0

بانک مقالات ترجمه قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

راه دستيابي به ترجمه‏اي مطلوب از قرآن كريم

دكتر سيد عبدالوهاب طالقاني

قرآن اين معجزه جاودانه الهي كه به عنوان آخرين كتاب آسماني بر خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) فرو فرستاده شده، مجموعه‏اي است از عقايد، احكام، عبادات، مسائل اخلاقي، روابط اجتماعي، مواعظ و اندرزها و سرگذشت پيشينيان در جهت هدايت و تأمين سعادت همه مردم؛ و چون آيات آن به زبان عربي نازل شده، شايسته است براي كساني كه عربي نمي‏دانند به زبان قابل فهم آنان برگردانده شود تا درك مفاهيم والاي آن بر عموم مردم آسان گردد و بتوانند در سايه آن به سعادت واقعي دست يابند.
تا كنون ترجمه‏هاي گوناگوني از قرآن مجيد انجام شده است كه مترجمان آنها هر كدام بر اساس روشي كه برگزيده‏اند به اين كار اقدام كرده و محصول تلاش خود را در قالبي ويژه ارائه داده‏اند. به طور خلاصه مي‏توان گفت ترجمه‏هايي كه به صورت تحت اللفظي انجام شده‏اند ما را به هدف نزديك نمي‏كنند و سودي نمي‏بخشند، همچنان كه برخي از ترجمه‏هاي اديبانه معاصر كه لغات اصلي فارسي را جايگزين لغات رايج مي‏كنند چندان نتيجه بخش نيستند، و نيز ترجمه‏هايي كه به فارسي روان نگارش يافته‏اند اما دو نقيصه در آنها به چشم مي‏خورد مطلوب نيستند؛ اين دو نقيصه عبارتند از:
1. آياتي كه احتياج به تفسير و توضيح دارند به اختصار و ايجاز ترجمه شده‏اند و خواننده نمي‏تواند مقصود اصلي را دريابد، بلكه گاهي ترجمه در ذهن او ابهام‏ها و اشكالاتي به وجود مي‏آورد كه بسيار زيان بار است (برخي از مواردي كه نيازمند تفسير و توضيح است متعاقبا خواهد آمد).
2. خطاها و اشتباهات ترجمه‏اي به شكل‏هاي مختلف كه خواننده را از دستيابي به مضامين بلند آيات قرآني محروم مي‏نمايد. (در صفحات بعد به تفصيل از اين گونه خطاها ياد خواهد شد).
پس چه بايد كرد؟ و بر ترجمه مطلوب چگونه مي‏توان دست يافت؟
در اين نوشتار، نخست ضعف ترجمه‏هاي موجود را بررسي مي‏كنيم و سپس پيشنهادهايي تقديم مي‏داريم.

نظري به ترجمه‏هاي موجود

1. در بعضي از ترجمه‏هاي تحت اللفظي نظير ترجمه آقاي شيخ عباس مصباح زاده كه از دير زمان كتاب‏فروشي‏هاي علمي و اقبال در تيراژ بسيار وسيعي آن را چاپ و منتشر كرده‏اند، دقت كافي به عمل نيامده است. البته اين شيوه به لحاظ ترجمه تك تك لغات، براي كساني كه صرفا معاني لغات را مي‏خواهند مفيد است ولي هرگز نمي‏توان آن را ترجمه ناميد.
براي نمونه ترجمه آيات زير را مرور مي‏كنيم:
الف. ولاتَيَمَّمُوا الخبيثَ منه تُنْفِقُون ولستم بآخذيه إلاّ أن تُغْمِضُوا فيه (بقره / 2 / 267) و قصد مكنيد پليد از آن را هزينه مي‏كنيد و نيستيد گيرندگان آن مگر كه چشم فرو خوابانيد در آن.
ب. وحَمَلْناه علي ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ (قمر / 54 / 13)
و برداشتيم او را (يعني نوح را) بر چيزي كه داراي تخته‏ها و ميخ‏ها بود.
ج . لقد كان لكم فيهم أُسْوَةٌ حسنةٌ (ممتحنه / 60 / 6)
به تحقيق مي‏باشد شما را به آنان اقتداي نيكو.
د . فَيُنَبِّئُكُم بما كنتم تَعْمَلون (جمعه / 62 / 8)
و خبر مي‏دهد شما را به آنچه بوديد مي‏كرديد.
ه•• . ألم تر إلي الَّذين ... (مجادله / 58 / 8)
آيا نديدي به سوي آنان كه ...
2. برخي از مترجمان كوشيده‏اند تا كلمات وزين و زيباي آيات را به لغات فارسي سره ترجمه كنند، غافل از اين كه توده مردم فارسي زبان، به مفهوم برخي كلمات عربي آشناترند تا به لغات فارسي منتخب آقايان. فارسي زبانان امروزي عبارات مصطلح آميخته به عربي را بهتر مي‏فهمند تا عبارات سراسر فارسي اصيل را. براي مثال چند نمونه از ترجمه آقاي جلال‏الدين فارسي را انتخاب كرده‏ايم.
الف. إن تَجْتَنِبوُا كبائر ماتُنْهَوْن عنه (نساء / 4 / 31)
اگر از سهمگين‏هاي آنچه از آن برحذر مي‏شويد دوري كنيد.
مفهوم گناهان كبيره براي عموم روشن است، اما كدام عامي و يا اديبي است كه مقصود از «سهمگين‏ها» را دريابد و از آن به گناهان كبيره تعبير كند؟
ب. فتيمّموا صعيدا طيّبا (نساء / 4 / 43)
بايد آهنگ خاك بلند پاكيزه‏اي كنيد.
عامه مردم با كلمه عربي «تيمم» آشنا هستند و مي‏دانند مقصود و مراد چيست؟ اما اگر خواننده آيه را قرائت نكند و فقط ترجمه را بخواند يقينا در كلام حق حيران مي‏ماند كه اولاً خاك بلند پاكيزه چيست و كجا يافت مي‏شود؟ ثانيا خاك بلند پاكيزه چه خصوصيتي دارد كه خداوند دستور آهنگ آن را داده است؟
ج. وأُشْرِبُوا في قُلُوبهم العجل بِكُفْرِهم (بقره / 2 / 93)
و به سبب كفرشان گوساله پرستي در دل‏هايشان نوشيده شد.
و نيز چند نمونه از ترجمه آقاي بهاء الدين خرمشاهي انتخاب شده است.
الف. إنّها لاَءِحْدَي الْكُبَر ـ وكنّا نَخُوضُ مع الخائضين (مدثر / 74 / 35 و 45)
آن يكي از سترگ‏هاست ـ و با ژاژخايان ژاژخايي مي‏كرديم.
اين ترجمه را با ترجمه آقاي آيتي مقايسه كنيد:
كه اين يكي از حادثه‏هاي بزرگ است ـ و با آنان كه سخن باطل مي‏گفتند هم آواز مي‏شديم.
ب. وجعلنا لَكُم فيها مَعَايِشَ ومن لستم له بِرَازِقين (حجر / 15 / 20)
و در آن براي شما و براي آنان كه شما روزي دهشان نيستيد، زيستمايه‏ها پديد آورديم.
اين ترجمه را نيز با ترجمه آقاي آيتي مقايسه كنيد:
و معيشت شما و كساني را كه شما روزي دهشان نيستيد، در آنجا قرار داديم.
ج. نُزُلاً من غفورٍ رَحِيم (فصلت / 41 / 32) كه پيشكشي از [خداوند] آمرزگار مهربان است.
با ترجمه آقاي فولادوند مقايسه شود: روزي آماده‏اي از سوي آمرزنده مهربان است.
3. ترجمه‏هايي كه مترجمان آنها كوشيده‏اند با افزودن عباراتي از خود، روشنگري كنند، اما غفلت كرده‏اند آن را قبل از چاپ در اختيار اهل فن بگذارند تا اصلاحات لازم انجام پذيرد، و متأسفانه بدون تنقيح و اصلاح عرضه شده است.
براي نمونه آياتي از ترجمه و تفسير مرحوم حسين عمادزاده در زير مي‏آيد:
الف. ... ولا تَيَمَّمُوا الخبيثَ منه تُنْفِقُون ولستم بآخذيه إلاّ أن تُغْمِضُوا فيه (بقره / 2 / 267)
نخست ترجمه صحيح آن آورده مي‏شود تا مشخص شود مترجم چگونه ترجمه كرده است:
و در پي ناپاك آن نرويد كه [از آن] انفاق نماييد در حالي كه آن را [اگر به خودتان مي‏دادند [جز با چشم پوشي [و بي‏ميلي] نسبت به آن، نمي‏گرفتيد. (فولادوند)
ترجمه آقاي عمادزاده: انفاق خود را به پليدي‏ها نيالاييد شما به اين كار مؤاخذه نمي‏شويد مگر آن كه چشم بپوشيد و قصد انفاق نكنيد!
ب. ... فَتَري الْوَدْقَ يخرج من خلاله ويُنَزِّل من السَّماء من جبالٍ فيها مِن بَرْدٍ فيصيب به من يشاء وَيَصْرِفُه عن من يشاء يكاد سَنَابَرْقِهِ يذهب بالأبصار (نور / 24 / 43)
ترجمه صحيح: آن گاه باران درشت را مي‏بيني كه از لا به لاي آن بيرون مي‏آيد، و سپس از آسمان، از ابري كه به كوه مي‏ماند تگرگ فرو مي‏فرستد و به هر كس كه بخواهد آن را مي‏زند و آن را از هر كس كه بخواهد بر مي‏گرداند، نزديك است كه درخشش برق آن، ديدگان را از بين ببرد. (خرمشاهي).
ترجمه آقاي عماد زاده: آب باران قطره قطره فرو مي‏ريزد و از بالا به پايين سرازير مي‏گردد و در كوهپايه‏ها برق و صاعقه پديد آورده و ذخيره مي‏نمايد تا در زمين فرو برد، مجاري كوه، قنوات و چاه‏ها پر آب گردد و از تصادم دوابر برق و صاعقه ايجاد شود كه روشني ديده‏ها را از بين مي‏برد.
ج. حُنَفاء للّه‏ِِ غير مشركين به ومن يُشْرِكْ باللّه‏ فكأنّما خَرَّ من السَّماءِ فَتَخْطَفُهْ الطَّيْرُ أو تَهْوِي به الرِّيحُ في مكانٍ سَحِيقٍ (حج / 22 / 31)
ترجمه صحيح: مخلصان خدا باشيد نه مشركان او، و هر كه به خدا شرك آورد چنان است كه از آسمان درافتاده و مرغانش بربايند يا باد او را به جايي دور دست برد (ترجمه پاينده).
ترجمه آقاي عماد زاده: اي مردم خدا را بدون هيچ گونه شريك پرستش و عبادت كنيد هر كس به خدا شرك بياورد مانند كسي است كه از فراز آسمان افتاده، هر كس شرك به خدا آورد مرغ‏ها بدنش را با چنگال و منقار قطعه قطعه مي‏كنند و باد او را به نقطه دور دستي پرتاب مي‏نمايد.
4. برخي از مترجمان به ساختار كلام توجه نداشته و قواعد و اصول نحو و صرف را در ترجمه رعايت نكرده‏اند، براي مثال:
الف. آيه 27 از سوره مريم را در ترجمه عارف بزرگوار مرحوم الهي قمشه‏اي مورد دقت قرار دهيد:
فَأَتَتْ به قَوْمَها تَحْمِلُه
اين عبارت، با توجه به اين كه فاعل «أتت» مريم است و «قومها» مفعول آن، و نيز فاعل «تحمله» مريم است و ضمير مفعولي به عيسي بر مي‏گردد، بايد چنين ترجمه شود:
مريم در حالي كه عيسي را در بر داشت (و يا در آغوش گرفته بود) او را نزد قوم خود آورد.
اما مرحوم الهي قمشه‏اي چنين ترجمه كرده است:
آن گاه قوم مريم به جانب او آمدند كه از اين مكانش به همراه ببرند.
توجه: آنچه را مشاهده مي‏كنيد ترجمه چنين عبارتي است:
«فأتي قَوْمُها إليها لِيَحْمِلوُها» نه ترجمه «فَأَتَتْ به قومَها تَحْمِلُه»
ب. ولوجعلناه مَلَكا لجعلناهُ رجلاً وللبَسنا عليهم ما يلبِسون (انعام / 6 / 9)
و چنانچه فرشته‏اي نيز به رسالت فرستيم هم او را به صورت بشري در آوريم و بر آنان همان لباس كه مردمان پوشيدند بپوشانيم (الهي قمشه‏اي).
توجه: «لبِس، يلبَس» ماضي مكسور العين، مضارع مفتوح العين به معناي پوشيدن لباس است، مانند: يَلبَسُون ثيابا خضرا (كهف / 18 / 31)
اما «لبَس، يلبِس» ماضي مفتوح العين، مضارع مكسور العين به معناي مشتبه ساختن است:
ولا تلبِسوا الحقَّ بالباطل (بقره / 2 / 42)
الّذين آمنوا ولم يلبِسوا إيمانَهم بظلم (انعام / 6 / 82)
در آيه مورد بحث، ماضي و مضارع هر دو به كار رفته است و مفتوح العين بودن ماضي و مكسور العين بودن مضارع هر دو دقيقا مشخص مي‏باشد.
اگر مرحوم الهي قمشه‏اي حداقل به مفردات راغب مراجعه مي‏فرمود از چنين اشتباه فاحشي مصون مي‏بود، اما ديگران چون آيت اللّه‏ مكارم، خرمشاهي، فولادوند و مجتبوي درست ترجمه كرده‏اند:
و اگر او (پيغمبر) را فرشته‏اي مي‏گردانديم، آن (فرشته) را به صورت مردي در مي‏آورديم و امر را همچنان بر آنان مشتبه مي‏ساختيم.
ج. آيات 25 و 26 سوره فجر را در ترجمه آقاي عبدالمحمد آيتي مي‏خوانيم:
فَيَوْمَئذٍ لا يُعَذِّب عذابَه أَحدٌ ولايُوثِق وثاقَه أَحدٌ.
با توجه به قرائت مشهور كه قرآن‏ها بر آن قرائت چاپ شده است، «يُعذِّب» و «يُوثِق» هر دو فعل معلوم مي‏باشند، «أحد» در هر دو آيه فاعل است و «عذابَه» مفعول فعل يُعذِّب و «وثاقَه» مفعول يُوثِق. با اين توضيح ترجمه
«در آن روز چون عذاب او كس را عذاب نكنند»
صحيح نيست.
5. برخي از مترجمان به معناي خاص واژه در آيه توجه نكرده‏اند،1 براي مثال جمله «فمن اضطرّ غير باغٍ ولاعادٍ» در سه مورد ديده مي‏شود: بقره / 173، انعام / 145، نحل، 115؛ در هر سه مورد يك حكم شرعي اراده شده و آن اين كه: استفاده از مردار، خون، گوشت خوك و آنچه به هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده حرام است، جز در صورتي كه مصرف كننده مضطر و وامانده باشد، كه در اين صورت استفاده از اين محرمات بلامانع است به شرط آن كه: اولاً در استفاده لذت جو نباشد، ثانيا از حد نياز تجاوز نكند؛ يعني مصرف در حد نياز، آن هم با بي‏ميلي در حال اضطرار بلامانع است. اكنون با توجه به اين حكم فقهي كه راغب اصفهاني هم در مفردات ذيل كلمه «عدا» آورده است (وقوله تعالي: فمن اضطر غير باغ ولاعاد [بقره / 173]، اي غير باغ لتناول لذّةٍ ولاعاد اي متجاوزٍ سدّ الجوعة)، مترجم بزرگوار آية اللّه‏ مكارم شيرازي آيه را صحيح ترجمه كرده‏اند:
اما كسي كه مضطر (به خوردن اين محرمات) شود بي آن كه خواهان لذت باشد و يا زياده روي كند گناهي بر او نيست.
اما ديگران بدون توجه به حكم شرعي آيه، از معاني ديگر واژه استفاده كرده‏اند، مانند:
خرمشاهي: اما اگر كسي درمانده شود و تجاوز كار و زياده خواه نباشد.
فولادوند: اما اگر كسي درمانده شود در صورتي كه ستمگر و متجاوز نباشد.
آيتي: اما اگر كسي درمانده شود بي آن كه سركشي كند و از حد بگذرد.
مجتبوي: اما اگر كسي درمانده شود در حالي كه نه ستمگر و سركش باشد و نه از حد گذرنده.
6. برخي از مترجمان از ارتباط آيات به يكديگر غفلت كرده‏اند، براي مثال آيات 36 و 37 سوره نور را شاهد مي‏آوريم:
«في بُيُوتٍ أَذِنَ اللّه‏ُ أن تُرْفَع ويُذْكَر فيهَااسْمُه يسبّح له فيها بِالغُدُوِّ وَالاْصالِ»
«رِجالٌ لاتُلْهِيهِم تِجَارةٌ ولا بَيْعٌ عن ذكر اللّه‏ وإقامِ الصَّلوةِ وايتاءِ الزَّكوةِ يَخَافوُن يوما تَتَقَلَّبُ فيه القلوبُ والأبصار»
مسلما «رجالٌ» در اول آيه 37، فاعل «يسبّح» در آيه 36 مي‏باشد.
با توجه به اين تركيب، ترجمه آقاي خرمشاهي نمي‏تواند مورد قبول باشد و بايد اصلاح گردد:
در خانه‏هايي كه خداوند فرمان داده است كه گرامي داشته و نامش در آنها ياد شود، در آن بامدادان و شامگاهان نيايش او گويند. مرداني هستند كه هيچ داد و ستد و خريد و فروشي ايشان را از ياد خداوند و برپاداشتن نماز و پرداختن زكات باز نمي‏دارد، [و] از روزي كه در آن دل‏ها و ديدگان ديگرگون شود، بيمناكند.
اما ترجمه آقاي فولادوند و آقاي مجتبوي كاملاً صحيح و روشن است و در آن دقيقا رعايت فعل و فاعل شده است.
7. برخي از مترجمان از اهميت مرجع ضمير غفلت كرده‏اند، براي مثال آيه 13 سوره آل عمران را شاهد مي‏آوريم:
«قد كان لكم آيةٌ في فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تقاتل في سبيل اللّه‏ وأُخري كافِرةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِم رَأيَ الْعَينْ واللّه‏ يُؤَيّد بنصره من يَشآء»
ممكن است فاعل «يرون» را كفار دانست و مرجع ضمير «هم» مؤمنان باشد و ضمير «مثليهم» به كفار برگردد؛ يعني كفار جمعيت مؤمنان را دو برابر خود مي‏ديدند. و نيز ممكن است فاعل «يرون» را مؤمنان دانست و مرجع «هم» كفار باشد و ضمير «مثليهم» به مؤمنان بر گردد؛ يعني مؤمنان جمعيت كفار را دو برابر خود مي‏ديدند. اما با توجه به آيه «سَنُلْقي في قُلُوبِ الَّذِين كَفَروُا الرُّعْبَ» (آل عمران / 3 / 151) در جنگ بدر كفار جمعيت مسلمانان را دو برابر خود ديدند و وحشت كردند؛ بنا بر اين ترجمه آقايان خرمشاهي، فولادوند و مجتبوي صحيح، و ترجمه آقايان آيتي و پورجوادي نادرست است و بايد اصلاح گردد.
8. برخي از مترجمان آيه را برابر استنباط شخصي ترجمه كرده‏اند، براي مثال آيه 15 سوره غافر و آيه 2 سوره نحل را شاهد مي‏آوريم:
غافر: رَفيعُ الدَّرجاتِ ذُوالْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ من أَمْره علي من يشاء من عباده لِيُنْذِرَ يوم التَّلاق
نحل: يُنَزِّل الملائكةَ بِالرُّوح من أمره علي من يَشاءُ من عباده

خرمشاهي:

الف. [او] برافرازنده درجات [و] صاحب عرش است، و وحي را به فرمان خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مي‏فرستد، تا از روز همديداري هشدار دهد.
ب. فرشتگان رابا وحي به امر خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مي‏فرستد.

فولادوند:

الف. بالا برنده درجات، خداوند عرش، به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح [ = فرشته] را، به فرمان خويش مي‏فرستد، تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند.
ب. فرشتگان را با «روح»، به فرمان خود، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مي‏كند.

آيتي:

الف. فرابرنده درجات، صاحب عرش كه بر هر يك از بندگانش كه بخواهد به فرمان خود وحي مي‏فرستد تا مردم را از روز قيامت بترساند.
ب. فرشتگان را همراه وحي ــ كه فرمان اوست ــ بر هر يك از بندگانش كه بخواهد فرو مي‏فرستد.

مجتبوي:

الف. كه از فرمان خويش بر هر يك از بندگانش كه بخواهد روح ــ وحي يا فرشته وحي ــ را مي‏افكند ــ القا مي‏كند ــ .
ب. فرشتگان را با روح ــ فرشته بزرگواري كه همراه وحي است ــ به خواست و فرمان خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مي‏فرستد.
اگر به المعجم المفهرس رجوع و موارد استعمال «امر» را به دقت بررسي كنيم به اين حقيقت مي‏رسيم كه هرگاه «امر» با حرف (باء) استعمال شود به معناي «فرمان» است، مانند:
الف. وَما نَتَنَزَّلُ اِلاّ بأمر ربّك (مريم / 19 / 64) و ما نازل نمي‏شويم مگر به فرمان پروردگارت.
ب. تُدَمِّرُ كل شَي‏ءٍ بأمر ربها (احقاف / 46 / 25) به امر پروردگارش همه چيز را هلاك مي‏كند.
ج. ومِن آياته أَنْ تَقوُمَ السَّماءُ والأَرْضُ بأمره (روم / 30 / 25)
و از نشانه‏هاي قدرت اوست كه آسمان و زمين به فرمان او برپاي ايستاده‏اند.
اما در مواردي كه بعد از كلمه «الروح»، من امره استعمال شود، بيان كننده سنخيّت روح است كه روح از مقوله عالم خلق نيست بلكه از مقوله عالم امر است، مانند:
الف. وَيَسْئَلوُنك عن الرُّوحِ قل الرُّوح من أمر ربّي (اسراء 17 / 85)
ب. يُنَّزِلُ الملائكةَ بِالرُّوح من أمره علي من يشاء من عباده (نحل / 16 / 2)
ج. يُلْقِي الرّوحَ من أمره علي مَن يشاءُ من عباده (غافر / 40 / 15)
اكنون با توجه به مسائل ياد شده، قسمتي از جلد 17 تفسير الميزان صفحه 318 را ملاحظه مي‏كنيم:
«وقوله: «يلقي الرّوح من أمره علي من يشاء من عباده» إشارة إلي أمر الرسالة التي من شأنها الإنذار، وتقييد الرّوح بقوله: «من أمره» دليل علي أن المراد بها الرّوح التي ذكرها في قوله: «قل الرّوح من أمر ربي»2 أسري: 85، وهي التي تصاحب ملائكة الوحي كما يشير إليه قوله: «ينزّل الملائكة بالرّوح من أمره علي من يشاء من عباده أن أنذروا» النحل : 2.
فالمراد بالقاء الروح علي من يشاء تنزيلها مع ملائكة الوحي عليه، والمراد بقوله: «من يشاء من عباده» الرسل الذين اصطفاهم اللّه‏ لرسالته، وفي معني الروح الملقاة علي النبي أقوال أخر لايعبؤبها.»
بنا بر اين در ترجمه آقايان خرمشاهي و آيتي كه «روح» را به معني وحي دانسته اند و «من امره» را به «فرمان او» ترجمه كرده‏اند دو اشتباه، و در ترجمه آقايان فولادوند و مجتبوي كه فقط «من امره» را به «فرمان او» ترجمه كرده‏اند يك اشتباه راه يافته است.

ارزش ترجمه‏هاي عصر حاضر

در عصر حاضر، مترجماني زبردست و مسلط به ادب عربي و فارسي و داراي احاطه كامل علمي به منابع بي‏شمار تفسيري، فقهي، كلامي، قصص و امثال، ترجمه‏هاي بسيار ارزشمندي به جامعه اسلامي عرضه داشته‏اند كه همه داراي ارزش والايي هستند و زبان از بيان آن قاصر است. حقا جامعه اسلامي ما مرهون تلاش‏هاي علمي اين متخصصان قرآن شناس متعهد است. بديهي است كه نقدها و ايرادهاي ياد شده، در جمع، از ارزش علمي كار تخصصي اين عزيزان نمي‏كاهد، زيرا هر كار علمي كه توسط انسان‏هاي وارسته قرآن پژوه انجام مي‏شود طبعا كم و بيش مورد انتقاد قرار مي‏گيرد و مسلما ترجمه‏هايي كه اشكال كمتر دارند به مراتب مطلوب‏ترند تا ترجمه‏هاي آكنده از نقد و ايراد.
ترجمه قرآن مجيد كار بسيار مشكلي است، زيرا علاوه بر آن كه در جهات مختلف تسلط كافي مي‏طلبد، تا مترجم ملهم نشود و از امدادهاي غيبي و افاضات رباني برخوردار نگردد ممكن نيست به ترجمه قرآن توفيق يابد، چه رسد ترجمه قرآن را به پايان رساند.
عارف و مفسر بزرگوار مرحوم الهي قمشه‏اي گرچه اشكالات فني متعددي بر ترجمه‏اش وارد است اما اين مرد بزرگ الهي با شرح و تفسير كه زاييده الهامات غيبي اوست بسياري از معضلات آيات را با عباراتي ساده، براي عموم روشن كرده است.
آقاي بهاء الدين خرمشاهي با تعليقات محققانه در پاورقي و واژه‏نامه قرآني، و فهرست توضيحات در پايان، كار را بر محققان و علاقه‏مندان به پژوهش‏هاي قرآني آسان كرده و كار نوي عرضه داشته است.
ديگر مترجمان عصر حاضر چون آية اللّه‏ مكارم شيرازي، آقايان محمد مهدي فولادوند، عبدالمحمد آيتي و سيد جلال الدين مجتبوي با آن نثر روان و گوياي فارسي و دقت در انتخاب واژه‏ها و صحت ترجمه، كار را بر علاقه‏مندان هموار كرده‏اند. اما سؤال اين است كه آيا به ترجمه كاملاً مطلوب دست يافته‏ايم و يا اين كه هنوز بايد تلاش كرد و راه نوي انتخاب نمود؟
با توجه به مسائل ياد شده و وجود متخصصان پرتلاش علاقه‏مند و بهره‏مند از الهامات رباني پيشنهاد مي‏شود:
اولاً: ديگران در مقام ترجمه جديد نباشند، بلكه كارشناسان و قرآن پژوهان متخصص اعم از مترجم و غير مترجم با كمك يكديگر و با استفاده از نقدهاي مطبوع در مجله‏هاي تخصصي به تنقيح و تكميل ترجمه‏هاي موجود بپردازند و دقيقا مسائلي را كه به خاطر آن، ترجمه قرآن را ضرورت دانسته‏اند، رعايت كنند.
ثانيا: چون ترجمه ساده براي برخي از آيات كافي نيست؛ در مواردي كه ذكر خواهيم كرد، ترجمه بايد حتما همراه تفسير و توضيح باشد.
لذا پيشنهاد مي‏كند كه مترجمان بزرگوار براي آيات اقسام دهگانه (كه ذيلاً نمونه‏هايي براي هر يك يادآور مي‏شويم) و نيز ظرايف و نكاتي كه در قسمت (ب) آمده‏است، در پاورقي و يا به صورت ملحقات در پايان ترجمه، شرح و تفسير آيات را بياورند و مطمئن باشند كه در اين گونه موارد ترجمه محض خطاست.
ثالثا: آنچه را كه تحت عنوان «نكات قابل ذكر» در پايان اين مقاله آمده است مورد توجه قرار دهند و در ترجمه رعايت فرمايند.
اميد است پيشنهادها و مطالب تقديمي گامي باشد در جهت دست يافتن به يك ترجمه كامل و مطلوب.
الف. اقسام دهگانه آياتي كه ترجمه آنها به نظر نگارنده بايد همراه با تفسير و توضيح باشد:

1. آيات هدايت و اضلال و جبر و اختيار

از قبيل:
الف. فَيُضِلُّ اللّه‏ُ من يشاء ويَهْدِي من يشاء وهوالعزيز الحكيم (ابراهيم / 14 / 4)
ب. وَمارَمَيْتَ إذ رَمَيْتَ ولكنَّ اللّه‏ رَمي (انفال / 8 / 17)
ج. رَبِّ بما أغْوَيْتَني (حجر / 15 / 39)
د. من يَهْدِ اللّه‏ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ومن يُضْلِلْ فلن تَجِدَ له وليّا مُرشدا (كهف / 18 / 17)

2. آيات تجسيم و تشبيه

از قبيل:
الف. اَلرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي (طه / 20 / 5)
ب. الَّذين يَحْمِلُونَ العرش (غافر / 40 / 7)
ج. وهو الَّذي خَلَق السَّمَواتِ والأرض في ستّة أيّام وكان عَرْشُه عَلَي الماء (هود / 11 / 7)
د. وجاء رَبُّك وَالْمَلَكُ صَفّا صَفّا (فجر / 89 / 22)
ه•• . يَد اللّه‏ِ فوق أيديهم (فتح / 48 / 10)

3. آيات رؤيت خدا و لقاء اللّه‏ و فرق آن دو با يكديگر

از قبيل:
الف. وُجُوهٌ يومئذٍ ناضرةٌ إلي ربّها ناظِرةٌ (قيامت / 75 / 22ـ23)
ب. فَمَن كان يَرْجُواْ لقاء ربّه فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالحا (كهف / 18 / 110)
ج. يا أَيّها الإنسانُ إنَّك كَادِحٌ إلي ربّك كَدْحا فَمُلاَقِيه (انشقاق / 84 / 6)

4. آياتي كه با عصمت انبيا برخورد دارد

از قبيل:
الف. لِيَغْفِرَ لك اللّه‏ُ ما تَقَدَّمَ من ذَنْبِك وَما تَأَخَّرَ (فتح / 48 / 2)
ب. وعَصَي آدمُ ربَّه فَغَوي (طه / 20 / 121)
ج. لاَ إله إلاّ أنت سُبْحانَك إنّي كنت مِنَ الظّالمين (انبياء / 21 / 87)

5. آياتي كه از شرح صدر و ضيق صدر و قلب و تفقه آن حكايت مي‏كند

از قبيل:
الف. رَبِّ اشرح لي صَدْري3 (طه / 20 / 25)
ب. فمن يُرِدِ اللّه‏ُ أن يَهْدِيَه يَشْرَحْ صدره للإسلام ومن يُرد أن يُضِلَّه يجعل صدره ضَيِّقا حرجا (انعام / 6 / 125)
ج. وَلكن من شَرَحَ بِالكفر صَدْرا فعليهم غَضَبٌ من اللّه‏ (نحل / 16 / 106)
د. أفلم يَسِيرُوا في الأرض فتكونَ لهم قلوبٌ يعقلون بها أو آذَانٌ يسمعون بها فإنّها لاتَعْمَي الأبصار ولكن تَعْمَي القلوبُ الّتي في الصّدور4 (حج / 22 / 46)

6. برخي از آيات كه در آنها تمثيل به كار رفته است

از قبيل:
الف. اللّه‏ نُورُ السَّمَوات والأرض (نور / 24 / 35)
ب. مَن كان يظنّ أن لن ينصره اللّه‏ في الدُّنيا والاخرة فَلْيَمْدُدْ بسبب إلي السَّماء ثم لْيَقْطَعْ فلينظر هَل يُذْهبنَّ كيدُه مايَغيظُ (حج / 22 / 15)
ج. ومن يُرد أن يُضِلَّه يجعل صَدره ضَيِّقا حرجا كأنّما يَصَّعَّد في السَّماء (انعام / 6 / 125)
د. انطلقوا إلي ظلٍّ ذي ثلاث شُعَبٍ * لاظليلٍ وَلايُغْني من اللَّهب * إنّها تَرْمي بِشَرَرٍ كالقصر * كأنّه جِمالَتٌ صُفْرٌ (مرسلات / 77 / 30 ـ 33)

7. آياتي كه بدون بيان شأن نزول مفهوم آنها روشن نمي‏شود

از قبيل:
الف. يا أيّها الّذين آمنوا شهادة بينِكم إذا حضر أحدَكم الموتُ حين الوصيّة اثنان ذواعدلٍ منكم أو آخَرانِ من غيرِكم إن أنتم ضربتم في الأرض فأصابتكم مصيبةُ الموتِ تَحْبِسُونَهما من بعد الصَّلوةِ فَيُقسمان باللّه‏ إِنِ ارْتَبْتُم لانشتري به ثمنا ولوكان ذاقربي ولانكتم شهادةَ اللّه‏ إنّا إذا لَمِنَ الآثِمين * فإن عُثِر علي أنّهماَ استحقّا إثما فَآخَرَانِ يقومان مقامَهما من الّذين استحقّ عليهم الأوليَانِ فَيُقسمانِ باللّه‏ لَشَهادتُنا أحقّ من شهادتهما ومااعتدينا إنّا إذا لَمِنَ الظّالمين (مائده / 5 / 106 ـ 107)
ب. وإذ تقول للّذي أنعم اللّه‏ُ عليه و أنعمتَ عليه أمْسِكْ عليك زوجَك وَاتَّقِ اللّه‏َ وتُخْفي في نفسك مَا اللّه‏ُ مُبْدِيه وتخشي النّاسَ واللّه‏ُ أحقُّ أن تخشاه فلمّا قضي زيدٌ منها وَطَرا زوَّجناكها لِكَيْ لايكونَ علي المؤمنين حرجٌ في أزواج أدعيائهم إذا قضوا منهنّ وَطَرا وكان أمر اللّه‏ِ مفعولاً (احزاب / 33 / 37)
ج. إذ عُرِضَ عليه بالعشيّ الصّافنات الجياد* فقال إنّي أحببت حبَّ الخير عن ذكر ربّي حتّي تَوَارَتْ بالحجاب * رُدُّوها عليّ فطفق مسحا بالسّوقِ والأعناق (ص / 38 / 31 ـ 33)
د. يا أيّها النّبيّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أحلَّ اللّه‏ُ لك تبتغي مرضاتَ أزواجك واللّه‏ غفورٌ رحيمٌ * قد فرض اللّه‏ لكم تَحِلَّةَ أيمانِكم واللّه‏ مولاكم وهو العليمُ الحكيم * وإذ أَسَرَّ النَّبيُّ إلي بعضِ أزواجه حديثا فلمّا نَبَّأَتْ به وأظهرهُ اللّه‏ عليه عَرَّفَ بعضَه وأعرض عَن بعضٍ فلمّا نَبَّأَها به قالت من أَنْبَأَك هذا قال نَبَّأَنِيَ الْعليمُ الخبير (تحريم / 66 / 1 ـ 3)
ه•• . قَد سَمِعَ اللّه‏ قولَ الَّتي تُجادلك في زوجها وتَشْتَكي إلي اللّه‏ِ واللّه‏ُ يسمع تَحَاوُرَ كُمَا إنّ اللّه‏ سميعٌ بصيرٌ (مجادله / 58 / 1)
و. عَبَسَ وتَولّي * أن جاءه الأَعْمي * وَما يُدريك لعلّه يَزَّكَّي * أو يَذَّكَّرُ فتنفعه الذِّكْرَي * أمّا من استغني * فأنت له تَصَدَّي * وَما عَليك ألاّ يَزَّكَّي * وأمّا من جاءك يَسْعَي * وَ هو يَخشي * فأنت عنه تَلَهَّي (عبس / 80 / 1-10)

8. آياتي كه در آنها نكات و اشاراتي هست كه ترجمه بدون شرح و تفسير آنها شبهاتي ايجاد مي‏كند

از قبيل:
الف. وَ إذ قُلنا لك إنّ ربَّك أَحاطَ بالنّاسِ وما جعلنا الرُّءْيَا الَّتي أَرَيْنَاك إلاّ فِتْنَةً للنّاسِ وَالشَّجرةَ الملعونَةَ في القرآن وَنُخَوِّفُهُم فما يَزيدُهُم إلاّ طغيانا كبيرا (اسراء / 17 / 60)
آيا منظور از رؤيايي كه به پيامبر نشان داده شده و مقصود از شجره ملعونه در قرآن چيست؟
ب. هُو الَّذي خَلقكم من نَفْسٍ واحدةٍ وجعل منها زَوْجَها لِيَسْكُن إليها فلمّا تَغَشَّاها حملت حملاً خفيفا فَمَرَّت به فلمّا أثقلت دَعَوَا اللّه‏َ رَبَّهما لئن ءَاتَيْتَنَا صالحا لَنَكُونَنَّ من الشّاكرين * فلمّا ءَاتَاهُمَا صالحا جَعَلاَ لَهُ شركاءَ فيما ءَاتَاهُمَا فَتَعَالَي اللّه‏ُ عَمّا يُشْركون (اعراف/7/189ـ190)
ج. وَلولا أن ثَبَّتْناك لقد كِدْتَ تَرْكَنُ إليهم شَيْئا قليلاً * إذا لاَءَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الحيوة وضِعْفَ الممات ثمّ لاَتَجِدُلك علينا نَصيرا (اسراء / 17 / 74 ـ 75)
د. أفلا يرون أنّا نَأْتِي الأرضَ نَنْقُصُها من أطرافها أَفَهُمُ الْغَالِبُون (انبياء / 21 / 44)
ه•• . وَإذا وقع القولُ عليهم أخرجنا لهم دابّةً من الأرضِ تُكَلِّمُهُم أنّ النّاسَ كانوا بآياتِنا لايُوقِنون (نمل / 27 / 82)
و. وَلقد فَتَنَّا سليمانَ وأَلْقَيْنَا علي كُرْسِيِّه جسدا ثمّ أَناب (ص / 38 / 34)
ز. وَلآمُرَنَّهُم فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الاْءَنْعام (نساء / 4 / 119) [در شكاف زدن گوشِ دام‏ها چه مسأله‏اي نهفته است؟]

9. آياتي كه در آنها اصطلاح خاص و يا كلماتي به اجمال به كار رفته است

از قبيل:
الف. وَلقد ءَاتَيْنَاك سبعا مِنَ الْمَثاني وَالْقُرآنَ العظيم (حجر / 15 / 87)
ب. الّذين هُم في صَلاَتِهم خَاشِعُون (مؤمنون / 23 / 2)
برخي از مترجمان عصر حاضر ترجمه كرده‏اند: همانان كه در نمازشان فروتنند (فروتن ترجمه متواضع است نه خاشع).
برخي ترجمه كرده‏اند: آنان كه در نمازشان خشوع دارند
برخي نوشته‏اند: آنان كه در نماز خاضع و خاشع هستند
اما هيچ يك از مترجمان توضيح نداده‏اند خشوع در نماز چيست و خاشع كيست؟
در قرآن كريم خشوع، هم براي چشم به كار رفته است و هم براي قلب، و هر كدام معني و اصطلاح خاص خود را دارد.
خَاشِعةً أبصارُهم تَرْهَقُهُم ذِلَّةٌ (قلم / 68 / 43 و معارج / 70 / 44)
ألم يَأْنِ للّذين آمنوا أن تَخْشَعَ قلوبُهم لذكر اللّه‏ (حديد / 57 / 16)
ج. مَا جَعَلَ اللّه‏ُ من بَحِيرةٍ ولاسَائِبَةٍ ولا وَصِيلَةٍ وَلاَ حامٍ ولكنَّ الَّذين كَفروا يَفْتَرُون علي اللّه‏ الْكَذِبَ وأَكْثَرُهُم لايعقلون (مائده / 5 / 103)
د. فَذَرْني ومن يُكَذِّب بِهَذَا الْحَدِيث سَنَسْتَدْرِجُهُم من حيث لايَعلمُون (قلم / 68 / 44)
مقصود از «استدراج» چيست؟
ه•• . عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَر (مدثر / 74 / 30) [دوزخ 19 نگهبان دارد، چرا؟]

10. آياتي كه احكام و اصطلاحات فقهي دارد

از قبيل:
الف. ظهار ــ وما جعل أَزْواجَكم اللاَّئي تُظاهِروُن منهنّ أُمّهاتِكُم (احزاب / 33 / 4)
ب. ايلاء ــ لِلّذين يُؤْلُون مِن نسائِهِمْ تَرَبُّصُ أربعةِ أشْهُرٍ فان فَاءُوا فإِنّ اللّه‏َ غفورٌ رحيمٌ (بقره / 2 / 226)
ج. طلاق رجعي ــ الطَّلاَقُ مَرَّتان فَإِمْساكٌ بِمعروفٍ أو تَسريحٌ بِإحْسانٍ (بقره / 2 / 229)
د. طلاق خلع ــ إِلاّ أن يَخَافا أَلاّ يُقيمَا حُدودَ اللّه‏ فإن خِفْتُم أَلاّ يُقيمَا حُدودَ اللّه‏ فلا جُناح عليهما فِيمَا افْتَدَتْ به(بقره / 2 / 229)
ه•• . سه طلاقه و نقش محلل ــ فإن طَلَّقها فلا تَحِلُّ له من بعد حَتَّي تَنْكِحَ زوجا غيرَه فإِن طَلَّقها فلا جُناح عليهما أَنْ يَتَراجَعا (بقره / 2 / 230)
و. في‏ء ــ وَما أفاءَاللّه‏ُ علي رسوله منهم فَما أوْجَفْتُم عليه من خَيْلٍ وَلاَرِكابٍ ولكنَّ اللّه‏ يُسَلِّطُ رسلَه علي من يَشاءُ واللّه‏ُ علي كُلّ شي‏ءٍ قديرٌ (حشر / 59 / 6)
ز. كلاله ــ وإن كانَ رجلٌ يُورَثُ كَلاَلةً أَوِامْرأةٌ وله أَخٌ أَو أُخت (نساء / 4 / 12)
امثال اين آيات بسيار است.
ب. آياتي كه در آنها مسائل ظريف و دقيقي آمده كه نياز به توضيح دارد.
برخي از آن مسائل عبارتند از:
1. تعريف خلود و اين كه آيا خلود با مادّه سازگار است؟ و آيا قيامت مي‏تواند مادي باشد؟ توضيح جزئيات.
2. تبيين عالم خلق و عالم امر چون آيه 54 سوره اعراف:
... أَلالَهُ الْخَلْق وَالاْءَمر تبارك اللّه‏ُ رَبُّ الْعالَمِين
3. تعريف و بيان روح انسان و روح كلي كه در آيات معمولاً بعد از كلمه «الملائكه» ديده مي‏شود، نظير:
الف. تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ والرُّوح فيها بِإِذن رَبِّهِم من كلّ أَمر (قدر / 97 / 4)
ب. يوم يَقُوم الرُّوح وَالْملاَئكةُ صَفّا (نبأ / 78 / 38)
4. حقيقت نفس و مراتب آن.
5. چرا از عيسي مسيح به «كلمة اللّه‏» تعبير شده است؟
6. اسراء و معراج در تبيين آيات اوليه سوره النجم، جايگاه سدرة المنتهي وجنة المأوي.
7. حقيقت تمثّل در آياتي نظير: فَتَمثَّل لها بَشَرا سَوِيّا (مريم / 19 / 17).
8. حقيقت وحي و اقسام آن.
9. برخي از مسائل تاريخي چون ذوالقرنين و سدِّ او، يأجوج و مأجوج، دو فرشته هاروت و ماروت در بابل، صندوق زمان موسي و نظاير آن.
10. الّذين اوتوا العلم، الرّاسخون في العلم، منه آيات محكمات وأُخر متشابهات، استواي خدا بر عرش، كرسي، لوح محفوظ، عالم اَلَسْت، عالم ذر وميثاق و امثال آن به توضيح نيازمندند.

نكات قابل ذكر

1. برخي لغات هستند كه به هيچ عنوان نمي‏توان برابر آنها يك معادل فارسي قرارداد؛ برخي از آنها را بايد تفسير كرد و برخي نياز به تفسير ندارند و چون اسم خاص هستند به ناچار خود آنها را بايد به كار برد. لذا پيشنهاد مي‏شود لغاتي كه در دسته‏هاي مشخص شده ذيلاً به آنها اشاره مي‏شود، در ترجمه، خود آنها استعمال شود و در پاورقي (يا ملحقات) به مقدار نياز توضيح داده شود:
الف. مصطلحات فقهي چون ركوع، سجود، وضو، مسح، تيمم، طلاق، ارث، وصيت، زنا، نذر، اعتكاف، انفال، في‏ء، حدود، قصاص، ربا، خمس، حج، سعي، طواف وامثال آن.
ب. مصطلحات ديني چون حلال، حرام، حق، باطل، معروف، منكر، شعائر، كبائر، دنيا، آخرت و امثال آن.
ج. مصطلحات اخلاقي چون بخل، توكل، صبر، طغيان، تكبر، متكبر، لغو.
د. مصطلحات كلي قرآني چون محكم، متشابه، بيّنات، زبر، صدر، شرح صدر، نفس، روح، روح الأمين، روح القدس، سجين، عليين، علم اليقين، سبعا من المثاني، برزخ، ام الكتاب، مائده، شفاعت، عذاب، مسخ، صور.
ه•• . نام اشخاص چون موسي، عيسي، نوح، ابراهيم و همه اسامي انبيا، هاروت، ماروت، طالوت، حواريون، يأجوج، مأجوج، فرعون، قارون، ذوالقرنين و امثال آن.
و. نام مشاغل و حِرَف چون بناء، غواص.
ز. نام اماكن چون بابل، روم، مسجد الحرام، كعبه، مشعر الحرام، عرفات، صفا، مروه، بيت العتيق، بيت المعمور، طور سينا.
ح. نام اشياء چون ياقوت، مرجان، تسنيم (نام چشمه‏اي در بهشت)، لؤلؤ، استبرق، من وسلوي، تنور، قطران.
آقاي بهاء الدين خرمشاهي جدول مفصلي را به صورت الفبايي (نه دسته بندي موضوعي) در ملحقات ترجمه خود آورده‏اند كه قابل تقدير و تشكر است.
2. براي مصطلحات تركيبي از معادل فارسي آنها استفاده شود نه ترجمه لغات، به عنوان مثال:
1. ما مَلَكَتْ أَيْمَانُهم: كنيزان (مؤمنون / 23 / 6)
2. بِما قَدَّمت يَدَاك: براي كارهايي كه انجام داده‏اي (حج / 22 / 10)؛ و تمامي تركيبات آن از قبيل: ماقَدَّمَتْ أَيْدِيهمْ وغيره.
3. ثَانِيَ عِطْفِه: از روي تكبر و نخوت (حج / 22 / 9)
4. مَن يَعْبُد اللّه‏َ علي حَرْفٍ: آن كس كه خداي را با دو دلي (با شك و ترديد) پرستش مي‏كند (حج / 22 / 11)
5. وَالَّذين هم لِفُرُوجِهِم حَافِظُون (مؤمنون / 23 / 5): و آنان كه پاكدامن‏اند يا آنان كه اندامشان را از حرام نگاه مي‏دارند.
6. فَضَرَبْنَا علي آذَانِهِمْ (كهف / 18 / 11): آنها را به خواب برديم.
7. أَلاَ إِنَّهُم يَثْنُونَ صُدُورَهم (هود / 11 / 5): آگاه باشيد كه آنان (منافقان) خود را خم كرده‏اند، و يا آگاه باشيد كه آنان (منافقان) دل مي‏گردانند.
8. إِلاّ هو ءَاخِذٌ بِنَاصِيَتِها (هود / 11 / 56): مگر آن كه خداوند حاكم بر هستي اوست، به جايِ مگر آن كه خداوند موي پيشاني او را مي‏گيرد.
9. وَاخْفِضْ جناحَك لِلْمُؤْمِنين (حجر / 15 / 88): و با مؤمنان فروتني كن، به جايِ و بال خويش را براي مؤمنان فرو گستر.
10. فَكُنْتُم علي أَعْقَابِكُم تَنْكِصُون (مؤمنون / 23 / 66): و شما به آن پشت مي‏كرديد.
11. فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ (شعراء / 26 / 157): پس پشيمان شدند، به جايِ و صبحگاه از كار خود پشيمان شدند.
و همچنين نظاير آن از قبيل:
فَأَصْبَحَ فُؤَاد أُمِّ مُوسي فَارِغا (قصص / 28 / 10)
فَتُصْبِحوا علي مافَعَلْتُم نَادِمِينَ (حجرات / 49 / 6)
فَيُصْبِحُوا علي ما أَسَرُّوا في أَنفسهم نَادِمينَ (مائده / 5 / 52)
12. يَوم يُكْشَفُ عن سَاقٍ (قلم / 68 / 42): روزي كه كار سخت وزار شود، و يا روزي كه هنگامه بالا گيرد، به جايِ روزي كه پا برهنه شود.
3. براي افعالي كه ترجمه فارسي آنها با ذهن مأنوس نيست، از همان عبارات عربي متداول استفاده شود.
از قبيل:
1. وإِلَيْه تُحْشَرون (مؤمنون / 23 / 79): و به سوي او محشور مي‏شويد، به جايِ و به سوي او كوچ داده مي‏شويد.
2. فَكَذّبوهُ (اعراف / 7 / 64): او را تكذيب كردند، به جايِ او را دروغزن انگاشتند.
3. ومن يُشْرِك باللّه‏ (نساء / 4 / 48): آن كس كه به خدا شرك مي‏آورد.
4. وإِذ أَوْحَيْتُ الي الْحَوَاريّين (مائده / 5 / 111): به ياد آر وقتي را كه به حواريون وحي كردم.
5. فَمَن يَكْفُرْ بالطَّاغُوت (بقره / 2 / 256): پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد.
6. وأَنتم عَاكِفُون فِي الْمَسَاجِد (بقره / 2 / 187): در حالي كه در مساجد معتكف هستيد.
7. إِنّ اللّه‏ يحبّ التَّوَّابِين (بقره / 2 / 222): خداوند توبه كنندگان را دوست مي‏دارد، به جايِ بازگشت كنندگان.
8. الّذين يُنْفِقُون أَمْوَالَهُم في سبيل اللّه‏ (بقره / 2 / 262): آنان كه در راه خدا انفاق مي‏كنند، به جايِ هزينه مي‏كنند.
9. إِنّ اللّه‏ سَرِيعُ الحساب (ابراهيم / 14 / 51): خداوند زود به حساب‏ها مي‏رسد، به جايِ خداوند زود شماراست.
10. وَوُجُوهٌ يومئذ بَاسِرَةٌ (قيامت / 75 / 24): و در آن روز صورت‏هايي عبوس و درهم كشيده است، به جايِ در چنين روز چهره‏هايي دژم باشد.

پاورقيها:

1. گر چه بسياري از واژه‏ها معاني متعددي دارند، اما اگر واژه‏اي در عبارتي به منظور بيان يك حكم شرعي آورده شده و معناي ويژه‏اي از آن مقصود باشد و اين معناي ويژه در ترجمه منعكس نشود، طبعا آن حكم شرعي نيز از آن استنباط نخواهد شد.
2. براي تكميل بحث، از نظرات مرحوم علامه طباطبايي مفسر قرن حاضر، در الميزان، جلد 13، صفحه 196 و 198 ذيل آيه «يسئلونك عن الرّوح قل الرّوح من أمر ربّي» استفاده مي‏بريم: «فقد زاد سبحانه في إيضاح حقيقة الروح حيث قال: «قل الرّوح من أمر ربّي» وظاهر «من» أنها لتبيين الجنس كمافي نظائرها من الآيات «يلقي الروح من أمره» المؤمن: 15؛ «ينزل الملائكة بالروح من أمره»؛ «أوحينا إليك روحا من أمرنا»؛ «تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم من كل أمر». فالروح من سنخ الأمر...
3. مترجماني كه به راحتي ترجمه كرده‏اند: «پروردگارا، سينه‏ام را بگشا»، آيا منظور همين سينه مادي است و موسي(ع) تقاضا دارد كمي بر وسعت و پهناي سينه‏اش افزوده شود؟!
4. آيا مراد از قلب همان عضو صنوبري شكلي است كه در طرف چپ سينه قرار دارد و آيا اين قلب تفقه مي‏كند و همين قلب كور مي‏شود؟ چگونه مي‏توان به ترجمه ساده اين آيات بسنده كرد؟

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:31 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

طبقه بندی نقدهای نوشته شده بر ترجمه های فارسی قران کریم

هادی حجت

رويكرد گسترده عالمان فارسي زبان به برگردان قرآن كريم به زبان فارسي كه در چند دهه اخير حيات و نشاطي دو چندان به خود گرفته است، نكته‏سنجان و منتقدان بسياري را به موشكافي و تأمل در اين آثار ارزشمند برانگيخته و بابي نوين را در پژوهش‏هاي قرآني با عنوان «نقد ترجمه‏هاي قرآن كريم» گشوده است كه حيات جدي آن از نيم قرن تجاوز نمي‏كند. چند سالي است كه اين روند با تب و تابي روز افزون، بخشي از همت اديبان و پژوهشگران معارف قرآن را به خود معطوف داشته است؛ روندي كه نه تنها ترجمه قرآن را به سوي صحت و دقت هر چه بيشتر سوق داده بلكه در تدوين اصول و قواعد علمي حاكم بر ترجمه قرآن نيز نقش بسزايي ايفا كرده است. بررسي قريب يكصد مقاله كه تا كنون در زمينه نقد ترجمه‏هاي فارسي قرآن كريم به چاپ رسيده حاكي از آن است كه نويسندگان آنها آثار خود را در قالب‏ها و ساختارهاي متفاوتي عرضه كرده‏اند. در اين گفتار كوشيده‏ايم تا با بررسي اين مقالات، ساختارهاي حاكم بر آنها را شناسايي كنيم و ضمن طبقه‏بندي آنها دورنمايي از شاكله اين آثار ارزشمند را ارائه دهيم.
به طور كلي اين نقدها از دو جنبه صوري و محتوايي قابل بررسي و طبقه‏بندي‏اند. سخن را با طبقه‏بندي صوري نقدها آغاز مي‏كنيم.

1. طبقه‏بندي صوري نقدها

اگر از اندك مقالاتي كه موضوع اصلي آنها نقد مقدمه، مؤخره يا توضيحات ذيل صفحه (پانوشت‏ها) است بگذريم و به سراغ آنهايي برويم كه مستقيما به نقد متن پرداخته‏اند، مي‏توان آنها را از لحاظ صوري به دو دسته عمده تقسيم كرد: نقدهاي خاص و نقدهاي عام.

1.1.1 نقدهاي خاص

مراد ما از نقد خاص، نقدي است كه از آغاز به منظور بررسي ترجمه‏اي خاص نوشته شده است. اين گونه مقالات كه بخش عمده‏اي از مقالات نقد ترجمه‏هاي قرآن را تشكيل مي‏دهند خود از لحاظ صوري و ساختاري به دو زير گروه تقسيم مي‏شوند:

1ـ نقد خاص ترتيبي
2ـ نقد خاص عنوان يافته.
1.1.1. نقد خاص ترتيبي

نقد خاص ترتيبي را به مقاله‏اي اطلاق مي‏كنيم كه نويسنده آن بخشي از ترجمه مورد نظر يا تمام آن را موضوع نقد خود قرار داده و از ابتدا تا انتهاي آن را به ترتيب آيات و سور قرآن كريم مطالعه كرده و به نقد كشيده است. اين شيوه يكي از رايج‏ترين شيوه‏هاي نقد كتاب به شمار مي‏رود. چند نمونه از چنين نقدهايي را نام مي‏بريم:
نقدهايي كه آقاي محمد علي كوشا بر ترجمه‏هاي آقايان آيتي، امامي، خرمشاهي و فولادوند نوشته است،2 همگي از اين قبيل‏اند؛ يعني نقد از بندهاي متعددي تشكيل شده است كه از ترجمه آيات سوره حمد شروع و به سوره‏هاي آخر قرآن كريم ختم مي‏شود. نقد ايشان بر ترجمه آقاي خرمشاهي در دو قسمت چاپ شده است. قسمت اول از سوره فاتحه تا سوره قصص و قسمت دوم از سوره قصص تا سوره ناس را شامل مي‏شود.
از همين دسته است نقد آقاي مسعود انصاري بر ترجمه سوره توبه آقاي آيتي و ترجمه آقاي فولادوند3 و نيز نقدهايي كه آقاي خرمشاهي بر ترجمه‏هاي آقايان آيتي و بهبودي4 در قرآن‏پژوهي به چاپ رسانده است.

1.1.2. نقد خاص عنوان يافته

به مقاله‏اي اطلاق مي‏شود كه منتقد نقدهاي خود را تحت عناوين و موضوعاتي كلي ارائه مي‏دهد. در اين روش منتقد پس از آن كه در مطالعه ترجمه مورد نظر لغزشگاه‏هاي آن را مشخص مي‏كند آنها را براساس نوع لغزش به طبقات و گروه‏هايي تقسيم مي‏نمايد و ترجمه‏هاي نادرست را تحت اين عناوين قرار مي‏دهد. خلاصه اين كه در اين شيوه خواننده از طريق عناوين كلي بر نمونه‏ها و نقد ترجمه آيات وارد مي‏شود. غالبا ناقداني كه از اين شيوه استفاده كرده‏اند، هنگام آوردن آيات در ذيل عناوين، ترتيب آيات قرآني را رعايت كرده، آيات را بدان ترتيب آورده‏اند.
نخستين نقدي كه بدين شيوه بر ترجمه‏اي از قرآن كريم در مطبوعات ايران به چاپ رسيد سلسله مقالات عالمانه منتقد توانا مرحوم سيد محمد فرزان بود كه در سال‏هاي 1337-1338 در نقد ترجمه آقاي ابوالقاسم پاينده نوشته شد.5 اين سلسله مقالات در سه فصل كلي سامان يافته بود:
فصل اول: كلمات و عباراتي كه در ترجمه از قلم افتاده و ترجمه نشده است (در 182 بند).
فصل دوم: غفلت‏ها و سهو القلم‏هايي كه بيشتر ناشي از اشتباهات ساده صرفي و لغوي بوده است (در 100 بند).
فصل سوم: اغلاط و اشتباهاتي كه اغلب ناشي از غفلت در قواعد نحوي و تركيبي كلام عرب است (در 10 بخش).
نمونه ديگري از اين گونه نقدها، نقد منسجم و مرتب آقاي مرتضي كريمي‏نيا بر ترجمه آيت الله مكارم شيرازي است. اين نقد كه در دو شماره از مجله بينات به چاپ رسيد شامل عناوين كلي زير بود:
الف. برخي موارد ترجمه نشده (از بند 1 تا 25)؛
ب. اشكالات نحوي و ساختاري (از بند 26 تا 43)؛
ج. تفاوت و تضاد در تفسير و توضيح (از بند 44 تا 50)؛
د. اشتباهات صرفي و لغوي (از بند 51 تا 59)؛
ه••. تفاوت يا تضاد در ترجمه عبارت‏ها، تركيب‏ها و آيه‏هاي مشابه (از بند 60 تا 92)؛
و. بررسي برخي آيه‏ها كه آزاد و غير مطابق ترجمه شده است (از بند 93 تا 103)؛
ز. تقديرهاي دلخواه و متغاير (از بند 104 تا 107)؛
ح. بررسي نگارش فارسي جملات و ويرايش ظاهري ترجمه (از بند 108 تا 117).6
البته برخي از بندهاي اين نقد مفصل، خود شامل بررسي ترجمه چند آيه است.
يكي ديگر از نقدهاي خاص عنوان يافته كه از نظام و سازماندهي نسبتا خوبي برخوردار است نقد آقاي سيد حيدرعلوي نژاد بر ترجمه استاد آيتي است. اين نقد بدين‏شكل عنوان يافته است:

1. ارزش‏ها و امتيازها.
2. موارد قابل تأمل و تصحيح:

2.1. نارسايي‏هاي ساختاري (مانند: ارتباط آيات و جمله‏ها، ناديده گرفتن ارتباط ساختاري، ايجاد ارتباط بي‏مورد...).
2.2. سهل‏انگاري در انتخاب معادل براي واژه‏ها و عبارات.
2.3. عدول از قرائت مشهور و موجود در رسم‏الخط.
2.4. زبان ترجمه (نابساماني‏هاي زبان ترجمه).
2.5. سجاوندي (علائم نگارش)7
برخي از نقدهاي خاص با تركيبي از نقد ترتيبي و نقد عنوان يافته تنظيم شده‏است؛ مانند نقد آقاي كريمي‏نيا بر ترجمه استاد فولادوند كه ابتدا آياتي به ترتيب از سوره بقره جهت نقد انتخاب شده و ناقد به تناسب موضوع نقد شده در آن آيه، ترجمه آيات مشابه را - از همان سوره يا ديگر سوره‏ها - بررسي و نقد كرده است.

1.2. نقد عام

نقدي را عام مي‏گوييم كه هدف نويسنده آن نقد يك ترجمه مشخص نيست، بلكه براي يافتن نمونه مورد نظر خود ممكن است به سراغ هر يك از ترجمه‏هاي موجود رفته و از يك يا چند ترجمه، شواهدي بر مطلب مورد نظر خود بيابد؛ مثلاً نويسنده‏اي كه مي‏خواهد لغزشگاه‏هاي ترجمه در سوره حمد را روشن سازد يا موضوع مقاله‏اش ترجمه صحيح اقسام حروف جرّ در قرآن است با مراجعه به يك يا چند ترجمه، نمونه‏هاي مورد نظر خود را از ميان آنها يافته و در مقاله خود درج مي‏كند.
نقد عام را مي‏توان به دو دسته تقسيم كرد:

1.2.1. نقد عام موضوعي

مقاله‏اي است كه نويسنده موضوع خاصي را كه مرتبط با ترجمه است انتخاب مي‏كند و مصاديق آن موضوع را در ترجمه‏هاي مختلف به نقد و بررسي مي‏گذارد. نقدهاي عام موضوعي چنانچه از دقت و علميت لازم برخوردار باشند تأثير بسزايي در پيشرفت گستره تحقيقات ترجمه قرآن خواهند داشت. بهترين نمونه‏هاي چنين نقدي را در مقالات آقاي مرتضي كريمي‏نيا مي‏توان يافت؛ مثلاً ايشان در مقاله "مترجمان و لغزش در فهم معناي «اِنْ»" با تفحصي گسترده، تمام بيست و چهار مصداق «اِنْ» مخفّفه از ثقيله در قرآن را در 12 ترجمه و 4 تفسير فارسي بررسي و موارد درست را از نادرست تفكيك كرده است.8
مقاله‏هاي ديگر ايشان با عنوان «باي تعديه در قرآن كريم»9، «از مقتضيات زبان فارسي در ترجمه قرآن كريم»10، «يكساني و هماهنگي ترجمه قرآن»11،« چه را ترجمه نكنيم و چرا؟»12 نمونه‏هايي از نقد عام موضوعي به شمار مي‏رود، و نيز مقاله آقاي حميد آريان با نام «توصيف در تركيب‏هاي اضافي قرآن و لغزش‏هاي برخي از مترجمان».13 سلسله مقالات آقاي حسين استاد ولي كه با عنوان «لغزشگاه‏هاي ترجمه قرآن كريم» در شماره‏هاي يك تا شش مجله بينات به چاپ رسيده است نيز در همين گروه قرار دارد.

1.2.2. خرده نقد يا نقد ضمني

خرده نقد يا نقد ضمني نقدهايي را مي‏گوييم كه در لا به لاي كتاب ها و مقالات مختلف مي‏توان آنها را يافت و نويسنده به تناسب بحث به نقد ترجمه يك يا چند آيه اشاره كرده است، خواه به نام مترجمِ آيه تصريح كرده باشد يا بدون ذكر نام به نقد آن پرداخته باشد. از نخستين نمونه‏هاي نقد ضمني (خرده نقد) در نوشته‏هاي معاصر، مي‏توان به نكاتي كه در مقدمه ترجمه آقاي ابوالقاسم پاينده آمده است اشاره كرد. وي با شِكوه از ترجمه‏هايي كه ساختار جملات فارسي در آنها رعايت نشده است، مي‏نويسد: «براي نمونه، جمله‏اي چند از يك ترجمه بسيار قديم قرآن را كه بعضي متأدبان به حكم كهنسالي، شاهكار ترجمه‏هاي قرآنش مي‏خوانند در اينجا مي‏آورم، مثلاً ترجمه آيه 231 از سوره بقره چنين است: و چون طلاق دهيد زنان را برسند به وقت عدت ايشان مه باز داريدشان كه شوهري كنند زنانشان را چون بپسندند ميان ايشان به نيكوي، اين پند دهند بدان آنكه بود از شما كه بگرود به خداي و روز رستخيز».14 سپس مجددا بدون ذكر نام مترجم، به اشكالاتي كه در برگردان چند آيه از ترجمه آقاي الهي قمشه‏اي وجود دارد مي‏پردازد.
نمونه‏هاي ديگري از اين خرده نقدها را در مقدمه ترجمه آقاي جلال‏الدين فارسي15 (در نقد ترجمه واژه عالمين در ترجمه‏هاي پيشين)، مؤخره ترجمه دكتر سيد جلال‏الدين مجتبوي16 (در نقد ترجمه آيه 53 بقره و 41 انفال يكي از ترجمه‏هاي معاصر) و امثال آن مي‏توان مشاهده كرد.

2. طبقه‏بندي محتوايي نقدها

بيان شد كه نقدهاي موجود در زمينه ترجمه قرآن را از جنبه‏هاي مختلف مي‏توان تقسيم كرد. در تقسيم‏بندي قبلي (طبقه‏بندي صوري) نقدها را از لحاظ ساختار ظاهري به گروه‏هايي تقسيم كرديم. در اين بخش، آنها را با نگاه به محتوايشان طبقه‏بندي مي‏كنيم.

2.1. نقد روساخت

منظور از نقد روساخت نقدي است كه به مباحث روبنايي و ساختارهاي ظاهري ترجمه توجه دارد و نقد كننده به دنبال نشان دادن تبعات، نتايج و عواقب منفيي كه اين نوع لغزش از لحاظ اعتقادي، كلامي، هنري و... بر جاي مي‏گذارد نيست.
مثلاً جا افتادگي‏هاي عبارت، خطاهاي مطبعي، علائم سجاوندي، عدم تفكيك ترجمه از تفسير در متن، خروج از محدوده قرائت يا رسم الخط مشهور يا معتبر در ترجمه، ارجاع نادرست ضماير، عدم رعايت ساختار نحوي زبان فارسي در ترجمه، عدم رعايت هماهنگي و يكساني ترجمه آيات مشابه، و... نمونه‏هايي از عناويني است كه در نقدهاي روساخت بدان پرداخته مي‏شود. پي بردن به لغزش‏هاي روساخت غالبا سريع‏تر و راحت‏تر از لغزش‏هاي ژرف ساخت انجام مي‏گيرد. پيدا كردن نمونه‏هايي از نقد روساخت در مقالاتي كه به شيوه نقدهاي خاص عنوان يافته تنظيم شده است و همچنين نقدهاي عام موضوعي كار چندان دشواري نيست، زيرا ديدن عناويني از قبيل آنچه ذكر شد غالبا حاكي از روساخت بودن نقد است. البته گاه ممكن است ناقد از طريق عناوين نقد روساخت، وارد مباحث ژرف ساخت ترجمه شود و به مباحث تفسيري، اعتقادي و ناسازگاري‏هاي هنري ترجمه بپردازد كه در اين صورت نقد حقيقتا نقدي ژرف ساخت به حساب مي‏آيد. مطلب را با مثالي روشن مي‏كنيم:
در ترجمه آقاي آيتي، آيه «اِهْبِطُوا مِصْرا فَاِنَّ لَكُمْ ما سَئَلْتُمْ» (بقره/61) چنين ترجمه شده است: «به شهري باز گرديد كه در آنجا هر چه خواهيد به شما بدهند». اشكالاتي در اين عبارت وجود دارد، از جمله اين كه در اين ترجمه «اِهبطوا» به «باز گرديد» ترجمه شده است حال آن كه در لغت، «هبط» به معناي فرود آمدن است نه بازگشتن. تا اين جا نقد، نقدي روساخت به شمار مي‏رود، زيرا مشكلي كه بدان اشاره كرده است عدم دقت در معادل‏يابي است؛ اما از نگاهي ديگر اگر «هبط» را به «بازگشتن» معنا كنيم، تفسير آيه نيز تغيير خواهد كرد؛ چه اين كه آيه درباره قوم بني‏اسرائيل است كه پس از سال‏ها آوارگي و بيابانگردي از حضرت موسي(ع) خواستند كه خدا برايشان از روييدني‏هاي زمين غذاهايي همچون سبزي، خيار، سير، عدس و پياز فراهم آورد، كه خطاب شد: «به شهري فرود آييد، آنچه خواسته‏ايد به شما داده خواهد شد». حال اگر «اِهْبِطُوا» را به باز گرديد ترجمه كنيم، معناي آيه اين مي‏شود كه شما به شهري كه قبلاً در آن بوديد برگرديد و در همان شهر ساكن شويد؛ يعني محل سكونت همان شهري مي‏شود كه آنها سابقا در آن بوده‏اند؛ حال آن كه «فرود آمدن» چنين معنايي را نمي‏رساند بلكه تنها مي‏فهماند كه دست از آوارگي و بيابانگردي برداريد و در جايي فرود آييد. ذكر چنين مطالبي در پي‏نقد، از ژرف ساخت بودن نقد و ورود به مباحث تاريخي و تفسيري مربوط با آن حكايت دارد.
در پايان، چند نمونه متفاوت از نقدهاي روساخت را كه توسط ناقدان معاصر مطرح شده است مي‏آوريم:
ــ آقاي مرتضي كريمي‏نيا (كرباسي) برخي از آيات غير خطابي را در ترجمه آقاي فولادوند نشان مي‏دهد كه به شكل خطابي ترجمه شده است؛ مثلاً در ترجمه آيه «وَ بِئْسَ المَصيرُ» (بقره / 126) مي‏خوانيم: «و چه بد سرانجامي است». از اكثر آياتي كه در آنها فعل «بِئْسَ» آمده، چنين ترجمه‏اي ارائه شده و حال آن كه در اين موارد به كلمه «چه» نياز نيست. ترجمه آقاي مجتبوي از آيه چنين است: «و بد سرانجامي است».17
ــ دكتر احمدي در نقد ترجمه مرحوم الهي قمشه‏اي از آيه «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما اَوحَيْنا اِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ» (يوسف / 3) كه اين گونه ترجمه شده است: «ما بهترين حكايات را به وحي اين قرآن بر تو مي‏گوييم» مي‏نويسد: در اين آيه شريفه «قَصَص» به فتح قاف كه مصدر است با «قِصَص» به كسر قاف كه جمع قصه است اشتباه شده است.18

2.2. نقد ژرف ساخت

از آنچه گفتيم، معناي نقد ژرف ساخت نيز تا حدودي روشن شد. نقد ژرف ساخت را بر نقدي اصطلاح كرده‏ايم كه در آن منتقد از لغزش‏هاي ظاهري و صوري پا را فراتر نهاده و به مباحث فراواژه‏اي و فراجمله‏اي نظر مي‏كند. به طور مثال به حوزه معنايي واژه‏ها وارد شده و به بازتاب‏هاي معنايي آن نظر كرده يا به نتايج كلامي و اعتقادي ترجمه نادرست آيه پرداخته و با ارائه تبعات ناصحيح اعتقادي عبارت، ترجمه را به نقد كشيده و يا احيانا به حوزه مباحث زيبايي شناختي مرتبط به بحث پرداخته است. اينها همه مباحثي هستند كه در نقد ژرف ساخت مدّنظر قرار مي‏گيرند.
با دقت در چند نقد ذيل، مطلب واضح‏تر مي‏شود.
ــ آقاي خرمشاهي در نقدي كه بر ترجمه آقاي آيتي نوشته و در سير بي‏سلوك به چاپ رسانده است، تحت عنوان «درباره علم الهي» مي‏نويسد:
آيه 142 سوره آل‏عمران: «اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الجَنَّةَ وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذينَ جاهَدوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصابِرينَ» چنين ترجمه شده است: «آيا مي‏پنداريد كه به بهشت خواهيد رفت و حال آنكه هنوز براي خدا معلوم نشده است كه از ميان شما چه كساني جهاد مي‏كنند و چه كساني پايداري مي‏ورزند؟». اين ترجمه از نظر علم عقايد و كلام اسلامي اشكال دارد و گويي منكر علم (سابق) الهي است و اين سؤال را پيش مي‏آورد كه پس كِي براي خداوند معلوم خواهد شد كه مجاهدان و صابران چه كساني هستند و اين شبهه را پيش مي‏آورد كه گويي علم الهي، تابع معلوم است... ترجمه شادروان الهي قمشه‏اي، قطع نظر از اينكه مثل هميشه اندكي اطناب و اضافات دارد درست و دقيق است: «گمان مي‏كنيد به بهشت داخل خواهيد شد بدون آنكه خدا امتحان كند و آنانكه جهاد در راه دين كرده و آنها كه در سختيها صبر و مقاومت كنند مقامشان را بر عالَمي معلوم گرداند؟».19
ناقد، نمونه ديگري از چنين بحث اعتقادي را در ذيل آيه 12 سوره هود «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحي اِلَيْكَ...» با عنوان «ترك بعضي از وحي؟» مطرح مي‏سازد.20 از اين گونه مباحث كلامي ترجمه، در ذيل آياتي كه ظاهرشان مشعر به «رؤيت الهي»، «اضلال الهي» و ... است نيز مي‏توان نمونه‏هايي يافت.
نمونه ديگر نقد ژرف‏ساخت را در حوزه معنايي واژه و تحولات معنايي آن مطرح مي‏كنيم. يكي از مترجمان و نقادان معاصر مي‏نويسد:
«يكي از افراط گرايان كه در ترجمه‏اش از قرآن كريم در وادي لغزان سره‏گرايي لغزيده است... عذاب را به شكنجه ترجمه كرده است و بنده به ايشان برادرانه تذكر دادم كه شكنجه ايهام قبيح دارد. براي مترجم و ترجمه قرن ششم امثال ميبدي يا ابوالفتوح رازي بي‏اشكال است... ولي در عصر ما، يادآور شكنجه‏هاي ددمنشانه ساواك و سازمانهاي امنيت كشورهاي مختلف به مجرمان يا متهمان يا مبارزان سياسي است و اگر مترجمي قصد و غرض خاصي نداشته باشد، نبايد از آن استفاده كند، چون كلمه «عذاب» در عرف فارسي كتبي و شفاهي ما به معناي قرآني‏اش زنده است لذا در ترجمه بايد همان را گذاشت».21
درباره مثال اخير روشن است كه عذاب را همه فرهنگ‏ها و كتاب‏هاي لغت عربي به فارسي شكنجه ترجمه كرده‏اند و آن را معادل فارسي واژه عذاب دانسته‏اند، لذا چنين ترجمه‏اي را نمي‏توان از نگاه روساختي به نقد كشيد، بلكه كژتابي‏هاي معنايي كه در طول زمان بر اين واژه عارض شده مستمسك نقد چنين ترجمه‏اي شده است.
با مثال‏هايي كه تاكنون ذكر شد، حوزه نقد ژرف ساخت را به‏خوبي مي‏توان از حوزه روساخت آن تفكيك و تمايز ميان آنها را احساس كرد.
نمودار طبقه‏بندي نقدهاي ترجمه‏هاي قرآن كريم
نقد خاص ترتيبي
نقد خاص
نقد خاص عنوان يافته
نقدمتن
نقد عام موضوعي
1ـ طبقه‏بندي صوري نقد عام
نقد ضمني (خرده نقد)
نقد پاورقي‏ها، مقدمه، مؤخره...
نقد روساخت
2- طبقه‏بندي محتوايي
نقد ژرف ساخت

پاورقيها:

1. شماره‏هاي مربوط به تقسيم بندي مطالبِ مقاله، به پيروي از رسم الخط فارسي، از راست به چپ درج شده است.
2. محمدعلي كوشا، «نقدي بر ترجمه آقاي بهاءالدين خرمشاهي از قرآن كريم [1]: (از آغاز تا سوره قصص)»، وقف، ميراث جاويدان، سال پنجم، ش 17، بهار 1376، صص 8ـ21؛ همو، «نقدي بر ترجمه آقاي بهاءالدين خرّمشاهي از قرآن كريم [2]: (از سوره قصص تا سوره ناس)»، وقف، ميراث جاويدان، سال پنجم، ش 18، تابستان 1376، صص 28-30؛
3. مسعود انصاري، «نگاهي به ترجمه سوره توبه از: عبدالمحمّد آيتي»، بينات، سال چهارم، ش 13، بهار 1376، صص 138-146؛ همو، «نگاهي به ترجمه قرآن كريم از: استاد محمد مهدي فولادوند»، بينات، سال سوم، ش 11، پاييز 1375، صص 118-125.
3. مسعود انصاري، «نگاهي به ترجمه سوره توبه از: عبدالمحمّد آيتي»، بينات، سال چهارم، ش 13، بهار 1376، صص 138-146؛ همو، «نگاهي به ترجمه قرآن كريم از: استاد محمد مهدي فولادوند»، بينات، سال سوم، ش 11، پاييز 1375، صص 118-125.
5. سيد محمد فرزان، «ترجمه قرآن مجيد (به قلم آقاي ابوالقاسم پاينده)»، يغما، سال يازدهم، شماره 10، ديماه 1337، صص 450-456، شماره 11، بهمن 1337، صص 486-493، شماره 12، اسفند 1337، صص 535-538؛ سال دوازدهم، شماره اول، فروردين 1338، صص 13-17، شماره 3، خرداد 1338، صص 108-112، شماره 6، شهريور 1338، صص 249-254، شماره 7، مهر 1338، صص 324-327؛ مجموع اين هفت مقاله در مقالات فرزان، به اهتمام احمد اداره‏چي گيلاني، چاپخانه حيدري، 1356، صص 344-410، و بخشي از آن به نقل از مقالات فرزان در مترجم، سال سوم، ش 10، تابستان 1372، صص 152-163 چاپ شده است.
6. مرتضي كريمي‏نيا، «نقد و بررسي ترجمه قرآن كريم، از آيت اللّه‏ مكارم شيرازي»، بينات، سال سوم، ش 9، بهار 1375، صص 140-153 و ش 11، پاييز 1375، صص 126-148
7. سيد حيدر علوي نژاد، «نگرشي به ترجمه قرآن استاد آيتي»، فصلنامه پژوهش‏هاي قرآني، ش 1، بهار 1374، صص 249-266.
8. مرتضي كرباسي [كريمي‏نيا]، «مترجمان و لغزش در فهم معناي اِنْ»، بينات، سال اول، ش 2، تابستان 1373، صص 72-83 .
9. رك: بينات، ش 5، 1374، صص 50-65 و ش 6، 1374، صص 52-61.
10. رك: حوزه و دانشگاه، ش 10، 1376، صص 13-25.
11. رك: ترجمان وحي، ش 1، 1376، صص 7-24.
12. رك: ترجمان وحي، ش 2، 1376، صص 26ـ39.
13. حميد آريان، «توصيف در تركيب‏هاي اضافي قرآن و لغزش‏هاي برخي از مترجمان»، ترجمان وحي، سال سوم، ش 5، شهريور 1378، صص 10-31.
14. ابوالقاسم پاينده، ترجمه قرآن مجيد، تهران، جاويدان، 1336، مقدمه، ص «ل» و «لا».
15. جلال‏الدين فارسي، ترجمه قرآن كريم، چ 1، تهران، فرجام، 1369، صفحه دوم مقدمه.
16. سيد جلال‏الدين مجتبوي، ترجمه قرآن حكيم، چ 1، تهران، حكمت، 1371، ص 630.
17. مرتضي كرباسي، «نگاهي به ترجمه قرآن كريم محمد مهدي فولادوند»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش 3، 1374، ص 50.
18. احمد احمدي، «ضرورت ترجمه‏اي آكادميك از قرآن كريم»، بينات، سال اول، ش1، 1373، ص 80.
19. بهاءالدين خرمشاهي، «درباره ترجمه استاد آيتي از قرآن كريم»، سير بي‏سلوك، چ 3، تهران، انتشارات ناهيد، 1376، ص 145.
20. همان، ص 148-155.
21. بهاءالدين خرمشاهي، «رؤياي ترجمه بي‏غلط قرآن»، بينات، سال اول، ش3، پاييز 1373، ص 68.
جمعه 24 شهریور 1391  2:31 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مشكلات ساختاري ترجمه قرآن كريم*

دكتر حيدر قلي‌زاده
تعريف ترجمه

براي «ترجمه» تعاريف زيادي مطرح شده است كه هر كدام در جاي خود درست و مفيد مي‌باشد؛ ولي شايسته است در تعريف «ترجمه» به چند كليد‌واژه تصريح شود از جمله: تعادل، زبان مبدأ و مقصد، پيام و تأثير، عناصر و ساختار‌هاي زباني يا متني، عوامل برون‌زباني (مانند حال و مقام سخن، احساسات، مسائل فرهنگي، اجتماعي، سياسي، ديني‌ و ...).
بايد دانست كه ترجمه تنها برگرداندن الفاظ يا احياناً نقش‌‌هاي دستوري از زباني به زبان ديگر نيست. غايت اساسي هر ترجمه،‌ نخست رساندن پيام، محتوا يا منظور متن مبدأ است؛ اين غايت و هدف نبايد فداي الفاظ و دستور شود. در مراحل بعد،‌ توجه به ساختار‌هاي نحوي، صرفي و بلاغي و ايجاد تعادل ميان ساختار‌هاي متن مقصد و مبدأ اهميت مي‌يابد.
از سوي ديگر، جوهره و عامل اساسي ابلاغ پيام، ايجاد تعادل ميان ساختار‌هاي گوناگون متن مبدأ و مقصد است. توجه و اعتنا به اين دو نكته - غايت ترجمه و ايجاد تعادل - عاملي است كه مي‌تواند ترجمه‌‌ها را تا حد زيادي به سوي علمي‌تر و منطقي‌تر شدن رهنمون سازد.
از ميان تعاريفي كه زبانشناسان براي ترجمه ارائه كرد‌ه‌اند ذكر دو نمونه را كافي مي‌دانيم:
- «ترجمه فرايندي است كه طي آن،‌ مواد متني زبان مبدأ جاي خود را به مواد متني معادلش در زبان مقصد مي‌دهد.»[1]
- «ترجمه عبارت است از برگرداندن مفاهيم، چه نوشته و چه گفته، از يك زبان كه زبان مبدأ ناميده مي‌شود به زباني ديگر كه زبان مقصد خوانده مي‌شود، به طوري كه متن ترجمه شده همان تأثيري را كه در زبان مبدأ دارد در زبان مقصد نيز داشته باشد.»[2]

انواع يا روش‌‌هاي ترجمة قرآن كريم

از زماني كه موضوع ترجمه مطرح بوده، انواع يا روش‌‌هاي ترجمه نيز به نوعي مورد بحث و توجه ترجمه‌پردازان بوده است. توجه و اعتناي شگفت به انواع يا روش‌‌هاي ترجمه حاكي از قصد و اهتمام زبان‌دانان و ترجمه‌ورزان براي رسيدن به «ترجمة مطلوب، كامل و معادل»‌ است.
دربارة روش‌‌هاي ترجمه تاكنون سليقه‌‌ها و ديدگاه‌‌هاي گوناگون و البته گاه نزديك به هم وجود داشته است. پيش از گسترش مباحث زبانشناختي و به ويژه زبانشناسي ترجمه، انواع و روش‌‌هاي ترجمه را به دو دسته لغوي (لفظي) و معنايي (مفهومي) تقسيم مي‌كردند چنانكه حتي امروزه نيز عد‌‌ه‌اي از زبانشناسان و ترجمه‌پردازان بر اين دو نوع يا روش - البته به نوعي خاص - تأكيد مي‌ورزند و اين امر بر اهميت محوري دو روش مذكور اشاره دارد. لارسون در يك تقسيم‌بندي عمده دو نوع ترجمه را معرفي مي‌كند:
1. ترجمه براساس صورت يا قالب.
2. ترجمه براساس معنا.
وي مي‌گويد: ترجمه‌‌هاي مبتني بر صورت يا قالب زباني از شكل يا قالب زبان مبدأ پيروي مي‌كند كه به «ترجمه‌‌هاي تحت‌اللفظي» معروف است و ترجمه‌‌هاي مبتني بر معنا ترجمه‌‌هايي است كه معناي متن زبان مبدأ را در شكل و قالب زبان مقصد متجلي مي‌سازد كه چنين ترجمه‌‌هايي «ترجمه‌‌هاي اصطلاحي» ناميده مي‌شود.[3]
از تقسيمات ديگر براي انواع ترجمه، تقسيم آنها به سه نوع «لفظ به لفظ يا تحت‌اللفظي»، «محتوايي يا معنايي» و «آزاد» است.[4] اين نوع تقسيم براي انواع ترجمه را نمي‌توان جامع و كامل دانست؛ زيرا توسعه و ترقي دانش و فنون ترجمه اكنون اثبات گشته است كه متون مختلف، نيازمند ترجمة جداگانه و خاص است و نمي‌توان با روش‌‌هاي محدود ترجمه به كمال مطلوب در ترجمه - به ويژه متون حساس از جمله متون آسماني، بلاغي، ادبي، شعر و... - دست يافت.
پيتر نيومارك كه در زمينة ترجمه تحقيقات فراوان نموده است و ديدگاه‌‌هايي قابل تأمل در اين باره دارد ترجمه را با عنايت به حساسيت آن به انواع زير دسته‌بندي كرده است:
1. ترجمة لفظ به لفظ؛
2. ترجمة تحت‌اللفظي؛
3. ترجمة وفادار يا امين؛
4. ترجمة معنايي؛
5. اقتباس؛
6. ترجمة آزاد؛
7. ترجمة اصطلاحي؛
8. ترجمة ارتباطي.[5]
نيومارك با اين بسط و تفريع در انواع ترجمه، اهميت روش‌‌هاي گوناگون ترجمه و تأثيرگذاري فراوان آنها را گوشزد مي‌كند. وي به درستي ميان انواع ترجمه‌‌هاي مقيد يعني تحت‌اللفظي، كلمه به كلمه و يك به يك، تفاوت و تمايز قائل مي‌شود.[6] اين نوع تقسيم‌بندي و تفاوت و تمايز گامي است براي نزديك شدن به ترجمة مطلوب و آرماني متون حساس؛ زيرا حساسيت و بلاغت ژرفي كه اين متون دارند نيازمند روشي دقيق و مقيد جهت ترجمة دقايق و ظرايف معنايي و دستوري است.
قرآن كريم كه كلام مستقيم پروردگار است و بي‌هيچ ترديد تحريفي در آن صورت نگرفته است (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون)[7] حساس‌ترين، بليغ‌ترين و دقيق‌ترين متن موجود در جهان است. بنابراين نيازمند دقيق‌ترين و وفادارترين نوع ترجمه‌ايم تا تمام دقايق محتوايي و زباني آن متن عظيم را - تا حد امكان - به متن مقصد (زبان فارسي) منتقل سازيم.
نكتة ديگر آنكه قصد نداريم ميان انواع ترجمة قرآن كريم و ترجمة متون عادي و جز اينها تفاوت قائل شويم بلكه بر اين باوريم كه انواع ترجمة قرآن همان انواع يا روش‌‌هايي است كه در مورد متون ديگر نيز كاملاً‌ كاربرد دارد.
بر اين اساس روش‌‌هاي ترجمه يا انوع ترجمة قرآن كريم را از نظر ساختاري يا زباني در شش بخش عمده مورد بررسي قرار مي‌دهيم:

ترجمه لفظ به لفظ

اين نوع ترجمه را كه به آن ترجمه لغوي نيز گفته‌اند بايد نوعي معني لغات دانست تا ترجمه؛ زيرا واژگان متن مبدأ در آن از نظر لغوي - و نه معنايي و محتوايي - يك به يك به زبان مقصد معني مي‌شوند بدون اينكه به جهات ديگر زبان توجهي شود. ويژگي‌‌هاي اين نوع ترجمه را مي‌توان چنين برشمرد:
- هدف اصلي در آن، انتقال معني لغات به زبان مقصد است البته در صورت و قالبي مشابه صورت و قالب زبان مبدأ؛ بنابراين، محتوا و پيام متن مبدأ فداي لغت مي‌گردد.
- ساختار‌هاي نحوي، صرفي و لغوي متن مبدأ عيناً‌ وارد زبان مقصد مي‌شود؛ بدين جهت عناصر و سازه‌‌هاي نحوي در زبان مقصد (متن ترجمه) فاقد نظم و ترتيب سازگار با ساختار نحوي آن زبان است.
- صورت و معنا مطابق با هنجار‌هاي زبان مقصد نيست،‌ بنابراين،‌ با زبان معيار به شدت بيگانه است.
- تقيد و وابستگي به متن مبدأ در بالاترين درجه است و لذا بحث تعادل ترجمه در آن كاملاً‌ بي‌مورد است.
- واحد ترجمه در اين نوع ترجمه عموماً تكواژ به ندرت واژه است.
- ناهمنشيني يا ناهمآيي دستوري و معنايي در زنجيرة كلام به وفور ديده مي‌شود و متن ترجمه از نظر انسجام و پيوستگي كاملاً مخدوش است.
- حذف و اضافه در اين نوع روش بسيار نادر است.
- نهايت اينكه روشي است نادرست و نامعقول و تنها براي تجزيه و تحليل ساختار دستوري و لغوي متن مبدأ سودمند مي‌باشد؛ بنابراين براي ترجمة هيچ نوع متني قابل استفاده نيست.
- از نمونه‌‌هاي اين نوع ترجمه مي‌توان به ترجمة موسوم به «ترجمة تفسير طبري» و ترجمه‌‌هاي آقايان معزي، شعراني، ياسري، اشرفي تبريزي و مصباح‌زاده اشاره نمود كه در آنها بين هفتاد تا نود درصد از متن به روش لفظ به لفظ ترجمه شده است. مثال:
* «فما يكذبك بعد بالدين»[8]
- پس چه چيز تكذيب كند تو را از اين پس به دين؟ (معزي)
- پس چه چيز تكذيب مي‌نمايد تو را بعد از اين در دين. (ياسري، اشرفي، شعراني و مصباح‌زاده)
ترجمة پيشنهادي: پس چه چيز تو را پس از (اين) به تكذيب روز جزا وا مي‌دارد؟
* «و وهبنا له أهله ومثلهم معهم رحمة منا و ذكري لاولي الألباب»[9]
- و ببخشيديم او را گروه او و مانند ايشان با ايشان بخشايشي از ما و پندي خداوندان خرد‌ها را. (ترجمة تفسير طبري)
- و داديمش خاندانش را و مانند آنان را با آنان رحمتي از ما و يادآوردني براي دارندگان خرد‌ها. (معزي)
ترجمة پيشنهادي: و[مجدداً] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم، تا رحمتي از جانب ما و عبرتي براي خردمندان باشد. (فولادوند)

ترجمة تحت‌اللفظي

ترجمة تحت‌اللفظي نيز همچون ترجمة لفظ به لفظ جزء ترجمه‌‌هاي مقيد و وابسته به متن مبدأ است؛ اما ميزان وابستگي آن نسبت به ترجمة لفظ به لفظ كمتر مي‌باشد.
نيومارك در بيان ترجمة تحت‌اللفظي اظهار مي‌دارد كه در آن ساختمان دستوري زبان مبدأ به نزديكترين معادلش در زبان مقصد برگردانده مي‌شود اما كلمات قاموسي، باز به صورت تك تك و خارج از بافت متن ترجمه مي‌گردد.[10] با اينكه در ترجمة تحت‌اللفظي نيز «لفظ»، اساس و محور فرايند ترجمه است ولي به عكس‌ ترجمة لفظ به لفظ، الفاظ در آن يك به يك ترجمه نمي‌شود بلكه هنگام ترجمه، در ساختار نحوي و صرفي و معنايي زبان مبدأ تغييراتي ايجاد مي‌شود تا متن ترجمه از نظر ساختاري به ويژه ترتيب و زنجيرة نحوي با ساختار‌هاي زباني زبان مقصد - تا حدودي - سازگاري يابد. با برشماري ويژگي‌‌هاي اين نوع ترجمه مي‌توان به تفاوت‌‌هاي آن با ترجمة لفظ به لفظ بيشتر پي‌برد:
- هدف اين روش ترجمه، بيشتر انتقال معناي الفاظ و دقايق دستوري و لغوي است تا انتقال پيام يا محتواي بافتي متن مبدأ.
- ساختار‌هاي زباني زبان مقصد به حد كافي و متعارف مورد عنايت نيست و به همين علت، پاره‌هايي از ساختار‌هاي زباني زبان مبدأ از طريق اين نوع ترجمه‌‌ها به زبان مقصد نفوذ مي‌كند.
- تقيد و وابستگي اين گونه ترجمه‌‌ها به متن مبدأ بيش از گرايش آن به زبان مقصد است.
- زبان معيار در آن به اندازة مطلوب و مقبول، مورد توجه و اعتنا نيست.
- واحد ترجمه در آن واژه و گاه تكواژ است.
- همايش يا همنشيني كلمات و نيز انسجام متني به دليل وابستگي اين نوع ترجمه به ساختار‌هاي زباني زبان مبدأ به طور كامل مراعات نمي‌گردد.
- توانايي اين روش ترجمه براي برگرداندن اصطلاحات، تعبيرات و كنايات متن مبدأ به متن مقصد به حد كافي نيست.
- اصل تعادل و تأثير برابر در اين نوع ترجمه‌‌ها به طور كامل و لازم حاكميت ندارد.
- اين روش به دليل وجود پار‌ه‌اي كاستي‌‌ها در انتقال پيام متن مبدأ و نيز به سبب وجود ضعف‌‌هايي در مراعات ساختار نحوي زبان مقصد، براي ترجمة متون مختلف، چندان مناسب نيست.
از نمونه‌‌هاي اين نوع ترجمه مي‌توان به ترجمة آقاي ابوالقاسم امامي، ترجمة تفسير كشف‌الاسرار (النوبة‌ الاولي) و ترجمة مرحوم محدث دهلوي اشاره نمود. دو شاهد مثال از قرآن كريم:
* يخافون ربهم من فوقهم و يفعلون مايؤمرون.[11]
- از پروردگارشان از بالاتر خويش مي‌ترسند ... (پاينده)
- پروردگارشان را از فرازشان مي‌ترسند ... (جلال‌الدين فارسي)
ترجمة پيشنهادي: از پروردگارشان كه [شأن و مهابت او] بر آنان سيطره دارد مي‌ترسند ...
* ... وجاءتهم رسلهم بالبينات و ما كانوا ليؤمنوا كذلك نجزي القوم المجرمين.[12]
- ... پيامبرانشان با نشانه‌‌هاي آشكار آمدندشان و ايشان آن نبود‌ه‌اند كه بگروند. ما مردم بزه‌كار را كيفر چنين دهيم. (امامي)
ترجمة پيشنهادي: ... و پيامبرانشان براي آنان دلايل [و حجت‌‌هاي] روشنگر [با خود] آوردند ولي [آنان] بر آن نبودند كه ايمان بياورند [و ما] بدان‌سان مردمان بزه‌كار را جزا مي‌دهيم.

ترجمة وفادار يا معادل

ترجمة وفادار نيز ترجمه‌اي است مقيد اما نه فقط به متن مبدأ، بلكه به ساختار‌هاي زباني زبان مقصد نيز كاملاً مقيد و متعهد است. اين نوع ترجمه حدفاصل ميان ترجمة تحت‌اللفظي و ترجمة معنايي يا محتوايي است. بايد گفت كه مطلوبترين و دقيقترين روش براي ترجمه همين روش است و اگر اين نوع يا روش ترجمه در نهايت دقت و شيوايي، صورت گيرد آرماني‌ترين روش ترجمه خواهد بود. پيتر نيومارك در توضيح ترجمة وفادار مي‌نويسد: يك ترجمة وفادار مي‌كوشد تا معناي دقيق متني متن اصلي را در محدودة ساختار دستوري زبان مقصد ايجاد نمايد ... و تلاش مي‌نمايد به طور كامل به منظور و مقصود نويسندة متن زبان مبدأ و تحقق متني او وفادار باشد.[13] ترجمة معادل يا وفادار اين ويژگي‌‌ها را داراست:
- هدف اصلي از اين روش ترجمه، رساندن كامل محتوا، پيام و نكات ظريف و بلاغي و ساختاري متن مبدأ به ساختار‌هاي طبيعي و معيار زبان و متن مقصد است.
- در اين روش هيچ نكتة نحوي، صرفي، معنايي، لغوي و فرامتني (=‌ فرامعنايي = منظور شناختي) مورد غفلت قرار نمي‌گيرد.
- واحد ترجمه در اين نوع ترجمه كاملاً‌ متغير است و مترجم وفادار، در نخستين گام، واحد ترجمه را تكواژ فرض مي‌كند و اگر با اين واحد ترجمه، ترجمه‌اي معادل حاصل نشد واحد ترجمة بالاتر (واژه) را انتخاب مي‌كند و به همين ترتيب تا واحد ترجمة «جمله» مي‌تواند اين روند را ادامه دهد.
- مترجم هم به متن اصلي (پيام، ساختار، بافت و ...) وفادار است و هم به زبان مقصد و ساختار‌هاي آن؛ از اين رو، متن ترجمه به دليل رعايت ساختار‌هاي زباني زبان مقصد بسيار روان و بليغ است و از سوي ديگر، هيچ نوع ساختار متن مبدأ (به جز ساختار‌هاي مشابه) به متن ترجمه وارد نمي‌شود.
- زبان اين نوع ترجمه همچون ترجمه‌هاي معنايي و آزاد، زبان معيار است.
- همايش و همنشيني كلمات و نيز انسجام متني در آن به طور مطلوب ظهور دارد.
- در اين روش چنانچه ساختار‌هاي زبان مقصد ايجاب كند عنصر يا عناصري از متن مبدأ در ترجمه حذف مي‌گردد و به اقتضاي زبان مقصد و نيز براي تفهيم آسان پيام متن مبدأ و شيوا و روان بودن متن ترجمه عنصر يا عناصري به عنوان تصريح يا تشريح بر متن ترجمه افزوده مي‌شود. اين حذف و اضافه به طور معقول و بجا صورت مي‌گيرد.
- اين روش ترجمه با توانايي بر منتقل ساختن اصطلاحات، تعبيرات و كنايات متن مبدأ به متن مقصد براي هر نوع متن مناسب است.
تاكنون در زبان فارسي - و شايد در تمام زبان‌‌هاي ديگر - ترجمه‌‌هاي قرآن كريم بر اين روش و ويژگي‌‌ها مبتني نبوده است اما مي‌توان نزديكترين ترجمة فارسي به اين نوع ترجمه را ترجمة استاد محمدمهدي فولادوند دانست. شواهد قرآني:
* إن هدي الله هو الهدي ... .[14]
- ترجمه معنايي: ... هدايت تنها هدايت الهي است ... (مكارم شيرازي)
- ترجمة وفادار (به سخنان نحوي و بلاغي متن مبدأ): ... تنها هدايت خداوند هدايت است ... (ترجمة پيشنهادي)
* ويقول الإنسان أإذا ما متّ لسوف أخرج حياً.[15]
- ترجمة تحت‌اللفظي: و انسان مي‌گويد: آيا وقتي بميرم، راستي زنده [از قبر] بيرون آورده مي‌شوم؟ (فولادوند)
- ترجمة معادل و وفادار (به ساختار صرفي زبان مقصد): و آدمي مي‌گويد: آيا هنگامي كه مُردم به راستي مرا زنده [از قبر] بيرون خواهند آورد؟ (ترجمة پيشنهادي)
* ... إنما نملي لهم ليزدادوا اثماً... .[16]
- ترجمة تحت اللفظي: ... درنگشان بدان دهيم تا در گناه افزون شوند ... .(امامي)
ترجمة وفادار (به سخنان نحوي، معنايي و بلاغي): ... بلكه به آنان مهلت مي‌دهيم تا بر گناه (خويشتن) بيفزايند ... .
يا: ... بلكه به آنان مهلت مي‌دهيم تا بر گناه (آنان) افزوده شود ... .

ترجمة معنايي يا محتوايي

ترجمة معنايي از رايج‌ترين و مشهورترين انواع ترجمه است. اين ترجمه نقطة مقابل ترجمة تحت‌اللفظي است و عموم مترجمان، پيرو و طرفدار اين شيوة ترجمه‌اند از آن جهت كه هدف اساسي در اين روش ترجمه تنها انتقال دادن معنا، محتوا و پيام متن مبدأ و نيز روان بودن و عامه فهم بودن متن مقصد مي‌باشد.
ضمن اينكه اين روش براي مترجمان، آسان‌تر از روش پيشين (وفادار يا معادل)‌ است. بدين ترتيب آنچه در ترجمه معنايي اهميت نخستين دارد پيام و محتواي متن مبدأ و پايبندي به ساختار‌هاي زباني زبان مقصد است. ويژگي‌‌هاي ديگر اين نوع ترجمه:
- ترجمة معنايي را مي‌توان حدفاصل ميان ترجمة وفادار و آزاد دانست.
- واحد ترجمه در آن غالباً عبارت جمله‌واژه، جمله و سپس واژه است. عد‌ه‌اي بر اين باورند كه «جمله»، واحد ترجمة اين روش ترجمه است؛‌ اما بايد گفت كه هيچ نوع ترجمه‌اي داراي واحد ترجمة ثابت نيست بلكه واحد ترجمه هميشه متغير و ناپايدار است. بنابراين نمي‌توان چنين ديدگاه‌‌هايي را علمي و تحقيقي دانست.
- ساختار‌هاي خاص زبان مبدأ در اين روش به ندرت مي‌تواند در زبان مقصد نفوذ يابد.
- زبان اين نوع ترجمه زبان معيار است.
- كلمات در زنجيرة معنايي و دستوري همنشيني دارند و انسجام متني عناصر نحوي به دليل تعهد اين روش ترجمه به زبان مقصد و ساختار‌هاي آن، در متن ترجمه مشهود است.
- حذف و اضافه در آن معمولاً بيش از حذف و اضافه در ترجمه‌‌هاي مقيد و وفادار است.
- توانايي ترجمة انواع اصطلاحات، لغات،‌ تعبيرات و كنايات در اين روش وجود دارد.
- تعادل معنايي ميان متن مقصد و متن مبدأ بيش از تعادل دستوري و بلاغي است.
- اين شيوة ترجمه براي هر نوع متني به جز متون حساس، دقيق يا ادبي مي‌تواند مفيد باشد.
ترجمه‌‌هاي آقايان: خرمدل، مكارم شيرازي، انصاري و پاينده را از زمرة اين نوع ترجمه مي‌توان برشمرد. شواهد قرآني:
* ... ولاتكن للخائنين خصيماً.[17]
- ... و از كساني مباش كه از خائنان حمايت نمايي. (مكارم شيرازي)
ترجمة پيشنهادي: ... و براي خيانتكاران، مدافع [و پشتيبان] مباش.
* وما أدراك ما سجين.[18]
- و تو نمي‌داني سجين چيست. (پورجوادي)
ترجمة پيشنهادي: و تو چه مي‌داني «سجين» چيست؟! (مكارم شيرازي)
* ... وما الله بغافل عما تعملون.[19]
... و خدا از آنچه مي‌دانيد غافل نيست. (خرمشاهي)
ترجمة وفادار (پيشنهادي): ... و خداوند «هرگز» از آنچه مي‌كنيد غافل نيست.
* ... وإليه ترجعون.[20]
- ... و به سوي او باز مي‌گرديد. (مكارم شيرازي)
ترجمة پيشنهادي: ... و به سوي او بازگردانده مي‌شويد. (فولادوند)

ترجمة آزاد

اين نوع ترجمه، نقطة مقابل ترجمة لفظ به لفظ است. در اين روش ترجمه كه اغلب مترجمان و اهل‌نظر آن را بدترين نوع و روش ترجمه مي‌دانند انتقال «پيام» نويسنده و نه معاني عبارات و جملات متن در قالب و ساختار‌هاي زبان مقصد تنها هدف مترجم است. به عكس آنچه تصور مي‌كنند حجم متن ترجمه در ترجمه‌‌هاي آزاد لزوماً بيش از حجم متن مبدأ نيست بلكه بسا كمتر از آن نيز باشد. ويژگي‌هاي ديگر اين نوع ترجمه را چنين مي‌توان توصيف نمود:
- واحد ترجمه در اين شيوه معمولاً جمله و پاراگراف است.
- از متن مبدأ جز پيام نويسنده - و البته گاه بخشي از پيام - و از متن مقصد جز ساختار‌هاي زبان و روان بودن آن، مورد اعتنا و دقت مترجم نيست.
- زبان اين نوع ترجمه‌‌ها به زبان معيار نزديكتر است.
- حذف و اضافه در آن به وفور مشاهده مي‌شود.
- همنشيني كلمات، انسجام متني، ترتيب عناصر نحوي و روان بودن و سلامت متن ترجمه در پار‌ه‌اي از موارد حتي بيش از ترجمه‌‌هاي ديگر است و اين به دليل پايبند نبودن مترجم به متن مبدأ است.
- ترجمة آزاد نيز همچون لفظ به لفظ فاقد تعادل ترجمه‌اي است.
- اين روش ترجمه، بيشتر در نقل مفهومي يا مختصر و ترجمة اقوال و ديدگاه‌‌هاي اشخاص از يك زبان به زبان ديگر مفيد است و جز آن براي ترجمة هيچ نوع متني مناسب نيست و در مورد قرآن كريم روشي نابجا و غلط است.
از ميان ترجمه‌‌هاي فارسي قرآن كريم ترجمه‌‌هاي آقايان بهبودي، آيتي، پورجوادي، خواجوي، كاويانپور و الهي‌قمشه‌اي بيش از ديگر ترجمه‌‌ها به ترجمة آزاد نزديكتر است. مثال:
* ... فسويهن سبع سموات ... .[21]
- ... و هفت آسمان را استوار كرد ... . (فولادوند)
ترجمة پيشنهادي: ... و آنها را به [صورت] هفت آسمان مرتب ساخت ... .
* الحق من ربك فلاتكونن من الممترين.[22]
- اين (فرمان تغيير قبله) ‌حكم حقي از طرف پروردگار توست ... . (مكارم شيرازي)
ترجمة پيشنهادي: حق از جانب پروردگار توست ... . (فولادوند و فارسي)
* زين للذين كفروا الحيوة الدنيا و يسخرون من الذين آمنوا ... .[23]
- كافراني كه زندگاني دنيايي در نظرشان آراسته شده است، مؤمنان را مسخره مي‌كنند ... . (پورجوادي)
ترجمة پيشنهادي: براي آنان كه كافر شد‌ه‌اند زندگاني دنيايي آراسته شده است و [آنان] كساني را كه ايمان آورد‌ه‌اند مورد تمسخر قرار مي‌دهند ... .

ترجمة انشايي يا اقتباسي

با اينكه اين روش را نيز جزو روش‌‌هاي ترجمه ذكر كرد‌ه‌اند ولي اطلاق لفظ «ترجمه» به اين نوع برگردان و ترجمه، خالي از اشكال نيست؛ بنابراين «اقتباس»، عنواني مناسبتر براي اين روش خواهد بود، زيرا در اين شيوه تنها اقتباسي از مفاهيم و پيام‌هاي متن مبدأ صورت مي‌گيرد. با اين حال برگرداندن بخش‌هايي از پيام مبدأ به زبان مقصد، خود نوعي ترجمه است. از اين روش در انشا يا تأليف نمايشنامه‌‌ها، فيلمنامه‌‌ها و نوشتن برخي داستان‌ها و قصه‌‌ها بهره مي‌گيرند؛ و اصطلاحاً مي‌گويند: فلان داستان يا نمايشنامه يا فيلمنامه «برگرفته» يا «اقتباسي» است از فلان كتاب، اثر، داستان و ... . در واقع، اين شيوه را مي‌توان حد وسط ترجمة آزاد و تأليف يا خلق يك اثر دانست. پار‌ه‌اي از كتاب‌هاي داستان پيامبران و نيز برخي اشعار از جمله بخش‌هايي از مثنوي مولانا يا ... كه برگرفته از قرآن كريم و داستان‌هاي آن است از زمرة اين نوع ترجمه يا اقتباس مي‌باشد.
در اينجا بايد اشاره كرد كه انواع مختلف ترجمه را در هر سطحي از زبان - از واژه تا يك متن كامل - مي‌توان تمييز و معيين نمود، بنابراين، شهرت ترجمه‌‌ها به يك نوع خاص مثلاً ترجمة معنايي يا ترجمة وفادار و ... دال بر نبود روش يا انواع ديگر ترجمه در آنها نيست.
انواع ترجمه از نظر شكل و قالب
ترجمه را از نظر شكل و قالب متني نيز مي‌توان به انواع مختلف تقسيم نمود كه به پار‌ه‌اي از آنها اشاره مي‌كنيم:
1. ترجمة منظوم؛ 2. ترجمة فني و ادبي؛
3. ترجمة شفاهي (در مقابل نوشتاري)؛ 4. ترجمة براساس زبان معيار؛
5. ترجمه براساس زبان كهن يا غيرمعيار و... .
توجه و اعتناي شگفت به انواع يا روش‌هاي ترجمه حاكي از قصد و اهتمام زباندانان و ترجمه‌ورزان براي رسيدن به «ترجمة مطلوب، كامل و معادل»‌ است.
اين نوع ترجمه را كه به آن ترجمة لغوي نيز گفته‌اند بايد نوعي معني لغات دانست تا ترجمه؛ زيرا واژگان متن مبدأ در آن از نظر لغوي - و نه معنايي و محتوايي - يك به يك به زبان مقصد معني مي‌شوند بدون اينكه به جهات ديگر زبان توجهي شود.
ترجمة تحت‌اللفظي نيز همچون ترجمة لفظ به لفظ جزو ترجمه‌‌هاي مقيد و وابسته به متن مبدأ است؛ اما ميزان وابستگي آن نسبت به ترجمة لفظ به لفظ كمتر مي‌باشد.
نيومارك در بيان ترجمة تحت‌اللفظي اظهار مي‌دارد كه در آن ساختمان دستوري زبان مبدأ به نزديكترين معادلش در زبان مقصد برگردانده مي‌شود اما كلمات قاموسي، باز به صورت تك تك و خارج از بافت متن ترجمه مي‌گردد.
ترجمة وفادار نيز ترجمه‌اي است مقيد اما نه فقط به متن مبدأ، بلكه به ساختار‌هاي زباني زبان مقصد نيز كاملاً مقيد و متعهد است. اين نوع ترجمه حدفاصل ميان ترجمة تحت‌اللفظي و ترجمة معنايي يا محتوايي است.
يك ترجمة وفادار مي‌كوشد تا معناي دقيق متني متن اصلي را در محدودة ساختار دستوري زبان مقصد ايجاد نمايد ... و تلاش مي‌نمايد به طور كامل به منظور و مقصود نويسنده متن زبان مبدأ و تحقق متني او وفادار باشد.
آنچه در ترجمه معنايي اهميت نخستين دارد پيام و محتواي متن مبدأ و پايبندي به ساختار‌هاي زباني زبان مقصد است.
در اين روش ترجمه كه اغلب مترجمان و اهل‌نظر آن را بدترين نوع و روش ترجمه مي‌دانند انتقال «پيام» نويسنده و نه معاني عبارات و جملات متن در قالب و ساختار‌هاي زبان مقصد تنها هدف مترجم است.

پي‌نوشت‌‌ها:

*. برگرفته از: مشكلات ساختاري ترجمة قرآن كريم، دكتر حيدر قلي‌زاده، ص 18-30؛ با تلخيص و اندكي تصرف.
1. جي.سي. كت فورد: يك نظرية ترجمه از ديدگاه زبانشناختي؛ ترجمة احمد صدارتي؛ تهران، نشر ني، چ 1، 1370، ص 42.
2. محمدرضا باطني؛ پيرامون زبان و زبانشناسي؛ تهران، فرهنگ معاصر، چ 1، 1371، ص63.
[3]. M.L.larson: Meaning - Based Translation: A Guide to Cross - Language Equivalence; University Press of American, Inc. 1984.p.15.
4. ر.ك. محمدرضا باطني: پيرامون زبان و زبانشناسي؛ همان، صص 72-63. نيز قرآن مجيد: ترجمة آيت‌الله ناصر مكارم شيرازي؛ تهران - قم، دارالقرآن الكريم، چ 1، 1376(يادداشت‌هاي مترجم بر ترجمه قرآن). نيز جان درايدن: «سه گونه ترجمه»؛ ترجمة سارا خزاعي؛ مترجم؛ ش 8، سال2(زمستان 1371) صص 20-17.
[5]. P.Newmark: A Textbook of Translation; U.K. Prentice Hall. First Edition, 1988, pp.45-49.
[6]. Ibid: pp 68-70.
[7]. حجر/ 9.
[8]. تين/ 7.
[9]. ص/ 43.
[10]. P.Netmark: A Textbook of Translation; Opcit. P.46.
[11]. نحل/ 5.
[12]. يونس/ 13.
[13]. P.Netmark: A Textbook of Translation; Opcit. P.46.
[14]. بقره/ 12.
[15]. مريم/ 66.
[16]. آل‌عمران/ 178.
[17]. نساء/ 105.
[18]. مطففين/ 8.
[19]. بقره/ 85.
[20]. بقره/ 245.
[21]. بقره/ 29.
[22]. بقره/ 147.
[23]. بقره/ 212.

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:32 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

لغزشگاه‌ های ترجمه‌ قرآن

سيد محمدرضا طباطبائي

به طور كلی عواملی كه بر كیفیت ترجمه قرآن اثر می‌گذارند را می‌توان به دو دسته تقسیم كرد. یك دسته عواملی است كه از بیرون بر كار ترجمه اثر می‌گذارد و مربوط به مسائل زبانی نیستند؛ مانند: تفسیر كلام، روان‌شناسی، ویژگی‌های خاص مترجم قرآن از جمله تعهد و تسلط و... این عوامل بیرونی در تغییر و تبدیل معنای بدون آنكه واژه مبدأ را مستقلاً در نظر بگیرند، برمعنایی كه باید به زبان مقصد درآید، اثر می‌گذارند.
پاره‌ای دیگر از عامل‌های تأثیرگذار بر ترجمه قرآن، درون زبانی هستند و به خود واژگان مبدأ و مقصد اختصاص دارند. مجموع این عوامل را می‌توان در چهار مقوله مورد بررسی قرار داد: لغت، صرف، نحو و بلاغت. بررسی كامل و پرتفصیل هر یك از این چهار بخش خود كتابی مستقل می‌طلبد كه از حوصله، این مقاله خارج است و در اینجا تنها با دورنمای كلی آن آشنا می‌شویم.
الف. لغت: اساساً واژه‌ها نمادی از تصورات حاكام بر ذهن هر نویسنده‌ای است. تصوراتی كه از زنجیره‌ای از صفات یا مختصات معنایی تكوین یافته‌اند. مثلاً «رجل» با مجموع این ویژگی‌ها: انسان، بزرگسال، مذكر و... تصوری متفاوت با دیگر واژه‌ها با خود می‌آفریند.
در هر زبانی، تصورات و مختصات در نتیجه مقابله و مقایسه شناخته می‌شوند. شناخت این مختصات به دو گونه است: الف. مختصات ممیّز:[1] مثلاً خصوصیت «انسان بودن» موجب تشخیص دو واژه «رجل» و «حجر» از یكدیگر می‌شود.
ب. مختصات حشوی:[2] مانند صفت «رجل» در این كه ریش دار است و مؤنث نیست و... تصورات یا مختصات مزبور نسبت به زمینه‌های مختلف تقابل، می‌توانند «حشوی» یا «ممیّز» باشند. این تصورات در زبان‌های مختلف یكسان نبوده و همیشه بر یكدیگر منطبق نمی‌شوند. بنابراین یكی از وظایف مترجم قرآن این است كه تاحد ممكن این انطباق را خود به وجود آورده، یا آن را حفظ كند.
ب. صرف: قواعد و دستورات ساختاری صرف، از جمله عوامل پایه‌ریزی بنیان ترجمه است و هرچه در استحكام این پایه اهمال بیشتر می‌شود، بنای ساختمان ترجمه سست‌تر می‌گردد.
از عمده‌ترین لغزشگاه‌های صرفی كه در ترجمه قرآن می‌توان برشمرد یكی فعل است و دیگری صفات، درباره فعل اشتباهات صرفی بیشتر در چند زمینه صورت می‌گیرد كه عبارتند از: الف. ناتوانی در تطبیق زمان افعال زبان مبدأ با زمان افعال زیبان مقصد. ب. برگردان صیغه‌ها به زبان مقصد به طور ناقص. برای انتقال معنای افعال حتی اگر لازم باشد جمله‌ای اضافه گردد، این كار واجب خواهد شد. ج. ترجمه فعل بدون توجه به متعلقات آن، برای ترجمه افعال باید كل جمله، یا شاید لازم باشد دو یا سه جمله با هم، را مورد بررسی قرار داد. در غیر این صورت علاوه بر اینكه احتمال پدید آمدن غلط‌های فاحش زیاد خواهد شد، تحت اللفظی و به نثری نامفهوم تبدیل می‌گردد. د. شناخت ناصحیح معلوم و مجهول برای تشخیص صحیح افعال معلوم و مجهول نیز باید به ماقبل و مابعد آنها توجه كرد. برخی از مترجمان كه این گونه دقت‌ها را لحاظ نمی‌كنند دچار این لغزش‌ها می‌گردند. برای نمونه شما خود می‌توانید فراز «ما لم یُنزّل به سلطاناً»[3] را در ترجمه‌های موجود مقایسه كنید و موارد اشتباه را دریابید. هـ . تشخیص نادرست لازم از متعدی كه در این مورد نیز بسیاری از مترجمان متعددی را لازم و لازم را متعدی انگاشته‌اند و ترجمه‌ای ناصحیح ارائه داده‌اند.
در بخش صفات از مباحث صرفی نیز، ترجمه صیغه‌های مبالغه، صفات مشبهه و اسم فاعل‌ها بیشتر در محل لغزش قرار دارند كه گاه اشتباه در آنها، توابعی ناپسند به دنبال می‌آورد. مثلاً اگر «ظلّام» را در مواردی كه به عنوان اسم فاعل به كار رفته،[4] به صورت صیغه مبالغه ترجمه كنیم، معنایی نادرست و قبیح خواهد داشت.
در بخش سوم از لغزشگاه‌های ترجمه، مباحث لغزش خیز نحوی مطرح می‌شود كه به اختصار عبارتند از:
الف. مفعول: از آنجا كه گاهی اجزای جمله در محل واقعی خویش قرار نمی‌گیرند، ممكن است مترجمان در بازشناسی و ترجمه آن دچار لغزش گردند و مفعول جمله را مثلاً فاعل ترجمه كنند، مانند واژه «وقراً» در فراز «و فی آذانهم وقراً»[5] كه در برخی از ترجمه‌های موجود به این گونه ترجمه شده است. لغزش در ترجمه مفعول گاهی در مواردی كه یك فعل دو مفعول دارد هم پیش می‌آید. ب. عناصر ساختمانی تأكید: گاهی تأكید جملات با ظرایف و ضوابط بلاغی (مثلاً تقدیم اسم و...) صورت می‌گیرد نه با ادات بسیاری از مترجمان در تشخیص و تبدیل این گونه تأكیدها دچار لغزش می‌شوند. ج. ظروف: مثلاً در فراز «وَ لَهُ ما سَكَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ»[6] برخی چنین ترجمه كرده‌اند: «از آن اوست هرچه در شب و روز جای دارد...» در این ترجمه واژه «جای دارد» ظرف زمان را تبدیل به ظرف مكان كرده است كه طبعاً صحیح نیست. بنابراین باید از چنین خطاهایی در ترجمه ظروف برحذر بود. د. مرجع ضمایر و توابع: شناخت مرجع ضمایر و توابع و ترجمه با لحاظ متبوع‌های آنها یكی از نقاط پرلغزش ترجمه‌های قرآنی موجود است. هـ . جملات: لغزشی كه در ترجمه جملات صورت می‌گیرد، بیشتر از این جهت است كه تعدد جملات در ترجمه لحاظ نمی‌گردد و همچنین در بسیاری از موارد، مترجمان قرآن جملات را به گونه‌ای ترجمه می‌كنند كه جمله‌های معترضه در كل جمله محو می‌گردند و حالت معترضه بودن آنها حفظ نمی‌شود. و. افعال مجزوم: تشخیص جزا و شرط و ترجمه آنها به زبان مقصد اندكی باریك بینی می‌خواهد، لذا بعضی از مترجمان در ترجمه این موارد به خطا می‌افتند. ز. افعال ناقصه و تامه: افعال ناقصه گاهی به عنوان یك عنصر كمكی در جمله به كار می‌روند و گاه به عنوان فعل تام كه لحاظ این نكته و دقت در موارد آن مترجمان را از بسیاری از لغزشها باز می‌دارد. ح. جار و مجرور: لغزش ترجمه جار و مجرور معمولاً در تشخیص متعلق آن پیش می‌آید.
از آخرین مبحث از لغزشگاه‌های ترجمه یعنی در بخش بلاغت نیز می‌توان از ترجمه ایهام، حشو و دیگر آرایه‌های ادبی همچون مجاز و استعاره به عنوان لغزش خیزترین نقاط ترجمه یاد كرد.

پاورقیها

[1] . distinctive reatures.
[2] . redundant reatures.
[3] . سوره اعراف، آیه 33.
[4] . سوره آل‌عمران، آیه 182.
[5] . سوره انعام، آیه 25.
[6] . سوره انعام، آیه 13.

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:32 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مروری بر معانی القرآن

مسعود مهدوی

آنچه در پیش رو دارید نگاهی است گذرا و نه چندان موشکافانه برترجمه ای که مترجم محترم، سعی برآن دارد تا نام «تفسیر » برآن بگذارد ؛ تفسیری که در جهت احتباجات و نیازمندیهای فکری توده مردم و پاسخگویی به مراجعات قرآنی ایشان باشد.
امّا واقعیّت نیز چنین است و می‌توان ادّعا کرد ترجمه ای چنین، چون در دسترس عوام قرار گیرد، از نابسامانیها و کمبودهای فکری ایشان در حوزه پیام و محتوای آیات قرآن دردی دوا خواهد کرد؟ یا این که چه بسا در مواردی این ترجمه نیازمند ترجمه و تفسیر مجدّد است و یا احیاناً گاه سطح معارف بلند قرآن را در حدّ سخنانی عامیانه و کوچه بازاری تنزّل داده است که تلاوت گران مبتدی را گرفتار این پندار می‌کند که کلام خالق هم، کلامی است در حدّ سخنان روزمرّه آدمیان و نه چیزی فراتر از آن!
داوری در این باره را به اهل دقّت و نظر وا می‌نهیم و به تأمل در متن ترجمه «معانی القرآن» و اشاره به برخی نکات اکتفا می‌کنیم.

ترجمه یا تفسیر

آنچه در نخستین نگاه توجّه هر خواننده آشنا با ترجمه و تفسیر را به خود جلب می‌کند، این نکته است که محصول قلم ایشان آیا ترجمه است ویا تفسیر؟
به طور قطع می‌توان ادعا کرد( با وجود اصرارنویسنده محترم در تفسیر بودن آن) 80 درصد کتاب خالی از ابعاد و نکات و اشارات تفسیری است و در بخش عمده ای از آیات، تنها به ترجمه ای ظاهری و تحت اللفظی اکتفا شده است ونویسنده محترم شیوه مشخصی را در پردازش ابعاد تفسیر آیات برنگزیده است،بلکه بیشتر براساس اجتهاد وسلیقه شخصی خویش در مواردی چند، توضیحات و اشاراتی تفسیری را متذکّر شده است ومواردی بیشتر وچه بسا گاه مهمتر را نادیده انگاشته و از بیان ابعاد تفسیری آیات لب فرو بسته است.
از دیگر سو، موارد تفسیری نیز آمیزه ای است از ترجمه و تفسیر، همراه با ابهاماتی چند!
آنچه اکثر قریب به اتفاق قرآن پژوهان برآن متفقّند، ضرورت تفکیک میان ترجمه و تفسیر وجداسازی مرز میان این دوست. ضرورت این امر بر این اساس نیست که در جهت انتقال مفاهیم و معانی بلند آیات وحی، زبان ترجمه رساتر و گویاتر است یا زبان تفسیر؟ وآیا در جهت اطلاع رسانی به جویندگان پیام قرآنی، ترجمه ابزاری کارآمدتر است یا تفسیر ؟ بلکه لزوم تفکیک و تمایز میام کلام بی بدیل وحی را در همنشینی حتّی با زیباترین و فنّی ترین کلمات تفسیری، مشخص و متمایز گرداند و باروی آوری به ترجمه ای رسا و گویا، امانت را در انتقال کلام الهی رعایت کند. البته ما نیز به این واقعیت معترفیم که دخالت عنصر تفسیردربرخی آیات چون آیات احکام ومعارف و گزارش وقایع احساس شود، بایسته تر این است که این امر در قالب نشانه ها وعلایم نگارش و یادر ضمن پانویسها صورت پذیرد، تا از خلط و به هم آمیختگی آن با متن پرهیز شود لیکن در آمیختن قرآن با سخنان بشری و احیاناً درست ونادرست ( از خود و یا دیگرمفسّران حتّی به انگیزه تبیین دقیق محتوای آن) در مقام ترجمه توجیهی ندارد و چندان قابل اعتماد هم نخواهد بود .کاری چنین، درواقع نه ترجمه است ونه تفسیر.
امّا چنانچه تلاش «معانی القرآن» را کاری تفسیر بدانیم، ویژگیها وضرورتهای کار تفسیر نیز درآن مشهود نیست، چه این که هر برداشت وتفسیری از قرآن، باید متکی به دلیلی مفهوم و معتبر باشد و هرگاه مفسّرآرای خود را بدون استناد و استدلال یاد کند و قرینه ای بر صحّت آن از مفردات، ترکیبات، سیاق آیات، دلایل عقلی و نقلی و نکات ادبی و بلاغی ارائه ندهد، آن تفسیر از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود ودرنگاه قرآن پژوهان، تحمیل آرای شخصی بر قرآن تلّقی خواهد شد ونه تبیین مفاهیم وحی! سوگمندانه چنین مشکلی در ترجمه و یا تفسیر جناب آقای بهبودی مشهود است.
البتّه بعید نیست که شخص ایشان درمقام دفاع از آرای تفسیری خود، دلایلی در کمون ذهن و خاطر خویش داشته باشد، ولی دلایل ناگفته ایشان تا زمانی که در کنار آرای تفسیر ثبت نشود و گفته نیاید، نیازی را در فرایند تفسیر برآورده نمی‌سازد و گرهی را نمی‌گشاید و خلاصه این که خواننده تفسیر ایشان از کجا می‌تواند به دلایل آن جناب پی ببرد و چگونه می‌تواند با عدم آگاهی از دلایل مفسّر یا مترجم، مهر صحّت و تأیید برتمام آرای وی نهد!
آشنایی با پیام آیه و زوایای پنهان آن، در پرتو اطلاع و دستیابی به گفته ها و محتویات تفاسیر، برای مترجم قرآن کافی نیست، هنر و ظرافت دراین است که وی بر این مهم، توانا باشد که آن رموز ونکات و اشارات را ( که به هر صورت در امر ترجمه اجتناب ناپذیر است) به گونه ای طرح و بیان نماید که به حقیقت ترجمه خدشه ای وارد نیاید وکلام مفسّر با اتکا به دلیل و مدرک در کنار کلام خالق، بازشناخته شود.
مهمتر از آنچه گذشت، این نکته است که بخشها و فرازهایی را از این اشارات تفسیری، آرا و انظاری برگزیده شده است که از دیدگاه صاحب نظران ودانشوران علم تفسیر، مطرود و ناپذیرفتنی است واین عدم پذیرش، نه فقط از آن روست که این برداشتها تفسیری صحیح و مطابق برای آن موارد نیست، بلکه چون اعتقاد به انطباق آیات قرآن برچنین مطالبی زمینه های انحراف و کجروی درحوزه معارف دین رافراهم می‌آورد . اعتقاد به شگفت زدگی پیامبر(ص) از زیبایی بنت جحش، که مبتنی بر روایتی ضعیف است ویا حکم به حواز مزه مزه کردن شراب برای معتادان به آن، که اساساً تفسیری غلط از آیه شریفة است و نیز چشم پوشی سلیمان نبی از نافله نیمروز به عشق مشاهده جمال اسبهای نجیب عربی! گمان نمی‌رود اعتقادی بصواب وبایسته و دفاع از « خط پیامبران» باشد.
آیا براستی طرح آرای تفسیری غیرمستند در زمینه برخی آیات متشابه و پیچیده، به گونه ای که زمینه نشر و ترویج اسرائیلیات و جعل ودسّ درحوزه معارف و حی رافراهم آورد، خدمت به ساحت مقدّس قرآن است؟ وآیا با ذکر نکاتی چون« پرکشیدن خدای تعالی به سوی آسمان»و « خطاکاری فرشتگان »، «احیای اندیشه برتری جنسی» و « پرداختن خداوند به رتق و فتق امور و مطالعه فرمان پس از استقرار برعرش اقتدار خویش» و یا مطالبی چون: « جذام زدگی ایوّب پیامبر» و دیگر موارد مشابه، که احیاگر اندیشه های ناصواب قرون وسطایی و مسیحی درباره خدا، پیامبران، معاد و دیگر باورهای دینی و اعتقادی است، گرهی از مشکلات و نابسامانیهای اعتقادی و فکری نسل دین باور و دین شکاّک عصر حاضر، خواهدگشود؟ یا همان گونه که ذکر شد، این گونه پرداختن به تفسیر قرآن تنها زمینه ومجالی مناسب را فراهم می‌آورد که افکار مادّی و تجسیمی چونان خرافات و بافته های اهل کتاب در زمینه وحی وقرآن، رسوخ و پرورش یافته و برسر قرآن آن بیاید که بر عهد قدیم آمد.

خلط کلام خدا با خلق به بهانه تفسیر

یکی از نکات مهم و اساسی درامر ترجمه وبرگردان متنی چنین مقدّس که بنیان و شالوه نظام دنیا ومعاد بشر را در گستره حیات وی پی ریزی می‌کند، مسأله حفظ ارزشها، ظرافتها و اصالت پیام قرآن است. به تعبیری:
« ترجمه قرآن باید چنان باشد که درعین روانی، از فخامت تعابیر آن نکاهد و مضامین آن را در سطح نازلی فرود نیاورد، بلکه کلمه علیای الهی را برفرازد و قلوب مردم را به سوی این کتاب چاره ساز و درمانگر دردها و رفاه آفرین و سعادت پرداز و شقاوت سوز جلب کند.» 1
بنابراین، روا نخواهد بود که به انگیزه تفسیر کلام خدا، آن را به گونه ای با کلام عادّی خلق( ونه حتّی با کاربردهای تفسیری و فنّی) در آمیزیم که از هم ممتاز نباشد و هر ساده انگاری بیندیشد که کلام حقّ و برخاسته از منبع غیب، کلامی عادی و عوامانه چونان سخنان مردم کوچه و بازار است و برای فهم راز وحی باید به سراغ فرهنگ محاورات عامیانه رفت، چرا که کمترین نتیجه و بازتاب چنین اقدامی، محو ابعاد، ظرافتها و نمودهای اعجازین قرآن در پرتو الفاظ، عبارات و کاربردهای نابسامان است.
ما نیز مانند نویسنده محترم « معانی القرآن» قبول داریم که کار ترجمه قرآن بیشتر در جهت تفهیم مطالب وحی به کسانی است که آشنای عمیق با زبان عربی و دقایق فنّی و تخصّصی زبان فارسی ندارند و بدین جهت مترجم باید سادگی وروانی را در ترجمه خویش ملحوظ بدارد، لیکن ساده انگاری وروان نویسی نباید اصالت و عمق اسلوب ویژه واژگان و گزاره های قرآنی را مخدوش سازد. تسامح در مقام ترجمه به بهانه تفسیر و اقدام به برگردان پیام و مضامین قرآن در قالبهای گاه فراروشنفکرانه و گاه فروعامیانه، این خطر را در درازمدّت در پی خواهد داشت که ترجمه و تفسیر چنین، بتدریج حکم واقع ومتن را به خود گیرد و زواید و اضافات، به عنوان کلام خدا تلّقی شود و قرآن نیز چونان کتابهای آسمانی محرّف موجود ترجمه و تفسیر گردد و این تسامحی است توجیه ناپذیر!
اکنون به جای تفصیل درباره هر موضوع ومقدمه چینی برای آن، به متن« معانی القرآن» می‌پردازیم و مسائل مورد نظر را باارائه نمونه ها به نقد وبررسی می‌نشینیم و به منظور پیشگیری از خلط مباحث، مسائل مورد بحث را در نُه عنوان مطرح می‌کنیم:

1. آمیختگی ترجمه و تفسیر

* بقره /29: « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً ...»
به مردم خاطر نشان ساز که پروردگارت به فرشته های سنا گفت: می‌خواهم در روی زمین نسلی دیگر جایگزین سازم، آماده فرمان باشید، فرشته ها گفتند آیا باز هم نسلی دیگر درکره خاکی جایگزین خواهی ساخت که چون پیشینیان در عوض تسبیح و تقدیست تباهی بینگیزند و خون بریزند با آن که ما در پهنه زمین از دشت و دریا و کوهستان و صحرا تورا ستایش و تسبیح می‌کنیم و به تقدیست زبان گشاده‌ایم.
* بقره/143:« وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا »
ما با این قبله جدید که نقطه ثابتی در روی زمین باشد شما مسلمین را امّتی ساخته‌ایم که در حدّ اعتدال است.یهود ونصاری هرجا که باشند دو جبهه مخالف تشکیل می‌دهند ودرنماز خود به هم پشت می‌کنند یک جبهه روبه شرق ویک جبهه روبه غرب و شما با این قبله ثابت با هیچ امّتی جبهه بندی ندارید اگر قبله شما درشرق شما باشد با نصرانیان همگام می‌شوید و اگر قبله شما در غرب شما باشد با یهودیان در یک جهت می‌شوید و درعین حال و درهر حالت استقلال خود راتثبیت کرده اید ما این قبله را مقرّر کردیم تا امّت شما برسایر امّتها سند و گواه اعتدال باشد و این رسول ما هم بر شما سند و گواه اعتدال باشد.
*بقره/238:« حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ »
زندگی انسانها به خاطر آزمون دچار مشکلات است و زیر و بم آن نه تنها معاشرتها را مختل می‌سازد که چهره عبادتها را نیز دچار نوسان می‌سازد. اینک در سه نمازی که بر شما فرض است بر مراقبت خود بیفزایید و تعداد رکعات و ارکان و فرایض و شرایط آن را بدون خلل انجام دهید خصوصاً نماز مغرب که بعد از نماز صبح و قبل از نماز عشاء ادا می‌شود و از هر جهت میانگین است... .
*نساء/123:« لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلاَ يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِيًّا وَلاَ نَصِيرًا ...»
داوری قیامت بر اساس مسطورات شما نیست و نه بر اساس مسطورات بهود و نصاری که آرزوهای خود را در قالب دعا و روایت منعکس ساخته‌اند: هر کس کار بدی مرتکب شود باید مکافات آن را ببیند. خواه شیعه باشد و خواه اهل سنّت. خواه یهودی باشد خواه نصاری و گرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و زیارت کند و یا از نسل انبیا باشد... .
*توبه/49:« وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ ...»
یک تن از آنان می‌گفت: به من رخصت بدهید تا از این بسیج عمومی خودداری کنم، مرا با زنان رومی به آزمون نگذلرید که اگر من زنان رومی را اسیر کنم قبل از موعد مقرّر تاب و طاقت خود را از دست می‌دهم... .
*انعام/137:« وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَكَآؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُواْ عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا فَعَلُوهُ ...»
به همین صورت که ارواح خبیثه شیطانها آراء خرافه را در مورد دامها و دانه‌ها زیب و زیور بستند و به گوش مشرکین فرا خواندند تا به مراحل اجرا در آمد این خرافه را نیز به گوش آنان زمزمه کردند که : «هر کس بخواهد به مقام خلّت برسد باید مانند ابراهیم، نخست زادة خود را به قربانگاه ببرد تا اگر خدا خواسته باشد و فرزند او را بپذیرد قربانی او را قبول کند و اگر نخواسته باشد فرزند او را به پدر ببخشد آن چنانکه اسماعیل را به ابراهیم بخشید» ارواح خبیثه این گناه عظیم را در انظار مشرکین آذین بستند... .
*اعراف/32:« قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ ...»
می‌گویند: به هنگام ورود به معبد سر و صورت رت با شانه و عطر نیارایید و لباس نپوشید که معبد جای انکسار خاکساری است، نه جای جلوه فروشی. می‌گویند که روز عبادت و حضور در معبد بیش از قوت لا یموت تناول نکنید و فراوان نپوشید که با گند و بوی خود فضای معبد را بیالایید بگو زینتهای طبیعی ... .
*نحل/124:« إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ...»
تعطیل شنبه برای آن بود که هر کس شغل خود را وانهد و به خود و خانواده خود و ارحام خود بپردازد تا همگان هفته‌ای یک روز در کنار هم به شادمانی و استراحت بپردازند. این دستور تورات تکلیفی نیست که بر دوش مردم سنگینی کند. سنگینی این تعطیل فقط بر دوش کسانی قرار دارد که با تقلید از فقیهان خامشان در تفسیر مشاغل اختلاف کردند و در اثر افراط و تفریط از سی و نه کار زندگی حتّی از افروختن آتش و خاموش کردن آتش و پختن غذا محروم شدند و روز تعطیل خود را با تناول غذای فاسد و یا نیمه فاسد روزهای قبلی گذرانند. به یقین پروردگارت روز قیامت میان همه آنان در همه اختلافاتشان داوری خواهد کرد.
*قصص/27:« قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ ...»
پیر مدین به موسی گفت: من میل دارم که یکی از این دو دختر را با تو تزویج کنم با این شرط که هشت سال اجیر من باشی و به کار شبانی و مراقبت از احشام من بپردازی. برای من حضور هشت ساله تو ضروری است تا پسرم هجده ساله شود و بتواند از گوسفندان ما مراقبت به عمل آورده و اگر تو ده سال را کامل کنی تا پسر خرد سالم بیست ساله شود به میل خودت کرم کرده‌ای و خاطر من آسوده تر می‌شود، من نمی‌خواهم که در گذران زندگی و معاش روزانه به تو سخت بگیرم ... .

2. اشتباهات و تسامخهای تفسیری

*بقره/191:« وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ ...»
در راه آنان کمین کنید و هر جا که بر آنان دست بیابید آنان را بکشید و از شهر و دیاری که شما را بیرون راندند بیرونشان برانید. ما به شما حقّ کشتن داده‌ایم، ولی شکنجه سخت تر و بالاتر از قتل است از این رو شما حقّ شکنجه ندارید گر چه آنان شکنجه گر باشند ... .
*مائده/94:« لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ...»
برای آن کسانی که ایمان آورده‌اند و دستاورد صالحی دارند و در عین حال معتاد به شرابند گناهی نیست که برای رفع اعتیاد و خماری یک جرعه شراب حرام را به دهان کنند و بچرخانند در صورتی که تقوا پیشه کنند و از فرو رفتن شراب در حلقوم خود بپرهیزند و با ایمان و عمل صالح شراب را از دهان برون ریزند و سپس یک جرعه دیگر بدهان کنند و بپرهیزند که شراب به پائین رود و با ایمان به این عمل شراب را از دهان بیرون ریزند و در نوبت سوّم یک جرعه دیگر از شراب حرام را در دهان بچرخانند و باز هم بپرهیزند که شراب را فرو ندهند ... .
*احزاب/52:« لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ ...»
بعد از این تاریخ که خانمهایت خدا و رسول را اختیار نمودند و از اعتصاب خود دست کشیدند بر تو روا نخواهند برد که بر تعداد خانمهایت بیفزایی و نه آنکه خانمهایت را بدل کنی و با طلاق یک تن از آن خانمها، خانم دیگری را به نکاح خود درآوری گرچه مانند زینب از زیبایی او به شگفت آیی مگر آنکه کنیزی باشد که او را به تملّک در آوری ... .
*ص/16:« وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ »
گفته‌اند که پروردگارا ما جایزه آخرت نمی‌خواهیم، جایزه ما را از حورالعین، نعمتهای بهشتی قبل از برپایی روز حساب به ما پرداخت کن که تاب انتظار نداریم ...
*ص/32:« إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ...»
آن روز به هنگام عصر اسبهای نجیب عربی بر او عرضه می‌شد که برای خود و سپاهیان خود انتخاب نماید سلیمان این اعتراض را در چهره حاضران خواند که چگونه مانند فرعونیان با شیفتگی به سان اسبها پرداخته است و نافله نیمروز خود را فراموش کرده است، لذا در پاسخ آنان گفت: من امروز به فرمان خدا وارسی اسبها را که بهترین یار مجاهدین است بر یاد خدا ترجیح دادم ... .
*معارج/1:« سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ »
روان شد مایعی سیّال با عذابی که سقوط خواهد کرد ... .
*قیامت/35:« ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى... »
سپس با خمیازه به سوی خاندانش راه بر گرفت – تو را چه تناسب که با قرآن آشنا گردی. شایسته‌ات همان خواب ناز است و آغوش باز زنان – بعد از آن هم شایسته‌ات همان خواب نازاست و آغوش زنان ... .
*فیل/3:« وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ »
و چند دسته از سنگهای پرّان بر سر آنان نفرستائ؟

3. ارائه مطالبی موهم نظریاتی تجسیمی و خلاف اعتقادات

*بقره/36:« فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ...»
ابلیس بداندیش آن دو را از بوستان بهشت فرو لغزانید و از آن نعمت بی کران بیرون راند و مت به همگان از آدم و حوّا و ابلیس و فرشته‌ها و همه نسل بشر گفتیم: به زمین فرود شوید با آن ستیزه و دشمنی که همراه خود می‌برید.
*بقره/29:« هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء ...»
او همان خدایی است که نعمتهای زمین را برای مهمانی شما مردم آفرید سپس به سوی آسمان پر کشید و گازهای آسمانی را در قالب هفت پیکر آسمانی پیراست... .
*نساء/34:« الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ ...»
مردها بر سر خانمهایشان ناظر و قیومّند از این رو که مردها بر زنها از حیث خرد و رشد اجتماعی فزونی دارند: یک دکتر مرد بر دکتر زن برتری دارد و یک حمّال مرد بر حمّال زن ترجیح دارد ... .
*اعراف/46:« وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ ....»
میان بهشتیان و دوزخیان تیغه دیواری از خاک و شن حائل است و بر تیغه‌های این دیوار مردانی درمانده بر جا مانده‌اند که بهشتیان و دوزخیان را در طرفین دیوار با نشانه‌هایشان می‌شناساند ... .
*یونس/3:« إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ ...»
به یقین پروردگار شما همان خدایی است که آسمانها و زمین را ظرف شش روز آفرید و سپس بر عرش اقتدار خود قرار گرفت و به رتق و فتق کارها و مطالعه فرمانها پرداخت ... .
*ص/44:« ِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»
ما ابّوب را بر صفت جذام، صبور و شکیبا یافتیم، ایوّب بنده خوبی بود ... .
*زمر/73:« وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ...»
آنان که از خشم پروردگارشان در هراس بوده‌ا‌ند، دسته دسته به سوی بهشت برین رانده خواهند شد و در فضا می‌روند تا چون به سیاره بهشت در آیند درهای بهشت به روی آنان گشوده می‌شود ... .

4. خط کلام خدا با خلق

بقره/155:« وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ...»
ما با انواع ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و آفات سر درختی و پا درختی شما مردم را در بوته آزمون می‌گذاریم... .
*آل عمران/41:« قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّيَ آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا ...»
رکریّا گفت: پروردگارا برای من نشانه‌ای مقرّر کن که من وقت مباشرت را بشناسم و بدون طائل با همسرم در نیامیزم سروش الهی به او گفت ...
*آل عمران/97:« فِيهِ آيَاتٌ بَيِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا ...»
در آن درّه نشانه‌های روشن خدایی برقرار است و از جمله مقام ابراهیم که بر آن ایستاد و دیوار کعبه را تا نه ذراع سنگچین بالا برد ... .
*نساء/2:« وَآتُواْ الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُواْ الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا »
مال ایتامی را که در کفالت خود گرفته‌اید به آنان ردّ کنید خرمای فاسد خود را عوض خرمای مرغوب مطبوع آنان بر سفره آنان نگذارید نان مرغوب آنان را با نان نامرغوب خود یکجا کنار هم بر سفره نگذارید، با هم تناول نکنید که احیاناً نان و خرمای مرغوب آنان به مصرف دیگران برسد.
*مائده/77:« قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا ...»
ای صاحبان کتاب آسمانی در دین خود گزافه مگویید و از حقّ تجاوز مکنید شما افکار آن مردمی را دنبال نکنید که پیش از شما کافر شدند و جمع کثیری از مردم هند را گمراه کردند... .
*مائده/89:« لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَـكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَيْمَانَ ...»
... خداوند رحمان شما را در برابر سوگندهایی که بیهوده و بی هدف بر زبان جاری می‌کنید و می‌گویید: به خدا نمی‌خورم، به خدا نمی‌پوشم به خدا نمی‌شنوم مؤاخذه نخواهد کرد، بلکه شما را در برابر آن سوگندها که با هدف معین و از روی فکر و اندیشه بر زبان جاری می‌کنید و تعهدّی را پذیرا می‌شوید مؤاخذه خواهد کرد، اگر بگویید به خدا قسم دیگر سیگار نمی‌کشم ولی بعداً قسم خود را بشکنید و سیگار بکشید گناه بزرگی مرتکب شده‌اید... .
*توبه/30:« وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ ...»
درست است که یهودیان گفتند: عزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست ... آنان سخن کافران پیشین را تقلید کردند که چون فلاسفه هند می‌گفتند: کرشنا پسر خدا بود که نام خدا را در زمین زنده کرد خداوند شان بکشد ... .
*توبه/73:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ...»
ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن ... و در هر حال بر آنان سخت بگیر و خشونت کن از این پس حنایشان را رنگی نیست و در دنیا خوار و ذلیلند.
*هود/82:« فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ ...»
چون فرمان ما رسید و آن سنگ عظیم آسمانی در کنار شهر آنان فرود آمد، خانه‌ها را زیر و زبر کردیم و سنگریزهای سیمانی را به صورت رگبار بر سر آنان باراندیم رگباری با نظم و ترتیب از قلوه سنگها و از پی آن سنگپاره‌ها و تگرگها و ماسه‌ها ... .
*یوسف/59:« وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَّكُم مِّنْ أَبِيكُمْ ...»
یوسف آنان را به مهمانخانه عمومی دعوت کرد و از حال و روز آنان جویا شد. برادران یوسف از پدر خود یعقوب و برادر گمشده خود یوسف و برادر دیگرش بنیامین سخن بسیار گفتند و برای بنیامین و پدر که در وطن مانده بود تقاضای جیره گندم کردند. یوسف به آنان گفت اتفاقاً در همین مصر یک برده کنعانی بود که می‌گفت: برادران ناتنی من با حیله مرا از پدر جدا کردند و برای گشت و گذار به صحرا بردند، ولی در چاه کنعان رهایم کردند و رفتند. برادران یوسف از ترس آن که یوسف در آن شهر باشد و آنان را بشناسد هر چه زودتر عازم مراجعت گشتند و یوسف چهار حواله به نام آنان صادر کرد و به آنان تذکّر داد در نوبت بعدی آن برادر ناتنی خود را همراه بیاورید... .
*نحل/74:« فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ...»
پس شما برای خداوند رحمان از این جا و آن جا مثل نزنید و نگویید: مثل خداوند جهان مثل آن مالک کلّ است که اداره املاک خود را به مباشرانش واگذار کرده باشد و یا مانند بانکداری است که حساب اموالش را به محاسبانش سپرده باشد و یا مانند سلطانی است که اداره کشورش را به وزیرش سپرده باشد و تنها از تنایج کار آنها با خبر می‌شود، خداوند جهان مثل خود را می‌داند و شما نمی‌دانید ... .
*ص/6:« وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ ...»
سران مردم به راه افتادند که ای مردم، از گرد او پراکنده شوید و به راه خود بروید، به سخن او گوش مدارید و بر عبادت بتهای خود پا بر جا بمانید. مکتب یک خدایی یک طرح سیاسی است که برای وحدت ریخته‌اند و می‌خواهند قدتهای محلّی را در هم بریزند و یک قدرت کلّی به وجود آورند که خود پرچمدار آن باشند، اما این طرح و برنامه را در ملّت مجوس هم که امروز یک ابر قدرت جهانی است از کسی نشنیده‌ام این یک فلسفه ساختگی است که از یک خدا هم کار جنگ بیاید و هم کار صلح، هم عشق و شیدایی را هدیه کند هم نفرت و جدایی، هم خدای خیر باشد و هم خدای شر ... .
*شوری/27:« وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاء ...»
خداوند رحمان روزی بندگانش را بر اساس اقتصاد سالم تقسیم می‌کند و اگر روزی خود را بر بندگانش گسترده می‌ساخت ... .

5. تعبیرهای موهن و بیگانه

*آل عمران/109:« وَلِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ »
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ملک خدا است و هر کاری به سوی او حوالت می‌شود.
*آل عمران/191:« رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ...»
تو این آسمانهای افراشته چرخان و این زمین گسترده بیجان را بیهوده و باطل نیافریدی تو از بازی و سرگرمی و توپ بازی منزّه و بر کناری ... .
*نساء/8:« وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا ...»
و هر گاه خویشان آن مرحوم و ایتامی که در کفالت او به سر می‌برده‌اند و کارگران کارگاه و مزرعه و کارخانه آن مرحوم بر سر قسمت حاضر شوند، آنان را از میراث مرحوم اربابشان روزی بدهید ... .
*نساء/16:« وَاللَّذَانَ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا ...»
و آن دو تن از مردان خود را که با رفتن به خلوت مرتکب فحشا و همخوابگی شوند بعد از گواه چهار تن شاهد، هر دو را پس گردنی و چوب ترکه و لنگه کفش آزار دهید و تعزیر کنید ... .
مائده/3:« حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ ... وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ...»
حرام است که گوشت حلال را با قرعه و لاتاری میان صاحبان آن تقسیم کنید که این فسق و پلید است ... .
*مائده/97:« جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلاَئِدَ ...»
خداوند رحمان خانه کعبه را بلکه تمام خانه حرم را بارگاه مردمان ساخت که برای شرفیابی حضور یابند و جوائز خود را دریافت دارند ... دامهای قربانی را به منظور ضیافت الهی و تغذیه کامل و تجدید قوای بدن تا حدّ سور چرانی مقرر کرد ... .
*انعام/96:« ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم»
هندسه خداوند عزتّمند دانا این چنین است.
* اعراف/22:« فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ...»
شیطان آدم و همسرش را با نیرنگ و فریب خام کرد و به سوی بوته گندم برد و چون از بوته گندم چشیدند تنبانشان بر تنشان درید و شرمگاهشان از داخل تنبان بیرون افتاد و شیطان با ریشخند شادی، آن دو را ترک کرد. آدم و همسرش با اضطراب و وحشت که چرا چنین شد و چه وضع رسوایی برایشان رخ داد به رفوگری پرداختند و برگهای درختان را بر تنبان خود وصله می‌زدند تا شرمگاه خود را از دید پریان و فرشتگان بهشتی نهان بدارند ... .
*اعراف/104:« وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ...»
موسی در سنای مصر حاضر شد و گفت: ای فرعون ... .
*انفال/44:« وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ ....»
آن روز که شما با مشرکان روبرو گشتید خداوند عوض نزول فرشتگان طرح دیگری به کار برد: آنان را در چشم شما اندک نمود تا تشجیع شوید و ثابت قدم بمانید و شما را در چشم آنان کم و اندک نمود تا خام شوند و شما را یک لقمه چپ بشمارند ... .
*توبه/64:« يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم ...»
منافقان بعد از یک شب نشینی و چوک پراکنی به خود آمدند که مبادا باز هم سوره‌ای نازل شود و نیات شوم و پلید آنان را برملا سازد ... .
*یوسف/43:« وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ ...»
حکومت فرعون سپری شد و سنّت پادشاهی در مصر برقرار گردید. آن روز پادشاه مصر در برابر سنای حکومتی گفت: من در خواب دیدم ... آقایان نمایندگان: اگر در گزاره خواب و رؤیا سابقه دارید فتوا بدهید که رؤیای من چه گزاره‌ای دارد؟
نمایندگان سنا در پاسخ پادشاه خود گفتند:
* ابراهیم/9:« جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم ...»
رسولانشان با دلایل ورش به رسالت آمدند و آنان دستها را در دهان نهاده سوت کشیدند و شیشکی بستند که ما به دعوت شما کافریم ... .
*حجر/18:« إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ ...»
مگر آن شیطانی که در فرصت مناسب به چابکی از برجها بگذرد و کنکاش سنای فرشتگان را بشنود که سنگپاره آتشینی ... .
*مریم/28:« يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّا...»
ای خواهر روحانی، پدرت عمران مردی فاجر و بدکاره بنود تا این دروغ و فریب را از وی به ارث برده باشی. مادرت بازاری و سوداگر نبود تا در حال خستگی یا حالت بیهوشی مورد تجاوز قرار گیرد و ندانسته نطفه فاجران را نذر معبد نماید ... .
*طه/60:« فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ »
با این قرار و مدار فرعون مجلس سنا را ترک کرد بعد از آن حیله خود را سامان داد ... .
*انبیا/70:« وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ ...»
مشرکان خواستند که با این ایجاد بلوا و غوغای عمومی ابراهیم را نابود کنند و ما رجّاله‌های غوغایی را شکست خورده تر از قضات محکمه از به در کردیم.
*نور/29:« لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ ...»
به خانه‌های غیر مسکونی مانند طویله و انبار که توشه خود را در آن جا نهاده‌اید بر شما حرجی نسیت ... .
*نور/30:« قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ ....»
به مردان مؤمن بگو که چشمهای خود را از نظر دوختن به زیر دامن دیگران فرو بخوابانند و از دامنهای خود نیز مراقبت به عمل آورند که چشم دیگران به زیر دامن آنان نیفتد ... .
*روم/39:« وَمَا آتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَ فِي أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُو عِندَ اللَّهِ ...»
شما مردم آنچه را به کاروانهای تجارتی و یا به شرکتها و بانکها بسپارید تا در میان سرمایه‌های دیگران سودی حاصل کند و افزون گردد ... . در نزد خداوند رحمان سودی عاید نمی‌کند و روزی شما را افزون نمی‌سازد ... .
*سجده/20:« فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا ...»
جایگاهشان دوزخ است و هر چند که با محاسبات ریاضی در صدد برآیند که از دوزخ آتش دور شوند ... .
*احزاب/40:« مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ...»
محمّد ابوالقاسم نیست، ابو ابراهیم نیست، ابو هیچ یک از مردان شما نیست که با نام و عنوان «پدر فلانی» توقیر و تکریم شود، محمّد رسول خداست ... .
*احزاب/50:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ .... وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ ...»
ای پیامبر ما آن دسته از همسرانت را که قبلاً عقد موقّت تزویج کرده‌ای و کابین آنان را هم پرداخت کرده‌ای بر تو حلال و روا کردیم ... این احکام ویژه برای آن است که تو با اعتصاب همسرانت در تنگنا نمانی و کسی را بر تو ایرادی نباشد خداوند رحمان ... .
*ص/5:« إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ »
.. واقعاً طرحی است شگفت و سخنی شاخدار .
*زمر/4:« لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاء ...»
... نه آن که اجازه دهد مردم کسی را انتخاب کنند و او را به خدا بچسبانند.
*فصلت/12:«» وَزَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
و ما آسمان نزدیکتر شما را که مریخ باشد با چراغهای آسمان دوم که در هم ریخته است مزیّن کردیم. این چراغهای سنگین وسیله‌ای است برای تهدید و در هم کوبیدن کافران و هم برای حصار بندی و نگهبانی سنای بالاتر از نفوذ پریان. هندسه عزّتمند دانا چنین است.
*محمد/38:« هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ...»
اینک این شما هستید که دعوت می‌شوید تا در راه خدا انفاق کنید و کسری بودجه را تأمین نمایید ... .
*رحمن/56:« فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ »
این جا حوران بهشتی را گاو چشم و نزدیک بین آفریده که خانه‌های همسایه را نبینند ... .
*جمعه/11:«... قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ...»
بگو آن پادشاهی که نزد خدا حاضر است بهتر از سرگرمی ساز و سرناست و بهتر از مالای تجارت دنیا ...‌.
تحریم/3:« وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ »
به خاطر بسپارید که یک تن از همسران جوانش [پیامبر ] (ص) به او گفت: وای بر ما که بیچاره ترین زنان دنیا هستیم : نه فرزندی از شوهرمان داریم که فردا مخارج ما را به عهده بگیرد و نه حقّ داریم که شوهر انتخاب نماییم و نه از شوهرمان ارثی به جا می‌ماند که زندگی ما را اداره کند و رسول ما با نفرت به او نگریست و گفت: ولی من به عیان می‌بینم که بعد از مرگ من، حال و روز شما خوب می‌شود، خصوصاً تو ! که بر همگان سر می‌شوی و پدرت بعد از مرگ من رئیس خواهد شد رسول، بعد از آرامش روحی به او سفارش کرد که سرّ او را فاش نسازد ... .
*مرسلات/1-4:« وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا... »
سوگند به آن فرشتگان که مانند نسیم از برج نگهبانی فرستاده شوند، پس از لحظاتی شتاب گیرند و چون تند بادی راهی پایگاه زمین گردند، و به پخش امواج بپردازند، سپس موجهای آسمانی را از موجهای شیطانی جدا سازند ... .

6. ترجمه‌های نارسا و مبهم و چه بسا نادرست

*انعام/98:« وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ ...»
اوخداوندی است که همه شما را از یک جان پدید آورد از آن پس شما را توقفگاه ثابتی است در بدن و توقفگاه سیّاری است در قبضه عزرائیل و مأمورین عالم برزخ ... .
*یونس/34:« فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ »
پی مردمان مشرک به کجا واژگون می‌شوید؟
*یونس/59:« قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلاَلاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ ....»
... این نسل دام را که خداوند رحمان برای خوراک شما نازل کرده است و شما قسمتی را حرام می‌شمارید و قسمتی را حلال می‌دانید ... .
*یونس/39:« كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ...»
... امتهای پیشین هم که رسالت انبیا را تکذیب می‌کردند به خاطر همین بود که روز قیامت را قابل قبول نمی‌دانستند و با فلسفه بافی منطق انبیا را سیاه می‌کردند و توبنگر که فرجام سیهکاران به کجا انجامیده است؟
*هود/5:« أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ ...»
چون رسول ما پیام قرآن را بر مردم تلاوت کند مشرکان سینه‌های خود را دو تا می‌کنند تا سر و دوش خود را از دید رسول نهان سازند ... .
*یوسف/25:« وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ ....»
... پیراهن یوسف از پشت سر درید و یوسف درب خروجی را باز کرد و ناگهان هر دو تن با آقای خود روبرو شدند که در آستانه در ظاهر گشت.
*یوسف/37:« قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيكُمَا ...»
یوسف به آنان گفت: من نه تنها از بازگرداندن رؤیا آگاهم، بلکه می‌توانم رؤیا ایجاد کنم و آنچه لازم باشد بدانم: اینک وقت نهار است هر غذایی که از خانه برای شما بیاورند پیش از آوردن غذا من به شما خبر می‌دهم چه غذایی می‌آورند ... .
*اسراء/13:« وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا ...»
هر انسانی که در این جهان زندگی می‌کند پرنده او را به گردنش الصاق کردیم و روز قیامت آن را به صورت طوماری باز و گشاده می‌بینید.
*بقره/223:« نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ ...»
همسران شما برای شما کشتزارند هر جا که مایل باشید به کشتزار خود درآیید شبها فقط به فکر آبیاری کشتزار خود نباشید برخیزید و با نافله شب برای خود توشه‌ای برای آخرت بفرستید.
*آل عمران/58:« ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ ...»
این آیاتی را که بر تو می‌خوانیم آیات الهی است و یادواره‌ای از قرآن کاردان است.
*آل عمران/131-130:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ »
شما ای اهل ایمان به جنگ با خدا اقدام نکنید و ربا مخورید چند برابر و چند برابر که سود و اصل و فرع را به حساب آورید از خشم خدا بترسید و ربا را وابگذارید که رستگار شوید. از آتش دوزخ بپرهیزید که برای شما کافران مهیّا شده است.
*نساء/25:« وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم ...»
و هر کس از مردان شما استطاعت مالی نداشته باشد که با خانمهای خانه دار مؤمن ازدواج کند می‌تواند با کنیزان زر خرید مؤمن ازدواج کند.
*مائده/6:« وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء ...»
اگر بیمار باشید که غسل کردن مایه خطر و یا ضرر باشد و یا در حال شفر باشید که فرصت پیاده شدن و امکان غسل نباشد یا آن که جنب نباشید بلکه یک تن از شما مؤمنان از گودال مستراح بیاید یا ... .
*مائده/18:«... وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ »
همگان به سوی او می‌شوند.
*مائده/106:« يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ ...»
ای اهل ایمان در آن هنگام که یک تن از شما مؤمنان را مرگ فرا رسد، باید مراتب وصیت او در حضور دو تن از مردان عادل شما برگزار شود در صورتی که مسافر باشید و در غربت و یا دیار کافران اجل گریبان شما را بگیرد باید دو تن از مردان یهود و نصاری مراسم وصیت را گواه باشند. شما باید بعد از نماز عصر که هنگام فراغت از کار است و همگان برای کنکاش مسائل در مسجد حاصرند آن دو شاهد یهودی یا نصرانی را بر سر پا نگه دارید تا شهادت بدهند ... .
*اسراء/110:«... وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً »
نماز صبح و شب را در مسجد الحرام هنگام خلوت اغیار اداکن، نماز نیمروزت را هم علنی و در برابر آنان مخوان، در خانه‌ات نیز پنهان مشو که نماز را تنها و بی حضور دیگران بخوانی، بلکه راهی میان این و آن جست و جو کن و در دامنه کوه صفا، مرکزی برای تبلیغ و تلاوت دایر کن.
*انبیا/45:« ...وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء إِذَا مَا يُنذَرُونَ »
... ولی کافران گوشی برای شنیدن ندارند. هر کسی ناشنوا باشد فریاد جارچی را هم نخواهد شنید که صدا به الحذر الحذر برآرد.
*فرقان/23:« وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا »
در آن روز ما گامی به جلو نهیم و ساخته‌ها و پرداخته‌های آنان را از کاخها و بوستانها و جاده‌ها و دانشکده‌ها با همه مظاهر تمدّن و جلوه‌های زندگی در هم بکوبیم و چون خاک و خاکستر بر باد دهیم.
*فرقان/34:« الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا ...»
آن کسانی که در روز قیامت با قوز خمیده سوار بر سنگپاره‌ها به سوی دوزخ محشور می‌شوند موقعیّت شومتری دارند ... .
*نمل/88:« وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ...»
کوهپاره‌های آسمان و زمین را در آفاق خواهی دید که گویا در فضا یخ زده‌اند با آن که همچون ابر در حال عبورند ... .
*احزاب/32:« يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ ...»
ای خانمهای پیامبر اگر شما تقوا را از دست ندهید با هیچ یک از خانمهای دیگر یکسان و برابر نخواهید بود. پس به خاطر حفظ تقوا آوای خود را در برابر بیگانگان نرم و هموار نکنید که آن مهاجر بیمار دل طمع ورزد و بر بیماری خود بیفزاید. شما در رابطه با حفظ تقوا باید هماره سخنان عادی و متداول بر زبان برانید و در برابر اجنبی از مسائل جنسی سخن به جدّ و شوخی بر زبان نرانید.
*ص/24:« قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ ...»
داود گفت بی شکّ برادرت می‌خواهد تو را سیاه کند که میش تو را می‌طلبد تا با میشهای خود یکجا کند. بسیاری از مردم که با هم خلط و آمیزش دارند و در یک خانه به سر می‌برند از خود خواهی، به حقّ خود قناعت ندارند.
*ص/71-69:« مَا كَانَ لِي مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَى إِذْ يَخْتَصِمُونَ إِن يُوحَى إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ... »
من اطلاعی از سنای بالاتر نداشتم که چرا در کنکاش و جدل بوده‌اند. اشارتی که من دریافت می‌کنم فقط همین است که من اخطار کننده‌ام و مسؤولیتی ندارم جز این که پیام خود را آشکارا اعلام کنم. خاطر نشان ساز که آن روز در سنای بالا پروردگارت به فرشتگان گفت ... .
*احقاف/29:« وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ ...»
خاطر نشان کن آن روزی که چند تن از پریان را به سوی تو چرخاندیم ... .
*محمد/15:«... وَسُقُوا مَاء حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ ...»
... همانند مردم بی تقوایند که در آتش دوزخ جاودانه بمانند و آب کبریت بشوند که آب کبریت روده‌هایشان را چاک چاک سازد.
*محمد/29:« أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ ...»
آیا این مهاجران بیمار دل پنداشته‌اند ... .
*ق/17:« إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ ...»
دو گیرنده از راست و چپ در دوشهای آدمی جا گرفته‌اند که تصویر اعمال آنان را ضبط می‌نمایند.
*رحمن/37:« فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ ...»
ولی آن گاه که آسمان مریخ پاره پاره شود و چون گلی سرخ رنگ روشن در فضا پاشان گردد ... .

7. ترجمه‌های بدون مدرک و استناد (اعمال سلیقه)

*بقره/31:« وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ ...»
بدین منظور که فرشتگان راز خلقت نو را دریابند و با اهداف آن آشنا گردند پروردگارت نان آدمیان را به آدم آموخت سپس چند تن از اشباح آنان را بر فرشتگان جلوه گر ساخت و گفت: «اگر شما به راستی از راز آفرینش نو آگاهید شخصیت این چند تن را مکشوف نمایید.
*بقره/48:« وَاتَّقُواْ يَوْماً لاَّ تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئاً ... وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ »
از آن روزی بترسید که هیچ کس نتواند به دیگری سزا و پاداش دهد آن روز از کسی شفاعت و همکاری نپذیرند و از مجرمان کفیل و جانفدا نگیرند و نه از جانب ارواح عالیه نصرت شوند.
*بقره/49:« يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ ...»
پسرانتان را سر می‌بریدند که آمار مبارزان بالا نرود و زنانتان را زنده می‌گذاشتند تا مشکلات خانوادگی افزون شود ... .
*بقره/57:« وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ ...»
و از ابرها برایتان ماهی من و سلوی فرو ریختیم و گفتیم: فقط از نعمتهای پاک ما که ماهی با فلس باشد تناول کنید، ولی آنان با حرص و ولع ماهی بی فلس را هم تناول کردند و حلال شمردند ... .
*بقره/233:« وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ ...»
مادرانی که طلاق گرفته‌اند با وجود طلاق جدایی حقّ دارند که فرزندان خود را تا دو سال کامل شیر بدهند و این فرمان برای آن مادر و یا پدری است که می‌خواهد دوره شیر خوارگی فرزندش را کامل نماید.
*نساء/4:« وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا ...»
شما باید کابین خانمها را قبل از آمیزش عروسی به صورت پیشکش تقدیم کنید اگر خانمها با طیب خاطر و رضایت دل ... .
*نساء/159:« وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا ...»
مسیح در آسمان مشتری باقی خواهد ماند تا آن روز که از آسمان نازل شود و هیچ یهودی برجا نباشد جز آن که تحقیقاً قبل از فرا رسیدن مرگ مسیح به او ایمان آورد و روز قیامت گواه اعمال آنان باشد.
*انعام/128:« وَيَوْمَ يِحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ ...»
روزی که همه آنان را از آدمی و پری برای حسابرسی در صحرای محشر گرد آوریم به آنان خطاب کرده، می‌گوییم: ای پریان که برای نوبت دوم راهی دوزخ می‌شوید به یقین دوستان فراوانی از بشر به دنبال خود آورده‌اید... .
*انفال/59:« وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَبَقُواْ إِنَّهُمْ لاَ يُعْجِزُونَ »
کافران تصوّر نکنند که بر ما پیشی گرفتند و با نقض پیمان و قتل و عام معلّمان قرآن بر ما پیروز شدند ... .
*هود/78:« وَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَـؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ ...»
مردم لوط با خبر گشتند و یکسر به سوی خانه لوط هجوم آوردند و از دیر باز و پیشین زمان دستاورد بدی ارائه می‌کردند. لوط خدمتکاران زن را در لباس پسران آراست و به آن مردم گفت: «ای مردم من این پسران که می‌بینید دختران منند ... .
*یوسف/24:« وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء ...»
خانم که علاوه بر عشق جوانی شیفته پاکی و عصمت یوسف شده بود با علاقمندی مسأله ازدواج را مطرح کرد که بعد از طلاق گرفتن از شوهر، یوسف را خریداری کند و سپس با او ازدواج کند و اگر نه آن بود که یوسف با چشم خود برهان پروردگارش را مشاهده کرد به خانم خود قول مساعد می‌داد و تعهد می‌کرد. ما در یک لحظه خانم را در سیمای بوزینه به او نشان دادیم و به این صورت باطن او را برملا کردیم تا هر گونه بدی و فحشاء را از ساحت او دور سازیم ... یوسف که باطن خانم را باطن یک روسپی دید به سوی درب خروجی دوید ... .
*یوسف/45:« وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ ....»
آن برده‌ای که با یوسف در زندان بود گفت: ... مرا با اجازه رسمی به زندان سقاره بفرستید که داناترین خوابگزار ما در زندان است.
*یوسف/77:« قَالُواْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا... »
برادران یوسف ... باطنز و کین به حاضران گفتند: اگر این جوان دزدی کرده باشد استبعادی ندارد برادر دیگری هم داشت که سالهای کودکی از خانه عمّه‌اش دزدی کرد و مدّتها در خانه عمّه‌اش به بردگی پرداخت. یوسف سخن را در دل گرفت... و به روی آنان نیاورد که آن دزدی یک صحنه سازی بوده که از جانب عمّه‌اش برای نگه داری او صورت گرفته بود.
*مریم/62:« وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً »
و در آن بوستانها که شبانه روز آن یازده ساعت است خوراک بهشتیان در دو وعده صبح و شام گواراست.
*طه/20:« فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى ...»
... با این فرمان موسی عصای خود را کنار پا افزارش افکند، ولی ناگهان عصا ماری شد که می‌پیچید ... .
*فرقان/46:« ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرً»
... ما فرشتگان توقّف خورشید را برای مردم آن نیمه دیگر که روز دائم دارند گواه آن ساختیم که تاریکی و سرما هم توقّف مانده است و دیگر استراحت شب و سایه خنک به سراغ آنان نمی‌آید. فقط با حرکت انتقالی نرمک نرمک و ظرف یک سال سایه زمین را به دنبال خود می‌کشاندیم و جابجا می‌نمودیم که شبانه روز بیست و چهار ساعتی را به شبانه روز 8766 ساعتی بدل نماییم.
*فرقان/68:«... وَلَا يَزْنُونَ ...»
... و با زنان همسایه نیامیزند ... .
*نمل/19:« رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ ...»
بار پروردگارا چندان مرا در دنیا نگه دار تا این نعمتی را که بر من و بر پدر و مادرم موهبت کرده‌ای سپاس بگزارم و به شکرانه این قدرت و شوکت، مسجدی شایسته برپا کنم که پسند خاطرت بوده باشد ... .
*قصص/23:«... قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ ...»
ما گوسفندان خود را آب نمی‌دهیم تا شبانها گوسفندان خود را از گرد آب باز گردانند و ما با آب باقیمانده در حوض گوسفندان خود را آب بدهیم و تنها برادر ما خردسال است و پدر ما پیری کهن سال است.
*شوری/45:« وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيّ...»
و خواهی دید که سوار کوهپاره‌های زمین گرد زهره می‌چرخند و بر آتش سوزان عرضه می‌شوند تا کی به درون آن افکنده شوند ... .
*دخان/43-45:« إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعَامُ الْأَثِيمِ كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ ...»
بی شکّ درخت انجیر هندی، غذای زورگویان است، مانند آتش جوشان از شکمها می‌جوشد ... .
*یوسف/93:« اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَـذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا ...»
اینک پیراهن مرا با خود ببرید و بر صورت پدر بیفکنید اگر پیراهن مرا بر روی صورتش بیندازید و بوی زنبق را بشنود چشمان او ...
*یوسف/100:« ...وَقَدْ أَحْسَنَ بَي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي ...»
پروردگار من نسبت به من نیکخواهی کرد ... این همه شیرینی و تلخی و آن همه راحت و محنت از آغاز تا انتها و از قریه سیلون تا کاخ عزّت همه از خواست پروردگار من بود... .
*ابراهیم/16:« مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِن مَّاء صَدِيدٍ ...»
و بعد از هلاک درزخ آتش در پی است و از زردابه قیر و نفت می‌آشامند.
*اسراء/72:« وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً ...»
مشرکان برای تثبیت موقعیّت خود به انواع حیله‌ها دست می‌زنند نزدیک بود که با تهدید و شکنجه تو را از فرمانی که به سویت وحی کرده‌ایم بگردانند که از نماز در مسجد دست برداری و در خانه‌ات نماز بخوانی که تکلیف ثانوی من همین است در آن صورت تو را دوست و همدل خود می‌گرفتند.
*اسراء/80:«... وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا »
و از پیشگاه خودت برای من سلطه‌ای برقرار کن که یاور من باشد و چون حمزه شرّ مزاحمان را از من بگرداند.
*کهف/29:«... إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا ...»
ما برای سهیکاران که حقیقت را پرده پوشی می‌نمایند آتش ناهید را مهیّا کرده‌ایم که چون سرا پرده بر سر آنان احاطه دارد ... .
*مریم/16:« وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً »
... آن روز که از خانواده خود جدا شد و در سمت مشرق آنان جایی خلوت برگزید تا در برابر آفتاب تن را صفا بخشد، از دید خانواده خود در پشت شاخ و برگ بوته‌ها و گندمها در حجاب شد تا بتواند لباس را از تن برکند و ما روح قدسی خود را به سویش گسیل کردیم و روح قدسی با قد و بالای بشر در برابر او ظاهر گشت، مریم که لخت و عریان بود با وحشت گفت: من از تو به خدای رحمان پناه می‌برم. اگر تو مردی با تقوا بوده باشی ... مریم در صدد بود که اگر آن مرد مزاحم تعرّض کند با همان سر و وضع نا هنجار لخت و عریان و آشفته مو از دست او بگریزد و خانواده خود را به کمک بخواهد که روح قدسی گفت: من از جنس بشر نیستم ... !
*احقاف/16:« أُوْلَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا ... وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا ...»
اینهایند که در جمع بهشتیان بهترین دستاوردشان را که شهادت عاشورا است از آنان می‌پذیرم و از بدیهایشان می‌گذرم ... و آن پسر دیگر که با پدرش زبیر و مادرش أسماء گفت: افّ بر شما باد ... .
*قلم/19:« فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ...»
... آن شبی که با هم سوگند خوردند که فردا اول صبح ذرتّهای خود را بچینند. جای تردید و شک باقی نگذاشتند و ان شاء الله نگفتند. پس صاعقه‌ای از فرمان پروردگارت بر سر بوستان چرخید و آنان در خواب بودند. شاخ و برگ ذرتّها یکسر سوخت گویا ذرتّها را قلم کرده‌اند... .
*نبأء/25:« إِلَّا حَمِيمًا وَغَسَّاقًا ...»
فقط طعم آب کبریت و آب نفت را باید بچشند ... .
*غاشیه/5:« لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ »
برای آنان خوراکی یافت نشود جز انجیر هندی .

8. کاستیهای ویرایشی و نگارشی

* بقره / 182 : ذیحقّ ... و میان وارثان ذیحقّی صلحی برقرار سازد ... .
* مائده / 11 : شما باید از خدا بترسید و در مخاطر به خدا توکّل کنید ... .
* مائده / 17 : ... پادشاهی آسمانها و زمین و پادشاهی فضای فیما بین آسمانها و زمین خداست ... .
* مائده / 53 : در آن روز مؤمنان با لحنی ملامت بار می‌گویند ... .
* مائده / 64 : ... بی شک همین آیاتی که بر تو نازل می‌شود و عقائد کفر آمیز و کردار ملعنت بار آنان را افشا می‌کند ... .
* مائده / 89 : می‌گویند: بخدا نمی‌پوشم، بخدا نمی‌نوشم، ... اگر بگویید به خدا سیگار نمی‌کشم ... .
مائده / 94 : سپس یک جرعه دیگر بدهان کنند و بپرهیزند ... .
* اعراف / 89 : اگر ما به کیش شما باز گردیم و بتهای شما را بپذیریم آنهم بعد از از این لطف الهی ... .
* توبه / 59 : ... چشم داشت ما تنها از پیشگاه خداوند است .
* توبه / 95 : ... جایگاهشان دوزخ است به سزای گناهانی که به جان میخریدند.
* یونس / 35 : ... یا آن خدائی که خود را بجایی نمی‌برد ... .
* هود / 18 : کیست که سیه کارتر باشد از کسی که بر خدا افتراببندد ... .
* یوسف / 45 : ... داناترین معبّر خواب گزار ما در زندان است.
* یوسف / 77 : ... آن دزدی یک صحنه سازی بود که از جانب عمّه‌اش برای نگه داری او صورت گرفته بود.
* نحل / 115 : ... و نه با قصه آدمکشی و تجاوز و انتقام کشی گناهی بر او بار نمی‌شود.
* اسراء / 18 : ... نکوهیده و ملامت بار مطرود از نعمت پروردگار.
* طه / 28 : گره از زبان من بگشا تا طاقت زبان داشته باشم ... .
* مؤمنون / 104 : ... آنان با چهره‌ای تکیده و چشمانی به هم چقیده و لبهایی در هم کشیده رو ترش کرده‌اند ... .
* فرقان / 5 : ... تا در نماز صبح و عصر خود انشاء کند و با طنطنه بر مردم تلاوت کند ... .
* نحل / 81 : ... برای شما از کوهستانها غارها و کنامها بر قرار نمود تا از سورت سرما و برف و باران و تگرگ و صاعقه محفوظ بمتنید.
* قصص / 59 : پروردگارت هرگز شهر و دیار مردم را درهم نخواهد ریخت مگر بعد از آنکه در عاصمه مرکزی رسولی بینگیزد ... .
* عنکبوت / 60 : چه بسیارند جنبدگان ذیحیاتی که نمی‌توانند مسؤولیت روزی را ... .
* روم / 48 : ... شادمانه به هم بشارت می‌دهند که امساله مزارع خرّمی داریم ... .
* صافّات / 9 : ... با این سنگپاره‌ها برای شیطانها عذابی است لازم و مزمن.
* زمر / 17 : ... آن کسانی که ایمان آورند و از عبادت طاغوت سرکش که بر علیه خداوند رحمان ساختاری شده است ... .
* واقعه / 9 : ... و یاران شئامت که چپروانند.

9. نامگذاری سوره‌ها

* سوره نساء : خانمها – بشریّت. ساختاری جامعه.
*سوره مائده : میز ناهار ! حلال و حرام – تعهّدات الهی. کیفر جانی. رهبری جامعه.
* سوره انبیا : خطّ پیامبران.
* سوره عنکبوت : خانه شرک. خانه توحید.
* روم : اعجاز طبیعت.
* زمر : پرواز به سوی بهشت – پرتاب به سوی دوزخ.
* زخرف : سفال زریّن.
* دخان : شبهای قدر.
* احقاف : یادی از عاشورا و جمل.
* عبس : مرگ بر آدمیزاده پر تکبّر.
* تکویر : آرم قیامت.
* مطفّفین : ارجاع پرونده‌ها به علّیین و سجّین.
* انشقاق : آویخته به پشت سر.
* طارق : شهاب شیپوری.
* علق : پیشانی خطاکار.

 

پی نوشت‌ها:

1. سید محمد باقر حجتی ، فصلنامه ، مترجم ، شماره100،ص54.
جمعه 24 شهریور 1391  2:32 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

روياي ترجمه بي‌غلط قرآن

بهاء الدين خرمشاهي

ابتدا اندكي درباره عنوان اين بحث توضيح دهم. در عرف فارسي، كلمه عربي رؤيا كه معني آن خواب ديدن است، معناي دومي هم پيدا كرده است. يعني آرزو، آرزوي دوردست و دست نيافتني. چنانكه في المثل گويند: « صلح پايدار جهاني، رويايي بيش نيست.» يا « ريشه كني فقر و برقراري عدالت اجتماعي، يك رؤياست» . با اين حساب مراد من از اين عنوان اين است كه ترجمه‌اي بي غلط از قرآن كريم به دست دادن، ارزويي ديرياب و دوردست است . در يك كلام اگر بخواهيم تعبيري عربي به كار بريم، رؤيا در اين معني، يعني آرزوي بعيد المنال، يا صعب المنال. مدعاي بنده اين است كه در طول تاريخ هزار ويكصدساله و بلكه بيشتر، ترجمه فارسي،‌ترجمه‌اي پاك و پيراسته و بي غلط و آراسته، از كتاب مقدس آسماني اسلام كه به عين الفاظ وحي الهي است، به فارسي در نيامده است . قهراً معناي ديگري كه از اين مدعا يا حكم زاده مي‌شود اين است كه ترجمه‌هاي فارسي قديم و جديد قرآن كم يا بيش غلط دارد. ترجمه‌هاي هزار ساله يعني از قرن دوم و سوم تا اوايل و اواسط قرن چهاردهم ، قطع نظر از اغلاط موردي و واژگاني يا نحوي يا بلاغي و غيره، يك غلط يا نادرستي روشمندانه دارد و آن تحت اللفظي بودن شديد آن است . به طوري كه كمتر ترجمه‌اي از ترجمه‌هاي قدما، به اصطلاح، بر سر پاي خودش بند است و قابليت آن را ندارد كه مستقلاً خوانده شود و وافي به مقصود باشد.
در اين بحث كاري به كار ترجمه‌هاي زبان ديگر نداريم. ترجمه سندي يا تركي يا لاتين، قرآن كريم هم، قدمت بسيار دارد، ولي دراين مقال نقد و نظري درباره آنها نداريم . گو اينكه به تقريب آنچه درباره ترجمه فارسي گفته شود و صادق باش، درباره انها هم صادق است.
حال بايد ديد، با آن كه قرآن كريم سنگ بناي تمدن و اساس فرهنگ اسلامي ايراني ـ‌اسلامي است و مسلمانان ايراني از عهد خود رسول‌الله (ص)، از زمان سلمان فارسي كه سوره حمد را ترجمه كرده بودو جواز اين ترجمه را از حضرت محمد(ص) دريافت داشته بود، عاشقانه و عالمانه در راه ترجمه قرآن كوشيده اند، چرا توفيق نهايي نيافته‌اند؟
پاسخ ساده و سرراستش اين است كه قرآن يك كتاب عادي، مانند يك راسله تاريخ با جغرافيايي يا طبي يا رياضي يا فلسفي يا فقهي يا كلامي نيست كه به صرف آشنايي با زبان مبدأ(يعني عربي) و زبان مقصد(يعني فارسي) و انس و احاطه به موضوع آن رساله، بتوان آن را پاك و پيراسته و درست و دقيق ترجمه كرد.
قرآن كتابي است بسيار پرموضوع ، چنانكه فهرست موضوعي‌اي كه بنده و دوست دانشورم آقاي كارمان فاني از آنترتيب داده‌ايم، هفت ـ هشت هزار مدخل و عنوان موضوعي دارد و حجم آن(بدون ذكر آيه‌ها و نصوص قرآني، فقط با اشاره به نام سوره و شماره آيه) برابر با خود قرآن است. براين نكته بيشتر تأمل فرماييد. فهرست موضوعي يك كتاب 10 جلدي في المثل مي‌شود يك جلد، يا في المثل دايرة المعارف بريتانيكا كه در طبع 1990 ، بيست و نه جلد است، فهرستش دو جلد است. اين كه فهرست موضوعي يك كتاب برابر با خود آن كتاب شود،‌معنايش اين است كه آن كتاب، چگالي معنايي‌اش بسيار بالاست و تعدد و تنوع موضوعاتش خارق آلعاده است. پس تعدد موضوعات، نخستين خصيصه قرآن است و در جنب آن و نظير آن تنوع موضوعاتش. بنده در مقاله «قرآن و قرآن پژوهي» كه در كتاب قرآن پژوهي، ص 11ـ12 ، به طبع رسيده است، كلي‌ترين زمينه‌هاي مضامين قرآن را چنين برشمرده‌ام:
1ـ اشاره به وقايع تاريخي (غزوات، هجرت رسول‌الله (ص) و نظايرآن.)
2ـ قصص انبياء و حكايات ديگر .
3ـ انديشه توحيدي و دعوت به ايمان و اسلام و توصيف صفات خداوند.
4ـ نهي از شرك و نفاق .
5ـ معادشناسي و توصيف عوالم اخروي و حيات پس از مرگ.
6ـ فرشته شناسي (شامل بحث درباره شيطان و شياطين و جن.)
7ـ احكام فقهي .
8 ـ احكام اخلاقي(اعم از وعظ و ارشاد و توصيف اخلاق حميده و اخلاق رذيله وامر به معروف و نهي از منكر.)
9- توجه دادن به آيات الهي و شگفتيهاي آفاق و انفس.
10ـ اشاره به شرايع پيشين و اقوام پيشين و كتب و صحايف آسماني.
11ـ داستان آفرينش و خلقت انسان و انسان‌شناسي روان‌شناسانه .
در اينجا مي‌افزايم: اشاره به عصر نزول وحي و عصر جاهليت و پاسخ دادن به سؤالها و استفتاهايي كه مسلمانان از پيامبر(ص)، يا از طريق پيامبر (ص)، از خداوند داشته‌اند، نظير پرسش درباره اهله قمر، يا كلاله (نوعي ارث)، يا حتي مسائل عادي زندگي ، نظير حيض زنان و اشاره به حركات و سكنان مؤمنان نومسلمان از يك سو و منافقان ضداسلام و توطئه‌هاي آنان از سوي ديگر. حاصل آنكه، قرآن مجمع‌المعارف عظيمي است و هيچ دايرة المعارف فشرده يك جلدي قديم و جديد به اندازه آن تعدد و تنوع مضامين ندارد. همين است كه با توجه به رسوخ عظيم قرآن كريم در ذهن و زبان و ضمير و زندگي فردي و جمعي مسلمانان ، اين معجزه مستمر، سرچشمه واقعي اغلب و بلكه همه علوم اسلامي و نيز فرهنگ اسلامي است.
صرف و نحو و علوم زباني و بلاغي و فرهنگ نويسي وفقه و اصول فقه و كلام و عرفان و اخلاق و حكمت و هنرهاي اسلامي همه از قرآن نشذت گرفته است . و يك سلسله معارف خاص قرآن و قرآن‌پژوهي نيز به نام علوم قرآني بر محور قرآن و براي فهم و شرح آن پديد آمده است. پس اولين شرط ترجمه، يعني اولين صفتي كه مترجم قرآن بايد داشته باشد، جامع العلوم بودن و جامع الاطراف بودن اوست. از آن‌جا كه ترجمه با تفسير فرق ماهوي ندارد، مگر از اين نظر كه ترجمه موجز و مجمل است، اما تفسير مفصل است، لذا مترجم قرآن بايد يكايك و همگي شرايط و صفات مفسر قرآن را داشته باشد، به اضافه فضل و هنر ديگر كه در دنباله اين مقال به آنها فهرست‌وار اشاره مي‌شود.
سيوطي، قرآن پژوه‌معروف قرن دهم، در كتاب « الاتقان في علوم القرآن» بر آن است كه مفسر بايد در پانزده علم دست داشته باشد: 1ـ لغت 2ـ نحو 3ـ تصرف يا صرف ( تا به روشني، في المثل فرق نكاح را با انكاح يا سماع را با ساماع و رجوع را با ارجاع بداند) 4ـ اشتقاق 5 و 6 و 7. معاني و بيان و بديع (= علم بلاغي) 8ـ علم قراءت(و شناخت وجوه اختلاف قراآت كه در بعضي فرهنگهاي خاص اين فن، بيش از ده‌هزار مورد است)9ـ اصول دين (=علم كلام و عقايد) 10ـ اصول فقه 11ـ اسباب النزول و قصص (و توسعاً : تاريخ ) 12ـ ناسخ و منسوخ ، تا محكم از غير محكم شاخته شود؛ و معلوم شود كه به حكم آيه منسوخه نبايد عمل شود. 13ـ فقه (و بايد افزود خلاف و فقه مقارن يعني فقه تطبيقي پنج مذهب فقهي اسلامي)14ـ احاديث(اعم از روايت الحديث و دراية الحديث ) 15- علم موهبت: و اين علمي است كه خداوند به كسي كه به علم خويش عمل مي‌كند مي‌بخشد و حديثي ماسب اين مقام هست كه:
«من عمل بما علم ورثه الله علم مالم يعلم[1] »
كسي كه به مقتضاي علمش عمل كند، خداوند علم نادانسته‌ها يا نادانستنيها را به او مي‌بخشد.
علاوه بر اين پانزده علم و فن، مترجم قرآن بايد از اين معارف يا از اين صفات هم برخوردار باشد:
16ـ عربيت: يعني دانش زبان عربي كه صرف و نحو و لغت، از لوازم و اركان آن است. ولي ممكن است كسي صرف و نحو و لغت بداند، اما زبان‌دان نباشد، بلكه لغت دان و دستور زبان (=گرامر) دان باشد.
17ـ انس با قرآن : كه خود يك پيش شرط دارد، يعني يك مقدمه لازم؛ و آن اسلام و ايمان است. زيرا چنانكه مفسران قديم و جديد گفته‌اند يك معناي آيه معروف:«لايمسه الا المطهرون»[2] اين است كه جز كساني كه طهارت قلبي يعني توحيد و ايمان دارند، كسي حقايق و معاني اصلي و بطون آيات قرآني را درك و دريافت نمي‌كند . پس از احراز اين مقدمه واجب و پيش شرط لازم، مترجم قرآن بايد يك انس بيست، سي‌ساله با قرآن كريم داشته باشد و اگر هم حافظ سراسر قرآن نيست، استحضار ذهني بسيار به آيات قرآني داشته باشد، تا از اصل اصيل « القرآن يفسر بعضه بعضا»[3] حداكثر استفاده را ببرد.
18- علم تفسير: مترجم قرآن بايد غواص خستگي ناپذير اقيانوس تفسيرهاي قرآني باشد و مدام به تفسيرهاي مهم از پيش از طبري (نظير تفسير ابن عباس و مجاهد و زيد شهيد) تا پس از طباطبايي(نظير تفسير كاشف مغنيه و ساير تفسيرهاي معاصر) رجوع و در آنها تعمق و آنها را با يكديگر تطبيق كند. و فقط به يك نوع تفسير (مثلاً تفسيرهاي روايي يا مأثور ) و متعلق به يك مذهب يا مكتب (يعني في المثل فقط تفسيرهاي شيعي يا معتزلي يا اسماعيلي يا عرفاني يا ادبي ) اكتفا نكند. چون درباره قرآن كريم و قرآن پژوهي هم اين حكم صادق است كه همه‌ چيز را همگان دانند .اگر مترجم قرآن كريم به فارسي،‌في المثل نتواند به تفاسيرهاي مهمي چون تبيان، مجمع‌البيان و كشاف زمخشري و مفاتيح الغيب امام فخررازي مراجعه كند و عملاً هم شب و روز ، پيش از اقدام به ترجمه قرآن و پس از آن و در حين ترجمه، با اين تفاسير مأنوس و محشور نباشد، زحمت بيهوده مي‌كشد و حاصل ترجمه‌اش مقبول طبع مردم صاحب نظر نخواهد گرديد.
گفتني است كه توجه و تكيه به امهات متنون تفاسير مهم شيعه و اهل سنت، مجموعاً در حدود چهارده ـ پانزده تفسير قديم و جديد، كارسازتر است، تا مراجعه به دهها و بلك صدها تفسير، زيرا در تاريخ اسلام حتي فرقه‌هاي ضاله و مضله و كژراهه‌رو،هم، انواع و اقسام تفاسر را دارند. همان‌طور كه براي لغت به امهات معاجم و قواميس بايد مراجعه كرد و نه هر كتاب لغتي كه در دسترس باشد، در انتخاب تفاسير هم بايد با بصيرت و خبرويت عمل كرد.
19ـ فارسي داني و فارسي نويسي: مترجمان فارسي قرآن كريم، اين مسأله را سهل و بديهي گرفته‌اند و به گمان اينكه فارسي زبان مادري‌شان است، به همان مبلغ اندكي از علم كه در اين زمينه داشته‌اند اكتفا كرده‌اند. حال آنكه علم و اطلاع و مهارت‌عادي در اين زمينه كافي نيست و مترجم قرآن به فارسي،‌پيش از اقدام به اين امر خطير، بايد عمري را در مارت آثار فصحاي فارسي زبان گذرانده باشد، نه اينكه حتي ديك دور هم كليات سعدي يا غزلهاي حافظ، يا كليله و دمنه را نخوانده باشد. اگر مثال بزنم، يكي از مترجمان معاصر كه قرآن كريم را تحت عنوان «معاني القرآن» به زباني ، شبه فارسي درآورده است، اگر از بيست و يك شرط و صفتي كه در اينجا براي مترجم قرآن مي‌شمريم، حتي آن بيست تاي ديگر را به حد اكمل حاصل كرده باشد، اين يك نقص ، يعني ضعف در زبان فارسي، حاصل همه دانش و كوشش او را بر باد داده است . و غريب‌تر از همه آن كه ، به اين ضعف خود نه علم دارد، نه توجه و هشدارهاي ديگران را نيز مغرضانه مي‌داند . يكي از لوازم فارسي داني مترجم قرآن هم اين است كه در نثر نويسي،اهل افراط درعربي‌گرايي يا فارسي گرايي نباشد . يكي از افراط‌گرايان كه در ترجمه‌اش از قرآن كريم، در وادي لغزان سره‌گرايي كوشيده است كه حتي «مسجدالحرام »را به فارسي درآورد. يا «عذاب» را به شكنجه ترجمه كرده است و بنده به ايشان برادرانه تذكر دادم كه شكنجه ايهام قبيح دارد . يا « عذاب را به شكنجه ترجمه كرده باشند، ولي در عصر ما، يادآور شكنجه‌هاي ددمنشانه ساواك و سازمانهاي امنيت كشورهاي مختلف به مجرمان يا متهمان يا مبارزان سياسي است و اگر مترجمي قصد و غرض خاصي نداشته باشد، نبايد از آن استفاده كند. چون خود كلمه«عذاب» در عرف فارسي كتبي و شفاهي ما به همان معناي قرآني‌اش، زنده است، لذا در ترجمه بايد همان را گذاشت. يا في المثل همان مترجم كه مردي فاضل و صاحب‌نظر در علوم اسلامي و معارف قرآني است، در ترجمه«اهل الكتاب» يا « الذين اوتوالكتاب» گذاشته است«نامه‌وران»، حال آن كه اين يك اصطلاح و يك علم است و اعلام و اصطلاحات را نبايد ترجمه كرد.
20ـ بيستمين شرط و امتياز لازم كه بايد مترجم قرآن به فارسي (و نيز هر زبان ديگري)، از آن برخوردار باشد، مهارت در صناعت ترجمه است! خوشبختانه در عصر جديد بعضي از مترجمان قرآن، مترجم حرفه‌اي بوده‌اند. از جمله شادروان پاينده و آقايان محمد خواجوي و عبدالمحمد آيتي، همه مترجمان ماهر و صاحب‌نظري هستند . يا همين طور اقاي سيد جلال الدين مجتبوي. و لذا حاصل كارشان بهتر و پذيرفتني‌تر از ساير مترجمان است. بنده معتقدم كه مترجم قرآن كريم به فارسي، واجب است كه مترجم حرفه‌اي يا مجرب و كارآزموده باشد و اولين و آخرين ترجمه‌اش قرآن نباشد. زيرا ترجمه چه علم باشد، چه فن، چه هنر، نيازمند به كار علمي و ورزش و وزيدن است. با علم لدني كار پيش نمي‌رود، مگر در جاي خودش كه مي‌بايد مترجم از روح و ضمير صافي و پيراسته از غبار اغراض و كدورتهاي دنيوي برخوردار باشد. و گوشه و كنار دلش از پرتو انوار غيب و قدس نوراني باشد . در عرف هم مي‌بينيم كه مردم به صنعتگر يا بنا يا جراح تازه‌كار مراجعه نمي‌كنند و به قول شاعر« به كارهاي گران مرد كارديده فرست.» مترجم قرآن به قول معروف بايد سلمانيگري (يعني ريزه‌كاريهاي صناعت ترجمه را) بر سر كتابهاي ديگر يادگرفته باشد، نه (العياذبالله) بر سر قرآن ناشيگري‌اش را درآورد.
21ـ بيست و يكمين و آخرين شرط كه عجالتاً ، در اين مقال به خاطر فاترم مي رسد، احتياط علمي است. مترجم قرآن كريم به فارسي، اگر بيست شرط قبلي را هم به خوبي احراز كرده باشد و در همه آن علوم و معارف و فنون مجتهد باشد، در كار قرآن بايد عمل به احتياط كند. به قول حافظ:« بيفتد آنكه ر اين راه با شتاب رود.» بهترين شيوه احتياط، كثرت مراجعه است، مراجعه به متون و منابع ذيربط و صاحبنظران ذيصلاح . اگر مترجمي قبل از مراجعه به چندين و چند فرهنگ عمومي عربي به عربي و عربي، فارسي خاص قرآن، براي هر كلمه قرآني، اولين معادل را كه در ذهن دارد، بگذرد،‌از احتياط علمي عدول كرده است.
يكي ديگر از منابع مراجعه و بررسي، تفاسير است كه پيشتر از آنها ياد كرديم. يكي ديگر نيز خود ترجمه‌هاي قرآن است به هر زباني. اين كه در اين مقاله ادعا كرده‌ايم كه ترجمه‌هاي قران بي‌غلط نيستند، معنايش اين نيست كه آكنده از اغلاط‌اند. انسان بايد حتي المقدور و با جد و جهد بهداشت را رعايت كند، ولي لازم نيست كه از ترس ميكرب، يا انتقال بيماري، دست به سياه و سفيد نزند.
يك عمل احتياطي رايج در عصر جديد هم ويرايش است. چه مبارك و مفيد است كه مترجم قرآن، ترجمه‌اش را پيش از چاپ و انتشار به دست يك ويراستار صاحب صلاحيت بسپارد. سه ترجمه از ترجمه‌هاي خوب معاصر را در اين جا بر مي‌شمارم كه بخشي (كم يا بيش) از صحت و سلامت و سلاست آنها، حاصل همكاري و همفكري ويراستار يا ويراستاران آنها است. 1ـ ترجمه آقاي عبدالمحمد آيتي، به ويراستاري آقاي موسي اسوار . 2ـ ترجمه آقاي مجتبوي، به ويراستاري آقاي حسين استاد ولي. 3ـ ترجمه آقاي محمد مهدي فولادوند (به ويراستاري چند تن از افاضل طلاب حوزه عليمه قم) معروف است كه شادروان زين‌العابدين رهنما، از مشاوره شادروان آيت‌الله ابوالحسن شعراني و نيز همكاري ويراستار جوان ديگري به نام آقاي علي اصغر حلبي برخوردار بوده است.
بنده كه يكي از مترجمان فارسي قرآن كريم هستم، يك دم دامن احتياط علمي را رها نمي‌كنم و هر كلمه وتعبير قرآني را در چندين و چند منبع بررسي مي‌كنم. ضمناً با توجه به حديث:«السعيد من التعظ بغيره » خوشبخت كسي است كه از اشتباهات ديگران پند بگيرد.
برگرداني از اشتباهات ترجمه‌هاي ديگران ترتيب داده‌ام، كه بر حسب سوره‌ها و شماره‌هاي آيات مرتب شده است و در طول كار، مدام به آنها مراجعه مي‌:نم و از لغزشهاي آنها پرهيز مي‌كنم.
يك منبع ديگر براي غلط زدايي و بهسازي ترجمه‌هاي قرآن، توجه به نقد ناقدان صاحب نظر و بي‌غرض است. مانند نقد شادروان سيد محمد فرزان بر ترجمه قرآن شادروان ابولاقاسم پاينده. بنده خود نمي‌دانم تا چه ميزان صلاحيت دارم، ولي از رهگذر عشق به قرآن و ترجمه فارسي آن، عمري را در مقابله ترجمه‌هاي فارسي با متن مقدس قرآن گذرانده‌ام . چنانكه في المثل در سال 1367 كه چاپ اول ترجمه استاد آيتي از قرآن كريم انتشار يافت، به مدت 14 ماه آن را با متن قرآن و چندين و چند ترجمه قديمي و تفاسير قران مقابله مي‌كردم و در طي اين مدت بيش از يكصد و چهل صفحه يادداشت تهيه و به حضور ايشان تقديم كردم كه در اصلاحات و آماده‌سازي براي چاپ بعدي مؤثر افتاد. يا بر 5ـ6 ترجمه فارسي ديگر، نقدهاي كوتاه يا بلند نوشته‌ام، كه همه آنها در كتاب «قرآن‌پژوهي» يكجا چاپ شده است و خدا كند براي قرآن‌پژوهان و دانشجويان علوم قرآني يا ساير رشته‌هاي الهيات و نيز رشته‌هاي ترجمه و زبان، فايده و ارزشي داشته باشد.
همچنين براي آنكه مترجمان قرآن، از اين به بعد، مرجع معتبري براي اطلاع از ترجمه‌هاي قدما در طول تاريخ هزار ساله ترجمه قرآن كريم به فارسي، در دست داشته باشند،طرحي را در دست بررسي دارم كه براي اجرا به «فرهنگستان زبان و ادب فارسي» يا يكي ديگر از نهادهاي دولتي يا خصوصي عرضه خواهد شد و آن جمع و تدوين مجمع‌التراجم،‌هزار ساله قرآن كريم است. يعني فراهم آوردن تقريباً 20 يا 30 ترجمه به فارسي قرآن، از قرن سوم و چهارم تاكنون و تنظيم آنها به صورت آيه به آيه، از آغاز تا انجام قرآن، در چندين مجلد، كه كار را براي آيندگان بسيار آسان خواهد كرد و مي‌توانند انواع ترجمه‌هاي هر آيه و عبارت قرآن را در آن جا بازيابند و بررسي و بهگزيني كنند.
حاصل آن كه در ميان چهل تا پنجاه ترجمه قديم و جديد فارسي قرآن كريم ، تاكنون بنده با مراجعه و مطالعه بيست، سي‌ساله به ترجمه‌اي برنخورده‌ام كه قطع نظر از درجه فصاحت و زيبايي و شيوايي آن، از اغلاط علمي و ترجمه‌اي خالي باشد، لذا با اين ميزان از استقصا، به اين نتيجه رسيدم كه به دست دادن ترجمه بي‌غلط از قرآن،‌به رؤيا شباهت دارد . اما در ميان رؤياها، رؤياي صادقه هم وجود دارد . در اينجا بيست‌و‌يك شرط براي ترجمه و مترجم خوب و سنجيده به دست داده شد، احراز اين شرطها و امتيازات دشوار است، اما محال نيست و به قول شيخ بهايي«رنج راحت دان چو شد مطلب بزرگ» .
دشواري برآوردن اين شرطها، انسان را به صرافت اين انديشه مي‌اندازد، كه آيا مطلوب و ممكن است كه از قرآن ترجمه‌اي دسته‌جمعي به عمل آيد؟ به نظر من اين كار ممكن و حتي مطلوب و چه بسا ناگزير است. عادت ملي ما روحيه فردگرايي است،‌اما نظر به اهميتي كه قرآن كريم درحيات فردي و جمعي ملل مسلمان فارسي زبان دارد، مي‌توان اين طرح را آزمون كرد. مي‌توان تصور كرد كه در يك جمع هشت، ده‌نفري اين شرطها و اين علوم و معارف و مهارتها آسان‌تر فراهم مي‌آيد،‌تا در يك تن واحد. في المثل از اين گروه مترجمان، بعضي در فقه، بعضي در كلام، بعضي در عربيت، بعضي در فارسي‌نويسي و بعضي در ويرايشگري و ريزه‌كاريهاي زباني دست دارند . در هر حال اين پيشنهاد به طرح اجمالي‌اش در اين مقال مي‌ارزيد. مگر صاحبدلان و صاحب‌نظراني در آينده دور يا نزديك آن را از قوه به فعل درآورند و از اين دانشجوي قرآن‌پژوهي به دعاي خير ياد فرمايند.

پی نوشت ها:

[1] «بحارالانوار»، علامه مجلسي،‌ج68/363 و ج 92/172، چاپ آخوندي.
[2] سوره «واقعه» ، آيه 79.
[3] «بحارالانوار»، ج 57/218.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:32 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه پژوهی قرآنی

دریافت فایل pdf

 

مترجمان و لغزش در فهم معناي «اِنْ»

دریافت فایل pdf

 

بررسی انتقادی دیدگاه مترجمان قرآن پیرامون آیه «قال هذا صرابط علی مستقیم»

دریافت فایل pdf

 

ترجمه پژوهی قرآنی

دریافت فایل pdf

جمعه 24 شهریور 1391  2:32 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقدي بر ترجمه‏ هاي سوره نصر

مهدي ستار‌زاده

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. إذاجاء نصر‌اللّه و الفتح. ورأيت الناس يدخلون في دين اللّه أفواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره إنّه كان توابا.

ديباچه

قرآن، بسان گلستاني است كه در آن شكوفه‌هاي معرفت شكفته و عِطر جان فزاي معنويت به سراسر گيتي افشانده، شكوفه‌هايي كه هرگل برگ آن هزاران رنگ زيبا و جذاب در خود نهفته، شكوفه‌هايي كه هرگز رنگ خزان به خود نخواهند ديد. خوشا بلبلان شيدا و عاشق كه در صبح دل‌انگيز بهاري در چمن‌زار نياز به ترنم ترانه‌ي حق مي‌نشينند، جاني دوباره يافته تا ملكوت آسمان‌ها پر‌مي‌كشند. در اين ميان مترجم، نقاش زبردستي را ماند كه مي‌خواهد تصويري از اين منظره‌ي بي‌بديل خلقت ترسيم نمايد، هنر مترجم در آن است كه تابلويي بي‌عيب و نقص، روشن و شفاف از اين منظره ترسيم كند و آن را در نمايشگاه ره پويان وادي معرفت به نمايش بگذارد هرچند كه زيباترين تابلوها در برابر اصل آن زشت‌ترين خواهند بود.
مقاله‌ي حاضر تلاشي است ناچيز در نقد برخي ترجمه‌هاي موجود سوره‌ي نصر كه به ساحت مقدس و ملكوتي قرآن ناطق، علي مرتضي‌(ع) تقديم مي‌گردد.

ياد‌آوري

1. سعي شده كه ترجمه‌ها براساس آخرين نسخه‌ي موجود تنظيم گردد.
2. ترجمه‌هايي كه ميان چاپ‌هاي متعدد آن‌ها تفاوت‌هايي به چشم مي‌خورد تكرار نشده‌اند.
3. ترجمه‌ها به اسامي مترجمان محترم نامگذاري شده بودن ذكر القاب و عناوين، از اين‌رو از همه خادمان قرآن معذرت‌خواهي مي‌شود.
4. چون غالب اشكالات تكراري بوده، ادله‌ي آنها در همه موارد تكرار نشده و تنها به آوردن عنوان اشكال و توضيح مختصر اكتفا شده است.
5. اين نقد شامل نكته‌هاي نگارشي و ترجمه‌ي بسم اللّه الرحمن الرحيم، كه خود بحثي مستقل مي‌طلبد، نمي‌شود.
6. انتقادها و پيشنهادهاي سازنده‌ي شما خوانده‌ي محترم را به جان خريداريم و به ديده‌ي منّت مي‌نهيم.

1. ترجمه‌ي آيتي

چون ياري خدا و پيروزي فراز آيد. و مردم را ببيني كه فوج ـ فوج به دين خدا در مي‌آيند. پس به ستايش پروردگارت تسبيح گوي و از او آمرزش بخواه كه او توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: نكته‌اي كه از نگاه تيزبين غالب مترجمان به دور مانده اين است كه مراد از نصر و فتح، جنس آن دو نيست تا تمام پيروزي هاي پيامبر يا ايمان آوردن انصار، و اهل يمن وصلح حديبيه را شامل شود چرا كه چنين مرادي با آيه‌ي بعدي و رأيت الناس يدخلون في دين اللّه أفواجا ناسازگار است بلكه آن چه در آيه‌ي شريفه مورد توجه قرار گرفته فتح مكه است كه بر افق مبارزات پيامبر درخشيد و شب تار جهالت و شرك را به انوار ايمان و هدايت منوّر ساخت.
بزرگ متفكّر دنياي اسلام مرحوم علامه‌ي طباطبايي در تفسير گران‌سنگ خويش چنين مي‌نويسد:
وليس المراد بالنصر و الفتح جنسهما حتي يصدقا علي جميع المواقف التي أيّد اللّه فيها نبيّه‌(ص) علي أعدائه وأظهر دينه علي دينهم كما في حروبه ومغاربه وايمان الانصار وأهل اليمن كما قيل، إذ لايلائمه قوله بعد: ورأيت الناس يدخلون في دين اللّه أفواجا و ليس المراد بذلك ايضا صلح الحديبية الذي سماه اللّه تعالي فتحا… 1
وأوضح ما يقبل الانطباق عليه النصر والفتح المذكوران في الآية‌‌‌هو فتح مكة الذي هو‌‌أم فتوحاته‌(ص) في زمن حياته والنصر الباهر الذي انهدم به بنيان الشرك في جزيرة العرب.2
2. عدم استفاده از پرانتز (): مترجم محترم، در ترجمه‌ي «جاء» عبارت‌ «فراز آيد»‌ را به كاربرده است. واژه‌ي فراز ضمن آن كه كاربرد كم‌تري دارد معادلي هم در متن آيه‌ي شريفه ندارد. و اگر مترجم ضرورتي براي آوردن آن احساس مي‌كرد، بايستي داخل‌ پرانتز ذكر مي كرد.
3. كاربرد واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «فوج فوج»، «تسبيح» «توبه»‌عربي بوده واستفاده از آن ها چندان مطلوب نيست.

4. عدم توجه به قواعد نحوي:

الف: باي «بحمد»‌در آيه‌ي شريفه به معناي مصاحبت آمده فسبّحه حامداً له ، ولي مترجم آن را استعانت معنا كرده است. فسبّحه بما حمد به نفسه.
ب‌:حال بودن «بحمد» در ترجمه مورد توجه قرار نگرفته است.
5‌. نارسايي در معنا: عبارت «توبه پذير» ترجمه‌ي ايده‌الي براي واژه‌ي «تواب» نيست چرا كه «توّاب» از توب به معني رجوع آمده و توبه نيزهمين معنا را افاده مي كند، با اين تفاوت كه «توّاب» نوعي مبالغه را هم دربردارد. بنابراين آن چه از اين عبارت در ذهن ها نقش مي بندد عبارت است از بازگشت و پشيماني بنده‌ي گنه كار به سوي معبود خويش، به اميد گشايش درهاي رحمت الهي به روي او.
گرچه توبه در عرف عامه‌ي مسلمين همين معنا را افاده مي كند اما آيه درصدد بيان اين نكته نيست به جهت آن كه توبه داراي مراحلي است و يكي از آن ها اختصاص به بنده دارد.
وقد مر مرارا أنّ توبة واحدة من العبد محفوفة بتوبتين من اللّه سبحانه، علي ما يفيده القرآن.3
1. توبه‌ي خالق به مخلوق (توفيق توبه) 2. توبه‌ي مخلوق به خالق (انجام توبه) 3. توبه‌ي خالق به مخلوق (پذيرش توبه).
بنابراين جمله‌ي إنّه كان توابا ناظر به توبه (رجوع) باري تعالي است، گرچه با رويكرد الهي، بنده توفيق پيدا مي كند تا در اقيانوس بي كران رحمت، غبار معصيت از دل بزدايد و در نتيجه آغوش پرمهر ملكوتيان را پذيراي خود كند، اما هزاران نكته‌ي باريك‌تر زمو اين جاست كه بايد مورد توجه قرارگيرد.
ناگفته نماند كه فرق مذكور در صورتي وضوح بيشتري به خود خواهد گرفت كه خود اين عبارت «توبه پذير»‌معنا شود (رجوع پذير) در حالي كه آيه مي‌خواهد بفرمايد رجوع كننده كه پذيرش رجوع بنده فرع بر آن است، علاوه بر اين تواب نوعي مبالغه را هم دربردارد كه در ترجمه مورد توجه قرار نگرفته است.

2. ترجمه‌ي اشرفي

چون آمد ياري خدا و فتح مكه. و ديدي مردم را كه در آيند در دين خدا گروه گروه. پس تسبيح كن بستايش پروردگارت و آمرزش خواه از او به درستي كه او باشد توبه پذير .

اشكالات:

1. عدم استفاده از پرانتز‌(): واژه‌ي مكه توضيحي است در راستاي تكميل معنا و بيان مراد آيه، بنابر‌اين مي بايست داخل پرانتز قرار مي گرفت، به خصوص كه واژه‌ي معادل در آيه‌ي شريفه ندارد.
2. استفاده از واژه‌هاي عربي: الفاظ «تسبيح» و «توبه»‌عربي بوده و معادل فارسي آن دو ذكر نشده است.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد» استعانت معنا شده در حالي كه معناي مصاحبت مي دهد.ب: به حال بودن حمد در ترجمه توجهي نشده است.
4. نارسايي در معنا: الف: مترجم محترم در ترجمه‌ي «كان» از واژه‌ي «باشد»‌استفاده كرده است. در حالي كه «كان» در اين قبيل موارد معناي هست مي‌دهد. ب:عبارت «توبه پذير» انعكاس دهنده‌ي تمام معناي واژه «توابا» نيست. ج:فعل‌هاي «آمد» و «ديدي»‌بر زمان گذشته دلالت مي كنند و حال‌آن كه سوره خبر از آينده مي دهد.

3‌. ترجمه‌ي پور‌جوادي

چون پيروزي و نصرت خدا فرا رسد . و مردم را ببيني كه گروه گروه به دين خدا در آيند آيه. به ستايش پروردگارت تسبيح گوي و از او طلب آمرزش كن زيرا او توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: در آيه‌ي شريفه، فتح مكه به عنوان امّ فتوحات اسلامي مراد است كه مترجم محترم به آن اشاره نكرده است.
2. عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌ي «فرا» چون معادلي در آيه‌ي شريفه ندارد مي بايست داخل پرانتز قرار مي گرفت.
3. استفاده از واژه هاي عربي: مانند: «نصرت، تسبيح، طلب، توبه».
4. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد»‌ استعانت معنا شده است نه مصاحبت. ب: حال بودن «حمد»‌در ترجمه منعكس نشده. ج: در آيه‌ي شريفه فتح برنصر عطف شده است ولي در ترجمه برعكس عمل كرده است.
5. نارسايي در معنا: الف‌: بهتر بود مترجم محترم به جاي «طلب آمرزش كن» از «آمرزش بخواه» استفاده مي‌كرد. ب: توبه پذير ترجمه‌ي ايده الي از «توابا» نيست.

4. ترجمه‌ي محمدخواجوي

هنگامي كه نصرت و ياري الهي و فتح(مكه) آمد.…‌و ديدي كه مردمان گروه گروه در دين خدا در آيند.… پس بستايش پروردگارت تسبيح گوي و از او آمرزش بخواه كه او توبه پذير است.

اشكالات:

1. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «نصرت»، «فتح»، «تسبيح» و «توبه» عربي بوده و ترجمه نشده اند.
2. كاربرد هم‌‌زمان واژه‌ي عربي و فارسي: با وجود لفظ «ياري»‌ديگر نيازي به استفاده از واژه «نصرت»‌نبود.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف:«اذا»‌ظرف زمان آينده است ولي مترجم محترم آن را فجائيه معنا كرده است. ب: باي«بحمد»معناي مصاحبت مي‌دهد ولي در ترجمه استعانت معنا شده است. ج: حال بودن «بحمد»‌از نظر مترجم به دور مانده است.
4. نارسايي در معنا: الف: فعل هاي «آمد» و «ديدي»‌تداعي كننده‌ي زمان گذشته‌اند در حالي كه در سوره خبر از آينده مي دهد. ب: عبارت «توبه پذير»‌در ترجمه‌ي «توّابا»‌ درست نيست ضمن اين كه مبالغه بودن آن رعايت نشده است.

5. ترجمه‌ي خرمشاهي

آن گاه كه نصرت الهي و پيروزي فراز آيد. و مردم را بيني كه گروه گروه به دين الهي درآيند. پس سپاسگزارانه پروردگارت را نيايش كن و از او آمرزش بخواه كه او بس توبه پذير است.

اشكالات:

1. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «نصرت» و «توبه» عربي بوده ومعنا نشده است.
2. غفلت از مراد‌آيه: مراد از نصر و فتح جنس آن دو نيست بلكه آيه در صدد خبر‌دهي از فتح مكه است، كه هيچ اشاره‌اي به آن نشده است.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: «اذا» براي ظرف زمان آينده است ولي مترجم محترم آن را فجائيه معنا كرده است.
4. عدم استفاده از پرانتز(): با عنايت به اين كه واژه‌ي «فراز»‌معادلي در آيه‌ي شريفه ندارد مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
5. نارسايي در معنا: عبارت «توبه پذير» ترجمه‌ي مناسب از واژه‌ي «توابا» نيست.

6. ترجمه‌ي سراج

آنگه كه ياري خدا و فتح (مكه معظمه) بيايد. و مردم را ببيني كه گروه گروه در دين خدا درآيند. پس خداي را منزه ساز تنزيهي كه مقرون به ستايش پروردگارت باشد (تا هم تسبيح گوي و هم ثنا گوي باشي. يا بگو سبحان اللّه و بحمده).

اشكالات:

1. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: «اذا» بيانگر ظرف زمان آينده است ولي مترجم محترم آن را فجائيه معنا كرده است. ب:باي «بحمد»‌براي مصاحبت آمده ولي استعانت معنا شده است. ج:«بحمد» حال است ولي كم‌ترين توجهي از سوي مترجم به آن نشده است.
2. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «فتح»، «معظمه»، «مقرون»، «تسبيح»‌عربي هستند و معنا نشده اند.
3. درج مطالب اضافي: لفظ«معظمه» و‌عبارات «تا هم تسبيح‌گوي و هم ثناگوي باشي يا بگو سبحان اللّه وبحمده»كاملاً‌اضافي بوده و آوردن آن‌ها در ترجمه ضرورتي ندارد.
4. عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌هاي «تنزيهي كه مقرون»و «باشد» مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
5. نارسايي درمعنا: جمله‌ي «إنّه كان توابا»،‌به طور كلي معنا نشده است ضمن آن كه عبارات ترجمه شده در آيه‌ي 3 از نوعي آشفتگي معنايي برخوردارند.

7. ترجمه‌ي شعراني

چون آيد ياري كردن خدا و فتح مكه.و بيني مردمان را كه در مي‌آيند در دين خدا فوج فوج. پس تسبيح كن به حمد پروردگار خود و طلب آمرزش كن از او به درستي كه اوست قبول كننده‌ي توبه.

اشكالات:

1. استفاده از واژه‌هاي عربي: مترجم محترم،واژه‌هايي چون «فتح»،«فوج فوج»، «تسبيح» و«حمد» را معنا نكرده است.
2. عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌ي مكه جهت بيان مراد آيه است و بايد داخل پرانتز قرار گيرد.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي‌ «بحمده»‌معناي مصاحبت مي دهد ولي مترجم آن را استعانت معنا كرده است. ب: حال بودن «حمد»‌در ترجمه رعايت نشده است.
4. نارسايي در معنا: الف: مترجم محترم در ترجمه‌ي «ربّك» مي‌بايست از واژه‌ي «پروردگارت» استفاده مي‌كرد ولي آن را «پروردگار خود» معنا كرده است. ب: بهتر بود به جاي «طلب آمرزش كن» از عبارت «آمرزش بخواه» استفاده مي‌كرد. ج:«قبول كننده‌ي توبه» ‌ترجمه‌ي «قابل التوب» است نه «توابا».

8. ترجمه‌ي فولادوند

چون ياري خدا و پيروزي فرا رسيد. وببيني كه مردم دسته دسته در دين خدا در آيند. پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش واز او آمرزش خواه كه وي همواره توبه پذيراست.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: مراد آيه فتح مكه است ولي در ترجمه اشاره اي به آن نشده است.
2. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد»‌استعانت معنا شده است ب:حال بودن «حمد» موردتوجه قرار نگرفته است.
3. عدم استفاده از پرانتز(): از آنجايي كه واژه‌ي «فرا»، معادلي در آيه‌ي شريفه ندارد، بايد داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
4. نارسايي در معنا: الف: «نيايشگر» ترجمه‌ي ايده الي براي «فسبّح» نيست (نيايش كن). ب: «توبه پذير» ترجمه‌ي مطلوبي از «توابا» نيست.

9. ترجمه‌ي فارسي

چون ياري خدا و پيروزي برسد. و آدميان را ببيني كه دسته دسته به دين خدا درآيند. بايد كه به سپاس پروردگارت او را به پاكي ياد كني و از او آمرزش بخواهي زيرا او توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: فتح مكه به عنوان بزرگ‌ترين پيروزي مورد توجه آيه بوده كه انعكاس آن در ترجمه ضروري مي نمود.
2. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد» استعانت معنا شده است. ب:‌حال بودن «حمد» در ترجمه منعكس نشده است.
3. عدم استفاده از پرانتز‌(): واژه‌هاي «بايد كه» و «او را»‌مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
4. نارسايي در معنا: ايشان نيز مثل بسياري ازمترجمان ترجمه‌ي مطلوبي از «توابا» ‌ارائه نكرده اند.

10. ترجمه‌ي فيض الاسلام

(اي محمد‌(ص)) چون نصرت و ياري خدا و فتح و پيروزي بيايد (خدا تو را برمشركين قريش و دشمنانت ياري نمايد و مكه‌ي معظمه را فتح نموده و بر‌آن و اهلش غالب و چيره گردي). و مردم (اهل مكه، طائف، يمن و ساير قبايل عرب) را ببيني فوج فوج و گروه گروه در دين و آيين خدا در آيند‌‌(مسلمان شوند پس از آن كه يكي يكي يا دو تا دو تا مسلمان مي شدند). پس پروردگارت را (از آن چه شايسته نيست) به پاكي ياد كن در حالي كه (نعمت هايش را ) سپاسگزار باشي و (براي ترك اولي و به جا نياوردن آن چه را كه سزاوار بوده يا براي گناه امت خود) از او استغفار نموده و آمرزش بخواه كه محققاً پروردگارت توبه و بازگشت از گناه را قبول كننده و پذيرنده مي‌باشد…

اشكالات:

1. درج مطالب اضافي: مانند:اي محمد‌(ص) خدا تو را بر مشركين قريش و دشمنانت ياري نمايد و مكّه‌ي معظمه را فتح نمودي و بر آن و اهلش غالب و چيره‌گردي، اهل مكه، طائف،يمن و ساير قبايل عرب، مسلمان شوند پس از آن كه يكي يكي يا دو‌تا دو‌تا مسلمان مي شدند، از آن‌چه شايسته نيست، نعمت‌هايش را، براي ترك اولي و به جا نياوردن آن چه را كه سزاوار بوده يا براي گناه امت خود، و… از گناه را قبول كننده.
اين مطالب در واقع چكيده‌اي از تفسير سوره‌ي مباركه مي باشد كه مي بايست جداي از ترجمه ذكر مي‌شد.
2. ذكر هم زمان واژه‌‌هاي عربي وفارسي: مثل:«نصرت و ياري،فتح و پيروزي، فوج فوج و گروه گروه، دين و آيين،استغفار و آمرزش بخواه،توبه وبازگشت».
3.‌ عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌هايي مانند به پاكي،در حالي كه،و پروردگارت و مرجع ضمير بايد داخل پرانتز قرار مي گرفت.
4. نارسايي در معنا: الف:‌«كان»‌ در اين قبيل موارد معناي هست مي دهد نه «مي‌باشد». ب:قبول كننده معناي تواب نيست و همين طور است پذيرنده.
اينك ترجمه را با حذف اشكالات مي آوريم:
چون ياري خدا و فتح (مكه) بيايد. ومردم را ببيني گروه گروه در دين خدا در آيند. پس پرورگارت را (به پاكي) ياد كن (در حالي كه) سپاسگزار باشي و از او آمرزش بخواه كه محققاً (پروردگارت) بازگشت پذيرنده مي‌باشد.
اين ترجمه همان عبارت هايي است كه مترجم استفاده كرده و همان معنا را افاده مي‌كند با الفاظي كم‌تر و معنايي روان.
5. ملال آور بودن ترجمه: آوردن مطالب تفسيري ضمن كاهش ارزش ترجمه و سلاست و رواني آن، ملال‌آور نيز خواهد بود.

11. ترجمه‌ي الهي قمشه‌اي

چون هنگام فتح و فيروزي با ياري خدا فرا رسد (مراد فتح مكه است). و در آن روز مردم را بنگري كه فوج فوج به دين خدا داخل مي شوند. در آن وقت خداي خود را حمد و ستايش كن و (از لوث شرك) پاك و منزه‌دان و از او مغفرت و آمرزش طلب كه او خداي بسيار توبه پذير است.

اشكالات:

1. استفاده‌ي هم‌زمان از واژه‌هاي عربي و فارسي: مثل «فتح و فيروزي»، «حمد و ستايش»، «پاك و منزه»، «مغفرت و آمرزش».
2. عدم استفاده از پرانتز(‌): واژه‌هاي «فرا» و مرجع ضمير «خداي»‌مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
3. درج مطالب اضافي: الف: ذكر هم زمان «چون و هنگام» ضمير و مرجع آن «او و خداي». ‌ب:مترجم محترم مي توانست با به كار بردن واژه‌ي‌مكه به جاي «مراد فتح مكه است»‌همان معنا را افاده كند. ج:عبارت‌هاي «‌در آن روز»،«در آن وقت»،«از لوث شرك»‌ كاملاً‌ اضافي است.
4. استفاده از واژه‌هاي عربي: مثل «فتح ، فوج فوج،حمد،منزه،مغفرت،طلب، توبه».
5. نارسايي در معنا:الف:باي «بحمد» معنا نشده است. ب:مترجم محترم ضمن آن كه به حال بودن «حمد» توجهي نكرده، آن را فعل معنا كرده است. ج:«خدا خود» انعكاس دهنده‌ي معناي «ربّك» نيست (پروردگارت). د: عبارت «توبه پذير» ترجمه‌ي مناسب از «توابا» نيست. م: در آيه‌ي شريفه «نصر» قبل از «فتح»‌قرار گرفته است و «فتح» عطف بر آن شده است، ولي در ترجمه برعكس عمل شده است.

12. ترجمه‌ي كاويانپور

(يا پيامبر) هنگامي كه ياري خدا و پيروزي حق فرا رسيد. و ديدي كه مردم فوج فوج به دين خدا داخل مي شوند.آن گاه (بشكرانه آن) به درگاه پروردگارت سپاسگزار و از او طلب آمرزش كن كه او بسيار توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: آن‌چه در آيه‌ي شريفه مورد توجه قرارگرفته فتح مكه است ولي مترجم اشاره‌اي به آن نكرده است.
2. درج مطالب اضافي: مثل«حق»،«آن گاه‌(بشكرانه‌ي آن) به درگاه»،«ياپيامبر».
3. استفاده از واژه‌هاي عربي: مانند «فوج فوج،طلب،توبه».
4. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: «اذا» فجائيه معنا شده است. ب:باي «بحمد»‌معنا نشده است. ج: حال بودن «حمد» در ترجمه منعكس نشده است.
5‌. نارسايي در معنا: الف:«فرا رسيد»‌ترجمه‌ي «جاء»‌ نيست. ب: با توجه به اين كه سوره خبر از آينده مي دهد «ديدي»‌در ترجمه‌ي «رأيت» مناسب به نظر نمي‌رسد. ج:‌«فسبّح» معنا نشده است.د:«بحمد‌» فعل معنا شده است.هـ:«توبه‌پذير» ترجمه‌ي ايده‌‌آلي براي «توابا» نيست.

13. ترجمه‌ي محدث

وقتي كه‌بيايد نصرت خدا و به ظهور آيد فتح. و ببيني كه مردمان داخل مي‌شوند. در دين خدا فوج فوج. پس به پاكي ياد كن همراه ستايش پروردگار خود و آمرزش طلب كن از وي هر آئينه خدا هست به رحمت رجوع كننده.

اشكالات:

1.‌‌عدم توجه به قواعد نحوي:«اذا» براي بيان ظرف زمان آينده به كار رفته ولي مترجم محترم آن را فجائيه معنا كرده است.
2. استفاده از واژه‌هاي عربي:مانند «نصرت»،«فتح»، «فوج فوج»،«طلب».
‌3. درج مطالب اضافي: مانند «به ظهور آيد»‌چون فتح به نصرعطف شده و فعل آن بر سر اين هم مي آيد.
4. عدم استفاده از پرانتز‌(): واژه‌ي‌«به پاكي»‌و مرجع ضمير «خدا» مي بايست داخل پرانتز قرار مي گرفت و هم چنين است «برحمت».
‌5. نارسايي در معنا:«پرورگارخود» ترجمه‌ي مناسبي براي «ربّك» نيست (پروردگارت).

14. ترجمه‌ي مكارم شيرازي

هنگامي كه ياري خدا و پيروزي فرا رسد. و ببيني مردم گروه‌گروه وارد دين خدا مي‌شوند. پرورگارت را تسبيح و حمد كن و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: فتح مكه به عنوان بزرگ‌ترين پيروزي دنياي اسلام مورد توجه آيه‌ي شريفه‌‌قرارگرفته‌ولي در ترجمه اشاره اي به آن نشده است.
2. خلط بين مفاهيم: مرحوم طبرسي ذيل آيه‌ي شريفه‌ي و‌إن منكم إلاّ واردها…(مريم، 19/71) مي نويسد: «إنّ ورودها هو الوصول إليها و الإشراف عليها لاالدخول فيها و هو قول ابن مسعود و الحسن و قتاده و اختاره أبومسلم…»4‌ [ورود به معناي وصول و اشراف است نه دخول. وي اين قول را به ابن مسعود،حسن، قتاده و ابومسلم نسبت داده اند]، بنابراين ترجمه‌ي «يدخلون»‌به «وارد مي شوند»درست نيست.
3. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «تسبيح،حمد و توبه» عربي بوده و معنا نشده اند.
4. نارسايي در معنا: الف: حرف «في»و «فاء»‌در «فسبّح» معنا نشده اند. ب: توبه پذير در ترجمه‌ي «توابا» نارساست.
5. عدم توجه به قواعد نحوي:الف: باي «بحمد» معنا نشده است. ب:حال بودن «حمد»‌در ترجمه منعكس نشده است. ج:«إذا»فجائيه معنا شده است، در حالي كه براي ظرف زمان آينده است.

15. ترجمه‌ي معزي

گاهي كه آيد ياري خدا و پيروزي. و ببيني مردم را در آيند بدين خدا گروه‌گروه. پس تسبيح گوي به سپاس پروردگار خويش و آمرزش خواهش كه او است همانا آمرزگار.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: مراد‌‌‌آيه فتح مكه است نه جنس نصر و فتح.
2‌. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌ي «تسبيح» عربي بوده و معنا نشده است.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف:«اذا»، براي ظرف زمان است ولي فجائيه معنا شده است. ب: باي «بحمد» استعانت معنا شده در حالي كه معناي مصاحبت مي‌دهد. ج:«بحمد» حال است كه توجهي به آن نشده است.
4. نارسايي در معنا: الف: «آمرزش خواهش» ضمن نامأنوس بودن، ترجمه‌ي مطلوبي از «استغفره» نيست و مرجع ضمير نيز ذكر نشده است. ب:«آمرزگار» ترجمه‌ي غفّار است نه «توابا».

16. ترجمه‌ي مجتبوي

آن گاه كه ياري خدا و پيروزي ـ فتح مكه ـ فرا رسد. و مردمان را ببيني كه گروه‌گروه در دين خدا در آيند [بدان كه رفتن تو به جهان پاينده نزديك است] پس خداي را همراه با سپاس وستايش اوبه پاكي ياد كن‌ ـ حمد وتسبيح گوي ‌ـ و از او آمرزش خواه كه اوتوبه پذير است.

اشكالات:

1. درج مطالب اضافي: مانند «فتح،بدان كه رفتن تو به جهان پاينده نزديك است، سپاس، حمد و تسبيح گوي».
2. عدم توجه به قواعد نحوي:«اذا»‌بيان‌گر ظرف زمان آينده است ولي فجائيه معنا شده است.
3. نارسايي در معنا: الف:«خداي»‌ترجمه‌ي«ربّك» نيست (پروردگارت). ب:«توبه پذير»‌ترجمه‌ي ايده‌آلي از «توابا» نيست.
4. ذكر هم‌زمان واژه‌هاي عربي و فارسي:مانند «پيروزي وفتح،سپاس و ستايش او، به پاكي يادكن و حمد و تسبيح گوي».

17. ترجمه‌ي مصباح زاده

چون آمد ياري خدا و فتح مكه. و ديدي مردم را كه در آيند در دين خدا گروه گروه. پس تسبيح كن به ستايش پروردگارت و آمرزش خواه از او به‌درستي كه او باشد توبه پذير.

اشكالات:

1. عدم استفاده از پرانتز (): چون واژه‌ي مكه جهت تكميل معنا و بيان مراد آيه آمده، مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
2‌. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هاي «تسبيح و توبه و فتح» معنا نشده‌اند.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد»‌استعانت معنا شده است. ب:‌حال بودن،«بحمد» در ترجمه منعكس نشده است. ج:چون سوره‌ي مباركه، خبر از آينده مي‌دهد پس «آمد و ديدي» در ترجمه‌ي «جاء و رأيت» مناسب نيست. د: «كان» در اين قبيل موارد معناي هست مي دهد نه «باشد». م: توبه‌پذير منعكس كننده‌ي معناي «توابا» نيست.

18.ترجمه‌ي ياسري

چون بيامد ياري خدا و فتح مكه. و ديدي مردم را كه داخل شوند در دين فوج فوج. پس تسبيح كن به حمد پروردگار خود طلب آمرزش كن از او البته خدا قبول كننده‌ي توبه است.

اشكالات:

1.استفاده از واژه‌هاي عربي: مانند:«فتح،فوج فوج،تسبيح،حمد،طلب،توبه».
2.عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌ي «مكه» و مرجع ضمير «خدا» مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
3.عدم توجه به قواعد نحوي :الف: باي «بحمد»استعانت معنا شده است. ب:حال بودن «حمد»در ترجمه منعكس نشده است.
4.نارسايي در معنا: الف: «بيامد و ديدي» تداعي كننده‌ي زمان گذشته‌اند در حالي كه سوره خبر از آينده مي‌دهد. ب: بهتر بود مترجم محترم به جاي طلب آمرزش كن، از جمله‌ي آمرزش خواه استفاده مي‌كرد. ج: «پروردگار خود» ترجمه‌ي مناسبي از «ربّك» نيست. د: قبول كننده‌ي توبه معناي «قابل التوب» است نه «توابا».

ترجمه‌ي پيشنهادي

به نام خداي گسترده مهر مهرورز
چون ياري خدا و گشادن(مكه) آيد.
و بيني مردم را كه گروه گروه در آيين خداي داخل مي شوند.
پس سپاسگزارانه پروردگارت را بستاي و از او آمرزش خواه كه البته او بسيار رجوع كننده است.
نا گفته نماند كه ترجمه‌ي پيشنهادي، ترجمه‌ي جديدي نيست بلكه از ترجمه‌هاي موجود استفاده شده است.

پاورقيها:

1. سيد محمّد حسين طباطبائي، الميزان،20/435.
2. همان/436.
3. همان،4/244.
4. شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن،6/441.

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:32 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهي به برخي ترجمه‏ هاي قرآن كريم

سيّد مجتبي مجاهديان

پژوهش و نقّادي درباره ‌ترجمه‌هاي قرآن اين دستاورد مهم را در پي خواهد داشت كه لازم است ترجمه‌اي جمعي، استوار و قانونمند زير نظر گروهي از محققان علوم قرآني (تفسير، قراءات، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ و…) و متخصصان زبان عربي (لغت، صرف، نحو، اشتقاق و…) و عالمان علوم ديني (كلام، فقه، حديث، اصول فقه و…) با ياري دولت اسلامي براي فارسي‌زبانان فراهم گردد و علاقمندان را از اضطراب و دودلي در ميان ده‌ها ترجمه پُرنوسان و مختلف رهايي بخشد.
اگرچه قرآن «مِن عنداللّه» بوده و اختلافي در آن نيست، امّا ترجمه آن «مِن عند غيراللّه» است و لذا بديهي مي‌نمايد كه اختلافاتي در ترجمه الفاظ الهي صورت گيرد: «و لو كانَ مِن عند غيراللّه لوجدوا فيهِ اختلافاً كثيراً» (نساء، 4/82) هر چند كه با همّتي همگاني مي‌توان درصد اين اختلافات و نوسانات ترجمه‌اي را تقليل داد.
همه مترجمان كه قصد و نيّتشان تفهيم رسا و دقيق مراد اللّه از قرآن مجيد است مجاهدان في سبيل‌اللّه‌اند و ان‌شاءاللّه مأجوراند. نشانه آن اين است كه از نقّادي و پژوهش استقبال مي‌كنند.
بي‌شكّ خدمتگزاران مجلّه وزين بيّنات نيز بر اين توفيق شاكراند كه توانسته‌اند چنين مسأله بسيار مهمي را در نطاق وسيعي بر صحنه آوردند و ما نيز بر اين حُسن تدبير سپاسگزاريم.
امّا؛ اين خدمتگزار ناچيز، ضمن شركت در تصحيح و ويرايش ترجمه قرآن مجيد اثر يكي از استادان سترگ و بزرگ قرآن‌پژوه معاصر (كه ان‌شاءاللّه بزودي ترجمه و تفسير ايشان تقديم جامعه قرآني ما خواهد شد) متوجه بعضي نارساييها در چند ترجمه مشهور موجود شدم كه با اظهار ادب به پيشگاه اين مترجمانِ فرهيخته و سابقانِ اين طريق ِ در پيش گرفته كه ايشان «اولئك المقرّبون» هستند، چند نمونه را از باب مثال يادآور مي‌شوم و از ذكر نام مترجمان محترم پرهيز مي‌نمايم، چرا كه قصد حقير نقدِ دقيقِ ترجمه‌اي خاص نيست، بلكه اميد آن دارم كه اين مُجمل بتواند از عهده بيانِ «ضرورت تدوينِ ترجمه‌اي جمعي و قانوني» از كلام‌اللّه مجيد برآيد.
1. در آيه «…و ان لم ينتهوا عمّا يقولون ليمَسَّنَّ الذين كفروا…» (مائده، 5/73) «مسّ» به معناي مطلقِ رسيدن و اصابت كردن نيست، بلكه قسمي از آن مي باشد يعني: اصابتي است ملايم مانند لمس و ملامسه، و از مؤيدات آن اين آيه است: «قالت ربّ انّي يكون لي ولد و لم يمسسني بشر» (آل عمران، 3/47) و «لايمسه الا المطهّرون» (واقعه، 56/79). بنابراين ترجمه آن به «رسيدن»، «اصابت كردن» و «انجام گرفتن» نارساست. براي توجه بيشتر به فرقِ موارد اصابت، تأمل در آيه 107 سوره مباركه يونس راه‌گشاست: «و انّ يمسسك اللّه بضرّ فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا رادّ لفضله»، گويي «مسّ ضرّ» اصابتي ملايم است و «اراده خير» اصابتي قوي.
2. «يخرصُون» در آيه «… ان يتّبعون الاّ الظّن و ان هم الاّ يخرصون» (انعام، 6/116) به معناي «تخمين مي‌زنند» (به دروغ و يا غير دقيق) است كه از «خَرص» گرفته مي‌شود و آن به معني معيّن كردن وزن تقريبي برخي از محصولات كشاورزي مثل خرماي روي درخت است كه با تخمين صورت مي‌گيرد نه با روشي يقيني. تخمين‌زننده و معين‌كننده غير دقيق را «خرّاص» گويند. پس ترجمه آن به «دروغ مي‌بافند»، «دروغ مي‌گويند»، «دروغ مي‌سازند» دقيق نيست و مي‌تواند نوعي مسامحه در ترجمه باشد. جالب آن است كه خداوند در قسمتِ پيش از آن مي‌فرمايد: «ان يتّبعون الا الظّن».
البته ناگفته نماند كه قسمت عمده‌اي از اين دست نارساييها و مشكلات ترجمه‌اي ناشي از عدم وجود مرادفِ برخي كلمات زبان عربي (با همان بار معنايي كامل) در زبان فارسي است.
3. «اوّلُ المسلمين» در «… وانا اوّل المسلمين» (انعام، 6/163) به معني «اولين مسلمانان» يا «اولين اسلام‌آورندگان» است و ترجمه آن به «پيشواي مسلمانان» اگر مُقتَبس از تفسير مأثوري نباشد، صحيح نيست.
4. يكي از انتقادات وارده بر اغلب ترجمه‌هاي موجود قرآن، تسامح و تساهل مترجمانِ محترم در امر ترجمه و مقيّد نبودن تام و تمام ايشان به متن كتاب الهي است. نمونه‌هايي از اين قبيل مسامحه‌كاريها را مي‌توان در چهار عنوان برشمرد:
الف) ترجمه نكردن برخي حروف مؤكّده، ظروف، اسماء اشاره، كلمات و حتي برخي جملات در بعضِ ترجمه‌ها. مثلاً: «لقد» (طه، 20/37)، نون تأكيد «لنذيقنّهم» (سجده، 32/21)، «اِذ» (بقره، 2/34) كه ظرف است و در مقام مفعوليّت براي اُذكر يا اُذكروا مقدّر، «ذلكم» (اعراف، 7/141)، و نيز «جِبلاً» (يس، 36/62) همچون صدها نمونه ديگر در اين ترجمه‌ها كان لم يكن تلقّي شده‌اند. و حتي جمله كاملي چون «و انتم لاتشعرون» (زمر، 39/55) در ترجمه‌اي كاملاً به فراموشي سپرده شده است! حال به ترجمه‌اي آزاد كه براي قسمتي از آيه 62 سوره يس «و لقد اضلّ منكم جبلاً كثيراً» شده است، توجه فرماييد: «بسياري از شما را گمراه كرد»!!
ب) اضافه كردن بر متن ترجمه، بدون مشخص كردن آن با كروشه، كه نمونه‌هاي آن كم نيست. مثلاً : «انّما غنمتم من شيئ» (انفال، 8/41) كه مطلق است در جايي به «آنچه در جنگ بدست آورده‌ايد» ترجمه‌شده، كه قيد «در جنگ» از قرآن نيست. يا «ذلك بما قدّمت ايديكم…» (انفال/51) ترجمه شده به «اين به كيفر اعمالي بود كه…»، بايد از مترجم سؤال كرد؛ برابر «كيفر اعمال» كدامين كلمات اين آيه هستند؟
ج) استنباط و نتيجه‌گيري از قرآن بجاي ترجمه آن و ملزم نبودن مترجم به اصل كلام ـ‌گرچه در ترجمه‌هاي اخير از موارد آن كاسته شده امّا‌ـ هنوز هم يكي از گرفتاري‌هاي شايع ترجمه‌هاست. مثلاً برخي آيه «واللّه اعلم بما تصفون» (يوسف، 12/77) را ترجمه كرده‌اند به «و خداوند به بهتاني كه مي‌زنند آگاه‌تر است» و حال آنكه «به بهتاني كه مي‌زنند» نتيجه وصف و تفسير است نه ترجمه آن. و يا آيه «حملته امّه وهناً علي وهن» (لقمان، 31/14) ترجمه شده به «مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوان‌تر مي‌شد» كه بايد از مترجم محترم پرسيد: «از كجا آورده‌اي؟».
د) توجه نكردن و جدّي نگرفتن ساختمان برخي كلمات (فعلي و اسمي) و نيز زمان افعال. مثلاً: برخي در ترجمه «انّا الي اللّه راغبون» (توبه، 9/59) نوشته‌اند: «ما به خدا رغبت مي‌ورزيم» در حالي‌كه «راغبون» جمع «راغب» (اسم فاعل) است و ترجمه آن «رغبت‌كنندگان» است. و يا «افلم يسيروا» (حج، 22/46) را به «در زمين سير نمي‌كنند» ترجمه مي‌كند در صورتي كه زمان فعل جحد، ماضي است و ترجمه آن «آيا در زمين سير نكردند» مي‌باشد.
5. ترجمه «يلهث» در «فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث… » (اعراف، 7/176) «لهْ‌لهْ مي‌زند» است. يعني مرتب بيرون آوردنِ سگ زبانش را چنانكه گويي تشنه است. ترجمه آن به مطلق «بيرون آمدن» يا «بيرون آوردن» چندان دقيق نيست. ترجمه آن به «به عوعو زبان كشد» بيگانه است.
6. «رباط‌الخيل» در «و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط‌الخيل…» (انفال، 8/60) به معناي «اسبان بسته» و آماده براي وقت حاجت است و ترجمه آن به «اسبان سواري» صحيح نيست. هرچند كه معلوم است اسبان براي سواري‌اند.
7. «السائحون» در آيه «التئبون العبدون الحمدون السئحون…» (توبه، 9/112) در اغلب ترجمه‌ها به «روزه‌داران» معنا شده در حالي‌كه ترجمه صحيح آن «رهروان»، «سيركنندگان» يا «سفركنندگان» در زمين است. اگر چه در بعضي روايات به روزه‌داران تفسير شده. امّا آن را نمي‌توان به عنوان ترجمه نوشت مگر آنچه كه اضافه مي‌شود مشخص گردد (مثلاً مابين كروشه).
8. ترجمه «انّ الذين حقّت عليهم كلمت ربّك…» (يونس، 10/96)، به «كساني كه سخن [حكم] پرودگارت بر آنان تحقق يافته…» كاملاً اشتباه است و ترجمه صحيح آن چنين است: «همانا آنان كه فرمانِ [عذابِ] پروردگارت سزاوار ايشان شد…». «كلمه» در اينجا به معني «فرمان عذاب» و آن سنّت تكويني خداوند است و كساني كه ايمان نمي‌آورند سزاوار آن مي‌شودند. مانند قوله تعالي: «قالوا بلي و لكن حقّت كلمة‌العذاب علي الكافرين» (زمر، 39/71).
9. در آيه «و القواعد من النساء التي لايرجون نكاحاً فليس عليهنّ جناح ان يضعن ثيابهنّ…» (نور، 24/60) «نكاح» به معني «آميزش جنسي» است نه مطلق زناشويي كه اغلب ترجمه كرده‌اند. و «ثياب» در اين آيه به معني مطلق لباس‌هاي زنانه است نه به معناي «چادر» يا «جامه».
10. «بئر معطّلة» (حج، 22/45)، به معني «چاه تعطيل شده» و «چاه معطّل مانده» است، به سبب مراجعه نكردن و آب نكشيدن از آن، هرچند كه آب دارد. پس ترجمه آن به «چاه ويران» اشتباهي بس بزرگ است. در اخبار ما آمده كه مراد از «بئر معطّلة و قصر مشيد» اهل بيت طاهرين‌اند و در ادبيات عرفاني ما نيز اين تفسير مدّ نظر بوده چنانچه مرحوم آسيد حسين ظهير الاسلام دزفولي ـ‌رحمة‌اللّه عليه‌ـ فرموده:
عـلـم و شـرفِ آل مـحـمـد ز مـجـيـد چـون بئر معطله است و چـو قصـر مشيد
عمقي است كه قعر بحر آن نيست پديد طاقي است كه بر عرش برين شمسه كشيد

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:32 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقد و بررسي هجده برگردان سوره مسد

مهدي ستار‌زاده

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. إذاجاء نصر‌اللّه و الفتح. ورأيت الناس يدخلون في دين اللّه أفواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره إنّه كان توابا.

ديباچه

قرآن، بسان گلستاني است كه در آن شكوفه‌هاي معرفت شكفته و عِطر جان فزاي معنويت به سراسر گيتي افشانده، شكوفه‌هايي كه هرگل برگ آن هزاران رنگ زيبا و جذاب در خود نهفته، شكوفه‌هايي كه هرگز رنگ خزان به خود نخواهند ديد. خوشا بلبلان شيدا و عاشق كه در صبح دل‌انگيز بهاري در چمن‌زار نياز به ترنم ترانه‌ي حق مي‌نشينند، جاني دوباره يافته تا ملكوت آسمان‌ها پر‌مي‌كشند. در اين ميان مترجم، نقاش زبردستي را ماند كه مي‌خواهد تصويري از اين منظره‌ي بي‌بديل خلقت ترسيم نمايد، هنر مترجم در آن است كه تابلويي بي‌عيب و نقص، روشن و شفاف از اين منظره ترسيم كند و آن را در نمايشگاه ره پويان وادي معرفت به نمايش بگذارد هرچند كه زيباترين تابلوها در برابر اصل آن زشت‌ترين خواهند بود.
مقاله‌ي حاضر تلاشي است ناچيز در نقد برخي ترجمه‌هاي موجود سوره‌ي نصر كه به ساحت مقدس و ملكوتي قرآن ناطق، علي مرتضي‌(ع) تقديم مي‌گردد.

ياد‌آوري

1. سعي شده كه ترجمه‌ها براساس آخرين نسخه‌ي موجود تنظيم گردد.
2. ترجمه‌هايي كه ميان چاپ‌هاي متعدد آن‌ها تفاوت‌هايي به چشم مي‌خورد تكرار نشده‌اند.
3. ترجمه‌ها به اسامي مترجمان محترم نامگذاري شده بودن ذكر القاب و عناوين، از اين‌رو از همه خادمان قرآن معذرت‌خواهي مي‌شود.
4. چون غالب اشكالات تكراري بوده، ادله‌ي آنها در همه موارد تكرار نشده و تنها به آوردن عنوان اشكال و توضيح مختصر اكتفا شده است.
5. اين نقد شامل نكته‌هاي نگارشي و ترجمه‌ي بسم اللّه الرحمن الرحيم، كه خود بحثي مستقل مي‌طلبد، نمي‌شود.
6. انتقادها و پيشنهادهاي سازنده‌ي شما خوانده‌ي محترم را به جان خريداريم و به ديده‌ي منّت مي‌نهيم.

1. ترجمه‌ي آيتي

چون ياري خدا و پيروزي فراز آيد. و مردم را ببيني كه فوج ـ فوج به دين خدا در مي‌آيند. پس به ستايش پروردگارت تسبيح گوي و از او آمرزش بخواه كه او توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: نكته‌اي كه از نگاه تيزبين غالب مترجمان به دور مانده اين است كه مراد از نصر و فتح، جنس آن دو نيست تا تمام پيروزي هاي پيامبر يا ايمان آوردن انصار، و اهل يمن وصلح حديبيه را شامل شود چرا كه چنين مرادي با آيه‌ي بعدي و رأيت الناس يدخلون في دين اللّه أفواجا ناسازگار است بلكه آن چه در آيه‌ي شريفه مورد توجه قرار گرفته فتح مكه است كه بر افق مبارزات پيامبر درخشيد و شب تار جهالت و شرك را به انوار ايمان و هدايت منوّر ساخت.
بزرگ متفكّر دنياي اسلام مرحوم علامه‌ي طباطبايي در تفسير گران‌سنگ خويش چنين مي‌نويسد:
وليس المراد بالنصر و الفتح جنسهما حتي يصدقا علي جميع المواقف التي أيّد اللّه فيها نبيّه‌(ص) علي أعدائه وأظهر دينه علي دينهم كما في حروبه ومغاربه وايمان الانصار وأهل اليمن كما قيل، إذ لايلائمه قوله بعد: ورأيت الناس يدخلون في دين اللّه أفواجا و ليس المراد بذلك ايضا صلح الحديبية الذي سماه اللّه تعالي فتحا… 1
وأوضح ما يقبل الانطباق عليه النصر والفتح المذكوران في الآية‌‌‌هو فتح مكة الذي هو‌‌أم فتوحاته‌(ص) في زمن حياته والنصر الباهر الذي انهدم به بنيان الشرك في جزيرة العرب.2
2. عدم استفاده از پرانتز (): مترجم محترم، در ترجمه‌ي «جاء» عبارت‌ «فراز آيد»‌ را به كاربرده است. واژه‌ي فراز ضمن آن كه كاربرد كم‌تري دارد معادلي هم در متن آيه‌ي شريفه ندارد. و اگر مترجم ضرورتي براي آوردن آن احساس مي‌كرد، بايستي داخل‌ پرانتز ذكر مي كرد.
3. كاربرد واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «فوج فوج»، «تسبيح» «توبه»‌عربي بوده واستفاده از آن ها چندان مطلوب نيست.
4. عدم توجه به قواعد نحوي:
الف: باي «بحمد»‌در آيه‌ي شريفه به معناي مصاحبت آمده فسبّحه حامداً له ، ولي مترجم آن را استعانت معنا كرده است. فسبّحه بما حمد به نفسه.
ب‌:حال بودن «بحمد» در ترجمه مورد توجه قرار نگرفته است.
5‌. نارسايي در معنا: عبارت «توبه پذير» ترجمه‌ي ايده‌الي براي واژه‌ي «تواب» نيست چرا كه «توّاب» از توب به معني رجوع آمده و توبه نيزهمين معنا را افاده مي كند، با اين تفاوت كه «توّاب» نوعي مبالغه را هم دربردارد. بنابراين آن چه از اين عبارت در ذهن ها نقش مي بندد عبارت است از بازگشت و پشيماني بنده‌ي گنه كار به سوي معبود خويش، به اميد گشايش درهاي رحمت الهي به روي او.
گرچه توبه در عرف عامه‌ي مسلمين همين معنا را افاده مي كند اما آيه درصدد بيان اين نكته نيست به جهت آن كه توبه داراي مراحلي است و يكي از آن ها اختصاص به بنده دارد.
وقد مر مرارا أنّ توبة واحدة من العبد محفوفة بتوبتين من اللّه سبحانه، علي ما يفيده القرآن.3
1. توبه‌ي خالق به مخلوق (توفيق توبه) 2. توبه‌ي مخلوق به خالق (انجام توبه) 3. توبه‌ي خالق به مخلوق (پذيرش توبه).
بنابراين جمله‌ي إنّه كان توابا ناظر به توبه (رجوع) باري تعالي است، گرچه با رويكرد الهي، بنده توفيق پيدا مي كند تا در اقيانوس بي كران رحمت، غبار معصيت از دل بزدايد و در نتيجه آغوش پرمهر ملكوتيان را پذيراي خود كند، اما هزاران نكته‌ي باريك‌تر زمو اين جاست كه بايد مورد توجه قرارگيرد.
ناگفته نماند كه فرق مذكور در صورتي وضوح بيشتري به خود خواهد گرفت كه خود اين عبارت «توبه پذير»‌معنا شود (رجوع پذير) در حالي كه آيه مي‌خواهد بفرمايد رجوع كننده كه پذيرش رجوع بنده فرع بر آن است، علاوه بر اين تواب نوعي مبالغه را هم دربردارد كه در ترجمه مورد توجه قرار نگرفته است.

2. ترجمه‌ي اشرفي

چون آمد ياري خدا و فتح مكه. و ديدي مردم را كه در آيند در دين خدا گروه گروه. پس تسبيح كن بستايش پروردگارت و آمرزش خواه از او به درستي كه او باشد توبه پذير .

اشكالات:

1. عدم استفاده از پرانتز‌(): واژه‌ي مكه توضيحي است در راستاي تكميل معنا و بيان مراد آيه، بنابر‌اين مي بايست داخل پرانتز قرار مي گرفت، به خصوص كه واژه‌ي معادل در آيه‌ي شريفه ندارد.
2. استفاده از واژه‌هاي عربي: الفاظ «تسبيح» و «توبه»‌عربي بوده و معادل فارسي آن دو ذكر نشده است.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد» استعانت معنا شده در حالي كه معناي مصاحبت مي دهد.ب: به حال بودن حمد در ترجمه توجهي نشده است.
4. نارسايي در معنا: الف: مترجم محترم در ترجمه‌ي «كان» از واژه‌ي «باشد»‌استفاده كرده است. در حالي كه «كان» در اين قبيل موارد معناي هست مي‌دهد. ب:عبارت «توبه پذير» انعكاس دهنده‌ي تمام معناي واژه «توابا» نيست. ج:فعل‌هاي «آمد» و «ديدي»‌بر زمان گذشته دلالت مي كنند و حال‌آن كه سوره خبر از آينده مي دهد.

3‌. ترجمه‌ي پور‌جوادي

چون پيروزي و نصرت خدا فرا رسد . و مردم را ببيني كه گروه گروه به دين خدا در آيند آيه. به ستايش پروردگارت تسبيح گوي و از او طلب آمرزش كن زيرا او توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: در آيه‌ي شريفه، فتح مكه به عنوان امّ فتوحات اسلامي مراد است كه مترجم محترم به آن اشاره نكرده است.
2. عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌ي «فرا» چون معادلي در آيه‌ي شريفه ندارد مي بايست داخل پرانتز قرار مي گرفت.
3. استفاده از واژه هاي عربي: مانند: «نصرت، تسبيح، طلب، توبه».
4. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد»‌ استعانت معنا شده است نه مصاحبت. ب: حال بودن «حمد»‌در ترجمه منعكس نشده. ج: در آيه‌ي شريفه فتح برنصر عطف شده است ولي در ترجمه برعكس عمل كرده است.
5. نارسايي در معنا: الف‌: بهتر بود مترجم محترم به جاي «طلب آمرزش كن» از «آمرزش بخواه» استفاده مي‌كرد. ب: توبه پذير ترجمه‌ي ايده الي از «توابا» نيست.

4. ترجمه‌ي محمدخواجوي

هنگامي كه نصرت و ياري الهي و فتح(مكه) آمد.…‌و ديدي كه مردمان گروه گروه در دين خدا در آيند.… پس بستايش پروردگارت تسبيح گوي و از او آمرزش بخواه كه او توبه پذير است.

اشكالات:

1. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «نصرت»، «فتح»، «تسبيح» و «توبه» عربي بوده و ترجمه نشده اند.
2. كاربرد هم‌‌زمان واژه‌ي عربي و فارسي: با وجود لفظ «ياري»‌ديگر نيازي به استفاده از واژه «نصرت»‌نبود.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف:«اذا»‌ظرف زمان آينده است ولي مترجم محترم آن را فجائيه معنا كرده است. ب: باي«بحمد»معناي مصاحبت مي‌دهد ولي در ترجمه استعانت معنا شده است. ج: حال بودن «بحمد»‌از نظر مترجم به دور مانده است.
4. نارسايي در معنا: الف: فعل هاي «آمد» و «ديدي»‌تداعي كننده‌ي زمان گذشته‌اند در حالي كه در سوره خبر از آينده مي دهد. ب: عبارت «توبه پذير»‌در ترجمه‌ي «توّابا»‌ درست نيست ضمن اين كه مبالغه بودن آن رعايت نشده است.

5. ترجمه‌ي خرمشاهي

آن گاه كه نصرت الهي و پيروزي فراز آيد. و مردم را بيني كه گروه گروه به دين الهي درآيند. پس سپاسگزارانه پروردگارت را نيايش كن و از او آمرزش بخواه كه او بس توبه پذير است.

اشكالات:

1. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «نصرت» و «توبه» عربي بوده ومعنا نشده است.
2. غفلت از مراد‌آيه: مراد از نصر و فتح جنس آن دو نيست بلكه آيه در صدد خبر‌دهي از فتح مكه است، كه هيچ اشاره‌اي به آن نشده است.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: «اذا» براي ظرف زمان آينده است ولي مترجم محترم آن را فجائيه معنا كرده است.
4. عدم استفاده از پرانتز(): با عنايت به اين كه واژه‌ي «فراز»‌معادلي در آيه‌ي شريفه ندارد مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
5. نارسايي در معنا: عبارت «توبه پذير» ترجمه‌ي مناسب از واژه‌ي «توابا» نيست.

6. ترجمه‌ي سراج

آنگه كه ياري خدا و فتح (مكه معظمه) بيايد. و مردم را ببيني كه گروه گروه در دين خدا درآيند. پس خداي را منزه ساز تنزيهي كه مقرون به ستايش پروردگارت باشد (تا هم تسبيح گوي و هم ثنا گوي باشي. يا بگو سبحان اللّه و بحمده).

اشكالات:

1. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: «اذا» بيانگر ظرف زمان آينده است ولي مترجم محترم آن را فجائيه معنا كرده است. ب:باي «بحمد»‌براي مصاحبت آمده ولي استعانت معنا شده است. ج:«بحمد» حال است ولي كم‌ترين توجهي از سوي مترجم به آن نشده است.
2. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «فتح»، «معظمه»، «مقرون»، «تسبيح»‌عربي هستند و معنا نشده اند.
3. درج مطالب اضافي: لفظ«معظمه» و‌عبارات «تا هم تسبيح‌گوي و هم ثناگوي باشي يا بگو سبحان اللّه وبحمده»كاملاً‌اضافي بوده و آوردن آن‌ها در ترجمه ضرورتي ندارد.
4. عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌هاي «تنزيهي كه مقرون»و «باشد» مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
5. نارسايي درمعنا: جمله‌ي «إنّه كان توابا»،‌به طور كلي معنا نشده است ضمن آن كه عبارات ترجمه شده در آيه‌ي 3 از نوعي آشفتگي معنايي برخوردارند.

7. ترجمه‌ي شعراني

چون آيد ياري كردن خدا و فتح مكه.و بيني مردمان را كه در مي‌آيند در دين خدا فوج فوج. پس تسبيح كن به حمد پروردگار خود و طلب آمرزش كن از او به درستي كه اوست قبول كننده‌ي توبه.

اشكالات:

1. استفاده از واژه‌هاي عربي: مترجم محترم،واژه‌هايي چون «فتح»،«فوج فوج»، «تسبيح» و«حمد» را معنا نكرده است.
2. عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌ي مكه جهت بيان مراد آيه است و بايد داخل پرانتز قرار گيرد.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي‌ «بحمده»‌معناي مصاحبت مي دهد ولي مترجم آن را استعانت معنا كرده است. ب: حال بودن «حمد»‌در ترجمه رعايت نشده است.
4. نارسايي در معنا: الف: مترجم محترم در ترجمه‌ي «ربّك» مي‌بايست از واژه‌ي «پروردگارت» استفاده مي‌كرد ولي آن را «پروردگار خود» معنا كرده است. ب: بهتر بود به جاي «طلب آمرزش كن» از عبارت «آمرزش بخواه» استفاده مي‌كرد. ج:«قبول كننده‌ي توبه» ‌ترجمه‌ي «قابل التوب» است نه «توابا».

8. ترجمه‌ي فولادوند

چون ياري خدا و پيروزي فرا رسيد. وببيني كه مردم دسته دسته در دين خدا در آيند. پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش واز او آمرزش خواه كه وي همواره توبه پذيراست.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: مراد آيه فتح مكه است ولي در ترجمه اشاره اي به آن نشده است.
2. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد»‌استعانت معنا شده است ب:حال بودن «حمد» موردتوجه قرار نگرفته است.
3. عدم استفاده از پرانتز(): از آنجايي كه واژه‌ي «فرا»، معادلي در آيه‌ي شريفه ندارد، بايد داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
4. نارسايي در معنا: الف: «نيايشگر» ترجمه‌ي ايده الي براي «فسبّح» نيست (نيايش كن). ب: «توبه پذير» ترجمه‌ي مطلوبي از «توابا» نيست.

9. ترجمه‌ي فارسي

چون ياري خدا و پيروزي برسد. و آدميان را ببيني كه دسته دسته به دين خدا درآيند. بايد كه به سپاس پروردگارت او را به پاكي ياد كني و از او آمرزش بخواهي زيرا او توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: فتح مكه به عنوان بزرگ‌ترين پيروزي مورد توجه آيه بوده كه انعكاس آن در ترجمه ضروري مي نمود.
2. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد» استعانت معنا شده است. ب:‌حال بودن «حمد» در ترجمه منعكس نشده است.
3. عدم استفاده از پرانتز‌(): واژه‌هاي «بايد كه» و «او را»‌مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
4. نارسايي در معنا: ايشان نيز مثل بسياري ازمترجمان ترجمه‌ي مطلوبي از «توابا» ‌ارائه نكرده اند.

10. ترجمه‌ي فيض الاسلام

(اي محمد‌(ص)) چون نصرت و ياري خدا و فتح و پيروزي بيايد (خدا تو را برمشركين قريش و دشمنانت ياري نمايد و مكه‌ي معظمه را فتح نموده و بر‌آن و اهلش غالب و چيره گردي). و مردم (اهل مكه، طائف، يمن و ساير قبايل عرب) را ببيني فوج فوج و گروه گروه در دين و آيين خدا در آيند‌‌(مسلمان شوند پس از آن كه يكي يكي يا دو تا دو تا مسلمان مي شدند). پس پروردگارت را (از آن چه شايسته نيست) به پاكي ياد كن در حالي كه (نعمت هايش را ) سپاسگزار باشي و (براي ترك اولي و به جا نياوردن آن چه را كه سزاوار بوده يا براي گناه امت خود) از او استغفار نموده و آمرزش بخواه كه محققاً پروردگارت توبه و بازگشت از گناه را قبول كننده و پذيرنده مي‌باشد…

اشكالات:

1. درج مطالب اضافي: مانند:اي محمد‌(ص) خدا تو را بر مشركين قريش و دشمنانت ياري نمايد و مكّه‌ي معظمه را فتح نمودي و بر آن و اهلش غالب و چيره‌گردي، اهل مكه، طائف،يمن و ساير قبايل عرب، مسلمان شوند پس از آن كه يكي يكي يا دو‌تا دو‌تا مسلمان مي شدند، از آن‌چه شايسته نيست، نعمت‌هايش را، براي ترك اولي و به جا نياوردن آن چه را كه سزاوار بوده يا براي گناه امت خود، و… از گناه را قبول كننده.
اين مطالب در واقع چكيده‌اي از تفسير سوره‌ي مباركه مي باشد كه مي بايست جداي از ترجمه ذكر مي‌شد.
2. ذكر هم زمان واژه‌‌هاي عربي وفارسي: مثل:«نصرت و ياري،فتح و پيروزي، فوج فوج و گروه گروه، دين و آيين،استغفار و آمرزش بخواه،توبه وبازگشت».
3.‌ عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌هايي مانند به پاكي،در حالي كه،و پروردگارت و مرجع ضمير بايد داخل پرانتز قرار مي گرفت.
4. نارسايي در معنا: الف:‌«كان»‌ در اين قبيل موارد معناي هست مي دهد نه «مي‌باشد». ب:قبول كننده معناي تواب نيست و همين طور است پذيرنده.
اينك ترجمه را با حذف اشكالات مي آوريم:
چون ياري خدا و فتح (مكه) بيايد. ومردم را ببيني گروه گروه در دين خدا در آيند. پس پرورگارت را (به پاكي) ياد كن (در حالي كه) سپاسگزار باشي و از او آمرزش بخواه كه محققاً (پروردگارت) بازگشت پذيرنده مي‌باشد.
اين ترجمه همان عبارت هايي است كه مترجم استفاده كرده و همان معنا را افاده مي‌كند با الفاظي كم‌تر و معنايي روان.
5. ملال آور بودن ترجمه: آوردن مطالب تفسيري ضمن كاهش ارزش ترجمه و سلاست و رواني آن، ملال‌آور نيز خواهد بود.

11. ترجمه‌ي الهي قمشه‌اي

چون هنگام فتح و فيروزي با ياري خدا فرا رسد (مراد فتح مكه است). و در آن روز مردم را بنگري كه فوج فوج به دين خدا داخل مي شوند. در آن وقت خداي خود را حمد و ستايش كن و (از لوث شرك) پاك و منزه‌دان و از او مغفرت و آمرزش طلب كه او خداي بسيار توبه پذير است.

اشكالات:

1. استفاده‌ي هم‌زمان از واژه‌هاي عربي و فارسي: مثل «فتح و فيروزي»، «حمد و ستايش»، «پاك و منزه»، «مغفرت و آمرزش».
2. عدم استفاده از پرانتز(‌): واژه‌هاي «فرا» و مرجع ضمير «خداي»‌مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
3. درج مطالب اضافي: الف: ذكر هم زمان «چون و هنگام» ضمير و مرجع آن «او و خداي». ‌ب:مترجم محترم مي توانست با به كار بردن واژه‌ي‌مكه به جاي «مراد فتح مكه است»‌همان معنا را افاده كند. ج:عبارت‌هاي «‌در آن روز»،«در آن وقت»،«از لوث شرك»‌ كاملاً‌ اضافي است.
4. استفاده از واژه‌هاي عربي: مثل «فتح ، فوج فوج،حمد،منزه،مغفرت،طلب، توبه».
5. نارسايي در معنا:الف:باي «بحمد» معنا نشده است. ب:مترجم محترم ضمن آن كه به حال بودن «حمد» توجهي نكرده، آن را فعل معنا كرده است. ج:«خدا خود» انعكاس دهنده‌ي معناي «ربّك» نيست (پروردگارت). د: عبارت «توبه پذير» ترجمه‌ي مناسب از «توابا» نيست. م: در آيه‌ي شريفه «نصر» قبل از «فتح»‌قرار گرفته است و «فتح» عطف بر آن شده است، ولي در ترجمه برعكس عمل شده است.

12. ترجمه‌ي كاويانپور

(يا پيامبر) هنگامي كه ياري خدا و پيروزي حق فرا رسيد. و ديدي كه مردم فوج فوج به دين خدا داخل مي شوند.آن گاه (بشكرانه آن) به درگاه پروردگارت سپاسگزار و از او طلب آمرزش كن كه او بسيار توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: آن‌چه در آيه‌ي شريفه مورد توجه قرارگرفته فتح مكه است ولي مترجم اشاره‌اي به آن نكرده است.
2. درج مطالب اضافي: مثل«حق»،«آن گاه‌(بشكرانه‌ي آن) به درگاه»،«ياپيامبر».
3. استفاده از واژه‌هاي عربي: مانند «فوج فوج،طلب،توبه».
4. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: «اذا» فجائيه معنا شده است. ب:باي «بحمد»‌معنا نشده است. ج: حال بودن «حمد» در ترجمه منعكس نشده است.
5‌. نارسايي در معنا: الف:«فرا رسيد»‌ترجمه‌ي «جاء»‌ نيست. ب: با توجه به اين كه سوره خبر از آينده مي دهد «ديدي»‌در ترجمه‌ي «رأيت» مناسب به نظر نمي‌رسد. ج:‌«فسبّح» معنا نشده است.د:«بحمد‌» فعل معنا شده است.هـ:«توبه‌پذير» ترجمه‌ي ايده‌‌آلي براي «توابا» نيست.

13. ترجمه‌ي محدث

وقتي كه‌بيايد نصرت خدا و به ظهور آيد فتح. و ببيني كه مردمان داخل مي‌شوند. در دين خدا فوج فوج. پس به پاكي ياد كن همراه ستايش پروردگار خود و آمرزش طلب كن از وي هر آئينه خدا هست به رحمت رجوع كننده.

اشكالات:

1.‌‌عدم توجه به قواعد نحوي:«اذا» براي بيان ظرف زمان آينده به كار رفته ولي مترجم محترم آن را فجائيه معنا كرده است.
2. استفاده از واژه‌هاي عربي:مانند «نصرت»،«فتح»، «فوج فوج»،«طلب».
‌3. درج مطالب اضافي: مانند «به ظهور آيد»‌چون فتح به نصرعطف شده و فعل آن بر سر اين هم مي آيد.
4. عدم استفاده از پرانتز‌(): واژه‌ي‌«به پاكي»‌و مرجع ضمير «خدا» مي بايست داخل پرانتز قرار مي گرفت و هم چنين است «برحمت».
‌5. نارسايي در معنا:«پرورگارخود» ترجمه‌ي مناسبي براي «ربّك» نيست (پروردگارت).

14. ترجمه‌ي مكارم شيرازي

هنگامي كه ياري خدا و پيروزي فرا رسد. و ببيني مردم گروه‌گروه وارد دين خدا مي‌شوند. پرورگارت را تسبيح و حمد كن و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: فتح مكه به عنوان بزرگ‌ترين پيروزي دنياي اسلام مورد توجه آيه‌ي شريفه‌‌قرارگرفته‌ولي در ترجمه اشاره اي به آن نشده است.
2. خلط بين مفاهيم: مرحوم طبرسي ذيل آيه‌ي شريفه‌ي و‌إن منكم إلاّ واردها…(مريم، 19/71) مي نويسد: «إنّ ورودها هو الوصول إليها و الإشراف عليها لاالدخول فيها و هو قول ابن مسعود و الحسن و قتاده و اختاره أبومسلم…»4‌ [ورود به معناي وصول و اشراف است نه دخول. وي اين قول را به ابن مسعود،حسن، قتاده و ابومسلم نسبت داده اند]، بنابراين ترجمه‌ي «يدخلون»‌به «وارد مي شوند»درست نيست.
3. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هايي چون «تسبيح،حمد و توبه» عربي بوده و معنا نشده اند.
4. نارسايي در معنا: الف: حرف «في»و «فاء»‌در «فسبّح» معنا نشده اند. ب: توبه پذير در ترجمه‌ي «توابا» نارساست.
5. عدم توجه به قواعد نحوي:الف: باي «بحمد» معنا نشده است. ب:حال بودن «حمد»‌در ترجمه منعكس نشده است. ج:«إذا»فجائيه معنا شده است، در حالي كه براي ظرف زمان آينده است.

15. ترجمه‌ي معزي

گاهي كه آيد ياري خدا و پيروزي. و ببيني مردم را در آيند بدين خدا گروه‌گروه. پس تسبيح گوي به سپاس پروردگار خويش و آمرزش خواهش كه او است همانا آمرزگار.

اشكالات:

1. غفلت از مراد آيه: مراد‌‌‌آيه فتح مكه است نه جنس نصر و فتح.
2‌. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌ي «تسبيح» عربي بوده و معنا نشده است.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف:«اذا»، براي ظرف زمان است ولي فجائيه معنا شده است. ب: باي «بحمد» استعانت معنا شده در حالي كه معناي مصاحبت مي‌دهد. ج:«بحمد» حال است كه توجهي به آن نشده است.
4. نارسايي در معنا: الف: «آمرزش خواهش» ضمن نامأنوس بودن، ترجمه‌ي مطلوبي از «استغفره» نيست و مرجع ضمير نيز ذكر نشده است. ب:«آمرزگار» ترجمه‌ي غفّار است نه «توابا».

16. ترجمه‌ي مجتبوي

آن گاه كه ياري خدا و پيروزي ـ فتح مكه ـ فرا رسد. و مردمان را ببيني كه گروه‌گروه در دين خدا در آيند [بدان كه رفتن تو به جهان پاينده نزديك است] پس خداي را همراه با سپاس وستايش اوبه پاكي ياد كن‌ ـ حمد وتسبيح گوي ‌ـ و از او آمرزش خواه كه اوتوبه پذير است.

اشكالات:

1. درج مطالب اضافي: مانند «فتح،بدان كه رفتن تو به جهان پاينده نزديك است، سپاس، حمد و تسبيح گوي».
2. عدم توجه به قواعد نحوي:«اذا»‌بيان‌گر ظرف زمان آينده است ولي فجائيه معنا شده است.
3. نارسايي در معنا: الف:«خداي»‌ترجمه‌ي«ربّك» نيست (پروردگارت). ب:«توبه پذير»‌ترجمه‌ي ايده‌آلي از «توابا» نيست.
4. ذكر هم‌زمان واژه‌هاي عربي و فارسي:مانند «پيروزي وفتح،سپاس و ستايش او، به پاكي يادكن و حمد و تسبيح گوي».

17. ترجمه‌ي مصباح زاده

چون آمد ياري خدا و فتح مكه. و ديدي مردم را كه در آيند در دين خدا گروه گروه. پس تسبيح كن به ستايش پروردگارت و آمرزش خواه از او به‌درستي كه او باشد توبه پذير.

اشكالات:

1. عدم استفاده از پرانتز (): چون واژه‌ي مكه جهت تكميل معنا و بيان مراد آيه آمده، مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
2‌. استفاده از واژه‌هاي عربي: واژه‌هاي «تسبيح و توبه و فتح» معنا نشده‌اند.
3. عدم توجه به قواعد نحوي: الف: باي «بحمد»‌استعانت معنا شده است. ب:‌حال بودن،«بحمد» در ترجمه منعكس نشده است. ج:چون سوره‌ي مباركه، خبر از آينده مي‌دهد پس «آمد و ديدي» در ترجمه‌ي «جاء و رأيت» مناسب نيست. د: «كان» در اين قبيل موارد معناي هست مي دهد نه «باشد». م: توبه‌پذير منعكس كننده‌ي معناي «توابا» نيست.

18.ترجمه‌ي ياسري

چون بيامد ياري خدا و فتح مكه. و ديدي مردم را كه داخل شوند در دين فوج فوج. پس تسبيح كن به حمد پروردگار خود طلب آمرزش كن از او البته خدا قبول كننده‌ي توبه است.

اشكالات:

1.استفاده از واژه‌هاي عربي: مانند:«فتح،فوج فوج،تسبيح،حمد،طلب،توبه».
2.عدم استفاده از پرانتز(): واژه‌ي «مكه» و مرجع ضمير «خدا» مي بايست داخل پرانتز قرار مي‌گرفت.
3.عدم توجه به قواعد نحوي :الف: باي «بحمد»استعانت معنا شده است. ب:حال بودن «حمد»در ترجمه منعكس نشده است.
4.نارسايي در معنا: الف: «بيامد و ديدي» تداعي كننده‌ي زمان گذشته‌اند در حالي كه سوره خبر از آينده مي‌دهد. ب: بهتر بود مترجم محترم به جاي طلب آمرزش كن، از جمله‌ي آمرزش خواه استفاده مي‌كرد. ج: «پروردگار خود» ترجمه‌ي مناسبي از «ربّك» نيست. د: قبول كننده‌ي توبه معناي «قابل التوب» است نه «توابا».

ترجمه‌ي پيشنهادي

به نام خداي گسترده مهر مهرورز
چون ياري خدا و گشادن(مكه) آيد.
و بيني مردم را كه گروه گروه در آيين خداي داخل مي شوند.
پس سپاسگزارانه پروردگارت را بستاي و از او آمرزش خواه كه البته او بسيار رجوع كننده است.
نا گفته نماند كه ترجمه‌ي پيشنهادي، ترجمه‌ي جديدي نيست بلكه از ترجمه‌هاي موجود استفاده شده است.

پاورقيها:

1. سيد محمّد حسين طباطبائي، الميزان،20/435.
2. همان/436.
3. همان،4/244.
4. شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن،6/441.
جمعه 24 شهریور 1391  2:33 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مشكلات موجود بر سر راه ترجمه قرآن كريم به زبان بلغارى [1]

دكتر محمد ربيع سلامة - ترجمه: يعقوب جعفرى

خداوند در قرآن كريم مى‏فرمايد: «وانزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نزّل اليهم» (نحل/44) [و ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه به سوى مردم نازل شده براى آنان بيان كنى].
اين آيه خطاب به پيامبر خدا (ص) نازل شد در حالى كه قرآن كريم به زبان عربى بود. خداوند مى‏فرمايد: «انّا انزلناه قرآنا عربيا لعلّكم تعقلون» (يوسف / 2) [همانا ما قرآن را به زبان عربى نازل كرديم، باشد كه خرد ورزيد]. اينك اين پرسش مطرح مى‏شود كه تكليف مسلمانان غير عرب ـ چه مسلمانان امروز و چه مسلمانانى كه هزار و چهارصد سال پيش از اين بودند ـ چه بوده و چيست؟
چه كسى مى‏دانست روزى خواهد آمد كه معانى قرآن كريم به همه اين زبانها ترجمه خواهد شد؟ اساساً برخى از اين زبانها در آن زمان وجود نداشت كه از جمله آنها مى‏توان زبان بلغارى را ياد كرد كه خداوند خواست قرآن به اين زبان هم ترجمه شود.
توفيق الهى شامل حال ما شد و ما توانستيم در سال 1993 براى نخستين بار معانى قرآن كريم را به زبان بلغارى ترجمه كنيم، و اكنون مايه بسى خوشوقتى است كه مى‏بينيم اين ترجمه، مرجعى براى هزاران خانواده مسلمان شده كه از سرچشمه آن سيراب مى‏شوند و راه حق و هدايت براى آنان روشن مى‏گردد.
آنچه مايه خوشحالى بيشتر است اين است كه ما اين اهتمام و استقبال فراوان را نه تنها از برادران مسلمان خود مشاهده مى‏كنيم، بلكه از غير مسلمانان نيز كسانى كه خواستار آشنايى با دين حنيف ما و محتواى قرآن كريم هستند از آن استقبال كرده‏اند.
به همين جهت بود كه نسخه‏هاى چاپ اول آن به سرعت تمام شد و ما اقدام به چاپ مجدد آن كرديم و در آن راهنماييها و پيشنهادها و انتقادهايى را كه از سوى خوانندگان محترم رسيده بود، مورد توجه قرار داديم.
پيش از انتشار چاپ اول اين ترجمه در سال 1993، ترجمه قابل اعتمادى از قرآن كريم به زبان بلغارى وجود نداشت و فقط نوشته‏هايى در اشاره به بعضى از معانى قرآن موجود بود و اصولاً تا اين تاريخ ترجمه كاملى از قرآن وجود نداشت، و به همين جهت بود كه اگر كسى براى اولين بار و به عنوان نخستين تجربه اقدام به اين كار مى‏كرد با دشواريهايى روبه‏رو مى‏شد كه به چند مورد آن اشاره مى‏شود:
نخست اينكه زبان قرآن عربى است كه از غنى‏ترين و قديمى‏ترين زبانهاى زنده دنياست و اين سبب شده است كه انتقال دقيق آن به زبان ديگر دشوار باشد. مثلاً در زبان عربى گاه يك واژه داراى معانى متعدد است و يا براى يك مفهوم چند اسم وضع شده است، مانند: قارعه، حاقّه، طامّه، غاشيه و جز اينها، در حالى كه در زبانهاى ديگر معادلهايى براى اين الفاظ يافت نمى‏شود.
اگر اين واژه‏ها صرفاً معناى لغوى آنها ترجمه شود به كلى از معناى مطلوب دور مى‏شود، به خصوص در زبان بلغارى كه زبانى جديد و فقير و آميزه‏اى از چند زبان است. بنابراين، رسيدن به مفهوم دقيق گاهى بسيار دشوار مى‏شود و بحث و تحقيق و دقت نظر بسيارى را طلب مى‏كند.
دوم اينكه، پيش از اين، ترجمه‏اى از قرآن كريم به زبان بلغارى وجود نداشته تا مبناى كار مترجم در تحقيق بعضى از معانى قرآنى باشد. اساساً تلاوت قرآن و يادگرفتن زبان عربى حدود يك قرن ممنوع بود و اين امر سبب شد كه فرهنگ دينى و به خصوص كتابهاى اسلامى در دسترس نباشد، بلكه حتى داشتن اين گونه كتابها جرم بود و دارنده آن مجازات مى‏شد. ولى پيش از آن، ترجمه‏هايى به زبان تركى وجود داشت و آن فقط براى بلغاريهايى سودمند بود كه ريشه تركى داشتند و به اين زبان سخن مى‏گفتند. به همين جهت، نبودن كتابهاى دينى اسلامى به زبان بلغارى مشكل بزرگى بر سر راه ترجمه قرآن كريم بود.
سوم اينكه متخصصان و دانشمندانى كه انجام ترجمه به آنها نيازمند بود، وجود نداشتند. به علت اين دشواريهايى كه گفتيم، لازم بود از گروههاى ترجمه استفاده شود و با مراجعه به آنها ترجمه اصلاح و تنقيح گردد. درحقيقت اين هم يكى ديگر از دشواريهاى موجود بر سر راه ترجمه بلغارى است، زيرا پيدا كردن دانشمندان متخصص در امور دين اسلام كارى سخت است و در واقع مى‏توان گفت كه ميان مسلمانان بلغارستان كه تعدادشان به سه ميليون نفر مى‏رسد، حتى يك نفر پيدا نمى‏شود كه شايستگى اين كار مهم را در داخل كشور داشته باشد. بر خلاف بعضى ديگر از كشورهاى كمونيستى مانند آلبانى و مقدونيه كه در آنها كسانى وجود دارند كه داراى دكتراى علوم دينى و زبان عربى و ساير موضوعات اسلامى از دانشگاه الازهر مصر و يا دانشگاههاى ديگر از سعودى و اردن و سوريه و جز آنها هستند.
نبودن افراد شايسته و متخصص ما را وادار كرد كه براى مراجعه و اصلاح، از متخصصان ادبيات بلغارى، تركى، روسى، عربى و انگليسى در گروههاى ترجمه استفاده كنيم و نيز از ترجمه قرآن به زبانهاى ديگر مانند تركى، روسى، انگليسى و از تفسير قرآن به زبان عربى از چند مفسر و در رأس آنها ابن كثير كمك بگيريم.
چهارم اينكه حتى پيدا كردن افراد متخصص در ادبيات تركى، روسى، عربى و انگليسى كه مسلمان باشند دشوار بود، چون ما علاقه داشتيم كه همه افراد گروههاى ترجمه از مسلمانان باشند تا ترجمه‏اى شايسته انجام گيرد، زيرا مسلمان قرآن را پيش از آنكه با عقل درك كند با قلب حس مى‏كند، و اين مشكل بزرگى براى ما بود. پيدا كردن مسلمان متخصص سخت بود و تعداد اندكى هم كه وجود داشت چندان پيوندى با اسلام نداشتند و تنها نام اسلام بر روى آنان بود، چون پنجاه سال حكومت كمونيستى، زمينه را براى ناآگاهى مسلمانان بلغارى از دينشان فراهم ساخته بود.
متأسفانه تعداد اندكى از آنان هم كه چيزهايى از دين مى‏دانستند پيرمردانى بودند كه در مدارس تركى قديمى كه پيش از نظام كمونيستى در بلغارستان بود، چيزهايى را ياد گرفته بودند. برخى از آنان فقط مى‏دانستند كه چگونه بايد نماز بخوانند و روزه بگيرند و برخى هم قرآن را از حفظ مى‏خواندند، بى‏آنكه بدانند چه مى‏خوانند. از چنين افرادى هم كمتر مى‏شد استفاده كرد. اما با همه دشواريها ما توانستيم سه گروه كارى تشكيل دهيم كه الحمدللّه‏ همه افراد آنها مسلمان بودند و با استعانت از خداوند بزرگ نخستين ترجمه معانى قرآن كريم را در تاريخ بلغارستان منتشر كرديم.

پی نوشت ها:

[1] اين مقاله در سال 1419 ق برابر با 1998 م، در سمينارى كه در دانشگاه آل‏البيت برگزار شد به زبان عربى ارائه گرديده است كه ترجمه آن در اين شماره در اختيار خوانندگان گرامى قرار مى‏گيرد.
جمعه 24 شهریور 1391  2:33 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نماز سليمان در قرآن كريم

مهدي عصاره

استاد خرّمشاهي ذيلِ ترجمه‌ي آيه‌ي32 سوره‌ي مباركه‌ي «ص» نوشته‌اند:
معناي اين آيه اين است كه سليمان(ع) به تماشاي مسابقه‌ي اسبان (چهارده اسب برگزيده قُرطبي) پرداخته بود و از يادِ نماز عصر كه آن هنگام مستحب بود، غافل مانده بود.»1
مؤلفان محترم تفسير نمونه نيز بر آن افزوده‌اند:
مگر ممكن است پيامبر معصومي وظيفه‌ي واجب خود را به دست فراموشي بسپارد؟ هرچند ديدن اسب‌ها نيز وظيفه‌ي ديگري از او بوده است؛ مگر اين‌كه به گفته‌ي بعضي نماز، نماز نافله و مستحب بوده باشد كه فراموشي آن مشكلي ايجاد نكند.»2
ولي خوشبختانه علامه‌ي طباطبايي(ره) در تفسير الميزان مي‌نويسند:
مجمع‌البيان ذيل آيه‌ي 32 گفته: بعضي از مفسّران گفته‌اند: رسيدگي به كار اسبان، او را از نماز عصر مشغول كرد، تا وقت نماز فوت شد، (نقل از علي(ع)) و در روايات اصحاب ما اماميّه آمده: كه فضيلت اوّل وقت از او فوت شد.»3
حاصل كلام را، در ترجمه‌ي مرحوم دكتر سيّد جلال الدّين مجتبوي كه به حق، يكي از بهترين ترجمه‌هاي قرن حاضر است‌‌ـ و آن استاد گران‌مايه چند سال قبل از عروج‌شان به ملكوت اعلي آن را به چاپ رسانده‌اند‌‌ـ به شكلي زيبا و واقع بينانه مي‌بينيم آن‌جا كه در ترجمه و توضيح آيات 30 تا 33 سوره‌ي مباركه‌ي «ص» مي‌نويسند:
«و وهبنا لداود سليمان نعم العبد إنّه أوّاب. إذ عرض عليه بالعشي الصّافنات الجياد. فقال انّي أحببت حبّ الخير عن ذكر ربّي حتّي توارت بالحجاب. ردّوها عليّ فطفق مسحا بالسّوق و الأعناق.»
و سليمان را به داوود بخشيديم، نيكو بنده‌اي بود، همانا اوبسي بازگردنده [به سوي‌ما] بود. [يادكن] آن‌گاه كه در پايان روز اسبان تيزتك را بر او عرضه داشتند. پس گفت: من دوستي خير ـ يعني اسبان ـ را بر ياد كردِ پروردگارم ـ يعني نماز عصر ـ برگزيدم تا [آفتاب] در پرده‌ي [شب] پنهان گشت ـ‌يعني فرو شد؛ آنها (اسبان) را بر من بازگردانيد، پس آغاز كرد به ماليدنِ دست به ساق‌ها و گردن‌ها [ي آن‌ها] ـ تا براي كفّاره‌ي غفلت از يادِ پروردگار آن‌ها را در راه خدا «سبيل» كند.
ايشان در پاورقي يك همين صفحه از ترجمه‌هاي خويش مي‌نويسد:
1. مفسّران در معني و تفسير اين دو آيه (32و33) وجوه و اقوال مختلف، بلكه متعارضي ذكر كرده‌اند كه هيچ‌يك بي‌اشكال و پذيرفتني نيست و براي آگاهي از آن‌ها بايد به تفاسير مشروح مراجعه كرد (مثلاً تفاسير مجمع البيان و ابوالفتوح رازي و الميزان و به‌خصوص تفسير نمونه كه اقوالِ بيشتر مفسّران را درباره‌ي اين دو آيه رد مي‌كند و خود وجهي را بر مي‌گزيند). آن‌چه در ترجمه آورديم بنابر مشهورترين تفسير است هر چند آن‌هم چندان روشن و بي‌اشكال نيست.»4
حال جا دارد از خود سؤال كنيم چرا حق تعالي در قرآن كريم داستان «اسبان و حضرت سليمان(ع)» را به صورت طرحواره‌اي اين چنين كوتاه آورده است؟! آيا اين طرحواره گنگ و غير قابل درك است كه ما متوسّل به تخيّلاتي شويم كه در تفاسير مي‌بينيم؟! و يا خير؛ اين طرحواره استوار، روشن و دقيق است ولي متأسفانه ما به دقت در آن ننگريسته‌ايم! جواب اين سؤال چيست؟
در علم معني‌شناسي، هنگامي كه قصد داريم به معني يك متن پي ببريم بايد ابتدا به معناي كلمات متن و سپس به معناي عبارات و در آخر به معناي جملات توجه كنيم كه در اين صورت با توجه به بافت و كلِّ متن نوشته شده و يا، گفتاري كه مي‌شنويم مي‌توانيم به مفهوم و معناي دروني متن و خصوصاً كلمات آن پي ببريم.5
بر اين اساس سؤال كُلّي بالا را به سؤالات كوچك‌تري تبديل مي‌كنيم تا به جوابي قانع كننده دست يابيم:
1. در آيه‌ي 31 «عشيّ» چه زماني است؟
2. در آيه‌ي 32 «حتي تورات بالحجاب» يعني چه؟ و چه ارتباطي به «بالعشي» دارد؟
3. بعد از فرموده‌ي حضرت سليمان(ع) در آيه‌ي 32؛ آيا حضرت كاري انجام داده يا نه؟ كه بعد از آن، همين سخن را فرموده كه «اسب‌ها را نزد من باز آوريد.»6
4. چرا در آيه‌ي 32 «ذكر» آمده و نه «صلوة» و آيا تفاوتي با هم دارند؟!
در جواب مي گوييم:
استاد قرشي در قاموس قرآن مي‌نويسد:
عشو، ضعف بينايي و عِشاء، كوري و از بين رفتن چشم مي‌باشد و از طرف ديگر عِشاء از اوّل مغرب تا وقت نماز عِشا است.
و مي‌افزايد كه اين قول را قرآن كريم تأييد مي‌كند.7
ولي وقتي به عَشِيَّ مي‌رسند، مي‌نويسند:
به عقيده‌ي راغب از اوّل ظهر است تا صبح روز بعد.8
و مي‌افزايند:
عشاء در قرآن تنها آمده ولي عَشِيَّ اغلب «ابكار ـ‌اشراق‌ـ غداة‌ـ بُكْرة» مقابل آمده است.9
پس مي‌توان نتيجه گرفت كه عَشِيَّ يك طرف روز است!
از طرف ديگر اين استاد گرامي ذيل «قصّه‌ي اسبان» مي‌نويسد:
«توارت بالحجاب» به قرينه‌ي «العَشِيَّ» غروب شمس است كه عَشِيَّ طرف آخرِ عصر مي‌باشد يعني آفتاب به پرده پنهان شد.10
حال اگر عَشِيَّ «از اول ظهر است تا صبح روز بعد» پس چگونه مي‌تواند «طرفِ آخرِ عصر» هم باشد؟! پس با تناقضي روبرو هستيم!
براي رفع اين تناقض به تدبّر در قرآن كريم توسّل مي‌جوييم:
1. همين آيه‌ي شريفه (آيه‌ي32) به ما مي‌فهماند كه «امري از حضرت قضا شده است يعني حضرت زماني را از دست داده‌است.» اين زمان با توجه به آيه، از «بالعشيّ» آغاز مي‌شود و به «حتي تورات بالحجاب» پايان مي‌يابد كه حضرت ناراحت مي‌شود و خود را سرزنش مي‌كند.
2. عبارت «حتي تورات بالحجاب» با توجه به معناي آيه و قول استاد قرشي؛ معني مشخصي دارد يعني زماني كه خورشيد كاملاً از ديده مخفي شد، يعني حتي نوري از آن هم در آسمان نيست و اين يعني آغاز شب و پايان مرحله‌ي غروب خورشيد!
3. پس عشيَّ هنگامي از روز است كه هنوز نور خورشيد در آسمان وجود دارد و غروب به پايان نرسيده است! و شايد به تعبيري «عصر»!
با توجه به اين‌كه در قرآن كريم يك بار كلمه‌ي «عصر» به كار رفته و آن هم در سوره‌ي‌مباركه‌ي «عصر» واقع شده كه مفهومي جز «زمان بعد از ظهر» دارد، ديگر نمي‌توانيم به كلمه‌ي «عصر»، با معني معهود آن در ذهن ما كه همان بعد ازظهر است، اطمينان كنيم. اين در حالي است كه درآيه‌ي 17 سوره‌ي مباركه‌ي روم حق تعالي مي‌فرمايد: فسبحان اللّه حين تمسون و حين تصبحون، «پس خدا را تسبيح گوييد آن‌گاه كه در عصر در آييد و آن‌گاه كه به بامداد در شويد.»11 كه در اين‌جا حق تعالي به جاي كلمه‌ي «عصر» از كلمه‌ي «تمسون» استفاده كرده است.
از طرفي، با توجه به آيه‌ي 18 سوره‌ي مباركه‌ي روم و‌له الحمد في السّموات و الارض و عشيّا و حين تظهرون و آيه‌ي 130 سوره‌ي مباركه‌ي طه ؛فاصبر علي ما يقولون و سبّح بحمد ربّك قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها و من آناي اللّيل فسبّح و اطراف النّهار لعلّك ترضي؛ به اين امر پي مي‌بريم كه خداوند متعال زمان را دسته‌بندي و به بخش‌هايي تقسيم كرده است. لذا بايد ابتدا به دسته‌بندي زمان از نظر قرآن كريم دست يابيم تا بتوانيم به اين چهار سؤال به شكلي شايسته پاسخ دهيم.
خداوند متعال در بيشتر موارد يادكرد دسته‌بندي زمان، به مفهوم كلّي «ليل و نهار» اشاره فرموده، كه خود در واقع بخش‌هايي كلي از مفهوم «يَوْم» در دنيا هستند. در قرآن كريم بيست تعبير براي زمان آمده است كه آن‌ها را فهرست وار در آغاز اين مقاله مي‌آوريم:
يوم؛ ليل؛ نهار؛سحر؛ شروق (طلوع الشمس)؛ صبح؛ ضحي؛عِشاء؛ عشيَّ؛ دلوك الشمس؛ بكرة؛ اصيل؛ قائلون؛ الظهيرة و تظهرون؛ غسق الليل؛ غدوّ و الغَداة؛ فجر؛ قبل طلوع الشمس؛ قبل غروب‌ها و مَساء (تمسون).
حال بايد ديد از نظر حوزه‌ي معنايي، و رابطه‌هاي شمول معنايي، تضمين معنايي و… اين كلمات چگونه در كنار هم قرار مي‌گيرند؟ آيا زير مجموعه‌ي هم هستند يا داراي بخش‌هاي مشتركي مي‌باشند يا…؟!
در جواب گوييم:
يَوْم: مفهومي كُلّي است كه تمام نوزده مورد ديگر جزءِ حوزه‌ي معنايي آن هستند.
ليل و نهار: مطلقِ «وجود و عدم وجود نور» در دسته‌بندي آن‌ها مورد نظر است چون «شب» نور خورشيد ديده نمي‌شود و «روز» خورشيد نور افشاني مي‌كند. ناگفته نماند كه بين ليل و نهار، «هنگامي» وجود دارد كه به تعبير قرآن كريم روز و شب، و بالعكس در هم وارد مي‌شوند:
تولج الليل في النّهار و تولج النّهار في‌الليل…(آل عمران،3/27)
نكته: با «يولج» هم همين عبارت در قرآن كريم ذكر شده است. (حج22/61)
پس يَوْم به چهار بخش تقسيم مي‌شود:
ليل؛ نهار؛‌اطراف الليل؛ اطراف النّهار
براي تشخيص بخش‌هاي مختلفِ «يَوْم» مي‌توان به «تركيبات متضاد زماني» ـ‌رابطه‌ي تضادِ معنايي‌ـ كه در قرآن كريم ذكر شده‌است، استناد كرد:12
الف) عشيّ، بالعشيّ وعشيّا و عشيّة؛ و اشراق، ضُحاها، تظهرون، بُكْرة و أبكار، بالغداة و غدوّا:
1. بالعشيّ و الاشراق (ص، 38/18)، (در مورد نيايش كوه‌ها در زمان داوود(ع)).
2. الاّ عشيّة او صحاها (نازعات، 79/46) (در مورد خواب پس از مرگ انسان‌ها).
3.‌عشيّا و حين تظهرون (روم،30/18)، (در مورد ذكر).
4.‌بكرة و عشيّا (مريم،19/11و 62)، (در مورد ذكر).
5.بالعشيّ و الابكار (آل عمران،3/41) و (غافر،40/55)، (در مورد ذكر).
6.بالغدوّا و عشيّا (كهف،18/28)، (در مورد ذكر).
7. غدوّا و عشيّا (غافر/46)، (در مورد عذاب فرعونيان).
با توجه به هفت تقابل بالا:‌
الف: العشيّ، عشيّا و بالعشيّ در مقابل تظهرون، بكرة و ابكار، غدوّا و بالغداة و اشراق قرار گرفته است.
ب: عشيّة در مقابل ضحاها قرار گرفته است.
ب‌و ج: طلوع و غروب: قبل طلوع الشّمس و قبل غروب[ها]، (طه/130) و (ق،50/39)،(در مورد ذكر).
د) بكرة و ابكار؛ و عشيّا، اصيلا:
1. بكرة و عشيّا (مريم/11 و62)، (در مورد ذكر).
2.بالعشيّ و الابكار (آل عمران/41) و (غافر/55)،(در مورد ذكر).
3.بكرة و اصيلا (احزاب،33/42) و (فتح،48/9) و (انسان،76/25) و(فرقان،25/5)، (در مورد ذكر).
با توجه به تقابل‌هاي بالا:
‌الف:بكرة و ابكار، در مقابل بالعشيّ و عشيّا قرار گرفته است.
ب:بكرة در مقابل اصيلاً قرار گرفته است.
نكته: در آيه‌ي 38 سوره‌ي مباركه‌ي قمر، بكرة همراه «صَبّحَ» آمده است و زماني دقيق را مطرح كرده است يعني هنگامي خاص از «صبح» را: و‌لقد صبّحهم بكرة عذاب مستقر، (نزول بر قوم لوط).
هـ: اصيل و آصال؛ و عدوّ و بكرة:
1.بالغدوّ و الآصال (اعراف،7/205) و (رعد،13/15) و (نور،24/36)، (در مورد ذكر).
2.بكرة و اصيلا‌(احزاب/42) و… (در مودر ذكر).
با توجه به دو تقابل بالا:
الف: ‌آصال در مقابل بالغدوّ قرار گرفته است.
ب: اصيل در مقابل بكرة قرار گرفته است.
و، ز: دلوك الشمس و غسق الليل: أقم الصّلوة لدلوك الشّمس إلي غسق الليل… (اسراء،17/78)، (در مورد برپايي صلوة [نماز]).
ح) قائلون؛ و بياتا:…بياتا أو هم قائلون ، (اعراف،7/4)، (در مورد نزول عذاب بر اقوام گذشته هنگام خواب ايشان).
نكته: با توجه به ترجمه‌ي اين آيه كه بياتا را «خواب شبانه» و قائلون را «خواب نيم‌روز» دانسته‌اند به تقابل اين دو كلمه پي مي‌بريم.13
ت) بياتا؛ و نهارا:… بياتا أو نهارا… (يونس،10/50)، (در مورد نزول عذاب بر كفّار معاصر پيامبر اكرم(ص)).
ي) تمسون؛ و تصبحون: فسبحان‌اللّه حين تمسون و حين تصبحون (روم/17)،(در مورد ذكر).
علاوه بر «تركيبات متضاد زماني»، در قرآن كريم به بخش‌هايي از زمان برمي‌خوريم كه هنگام ذكر آن‌ها در قرآن كريم تضادي بين آن‌ها و زماني ديگر مطرح نشده است:
1.…من قبل صلوة الفجر… (نور/58).
2.‌ولقد صبّحهم بكرة… (قمر،54/38).
3.‌والصّبح اذا تنفّس (تكوير،81/18).
4.سلام هي حتّي مطلع الفجر‌ (قدر،97/5).
5.و بالأسحار هم يستغفرون (ذاريات،51/18).
6.‌و من الليل فسبّح و أدبار النّجوم (طور،52/49).
خواننده‌ي محترم با كمي تأمل در خواهد يافت، بسياري از آياتي كه تا كنون به آرامي از پيش چشم ما گذشته‌اند، در مورد ذكر بوده‌اند و نه صلوة! از اين رو در اين‌جا لازم است بخشي را به «صلوة و زمان» آن اختصاص دهيم تا به تفاوت اين دو از بعضي جهات پي ببريم ـ‌لازم به يادآوري است كه آيات ذيل خطاب به مسلمين است ـ:
1.…صلوة الفجر…‌ (نور/58).
2.…صلوة العشاء (نور/58).
3.حافظوا علي الصّلوات و الصّلوه الوسطي… (بقره/238).
4.و أقم الصّلوة طرفي النّهار و زلفا من الليل…‌(هود،11/114).
5.أقم الصّلوة لدلوك الشّمس إلي غسق الليل و قرآن الفجر…‌ (اسراء/78).
6.…و من آناي الليل فسبّح و أطراف النّهار… (طه/130).
ناگفته پيداست كه «صلوة» نوعي عمل عبادي است كه زمان دارد يعني در طول چند دقيقه از زماني خاص از شبانه روز انجام مي‌شود و ادا مي‌گردد و خداوند بر پايي آن را توسط بني اسرائيل (بقره/45 و 83، مائده/12) حضرت ابراهيم(ع) (ابراهيم/37) فرزندان ابراهيم(ع) (ابراهيم/40) حضرت عيسي(ع) (مريم/31) فرزندان يعقوب (مريم/59) حضرت اسحاق و يعقوب(ع) (انبياء/73) لقمان و فرزند لقمان (لقمان/17) حضرت شعيب(ع) (هود/87) حضرت موسي و هارون(ع) (يونس/87) خانواده‌ي موسي (مريم/55) حضرت مريم(ع) (آل‌عمران /43) به ما خبر داده است.

ويژگي‌هاي «صلوة»

1.‌قبله، بقره/ 115‌، 142ـ 145؛ يونس/87.
از اين آيات شريفه متوجه مي‌شويم در دين‌هاي يهود و مسيحيت قبله وجود داشته است.
2.‌وضو، مائده/6 (در شرايط وضو و تيمم در اسلام).
3.اذان، مائده/58 (در مورد شرط بودن اذان قبل از نماز در اسلام).
4.‌ملايم خواندن نماز، اسراء/110(خطاب به مسلمين).
5.نماز شكسته براي مسافر، نساء/101 (خطاب به مسلمين).
6.‌وجود نافله در ميان نمازها، مزمّل/20.
7.‌توصيه به نماز جمعه، جمعه/9ـ10.
8.‌وجود نماز و اركان آن در ميان اقوام گذشته:
الف،ب و ج) سجده، ركوع و قنوت و بيان اذكار، آل عمران/43 (خطاب به مريم‌ے).
د) قيام، لقمان/17 (به عنوان نمونه خطاب لقمان به پسرش).
9.‌محافظت زمان نماز؛ زمان دار بودن نماز:
الف) حافظوا علي الصّلوات و الصّلوة الوسطي… (بقره/238).
ب)…وهم علي صلاتهم يحافظون (انعام/92).
ج) و الّذين هم علي صلاتهم يحافظظون (مؤمنون،23/9).
د) و الّذين هم علي صلاتهم يحافظون (معارج/34).
هـ) فويل للمصلّين، الّذين هم عن‌صلاتهم ساهون (ماعون،107/4ـ 5).
پس پيامبران و امم مسلمان پيشين براي «صلوة»، با كمي تفاوت در دستورات؛ خود موظف به رعايت مسائل بالا بوده‌اند. ولي هنگامي كه «صلوة» را با «ذكر» در قرآن مقايسه كنيم به نكات جالب و جديدي برمي‌خوريم:
1.‌ذكر در حالات مختلف مي‌تواند به وقوع بپيوندد: قيام، قعود، علي جنوب، تضرعا، خيفة، ذون الجهر، و اذكر ربّك في نفسك (ذكر دروني).
2.‌وقت ذكر؛ ذكر هميشگي است: بالعشيّ و الابكار (آل عمران/41)؛ بالغداوة و العشيّ (انعام/5)؛ بالغدوّ و الآصال (اعراف/205)؛ بكرة و عشيّا (مريم/1)؛ قبل طلوع الشّمس و قبل غروبها (طه/130)؛ آناي الليل (طه/130)؛ عشيّا و حين تظهرون (روم/1)؛ بكرة و أصيلا (انسان/25).
با توجه به اين‌كه مفهوم «ذكر» گسترده‌تر از مفهوم «صلوة» است و در واقع، رابطه‌ي صلوة و ذكر در قرآن كريم شمول معنايي است و صلوة يكي از شكل‌ها و بخش‌هاي ذكر است لذا مي‌توان اين زمان‌ها را نيز براي صلوة هم مطرح دانست.

جمع‌بندي

در جواب سؤال اوّل آورديم كه دسته‌بندي زمان در قرآن كريم اين‌گونه است:
1.‌يوم 2.‌ليل 3.نهار 4.اطراف الليل 5.‌اطراف النهار.
حال مي‌گوييم با دقت در «دسته‌هاي متضاد ده‌گانه (تركيبات متضاد زماني) و «شش مورد غير متضاد» و نيز «شش مورد اوقات صلوة» درمي‌يابيم كه قرآن كريم روز را به بخش‌هايي دقيق تقسيم كرده است كه پس از تدبّر و تعمق در آيات و ترجمه‌ي آن‌ها، در اين‌جا از ابتداي روز تا پايان شب به ترتيب ذكر مي‌شوند:
1.فجر: لحظات پاياني شب با آغاز اذان «صلوة الفجر»:
فجر يعني شكافنده‌ي شب، لذا فجر آغاز روز است البتّه بنابه مشهور، به روز حقيقي كه نور خورشيد و آفتاب در آسمان ديده مي‌شود اطلاق نمي‌گردد، بلكه روز شرعي از فجر آغاز مي‌شود و روز حقيقي (طبيعي) از صبح. ناگفته نماند روز رسمي از ساعت 24 (12نيمه شب) شروع مي‌شود.
نكته: «فجر» پس از «سحر» كه در واقع آخرين قسمت شب است، قرار دارد.
2.صبح: پيدا شدن سرخي آفتات و لحظات آغاز روز:
به استناد آيه‌ي و الصّبح اذا تنفّس (تكوير/18) «سوگند به صبح چون دميدن گيرد.14
شايد بتوان «بامداد» فارسي را با صبح عربي برابر دانست. ناگفته نماند با توجه به تقابل معنايي عبارات و كلمات آيات قرآن كريم، صبح آغاز طلوع خورشيد (طلوع الشمس) تا ساعات آغازين روز است.
3.بكرة:اوّلين لحظات در آمدن خورشيد:
به استناد آيه‌ي و لقد سبّحهم بكرة (قمر/38) و به راستي كه سپيده دم عذابي پيگير به سر وقت آنان آمد.15 و نيز با توجه به بكرة كه در مقابل عشيّا و اصيلا قرار مي‌گيرد، اين امر استنباط مي‌شود، كه در بند مربوط به عشي و اصيل به آن خواهيم پرداخت.
4.غدوّا: بيرون آمدن و ظهور خورشيد كه چند ساعت به طول مي‌انجامد تا اين‌كه روز به ظهر برسد؛ از صبح تا قبل از ظهر شرعي:
در قاموس قرآن ذيل غدوّ، استاد قرشي مي‌آورد كه «از اوّل صبح تا طلوع شمس» و اين يعني اين‌كه غدوّ در بخش آغازين روز قرار مي‌گيرد، ولي چون در مقابل عشيّا و العشي قرار گرفته است، نشان مي‌دهد غدوّ، زماني است كه در آن نور خورشيد برعكس عشيّا و العشيّ، آرام آرام بر شدّتش افزوده مي‌شود و بيشتر به چشم مي‌آيد لذا معنايي كه مطرح شد، درست‌تر از آن چيزي است كه در قاموس قرآن استاد قرشي آمده است.
5.تظهرون: هنگامي كه خورشيد به عمودترين نقطه نسبت به زمين مي‌رسد (ظهر شرعي) و اين هنگامي است كه خصوصاً در خطّ استوا ساعت 12 مي‌باشد يعني نيمي از 24 ساعت يك شبانه روز: در قرآن كريم نماز مربوط به اين زمان را صلوة الوسطي (بقره/238) معرّفي مي‌كند.
6.دلوك الشّمس: ميل خورشيد از وسط آسمان به سمت مغرب كه چند ساعت به طول مي‌انجامد؛ بعد از ظهر شرعي:
از نصّ آيه‌ي 78 سوره‌ي مباركه‌ي اسرا كه مي‌فرمايد: أقم الصّلوة لدلوك الشّمس إلي غسق الليل… نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكي شب بر پا دار….16 در مي‌يابيم كه قرآن كريم به تمايل خورشيد اشاره دارد. هرچند مترجم محترم براي آن از «زوال آفتاب» استفاده كرده است و «زوال» همان‌گونه كه مي‌دانيم «انقراض و نابودي و انحطاط» را تداعي مي‌كند در صورتي كه در قرآن كريم «زوال»در اين‌جا به معني «جابجايي؛ و حركت از جايي و رفتن به سويي» است! اگر اين‌گونه به معني اين آيه در ترجمه‌ي استاد فولادوند بنگريم ترجمه درست است، هرچند قرآن كريم براي آفتاب و اوقات شرعي از مفهوم «زوال» به صراحت استفاده نكرده است.
ناگفته نماند كه اين آيه ذيل وجوب نماز عصر مي‌آيد، چون در قرآن كريم تنها جايي كه به نماز عصر (به تعبير امروزي ما!) اشاره شده، همين آيه است و الاّ در آيه‌ي 114 سوره‌ي مباركه‌ي هود كه مي‌فرمايد: و‌أقم الصّلوة طرفي النّهار، نيز به نماز عصر به طور غير صريح اشاره شده است چون نفرموده «اطراف النّهار»! چراكه در جاي ديگر (طه/130) حق تعالي «اطراف» را كار برده است و كلمه‌ي «اطراف» به بخش‌هاي مختلف روز مي‌تواند مربوط باشد نه به بخش خاصّي از آن!
7. تمسون: آخر روز و قبل از غروب خورشيد:
همان‌طور كه در آيه‌ي 17 سوره‌ي مباركه‌ي روم ديديم «تمسون» در مقابل «تصبحون» قرار گرفته است، پس هنگامي كه صبح «پيدا شدن سرخي آفتاب و شروع روز را نويد مي‌دهد»؛ مساء «پنهان شدن خورشيد و پايان روز را خبر خواهد داد»!
ناگفته نماند مساء به غروب چسبيده است ولي بين غروب (كامل) و مساء، در قرآن كريم زمان ديگري مطرح شده است با عنوان «اصيل». از طرف ديگر در بند ششم جمع‌بندي اطلاعات (دلوك الشّمس) آورديم كه براي نماز عصر (به تعبير ما!) عبارت «دلوك الشّمس» به صراحت ذكر شده است و در اين‌جا بايد بيفزاييم كه وقت نماز بعد از ظهر (عصر) از «دلوك الشّمس» است تا «حين تمسون» يعني تا قبل از پايان روز و قبل از فرا رسيدن وقت «اصيل»!
8. اصيل: آخرين لحظات روز كه به غروب خورشيد متصل است:
اگر به آيات متعددّ مربوط به «اصيل» (بندهـ) كه ذيل «تركيبات متضاد زماني» از نظر خوانندگان محترم گذشت،دقتي دوباره شود، در مي‌يابيم كه در قرآن كريم «اصيل» در مقابل «بكرة» قرار گرفته است و گفتيم كه «بكرة» اوّلين لحظات طلوع خورشيد است؛ پس «اصيل»، آخرين لحظات روز و فرو رفتن خورشيد در خطِّ افق است.
ناگفته نماند در بند مربوط به «اصيل»، «اصيل» در مقابل «غدوّاً» هم قرار گرفته است و آن به دليل بيرون آمدن و ظهور خورشيد؛ و بيان عملي عكس آن يعني فرو رفتن و مخفي شدن خورشيد است و طول زمان در اين‌جا (اين آيه) مطرح نيست و الاّ با آيات بالا «بكرة و اصيلا» هم خواني نخواهد داشت!
9.عشيّ: دور شدن آفتاب از افق (پايين‌ترين نقطه‌ي حضور خورشيد در افق) و پنهان شدن آن از نظر و ضعف نور آن در آسمان:
آوريم كه «عشيّ» در مقابل «تظهرون، بكرة غدوّا» قرار دارد، حال با توجه به معاني تظهرون، بكرة و غدوّا انصاف بايد داد كه عشيّ را به گونه‌ي بالا معني كنيم. پس «عشيّ» در واقع نقطه‌ي آغاز غروب خورشيد است تا پايان غروب خورشيد! كه در لسان حضرت سليمان(ع)؛ مرحله‌ي پاياني آن با عبارت «تورات بالحجاب» بيان شده است. لذا اگر بعد از «اصيل» به لحظه‌ي غروب اشاره كنيم؛ و غروب خورشيد را آغاز بدانيم، آن‌هم غروب كامل خورشيد را! مي‌توانيم زمان نماز مغرب را از همين آيه‌ي بالا استنباط كنيم يعني «زمان نماز مغرب اوّلين ساعات شب (زلفا من الليل) است، قبل از فرا رسيدن وقت صلوة العشاء؛ كه در واقع آخرين لحظات «عشي» است! پس «عشيّ» ابتدايش از آنِ روز است و پايانش از آنِ شب يعني …تولج النّهار في الليل… (آل عمران/27).
خلاصه اين‌كه: در هنگام عشيّ، غروب فرا مي‌رسد و كامل مي‌شود تا اين‌كه ديگر خورشيد و نور آن ديده نشود. اين، زمان بر پايي مغرب (به تعبير معهود ذهني ما!) است و بعد از آن زمان برپايي نماز عشا است. از اين‌رو است كه عشيّ و عشاء از يك ريشه هستند وبه تاريك و كوري چشم، وضعف بينايي تعبير شده‌اند. و به قول راننده‌هاي حرفه‌اي به دليل ديد كم، نبايد در دو زمان رانندگي كرد: گرگ و ميش صبح؛ و غروب آفتاب!
حال به داستان اسبان و سليمان(ع) بر‌مي‌گرديم:
1. طرف‌هاي غروب (عشيّ) اسب‌هاي اصيل را بر حضرتش عرضه كردند.
2. ضمناً به اين نتيجه رسيديم كه «عشيّ» زمان بسيار كمي است بين آخرين لحظات روز و پايان غروب خورشيد كه شايد نيم ساعت هم نشود!
3. حضرتش در همان چند دقيقه و حداكثر در آن نيم‌ساعتي كه مشغول بازديد اسب‌هاي اصيل بوده است در جايي حاضر بوده‌اند كه درك زمان و گذر آن براي ايشان مشكل بوده است مثلاً در يك اصطبل!
از اين رو خود آن حضرت مي‌فرمايد: إنّي أحببت حبّ الخير عن ذكر ربّي…، واقعاً من دوستي اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم…17 و نفرموده «عن صلوتي»! لذا حضرتش از اين غفلت شرم‌زده مي‌شود و توبه مي‌كند: «انّه أوّاب»
به عقيده‌ي نگارنده، دليل ذكر اين داستان بدين‌گونه و در اين سوره، بيان همين تذكّر الهي است كه ذكر و ياد خداوند بالاتر از خدمت در راه دين است! يعني مسلمان بايد حافظ اوقات نمازش باشد و كسي كه به اين امور مقيد باشد خداوند او (…نعم العبد…) را يعني بنده‌اي نيكو و با ارزش مي‌خواند!
4. بعد از اين تذكّر، حضرتش به نماز مشغول مي‌شود يعني«ذكر ربّي»! ناگفته پيداست حضرتش در اينجا نتوانسته خود را قبل از ورود به وقت نماز، مهيّاي برگزاري نماز كند، از اين رو بعد از ورود به وقت نماز و سپري شدن بخشي از زمان آن، نماز را به پا داشته است.
حال به مسأله‌ي قضاي نماز مي‌رسيم! به اين مسأله‌ي دو جواب مي‌توان داد:
الف) اگر در اديان گذشته هر نماز وقت مخصوص و دقيق مربوط به خود داشته است و با اذان يا صدايي خاص، اعلام مي‌شده است شايد بتوان در جواب سؤالِ آيا نماز حضرت فوت شده؟ گفت: بله! امّا با توجه به تورات فعلي، امري اين چنين دقيق در مورد نماز وارد نشده است. از طرف ديگر بنا به قول و فعل اماميّه، فضيلت نماز اوّل وقت آن حضرت در اداي نماز مغرب از دست رفته است و نه اين‌كه نماز مغربش قضا شود! يعني نماز مغرب در عصر حضرت سلميان(ع) يكي از نمازهاي يوميه بوده است!
ب) اگر در اديان گذشته هر نماز وقت مخصوص و دقيق مربوط به خود نداشته باشد ديگر مشكلي در اين خصوص وجود نخواهد داشت كه مي‌توان به تورات و انجيل فعلي استناد كرد!
بنابر مطالبي كه تاكنون در مورد «دلوك الشمس، تمسون و اصيل» آمد و با استدلال به دو شرط بالا خواهيم پذيرفت نمازي كه قضا نشده است هيچ؛ نماز مطرح شده در اين داستان، نماز عصر نيست بلكه نماز مغرب است، كه فضيلت اوّل وقت آن، از آن حضرت در چنين زمان و داستاني فوت شده و حضرتش سريعاً توبه كرده است!
5.‌حضرتش پس از نماز دستور مي‌دهد: ردّوها عليّ فطفق مسحا بالسّوق و الأعناق، [گفت: اسب‌ها] را نزد من باز آوريد. پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساق‌ها وگردن آن‌ها [و سرانجام وقف كردن آن‌ها در راه خدا.]18
آيا اسب‌ها را حضرت نوازش كرده يا آن‌ها را وارسي كرده و يا آن‌ها را بخشيده است؟! هركسي چيزي گفته است! امّا از اين‌كه قرآن كريم تنها داستاني را اين‌گونه بريده، بريده نقل مي‌كند و آخر آن را دست كشيدن در ساق‌ها و گردن اسب‌ها قرار داده است، بايد تعجّب كرد. در قرآن كريم و در اصول داستان نويسي جديد، عمل بايد دليل داشته باشد و دليل برگرداندن اسب‌ها نزد حضرتش نبايد تنها دست كشيدن باشد:؛ تازه بايد بعد از آن پرسيد «براي چه هدفي دست كشيد؟» پس با احتمال قريب به يقيين مي‌توان قول امير‌المؤمنين علي(ع) را از كتاب ترجمه‌ي تفسير طبري نقل كرد كه دلنشين‌تر است، آن‌جا كه حضرت مي‌فرمايد:
حضرتش اسب‌ها را به جهت كفّاره در راه خدا با داغ‌هايي در دست‌ها و پاي‌ها و گردن‌ها بخشيد.»19 يعني پايان داستان!
پس فطفق مسحا بالسّوق و الاعناق كنايه است به: «دست كشيدن به جهت مهرباني و مرحمت و تيمار، و نيز دست كشيدن به جهت قرار دادن آن‌ها در ميان اموال عمومي.»
10.عشاء: آغاز شب و فرا رسيدن هنگام «صلوة العشاء» كه تا نيمه‌ي شب ادامه دارد:
همان‌طور كه از نظر خوانندگان محترم گذشت بر اساس آيه‌ي 78 سوره‌ي مباركه‌ي اسرا مي‌فرمايد: أقم الصّلوة لدلوك الشّمس إلي غسق الليل و قرآن الفجر…، «نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكي شب برپا دار، و [نيز] نماز صبح را…20 و آيه‌ي 58 سوره‌ي مباركه‌ي نور در مورد اجازه گرفتن براي ورود افراد غير بالغ (اهل تميز) و كنيزها به اتاق، پس از نماز عشا؛ متوجه مي‌شويم كه «عشا» هنگامي از شب است كه مردم بعد از غروب آفتاب به نماز مي‌ايستند، سپس براي استراحت به اتاق‌ها و خانه‌هايشان روي مي‌آورند. اين زمان، از آغاز وقت نماز عشا تا غسق الليل (نيمه شب) ادامه دارد. پس از پايان وقت نماز عشا بخش كوچكي از شب شروع مي‌شود كه در آن هيچ اجباري براي برگزاري نماز، ذكر و ياد خداوند وجود ندارد، در اين خصوص مي‌توان به آيات شريفه‌ي سوره‌ي مباركه‌ي مزمّل رجوع كرد كه خداوند به پيامبرش (ص) مي‌فرمايد:
به‌پا خيز شب را مگر اندكي، نيمي از شب يا اندكي از آن بكاه، يا بر آن [نصف] بيفزاي،و قرآن را شمرده شمرده بخوان. 21
منظور از «نيمي از شب»، نيمي از زمان پس از پايان وقت نماز عشا است كه مي‌توان نافله‌هاي مختلفي را در آن به جا آورد. پس شب از نظر قرآن كريم به دو نيم تقسيم مي‌شود:
الف) نيم اوّل، براي وقت نماز عشا (سه ساعت و نيم بعد از آغاز وقت نماز عشا از نظر امام خميني (ره)).
ب) نيم دوم كه از نيمه شب (حدوداً ساعت 12شب) آغاز مي‌شود وتا پايان وقت سحر ادامه دارد؛ يعني حدوداً چهار تا پنج ساعت كه پس از آن روز ديگري آغاز مي‌شود با اذان فجر يا صبح (به تعبير امروزي آن!)
11. أدبار النّجوم: فرو شدن وضعف نور ستارگان، و آخرين ساعات شب:
اين مطلب از آيه‌ي 49 سوره‌ي مباركه‌ي طور استنباط مي‌شود، آنجا كه حق تعالي مي‌فرمايد: ومن الليل فسبّحه و‌أدبار النّجوم.
در انتهاي اين مقاله براي درك بهتر عظمت، و معجزه بودن قرآن كريم جا دارد به گاه‌شماري نزول آيات «دسته‌بندي زمان (شبانه روز) در قرآن كريم» نيز نظري بيافكنيم تابه ظرافت تعابير قرآن كريم و موقع‌شناسي اين كتاب عظيم كه كلام الهي است پي ببريم.لازم به ذكراست در اينجا؛ ترتيب آيات را از كتاب با ارزش «سيرتحوّل قرآن» مرحوم مهندس مهدي بارزگان نقل مي‌كنيم:
1. سال چهارم بعثت، خطاب به حضرت رسول(ص):
نماز شب (طور/49) نماز شب (قدر/5) سحر (ذاريات/18).
2. سال پنجم بعثت، در داستان حضرت سليمان(ع) و اسبان:
عشي (ص/31) توارت بالحجاب (ص/32).
3.‌سال ششم بعثت، خطاب به مسلمانان، با به‌كار بردن فعل جمع «تمسون، تصبحون و تظهرون»:
نماز ظهر (روم/18)، نماز عصر (روم/17) [احتمالاً قبل از ورود به شعب ابي‌طالب و حداكثر در شعب].22
4. سال هشتم بعثت، خطاب به مسلمانان، با عبارت «و‌أقم الصّلوة»: نماز عصر، نماز عشا و نماز صبح (فجر) (اسراء/78) [در شعب ابي‌طالب]
نكته: در اين آيه‌ي شريفه بيان وقت دقيق نماز عصر (به تعبيرما!) ارائه شده است.
‌5.سال نهم بعثت، خطاب به مسلمانان، با عبارت واقم الصّلوة:
نماز صبح، نماز عصر و نماز مغرب (هود/114) [احتمالاً قبل از خروج از شعب ابي‌طالب، و حداكثر مدّت كمي بعد از خروج از شعب].
نكته: جالب است بدانيم كه خداوند حكيم در سوره‌ي مباركه‌ي عصر بهترين ابزار تحمّل فشارهاي مختلف را «انجام عمل صالح، پناه آوردن به حق و درستي، وشكيبايي» (عصر/3) مي‌داند و آيا در نماز، همه‌ي اينها وجود ندارد؟! از اين رواست كه خداوند دستور برپايي همه‌ي نمازهاي واجب را در اين دوره‌ي‌سخت از حيات اسلام صادر فرموده است!
6.‌سال دوازدهم بعثت، خطاب به مسلمانان، با عبارت انّ ربّك يعلم انّك تقوم أدني من ثلثي الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الّذين معك… (مزمّل،73/20).
بيان وجود نافله در ميان نمازها؛ كه البتّه براي مسلمانان، «وجوب آن» مطرح نشده است.
7.سال نهم هجرت، خطاب به مسلمانان، با عبارت حافظوا علي الصّلوات و الصّلوة الوسطي… (بقره/238) براي برپايي نمازهاي گوناگون و نماز وسط (ظهر).
در اين‌جا حق تعالي تأكيد بر حفظ اوقات شرعي نماز دارد و خصوصاً نماز وسط روز (نماز ظهر فقط).
8.سال دهم هجرت، خطاب به مسلمانان، براي حفظ شؤون اخلاقي و مسائل زناشويي؛ و بيان ويژگي‌هاي فرزندان اهل تميز: نماز فجر (صبح)، نماز عشا، نمار ظهر و نماز عصر، (نور/58).
در اين‌جا حق تعالي به طور غير مستقيم از اوقات نماز سخن مي‌گويد چون مسلمانان بايد بر اساس اوقاتِ شرعي، زمان خواب و بيداري خود را مشخص كنند و نه بر اساس ساعات رسمي و كار! ـ‌‌چند مورد مطروحه تا كنون،نكته‌هايي از فرهنگ آفريني قرآن كريم و نمونه‌هايي از كار آمدي فرهنگ اسلامي در عرصه‌ي زندگي فردي و اجتماعي هستند‌‌ـ از طرف ديگر هر مسلمان حق دارد بخشي از روز را كه با برپايي نمازش تداخل و تلاقي نداشته باشد، براي استراحت و آرامش قرار دهد.
نكته: نمازهاي مهم از نظر اسلام و قرآن مجيد به ترتيب عبارتند از:
الف) نماز ظهر؛ ب) نماز صبح؛ ج) نماز عصر؛
و امّا نكته‌ي آخري كه در پايان اين مقاله، از نظر خوانندگان گرامي مي‌گذرد و جمع‌بندي مطالب اين بخش است:
حق تعالي در سال پنجم بعثت كه هنوز مسلمانان با «اوقات شرعيِ روزه و نماز» آشنايي نداشته‌اند از ذكر عناوين شرعي آن‌ها خود‌داري كرده است وحتّي «صلوة» را نيز به‌كار نبرده است و از قول حضرت سليمان(ع) فرموده است: «ذكر ربّي».
از طرف ديگر، شخصيت و افعال حضرت سليمان(ع) را هم به واقع؛ و هم در موقعيت سال پنجم بعثت بسيار خوب به تصوير كشيده است، چون در غير اين‌صورت؛ نزول اين آيات مي‌توانست از طرف يهود و حتّي نصارا براي مسلمانان و اسلام ايجاد خطر كند و اين موقع‌شناسي حق تعالي را در نزول آيات و شيوه‌ي بيان‌شان ثابت مي‌كند.

پاورقيها:

1.‌قرآن كريم، به ترجمه‌ي بهاء الدّين خرّمشاهي/455، پاورقي 32.
2.‌ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، 19/276ـ277.
3. سيد محمد حسين طباطبايي،‌تفسير الميزان، 17/324 ـ 325.
4.‌القرآن الحكيم /455، تهران: انتشارات حكمت، چاپ دوم بهار 1376 با بازنگري و ويرايش جديد و تكميل توضيحات.
5.‌ر.ك: فرانك ر. پالمر، نگاهي تازه به معني‌شناسي، ترجمه‌ي دكتر كوروش صفوي؛ مقدمه و خصوصاً بخش ششم (معني و جمله) و نيز ر.ك: محمد رضا حسيني، از ژرفاي قرآن، ترجمه‌ي دكتر محمد مهدي فولادوند، بخش روش تدبر در قرآن /36 ـ 47.
6.‌قرآن مجيد با ترجمه‌ي دكتر محمد مهدي فولادوند /455.
7.‌قرشي، قاموس قرآن، 5/3؛ ذيل عشو.
8.‌همان/4.
9.‌همان.
10.همان، 3/312.
11.‌قرآن مجيد، ترجمه‌ي فولادوند، /406.
12.‌اين روش يكي از روش‌هاي است كه براي فهم آيات و كلمات قرآن كريم در كتاب «متدولوژي تدّبر در قرآن» به قلم مهندس عبدالعلي بازرگان عنوان شده است.
13.‌القرآن الحكيم، ترجمه‌ي مجتبوي/151.
14.‌قرآن مجيد، ترجمه‌ي فولادوند /586.
15.‌همان /530.
16.‌همان /290.
17.‌همان /455.
18.‌‌همان.
19.‌ر.ك: ترجمه‌ي تفسير طبري، 6/1562ـ 1565.
20.‌قرآن مجيد، ترجمه‌ي فولادوند /290.
21.‌همان /574.
22.‌مطالب داخلِ قلاب از نگارنده‌ي مقاله است.
جمعه 24 شهریور 1391  2:33 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه ای جدید از قرآن مجید(1)

گروه مترجمان دار القرآن الکریم

از آنجا که قرآن مجید به زبان عربى نزول یافته و فراگیرى معانى آن براى عموم مردم ممکن نیست، نخستین گام لازم در ارائه مفاهیم بلند قرآن به غیر عرب زبانان، ترجمه صحیح و روان آن به زبان مورد نیاز خوانندگان است.ترجمه‏اى که وقتى خواننده آن را مى‏خواند، همانگونه که عرب‏زبان به معانى آیات پى مى‏برد، او نhgیز در همان سطح یا لااقل در سطحى نزدیک به آَّ به مفاهیم آیات پى ببرد.
خوشبختانه در ترجمه قرآن به زبانهاى گوناگون، از دیر زمان تلاشهاغیى صورت گرفته است.در زبان فارسى نیز قرآن بارها به این زبان ترجمه شده است که زحمات مترجمان در این زمینه قابل تقدیر است، زیرا بازگرداندن آیات قرآن با آن مفاهیم عمیق در قالب زبان دیگر، کارى بسیار مشکل و طاقت‏فرساست که جز آگاهان از قرآن، کسى توانایى انجام این کار را ندارد.
اما آنچه قابل ذکر است اینکه:مترجمان، هر کدام در کیفیت ترجمه خود روش خاصى را انتخاب نموده‏اند.برخى جمود بر الفاظ داشته و تا آنجا خود را در این چارچوب مقید کرده‏اند که درک ترجمه آنان براى خوانندگان فارسى زبان بسیار مشکل است.برخى دیگر، در نقطه مقابل، آنچنان خود را در ترجمه صاحب اختیار دانسته‏اند که بکلى از واژه‏ها و تعبیرات قرآنى دور افتاده و ترجمه‏اى آزاد را انتخاب کرده‏اند.برخى نیز در حد وسط قرار گرفته و تا حدودى از دقت نظر در واژه‏ها و ترکیب جمله‏بندى آیات، برخوردار هستند.
علاوه بر آنچه گفتیم، این ترجمه‏ها، متأسفانه هیچکدام خالى از اشتباه نیست.شاید این اشتباهات معلول انجام گرفتن ترجمه به صورت فردى باشد.طبیعى است که قرآن با آن همه عظمت لفظى و معنوى، وقتى در اختیار مترجمى قرار مى‏گیرد، مترجم باید تمام فکر و اندیشه خود را در مفردات، جملات و ترکیبات آیات بکار گیرد.
قرآن یک کتاب ساده نیست که مترجم بتواند به آسانى مفاهیم آن را درک کند، بسیارى از آیات آن متشابه است و در بسیارى از موارد، احتمالات فراوانى در ترجمه و تفسیر آیات نقل شده است.
بسا در آیه‏اى خداوند از فعل مخاطب به فعل غایب، یا از فعل متکلم به فعل غایب عدول نموده، یا جمله معترضه‏اى میان مبتدا و خبر بکار رفته، یا خبر مبتدا و یا جزاى شرط حذف شده است، که این مسائل و صدها مانند آن احیانا مورد غفلت قرار گرفته و مترجم، آیه را بگونه‏اى که مقصود ذات بارى تعالى نبوده است ارائه مى‏دهد.
از سوى دیگر، وقتى به ترجمه‏هاى قرآن به زبانهاى بیگانه مى‏نگریم، اشکالات آنها را در ترجمه به مراتب بیشتر مى‏بینیم، زیرا ادیبان فارسى‏زبان که با علوم و اصطلاحات قرآن آشنایى دارند، بخاطر نزدیکى دو زبان عربى و فارسى، بهتر مفاهیم عالیه قرآن را درک مى‏کنند، و قاعدتا اشتباهات آنان تا اندازه‏اى محدود است، اما درک نکات ظریف قرآن براى دانشمندان غیر ایرانى به مراتب مشکلتر، و معظلات ترجمه براى آنان بیشتر خواهد بود.
به عنوان مثال:آنان مقصود از«أو ما ملکت أیمانهم»را چنین ترجمه کرده‏اند:
«یا آنچه که دستهاى راستشان مالک است»و البته از این گونه اشتباهات در ترجمه‏هاى زبان خارجى زیاد به چشم مى‏خورد.
با توجه به ترجمه‏هاى بیشمار قرآن مجید به زبان فارسى اصیل و متن کهن آنها از قبیل:
1-ترجمه تفسیر طبرى-تهیه شده در زمان منصور بن نوح سامانى بسال 350-465 هجرى.
2-تفسیر نسفى-از امام ابو حفص نجم الدین عمر بن محمد نسفى 462-518.
3-تفسیر ابو الفتوح رازى-از علماى قرن ششم.
4-کشف الاسرار و عدة الابرار، معروف به تفسیر خواجه عبد اللّه انصارى.
5-تفسیر قرآن مجید، نسخه محفوظ در کتابخانه دانشگاه کمبریج، به تصحیح دکتر جلال متینى(در دو جلد).
6-ترجمه قرآن نسخه مروخ 556 هجرى به کوشش دکتر محمد جعفر یاحقى.
7-تفسیرى بر عشرى از قرآن مجید، نسخه محفوظ در کتابخانه موزه بریتانیا، به تصحیح‏ دکتر جلال متینى.(در یک جلد)
8-تفسیر بصائر یمینى-از معین الدین محمد بن محمود نیشابورى، بازمانده از قرن ششم هجرى.
9-تفسیر شنقشى-به اهتمام و تصحیح دکتر محمد جعفر یاحقى.
10-تفسیر ابو بکر عتیق سور آبادى-از انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
11-تفسیر منهج الصادقین-از ملا فتح اللّه کاشانى.
12-ترجمه قرآن موزه پارس-از مترجمى ناشناس به کوشش دکتر على رواقى.
و مراجعات مکرر به اینگونه تفاسیر، هیئت علمى دار القرآن الکریم، احتیاج جامعه کنونى را به یک ترجمه روان صحیح بیشتر احساس مى‏نماید، زیرا ترجمه‏هاى کهن، امروز بهیچوجه قابل استفاده نیست، براى مثال:در تفسیر نسفى در ترجمه آیه 36 سوره آل عمران:«فلما و ضعتها قالت ربى انى وضعتها انثى...»چنین آمده است:(چون بار بنهاد و دختر زاد، گفت:اى پروردگار من، اینک زاده آمد، ماده آمد...)
و یا در ترجمه قرآن نسخه مورخ 556 هجرى به کوشش دکتر محمد جعفر یا حقى ذیل آیه 15 سوره حج:«من کان یظن ان لن ینصره اللّه فلیمدد بسبب من السماء فلیقطع...»چنین مى‏خوانیم:
(هر که او چنان پندارد که نکند نصرت محمد را خداى تعالى اندرین جهان و اندر آن جهان و بگو تا ببندد رسنى بر آسمان پس ببرد و بنگرد که بخواهد بردن مکر وى آنچه بخشم آورد).
و نیز با توجه به ترجمه‏هاى زیرنویس قرآن که تنها براى درک معانى مفردات قرآن سودمند است و نمى‏توان آن را به عنوان ترجمه‏هایى که مفهم معنى و مقصود آیات باشد تلقى کرد، ضرورت اقتضا مى‏کند که به ترجمه‏هاى متأخرین مانند:
ترجمه فیض الاسلام، محمد کاظم معزى، حسین عمادزاده، عباس مصباح‏زاده، زین العابدین رهنما، داریوش شاهین، دکتر اسد اللّه مصطفوى، محمد باقر بهبودى، مهدى الهى قشمه‏اى، حکمت آل آقا، ابو القاسم پاینده، عبد المحمد آیتى، جلال الدین فارسى و محمد خواجوى و امثال اینها مراجعه کنیم.لیکن از آنجا که تمامى مترجمین با یک مشکل روبرو هستند و آن«بازگرداندن کلام خالق به کلام مخلوق است»طبیعى است که در کار ترجمه نارسائیها و اشکالاتى پیش مى‏آید، که دور ماندن از چنین اشکالاتى مرهون دقت و تعمق هر چه بیشتر در الفاظ و معانى آیات قرآن کریم است.در غیر این صورت، اشتباهاتى در ترجمه رخ خواهد داد که متأسفانه اکثر ترجمه‏ها-اگر نگوییم تمام آنها-کم و بیش گرفتار این اشتباهات شده‏اند.
بر این اساس، هیئت علمى«دار القرآن الکریم» بر آن شد تا ترجمه‏اى سالم و شامل همه نکات موجود در آیات قرآن، تهیه کند، و آن را به متخصصان زبانهاى غربى عرضه بدارد، تا آنان بدون تکلف و مراجعه به صدها تفسیر، کتاب لغت، آیات الاحکام و کتابهاى ادبى و بلاغى، و حیران ماندن در انتخاب نقل قول صحیح و درک معنى واقعى، متن متقن و صحیح موجود را به زبان مرود نیاز خود ترجمه کنند، علاوه بر اینکه فارسى زبانان نیز با این ترجمه، از ترجمه‏اى والا و جامع برخوردار مى‏گردند.
اکنون ضرورى است بطور گذرا به برخى از اشتباهات ترجمه‏هاى معروف ذیلا از آنها نام برده شده، پرداخته و سپس اصول ترجمه جدید را به ضمیمه ترجمه برخى از آیات قرآن، ارائه دهیم و قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم بگذاریم.
البته هدف از بیان اشکالات برخى از مترجمان بزرگوار تنها دفاع از حریم مقدس این کتاب آسمانى است، نه اسائه ادب به ساحت پاک بزرگانى که سالیان دراز عمر خود را در این راه صرف کرده و به ترجمه کلام حق پرداخته و معضلات و مشکلات را تا سر حد توان روشن ساخته‏اند.
لازم به ذکر است که در این مقاله تنها متعرض برهى از اشتباهات مزبور شده، و در بخش دوم که به خواست خدا در شماره بعد منتشر مى‏شود، به اصول و مبانى ترجمه و ارائه نمونه‏هایى از ترجمه آیات مى‏پردازیم.

برخى از اشتباهات در ترجمه‏هاى معروف *

ترجمه‏هایى که به بعضى از اشتباهات آنها پرداخته شده عبارتنداز:
1-ترجمه زیر آیات در تفسیر نمونه
2-ترجمه مهدى الهى قمشه‏اى
3-ترجمه حکمت آل آقا
4-ترجمه ابو القاسم پاینده
5-ترجمه عبد المحمد آیتى-انتشارات سروش
6-ترجمه جلال الدین فارسى-نشر انجام کتاب
7-ترجمه محمد خواجوى-انتشارات مولى
ناگفته نماند که برخى از این اشتباهات مشترک است، و برخى دیگر تنها در یک ترجمه رخ داده است که آن را با ذکر نام مشخص ساخته‏ایم:
1-سوره بقره/آیه 17«مثلهم کمثل الذى استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب اللّه بنورهم...».
تفسیر نمونه:(آنها(منافقان)همانند کسى هستند که آتشى افروخته(تا در بیابان تاریک راه خود را پیدا کند)ولى هنگامى که آتش اطراف خود را روشن ساخت...)
ترجمه آیتى:(مثلشان مثل آن کسانى است که آتشى افروختند، چون پیرامونش را روشن ساخت...)
اشکال:در این دو ترجمه، ضمیر«ما حوله»به «نار»برگردانده شده در صورتیکه باید به«الذى» برگردد، بدلیل آنکه«نار»مونث مجازى و فعل آن که«اضاءت»است مؤنث مى‏باشد، ولى ضمیر «ما حوله»مذکر است.
ترجمه صحیح چنین است:(چون آتش اطراف او (یا پیرامونشان)را روشن ساخت...).
(*)هدف از بیان اشتباهات مترجمان این است که علت و انگیزه اشتباهات از لحاظ علمى و ادبى بررسى شود تا در چاپهاى بعدى اصلاح گردد و نظایر آن در ترجمه‏هاى جدید تکرار نشود.لازم به یادآورى است که ترجمه آیات در تفسیر نمونه، اخیرا توسط همین گروه بررسى و اشتباهات آن رفع گردیده و مورد تجدید آیة اللّه مکارم شیرازى قرار گرفته و به زودى قرآنى همراه با این ترجمه، توسط«دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى»چاپ و منتشر خواهد شد.
2-سوره بقره/آیه 106«ما ننسخ من آیة او ننسها نأت بخیر منها او مثلها...»
تفسیر نمونه:(هیچ حکمى را نسخه نمى‏کنیم و یا نسخ آن را به تأخیر نمى‏اندازیم مگر اینکه بهتر از آن یا همانند آن را جانشین آن مى‏سازیم).
ترجمه آیتى:(هیچ آیه‏اى را منسوخ یا ترک نمى‏کنیم مگر آنکه بهتر از آن یا همانند آن را مى‏آوریم).
ترجمه پاینده:(هیچ آیه‏اى را نسخ یا محو نکنیم مگر بهتر از آن یا مانند آن بیاریم).
ترجمه خواجوى:(هیچ آیه‏اى را تبدیل و یا ترک نکنیم مگر آنکه بهتر از آن و یا همانند آن را بیاوریم).
اشکال:«ما»به صورت نافیه ترجمه شده در صورتى که شرطیه است به دلیل مجزوم شدن شرط و جزاى آن که«ننسخ»و«نأت»باشد.
ترجمه صحیح چنین است:(هر آیه‏اى را نسخ کنیم یا آن را به دست فراموشى بسپاریم بهتر از آن یا همانند آن را مى‏آوریم).
3-سوره بقره/آیه 185«...یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر و لتکملوا العدة...».
ترجمه آیتى:(خدا براى شما خواستار آسایش است نه سختى و باید که آن شمار را کامل سازید).
ترجمه پاینده:(خدا براى شما سهولت مى‏خواهد و مشقت نمى‏خواهد.شمار روزه را کامل کنید).
ترجمه جلال الدین فارسى:(خدا براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد، و باید که شماره(روزها)را کامل کنید).
اشکال:لام در«ولتکملوا»براى غایت و نتیجه است و این فعل بوسیله واو عطف، به غایت محذوفى عطف گردیده، در صورتى که در ترجمه‏هاى مزبور آن را به صورت لام امر ترجمه کرده‏اند.اگر لام امر مى‏بود مى‏بایست با آمدن واو بر سر آن، لام ساکن گردد.
ترجمه صحیح با در نظر گرفتن غایت محذوف چنین است:(خدا براى شما آسانى مى‏خواهد و سختى نمى‏خواهد[و این تکلیف افطار و قضا را مقرر کرده تا کار را بر شما آسان گیرد]و شما نیز آن تعداد را کامل کنید).
4-سوره آل عمران/آیه 37«فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا و کفلها زکریا...»
ترجمه جلال الدین فارسى:(پس پروردگارش آن دختر را به نیکى پذیرفت و او را به نیکى پرورش داد و سرپرستى او را به زکریا به عهده گرفت...).
اشکال:«کفل»دو مفعولى است و فاعل آن «رب»است.در صورتى که در این ترجمه:فاعل «کفل»را«زکریا»قرار داده و فعل را یک مفعولى ترجمه کرده است.
ترجمه صحیح چنین است:پس پروردگارش آن دختر را به نیکى پذیرفت و او را به نیکى پرورش داد و زکریا را به سرپرستى وى گماشت)
5-سوره آل عمران/آیه 164«و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین».
تفسیر نمونه:(اگر چه پیش از آن در گمراهى آشکار بودند).
ترجمه الهى قمشه‏اى:(هر چند از آن پیش گمراهى آنان آشکار بود).
ترجمه آیتى:(هر چند از آن پیش در گمراهى‏ آشکارى بودند).
ترجمه خواجوى:(و اگر چه پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند).
ترجمه آل آقا:(اگر چه پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند).
ترجمه پاینده:(و گر چه از پیش در ضلالى آشکار بوده‏اند).
ترجمه جلال الدین فارسى:(و گر چه پیش از آن البته در گمراهى آشکارى بودند).
اشکال:«ان»در این آیه و نظایر آن که در قرآن مکرر آمده، مخففه از مثقله است و براى تأکید مى‏باشد، به دلیل آمدن لام در خبرش، در صورتى که مترجمان نامبرده آن را به صورت شرطیه و وصلیه ترجمه کرده‏اند.
ترجمه صحیح چنین است:یقینا آنان پیش از این در گمراهى آشکارى بودند).
6-سوره آل عمران/آیه 170«فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم ألا خوف علیهم و لا هم یحزنون».
ترجمه آیتى:(از فضیلتى که خدا نصیبشان کرده است شادمانند، و به آنها که در پى‏شان هستند و هنوز به آنها نپیوسته‏اند بشارت مى‏دهند که بیمى بر آنها نیست و اندوهگین نشوند).
ترجمه آل آقا:(از آنچه خدا از فضل خویش به ایشان داده است خشنود و شادند و به کسانى که به ایشان نپیوسته‏اند و در پى ایشانند مژده مى‏دهند که هیچگونه بیمى برایشان نیست و اندوه و غمى ندارند).
ترجمه الهى قمشه‏اى:(آنان به فضل و رحمتى که خداوند نصیب آنها گردانیده شادمانند، بشارت و مژده دهند به آن مومنان که هنوز به آنها نپیوسته‏اند و بعدا در پى آنها به سراى آخرت خواهند شتافت که از مردن هیچ نترسند و از فوت متاع دنیا هیچ غم مخورند).
اشکال:«یستبشرون بالذین...»را به«بشارت دادن و مژده دادن»ترجمه کرده‏اند، در صورتى که«استبشار»در لغت به معنى«شادمان شدن» است.
ترجمه صحیح چنین است:(به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى کسانى که از پى ایشان، به آنان نپیوسته‏اند شادى مى‏کنند که نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند).
7-سوره نساء/آیه 33«و لکن جعلنا موالى مما ترک الوالدان و الا قربون...»در آیه فاعل «ترک»است و در حقیقت پدر و مادر و خویشان در آیه، ارث گذارنده معرفى شده‏اند نه ارث برنده.
در این ترجمه پدر و مادر و خویشان به عنوان مثالهایى براى ارث برندگان تلقى شده است(دقت شود).
ترجمه صحیح چنین است:(ما براى همه در آنچه تپدر و مادر و نزدیکان بجاى گذاشته‏اند، و ارثانى قرار داده‏ایم).
8-سوره مائده/آیه 5«...اذا آتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین و لا متخذى اخدان..».
ترجمه الهى قمشه‏اى:(در صورتیکه شما اجرت‏ و مهر آنان را بدهید و آنها هم زناکار نباشند و رفیق و دوست نگیرند).
اشکال:صیغه‏هاى جمع:«محصنین»، «غیر مسافحین»، «متخذى اخدان»همه در ارتباط با مردانى است که در آیه مورد خطاب قرار گرفته‏اند، در صورتیکه در ترجمه مزبور، صفات زنان قرار داده شده و به مذکر بودن جمع‏ها توجه نشده است.
ترجمه صحیح چنین است:«در صورتى که مهرشان را به آنان بدهید، و خود پاکدامن باشید و از زنا خوددارى کنید و[از زنان‏]دوستان پنهانى نگیرید).
9-سوره اعراف/آیه 156«و اکتب لنافى هذه الدنیا حسنه و فى الاخرة انا هدنا الیک...».
ترجمه جلال الدین فارسى:(و براى ما در این دنیا پاداش نیکو رقم زن و در آخرت نیز.زیرا که ما راه به تو یافته‏ایم.)
اشکال:«هدنا»در آیه، فعل متکلم مع الغیر از «هاد، یهود»به معنى بازگشتن است.در صورتى که مترجم آن را از«هدى، یهدى»به معنى راه یافتن و هدایت شدن گرفته است.
ترجمه صحیح چنین است:(زیرا که ما بسوى تو بازگشته‏ایم).
10-سوره انفال/آیه 48«و اذ زین لهم الشیطان اعمالهم و قال لا غالب لکم الیوم من الناس و انى جارلکم، فلما تراءت الفئتان نکص على عقبیه..»
تفسیر نمونه:(و هنگامى که شیطان اعمال آنها را در نظرشان جلوه داد و گفت:هیچکس از مردم بر شما پیروز نمى‏گردد و من همسایه شمایم، اما هنگامى که دو گروه را دید به عقب بازگشت).
اشکال:در این ترجمه:فاعل«تراءت»شیطان قرار داده شده، و«فئتان»به صورت مفعول فعل ترجمه گردیده، در صورتیکه فاعل«تراءت»، «فئتان»است و فاعل«نکص»شیطان مى‏باشد.
ترجمه صحیح چنین است:«پس هنگامى که آن دو گروه با یکدیگر روبرو شدند شیطان به عقب بازگشت).
11-سوره هود/آیه 81«..فاسربا هلک بقطع من اللیل.»
ترجمه الهى قمشه‏اى:(تو با اهل بیت خود شبانه از این دیار بیرون شو).
ترجمه خواجوى:«آخر شب با خانواده خود راه سپر شو).
اشکال:«اسر با هلک»به صورت فعل لازم ترجمه شده در صورتى که معنى متعدى دارد و «اهل»مفعول آن است مانند:«سبحان الذى اسرى بعبده».
ترجمه صحیح چنین است:(تو پاسى از شب، خاندان خود را حرکت ده).
12-سوره هود/آیه 81«و لا یلتفت منکم احد».
ترجمه آیتى:(و هیچیک از شما روى بر نمى‏گرداند)
اشکال:«لا یلتفت»صیغه نهى است نه نفى، در صورتى که در این ترجمه به صورت نفى ترجمه شده است.
ترجمه صحیح چنین است:(و هیچیک از شما نباید روى برگرداند).
13-سوره هود/آیه 35«ام یقولون افتراه...»
ترجمه آیتى:(یا مى‏گویند که من به خدا دروغ بسته‏ام...)
اشکال:«افتراه»را که فعل مذکر غایب است به صورت فعل متکلم ترجمه نموده است.
ترجمه صحیح چنین است:(یا مى‏گویند:آن را به خدا دروغ بسته است).
14-سوره هود/آیه 42«و هى تجرى بهم فى موج کالجبال..»
ترجمه الهى قمشه‏اى:(و آن کشتى به دریا به امواجى مانند کوه در گردش بود)
اشکال:«تجرى»بوسیله حرف«با»متعدى شده، در حالى که مترجم آن را به صورت فعل لازم ترجمه کرده و مفعول را نادیده گرفته است.
ترجمه صحیح چنین است:(بگو:اگر خدا مى‏خواست من آن را بر شما تلاوت نمى‏کردم و [خدا]شما را از آن آگاه نمى‏ساخت).
16-سوره حج/آیه 18«و من یهن الله فما له من مکرم».
ترجمه پاینده:(هر که خدا را خوار کند، هیچکس او را گرامى ندارد).
اشکال:« اللّه»که در آیه شریفه فاعل فعل «یهن»است به صورت مفعول ترجمه شده است.
ترجمه صحیح چنین است:(و هر که را خدا خوار کند هیچکس او را گرامى نخواهد داشت).
17-سوره فاطر/آیه 6«ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا انما یدعوا حزبه لیکونوا من اصحاب السعیر».
ترجمه پاینده:(حقا که شیطان دشمن شماست، شما نیز او را دشمن گیرید که دسته شیطان فقط دعوت مى‏کنند که اهل آتش سوطنده باشید).
اشکال:در این آیه فاعل«یدعوا»شیطان است و«حزبه»مفعول آن مى‏باشد، در صورتى که مترجم، «حزبه»را فاعل فعل قرار داده و علاوه براین«لیکونوا»را که فعل جمع غایب است:به صورت مخاطب ترجمه کرده است.
ترجمه صحیح چنین است:(قطعا شیطان دشمن شماست.شما نیز او را دشمن گیرید.شیطان فقط دسته خود را دعوت مى‏کند، تا اهل آتش سوزنده باشند).
18-سوره احزاب/آیه 49:«یا ایها الذین آمنوا اذا نکحتم المؤمنات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فمالکم علیهنّ من عدة تعتدونها..»
ترجمه آیتى:«اى کسانیکه ایمان آورده‏اید، چون زنان مؤمن را نکاح کردید و پیش از آنکه با آنها نزدیکى کنید طلاقشان گفتید، شما را بر آنها عده‏اى نیست که به سرآرند...).
اشکال:در این آیه، فعل«تعتدونها»صیغه جمع مخاطب مذکر است در صورتى که در ترجمه به صورت فعل غایب مؤنث ترجمه شده است.
ترجمه صحیح چنین است:«اى کسانیکه ایمان آورده‏اید، چون زنان مؤمن را نکاح کردید و پیش از آنکه با آنها نزدیکى کنید طلاقشان گفتید، براى شما هیچگونه عده‏اى بر عهده آنان نیست که آن را به حساب آورید..).
19-سوره زخرف/آیه 57«و لما ضرب ابن مریم مثلا اذا قومک منه یصدون».
ترجمه جلال الدین فارسى:(و چون پسر مریم مثل زده(و سرگذشتش برخوانده)مى‏شود ناگهان قوم تو روى از او مى‏گردانند).
اشکال:در این آیه فعل«یصدون»که به کسر صاد است به روى گرداندن ترجمه شده، در صورتى که«یصد»به ضم صاد، آن هم اگر با حرف «عن»متعدى شود به معنى روى گرداندن از کسى یا چیزى مى‏باشد.و«یصدون»به کسر صاد به معنى داد و فریاد کردن و خندیدن است.
ترجمه صحیح چنین است:و هنگامى که درباره (سرگذشت)فرزند مریم مثالى زده شد، بناگاه قوم تو از آن فریاد کشیده و مى‏خندیدند.
20-سوره فجر/آیات 25-26«فیومئذ لا یعذب عذابه احد و لا یوثق وثاقه احد».
ترجمه پاینده:(آن روز عذاب او را به هیچکس نکنند و هیچکس را چون بستن او نبندند).
ترجمه الهى قمشه‏اى:(و آن روز به مانند عذاب انسان کافر، هیچکس عذاب نکشد و آنگونه جز انسان کسى به بند[هلاک‏]گرفتار نشود).
ترجمه خواجوى:(پس آن روز خداوند کسى را مانند عذاب او عذاب نمى‏کند و هیچکس را مانند بستن او نمى‏بندد).
ترجمه آیتى:(در آن روز چون عذاب او کس را عذاب نکنند و همانند او کس را به زنجیز نکشند).
ترجمه آل آقا:(در آن روز هیچکس مانند او عذاب نشود و مثل او دربند کشیده نمى‏شود).
ترجمه جلال الدین فارسى:(در آن روزگاران عذابش را هیچکس نمى‏کشد و نه بندى‏اش را هیچکس بندى خواهد گشت).
اشکال:«یعذب»فعل مضارع معلوم است و«احد»فاعل آن مى‏باشد.همچنین«یوثق»فعل مضارع معلوم و فاعل آن«واحد»در آیه دوم است، در صورتیکه در ترجمه‏هاى مزبور فعل مضارع به صورت مجهول ترجمه شده و«احد»نایب فاعل آن قرار گرفته است.
ترجمه صحیح چنین است:(آن روز هیچکس مانند عذاب(خدا)عذاب نمى‏کند و هیچکس مانند بستن او، دربند نمى‏کشد).

 

جمعه 24 شهریور 1391  2:33 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقد و مقابله ترجمه قرآن کریم

محمد حسن تقیه

 

چکیده

نقد ترجمه در میان مترجمان فرهیخته جهان، ارزش و اعتبار خاصّ خود را دارد.این در حالی است که در جامعه ما، از نقد ترجمه - به ویژه، متون مقدس - کمتر استقبال می‌شود در صورتی که اگر مترجم بخواهد در کار خود، روز به روز، موفق‌تر از گذشته باشد، باید انتقاد را بپذیرد و تلاش کند با به کار بستن موارد طرح شده در نقد منتقدان، کاستی‌ها را برطرف و خوبی‌ها را تقویت کند؛بر این اساس،نگارنده در این نوشتار به نکته‌هایی در ترجمه متون مذهبی به ویژه، قرآن کریم اشاره می‌کند که توجه به آنها، موجب موفقیت و سرفرازی بیشتر مترجمان و تصحیح روند تکامل یابنده ترجمه قرآن کریم می‌شود؛ در نتیجه، مترجم تلاش می‌نماید به هنگام ترجمه، دقت و وسواس بیشتری به خرج دهد؛ تا ترجمه مطلوب تری ارائه دهد که نهایتا، در رشد و تعالی ترجمه‌ها، تأثیر بسیار مطلوبی خواهد گذاشت.
سرانجام با بررسی بیشتر ترجمه‌های موجود قرآن کریم، به نظرمی‌رسد برخی از آنها، ما را به هدف و غایتمان که بهره هر چه بیشتر از کلام وحی است، نمی رسانند؛ زیرا بین متن و مخاطب ارتباط برقرار نمی کنند؛ لذا نگارنده در این مقاله، قصد دارد با ارائه شواهد، سپس ترجمه پیشنهادی خود به نقد و بررسی برخی ترجمه‌های موجود قرآن کریم بپردازد.

واژگان کلیدی :

نقد، ترجمه،متون مذهبی، نقد ترجمه، قرآن کریم

1-مقدّمه:

ترجمه، بهترین و اساسی‌ترین نقش را در انتقال فرهنگ و تمدن، متون علمی و مذهبی و شاه کارهای ادبی ایفا می‌کند؛ ترجمه، ذوق است، ترجمه، فنّ است و هر چند دامنه ترجمه، گسترده و نامحدود است و نمی توان آن را در چارچوبی کامل قرار داد ولی مبانی و اصولی دارد که مترجمان، باید بدان پای بند باشند. نگارنده در این جا قصد بیان این اصول را ندارد ولی بنا دارد به بررسی ترجمه‌ها بپردازد که آیا معیارها و موازین ترجمه در آنها رعایت شده است یا نه؟ به عبارت دیگر به نقد ترجمه می‌پردازد.
در ارزش و اعتبار نقد ترجمه، نباید هیچ گونه تردیدی به دل راه داد؛ نقد ترجمه اگر بدون غرض و کینه و با توجه به اصول و چارچوب‌های درست آن به درستی انجام گیرد و مبتنی بر علم و آگاهی باشد، موجب تحوّلی شگرف و پیشرفتی چشمگیر در زمینـه ترجمه می شود. از دیگر سوی، اگر مترجمان از نقد آثارشان، آزرده خاطر و عصبانی شوند، نشانه نارسایی ترجمه و ناموفق بودن مترجم است. البته برخی بر این نظرند که نقد « إظهار ما به من العیب = عیب و اشکال موجود را بیان کردن» است، در صورتی که در نقد باید به ویژگی‌های مثبت و منفی - هر دو - پرداخته شود.
نقد ترجمه از دیدگاه‌های مختلفی از جمله واژگانی و نحوی بررسی‌پذیر است. در نقد ترجمه، باید نشان داده شود آیا مترجم از جهت واژگانی، نتوانسته است به خوبی معادل یابی کند یا از جهت دستوری؟ زیرا نباید نقش ساختارهای دستوری، بلاغی و … را در ترجمه نادیده گرفت، به ویژه اینکه ساختار دستــور زبان عربی بر پایه قرآن بوده، هم چنان که قرآن کریم، مشحون از بلاغت است. بنابراین می‌طلبد که مترجمان، زبان عربی را به طور علمی و آکادمیک فرا گیرند هر چند « برای ترجمه قرآن کریم به هر زبان دیگری تنها آشنایی با زبان عربی و آن زبان دیگر، کافی نیست »2.
از سوی دیگر، به نظر می رسد در ترجمه قرآن کریم،تخصص نیز باید در نظر گرفته شود؛ از این روی، هر فردی در یک زمینه تخصص لازم را دارد پس باید مجموعه ای از افراد متخصص به ترجمه آن بپردازند، لذا نگارنده بر دیدگاه خود پافشاری می کند که ترجمه قرآن باید گروهی باشد3 زیرا ترجمه انفرادی نـوعی خیانت در ترجمه است به ویژه قرآن کریم، که به خاطر وحیانی بودنش، ترجمه گروهی را می طلبد. یا بر عکس، نقطة قوت ترجمه در چیست؟ منتقد باید ویژگی‌های مثبت و منفی ترجمه را ـ به دور از هر گونه حبّ و بغض ـ مورد بررسی دقیق قرار دهد.
نقد ترجمه، باید به خواننده، آگاهی بدهد و نکات پوشیده را برملا سازد؛ ولی متأسفانه امروز، بیشتر معرفی کتاب است و در پایان هم به چند عیب جزئی و تعریف و تمجید از مترجم پرداخته می شود؛ در حالی که جوهر کار در نظر گرفته نمی شود. بنابراین، چون نقد ترجمه، جدی گرفته نمی شود، تا کنون تأثیر بسزایی بر روی مترجمان نگذاشته است؛ در حالی که در کشور‌های پیشرفته به نقد ترجمه اهمیت می دهند،از این روی مترجم همیشه زیر ذره بین منتقدان، قرار دارد.از آنجا که مترجم به خوبی می داند، ترجمه اش مورد نقد قرار می گیرد، تلاش می نماید، دقت و وسواس بیشتری به خرج دهد؛ بدین علت، تأثیر مطلوبی در رشد و تعالی ترجمه داشته است.اگر مترجم، بخواهد در کار خود، روز به روز، موفق تر از گذشته باشد، باید انتقاد پذیر باشد و تلاش کند با به کار بستن موارد طرح شده در نقد منتقدان، کاستی‌ها را برطرف و خوبی‌ها را تقویت کند؛ البته، منتقد هم نباید، قصد ایراد گیری نابجا و عیب جویی داشته باشد و عیوب ترجمه را بزرگ جلوه دهد و یا اینکه به مدح و ستایش نابجای مترجم بپردازد.بر این اساس، نگارنده بر آن شد که جهت اشاعه فرهنگ نقد ترجمه در جامعه، به نقد ترجمه سوره مبارکه بقره قرآن کریم « آیت الله مکارم شیرازی4، دکتر مجتبوی5 و بهاء الدین خرّمشاهی6» بپردازد:

2- نقد کل ترجمه‌ها:

نگارنده در این مقاله، قصد دارد به ذوق و سلیقه جامعه مسلمان ایرانی و متکلّمان به زبان شیرین فارسی پاسخ و آن را در ترازوی نقد و بررسی قرار دهد؛ البته ترجمه متون عربی به فارسی - به ویژه قرآن کریم- پیچیدگی‌های خاصّ خود را دارد.به نظر می رسد، مهم ترین مشکل مترجمان این متون، نبود روش ترجمه است زیرا بیشتر مترجمان کشور، ترجمه را به طور تجربی فراگرفته و اسلوب ترجمه را به طور علمی و آکادمیک و تخصصی آموزش ندیده اند که این موضوع در آثار ترجمه شده، نمود دارد. هر چند، نگارنده هیچ گاه نقش تجربه را در ترجمه و ذوقی و فنی بودن آن را نادیده نمی گیرد ولی رسیدن به اهداف ترجمه در صورتی میسّر است که مترجم، امانتداری، معادل یابی، تسلط بر هر دو زبان مبدأ و مقصد، تخصص در موضوع و دیگر شرایط را داشته باشد. به نظر می رسد، ترجمه‌های موجود قرآن به جای آنکه ارتباطی باشند، معنایی هستند، در صورتی که اگر مترجم، ضمن رعایت شرایط ترجمه به ذوق و سلیقه مخاطب، پاسخ ندهد موجب ناکامی وی در ترجمه می‌شود. شیوایی، زیبایی شناسی، سلاست و دل نشین بودن ترجمه‌ها در گرو ارائه یک اثر ترجمه شده خوب است؛ نگارنده لازم می داند به نکته‌هایی در ترجمه متون مذهبی به ویژه قرآن کریم اشاره کند که توجه به آنها موجب موفقیت و سرفرازی مترجمان و تصحیح روند تکامل یابنده ترجمه قرآن کریم می گردد؛ برخی از این نکات عبارتند از:
الف -ترجمه‌های تکراری، همچنان در جامعه صورت می‌گیرد بدون اینکه به ترجمه‌های پیشین نظری بیفکننــد که آیا آنها موفق بوده اند یا خیر! (که به نظر مخاطب ایرانی، غالب ترجمه‌ها ناموفّق بوده‌اند زیرا تاکنون، به شخصی برخورد نکرده ام که از ترجمه‌های موجود متون مذهبی، راضی و خشنود باشد.)
ب -ترجمه‌های بد موجود، مانع از ارائه ترجمه‌های خوب می شود، زیرا این ترجمه‌ها، در میان عوام جامعه، جای خود را باز کرده اند و مخاطب به ترجمه‌های بد عادت کرده است!
ج -« من عمل علی غیر علم کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح = هر کس بدون دانش و تخصص لازم به کاری دست بزند بیش تر از آن که به اصلاح بپردازد به افساد می انجامد » اگر به راستی، مترجمان قرآن به جوامع اسلامی خدمت کرده اند، چرا مخاطبان از ترجمه‌های موجود، فرار و تنها گاهی به ناچار به آنها مراجعه می کنند؟
د -آیا مترجمان متون مذهبی، تاکنون درباره ترجمه‌های خود به ارزیابی و سنجش افکار عمومی جامعه مسلمان ایران پرداخته اند؟ آیا می‌توانند به این سؤال پاسخ دهند که ترجمه‌های موجود، اساساً مورد پذیرش جامعه قرار گرفته اند یا نه؟
ه -ترجمه قرآن به دلیل « وحیانی بودن و اینکه با عقیده مردم سر و کار دارد »7 با دیگر کتابها متفاوت است. ترجمه برای چه کسانی است؟ آیا نه اینکه برای مخاطبان، زبان مادری است؛ مخاطبان زبان فارسی به نظر می رسد که از ترجمه‌های موجود ناراضی اند؛ پس مخاطب مترجمان چه گروهی است؟
امّا به نظر می رسد، نبود نقد ترجمه، باعث شده است که هرکس به ترجمه متون مذهبی روی آورد؛ لذا نگارنده، امیدوار است این مقاله و مقالات دیگر نویسندگان، موجب روشنگری جامعه مسلمان شود و با دید تازه ای به ترجمه‌های موجود نگریسته و آنها را مورد توجه و عنایت خویش قرار دهند تا سرانجام، موجب روشمندی و قانونمندی در ترجمه‌ها، شود.

3- نقد ترجمه‌های برگزیده:

نگارنده، ترجمه‌های مذکور را بدون در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی، سیاسی، دینی و... مترجمان، انتخاب کرده است؛ با نظرخواهی از دوستان و همکاران، بنا بر آن شد از مترجمان مختلف ( حوزه، دانشگاه و آزاد ) انتخاب شود و منتقد، فقط از دیدگاه علمی به نقد و بررسی ترجمه‌های مذکور بپردازد:
پیش از این، متذکر شدیم که ترجمه قرآن، باید گروهی باشد و غالب ترجمه‌های انفرادی، اشکالات و ایراداتی دارند ولی این گفته، دلیل بر این نیست که منتقد، زحمات و تلاش‌های بزرگان ترجمه را نادیده می گیرد؛ بنابراین، با نقد و بررسی این ترجمه‌ها، قصد ندارد دیدگاه خود را به جامعه مترجمان، دیکته کند بلکه بنا بر وظیفه، به این موضوع، روی آورده است؛ بدون تردید، هدف همه این عزیزان، قرآنی بوده و قصد گسترش علوم قرآنی را در جامعه داشته اند:
1- به نظر می رسد، هر یک از این مترجمان، در بخشی تخصصی از ترجمه این کتاب الهی، زبردست و ماهر بوده‌اند؛ به عنوان مثال، توضیحات تفسیری آیت اللّه مکارم شیرازی، نشانه متخصص بودن معظّم له در تفسیر این کتاب الهی است؛ یا مرحوم دکتر مجتبوی گاهی به طور موجز به شرح واژگان پرداخته که بسیار بجا، مناسب و ضروری است؛ یا آقای خرمشاهی با کاربرد واژگان روز به ترجمه قرآن زینت بخشیده است؛
2 - مترجمان مذکور، در بسیاری موارد، معادل یابی را به خوبی انجام داده‌اند؛
3 - امانتداری مترجمان، چشمگیر است و شاید یکی از اشکالات ترجمه آنها، همین باشد که خواسته‌اند به ترجمه معنایی روی آورند، لذا ترجمه شان مخاطب پسند نیست؛
4 - هرچند، کوشش کرده اند که ترجمه ای خوب ارائه دهند ولی با زبانی سلیس، شیوا و مخاطب پسند، ارائه نشده است.
5 - چنین به نظر می رسد که علی رغم توانایی مترجمان مذکور، گاهی به نکات صرفی ونحوی توجه نشده است که به برخی از آنها ذیلاً اشاره، می‌شود؛
6 - صاحبان ترجمه‌های قرآن برخی به موضوع تسلط کامل دارند،مانند: آیت اللّه مکارم شیرازی و برخی به معادل یابی، مانند: آقای خرمشاهی؛
7 - برخی به متن، بسیار وفادار بوده اند - مانند مرحوم مجتبوی - که همین امر، مانع سلاست و شیوایی ترجمه شده است؛
8 - البته، گاهی نیز واژگان مهجور به کار گرفته شده است مانند آیت اللّه مکارم شیرازی که موجب مخاطب گریزی می شود؛
9 - به نظر می رسد، مترجمان محترم نتوانسته اند به دلایل مختلف، پیام متن الهی را به مخاطب منتقل کنند که موجب سردرگمی مخاطب شده‌اند؛
10- در ترجمه‌های مذکور، اصطلاحات حقوقی، فقهی، تاریخی و … به توضیح بیشتری نیاز دارند؛
11 -گنگ بودن، نامفهوم بودن، به زبان روز نبودن و مخاطب گریزی از جمله مشکلات ترجمه‌های موجود قرآن کریم است؛
12 - معلوم نبودن مخاطبان با توجه به گروه سنی، یا به دیگر عبارت، طبقه بندی نکردن مخاطبان، موجب ضعف در ترجمه‌ها، شده است؛
13 - در مجموع، مترجمان می توانستند، ترجمه‌ای بسیار شیواتر، دلنشین تر و جذّاب‌تر ارائه داده و کمتر به ترجمه تحت اللفظی روی آورند که ترجمه تحت اللفظی، نشانه ضعف مترجم است؛
نگارنده به جهت اینکه، گفته نشود، فقط انتقاد کرده و پیشنهادی، ارائه نداده است، ترجمه پیشنهادی خود را نیز ارائه می دهد، هر چند به نظر می رسد برخی ترجمه‌های پیشنهادی نیز، خالی از اشکال نباشند؛
دگر بار تأکید می شود علی رغم تلاش، صداقت و تخصص بخشی مترجمان مذکور، باید به ترجمه گروهی با شرایط مذکور در مقاله قبلی این جانب روی آورد.

الف ـ ادات حصر:

«انّما = حرف نفی + … + الّا + … = «ادات حصر»؛ معادل حصر در زبان فارسی، قیدهای انحصار «فقط، تنها» هستند. مترجم باید، این قیدها را پیش از محصور علیه قراردهد تا پیام مؤلّف به خوبی به مخاطب منتقل شود. مثال:
آیه 99 : ما یکفر بها إلّا الفاسقون.
مکارم: جز فاسقان کسی به آنها کفر نمی ورزد.
مجتبوی: جز بدکاران نافرمان به آنها کافر نشوند.
خرّمشاهی: جز نافرمانان کسی به آنها انکار نمی ورزد .
ترجمه پیشنهادی: فقط، تبهکاران از آنها دوری می جویند (آنها را نادیده می گیرند) .
آیه 1 .2 : ما هم بضارّین به من امة إلّا باذن الله.
مکارم: ولی هیچ گاه نمی توانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان رسانند.
مجتبوی: و این‌ها با آن بی اذن خدا به هیچ کس گزندی نمی توانستند رسانید.
خرّمشاهی:و البته به کسی زیان رسان نبودند مگر به اذن الهی .
ترجمه پیشنهادی:فقط-به اذن الهی - (به کسی) زیان می رسانند .
آیه 163 : و الهکم اله واحد لا اله إلّا هو الرّحمن الرّحیم.
مکارم: و خدای شما، خداوند یگانه‌ای است که غیر از او، معبودی نیست اوست بخشنده و مهربان ( و دارای رحمت خاص ).
مجتبوی: و خدای شما، خدایی است یگانه،خدایی جز او نیست، بخشاینده است و مهربان
خرّمشاهی: و خدای شما خدای یگانه است که خدایی جز او نیست و بخشنده مهربان است .
ترجمه پیشنهادی: و معبودتان، خدای یگانه ای است که فقط او بخشنده و مهربان است .
آیه 169 : إنّما یأمرکم بالسّوء و الفحشاء و أن تقولوا علی الله ما لا تعلمون
مکارم: او، شما را فقط به بدیها و کار زشت فرمان می دهد ( و نیز دستور می دهد ) آن چه را که نمی دانید به خداوند نسبت دهید .
مجتبوی: همانا او شما را به بدی و زشت‌کاری فرمان می دهد و اینکه در باره خدا آن چه نمی دانید بگویید.
خرّمشاهی: جز این نیست که او شما را به بدی و ناشایستی وا می دارد و بر آن می دارد که آنچه نمی دانید به خداوند نسبت ندهید .
ترجمه پیشنهادی: وی، شما را فقط به بدی و ناشایستی وا می دارد، و این که آن چه را نمی دانید به خدا نسبت دهید.
آیه 286: لا یکلّف الله نفساً إلّا وسعها.
مکارم: خداوند هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی کند.
مجتبوی: خداوند هیچ کس را تکلیف نکند مگر به اندازه توانش.
خرّمشاهی: خداوند هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی کند.
ترجمه پیشنهادی: خداوند هر کس را به اندازه توانش تکلیف می کند.

ب - معادل یابی:

از جمله مهم ترین وظیفة‌مترجم، معادل یابی است؛ این امر، مستقیماً بر روی قالب ترجمه تأثیر می‌گذارد و موجب بازتاب مخاطب می‌شود. ساختار زبانی مخاطب، می طلبد که مترجم، معادل‌هایی را به کارگیرد که فرد دریافت کننده، آن را بپسندد یا به دیگر عبارت براساس ذوق و سلیقه باشد. در حقیقت، معادل یابی، انتقال پیام مؤلف به نحو کمال مطلوب است که در قالب زبان مقصد، ارتباط برقرار می‌کند؛ برای تشخیص اینکه، آیا معادل یابی به خوبی صورت گرفته است یا نه؟ باید ارزیابی کرد آیا مخاطب از ترجمه ما لذت می برد یا نه؟! البته باید شرایط دیگر ترجمه را نیز در، نظر گرفت. پس در معادل یابی، نباید کلمات مهجور و نامأنوس مخاطب به کار گرفته شود.
آیه 57: و أنزلنا علیکم المنّ و السّلوی.
مکارم: و منّ{شیره مخصوص و لذیذ درختان}و سلوی{مرغان مخصوص شبیه کبوتر } را بر شما فرستادیم .
مجتبوی: و برایتان منّ - ترنجبین -و سلوی - مرغی مخصوص - فرستادیم .
خرّمشاهی: و برایتان منّ و سلوی فرو فرستادیم .
ترجمه پیشنهادی: و برایتان منّ (نعمت) و سلوی ( رفاه و سرگرمی ) فرو فرستادیم .
آیه 58 : و قولوا حطّة نغفر لکم خطایاکم و سنزید المحسنین.
مکارم: و بگویید:«خداوندا !گناهان ما را بریز !» تا خطاهای شما را ببخشاییم و به نیکوکاران پاداش
بیشتری خواهیم داد.
مجتبوی: وبگویید گناهان ما را فرو بریز تا گناهان شما را بیامرزیم و زودا که { پاداش }نیکوکاران را بیفزاییمش.
خرّمشاهی: (وبرای عذرخواهی) حطّه بگویید تا گناهان شما راببخشیم و پاداش نیکوکاران راخواهیم افرود.
ترجمه پیشنهادی: (و برای عذر خواهی) حطّه (کلمه ای که با گفتن آن گناه از بنده فرو نهد) بگویید تا از گناهان شما در گذریم وبه زودی (به پاداش) نیکوکاران خواهیم افزود.
آیه104: یا أیّها الّذین آمنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا و اسمعوا و للکافرین عذاب ألیم.
مکارم: ای افراد با ایمان (هنگامی که از پیغمبر، تقاضای مهلت برای درک آیات قرآن می‌کنید) نگویید:«راعنا» بلکه بگویید «انظرنا» (زیرا کلمه اول، هم به معنای «ما را مهلت بده » و هم به معنای«ما را تحمیق کن» می باشد و دستاویزی برای دشمنان است.) بشنوید ! و برای کافران ( استهزا کنندگان )، عذاب دردناکی است .
مجتبوی: ای کسانی که ایمان آورده اید { به پیامبر} مگویید (راعنا) و بگویید (انظرنا) - ما را در نظر داشته باش،به ما بنگر - و گوش فرا دارید و کافران را عذابی است دردناک .
خرّمشاهی: ای کسانی که ایمان آورده اید نگویید (راعنا) و بگویید (انظرنا) و گوش شنوا داشته باشید و کافران عذابی دردناک (درپیش ) دارند .
ترجمه پیشنهادی: ای مومنان! نگویید (راعنا) (ما را مراعات بکن ) بلکه بگویید (انظرنا) (به ما نگاه کن ) گوش کنید که کافران عذابی دردناک (درپیش )دارند .
آیه 62 : الّذین ‌هادوا و النّصاری و الصّابئین.
مکارم: و کسانی که به آیین یهود گرویدند و نصاری و صابئان{ پیروان یحیی}…
مجتبوی: و یهودیان و ترسایان وصابئان…
خرّمشاهی: یهودیان ومسیحیان وصابئین.. .
ترجمه پیشنهادی:( یهودیان ومسیحیان وصابئان… . {پیروان یحیی} . . .
آیه 68: ...قال إنّه یقول إنّها بقرة...
مکارم: گفت: خداوند می فرماید: ماده گاوی است...
مجتبوی: گفت: او می گوید: گاوی است...
خرّمشاهی:گفت او می فرماید: آن گاوی است...
ترجمه پیشنهادی: گفت: خداوند می فرماید: که قطعا، آن، ماده گاوی است...
آیه 72: ...والله مخرج ما کنتم تکتمون
مکارم: و خداوند آن چه را که پنهان می داشتید آشکار می سازد.
مجتبوی: و خدا آنچه را که پنهان می داشتید،آشکار کننده بود.
خرّمشاهی: و خداوند آشکار کننده چیزی است که پنهان می ساختید.
ترجمه پیشنهادی: خداوند رازهایتان را بر ملا می سازد.
آیه 148:ولکل وجهه هو مولّیها...
مکارم: هر طایفه‌ای قبله‌ای دارد که خداوند آن را تعیین کرده است.
مجتبوی: هر گروهی ـ یا هر کس - را جهتی است که روی سوی آن می‌گرداند.
خرّمشاهی: و هریک را جهتی است برای قبله که خداوند روی آورشان گردانده است...
ترجمه پیشنهادی: هر ( کس، گروه و یا قبیله ) قبله‌ای دارد که ( خداوند ) آن را تعیین کرده است.

ج - حال:

معادل قید حالت9، در زبان فارسی است و چگونگی حالت فاعل، مفعول، مبتدا، خبر و... را بیان می کند؛ طبیعی است در زبان مقصد، حال در جای خاصّی قرار نمی گیرد، البته باید «صاحب حال» را شناخت و موقعیت حال را در جمله، تعیین کرد.
آیه 119: إنّا أرسلناک بالحقّ بشیرا ونذیرا...
مکارم: ما تو را براستی نوید رسان و بیم دهنده فرستادیم...
مجتبوی: ما تو را به حق، برای بشارت و بیم دادن ( مردم جهان ) فرستادیم...
خرّمشاهی: ما تو را به حق مژده آور وهشدار دهنده فرستادیم...
ترجمه پیشنهادی: بی تردید ما ترا به راستی، بیم و امید دهنده فرستادیم…
آیه 213: ...فبعث الله النّبیّین مبشّرین ومنذرین...
مکارم: خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت وبیم دهند.
مجتبوی: پس خداوند پیامبران را برانگیخت نوید دهنده و بیم دهنده.
خرّمشاهی:...آنگاه خداوند پیامبران را مژده آور و هشدار دهنده برانگیخت...
ترجمه پیشنهادی: پس خداوند پیامبران را بیم و امید دهنده بر انگیخت.
آیه 264: ...فأصابه وابل فترکه صلدا...
مکارم: …و رگبار باران به آن برسد ( و همه خاک‌هاو بذرها را بشوید ) وآن را صاف ( و خالی از خاک و بذر ) رها کند.
مجتبوی: …و تند بارانی به آن برسد ( و آن خاک را ببرد ) وسنگ را همچنان سخت و صاف - بدون خاک - بگذارد.
خرّمشاهی:...و باران سنگینی بر آن ببارد و آن را همچنان سترون واگذارد...
ترجمه پیشنهادی:...و باران سنگینی بر آن ببارید پس آن را بی بهره واگذارد...

د - حروف معانی:

حروف معانی که مرکّب از حروف مبانی است در صورتی مدلول و مضمون آن، رسانده می شود که پیش از اسم یا فعل بیاید. فهم و درک این حروف، تأثیر به سزایی در ترجمه دارد؛ گاهی به کارگیری اشتباه حروف معانی در ترجمه، خلاف پیام زبان مبدأ است مثلاً، افعال حروف معانی مخصوص به خود دارند؛ فعل «رَغِبَ» با حرف «فی» یا «عن» یا «الی» معنای خاصّ خود را پیدا می کند یا حرف «من» به تنهایی بیش از بیست معنا دارد که مترجم آن را در جمله استنباط می کند. پس کاربرد حروف معانی نیز از جمله موضوع‌هایی است که باید مترجم، بدان توجه کند.
بقره 85 :…و ما الله بغافل عمّا تعملون
مکارم: و خداوند از آن چه انجام می دهید غافل نیست.
مجتبوی: و خدای از آن چه می‌کنید غافل نیست.
خرّمشاهی: و خدا از آن چه می‌کنید غافل نیست.
ترجمه پیشنهادی: و خداوند از کارهایتان بی خبر نیست.
آیه 102: ما یعلّمان من أحد حتّی یقولا إنّما نحن فتنة
مکارم: به هیچ کس چیزی یاد نمی‌دادند مگر اینکه از پیش به او می گفتند ما وسیله آزمایشیم .
مجتبوی: و این دو هیچ کس را نمی‌آموختند مگر اینکه می گفتند ما آزمونیم .
خرّمشاهی: این دو به هیچ کس چیزی نمی‌آموختند مگر آنکه می گفتند ما مایه آزمونیم .
ترجمه پیشنهادی:این به دو هیچ کس آموزش نمی دادند تا اینکه بگویند ما فقط خبره و کاردانیم .
آیه 142 : سیقول السّفهاء من النّاس.
مکارم: به زودی سبک مغزان از مردم می‌گویند:
مجتبوی: زودا که نابخردان مردم گویند:
خرّمشاهی: کم خردان از مردم به زودی خواهند گفت:
ترجمه پیشنهادی: به زودی، برخی مردم کم خرد خواهند گفت:
بقره143: و ما کان الله لیضیع إیمانکم...
مکارم: و خداوند هرگز ایمان شما را ضایع نمی گرداند.
مجتبوی: و خداوند بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند.
خرّمشاهی: و خداوند هرگز ایمان شما را ضایع نمی کند.
ترجمه پیشنهادی: و خداوند هرگز ایمان شما را تباه نمی کند.

ه - مفعول مطلق:

معادل مفعول مطلق در زبان مقصد وجود ندارد، هرچند گاهی گرته برداری نحوی و دستـــوری صورت می گیرد، مثلاً «أکرمه اکراماً» را به «او را احترام گذاشت احترام گذاشتنی» ترجمه می کنند که در حقیقت گرته برداری نحوی است در صورتی که می توان برای مفعول مطلق از قیدهایی چون: بسیار، حتماً، قطعا، و... استفاده کرد.
آیه 83 : و إذ أخذنا میثاق بنی إسرائیل لا تعبدون إلّا الله و بالوالدین إحسانا…
مکارم: و { به یاد آورید} زمانی را که از بنی اسراییل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و به پدر و مادر و …نیکی کنید.
مجتبوی: و { به یاد آرید } آنگاه که از فرزندان اسراییل پیمان گرفتیم که جز خدای را نپرستید و
به پدر و مادر و …نیکی کنید.
خرّمشاهی:و یاد کنید که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید وبه پدر و مادر نیکی کنید .
ترجمه پیشنهادی: و آن زمان را (به یاد آورید) که از بنی اسراییل، پیمان گرفتیم تنها خدا را بپرستید و به پدر و مادر و …بسیار نیکی کنید .

و: صفت و موصوف:

در زبان مقصد میان صفت و موصوف فاصله نمی افتد ولی در زبان مبدأ، به دلایلی فاصله می افتد پس در ترجمه متون باید به این موضوع مهم توجه کرد.
آیه 101: لمّا جاء‌هم رسول من عند الله مصدّق.
مکارم: هنگامی که فرستاده ای از سوی خدا به سراغشان آمد و با نشانه‌هایی…مطابقت داشت
مجتبوی: و چون فرستاده ای از سوی - یعنی محمد(ص) - نزد آنها آمد که …باور دارد
خرّمشاهی: و چون پیامبری از سوی خداوند به نزد ایشان آمد که گواهی دهنده بر (حقانیت) کتابشان بود.
ترجمه پیشنهادی: وچون پیامبری گواهی دهنده بر کتابشان (حقانیت ) از سوی خداوند به نزد ایشان آمد.

ز - ترتیب اجزای جمله:

ترتیب اجزای جمله در زبان مبدأ به دو صورت می آید :
الف - جمله فعلیه: فعل + فاعل + مفعول +...12
ب - اسمیه: مبتدا + خبر
و در زبان مقصد نیز به دو صورت می آید :
الف- فعلیه: فاعل + مفعول +.... + فعل
ب- اسمیه: مسندالیه + مسند + فعل ربطی
هر چند گاهی فاعل در زبان مبدأ، در ترجمه در زبان مقصد مفعول می شود.
آیه 114 : و من أظلم ممّن منع مساجد الله أن یذکر فیها اسمه وسعی فی خرابها.
مکارم: و کیست ستمکارتر از آن کس که از بردن نام خدا در مساجد او جلو گیری کرد و سعی در ویرانی آنها نمود؟
مجتبوی: و کیست ستمکار تر از آن که نگذاشت در مسجدهای خدا نام او را یاد کنند و در ویرانی آنها کوشید؟
خرّمشاهی: و کیست ستمکار تر از کسی که نگذارد نام خداوند در مساجد یاد شود و در ویرانی آن بکوشد.
ترجمه پیشنهادی: و ستمکـــار تر از کسی که مانع ذکر خداوند در مساجد شده و در ویرانی آنها می کوشد، کیست؟
آیه 221: و لو أعجبتکم.
مکارم: هر چند ( زیبایی، یا ثروت، یا موقعیت او ) شما را به شگفتی آورد.
مجتبوی: که شما را خوش آید و به شگفت آورد.
خرّمشاهی: هر چند که شما را از او خوش آید .
ترجمه پیشنهادی: هر چند که شما آن را بپسندید ( خوشایندتان باشد ).

ط - ترجمه بهتر:

آیه 12: ألا إنّهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون.
مکارم: آگاه باشید که آنان خود تبهکارانند ولی نمی فهمند.
مجتبوی: آگاه باشید که این‌ها همان مفسدانند ولی نمی فهمند.
خرّمشاهی:بدانید که ایشان اهل فسادند ولی خود نمی دانند .
ترجمه پیشنهادی:با وجود این، خودشان فسادگر بوده، ولی نمی دانند .
آیه 25 : بشّر الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات أنّ لهم جنات تجری من تحتها الأنهار.
مکارم: به کسانی که ایمان آورده وکارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست .
مجتبوی: کسانی را که ایمان آورده وکارهای نیک و شایسته کرده اند، مژده بده که ایشان را بهشتهاست که از زیر آنها، جویها روان است .
خرّمشاهی: به کسانی که ایمان آورده اند وکارهای شایسته کرده اند، نوید بده که ایشان را بوستانهایی است که در فرودست آن، جویباران جاری است .
ترجمه پیشنهادی: به مومنان و نیکوکاران نوید بده که آنها بوستان‌هایی دارند که در فرو دست آنها جویباران،روان است .
آیه 145 : و ما أنت بتابع قبلتهم وما بعضهم بتابع قبلة بعض ولئن اتبعت أهوآئهم من بعد ما جاءک من العلم انک اذاً لمن الظالمین.
مکارم: و تو نیز، هیچ گاه از قبله آنان پیروی نخواهی نمود ( آنها نباید تصور کنند که بار دیگر تغییر قبله امکان پذیر است) و حتی هیچ یک از آنها، پیروی از قبله دیگری نخواهد کرد و اگر تو پس از این آگاهی، متابعت هوسهای آنها کنی، مسلما از ستمکاران خواهی بود .
مجتبوی: و تو نیز پیرو قبله آنها نیستی و آنها هم پیرو قبله یکدیگر نیستند و اگر پس از دانشی که سوی تو آمده، از هوسها وخواهشهای دل آنها پیروی کنی، هر آینه تو آنگاه از ستمکاران خواهی بود .
خرّمشاهی: و تو (نیز) پیرو قبله شان نیستی، و آنان پیرو قبله همدیگر هم نیستند، و اگر پس از دانشی که بر تو فرود آمده است، از خواسته‌های آنان پیروی کنی، از ستمکاران خواهی بود .
ترجمه پیشنهادی: و تو( نیز ) روی به قبله آنان نمی کنی،و آنها (هم ) روی به قبله یکدیگر نمی کنند و اگر پس از یقینی که برای تو حاصل شده است، از خواسته‌های آنان پیروی کنی، در این صورت، جزو ستمکاران خواهی بود .
آیه 146 : الّذین آتینا هم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم و إن فریقا منهم لیکتمون الحقّ وهم یعلمون.
آیت الله مکارم: کسانی که به آنان کتاب داده ایم او ( پیامبر ) را همچون فرزندان خود می شناسند (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می کنند
مجتبوی: کسانی که کتابشان داده ایم او - محمد ( ص ) - را می شناسند همچنان که پسران خود را می شناسند و هر آینه گروهی از ایشان حق را می پوشانند در حالی که خود می دانند
خرّمشاهی: اهل کتاب او را به همان گونه می شنا سند که فرزندانشان را می شناسند. البته گروهی از آنان دیده و دانسته حق را پنهان می‌دارند.
ترجمه پیشنهادی: اهل کتاب او را -محمد (ص)- همانند فرزندانشان می شناسند البته گروهی از آنان، آگاهانه حق را نادیده می گیرند.
آیه 171 : و مثل الّذین کفروا کمثل الّذی ینعق بما لا یسمع إلّا دعاء و نداء صمّ بکم عمی فهم لایعقلون
مکارم: مثل (تو در دعوت) کافران بسان کسی است که ( گوسفندان و حیوانات را برای نجات از چنگال خطر ) صدا می زند ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شنوند (حقیقت و مفهوم گفتار او را درک نمی کنند، این کافران در واقع )کر و لال و نابینا هستند از این روی چیزی نمی فهمند
مجتبوی: داستان (خواننده) کسانی که کافر شدند، چون داستان کسی است که به چیزی بانگ می‌زند که نمی‌شنود مگر خواندنی و آوایی.کرانند، گنگانند، کورانند پس هیچ در نمی یابند.
خرّمشاهی: و داستان کافران همانند داستان کسی است که جانوری را که جز بانگ و ندایی نمی شود، آواز می دهد، نا شنوا و گنگ و نابینا هستند و از این روی نمی اندیشند.
ترجمه پیشنهادی: و داستان کافران، همانند داستان کسی است که جانوری را که فقط، بانگ و ندایی می شنود، آواز می دهد؛ کر، گنگ و نابینایند پس نمی فهمند.
آیه 172 : یا أیّها الّذین امنوا کلوا من طیّبات ما رزقناکم.
مکارم: ای کسانی که ایمان آورده اید ! از پاکیزه‌هایی که شما را روزی کرده ایم بخورید.
مجتبوی: ای کسانی که ایمان آورده اید ! از نعمت‌های پاکیزه که به شما روزی داده ایم بخورید.
خرّمشاهی: ای مومنان! از پاکیزه‌های آنچه روزیتان کرده ایم بخورید.
ترجمه پیشنهادی: ای مومنان! از روزی پاکیزه ما بخورید.

ی - کاربرد واژگان مهجور:

این قسمت، توضیح زیادی نیاز ندارد زیرا مخاطب به خوبی با ترجمه‌هایی سر و کار داشته است که برای وی، مهجور و نامأنوس بوده است. بنابراین، مترجم باید کلمات سلیس و روان و آسان را به کار گیرد طبیعی است مترجمی که کلمات سخت و مهجور به کار می‌برد، نمی‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند
بقره 148: أینما تکونوا یأتیکم الله جمیعا...
مکارم: ... هرجا باشید خداوند همه شما را ( برای پاداش و کیفر در برابر اعمال نیک و بد، در روز رستاخیز ) حاضر کند...
مجتبوی: ... هرجا که باشید خداوند همه شما را فراهم می آورد...
خرّمشاهی: ... هرجا که باشید خداوند همگی شما را در آخرت باز می آورد...
ترجمه پیشنهادی: هرجا که باشید خداوند شما را ( برای پاداش و کیفر،روز رستاخیز )با هم حاضر کند...
آیه 187 : إنّکم کنتم تختانون أنفسکم.
مکارم: شما به خود خیانت می کردید ( و این کار ممنوع را انجام می دادید )
مجتبوی: شما به خود خیانت می کردید .
خرّمشاهی: که با خود ناراستی می کنید .
ترجمه پیشنهادی: بی تردید، شما به خودتان نارو می زدید .
آیه207: و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد.
مکارم: بعضی از مردم ( با ایمان و فداکار هم چون علی(ع) در لیلة المبیت به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر (ص) ) جان خود را به خاطر خوشنودی خدا می فروشند و خداوند نسبت به بندگان رئوف است.
مجتبوی: و از مردم، کس هست که جان خویش به جستن خشنودی خدا می فروشد و خدا به بندگان مهربان است.
خرّمشاهی: و نیز از مردمان کسی هست که در طلب خشنودی خداوند از جان می گذرد و خداوند به بندگانش رئوف است.
ترجمه پیشنهادی: و یک نفر «حضرت علی(ع )» برای جلب خوشنودی خداوند از جان خود می گذرد؛ در حالی که خداوند به بندگانش بسیار مهربان است.
آیه 218: إنّ الّذین آمنوا و الّذین ‌هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله أولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم.
مکارم: کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده‌اند آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است .
مجتبوی: همانا کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد کرده اند به مهر و بخشایش خدا امید دارند و خدا، آمرزگار و مهربان است .
خرّمشاهی: کسانی که ایمان آورده اند و کسانی که در راه خدا هجرت و جهاد کرده اند، اینانند که به رحمت الهی امیدوارند و خداوند امرزگار مهربان است .
ترجمه پیشنهادی: بدون تردید، مومنان، مهاجران و مجاهدان در راه خدا به رحمت الهی امیدوارند در حالی که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است .
آیه 253 : تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض.
مکارم: آن پیامبران، برخی‌شان را بر برخی برتری دادیم.
مجتبوی: بعضی از آن رسولان بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
خرّمشاهی: اینان پیامبرانی هستند که بعضی را بر بعضی برتری بخشیده ایم .
ترجمه پیشنهادی: برخی از این پیامبران را بر دیگری برتر دانستیم.

پی نوشت‌ها و منابع:

1 - ترجمه های آیت الله مکارم شیرازی،دکتر مجتبوی و بهاء الدین خرّمشاهی.
2 - مجله مترجم، سالار منافی اناری، نگاهی به ترجمه‌های انگلیسی قرآن، سال دوّم، شماره‌های 4 و 3، 1366 ش. ص4.
3 - مطالعات ترجمه، محمدحسن تقیه، ترجمه قرآن: چالش‌ها و راهکارها، سال اول شماره 1، 1382 ش، ص 43.
4- قرآن کریم، ترجمه: آیت الله مکارم شیرازی،،انتشارات: دار القرآن الکریم،1374 ش.
5 - قرآن کریم، ترجمه و توضیح: دکتر سید جلال الدین مجتبوی،انتشارات حکمت، 1371 ش.
6- قرآن کریم، ترجمه: بهاء الدین خرّمشاهی، چاپ دوم، تهران،انتشارات دوستان، 1378 ش.
7- سیمای پژوهش در قرآن (مجموعه مقالات، به اهتمام محمدکاظم شاکر)، محمدحسن تقیه (بایسته‌ها در ترجمه متون مقدس)، انتشارات رایزن، 1379ش، ص 259.
8 - موسوعة النحو، الصّرف و الاعراب، امیل بدیع یعقوب، لبنان، بیروت دار العلم للملایین، 1988م.
9 - النّحو الوافی، عباس حسن، ج3، مصر، دارالمعارف، بی تا، ص.
10 - مبادی العربیّة، رشید الشرتونی، ج4، قم، مؤسسه مطبوعات دار العلم، 1368 ش.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:33 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

تمهیدی بر ترجمه قرآن

سید حسین سیدی

خبر مسرت بخش ترجمه‏اى جدید از قرآن را در شماره 38 کیهان اندیشه توسط گروه مترجمان «دار القرآن الکریم»خواندم در مقاله مذکور آمده است که«هیئت علمى«دار القرآن الکریم»بر آن شد تا ترجمه‏اى سالم و شامل همه نکات موجود در آیات قرآن تهیه کند، و آن را به متخصصان زبان عربى عرضه بدارد، تا آنان بدون تکلف و مراجعه به صدها تفسیر، کتاب لغت، آیات الاحکام و کتابهاى ادبى و بلاغى و حیران ماندن در انتخاب قول صحیح و درک معنى واقعى، متن متفن و صحیح موجود را به زبان مورد نیاز ترجمه کنند.»(ص 5)
ضمن آرزوى توفیق براى آنان در گام نهادن در راه چنین امر مقدسى و ارج نهادن به کار مترجمین برجسته قرآن، که هر یک با تلاشى مأجور آن را انجام داده‏اند، به بحثى در زمینه شگفتیها و اسرار ادبى این کلام آسمانى پرداخته مى‏شود.
در این مقال پس از بحث مختصرى در زمینه ترجمه، به یک آیه زیبا که مطمح نظر ادباء بوده است نیز اشاره مى‏شود.
در آغاز ذکر این نکته لازم است که اقدام به چنین کارى(ترجمه متون دینى بصورت گروهى) باید مدتها قبل صورت مى‏گرفت تا ترجمه‏اى دور از اشکال و با بیانى شیوا، بطورى که قابل استفاده عموم باشد، داشته باشیم.چون این حساسیت و دقت در ترجمه متون مذهبى، جداى از قرآن که اکثر علماء با سخت‏گیرى آن را جایز مى‏دانستند، در متون مقدس دیگر مذاهب نیز سابقه دارد.
مى‏گویند وقتى خواستند تورات را در قرآن دوم قبل از میلاد از زبان عبرى به زبان یونانى(زبان علمى و کتابت آن روزگار)ترجمه کنند، یکى ازحکام مصر به نام«بطلیموس دوم»(283-245 ق.م)دستور مى‏دهد هفتاد و دو نفر از احبار یهود، براى این کار دعوت شدند. * آنها با نسخه‏اى قابل اعتماد به نزد پادشاه مى‏آیند و طبق دستور بطلیموس در جزیره‏اى به شکل یک کنفرانس مذهبى، ضمن تبادل نظر مشغول ترجمه مى‏شوند و در هفتاد روز کار ترجمه به پایان مى‏رسد. (1)
مطلب فوق، حاکى از آن است که کار ترجمه متون دینى، از حساسیت ویژه‏اى برخوردار بوده، و از حد توان یک فرد خارج است.
مطلب مهمتر آنکه:اساسا ترجمه، امرى است مشکل که حتى گفته‏اند از تألیف هم دشوارتر مى‏باشد زیرا مترجم در بند افکار و عواطف و خیال مؤلف مقید مى‏گردد.براى بیان معنى ترجمه و نیز ترجمه خوب، به نمونه‏هایى از گفتار صاحب نظران اشاره مى‏کنیم:
«ترجمه عبارت است از نزدیکترین معادل زبان مورد ترجمه، اول از جهت مفهوم و بعد از لحاظ سبک».«نایدا»Nida
«ترجمه خوب عبارت است از نزدیکترین معادل در زبان مترجم براى مطلب مورد ترجمه، با حفظ مشخصات متن اصلى تا آنجا که ظرفیت زبان اول ایجاب مى‏کند و عجیب و دور از ذهن نباشد.»
«دول فیتس»Dubble Fits
«ترجمه کلمه به کلمه و یا خط به خط به این مى‏ماند که دیوانه‏اى حرفهاى دیوانه دیگر را نقل کند.»«کولى»Cowley (2)
مى‏دانیم که ترجمه متون علمى، به مراتب از متون ادبى آسانتر است، زیرا مطالب علمى یک بعد بیشتر ندارند و آن هم فکر و عقیده است به زبان دوم(البته ضمن رعایت در معادل سازى که کارى است، بس مهم)ولى متون ادى داراى بار عاطفى، خیال، استعاره، مجاز، تشبیه و... مى‏باشند و مترجم باید تمام سعى خود را در تصویرگرى آن معانى در زبان دوم بکار گیرد تا ترجمه‏اى مقبول از متن اصلى ارائه دهد.
چنانکه دکتر ابراهیم سلامه در این باره مى‏گوید:«زبان ادبى، حامل عواطف خاصى است که بوسیله الفاظ درک نمى‏شوند و فقط خود ادیب آن را درمى‏یابء و چه بسا ممکن است مانند انسان متحیرى در برابر چنین متونى قرار بگیریم و آرزو کنیم اى کاش آن ادیب را مى‏دیدیم و منظور او از این عبارات را سؤال مى‏کردیم، و اینجاست که مترجم ناچار مى‏شود به ذهن خود رجوع کند و شرایط ادیب را نادیده بگیرد تا به آن حیات جدیدى ببخشد. (3)
با توجه به این مطلب و این نکته که قرآن کریم به زبان عربى فصیحخ نازل شده است، مترجم ناچار باید به اسالیب زبان عربى آشنا باشد و مى‏دانیم که زبان عربى از جمله زبانهایى است که به موسیقى الفاظ و عبارات بسیار توجه دارد و کتب بلاغى زیادى به این مطلب اشاره کرده‏اند.کثرت صنایع بدیعى در این زبان موجب شده است که امر ترجمه نیز همراه با صعوبت باشد.
مفسر بزرگ محمد بن جریر طبرى مى‏گوید: «در قرآن به تبع عربى بودنش، اسلوب سخن ممکن است بدینگونه‏ها باشد:ایجاز، اختصار، اخفاء، (*)علت انتخاب هفتاد و دو نفر این بود که از هر یک از دوازده قبیله معروف یهود در فلسطین، شش نفر از برجستگان قوم دعوت شوند تا اختلافى در برداشت و نقل آن به زبان یونانى نداشته باشند.
تکرار، اطالة، اظهار معانى بوسیله اسم بدون کنایه، خبر از خاص که منظور عام است و از عام که مراد خاص است، کنایه که مراد تصریح است و ذکر موصوف که منظور صفت است و ذکر صفت که منظور موصوف است، تقدیم آنچه در معنا مؤخر است و تأخیر آنچه که در معنا مقدم است و...» (4)
بنابر این انتقال یک معنا با توجه به این همه ظرافتهاى لفظى و معنوى کار چندان ساده‏اى نیست.
یکى از ویژگیهاى زبان عربى وجود مترادفات فراوان در آن است که مزیتى است غیر قابل انکار و استعداد ادبى آنان بیشتر مرهون همین مطل است.مثلا در زبان عربى براى مدلول کلمه سال 22 و براى نور 21 و براى تاریکى 52 و براى آفتاب 29 و براى ابر 50 و براى باران 64 و براى چاه 88 و براى آب 170 و براى شیر خوراکى 13و براى شراب100 و براى عسل 13 و براى شتر ماده 155 اسم وجود دارد. (5)
بنابر این بدون اینکه از هر یک جناحهاى طرفدار از مسأله ترادف و مخالف آن حمایت کنیم، مى‏بینیم ترجمه صحیح زبانى که این همه الفاظ مشترک دارد، چقدر مشکل است.مثلا وقتى ابن خالویه، به ابو على فارسى در مجلس سیف الدوله گفت:«من براى کلمه شمشیر پنجاه کلمه سراغ دارم، ابو على گفت:من جز یک اسم آنهم «السیف»چیزى در حافظه ندارم.ابن خالویه گفت. پس المنهد، الصارم و...چیست؟گفت:اینها صفات هستند. (6) پس جایگزین کردن صفت یک اسم بجاى خود آن اسم و بالعکس، موجب نقص معنا مى‏شود.
قرآن که نمونه اعلاى فصاحت و بلاغت و معجزه جاویدان رسول بزرگوار اسلام مى‏باشد، از ظرافتهاى بسیارى برخوردار است که بر اهل فن پوشیده نیست و اینکه آیا مى‏شود آن معنانى بلند را به کلام بشرى منتقل کرد بدون اینکه در آنها خللى وارد شود، قابل ملاحظه است.
به همین جهت بوده است که عده‏اى از صاحب نظران، ترجمه متون دینى را تشبیه کرده‏اند به انتقال گلى از رستنگاهش که ممکن است خشک گردد و بوى خوش خود را از دست بدهد. (7)
همچنین فقهاء در جواز ترجمه قرآن، مقدارى تأمل مى‏کردند که مبادا در انتقال معنى و تبدیل لفظى به لفظ دیگر دچار اشکال شود.
براى روشن شدن مطلب لازم است بگوییم ترجمه اساسا دو قسم است:
1-ترجمه حرفى
2-ترجمه معنوى یا تفسیرى.
ترجمه حرفى، یعنى نقل کلام از زبانى به زبان دیگر با مراعات در نظم و ترتیب و محافظت بر تمامى معانى کلام مترجم.
اما ترجمه تفسیرى، شرح کلام و بیان معناى آن است به زبان دیگر، بدون مراعات نظم و ترتیب در اصل کلام.
اما درباره قرآن، مسلما شیوه اول به دو دلیل پسندیده نیست و با دو هدف اساسى انزال قرآن مغایرت دارد:
1-قرآن نازل شده است تا آیه و نشانه‏اى باشد بر صدق پیامبر در آنچه که از جانب پروردگارش تبلیغ مى‏کند و اینکه معجزه ماست و جن و انس از آوردن مثل آن عاجزند.
2-قرآن براى هدایت انسانهاست و در بردارنده صلاح دنیا و آخرتشان.
بنابر این در چنین ترجمه‏هایى(تحت اللفظى) غرض اول برآورده نمى‏شود.اما غرض دوم: در قرآن بسیارى از احکام و ارشادات هستند که از معانى ثانویه استنباط مى‏شوند و در ترجمه حرفى، هر چند که معانى اولیه حفظ مى‏شوند، ولى براى بیان معانى ثانویه کافى نیست. (8)
براى نمونه اگر بخواهیم آیه «و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقلک و لا تبسطها کل البسط» (اسراء/29)را ترجمه تحت اللفظى کنیم، معنا چنین مى‏شود:«نهى از ارتباط دست به گردن و کشیدن آن»که مطمئنا معنى اصلى اداء نمى‏شود و این دستور اصلا عاقلانه نیست.ولى اگر بخواهیم با ترجمه تفسیرى آن را بیان کنیم، مدلولش چنین است:«نهى از تبذیر و سخت‏گیرى بر خانواده». (9)
از آنجا که قرآن معجزه پیامبر ماست و بدون شک مهمترین بعد اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت آن مى‏باشد، ترجمه‏هاى حرفى ره به جایى نمى‏برند.
در اینجا مختصرى درباره اعجاز قرآن از دیدگاه صاحب نظران، بحث مى‏شود و سپس آیه مسبوق الذکر را که در کمترین لفظ، بیشترین صنعت بدیعى را به خود اختصاص داده است، مطرح مى‏گردد.
جاحظ، پس از اثبات این مطلب که قرآن به سبب نظم و اسلوب و تألیف شیوا و ترکیب بدیعش معجزه است، مى‏گوید:«و در کتاب نازل شده (آسمانى)چیزى که ما را ه صدق آن دلالت مى‏کند، نظم بدیع آن است که بندگان تاوان گفتن مثل آن را ندارند». (10)
طبرى:«از شریفترین آن معانى که به سبب آنها کتاب ما، بر سایر کتابهاى پیش از آن برترى دارد، نظم عجیب و وصف غریب و ترکیب بدیع آن است که سخنواران از ساختن کوچکترین سوره‏اى عاجز و دانشمندان از وصف ترکیبش درمانده گشتند و شاعران در کیفیت تألیف اجزایش سرگردان شدند.» (11)
سکاکى:«اعجاز قرآن امرى است قابل درک و غیر قابل وصف، همانند اعتدال وزن(شعرى)که درک مى‏شود، ولى قابل وصف نیست و یا مثل ملاحة.و در ادامه مى‏گوید:آنچه این اعجاز را در مى‏یابد ذوق است و طریقه تحصیل این ذوق، ورزیدگى در دو علم معانى و بیان حاصل مى‏شود.» (12)
ابن قتیبه:«برترى قرآن را کسى مى‏شناسد که بسیارى در آن تأمل نموده و عملش گسترش یافته و اسالیب کلام عرب و تنوع عرب در آن اسلوبها و امتیازاتن لغت ایشان را بر سایر لغات فهمیده باشد.» (13)
زملکانى:«وجه اعجاز به تألیف مخصوص قرآن، مربوط مى‏شود، نه مطلق تألیف، به اینکه مفردات آن از لحاظ ترکیب و توازن در حد اعتدال است و ترکیبات آن از حیث معنى بالاست که هر فنى در آن به مرتبه اعلاى آن از حیث لفظ و معنى واقع دشه است».
اینک آیه مذکور:ابن ابى الاصبع بدیع القرآن، سکاکى در مفتاح العلوم، سیوطى (14) در الاتقان، به آیه‏اى اشاره مى‏کند که نظر بلغاء و ادباء را به خود جلب کرده است.
در سوره هود(44)مى‏خوانیم:«و قیل یا ارض ابلعى ماءک و یا سماء اقلعى و غیض الماء و قضى الامر و استوت على الجودى و قیل بعدا للظالمین».
با اینکه آیه بیش از 17 کلمه نیست ولى در حدود 22 صنعت بدیعى در آن بکار رفته است و از قبیل:استعاره، طباق، مجاز، اشاره، ارداف، تمثیل، تعلیل، صحت تقسیم، احتراس، حسن نسق، مساوات، ائتلاف لفظ با معنى، ایجاز، تسهیم، تهذیب، حسن بیان، اعتراض، کنایه، تعریض، انسجام، ابداع.در اینجا توضیحاتى که صاحب مفتاح و ابن ابى الاصبع در ذیل آیه آورده‏اند به اختصار ذکر مى‏شود.
1-مناسبت تام بین«ابلعى و اقلعى».
2-مطابقت لفظى در دو کلمه«ارض و سماء». 3-استعاره:ابلعى و اقلعى براى ارض و سماء. 4-مجاز:در«یا سماء»که حقیقت آن«یا مطر السماء»است.
5-اشاره:در«عیض الماء»واقع شده، چون آب فرو نمى‏رود، مگر باران آسمان بایست و زمین آبها جارى از چشمه را ببلعد و در نتیجه آبهاى جمع شده ورى زمین کاهش یابد.
6-ارداف:«استوت على الجودى»خداوند از استقرار کشتى بر این مکان و نشستن آن، بدون انحرافى و کجى به منظور آرامش اهل کشتى، با لفظى نزدیک به حقیقت خبر داده است.
7-تمثیل:«قضى الامر»که نابود نابود شدگان و رهاى رهایى یافتگان را با لفظى نزدیک به حقیقت خبر داده است.
8-تعلیل:فرو رفتن آب علت استقرار کشتى است.
9-صحت تقسیم:اقسام حالات آب را در زمان نقصان فراپوشانیده است، چون حالت نقصان جز این نیست که آب آسمان حبس و چشمه‏هاى زمین بسته و آب جارى بر روى آن کاهش یابد.
10-احتراس:در«قیل بعدا للظالمین»از این عبارت از پندار آنهایى که گمان مى‏کردند هلاکت شامل کسانى شده که سزاوار آن نبوده‏اند، جلوگیرى کند.
11-مساوات:لفظ آیه نه بیشتر و نه کمتر از معناى آن است.
12-حسن نسق:عطف برخى از رویدادها به یکدیگر با بهترین ترتیب و مطابق واقع که یکى پس از دیگرى تحقق یافته است.ابتداء فرو بردن آب بوسیله زمین و عطف نباریدن آسمان بر آن، و کاهش یافتن آب بر آن، و بر آن فرمان به هلاکت رسیدن افراد هلاک یافته و نجات افراد نجات یافته را عطف کرد و بر آن استقرار کشتى بر «وجودى»و بر آن نفرین بر هلاکت یافتگان را عطف کرد.
13-ائتلاف لفظ با معنى:که لفظ دیگرى شایستگى ندارد جایگزین الفاظ آن آیه شود.
14-ایجاز:تمام داستان در کوتاهترین عبارت و با الفاظى نه طولانى باین شده است.
15-تسهیم:بخش اول آیه تا کلمه«اقلعى»آخر آیه را مى‏طلبد.
16-تهذیب:تک تک الفاظ به صفات حسن متصف است.از الفاظ زشت و ترکیب الفاظ از تعقید و موجبات آن مبراست.
17-حسن بیان:شنونده در معناى کلام درنگ نمى‏کند و چیزى از آن بر او مشکل نمى‏گردد. 18تمکین:فاصله آیه با تکلف و تدبر بدست نمى‏آید بلکه خود مى‏آید.
19-انسجام:جریان کلام در آن به آسانى و دلنشینى و با استحکام لفظ همراه است.
20-ابداع:در ضمن همه آنها ابداع تحقق یافته است. (15)
اما سکاکى مى‏گوید:«بحث در این آیه از چهار جهت مى‏باشد.1-از جهت علم بیان 2-از جهت علم معانى.که این دو علم مرجع بلاغت هستند 3- از جهت فصاحت معنوى 4-از جهت فصاحت لفظى.اما از جهت علم بیان، به بحث مجاز، استعاره، کنایه اشاره مى‏شود.و از جنبه علم معانى استعاره، کنایه اشاره مى‏شود.و از جنبه علم معانى در فائده ذکر هر یک از کلمات و از جهت تقدیم و تأخیر.و از حیث فصاحت معنوى، نظم لطیفى در اداء معانى دارد که هیچ گونه تعقید و در آن وجود ندارد، بطورى که الفاظ از معانى سبقت مى‏گیرند مگر آنکه قبل از رسیدن به گوش معنى آن در قلبت جایگزین مى‏شود.اما از حیث فصاحت لفظى، الفاظ همه عربى سلیس و مستعمل‏اند و دور از تنافر، در سلاست چون آب، در حلاوت چون عسل، و در رقت چون نسیم». (16)
بنابراین در ترجمه آیات که به قول عبد القاهر جرجانى محسوس را به معقول و معقول را به محسوس تشبیه مى‏کند، مشکلاتى در سر راه خواهد بود و جز با یک نظر گروهى، مقصود برآورده نخواهد شد.پس صرف دانستن معانى الفاظ قرآن در ترجمه، کار ساز نخواهد بود و به قول ابن قتیبه:«قرآن از یک زیبایى و استحکامى برخوردار است که جز بر اهل ذوق و ارباب بصیرت بر دیگران مخفى است». (17)
ابو عبیده در مجاز القرآن مى‏گوید:این دو آیه «عملوا ما شئتم»(فصلت/41)و«و من شاء فلیکفر»(الکهف/28):اگر تحت اللفظى شوند بار معنى کاملا به زبان دوم منتقل نمى‏شود.زیرا ظاهر این آیات امر، ولى باطنشان زجر و نهى است و این از اسالیب خاص زبان عربى است. (18)
به همین جهت مترجمین قرآن در قرون گذشته سعى داشتند طورى عبارت را بیان کنند که تمام وجوه کلام را در برگیرد و حتى حرفى از آن حذف نگردد.
براى نمونه، ترجمه چند آیه و دقت مترجمین نقل مى‏شود:
در یکى از قرآنهاى موجود در آستان قدس به شماره 1089 در ترجمه‏«کذالک نجزى الظالمین» (اعراف/41)چنین آمده است:همچنانت پاداش دهیم ستمکاران را.که ضمیر(ت)متصل مخاطب برابر«ک»عربى آمده.
و یا در ترجمه‏«تلک القرى نقص علیک من انبائها»(اعراف/101)آمده است:آنت شهرها برمى‏گوییم بر تو از خبرهاى وى». (19)
یا میبدى در ترجمه آیاتى که دو اسم فاعل جمع مذکر و مؤنث سالم آمده‏اند، براى اینکه تذکیر و تأنیث را در ترجمه منعکس کند، نخست اسم فاعلها را ترجمه و سپس عبارت«مردان و زنان»را افزوده است تا وفادار باشد در ترجمه: «وعد اللّه المنافقین و المنافقات»(وعده داد اللّه منافقان را، مردان را و زنان). (20)
نمونه دیگر از این دقت و وسواس را در ترجمه فعل«کان»مى‏بینیم که مبیدى در تفسیر کشف الاسرار آن را بصورت قید زمان«همیشه، از همیشه، همیشه‏اى»ترجمه مى‏کند.براى نمونه به چند آیه اشاره مى‏کنیم:
«و کان اللّه علیما حکیما»خداى داناى راست دانش از همیشه.
«ان اللّه کان علیما حکیما»اللّه داناى راست دانش از همیشه.
«ان اللّه کان على کلى شى شهیدا»:که اللّه بر همه چیز گواه است همیشه‏اى. (21)
بدین ترتیب مى‏بینیم که قدما در برابر ترجمه کلام خداوند چقدر وسواس داشتند و دقت بخرج بدین ترتیب مى‏بینیم که قدما در برابر ترجمه کلام خداوند، چقدر وسواس داشتند و دقت بخرج مى‏دادند.و اکنون برماست که کار آنان را- هرچند با قرنها تأخیر-تکمیل کنیم و ترجمه‏اى از قرآن ارائه مى‏دهیم که در عین حفظ امانت در ترجمه، از لحاظ فصاحت و بلاغت و انتقال معانى بلند و متعالى قرآن نیز، به زبان آن نزدیک شویم. هر چند این امر بسیار دور از دسترس است اما:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بقدر تشنگى باید چشید

یاداشتها

(1)-دلالة الالفاظ، دکتر ابراهیم أنیس، چاپ اول 1958، مکتبة الانجلو المصریه، ص 172.
(2)-اصول و مبانى ترجمه، طاهره صفار زاده، چاپ چهارم 1369، همراه، ص 20-21
(3)-دلالة الالفاظ، ص 47، به نقل از«نیارات ادبیه بین الشرق و الغرب»دکتر ابراهیم سلامة.
(4)-تفسیر الطبرى، به تحقیق محمود شاکر، ج 1، ص 12.
(5)-تاریخ آدا اللغة العربیة، جرجى زیدان، دار الهلال، 1957، ج 1، ص 53.
(6)-فى الهجات العربیة، دکتر ابراهیم انیس، چاپ دوم 1952، قاهره، ص 164.
(7)-دلالة الالفاظ، ص 171.
(8)-التفسیر و المفسرون، محمد حسین الذهبى، دار الکتب الحدیثه، ج 1، ص 24 و 25.
(9)-همان مأخذ، ص 37.
(10)-بدیع القرآن، ابن ابى الاصبع، ترجمه دکتر سید على میرلوحى، انتشارات آستان قدس، ص 39.
(11)-همان مأخذ، ص 42.
(12)-مفتاح العلوم، چاپ اول، 1356، مصر، ص 196.
(13)-تأویل مشکل القرآن، تحقیق السید احمد صفر، دار احیاء الکتب العربیه، ص 10.
(14)-الاتقان فى علوم القرآن، سیوطى تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، منشورات الرضى، 1367، ج 4، ص 9.
(15)-بدیع القرآن، ذیل«ابدع»و مفتاح العلوم.
(16)-مفتاح العلوم، ص 197-199 به اختصار.
(17)-به نقل از دلفالة الالفاظ، ص 180.
(18)-دلالة الالفاظ، ص 180.
(19)-نکاتى چند از دقت مترجمان قرآن مجید، دکتر محمد مهدى رکنى، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى، مشهد، سال چهاردهم، شماره 2، 1357.
(20)-همان مأخذ، ص 334.
(21)-همان مأخذ، ص 325.

 
جمعه 24 شهریور 1391  2:34 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها