0

بانک مقالات معارف قرآن

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زنان اسوه در قرآن

زنان اسوه در قرآن

حسين رحيمي

 

چكيده

قصص قرآني از منابع عظيم تربيتي محسوب مي‏گردد.
در اين مقاله سعي شده كه با اهتمام به مقوله تربيت به داستان حضرت مريم عليها‏السلام در قرآن كريم نگريسته شود.
در اين نوشتار با روش جديدي به استخراج اهداف تربيتي پرداخته شده است.
اين مقاله ضمن واژه‏شناسي قصص و تربيت به اهدافي چون معرفي اسوه‏هاي حسنه، اعمال و افعال مخلصان، مواجهه فرشتگان با برگزيدگان، تواضع در عبادت، حكمت يك نعمت و... به رشته تحرير در آمده است.

كليد واژه‏ها:

قصص، تربيت، اصطفاي آل عمران، اراده خالق، حنِّه، مريم عليها‏السلام ، مسيحا عليه‏السلام .

1 ـ پيش‏درآمد

تلألؤ خورشيد پرفروغ عفاف در خانه كوچك عمران ساطع شد تا پرده زمخت ظلماني اعصار را در هم نوردد، در آن بيت، اسوه عفاف و قانتات(1) از دامن حنِّه پاك‏دامن پا به منصّه ظهور نهاد.
او در متانت و نجابت، عفت و پاك‏دامني، زبان زد خاص و عام زمانه گشت.
زماني كه جهل و خرافه‏پرستي جايگزين خداپرستي گردد و خداوندگاران زميني نگذارند مردم خداي حقيقي را ببينند و فطرت خاكيان به انحاء مختلف جهت پيوستن به افلاكيان معطّل بماند، نياز به الگو و اسوه بيش از هميشه خودنمايي مي‏كند.
آن هم اسوه‏اي كه اسوه آفرين باشد. او كسي نيست جز دختر عمران كه سرآمد زنان عصر خويش است.
آن بانو در ميان اقوام و مللي زيست كه عوام و خواص آن قوم «دلي دارند و دلداري ندارند»!
ليك عنايت و مدد فيض روح القُدُس، از بهر دلداري آن قوم، جز عيسي مسيح عليه‏السلام كسي نيست.
مسيحا عليه‏السلام واژه با مسما و حيات‏آفريني است كه بر شريان‏هاي بي‏رمق، دميدن گرفت تا قلوب به سكون گرائيده را با تلنگري به خلجان وا دارد.
آن چه در اين كتابت بدان اشارتي خواهم نمود بر مبناي اهداف تربيتي آن «محدثه صديقه» است.

2 ـ معاني واژگان:

«اهداف»، «تربيت»، «قصص»،
در ادبيات عرب اهداف جمع مكسر هدف است و هدف يعني امري ارزشمند و موردپسند عقل كه به فعاليت‏هاي آدمي جهت و وحدت مي‏بخشد. بدين سبب انسان‏هاي سليم النفس و عاقل امور سخيف را به عنوان هدف انتخاب نمي‏كنند.(2)
افلاطون (427 ـ 346 ق.م) در رساله نواميس خويش در مورد «تربيت» مي‏گويد:
«منظور من از تربيت (پائيديا)(3) فضيلتي است كه در آغاز كودك كسب مي‏كند اين تربيت عبارت از تشكيل عادت‏هاي نيك و ابتدايي‏ترين احساسات، يعني «لذت و مهر و الم و كينه» به صورتي است كه خودبخود با عقل كه بعد از آن در كودك پديد مي‏آيد هماهنگ گردد.»(4)
و همچنين تعليم را نوعي تذكار مي‏داند.
تعليم و تربيت از ديدگاه اگوستين قديس(5) (354 ـ 430 م):
«تعليم و تربيت عملي است كه هدف آن كمك به انسان براي نيل به خشنودي و سعادت جاوداني(6) از طريق كسب حقيقت در حد توانايي است.»(7)

تربيت از ديدگاه روانشناسان:

در روانشناسي معمولاً بين واژه آموزش و تربيت (تعليم و تربيت) تمايز آشكاري ديده نمي‏شود. در روانشناسي به كلّيه برنامه‏هاي از پيش تعيين شده معلم كه به قصد ايجاد يادگيري در يادگيرنده (متربي) طرح مي‏شود مفهوم آموزش اطلاق مي‏شود.
و به نوعي تربيت نيز به كليه آموزش‏ها و برنامه‏هايي اطلاق مي‏شود كه به انسان در رشد همه جانبه ابعاد وجودي او (از جنبه جسماني، رواني، عاطفي، اخلاقي، مذهبي، اجتماعي و...) كمك مي‏كنند.
و هدف تربيت اولاً رشد همه جانبه ابعاد وجودي انسان و شكوفا كردن استعدادهاي نهفته او، ثانيا آماده كردن انسان براي زندگي اجتماعي و جمعي، ثالثا ايجاد سازگاري و تقويت سازگاري انسان در مقابله با مشكلات زندگي است.(8)

تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام:

«تعليم و تربيت اسلامي در مجموع به نوعي نظريه رشد نيز قائل است:
«اما رشد از ديدگاه تعليم و تربيت اسلامي نه مانند رشدي است كه گل و گياه مي‏كنند (طبق نظريه فروبل) و نه رشدي است كه تابع مصرف بازسازي تجربه باشد (طبق ديدگاه جان ديوئي) بلكه رشدي است در جهت اهدافي متعالي، رشدي است كه در نتيجه فعل اختياري و انتخابي انسان حاصل مي‏شود، رشدي است كه در جهت كمال حقيقي صورت مي‏گيرد و كمال حقيقي انسان اين است كه انسان به خالق خود نزديك شود.»(9)
حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام در دعاي عرفه مي‏فرمايند:
ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ ما الذي فَقَد مَنْ وَجَدَكَ
«چه يافت آن كس كه ترا گم كرد؟ و چه گم كرد آن كس كه ترا يافت؟»
به دريا بنگرم دريا ته وينم «به صحرا بنگرم صحرا ته وينم
نشان از قامت رعنا ته وينم»(10) به هر جا بنگرم كوه و در و دشت

معناي قصص

اهل لغت در معناي «قصص» گفته‏اند كه به معاني: «قصّه» و «داستان»، «اخباري كه پيگيري و بازگو مي‏شود»(11)، «پيجويي و دنبال كردن امر»(12)، «دنبال كردن اثر چيزي»(13)، «خبر و سرگذشت»(14) آمده است.
در اصطلاح: قصّه در متون كهن مفهومي عام و فراگير داشته است.
جمال ميرصادقي مي‏نويسد:
«من اصطلاح قصّه را به هر آنچه در ادبيات قديم داشته‏ايم و از آن‏ها به عنوان افسانه، حكايت، سرگذشت و... ياد مي‏شده است، اطلاق كرده‏ام»(15)
(سوره آل‏عمران آيات 34 ـ 33)
اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحا وَ آلَ اِبراهِيمَ وَ آل عِمران عَلَي الْعالمين، ذُرية بَعْضُها مِنْ بَعضٍ وَ اللّه‏ُ سَميعٌ عَليم.
«خداوند متعال آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد، اينان نسلي هستند كه اول و آخرشان يكي و از يك سنخ هستند و خدا شنوا و داناست.»

3 ـ انتخاب انحصاري

اصطفاء(16) از ميان خانداني صورت پذيرفت كه خداوند آنان را بر جهانيان برتري داد و انتخاب خدا منحصرا براي پاكان و صالحان است.
مالك الملك و برحمن الرحيم «گفت نه واللّه‏ و باللّه‏ العظيم
ني بحاجت بل به فضل كبريا آن خدائي كو فرستاد و انبياء
آفريد او شهسواران جليل آن خداوندي كه از خاك ذليل
بگذارنيد از تك افلاكيان»(17) پاكشان كرد از مزاج خاكيان

3 ـ 1 ـ اصطفاي آدم عليه‏السلام

الف) اوّلين خليفه از ميان نوع بشر (بقره / 30)(18)
ب) اوّلين افتتاح باب توبه از او (طه / 122)(19)
ج) اوّلين تشريع دين براي او (طه / 123)(20)

3 ـ 2 ـ اصطفاي نوح عليه‏السلام

الف) اوّلين پيامبر از پيامبران اولوالعزم داراي كتاب و شريعت (بقره / 213)(21)
ب) پدر ثاني نوع بشر (صافات / 79)(22)

3 ـ 3 ـ اصطفاي آل ابراهيم عليه‏السلام (23)

الف) اسحاق عليه‏السلام و انبيائي كه از ذريه آن جناب در بني اسرائيلند.
ب) اسماعيل عليه‏السلام و برگزيدگان از ذريه آن بزرگ از جمله سرور كائنات حضرت ختمي مرتبت محمّدبن عبداللّه‏ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و اوليايي كه از ذُريّه آن جناب مي‏باشند.
بنابراين مـراد، پاكان و معصومين از آن دودمان است.

نكته

گزينش و انتخاب جمعي از انبياء نفي ساير انبياء نيست زيرا اثبات شي‏ء نفي ماعدا نمي‏كند.
«وَ كُلاً فَضَّلْنا عَلَي الْعالمينَ»
«و همه را بر جهانيان برتري داديم»(24)
«وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ الْنَّبيّينَ عَلي بَعْضٍ»
«ما برخي از پيامبران را بر برخي ديگر برتري داده‏ايم»(25)

3 ـ 4 ـ اصطفاي آل عمران

الف) خاندان عمران پدر حضرت مريم عليها‏السلام .
ب) پدر حضرت موسي عليه‏السلام كه يكي از ذُريه حضرت ابراهيم عليه‏السلام است.
بنابراين به ضرس قاطع مي‏توان گفت «آل عمران» حضرت مريم عليها‏السلام و عيسي عليه‏السلام يا آن دو با همسر عمران مي‏باشند. و كلمه «مَرْيَمَ ابْنَةَ عِمْرانَ» مكرر در قرآن كريم آمده است. آنچه در قرآن و تفاسير متعدد بيان شده؛ عمران به عنوان پدر موسي عليه‏السلام متعين نيست.
چرا چنين انتخابي صورت گرفت؟!
اولاً ـ آنان همانند هم مي‏باشند در گفتار و تسليم دل‏ها به حق.
ثانيا ـ به جهت اعمال و افعال نيكشان مستحق موهبت اصطفاي حضرت حقند.
ثالثا ـ عدم انقطاع سلسله اصطفا و اتصال آن در همه جا.
(سوره آل عمران آيه 35)
اِذْ قالَتِ امْرَاتُ عِمْرانَ رَبّ اِنّي نَذَرْتُ لَكَ ما في بَطْني مُحرّرا فَتَقَبَّلْ مِنّي اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ العَليمُ.
«به ياد آر زماني را كه همسر عمران گفت پروردگارا من نذر كرده‏ام كه آن چه در رحم دارم محرر يعني خالص خدمتكار تو باشد از من قبول كن كه تنها توئي شنواي دانا»

4 ـ گرامي‏ترين نذر

نذر كننده، امر يا امور غير واجبي را بر خويش واجب مي‏گرداند كه پس از تحقق آن، اداي تكليف حجت شرعي است. و نذر قبل از اسلام هم در اديان و فرق مختلف مطابق آئين‏شان وجود داشت. معنويت و معرفت يك زن (حنِّه) به جايي مـي‏رسد كه عزيزترين موجـود خود را نذر خانه خدا مي‏كند و آن هم مورد پذيرش و قبول درگاه حق مي‏گردد.
شعور يك زن تا حدي است كه تسليم همه جانبه در مقابل خداوند را به فال نيك مي‏گيرد.
بنماي رهي كه ره نماينده تويي بگشاي دري كه در گشاينده تويي
كايشان همه فانيند و پاينده تويي(26) من دست به هيچ دستگيري ندهم

4 ـ 1 ـ حنِّه كيست؟

او مادر مريم عليها‏السلام و همسر عمران است، آن چه از برخي روايات بر مي‏آيد عمران يكي از پيامبراني بود كه به او وحي مي‏شد. سال‏ها از عمر حنِّه سپري گشت اما داراي فرزند نشد.
آن گاه با اخلاص، به پروردگار عالم توجه كرد و نذر كرد كه اگر خداوند به او فرزندي عنايت كند، آن را خادم و خدمتگزار بيت‏المقدس قرار دهد. «اين نذر بيانگر آن است كه قلب حنِّه آن چنان سرشار از ايمان، صداقت، اخلاص و پاكي نسبت به خدا بود كه عزيزترين كَس و يگانه فرزندش را به خدا نذر كرد.»(27)
خداوند دعاي آن بانو را مستجاب نمود و مريم مقدس را به او عنايت فرمود. در اين خصوص آيات شريفه (37 ـ 36 ـ 35) سوره آل عمران در وصف حضرت حنِّه (رضي‏اللّه‏ عنه) نازل شد كه نمايانگر عفت و نجابت زايدالوصف مادر مريم است. ايمان و تصديق باور قلبي او، گفتمان صادقانه حنِّه با خالق خويش و خلوص نيت و پاكي درون او سبب شد تا خداوند فرزند جاودانه‏اي نصيب او گرداند.
هر چند نيت دروني او كه نذر كرد، پسر بود، لكن پس از آن كه به اراده و حكمت خداوند پي برد، تسليم بي‏قيد و شرط مشيت خالق گرديد. يعني هر چه را او بپسندد من نيز مي‏پسندم.
يكي وصل و يكي هجران پسنند «يكي درد و يكي درمان پسندد
پسندم آن چه را جانان پسندد»(28) من از درمان و درد و وصل و هجران

4 ـ 2 ـ اخلاص چيست؟

حكيم الهي، خواجه عبداله انصاري قدس‏سره مي‏فرمايد:
«الاخلاص تصفيه العمل من كلّ شوب»
(اخلاص يعني صاف نمودن عمل از هر خلطي)
و اين اعم است از آن چه شوب به رضاي خود داشته باشد يا شوب به رضاي مخلوقات ديگري.
خداوند در خصوص اخلاص و نيت درون افراد مي‏فرمايد:
«لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»(29)
«خداوند امتحان مي‏كند شما را تا كداميك نيكوكارتريد در عمل»
موفقيت حنِّه در آزمون الهي اخلاص صادقه و نيت عمل او بود كه پروردگار عالم به او كوثري هديه فرمود، تا جهانيان را از غفلت و معاندت برهاند.
(سوره آل‏عمران آيه 36)
فَلَمّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ اِنّي وَضَعْتُهُا اُنْثي واللّه‏ُ اَعْلمُ بما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالاُنثي وَ اِنّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ اِنّي اُعيذُها بكَ وَ ذُريَّتَها من الشَّيْطان الرَّجيم.
«همين كه وضع حمل كرد گفت پروردگار من او را دختر زاييدم (و خدا از خود او بهتر مي‏دانست كه چه زاييده) و معلوم است كه براي خدمتگزار معبد تو پسر چون دختر نيست و من او را «مريم»(30) نام نهادم و من او را و نسل او را از شيطان رجيم به تو پناه‏دادم».

5 ـ نعمت فرزند و جايگاه او

مفاهيمي كه از آيه شريفه استنباط مي‏گردد از اين قرار است:
الف) دختر در دستيابي به كمال معنوي و شخصيتي خويش نقص ندارد.
ب) انتخاب نام نيكو براي فرزند از سوي والدين فرض است.
ج) پناه به خدا براي خود و ديگران از وساوس شياطين جن و انسان لازم است.
د) تربيت فرزند با عنايت و اتكاء به خداوند كه مربي حقيقي همه متربيان است انجام مي‏پذيرد.
ر) دعاي والدين در حق فرزند مستجاب است. آن گونه كه از مادر مريم عليها‏السلام پذيرفته شد.
(سوره آل عمران آيه 37)
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بقبوُلٍ حَسَنٍ وَ اَنْبَتَها نَباتا حَسَنا وَ كَفَّلَها زَكَريّا كُلَّما دَخلَ عَلَيْها زَكَريّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ انّي لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِاللّه‏ِ اِنّ اللّه‏َ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بغَيْرحِسابٍ.
«پروردگارش دختر را قبول كرد آن هم به نيكوترين وجه و او را پرورش داد آن هم بهترين پرورش و زكريا را كفيل او كرد كه هر وقت در محراب او بر او وارد مي‏شد، رزقي مخصوص نزد او مي‏ديد، مي‏پرسيد: اي مريم اين رزق از ناحيه چه كسي برايت آورده‏اند؟ مي‏گفت اين رزق از سوي خدا است، آري خدا به هر كس كه بخواهد بي‏حساب رزق مي‏دهد.»

6 ـ اعمال و افعال مخلصان

نـكاتي را كه از آيـه شريفه مي‏آموزيم بدين قرار است:
الف) اعمال پاكان و مخلصان به نيكوترين وجه آن مورد پذيرش حضرت حق است.
ب) براي تربيت و سرپرستي او (مريم عليها‏السلام ) تكليف بر عهده يك پيامبر خدا (زكريا) نهاده شد.
ج) اعمال و افعال شگفت‏آورش در محراب عبادت نتيجه تعهد و تعبد زاهدانه او بود.
د) با عنايت و الطاف خداوند عبادت خالصانه و خاضعانه يك زن سبب افزوني رزق است.
كه طبق گر دور نبود از طبق «تو توهم مي‏كني از قرب حق
صد كرامت دارد و كار و كيا اين نمي‏بيني كه قرب اوليا
موم در دستت چو آهن مي‏بود آهن از داود مومي مي‏شود
قرب و مي عشق دارند اين كرام»(31) قرب خلق و رزق بر جمله عام
(سوره آل عمران آيات 41 ـ 40 ـ 39 ـ 38)
هُنا لِكَ دَعا زَكَريّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيّهً طَيِّبَةً اِنَّكَ سَميعُ الْدُّعاء
فنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصِّلِي فِي الْمِحْرابِ اَنّ اللّه‏َ يُبَشَّرُكَ بيَحْيي مُصَدِّقا بكَلمَهٍ مِنَ اللّه‏ِ وَ سَيَّدا وَ حَصُورا وَ نبيّا مِنَ الصّالِحين.
قالَ رَبّ اَنّي يَكُونُ لي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَ امْرَاتي عاقِرٌ قالَ كَذلِكَ اللّه‏ُ يَفْعَلُ ما يَشآء.
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لي آيَة قالَ آيَتُكَ الاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثلثهَ اَيّام الاّ رَمْزا و اذْكُرْ رَبَّكَ كَثيراً وَ سَبِّح بالْعَشّي وَالاِبْكار.
«اين جا بود كه زكريا پروردگارش را به دعا خواند و گفت پروردگارا، اي آن كه مستجاب كننده دعاهائي، مرا فرزندي پاك عطا فرما.
ملائكه خطابش كردند و در حالي كه او در محراب نماز مي‏خواند، گفتند: خداي تعالي تو را به يحيي مژده مي‏دهد، فرزندي كه تصديق كننده كلمه‏اي از خدا است (يعني عيسي عليه‏السلام ) سيّدي است كه زن نمي‏گيرد، و پيامبري از صالحان است.
زكريا گفت چگونه مرا فرزندي خواهد شد با اينكه عمرم به نهايت رسيده و همچنين عمر همسرم، علاوه بر اين كه او در جواني هم نازا بود خداوند هر چه را اراده كند انجام دهد.
عرضه داشت پروردگارا براي من نشانه قرار ده، گفت: نشانه تو آنست كه سه روز جز با اشاره با مردمان سخن نگوئي(32) و بسيار به ياد خدا باش و شامگاه و بامداد به تسبيح او بپردازد.»

7 ـ دعاي مخلصانه مستجاب است

آن دم كه آدمي زنگار دورن خويش را به آب ديده بسفت، جلاء و شفافيت درون سبب معراج معنوي است. اين گونه قصصها پند و اندرزي است براي حمّالان و زر و وبالي كه لختي به خود آيند و با خداي خويش آشتي كنند.
آيات شريفه اشاراتي دارند به اين كه:
الف) طلب «دعا»(33) براي فرزند با فطرت آدميان عجين است حتي پيامبر خدا هم از اين قاعده مستثني نيست.
ب) دعا در محراب عبادت با حال و رقت قلب سبب افزوني استجابت دعاست.
ج) مژده خالق تحقق يافت، آن هم يحيي عليه‏السلام كه مؤيد و مصدق مسيحاست.
د) اميد تنها فصل بي‏خزان زكريا به ثمر نشست و اراده لايزال الهي تحقق پذيرفت.
ه••) در همه حال و هر زمان و مكاني به ياد خدا بودن موجب آرامش دلهاست.
بنابراين اهميت ياد خدا از كسي پوشيده نيست.
«يا ايُهَا الَّذِينَ امَنوُا اذْكُروُا اللّه‏َ ذِكْراً كَثيرا»(34)
«اي اهل ايمان! خدا را بسيار ياد كنيد.»
و در جاي ديگر مي‏فرمايد:
«فَاِذا قَضَيْتُمْ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللّه‏ قياما وَ قُعُودا و عَلي جُنُوبكُمْ»(35)
«آنگاه كه از نماز فراغت يافتيد، ايستاده، نشسته و بر پهلو (و در هر حال كه توانيد) خدا را ياد كنيد.»
در وصاياي امام علي مرتضي عليه‏السلام به امام حسن مجتبي عليه‏السلام آمده است:
وَ كُنْ للّه‏ِ ذاكِراً عَلي كُلِّ حالٍ(36)
«در هر حال خدا را ياد كن»
و در جاي ديگر آن حضرت مي‏فرمايد:
«مُداومَهُ الذّكْر، قُوَّةُ الاَرْواح»(37)
«مداومت بر ياد خدا موجب قدرت و قوت روح‏هاست».
حضرت رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خطاب به اصحاب خود فرمودند: «آيا شما را آگاه نكنم به بهترين و پاك‏ترين اعمالتان در پيشگاه پروردگارتان، و پر ارج‏ترين آن‏ها از نظر درجه و منزلت، و چيزي كه از درهم و دينار و از مقابله با دشمنان و كشتن و كشته شدن برايتان بهتر باشد، گفتند: آري اي رسول خدا. فرمود: آن، بسيار به ياد خداوند متعال بودن است».(38)
ياد تو مر عاشقان را راحت جان آمده «اي ز دردت خستگان را بوي درمان آمده
در بيابان غمت اللّه‏ گويان آمده صد هزاران عاشق سرگشته بينم بر اميد
ديده‏ها بينم ز درد عشق گريان آمده سينه‏ها بينم ز سوز هجر تو بريان شده
همچو مجنون گرد عالم مست و حيران آمده»(39) پير انصار از شراب شوق خورده جرعه‏اي
معرفت به دعا و اهميت ياد خدا طريق واقعي سالكان و عابدان است.
و حضرت مريم عليها‏السلام هم در اين زمينه توسل و تمسّك ديرينه داشت.
(سوره آل عمران آيه 42)
وَ اِذ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفيكِ وَ طَهَّركِ وَ اصْطَفَيكِ عَلي نِساءِ الْعالَمينَ «و به ياد آر زماني را كه ملائكه گفتند: اي مريم! بدان كه خدا تو را انتخاب و از ميان همه زنان عالم برگزيد.»

8 ـ مواجهه فرشتگان با برگزيدگان

قبول مريم عبارت از اصطفاء و اختيار نمودن اوست.
خداوند به حضرت مريم عليها‏السلام و ذريه‏اش مصونيت از وساوس شياطين و معصوميت به خاطر اعمالش عنايت فرمود كه نوعي طهارت است.
اصطفاء مريم عليها‏السلام و تطهير او از پليدي نمايانگر اجابت دعاي مادر است، فرشتگان مژده دادند كه:
خدا مريم را بر زنان عالم برگزيد و او را لايق مادريِ عيسي عليه‏السلام دانست و همچنين مريم عليها‏السلام و فرزندش را آيتي بر عالميان قرار داد.
پس يك زن غير نبي به خاطر كمالات معنوي به جايگاهي مي‏رسد كه فرشتگان با او سخن مي‏گويند.
فَاَرْسَلْنا اِلَيْها روُحَنا فَتَمثّل لَها بَشَرا سَوياً(40)
«ما روح خود را (روح القدس) به سوي او فرستاديـم پس بـه شكل بشـري كامـل بـر او نمايان شد»
جايگاه رفيع و منيع او، سبب نزول ملائكه (روح يا فرشته امين) براي نويد مائده مادي و معنوي است. عصمت اين بانوي مخدره به جهت مقام و منزلت او در تقوا و عفت است. بنابراين عصمت، فعل اختياري است كه مختص انبياء نيست. معجزه و آيتي بزرگ از دامن يك زن عفيف و مطهر تلألؤ مي‏يابد كه بر عالميان و آدميان حجت است.
وَالَّتي اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها و ابْنَها آيَة لِلْعالَمينَ(41)
«و ياد كن مريم را كه دامان خود را پاك نگه داشـت و مـا در او از روح خـود بدميديـم و او را بـا فرزندش معجزه و آيت بزرگ براي اهل عالم قرار داديم.»
و همچنين در آيه 12 سوره تحريم آمده است:
وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتي اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها، وَ كُتُبهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتين.
«و نيز مريم دختر عمران را (ياد آور) كه دامن خود را از حرام نگاه داشت و از روح خود در او دميديم و سخنان پروردگار و كتابهايش را باور داشت و از فرمانبرداران بود.»
يكي از خصايص ويژه و منحصر به فرد حضرت مريم عليها‏السلام ولادت شگفت‏آور فرزند اوست.
مولانا داستان مواجهه فرشته با مريم عليها‏السلام را با ابياتي پرنغز و دلنشين به نظم در آورده و مي‏گويد:
جان فزائي دلربائي در خلا ديد مريم صورتي بس جان فزا
چون مه و خورشيد آن روح‏الامين پيش او بر رست از روي زمين
آن چنان كز شرق رويد آفتاب از زمين بر رست خوبي بي‏نقاب
كو برهنه بود و ترسيد از فساد لرزه بر اعضاي مريم اوفتاد
دست از حيرت بريدي چون زنان صورتي كه يوسف ار ديدي عيان
چون خيالي كه بر آرد سر ز دل همچو گُل پيشش بروئيد او ز گل
گفت بجهم در پناه لطف هو گشت مريم بي‏خود و بي‏خويش او
در هزيمت رخت بردن سوي غيب زآنكه عادت كرده بود آن پاك جيب
حازمانه ساخت ز آن حضرت حصار چون جهان را ديد ملكي بي‏قرار
يورتگه نزديك آن دژ برگزيد از پناه حق حصاري به نديد
كه امين حضرتم از من مرم بانگ بر وي زد نمودار كرم
از چنين خوش محرمان دم در مكش از سرافرازان عزت سرمكش
هم هلالم هم خيال اندر دلم»(42) مريما بنگر كه نقش مشكلم
(سوره آل عمران آيه 43)
يا مَرْيَمُ اقْنتي لِرَبِّكِ وَ اسجُدي وَ ارْكَعي مَعَ الْرّاكِعينَ.
«اي مريم! براي پروردگارت عبادت و سجده كن و با ساير ركوع‏كنندگان ركوع كن».

9 ـ تواضع در عبادت

مريم عليها‏السلام وقتي مقبوليت نزد خدا را كسب كرد، فروتني و عبوديتش فقط به خاطر او بود و به فراست دريافت كه خداوند را به جهت اين كه شايسته پرستيدن است بايد پرستيد.
هيچ كسي از آثار تربيتي عبادت در زندگي خويش بي‏نياز نيست.
مؤمنين در سخت‏ترين شرايط و شدايد دهر بايد به خداوند توكل و توسل جويند و مؤثرترين روزنه استمداد، نماز است.
و نماز ارتباط ناگسستني مخلوق با خالق و وارستگي از همه و وابستگي به اوست، پس گسستن و هجران از خدا، افزوني غم و ديوانگي دل است. كه همواره پيوستن به او براي سالك نغمه مستانه طلب دارد.
به صحراي غمت كاشانه دارم «زهجرانت دلي ديوانه دارم
چو بلبل ناله مستانه دارم»(43) به اميد وصالت اي گل من
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدوُنَ(44)
«جن و انس را فقط براي اينكه مرا بپرستند، آفريدم.»
امام عارفان و عابدان، مولاي متقيان حضرت اميرمؤمنان علي عليه‏السلام در نهج‏البلاغه مي‏فرمايند: «(پروردگارا) من تو را از ترس آتشت و به اميد بهشت عبادت نمي‏كنم، بلكه بدان جهت عبادت مي‏كنم كه تو را شايسته و سزاوار عبادت يافتم.»
و همچنين از آن حضرت است كه فرمود:
«عده‏اي خدا را براي نيل به ثواب او عبادت مي‏كنند، اين عبادت تاجران است و دسته‏اي از روي ترس، اين عبادت غلامان است و جمعي از روي شكر، اين عبادت آزادگان است» به طور قطع عبادت حضرت مريم عليها‏السلام «وَ رضْوانٌ مِنَ اللّه‏ِ اَكْبَرُ»(45) (خشنودي خدا از همه آن‏ها برتر و بالاتر) بوده است.
بنابراين جزاي انسان تجسم اعمال اوست.
«هَلْ تُجْزَوْنَ اِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلوُنَ»(46)
«آيا پاداش شما جز آن است كه خود انجام داده‏ايد؟!»
همه اين اعمال و افعال بيانگر آن است كه انسان‏ها جملگي دنبال يك حقيقتند و آن حقيقت، خداست.
اي تير غمت را دل عُشّاق نشانه!
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه؟ تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اي تير غمت را دل عشاق نشانه! خواهد به سر آيد شب هجران تو يا نه؟
جمعي به تو مشغول و تو غايب زميانه
ديدم همه را پيش رخت راكع و ساجد رفتم به در صومعه عابد و زاهد
گه معتكف ديرم و گه ساكن مسجد در ميكده، رهبانم و در صومعه عابد
يعني كه تو را مي‏طلبم خانه به خانه
زاهد به سوي مسجد و من جانب خمار آن دم كه عزيزان بروندي پي هر كار
من يار طلب كردم و او جلوگه يار حاجي به ره كعبه و من طالب ديدار
او خانه همي جويد و من صاحب خانه
هر جا كه روم، پرتو كاشانه تويي تو! هر در كه زنم، صاحب آن خانه تويي، تو!
مقصود من از كعبه و بتخانه تويي تو! در ميكده و دير كه جانانه تويي تو!
مقصود تويي كعبه و بتخانه بهانه
پروانه در آتش شد و اسرار عيان ديد بلبل به چمن زان گل رخسار نشان ديد
يعني همه جا عكس رخ يار توان ديد عارف صفت روي تو در پير و جوان ديد
ديوانه منم، من كه روم خانه به خانه
ديوانه برون از همه آيين تو جويد عاقل به قوانين خرد راه تو پويد
هر كس به زباني صفت حمد تو گويد تا غنچه بشكفته اين باغ كه بويد؟
بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه
هر چند كه عاصي است، زخيل و خدم توست بيچاره «بهائي» كه دلش زار غم توست
تقصير «خيالي» به اميد كرم توست اميد وي از عاطفت دمبدم توست
يعني كه گنه را به از اين نيست بهانه(47)
«ابن عباس رحمه‏الله يكي از مفسران بزرگ صدر اسلام مي‏گويد: هنگامي كه (مريم عليها‏السلام ) نه ساله شد روزها را روزه مي‏گرفت و شبها را به عبادت مي‏پرداخت و آن چنان در پرهيزكاري و معرفت و شناسائي پروردگار پيش رفت كه از احبار و دانشمندان پارساي آن زمان پيشي گرفت.»(48)
(سوره آل عمران آيه 44)
ذلِكَ مِن اَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ اِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ اِذْ يُلْقُونَ اَقْلامَهُمْ اَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهمْ اِذْ يَخْتَصِمُونَ.
«اين از خبرهاي غيب است كه ما آن را به تو وحي مي‏كنيم و تو نزد ايشان نبودي هنگامي كه قرعه‏هاي خود را مي‏انداختند كه كداميك سرپرست مريم شوند و تو نزد ايشان نبودي آن زمان كه بگو مگو مي‏كردند.»

10 ـ اخبار غيبي

در داستان توطئه برادران يوسف عليه او (سوره يوسف آيه 102) و عدم اطلاع نوح و قوم او قبل از وحي (سوره هود آيه 49) نمايانگر خبرهاي غيبي از طريق وحي است.
در داستان حضرت مريم عليها‏السلام مي‏يابيم كه بزرگان بني‏اسرائيل براي سرپرستي يك دختر مقدس و پاك‏نژاد چگونه با هم به نزاع برخاسته بودند، پس بندگي و تقوا سبب بزرگي است نه بردگي و بنده‏پروري.
حضرت مريم عليها‏السلام خدا محور بود نه خود محور.
در خدا محوري بود كه افعال نادر آن قادر در قرعه شامل حال او گرديد.
با خيال وهم نبود هوش ما «از غم و شادي نباشد جوش ما
تو مشو منكر كه حق بس قادر است(49) حالتي ديگر بود كان نادر است
(سوره آل عمران آيه 45)
اِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ اِنَّ اللّه‏ يُبَشِرُكِ بكَلَمِةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً في الدُّنيا و الآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ.
«زماني كه فرشتگان گفتند: اي مريم خداي تعالي بشارتت مي‏دهد به كلمه‏اي از خودش كه نامش مسيح عيسي‏بن مريم است و آبرومند در دنيا و آخرت، و از مقربين است.»

11 ـ مژده مسيحا عليه‏السلام

نعمت فرزند از كسي پوشيده نيست، آن هم فرزندي كه يكي از پيامبران اولوالعزم خواهد شد.
فرشتگان، حامل وحي از ناحيه خداوند به سوي يك زن پاكيزه و مطهرند.
زني كه در تقوا و دينداري، نجابت و پاكدامني سرآمد زنان است و در عبوديت، تسليم بي‏قيد و شرط خالق است كه يكي از شروط بندگي است.
خداوند حضرت مريم عليها‏السلام و فرزندش را معجـزه جاويد و آيت بزرگ براي عالميان قرار داد. و حضرت مسيح عليه‏السلام از مقربين درگاه حق تعالي است.
آيات شريفه ديگري نيز بدين مضمون در قرآن كريم آمده است.(50)

11 ـ 1 ـ فضيلت تقرّب

افعال و صفاتي كه انسان را در رسيدن به كمال نهايي (قرب به حق) ياري كند و سبب ارتقاي انسان در مراتب قُرب ربوبي گردد، فضيلت محسوب مي‏شود.
اين تقرب و نزديكي مكاني و زماني نيست كه آن مربوط به مسائل مادي است.
بلكه تقرّب به حق معرفتي و معنوي است.

11 ـ 2 ـ حقيقت قرب خدا

هستي درجات و مراتبي دارد نازل‏ترين آن عالم ناسوت و عالي‏ترين درجه آن عالم لاهوت است. انسان هر چه براي تحصيل فضايل الهي و ملكوتي در عالم هستي بالا رود، به همان اندازه به ساحت قدس حضرت حق (جل جلاله) نزديك‏تر و مقرب‏تر مي‏گردد.
قرب حق از حبس هستي رستن است»(51) «قرب ني بالا نه پستي جستن است

11 ـ 3 ـ ذكر، مؤثرترين وسيله قرب به خدا

وَ اذْكُرْ رَبَّكَ في نَفْسِكَ تَضَرُّعا و خيفَهً وَ دونَ الْجَهْر مِنَ الْقولِ بالْغُدُوِّ وَ الآصالِ و لاتَكُنْ مِنَ الْغافلينَ. اِنَّ الْذينَ عِندَ ربِّكَ لايَسْتَكْبرونَ عَنْ عِبادتِهِ و يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدونَ.(52)
«پروردگار خويش را به تضرّع و بيم (در ضمير خود) و با صداي غير بلند در بامدادان و شامگاهان ياد كن و از غفلت‏زدگان مباش، زيرا كساني كه نزد پروردگار تواند از بندگي وي سرپيچي نكنند و تسبيح او گويند و سجده او نمايند.»
در ابيات عرفاني طاهر همداني مي‏خوانيم كه:
واندر پس و پيش خلق نيكو باش «گر قُرب خدا مي‏طلبي دلجو باش
خورشيد صفت با همه كس يكرو باش خواهي كه چو صبح صادق الوعد شوي

11 ـ 4 ـ معاني عيسي مسيح عليه‏السلام

كلمه «مسيح» عربي و كلمه «مشيحا» عبري است، رسم بني‏اسرائيل چنين بوده كه هر پادشاهي تاجگذاري مي‏كرد، از جمله مراسم تاجگذاري اين بوده كه كاهنان او را با روغن مقدس مسح مي‏كردند تا سلطنتش مبارك شود و بدين مناسبت پادشاه را مسيحا مي‏گفتند، كه يا به معناي خود شاه است و يا به معناي مبارك است.
علامه طباطبائي قدس‏سره مي‏فرمايد: از اين جهت در عبارت بشارت، آن جناب را مسيح يعني مبارك ناميدند، كه به طور كلي روغن مالي كردن در اعتقاد بني‏اسرائيل براي تبرك انجام مي‏شده و مؤيد آن اين آيه شريفه است كه مي‏فرمايد:
قالَ اِنّي عَبْدُاللّه‏ِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبيَّا، وَ جَعَلَني مُباركا ايْنما كُنْتُ.(53)
«گفت من بنده خدايم، مرا كتاب داده و پيامبرم كرده و مرا هر جا كه باشم مبارك ساخته.»
و اما كلمه «عيسي» در اصل «يشوع» بوده كه هم به معناي مخلص تفسير شده و هم به معناي منجي و در بعضي اخبار به كلمه «يَعيشُ = زنده مي‏ماند» تفسير شده و اين با نامي كه براي فرزند زكريا نهاده يعني «يحيي= زنده مي‏ماند» مناسب‏تر است، زيرا بين اين دو پيامبر از هر جهتي شباهت برقرار بوده است.
بنابراين «مشهور است كه عيسي عليه‏السلام در شهر ناصر، واقع در فلسطين كه امروزه هم به زادگاه حضرت عيسي عليه‏السلام معروف است به دنيا آمد و او را عيساي ناصري مي‏گفتند و به همين علت پيروانش را نصراني مي‏خوانند.»(54)

پاورقيها:

«ربنا و ابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم اياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمه و يزكيهم انك انت العزيز الحكيم». (بقره / 129) «پروردگارا در ميان آنان پيامبري برانگيز كه آيات تو را بر مردمان بخواند و آنان را حكمت و كتاب آسماني بياموزد و از پليدي‏ها پاكشان گرداند اي آن كه توئي پيروز و حكيم».
«و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسمعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم» (بقره / 127). «و آنگاه ابراهيم و اسماعيل خانه را برافراشتند عرض كردند پروردگارا، تو كه دانا و شنوائي، اين خدمت را از ما بپذير». «ربنا واجعلنا مسلمين لك و من ذريتنا امه مسلمه لك و ارنا مناسكنا و تب علينا انك انت التواب الرحيم». (بقره / 128) «پروردگارا ما را و از فرزندان ما امتي را فرمانبردار خويش گردان و راه پرستش خود به ما بنماي و بر ما ببخشاي كه توئي آن توبه‏پذير مهربان».
1 ـ قانتات: افراد مطيع فرمان خدا.
2 ـ فلسفه تعليم و تربيت، ج اول، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، انتشارات سمت، 1372.
ـ 3 Paideia.
ـ 4 Reboul, Olivier, La philosophie de L, Education, P.U.E, 1971, P.13,14.
ـ 5 ST. Augustin.
ـ 6 Beutitude.
ـ 7 Encyclopedia of Education; Vol.l. P. 426.
8 ـ روان‏شناسي پرورشي، دكتر علي‏اكبر سيف، تاريخ انتشار 1376. روان‏شناسي تربيتي، دكتر علي شريعتمداري، تاريخ انتشار 1374. روان‏شناسي تربيتي، دكتر محمّد پارسا، تاريخ انتشار 1378.
9 ـ فلسفه تعليم و تربيت، همان منبع.
بحر مي‏جويد ترا، جو را مجو 32 ـ خامشي بحر است و گفتن همچو جو ختم كن واللّه‏ اعلم بالصواب از اشارت‏هاي دريا سر متاب (مثنوي، دفتر چهارم، ابيات 2063 و 2062)
10 ـ اشعار عرفاني باباطاهر همداني.
11 ـ المفردات في غريب القرآن، ص 404، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ القرآن، ج 4، ص 194.
12 ـ مجمع البحرين، ص 357، اساس البلاغه، ص 308، المعجم الجامع لغريب مفردات القرآن الكريم، ص 341.
13 ـ لسان العرب، المجلد السابع، ص 74، مصباح المنير، الجزء الثاني، ص 188، تبيين اللغات، ج 2، ص 304.
14 ـ قاموس قرآن، ج6، ص 11. تبيين اللغات، ج 2، ص 304.
15 ـ عناصر داستان‏نويسي، ص 13.
16 ـ برگزيدن، انتخاب نمودن.
17 ـ مثنوي معنوي، جلال‏الدين مولوي.
18 ـ «و اذقال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفة» «آن زماني كه پروردگارت فرشتگان را گفت كه من برآنم كه در روي زمين خليفه‏اي بگمارم».
19 ـ «ثم اجتبه ربه فتاب عليه و هدي». «زان پس پروردگارش او را برگزيد و توبه او را پذيرفت و راه رستگاري را بر او نماياند.»
20 ـ «فاما ياتينكم مني هدي فمن اتبع هداي فلايضل و لايشقي» «و چون راهنمايان من به سويتان آمدند هر كس از آنان پيروي كند گمراه نشود و به رنج و سختي نيفتد.»
21 ـ «كان الناس امه واحده فبعث اللّه‏ النبيين مبشرين و منذرين.» «مردمان در آغاز امتي يگانه بودند پس پروردگار پيامبران را برانگيخت كه بشارت و هشدارشان دهد».
22 ـ «وجعلنا ذريته هم الباقين و تركنا عليه في الاخرين، سلام علي نوح في العالمين» «ما ذريه او را تنها كساني قرار داديم كه در زمين بمانند، و ياد او را در آيندگان حفظ كرديم سلام بر نوح باد در هر دوره.»
23 ـ «ام يحسدون الناس علي ما اتيهم اللّه‏ من فضله، فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمه و آتيناهم ملكا عظيما» (نساء / 54) «بلكه انگيزه آنان حسدي است كه نسبت به آنچه خدا از فضل خود به بعضي از بندگانش داده، مي‏ورزند و ما به آل ابراهيم نيز كتاب و حكمت و ملكي عظيم داديم.» «ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين امنوا واللّه‏ ولي المؤمنين» (آل عمران / 68) «مردمي كه از ابراهيم پيروي مي‏كنند و اين پيامبر و آنان كه به او ايمان آورده‏اند، نزديك‏ترين مردم به ابراهيمند و خداوند ولي مؤمنان است.»
24 ـ انعام / 81.
25 ـ اسري / 55.
26 ـ مناجات‏نامه، خواجه عبداللّه‏ انصاري.
27 ـ منزلت زن، ص 273، گزيده‏اي از مقالات و سخنراني‏هاي سمينار احياء شخصيت زن، حوزه علميه قم.
28 ـ عارف نامي باباطاهر همداني.
29 ـ ملك / 1.
30 ـ مريم در لغت به معناي زن عابد و زن خدمتكار است و در لغت عبراني به معناي عابده و خادمه است.
31 ـ مثنوي، دفتر سوم، ابيات 704 ـ 701.
33 ـ معني دعا: دعا يعني صدا زدن و مدد خواستن در حل مشكلات از خالق خود. آيات قرآن كريم راجع به دعا كردن: «خداي شما فرمود كه مرا با خلوص دل بخوانيد تا دعاي شما را مستجاب كنم» (غافر / 60) «اي پيامبر نبايد آنان را كه هر صبحگاه و شبانگاه خدا را مي‏خوانند از پيش خود براني» (انعام / 52) نبي مكرم اسلام حضرت محمدبن عبداللّه‏ صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «دعا حربه مؤمن است براي دفع دشمنان و عمود دين است كه به آن، دين مؤمن برپا است و نور آسمان و زمين است» (بحارالانوار، ج 93، ص 288). و همچنين فرمود: «ناتوان‏ترين مردم كسي است كه در دعا كردن ناتوان باشد» (مشكاه الانوار).
34 ـ احزاب / 41.
35 ـ نساء / 103.
36 ـ بحارالانوار، 42 / 203.
37 ـ غررالحكم.
38 ـ بحارالانوار، 93 / 157
39 ـ اشعار عرفاني، خواجه عبدا... انصاري.
40 ـ مريم / 17.
41 ـ انبياء / 91.
42 ـ مثنوي معنوي، دفتر سوم، ص 3770.
43 ـ ديوان اشعار، آية‏ا... حسن حسن‏زاده آملي.
44 ـ ذاريات / 56.
45 ـ توبه / 72.
46 ـ نمل / 90.
47 ـ ديوان اشعار، شيخ بهائي.
48 ـ مجمع‏البيان، ج 2، ص 431.
49 ـ مثنوي، دفتر اول، ابيات 1804 ـ 1803.
50 ـ «قالَ اِنَّما اَنَا رَسوُلُ ربك لأهب لك غلاما زكيا» (مريم / 19). «گفت من فرستاده پروردگار توام، كه ترا پسر پاك و ستوده ببخشم» «و كلمته القيها الي مريم و روح منه» (نساء / 71). «مسيح فرستاده خدا و كلمه‏اي است كه خدا آن را به مريم القا كرد و روحي است از او» «لن يستنكف المسيح ان يكون عبدا للّه‏ و لا الملائكه المقربون» (نساء / 172). «عيسي (مسيح) و ملائكه مقربين از اينكه بندگي خدا كنند استنكاف نخواهند ورزيد».
51 ـ مثنوي، همان منبع.
52 ـ اعراف / 206 و 205.
53 ـ مريم / 31.
54 ـ زن در قرآن ص 82، علي دواني، دفتر انتشارات اسلامي.
دوشنبه 10 مهر 1391  3:53 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زنان نمونه در قرآن

زنان نمونه در قرآن

مهدى رضوانى‏پور
مقدمه

بشر پيوسته در زندگى خويش در جستجوى يافتن الگوها و نمونه‏هاى كمال يافته‏اى است كه پله‏هاى ترقى رادر جنبه‏هاى مختلف ظاهرى و معنوى طى كرده‏اند تا او نيز با تأسى به شيوه‏هاى زندگى و نوع عملكرد آنهابتواند به كمال مطلوبش نايل آيد. در كتاب انسان‏ساز قرآن كريم، آياتى به چشم مى‏خورد كه ويژگى‏ها و اوصاف‏انسان‏هاى نمونه را به اجتماع بشرى معرفى مى‏كند و در واقع، به مدح و ستايش صاحبان آن ويژگى‏هامى‏پردازد؛ انسان‏هايى مزين به اوصاف تعقل و تفكر، صبر و استقامت، حيا و عفت، ايمان و معنويت، اخلاص‏و صداقت، پاكدامنى و طهارت، و... .
در اين كتاب آسمانى، زنان در پيشگاه الهى همچون مردان براى وصول به مقامات معنوى در شرايط يكسان‏هستند و از آن نظر كه انسان‏اند، مورد خطاب قرآن مى‏باشند و هرگز اختلاف در جسم و جنسيت و تفاوت درمسئوليتهاى اجتماعى، نمى‏تواند دليل بر تفاوت در انسانيت آنان باشد.
يگانه معيارى كه قرآن مجيد ملاك فضيلت انسان اعم از زن و مرد معرفى مى‏نمايد، »ايمان و عمل صالح«است كه به دنبال خود »حيات طيبه« را كه موجب تحقق مدينه فاضله و جامعه‏اى عارى از گناه و هواپرستى، وظلم و طغيان و استكبار است، به ارمغان مى‏آورد. و در اين معيار، فرقى بين ثروتمند و فقير، كوچك و بزرگ،باسواد و بى‏سواد، و زن و مرد نمى‏گذارد: »من عمل صالحاً من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حيوة طيّبة ولنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون«؛(1) »هر كس كار شايسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، درحالى كه ايمان دارد، او را به حياتى پاك زنده مى‏داريم و پاداش آنها را به بهتر از اعمالى كه انجام مى‏دادند،خواهيم داد.«
به همين جهت، زنان نمونه قرآنى، نه فقط الگو براى زنان كمال‏جو، بلكه الگو و اسوه براى همه مؤمنان‏هستند؛ چنان‏كه در سوره تحريم، آسيه همسر فرعون و مريم مادر مسيح‏عليه السلام دو نمونه خوب براى مردم مؤمن به‏شمار آمده‏اند: »و ضرب الله مثلاً للذين آمنوا امرأت فرعون... و مريم ابنت عمران...«؛(2) »و خداوند براى‏مؤمنان به زن فرعون و مريم دختر عمران مثال زده است.«
به طور كلى، در قرآن كريم از زنانى چون حواعليها السلام، ساره و هاجر همسران ابراهيم‏عليه السلام، دختران شعيب‏عليه السلام،همسر زكرياعليه السلام، مادر مريم‏عليها السلام، بلقيس، همسر ايوب‏عليه السلام، مادر و خواهر موسى‏عليه السلام، آسيه همسر فرعون،حضرت مريم‏عليها السلام، حضرت خديجه‏عليها السلام، و فاطمه زهراعليها السلام به نيكويى ياد شده است كه از بعضى به طور صريح وبعضى به طور غير صريح سخن رفته است. اما آنچه در اين مقاله مورد نظر است، گذرى است به اوصاف واعمال نيك برخى از اين زنان كه صراحتاً به عنوان نمونه مطرح شده و يا مورد تمجيد خداوند قرار گرفته‏اند؛زنانى كه با ايمان و عمل صالح خويش، چون ستارگانى پر فروغ، زينت‏بخش آسمان تاريخ انسان گشته‏اند.

1. آسيه، مظهر ايمان و استقامت

آسيه دختر مزاحم با اينكه در حريم كفر به سر مى‏برد و همسر فرعونى بود كه دعوى »انا ربكم الاعلى«(3)داشت، اما نور ايمان در قلبش تلألؤ يافت و بنابر قولى، آن گاه كه معجزه عصاى حضرت موسى‏عليه السلام و پيروزى اورا بر ساحران فرعون ديد، ايمان آورد و چون ايمانش براى فرعون آشكار شد و همسر ظلم پيشه‏اش او را ازچنين ايمانى بر حذر داشت، امتناع كرد و بر عقيده‏اش پافشارى نمود تا اينكه به دستور فرعون، دست و پاى اورا در ميان آفتاب به ميخ كشيدند و سنگ بزرگى را بر روى سينه او گذاشتند. و او در آن شرايط سخت وطاقت‏فرسا كه به استقبال مرگ مى‏رفت، تنها با خداى خود به راز و نياز پرداخت و قرب پروردگار و بى‏زارى ازدشمنان الهى را درخواست نمود:(4)
»و ضرب الله مثلاً للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون وعمله و نجنى من القوم الظالمين«؛(5) »و خداوند براى كسانى كه ايمان آوردند، به همسر فرعون مثل زده است،در آن هنگام كه گفت: پروردگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و كار او نجات ده ومرا از گروه ستمگران رهايى بخش!«
بدين ترتيب، حضرت آسيه با دعايى كه در واپسين لحظات عمرش بيان كرد، به همه مؤمنان راستين درس‏استقامت در راه حق‏طلبى و وارستگى از تمامى تمتعات و لذات ناپايدار دنيايى داده است؛ چراكه با وجودامكانات خوب زندگى پر از ناز و نعمت در قصر فرعون، به قرب الهى دل بست و به غيب ايمان آورد و در برابرچنين ايمانى تا مرز شهادت ايستادگى نمود. و اين‏گونه شايسته جايگاه رفيع بهشت و نعمت عظيم پروردگارگشت و به بيان رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در زمره با فضيلت‏ترين زنان بهشتى قرار گرفت؛ آنجا كه فرمود: »برترين زنان اهل‏بهشت، چهار نفرند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمدصلى الله عليه وآله، مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم‏همسر فرعون.«(6)

2. مريم‏عليها السلام نماد ايمان و طهارت

مريم عذراءعليها السلام مادر حضرت مسيح‏عليه السلام، ديگر بانويى است كه در قرآن كريم براى مؤمنان به عنوان الگو ونمونه در ايمان، صداقت، پاكدامنى و عبوديت معرفى شده است. پدرش »عمران« از پيامبران الهى و از نسل‏ابراهيم خليل‏عليه السلام بود(7) كه پيش از تولد مريم‏عليها السلام از دنيا رحلت نمود و مادرش »حنّه« زنى مؤمن و پاكدامن بودكه داستان نذر و نياز و دعاى خالصانه‏اش در آيات 35 و 36 سوره آل عمران، نشانگر ايمان و اعتقاد راستين اومى‏باشد.
حضرت مريم‏عليها السلام در كانون چنين خانواده‏اى كه سرشار از معنويت و ايمان بود، مراتب رشد و تعالى را به‏بيان »و انبتها نباتاً حسناً«؛(8) »و به طرز شايسته‏اى ]خداوند نهال وجود [او را رويانيد.« طى نمود و تحت‏سرپرستى زكرياى نبى‏عليه السلام به مقام اصطفاء و طهارت دست يافت: »و اذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفاك وطهرك واصطفاك على نساء العالمين«؛(9) »و ]به ياد آوريد[ هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو رابرگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان، برترى داده است.«
اگر چه »اصطفاء« از ماده »صفو« به معناى برگزيدن صاف و خالص هر چيز است،(10) اما همچنان كه علامه‏طباطبايى فرموده، اصطفاء اول به معنى تقبل عبادت خداى تعالى از سوى مريم‏عليها السلام و تسليم او در برابر اين‏خطاب است: »يا مريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين«؛(11) »]فرشتگان گفتند:[ اى مريم! براى‏پروردگار خود خضوع كن و سجده به جا آور و با ركوع كنندگان ركوع كن!« و اصطفاى دوم به معنى تقدم و برترى‏آن جناب بر ساير زنان مى‏باشد.(12)
البته ناگفته نماند كه فضل و برترى مريم عذراءعليها السلام بر زنان دنيا با آنچه در حق سيده زنان عالم، فاطمه‏زهراعليها السلام بيان شده، منافات ندارد؛ زيرا به فرموده رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله، حضرت مريم‏عليها السلام سرور بانوان عالم در زمان‏خود بود، در حالى كه حضرت فاطمه‏عليها السلام سرور زنان جهان در همه زمانهاست: »اما مريم كانت سيدة نساءزمانها، اما فاطمة فهى سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين.«(13)
ايمان، اخلاص و عبوديت مريم‏عليها السلام به گونه‏اى بود كه در عنفوان جوانى در محراب عبادت پر شور و حال‏خويش از طعام روح‏بخش بهشتى برخوردار گرديد و آن چنان اين شايستگى مريم‏عليها السلام در وجود مربى و كفيل‏الهى‏اش، زكرياى نبى‏عليه السلام تأثير گذاشت كه قلب آن پيامبر، سرشار از اميد گشت و در آرزوى داشتن فرزندى بإے؛ت‏ذتقوا و طهارت پيشه همچون مريم‏عليها السلام در محضر ربوبى دست به دعا برداشته، در فصل پيرى فرزندى پاكيزه وشايسته از خداوند درخواست نمود.(14)
بنابراين، اگر قرآن كريم در آيه‏اى از مريم‏عليها السلام و فرزندش عيسى‏عليه السلام به عنوان آيه و نشانه عظمت و قدرت‏پروردگار ياد مى‏كند كه »و جعلنا ابن مريم و امه آية«؛(15) بدان جهت است كه آن صديقه با حفظ طهارت وپاكدامنى، و ايمان و صداقت قلبى، بدون داشتن همسر، به نفخه روح الهى صاحب فرزندى شد كه از پيامبران‏اولواالعزم گرديد؛ چنان كه مى‏فرمايد:
»و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت بكلمات ربها و كتبه و كانت من‏القانتين«؛(16) »و همچنين ]خداوند براى مؤمنان[ به مريم دختر عمران ]مثال زده[ كه دامان خود را پاك‏نگه‏داشت و ما از روح خود در او دميديم. او كلمات پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد و از مطيعان فرمان خدابود.«

3. حواعليها السلام جلوه‏اى از ادب در توبه

آنچه در حكايت آدم و حوّاعليهما السلام جلوه‏اى ويژه دارد و مى‏تواند براى همه مؤمنان درس‏آموز باشد، ادب توبه وانابه حواعليها السلام به همراه همسرش آدم‏عليه السلام است. آنان بر خلاف ابليس كه با سرپيچى از فرمان الهى بر آدم‏عليه السلام‏سجده نكرد و سپس خطايش را با بيان »فبما اغويتنى«(17) به خداوند نسبت داد، در نهايت تضرع و التماس،خطايشان را در چشيدن از شجره ممنوعه، متوجه خود دانستند و ظلم به نفس برشمردند: »قالا ربنا ظلمناانفسنا«(18) و نيز نگفتند: پروردگارا! ما را ببخشاى! بلكه عرضه داشتند: اگر ما را نيامرزى و رحمت خود را شامل‏حال ما نكنى، پيوسته از زيانكاران خواهيم بود: »و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين«.(19)

4. مادر موسى‏عليها السلام جلوه ايمان و تسليم

مادر حضرت موسى‏عليها السلام كه به تصريح قرآن كريم، مورد وحى الهى )الهام( قرار گرفته و بر ايمان و آرامش قلبى‏او به امداد ربوبى تأكيد شده، يكى از زنان نمونه قرآنى است كه مى‏تواند الگوى اطاعت و تسليم در برابر فرمان‏الهى باشد.
آن گاه كه حكومت فرعونى به دنبال خواب فرعون و احساس خطر او از سوى بنى اسرائيل، برنامه‏گسترده‏اى را براى كشتن نوزادان پسر از بنى اسراعيل به اجرا گذاشته و حتى به قابله‏ها نيز دستور مراقبت از زنان‏باردار را داده و در نتيجه، هزاران نوزاد را قربانى كرده بود(20)، حضرت موسى‏عليه السلام پا به عرصه هستى نهاد و با تولدخويش، دنيايى از دلشوره و نگرانى را در وجود مادر افكند، اما در اين هنگام، يك الهام غيبى، آرامش و اطمينان‏قلبى را به او باز گرداند؛ الهامى كه مشتمل بود بر:
1. نوزادت را شير ده: »ان ارضعيه« و چون بر جان او ترسيدى، وى را در دريا )نيل( بيفكن: »فاذا خفت‏عليه فالقيه فى اليم«؛ 2. ترس به دل راه مده و غمگين مباش: »و لا تخافى و لا تحزنى«؛ 3. ما طفل را به تو بازمى‏گردانيم: »انا رادّوه اليك« و او را از رسولان و پيامبران قرار مى‏دهيم: »و جاعلوه من المرسلين«.(21)
البته اين به مشيت الهى بود كه مادر بر خلاف غريزه و عاطفه مادرى، دل به فرمان خداوند دهد و تسليم‏خواست و اراده پروردگار شود كه »ان كادت لتبدى به لولا ربطنا على قلبها لتكون من المؤمنين«؛(22) »اگر قلب اورا به وسيله ايمان و اميد محكم نكرده بوديم، نزديك بود مطلب را افشا كند.«
و اين گونه در پرتو ايمان و اطاعت مادر، حضرت موسى‏عليه السلام جان سالم به در برد و به تقدير الهى زمينه رشد ونمو او در كاخ فرعون فراهم آمد، در حالى كه به فرموده امام باقرعليه السلام، پس از سه روز خداوند نوزاد را به آغوش‏مادرش باز گرداند(23) تا به عنوان دايه طفل، او را مراقبت كند و شير دهد.

5. ملكه سبأ نمونه هوش و درايت

بلقيس، نمونه قرآنى زنانى است كه با تدبير هوشمندانه و ژرف‏انديشى، پيروى از آيين حق را انتخاب‏مى‏كنند و زمينه هدايت و سعادت ملتى را فراهم مى‏سازند.
وى ملكه سرزمين سبأ )يمن( بود و بر قومى مشرك و خورشيد پرست حكمرانى مى‏كرد، كه با تهديد پادشاه‏بنى اسرائيل، حضرت سليمان‏عليه السلام، رو به رو شد و حكومت و مملكت خويش را در خطر ديد. از اين رو، بااشراف و بزرگان دربار خويش به مشورت نشست و از آنان نظرخواهى نمود. »اشراف گفتند: ما داراى نيروى‏كافى و قدرت جنگى فراوان هستيم، ولى تصميم نهايى با توست، بنگر كه چه دستورى مى‏دهى.«(24) با اين‏وجود، بلقيس جنگ را به صلاح نديد و بسيار حسابگرانه عمل كرد و گفت: »هديه گرانبهايى براى آنان‏مى‏فرستم تا ببينم فرستادگان من چه خبر مى‏آورند.«(25)
برخورد زاهدانه حضرت سليمان‏عليه السلام با فرستادگان بلقيس و تهديد دوباره به لشكركشى و جنگ در صورت‏عدم تسليم آنها در برابر حق، فطرت سليم بلقيس را از خواب غفلت بيدار نمود و وى رنج سفر را بر خود هموارساخت و به ديدار سليمان شتافت و هر چند در بارگاه آن حضرت، معجزه ظهور تخت سلطنتش را )كه پيش ازآن در سرزمين سبأ بود( به عيان ديد، اما نشان داد كه نياز به ديدن چنين معجزاتى ندارد و از روى آگاهى وشناخت، تسليم آيين حق شده است كه بيان نمود: »اوتينا العلم من قبلها و كنا مسلمين«؛(26) »ما پيش از اين هم‏آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم.« و همچنين در پيشگاه الهى عرضه داشت: »پروردگارا! من به خود ستم كردم و]اينك[ به همراه سليمان براى خداوندى كه پروردگار عالميان است، اسلام آوردم.«(27)
و بدين ترتيب، بلقيس با حسن تدبير و رفتار هوشمندانه توانست ضمن نجات مملكتش از خطر جنگ وخونريزى با زندگى تاريك و آميخته به شرك گذشته خود وداع گويد و حياتش را مملو از نور ايمان و يقين سازد ودر پرتو هدايتگرى حضرت سليمان‏عليه السلام در طريق حق به سوى سعادت و بهروزى گام بردارد.

6. دختران شعيب، نماد حيا و عفت

در جريان هجرت حضرت موسى‏عليه السلام از مصر به سوى شهر مدين در ايام جوانى، قرآن كريم از دو دخترى‏سخن مى‏گويد كه به خاطر سالخوردگى پدر پيرشان مجبور بودند خودشان گوسفندان را از آب چاه مدين‏سيراب نمايند؛ اما تا زمانى كه مردم در كنار چاه در حال آب دادن به چارپايانشان بودند، به سبب حيا و عفتى كه‏در وجودشان قرار داشت، در گوشه‏اى به انتظار مى‏ماندند؛ چنان كه وقتى موسى‏عليه السلام به نزد آنان رفت و علت‏دورى گزيدن ايشان را جويا شد، در جواب گفتند: »لا نسقى حتى يصدر الرعاء«؛(28) »ما گوسفندان خود راسيراب نمى‏كنيم تا چوپانان همگى ]حيوانات خود را آب دهند و[ خارج شوند.«
آن گاه حضرت موسى‏عليه السلام با روحيه جوانمردى با آنكه خسته و گرسنه از سفر طولانى‏اش بود، به پيش رفته واز چاه آب كشيده، گوسفندان آن دو را سيراب نمود و سپس به زير سايه ديوارى پناه برد. آن دو دختر با ايمان وعفيف كه در حريم پاك و بهشتى پدرى چون شعيب نبى‏عليه السلام پرورش يافته بودند، به خانه برگشته، ماجرا را براى‏پدر تعريف كردند و به توصيه حضرت شعيب‏عليه السلام يكى از دختران به نزد موسى‏عليه السلام بازگشت تا دعوت پدر رابراى ديدار و گرفتن مزد سيراب كردن گوسفندان ابلاغ نمايد.
در اين صحنه نيز قرآن كريم به صفت حياى آن بانو تأكيد مى‏ورزد و مى‏فرمايد: »فجاءته احداهما تمشى‏على استحياء«؛(29) »ناگهان يكى از آن دو ]دختر[ به سراغ او آمد، در حالى كه با نهايت حيا گام برمى‏داشت.« واين به فرموده رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله همان دختر بزرگ‏تر، يعنى صفورا بود كه بعدها به همسرى حضرت موسى‏عليه السلام درآمد.(30) بنابراين، صفورا و خواهرش از بهترين نمونه‏ها و الگوهاى قرآنى در زمينه حيا و عفت هستند كه‏بهره‏مندى ايشان از اين صفت، نشان دهنده ايمان عميق آنان مى‏باشد؛ چرا كه به بيان امام صادق‏عليه السلام كسى كه‏فاقد حيا باشد، از داشتن نعمت ايمان بى‏نصيب است: »لا ايمان لمن لا حياء له.«(31)
سخن آخر اينكه هر يك از نمونه‏هاى با فضيلت قرآنى، نمونه براى همه انسانهاى تشنه كمال اعم از زن و مردمى‏باشند و اين دو نوع، از لحاظ نيل به مقامات عاليه انسانى يكسان‏اند. از اين رو، اگر در كتاب آسمانى مامسلمانان، پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله(32) و همچنين ابراهيم خليل‏عليه السلام به همراه يارانش(33) به عنوان اسوه و الگو براى كسانى‏مطرح‏اند كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند، از آسيه همسر فرعون و مريم دختر عمران‏عليها السلام نيزصراحتاً به عنوان نمونه براى مردم مؤمن ياد شده و زنان نمونه ديگرى نيز مورد ستايش و تمجيد قرآن قرارگرفته‏اند كه همگى در دو ويژگى »ايمان و عمل صالح« با هم مشترك هستند و مى‏توانند الگو و اسوه براى‏همگان باشند و اين خود نشان از توجه خاص دين اسلام به مقام و منزلت زن و نقش ويژه وى در اجتماع بشرى‏و در طريق فلاح و رستگارى دارد.

پی نوشت ها:

1) نحل / 97.
2) تحريم / 11 و 12.
3) نازعات / 24.
4) ر. ك: مجمع البيان، ج 5، ص 317.
5) تحريم / 11.
6) بحارالانوار، ج 8، ص 178، ح 133.
7) تحف العقول، ص 404.
8) آل عمران / 37.
9) همان / 42.
10) لسان العرب، ج 14، ص 462.
11) آل عمران / 43.
12) الميزان، ج 3، ص 204.
13) تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 36.
14) آل عمران / 38.
15) مؤمنون / 50.
16) تحريم / 12.
17) اعراف / 16.
18) همان / 23.
19) همان.
20) ر. ك: تفسير نمونه، ج 16، صص 30 - 15.
21) همان / 7.
22) همان / 10.
23) تفسير قمى، ج 2، ص 135.
24) نمل / 33.
25) همان / 35.
26) همان / 42.
27) همان / 44.
28) قصص / 23.
29) همان / 25.
30) ر. ك: بحارالانوار، ج 43، ص 32.
31) وسائل الشيعه، ج 12، ص 166.
32) احزاب / 21.
33) ممتحنه / 4 و 6.
دوشنبه 10 مهر 1391  3:54 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

كواكب فروزان (بررسى فضايل و مقامات مشترك حضرت مريم و حضرت فاطمه معصومه عليهما السلام )

كواكب فروزان

(بررسى فضايل و مقامات مشترك حضرت مريم و حضرت فاطمه معصومه عليهما السلام )

مهدى رضوانى‏پور
طليعه بحث

مطالعه شرح حال و تأمل عارفانه در سجاياى برگزيدگان الهى، راز عظمت و محبوبيت جاودانه آنان را آشكار مى‏سازد و توجه به انوار هدايتگر مهتاب وجودشان در ظلمتكده عالم ناسوت، راه چگونه زيستن و طريق نيل به قلّه فلاح و رستگارى را فراسوى شيفتگان كمال مطلق هويدا مى‏نمايد و بارقه تفضل و عنايات ربوبى را در دلهاى مستعد بر مى‏افروزد.
آسمان تاريخ بشريت، مملو از درخشش كواكبى است كه با انوار ايمان، اخلاص، عبوديت، پارسايى و طهارت خويش، گستره جهان را زينت بخشيده و فروغ هدايت را بر بنى آدم ارزانى داشته‏اند؛ جلوه‏هاى حسنايى كه زيبنده‏ترين نقش انسانى در نگارستان هستى بوده‏اند و نسيم روح بخش معنويت را از بهشت ضميرشان بر كوير جامعه بشرى روان نموده و سراى دنيا را به شميم دلنواز عشق و معرفت ولايى عطرآگين ساخته و به طره گشايى از جمال بى‏مثال رحيمى در عالم ناسوت پرداخته‏اند.
در اين ميان، نه تنها صاحبدلانى همچون انبيا و اولياى الهى قاموس وجود را با نام خود مزين نموده‏اند، بلكه زنان عفيف و مؤمنى نيز بوده‏اند كه جهان ملك را با حضور ملكوتى خويش منور ساخته‏اند. در عظمت و والايى اين زنان همين بس كه الگو و اسوه‏اى حسنه هم براى زنان اهل ايمان و هم براى مردان جوينده كمال مى‏باشند؛ چنان كه قرآن كريم، آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون، و مريم دختر عمران(ع) را به عنوان مَثَل براى مؤمنان از زنان و مردان مطرح مى‏نمايد:
»وَ ضَرَبَ اللَّه مَثَلاً لِلَّذِينَ ءَامَنوُا امْرَأَتَ فرعونَ اِذْ قَالَتْ رَبّ ابْنِ لِى عِنْدكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّة وَ نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ و نَجِّنِى مِنَ الْقومِ الظَّالِمين، و مَرْيَم ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِى اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ كُتُِبهِ وَ كَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ؛(1) و خداوند مثلى براى مؤمنان زده، به همسر فرعون، در آن هنگام كه گفت پرورگارا! خانه‏اى براى من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و عمل او نجات ده و مرا از قوم ظالم رهايى‏بخش! و به مريم دختر عمران مثل زده كه دامان خود را پاك نگه داشت، و ما از روح خود در او دميديم و او كلمات پروردگارش و كتابهاى او را تصديق كرد و از مطيعان فرمان خدا بود«.
در اين نوشتار، سعى نموده‏ايم كه فضايل، اوصاف و مقامات مشترك دو بانوى فرشته سيرت بهشتى، حضرت مريم(س) و فاطمه معصومه(س) را به قدر توان خويش بررسى نماييم؛ كواكب فروزانى كه در سپهر طهارت و ايمان تلألؤ ويژه‏اى داشته و هستى را به يمن انوار زيبنده خويش مفتخر ساخته‏اند.
معصومه آل طه(س)، ياس خوشبوى گلستان ولايت كه بهار زندگى‏اش خيلى زود به خزان تبديل گشت، تالى تلو معصوم و گنجينه بى‏پايان الهى است كه راز سر به مهر رحيمى و سرّ روح‏نواز رحمانى را در دل دارد و كوثر حيات بخش بهشتى است كه ارض قم را به زلال قدسى حضورش، روح معرفت و حيات طيّبه معنويت بخشيده است:
»رُوِىَ اَنّ بِقُمْ مَوْضعَ قَدَمِ جِبْرِئِيل وَ هُوَ الْمَوضعُ الَّذِى نَبَعَ منه الْمَاءُ الَّذِى مَنْ شَرِبَ مِنْهُ أَمِنَ مِنَ الَّداءِ وَ مِنْ ذَلكَ الْمَاءِ عُجِنَ الطّينُ الَّذِى عُمِلَ مِنْهُ كَهَيئَةِ الطَّيْرِ وَ مِنْهُ يَغتَسِلُ الرضا(ع)؛(2) روايت شده است كه در قم جاى پاى جبرئيل است و آن جايى است كه آب جوشيد؛ آبى كه هر كس بنوشد از بيمارى در امان مى‏ماند و از آن آب، گلى سرشته شد كه با آن مانند شكل پرنده ]به دست عيساى مسيح(ع) [ساخته شد و امام رضا(ع) با آن غسل نمود«.
معصومه كيست؟ گوهر والاتبار دين
مخدومه‏اى مفخه و پاك گوهرست
معصومه كيست؟ دختر والاى اهل بيت
معصومه كيست؟ شافعه روز محشرست
معصومه كيست؟ اختر تابان ملك حق
معصومه يادگار ز شرع پيمبرست
از بارگاه حشمت او مجد و افتخار
چون آفتاب طالع و چون مهر انورست
تنها نه قم ز تربت او گشته مشكساى
از تربتش جهان تشيع معطرست(3)
و مريم عذرا(س) نهال طوبايى كه در دو دست جلال و جمال ربوبى مراحل رشد «اَنبَتَها نباتاً حَسَناً»(4) را پيمود و از نسيم روحفزاى قدسى و زمزم طهارت و پاكى در سايه‏سار عشق و مودت معنوى برخوردار گرديد و طراوت دلنواز بهشتى را براى همه زيبا پسندان عالم معنا به ارمغان آورد و در نهايت، به موجب صدق و اخلاص قلبى و ايمان و صفاى باطنى در زمره با فضيلت‏ترين زنان اهل بهشت قرار گرفت:
«افضلُ نساءِ الجنّةِ اَربعٌ: خديجةُ بنتُ خُوَيلِدٍ و فاطمةُ بنتُ محمدٍ و مريم بنتُ عمرانٍ و آسيةُ بنت مُزاحِمٍ امرأةُ فرعون؛(5) برترين زنان بهشت چهار نفرند: خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد(ص) و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون«.
امّا تلألؤ مشترك آن دو بانوى والامقام به قرار ذيل است:

پرتو اول: فضيلت خانوادگى

شخصيت معنوى هر كس تا حدّ زيادى وابسته به ايمان و تقواى پدر و مادر و محيطى است كه در آن پرورش مى‏يابد و روحيات و اخلاق نيك والدين است كه در آيينه تمام نماى فرزند تجلى مى‏نمايد و حتى قبل از تولد، شالوده سعادت و خوشبختى را در وجود او بنا مى‏كند؛ همچنان كه در نقطه مقابل، پدر و مادر مى‏توانند با سوء رفتار و احوال نامناسب خويش زمينه ساز شقاوت و ضلالت اولاد خود باشند كه «الشّقِىَ مَن شَقى فى بَطنِ اُمِّهِ وَ السعيدُ مَن سَعَدَ فى بَطنِ اُمِّه؛(6) شقى كسى است كه در رحم مادر با شقاوت شده و سعيد كسى است كه در رحم مادر با سعادت شده باشد«.
حضرت مريم(س) در خانواده‏اى پا به عرصه گيتى نهاد كه پدرش «عمران» از پيامبران الهى و از نسل ابراهيم خليل الرحمن(ع) بود(7) و مادرش «حنّه» زنى مؤمن و پاكدامن كه ايمان و اعتقادش در نذر و نياز و دعاى خاضعانه در پيشگاه ربوبى حق اين چنين جلوه مى‏يابد:
«اِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ اِنِّى نَذَرتُ لكَ ما فى بَطْنِى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّى اِنَّكَ اَنْتَ الَّسمِيعُ الْعَلِيمُ، فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ اِنِّى وَضَعتُهَا اُنْثَى وَاللَّه اعْلَمُ بِمَا وَضَعتْ وَليْسَ الذَّكَرُ كَالاُنْثَى وَ اِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَ اِنِّى اُعِيذُهَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم؛(8) [به ياد آوريد] هنگامى كه همسر عمران عرض كرد: پروردگارا! آنچه در رحم دارم براى تو نذر كردم كه آزاد [براى خدمت تو] باشد، از من بپذير كه تو شنوا و دانايى! ولى هنگامى كه او را فرو گذارد، گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم - امّا خدا به آنچه او به دنيا آورده بود، آگاه بود و پسر مانند دختر نمى‏باشد – [و سپس گفت:] من او را مريم نام نهادم و او و فرزندانش را از [شر] شيطان رانده شده در پناه تو قرار مى‏دهم«.
تعجب مادر از اينكه مولودش دختر بوده، بدان علت است كه عمران همسر او، قبل از وفاتش به وى نويد تولد فرزند پسرى پاك سرشت و فرخنده‏پى را داده بود و گفته بود كه به اذن الهى از بركت وجود چنين پسرى بيماران غير قابل علاج درمان مى‏شوند و به انفاس قدسى‏اش مردگان حيات مى‏يابند و به عنوان پيامبر الهى در قوم بنى‏اسرائيل برانگيخته مى‏شود.(9)
اين پيشگويى كه از معدن وحى سرچشمه گرفته بود، در وجود عيساى مسيح(ع) به تحقق رسيد و نشان داد كه نوه نيز به منزله فرزند انسان محسوب مى‏شود. امام رضا(ع) مى‏فرمايد:
»اِنَّ اللَّه اَوْحى اِلى عِمْرَانَ اِنِّى وَاهِبٌ لَكَ ذَكَراً فَوَهَبَ لَهُ مَرْيَم وَ وَهَبَ لِمَريَمَ عيسَى فَعِيسَى مِنْ مَريمَ وَ مَريمُ مِنْ عيسَى وَ مَريمُ و عيسَى شَى‏ءٌ وَاحِدٌ؛(10) همانا خداوند به عمران وحى كرد كه من پسرى به تو عطا مى‏كنم. پس به او مريم را داد و به مريم عيسى را، پس عيسى از مريم است و مريم از عيسى، و هر دو يك چيز هستند«.
«حنّه» پس از تولد نوزادش، نام او را مريم كه به معناى «زن پارسا» مى‏باشد،(11) گذاشت، و او و ذريّه‏اش را از شر وسوسه‏هاى شيطان رجيم به درگاه امن الهى سپرد و چون مى‏بايست به نذرش مبنى بر آزاد كردن او براى عبادت و خدمت‏گزارى در «بيت‏المقدس» عمل مى‏كرد، او را بر حسب قرعه به سرپرستى و كفالت حضرت زكريا(ع) واگذار نمود تا تحت مراقبت و نظارت الهى ايشان به امر مقدس خدمت‏گزارى در خانه خدا بپردازد: «فتقبّلها ربُّهَا بقَبُولٍ حَسَنٍ وَ اَنْبَتَها نَبَاتاً حَسَناً و كَفَّلَها زكريّا؛(12) پس خداوند، او (مريم) را به طرز نيكويى پذيرفت (و نذر مادرش را قبول كرد) و به طرز شايسته‏اى او را رويانيد (و پرورش داد) و زكريا را كفيل او قرار داد«.
و بدين ترتيب، گلبن وجود مريم(س) در بيت سرشار از ايمان و طهارت پيامبرى از سلاله انبيا شكفته شد و در محيطى مقدس، تحت نظارت باغبان توانايى چون زكرياى نبى(ع) (شوهر خواهرش) از رشد و نموّى نيكو بهره‏مند گرديد و فضاى عالم ملك را مملو از رايحه خوش ملكوتى نمود.
حضرت فاطمه معصومه(س) نيز در خاندان رسالت و ولايت ديده به جهان گشود، در حالى كه پدرش، امام موسى بن جعفر(ع) به شهادت تاريخ، امام كبيرالقدر، عظيم‏الشأن، كثيرالتهجّد، مُجدّ در اجتهاد و مواظب بر طاعات و عبادات و مشهور به كرامات بود. شب را با قيام و سجود به روز مى‏آورد و روز را با صيام و صدقه به آخر مى‏رسانيد. به سبب حلم بسيار و گذشت او از جرم تقصيركنندگان در حقش، كاظم خوانده شد و كسى را كه به او بدى مى‏كرد با عفو و احسان جزاى نيك مى‏داد و به جهت زيادى عباداتش به عبد صالح معروف شد.(13)
چنين نقل كرده‏اند كه يكى از شيعيان به محضر امام صادق(ع) آمده، مى‏بيند آن حضرت در كنار گهواره با كودكى گفتگو مى‏كند. او تعجّب كرده، مى‏گويد: آيا با نوزاد سخن مى‏گوييد؟ امام مى‏فرمايد: اگر تو هم مايل هستى، بيا و با او گفتگو كن. مى‏گويد: نزديك رفته، سلام كردم. جواب سلام مرا داد و فرمود: نامى كه براى دخترت برگزيده‏اى، عوض كن؛ زيرا خداوند آن نام را دشمن مى‏دارد (چند روز قبل از اين واقعه، داراى دختر شده و نامش را حميرا گذاشته بود). آن شخص مى‏گويد: سخن گفتن نوزاد و اطلاع او بر اخبار پنهان و نهى از منكر او، مرا بيشتر به تعجب وا داشت تا آنكه امام صادق(ع) فرمود: تعجب نكن، اين كودك، فرزندم موسى(ع) است. خداوند از او دخترى به من عنايت كند كه نامش فاطمه است. او در سرزمين قم به خاك سپرده مى‏شود و هر كس [مرقد] او را در قم زيارت كند، بهشت براى او واجب مى‏گردد.(14)
و اما مادر حضرت معصومه(س)، معروف به «تكتم» يا «نجمه» كه همان مادر امام رضا(ع) مى‏باشد، زنى از مغرب‏زمين و كنيز آزاده‏اى است كه قبل از ازدواج، در خانه «حميده»، مادر امام كاظم(ع)، به عبادت عاشقانه و خدمت صادقانه مشغول بود و به نقل ابن بابويه: «آن جاريه سعادتمند بهترين زنان بود در عقل و دين و حيا، و خاتون خود حميده را بسيار تعظيم مى‏نمود و از روزى كه او را خريد، هرگز نزد او نمى‏نشست براى تعظيم و اجلال، و پس حميده روزى به حضرت امام موسى(ع) گفت: اى فرزند گرامى! تكتم جاريه‏اى است كه من از او بهتر نديده‏ام در زيركى و محاسن اخلاق و مى‏دانم هر نسلى كه از او به وجود آيد، پاكيزه و مطهر خواهد بود و او را به تو مى‏بخشم و از تو التماس مى‏كنم كه رعايت حرمت او بنمايى.»(15)
و اين گونه، نجمه خاتون در مأوايى مشحون از صداقت و ايمان ولايى، از نفحات روح‏بخش مهر و محبت امام كاظم(ع) بهره‏مند گرديد و گوهر وجودش در مأمن بهشتى آن امام همام از صفا و جلاى مضاعف برخوردار شد. اشتياق وى به ذكر و تسبيح و عبادت پروردگار به صورتى بود كه گفته‏اند: چون نوزادش، حضرت رضا(ع) شير بسيار مى‏آشاميد، روزى درخواست دايه نمود تا او را در شير دادن فرزندش يارى رساند. وقتى از او پرسيدند كه مگر شير تو كم شده است؟ در جواب اظهار نمود:
«دروغ نمى‏توانم گفت، به خدا سوگند كه شير من كم نيست! ولكن نوافل و اورادى بيشتر كه داشتم و به آنها عادت كرده بودم، به سبب شير دادن كم شده است و به اين سبب معاون مى‏خواهم كه اوراد خود را ترك ننمايم.»(16)
در حريم بهشتى چنين خانواده‏اى است كه غنچه وجود فاطمه معصومه(س) بيست سال و اندى پس از تولد على بن موسى‏ الرضا(ع) شكفته شد و در پرتو تعليم و تربيت معنوى پدر و مادر، مراحل رشد و تعالى در عرصه شناخت و ايمان را طى نمود؛ به طورى كه گفته مى‏شود: «در ميان فرزندان امام كاظم(ع) با آن همه كثرتشان بعد از امام رضا(ع) كسى همسنگ حضرت معصومه(س) نبود.»(17) و به فرموده شيخ عباس قمى: «و اما دختران حضرت موسى بن جعفر(ع) بر حسب آنچه به ما رسيده، افضل آنها سيده جليله معظمه، فاطمه بنت موسى(ع) معروف به حضرت معصومه(س) است.»(18)
به راستى كه صفت «الرشيده»(19) برازنده وجود نورانى آن خاتون مى‏باشد كه سراى قلبش را به نور ايمان زيور بخشيده و از آلايش به تيرگى غفلت و گمراهى مبرّا شده و اين گونه به رشد معنوى نايل گرديده و مصداق بارز اين آيه كريمه گشته بود: «وَلَكِنَّ اللَّه حَبَّبَ اِلَيْكُمُ الْايمانَ و زَيَّنَهُ فى قلوبِكُمْ وَ كَرَّهَ اِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ اُولئكَ همُ الرَّاشِدُونَ؛(20) ولكن خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است. كسانى كه داراى اين صفات‏اند، هدايت يافته و داراى رُشد مى‏باشند«.
و اين چنين است كه آن بانو را حجت و امين پدر عالى مقامش بر مى‏شماريم و در زيارت‏نامه غير معروف آن حضرت، عرضه مى‏داريم: «السَّلامُ عليكِ يا فاطمةَ بنتَ موسىَ بنَ جعفرٍ و حُجَّتِهِ و اَمينِهِ؛(21) سلام بر تو اى فاطمه دختر موسى بن جعفر و حجت و امين او«.

پرتو دوم: مقام اصطفاء

«اصطفاء» از ماده «صفو» به معناى برگزيدن صاف و خالص هر چيز است.(22) به عنوان مثال، اگر آب باران در بركه‏اى جمع شود، معمولاً رسوبات، تيرگيها و ناخالصيهاى آن ته‏نشين گشته، آب قسمت بالاى بركه صاف و پاكيزه مى‏گردد. در اين وضعيت، چنانچه فردى آب قسمت صاف بركه را انتخاب و اختيار نمايد، مى‏گويند: اصطفاء كرده است. برخى از مردم نيز همچون آب صاف و خالص‏اند و بعضى مانند آب تيره و كدر كه منشأ هر دو، عواملى گوناگون نظير محيط رشد و نمو، شرايط خانوادگى، چگونگى تعليم و تربيت و نوع عقايد و اعمال مى‏باشد.
مريم دختر عمران(س) به صراحت قرآن و بشارت فرشتگان، از برگزيدگان خداوند و داراى مقام اصطفا بود: «اِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكةُ يَا مَريمُ اِنَّ اللَّه اصْطَفاكِ وَ طَهَّركِ وَ اصْطَفاكِ على نِسَاءِ الْعَالَمِينَ؛(23) و [به ياد آوريد] هنگامى كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را برگزيد و پاك ساخت و بر تمام زنان جهان برگزيد.»
در اين آيه كريمه، اصطفا دو بار تكرار شده كه بنابر نظر مفسرين، اصطفاى اول نفسى‏است و سخن ملائكه‏الهى خطاب به مريم(س) كه «اِنَّ اللَّه اصْطَفاكِ وَ طَهَّركِ» حكايت از مقام و منزلتى متعالى است كه وى در پيشگاه ربوبى دارد و اصطفاى دوم نسبى است و مراد از آن فضيلت و برترى مريم بر تمامى زنان عالم مى‏باشد.(24)
البته ناگفته نماند كه فضل و برترى مريم عذرا(س) بر زنان دنيا با آنچه در حق سيده زنان عالم، حضرت فاطمه(س) بيان شده، منافات ندارد؛ زيرا به تصريح روايت نبوى، حضرت مريم(س) سرور بانوان عالم در زمان خود بود، ولى فاطمه زهرا(س) سرور زنان جهان در همه زمانهاست: «امّا مريمُ كانَتْ سيدةُ نِساءِ زمانِها، امَّا فاطمةُ فَهِىَ سيدةُ نساءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الاولينَ و الآخرينَ.»(25)
و همچنين ناگفته نماند، آيات شريفه‏اى كه در آنها فرشتگان خطاب به دختر عمران مى‏گويند: «اى مريم! خداوند تو را برگزيد و پاكيزه كرد و بر زنان عالم برترى داد (پس به شكرانه اين نعمت) براى پروردگار خود خضوع كن و سجده به جا بياور و با ركوع كنندگان ركوع نما!»(26) دلالت بر محدَّثه بودن اين بانوى فرشته سيرت بهشتى دارد؛ چرا كه «محدَّثه» به كسى اطلاق مى‏شود كه صوت ملك و فرشته الهى را بشنود؛ چنان‏كه در جريان بشارت ملائكه به آمدن كلمه الهى، عيساى مسيح(ع)(27) و داستان تمثّل روح الهى به صورت بشر بر حضرت مريم(س)(28) محدَّثه بودن آن حضرت اثبات مى‏شود.
به هر حال، اصطفاى دختر عمران(س) از جمله «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّها بقبولٍ حسنٍ» كه در جواب نذر مادر مريم(س) ادا شده نيز استفاده مى‏گردد؛ چه اينكه «تقبّل» به معنى پذيرفتن و قبول كردن است كه طبيعتاً با طيب خاطر و رضايت همراه مى‏باشد و در واقع، عبارت از انتخاب و گزينش مريم(س) از سوى پروردگار براى بندگى و خدمت‏گزارى در بيت‏المقدس است.
اما كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) گذشته از آنكه يكى از اوصاف وى صفية الله (برگزيده خداوند) است،(29) اصطفاى حضرتش را نيز از اين فراز زيارت‏نامه آن بانو كه امام رضا(ع) به سعد اشعرى قمى تعليم فرموده، مى‏توان استفاده نمود: «فانّ لَكِ عند اللَّه شأناً من الشأنِ؛(30) به درستى كه براى تو در نزد خداوند مقام رفيعى است«.
و همين‏طور پيشگويى صادق آل عصمت و طهارت(ع) از وجود اين صفية الله و جايگاه زيارت او و مقام و منزلتش در پيشگاه الهى، در حالى كه هنوز امام موسى بن جعفر (پدر فاطمه معصومه) متولد نگشته بود، خود گواه روشنى بر اصطفا و گزينش آن بانو توسط ربّ‏ العالمين است. امام صادق(ع) چنين فرمود:
«اِنَّ لِلَّهِ حرماً و هوَ مَكَّةُ وَ لِلرَّسُولِ حرماً و هُوَ الْمَدينةُ وَ لاَميرالمؤمنين حرماً وَ هوَ الكوفةُ وَلَنا حرماً و هو قم و ستَدفنُ فيها امرأةٌ مِنْ وُلْدِى تُسمَّى فاطمةُ مَنْ زارها وَجَبتْ له الجنةُ؛(31) براى خدا حرمى است و آن مكه است و براى رسول خدا صلّى الله عليه و آله حرمى است و آن مدينه مى‏باشد و براى اميرمؤمنان حرمى است و آن كوفه است و براى ما حرمى است و آن شهر قم مى‏باشد و به زودى زنى از فرزندان من در آنجا دفن خواهد شد كه نامش «فاطمه» است. هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب خواهد شد.»

پرتو سوم: مقام خضوع و عبادت

هدف از خلقت جن و انس به دلالت «وَ ما خلقتُ الْجِنَّ وَ الانسَ اِلاَّ لِيعبدونَ؛(32) و جن و انس را نيافريدم مگر براى پرستش.» همانا عبادت و بندگى پروردگار است كه جز با شناخت و معرفت الهى ميسور نمى‏باشد. امام حسين(ع) در اين باره مى‏فرمايد: «ايُّهَا النَّاسُ اِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ ما خَلَقَ الْعِبَادَ اِلاَّ لِيَعرِفُوهُ فَاِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَاِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنُوا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ؛(33) اى مردم! به درستى كه خداوند متعال بندگان را نيافريد، مگر براى آنكه او را بشناسند. پس هنگامى كه او را شناختند، پرستشش مى‏كنند و هنگامى كه او را پرستش كردند، با پرستش او از عبادت غيرش بى‏نياز مى‏شوند.»
چنين عبادتى است كه حقيقت و ذاتش به بيان «العبوديةُ جوهرةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَةُ»(34) ربوبيت حق است و آن گاه كه بنده‏اى در محضر خداى رحمان عارفانه قيام مى‏نمايد و خاشعانه به ركوع مى‏رود و عاشقانه به سجده مى‏افتد، زيبنده‏ترين لحظه حيات و زمينه تجلى كامل‏ترين نقش انسانى بر صحيفه هستى را فراهم مى‏نمايد. امام خمينى(س) مى‏فرمايد: «ميزان در كمال انسانيت و حقيقت آن، عروج به معراج حقيقى و صعود به اوج كمال و وصول به باب الله با مرقات نماز است.»(35)
عبادت و ذكر ربّ العالمين، خروج از وادى غفلت و بى‏توجهى، و ورود به جنت المأواى قرب الهى است كه و چشيدن از شهد شيرين انس با حق را به دلالت «يا مَنْ ذِكرُهُ حُلْو»(36) ثمر مى دهد؛ شهد گوارايى كه شفا بخش دلهاى بيمار و جلا دهنده قلوب تيره و مايه بصيرت و آگاهى مى‏باشد؛ چنان كه مولاى متقيان، على(ع) فرموده‏اند: «اِنَّ الله جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاَءً لِلقُلوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بعْدَ الْعَشْوَةِ و تَنْقادُ بِهِ بَعْدَ المُعَانَدَةِ؛(37) همانا خداوند سبحان و متعال، ذكر خود را صفا و جلاى دلها قرار داده كه پس از سنگينى، شنوا و پس از شب‏كورى بينا و پس از سركشى رام و مطيع گردند.»
در ماجراى درس‏آموز دختر عمران، پس از نويد فرشتگان مبنى بر گزينش و اصطفاى مريم(س) از سوى خداوند متعال، طنين هدايت بخش ملائكه اين گونه در رواق دل او پيچيد كه «يَا مريمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكعِينَ؛(38) اى مريم براى پروردگار خود خضوع كن و سجده بجا بياور و با ركوع كنندگان ركوع نما.»
از اين رو، آن مخدّره آنچنان غرق در عبادت و بندگى رب العالمين و خدمت خاضعانه در خانه خدا، بيت المقدس گرديد كه حريم خلوتيان ملكوت و مأواى عرشيان جبروت را به رايحه مناجات روحانى خود معطر نمود و منظر فرشتگان الهى را به تلألؤ جمال خويش منوّر ساخت. امام محمد باقر(ع) درباره آن حضرت مى‏فرمايد:
«كانتْ اَجْمَلُ النِّسَاءِ فَكَانتْ تُصَلّى وَ يَضى‏ءُ الِْمحْرَابَ لِنُورِهَا؛(39) [مريم] از زيباترين زنان بود، پس نماز مى‏خواند و محراب را با نور خويش روشنايى مى‏بخشيد.» و به گفته ابن عباس «هنگامى كه نه ساله شد، روزها را روزه مى‏گرفت و شبها را به عبادت مى‏پرداخت و چنان در پرهيزگارى و معرفت رب پيش رفت كه از احبار و دانشمندان پارساى آن زمان نيز پيشى گرفت.»(40) عبارت «اِنِّى نَذَرْتُ لِلرَّحمَنِ صَوْماً»(41) نيز بيانگر صفحه‏اى از قاموس عبوديت و بندگى خالصانه وى به ساحت مقدس خداى رحمان مى‏باشد.
ايمان و عبادت مريم(س) به گونه‏اى است كه در عنفوان جوانى شايستگى آن را دارد تا در محراب خويش از عبادت عارفانه، وجد و حال عاشقانه و طعام روح بخش بهشتى برخوردار باشد و در وجود مربّى و كفيل الهى خويش، زكرياى نبى(ع) آن چنان تأثير بگذارد كه او نيز در محضر ربوبى دست به دعا بر دارد و ذريّه‏اى طيّب را از خداوند درخواست نمايد:
«كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَريَّا الِْمحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَريمُ اَنَّى لَكِ هذَا قَالت هُوَ مِنْ عِنْد اللَّه اِنَّ اللَّه يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ، هُنَالِكَ دَعَا زكريَّا رَبَّهُ قَال ربِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرَّيةً طَيِّبَةً اِنّكَ سميعُ الدُّعَاء؛(42) هر زمان زكريا وارد محراب او مى‏شد، رزقى در نزد او مى‏ديد. از او پرسيد: اى مريم! اين را از كجا آورده‏اى؟ گفت: اين از ناحيه خداست. خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى‏دهد. در آن هنگام، زكريا پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: پروردگارا! از ناحيه خود فرزند پاكيزه‏اى به من عطا فرما كه تو شنونده دعايى.»
و آن گاه كه روح مطهر مريم عذرا(س) به ملكوت اعلا پر كشيد و از دنيا مفارقت نمود، ميل و اشتياق خويش را براى بازگشت به دنيا، تنها براى عبادت خاضعانه حضرت ربّ ابراز نمود:
«فِى حديثِ وَفاةِ مريمَ اِنَّ عيسى(ع) نَادَاهَا بَعدَ ما دُفِنَتْ فَقالَ يَا اُمَّاهُ هَلْ تُريدينَ اَنْ تَرجِعِى اِلَى الدُّنيَا قالَتْ نَعَمْ لاُصَلِّى لِلهِ فِى لَيْلَةٍ شَدِيدَةِ الْبَردِ وَ اَصُومَ يَوماً شَدِيدَ الْحَرِّ يَا بُنَىَّ فَاِنَّ الطَّريقَ مَخوُفٌ؛(43) در حديث وفات مريم(س) آمده است كه عيسى(ع) او را بعد از دفنش صدا كرد و گفت: اى مادر! آيا مى‏خواهى كه به دنيا باز گردى؟ جواب داد: آرى! براى آنكه در شبهاى خيلى سرد براى خدا نماز بخوانم و در روزهاى خيلى گرم روزه بگيرم. اى پسرم! همانا راه، ترسناك است.»
عبادت و راز و نياز توأم با عشق و معرفت حضرت فاطمه معصومه(س) نيز از نجواهاى پرسوز و گداز شبانگاهى و تسبيح و نماز سرشار از خشوع هفده روزه‏اى هويداست كه در واپسين روزهاى عمر شريفش در قم با آنها قرين بود و پيوسته با سرشك ديده از جام عنايت الهى پيمانه فيض برمى‏گرفت؛ ايام كوتاهى كه خود نشانگر يك عمر عبوديت و انس عاشقانه با معبود خويش و دل‏بريدن از ماسواى اوست كه «دَليلُ الْحُبِّ ايثارُ الَْمحْبُوبِ عَلى ما سِواهُ؛(44) علامت عشق گزينش محبوب بر ماسواى اوست.»
مكان عبادت اين طاووس زيبا روى فردوس برين كه هنوز به اشراق مناجات آن خاتون منوّر مى‏باشد، روضه‏اى است از رضوان با طراوت الهى و معروف به «بيت النور»؛ عبادتگاهى كه در واقع، منزل موسى بن خزرج، ميزبان آن كريمه آل طه(س) بوده است و هم اكنون روشنايى بخش دلهاى شيفتگان اهل بيت(ع) و هدايت بخش دوستداران ولايت مى‏باشد. بر سر در اين جايگاه مقدس، دو بيت ذيل جلوه مى‏نمايد:
شده بنياد اين كاخ منوّر***به پاس دختر موسى بن جعفر
عبادتگاه معصومه است اينجا***كز اينجا قم شرافت يافت ديگر(45)

پرتو چهارم: مقام عصمت و طهارت

به طور كلى، وجود زن، اين مظهر جمال الهى، زيبنده‏ترين نقش هستى و جلوه حسناى رحيمى است كه به بيان روايى «اَكْثرُ الخَيرِ فِى النِّسَاءِ»(46) خير كثير و موهبت عظيم براى جامعه انسانى به شمار مى‏رود و اوست كه در پرتو ايمان و طهارت خويش مى‏تواند زمينه تعالى و عروج خود و ديگران را از حضيض اسفل سافلين و عروج به فراز اعلا عليين فراهم نمايد؛ چرا كه رشد و تعالى و دريافت حقايق و لطايف الهى و دست‏يابى به مخزن الاسرار معارف رحمانى به بيان «لاَ يَمَسُّه اِلاَّ الْمُطَهَّرُون»(47) جز براى طهارت پيشگان ميسور نبوده، ورود به جنت نعيم ربوبى جز براى پاكان ممكن نمى‏باشد؛ زيرا كه «خَلَقَ اللَّه الجَنّةَ طَاهِرةً مطهرةً؛(48) خداوند بهشت را پاك و پاكيزه آفريد.»
اگر چه اصل و ذات زن و مرد به تصريح قرآن به يك حقيقت واحد بازگشت مى‏كند: «الَّذِى خَلقكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خلَقَ منها زَوْجَها؛(49) خدايى كه شما را از نفس واحد آفريد و همسرش را از او خلق كرد.» و لكن تفاوت وجودى آن دو در اين كلام دقيق و حكمت آميز اميرمؤمنان(ع) بيان گرديده است كه «عُقُولُ النِّساءِ فِى جَمَالِهنَّ و جمال الرجال فى عقُولِهم؛(50) عقل زنان در جمال آنان و زيبايى مردان در عقل آنان است»؛ يعنى زن و مرد تكامل بخش وجود يكديگر در مسير پر فراز و نشيب زندگى هستند؛ چه اينكه زن تجلّى جمال الهى است كه نيروى عاطفه و احساسش بر قوه عقل و منطق او غلبه دارد و مرد مظهر جلال الهى است كه نيروى عقل و منطقش بر احساسات و عواطف او غالب مى‏باشد.
و درست به همين علت است كه به دلالت قرآنى «اَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ؛(51) مردان سرپرست زنان‏اند.»، مديريت خانواده و مسؤوليت تصميم‏گيرى به مرد سپرده شده، و به بيان نبوى «بِالرِّجالِ تُحْيىَ النِّساءُ؛(52) به سبب مردان، زنان حيات مى‏يابند»، حيات و زندگانى طيّب و معنوى زنان به واسطه مردان حاصل گرديده، و وظيفه حراست و مراقبت از زن و حفظ گوهر گرانبهاى طهارت او از آتش وساوس شيطانى و از گزند نامحرمان زشت سيرت حيوانى بر عهده مرد نهاده شده است: «يَا اَيُّهَا الذَّينَ ءَامنوُا قوُا اَنْفسَكم و اَهْلِيكُم نَاراً وَ قوُدُهَا النَّاسُ و الْحِجَارَةُ؛(53) اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، خودتان و اهلتان را از آتشى كه هيزمش مردم و سنگها هستند، نگه‏دارى كنيد.»
وجود زن بسان چشمه سار طهورى است كه مايه زدودن آلايشها و تيرگيها از كانون خانواده و جامعه مى‏باشد؛ اما خود او نيز چون آب، همواره به پالايش و تصفيه ضمير در مأواى مشحون از محبت و صداقت مرد مؤمن نياز دارد، و يا به بيان گهربار اميرمؤمنان، على(ع) كه فرمود: «فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رَيحانةٌ و لَيْسَتْ بِقَهْرِمَانَة؛(54) همانا زن گل بهارى است، نه پهلوان [سخت‏كوش]»، حقيقت وجود زن چون گل خوشبويى است كه رايحه دلنواز بهشتى را براى همسر و خانواده خود به ارمغان مى‏آورد؛ اما چنانچه دست نامحرم به آن برسد، پژمرده گشته، لطافت و زيبايى سيرتش را از دست مى‏دهد.
از اين رو، صديقه طاهره، حضرت فاطمه(س) در پاسخ رسول خدا(ص) كه از او پرسيد: چه چيزى براى زن بهتر است؟ اظهار نمود: «اَنْ لا ترَى رجلاً ولا يَراها رجلٌ؛(55) [بهترين چيز براى زن اين است] كه مردى را نبيند و مردى هم او را نبيند.» و همچنين در جواب اين سؤال حضرت كه فرمود: زن در چه حالتى به خدا نزديك‏تر است؟ عرضه داشت: «اَدْنَى ما تكونُ مِنْ ربّها اَنْ تَلزمَ قعرَ بَيْتِها؛(56) هنگامى كه زن در خانه بماند [و به امور خانه و عبادت بپردازد] از همه حالات به پروردگارش نزديك‏تر است.»
طهارت و همچنين عصمت به معناى عام(57) كه جز بازداشتن نفس و نگه‏دارى آن از آلودگى غفلت و گناه نيست، در مورد زن پاك‏سرشتى چون مريم عذرا(س) تنها تحت تكفل و صيانت بنده خالص خدا، حضرت زكريا(ع) و در حريم سرشار از ايمان اوست كه جلوه مى‏نمايد و مرواريد وجودش به نهايت جلا و صفاى بهشتى نايل مى‏شود و آن گاه شايسته اين خطاب ملكوتى مى‏گردد كه «يَا مريمُ اِنَّ اللَّه اصطفاكِ و طهّركِ؛(58) اى مريم! همانا خداوند تو را برگزيد و پاك نمود.» طهارت و عصمت حضرت مريم(س) حتى در آيين مسيحيت نيز از عقايد اساسى به شمار مى‏رود؛ به طورى كه گفته مى‏شود: «در سال 1854 ميلادى، پاپ پيس نهم قاعده‏اى وضع كرد و مسأله عصمت و طهارت مريم عذرا(س) را طرح نمود و آن را يكى از اصول دين مسيحيت اعلام داشت.»(59)
دختر عمران به همراه فرزندش عيساى مسيح(ع) به جهت همين حفظ گوهر طهارت و پاكى ضميرشان مى‏باشد كه آيت و نشانه حق قرار گفته و در جايگاه رفيع بهشتى مأوا گزيده و از چشمه سار نعمات الهى بهره‏مند گشته‏اند:
«و جَعَلْنَا ابْنَ مريمَ و امَّهُ ءَايةً اوَيْناهُما الى رَبوةٍ و ذاتِ قرارٍ و مَعينٍ؛(60) و پسر مريم و مادرش را آيتى گردانيديم و آن دو را در مكانى رفيعِ صاحب آرامش و آب جارى جاى داديم.» و بدين وسيله، حجت بر ساير زنان عالم تمام گرديده و جاى هيچ گونه عذر و بهانه‏اى براى زنان عالم باقى نمانده است؛ چنان كه امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
«زن زيبايى را كه به خاطر زيبايى‏اش به فتنه دچار شده است، روز قيامت مى‏آورند. آن زن مى‏گويد: اى پروردگار من! خلقتم را نيكو نمودى و همين باعث شد با اين مشكلات مواجه شدم. در اين هنگام، مريم آورده مى‏شود و از آن زن پرسيده مى‏شود: تو زيباترى يا اين زن؟ ما او را زيبا گردانيديم، ولى او به فتنه دچار نگشت.»(61)
فاطمه دختر امام موسى بن جعفر(ع) نيز از جمله بانوان نادرى است كه باديه پيماى وادى عصمت و طهارت و تالى تلو معصوم بوده است. وى به جهت صفاى ضمير و عفاف و طهارت مادرش، نجمه خاتون(62) و به واسطه برخوردارى از تعاليم هدايت بخش دين و قرآن در حريم امن پدرش، امام كاظم(ع) و سپس در مأمن ايمانى برادرش، امام رضا(ع) و به سبب بهره‏مندى از طاعت و بندگى خالصانه به درگاه رب العالمين به آن درجه از كمال معنوى و صفاى باطنى رسيد كه از آلايش به تيرگى گناه و معصيت پاك ماند و توسط برادر بزرگوارش، على بن موسى الرضا(ع) ملقب به صفت «معصومه» گرديد، آنجا كه فرمود: «مَنْ زارَ المَعصومةَ بِقم كَمنْ زارَنِى (63)؛ كسى كه [فاطمه] معصومه را در قم زيارت كند، مثل آن است كه مرا زيارت كرده است.»
همچنين در فرازى از زيارت‏نامه دوم كريمه اهل بيت(س) او را به اين اوصاف متعالى مورد خطاب قرار مى‏دهيم كه «السلامُ عَليكِ اَيَّتُها الطاهرةُ الحميدةُ البرّةُ الرشيدةُ النَّقيَّةُ التقيةُ؛(64) سلام بر تو اى بانوى پاك و ستايش شده، نيكو كردار و هدايت شده و پرهيزگار و وارسته.»
هاتف اصفهانى نيز در مدح طهارت و عصمت آن زهره آسمان ولا چنين سروده است:
دخترى كش دايه دوران نيابد همسرى***دخترى كش مادر گيتى نزايد خواهرى
بنت شاه اوليا موسى بن جعفر فاطمه***كش بود روح القدس بيرون درگه چاكرى
ماه بطحا زهره يثرب چراغ قم كه دوخت***دست حق بر دامن پاكش ز عصمت چادرى(65)
در ضمن ناگفته نماند كه از ديگر خصايص و ويژگيهاى مشترك حضرت مريم(س) و فاطمه معصومه(س) صفت باكره بودن آنهاست؛ چنان كه به شهادت تاريخ حضرت معصومه(س) دوشيزه‏اى است كه هرگز ازدواج نكرد؛ چرا كه نه تنها براى او بلكه براى هيچ كدام از دختران امام كاظم(ع) همسرى هم‏شأن و شوهرى هم‏كفو پيدا نمى‏شده است، به گفته محدث قمى: «چنين رسيده كه رضائيه دختران خود را به شوهر نمى‏دادند؛ زيرا كسى را كه همسر و هم كفو ايشان بود، نمى‏يافتند و حضرت موسى بن جعفر(ع) را بيست و يك دختر بوده است و هيچ يك شوهر نكرده‏اند. اين مطلب در ميان دختران ايشان عادت شده و محمد بن على الرضا(ع) به شهر مدينه ده ديه وقف كرده است بر دختران و خواهران خود كه شوهر نكرده‏اند و از ارتفاعات آن ديه‏ها نصيب و قسط رضائيه كه به قم ساكن بوده‏اند از مدينه جهت ايشان مى‏آوردند.»(66)
در ميان دختران رضائيه، دوشيزه آل طه، معصومه اهل بيت(س) فروغ جهان گستر جمال رحيمى و جلوه‏گر قدرت لايزال الهى است كه به بيان امام خمينى(س) زيور دوشيزگان عالم مى‏باشد:
اين است آن نور كز تجلّى قدرت
داد به دوشيزگان هستى زيور(67)
و درباره مريم عذرا(س) در لسان روايات اسلامى، تعبير «اَلْبِكرُ الْبَتُولُ الِّتى لَمْ يَمَسَّها بَشرٌ؛(68) بكر بريده از شوهر كه بشرى او را مس نكرده» به كار رفته؛ چنان كه در آيين مسيحيت هم با چنين تعبيرى نسبت به آن بانو رو به رو مى‏شويم: «در شوراى قسطنطنيه، سال 553 ميلادى، عنوان «هميشه باكره» از جمله اوصاف مريم(س) به شمار آمد و گفته شد او باكره است، قبل از تولد، در حال تولد و بعد از تولد.»(69) و درانجيل متا نيز آن بانوى بهشتى «باكره» ناميده شده است.(70)

پرتو پنجم: صفت عالمه

علم و آگاهى انسان مقدمه عمل اوست كه همچون مشعلى فروزان، راه طاعت و بندگى را روشن نموده، بصيرت و بينايى را براى او به ارمغان مى‏آورد. مولاى متقيان، على(ع) خطاب به كميل بن زياد مى‏فرمايد: «مَعرفةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْاِنْسَانُ الطّاعةَ فِى حَيَاتِهِ، وَ جَمِيلَ الْاُحْدوثَةِ بعدَ وَفاتِهِ؛(71) شناخت علم، دينى است كه با آن پاداش داده مى‏شود، و انسان در دوران زندگى خود با آن خدا را اطاعت مى‏كند و پس از مرگ نام نيك به يادگار مى‏گذارد«.
يكى از نيازهاى هميشگى بشر، نياز فطرى و عطش او به دانستن و ميل و گرايش به خروج از وادى ظلمانى جهل و نادانى و ورود به عرصه نورانى علم و آگاهى مى‏باشد. از اين رو، سزاوار است كه با تأسى به پيامبر ختمى مرتبت(ص) همواره نواى «رَبِّ زِدْنى علماً»(72) را از نهاد جان بر آوريم و در خواست علم و آگاهى از ذات ربوبى نماييم؛ علمى كه نافع به حال دنيا و آخرت مى‏باشد و ثمراتى جانفزا را برايمان به بار مى‏آورد؛ يعنى علم به معارف الهى و در رأس آنها علم توحيدى كه به بيان امام صادق(ع) برترين عبادت است: «اَفضلُ الْعِبادةِ العلمُ باللّهِ؛(73) برترين عبادت علم و آگاهى به خداست»؛ همان كه در كتاب آسمانى ما، قرآن كريم، در كنار عبادات و طلب مغفرت از رب ذكر شده است: «فَاعْلَمْ اَنَّهُ لاَ الَه اِلاَّ اللَّه وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ و للْمؤمنينَ و المؤمناتِ؛(74) پس بدان كه معبودى جز خدا نيست و براى گناه خود و مردان و زنان با ايمان استغفار كن.»
صفت «عالمه» از جمله اوصافى است كه براى حضرت فاطمه معصومه(س) به كار رفته و نشانگر آن است كه نهال وجود كريمه اهل بيت(س) از چشمه سار علوم و معارف پدر بزرگوار و برادر گرامى‏اش به بهترين وجه سيراب گشته است؛ به گونه‏اى كه در كوتاه‏ترين زمان ممكن بدان درجه از رشد و كمال در علم و معرفت دينى رسيد كه نقل كرده‏اند:
روزى عده‏اى از شيعيان امام كاظم(ع) جهت دريافت پاسخ براى پرسشهاى دينى خود به شهر مدينه رهسپار شدند، ولى چون آن حضرت در مسافرت بود و آنها ناگزير به بازگشت بودند، به ناچار سؤالات خود را نوشتند و به افراد خانواده امام تحويل دادند تا در سفر بعد، جواب آنها را دريافت نمايند.
زمان خداحافظى با تعجب ديدند كه حضرت فاطمه معصومه(س) _در حالى كه تنها ده سال داشت_ پاسخ پرسشهاى آنان را نوشته است. هنگام مراجعت در بين راه با امام موسى بن جعفر(ع) ملاقات نمودند و ماجرا را به عرض ايشان رساندند. امام آن نوشته را از آنها گرفت و مطالعه نمود و چون پاسخها را درست يافت، لبخند رضايت بر لبانش نقش بست و سه بار فرمود: «فداها ابوها؛ پدرش به فدايش باد.»(75)
چون بود از خاندان وحى آن عالى نسب
عالِم اسرار قرآن حضرت معصومه است(76)
همچنين وصف «محدثه»(77) كه از اوصاف كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) است، بيانگر علم و آگاهى اين صفيّه آل طه(س) مى‏باشد. توضيح اينكه حديث در اصطلاح علم درايه به كلامى اطلاق مى‏شود كه حكايت از سخن يا فعل يا تقرير معصوم(ع) داشته باشد(78) و محدِّث و محدِّثه به كسى گفته مى‏شود كه سخن معصوم يا فعل و تقرير او را نقل كند. اهميت اين كار در آن است كه سيره و روش علمى و معارف بى‏پايان حضرات معصومين(ع) نسل به نسل و در همه قرون و اعصار حفظ گشته، ثمرات آن به تمامى ابناى بشر مى‏رسد. رسول اكرم(ص) مى‏فرمايد: «مَنْ تعلَّمَ حَديثينِ اثْنينِ يَنْفَعُ بِهِما نَفسَهُ اَوْ يُعَلِّمُهُما غيرَه فَيَنتَفِعُ بِهِما كانَ خَيْراً لَهُ مِنْ عِبادَةِ سِتِّينَ سنَةٍ؛(79) كسى كه دو روايت بياموزد و خود از آن سود ببرد يا به ديگرى آموزد تا او از آنها بهره ببرد، برايش از شصت سال عبادت برتر است.»
حضرت فاطمه معصومه(س)، از جمله زنان نادرى است كه در شمار ناقلان حديث قرار دارد و روايات گهربارى را براى مردم نقل نموده كه از آن ميان تنها روايات ذيل به دست ما رسيده است:

1. حديث غدير و منزلت

حضرت فاطمه معصومه(س) به نقل از حضرت فاطمه زهرا(س) مى‏فرمايد: «اَنَسيتُمْ قَوْلَ رَسُولِ الله(ص) يَوْمَ غَدير خُمٍّ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، و قوله: اَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ موسى؛(80) آيا فراموش كرديد فرمايش رسول خدا(ص) را در روز غدير؟ كه فرمود: هر كس من مولاى اويم، على(ع) نيز مولاى اوست و [آيا فراموش كرديد اين سخن حضرت را كه] فرمود: [يا على] نسبت تو به من همانند هارون به موسى(ع) است«.

2. دوستى آل محمد(ص)

به نقل از رسول اكرم(ص) فرمود: «اَلاَ مَنْ مَاتَ على حُبِّ آل محمدٍ ماتَ شَهيداً؛(81) بدانيد كه هر كس با محبت آل محمد بميرد، شهيد مرده است«.

3. قم مركز شيعيان

حضرت معصومه(س) وقتى در ساوه مريض شد، به همراهانش فرمود: مرا به قم ببريد؛ زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود: «قم مركز شيعيان ما مى‏باشد.»(82)

4. محبّان حضرت على(ع)

حضرت فاطمه معصومه(س) از حضرت زهرا(س) روايت مى‏كند كه پدرم رسول اكرم(ص) فرمود: شبى كه مرا به آسمان (معراج) بردند، داخل بهشت شدم. در آنجا خانه‏اى از دُرّ سفيد ديدم كه ميان آن خالى بود. آن خانه درى داشت كه با دُرّ و ياقوت مزين شده بود و روى آن پرده‏اى كشيده بودند. وقتى سر بلند كردم، ديدم بر بالاى آن نوشته‏اند: «لاَ اله الاَّ الله، محمد رسول الله، على ولى القوم» و بر پرده نوشته شده بود: «بَخٍ بَخٍ مِنْ مثل شيعةَ عَلىٍّ؛به به چه كسى مانند شيعه على است.»
وقتى داخل خانه شدم، قصرى از عقيق سرخ ديدم كه وسط آن خالى بود. اين خانه نيز درى داشت كه پرده‏اى مزين به زبرجد سبز بر آن آويخته بودند. وقتى سر بلند كردم، ديدم بر فرازش نوشته‏اند: «محمد رسول الله، على وصى المصطفى«.
بر پرده نيز نوشته بودند: «بشّر شيعة على بطيب المولد؛ شيعه على را به حلال‏زاده بودن بشارت ده.»
وقتى وارد شدم، به قصرى ديگر از زمرد سبز رسيدم كه زيباتر از آن را هرگز نديده بودم. درى از ياقوت قرمز داشت كه با انواع لؤلؤها تزيين شده بود.
بر پرده آن نوشته بودند: «شيعة على هم الفائزون؛ شيعيان على رستگاران‏اند.»
پرسيدم: دوست من جبرئيل! اين قصر از آن كيست؟
پاسخ داد: «يَا مُحمدُ، لِاِبنِ عَمِّكَ و وَصِيِّكَ عَلىِّ بْنِ اَبِى طَالِبٍ يُحْشَرُ النَّاسُ كُلُّهم يَومَ القيامةِ حُفَاةً عراةً الاَّ شيعةَ علىٍّ و يُدْعَى النَّاسُ بِاَسْمَاءِ اُمّهَاتِهم مَا خَلاَ شيعة علىٍّ فانَّهم يُدعونَ بِاَسماءِ آبائهم؛ اى محمد! اين خانه پسر عمو و جانشين تو على بن ابى طالب است. در رستاخيز همه مردم جز شيعيان على پا برهنه و عريان محشور مى‏شوند و همه مردم جز شيعيان على با نام مادرشان خوانده مى‏شوند. شيعيان على با نام پدرانشان خوانده خواهند شد«.
درباره راز اين مسأله پرسيدم، پاسخ داد: «لانهم اَحَبُّو عليّاً فَطَابَ مَولِدُهم؛ چون على را دوست داشتند، ولادتشان نيك [و حلال] گرديد.»(83)
و اگر امروزه شاهديم كه مركزيت حوزه علميه و جايگاه علوم آل محمد(ص) در جهان تشيع، شهر قم مى‏باشد، در حقيقت، به بركت وجود آن خاتون دو عالم و منزلت علمى و معنوى اوست كه چون مغناطيسى عظيم شيفتگان علم و معرفت را به سوى حرم مطهرش جذب نموده است، حقيقتى كه امام صادق(ع) قرنها پيش نويدش را اين چنين داده بود:
»سَتَخْلُو كوفةُ مِنَ المؤمنينَ و يأزِرُ عَنْهَا العلمُ كما تَأزِرُ الحيَّةُ فى جُحْرِها، ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبلْدَةٍ يُقالُ لَها قُمْ و تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لاَ يَبْقى فىِ الْاَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فىِ الدّينِ حَتَّى الْمخَدَّراتِ فى الْحِجَال؛(84) به زودى كوفه از مؤمنان خالى مى‏گردد و علم از آن همچون مارى كه در لانه‏اش جمع مى‏شود، جمع و بر چيده مى‏گردد و سپس در شهرى كه آن را قم مى‏گويند، آشكار مى‏شود و آنجا معدن علم و فضيلت خواهد شد. آن گاه در سراسر زمين [بر اثر گسترش علم از قم] هيچ كس حتى زنان پرده‏نشين باقى نمى‏مانند كه از نظر دين [و آگاهى به مسايل آن] ضعيف و مستضعف باشند«.
اما «عالمه» بودن حضرت مريم(س) از تصديق او نسبت به كلمات ربوبى و كتابهاى انبياى الهى معلوم مى‏گردد كه «صَدَّقَتْ بكلماتِ ربِّها و كُتُبِهِ و كانتْ مِنَ الْقانِتين؛(85) او كلمات پروردگارش و كتابهاى او را تصديق كرد و از مطيعان فرمان خدا بود»؛ زيرا چنين تصديقى كه ثمره‏اش در عبادات خاضعانه او جلوه مى‏كند، جز در پرتو علم و معرفت نسبت به كلمات رحمانى و كتب آسمانى ميسور نمى‏باشد.
همچنين عمق آگاهى و معرفت الهى دختر عمران را از كلامى مى‏توان فهميد كه در سنين نوجوانى در جواب زكرياى نبى(ع) عرضه داشت؛ «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَريَّا الِْمحْرَابَ وَجَدَ عِنْدِهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَريمُ اَنَّى لَكِ هذَا قَالتْ هُوَ مِنْ عِنْد اللَّه اِنَّ اللَّه يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ؛(86) هر زمان زكريا وارد محراب او مى‏شد، رزقى در نزد او مى‏ديد. از او پرسيد: اى مريم! اين را از كجا آورده‏اى؟ گفت: اين از ناحيه خداست. خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى‏دهد.»

پرتو ششم: صفت صّديقه

«صدّيق» و «صدّيقه» مبالغه در تصديق است و در لغت به كسى گفته مى‏شود كه دائم الصدق باشد(87) و همواره و در همه حالات با صدق و راستى زندگى كند؛ صداقتى در گفتار، كردار، پندار و اعتقاد. همچنين به فرد كامل در صدق(88) و يا ملازم و همراه(89) با صدق معنا شده است و از ديدگاه قرآن مجيد، صدّيقان كسانى هستند كه مورد انعام خداوند واقع شده‏اند و با انبيا، شهدا و صالحان رفيق راه و هم‏قافله مى‏باشند:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّه وَ الرَّسُولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ اَنْعَمَ اللَّه عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيّينَ و الصِّديقينَ و الشُّهَدَاءِ و الصَّالِحينَ و حَسُنَ اُولئِكَ رَفيقاً؛(90) و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، با كسانى همراه خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، و آنها رفيقان خوبى هستند.»
از نوع بيان آيه فوق چنين استفاده مى‏شود كه بعد از مقام نبوت، مقامى بالاتر از مقام صدق و راستى نيست؛ صدقى كه نه فقط در سخن گفتن كه دراعمال و نيّات نيز حضور دارد؛ زيرا حقيقت اسلام و ايمان بدون آن محقق نمى‏گردد؛ چنان كه اميرمؤمنان، على(ع) مى‏فرمايد: «اَلصِّدقُ عِمادُ الاْسلامِ وَ دَعَامَةُ الاِيمانِ؛(91) صدق و راستى ستون اسلام و پشتوانه ايمان است.» و قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَ الَّذِينَ ءَامنوُا بِاللَّه وَ رُسُلِهِ اُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقونَ؛(92) و آنان كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند، صدّيق هستند«.
مريم عذرا(س) از جمله كسانى است كه در آيه‏اى از قرآن مجيد به صدّيقه توصيف شده: «ما المسيحُ ابنُ مريمَ الاَّ رَسولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ و اُمُّهُ صِدّيقةٌ؛(93) نيست مسيح پسر مريم، مگر پيامبرى كه به تحقيق پيامبران قبل از او گذشتند و مادرش صديقه بود.» و در آيه‏اى ديگر تصديق كننده كلمات ربوبى و كتب آسمانى معرّفى گرديده است: «وَ مَريمَ ابْنتَ عِمرانَ الّتِى اَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فيه مِنْ رُوحِنَا و صَدَّقتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا و كُتُبِهِ و كَانَتْ مِنَ القانِتينَ؛(94) و مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگه داشت، پس از روح خود در او دميدم و كلمات پروردگار و كتابهاى او را تصديق كرد و از طاعت پيشگان بود.»
در انجيل لوقا نيز آن گاه كه جبرئيل فرشته بر دختر عمران ظاهر مى‏شود و مى‏گويد: «سلام بر تو اى دخترى كه مورد لطف پروردگار قرار گرفته‏اى! خداوند با توست.»(95) و سپس نويد تولد پسرى مقدس، به نام عيسى را به او مى‏دهد، حضرت مريم(س) سخنى را اظهار مى‏كند كه در حقيقت همان تصديق كلمات رب و تصديق بشارت جبرئيل مى‏باشد، وى چنين مى‏گويد: «من خدمت‏گزار خداوند هستم و هر چه او بخواهد، با كمال ميل انجام مى‏دهم. از خدا مى‏خواهم كه هر چه گفتى، همان بشود.»(96)
در بين روايات اسلامى هم حديثى از امام جعفر صادق(ع) وارد شده كه مريم عذرا(س) همچون فاطمه زهرا(س) صديقه به شمار آمده است. روايت از مفضّل، شاگرد امام صادق(ع) نقل شده كه مى‏گويد: «از ابو عبدالله(ع) پرسيدم: چه كسى فاطمه را غسل داد؟ حضرت فرمود: اميرمؤمنان(ع). گويا اين سخن بر من عظيم جلوه كرد. به همين جهت، فرمود: مثل اينكه از خبرى كه به تو دادم، دلتنگ شدى. گفتم: فدايت شوم، حقيقتاً چنين شدم. فرمود: دلتنگ نشو! زيرا او (فاطمه) صديقه بود و غسل نمى‏داد او را مگر صدّيق، آيا نمى‏دانى كه مريم را غسل نداد، مگر عيسى.»(97)
حضرت فاطمه معصومه(س) نيز علاوه بر اينكه در بين علما متصف به وصف «صديقه» است(98) و اين وصف با لقب او، «معصومه» ملازم مى‏باشد، حقيقت صدق و راستى در گفتار و رفتار كه همان تقواى واقعى است، در اوصاف نقل شده در زيارت‏نامه حضرتش (البرةُ الرشيدة التقيّة النقيّة؛(99) نيكو كردارِ هدايت شده پرهيزكار وارسته) قرار دارد و در سراسر زندگى پر ماجراى آن صفية الله(س) متجلّى مى‏باشد كه روح لطيفش لحظه‏اى از مسير حق و صراط مستقيم ميل ننمود.
در ضمن رواياتى كه از طريق اين محدثه آل طه(س) به دست ما رسيده و هر كدام گنجينه‏اى گرانبها از جواهر زيبنده ولايت است، مى‏تواند خود گواه آشكارى بر صدق لسان حضرتش باشد؛ احاديث پربارى كه در محور اصول اعتقادى شيعه و تأكيد به وصالت و ولايت امير مؤمنان على(ع) و تثبيت جايگاه غدير در فرهنگ تشيع و تمجيد از شهر قم مى‏باشد.

پرتو هفتم: مقام صبر

صبر، خويشتن دارى در برابر ناملايمات است كه امير بيان، على(ع) مى‏فرمايد: «اَلصَّبرُ اَنْ يَحتمِلَ الرجلُ مَا يَنُوبُهُ و يَكظِمُ مَا يَغْضِبُهُ؛(100) صبر آن است كه آدمى پيشامدهاى بد را تحمّل كند و جلوى خشم خود را بگيرد.» و به اصطلاح دانشمندان علم اخلاق: «عبارت است از ثبات نفس و اطمينان آن و مضطرب نگشتن آن در بلايا و مصايب و مقاومت كردن با حوادث و شدايد به نحوى كه سينه او تنگ نشود و خاطر او پريشان نگردد و گشادگى و طمأنينه كه پيش از حدوث آن واقعه است، زوال نپذيرد.»(101)
صبر صفتى متعالى است كه تنها بندگان خاص خداى رحمان و صاحبان عزم و ثبات قدم از بين رسولان، شايسته بهره‏مندى از آن هستند؛ چنان كه خداوند متعال به پيامبر خاتم(ص) فرمود: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ اوُلُوا الْعَزمِ مِنَ الرُّسُلِ؛(102) پس صبر كن همچنان كه صاحبان عزم از رسولان صبر نمودند.»
و صابران كسانى هستند كه به موجب شكيبايى توأم با معرفت در مقابل مصيبتها، باده نوش صهباى طهور نويد و بشارت ربوبى مى‏گردند: «وَ بَشِّرِ الصَّابرينَ الَّذينَ اِذَا اَصَابَتْهُم مصيبةٌ قالوا اِنَّا لِلَّهِ و اِنَّا اِلَيه رَاجعونَ؛(103) و به صبر كنندگان مژده بده، آنان كه چون مصيبتى به ايشان برسد، گويند: همانا ما از خداييم و به سوى خدا باز مى‏گرديم»؛ مژده و بشارتى كه حكايت از بهشت جاويد الهى و سلام فرشتگان آسمانى دارد:
«وَالَّذينَ صَبَروُا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ... اوُلئكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّار جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها و مَنْ صَلَحَ مِنْ ءَابَائِهِمْ و اَزْوَاجِهِمْ و ذُرِّيَّاتِهِم وَ الْمَلاَئِكَةُ يَدْخُلوُنَ عَلَيهِم مِنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ؛(104) و آنهايى كه به خاطر رضايت و خوشنودى پروردگارشان صبورى مى‏كنند... پايان نيك سراى ديگر براى آنهاست؛ بهشتهاى جاويدان كه آنان به همراه پدران و همسران و فرزندان صالح خود وارد آن مى‏شوند و فرشتگان از هر درى بر آنان وارد مى‏گردند [و به آنها مى‏گويند:] سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان، چه پايان خوبى در اين سرا نصيبتان شد.»
ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد(105)
براى شناخت ميزان سختيها و مشكلاتى كه مريم عذرا(س) در سراسر زندگى خود متحمل شد و در برابر آن شكيبايى و صبورى را در پيش گرفت، كافى است صحنه‏اى را تجسّم كنيم كه حضرت مريم(س) توسط روح القدس آگاهى مى‏گردد كه بايد به كلمه الهى، عيساى مسيح(ع)، بنابر اراده و مشيت ربوبى باردار شود و آبروى خويش را از دست رفته ببيند.
غم تنهايى، سنگينى حمل و رنج زايمان از يك سو و ترس از زخم زبان و شماتت مردم و اندوه از بين رفتن آبرويى كه ثمره عمرى عبادت، مجاهدت و اعمال نيك بوده است از سوى ديگر، براى او از جان دادن سخت‏تر مى‏نمايد كه در هنگام وضع حمل با چشمانى اشكبار و دلى پر حسرت، آرزو مى‏كند: «يَا لَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هذا و كُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً؛(106) اى كاش من قبل از اين مرده بودم و فراموش شده از ياد رفته بودم»؛ لكن در اين هنگام طفلى كه در رحم دارد، پيام آور شادى از عالم غيب مى‏گردد و او را چنين دلدارى مى‏دهد:
«اَلاَّ تَحْزَنِى قَدْ جَعَل رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً وَ هُزِّى اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيكِ رُطَباً جَنِيّاً فَكُلِى وَ اشْرَبِى وَ قَرِّى عَيْناً؛(107) اندوه مدار كه به تحقيق در زير [پاى] تو نهرى قرار دارد، و تنه درخت خرما را به سوى خود بكش تا رطب تازه چيده بر تو فرو ريزد، پس بخور و بياشام و روشن باشد چشم تو.»
اين روشنايى چشم و شادمانى مريم(س) در نتيجه صبر و استقامتى كه پيشه خويش ساخت، در انجيل لوقا اين گونه انعكاس يافته كه وقتى به ملاقات خواهرش، اليزابت، همسر زكرياى نبى(ع) رفت، اليزابت به او گفت: «تو ايمان آوردى كه هر چه خدا بگويد، همان شود. براى همين است كه خدا چنين نعمت بزرگى به تو بخشيده است. مريم جواب داد: راستى با چه كلماتى از خداوند تشكر كنم. نجات دهنده‏ام، خدا، چه شادى به من بخشيده است! چون به من ناچيز هم توجه فرموده و حالا مردم هر نسل نام مرا به نيكى ياد خواهند كرد.»(108)
زندگى كوتاه كريمه اهل بيت، حضرت معصومه(س) نيز مشحون از دردها و رنجها و حوادث اندوهگين است كه كمتر بانويى با سن و سال حضرتش تاب و تحمل آن را دارد. اسارت پدر و سپس از دست دادن او كه به دستور خليفه وقت، هارون الرشيد و در زندان سندى ابن شاهك (در سال 183 ق.) به شهادت رسيد و آن گاه دورى از برادرش، امام على بن موسى الرضا(ع) كه به فرمان مأمون سفرى تبعيد گونه در سال 200 ق. به آن حضرت تحميل شد، غم و اندوه فراوانى را بر وجود آن بانوى جوان وارد آورده بود كه به دنبال دريافت نامه‏اى از برادر محبوب و امام عصر خود، تصميم گرفت در سال 201 ق. براى رسيدن به لقاى يگانه عزيزش، رنج سفر به ديار غربت را بر خود هموار نمايد و به همراه پنج تن از برادران خود و تنى چند از برادرزادگان و غلامان و كنيزان، راه «مرو» را در پيش بگيرد.(109)
اما چون در مسير اين سفر طولانى به شهر ساوه رسيدند، بنا به نقلى، عده‏اى از دشمنان اهل بيت(ع) به همراهى مأموران حكومتى به كاروان آن وديعه الهى حمله نمودند و تعدادى از همراهان و برادران حضرت را به شهادت رساندند. سوز هجران امام رضا(ع)، سنگينى اين واقعه غم‏انگيز و فشار اندوه از دست دادن همراهان به گونه‏اى بود كه دختر موسى بن جعفر(ع) به سختى بيمار شد و به خادم خود فرمود: «مرا به شهر قم ببريد؛ زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود: شهر قم مركز شيعيان ما مى‏باشد.»(110)
و بدين ترتيب، به سمت قم حركت نمود، اما در ايام كوتاهى كه پس از آن واقعه، چون شقايقى داغ ديده در برهوت خشك دنيا به سر برد، هرگز زبان به شكايت باز نكرد و جام صبر و شكيبايى را از كف نداد و با ظرفيت اقيانوس‏گونه خود تنها به راز و نياز عاشقانه با معبود خويش پرداخت.
بنابراين، مى‏توان گفت كه سراسر حيات فاطمه معصومه(س) در محنتكده عالم ملك تجليگاه صبر و استقامت به همراه ثمرات روحفزاى آن است؛ صبرى كه به بيان رسول ختمى مرتبت(ص) داراى اقسام سه‏گانه ذيل است:
«صبر در مصيبت و بلا، صبر بر طاعت و بندگى، صبر از معصيت و گناه.»(111) و نتايج و ثمرات هر يك به ترتيب، رضا به قضاى الهى، انس با حق، و تقواى نفس مى‏باشد.

پرتو هشتم: تدفين توسط ولى خدا

از ديگر فضايل مشترك بين مريم عذرا(س) و فاطمه معصومه(س) آن است كه اين ميراث داران صداقت و راستى و اسوه‏هاى طهارت پاكى به دست ولى‏اى از اولياى الهى به خاك سپرده شده‏اند.
حضرت مريم(س) در اواخر عمر شريفش به موجب انسى كه با عبادت داشت، به همراه فرزندش، عيساى مسيح(ع) روزها را در كوهستان با زبان روزه به راز و نياز و مناجات با پروردگار خود مشغول بود و شبها به شب زنده‏دارى مى‏پرداخت و طعامش جز گياهان صحرايى و كوهستانى نبود؛ اما يك روز در اثر خستگى و فرسودگى بسيار به خوابى عميق فرو رفت كه ديگر بيدار نشد و اين گونه از دنياى فانى مفارقت نمود.
چون وقت نماز و افطار فرا رسيد، عيسى(ع) به كنار مادر آمد و او را صدا زد تا بيدارش نمايد. وقتى جواب نشنيد، پارچه سفيد روانداز مادر را به كنار زد و متوجه شد كه از دنيا رفته است. آن گاه با ديده‏اى گريان و دلى سرشار از اندوه، پيكر مطهر مادر را به بيت المقدس آورد و مقدمات تدفين را آماده نمود و او را به خاك سپرد.(112)
اما معصومه اهل بيت(س) پس از هفده روز عبادت و انس با معبود در شهر شيعه نشين قم و در منزل موسى بن خزرج، بزرگ خاندان اشعرى، در اثر شدت بيمارى به سوى فردوس برين رحلت نمود و به مصداق آيه «يَا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى اِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَةً»(113) با نفسى مطمئنه، در حالى كه راضى به قضاى ربوبى و مرضىِ الهى بود به ديدار ربّ خويش شتافت؛ چنان كه در زيارت‏نامه آن خاتون با اوصاف «الرّضيةُ الْمرضية؛(114) بانوى شايسته و پسنديده» نسبت به ساحت اقدسش عرض سلام و ادب مى‏نماييم.
بعد از وفات آن صفيّةالله، حضرت معصومه(س) شهر قم غرق در ماتم و غم شد. پيكر مقدس حضرتش را بعد از غسل و كفن به سوى قطعه زمينى به نام «بابلان» كه متعلق به موسى بن خزرج بود، تشييع كردند؛ ولى به هنگام دفن، آل سعد بر سر كسب افتخار تدفين آن شفيعه روز جزا و وديعه آل طه(س) اختلاف نمودند و به گفتگو پرداختند و بالاخره تصميم گرفتند، اين كار را به پيرمرد صالحى به اسم «قادر» بسپارند.
مردم در انتظار آمدن آن پيرمرد مؤمن به سر مى‏بردند كه ناگاه دو سوار را ديدند، با روى پوشيده، از جانب ريگزار به سوى آنان مى‏آيند. چون به نزديك جنازه رسيدند، پياده شدند و بر آن نماز خواندند و سپس پيكر حضرت معصومه(س) را به داخل سردابى كه از قبل مهيا شده بود، بردند و به خاك سپردند و بدون آنكه با كسى سخنى بگويند، بيرون آمده، سوار شدند و رفتند و كسى هم آنها را نشناخت.(115)
لكن بنا به اظهار صاحب كتاب «تاريخ قم» محتمل است كه يكى پدر بزرگوارش، موسى بن جعفر(ع) و ديگرى برادر عالى‏قدرش، حضرت رضا(ع) بوده باشند؛ اما به هر حال، از جمله اولياى الهى بوده‏اند كه خود دلالت بر منزلت والاى كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) و نهايت جلالت قدر وى دارد.
شايان ذكر است كه بعد از مراسم تدفين، موسى بن خزرج سايبانى از حصير و بوريا بر قبر شريف آن حضرت برافراشت و اين سايبان برقرار بود تا زمانى كه حضرت زينب، دختر امام جواد(ع) وارد قم شد و قبّه‏اى آجرى بر آن مرقد مطهر بنا نمود.(116) پس از روزگارى خود او نيز در اين شهر به ديار باقى شتافت و جسم پاكش در جوار حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد.(117)

پرتو نهم: شرافت و قداست محل دفن

برخى از اماكن داراى تقدّس و شرافت خاصى هستند كه مهم‏ترين عامل تشرف آنها، عامل انسانى، يعنى حضور بندگان خالص خداى رحمان همچون انبيا واوليا و صلحا مى‏باشد؛ چنان كه در ابتداى سوره تين، خداوند متعال چهار قسم را ذكر نموده كه هر كدام بيانگر مكانى خاص مربوط به يكى از پيامبران الهى مى‏باشد: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ وَ هذَا الْبَلَدِ الاَمين؛(118) قسم به انجير و زيتون و سوگند به طور سينين و قسم به اين شهر امن (مكه).»
در تفسير اين آيات گفته‏اند: «اين اقسام مذكور، مشعر است بر شرف اين بقاع مباركه و آنچه ظاهر شده از آنها از خير و بركت به سبب سكناى پيغمبران و علما در آن؛ زيرا منبت تين و زيتون، مهاجر حضرت ابراهيم(ع) و مولد حضرت عيسى(ع) و منشأ او، و طور محل مناجات حضرت موسى(ع) و مكه موضع خانه و مطاف عالميان و مولد حضرت خاتم(ص) و مبعث آن سرور است.»(119)
همچنين بيت المقدس از جمله مكانهايى است كه داراى قداست و شرافت ويژه‏اى مى‏باشد؛ چرا كه مهبط وحى و محل نزول ملائكة الله بوده و سالهاى زيادى حضور پيامبران و اولياى بزرگى همچون داود پيامبر(ع)، سليمان نبى(ع) و عيساى مسيح(ع) را درك نموده و جايگاهى است كه مريم عذرا(س) تحت صيانت ولايى و تعليم و تربيت معنوى حضرت زكريا(ع) به عبادت پروردگار و تهذيب و تطهير ضمير خويش مشغول بوده، مراتب رشد و تعالى روحى را طى كرده و در نهايت نيز مدفن متبركى براى آن سرور و سيده زنان عالم گرديده است. در شرافت و عظمت اين مكان مقدس همين بس كه معراج پر راز و رمز رسول ختمى مرتبت(ص) از آنجا صورت پذيرفته است:
«سُبْحانَ الّذِى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ المَسْجدِ الْحَرَامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَقْصَا الَّذِى بَارَكْنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ اَيَاتنَا؛(120) پاك و منزه است خدايى كه بنده‏اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه گرداگردش را پر بركت ساختيم، برد تا آيات خود را به او نشان دهيم.»
به فرموده علامه طباطبايى در تفسير الميزان، مراد از مسجد الاقصى به قرينه جمله «اَلَّذِى بَارَكْنَا حَولَه؛ جايگاهى كه اطرافش را مبارك نموديم»، بيت المقدس است.(121) و از ام هانى، دختر ابوطالب كه معراج رسول اكرم(ص) از خانه او آغاز گرديد، روايت شده كه فرمود: «اِنَّ الْحَرَمَ كُلَّه مَسْجِدٌ وَ الْمَسجدُ الاَقْصَى هُوَ بَيْتُ الْمُقَدَّسِ و هو مَسْجِدُ سُلَيَْمانَ بْنَ دَاوُدِ؛(122) همانا حرم كلّش مسجد است و مسجد الاقصى همان بيت المقدس است كه مسجد سليمان فرزند داود(ع) مى‏باشد.»
شهر قم و مدفن حضرت فاطمه معصومه(س) نيز در روايات متعددى مورد ستايش قرار گرفته، و داراى شرافت و تقدس شمرده شده است؛ قداستى كه قبل از حضور صفيه آل طه(س) به جهت حضور شيعيان دلباخته اهل بيت(ع) و بندگان عارف و خالص خداى رحمان به وجود آمده است؛ چنان كه در روايتى، امام كاظم(ع) قم را جايگاه آل پيامبر و پناهگاه پيروان آنها معرفى مى‏نمايد: «قُم عُشُّ آلِ مُحمدٍ و مَأْوَى شِيعَتِهِمْ؛(123) قم آشيانه خاندان محمد(ص) و پناهگاه شيعيان آنهاست.»
و در روايت ديگرى، امام صادق(ع) خاك قم را داراى ارزش و اعتبار والا مى‏داند كه جز به خاطر حضور ارادتمندان ائمه(ع) نمى‏باشد: «تُرْبَةُ قُم مُقَدَّسةٌ و اهلُها مِنَّا وَ نَحنُ مِنْهُمْ لا يُريدُهُمْ جَبّارٌ بِسُوءٍ اِلاَّ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُه؛(124) خاك قم مقدس است و اهل آن از ما هستند و ما از آنهاييم. هيچ جبّار و سركشى اراده بدى به آنها نمى‏كند، مگر آنكه به زودى به كيفر خود مى‏رسد.»
و امام هادى(ع) در بيان وجه تسميه قم، آن را بخشى از سرزمين بيت المقدس به حساب آورده، مى‏فرمايد: «انَّمَا سُمِّىَ قُمْ بِه لانَّه لَمّا وصلت السفينةُ اليه فى طوفان نوح(ع) قامت، و هو قِطعَةٌ مِنْ بَيْتِ المقدس؛(125) همانا قم به اين اسم ناميده شد، زيرا زمانى كه كشتى در طوفان نوح(ع) به آن رسيد، قيام كرد و آن قطعه‏اى از بيت المقدس مى‏باشد.»
اين شرافت و قداست ارض قم با حضور شفيعه روز جزا، حضرت معصومه(س) جلا و صفايى ديگر يافته؛ زيرا كه چون صدف، مرواريد گرانبهاى بهشتى را در خود جاى داده است:
زمين قم به مثل صدف بود آرى
وجود معصومه گوهر است اينجا(126)
امام خمينى - قدّس سرّه - نيز در مدح و تنظير آن حضرت به فاطمه زهرا(س) چنين سروده:
آن يك خاك مدينه كرده مزين
صفحه قم را نموده اين يك انور
خاك قم اين كرده از شرافت جنت
آب مدينه نموده آن يك كوثر
عرصه قم غيرت بهشت برين است
بلكه بهشتش يساولى است برابر
زيبد اگر خاك قم به عرش كند فخر
شايد گر لوح را بيابد همسر
خاكى عجب خاك آبروى خلايق
ملجأ بر مسلم و پناه به كافر(127) حرم مطهر كريمه اهل بيت(س) بسان كهربايى قوى است كه شيفتگان ولايت را از گوشه و كنار دنيا به سوى هاله نورانى خويش جذب مى‏كند و چون پروانگان عاشق به طواف شمع وجود خويش وا مى‏دارد و درى از درهاى بهشت جاودان را به سوى آنها مى‏گشايد كه «اِنَّ للجَنَّةِ ثمانيةَ اَبْوَابٍ و لاَهلِ قُمّ وَاحِدٌ مِنْهَا، فَطُوبَى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ؛(128) به درستى كه براى بهشت هشت در است و يكى از آنهابراى اهل قم مى‏باشد. پس خوشا به حال آنها، و خوشا به حال آنها، و خوشا به حال آنها.»
به همين جهت است كه امام جواد(ع) فرموده‏اند: «مَنْ زَارُ قَبْرَ عَمَّتِى بِقُمِّ فَلَهُ الجَنَّه؛(129) كسى كه قبر عمّه‏ام را در قم زيارت كند، بهشت براى اوست.» و معلوم است كه هر زيارتى چنين ثمره‏اى نمى‏تواند داشته باشد و تنها زيارتى بهشت نعيم را نتيجه مى‏بخشد كه با شناخت و معرفت نسبت به آن حضرت توأم باشد: «من زارها عارفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الجَنَّة؛(130) كسى كه او را با معرفت به حقش زيارت كند، بهشت براى اوست»؛ شناختى كه مدارج والاى طهارت، معرفت، تقوا، عبادت، صداقت و نورانيت آن خاتون را در صحيفه قلب زائر ترسيم نمايد و اسوه‏اى مناسب را براى زندگانى روحانى به تصوير كشد.

پرتو دهم: مقام شفاعت

«شفاعت» در لغت به معناى آن است كه كسى در نزد مَلِك و يا بزرگى حاجتى را براى ديگرى درخواست نمايد و در واقع، به معناى واسطه شدن براى در خواست بخشايش گناهان و جرايم ديگرى مى‏باشد.(131)
شفاعت مقامى است كه به دلالت آيات قرآن، نصيب هر كسى نمى‏شود: «وَاتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلاَ يُقبَلُ مِنْها شَفَاعةٌ ولاَ يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَلاَ هُم يُنصَرُون؛(132) و از آن روز بترسيد كه كسى به جاى ديگرى مجازات نمى‏شود و نه شفاعت او پذيرفته مى‏شود و نه غرامت و بدل او قبول خواهد شد و نه يارى مى‏شوند.» و تنها كسانى از موهبت شفاعت برخوردار مى‏گردند و مى‏توانند واسطه نجات ديگران شوند كه اذن و اجازه الهى را تحصيل نموده باشند: «مَا مِن شَفيعٍ اِلاَّ مِنْ بَعدِ اِذْنِهِ؛(133) هيچ شفاعت كننده‏اى جز به اذن او وجود ندارد.»
كريمه اهل بيت، فاطمه معصومه(س) بانوى والا مقامى است كه به تصريح روايات ائمه اطهار(ع) از مقام شفاعت بهره‏مند است و مى‏تواند نجات بخش محبان ولايت و شيعيان اهل معرفت از شعله‏هاى جانسوز دوزخ و تعالى بخش آنان به فراخناى روحفزاى بهشت باشد.
گستره دايره شفاعت آن خاتون نسبت به همه شيعيان لايق كه در پيش‏گويى صادق آل طهارت(ع) قبل از تولد حضرت معصومه(س) و حتى پيش از ميلاد پدر او، امام كاظم(ع)، بيان شده، خود نشانگر عظمت مقام معنوى آن بانو در نزد خداى رحمان است؛ امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «...تُقْبَضُ فيها امرأةٌ مِن ولدى اسمُها فاطمةُ بنتُ موسى و تَدْخُلُ بشفاعَتِها شِيعَتِى الجنَّةِ بِاَجْمعهم؛(134) زنى از فرزندان من در قم از دنيا مى‏رود كه نامش فاطمه دختر موسى است و تمامى شيعيان با شفاعت او داخل بهشت مى‏شوند.»
و همچنين در زيارت‏نامه‏اى كه از على بن موسى الرضا(ع) روايت شده، مى‏خوانيم: «يا فاطمةُ اشْفَعى لى فى الجَنَّةِ فَاِنَّ لَكِ عند الله شأناً مِنَ الشَّأنِ؛(135) اى فاطمه براى من در بهشت شفاعت كن! زيرا كه در پيشگاه خداوند داراى مقام والايى هستى.» و در زيارت‏نامه دوم آن شفيعه روز جزا، حضرت معصومه آل طه(س)، چنين نغمه سرايى مى‏كنيم:
«أتيتكِ يا سيّدتى يا فاطمةُ زائراً لَكِ عارفاً بِحَقِّكِ و حقِّ اخيكِ و آبائكِ الاطهارِ طَالِباً فَكَاك رَقَبَتِى مِنَ النّارِ مُلْتَمِساً منكِ الشفاعةَ اذَا اِمْتازَ الاَخيارُ مِنَ [الاَشرارِ] فَاشْفَعِى لى عند ربّكِ و آبائكِ الابرار، فاِنَّكِ مِنْ اَهْلِ بيتٍ لا يَخْسَرُ مَنْ تَولاَّهم ولا يَخِيبُ مَن آتاهم؛(136) اى سرور من! اى فاطمه! به نزدت آمدم در حالى كه زيارت كننده تو هستم و عارف به حق تو و حق برادران و پدران پاكت مى‏باشم و طلب كننده آزاديم از آتش و درخواست كننده شفاعت از تو در هنگامى كه خوبان از بدان جدا مى‏شوند، هستم. پس مرا در نزد پروردگار و پدران نيك خود شفاعت كن؛ چرا كه تو از اهل بيتى هستى كه هر كس ولايت آنها را بپذيرد، زيان نمى‏كند و هر كس به سراغشان برود، نااميد نمى‏گردد.»
از مجموع سه روايت فوق مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه حضرت فاطمه معصومه(س) شفاعت كننده شيعيان واقعى و مؤمنان لايق در مراحل مختلف است:
1. «شفاعت عام» قبل از ورود به بهشت، براى بخشوده شدن خطاها و گناهان و دريافت شايستگى دخول به جنّت الهى.
2. «شفاعت خاص» پس از ورود به بهشت در نزد رب متعال و حضرات معصومين(ع)، براى ارتقاى مقام و علوّ درجه در مراتب روح‏بخش بهشتى.
قم گشته از شرافت معصومه با صفا
چون روضه بهشت برين گشته پر ضيا
شاهدان به در گهش همه آورده التجا
بى شك كه مى‏رود به بهشت از ره عطا(137) اما مريم عذرا(س) اگر چه دليل نقلى صريح مبنى بر شفيعه بودن او در قيامت نداريم، ولى دلايل عام، شامل حال او مى‏باشد و مى‏توان چنين استفاده نمود كه اين بانو نيز برخوردار از مقام شفاعت است. رسول اكرم(ص) در روايتى شفاعت را به انبيا، اوصيا، ملائكه و مؤمنين نسبت داده، مى‏فرمايد:
«اَلشَّفاعةُ لِلاَنبياءِ والاْوصياءِ وَ الْملائكةِ وَ فِى الْمُؤمِنين مَنْ يَشْفَعُ مِثْلَ رَبيعةِ و مضر و اَقَلُّ المؤمنينَ شفاعةً مَنْ يشفعُ لِثلاثينَ انساناً و الشَّفاعةُ لاَ تكونُ لاَهلِ الشَّكِّ و الشِّركِ وَلاَ لاهلِ الْكفرِ و الجُحُودِ بَل يَكونُ للمؤمنين مِنْ اهلِ التَّوْحيدِ؛(138) شفاعت براى پيامبران و اوصيا و فرشتگان است و در بين مؤمنين كسى است كه مانند دو قبيله ربيعه و مضر را شفاعت مى‏كند و كمترين اهل ايمان در شفاعت كسى است كه سى انسان را شفاعت مى‏كند و شفاعت براى اهل شك و شرك و اهل كفر و انكار نمى‏باشد، بلكه براى مؤمنين از اهل توحيد مى‏باشد.»
بدون شك حضرت مريم(س) نه تنها در زمره مؤمنان است كه قرآن مجيد در آيه پايانى سوره تحريم او را به عنوان مثال و الگو براى مؤمنين ياد مى‏كند و يا به جهت حفظ پاكدامنى‏اش او را به همراه فرزندش، عيساى مسيح(ع) آيه و نشانه براى جهانيان به شمار مى‏آورد و مى‏فرمايد:
«وَ الَّتِى اَحْصَنتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فيها مِنْ رُوحِنَا و جَعَلْنَاهَا و ابْنَهَا ءَايَةً لِلْعَالَمينَ؛(139) و آن كه (مريم) دامنش را پاك نگه داشت، پس از روح خود در او دميديم و او و پسرش را نشانه‏اى براى عالميان قرار داديم.» بلكه او برگزيده خداى رحمان و سرور زنان عالم در عصر خويش و از جمله بهترين زنان اهل بهشت مى‏باشد:
«اِشْتاقَتِ الجَنَّةُ الى اربعٍ من النِّساءِ: مريمُ بنتُ عمران وَ آسيةُ بنتُ مُزاحم زوجة فرعون و هى زوجة النبى فى الجنة و خديجةُ بنتُ خويلد زوجة النبى فى الدنيا و الآخرة و فاطمة بنت محمد؛(140) بهشت نسبت به چهار زن اشتياق دارد: مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون كه در بهشت همسر پيامبر(ص) است و خديجه دختر خويلد كه همسر پيامبر اكرم(ص) در دنيا و آخرت است، و فاطمه دختر محمد(ص).»

تتمه: شفاعت در آيين مسيحيت و دين اسلام

سؤالى كه در اينجا مى‏توان مطرح نمود، اين است كه چه تفاوتى بين شفاعت در دين مسيحيت و اسلام وجود دارد؟ و آيا شفاعت از ديدگاه اسلام با عدالت خداوند متعال سازگار است كه عده‏اى خود را به جرم و معصيت آلوده سازند و سپس با وساطت شفيعى از شافعان بدون آنكه عقاب شوند، روانه بهشت شوند و از نعمات بى‏پايان بهشتى برخوردار گردند؟ مگر نه اين است كه به بيان قرآنى «كُلُّ نفسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»(141) و «كُلُّ امْرِءٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»(142) هر كس در گرو اعمال خويش مى‏باشد؟
در آيين تحريف شده مسيحيت، اعتقاد بر اين است كه حضرت عيسى(ع) شفيع و واسطه بخشش گناهان مردم مى‏باشد؛ بدين صورت كه خود را فداى بشر نمود تا تيرگى گناه آدم ابوالبشر(ع) كه به همراه همه انسانها مى‏باشد و گناهانى كه خود مرتكب مى‏شوند، پاك نمايد.
در كتاب انجيل، بخش نوشته‏هاى رسولان مسيح، از قول عيسى(ع) آمده است: «اى خدا! خون گاو و بز (قربانى) نمى‏تواند تو را راضى كند تا از سر تقصيرات مردم بگذرى، پس اين بدن را براى من آماده كردى تا مثل قربانى، بر قربانگاه تو فدا كنم.» سپس گفته مى‏شود: «مسيح يك بار جان خود را در راه ما فدا كرد و ما تا ابد بخشيده و پاك شده‏ايم.»
و در نوشته پولس رسول، خطاب به مسيحيان روم مى‏خوانيم: «وقتى حضرت آدم گناه كرد، گناه او تمام نسل انسان را آلوده ساخت. ... آدم با گناه خود باعث مرگ عده زيادى شد، ولى عيسى مسيح از روى لطف عظيم خدا، باعث بخشش گناهان بسيارى گشت...مسيح باعث شد كه خدا بسيارى را بى‏گناه بشناسد، چون از خدا اطاعت كرد و بر روى صليب كشته شد.»(143)
چنين تفكرى ممكن است جرأت بر ارتكاب معاصى و جرايم را به مردم بدهد و آنان را نسبت به گناه بدون هيچ گونه اضطراب و ناراحتى جسور نمايد. از همين جهت است كه عده‏اى مى‏گويند: دينى كه شفاعت را بياورد، سبب عقب‏ماندگى تمدن انسانى از رشد معنوى و موجب فساد اجتماعى مى‏گردد.
دين مبين اسلام بر خلاف آيين تحريف شده مسيحيت، شفاعت را نامحدود و براى هر گنهكارى ثابت نمى‏داند؛ چنان كه در روايتى از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) آمده است: «وَ الله لَوْ اَنَّ كُلَّ مَلَكٍ مقربٍ اَو نبىٍ مُرسَلٍ شَفَعوا فى ناصبٍ ما شُفِعوا؛(144) به خدا قسم! اگر هر فرشته مقرب و يا نبى مرسلى درباره شخص ناصبى شفاعت كند، آن شفاعت پذيرفته نمى‏شود.»
اسلام با حدود و قيودى كه براى شفاعت قائل است، آن را به عنوان وسيله‏اى تربيتى براى تكامل بشر مطرح مى‏نمايد؛ چرا كه با زنده نگه‏داشتن روح اميد در وجود غافلان گنهكار، راه توبه و بازگشت از ارتكاب گناه و معصيت را هموار مى‏كند و يأسى كه ممكن است باعث شود براى هميشه در مسير ضلالت گام بردارند، در وجود آنها از بين مى‏برد.
آيين اسلام، تنها مؤمنانى كه با وجود ايمان و عمل صالح دچار كمبودها و ضعفهايى هستند، شايسته برخوردارى از نعمت شفاعت در سراى دنيا و جهان آخرت مى‏داند كه مى‏توانند با پيوستن به جمع شفاعت شدگان توسط اولياى الهى، به سوى صلاح و درستى گام بردارند و بدون عذاب استحقاق ورود به جنت ربوبى را و عقاب پيدا كنند، درست مانند بيمارى كه دچار ضعف جسمانى شده و طبيب حاذق با تجويز داروهاى تقويتى او را بهبود مى‏بخشد.
چنان كه در جريان داستان حضرت يوسف(ع)، پس از آنكه برادرانش او را در اوج سلامت و عزّت، صاحب مُكنت و تاج و تخت يافتند و پشيمان و نادم از رفتار جاهلانه خويش با آن پيامبر خدا، بشارت زنده بودن او را براى پدر خود، حضرت يعقوب(ع) - كه سالها چشم انتظار و نگران فرزند دلبندش بود - آوردند، در برابر گذشته مملو از خطا و گناه و تنگ چشمى، از پدر خواستند كه براى آنها در پيشگاه الهى استغفار نمايد و شفيع آنها باشد. حضرت يعقوب(ع) نيز با دلى منشرح چون اقيانوسى بيكران، بى آنكه آنها را ملامت و سرزنش كند، به آنها وعده شفاعت و طلب بخشش داد:
«قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اِنَّا كُنَّا خاطِئينَ، قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّى اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ؛(145) گفتند: اى پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بوديم. [حضرت يعقوب(ع)] گفت: به زودى براى شما از پروردگار آمرزش مى‏طلبم كه او غفور و رحيم است.»
البته، در بين فرقه‏هاى اسلامى، بعضى همچون وهابيها كه به معناى واقعى شفاعت از ديدگاه قرآن شناخت ندارند، با تمسك به اطلاق آياتى نظير «لاَ يُقْبَلَ مِنها شفاعةٌ؛(146) [در قيامت] شفاعت كسى پذيرفته نمى‏شود.» مسأله شفاعت را انكار نموده‏اند.
توضيح اينكه وهابيان شفاعت را دو قسم مى‏دانند:
«قسم اول، شفاعت مثبت است كه از آن خداوند مى‏باشد و آيات بسيارى بر اين موضوع دلالت دارد. اين نوع از شفاعت، مورد بحث و نزاع نيست.
قسم دوم، شفاعت منفى است و آن شفاعت غير خداوند، مثل: انبيا و اوليا مى‏باشد. البته در صورتى كه مرده باشند؛ زيرا شفاعت زندگان مورد قبول وهابيون و سلف آنها،ابن تيميه است.»(147)
«ابن تيميه از علماى اهل سنت و حنبلى مذهب قرن هفتم هجرى در زمينه توسل و شفاعت مى‏گويد: خواندن ميت، بدون توجه به خداوند، اگر چه آن ميّت از انبيا باشد و يا اينكه از ميت خواسته شود كه او از خداوند بخواهد كه حاجت ما برآورده شود و يا اينكه از خداوند چنين بخواهيم: اى خدا! به جاه و مقام فلانى حاجت ما را برآور! و...، اينها مَنْهى و غير جايز است و سرانجام منتهى به شرك در عبادت مى‏گردد.
عقيده ابن تيميه كه به صورت محتاطانه‏اى ابراز گرديده، به عنوان سابقه و ريشه تفكر وهابيت در جامه مسلمين و به عنوان اولين زير بناى فكرى آنها مطرح شده و محمد بن عبدالوهاب به صورتى شديد و حادّ عقيده توسل و شفاعت و زيارت را حرام نموده است.»(148)
عمده‏ترين دليل وهابيان در ردّ اعتقاد به شفاعت و شرك بودن آن، آيه ذيل است:
«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه مَا لاَ يَضُرُّهُم وَلاَ يَنفَعُهم وَ يَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَائُنَا عِنْدَ اللَّه؛(149) و غير از خدا چيزهايى را پرستش مى‏كنند كه نه به آنها زيان مى‏رسانند و نه سودى به آنان مى‏دهند و مى‏گويند: اينان شفيعان ما نزد خدا هستند.»
در جواب مى‏توان گفت: اولاً آيه فوق، شفاعت بتها را نفى مى‏كند، نه شفاعت انسان را، و ثانياً اطلاق و عموميت آياتى كه نافى شفاعت غير خداست با آياتى كه شفاعت بندگان خاص الهى را اثبات مى‏كند، تقييد و تخصيص مى‏خورد.
در ميان احاديث اهل سنت در كتابهاى صحاح سته نيز روايات متعددى وجود دارد كه صراحت در شفاعت انبياى الهى دارد. به عنوان مثال، در روايتى نقل شده است كه خداوند در روز قيامت سه بار پيامبر اكرم(ص) را مورد خطاب قرار مى‏دهد و مى‏فرمايد: «اِرْفَعْ مُحَمَّدُ و قُلْ يُسْمَعُ و سَلْ تُعْطَهُ و اشْفَعْ تُشَفَّعُ؛(150) اى محمد! سربردار و بگو كه شنيده مى‏شود و در خواست كن كه عطاى مى‏گردد و شفاعت كن كه پذيرفته مى‏شود.»
اما با توجه به آيات قرآن كريم، مسأله شفاعت در قيامت، داراى سه شرط اساسى است:
1. كسى مى‏تواند شفاعت كند كه از جانب خداوند رحمان كه مالك همه چيز است، اذن داشته باشد.
2. كسى مى‏تواند داراى مقام شفاعت شود كه سخنش پسنديده باشد و به عهد الهى كه همان حقيقت ايمان است، وفادار باشد.
3. و كسى مى‏تواند از شفاعت شافعان بهره‏مند گردد كه رضايت الهى را براى خود تحصيل نموده باشد.
چنان كه قرآن مجيد مى‏فرمايد: «يَوْمَئذٍ لاَ تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ الاَّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ و رَضِىَ له قَوْلاً؛(151) در آن روز شفاعت هيچ كس سود نبخشد، جز آن كسى كه خداى رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش پسند او گرديده باشد.» همچنين: «لاَ يَمْلكُونَ الشَّفاعَةَ الاَّ مَنِ اتَّخذَ عندَ الرَّحمنِ عَهْداً؛(152) در آن روز هيچ كس مالك شفاعت نباشد، مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهدى را گرفته باشد.» - شيخ طوسى در تفسير اين آيه فرموده است: «وَ الْعَهد المراد به الايمان و الاقرار بوحدانيته و تصديق انبيائه؛(153) مراد از عهد، ايمان و اقرار به وحدانيت خداوند و تصديق پيامبران اوست.» - و نيز آيه «وَلاَ يَشْفعونَ الاَّ لِمَنِ ارْتَضَى؛(154) و شفاعت نمى‏كنند، مگر كسى را كه خداوند از او راضى است.»
بدين ترتيب، آياتى كه به طور مطلق شفاعت را انكار مى‏كنند، شفاعت به نحو مستقل را نفى مى‏كنند؛ چرا كه در اصل، شفاعت مخصوص خداى متعال است كه مالكيت آسمانها و زمين را در اختيار دارد: «قُلْ لِلَّه الشَّفاعَةُ جميعاً لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ و الاَرض؛(155) بگو همه شفاعت براى خداست كه سلطان آسمانها و زمين است.» و آياتى كه شفاعت را براى غير حضرت حق اثبات مى‏كنند، شفاعت به شرط اذن و تمليك را بيان مى‏نمايند كه «مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ؛(156) كيست كه در نزد او شفاعت كند، مگر با رخصت او.»
علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى‏فرمايد:
«شفاعت تا آن حدّى كه محذورى ناشايسته به ساحت كبريايى خدايى‏اش نياورد، ثابت است... ثواب و پاداش دادن به نيكوكار حقيقتى است كه عقل آن را صحيح دانسته و حق بنده نيكوكار مى‏داند؛ حقى كه به گردن مولا ثابت شده؛ همچنان كه عقاب و امساك كردن از رحمت به بنده مجرم را حقى براى مولا مى‏داند. اما ميان اين دو حق از نظر عقل فرقى هست و آن اين است كه عقل ابطال حق غير را صحيح نمى‏داند؛ چون ظلم است و اما ابطال حق خويش و صرف نظر كردن از آن را قبيح نمى‏شمارد و بنابراين، عقل جايز مى‏داند كه مولايى به خاطر شفاعت شفيعى از عقاب بنده‏اش و يا امساك رحمت به او كه حق خود مولاست، صرف نظر كند و حقيقت شفاعت هم همين است.»(157)
بنابراين، شفاعت هرگز به معناى جواز ارتكاب جرم و گناه، يا فرار از زير بار مسؤوليت و يا دعوت به سستى و تنبلى نمى‏باشد، شفاعت در حقيقت دعوت به استقامت در راه نيكوكارى و كاهش گناه، به اميد برخوردارى از نسيم روحفزاى بخشايش رحيمى است و نيازمند به ايجاد نوعى ارتباط با مقربان درگاه الهى در پرتو عشق و ارادت معنوى براى حصول شايستگى بهره‏مند شدن از شفاعت آنان مى‏باشد؛ ارتباطى كه جز با تمسك به عروه وثقاى اولياء الله و پيروى از هدايت آسمانى ايشان حاصل نمى‏گردد؛ چنان كه امام خمينى مى‏فرمايد:
«جلوه شفاعت شافعان در اين عالم، هدايت آنهاست و در آن عالم، باطن هدايت، شفاعت است. تو از هدايت اگر بى‏بهره شدى، از شفاعت بى‏بهره‏اى، و به هر قدر هدايت شدى، شفاعت شوى.»(158)
و در واقع، چون اولياى الهى جلوه‏هاى كامل رحمانى در عالم ناسوت هستند، قرار گرفتن در پرتو هدايت و شفاعت ايشان، همان بهره‏مندى از هدايت و شفاعت خداى رحمان مى‏باشد.

نتيجه مبحث

صفيّه آل طه، فاطمه معصومه(س) ميوه بهشتى شجره طيّبه رسالت و ولايت و كوكب فروزان آسمان طهارت و معنويت است كه همچون بانوى فرشته سيرت رحيمى، مريم عذرا(س)، از فضيلت و شرافت انتساب به خاندان نبوت، و تعليم و تربيت در مكتب عصمت و طهارت بهره‏مند بود و در پرتو اصطفا و گزينش ربوبى با صدق و اخلاص به زيور الهى خضوع عارفانه و تسبيح و عبادت عاشقانه مزيّن گشته، با سرشك ديده و نجواى شورانگيز با پروردگارش مرهمى بر سينه داغ‏دار خويش نهاد و در برابر ناملايمات و دشواريهاى طاقت‏فرساى زندگى و طى فراز و نشيب صراط حميد ربوبى، جام صبر و شكيبايى را از كف نداد و آن گاه كه با كاروانى از نور قدم در شهر شيعه‏پرور قم نهاد با حضور خود بر قداست و شرافت اين شهر افزود و آن را مأمن دلهاى ارادتمند به ساحت اولياى الهى ساخت.
و آن زمانى كه زهره درخشان آسمان ملكوت با قافله‏اى از ملائكة الله آهنگ رحلت نمود، پيكر شريفش به دست ولى خدا به خاك سپرده شد و روح پاكش با دو بال «راضى و مرضى» به جايگاه فردوس برين پر كشيد تا در جوار جدّ مكرّمش، محمد مصطفى(ص)، در زمره «عبادى» باده نوش كوثر «جنّتى» گردد و با كيمياى شفا دهنده شفاعت خويش نجات بخش همه زائران واقعى كه از دل و جان نغمه «يا فاطمة اشفعى لى فى الجنة» سر مى‏دهند و رهايى بخش تمامى دلباختگان اهل عشق و معرفت الهى از اسفل ناسوت به سوى اعلى عليين شود.
حرم مطهر آن شفيعه روز جزا، روضه‏اى از رضوان الهى و گلزارى مشحون از روح و ريحان بهشتى در دل كوير تفتيده دنيا و بابى از ابواب خلود در جنت نعيم فلاح و رستگارى است كه چشمه سار علم و معرفت را از معدن فيوضات ربوبى بر تشنگان وادى شناخت جارى مى‏نمايد؛ آستان مقدسى كه پيوسته مهبط كروبيان و قدسيان عالم ملكوت و كعبه آمال شيفتگان آل عصمت و شيعيان اهل ولايت است و چون شمعى فروزان پروانگان پاك باخته را به طواف خويش فرا مى‏خواند و حيات طيّبه رحيمى را بر رواق دلهايشان روان مى‏سازد:
خاك قم گشته مقدس از جلال فاطمه
نور باران گشته اين شهر از جمال فاطمه
گر چه شهر قم شده گنجينه علم و ادب
قطره‏اى باشد ز درياى كمال فاطمه
تابش شمع و چراغ و كهرباى نورها
باشد از نقد جمال بى مثال فاطمه(159)

منابع

1. قرآن كريم.
2. نهج البلاغة، به قلم سيد علينقى فيض الاسلام، 1392 ق.
3. آثار الحجة، محمد شريف رازى، قم: كتابفروشى برقعى، 1332 ش، 2 جلد، وزيرى.
4. اصول الحديث و احكامه فى علم الدراية، جعفر سبحانى، قم: لجنة ادارة الحوزة العلمية، 1412 ق، وزيرى.
5. اعلام النساء المؤمنات، محمد حسون و ام على مشكور، تهران: اسوه، اول، 1411 ق، وزيرى.
6. التبيان فى تفسير القرآن، ابو جعفر محمد بن الحسن بن الطوسى، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، اول، 1409 ق، 10 جلد، وزيرى.
7. الغدير، عبدالحسين احمد الامينى، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1366 ش، 11 جلد، وزيرى.
8. الكافى، ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كلينى، تهران: مكتبة الاسلامية، 1342 ش، 12 جلد، وزيرى.
9. المحاسن، ابى جعفر احمد بن محمد بن خالد البرقى، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1370 ق، 1 جلد، وزيرى.
10. المنجد، معلوف اليسوعى، بيروت: دار المشرق، 1986 م، 1 جلد، رقعى.
11. الميزان فى تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايى، تهران: دار الكتب الاسلامية، سوم، 1397 ق، 20 جلد، وزيرى.
12. انجيل عيسى مسيح، ترجمه تفسيرى عهد جديد، تهران: سازمان ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، اول، 1357 ش، رقعى.
13. انوارالمشعشين، محمد على نائينى كچوئى قمى، تحقيق محمد رضا انصارى قمى، قم: كتابخانه آية الله العظمى مرعشى نجفى، اول، 1381 ش، 3 جلد، وزيرى.
14. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، تهران: شركت طبع بحارالانوار، 1392 ق، 110 جلد، وزيرى.
15. تاريخ انبياء و قصص قرآن از آدم تا خاتم، حسين عمادزاده، تهران: اسلام، چهل و دوم، 1379 ش، وزيرى.
16. تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمى، ترجمه حسن بن على بن حسن بن عبدالملك قمى، تصحيح و تحشيه سيد جلال الدين طهرانى، تهران: مجلس، 1313 ش، وزيرى.
17. تحف العقول عن آل الرسول، ابو محمد الحسن بن على بن الحسين بن شعبة الحرّانى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1394 ق، 1 جلد، وزيرى.
18. تحليلى نو بر عقايد وهابيان، محمد حسين ابراهيمى، قم: دفتر تبليغات اسلامى، دوم، زمستان 1370 ش، رقعى.
19. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى، المحقق: المصطفى الدّرايتى، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، الاولى، 1366 ش، وزيرى.
20. تفسير اثنى عشرى، حسين بن احمد الحسينى الشاه عبد العظيمى، تهران: ميقات، اول، 1363-64 ش، 14 جلد، وزيرى.
21. تفسير العياشى، ابو النضر محمد بن مسعود بن عياش السلمى السمرقندى، تهران: مكتبة العلمية الاسلامية، بى‏تا، 2 جلد، وزيرى.
22. تفسير القمى، على بن ابراهيم القمى، قم: دار الكتاب للطباعة و النشر، سوم، بى‏تا، 2 جلد، وزيرى.
23. تفسير نور الثقلين، الشيخ عبد على بن العروسى الحويزى، قم: مطبعة العلمية، دوم، بى تا، 5 جلد، وزيرى.
24. جهان مسيحيت، اينار مولند، ترجمه محمد باقر انصارى و مسيح مهاجرانى، تهران: امير كبير، اول، 1368 ش، وزيرى.
25. چهل حديث، امام خمينى، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، بيست و پنجم، پاييز 1381 ش، وزيرى.
26. حضرت معصومه، فاطمه دوم، محمد محمدى اشتهاردى، قم: علامه، اوّل، تابستان 1375 ش، رقعى.
27. ديوان امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، سوم، بهار 1373 ش، وزيرى.
28. ديوان غزليات حافظ، به كوشش دكتر خليل خطيب رهبر، تهران: صفى عليشاه، بيست و يكم، 1377 ش، وزيرى.
29. ديوان هاتف اصفهانى، تهران: كتابخانه علميه اسلاميه، آذر 1315 ش، 1 جلد، جيبى.
30. زبدة التصانيف، حيدر بن محمد خوانسارى، بى جا، بى نا، 1278 ق، وزيرى.
31. زندگانى حضرت معصومه و تاريخ قم، مهدى صحفى، قم: كتابفروشى صحفى، پنجم، 1390 ق، رقعى.
32. سر الصلوة، امام خمينى، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، اول، بهار 1369 ش، وزيرى.
33. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، قم: دار الاسوة، دوم، 1416 ق، 8 جلد، وزيرى.
34. شرح مصباح الشريعة، عبد الرزاق گيلانى، تهران: صدوق، سوم، پاييز 1366 ش، وزيرى.
35. صحيح ابى عبد الله البخارى، محمد بن اسماعيل بخارى جعفى، قاهره: عباس بن عبد السلام بن شقرون، 1352 ق، 4 جلد، وزيرى.
36. علل الشرائع، ابى جعفر محمد بن على بن الحسين الصدوق، نجف: المكتبة الحيدرية، 1382 ق، 1 جلد، وزيرى.
37. فرهنگ بزرگ جامع نوين، احمد سيّاح، تهران: كتابفروشى اسلام، 2 جلد، نهم، 1398 ق، وزيرى.
38. كريمه اهلبيت، على اكبر مهدى پور، قم: حاذق، اول، 1374 ش، رقعى.
39. كشف الغمّة فى معرفة الائمة، ابى الحسن على بن عيسى بن ابى الفتح الاربلى، تبريز: مكتبة بنى هاشم، 1381 ق، 3 جلد، وزيرى.
40. گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازى، تهران: كتابفروشى اسلاميه، 1352 ش، وزيرى.
41. لسان العرب، جمال الدين محمد بن مكرم ابن منظور، قم: ادب الحوزة، 1405 ق، 14 جلد، وزيرى.
42. مجله «هنر دينى»، ش 10، زمستان 1380 ش.
43. مجمع البيان فى تفسير القرآن، امين الدين ابو على الفضل بن الحسن الطبرسى الطوسى، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1379 ق، 10 جلد، وزيرى.
44. مستدرك الوسائل، حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، قم: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1407 ق، 18 جلد، وزيرى.
45. معجم مقاييس اللغة، ابى الحسن احمد بن فارس بن زكريا، قاهره: دار احياء الكتب العربية، 1371 ق، 6 جلد، وزيرى.
46. معراج السعادة، ملا احمد نراقى، تهران: رشيدى، اول، مهر 1362 ش، وزيرى.
47. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، ترجمه الهى قمشه‏اى، قم: رجاء، اول، 1369 ش، وزيرى.
48. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، تهران: كتابفروشى اسلاميه، 1338 ش، 2 جلد در يك مجلد، وزيرى.
49. من لا يحضره الفقيه، محمد بن على بن الحسين الصدوق، نجف: دار الكتب الاسلامية، 1377 ق، 4 جلد، وزيرى.
50. ناسخ التواريخ، موسى بن جعفر(ع)، عباسقلى خان سپهر، تهران: كتابفروشى اسلاميه، مرداد 1353 ش، وزيرى.
51. وديعه آل محمد، محمد صادق انصارى زنجانى، قم: مؤلف، 1413 ق، وزيرى.

پاورقي

1 . سوره تحريم: 66، آيه 11 و 12.
2 . سفينة البحار، ج 7، ص 359 و در بحارالانوار، ج، 57، ص 217، ح 47، با اندكى تفاوت.
3 . مجله «هنر دينى»، ص 108، شعر از نيكو همّت.
4 . سوره آل عمران: 3، آيه 37.
5 . بحارالانوار، ج، 8، ص 178، ح 133، از پيامبر اكرم(ص).
6 . تفسير القمى، ج 1، ص 227، از رسول اكرم(ص).
7 . ر. ك: تحف العقول، ص 404.
8 . سوره آل عمران: 3، آيه 35 و 36.
9 . ر. ك: بحارالانوار، ج 14، ص 199.
10 . تفسير القمى، ج 2، ص 215.
11 . فرهنگ بزرگ جامع نوين.
12 . سوره آل عمران: 3، آيه 37.
13 . منتهى الآمال، ص 779، با اندكى تغيير.
14 . حضرت معصومه فاطمه دوم، ص 131 و 132.
15 . همان، ص 860.
16 . همان، ص 861.
17 . تواريخ النبى و الآل، ص 65.
18 . منتهى الآمال، ص 843.
19 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285.
20 . سوره حجرات: 49، آيه 7.
21 . انوارالمشعشعين، ج 1، ص 494.
22 . لسان العرب، ج 14، ص 462: «الصفوة: خيار الشى‏ء و خلاصته و ما صفا منه.»
23 . سوره آل عمران: 3، آيه 42.
24 . ر. ك: تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 440؛ تفسير القمى، ج 1، ص 101.
25 . نور الثقلين، ج 1 ، ص 36.
26 . سوره آل عمران: 3، آيه 42 - 43.
27 . همان، آيه 45.
28 . سوره مريم: 19، آيه 19 - 21.
29 . ناسخ التواريخ، ج 7، ص 336.
30 . بحارالانوار، ج 102، ص 265.
31 . همان، ص 267.
32 . سوره ذاريات: 51، آيه 57.
33 . علل الشرائع، ج 1، ص 9، ح 1.
34 . مصباح الشريعه، باب 100.
35 . سر الصلوة، ص 6.
36 . مفاتيح الجنان، دعاى جوشن كبير، بند 48.
37 . نهج البلاغة، خطبه 213.
38 . سوره آل عمران: 3، آيه 43.
39 . تفسير العياشى، ج 1، ص 170.
40 . مجمع البيان، ج 2، ص 436.
41 . سوره مريم: 19، آيه 26.
42 . سوره آل عمران: 3، آيه 37 و 38.
43 . مستدرك الوسائل، ج 7، ص 506، ح 8759.
44 . مصباح الشريعة، ب 56.
45 . فاطمة بنت موسى بن جعفر، ص 141.
46 . من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 385، ح 4352.
47 . سوره واقعه: 56، آيه 79: «مس نمى‏كنند آن [كتاب مكنون] را مگر پاك شدگان«.
48 . المحاسن، ج 1، ص 139، ح 29، از امام صادق(ع).
49 . سوره نساء: 4، آيه 1.
50 . بحارالانوار، ج 103، ص 224.
51 . سوره نساء: 4، آيه 34.
52 . بحارالانوار، ج 103، ص 240، ح 1.
53 . سوره تحريم: 66، آيه 6.
54 . نهج البلاغة، نامه 31.
55 . بحارالانوار، ج 43، ص 84.
56 . همان، ص 92.
57 . نه به معناى اصطلاحى آن كه درباره حضرات معصومين(ع) به كار مى‏رود.
58 . سوره آل عمران: 3، آيه 42.
59 . جهان مسيحيت، ص 120.
60 . سوره مؤمنون: 23، آيه 50.
61 . بحارالانوار، ج 14، ص 192، ح 1.
62 . چنان كه حميده، مادر امام كاظم(ع)، درباره تكتم (نجمه) به آن حضرت گفته بود: هر نسلى كه از او به وجود آيد پاكيزه و مطهر خواهد بود (ر. ك: پرتو اوّل، از همين مقاله(.
63 . ناسخ التواريخ، ج 7، ص 337.
64 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285.
65 . ديوان هاتف اصفهانى، قصيده 8.
66 . منتهى الآمال، ص 845.
67 . ديوان امام، ص 254.
68 . تحف العقول، ص 404، از امام كاظم(ع).
69 . جهان مسيحيت، ص 33.
70 . انجيل متا، ب 1، آيه 23.
71 . نهج البلاغة، حكمت 139.
72 . سوره طه: 20، آيه 114.
73 . بحارالانوار، ج 1، ص 215، ح 21.
74 . سوره محمد: 47، آيه 19.
75 . ر. ك: كريمه اهلبيت، صص 63-64.
76 . مجله «هنر دينى»، ش 10، ص 111، شعر از حيدر آقا تهرانى (معجزه(.
77 . اعلام النساء المؤمنات، ص 577.
78 . اصول الحديث و احكامه فى علم الدراية، ص 15: «الحديث: هو كلام يحكى قول المعصوم او فعله او تقريره«.
79 . بحارالانوار، ج 2، ص 152، ح 44.
80 . الغدير، ج 1، ص 196.
81 . آثار الحجة، ص 9.
82 . وديعه آل محمد، ص 12.
83 . بحارالانوار، ج 65، ص 76، ح 136.
84 . بحارالانوار، ج 60، ص 213.
85 . سوره تحريم: 66، آيه 12.
86 . سوره آل عمران: 3، آيه 37.
87 . فرهنگ بزرگ جامع نوين.
88 . المنجد.
89 . معجم مقاييس اللغة.
90 . سوره نساء: 4، آيه 69.
91 . غرر الحكم و درر الكلم، ص 219، ح 4311.
92 . سوره حديد: 57، آيه 19.
93 . سوره مائده: 5، آيه 75.
94 . سوره تحريم: 66، آيه 12.
95 . انجيل لوقا، ب 1، آيه 28.
96 . همان، آيه 38.
97 . الكافى، ج 1، ص 459، ح 4: «عن مفضَّل، قال: قلتُ لابى عبدالله(ع) مَن غَسَل فاطمةَ؟ قال: ذاكَ اميرُالمؤمنين، و كأنِّى اسْتعظمتُ مِنْ قَوْلَه، فقالَ: كَاَنَّك ضِقْتَ بما اخبرتُكَ بِهِ، قال فقلتُ: قد كان ذلك جعلتُ فِداكَ قال فقال: لا تَضيقَنَّ فاِنّها صِديقَةُ ولَم يكنْ يَغْسِلْها الاّ صديقٌ اَما عَمِلْتَ اَنَّ مريَمَ لَمْ يَغْسِلْها اِلاّ عيسى«.
98 . زبدة التصانيف، ص 499.
99 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285.
100 . غرر الحكم و درر الكلم، ص 281، ح 6231.
101 . معراج السعادة، ص 501.
102 . سوره احقاف: 46، آيه 35.
103 . سوره بقره: 2، آيه 155 و 156.
104 . سوره رعد: 13، آيه 22 تا 24.
105 . ديوان غزليات حافظ، غزل 159.
106 . سوره مريم: 19، آيه 23.
107 . همان، آيات 24 تا 26.
108 . انجيل لوقا، ب 1، آيات 45 تا 48.
109 . ر. ك: كريمه اهلبيت، ص 172.
110 . وديعه آل محمد، ص 12.
111 . الكافى، ج 2، ص 91، ح 15: «الصبر ثلاثةٌ: صبرٌ عند المصيبة و صبرٌ على الطاعة و صبر عن المعصية«.
112 . ر. ك: تاريخ انبياء و قصص قرآن از آدم تا خاتم، ص 733.
113 . سوره فجر: 89، آيه 29 و 30.
114 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 285.
115 . تاريخ قم، ص 214.
116 . سفينة البحار، ج 2، ص 376.
117 . ر. ك: تاريخ قم، ص 216.
118 . سوره تين: 95، آيات 1 تا 3.
119 . تفسير اثنى عشرى، ج 14، ص 271.
120 . سوره اسراء: 17، آيه 1.
121 . الميزان، ج 13، ص 4.
122 . تفسير البيان، ج 6، ص 444.
123 . بحارالانوار، ج 57، ص 214، ح 31.
124 . همان، ص 218، ح 49.
125 . همان، ج 60 ص 213، ح 24.
126 . زندگانى حضرت معصومه و تاريخ قم، مهدى صحفى، ص 99، شعر از حيدر معجزه.
127 . ديوان امام، قصيده نورين نيّرين، ص 256.
128 . بحارالانوار، ج 57، ص 215، ح 33، از امام رضا(ع).
129 . همان، ج 102، ص 265، ح 3.
130 . همان،ص 226، ح 4.
131 . لسان العرب، ج 8، ص 184: «الشفاعة: كلام الشفيع للملك فى حاجة يسألها لغيره...و هى السؤال فى التجاوز عن الذنوب والجرائم«.
132 . سوره بقره: 2، آيه 47.
133 . سوره يونس: 10، آيه 3.
134 . بحارالانوار، ج 57، ص 227.
135 . همان، ج 102، ص 267، ح 4.
136 . انوارالمشعشعين، ج 2، ص 286.
137 . مجله «هنر دينى»، ش 10، ص 104، شعر از زكى باغبان.
138 . بحارالانوار، ج 8، ص 58، ح 75.
139 . سوره انبياء: 21، آيه 91.
140 . كشف الغمّة، ج 1، ص 466.
141 . سوره مدثر: 74، آيه 38: «هر نفسى در گرو آنچه كسب كرده مى‏باشد«.
142 . سوره طور: 52، آيه 21: «هر شخصى در گرو آنچه كسب كرده مى‏باشد«.
143 . همان، ص 195.
144 . تفسير القمى، ج 1، ص 46.
145 . سوره يوسف: 12، آيه 97 و 98.
146 . سوره بقره: 2، آيه 47.
147 . تحليلى نو بر عقايد وهابيان، محمدحسين ابراهيمى، ص 55.
148 . همان، ص 59.
149 . سوره يونس: 10، آيه 18.
150 . صحيح بخارى، ح 6861.
151 . سوره طه: 20، آيه 109.
152 . سوره مريم: 19: آيه 87.
153 . التبيان، ج 7، ص 150.
154 . سوره انبياء: 21، آيه 28.
155 . سوره زمر: 39، آيه 44.
156 . سوره بقره: 2، آيه 255.
157 . الميزان، ج 1، ص 156.
158 . چهل حديث، ص 150.
159 . گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 17.
دوشنبه 10 مهر 1391  3:54 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بلقيس اشارتى بر زن از ديدگاه قرآن

بلقيس اشارتى بر زن از ديدگاه قرآن

رعايى، فهيمه - گلاب‏بخش، مريم

قرآن كريم در بيش از ده سوره درمورد زن بحث مى‏كند و حتى دو سوره‏به نام نساء نامگذارى شده است. (1) ازديدگاه دين مقدس اسلام و بر طبق‏آيات قرآن كريم زن و مرد بر حقيقت‏واحدى آفريده شده‏اند و جز بانزديكى به خداوند و انجام عمل نيك‏و شايسته بر يكديگر مزيتى ندارند وهرگز نژاد، پوست، جنس و رنگ‏باعث‏برترى نيست.
مساله اينكه زن در قرآن از چه‏پايگاه عظيمى برخوردار است، مبتنى‏بر اين است كه انسان در قرآن چه‏پايگاهى دارد. قرآن كريم تنها براى‏هدايت مرد نيامده، بلكه براى هدايت"انسان" آمده است، لذا وقتى هدف‏اساسى خود را بيان مى‏كند،مى‏فرمايد: "شهر رمضان الذى انزل فيه‏القرآن هدى للناس" (2)
كلمه "ناس" كه در اين آيه بيان شده‏است، جنس خاصى را در نظر ندارد،بلكه شامل زن و مرد به طور يكسان‏مى‏شود چرا كه قرآن كريم براى‏هدايت روح آدمى است، و روح از آن‏جهت كه موجودى مجرد مى‏باشد، نه‏مذكر است و نه مؤنث. (3)

حقيقت انسان نه مذكر است و نه مؤنث

قرآن كريم وقتى مساله زن و مرد رامطرح مى‏كند، مى‏گويد: اين دو را ازچهره ذكورت و انوثت نشناسيد; بلكه‏از چهره انسانيت‏بشناسيد. به عبارت‏ديگر حقيقت انسان روح اوست نه‏بدن و نه مجموع جسم و جان. اگرجسم نقشى در انسانيت انسان داشت- به عنوان تمام ذات يا جزء ذات‏سخن از مذكر و مؤنث‏بودن در بين‏بود، و بايد بحث مى‏شد كه آيا اين دوجنس مساويند يا متفاوت، ولى از آن‏جهت كه حقيقت هر كسى را روح اوتشكيل مى‏دهد و جسم او ابزارى بيش‏نيست، قهرا بحث از تساوى يا تفاوت‏زن و مرد نيز لازم نمى‏باشد. (4)

بلقيس ملكه قوم سبا

در داستانهاى قرآنى به زنانى‏برگزيده و ممتاز برمى‏خوريم كه درفراست و هوش سرشار و توانايى بردرك حقايق بسيار دشوار و در حل‏مسائل و رويدادهاى اجتماعى وسياسى بدان پايه و منزلت رسيده‏بودند كه حتى بزرگترين مغزهاى‏متفكر آن روزگار نمى‏توانستندكوچكترين ايراد و اشكالى به پيشنهادو نظر آنها وارد آورند، و مى‏توان ادعاكرد كه در مسائل اجتماعى و سياسى‏مافوقى نداشتند.
از آن جمله بانويى است‏به نام"بلقيس" دختر "شرحبيل" از دودمان‏پادشاهان كشور "سبا" كه در قلمروبسيار وسيع و گسترده‏اى حكمرانى‏مى‏كرد. براى اين بانو در تاريخ، تاج وتخت افسانه‏اى ذكركرده‏اندو گفته شده‏كه‏او وقومش خورشيدرا مى‏پرستيدند.
يكى از ماموران حضرت‏سليمان‏«عليه السلام‏» بر اين مطلب آگاه شد،و پس از تحقيقات كامل تصميم گرفت‏جريان را به حضرت سليمان گزارش‏دهد. قرآن كريم گزارش او را اينگونه‏بازگو مى‏كند:
"زنى را ديدم كه بر مردم آن سامان‏سلطنت و حكومت مى‏كرد و داراى‏همه چيز بود; دستگاهى عريض وطويل و تاج و تختى بس بزرگ داشت.ولى شيطان بر او و قومش چيره شده وكارهايشان را در ديدگاهشان آراسته وخوب جلوه‏داده واز راه‏حق منصرفشان‏كرده است و خورشيد را به جاى خداسجده مى‏بردند و هدايت نشده‏اند." (5)
حضرت سليمان فرمود:
"در اين باره تحقيق خواهيم كرد كه‏آيا اين گزارش براستى تهيه شده است‏يا به دروغ؟!" (6)
از اين رو، براى دريافت‏حقيقت،نامه‏اى نوشت و به جايگاه حكومت‏آن زن فرستاد. بلقيس نامه را گشود وپس از آگاهى از مضمون آن حاضرنشد مستبدانه راى خود را بر اطرافيان‏و مردم كشورش تحميل كند، لذا رجال‏دولت و مشاوران خود را گرد آورد تا ازتدبير آنان نيز استفاده نمايد.
پس از گرد آمدن رجال و مشاوران،نامه سليمان‏«عليه السلام‏» را به آنان ارائه دادو گفت: «اى بزرگان! نامه بزرگ ومهمى به دستم رسيده است.» ازجانب سليمان و به نام خداوند رحمان‏و رحيم. در نامه فرمان داده كه ازدعوتش سرپيچى نكنم و از سر تسليم‏به سوى او رهسپار شوم"«اى بزرگان! در اين باره نظربدهيد، چون من هيچگاه بدون دخالت‏شما در كارى تصميم نمى‏گيرم.»
رجال دولت و مشاوران همه با هم‏گفتند: « ما مردانى پيكارگر و مبارزانى‏دلير هستيم (براى كارزار با او آمادگى‏داريم) ولى در عين حال هرچه دستوربفرمايى مطيع فرمانيم" (7)!
اين تهور و بى‏باكى مشاوران كه - دم‏از نيرو و لشكر مى‏زدند فكر ملكه رادگرگون نكرد، بلكه به خود اجازه دادباصراحت كامل راى خود را ابراز كند:
" پادشاهان هرگاه به قصد جنگ به‏شهرى درآيند آن را تباه كرده و به‏دست ويرانى مى‏سپارند، و بزرگان وشرافتمندانش را به خوارى مى‏نشانندو پست و زبونشان مى‏سازند، اين‏است‏سياست آنها". (8)
از جمله بالا به خوبى بر مى‏آيد كه‏ملكه سبا از روزگار خود و يا ازجريانهاى تاريخى، اين تجربه گرانبهارا آموخته بود; لذا براى رفع مشكل‏راه حل ديگرى پيشنهاد كرد تاحضرت سليمان‏«عليه السلام‏» را بشناسد كه‏آيا مرد دين است‏يا دنيا.
" من پيشكشى برايش مى‏فرستم تا ببينم فرستادگان چه خبر مى‏آورند." (9)
آزمايش ملكه نتيجه مثبت داد وفهميد كه سليمان‏«عليه السلام‏» پيامبر خدا ومرد حق است كه هرگز زر و زور او رااز انجام وظيفه باز نمى‏داد. لذاسليمان‏«عليه السلام‏» را به عنوان پيامبر خداتصديق كرد. او مى‏دانست كه اگر دربرابر پيامبر خدا بايستد در برابر حق‏ايستاده، مانع حق پرستى مردم شده وآنان را در جهل و نابخردى خرافات‏سرگرم نگه داشته است .
بلقيس تصميم گرفت‏با تمام قوم ورجال مملكت تسليم دعوت‏سليمان‏«عليه السلام‏» شود. او هنگام حركت‏مى‏گفت : "پروردگارا! من به خويش‏ستم كردم و اينك چون سليمان تسليم‏پروردگار جهانيان شدم." (10)

نكات مستفاد

1- بلقيس ملكه قوم سبا عليرغم‏گفته كسانى كه زن را ذاتا سفيه و نادان‏مى‏دانند و معتقدند زن از ديدگاه‏اسلام به طور ناچيزى، طرف توجه‏قرار گرفته زنى است‏خردمند و فرزانه‏كه در كارهاى اجتماعى و سياسى واداره مملكت داراى اطلاعات كاملى‏است تا آنجا كه از همه مشاورين خودبهتر توانست از آن نيروى فعال و مؤثروجودى خود استفاده كند.
2- داستان ملكه سبا بر خلاف نظركسانى كه مى‏گويند زن موجودى‏عاطفى است و احساسش را بيش ازعقل در امور اجتماعى دخالت مى‏دهدو بايد از اين امور بركنار باشد به مامى‏فهماند كه اگر محيطى در جامعه‏اسلامى براى پرورش او ايجاد شودبدانسان كه او را به ارزشهاى انسانى‏خود واقف كند، مى‏تواند در اينگونه‏امور با حفظ عفت و عصمت دخالت‏كند.
بنابراين مطالبى كه با دست‏بيگانگان در اخبار و روايات ، واردشده قابل پذيرش نيست و نبايد زن راازدخالت دراموراجتماعى دور بداريم.
3- داستان مزبور نشان مى‏دهد كه‏زن خردمند همانند مردان خردمندمى‏تواند در امور، مآل انديشى كند.پس بايد در مشورتها و امور از استعدادو افكارش استعانت جوييم. (11)
4- داستان قرآنى اين نكته را روشن‏مى‏سازد كه زن ذاتا سفيه و يا ناقص‏العقل نيست، وگرنه شخصيتى چون‏سليمان بن داوود«عليه السلام‏» كار عبث وبيهوده انجام نمى‏داد تا ببيند كه آيابلقيس از زنان خردمند ست‏يا نه؟ (12)
سلامت راى و روشن بينى وى نيزاز اينجا روشن مى‏شود كه نخست‏كسانى را براى آزمايش نزدسليمان‏«عليه السلام‏» فرستاد تا از حال وقدرت آن حضرت، آگاهى يابد، وحاضر نشد پيش از بررسى كامل وروشن شدن وضع، تصميم به صلح ياجنگ گيرد.
5- ملكه سبا، زنى است كه امورمملكت‏خود را مطابق حكم عقل‏اداره مى‏كند و مى‏داند كه اگر بر خلاف‏خرد حكمرانى نمايد، به زيانش تمام‏خواهد شد; لذا هنگامى كه نامه‏سليمان‏«عليه السلام‏» را خواند بى‏درنگ‏مجلس شورا تشكيل داد و بزرگان‏ملت را از اين امر آگاه كرد.
6- بلقيس همين كه به واسطه نامه‏حضرت سليمان‏«عليه السلام‏»، برگرداندن‏هديه‏اش و رسيدن به دربار آن‏حضرت و ديدن كاخ خود در آنجا،عظمت و بزرگوارى حضرت‏سليمان‏«عليه السلام‏» را ديد، يقين كرد كه اوپيامبر است و ديگر جاى تامل و درنگ‏نيست; لذا با سرافكندگى وشرمسارى‏رو به درگاه خدا كرد و گفت:
" رب انى ظلمت نفسى و اسلمت مع‏سليمان لله رب العالمين" (13)
پس :
1- نخست اقرار و اعتراف كرد كه‏بر خود ستم كرده است.
2- تصريح به توحيد كرد.
3- توحيد خود را، بر رويه و اعتقادسليمان‏«عليه السلام‏» قرار داد.
4- بر ايمان خود تاكيد كرد كه ايمان‏به پروردگار جهانيان است.
از اين نكات نيز استفاده مى‏شودكه زن ذاتا موحد و تسليم حق است.

پى‏نوشتها:

1) يكى "النساء الكبرى" مشهور به سوره"نساء" ، ديگرى "النساء الصغرى" مشهور به‏سوره طلاق
2) بقره ،آيه 185
3) دنياى غرب حقيقت آدمى را دو چيزمى‏داند: زن و مرد، و معتقد است اين دو مسايل‏تعليمى و تربيتى مساوى هم هستند يعنى زن‏همسان مرد و مرد همتاى زن است. اين قضيه‏به نحو سالبه به انتقاى محمول ست‏يعنى زنى‏هست و مردى هست ولى با هم فرق نمى‏كنند;اما اسلام مى‏گويد: حقيقت آدمى جان است وهدف از نزول وحى تعليم و تربيت و تزكيه‏نفوس است و زن و مرد در اين خطاب تفاوتى‏ندارند، در اينجا قضيه به نحو سالبه به انتفاى‏موضوع است نه به انتفاى محمول، يعنى محورتعليم روح است و اصلا مذكر يا مؤنث‏بودن دراين تعليم دخالتى ندارد و گويا زن و مردى دركار نيست. (نه اينكه زن و مردى هست ولى باهم مساويند، چنانكه غرب مى‏گويد.)
4) در اينجا ذكر يك نكته ضرورى است و آن‏اينكه گرچه حقيقت انسان روح اوست، ليكن‏انسان در هر نشئه‏اى با بدن همراه است;هم دردنيا بدن دارد، هم در برزخ و آخرت. سخن دراين نيست كه انسان در نشئه‏اى بدون بدن‏مى‏باشد بلكه در اين است كه بدن نه تمام‏حقيقت انسان است و نه جزئى از حقيقت او،بلكه ابزار محض است.
ما در دنيا داراى جسم و جان و بدنيم ولى تمام‏كارها را روح مى‏كند، و تمام دردها و رنجها و يالذت و نشاط را روح مى‏برد، اگر به دست‏صدمه‏اى وارد شود آن نيروى لامسه است كه‏احساس مى‏كند، نه جرم دست. هنگام غذاخوردن دندان مى‏جود ولى ذائقه لذت مى‏برد.ذائقه از شؤون روح است. در جهنم نيز مساله‏به همين منوال است، قران كريم در آيه 56سوره نساء مى‏فرمايد: كلما نضجت جلودهم‏بدلناهم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب. مى‏فرمايد:" آنها عذاب بچشند و نمى‏فرمايدپوست و گوشت.
5) نمل ، آيه 24
6) نمل ، آيه 27
7) نمل ، آيات 31- 33
8) نمل، آيه 34
9) نمل، آيه 35
10) نمل ،آيه 44
11) رواياتى از قبيل "مشاورهن و خالفوهن "را از نظر مدرك و سند مطرود بدانيم، و اگرروايت مدرك درستى دارد بكوشيم تا معنى آنرادرست‏بدانيم تا با آنچه قرآن كريم مى‏فرمايدمخالفتى نداشته باشد.
12) اشاره به آزمايش حضرت‏سليمان‏«عليه السلام‏» كه ساختمانى شيشه‏اى‏ساخت و در زير آن آب قرار داد.(نمل، آيه 44)
13) نمل، آيه 44
منابع:
1- زن درآيينه جلال و جمال: آية‏الله‏جوادى آملى 2- چهره زن در آيينه اسلام وقرآن : مرتضى فهيم كرمانى
دوشنبه 10 مهر 1391  3:54 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جایگاه حضرت فاطمه و مریم علیهماالسلام در آیات و روایات

جایگاه حضرت فاطمه و مریم علیهماالسلام در آیات و روایات

سلیمانپور، محمد جواد
مقدّمه

خداوند متعال دارای تقدس اصیل و ذاتی است و برخی از اشخاص و اشیاء به میزان انتساب خاص به خداوند متعال و تجلی خداوند در آنها و تجلی خدایی آنها از قداست نسبی برخوردارند. از میان مردان، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و از میان زنان، فاطمه زهرا علیهاالسلام دارای بالاترین تقدس بعد از خداوند متعال می‏باشند. رفتار و گفتار رمزآلود پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام و آیات قرآنی که به کنایه از آن حضرت یاد کرده و یا در شأن ایشان نازل شده و کلمات معصومین علیهم‏السلام به روشنی تقدس بانوی اسلام را بیان می‏کند. مقایسه میان حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت مریم(س) نیز روشن می‏نماید که اگر حضرت مریم(س) به خاطر صفاتی که در قرآن آمده مقدس بود، فاطمه زهرا علیهاالسلام به طریق اولی مقدس‏تر است. قرآن نزدیک به بیست ویژگی برای حضرت مریم بیان کرده و روایات اسلامی آنها را به نزدیک چهل ویژگی رسانده است. در قرآن، روایات و تاریخ اسلامی همین چهل ویژگی در رتبه بالاتر و شدت بیشتر برای فاطمه علیهاالسلام ثبت شده است.
در مقاله حاضر، چهل ویژگی در حضرت مریم(س) طبق آیات و روایات اسلامی برشمرده شده و با بیان آیات و روایات و اقوال تاریخی نشان داده شده که آن ویژگیها در حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز وجود داشته‏است.
بدون تردید هر گام در شناخت فاطمه زهرا علیهاالسلام گام ما را در تبعیت و الگوپذیری از آن بانوی مقدس استوارتر می‏سازد و خدمتی به اسلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام می‏باشد که مزد آن تسهیل و تسریع در عبور از پل صراط است. متأسفانه صاحبان حقدها و کینه‏ها در صدر اسلام با انگیزه خنثی‏سازی مبارزات فاطمه زهرا علیهاالسلام در دفاع از رسالت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامت حضرت علی علیه‏السلام به قداست‏پوشی فاطمه زهرا علیهاالسلام دست زدند. آنان نه تنها قداست فاطمه علیهاالسلام را منتشر نکردند، بلکه کتمان هم کردند. آن کینه‏ها در بستر جهل و تعصب در عالم اسلام جاری شد و تقدس‏پوشی استمرار پیدا کرد و تا آنجا پیش رفت که عقاید بدعت‏آمیزی مانند شرک بودن زیارت قبور و احترام مؤمن بعد از مرگ وارد اسلام شد و بسیاری از آثار مقدس اسلامی در سرزمین اسلام از میان رفت.
مخاطب اصلی مقاله حاضر، نخست آن دسته از مسلمانان است که هنوز تقدس فاطمه زهرا علیهاالسلام را درک نکرده‏اند و ثانیا کسانی که پس از درک قداست آن بانو، مطامع سیاسی، جناحی یا هوس روشنفکرنمایی آنان باعث شده که قداست آن بانو را فراموش کنند یا قداست حضرت زهرا علیهاالسلام را به پشت پرده تعدد قرائات دین برانند. ثالثا مقاله به کسانی نظر دارد که تشنه آگاهی از جایگاه زن در آیین اسلام می‏باشند.

جواز مقایسه میان مریم(س) و فاطمه علیهاالسلام

یکی از بهترین روشهای شناخت بزرگان، مقایسه و مقارنه میان شخصیت، نظریات، رفتار و گفتار آنان و دوستان و دشمنان ایشان می‏باشد. امّا این سؤال مطرح است که آیا مقایسه میان حضرت مریم(س) و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام جایز و بایسته است؟
پاسخ این سؤال مثبت است، چون در طول تاریخ به مناسبتهای مختلف معصومین علیهم‏السلام و اولیاء میان آن دو بانوی برگزیده مقایسه به عمل آورده‏اند. پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله اولین شخصی است که بارها با مقایسه فاطمه علیهاالسلام با مریم(س) عظمت و برتری فاطمه علیهاالسلام بر مریم(س) را به مسلمانان، بلکه بشریت تفهیم می‏نمود(1). بعد از آن جناب خود حضرت زهرا است که از پدر گرامیشان سؤال می‏کنند: «ای پدر آیا من بهترم یا مریم؟! رسول خدا جواب می‏دهد: تو در میان قوم و امت اسلامی بهترین هستی و مریم در میان قوم خود»؛ «یا أبه أنا خیر أم مریم؟ فقال رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : أنت فی قومک و مریم فی قومه»(2).
در کلمات امام صادق علیه‏السلام و امام باقر علیه‏السلام بیشترین مقایسه میان مریم(س) و فاطمه زهرا علیهاالسلام به چشم می‏خورد(3). از بزرگان صدر اسلام جناب ام سلمه که در مسجد پیامبر پس از اهانت ابوبکر به دفاع از زهرا علیهاالسلام می‏پردازد و می‏فرماید: «فاطمه بهترین و برگزیده زنان و مادر جوانان اهل بهشت و عدیله و نظیر مریم است»(4). باز حسان بن ثابت که در شعر مقایسه کرده و گفته است:
و ان مریم أحصنت فرجها*و جائت بعیسی کبدر الدجی
فقد أحصنت فاطمة بعدها*و جاءت بسبطی نبی الهدی(5)
هی البتول الطهر و العذراء*کمریم الطّهر و لا سواء
او بتول، طاهر و عذراء است؛ مانند مریم طاهره، ولی این دو یکسان نیستند(6).
شاعری دیگر چنین سروده است:
إن قیل حواء قلت: فاطم فخرها*أو قیل مریم قلت: فاطمة افضل
اگر گفته شود حوا، گویم فاطمه افتخار وی است و اگر گفته شود مریم، گویم فاطمه برتر از اوست.
أفهل لحواء والد کمحمّدٍ؟*أم هل لمریم مثل فاطمة اَشْبُلُ
آیا حوا را پدری مانند محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏باشد؟ و آیا برای مریم مانند فاطمه، شیربچگانی است.
کلّ لها حین الولادة حالة*منها عقول ذوی البصائر تذهل
برای هر یک از آنان به هنگام تولّد حالتی است که از آن حالت عقول صاحبان خرد می‏روند(7).
جناب دکتر بی‏آزار شیرازی در مقاله‏ای میان آن دو زن به طور موجز، سیزده مورد مقایسه به عمل آورده است(8).

شایستگی بیشتر فاطمه علیهاالسلام برای تقدس

بیشتر اوصافی که قرآن و روایات برای حضرت مریم(س) برشمرده‏اند به طریق اولی در فاطمه زهرا علیهاالسلام وجود داشت که در ضمن مقایسه آن دو بانو خواهد آمد. در رفتار و گفتار شگفت و رمزآلود پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در باره فاطمه زهرا علیهاالسلام پیام مهمی برای مسلمانان و جامعه بشری نهفته است. آن پیام عبارت است از اعلام بالاترین تقدس برای فاطمه علیهاالسلام و معیار قرار دادن آن حضرت در سنجش ایمان قلبی و دینداری مسلمانان. قرآن با تعبیر شگفت «نسائنا» (زنان ما) از فاطمه زهرا علیهاالسلام در آیه مباهله بیان می‏کند که فاطمه علیهاالسلام تجلی اوصاف نیک زنان بهشتی بوده، تقدس همه آنها در او جمع است.
با این همه بسی جای تأسف است که عده‏ای از مسلمانان در صدر اسلام با آگاهی از تقدس آن بانو در مقابل ثمنی بخس، نه تنها قداست فاطمه زهرا علیهاالسلام را به بشریت اعلام و تثبیت نکردند، بلکه آن را کتمان نمودند. آنان برای حفظ حکومت غاصبانه مهم‏ترین مانع یعنی فاطمه علیهاالسلام را ترور شخصیت و شخص نمودند و از طرف دیگر برای عقده‏گشایی‏ها و بالا بردن عایشه نگذاشتند قدر آن بانوی مقدس شناخته و معهود گردد.
متأسفانه آنان با آن کتمان و ترور نه تنها به اسلام جفا کردند، بلکه بر بشریت ظلم روا داشتند؛ زیرا اگر امروز فاطمه علیهاالسلام همانند مریم(س) در میان تمام مسلمانان به عنوان فاطمه مقدس مشهور و معهود بود، بالاترین نماد و دلیل مبنی بر احترام اسلام به زن در اختیار مسلمانان بود. آنان مهم‏ترین معیار سنجش دینداری و تقرب به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را از مسلمانان گرفتند.
بسی مایه تعجب است که امروز هیچ مسیحی نیست که مریم را به عنوان مقدس نشناسد و نام نبرد، امّا با کمال تأسف نگارنده با یک افسر مصری در کنار خانه کعبه در سال 1376 ملاقات و گفت و گو نمود و معلوم گردید او اصلاً فاطمه زهرا علیهاالسلام را نمی‏شناسد و نمی‏داند پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چنین دختری داشته است؟!
در میان پیروان مسیح نیز اختلاف و شکافی عمیق پدید آمده است. پروتستانها اختلافات فراوانی با کاتولیکها دارند و حتی میان آنها نزاعهای خونین در گرفت که هنوز ادامه دارد. لوتر به عنوان رهبر پروتستانها که با تقدس‏زدایی از کلیسا و کشیشها مبارزه خود را علیه کاتولیکها شروع نمود، هرگز در صدد برنیامد که تقدس حضرت مریم یا حضرت مسیح را نفی کند، بلکه در بالاترین حد به تقدس حضرت مریم اعتراف دارد و تأکید می‏کند. با تمام اختلافاتی که در میان مسیحیها وجود دارد روی تقدس مریم اتفاق نظر دارند، لذا چه کاتولیک و چه پروتستان در گرفتاریها ندا می‏دهد: ای مریم مقدس. این در حالی است که فاطمه زهرا علیهاالسلام برای مقدس‏بودن شایسته‏تر و سزاوارتر است، امّا متأسفانه برخی بعد از رحلت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از سر غرض یا جهل بعد از غصب خلافت و خانه‏نشین کردن علی علیه‏السلام به تقدس‏زدایی از فاطمه علیهاالسلام اقدام کردند.
تأسف‏آورتر اینکه امروزه برخی از روشنفکران مسلمان حتی شیعی، با تقلید از لوتر، به گمان خود به دنبال نهضت اصلاح دینی و پروتستانتیسم اسلامی هستند، امّا هرگز حد لوتر را نگه نداشته، اعتقادی به تقدس فاطمه زهرا علیهاالسلام از خود نشان نمی‏دهند.

مقایسه فاطمه مقدس علیهاالسلام با مریم مقدس(س)
1 ـ شرافت خانوادگی

مریم از خاندان ماثان از فرزندان حضرت داوود علیه‏السلام بود و عمران پدر مریم، بزرگ این خاندان پیش از عهد هیرودوس(9) و از خانواده نبوت و دیانت بود(10).
در شرافت خانوادگی حضرت مریم همین بس که حضرت عیسی علیه‏السلام از پیامبران بزرگ و ولیده آن خانواده است. خداوند سوره مریم را به نام این خانواده نام نهاده و چندین بار از این خانواده سخن گفته است. در آیه «اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحا وَ آلَ اِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی العَالَمِینَ»(11) این خانواده را یکی از چهار خانواده برگزیده معرفی کرده است.
در بیان شرافت خانوادگی حضرت فاطمه نیز سخن بسیار و امری روشن برای مسلمانان است. طبق روایت امام رضا علیه‏السلام (12) و روایات(13) دیگر، آل ابراهیم در آیه یاد شده ـ خانواده پیامبر اکرم ـ از چهار خانواده برگزیده است.
افزون بر اینکه بدون هیچ تردیدی خداوند در آیه تطهیر(14) از اهل بیت رسول به صراحت یاد کرده است و در سوره ابراهیم با تعبیر شجره مبارکه(15) و بیوت در آیه «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّه‏ُ أَنْ تُرفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالغُدُوِّ وَ الآصَالِ»(16) به خانواده حضرت فاطمه اشاره کرده است. خداوند سوره دهر یا هل أتی را در باره اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل فرموده است(17). از همه مهم‏تر اینکه خداوند اجر رسالت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را عشق به خاندان محمّد (قربی) قرار داده و فرموده است: «قُل لاَ أَسْأَ لُکُمْ عَلَیهِ اَجْرا إلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبی»(18).
صاحب الغدیر نُه روایت از طریق اهل سنت با اسناد آن آورده است که در آیه یاد شده مراد از قربی، اهل بیت رسول اکرم است(19). در روایات حتّی به طرق اهل سنّت آمده است که آل محمّد همان صادقون(20) در آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّـقُوا اللّه‏َ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(21) و سابقون(22) در آیه شریفه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولـئِکَ المُقَرَّبُونَ»(23) و صراط مستقیم(24) در آیه «اِهْدِنَا الصِّرَاطَ المُسْتَقِیمَ»(25) می‏باشند. بدون تردید شرف هر خانواده به شرافت پدر، مادر و فرزندان است که در ادامه به بحث در این باره می‏پردازیم.

2 ـ پدر

عمران پدر حضرت مریم بود که قبل از تولّد حضرت مریم درگذشت(26). نام او در قرآن آمده است: «اِذ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ»(27). طبق گزارش ابن اسحاق، نسب او با چهارده واسطه به حضرت داوود علیه‏السلام می‏رسد و او را صاحب صلاه بنی‏اسرائیل خوانده‏اند(28). او از بندگان مؤمن و پاک خداوند بود. مورخان او را از روحانیون و کاهنان بزرگ زمان خود معرفی کرده‏اند(29)، امّا با توجّه به وحی الهی به عمران، بر طبق دلالت روایت امام صادق علیه‏السلام و تصریح امام باقر علیه‏السلام ، از پیامبران قوم خود بوده است(30).
امّا پدر فاطمه زهرا علیهاالسلام محمّد بن عبد اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، برترین پیامبران الهی(31) و خاتم آنان بود.

3 ـ مادر

مادر حضرت مریم حنه همسر عمران از زنان عبادتگر زمان خود بود(32). خداوند متعال در قرآن از او به بزرگی یاد کرده است: «اِذ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ...»(33) حدود سی سال(34) صاحب فرزند نمی‏شد، تا اینکه با قلبی شکسته از خداوند درخواست نمود و آن‏گاه با لطف الهی(35) باردار شد. او به شکرانه این نعمت با نیّت خالص نذر نمود که فرزند عزیز خود را معتکف و خدمتگزار بیت المقدس قرار دهد: «اِنّی نَذَرتُ لَکَ مَا فِی بَطْنی مُحَرَّرا» او نذر خود را ادا کرد. شرف ایشان وقتی معلوم می‏شود که خداوند اعلام داشت که نذر او را به نیکی قبول کرده است: «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ»(36).
امّا مادر فاطمه زهرا علیهاالسلام حضرت خدیجه سلام‏اللّه‏ علیه است. قرآن به کنایه از آن حضرت یاد می‏کند: «وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَاَغْنَی»(37). مرحوم مجلسی طبق روایات می‏گوید که این آیه شریفه به حضرت خدیجه اشاره دارد(38). ابن عبّاس در تفسیر این آیه می‏فرماید: «خداوند پیامبر را فقیر یافت و مردم می‏گفتند پیامبر مالی ندارد؛ پس خداوند با مال خدیجه وی را غنی و بی‏نیاز گرداند.»(39)
در شرافت حضرت خدیجه همین بس که او اولین زنی بود که اسلام آورد و رسالت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را تصدیق نمود و تا آخرین لحظه در کنار رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ماند و برای ایشان کمک‏کار و دلسوز و مهربان بود. پیامبر فرمود: «دین اسلام به وسیله دو عامل استوار شد؛ یکی شمشیر علی علیه‏السلام و دیگر مال خدیجه علیهاالسلام .»(40) او تمام اموال خود را وقف اسلام و اهداف پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نمود.
در روایات آمده است که او یکی از چهار زن برگزیده(41) و بهشت مشتاق اوست(42). او بعد از مرگ، همدم مریم و آسیه خواهد بود(43).
آن حضرت این شرف را داشت که نطفه آخرین دخترش فاطمه علیهاالسلام از مائده بهشتی(44) باشد و در هنگام حزن و نگرانی نسبت به رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در زمان بارداری، فرزندش فاطمه علیهاالسلام از باطن او با او سخن گوید و به او دلداری دهد(45).

4 ـ آگاهانیدن پدر به پاکی فرزند قبل از ولادت

خداوند قبل از انعقاد نطفه و ولادت حضرت مریم از طریق بشارت ولادت فرزندش عیسی علیه‏السلام خبر داد که فرزندی سالم و مبارک به او هدیه خواهد کرد؛ پسری که به اذن پروردگار بیماران را شفا خواهد داد و مردگان را زنده خواهد کرد و او را رسول خود قرار خواهد داد(46).
امّا ولادت حضرت فاطمه علیهاالسلام به طور مستقیم به پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در معراج و در زمین و حتّی چگونگی شکل‏گیری او از طعام بهشتی خبر داده شد(47).
خداوند قبل از ولادت فاطمه علیهاالسلام به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خبر داد که شکم خدیجه ظرف امامت است. پیامبر به مناسبتی به فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: «إنّ بطن أمّک کان للإمامة وعاء»؛ یعنی شکم مادر تو ظرف امامت بود(48).

5 ـ قابله و پرستار هنگام تولد

هنگام ولادت، قابله حضرت مریم و پرستار مادرش همسر حضرت زکریا به نام الیزابت بود، امّا قابله فاطمه زهرا علیهاالسلام چهار زن بهشتی به نام حضرت حوا، آسیه، کلثوم خواهر موسی و حضرت مریم بودند(49).

6 ـ نامگذاری آسمانی

نامگذاری حضرت مریم توسط مادر ایشان صورت گرفت: «اِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَم»(50) و مریم به معنای عابد یا خدمتگزار است.
امّا اسم فاطمه علیهاالسلام از جانب خداوند متعال تعیین گردید. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «برای فاطمه نزد خداوند نُه اسم است. آنها عبارت‏اند از: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا.»(51)
امام باقر علیه‏السلام در روایت دیگر می‏فرماید: «هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام ولادت یافت خداوند متعال به فرشته‏ای وحی نمود تا این نام (فاطمه) را بر زبان محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله جاری نماید؛ لذا حضرت او را فاطمه نام نهاد.»(52)
از اهل سنّت قسطلانی، زرقانی، غسانی، خطیب بغدادی و حافظ دمشقی با نقل روایت اعتراف کرده‏اند که اسم فاطمه از طرف خداوند بوده است(53).

7 ـ رویش نیکو و مبارک

خداوند درباره حضرت مریم فرمود: «وَ اَنبَتَها نَباتا حَسَنا»(54). مراد این است که به مریم و فرزند او رشد و پاکیزگی داده شد و به او و هر یک از ذریه و شاخه‏ای که از تنه درخت وجودی او می‏رویَد، حیاتی افاضه شد که آمیخته با نفس شیطان و پلیدی و نفسانیات و وسوسه‏های او نباشد، خلاصه آنکه حیاتی طیب و طاهر و مستمر به او و فرزندش افاضه گردید(55) و نسل پاک او هنوز استمرار دارد و حضرت عیسی علیه‏السلام در حال حیات طیب است.
فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز مبارکه؛ یعنی خیر، سعادت و فزونی، نافع و مقدس(56) و زکیه؛ یعنی نمو و زیادتی(57) و کوثر یا خیر کثیر، کثیر الخیر و کثیر النسل(58) است.
خداوند به او و نسلش پاکی، برکت، کثرت و استمرار بخشید و عمر فرزندش حضرت بقیة اللّه‏ را به استمرار عمر عیسی علیه‏السلام قرار داد. حضرت زهرا علیهاالسلام پس از شهادت، دو پسر و دو دختر بر جای گذاشت و به رغم واقعه کربلا که از امام حسن علیه‏السلام هفت فرزند و از زینب کبری یک فرزند و از امام حسین علیه‏السلام جز امام سجاد بقیه شهید شدند وام کلثوم نیز فرزندی نداشت و نیز به رغم واقعه حره(59)، واقعه زید بن علی بن الحسین که در مقابل هشام بن عبد الملک ایستاد و سرانجام تمام همراهان او که بیشتر آنها از ذریه فاطمه علیهاالسلام بودند شهید شدند و واقعه فخ که جنگ یکی از نوادگان امام حسن علیه‏السلام با بنی العباس بود و تمام آنان کشته شدند، نسل فاطمه علیهاالسلام به طور گسترده ادامه یافت و اسلام ناب به دست آنها تا امروز استمرار پیدا کرد و بالاخره امام عصر ـ روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء ـ که از نهمین نسل فاطمه زهرا علیهاالسلام است، ثمره انماء و رویاندن پاک الهی می‏باشد و امروز کلمه باقیه علی علیه‏السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام است «وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ»(60)، تا حکومت الهی و مورد خواست خدا را برپا نماید.

8 ـ کفیل و سرپرست

پدر مریم قبل از تولّد او وفات یافت و مادرش او را نذر معبد نمود و چون نمی‏توانست سرپرستی و کفالت او را برعهده گیرد وی را به معبد سپرد. درباره کفالت او میان راهبان معبد اختلاف شد و بر اساس قرعه کفالت او بر عهده حضرت زکریای پیامبر که شوهر خاله او بود(61) قرار گرفت: «وَ کَفَّلَهَا زَکَرِیّا»(62).
امّا کفیل و مربی فاطمه زهرا علیهاالسلام پدرشان پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مربی، معلم و هادی تمام مردم بود و تا چندین سال حضرت خدیجه، مادر آن بانو در کنارشان بود.

9 ـ محل تربیت

محل تربیت حضرت مریم مسجد و محراب بود: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا المِحْرَابَ»(63). محل تربیت حضرت فاطمه علیهاالسلام ، بیت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در جوار خانه کعبه در مکه و در مدینه خانه آن حضرت در جوار مسجد و خانه رسول اکرم بود. خداوند از تربیتگاه و خانه او در قرآن به نیکی یاد کرده و فرموده است: «فِی بُیُوتٍ اَذِنَ اللّه‏ُ أنْ تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسْمُهُ...»(64).

10 ـ صاحب محراب

محراب جایی ویژه عبادت است؛ حال چه در مسجد باشد و چه در خانه(65). حضرت مریم دارای محرابی بود که در آن به عبادت خداوند و ستیز با پلیدی و شیطان مشغول بود: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا المِحْرَابَ»(66).
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز دارای محرابی بود که پیامبر و ائمه بارها از آن سخن گفتند. امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «اذ قامت فی محرابها زهر نورها لأهل السماء.»(67)
امام حسن علیه‏السلام در روایتی از محراب مادر چنین یاد می‏کند: «رأیت أمّی فاطمة قامت فی محرابها لیلة جمعتها.»(68)

11 ـ زیبایی ظاهری

امام باقر علیه‏السلام درباره حضرت مریم می‏فرماید: «او زیباترین زنان بود؛ اجمل النساء.»(69)
در روایت دیگر نقل شده است که در قیامت زنانی که به خاطر زیبایی خود دچار فتنه شده‏اند و آن زیبایی را بهانه قرار می‏دهند، حضرت مریم را حاضر می‏کنند و از آنان می‏پرسند آیا شما از حضرت مریم زیباتر بودید؟!(70) در واقع زیبایی آن حضرت حجتی برای سایر زنان است.
از حضرت فاطمه علیهاالسلام در قرآن به کوکب دُرّی یاد شده است(71) و طبق روایات از شدت درخشندگی چهره، آن حضرت را زهرا نامیده‏اند(72). پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره خلقت ایشان فرمودند: «فاطمه حوراء انسیه خلق شده است»(73)؛ یعنی او حوریه‏ای است به صورت انسان. از مجموع روایات به دست می‏آید که بانوی دو عالم، از چهره درخشنده و نورانی و پر تلألؤ بهره‏مند بودند.
او آن‏چنان زیبا بود که گویی ماه شب چهارده است و پنداری که گردن وی از سپیدی مانند تُنگ بلوری می‏ماند، همواره متبسم بود و زمانی که تبسم می‏نمود دندانهایش مانند لؤلؤ منظم مشاهده می‏شد(74).

12 ـ قلب پر از ایمان و یقین

حضرت مریم قلبی پر از ایمان و یقین به خداوند داشت. به همین سبب نیز خداوند درباره ایشان می‏فرماید: «صَدَّقَت بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ کُتُبِهِ»(75). روشن است کسی که وحی الهی به پیامبران و تمام وعد و وعید و اوامر و نواهی خداوند و تمام کتب آسمانی را تصدیق می‏کند، قلبی پر از ایمان و یقین دارد.
وجود مطهر حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از هر نوع شرک خالی بود و قلبی که پاک و مطهر از هر نوع آلودگی و دنسی باشد پر از ایمان و یقین است. به طور خاص درباره ایمان و یقین فاطمه زهرا علیهاالسلام روایات متعددی به دست ما رسیده است. پیامبر گرامی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در این باره می‏فرماید: «یا سلمان إنّ ابنتی فاطمة ملأ اللّه‏ قلبها و جوارحها ایمانا الی مشاشها تفرغت لطاعة اللّه‏.»(76)
تأمل و دقت در خطبه زهرا علیهاالسلام در مسجد مدینه در دفاع از فدک(77)، منزلت ایمان آن حضرت را روشن می‏سازد.

13 ـ نیل به آخرین درجه کمال

حضرت مریم(س) و حضرت فاطمه علیهاالسلام هر دو به نهایت کمال ممکن دست یافته بودند. پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «مردان زیادی به نهایت کمال رسیدند، امّا از زنان فقط حضرت آسیه دختر مزاحم همسر فرعون، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و حضرت فاطمه علیهاالسلام به نهایت کمال رسیدند.»(78)

14 ـ مقام ولایت الهی

حضرت مریم چنان عبادت پروردگار نمود که خداوند به او ولایت بخشید. از همین‏رو در باب پیامبری او اختلاف است و جمعی از مسلمانان او را از پیامبران دانسته‏اند(79).
فاطمه زهرا نیز ولیة اللّه‏ بود و مقام ولایت به او اعطا شده بود و پدرش رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله همسرش علی علیه‏السلام و فرزندانش و خود آن حضرت به آن مقام مفتخر بودند.

15 ـ صدیقه و هم‏رتبه با انبیاء

حضرت مریم صدیقه بود: «وَ اُمُّهُ صِدِّیقَة»(80). حضرت زهرا نیز صدیقه بود، لذا یکی از اسامی آن بانو صدیقه است. به طرق متعددِ اهل سنت از عایشه نقل شده که گفت: «ما رأیتُ أصدق لهجة من فاطمه.»
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در روایتی فرمود: «... ای علی علیه‏السلام ، همسری صدیقه مانند دختر من به تو داده شد که من چنین همسری ندارم.»(81)
امام صادق علیه‏السلام فرمود: «فاطمه را علی علیه‏السلام غسل داد، چون صدیقه را کسی جز صدیق غسل نمی‏دهد.»(82)
معانی متعددی برای صدیقه ذکر کرده‏اند:
1 ـ بسیار راستگو؛ 2 ـ کسی که فراوان راست می‏گوید؛ 3 ـ کسی که در راستگویی کامل است؛ 4 ـ کسی که هرگز دروغ نگفته است؛ 5 ـ آن‏که سخن خود را باعمل خویش تصدیق می‏کند؛ 6 ـ کسی که آنچه خدا به او فرموده و به انبیاء خود امر نموده تصدیق می‏کند و در وحی الهی هیچ‏گاه دچار تردید نمی‏شود.
از آیات و روایات به روشنی به دست می‏آید مرتبه صدیقین در ردیف مراتب انبیاء و شهدا می‏باشد: «وَ مَنْ یُطِعِ اللّه‏َ وَ الرَّسُول فَاولـئِکَ مَعَ الَّذِینَ اَنعَمَ اللّه‏ُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ اولـئِکَ رَفِیقا»(83).

16 ـ کمال علم و آگاهی

حضرت مریم از علم و آگاهی بالایی برخوردار بود. قرآن درباره ایشان می‏فرماید: «وَ صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ کُتُبِهِ»(84). پر واضح است که تصدیق تمام کلمات خداوند و تعالیم وحیانی و کتب انبیاء الهی فرع بر علم و آگاهی داشتن به آنهاست و گر نه تصدیق بدون علم تصدیق نیست، بلکه جهل است.
حضرت زهرا علیهاالسلام نیز در علم و آگاهی به کمال رسیده بود. امام باقر علیه‏السلام در وجه تسمیه آن حضرت به فاطمه می‏فرماید: هر آینه من (خداوند) شیر را به وسیله علم در وجود تو (فاطمه) قطع نمودم؛ «... انّی فطمتک بالعلم.»(85)
علاوه بر گواهی سخنان حضرت فاطمه علیهاالسلام به خصوص خطبه طولانی در مسجد مدینه(86)، میزان علم آن حضرت از پاسخگویی به پرسشهای زنان(87) و از تبادل افکار با علی علیه‏السلام و ازمصحف فاطمه(88) به دست می‏آید.
عمار یاسر درباره آگاهی و علم بی‏نهایت آن حضرت نقل می‏کند: «روزی حضرت فاطمه علیهاالسلام خطاب به حضرت امیر علیه‏السلام فرمود: علی جان نزدیک بیا تا اطلاع دهم شما را از آنچه در گذشته اتفاق افتاد و آنچه در حالِ به وقوع پیوستن است و آنچه در آینده رخ خواهد داد.»(89)

17 ـ عصمت و تطهیر

خداوند هم حضرت مریم(س) و هم حضرت فاطمه علیهاالسلام را تطهیر نمود. قرآن درباره حضرت مریم می‏فرماید: «وَ اِذ قَالَتِ المَلائِکَةُ یَا مَریَمُ إنَّ اللّه‏َ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ»(90).
از اسامی حضرت زهرا علیهاالسلام یکی طاهر است و روشن‏ترین و بهترین سخن درباره تطهیر فاطمه علیهاالسلام قول خداوند متعال است که فرمود: «اِنَّما یُرِیدُ اللّه‏ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»(91).
بدون هیچ تردیدی فاطمه زهرا یکی از اهل‏بیت و از مصادیق قطعی آیه یاد شده است. بیش از بیست نفر از بزرگان محدث و مفسر از اهل سنت اعتراف کرده‏اند که فاطمه زهرا علیهاالسلام جزء اهل بیت در آیه مزبور می‏باشد(92).

18 ـ پاکی از خون زنانه

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در نامه‏ای که به نجاشی می‏نویسد از مریم با صفت طیبه بتول یاد می‏کند(93). طبق سخن رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، مریم مانند فاطمه علیهاالسلام بتول بود: «عن علی علیه‏السلام أن النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سئل ما البتول؟ فانا سمعناک یا رسول اللّه‏ تقول: إن مریم بتول و فاطمة بتول، فقال: البتول لم تر حمرة قطّ، ای لم تحض، فانّ الحیض مکروه فی بنات الأنبیاء»(94).
از رسول خدا درباره کلمه بتول سؤال شد که ای رسول خدا، شما فرموده‏اید: مریم بتول است و فاطمه نیز بتول است، فرمودند: بتول کسی است که هرگز خون ندیده؛ زیرا خونریزی ماهیانه در دختران انبیاء ناپسند است.
در باره فاطمه زهرا علیهاالسلام احادیث صحیحی بر این معنی تصریح می‏کند. دانشمندان بزرگ اهل سنّت نیز به این ویژگی حضرت فاطمه اقرار کرده‏اند(95).
قندوزی در ینابیع الموده از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل می‏کند که فاطمه بتول نامیده شد؛ زیرا خدای متعال حیض و نفاس را از وی دور فرمود(96). البته پاک بودن از حیض و نفاس در خصوص فاطمه زهرا علیهاالسلام امری قطعی است، امّا درباره مریم(س) روایات متفاوت است. در برخی روایات آمده است که ایشان هنگام عادت ماهانه از مسجد بیرون می‏رفتند(97). در این صورت بتول درباره ایشان به معنای بریدن از دنیا و ناپاکیها خواهد بود.

19 ـ پاکدامنی و عفت

قرآن درباره حضرت مریم یادآوری می‏کند: «مَرْیَمُ ابْنَتِ عِمْرَانَ الَّتِی أَحصَنَتْ فَرْجَهَا»(98). این عبارت به عفت و پاکدامنی آن حضرت اشاره دارد.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز به همین معنی درباره فاطمه زهرا علیهاالسلام تصریح می‏کند: «عن الرضا عن آبائه علیهم‏السلام قال: قال النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : أنّ فاطمة أحصنت فرجها فحرّم اللّه‏ ذرّیتها علی النار.»(99)
محدّثان و دانشمندان متعددی از اهل سنت این عبارت را درباره حضرت زهرا علیهاالسلام از پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل کرده‏اند و به نهایت پاکدامنی و عفت آن بانو اعتراف کرده‏اند(100). علامه امینی شانزده نفر از بزرگان اهل سنت را نام می‏برد که حدیث مزبور را در کتب خود نقل کرده و بر آن صحه گذاشته‏اند(101).

20 ـ فرزند پاک؛ نتیجه پاکدامنی

قرآن در باره حضرت مریم می‏فرماید: «مَریَمُ ابْنَتِ عِمْرَان الَّتِی اَحصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ منْ رُوحِنَا»(102). خداوند به دنبال پاکدامنی حضرت مریم، روح خود را در او دمید و نتیجه آن پدید آمدن حضرت عیسی علیه‏السلام بود.
خداوند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را نیز به دنبال پاکدامنی حضرت زهرا علیهاالسلام به آن بانوی مقدس عطا فرمود. حسان این مطلب را به شعر کشیده و گفته است:
و إن مریمٌ أحصنت فرجها*و جاءت بعیسی کبدر الدجی
فقد أحصنت فاطم بعدها*و جاءت بسبطی نبیّ الهدی(103)

21 ـ بشارت خداوند به فرزند

خداوند، حضرت مریم را به عیسی (کلمة اللّه‏) بشارت داد و فرمود: «إنَّ اللّه‏َ یُبَشِّرُکَ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ المَسِیحُ عِیسَی ابنُ مَریَمَ»(104).
فاطمه زهرا علیهاالسلام به حسن و حسین علیهماالسلام ـ دو کلمه باقیه و از کلمات تامه خداوند ـ بشارت داده شدند(105). در حدیث نبوی آمده است که در هنگام ولادت هر یک از دو سرور جوانان بهشت، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به فاطمه زهرا علیهاالسلام بشارت داد و پیشاپیش تبریک گفت که از او امامی متولد می‏شود که اهل بهشت از وی سود خواهند برد(106).

22 ـ سفارش خدا به احسان به مادر

حضرت مریم بعد از شش ماه بارداری حضرت عیسی علیه‏السلام را به دنیا آورد(107) و ایشان به اذن الهی در گهواره کودکی سخن گفت: «قَال إنِّی عَبدُ اللّه‏ِ... وَ جَعَلَنِی مُبَارَکا أینَ مَا کُنْتُ وَ اَوصَانِی... وَ بَرّا بِوَالِدَتِی...»(108)؛ یعنی... من عبد اللّه‏ هستم و خداوند مرا هر کجا که باشم مبارک قرار داده و مرا به... و احسان و نیکی به مادرم توصیه کرده است.
حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز بعد از شش ماه بارداری حضرت حسین علیه‏السلام را به دنیا آورد(109) و قبل از آنکه حسین علیه‏السلام فرزندی به نام عبد اللّه‏ داشته باشد به جهت کمال و اوج عبودیت خدا کنیه ابا عبد اللّه‏ را به وی دادند و آیه شریفه: «وَ وَصَّینَا الانسَانَ بِوَالِدَیهِ اِحسَانا»(110) در شأن او و مادر مقدسش نازل گردید(111).

23 ـ واسطه الحاق نسل به انبیاء

از آنجا که حضرت مریم شوهر نداشت واسطه الحاق حضرت عیسی علیه‏السلام به نسل انبیاء بود. قرآن می‏فرماید: «... وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَیمَانَ وَ اَیُّوبَ وَ یوسُفَ وَ مُوسی وَ هَارُونَ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی المُحْسِنِینَ. وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیَی وَ عِیسی...»(112)؛ یعنی از اولاد ابراهیم، داوود، سلیمان و... عیسی... بود.
حضرت زهرا علیهاالسلام نیز واسطه الحاق و انتساب نسلش به پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و انبیاء بود(113). امام موسی بن جعفر علیه‏السلام در مناظره با هارون الرشید می‏فرماید: «خداوند حضرت عیسی را از طریق مریم(س) به نسل انبیاء ملحق نمود و به همین گونه ما را از طریق مادرمان فاطمه علیهاالسلام به نبی اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ملحق نموده است.»(114)
از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده که خداوند متعال نسل هر پیامبری را در صلب خود آن پیامبر قرار داد و حال آنکه نسل مرا در صلب علی علیه‏السلام قرار داد(115).

24 ـ عبادت و قنوت

قرآن در باره حضرت مریم می‏فرماید: «وَ کَانَتْ مِنَ القَانِتِینَ»(116) و «یَا مَریَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ»(117). طبق دلالت آیات یاد شده آن حضرت دارای دوام طاعت، نماز، طول قیام و دعا بود. ابن خلدون می‏نویسد مریم چنان در عبادت پای فشرد که به او مَثَل می‏زنند(118).
عبادت و مداومت حضرت زهرا علیهاالسلام در طول عمر کوتاهشان بر قیام، نماز و دعا زبانزد است. امام حسن علیه‏السلام در این باره می‏فرماید: «مادرم فاطمه علیهاالسلام را دیدم که در شب جمعه‏ای در محراب عبادت ایستاده بود و مرتب در حال رکوع و سجود بود تا سپیده صبح آشکار شد و می‏شنیدم که مردان و زنان مؤمن را دعا می‏فرمود...»(119).
حسن بصری گوید: در این امت عابدتر از فاطمه زهرا علیهاالسلام پیدا نمی‏شود، آن‏قدر در عبادت بر سرپا می‏ایستادند تا پایشان ورم می‏کرد(120).
ابن فهد حلی در کتاب خود آورده است که صدیقه طاهره در نماز از ترس خدا نفس نفس می‏زد(121). از همه گویاتر اینکه دغدغه حضرت علیهاالسلام در شب عروسی، عبادت و قنوت پروردگار بود. امام علی علیه‏السلام می‏گوید در شب عروسی فاطمه را نگران و گریان دیدم، پرسیدم: چرا ناراحتی!؟
حضرت زهرا علیهاالسلام پاسخ داد: پیرامون حال و امر خویش فکر کردم که هنگام مرگ و سرازیر شدن به قبر چگونه خواهد بود. امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از اینجا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت. پس تو را به خدا سوگند بیا تا به نماز بایستیم و با هم در این شب خدا را عبادت کنیم(122).
قیام، عبادت و قنوت فاطمه علیهاالسلام به حدی بود که بنا به فرمایش رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آیه شریفه: «الَّذِینَ یَذکُرُونَ اللّه‏َ قِیَاما وَ قُعُودا...»(123) در شأن ایشان نازل شد(124).

25 ـ خدمتگزار خدا

حضرت مریم به دلیل نذر مادرش خدمتگزار خداوند و خانه او بود: «اِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرا»(125).
فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز با عرفان، آگاهی و عشق، خدمتگزار خداوند بود. پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روزی از دخترش پرسید: «فاطمه! چه درخواست و حاجتی داری؟ هم اکنون فرشته وحی در کنار من است و از طرف خدا پیام آورده تا هر چه بخواهی تحقق پذیرد.
فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: لذتی که از خدمت خدا می‏برم مرا از خواهش کردن از او باز داشته است، حاجتی جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبای والای خداوند باشم»(126).

26 ـ حضور عبادی در جمع مردان

خداوند به حضرت مریم امر نمود که: «وَارکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ»(127). لازمه اجرای این دستور، حضور در اجتماع مردان نمازگزار بود و مریم این دستور را امتثال نمود و با راهبان در معبد به نماز و رکوع پرداخت.
فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز برای انجام رسالت الهی و تحقق اهداف پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و دفاع از حق و امامت علی علیه‏السلام ، با حضور در برخی اجتماعات مردان به وظایف الهی خود پرداخت.

27 ـ برگزیدگی و برتری بر زنان

حضرت مریم برتر از زنان زمانش بود، امّا فاطمه زهرا علیهاالسلام برترین زنان از اولین تا آخرین است. خداوند درباره حضرت مریم می‏فرماید: «اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلی نِساء العَالَمِینَ»(128). درباره اصطفای اول در آیه فوق گفته‏اند گزینش برای تطهیر و رسالت الهی و اصطفای دوم ـ که همراه با حرف «علی» است ـ گزینش و برتری دادن بر زنان می‏باشد(129).
درباره برتری فاطمه زهرا علیهاالسلام بر تمام زنان جهان از اولین تا آخرین ایشان روایات متعددی وجود دارد(130). روایتی از پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسیده که فرمود: «مریم سیده نساء عالم خود بود، امّا فاطمه سیده نساء عالمین از اولین تا آخرین است و به تحقیق چون او در محرابش به عبادت می‏ایستد، هفتاد هزار فرشته مقرب به او سلام می‏دهند و با همان ندایی که به مریم می‏دادند خطاب به فاطمه ندا می‏دهند که‏ای فاطمه! خدا تو را برگزید و تطهیر نمود و تو را بر زنان عالمین برتری داد(131).
ابن ابی الحدید از دانشمندان اهل سنت می‏گوید: سخن پیامبر که فرمود فاطمه علیهاالسلام برترین زن عالم است نص و قطعی است(132).

28 ـ محدّثه و نزول فرشتگان

مریم محدّثه بود و فرشتگان و جبرئیل بر او نازل می‏شدند و با او سخن می‏گفتند: «اِذْ قَالَتِ المَلائِکَةُ یَا مَریَمُ اِنَّ اللّه‏َ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنه...»(133)؛ یعنی یاد آر زمانی که فرشتگان به مریم گفتند: ای مریم خداوند تو را به کلمه‏ای از جانب خود بشارت می‏دهد... و یا «... قَالَ اِنَّمَا اَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاِءهَب لَکِ غُلاما زَکِیّا...»(134) و «یَا مَریَمُ اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلی نِسَاءِ العَالَمِینَ»(135).
فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز محدّثه بود؛ چون فرشتگان و جبرئیل بر او نازل شده، با او سخن می‏گفتند. در این باره روایات بسیار و متواتر معنوی وجود دارد و بزرگان اهل سنت با نقل روایات بر صحت مطلب اعتراف کرده‏اند(136).
از جمله روایات اینکه امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «به این جهت فاطمه زهرا علیهاالسلام را محدّثه نامیده‏اند که فرشتگان از آسمان بر ایشان نازل می‏شدند و همانند مریم به او ندا می‏دادند که‏ای فاطمه اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلی نِسَاءِ العَالَمِینَ یا فاطمةُ اقنتی لربّک و اسجُدی و ارکَعی مع الراکعینَ». مصحف فاطمه حاصل گفت و گوی فرشته مقرب با آن حضرت بود(137).

29 ـ تسلی و رفع حزن به وسیله جبرئیل و فرشتگان

حضرت مریم پس از باردار شدن و تنهایی و خوف از زبان مردم، دچار حزن و اندوه گردید. در این حال ندایی آمد که ای مریم اندوهگین مباش، «فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا ألاّ تَحزَنِی...»(138). برخی از مفسران ندا دهنده را حضرت مسیح که در بطن مریم بود دانسته‏اند(139) و برخی گفته‏اند فرشته یا جبرئیل ندا داد(140).
حضرت زهرا پس از وفات پدر دچار حزن و اندوه شدیدی شد. خداوند متعال برای کاستن حزن و اندوه آن بانو و تسلی دادن به وی فرشتگان و جبرئیل را بر وی نازل می‏نمود تا به او تسلی دهند و از حزن او بکاهند(141): «... و کان جبرئیل یأتیها فیحسن عزاءها علی ابیها و یطیب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه...»

30 ـ کرامت و تصرف تکوینی

حضرت مریم به اذن پروردگار درخت خرمای خشکیده را جنباند و بلافاصله درخت میوه‏دار شد و خرمای تازه آورد و مریم از آن تناول نمود: «وَ هُزِّی اِلَیکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیکِ رُطَبا جَنِیّا».(142) شاخه این نخل را به سوی خود تکان ده، رطب تازه بر تو فرو ریزد.
حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز دارای کرامات و معجزه‏های بسیاری بود که نشان از تصرف تکوینی آن بانو داشت؛ مانند چرخش سنگ آسیاب(143)؛ و گردش گهواره(144) و آماده شدن غذا(145) بدون آنکه دست انسانی در کار باشد.
اباذر نقل می‏کند: «رسول خدا مرا فرستاد تا علی علیه‏السلام را خدمت ایشان دعوت کنم، چون به خانه علی علیه‏السلام رفتم و صدا زدم کسی جواب مرا نداد، امّا دیدم سنگ آسیاب خود به خود می‏چرخد و گندم را آرد می‏نماید و هیچ کس نیز در کنار آن نیست، پس بازگشتم و خدمت رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عرض کردم چیزی دیدم که نمی‏فهمم! من در شگفتم که سنگ آسیاب در خانه علی علیه‏السلام می‏چرخد و هیچ کس نیز با آن نبود تا بچرخاند.
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: هر آینه خداوند قلب دختر مرا پر از یقین و وجودش را پر از ایمان نموده است و خداوند از ضعف او خبر دارد؛ لذا به او کمک می‏کند و کفایت کارهایش را می‏نماید. آیا تو نمی‏دانی که خداوند فرشتگانی دارد که کمک‏کار آل محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستند؟!»(146)

31 ـ دریافت غذای بهشتی

از کرامات حضرت مریم(س) این بود که غذای بهشتی از جانب خداوند دریافت می‏کرد: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکَرِیَّا المِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقا قَالَ یَا مَرْیَمُ أنّی لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه‏ِ یَرزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»(147).
فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز در موارد متعددی غذاهای بهشتی دریافت نمود(148). در احادیث آمده است که در یکی از روزهای سخت زندگی که گرسنگی بر خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فشار آورد فاطمه علیهاالسلام وضو گرفت و دست به دعا برداشت و پس از خواندن دو رکعت نماز از خداوند درخواست مائده‏ای از آسمان نمود. ناگهان ظرفی از غذا و طعام بهشتی نازل شد که بوی عطر آن، منزل علی علیه‏السلام را معطر ساخت.
امام علی علیه‏السلام پرسید: انّی لک هذا؟
حضرت پاسخ داد: هو من عند اللّه‏.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که خبردار شد فرمود: حمد و ستایش خداوندی را که دختری به من عطا فرمود مانند حضرت مریم که «هرگاه زکریای پیغمبر در محراب عبادت او حاضر می‏شد، پیش او خوردنی می‏یافت. می‏گفت: اینها از کجاست؟
مریم جواب می‏داد: از جانب خدا»(149).
این ماجرا را زمخشری در کشاف نقل کرده است.

32 ـ ایجاد شگفتی در پیامبر

حضرت زکریا چون وارد محراب حضرت مریم گردید، مشاهده نمود که غذای زمستانی در تابستان و غذای تابستانی در زمستان نزد مریم است؛ از این واقعه به شگفت آمد، لذا پرسش نمود. «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکَرِیَّا المِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقا قَالَ یَا مَرْیَمُ أنّی لَکِ هَذَا...»(150).
فاطمه علیهاالسلام نیز کرامات بسیاری داشت و یا گفتار و رفتاری از آن بانو اظهار می‏شد که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله (151) یا علی علیه‏السلام (152) و گاهی اصحابی چون سلمان و اباذر(153) را به شگفتی وا می‏داشت.

33 ـ مکرمت امیدبخش

حضرت زکریا علیه‏السلام با مشاهده مائده بهشتی نزد حضرت مریم و شنیدن جمله آن زن که فرمود: «یَرزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»(154) امیدوار شد و با خود اندیشید حال که چنین است، رزق یک فرزند از جانب خدا به وی نیز ممکن خواهد بود؛ لذا در سن پیری با این امید درخواست فرزند نمود(155).
زهرا علیهاالسلام نیز دارای کرامات و توجهات خاص الهی بود که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، علی علیه‏السلام و به ویژه اصحاب رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مانند سلمان، اباذر و مقداد را امیدوار می‏نمود و به آنان دلگرمی می‏بخشید.

34 ـ مصائب و سختیها

مصائب و سختیها در مسیر کمال عامل مؤثری بوده، در تقرب به خداوند نقش روشنی دارد، لذا خداوند تمام اولیاء خود را به مصائب و سختیهای خاص مبتلا می‏نماید. امام صادق علیه‏السلام از قول علی علیه‏السلام فرمود: «انّ أشدّ الناس بلاء النبیّون ثم الوصیّون ثم الأمثل فالأمثل...»(156).
حضرت مریم متحمل مصائب و بلاهای زیادی شد. سخت‏ترین آنها عبارت بود از دوری از مادر و پدر در تمام دوران زندگی، خدمتگزاری بیت‏المقدس از کودکی، تهمت و سوء ظن مردم در عین پاکی، بارداری و زایمان در تنهایی و غربت، نداشتن محل استراحت و غذا و پناه بردن به کنار درخت خرما، نگهداری کودک بدون پدر با آن برخوردها و نگاههای بد مردم.
امّا مصائب و سختیهای فاطمه علیهاالسلام از دوران کودکی حد و حصری نداشت. در بطن مادر تنهایی و نگرانی و حزن مادر را درک می‏نمود(157) و چون چشم به دنیا گشود، شاهد اذیت و آزار پدر بود(158). چندی نگذشت که خود را در کنار پدر در شعب ابی طالب متحمل سختیها دید و غم و رنج پدر را با خود تقسیم می‏نمود و در بیم و هراس پدر از مکه هجرت نمود. رنجهای پدر در مدینه به ویژه جنگ احد(159) را به عنوان نزدیک‏ترین زن به پدر بر خود هموار نمود تا نوبت به وفات پدر بزرگوارش رسید. وفات پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با حزن، گریه، مصائب، رنجهای طاقت فرسا و قتل فرزندش محسن شروع شد و به آرزوی مرگ و شهادت آن بانو انجامید.

35 ـ قذف و نسبت ناروا

مردم نادان حضرت مریم را قذف نمودند و نسبتهای ناروایی به ایشان دادند. این قذف به رغم آگاهی آنان به پاکی خاندان و شرافت حضرت مریم بود: «قَالُوا یَا مَریَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئا فَرِیّا. یَا اُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ اَبُوکِ سَوءٍ وَ مَا کَانَت اُمُّکِ بَغِیّا»(160).
ای مریم به راستی کار بسیار ناپسندی مرتکب شده‏ای، ای خواهر هارون! پدر تو مرد بدی نبود و مادرت نیز بدکار نبود.
امام صادق علیه‏السلام نیز در روایتی طولانی درباره هفت گناه کبیره که در قرآن آمده و هر هفت مورد را برخی از نادانهای امت اسلامی نسبت به اهل بیت علیهم‏السلام مرتکب شدند می‏فرماید: «... امّا قذف محصنه همان است که برخی بر سر منابر فاطمه زهرا علیهاالسلام را قذف نمودند و نسبتهای نادرستی به ایشان دادند...»(161).

36 ـ آرزوی مرگ

حضرت مریم از شدت حزن و ترس از تکذیب مردم و افترا آرزوی مرگ نمود و از خداوند آن را درخواست کرد و فرمود: «یَا لَیْتَنِی مِتُّ قبلَ هَذَا»(162).
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز از شدت حزن و رنج آرزوی مرگ نمود و از خداوند درخواست کرد هر چه زودتر مرگش را برساند: «الهی عجّل وفاتی سریعا». پروردگار نیز دعای او را اجابت نمود(163).

37 ـ سکوت و تحریم سخن

حضرت مریم به امر پروردگار در مواجهه با اهانت مردم نادان و مغرض روزه سکوت گرفت و سخن گفتن با آنان را تحریم نمود: «فَلَنْ اُکَلِّمَ الیَومَ اِنسِیّا»(164).
فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز پس از شنیدن اهانت برخی از منبر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مسجد آن حضرت و اهانت برخی دیگر در آستانه مسجد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و تکذیب دختر رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، نسبت به آن دو سکوت اختیار نمود و آنان را از گفت و گو با خود تحریم نمود و فرمود هرگز با آنان سخن نخواهم گفت: «فلن اکلم من رأس کلمة»(165).

38 ـ غسل صدیقه به دست صدیق

حضرت مریم(س) پس از فوت به وسیله عیسی علیه‏السلام غسل داده شد. حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز به دست حضرت علی علیه‏السلام غسل داده و کفن و دفن شد. مفضل از اصحاب بزرگ امام صادق نقل می‏کند که از آن حضرت پرسیدم چه کسی فاطمه زهرا علیهاالسلام را غسل داد؟ فرمود: امیرالمؤمنین علیه‏السلام .
مفضل می‏گوید من این مطلب برایم بزرگ آمد و تعجب کردم؛ لذا حضرت فرمود: گویا از آنچه به تو گفتم دلتنگ شدی؟
عرض کردم: آری چنین است فدایت شوم.
حضرت فرمود: دلتنگ مباش؛ زیرا فاطمه علیهاالسلام صدیقه بود و جز صدیق نباید او را غسل دهد، مگر نمی‏دانی که مریم را جز عیسی کسی غسل نداد(166).

39 ـ اشتیاق به بهشت

در روایات آمده است که فاطمه زهرا علیهاالسلام و حضرت مریم دو زن از چهار زن بهشتی هستند(167) که بهشت مشتاق آنان است: «اشتاق الجنّة الی اربع من النساء: مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم زوجة فرعون و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمّد.»(168)

40 ـ بهشت جایگاه ابدی

آیات قرآن و عصمت و سیره حضرت زهرا علیهاالسلام و مریم(س) در این دنیا که روایات و تاریخ ثبت کرده، به خوبی جایگاه ابدی آن دو را نشان می‏دهد. افزون بر اینکه روایات اسلامی فراوانی وجود دارد که به صراحت، بهشتی بودن آنان را بیان می‏کند. روشنی مطلب به حدی است که آن را جزء ضروریات دین قرار می‏دهد. در روایات آمده است که اولین زن، بلکه اولین شخصی که وارد بهشت می‏شود حضرت زهرا علیهاالسلام است و بعد از آن جناب نوبت ورود زنان مقدس دیگری چون حضرت مریم(س) می‏رسد(169).

نتیجه‏گیری

نکات زیر را می‏توان به عنوان مهم‏ترین نتایج تحقیق در مقاله حاضر بیان کرد:
1 ـ خداوند، مقدس اصیل است و اشخاص و اشیاء بر حسب انتساب خاص و تجلی خداوند در آنها و متجلی شدن خداوند به وسیله آنان از قداست نسبی برخوردار می‏باشند.
2 ـ حضرت مریم نزد همه مسیحیها با تمام اختلافاتی که میان آنها وجود دارد مقدس است و هیچ امری در دین مسیح نتوانسته قداست آن حضرت را بپوشاند.
3 ـ قرآن مبانی تقدس مریم(س) را صفات و ویژگیهایی در آن بانو بیان داشته است.
4 ـ تمام صفات حضرت مریم(س) که مبنای تقدس آن حضرت بود، به طریق اولی در حضرت زهرا علیهاالسلام وجود داشت. افزون بر اینکه فاطمه زهرا علیهاالسلام از صفات دیگری نیز برخوردار بود که به تنهایی می‏تواند منشأ تقدس باشد.
5 ـ عقده‏ها و کینه‏ها و جاه‏طلبیهای برخی از افراد در صدر اسلام باعث شد جریان قداست‏پوشی فاطمه زهرا علیهاالسلام بعد از رحلت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آغاز شود و جهل و تعصب آن را استمرار بخشید.
6 ـ کتمان قداست زهرا علیهاالسلام نه تنها ظلم به آن حضرت بود، بلکه موجب ستم به اسلام و بشریت گردید و لوای اسلام در احترام کردن و تکریم زن و جایگاه والای زن در این آیین از مسلمانان گرفته شد. این در حالی است که در عالم غربِ مدعی مسیحیت بسیاری از کوتاهیها نسبت به زن با شعار و لوای تقدس مریم پوشش داده شده است.

منابع و مآخذ

1 ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1962 م.
2 ـ ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحمید آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش.
3 ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم انتشارات علامه، بی‏تا.
4 ـ ابن کثیر ابوالفداء اسماعیل، قصص الانبیاء، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1402ق.
5 ـ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، 1401ق.
6 ـ امینی، عبد الحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، 1403ق.
7 ـ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
8 ـ بی‏آزار شیرازی، عبدالکریم، مجموعه مقالات چهارمین کنفرانس علوم قرآن، قم، دارالقرآن الکریم 1373ش.
9 ـ تستری، نور اللّه‏، احقاق الحق، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی‏تا.
10 ـ خمینی، روح اللّه‏، چهل حدیث، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1368ش.
11 ـ دشتی، محمّد، فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیهاالسلام ، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1379ش.
12 ـ راغب اصفهانی، ابی القاسم الحسین، المفردات فی ترتیب القرآن، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1362ش.
13 ـ سلمانپور، محمّد جواد، علی علیه‏السلام قرآن ناطق، تهران، نشر عابد، 1380ش.
14 ـ صدوق، ابو جعفر محمّد بن علی، علل الشرایع، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1385ق.
15 ـ صدوق، ابو جعفر محمّد بن علی، کتاب الخصال، قم، جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیه، 1362ش.
16 ـ طباطبائی، محمّد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1392ق.
17 ـ طبرسی، ابی علی، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیه، بی‏تا، 5 ج.
18 ـ طبری، ابو جعفر محمّد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق.
19 ـ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تهران، المکتبة المرتضوی، 1362ش.
20 ـ کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، بی‏تا، 4 ج.
21 ـ فعال عراقی، حسین، داستانهای قرآن و تاریخ انبیاء در المیزان، تهران، سبحان، 1378ش.
22 ـ قزوینی، محمّد کاظم، فاطمة الزهراء من المهد الی اللحد، ترجمه دکتر حسن فریدونی، آفاق، 1404ق.
23 ـ مجلسی، محمّد باقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
24 ـ نجمی، محمّد صادق، سیری در صحیحین، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1359ش.

پی نوشت ها:

1 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 48، 49 و 77؛ ج 14، ص 201.
2 ـ همان، ج 43، ص 77.
3 ـ همان، ج 43، ص 49-48؛ ج 14، ص 197 و 206.
4 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 488. 5 ـ الغدیر، ج 2، ص 61؛ مناقب، ج 4، ص 24. 6 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 638.
7 ـ فاطمه، ص 649.
8 ـ مجموعه سخنرانیها و مقالات قرآنی، ص 82.
9 ـ تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 159.
10 ـ قصص الأنبیاء، ص 376.
11 ـ آل عمران / 33.
12 ـ الخصال، ج 1، ص 225.
13 ـ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 278-277.
14 ـ احزاب / 33.
15 ـ ابراهیم / 24.
16 ـ نور / 36.
17 ـ الغدیر، ج 3، ص 107.
18 ـ شوری / 23.
19 ـ الغدیر، ج 3، ص 31.
20 ـ همان، ج 3، ص 350.
21 ـ توبه / 119.
22 ـ الغدیر، ج 2، ص 306.
23 ـ واقعه / 11-10.
24 ـ الغدیر، ج 2، ص 211.
25 ـ فاتحة الکتاب / 6.
26 ـ قصص قرآن در المیزان، ج 2، ص 407.
27 ـ آل عمران / 35.
28 ـ قصص الأنبیاء، ص 352.
29 ـ تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 159.
30 ـ المیزان، ج 3، ص 184.
31 ـ علل الشرایع، ص 124.
32 ـ قصص الأنبیاء، ص 352.
33 ـ آل عمران / 35.
34 ـ تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 159.
35 ـ بحارالأنوار، ج 14، ص 194.
36 ـ آل عمران / 37.
37 ـ ضحی / 8.
38 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 49.
39 ـ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 473.
40 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 439.
41 ـ الخصال، ج 1، ص 206.
42 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 53.
43 ـ همان، ج 43، ص 28.
44 ـ همان، ج 43، ص 4.
45 ـ همان، ج 43، ص 2.
46 ـ المیزان، ج 3، ص 183؛ اصول کافی، ج 2، ص 484؛ بحارالأنوار، ج 14، ص 199.
47 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 5-4.
48 ـ همان، ج 43، ص 43.
49 ـ همان، ج 43، ص 3.
50 ـ آل عمران / 36.
51 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 10؛ علل الشرایع، ص 178.
52 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 13؛ علل الشرایع، ص 179.
53 ـ الغدیر، ج 2، ص 295.
54 ـ آل عمران / 37.
55 ـ المیزان، ج 3، ص 173.
56 ـ مفردات راغب، ص 44؛ مجمع البحرین، ج 5، ص 258.
57 ـ مفردات راغب، ص 212.
58 ـ همان، ص 326؛ مجمع البحرین، ج 3، ص 469.
59 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 553.
60 ـ زخرف / 28.
61 ـ قصص قرآن، ص 232.
62 ـ آل عمران / 36.
63 ـ آل عمران / 37.
64 ـ نور / 36.
65 ـ المیزان، ج 3، ص 174.
66 ـ آل عمران / 379.
67 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 12؛ علل الشرایع، ص 181.
68 ـ علل الشرایع، ص 182؛ کشف الغمه، ج 2، ص 25؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 81 .
69 ـ بحارالأنوار، ج 14، ص 204.
70 ـ همان، ج 14، ص 192.
71 ـ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 133.
72 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 16.
73 ـ همان، ج 43، ص 18.
74 ـ بنگرید به: فاطمه زهرا، از تولّد تا شهادت، ص 33-31.
75 ـ تحریم / 12.
76 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 64.
77 ـ کشف الغمه، ج 2، ص 40؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 158.
78 ـ المیزان، ج 19، ص 346؛ مجمع البیان، ج 5، ص 320.
79 ـ تاریخ ابن خلدون، ص 161.
80 ـ مائده / 75.
81 ـ الغدیر، ج 2، ص 312.
82 ـ علل الشرایع، ص 184.
83 ـ نساء / 68.
84 ـ تحریم / 12.
85 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 13.
86 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 212؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 158.
87 ـ بحارالأنوار، ج 2، ص 3.
88 ـ بنگرید به: علی قرآن ناطق، ص 86.
89 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 8 .
90 ـ آل عمران / 42.
91 ـ احزاب / 33.
92 ـ (خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، زمخشری در تفسیر کشاف، ج 1، ص 193، فخر رازی در تفسیر، ج 2، ص 70، ابن اثیر در اسد الغابه، ج 2، ص 12، سبط ابن جوزی در کتاب تذکرة الائمه، امام واحدی در اسباب النزول، ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه، ص 7، سیوطی در الدر المنثور، ج 5، ص 198، طبری در ذخائر العقبی، ص 21، قرطبی در الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 182، ابن عربی در احکام القرآن، ج 2، ص 166، ابن عبد البر در الاستیعاب، ج 2، ص 460، بیهقی در السنن الکبری، ج 2، ص 149، حاکم نیشابوری در المستدرک، ج 2، ص 416، امام احمد حنبل در مسند، ج 1، ص 331، نسائی در خصائص، ص 4، طبری در تفسیر، ج 22، ص 5، خوارزمی در مناقب، ص 35، هیثمی در مجمع الزوائد، ج 9، ص 166 و ابن حجر در صواعق المحرقه، ص 85) به نقل از: فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت، ص 90.
93 ـ تاریخ ابن خلدون، ص 434.
94 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 15.
95 ـ (قندوزی در ینابیع الموده، ص 260، محمّد صالح کشفی در مناقب، امرتسوی در ارجح المطالب، حافظ ابوبکر شافعی در تاریخ بغداد، ج 13، ص 331، ابن عساکر در تاریخ کبیر، ج 1، ص 319، حافظ سیوطی و رافعی در التدوین، طبری در ذخائر العقبی، و صفوری در نزهة المجالس، ص 227)، به نقل از: فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 121.
96 ـ ینابیع الموده، ص 260.
97 ـ بحارالانوار، ج 14، ص 197؛ قصص الانبیاء، ص 353.
98 ـ تحریم / 12.
99 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 20؛ الغدیر، ج 2، ص 61.
100 ـ (حاکم در المستدرک، ج 3، ص 152، خطیب بغدادی در تاریخ خود، ج 3، ص 54، محب الدین طبری در ذخایر العقبی، ص 48، صدر الحفاظ کنجی شافعی در الکفایه، ص 222، سیوطی در إحیاء المیت، ص 257، متقی هندی در کنزالعمال، ج 6، ص 219 و 112 و شبلنجی در نورالأبصار، ص 45) به نقل از: الغدیر، ج 2، ص 62.
101 ـ الغدیر، ج 3، ص 175.
102 ـ تحریم / 11. 103 ـ الغدیر، ج 2، ص 61. 104 ـ آل عمران / 45.
105 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 48.
106 ـ همان.
107 ـ همان، ج 14، ص 207. البته درباره بارداری حضرت مریم(س) روایت معتبری داریم که چون به وسیله نفحه روح القدس حمل برداشت نُه ساعت طول کشید هر ساعتی به اندازه یک ماه.
108 ـ مریم / 31-29.
109 ـ بحارالأنوار، ج 14، ص 207.
110 ـ احقاف / 15.
111 ـ اصول کافی، ج 2، ص 365؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 172.
112 ـ انعام / 85-84.
113 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 37.
114 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 82.
115 ـ این روایت را خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج 1، ص 316، خوارزمی در مناقب، ص 229، محب الدین طبری، حموینی، ذهبی، ابن حجر مکی، متقی هندی، زرقانی و قندوزی از اهل سنت نقل کرده‏اند. (بنگرید به: فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 83).
116 ـ تحریم / 12.
117 ـ آل عمران / 43.
118 ـ تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 160.
119 ـ علل الشرایع، ص 182.
120 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 76 و 84.
121 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 221.
122 ـ ارشاد دیلمی، ج 1، ص 270.
123 ـ آل عمران / 191.
124 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 35.
125 ـ آل عمران / 35.
126 ـ فرهنگ سخنان فاطمه، ص 83.
127 ـ آل عمران / 43.
128 ـ آل عمران / 42.
129 ـ المیزان، ج 3، ص 188.
130 ـ بنگرید به: بحارالأنوار، ج 43، ص 22، 24، 26، 36، 37، 49 و 78.
131 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 49.
132 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، ص 197.
133 ـ آل عمران / 45.
134 ـ مریم / 19.
135 ـ آل عمران / 42.
136 ـ بنگرید به: الغدیر، ج 5، ص 49؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 78.
137 ـ بنگرید: به علی قرآن ناطق، ص 86.
138 ـ مریم / 24.
139 ـ المیزان، ج 14، ص 43.
140 ـ بحارالأنوار، ج 14، ص 209.
141 ـ اصول کافی، ج 1، ص 346؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 79.
142 ـ مریم / 25.
143 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 29.
144 ـ همان، ج 43، ص 45.
145 ـ همان، ج 43، ص 30.
146 ـ همان، ج 43، ص 29.
147 ـ آل عمران / 37.
148 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 27، 29، 31 و 77.
149 ـ همان، ج 35، ص 251؛ فرهنگ سخنان فاطمه، ص 261.
150 ـ آل عمران / 37.
151 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 91.
152 ـ همان، ج 43، ص 74، 60 و 31.
153 ـ همان، ج 43، ص 46-45.
154 ـ آل عمران / 37.
155 ـ المیزان، ج 3، ص 174.
156 ـ شرح چهل حدیث، ص 203.
157 ـ بحارالأنوار، 43، ص 2.
158 ـ صحیح بخاری، ج 1 و 5 به نقل از: سیری در صحیحین، ص 324.
159 ـ صحیح بخاری، ج 1، 4 و 5 به نقل از: سیری در صحیحین، ص 325.
160 ـ مریم / 28-27.
161 ـ الخصال، ص 364.
162 ـ مریم / 23.
163 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 177؛ احقاق الحق، ج 19، ص 16؛ فرهنگ سخنان فاطمه، ص 177.
164 ـ مریم / 26.
165 ـ تاریخ طبری، ج 3، ص 236؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 134 و ج 2، ص 19؛ الغدیر، ج 7، ص 226 و 229؛ فرهنگ سخنان فاطمه، ص 248.
166 ـ اصول کافی، ج 1، ص 459؛ علل الشرایع، ص 184.
167 ـ الخصال، ص 206 و 235.
168 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 53.
169 ـ همان، ج 43، ص 52.
دوشنبه 10 مهر 1391  3:54 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سیمای آسیه سلام الله علیها

سیمای آسیه سلام الله علیها

عطيه تحقيقي
زندگی آسیه:

آسیه دختر مزاحم بن عبید بن ریان بن ولید از فرزندان ونسل پیامبران واز قوم بنی اسرائیل است ،ودرسال 3828فرعون مصر به نام « رامسیس » اورا به زنی گرفت، ودختری به نام «انیسا» به دنیا آورد و چون این دختر،علیل و بیمار غیر قابل علاج بود،با مالیدن آب دهان موسی درهمان دوران کودکی به وی ، او را بهبود بخشیدند.
آسیه هم زمان با جادوگران فرعون که دریک صحنه سیاسی واجتماعی صورت گرفت با دیدن معجزات حضرت موسی ایمان آورد،و پس از تحمل شکنجه های سنگین به شهادت رسید.1

شخصیت آسیه:

اگر کسی شخصیت سیاسی ودنیوی واجتماعی آسیه را در ذهن خویش تصور نماید ، وبداند که او همسر کسی بود که ادعای خدایی داشت و تمام زرق وبرقهای مصر پهناور ومردم آن سامان در اختیار او بودمتوجه می گردد که وی چگونه خود را در برابر آن همه عوامل مادی نباخت و با این وضع ، وی از نظر ایمانی کسی شد که خانه اوپناه مستمندان و مؤمنین بود! و با اخلاص تمام درنهان به بندگی خدا می پرداخت ، و اززنان ممتاز جهان به شمار می آمد.
آسیه زنی است که در صحنه های خاص مورد عنایت خداوند قرار گرفته واو را مادر مؤمنین لقب داده ، و رسول گرامی اسلام وی را در ردیف فاطمه وخدیجه ومریم بهترین زنان اهل بهشت خوانده است.2
همسر فرعون بدون اینکه تحت هدایت پیامبری از پیامبران الهی قرار گیرد،باهدایت فطری خویش نهایت خلوص را به نمایش می گذارد وشخصیتی از برای خویش ترسیم می کند که او را به صورت الگوواسوه مؤمنان درمی آورد.
خداوند برای تمامی کسانی که ایمان آورده اند ، بدون دخالت جنسیت آنان ،همسر فرعون را مثال می آورد تا نشان دهد که رستگاری تنها منوط به ایمان خالص به خدا ورسول و حسن اطاعت از پروردگار است واتصال وخویشاوندی با طاغیان و مستکبران هرگز نمی تواند به حال کسی که ایمان آورده است ضرری زند.3
آری اوریشه پاک داشت، واز نسل پاک به وجود آمد، و بزرگترین افتخارش این بود که از اولاد پیامبران بود ، ودرنهان ایمان خود را حفظ کرده بود، واز دیدن معجزات موسی به وی نیز ایمان آورد ، ودر راه ایمان و عقیده به شهادت رسید.4

ایمان آسیه:

قال رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم ):
ثلاثة لم یکفروا بالوحی طرفةعین؛مؤمن آل یس و علی بن ابیطالب وآسیه إمرأة فرعون 5
سه نفر هرگز نسبت به وحی کافر نبوده اند ،آن سه نفر عبارتند از : مؤمن آل یس ،علی بن ابی طالب ،وآسیه

همسر فرعون .

براین اساس ، آسیه حتی قبل ازنبوت حضرت موسی به خدای یگانه ایمان داشته است. او تنها فرد مؤمن ویکتا پرست از خانواده فرعون است که بر شریعت حضرت ابراهیم استوار بوده است. وی درعین اینکه موحد بود ،ولی ایمان خود را مخفی می کرد .
اوبه خدای یگانه ایمان داشت و مخفیانه معبود واقعی خود را پرستش می کرد.اگر چه در کاخ فرعون زندگی می کرد، ولی هیچ سنخیتی با آنان نداشت.بر خلاف نظرکسانی که علت خداجویی رانیاز میدانند،اوهیچ گونه نیازی نداشت واگر اراده می کرد،تمام ذخایر مصر را دراختیار اوقرار می گرفت .وی ملکه مصراست وهر خواسته اش برآورده شده .
آری او تنها یک نیاز داشت وآن هم عبادت بود از محیطی که بتواند به راحتی در آن محیط عقیده وایمان خود را اظهار کند وبه عبادت خدای یگانه بپردازد.6
اما در این که چه زمانی آسیه ایمان خود را به نبوت موسی اظهار کرد،اختلاف نظر وجود دارد برخی گفته اند : وقتی که عجز و ناتوانی ساحران درمقابل معجزه موسی را مشاهده کرد،ایمان به نبوت آن حضرت را اظهار کرد وفرعون نیز بارها او را نهی کرد، اما او دست از اعتقادش برنداشت.7
برخی نیزگفته اند،آرایشگر دختر فرعون به خدای یگانه ونبوت موسی ایمان داشت ، ولی ایمان خود را مخفی می کرد، روزی شانه از دستش افتاد و نا خود آگاه نام خدا را بر زبان آورد . دختر فرعون گفت: منظورت از خدا پدرم فرعون می باشد؟ اودرجواب گفت : منظورم خدای ما وخدای پدرت می باشد. جریان ایمان اوبه فرعون گزارش داده شد ،فرعون دستور داد تا او را به طرز فجیعی به شهادت برسانند . آسیه که شاهد شهادت او بود ، دید که ملائکه روح او را به طرف آسمان بالا بردند. دراین جا ایمان واعتقادش به یقین رسید و ایمان به نبوت موسی را اظهار کرد.8

اسوه بودن آسیه:

در تعلیل اسوه بودن این زن، خداوند متن دعای اورانقل می کند ، دعایی که خود ترسیمی جامع از نهایت عبودیت زنی است که دربالاترین بهره وری دنیوی بوده است.اما منزلتهای ظاهری نه تنها او را مانند شوهرش نفریفته ، بلکه از تمامی آنان ، آنچنان چشم پوشیده وبر منزلت درجوار رحمت حق چشم دوخته است که گویی نفرت از استکبار در او ریشه ای عمیق دارد. جمله ای که او در آرزومندی برای قرب به خداوند ادا می کند ، شایسته دقت بسیار است .
وی می گوید: «ای پروردگار من ، نزد خودت از برای من در بهشت خانه ای بساز» اول اینکه با کلمه (رب) ، که نشانه احساس قرب بنده به پروردگار خویش است ، آغاز می کند به کار بردن قید عندک (نزد خودت) قبل از بیان خواسته خویش ، نشانگر این است که قرب الهی برای او مسئله اصلی و خواست اساسی او بوده است.اصل برای او « قرب عندالله » بوده است ،جایگاهی که نه قابل وصف است و نه عقل انسان قادراست آن را درک کند.9
با این جملات نهایت رشد و ارتقای اوبه ترسیم کشیده می شود واز این روست که پیامبرفرمود «قسم به کسی که به اوقسم یاد می کنند، اگر فرعون نیز اقرار می کرد که موسی برای او « روشنی چشم » است ، همانگونه که همسرش چنین اقرار کرد (گفت)،خداوند اورا نیز هدایت می کرد ، همانگونه که همسرش را هدایت کرد ولیکن فرعون به سبب شقاوتی که خداوند بر او نوشته بود (ازاین اقرار) خود داری کرد » 10

فضایل آسیه:
الف: آسیه در قرآن

در قرآن مجید حداقل در دوجا به نام و نقش آسیه اشاره شده ، یکی از آنها در سوره قصص آیه 9 است که در رابطه با شفاعت از موسی بن عمران است که هنگام گرفتن وی از آب، فرعون خواست موسی را بکشد، ولی آسیه گفت:
وقالت امرئت فرعون قرّت عین لی ولک لا تقتلوه عسی أن ینفعنا اونتخذه ولدا ...
او را نکش ، او نور دیده برای من و تواست ، او به ما فایده می بخشد ، و ما وی را به فرزندی می گزینیم .
مورد دوم در سوره تحریم آیه 11 است که فرعون برای بازگرداندن آسیه از ایمان به آیین موسی ، وی را زیر شکنجه گرفته بود،و او ازخدا می خواست که خداوند ، او را از اهل بهشت قرار داده واز عذاب وشکنجه فرعون و ستمگران دیگرنجات دهد. 11
« وضرب الله مثلاً للذین آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لی عند ک بیتاً فی الجنة ونجنی من فرعون ...»

ب: آسیه در روایات
1. آسیه شاخص صبر

پیامبر اسلام (صل الله علیه و اله وسلم) آسیه را ، برای زنان صابر ، شاخص صبر واستقامت قرار داده ، فرموده است : هرگاه زنی در مقابل اخلاق و رفتار ناپسند شوهرش بسیار صبور و شکیبا باشد؛ به گونه ای که اگر نتوانست دراو اثر بگذارد ، حداقل تابع اعمال نا شایست و کج رویهای او نباشد ، خداوند اجر و پاداشی همانند اجر و پاداش آسیه به او خواهد داد.
....من صبر علی سوء خلق زوجها اعطاها مثل ثواب آسیة بنت مزاحم 12

2. زنی که پیامبر به او سلام می رساند .

آسیه زنی است که پیامبر اکرم به او سلام رساند و حامل این سلام پیامبر ، خدیجه کبری بود؛ سلامی که سراسر برکت ورحمت است .
معاذ بن جبل ـاز اصحاب پیامبر اسلام (صل الله علیه واله وسلم) می گوید: حضرت خدیجه (سلام الله علیها ) در بسترمرگ بود. پیامبر به ایشان فرمود: ای خدیجه ، گویا از سختی قرار گرفتن در بستر مرگ ناراحتی ، و حال آنکه خداوند در سختیها خیر کثیر قرار داده است . ای خدیجه ، هنگامی که به سرای جاوید رسیدی وبر هورهای خود واردشدی ، سلام مرابه آنان برسان ! خدیجه پرسید : ای رسول خدا !منظورت چه کسانی است؟ فرمود : آسیه ، مریم ، و حلیمه خواهر موسی 13

3. آسیه همنشین خدیجه وفاطمه دربهشت

یکی دیگر از افتخارات این بانوی بزرگ آن است که وی دربهشت ، همنشین خدیجه و فاطمه است .
امام صادق می فرمایند: هنگامی که حضرت خدیجه از دنیا رفت، فاطمه گرد پدرش رسول الله می گردید ومداوم می گفت مادرم کجاست !جبرئیل نازل شد وبه پیامبر گفت : به فاطمه بگو ، مادرت درخانه ای از مروارید قرار دارد که غرفه هایش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ است.اوبین حضرت آسیه ومریم جای دارد....14

ج: مقام آسیه در قیامت

آسیه،چنان مقام ومنزلتی نزد خداوند دارد که بهشت آرزوی دیدار او را دارد.
پیامبر اسلام می فرماید : بهشت مشتاق دیدار4 زن است، مریم دختر عمران ، آسیه دختر مزاحم ، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد.15
آسیه از برجسته ترین وبا فضیلت ترین زنان اهل بهشت است. 16
بالاترازاین ها ، او زن برگزیده خداوند است که مشمول عنایت خاص حضرت حق شده است .
پیامبر گرامی اسلام می فرماید : خداوند تبارک وتعالی از هریک از کلام ، ملائکه ، انبیاء ـ ایام ، اماکن وزنان چهار فرد را انتخاب کرده است .آن چهارفرد که از زنان برگزیده شده اند عبارتند از : مریم دختر عمران ، آسیه دختر مزاحم ، فاطمه زهرا وخدیجه دخترخویلد.17

د: مقایسه آسیه با زنان دیگر

اگر خداوند کریم زمانی حضرت مریم را مأمور دفاع و حفظ حجت خود، حضرت عیسی میکند ، اگر خدیجه را آفرید تا ثروت خود را به پای محمد صلی الله علیه و آله وسلم ) بریزد ودر سخت ترین شرایط یار ویاور اوباشد .
اگر فاطمه پا به عرصه گیتی گذارد ،تا غم واندوه جانکاه علی را به جان بخرد وتسکین دهنده آلام تنهایی وغربت اوباشد .
آسیه نیزمأموریتی خدایی دارد که موسی را چونان جان شیرین حفظ و حراست کند تا روزی بتواند پایه های استبداد واستکبار فرعون را درهم ریزد و امتی را از ظلم و بیداد نجات دهد.18
همچنین قرآن کریم آسیه و همسران لوط و نوح رابا هم مقایسه می کند و می فرماید : زنان لوط و نوح علی رغم این که در خانه نبوت بودند وبا پیامبران خدا مصاحبت ومعاشرت داشتند ،به خدای یگانه کفر ورزیدند و گمراه شدند. درمقابل آسیه زنی است که همسر فرعون است و درمحیطی زندگی می کند که همه اش کفر و ظلم و بیداد است ،ولی تحت تأثیر همسر و محیط قرار نگرفت وبه خدای یگانه ونبوت موسی ایمان آورد.19

هـ : کیفیت شهادت آسیه

درکیفیت شهادت اوگفته شده که آن بانوی مقاوم و صبور در گرمای خورشید شکنجه می شد ، خداوند ملائکه را مأمور کرد تا بر او سایه افکندند و قبل از اینکه روح از بدنش خارج شود ، جایگاه خود را دربهشت مشاهده کرد ولبخند رضایتی بر لبانش نشست . فرعون که قلب سیاه و فکرقاصرش قدرت درک این مسائل را نداشت گفت : نگفتم که او دیوانه شده.20
برحسب نقل دیگری، فرعون دستور داد تا قصابی پوست آسیه را زنده زنده از بدنش جدا کرده ، سرش را برید.وقتی قصاب شروع به این کار کر د، سکنه عالم بالا به جزع وفزع در آمدند وبرحالت آسیه ناراحت شدند واز خداوند متعال خواستند که او را نجات دهد. خداوند حلیم به آنان خطاب کرده و فرمود آسیه کنیزمن است ومشتاق لقای مولایش شده است. ببینید که در حال احتضار چه می گوید؟ چون ملائکه توجه کردند ، شنیدند که اومی گفت « رب ابن لی بیتاً ...»
می توان گفت که آسیه « سیدة الشهیدات»است ،زیرا هیچ یک ازآن سه بانوی دیگر ، که پیامبر اکرم می فرمایند به کمال رسیده اند وبرترین زنان اهل بهشت اند، مانند آسیه لحظات سختی را زیر شکنجه به سر نبرده اند وبه شهادت برسند. تنها این بانوی صبوراست که گفته شده ملائکه ، هنگام مشاهده او در زیر شکنجه سخت فرعون، به حال اوگریه کرده اند.21

آسیه از منظر علامه طباطبائی:

علامه طبا طبائی درتوصیف عبودیت آسیه می گوید:
وقتی ایمان کسی کامل شد ظاهر و باطنش هماهنگ وقلب وزبانش هم آواز می شود . چنین کسی نمی گوید مگر آنچه را می کند و نمی کند مگرآنچه را می گوید ودر دل آرزوئی نمی پروراند و درزبان درخواست آن را نمی کند مگر همان چیزی را که باعمل خودآن را می جوید و چون خدای تعالی در خلال تمثیل حال این بانو واشاره به منزلت خاصه ای که درعبودیت داشت دعایی را نقل می کند که اوبه زبان راند«رب ابن لی عندک بیتاً فی الجنة ...» این دعای او عنوان جامعی برای عبودیت اوست.22
آری همسر فرعون از لذات و تجملات زندگی مادی چشم پوشید و بودن در جوار پروردگار خودرا آرزو نمود و خداوند برای مؤمنین او را اسوه ایمان معرفی نمود واومی تواند بهترین اسوه برای مؤمنات و پویندگان راه حق باشد.

پی نوشتها:

1- علی اکبر ،بابا زاده :سیمای زنان در قرآن ، ص108
2- همان ، ص109
3- منیر، گرجی، ص87
4- ناصر ، مکارم شیرازی : تفسیر نمونه،تهران ، دارالکتب اسلامیة ، 1366،ج24،ص302
5- مومن آل یس-حبیب نجار-کسی است که اولین بار با فرستادگان حضرت عیسی در شهر انطاکیه روبه رو میشود وپس از مشاهده معجزاتی از انها،ایمان آوردوازمردم و حاکم آن شهر که بت پرست بودند خواست که از آن فرستادگان پیروی کنند،داستان سوره یس درباره اووفرستادگان میباشد.(تفسیر المیزان،ذیل سوره یس آیه 20)
6- رک: علی ، جلالوند :آسیه : الگوی مقاومت ، قم ، انتشارات نورالسجاد، 1380،ص67-64
7- ناصر ، مکارم شیرازی ،همان، ج24،ص203،(استفاده از CDجامع الاحادیث)
8- عزالدین،ابن اثیر: تاریخ کامل ، برگردان: حسین روحانی،تهران،انتشارات اساطیر ، چاپ دوم،1374،ج1،ص126.
9- منیر گرجی : ص88
10- همان ،ص89
11- علی اکبر ، بابا زاده ، سیمای زنان در قرآن ، ص107
12- رک: محمدتقی ،مجلسی : همان ، ج103،ص247،(استفاده ازCDجامع الاحادیث)
13- همان، ج16،ص1،(استفاده ازCDجامع الاحادیث)
14- همان، ج8،ص53،(استفاده ازCD جامع الاحادیث)
15- همان، ج43،ص53،(استفاده ازCDجامع الاحادیث)
16- همان ،ج 8،ص178،(استفاده ازCDجامع الاحادیث)
17- رک:علی جلالوند: همان، ص75-74
18- علی جلالوند، ص75
19- همان ، ص76
20- رک: عباس ،قمی :سفینة البحار،ج 1،ص92
21- علی، جلالوند، ص94،همان
22- محمد حسین ،طباطبائی : المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، بی جا، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، 1363،ج19،ص695.

 
دوشنبه 10 مهر 1391  3:54 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آسيه

آسيه: همسر با ايمان فرعون مصر در زمان موسى(عليه السلام) و از زنان نمونه تاريخ

در قرآن به نام آسيه تصريح نشده؛ امّا با عنوان همسر فرعون* دو بار از او ياد شده است: «وَ‌قَالَتِ امرَأَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَين لِى و لَكَ لاتَقتُلوهُ‌... = و همسر فرعون گفت: [اين كودك]نور چشم من و تو خواهد بود. او را مكشيد...» (قصص/28،9)، «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ ءَامَنوا امرَأَتَ فِرعَونَ... = و خدا براى كسانى كه ايمان آورده‌اند، همسر فرعون را مَثَل آورده...». (تحريم/66‌،11) در تورات دختر فرعون، نجات‌دهنده موسى و كسى كه او را به فرزندى پذيرفت، دانسته شده است.[1]

نام و نسب آسيه:

همسر فرعون، به اتّفاق مفسّران، آسيه نام داشته است و روايات فراوانى نيز همين نظر را تأييد مى‌كند؛[2] ولى در اين كه وى از نژاد بنى‌اسرائيل* يا از قبطيان بوده، اختلاف است. به گفته طبرى، آسيه دختر مزاحم‌بن عبيدبن ريّان بن وليد قبطى، فرعون زمان يوسف بوده است[3]. مقاتل نيز گفته: از قبطيان فقط سه نفر به موسى ايمان آوردند كه يكى از آنان آسيه بود.[4] گروهى ديگر برآنند كه وى از بهترين زنان بنى‌اسرائيل، پيامبرزاده و مادر و مددكار مؤمنان بوده است[5] و برخى او را عمّه موسى دانسته‌اند؛[6] ولى آلوسى اين نسبت را بعيد شمرده.[7] جمع بين دو نظر اين است كه آسيه از سوى پدر، قبطى، و‌از سوى مادر، از بنى‌اسرائيل يا به عكس بوده است. به نوشته طبرى، آسيه ابتدا همسر قابوس‌بن مصعب‌بن معاويه بود. هنگامى كه موسى* به پيامبرى رسيد، قابوس (فرعون زمان كودكى موسى) مُرد و برادرش وليد (فرعون غرق شده در نيل) به جاى وى نشست و با آسيه، همسر برادرش ازدواج كرد؛[8] ولى از آيه 18 شعراء/26 برمى‌آيد كه فرعونِ غرق شده در نيل، همان فرعونِ زمانِ كودكى موسى است و گفته طبرى تضعيف مى‌شود. از سوى ديگر، نام‌هاى نامتناسب با فرهنگ و زبان قبطى، خود‌مى‌تواند دليلى بر نادرستى گزارش‌هاى مذكور‌باشد.

نقش آسيه در حفظ جان موسى:

درباره گرفتن موسى از رود نيل و رفتار فرعون با وى، آراى گوناگونى وجود دارد: به گفته برخى، آسيه به بَرَص دچار شده بود و پزشكان از درمان آن ناتوان بودند. كاهنان به فرعون گفتند: در فلان زمان، كودكى را در رود نيل، در صندوق مى‌يابيد كه آب دهان او شفاى اين بيمارى است. فرعون كسانى را بر كنار رود نيل* بگماشت. هنگامى كه صندوق را يافتند، آسيه آب دهان وى را بر برص ماليد و بى‌درنگ شفا يافت. اطرافيان فرعون گفتند: اين همان طفلى است كه بايد كشته شود؛ ولى آسيه مانع شد و به فرعون گفت: «قُرَّتُ عَين لِى وَ لَكَ لاتَقتُلوهُ عَسى‌أَن يَنفَعَنا أَو نَتَّخِذَهُ وَلَداً = او نورچشمى براى من و تو است. او را نكشيد؛ اميد است نفعى به ما برساند يا او را فرزند خود بگيريم» (قصص/28، 9) و موسى اين‌گونه از مرگ رهايى يافت. آسيه، نام كودك را موسى (برگرفته از ميان آب و درخت[9] يا فرزند آب[10]) نهاد.[11] اين وجه تسميه از عهد عتيق برگرفته شده است.[12] نيز گفته‌اند: آسيه براى انكار انتساب موسى به بنى‌اسرائيل، دردفاع از وى گفت: زنان بنى‌اسرائيل علاقه شديدى به فرزندانشان دارند و آن‌ها را پنهان مى‌كنند؛ پس چگونه ممكن است آن‌ها را به دريا بيندازند؟[13] به گفته ثعلبى، كنيزانى كه براى شست و شو و بردن آب به كنار نيل آمده بودند، صندوق حامل موسى را يافته، نزد آسيه آوردند. چون آسيه درِ آن را گشود، خداوند محبّت او را در دلش افكند. از فرعون خواست آن كودك را كه مايه روشنى چشمانشان شده، به او ببخشد. فرعون گفت: مى‌ترسم اين همان كسى باشد كه نابودى ما به دست او است؛ ولى با اصرار آسيه، موسى را به او بخشيد.[14] از امام‌باقر(عليه السلام)نقل شده كه آسيه و فرعون براى تفريح در ايام بهار، در خيمه‌اى (قصرى[15]) كنار رود نيل به سر مى‌بردند كه موسى را يافتند[16] و فرعون با ديدن موسى گفت: چگونه است كه اين كودك كشته نشده؟ آسيه گفت: تو فرمان كشتن كودكانى را صادر كرده‌اى كه امسال به دنيا آمده‌اند و اين كودك، بيش از يك سال دارد.[17] به گفته بيش‌تر مفسّران، فرعون ابتدا قصد كشتن موسى را داشت و در مقابل سخن آسيه كه اين كودك، نور چشم من و تو است، گفت: نور چشم من نيست[18]. از جمله «لاتَقتُلُوه» نيز برمى‌آيد كه آن‌ها قصد كشتن موسى را داشتند؛ هم‌چنين آسيه واسطه مى‌شود تا مادر موسى در مقام دايه پذيرفته شود. از امام‌باقر(عليه السلام)نقل شده كه فرعون، ابتدا نمى‌پذيرفت مادر موسى كه از بنى‌اسرائيل بود، به وى شير دهد؛ ولى با اصرار آسيه پذيرفت.[19] بار ديگر كه فرعون تصميم گرفت موسى را به قتل برساند، آسيه با زيركى مانع شد. به گفته على‌بن‌ابراهيم، اين بار هنگامى بود كه موسى با چنگ زدن به ريش فرعون چند مو از آن را كَند. فرعون به شدّت ناراحت شد و تصميم گرفت او را بكشد. آسيه گفت: اين كودكى است كه نمى‌داند چه مى‌كند. فرعون گفت: خوب مى‌داند. آسيه گفت: دانه‌اى خرما (ياقوت[20]) و حبّه‌اى آتش در برابرش بگذار؛ اگر آن دو را تشخيص داد، تو راست مى‌گويى. او چنين كرد و به موسى گفت: بخور. موسى دست به طرف خرما برد؛ ولى جبرئيل، دستش را به طرف آتش گرداند. موسى آتش را گرفت و در دهان گذاشت[21] (و همين سوختن زبان، سبب لكنت زبان او شد[22]) و بدين وسيله رهايى يافت.

ايمان آسيه:

آسيه، با مشاهده معجزه عصاى موسى و غلبه وى بر ساحران به او ايمان آورد؛[23] ولى ايمان خود را اظهار نمى‌كرد تا زمانى كه همسر حزقيل (خزانه‌دار فرعون و آرايش‌گر دخترش) به سبب ايمانش به دست فرعون كشته شد؛ آن گاه، با اعتراض به فرعون و سرزنش وى، ايمان خود را آشكار ساخت.[24]
براساس روايتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)اگر فرعون هم مى‌گفت: موسى نور چشم من است، خدا او را چون آسيه هدايت مى‌كرد.[25] از اين حديث استفاده مى‌شود كه زمينه ايمان آسيه، پيش‌تر فراهم بوده است. در روايتى، آسيه، پيش از ايمان به موسى زنى نيكوكار شمرده شده است.[26] جابر از پيامبر(صلى الله عليه وآله)نقل كرده كه سه نفر (مؤمن آل ياسين، على بن‌ابى‌طالب(عليه السلام)و آسيه همسر فرعون) حتّى يك لحظه به وحى كافر نشدند.[27]

شكنجه و شهادت آسيه:

پس از آن كه آسيه ايمانش را آشكار كرد، فرعون او را ديوانه خواند. آسيه گفت: من ديوانه نيستم. خداى من و تو و همه جهانيان كسى است كه آسمان، زمين، كوه و دريا را آفريد. فرعون بر او خشم گرفت و او را از خود راند. آسيه در پاسخِ نصيحت پدر و مادرش كه از وى مى‌خواستند با فرعون كه به عقيده آنان خداى آسمان و زمين بود، مخالفت نكند، گفت: اگر او خداى آسمان و زمين است، بگوييد براى من تاجى بسازد كه آفتاب در پيش، ماه در پشت و ستارگان بر گرد آن باشند. گفتند: او نمى‌تواند. آسيه گفت: خداوند بر اين كار توانا است.[28] نيشابورى مى‌گويد: هنگامى كه آسيه، خبر قتل آرايش‌گر را شنيد، به فرعون گفت: واى بر تو! چه چيز تو را اين قدر در مقابل خداوند بزرگ گستاخ كرده است؟ فرعون گفت: شايد تو نيز ديوانه شده‌اى! آسيه گفت: ديوانه نشده‌ام؛ بلكه به پروردگار خود و تو و همه جهانيان ايمان آورده‌ام.[29] به روايت ابوالعاليه، هنگامى كه فرعون از ايمانِ آسيه آگاه شد، از سران دربارش درباره آسيه نظر خواست و همگى او را ستودند. فرعون گفت: او پروردگارى جز مرا عبادت مى‌كند. آن‌ها قتل آسيه را پيشنهاد كردند.[30] فرعون دستور داد آسيه را به زمين ميخ‌كوب كرده، سنگى بزرگ را بالاى سرش بياويزند؛ اگر از ايمانش دست برداشت، به قصر فرعون باز گردد و هم‌چنان همسر وى باشد و گرنه سنگ را بر او بيفكنند.[31] آسيه از ايمان خود دست برنداشت و از خداوند خواست كه به جاى قصر فرعون، خانه‌اى در جوار رحمت خويش در بهشت برايش بنا كند و او را از فرعون و كفر و ستم او و نيز از عُمّال ستم‌كارش رهايى بخشد: «رَبِّ ابنِ لِى عِندكَ بَيتاً فِى‌الجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ القَومِ الظَّـلِمِين.» (تحريم/66‌،11) بيش‌تر مفسّران، عمل فرعون را به كفر و گمراهى يا به ستم و شكنجه او تفسير كرده‌اند و در روايتى از ابن‌عبّاس، به آميزش تفسير شده؛[32] ولى ابن‌عطيه اين نظر را ضعيف دانسته است.[33] خداوند، دعاى آسيه را اجابت كرد و خانه‌اش را در بهشت كه از درّ و مرواريد ساخته شده بود، به او نشان داد و آسيه با مشاهده آن خنديد. فرعون كه نظاره‌گر بود گفت: از ديوانگى اين زن تعجب نمى‌كنيد؟ در حالى كه او را شكنجه مى‌دهم، مى‌خندد؛[34] آن گاه سنگ را رها كردند؛ امّا پيش از فرود آمدن سنگ، روح از بدنش جدا شده بود.[35] از سلمان فارسى نقل شده كه همسر فرعون را زير آفتاب سوزان شكنجه مى‌دادند و هنگامى كه حرارت خورشيد او را آزار مى‌داد، فرشتگان با بال‌هاى خود بر او سايه مى‌افكندند.[36] به گفته ابن‌عبّاس، هنگام شكنجه آسيه، موسى بر وى گذشت. آسيه با اشاره از شكنجه‌اش به موسى شكايت كرد. موسى او را دعا، و‌خداوند، شكنجه را بر وى آسان كرد و آسيه بر اثر شكنجه از دنيا رفت.[37]

ديگر فضايل آسيه:

در آيه 11 تحريم/66 خداوند آسيه را در كنار مريم و مقدّم بر او، الگوى مؤمنان معرّفى مى‌كند: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ ءَامَنوا امرَأَتَ فِرعَونَ...» . (تحريم/‌66‌، 11) سبب الگو بودن آسيه آن است كه ايمان خود را در كنار فرعون حفظ كرد[38] و از همه جاذبه‌هاى زندگى دنيا گذشت و جوار رحمت خداوند را بر زندگى در قصر فرعون ترجيح داد و در دعاى خود، كرامت معنوى (قرب خداوند) و صورى (بهشت) را طلبيد.[39] در روايات نيز از آسيه به نيكى ياد شده است. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، آسيه را در كنار مريم، خديجه و فاطمه(عليها السلام)يكى از چهار زن كامل و برتر عالم و نيز از بهترين زنان اهل بهشت شمرده است.[40]پيامبر(صلى الله عليه وآله)به نقل ابوموسى، آسيه را به همراه مريم و خديجه و فاطمه(عليها السلام)از زنانى مى‌شمرد كه به نهايت مراتب كمال رسيدند.[41] نقل‌شده كه آسيه، به همراه حوّا، مريم و مادر موسى براى كمك به وضع حمل فاطمه بنت اسد داخل كعبه شد و آسيه، على(عليه السلام)را پس از تولّد در پارچه‌اى پيچيد[42] و هنگام تولّد فاطمه (دختر پيامبر) آسيه به همراه ساره، مريم و خواهر موسى، براى كمك به خديجه نزد وى آمدند.[43] آسيه، همدم خديجه در بهشت[44] و از همسران بهشتى پيامبر دانسته شده است.[45] نقل شده كه هنگام وفات خديجه، پيامبر به وى گفت: هنگامى كه بر هووهاى خود، مريم، كلثوم خواهر موسى و آسيه، همسرفرعونواردشدى،سلام مرا برسان.[46] امام حسين(عليه السلام)هنگام دفن اميرمؤمنان، آسيه را به همراه فاطمه و حوّا و مريم در حال ندبه بر ايشان مشاهده كرد.[47] از پيامبر(صلى الله عليه وآله)نقل شد كه حوا در روز قيامت، درحالى‌كه آسيه بااو است، در ميان هفتاد هزار حوريه به استقبال فاطمه مى‌آيد.[48]

منابع:

بحارالأنوار؛ تاريخ الامم و الملوك، طبرى؛ التّبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير القمى؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لأحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهر فى‌تفسير القرآن؛ الدرّالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح‌المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض‌الجنان و روح‌الجنان؛ صحيح البخارى؛ عرائس المجالس فى قصص‌الانبياء، ثعلبى؛ كتاب الخصال؛ الكتاب المقدس؛ الكشّاف؛ كشف‌الأسرار و عُدّة‌الأبرار؛ لسان‌العرب؛ مجمع‌البيان فى تفسير القرآن؛ المحرّرالوجيز؛ الميزان فى تفسير القرآن.
سيد محمود دشتى




[1] كتاب مقدّس سفر خروج، 2: 1 ـ 10.
[2] بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌247 و ج‌13، ص‌51‌.
[3] تاريخ طبرى، ج‌1، ص‌231.
[4] بحارالانوار، ج‌13، ص‌51‌.
[5] مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌378.
[6] قرطبى، ج‌18، ص‌132.
[7] روح‌المعانى، مج11، ج‌20، ص‌71.
[8] تاريخ طبرى، ج‌1، ص‌231.
[9] لسان‌العرب، ج‌13، ص‌222.
[10] الجواهر، مج‌7، ج‌14، ص‌21.
[11] روض‌الجنان، ج‌15، ص‌101.
[12] كتاب مقدّس سفر خروج، 2: 10.
[13] كشف‌الأسرار، ج‌7، ص‌277.
[14] قصص الانبيا، ص‌149.
[15] نورالثقلين، ج‌4، ص‌115.
[16] همان، ص‌114.
[17] مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌378.
[18] روض‌الجنان، ج15، ص101؛ عرائس المجالس، ثعلبى، ص‌149.
[19] نورالثقلين، ج‌4، ص‌115.
[20] كشف‌الأسرار، ج‌6‌، ص‌118؛ تاريخ طبرى، ج‌1، ص‌233.
[21] قمى، ج‌2، ص‌137.
[22] تاريخ طبرى، ج‌1، ص‌233؛ كشف‌الأسرار، ج‌6‌، ص‌119.
[23] مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌479.
[24] كشف‌الأسرار، ج‌10، ص‌486؛ روض‌الجنان، ج‌20، ص‌268.
[25] مجمع‌البيان، ج7، ص378؛ الكشّاف، ج3، ص394.
[26] نورالثقلين، ج‌4، ص‌114.
[27] الخصال، ص‌174.
[28] روض‌الجنان، ج‌20، ص‌268.
[29] عرائس‌المجالس، ثعلبى، ص‌166.
[30] قرطبى، ج‌18، ص‌132.
[31] جامع‌البيان، ج12، ص110؛ التبيان، ج‌10، ص‌55.
[32] مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌479.
[33] المحررالوجيز، ج‌16، ص‌57‌.
[34] قرطبى، ج‌18، ص‌132.
[35] التبيان، ج‌10، ص‌55‌.
[36] جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌218؛ قرطبى، ج‌18، ص‌132.
[37] عرائس‌المجالس، ثعلبى، ص‌167.
[38] التبيان، ج‌10، ص‌54‌.
[39] الميزان، ج‌19، ص‌344 و 345.
[40] التبيان، ج‌10، ص‌55‌؛ بحارالانوار، ج‌16، ص‌2.
[41] صحيح‌بخارى، ج4، ص264؛ الكشّاف، ج4، ص573‌؛ مجمع‌البيان، ج10، ص‌480.
[42] بحارالانوار، ج‌35، ص‌15.
[43] همان، ج‌43، ص‌3.
[44] الدّرالمنثور، ج‌8‌، ص‌299.
[45] الدرّالمنثور، ج‌8‌، ص‌229؛ بحارالانوار، ج‌19، ص‌24.
[46] بحارالانوار، ج‌19، ص‌20 و 24.
[47] بحارالانوار، ج42، ص‌301.
[48]
همان، ج‌43، ص‌37.

 

دوشنبه 10 مهر 1391  3:54 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جايگاه حضرت فاطمه و مريم (ع) در آيات و روايات(2)

جايگاه حضرت فاطمه و مريم (ع) در آيات و روايات(2)

محمّد جواد سلمانپور

مقايسه ميان حضرت زهرا عليهاالسلام و حضرت مريم(س) نيز روشن مى‏نمايد كه اگر حضرت مريم(س) به خاطر صفاتى كه در قرآن آمده مقدس بود، فاطمه زهرا عليهاالسلام به طريق اولى مقدس‏تر است. قرآن نزديك به بيست ويژگى براى حضرت مريم بيان كرده و روايات اسلامى آنها را به نزديك چهل ويژگى رسانده است. در قرآن، روايات و تاريخ اسلامى همين چهل ويژگى در رتبه بالاتر و شدت بيشتر براى فاطمه عليهاالسلام ثبت شده است.

19ـ پاكدامنى و عفت

قرآن درباره حضرت مريم يادآورى مى‏كند: «مَرْيَمُ ابْنَتِ عِمْرَانَ الَّتِى أَحصَنَتْ فَرْجَهَا»(98). اين عبارت به عفت و پاكدامنى آن حضرت اشاره دارد.
پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نيز به همين معنى درباره فاطمه زهرا عليهاالسلام تصريح مى‏كند: «عن الرضا عن آبائه عليهم‏السلام قال: قال النبى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : أنّ فاطمة أحصنت فرجها فحرّم اللّه‏ ذرّيتها على النار.»(99)
محدّثان و دانشمندان متعددى از اهل سنت اين عبارت را درباره حضرت زهرا عليهاالسلام از پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل كرده‏اند و به نهايت پاكدامنى و عفت آن بانو اعتراف كرده‏اند(100). علامه امينى شانزده نفر از بزرگان اهل سنت را نام مى‏برد كه حديث مزبور را در كتب خود نقل كرده و بر آن صحه گذاشته‏اند(101).

20 ـ فرزند پاك؛ نتيجه پاكدامنى

قرآن در باره حضرت مريم مى‏فرمايد: «مَريَمُ ابْنَتِ عِمْرَان الَّتِى اَحصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ منْ رُوحِنَا»(102). خداوند به دنبال پاكدامنى حضرت مريم، روح خود را در او دميد و نتيجه آن پديد آمدن حضرت عيسى عليه‏السلام بود.
خداوند امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را نيز به دنبال پاكدامنى حضرت زهرا عليهاالسلام به آن بانوى مقدس عطا فرمود. حسان اين مطلب را به شعر كشيده و گفته است:
و إن مريمٌ أحصنت فرجها و جاءت بعيسى كبدر الدجى
فقد أحصنت فاطم بعدها و جاءت بسبطى نبىّ الهدى(103)

21 ـ بشارت خداوند به فرزند

خداوند، حضرت مريم را به عيسى (كلمة اللّه‏) بشارت داد و فرمود: «إنَّ اللّه‏َ يُبَشِّرُكَ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ المَسِيحُ عِيسَى ابنُ مَريَمَ»(104).
فاطمه زهرا عليهاالسلام به حسن و حسين عليهماالسلام ـ دو كلمه باقيه و از كلمات تامه خداوند ـ بشارت داده شدند(105). در حديث نبوى آمده است كه در هنگام ولادت هر يك از دو سرور جوانان بهشت، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به فاطمه زهرا عليهاالسلام بشارت داد و پيشاپيش تبريك گفت كه از او امامى متولد مى‏شود كه اهل بهشت از وى سود خواهند برد(106).

22 ـ سفارش خدا به احسان به مادر

حضرت مريم بعد از شش ماه باردارى حضرت عيسى عليه‏السلام را به دنيا آورد(107) و ايشان به اذن الهى در گهواره كودكى سخن گفت: «قَال إنِّى عَبدُ اللّه‏ِ... وَ جَعَلَنِى مُبَارَكا أينَ مَا كُنْتُ وَ اَوصَانِى... وَ بَرّا بِوَالِدَتِى...»(108)؛ يعنى... من عبد اللّه‏ هستم و خداوند مرا هر كجا كه باشم مبارك قرار داده و مرا به... و احسان و نيكى به مادرم توصيه كرده است.
حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز بعد از شش ماه باردارى حضرت حسين عليه‏السلام را به دنيا آورد(109) و قبل از آنكه حسين عليه‏السلام فرزندى به نام عبد اللّه‏ داشته باشد به جهت كمال و اوج عبوديت خدا كنيه ابا عبد اللّه‏ را به وى دادند و آيه شريفه: «وَ وَصَّينَا الانسَانَ بِوَالِدَيهِ اِحسَانا»(110) در شأن او و مادر مقدسش نازل گرديد(111).

23 ـ واسطه الحاق نسل به انبياء

از آنجا كه حضرت مريم شوهر نداشت واسطه الحاق حضرت عيسى عليه‏السلام به نسل انبياء بود. قرآن مى‏فرمايد: «... وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَيمَانَ وَ اَيُّوبَ وَ يوسُفَ وَ مُوسى وَ هَارُونَ وَ كَذَلِكَ نَجْزِى المُحْسِنِينَ. وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ عِيسى...»(112)؛ يعنى از اولاد ابراهيم، داوود، سليمان و... عيسى... بود.
حضرت زهرا عليهاالسلام نيز واسطه الحاق و انتساب نسلش به پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و انبياء بود(113). امام موسى بن جعفر عليه‏السلام در مناظره با هارون الرشيد مى‏فرمايد: «خداوند حضرت عيسى را از طريق مريم(س) به نسل انبياء ملحق نمود و به همين گونه ما را از طريق مادرمان فاطمه عليهاالسلام به نبى اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ملحق نموده است.»(114)
از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده كه خداوند متعال نسل هر پيامبرى را در صلب خود آن پيامبر قرار داد و حال آنكه نسل مرا در صلب على عليه‏السلام قرار داد(115).

24 ـ عبادت و قنوت

قرآن در باره حضرت مريم مى‏فرمايد: «وَ كَانَتْ مِنَ القَانِتِينَ»(116) و «يَا مَريَمُ اقْنُتِى لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِينَ»(117). طبق دلالت آيات ياد شده آن حضرت داراى دوام طاعت، نماز، طول قيام و دعا بود. ابن خلدون مى‏نويسد مريم چنان در عبادت پاى فشرد كه به او مَثَل مى‏زنند(118).
عبادت و مداومت حضرت زهرا عليهاالسلام در طول عمر كوتاهشان بر قيام، نماز و دعا زبانزد است. امام حسن عليه‏السلام در اين باره مى‏فرمايد: «مادرم فاطمه عليهاالسلام را ديدم كه در شب جمعه‏اى در محراب عبادت ايستاده بود و مرتب در حال ركوع و سجود بود تا سپيده صبح آشكار شد و مى‏شنيدم كه مردان و زنان مؤمن را دعا مى‏فرمود...»(119).
حسن بصرى گويد: در اين امت عابدتر از فاطمه زهرا عليهاالسلام پيدا نمى‏شود، آن‏قدر در عبادت بر سرپا مى‏ايستادند تا پايشان ورم مى‏كرد(120).
ابن فهد حلى در كتاب خود آورده است كه صديقه طاهره در نماز از ترس خدا نفس نفس مى‏زد(121). از همه گوياتر اينكه دغدغه حضرت عليهاالسلام در شب عروسى، عبادت و قنوت پروردگار بود. امام على عليه‏السلام مى‏گويد در شب عروسى فاطمه را نگران و گريان ديدم، پرسيدم: چرا ناراحتى!؟
حضرت زهرا عليهاالسلام پاسخ داد: پيرامون حال و امر خويش فكر كردم كه هنگام مرگ و سرازير شدن به قبر چگونه خواهد بود. امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزى ديگر از اينجا به طرف قبر و قيامت خواهم رفت. پس تو را به خدا سوگند بيا تا به نماز بايستيم و با هم در اين شب خدا را عبادت كنيم(122).
قيام، عبادت و قنوت فاطمه عليهاالسلام به حدى بود كه بنا به فرمايش رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آيه شريفه: «الَّذِينَ يَذكُرُونَ اللّه‏َ قِيَاما وَ قُعُودا...»(123) در شأن ايشان نازل شد(124).

25 ـ خدمتگزار خدا

حضرت مريم به دليل نذر مادرش خدمتگزار خداوند و خانه او بود: «اِنِّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرا»(125).
فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز با عرفان، آگاهى و عشق، خدمتگزار خداوند بود. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله روزى از دخترش پرسيد: «فاطمه! چه درخواست و حاجتى دارى؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد.
فاطمه عليهاالسلام پاسخ داد: لذتى كه از خدمت خدا مى‏برم مرا از خواهش كردن از او باز داشته است، حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيباى والاى خداوند باشم»(126).

26 ـ حضور عبادى در جمع مردان

خداوند به حضرت مريم امر نمود كه: «وَاركَعِى مَعَ الرَّاكِعِينَ»(127). لازمه اجراى اين دستور، حضور در اجتماع مردان نمازگزار بود و مريم اين دستور را امتثال نمود و با راهبان در معبد به نماز و ركوع پرداخت.
فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز براى انجام رسالت الهى و تحقق اهداف پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و دفاع از حق و امامت على عليه‏السلام ، با حضور در برخى اجتماعات مردان به وظايف الهى خود پرداخت.

27 ـ برگزيدگى و برترى بر زنان

حضرت مريم برتر از زنان زمانش بود، امّا فاطمه زهرا عليهاالسلام برترين زنان از اولين تا آخرين است. خداوند درباره حضرت مريم مى‏فرمايد: «اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلى نِساء العَالَمِينَ»(128). درباره اصطفاى اول در آيه فوق گفته‏اند گزينش براى تطهير و رسالت الهى و اصطفاى دوم ـ كه همراه با حرف «على» است ـ گزينش و برترى دادن بر زنان مى‏باشد(129).
درباره برترى فاطمه زهرا عليهاالسلام بر تمام زنان جهان از اولين تا آخرين ايشان روايات متعددى وجود دارد(130). روايتى از پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رسيده كه فرمود: «مريم سيده نساء عالم خود بود، امّا فاطمه سيده نساء عالمين از اولين تا آخرين است و به تحقيق چون او در محرابش به عبادت مى‏ايستد، هفتاد هزار فرشته مقرب به او سلام مى‏دهند و با همان ندايى كه به مريم مى‏دادند خطاب به فاطمه ندا مى‏دهند كه‏اى فاطمه! خدا تو را برگزيد و تطهير نمود و تو را بر زنان عالمين برترى داد(131).
ابن ابى الحديد از دانشمندان اهل سنت مى‏گويد: سخن پيامبر كه فرمود فاطمه عليهاالسلام برترين زن عالم است نص و قطعى است(132).

28 ـ محدّثه و نزول فرشتگان

مريم محدّثه بود و فرشتگان و جبرئيل بر او نازل مى‏شدند و با او سخن مى‏گفتند: «اِذْ قَالَتِ المَلائِكَةُ يَا مَريَمُ اِنَّ اللّه‏َ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنه...»(133)؛ يعنى ياد آر زمانى كه فرشتگان به مريم گفتند: اى مريم خداوند تو را به كلمه‏اى از جانب خود بشارت مى‏دهد... و يا «... قَالَ اِنَّمَا اَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لاِءهَب لَكِ غُلاما زَكِيّا...»(134) و «يَا مَريَمُ اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلى نِسَاءِ العَالَمِينَ»(135).
فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز محدّثه بود؛ چون فرشتگان و جبرئيل بر او نازل شده، با او سخن مى‏گفتند. در اين باره روايات بسيار و متواتر معنوى وجود دارد و بزرگان اهل سنت با نقل روايات بر صحت مطلب اعتراف كرده‏اند(136).
از جمله روايات اينكه امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: «به اين جهت فاطمه زهرا عليهاالسلام را محدّثه ناميده‏اند كه فرشتگان از آسمان بر ايشان نازل مى‏شدند و همانند مريم به او ندا مى‏دادند كه‏اى فاطمه اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلى نِسَاءِ العَالَمِينَ يا فاطمةُ اقنتى لربّك و اسجُدى و اركَعى مع الراكعينَ». مصحف فاطمه حاصل گفت و گوى فرشته مقرب با آن حضرت بود(137).

29 ـ تسلى و رفع حزن به وسيله جبرئيل و فرشتگان

حضرت مريم پس از باردار شدن و تنهايى و خوف از زبان مردم، دچار حزن و اندوه گرديد. در اين حال ندايى آمد كه اى مريم اندوهگين مباش، «فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا ألاّ تَحزَنِى...»(138). برخى از مفسران ندا دهنده را حضرت مسيح كه در بطن مريم بود دانسته‏اند(139) و برخى گفته‏اند فرشته يا جبرئيل ندا داد(140).
حضرت زهرا پس از وفات پدر دچار حزن و اندوه شديدى شد. خداوند متعال براى كاستن حزن و اندوه آن بانو و تسلى دادن به وى فرشتگان و جبرئيل را بر وى نازل مى‏نمود تا به او تسلى دهند و از حزن او بكاهند(141): «... و كان جبرئيل يأتيها فيحسن عزاءها على ابيها و يطيب نفسها و يخبرها عن أبيها و مكانه...»

30 ـ كرامت و تصرف تكوينى

حضرت مريم به اذن پروردگار درخت خرماى خشكيده را جنباند و بلافاصله درخت ميوه‏دار شد و خرماى تازه آورد و مريم از آن تناول نمود: «وَ هُزِّى اِلَيكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيكِ رُطَبا جَنِيّا».(142) شاخه اين نخل را به سوى خود تكان ده، رطب تازه بر تو فرو ريزد.
حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز داراى كرامات و معجزه‏هاى بسيارى بود كه نشان از تصرف تكوينى آن بانو داشت؛ مانند چرخش سنگ آسياب(143)؛ و گردش گهواره(144) و آماده شدن غذا(145) بدون آنكه دست انسانى در كار باشد.
اباذر نقل مى‏كند: «رسول خدا مرا فرستاد تا على عليه‏السلام را خدمت ايشان دعوت كنم، چون به خانه على عليه‏السلام رفتم و صدا زدم كسى جواب مرا نداد، امّا ديدم سنگ آسياب خود به خود مى‏چرخد و گندم را آرد مى‏نمايد و هيچ كس نيز در كنار آن نيست، پس بازگشتم و خدمت رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عرض كردم چيزى ديدم كه نمى‏فهمم! من در شگفتم كه سنگ آسياب در خانه على عليه‏السلام مى‏چرخد و هيچ كس نيز با آن نبود تا بچرخاند.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: هر آينه خداوند قلب دختر مرا پر از يقين و وجودش را پر از ايمان نموده است و خداوند از ضعف او خبر دارد؛ لذا به او كمك مى‏كند و كفايت كارهايش را مى‏نمايد. آيا تو نمى‏دانى كه خداوند فرشتگانى دارد كه كمك‏كار آل محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هستند؟!»(146)

31 ـ دريافت غذاى بهشتى

از كرامات حضرت مريم(س) اين بود كه غذاى بهشتى از جانب خداوند دريافت مى‏كرد: «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَرِيَّا المِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقا قَالَ يَا مَرْيَمُ أنّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّه‏ِ يَرزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيرِ حِسَابٍ»(147).
فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز در موارد متعددى غذاهاى بهشتى دريافت نمود(148). در احاديث آمده است كه در يكى از روزهاى سخت زندگى كه گرسنگى بر خاندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فشار آورد فاطمه عليهاالسلام وضو گرفت و دست به دعا برداشت و پس از خواندن دو ركعت نماز از خداوند درخواست مائده‏اى از آسمان نمود. ناگهان ظرفى از غذا و طعام بهشتى نازل شد كه بوى عطر آن، منزل على عليه‏السلام را معطر ساخت.
امام على عليه‏السلام پرسيد: انّى لك هذا؟
حضرت پاسخ داد: هو من عند اللّه‏.
پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه خبردار شد فرمود: حمد و ستايش خداوندى را كه دخترى به من عطا فرمود مانند حضرت مريم كه «هرگاه زكرياى پيغمبر در محراب عبادت او حاضر مى‏شد، پيش او خوردنى مى‏يافت. مى‏گفت: اينها از كجاست؟
مريم جواب مى‏داد: از جانب خدا»(149).
اين ماجرا را زمخشرى در كشاف نقل كرده است.

32 ـ ايجاد شگفتى در پيامبر

حضرت زكريا چون وارد محراب حضرت مريم گرديد، مشاهده نمود كه غذاى زمستانى در تابستان و غذاى تابستانى در زمستان نزد مريم است؛ از اين واقعه به شگفت آمد، لذا پرسش نمود. «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَرِيَّا المِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقا قَالَ يَا مَرْيَمُ أنّى لَكِ هَذَا...»(150).
فاطمه عليهاالسلام نيز كرامات بسيارى داشت و يا گفتار و رفتارى از آن بانو اظهار مى‏شد كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله (151) يا على عليه‏السلام (152) و گاهى اصحابى چون سلمان و اباذر(153) را به شگفتى وا مى‏داشت.

33 ـ مكرمت اميدبخش

حضرت زكريا عليه‏السلام با مشاهده مائده بهشتى نزد حضرت مريم و شنيدن جمله آن زن كه فرمود: «يَرزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيرِ حِسَابٍ»(154) اميدوار شد و با خود انديشيد حال كه چنين است، رزق يك فرزند از جانب خدا به وى نيز ممكن خواهد بود؛ لذا در سن پيرى با اين اميد درخواست فرزند نمود(155).
زهرا عليهاالسلام نيز داراى كرامات و توجهات خاص الهى بود كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، على عليه‏السلام و به ويژه اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مانند سلمان، اباذر و مقداد را اميدوار مى‏نمود و به آنان دلگرمى مى‏بخشيد.

34 ـ مصائب و سختيها

مصائب و سختيها در مسير كمال عامل مؤثرى بوده، در تقرب به خداوند نقش روشنى دارد، لذا خداوند تمام اولياء خود را به مصائب و سختيهاى خاص مبتلا مى‏نمايد. امام صادق عليه‏السلام از قول على عليه‏السلام فرمود: «انّ أشدّ الناس بلاء النبيّون ثم الوصيّون ثم الأمثل فالأمثل...»(156).
حضرت مريم متحمل مصائب و بلاهاى زيادى شد. سخت‏ترين آنها عبارت بود از دورى از مادر و پدر در تمام دوران زندگى، خدمتگزارى بيت‏المقدس از كودكى، تهمت و سوء ظن مردم در عين پاكى، باردارى و زايمان در تنهايى و غربت، نداشتن محل استراحت و غذا و پناه بردن به كنار درخت خرما، نگهدارى كودك بدون پدر با آن برخوردها و نگاههاى بد مردم.
امّا مصائب و سختيهاى فاطمه عليهاالسلام از دوران كودكى حد و حصرى نداشت. در بطن مادر تنهايى و نگرانى و حزن مادر را درك مى‏نمود(157) و چون چشم به دنيا گشود، شاهد اذيت و آزار پدر بود(158). چندى نگذشت كه خود را در كنار پدر در شعب ابى طالب متحمل سختيها ديد و غم و رنج پدر را با خود تقسيم مى‏نمود و در بيم و هراس پدر از مكه هجرت نمود. رنجهاى پدر در مدينه به ويژه جنگ احد(159) را به عنوان نزديك‏ترين زن به پدر بر خود هموار نمود تا نوبت به وفات پدر بزرگوارش رسيد. وفات پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با حزن، گريه، مصائب، رنجهاى طاقت فرسا و قتل فرزندش محسن شروع شد و به آرزوى مرگ و شهادت آن بانو انجاميد.

35 ـ قذف و نسبت ناروا

مردم نادان حضرت مريم را قذف نمودند و نسبتهاى ناروايى به ايشان دادند. اين قذف به رغم آگاهى آنان به پاكى خاندان و شرافت حضرت مريم بود: «قَالُوا يَا مَريَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئا فَرِيّا. يَا اُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ اَبُوكِ سَوءٍ وَ مَا كَانَت اُمُّكِ بَغِيّا»(160).
اى مريم به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده‏اى، اى خواهر هارون! پدر تو مرد بدى نبود و مادرت نيز بدكار نبود.
امام صادق عليه‏السلام نيز در روايتى طولانى درباره هفت گناه كبيره كه در قرآن آمده و هر هفت مورد را برخى از نادانهاى امت اسلامى نسبت به اهل بيت عليهم‏السلام مرتكب شدند مى‏فرمايد: «... امّا قذف محصنه همان است كه برخى بر سر منابر فاطمه زهرا عليهاالسلام را قذف نمودند و نسبتهاى نادرستى به ايشان دادند...»(161).

36 ـ آرزوى مرگ

حضرت مريم از شدت حزن و ترس از تكذيب مردم و افترا آرزوى مرگ نمود و از خداوند آن را درخواست كرد و فرمود: «يَا لَيْتَنِى مِتُّ قبلَ هَذَا»(162).
حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز از شدت حزن و رنج آرزوى مرگ نمود و از خداوند درخواست كرد هر چه زودتر مرگش را برساند: «الهى عجّل وفاتى سريعا». پروردگار نيز دعاى او را اجابت نمود(163).

37 ـ سكوت و تحريم سخن

حضرت مريم به امر پروردگار در مواجهه با اهانت مردم نادان و مغرض روزه سكوت گرفت و سخن گفتن با آنان را تحريم نمود: «فَلَنْ اُكَلِّمَ اليَومَ اِنسِيّا»(164).
فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز پس از شنيدن اهانت برخى از منبر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مسجد آن حضرت و اهانت برخى ديگر در آستانه مسجد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و تكذيب دختر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، نسبت به آن دو سكوت اختيار نمود و آنان را از گفت و گو با خود تحريم نمود و فرمود هرگز با آنان سخن نخواهم گفت: «فلن اكلم من رأس كلمة»(165).

38 ـ غسل صديقه به دست صديق

حضرت مريم(س) پس از فوت به وسيله عيسى عليه‏السلام غسل داده شد. حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام نيز به دست حضرت على عليه‏السلام غسل داده و كفن و دفن شد. مفضل از اصحاب بزرگ امام صادق نقل مى‏كند كه از آن حضرت پرسيدم چه كسى فاطمه زهرا عليهاالسلام را غسل داد؟ فرمود: اميرالمؤمنين عليه‏السلام .
مفضل مى‏گويد من اين مطلب برايم بزرگ آمد و تعجب كردم؛ لذا حضرت فرمود: گويا از آنچه به تو گفتم دلتنگ شدى؟
عرض كردم: آرى چنين است فدايت شوم.
حضرت فرمود: دلتنگ مباش؛ زيرا فاطمه عليهاالسلام صديقه بود و جز صديق نبايد او را غسل دهد، مگر نمى‏دانى كه مريم را جز عيسى كسى غسل نداد(166).

39 ـ اشتياق به بهشت

در روايات آمده است كه فاطمه زهرا عليهاالسلام و حضرت مريم دو زن از چهار زن بهشتى هستند(167) كه بهشت مشتاق آنان است: «اشتاق الجنّة الى اربع من النساء: مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم زوجة فرعون و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمّد.»(168)

40 ـ بهشت جايگاه ابدى

آيات قرآن و عصمت و سيره حضرت زهرا عليهاالسلام و مريم(س) در اين دنيا كه روايات و تاريخ ثبت كرده، به خوبى جايگاه ابدى آن دو را نشان مى‏دهد. افزون بر اينكه روايات اسلامى فراوانى وجود دارد كه به صراحت، بهشتى بودن آنان را بيان مى‏كند. روشنى مطلب به حدى است كه آن را جزء ضروريات دين قرار مى‏دهد. در روايات آمده است كه اولين زن، بلكه اولين شخصى كه وارد بهشت مى‏شود حضرت زهرا عليهاالسلام است و بعد از آن جناب نوبت ورود زنان مقدس ديگرى چون حضرت مريم(س) مى‏رسد(169).

نتيجه‏گيرى

نكات زير را مى‏توان به عنوان مهم‏ترين نتايج تحقيق در مقاله حاضر بيان كرد:
1 ـ خداوند، مقدس اصيل است و اشخاص و اشياء بر حسب انتساب خاص و تجلى خداوند در آنها و متجلى شدن خداوند به وسيله آنان از قداست نسبى برخوردار مى‏باشند.
2 ـ حضرت مريم نزد همه مسيحيها با تمام اختلافاتى كه ميان آنها وجود دارد مقدس است و هيچ امرى در دين مسيح نتوانسته قداست آن حضرت را بپوشاند.
3 ـ قرآن مبانى تقدس مريم(س) را صفات و ويژگيهايى در آن بانو بيان داشته است.
4 ـ تمام صفات حضرت مريم(س) كه مبناى تقدس آن حضرت بود، به طريق اولى در حضرت زهرا عليهاالسلام وجود داشت. افزون بر اينكه فاطمه زهرا عليهاالسلام از صفات ديگرى نيز برخوردار بود كه به تنهايى مى‏تواند منشأ تقدس باشد.
5 ـ عقده‏ها و كينه‏ها و جاه‏طلبيهاى برخى از افراد در صدر اسلام باعث شد جريان قداست‏پوشى فاطمه زهرا عليهاالسلام بعد از رحلت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آغاز شود و جهل و تعصب آن را استمرار بخشيد.
6 ـ كتمان قداست زهرا عليهاالسلام نه تنها ظلم به آن حضرت بود، بلكه موجب ستم به اسلام و بشريت گرديد و لواى اسلام در احترام كردن و تكريم زن و جايگاه والاى زن در اين آيين از مسلمانان گرفته شد. اين در حالى است كه در عالم غربِ مدعى مسيحيت بسيارى از كوتاهيها نسبت به زن با شعار و لواى تقدس مريم پوشش داده شده است.

منابع و مآخذ

1 ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، 1962 م.
2 ـ ابن خلدون، العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحميد آيتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1363ش.
3 ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم انتشارات علامه، بى‏تا.
4 ـ ابن كثير ابوالفداء اسماعيل، قصص الانبياء، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1402ق.
5 ـ اربلى، على بن عيسى، كشف الغمّه، بيروت، دارالكتاب الاسلامى، 1401ق.
6 ـ امينى، عبد الحسين احمد، الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، بيروت، دارالكتاب العربى، 1403ق.
7 ـ بحرانى، سيد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
8 ـ بى‏آزار شيرازى، عبدالكريم، مجموعه مقالات چهارمين كنفرانس علوم قرآن، قم، دارالقرآن الكريم 1373ش.
9 ـ تسترى، نور اللّه‏، احقاق الحق، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بى‏تا.
10 ـ خمينى، روح اللّه‏، چهل حديث، تهران، مركز نشر فرهنگى رجا، 1368ش.
11 ـ دشتى، محمّد، فرهنگ سخنان حضرت فاطمه عليهاالسلام ، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، شركت چاپ و نشر بين الملل، 1379ش.
12 ـ راغب اصفهانى، ابى القاسم الحسين، المفردات فى ترتيب القرآن، تهران، كتابفروشى مرتضوى، 1362ش.
13 ـ سلمانپور، محمّد جواد، على عليه‏السلام قرآن ناطق، تهران، نشر عابد، 1380ش.
14 ـ صدوق، ابو جعفر محمّد بن على، علل الشرايع، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1385ق.
15 ـ صدوق، ابو جعفر محمّد بن على، كتاب الخصال، قم، جامعة المدرسين فى الحوزة العلميه، 1362ش.
16 ـ طباطبائى، محمّد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1392ق.
17 ـ طبرسى، ابى على، مجمع البيان لعلوم القرآن، تهران، مكتبة العلمية الاسلاميه، بى‏تا، 5 ج.
18 ـ طبرى، ابو جعفر محمّد بن جرير، تاريخ الطبرى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1408ق.
19 ـ طريحى، فخر الدين، مجمع البحرين، تهران، المكتبة المرتضوى، 1362ش.
20 ـ كلينى، ابو جعفر محمّد بن يعقوب، اصول كافى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، بى‏تا، 4 ج.
21 ـ فعال عراقى، حسين، داستانهاى قرآن و تاريخ انبياء در الميزان، تهران، سبحان، 1378ش.
22 ـ قزوينى، محمّد كاظم، فاطمة الزهراء من المهد الى اللحد، ترجمه دكتر حسن فريدونى، آفاق، 1404ق.
23 ـ مجلسى، محمّد باقر، بحارالأنوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
24 ـ نجمى، محمّد صادق، سيرى در صحيحين، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1359ش.

پی نوشت ها:

1 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 48، 49 و 77؛ ج 14، ص 201.
2 ـ همان، ج 43، ص 77.
3 ـ همان، ج 43، ص 49-48؛ ج 14، ص 197 و 206.
4 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 488.
5 ـ الغدير، ج 2، ص 61؛ مناقب، ج 4، ص 24.
6 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 638.
7 ـ فاطمه، ص 649.
8 ـ مجموعه سخنرانيها و مقالات قرآنى، ص 82.
9 ـ تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 159.
10 ـ قصص الأنبياء، ص 376.
11 ـ آل عمران / 33.
12 ـ الخصال، ج 1، ص 225.
13 ـ البرهان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 278-277.
14 ـ احزاب / 33.
15 ـ ابراهيم / 24.
16 ـ نور / 36.
17 ـ الغدير، ج 3، ص 107.
18 ـ شورى / 23.
19 ـ الغدير، ج 3، ص 31.
20 ـ همان، ج 3، ص 350.
21 ـ توبه / 119.
22 ـ الغدير، ج 2، ص 306.
23 ـ واقعه / 11-10.
24 ـ الغدير، ج 2، ص 211.
25 ـ فاتحة الكتاب / 6.
26 ـ قصص قرآن در الميزان، ج 2، ص 407.
27 ـ آل عمران / 35.
28 ـ قصص الأنبياء، ص 352.
29 ـ تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 159.
30 ـ الميزان، ج 3، ص 184.
31 ـ علل الشرايع، ص 124.
32 ـ قصص الأنبياء، ص 352.
33 ـ آل عمران / 35.
34 ـ تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 159.
35 ـ بحارالأنوار، ج 14، ص 194.
36 ـ آل عمران / 37.
37 ـ ضحى / 8.
38 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 49.
39 ـ البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 473.
40 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 439.
41 ـ الخصال، ج 1، ص 206.
42 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 53.
43 ـ همان، ج 43، ص 28.
44 ـ همان، ج 43، ص 4.
45 ـ همان، ج 43، ص 2.
46 ـ الميزان، ج 3، ص 183؛ اصول كافى، ج 2، ص 484؛ بحارالأنوار، ج 14، ص 199.
47 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 5-4.
48 ـ همان، ج 43، ص 43.
49 ـ همان، ج 43، ص 3.
50 ـ آل عمران / 36.
51 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 10؛ علل الشرايع، ص 178.
52 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 13؛ علل الشرايع، ص 179.
53 ـ الغدير، ج 2، ص 295.
54 ـ آل عمران / 37.
55 ـ الميزان، ج 3، ص 173.
56 ـ مفردات راغب، ص 44؛ مجمع البحرين، ج 5، ص 258.
57 ـ مفردات راغب، ص 212.
58 ـ همان، ص 326؛ مجمع البحرين، ج 3، ص 469.
59 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 553.
60 ـ زخرف / 28.
61 ـ قصص قرآن، ص 232.
62 ـ آل عمران / 36.
63 ـ آل عمران / 37.
64 ـ نور / 36.
65 ـ الميزان، ج 3، ص 174.
66 ـ آل عمران / 379.
67 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 12؛ علل الشرايع، ص 181.
68 ـ علل الشرايع، ص 182؛ كشف الغمه، ج 2، ص 25؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 81 .
69 ـ بحارالأنوار، ج 14، ص 204.
70 ـ همان، ج 14، ص 192.
71 ـ البرهان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 133.
72 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 16.
73 ـ همان، ج 43، ص 18.
74 ـ بنگريد به: فاطمه زهرا، از تولّد تا شهادت، ص 33-31.
75 ـ تحريم / 12.
76 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 64.
77 ـ كشف الغمه، ج 2، ص 40؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 158.
78 ـ الميزان، ج 19، ص 346؛ مجمع البيان، ج 5، ص 320.
79 ـ تاريخ ابن خلدون، ص 161.
80 ـ مائده / 75.
81 ـ الغدير، ج 2، ص 312.
82 ـ علل الشرايع، ص 184.
83 ـ نساء / 68.
84 ـ تحريم / 12.
85 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 13.
86 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 212؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 158.
87 ـ بحارالأنوار، ج 2، ص 3.
88 ـ بنگريد به: على قرآن ناطق، ص 86.
89 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 8 .
90 ـ آل عمران / 42.
91 ـ احزاب / 33.
92 ـ (خطيب بغدادى در تاريخ بغداد، زمخشرى در تفسير كشاف، ج 1، ص 193، فخر رازى در تفسير، ج 2، ص 70، ابن اثير در اسد الغابه، ج 2، ص 12، سبط ابن جوزى در كتاب تذكرة الائمه، امام واحدى در اسباب النزول، ابن صباغ مالكى در الفصول المهمه، ص 7، سيوطى در الدر المنثور، ج 5، ص 198، طبرى در ذخائر العقبى، ص 21، قرطبى در الجامع لاحكام القرآن، ج 14، ص 182، ابن عربى در احكام القرآن، ج 2، ص 166، ابن عبد البر در الاستيعاب، ج 2، ص 460، بيهقى در السنن الكبرى، ج 2، ص 149، حاكم نيشابورى در المستدرك، ج 2، ص 416، امام احمد حنبل در مسند، ج 1، ص 331، نسائى در خصائص، ص 4، طبرى در تفسير، ج 22، ص 5، خوارزمى در مناقب، ص 35، هيثمى در مجمع الزوائد، ج 9، ص 166 و ابن حجر در صواعق المحرقه، ص 85) به نقل از: فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت، ص 90.
93 ـ تاريخ ابن خلدون، ص 434.
94 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 15.
95 ـ (قندوزى در ينابيع الموده، ص 260، محمّد صالح كشفى در مناقب، امرتسوى در ارجح المطالب، حافظ ابوبكر شافعى در تاريخ بغداد، ج 13، ص 331، ابن عساكر در تاريخ كبير، ج 1، ص 319، حافظ سيوطى و رافعى در التدوين، طبرى در ذخائر العقبى، و صفورى در نزهة المجالس، ص 227)، به نقل از: فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 121.
96 ـ ينابيع الموده، ص 260.
97 ـ بحارالانوار، ج 14، ص 197؛ قصص الانبياء، ص 353.
98 ـ تحريم / 12.
99 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 20؛ الغدير، ج 2، ص 61.
100 ـ (حاكم در المستدرك، ج 3، ص 152، خطيب بغدادى در تاريخ خود، ج 3، ص 54، محب الدين طبرى در ذخاير العقبى، ص 48، صدر الحفاظ كنجى شافعى در الكفايه، ص 222، سيوطى در إحياء الميت، ص 257، متقى هندى در كنزالعمال، ج 6، ص 219 و 112 و شبلنجى در نورالأبصار، ص 45) به نقل از: الغدير، ج 2، ص 62.
101 ـ الغدير، ج 3، ص 175.
102 ـ تحريم / 11.
103 ـ الغدير، ج 2، ص 61.
104 ـ آل عمران / 45.
105 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 48.
106 ـ همان.
107 ـ همان، ج 14، ص 207. البته درباره باردارى حضرت مريم(س) روايت معتبرى داريم كه چون به وسيله نفحه روح القدس حمل برداشت نُه ساعت طول كشيد هر ساعتى به اندازه يك ماه.
108 ـ مريم / 31-29.
109 ـ بحارالأنوار، ج 14، ص 207.
110 ـ احقاف / 15.
111 ـ اصول كافى، ج 2، ص 365؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 172.
112 ـ انعام / 85-84.
113 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 37.
114 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 82.
115 ـ اين روايت را خطيب بغدادى در تاريخ بغداد، ج 1، ص 316، خوارزمى در مناقب، ص 229، محب الدين طبرى، حموينى، ذهبى، ابن حجر مكى، متقى هندى، زرقانى و قندوزى از اهل سنت نقل كرده‏اند. (بنگريد به: فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 83).
116 ـ تحريم / 12.
117 ـ آل عمران / 43.
118 ـ تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 160.
119 ـ علل الشرايع، ص 182.
120 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 76 و 84.
121 ـ فاطمه از ولادت تا شهادت، ص 221.
122 ـ ارشاد ديلمى، ج 1، ص 270.
123 ـ آل عمران / 191.
124 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 35.
125 ـ آل عمران / 35.
126 ـ فرهنگ سخنان فاطمه، ص 83.
127 ـ آل عمران / 43.
128 ـ آل عمران / 42.
129 ـ الميزان، ج 3، ص 188.
130 ـ بنگريد به: بحارالأنوار، ج 43، ص 22، 24، 26، 36، 37، 49 و 78.
131 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 49.
132 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 197.
133 ـ آل عمران / 45.
134 ـ مريم / 19.
135 ـ آل عمران / 42.
136 ـ بنگريد به: الغدير، ج 5، ص 49؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 78.
137 ـ بنگريد: به على قرآن ناطق، ص 86.
138 ـ مريم / 24.
139 ـ الميزان، ج 14، ص 43.
140 ـ بحارالأنوار، ج 14، ص 209.
141 ـ اصول كافى، ج 1، ص 346؛ بحارالأنوار، ج 43، ص 79.
142 ـ مريم / 25.
143 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 29.
144 ـ همان، ج 43، ص 45.
145 ـ همان، ج 43، ص 30.
146 ـ همان، ج 43، ص 29.
147 ـ آل عمران / 37.
148 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 27، 29، 31 و 77.
149 ـ همان، ج 35، ص 251؛ فرهنگ سخنان فاطمه، ص 261.
150 ـ آل عمران / 37.
151 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 91.
152 ـ همان، ج 43، ص 74، 60 و 31.
153 ـ همان، ج 43، ص 46-45.
154 ـ آل عمران / 37.
155 ـ الميزان، ج 3، ص 174.
156 ـ شرح چهل حديث، ص 203.
157 ـ بحارالأنوار، 43، ص 2.
158 ـ صحيح بخارى، ج 1 و 5 به نقل از: سيرى در صحيحين، ص 324.
159 ـ صحيح بخارى، ج 1، 4 و 5 به نقل از: سيرى در صحيحين، ص 325.
160 ـ مريم / 28-27.
161 ـ الخصال، ص 364.
162 ـ مريم / 23.
163 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 177؛ احقاق الحق، ج 19، ص 16؛ فرهنگ سخنان فاطمه، ص 177.
164 ـ مريم / 26.
165 ـ تاريخ طبرى، ج 3، ص 236؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 134 و ج 2، ص 19؛ الغدير، ج 7، ص 226 و 229؛ فرهنگ سخنان فاطمه، ص 248.
166 ـ اصول كافى، ج 1، ص 459؛ علل الشرايع، ص 184.
167 ـ الخصال، ص 206 و 235.
168 ـ بحارالأنوار، ج 43، ص 53.
169 ـ همان، ج 43، ص 52.
دوشنبه 10 مهر 1391  3:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آسيه (زن فرعون)

آسيه (زن فرعون)

اباذر بشيرزاده - علي نبي الهي

 

كلمات كليدي :

قرآن، همسر فرعون (آسيه)، فرعون، ظلم و جنايت، اسوه، اعتقاد، ايمان، موسي
آسیه از مادهی "اسی" است که در لغت به معنی حزن است؛ و اگر لفظ آسیه دربارهی یک بنا و ساختمان به کار رود، به معنی محکم بودن اساس و پایهی آن میباشد؛[1] اما در اصطلاح قرآنی نام زنی است كه همسر فرعون و دختر مزاحم بوده،[2] و برخی وی را عمهی حضرت موسی نیز دانستهاند.[3] قرآن در دو آیه، از این بانوی بزرگوار با عنوان "امْرَأَتَ فِرْعَوْن" یاد کرده است.[4]
بنابراین در قرآن به نام این بانوی بزرگوار تصریح نشده و اساساً نام هیچ زنی غیر از نام حضرت مریم –سلامالله علیها- در قرآن نیامده؛ بلکه به طور کلی اعداد، اسامی، خصوصیات و حالات جزیی و روزمرهای که نکتهی دینی و ابدی در آن نباشد، جایگاهی در بیانات قرآنی نداشته و قرآن با سماجت عجیبی از ذکر آنها خودداری کرده است.[5]

آسیه از منظر قرآن

آسیه همسر شخص طغیانگر و سركشی بود به نام فرعون، كه در رأس گروهی به نام قبطیان، صاحب قدرت و شوكت بوده و در سرزمین مصر حکومت میکرد؛ اما خودش فردی مؤمن به رسالت حضرت موسی(ع) بود؛ پیامبری که مأمور شد به سراغ فرعون برود و وی را به دین توحید دعوت نماید و از ظلم و جنایت به مردم بیگناه بازدارد؛[6] پس آسیه در اولین اعلان رسالت و اعجاز حضرت موسى پیامبر الوالعزم الهی برای فرعون،[7] به او ایمان آورد؛ یعنی هنگامی كه عصای حضرت به مار عظیمی تبدیل شد و سحر ساحران فرعون را بلعید، به پیامبری ایشان یقین پیدا کرده و ایمانش را نسبت به حضرت موسی آشکار نمود.[8]
در روایتى از رسول خدا –صلیالله علیه و آله- مى‏خوانیم:
«أَفْضَلُ نِسَاءِالْجَنَّةِ أَرْبَعٌ: خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ(ص) وَ مَرْیمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِیةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ، إمْرَأَةُ فِرْعَوْن»[9]
«برترین زنان اهل بهشت چهار نفرند: "خدیجه" دختر خویلد و "فاطمه" دختر محمد(ص) و "مریم" دختر عمران و "آسیه" دختر مزاحم، همسر فرعون.»

ویژگیها و فضائل آسیه در قرآن

 

1. الگو برای مؤمنان

اخلاص و ایمان آسیه به حدی بود که خدای تبارک در قرآن کریم ایشان را به عنوان الگو و اسوهای برای همهی مؤمنان از زن و مرد معرفی نموده و وی را در اسوه بودن همسنگ حضرت مریم، مادر حضرت عیسای مسیح قرار داده است:
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ... وَ مَرْیمَ‏َ ابْنَتَ عِمْرَانَ...»[10]
«و خداوند برای مؤمنان، به همسر فرعون مثل زده است... و همچنین به مریم دختر عمران...»
خداوند برای مؤمنان مثل زنی را زده به نام آسیه که وصلت با کافران ضرری به حال ایشان نرساند، و منزلتی که در پیشگاه الهی داشت، خللی وارد نشد، با اینکه زیر سلطهی یکی از دشمنان خدا بود.[11] مقصود اين است كه پيوند مؤمنان با كافران به حالشان زيانى ندارد و چيزى از ثواب و تقرّبشان به خدا نمى‏كاهد.[12]
در آیهی شریفه دو فضیلت و ویژگی خاص برای حضرت آسیه بیان شده که در ذیل دو عنوان مطرح میکنیم:

الف. اعتقاد محكم و خلل‌ناپذیر

آسیه پس از شنیدن جریان معجزهی عصای حضرت موسی(ع)، به وی ایمان آورد؛ اما همسرش فرعون وی را شدیداً مورد شکنجه قرار میداد تا دست از آیین موسی بردارد؛ ولى آسیه در برابر این فشارها و تهدیدها با استقامت تمام ایستاد و هرگز تسلیم خواستهی فرعون نشد؛ چراکه او تقرب به درگاه خدا را بر نزدیکی به فرعون و دستگاهش ترجیح میداد و در برابر این تهدیدها، با کلمات توحیدی حقیقت خویش را هویدا ساخت:
«رَبّ‏ِ ابْنِ لىِ عِندَكَ بَیتًا فىِالْجَنَّةِ...»[13]
«پروردگارا! براى من خانه‏اى در بهشت در جوار خودت بنا كن...»
این کلمات گهربار بیانگر اینست که سلطهی کافر بر مؤمن، ضرری به ایمان مومن وارد نمیکند؛ همچنانکه شخصیتی مثل آسیه با اینکه تحت اختیار فرعون بود، اما در بهشت الاهی جایگاه ویژهای بر خود اختصاص داد.[14]
آسیه در دعای خویش از خداوند خانه‏اى درخواست كرده كه هم نزد او باشد و هم در بهشت؛ یعنی هر دو را جمع کرده، و اين بدان جهت است كه بهشت دار قرب خدا و جوار رب العالمين است؛ علاوه بر این حضور در نزد خداى تبارک و قرب او كرامتى است معنوى، و استقرار در بهشت، كرامتى است صورى؛ لذا ارزشمند است كه بنده از خدا هر دو را بخواهد.[15]
از حضرت صادق –علیهالسّلام- نقل شده که فرمودند:
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِالْحَدِیدِ إِنَّ الْحَدِیدَ إِذَا دَخَلَ النَّارَ تَغَیّر وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ
وَ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَمْیتَغَیرْ قَلْبُه»[16]
«مؤمن سخت‏تر از پاره آهن است، بدرستى كه پاره آهن وقتى داخل آتش شود، تغییر می كند؛ ولی مؤمن اگر كشته شود و زنده شود، بعد كشته شود، قلب او از حق تغییر نكند.»

ب. بیزارى از ظالمان و فرعونیان

آسیه از تمام لذتهایی که در دربار فرعون وجود داشت، با تمام وجود چشم پوشید و در برابر فرعون ظالم سر تسلیم فرود نیاورد؛ بلکه توجه خویش را به كرامات و رضایت الهی سوق داد و با اتصال به قرب الهی، در ایمان خود استقامت ورزید تا اینکه از دنیا رخت بربست:[17]
«...وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجَِّنىِ مِنَالْقَوْمِ الظَّالِمِین‏»[18]
«...و مرا از فرعون و كار او نجات ده‏! و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!»
بیزاری از ناحیهی خود آسیه بود که از خداوند نجات خویش را از شخص فرعون و عمل وی طلبید؛ مقصود همان عملی بود که موجب مصاحبت و معاشرت آسیه با فرعون در زندگی زناشویی میشد؛ و منظور از قوم ظالم، همان قوم فرعون بود که از خداى تعالى در حقيقت بيزارى و نجات از جامعه‏ى ستمكار را درخواست نمود.[19]
خداوند نیز دعاى این زن نمونه، مؤمن و فداكار را اجابت فرمود و او را در ردیف یکی از بهترین زنان عالم(حضرت مریم) قرار داد.[20]

2. دفاع از مظلومان و بیگناهان

قرآن جهت ترسيم نمونهی زنده‏اى از پيروزى مستضعفان بر مستكبران به تشریح داستان موسى و فرعون پرداخته[21] که بخشی از این قصه، مربوط به دوران كودكى موسى و نجات اعجازآميز او از چنگال خشم فرعونيان است. فرعون به شدت بنىاسرائيل را تحت فشار قرار داده بود، و دستور داده بود که پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را براى كنيزى و خدمتگزارى زنده نگهدارند؛ چون از قدرت و شورش احتمالى بنىاسرائيل میترسید و بنابه گفتهی برخی مورخان، پيش‏بينى كرده بودند كه فرزندى از بنىاسرائيل برمى‏خيزد و دستگاه فرعون را درهم مى‏كوبد.
لذا با این جنایاتی که فرعون راه انداخته بود، مادر موسی هنگام حمل و تولد فرزندش که پنهانی صورت گرفت، احساس خطر مى‏كرد و نگران بود؛ اما خدای تبارک وعده و چگونگی حفظ و بازگرداندن موسی را به قلب مادرش الهام نمود.[22]
در نتیجه مادر موسى به دستور خداوند نوزاد را در صندوقى گذاشت و به دريا انداخت، و دریا مأمور شد تا صندوق را به ساحل ببرد؛ مأموران فرعون که جهت نگهبانی رود نیل گماشته شده بودند، روزى صندوقى را از روى آب گرفته و نزد فرعون بردند؛ همین که در صندوق را باز کردند، نوزاد پسر را در آن مشاهده کردند.[23]
گروهی از حامیان فرعون كه در کاخ فرعون حاضر بودند، فرعون را تحریک نموده و گفتند: ظاهراً این طفل همان پسر بنیاسرائیلی است كه تو دنبالش هستی و باید او را به قتل برسانى! فرعون هم تحت تأثیر کلام آنها قرار گرفت و مصمم شد تا موسی را بکشد! ولی آسیه میانجیگری نموده و مانع از این عمل شنیع شد:[24]
«وَ قَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ‏ٍ لىّ‏ِ وَ لَكَ لَاتَقْتُلُوهُ عَسىَ أَنینفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا
وَ هُمْ لَایشْعُرُونَ»[25]
«همسر فرعون (چون دید آنها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: نور چشم من و توست! او را نكشید، شاید براى ما مفید باشد، یا او را بهعنوان پسر خود برگزینیم! و آنها نمیفهمیدند (که دشمن اصلی خود را در آغوش خویش میپرورانند)!»
"قرة عین" به معنای خنکی چشم، کنایه از سرور و شادی است و این کنایه، در حقیقت ناشی از ضد آن بوده و آن "سخنة العین" به معنای حرارت چشم است که در اثر گریهای به انسان دست میدهد؛ البته گریهای که به خاطر حزن و اندوه باشد. پس حکایت قرآن از زبان همسر فرعون بر مسرتبخشی چشمان آنها حاصل از رؤیت جمال حضرت موسی(ع) بود و این همان القاء محبت الهی بود که خداوند وعدهی آن را داده بود.[26]   
جمع آوردن خطاب "لاتقتلوه" اشاره به عاملان قتل است که افراد زیادی به عنوان مباشر و مسبب این امر قتل بودند؛ و جملهی "قرّت عین لی و لک" در حقیقت شفاعت آسیه نسبت به حضرت موسی بود که با این جملات احساسی و عاطفی، دل فرعون را نرم کرد و مانع از کشتن این نوزاد شد؛ بخصوص این کلام عاطفی را به منفعتبخشی وی در کاخ و حکومت فرعونی و فرزندخواندگی این نوزاد مقید نمود؛ در حالیکه فرعون و فرعونیان نمیفهمیدند که این نوزاد یافت شده از دریا، کیست؟ و چه کسی را در دامان خود پرورش میدهند؟![27]
فرعون نیز در برابر شفاعت همسرش نسبت به این طفل، خواستهی او را اجابت نمود و طفل را به همسرش بخشید.[28]
پیغمبر اكرم ـصلىاللّه علیه و آلهـ فرمودند: از بركت این گفتار، خداوند آسیه را هدایت كرد، ولى عناد فرعون كه مایهی شقاوتش بود، مانع از آن شد كه موجبات هدایتش را فراهم سازد؛ در نتیجه آنچه سبب لطف بر او بود، اختیار نكرد.[29]
لذا حضرت آسیه وقتی آثار جلالت و جذبهی الهی را در سیمای حضرت موسی مشاهده کرد، به منفعتبخشی و فرزندخواندگی ایشان اشاره نمود؛ چون فرعون و همسرش پسری نداشتند؛ در نتیجه بلای قتل را از موسی(ع) برگردانید؛ درحالیکه فرعون و طرفدارانش حقیقت و سرانجام امر را نمیدانستند و نمیفهمیدند که دشمن خود را در دامانشان پرورش میدهند و عاقبت امر به دست همین موسی هلاک خواهند شد.[30]

پی نوشت ها:

[1]. فراهیدى، خلیلبناحمد؛ كتاب العین‏، قم‏، هجرت‏، 1410ق‏، چاپ دوم، ج‏7، ص333 و الزبیدی الحنفی، محب الدین؛ تاجالعروس من جواهرالقاموس، بیروت، دارالفكر، 1414ق، ج19، ص 159.
[2]. طبرسى، فضل بن حسن؛ تفسير جوامع الجامع‏، تهران‏، دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم‏، 1377ش، چاپ اول، ج‏4، ص324 و مكارم شیرازى، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه‏، تهران‏، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش‏، چاپ اول، ج‏24، ص/303.
[3]. كاشانى ملافتح الله‏، زبدة التفاسير، قم‏، بنياد معارف اسلامى‏، 1423ق‏‏، چاپ اول، ج‏7، ص119.
[4]. قصص/9 و تحریم/11.
[5]. نقیپورفر، ولیالله؛ پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن، قم، اسوه، 1374ش، چاپ دوم، ص283.
[6]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیتا، ج28، ص337.
[7]. طباطبايى(علامه)، سيدمحمدحسين‏؛ الميزان فى تفسيرالقرآن، قم‏، جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1417ق‏، چاپ پنجم، ج14، ص145.
[8]. ابوالفتوح رازى، حسين بن على‏؛ روض الجنان و روح الجنان فى تفسيرالقرآن‏، تحقيق محمد جعفر ياحقى و محمد مهدى ناصح،‏ مشهد، آستان قدس رضوى‏، 1408ق‏، چاپ اول، ج‏19، ص306.
[9]. سیوطى، جلالالدین؛ ‏الدرالمنثور فى تفسیرالمأثور، قم، كتابخانه آیةالله مرعشى نجفى‏، 1404ق، ج‏6، ص246 و مغنیه، محمدجواد؛ التفسیر المبین‏، قم‏، بنیاد بعثت، بیتا، ص508. 
[10]. تحریم/11و 12.
[11] . فيض كاشاني، ملامحسن؛ تفسير الصافي، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم، ج5، ص198.
[12]. تفسير جوامع الجامع، ج‏4، ص322.
[13]. تحریم/11.
[14]. زحيلى، وهبة بن مصطفى‏؛ التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج‏، بيروت ـ دمشق‏، دارالفكر المعاصر، 1418ق، چاپ دوم، ج‏28، ص326، طوسى، محمد بن حسن‏؛ التبيان فى تفسير القرآن‏، تحقيق احمد قصير عاملى،‏ دار احياءالتراث العربى‏، بيروت‏‏، بیتا، ج‏10، ص54 و تفسیر نمونه، ج‏24، ص303.
[15]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏19، ص344 و 345.
[16]. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار فی درر الاخبار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق، جلد 67، صفحه 178.
[17]. الميزان فى تفسيرالقرآن، ج‏19، ص344.
[18]. تحریم/11.
[19] . الميزان فى تفسيرالقرآن، ج‏19، ص345.
[20]. تفسیر نمونه، ج‏24، ص303.
[21]. همان، ج‏16، ص23.
[22]. همان، ج‏13، ص199.
[23]. بیضاوى، عبدالله بن عمر؛ أنوارالتنزیل و أسرارالتأویل‏، بیروت، دار احیاءالتراث العربى‏، 1418ق، چاپ اول‏، ج‏4، ص173.‏‏           
[24]. بروجردى، سیدمحمد ابراهیم‏؛ تفسیر جامع، تهران‏، صدر، 1366ش‏، چاپ ششم‏، ج‏5، ص158.
[25]. قصص/9.
[26]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج20، ص20.
[27]. الفرقان فى تفسيرالقرآن بالقرآن، ج22، ص301.
[28]. تفسیر جامع‏، ج‏5، ص159.‏
[29].‏ گنابادى، ‌سلطان‌محمد؛ تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة، بيروت‏، مؤسسة الأعلمي، 1408ق، چاپ دوم، ج‏3، ص184.
[30]. الميزان فى تفسيرالقرآن، ج16، ص10- 12.

 
دوشنبه 10 مهر 1391  3:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

الیصابات

الیصابات

حسین رحیمی
چکیده

آنچه مى‏خوانید، مطالبى است که به اهداف تربیتى داستان الیصابات در قرآن کریم، به عنوان یکى از اسوه‏هاى خاشعات پرداخته است تا هر کس از آن درس زندگى و جاودانگى آموخته، آن را سرلوحه کار خویش قرار دهد.
زنان شایسته و نمونه، اوصاف زنان شایسته، شناسایى زنان ناشایست، پیشگامى در کارهاى خیر و نیک، خداوند را با بیم و امید خواندن و... از موضوعات این نوشتار است که به کلام نورانى وحى مزیّن مى‏گردد.

کلید واژه‏ها:

الیصابات، زنان شایسته، خیر و نیکى در قرآن، خوف و رجاء، خضوع و خشوع.

پیش درآمد

روزگارانى، غم و اندوه جانکاه بر بیت شریف زکریّا سایه انداخته بود و الیصابات حول شمع نبوّت پروانه‏وار طواف مى‏کرد و در جستجوى گمشده خویش، ملتمسانه پاى مى‏فشرد.
شعاع معرفت و معنویت حضرت مریم(س) چنان تأثیر ژرفى بر زکریّاى نبى گذاشت که او بى‏محابا شیفته کرامات و کمالات روحانى او گردید.1
آن دو بزرگ (حضرت زکریّا و همسرش) در نهایت فروتنى و خشوع به امید اقتدا کرده و از خالق کائنات میوه فرزند بر شاخسار فرتوت وجودشان را طلب مى‏نمودند.
دعاى خالصانه آنان به ثمر نشست و امید تنها فصل بى‏خزان زکریّا تلألوئى شگرف یافت و بار دیگر غنچه خوشبویى در بوستان عطرآگین نبوّت خندید، و چهچهه بلبلان امید و رجاء، در گنبد دوار طنین‏انداز شد.2
یحیاى پیامبر3 از دامن الیصابات مطهر پا به عرصه حیات نهاد. او زنى است که همدوش با پیامبر خدا حضرت زکریّا، لحظه‏اى از الطاف و عنایات کریمانه حضرت حق تغافل نورزید، و زندگى پر افتخار و سراسر با سعادت آن بانو، گویاى این حقیقت است؛ دلى که با توکّل به خداوند و نور ایمان روشن شد، هرگز مردگى را نشاید.
به راستى صفاى درون عارفان چه مى‏پروراند که در این بحر بى‏ساحل، سوز کلام مولانا جلال‏الدین مولوى در غزلیات عارفانه او بیانگر چالاکى و جامه‏چاکى آن است:
دلا گر طالب یارى برآ از خویش و بیگانه ***وفاى جسم و جان باشد وراى شمع و پروانه
بکلى روى با حق کن، حدیث عشق مطلق کن ***پى عقل مطوق کن، چو ما شوم است و پروانه
بقا خواهى فنایى شو، ز خود بگذر خدایى شو ***غلام بى‏نوایى شو در این دریا چو دردانه
چو توحید است یکتایى در این عالم چه مى‏پایى ***اگر هم‏مذهب مایى در آ در کنج میخانه
سوره‏ى انبیاء آیه 90:
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَ اَصْلَحْنَا لَهُ زَوجَهُ إنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِى الْخَیْراتِ وَ یَدْعْونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کَانُوا لَنا خَاشِعینَ؛
«پس دعایش را اجابت کردیم و یحیى را به او بخشیدیم و همسرش را براى او شایسته گردانیدیم. آنان در کارهاى خیر و نیک پیشقدم بودند و ما را با بیم و امید مى‏خواندند. ایشان در قبال ما فروتن و خاشع بودند».
از آیه شریفه فوق نکات تربیتى و اخلاقى ذیل مترتب است:
1. استجابت دعا و نعمت فرزند؛
2. همسر شایسته و نمونه؛
3. پیشگامى در کارهاى خیر و نیکى؛
4. خداوند را با خوف (بیم) و رجاء (امید) خواندن؛
5. در برابر پروردگار خاضع (فروتن) و خاشع بودن.
1ـ1. درباره‏ى استجابت دعا و نعمت فرزند صالح به مقاله‏ى "اهداف تربیتى داستان حضرت مریم(ع)" مراجعه شود.

2ـ1. همسر شایسته و نمونه

الیصابات همسر حضرت زکریّا، مادر یحیاى نبى و خاله مریم(س) معنوى بود. او از سجایاى اخلاقى و عرفانى حضرت مریم(س) به‏عنوان الگوى رفتارى خویش تأثیر ژرفى پذیرفت.
الیصابات از جمله زنانى است که مورد تعریف و تکریم ایزد منان قرار گرفت تا جایى که خداوند او را همسرى شایسته براى زکریّا معرفى کرد. (وَاَصْلَحْنَا لَهُ زَوجَهُ). بنابراین همسر شایسته باید همانند الیصابات، افعال و اعمال شایسته و بایسته از خویش بروز دهد.

2ـ2. زن و مرد شایسته در قرآن

منطق وحى ملاک و معیار تساوى نشان مى‏دهد، نه تبعیض و جدایى؛ بلکه پرهیزگارى و تقواپیشگى مؤثرترین شیوه‏ى شایستگى است.
در فرهنگ وحى مى‏خوانیم:
اِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبَاً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقَاکُمْ4؛
ما شما را چه مرد و چه زن شعبه شعبه و قبیله قبیله قرار دادیم تا مورد شناسایى قرار گیرد. در حقیقت گرامى‏ترین شما در پیشگاه خداوند با تقواترین شماست.

2ـ3. زنان شایسته در قرآن

یکى از صفات بارز و ممتاز زنان، صالحه بودن آنهاست؛ یعنى زنى که آلودگى و خباثت درون خویش را بزداید، شایستگى و قدرت روحى مضاعفى کسب مى‏نماید، و به عنوان الگو و نمونه معرفى مى‏گردد. یکى از مصادیق آن الیصابات است. و قرآن کریم در وصف زنان صالحه تصریح مى‏فرماید:
....فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ5؛
«پس زنان صالحه، کسانى هستند که با کمال تواضع و خضوع، همواره مطیع و در غیاب همسر نیز حافظ اسرار و شئون خانواده هستند، حافظ آنچه خداى متعال نیز به حفظ آن فرمان داده است.»
آیه‏ى شریفه بیانگر آن است که یکى از معیارهاى اخلاقى و شرعى زنان نمونه، اطاعات از شوهرانشان است؛ چه در حضور آنان چه در غیابشان.
بدیهى است مردان هم موظفند در قبال این‏گونه زنان، نهایت قدرشناسى را به‏عمل آورند. همسر زکریا بدان خاطر به پاکى و پارسایى شهره گشت که در نهان و عیان، الگوى قانتات و حافظات بود.

2ـ4. نجابت و پاکى دیدگان در قرآن

همان‏گونه که شریعت به مردان سفارش و دستور پاکى دیده و دل را گوشزد مى‏کند، به زنان نیز طهارت چشم و دل را تأکید مى‏فرماید:
قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصَارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَایُبْدِینَ زیِنَتَهُنَّ...6؛ «به زنان مؤمن بگو دیدگان خود را بپوشند [= از آنچه جایز نیست، چشم بپوشند] و دامن خود را پاک نگاه دارند و زینت‏هاى خویش را به دیگران نشان ندهد...»
امراض نفسانى درون با نگاه بوالهوسانه‏ى برون، فربه مى‏گردد، و در روایات از دیده‏ى ناپاک به تیر زهرآگین ابلیس تعبیر مى‏شود که باید آن را با پادزهر ایمان و اخلاص شستشو داد.
شکوائیه از دیده و دل همواره منش عارفان و سالکان طریق الى اللّه است.
زدست دیده و دل هر دو فریاد ***که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجرى نیشش ز پولاد ***زنم بر دیده تا دل گردد آزاد7
من هر چه دیده‏ام زدل و دیده دیده‏ام ***گاهى ز دل بُوَد گله گاهى ز دیده‏ام
من هر چه دیده‏ام ز دل و دیده تاکنون ***از دل ندیده‏ام همه از دیده دیده‏ام8
بنابراین محصول طهارت چشم و دل زکریّا و الیصابات یحیاى نبى بود.

2ـ5. اوصاف زنان شایسته در قرآن

خداوند در معرّفى صفات زنان برتر مى‏فرماید:
.... مُسْلِمَاتٍ، مُؤْمِنَاتٍ، قَانتَاتٍ، تَائِبَاتٍ، عَابِدَاتٍ، سَائِحَاتٍ ثَیِّبَاتٍ وَاَبْکَاراً9؛
«زنانى که در مقابل حق تسلیم گشته‏اند، ایمان قلبى و عملى دارند؛ از سر خضوع و تواضع مطیعند؛ همواره از زشتى‏ها متنفّر بوده، توبه مى‏کنند؛ در پیشگاه خداى سبحان به پرستش مى‏پردازند، و براى اجراى اوامر الهى روزه مى‏گیرند؛ چه بیوه باشند چه باکره؛ اینان شایسته‏ترین زنانند».
الیصابات تمام مصادیق یک زن شایسته را در عمل دارا بود.
و به قول شاعر پارسى‏گوى ایران زمین، پروین اعتصامى، زن فرشته‏ى انس و شفقت است؛ زیرا:
در آن سراى که زن نیست اُنس و شفقت نیست ***در آن وجود که دل مُرد، مرده است روان
به هیچ مبحث و دیباچه‏اى قضا ننوشت ***براى مرد کمال و براى زن نقصان
زن از نخست بود رکن خانه هستى ***که ساخت خانه بى‏پاى و بست و بى‏بنیان؟
زن ار به راه متاعب نمى‏گداخت چو شمع ***نمى‏شناخت کس این راه تیره را پایان
فرشته بود زن آن ساعتى که چهره نمود ***فرشته بین که بر او طعنه مى‏زند شیطان
اگر فلاطن و سقراط بوده‏اند بزرگ ***بزرگ بود، پرستار خردى ایشان
به گاهواره مادر به کودکى بس خفت ***سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان
چه پهلوان و چه سالک چه زاهد و چه فقیه ***شدند یکسره شاگرد این دبیرستان
وظیفه زن و مرد اى حکیم دانى چیست ***یکى است کشتى و آن دیگرى است کشتیبان
چو ناخداست خردمند و کشتیش محکم ***دگر چه باک ز امواج و ورطه و طوفان
به روز حادثه اندریم حوادث دهر ***امید سعى و عملهاست هم ازین و هم از آن
همیشه دختر امروز مادر فرداست ***ز مادر است میسّر بزرگى پسران
چه زن چه مرد کسى شد بزرگ و کامروا ***که داشت میوه‏اى از باغ علم در دامان
زنى که گوهر تعلیم و تربیت نخرید ***فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان
براى گردن و دست زنِ نکو، پروین ***سزاست گوهر دانش، نه گوهر الوان10

2ـ6. زنان ناشایست در قرآن

ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذین کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللّه شَیْئاً و قِیل ادخُلاَ النّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ11؛
«خدا براى کسانى که کافر هستند، زن نوح و زن لوط را مثل زده است که آنان همسران دو نفر از بندگان صالح ما بودند، به آنان خیانت کردند و آن دو بنده صالح ذره‏اى در مقابل امر خدا براى آن دو فائده‏اى نداشت و به این دو زن گفته شد که: با سایر جهنمیان و کفار، داخل آتش خشم خدا شوید.»
نتایجى که از آیه شریفه به‏دست مى‏آید، نمایانگر اعمال خلاف اخلاق آنان است که به عنوان رذایل اخلاقى بدین قرار مى‏باشد:
یک. جاسوسى براى دشمن جهت مقابله با اوامر خداوند و رسالت پیامبران.
دو. عدم رعایت عفت و خیانت به همسرانشان.
سه. هواى نفس خویش را خداى خود قرار داده و براى مبارزه با ارزش‏هاى راستین هم‏رنگ جماعت گشتند.
چهار. در جوار انبیاء شقاوتمندى را بر سعادتمندى ترجیح دادند.
پنج. دارا نبودن ایمان و عمل صالح.
هر زنى که این صفات مذموم و ناپسند را دارا باشد، ناشایست است؛ اگر چه ظاهرى نیکو و پسندیده داشته باشد.

3. پیشگامى در کارهاى خیر و نیکى
3ـ1. خیر در قرآن

هنگامى که «خیر» به عنوان «صفت افعال اختیارى» مورد استفاده قرار گیرد، داراى ارزش اخلاقى است.
فَاِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَى‏ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللّه وَالرَّسُول ان کُنْتُم تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَأویلاً.12
«اگر درباره‏ى چیزى با یکدیگر نزاع کرده، آن را به خدا و رسول، ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز واپسین دارید، که این کار بهتر و نیک‏فرجام‏تر است.»
«خیر در این آیه صفت یک کار اختیارى است (ارجاع نزاع به خدا و رسول) و مفهوم ارزشى و اخلاقى دارد. ضابطه کلى این است که هرگاه واژه «خیر» صفت فعل اختیارى انسان باشد، داراى مفهوم اخلاقى خواهد بود.
اکنون سؤال این است که «خیر» به کدام‏یک از افعال اختیارى ما و بر اساس چه معیارى اطلاق مى‏شود، در پاسخ مى‏گوییم: کارى که در تحقق کمال براى انسان، نقش مثبت داشته باشد، یعنى کارى که انسان سعى مى‏کند با انجام آن به مطلوب و هدف نهایى خود برسد.
چنین کارى به خاطر این تأثیرش در پرتو آن مطلوب ذاتى و هدف نهایى «خیر» خواهد بود. یعنى، چون سبب و واسطه وصول به هدف نهایى و خیر ذاتى است، طبعاً خیر بودن آن سببى و مع‏الواسطه و به اصطلاح مطلوب بالغیر است و معناى «ارزش اخلاقى» از آن انتزاع مى‏شود.»13

3ـ2. نیکى در قرآن

مفهوم «برّ» از مفاهیم مخصوص افعال اختیارى است و در غیر آن به‏کار نمى‏رود و در تعبیرات قرآنى عام‏ترین مفاهیم در زمینه افعال اخلاقى مفهوم «بر» است که در سوره بقره در چند مورد به‏کار رفته. نظیر آن‏جا که مى‏فرماید:
لَیْسَ الْبِرَّ اَن تُولُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرق وَالْمَغْرِبِ وَلَکَنَّ الْبِرَّ مَن اَمَنَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الْآخِرِ14؛ «نیکى آن نیست که صورت‏هایتان را به سوى مشرق یا مغرب گردانید، [اهل] نیکى آن کسى است که به خدا و روز جزا ایمان آورده است».
و از آنجا که مى‏فرماید:
وَ لَیْسَ الْبرُّ بِاَن تَاتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَ أتُوا الْبُیُوتَ مِن اَبْوَابِها.15
«نیکى آن نیست که به خانه‏ها از پشت آن درآیید؛ بلکه نیک آن است که پرهیزگارى کند و به خانه‏ها از درهاى آن وارد شود.»
«بِرّ» فقط در افعال اختیارى و اخلاقى و به معناى کار نیک، مورد استفاده قرار مى‏گیرد؛ ولى با مفهوم نیک- که هم صفتِ کار اختیارى قرار مى‏گیرد و هم صفتِ اشیاء و اشخاص- متفاوت است.
هیچ‏گاه به یک شخص یا شى‏ء خارجى صفت «برّ» اطلاق نمى‏شود؛ در این گونه موارد معمولاً، از کلمات «خوب» و «خیر» و «نیک» استفاده مى‏شود.
بنابراین، «برّ» مخصوص «افعال نیک» است، نه مطلق امور نیک.16

نکته:

آنچه از مفاهیم آیات برمى‏آید این است که فاعل مختار، باید هر چه را موافق شرع است اختیار نماید، نه مخالف آن را.
و آن‏جا که مى‏فرماید: «هنگام مشاجره و نزاع آن را به خدا و رسول ارجاع دهید... بر خانه‏ها از درهاى آن وارد شوید و... مبین دورى جستن از اعمال ناخشنود و ناپسند است.
الیصابات به همراه همسر خویش، پاداش انجام افعال خیر و نیک خود را از خالق هستى طلب مى‏کردند نه مخلوق. به همین خاطر هر امر خیرى را براى کسب پاداش دنیوى و اخروى به خداوند ارجاع مى‏دادند.
بنابراین پیشگامى در امور خیر و نیک، باید از وظایف اجتناب‏ناپذیر صالحان و صالحات باشد. هر چه کارهاى خیر و نیک در اجتماع گسترش یابد، عنایات و کرامات حضرت بارى‏تعالى بر بندگان خویش حتمى است؛ چه مادّى باشد چه معنوى.
پس آنچه از کرامت خداوند نصیب الیصابات گردید، به خاطر پیشقدمى او در انجام افعال خیر و نیک بود، که در این افعال خلوص نیت بارزترین و ممتازترین مولّفه‏ى خدامحورى و خودباورى است که در پیشکسوتان و پیش‏قراولان معرفت و معنویت به عنوان الگوى رفتارى و تربیتى جلوه‏گر است.

4. خواندن خداوند با بیم و امید

خداوند قادر، در سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت نقش دارد.
خوف و رجاء دو واژه‏اى است که به آینده انسان مربوط است:
«خوف» ترس از ترک نعمت‏هاى دنیوى و محرومیت از نعمات اخروى است.
در رجاء، خداوند قادر است به ما نعمت‏هاى بى‏شمارى در دنیا و آخرت اعطاء فرماید که نه به عدد درآید نه به شمارش.
حضرت زکریّا و همسر او الیصابات با این‏که خداوند حکیم را با معرفت قلبى ادراک کرده بودند و هیچ تردیدى در عنایات و افاضات خداوند روا نمى‏داشتند، لیک اقتدار خالق رشحه بر اندام آنان مى‏انداخت تا ملتمسانه و مخلصانه و با بیم و امید به آینده خویش نظر افکنند و تسلیم اوامر او گردند.
انسان‏هاى فهیم و هوشمند هیچ وقت از نقش تربیتى خوف در زندگى خویش غافل نیستند.

4ـ1. نقش تربیتى خوف در قرآن

الف) آیات کریمه ذیل به سعادت جاودانگى کسانى تأکید دارد که به مقام والا و ارجمندِ "خوف و خشیت" دست یافته‏اند:
....لِمَن خَشِىَ رَبَّهُ17؛
«(آنان) از پروردگارشان (بیم و) خشیت داشته‏اند».
....وَ لَمْ یَخْشَ اِلاَّ اللّهَ18؛
«و جز خدا از کسى نترسیده‏اند.»
....وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَالْحِسَابِ19؛
«و از پروردگارشان درخشیتند و از بدى حساب مى‏هراسند».
اِنَّ الَّذیِنَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌٍ وَاَجْرٌ کَبِیرٌ20؛ «کسانى‏که در پنهان، خشیت از پروردگارشان دارند، براى آنها است بخشش و پاداش بزرگ».
وَ اَمَّا مَن خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ....21؛
«و امّا آن‏کس که از مقام پروردگارش ترسید».
ب) دسته دیگر از آیات الهى هستند که در آن خشیت شرط پذیرش "دعوت انبیاء" و "هدایت الهى" معرفى شده است.22
ج) برخى آیات قرآن کریم "خوف و خشیت" را عامل انجام و شتاب در کار خیر معرّفى کرده‏اند.23
د) گروه دیگرى از آیات دلالت دارند بر آن‏که جز از خدا از چیز یا کس دیگرى نباید ترسید.24
ر) بعضى از آیات کریمه به خشیت به عنوان شرط عبرت‏آموزى از حوادث تأکید مى‏کنند.25
بنابراین آیات الهى که واژه «خوف» در آنها با تعابیر و معانى مختلف استعمال گردیده تا انسان‏ها متحول و متنبه گردند، زیاد و متنوعند26. 27
4ـ2. نقش تربیتى رجاء در قرآن کریم
در قرآن کریم در مواردى «رجاء» به خدا نسبت داده شده و در برخى موارد به رحمت خدا و همچنین به روز قیامت.
الف) در دو آیه ذیل رجاء به خدا نسبت داده شده است:
.... لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللّهَ....28 و «لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللّهَ وَالْیَوْمَ الْاَخِرَ وَ مَن یَتَوَلَّ...»29
در آیه نخست پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به‏عنوان اسوه و مقتدا معرّفى شده و در آیه دوم حضرت ابراهیم علیه‏السلام و پیروان او.
ب) دسته‏اى از آیات در قرآن کریم، امید به لقاء پروردگار را در انسان زنده مى‏کنند:
فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ....30؛
«پس آن کس که امید به لقاء پروردگارش دارد».
مَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَاللّه....31؛
«آن‏کس که امید به لقاءاللّه دارد».
ج) دسته دیگر از آیات از کسانى‏که امید به لقاى پروردگار ندارند، به بدى یاد مى‏کند. آنان در حقیقت کسانى‏اند که غفلت ورزیده و از خداوند و آیات و نشانه‏هاى او شناخت و معرفت کافى ندارند.32
د) در مواردى هم متعلق «رجاء» رحمت پروردگار است.33
ر) در بعضى آیات متعلق «رجاء» جهان آخرت است.34
در روایتى از مؤسس مکتب شیعه حضرت امام جعفر صادق علیه‏السلام روایت شده است:
کَانَ اَبِى علیه‏السلام یَقُولُ: اِنَّهُ لَیْسَ مِن عَبْدٍ مؤْمِن اِلاَّ[و] فِى قَلْبِهِ نورَان: نُورُ خیفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ، لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِد عَلَى هَذَا وَلَو وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِد عَلَى هَذَا.35
«پدرم که بر او درود باد مى‏گفت: هیچ بنده مؤمنى نیست جز آنکه در دل او دو نور وجود دارد: یکى نور خوف و هراس و آن دیگر رجاء و امید که هرگاه این را وزن کنند بر آن دیگرى نچربد و هرگاه آن دیگرى را وزن کنند، بر این نچربد.»
بنابراین "نقش تربیتى خوف و رجاء" بدین قرار است: سعادت و جاودانگى پذیرش دعوت انبیاء و هدایت الهى، شتاب در کارهاى خیر و نیک، جز خدا از کسى نترسیدن و عبرت‏آموزى از حوادث.
رجاء نسبت به خداوند، امید به لقاى پروردگار، امید به رحمت واسعه الهى و امید به فیروزى و سعادتمندى در جهان آخرت، اهم مسائلى است که کمال نهایى و سعادت اخروى انسان را رقم مى‏زند و انسان با هدفمندى گام برمى‏دارد.
الیصابات به جهت تردید که شاید وعده الهى تحقق نیابد، در اوج خوف و خشیت است، اما با ایمان راسخ خویش، قضا و قدر را با رجاءمندى بر مى‏گزیند، و به ناکامان و ناامیدان در زندگى نوید کامروایى و کامجوئى مى‏دهد.
دو نور خوف و رجاء شکوفا کننده‏ى معرفت و معنویتند که به واسطه‏ى آن دو نور، آینه درون صفا و جلا مى‏یابد، و دلى که به نور معرفت و ایمان روشن شود، جایگاه خداست، و تجلى‏گاه معارف الهى.
بدین روست که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید: لاَ یَسْعَنى اَرضِى وَ سَمَائِى، بَلْ یَسْعَنى قَلْبُ عَبْدِى الْمُؤْمِن36؛
«من [که خداوندم] در آسمان و زمین مى‏نگنجم، ولى در دل بنده مؤمن همى گنجم».
مولانا این حدیث نغز را چه شیوا به نظم درآورده است:
گفت پیغمبر که حق فرموده است ***من نگنجم در خم بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیز ***من نگنجم این یقین‏دان اى عزیز
در دل مؤمن بگنجم اى عجب ***گر مرا جویى در آن دل‏ها طلب37
پس با تحقق وعده الهى، دل با ایمان و باورمند الیصابات، سکینه و آرامشى ژرف یافت.

5ـ خاضع و خاشع بودن در برابر پروردگار

معناى تواضع
«مفهوم تواضع آن است که انسان در مقایسه با دیگران براى خویش امتیاز و برترى قائل نشود. وجود چنین حالتى در فرد باعث مى‏شود که دیگران را بزرگ و گرامى بدارد.»38

ارزش تواضع:

خداوند حکیم در قرآن کریم در خصوص تواضع و فروتنى بندگان مؤمن مى‏فرماید:
وَ عِبَادُالرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشَوْنَ عَلَى الْاَرضِ هَوْناً وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً39؛
«و بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که روى زمین به نرمى گام برمى‏دارند، و آن‏گاه که نادانان ایشان را خطاب کنند، به ملایمت پاسخ مى‏دهند.» امام جعفرصادق علیه‏السلام فرمود:
«خداوند به موسى علیه‏السلام وحى کرد: اى موسى، آیا مى‏دانى چرا از میان همه آفریدگانم تو را براى سخن گفتن با خود برگزیدم؟ موسى عرض کرد: پروردگارا، علّت آن چه بود؟ خداوند پاسخ داد: اى موسى، من در میان بندگانم کسى را از تو فروتن‏تر در برابر خود ندیدم. اى موسى، تو چون نماز مى‏گزارى گونه خویش بر خاک مى‏نهى».40
رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به یاران خود فرمود: «چه شده است که حلاوت عبادت را در شما نمى‏بینم؟ پرسیدند: شیرینى عبادت چیست؟ فرمود: فروتنى».41

نشانه‏هاى تربیتى تواضع:

1. شخص فروتن به نشستن در پایین مجلس رضایت مى‏دهد؛42
2. فرد متواضع در سلام کردن از دیگران پیشى مى‏گیرد؛43
3. از مجادله خوددارى مى‏نماید، اگر چه حق با او باشد؛44
4. دوست ندارد که او را به پرهیزگارى بستایند.45

مهم‏ترین موانع فروتنى:

«کبر و تکبّر، تفاخر، عصبیت، بغى و سرکشى و ذلّت».46

معناى خشوع

«واژه فوق، کم و بیش، متلازم با خوف و خشیت است. خشوع به معنى دل‏شکستگى است، حالت انعطاف‏پذیرى دل را نشان مى‏دهد و در برابر قساوت است که حالت سنگدلى و عدم تأثر دل را گویند».47
خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید:
اَلَمْ یَأنِ لِلَّذیِنَ آمَنُوا اَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ مَا نَزَلَ مِن‏اَلْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذیِنَ أوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهمُ الْاَمَدَ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ48؛
«آیا هنگام آن نشده است براى کسانى که ایمان دارند، دل‏هاشان در برابر یاد خدا و آنچه از حق فرود آمده بشکند و متأثر شود و نباشد چون کسانى‏که قبلاً کتاب به ایشان داده شد؛ با پس مدت‏ها بدین منوال گذشت پس دل‏هاشان سخت و سنگ شد و بسیارى از ایشان فاسق و نابکارند.» آنچه از آیه شریفه مى‏آموزیم آن است که «خشوع و قساوت قلب دو فعل اختیارى انسانند.»

آیات کریمه در خصوص اهداف تربیتى خشوع

الف) خداوند خشوع را از صفات برجسته و نقطه امتیاز انسان دانسته، در ستایش انبیا مى‏فرماید:
«آنان در انجام کارهاى خیر شتاب مى‏کردند و با بیم و امید ما را مى‏خواندند و دربرابر ما خاشع بودند».49
ب) خداوند در مورد برپاکنندگان نماز به عنوان رمز صلابت و استوارى، بر صفت خشوعشان تکیه کرده، مى‏فرماید:
«و با [گرفتن] روزه و [خواندن] نماز [از خدا] کمک خواهید و آن [نماز] سنگین و گران خواهد بود جز بر خاشعان».50
ج) خداوند رحمان در آیه دیگرى خشوع در نماز را نشانه ایمان و سرچشمه رستگارى مى‏داند، و مى‏فرماید:
قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ اَلَّذیِنَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ51؛
«حقا که مؤمنان رستگار شدند؛ آن کسانى‏که در نمازشان خاشعند.»
د) دسته‏اى از آیات سخن از تأثیر وحى بر مؤمنان مى‏گویند و اینکه لرزه بر اندام دل‏هاى مستعد مى‏اندازد، سپس پوست‏ها و دل‏هاشان در برابر یاد خدا نرم مى‏شود.52
ر) برخى آیات الهى براى خاشعان نشانه‏اى دیگرى چون به خاک افتادن و ناله و انابه کردن نسبت به ساحت قدس ربوبى را بیان نموده، مى‏فرماید:
وَ اذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ ءَایَاتُ الرَّحْمَانِ خَرُّوا سُجِّداً وَ بُکِیّاً53؛
«و هرگاه که آیات ما بر آنان خوانده شود با گریه و سجده‏کنان به خاک افتند».
و نیز مى‏فرماید:
وَ یَخِرُّونَ لِلْاَذقَان یَبْکُونَ وَیَزِیدَهُمْ خُشُوعاً54؛
«با چانه به خاک درافتند و گریه کنند و خشوعشان را بیفزاید».
وَ لاَتَمْشِ فِى الاَرضِ مَرَحاً اِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً55؛
«در زمین به تکبّر راه مرو، که نه زمین را مى‏توانى شکافت و نه در بلندى به کوه‏ها خواهى رسید.»
کسب فضایل هنگامى میسر است که آدمى از رذایل و آنچه در مقوله رجس و پلیدى است دورى کند؛ اینجاست که:
عبادت مخلصانه با خضوع و خشوع قلبى مایه سلامت و صلابت است.
پس تضرّع و استکانت56 به ساحت قدس بارى تعالى شرط عبودیّت به پیشگاه عزّ ربوبى است، که از زکریّاى نبى و الیصابات به ظهور درآمد، به قول شاعر و عارف نامى جامى:
نواى دلبرى با خویش ساختن و ***قمار عاشقى با خویش باختن است!

کلام آخر

آنچه در اهداف تربیتى داستان الیصابات آمده، بیانگر آن است که الگو و اسوه شدن، شرایط و لوازمى دارد که باید خردمندانه بدان ملتزم گشت.
احسان و نیکى به دیگران، پروردگار را با بیم و امید خواندن و با خضوع و خشوع تابع محض اوامر الهى بودن از باورهاى دیرینه احکام تربیتى قاموس شریعت است.
در کتاب مقدس عهد جدید آمده است:
«زکریّا و الیزابت (الیصابات) هر دو در نظر خدا بسیار درستکار بودند و با جان و دل تمام احکام الهى را به جا مى‏آوردند».57
بنابراین درستکارى و درست‏کردارى در احکام الهى امورى فطرى در انسان‏هاست، که تمییز بین سره از ناسره را براى آدمیان آسان مى‏کند.
در این داستان درس صلابت و استوارى را از زن خاشعى مى‏آموزیم که در نهایت حیرانى و حرمانى قرار دارد، اما با امداد و مدد غیبى حضرت حق (... عَلَى اللّهِ فَلْیَتَوکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ58) احیا و امیدوار مى‏شود.

پى‏نوشت‏ها

* ـ عضو هیأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى سارى
1. آل عمران/ 38: هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لى من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء؛
«چون زکریا کرامت مریم دید، عرض کرد پروردگارا مرا به لطف خویش فرزندانى پاک سرشت عطا فرما که همانا تویى مستجاب کننده دعا.»
2. آل عمران/39: فنادته الملائکه و هو قائم یصلى فى المحراب ان اللّه یبشرک بیحیى مصدقاً بکلمه من اللّه و سیّداً و حصوراً و نبیاً من الصالحین؛
«پس فرشتگان زکریا را ندا کردند هنگامى که او در محراب به نماز ایستاده بود که «اى زکریا» خدایت به ولایت یحیى مژده مى‏دهد، در حالى‏که او به نبوّت عیسى کلمه خدا گواهى دهد و خود در راه خدا پیشوا و پارسا و پیامبرى از شایستگان است».
3. مریم/7: یا زکریا انا نبشرک بغلام اسمه یحیى لم نجعل له من قبل سمیا؛
«اى زکریا ما تو را به فرزندى بشارت مى‏دهیم که نامش یحیى است و پیش از او همنامى برایش قرار نداده‏ایم.»
4. حجرات /13.
5. نساء /34.
6. نور /30 و 31.
7. باباطاهر همدانى، دیوان.
8. سلمان ساوجى، دیوان اشعار.
9. تحریم /5.
10. اعتصامى، پروین. دیوان اشعار، چاپ اول، تابستان 1380 انتشارات شباهنگ.
11. تحریم /10.
12. نساء /59.
13. استاد مصباح، محمدتقى. اخلاق در قرآن. ج اول، بخش اول، مبحث مفاهیم، چاپ اول، بهار1376.
14. بقره /177.
15. بقره /189.
16. استاد مصباح، همان.
17. بینه /7 و8.
18. توبه /18.
19. رعد /24 تا 21.
20. ملک /12.
21. نازعات /40.
22. انبیاء /49 و 48، یس /11، طه /3-1، نازعات /45، اعلى /11 و9.
23. مؤمنون /61-57.
24. احزاب /39 و 37، مائده /3، بقره /150، توبه /13.
25. نازعات /26 و 25، طه /77.
26. ابراهیم /14، نازعات /41 و 40، رحمن /46، انعام /15، یونس /15، زمر/13، مؤمن /33 و 32، اعراف /59، هود /26 و 3 و 84، رعد /21، نحل /51، اعراف /154، انبیاء /90 و 28، مؤمنون /57، انبیاء /49، شورا /18، معارج /27، انفال /2، حج /35، مؤمنون /60.
27. ترتیب موضوعات از اثر ارزشمند اخلاق در قرآن استاد مصباح استفاده گردید.
28. احزاب /21.
29. ممتحنه /6.
30. کهف /6.
31. عنکبوت /5.
32. یونس /7 و 8/11/15، فرقان /21، فرقان /21.
33. زمر /9، بقره /218.
34. عنکبوت /36، احزاب/21، نباء /27.
35. اصول کافى، ج2، ص 57 ج13.
36. احیاءالعلوم، ج3، ص 12، عوارف المعارف، ج2، ص 250، تمهیدات، ص24، 280، کاشف‏الاسرار، ص128، کشف‏الحقایق، ص 26-325.
37. مولوى، مثنوى، دفتر اول، ص70.
38. نراقى، محمدمهدى، جامع‏السعادات، ج1، ص 358 و 359.
39. فرقان /63.
40. شیخ کلینى، کافى، ج2، ص 123، ح7.
41. ورام بن ابى فراس، تنبیه الخواطر، ج1، ص201.
42. کافى، ج2، ص 123، ح9.
43. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج75، ص 120، ح9.
44. همان، ص 118، ح3.
45. دیلمى و آذربایجانى، اخلاق اسلامى، انتشارات معارف اسلامى چاپ اول، پاییز 1379.
46. همان.
47. استاد مصباح، همان.
48. حدید /16.
49. انبیاء /90.
50. بقره /46.
51. مؤمنون /3 و2.
52. زمـر /23 و 22.
53. مریم /58.
54. الاسراء /109.
55. الاسراء /37.
56. به معناى کوچکى کردن و تذلل که اثرش گریه و زارى نمودن است. انعام /43 و 42، اعراف /94، مؤمنون /76، مائده /83 و 82.
57. لوقا (1) آیه 6 ص 959.
58. آل عمران /122. «مؤمنان تنها بر خدا توکل مى‏کنند.»
دوشنبه 10 مهر 1391  3:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زنان اسوه در قرآن: حضرت مریم سلام الله علیها (1)

زنان اسوه در قرآن: حضرت مریم سلام الله علیها (1)

حسین رحیمی

 

چکیده :

قصص قرآنی از منابع عظیم تربیتی محسوب می گردد.
در این مقاله سعی شده که با اهتمام به مقوله تربیت به داستان حضرت مریم(علیها السلام) در قرآن کریم نگریسته شود.
در این نوشتار با روش جدیدی به استخراج اهداف تربیتی پرداخته شده است.
این مقاله ضمن واژه شناسی قصص و تربیت به اهدافی چون معرفی اسوه های حسنه، اعمال و افعال مخلصان، مواجهه فرشتگان با برگزیدگان، تواضع در عبادت، حکمت یک نعمت و... به رشته تحریر در آمده است.

کلمات کلیدی :

قصص، تربیت، اصطفای آل عمران، اراده خالق، حنِّه، مریم(علیها السلام)، مسیحا(علیه السلام).

1 ـ پیش درآمد

تلألؤ خورشید پرفروغ عفاف در خانه کوچک عمران ساطع شد تا پرده زمخت ظلمانی اعصار را در هم نوردد، در آن بیت، اسوه عفاف و قانتات(1) از دامن حنِّه پاک دامن پا به منصّه ظهور نهاد.
او در متانت و نجابت، عفت و پاک دامنی، زبان زد خاص و عام زمانه گشت.
زمانی که جهل و خرافه پرستی جایگزین خداپرستی گردد و خداوندگاران زمینی نگذارند مردم خدای حقیقی را ببینند و فطرت خاکیان به انحاء مختلف جهت پیوستن به افلاکیان معطّل بماند، نیاز به الگو و اسوه بیش از همیشه خودنمایی می کند.
آن هم اسوه ای که اسوه آفرین باشد. او کسی نیست جز دختر عمران که سرآمد زنان عصر خویش است.
آن بانو در میان اقوام و مللی زیست که عوام و خواص آن قوم «دلی دارند و دلداری ندارند»!
لیک عنایت و مدد فیض روح القُدُس، از بهر دلداری آن قوم، جز عیسی مسیح(علیه السلام)کسی نیست.
مسیحا(علیه السلام) واژه با مسما و حیات آفرینی است که بر شریان های بی رمق، دمیدن گرفت تا قلوب به سکون گرائیده را با تلنگری به خلجان وا دارد.
آن چه در این کتابت بدان اشارتی خواهم نمود بر مبنای اهداف تربیتی آن «محدثه صدیقه» است.

2 ـ معانی واژگان:

«اهداف»، «تربیت»، «قصص»،
در ادبیات عرب اهداف جمع مکسر هدف است و هدف یعنی امری ارزشمند و موردپسند عقل که به فعالیت های آدمی جهت و وحدت می بخشد. بدین سبب انسان های سلیم النفس و عاقل امور سخیف را به عنوان هدف انتخاب نمی کنند.(2)
افلاطون (427 ـ 346 ق.م) در رساله نوامیس خویش در مورد «تربیت» می گوید:
«منظور من از تربیت (پائیدیا)(3) فضیلتی است که در آغاز کودک کسب می کند این تربیت عبارت از تشکیل عادت های نیک و ابتدایی ترین احساسات، یعنی «لذت و مهر و الم و کینه» به صورتی است که خودبخود با عقل که بعد از آن در کودک پدید می آید هماهنگ گردد.»(4)
و همچنین تعلیم را نوعی تذکار می داند.
تعلیم و تربیت از دیدگاه اگوستین قدیس(5) (354 ـ 430 م):
«تعلیم و تربیت عملی است که هدف آن کمک به انسان برای نیل به خشنودی و سعادت جاودانی(6) از طریق کسب حقیقت در حد توانایی است.»(7)

تربیت از دیدگاه روانشناسان:

در روانشناسی معمولا بین واژه آموزش و تربیت (تعلیم و تربیت) تمایز آشکاری دیده نمی شود. در روانشناسی به کلّیه برنامه های از پیش تعیین شده معلم که به قصد ایجاد یادگیری در یادگیرنده (متربی) طرح می شود مفهوم آموزش اطلاق می شود.
و به نوعی تربیت نیز به کلیه آموزش ها و برنامه هایی اطلاق می شود که به انسان در رشد همه جانبه ابعاد وجودی او (از جنبه جسمانی، روانی، عاطفی، اخلاقی، مذهبی، اجتماعی و...) کمک می کنند.
و هدف تربیت اولا رشد همه جانبه ابعاد وجودی انسان و شکوفا کردن استعدادهای نهفته او، ثانیاً آماده کردن انسان برای زندگی اجتماعی و جمعی، ثالثاً ایجاد سازگاری و تقویت سازگاری انسان در مقابله با مشکلات زندگی است.(8)

تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام:

«تعلیم و تربیت اسلامی در مجموع به نوعی نظریه رشد نیز قائل است:
«اما رشد از دیدگاه تعلیم و تربیت اسلامی نه مانند رشدی است که گل و گیاه می کنند (طبق نظریه فروبل) و نه رشدی است که تابع مصرف بازسازی تجربه باشد (طبق دیدگاه جان دیوئی) بلکه رشدی است در جهت اهدافی متعالی، رشدی است که در نتیجه فعل اختیاری و انتخابی انسان حاصل می شود، رشدی است که در جهت کمال حقیقی صورت می گیرد و کمال حقیقی انسان این است که انسان به خالق خود نزدیک شود.»(9)
حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) در دعای عرفه می فرمایند:
ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ ما الذی فَقَد مَنْ وَجَدَکَ
«چه یافت آن کس که ترا گم کرد؟ و چه گم کرد آن کس که ترا یافت؟»
«به صحرا بنگرم صحرا ته وینم***به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت***نشان از قامت رعنا ته وینم»(10)

معنای قصص

اهل لغت در معنای «قصص» گفته اند که به معانی: «قصّه» و «داستان»، «اخباری که پیگیری و بازگو می شود»(11)، «پیجویی و دنبال کردن امر»(12)، «دنبال کردن اثر چیزی»(13)، «خبر و سرگذشت»(14) آمده است.
در اصطلاح: قصّه در متون کهن مفهومی عام و فراگیر داشته است.
جمال میرصادقی می نویسد:
«من اصطلاح قصّه را به هر آنچه در ادبیات قدیم داشته ایم و از آن ها به عنوان افسانه، حکایت، سرگذشت و... یاد می شده است، اطلاق کرده ام»(15)
(سوره آل عمران آیات 34 ـ 33)
اِنَّ اللهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبراهِیمَ وَ آل عِمران عَلَی الْعالمین، ذُریة بَعْضُها مِنْ بَعض وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیم.
«خداوند متعال آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برگزید، اینان نسلی هستند که اول و آخرشان یکی و از یک سنخ هستند و خدا شنوا و داناست.»

3 ـ انتخاب انحصاری

اصطفاء(16) از میان خاندانی صورت پذیرفت که خداوند آنان را بر جهانیان برتری داد و انتخاب خدا منحصراً برای پاکان و صالحان است.
«گفت نه والله و بالله العظیم***مالک الملک و برحمن الرحیم
آن خدائی کو فرستاد و انبیاء***نی بحاجت بل به فضل کبریا
آن خداوندی که از خاک ذلیل***آفرید او شهسواران جلیل
پاکشان کرد از مزاج خاکیان***بگذارنید از تک افلاکیان»(17)

3 ـ 1 ـ اصطفای آدم(علیه السلام)

الف) اوّلین خلیفه از میان نوع بشر (بقره / 30)(18)
ب) اوّلین افتتاح باب توبه از او (طه / 122)(19)
ج) اوّلین تشریع دین برای او (طه / 123)(20)

3 ـ 2 ـ اصطفای نوح(علیه السلام)

الف) اوّلین پیامبر از پیامبران اولوالعزم دارای کتاب و شریعت (بقره / 213)(21)
ب) پدر ثانی نوع بشر (صافات / 79)(22)

3 ـ 3 ـ اصطفای آل ابراهیم(علیه السلام)(23)

الف) اسحاق(علیه السلام) و انبیائی که از ذریه آن جناب در بنی اسرائیلند.
ب) اسماعیل(علیه السلام) و برگزیدگان از ذریه آن بزرگ از جمله سرور کائنات حضرت ختمی مرتبت محمّدبن عبدالله(صلی الله علیه وآله وسلم) و اولیایی که از ذُریّه آن جناب می باشند.
بنابراین مـراد، پاکان و معصومین از آن دودمان است.
نکته
گزینش و انتخاب جمعی از انبیاء نفی سایر انبیاء نیست زیرا اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند.
«وَ کُلاً فَضَّلْنا عَلَی الْعالمینَ»
«و همه را بر جهانیان برتری دادیم»(24)
«وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ الْنَّبیّینَ عَلی بَعْض»
«ما برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری داده ایم»(25)

3 ـ 4 ـ اصطفای آل عمران

الف) خاندان عمران پدر حضرت مریم(علیها السلام).
ب) پدر حضرت موسی(علیه السلام) که یکی از ذُریه حضرت ابراهیم(علیه السلام) است.
بنابراین به ضرس قاطع می توان گفت «آل عمران» حضرت مریم(علیها السلام) و عیسی(علیه السلام)یا آن دو با همسر عمران می باشند. و کلمه «مَرْیَمَ ابْنَةَ عِمْرانَ» مکرر در قرآن کریم آمده است. آنچه در قرآن و تفاسیر متعدد بیان شده; عمران به عنوان پدر موسی(علیه السلام) متعین نیست.
چرا چنین انتخابی صورت گرفت؟!
اولا ـ آنان همانند هم می باشند در گفتار و تسلیم دل ها به حق.
ثانیاً ـ به جهت اعمال و افعال نیکشان مستحق موهبت اصطفای حضرت حقند.
ثالثاً ـ عدم انقطاع سلسله اصطفا و اتصال آن در همه جا.
(سوره آل عمران آیه 35)
اِذْ قالَتِ امْرَاتُ عِمْرانَ رَبّ اِنّی نَذَرْتُ لَکَ ما فی بَطْنی مُحرّراً فَتَقَبَّلْ مِنّی اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ العَلیمُ.
«به یاد آر زمانی را که همسر عمران گفت پروردگارا من نذر کرده ام که آن چه در رحم دارم محرر یعنی خالص خدمتکار تو باشد از من قبول کن که تنها توئی شنوای دانا»

4 ـ گرامی ترین نذر

نذر کننده، امر یا امور غیر واجبی را بر خویش واجب می گرداند که پس از تحقق آن، ادای تکلیف حجت شرعی است. و نذر قبل از اسلام هم در ادیان و فرق مختلف مطابق آئین شان وجود داشت. معنویت و معرفت یک زن (حنِّه) به جایی مـی رسد که عزیزترین موجـود خود را نذر خانه خدا می کند و آن هم مورد پذیرش و قبول درگاه حق می گردد.
شعور یک زن تا حدی است که تسلیم همه جانبه در مقابل خداوند را به فال نیک می گیرد.
بگشای دری که در گشاینده تویی***بنمای رهی که ره نماینده تویی
من دست به هیچ دستگیری ندهم***کایشان همه فانیند و پاینده تویی(26)

4 ـ 1 ـ حنِّه کیست؟

او مادر مریم(علیها السلام) و همسر عمران است، آن چه از برخی روایات بر می آید عمران یکی از پیامبرانی بود که به او وحی می شد. سال ها از عمر حنِّه سپری گشت اما دارای فرزند نشد.
آن گاه با اخلاص، به پروردگار عالم توجه کرد و نذر کرد که اگر خداوند به او فرزندی عنایت کند، آن را خادم و خدمتگزار بیت المقدس قرار دهد. «این نذر بیانگر آن است که قلب حنِّه آن چنان سرشار از ایمان، صداقت، اخلاص و پاکی نسبت به خدا بود که عزیزترین کَس و یگانه فرزندش را به خدا نذر کرد.»(27)
خداوند دعای آن بانو را مستجاب نمود و مریم مقدس را به او عنایت فرمود. در این خصوص آیات شریفه (37 ـ 36 ـ 35) سوره آل عمران در وصف حضرت حنِّه (رضی الله عنه) نازل شد که نمایانگر عفت و نجابت زایدالوصف مادر مریم است. ایمان و تصدیق باور قلبی او، گفتمان صادقانه حنِّه با خالق خویش و خلوص نیت و پاکی درون او سبب شد تا خداوند فرزند جاودانه ای نصیب او گرداند.
هر چند نیت درونی او که نذر کرد، پسر بود، لکن پس از آن که به اراده و حکمت خداوند پی برد، تسلیم بی قید و شرط مشیت خالق گردید. یعنی هر چه را او بپسندد من نیز می پسندم.
«یکی درد و یکی درمان پسندد***یکی وصل و یکی هجران پسنند
من از درمان و درد و وصل و هجران***پسندم آن چه را جانان پسندد»(28)

4 ـ 2 ـ اخلاص چیست؟

حکیم الهی، خواجه عبداله انصاری(قدس سره)می فرماید:
«الاخلاص تصفیه العمل من کلّ شوب»
(اخلاص یعنی صاف نمودن عمل از هر خلطی)
و این اعم است از آن چه شوب به رضای خود داشته باشد یا شوب به رضای مخلوقات دیگری.
خداوند در خصوص اخلاص و نیت درون افراد می فرماید:
«لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلا»(29)
«خداوند امتحان می کند شما را تا کدامیک نیکوکارترید در عمل»
موفقیت حنِّه در آزمون الهی اخلاص صادقه و نیت عمل او بود که پروردگار عالم به او کوثری هدیه فرمود، تا جهانیان را از غفلت و معاندت برهاند.
(سوره آل عمران آیه 36)
فَلَمّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ اِنّی وَضَعْتُهُا اُنْثی واللهُ اَعْلمُ بما وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالاُنثی وَ اِنّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ وَ اِنّی اُعیذُها بکَ وَ ذُریَّتَها من الشَّیْطان الرَّجیم.
«همین که وضع حمل کرد گفت پروردگار من او را دختر زاییدم (و خدا از خود او بهتر می دانست که چه زاییده) و معلوم است که برای خدمتگزار معبد تو پسر چون دختر نیست و من او را «مریم»(30) نام نهادم و من او را و نسل او را از شیطان رجیم به تو پناه دادم».

5 ـ نعمت فرزند و جایگاه او

مفاهیمی که از آیه شریفه استنباط می گردد از این قرار است:
الف) دختر در دستیابی به کمال معنوی و شخصیتی خویش نقص ندارد.
ب) انتخاب نام نیکو برای فرزند از سوی والدین فرض است.
ج) پناه به خدا برای خود و دیگران از وساوس شیاطین جن و انسان لازم است.
د) تربیت فرزند با عنایت و اتکاء به خداوند که مربی حقیقی همه متربیان است انجام می پذیرد.
ر) دعای والدین در حق فرزند مستجاب است. آن گونه که از مادر مریم(علیها السلام) پذیرفته شد.
(سوره آل عمران آیه 37)
فَتَقَبَّلَها رَبُّها بقبوُل حَسَن وَ اَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَریّا کُلَّما دَخلَ عَلَیْها زَکَریّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ انّی لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِاللهِ اِنّ اللهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بغَیْرحِساب.
«پروردگارش دختر را قبول کرد آن هم به نیکوترین وجه و او را پرورش داد آن هم بهترین پرورش و زکریا را کفیل او کرد که هر وقت در محراب او بر او وارد می شد، رزقی مخصوص نزد او می دید، می پرسید: ای مریم این رزق از ناحیه چه کسی برایت آورده اند؟ می گفت این رزق از سوی خدا است، آری خدا به هر کس که بخواهد بی حساب رزق می دهد.»

6 ـ اعمال و افعال مخلصان

نـکاتی را که از آیـه شریفه می آموزیم بدین قرار است:
الف) اعمال پاکان و مخلصان به نیکوترین وجه آن مورد پذیرش حضرت حق است.
ب) برای تربیت و سرپرستی او (مریم(علیها السلام)) تکلیف بر عهده یک پیامبر خدا (زکریا) نهاده شد.
ج) اعمال و افعال شگفت آورش در محراب عبادت نتیجه تعهد و تعبد زاهدانه او بود.
د) با عنایت و الطاف خداوند عبادت خالصانه و خاضعانه یک زن سبب افزونی رزق است.
«تو توهم می کنی از قرب حق***که طبق گر دور نبود از طبق
این نمی بینی که قرب اولیا***صد کرامت دارد و کار و کیا
آهن از داود مومی می شود***موم در دستت چو آهن می بود
قرب خلق و رزق بر جمله عام***قرب و می عشق دارند این کرام»(31)
(سوره آل عمران آیات 41 ـ 40 ـ 39 ـ 38)
هُنا لِکَ دَعا زَکَریّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیّهً طَیِّبَةً اِنَّکَ سَمیعُ الْدُّعاء
فنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصِّلِی فِی الْمِحْرابِ اَنّ اللهَ یُبَشَّرُکَ بیَحْیی مُصَدِّقاً بکَلمَه مِنَ اللهِ وَ سَیَّداً وَ حَصُوراً وَ نبیّاً مِنَ الصّالِحین.
قالَ رَبّ اَنّی یَکُونُ لی غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَ امْرَاتی عاقِرٌ قالَ کَذلِکَ اللهُ یَفْعَلُ ما یَشآء.
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لی آیَة قالَ آیَتُکَ الاّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثلثهَ اَیّام الاّ رَمْزا و اذْکُرْ رَبَّکَ کَثیراً وَ سَبِّح بالْعَشّی وَالاِبْکار.
«این جا بود که زکریا پروردگارش را به دعا خواند و گفت پروردگارا، ای آن که مستجاب کننده دعاهائی، مرا فرزندی پاک عطا فرما.
ملائکه خطابش کردند و در حالی که او در محراب نماز می خواند، گفتند: خدای تعالی تو را به یحیی مژده می دهد، فرزندی که تصدیق کننده کلمه ای از خدا است (یعنی عیسی(علیه السلام)) سیّدی است که زن نمی گیرد، و پیامبری از صالحان است.
زکریا گفت چگونه مرا فرزندی خواهد شد با اینکه عمرم به نهایت رسیده و همچنین عمر همسرم، علاوه بر این که او در جوانی هم نازا بود خداوند هر چه را اراده کند انجام دهد.
عرضه داشت پروردگارا برای من نشانه قرار ده، گفت: نشانه تو آنست که سه روز جز با اشاره با مردمان سخن نگوئی(32) و بسیار به یاد خدا باش و شامگاه و بامداد به تسبیح او بپردازد.»

7 ـ دعای مخلصانه مستجاب است

آن دم که آدمی زنگار دورن خویش را به آب دیده بسفت، جلاء و شفافیت درون سبب معراج معنوی است. این گونه قصصها پند و اندرزی است برای حمّالان و زر و وبالی که لختی به خود آیند و با خدای خویش آشتی کنند.
آیات شریفه اشاراتی دارند به این که:
الف) طلب «دعا»(33) برای فرزند با فطرت
آدمیان عجین است حتی پیامبر خدا هم از این قاعده مستثنی نیست.
ب) دعا در محراب عبادت با حال و رقت قلب سبب افزونی استجابت دعاست.
ج) مژده خالق تحقق یافت، آن هم یحیی(علیه السلام)که مؤید و مصدق مسیحاست.
د) امید تنها فصل بی خزان زکریا به ثمر نشست و اراده لایزال الهی تحقق پذیرفت.
هـ) در همه حال و هر زمان و مکانی به یاد خدا بودن موجب آرامش دلهاست.
بنابراین اهمیت یاد خدا از کسی پوشیده نیست.
«یا ایُهَا الَّذِینَ امَنوُا اذْکُروُا اللهَ ذِکْراً کَثیرا»(34)
«ای اهل ایمان! خدا را بسیار یاد کنید.»
و در جای دیگر می فرماید:
«فَاِذا قَضَیْتُمْ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا الله قیاماً وَ قُعُودا و عَلی جُنُوبکُمْ»(35)
«آنگاه که از نماز فراغت یافتید، ایستاده، نشسته و بر پهلو (و در هر حال که توانید) خدا را یاد کنید.»
در وصایای امام علی مرتضی(علیه السلام) به امام حسن مجتبی(علیه السلام) آمده است:
وَ کُنْ للهِ ذاکِراً عَلی کُلِّ حال(36)
«در هر حال خدا را یاد کن»
و در جای دیگر آن حضرت می فرماید:
«مُداومَهُ الذّکْر، قُوَّةُ الاَرْواح»(37)
«مداومت بر یاد خدا موجب قدرت و قوت روح هاست».
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) خطاب به اصحاب خود فرمودند: «آیا شما را آگاه نکنم به بهترین و پاک ترین اعمالتان در پیشگاه پروردگارتان، و پر ارج ترین آن ها از نظر درجه و منزلت، و چیزی که از درهم و دینار و از مقابله با دشمنان و کشتن و کشته شدن برایتان بهتر باشد، گفتند: آری ای رسول خدا. فرمود: آن، بسیار به یاد خداوند متعال بودن است».(38)
«ای ز دردت خستگان را بوی درمان آمده***یاد تو مر عاشقان را راحت جان آمده
صد هزاران عاشق سرگشته بینم بر امید***در بیابان غمت الله گویان آمده
سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده***دیده ها بینم ز درد عشق گریان آمده
پیر انصار از شراب شوق خورده جرعه ای***همچو مجنون گرد عالم مست و حیران آمده»(39)
معرفت به دعا و اهمیت یاد خدا طریق واقعی سالکان و عابدان است.
و حضرت مریم(علیها السلام) هم در این زمینه توسل و تمسّک دیرینه داشت.
(سوره آل عمران آیه 42)
وَ اِذ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ اِنَّ اللهَ اصْطَفیکِ وَ طَهَّرکِ وَ اصْطَفَیکِ عَلی نِساءِ الْعالَمینَ «و به یاد آر زمانی را که ملائکه گفتند: ای مریم! بدان که خدا تو را انتخاب و از میان همه زنان عالم برگزید.»

8 ـ مواجهه فرشتگان با برگزیدگان

قبول مریم عبارت از اصطفاء و اختیار نمودن اوست.
خداوند به حضرت مریم(علیها السلام) و ذریه اش مصونیت از وساوس شیاطین و معصومیت به خاطر اعمالش عنایت فرمود که نوعی طهارت است.
اصطفاء مریم(علیها السلام) و تطهیر او از پلیدی نمایانگر اجابت دعای مادر است، فرشتگان مژده دادند که:
خدا مریم را بر زنان عالم برگزید و او را لایق مادریِ عیسی(علیه السلام) دانست و همچنین مریم(علیها السلام) و فرزندش را آیتی بر عالمیان قرار داد.
پس یک زن غیر نبی به خاطر کمالات معنوی به جایگاهی می رسد که فرشتگان با او سخن می گویند.
فَاَرْسَلْنا اِلَیْها روُحَنا فَتَمثّل لَها بَشَراً سَویاً(40)
«ما روح خود را (روح القدس) به سوی او فرستادیـم پس بـه شکل بشـری کامـل بـر او نمایان شد»
جایگاه رفیع و منیع او، سبب نزول ملائکه (روح یا فرشته امین) برای نوید مائده مادی و معنوی است. عصمت این بانوی مخدره به جهت مقام و منزلت او در تقوا و عفت است. بنابراین عصمت، فعل اختیاری است که مختص انبیاء نیست. معجزه و آیتی بزرگ از دامن یک زن عفیف و مطهر تلألؤ می یابد که بر عالمیان و آدمیان حجت است.
وَالَّتی اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها و ابْنَها آیَة لِلْعالَمینَ(41)
«و یاد کن مریم را که دامان خود را پاک نگه داشـت و مـا در او از روح خـود بدمیدیـم و او را بـا فرزندش معجزه و آیت بزرگ برای اهل عالم قرار دادیم.»
و همچنین در آیه 12 سوره تحریم آمده است:
وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی اَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها، وَ کُتُبهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتین.
«و نیز مریم دختر عمران را (یاد آور) که دامن خود را از حرام نگاه داشت و از روح خود در او دمیدیم و سخنان پروردگار و کتابهایش را باور داشت و از فرمانبرداران بود.»
یکی از خصایص ویژه و منحصر به فرد حضرت مریم(علیها السلام) ولادت شگفت آور فرزند اوست.
مولانا داستان مواجهه فرشته با مریم(علیها السلام)را با ابیاتی پرنغز و دلنشین به نظم در آورده و می گوید:
دید مریم صورتی بس جان فزا***جان فزائی دلربائی در خلا
پیش او بر رست از روی زمین***چون مه و خورشید آن روح الامین
از زمین بر رست خوبی بی نقاب***آن چنان کز شرق روید آفتاب
لرزه بر اعضای مریم اوفتاد***کو برهنه بود و ترسید از فساد
صورتی که یوسف ار دیدی عیان***دست از حیرت بریدی چون زنان
همچو گُل پیشش بروئید او ز گل***چون خیالی که بر آرد سر ز دل
گشت مریم بی خود و بی خویش او***گفت بجهم در پناه لطف هو
زآنکه عادت کرده بود آن پاک جیب***در هزیمت رخت بردن سوی غیب
چون جهان را دید ملکی بی قرار***حازمانه ساخت ز آن حضرت حصار
از پناه حق حصاری به ندید***یورتگه نزدیک آن دژ برگزید
بانگ بر وی زد نمودار کرم***که امین حضرتم از من مرم
از سرافرازان عزت سرمکش***از چنین خوش محرمان دم در مکش
مریما بنگر که نقش مشکلم***هم هلالم هم خیال اندر دلم»(42)
(سوره آل عمران آیه 43)
یا مَرْیَمُ اقْنتی لِرَبِّکِ وَ اسجُدی وَ ارْکَعی مَعَ الْرّاکِعینَ.
«ای مریم! برای پروردگارت عبادت و سجده کن و با سایر رکوع کنندگان رکوع کن».

9 ـ تواضع در عبادت

مریم(علیها السلام) وقتی مقبولیت نزد خدا را کسب کرد، فروتنی و عبودیتش فقط به خاطر او بود و به فراست دریافت که خداوند را به جهت این که شایسته پرستیدن است باید پرستید.
هیچ کسی از آثار تربیتی عبادت در زندگی خویش بی نیاز نیست.
مؤمنین در سخت ترین شرایط و شداید دهر باید به خداوند توکل و توسل جویند و مؤثرترین روزنه استمداد، نماز است.
و نماز ارتباط ناگسستنی مخلوق با خالق و وارستگی از همه و وابستگی به اوست، پس گسستن و هجران از خدا، افزونی غم و دیوانگی دل است. که همواره پیوستن به او برای سالک نغمه مستانه طلب دارد.
«زهجرانت دلی دیوانه دارم***به صحرای غمت کاشانه دارم
به امید وصالت ای گل من***چو بلبل ناله مستانه دارم»(43)
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدوُنَ(44)
«جن و انس را فقط برای اینکه مرا بپرستند، آفریدم.»
امام عارفان و عابدان، مولای متقیان حضرت امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند: «(پروردگارا) من تو را از ترس آتشت و به امید بهشت عبادت نمی کنم، بلکه بدان جهت عبادت می کنم که تو را شایسته و سزاوار عبادت یافتم.»
و همچنین از آن حضرت است که فرمود:
«عده ای خدا را برای نیل به ثواب او عبادت می کنند، این عبادت تاجران است و دسته ای از روی ترس، این عبادت غلامان است و جمعی از روی شکر، این عبادت آزادگان است» به طور قطع عبادت حضرت مریم(علیها السلام) «وَ رضْوانٌ مِنَ اللهِ اَکْبَرُ»(45) (خشنودی خدا از همه آن ها برتر و بالاتر) بوده است.
بنابراین جزای انسان تجسم اعمال اوست.
«هَلْ تُجْزَوْنَ اِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلوُنَ»(46)
«آیا پاداش شما جز آن است که خود انجام داده اید؟!»
همه این اعمال و افعال بیانگر آن است که انسان ها جملگی دنبال یک حقیقتند و آن حقیقت، خداست.
ای تیر غمت را دل عُشّاق نشانه!
تا کی به تمنای وصال تو یگانه***اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه؟
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه؟***ای تیر غمت را دل عشاق نشانه!
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد***دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه عابد***گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
آن دم که عزیزان بروندی پی هر کار***زاهد به سوی مسجد و من جانب خمار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار***من یار طلب کردم و او جلوگه یار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی، تو!***هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو!
در میکده و دیر که جانانه تویی تو!***مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو!
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید***پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید***یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید***دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید؟***هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره «بهائی» که دلش زار غم توست***هر چند که عاصی است، زخیل و خدم توست
امید وی از عاطفت دمبدم توست***تقصیر «خیالی» به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه(47)
«ابن عباس(رحمه الله) یکی از مفسران بزرگ صدر اسلام می گوید: هنگامی که (مریم(علیها السلام)) نه ساله شد روزها را روزه می گرفت و شبها را به عبادت می پرداخت و آن چنان در پرهیزکاری و معرفت و شناسائی پروردگار پیش رفت که از احبار ودانشمندان پارسای آن زمان پیشی گرفت.»(48)
(سوره آل عمران آیه 44)
ذلِکَ مِن اَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ اِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ اِذْ یُلْقُونَ اَقْلامَهُمْ اَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهمْ اِذْ یَخْتَصِمُونَ.
«این از خبرهای غیب است که ما آن را به تو وحی می کنیم و تو نزد ایشان نبودی هنگامی که قرعه های خود را می انداختند که کدامیک سرپرست مریم شوند و تو نزد ایشان نبودی آن زمان که بگو مگو می کردند.»

10 ـ اخبار غیبی

در داستان توطئه برادران یوسف علیه او (سوره یوسف آیه 102) و عدم اطلاع نوح و قوم او قبل از وحی (سوره هود آیه 49) نمایانگر خبرهای غیبی از طریق وحی است.
در داستان حضرت مریم(علیها السلام) می یابیم که بزرگان بنی اسرائیل برای سرپرستی یک دختر مقدس و پاک نژاد چگونه با هم به نزاع برخاسته بودند، پس بندگی و تقوا سبب بزرگی است نه بردگی و بنده پروری.
حضرت مریم(علیها السلام) خدا محور بود نه خود محور.
در خدا محوری بود که افعال نادر آن قادر در قرعه شامل حال او گردید.
«از غم و شادی نباشد جوش ما***با خیال وهم نبود هوش ما
حالتی دیگر بود کان نادر است***تو مشو منکر که حق بس قادر است(49)
(سوره آل عمران آیه 45)
اِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ اِنَّ الله یُبَشِرُکِ بکَلَمِة مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجیهاً فی الدُّنیا و الآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ.
«زمانی که فرشتگان گفتند: ای مریم خدای تعالی بشارتت می دهد به کلمه ای از خودش که نامش مسیح عیسی بن مریم است و آبرومند در دنیا و آخرت، و از مقربین است.»

11 ـ مژده مسیحا(علیه السلام)

نعمت فرزند از کسی پوشیده نیست، آن هم فرزندی که یکی از پیامبران اولوالعزم خواهد شد.
فرشتگان، حامل وحی از ناحیه خداوند به سوی یک زن پاکیزه و مطهرند.
زنی که در تقوا و دینداری، نجابت و پاکدامنی سرآمد زنان است و در عبودیت، تسلیم بی قید و شرط خالق است که یکی از شروط بندگی است.
خداوند حضرت مریم(علیها السلام) و فرزندش را معجـزه جاوید و آیت بزرگ برای عالمیان قرار داد. و حضرت مسیح(علیه السلام) از مقربین درگاه حق تعالی است.
آیات شریفه دیگری نیز بدین مضمون در قرآن کریم آمده است.(50)

11 ـ 1 ـ فضیلت تقرّب

افعال و صفاتی که انسان را در رسیدن به کمال نهایی (قرب به حق) یاری کند و سبب ارتقای انسان در مراتب قُرب ربوبی گردد، فضیلت محسوب می شود.
این تقرب و نزدیکی مکانی و زمانی نیست که آن مربوط به مسائل مادی است.
بلکه تقرّب به حق معرفتی و معنوی است.

11 ـ 2 ـ حقیقت قرب خدا

هستی درجات و مراتبی دارد نازل ترین آن عالم ناسوت و عالی ترین درجه آن عالم لاهوت است. انسان هر چه برای تحصیل فضایل الهی و ملکوتی در عالم هستی بالا رود، به همان اندازه به ساحت قدس حضرت حق (جل جلاله) نزدیک تر و مقرب تر می گردد.
«قرب نی بالا نه پستی جستن است***قرب حق از حبس هستی رستن است»(51)

11 ـ 3 ـ ذکر، مؤثرترین وسیله قرب به خدا

وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً و خیفَهً وَ دونَ الْجَهْر مِنَ الْقولِ بالْغُدُوِّ وَ الآصالِ و لاتَکُنْ مِنَ الْغافلینَ. اِنَّ الْذینَ عِندَ ربِّکَ لایَسْتَکْبرونَ عَنْ عِبادتِهِ و یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدونَ.(52)
«پروردگار خویش را به تضرّع و بیم (در ضمیر خود) و با صدای غیر بلند در بامدادان و شامگاهان یاد کن و از غفلت زدگان مباش، زیرا کسانی که نزد پروردگار تواند از بندگی وی سرپیچی نکنند و تسبیح او گویند و سجده او نمایند.»
در ابیات عرفانی طاهر همدانی می خوانیم که:
«گر قُرب خدا می طلبی دلجو باش***واندر پس و پیش خلق نیکو باش
خواهی که چو صبح صادق الوعد شوی***خورشید صفت با همه کس یکرو باش

11 ـ 4 ـ معانی عیسی مسیح(علیه السلام)

کلمه «مسیح» عربی و کلمه «مشیحا» عبری است، رسم بنی اسرائیل چنین بوده که هر پادشاهی تاجگذاری می کرد، از جمله مراسم تاجگذاری این بوده که کاهنان او را با روغن مقدس مسح می کردند تا سلطنتش مبارک شود و بدین مناسبت پادشاه را مسیحا می گفتند، که یا به معنای خود شاه است و یا به معنای مبارک است.
علامه طباطبائی(قدس سره) می فرماید: از این جهت در عبارت بشارت، آن جناب را مسیح یعنی مبارک نامیدند، که به طور کلی روغن مالی کردن در اعتقاد بنی اسرائیل برای تبرک انجام می شده و مؤید آن این آیه شریفه است که می فرماید:
قالَ اِنّی عَبْدُاللهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبیَّاً، وَ جَعَلَنی مُبارکاً ایْنما کُنْتُ.(53)
«گفت من بنده خدایم، مرا کتاب داده و پیامبرم کرده و مرا هر جا که باشم مبارک ساخته.»
و اما کلمه «عیسی» در اصل «یشوع» بوده که هم به معنای مخلص تفسیر شده و هم به معنای منجی و در بعضی اخبار به کلمه «یَعیشُ = زنده می ماند» تفسیر شده و این با نامی که برای فرزند زکریا نهاده یعنی «یحیی= زنده می ماند» مناسب تر است، زیرا بین این دو پیامبر از هر جهتی شباهت برقرار بوده است.
بنابراین «مشهور است که عیسی(علیه السلام) در شهر ناصر، واقع در فلسطین که امروزه هم به زادگاه حضرت عیسی(علیه السلام) معروف است به دنیا آمد و او را عیسای ناصری می گفتند و به همین علت پیروانش را نصرانی می خوانند.»(54)

پی نوشت ها:

1 ـ قانتات: افراد مطیع فرمان خدا.
2 ـ فلسفه تعلیم و تربیت، ج اول، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، انتشارات سمت، 1372.
ـ 3 Paideia.
ـ 4 Reboul, Olivier, La philosophie de L, Education, P.U.E, 1971, P.13,14.
ـ 5 ST. Augustin.
ـ 6 Beutitude.
ـ 7 Encyclopedia of Education; Vol.l. P. 426.
8 ـ روان شناسی پرورشی، دکتر علی اکبر سیف، تاریخ انتشار 1376. روان شناسی تربیتی، دکتر علی شریعتمداری، تاریخ انتشار 1374. روان شناسی تربیتی، دکتر محمّد پارسا، تاریخ انتشار 1378.
9 ـ فلسفه تعلیم و تربیت، همان منبع.
10 ـ اشعار عرفانی باباطاهر همدانی.
11 ـ المفردات فی غریب القرآن، ص 404، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ القرآن، ج 4، ص 194.
12 ـ مجمع البحرین، ص 357، اساس البلاغه، ص 308، المعجم الجامع لغریب مفردات القرآن الکریم، ص 341.
13 ـ لسان العرب، المجلد السابع، ص 74، مصباح المنیر، الجزء الثانی، ص 188، تبیین اللغات، ج 2، ص 304.
14 ـ قاموس قرآن، ج6، ص 11. تبیین اللغات، ج 2، ص 304.
15 ـ عناصر داستان نویسی، ص 13.
16 ـ برگزیدن، انتخاب نمودن.
17 ـ مثنوی معنوی، جلال الدین مولوی.
18 ـ «و اذقال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفة»
«آن زمانی که پروردگارت فرشتگان را گفت که من برآنم که در روی زمین خلیفه ای بگمارم».
19 ـ «ثم اجتبه ربه فتاب علیه و هدی».
«زان پس پروردگارش او را برگزید و توبه او را پذیرفت و راه رستگاری را بر او نمایاند.»
20 ـ «فاما یاتینکم منی هدی فمن اتبع هدای فلایضل و لایشقی»
«و چون راهنمایان من به سویتان آمدند هر کس از آنان پیروی کند گمراه نشود و به رنج و سختی نیفتد.»
21 ـ «کان الناس امه واحده فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین.»
«مردمان در آغاز امتی یگانه بودند پس پروردگار پیامبران را برانگیخت که بشارت و هشدارشان دهد».
22 ـ «وجعلنا ذریته هم الباقین و ترکنا علیه فی الاخرین، سلام علی نوح فی العالمین»
«ما ذریه او را تنها کسانی قرار دادیم که در زمین بمانند، و یاد او را در آیندگان حفظ کردیم سلام بر نوح باد در هر دوره.»
23 ـ «ام یحسدون الناس علی ما اتیهم الله من فضله، فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمه و آتیناهم ملکاً عظیماً» (نساء / 54)
«بلکه انگیزه آنان حسدی است که نسبت به آنچه خدا از فضل خود به بعضی از بندگانش داده، میورزند و ما به آل ابراهیم نیز کتاب و حکمت و ملکی عظیم دادیم.»
«ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین امنوا والله ولی المؤمنین» (آل عمران / 68)
«مردمی که از ابراهیم پیروی می کنند و این پیامبر و آنان که به او ایمان آورده اند، نزدیک ترین مردم به ابراهیمند و خداوند ولی مؤمنان است.»
«و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم» (بقره / 127).
«و آنگاه ابراهیم و اسماعیل خانه را برافراشتند عرض کردند پروردگارا، تو که دانا و شنوائی، این خدمت را از ما بپذیر».
«ربنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک و ارنا مناسکنا و تب علینا انک انت التواب الرحیم». (بقره / 128)
«پروردگارا ما را و از فرزندان ما امتی را فرمانبردار خویش گردان و راه پرستش خود به ما بنمای و بر ما ببخشای که توئی آن توبه پذیر مهربان».
«ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ایاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم انک انت العزیز الحکیم». (بقره / 129)
«پروردگارا در میان آنان پیامبری برانگیز که آیات تو را بر مردمان بخواند و آنان را حکمت و کتاب آسمانی بیاموزد و از پلیدی ها پاکشان گرداند ای آن که توئی پیروز و حکیم».
24 ـ انعام / 81.
25 ـ اسری / 55.
26 ـ مناجات نامه، خواجه عبدالله انصاری.
27 ـ منزلت زن، ص 273، گزیده ای از مقالات و سخنرانی های سمینار احیاء شخصیت زن، حوزه علمیه قم.
28 ـ عارف نامی باباطاهر همدانی.
29 ـ ملک / 1.
30 ـ مریم در لغت به معنای زن عابد و زن خدمتکار است و در لغت عبرانی به معنای عابده و خادمه است.
31 ـ مثنوی، دفتر سوم، ابیات 704 ـ 701.
32 ـ خامشی بحر است و گفتن همچو جو***بحر می جوید ترا، جو را مجو
از اشارت های دریا سر متاب***ختم کن والله اعلم بالصواب
(مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 2063 و 2062)
33 ـ معنی دعا: دعا یعنی صدا زدن و مدد خواستن در حل مشکلات از خالق خود. آیات قرآن کریم راجع به دعا کردن:
«خدای شما فرمود که مرا با خلوص دل بخوانید تا دعای شما را مستجاب کنم» (غافر / 60)
«ای پیامبر نباید آنان را که هر صبحگاه و شبانگاه خدا را می خوانند از پیش خود برانی» (انعام / 52)
نبی مکرم اسلام حضرت محمدبن عبدالله(صلی الله علیه وآله وسلم)فرمود: «دعا حربه مؤمن است برای دفع دشمنان و عمود دین است که به آن، دین مؤمن برپا است و نور آسمان و زمین است» (بحارالانوار، ج 93، ص 288).
و همچنین فرمود:
«ناتوان ترین مردم کسی است که در دعا کردن ناتوان باشد» (مشکاه الانوار).
34 ـ احزاب / 41.
35 ـ نساء / 103.
36 ـ بحارالانوار، 42 / 203.
37 ـ غررالحکم.
38 ـ بحارالانوار، 93 / 157
39 ـ اشعار عرفانی، خواجه عبدا... انصاری.
40 ـ مریم / 17.
41 ـ انبیاء / 91.
42 ـ مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 3770.
43 ـ دیوان اشعار، آیة ا... حسن حسن زاده آملی.
44 ـ ذاریات / 56.
45 ـ توبه / 72.
46 ـ نمل / 90.
47 ـ دیوان اشعار، شیخ بهائی.
48 ـ مجمع البیان، ج 2، ص 431.
49 ـ مثنوی، دفتر اول، ابیات 1804 ـ 1803.
50 ـ «قالَ اِنَّما اَنَا رَسوُلُ ربک لأهب لک غلاما زکیا» (مریم / 19).
«گفت من فرستاده پروردگار توام، که ترا پسر پاک و ستوده ببخشم»
«و کلمته القیها الی مریم و روح منه» (نساء / 71).
«مسیح فرستاده خدا و کلمه ای است که خدا آن را به مریم القا کرد و روحی است از او»
«لن یستنکف المسیح ان یکون عبداً لله و لا الملائکه المقربون» (نساء / 172).
«عیسی (مسیح) و ملائکه مقربین از اینکه بندگی خدا کنند استنکاف نخواهند ورزید».
51 ـ مثنوی، همان منبع.
52 ـ اعراف / 206 و 205.
53 ـ مریم / 31.
54 ـ زن در قرآن ص 82، علی دوانی، دفتر انتشارات اسلامی.

 
دوشنبه 10 مهر 1391  3:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

اقتباسات قرآنی در مقامات حریری

دریافت فایل pdf

 

 

الهام از قرآن در آثار ادبی حضرت امام خمینی (ره)

دریافت فایل pdf

 

طنز مقدّس

دریافت فایل pdf

 

 

سه شنبه 11 مهر 1391  5:20 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سوگندهاي قرآني

سوگندهاي قرآني

روح‌الله فرجي
گامي لرزان در پيشگاه قرآن

قرآن هدايت است از گمراهي،بينائي است از كوي،نگهداري است از لغزشها، نور است در تاريكي،روشني است در حوادث، نگهدار از هلاكت، رهنماي از گمراهي و بيان‌كننده هدفتند است كه انسان را از دنيا به آخرت رساند. در آن كمال دين نهاده شده است و كسي از آن روي نگرداند مگر سنخيتي با قران نداشته و به سوي آتش باشد، ظاهرش زيبا و باطنش پرژرف است.
«قرآن را حدو نهايتي است و فوق هر حد و نهايت آن، حد و نهايتي ديگر است؛ شگفتيهاي قرآن بي‌پايان‌ است و تازگيهاي آن كهنگي ندارد[1]».
اين قران مهماني پروردگار است . ريسمان خدا،نور مبين،شفاي سودمند و نگهبان كسي است كه بدان چنگ زند. نجات پيروانش است و غرض و هوس بشري نتواند كه تغييرش دهد . در يك كلام چه توصيفي برتر از آنكه قرآن شهادتي است از كلام گوينده تعالي.
مولي علي(ع) فرمود:«قرآن، نشانه‌ها و علائم روشني است كه عابرين از آن نتوانند كه غفلت ورزند. تلهاي بلندي است كه رهروانش آن را گم نكنند. قرآن، كتابي است كه خداوند آن را سيراب كننده تشنگان علم، بهار دلهاي فقيهان و دانشمندان و آخرين مقصد نيكان و پاكان قرار داده است[2]».
كلام خدا،‌سخن خدا، كتاب خداست و از ذات او تراوش كرده، از مصدر جلال و عظمت كبريائيش بر مهبط وحي الهي نزول يافته، بر دل پاكترين پاكان جهان نقش بسته و دو لب مبارك فرخنده‌اش بدان مترنم گشته، دل گروندگان حافظش شده و دست تواناي مؤمنان نقش نگار دفتر و ديوانش گشته، مونس عزيز شبهاي دراز شب زنده داران كوي دوست بوده، واسطه و راهنماي راز و نياز پرستندگان و راه‌گشاي دلدادگان طريقت حق بوده،آشناي ذات اوست و از اوسرچشمه گرفته، و اين خود او تعالي است كه حافظ ونگهبانش است.
كجا كوتاه خرد كج انديش متنابهي ميتواند از اين درياي ناپيدا كندر نامتناهي، از اين سرچشمه صافي بركت كه به ازليت پيوسته و با ابديت همخواست، از اين منبع فيضاني كه آبشخورش ذات پاك اوست، چيزي جز در خور عقل ناقص و خرد كم خود درك كند. متناهي كجا به نامتناهي ره برد؟ هيهات.
گربريزي بحر را در كوزه‌اي
چند گنجد؟ قسمت يكروزه‌اي
پس، آب كم‌جو، تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست

مقدمه:

سوگندهاي قرآن يكي از زيباترين بياني قران است كهسرشار است از معارف، و آكنده است از آموزه‌هاي ارجمند. سوگند در كلام، شيوه‌اي است كهن و ديرين به درازاي حيات بشري كه براي استوارسازي ديدگاهها و تأكيد باورها وگفته‌ها به كار ميرود و غالباً به اشياء و كساني كه از ديدگاه سوگند ياد كنندگان مقدس و ارجمند و بزرگ بوده ودر زندگي آنان نقش مهمي داشته و در جهت تصحيح ، تكذيب و يا تأييد آن نازل شده است؛ بنابراين از اين شيوه بياني نيز بهره جسته است؛ اما بنياد آن را ديگر سان كرده و شيوه‌ها و روشهاي آن را يكسر دگرگون كرده است. به ديگر سن «سوگند قرآن» سوگندي است در همان سمت و سويي كه سوگند بوده است اما با بنيادي ديگر ، محتواي ديگر و حضور و بيان و ساختاري ديگر، به گونه‌اي كه تحولي عظيم در سوگندهاي بشر به وجودآورده است.
خداوند با سوگند به پديده‌هاي محسوس و ظاهري اما با عظمت و شگرف در حقيقت نه تنها مدعاي خود را به اثبات رسانده است، بلكه انديشه‌ها و تفكرات را به كار انداخته تا بيشتر به اين پديده‌هاي ظاهري توجه كنند و به سادگي از كنار آن نگذارند.
قرآن در فضائي نزول يافت كه انواع خرافات و عقايد فاسد در ميان مردم رواج داشت و با قدرتي شگرف توانست تحولي تظيم در آن محيط به وجود آورد. سوگند در نزد عرب جاهلي از منزلت و جايگاه والايي برخوردار بود. در دوران نزول قرآن عرب‌جاهلي به شراب. آلات موسيقي ، چشم و ابروي معشوقه، قبيله، شمشير و ... سوگند ياد مي‌كرد؛ در حالي كه قرآن در تمام مواردي كه سوگند ياد كرده است، علاوه بر خدا به موضوعاتي مانند :« قرآن، ملائكه، خورشيد، ماه، آسمان، ...» سوگند ياد كرده است كه در تمام اين موارد، فكر بشر را به مطالعه و بررسي عظمت آنها متوجه مي‌سازد و او را به تدبر بيشتر در اين پديده‌هاي عظيم فرا مي‌خواند .
قرآن با اين شيوه بياني توجهي بليغ كرده و از آن بهره جسته است و در موارد و محتوا و متعلق آن تحول شگرفي به وجود آورده است و گونه‌هاي ويژه‌اي از سوگند را آموزش داده است .

فصل اول : درآمدي بر قسم
الف) تاريخچه قسم

انسانها در همان هماره تاريخ براي تاكيد خبريا وعده خود از روشهاي مختلفي استفاده مي‌كردند . گاه از كلمات مخصوص استفاده مي‌كردند و گاه اين كار را با گرفتن دستها انجام مي‌دادند؛ چنانكه در تاريخ روميان و عبرانيها و عربها، گرفتن دست نشانه عزم و تاكيد بر انجام آن كار بود كه با گذشت زمان آن را « يمين » ناميدند.
تاريخ قسم در ميان ملتهاي مختلف و اقوام گوناگون تاريخي است، بس كهن، در ميان ملتهاي بدوي، هر طايفه طبق عقيده خود اشيا و موجوداتي خاص را مقدس مي‌دانستند و درمقام اثبات مدعاي خود بدان سوگند ميخورند تا از اين راه حقانيت سخنان خود را اثبات كنند. مثلاً يهوديان به تورات، مسيحيان ، انجيل و عرب حجاز به لات و عزي قسم ياد مي‌كردند.
1ـ الف :‌قسم در عصر جاهلي : با بررسي شعر و نثر دوران جاهلي،انواع قسمرا در ادبيات اين دوران ميتوان يافت. آنان گاهي قسم را با « ن» تأكيد همراه مي‌كردند؛ گاهي قسم به « اله، رب، ...» در اشعار خود ميآوردند و گاه به آب و ستارگان و بتو غيره قسم ياد ميكردند كه تمام اين موارد، نشانه ارزش و اهميت قسم نزد عربهاي دوران جاهلي است.
اين نمونه‌هاي اندك كافي است كه نشان دهد شيوه بياني قسم تنها مربوط به عالم اسلام نيست و در شعر ونثر جاهلي به گستردگي به كار رفته است. شعرايي مانند: « اعشي»، «خنساء» ، « نابغه» و « امروء القيس» از الفاظ قسم در اشعارشان بيشتر استفاده ميكردند، مانند قسم به خداوند در اين شعر خنساء:
«سأبكيها و الله ما حسن والله
و ما اثبت الله الحيال الروايسا
به خدا قسم تا جايي كه خداوند كوهها را ثابت نگه ميدارد براي هر دو [برادرم] گريه ميكنم[3]».
و يا قسم به اسم قبيله در اين شعر دوران جاهلي :
« متي ماتزنا من بعصبة*** وغسان نمنع حوضنا ان يهدما؛
هر گاه ما را بيند، كه از قبيله معد هستيم، نخواهيم گذاشت كه حوض آب را از بين ببرند[4]».
2ـالف : قسم در صدر اسلام: طلوع اسلام و دگرگوني شگرف و گسترده‌اي در ابعادزندگي و فرهنگ مردمان روزگار جاهلي ايجاد نمود. بنا به گفته ابن فارس،‌همه شيوه‌ها و مأثر به جاي مانده آنان را تغيير داد و آنان را از ظلمات به نور دعوت كرد و دينهاي قبلي را مسخ كرد.
اين دگرگوني را قرآن در قسم نيز به وجود آورد ودر شيوه بياني قسم تغييراتي ايجاد كرد و به جاي قسم به امور فردي و ناچيز مانند قسم به قبيله، شمشير،... قسم به «الله»را جايگزين كرد و به مظاهر والا و عظيم هستي قسم تعالي داد و به طور كلي شيوه صحيح قسم را به آنها آموخت و آن را از سطح مسائل معيشتي خرد و ناهنجار به مسائل عقيدتي و قدسي رساند .

ب) قسم در لغت و اصطلاح

«سوگند» كه از آن با واژه‌هايي همچون «قسم»، «يمين»، «حلف» ميتوان ياد نمود، در دو معنا به كار ميرود: اول؛ « القسام و هوالحسن و الجمال» قسم به معناي زيبايي و حسن روي است و معناي دوم آن «قسمت الشي قسما» به معناي نصيب و بهره ميباشد[5]».
راغب اصفهاني نوشته است:« قسم به معناي بخش و قسمت كردن بهره و نصيب ميباشد؛ مانند آيه شريفه «ونَبِّئهُمْ ان الماء قسم بينهم؛ و به آنان خبر ده كه آب ميانشان بخش شده است»(قمر/28)» پس اين واژه در معناي سوگند استعمال گرديده است؛ مانند آيه «وان تستقسموا بالازلام ذلكم فسق؛ و اگر قسمت كردن شما به وسيله تيرهاي قرعه باشد،‌اين كارها نافرماني است»(مائده /3)[6]».
قسم در معناي تجزيه و تقسيم با معناي سوگند هم مرتبت است؛ زيرا قسم براي جدا كردن و فاصله انداختن بين حق و باطل به كار ميرود. از جمله آيه« لا اقسم بهذاالبلد؛ سوگند به اين شهر!»(بلد /1).
معناي اصطلاحي قسم: قسم دراصطلاح نحويان و اديبان سخني را گويند اعم از خبر ، طلب يا انشاء كه آن را با نام كسي يا چيزي كه مورد احترام و مقدس است،‌مؤكد سازند و ايجاد رابطه خاصي بين قسمتي از خبر يا انشاء كند و بر ارزش و مكان آن بيفزايد .
برخي ديگر از نويسندگان نوشته‌اند: قسم گاه براي تأكيد معناي خبر است از گذشته ، آينده و حال و بدين وسيله يقين براي شنونده حاصل ميگردد و همچنين در مدافعات و محاكمات به كار ميرود و اگر دروغ باشد آن را «يمين غموس» گويند. در بعضي مواقع نيز سوگند براي تأكيد سؤال و يا براي تعهد و التزام است. در مجموع، قسم سخني است اعم از خبر، طلب و يا انشاء كه آن را با نام كسي يا چيزي مورد احترام و محبت مؤكد ميسازند و يا مورد تعهد قرار مي‌دهند.

ج) فلسفه و فايده قسم

مطالعه تاريخ اعراب اسلام نشان مي‌دهد كه يكي از سنتهاي رايج و مورد احترام آنان كه سخت به آن پايبند بودند و تعهدات خاصي را براي آنان برمي‌انگيخت، «قسم» بود.ظهور و بروز قسم را در شعر و نثر و محاورات مردمان تمام عصرها و نسلها ميتوان ديد كه در عرب جاهلي نيز به وفسور ديده ميشود كه به اشياء متعدد قسم ياد مي‌كردند و لذا مشكلاتي پديد ميآورد.
اسلام از اين پديده عرفي بهره گرفت اما سمت و سوي آن را يكسره دگرگون كرد و روشها و اساليب قسم را در اموري خاص منحصر كرد و بدين صورت بدان عظمت بخشيد.
راز اين حقيقت در اين نكته مهم نهفته است، كه پيامبر (ص) كه براي هدايت انسان آن روزگار فرمان بعثت يافته بود، بايد با زبان آنان سخن ميگفت و حقايق را به گونه‌اي عرضه ميكرد كه آن را مي‌فهميدند و صد البته كه ناهنجاريها و نارواييهاي آنان را نيز تصحيح مي‌كرد؛ لذا پيامبر(ص) به لسان قوم سخن گفت و آيين او به واژه‌هاي عربي مبين عرضه شد.
اعراب جاهلي براي استوارسازي گفته‌ها، ادعاها و مواضع خود قسم ياد ميكردند، اما به چه چيز؟ بت، معشوقه، قبيله، شمشير،... خداوند به آنان فهماند كه اين عمل شايسته است، اما نه با آن سمت و سو و نه با نهادن چيزهاي واهي كه جاي مقدسات و بزرگي‌ها و عظمت‌هاي واقعي كه وجود دارد.
هميشه سوگند به امور پرارزش و مهم تعلق دارد. سوگندهاي قرآن نيز بر عظمت و اهميت اموري است كه به آنان سوگند ياد شده است و به همين علت، سبب انديشه هر چه بيشتر در «مقسم به» خواهد شد؛ انديشه‌اي كه انسان را به حقايق تازه آشنا ميسازد . ديگر اينكه سوگند هميشه براي تاكيد است و دربردارنده اين نكته است كه ، امور سوگند ياد شده ،‌از امور كاملاً‌ مهم و با عظمت است. از اين گذشته هر گاه گوينده، سخن خود را قاطعانه بيان كند، از نظر رواني در قلب شنونده بيشتر اثر ميگذارد؛ مؤمنان را قويتر و منكران را نرمتر ميسازد[7]».
فوايد سوگند: با تأمل در فلسفه سوگنددر مي‌يابيم فلسفه‌ها و اهداف ايراد سوگند در كلام، دربردارنده فوايدي ارزنده نيز مي‌باشد كه اهم آنها عبارتند از:
1ـ اهميت آنچه براي اثباتش (مقسم‌له) قسم ياد شده است تا همگان به درستي در آن بينديشند و با نگاه سطحي در آن ننگرند.
2- متوجه ساختن بشر به منافع و فوايد فراوان موجود در اموري كه بدانها سوگند ياد شده است(مقسم به) و بيان عظمت و بزرگي آنها؛ مانند: خورشيد، ستاره، ماه، ...
3ـ پي بردن به اهميت و واقعيت مورد قسم كه اغلب مورد انكار و يا شك و يا ترديد بوده است و گاه آن را موهوم و خيالي ميپنداشتند؛ مانند فرشتگان، قيامت، وجدان انسان، ...
4ـ رد افكار خرافي و اعتقادات جاهلانه در فضاي نزول، مانند: اعتقاد به خداي ستارگان، شوم و نحس بودن ساعاتي از روز، ...

فصل دوم: ويژگيهاي جمله قسم قرآن

جمله قسم از سه عنصر اصلي«مقسم، مقسم به، مقسم له» تشكيل شده است. در قرآن كريم، آيات مشتمل بر قسم كه مقسم را نشان ميدهد، سه گونه است:
1ـ در برخي از آيات قسم، مقسم ـ (كسي كه قسم را ايراد مي‌كند) ـ «خداوند متعال است كه به ذات خويش و يا عمر و يا حيات شريف پيامبر(ص) و يا به مخلوقات با عظمتش كه هر كدام به نوبه خود ويژگيهاي خاصي دارند، سوگند ياد كرده است.
2ـ در برخي ديگر از آيات، سوگند از زبان بندگان خداوند اعم از: مومن، كافر و منافق بيان شده است.
3ـ بعضي ديگر از آيات، سوگندهايي از زبان«ابليس» را بيان كرده است.
نظر به گستردگي موضوعات اين سوگندها، فقط سوگندهاي دسته اول يعني سوگندهاي «خداوند» مورد بررسي قرار ميگيرد. همانگونه كه آورديم، به طور كلي، «خداوند» به همه چيز سوگنده ياد كرده است:
الف) سوگند به ذات خداوند: در يازده آيه از قرآن كريم، خداوند به ذاتش قسم يدكرده كه دو مورد آن با لفظ جلاله«الله» ، پنج مورد آن با كلمه «رب» و چهار مورد آن با «ما»ي موصوله آمده است.
ابن جوزي نوشته است:طخداوند سبحان به اموري قسم ياد كرده تا بر امور ديگري تأكيد نمايد؛ خداوند به نفس خويش كه موصوف به صفاتي است و به بعضي از مخلوقات با عظمتش قسم ياد كرده است.
مانند:«فورب السماء و الارض انه لحق؛پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه واقعاً او حق است » (ذاريات/23) ، و يا مانند «فوربك لنسألنهم اجمعين، عماكانوايعملون؛ پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد، از آنچه انجام ميدادند»(حجر/93ـ92)[8] .
در مجموع سخن اينكه خداوند با قسم به ذات پاكش ـ كه بالاترين مرتبه مقسم است ـ يعقين و اطمينان حاصل از اين سوگند را نسبت به سوگندهاي ديگر بيشتر ساخته و از حجيت و قاطعيت بيشتري برخوردار نموده است.

ب : سوگند به عمر شريف پيامبر (ص):

يكي ديگر از موضوعاتي كه خداوند به آن در آيات قرآن قسم مطرح نموده، جان شريف پيامبر(ص) است كه فقط در يك آيه به طور صريح مطرح شده است:«لعمرك انهم لفي سكرتهم يعمهون؛ به جان تو سوگند، كه آنان در مستي خود سرگردان بودند» (حجر/72). خداوند با سوگند به جان پيامبرش، عظمت و محبوبيت حضرت را در پيشگاه ذات اقدس الهي نشان مي‌دهد و به مخاطبان قرآن، به خصوص اعراب زمان نزول قرآن، عظمت ، شأن و مرتبه حضرت را مي‌شناساند.
«ابن مروية » از «ابن عباس» نقل كرده است كه «خداوند نيافريده و به وجود نياورده كسي را كه نزد او گرامي‌تر از محمد(ص) باشد و نشنيدم كه خداوند به زندگي كسي واحدي جز او سوگند ياد كند[9]».

ج) سوگند به مخلوقات :

اشيا و پيده‌هاي مادي و محسوس، موضوع ديگري است كه به عنوان « مقسم به » در آيات قرآن مطرح شده است . گستردگي و تعداد اين امور در عبارات گوناگون، بيانگر عظمت و اهميت آنان در پيشگاه خداوند است.
درباره چرايي سوگند به اين پديده‌هاي مادي و محسوس چنين ميتوان گفت كه : در حقيقت سوگند به «رب» است و مضاف در اين موارد محذوف است؛ مثلاً براي شمس ميتوان در نظر گرفت، «رب الشمس» ، يا « رب الارض »، ... البته خالي از اين دليل نيست كه مردم از اين رهگذر به عظمت و قدرت خالق واقف گردند.
خداوند متعال از اين شيوه بياني با لطافت و ظرافت خاصي استفاده كرده است.در حقيقت در اين گونه شيوه بياني سوگندهاي قرآني از جنبه‌هاي اعجاز قرآن ميباشد.
چنانچه آورديم ، در قرآن كريم،‌خداوند به قسم به ذات و صفاتش و جان شريف پيامبرش و پديده‌ها و مخلوقات باعظمتش، موضوعات متعددي را مورد تأكيد قرار داده است كه عبارتند از :
1 توحيد : در سوره صافات خداوند با قسم به ملائكه ، وحدانيت و يكتايي خويش را به اثبات رسانده است:
«والصافات صفاً ... ان الهكم لواحد؛ سوگند به صف بستگان كه صفي باشكوه بسته‌اند... قطعاً معبود شما يگانه است»(صافات /5ـ1). ابن جوزي نيز معتقد است ،‌خداوند در اين آيات توحيد،ربوبيت و الوهيت خويش تأكيد داشته است[10].
2- تثبيت و تاكيد حقانيت رسالت پيامبر (ص): در بسياري از آيات، با سوگند به قرآنو ساير پديده‌هاي با عظمت ديگر همچون : شب، روز، فجر، قلم، .... حقانيت رسالت حضرت رسول(ص) را به اثبات رسانده است . خداوند با سوگند به قرآن مسير هدايت نبوي را ثابت كرده است،‌ همان قرآني كه تمام فصيحان عرب در «تحدي» با آن شكست خورده‌اند؛ قرآني كه مشتمل بر حكمت‌ها و معارف بلند الهي است و واضح‌ترين دليل براي اثبات حقانيت و صداقت رسول خدا(ص) است و در بسياري آيات به دفاع از حضرتش پرداخته و رسالت حضرت را مورد تأكيد قرار داده است . مانند آيه «يس، و القرآن الحكيم، انك لمن المرسلين؛ يس، سوگند به قرآن حكمت آموز، كه تو قطعاً از پيامبراني »(يس/3ـ1).
3ـ وقوع حتمي و قطعي قيامت : تحقق قيامت در بسياري از آيات با سوگندهاي عظيم و استوار، مورد تأكيد و اثبات قرار گرفته است كه نشانگر اهميت «معاد» است. مشركان ومنكران قيامت با ترفندهاي مختلفي درصدد انكار قيامت بودند؛ خداوند با طرح اين مسألة مهم در آيات مختلف، سخن آنان را ابطال ساخته، وقوع قيامت را يك امر قطعي و يقيني و يك امر لازم و ضروري معرفي و الذاريات ذروا... انما توعدون لصادق، و ان الدين لواقع ؛ سوگند به بادهاي ذره‌ افشان ... كه آنچه وعده داده شده‌ايد راست است و روز پاداش واقعيت دارد»(ذاريات/6ـ1). خداوند به امور چهارگانه‌اي كه عبرتها و ادله روشني بر ربوبيت و هدايت و عظمت قدرت الهي دارد، قسم ياد كرده است تا آمدن روز «بعث» و روز«حساب» را به اثبات برساند.
4ـ حقانيت وحي : « خداوند براي «حق»‌بودن قرآن قسم ياد كرده است، آن را گفتار«رسول كريم» و سخني كه بين «حق و باطل» فاصله مياندازد،‌معرفي كرده است، « و السماء ذات الرجع 1000 نه نقول فصل ؛ سوگند به آسمان بارش انگيز.... كه در حقيقت، قرآن گفتاري روشن‌گر و قاطع است »(طارق/13ـ12) و در آيات بسياري بر وحياني بودن قرآن، قسم ياد كرده است[11] ».
يك ويژگي‌ جالب اين است كه در برخي آيات سوگند به خود قرآن، حقانيت قرآن را مورد تأكيد قرار داده است كه در حقيقت تناسب و پيوند، بخوبي رعايت شده و هشداري است بر اين نكته كه چيزي بالاتر از قرآن وجود ندارد تا قرآن را تأكيد و تثبيت كند. مانند آيه:« حم و الكتاب المبين انا جعلناه قرانا عربيا لعكم تعقلون؛ حاء ،‌ميم،‌سوگند به كتاب رونشگر، ما آن را قرآن عربي قرار داديم، باشد كه بينديشد»(زخرف/3ـ1) .
5ـ حالات و صفات انسان: يكي ديگر از موضوعات مطرح در آيات قسم،‌حالات مختلف انسان است. خداوند در حقيقت با اشاره به صفات گوناگون انسان،‌او را متوجه ارزشهاي والاي دروني‌اش مي‌كند، به او ميفهماند كه هلاكت و سعادت او به دست خودش است و عدم توجه به آن حالات و ارزشها، باعث نگون بختي ميشود به طوري كه گاه از حيوانات نيز پست‌تر مي‌گردد.
خداوند رمز سعادت انسان را با سوگندهاي يازده‌گانه در سوره شمس بيان مي‌كند؛ عظمت اين امر به حدي است كه انسان با تربيت ،‌تزكيه نفس و پرورش استعدادهاي دروني‌اش، مي‌تواند خلقت نيكوي خود را حفظ كند و در مرتبه‌اي بالاتر از همه موجودات قرار گيرد. براستي كه سعادت حقيقي او در گروه « تزكيه نفس» است: « و الشمس وضحيها و القمر اذا تليها و ... فالهمها فجورها و تقويها، قدافلح من زكيها ، و قدخاب من دسها؛ سوگند به خورشيد و تابندگي‌اش، سوگند به ماه چون پي(خورشيد) رود و ....پس پليدكاري و پرهيزگاري‌اش را به آن الهام كرد،‌كه هر كس آن را پاك گردانيد، قطعاً رستگار شد و هر كه آلوده‌اش ساخت قطعاً درباخت»(شمس/10ـ1).
خداوند در سوره تين با بيان چهار سوگند،‌خلقت انسان را بهترين خلقت معرفي مي‌كند و از نظر جسمي و روحي او را در مرتبه‌اي بالاتر از موجودات ديگر قرار مي‌دهد. در سوره عاديات يكي ديگر از حالات انسان را ذكر مي‌كند؛ خصلت ناسپاسي انسان كه خودش بر آن شهادت ميدهد، او را به هلاكت ميرساند و علتش تنها «حب مال» است. در سوره عصر بر عاقبت انسان تأكيد ميكند كه انسانها در ضرر و زيان آشكار هستند ، مگر كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دهند.
خلاصه خداوند با اشاره به صفات گوناگون انسان، مسير هدايت و سعادت جاويدان را از هلاكت مشخص مي‌كند.

فصل سوم: انواع آيات قسم در قرآن
الف ) سوگند به خداوند

چنانچه گفتيم فقط يازده آيه قسم به خدا را دربردارد كه در هشت سوره زير آمده است:
1ـ سوره نساء /65 :« فلاوربك لايؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجاً مما قضيت و يسلموا تسليماً ؛ ولي چنين نيست ، به پروردگارت قسم كه ايمان نمياورند، مگر آنكه تو را د رمورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است داور گردانند، پس از حكمي كه كرده‌اي در دلهايشان احساس ناراحتي نكنند و كاملاً سر تسليم فرود آورند».
2ـ سوره حجر/92:« فوربك لنسالنهم اجمعين؛ پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد.»
3ـ سوره نحل /56:« ويجعلون لما لايعلمون نصيباً مما رزقناهم تالله لتسئلن عما كنتم تفترون؛ و از آنچه به ايشان روزي داديم،‌نصيبي براي آنان كه نمي‌دانند مي‌نهند. به خدا سوگند كه از آنچه به دروغ بر مي‌بافيد حتماً سؤال ميشود».
4ـ سوره مريم/68 :« فوربك لنحشر نهم و الشياطين ثم لنحضرنهم حول جهنم جثياً؛ به پروردگارت سوگند كه آنها را با شياطين محشور خواهيم ساخت، سپس در حالي كه به زانو درآمده‌اند، آنان را گرداگرد دوزخ حاضر مي‌كنيم».
5ـ سوره ذاريات/23:« فورب السماء و الارض انه لحق مثل ماائكم تنحلقون؛ پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه واقعاً‌ او حق است همان گونه كه خود شما سخن ميكنيد».
6ـ سوره معارج/41ـ40 : فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون ، علي ان نبدل خيراً منهم و ما نحن بمسبوقين؛ (هرگز) به پروردگارت باختران و خاوران سوگند ياد ميكنم كه ما توانائيم كه به جاي آن بهتر از ايشان را بياوريم و بر ما پيشي نتوانند جست».
7ـ سوره شمس /7ـ5: والسماء و ما بناها و الارض و ماطعيها ،‌و نفس و ماسواها؛ سوگند به آسمان و زمين و آن كس كه آن را برافراشت ، سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد، سوگند به نفس و آنكس كه آن را درست كرد».
8ـ سوره ليل /3:« و ماخلق الذكر و الانثي؛ و (سوگند به ) آنكه نر و ماده را آفريد».
محورهاي كلي قسم‌ها: خداوند سبحان عظيم‌ترين قسم را به عظيم‌ترين « مقسم به» براي تاكيد بر جليل‌ترين« مقسم‌له» و تاكيد خبرهايي كه به واسطه اين قسم داده شده است، ياد كرده است. فضاي كلي و محورهاي اين سوگند را در محورهاي زير مي‌توان بيان نمود:
1ـ سخن از پيامبر اكرم(ص) و گزارش و تبيين و چگونگي رفتار منافقان كه سعي دارند حقايق را وارونه جلوه دهند.
2ـ خبر از حتمي بودن بر پايي دادگاه عدل الهي.
3ـ استدلال بر واحدانيت و ربوبيت خداوند با بيان نظام متقن و تدبير در آن.
4ـ بيان عاقبت و سرانجام كار كافران و اشاره به «معاد».
5ـ حقانيت وعده‌هاي الهي و قطعي و يقيني بودن روز پاداش.
6ـ تأكيد بر عظمت و قدرت بي حد و حصر الهي با قسم به ربوبيتي كه خداوند بر مشرق و مغرب دارد.
7- تأكيد بر « تزكيه نفس» و معرفي آن به عنوان كليد رستگاري.
8ـ اختلاف در كوشش و تلاش انسانها .
اين موارد با در نظر گرفتن فضاي كلي سوره‌ها به دست ميآيد.

ب) سوگند به قرآن

قرآن يكي از مصاديق سوگند الهي است كه در پنج سوره قرآن مسائل مهمي را عرضه كرده است:
1ـ يس/2ـ1:« يس، والقرآن الحكيم؛ ياسين، سوگند به قرآن حكمت‌آموز».
2ـ سوره ص/1: « ص ، والقرآن ذي الذكر؛ صاد، سوگند به قرآن پراندرز».
3ـ سوره زخرف/2ـ1:« حم،‌والكتاب المبين؛ حاميم، سوگند به كتاب روشنگر».
4ـ سوره دخان /2ـ1:« حم، والكتاب المبين، حاميم، سوگند به كتاب روشنگر».
5ـ سوره ق /1:« قاف ق و القرآن المجيد؛ سوگند به قرآن باشكوه».
محورهاي كلي قسم‌ها: خداوند در پنج سوره مذكور با قسم به قرآن، كتاب هدايت و سعادت، محورهاي زير را ميفرمايد:
1ـ حقانيت رسالت حضرت رسول (ص) با مطرح نمودن قرآن عظيم و استوار.
2ـ هدايت افكار، شكافتن پرده‌هاي غفلت و فراموشي به عنوان عامل بدبختي انسانها با نور قرآن.
3ـ تأكيد عظمت قرآن با قسم به قرآن روشنگر و تاكيد مساله رسالت رسول (ص) و حقانيت آنحضرت .
4ـ اشاره به قرآن بعنوان « خير كثير » و «انذار بشر» كه در بردارنده كليه معارف و برنامه‌هاي سازنده ميباشد.
5ـ تأكيد منذر بودن پيامبر (ص) باقسم به قرآن .
با توجه به سياق آيات، آنچه مورد تاكيد و اثبات است امر« رسالت » است كه خداوند با نشان دادن عظمت قرآن به اثبات آن مي‌پردازد.

ج ـ سوگند به فرشتگان

فرشته يكي از مصاديق سوگند است كه در چهار سوره به شرح زير، صفاتي را در قالب سوگند براي آنان رقم زده است:
1ـ سوره صافات/3ـ1:« والصافات صفا، فالزاجرات زجراً، فالتاليات ذكراً ؛ سوگند به صف بستگان ـ كه صفي با شكوه بسته‌اند ـ و به زجر كنندگان ـ كه به سختي زجر مي‌كنند ـ و به تلاوت كنندگان (آيات الهي)».
2ـ سوره ذاريات /4ـ1: « والذاريات ذروا، فالحاملات و قرا، فالجاريات يسرا، فالمقسمات امرا؛ سوگند به بادهاي ذره‌ افشان و ابرهاي گرانبار و سيران و تقسيم كنندگان امور».
3ـ تأكيد بر قيامت و رسيدگي به ثواب و عقاب بندگان رابطه والدي و لدي بينخدا و فرشتگان.
4ـ آگاه ساختن قلب بشري از حقيقت « آخرت » با همه حول،‌ هراس و عظمت آن.

د: سوگند به قيامت

خداوندمتعال به « قيامت» كه يك امر قطعي و يقيني است در دو سوره زير سوگند ياد نموده است:
1ـ سوره قيامت /2ـ1ك« لا اقسم بيوم القيامة‌و لا اقسم بالنفس اللوامة‌؛ نه ! سوگند به روز رستاخيز و نه ! سوگند به وجدان سرزنشگر».
2ـ سوره بروج / 3ـ1:« والسماوات البروج، واليوم الموعود و شاهد و مشهود؛ سوگند به آسمان آكنده از برج و به روز موعود و به گواه و مورد گواهي».
محورهاي كلي قسم‌ها: خداوند براي آنكه به انسان بفهماند جهان بيهود و عبث نيست و معاد و قيامت حتمي است بارها با بيان سرگذشت اقوام و سوگندهاي عظيم، بر اين امر تأكيد كرده است . دو نمونه سوگند استوار بالا در بيان وقوع و تحقق قيامت چنين آمده است:
1ـ با سوگند و تاكيد بر نفس لوامه كه همان قيامت صغري است بر قيامت كبري تاكيد ميكند.
2ـ با سوگند به آسمان داراي بروج، روز موعود و شاهد و مشهود؛ محاسبه اعمال در روز قيامت را حتمي معرفي مي‌كند.

پ ) سوگند به هستي

سوگند به مخلوقات و به عبارت ديگر سوگند به هستي كه از مصاديق سوگندهاي قرآني است، در همه قرآن فقط يكبار آمده است:
1ـ سوره حاقه /38ـ39 :«فلا اقسور بما تبصرون، و ما لا تبصرون ؛ پس نه (چنان) است كه مي‌پنداريد، سوگند ياد ميكنم به آنچه مي‌بينيد، و آنچه نمي‌بينيد».
محور كلي قسم: در اين قسم،‌با سوگند به تمام مخلوقات هستي،‌عظمت و صدق و راستي « قرآن» و حقانيت رسول اكرم(ص) را مورد تأكيد قرار مي‌دهد . خداوند به تمام مخلوقاتش و به « هستي» سوگند ياد كرده است زيرا نظام واحد و حاكم بر عالم، نظامي است كه اجزاي آن به هم مرتبت است و حكم بر وحدانيت مانع و حركت تمامي اجزاء به سوي خداوند ميكند. از سوي ديگر با اين سوگند، انسان را به تفكر و اميدرد و متوجه جهاني غير مادي ميكند و به او مي‌فهماند كه هر چيزي كه قابل رويت نباشد، دليلي بر انكار آن نيست.
خلاصه، «قرآن» كتاب تدوين الهي و «هستي» كتاب تكوين الهي است.

ت) سوگند به شب و روز

دو پديده عظيم و شگرف « شب و روز» يكي از مصديق سوگندهاي الهي است كه در هفت سوره زير به آنها سوگند ياد كرده، تا از اين رهگذر و به كارگيري قدرت انديشه و تفكر آنان بر معرفت آنان بيفزايد:
1ـ سوره مدثر/34ـ32 :« كلا و القمر، و اليل إذا أدبر، و الصبح اذا أسفر؛ نه چنين است (كه مي‌پنداريد!) سوگند به ماه و سوگند به شامگاه چون پشت كند،‌و سوگند به بامداد چون آشكار شود».
1ـ2ـ سوره تكوير/16ـ15:« فلااقسم بالخس ، الجوار الكنس؛ نه،‌نه ! سوگند به اختران گردان،(كز ديده) نهان شوند و از نوآيند».
2ـ2ـ سوره تكوير/18ـ17:« واليل اذا عسعس ، الصبح اذا تنفس؛ سوگند به شب چو پشت گرداند، سوگند به صبح چون دميدن گيرد ».
3ـ سوره انشقاق /18ـ16:«فلا اقسم بالشفق، واليل و ماوسق، والقمر اذا تسق؛ نه،‌نه، سوگند به شفق، سوگند به شب و آنچه فرو پوشاند ، سوگند به ماه چون (بدر ) تمام شود».
4ـ سوره فجر /2ـ1:«والفجر، وليال عشر؛ سوگند به سپيده دم و شبهاي ده‌گانه».
1ـ5ـ سوره شمس /1:«والشمس واضحيها؛ سوگند به خورشيد و تابندگي‌اش».
2ـ5ـ سوره شمس /4ـ2:« والقمراذا قليها،‌و النهار اذا جليها، و اليل اذا يغشيها؛ سوگند به مه چون پي (خورشيد) رود،‌سوگند به روز چون (زمين را) روشن گرداند، سوگند به شب چون پرده بر آن پوشد».
6ـ سوره ليل /2ـ1:« واليل اذا يغشي، والنهار اذا تجلي؛ سوگند به شب چون پرده افكند،‌سوگند به روز چون جلوه‌گري آغازد».
7ـ سوره ضحي/2ـ1:« والضحي واليل اذا سجي؛ سوگند به روشنايي روز، سوگند به شب چون آرام گيرد».
محور كلي قسم‌ها: چنانچه گفتيم، خداوند به دو پديده شب و روز؛ به شب آن هنگام كه گسترده مي‌گردد و همه چيز را غرق تاريكي ميسازد و به روز در آن هنگام كه تجلي يافته و همه چيز ظاهر و آشكار مي‌گردد،‌سوگند ياد كرده و معارف و معرفتهي حقيقي و مهمي را بيان نموده است. چند نوع از محوريت‌هاي اين معارف عبارتند از:
1ـ در شب نشانه‌هاي روشني كه بر ربوبيت و حكمت و علم خالق آنان و عنايت او نسبت به مخلوقاتش دلالت دارد وجود دارد.
2ـ صلابتها و عظمتهاي سوگند پشتوانه‌اي براي تأكيد بر « نبوت» رسول اكرم(ص) ميباشد.
3ـ اشاره به تسليم آسمان و زمين در برابر خداوند براي خطاب به انسان و القاي خشوع در قلب او.
4ـ انتقال پي در پي شب و روز مصداقي بارز براي انتقال حالت پي در پي در انسان (طبقاً عن طبق) و به طور كلي اشاره به اينكه جهان هستي در حال تغيير و تحول است.
5ـشب و روز از بزرگترين نعمت‌هاي الهي است چنانچه اگر تنها يكي از آن دو بود هستي و حيت مختل ميگشت.
6ـ با سوگندهاي با عظمت به مخلوقات عظيم«خورشيد، ماه ، شب، ...» بيان ميدارد تنها راه رسيدن به سعادت و رستگاري جاويد «تزكيه نفس » است .
7ـ انسان كوششهاي پراكنده دارد و براي سعادت نياز به هدايت رهبر و راهنمايي دارد تا از ضلالت به هدايت درآيد .

م) سوگند به آسمان

از نشانه‌هاي با عظمت ديگر الهي كه ناشناخته‌هايش فراوان است سوگند به آسمان است كه در پنج سوره زير آمده است:
1ـ سوره ذاريات/7:« والسماء ذات الحبك؛ سوگند به آسمان مشبك».
2ـ سوره طور/201:« والطور و كتاب مسطور؛ سوگند به طور و كتابي نگاشته شده».
3ـ سوره بروج /1:« والسماء ذات البروج ؛ سوگند به آسمانهاي داراي برج‌هاي بلند».
4ـ سوره طارق/3ـ1:« والسماء و الطارق، و ما ادريك ما الطاريق، النجم الثاقب؛ سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد، تو چه داني كه اختر شبگرد چيست؟ آن اختر فروزان».
5ـ سوره شمس/5:«والسماء و مابينها؛ سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت».
محور كلي آيات قسم: محور كلي اين قسمها را چنين ميتوان بيان كرد:
1ـ آسمان راهها و مسيرهاي گوناگون و متعددي براي ستارگانش دارد و خداوند با سوگند به آسمان، اختلاف و تشتت مشركان را در راههاي متعددي كه دارند، پوچ و بي‌اساس معرفي ميكند.
2ـ پنج پديده مهم و عظيم«طور، كتاب سطور (رق منثور)، سقف ، مرفوع ،‌بيت معمور، بحر مسجور».
نشانه‌هاي قدرت خداوند در عالم تكوين و تشريع و بيانگر ايننكته است كه ، خداوند قادر بر انجام هر كاريست .
3ـ سوگندها با ضرباتي پي در پي بر حس بشري، او را از خواب غفلت بيدار ميكند و به هوش ميآورد.
4- هر نفسي نگهباني و محافظي دارد و وجود« محافظان الهي» بر وقوع قيامت تاكيد دارد.
5ـ سعادت جاويدان و اخروي همان سعادت حقيقي است كه فقط در سايه « تزكيه نفس» به دست ميآيد.

ي) سوگند به ستاره

در قرآن درچهار سوره زير به « ستاره» سوگند ياد شده است:
1ـ سوره نجم/1: «والنجم اذا هوي؛ سوگند به اختر چون فرود ميآيد».
2ـ سوره واقعه /75: «فلااقسم بمواقع النجوم؛ نه (چنين نيست كه مي‌پنداريد) سوگند به جايگاههاي ستارگان».
3ـ سوره تكوير/19ـ15ك« فلا اقسم بالخنس ، الجوار الكنس، واليل اذا عسعس ، الصبح اذا تنفس،‌انه لقول رسول كريم؛ نه، نه! سوگند به اختران گردان، نهان شوند واز نوآيند،‌سوگند به شب چون پشت گرداند،‌سوگند به صبح چون دميدن گيرد، كه (قرآن) سخن فرستاده بزرگواري است».
4ـ سوره طارق/4ـ1:« والسماء و الطارق، و ماادريك ما الطارق، النجم الثاقب، ان كل نفس لما عليها حافظ؛ سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد، و تو چه ميداني كه اختر شبگرد چيست؟ آن اختر فروزان هيچ كس نيست مگر آنكه نگاهباني بر او ( گماشته شده) است».
محور كلي قسم‌ها: خداوند با قسم به حالات مختلف ستاره امور مهمي را تأكيد مي‌ورزد از جمله:
1 چنانچه ستاره در دل شب تاريك راه را براي مساف در راه مانده روشن و به سوي مقصدش هدايت مي‌كند تا مسير اصلي را باز شناسد، پيامبر (ص) همچون ستاره‌اي درخشان انسانها را از جهل و ناداني به سوي كمال و سعادت واقعي هدايت مي‌كند.
2ـ خداوند سبحان با قسم به جايگاه ستارگان در تثبيت و تقرير حقيقت حق بودن قرآن و اينكه قرآن از طرف رب‌العالمين است مورد تأكيد قرار ميدهد.
3ـ يقيني و قطعي بودن سخنان قرآن و اينكه در قرآن سخنان هزل و بيهوده راه ندارد.
4ـ نظم و ترتيب خاص ستارگان، بيانگر وجود فاعلي مختار و مقتدر است كه به انجام هر كاري قادر و تواناست .

ن) سوگند به مكه

مكه محل فرود وحي، خانه خدا كعبه بوده كه در طول تاريخ نيز همواره مقدس و مورد احترام بوده است، در قرآن در دو سوره زير سوگند به آن ياد شده است:
1ـ سوره بلد/1:« لا اقسم بهذا البلد؛ سوگند به اين شهر (مكه)».
2ـ سوره تين/3:« و هذا البلد الأمين؛ و (سوگند به ) اين شهر امن و امان».
محورهاي كلي آيات :شرافت مكه از دو جهت ميباشد: اولاً وجود كعبه، ثانياً حضور پيامبر(ص).
از جمله مواردي كه با قسم به شرافت مكه بيان ميشود عبارتند از :
1ـ خداوند با سوگند به شهر مكه و رابطه پدري و فرزندي كه ميان حضرت ابراهيم(ع) و فرزندش اسماعيل(ع) برقرار است وبا بيان عظمت و شرافت حضرت رسول (ص) در آيه‌اي جداگانه حقيقتي مهم را مورد تاكيد قرار ميدهد و آن اينكه خداوند طبيعت و خلقت انسانها را در سختي آفريده، و در دنيا راحتي كامل وجود ندارد و بايد در برابر سختيها صبر نمايد.
2ـ سوگند به چهار امر مهم«تين، زيتون، طور سينين، بلد امين» براي تأكيد به اين امر مهم است كه : آفرينش انسانها در بهترين و نيكوترين حالت آن است و انسان كاملترين مخلوقات است.

و) سوگند به عصر

در قرآن در سوره‌اي كوتاه به همين نام، تمامي معارف قرآني جمع شده است و در حقيقت برنامه جامع و كاملي براي سعادت انسان تنظيم و آرائه نموده است.
1ـ سوره عصر/1: «والعصر؛ سوگند به عصر».
محور كلي قسم: در اين سوره كوچك، سه آيه يك روش و نظام كامل براي زندگي بشر تجسم يافته است . تمام انسانها در خسران هستند، مگر كساني كه متصف به چهار خصوصيت هستند: 1ـ ايمان 2ـ عمل صالح 3ـ سفارش به حق 4ـ سفارش به صبر.
خداوند با قسم به عصر ضرر و زيان و خسران واقعي را در از دست دادن «عمر» بدون ثمر نيك بيان ميدارد.

د) سوگند به قلم:

از مهمترين رويدادهاي زندگي بشر، پيدايش خط ونگارش بود. ارزش«قلم» تا بدانجا سمت كه خداوند متعال در نخستين آيات خود از خواندن و اهميت تعليم و تعلم سخن مي‌گويد، اقرأ باسم ربك الذي خلق، ... اقرأ و ربك الاكرم، الذي علم بالقلم،‌علم الانسان مالم يعلم(علق:5ـ1). شروع وحي الهي با آيات اينچنيني اهميت بعد فرهنگي را در دين مبين اسلام نشان مي‌دهد و با سوگند در سوره‌اي به همين نام ارزش و عظمت بيشتري را براي «تعليم و تعلم» بيان كرده است.
1ـ سوره قلم /1:« ن و القلم و مايسطرون؛ نون، سوگند به قلم و آنچه مي‌نويسد».
محور كلي قسم : خداوند در اين سوره با قسم به قلم، بر «نبوت و رسالت» تاكيد و تهمت جنون را از ساحت مقدس پيامبر اكرم(ص) نفي ميكند. معجزه دين آخرين و پيامبر خاتم(ص) « قرآن» است كه در حقيقت با قلم الهي در لوح محفوظ نگاشته شده است، و فردمجنون هيچگونه آشنايي با قلم و نوشتن ندارد.

ر)سوگند به پيكارگران

پيكارگران،‌ اسبان مجاهدان راه خدا، لحظات يورش و جنگ آنان با كفار يكي ديگر از مصاديق سوگند ميباشد كه در سوره زير آمده است:
1ـ سوره عاديات /1: « والعاديات ضجا؛ سوگند به اسباني كه با همهمه تازانند».
محور كلي قسم: قرآن دو گروه از انسانها را معرفي ميكند: انسانهايي كه در مسير جهاد بي‌پروا وايثارگرانه به پيش ميروند و از هيچگونه فداكاري مضايقه ندارند،‌با جان و مال در راه خدا قيام مي‌كنند. در مقال اين گروه انسانهايي هستند كه « بخيل و ناسپاس» هستند؛ نه تنها ايثار نمي‌كنند بلكه به خاطر علاقه شديد به مال دنيا، كفران نعمت نيز مي‌كنند. قرآن با سوگند به صحنه‌هاي هولناك جنگ گروه اول،‌صحنه‌هاي پر هراس روز قيامت را ياد آور شده و بيان ميدارد كه در آن روز اين دو گروه نهانشان آشكار مي‌گردد.

ز) سوگند به جان پيامبر(ص)

قسم به جان پيامبر(ص) از يكسو نشانه عظمت و محبوبيت حضرت در پيشگاه الهي است و از سوي ديگر نشانگر تا استواري سخنان مشركان درباره آن حضرت و نسبتهاي ناروايي چون «جنون، ساحري، شاعري، ...» به پيامبر (ص) است.
1ـ سوره حجر/72:« لعمرك اتهم لفي سكرتهم يعمهون؛ به جان تو سوگند، كه آنان در مستي خود سرگردان بودند .
محور كلي قسم: بر اين محوريت است كه جان و حيات پيامبر (ص) و همچنين شيوه زندگي ايشان بهترين ميزان شناسايي«حق و باطل» و « ايمان و كفر» است. افرادي كه از اين رهبر بزرگ الهي و پيامبر راستينش پيروي كنند، حيات جاودان و زندگي سعادتمندانه دو جهان را به دست مي‌آورند و هر كس كه پيامبر (ص) را نشاخته و از تعاليم حياتبخش ايشان پيروي ننمايند، راه غفلت و كفر و باطل را پيموده و در دو جهان گمراه و زيانكار است.

ق) اجتماع سوگند با شرط

از جمله كاربردهاي سوگند در قرآن كريم، همراه بودن قسم با شرط است. مانند:
« واقسموا بالله جهد ايمانهم لئن جاءتهم أية لنؤمنن؛ و با سخت‌ترين سوگند‌هايشان، به خدا سوگد خوردند كه اگر معجزه‌اي بر آنان بيايد، حتماً بدان مي‌گروند».

نتيجه :‌

سوگندهاي قرآني از وجوه اعجاز قرآن و سرشار از آموزه‌هاي ارزشمند است. سوگند در كلام شيوه‌اي است به درازاي عمر بشر و براس اتوار سازي ديدگاهها و باورها. قرآن نيز از اين شيوه بهره جسته اما بنياد آن را ديگرسان ساخته است.
خداوند در آيات قرآن با روشهاي مختلف ، گاه با ادله و برهان و گاه با بيان سرگذشت پشتيبان و گاه با بيان سوگندهاي عظيم اصول سه گانه دين را (توحيد، نبوت، معاد) به اثبات رسانده و مورد تاكيد قرار داده است. خداوند متعال حجم بيشتري از آيات را به خود اختصاص داده، سوگندهايي نيز از زبان بندگان خود ( اعم از مؤمن و كافر) و يا ابليس بيان شده است .
خداوند با اين سوگندها از يكسو انسان را به تفكر و تدبر در امور عظيم فرا ميخواند و از سوي ديگر جا اين سوگندها اصول اساسي دين (توحيد ، نبوت، معاد) را به اثبات ميرساند تا جاي هيچ شك و شبه‌اي براي انسانهاي ديرباور باقي نماند. خداوند با قسم به ملائكه عظيم و با اقتدارش « توحيد» را ، با سوگند به قرآن، « نبوت» را و با سوگند به « طور، كتاب مسطور، بيت معمور، ...»، «معاد» را از امور محقق و حتمي الوقوع معرفي كرده است. سوگندهاي قرآني اكثراً از آيات مكي اند و اين نشان ميدهد كه خداوند درابتداي نزول قرآن با اهل مكه به شيوه استدلال سخن نگفته است؛ زيرا زمينه اين گونه بحثها نبوده و از سوي ديگر در نزد اعراب سوگند ياد كردن رواج داشته است؛ لذا خداوند با اين شيوه بياني با آنان سخن گفته است تا دل آنان را نرم و توجه آنان را به آيات الهي جلب نمايد.

سه شنبه 11 مهر 1391  5:20 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

طنز در قرآن كريم

طنز در قرآن كريم

محمد جواد حيدري
چكيده :‌

طنز آموزنده طنزي است كه در آن لطف و حكمت به هم درآميخته و مشتمل بر معجوني از نيش و نوش به منظور تعالي و هدايت باشد . نمونه‌هايي از طنزهاي قرآن به اين قرار است : تشبيه صداي بلند به عرعر خر ، تشبيه رفتار بلعم باعورا به پارس سگ و ... در اين مقاله نكات پيش گفته به تفصيل آمده است .

كليد واژه‌ها :‌طنز ،‌مثل ، كنايه، تشبيه، استعاره ، ريشخند.

1ـ مقدمه

عده‌اي بر اين باورند كه طنز در قرآن فراوان به كار رفته است ؛ زيرا طنز نوعي استعاره و كنايه است و در قرآن استعاره و كنايه بسيار است .در سرتاسر قرآن استعاره و كنايه و تشبيه و تمثيل به چشم مي‌خورد . استعاره‌هاي قرآن از ظرافت و لطافت ويژه‌اي برخوردار است و اين مهم يكي ازموجبات اعجاز قرآن تلقي شده است.
در مقابل، عده‌اي ديگر طنز در قرآن را انكار مي‌كنند و تمثيلات و استعارات قرآن را مقوله‌اي متفاوت از طنز مي‌دانند؛ اما نگارنده ديدگاه نخست را ترجيح مي‌دهد.

2ـ‌ مفهوم طنز

مفهومي از طنز كه در اين نوشتار اراده شده است، هر بيان و رفتاري است كه به ظاهر غير جدي و به صورتي لطيف و همراه با مزاح، ولي در واقع بيانگر واقعيتي جدي است .
هدف از اين طنز توجه دادن به معايب و مفاسد و مبارزه با رذايل و رشد فضائل است .

3ـ پيشينه طنز در نگارش‌هاي علوم قرآني

بسياري از مفسران قرآن و نگارندگان علوم قرآني به وجود زيباشناختي قرآن و جلوه‌هاي هنري آن بويژه طنز تمثيلي اشاره كرده‌اند . در اين مجال نگارنده درصدد معرفي همه كتابهايي كه در اين زمينه تدوين يافته نيست. فقط به چند نمونه اشاره مي‌كنيم:
1ـ‌ در قرن هفتم كمال‌الدين عبدالواحد بن عبدالكريم زملكاني (ت 651) چندين اثر در وجوه زيباشناختي قرآن، به نگارش درآورد و گامهاي بلندي در مباحث علوم قرآني برداشت و به تفسير آيات تفسير آيات مشتمل بر طنز پرداخت . وي در يكي از آثار خويش با عنوان « التبيان في علم البيان ، المطلع علي اعجاز القرآن » به پيرايش كتاب « دلايل الاعجاز » جرجاني پرداخت و به دقايق معاني آيات و ظرافتهاي ويژه هنري و ادبي و بلاغي آن از جمله طنز تمثيلي اشاره كرد[1].
2ـ كتاب ديگر وي درباره قرآن و بلاغت و فصاحت و شيوه‌هاي ظريف بياني و هنري تحت عنوان « البرهان الكاشف عن اعجاز القرآن » است[2]. زملكاني در اين كتاب با اشاره به حقيقت « بيان» ، آراء عالمان را درباره اعجاز و دريچه‌هاي آن بر مي‌شمرد و آنگاه به ابعاد مانند ناپذيري بياني قرآن مي پردازد و به ظرافتها و اشارتها و حكايتهاي آيات مشتمل بر طنز اشاره مي‌كند[3].
عالمان پس از زملكاني ضمن استفاده از آثار وي، چيره‌دستي و فطانت و ذكاوت وي را در دانش معاني بيان و تيزفهمي و سرعت انتقال و گستردگي در آگاهي‌هاي گونه‌گون و احاطه بر جلوه‌هاي هنري قرآن ستوده‌اند[4].
3ـ عبدالعظيم عبدالواحد، زكي‌الدين ، معروف به ابن ابي الاصبع(ت 654) از بلند آوازگان شعر و ادب و ابعاد قرآني است . وي گام شريفي در شناخت و شناساندن وجوه زيباشناختي و ابعاد بلاغي و ظرافتهاي ويژه قرآن از جمله طنز تمثيلي برداشت.
وي ابتدا كتاب « تحرير التحبير في صناعة‌الشعر و النثر و بيان اعجاز القرآن» را نگاشت و در آن انواع فنون بديعي و صنايع لفظي و معنوي بويژه جلوه‌هاي هنري طنز تمثيلي را گزارش داد؛ آنگاه « تحرير التحبير» را گزينش كرد و آنچه ويژه قرآن بود ، از آن برگرفت و « بديع القرآن» را پرداخت .
4ـ ابن ابي الاصبع « بديع القرآن» را در يكصد و نه باب تنظيم نموده و در هر باب به يكي از انواع علم بديع پرداخته و نمونه‌هاي قرآني طنز را گزارش كرده است[5].
5ـ ابن ابي الاصبع كتاب ديگري تحت عنوان «كتاب الامثال » دارد كه بطور مبسوط به تبيين طنزهاي تمثيلي قرآن پرداخته است[6].

2ـ اقسام طنز

طنز را از جهتي مي‌توان به دو قسم تقسيم نمود: تفسيري و تمثيلي

2ـ1ـ طنز تفسيري

طنزي كه در آن وقايع و حوادث به طور مستقيم و صريح و البته با بيان زيبا و شيرين و جذاب آورده شده است، طنز تفسيري خوانده مي‌شود . در اينگونه از طنز طنز پرداز سعي مي‌كند حقايق تلخ و ناراحت‌كننده‌اي را به صورت دلنشين بيان كند تا مخاطب به آن حقايق بيشتر توجه پيدا كند.
اين نوع طنز در قرآن وجود دارد . خداوند در توصيف برخي از مردم در عدم پذيرش تذكر و نصيحت مي‌فرمايد:
و اذا قيل له اتق الله اخذته العزة بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد[7]؛ و چون به او گفته مي‌شود كه از خدا بترس غرور و خودپسندي او را به گناه برانگيزد؛ پس جهنم او را كفايت كند و بسيار آرامگاه بدي است .
درباره افساد برخي از مردم به ويژه سلاطين و ملوك در روي زمين مي‌فرمايد:
و من الناس من يعجبك قوله في الحياة الدنيا و يشهد الله علي ما في قلبه و هو الد الخصام و اذا تولي سعي في الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل و الله لا يحب الفساد[8].
و از ميان مردم كسي است كه در زندگي دنيا سخنش تو را به شگفت آورد؛ حال آنكه خدا بر آنچه در دل دارد، گواه گيرد و او سخت‌ترين دشمن است . چون برگردد،‌كوشش مي‌كند كه در زمين تبهكاري كند و كشت و نسل را نابود سازد و خدا تبهكاري را دوست ندارد.
در برخي از تفاسير آمده است كه آيه مذكور به افراد منافق مربوط است و يكي از معاني « تولي » نيز والي و حكمران گشتن است؛ بنابراين طبق اين تفسير معناي آيه چنين خواهد بود:‌ اگر منافقان متولي امور جامعه شوند،‌ انواع فساد را به پا كنند و حرث و نسل را نابود مي‌سازند؛ در عين حال خيلي جذاب و دلفريب به نظر مي‌رسند.
رشيد رضا در تفسير المنار مي‌گويد؛
مراد از تولي در اينجا ولايت كسي است كه حكمش نافذ و عملش مستبدانه و خراب كننده آباداني سرزمين‌ها و نابود سازنده بندگان است .
حوادث روزگار و سيره ستمكاران اين آيه را شرح مي‌دهد كه چگونه در سرزميني كه ظلم دامن‌گير مي‌شود،‌زراعت نابود مي‌شود و دام كاهش مي‌يابد و توليد از ميان مي‌رود و نسل انسان‌ها را مي‌برد. اين همان فساد و هلاك ظاهري است . فساد باطني نيز در چنين سرزميني رخ مي‌نمايد. در آن سرزمين جهل و ناداني شايع و اخلاق‌ها فاسد و اعمال مردم تباه مي‌شود[9].

2ـ 2ـ طنز تمثيلي

طنزي كه در آن حقيقت و واقعيتي جدي به يك واقعه لطيف و دلنشين تشبيه و تمثيل مي‌گردد ،‌طنز تمثيلي ناميده مي‌شود. در طنز تمثيلي، طنزپرداز با استفاده از قياس و تشبيه و تمثيل مناسب سعي مي‌كند، مقصود خود را ضمن ايجاد انبساط و شادي به مخاطب منتقل كند.
شايد بتوان برخي از آياتي را كه در بردارنده كلمه « كمثل» است، حاوي اين نوع از طنز به شمار آورد؛ مانند:
مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً بئس مثل القوم الذين كذبوا بآيات الله و الله لايهدي القوم الظالمين [10]؛ مثل كساني كه [عمل به ] تورات بر آنان بار شد [ و بدان مكلف شدند] ،‌آنگاه آن را به كار نبستند، همچون مثل خري است كه كتاب‌هايي را بر پشت مي‌كشند. [ وه] چه زشت است و صف آن قومي كه آيات خدا را به دروغ گرفتند و خدا ستمكاران را راه نمي‌نمايد.
خداوند متعال در اين آيه در قالب « طنزي تمثيلي » ، يهودياني را كه به كتاب آسماني خود، « تورات» مي‌نازند،‌اما در عمل به خلاف آن عمل مي‌كنند، مورد مذمت و نكوهش قرار داده و به خراني تشبيه مي‌نمايد كه كتابهايي را بر دوش خود بار كرده‌اند ؛ اما هيچ بهره‌اي از آن نمي‌برند.

3ـ ويژگي طنز قرآن

خطابات قرآني از قبيل « اياك اعني و اسمعي يا جاره » است؛ يعني مي‌خواهد حقايقي را كه به مخاطب مي‌گويد، به گونه‌اي باشد كه پرده‌هاي شرم دريده نشود؛ از اين رو از اقوام گذشته سخن مي‌گويد.
آيات فراوان قرآن در نقل تاريخ امت‌ها و ملل پيشين در حقيقت، خطاب به مردم امروز و آينده است؛ براي نمونه: آيه « مثل الذين حملوالتورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفاراً [11] كه پيش از اين ذكر شد ،‌در ظاهر در شرح زندگاني يهوديان بي‌عمل مي‌باشد ؛ اما در واقع در قالب « اياك‌اعني و اسمعي يا جاره» بيان شده و يادآور اين نكته است كه اگر مسلمانهاي معتقد به قرآن هم از معارف و فرهنگ قرآن استفاده نكنند و در عمل پياده ننمايند ،‌مانند خري هستند كه كتابهايي را حمل مي‌كنند.
طنزهاي قرآني همه در بيان حقيقت و به منظور پند دهي انسان است . در هيچ كدام از آنها خلاف واقع، دروغ و كذب وجود ندارد؛ زيرا آنها به واقع مجازهايي توأم با قرآين و شواهد حالي و مقالي هستند.
اساساً بخشي از فصاحت و بلاغت قرآن به جهت همين مجازها و كنايه‌ها و طنزهاست .

4ـ نمونه‌هاي قرآني طنز

چنانكه آمد، طنز يك نوع استعاره است و در قرآن به صورت تمثيلات و تشبيهات و تنظيرات ديده مي‌شود كه اينك نمونه‌هايي از آنها ذكر مي‌شود.

4ـ1ـ تشبيه صداي بلند به عرعر خر

و اغضض من صوتك ان انكر الاصوات لصوت الحمير[12] .
سخن‌گو(نه با فرياد بلند) كه زشت‌ترين صداها، صداي خر است .
در آين آيه واقعيتي تلخ در قالب تشبيه و تنظير بيان شده است.

4ـ2ـ تشبيه رفتار بلعم باعورا به پارس سگ

فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث [13] ؛ داستانش چون داستان سگ است [كه ] اگر بر آن حمله‌ور شوي زبان از كام برآورد،‌و اگر آن را رها كني، [باز هم ] زبان از كام برآورد.
خداوند در اين آيه بلعم باعورا را به سگي تشبيه مي‌كند.

4ـ3ـ تشبيه رباخوار به شيطان

الذين يأكلون الربا لايقومون الا كما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المس[14]؛ كساني كه ربا مي‌خورند ، [ از گور] بر نمي‌خيزند،‌مگر مانند برخاستن كسي كه شيطان بر اثر تماس ، آشفته‌سرش كرده است.
ربا خوار در رفتار اجتماعي خود مثل افراد ديوانه عمل مي‌كند؛ زيرا رباخوار نظم اقتصادي را بر هم مي‌زند و موجب اضطراب و سرگيجي جامعه مي‌گردد؛ لذا مانند انساني كه سرگيجه گرفته از قبر بيرون مي‌آيد؛ به جهت آنكه تعال اقتصادي جامعه را برهم زده،‌در رستاخيز تعادلش از دست مي‌رود.
اين آيه حالت رواني يك رباخوار را در قالبي شيرين به تصوير مي‌كشد و عاقبت تلخ رباخواران را در مثالي زيبا بيان مي‌كند[15].

4ـ4ـنسبت شكستن بت‌ها به بت بزرگ

بل فعله كبيرهم هذا فاسئلوهم ان كانوا ينطقون [16]؛‌بلكه آن را بزرگترشان كرده است. اگر سخن مي‌گويند، از آنها بپرسيد!
اين آيه به داستان حضرت ابراهيم با قوم لجوج و عنود خود مربوط است. آن قوم هنگام عيد آن حضرت را به مراسم دعوت كردند؛ اما او اجابت نكرد و براي مراسم نرفت. وقتي برگشتند، ‌ديدند، تمام بتها شكسته شده و تبري بر روي بت‌بزرگي نهاده شده است. نزد حضرت ابراهيم آمدند و او را به شكستن آنها متهم نمودند . حضرت فرمود:‌من اين كار را نكردم؛ بلكه بزرگ آنها
چنين كرده است . شما از اين بت‌ها سؤال كنيد، اگر سخن مي‌گويند.
شايد بتوان مطابق برخي از تفاسير اين مورد را « طنز» به شمار آورد. عبارت « بل فعله كبير هم هذا» طبق تفسيري كه در آن،‌« هذا» فاعل فعل شمرده مي‌شود، طنز است؛ زيرا كاملاً خنده‌آور است كه مثلاً بت‌هاي كوچك تخلف كرده باشند و بت بزرگ آنها را تنبيه كرده باشد[17].

4ـ5ـ تشبيه درآمدن كفار به بهشت به ورود شتر به سوراخ سوزن

و لايدخلون الجنة حتي يلج الجمل في سم الخياط[18]؛ [ كساني كه آيات الهي را تكذيب كرده‌اند] ، به بهشت در نمي‌آيند، مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن در آيد.
اين معنا يك كنايه است و در واقع در اين آيه حقيقتي تلخ در قالبي شيرين ارائه شده است و طنز معجوني است از نيش و نوش . نيش طنز همان حقيقت تلخ است كه در آيه عبارت از « عدم ورود كفار و مشركان به بهشت » است و نوش همان قالب شيرين است كه در اين آيه عبارت از « حتي يلج الجمل في سم الخياط» است[19].

4ـ 6 ـ تعبير ريشخند آميز درباره سران كفار

ذق انك انت العزيز الكريم[20]؛ بچش كه تو همان ارجمند بزرگواري!
اين آيه درباره برخي از سران كفر و شرك مكه است كه در رستاخيز گرفتار جهنم مي‌شوند. خداوند مي‌فرمايد:‌عذاب دوزخ را بچش كه تو همان عزيز و گرامي هستي. در اين آيه در اوج فصاحت و بلاغت مضموني ارجمند به صورت طنز بيان شده است ؛‌زيرا شخص مورد اشاره در آيه خيلي مغرور و خودخواه بوده و در ميان مشركان شخصيت بزرگي داشته است. قرآن مي‌فرمايد:‌وقتي كه در آتش جهنم با ذلت افكنده مي‌شود، به او مي‌گويند: آقاي عزيز! نتيجه كارهايت را بچش!چنين تعبيري يك نوع طنز است[21].

4ـ 7ـ تشبيه منافقان به تاريك‌زيان يا گرفتاران صاعقه

قرآن هميشه حقايق والا و بسيار ارزنده‌اي را در قالب مثالهاي حسي آورده است. آيه‌هاي 17 و 18 و 19 و 20 سوره بقره منافقان را اينگونه تشبيه كرده است :
مثلهم كمثل الذي استوقد ناراً فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و تركهم في ظلمات لايبصرون صم بكم عمي فهم لايرجعون او كصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق يجعلون اصابعهم في آذانهم من الصواعق حذرالموت و الله محيط بالكافرين.
منافقان مانند كساني هستند كه آتشي افروخته ( تا در بيابان تاريك راه خود را پيدا كنند)‌، ولي هنگامي كه آتش اطراف آنان را روشن مي‌سازد،‌خداوند ( طوفاني مي‌فرستد)‌و آن را خاموش مي‌كند و در ظلمت و تاريكي وحشتناكي كه چشم انسان را از كار مي‌اندازد، آنها را رها مي‌سازد. آنها كر ،‌گنگ و كورند؛ بنابراين از راه خطا باز نمي‌گردند، يا همچون باراني كه در شب تاريك توأم با رعد و برق و صاعقه ( بر سر رهگذراني ) ببارد و آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود مي‌گذارند تا صداي صاعقه را نشنوند و خداوند به كافران احاطه دارد (و همه در قبضه قدرت او هستند).
دراين بيان طنز گونه قرآن حقيقتي تلخ يعني نفاق و دورويي را كه بسياري از افراد جامعه گرفتار آن هستند،‌به صورت جذاب و شيرين و دلنشين تشبيه كرده است. پايان و عاقبت كار منافقان را چون افرادي كر،‌گنگ و نابينا معرفي مي‌كند كه به راحتي قادر نيستند از راه نادرست خويش بازگردند[22].
در مثال ديگر وضعيت منافقان اينگونه توصيف شده است:
او كصيب من السماء فيه ظلمت و رعد و برق يجعلون اصبعهم في أذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محيط بالكافرين يكاد البرق يخطف ابصرهم كلما اضاء لهم مشوا فيه و اذا اظلم عليهم قاموا و لوشاء‌الله لذهب بسمعهم و ابصرهم ان الله علي كل شي‌ء قدير.
يا چون [كساني كه در معرض ] رگباري از آسمان ـ كه در آن تاريكيها و رعد و برقي است ـ [قرار گرفته‌اند ]؛ از [ نهيب ] آذرخش [و] بيم مرگ. سر انگشتان خود را در گوشهايشان نهند، ولي خدا بر كافران احاطه دارد . نزديك است كه برق ،‌چشمانشان را بربايد؛ هر گاه كه بر آنان روشني بخشد،‌در آن گام زنند و چون راهشان را تاريك كند، [ بر جاي خود ] بايستند و اگر خدا مي‌خواست شنوايي و بينايي‌شان را بر مي‌گرفت ،‌كه خدا بر همه چيز تواناست[23].
در اين مثال طنز‌اميز، قرآن، صحنه زندگي منافقان و چهره‌هاي نفاق را چنين پريشان معرفي مي‌كند.

5ـ نتيجه

از آنچه گذشت روشن شد كه كنايه و طنز و مجاز و استعاره‌هاي قرآني همه در مسير حقيقت و نيل انسان به واقعيت است. درهيچ كدام از اين امور خلاف واقع و دروغ و كذب وجود ندارد ؛ زيرا مجازي است،‌توأم با شواهد و قرائن حالي و مقامي .
بنابراين مي‌توان با مراجعه به آياتي مشتمل بر مثل ، كمثل،‌ كما و ك ، طنزهاي قرآني را استخراج نمود و با مراجعه به كتب « امثال القرآن» كه به نمونه‌هايي از آن اشاره شد،‌به انواع طنزهاي قرآني دست يافت.
باري، طنزهاي مفيد و سازنده و هدفمند هم انسان را متبسم و خندان مي‌سازد و هم باعث تفكر و تدبر و حزن و اندوه مي‌گردد.
خنـده از لطفت حكـــايت مي‌كنـد *** گريه از قهرت شكايت مي‌كند
اين دو پيغـــام مخــالف در جهــان*** از يكـي دلبـــــر روايت مي‌كند
و انسان اميدوار و عاشق در سير و سلوك خويش سعي مي‌كند، از تمام عالم هستي اعم از علم تكوين و تدوين كه گاهي طنزگونه با آدمي سخن مي‌گويد، استفاده كند و در جهت كمال نهايي خويش بهره برد:‌
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد *** اي عجب من عاشق اين هر دو ضد

پي‌نوشت‌ها :

[1] التبيان في علم البيان، به تحقيق و تعليق دكتر احمد مطلوب و دكتر خديجه حديثي به سال 1383 نشر يافته است. ر.ك. « التبيان ...» ، بغداد ،‌مطبعة‌العاني، 1383.
[2] براي آشنايي با « سير نگارشهاي علوم قرآني» ر.ك.مهدوي‌راد؛ مقاله‌اي به همان نام، مجله بينات، ش 8.
[3] زملكاني اثر ديگري دارد با عنوان « المجيد في اعجاز القرآن المجيد » كه به تحقيق شعبان صلاح و به سال 1410 نشر يافته است . اثر ديگر وي « نهاية التأميل في اسرار التنزيل» است.
[4] درباره احوال و آثار زملكاني ر.ك.طبقات الشافعية‌الكبري، ج 8،‌ ص 316 ؛ شذرات الذهب، ج 7، ص 438؛ بغية الوعاة،‌ ج 1، ص 119؛‌طبقات الشافعيه، ج 2، ص 12؛ تاريخ الادب العربي، عمر فروح، ج 3، ص 570.
[5] تحرير التحبير را دكتر حفني محمد شرف تحقيق كرده و به سال 1383 نشر يافته است و بديع القرآن را نيز دكتر حفني تحقيق كرده است . ر.ك. بديع‌القرآن ... تقديم و تحقيق حفني محمد شرف، نهضة مصر للطباعة و النشر، 1957.
[6] ر.ك. تحرير التحبير،‌ص 80.
[7] بقره/206.
[8] بقره/203 ـ 204.
[9] المنار،‌ ج 2،‌ص 248.
[10] جمعه /15.
[11] جمعه /5.
[12] لقمان/19.
[13] اعراف/175.
[14] بقره /275.
[15] ر.ك.الميزان، ذيل آيه 275 سوره بقره.
[16] انبياء /63
[17]ر.ك. الميزان و نمونه و مجمع‌البيان،‌ذيل آيه 63 سوره انبيا.
[18]اعراف / 40 .
[19] ر.ك. مجمع‌البيان و الميزان و الصافي،‌ذيل آيه 40 اعراف .
[20] دخان/ 49.
[21] ر.ك.الميزان،‌ذيل آيه 49 سوره دخان و تفسير نمونه،‌ذيل همان آيه.
[22] ر.ك. الميزان و تفسير نمونه ذيل آيه 17 ـ 18ـ 19ـ 20 سوره بقره.
[23] همان.

 
سه شنبه 11 مهر 1391  5:20 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات معارف قرآن

بازتاب امثال قرآن در اشعار دیوان فیض

دریافت فایل pdf

 

روش تربیتی تمثیل در قرآن و روان شناسی با تأکید بر تفاسیر معاصر شیعه (المیزان فی تفسیر القرآن، نمونه، راهنما)

دریافت فایل pdf

 

 

اشکال، ساختار و کارکرد تمثیل در تفسیر عرفانی میبدی

دریافت فایل pdf

 

سه شنبه 11 مهر 1391  5:20 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها