موسي(ع) و درگيري وي با قبطي كافر و فرار وي از مصر بيانگر نكته اي باشد كه مورد نظر ما دراين جاست؛ زيرا ظلم به نفس موجب مي شود كه دنيا بر او تنگ آيد و اگر دعا و نيايش و بازگشت وي نبود كه با «رب اني بما انزلت الي من خير فقير» بيان مي شود او در گرفتاري شخصي خود و فقدان غذا و امنيت باقي مي ماند ولي بازگشت وي به سوي خداوند كه با عبارت اني ظلمت نفسي بيان مي شود موجب شد تا مورد عنايت قرار گرفته و از نعمت غذا و جا و همسر برخوردار گردد. داستان حضرت يونس(ع) كه به لقب ذالنون شناخته مي شود نيز بيانگر همين مسئله مي باشد كه همراه با توجه و بازگشت به خدا و اقرار ظلم به نفس از مشكل فقدان امنيت و تغذيه و مانند آن رهايي مي يابد.
جامعه يونسي(ع) تنها جامعه اي است كه بنابر گزارش قرآن با بازگشت به خدا و توبه توانست تا مدتها از نعمت ها و بركات خداوندي برخوردار گردد كه خداوند به اين مسئله در آيه 89 سوره يونس اشاره و توضيح مي دهد: فلولا كانت قريه امنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزي في الحياه الدنيا و متعنا هم الي حين؛ هيچ آبادي و جامعه اي نبود كه ايمان ايشان براي آنها سودي داشته باشد مگر جامعه و قوم يونس كه به دنبال ايمان ما عذاب خواركننده را در زندگي دنيوي از آن ها برداشتيم و تا زماني آنان را از نعمت هاي مختلف برخوردار گردانيديم.

ساز و كارهاي زيست محيطي

افزون بر راهكارهاي پيش گفته كه عاملي مهم و مستقيم در افزايش شكوفايي اقتصادي و تضمين امنيت غذايي و آرامش روحي و رواني فردي و جمعي بشر است، قرآن به ساز و كارهاي زيست محيطي با بهره گيري از فن آوري هاي مختلف نيز اشاره مي كند. اين بدان معناست كه اصل «ان الله يابي ان تجري الامور الا باسبابها؛ خداوند پرهيز دارد كه امور جز از راه اسباب آن انجام شود»، در هر حال اساسي و جاري مي شود و نمي توان گفت كه بي اسباب بتوان امور زندگي دنيوي را سامان داد. شبيه اين مسأله مي توان در مسأله توكل و بستن همزمان زانوي اشتر ديد كه هم توكل و اراده فراسببي خداوند با بهره گيري از اسباب بستن پاي شتر مورد توجه و تأكيد مي باشد.
از اين روست كه قرآن در آيات بسياري به ساز وكارهاي مختلف براي ايجاد امنيت غذايي اشاره مي كند. از آن جمله به مسأله مديريت آب و سدسازي در آياتي چند توجه مي دهد و در داستان يوسف به چگونگي مديريت توليد و داشت و برداشت مي پردازد و به شيوه و روش انبار كردن غلات براي مدت هاي طولاني چون هفت سال اشاره مي كند. (يوسف آيات 34 تا 84) در اين آيات به سيلو كردن گندم همراه با پوسته آن اشاره شده است كه موجب دوام و حفظ غلات تا زماني طولاني مي شود.
بهره گيري از محيط زيست براي حفظ و نگه داري و نيز بهره مندي از آبگيرها و فن آوري سدسازي از ديگر روش هايي است كه در آيات قرآن بدان توجه داده شده است.
قرآن رفتارهاي فسادانگيز بشر و تباهي در محصولات و فرآورده هاي زميني را به سبب تأثيرات مخرب و زيانبار محيط زيستي و شيوه نادرست بهره گيري از منابع مي شمارد و بيان مي دارد كه آدمي با تصرفات نادرست خويش كه بيرون از دايره شكر عملي است موجب مي شود تا از زمين و محيط زيست به درستي بهره گرفته نشود و موجبات كاهش فرآورده ها و توليدات زميني شود.
خداوند در آيه 14 سوره روم مي فرمايد: ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت أيدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون؛ فساد در خشكي و دريا به سبب فعاليت ها و دستاوردهاي نادرست بشر ظاهر شده است؛ به دنبال اين تباهي و فساد در محيط زيست است كه ما برخي از مشكلات و مصيبت ها را به آدمي مي چشانيم تا شايد در رفتار خويش تجديدنظر كرده و از ادامه روش هاي نادرست برخورد با محيط زيست دست بردارند و براساس اصول اخلاقي و هنجاري و قوانين طبيعي و سنت هاي الهي عمل كنند و از انجام فعاليت هايي كه محيط زيست را آلوده و موجبات تباهي آن مي شوند خودداري كنند.
اين ها نمونه هايي از شيوه ها و ساز و كارهايي است كه قرآن براي حفظ امنيت غذايي و بهره گيري از فن آوري هاي مختلف به ويژه فن آوري هاي زيست محيطي بيان داشته است

شنبه 1 مهر 1391  12:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بهداشت

بهداشت : حفظ سلامت جسمانى و روانى

اين واژه، مصدر مركب مرخّم و از دو كلمه فارسى «به» و «داشت» ساخته شده است.[1] بهداشت به نگاهداشتن تندرستى و حفظ صحت، معنا شده است.[2] به وسايل و ابزارهاى نگاهدارى سلامت نيز بهداشت گفته مى‌‌شود.[3]
در اصطلاح علمى به مجموعه قابليتهاى فيزيكى، احساسى، روانى و اجتماعى كه انسان را با محيط زندگى خود هماهنگ مى‌‌سازد بهداشت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 351
گفته مى‌‌شود كه با مفهوم سلامت پيوند نزديك معنايى دارد
[4]، از اين رو بهداشت در‌‌دامنه‌‌اى بسيار گسترده، همه قلمروهاى زندگى انسان را پوشش داده، به دو شاخه اصلى «زيست محيطى» و «انسانى» تقسيم مى‌‌شود كه در بخش نخست، بهداشت هوا و جوّ، آبها، گياهان، جانوران و به طور كلى‌‌بهداشت محيط طبيعى زندگى بشر را شامل مى‌‌شود و در بخش دوم، بهداشت محيط انسانى زندگى بشر در دو بخش فردى و اجتماعى و از سوى ديگر جسمى و روانى از قبيل نظافت بدن، پوشاك و مسكن، تغذيه، خانواده، محيط شهرى، صنعت و فن‌‌آورى و بهداشت صوتى و تصويرى و ... را دربرمى‌‌گيرد.[5]
به اين اصطلاح در قرآن تصريح نشده است؛ اما از واژگانى چون «طيّب»، «طهور» و مشتقات آن دو و نيز «شفاء» و در نقطه مقابل، «رجس»، «نجس»، «خبيث» و ديگر كليد واژه‌‌هاى مقاله پليدى در كنار كليد واژه‌‌هاى مربوط به مقالات «آرامش» و «اضطراب» كه به مبحث بهداشت روانى مربوط مى‌‌شوند و نيز عموم آيات طبيعت در ارتباط با بهداشت محيط زيست، مى‌‌توان ديدگاه قرآن را در اين باره جست و جو كرد. طيب به معناى هر چيز خوشايند و پاك از آلودگى[6]، خبيث به معناى هر چيز مادى و غير مادى كه پست و ناپسند شمرده شود[7]، رجس و نجس به معناى هرچيز آلوده و كثيف به لحاظ طبيعى، عقلى يا دينى[8]، طهور مصدر ديگر طهارت كه گاه در نقش صفت مشبهه مى‌‌آيد، به معناى پاكيزگى جسمى و روحى[9] و شفاء به معناى رفع بيمارى و بازيافتن سلامت است.
در نگاهى كلى به آيات قرآن، بهداشت و پاكيزگى ارزشى دينى شمرده شده و نقطه مقابل آن خبيث و ناپسند ناميده شده است: «قُل لا يَستَوِى الخَبيثُ والطَّيِّب ...»(مائده/5،100 و نيز اعراف/7،157)، از اين رو خداوند پاكيزگان را دوست دارد: «واللّهُ‌‌يُحِبُّ المُطَّهِّرين»(توبه/9،108) و در مواردى به آن سفارش كرده است:«و طَهِّر بَيتِىَ لِلطّائِفين...»(حجّ/22،26) و در نقطه مقابل از انجام هر كار زيانبارى نهى كرده است: «... و لا تُلقوا بِاَيديكُم اِلَى التَّهلُكَة ...».(بقره/2،195)
[10] تكاليف الهى و مسئوليتهاى افراد، مشروط به عدم زيان جسمى و روحى گشته: «لاتُكَلَّفُ نَفسٌ اِلاّ وُسعَها لاتُضارَّ ولِدَةٌ بِوَلَدِها ولا مَولودٌ لَهُ بِوَلَدِه»(بقره/2،233)[11] كه با عنوان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 352
قاعده «لاضرر و لا ضرار» در فقه مورد بحث قرار مى‌‌گيرد.
[12] مفهوم محسوس طهارت، در قرآن عموميت يافته، شامل معنويات و معقولات شده و تعابيرى چون قدس و سبحان به اين بخش ارتباط دارند.
شريعت اسلام هر دو بخش طهارت را مد نظر قرار داده و در شرع قانونمند ساخته و به احكامى در ارتباط با اجتناب از نجاسات و ناپاكيها و بيان راههاى پاكى مانند غسل و وضو اشاره كرده و در رأس همه طهارتها مفهوم توحيد و طهارتهاى اخلاقى قرار دارد.
[13] قرار گرفتن طهارت در كنار‌‌توبه: «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ‌‌التَّوّ‌‌بينَ و يُحِبُّ المُتَطَهِّرين»‌‌(بقره/2،222) وحدت سياقى ايجاد كرده است؛ زيرا توبه به معناى رجوع به سوى خداوند و طهارت به معناى جدا شدن از ناپاكى و بازيابى پاكى است و روشن است كه اين دو معنا در خصوص اوامر و نواهى الهى كاملا مطابق است، بنابراين تعبير مطلق آيه نشان مى‌‌دهد كه خداوند تمام انواع پاكيزگى را‌‌دوست‌‌دارد، پس استغفار و پاكى اعتقادات و شست و شوى جسمى و بدنى و اعمال صالح و علوم حق همگى در بهداشت زندگى انسان نقش ايفا مى‌‌كنند.[14]
نكته قابل توجه آنكه تفكيك كامل بهداشت جسمى و روحى از يكديگر بر اثر نگاه يكپارچه قرآن به انسان و غلبه رويكرد هدايتى بر آن چندان آسان نيست، با اين حال امكان‌‌بازشناسى دو جنبه مذكور در آيات مربوط منتفى‌‌نيست.

 بهداشت جسمانى :

در آيات متعددى به موضوعاتى مربوط به پاكيزگى و حفظ بهداشت جسمانى پرداخته شده است كه در دو دسته نظافت بدن و بهداشت خوراك قابل تنظيم است.
آب در آيات قرآن، نعمتى الهى براى پاكيزگى انسان شمرده شده است: «و اَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً طهوراً».(فرقان/25،48 و نيز انفال/8، 11) ساختار صيغه مبالغه در واژه طهور، تأكيدى بر اين كاركرد آب شمرده شده است
[15]، گرچه برخى آن را صفت مشبهه به معناى پاك يا اسم ابزار به معناى وسيله پاكى دانسته‌‌اند.[16] كاركرد بهداشتى آب در تفاسير علمى نيز مورد توجه قرار گرفته و آيات مربوط با كمك قوانين علمى تبيين و تفسير شده‌‌اند[17]، چنان كه اشاره به نقش آب در زنده كردن طبيعت و سيراب كردن انسانها و حيوانات در آيه بعدى: «لِنُحيِىَ بِهِ بَلدَةً مَيتـًا و...»(فرقان/25،49) به خاصيت گندزدايى و پاكيزگى آب ارتباط داده شده است.[18] در برخى آيات نيز به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 353
شست و شوى لباس و پوشاك فرمان داده شده است:«و ثيابَكَ فَطَهِّر».(مدثّر/74،4) در برخى روايات منظور از تطهير لباس، كوتاه گرفتن آن براى پرهيز از آلودگى دانسته‌‌شده است.
[19]
نقش آب در آيينهاى عبادى اسلام به نوعى ديگر نشان از توجه به بهداشت دارد؛ در سوره مائده به مسلمانان فرمان داده شده است كه پيش از هر نماز به شست و شوى دست و صورت خود و مسح سر و پا بپردازند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اِذا قُمتُم اِلَى الصَّلوةِ فَاغسِلوا وُجوهَكُم واَيدِيَكُم اِلَى المَرافِقِ وامسَحوا بِرُءوسِكُم واَرجُلَكُم اِلَى الكَعبَين»(مائده/5،6) و در صورت جنابت، بدن خود را به طور كامل شست و شو دهند: «و اِن كُنتُم جُنُبـًا فَاطَّهَّروا»(مائده/5،6) و در صورت نبود آب، تيمم با خاك پاك جايگزين وضو و غسل مى‌‌شود: «فَتَيَمَّموا صَعيدًا طَيِّبـًا...».گرچه وضو و غسل دو واجب تعبدى به شمار رفته، اهداف تشريع آنها به طور كامل براى ما روشن نيست؛ اما احتمال توجه به پاكيزگى جسمانى در تشريع اين گونه احكام منتفى نيست، چنان كه برخى آيه «فيهِ رِجالٌ يُحِبّونَ اَن يَتَطَهَّروا واللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرين»(توبه/9،108) را در ستايش گروهى دانسته‌‌اند كه پس از قضاى حاجت به شست و شوى خود با آب اهتمام مىورزيدند.[20]نظير اين شأن نزول، ذيل آيه «اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوّ‌‌بينَ و يُحِبُّ المُتَطَهِّرين»(بقره/2،222) نيز بيان شده‌‌است[21]؛ همچنين نزديكى جنسى با زنان حايض تنها پس از پاكى آنها روا دانسته شده:«و‌‌لاتَقرَبوهُنَّ حَتّى يَطهُرن»(بقره/2،222) كه برخى منظور از آن را افزون بر پايان يافتن دوره ماهانه، شست و شو و غسل دانسته‌‌اند.[22] مفسران به زيانهاى بهداشتى آميزش در اين دوره نيز توجه كرده و به بحث در اين باره پرداخته‌‌اند.[23] در برخى روايات تاريخى نيز آيه 11 انفال/8 درباره نزول باران در جنگ بدر جهت شست و شوى ياران پيامبر براى رفع آلودگى جنابت دانسته شده است:[24]«اِذ يُغَشّيكُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنهُ ويُنَزِّلُ عَلَيكُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ ويُذهِبَ عَنكُم رِجزَ‌‌الشَّيطـن...».تأكيد خداوند بر نزول آب از آسمان در آياتى كه از نقش تطهيرى آب ياد شده، موجب طرح اين پرسش شده كه آيا آبهاى ديگر نيز اين نقش را دارند[25] و در همين راستا پرهيز برخى صحابه از وضو با آب دريا گزارش شده است.[26] در نقطه مقابل، در برخى روايات نبوى به «طهور» بودن آب دريا تصريح
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 354
شده است.
[27] اختصاص اين ويژگى به آب يا قابليت تعميم آن بر ديگر مايعات نيز مورد توجه فقيهان قرار گرفته است[28]؛ همچنين آلوده شدن آب و از دست رفتن ويژگى تطهيرى آن نيز از مباحث مورد توجه فقيهان است.[29]
نقش درمانى برخى آبها نيز در شمارى از آيات قرآن مورد توجه قرار گرفته است. در روايتى از اميرمؤمنان، على(عليه السلام) ذيل آيه «و يُنَزِّلُ عَلَيكُم مِنَ‌‌السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُم...»(انفال/8،11) نقل شده: نوشيدن آب آسمان بدن را پاك و مرض‌‌ها را دفع مى‌‌كند.[30] در ماجراى ابتلاى حضرت ايوب(عليه السلام)نيز از شفاى وى با شست و شو و نوشيدن از آبى كه خداوند برايش فراهم آورده ياد شده است: «اُركُض بِرِجلِكَ هـذا مُغتَسَلٌ بارِدٌ و شَراب».(ص/38،42) در ذيل آيه‌‌97‌‌آل عمران/3: «فيهِ ءايـتٌ بَيِّنـتٌ مَقامُ اِبرهيم‌‌...»آب زمزم از مصاديق «آيات بينات» دانسته شده[31] و در برخى روايات به تأثير درمانى و شفابخشى آب اين چاه اشاره شده است.[32]
توجه به بهداشت در آيينهاى عبادى اسلام به كاركرد تطهيرى آب اختصاص ندارد. در اعمال حج نيز از كوتاه كردن مو و ناخن با تعبيرِ «ثُمَّ ليَقضوا تَفَثَهُم...»(حجّ/22،29) ياد شده كه به معناى زدودن چرك و كثافت دانسته شده است.[33] در ماجراى قابيل و هابيل نيز از دفن مردگان ياد شده‌‌است (مائده/5،31) كه حكمت آن در برخى روايات، پنهان كردن آلودگى و فساد جسد و پرهيز از آزار مردمان دانسته شده است.[34]
در بخش تغذيه نيز افزون بر تأكيد كلى قرآن بر استفاده از خوراكهاى پاك و پرهيز از ناپاكيها: «يُحِلُّ‌‌لَهُمُ الطَّيِّبـتِ و يُحَرِّمُ عَلَيهِمُ الخَبئِث...»‌‌(اعراف/7،157) از مواردى نيز به طور خاص ياد شده است. خداوند شير چارپايان را در ميان چرك و خون به طور خالص و پاك و تميز خارج كرده و آن را گوارا و مناسب براى هضم بدن قرار داده است: «نُسقيكُم مِمّا فى بُطونِهِ مِن بَينِ فَرث ودَم لَبَنـًا خالِصـًا سائِغـًا لِلشّـرِبين».(نحل/16،66) عسل برون آمده از زنبورها را نيز شفاى مردمان قرار داده است: «يَخرُجُ مِن بُطونِها شَرابٌ مُختَلِفٌ اَلونُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنّاس ...».(نحل/16،69) فرآورده‌‌هاى گياهى نيز غذايى نيك شمرده شده‌‌اند: «و مِن ثَمَرتِ النَّخيلِ والاَعنـبِ تَتَّخِذونَ مِنهُ سَكَرًا و رِزقـًا حَسَنـًا...».(نحل/16،67) يادكرد از ميوه‌‌هاى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 355
گوناگون در قرآن با هدف امتنان يا سوگند كه در هر دو صورت از اهميت آنها در زندگى انسان خبر مى‌‌دهد بى‌‌ارتباط با فوايد بهداشتى هر كدام نيست. از سوى ديگر برخى خوردنيها و آشاميدنيها مانند مردار و شراب، پليد و ناپسند شمرده شده و به اين سبب حرام شمرده شده‌‌اند:«اِنَّمَا الخَمرُ ... رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطـنِ فَاجتَنِبوه»(مائده/5،90)؛ «... مَيتَةً اَو دَمـًا مَسفوحـًا اَو لَحمَ خِنزير فَاِنَّهُ رِجسٌ...».‌‌(انعام/6،145) در آيه‌‌اى ديگر پس از شمارش غذاهاى حرام در پاسخ به اين پرسش كه چه چيزهايى حلال است، همه خوراكهاى پاك، حلال شمرده شده‌‌اند كه نشان دهنده ناپاك بودن غذاهاى حرام است: «يَسـَلونَكَ ماذا اُحِلَّ لَهُم قُل اُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبـت...».(مائده/5،4) در روايات تفسيرى، حكمت تحريم برخى خوراكيها زيانهاى جسمانى آنها دانسته شده است.
[35] در ذيل آيه اسراف: «كُلوا واشرَبوا ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لايُحِبُّ المُسرِفين»(اعراف/7،31) نيز روايت شده كه منظور از اسراف، مصرف هر چيزى است كه به بدن آسيب و زيان رساند[36] و نيز مفسران در ذيل آيه به زيانهاى پرخورى اشاره كرده و درباره حكم شرعى آن كه كراهت يا حرمت است بحث كرده‌‌اند.[37] در آيه ديگرى در وصف حال بهشتيان، تنها دو وعده غذايى براى آنها ياد شده است: «... و لَهُم رِزقُهُم فِيها بُكرَةً و عَشيـّا»(مريم/19،62) و در برخى روايات به اين سنت غذايى، سفارش و خوردن وعده سوم در بين دو وعده مذكور زيانبار وصف شده است.[38]
تأكيد بر اينكه شيردهى كامل به فرزندان، دو سال است:«والولِدتُ يُرضِعنَ اَولـدَهُنَّ حَولَينِ كامِلَين ...»(بقره/2،233) به جنبه‌‌اى ديگر از دستورهاى بهداشتى قرآن اشاره دارد كه در روايات تفسيرى تبيين شده است.[39] در برخى روايات، سفارشهاى بهداشتى فراوان ديگرى در بخشهاى گوناگون زندگى فردى و اجتماعى ياد شده است.[40]

 بهداشت روانى و اجتماعى:

نقش دين در دستيابى به سلامت روحى در مكاتب روانشناسى معاصر، غير قابل انكار شمرده مى‌‌شود.[41] ويليام جيمز، كارل يونگ، هنرى لينك و بسيارى ديگر از روانشناسان معاصر درباره تأثير ايمان در دستيابى به آرامش روانى، اعتماد نفس و قدرت روحى بحث كرده‌‌اند.[42]
خداوند، آدمى را تكريم: «و لَقَد كَرَّمنا
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 356
بَنى ءادَمَ»(اسراء/17،70) و بر اختيار و اراده آزاد وى تأكيد كرده:«لا‌‌اِكراهَ فِى الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ...»(بقره/2،256)، حسّ مسئوليت پذيرى را در او تقويت مى‌‌كند: «مَن عَمِلَ صــلِحـًا فَلِنَفسِهِ ومَن اَساءَ فَعَلَيها...»(فصّلت/41،46) و زندگى او را هدفمند مى‌‌سازد: «رَبَّنا ما خَلَقتَ هـذا بـطِلاً سُبحـنَكَ فَقِنا عَذابَ النّار».(آل عمران/3،191) چنين انسانى همواره اميد به زندگى را در خود يافته، احساس نوميدى به خود راه نمى‌‌دهد: «لا يايـَسُ مِن رَوحِ اللّهِ اِلاَّ القَومُ الكـفِرون»(يوسف/12،87) و فراز و فرودهاى زندگى، تعادل شخصيتى او را بر هم نمى‌‌زند: «لِكَيلا تَأسَوا عَلى ما فاتَكُم ولا تَفرَحوا بِما ءاتـكُم...»(حديد/57،23) و تعادل رفتارى خود را در هر حال حفظ مى‌‌كند: «والَّذينَ اِذا اَنفَقوا لَم يُسرِفوا و لَم يَقتُروا و كانَ بَينَ ذلِكَ قَوامـا».(فرقان/25،67)
[43]
ايمان به خدا در قرآن، عامل آرامش و احساس امنيت شمرده شده: «اَلَّذينَ ءامَنوا ولَم يَلبِسوا ايمـنَهُم بِظُـلم اُولئِكَ لَهُمُ الاَمن»(انعام/6،82) و هدايت الهى به سوى راههاى سلامت دانسته شده است: «يَهدى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضونَهُ سُبُلَ السَّلـم».(مائده/5،16) خداوند مؤمنان را يارى رسانده، آرامشى از سوى خويش بر دلهايشان فرو‌‌مى‌‌فرستد:«هُوَ‌‌الَّذى اَنزَلَ السَّكينَةَ فى قُلُوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا ايمـنـًا...»(فتح/48،4) و در موقعيتهاى دشوار، دلهاى مؤمنان را استوار ساخته، به آنان روحيه و معنويت مى‌‌بخشد (نك:‌‌آل‌‌عمران، /3، 123 ـ 126؛ انفال /8، 10 ـ 11) و اين تنها ياد خداست كه روان آدمى را معتدل ساخته، به شخصيت وى ثبات مى‌‌بخشد[44]: «اَلَّذينَ‌‌ءامَنوا و تَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بِذِكرِ اللّهِ اَلا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلوب».(رعد/13،28) در نقطه مقابل، رويگردانى از خداوند، زندگى را بر انسان سخت و دشوار مى‌‌سازد: «و مَن اَعرَضَ عَن ذِكرى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنكـًا»(طه/20،124)، افزون بر اين، نگاه كلى به مقوله سلامت روانى، سفارش به مجموعه‌‌اى وسيع از اصول اخلاقى مانند صبر، توكل، تقوا، توبه، مهرورزى و برخى تشريعات چون نماز و حج و نيز توجه به برخى عوامل طبيعى مانند آرامش شب و كانون خانواده در قرآن به چشم مى‌‌خورد كه نقش آنها در دستيابى به سلامت روانى قابل مطالعه است. (‌‌<=‌‌آرامش)
در آياتى ديگر از برخى عوامل ياد شده كه بهداشت روانى انسان را به خطر مى‌‌اندازند؛ شراب و قمار، بين مردم دشمنى و كينه پديد آورده، آنها را از ياد خدا دور مى‌‌سازند:«اِنَّما يُريدُ الشَّيطـنُ اَن يوقِعَ بَينَكُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِى الخَمرِ و المَيسِرِ و يَصُدَّكُم عَن ذِكرِ اللّهِ وعَنِ الصَّلوة...»(مائده/5،91)؛ همچنين نهى از صفات ناپسند
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 357
اخلاقى مانند دروغ، غيبت، تهمت، تجسس، سخن‌‌چينى و تفاخر در راستاى دستيابى به سلامت روانى قابل مطالعه است. سفارش به اجراى عدالت (حديد/57،25)، نيكوكارى و روابط خويشاوندى (نحل/16،90)، امر به معروف ونهى ازمنكر (آل عمران/3،104)، تعاون و هميارى اجتماعى (مائده/5،2) و نهى از خيانت (نساء/4،58)، قتل و جنايت‌‌(مائده/5،32)، آزار و اذيت (احزاب/33،58) و شمردن جنگ از مصاديق فساد (مائده/5،64) به تقويت سلامت اجتماعى مى‌‌انجامد.
[45]

 بهداشت خانواده:

تنوع روابط بين افراد خانواده به هر دو بخش بهداشت جسمى و روانى امتداد مى‌‌يابد؛ اما اهميت ويژه آن در دنياى امروز موجب شده تا مستقلا مورد بحث قرار گيرد. قرآن با نهى از گونه‌‌هاى مختلف روابط نامشروع مانند زنا:«ولا تَقرَبُوا الزِّنى اِنَّهُ كانَ فـحِشَةً و ساءَ سَبيلا»(اسراء/17،32) و همجنس بازى: «اَتَأتونَ الذُّكرانَ مِنَ العــلَمين»(شعراء/26،165) از ابتلا به بيماريهاى مقاربتى و بحرانهاى روانى پيشگيرى كرده است. نهى از نگاه ناپاك:«قُل لِلمُؤمِنينَ يَغُضّوا مِن اَبصـرِهِم ويَحفَظوا فُروجَهُم ذلِكَ اَزكى لَهُم...»(نور/24،30) و سفارش به ايجاد فضايى اخلاقى در روابط زن و مرد (نور/24،31) در همين راستا قابل شناخت است؛ همچنين در انتخاب همسر به گزينش همسران باايمان و پاك سفارش كرده: «ولاََمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَيرٌ مِن مُشرِكَة ... و لَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَيرٌ مِن مُشرِك...»(بقره/2،221 و نيز نك: مائده/5،5) كه در سلامت خانواده مؤثر است.
برقرارى عدالت در روابط حقوقى بين زن و شوهر نيز مورد تصريح آيات قرآن قرار گرفته (نساء/4، 3 ـ 4 قس: 125) و در مواقع بروز اختلاف به تلاش جهت آشتى و بازيابى مهر زناشويى سفارش شده است. (نساء/4،128) در ارتباط با فرزندان نيز به پنهان ساختن روابط زناشويى از مقابل ديد آنان دستور داده شده است: «واِذا بَلَغَ الاَطفـلُ مِنكُمُ الحُلُمَ فَليَستَـذِنوا...»(نور/24،59)؛ همچنين سفارش فراوان به لزوم احترام به پدر و مادر و احسان به آنها: «و بالوالدين احسانا»و اطاعت و شكرگزارى از آنها: «اَنِ اشكُر لى ولِولِدَيكَ * و اِن جـهَداكَ عَلى...»(لقمان/31،14‌‌ـ‌‌15) حريم خانواده را از درگيرى و تشنجهاى روانى مصون نگه مى‌‌دارد.

 بهداشت محيط زيست:

قرآن از دو زاويه به مسئله بهداشت زيست‌‌محيطى توجه كرده است: پاره‌‌اى آيات با ترسيم جهانبينى قرآنى، گونه‌‌اى خاص از روابط را ميان انسان و طبيعت تنظيم مى‌‌كنند و دسته‌‌اى ديگر از آيات با بيان مجموعه‌‌اى از گزاره‌‌هاى اخلاقى، رفتارهاى زيست‌‌محيطى بشر را به كنترل درمى‌‌آورند.
قرآن، ملكيت جهان را از آنِ خداوند دانسته:
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 358
«لِلَّهِ ما فِى‌‌السَّمـوتِ و ما فِى الاَرض»و بشر را جانشين او در زمين معرفى كرده: «هُوَ الَّذى جَعَلَكُم خَلـئِفَ فِى الاَرض ...»(فاطر/35،39) و اختيار تصرف و بهره‌‌بردارى از آن را به او سپرده: «اَلَم‌‌تَرَوا اَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَكُم ما فِى السَّمـوتِ وما فِى الاَرضِ واَسبَغَ عَلَيكُم نِعَمَه...»(لقمان/31،20) و او را آبادگر زمين مى‌‌شناساند: «هُوَ اَنشَاَكُم مِنَ الاَرضِ واستَعمَرَكُم فيها‌‌...»(هود/11،61) و همه اين اختيارات را امانتى الهى مى‌‌شمرد: «اِنّا‌‌عَرَضنَا الاَمانَة ... و حَمَلَهَا الاِنسـن ...».(احزاب/33،72) از سوى ديگر خداوند آفرينش جهان را حكيمانه و هدفمند وصف كرده: «و ما خَلَقنَا السَّمـوتِ والاَرضَ و ما بَينَهُما اِلاّ بِالحَقِّ ...»(حجر/15،85) و هر پديده را در جهان به اندازه و شايسته شمرده: «... و خَلَقَ كُلَّ شَىء فَقَدَّرَهُ تَقديرا»(فرقان/25،2)، هر عبث و خللى را از آن نفى مى‌‌كند:«و‌‌ما‌‌خَلَقنَا السَّماءَ والاَرضَ وما بَينَهُما بـطِلاً».(ص/38،27) همه پديده‌‌هاى اين جهان، مدلول و معنايى نشانه شناختى داشته، گياهان و باد و خاك و آب و... پديده‌‌هايى مفيد براى حيات معرفى مى‌‌شوند: «اِنَّ‌‌فى خَلقِ السَّمـوتِ والاَرضِ واختِلـفِ الَّيلِ والنَّهارِ والفُلكِ الَّتى تَجرى فِى البَحرِ بِما يَنفَعُ النّاسَ و ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَاَحيا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها‌‌وبَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّة و تَصريفِ الرِّيـح ... لاَيـت لِقَوم يَعقِلون».(بقره/2،164) حيوانات نيز امتهايى همانند آدميان شمرده شده: «و ما مِن دابَّة فِى‌‌الاَرضِ ولا طئِر يَطيرُ بِجَناحَيهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُكُم»(انعام/6،38) و حتى نوح(عليه السلام)نيز در كنار نجات مؤمنان، موظف به حفظ نسل گونه‌‌هاى مختلف حيوانات مى‌‌شود:«قُلنَا احمِل فيها مِن كُلّ زَوجَينِ اثنَين».(هود/11،40) خداوند، زمين را براى زندگى انسان مهيا ساخته: «ولَكُم فِى الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتـعٌ اِلى حين»(بقره/2،36) و همه نيازمنديهايش را از خوراك و پوشاك و آب و ... براى او در زمين نهاده است: «والاَرضَ مَدَدنـها واَلقَينا فيها رَوسِىَ واَنبَتنا فيها مِن كُلِّ شَىء مَوزون * و جَعَلنا لَكُم فيها مَعـيِش».(حجر/15، 19 ـ 20) اين جهانبينى به انسان اجازه هرگونه تصرف و ايجاد خلل در نظام آفرينش را نداده، به جاى تغيير روند آن ـ كه زندگى خود او را نيز به خطر مى‌‌اندازد ـ به همراهى با آن و آبادانى و حفظ و بقاى آن براى بهره‌‌بردارى بيشتر دعوت مى‌‌كند.
[46]
قرآن در ادامه اين نگاه جهان‌‌شمول، چاره‌‌جويى اخلاقى را براى زندگى دنيوى انسان ترسيم مى‌‌كند. او بايد شكرگزار نعمتهاى خدا باشد و دست به اسراف و تبذير نزده، به نابودى و خرابى زمين اقدام نورزد، با اين حال گاه انسان در برابر اين نعمتها از در ناسپاسى درآمده، به تخريب محيط زيست خود و نابود ساختن جانداران
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 359
مى‌‌پردازد: «سَعى‌‌فِى‌‌الاَرضِ لِيُفسِدَ فيها و يُهلِكَ الحَرثَ والنَّسلَ واللّهُ لايُحِبُّ الفَساد».(بقره/2،205)
[47] اين آيه بر اين نكته دلالت دارد‌‌كه يكى از مصاديق مفهوم قرآنى فساد كه در آيات فراوانى به عنوان مفهوم جامع ارزشهاى منفى از آن ياد شده، تخريب محيط زيست است[48]: «ظَهَرَ الفَسادُ فِى‌‌البَرِّ والبَحرِ بِما كَسَبَت اَيدِى النّاس ...».(روم/30،41)[49] از سوى ديگر اين شيطان است كه به دخل و تصرف در آفرينش و برهم زدن نظام طبيعى آن دعوت مى‌‌كند: «ولاَُضِلَّنَّهُم و لاَُمَنِّيَنَّهُم ولاََمُرَنَّهُم فَلَيُبَتِّكُنَّ ءاذانَ الاَنعـمِ ولاََمُرَنَّهُم فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلقَ اللّهِ و مَن يَتَّخِذِ الشَّيطـنَ ولِيـًّا مِن دونِ اللّهِ فَقَد خَسِرَ خُسرانـًا مُبينـا».(نساء/4،119) مفسران يكى از مصاديق تغيير آفرينش الهى را اَخْته كردن حيوانات دانسته[50]، آن را قابل تعميم بر هرگونه تغيير در آفرينش طبيعى حيوانات و انسانها و هرگونه شكنجه و آزار جانوران شمرده‌‌اند[51]؛ همچنين نهى از كشتن هر جاندارى در منطقه حرم مكه و نيز در دوره حج در كنار مقاصد تعبدى مى‌‌تواند ناظر به آموزش بشر براى همزيستى با حيات پيرامون خود در قالب ايجاد نوعى منطقه حفاظت شده باشد.[52]
در كنار اين دو دسته آيات، قرآن در موارد بسيارى از تنوع زيستى جهان از وجود گياهان گوناگون (رعد/13، 3 ـ 4) و كوههاى رنگارنگ (فاطر/35،27 ـ 28)، آبهاى شور و شيرين (فاطر/35،12) و آبهاى زيرزمينى (مؤمنون/23،18)، درختان و جنگلها (نمل/27،60)، باد و باران (اعراف/7،57)، چرخه زندگى و مرگ (انعام/6،95) و ... در مقام امتنان بر بندگان خبر داده كه نشان از اهميت و لزوم حفظ آن دارد.[53] توجه به نگهدارى محيط زيست در روايات نيز در قالب سفارش به آبادانى زمينهاى لم‌‌يزرع[54] و پرهيز از بريدن بى‌‌دليل درختان و كشتن بى‌‌دليل حيوانات[55] و توجه به عمومى بودن منابع آب و مراتع و جنگلها[56] و ... به چشم مى‌‌خورد.

منابع

آرامش بيكران؛ احكام‌‌القرآن، ابن العربى؛ احكام‌‌القرآن، جصاص؛ اسلام و بهداشت روانى؛ بحارالانوار؛ البحر‌‌المحيط فى التفسير؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ البيئة مشاكلها و قضاياها روية اسلاميه؛ التبيان فى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 360
تفسير القرآن؛ تفسير الصافى؛ تفسير عبدالرزاق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ التفسير المنسوب الى الامام العسكرى(عليه السلام)؛ تفسير نورالثقلين؛ التنقيح فى شرح العروة‌‌الوثقى؛ التوقيف على مهمات التعاريف؛ جامع‌‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدرالمنثور فى‌‌التفسير بالمأثور؛ دين و روان (مذهب از ديده روانشناسى)؛ السنن الكبرى؛ فرهنگ فارسى؛ فقه‌‌القرآن؛ قرآن و روان‌‌شناسى؛ قضايا البيئة من منظور اسلامى؛ القواعد الفقهيه؛ الكافى؛ كتاب الخصال؛ الكشاف؛ كنزالعرفان فى فقه القرآن؛ لسان‌‌العرب؛ لغت نامه؛ مبانى حفاظت محيط زيست در اسلام؛ المبسوط فى فقه الاماميه؛ مجمع‌‌البحرين فى تفسير القرآن؛ مسند احمد بن حنبل؛ مطهرات در اسلام؛ معانى القرآن، نحاس؛ مفردات الفاظ القرآن؛ من علوم الارض القرآنيه؛ الميزان‌‌فى تفسير القرآن؛ النظام البيئى فى الاسلام؛ وسائل‌‌الشيعه.
Britannica.
بخش معارف و مفاهيم




[1]. لغت نامه، ج 3، ص 4438، «بهداشت».
[2]. فرهنگ فارسى، ج 1، ص 611، «بهداشت».
[3]. لغت نامه، ج 3، ص 4438.
[4]. Britannica : Health.
[5]. قضايا البيئة من منظور اسلامى، 12 ـ 19.
[6]. مفردات، ص 527، «طيب».
[7]. مفردات، ص 272، «خبث».
[8]. مفردات، ص 342 ، 791؛ لسان العرب، ج 5، ص 147؛ ج 14، ص 53 ـ 54.
[9]. مفردات، ص 526.
[10]. المبسوط، ج 6، ص 285؛ التبيان، ج 2، ص 151.
[11]. مجمع‌‌البيان، ج 2، ص 587؛ الميزان، ج 2، ص 241.
[12]. القواعد الفقهيه، ج 1، ص 211.
[13]. الميزان، ج 2، ص 209 ـ 210.
[14]. الميزان، ج 2، ص 211 ـ 212.
[15]. احكام القرآن، جصاص، ج 3، ص 492؛ احكام القرآن، ابن‌‌عربى، ج 3، ص 1416؛ البحر المحيط، ج 8، ص‌‌115.
[16]. الكشاف، ج 3، ص 284؛ تفسير قرطبى، ج 13، ص 29.
[17]. من علوم الارض القرآنيه، ص 93.
[18]. مطهرات در اسلام، ص 22 ـ 25.
[19]. نورالثقلين، ج 5، ص 454.
[20]. جامع البيان، مج 7، ج 11، ص 40 ـ 43؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 289 ـ 291.
[21]. البرهان، ج 2، ص 849.
[22]. مجمع البيان، ج 2، ص 563؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 59.
[23]. الميزان، ج 2، ص 207.
[24]. مجمع البيان، ج 4، ص 808؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 304؛ كنزالعرفان، ج 1، ص 41.
[25]. التنقيح، ج 1، ص 23.
[26]. تفسير قرطبى، ج 13، ص 36.
[27]. همان.
[28]. التفسير الكبير، ج 13، ص 36؛ ج 24، ص 90؛ تفسير قرطبى، ج‌‌13، ص 35؛ فقه القرآن، ج 1، ص 62.
[29]. تفسير قرطبى، ج 13، ص 30؛ وسائل‌‌الشيعه، ج 1، ص 137 ـ 141.
[30]. الخصال، ص 636؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 287؛ بحارالانوار، ج 63، ص 453.
[31]. مجمع البيان، ج 2، ص 798؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 287.
[32]. بحارالانوار، ج 57، ص 45؛ ج 59، ص 286.
[33]. مفردات، ص 165، «تفث».
[34]. وسائل الشيعه، ج 3، ص 141.
[35]. نورالثقلين، ج 1، ص 153.
[36]. البرهان، ج 2، ص 532.
[37]. تفسير قرطبى، ج 7، ص 191 ـ 192؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 219.
[38]. الكافى، ج 6، ص 288.
[39]. الصافى، ج 1، ص 261.
[40]. ر. ك: السنن الكبرى، ج 3، ص 390 ـ 414، 445 ـ 450؛ ج 4، ص 484 ـ 534؛ الكافى، ج 6، ص 242 ـ 427.
[41]. دين و روان، 178؛ آرامش بيكران، 87 ـ 155.
[42]. قرآن و روانشناسى، ص 335 ـ 336.
[43]. قرآن و روانشناسى، ص 335 ـ 336؛ اسلام و بهداشت روانى، ج 2، ص 105 ـ 211.
[44]. التوقيف، ص 228.
[45]. قضايا البيئه من منظور اسلامى، ص 204 ـ 242.
[46]. ر. ك: مبانى حفاظت محيط زيست در اسلام.
[47]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص 617؛ جامع‌‌البيان، مج2، ج 2، ص 432 ـ 434؛ الصافى، ج 1، ص 240.
[48]. معانى القرآن، ج 1، ص 150 ـ 151.
[49]. الميزان، ج 8، ص 196 ـ 197؛ البيئة مشاكلها و قضاياها روية اسلاميه، ص 31.
[50]. تفسير عبدالرزاق، ج 1، ص 173؛ جامع البيان، مج 4، ج 5، ص 387 ـ 388؛ التبيان، ج 3، ص 334.
[51]. الصافى، ج 1، ص 501؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 250.
[52]. قضايا البيئه من منظور اسلامى، ص 48.
[53]. ر. ك. النظام البيئى فى الاسلام.
[54]. مسند احمد، ج 1، ص 472.
[55]. السنن الكبرى، ج 9، ص 85 ـ 86.
[56]
. مستدرك الوسائل، ج 17، ص 114.

 

شنبه 1 مهر 1391  12:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

دستورات بهداشتي درآيات و روايات اسلامي

دستورات بهداشتي درآيات و روايات اسلامي

میترا باباپور
مقدمه:

علم پزشكي روز به روز در حال پيشرفت و توسعه است، در روزگار ما همراهي دو كلمه قرآني و علم بعضي از اشخاص را به تعجب وا مي دارد بخصوص اگر بدانند كه نتيجه بحث نيز گزارشگر هم آهنگي اين دو با هم است .
قرآن معجزه جاويد زمان است، هر چند سالها از نزول آن گذشته باشد. قرآن آيت كبری است كه خداوند رسالت خاتم پيامبرانش را به بركت آن استحكام بخشيد. مسلمانان صدراسلام بلاغت آن را گواهي برصدق دعوت وي دانسته اند و امروزه به سلسله اعجازهاي اين كتاب در ابعاد بلاغي، اخلاقي، تربيتي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، جهان بيني و تبيين هدف ازخلقت انسان، علوم پزشكي، بهداشتي، اشارات علمي عميق به خلقت و كون و حتي در ترتيب آيات وتعداد كلمات و حروف آن پي برده اند .
«مافرطنا في الكتاب من شي ء»
ما در كتاب آفرينش بيان هيچ چيز را فرو گذار نكرديم (سوره انعام/آيه38)
به همين دليل است كه هر كس از روي تعمق نگاهي به قرآن بيفكند ،در خواهد يافت كه اين کتاب تفاوت بسياري با ساير كتب كه تعدادشان از ميليونها مي گذرد، دارد و اين امر با توجه به عظمت اين كتاب چندان شگفت انگيز نيست. مطالبي را كه در اين تحقيق بيان خواهيم كرد سنجشي است كه بين بهداشت و علم روز با تكيه بر آيات و روايات اسلامي صورت گرفته است كه اميدواريم خواننده با مطالعه آن به وسعت و عظمت و حكمت اين كتاب آسماني و دين اسلامي پي ببرد و به خوبي متوجه شود چگونه اولياء گرامي اين آئين، در14 قرن قبل نكات دقيق بهداشتي و غذاشناسي و طبي را به پيروان خود خاطر نشان كرده و براي مداواي مردم از آنها استفاده نموده اند.

1- اهميت اسلام به سلامت جسم:

از آنجا كه تا جسم ،توانا و سالم نباشد روح و عقل و فكر نمي تواند به درستي ترقي و پيشرفت نمايد و از طرفي هم ترقي هر انسان به وسيله عقل و فكر او مي باشد بايد دانست كه سلامت بدن سهم به سزايي در عظمت انسان از نظر جنبه هاي علمي و صنعتي دارد لذا حضرت علي (عليه السلام) مصيبت بشر را در سه چيز به ترتيب اهميت آن خلاصه نموده اند:
1- فقر و تنگدستي
2- كسالت بدن
3- امراض رواني از قبيل حسد ،بخل، تكبر....
و در مقابل سه چيز را از نعمت هاي بزرگ براي انسان و انسانيت مي شمارد :
1- عدم احتياج به مردم يعني داشتن مال و كسب كافي براي اداره امورزندگي
2- صحت و سلامتي جسم و نيرومندي و توانايي بدن
3- سلامت روان از جهت داشتن صفات خوب انساني و آلوده نبودن به اخلاقيات زشت و ناپسند.
«الاو ان البلاء الفاقه و اشد من الفاقه مرض البدن، واشد من البدن مرض القلب الا و ان من النعم سعه المال، و افضل من سعه المال صحه البدن و افضل من صحه البدن تقوی القلب.»1
پيامبر (صلی الله و عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
«طوبي لمن اسلم و كان عيشه كفافا و قواه شدادا»2
خوشا بحال كسي كه اسلام بياورد و در آمدش براي معاش او كافي و بدنش نيرومند باشد .
حضرت علي(عليه السلام) در رواياتی ديگر مي فرمايند:
«الصحه افضل النعم»3
سلامتي بزگترين نعمتهاست.
با توجه به تأکيد دين مقدس اسلام بر دو جنبه روان و جسم و تأييد دانشهای پزشکی و روانی بر اين نظريه، به اين نتيجه می رسيم که روان آرام کاملا به جسم سالم متکی است و متقابلا سلامتی بدن بدون انديشه و اخلاق نيکو ميسر نيست.

2- روزه:

قرآن كريم مي فرمايد :
«يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم لعلكم تتقون» (سوره بقره/ آيه183)
اي كسانيكه ايمان آورده ايد نوشته شد بر شما روزه همانطور كه بر كسانيكه پيش از شما وجود داشته اند نوشته شده بود شايد پرهيزگار گرديد.
امروزه علم كشف كرده است كه فايده بزرگ كم خوردن در يك مدت آنست كه چون معده در طول يازده ماه مرتب پر از غذا بوده، در مدت يك ماه روزه داري مواد غذايي شكم خود را دفع كند و همين طور كبد كه براي حل و هضم غذا مجبور است دائما صفراي خود را مصرف كند در مدت سي روز ترشحات صفراوي را صرف حل كردن باقيمانده غذا ي جمع آوري شده خواهد كرد . روزه بهترين معالجه براي حفظ تندرستي است كه طب قديم و جديد را از اين حديث متوجه خود ساخته، مخصوصا امراضي را كه به جهاز هاضمه بخصوص كليه و كبد عارض مي شود و توسط داروها نمي توان آنها را علاج نمود روزه به خوبي معالجه مي كند. محمد خليلي دركتاب «القران و الصلب الحديث» مي نويسد: طبيب و دانشمند يوناني جناب فيثاغورث شاگردهاي خود را درهنگام مرگ توصيه مي نمود به روزه گرفتن و نيز مي نويسد: اطباء و پزشكان در زمان بقراط بيماران خود را كه به بيماري سخت دچار بودند از غذا خوردن منع مي کردند.
روزه از نظر بهداشت کمک می کند به خشك كردن رطوبتهاي زياد بدن، از ميان بردن موانعي كه در جهاز هاضمه و مجاري خون و غيره تدريجا وجود گرفته، تصفيه کردن خون و كمك كردن به معده و دستگاههاي عمومي هضم و به سلامتي و تندرستي افراد كمك فراواني مي كند، همچنين در از بين بردن جوشها و كوركها مفيد است، رسوبات چربي را در شريانها كاهش مي دهد، از تصلب شرائين پيشگيري مي كند و سموم و فضولات متراكم بدن را دفع مي كند .
روزه در قرآن يك عبادت است و بايد به فرمان الهي در اين رابطه گردن نهاد و نبايد فقط از ديدگاه يافته هاي علمي به آن نگريست زيرا ميدان علم و دانش به هر اندازه هم پيشرفت كرده باشد، باز محدود است و گنجايش حكمتهاي الهي را ندارد. حكمت روزه گرفتن تربيت روح است بنابر اين مقصود از روزه گرفتن زمام سركش بدست گرفتن و هوي و هوس را پايمال عزم خود نمودن است . روزه و نماز از نظر فردي (روحي ،مادي ) و هم از نظر اجتماعي داراي فوائد بيشماري هستند.

3- آب:

قرآن كريم مي فرمايد:
«وجعلنا من الماء كل شيء حي» (انبياء/30)
هر چيز زنده را از آب آفريديم.
آب مايه حيات است و براي بسياري از امراض، دارويي شفابخش است .
به عقيده «سيمون باروخ» آب داراي خواص زير است :
1- مقوي است
2- مسكن درد است
3- نيرو بخش است
4- مدر است
5- معرق است
6- مهوع است
7- مسهل است
8- براي نگهداري متابوليسم مفيد است .
9- ضد عفوني كننده است
10- قاطع تب است
11- خواب آور است
12- خاصيت بي حس كردن موضعي دارد .
حضرت علي(عليه السلام) مي فرمايند:
« الماء البارد يطفيء الحراره و يصيب به علي المحموم»4
آب سرد حرارت بدن را مي كاهد و تب را از بين مي برد .
در كلام ديگر فرمو ده است:
« الماء البارد و الماء المغلي ينفع من كل شيء و لايفتر من شيء»5
آب سرد و آبهاي جوشيده هيچگونه ضرري ندارند، بعلاوه داراي منافعي نيزهستند .
اعصاب كوفته است وهمچنين شنا كردن در آب سرد عادت كردن بدن به سرما و يكي از جنبه هاي شفا بخشي آب، آب تني و بهتر از آن شناوري است كه مقوي اعصاب کوفته است . همچنين شنا کردن در آب سرد موجب عادت کردن بدن به سرما و گرما است .

نوشيدن آب:

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
« لو ان الناس اقلوا من شرب الماء لاستقامت ابدانهم»6
اگر مردم آب كمتري بياشامند بدنهاي آنها محكم تر و قوي تر مي شود.
رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«اذا شربتم الماء فشربوه و لاتشربوه عبا؛فان العب يورِث الكباد»7
وقتي آب مي آشاميد آهسته آهسته بياشاميد زيرا آشاميدن آن با سرعت موجب درد و ناراحتي كبد است.
امام رضا (عليه السلام) مي فرمايند:
« ومن اراد لا يوذيه معدته فلا يشرِب بين طعامه ماء حتي يفرِغ و من فعل ذلك رطب بدنه؛ وضعف معدته و لم يأخذالعروق قوه الطعام»8
هر كس مايل است معده اش او را آزار و اذيتي نرساند بايستي بين غذايش آب نياشامد تا آنكه از غذا فارغ شود. كسي كه در بين غذا آب بياشامد بدنش مرطوب ومعده اش ضعيف مي شود و رگها نيرو و انرژي غذا ها را جذب نمي كنند.

4- مردار:

قران مجيد مي فرمايد:
« ويحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث» (اعراف/157)
و برآنان هر طعام پاكيزه را حلال وهر پليد و منفور را حرام مي گرداند.
و همچنين مي فرمايد:
«حرمت عليكم الميته والدم و لحم الخنزير وما اهل لغير اللّّه به و المنخنقه و الموقوذه و المترديه و النطيحه وما اكل السبع إلا ماذكيتم و ما ذ بح علي النصب» (مائده)
براي شما مومنان گوشت مردار و خون و گوشت خوك و آن ذبيحه اي كه به نام خدا كشته نشده همه حرامند و نيز حرام است هر حيواني كه به خفه كردن و از بلندي افكندن و يا شاخ زدن بهم می ميرند و نيز نيم خورده درندگان جز آنكه قبلا تزكيه (ذبح)كرده باشيد ،حرام است و نيز آنرا كه براي بتها مي كشيد.
علم به اين نتيجه رسيده كه پس از مرگ، ميكروبها و باكتريهاي روده،به خون و لنف وارد شده و شروع به نمو مي نمايند. البته ابتدا باكتريها (هوا خواه وهوانخواه)توليد فساد مي كنند ،باكتريها ي هوا خواه بياض البيضي را تجزيه كرده و تبديل به عناصر شيميايي و گازهائي چون اسيد كربنيك، هيدروژن، سولفورو آمونياك و غيره مي نمايند. اين طبقه باكتريها ذاتا توليد مسموميت مي نمايند، باكتريهاي هواخواه از بيرون به روي اجساد موثرند. بعضي از حشرات خصوصا انواع مگسها در كار عفونت اثر مهمي دارند و در فساد آنها كمك مي نمايند و گوشت فاسد سخت ترين و خطر ناكترين مسموميّت را به انسان مي دهد اين سموم باعث توليد عوارضي از قبيل : التهاب معده و روده،تب زياد ،ناتواني شديد ،سرگيجه، التهاع مردمك،پائين افتادن مردمك چشم،ضعف وغش مي شود.

5- خون:

خون غذاي انسان نيست، زيرا اگر تركيبات تشكيل دهنده خون را بررسي كنيم مشاهده خواهيم كرد كه نسبت پروتئينهاي پلاسما (آلبومين ،گلوبولين،فيبرينوژن) نسبت بسيار اندكي است يعني 8-6 ميلي گرم در هر 100 ميليگرم . اما هموگلوبين كه به نسبت زيادي در گلبولهاي قرمز وجود دارد خيلي سخت هضم مي گردد و معده تحمل آنرا ندارد. از طرفي اگر خون لخته شده باشد ،به دليل در بر داشتن فيبرين هضم آن به مراتب سخت تر خواهدبود، زيرا آهن موجود در خون آهن آلي است كه نسبت به تركيبات آهن غير آلي بسيار كند تر و سخت تر جذب روده ها مي شود .عقيده بيشتر پزشكان امروز اينست كه بيشتر بيماريها به شكل عفونت خوني «پستي سمي» بروز مي كند يعني ابتدا ميكروب به خون نفوذ كرده و سپس امراض را توليد مي كند در اين صورت آيا سزاوار نيست كه به عظمت احكام متين اسلام كه با دنياي امروزه كه همه نوع وسائل براي كشف اسرار وجود دارد ،برابري می نمايد، ايمان داشته باشيم.

6- گوشت خوك:

قرآن مجيد مي فرمايد:
«انما حرم عليكم الميته و الدم و لحم الخنزير» (بقره/173)
خداوند مردار و خون و گوشت خوك را بر شما حرام كرده است.
ابتدا در سال 1385ميلادي يك نفرانگليسي بنام «سرجامس ياز» ميكروب تريكيين را در گوشت خوك كشف كرد و 25 سال بعد يعني (1860)يك دكتر و دانشمند آلماني بنام "فردريك فون زنيكر " زيان تريكين را كشف كرد و ضرر خوردن گوشت خوك را اعلام داشت.
تريكين كرم كوچكي است كه طبق بررسيهاي علمي در مدت يكماه مي تواند تا پانزده هزار تخم گذارده و ممكن است در يك كيلو گوشت خوك تا چهار صد ميليون نوزاد تريكين وجود داشته باشد.
بيماريهايي كه در اثر خوردن گوشت خوك بوجود مي آيد عبارتند از:
كرم كروي خوك، تصلب شرايين، دردهاي مفصلي،مسموميت غذايي و كم خوني. اگر کرم وارد معده و خون شود عوارضی که ايجاد می کند عبارتند از: سرگيجه، ايجاد تبهاي دستگاه هاضمه سپس اسهال و مرضي بنام "تريكينوز" توليد مي كند كه معالجه آن بسيار مشكل است و مريض بايد خود را براي مرگ آماده كند .
مرض دیگری که عامل ا يجاد كننده آن «تنيا» يا كرم كدو است و سم آن بوتوليسم نام دارد در گوشت خوک يافت می شود.
خوردن گوشت خوك در امراض رواني و اخلاقي نيز موثر است از جمله امراض ناشي از گوشت خوك بي غيرتي است .
در علوم طبيعي ثابت شده كه بشر گوشت هر حيواني را كه زياد بخورد صفات مشهور همان حيوان در وجودش تقويت مي شود.
اين درست است كه ميكروبها با حرارت و برودت زياد از بين ميروند ولي اثر يا خاصيّت طبيعي غذا ها كه به سردي يا گرمي معروف شده است از بين نمي رود و اين اثرها ست كه بزرگترين تأثيرها را در بدن ما دارند پس گوشت خوك را هم تنها با از بين بردن ميكروب تريكين نمي توان استفاده نمود زيرا اثر خاصيتي در مواد غذايي گوشت و پيه خوك است كه با حرارت و برودت زياد و يا كم و مساوي هم كشته و نابود نمي شوند.
پس علت كلي حرمت آن اينست كه با تقويت و ترقي جسم، مقام انسانيت از جهات مختلف معيوب و زائل می شود و ايمان انسان راضعيف و نابود می کند و شهوات نفساني و غريزه جنسي را به حد كمال تحريك می نمايد.

7- مشروبات الكلي:

قرآن مجيد مي فرمايد:
« يا ايها الذين آمنو إنما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون ، انما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوه و البغضاء في الخمر والميسر ويصدكم عن ذكرالله وعن الصلوه فهل انتم منتهون » (مائده/90،91)
اي اهل ايمان شراب و قمار و بت پرستي و تيرهاي گرو بندي (يكي از رسوم جاهليت) همه اينها پليد و از عمل شيطان است . البته از آن دوري كنيد تا رستگار شويد . همانا شيطان قصد دارد كه بوسيله شراب و قمار ميان شما عداوت و كينه برانگيزد و شما را از ذكر خدا باز دارد ،پس آيا شما از آن دست بر مي داريد ؟
قال رسول الله(صلی الله عليه و آله و سلم):
«الخمر ام الخبائث»8
شراب ريشه جنايات و زشتيهاست
مردي از امام پنجم (عليه السلام) علت حرام شدن شراب را سئوال كرد. آن حضرت اينطور فرمودند:
« ان مؤمن الخمر كعاب وثن و يورثها لارتعاش و يهدم مروءته و تحمله علي التجسر علي المحارم ، من سفك الدماء و ركوب الزنا حتي لا يؤمن اذا سكر ان يثبت علي حرمه و هو لا يعقل ذلك ،والخمر لا تزيد شاربها الا كل شر.»9
دائم الخمرمانند بت پرستي است شراب برايش رعشه بدن پديد مي آورد ، مردانگي و انصاف و مروتش را نابود مي كند، شراب است كه شراب خوار را وادار بر جسارت بر نزديكان و اقوام و خويشان و خون ريزي و زنا مي نمايد حتي از زناي با محارم ايمن نمي توان بود او پس از مستي اين كار را بي توجه انجام مي دهد و خلاصه شراب وادار كننده به هر نوع شر و اعمال ضد انساني است .

آثاروخيمه مشروبات الكلي عبارتند از :

سكته ،فلج،ديوانگي، رعشه ، درد زبان، لب و دندان و همينطور سبب ضيق نفس وخفقان و يرقان می شود. دهليزهاي قلب را منبسط وحلق رامتورم مي سازد و باعث گرفتگي صدا مي شود. امراض كليه اي و كبدي و جلدي، امراض عصبي ازقبيل؛ تكان خوردن سر، لرزش دست، لكنت زبان، سستي كمر، بي خوابي، بي ارادگي، بي غيرتي، بي ميلي به غذا، فراموشي، بي طاقتي، كم خوني، ضعف استخوان و... از ديگر آثار نوشيدن مشروبات الکلی است.

از نظر اخلاقي:

مسكرات يگانه سرمايه و امتياز انسان كه عقل است از وجود انساني مي برد يعني قواي اخلاقي انسان عقل و هوش و هر چه از آدميت در ميان چهار ديوار كالبد او يافت مي شود مي گيرد فقط هيكلي باقي مي گذارد: ديوانه، مست، بيچاره، قي آلود، بي اراده، مرتعش و بي شعور.
اينست معجزه بزرگ الكل و اينست معجوني كه آدم را حيوان و بدتر از حيوان مي سازد.
در حقيقت اگر از تمام جنايتهاي جهان آمار بگيريم و منشاء آنها را جستجو كنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه منشاء و علت اکثريت آنها نوشيدن الكل بوده است .

8- حرمت ازدواج با محارم:

خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:
«حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتكم اللواتي ارضعتكم و اخواتكم من الرضاعه.» (نساء/23)
حرام شد بر شما ازدواج با مادر و دختر و خواهر و عمه و خاله و دختر برادر و دختر خواهر و مادران رضاعي و خواهران رضاعي .
آنچه امروز محقق است كثرت بيماريهاي وراثتي از قبيل ديابت، ناشنوايي، منگوليسم ،كم خوني و... درميان ازدواجهاي فاميلي مي باشد اين بيماريها نزد يهوديان به دليل عدم اختلاط با ساير اقوام بيشتر به چشم مي خورد.

9- دستور ضد عفوني در اسلام:

با توجه به اينكه ميكروبها با سرعت فوق العاده اي، محيط هاي مجاور و افراد را آلوده مي سازند اسلام براي مبارزه با انتشاروسرايت آنها، دستورضد عفوني كردن مكانهاي پوشيده و سقف دار، مانند اطاقها و امثال آن را داده است، كه مي توان بخور يا حرمل را يكي از آن دستورها دانست.
امام ششم (عليه السلام) فرمودند:
«ان الشيطان لعنه الله ليتنكب سبعين دارا ، دون الدار التي هو فيها ، و هو شفاء من سبعين داء اهونه الجذام، فلا تغفلوا عنه»10
در خانه اي كه «حرمل» به طور بخور استعمال شود تا هفتاد خانه اطراف آن ميكروبها دور مي شوند و بخور دانه «حرمل» شفاءي امراض بسياري است، كه كوچكترين آنها ميكروب جذام است، از فوائد سر شار «حرمل» غافل نشويد.
حرمل نام درختي است مانند كنجد كه از بخور دانه هاي آن استفاده مي كنند .

10- سگ

يكي از مسائل بديهي بين مسلمانان، نجاست سگ و نهي از نگهداري آن در مواقع غير ضروري در خانه و اجتناب از ظرفي است كه آن را ليسيده است. البته خدمات اين حيوان به انسانها از نظر اسلام ناديده گرفته نشده ولي به خاطر جنبه هاي بهداشتي از نگهداري آن در منزل جلوگيري شده، زيرا بوسيله اين حيوان امراض بسياري به انسانها سرايت مي كند.
امام ششم (عليه السلام) فرمودند:
«لا تمسك كلب الصيد في الدار الا ان يكون بينك و بينه باب.»
سگ شكاري را در خانه نگهداري نكن مگر اينكه بين تو و او درب ديگري باشد.
از جمله بيماريهايي كه از سگ به انسان منتقل مي شود عبارتند از :
1- امراض جلدي (جرب وكچلي)
2- هاري
3 - كرم كدوي سگ
4- سرايت سل .
اسلام دستور مي دهد ظرفي را كه سگ ليسيده بايد خاك مال شود بعد يك مرتبه درآب كر يا جاري، يا دو مرتبه با آب قليل شسته شود.
يكي از دانشمندان بزرگ اين مسئله را كه ظرف سگ را بايد با خاك تميز كرد و فقط خاك ميكروب آن را از بين مي برد، آزمايش و بررسی کرد، كه شرح اين تجربه و كشف آن در يكي از مجلّات فرانسوي بنام «لوشاسورفرانسه» كه درشهر "سنت ايتن" چاپ مي شود، درج گرديده است.

11- رنگ سبز

قرآن در آنجا كه به توصيف اهل بهشت پرداخته، بارها از رنگ سبز سخن به ميان آورده است جايي كه ساكنانش در آرامش روحي، امنيت، وجد، سرور و در نعمت به سر مي برند. خداوند در سوره هاي مختلف مي فرمايد:
«متكئين علي زخرف خضر و عبقري حسان» (رحمن/76)
در حاليكه بهشتيان با حوريان بر زخرف سبز و بساط زيبا تكيه زده اند.
«عليهم ثياب سندس خضر و ستبرق و حلو أساور من فضه و سقاهم ربهم شرابا طهورا» (انسان/21)
بر بالاي سر بهشتيان ديباي سبز و حرير استبرق و بر دستهايشان دستبند نقره فام و خدايشان شرابي پاك و گوارا بنوشاند.
«يلبسون ثيابا خضرا من سندس واستبرق» (کهف/31)
و لباسهاي سبز حرير و ديبا پوشند.
رنگها مي توانند تأثير عميقي بر تصميم ها و ديدگاههاي ما بوجود آورند. رنگها مي توانند احساس گرما يا سرما، شادي و اندوه در انسان بوجود آورند و بر شخصيت و ديدگاه او نسبت به زندگي تأثير بگذارند.
به دليل تأثير رنگها هم اكنون رنگ آميزي ديوارهاي بيمارستان، رنگ لباس پزشكان و پرستاران را در اتاقهاي جراحي رنگ سبز قرار داده اند.
جالب اينجاست كه از وقتي رنگ پل"بلاك فراير"لندن را كه آن را پل انتحار لقب داده اند از تيره به سبز تغيير داده اند آمار خودكشيها به ميزان قابل توجهي پايين آمده است.
رنگ سبز براي چشمها خوشايند است و آرامش بخش، زيرا از طول موج متوسطي برخوردار مي باشد، نه مانند طول موج رنگ قرمز بلند است و نه مثل طول موج رنگ آبي كوتاه.

12- بهداشت دندان :

منفعت هايي كه براي جويدن غذا بيان شده مربوط به دندانهاي زيبا، محكم و سالم است. دندانهاي كثيف و چر كين و پوسيده علاوه بر آنكه قدرت نرم كردن غذا را ندارند، خود ماده چركي خطر ناكي است كه باعث امراض ديگري خواهد بود .
از بيماريهاي دندان مي توان به اين موارد اشاره كرد:
1- سنگ دندان
2- كرم خوردگي (كه عوامل مختلفي دارد)
3- پيوره(كه مربوط به لثه هاست)
با توجه به اينكه عامل مهم اين امراض عدم نظافت دندان با مسواك و خلال است مقررات اسلام در اين قسمت بسيار جالب است .
پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
« تخللوا فانمامن النظافه، والنظافه من الايمان والايمان مع صاحبه في الجنه»11
دندانهاي خود را خلال كنيد زيرا خلال كردن جزء نظافت است و نظافت از ايمان است و شخص با ايمان داخل بهشت مي شود.
امام حسين (عليه السلام) چنين مي فرمايد:
« كان اميرالمؤمنين يأمرنا، اذا تخللنا ان لا نشرب الماء حتي نمضمض ثلاثا»12
پدر ما به ما دستور مي داد بعد از خلال دندانها، سه مرتبه آب را در دهان بگردانيم و بريزيم ( مضمضه كنيم ) پس آب بياشاميم.
اسلام تا به اين اندازه در بهداشت و نظافت دقت نموده كه دستور مي دهد نبايد ريزه هايي كه در لابلاي دندانها مانده به همراه آب خورده شود، چون آنها در اثر ماندن در محيط گرم و مرطوب دهان ممكن است توأم با بيماري و ميكروبهايي شده باشند و به وسيله آشاميدن آب داخل جهاز هاضمه گردند و موجب بيماري شوند.
پيامبر گرامي اسلام(صلی الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
«ان من حق الضيف ان يعد له خلالا»13
يكي از حقوقي كه مهمان بر گردن ميزبان دارد اينست كه ميزبان براي او چوب خلال را در وقت غذا خوردن آماده كند.
اسلام اجازه نداده با هر چيز يا با هر چوبي خلال كنيم. در يك روايت آمده كه خلال كردن با هر چيزي موجب فقر است.
امام هشتم (عليه السلام) مي فرمايند:
«لاتخللو ا بعود الرمان و لا بقضيب الريحان فانهما يحر كان عرق الجذام»14
با چوب انار و شاخه هاي ريحان خلال نكنيد زيرا اين هر دو سبب تحريك رگ جذام اند.
پيشوايان بزرگ اسلام درمورد مسواك كردن اهميت زيادي داده اند. از جمله اينكه پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
«لولا ان اشق علي امتي لامرتهم بالسواك مع كل صلوه»15
اگر براي مردم دشوار نبود در هر نماز،مسواك كردن را واجب مي كردم.
و نيز آن حضرت فرمودند:
«رکعتين بسواك احب الي الله عزوجل من سبعين ركعه بغير سواك»16
دو ركعت نماز كه بعد از شستن و مسواك نمودن دندان خوانده شود، از هفتاد ركعت بدون مسواك بهتر است.
و امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
«في السواك اثنتي عشره خصله هو من السنه و مطهره للفم و مجلاه البصر و يرضي الرحمن و يبيض الاسنان و يذهب بالحفر و يشد اللثه و يشتهي الطعام و يذهب بالبلغم و يزيد في الحفظ و يضاعف الحسنات و تفرح به الملائكه»17
براي مسواك نمودن دوازده فايده است : مسواك كردن پيروي از سنت پيامبر است، دهان را پاك مي نمايد، سبب ازدياد نور چشم است، باعث خشنودي خداست ، باعث سفيدي و زيبايي دندان است، از كرم خوردگي دندان جلوگيري مي كند، لثه ها را محكم مي كند، اشتها را زياد مي كند، بلغم را از بين مي برد، حافظه را تقويت مي كند، حسنات انسان را در پيشگاه خداوند زياد مي كند، فرشتگان نيز خرسند مي شوند.
مسواک را از جانب گوشت دندان بطرف تاج آن ببريد يعنی جهت و امتداد کشيدن مسواک در دندانهای زيرين از پايين به بالا و در دندانهای زبرين از بالا به پائين خواهد بود عکس اين حرکت خطر ناک است چه خورده های غذا در بن دندانها می ماند و سبب عفونت می شود. مسواک را بايد چند بار از جلو دندانها به عقب و به عکس از عقب دهان به جلو کشيد به طوری که تمام دندانها مسواک کشيده شود و آن سطحی که به سوی دهان است نيز بايد مسواک کشيد.
پيامبر اسلام (صلی الله و عليه وآله و سلم) در هزار و چندی قبل، اين حقيقت مسلّم را بيان فرمودند:
«استاکو عرضا و لا تستاکوا طولا»18
دندانها رااز طرف عرض (عمودی)مسواک نمائيد نه از جهت طول(افقی).
مسواک بايد نرم و خوشبو و ضمناً با استقامت و بادوام باشد. در کشورهای متمدن انواع و اقسام مسواک ساخته شده اما اسلام چوب مسواک بهترين را به عنوان بهترين مسواکها معرفی می کند يعنی مسواکی کاملاً طبيعی که مزايای يک مسواک خوب را دارد.
عن الرضا (عليه السلام) :
«ان اجود ما استکت به ليف الاراک فانه يجلو الانسان ويصليب النکهه و يشد اللثه و يسمنها و هو نافع من الحفر اذا کان باعتدال»19
بهترين چوبهای مسواک چوب درخت اراک است زيرا اين چوب دندانها را جلا می دهد و دهان را خوشبو می کند و لثه ها را محکم کرده و نيز از کرم خوردگی جلوگيری می نمايد و اين فوايد در صورتی است که مسواک کردن بااعتدال و ميانه روی همراه باشد. (درخت اراک در سرزمين حجاز می رويد و چوبهايی که حاجيان بنام مسواک می آورند همان چوبهای اراک است)
همانطوری که در کارهابايد اعتدال را مراعات کنيم، مسواک کردن هم همينطور است. زياده روی در مسواک و دائماً مزاحم لثه و دندان شدن کار صحيحی نيست.
امام هشتم (عليه السلام) فرمودند:
«الاکثار منه يرق الاسنان و يزعزعها و يضعف اصولها»20
زياده روی در مسواک کردن باعث صدمه مينای دندان و سست شدن ريشه های آن است.
خوردن چيزهای شيرين و چسبنده، دشمنی فوق العاده با مينای دندان دارد زيرا دندان دارای حفره هايی است و ماندن شيرينی در لابلای آنها سبب پوسيدگی دندان می شود ولی از آنجا که مواد قندی يکی از مواد لازم برای بدن ماست بايد تدبيری بکار برد تا هم ازشيرينی استفاده نمائيم و هم دندان فاسد نشود.
امام هشتم (عليه السلام) در اين زمينه می فرمايند:
«من اراد لايفسد اسنانه فلا يأکل حلوا إلا بعد کسره خبز»21
هر کس مايل است دندانهايش سالم بماند شيرينی را بعد از خوردن مقداری نان صرف کند .
زيرا نان در دهان خمير می شود و گودالها و حفره های مينا را پر می کند و به اينصورت شيرينی هيچگونه تأثير سوئی بر روی دندان نخواهد گذاشت. اما آنچه دکتر "هاورز"دستور می دهد: شستن دندان با آب بعد از خوردن شيرينی است. البته بين اين دو دستور فرق بسيار است ومشکل است که آب خالص بتواند شيرينی های روی حفره ها را از بين ببرد.

13- برکات سحرخيزی:

«و قرآن الفجر إن قرآن الفجر کان مشهودا» (اسراء/78)
نماز صبح را بجای آر که همانا خواندن (نماز)صبح به حقيقت مشهود نظر فرشتگان شب و فرشتگان روز است.
قرآن انسان را به زودخوابيدن و سحرخيزی ترغيب مي فرمايد.رواياتی از پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) نقل گرديده که می فرمايند:
«بورک لامتی فی بکورها»
آفرين بر امت من برای سحرخيزی آنان.
«رکعتا الفجر خيرمن الدينا و ما عليها»
دو رکعت نماز صبح بيش از تمام دنيا و هر چه روی آن است ارزش دارد.
«لا تجتمعوا بعد صلاه العشاء الا لطلب العلم» .
پس از نماز عشاء اجتماع نکنيد مگر برای طلب علم.
اما بهره های بهداشتی ناشی از سحر خيزی که عايد انسان می شود عبارتند از:
صبح قبل از طلوع آفتاب هوا بالا ترين ميزان گاز اُزن (53) را در خود دارد که به مرور کم می شود و پس از بالا آمدن خورشيد به کلی از بين می رود. اين گاز تأثير بسيار خوبی بر دستگاه عصبی و فعاليتهای فکری و عضلانی دارد بطوريكه باعث مي شود در اين زمان انسان در بالاترين درجه نشاط فكري و بدني خود باشد.
رنگ خورشيد بهنگام طلوع متمايل به قرمز است و بطوريكه معروف است رنگ قرمز انسان را تحريك كرده و به فعاليت وامي دارد. نسبت اشعه مادون بنفش در نور خورشيد بهنگام طلوع آن بيش از زماني است كه كاملا طلوع كند. اين اشعه همان عاملي است كه پوست بدن رابه ساختن ويتامينD وادار مي سازد.
سحرخيزي باعث عدم اعتياد به خواب طولاني مي شود. اكنون روشن شده است انساني كه ساعات زيادي را يكباره و مداوم مي خوابد، در معرض ابتلا به بيماريهاي قلبي قرار مي گيرد، بويژه تصلب شرائين. اگر خواب بيش از حد طولاني شود باعث رسوب مواد چربي در ديواره شريانها و از جمله شريانهاي قلبي مي گردد.
خداوند در سوره فرقان مي فرمايد:
«والذين يبيتون لربهم سجدا و قياما» (فرقان/64)
آنان هستند كه شب را به سجده و قيام (نماز) براي رضاي خدا روز كنند.
«إن ناشئه الليل هي أشد وطا و اقوم قيلا» (مزمل/6)
البته نماز شب (دعا و ناله سحر) بهترين اخلاص قلب و دعوي صدق ايمان است.
از نظر علمي اثبات شده كه ميزان كورتزول خون صبحها به بالاترين ميزان خود مي رسد. كورتزول ماده اي است كه باعث افزايش فعاليتهاي بدن شده و نسبت قند موجود در خون را بالا مي برد تا انرژي لازم را براي بدن فراهم نمايد. و اگر فوائد وضو و نماز را به فوائد سحرخيزي نيز اضافه نمائيم ملاحظه خواهيم كرد مسلمان ملتزم به قرآن، انساني است از هر نظر بي مانند. اكنون اگر فرض كنيم كه تمام انسانهاي يك جامعه خود را ملزم به اين روش زندگي نمايند چه خواهد شد ؟ پاسخ روشن است در اين صورت جامعه اي بي نظير و ممتاز خواهيم داشت كه نبض زندگي در آن از صبح زود به حركت در می آيد.

14- بهداشت كبد، معده و روده:

عده اي از دانشمندان عقيده دارند كه آدمي وقتي پير مي شود كه دستگاه گوارش و هاضمه او از كار بيفتد و يا به خوبي كار نكند. "مچينكوف" دانشمند ميكروب شناس مي گويد: « پيري زودرس و بيماري آن وقتي بر بدن چيره مي شود كه ميكروبهاي مسموم كننده وزهرداربواسطه مسموميت غذايي در داخل روده ها به فعاليت بپردازند و سموم خود را به رگهاي بدن بفرستند.22
كسانيكه معده اي مرتب و سالم دارند داراي اراده اي قوي بوده و حوصله كار كردن دارند و برعكس كسانيكه مبتلا به يبوست مي باشند هميشه كسل و به كار علاقه مند نيستند دائماً خميازه مي كشند و چرت مي زنند، سرشان اغلب درد مي كند و به زندگي علاقه اي ندارند. كسانيكه هاضمه اي منظم دارند، كمتر مريض مي شوند و هر موقع بيمار شدند زود معالجه مي شوند. در خوردن بايد اعتدال را رعايت كرد زيرا كه پر خوري را مي توان ام الامراض يا ريشه بيماريها دانست. قرآن مجيد در اين زمينه اين چنين مي فر مايد:
«كلوا و شربوا ولا تسرفوا انه لا يحب المسرفين» (اعراف/31)
بخوريد وبياشاميد ولي زياده روي نكنيد زيرا خداوند، متجاوزين از حد اعتدال را دوست نمي دارد.
پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
« ما ملاء آدمي وعاء شرا من بطن حسب الادمي لقيمات يقمن صلبه»23
هيچ ظرفي را فرزند آدم پر نكرد كه بدتر از ظرف شكم باشد در حاليكه براي ادامه زندگي او چند لقمه كافي است.
و همچنين پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
« من قل طعمه صح بدنه و صفا قلبه و من كثر طعمه سقم بدنه و قسي قلبه»24
كسي كه كمتر غذا بخورد بدنش سالم و قلبش با صفا است، افراد پر خور بدني مريض و قلبي با قساوت دارند.
در روايتي از امام صادق (عليه السلام) مي خوانيم: «... و اقرب ما يكون العبد من الله اذا جاع بطنه و ابغض ما يكون العبد الي الله اذا متلاء بطنه»25 نزديكترين حالات بنده به خدا وقتي است كه گرسنه باشد و مبغوض ترين حالت او وقتي است كه شكم خود را پر كرده باشد.
اگر پر خوري باعث زيان و ضرر باشد از نظر اسلام حرام است چنانكه يكي از فقها و بزرگان اسلام مي فرمايد:
« يكره كثره الاكل و ربما حرم اذا ادي الي الضرر»26
پرخوري از نظر شرع مكروه و ناپسند است و بسا در اثر زياني كه دارد حرام گردد.
با توجه به اينكه احتياج به غذا نسبت به اندام و جثّه افراد متفاوت است و نيز نسبت به كار آنها كم و زياد مي شود بنابر اين نمي توان براي همه مردم قياس و اعتدال معيني براي غذا خوردن تعيين كرد اما اسلام برنامه غذا را طوري طرح كرده كه براي همه طبقات مناسب و معتدل است. پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
«كل و انت تشتهي وامسك و انت تشتهي» 27
در حالي غذا بخور كه اشتها داشته باشي و هنگامي دست از غذا بكش كه هنوز اشتهايت باقي است.
امام علي (عليه السلام) در ضمن سفارشي به فرزندش امام مجتبي (عليه السلام) اينطور مي فرمايند:
«لاتجلس علي الطعام الا انت جائع، ولا تقم عن الطعام الا وانت تشتهيه»28
بر سفره غذا منشين مگر در حالي كه گرسنه باشي و دست از طعام برمدارمگر وقتي كه هنوز ميل به خوردن داري.
بعضي در غذا خوردن به فكر ميل و اشتها نيستند بلكه هر وقت سفره آماده شد شروع به خوردن مي كنند و اصلا فكر عواقب سوء آن نيستند. پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
«الاكل علي الشبع يورث البرص»29
خوردن غذا در ساعاتي كه انسان سير است باعث بيماري "برص"است. (برص لكه هاي سفيدي است كه روي پوست بدن ظاهر مي شود)
غذايي كه به تندي و سرعت بلعيده شود نمي تواند در معده به راحتي و آساني با مواد تخميري قابل حل، مخلوط شده و هضم گردد و در نتيجه توليد اختلال كرده و شكم درد و عوارض ديگر دستگاه هاضمه پيش مي آيد. وقتي غذا خوب جويده شود اگرسمي درميان غذا باشد فوراً ترشحات دهان آن را از بين مي برد. غذاي نجويده زحمت معده را زياد مي كند و غدد هاضمه را خسته و ضعيف مي سازد دراينجاست كه معده، متعفن مي شود و ميكروبهاي گندزا كه عامل پيري مي باشند ميدان براي خود نمايي پيدامي نمايندوهمچنين دراثرنجويدن غذا مقداري ازمواد نشاسته اي مستحيل نشده واردمعده مي شوند و به جاي هضم، با زحمت دفع مي شوند در نتيجه از غذا حداكثر استفاده را نمي توان برد.
بعضي افراد كه اشتغالات زيادي دارند فكر مي كنند با تند خوردن غذا وقت گرانبهاي خود را از دست نداده اند در صورتيكه با اين كارعلاوه بر ضربه اي كه به سلامتي خود زده اند، از عمر طولاني خود نيز كاسته اند.
امام ششم (عليه السلام) فرمودند:
«اطيلوا الجلوس علي الموائد فانها ساعه لا تحسب من اعماركم»30
غذا خوردن را طولاني كنيد (آهسته آهسته و خوب بجويد) زيرا لحظات آن از عمرهاي شما به حساب نمي آيد.

15- صعود به آسمان:

قرآن كريم مي فرمايد:
«فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للاسلام و من يرد أن يضله و يجعل صدره ضيقا حرجا كأنما يصعد في السماء» (انعام/125)
هركه خدا هدايت او خواهد، دلش را به نوراسلام گشاده گرداند و هر كه را خواهد به حال گمراهي واگذارد دل او را از پذيرفتن اسلام تنگ و سخت كند، گويی كه مي خواهد از زمين بر فراز آسمان رود.
روزي كه مردم اين آيه را شنيدند، پنداشتند كه اين بيان قرآن صرفاً جنبه تشبيهي دارد و منظور از صعود، صعود مجازي است نه حقيقي. اما واقعيت اينست كه اين آيه يك دستورعلمي، بهداشتي و پزشكي است كه بعد از گذشت قرن ها اكنون تحقق يافته است كه اينك به توضيح آن مي پردازيم:
بالا رفتن بيش از حد از سطح زمين موجب عسرت تنفس و احساس خفگي در انسان مي شود و هرچه ارتفاع بيشتر باشد اين احساس بيشتر و شديد تر مي شود تا اينكه به مرحله اي سخت و بحراني برسد وعلّت سختي تنفس دو چيز است:
الف: پايين بودن نسبت اكسيژن هوا در ارتفاعات؛ اكسيژن تقريباً21% هواي موجود در سطح زمين را تشكيل مي دهد و در ارتفاع 67 مايلي هوا خالي از اكسيژن خواهد بود. ميزان رطوبت هوا در سطح دريا 100 و در ارتفاع 800 متري از 25 تجاوز نمي كند. دراين ارتفاع انسان ابتدا بيهوش شده و سپس مي ميرد.
ب: كاهش فشار جو: اولين كسي كه فشار جو را كشف كرد دانشمندي به نام تور شيلي بود. وي ميزان اين فشار را معادل فشار عمود هواي دور كره زمين بر يك سانتي متر مربع از آن تخمين زد كه معادل فشار عمودي از جيوه به طول 76 سانتي متر است. هر چه از سطح زمين بالاتر برويم از ميزان اين فشار كاسته مي شود و اين امر باعث ايجاد اختلال در رسيدن هوا از طريق ريه ها به خون مي گردد و از طرفي كاهش فشار هوا باعث تمدد و انبساط گازهاي موجود در معده و امعاء شده و به همين علت ديافراگم به طرف بالا مي رود و اين امر موجب نارسايي در كار استنباط ريه ها و تنفس مي گردد . اين عارضه با دور شدن بيشتر از سطح زمين شدت بيشتري يافته تا جايي كه شخص دچار خونريزي بيني و يا دهان شده و پس ازمدت كوتاهي مي ميرد.
عدم آگاهي از اين پديده كه قرآن به آن اشاره فرموده است، باعث قرباني شدن عده زيادي در ابتداي پيدايش بالن و هواپيما گرديده است. ولي در هواپيماهاي مدرن دستگاه هاي كنترل فشار و اكسيژن تعبيه شده است.

16- غذا را با ميوه آغاز كنيد:

خداوند در سوره واقعه و طور خوردن ميوه را بر گوشت مقدم داشته است:
« وفاكهه مما يتخيرون ولحم طير مما يشتهون» (واقعه/20،21)
و ميوه خوش برگزينيد و از گوشت مرغان كه مايل هستيد.
«و امددنا هم بفاكهه و لحم مما يشتهون» (طور/22)
و بر بهشتيان از هر نوع ميوه و گوشت كه مايل باشند بيفزاييم.
خوردن ميوه قبل از وعده هاي غذا در بر گيرنده فوائد بهداشتي بسياري است. ميوه داراي مواد قندي ساده و سهل الهضمي است كه به سرعت جذب بدن مي شودزيراامعاء اين مواد قندي ساده رادرمدت بسياركوتاهي كه ازچند دقيقه تجاوز نمي كند، جذب مي نمايد و موجب بر طرف شدن عوارض گرسنگي و نياز بدن به مواد قندي مي شود، در حاليكه اگر كسي معده خود را از انواع مختلف غذايي انباشته كند، حد اقل سه ساعت طول مي كشد تا مواد موجود در غذا جذب شود. عوارض گرسنگي نزد اين افراد مدت بيشتري طول مي كشد. مواد قندي ساده علاوه بر سهل الهضم بودن، منبع انرژي مناسبي براي تمام سلولهاي بدن هستند و از جمله سلولهايي كه به سرعت از اين مواد قندي استفاده مي كنند، سلولهاي ديواره معده و پرزهاي روده ها كه پس از در يافت مود قندي، آمادگي پيدا مي كنند تا وظيفه خود را در جذب ساير مواد غذايي مفيد به نحو احسن انجام دهند.

17- قرآن و رضاعت:

«و الوالدات يرضعن أولادهن حولين كاملين لمن أراد ان يتم الرضاعه» (بقره/233)
مادران بايد دو سال تمام فرزندان خود را شير دهند آنكه خواهد فرزند را شير تمام دهد.
«و وصينا الانسان بوالديه إحسانا حملته أمه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا» (احقاف/15)
و ما انسان را به احسان در حق پدر ومادر سفارش كرديم (تا ياد كند) كه مادر(نه ماه چگونه) با رنج و زحمت بار حمل كشيد و با درد و مشقت وضع حمل كرد و سي ماه تمام در مدت حمل و شيرخواري بود.
«و ان تعاسرتم فنسترضع له أخري» (طلاق/6)
و اگر با هم سختگيري كنيد (مادر صرفنظر كند تا) ديگري را براي شير دادن طلبند.
با توجه به آيه شريفه ملاحظه مي كنيم تا چه حد به تغذيه طبيعي كودك از طريق شير مادر تأكيد شده است كه امروز علم ثابت كرده: در تركيبات شير مادر با توجه به نيازهاي كودك هر روز تغييراتي حاصل مي شود در حاليكه شيرهاي مصنوعي داراي تركيباتي ثابت هستند.
مثلاً در اولين روزهاي زايمان از پستان زائو شيري ترشح مي شود كه آن را آغوز يا كلوستروم ناميده اند.
پروتئين و مواد معدني موجود در اين شيربيش از شير معمولي است ولي از نظر چربي و مواد قندي فقير مي باشد و داراي موادي است كه مقاومت بدن نوزاد را افزايش داده و تا حدودي نيز ملين است و در مجموع براي نوزاد يك غذايی ايده آل مي باشد.
ترشح شير از سينه مادر بطور غريزي گاهي خفيف و كم مي شود تا وسايل راحتي دستگاه هاضمه كودك را تأمين نمايد.
شير مادر به لحاظ عناصر تشكيل دهنده آن براي معده كودك سهل الهضم تر از انواع شيرهاي ديگر است و بيش از 5/1 ساعت در معده نمي ماند. شير مادر از هر نظر سالم، بهداشتي و عاري از آلودگي و ميكروب است و متناسب با درجه حرارت بدن كودك است، در شير مادر عناصري وجود دارد كه كودك را در مقابله با بيماريها مقاوم مي سازد، در صورتيكه تغذيه مصنوعي كودك را آماده مي كند تا به بيماريهاي مختلفي دچار شود.

شير دادن و مصلحت مادران:

1- شير دادن مادر براي برگشتن رحم به حالت طبيعي مفيد است، زيرا مكيدن آغوز توسط كودك باعث مي شود كه حجم رحم با سرعت بيشتري به حالت عادي و طبيعي برگردد و همين مسئله باعث كم شدن خونريزيهاي بعد از زايمان مي شود.
2- زنان شيرده، كمتر دچار سرطان سينه مي شوند.

شير دادن وتقويت روابط عاطفي:

تغذيه كودك از طريق شير مادر باعث افزايش پيوند عاطفي بين كودك و مادر شده و موجب مي شود مادر محبت بيشتري نسبت به فرزند خود داشته باشد و همين رابطه عاطفي باعث مي گردد مادر خود به مسائل فرزند رسيدگي كند.
اما در رابطه با كودك، تغذيه از شير مادر براي او آرامش و توازن عاطفي و روحي به همراه خود مي آورد زيرا هنگامي كه كودك سر بر سينه مادر نهاده و شير مي نوشد بيش از پيش به قلب او نزديك گشته و آهنگ دلنواز آن را مي شنود و احساس آرامش و طمأنينه مي كند و در پي آن به خوابي خوش فرو مي رود. لذا براي مادران واجب است كه كودك را از غذائي كه خداوند به بهترين وجه براي او معين فرموده، محروم نسازند.

18- نمك:

رسول اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
«لا يصلح الطعام إلا بالملح»
غذا جز با نمك اصلاح نمي شود.
گذشته از آزمايشهاي علمي و اعمال فيزيولوژيكي نمك در بدن، امروزه در بررسي هاي دقيقي كه به عمل آمده بيش از پيش وجود نمك را براي زندگي لازم دانسته اند و در آزمايشهائي كه بر روي حيوانات نموده اند ملاحظه گرديده چنانكه يك ماه به بدن حيواني نمك نرسد تلف خواهد شد بنابراين مي توان نمك طعام يا كلريد سديم را جزء مواد حياتي بشر دانست. پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) به امير المؤمنان (عليه السلام) فرموده اند:
«افتح بالملح و اختم به فانه من افتح بالملح و ختم به عوفي من اثنين وسبعين نوعا من انواع البلاء، منها الجنون و الجذام و البرص»
غذايت را با نمك شروع كن و با نمك پايان ده زيرا كسي كه اين دستور را مراعات كند از امراض گوناگوني مصون خواهد ماند كه بعضي از آنها ديوانگي، جذام(خوره) و پيسي است.

19- عسل:

« و أوحي ربك الي النحل أن اتخذي من الجبال بيوتا ومن الشجر ومما يعرشون ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللا يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء للناس» (نحل/68،69)
و خداوند به زنبو وحي كرد كه از كوهها و درختان و سقفهاي رفيع منزل گيرد سپس از ميوه هاي شيرين (و حلاوت گلهاي خوشبو) تغذيه كند و راه پروردگارتان را به اطاعت پويد آنگاه از درون آنها شربتي به رنگهاي مختلف بيرون آيد كه شفاي مردمان است.
در عسل مواد بسياري وجود دارد كه عمده اش از اين قراراست:
مواد معدني: پتاسيم-آهن-فسفر-يد-منيزيم-سرب-منگنز-آلومينيم-مس-سولفور-كروميوم-ليتيوم-نيكل-روي-اسميوم-تيتانيم-سديم-موادآلي-مانيت ها-صمغ-پولن-اسيد لاکتيک-اسيدفرميك-اسيدماليك- اسيد تارتاريك-اسيداگزاليك-اسيدسيتريك-رنگها-روغنهاي معطر-مواد ازته.
مواد تخميري: انورتاز-آميلاز-كاتالاز-(پراكسيداز-ليپاز)
عناصرديگرعسل: گلولز-ساكارز-صمغ-دكسترين-موادالبومينوئيد- سولفاتها-انورتين-اسيدفرميك- آب.
ويتامين: عسل داراي ويتامين هاي شش گانهE- K A-B-C-D- است. برخي قائل به وجود ويتامين pp در عسل مي باشند.31
در دنيا هيچ غذايي به اندازه عسل نيروهاي كهربايي و تشعشعات راديو اكتيو ندارد. عسل يك غذاي مفيد براي اطفال است زيرا تمام مايحتاج غذايي را بطور طبيعي دارد. قندش براي هر سني مناسب است و سرشار از قيمتي ترين مواد حياتي است. آهن موجود در عسل مرض كم خوني و فسفر و كليسم ،بيماريهاي استخوان و ريه را معالجه مي نمايد.
اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايند:
« لم يستشف مريض بمثل شربه عسل»
هيچ چيز مانند عسل شفاي بيمار نخواهد بود.
ارزش درماني عسل فوق العاده اهميت دارد، در درجه اول اسيد فرميك است كه زنبورآن رابراي حفظ از فساد به آن اضافه مي كند. اين ماده ضدعفوني كننده طبيعي ،ضرري ندارد و ضد روماتيسم است و در عين حال نيروبخش مي باشد قندش يك قند بسيار خوبي است و مقوي قلب است و سبب بهبود وضع فشار مايعات بدني است. كمي و زيادي فشار خون را علاج مي كند براي كبد بسيار نافع است و امراض كبد را معالجه مي كند و اغتشاشات كبدي را اصلاح مي نمايد مخصوصا فوائد زيادي در درمان يرقان دارد.

20- ميوه ها:

خداوند در قرآن كريم مي فرمايند:
«و هو الذي أنشأ جنات معروشات و غير معروشات و النخل و الزرع مختلفا أكله و الزيتون و الرمان متشابها و غير متشابه كلوا من ثمره اذا اثمر...» (انعام/119)
خداوند آفريد باغهايي كه نيازمند به داربست است و باغهايي كه نيازمند به آن نيست و نيز آفريد خرما و بذرهايي كه از جهت خوراك متفاوتند و بوجود آورد زيتون و انار كه برخي شيبه به هم ،و بعضي بي شباهت به يكديگرند و هرگاه ميوه و ثمره آنها رسيد از آنها بهره برداري كنيد.
لازم به تذكر است كه ميوه هايي كه در قرآن نام آنها برده شده از نظر خاصيت غذايي با بعضي ديگر از ميوه ها قابل مقايسه نيستند. يكي از دستورات اسلام كه پس ار گذشت قرنها دانشمندان به فلسفه و حكمت آن پي برده اند پوست نكندن ميوه ها است. امام صادق (عليه السلام) در مورد حالات پدرش امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند:
« كان يكره تقشير الثمره»32
پوست كندن ميوه را مكروه مي داشت.
چونكه پوست ميوه ها در مجاورت هوا و آفتاب قرار گرفته بيش از گوشت آن داراي ويتامينها ، مخصوصاً ويتامين (آ) مي باشد. از طرف ديگر پوست ميوه ها داراي دياستازها مي باشد. يك دياستاز مخمري است كه يك ماده غذايي را به ماده ديگر تبديل مي كند و همچنين دياستازها سبب جذب شدن گوشت ميوه ها هستند بنابراين اگر پوست ميوه ها را كنده و دور بريزيم مرتكب خطا و اشتباه بزرگي شده ايم.
موضوع ديگر شستشوي ميوه هاست كه امام صادق (عليه السلام) در اين مورد مي فرمايند:
«ان لكل ثمره سماما، فاذا اتيتم بها مسوها بالماء او اغمسوها في الماء»33

21- ميوه هاي بهشتي:

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
«خمس من فاكه الجنه في الدنيا، الرمان الامليسي والتفاح والسفرجل والعنب والرطب المشان»34
پنج ميوه ازميوه هاي بهشتي است: انار، سيب، به، انگور وخرما.
در قرآن مجيد نيزبعضي ازاين ميوه ها به اضافه زيتون وانجير ذكر شده است.

22- انار:

در حديثي از امام صادق (عليه السلام) چنين نقل شده است كه فرمودند:
«عليكم بالرمان فانه كم يأكله جائع لا اجزأه ولاشبعان الا امرأه»35
از اناراستفاده كامل را ببريد زيرا اگر شخص گرسنه آنرا بخورد، او را كفايت مي كند واگر شخص سير بخورد اشتها آوراست.
امام هشتم (عليه السلام) مي فرمايند:
«اكل الرمان، يزيد في ماء الرجل و يحسن الولد»36
خوردن انار باعث تقويت قوه باه ،و نيكويي رخسار كودك است.
اينكه انار در شستشوي خون مؤثر است، بخاطر وجود پتاسيم و منيزيم است وچون فعاليت سلولهاي كبد را زياد مي كند در احتقان كبد مؤثر بوده و در رفع اوره و كلسترول و دفع سموم و تعادل مايعات بدن بخصوص خون نقش مهمي دارد. انار ضد سرما خوردگي است، اناربه عنوان مفرح استفاده مي شود انار بهتر است قبل از غذا ميل شود تا اشتهاء را باز كند.
املاح آب انارچون به صورت تركيب با مواد آلي است زودجذب شده و در درمان راشيتيسم و كم خوني و ضعف اعصاب و تقويت عمومي بدن مؤثر است.
اسيد تارتاريك (كه در انار به اندازه كافي موجود است) ترشّحات لوزالمعده را زياد كرده، قندهاي اضافي را سوزانده و در نتيجه دياستازهاي مربوطه ،كار هضم را آسان مي سازد.
قسمت گوشت دانه انار بواسطه داشتن تانن، قابض بوده ولي اگر با دانه خورده شود برطرف كننده يبوست است. چون انار مي تواند معده و روده ها را پاك كند جدار روده را براي دفاع و طرد ويروسها آماده مي سازد، بنابراين سموم به قلب و خون نمي ريزد، قلب نيزرونق و حيات تازه اي مي يابد. به همين جهت است كه پيامبر اسلام (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
«من اكل رمانه نورالله قلبه و طرد عنه شيطان الوسوسه اربعين صباحا»37
هر كس يك دانه انار بخورد، خداوند قلب او را نوراني مي كند (كدورت و كسالت و افسردگي را از او دور مي سازد) وتا چهل روز وسوسه ها و اندوهها از او دور مي شود.
در روايتي آمده است كه شخصي بنام صعصعه خدمت امير المؤمنان (عليه السلام) رسيد در موقعي كه نصف اناري پيش روي امام علي (عليه السلام) بود، امام (عليه السلام) مقداري از آن را به او داد و فر مود:
«كله مع قشره يريد مع شحمه فانه يذهب بالحفر و بالبخر ويطيب النفس»38
طبق تجزيه اي كه بر روی انار صورت گرفته واضح گرديده است كه مصرف انار کمک به اصلاح كبد، معده، روده ها و خون می کند در نتيجه ديگر براي دهان بوي بدي باقی نخواهد ماند.
اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي فرمايند:
«اطعموا صبياتكم الرمان فانه اسرع لالسنتهم»39
براي آنكه زبان كودكان شما هر چه زودتر باز شود و خوب صحبت كنند به آنها انار بدهيد.

23- سيب:

قال ابوعبدالله (عليه السلام) :
« التفاح نضوح المعده»40
سيب مايه ترشح معده است.
عن الصادق (عليه السلام):
« اطعموا محموميكم التفاح فما من شيءانفع من التفاح»41
به تب داران سيب بدهيد، زيرا چيزي بهتر از آن نيست.
سيب دهان را ضد عفوني مي كند، اسيد اوريك و ديگرسموم را كه جمع شده اند حل كرده و غده هاي بزاق دهان و ترشّحات اسيد معده را تقويت مي كند به اين جهت سيب براي اشخاصي كه در يك جا نشسته اند و حركت نمي كنند مفيد است. سيب براي امراض حصبه اي، اسهال، ورم امعاء بسيار نافع است و همچنين براي كوه گرفتگي، دريا زدگي و هوا زدگي و ويار زنهاي آبستن حربه اي برنده است.
سيب براي مبتلايان به مرض مفاصل زياد تجويزمي شود، سنگهاي كليه را دفع مي نمايد، بوسيله املاح خود، آلبومين غذا ونسوج را از بين مي برد.

24- به:

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايند:
«السفرجل يضرج المعده و يشد الفؤاد و ما بعث الله نبيا قط الا اكل السفرجل»42
به معده رانيكو و قلب را محكم و قوي مي سازد، و پيامبران الهي «به»مي خوردند.
امروزه به را براي تحريك اشتها، تقويت معده، كبد، رفع دل بهم خوردگي ، خونريزي هاي لثه و دهان وجرب وگال مؤثرمي دانند.
پيامبراكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
« كلوا السفرجل و تهادوا بينكم، فانه يجلوا البصر و ينبت الموده في القلب و اطعموا حبالاكم فانه يحسن اولادكم»43
به را بخوريد وبه عنوان هديه بين خودتان بفرستيد،زيراچشم راجلا مي دهد، دوستي و مودّت را در قلب قرار مي دهد، به زنان حامله نيز بدهيد زيرا باعث نيكويي و خوبي اولاد شما مي شود.
موضوع ايجاد مودت كه پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) در اين جمله اشاره فرمودندمربوط است به نفس و روح انسان و موضوع ازدياد نور چشم مربوط به ويتامين (آ) است كه در «به»وجود دارد.

25- انگور:

قال رسول الله (صلی الله عليه و آله و سلم) :
«خير طعامكم الخبز، و خير فاكهتكم العنب»44
بهترين غذاي شما نان وكامل ترين ميوه هاي شما انگور است .
انگور يكي از ميوه هاي بسيار مفيد است، بقدري عوامل مؤثر دارد كه مي توان آن را يك داروخانه طبيعي ناميد. هضم انگور آسان است زيرا قند انگور بدون تبديل و تغيير وارد خون مي شود، ترشي انگور عبور آنرا از معده به روده ها آسان مي كند. در اثر ورود قند انگور به خون مواد مولد نيرو بوجود مي آيد كه ماهيچه ها بوسيله آنها كار مي كنند. به عقيده پزشكان انگور از اعمال زير جلو گيري مي كند:
◄ ترش كردن و تخامه، سوء هاضمه، خونريزي، پيدا شدن سنگ در كبد و مثانه، مسموميت مزمن جيوه و سرب، بعضي از امراض جلدي، بعضي از انواع سل ريوي و باد مفاصل.
◄ اثر درماني انگور روي روماتيسم، امراض شرياني و وريدي، نقرس، فشارخون، زياد شدن اوره خون مسلم است. انگور تصفيه كننده خون و ملين مزاج است.
◄ آب انگور از نظر خواص به شير مادر بسيار نزديك است. انگور دو برابر گوشت دربدن حرارت توليد مي نمايد.
◄ يكي ازخواص انگوركه اثر مستقيمي بر روان آدمي دارد از بين بردن غم واندوه است.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
«ان نوحا شكي الي الله الغم فاوحي الله اليه: ان كل العنب فانه يذهب بالغم»45
حضرت نوح از خداوند پرسيد چه كنم تا غم و غصه ام بر طرف شود؟ وحي رسيد انگور بخوريد زيرا غم را از بين مي برد .
توضيح اينكه : انگور پتاسيم دارد، و اين فلز مفرح است و تپش قلب را كه موجب غم و اندوه است معالجه مي كند و از طرفي داراي فسفات هاي زيادي است كه غذاي مغز و سلسله اعصاب است و كسي كه اعصاب قوي داشته باشد بر غم و اندوه مسلط مي شود، ديگر آنكه داراي كلسيم است و كمبود كلسيم توليد غم و اندوه مي كند.

26- خرما:

پيامبراكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
«ان في تمركم هذا تسع خصال: يخبل الشيطان و يقوي الظهر ويزيد في المجامعه ويزيد في السمع والبصر، و يقرب من الله، و يباعد من الشيطان و يهضم الطعام و يذهب باالداء و يطيب النكهه»46
در خرما نه خاصيت است:از ميكروب جلوگيري مي نمايد، سبب تقويت ستون فقرات است، قوه باه را زياد مي كند، قواي بينايي و شنوايي را تقويت مي كند، انسان را به خدا نزديك مي كند، انسان را از شيطان دور مي كند، سبب هضم غذا مي شود، دردها را نابود مي سازد، دهان را خوشبو مي كند.
با پيشرفت دانش پزشكي و غذا شناسي، كلمات پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله و سلم) صورت ديگري به خود گرفته زيرا درزماني كه خبري ازميكروب نبود آن حضرت خرمارا مانع ورادع ميكروب مي دانند ومامي دانيم ميكروب نمي تواند تأثيري بر بدن سالم و قوي داشته باشد و خرما معدن نيرو است.
در خرما كلسيم وجود دارد و اين عامل اصلي استحكام استخوانها است و نيز فسفر است كه مانع ضعف اعصاب و خستگي می باشد و ضمنا براي تقويت قوه بينايي مؤثر است و نيز سديم در آن وجود دارد كه از زكام جلو گيري كرده و حالت اسيدي دستگاه گوارش را قليايي مي نمايد و نيز پتاسيم در خرما است كه برخي فقدان آن را علت حقيقي بروز زخم معده مي دانند. خرما به علت داشتن منيزيم ازسرطان جلوگيري مي كندوبه همين دليل اعراب باآنكه درفقرغذايي به سر مي برند بواسطه خوردن خرما به سرطان مبتلا نمي شوند. منيزيم موجود در خرما اثر مخصوصي در درمان جوش و غرور جواني دارد. خرما در درمان فلج مفيد است.
از طرف ديگر خرما چون داراي گلوكز و هضم سريع است و وجود ويتامين"ث"و فسفر كه براي جذب مواد قندي در محيط روده لازم است با خود مي آورد مي توان خرما را يك غذا ضد گرسنگي فوري ناميد.
پيامبر اكرم (صلی الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:
« بيت لا تمر فيه جياع اهله»47
در هر خانه اي كه خرما نباشد، در حقيقت اهل آن خانه گرسنه اند (هرچند به صورت ظاهري خود را سير بپندارند).
به علت ارتباط نزديک و تنگاتنگ بين سلامتی جسم و روح، دانشمندان مصرف خرما را از نظر اينکه دارويی ضد حساسيت و خشونت است، توصيه می کنند.
پيامبر اکرم (صلی الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
«اطعموا المرثه فی شهرها الذی تکد فيه التمر فان ولدها يکون حليما نقيا»48
به زنان باردار در آخرين ماه حاملگی خرما بدهيد زيرا کودک او بردبار و پاکيزه خواهد شد.

نتيجه:

يکی از ابعاد اعجاز قرآن اينست که در همه زمينه ها وعلوم مختلف که عقل و علم بشری هنوز به آن دست نيافته احاطه دارد و مواردی که در اين تحقيق به آنها اشاره شد قسمتی از علومی است که بر اثر تحقيق و تلاش فراوان دانشمندان بدست آمده است که اين علوم را در 14 قرن پيش خداوند بر بشر نازل کرده است و به او عرضه داشته و آنچه را که بشر به آن دست يافته قطره ای از اين دريای بيکران است.
چه بسا علومی که توسط قرآن بيان شده که هنوز انسان به آن پی نبرده است زيرا که آدمی محصور در حصار زمان است. اميد است که با فراگيری آيات و تفاسير اين کتاب آسمانی و تفکر و تعمق در آيات آن و آموختن آن به نسلهای آينده قدر و منزلت آن را هر چه بيشتر بدانيم و در هيچ حالتی از آن غفلت نورزيم.
همچنين آنچه امامان و پيامبر اسلام (صلوات الله عليهم اجمعين) بيان می فرمودند همه اعجاز است زيرا که رابطه پيامبر با مبدأ و پروردگار عالم بوده است. پيامبری که تحصيل علم نکرده بود، بعد از گذشت 14 قرن اينگونه سخنانش و کلماتش استدلالی گرديده است.
نگارمن که به مکتب نرفت وخط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
گردآوری: میترا باباپور
مدرسه علمیه نرجس(س)-مشهد مقدس

منابع ومآخذ:

1- قرآن و علوم روز نويسنده: سيد جواد افتخاريان دامغانی
2- دانستنيهای قرآن نويسنده: مصطفی اسرار
3-عهدين قرآن و علم نويسنده: دکتر بوکای، مترجم:حسن حبيبی
4-اسلام پزشک بی دارو نويسنده: احمد امين شيرازی
5- طب در قرآن تأليف: دکترعبدالحميد دياب، دکتر احمد قرقوز، مترجم: علی چراغی

 

پی نوشت:

1 - نهج البلاغه فیض،ص1260
2 - بحار ،ج72،ص67
3 - فهرست غرر،ص199
4 - سفینه،ج 2،ص559
5 - همان
6 - سفینه،ج2،ص559-560
7 - بحار،ج66،ص476
8 - مستدرک،ج3،ص139
9 - بحار،ج65،ص164
10- سفینه،ص 245
11 - بحار،ج62،ص291
12 - سفینه،ج1،ص425
13 - همان
14 - همان
15 - سفینه،ج1،ص674
16 - سفینه،ج1،ص675
17 -همان
18 - بحار،ج76،ص139
19 - طب الرضا،بحار،ج62،ص317
20 - سفینه،ج1،ص675
21 - بحار،ج62،ص325
22 - گذرنامه برای زندگی نوین،ص19
23 - سفینه،اکل،ص25
24 -همان
25 - وسائل،ج16،ص407
26 - کلام شهید در دروس
27 - بحار،ج62،ص290
28 -همان
29 - سفینه،ص25،اکل
30 - سفینه،ج1،ص27
31 -اولین دانشگاه،ج5،ص129
32 - بحار،ج66،ص118
33 - همان
34 - خصال صدوق،ج1،ص289
35 - وسائل،ج17،ص119
36 - وسائل،ج17،ص121
37 - وسائل،ج17،ص120
38 - وسائل،ج17،ص123
39 - بحار،ج66،ص155
40 - وسائل،ج17،ص125
41 - سفینه،ج1،ص123
42 - وسائل،ج17،ص 132
43 - بحار،ج66،ص176
44 - بحار،ج66،ص149
45 -همان
46 - وسائل،ج17،ص 107
47 - بحار،ج66،ص141
48 - همان
شنبه 1 مهر 1391  12:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

قرآن علوم طبیعی؛ نقش گیاهان در تغذیه و سلامت انسان از دیدگاه قرآن

دریافت فایل pdf

 

 

نگاهی به غذا و تغذیه از منظر اسلامی

دریافت فایل pdf

 

حکمت مطهرات (وضو و غسل) از دیدگاه قرآن، حدیث و علوم پزشکی

دریافت فایل pdf

 

شنبه 1 مهر 1391  12:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

برگستره معارف قرآني يادآوري چند نعمت الهي

برگستره معارف قرآني يادآوري چند نعمت الهي

يعقوب جعفري نيا
يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذي خلقكم و الذين من قبلكم لعلكم تتقون. الذي جعل لكم الارض فراشا و السماء بناء و أنزل من السماء ماء فأخرج به من الثمرات رزقا لكم فلا تجعلوالله أندادا و أنتم تعلمون.
اي مردم پروردگارتان را پرستش كنيد كه شما و پيشينيان شما را آفريد شايد كه پروا داشته باشيد. آن كسي كه براي شما زمين را بستر و آسمان را سقف قرار داد و از آسمان آبي را فرستاد و به وسيلة آن ميوههايي بيرون آورد تا روزي شما باشد. پس براي خدا شريكاني قرار ندهيد در حالي كه خود ميدانيد.
سورة بقره آيات 21 - 22

خطاب اين آيه به عموم مردم است و اين نوع خطاب 20 بار در قرآن آمده و از ابنعباس نقل شده كه تمام خطابهايي كه به صورت «يا ايهاالذين آمنوا» است در مدينه نازل شده و تمام خطابهايي كه به صورت «يا ايها الناس» است در مكه نازل شده، البته اگر اين مطلب از نظر تاريخي صحيح باشد حرفي در آن نيست ولي اگر از اين جهت باشد كه در مكه اهل ايمان كم بودند و در مدينه زياد بودند، نميتوان اين استحسان را قبول كرد.
به هر حال در اين آيه خداوند خطاب به عموم مردم ميكند و از آنها ميخواهد كه پروردگارشان را عبادت كنند و براي اثبات لزوم عبادت، چهار نوع از نعمتهاي مهم خود را كه به بشر ارزاني داشته متذكر ميشود. يادآوري اين نعمتها دو چيز را ثابت ميكند يكي وجود خدا و اينكه شريك و انبازي ندارد و ديگري لزوم عبادت و پرستش او كه اين همه نعمت در اختيار بشر قرار داده است. به عبارت ديگر وجود اين نعمتهاي گوناگون، از نظر عقلي ايجاب ميكند كه دربارة آنها و پديدآورندة آنها بينديشيم و از همين جا لزوم شناخت جهان و آفريدگار آن معلوم ميشود.
با تفكر در نعمتهاي موجود، در مرحلة اول به پديدآورندة آنها پي ميبريم و در مرحلة دوم از باب لزوم تشكر از صاحب نعمت، به وجوب عبادت و پرستش خداوند رهنمون ميشويم. قرآن كريم در اين آيه در صدد بيان هر دو مطلب است و با يادآوري بعضي از نعمتهاي الهي ميخواهد در مردم انگيزهاي، هم براي شناخت و هم براي پرستش خداوند به وجود آورد. در اين جا چهار نوع نعمت يادآوري شده است:
1 - خلقت بشر: نخستين نعمتي كه در اينجا ذكر شده، اصل خلقت و آفرينش انسان است كه مهمترين و اساسيترين نعمت است و وجود انسان محور اصلي تمام نعمتهاست و اگر وجود انسان نباشد هيچ نعمتي مفهومي نخواهد داشت و اين خداست كه بشر را آفريد و لباس وجود بر او پوشاند تا از نعمتهاي ديگر استفاده كند.
خلقت انسان با آن پيچيدگيها و ظرافتهاي خاصي كه دارد، بهترين دليل بر وجود خداوند و علم و قدرت و حكمت اوست و اين نظم بديع و شگفتآوري كه در بدن انسان مشاهده ميشود، برهان مهمي بر اثبات وجود خداست و در عين حال عقل بشر در مقابل اين همه نعمتي كه به او داده شده، لزوم پرستش و عبادت و شكر آفريننده را فرياد ميزند. و لذا قرآن كريم در اين آيه خاطر نشان ميسازد كه پروردگارتان را پرستش كنيد زيرا اوست كه شما و كساني را كه پيش از شما بودند را آفريد و پس از بيان اين مطلب اضافه ميكند كه پرستش خداوند در شما تقوا به وجود ميآورد. البته اين احتمال هم وجود دارد كه جملة لعلكم تتقون مربوط به عبادت نباشد بلكه مربوط به خلقت باشد و در چنين فرضي، معناي آيه چنين ميشود كه هدف از خلقت شما تقوا بوده است شبيه اين آيه كه ميفرمايد:
و ما خلقت الجن والانس الاليعبدون (ذاريات / 56)
جن و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا عبادت كنند.
اما احتمال اول با سياق آيه مناسبتر است.
مطلب ديگري كه ذكر آن در اينجا لازم است اين كه كلمه «لعل» به معناي اميدواري است كه احتمال دارد مطلب واقع بشود يا نشود ولي در اين آيه و هر كجاي ديگر كه از طرف خداوند اظهار ميشود، وقوع مطلب حتمي و قطعي است و «شايد» خداوند همان «بايد» اوست.
2 - بستر بودن زمين: نعمت دوم اينكه خداوند زمين را به نحوي آفريد كه انسان به راحتي در روي آن زندگي كند و در واقع زمين بستر مناسبي براي انسان است كه در آن به زندگي خود ادامه بدهد. همانگونه كه در كف اطاق فرش ميگسترانند تا نشست و برخاست و آمد و شد در روي آن آسان باشد، خداوند نيز سطح زمين و طبقه بالايي آن را طوري آفريد و گسترد كه مطابق با نيازهاي گوناگون انسان باشد و انسان بتواند به راحتي زندگي كند.
اگر سطح زمين نيز مانند درون آن مذاب بود و يا حركتهاي تندي داشت و يا عناصر سازندة آن غير از عناصر فعلي بود بشر نميتوانست روي آن زندگي كند و اينكه گاهي آتشفشاني رخ ميدهد يا زلزلهاي به وقوع ميپيوندد در واقع براي گوشزدكردن اين معناست كه قدر نعمتها را بدانيد.
3 - سقف بودن آسمان: «سماء» در قرآن معاني مختلفي دارد و در اين آيه به معناي جو زمين است كه بالاي سر اهل زمين قرار گرفته و در آيهاي ديگر ميفرمايد:
و جعلنا السماء سقفا محفوظا(انبياء/ 32)
و آسماني را سقفي محفوظ قرار داديم.
جو زمين نعمت بزرگي براي زمينيان است. اگر اين جو در اطراف زمين نبود، زمين در معرض سنگهاي آسماني قرار داشت و خطر بزرگي ساكنان زمين را تهديد ميكرد اما جو زمين اين خطرها را دفع ميكند و هر سنگي را كه از فضا بر زمين فرود ميآيد، ميسوزاند و از بين ميبرد. علاوه بر آنچه گفته شد، جو زمين فوائد و منافع ديگري هم دارد كه بعضي از آنها را بشر كشف كرده و شايد بعضي ديگر را در آينده كشف كند.
4 - نزول باران: يكي ديگر از نعمتهايي كه در اين آيه آمده، نزول باران از آسمان است كه ميتوان گفت حيات انسان به آن بستگي دارد و تمام منابع آب حتي آبهاي زيرزميني از نزولات آسماني تأمين ميشود.
در اين آيه يكي از منافع باران بيان شده و آن اينكه به وسيلة باران ميوههاي گوناگون از زمين ميرويد كه جزء مواد غذايي و روزي انسان ميشود.
پس از ذكر اين چهار نعمت كه هر يك به تنهايي دليل بر وجود خدا و هم انگيزهاي قوي براي پرستش خداست، چنين ادامه ميدهد كه بنابراين، براي خدا شريك قرار ندهيد در حالي كه شما ميدانيد يعني همين عقل و علم و آگاهي كه در وجود بشر است كافي است كه او را به خدا رهنمون شود مشروط بر اينكه عقل خود را به كار اندازد.
در طول تاريخ، بشر خيلي از اشياء و پديدهها را به عنوان شريك خدا پرستيده است از آفتاب پرستي و ستاره پرستي تا سنگ پرستي و بت پرستي همه را بشر تجربه كرده است آنچه مسلم است اين است كه اين معبودهاي دروغين را مستقلاً خداي آفريننده نميدانسته بلكه آنها را شريك خدا و واسطه ميان خلق و خدا ميپنداشته است منتهي گاهي چنان در بتپرستي غوطهور ميشده كه گويا به آن استقلال داده است.
بت پرستي تاريخ ديرينهاي در ميان بشر دارد و حتي حضرت نوح كه يكي از قديميترين پيامبران الهي است با بت پرستي مبارزه كرده و نام بعضي از بتهاي موجود در زمان نوح در قرآن كريم آمده و قرآن از بت پرستان عصر نوح چنين نقل ميكند:
و قالوا لاتذرن الهتكم و لاتذرن ودا و لاسواعا و لايغوث و يعوق و نسراً (نوح / 23)
و گفتند: خدايانتان را رها نكيند و نيز رها نكنيد «ودّ» و «سواع» و «يغوث» و «يعوق» و «نسر» را.
در هر حال خداوند در اين دو آيه با برشماري بعضي از نعمتهاي خود، بشر را از افتادن در دام شرك و بت پرستي بر حذر ميدارد و به سوي پرستش خود ميخواند.
در پايان توجه خوانندگان عزيز را به چند روايت كه دربارة مضمون آيات مورد بحث وارد شده، جلب ميكنيم:
1 - عن الرضا (ع) قال: اول عبادةالله معرفته و اصل معرفةاله توحيده و نظام توحيدالله نفي الصفات عنه...(1)
امام رضا فرمود: نخستين مرحله در عبادت خداوند شناخت اوست و اصل شناخت خدا اقرار به يگانگي و توحيد اوست و نظام توحيد خداوند نفي صفات از اوست.
2 - عن علي بن الحسين (ع) قال: من عمل بما افترض الله عليه فهو من اعبد الناس (2)
امام زين العابدين عليهالسلام فرمود: كسي كه به واجبات الهي عمل كند، از عابدترين مردم است.
3 امام زين العابدين عليهالسلام در تفسير همين آية شريفه فرمود: خداوند زمين را مناسب با طبع شما و بدنهاي شما آفريد و آن را بسيار گرم قرار نداد كه شما را بسوزاند و بسيار سرد قرار نداد كه شما را منجمد كند و آن را بسيار خوشبو قرار نداد تا مغز شما آسيب نبيند و آن را بسيار بدبو نساخت تا شما هلاك نشويد و آن را بسيار نرم مانند آب قرار نداد تا شما غرق نشويد و آن را بسيار سخت قرار نداد تا شما در ساختن خانهها و بناها و كندن قبور عاجز نشويد...(3)

پاورقيها:

1 - نور الثقلين ج 1 ص 39.
2 - همان ج 1 ص 40
3 - تفسير البرهان ج 1 ص 67 و نورالثقلين ج 1 ص 41
شنبه 1 مهر 1391  12:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

علوم بشرى و مثالهاى علمى در قرآن

علوم بشرى و مثالهاى علمى در قرآن

محمدعلى رضايى اصفهانى

شكى نيست كه قرآن معجزه جاويد پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله است و از جهات گوناگونى اعجاز آن به اثبات رسيده است. يكى از وجوه اعجاز قرآن جهت علمى آن است.
در عصر جاهليت عرب كه ظلمت و سياهى بر تمام جهان سايه افكنده بود و حتى اروپاييان در اوهام و خيالات اوايل قرون وسطى به سر مى‏بردند و مى‏رفتند تا ده قرن از تاريكترين دوره‏هاى تاريخ خود را بگذرانند - دورانى كه مردمان را به جرم اظهار نظرهاى علمى مى‏سوزاندند و در دادگاههاى تفتيش عقايد انسانهاى بهره‏مند از دانش را به محاكمه مى‏كشيدند - قرآن با روشنگريهاى علمى و توجه وافر به علم و علما و دعوت به تفكر پا به ميدان مبارزه با جهل و ظلمت گذاشت.
لكن در اينجا بحث‏بر سر اين مطلب است كه آيا تمام علوم بشرى (علم به معنى عام كه شامل علوم عقلى و نقلى و تجربى و شهودى مى‏شود) با تمام دقايق و ظرايف آنها در لابه‏لاى آيات قرآن نهفته است؟ به طورى كه هر زمان مقدارى از آن توسط دانشمندى كشف مى‏شود؟ و يا قرآن منشا بسيارى از علوم و توجه به علم و علماست اما كتاب فيزيك و شيمى و... نيست، بلكه كتاب هدايت و تربيت است و فقط اين علوم را تشويق مى‏كند.
در اين جا دو ديدگاه وجود دارد و هر كدام براى خود دلايلى دارند كه ما به بررسى آنها مى‏پردازيم:

الف) دلايل كسانى كه معتقدند همه علوم در قرآن كريم موجود است:

1 - ظاهر آيات قرآن دلالت‏بر اين دارد كه همه چيز در قرآن هست:
مثال: قال الله تعالى: «لا رطب ولا يابس الا فى كتاب مبين‏». (1)
هيچ ترو خشكى نيست مگر آنكه در كتاب مبين الهى وجود دارد.
قال الله تعالى: «ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء» (2) «هيچ چيزى را در كتاب فروگذار نكرديم در حالى كه روشن كننده هر چيز است.»
قال الله تعالى: «ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء» (3) «هيچ چيزى را در كتاب فروگذار نكرديم‏».
اينان معتقدند كه قرآن وجود كتبى جهان تكوين و خلاصه‏اى از اسرار آفرينش است، پس همه علوم در قرآن وجود دارد و از آن الهام گرفته است و حتى مسائل فيزيك و شيمى و رياضى در قرآن هست و اگر ما نتوانيم آنها را پيدا كنيم علتش اين است كه عقل ما از درك و استخراج آنها از قرآن قاصر است. در آينده بشريت پيشرفت مى‏كند و همه مسائل را از قرآن به دست مى‏آورد.
مرحوم فيض كاشانى در استدلال به آيه دوم اينطور مى‏فرمايد: «كه علوم انسان دو گونه است اول علوم مستفاد از حس كه به وسيله تجربه و حواس به دست مى‏آيد و اين علوم متغير و فاسد شدنى و محصور و متناهى است و اكثر علوم مردم اين گونه است. دوم علومى كه از مبادى و اسباب و غايات به صورت علوم واحد كلى بسيط بر وجه عقلى و غير متغير به دست ميآيد. و آن علم به مسبب الاسباب هر چيزى است و اين علم ضرورى و كلى و محيط به همه امور و احوال است و شك و تغيير و غلط در آن نيست و اين علم مثل دانش خدا به اشيا و علم ملائكه و انبياء و اوصياست كه به احوال موجودات در گذشته و آينده آگاهى دارند. هر كس كيفيت اين علم را بداند معنى آيه تبيانا لكل شى‏ء را مى‏فهمد و متوجه مى‏شود كه همه علوم و معانى در قرآن هست و هر امرى خودش يا مقومات و اسباب و مبادى و غايات آن در قرآن وجود دارد.» (4)
برخى در مخالفت‏با اين نظر استدلال مى‏كنند كه: بعد از كلمه لكل شي‏ء در آيه شريفه آمده است «هدى و رحمة‏» پس معلوم مى‏شود كه هدايت قرآن غير از بيان همه چيز است و لذا مى‏توان گفت كه بيان همه چيز عبارت است از بيانات تربيتى و هدايتى قرآن كه براى بشر آورده است.
اين امر (وجود همه علوم دنيايى و علوم بشرى و معارف دينى در قرآن) در تفسير مجمع البيان (5) به عنوان يك احتمال ذكر شده است. جلال الدين سيوطى نيز در الاتقان همين قول را انتخاب كرده و به آيات ياد شده استشهاد كرده است. (6) در احياء العلوم غزالى نيز چنين آمده است: «پس علوم همه آنها در افعال و صفات خدا داخل است و خداوند در قرآن افعال و ذات و صفات خود را توضيح مى‏دهد و اين علوم بى نهايت است و در قرآن به اصول و كليات (مجامع) آنها اشاره شده است‏» (7)
2 - دليل دوم بر اين كه تمام معارف بشرى در قرآن وجود دارد آياتى است كه اشاره به علوم مختلف مى‏كند.
غزالى در كتاب جواهر القرآن بر اين مطلب اصرار مى‏ورزد و مثالهاى فراوان مى‏زند كه علوم مختلف از قرآن نشات گرفته است. او بعد از اين كه بيان مى‏كند تمام علوم دينى و علوم وابسته به آنها (مثل لغت، نحو، قرائات، علم مخارج حروف، علم تفسير، علم قصص اولين، علم كلام، علم فقه، علم اصول فقه و...) از قرآن منشا گرفته است‏سرچشمه ساير علوم را هم قرآن مى‏داند، مثل علم طب، علم هيئت و نجوم، علم تشريح اعضا و علم سحر و طلسمات و... آنگاه مى‏گويد: اين علوم (آنچه شمرديم و نشمرديم) اوائل و اصول آنها از قرآن است و منشا علم طب را آيه «و اذا مرضت فهو يشفين‏» (8) مى‏داند كه خداوند از قول حضرت ابراهيم عليه السلام نقل مى‏فرمايد و مى‏گويد اين فعل واحد را كسى نمى‏شناسد مگر كسى كه علم پزشكى را كامل بداند و... (9)
دكتر ذهبى نيز در كتاب التفسير و المفسرون مثالهاى زيادى از ادعاهاى كسانى كه معتقدند همه علوم در قرآن يا از قرآن سرچشمه مى‏گيرد آورده است; مثل علم طب و جدل و هيئت و هندسه و جبر و مقابله و...و براى هر مورد نيز آياتى ذكر مى‏كند (10)
3 - دليل سوم بر وجود همه علوم در قرآن اين است: رواياتى دراين زمينه وارد شده است كه مؤيد عموميت مستفاد از لفظ آيات است‏به علاوه ائمه عليهم السلام در مورد علوم مختلف (همچون پزشكى و فضائى و ...) سخن گفته‏اند و سپس فرموده‏اند كه تمام علوم ما از قرآن است. پس معلوم مى‏شود كه علوم مختلف در قرآن وجود دارد، لكن افراد خاصى از آن مطلع هستند. براى مثال به چند روايت اشاره مى‏كنيم:
امام باقر عليه السلام: ان الله تبارك و تعالى لم يدع شيئا تحتاج اليه الامة الا انزله فى كتابه و بينه لرسوله. (11) «خداوند تبارك و تعالى هيچ چيز را كه مسلمانان به آن محتاج باشند فرو گذار نكرده است و آنها را در قرآن نازل فرموده و براى پيامبر صلى الله عليه وآله بيان كرده است‏».
از امام صادق‏عليه السلام نقل شده است كه: انى لاعلم ما في السموات و ما في الارض و اعلم ما في الجنة و اعلم ما في النار و اعلم ما كان و ما يكون. قال: ثم مكث هنيئة فراى ان ذلك كبر على من سمعه منه فقال: علمت ذلك من كتاب الله عزوجل. ان الله عزوجل يقول: فيه تبيان كل شي (12) از امام صادق‏عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «به درستى كه من هر چه در آسمانها و زمين است مى‏دانم، هر چه در بهشت و جهنم است مى‏دانم، هر چه واقع شده يا مى‏شود مى‏دانم، سپس كمى مكث فرمود. ملاحظه كرد كه اين مطلب براى شنوندگان دشوار آمده، پس فرمود: اين مطالب را از قرآن مى‏دانم كه خداوند فرمايد: قرآن بيان كننده همه چيز است.»
4 - دليل ديگر بر وجود همه علوم در قرآن مساله بطون قرآن است. در بسيارى از روايات اسلامى به بطون قرآن و اين كه هر آيه‏اى چندين بطن دارد اشاره شده است. (13) اين اعجاز قرآن است كه عارف و فقيه و فيلسوف و فيزيكدان هر كدام يك برداشت جداگانه از آيات قرآن دارند، و هر كدام از يك آيه چيزى متوجه مى‏شوند كه ديگران از آن غفلت مى‏كنند. پس هيچ كدام نبايد برداشت ديگرى را رد كند زيرا اگر فيلسوف هم فيزيكدان بود شايد مثل او برداشت مى‏كرد.
غزالى در احياءالعلوم به اين مطلب استشهاد كرده و تعداد علوم قرآن را تا هفتاد و هفت هزار و دويست علم ذكر كرده است و بعد مى‏گويد: «اين عدد چهار برابر مى‏شود، چون هر كلمه ظاهر و باطن دارد و حد و مطلع دارد (14) .»

ب) دلايل كسانى كه معتقدند همه علوم بشرى در قرآن كريم موجود نيست:

اول: قرآن كتاب هدايت اخلاقى و تربيتى و دينى انسان است و نازل شده تا انسانها رابه سوى فضيلتها و خداشناسى هدايت كند تا از خرافه پرستى دور شوند، و حقوق (افراد و خانواده و اجتماع) را به صورت كلى بيان كرده تا مردم با رعايت احكام الهى زندگى سالم داشته باشند و بر جهانشناسى و معرفت طبيعت تكيه مى‏كند تا رابطه انسان و جهان با خدا روشن شود و مردم معرفت‏بهترى به خدا پيدا كنند.
پس ضرورتى ندارد كه قرآن همه مسائل علوم تجربى و عقلى ونقلى را با تفصيلات و فرمولهاى آنها بيان كرده باشد، بلكه به آيات الهى در زمين و آسمان براى سير در ملكوت و تفكر در صنع الهى اشاراتى دارد تا به هدف تربيت و تزكيه انسانها نايل شود و بعيد نيست منظور از بيان همه چيز در قرآن مسائل دينى و هدايتى مردم باشد همان طور كه بعضى از مفسران هم گفته‏اند. (15)
خلاصه كلام اين كه هدف قرآن، تربيت معنوى انسان است و در اين راه لازم نيست همه معارف تجربى و غير تجربى را براى بشر بيان كند چون انسان عقل و احساس دارد و خود مى‏تواند مسائل تجربى و علوم را به دست آورد، به علاوه اين علوم لازمه لاينفك تربيت معنوى انسان نيست.
يكى از اساتيد صاحبنظر مى‏گويد: «لازم نيست قرآن در يك مساله علمى حتما نظريه داده باشد، زيرا قرآن در صدد و در جايگاه حل مسائل علمى نيست، البته آنچه فرموده باشد حق است. اگر اشاره‏اى به نكته‏اى علمى داشته باشد و براستى لفظ قرآن بر آن دلالت كند حق است و جاى هيچ حرفى نيست (16) .»
دوم: ظهور آياتى كه دلالت‏بر اين دارد كه هر چيزى كه در قرآن هست قابل اخذ نيست، يعنى نمى‏توان عموميت آنها را پذيرفت و گفت همه علوم بشرى و همه معارف دينى با هم و به صورت مفصل در قرآن موجود است و براى رفع اين ظهور سه شاهد داريم:
الف - اين ظهور خلاف بداهت است چون بسيارى از مسائل علوم جديد مثل فرمولهاى شيمى و فيزيك و رياضى در ظواهر قرآن موجود نيست، و اين مطلب را هر كس كه يك بار قرآن را با دقت مطالعه كند متوجه مى‏شود (البته مساله بطون قرآن و علم ائمه‏عليهم‏السلام بحث ديگرى است كه مستقلا به آن اشاره مى‏كنيم).
ب - بعضى از مفسران قرآن صريحا اين ظهور را انكار كرده‏اند و جالب اين كه در ميان اين مفسران كسانى به چشم مى‏خورند كه از سردمداران تفسير علمى قرآن هستند. براى مثال، سيدمحمدرشيدرضا در ذيل آيه شريفه «ما فرطنا فى الكتاب من شي‏ء» (17) مى‏گويد: «اگر مراد از كتاب علم الهى يا لوح محفوظ باشد پس عموميت آيه بظاهرش محفوظ است (يعنى تمام چيزها و امور دين و دنيا در علم الهى موجود است).
لكن اگر منظور از كتاب قرآن باشد شى‏ء منظور موضوع دينى است و آن هدايت الهى است پس همه چيز كه مربوط به اقسام هدايت است در قرآن بيان شده است و اين قول را كه بعضى مى‏گويند قرآن تمام علوم موجودات را در بر دارد كسى از صحابه و علماى تابعين و غير آنها نگفته است و هيچ كس آن را قبول نمى‏كند مگر كسى كه قائل شود هر چه در كتابهاى گذشتگان است‏حق است اگر چه مخالف عقل و نقل و لغت‏باشد (18) .»
طنطاوى نيز در تفسير خود لكل شي‏ء را امور دينى (كه گاهى به تفصيل و گاهى به اجمال ذكر شده) مى‏داند (19) . همچنين ابواسحاق ابراهيم بن موسى الشاطبى در كتاب الموافقات ظهور آيات را شديدا انكار مى‏كند (20) و دكتر ذهبى نيز در التفسير و المفسرون با او همراهى مى‏كند.
ج - در مورد كتاب در آيات شريفه چند احتمال ذكر شده است كه يكى از آنها اين است كه منظور قرآن مى‏باشد. پس به طور قطعى نمى‏توان گفت كه قرآن كريم مى‏فرمايد همه چيزها و علوم و معارف دينى و دنيايى در قرآن موجود است (بلى اين يكى از احتمالات در مورد آيه شريفه است. ولى چون اين ظهور مخالف عقل است آن را كنار مى‏گذاريم). و اما احتمالاتى كه مفسران در مورد كتاب در آيات شريفه داده‏اند، چنين است:
1 - منظور از كتاب قرآن كريم مى‏باشد، پس همه امور دين و دنيا در قرآن موجود است‏يا اين كه منظور از كتاب قرآن كريم است، اما فقط امور شرعى و دينى در قرآن موجود است، چنانچه در تفسير مجمع البيان (21) كشاف (22) و الميزان (23) آمده است.
2 - منظور كتابى است كه نزد خداست و همه امور گذشته و آينده را در بر دارد و آن لوح محفوظ است، همان طور كه بعضى از تفاسير شيعه (24) عليه السلام و اهل سنت‏به آن تصريح كرده‏اند. (25)
3 - شايد منظور از كتاب در آيه شريفه «ما فرطنا فى الكتاب من شي‏ء» اجل باشد، يعنى هيچ چيزى را ترك نكرديم مگر آن كه مرگ او را واجب كرديم. و چنين احتمالى را نيز در آيه شريفه «ولا رطب ولايابس الا فى كتاب مبين‏» داده‏اند (26) و مجمع البيان غير آن احتمال را ذكر نكرده است.
4 - احتمال دارد منظور از كتاب علم خدا باشد چنانچه بعضى به آن تصريح كرده‏اند (البته شايد منظور از علم خدا همان لوح محفوظ باشد، اما در بعضى تفاسير جدا شده است). (27)
5 - در بعضى از روايات كه در تفسير برهان آورده است كتاب را به امام مبين معنى كرده‏اند. (28)
سوم: در مورد آيات قرآن كه اشاراتى به علوم طبيعى و تجربى و شناخت طبيعت دارد مى‏توان پرسيد آيا هدف آن بيان و كشف فرمولهاى هندسه و شيمى است‏يا به طور استطرادى و تطفلى (حاشيه‏اى) اين بحثها را مطرح كرده است. در اينجا بسيارى معتقدند كه ذكر مثالهاى علمى در قرآن موضوعيت ندارد يعنى مثال است و هدف آموزش علوم نيست‏بكله مثال را براى هدف ديگر آورده است.
در اين مورد ذكر اين مطلب لازم است كه آياتى كه براى پيدايش علوم شيمى و ماشين سازى و هندسه به آنها استشهاد كرده‏اند دلالت‏بسيار ضعيفى دارد و يا اصلا بر موارد فوق دلالت ندارد. براى مثال، آيه رفيع الدرجات هيچ ربطى به دايره و 360 درجه بودن آن ندارد. در اين مورد درجات دايره يك قرارداد و اعتبار رياضى است و آيه شريفه هم اشاره‏اى به دايره ندارد و استفاده عدد 360 از اعداد ابجد هم بلا دليل است و هيچ دليل نقلى يا عقلى نداريم كه قرآن بر اساس حروف ابجد صادر شده باشد.
بلى بعضى آيات قرآن اشاراتى به علوم دارد و يا حتى تشويق به علم مى‏كند و گاهى ممكن است اشاره قرآن به يك مطلب موجب توجه انسان به آن رشته علمى شده باشد، لكن اين مطلب غير از اين است كه كسى ادعا كند تمام فرمولها و طرز ساخت ماشين و هواپيما در قرآن آمده است.
چهارم: اما در مورد بطون قرآن و اين كه منشا علم ائمه عليهم السلام به تمام معارف و علوم گذشته و آينده از طريق قرآن است و يا علم به مبادى و مقومات اسباب كه فيض كاشانى در مورد قرآن مطرح مى‏فرمود، به چند صورت مى‏توانيم پاسخ دهيم:
الف - در ضمن احتمالات در تفسير آيات شريفه بيان كرديم كه بعضى كتاب را به معنى امام يا لوح محفوظ يا علم الهى گرفته‏اند، و بنابراين تفسير مساله حل مى‏شود، چون علوم و معارف نزد امام مبين است‏يا همه علوم در علم الهى يا لوح محفوظ است كه پيامبرصلى الله عليه وآله و امام عليه السلام از آن اطلاع دارند. پس مساله وجود جميع علوم در قرآن مطرح نمى‏شود، و اگر در روايات هم اشاره‏اى به كتاب الله (و اين كه منشا علوم ائمه‏عليهم‏السلام از آنجاست) شده است اشاره به همان لوح محفوظ يا علم الهى اشاره دارد و شايد منظور فيض كاشانى هم همين مطلب باشد) و قرينه جالب اين است كه در روايتها كلمه كتاب الله (نه كلمه قرآن) آمده است.
ب - احتمال دارد كه علوم ائمه‏عليهم‏السلام يا باطن قرآن هم مربوط به همان چيزى باشد كه ظواهر قرآن مربوط به آن است‏يعنى در ارتباط با احكام الهى و هدايت الهى باشد، نه اين كه تمام علوم و معارف بشرى مثل شيمى و فيزيك در باطن قرآن باشد.
اين مطلب از بعضى روايات كه در ذيل آيات مورد بحث آورده شده است استنباط مى‏شود، (29) چون در اين روايات به حلال و حرام و حدود مثال مى‏زنند و سپس كل ما يحتاج اليه الناس (هر چيزى را كه مردم به آن احتياج دارند) را ذكر مى‏كنند پس ممكن است منظور احتياجات دينى و هدايتى مردم باشد، هر چند علم پيامبرصلى الله عليه وآله و امام‏عليه السلام به علوم و معارف بشرى از طريق باطن قرآن يا از ناحيه وحى يا الهام ممكن است، اما بحث در اين است كه آيا اين آيات دلالت‏بر اين مطلب دارد يا ندارد.
ج - ممكن است در اينجا تفصيل قائل شويم يعنى بگوييم:
1 - ظواهر قرآن كه مردم مى‏فهمند عبارت است از بيان معارف دينى و هر چه مربوط به هدايت انسان است، پس بيان علوم جديد با تمام جزئيات آن هدف ظاهر قرآن نيست.
2 - اما قرآن (كه شامل ظاهر و باطن است) همه علوم و معارف دينى و غير دينى را دربر دارد. لكن مخاطب آن پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام هستند و فقط آنها مى‏توانند اين علوم را استخراج كنند. يعنى قرآن تبيان همه چيز (علوم دينى و علوم بشرى) هست، لكن فقط براى پيامبر و اوصياى او.
در اين مورد علامه طباطبايى (ره) سخن جالبى دارد. ايشان در ذيل آيه شريفه «ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء» (30) مى‏گويد:
ظاهرا مراد از كل شى‏ء هر چيزى است كه به هدايت مربوط باشد، هر چه كه مردم در مورد مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهيه و قصص و موعظه‏ها احتياج دارند، قرآن به آن هدايت كرده است و بيان نموده است و ما از ظاهر الفاظ قرآن و مقاصد آن همين مطلب را متوجه مى‏شويم، لكن در روايات نقل شده است كه در قرآن علم گذشته و آينده تا قيامت موجود است و اگر اين روايات صحيح باشد، منظور از تبيان اعم از دلالت لفظى است پس شايد اشاراتى از غير طريق دلالت لفظى دارد و اسرارى را كشف مى‏كند كه فهم عرفى به آنها راهى ندارد (31) .»
پس اگر منظور از بطون قرآن و علم ائمه‏عليهم‏السلام به اين طريق باشد از محل بحث ما خارج است چون اختلاف در اين بود كه آيا ظواهر همين قرآن موجود، صرف نظر از روايات و بيان پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه‏عليهم‏السلام، جميع علوم بشرى و دينى را در بردارد يا ندارد و اگر بگوييم كه پيامبر و ائمه عليهم السلام از باطن و رموز قرآن همه علوم را در مى‏يابند ربطى به بحث ما ندارد. شايد اين وجه جمع بين دو قول (موافق و مخالف) در اين مس.له باشد. به عبارت ديگر اين جا دو بحث مطرح است.
نخست اين كه آيا ظاهر قرآن با همين كلمات و الفاظ و معانى عرفى آن بر تمام علوم و معارف دينى و بشرى مثل شيمى و فيزيك دلالت دارد يا ندارد. كه البته كسى شك ندارد كه چنين دلالتى وجود ندارد.
دوم اين كه آيا قرآن با توجه به علم پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه‏عليهم‏السلام و باطن آن و رموز آن دلالت‏بر جميع معارف دينى و بشرى مى‏تواند داشته باشد يا نمى‏تواند داشته باشد.
كه در اين مورد هم شكى نيست كه اگر روايات وارده در بحث‏بطون قرآن و علوم ائمه از طريق قرآن صحيح باشد و آنها را بپذيريم (32) در اين مطلب بحثى نيست، اما از محل بحث ما خارج است.
پنجم: دليل ديگر بر اين كه نمى‏توان گفت همه علوم بشرى در قرآن وجود دارد اين است كه بر اساس اين قول اشكالات و محظورات متعدد بوجود مى‏آيد، كه مابه آنها اشاراتى مى‏كنيم:
الف: تفسير به راى و تاويل خطر اين تفكر است، چون قرآن در همه مسائل علمى صراحت ندارد و كسى كه مى‏گويد همه مسائل در قرآن هست ناچار مى‏شود بعضى آيات را تاويل كند و آيات را از معانى صحيح و روشن خود منحرف و آن را به طور واژگونه تفسير كند، (كه نمونه آن را در تفسر آيه رفيع الدرجات ديديم) در حالى كه پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه‏عليهم‏السلام از تفسير به راى نهى كرده‏اند و وعده آتش بر آن داده‏اند.
ب: باعث مى‏شود تا قرآن كه كتاب مبين و هدايت است‏به صورت يك كتاب مجمل و مبهم و پر از اسرار كشف نشده نشان داده شود، زيرا بسيارى از علوم و جزئيات آنها در قرآن يافت نمى‏شود و لذا بعضى افراد ناچار مى‏شوند دامنه اسرار را توسعه دهند و كم كم بگويند ظواهر قرآن را ما نمى‏فهميم و براى ما حجت نيست.
ج: تعصب و جمود و تهمت‏به طرف مقابل از پيامدهاى اين تفكر است. زيرا بسيارى از مطالب علمى در قرآن قابل اثبات نيست و لذا بعضى افراد اظهار نظر بى دليل مى‏كنند و در مقابل انكار مخالفان به تهمت عدم ايمان به قرآن، ملحد، معاند و... دست مى‏يازند. (33)
د: الفاظ قرآن معانى معينى دارد كه در لغت و اصطلاحات شرعى و معانى عرفى مذكور است و اگر بگوييم قرآن بر تمام علوم دلالت دارد لازم مى‏آيد الفاظى كه در عصر نزول نازل شده معانى جديدى را كه نسلها بعد مى‏آيد (مثل فرمولهاى شيمى و فيزيك) قصد كرده باشد. اين مطلب در نظر هيچ انسان عاقلى صحيح به نظر نمى‏آيد، كه اعراب با يك فهم معين با الفاظ معين خطاب شوند اما معانى هزار سال بعد از آن الفاظ مراد باشد. (34)
ه : چون علوم جديد و نظريات علمى در معرض خطا و تغيير است پس هر چند سال يك نظريه باطل و نظر جديدى ارائه مى‏شود و گاهى اين نظريات با هم تنافى و تضاد دارند و اگر قرآن بر اين نظريات تطبيق شود و بگوييم همه علوم در قرآن هست پس لازم مى‏آيد كه الفاظ و آيات قرآن هم در معرض اين آفات قرار گيرد در حالى كه قرآن از باطل به دور است.

جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى:

از تمام مطالب گذشته به اين نتيجه مى‏رسيم كه ظاهر آيات قرآن بر تمام علوم بشرى (با تمام فرمولها و جزئيات آن) دلالت ندارد، و اگر با توجه به بطون و علم پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه‏عليهم‏السلام كسى چنين چيزى اثبات كند از محل بحث ما خارج است و علم آن مختص به پيامبر صلى الله عليه وآله و ائمه‏عليهم‏السلام است.
بلى در قرآن اشاراتى به بعضى علوم و مطالب علمى شده است كه استطرادى و عرضى است، ولى همه علوم بالفعل در قرآن مذكور نيست، و اين آيات (مثل آيه 89 سوره نحل و 38 و 59 سوره انعام) دلالت‏بر اين مطلب دارد كه تمام احتياجات دينى و هدايتى مردم در قرآن به طور مفصل يا مجمل ذكر شده است.

«مثال‏هاى علمى قرآن‏»
مقدمه:

قرآن در آيات زيادى به حركت زمين و خورشيد و زوجيت گياهان و... اشاره دارد. به طورى كه انسان را در مقابل عظمت علمى خود خاضع مى‏كند. ولى آنچه مهم است اين است كه روشن شود هدف قرآن از ذكر مثالهاى علمى چيست؟
در اين مورد مى‏توانيم سه نظريه ارائه كنيم:
الف: ذكر مطالب و مثالهاى علمى در قرآن كريم هدف اصلى و نهايى قرآن نيست‏بلكه هدف اصلى قرآن هدايت انسان به سوى خداست اما براى مثال و شاهد آوردن از مطالب علمى واقعى استفاده مى‏كند. پس علوم تجربى و پرداختن به آنها از اهداف اصيل و اوليه قرآن محسوب نمى‏شود. اين قول مطابق نظر بعضى بزرگان و كسانى است كه مى‏گفتند قرآن تبيان هر چيزى است كه در رابطه با هدايت دينى باشد. (36)
ب: همان طور كه بيان هدايت و معنوى انسان و معارف الهى از اهداف اوليه و اصيل قرآن كريم است، بيان مطالب علمى هم از اهداف اصيل قرآن است و لذا قرآن به علوم طبيعى و شناخت طبيعت توجه زيادى كرده است. اين كلام مى‏تواند مطابق نظر كسانى باشد كه مى‏گفتند در قرآن همه علوم و معارف دينى و بشرى و تجربى وجود دارد. (37)
ج: قرآن در داستانها و مثالهاى علمى به صورت سمبليك و طبق فرهنگ مخاطبان خود سخن مى‏گويد و هدف آن بيان مطالب علمى به صورت اصلى يا عرضى نيست و چون در بحث قبل، ما وجود همه علوم در ظواهر قرآن را رد كرديم، پس مبناى قول دوم باطل شده است لكن براى روشن‏تر شدن مطلب كلام يكى از نويسندگان را در مورد مطالب علمى قرآن مى‏آوريم: «بعضى از بزرگان معاصر اين طور فرموده‏اند در قرآن كريم بحث درباره جهان و طبيعت و انسان به طور استطرادى و تطفلى به ميان آمده است و شايد هيچ آيه‏اى نيابيم كه مستقلا به ذكر آفرينش جهان و كيفيت وجود آسمانها و زمين پرداخته باشد، هماره اين بحثها به منظور ديگر عنوان شده است. در موارد بسيار گفتگو از آفرينش جهان و انواع آفريده‏ها براى آگاهانيدن انسان و رهنمونى اوست‏به عظمت الهى و سترگى حكمتهايى كه خدا در آفرينش به كار برده است. در همه جا نيز اين هدف ممكن است منظور باشد كه انسان با نگرش به عالم از آن جهت كه آفريده خدا و در چنبره تدبير اوست معرفت فطرى و شناخت‏حضورى خود را شكوفايى دهد، و شدت و نيروى بيشترى بخشد (و عقربه دل او را در جهت‏خدا نگاه دارد.)
به عبارت ديگر، قرآن كتاب فيزيك، گياه شناسى، زمين شناسى و يا كيهان شناسى نيست. قرآن كتاب انسان سازى است و نازل شده است تا آنچه را كه بشر در راه تكامل حقيقى (تقرب به خداى متعال) نياز دارد به او بياموزد و لذا آيات مربوطه به جهان و كيهان در هيچ زمينه هيچ گاه به بحث‏هاى تفصيلى در مورد موجودات نپرداخته بلكه به همان اندازه‏اى كه هدف قرآن در هدايت مردم تامين مى‏شده بسنده كرده است. به همين جهت، بر خلاف بسيارى از آيات ديگر اين آيات داراى ابهامهايى است و كمتر مى‏توانيم يك نظر قطعى به قرآن نسبت دهيم (38) ».

فوايد ذكر مثالهاى علمى در قرآن كريم:

1 - راه قرآن را در زمينه خداشناسى هموار مى‏كند. چون هدف قرآن بيان آيات الهى و توجه دادن مردم به جلوه‏هاى فيض و قدرت الهى بوده است تا مردم را بيشتر متوجه خدا كند اين از راه ذكر مثالهاى علمى و آيات الهى در آسمانها و زمين و درياها و عجايب خلقت انسان و جانوران تامين شده است، لذا احتياج به ذكر فرمولها و تفاصيل هر مطلب يست‏بلكه اشاره ضمنى كافى است.
2 - اعجاز علمى قرآن را ثابت مى‏كند. اين مثالهاى حق و واقعى كه با مطالب اثبات شده و يقينى علوم (به نظريات متزلزل و ظنى) مطابقت دارد، ما را متوجه مى‏كند كه قرآن اين مسائل را از محيط اجتماعى خود الهام نگرفته است، چون نزول قرآن در جزيرة‏العرب انجام شده كه فاقد تمدن قوى بوده است و حتى تمدنهاى آن زمان كه در ايران و روم بر پا بوده چنين پيشرفتهاى علمى نداشته‏اند تا بتواند نظريات علمى قرآن را به پيامبر صلى الله عليه وآله القا كرده باشند. پس اين قرآن از طرف خداى حكيم و عالم نازل شده است.
نكته جالب اين جاست كه بعضى از مسائل مطرح شده در قرآن مثل حركت زمين و يا زوجيت گياهان و يا توده عظيم گازها و اتمها با تفكر علمى موجود در اعصار بعد از نزول قرآن مطابقت نداشت ولى قرآن با شجاعت مطالب علمى و محكم و به دور از خرافات را بيان مى‏كند. (39)
3 - مثالهاى علمى واقعى در قرآن موجب كنجكاوى بشر و تفكر او در عجايب آسمانها و خلقت انسان و ديگر موجودات مى‏شود و بشر را متوجه نيروهاى ناشناخته طبيعت مى‏كند. يعنى كار مهم قرآن ايجاد سؤال در ذهن انسان است زيرا تا انسان سؤال نداشته باشد به دنبال كشف علمى نمى‏رود، چون گمان مى‏كند همه چيز را مى‏داند و دچار يك جهل مركب مى‏شود ولى قرآن مسائل ناشناخته كهكشانها و موجودات ناشناخته را بزرگ جلوه مى‏دهد و دعوت به تفكر در طبيعت مى‏كند، و اين موجب پيشرفت علوم و صنايع بشر مى‏شود، چنان كه در چند قرن اوليه تمدن اسلامى، همين امر موجب پيشرفت‏بلكه جهش علمى مسلمانان شد. (40)
4 - همين توجه اسلام و قرآن به علم و مطالب علمى است كه منشا بسيارى از علوم و الهام بخش بسيارى از معارف بشرى شد هر چند بيان كرديم كه تمام علوم با جزئيات آنها در قرآن وجود ندارد و يا رشد علوم را تسريع كرد.
براى مثال توجه اسلام به آسمانها و حركت‏خورشيد و ستارگان و سيارات موجب شد تا علم نجوم در ميان مسلمانان به سرعت رشد كند هر چند مساله قبله در نماز و احتياج جهت‏شناسى هم در آن تاثير زيادى داشت.
جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى: در اين جا به چند مطلب مهم اشاره مى‏كنيم:
اول: در مورد مطالب علمى قرآن چند هدف قابل توجه است:
الف - ظاهر مطالب علمى قرآن گاهى درباره شناخت آيات الهى و توجه به مبدا هستى است «قال الله تعالى: ان فى خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار لآيات لاولى الالباب‏» (41) «در پيدايش آسمانها و زمين آمد و شد شب و روز نشانه‏هايى براى صاحبان خرد وجود دارد».
ب - گاهى آيات علمى قرآن نشانه عظمت آن مطلب است، يعنى گوينده سخن قصد دارد كه اهميت‏يك مطلب علمى را برساند پس آن را ذكر مى‏كند براى مثال، قسمهاى قرآن به خورشيد، ماه و... (42) از اين قبيل است.
ج - گاهى آيات علمى قرآن براى اثبات معاد است، براى مثال مى‏فرمايد: «فلينظر الانسان مم خلق خلق من مآء دافق يخرج من بين الصلب والترائب انه على رجعه لقادر» (43) «پس آدمى بنگرد از چه چيز آفريده شده است از آبى جهنده آفريده شده است كه از ميان پشت و سينه بيرون مى‏آيد خداوند به باز گردانيدن او قادر است.»
دوم: مى‏توان گفت كه قرآن يك هدف اصلى و عمده دارد و آن به كمال رساندن انسان (كه همانا تقرب الى الله است) مى‏باشد، و اهداف فرعى ديگرى هم دارد كه در طول و راستاى همان هدف اصلى است، از جمله آن اهداف اثبات معاد و نبوت و اعجاز خود قرآن (كه مقدمه‏اى براى پذيرش وحى توسط مردم است) مى‏باشد.
پس بيان مطالب علمى از اهداف قرآن است، چون اعجاز قرآن را ثابت مى‏كند ولى هدف اصلى و عمده قرآن نيست. اين مطلب ... خصوصا با توجه به اين نكته روشن مى‏شود كه بيان كرديم آياتى كه همه چيز را به قرآن نسبت مى‏دهد در مورد هدايت و دين است. بنابراين، هدف اصلى هدايت انسان و بيان معارف دينى است لكن يكى از امورى كه مربوط به دين است اثبات اعجاز قرآن است و يكى از ابعاد اعجاز قرآن اعجاز علمى آن است. از اين رو، مطالب علمى قرآن (در بعضى موارد) خود از اهداف قرآن است لكن هدف عمده و اصلى نيست.

پى‏نوشتها:

1- انعام 59.
2- نحل 89.
3- انعام 38.
4- تفسير صافى، جلد 1، ص 57 (فيض كاشانى «ره‏»).
5- تفسير مجمع البيان، جلد چهارم، ص 289 ذيل آيه شريفه 38 سوره انعام (طبع اسلاميه).
6- الاتقان، جلد 4، ص 38، طبع رضى.
7- الاحياء، جلد 1، ص 289، طبع دار المعرفة.
8- شعراء 80.
9- جواهر القرآن، فصل چهارم، ص 18.
10- التفسير و المفسرون (دكتر ذهبى) جلد 2، ص 475 - 484.
11- تفسير نور الثقلين، جلد 3، ص 74.
12- اصول كافى، جلد اول، ص 388، حديث دوم (چاپ تهران)، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت‏عليهم‏السلام).
13- ميزان الحكمه، جلد 8، ص 94 - 95.
14- احياء العلوم، جلد 1، ص 289، طبع‏دار المعرفة.
15- تفسير مجمع البيان، جلد 4، ص 298; تفسير كشاف، جزء ثانى، ص 628; الميزان، جلد 14، ص 325.
16- معارف قرآن (استاد مصباح يزدى) ص 229.
17- انعام 38.
18- تفسير القرآن الحكيم، معروف به المنار، جلد 7، ص 395.
19- تفسير الجواهر (طنطاوى)، جلد 8، ص 130، ذيل آيه 89 سوره نحل.
20- به نقل از التفسير و المفسرون، جلد 2، ص 489.
21- تفسير مجمع البيان، جلد 4، ص 298 و جلد 6، ص 380 (طبع اسلاميه).
22- تفسيرالكشاف، طبع بيروت جزءالثانى، ص 628، ذيل آيه 89 سوره نحل
23- الميزان، طبع بيروت جلد 14، ص 325.
24- تفسير مجمع البيان، طبع اسلاميه جلد چهارم، ص 298، ذيل آيه شريفه 38 سوره انعام.
25- تفسير الكشاف زمخشرى، طبع بيروت جزءالثانى، ص 21 و ص 31 (سوره انعام) - تفسير الجواهر (طنطاوى) جلد 4 ص 37 چاپ اسلاميه.
26- تفسيرمجمع‏البيان، طبع اسلاميه جلد چهارم، ص 311 ذيل آيه شريفه 59 سوره انعام.
27- تفسير الكشاف زمخشرى، طبع بيروت جزءالثانى، ص 31، ذيل آيه 59 سوره انعام.
28- تفسير البرهان، جلد اول، ص 529.
29- تفسير البرهان، جلد اول، ص 524.
30- نحل 89.
31- الميزان، جلد 14 ص 325 طبع بيروت با تلخيص.
32- ما در اين‏جا درصدد بررسى اسناد و متون احاديث‏بطون و علم ائمه‏عليهم‏السلام نيستيم و به بحث ما هم ربطى ندارد و اين مطلب بايد در جاى خود بررسى شود و روايات زيادى در اين مورد وارد شده است.
33- در اين دليل از كتاب رابطه علم و دين تاليف عباسعلى سرفرازى، ص 49 به بعد استفاده شد.
34- التفسير و المفسرون، جلد 2، ص 491 با تلخيص و اضافات.
35- التفسير و المفسرون، جلد 2، ص 492 با تلخيص و اضافات.
36- مثل مؤلف الميزان، جلد 14، ص 325 و مجمع البيان، جلد 4، ص 298 در يك احتمال كه ذكر كرده و صاحب كشاف، جزء الثانى، ص 21 و 31.
37- مثل مرحوم فيض كاشانى «ره‏» در تفسير صافى (جلد 1، ص 57) و صاحب مجمع الببان در يكى از احتمالاتى كه ذكر كرده است (جلد 4، ص 298).
38- استاد محمدتقى مصباح يزدى، معارف قرآن، ص 225 و 226 و 228 با تلخيص.
39- براى اطلاع بيشتر دراين مورد به كتاب درآمدى بر تفسير علمى نوشته نويسنده مقاله مراجعه فرمائيد.
40- در اين قسمت از كتاب علم و دين (سرفرازى) از ص 43 به بعد استفاده شده است (با تلخيص و اضافات).
41- آل عمران 190.
42- و الشمس 1 به بعد.
43- الطارق 5 - 8.

 
شنبه 1 مهر 1391  12:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

اعجاز علمي قرآن در رشد جنين

دریافت فایل pdf

 

مستندات قرآنی و روایی در شبیه سازی انسانی (2)

دریافت فایل pdf

 

بررسی تطبیقی واژه علقه در قرآن و علم رویان شناسی

دریافت فایل pdf

 

اهداف گزاره هاي علمي قرآن

دریافت فایل pdf

شنبه 1 مهر 1391  12:15 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها