|
آرایه های ترتیبی در قرآن مجید
حسن خرقانی[1]
چکیده
از عناصری که در زیبایی سبک قرآن و بلاغت فائق آن نقش دارد، چگونگی طرح مطالبی با چندگونگی موضوع و شیوة تلفیق یا تفکیک موضوعات و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر است.
در این نوشتار به بررسی آن بخش از آرایهها، صنایع بدیعی و کاربرد آنها در قرآن کریم میپردازیم که در ارتباط با چگونگی چینش و عرضه موضوعات و بسط و گسترش آنها در قالبهای «لفّ و نشر»، «تقسیم»، «جمع»، «تفریق»، «به هم پیوستن برخی از آنها»، «اجمال و تفصیل» و «پیاپی آوردن کلمات با یک نقش خاص در ترکیب» میباشد. در این جستار کوشش شده است تا هریک از این آرایهها در قرآن جستوجو شود و نمونههای مناسبِ هر عنوان ذکر شود.
کلید واژگان:
قرآن، علوم بلاغت، بدیع، آرایههای ادبی، لفّ و نشر، تقسیم.
لفّ و نشر
«لفّ و نشر»[1] یا «طی و نشر» که معادل فارسی آن، «پیچش و گسترش» است؛[2] بدین معناست که در سخن، نخست دو یا چند چیز یاد آید (لف) و سپس برای هر یک، وابستگانی بیان شود (نشر)؛ بدون تعیین وابستگی هر یک به دیگری و شناخت این امر را به فهم و ذوق شنونده و به آشکار بودن آن واگذارند.
زیبایی حاصل از این آرایه، به دلیل چینش هنری مطالب و درگیری ذهن برای یافتن ارتباط لفها و نشرهاست.
لفّ و نشر مرتب
امور چندگانهای که در یک سخن، در بخش لف میآید، ممکن است بهطور اجمال و با لفظی که شامل همه میشود، یاد گردد و ممکن است این امور، تکتک و به تفصیل بیان شود. مورد نخست؛ مانند: "و قالوا لَن یدخل الجنّة إلا من کان هوداً أو نصاری".[3] مقصود آیه آن است که یهودیان گفتند: «لایدخل الجنی إلا من کان هوداً» و نصرانیان گفتند: «لایدخل الجنی إلا من کان نصاری» این مسئله روشن است که هر یک از یهود و نصارا، دیگری را در گمراهی میداند، نه از اهل بهشت؛ از این رو، نخست ضمیری ذکر گردید که شامل هر دو گروه شود و سپس آنچه مربوط به هر یک بود، به صورت تلفیقی آمد.
در صورت دوم که هریک از آن امور چندگانه لف جداگانه بیان میشود، توضیحاتِ درپیآمده، یا بهسامان است و ترتیب توزیع نشرها مانند ترتیب لفهاست و یا بیسامان است و ترتیب آن دو با هم تفاوت دارد. قسم نخست، «لفّ و نشر مرتب» و قسم دوم، «لفّ و نشر مشوّش» نام دارد. لفّ و نشر مرتب، از نوع مشوّش آن، هنریتر است.
نمونههای لفّ و نشر مرتب
1. "و مِن رحمته جعل لکم اللیلَ و النهارَ لِتسکنوا فیه و لتبتغوا من فضله"؛[1] آرامش و سکون یافتن، مربوط به شب و طلب روزی و فضل الهی، مربوط به روز است.
2. "و لاتجعل یدک مغلولةً إلی عنقک و لاتبسطها کلَّ البسطِ فتقعد ملوماً محسوراً"؛[2] برخی از مفسّران، «ملوم» و «محسور» را متفرّع بر دو جمله قبل میدانند؛ یعنی سرزنش و ملامت، نتیجة بخل و تهیدست و حسرتزده شدن، پیامد زیادهروی و اسراف است که بنابراین نظر، در این آیه لفّ و نشر مرتب به کار رفته است و برخی دیگر؛ مانند علامة طباطبایی، هر دو را متفرع بر "لاتبسطها" میدانند.[3]
3. "ألم یجدک یتیماً فآوی٭ و وجدک ضالاً فهدی٭ و وجدک عائلاً فأغنی"؛[4] خداوند متعال پس از یادکرد این سه نعمت به رسول اکرم"، سه دستور را بر آنها مترتب میکند:
"فأمّا الیتیم فلاتقهر٭ و أمّا السائل فلاتنهر٭ و أمّا بنعمة ربّک فحدِّث"؛[5] بنا بر نقل سیوطی، این سه آیه به طریقه لفّ و نشر مرتب بر سه آیة پیشین متفرع میشود و در فقره دوم، مراد از سائل را درخواستکننده علم میداند تا با هدایت تناسب داشته باشد.[6]
به نظر نگارنده، اگر دو مورد آخر را لفّ و نشر مشوّش بدانیم و آیة "و أمّا السائل فلاتنهر" را به آیة "و وجدک عائلاً فأغنی" و آیة "و أمّا بنعمة ربّک فحدِّث" را به آیة "و وجدک ضالاً فهدی" بازگردانیم، معنای روشنتری به دست میآید.
علامه طباطبایی در توضیح ارتباط این دو بخش مینویسند:
این آیات سهگانه پیامد آیات پیش است که الطاف و نعمتهای الهی بر پیامبر" را یادآور میشود؛ گویا فرموده: تو طعم افسردگی و خواری یتیم را چشیدهای، پس با هیچ یتیمی تندی مکن و او را یا مالش را خوار مشمار و تلخی نیاز گمگشته به هدایت و تهیدست به دارایی را دریافتهای، پس هیچ درخواست کنندهای را که خواهان برطرف کردن نیاز و یا هدایت است، از خود مران و نیز الطاف و نعمتهای پروردگار را مشاهده کردهای، پس با بازگو کردن آنها سپاسشان را بدار و مپوشانشان.[1]
در قرآن کریم میبینیم که در بسیاری از موارد، زمانی که اموری چندگانه ذکر میشود و سپس درباره آنها نکات و مطالبی بیان میشود یا به طریقه مقابله، آنچه در برابر آنها قرار دارد، یاد میگردد،[2] از آرایة لفّ و نشر مرتب استفاده میشود؛ هرچند ممکن است در قالب اصطلاحی آن جای نگیرد.
بهطور کلّی، لفّ و نشر، زیرساخت آرایههایی مانند تقسیم و همخانوادههای آن است؛ از این رو، برای روشنتر شدن بحث لفّ و نشر، به برخی از این نمونهها اشاره میشود:
در داستان موسی و خضر که در سورة کهف بازگو میشود، پس از یادکرد ماجرای سوار شدن در کشتی، کشتن پسربچه و ساختن دیوار، حقیقت و تأویل آن ماجراها به ترتیبی که آمده است، بازگو میشود: "و أمّا السفینة فکانت لمساکین... و أمّا الغلام فکان أبواه مؤمنَینِ... و أمّا الجدار فکان لغلامَینِ یتیمَینِ...".[3]
در آغاز سورة محمد" پس از آنکه خداوند یاد میکند که اعمال کافران را تباه خواهد ساخت و در مقابل، بدیهای مؤمنان را خواهد زدود و کارشان را به صلاح خواهد آورد، به ترتیب، پیروی کافران از باطل و مؤمنان از حق را دلیل این دو عمل ذکر میکند و میفرماید: "الذین کفروا و صدّوا عن سبیل الله أضلّ أعمالهم٭ و الّذین آمَنوا و عمِلوا الصالحات و آمَنوا بما نُزّل علی محمّد و هو الحقّ من ربّهم کفّر عنهم سیّئاتهم و أصلح بالهم٭ ذلک بأنّ الذین کفروا اتّبعوا الباطل و أنّ الذین آمَنوا اتّبعوا الحقّ من ربّهم کذلک یضربُ الله للناس أمثالهم".[1]
گرچه این آیات، اصطلاحاً ذیل عنوان «تقسیم» جای میگیرد؛ چون ارتباط نشرها با لفّهای آنها مشخص شده است، میتوان عنصر ترتیب در چینش و ربط مطالب به یکدیگر را در آنها به روشنی مشاهده کرد.[2]
نمونهای دیگر، "فسیعلمون مَن هو شرٌّ مکاناً و أضعف جنداً"[3] است که عبارات "شرٌّ مکاناً" و "أضعف جنداً" به ترتیب در مقابل "خیرٌ مقاماً" و "أحسنُ ندیّاً" در آیة "و إذا تُتلی علیهم آیاتنا بیّنات قال الذین کفروا للّذین آمنوا أیّ الفریقَین خیر مقاماً و أحسن ندیّاً"[4] قرار گرفته است.
نمونههای لفّ و نشر مشوّش
وجود لفّ و نشر مشوّش در قرآن کریم به مراتب، از قسم مرتب آن کمتر است. این آیه، نمونهای از این قسم است: "و جعلنا اللیل و النهار آیتَین فمحونا آیة اللیل و جعلنا آیة النهار مبصرةً لتبتغوا فضلاً من ربّکم و لتعلموا عدد السنین و الحساب و کلّ شیء فصّلناه تفصیلاً".[1]
وجود لفّ و نشر مشوّش در این آیه، مترتب بر این تفسیر است که بازگشت ابتغاء فضل را به "و جعلنا آیة النهار مبصرة" و دانستن شمارة سالها و حساب را مربوط به "فمحونا آیة اللیل" بدانیم. علامه طباطبایی" در این زمینه بحث مفصّلی دارند و براساس سیاق آیات، چنین نظر میدهند که هر دو مورد بر "و جعلنا آیة النهار مبصرة" متفرّع است و یاد میکنند که فخر رازی، مطلب را به گونهای تقریر میکند که لازمة آن، ترتّب هر دو مورد نشر بر هر دو مورد لفّ است. احتمال دیگر این است که "لتبتغوا فضلاً من ربّکم" بر "و جعلنا آیة النهار مبصرة" متفرّع باشد، اما "لتعلموا عدد السنین و الحساب" بر هر دو مورد متفرّع باشد. علامه با توجّه به برداشتی که از سیاق دارند، این نظر را نمیپذیرند.[2]
در سورة ضحی نیز بنا بر وجهی که گذشت، لفّ و نشر مشوّش به کار رفته است.
چینش لفّ و نشر مشوّش، در قالبهای دیگری از آرایههای ترتیبی نیز یافت میشود که به دو مورد اشاره میشود:
در سوره دهر پس از آنکه مردم در برابر هدایت الهی به دو گروه شاکر و کفور تقسیم میشوند: "إنّا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً"[3] نخست از مورد دوم و سپس از مورد اوّل سخن به میان میآید: "إنّا أعتدنا للکافرین سلاسل و أغلالاً و سعیراً٭ إنّ الأبرار یشربون مِن کأس کان مزاجها کافوراً".[4]
با دقّت در این آیات کریمه، روشن میشود که ممکن است به دو دلیل، «شاکر» بر «کفور» مقدّم شده باشد:
1. سپاسگزاری و شاکر بودن، اصل اوّلی و طبیعی در برابر لطف پروردگار نسبت به راهنمایی انسان است و مطلوب و مقصود از هدایت نیز همان است.
2. کلمه «کفور» از نظر آوایی با دیگر فواصل سوره سازگارتر است؛ از این رو، مؤخّر شده است تا در پایان آیه قرار گیرد.
لکن به سبب آنکه بحث عمدة سوره دربارة ابرار و شاکران و پاداش آنان است، بهطور طبیعی و به دلیل رعایت انسجام، ابتدا از کافران سخن به میان آمده است.
نمونهای دیگر، سورة واقعه است که خداوند متعال، نخست انسانها را به سه صنف تقسیم کرده است: "و کنتم أزواجاً ثلاثة٭ فأصحاب المیمنة ما أصحاب المیمنة٭ و أصحاب المشئمة ما أصحاب المشئمة٭ و السابقون السابقون..."،[1] سپس هنگام بسط و تفصیل احوال هر گروه، نخست از صنف آخر (سابقون) آغاز میکند: "أولئک المقرّبون٭ فی جنّات النعیم٭ ثلّةٌ من الاوّلین٭ و قلیلٌ من الآخرین...". این بخش از آیة 11 شروع میشود و تا آیة 26 ادامه دارد. در ادامه، از آیة 27 تا 40 از اصحاب یمین سخن میگوید: "و أصحاب الیمین ما أصحاب الیمین٭ فی سدر مخضود٭ و طلح منضود...".
در پایان از اصحاب شمال گفتوگو میشود که تا بیش از آیه 70 ادامه مییابد: "و أصحاب الشمال ما أصحاب الشمال٭ فی سموم و حمیم٭ و ظلّ من یحموم...".
در پایان سوره نیز این سه گروه، به گونهای دیگر و به همان ترتیب اخیری که تفصیل داده شدند، مطرح میگردند: "فأمّا إن کان من المقرّبین٭ ... و أمّا إن کان من أصحاب الیمین٭ ... و أمّا إن کان من المکذّبین الضالّین...".[2]
حال، این سؤال مطرح است که چرا بیان حال گروههای یادشده طبق ترتیبی که در آغاز آورده شد، نیست، بلکه نخست از سابقان شروع شد، در حالی که در آخر ذکر شده بود. فخر رازی در پاسخ مینویسد:
هنگامی که از آن واقعه قیامت یاد شد، صنفی را مقدّم کرد که ذکر احوال قیامت به حال آنان سود دارد (اصحاب یمین) و سابقان را که خود دلمشغول پروردگار خویشاند و بیم و امید دادن دربارة آنان یکسان است، در آخر آورد. اما هنگامی که خواست حالشان را بیان کند، سابقان را به سبب فضیلت و برتری حالشان، مقدّم کرد.[1]
تقسیم
«تقسیم» همانند لفّ و نشر است؛ بدین صورت که نخست، دو یا چند چیز یاد میشود و سپس برای هر یک، وابستگانی آورده میشود؛ با این تفاوت که در تقسیم، سخنور آشکارا نشان میدهد که کدام وابسته مربوط به کدام فقره است؛ به عبارت دیگر، تقسیم، لفّ و نشری است که در آن، ارتباط فقرات نشر با فقرات لفّ، به طور دقیق، مشخص شده باشد.[2]
نمونههای تقسیم
1. "کذّبت ثمود و عاد بالقارعة٭ فأمّا ثمود فأهلکوا بالطّاغیة٭ و أمّا عاد فأهلکوا بریح صرصر عاتیة..."؛[3] در این آیه، نخست از تکذیب ثمود و عاد یاد شد و سپس طبق ترتیب یادکردشان، کیفر هر کدام بهطور جداگانه و مشخص بیان شد.
در آیاتی دیگر که نظیر این آیه است، نخست از عاد و سپس از ثمود یاد شده و آنگاه به همان ترتیب، احوال هرکدام بیان گردیده است:
2. "فإن أعرضوا فقل أنذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود٭ إذ جاءتهم الرّسل من بین أیدیهم و من خلفهم ألا تعبدوا إلا الله...٭ فأمّا عاد فاستکبروا فی الأرض بغیر الحقّ و قالوا مَن أشدّ منّا قوّة...٭ فأرسلنا علیهم ریحاً صرصراً...٭ و أمّا ثمود فهدیناهم فاستحبّوا العمی علی الهدی فأخذتهم صاعقة العذاب الهون...".[1]
3. "یوم تبیضّ وجوه و تسودّ وجوه فأمّا الّذین اسودّت وجوههم أکفرتم بعد إیمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون٭ و أمّا الذین ابیضّت وجوههم ففی رحمة الله هم فیها خالدون"؛[2] در آغاز این آیات چهرههای مردم در روز قیامت به دو گروهِ سپید و سیاه تقسیم میشود، سپس آنچه دربارة سیاهرویان و سپیدرویان به وقوع میپیوندد، با طریقه مشوّش، تفصیل داده میشود.
4. "و أنّا منّا المسلمون و منّا القاسطون فمن أسلم فأولئک تحرّوا رشداً٭ و أمّا القاسطون فکانوا لجهنّم حطباً".[3]
5. "و قل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر إنّا أعتدنا للظّالمین ناراً أحاط بهم سرادقها و إن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمُهل یشوی الوجوه بئس الشراب و ساءت مُرتفقاً٭ إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات إنّا لانضیع أجر من أحسن عملاً".[4]
6. "أفمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً لایستوون٭ أمّا الّذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم جنّات المأوی نزلاً بما کانوا یعملون٭ و أمّا الذین فسقوا فمأواهم النار...".[1]
تفصیل بعد از اجمال
از شاخههای تقسیم، بیان و تفسیر یا تفصیل بعد از اجمال و ایضاح بعد از ابهام است.[2] بدین صورت که نخست مطلبی مجمل را که معمولاً با عدد بیان میشود، بیاورند و سپس آن را تفصیل دهند. حال نمونههای این قسم از تقسیم را ذکر میکنیم:
"قد کان لکم آیة فی فئتَین التقتا فئة تقاتل فی سبیل الله و أخری کافرة...".[3] نخست، دو گروهی که رویاروی هم قرار گرفتند و برای مسلمانان، مایة پندگیری است، به گونة مجمل بیان شد و سپس با تقسیم به دو گروه مؤمنی که در راه خدا نبرد میکنند و طرف دیگر که کافر است، تفصیل داده شد.
"و دخل المدینة علی حین غفلة من أهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوّه..."؛[4] زمانی که حضرت موسی"، در هنگام بیخبری مردم وارد شهر میشود، با دو مرد که با همدیگر نزاع میکردند، برخورد میکند. قرآن نخست در قالب تثنیه به طور اجمال این دو مرد را یاد میکند، سپس بیان میکند که یکی از پیروان موسی و دیگری از دشمنان او بود و ادامة ماجرا را شرح میدهد.
در تفسیر آیة "هذان خصمان اختصموا فی ربّهم فالّذین کفروا قُطِّعت لهم ثیاب من نار...٭ إنّ الله یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنّات..."؛[5] آنگونه که برخی از مفسّران بیان میکنند، اشاره "هذان خصمان" به دو گروه کافر و مؤمنی برمیگردد که از آیات گذشته به دست میآید.[1] اما این احتمال نیز روشن و قوی به نظر میرسد که دو گروهی که تفسیر "هذان خصمان" باشد، از سخن حذف گردیده است تا بر حالت اجمال و ایجاد پرسش در مخاطب بیفزاید. سپس با تفصیلی که بعد آمده، تبیین گردیده است.
فخر رازی در سورة واقعه، ذیل آیات "و کنتم أزواجاً ثلاثةً٭ فأصحاب المیمنة ما أصحاب المیمنة..." که در بحث لفّ و نشر نیز گذشت، مینویسد:
فاء دلالت میکند که تفسیر و بیانی که میآید، نسبت به تقسیمی است که صورت گرفته است. گویا گفته شده است «أزواجاً ثلاثی: أصحاب المیمنی و أصحاب المشئمی و السابقون»، سپس حال هر یک بیان میگردد. پس تقسیمی که میخواست در آغاز بیاید، رها شده و به اقسام سه گانهای که از «فأصحاب المیمنی» شروع میشود و همراه با احوالشان میآید، اکتفا گردیده است.[2]
گاه تفصیل بعد از اجمال در غیر عدد میآید؛ مانند آیة "قل یا أهل الکتاب
تعالَوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله و لا نشرک به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله...".[3] در این آیه، ابتدا کلمهای که میان مسلمانان و
اهل کتاب یکسان است، به صورتی کلّی بیان شده و سپس اجمال آن، تفصیل داده شده است.
در آیة "قل أفلح المؤمنون٭ الذین هم فی صلاتهم خاشعون٭ و الذین هم عن اللغو معرضون"[4] نیز با آوردن صفات متعدّدی برای «مؤمنون»، ویژگیهای مؤمنان را که موجب رستگاری آنان است، برمیشمارد.
و گاه این اجمال گویی و تفسیر و تفصیل آن، بدین صورت است که در آغاز، پرسشی مطرح میگردد تا توجّه شنونده را به خود جلب کند و زمینه مناسب برای دریافت پاسخ را در او فراهم سازد، سپس مطلب پرسش شده در ضمن پاسخ، توضیح داده میشود؛ مانند: "یا أیّها الذین آمنوا هل أدلّکم علی تجارةٍ تنجیکم من عذاب ألیم٭ تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم...".[1]
آیة "من أیّ شیءٍ خلقه٭ من نطفةٍ خلقه فقدّره"[2] نیز نمونهای دیگر از این نوع از تقسیم است.
در سخنان پیشوایان معصوم" نمونههای فراوانی را برای تفصیل بعد از اجمال میتوان یافت. شیخ صدوق در کتاب الخصال و آییالله مشکینی در کتاب المواعظ العددیّی، به گردآوری اینگونه روایات پرداختهاند.
سخن گفتن بدین شیوه، امری طبیعی است که در میان مردم کاربرد زیادی دارد، اما این موسیقی معنوی است که با القای مسئله به صورت مجمل به شنونده، در او جاذبه و کشش برای دریافت سخن گوینده را ایجاد میکند و سخن را دلپذیرتر میسازد.
کامل آوردن اقسام یک شیء
به گردآوری کاملِ (استیفا یا استقصا) اقسام و حالات یک شیء به گونهای که چیزی فروگذار نگردد، نیز تقسیم اطلاق میشود.[3]
نمونههای کامل آوردن اقسام یک شیء
1. "له ما فی السّماوات و ما فی الأرض و ما بینهما و ما تحت الثّری"؛[4] در این آیه بیان شده است که تمام هستی که از آنِ آن آفرینشگر بیهمتاست، در یکی از چهار مکان جای دارد: آسمانها، زمین، میان آن دو و زیرزمین.
2. "ثمّ أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالمٌ لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابقٌ بالخیرات بإذن الله..."؛[1] خداوند احوال وارثان کتاب را در این آیه، سه گونه برمیشمارد و مردم از این سه گروه خارج نیستند: گنهکار و ستمکنندة بر خویش؛ شتابان به سوی خیرات یا حدّ میانة این دو گروهند.
نظیر این آیه، آیاتی از سوره واقعه است که مردم را به سه گروه اصحاب میمنه، اصحاب مشئمه و سابقان تقسیم میکند.
3. "لله ملک السماوات و الأرض یخلق ما یشاء یهب لمن یشاء إناثاً و یهب لمن یشاء الذکور٭ أو یزوّجهم ذکراناً و إناثاً و یجعل من یشاء عقیماً إنّه علیمٌ قدیرٌ"؛[2] این آیات بیان میکند که خداوند دانا و توانا، مردم را از نظر نسل، چهار گونه قرار داده است: برخی را دختر و برخی را پسر بخشیده و گروهی را هر دو نصیب کرده و جمعی را عقیم کرده است.
4. "الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکّرون فی خلق السماوات و الأرض..."؛[3] در این بخش از آیه که در توصیف خردمندانی است که از آفرینش آسمانها و زمین درس میگیرند، حالتهای مختلفی که میتوان خدا را یاد کرد، گرد آمده است: ایستاده، نشسته و آرمیده.
5. "یا أیّها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه أذلّةً علی المؤمنین أعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائمٍ..."؛[4] در این آیة کریمه، خداوند متعال اوصاف گوناگون کسانی را که وعدة آوردنشان را میدهد، برمیشمرد: خداوند آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر کافران، گردنفرازند؛ در راه خدا جهاد میکنند و از نکوهش هیچ نکوهشگری نمیهراسند.
جمع
جمع، آن است که گوینده، دو یا چند مورد متعدّد را در یک ویژگی و حکم، مشترک قرار دهد. جمع را گونهای تشبیه و همانندی نیز میتوان دانست
که زیرساخت بسیاری از موارد آن، تشبیه است؛ گرچه در ظاهر، تشبیه
نمینماید.[1]
نمونههای جمع
1. "المال و البنون زینة الحیاة الدنیا"؛[2] در این آیه، میان دارایی و فرزندان
در صفت زینت دنیا بودنـ جمع شده است. نظیر این آیه، آیهای است که اموال
و اولاد را فتنه و موجب ابتلای انسان میداند: "و اعلموا أنّما أموالکم و أولادکم فتنة".[3]
2. "زیّن للناس حبّ الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضّة و الخیل المسوّمة و الأنعام و الحرث ذلک متاع الحیاة الدنیا و الله عنده حسن المآب".[4]
3. "یا أیها الذین آمنوا إنّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون".[5]
4. "ألم تر أنّ الله یسجد له من فی السماوات و من فی الأرض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدوابّ و کثیر من الناس".[1]
5. "إنّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئون و النصاری من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون".[2]
6. "کذّبت قبلهم قوم نوحٍ و أصحابُ الرسّ و ثمود٭ و عادٌ و فرعون و إخوانُ لوطٍ٭ و أصحاب الأیکة و قومُ تُبَّعْ کل کذّب الرسل فحقَّ وعید".[3]
7. "ضرب الله مثلاً للّذین کفروا امرأة نوحٍ و امرأة لوطٍ...".[4]
تفریق
تفریق، آن است که میان دو امر همبسته از یک گونه، فرق نهاده، جدایی افکنند. در واقع، تفریق، انکار شباهت میان دو چیز است.[5]
نمونههای تفریق
1. "و ما یستوی البحران هذا عذبٌ فراتٌ سائغ شرابه و هذا ملحٌ أجاج"؛ این آیة کریمه، میان دو دریای شور و شیرین، فرق نهاده است. گرچه هر دو دریایند و در صید از آنها و استخراج زیورهای دریایی و کشتیرانی مشترکاند، چنان که در ادامة آیه آمده است: "و من کلٍّ تأکلون لحماً طریّاً و تستخرجون حلیةً تلبسونها وتری الفلک فیه مواخر لتبتغوا من فضله و لعلّکم تشکرون".[1]
2. "لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله بأموالهم و أنفسهم فضّل الله المجاهدین بأموالهم و أنفسهم علی القاعدین درجةً و کلاً وعد الله الحسنی و فضّل الله المجاهدین علی القاعدین أجراً عظیماً"؛[2] در این آیه، میان دو گروه از مؤمنان فرق نهاده شده است، بدین صورت که آنان که با مال و جان خویش در راه خدا به پا خاستهاند و آنان که بدون هیچ عذری در خانه نشستهاند؛ گرچه هر دو از مؤمناناند، خداوند متعال میانشان تفاوت مینهد و مجاهدان را با اجری بزرگ ارج مینهد.
3. "تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعضٍ منهم من کلّم الله و رفع بعضهم درجاتٍ و آتینا عیسی ابن مریم البیّنات و أیّدناه بروح القدس...".[3] گرچه همة پیامبران الهی فرستادة خدا و مفتخر به فضیلت رسالتاند، مرتبة آنها یکسان نیست. برخی بر برخی دیگر برتریها و امتیازاتی دارند. خدا با برخی سخن گفته (حضرت موسی") و برخی را چندین درجه بالا برده است (پیامبر عظیمالشأن اسلام") و به برخی کرامت عطا کرده و او را با روحالقدس مؤیّد ساخته است (حضرت عیسی").
4. "قال أنا خیرٌ منه خلقتنی من نارٍ و خلقته من طینٍ".[4]
بسیار اتفاق میافتد که قرآن کریم میان دو صنف با تفاوت آشکار، فرق نهاده و به انکار همانندی آنها میپردازد و یا از این نابرابری روشن، پرسش انکاری مطرح میکند. گویا این تفاوت آشکار را نابخردان در نمییابند یا مردمان از درک آن غافلاند.
قرآن گاهی نیز تعبیرات استعاری و کنایی میآورد تا بفهماند که تفاوت واقعیتهایی مانند ایمان و کفر و کوردلی و بینش صحیح، به روشنی تفاوت پدیدههایی مانند نور و ظلمت و کوری و بینایی است:
5. "و ما تستوی الأعمی و البصیر٭ و لا الظلمات و لا النور٭ و لا الظلّ و لا الحرور٭ و ما یستوی الأحیاء و لا الأموات...".[1]
6. "مثل الفریقین کالأعمی و الأصمّ و البصیر و السمیع هل یستویان مثلاً".[2]
7. "أفمن یخلق کمن لایخلق أفلا تذکّرون".[3]
8. "ضرب الله مثلاً عبداً مملوکاً لایقدر علی شیءٍ و من رزقناه منّا رزقاً حسناً فهو ینفق منه سرّاً و جهراً هل یستوون الحمد لله بل أکثرهم لایعلمون٭ و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر علی شیء و هو کَلٌّ علی مولاه أینما یوجّهه لایَأت بخیر هل یستوی هو و من یأمر بالعدل و هو علی صراط مستقیم".[4]
9. "أفمن یمشی مکبّاً علی وجهه أهدی أم من یمشی سویّاً علی صراطٍ مستقیم".[5]
از به هم پیوستن هر یک از سه آرایه جمع، تفریق و تقسیم با دیگری، سه آرایه دیگر با عنوانهای «جمع و تفریق»، «جمع و تقسیم» و «جمع و تفریق و تقسیم» به وجود میآید[6] که به شرح و توضیح هر یک با نمونههای قرآنی آن میپردازیم.[7]
جمع و تفریق
در جمع و تفریق، دو آرایه جمع و تفریق با هم به کار برده میشود؛ بدینسان که میان دو یا چند چیز در یک صفت، جمع میشود و سپس از دیدی دیگر، میان آنها جدایی افکنده میشود.
تفاوت جمع و تفریق با تفریق در آن است که در اینجا از پیوندی که میان دو یا چند شیء است، آشکارا در سخن یاد میگردد و نخست ویژگی و حکم مشترک آورده میشود، سپس میان آنها جدایی افکنده میشود.
نمونههای جمع و تفریق
1. "و جعلنا اللیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللیل و جعلنا آیة النهار مبصرة..."؛[1] میان شب و روز در نشانه بودنـ گرد آمده است، سپس میان این دو، فرق گذاشته شده است؛ بدین صورت که علامت شب، تیرهگونی و علامت روز، روشنیبخشی است.
2. "من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً"؛[2] در میان مؤمنان، مردمانی هستند که بر پیمان با خدا صادقانه وفادار ماندند؛ با این تفاوت که برخی پیمان خود را به آخر رساندند و جان خویش را فدا کردند و عدّهای در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند.
3. "فکلاً أخذنا بذنبه فمنهم من أرسلنا علیه حاصباً و منهم من أخذته الصیحة و منهم من خسفنا به الأرض و منهم من أغرقنا..."؛[3] در این آیات پس از یادکرد عاد، ثمود، قارون، فرعون و هامان و کردارشان، نخست همه را در عقوبت شدن به سبب گناهشان جمع میکند و سپس میان عذابهای آنان جدایی افکنده و به طریقه لفّ و نشر مرتّب، به همان ترتیبی که یاد شدند، نوع عذاب هر کدام را بیان میدارد. «جمع و تفریق» و «لفّ و نشر»، در کمال زیبایی خود در آیات مذکور به تصویر کشیده شده است.
4. "ثمّ أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالمٌ لنفسه و منهم مقتصدٌ و منهم سابقٌ بالخیرات بإذن الله...".[1]
5. "و لقد أرسلنا نوحاً و إبراهیم و جعلنا فی ذرّیّتهما النبوّة و الکتاب فمنهم مهتدٍ و کثیرٌ منهم فاسقون".[2]
6. "و قطّعناهم فی الأرض أمماً منهم الصالحون و منهم دون ذلک...".[3]
7. "هو الذی خلقکم فمنکم کافرٌ و منکم مؤمن...".[4]
در آیات یاد شده، نخست افراد مورد اشاره در یک خصیصة کلّی مشترک شمرده شدهاند؛ مانند اعطای کتاب و نبوّت یا آفرینش تمامی انسانها از سوی خداوند، سپس میان آنها با توجّه به روش نیک یا بدی که در پیش میگیرند، جدایی انداخته میشود و به دستههای دوگانه یا سهگانه تقسیم گشتهاند.
جمع و تقسیم
جمع و تقسیم، آن است که هر دو آرایه، در سخنی به کار برده شده باشد؛ به گونهای که سخنور، نخست دو یا چند چیز را در حکمی جمع کند، سپس برای هر یک، وابستگانی بیاورد.
این گونه از آرایههای ترتیبی، مانند جمع و تفریق است؛ با این تفاوت که در جمع و تفریق، بین آنچه نخست گفته شده است و مورد بعدی در جهت اشتـراکـ فرق گذاشته میشود، لکن در جمع و تقسیم، آنچه در تقسیم آورده میشود، گزارش و گسترشی است از آنچه در جمع آورده شده است، لکن همراه با اسناد هر وابسته به فقرة مربوطش.
میان «جمع و تقسیم» و «جمع و تفریق»، شباهت و نزدیکی زیادی وجود دارد؛ از این رو، در کلام بدیعنگاران، میان نمونههای آن، تداخل و جابه جایی صورت گرفته است.
نمونههای جمع و تقسیم
1. "إذ قال الله یا عیسی إنّی متوفّیک و رافعک إلیّ و مطهّرک من الذین کفروا و جاعل الذین اتّبعوک فوق الذین کفروا إلی یوم القیامة ثمّ إلیّ مرجعکم فأحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون٭ فأمّا الذین کفروا فأعذّبهم عذاباً شدیداً فی الدنیا و الآخرة و ما لهم من ناصرین٭ و أمّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فیوفّیهم أجورهم و الله لایحبّ الظالمین"؛[1] در این آیات، خداوند در خطابش به حضرت عیسی"، همه را در یک حکم مشترک قرار داده، میفرماید: همه شما به سوی من باز خواهید گشت و میانتان در آنچه اختلاف کردهایدـ داوری میکنم، سپس حکم یاد شده دربارة کافران و ایمانآورندگان را تفصیل میدهد.
2. "یا أیّها الإنسان إنّک کادحٌ إلی ربّک کدحاً فملاقیه٭ فأمّا من أوتی کتابه بیمینه٭ فسوف یحاسب حساباً یسیراً٭ و ینقلب إلی أهله مسروراً٭ و أمّا من أوتی کتابه وراء ظهره٭ فسوف یدعو ثبوراً٭ و یصلی سعیراً".[2]
3. "و یوم تقوم الساعة یومئذٍ یتفرّقون٭ فأمّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فهم فی روضةٍ یحبرون٭ و امّا الذین کفروا و کذّبوا بآیاتنا و لقاء الآخرة فأولئک فی العذاب محضرون".[1]
4. "فإذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذٍ و لا یتساءلون٭ فمن ثقلت موازینه فأولئک هم المفلحون٭ و من خفّت موازینه فأولئک الذین خسروا أنفسهم فی جهنّم خالدون".[2]
5. "و یوم ینفخ فی الصور ففزع من فی السماوات و من فی الأرض إلا من شاء الله و کلٌّ أتوه داخرین٭ ... من جاء بالحسنة فله خیرٌ منها و هم من فزعٍ یومئذٍ آمنون٭ و من جاء بالسیئة فکبّت وجوههم فی النار هل تجزون إلا ما کنتم تعملون".[3]
6. "یوم یجمعکم یوم الجمع ذلک یوم التغابن و من یؤمن بالله و یعمل صالحاً یکفّر عنه سیّئاته و یدخله جنّات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها أبداً ذلک الفوز العظیم٭ و الذین کفروا و کذّبوا بآیاتنا أولئک أصحاب النار خالدین فیها و بئس المصیر".[4]
در همة آیات یاد شده با وجود تنوّع و گوناگونی بیان و دلپذیر و تأثیرگذار بودن جمع و تقسیمـ دو نقطة اشتراک وجود دارد؛ نخست آنکه انسانها در صحنة رستاخیز و قرار گرفتن در برابر داوری الهی در وضعیتی همگانی قرار میگیرند و دیگر آنکه ایشان، سپس با توجّه به کردارشان، به دو گروه تقسیم میشوند و برخی پاداش کردار نیک و برخی فرجام عمل زشت خویش را خواهند دید.[1]
جمع و تفریق و تقسیم
جمع و تفریق و تقسیم آن است که هر سه آرایه، با هم در کلامی گرد آید؛ بدین صورت که نخست، دو چیز را در یک ویژگی با هم جمع کنند، سپس میان آن دو جدایی افکنند، آنگاه به هر یک، امری را نسبت دهند؛ مانند:
"یوم یأت لاتکلّم نفس إلا بإذنه فمنهم شقیّ و سعید٭ فأمّا الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیرٌ و شهیق٭ خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربّک إنّ ربّک فعّالٌ لما یرید٭ و أمّا الذین سعدوا ففی الجنّة خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربّک عطاءاً غیر مجذوذ".[2]
این آیات کریمه، میان تمام جانها را در این نکته جمع میسازد که در قیامت، سخن نگویند مگر با اذن پروردگار، سپس آنها را در دو گروه سعید و شقی (خوشبخت و تیرهبخت) جدا کرد، آنگاه در تقسیمی تفصیل داد که برای آنان که شقی باشند، آتشی دائمی و برای آنان که سعید باشند، بهشتی جاودان فراهم است.
در این کلام امام حسن مجتبی" نیز هر سه آرایه جمع گشته است:
خلقت الخلائق فی قدری
فأمّــا السخــیّففــی راحـــیٍ
فمنهم سخیّ و منهم بخیل
و أمّـا البخیـل فحـزنٌطویـلٌ[3]
پیدرپی آوردن واژگان بر یک نظام خاص
در این نوع، واژگان در یک نظم خاص و بر یک سیاق، پشت سر هم آورده میشود. این عنوان، گسترده است و شامل آوردن صفات، حالها، قسمها، شرطها، مبتداها و خبرهای متعدّد و... میشود و انواع بدیع، از قبیل «تنسیق الصفات» (آوردن چندین صفت برای یک نام) و «سیاقی الاعداد» (آوردن یک صفت یا فعل برای چندین نام) را در بر میگیرد.[1] پیداست که چنین نظمی، زیبایی ویژهای خواهد داشت و از نوعی موسیقی لفظی و معنوی برخوردار خواهد بود. از این آرایه، نمونههای فراوان و بینظیری در قرآن وجود دارد که با حفظ رسایی و کمال معنوی و شیوایی و جمال لفظی آن، خیرهکننده و گوشنواز است.
نمونههای پیدرپی آوردن واژگان بر یک نظام خاص
1. "هو الله الذی لا إله إلا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم٭ هو الله الذی لا إله إلا هو الملک القدّوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر...".[2]
2. "التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشّر المؤمنین"؛[3] در این آیه، خداوند سبحان مؤمنان را با زیباترین صفات میستاید و از صفات فردی (توبه، عبادت، سیاحت، رکوع و سجود) آغاز میکند و سپس صفات جمعی آنان را (امر به معروف و نهی از منکر) یاد میکند و سرانجام، حافظ حدود الهی بودن را به آنان نسبت میدهد که چه در حالت تنهایی و چه در جمع، این خصیصه را دارایند.[1]
3. "إنّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات أعدّ الله لهم مغفرةً و أجراً عظیماً".[2]
4. "و لا تطع کلّ حلاف مهین٭ همّاز مشّاء بنمیمٍ٭ منّاعٍ للخیر معتد أثیمٍ٭ عتلٍّ بعد ذلک زنیمٍ٭ أن کان ذا مال و بنین".[3]
5. "یا أیّها النبیّ إنّا أرسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً٭ و داعیاً إلی الله بإذنه و سراجاً منیراً".[4]
6. "إنّه هو یبدء و یعید٭ و هو الغفور الودود٭ ذو العرش المجید٭ فعّالٌ لما یرید".[5]
7. "و الشمس و ضحاها٭ و القمر إذا تلاها٭ و النهار إذا جلاها٭ و اللیل إذا یغشاها٭ و السماء و ما بناها".[6]
8. "إذا الشمس کوّرت٭ و إذا النجوم انکدرت٭ و إذا الجبال سیّرت٭ و إذا العشار عطّلت".[1]
9. "... و أنّ إلی ربّک المنتهی٭ و أنّه هو أضحک و أبکی٭ و أنّه هو أمات و أحیا٭ و أنّه خلق الزوجین الذکر و الأنثی٭ من نطفة إذا تمنی٭ و أنّ علیه النشأة الأخری٭ و أنّه هو أغنی و أقنی٭ و أنّه هو ربّ الشعری...".[2]
آیات کریمة یاد شده و آیات قبل و بعد از آن، با دارا بودن نظمآهنگی خاص و موسیقی معنوی برخاسته از آرایههای طباق و جناس، در اوج زیبایی قرار دارد و به وسیلة «أنّ» یا «أن» مخفّفه به تأویل مصدر میرود و به عنوان بدل از «ما»ی موصوله در آیة "أم لم ینبّأ بما فی صحف موسی"[3] یا عطف بر بدل، پیدرپی ردیف آورده شده است.
در نمونههای دیگری که ذکر شد، مواردی که بر یک نظام خاص، دنبال هم بیان میشود، نقشهایی همچون نعت، اسم إنّ، حال، خبر، قسم و شرط دارد.
در آیة 23 و 24 سورة نساء، 14 گروه که ازدواج با آنان ممنوع است، به صورت نایب فاعل «حرّمت» ردیف شده است.
در آیة 31 سورة نور نیز 11 مَحرم آورده شده است که زن میتواند زینتش را برای آنان بنمایاند.
در آیة 61 همین سوره، 11 خانه که انسان مجاز است از آنها آزادانه غذا تناول کند، در پی هم بیان شده است.
پي نوشت ها:
|