0

بانک مقالات ترجمه قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهى به ترجمه قرآن كريم محمد مهدى فولادوند

مرتضى كرباسى

يكى از ده ترجمه‏اى كه در پانزده سال اخير از قرآن كريم به زيور طبع آراسته شده است، ترجمه آقاى دكتر محمد مهدى فولادوند، استاد دانشگاه تهران است، و در حق آن مى‏توان گفت مشكى است كه خود مى‏بويد. با وجود اين، صاحبنظرانى در حق آن ستايش و تمجيد فراوان كرده‏اند. فصلنامه حوزه و دانشگاه، به لحاظ اينكه اين اثر گرانقدر، نماد همكارى عملى حوزه و دانشگاه نام گرفته است، نقد و بررسى و صرف وقت و تامل و دقت را سزاوار آن مى‏داند.
نويسنده مقاله حاضر، آقاى مرتضى كرباسى از حوزه علميه قم، با تقدير از سى سال زحمت مترجم به بعضى از نكاتى كه موجب امتياز اين ترجمه و تمجيد از آن شده و از طرف ديگر به مواردى كه به تجديد نظر و تصحيح نيازمند است، اشاره كرده و مى‏كوشد نقاط قوت و ضعف آن را بنماياند. در اين شماره فصلنامه توجه خوانندگان را به قسمت اول اين مقاله جلب مى‏كنيم.

قسمت اول

عاقبت، انتظار دوستداران ترجمه‏اى نيكو از قرآن كريم به سر آمد; برگردان آقاى محمد مهدى فولادوند به زيور طبع آراسته شد، و چشمان مشتاق ما به نتيجه سالها دقت، زحمت و هنرمندى ايشان روشن شد.
كار اين ترجمه نزديك به سى سال پيش(1346) آغاز شده و پس از اتمام آن در سال 1357، بارها به وسيله خود مترجم بازخوانى و بويژه با برخى از تفاسير معتبر، ترجمه‏هاى كهن فارسى و ترجمه‏هاى فرانسوى و انگليسى مقابله شده است. اين برگردان، اكنون پس از سه سال تحقيق، تهذيب و پيرايش مستمر آن از سوى جمعى از محققان دارالقرآن‏الكريم در «دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى - قم‏» و ويرايش نهايى آقاى بهاءالدين خرمشاهى به چاپ رسيده است.
مترجم دقيق‏النظر اين اثر كه صاحب ذوقى سرشار و نثرى فخيم در زبان فرانسوى است و پيش از اين نيز ترجمه‏ها و تاليفاتى در زمينه علوم قرآن به چاپ رسانيده است (1) ، در ترجمه خود از قرآن كريم، سعى در ارائه يك متن موجز و شيوا، با كمترين افزوده‏هاى خارج از قرآن داشته است و از عهده اين مهم(البته نه به شكل كامل و بى‏نقص) برآمده است.
ويراستار نهايى اين ترجمه، آقاى بهاءالدين خرمشاهى، كه خود ترجمه‏اى از قرآن كريم در دست نشر دارد، برگردان ديگرى از قرآن كريم(به قلم آقاى كاظم پورجوادى، بنياد دايرة‏المعارف اسلامى، تهران، 1372) را نيز ويراسته است. تفاوت مهمى كه ميان اين دو ويرايش به چشم مى‏خورد، آن است كه بسيارى از لغزشهاى مترجمان پيشين، كه همواره در نقدهاى آقاى خرمشاهى يادآورى شده‏اند، به ترجمه آقاى پورجوادى نيز راه يافته‏اند; اما در ترجمه آقاى فولادوند از آنها كمتر مى‏توان يافت. نكته ديگر اينكه عنصر دقت و حفظ امانت در ترجمه آقاى فولادوند، بسيار بيشتر از ترجمه آقاى پورجوادى مورد نظر بوده است. گروه محققان و ويراستاران درالقرآن‏الكريم كه با موافقت مترجم، اين ترجمه را تحقيق و پالايش كرده‏اند، در بالا بردن ميزان امانت و دقت ترجمه، روانى و شيوايى آن، و هماهنگى و يكسانى در برگردان موارد و سياق‏هاى مشابه و بالاخره ويرايش فارسى آن زحمت فراوانى كشيده‏اند. سعى همه اين عزيزان مشكور و ماجور باد.
ترجمه آقاى فولادوند كه جديدترين برگردان فارسى قرآن كريم به شمار مى‏آيد(انتشار در بهمن 1373)، ترجمه‏اى است كه براى عامه مردم سودمند است. از آن‏رو كه اين ترجمه نه تحت‏اللفظى است تا تصنعى و مغلق شود و نه نثر آن يكسره اديبانه و آهنگين است كه فنى و متكلف گردد و تنها به كار اديبان آيد.
در اين ترجمه سعى بر حفظ امانت و دقت، همراه با ايجاد شيوايى و خوشخوانى شده است. (2) با آنكه اين ترجمه به فت‏برگردان لفظ به لفظ دچار نشده، مترجم و ويراستاران آن در انتخاب واژه‏ها و ساختار نحوى جملات دقت و مانت‏خوبى مبذول داشته‏اند. پايبندى ايشان به اصل دقت چندان زياد است كه مى‏كوشند حتى يك‏«واو» را از خود نيافزايند، و هر چه توضيح و افزوده خارج از متن آيات به شمار آيد، درون قلاب قرار دهند. اين كوشش بسيار ستودنى و قابل توجه است; اگر چه كاملا موفق و تام نبوده و اضافات فراوانى مى‏توان يافت كه برخلاف ميل مترجم و ويراستاران درون قلاب قرار نگرفته است.
ترجمه حاضر از بيشتر اشكالها و ايرادهاى غير قابل چشم‏پوشى كه در ترجمه‏هاى پيشين يافت‏شده -و آقاى خرمشاهى به برخى از آنها اشاره كرده- پيراسته و مبراست. اما از آنجا كه در اين ترجمه بر عنصر دقت و امانت تاكيد بسيار رفته است، در نقد خود مى‏كوشيم تا راه‏هايى براى بالابردن دقت اين ترجمه ارائه دهيم و لغزشگاههايى را كه از امانت ترجمه و يا يكسانى آن در برگردان موارد مشابه مى‏كاهد، گوشزد كنيم; چرا كه به اعتقاد مترجم محترم «در مورد ترجمه قرآن كريم هر قدر احتياط و صرف وقت و هزينه شود، جاى دورى نمى‏رود». (3) يادآورى اين نكته به‏جاست كه‏اين‏گونه لغزشها در اغلب ترجمه‏هاى ديگر، فراوان يافت مى‏شود، اما از آنجا كه آن ترجمه‏ها تا اين اندازه به «امانت، مطابقت‏با اصل در ايجاز و اطناب و تاكيد، سادگى و صلابت و رعايت ريزه‏كاريهاى ادبى و بلاغى‏» (4) نرسيده‏اند، طرح چنين دقتهايى تنهادر ترجمه آقاى فولادوند و برگردان‏هايى مشابه آن رواست. نقدنويسى بر اين ترجمه‏ها، سبب روشن شدن نقاط قوت و ضعف، راه‏گشاى مترجمان آينده در به كار گيرى دقت و وسواس بيشتر، و بالاخره نمودار ميزان پيشرفت و اصلاح روند تكاملى ترجمه قرآن كريم خواهد بود.
در اين قسمت‏بيشتر به ترجمه سوره بقره و آيات مشابه آن نظر خواهيم داشت. اين نقدها اغلب با مقايسه ترجمه حاضر با برگردانهاى چند سال اخير از قرآن كريم همراه است. (5)
1. «و اتوا به متشابها(بقره:25); و مانند آن[نعمتها] به ايشان داده شود». معناى «اتى، ياتى‏»، «آمدن‏» است و هرگاه با «باى تعديه‏» همراه شود، به معناى «آوردن‏» است. اما همين فعل، وقتى با كمك «باب افعال‏» متعدى شود(آتى، يؤتى)، معناى آن «دادن و بخشيدن‏» مى‏شود.
فعل «اتوا به‏» در اين آيه مجهول است و «باء» در آن، «باى تعديه‏» است; پس بايد در ترجمه از واژه «آورده شدن‏» استفاده شود. در ترجمه آقاى فولادوند، اين فعل به «داده شدن‏» برگردانده شده و ظاهرا با «اوتوا» (فعل مجهول از باب‏افعال) يكسان انگاشته شده است. فعل «اوتوا» (داده شدن)، 23 بار در قرآن كريم آمده، اما «اتوا به‏» (آورده شدن) تنها در همين آيه به كار رفته است. ترجمه دقيقتر آيه چنين است: «و مانند آن[نعمتها] برايشان آورده شود». (6)
ترجمه آيه 71 از سوره مؤمنون نيز به همين اشكال دچار است. «بل اتينا هم بذكرهم; [نه!] بلكه يادنامه‏شان را به آنان داده‏ايم‏». در اين آيه، فعل «اتينا هم ب’» با «آتينا هم‏» مترادف گرفته شده است. آنچه مترجم محترم آورده، برگردان عبارت «بل آتينا هم ذكرهم‏» است. براى ترجمه صحيحتر اين آيه، بايد از كلمه «آورده‏ايم‏» استفاده كنيم، چنان كه مترجم نيز در آيه نود همين سوره چنين كرده‏اند: «بل آتينا هم بالحق; [نه!] بلكه حقيقت را بر ايشان آورديم‏».
ياد آور مى‏شويم كه ترجمه آقاى فولادوند، تا كنون دقيقترين و روانترين ترجمه قرآن كريم در برگردان آياتى است كه در آن‏ها «باى تعديه‏» به كار رفته است. اگر از هفت‏يا هشت مورد اشتباه كوچك مانند آنچه گذشت، چشم‏پوشى كنيم، بايد اعتراف كنيم كه ترجمه ايشان از نزديك به دويست آيه ديگر كه در آنها «باى تعديه‏» آمده، بسيار هماهنگ و يكسان است و اين يكسانى در هيچ ترجمه ديگرى تا امروز ديده نشده است. براى نمونه، ترجمه دو آيه را ذكر مى‏كنيم كه مترجمان ديگر همگى، افعال متعدى آنها را لازم ترجمه كرده‏اند.
الف) «فلما قضى موسى الاجل و سار باهله(قصص:29) ترجمه آقاى فولادوند: و چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را[همراه] برد...». ترجمه آقاى آيتى:«و با زنش روان شد». ترجمه آقاى مجتبوى: «و با خانواده خويش روان گشت‏». ترجمه آقايان مكارم شيرازى و پورجوادى: «و همراه خانواده‏اش حركت كرد».
ب) «الا من اتى الله بقلب سليم(شعراء:89); مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد». ترجمه آقاى آيتى: «مگر آن كس كه با قلبى رسته از شرك به نزد خدا بيايد». ترجمه آقايان پورجوادى و مكارم شيرازى: «مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا بيايد». ترجمه آقاى مجتبوى: «مگر آن كه با دلى پاك و رسته[از شرك و كفر و گناه] به نزد خدا آيد». (7)
3. «و اوفوا بعهدى اوف بعهدكم(بقره:40); و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم‏».
در معناى آياتى مشابه با اين آيه كه در آنها فعل مضارعى بعد از يك فعل امر قرار مى‏گيرد و در جواب آن مجزوم مى‏شود، نوعى ارتباط و عليت ميان اين دو فعل نهفته است. به همين دليل مترجمانى كه اين موارد را نيك شناخته‏اند، براى بيان اين ارتباط، از كلمه «تا» استفاده كرده‏اند; مانند ترجمه آقاى فولادوند در همين آيه. نكته مهم در ترجمه اين گونه آيه‏ها آن است كه نبايد فعل مضارع(مجزوم) را به شكل اخبارى و مرفوع معنا كنيم. مثلا صحيح نيست در ترجمه آيه ياد شده بگوييم: «به پيمانم وفا كنيد و من نيز به پيمانتان وفا مى‏كنم‏».
مثال ديگرى از ترجمه استاد فولادوند مى‏آوريم: «فاذ كرونى اذكركم(بقره:152); پس مرا ياد كنيد[تا] شما را ياد كنم‏». اين بار كلمه «تا» كه سببيت را مى‏فهماند ميان دو قلاب قرار گرفته است. مناسب است كه تمام اين موارد يكسان شوند(يا همه درون قلاب باشند; مانند آيه 152، و يا همه بدون قلاب باشند; مانند آيه 40).
در قرآن كريم 97 فعل مضارع در جواب امر مجزوم شده‏اند، (8) و هيچ مترجمى تمامى اين آيه‏ها را يكسان و مانند هم ترجمه نكرده است. يعنى در ترجمه برخى از آيات، ارتباط و عليت ميان دو فعل امر و مضارع نشان داده نشده است. اگر چه اين عدم هماهنگى در بيشتر جاها، چندان اشتباه معنايى ايجاد نمى‏كند، از دقت و امانت ترجمه‏ها به صورت چشمگيرى مى‏كاهد. به مواردى از اين آيات در ترجمه آقاى فولادوند اشاره مى‏كنيم:
الف) «ثم ادعهن ياتينك سعيا(بقره: 260); آنگاه آنها را فراخوان، شتابان به سوى تو مى‏آيند». فعل مضارع «ياتين‏» در ظاهر مجزوم نيست، زيرا جمع مونث است. از آنجا كه اين فعل بدون هيچ حرف ربطى، در جواب امر قرار گرفته، ترجمه دقيقتر آيه چنين مى‏شود: «آنگاه بخوانشان تا شتابان به سوى تو آيند»(مجتبوى). ترجمه آقايان مكارم شيرازى، پورجوادى و آيتى از اين آيه مانند ترجمه آقاى فولادوند است. ترجمه شاه ولى الله دهلوى از دقت كمترى برخوردار است: «بعد از آن ندا كن ايشان را البته بيايند پيش تو شتابان‏». كلمه تاكيد «البته‏» در ترجمه ايشان براى نشان دادن نون تاكيد به كار مى‏رود، در حالى كه فعل «ياتين‏»، نون تاكيد خفيفه يا ثقيله ندارد.
ب) «و هزى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا(مريم: 25); و تنه درخت‏خرما را به طرف خود[بگيرو] بتكان، برتو خرماى تازه مى‏ريزد». در اين آيه، فعل مضارع «تساقط‏» در جواب فعل امر «هزى‏» جزم يافته است. ترجمه دقيقتر اين جمله چنين است: «و تنه درخت‏خرما را به طرف خود بتكان تا به تو خرماى تازه ريزد».
ج) «قاتلو هم يعذ بهم الله بايديكم و يخزهم و ينصركم عليهم و يشف صدور قوم مؤمنين(توبه: 14); با آنان بجنگيد; خدا آنان را به دست‏شما عذاب و رسوايشان مى‏كند و شما را برايشان پيروزى مى‏بخشد و دلهاى گروه مؤمنان را خنك مى‏گرداند». در اين آيه، چهار فصل مضارع «يعذب‏»، «يخز»، «ينصر» و «يشف‏» در جواب فعل امر «قاتلوا» مجزوم شده‏اند و براى ترجمه دقيقتر بايد ارتباط و سببيت ميان فعل‏هاى مجزوم و فعل امر را نمايان كنيم. ترجمه آقاى پورجوادى: «با آنها پيكار كنيد تا خدا با دست‏شما عذابشان كند و خوارشان گرداند و شما را برآنها پيروزى دهد و دل مؤمنان را شفا بخشد».
د) «و اذا قيل انشزوا فانشزوا يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات(مجادله: 11); و چون گفته شود: «برخيزيد»، پس برخيزيد. خدا[رتبه] كسانى از شما را كه گرويده و كسانى را كه دانشمندند[بر حسب] درجات بلند گرداند». در اين آيه، فعل «يرفع‏» مجزوم است و هيچ دليل ديگرى براى جزم آن، جز قرار گرفتن در جواب امر(فانشزوا) نداريم. بنابراين بايد اين قسمت از آيه به صورت مسبب و مرتبط با فعل امر ترجمه شود آن چنان كه مترجم محترم در ابتداى همين آيه در جواب «فافسحوا» اين نكته را رعايت كرده‏اند. با چشم‏پوشى از كلمه «برحسب‏» كه در قلاب آمده، ترجمه دقيقتر چنين است: «و هنگامى كه گفته شود: «برخيزيد»، بر خيزيد; تا خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده به درجات عظيمى بلند گرداند».
لازم به ذكر است كه ترجمه آقايان فولادوند و مجتبوى از اغلب آيات ديگرى كه در آن‏ها فعل مضارع در جواب امر مجزوم شده، دقيق و يكسان است.
4. «و ان كانت لكبيرة الا على الذين هدى الله(بقره: 143); هر چند[اين كار] جز بركسانى كه خدا هدايت[شان] كرده، سخت‏گران بود».
اين ترجمه مبتنى‏بر آن است كه «ان‏» در آيه «ان وصليه‏» به معناى «هر چند» يا «اگر چه‏» باشد; اما وجود «لام مفتوح‏» بعد از «كانت‏» شاهد آن است كه «ان‏»، مخففه از ثقيله است و در ترجمه آن بايد مانند «ان‏» از ادوات تاكيد و تحقيق به كار ببريم. ن‏ا بنابراين‏ترجمه آيه چنين مى‏شود: «و بى‏ترديد[اين كار] جز بركسانى كه خدا هدايت[شان] كرده، سخت‏گران بود».
در 24 آيه از قرآن كريم «ان مخففه از ثقيله‏» به كار رفته است (10) و آقاى فولادوند تنها در همين آيه، آن را به شكل وصليه معنا كرده، هر چند در برخى از موارد نيز براى روان كردن ترجمه، از كلمات تاكيد(بى‏ترديد، حقا، قطعا، بى‏شك، براستى، به يقين) استفاده نكرده است. از مترجمان متاخر آقاى جلال‏الدين فارسى نه مورد، آقاى پورجوادى شش مورد، آقايان خواجوى و آيتى هر كدام پنج مورد و آقاى مكارم شيرازى سه مورد از آيات ياد شده را به صورت وصليه معنا كرده‏اند. شادروان فيض‏الاسلام و آقايان بهبودى و مجتبوى در هيچ يك از اين آيات، «ان‏» را وصليه نگرفته‏اند. مرحوم شريف لاهيجى در «تفسير شريف لاهيجى‏» و مرحوم ملا فتح‏الله كاشانى در «تفسير منهج‏الصادقين‏» در تمامى اين آيه‏ها از ادوات تحقيق و تاكيد استفاده كرده و «ان‏» را مخففه معنا كرده‏اند.
در پايان ذكر اين نكته مناسب است كه آقاى فولادوند در يك آيه ديگر(ابراهيم: 46) نيز «ان‏» را به «اگر چه‏» ( وصليه) معنا كرده‏اند، كه البته در آن مورد، «ان‏» از نوع نافيه است و ما در شماره پنج اين نوشتار از آن سخن خواهيم گفت.
5. «و ما كان الله ليضيع ايمانكم(بقره: 143); و خدا بر آن نبود كه ايمان شما را ضايع گرداند».
اين برگردان بسيار مناسب و روان است، و آن را از اين رو آورديم تا با موارد مشابهش مقايسه كنيم. در قرآن كريم 23 بار «لام جحود» آمده است‏ظ (11) كه آيه فوق يكى از موارد آن است. «لام‏جحود» بعد از مشتقات منفى فعل «كان‏» قرار مى‏گيرد و بر سر فعل مضارع در مى‏آيد و آن را منصوب مى‏سازد. خبر «كان‏» محذوف است و مفسران و اديبان در اغلب موارد چنين تقديرى را در نظر مى‏گيرند: ما كان الله[مريدا] ليضيع ايمانكم (12) يعنى: خداوندنمى‏خواهد ايمان شما را تباه كند». ترجمه مترجم گرامى در آيه ياد شده(بقره: 143) بنابر همين تقدير است. زيرا اضافه كردن عبارت «برآن نبود»، آشكار كردن همان كلمه «مريدا» است. اما مناسب است كه همه آياتى كه در آنها «لام جحود» آمده است، يكسان و يكنواخت ترجمه شوند; مثلا جمله «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا من قبل‏»(اعراف: 101) به اين صورت ترجمه شده است: «اما آنان به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند[باز] ايمان نمى‏آوردند». و مورد مشابه آن «فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل(يونس:74) چنين ترجمه شده: «ولى ايشان بر آن نبودند كه به چيزى كه قبلا آن را دروغ شمرده بودند، ايمان بياورند»، كه ترجمه دوم دقيقتر است.
آقاى فولادوند در دوازده مورد از آياتى كه در آنها «لام جحود» آمده است، همين تقدير را در نظر گرفته‏اند(بقره: 143; آل عمران: 179(دو مورد); نساء: 168(دو مورد); انفال: 33; توبه: 70، 115; هود: 117; يونس: 13، 74; روم:9)، و در بقيه آيات، معنايى نزديك به همين تقدير را آورده‏اند. برگردان چند تن از مترجمان متاخر از آيه 143 سوره بقره[و ما كان الله ليضيع ايمانكم] را مرور مى‏كنيم: خواجوى: «و خدا نماز شما[به سوى بيت‏المقدس] را تباه نگرداند». مكارم شيرازى: «و خدا هرگز ايمان[ نماز] شما را ضايع نمى‏گرداند». پور جوادى و آيتى: «و خدا ايمان شما را تباه نمى‏كند». جلال‏الدين فارسى: «و خدا بر آن نبود كه ايمانتان را ضايع كند». مجتبوى: «و خداوند بر آن نيست كه ايمان شما را تباه كند». كه دو ترجمه آخر دقيقتر از بقيه است و از آنجا كه در آيه فوق، فعل «كان‏» منسلخ از زمان ماضى است، ترجمه آقاى مجتبوى دقيقتر است.
اكنون كه به اختصار از «لام جحود» سخن گفتيم، به برگردان آيه 46 سوره ابراهيم مى‏نگريم و مى‏بينيم كه آقاى فولادوند، آن را مانند غالب مترجمان ديگر صحيح ترجمه نكرده‏اند: و ان كان مكرهم لتزول منه الجبال. «هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مى‏شد».
ترجمه اكثر مترجمان شبيه به همين جمله است، و اين برگردان مبتنى بر آن است كه «ان‏» در اين آيه را «وصليه‏» فرض كنيم، اما همچنان كه همه مفسران يادآور شده‏اند «لام‏» در «لتزول‏» «لام جحود» است و فعل «كان‏» در اين آيه با «ان نافيه‏» منفى شده است(بر خلاف مثالهاى ديگر كه در آنها از حروف منفى كننده «ما» يا «لم‏» استفاده شده است). (13) ترجمه آيه چنين مى‏شود: «و مكرآنان[چنان] نبود كه كوهها بدان از جاى در رود». البته در اين جا به دليل وجود كلمه «مكر»، نمى‏توان خبر محذوف «كان‏» را «مريدا» فرض كرد، بلكه تقديرى مانند «عظيما» مناسب است: و ان كان مكرهم [عظيما] لتزول منه الجبال. از اين نظر بجز شادروان فيض‏الاسلام و شاه ولى الله دهلوى، كسى از مترجمان معاصر اين آيه را بدقت ترجمه نكرده است. ترجمه دهلوى: «و نيست‏بد سگالى ايشان بدان مشابه كه از جاى روند به سبب آن كوهها[يعنى مكر ايشان ضعيف است]». ترجمه فيض‏الاسلام: «و نيست مكرشان(به اندازه‏اى) كه كوهها از جاى خود برود». تفاسير روان جاويد و شريف لاهيجى نيز همين‏گونه بر گردانده‏اند.
يادآورى مى‏شود كه تنها كسائى از(قراء سبعه) اين آيه را «لتزول‏»(لام اول مفتوح و لام دوم مضموم) قرائت كرده است. در اين صورت نيز «ان‏» وصليه نمى‏شود، بلكه «ان‏» مخففه از ثقيله خواهد بود كه «لام مفتوح‏» در «لتزول‏» مؤيد آن است، و آن را «لام فارقه‏» مى‏نامند. (14) مرحوم ملا فتح الله كاشانى در تفسيرمنهج‏الصادقين، با آنكه «ان‏» را نافيه مى‏شمارد، اين آيه را بنابر قرائت كسائى(ان مخففه از ثقليه) ترجمه مى‏كند.
6. «و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره لئلا يكون للناس عليكم حجة الاالذين ظلموا فلاتخشو هم و اخشونى ولاتم نعمتى عليكم و لعلكم تهتدون(بقره: 150); و هر كجا بوديد رويهاى خود را به سوى آن بگردانيد، تا براى مردم -غير از ستمگرانشان- بر شما حجتى نباشد. پس، از آنان نترسيد و از من بترسيد تا نعمت‏خود را بر شما كامل گردانم و باشد كه هدايت‏شويد».
در اين برگردان يك «واو» ترجمه نشده(در جمله «و لاتم نعمتى عليكم‏») و باعث گرديده كه جمله «لاتم نعمتى عليكم‏» غايت و دليل عبارت «فلا تخشوهم‏» قرار گيرد، در حالى كه اين جمله عطف است، بر عبارت «لئلا يكون للناس عليكم حجة‏» و هر دو آنها غايت و نتيجه‏اند براى «فولوا وجوهكم‏». بنابراين مراد آيه چنين مى‏شود: هرجا بوديد روى خود را به سوى كعبه بگردانيد تا اولا مردم بر ضد شما حجتى نداشته باشند، و ثانيا من نعمت‏خود را بر شما كامل گردانم. جمله «فلا تخشوهم و اخشونى‏» يك جمله معترضه مى‏باشد. مرحوم طبرسى در تفسير اين قسمت از آيه مى‏نويسد: «قوله «ولاتم نعمتى عليكم‏» عطف على قوله «لئلا» و تقديره: لئلا يكون لاحد عليكم حجة ولاتم نعمتى عليكم بهدايتى اياكم الى قبلة ابراهيم عليه‏السلام‏». (15) ترجمه آقاى مجتبوى از اين آيه كاملا دقيق‏است: «و هرجا كه باشيد روى خود را بدان‏سو كنيد تا مردمان را بر شما بهانه و دستاويزى نباشد -مگر كسانى از آنها كه ستم كردند. پس، از آنها نترسيد و از من بترسيد- و تا نعمتم را بر شما تمام كنم و باشد كه راه يابيد». در اين ترجمه، ضمير «هم‏» در «فلا تخشوهم‏» به «ظالمين‏» ارجاع داده شده است; در حالى كه در ترجمه آقاى فولادوند به نظر مى‏رسد مرجع آن، «ناس‏» است.
7. «ولويرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب ان القوة لله جميعا و ان الله شديد العذاب(بقره: 165); كسانى كه[با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده‏اند اگر مى‏دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست، و خدا سخت كيفر است‏».
مترجم گرامى، «لو» را در اين آيه به معناى تمنى و آرزو( كاش) نگرفته‏اند، بلكه آن را به همان صورت شرطى(اگر) ترجمه كرده‏اند. البته برخى ديگر از مترجمان كه اين آيه را به همين شكل برگردانده‏اند، از آنجا كه در متن آيه 165 جوابى براى «لو شرطى‏» نيافته‏اند، جواب شرط را از خود افزوده‏اند، اما در ترجمه آقاى فولادوند چنين جواب شرطى نيامده است.
در اين نوشتار مجال آن نيست تا به تفصيل درباره كاربرد «لو» در معناى آرزو و تمنى سخن گوييم، ليكن با مراجعه به آيه‏هاى مشابه در ترجمه آقاى فولادوند در مى‏يابيم كه ايشان چنين معنايى را براى «لو» پذيرفته‏اند. مترجم محترم از سيزده آيه‏اى كه در آنها «لو» در معناى تمنى و آرزو به كار رفته است، 10 مورد را بر خلاف آيه 165 سوره بقره به شكل آرزو(كاش) ترجمه كرده‏اند. مثلا در برگردان آيه «لو يعلم الذين كفروا حين لايكفون عن وجوههم النار و لا عن ظهورهم و لا هم ينصرون(انبياء: 39) چنين آورده‏اند: «كاش آنان كه كافر شده‏اند مى‏دانستند آنگاه كه آتش را نه از چهره‏هاى خود و نه از پشتشان باز نمى‏توانند داشت، و خود مورد حمايت قرار نمى‏گيرند[چه حالى خواهند داشت]». و آيه «ولو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا...(انعام: 27)» را چنين ترجمه كرده‏اند: «و اى كاش[منكران را] هنگامى كه بر آتش عرضه مى‏شوند، مى‏ديدى كه مى‏گويند:...». پس بايد براى يكسانى و دقت‏بيشتر، ترجمه آيه 165 سوره بقره به اين شكل انجام شود: «و اى كاش كسانى كه[با برگزيدن بتها به خود] ستم كردند مى‏دانستند وقتى كه عذاب را مشاهده كنند، همه نيرو[ها] از آن . < clh piv p؟ىئ>
مترجم گرامى، آيه سى‏ام سوره انعام و آيه پنجاهم سوره انفال را مانند آيه 165 سوره بقره به صورت شرطيه معنا كرده‏اند(كه لازم است آنها نيز به صورت تمنى برگردانده شوند); اما در موارد زير، «لو» را به معناى تمنى و آرزو گرفته‏اند: بقره: 167; انعام: 27، 93; هود: 80; انبياء: 39; شعراء: 102; سجده: 12; سبا: 31، 51; زمر: 58. يادآورى مى‏كنيم كه هيچ مترجمى از ميان سيزده آيه ياد شده، بيش از پنج مورد را به صورت تمنى ترجمه نكرده است. آقايان آيتى، مجتبوى و پورجوادى هر كدام در چهار مورد و آقايان خواجوى و مكارم شيرازى هر كدام در پنج مورد از كلمات آرزو و تمنى به كار برده‏اند. (16) ؟ برخى از ترجمه‏ها از آيه 39 سوره انبياء (لو يعلم الذين‏كفروا...) را در اينجا مى‏آوريم: ترجمه آقاى آيتى: «كافران، آنگاه كه نتوانند آتش را از چهره و پشت‏خود باز دارند و كسى به ياريشان برنخيزد، خواهند دانست‏». در اين ترجمه اصلا كلمه «لو» در نظر گرفته نشده است، و از اين عبارت معلوم نمى‏شود كه كافران چه چيزى خواهند دانست؟ ترجمه آقاى مكارم شيرازى: «ولى اگر كافران مى‏دانستند زمانى كه (فرا مى‏رسد) نمى‏توانند شعله‏هاى آتش را از صورت و از پشتهاى خود دور كنند، و هيچ كس آنان را يارى نمى‏كند (اين قدر درباره قيامت‏شتاب نمى‏كردند)!». ايشان در آيات، انعام: 93، انفال: 50، سبا: 31 و 51 نيز مانند همين ترجمه، جملات مقدرى از قبيل «به حال آنها تاسف خواهى خورد» يا «از وضع آنها تعجب خواهى كرد» را به جاى جواب شرط قرار داده‏اند.
7. «وقال الذين اتبعوا لو ان لنا كرة فنتبرا منهم كما تبرؤا منا (بقره: 167); و پيروان مى‏گويند: «كاش براى ما بازگشتى بود تا همان‏گونه كه [آنان] از ما بيزارى جستند [ما نيز] از آنان بيزارى مى‏جستيم‏».
ترجمه آقاى فولادوند در اين آيه كاملا صحيح و دقيق است، اما در بعضى آيه‏هاى مشابه آن (نساء: 73; شعراء: 102) اين دقت‏به كار نرفته است.
در اين آيه، «فاء سببيت‏» كه بر سر فعل مضارع (نتبرا) آمده، از آنجا كه بعد از تمنى (لو ان لنا كرة) قرار گرفته، فعل مضارع را منصوب كرده است (فنتبرا).
به اين دليل، براى رعايت معناى سببيت «فاء»، در ترجمه اين آيه و نظاير آن، فعل مضارع منصوب را غايت، هدف و نتيجه براى ماقبل از «فاء»، ( تمنى) مى‏گيريم و براى نشان دادن ارتباط ميان تمنى و فعل مضارع بعد از «فاء»، از كلمه «تا» و مشابه آن استفاده مى‏كنيم.
فعل مضارعى كه «فاء سببيت‏» بر سر آن در آمده، تنها پس از تمنى و در جواب و نتيجه آن، نصب نمى‏گيرد; بلكه جملات ديگرى از قبيل امر، نهى، نفى، استفهام، عرض، تخصيض و ترجى نيز مانند تمنى هستند. نزديك به 55 آيه در قرآن كريم چنين صورتى دارند، (17) يعنى يك فعل مضارع در آيات به دليل قرارگرفتن بعد از آنچه برشمرديم، با كمك «فاء سببيت‏» منصوب شده است. ترجمه آقاى فولادوند در بيشتر اين آيه‏ها با در نظرگرفتن معناى سببيت و نتيجه براى «فاء»، از قت‏خوبى برخوردار است، يعنى ايشان در ترجمه، از كلمات «تا»، «كه‏» و «تا مبادا» بهره برده‏اند (18) ، در حالى كه مترجمان بسيارى چنين نكرده‏اند. ترجمه‏آيه 52 سوره مائده فعسى الله ان ياتى بالفتح او امر من عنده فيصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين «اميد است‏خدا از جانب خود فتح [منظور] يا امر ديگرى را پيش آورد، تا [در نتيجه، آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشته‏اند پشيمان گردند». فعل مضارع «يصبحون‏» بعد از جمله ترجى (عسى الله ان ياتى)، به علت وجود «فاء سببيت‏» نصب گرفته است. پس بايد در ترجمه همان گونه كه آقاى فولادوند انجام داده‏اند به معناى سببيت «فاء» و نتيجه بودن فعل مضارع (يصبحوا) براى جمله «عسى الله‏» ( ترجى) توجه كنيم. (19)
ترجمه جلال‏الدين فارسى و شادروانان الهى قمشه‏اى و فيض الاسلام نيز در اين آيه از همين دقت‏برخوردار است.
در ترجمه آيتى (اما باشد كه خدا فتحى پديد آرد يا كارى كند، آنگاه از آنچه در دل نهان داشته بودند پشيمان شوند) و مكارم شيرازى (شايد خداوند پيروزى يا حادثه ديگرى از سوى خود (به نفع مسلمانان) پيش بياورد; و اين دسته، از آنچه در دل پنهان داشتند، پشيمان گردند) هيچ نوع عليت و ارتباطى بين دو جمله نشان داده نشده است. ترجمه پور جوادى: «شايد خدا فتحى پيش آورد يا امرى كه از مكنونات دل خويش سخت پشيمان شوند». ترجمه مجتبوى: «اميد است كه خدا پيروزى و گشايشى يا امرى - فرمانى يا حادثه‏اى - از نزد خويش پديد آرد، پس بر آنچه در دلهاشان نهان داشتند پشيمان گردند».
در كنار تمام اين دقتها و زيباييها در ترجمه آقاى فولادوند، برگردان دو مورد از آيه‏هايى كه در آنها «فاء سببيت‏» فعل مضارع را بعد از تمنى، منصوب گردانيده است، مانند بقيه موارد دقيق نيست:
الف - «يا ليتنى كنت معهم فافوز فوزا عظيما(نساء:73); كاش من با آنان بودم و به نواى بزرگى مى‏رسيدم‏». فعل مضارع «افوز» پس از «فاء» نصب گرفته است و ترجمه صحيح آيه چنين است: «اى كاش با آنان مى‏بودم تا به كاميابى بزرگ دست مى‏يافتم‏» (مجتبوى).
ب - «فلو ان لنا كرة فنكون من المؤمنين (شعراء: 102) و اى كاش كه بازگشتى براى ما بود و از مؤمنان مى‏شديم‏». فعل «نكون‏» منصوب شده و ترجمه صحيح آيه چنين است: «كاش ما را [به دنيا] بازگشتى بود تا از مؤمنان مى‏شديم‏» (مجتبوى) لازم به ذكر است كه ترجمه آقاى فولادوند در آيه 58 سوره زمر كه با آيه 102 شعراء كاملا مشابه است، از اين نظر دقيق و صحيح است: «لو ان لى كرة فاكون من المحسنين; كاش مرا برگشتى بود تا از نيكوكاران مى‏شدم‏».
8. «كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم (بقره: 167); اينگونه خداوند، كارهايشان را - كه بر آنان مايه حسرتهاست - به ايشان مى‏نماياند».
ايراد اين ترجمه آن است كه «حسرات‏» از نگاه نحوى، حال انگاشته شده، در صورتى كه مفعول است. دو فعل «علم‏» و «راى‏» از «افعال قلوب‏»اند و دو مفعول مى‏گيرند، و هر گاه به باب افعال بروند ( اعلم، ارى)، سه مفعولى مى‏شوند; فى‏المثل در ترجمه اريت زيدا عمرا جاهلا مى‏گوييم: «عمرو را به زيد، جاهل نماياندم‏»، اما اين ترجمه صحيح نيست كه بگوييم: «عمرو را - كه جاهل بود - به زيد نماياندم‏».
در اين آيه نيز، فعل «يرى‏» از باب افعال است، «الله‏» فاعل آن; «هم‏»، «اعمالهم‏» و «حسرات‏» به ترتيب مفعولهاى اول تا سوم آن هستند. پس «حسرات‏» سومين مفعول فعل «يرى‏» است و معناى دقيق آيه چنين مى‏شود: «اين چنين خداوند كارهايشان را مايه حسرت به آنان نشان مى‏دهد». ترجمه آقاى مجتبوى: «خداوند اينگونه كردارهايشان را مايه پشيمانى و اندوه به آنان مى‏نماياند».
ترجمه آقاى فولادوند در آيات 43 و 44 سوره انفال از اين نظر دقيق است: «اذيريكهم الله فى منامك قليلا (انفال: 43); ... آنگاه را كه خداوند آنان [ سپاه دشمن] را در خوابت‏به تو اندك نشان داد». ضماير «ك‏» و «هم‏» و «قليلا» سه مفعول فعل يرى هستند. ترجمه غير دقيق اين آيه آن است كه بگوييم: «آنگاه را كه خداوند آنان [ سپاه دشمن] را - كه اندك بودند - در خوابت‏به تو نشان داد».
9. «فما اصبرهم على النار (بقره: 175); پس به راستى چه اندازه بايد بر آتش شكيبا باشند!». اين عبارت در ترجمه يك جمله تعجبى گفته شده است و ايراد كوچكى دارد، و آن اينكه كلمات «به راستى‏» و «بايد» از افزوده‏هاى مترجم است. ترجمه ساده‏تر و بى‏پيرايه‏تر چنين است: «پس چه شكيبا و دليرند بر آتش!» (مجتبوى) (20) آقاى فولادوند در سه آيه ديگر كه در آنها صيغه تعجب به كار رفته است، بدون افزودن «كلمات تاكيد» و «بايد»، ترجمه‏هاى دقيقى انجام داده‏اند: «ابصر به واسمع (كهف: 26); وه! چه بينا و شنواست‏». «اسمع بهم وابصر يوم ياتوننا (مريم: 38); چه شنوا و بينايند روزى كه به سوى ما مى‏آيند». «قتل الانسان ما اكفره (عبس: 17) «كشته باد انسان، چه ناسپاس است!».
حال كه سخن از باب تعجب به ميان آمد، شگفتى خود را از برگردان برخى آيه‏هاى غير تعجبى در ترجمه آقاى فولادوند ابراز مى‏داريم; آياتى كه ساختار اخبارى دارند، اما به شكل تعجبى ترجمه شده‏اند.
مثلا در ترجمه آيه «وبئس المصير» (بقره: 126) مى‏خوانيم: «و چه بد سرانجامى است‏».
از اكثر آياتى كه در آنها فعل «بئس‏» آمده، چنين ترجمه‏اى ارائه شده و حال آن كه در اين موارد به كلمه «چه‏» نياز نيست. ترجمه آقاى مجتبوى از آيه پيشين چنين است: «و بد سرانجامى است‏».
مترجم گرامى، فعلهاى «نعم‏» و «ساء» را نيز غالبا به شكل تعجبى (و نه اخبارى) ترجمه كرده‏اند، مثلا «نعم المولى ونعم النصير (انفال: 40); چه نيكو سرور و چه نيكو ياورى است‏»، كه صحيح نيست. ترجمه صحيح و دقيق از كلمه «نعم‏» در آيه 173 سوره آل عمران صورت گرفته است: «حسبنا الله ونعم الوكيل‏»; خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است‏». فعل «ساء» نيز به عنوان نمونه در آيات، نساء: 22; مائده: 66; فرقان: 66، به صورت اخبارى (صحيح) و در آيه‏هاى نساء: 38; انعام: 31; منافقون: 2، به شكل تعجبى (غير صحيح) ترجمه شده است. آقاى مكارم شيرازى نيز گاه اين فصلها را در قالب تعجبى ترجمه كرده‏اند، مانند بقره: 126 و انعام: 31.
در ترجمه آقاى فولادوند، جمله‏هايى كه در آنها «قليلا ما» آمده، نيز به شكل تعجبى برگردانده شده است; مانند «قليلا ما تذكرون (اعراف: 3); چه اندك پند مى‏گيريد!» و آيات، بقره: 88; اعراف: 10; مؤمنون: 78; نمل: 62; سجده: 9; غافر: 58 و ملك:23، كه اين جملات نيز اخبارى هستند و در ترجمه آنها نبايد ساختار تعجبى به كار بريم.
ترجمه آقاى مجتبوى از تمام آياتى كه در اين بخش به آنها اشاره كرديم، يكسان و به شكل اخبارى است; مانند ترجمه آيه ياد شده (اعراف: 3) به: «[ولى] اندك ياد مى‏كنيد و پند مى‏پذيريد».
يادآورى مى‏كنيم كه آقاى فولادوند دو آيه 41 و 42 سوره حاقه را كه مشابه آيات ياد شده‏اند، برخلاف موارد ديگر به صورت اخبارى (صحيح) ترجمه كرده‏اند.
فعل «حسن‏» نيز در آيات زير به تعجبى معنا شده است: «حسن اولئك رفيقا (نساء: 69); و آنان چه نيكو همدمانند». «نعم الثواب وحسنت مرتفقا (كهف: 31); چه خوش پاداش و نيكو تكيه‏گاهى!». «حسنت مستقرا ومقاما (فرقان: 76); چه خوش قرارگاه و مقامى!».
10. «ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب ولكن البر من آمن بالله واليوم الآخر والملائكة والكتاب والنبيين وآتى المال على حبه ذوى القربى واليتامى والمساكين وابن السبيل والسائلين وفى الرقاب واقام الصلوة وآتى الزكاة والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرين فى الباساء والضراء وحين الباس اولئك الذين صدقوا واولئك هم المتقون (بقره: 177); نيكوكارى آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و [يا] مغرب بگردانيد، بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ايمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و گدايان و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد، و نماز را بر پاى دارد و زكات را بدهد، و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفادارنند; و در سختى و زيان، و به هنگام جنگ شكيبايانند; آنانند كسانى كه راست گفته‏اند، و آنان همان پرهيزگارانند».
براى بررسى ترجمه آيه فوق به سه نكته مهم درباره ساختار نحوى اين آيه اشاره مى‏كنيم:
نكته يكم: در جمله «لكن البر من آمن بالله‏»، كلمه «البر» اسم «لكن‏» و «من آمن‏» خبر آن است. اما چگونه مى‏توان يك شخص را به يك مصدر و اسم معنا اسناد داد و بر آن حمل كرد؟ نمى‏توانيم بگوييم: نيكوكارى كسى است كه به خدا ايمان آورد. براى حل اين مشكل، مفسران سه راه پيشنهاد كرده‏اند. (21) نخست اينكه «البر»(مصدر) را به معناى «البار» (اسم فاعل) بگيريم. (22)
بنابراين ترجمه آيه چنين مى‏شود: «نيكوكار كسى است كه به خدا ايمان آورد» ترجمه آقايان آيتى و فارسى و شادروانان رهنما و الهى قمشه‏اى ناظر به چنين تقديرى است. دوم آنكه بگوييم: ذو(مضاف) از سر «البر» (مضاف‏اليه) حذف شده و تقدير آيه چنين بوده است: ولكن ذالبر من آمن بالله. بدين لحاظ ترجمه آيه چنين مى‏شود: «صاحب نيكى كسى است كه به خدا ايمان آورد». برگردان مرحوم شاه ولى‏الله دهلوى بنابراين تقدير است. سوم اين كه بگوييم «بر» (مضاف) از سر «من آمن‏» (مضاف اليه) حذف شده، (236) وتقدير آيه اين بوده است:
ولكن البر بر من آمن بالله، و طبق آن ترجمه چنين مى‏شود: «نيكى، نيكى كسى است كه به خدا ايمان آورد». آقاى مجتبوى نيز آيه را اينگونه ترجمه كرده است.
راه چهارمى هم ديده شده است، و آن اينكه اسم (من آمن) به جاى فعل (مصدر ايمان) نشسته باشد، چنانكه گويند: انما البر الذى يصل رحمه، يعنى: انما البر صلة الرحم. فراء ومفضل اين آيه را اينگونه معنى كرده‏اند. (24) ترجمه آقاى فولادوند بر پايه هيچ يك ازاين تقديرها نيست. برگردان عبارت ايشان به عربى چنين مى‏شود: ولكن البر ان يؤمن نفس بالله. اين تقدير اشكال بزرگى ايجاد مى‏كند كه در سطور بعد به آن اشاره مى‏كنيم.
نكته دوم: در عبارت «والموفون بعهدهم اذا عاهدوا» كلمه «الموفون‏» بر كلمه «من آمن‏» عطف شده و به همين دليل مرفوع است. بنابراين، خداوند با اين جمله، دسته دوم نيكوكاران را معرفى مى‏كند. (گروه نخست همان كسانى هستند كه به خدا و روز بازپسين و... ايمان آورند... و نماز بخوانند و زكات دهند.)
در ترجمه استاد فولادوند، كلمه «الموفون‏» مبتداى جمله‏اى جديد و مستقل از ماقبل فرض شده، كه خبر آن «اولئك الذين صدقوا» است. زيرا بنابر تقديرى كه مترجم محترم در ترجمه «من آمن بالله‏» در نظر گرفته‏اند، اگر بخواهيم «الموفون‏» را بر «من آمن‏» معطوف بدانيم، ترجمه ايشان چنين مى‏شود: «بلكه نيكى آن است كه كسى به خدا و... ايمان آورد و آنان كه چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند». مى‏بينيم كه «آنان‏» نمى‏تواند بر «كسى‏» عطف شود. اين ناهماهنگى و اشكال در عطف بنابر هيچ يك از تقديرهايى كه ذكر كرديم، ايجاد نمى‏شود. مثلا ترجمه آقاى آيتى چنين است: «بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و... ايمان آورد و كسانى كه چون عهدى مى‏بندند بدان وفا مى‏كنند».
نكته سوم: دسته سومى كه خداوند به عنوان نيكوكاران معرفى مى‏كند، در جمله «والصابرين فى الباساء والضرآء وحين الباس‏» ياد شده‏اند. اما در اين قسمت نيز يك مشكل ادبى وجود دارد. «الصابرين‏» مرفوع نيست و نمى‏تواند مانند «الموفون‏» بر «من آمن‏» عطف شود بايد گفت - آن چنان كه غالب مفسران و اديبان گفته‏اند: نصب گرفتن «الصابرين‏» به دليل اختصاص و مدح است. (25)
پس معناى فشرده آيه چنين مى‏شود: نيكوكاران: مؤمنان به خدا، وفاكنندگان به پيمان و بويژه شكيبايان هستند. كلمه «بويژه‏» كه نشان‏دهنده اختصاص و مدح است، تنها در ترجمه آقاى مجتبوى آورده شده است.
همان گونه كه اشاره كرديم در ترجمه آقاى فولادوند، كلمه «الموفون‏»، گويا ابتداى جمله جديدى فرض شده است. به همين ترتيب، عبارت «الصابرين فى الباساء والضراء وحين الباس‏» از اوصاف و ويژگيهاى وفاداران به عهد ( الموفون) انگاشته شده است. ترجمه ايشان در اين دو قسمت از آيه چنين است: «و آنان كه چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند و در سختى و زيان و به هنگام جنگ شكيبايانند; آنانند كسانى كه راست گفته‏اند».
11. واخرجوهم من حيث اخرجوكم (بقره: 191); و همان گونه كه شما را بيرون راندند، آنان را بيرون برانيد».
عبارت «من حيث‏»; يعنى «از جايى كه‏»، نه «آنگونه كه‏». بنابراين ترجمه بهتر آيه چنين است: «از آنجا كه شما را بيرون كردند، بيرونشان كنيد». منظور اين است كه مشركان را از مكه بيرون كنيد كه آنها نيز شما را از آنجا بيرون راندند. شواهد چندى ترجمه دوم را تاييد مى‏كند.
اولا، «حيث‏» ظرف مكان است; بويژه اگر حرف جر «من‏» بر سر آن درآيد. البته هر گاه حرف «باء» پيش از آن قرار گيرد ( بحيث) مى‏توان آن را «آنگونه كه‏» ترجمه كرد. (26)
ثانيا، مترجم محترم عبارت «من حيث‏» را در يازده موضع ديگر قرآن «از جايى كه‏» معنا كرده و تنها در ترجمه آيه 44 سوره قلم «سنستدرجهم من حيث لايعلمون‏»، آورده‏اند: «به تدريج آنان را به‏گونه‏اى كه در نيابند [گريبان] خواهيم گرفت‏». اما همين آيه را در جاى ديگر (اعراف: 182) به شكل صحيح ترجمه كرده‏اند: «به تدريج از جايى كه نمى‏دانند گريبانشان را خواهيم گرفت‏».
ثالثا، در تاريخ نيامده است كه مسلمانان، مشركان را همان‏گونه اخراج كردند كه ايشان مسلمانان را. يعنى مسلمانان آن همه آزارها، مصادره اموال، حصرها و غيره را درباره مشركان اجرا نكردند.
رابعا، مفسران قرآن كريم همچون طبرى، زمخشرى، فخر رازى، ابوحيان، شيخ طوسى، طبرسى و... تصريح كرده‏اند كه مراد آن است كه مشركان را از مكه بيرون كنيد.
ترجمه آقاى مجتبوى: «و از همان‏جا كه بيرونتان كردند - مكه - بيرونشان كنيد». ترجمه آقايان پورجوادى، مكارم شيرازى، خواجوى، آيتى و... نيز مانند برگردان آقاى مجتبوى است.
12. «حتى يقول الرسول والذين آمنوا معه متى نصرالله الا ان نصرالله قريب (بقره: 214); تا جايى كه پيامبر [خدا] و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند: «پيروزى خدا كى خواهد بود؟» هش‏دار، كه پيروزى خدا نزديك است‏».
واژه «نصر» (و همه مشتقات آن از قبيل نصر، انصار، ناصر، نصير و...) به معناى يارى و امداد است و در ترجمه آقاى فولادوند، معمولا به همين معنا ( يارى) گرفته شده، بجز پنج آيه از قرآن كريم (بقره: 214; آل عمران: 126; انفال: 10; حج: 39; عنكبوت: 10) كه در آنها به «پيروزى‏» برگردانده شده است; مثلا آيه 123 سوره آل عمران «ولقد نصركم الله ببدر وانتم اذلة‏» چنين ترجمه شده: «و يقينا خدا شما را در [جنگ] بدر - با آنكه ناتوان بوديد - يارى كرد». اما آيه 126 همين سوره (وما النصر الا من عندالله العزيز الحكيم) كه آن نيز درباره جنگ بدر است، اين گونه ترجمه شده: «و پيروزى جز ازجانب خداوند تواناى حكيم نيست‏». همچنين واژه «نصر» در آيات انعام: 34 و يوسف: 110، كه سياقى تقريبا همانند آيه 214 سوره بقره دارند، به «يارى‏» برگردانده شده است. شايسته است كه براى افزونى دقت و يكسانى در ترجمه، اين كلمه در همه جا به «يارى‏» معنا شود. در قرآن كريم براى «پيروزى‏» غالبا واژه «فتح‏» به كار رفته است; مانند: «انا فتحنالك فتحا مبينا»(فتح: 1); «فقد جاء كم الفتح‏»(انفال: 19); «فجعل من دون ذلك فتحا قريبا»(فتح: 27) و در دو آيه، تفاوت ميان فتح(پيروزى) و نصر(يارى) به‏روشنى هويداست: «نصر من الله وفتح قريب‏»(صف: 13); «اذا جاء نصرالله والفتح‏»(نصر:1).
يادآور مى‏شويم كه گاه كلمه واحدى در ترجمه آقاى فولادوند به معانى متفاوتى ترجمه مى‏شود، با آنكه سياق همه آيه‏ها يكسان است; مثلا واژه «ضراء» در بقره: 214 و 177 و فصلت: 50، به «زيان‏» ترجمه شده; ولى در سوره‏هاى ديگر، معادلهاى ديگرى براى آن انتخاب شده است. در آل عمران: 134; «تنگى‏»; در انعام: 42; «بيمارى‏»; در اعراف: 94 و 95 «رنج‏»; در يونس:21 «آسيب‏»; در هود: 10 «محنت‏». مى‏بينيم كه اين شش معادل، معانى يكسان ندارند، با اين همه در ترجمه ايشان راه يافته‏اند. شايد كلمه «سختى‏» يا «گزند» براى همه اين موارد مناسب باشد.
مثال ديگر فعل «ايد» است كه به سه‏گونه ترجمه شده: اول، نيرومند گردانيدن (انفال: 26 و 62). دوم، تاييد كردن (بقره 87 و 253; آل عمران: 13; مائده: 110; توبه: 40; مجادله: 22). سوم، يارى كردن (صف: 14). در ترجمه آقاى مجتبوى اين كلمه همواره به همان معناى نخست (نيرومند گردانيدن) برگردانده شده است. خوب است در ترجمه آقاى فولادوند، ميان فعلهاى تعقلون، تفقهون، تعلمون، تشعرون، تتفكرون ويتدبرون تفاوت گذاشته و براى هر كدام از اين فعلها معادل معينى انتخاب شود. اين موضوع در اكثر ترجمه‏هاى فارسى رعايت نشده است; فى المثل مترجم محترم، افعال «تعقلون و يعقلون‏» را به اين معانى گرفته‏اند: 1 - انديشيدن (بقره: 164; انعام: 32; نور: 61); 2 - فكر كردن (بقره: 76; يونس: 16); 3 - تعقل كردن (آل عمران: 118; نحل‏12); 4 - درك كردن (بقره: 170); 5 - دريافتن (بقره: 171); يونس 42). 6 - به فكر فرو رفتن (صافات: 138); 7 - به انديشه فرورفتن(غافر: 67); 8 - فهميدن(حجرات: 4); برخى از اين معادلها براى افعال «تفقهون‏» يا «تشعرون‏» مناسبتر است.
13. «يسئلونك عن الشهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير(بقره: 217); از تو درباره ماهى كه كارزار در آن حرام است مى‏پرسند بگو: «كارزار در آن گناهى بزرگ ... است‏».
اين برگردان، براى چنين عبارتى مناسب است: «يسئلونك عن شهر حرم القتال فيه‏». زيرا در ترجمه ايشان «الشهر الحرام‏» به شكل نكره و «قتال‏» با نقش فاعلى ترجمه شده‏اند.
در اين آيه «قتال فيه‏» بدل اشتمال براى «الشهرالحرام‏» است و معناى دقيق آيه چنين مى‏شود: «از تو درباره ماه حرام مى‏پرسند،[از] جنگ كردن در آن[ماه]». ترجمه روانتر اين است: «از تو درباره كارزار[در] ماه حرام مى‏پرسند». مقصود اين است كه آنچه براى پرسش كنندگان مجهول و مطلوب است‏حكم جنگ كردن در اين ماه‏هاست; نه فى‏المثل تعداد ماه‏هاى حرام يا زمان آنها، و به همين دليل خداوند مى‏فرمايد: بگو: «كارزار كردن در آن[ماه] گناهى بزرگ است‏». ترجمه مجتبوى: «تو را از كارزار كردن در ماه حرام پرسند». ترجمه مكارم شيرازى: «از تو درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مى‏كنند». ترجمه پور جوادى: «از تو درباره جنگ در ماه حرام مى‏پرسند». ترجمه آيتى: «تو را از جنگ كردن در ماه حرام مى‏پرسند». ترجمه خواجوى: «از تو از ماه حرام و جنگ در آن مى‏پرسند». چهار ترجمه نخست صحيح است; ولى ترجمه آقاى خواجوى دقيق نيست; اگر آن را به عربى برگردانيم چنين مى‏شود: «يسئلونك عن الشهرالحرام و القتال فيه‏».
14. «نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم و قدموا لانفسكم واتقواالله و اعلموا انكم ملاقوه(بقره: 223); زنان شما كشتزار شما هستند. پس، از هرجا[و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود[در] آييد و[آنها را براى خودتان مقدم داريد، و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد».
ترجمه جمله «و قدموا لانفسكم‏» معناى روشنى ندارد; «زنان را براى خود مقدم داشتن‏» معناى بعيدى از مراد آيه است.
1 . قلابى كه قبل از كلمه «آنها» باز شده، ظاهرا بعد از حرف «را» بايد بسته شود.
در واقع، مترجم محترم تقدير آيه را چنين در نظر گرفته‏اند: و قدمو[هن] لانفسكم. اما نيازى به اين تقدير نيست; قدموا لانفسكم يعنى «براى خودتان[كار نيك] پيش فرستيد».
ترجمه آقاى مجتبوى: «و براى خود[كار نيك] پيش فرستيد». ترجمه آقاى مكارم شيرازى: «و اثر نيكى براى خود، از پيش فرستيد». ترجمه آقايان پور جوادى و خواجوى: «و براى خود پيش انديشى كنيد».
اين تعبير(قدموا لانفسكم) در آيات ديگرى نيز آمده است و ترجمه آقاى فولادوند در آن موارد، مطابق با همين معناست. مثلا «و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عندالله(بقره: 110; مزمل: 20); و هر گونه نيكى كه براى خويش پيش فرستيد، آن را نزد خدا باز خواهيد يافت‏».

پى نوشتها

1 - عناوين برخى از ترجمه‏هاى ايشان عبارتند از:
الف) ازژرفاى قرآن (تاليف محمد رضا حسينى) تهران، بنياد قرآن، تير 1360.
ب) قرآن و نسل امروز (تاليف مصطفى محمود) تهران، بنياد قرآن، خرداد 1360.
ج) آفرينش هنرى در قرآن (تاليف سيد قطب) چاپ دوم: تهران، بنياد قرآن، آبان 1360.
اين كتاب ترجمه ديگرى نيز دارد: تصوير فنى: نمايش هنرى در قرآن، ترجمه محمد على عابدى، تهران، بنياد قرآن، تير 1359.
2 - ترجمه آقاى سيد جلاالدين مجتبوى ويراسته آقاى حسين استاد ولى، چاپ اول، تهران، انتشارات حكمت، 1371) تنها ترجمه موجودى است كه مى‏توان آن را در برخى دقت‏ها، مشابه ترجمه آقاى فولادوند دانست. يادآورى اين نكته مى‏سزد كه با وجود اصرار بر دقت و امانت در هر دو ترجمه ياد شده، مواردى يافت مى‏شود كه از دقت كمترى نسبت‏به نمونه‏هاى مشابه خود برخوردار است.
3 - «قرآن به فارسى‏»; محمد مهدى فولادوند، مجله بينات، سال اول، ش 1، بهار 1373، ص 155.
4 - آقايان بهاءالدين خرمشاهى، كامران فانى، محمد على مهدوى‏راد، مصطفى ملكيان و مهدى محقق درباره اين ترجمه چنين نوشته‏اند: «از حيث صحت و امانت، مطابقت‏با اصل در ايجاز و اطناب و تاكيد، به كارگيرى معادلهاى مصطلح در فارسى امروزين و در عين حال، پرهيز از زبان روزمره، روشنى و گويايى، روانى و شيوايى، سادگى و صلابت، رعايت ريزه‏كاريهاى ادبى و بلاغى، و دخالت ندادن عنصر تفسيرى در ترجمه، در ميان ترجمه‏هايى كه در پنجاه سال اخير از اين كتاب آسمانى عرضه و منتشر گشته است، بهترين است‏». اين تاييد در انتهاى ترجمه آقاى فولادوند به چاپ رسيده است.
5 - ترجمه آقايان عبدالمحمد آيتى (چاپ سوم:1371)، كاظم پورجوادى (1372)، سيد جلال‏الدين مجتبوى (1371) و ناصر مكارم شيرازى (1373)
6 - ر. ك’ : كرباسى، مرتضى: «باى تعديه در قرآن كريم، قسمت اول‏»، مجله بينات، سال دوم، ش 1، بهار 1374.
7 - خوب است آيه‏هاى «اذ جاء ربه بقلب سليم‏» (صافات:84) «و جاء بقلب منيب‏» (ق:33) در ترجمه آقاى فولادوند، مانند آيه 89 سوره شعراء برگردانده شود.
8 - ر. ك’ : بقره: 40، 58، 61، 68، 69، 70، 135، 152، 246، 260; آل عمران: 31، 61; نساء: 35; انعام: 151; اعراف: 73، 111، 143، 145، 161; توبه: 14، 86; هود: 3، 52، 64; يوسف: 9، 10، 12، 54، 63، 93; ابراهيم: 44; حجر: 3; اسراء: 53 و...
9 - ر. ك’ : «مترجمان و لغزش در فهم معناى ان‏»، مجله بينات، سال اول، ش 2، تابستان 1373.
10 - آيه‏هاى: بقره: 143، 198; آل عمران: 164; انعام: 156; اعراف: 102; يونس: 29; يوسف: 3، 91; حجر: 78; اسراء: 73، 76، 108; طه: 63; مؤمنون: 30; فرقان: 42; شعرا: 97، 186; قصص: 10; روم: 49; صافات: 56، 167; زمر: 56; جمعه: 2; قلم: 51.
11 - آيه‏هاى: بقره: 143; آل عمران: 179، 179; نساء: 137، 137، 168، 168; انعام: 111; اعراف: 43، 101; انفال: 33; توبه: 70، 115، 122; يونس: 13، 74; هود: 117; يوسف: 76; ابراهيم: 46; حجر: 33; عنكبوت: 40; روم: 9; فاطر: 44.
12 - النحوالوافى، عباس حسن، ج 4، ص 298 - 306.
13 - ر. ك’ : طبرسى; مجمع‏البيان فى‏تفسير القرآن (دارالمعرفه، بيروت) ج 5 و 6، ص 495 - 496; شيخ طوسى; التبيان فى تفسيرالقرآن (داراحياء التراث العربى، بيروت) ج‏6، ص 306 - 308; قرطبى; الجامع لا حكام القران، تحقيق محمد ابراهيم الخضارى (دارالحديث، قاهره) ج‏9، ص 394 - 395; فخر رازى; التفسير الكبير (دارالكتب العلميه، بيروت) ج‏19 ، ص 114; طبرى; جامع البيان عن تاويل آى‏القرآن (دارالفكر، بيروت) ج‏8، ص 246.
14 - مجمع‏البيان، ج 5 و 6، ص 495 - 496. اكثر تفاسير معتبر و مشهور اين نكته ادبى را يادآور شده‏اند.
15 - مجمع البيان، ج‏1، ص 298 - 299.
16 - مرحوم علامه طباطبايى(ره) نيز در الميزان تنها يك مورد (سجده: 12) را، ظاهرا شرطيه گرفته‏اند و هفت آيه را به صورت تمنى و آرزو، تفسير كرده‏اند و در چهار مورد چيزى نگفته‏اند.
17 - مثالهاى قرآنى چنين است: «امر»: يونس: 88. «نهى‏»: بقره: 35; نساء: 129; مائده: 21; انعام: 108، 153; اعراف: 73; انفال: 46; يونس: 95; هود: 64; 113; يوسف:5; نحل: 94; اسراء: 22، 29، 39; طه: 61، 81، 117; شعراء: 156، 213; احزاب: 32; ص:26. «نفى‏»: انعام: 52; فاطر: 36. «استفهام‏»: بقره: 245; نساء: 129; مائده: 31; انعام: 148; اعراف: 53; يوسف: 109; حج: 46; روم: 9; فاطر: 44; غافر: 21، 82; محمد: 10; حديد: 11. «تحضيض‏»: طه: 134; فرقان: 7; قصص: 47; منافقون: 10. «تمنى‏»: بقره: 167; نساء: 73; شعراء: 102; زمر: 58. «ترجى‏»: مائده:52; غافر: 37 و 38; عبس: 3 و 4. در قرآن كريم مثالى براى «عرض‏» نيامده است.
18 - خوب است همه اين آيات از نظر ترجمه فاء سببيت‏يكسان و همانند باشند و در آنها از يكى از اين كلمات استفاده شود. علاوه بر اين، يا همه موارد، درون قلاب قرار گيرد و يا در هيچ موردى از قلاب استفاده نشود.
19 - در آيه ياد شده، ممكن است كسى احتمال دهد كه منصوب بودن فعل «يصبحوا» به دليل معطوف بودن بر فعل «ياتى‏» است، و بنابراين «فاء» تنها نقش عطف كردن را بر عهده دارد و ديگر از نوع «فاء سببيت‏» نيست. اين احتمال بعيد و بلكه غير واقعى به نظر مى‏آيد; عطف كردن فعل «يصبحوا» بر «ياتى‏» معناى آيه را دچار نابسامانى مى‏كند. زيرا با عطف كردن اين دو فعل بر يكديگر چنين جمله‏اى ساخته مى‏شود: «فعسى الله ان يصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين‏». كه معناى محصل و مفهومى ندارد.
20 - برخى از مترجمان اين جمله را به شكل سؤالى ترجمه كرده‏اند. ايشان در جمله «ما اصبرهم‏» «ما» را استفهامى و «اصبر» را فعل ماضى و «هم‏» را مفعول آن انگاشته‏اند. ترجمه آقاى آيتى: «چه چيز بر آتش شكيبايشان ساخته؟». ضعف اين برگردان آن است كه دو ساختار «ما افعل‏» و «افعل ب’» همواره براى بيان تعجب به كار مى‏رود، و از طرف ديگر، در ساختار عربى آنچه ايشان ترجمه كرده‏اند يك كلمه موصول نيز به كار مى‏رود: «فماذا اصبرهم يا فما الذى اصبرهم‏». به علاوه، اساسا «اصبر» در زبان عربى به معناى «شكيبا ساختن‏» نيست; بلكه معناى آن درخواست و طلب صبر كردن و دستور دادن به آن است. (ر.ك: المنجد و تاج العروس).
21 - التبيان فى تفسير القرآن، ج‏2، ص 95 - 96; مجمع البيان، ج‏1، ص‏336 - 337; زمخشرى;الكشاف، ج‏1، ص‏217-218.
22 - موارد ديگرى از نصب گرفتن اسماء به دليل مدح يا ذم در اين آيات آمده است: نساء: 143، 162; احزاب: 61 و 62; مسد: 3 (اعراب القرآن المنسوب الى الزجاج، دار الكتاب اللبناتى، بيروت، ج‏2، ص 741 - 742).
23 - اين نظر نحويان كوفى است.
24 - اين نظر سيبويه است، ر.ك: الكتاب، ج 1، ص 108.
25 - معانى القرآن، فراء، ج 1، ص 104; دو نظر ديگر چنين است: نخست اينكه مصدر ( البر) از روى مبالغه به شخص ( من آمن) نسبت داده شده است، چنانكه مى‏گوييم: هو رجل عدل. دوم اينكه البر خودش اسم فاعل باشد. اصل آن «برر» بر وزن «فطن‏» بوده، پس از ادغام، كسره راء را به باء داده شده است.
ر.ك: الدر المصون فى علوم الكتاب المكنون، احمد بن يوسف المعروف بالسمين الحلبى (م 756). دمشق: دارالقلم، ج‏2، ص‏245 - 246
26 - الاعراب المفصل لكتاب الله المرتل، بهجت عبدالواحد صالح (دار الفكر، عمان الاردن)، ج 1، ص 248.
جمعه 24 شهریور 1391  3:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نقدي بر ترجمه استاد محمد مهدي فولادوند از قرآن كريم

محمدعلي كوشا
چهار سال از تاريخ نشر چاپِ نخستِ ترجمه استاد محمد مهدي فولادوند از قرآن كريم مي‏گذرد، و اكنون چاپ سوم اين اثر ماندگار را در پيش روي دارم. پس از دريافت نسخه‏اي از چاپ اول، با ميل و رغبت فراوان به مطالعه آن پرداختم. اين ترجمه را در مجموع اثري نيكو، خوشخوان و روان يافتم، و بيشترين امتيازش را بر شماري از ترجمه‏هاي قرآن به «مطابق بودن» آن با متن آيات شناختم. اين ترجمه گويا و رسا در «معادل يابي كلمات قرآن» حتي الامكان از واژه‏هاي مأنوس زبان فارسي به گونه‏اي بهره جُسته است كه عموم اهل مطالعه اعم از دانش پژوهان عادي و فرهيختگان ادب پارسي و تازي، مي‏توانند به خوبي از آن استفاده كنند.
افرادي از ناقدانِ پژوهشگر در شماري از مجلاّت به نقد و بررسي آن پرداختند و با اشاره به جنبه‏هاي قوّت و نقاط ضعف اين اثر، بر شهرتِ بسزا و استقبال همگاني آن افزودند. از آن جا كه آرزوي هميشگي اين بنده دستيابي به ترجمه‏اي كامل و گويا از قرآن كريم بوده و سالياني چند با علاقه و دلبستگي فراوان به كاوش در زمينه تفسير، ترجمه و معارف قرآني پرداخته و بيشترين ترجمه‏هاي قرآن كريم را از نظر گذرانده و در جست و جوي ترجمه‏اي آراسته به محسّنات ادبي و پيراسته از نواقص لفظي و معنوي بوده‏ام، با دقّت فراوان چاپ نخستِ اين اثر را بررسي كردم و تمام نارسايي‏ها، كاستي‏ها و تركِ اَوْليهاي آن را ــ به گمان خود ــ يادداشت نمودم و در انتظار چاپ‏هاي بعدي ماندم. ولي چاپ دوم آن بدون هيچ‏گونه تصحيح و بازنگري همچون چاپ اول، پخش و منتشر گرديد. هنگامي كه در يكي از كتاب‏فروشي‏ها مژده چاپ سوم آن را به من دادند، با شور و شوق فراوان مبادرت به خريد آن كردم و پيش از هر چيز به شناسنامه آن نگريستم، نوشته بود: «با تجديد نظر كامل!» از اين خبر سخت خوشحال شدم و خداي را سپاس گفتم كه ترجمه‏اي از قرآن كريم، پيراسته از نقايص در دسترس «همگان» قرار مي‏گيرد. ولي پس از بررسي و مطالعه، با كمال تعجّب ديدم موارد اصلاح شده آن به مراتب كمتر از اصلاح ناشده‏هاي آن است! لذا پس از گذشت سه سال از چاپ اول آن، دريغم آمد كه مجموعه ملاحظات خود را بر اين اثر نفيس در معرض ديدِ اهل مطالعه قرار ندهم. البته از ميان دست نوشته‏هايِ نقدِ چاپ اول، مواردي را كه در چاپ سوم اصلاح شده بود حذف كردم، و اينك مجموعه نكات اصلاحي را به مترجم گران‏قدر و ارجمند، و نيز قرآن پژوهانِ اهل نظر خالصانه تقديم مي‏دارم، باشد كه با اِعمال آنها و اصلاح نهايي و همه جانبه و استفاده از تمامي نقدهاي ناقدانِ صالح و دلسوز، اين اثر شيوا و گويا، در چاپ چهارم ــ ان شاء اللّه‏ ــ بي‏هيچ عيب و نقصاني به صورت كامل در دسترس دين پژوهان و قرآن خوانانِ آگاه قرار گيرد.
انگيزه اين جانب در ارائه نقدِ ترجمه‏هاي قرآن كريم، چيزي جز زدودنِ كاستي‏ها از ساحت ترجمه اين كتابِ بي‏مانند و شناساندنِ پيامِ بلند پايه وحيِ الهي نبوده و نيست. و البته تنها ترجمه‏هايي را مورد بررسي و نقد قرار داده و مي‏دهم كه ارزش نقد و بررسي را داشته باشند. يعني مترجمِ آن، علاوه بر احراز شرايط لازم و كافي براي ترجمه، از قبيل: داشتنِ مراتبِ علمي، اخلاقي، معنوي و تسلّط كامل بر ساختار ادبي دو زبان پارسي و تازي، داراي ترجمه‏اي دستِ كم با اعتبار بيش از نود درصد باشد.
باري، از عمقِ جان و بُنِ دندان، صميمانه و خالصانه مي‏گويم:
وَما أُريدُ إِلاَّ الاْءِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَما تَوْفيقي إِلاّ بِاللّه‏ِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنيبُ.
موارد اشكال يا ترك اَوْلي

1 ـ بقره : 12
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلكِنْ لايَشْعُرُونَ
«بهوش باشيد كه آنان فساد گرانند، ليكن نمي‏فهمند.»
اشكال: در اين ترجمه، ضمير «هُم» كه در آيه تكرار شده، ناديده گرفته شده است.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است: «هان! اينان خود تبهكارانند، وليكن نمي‏فهمند.»
نيز در آيه 193 آل عمران، جار و مجرور «عَنّا» و در آيه 115 نحل جار و مجرور «عليكم» ترجمه نشده است.
2 ـ بقره : 19
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في اذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللّه‏ُ مُحيطٌ بالْكافِرينَ
«يا چون [كساني كه در معرض [رگباري از آسمان ــ كه در آن تاريكي‏ها و رعد و برقي است ــ [قرار گرفته‏اند]؛ از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ، سرانگشتان خود را در گوش‏هايشان نهند، ولي خدا بر كافران احاطه دارد.»
اشكال: «الصّواعق» كه جمع است به صورت مفرد (آذرخش) ترجمه شده است. در ضمن «و» را به «ولي» ترجمه كردن، در اين جا و ديگر موارد وجهي ندارد، و مطالب داخل قلاّب‏ها نيز زايد است.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«يا چون رگباري از آسمان كه در آن تاريكي‏ها و تندر و درخششي است؛ به بيم مرگ از آذرخش‏ها، سرانگشتانشان در گوش‏هاشان نهند و خداوند، فراگيرِ كافران است.»
3 ـ بقره : 26
إِنَّ اللّه‏َ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها
«خداي را از اين كه به پشه‏اي ــ يا فروتر [يا فراتر] از آن ــ مثل زند، شرم نيايد.»
اشكال: «ما فَوْقَها» معادل فارسي آن «بالاتر» و «فراتر» است نه «فروتر». بنابراين بايد واژه «فروتر» و نيز قلاّب را حذف كرد. نكته‏اي كه در ترجمه بايد به آن توجّه داشت اين است كه بايد حتّي الامكان معادلِ واژه متن را آورد و از آوردن وجوه تفسيري پرهيز كرد و در صورت ضرورت در پانوشت به توضيح پرداخت. مثلاً در تفسير «ما فَوْقَها»، آيا مراد، ما فوقِ پشه در خُردي و ناچيزي است كه لازمه معني آن «فروتر» مي‏شود، يا مراد، مافوقِ پشه در بزرگي و جثّه است؟ كدام‏يك؟ در اين گونه موارد مترجم بايد تابع ظاهر الفاظ آيه باشد نه پيرو وجوهِ احتماليِ تفسيري؛ زيرا قلمرو ترجمه چيزي است و قلمرو تفسير چيز ديگر. گاهي همان تفسيري كه براي متن لازم است، براي ترجمه هم ضرورت پيدا مي‏كند، و هرگز نبايد از ترجمه، انتظار تفسير و توضيح را داشت.
4 ـ بقره : 61
إِهْبِطُوا مِصْرا
«به شهر فرود آييد.»
اشكال: با توجه به اين كه «مِصْرا» به صورت نكره ذكر گرديده است، ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است: «به شهري فرود آييد.»
توضيح: مراد اين است كه از سرزمين سينا به شهري از شهرها درآييد. البته بعضي «مصر» را در اين جا، همان مصر معروف دانسته‏اند ولي ساختار لفظي آيه با ترجمه ما سازگارتر است.
5 ـ بقره : 67
إِنَّ اللّه‏َ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً
«خدا به شما فرمان مي‏دهد كه: ماده گاوي را سر ببريد.»
اشكال: كلمه «بَقَر» اسم جنس است و شامل گاو نر يا ماده هر دو مي‏شود. ولي «ة» بقرة در اين‏جا براي «وحدت» است نه «تأنيث»، چنان كه در آيه 70 از سوره بقره، بدون «ة» آمده است «إنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا»؛ يعني «اين گاو بر ما مشتبه شده است»، كه اين خود قرينه‏اي است بر اين كه مراد از بقره برخلاف تصوّر مترجم محترم، گاو نر است نه ماده. علاوه بر اين، معمول اين است كه با گاو نر زمين را شخم بزنند و آبكشي كنند، نه با گاو ماده: اِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثيرُ الاْءَرْضَ وَلا تَسْقِي الْحَرْثَ (بقره / 71)
6 ـ بقره : 88
فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ
«پس آنان كه ايمان مي‏آورند چه اندك شماره‏اند.»
اشكال: حرف «ما» زايد است و براي تأكيدِ معنيِ قِلّت آمده است نه تعجّب! و «قليلاً» هم منصوب است چون صفتِ مصدرِ فعلِ محذوف است كه در اصل چنين بوده است: يُؤْمِنُونَ إِيمانا قليلاً. و نيز ممكن است حال باشد براي ضمير واو در فعل «يؤمنون». ترجمه صحيح آيه چنين است:
«پس اندكي ايمان مي‏آورند.» و همين گونه است آيه 3 سوره اعراف و نيز آيه 10 همان سوره، كه در ترجمه آنها كلمه «چه» براي تعجّب به كار رفته است كه بايد حذف شود.
7 ـ بقره : 90
بِئْسَما اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ
«وه كه به چه بد بهايي خود را فروختند.»
اشكال: «بِئْسَ» از افعال ذمّ است نه تعجّب! بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است: «خود را به بد چيزي فروختند.»
بجز اين‏جا در آيه 102 و 206 سوره بقره و در ديگر مواردي كه بِئْسَ يا نِعْمَ را همچون بيشتر مترجمان در معناي فعل تعجّب ترجمه كرده‏اند و واژه «وه» و «چه» را در ترجمه آن براي اظهار تعجب به كار برده‏اند، مناسب است اين اصلاح صورت گيرد.
8 ـ بقره : 104
لاتَقُولُوا راعِنا وَقُولُوا انْظُرْنا
«نگوييد «راعنا» و بگوييد: «انظرنا».»
اشكال: مترجم محترم در پانوشت، «راعنا» را توضيح مختصري داده‏اند ولي «انظرنا» را توضيح نداده‏اند كه لازم است در چاپ‏هاي بعد توضيح آن در پانوشت بيايد.
9 ـ بقره : 120
وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مالَكَ مِنَ اللّه‏ِ مِنْ وَلِيٍّ وَلانَصيرٍ
«و چنانچه پس از آن علمي كه تو را حاصل شد، باز از هوس‏هاي آنان پيروي كني، در برابر خدا سرور و ياوري نخواهي داشت.»
اشكال: كلمه «باز» در جمله «باز از هوس‏هاي آنان پيروي كني...» در آيه شريفه هيچ گونه معادلي براي آن نيامده است و علاوه بر اين كه زايد است مغيّرِ معنيِ آيه نيز هست، چون مُوهمِ اين است كه گويي پيامبر اكرم(ص) پيش از آن، از هوا و هوس يهود و نصاري پيروي كرده است! و حال آن كه آيه شريفه بيانگر چنين چيزي نيست.
ترجمه صحيح آيه چنين است: «و اگر پس از دانشي كه تو را رسيده است، از خواهش‏هاي ايشان پيروي كني، از سوي خدا تو را هيچ سرور و ياوري نخواهد بود.»
10 ـ بقره : 138
صِبْغَةَ اللّه‏ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّه‏ِ صِبْغَةً
«[اين است] نگارگري الهي؛ و كيست خوش نگارتر از خدا.»
اشكال: «صِبْغَةَ» منصوب به فعلِ مقدّر است؛ بنابراين مفعولٌ به است، ولي مترجم محترم با آوردنِ [اين است]، آن را خبر مبتداي محذوف تصوّر كرده كه صحيح نيست. ترجمه صحيح آيه چنين است:
«[برگزينيد] رنگ خداي را، و كه نيكوتر است از خداي به رنگ؟» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي).
توضيح: منظور از «رنگ خدايي»، دين خدا و يا صفات اوست.
11 ـ بقره : 155
وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاْءَمْوالِ وَالاْءنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرينَ
«و قطعا شما را به چيزي از [قبيل] ترس و گرسنگي، و كاهش در اموال و جان‏ها و محصولات مي‏آزماييم و مژده ده شكيبايان را.»
اشكال: در اين آيه «أَنْفُس» به معني «جان‏ها» نيست، بلكه به معني «اشخاص» و «كسان» است. مثلاً در ترجمه آيه «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» (آل عمران / 185) نمي‏توان گفت: هرجاني چشنده مرگ است. چون اساسا نقص در جان‏ها معني ندارد؛ زيرا جان‏ها كم نمي‏شوند، بلكه جاويدان‏اند. و نيز در آيه «إِنَّ اللّه‏َ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه / 111) ترجمه صحيح آن چنين است: «به راستي خداوند از مؤمنان، خودشان و مال‏هايشان را خريده است به اين كه بهشت از آنان باشد.» اساسا گاه انسان با مال و ثروتش در راه خدا جهاد مي‏كند و يك وقت هم تنها خود به جنگ مي‏رود و گاهي هم هر دو را به كار مي‏گيرد، هم مال و هم تمام قوا و نيروي خود را، و اين جاست كه بذل انفس و اموال ــ يعني به كارگيري نيروي شخصي و مالي در راه خدا ــ تحقّق پيدا مي‏كند، چه در اين راه كشته شود و يا بعد از پيكار زنده بماند. اين آيه علاوه بر شهيدان، شامل حال تمام كساني كه در راه خدا جنگيده‏اند و سالم و يا مجروح از جنگ برگشته‏اند نيز مي‏شود و اين طور نيست كه تعبير به «أَنْفُسْ» در اين آيه و امثال آن به معني «جان‏ها» باشد كه تنها معناي «اِزهاق روح از بدن» از آن ارائه گردد و در نتيجه فقط شامل حال شهيدان گردد، نه ديگر مجاهدانِ زنده راه حقّ. بنابراين معادل فارسي كلمه «نفس» كه جمعِ آن «أَنْفُس و نُفوس» در قرآن آمده، «خود»، «كس»، «شخص» و «فرد» است و تنها در چند مورد محدود به معني «روح» و «جان» و «روان» آمده است؛ مثل: وَلاأُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ (قيامت / 2)؛ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (فجر / 27)؛ وَنَفْسٍ وَما سَوّيها (شمس / 7)؛ وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِرُونَ (توبه / 85)؛ و در باقي موارد ــ چنان كه از موارد استعمال آن بر مي‏آيد ــ به معني «خود»، «كس» و «شخص» مي‏آيد، نه «جان» و «روح» و «روان».
بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«شما را به اندك چيزي از ترس و گرسنگي و كاستي در مال‏ها و كسان و محصولات مي‏آزماييم و مژده ده شكيبايان را.»
12 ـ بقره : 164
وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالاْءَرْضِ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
«و ابري كه ميان آسمان و زمين آرميده است، براي گروهي كه مي‏انديشند، واقعا نشانه‏هايي [گويا] وجود دارد.»
اشكال: «السَّحابِ» معرفه است نه نكره. بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و ابر آرميده ميان آسمان و زمين، حقّا نشانه‏هايي [گويا] است، براي گروهي كه مي‏انديشند.»
همين اشكال در ترجمه «الشر» و «الخير» (معارج / 20 و 21) وجود دارد.
13 ـ بقره : 177
لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ
«نيكوكاري آن نيست كه روي خود را به سوي مشرق و [يا] مغرب بگردانيد.»
اشكال: [يا] كلاً زايد و بيهوده است، زيرا اگر چنين مي‏بود، در آيه به جاي «واو» «أَوْ» مي‏آمد! و حال آن كه چنين نيست. متأسفانه شمار قلاب‏هاي بيهوده و زايد در اين ترجمه كم نيست، مانند ترجمه آيه 186 سوره بقره ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«نيكي آن نيست كه روي‏تان به خاور و باختر كنيد.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
14 ـ بقره : 187
وَلا تُباشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ
«در حالي كه در مساجد معتكف هستيد، [با زنان] در نياميزيد.»
اشكال: با توجه به ضمير «هُنَّ» كه مرجع آن معلوم است، قلاب زايد است و آوردنِ ترجمه خودِ ضمير، اَوْلي است.
«در حالي كه در مسجدها معتكف هستيد، با آنان مياميزيد.»
15 ـ آل عمران : 10
در ترجمه اين آيه، فقط كلمه «عذاب» بايد در ميان قلاب قرار گيرد نه [از عذاب خدا].
16 ـ آل عمران : 20
أُوتُوا الْكِتابَ وَالاْءُمّيّينَ
«كه اهل كتابند و مشركان...»
اشكال: گر چه اميّيّن در اين جا مصداقا منطبق بر «مشركان» است، ولي ترجمه آن به «درس ناخواندگان» يا «نافرهيختگان» با روش ترجمه تطبيقي استاد فولادوند سازگارتر و مناسب‏تر است.
17 ـ آل عمران : 99
تَبْغُونَها عِوَجا
«و آن [راه] را كج مي‏شماريد.»
اشكال: تَبْغُونَ از ماده بَغْي در اين جا به معني «جست و جو كردن» و «خواستن» است نه «شمردن»، بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«در حالي كه آن را كج مي‏خواهيد.»
18 ـ آل عمران : 125
بِخَمْسَةِ الافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ
«با پنج هزار فرشته نشاندار»
اشكال: «نشاندار» معادل «مُسَوَّمين» به فتح واو و به صيغه اسم مفعول است. ولي در آيه به كسر واو و به صيغه اسم فاعل است. بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«با پنج هزار فرشته نشانگذار».
توضيح: وجه تسميه فرشتگان به «نشانگذار»، اين بوده كه آنان محورهاي عملياتي جنگ را براي مجاهدان بدر نشانه گذاري و تعيين علامت مي‏كرده‏اند.1
19 ـ آل عمران : 150
بَلِ اللّه‏ُ مَوْليكُمْ
«آري، خدا مولاي شماست.»
اشكال: «بَلْ» حرف عطفي است كه براي اضراب (اعراض) به كار مي‏رود كه معادل فارسي آن گاهي «بلكه» و گاهي «نه» و گاهي هم «نه، بلكه» مي‏آيد، و «بَلْ» غير از «بَلي» است كه حرف جواب است و معادل فارسي آن «بلي» و «آري» مي‏باشد.
پس ترجمه صحيح آيه چنين است: «نه، بلكه خدا مولاي شماست.»
20 ـ آل عمران : 200
يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا
«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، صبر كنيد و ايستادگي ورزيد و مرزها را نگهباني كنيد.»
اشكال: «صابِرُوا» از باب مفاعله، طرفيني و براي مقابله مي‏آيد. «مصابره» در دو معني استعمال شده است:
1 ـ همديگر را به صبر تشويق كردن.
2 ـ در صبر از هم پيشي گرفتن.
بنابراين ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، شكيبايي ورزيد و يكديگر را به شكيبايي واداريد و مرزباني كنيد.»
21 ـ نساء : 3
ذلِكَ أَدْني أَنْ لاتَعُولوُا
«اين [خودداري] نزديك‏تر است تا به ستم گراييد [و بيهوده عيال‏وار گرديد].»
اشكال: مترجم محترم، در «لاتَعُولُوا» «لا»ي نافيه را ناديده گرفته است. ترجمه صحيح آيه چنين است: «اين نزديك‏تر است به آن كه ستم نكنيد.»
22 ـ در ترجمه آيه 47 از سوره نساء :
«اصحاب سَبْت را لعنت كرديم»، و در ترجمه آيه 51 همان سوره: «كه به جبت و طاغوت ايمان دارند»، هر يك از اين دو ترجمه در پانوشت آنها، براي روشن شدن معني، احتياج به توضيح دارد. همچنين مترجم محترم در آيه 5 سوره حج و 14 سوره مؤمنون، كلمات «علقه» و «مضغه» را بدون ترجمه و يا توضيحي در پانوشت باقي گذارده‏اند.
23 ـ نساء : 53
أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذا لايُؤْتُونَ النّاسَ نَقيرا
«آيا آنان نصيبي از حكومت دارند؟ [اگر هم داشتند] به قدر نقطه پشت هسته خرمايي [چيزي] به مردم نمي‏دادند.»
اشكال: در اين ترجمه، «فَإِذا» ناديده گرفته شده و ترجمه نشده است. ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«آيا آنان بهره‏اي از فرمانروايي دارند؟ كه آن گاه، به اندازه گودي پشت هسته خرما به مردم ندهند.»
24 ـ مائده : 5
وَمَنْ يَكْفُرْ بِالاْيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ
«و هر كس در ايمان خود شكّ كند، قطعا عملش تباه شده.»
اشكال: معلوم نيست كه مترجم محترم، چرا «كفر» را به معني «شكّ» ترجمه كرده است؟
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«هر كه از گرويدن سرباز زند، كارش بي‏مزد شود.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
«هر كس به [اركان] ايمان كفر ورزد، عملش تباه است.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي)
«هر كه ايمان را انكار كند ــ به اسلام كفر ورزد ــ براستي كردارش تباه گردد.» (ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
25 ـ اعراف : 54
أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالاْءَمْرُ
«آگاه باش كه [عالَم] خلق و امر از اوست.»
اشكال: مترجم محترم و يا گروه ويراستاران ارجمند «خلق» و «امر» در اين آيه را ترجمه نكرده‏اند، بلكه با اضافه كردن واژه [عالَم] در ميان قلاب بر ابهام آن افزوده‏اند و در پانوشت هم هيچ توضيحي نداده‏اند! به هر حال، ترجمه روشن آيه چنين است:
«هان! آفرينش و فرمان از آنِ اوست.»
دكتر سيد جلال الدّين مجتبوي، چنين ترجمه كرده است: «آگاه باشيد كه آفريدن و فرمان ويژه اوست.» آن گاه در پانوشت آورده است: «ممكن است مراد از «خلق» آفرينش تدريجي و مربوط به عالَم طبيعت باشد، و مراد از «امر» آفرينش دفعي و مربوط به عالم مجردات باشد.»
26 ـ توبه : 103
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكّيهِمْ
«از اموال آنان صدقه‏اي بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزه‏شان سازي.»
اشكال: جمله «تُطَهِّرُ» محلاً منصوب و صفتي است براي «صدقه» (و البته جايز است كه حال از «خُذْ» باشد.) ولي مترجم محترم، آن را جواب «خُذْ» گرفته و لذا در ترجمه، كلمه «تا» را آورده است كه صحيح نيست. زيرا اگر چنين مي‏بود «تُطَهِّرْ» به صورت مجزوم مي‏آمد، و نيز «تُزَكّي»، «تُزَكِّ» مي‏شد.
بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«از مالهاي‏شان صدقه‏اي بستان كه ايشان را با آن پاكيزه و پالايش مي‏كني.» يا : «از خواسته‏هاشان دهشي بستان كه بدان پاك سازي‏شان و پاكيزه داري‏شان.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
يا: «از اموال ايشان كفّاره‏اي بگير كه بدان پاكيزه‏شان و پيراسته‏شان مي‏كني.» (ترجمه بهاءالدين خرّمشاهي)
27 ـ هود : 40
حَتّي إِذا جاءَ أَمْرُنا وَفارَ التَّنُّورُ
«تا آنگاه كه فرمان ما در رسيد و تنور فوران كرد.»
اشكال: در اين جا ترجمه مترجم محترم صحيح است اما در پانوشت، توضيحي كه داده‏اند ترجمه را دچار ابهام عجيبي مي‏كند! اينك توضيح ايشان:
«كلمه «تنور» از ريشه مشترك لغات سامي و هندي و اروپايي و تنوره فارسي به معني فرياد و فوران و انفجار و صوت بلند است و مراد، تنور نانوايي نيست.»
خوب، با اين توضيح كه «تنور» در آيه به معني «تنور نانوايي نيست» بلكه به معني «فوران» است، پس ترجمه مترجم محترم در واقع چنين مي‏شود:
«و فوران، فوران كرد!» يا «انفجار، فوران كرد!» آيا مترجم يا ويراستاران محترم به لازمه چنين توضيحي انديشيده‏اند؟!
28 ـ يوسف : 18
وَاللّه‏ُ الْمُسْتَعانُ
«خدا ياري ده است.»
اشكال: «مُسْتَعان» اسم مفعول است، نه اسم فاعل! ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و خداست كه بايد از او ياري خواست.» يا: «خداست كه از او ياري خواسته مي‏شود.»
29 ـ حجر : 41
قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ
«فرمود: اين راهي است راست [كه] به سوي من [منتهي مي‏شود].»
اشكال: «عَلَيَّ» يعني «بر من» و «به عهده من» و اين غير از «إِلَيَّ» است.
پس ترجمه صحيح آيه چنين است:
«گفت: اين راهي است راست كه برعهده من است.»
يا: «[خداي] گفت: اين راهي است راست كه [نگاهداشت آن] بر من است.»
(ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
يا: «اين راهي است راست كه بر من گذرد.»
(ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
30 ـ حجر : 57
قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ
«[سپس] گفت: اي فرشتگان، [ديگر] كارتان چيست؟»
اشكال: علاوه بر اين كه مطالب داخل قلاب زايد است، سبك ترجمه تطبيقي مترجم محترم اقتضا دارد كه «مرسلون» را «فرستادگان» ترجمه كند، نه «فرشتگان»؛ هر چند كه مصداق اين واژه در اين جا فرشتگان هستند. پس ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«گفت: اي فرستادگان، چيست كارتان؟» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
31 ـ نحل : 86
فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ
«[ولي شريكان]، قول آنان را رد مي‏كنند كه: شما جدّا دروغگويانيد.»
اشكال: «اِلقاي قول» به معني «پاسخ دادن» و «جواب دادن» است نه «ردّ قول». بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«آنان پاسخشان دهند كه شما دروغگويانيد.»
يا: «آنگاه به آنان پاسخ دهند كه شما دروغگوييد.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي)
يا: «پس پاسخْ اين دهندشان: راستي كه شما خود دروغگويان‏ايد.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
32 ـ اِسراء : 7
فَإِذا جاءَ وَعْدُ الاْخِرَةِ لِيَسُؤُا وُجُوهَكُمْ
«و چون تهديد آخر فرا رسد [بيايند] تا شما را اندوهگين كنند.»
اشكال: ترجمه «وُجُوهَكُمْ» از قلم افتاده است.
ترجمه مطابقي آيه چنين است:
«پس هرگاه وعده پسين فرا رسد، بازشان فرستيم تا چهره‏هاتان را غمگين كنند.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي).
33 ـ اِسراء : 39
لاتَجْعَلْ مَعَ اللّه‏ِ إِلها اخَرَ فَتُلْقي في جَهَنَّمَ مَلُوما مَدْحُورا
«و با خداي يگانه معبودي ديگر قرار مده، وگرنه حسرت زده و مطرود در جهنّم افكنده خواهي شد.»
اشكال: «ملوم» به معني «نكوهيده» و «سرزنش شده» است، نه «حسرت زده»!
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«با خدايْ معبودي ديگر قرار مده، كه نكوهيده و رانده، در دوزخ افكنده شوي.»
34 ـ انبياء : 69
قُلْنا يا نارُ كوُني بَرْدا وَسَلاما عَلي إِبْراهيمَ
«گفتيم: اي آتش، براي ابراهيم سرد و بي‏آسيب باش.»
اشكال: «عَلي» به «براي = لِ» ترجمه شده كه صحيح نيست.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«گفتيم: اي آتش بر ابراهيم سرد و سلامت شو.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي)
35 ـ حجّ : 9
ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّه‏ِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ
«[آن هم] از سرِ نخوت، تا [مردم] را از راه خدا گمراه كند. در اين دنيا براي او رسوايي است.»
اشكال: «ثانِيَ عِطْفِهِ» يعني «او پهلو دوتا كنان» و اين جمله حال است از فاعل «يجادل» در آيه پيشين آن. بنابراين جمله «آن هم از سر نخوت» معادل آن نمي‏تواند باشد. مگر اين كه آن را به عنوان معناي كنايي بگيريم، ولي در مقام ترجمه، معناي كنايي و استعاري حتّي الامكان بايد در پانوشت به عنوان «توضيح» آورده شود. در ضمن كلمه «اين» هم در ترجمه زايد است و بايد حذف شود و ضمير «عِطْفِهِ» هم در ترجمه لحاظ نشده است. به هر حال ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«او پهلو دوتا كنان،2 سرانجام، [مردم را] از راه خدا گمراه كند. در دنيا براي او خواري است.»
در ضمن، لام در «لِيُضِلَّ» لام تعليل يا لام «عاقبت و صيرورت» است و اَوْلي اين است كه لام عاقبت باشد، زيرا سياق آيه با اين سازگار است.
36 ـ حجّ : 11
وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّه‏َ عَلي حَرْفٍ
«و از ميان مردمان كسي هست كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل] مي‏پرستد.»
اشكال: ترجمه «عَلي حَرْفٍ» به «بر يك حال [و بدون عمل]» ترجمه‏اي نامفهوم و گنگ است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و از مردمان كسي هست كه خداي را يكسويه و با دو دلي مي‏پرستد.» (ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
يا: «و از مردمان كس است كه در پرستش خداي بر لبه است.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
37 ـ مؤمنون : 88
وَهُوَ يُجيرُ وَلا يُجارُ عَلَيهِ
«او پناه مي‏دهد و در پناه كسي نمي‏رود.»
اشكال: معادلِ «لايُجارُ عَلَيْه» جمله «و در پناه كسي نمي‏رود» نيست، زيرا كلمه «عليه» در اين ترجمه ناديده گرفته شده است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و اوست كه پناه مي‏دهد و برخلافِ [خواست] او [به كسي] پناه داده نشود.»
توضيح: يعني برخلافِ خواست او، كسي نمي‏تواند ديگري را از عذاب پناه دهد.
38 ـ نور : 55
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فيِ الاْءَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ
«كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد، همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد.»
اشكال: كلمه [خود] در اين ترجمه كه دوبار بعد از كلمه «جانشين» آمده زايد است و لازم است كه حذف شود؛ زيرا مراد از استخلاف در اين جا استخلاف از ديگران است نه از خدا. همان گونه كه مفسّران بزرگ از جمله علامه طباطبايي اين را گفته‏اند و احتمال استخلاف از خدا را در اين آيه بعيد دانسته‏اند.
بايد توجه داشت اين گونه احتمالاتِ ضعيفِ تفسيري را آن هم در مقام ترجمه، نبايد در ترجمه متن دخالت داد. البته مترجم مي‏تواند در پانوشت به انواع احتمالات اشاره كند. اما آوردن يك احتمال ناموجه در متن، خود نوعي تحميل نظر بر آيه است.
39 ـ شعراء : 19
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ
«و [سرانجام] كار خود را كردي.»
اشكال: در ترجمه فوق «فَعَلْتَ»ي دوم ترجمه نشده است.
ترجمه صحيح آيه چنين است: «و آن كارت را كه كردي، كردي!» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
40 ـ عنكبوت : 3
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّه‏ُ الَّذينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ
«و به يقين، كساني را كه پيش از اينان بودند آزموديم، تا خدا آنان را كه راست گفته‏اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد.»
اشكال: در جمله «فَلَيَعْلَمَنَّ» و «وَلَيَعْلَمَنَّ» حرف «فاء» و «واو» هر دو عاطفه هستند و حرف «لام» مفتوحه نيز در هر دو جمله، لام قسم و مفيد تأكيد مي‏باشد نه لام مكسوره علت، تا اين كه معادل آن در فارسي «تا» بياوريم كه در اين ترجمه آمده است! در صورتي كه مترجم محترم مثل همين آيه را در آيه 11 همين سوره، صحيح ترجمه كرده است:
«وَلَيَعْلَمَنَّ الَّذينَ امَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنافقينَ»
«و قطعا خدا كساني را كه ايمان آورده‏اند مي‏شناسد، و يقينا منافقان را نيز مي‏شناسد.»
شگفتا كه در ترجمه آيه مورد بحث، بيشتر مترجمان لغزيده‏اند!
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و به راستي آنان را كه پيش از ايشان بودند آزموديم، پس قطعا خداوند آنان را كه راست گفته‏اند مي‏شناسد و دروغگويان را نيك مي‏شناسد.»
يا: «و به راستي پيشينيان آنان را آزموده‏ايم؛ و بيشك خداوند راستگويان و دروغگويان رانيك مي‏شناسد.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، چاپ جديد)
يا: «آنان را كه پيش از ايشان بوده‏اند نيز آزموديم. و هر آينه خداوند كساني را كه راست گفته‏اند مي‏شناسد و دروغگويان را نيز شناسد.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
41 ـ روم : 32
كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ
«هر حزبي بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند.»
اشكال: «فَرِحُونَ» و نيز «فَرِحينَ» و «فَرِحْ» صفت مشبّهه هستند نه فعل ماضي!
بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«هر گروهي بدانچه پيش آنهاست دلخوش‏اند.»
يا: «هر گروهي بدانچه نزدشان است، شادمانند.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
يا: «هر گروهي به آنچه دارند دلخوشند.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي)
42 ـ لقمان : 7
فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَليمٍ
«پس او را از عذابي پر درد خبر ده.»
اشكال: «بَشّره» يعني «مژده ده» نه «خبر ده» اگر چه معمولاً لازمه مژده دادن، خبردادن هم هست.3
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«پس او را به كيفري دردناك مژده ده.»
43 ـ احزاب : 5
فَإِخْوانُكُمْ فِي الدّينِ وَمَواليكُمْ
«پس برادران ديني و موالي شمايند.»
اشكال: «مَوالي» ترجمه نشده و در پانوشت هم توضيحي نيامده است. «مَوالي» جمعِ «مَوْلي» در اين جا به معني «برده آزاد شده است كه با صاحب خود هم پيمان است».
ترجمه آيه چنين است:
«پس برادران شما در دين و آزادكردگان شمايند.»
44 ـ يس : 79
قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ
«بگو: همان كسي كه نخستين بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه[ آفرينشي داناست.»
اشكال: جمله «يُحْييها» ترجمه نشده است.
ترجمه دقيق آيه چنين است:
«بگو: همان كسي زنده‏اش كند كه نخستين بار آن را پديد آورد و او به هر چيزي داناست.»
45 ـ ص : 15
وَما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاّ صَيْحَةً واحِدَةً مالَها مِنْ فَواقٍ
«و اينان جز يك فرياد را انتظار نمي‏برند كه هيچ [مجال] سرخاراندني در آن نيست.»
اشكال: «فَواق» كه به صورت نكره در آيه آمده است به معني مهلت و فاصله و يا بازگشت استعمال گرديده است.
در ترجمه فوق كلمه «مجال» كه مي‏تواند معادلِ «فواق» باشد در ميان قلاب قرار گرفته و كلمه «سرخاراندن» كه تعبيري عاميانه و در حكم توضيح «فواق» است نه معادل فارسي آن، به عنوانِ معادل آمده است كه ترجمه‏اي دقيق نيست.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و اينان جز يگانه خروشي كه آن را هيچ بازگشتي نيست، انتظار نمي‏برند.»
46 ـ فصّلت : 2
تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
«وحي [نامه]اي است از جانب [خداي] رحمتگر مهربان.»
اشكال: علاوه بر زايد بودن مطالب داخل قلاب، ترجمه «تنزيل» به «وحي» با روش تطبيقي مترجم محترم كه پاي‏بند بدان‏اند چندان سازگار و مناسب نيست. ترجمه تطبيقي آيه چنين است:
«فرو فرستاده‏اي است از آن بخشاينده مهربان»
47 ـ فصّلت : 10
وَجَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَبارَكَ فيها وَقَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائلينَ
«و در [زمين] از فراز آ ن[لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد، و مواد خوراكي آن را در چهار روز اندازه‏گيري كرد [كه] براي خواهندگان، درست [و متناسب با نيازهايشان] است.
اشكال: علاوه بر زايد بودن توضيحات داخل قلاب‏ها، كلمه «سَواءً» چندان روشن ترجمه نشده است.
ترجمه دقيق آيه شريفه چنين است:
«و در آن از فرازش كوه‏هاي استوار ساخت و در آن بركت نهاد و روزي‏ها را در چهار روز در آن ــ يكسان براي خواهندگان ــ به اندازه گذاشت.»
48 ـ شوري : 10
ذلِكُمُ اللّه‏ُ رَبّي
«چنين خدايي پروردگار من است.»
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است: «اين است خداي، پروردگار من.»
49 ـ شوري : 19
أَللّه‏ُ لَطيفٌ بِعِبادِهِ
«خدا نسبت به بندگانش مهربان است.»
اشكال: كلمه «نسبت» زايد است و بايد حذف شود. و نيز چنين است ترجمه آيه 15 از سوره احقاف: «و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم.» و همچنين است ترجمه آيه 29 از سوره «ق»: «و من نسبت به بندگانم...» كه بايد كلمه «نسبت» را حذف كرد.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«خداوند با بندگان خويش مهربان است.» (ترجمه دكتر امامي)
يا: «خداوند در كار بندگانش باريك بين است.» (ترجمه خرمشاهي)
50 ـ زخرف : 5
أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحا أَنْ كُنْتُمْ قَوْما مُسْرِفينَ
«آيا به [صِرفِ] اين كه شما قومي منحرفيد [بايد] قرآن را از شما باز داريم؟»
اشكال: «صفحا» كه مي‏تواند حال از فاعل «نَضْرِبُ» باشد، به معني «روي گرداندن» در اين ترجمه نيامده است.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«آيا پند [= قرآن] را رويگردانه ــ از آن رو كه مردمي گزافكاريد ــ از شما دريغ بداريم؟»
51 ـ فتح : 2
لِيَغْفِرَ لَكَ اللّه‏ُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَأَخَّرَ
«تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو در گذرد.»
اشكال: «تَأَخَّرَ» فعل ماضي است و «ما تَأَخَّرَ» به معني «ما يَأْتي» نيست كه مترجم محترم آن را در معناي «آينده» قرار داده است. اصولاً آمرزش گناهي كه هنوز تحقق پيدا نكرده و چه بسا عينيّت هم پيدا نكند چه معناي معقولي مي‏تواند داشته باشد!؟ براي توضيح بيشتر به مقاله اين جانب در شماره 6 و 13 مجله ميراث جاويدان مراجعه فرماييد.
ترجمه صحيح آيه شريفه چنين است:
«تا خداوند گناهت، آنچه در پيش رفت و آنچه [تا كنون] در پس آمد، بيامرزد.»
52 ـ نجم : 11
ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأي
«آنچه را دل ديد انكار[ش] نكرد.»
اشكال: «كَذَبَ» فعل لازم است نه متعدّي و آن غير از «كَذَّبَ» است كه متعدي است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«دل آنچه ديد دروغ نديد.» (ترجمه دكتر امامي)
يا: «آنچه دل ديد دروغ نشمرد.» (ترجمه عبدالمحمد آيتي)
يا: «دل آنچه را ديد دروغ نگفت.» (ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
توضيح: البته طبق نقل مجمع البيان، قرائت «كَذَّبَ» (با تشديد ذال) نيز نقل شده است كه در آن صورت ترجمه فوق صحيح خواهد بود. ولي بايد دانست كه ترجمه‏ها بايد بر اساس قرائت قرآن‏هاي كنوني باشد نه قرائت‏هاي شاذّ و نادر.
53 ـ قمر : 5
حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ
«حكمت بالغه [حق اين بود] ولي هشدارها سود نكرد.»
اشكال: «حكمةٌ بالغةٌ» ترجمه نشده و در پانوشت هم توضيحي نيامده كه مراد از آن چيست؟ در ضمن مطالب داخل قلاب نه تنها آيه را توضيح نداده بلكه وجود چنين جمله‏اي با تركيب ادبي آيه ناسازگار است.
ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«اندرزي است رسا، ولي هشدارها كارگر نيفتاد.»
يا: «حكمتي است رسا، اما هشدارها سودي نبخشيده است.» (ترجمه استاد بهاءالدين خرمشاهي)
54 ـ تحريم : 4
إِنْ تَتُوبا إِلَي اللّه‏ِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما
«اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه كنيد [بهتر است]، واقعا دلهايتان انحراف پيدا كرده است.»
اشكال: اولاً جمله «شما دو زن» نبايد در ميان قلاب قرار گيرد، زيرا عين ترجمه متن آيه است. ثانيا جواب شرط بهتر است از جنس خود شرط باشد؛ پس مناسب‏تر است جمله [توبه شما را مي‏پذيرد] را در ميان قلاب بنويسيم. ثالثا «فاء» در «فَقَدْ»، تعليلي است نه تأكيدي، پس به جاي كلمه «واقعا» كلمه «زيرا» را بايد نوشت.
بنابراين ترجمه دقيق‏تر آيه چنين است:
«اگرشما دو زن به درگاه خدا توبه كنيد [توبه شما را مي‏پذيرد]، زيرا دل‏هايتان به كژي بگشته است.»
55 ـ قيامت : 5
بَلْ يُريدُ الاْءِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ
«ولي نه، انسان مي‏خواهد كه در پيشگاه او فساد كاري كند.»
اشكال: ضمير «أَمامَهُ» به انسان بر مي‏گردد نه خدا.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«بلكه آدمي مي‏خواهد فراپيش خود بد كاري كند.»
يا: «بلكه آدمي مي‏خواهد فرارويش راه گناه باز باشد.»
توضيح: ظاهرا مراد آيه اين است كه انسان دوست دارد هيچ گونه رادع و مانعي بر سر راهش نباشد و راه برايش در هر چه بخواهد باز باشد و چيزي آزادي او را محدود نسازد.
يا: آن گونه كه آقاي خرمشاهي ترجمه كرده‏اند:
«بلكه انسان مي‏خواهد در مهلتي كه در پيش دارد، فسق و فجور كند.»
ترجمه ايشان از اين آيه ــ كه با نوعي تفسير در آميخته است ــ با آيات ما قبل و بعد آن كه درباره قيامت است، سازگارتر است.
56 ـ انسان : 7 و 8
يُـوفُـونَ بِـالـنَّـذْرِ وَيَـخافُـونَ يَـوْمـا كانَ شَـرُّهُ مُسْتَطيرا وَ يُطْعِمُونَ الطَّـعـامَ عَلي حُـبِّـهِ مِسْكينا وَيَتيما وَأَسيرا
«[همان بندگاني كه] به نذر خود وفا مي‏كردند و از روزي كه گزندِ آن فراگيرنده است مي‏ترسيدند. و به [پاسِ] دوستيِ [خدا] بينوا و يتيم و اسير را خوراك مي‏دادند.»
اشكال: جملاتِ «وفا مي‏كردند»، «مي‏ترسيدند» و «مي‏دادند» با صيغه‏هاي مضارعي كه در اين دو آيه آمده است، سازگار نمي‏باشد. گويا تصور مترجم محترم اين بوده كه چون داستان اين آيه مربوط به گذشته است پس افعال مضارع را به ماضي بر مي‏گردانيم! غافل از آن كه اين روش، خلاف ظاهر آيه و بر خلاف سبك تطبيقي ايشان در اين ترجمه است. وانگهي بيان حال و آينده در اين آيات خود گوياي حكايتِ از گذشته نيز هست و چه لزومي دارد كه برخلاف ظاهرِ الفاظ، ترجمه كنيم؟
و اما در مورد مرجع ضمير «حُبِّهِ» اگر چه جايز الوجهين است، ولي اولاً «ذوق ادبي» و «بداهت وجداني» اقتضا مي‏كند كه اين ضمير به «طعام» برگردد. ثانيا آيه شريفه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» (آل عمران / 92) و «تُحِبُّونَ الْمالَ حُبّا جَمّا» (فجر / 20) مي‏تواند قرينه‏اي بر اين معنا باشد. ثالثا اصلاً با توجه به اصل اختلافي بودن قضيه، در مقام ترجمه چرا از ضمير فارسي به جاي مرجع ضمير احتمالي استفاده نكنيم و توضيح را در پانوشت نياوريم؟ به هر حال ترجمه دقيق‏تر آيات چنين است:
«به نذر وفا مي‏كنند و از روزي كه گزند آن فراگيرنده است مي‏ترسند. و خوردني را، با وجود دوست داشتنش، به بينوا و يتيم و اسير مي‏خورانند.»
57 ـ تكوير : 7
وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ
«و آنگاه كه جانها به هم در پيوندند.»
اشكال: «پيوند جان‏ها به هم» چه معناي معقولي مي‏تواند داشته باشد؟!
ترجمه صحيح آيه چنين است: «و آنگاه كه جانها با تنها جفت گردند.» (ترجمه دكتر امامي)
و يا: «و آنگاه كه كسان [با يكديگر] جفت و قرين شوند ــ نيكان با نيكان و بدان با بدان ــ» (ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
58 ـ علق : 9
أَرَأَيْتَ الَّذي يَنْهي
«آيا ديدي آن كس را كه باز مي‏داشت.»
اشكال: «يَنْهي» فعل مضارع است نه ماضي!
ترجمه صحيح آيه چنين است: «آيا ديدي آن كس را كه باز مي‏دارد.»
توضيح: در متون ادبي مثل كتاب مغني اللّبيب و امثال آن، معمولاً جمله «أَرَأيْتَ» را به معني «أَخْبِرْني» مي‏گيرند، يعني «به من خبر بده و بگو».
59 ـ فيل : 3
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرا أَبابيلَ
«و بر سر آنها، دسته دسته پرندگاني «ابابيل» فرستاد.»
اشكال: با توجه به اين كه «ابابيل» به معني «گروه گروه» و «دسته دسته» است و در ترجمه نيز اين معني آمده، معلوم نيست كه چرا مترجم محترم كلمه «ابابيل» را در ترجمه تكرار نموده است؟!
توضيح: «ابابيل» جمع مكسري است كه مفرد آن به كار نمي‏رود، هر چند كه برخي مفرد آن را «إباله» و بعضي «ابابله» دانسته‏اند.
در پايان براي مترجم دانشمند و بزرگوار كه به حق از مفاخر ايران زمين است
آرزوي سلامت و بهروزي دارم.

پی نوشتها:

1. جوامع الجامع، ج 1، ص 202.
2. كنايه از تكبّر و خود خواهي است.
3. براي توضيح بيشتر، به مقاله نقد اين جانب بر ترجمه قرآن آقاي خرمشاهي، مجله ميراث جاويدان، شماره 17، صفحه 13 مراجعه فرماييد.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نكاتي درباره ترجمه فارسي قرآن كريم از استاد فولادوند

عباس مرادي

ترجمه ‌فارسي استاد محمّد مهدي فولادوند از قرآن كريم در حال حاضر در شمار يكي از بهترين ترجمه‌هاي فارسي قرآن قرار دارد كه مورد پسند محققّان و صاحب نظران واقع شده است. از هنگام انتشار اين ترجمه (بهمن ماه1373) تا كنون از سوي قرآن پژوهان نقدهاي سنجيده و عالمانه‌اي بر آن نوشته شده و در مجلاّت مختلف به چاپ رسيده است. مترجم گرامي در چاپ سوم اين ترجمه (دي ماه1376) با عنايت به نقدهاي مذكور، تعدادي از اشكالات مطرح شده را در ويرايش جديد اصلاح و با تجديد نظر كامل منتشر كرده‌اند كه در خور تقدير و ستايش است.
نگارنده اين سطور با انگيزه عشق و علاقه به كلام الهي، هنگام مطالعه ‌اين ترجمه گران‌سنگ به نكاتي برخورد كرده است كه بيان آن براي دوستداران پيام وحي خالي از فايده نيست. قبل از شروع بحث يادآوري اين نكته لازم است كه اين مطالب بر اساس چاپ سوم اين ترجمه نوشته شده و همچنين نكات مطرح شده از جزء‌شانزدهم به بعد مي‌باشد.
1. سوره كهف، آيه 83 در ترجمه ‌عبارت «قل سأتلوا عليكم منه ذكراً» استاد فولادوند نوشته‌اند:‌«بگو بزودي چيزي از او براي شما خواهم خواند». در اينجا واژه «ذكراً»، «چيزي» معنا شده است كه مناسب نيست؛ سيوطي در كتاب «الاتقان» ضمن آوردن بيست وجه براي واژه ذكر در قرآن، اين كلمه را در اينجا به معني «خبر»‌دانسته است.1
2. سوره مريم، آيه 25 در ترجمه جمله «تساقط عليك رطباً‌جنيّاً» نوشته‌اند: «تا بر تو خرماي تازه فرو ريزد». خرماي تازه برگردان واژه «رطب» است؛2 بنابراين كلمه «جنيّا» ترجمه نشده است: «جنياً: ناضجاً صالحاً للاجتناء»3؛ جنّي: ميوه رسيده كه وقت چيدنش باشد.4
3. سوره مريم، آيه 40 در ترجمه عبارتِ «انّا نحن نرث الارض و من عليها» نوشته‌اند: «ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث مي‌بريم» حرف جر «علي» در اينجا «در» معنا شده است كه نادرست است. ابن هشام در مغني‌اللبيب مي‌نويسد: كه اين حرف بيشتر براي استعلاء به‌كار مي‌رود؛ سپس نُه معنا براي آن ذكر مي‌كند كه در هيچ يك از اين موارد نه‌گانه، «علي» به معناي ظرفيّت مكاني به كار نرفته است.5
4. سوره طه، آيه 74 در ترجمه عبارت «من يأت ربّه مجرما» نوشته‌اند: «هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود» استاد فولادوند به جاي فعل «يأت» فعل «يذهب» را ترجمه كرده‌اند: «اتي ـِِـ أتيا، اتياناً: جاء»6 بديهي است كه فعل مذكور هيچ‌گاه به معناي «رفتن» به كار نمي‌رود.
5. سوره انبياء آيه 77 در ترجمه عبارت «نصرناه» فعل «نصرنا» را «پيروزي بخشيديم» معنا كرده‌اند. «واژه نصر» (و همه مشتقات آن از قبيل: نصر، انصار، ناصر و…) به معناي ياري و امداد است… در قرآن كريم براي «پيروزي» غالباً واژه «فتح» به‌كار رفته است؛ مانند: «انّا فتحنا لك فتحاً‌مبيناً» (فتح، 48/1)7
6. سوره نور، آيه 63 در ترجمه عبارت «لاتجعلوا دعاء الرّسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً» آورده‌اند: «خطاب كردن پيامبر را در ميان خود مانند خطاب كردن بعضي از خودتان به بعضي ديگر قرار مدهيد». معادل دقيق عبارتِ «بعضكم بعضاً» به فارسي «يكديگر» است: معني آن است كه «رسول را چنان نخوانيد كه يكديگر را خوانيد.»8
7. سوره فرقان، آيه 5 در ترجمه عبارتِ «قالوا اساطير الاولين اكتتبها فهي تملي عليه بكرة و اصيلا» نوشته‌اند: «گفتند افسانه‌هاي پيشينيان است كه آنها را براي خود نوشته و صبح و شام بر او املا مي‌شود.» عبارت «تملي عليه» در اينجا «املا مي‌شود» برگردان شده كه مناسب نيست و بايد «خوانده مي‌شود» معنا شود. استاد خرمشاهي در ذيل اين آيه نوشته است: معناي «تملي عليه» هم ظاهراً اين است كه بر او املا مي‌كردند كه بنويسد، امّا ميبدي و زمخشري و امام فخر هوشمندانه بر آنند كه در اينجا املا به معناي معهود مراد نيست بلكه اين است كه نوشته‌ها را با تأني و تكرار براي او مي‌خواندند كه به تلقين و تكرار فرا گيرد.9
در تأييد سخن استاد خرمشاهي بايد اضافه كنيم كه در مجاز القرآن نيز در ذيل اين آيه آمده است:‌«تملي عليه» اي تقرأ‌عليه.10
8. سوره شعراء، آيه ‌102 در ترجمه عبارتِ «فلو أنّ لنا كرَّة فنكون من المؤمنين» نوشته‌اند: «و اي كاش كه بازگشتي براي ما بود و از مؤمنان مي‌شديم». حرف «فاء» در اينجا «عاطفه» معنا شده كه نادرست است. لو در اينجا حرف تمنّا و حرف «فاء» براي سببيّت است و دليل آن، اين است كه بعد از فاء سببيّه، أن مقدّره فعل مضارع نكون را منصوب كرده است؛ زيرا يكي از موارد منصوب شدن فعل مضارع اين است كه فاء سببيّت مسبوق به طلب، قبل از آن بيايدد.11
9. سوره قصص، آيه 32 در ترجمه عبارت «اسلك يدك في جيبك تخرج بيضاء من غير سوء» نوشته‌اند: «دست خود را به گريبانت ببر تا سپيدي بي‌گزند بيرون بيايد» در ترجمه اين عبارت دو اشكال ديده مي‌شود:‌
الف) فعل امر «اسلك» به اشتباه «ببر» معنا شده است، در صورتي كه معناي صحيح آن در اينجا «فرو بر، داخل كن» است؛ بهترين شاهد براي اثبات اين گفته آيه 12 سوره نمل است: «ادخل يدك في جيبك». و نكته ديگر اينكه حرف جر «في»، «به» معنا شده است.
ب) در اين عبارت «بيضاء» به عنوان فاعل «تخرج» معنا شده است كه نادرست است؛ براي توضيح بيشتر، اعراب اين بخش از آيه ذكر مي‌شود: «تخرج فعل مضارع مجزوم است زيرا در جواب طلب آمده و فاعل آن «هي» مستتر است و «بيضاء» حال است.»12 در ضمن ضمير مستتر «هي» به «يد» بر مي‌گردد. با توجه به توضيحات فوق اين بخش از آيه بهتر است اين گونه ترجمه شود: دستت را در گريبانت فرو بر تا [در حالي‌كه] سپيدي بي‌گزند [است] بيرون بيايد.
10. سوره لقمان، آيه 22 در عبارتِ «فقد استمسك بالعروة‌الوثقي»، واژه «العروة» را «ريسمان» معنا كرده است، در صورتي كه اين واژه به معناي «دستاويز» است: «عروة: دستگيره، دستاويز…» در اقرب الموارد آمده است: العروة من الدلو والكوز: المقبض اي اذنهما و كل ما يؤخذ باليد من حلقه فهو عروة»13. بنابراين معناي «ريسمان» در اينجا مناسب نيست.
11. سوره سبأ، آيه 5 در ترجمه عبارتِ «اولئك لهم عذاب من رجز اليم» نوشته‌اند: «بر ايشان، عذابي از بلايي دردناك باشد» در اين ترجمه سه اشكال ديده مي‌شود:‌
الف) ضمير «اولئك» معنا نشده است.
ب) واژه «رجز» بلا معنا شده كه نادرست است. جوهري در صحاح «رجز» را پليدي معنا كرده است.14 امّا اين واژه در قرآن كريم به معناي ديگر آمده است. سيوطي مي‌نويسد: «آنچه لفظ «رجز» هست به معني عذاب مي‌باشد جز در «والرجز فاهجر» (مدثر، 74/5) كه منظور بت است»15 طبرسي نيز در ذيل اين آيه نوشته است: «الرجز:‌اسوأ العذاب».16
ج) در اين عبارت «اليم» صفت «عذاب» است.17 در صورتي كه در ترجمه به عنوان صفت «رجز» معنا شده است. با توجه به اين توضيحات، بهتر است آيه فوق اين‌گونه ترجمه شود: آنها عذابي دردناك از [نوع] بدترين عذاب دارند.
12. سوره زمر، آيه 63 در ترجمه عبارت «له مقاليد السماوات و الارض» نوشته‌اند: «كليدهاي آسمان و زمين از آنِ اوست». در اين عبارت واژه «السماوات» كه جمع است به اشتباه مفرد معنا شده است.
13. سوره طور، آيه 45 در ترجمه عبارت «فذرهم حتّي يلاقوا يومهم الّذي فيه يصعقون» آورده‌اند: «پس بگذارشان تا به آن روزي كه در آن بيهوش مي‌افتند برسند.» در برگردان اين آيه فعل مضارع مجهول «يصعقون» نادرست معنا شده است: «صعق يصعق صعقاً: از اين باب معني لازمي دارد: مردن، بيهوش شدن… و از باب فتح يفتح متعدي مي‌باشد و يا از باب افعال اصعق يصعق: هلاك كردنِ به صاعقه ميراندن، به واسطه نفخ صور»18 از توضيح فوق چنين بر‌مي‌آيد كه فعل ياد شده در اينجا از باب «فتح، يفتح» يا از باب افعال است كه در هر دوصورت بايد در ترجمه به شكل متعدي معنا شود

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه فارسي قرآن‏ كريم

ابوالفتوح‏ رازي
قرآن كريم با ترجمه ابوالفتوح رازي، به كوشش محمد مهيار، چاپ اول، قم، مطبوعات ديني، 1380. 604+604 + هفتاد و دو صفحه. شابك 3-20-59990-0964
رَوض الجِنان و رَوح الجَنان في تفسير القرآن معروف به تفسير ابوالفتوح رازي كهن‏ترين تفسير كامل فارسي از قرآن مجيد است كه توسط دانشمندي شيعه در قرن ششم هجري تأليف شده است. اين اثر سترگ و حجيم تاكنون چهار بار به دست محققان و علماي قرن اخير تحقيق و چاپ شده است. نخست در عهد قاجاريه توسط تني چند از اهل فضل كه سرانجام در 1315 در پنج جلد به چاپ رسيد؛ دوم با تحقيق مرحوم مهدي الهي قمشه‏اي در ده جلد (1320)؛ سوم با تحقيق و تصحيح مرحوم علامه ابوالحسن شعراني در دوازده جلد (1342)؛ و چهارم با تصحيح گروهي از محققان به سرپرستي آقايان دكتر ياحقي و دكتر ناصح در بيست جلد (1375).
ترجمه فارسي آيات قرآن در اين تفسير كهن، خود شيرين و شايسته طبعي جداگانه بوده است. زبان خاص ابوالفتوح رازي كه فارسي منطقه ري را در قرن ششم براي ما بازگو مي‏كند از جهات بسيار با اغلب ترجمه‏ها و تفاسير فارسي گردآمده در منطقه خراسان و ماوراءالنهر متفاوت است. مقايسه اين متن فارسي با ترجمه تفسير طبري (فراهم آمده در نيمه قرن چهارم در ماوراءالنهر) و نيز مقايسه آن با زبان فارسي امروز، نكات ادبي و زبانيِ فراواني مي‏آموزد.
كتاب مذكور، متن قرآن كريم را همراه با ترجمه ابوالفتوح رازي از آيات آن (برگرفته از تفسير وي) گردآورده و به طور جداگانه به خوانندگان و علاقه‏مندان زبان فارسي و مطالعات قرآني عرضه كرده است. مصحح و گردآورنده اين اثر، آقاي محمد مهيار، از اديبان و ادب‏شناسان زبان فارسي، كه خود سال‏ها كار تحقيق بر روي اين تفسيررا برعهده داشته، در مؤخره‏اي بر اين ترجمه («سخني درباره اين ترجمه»، ص يك ـ چهار)، مراحل انجام كار و ويژگي‏هاي زباني و فني ترجمه را توضيح داده است. اين مؤخره با عنوان «گزارشي درباره تصحيح ترجمه ابوالفتوح رازي اولين مترجم شيعي قرآن»، در ترجمان وحي، سال چهارم، ش 2، شماره پياپي 8، اسفند 1379 ص 127-130 نيز به چاپ رسيده است.
متن آيات و ترجمه فارسي آنها در 604 صفحه مكرر، مقابل هم به چاپ رسيده كه رسم‏الخط آيات، همان خطاطي و خوشنويسي عثمان طه است. اما از همه مهم‏تر آن كه محقق اين اثر، ويژگي‏هاي زباني اين ترجمه را با استخراج نمونه‏هاي فراوان از متن ترجمه ابوالفتوح رازي در 70 صفحه گزارش كرده است. اين بخش از كتاب كه در انتها به چاپ رسيده، حاويِ ويژگي‏هاي آواشناسي، ويژگي‏هاي املايي و رسم‏الخط؛ ويژگي‏هاي دستوري (مانند پيشوندها، پسوندها، ضمير، حروف ربط و اضافه، صفت و فعل)، نمونه‏هايي از ترجمه تحت اللفظي، و لغات و تركيبات ترجمه ابوالفتوح رازي است.

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

أنوار ترجمه هاي فرقاني از سوره مباركه حمد قرآني

دریافت فایل pdf

 

 

نظری به ترجمه ای جدید از قرآن مجید

دریافت فایل pdf

 

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

بررسي و نقد ترجمه هاي موجود قرآن (قسمت دوم)

دریافت فایل pdf

 

بررسي و نقد ترجمه هاي موجود قرآن (قسمت اول)

دریافت فایل pdf

جمعه 24 شهریور 1391  3:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

قرآن را نميتوان با حفظ اعجاز لفظي آن ترجمه كرد

محبوبه زماني علويچه
محبوبه زماني علويچه اميد مجد متولد سال 1350 و اهل نيشابور است. پس از آنكه تحصيلات دوره كارشناسي خود را در رشته مهندسي شيمي از دانشگاه اميركبير به پايان رساند، موفق به اخذ مدرك كارشناسي ارشد در رشته زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران شد و در حال حاضر نيز دانشجوي دكترا در همين رشته است. او كه در يك خانوادهِ هنرپرور و طالب علم و دانش متولد شده موفقيت خود را بيش از هر چيز مديون پدرش - باقر مجد - ميداند تا جايي كه از او به عنوان ‹‹شمس تبريزي›› خويش ياد ميكند. كه خود او ميگويد، در يكي از شبهاي بهار سال 74، در پي يك اتفاق، گويا ‹‹خضرفرخ پي›› خويش را يافته و ستارهاي در درونش درخشيدن گرفته و بدينسان به قرآن پناه برده:
نيامد مرا خواب تا صبحگاهمعانيش مشكل به ذهنم نشست » « يكي شب ز شبهاي خردادماهكتاب خدا را گرفته به دست مهندس اميد مجد، به تأييد بسياري از كارشناسان علوم قرآني از موفقترين مترجمان قرآن مجيد است. ترجمه او به عنوان يك ترجمه منظوم با ديگر ترجمههايي كه از اين كتاب مقدس صورت گرفته، متمايز و متفاوت است، زيرا اين ترجمه، اولين و تنها ترجمه منظوم به زبان فارسي از قرآن مجيد است. وي علاوه بر ترجمه قرآن، اقدام به ترجمهِ نهجالبلاغه هم كرده است.
از اين رو، مصمم شد اين كتاب ارزشمند را به رشته نظم درآورده، او در حدود يك سال، خود را وقف قرآن كرد تا بتواند اثر ارزشمندش يعني ترجمه قرآن - را به جامعه ادبي و قرآني ايران هديه كند. آنچه ميخوانيد، حاصل گفتگو با اين شاعر جوان و مترجم قرآن مجيد است.
كمي در مورد اثر خود و ويژگيهاي آن توضيح دهيد.
ترجمه قرآن را از سال 74 شروع كردم و پس از حدود يك سال به لطف خدا توانستم ترجمهِ همهِ قرآن را به نظم درآورم.
به دقت سرودم همه مو به موسرودم همه آيهها، تك به تككه در باور من نگنجد هنوز مرا نظم قرآن خوش آمد نكوچو لطف خداوند كردم كمكگرفتي مرا وقت سيصد، به روز قالب شعري اين اثر منظوم، مثنوي است و در وزن شاهنامه فردوسي و بوستان شيخ سخن سعدي شيرازي ‹‹فعولن فعولن فعولن فعول›› و در ‹‹بحر متقارب›› سروده شده است. براي سرودن اين اثر مجموعاً 1000 ساعت به طور مفيد وقت صرف شد كه مشتمل بر هجده هزار بيت است و لازم به ذكر ميدانم، بيشتر اين اشعار را در دوران خدمت سربازي سرودهام.
در سرايش ترجمه خود از كدام يك از ترجمههاي معتبر بهره گرفته و يا آنها را معيار قرار دادهايد؟ هنگام سرودن اين اشعار، از ترجمه مرحوم الهي قمشهاي و مرحوم مفرتي استفاده ميكردم و در دوران يك سالي كه به دنبال گرفتن مجوز از وزارت ارشاد بودم، اصلاحات زيادي در آن انجام دادهام كه بيشتر مبتني بر ترجمههاي دكتر فولادوند و آيتالله مكارم شيرازي است.
انگيزه و هدف شما از پرداختن به چنين كاري چه بود؟ شبي در دوران دانشجويي مشغول خواندن قرآن بودم. ترجمه آن، چندان به دلم ننشست. احساس كردم سنگيني ترجمه، فهم آنرا مشكل كرده است. اين بود كه تصميم گرفتم قرآن را به گونهاي ترجمه كنم تا خواهان و خواننده داشته باشد و براي جوانان و نيز اهل علم و ادب ايجاد جذابيت كند تا قرآن و عنايت به ترجمه آيات، در كنار قرائت آن، بيشتر مورد توجه قرار گيرد.
معانيش مشكل به ذهنم نشستكه شاهين دل را نشد آشياننيفتد پسنديده و دلپذيرنكوتر نشيند به جان و روانكمان جسارت كنون زه بكنسزد گر به شعر آوري اين كتابزحمد و ز توحيد آغاز شدبه لطف خدايي كه بخشيد ذوق كتاب خدا را گرفته به دستچنان بود سنگين معاني آنبه خود گفتم اين ترجمان در ضميراگر گفته آيد به نظمي روانكه ناگه دلم گفت با من سخنترا طبع شعر است جاري چو آبهمان شب در اين سخن باز شدپس از آن سرودم به شور و بشوق قبل از اقدام به اين كار، تا چه حد مطالعات قرآني داشتيد و با قرآن آشنا بوديد؟ شايد باور نكنيد اگر بگويم مطالعات قرآني من به اندازهِ كساني بود كه قرآن را به دست ميگيرند و فقط به روخواني آيات بسنده ميكنند. تا آن زمان هرگز نشده بود كه قرآن را تا آخر به پايان ببرم و يا هيچ گاه پيش نيامده بود كه رغبت كرده و سري به ترجمهِ آيات بزنم. در واقع هيچ مطالعهِ خاص قرآني نداشتم. من معتقدم فقط به لطف خود قرآن بوده كه توانستم اين كار مهم را به پايان برسانم.
ميزان استقبال از اثر شما چگونه بوده است؟ اجازه بدهيد ميزان استقبال از اين اثر را در ميان دو گروه بررسي كنيم. استقبال مردم و استقبال مسؤولين.
استقبال مردم از اين ترجمه واقعاً غيرقابل وصف بوده و اين امر از ميزان چاپ و تيراژ كتاب كاملاً مشخص است. طي چهار سالي كه از چاپ و انتشار كتاب ميگذرد، بيش از 120 هزار نسخه از آن در 12 نوبت به چاپ رسيده است. من از اين امر كه ترجمههايم به قرآن و نهجالبلاغه حتي خوانندهِ مسيحي و زرتشتي هم داشته، خيلي خشنودم و اين توفيق را مديون قرآن ميدانم و چه بسيارند افرادي كه از طريق اين ترجمه با قرآن آشنا و مأنوس شدهاند. البته فكر ميكنم عامل ديگري كه تا حدود زيادي در مقبوليت اين اثر بين مردم مؤثر بوده، انتخاب وزني است كه در شاهنامهِ فردوسي و بوستان سعدي به كار رفته است:
كه چون شاعر طوس و شيخ اجلكه اهل ادب را بيفتد قبول مرا بود همواره در سر، املبود وزن شعرم فعولن فعول اما به زعم من، برخورد مسؤولين و نهادهاي متصدي حمايت از قرآن پژوهان و خادمان قرآن مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان تبليغات اسلامي، سازمان اوقاف و امور خيريه و... بيانگر نوعي كم لطفي نسبت به اين ترجمه است. من انتظار حمايت مادي از سوي اين نهادها را ندارم، فقط به عنوان مثال به گوشهاي از اين بيمهريها اشاره ميكنم، هر سال كه ترجمهِ جديدي از قرآن ارائه ميشود، آن مترجم را به عنوان خادم قرآن معرفي ميكنند كه در مورد اثر من چنين نبوده است. البته هر سال، كتاب من نامزد دريافت جايزه كتاب سال ميشود، اما متأسفانه گويا مجموعه هيأت داوران تمايلي ندارند به آن راي بدهند.
علت اين امر را در چه ميدانيد؟ فكر ميكنم كساني كه به عنوان هيأت داوران، انتخاب ميشوند، هريك گرايشها و افكار خاص خود را دارند. اگر اين هيأت، طي ساليان، تغيير نكند و هر سال به صورت ثابت، انتخاب كتاب بر عهده همين افراد باشد همواره كتابهايي در يك قالب مشخص و مطابق نظرات آنان انتخاب خواهد شد، وقتي اعتقادشان بر اين است كه ترجمه منظوم به درد نميخورد، اين نظر آنها است و نميتوان آنها را محكوم كرد كه چرا اين گونه فكر ميكنند. به نظر اين افراد، وقتي ترجمه قرآن به نظم دربيايد، ترجمه از هدفش خارج شده است، در حالي كه به نظر من چنين نيست.
من فكر ميكنم در اين اثر، شعر به خدمت ترجمه درآمده است.
من هم چنين نظري دارم. اما احساس ميكنم برخي از آقايان به خود اجازه نميدهند اين ترجمه را حداقل يك بار بخوانند، و همين كه ميبينند منظوم است، آنرا رد ميكنند. در حالي كه نبايد اينگونه باشد.
غير از ترجمه شما، ترجمهِ منظوم ديگري هم از قرآن انجام گرفته است؟ در زمينه قرآن، فقط يك مورد سراغ دارم كه البته آن هم ترجمه منظوم نبوده. بلكه تفسير منظوم بوده كه توسط شخصي به نام صفي عليشاه انجام شده و مطمئناً به دليل همين تفاوت موضوعي، اين دو اثر تفاوتهايي با هم دارد. در ترجمه منظوم قرآن، شاعر با محدوديتهاي بيشتري روبروست. چون شاعر نميتواند براي حفظ وزن يا قافيه در شعرش كلمات را عوض كند. اما در مورد تفسير چنين نيست. در تفسير ميتوان واژههاي مختلفي براي يك معنا به كار گرفت. اين محدوديتها در اثر من نيز تأثيرگذار بوده و باعث شده نتوانم آن طور كه ميخواستم در شعر خويش از منابع ادبي استفاده كنم. البته در نهجالبلاغه كه آن محدوديتهاي كلام وحي را نداشت، از فنون شعر فارسي بيشتر استفاده كردم.
پسنديده يابند اشعار منكه بر دست شعر است همچون كمندكه بايست گفتن هر آنچه كه بودنه افزون بر آن را نمايي بيان اميد است فرزانگان سخنكه دانند با اين همه قيد و بندچه سخت است آيات قرآن سرودنه يك واژه هرگز نيفتد از آن ويژگيهاي خاص اثر خود را چگونه ميبينيد؟ من، ويژگيهاي اين اثر را به دو دسته تقسيم ميكنم البته، اين تقسيمبندي وضوح چنداني ندارد و ويژگيهاي اثر در واقع باهم گره خورده است. ولي با در نظر گرفتن اين مقدمه، مشخصههاي اثرم را به دو دسته ويژگيهاي ادبي و ويژگيهاي قرآني تقسيم ميكنم، از نظر ادبي اين ترجمه كاملاً روان و سليس است. در آن از لغات ثقيل و همچنين از كلمات عربي غيرمعمولي استفاده به عمل نيامده، از مبهم گويي و نيز اضافهگويي پرهيز شده و مهمتر از همه اين كه سعي شده ترجمه هر آيه با خود آيه منطبق باشد. به عنوان مثال:
الحمدلله - ستايش بود ويژه كردگار / ربالعالمين - كه بر عالمين است پروردگار / الرحمنالرحيم - كه بخشنده و مهربان است نيز / مالك يوم الدين- بود صاحب عرصه رستخيز / اياك نعبد - تو را ميپرستيم تنها و بس و اياك نستعين - نداريم باور به غير تو كس ملاحظه ميفرمائيد كه اگر از اين اشعار، حتي يك كلمه حذف يا يك كلمه به آن اضافه شود معني آيه تغيير ميكند و معنا به هم ميريزد و از ترجمه اصلي فاصله ميگيرد.
ويژگي ديگري كه ميتوان آنرا انحصاراً جزء ويژگيهاي ادبي يا قرآني محسوب داشت، اين است كه من در كارم، توجه و التزام خاصي داشتم تا فضاهاي حاكم بر آيه را در شعر خود بيان كرده و آنرا منتقل كنم، مثلاً در آيهاي از قرآن خداوند متعال از زبان مشركين ميگويد. ‹‹نتربص به ريبالمنون يعني ما در انتظار مرگ پيامبر (ص) هستيم›› من اين معنا را اين طور به شعر درآوردهام كه:
ببينيم مرگ نبي را به چشم نشستيم در انتظاري به خشم در نگاه اول به نظر ميرسد كه از كلمه خشم به منظور حفظ نظم در قافيه استفاده شده تا با كلمهِ چشم، هم قافيه باشد. اما اين، منحصراً به اين دليل نيست بلكه نيت اصلي من از آوردن كلمه خشم اين است كه انتظار در شرايط مختلف، حالات روحي متفاوتي را به انسان منتقل ميكند، گاهي انتظار، همراه با اميدواري است. گاهي اين انتظار همراه با اضطراب است.
گاه همراه با شادي يا حتي كينه است و در اينجا، انتظاري كه دشمنان پيامبر (ص) در مرگ آن حضرت دارند، انتظاري است همراه با خشم. بنابراين، در اين آيه با استفاده از فضاي موجود، از كلمه خشم استفاده كردهام. جدا از اينكه ‹‹نتربص›› در علم مفردات قرآن به معني ‹‹انتظار توام با خشم›› آمده است. به عبارت ديگر انتخاب كلمه ‹‹خشم›› براي قافيه مصراع اول، آگاهانه بوده است.
در مورد همين انتقال فضاي حاكم بر آيه، مثال ديگري ميزنم. در داستان حضرت موسي (ع) و قوم بنياسرائيل، آنجا كه موسي (ع) از كوه پائين آمده و به سمت قوم خويش ميرود، هنگامي كه آنها را در حال گوسالهپرستي ميبيند، الواح تورات را كه همراه داشته، بر زمين نهاده و سراغ برادرش، هارون، ميرود. من اين معنا را اين طور منتقل كردهام.
شتابان به روي زمين برنهاد پس آنگاه الواح را مردراد استفاده از فعل ‹‹برنهاد›› حالت شتاب حضرت موسي (ع) را بيان ميكند. اگر در اين باره بگوئيم، مثلاً: الواح را بر روي زمين گذاشت، به نوعي، خونسردي او را نشان دادهايم. اگر بگوئيم الواح را بر زمين زد، همراه با بيادبي است. كه هر دو اينها با فضاي حاكم بر آيه همخواني ندارد. پس بهترين كار اين است كه از فعل ‹‹برنهاد›› استفاده كنيم كه هم بيانگر گذاشتن است و هم حالت شتابگونه حضرت موسي (ع) را نشان ميدهد.
بعضي مواقع لازم بوده در آيات به طور واضح و بدون هيچ پرداخت ذهني عمل شود. مثلاً آيات ارث را چنين سرودهام:
ولي هيچ فرزندي از وي نماند براي خودش كل ميراث او دو سوم ز ميراث را ميبرند اگر خواهري، بانك رحلت بخواندبرادر تواند كند جستجواگر مردهاي را دو تن خواهرند در برخي آيات لازم بوده بنا به مطلب يا داستان نقل شده در قرآن، ترجمه، حالتي هيجاني داشته باشد. مثل داستان غرق شدن پسر نوح در طوفان:
بزد نوح فرزند خود را صدا نباشي تو با كافران هم نشست نيارد مرا اين خطر در ستوه ندارد كس امروز راه فرار جدايي در افكندشان در ميان در آن حال، از راه لطف و صفابه كشتي نشين و به من ده دو دستبگفتا پسر، ميروم روي كوهبگفتا كه از قهر پروردگاربگفتا اين سخن را و موجي گران در قسمتهايي هم كه نياز به توضيح نبوده است، سعي كردهام نهايت ايجاز و خلاصهگويي را رعايت كنم. مثل سورهِ حمد يا توحيد.
قل هوالله احد - بگو او خدايي است يكتا و بس اللهالصمد - كه هرگز ندارد نيازي به كس لم يلد و لم يولد - نه زاده، نه زائيده شد آن اله ولم يكن له كفواً احد - ندارد شريكي خدا، هيچ گاه نكته ديگر كه در اين ترجمه مطرح است اينكه جز ترجمهِ آيه بسم الله الرحمن الرحيم، هيچ بيت تكراري در كتاب وجود ندارد. حتي براي آيات مشابه، با حفظ امانت معنا، اشعار جديد آوردهام. بهترين مثال در اين مورد سوره ‹‹الرحمن›› است كه آيهِ ‹‹فبأي آلاء ربكما تكذبان›› در آن 31 بار آمده و من 31 بيت بر آن سرودهام.
ترجمه خود را از قرآن چه نوع ترجمهاي ميدانيد؟ ترجمه تحتاللفظي، ترجمه آزاد يا ترجمه تفسيري؟ شخصاً با ترجمهِ تحت اللفظي مخالفم. در بسياري موارد ترجمه تحت اللفظي نميتواند پاسخگوي خواننده باشد. سعي كردهام در خلال ترجمه، جاهايي را كه نياز به شرح و توضيح دارد، توضيح بدهم. مثلاً در سوره بقره آمده است: الشهرالحرام، بالشهرالحرام. يعني ماه حرام در مقابل ماه حرام اين ترجمه رسا نيست و كسي منظور اصلي آيه را متوجه نميشود. در توضيح آيه بايد گفت: كفار كه در يك ماه ذيالقعده كه از ماههاي حرام است به مسلمين حمله كرده و با آنها وارد جنگ شدند، خداوند در اين آيه به مسلمانان اجازه ميدهد در ماه حرام با كفار وارد جنگ شوند. من اين ترجمه را در شعر به اين صورت آوردهام.
گر جنگ كرديد نبود حرامكه كفار در ماه ذيالقعده كرد در اين ماه ذيالقعده خلف مرامكه اين است در پاسخ آن نبرد ممكن است اين سؤال پيش بيايد كه پس اعجاز لفظي آيات چه ميشود؟ كساني كه ترجمه تحتاللفظي را قبول دارند، يكي از دلايلشان اين است كه عين قرآن بايد در اختيار خواننده قرار بگيرد. در حالي كه بايد اين مطلب مهم را در نظر داشت كه زبانها متفاوت است. اغلب مردم با زبان عربي آشنايي ندارند ضمناً حتي ترجمه لفظ به لفظ هم از بيان اعجاز قرآن، عاجز است.
همين طور است. خصوصيات زيباشناختي دستور زبان عربي (كه بالاخص در قرآن نمود كاملي دارد) خاص همان زبان است و در همان زبان در اوج زيبايي قرار دارد. ما به هيچ وجه نميتوانيم قرآن را با حفظ جنبههاي اعجازش ترجمه كنيم. پس چه بهتر ترجمهاي ارائه دهيم كه در نهايت توان منظور آيه را برساند. در مثالهايي كه ارائه كردم، توضيحات لازم را در خلال متن ترجمه آورده بودم. اما در بعضي جاها بيت مستقلي را براي آن توضيح اضافي سرودهام.
به عنوان مثال در سورهِ يوسف آمده است. هيچ مؤمني نيست مگر اينكه مشرك باشد. اولاً اينجا منظور شرك نيست، بلكه سايهاي از شرك است.
دم از اعتقاد خدا ميزننددر ايشان بود سايهِ شرك نيز ولي اكثر خلق گر مؤمندخدا را پذيرند با رستخيز ثانياً چرا همهِ مؤمنين ممكن است سايهاي از شرك بر آنها مستولي باشد؟ زيرا به غير خدا نيز دل ميدهند كه گاهي به مخلوق سر مينهند كه من بيت آخر را خارج از ترجمه و به صورت بيت مستقلي آوردهام.
يا مثلاً در آيهاي، قوم شعيب خطاب به حضرت شعيب (ع) ميگويند:
اصلاتك تأمرك ان نترك ابانا انك انت الحليم الرشيد.
آيا اين نماز تو باعث شده كه به ما بگويي كه دين آباء و اجداديمان را ترك كنيم، تو خيلي حليم و رشيدي.
اگر ترجمه را اينطور بيان كنيم، ممكن است اين تصور پيش آيد كه قوم شعيب در تعريف و تمجيد از پيامبرشان او را حليم و رشيد خطاب كردهاند. در حالي كه آنها از روي تمسخر اين جملات را به زبان آوردهاند.
بر او سرزنشها براندند و عيب بكرده است مأمور اين كار باز زآئين اجداد و دين پدر نكو كار هستي و هم بردبار تمسخر نمودند قوم شعيببگفتند آيا تو را اين نمازكه ما را دمادم كني بر حذرصد احسنت بر تو كه در روزگار اينجا با آوردن ‹‹تمسخر نمودند›› بار معنايي بيت آخر كه تمسخر كردن شعيب است، خود را مينماياند. يا مثلاً در سورهِ هود گفته ميشود، ما برادر شما را برايتان فرستاديم كه منظور فردي است از خود اين قوم كه برايشان مهربان و همچون يك برادر بوده است.
ولي داشت آكنده از صدق و مهر فرستاده شد از خداي سپهر يا در جاي ديگر خطاب به پيامبر (ص) گفته ميشود: قرآن را بر تو فرو فرستاديم، مبادا از آن تنگدل شوي. در حالي كه منظور آيه اين بوده كه مبادا از انكار افراد مغرض و جاهل ناراحت شوي.
• از انكار مردان باطل پسند مبادا تو را سينه گردد نژند.
• مبادا تو را سينه گردد نژند. مبادا تو را سينه گردد نژند.
و در جاي ديگر ميگويد: كساني كه ميخواهند مؤمن شوند، تو گويي ميخواهند در آسمان بالا بروند. در ترجمه اين آيه اينطور گفتهام:
همانا بر آن مردم تيرهبخت چنان است مؤمن شدن صعب و سخت تو گويي كه خواهد به باريگران رود بر فراز بلند آسمان اين كه ميگوئيد مثلاً ‹‹نتربص›› يعني انتظار توام با خشم، همين مسأله، نياز به نوعي بينش قرآني و علم به مفردات قرآن دارد. شما كه مطالعات قرآني نداشتهايد، اين بينش را چطور در خود ايجاد كرديد؟ درست است كه من مطالعات قرآني زيادي نداشتهام. اما اين فضاها و موفقيتها را با هوش و فراست خويش در مييافتم. مثلاً با كمي تأمل دريافتم كه انتظار مرگ پيامبر(ص) حتماً با خشم همراه بوده است يا در جاي ديگر در مورد داستان گم شدن حضرت يوسف و ناراحتي حضرت يعقوب، سعي كردهام شعر را به گونهاي بسرايم كه فضاي غمانگيز انتظار حضرت يعقوب را به خوبي بيان كرده باشم.
چنان داغ هجران بر او شد شديد كه از گريه چشمان او شد سپيد بفرمود كز دوري يوسفم شب و روز بر اشك و غم عاكفم ولي سوز هجران به قلبش نهفت از آن داغ، با كس، كلامي گفت.
...
بگويم شما را كز آن كاروان كنون بوي يوسف بيامد به جان بگفتند او را ملامت كنان كه تا چند جويي ز يوسف نشان قسم بر خداوند باد آنقدر كني ذكر يوسف تو جان پدر كه گردي خود از غصه بيمار و زار بترسيم بر مرگ گردي دچار آيا از خود آيات هم در ترجمه استفاده كردهايد؟ فقط يك مورد آن هم به اين دليل كه وزن آيه با وزن شعر همخواني داشت.
كرو كور هستند غرق و حل اولئك كالانعام بل هم اضل تا چه حد سعي كردهايد جنبه اعجاز لفظي آيات قرآن را در شعر خود حفظ كنيد؟ البته اعجاز لفظي قرآن متعلق به خود قرآن است و زبان مخصوص قرآن كه جز از خالق آدم برنميآيد. اما من در ترجمه نهايت توان و سعي خويش را به كار گرفتهام تا به بهترين وجه، آيات را ترجمه كنم بايد دقت كرد كه در ترجمه چه واژهاي در زبان مقصد، توانايي بيشتري را براي بيان آن عبارت يا كلمه در زبان مبدا دارد.
با وجود اين من آنچه كه در توان داشتهام در اين ميدان به كار بستهام كه ترجمهاي كامل ارائه دهم تا به زيبائيها و ظرافتهاي قرآن لطمهاي وارد نشود. حال اينكه تا چه حد موفق بودهام، قضاوت با خداي قرآن است.
برخي آيات را كه تأويلها و تفسيرهاي متفاوتي از آنها ارائه شده است، چگونه ترجمه كردهايد؟ در مورد حروف مقطعه سكوت كردهام مثلاً:
الف لام ميم است آغاز كار كه رمزي است از سوي پروردگار و اما در مورد آياتي كه مفسرين در تفسير آن، اتفاق نظر ندارند به تفاسير شيعه مراجعه كردهام. مانند اين آيه:
لايعلم تأويله الاالله و الراسخون فيالعلم يقولون امنا به علماي شيعه معتقدند ‹‹راسخون فيالعلم›› تأويل را ميدانند و علماي اهل سنت بر اين عقيدهاند كه راسخون فيالعلم تأويل آيات را نميدانند. من طبعاً در اين گونه موارد نظر شيعه را آوردهام:
ندانند جز عالمان و خدا كه تأويل آنرا به وجهي سزا ترجمه شما مورد تأييد كارشناسان اين فن قرار گرفته است؟ بله، همهِ كساني كه اثر را مطالعه كردهاند، آنرا تأييد كردهاند. از افتخارات من اين است كه آقاي خرمشاهي و آقاي محمدمهدي فولادوند كه از مترجمين و اساتيد و قرآن پژوهان برجسته محسوب ميشوند، ترجمه اينجانب را مطالعه و مورد تفقد خويش قرار دادهاند.
ترجمه كدام آيات قرآن براي شما مشكلتر بود؟ آيههاي مربوط به ارث كه بسيار مفصل بود.
بهتر نيست ترجمه منظوم قرآن در كتابهاي درسي مدارس نيز گنجانده شود؟ البته خيلي خوب است. همان سال اول چاپ كتاب، اين ترجمه در برنامه صبحگاهي مدارس گنجانده شد، و چون در ترجمهِ منظوم حفظ قرآن و يادگيري بهتر مفاهيم قرآني مؤثر است، شايسته است كه اين كار انجام شود.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

نگاهی به ترجمه محمد مهدی فولادوند از قرآن مجید

رضا رستمی زاده
چکیده :

ترجمه محمد مهدی فولادوند از قرآن کریم یکی از مهم‏ترین و موفق‏ترین ترجمه‏های فارسی قرآن در عصر جدید است که به دور از گرایش‏های خاص و افراطی به فارسی روان و امروزی نگاشته شده است. مترجم در این ترجمه اصل را بر روانی و خوشخوانی نهاده و ترجمه‏ای خوانا و شایسته به‏دست داده است. درستی و دقتی که در این ترجمه دیده می‏شود تا حدود بسیاری مرهون سختگیری و مدیریت علمی ناشر این ترجمه است. این ترجمه را چند تن از فضلای قرآن شناس حوزه علمیه قم در مدتی افزون بر 2 سال ویرایش و اصلاح کرده‏اند. این اثر، ترجمه‏ای مبسوط و گاه تفسیرآمیز از قرآن کریم است که سطح علمی و تحقیقی آن درخور اعتناست. این ترجمه با همه محاسن و ارزش‏هایش همانند دیگر ترجمه‏ها و نوشته‏های اندیشمندان درخور نقد و بررسی است و درباره برخی از قسمت‏های آن بررسی‏هایی صورت گرفته است (بینات ش 5، بهار 1374؛ نشریه حوزه و دانشگاه، ش 3، تابستان 1374). در این مقاله از ابعاد گوناگونِ صرفی، نحوی و ادبی، این ترجمه را بررسی کرده‏ایم.

کلمات کلیدی :

مترجم، ترجمه، آداب، محاسن، اختلاف، قرآن.

مقدمه

ترجمه قرآن از دیرباز معرکه آرای فقهای اسلام خاصه فقهای اهل سنت بوده است، این بحث برای اولین‏بار از مسئله جواز قرائت حمد و سوره به زبان‏های غیرعربی آغاز شد؛ بعضی از فقهای اهل سنت همچون ابوحنیفه به جواز قرائت فارسی حمد و سوره در نماز فتوا داده‏اند و برخی دیگر با استدلال بر عدم امکان ترجمه قرآن، نمازِ بدون قرائت قرآنی آن را باطل دانسته‏اند (فصلنامه مترجم، س 3، ش 10، ص 89) در قرون معاصر به‏ویژه سده اخیر به‏سبب ضرورت امر تبلیغ دین، مسئله ترجمه قرآن و لزوم آن را شیخ مصطفی مراغی مطرح کرد که با مخالفت شدید برخی از علمای الأزهر مصر روبه‏رو گردید و اینان پس از جلسات و شوراهای مکرر رأی بر جواز ترجمه تفسیری قرآن دادند (همان، 101).
به هر صورت ترجمه قرآن برای فهم معانی لغوی آیات و درک بهتر کلام خدا برای آنان که به زبان عربی آشنایی ندارند یا چندان مسلط نیستند، صورت می‏گیرد تا انگیزه‏ای شود که با خواندن آن به تدبر در متن اصلی قرآن بیشتر راغب شوند و این کاری بس دشوار است و باید با دقت و توجه به مقدمات و شرایط و آداب خاص آن انجام گیرد. از جمله این که مترجم باید در برخورد با قرآن و ترجمه آن مسلط به زبان مبدأ و مقصد باشد و نکات و دقایق هر دو زبان را بداند و با آگاهی از وجوه و نظایر لغات بهترین معنای کلمات را برگزیند و از به کارگیری لغات نامأنوس پرهیز کند، و اصول و لطائف فصاحت و بلاغت را که در «حد اعجاز در قرآن» وجود دارد درنظر بگیرد. افزون بر این، مترجم بایستی توان و استعداد نویسندگی داشته، غیر از ترجمه، خود صاحب اثر باشد نه این که چون نمی‏تواند بنویسد به ترجمه روی آورده باشد. و در ضمن با مراجعه به منابع ارزشمند و رعایت نظم و آگاهی از پیوستگی آیات از اطاله کلام خودداری کند. جان کلام آن که مترجم باید با قرآن انس کامل داشته با رعایت امانت در ترجمه کلام خداوند نهایت کوشش خود را ــ در عین متصّف بودن به اصل تقوی و پاکدلی ــ به کار گیرد؛ زیرا درک و دریافت عالمانه و عارفانه حقایق و دقایق والای قرآنی جز در دسترس پـاکدلان و پاک اندیشان اهل توحید نیست (واقعه 79ـ77). اگر مترجم این شرایط را در خود فراهم آورد و به اخلاق و آداب و احکام الهی پایبند باشد و به لطف و عنایت خداوند امیدوار شود، مسلما می‏تواند ترجمه‏ای خداپسندانه ارائه کند.
در عصر حاضر و مخصوصا در دو دهه اخیر توجه به قرآن کریم و به‏تبع آن توجه و اهتمام به ترجمه فارسی آن افزایش یافته است. در این مدت بیش از ده ترجمه فارسی از قرآن انتشار یافته و چند ترجمه دیگر در دست انتشار است. از جمله ترجمه‏های منتشر شده می‏توان به ترجمه عبدالمحمد آیتی، سید جلال‏الدین مجتبوی، بهاءالدین خرمشاهی و محمد مهدی فولادوند اشاره کرد.

1. استاد فولادوند و ترجمه ایشان

دکتر محمد مهدی فولادوند، استاد بازنشسته دانشگاه تهران از فرانسه‏دانان برجسته ایران و صاحب آثاری اعم از نظم و نثر به زبان فرانسه است، که از جمله می‏توان به ترجمه زیبا و شیوا از رباعیات خیام از فارسی به فرانسه و برگردان فارسیِ آثار بزرگانی چون آلبرت شوایتسر اشاره کرد. وی آموختن زبان عربی را در ایران نزد مرحوم تارا و فرامرزی و شیخ علی خوانساری آغاز کرد و در اقامت بیش از ده ساله‏ای که در فرانسه داشت با رژی بلاشر و استادانی از مصر چون انورلوقا و عبداللطیف کار کرد و از آکادمی اسلامی پاریس دیپلم عالی زبان‏شناسی عربی را گرفت.
آقای فولادوند ترجمه قرآن را در سال 1331 آغاز کرد و در دومین گام، ترجمه 22 سوره را با عنوان «گل‏هایی از قرآن کریم» منتشر کرد که مورد پسند صاحب‏نظران قرار گرفت و مقارن پیروزی انقلاب اسلامی ترجمه کل قرآن را به پایان رسانید، اما بی‏آن که عجله‏ای برای انتشار ترجمه خود داشته باشد سال‏ها و بارها آن را بازخوانی و با دیگر ترجمه‏های فارسی مقایسه و مقابله کرده، پیوسته آن را محک و بازنویسی می‏کند و سرانجام متن منقّح خود را که مورد توجه آیة‏الله سید احمد خوانساری قرار گرفته بود برای طبع و نشر به دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی در قم واگذار می‏کند. در آن‏جا نظر به کمال اهمیت و حساسیت ترجمه قرآن کریم و با موافقت مترجم، هیئتی از علما و فضلای قرآن پـژوه حوزه علمیه قم که با «دارالقرآنِ آیة‏الله العظمی گلپایگانی» همکاری علمی دارند برای مقابله و ویرایش این ترجمه گردهم می‏آیند و این ترجمه را به شیوه آهسته و پیوسته با همکاری هیئت شش نفره به مدت سه سال با مراجعه مداوم به منابع قرآن پژوهی و در درجه اول تفاسیر معتبر و ترجمه‏های نو و کهنِ فارسی ویرایش می‏کنند.
مترجم دست آخر این ترجمه ویراسته و پیراسته را برای بازنگری نهایی نزد آقای خرمشاهی می‏برد. بهاءالدین خرمشاهی می‏گوید: «بنده پـس از خواندن چند صفحه از این ترجمه، از شیوایی و روشنی و سادگی و صلابت و نیز صحت و دقت ترجمه استاد فولادوند که به هفت آب ویرایش و تنقیح و تهذیب علمی و نیز ربّانی شسته شده بود، شاد و شگفت‏زده شدم و به ایشان تبریک گفتم و اعلام کردم که این ترجمه مهذّب و متین نیاز به ویرایش مجدد و نهایی من ندارد؛ ولی ایشان گفتند: در ترجمه قرآن هرقدر احتیاط و صرف وقت و هزینه شود جای دوری نمی‏رود، لذا پذیرفتم. بنده در مقام ویراستار دست‏کم سه ترجمه قرآن را ویرایش کرده‏ام اما تاکنون ترجمه‏ای تا این حد دقیق و در عین حال خوشخوان و غیرتحت‏اللفظی ندیده‏ام. ترجمه استاد فولادوند ترجمه‏ای است به فارسی امروز و سر راست و ساده و بدون سبک؛ یعنی فاقد گرایش‏های خاص و افراطی است، نه فارسی‏گرایی مفرط دارد و نه عرب‏گرایی بسیار نامفهوم، بیان ترجمه قابل فهم است و عبارات پیچیده نیست و از همه مهم‏تر کمال مطابقت را با متن مقدس قرآن کریم دارد» (همان، 132).

2. بررسی ترجمه

در نخستین نگاه به این ترجمه درمی‏یابیم که مترجم مقدمه خود را درباره چگونگی این ترجمه، آخر قرآن آورده است که مسلم است منظورش هرچه باشد یکی‏اش این است که نهایت تواضع و فروتنی خود را در برابر قرآن نشان دهد. کلک فولادوند در این مقدمه آفرینش هنری خاصی را به نمایش گذاشته و خودش این همه را الهاماتی از درگاه حمایت حق می‏داند.1 آری قدرت و استعداد هر زبان مربوط به هنر و لیاقت و امکانات اهل آن زبان است که هرچه میدان فعالیتشان بیشتر و همتشان بلندتر و ضمیرشان حوصله‏دارتر و فکرشان تابناک‏تر باشد، حاصل کارشان پررونق‏تر است.
مترجم در این ترجمه ــ چنان که خود گوید ــ نهایت تلاش خود را در استحکام ادبی و لغوی آن به کار برده است و همان طور که از ظاهر ترجمه پیداست انصافا از بسیاری ترجمه‏های فارسیِ معاصر دقیق‏تر است. مترجم، این برگردان خود را با دیگر ترجمه‏های قرآن به زبان‏های فرانسه و انگلیسی و هندی و اروپایی مطابقت داده است و لغات، ضمائر، حروف مؤکده و مقدره و روابط ترکیبی کلمات را در نظر داشته و مطابق و مساوی با اصلِ متن، در ترجمه آورده است والحق معنی و مقصود بلند این کتاب آسمانی را باز نموده و منتقل کرده است.
هرجا که در برگردان فارسی نیاز به توضیح، لازم و ضروری می‏نماید اشاراتی را داخل [ ](کروشه) آورده است.2 مثلاً در برخی موارد با یک کلمه که در [ ] آورده گوشزدی به شأن نزول آیه می‏کند:
«سوگند به اختر [ = قرآن] چون فرود می‏آید.» (ص 526)، «پس آیا آن کسی را که [از جهاد [روی برتافت دیدی» (ص 527).
افزون بر این، با آن که مطالب داخل [ ] برای رساندن معنی واژه‏ها و جملاتِ قرآنی است، با این همه در برخی موارد مجبور به پانوشت درباره توضیح و ترجمه آیه و واژه‏های آن شده و گویی با این کار ترجمه را از تفسیر جدا ساخته است: «سوگند به پدری [چنان] و آن کسی را که به وجود آورد.» (ص 594) که درپانوشت آورده است: «مقصود حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل است.» (ص 594).
ـ در برخی موارد در پانوشت به وجوه قرائات و معانی آیات بر طبق آن وجوه اشاره دارد:
وله الجوار المنشآت (ص 532) ـ در پانوشت چنین آورده است: «در آیه 24 اگر «منشآت» را به «کسرشین» بخوانیم معنی چنین می‏شود: «و جریان‏های کوه آسایی که در دریا پدید می‏آید از آنِ اوست» (ص 532)
ـ مترجم که خود زبان‏شناس است، در برخی پانوشت‏ها به معادل لاتین آن واژه نیز اشاره دارد:
راعنا... (ص 86) راعنا از ریشه رَع = شر عبری برابر با واژه «بد» در انگلیسی به معنی our bad one است.

2.1. نگاهی به برگردان واژه‏های قرآنی

مترجم در برخی موارد یک واژه را که در آیات متعدد به یک صورت آمده است به چند شکل ترجمه کرده است. هرچند که می‏توانست از یک واژه شخصی در برگردان فارسی سود بگیرد. البته شاید بتوان گفت که این روش بر اساس معنای هرجمله و فضای بحث مقبول است ولی درباره کلماتی که صفات خدا را بازگو می‏کند و معانی آن‏ها ثابت است این روش چندان توجیهی ندارد. مثلاً کلمه «عزیز» را در جایی به «ارجمند» و در جایی دیگر به «نیرومند» و در مواردی به «توانا» ترجمه کرده است یا لفظ «حکیم» را به «سنجیده‏کار» و «فرزانه» و در مواردی همان لفظ حکیم را در ترجمه آورده است؛3 یا لفظ «امّی» و «اُمیّیّن» را به چهار معنای مختلف آورده است:
الف) مشرکان: «به کسانی که اهل کتابند و به مشرکان بگو...» (ص 52)؛
ب) درس نخوانده: «همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده... پیروی می‏کنند.» (ص 170)؛
ج) بی‏سوادان: «اوست که در میان بی‏سوادان فرستاده‏ای از خودشان برانگیخت.» (ص 553)؛
د) آنان که کتاب آسمانی ندارند: «آنان [به پندار خود] گفتند: در مورد کسانی که کتاب آسمانی ندارند بر زیان ما راهی نیست... .» (ص 59)
ـ مورد دیگر: ذالک بما قدّمت یداک : «این [کیفر] به‏سزایی چیزهایی است که دست‏های تو پیش فرستاده است.» (ص 333)
ما قدّمت یداک اصطلاحی است که در ظاهر «آنچه دست‏های تو پیش فرستاد» معنا می‏دهد اما منظور از این عبارت همه اعمال آدمی در دنیاست خواه با دست انجام شده باشد خواه با دیگر اعضاء و جوارح. به‏همین سبب این اصطلاح ــ که کاربرد زیادی در قرآن دارد4 ــ در ترجمه‏های روان به صورت تحت‏اللفظی ترجمه نمی‏شود. پس شایسته‏تر آن است که چنین ترجمه شود: «این [کیفر به‏سزای] چیزهایی است که از پیش فرستاده‏ای...» افزون براین کلمه «سزای» بر اساس روش مترجم باید داخل [ ]قرار گیرد، چون از جانب مترجم اضافه شده است.
ـ آنچه در سرتاسر این ترجمه به چشم می‏خورد این است که بسیاری از واژه‏های عربی به همان صورت در ترجمه آمده است. به این ترجمه‏ها دقت کنید:
« این ماه حرام در برابر آن ماه حرام است، و [هتک] حرمت‏ها قصاص دارد. پس هرکس بر شما تعدی کرد همان گونه که بر شما تعدی کرده بر او تعدی کنید...» (ص 30)؛
«آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم پس آن علقه را [به‏صورت] مضغه گرداندیم و آن گاه مضغه را استخوان‏هایی ساختیم... .» (ص 342)
«خدا [چیزهای ممنوعی از قبیل:] بَحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است» (ص 124)
«و بر ما تصدق کن» (ص 246)
«[که] از صلب مرد و میان استخوان‏ها سینه زن بیرون می‏آید.» (ص 591)
و از این نمونه‏ها در این ترجمه فراوان است. البته این ایراد در واقع بر کار مترجم وارد نیست بلکه به این سبب همان لفظ عربی آورده شده است که معادل فارسی آن یافت نمی‏شده و اگر مترجم می‏خواست به صورت توضیحی ترجمه کند، از حالت ترجمه خارج می‏شد و رنگ تفسیر به خود می‏گرفت و یا این که آن واژه‏های فارسیِ معادل کلمات عربی، چندان مأنوس نبوده و توان رساندن معنای آیه یا واژه قرآنی را نخواهد داشت.5 و این گونه موارد در همه ترجمه‏های قرآن یافت می‏شود و بیانگر این نکته مهم است که «در حقیقت قرآن کریم ترجمه‏پذیر نیست.»

2.2. نگاهی به نثر فارسی ترجمه

بزرگ‏ترین هنر هر مترجمی آن است که بتواند در ترجمه و برگردان از زبان اصلی به زبان فارسی (مثلاً) درعین حفظ امانت، نثر روان و همه فهمی ارائه دهد و حتی المقدور از واژه‏های خشک و ادبیاتی محض یا غریب دوری کند. حال به نثر این ترجمه نگاهی می‏افکنیم:
«روزی که شما را برای روز گردآوری، گرد می‏آورد، آن [روز]، روز حسرت [خوردن] است» (ص 556)؛
«... رهنمونیتان کرده است... .» (ص 28)؛
«... به او فرا آموخت... .» (ص 526)؛
«... پروردگارت فراخ آمرزش آمرزش است... .» (ص 527)؛
«... روزی که داعی حق به سوی امری دهشتناک دعوت می‏کند... .» (ص 528)؛
«... در درخت سبزه فام اخگر نهاد... .» (ص 445)؛
«... پاسخگر شماست... .» (ص 98)؛
«... گفته شد با ماندگان بمانید... .» (ص 194)؛
«... و برای ماه منزل‏هایی معین کرده‏ایم، تا چون شاخک خشک خوشه خرما برگردد. [به قصد شفاعت]... .» (ص 442).
و از این نمونه‏ها بسیار است که مترجم در این موارد یا دیگر عبارت‏های مشابه از واژه‏هایی که جنبه ادبیاتی آن بیشتر مدّنظر است ــ و تا حدی سنگین و نزدیک به ترجمه‏های تحت اللفظی ــ استفاده کرده است.

2.3. نگاهی به نکات صرفی و نحوی

یکی از مهم‏ترین اصول و شرایطی که در ترجمه قرآن مورد توجه قرار می‏گیرد این است که مترجم باید بدان حد به اسلوب و خصوصیات زبان متن آگاه باشد که حتی‏المقدور معنا و شکل و صیغه اسماء و افعال و حروف را درعین حفظ نقش آن‏ها در ترجمه مطابق با متن اصلی رعایت کند تا معنا و مقصود وحی الهی را بدون ابهام و اشکال منتقل کند. اما در مواردی از این ترجمه می‏بینیم که برخی نکات صرفی و نحوی چندان رعایت نشده است. مثلاً در صفحه 60 در ترجمه ثم جاءکم رسول... . چنین آورده است: «... سپس شما را فرستاده‏ای آمد... .» جاءَ از فعل‏های لازم است «شما را» چندان روان نیست، زیرا فعل را به متعدی شباهت می‏دهد و اگر چنین ترجمه می‏شد بهتر بود: «... سپس سوی شما فرستاده‏ای آمد... .» زیرا «کُم» منصوب به «نزع خافض» است [ در اصل چنین بوده است: جاء الیکم] از این‏رو، اگر در ترجمه حروف جرّ محذوف آشکار شود بهتر است. در ذیل به مواردی از این قبیل می‏پردازیم:
أفغیر دین الله یبغون و له اسلم من فی السموات و الارض... (ص 60)
«آیا جز دین خدا را می‏جویند؟ با آن که هر که در آسمان‏ها و زمین است... سر به فرمان او نهاده است...» «واو» در «و له اسلم» حالیه است و «حال آن که» ترجمه شود به قید حالت نزدیک‏تر است. و فعل «اسلم» ماضی ساده است و «سر به فرمان او نهاد» معنا می‏دهد و بقیه را باید داخل [ ] قرار دهد.
و نرید ان نمن علی الذین.... (ص 385) «و خواستیم بر کسانی که... منت نهیم...» «نرید» فعل مضارع است و به «می‏خواهیم» ترجمه شود بهتر است. ممکن است گفته شود مترجم از زمینه فعل ماضی در آیه قبل بهره جسته و به «خواستیم» ترجمه کرده است. اما چون این آیه اشاره به یک سنت ایده‏آل الهی دارد که تحقق نهایی آن مایه امید مستضعفان است پس به همان شکل مضارع آن در ترجمه بیاید زنده‏تر است.
«... ذالکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.... (ص 554): «... اگر بدانید این برای شما بهتر است» مترجم در این آیه و در بسیاری موارد مشابه آن اسم اشاره «ذلک» را به «این» ترجمه کرده است که با اصل آن سازگار نیست و «آن» ترجمه شود بهتر است. البته شاید منظور این باشد که مراد قرآن از «ذالک» اشاره به نزدیک و به معنی «هذا» است. در صورتی که خداوند در عین این که می‏داند که «هذا» به‏معنای «این» و اشاره به نزدیک است از واژه «ذلک» ــ که در اصل برای اشاره به دور به کار می‏رود ــ بهره جسته است، پس منظور خاصی از این کاربرد داشته است و اگر «ذلکم» به «آن» ترجمه شود هم با اصل منطبق است و هم آدمی را به تأمل وامی‏دارد. اشکال دیگر این ترجمه آن است که مترجم کنتم تعلمون را، در این آیه و موارد مشابه آن که باید به شکل ماضی استمراری ترجمه شود، به صورت مضارع مؤکد ترجمه کرده است و گویا مترجم چندان توجهی به این قانون که «فعل کان با فعل مضارع معنای ماضی استمراری می‏دهد» ندارد یا موردنظرش نیست.6
والفلک تجری فی البحر بامره... «و کشتی‏ها در دریا به فرمان او روانند» (ص 340).
در این عبارت الفلک به صورت مرفوع و به‏عنوان مبتدا ترجمه شده و در نتیجه کل عبارت حالت جمله معترضه و جدا از جمله قبل به خود گرفته است و این کاملاً مخل به معناست و خلاف منظور خداوند است، زیرا کلمه «الفلک» منصوب و عطف بر مفعول فعل «سخّر» ــ که پیش از آن آمده ــ است و چنین ترجمه می‏شود: «آیا ندیده‏ای که خدا آنچه را در زمین است و کشتی‏ها را که در دریا به فرمان او روانند به‏نفع شما رام گردانید.»
و اذا تتلی علیهم ایاتنا بینات... «چون آیات روشنِ ما بر آنان خوانده می‏شود...» (ص 340) در این‏جا بینات به‏عنوان نَعْت و در معنای صفت ساده آمده و ترجمه شده است در صورتی که این واژه معنای صفت فاعلی می‏دهد و در این‏جا از نظر نقش آن در جمله قید حالت است و «نعت» نیست و اگر به گونه‏ای ترجمه می‏شد که از «نعت» متمایز شود بهتر بود مثلاً چنین می‏آورد: «... و آن هنگام که آیات ما درعین روشنگری بر آنان خوانده می‏شود....».
هر جا که همزه استفهام با «فاء» یا «واو» عاطفه آمده است، این دو حرف ـ واو، فاء ـ در ترجمه نیامده است و در مواردی که «فاء» جزاء به جای جملات شرطیه ذکر شده در ترجمه به آن توجهی نشده است حتی «فاء« و «واو» در جملات خبریه که در متن آمده در برگردان فارسی به آن توجهی نشده است:
او عجبتم ان جاءکم... «آیا تعجب کردید که...» (ص 158)
فتنا زعوا امرهم بینهم... «[ساحران] میان خود در باره کارشان به نزاع پرداختند...» (ص 315) در صورتی که «فاء» حالت ترتیب یا سببیت و جزاء را منعکس می‏کند7 برگردان آن را به فارسی ضروری می‏نماید. ممکن است در نگاه اول چنین اشکالی وارد نباشد و به شکلی تطبیق با زبان و نگارش فارسی به‏عنوان توجیه ذکر شود. لیکن در حقیقت آوردن «فاء» و «واو» آن هم در کلام خدا زائد نیست بلکه در برگیرنده معنا و مفهوم خاصی است و دقت در همین موارد ظریف است که یک ترجمه را مستحکم می‏کند.
ولیعلمنّ الله الذین آمنوا و لیعلمن المنافقین... «قطعا خدا کسانی را که ایمان آورده‏اند می‏شناسد و یقینا منافقان را [نیز] می‏شناسد.» (ص 397)
مترجم در برگردان این آیه توجه به «لام» و «ن» تأکید و تکرار «لیعلمن» دارد و مفهوم آیه را به شایستگی رسانده است. حال به صفحه 396 برمی‏گردیم که در آن نیز همان «لام» و «ن» تأکید و تکرار فعل آمده است در صورتی که ترجمه بسیار متفاوت است: فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین... «تا خدا آنان را که راست گفته‏اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد...» (ص 396) در برگردان این آیه خبری از تأکید دوبار «ن» و «لام» نیست و درضمن «لام» تأکید را با «لام» تعلیل اشتباه گرفته است که در این‏جا «تا» ترجمه شده است. و در ترجمه «یعلم» به جای «می‏شناسد» جمله «معلوم دارد» را آورده است در دو مفهوم متفاوت را می‏رساند...
به طور کلی می‏توان گفت هرچند مترجم در ترجمه خود نسبت به رعایت نکات دستوری و ادبی سعی داشته، در برخی موارد از ظرافت‏های ادبی و صرفی و نحوی غافل شده است.9

2.4. چند نکته

الف) آنچه در کروشه [ ] آمده است جهت توضیح آیه و واژه‏هاست که معنی و مقصود را بهتر برساند و از طرف مترجم اضافه شده است. پس اگر در جایی برای توضیح آیه و واژه احتیاج به اضافه کردن حرف یا کلمه یا جمله‏ای باشد باید داخل [ ] قرار گیرد؛ حال آن که در بسیاری موارد می‏بینیم که مترجم توضیحات اضافی را بدون آوردن [ ] در ترجمه آیه ذکر کرده است یا بالعکس ترجمه واژه‏ای از آیه را که مربوط به خود آیه است یا نیازی به آوردن کلمه و توضیح اضافی نبوده است داخل [ ] قرار داده است. برای نمونه:
الم تران الله انزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها (ص 437) «آیا ندیده‏ای که خدا از آسمان آبی فرود آورد و به [وسیله] آن میوه‏هایی که رنگ‏های آن‏ها گوناگون است بیرون آوردیم!» کلمه [وسیله [همان معنی حرف جر «باء» در معنای استعانت است و نیازی به قرار دادن آن در [ ]نبود، در صورتی که واژه مختلفا حال مفرد است و ترجمه به صورت جمله نیاز به [ ] دارد که فروگذاری شده است. بدین صورت که: «میوه‏هایی که رنگ‏های آن‏ها گوناگون [است] و از همین نمونه است: قالوا أقررنا... «گفتند: آری اقرار کردیم.» ص 60 کلمه آری از جانب خود مترجم است و [باید [داخل کروشه [ ] قرارگیرد.
و لاالظل و لاالحرور «و نه سایه و گرمای آفتاب» (ص 437) که بر طبق روش مترجم می‏توانست این گونه ترجمه شود: «و نه سایه و نه گرما[ی آفتاب]»
ان هی الااسماء... «[این بتان] جز نام‏هایی بیش نیستند» (ص 526) بهتر این بود چنین ترجمه می‏شد: «این [بتان [جز نام‏هایی [بیش] نیستند.»
ثم خلقناالنطفة علقة... «... آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم...» (ص 342) این آیه‏ای است که در آن واژه «ثم» و «خلقنا» چند مرتبه آمده است و در ترجمه آن بر طبق دأب مترجم کلمه «به صورت» داخل کروشه [ ] قرار بگیرد بهتر است کما این که در عبارت‏های بعدی و قبلی آن چنین کرده است همچنین کلمه «آن گاه» نیز در کروشه [ ]باشد بهتر است و اگر گفته شود که «آن گاه» ترجمه «ثم» باشد باز جای اشکال است.
ذلک بانهم قالوا لیس علینا... «این بدان سبب است که آنان [به پندار خود[ گفتند» اگر مطلبِ داخلِ کروشه [ ] هم نباشد، ترجمه ابهامی ندارد و مطلب روشن است.
یقول له کن فیکون... «می‏گوید موجود شو پس بی‏درنگ موجود می‏شود...» (ص 307) اگر کلمه «بی‏درنگ» داخل کروشه [ ] باشد به روش این ترجمه نزدیک‏تر است.
به هر حال، کمتر صفحه‏ای می‏توان یافت که این موارد در آن یافت نشود با آن که دأب مترجم این است که در ترجمه هر آنچه غیرواژه‏های قرآنی است داخل کروشه [ ] قرار گرفته است حتی اگر: [لی] ص 483 یا [و] یا [در] یا [ست که] ــ دیگر صفحات ترجمه، باشد.
ب) نام سوره‏ها به فارسی ترجمه نشده است. حداقل می‏توانست در کنار آن اسم سوره، ترجمه و معنای آن را داخل کروشه [ ] بیاورد مثلاً: سوره عصر [= زمان]. چرا که اگر بحث از ترجمه کل قرآن است، ترجمه عنوان سوره‏ها هم ــ بجز مواردی که اسامی خاص و اعلام است ــ جزو ترجمه قرآن به حساب می‏آید و همین درک عنوان سوره‏ها نیز برای خواننده می‏تواند مؤثر باشد.
ج) به این آیه و ترجمه آن دقت کنید:
یعلم مایلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها (ص 538)
«آنچه در زمین درآید و آنچه از آن برآید و آنچه در آن بالا رود [همه را] می‏داند.»
دو نکته در این ترجمه قابل ذکر است: نخست آن که قسمتی از متن آیه در برگردان فارسی اصلاً ترجمه نشده است و آن و ما ینزل من السماء است که خطای فاحشی است و حتما باید اصلاح گردد. دوم آن که یَلجُِ به معنای «داخل شدن» و «وارد شدن با سختی» است (راغب اصفهانی [بی‏تا]: 532) و کلمه «درآید» برای نشان دادن این معنا چندان رسا نیست زیرا از «درآید» معمولاً «بیرون آید» فهمیده می‏شود (عمید 1362: 487) نه واردشدن و داخل شدن به سختی.
د) به این آیه و ترجمه آن دقت کنید:
ثمّ الی ربکم مرجعکم فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون (ص 150)
«آن گاه بازگشت شما به سوی پروردگارتان خواهد بود پس ما را به آنچه در آن اختلاف می‏کردید آگاه خواهد کرد.» دو نکته در این ترجمه درخور ذکر است: نخست آن که «فینبئکم» را به «فینئنا» ترجمه کرده است، یعنی باید چنین ترجمه شود: «پس شما را به آنچه اختلاف می‏کردید» که می‏توان آن را اشتباه چاپی به حساب آورد. دوم آن که جمله الی ربکم مرجعکم اسمیه است و برگردان «خواهد بود» برای آن، جمله را به فعلیه و زمان آینده شباهت داده است.
3. سخن پایانی
یکی از دریچه‏های اعجاز قرآن کریم، ترکیب حیرت‏انگیز بیانی و تلفیق دقیق معانی و تطبیق آن با حالات گوناگون نفسانی انسان است که حقا عالی‏ترین جلوه گفتار خداست. قرآن درعین معجزه جاوید و وحیانی بودن، اثری در اوج کمالات هنری است. کلمات قرآن‏چنان خوب و شایسته، به هم پیوسته است که استماع آن از لحاظ هماهنگی و روانی، گویی نغمه فرشتگان است و جان را به شور می‏آورد و این وجد و طرب که مستمعان قرآن از آن می‏یابند نتیجه همین ترکیب عجیب است. جمال معانی و جلال بیانی قرآن حالتی است دریافتنی نه گفتنی. این کمالِ جمال را در کلمات عادی ریختن در طاقت ابنای بشر نیست. به همین سبب ترجمه‏ای بی‏غلط از قرآن آرزویی است بس دوردست و دیریاب و شاید دست نایافتنی.
بس نکته غیرحسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب‏نظر شود
اما اگر با بیان انسانی وصف جمالِ این اعجوبه خلقت یزدانی نتوان کرد، لامحاله چیزی گفتن از هیچ نگفتن بهتر است. و هدف اساسی در ترجمه قرآن مجید آن است که آدمی با خواندن آن، به خواندن متن اصلی قرآن بیشتر راغب شود تا از آن نهر عظیم جان‏بخش الهی کفی برگیرد و تهی‏دست بازنگردد. با این نگاه، ترجمه محمد مهدی فولادوند اثری ارزشمند می‏نماید و چون همتش بلند و حاصل کارش پررونق‏تر شده است و امید است که آن هدف اساسی از ترجمه را نیز برآورده سازد. ان شاءالله.

پی نوشت‏ها

1. صفحه دوم و سوم از مقدمه نویسنده و مترجم. [انتهای ترجمه محمد مهدی فولادوند از قرآن کریم].
2. مترجم خود به این روش در مقدمه اشاره کرده است. [انتهای ترجمه محمد مهدی فولادوند از قرآن کریم]
3. الف) نمونه برای ترجمه «عزیز» به «توانا» و «حکیم» به همان لفظ: ص 44: سوره بقره آیه 260.
ج) نمونه برای ترجمه «عزیز» به «ارجمند» و «حکیم» به «فرزانه»: ص 553 سوره حشر. در همه این موارد لفظ عزیز و حکیم به‏عنوان دو صفت بدون حرف عطف و متصل به هم در قرآن آمده است ولی در ترجمه گاه به حرف عطف «واو» می‏آید و گاه بدون حرف عطف آمده است. چنین حالتی ممکن است از جهت تنوع و جلوگیری از تکرار و یکسانی مفید باشد ولی در ترجمه‏ای که بخواهد قوام و استواری را نشان بدهد چندان مطلوب نیست؛ مگر این که بگوییم مترجم در هر مورد بر طبق مقتضیات جملات و کلمات یکسانِ آیاتِ مختلف را به واژه‏ای خاص برگردانده است. والله‏اعلم
4. این اصطلاح در قرآن 14 مرتبه به کار رفته است (المعجم‏الفهرس، ص 538).
5. مانند واژه «علقه» که مترجم در برگردان از واژه «آویزک» یاد کرده است. ص 597.
6. و از همین نمونه است: صفحه 9، آیه 59 سوره بقره ــ ص 554 آیه 2، سوره منافقون ــ ص 551 آیه 11 صف.
7. اگر «واو» و «فاء» با «هل» استفهامیه آمده باشد آن را در فارسی نیز ذکر کرده و برگردانده است مثلاً ص 312.
8. از مواردی که تأکید مذکور در آیات را در ترجمه نیاورده باشد زیاد به چشم می‏خورد مثلاً: ص 405، 396.
9. و از همین نمونه است ترجمه آیه 10 از سوره حج: ص 333.
منابع و مآخذ
عمید، حسن (1362) فرهنگ فارسی، تهران انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم.
فصلنامه مترجم، سال سوم، شماره 10.
راغب اصفهانی [بی‏تا] مفردات، بیروت، دارالمعرفه.
فواد عبدالباقی، محمد (1360)، المعجم الفهرس لالفاظ القرآن الکریم، افست، تهران، انتشارات اسماعیلیان.

 
جمعه 24 شهریور 1391  3:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

بررسي و طبقه ‏بندي نقد‏هاي مربوط به ترجمه‏هاي قرآن كريم به زبان فارسي

پرويز آزادي

نويسنده اين پايان‏نامه پس از بررسي ريشه‏اي واژه ترجمه و پرداختن به ابعاد مختلف معني اين واژه اين‏گونه بيان مي‏دارد كه: «از قراين و شواهد تاريخي اين‏چنين برمي‏آيد كه پيشينه ترجمه قرآن به زبان‏هاي غيرعربي (خصوصاً فارسي) به عصر حضرت رسول(ص) برمي‏گردد و حتي با چند سال اغماض مي‏توان ترجمه قرآن را همزاد خود قرآن دانست كه شواهدي نيز بر اين امر وجود دارد. اولين نوشته‏هاي مكتوب از ترجمه قرآن به عصر سامانيان و سال‏هاي ميانه قرن چهارم هجري مي‏رسد و قديمي‏ترين ترجمه‏اي كه به دست ما رسيده، ترجمه تفسير طبري است، هرچند احتمال مي‏رود قديمي‏تر از اين ترجمه نيز وجود داشته باشد».
وي سپس به بررسي سبك ترجمه و مقايسه ترجمه‏هاي قديمي با ترجمه‏هاي جديد مي‏پردازد: «ترجمه‏هاي كهني كه از قرآن به عمل آمده است به شيوه تحت‏اللفظي است و به گفته يكي از محققان نامي معاصر1 «به ترجمه‏هاي قديمي، نمي‏توان نام ترجمه گذاشت بلكه كار آنها بيشتر معادل‏يابي است و ما با اغماض به آثار آنان ترجمه مي‏گوييم و حقيقت امر اين است كه ترجمه قرآن طي چند سال اخير انجام شده است». علت اين‏كه علماي گذشته در كار ترجمه از حد ترجمه تحت‏اللفظي تجاوز نمي‏كرده‏اند را اين‏گونه مي‏توان بيان داشت كه ترس از ايجاد تحريف در مضامين قرآن علت اصلي اين امر بوده است، هرچند ترجمه‏هاي قديمي نسبت به ترجمه‏هاي معاصر از غناي بيشتري برخوردار مي‏باشد».
موءلف پس از بررسي معاني واژه نقد از ديدگاه لغوي و علمي و ذكر تاريخچه نقد در جهان اين‏گونه اظهار مي‏دارد كه: «عمر نقد ترجمه‏هاي قرآن با توجه به عمر طولاني ترجمه‏هاي قرآن به فارسي، بسيار اندك است و از حدود نيم‏قرن تجاوز نمي‏كند، مي‏توان دلايل اين امر را اين‏گونه ذكر كرد كه اولاً سنت نقد متون و خصوصاً ترجمه‏هاي قرآن به صورت امروزي وجود نداشته است، ثانياً، آن اشكالاتي كه در نقدهاي امروزي بر ترجمه‏هاي معاصر وارد مي‏شود - از قبيل عدم رعايت مقتضيات زبان مبدأ و زبان مقصد، دخالت عنصر تفسير در ترجمه و... - بر ترجمه‏هاي گذشته وارد نبوده است، ثالثاً: وجود انديشه قداست قرآن و نقدناپذيري عبارات و معاني بلند قرآني نيز مي‏تواند دليل ديگري بر اين امر باشد».
«مي‏توان گفت اولين نقد بر ترجمه‏هاي قرآن توسط استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) در ارديبهشت 1377 هـ.ش در مجله "يغما" نوشته شده است. اين نقد بر ترجمه آقاي پاينده وارد شده و پس از اين نقد، نقدهاي ديگري توسط علامه "فرزان" و آقاي "غلامرضا طاهر" در همين مجله نسبت به ترجمه آقاي پاينده نگاشته شد».
نگارنده پايان‏نامه در طي فصلي جداگانه به معرفي ترجمه‏هاي فارسي موجود پرداخته و سپس روند نقادي نسبت به تك‏تك اين ترجمه‏ها را ذكر كرده است كه در اين نوشته فقط به ذكر اساس ترجمه‏ها اكتفا مي‏شود، ترجمه‏هايي كه نويسنده آنها را معرفي كرده است از اين قرار است: 1 - ترجمه بصيرالملك 2 - ترجمه الهي قمشه‏اي 3 - ترجمه معزي 4 - ترجمه پاينده 5 - ترجمه يامهري 6- ترجمه مصباح‏زاده 7 - ترجمه آل‏آقا 8 - ترجمه رهنما 9 - ترجمه آيتي 10 - ترجمه بهبودي 11- ترجمه فولادوند 12 - ترجمه خرمشاهي.
موءلف، در فصل پاياني اين تحقيق، ابتدا فهرست جامعي از نقدها و معرفي‏هاي مربوط به ترجمه‏هاي قرآن كريم براساس نام خانوادگي نويسنده را تنظيم نموده و سپس جدول مسير زماني ترجمه‏ها كه براساس سال انتشار تنظيم شده را ذكر نموده و در مرحله بعد انواع نقدها را اين‏گونه تقسيم كرده است: 1 - نقد خاص 2 - نقد خاص ترتيبي 3 - نقد خاص عنوان‏يافته، 4 - نقد عام 5 - نقد عام موضوعي 6- خرده نقد يا نقد ضمني 7 - نقد پاورقي‏ها، مقدمه، موءخره و...، اين طبقه‏بندي، درواقع طبقه‏بندي صوري و ظاهري نقدهاست و طبقه‏بندي محتوايي نقدها در دو گروه مي‏باشد: 1 - نقد روساخت 2 - نقد ژرف‏ساخت.
در پايان اين پژوهش، نگارنده اين‏گونه نتيجه گرفته كه «عمر نقادي ترجمه از نيم‏قرن بيشتر تجاوز نمي‏كند و در بين نقادها، نقدي وجود ندارد كه موضوع آن ترجمه كهن از قرآن باشد و سير نقادي پس از شروع در دهه چهارم 1300 هجري، 26 سال در ركود باقي ماند و پس از حيات مجدد خود، در سال 1375 به نقطه اوج خود رسيد و به طور كلي مي‏توان گفت كه ترجمه‏هاي معاصر از قرآن به زبان فارسي غالباً علمي‏تر و روانتر از ترجمه‏هاي قديمي است و آفت ترجمه‏هاي معاصر قرآن كريم كمبود دقت عالي و آرماني است و حتي برخي از ترجمه‏هاي معاصر داراي غلط‏هاي علمي و زباني بسيار است.

پاورقيها:

1 - دكتر آذرتاش آذرنوش.
 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

مقايسه ترجمه سوره حجرات از مصطفى ذاكرى با برخى ترجمه‏ هاى ديگر

عبدالوهاب طالقانى

در شماره 23 نشريه وزين ترجمان وحى، مقاله محققانه و جامع و جالبى از آقاى مصطفى ذاكرى، تحت عنوان «ترجمه سوره حجرات و گفتارى درباره آيين ترجمه قرآن» به چاپ رسيد. من مقاله را به دقت خواندم و بر احاطه و تسلط كامل نويسنده محترم به منابع بى‏شمار و آشنايى ايشان با مسائل فنى و تخصصى ترجمه و ديگر مباحث مربوطه، واقف شدم و اطمينان يافتم كه در مسئله ترجمه قرآن و نقد روش رايج فعلى، هم‏صدايى پيدا كرده‏ام و ترجمه‏اى عرضه خواهد شد كه به همه ابعاد اين مقاله تحقيقى، جامه عمل مى‏پوشاند و اين ترجمه الگو قرار خواهد گرفت. اما در شماره 24 همان نشريه كه ترجمه سوره حجرات را از اين نويسنده توانا خواندم، و ايشان اظهار داشته بودند كه اين ترجمه را بيست سال قبل تهيه نموده‏اند، متأسف شدم كه چه شد در اين بيست سال با خواندن مقالات و بحثهاى تخصصى و نگارش مقاله‏اى بسيار تحقيقى، تغييرى در روش ترجمه خود نداده‏اند و اين ترجمه را همچنان دقيق مى‏دانند و در مقدمه ترجمه چنين نوشته‏اند:
مى‏خواستم مقايسه‏اى از چند ترجمه مشهور از همين سوره را در اينجا ارائه كنم، اما اين گفتار بسيار طولانى شده است و اگر كسانى مايل باشند، اين ترجمه‏ها در دسترس است و در كتابخانه‏هاى عمومى و دانشگاهها يافت مى‏شود، لذا كسانى كه بخواهند مى‏توانند اين مقايسه را خود انجام دهند. در اينجا همين قدر مى‏گويم كه اكنون بعد از بيست سال كه از اين ترجمه مى‏گذرد، مى‏بينم كه ترجمه بسيار دقيق و درست و منطبق است با موازينى كه قبلا ذكر شده و هيچ تغيير يا اصلاحى در آن لازم نمى‏بينم و اميد است كه خوانندگان نيز با حقير، هم‏آوا و هم‏عقيده باشند. ولى البته هر انتقادى از صميم قلب پذيرفته مى‏شود، زيرا كه با نقد درست، دانش پيشرفت مى‏كند و عيبها برطرف مى‏شود.
از آنجا كه اين جانب آن مقدمه علمى طولانى و محققانه و بحث مستوفى در نقد و انتقاد را در مقايسه با اين نمونه ترجمه بسيار مغاير ديدم، ثانياً نويسنده ترجمه خود را دقيق و پسنديده تعريف كرده است، ثالثاً خواسته‏اند ترجمه خود را با ديگران مقايسه كنند تا امتياز و برترى ترجمه ايشان نسبت به ديگران ثابت شود اما اين مقايسه را بر عهده ديگران نهاده‏اند، اينها سبب شد تا اين مقايسه را اين جانب انجام دهم تا حقى از مترجمان عالى قدر تضييع نگردد و جايگاه ترجمه اين محقق هم روشن شود.
اين جانب ترجمه‏هاى متعددى را براى مقايسه انتخاب كردم. نخست آيه آورده مى‏شود، سپس ترجمه آقاى مصطفى ذاكرى به همراه كاستيهاى ترجمه ذكر مى‏گردد. جهت مقايسه از ترجمه‏هاى مختلف بهره گرفته شده است و قضاوت اتقان و جامعيت ترجمه را بر عهده خوانندگان مى‏گذاريم. قبل از شروع، تذكر اين نكات ضرورى است:
1. در مواردى كه الفاظ عربى با زبان فارسى آميخته شده و جزئى از آن گرديده و كاملاً مأنوس است، استعمال آنها به مراتب خوشايندتر است تا آنكه واژه‏هاى فارسى و سره‏هاى نامأنوس به جاى آنها قرار گيرد؛ از قبيل «واركعوا: ركوع كنيد»، «وامسحوا: مسح كشيد»، «أَنْ طَهِّرا بَيْتِىَ لِلطّآئِفينَ وَ الْعاكِفينَ: طواف و اعتكاف‏كنندگان» و نظاير بسيارى ديگر.
2. با اذعان به اينكه قرآن كلام خالق است و بى‏عيب ولايتغير، و ترجمه‏ها با همه دقت، چون كار مخلوق است، هرگز نمى‏تواند از ظرافت، بلاغت و صلابت كلام حق برخوردار باشد، پس چه بهتر كه ترجمه، مقصود و معناى كلام حق را به خواننده بفهماند، زيرا هدف، فهم عموم است نه استفاده گروهى خاص. هدف تبيين كلام حق است به ساده‏ترين بيان براى فهم عموم با روشن نمودن مرجع ضماير، مشارٌاليه اسماء اشاره و ارتباط آيات با يكديگر، و ديگر مسائل مربوطه؛ و تلاش در جهت تهيه يك متن ادبى براى اُدباى قوم، كارى است عبث و بيهوده.
ذيلاً به آيات مورد بحث توجه فرماييد:
1. يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَىِ اللّهِ وَ رَسُولِه وَ اتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ سَميعٌ عَليمٌ
ذاكرى: اى كسانى كه گرويده‏ايد، در برابر خدا و فرستاده‏اش پيشى نجوئيد و از خدا بترسيد، خدا شنواى داناست.
الف. اگر «گرويدن» لغتى است رايج و پسنديده، چه شده كه در آيه 7 «وَ لكِنَّ اللّهَ حَبَّبَ اِلَيْكُمُ الاِْيْمانَ» و آيه 14 «وَ لَمّا يَدْخُلِ الاِْيْمانُ فى قُلُوبِكُمْ» و آيه 17 همين سوره «بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلاِْيْمانِ»، «ايمان» به گرويدن ترجمه نشده و همان ايمان آمده است؟
ب. اگر «وَ اتَّقُوا اللّهَ» را به «از خدا بترسيد» ترجمه مى‏كنيد، آيه 175 آل‏عمران «فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ» را چگونه معنا مى‏كنيد و چه فرقى است بين «وَ اتَّقُوا اللّهَ» و «خافُونِ»؟
جناب استاد ذاكرى در ترجمه، ميان نبى و رسول فرق گذاشته‏اند، «نبى» را پيامبر و «رسول» را فرستاده ترجمه كرده‏اند و اين دقت قابل تحسين است، اما خود در ترجمه آيه 143 بقره «وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتى كُنْتَ عَلَيْهآ اِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ» در صفحه 65 شماره 23 ترجمان وحى، فراموش كرده و «رسول» را همان پيامبر ترجمه كرده‏اند.
«و ما قبله‏اى را كه تو اينك بر آنى (يعنى كعبه) قرار نداديم جز براى آنكه كسانى را كه از پيامبر پيروى مى‏كنند از كسانى كه به اعتقاد پيشين خويش (به سوى كفر) برمى‏گردند، باز شناسيم».

مقايسه ترجمه‏ها

استادولى: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، بر خدا و پيامبر او پيشى نگيريد و از خدا پروا كنيد كه خداوند شنوا و داناست.
آيت اللّه‏ مكارم: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، چيزى را بر خدا و رسولش مقدم نشماريد (و پيشى مگيريد) و تقواى الهى پيشه كنيد.
موسوى گرمارودى: اى مؤمنان، از خداوند و پيامبرش پيش نيفتيد و از خداوند پروا كنيد كه خداوند شنواى داناست.
2. يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ
ذاكرى: اى كسانى كه گرويده‏ايد، آواى خويش را فراتر از آواى پيامبر مبريد و با او بلند سخن مگوييد همچون بلند سخن گفتن برخى از شما با برخى ديگر، مبادا كردارهاى «نيك» شما بيهوده گردد و از آن آگاه نباشيد.
اگر معادل كلمه «تحبط» را يكى از كلمات: باطل، محو، نابود و يا تباه قرار دهيم، با معناى كلمه سازگارتر است تا بيهوده.
خرمشاهى: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صداهايتان را از صداى پيامبر بلندتر مسازيد و در سخن با او، مانند بلند حرف زدنتان با همديگر، بلند حرف مزنيد، مبادا كه اعمالتان تباه شود و آگاه نباشيد.
بهرام‏پور: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد و با او بلند سخن مگوييد، آن گونه كه با يكديگر بلند سخن مى‏گوييد، مبادا بى‏آنكه خود بفهميد اعمالتان تباه شود.
فولادوند: مبادا بى‏آنكه بدانيد كرده‏هايتان تباه شود.
استادولى: ... كه اعمالتان نابود مى‏شود و شما آگاه نيستيد.
3. يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِنْ جآءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَاٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ
ذاكرى: اى كسانى كه گرويده‏ايد، اگر نابكارى خبرى براى شما آورد (درباره درستى آن) بررسى كنيد مبادا كه (در پى آن خبر) ندانسته گروهى را بيازاريد و آنگاه از آنچه كرده‏ايد پشيمان گرديد.
آيتى: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به مردمى آسيب برسانيد آنگاه از كارى كه كرده‏ايد پشيمان شويد.
فولادوند: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كرده‏ايد پشيمان شويد.
استادولى: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد... .
موسوى گرمارودى: اى مؤمنان اگر بزهكارى برايتان خبرى آورد بررسى كنيد مبادا نادانسته به گروهى زيان برسانيد آنگاه از آنچه كرده‏ايد پشيمان گرديد.
4. فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ
ذاكرى: از دهشى از خدا و نوازشى؛ و خدا داناى فرزانه است.
اين ترجمه، بيگانه و به دور از ارتباط ديده مى‏شود. آيا «فضلاً» كه مفعولٌ لأجله است چگونه بايد ترجمه شود تا به آيه قبل متصل گردد؟
آيت اللّه‏ مكارم: (و اين براى شما به عنوان) فضل و نعمتى از سوى خداست و خداوند دانا و حكيم است.
آيت اللّه‏ محمد يزدى: خداوند چنين كرد تا از جانب خويش شما را از بخشش و نعمت برخوردار كند، خداوند دانا و كارهايش حكيمانه و هدفمند است.
طاهرى قزوينى: [اين عنايات] به عنوان بخشايش و نعمتى از جانب خدا مقرر شده است و خدا دانايى است فرزانه.
5. وَ اِنْ طآئِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتّى تَفىءَ اِلى أَمْرِ اللّهِ فَاِنْ فآءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ
ذاكرى: ... پس چون باز آمد شما ميان آن دو را با دادگرى آشتى دهيد و خوشرفتار باشيد همانا كه خدا خوشرفتاران را دوست دارد.
«قسط»، به معناى خوشرفتار، در كدام كتاب لغت ضبط شده است؟
سيد جلال الدين مجتبوى: پس اگر بازگشت، ميانشان به عدل و داد آشتى دهيد و دادگرى كنيد و خدا دادگران را دوست مى‏دارد.
استادولى: پس اگر بازآمد، ميان آنها عاقلانه سازش دهيد و راه عدالت پيش گيريد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.
موسوى گرمارودى: و چون بازگشت، ميان آن دو با دادگرى آشتى دهيد و دادگرى ورزيد كه خداوند دادگران را دوست دارد.
خرمشاهى: واگر بازآمد، آنگاه ميان آنها دادگرانه سازش دهيد؛ و به داد بكوشيد كه خداوند دادگران را دوست دارد.
آيتى: پس اگر بازگشت، ميانشان صلحى عادلانه برقرار كنيد و عدالت ورزيد كه خدا عادلان را دوست دارد.
6. يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَ لا نِسآءٌ مِنْ نِسآءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِْسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيْمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ
ذاكرى: و از خويشتن بد مگوييد و نام زشت بر يكديگر منهيد، چه زشت نامى است نابكارى پس از گرويدن.
اولاً «انفسكم»  در «لا تلمزوا انفسكم» به معناى خويشتن نيست، زيرا شما در جمله «ولا تنابزوا بالالقاب» كلمه «يكديگر» را آورده‏ايد در حالى كه در آيه لغتى نيست كه چنين معنا دهد بلكه «يكديگر» را به قرينه «يكديگر» جمله اول كه از «انفسكم» استفاده شده است به كار برده‏ايد. براى اثبات اينكه «انفسكم» به معناى «يكديگر» صحيح است، به معناى آيات زير توجه كنيد:
1. فَتُوبُوا اِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ (بقره، 54)
2. وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ (بقره، 84)
3. ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ (بقره، 85)
4. وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ اِنَّ اللّهَ كانَ بِكُمْ رَحيمًا (نساء، 29)
5. فَاِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللّهِ (نور، 61)
ثانياً با آنكه خود در صفحه 54 شماره 23 ترجمان وحى، در مورد ترجمه بِئْسَ الاِْسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيْمانِ چنين نوشته‏ايد:
ششم آنكه ترجمه بايد متحمل معانى تلويحى و ضمنى اصل آيات هم باشد؛ چنان كه مثلاً در مورد آيه 11 سوره حجرات، مفسران و از جمله طبرسى در مجمع‏البيان، سه معنا براى «بِئْسَ الاِْسْمُ الْفُسُوقُ» بر شمرده‏اند و نيز آنان از جمله زمخشرى، براى «بَعْدَ الاِْيْمانِ» سه تفسير آورده‏اند. ترجمه بايد چنان باشد كه متحمل همه اين معانى باشد و مترجم بايد به اين قبيل معانى جنبى، احاطه داشته باشد تا بتواند ترجمه نسبتاً دقيقى ارائه كند.
متأسفانه ترجمه خود جناب عالى «چه زشت نامى است نابكارى پس از گرويدن» ترجمه مطلوبى نيست. اكنون شما ترجمه خود را با ترجمه‏هاى ديگران مقايسه كنيد.
آيت اللّه‏ مكارم: و يكديگر را مورد طعن و عيب‏جويى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند، يكديگر را ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان، نام كفرآميز بگذاريد.
استادولى: و از يكديگر [با زبان و اشاره] عيب‏جويى نكنيد و القاب زشت بر يكديگر ننهيد، بد نامى است [لقب دادن ديگران به كفر و] فسق، پس از ايمان.
موسوى گرمارودى: در ميان خود عيب‏جويى مكنيد و همديگر را با لقب‏هاى ناپسند مخوانيد، پس از ايمان، بزهكارى نامگذارى ناپسندى است.
آيت اللّه‏ يزدى: و از همديگر عيب‏جويى نكنيد و يكديگر را با لقب‏هاى زشت و سبك نخوانيد كه پس از ايمان آوردن، ناميدن مردم به نام‏هاى زشت، بد و نارواست.
فولادوند: و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقب‏هاى زشت مدهيد، چه ناپسند است نام زشت پس از ايمان.
بهرام‏پور: و عيب يكديگر را به رخ نكشيد و همديگر را به لقب‏هاى زشت نخوانيد، پس از ايمان آوردن، چه بد نامى است نام كردن «مردم» به كفر و فسق.
7. يآ أَيُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبًا وَقَبآئِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ
ذاكرى: اى مردم، ما شما را از نرى و ماده‏اى آفريديم و (سپس) شما را نژادها و دودمان‏هايى گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد.
آيا واقعاً پس از بيست سال، ترجمه «ما شما را از نرى و ماده‏اى آفريديم» ترجمه‏اى است دقيق و مورد پسند؟ آيا اديبان قوم يا توده مردم اين ترجمه را مى‏ستايند؟
استادولى: اى مردم، ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را به صورت شاخه‏ها و تيره‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد [نه اينكه به قوم و قبيله خود افتخار كنيد].
موسوى گرمارودى: اى مردم، ما شما را از مردى و زنى آفريديم و شما را گروه‏ها و قبيله‏ها كرديم تا يكديگر را بشناسيد.
خرمشاهى: هان اى مردم، همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريديم و شما را به هيئت اقوام و قبايلى درآورده‏ايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد.
بهرام‏پور: اى مردم، ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم.
آيت اللّه‏ يزدى: هان اى مردم، ما شما را از مرد  و زنى آفريديم و شما را گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.
8. قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ الاِْيْمانُ فى قُلُوبِكُمْ وَ اِنْ تُطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئًا اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ
ذاكرى: ... و اگر از خدا و فرستاده‏اش فرمان بريد، از (پاداش) كردارهاى (نيك) شما چيزى فروگذار نخواهد شد.
با توجه به اينكه فاعل «لايلت» اللّه‏ است و فعل «لا يلت» دو مفعول دارد: يكى مفعول شخصى «كم» و دومى «شيئاً» مفعول غير شخصى، ترجمه آقاى ذاكرى صحيح و دقيق نيست.
ذيلاً به ترجمه ديگران توجه كنيد و خود مقايسه نماييد.
آيت اللّه‏ يزدى: و اگر خدا و پيامبر او را فرمانبردارى كنيد، خدا از كارهاى نيك شما چيزى كم و كسر نمى‏كند.
موسوى گرمارودى: و اگر از خداوند و پيامبرش فرمان بريد، از پاداش كردارهايتان چيزى كم نمى‏كند.
خرمشاهى: و اگر از خداوند و پيامبر او اطاعت كنيد، چيزى از [پاداش] اعمال شما نمى‏كاهد.
آيت اللّه‏ مكارم: و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد، چيزى از پاداش كارهاى شما فروگذار نمى‏كند.
استادولى: و اگر از خدا و پيامبر او فرمان بريد، هيچ از [پاداش] اعمالتان نكاهد.
9. يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَىَّ اِسْلامَكُمْ بَلِ اللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلاِْيمانِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ
ذاكرى: (اين بيابانگردان) بر تو سپاس مى‏نهند كه (بدون جنگ) اسلام آورده‏اند، (بديشان) بگو اسلام خويش را بر من سپاس منهيد، بلكه خدا بر شما سپاس مى‏نهد كه شما را به سوى ايمان راه نموده است، اگر (در اين سخن خويش) راستگو بوده‏ايد.
جناب آقاى ذاكرى! چرا در ترجمه «مَنَّ» در آيه 82 سوره قصص «لَوْلا أَنْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا» در صفحه 61 شماره 23  ترجمان وحى همان «منّت» را آورده‏ايد و نوشته‏ايد مى‏توان چنين در ترجمه آورد: «اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود همانا ما را (نيز) به زمين فرو مى‏برد» اما در سه مورد در اين آيه، معادل «منّت» را «سپاس» قرار داده‏ايد؟ حال كدام يك از دو لغت «سپاس» و «منّت» رايج‏تر است؟

پی نوشت ها:

* Uri Rubin, »The Hands of `Abu Lahab and the Gazelle of the Ka`ba, «Jerusalem Studies in Arabic and Islam 33 (2007) pp. 93-98.
 

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

كهنترين برگردان قرآن به فارسي

دكتر علي رواقي

ايرانيان از نخستين ملتهايي بودند كه دين اسلام را پذيرفتند و همگي توان خويش را در راه پروراندن و بالاندن فرهنگ اسلامي به كار گرفتند و ادب و زبان عرب را، با زبان و فرهنگ خويش برآميختند و آن اندازه در اين كار پيش رفتند كه هيچ ملتي به پاي ايشان نرسيد.
ايرانيان در فراهم آوردن فرهنگهاي لغت عرب بسيار كوشيدند و «ميتوان به جرأت گفت كه لغتنويسي زبان تازي از اختراعات و ابداعات ايرانيانست»(1)
در دانشهاي ديگر هم اگر تلاشها و كوششهاي اين ملت، بيشتر از ساير ملتها نباشد كمتر نيست و هنوز هم از بيشترينه اين دانشها رنگ و بوي ايرانيان ديده و شنيده ميشود.(2)
از كارهاي ارزشمند ديگري كه ايرانيان بدان برخاستند برگردان قرآن به زبان فارسي است. گستردگي و پهناي كار در اين زمينه آن اندازه و بدان پايه است كه هيچ قوم و ملتي نميتواند ياراي برابري با ملت ما را داشته باشد، دربارة اين برگردانها و شمار آنها هيچ مأخذي نداريم كه در آن به گونهاي مستقل و مشخص از اين قرآنها سخن گفته شده باشد و بايد كتابي جداگانه به كتابشناسي قرآنهاي مترجم اختصاص داده شود تا هريك از اين ترجمهها را معرفي نمايد.(3)
آشنايي با اين ترجمهها و شناخت اين برگردآنها كه در دورهها و حوزههاي مختلف، به دست دانشمندان و تفسيرگران بزرگ و چيره در علوم اسلامي و مسلط به زبانهاي عربي و فارسي، نوشته شده است ميتواند كمك بسيار بزرگي باشد به مفسران و مترجمان قرآن در اين روزگار.
ترجمه هاي تازهاي كه از قرآن در دست است نشان ميدهد مترجمان نوين قرآن، شناخت تام و تمام و كافي از زبان ترجمههاي كهن قرآن به فارسي ندارند از اين روي نتوانستهاند در ترجمه خويش از واژگاني بهرهگيرند كه در خور برابر نهادن با لغات قرآني باشد.
زبان همه اين ترجمهها يكدست نيست و بر فرودي و ناهمخواني و چندگونگي زيادي در آنها آشكار است. گاه از زباني روزنامهاي و نه چندان قوي سود بردهاند و گاه با استفاده از برخي از ترجمههاي كهن زباني سخته و پخته دارند.
گفته شد كه مترجم قرآن در اين روزگار بايد از زبان برگردانهاي قرآن كه در طي هزار سال ادب فارسي فراهم آمده است استفاده كند غرض اين نيست كه اين مترجم واژهاي ناشناخته و دشوار را از يك ترجمه بسيار كهن فارسي بردارد و به كار ببرد، بلكه بابد از مفهوم آن واژه استفاده نمايد و بينش و نگرش هزار ساله دهها و صدها مترجم را، كه عمر خويش را در ترجمه قرآن صرف كردهاند، در نظر داشته باشد از واژههاي كهن فارسي هم البته ميتوان جاي جاي بهرهور شد.
براي در دست داشتن يك ترجمه فارسي روشن و بيابهام و يكدست و روان و استوار از قرآن با زباني كه شايستگي برابر نهادن گفتار ايزدي را داشته باشد بايد به چند كار و تحقيق و پژوهش جدي و مستند دست زد از آن جمله است:

1ـ فراهم آوردن فرهنگ تاريخي برابرهاي واژگان قرآني

2ـ آمادهسازي و چاپ ترجمه ها و تفسيرهاي كهن به فارسي، كه بايد در نهايت دقت انجام گيرد نه مانند پارهاي از ترجمهها كه تاكنون به چاپ رسيده است و انباشته از غلطخواني و نادرستي است.
1ـ فراهم آوردن فرهنگ تاريخي برابرهاي واژگاني قرآني
شادروان دكتر احمد رجايي بخارائي در سال 1348، با ياري گروهي از پژوهشگران و دانشپژوهان كار تهيه فرهنگ برابرهاي قرآن را آغاز كرد مقدار زيادي يادداشت و فيش فراهم آمد اما جا به جا شدن مقامات آستان قدس رضوي در آن روزگار و دگرگونيهايي كه در آن دستگاه پيش آمد باعث شد كه آن استاد، كه به عنوان مدير كل امور فرهنگي و كتابخانهها اين كار را بردست گرفته بود، اين پژوهش را از دست فروگذارد و پس از كنارهگيري آن مرد، تا روزگاري نهچندان طولاني، اين كار پيگيري شد و سرانجام پايان نگرفت. از رهگذر اين پژوهش چند قرآن مترجم كهن بازشناخته شد مانند:
گزارهاي از بخشي از قرآن كريم، قرآن شماره چهار آستان قدس، و فرهنگ لغات قرآن مكتوب به سال 556 هجري (6) و چندين مقاله سودمند نوشته شد.(7)
نگارنده اين يادداشت به سابقه كشش و شوقي كه از سالهاي سال پيش در سرودل داشت پاي در اين پهنه بيكرانه گذاشت و چون ميدانست كه نخستين گام از براي آغازيدن به اين كار بزرگ بررسي و برگردانهاي كهن قرآن به فارسي است، از اين روي به بررسي قرآنهاي كتب خانه آستان قدس پرداخته است.
از فرورفتن در اين درياي دور فرود كرانه ناپديد، گوهرهايي به دست آمد كه دست هيچ گوهرشناسي آنها را نپسوده بود و هيچ صاحب دلي گرد فراموشي قرون را از چهره پاك آنها نزدوده بود.
دهها برگردان كهن و بسيار ارجمند برگزيده شد و پايمردي سرپرست آگاه دل مركز نشر دانشگاهي(8) عكسهايي از اين نسخههاي ديرياب فراهم شد و در موسسه فرهنگي محمد رواقي كار تهيه «فرهنگ تاريخي برابرهاي قرآن به فارسي» آغاز گرديد. برابرهاي بسياري از اين قرآنها مترجم بيرون آورده شد كه برشمردن حتي واژههاي ناشناختهاي كه از اين پژوهش به دست آمده است از حد يك كتاب بيرون است.
اگر بتوانيم اين كار را پايان بريم حدود دوازده تا پانزده مجلد خواهد شد كه چندمجلد آن به فرهنگ فارسي در برابر واژههاي قرآن و بقيه مجلدات در بردارنده واژههاي قرآن در برابر واژههاي فارسي است با توضيح و شرح لغتهاي ناشناخته فارسي. بر آن هستيم تا با سود بردن از اين فرهنگ ترجمهاي از قرآن آماده كنيم و در اختيار خواهندگان آن بگذاريم.

2ـ آمادهسازي و چاپ و نشرترجمهها و تفسيرهاي كهن به فارسي

چاپ و نشر ترجمهها و تفسيرهاي كهن قرآن به فارسي با تصحيح تفسير ابوالفتوح رازي آغاز ميشود جلدهاي اول و دوم اين متن در سال 1323 قمري به اهتمام محمد كاظمبن محمد طباطبايي تبريزي به چاپ رسيد و مجلدات سوم تا پنجم به تصحيح سيدنصرالله تقوي در فاصله سالهاي 1315ـ1313 شمسي نشر گرديد. چاپ دوم اين متن به كوشش مهدي الهي قمشهاي در سال 22ـ1320 انجام گرفت.(9)
كشفالاسرار و عدةالابرار معروف به تفسير خواجه عبدالله انصاري ترجمه و تفسير كهن ديگري است از قرآن به فارسي كه مجلد اول آن به سال 1331 شمسي در مطبعه مجلس به همت علي اصغر حكمت به چاپ رسيد(10)
ترجمه و قصههاي قرآن از روي نسخه موقوفه بر تربت شيخجام مبتني بر تفسير ابوبكر عتيق نيشابوري در سال 1338 به سعي و اهتمام يحيي مهدوي ـ مهدي بياني، در مجموعه انتشارات دانشگاه تهران چاپ شد.(11)
و بالاخره مجلد اول كهنترين ترجمه و تفسير شناخته شده از قرآن به فارسي، «ترجمه تفسير طبري» به سال 1339 شمسي به تصحيح و اهتمام حبيب يغمايي به زيور طبع آراسته گرديد.(12)
بنياد فرهنگ ايران با آگاهي از ارزش ترجمههاي قرآن به فارسي از سال 1344 دستاندركار چاپ و انتشار ترجمهها و تفسيرهاي قرآن به فارسي شد، تفسير قرآن پاك،(13) تفسير قرآن كريم(14) تفسير قرآن مجيد(15) تفسير نسفي،(16) ترجمة قرآن موزة پاريس(17) و تفسير بصائر يميني(18) نمونههايي است از كارهاي اين بنياد فرهنگي در زمينة برگردانها و تفسير قرآن به فارسي.
نگرشي كوتاه در اين ترجمههاي قرآن، از ترجمه تفسير طبري گرفته تا ابوالفتوح، نشان ميدهد با اينكه اين ترجمهها همگي به فارسي است ولي زبان آنها با يكديگر بسيار متفاوت است.
چگونه است با اينكه ميگوييم همه اين ترجمهها به فارسي است زبان آنها با هم نميخواند؟
بايد گفت مردمي كه در سرزمينهاي پهناور ايران ميزيستهاند به زبانهاي مختلف سخن ميگفتهاند كه همگي آنها فارسي ناميده ميشود.(19) ولي مثلاً زبان مردم نيشابور با زبان مردم هرات فرق دارد.(20)
نوشتهاند: «يكي از شاهان خراسان به وزيرش دستور داد تا مرداني را از پنج حوزه اصلي گرد آورد، پس چون آماده شدند سگستاني به سخن آمد، وزير گفت: اين زبان براي جنگ خوبست، سپس نيشابوري به سخن آمد، او گفت: اين زبان براي داوري خوبست، سپس مروزي به سخن شد و او گفت: اين زبان وزارت را سزاست و...»(21)
در آن روزگار زبان عربي به عنوان، زبان دين و زبان علم و سياست، زبان رسمي اين سرزمين شده بود و دانشمندان بيشتر كتابهاي خود را به زبان عربي مينوشتند حتي نويسندگان و پژوهندگان ايراني هم در خدمت آن زبان بودند و فرهنگها و فرهنگنامهها از براي زبان تازي فراهم ميآوردند.(22) تمام لهجهها و گونههاي زبان عربي را ثبت و ضبط ميكردند و به زبان فارسي كمتر عنايت ميشد، تا چه رسد به گونهها و گويشهاي آن.
پادشاهان و اميران ايران كه دست نشاندگان خليفگان عباسي بودند براي خوش خدمتي، هرگونه بندگي را تن داده بودند و روزگار را بر ملت ما تيره و تنگ كرده بودند.
در اين روزگار تنها جماعتي از بخردان و دانشمندان اين ساماناند كه آتش فرهنگ و زبان فارسي را زنده نگه ميدارند و سهم مترجمان قرآن به فارسي در اين ميان بسيار زياد است و بحق و بسزا اين روزگار را ميتوان روز بازار ترجمه قرآن به زبان فارسي دانست. اين انسانهاي بزرگ ميكوشند تا با ترجمه قرآن به فارسي هم پيام قرآن را بگزارند و هم زبان حوزه خود را گرمي و سايه بخشند شمار اين ترجمهها آن اندازه است كه ما هنوز نتوانستهايم حتي به بخشي از اين گنجينه ارجمند دست يابيم. دانشمنداني كه در حوزههاي مختلف اين كشور ميزيستهاند براي شناساندن قرآن و مفاهيم آن به مردمي كه در حوزه و سرزمين آنها زندگي ميكردهاند، به ترجمة قرآن به گونههاي مختلف زبان فارسي دست يازيدهاند و از اين راه توانستهاند «زبان فارسي» را كه در پيوستگي و يگانگي ملت ما موثر است از براي ما نگاه دارند.
پژوهش در يك يك متنهاي كهن كه به «زبان فارسي» نوشته شده است نشان ميدهد كه هر يك از آنها به زبان يا گونه زباني ويژهاي است، زبان رودكي را در همان هزار و اند بيتي كه از او بر جاي مانده است با هيچ يك از شاعران روزگار او و پس از او نميتوان سنجيد حتي برخي از واژهها و تعبيرها در شعر اين گوينده يافت ميشود كه در آثار قرن چهارم كمتر ديده شده است.
يك سنجش واژگاني ميان فردوسي و ناصرخسرو نشان ميدهد كه در شعر ناصرخسرو صدها واژه به كار گرفته شده است كه حتي يكبار هم در شعر فردوسي ديده نميشود و در شعر فردوسي هم دهها واژه آمده است كه در سخن ناصر خسرو نيست اين اختلاف و ناهمخواني واژگاني در ترجمههاي كهن قرآن بهتر و روشنتر آشكار ميشود. از بررسي و مقايسه زبان ترجمه تفسير طبري، تاج التراجم، ترجمه ابوبكر عتيق نيشابوري، ترجمه نسفي، ترجمه «كشفالاسرار» و ترجمه «ابوالفتوح رازي» با يكديگر بخوبي در مييابيم كه اختلاف زبان اين ترجمهها تا چه اندازه است.

اختلاف: بقره 164

آمد شد (طبري)، ناهمواري (طبري)، گردانش، گردايش (طبري)، فادوايي (ترجمه و قصهها)، شد آمد (كشف)، جداجدي (كشف) برافرود شدن، برفرورد (نسفي)، گرديدن (ابوالفتوح). (23)

بطر: انفال / 47

بهنبارده (طبري)، بيانبارده (طبري)، دانكي (طبري)، نشاط گرفته (طبري)، دنه (ترجمه و قصهها)، طغيان نعمت (كشف)، راي مستي (شنقشي)، فيرندگي (لسان التنزيل).(24)

زاهدين: يوسف / 20

زاهدان (طبري)، ناخواهندگان (طبري، لسانالتنزيل)، ناكامان (طبري)، دژكامان (طبري)، سردبانان (ترجمه و قصهها) بيرغبتان (ابوالفتوح)، دل سردان (الدررفي الترجمان).(25)

مترفين (مترفيهم): مومنون / 64

كامرانان (طبري)، خداوند نعمت (طبري)، دنه گرفتگان (ترجمه و قصهها)، نازنينان (كشف)، منعمان (ابوالفتوح)، راي مستان (ترجمة موزة پارس)، انباردگان، گردن آوران (تفسيري بر عشر).

مكاء: انفال / 35

شستي به دهن (طبري)، سواندن (طبري)، بخشيدن يعني دميدن (طبري، قرآن شمارة چهار)، بانگ و شوشست (ترجمه و قصهها)، صفير زدن (كشف)، صفير (ابوالفتوح)، شخوليدن (لسان التنزيل)، بشخوا، وص وص كردن (شفشي)، شخيوه (تفسير مفردات قرآن).
اگر زبان فارسي دري يا فارسي يا دري يك زبان صددرصد شكل گرفته و مشخص ميبود، بي گمان اين چند گانگي در زبان اين ترجمهها ديده نميشد با بررسي و پژوهش در متون فارسي، و تأمل در گونههاي مختلف زباني اين نوشتهها، ميتوانيم به معيارهاي دربست دست يابيم، و به ياري آن به محل تأليف يا كتابت آن دسته از اين متنها كه محل تأليف و كتابتشان شناخته نيست پي ببريم، و زبان يا گونههايي از زبان را كه در نوشتن اين آثار به كار گرفته شده است بشناسيم. اين تحقيق كه براي نخستين بار از آن سخن گفته ميشود و تاكنون مطرح نبوده است چندين نتيجه بسيار سود بخش دارد:
1ـ فراهم آوردن يك اطلس گويششناسي يا لهجهشناسي فارسي را پايهريزي ميكند.
2ـ تصحيح متون فارسي را، كه بيشك هر كدام زباني خاص دارند، آسان ميكند.
3ـ براي تهيه فرهنگ تاريخي زبان فارسي، كه به هرحال بايد يك روز آغاز شود و به انجام رسد، بسيار لازم است.
4ـ پايههاي سبكشناسي، در حقيقت لهجهشناسي فارسي كهن را، كه براساس دورهاي گذاشتهاند برهم ميريزد و روشن ميكند كه شناخت زبان هر نويسنده تنها محدود به زمان آن اثر نيست. بلكه حوزه و مكان نويسنده را بايد پيش چشم داشت.
5ـ آگاهي از گونههاي زبان يا گويشهاي فارسي و به كار گرفتن واژههايي از آنها، به بازسازي واژههاي فارسي كمك فراوان مينمايد و ما را در برخي از موارد، از به كار بردن كلمات بيگانه بينياز ميكند.
در اين مقاله سخن بر سر «برگرداني از قرآن به فارسي» است كه با توجه به قرائن و به لحاظ زبان ويژهاش، شايد بتوان آن را كهنترين ترجمه قرآن به فارسي دانست در سراسر جهان.
زبان اين ترجمه قرآن با هيچ يك از برگردانهاي قرآني سنجيدني نيست انبوه واژههاي كهن و ناشناخته كه در دل اين متن نهفته است از كهنگي آن حكايتها دارد، نه ميتوان آن را با «ترجمه تفسير طبري» مقايسه كرد و نه با «كشفالاسرار» يا ترجمه «ابوبكر عتيق نيشابوري» و نه با ترجمه «ابوالفتوح رازي»
واژههايي كه در اين ترجمه قرآن آمده است نموداري است از توان زبان فارسي، زبان اين ترجمه و صورتهاي صرفي و واژههاي اين برگردان كه به زبان فارسي ميانه نزديكترست تا به زبان يا گونههاي شناخته فارسي كهن در قرن سوم يا چهارم.
«ترجمه تفسير طبري» را نخستين ترجمه قرآن به فارسي ميدانند اما گفتة «شهفور ابوالمظفر اسفرايني»، در «تاج التراجم»، نشان ميدهد كه اين گمان ميتواند نادرست باشد:
«و از بهر اين معني بود كه سلمان فارسي از مصطفي (ص) دستوري خواست تا قرآن را به پارسي به قوم خويش نويسد، وي را دستوري داد چنين گفتند كه وي قرآن نوشت و پارسي آن در زير آن بنوشت».
اين سخن را بيگمان ميتوان پذيرفت و نميتوان قبول كرد كه از روزگار نمود و نمون(28) قرآن تا زمان نخستين ترجمه شناخته شده به فارسي، «ترجمه تفسير طبري» برگردان ديگري از قرآن در دست نبوده باشد.
پذيرفتني نيست كه بگوييم در طول سيصد و پنجاه سال و در نخستين سدههايي كه دين اسلام، به اين سرزمين آمده و بر مردم ما عرضه شده است، اين مردم ترجمهاي از قرآن به دست نداشتهاند، و چگونه ميتوان پذيرفت مردمي كه با زبان عربي آشنايي نداشتهاند برگرداني از قرآن به فارسي در اختيار نداشته باشند؟
واژههايي كه در ترجمه حاضر به كار آمده است اين گمان را پيش ميآورد كه آيا اين ترجمه يكي از همان ترجمههايي از قرآن است كه پيش از «ترجمه تفسير طبري» نوشته شده است؟
در اين ترجمه صدها واژه ناشناخته كهن يافت ميشود كه در هيچ يك از فرهنگهاي فارسي از «لغت فرس اسدي» گرفته تا «لغت نامه دهخدا» و «فرهنگ معين» يادي از آنها نشده است.
عمر اين ترجمه را ميتوان به پيش از هزار سال برآورد كرد و به احتمال پيش از روزگار «ترجمه تفسير طبري» و «شاهنامه فردوسي» دانست.
متن اين قرآن با تمامي قرآنهاي موجود و قرائتهاي معتبر و مستند به تمام و كمال مطابقت دارد و از نگاه معنوي، دقتها و موشكافيها و باريكنگريهايي در اين ترجمه عزيز شده است كه در كمتر ترجمهاي از ترجمههاي كهن و نوين، ديده ميشود.
افتادگي آغاز و انجام آن سبب شده است كه مترجم آن و زمان ترجمهاش بر ما پوشيده بماند. دقت و وسواسي كه مترجم اين برگردان در كار ترجمه دارد شگفت آورست و نشانهاي است از توانمندي و توانايي اين مترجم ناشناس، و اگر خواسته باشيم مثالي از براي اين سخن بياوريم بايد از خواننده خواهش كنيم اين ترجمه را از آغاز تا پايان بخواند و با متن قرآن مقابله كند و با ترجمههاي ديگر بسنجد.
از قدرت شگرف مترجم در گزينش تعبيرات و واژهها ميتوان دريافت كه وي بر زبان فارسي و زبان و ادبيات عرب تسلط و چيرگي بيمانندي داشته است.
لغاتي را كه در اين ترجمه كهن آمده است به چند بخش ميتوان تقسيم كرد:
1ـ واژههاي ناشناختهاي كه برخي از آنها در متون پهلوي ديده ميشود.
2ـ صورتها و كاربردهاي خاص صرفي كه تنها در اين متن به كار رفته است.
3ـ كلماتي كه در اين متن آمده و در دستنوشتهاي كهن فارسي جاي جاي ديده شده است.
با گستردگي واژگاني اين متن ممكن نيست كه بتوان در اينجا فهرستي از همة واژههاي آن به دست داد. از اين روي تنها نمونههايي از آن را ميآوريم:
1ـ واژههاي ناشناختهاي كه برخي از آنها در متون پهلوي آمده است:

آماريدن: شمردن

«و كل شي احصيناه في امام مبين: و هر چيزي بياماريديم آنار در لوحي محفوظ» يس / 12 «لقد اخصيهم و عدهم عدا: بياماريد ايشانرا و بشمرد ايشانرا شمردني» مريم / 94
نگاه كنيد به: واژهنامه مينوي خرد، ص 43.
واژهنامه بندهشن، ص 50، 51، 61.

اكار: لهو و لغو،

«لا يسمعون فيها لغوا: نيشنند در آن اكار» مريم / 62

كار گفتن:

«والغوافيه لعلكم تغلبون: و اكار گوهيد در آن شايد كشما غلبه كرده شيد» فصلت / 26
«اكار» و «اكاري» در متنهاي فارسي ميانه به تكرار ديده شده است ولي در نوشتههاي فارسي پس از اسلام حتي يك مثال از براي آن به دست نيامد. بنگريد به: واژهنامه بندهشن، ص 38. واژهنامه گزيدههاي زاداسپرم، ص 56. واژهنامه مينوي خرد، ص 36. ترجمة چند متن پهلوي، ص 92.(30)

بارخواري: غفلت.

«وهم في غفلة و هم لايومنون: و ايشان در بارخواري هند و ايشان نميگرويند» مريم / 39
«قدكنا في غفلة من هذا بل كنا ظالمين: بوديم در بارخواري ازين بل بوديم ستمكاران.» انبياء / 97.
بدس بريدن، بدست: تهديد كردن، تهديد.
«قيما لينذر باساً شديداً: تا بدس برد از عذابي سخت» كهف / 2
«فكيف كان عذابي و نذر: چون بودعذاب من و بدست من» قمر / 16
مترجم همه جا در برابر «انذار» و واژههايي كه از اين ريشهاند «بدس» و «بدست» را به كارگرفته است. درمتون پهلوي مصدر «پدسيادن» «پدستيدن» به معني تهديد كردن و انذار است: «واژهنامه گزيدههاي زاد اسپرم، ص 377) و «پدستگ كردن» به معني قول دادن و نذر كردن: (واژهنامه بندهشن، ص 414).

پرستون كردن: پرستيدن

«ولا يشركت بعبادة ربه احدا: و شريك مگير به پرستون كردن خداوند اوي يكي را» كهف / 110.
«ومن يستنكف عن عبادته و يستكبر: كسي ننگ دارد از پرستون كردن اوي و بزرگ منشتي كند». نساء / 172
اين واژه هم در هيچ يك از فرهنگهاي در دسترس ضبط نشده و در متون موجود هم ديده نشده است. «برستون كردن» در برابر «عبادة» به كار گرفته شده است. در برخي از متنهاي قرآني تعبير بيستون شدن، بيستون گشتن آمده است كه در معني مخالف «عبادة» يعني «كفر» «جحد» و... استفاده شده است. ظاهراً «بر» و «بي» در مقام دو پيشوند معني اثبات و نفي را در اين تركيبها نشان ميدهد. شگفتآورست كه دراين ترجمه حتي يكبار «بيستون كردن» به كار نرفته است.
2ـ نمونههايي از صورتها و كاربردهاي خاص صرفي كه تنها در اين متن به كار رفته است. با ذكر مثال از پنج فعل زير:

الف-آمدن:

آمدار: آتي، مريم / 18.
آتية، حجر / 85.
بهم آمداران: مجتمعون، شعراء / 39.
بيرون آمداران: بارزون، غافر / 16.
ديره آمدار: ملاق، حاقه / 20.
پيش آمدار: مستقبل، احقاف / 24.

ب- بردن:

بدس بردار: منذر، رعد / 7.
بدست برداران: منذرون، شعراء / 208.
پي برداران: مقتدون، زخرف / 23.
دست برداران: الفائزون، توبه / 20.
ره برداران: مهتدون، نعام / 82.

پ- دادن:

بونده داداران: موفون، هود / 109.
پند داداران: الواعظين: شعراء / 136.
روزي داداران: رازقين، مائده / 114.
گواي داداران: شاهدين، توبه / 17.

ت- شدن:

خوار شداران: صاغرون، توبه / 29.
خوش كامه شداران: المطوعين: توبه / 79.
در تاريكي شداران: مظلمون، يس / 37.
رامشتي شداران: فاكهون، يس / 55.
گمامند شداران: الممترين، انعام / 114.
نرم شداران: مسلمون، آل عمران / 84.
نيك بخت شداران:المفلحون، آل عمران/4.

ث- كردن:

يكتا كرداران: المخلصين، صافات / 40.
كناران: فاعلون، يوسف / 61.
ايادكناران: الذاكرين، هود / 84.
بازي كناران: لاعبين، انبياء / 16.
بانگ كنار: موذن، اعراف / 44.
پاكي كناران: المطهرين، توبه / 108.
پيشي كناران: السابقون، توبه / 10.
دردمند كنار: اليم، آل عمران / 177.
رازان كناران: النجوي، اسراء / 47.
3ـ نمونههايي از كلمههايي كه دراين متن آمده و در دست نوشتهاي كهن فارس جاي جاي ديده شده است:
برمرداشتن: چشم داشتن، انتظار كشيدن، منتظر بودن.
«ويتربص بكم الدوائر عليهم دائرة السوء: و مي برمردارد به شما سختيها و ريشان باد گشتارگدي» توبه / 98.
«و منهم من ينتظرو ما بد لوا تبديلاً: و زيشان هست كي مي برمدارد و بدل نكردند بدل كردني.» احزاب/ 23
بنگريد به: ديوان عثمان مختاري،(31) ص 169 و 253 و 261 مصادر اللغه، ص 72.
چشم ديدي: نمايش، ديدن، ديدار، به چشم آمدن.
«ولا تكونوا كالدين خرجوا من ديار هم بطرا و رئاءالناس: مبيد چون ايشان كبيرون شدند از خانها ايشان بهنبارده و چشم ديدي مردمان.» انفال / 47.
«والذين ينفقون اموالهم رئاءالناس: ايشان ميخزين كنند مالها ايشان به چشم ديد مردمان.» نساء / 38
بنگريد به: واژهنامه بندهشن، ص 166، تاريخ سيستان،(32) ص 106.
خليش: لاي ولوش و لجن.
«خلقنا الانسان من صلصال من حمامسنون: بيافريديم انسان را گلي خشك از خليشي گنده» حجر/26
كامستن: خواستن، نزديك بودن.
«ماكاد يزيغ قلوب فريق منهم: كامست كه بگردد دلها گرهي زيشان.» توبه / 117.
«وكادوا يقتلونني فلاتشمت بيالاعداء: و كامستند كه بكشند مراوشاد كامه مكن بيدشمنان.»
بنگريد به: طبقات الصوفيه،(33) ص 150 و 239 و 427، كشفالاسرار، ج 1، ص 228، ج 3، ص 726، ج 5، ص 231.
* گست: زشت، بد.
«خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً عسي الله ان يتوب عليهم: بياميختند عملي نيك و ديگري گست شايد خداي كتوبه پذيرد وريشان.» توبه / 102.
«لقد جئت شيئا نكراً: آوردي چيزي گست» كهف / 74.
«ويوم القيمة هم من المقبوحين: و روز رستاخيز ايشان از گست رويان بند.» قصص / 42.
نگاه كنيد به ترجمة تفسير طبري، ص 1267
ديوان ناصرخسرو(34)، ص 374، ديوان مسعود سعد سلمان، ص 681، ديوان سنائي، ص 391، خوابگزاري، ص 58، ديوان عبدالواسع جبلي، ص 669.
گسيد كردن: روانه كردن، فرستادن.
«فامساك بمعروف او تسريح باحسان: و از گرفتن به نيكوي كردن يا گسيد كردن بنيكوي».
«فامسكوهن بمعروف او سرحوهن بمعروف: و از گيريد ايشانرا بنيكوي يا گسيد كنيد ايشانرا بنيكوي.» بقره / 231.
بنگريد به: ترجمة تفسير طبري، ص 659 ـ 793 ـ 795 ـ 1426 ـ 1430، گزارهاي از بخشي از قرآن، ص 46.

مايگان: ماه

«فسيحوا فيالارض اربعة اشهر: برويد در زمين چهارمايگان» توبه / 2.
«ان عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهرا: شمار مايگانها نزديك خداي دوازده مايگان است» توبه / 36
بنگريد به: تفسير قرآن پاك(35)، ص 68، تاريخ ضوض.
سيستان، ص 267.
اين يادداشت كوتاه، اندكي است از بسيار و نمونهاي است از واژههاي بيشمار اين برگردان كهن و ارجمند، و نميتواند نمايشگر ارزش ادبي اين ترجمه باشد.
يك مجلد از سه جلد اين كتاب به برابرهاي واژگان قرآني به فارسي و فارسي به عربي اختصاص يافته است كه هيچ پژوهندهاي از آن بينياز نيست.
گذشته از ايمان و اعتقاد به نفس كار و ياري و پشتيباني خداوند اين كتاب، بيش از هرچيز و هركس، نگاه پاك و ياد و خاطره برادرم «محمد» تمامي خستگيها را برايم گوارا ميكرد و ياور و پشتيبان من بود، يادش گرامي باد.

پاورقيها:

لسان التنزيل، به كوشش دكتر مهدي محقق، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
1ـ مقدمة برهان قاطع، فرهنگهاي پارسي، ص 67.
2ـ علم و تمدن در اسلام، ترجمة احمد آرام، تهران، 1350. قراضة طبيعيات، منسوب به شيخ رئيس ابوعلي سينا، ص 25، 26، 27، 28، 29 و... مقدمة كتاب. تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، ادام متز، ترجمة عليرضا ذكاوتي، اميركبير، 1362. فرهنگ ايران و تأثير آن در تمدن عرب، دكتر محمد محمدي.
3ـ فراهم آوردن يك كتاب، در شناخت قرآنهاي مترجم و كوشش و تلاشي كه ملت ايران در قرون مختلف براي حفظ زبان فارسي نمودهاند از كارهاي بسيار ضروري است.
4ـ گزارهاي از بخشي از قرآن كريم، تفسير شفشي، به كوشش دكتر محمدجعفر يا حقي، بنياد فرهنگ ايران.
5ـ متني پارس از قرن چهارم، دكتر احمد علي رجايي بخارائي، آستان قدس رضوي.
6ـ فرهنگ لغات قرآن، دربارة قرآن مكتوب به سال 556 هجري، تقي بينش، آستان قدس رضوي، 1355.
7ـ نامة آستان قدس، شمارههاي 33، 34، 35، 36، شمارة مخصوص. خرد و كوشش، شمارة 13، مرواريدهاي در صدف، محمدجعفر ياحقي.
8ـ دكتر نصرالله پور جوادي سرپرست مركز نشر دانشگاهي كه در تهيه عكسهايي از نسخههاي كهن آستان قدس رضوي از هرگونه كمك و ياري دريغ نورزيدند سپاسگزار است.
9ـ تفسير ابوالفتوح رازي، به اهتمام مهدي الهي قمشهاي، ده جلد، 1335ـ1336، چاپ سوم، به تصحيح ميرزا ابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلاميه.
10ـ كشفالاسرار وعدة الابرار، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 158، تهران، 1331 هجري شمسي.
11ـ ترجمه و قصههاي قرآن، به سعي و اهتمام دكتر يحيي مهدوي ـ دكتر مهدي بياني، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 537.
12ـ ترجمة تفسير طبري، به تصحيح و اهتمام حبيب يغمايي، طهران، 1339 شمسي، انتشارات دانشگاه تهران، شماره 589.
13ـ تفسير قرآن پاك، چاپ عكسي 1344، چاپ سربي 1348 به كوشش و توضيح و تعليق علي رواقي.
14ـ تفسير قرآن كريم، ابوبكر عتيق نيشابوري، تهران، 1345، سلسلة نسخههاي عكسي.
15ـ تفسير قرآن مجيد (كمبريج) به تصحيح دكتر جلال متيني 1348.
16ـ تفسير نسفي، دكتر عزيزالله جويني، 1354.
17ـ ترجمة قرآن موزة پارس، به تصحيح علي رواقي، 1355.
18ـ تفسير بصائر يميني، به تصحيح علي رواقي، 1359.
19ـ احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ترجمة دكتر علينقي منزوي، 1361، ص 377.
20ـ همان كتاب، ص 489، 490، 491، 544 و 695.
21ـ همان كتاب، ص 490.
22ـ تاريخ الادب العربي، بروكلمان، عبدالحليم النجار، ج 2، ص 128 مقدمة برهان قاطع، ص 65 ـ 66 ـ 67 نوشتة سعيدنفيسي.
23ـ ترجمة تفسير طبري، به تصحيح حبيب يغمايي، از انتشارات دانشگاه تهران. (طبري) ترجمه و قصههاي قرآن، به اهتمام دكتر يحي مهدوي ـ دكتر مهدي بياني. دانشگاه تهران. كشفالاسرار و عده الابرار، به كوشش علي اصغر حكمت، دانشگاه تهران. (كشف) تفسير نسفي، به تصحيح دكتر عزيزالله جويني، بنياد فرهنگ ايران. (نسفي) تفسير ابوالفتوح رازي به كوشش ميرزاابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلاميه.
24ـ گزارهاي از بخشي از قرآن كريم (تفسير شفتشي) به كوشش دكتر محمد جعفر ياحقي، بنياد فرهنگ ايران.
25ـ الدررفي الترجمان، به تصحيح دكتر محمد سرور مولائي، مركز انتشارات علمي و فرهنگي.
26ـ ترجمة قرآن موزة پارس، به كوشش علي رواقي، بنياد فرهنگ ايران. تفسيري بر عشري از قرآن مجيد، به تصحيح دكتر جلال متيني، بنياد فرهنگ ايران.
27ـ تفسير مفردات قرآن، به تصحيح دكتر جلال متيني، بنياد فرهنگ ايران.
28ـ واژههاي «نمود» و «نمون» در ترجمههاي كهن قرآن به فارسي در برابر «وحي» آمده است. بنگريد به ترجمة تفسير طبري: ص 577، 958، 988.
29ـ واژهنامة مينوي خرد، تأليف دكتر احمد تفضلي، بنياد فرهنگ ايران. واژهنامه گزيدههاي زاد اسپرم، تأليف دكتر مهرداد بهار، بنياد فرهنگ ايران. واژهنامة بندهشن، تأليف دكتر مهرداد بهار، بنياد فرهنگ ايران.
30ـ ترجمة چند متن پهلوي، ملكالشعراء بهار به كوشش محمد گلبن، مركز نشر سپهر.
31ـ ديوان عثمان مختاري، به تصحيح استاد همائي، بنگاه ترجمه و نشر كتاب. فرهنگ مصادراللعنه، به تصحيح دكتر عزيزالله جويني، موسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1362.
32ـ تاريخ سيستان، به تصحيح ملكالشعراء بهار. گرشاسب نامه به تصحيح يغمائي.
33ـ طبقات الصوفيه، به تصحيح عبدالحي حبيبي قندهاري، چاپ افغانستان.
34ـ ديوان ناصرخسرو، به تصحيح مجتبي مينوي، دكتر مهدي محقق، دانشگاه تهران. ديوان مسعود سعد سلمان، به كوشش رشيد ياسمي. ديوان سنايي به تصحيح مدرس رضوي با چاپ دوم. خوابگزاري، به تصحيح ايرج افشار، بنياد فرهنگ ايران. ديوان عبدالواسع جبلي، به تصحيح دكتر ذبيحالله صفا، دانشگاه تهران.
35ـ تفسير قرآن پاك،به تصحيح علي رواقي، بنياد فرهنگ ايران سال 1348.
جمعه 24 شهریور 1391  3:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه بسيار قديمي از قرآن كريم

دكتر سيّد علي موسوي گرمارودي

اين نسخه با شماره? 5570 در انستيتوي شرق شناسي و ميراث خطي آكادمي علوم تاجيكستان نگاهداري مي شود. قطع آن 27×5.38 سانتي متر و داراي 263 برگ (526 صفحه A و B) است.كاغذ آن نازك تر از كاغذ سمرقندي و نوع آن احتمالا كاغذ ختايي است.
تمام اوراق داراي دو خط جدول مذّهب به ابعاد 19×5.32 سانتي متر است كه خط بيرون، فيروزه اي و خط درون طلايي است.
كنار برخي اوراق يك شمسه ? تزييني دارد واز آن ها، هريكس كه از آسيب فرسودگي در طي قرون، محفوظ ترمانده، چنان زيباست كه شكوه قرن ها پيش كتاب را با ديدن آن مي توان به آساني تصور كرد و گويي در تذهيب اين شمسه ، به قول بيدل، خورشيد را حل كرده اند:
تا زسرلوحش بسازم آفتابي بي زوال در پي تذهيب او خورشيد را حل كرده ام
در برخي از وراق، دركناره بيروني جدول ها، در شمسه هاي كوچك‌تر، آياتي كه براي قرائت درنمازهاي پنجگانه مناسب تر دانسته شده با كلمات الفجر، الظهر، العصر، المغرب يا العشا، مشخص شده است.
هر صفحه اي داراي 13 سطر متن عربي آيات و 13 سطر ترجمه? فارسي در زير آيات است كه هر دو با مركب سياه و با خط محقّق نوشته شده است. اما متن آيات با قلم درشت تر و ترجمه? آيات، با قلم ريزتر، و كاتب هر دو بي گمان، يك نفر بوده است زيرا تمام ويژگي هاي هر دو خط، يگانه است.
علامت هاي تجويد در كنار صفحه يا ميان آيات، با رنگ قرمزآمده است.
آيات مطلقا شماره ندارد و فواصل آيات تنها با طرح يك گل كوچك شش برگ ومذهب ، از هم جدا شده اند.
خط، بسيار پخته و بسيار استادانه است، حركات الفبا و صعود و نزول و دور آن‌ها استوار و با پختگي است اما كاتب دغدغه خوشنويسي و ايجاد يك اثر هنري، نداشته است.
نام سوره ها، در كتيبه هايي مذهب و نسبتا ساده و با خط تعليق (در برخي حروف متمايل به خط ديواني) آمده است.
كلمات عربي متن قرآني براي ترجمه فارسي كتابت شده اند، يعني هر كلمه با فاصله‌اي اندك از كلمه ديگر با مركب سياه و ترجمه? هر كلمه، زيرآن با قلم نازك تر آمده است.
در واقع كاملا مشهود است كه در كتابت، متن مقدس قرآن، تابع ترجمه است نه ترجمه تابع كتابت قرآن.
در كناره برخي صفحات طي قرون مختلف و با خطوط گوناگون، مطالبي در توضيح معاني برخي آيات نوشته اند.

افتادگي هاي آغاز و ميان و پايان اين نسخه

از آغاز حدود 11 صفحه افتادگي دارد يعني تا آخر آيه 76 از سوره? بقره.1
در ميانه، از آيه? 38 سوره? 33 (احزاب) تا وسط آيه 50 يعني، تا جمله?:خالصة لك من دون المؤمنين، كم تر از دو صفحه افتادگي دارد.
باز در ميانه، در ورق صد و سي و يكم (به شمارش خود نسخه)، از آيه?: ان اللّه يحول بين المرء و قلبه، يعني آيه? 24 سوره? مبارك انفال تا آخر صفحه، يعني تا ابتداي آيه?: ان تتقوا اللّه يجعل لكم فرقانا، افتادگي دارد.
از افتادگي هاي ميانه نسخه، مهم تر از همه، افتادگي حدود 20 صفحه ، از ورق 260 تا ورق 270، يعني دقيقا از آيه 20 سوره? نور تا آيه 19 سوره? مبارك نمل است.
بنابراين، اين نسخه، متاسفانه، متن و ترجمه سوره هاي فرقان و شعرا را مطلقا و سوره هاي نور و نمل را از آيه? 20 به بعد، ندارد.
از پايان نيز چهار و نيم ورق (پنج صفحه) افتاده يعني تا آخر سوره? والليل بر جاست.2

ويژگي هاي ترجمه اين نسخه

از مجموع فرسودگي صفحات، نوع كاغذ، شيوه تذهيب ها، نوع خط، رسم الخط ترجمه و حوزه? لغات و زبان و بيان آن، كاملا مشخص مي گردد كه فاصله? اين ترجمه به ما از حدود هشت قرن كم تر نيست.
اينك به برخي از ويژگي هاي اين ترجمه كه قدمت آن را مي رساند، اشاره مي كنيم:
1. كاربرد لغات مهجور: در ترجمه? آيه? من نطفه خلقه فقدره (عبس، 80 / 19) كلمه? چپلك را آورده است: «از پاره آب چپلك بيافريد او را پس تقدير آدمي كرد». اين كلمه در شعر منوچهري دامغاني به معني چركين و نكبتي و ناتميز، به كار رفته است:
هر كو بـجز از تو به جـهانداري بـنشست بيدادگر است و چپلك ، بي خرد و بس3
2. كاربرد صورتي از كلمات آركائيك مثل خستون به جاي خستو با تركيب تازه ناخستون.
مي دانيم كه فردوسي بزرگ اين كلمه را در شاهنامه در قرن چهارم هجري به گونه خستو و به معني معترف به كار برده ‌است:
زگفتار بيكار يكسو شوي4 به هستيش بايد كه خستو شوي
و نيز به معني مؤمن:
كه خستو نباشد به يزدان كه هست5 نشايد خور و خواب با او نشست
چنان كه اشاره كرده‌ايم اين كلمه در شكل منفي آن و به صورت ناخستون در نسخه? حاضر و در ترجمه? يكفرون (آيه? 91 سوره? مبارك بقره) به كاررفته است.
و در ترجمه? اقررتم، خستون آمديد بكار رفته است (ورق دهم B) كه باز درست برابر كاربرد شاهنامه است:
ببرّم ميانش به برنده ار6 چو خستو نيايد نبندد كمر
3. درترجمه كلمه قرآني غافل (ورق 11 A) تركيب ني آگاه بجاي نا آگاه، بكار رفته است.
4. در ترجمه? يكسبون، الفنجيده‌اند بكاررفته است كه كلمه‌اي بسيار قديمي و با ريشه? سغدي است: وويل لهم ممّا يكسبون: (بقره، 2/79) و واي مرا ايشان را از آن چه الفنجيده اند (ورق نهم A سطر6)
كسره? اشباعي (=ي)، همه جا به صورت همزه بكار رفته مانند: به تنهاء خويش، به جاي: به تنهاي خويش (در ترجمه : انفسهم ، ورق 10 B)
6. همه جا همزه? استفهام به (اُ) ترجمه شد ه است مثلا در ترجمه? اقتلت: اُبكشيي (ورق 221 A سطر پنجم) و در برابر افانتم له منكرون (انبياء، 21 / 50) (ورق 240 A سطر سوم) آورده است: اُ پس شما مر آن را منكريد. در همين ورق، در سطر هشتم، در ترجمه أجئتنا، آورده اي، آمده است.
7. باي فارسي (پ) را، همه جا با يك نقطه در زير آورده است: بس به جاي پس، بند به جاي پند، بيش او، به جاي پيش او؛ و...
8. كلمات مختوم به (ي)، همه جا دو نقطه در زير (ي) دارد حتي كلماتي مانند موسي و عيسي.
9. چه و كه و آنچه ، همه جا به صورت كي و جي و انج، نوشته شده است.
10. كاف فارسي (=گ)، همه جا با يك سركج آمده: كرامي به جاي گرامي، نمي كزارد به جاي نمي گزارد.
11. انانك به جاي آنانكه، انان به جاي آنان.
12. نام هاي عربي به شيوه? فارسي جمع بسته شده اند: آيت ها، به جاي آيات.
13. صفت را با موصوف در جمع، برابر آورده است: بندگان كراميان.
14. رعايت دقيق ذال معجم: همه جا درترجمه، براذر، پذر، ماذر و خذا آمده است به جاي برادر، پدر و مادر و خدا.
طبق قاعده‌اي كه در قديم در نثر و شعر و بعدها تا زمان ملك الشعرا بهاردر شعر (در قافيه) رعايت مي شد و چنانكه خواجه نصير طوسي به نظم در آورده است، آن قاعده اين بود كه:
آنان كه به پارسي سخن مي‌رانند در موضع دال، ذال را ننشانند
ما قبل وي ار ساكن جُز «واي» بود دال است و گرنه ذال معجم خوانند
يا به قول شرف الدين علي يزدي:
در زبـان فـارسي فـرق ميـان دال و ذال بـا تو گـويم زانكه نزديك افـاضل مبهم است
پيش ازاو در لفظ مفرد گر صحيح ساكن است دال باشد ورنه باقي جمله ذال معجم است7
نگاهي به برخي برابر نهاده ها در اين ترجمه
ـ دوگان دوگان در برابر: زوجين اثنين (ورق181 A سطر نهم)
ـ انبازگويان در برابر: مشركين (ورق101 A سطر دهم)
ـ بي از انك در برابر: بغير (ورق 221 A سطر پنجم)
ـ (خواهد آسمان ها از هم شكافدي از هول اين سخن و بشكافدي زمين واز پاي درآمدي كوه ها و بشكندي) دربرابر: تكاد السماوات يتفطّرن منه وتنشق الارض وتخر الجبال هدّا (مريم، 19 / 90) (ورق 229 A)
ـ و بالشت ها پس يكديگر ايستانيده، در برابر:و نمارق مصفوفه (غاشيه، 88/15)(ورق 260 A سطر نهم)
ـ و نهالي ها بازكشيده، در برابر: و زرابي مبثوثه (غاشيه/16) (ورق 260 A سطر نهم)
(دو عبارت اخير، چقدر همگون زبان و بيان تاريخ بيهقي است!)
فوايد زبان شناختي و زيبايي هاي اين اثر بسيار بديع، بر هيچ محقق، پوشيده نيست.
صاحب اين قلم بر آن است كه اگر گرفتاري‌هاي شغلي در اين ديار غربت بگذارد، تمام ترجمه اين اثر بسيار گرانبها را بازنويسي و سپس منتشر كند.

نمونه هايي از اين ترجمه

در بازنويسي ترجمه آيه هاي 77 تا 93 سوره بقره از اين نسخه، به جز آن جا كه در متن اصلي ذال معجمه آمده و ما امروزه آن را دال مهمله تلفظ مي كنيم مانند خذاي، ماذر، پذر: و به جز كسره? اشباعي (=ي) كه در اين متن همه جا به گونه همزه‌اي مستقل به كار رفته است، مانند بدستهاء؛ موارد ديگر را به ترتيب ذيل به رسم الخط امروز دگرگون كرده‌ام تا خوانندگان آسان تر دريابند:

بازنويسي نسخه اصل

آن ان
آنكه انك
آنچه انج
بدانچه بدانج

ورق دهم A

از اول آيه? 77، سوره? مبارك بقره (برابر با اوّل صفحه? 12 در قرآن هاي خط عثمان طه)
77. اُ [ونه]8 مي دانند جهودان كه خذاي مي داند آنچه پنهان مي كنيد [و آنچه] آشكار مي كنيد و از ايشان گروهي نانبيسندگانند ندانند از تورات [جز ] خواندن ظاهر و نيستند ايشان مگر بگمان
78. پس واي مر آنانرا كه [مي نبيسند] تورات [را] بدستهاء خويش پس مي گويند اين از [نزد] خذاي [است] تا بستانند بدان بهاء اندك. پس واي ويل (كذا) مر ايشان را [ازآنچه] بنوشت دستهاءشان و واي مر ايشانرا از آنچه الفنجيده اند.
79. [و گفتند] هرگز نبسايد ما را آتش مگر روزي چند شمرده [بگو آيا] نزديك خذاي عهد مي داريد پس هرگز خلاف نكند [عهدش را] يا مي گوييد بر خذاي آنچه نمي دانيد.
80. [آري] هر كه الفنجد و گرد برگرد او در گرفت بديها [دو كلمه ناخوانا] اهل آتش ايشان در آن جاويد مانند.
81. [ترجمه تمام آيه ناخوانا]

ورق دهم B

82. [دو كلمه افتادگي دارد] پيماني با فرزندان يعقوب كه نپرستيد مگر خذايرا و براستا (ي) ماذر و پذر نيكويي كنيد و همچنان با خويشان و بر يتيمان و درويشان و بگوييد برمردمان نيكويي و بر پاي داريد پنج نماز وبدهيد زكوه، برگشتيد.
شما جهودان مگراندكي از شما و شما روي گردانيده‌ايد.
83. و چون پيمان بستيم استوار بر شما كه نريزيد خونهاء يكديگر وبيرون نكنيد يكديگر را [از] خانمان شما پس خستون آمديم (كذا)9 و شما حاضران گواهي مي دهيد.
84. پس شما جهودان مي كشتيد يكديگر را و بيرون مي كنند (كذا)10 گروهي را از شما از خانِهاء ايشان خصمان ايشان را ياري مي دهيد بر ايشان [يك كلمه ناخوانا، شايد: (بد)] كاري و ستمكاري و اگر گرفتار آيد از شما اسيران بدست شما [يك كلمه ناخوانا، شايد: (فديه مي د)] ... هيد و باز مي خريد و آن حرامست بر شما بيرون كردن ايشان [دو كلمه ناخوانا] از تورات و ناخستون شويد ببعضي11 [شش كلمه ناخوانا] مگررسوايي.

ورق يازدهم A

در زندگاني اين جهان و روز رستخيز بازگردانيده شويد زي12 سختر (= سخت تر) عذاب ونيست خذاي ني آگاه13 از آنچه مي كنيد.
85. ايشانند آنانكه خريدند زندگاني اين جهان بدان جهان پس سبك كرده نشود ازيشان14 عذاب [يك كلمه افتادگي، ظاهر: و نه] ايشان راهيچ كس ياري دهد.
86. و بدرستي بداديم موسي را كتاب و بفرستاديم از پس او را پيغامبران ديگر و بداديم عيسي پسر مريم را پيدايي وقوي گردانيديم او را بجان پاك، اُ پس او هرگاه بياوردي بشما پيغامبري شريعتي، بدانچه دوست نداشتي نفسها شما سركشي كردند15 پس گروهي را دروغ زن كردند16 و گروهي را بكشتيد.
87. و گفتند دلهاي ما [كلمه اي ناخوانا شبيه به (غلافست)؟] نه چنان است كه لعنت كردست شان خذاي بكفرايشان پس اندكند كه بگروند.
88. و چون بيايد بديشان كتاب از نزد خذاي راست گوي كننده مر آنچه را با ايشانست، و بودند پيش ازآن هيچ [يك كلمه افتادگي] بر آنان كه كافر شدند پس چون بيامدشان [يك كلمه ناخوانا].

ورق يازدهم B

90. [دو كلمه ناخوانا] كافر شدند بدان پس لعنت خذاي بر همه كافران باد [يك كلمه ناخوانا] كه برگزيدند بدان تنهاء خويش كه كافر شدند بدانچه فرو فرستاد خذاي براي حسد كه فرو فرستد خذاي از فضل خود بر آنكس كه خواهد از بندگان خود پس سزاوار گشتند مر نفرين خدايرا بر نفرين و خشم ديگر و مركافران را عذابي باشد خوار كننده.
91. و چون گويند مر ايشان را كه بگرويد بدانچه فرو فرستاد خذاي گويند بدان گرويم كه بر ما منزل شدست از آسمان وناخستون مي شوند بدانچه وراء آنست و آن درستست راست كننده مر تورات كه بر ايشانست، بگو چرا مي كشتيد پيغامبران خذايرا پيش از اين، اگر شما راست گويانيد.
92. و بدرستيكه بيامدشان17 موسي عليه السلام (كذا) با پيدايي ها پس خذاي گرفتيد گوساله را از پس آن 18 و شما ستمكاران بوديد.
93. و چون ببستيم ما پيمان استوار بر شما و برافراشتيم بر سر شما كوه طور را گفتمي بگيريد آنچه داديم شما را به نيرو و بشنويد احكام آن را گفتند شنيديم [يك كلمه افتادگي] و اندر خورانيده شدست در دلهاي و ايشان گوساله بسبب كفر ايشان.

ترجمه تمام سوره عبس

دربازنويسي و ارائه ترجمه? سوره? عبس، هم رسم الخط اصلي متن و هم بازنويس آن با رسم الخط امروز را تقديم داشته‌ام تا خواننده ارجمند صورت اصلي متن را هم درست آنگونه كه در نسخه? اصل آمده است ببيند.19

ورق 430 B

سوره عبس، اثنان و اربعون آيه
بنام خداي بخشاينده مهربان
روي ترش گرفت و بگردانيد. كه نزديك او آمد آن نابينا. و چه داني تو اي محمد (كذا) باشد كه آن نابينا مي خواست كه پاك شود.يا پند خواست پذيرفت پس سود خواست داشت او را آن پند. اما هر كه از خداي، خود را بي نياز دارد. پس تو مر ورا تعرض كني و روي بدو آري. و نيايد بر تو ضرري، كه كافر نگردد. و اما هر كه بيايد نزديك تو و سعي كند. و او بترسد از خذاي. پس تو از وي مشغول شوي. دوري (كذا) باد از تو اين كار بدرستي كه اين آيت ها پنديست. پس هر كه خواهد پند گيرد. نبشتست در صحيفه گرامي كرده. با رفعت و طهارت. بدست فرشتگان سفير باشد. بندگان گراميان نيكوكار.

ورق 431 A (دنباله سوره عبس)

لعنت كرده شدآدمي را چه كافر كرد اورا. از چه چيز آفريدست او را. از پاره آب چپلك بيافريد او را پس تقدير آدمي كرد او را. پس راه خير وشر ميسر كرد پيش او. پس بميرانيد او را پس گور كرد تا رسوا نشود. پس چون خواهد زنده كند او را . حقا كه نمي گزارد آنچه آفريدگار فرمودست . پس گو بنگر (د) آدمي بنظر عبرت. كه ما فرو بارانيديم بارانرا باريدن به رحمت . پس بشكافتيم زمين را شكافتني نيكو. پس برويانيديم در آن دانه ها. و انگور و سبزي كه علف ستور باشد. و درخت زيتون و خرما . و باغها(ي) پر درخت. و ميوه? خوش مزه وچراخوارها. تا برخورداري باشد مر شما را و مر چهارپايان شما را. پس چون بيايد روز قيامت. روزي كه بگريزد مرد از برادر خود. و از مادر خود و پدر خود. و از زن و فرزند خود. مر هر مردي را از ايشان آن روز اندوهي باشد و از ديگران مشغول كرده. بعضي روي ها آن روز تازه و خندان و شادمان باشد. و بعضي روي‌ها آن روز نشسته باشد بر آن گردبادي (كذا). پوشيده باشد آن را تاريكي و سيـ (اهي). ايشا(ن) آن كافران نابكاران.

ورق 430 B

سوره عبس، اثنان واربعون آيه
روي ترش كرفت و بكردانيد. كي نزديك او امد ان نابينا.
و جي داني تو اي محمد باشد كي ان نابينا مي خواست
كي پاك شود. يا بند خواست بذيرفت بس سود
خواست داشت او را آن بند. اما هر كي از
خذاي خود را بي نياز دارد. بس تو مر ورا تعرض
كني و روي بدو اري. و نيايد برتو ضرري كي
كافر نكردد. و اما هر كي بيايد نزديك تو
و سعي كند. و او بترسد از خذاي. بس تو از وي
مشغول شوي. دوري باد از او اين كار بدرستي كي
اين آيتها بنديست.
بس هر كي خواهد بند كيرد. نبشتست در صحيفه
كرامي كرده. با رفعت و طهارت. بدست
فرشتگان سفير باشد. بندگان كراميان نيكوكار.

ورق 314 A

لعنت كرده شد آدمي را جه كافر كرد او را.
از جه چيز افريدست او را. از باره? آب
جبلك بيافريد او را بس تقدير آدمي كرد
اورا. بس راه خير و شر ميسر كرد بيش او.
بس بميرانيد او را بس كور تا رسوا نشود.
بس جون خواهد زنده كند او را. حقا كي نمي‌كزارد انج افريدكار فرمودست. بس كو بنكر (د)20
آدمي بنظر عبرت. كي ما فرو بارانيديم بارانرا
باريدن برحمت. بس بشكافتيم زمين را
شكافتني نيكو. بس برويانيديم در‌‌ان
دانها. و انگور و سبزي كي علف ستور باشد.
و درخت زيتون و خرما. و باغها بردرخت.
و ميوه? خوش مزه و جراخوارها.
تا برخورداري باشد مر شما را و مر جهار ـ
ـ بايان شما را. بس جون بيايد روز قيامت.
روزي كي بكريزد مرد از براذر خود. و از ماذر
خود و بذر خود. و از زن و فرزند خود.
مر هر مردي را ازيشان ان روز اندوهي
باشد و از ديگران مشغول كرده. بعضي رويها
ان روز تازه. و خندان وشادمان باشد.
و بعضي رويها ان روز نشسته باشد بران كردبادي.
بوشيده باشد آنرا 21 تاريكي و سيـ 22.
ايشان23 كافران نابكاران

پاورقيها:

همان / 208.
1. ظاهرا بعدها با خط ديگري دو صفحه و نصف از آن افتادگي، بدون ترجمه جايگزين شده است.
2. اين پنج صفحه نيز در قرون بعد با خطوط ديگر بدون ترجمه، بازنويسي و جانشين شده است.
3. لغتنامه دهخدا، ذيل همين كلمه.
4. شاهنامه،1/1، بيت 12 ويراسته مهدي قريب ـ محمد علي بهبودي، نشر توس، تهران 1373.
5. فرهنگ لغات و تركيبات شاهنامه، داريوش شامبياتي، نشر آران 6/208.
7. رجوع فرماييد به لغتنامه دهخدا ، ذيل حرف ذال.
8. آنچه در اين علامت [..] آمده، افزوده? من است كه در جاي ناخوانا يا افتاده، به حدس گذارده ام. خواننده محقق مي تواند مطلقا آن ها را ناديده انگارد.
9. ظاهراً سهو كاتب است و بايد خستون آمديد باشد زيرا در آيه اقررتم آمده است نه اقررنا.
10. ظاهراً سهو كاتب است و بايد بيرون مي كنيد باشد زيرا در آيه تخرجون آمده است.
11. اغلب متون قديمي اين كلمه را بدون (ي) مي نويسند، اما د رسراسر اين متن ـ به دقت كاويدم‌‌‌ـ همه جا بعضي آمده است و حتي يك مورد بعض (بدون ي) نيامده است.
12. زي ترجمه الي است، يعني به سوي .
13. كذا به جاي ناآگاه.
14. كذا به جاي: از ايشان.
15. ظاهراً سهو كاتب است و بايد سركشي كرديد باشد زيرا در آيه استكبرتم آمده است.
16. ظاهراً سهو كاتب است و بايد دروغ زن كرديد باشد زيرا در آيه كذبتم آمده است.
17. ظاهراً سهو كاتب است و بايد خستون بيامدتان باشد زيرا در آيه جائكم آمده است.
18. استثنا در اينجا مدّ آرا گذارده است.
19. براي تحقّق اين امر، چون زرنگار حرفي ي با دونقطه در زير نداشت، از نرم افزار ورد عربي استفاده كردم.
20. در نسخه? دستنويس، (بنكر) آمده كه احتمالا اشتباه كاتب و صورت درست بنكرد (=بنگرد) است.
21. با آنكه تقريبا در همه جا مصوت بلند (آ) بدون كلاه (يعني به صورت مصوت كوتاه‌‌(ا) صحيح است نوشته مي شود، اين مورد از جمله موارد بسيار نادراست كه به صورت مد آمده است.
22. واژه به دليل فرسودگي و پارگي پايين صفحه نامعلوم است، ظاهرا سياهي بايد باشد.
23. واژه? نامعلوم، ظاهرا ايشان.
جمعه 24 شهریور 1391  3:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

ترجمه قرآن به فارسى

زبان فارسى دومين زبان جهان اسلام و نخستين زبانى است كه قرآن بدان ترجمه شده است. از شواهد و روايات تاريخى چنين برمى‌آيد كه پيشينه ترجمه قرآن به زبان فارسى به زمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بازمى‌گردد. تاكنون بيش از 1000 بار قرآن‌كريم به زبان فارسى ترجمه شده است.[1] ايرانيان بر اثر ترجمه‌هاى فارسى قرآن آشنايى گسترده‌اى با پيام الهى يافتند و بسيارى از واژه‌هاى دينى و حِكمى فارسى نيز با بروز در اين ترجمه‌ها از زوال و فراموشى در امان ماندند.
ترجمه قرآن به فارسى نه تنها از جهت شمارگان و پيشينه نگارش، بلكه از لحاظ تنوع در روشها و سبكهاى ترجمه نيز در ميان ساير زبانها بى‌نظير است. اين همه نشان توجه و استقبال ويژه ايرانيان و فارسى زبانان به اين كتاب آسمانى است، از اين‌رو مترجمان قرآن متناسب با گرايشها، سليقه‌ها، و سطوح مختلف علمى به ترجمه قرآن پرداخته‌اند.

پيشينه ترجمه قرآن به زبان فارسى:

ترجمه قرآن ابتدا با احتياط فراوان و صدور حكم به حرمت آن مواجه شد؛ اما اين دوران ديرى نپاييد. گرايش به حرمت ترجمه از بيم آن بود كه مبادا در جريان انتقال دادن معانى قرآن از زبان عربى به زبانى ديگر، بخشى از معانى از دست برود، يا حالت عام و پر احتمال الفاظ و عبارات به تنگنا گرايد يا در نقل مقصود خلل و اشتباهى رخ دهد و خواننده از فيض آن همه زيباييهاى اصل عربى محروم ماند.[2] پس از اين مرحله، مفسران و قرآن پژوهان ترجمه‌هاى بسيارى ارائه دادند.
نخستين ترجمه قرآن‌كريم شناحته شده به زبان فارسى، مربوط به قرن سوم يا چهارم هجرى است؛ اما اين سخن كه تا سده سوم يا چهارم هجرى هيچ ترجمه‌اى از قرآن به زبان فارسى وجود نداشته است نمى‌تواند صحيح باشد، زيرا مردمى كه تشنه آگاهى از دين نو و فهم معانى قرآنى بوده‌اند و بيشتر آنان هم زبان عربى را نمى‌دانستند مى‌بايست ترجمه يا ترجمه‌هايى از قرآن در دست داشته باشند[3]، از اين رو مى‌توان گفت تاريخ نخستين ترجمه قرآن به زبان فارسى به درستى روشن نيست و پيش از ترجمه‌هاى كامل و رسمى قرآن، ترجمه گونه‌هايى پراكنده و غير رسمى از بخش بخش قرآن در ميان ايرانيان* رواج داشته است.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 437
نخستين سند تاريخى مكتوب در اين رابطه نامه‌هاى پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله) به زمامداران كشورهاى ديگر از جمله ايران است كه در آن، سفيران و فرستادگان نبى‌اكرم آيات قرآن را ترجمه كرده‌اند.[4]
دومين شاهد تاريخى، ترجمه سلمان* فارسى از قرآن است. گرچه برخى ادعا كرده‌اند كه سلمان فارسى تمام قرآن را در زمان پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله)[5] يا در زمان خلفاى راشدين[6] به فارسى برگردانده است؛ اما براين مدعا دليلى ارائه نشده است. آنچه شهرت بيشترى دارد اين است كه سلمان سوره «حمد» را به در خواست ايرانيان به فارسى ترجمه كرد و آنان تا زمانى كه زبانشان به عربى عادت نكرده بود، در نماز اين ترجمه را مى‌خواندند[7]؛ اما معلوم نيست اگر تلفظ عبارات عربى بر آنها دشوار بوده است چرا ترجمه همه نماز را از سلمان درخواست نكردند؟ به هرحال آنچه از ترجمه سلمان باقى مانده ترجمه بسمله است؛ به اين عبارت: «به نام يزدان بخشاينده».[8]
به گفته برخى مورخان، اشاراتى نيز در نگارشها و آثار پيشينيان آمده است كه فارسى زبانان پيش از سده‌چهارم نيز به ترجمه قرآن پرداخته‌اند، چنان‌كه آورده‌اند كه موسى بن سيار اسوارى (م.‌255‌ق.) قرآن را به فارسى تفسير مى‌كرد.[9]
چنان‌كه مشهور است نخستين ترجمه موجود و كامل از قرآن به زبان فارسى در نيمه اول قرن چهارم هجرى به دست گروهى از علماى ماوراء النهر انجام گرفت. اين ترجمه «ترجمه تفسير طبرى» يا «ترجمه رسمى»[10] ناميده مى‌شود؛ اما برخى از ترجمه پژوهان احتمال داده‌اند كهن‌ترين ترجمه كشف شده از قرآن‌كريم به زبان فارسى را بتوان ترجمه قرآن قدس به شمار آورد كه به قرائن زبان‌شناسى و سبك شناسى زمان كتابت آن بين سالهاى 250 ـ 350 قمرى است.[11] از طرفى پيرسن احتمال مى‌دهد كه ترجمه معروف به «كمبريج» متأخرتر از ترجمه تفسير طبرى نباشد.[12] استورى نيز در كتاب خود، مدعى نسخه‌هاى خطى كهن‌تر از ترجمه طبرى است[13]؛ همچنين در واتيكان ترجمه‌اى فارسى از قرآن هست و احتمالاً كهن‌تر از ترجمه طبرى است.[14]بعضى نيز ترجمه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 438
سورآبادى و تاج‌التراجم اسفراينى را همزمان يا قديمى‌تر از ترجمه طبرى ناميده‌اند.[15]

روشهاى ترجمه قرآن به فارسى:

ترجمه قرآن در دوران 1200 ساله خود سيرى تكاملى را پيموده و به روشهاى مختلف ارائه شده است. مقصود از روش مؤلفه‌هاى اثرگذار در فرآيند ترجمه است؛ مانند نوع گزينش و چينش واژه‌ها و جمله‌ها كه نتيجه آن، گونه خاصى از ترجمه را پديد مى‌آورد.[16] در طول تاريخ ترجمه قرآن اندك‌اندك مترجمان عناصر و مؤلفه‌هاى جديدى بر آن افزودند و ترجمه‌هاى خود را غنى‌تر و جذاب‌تر كردند و به اين ترتيب روشهاى گوناگونى از ترجمه قرآن را پديد آوردند. ترجمه‌هاى فارسى قرآن به روشهاى: تحت‌اللفظى، معادل، محتوايى (معنايى)، آزاد و تفسيرى، و ساختارى (ارتباطى) ارائه شده‌اند.

1. ترجمه تحت اللفظى:

بيشتر ترجمه‌هاى كهن و برخى از ترجمه‌هاى جديد، تحت اللفظى‌اند. در اين روش كه بيش از 1000 سال رايج ترين روش ترجمه قرآن بود تنها به عنصر معادل يابى اهميت داده مى‌شد و مترجمان مى‌كوشيدند با دقت و احتياط كلمات و واژه‌هاى مناسبى براى آيات قرآن بيابند. در اين نوع ترجمه، مترجمان بدون توجه به ساختار جمله يا تنها به ترجمه لفظ به لفظ و معادل‌يابى و ترجمه كلمات مى‌پرداختند يا در نهايت واژگان فارسى را در ساختار زبان عربى مى‌ريختند و به عنوان ترجمه قرآن ارائه مى‌داند. پاى‌بندى بيش از اندازه مترجم به زبان در اين روش، به انسجام متن مقصد آسيب مى‌رساند و اين امر موجب مى‌شد كه خواننده از درك ارتباط كلمات و جمله‌ها با هم عاجز ماند و معناى آيه را به خوبى درنيابد.
حدود 1000 نمونه از اين گونه ترجمه به زبان فارسى وجود دارد. حدود دو دهه پيش مؤسسه انتشارات آستان‌قدس رضوى فهرست 326 نسخه از آنها را در مجموعه‌اى معرفى كرد.[17] سپس مركز ترجمه قرآن فهرستگان نسخه‌هاى خطى ترجمه‌هاى فارسى قرآن‌كريم را كه مشتمل بر 895 نسخه خطى (بدون‌تكرار) ترجمه قرآن بود چاپ‌كرد.[18]
بى‌شك در بقاى 1000 ساله ترجمه تحت اللفظى با همه كاستيهايش، رمز و رازى نهفته است كه بيش از هر چيز بايد به ترس از خدشه‌دار شدن حريم قرآن[19] اشاره كرد. گرچه برخى محققان نداشتن نظريه‌هاى زبانى در باب ترجمه را نيز از ادله اين امر برشمرده‌اند[20]؛ اما با توجه به قوت و توانايى علمى مترجمان قرآن‌كريم و همچنين با عنايت به اينكه ترجمه ساير متون و كتب غير قرآنى در اين دوره از روش ترجمه تحت اللفظى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 439
پيروى نكرده است مى‌توان گفت دليل نخست، تنها دليل پذيرفتنى در اين باب است.
توجه به اين نكته پيش از شمارش مهم‌ترين ترجمه‌هاى تحت اللفظى در خور ذكر است كه ترجمه‌هاى كهن هرچند از نظر قالب و ساختار كلام تحت‌اللفظى هستند؛ اما بيشتر آنها از دقت و استحكام برخوردارند. اين امر نشان مى‌دهد كه مترجمان آنها با كمال دقت و احتياط و با ژرف‌نگرى خاصى به ترجمه قرآن پرداخته و تلاش كرده‌اند كه از هيچ واژه و حرفى از قرآن در ترجمه فروگذار نكنند و آن را به عنوان حفظ امانت، در ترجمه خود منعكس سازند.[21]
اكنون با رعايت ترتيب تاريخى، به مهم ترين ترجمه هاى تحت اللفظى قرآن اشاره مى كنيم:
قرآن قدس: اين ترجمه به‌گونه زبان سيستانى‌است كه ظاهراً با توجه به كاربردهاى آوايى ويژه آن متأثر از گونه بلوچى است.[22] بنا به قرائن و امارات زبانشناسى، زمان كتابت آن بين سالهاى 250‌ـ‌350 قمرى است. البته ژيلبر لازار بر اين نظر است كه كاربرد صورت ادات فعلى «مى» و حرف اضافه «در» به جاى «همى» و «اندر» در اين متن به رغم ديگر نشانه‌هاى كهنگى، دلالت دارد كه اين متن از قرن پنجم قديمى‌تر نيست.[23] مترجم اين اثر ناشناخته است. اندكى از آغاز اين ترجمه (از ابتداى قرآن تا آيه 213‌بقره و شمارى از سوره‌هاى كوتاه پايان قرآن) افتاده است.[24]
ترجمه تفسير طبرى: اين ترجمه مؤثرترين اثر بر ترجمه‌هاى قرآن‌كريم به زبان فارسى است.[25] بنابر قول مشهور بر پايه تفسير محمد بن جرير طبرى (م.‌310‌ق.) در زمان پادشاهى منصور بن نوح سامانى‌(350‌ـ‌366‌ق.) و به دستور وى در حدود سال‌352 قمرى به دست علما و فقهاى ماوراءالنهر در‌7‌جزء از عربى به فارسى برگردان شد[26]؛ اما برخى محققان معاصر آن را نگارشى مستقل برشمرده‌اند كه تفاوت بسيارى با تفسير طبرى دارد.[27]
اين ترجمه كه باعنوان «ترجمه و تفسير رسمى» نيز از آن ياد مى‌شود متنى ادبى و قابل توجه از نظر قرآن پژوهان، اديبان و زبانشناسان به شمار مى‌آيد و از منظر برابرسازى واژگان قرآنى، واژه‌سازى و واژه‌گزينى، گنجينه‌اى ارزشمند و فرهنگ آفرين در قلمرو زبان فارسى است[28]، تا آنجا كه برخى پژوهشگران معتقدند اين كتاب از نظر ساختار و واژگان، ارزشى همسنگ با شاهنامه فردوسى در ادب فارسى دارد، گرچه به عللى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 440
مهجور مانده است.[29]
بخشى از تفسيرى كهن به پارسى (250 ـ 350‌ق.): اين نسخه كه از مؤلفى ناشناخته است آيات‌176‌اعراف تا 69 نحل را در بردارد.
بخشى از تفسيرى كهن به پارسى (400 ـ 450‌ق.): از اين كتاب جز تفسير و ترجمه آيات 78 ـ 247 بقره، چيزى نمانده است و در آن ترجمه با تفسير به هم آميخته است.[30]
ترجمه كمبريج (قرن 4 ـ 5‌ق.): اصل اين كتاب 4‌جلد است كه تنها جلدهاى سوم و چهارم آن در دانشگاه كمبريج موجود است، از اين رو به «تفسير كمبريج» شهرت يافته است.[31] در اين اثر، تفسير و ترجمه آيات به هم آميخته و از نظر ساختار زبانى تا حد زيادى پيرو ساختار زبان عربى است.
تاج التراجم: ازابوالمظفرشاهفوربن طاهربن محمد. نام كامل آن تاج التراجم فى تفسير القرآن للاعاجم است كه مؤلف آن را در ميان سالهاى 451 ـ 473 قمرى در طوس نگاشته و نخستين مترجمى است كه به شيوه ترجمه تحت‌اللفظى انتقاد كرده است.[32]
تفسيرى بر عشرى از قرآن مجيد (قرن 4 ـ 5‌ق.): اين ترجمه در ضمن تفسير بزرگى از قرآن‌كريم درج و با تحقيق و تصحيح جلال متينى در سال 1352 شمسى در دو جلد ارائه شده‌است.
ترجمه ناصر خسرو (قرن 5‌ق.): از كسانى كه ترجمه وى از قرآن به لحاظ قدمت اهميت دارد، ناصر‌خسرو قباديانى بلخى از شعراى قرن پنجم هجرى است.
ترجمه قرآن موزه پارس: (قرن 5‌ق.): اين ترجمه كه از مترجمى ناشناخته است، از ابتداى سوره مريم تا پايان قرآن را در برمى‌گيرد.
تفسير شنقشى (حدود قرن 5‌ق.): ترجمه تفصيلى سوره فاتحة‌الكتاب تا يونس است كه به هنگام تعمير حرم مطهر امام‌رضا(عليه السلام) از جدار حرم به دست آمده و از نام نويسنده و تاريخ نگارش آن اطلاع دقيقى در دست نيست؛ اما با توجه به شيوه‌نگارش و ويژگيهاى لغوى، آن را متعلق به قرن پنجم[33] تا اواخر قرن ششم[34] دانسته‌اند.
تفسير سورآبادى: از ابوبكر عتيق نيشابورى معروف به سورآبادى (م.494‌ق.) است. در اين ترجمه، كثرت يافتن واژه‌هاى عربى و گرايش ساختار جملات به دستور زبان فارسى را مشاهده مى‌كنيم. [35]
سوره مائده از قرآن كوفى ( قرن 5‌ق.): اين ترجمه از نسخه هاى خطى كتابخانه آستان قدس رضوى و متعلق به قرن‌پنجم هجرى است كه در
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 441
286 صفحه به خط كوفى و با ترجمه زيرنويس فارسى است و از آيه 128 نساء تا 84 اعراف را شامل مى‌شود و سوره مائده از اين اثر به همت رجائى در سال 1350 شمسى با عنوان سوره مائده از قرآن كوفى كهن با ترجمه استوار پارسى به چاپ رسيده است.
تفسير نسفى: اين تفسير اثر ابوحفص نجم الدين عمر نسفى (م.‌538‌ق.)، فقيه و مفسر قرن ششم هجرى است. اين ترجمه از نثرى مسجع بهره جسته و برخى نكات تفسيرى را نيز به ترجمه افزوده است.
كشف‌الاسرار و عدة‌الابرار: از ابوالفضل رشيد الدين ميبدى (م 520‌ق.). در اين تفسير معانى و مفاهيم آيات قرآن در سه بخش بيان مى‌گردد كه بخش اول آن ترجمه دقيقى از قرآن است.
ترجمه ابوالفتوح رازى: روض‌الجنان و روح‌الجنان (تفسير ابوالفتوح رازى) را حسين‌بن على نيشابورى (م.‌554‌ق.) پيش از سال 533 قمرى تأليف كرده است. در اين اثر، پيش از تفسير آيات، ابتدا ترجمه‌اى تحت‌اللفظى و بدون توجه به تفسير ارائه شده است. در سال 1380 شمسى ترجمه آيات اين تفسير را محمد مهيار با عنوان قرآن‌كريم با ترجمه ابوالفتوح رازى تنظيم و چاپ كرد.
تفسير بصائر يمينى (552‌ق.): از معين‌الدين محمدبن محمود نيشابورى، تفسيرى از همه قرآن مجيد با ترجمه آيات به فارسى روان و استوار است.[36]
ترجمه قرآن رى: ترجمه‌اى غالباً تحت‌اللفظى متعلق به سال 556 قمرى است و به دست ابوعلى‌بن‌حسن بن محمد بن حسن خطيب در قريه كهكابر رى تحرير شده است.[37]
قرآن آكادمى تاجيكستان (قرن 7‌ق.): اين نسخه كه با شماره 5570 در انستيتوى شرق‌شناسى و ميراث خطى آكادمى علوم تاجيكستان نگهدارى مى‌شود 526 صفحه است و بيشتر آيات قرآن را دربرمى‌گيرد. گرمارودى كه بخشى از اين ترجمه را بازنويسى و تصحيح كرده معتقد است تاريخ كتابت آن حداكثر قرن هفتم هجرى است.[38] اين اثر ترجمه‌اى كاملا تحت اللفظى است و ساختار زبان عربى را در جمله‌بندى رعايت كرده است.
قرآن مترجم (قرن 7‌ق.): اين ترجمه در آستان قدس رضوى موجود است و از ابتداى سوره فاتحه تا پايان سوره كهف را شامل مى‌شود.
تفسير شريف لاهيجى: اين تفسير را بهاءالدين محمدبن على شريف لاهيجى، از دانشوران شيعى امامى، در سال‌1086 قمرى تأليف كرده است.[39]مؤلف پيش از تفسير هر آيه،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 442
ابتدا آن را ترجمه كرده است.
قرآن مترجم (قرن 8‌ق.): در بخش نسخ خطى كتابخانه آستان قدس رضوى قرآن دستنوشته‌اى به شماره‌1089، متعلق به سال 759 قمرى وجود دارد كه ترجمه‌اى كامل از قرآن‌كريم در 953 صفحه است و محمدبن ابراهيم بن محمد ملقب به منجم الثورى آن را كتابت كرده است.
ترجمه فارسى مخدوم نوح: اين ترجمه كه به قلم مخدوم لطف‌الله بن مخدوم نعمت الله، معروف به مخدوم نوح (م.‌998‌ق.) انجام گرفته است نخستين ترجمه قرآن در شبه قاره هند است.[40] اين ترجمه از طرف انجمن ادبى هند، به‌مناسبت آغاز پانزدهمين قرن هجرى به كوشش ابوسعيد غلام مصطفى قاسمى انتشار يافته است.
ترجمه جمال الدين محقق خوانسارى (قرن 12‌ق.): در اين اثر ترجمه هر آيه واژه به واژه بلكه حرف به حرف معنا شده است. اخيراً اين ترجمه به همت محمدرضا انصارى محلاتى تصحيح و تدقيق شده است.[41]
ترجمه شاه ولى الله دهلوى: پرتيراژترين ترجمه قرآن به فارسى در كشورهاى پاكستان و هند است. ترجمه شاه‌ولى‌الله دهلوى (م.‌1176‌ق.) با عنوان فتح‌الرحمن فى ترجمة القرآن است.[42]
ترجمه بصيرالملك: ميرزا محمد طاهر مستوفى كاشانى ملقب به بصيرالملك (م.‌1330‌ق.) در حوالى سال 1311‌قمرى (1270‌ش.) ترجمه‌اى از قرآن‌كريم چاپ كرده است.[43]
ترجمه صفى على شاه: تنها تفسير منظوم كامل قرآن از ميرزا حسن ملقب به صفى على شاه (م.‌1276‌ق.) از عرفاى بنام شيعه است. در اين اثر دو ترجمه قرآن يكى به نثر و ديگرى به نظم وجود دارد.[44]
ترجمه فارسى افغانى: اين ترجمه به كوشش محمود حسن ديوبندى و شبير احمد ديوبندى بر مبناى ترجمه و تفسير اردو انجام گرفته است.[45] اين ترجمه تحت‌اللفظى از آن رو كه شرح و تفسير نيز همراه دارد به نام «تفسير كابلى» شهرت يافته است. چاپ نخست اين اثر در سال 1323 قمرى زير نظر هيئتى از علماى جيد اين كشور به فارسى برگردانده و در 5 مجلد چاپ‌شده است.[46]
ترجمه انتشارات معراجى: قرآن مجيد با ترجمه فارسى از مترجمى ناشناس در سال 1323
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 443
قمرى (1282‌ش.) است كه انتشارات معراجى در تهران آن را منتشر كرده است.
ترجمه معزّى: ترجمه وى ترجمه‌اى كلمه به كلمه و دقيق است كه در سال 1337 شمسى به چاپ رسيده است.[47]
برخى ترجمه معزّى را آخرين ترجمه تحت اللفظى مهم و معنادار قرآن‌كريم دانسته‌اند[48]؛ اما پس از آن چندين ترجمه تحت اللفظى ديگر نيز ارائه شده است.
ترجمه مصباح زاده ( 1337‌ق.): عباس مصباح زاده از خطاطان مشهور معاصر و احتمالا ترجمه وى برگرفته از ترجمه ابوالفتوح رازى است.[49]
ترجمه شعرانى: از ميرزا ابوالحسن شعرانى (م.‌1393‌ق.) است.
ترجمه كليم الله متين (1369‌ش.): اين ترجمه فارسى بر اساس ترجمه اردوى ابوالاعلى مودودى از آيات قرآن در تفسير تفهيم‌القرآن تنظيم شده است.[50] حجم توضيحات تفسيرى داخل شده در متن، قابل توجه و فراوان است.
ترجمه محمود ياسرى: ترجمه وى را كتاب‌فروشى اسلاميه در سال 1363 شمسى با عنوان خلاصة‌التفاسير چاپ كرده است. اين ترجمه را حائرى نيز تصحيح كرده و بنياد فرهنگى امام‌مهدى(عج) در سال 1373 شمسى آن را منتشر كرده است.[51]
ترجمه اشرفى تبريزى: محمود اشرفى تبريزى از روحانيون و خطاطان معاصر است و ترجمه وى را انتشارات جاويدان در سال‌1373 شمسى منتشر كرده است.
نارسايى روش ترجمه تحت اللفظى در انتقال مفاهيم قرآن و ايفاى رسالت هدايتگرى آن موجب شد تا مترجمان به تدريج به روشهاى ديگرى روى آورند.علت نارسايى ترجمه‌هاى تحت‌اللفظى اين است كه فقط در زمينه معادل‌يابى ورعايت بخشى از ساختار صرفى تلاش مى‌كند و از رعايت ساير ساختارهاى زبانى غافل است.
در بازيابى علل اين گسست دلايلى همچون آشنايى ايرانيان با انديشه و فرهنگ غرب و روى آوردن آنان به ترجمه متون داستانى و غير داستانى ذكر شده است[52]؛ اما در هر حال شكى نيست كه تحولات زبانى كه در دهه‌هاى اخير بر زبان پارسى عارض شده است روز به روز ترجمه‌هاى كهن را براى نسل جديد نامأنوس و نامفهوم‌تر كرده است. همين امر مترجمان را در دهه‌هاى اخير بر آن داشت تا سنت ترجمه‌هاى تحت‌اللفظى قرآن را شكسته، براى ارائه ترجمه‌هاى روان و گويا از آن اقدام كنند.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 444
در روشهاى جديد ترجمه به جاى اصالت دادن به الفاظ، بر محتواى قرآن تأكيد مى‌شود و مترجم مى‌كوشد با رعايت ويژگيهاى زبان مقصد و افزودن توضيحات تفسيرى انتقال پيام قرآن تاحدى روان‌تر گردد[53]؛ به عبارتى در شيوه‌هاى جديد ترجمه، افزون بر معادل يابى به ساختار زبان مقصد هم توجه ويژه مى‌شود.
با توجه به ميزان موفقيت مترجم در رعايت ساختارهاى زبان مقصد و مقدار وفادارى او به متن مبدأ و استفاده از توضيحات تفسيرى، روشهاى گوناگونى در ترجمه قرآن پديد آمد. مهم‌ترين روشهاى ترجمه محتوايى قرآن را مى‌توان به شرح زير برشمرد:

2. ترجمه وفادار يا معادل:

ترجمه وفادار آن است كه به ساختارهاى زبانى زبان مقصد كاملاً مقيد و متعهد است و اين دقيق‌ترين روش ترجمه قرآن است كه اگر در نهايت دقت و شيوايى، صورت گيرد آرمانى‌ترين روش ترجمه خواهد بود.
هدف اصلى از اين روش در ترجمه، رساندن كامل محتوا، پيام و نكات ظريف و بلاغى و ساختارى متن مبدأ به ساختارهاى طبيعى و معيار زبان و متن مقصد است، از اين رو در اين روش از هيچ نكته نحوى، صرفى، معنايى، لغوى و فرامتنى (= فرامعنايى = منظور شناختى) غفلت نمى‌شود.
در اين روش چنانچه ساختارهاى زبان مقصد ايجاب كند عنصر يا عناصرى از متن مبدأ در ترجمه حذف مى‌گردد و به اقتضاى زبان مقصد و نيز براى تفهيم آسان پيام متن مبدأ و شيوا و روان بودن متن ترجمه عنصر يا عناصرى به عنوان تصريح يا تشريح بر متن ترجمه افزوده مى‌شود. اين حذف و اضافه به طور معقول و بجا صورت مى‌گيرد.[54]
در ميان ترجمه‌هاى فارسى قرآن‌كريم كمتر ترجمه‌اى مى‌توان يافت كه كاملا بر اين روش و ويژگيهاى آن مبتنى باشد؛ اما مواردى را مى‌توان يافت كه به اين روش نزديك‌تر است؛ مانند:
ترجمه قرآن فرهنگستان ( قرن 10‌ق.): اين ترجمه، از نسخه‌هاى خطى كتابخانه آستان قدس رضوى به شماره 405 است. اين دستنوشت در 385 برگ و از مترجمى ناشناخته و شامل همه قرآن است. رواقى كه آن را تصحيح و مقابله كرده است، با توجه به شيوه نگارش و خط اين ترجمه آن را متعلق به قرن دهم هجرى مى‌داند.[55] اين اثر را گروه نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسى در سال 1383 شمسى چاپ كرده است.
ترجمه داريوش شاهين: ترجمه وى را انتشارات جاويدان در سال 1359 شمسى در دو جلد منتشر كرد. مترجم‌تلاش كرده تمامى كلمات قرآن، حتى حروف را معادل‌يابى كند.[56]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 445
ترجمه جلال الدين فارسى (1366‌ش.): روش مترجم آميخته‌اى از روش تحت‌اللفظى و محتوايى است. عمده انتقادهايى كه به آن شده درباره نكات تفسيرى غير متعارف آن است.[57]
ترجمه عبدالمحمد آيتى: ترجمه او از قرآن‌كريم در سال 1367 شمسى به چاپ رسيد.
ترجمه ابوالقاسم امامى: ترجمه وى در سال 1370‌ش. منتشر شد. در اين اثر، ترجمه‌اى محتوايى با مراعات ساختار جملات در زبان فارسى ارائه شده است. از نكات مثبت اين ترجمه معادل‌يابى براى بسيارى از كلمات قرآنى است.[58]
ترجمه سيد جلال‌الدين مجتبوى: ترجمه و توضيح قرآن حكيم از سيد جلال الدين مجتبوى از دقيق‌ترين و صحيح‌ترين ترجمه‌هاى معاصر است كه در سال 1372 شمسى چاپ شده است.[59]
ترجمه احمد كاويانپور: وى سال 1357 شمسى قرآن را به زبان آذرى و فارسى ترجمه و در سال‌1372 شمسى انتشارات اقبال آن را منتشر كرد.
ترجمه كاظم پور جوادى ( 1372‌ش.): وى از مترجمان معاصر است و ترجمه وى براساس قواعد دستورى زبان فارسى نگاشته شده است.[60]
اكبر يزدان پناه ( 1378‌ش.): ترجمه اكبر يزدان پناه از قرآن‌كريم به انضمام ترجمه انگليسى و با عنوان القرآن‌الكريم‌عربى فارسى انگليسى عرضه شده است.[61]
ترجمه گرمارودى: اين ترجمه در سال 1383 شمسى منتشر شد و مترجم براى برخى از كلمات معادل‌هايى را از كلماتى كه در زبان معيار يا در متون كهن به كار رفته برگزيده‌است.
ترجمه تفسير راهنما: ترجمه تفسير راهنما از ترجمه‌هاى گروهى است كه آن را گروهى از پژوهشگران مركز فرهنگ و معارف قرآن به ويژه صالحى نجف آبادى، انصارى محلاتى و طالبى نگاشته‌اند و در سال 1385 شمسى به طور مستقل چاپ شده است. مترجمان تلاش كرده‌اند تا با رعايت نثر معيار ترجمه‌اى مطابق و معادل ارائه كنند. در اين ترجمه به معناى اصلى واژه‌ها توجه ويژه‌اى شده و از ذكر لازم معنا يا مراد تفسيرى اجتناب شده است.[62]
ترجمه محمد مهدى فولادوند: اين ترجمه در سال 1373 شمسى نشر يافته است.[63] مهم‌ترين ويژگى اين اثر دقت بى‌نظير مترجم در مطابقت آن با متن قرآن‌كريم است، به گونه‌اى كه حتى تأكيدهايى را كه در زبان‌عربى و قرآن‌كريم فراوان و در فارسى بسيار كمياب است به نحوى ظاهر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 446
كرده است.
ترجمه بهاء الدين خرمشاهى ( 1376‌ش.): وى از قرآن‌پژوهان و مترجمان معاصر، و ترجمه وى همراه با توضيحات و واژه‌نامه است.
ترجمه سيد مهدى دادور (آيت اللهى): وى ترجمه‌اى كامل از قرآن‌كريم به سامان رسانده كه انتشارات جهان‌آرا آن را در سال 1381 شمسى منتشر كرده است.
ترجمه سيد كاظم ارفع: ترجمه‌اى كامل از قرآن‌كريم است و انتشارات فيض كاشانى در سال 1381 شمسى آن را چاپ كرده است.[64]
ترجمه اصغر برزى ( 1382‌ش.): ترجمه وى ادبى و روان است. مترجم پس از ترجمه هر آيه‌برخى نكات نحوى را يادآور مى‌شود و از اين جهت كارى ممتاز و بى‌سابقه است.
ترجمه محمد صادقى تهرانى ( 1382‌ش.): مؤلف تفسير الفرقان فى‌تفسير القرآن، در سال‌1382‌شمسى ترجمه‌اى مستقل از قرآن مجيد منتشر كرد.[65]
ترجمه ابوالفضل بهرام‌پور ( 1383‌ش.): ترجمه‌اى سليس و روان از قرآن است و شرح لغات كه بيشتر جنبه آموزشى دارد آن را از ساير ترجمه‌ها ممتاز ساخته است.
ترجمه معصومه يزدان پناه ( 1384‌ش.): وى قرآن را به دو زبان فارسى و انگليسى ترجمه كرده است.
ترجمه حسين استاد ولى: وى پس از ويرايش چند ترجمه مهم در اواخر سال 1375 شمسى ترجمه مستقلى ارائه داد و در سال 1385 شمسى به چاپ رسيد.

3. ترجمه معنايى:

ترجمه معنايى از رايج‌ترين ومشهورترين انواع ترجمه است. هدف اساسى در اين روش ترجمه تنها انتقال دادن معنا، محتوا و پيام متن مبدأ و نيز روان بودن و همه فهم بودن متن مقصد است. ترجمه معنايى را مى‌توان حدفاصل ميان ترجمه وفادار و آزاد دانست.
حذف و اضافه در ترجمه معنايى معمولاً بيش از آن در ترجمه‌هاى معادل و وفادار است و تعادل معنايى ميان متن مقصد و متن مبدأ بيش از تعادل دستورى و بلاغى است.[66] در زبان فارسى حدود 30 ترجمه معنايى از قرآن ارائه شده است كه به مهم‌ترين آنها اشاره مى‌شود:
ترجمه سيد ابراهيم بروجردى: وى بخشى از تفسير خود با عنوان تفسير جامع را به ترجمه آيات اختصاص داده كه به طور مجزا در بالاى هر صفحه ارائه شده است. مترجم حتى در آياتى مانند اكمال دين، تطهير و ولايت تنها به ترجمه پرداخته و ديدگاههاى تفسيرى خود را تأثيرى نداده است. اين تفسير و ترجمه را نخستين بار كتابخانه صدر تهران در سالهاى 1317 ـ 1324
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 447
شمسى چاپ كرد، از اين جهت بايد آن را نخستين ترجمه معنايى معاصر از قرآن دانست.
ترجمه مهدى الهى قمشه‌اى (م.‌1352‌ش.): ترجمه وى نخستين بار در سال‌1323 شمسى به چاپ رسيد. اين ترجمه مشهورترين ترجمه نوين و امروزين قرآن و رايج‌ترين ترجمه در 50 سال اخير است.[67] اين ترجمه را اخيراً انتشارات دارالكتب الاسلاميه با‌تصحيح و ويرايش حسين استادولى چاپ كرده‌است.
ترجمه ابوالقاسم پاينده (م.‌1363‌ش.): وى ترجمه خود را، ترجمه‌اى تحت اللفظى ناميده است[68]؛ اما آن را بايد در رديف ترجمه‌هاى محتوايى قرارداد كه از سبك امروزى و همه فهم برخوردار است.[69]
ترجمه رضا سراج (م.‌1347‌ش.): وى در برخى موارد توضيحاتى به صورت زيرنويس در ترجمه افزوده است.
ترجمه حكمت آل آقا: اين ترجمه اثر استاد تفسير قرآن در دانشگاه تهران است و در سال 1353 شمسى منتشر شده است.[70]
ترجمه سيد جمال الدين استرآبادى: اين ترجمه با عنوان قرآن‌كريم فى لوح محفوظ همراه با اصل عربى آيات در سال‌1354 شمسى منتشر شد[71] و در كنار هر صفحه خلاصة‌التفسير برخى آيات نيز درج شده است.[72]
ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى (م.‌1386‌ش.): وى در ضمن ترجمه تفسير الميزان ترجمه آيات را نيز افزوده است.[73] اين‌ترجمه به طور مستقل نيز منتشر شده است. از‌نكات قابل توجه در اين ترجمه، عدم هماهنگى ترجمه با ديدگاههاى تفسيرى علامه طباطبايى است.[74]
ترجمه محمد خواجوى: اين ترجمه كه در سال 1369 شمسى ارائه شد[75] ترجمه‌اى است بر مبناى وجوه و نظاير كه هدف از آن آشكار ساختن وجوه معانى و روشن‌تر كردن ترجمه و ابهام‌زدايى است.[76]
ترجمه مصطفى خرم‌دل ( 1371‌ش.): با عنوان ترجمه و تفسير نور منتشر شده است. از ويژگيهاى اين اثر اشاره به تناسب و ارتباط آيات است.
ترجمه ناصر مكارم شيرازى: اين ترجمه در اصل بخشى از تفسير نمونه بوده است كه گروهى از محققان حوزه آن را تحقيق و بازنگرى كرده‌اند
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 448
و با ويرايش جواد محدثى در سال 1373 شمسى چاپ شده است. روش ترجمه، معنايى يا به تعبير مترجم «محتوا به محتوا»ست.[77]
ترجمه مسعود انصارى ( 1377‌ش.): ترجمه‌اى محتوايى از قرآن‌كريم است كه بارزترين ويژگى آن پاى‌بندى به دستور زبان قرآنى است.
ترجمه سيد مهدى حجتى (1378‌ش.): با عنوان گلى از بوستان خدا انجام شده است.[78] مترجم براى حفظ انسجام آيات، مطالب هر سوره را عنوان‌بندى كرده است.
ترجمه على مشكينى: وى ترجمه خود را در سال 1380 شمسى به چاپ رساند.[79] از ويژگيهاى اين ترجمه آن است كه اگر در يك واژه چند معنا احتمال داده مى‌شده تمام معانى را آورده است؛ به اين ترتيب كه در صورت متضاد بودن معانى، معناى دوم و سوم را با كلمه «يا» و در غير اين‌صورت با كلمه «و» آورده‌است.[80]
ترجمه طاهره صفار زاده: وى ترجمه خود را به دو زبان فارسى و انگليسى در سال‌1380 شمسى منتشر كرد.[81]
ترجمه على اصغر حلبى: در سال 1380 شمسى به چاپ رسيد.[82]
ترجمه حسين انصاريان: به سال 1383 شمسى به چاپ رسيد.[83]
ترجمه محمد على رضايى اصفهانى: وى با همكارى برخى از محققان حوزه (شيرافكن، همائى، امينى، اسماعيلى و ملاكاظمى) در سال 1383 شمسى ترجمه جديدى از قرآن ارائه داد.[84] روش ترجمه، جمله به جمله است و توضيحات تفسيرى، در پرانتز قرار گرفته است. مطالب مقدر آيات قرآن، نيز در كروشه قرار گرفته است تا امانت در ترجمه كاملا رعايت شود. در اين اثر، با رعايت بحث وجوه و نظاير، تا حد امكان، عبارات مشابه در كل ترجمه يكسان معنا شده است. نيز همه حروف اضافه و كلمات و جملات قرآن معادل‌يابى شده‌اند. نثر اين ترجمه نثر معيار فارسى است و سلاست و روانى جملات، همراه با رسايى و دقت كامل ترجمه، مورد توجه بوده است. در اين ترجمه مبانى تفسيرى كلامى واژگانى و ادبى ترجمه به طور كامل توضيح داده شده است.
ترجمه مسعود رياعى: ترجمه رياعى در سال 1383 شمسى، منتشر شده است.
ترجمه سيد محمد رضا صفوى: يكى از دو ترجمه مركز فرهنگ و معارف قرآن است كه با توجه به ديدگاههاى تفسيرى علامه طباطبايى در تفسير الميزان نگاشته و در سال 1385 شمسى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 449
منتشر شده است.

4. ترجمه آزاد و تفسيرى:

ضرورت دخالت دادن عناصر تفسيرى در ترجمه قرآن سبك جديدى از ترجمه را پديد آورده كه آن را «ترجمه آزاد تفسيرى» يا ترجمه همراه با «خلاصة‌التفاسير» مى‌نامند. در اين سبك بدون هيچ محدوديتى از افزوده‌هاى تفسيرى و توضيحات لازم براى روشن كردن معناى آيات استفاده مى‌شود.
در ترجمه آزاد، واحد ترجمه در بيشتر موارد بند و سپس جمله و گاه نيز بين اين دو شناور است و چون مترجم كاملا به متن مبدأ وفادار نيست، انسجام آن از ديگر ترجمه‌ها بيشتر است.[85]
مهم‌ترين ترجمه‌هاى آزاد از قرآن به زبان فارسى در دهه 40 قرن 14 شمسى شكل گرفت. در اين دهه گرايش به نگارش ترجمه‌هاى برخوردار از تفسيرِ بيشتر محسوس است، به گونه‌اى كه حتى در سالهاى بعد نيز كمتر مترجمى به نگارش چنين ترجمه‌اى اقدام كرد. دو ترجمه برجسته اين دهه (فيض‌الاسلام و رهنما) شايد نمونه بارزى از اين گرايش خاص در ترجمه تفسيرى باشد.
ترجمه‌هاى آزاد و تفسيرى شناخته شده از قرآن‌كريم به زبان فارسى به شرح زير است:
پلى ميان شعر هجايى و عروضى فارسى (قرن 4‌ق.): ترجمه‌اى آهنگين از قرآن متعلق به اواخر قرن سوم يا اوايل قرن‌چهارم هجرى است[86] كه اخيراً نزديك گنبد امام رضا(عليه السلام) كشف شده است. اين ترجمه را بنياد فرهنگ ايران با تصحيح احمد على رجائى در سال 1353 شمسى به چاپ رساند.
اين كتاب ترجمه دو جزء قرآن مجيد از آيه 62‌يونس تا 30 ابراهيم است، با افتادگيهايى در اين‌ميان. رجايى ترجمه‌هاى اين كتاب را به سه نوع تقسيم كرده است: ترجمه‌هاى منطبق با معناى اصل آيات، ترجمه‌هاى آزاد و نابرابر با اصل، و ترجمه‌هايى به صورت نقل به معنا، همراه با كاهشها و افزايشهاى تفسيرى.[87]
ترجمه حسين عمادزاده اصفهانى: ترجمه عمادزاده در سال 1346 شمسى منتشر شد.[88]
ترجمه خليل الله صبرى: وى در كتاب خود، طبقات‌آيات قرآن، آيات را همراه با ترجمه در 26 فصل طبقه‌بندى كرده و در سال 1344 شمسى به چاپ رسانده است.[89]
ترجمه على نقى فيض الاسلام: ترجمه تفسيرى وى با عنوان ترجمه و تفسير قرآن عظيم نخستين بار در سال 1348 شمسى، منتشر شد.[90]
ترجمه سيد اسدالله مصطفوى: وى ترجمه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 450
خود را در سال 1355 شمسى به چاپ رساند.[91]
ترجمه محمد باقر بهبودى ( 1369‌ش.): وى ترجمه‌اى آزاد و تفسيرى از قرآن با عنوان معانى القرآن ارائه كرده است.[92]
ترجمه سيد ابوالفضل برقعى: اين ترجمه با عنوان تابشى از قرآن در سال 1339 شمسى، به طبع رسيد.

5. ترجمه ساختارى:

«ترجمه ساختارى» يا «ترجمه پيوسته و تفسيرى» آخرين مرحله از سير تكاملى روشهاى ترجمه قرآن است.
در اين روش براى رعايت انسجام دستورى و معنايى در متن مقصد، مطالب هر سوره با جمله‌بنديهاى كامل و روان به‌گونه‌اى ترجمه مى‌گردد كه خواننده، هر سوره را به شكل متنى پيوسته احساس كرده، پايان يافتن آيه و شروع آيه ديگر را كاملاً به هم مرتبط ببيند و در مجموع پس از خواندن يك سوره با غرض اصلى سوره و اهداف و مقاصد سوره به خوبى آشنا شود.
در اين روش هيچ‌گاه خواننده به جملات منقطع كه نتيجه ترجمه گُسسته آيات قرآن است برنمى‌خورد، بلكه با متنى پيوسته و يك دست مواجه مى‌گردد كه درك معانى و مقاصد آن بسيار آسان است.
گفتنى است روش ترجمه ساختارى بر نظريه هدفمندى سوره‌هاى قرآن استوار است. براساس اين نظريه هر سوره داراى يك هدف اصلى است و محتواى همه آيات به گونه‌اى با آن هدف ارتباط دارد و در مجموع مى‌توان مباحث مطرح شده در يك سوره را در يك تقسيم‌بندى منطقى ارائه كرد.[93]
ترجمه‌هايى را كه در پى نشان دادن ساختار سوره‌هاى قرآن‌اند در سه سطح مى‌توان تفكيك كرد: 1. ترجمه‌هايى كه تنها به عنوان‌بندى آيات پرداخته‌اند، بدون آنكه عنوانهاى پراكنده را با هم پيوند دهند. در اين گروه، ترجمه‌هاى زين‌العابدين رهنما، سيد حسن ابطحى و سيد مهدى حجتى را مى‌توان قرار داد. 2.‌ترجمه‌هايى كه به ايجاد نظم منطقى و مرتبط كردن عنوانها با هم نيز توجه كرده‌اند. ترجمه‌هاى موجود در تفسير كاشف و قرآن ناطق در اين دسته جاى مى‌گيرند. 3. ترجمه‌هايى كه ساختار سوره را به متن ترجمه نيز كشانده و با افزوده‌هاى تفسيرى، ترجمه سوره را به شكل يك متن به هم پيوسته ارائه كرده‌اند. ترجمه محمد خامه‌گر از قرآن‌كريم تنها اثرى است كه به اين روش ارائه شده است.
در اين نوشتار، گروه نخست از ترجمه‌هاى ساختارى در ميان ترجمه‌هاى معنايى و تفسيرى معرفى شده‌اند، زيرا به رغم عنوان‌بندى مطالب سوره، پيوند مورد نياز را بين عناوين برقرار نكرده‌اند. گروه دوم و سوم ذيل عنوان ترجمه‌هاى ساختارى معرفى مى گردند.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 451
ترجمه عبدالكريم بى‌آزار شيرازى: وى ترجمه خود را با عنوان قرآن ناطق در سال 1376 شمسى ارائه داده است. اگرچه مى‌توان اين ترجمه را ترجمه‌اى محتوايى و معادل به حساب آورد؛ امّا مترجم مدّعى است ترجمه او آوايى و تفسيرى پيوسته است.

سبكهاى ترجمه فارسى:

منظور از سبك ترجمه، عوامل أثرگذار بر ترجمه همچون هدف مترجم، گرايش كلامى، نوع مخاطب، زبان ترجمه و آهنگ آن است كه به ترجمه رنگى ويژه مى‌دهد. هر سبك ترجمه مى تواند در قالب يكى از روشهاى ترجمه تبلور يابد. در زبان فارسى قرآن به سبكهايى‌مانند عمومى و تخصصى، خالص يا همراه با خلاصة‌التفاسير، دو زبانه و يك زبانه و غيره ارائه شده است كه برخى از آنها در بخشهاى پيشين مقاله معرفى شدند. در ميان سبكهاى ترجمه، آنچه مربوط به آهنگ و وزن كلام است اهميت ويژه اى دارد، از اين رو در اين مجال به اختصار، ترجمه‌هاى آهنگين و منظوم قرآن را معرفى مى‌كنيم:

1. ترجمه‌هاى آوايى و آهنگين:

موسيقى شگفت‌انگيز قرآن از همان ابتدا مترجمان قرآن را برآن داشته است كه ترجمه‌هايى آوايى آهنگين يا موزون از قرآن ارائه دهند. ترجمه‌هاى آوايى كه وزن و قافيه معينى ندارند؛ اما جمله‌ها داراى آهنگ و سجع‌اند. بيشتر ترجمه‌هاى آهنگين قرآن از روش ترجمه معادل يا معنايى استفاده كرده‌اند و تنها يك نمونه از آنها از روش ترجمه آزاد بهره‌جسته‌است.
الف. نخستين ترجمه آهنگين شناخته شده ترجمه‌اى است كه اخيراً هنگام تخريب بناى قديمى، كنار گنبد حضرت امام رضا(عليه السلام) از لاى ديوار پيدا شده است. اين ترجمه تنها شامل دو جزء از قرآن‌كريم است و احمدعلى رجايى آن را تصحيح كرده و به چاپ رسيده است.[94]
ب. دومين ترجمه كهن موزون، ترجمه‌اى است كه در تفسير نسفى ارائه شده است. ويژگى مهم اين ترجمه در سبك نگارش آن است كه از نثر مسجع بهره جسته است. اين تفسير با تصحيح عزيزالله جوينى در سال 1340 شمسى، در دو جلد چاپ و منتشر شده است.
ج. در ميان ترجمه‌هاى معاصر، نخستين ترجمه آهنگين از محمود صلواتى است كه آن را در پاييز‌1381 شمسى منتشر كرده است.[95]
د. ترجمه عبدالكريم بى آزار شيرازى را بايد در شمار بهترين ترجمه‌هاى آهنگين قرآن قرار داد. اين اثر در سال 1376 شمسى با عنوان قرآن ناطق ترجمه‌آوايى و پيوسته قرآن منتشر شد.[96]
هـ . ترجمه عبدالمجيد معاديخواه كه در سال 1379 شمسى، منتشر شده است.[97]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 452
و. ترجمه محمد مهدى فولادوند در برخى از سوره هاى كوچك قرآن از جمله سوره‌هاى حمد و توحيد و به ويژه سوره تكوير كه نثر آن به نثر مسجع گرايش يافته است.

2. ترجمه‌هاى منظوم:

ترجمه‌هاى منظوم قرآن را بايد از پديده‌هاى ادبى دوران معاصر برشمرد. ترجمه منظوم و مشهور صفى على شاه از قرآن‌كريم نيز در اصل تفسير منظوم قرآن است. وى ترجمه آيات را مستقلا به نثر و به روش تحت‌اللفظى ارائه كرده‌است.
پوشيده ماندن نكات بديعى و محاسن كلام، راه يافتن حشو قبيح به ساختار ترجمه، عدم رعايت ساختار ترجمه‌ها از لحاظ كوتاهى و بلندى، از اشكالات ترجمه‌هاى منظوم است.[98]
برخى از اديبان و استادان ادبيات دانشگاهها اين منظومه‌ها را فاقد ارزش ادبى دانسته‌اند.[99] با اين همه روز به روز بر شمار ترجمه‌هاى منظوم قرآن افزوده مى‌شود، زيرا بسيارى بر اين باورند كه چنين ترجمه‌اى مى‌تواند در جذب جوانان به قرآن و خواندن آن مؤثر واقع شود. ترجمه‌هاى منظوم قرآن را به دو گروه ترجمه‌هاى كامل و بخشى مى‌توان قسمت كرد.

الف . ترجمه‌هاى كامل:

يك. تفسير صفى على‌شاه (م.‌1316‌ق.) تنها تفسير منظوم كامل قرآن است. در اين اثر دو ترجمه قرآن يكى به نثر و ديگرى به نظم وجود دارد. ترجمه منظوم آيات كه به روش آزاد و تفسيرى است در واقع بخشى از تفسير آيات است و ترجمه‌اى مستقل به شمار نمى‌آيد؛ اما معمولا آن را نخستين ترجمه منظوم قرآن مى‌دانند كه چندان دقيق نيست.[100]
دو. ترجمه اميد مجد ( 1376‌ش.)، اولين ترجمه منظوم كامل و مستقل قرآن مجيد به زبان فارسى است كه در حدود 18000 بيت به نظم درآمده است.[101]
سه. ترجمه منظوم محمد شائق از قرآن‌كريم در سال 1380 شمسى منتشر شد. ويژگى اين ترجمه آن است كه ناظم كوشيده عين آيات الهى را به نظم كشد و از توضيح و تفسير آيات بپرهيزد، در حالى كه كلمه‌اى نيز بدون ترجمه نماند. در اين منظومه از ترجمه تفسير‌نمونه بهره بردارى شده است.[102] در مجموع، اين اثر كه در قالب مثنوى ارائه شده است ترجمه‌اى معادل است كه جز در موارد ضرورت شعرى از افزوده‌هاى تفسيرى و مطالب جانبى عارى است.
چهار. ترجمه موزون سيد على يثربى در وزن و قالب حماسى و در 19704 بيت با عنوان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 453
وحى‌نامه در سال 1382 شمسى به چاپ رسيد.[103] محدوديت شعر، موجب شده است كه مترجم به روش آزاد و تفسيرى روى آورد.
پنج. سارا شميزى، كل قرآن را در قالب مثنوى به نظم درآورده است. سادگى، ايجاز، دقت و روانى مطالب از ويژگيهاى اين ترجمه است.
شش. ترجمه منظوم كرم خدا امينيان در سال 1384 شمسى به چاپ رسيد.[104] از ويژگيهاى ممتاز اين اثر آن است كه براى هر سوره يا هر چند سوره وزنى از بحرهاى شعر فارسى چنان برگزيده شده كه با حال و هواى سوره و پيام آن مناسب‌تر باشد. ترجمه بعضى سوره‌ها در قالب مثنوى، برخى در قالب دوبيتى نو و برخى در فرم قطعه صورت پذيرفته‌است و هرجا به ضرورت شعرى و كمبود وزن به ايراد حشو يا توضيحى نياز بوده آن را ما بين دو قلاب قرار داده است.[105]

ب. ترجمه‌هاى بخشى:

استفاده از برخى كلمات قرآن در شعر يا ترجمه منظوم برخى از مضامين آيات به مناسبتهاى مختلف در ميان شاعران بنام فارسى، رايج و مرسوم بوده است كه نمونه هاى بسيارى از آن را مى توان در مثنوى مولوى مشاهده كرد. مثلا مولوى آيه شريفه «اِيّاكَ نَعبُدُ و اِيّاكَ نَستَعين» را چنين ترجمه مى‌كند: «كه عبادت مر تو را آريم و بس/ طمع يارى هم ز تو داريم و بس».
برخى از عرفا و مفسران نيز كه تفسير بخشى از قرآن را به نظم آورده‌اند، ضمن تفسير خود به ترجمه منظوم آيات نيز پرداخته‌اند. از اين قبيل مى‌توان به ترجمه و تفسير منظوم ميرزا محمد طبسى اصفهانى (م.‌1212‌ق.) مشهور به نور على شاه از سوره حمد و آغاز بقره، و در پى او شاگرد برجسته‌اش ميرزا محمدتقى كرمانى (م.‌1215‌ق.) مشهور به مظفر على‌شاه را در تفسير سوره حمد نام برد[106]؛ همچنين شيخ اسدالله ايزد گشسب معروف به درويش ناصر على (م.‌1360‌ق.) به ترجمه و تفسير منظوم سوره يوسف و ماجراى حضرت موسى و حضرت خضر در سوره كهف همت گمارد و نام آن را اسرار‌العشق نهاد.[107]
ترجمه مستقل بخشى از سوره‌هاى قرآن به شكل منظوم، بدون آنكه در ميان تفسير يا ديوان شعرى قرار گيرد، ديگر از رخدادهاى ادبى سالهاى اخير است كه به طور مشخص مى‌توان به تلاش جلال ربانى فر و محمد على محمدى اشاره كرد.[108]

منابع

آشنايى با قرآن‌كريم، فرزانه زنبقى، نشر تاريخ و فرهنگ، 1379‌ش؛ آفرينه (فصلنامه)، معاونت فرهنگى هنرى دفتر تبليغات؛ ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى، چارلز آمبروزاستورى، ترجمه: احمد يحيى، مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1362‌ش؛ اسرار العشق،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 454
سيد اسدالله ايزد گشب، تهران، چاپخانه دانشگاه، 1338‌ق؛ انوار درخشان، سيد محمد حسين الهمدانى، قم، چاپخانه علميه، 1404‌ق؛ اهتمام ايرانيان به قرآن، ياسر ايازى، انتشارات كتاب مبين، 1380‌ش؛ بيان السعاده، الجنابذى (م.‌1327‌ق.)، ترجمه: رضا خانى و رياضى، دانشگاه پيام نور، 1372‌ش؛ البيان والتبيين، الجاحظ (م.‌255‌ق.)، المكتبة التجارية الكبرى، 1345‌ق؛ بيانى از قرآن (تفسير قرآن‌كريم)، زهرا روستا، انتشارات كتاب يوسف، 1381‌ش؛ بينات (فصلنامه)، قم، مؤسسه معارف اسلامى امام رضا(عليه السلام)؛ پايگاه اطلاع رسانى خبرگزارى قرآنى ايران، (WWW. Ikna.ir)
پلى ميان شعر هجائى و عروضى فارسى، احمد على رجائى، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1353‌ش؛ تاج التراجم، اسفراينى (م.‌قرن 5)، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375‌ش؛ تاريخ ترجمه از عربى به فارسى، آذرتاش آذرنوش، تهران، سروش، 1375‌ش؛ ترجمان وحى (مجله)، قم، مركز ترجمه قرآن مجيد به زبانهاى خارجى؛ ترجمه منظوم قرآن، كرم خدا امينيان، تهران، اسوه، 1384‌ش؛ ترجمه منظوم قرآن، محمد شائق قمى، تهران، انتشارات فردا، 1380‌ش؛ تفسير آفتاب، محمد خامه‌گر، قم، زلال كوثر، 1385ش؛ تفسير اثنى عشرى، حسين حسينى شاه عبدالعظيمى، تهران، ميقات، 1363‌ش؛ تفسير انوارالعرفان، ابوالفضل داورپناه اردبيلى، كتابخانه صدر، 1369‌ش؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م.‌548‌ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1418‌ق؛ تفسير خسروى، عليرضا خسروانى (م.‌قرن چهاردهم)، تهران، اسلاميه، 1354‌ش؛ تفسير روشن، حسن مصطفوى، تهران، صدا و سميا، 1374‌ش؛ تفسير شريف لاهيجى، بهاء الدين شريف لاهيجى (م.‌1088‌ق.)، به كوشش حسينى و آيتى، انتشارات علمى، 1363‌ش؛ تفسير هدايت، سيد محمدتقى مدرسى، ترجمه آرام و ديگران، اتابكى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1377‌ش؛ تفهيم القرآن، ابوالاعلى مودودى، ترجمه: كليم الله متين، پاكستان، دارالعروبة للدعوات، 1990 م؛ خلاصة التفاسير (ترجمه قرآن)، محمود ياسرى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1363‌ش؛ دايرة‌المعارف فارسى، مصاحب و ديگران، اميركبير، 1356‌ش؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة‌المعارف اسلامى، 1378‌ش؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، خرمشاهى، تهران، دوستان، 1377‌ش؛ دايرة‌المعارف تشيع، زير نظر صدر حاج سيد جوادى و ديگران، تهران، نشر شهيد سعيد محبى، 1375‌ق؛ الذريعة الى تصانيف الشيعه، آقابزرگ تهرانى (م.‌1389‌ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1403‌ق؛ ساختار هندسى سوره‌هاى قرآن، محمد خامه‌گر، تهران، اميركبير، 1382‌ش؛ سير تطور تفاسير شيعه، سيد محمد على ايازى، قم، دفتر تبليغات، 1381‌ش؛ شناخت نامه تفاسير، سيد محمد على ايازى، قم، كتاب مبين، 1378‌ش؛ طبقات آيات قرآن، خليل الله صبرى، تهران، اميركبير، 1344‌ش؛ عيار نقد بر ترجمان وحى، هادى حجت، تهران، فرهنگ گستر، 1379‌ش؛ فهرستگان نسخه‌هاى خطى، صدرايى، شهرستانى، ترابيان، قم، مركز ترجمه قرآن مجيد، 1383‌ش؛ فهرست نسخ خطى قرآن‌هاى مترجم، محمد آصف فكرت، مشهد، آستان قدس رضوى، 1363‌ش؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م.‌1386‌ق.)، ترجمه: سيد على خامنه‌اى، انتشارات ايران، 1362‌ش؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م.‌1386‌ق.)، ترجمه: عابدى، نشر انقلاب، 1362‌ش؛ قرآن شريف (تفسير روشن)، سيد ضياء الدين طباطبايى، انتشارات علمى، 1382‌ش؛ قرآن قدس، مترجم مجهول، به كوشش رواقى، تهران، مؤسسه فرهنگى شهيد رواقى، 1364‌ش؛ قرآن ناطق، بى‌آزار شيرازى، فرهنگ اسلامى، 1376ش؛ قرآن نامه، اميد مجد، نشر كتيبه، 1376‌ش؛ قلب قرآن يا طپش منظوم، جلال ربانى فر، اول، 1375‌ش؛ كتاب‌شناسى قرآن مبين، على اكبر ظاهرى قزوينى، قم، قلم، 1380‌ش؛ كتابى با مفاهيم ظاهر آيات قرآن مجيد به زبان فارسى، باباصفرى، آذرسيلان، 1377‌ش؛ كشف الحقايق، محمد كريم العلوى الحسينى، ترجمه: صادق نوبرى، تهران، اقبال، 1348‌ش؛ كلمه عليا، على استخرى، تهران، شركت سهامى افست، 1346‌ش؛ گلستان قرآن (هفته‌نامه)، تهران، مركز توسعه و ترويج فعاليتهاى قرآنى؛ گلى از بوستان خدا، سيدمحمد حجتى، مؤسسه جهان رايانه كوثر، 1378‌ش؛ المبسوط، السرخسى (م.‌483‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 455
1406‌ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م.‌548‌ق.)، ترجمه: كرمى، اول، 1376‌ش؛ مشكلات ساختارى ترجمه قرآن‌كريم، حيدرقلى‌پور، مؤسسه تحقيقاتى علوم اسلامى، 1380‌ش؛ معانى القرآن، محمد باقر بهبودى، خانه كتاب، 1369‌ش؛ الميزان، الطباطبايى (م.‌1402‌ق.)، ترجمه: موسوى همدانى، قم، دفتر تبليغات، 1363‌ش؛ نخستين مفسران فارسى نويس، موسى درودى، انتشارات نورفاطمه(عليها السلام)، 1362‌ش؛ هزار سال تفسير فارسى، حسن سادات ناصرى، نشر البرز، 1369‌ش؛ يادگارنامه فيض الاسلام، دانشگاه آزاد اسلامى، خمينى‌شهر، 1383‌ش.
محمد خامه‌گر




[1]. بر اساس آخرين آمار ارائه شده از قرآنهاى مترجم موجود در مركز ترجمه قرآن به زبان‌هاى خارجى.
[2]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌73 ـ 74.
[3]. قرآن قدس، ص‌23، «مقدمه».
[4]. قرآن ناطق، ج1، ص44؛ دانشنامه جهان‌اسلام، ج7، ص74.
[5]. تاج التراجم، ج‌1، ص‌8. وى نقل مى كند كه سلمان فارسى از مصطفى(صلى الله عليه وآله) دستورى خواست تا قرآن را به پارسى به قوم خويش نويسد. وى دستورى داد، چنين گفتند كه وى قرآن نوشت و پارسى آن در زير آن بنوشت.
[6]. عيار نقد بر ترجمان وحى، ص‌31.
[7]. المبسوط، ج‌1، ص‌37.
[8]. قرآن ناطق، ج‌1، ص‌49.
[9]. البيان والتبيين، ص‌108.
[10]. تاريخ ترجمه، ص‌25.
[11]. بينات، ش 4، ص‌134 ـ 145، «نوترين گنج در كهن‌ترين گنجينه».
[12]. قرآن ناطق، ج‌1، ص‌143.
[13]. ادبيات فارسى، ج‌1، ص‌100.
[14]. همان، ص‌2.
[15]. دايرة المعارف فارسى، ج‌2، ص‌2033.
[16]. يادگارنامه، ص‌274.
[17]. ر. ك: فهرست نسخ خطى، ج‌1.
[18]. ر. ك: فهرستگان نسخه‌هاى خطى.
[19]. ترجمه قرآن، گرمارودى، ص‌659.
[20]. همان، ص‌658.
[21]. عيار نقد بر ترجمان وحى، ص‌49.
[22]. دانشنامه قرآن، ج‌2، ص‌1702.
[23]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌81.
[24]. قرآن قدس، ص‌5، «مقدمه».
[25]. تاريخ ترجمه، ص‌25 ـ 26.
[26]. نخستين مفسران، ص‌115.
[27]. تاريخ ترجمه، ص‌50 ـ 51.
[28]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌71 ـ 73؛ دانشنامه قرآن، ج‌1، ص‌538 ـ 539.
[29]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌71.
[30]. تاريخ ترجمه، ص‌98.
[31]. همان، ص‌103.
[32]. تاج التراجم، ص‌4، «مقدمه».
[33]. هزار سال تفسير فارسى، ص‌259.
[34]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌81.
[35]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌81.
[36]. دانشنامه جهان اسلام، ج‌7، ص‌81.
[37]. ر. ك: ترجمه قرآن، رى، ص‌4، «مقدمه».
[38]. گلستان قرآن، ش 23، ص‌112 ـ 113.
[39]. تفسير شريف لاهيجى، ج‌1، ص‌12، «مقدمه».
[40]. بينات، ش 3، ص‌140، «نخستين ترجمه فارسى قرآن در شبه قاره».
[41]. بينات، ش 7، ص‌181، «ترجمه قرآن مجيد».
[42]. ترجمان وحى، ش 3، ص‌11 ـ 16، «نقد و بررسى ترجمه دهلوى».
[43]. الذريعه، ج‌4، ص‌127.
[44]. ترجمان وحى، ش 8، ص‌48، «ترجمه‌هاى آهنگين و منظوم قرآن».
[45]. دانشنامه قرآن، ج‌1، ص‌545.
[46]. دايرة‌المعارف تشيع، ج‌4، ص‌215.
[47]. اهتمام ايرانيان به قرآن، ص‌180.
[48]. دانشنامه قرآن، ج‌1، ص‌562.
[49]. پيام قرآن، ش 3، ص‌44.
[50]. ر. ك: تفهيم القرآن.
[51]. دانشنامه قرآن، ج‌2، ص‌2365.
[52]. ترجمه قرآن، گرمارودى، ص‌660، «مقدمه».
[53]. يادگار نامه، ص‌288.
[54]. مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌25 ـ 26.
[55]. ر. ك: ترجمه قرآن، رواقى.
[56]. همان، شاهين.
[57]. اهتمام ايرانيان به قرآن، ص‌95.
[58]. همان، ص‌63.
[59]. ر. ك: ترجمه قرآن، مجتبوى.
[60]. بينات، ش 49 ـ 50، ص‌205، «نقدى بر ترجمه قرآن پورجوادى».
[61]. ر. ك: ترجمه سى جزء كامل.
[62]. ترجمه قرآن، مركز فرهنگ و معارف قرآن، ص‌610، «مقدمه».
[63]. ر. ك: ترجمه قرآن، فولادوند.
[64]. ر. ك: ترجمه قرآن، ارفع.
[65]. همان، صادقى تهرانى.
[66]. مشكلات ساختارى ترجمه قرآن، ص‌27.
[67]. دانشنامه قرآن، ج‌1، ص‌558؛ عيار نقد بر ترجمان وحى، ص‌69 ـ 70.
[68]. ترجمه قرآن، پاينده، ص‌لب.
[69]. همان، ص‌لد.
[70]. ر. ك: ترجمه قرآن، آل آقا.
[71]. همان، استرآبادى.
[72]. اهتمام ايرانيان به قرآن، ص‌131.
[73]. ر. ك: الميزان.
[74]. دانش‌نامه قرآن، ج‌1، ص‌575.
[75]. ر. ك: ترجمه قرآن، خواجوى.
[76]. اهتمام ايرانيان به قرآن، ص‌176.
[77]. ترجمه قرآن، مكارم شيرازى، ص‌607.
[78]. ر. ك: گلى از بوستان خدا،
[79]. ر. ك: ترجمه قرآن، مشكينى.
[80]. ترجمه قرآن، مشكينى، ص‌614، «مقدمه».
[81]. ترجمه فارسى و انگليسى قرآن، صفارزاده.
[82]. ترجمه قرآن، حلبى.
[83]. ر. ك: همان، انصاريان.
[84]. همان، رضائى اصفهانى.
[85]. پژوهش هاى قرآنى، ش 42 ـ 43، ص‌147.
[86]. پلى ميان شعر هجائى و عروضى فارسى، ص‌10.
[87]. همان، ص‌57.
[88]. ر. ك: ترجمه قرآن، عمادزاده اصفهانى.
[89]. ر. ك: طبقات آيات قرآن.
[90]. ر. ك: ترجمه و تفسير قرآن، فيض الاسلام.
[91]. ر. ك: ترجمه قرآن، مصطفوى.
[92]. ر. ك: معانى القرآن.
[93]. ر. ك: ساختار هندسى سوره‌هاى قرآن.
[94]. ر. ك: پلى ميان شعر هجايى و عروضى فارسى.
[95]. ترجمه قرآن، صلواتى.
[96]. ر. ك: قرآن ناطق.
[97]. ر. ك: ترجمه قرآن، معاديخواه.
[98]. آفرينه، ش، س 1385، ص‌45 ـ 46، «قرآن و ترجمه‌هاى منظوم».
[99]. پايگاه اطلاع رسانى خبرگزارى قرآنى ايران ش‌خبر:50651.
[100]. ترجمان وحى، ش 8، ص‌48، «نگاه و نقدى بر ترجمه‌هاى آهنگين و منظوم قرآن».
[101]. ر. ك: قرآن نامه.
[102]. ترجمان وحى، ش 12، ص‌93، «ترجمه‌اى منظوم از قرآن مجيد».
[103]. ر. ك: ترجمه منظوم قرآن، شائق قمى.
[104]. همان، امينيان.
[105]. بينات، ش 49 ـ 50، ص‌406، «القرآن الكريم».
[106]. يادگار نامه، ص‌551.
[107]. ر .ك: اسرار العشق.
[108]. ر. ك: قلب قرآن يا طپشى منظوم.

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات ترجمه قران

بررسي و مقايسه دو ترجمه از قرآن كريم

مصطفي رضايي آملي

اول و آخر قرآن ز چه با‌ آمد و سين يعني اندر ره ‌دين راهبرت قرآن بس
صائب تبريزي
در اين تحقيق به بررسي و‌مقايسه‌ي ‌دو ترجمه از قرآن‌‌ كريم پرداخته شده، كه ‌هدف اصلي نشان ‌دادن نقاط قوّت و‌‌ضعف هر يك از دو ترجمه است‌. براي همين منظور‌ابتدا ‌كلماتي را كه ترجمه‌ي آنها مختلف است مشخص نمودم ‌و‌‌سپس ‌به بررسي دو ترجمه با ‌استفاده از منابع قرآني و فرهنگ ها و مقالات پرداختم ‌و ضمن معرّفي ‌بهترين ‌ترجمه‌،‌‌در‌مواردي ‌كه هيچ يك ‌از دو مترجم ‌نتوانسته ‌باشند ترجمه‌ي قابل قبولي ارائه ‌دهنده ترجمه‌اي‌ ديگر آورده شده است‌. باشد كه همگان، بيش از پيش‌‌با‌‌معارف قرآني مأنوس‌تر و در راه تعالي ‌قرآن ‌كريم‌‌تلاش ‌روز افزون بنماييم.
جهت اختصار در مقابل هرترجمه به جاي نام آقاي فولادوند (ف) و آقاي معزي (م) آمده است.
«بسم اللّه الرحمن الرحيم »
«به نام خداوند رحمتگر مهربان» (ف)
«بنام خداوند بخشاينده مهربان» (م)
در ترجمه‌هاي استادان معّزي و فولادوند اسامي«اللّه، ربّ و إله» همگي به صورت«خدا» ترجمه شده، كه ذيلاً‌به شرح آن خواهيم پرداخت:
«اللّه: اسم الذات الواجب الوجود»1
در تفسيرالميزان در باره‌ي لفظ جلاله «اللّه» اين گونه استدلال شده است:
از جمله دلايلي كه ثابت مي كند اين اسم «اللّه» عَلَم، يعني «اسم مخصوص» خدا است (مانند لفظ خدا در فارسي) اين است كه تمام اسم‌هاي خدا را كه از اوصاف معيني حكايت مي كند مي‌توان صفت آن (اللّه) قرار داد ولي نمي‌توان آن را صفت آنها قرار داد مثلاً‌صحيح است بگوييم اللّه العالم ولي نمي‌توان گفت: العالم اللّه، لذا بايد گفت «اللّه» اسم مخصوص خدا است نه اسمي كه حكايت از صفتي كند .2
بنابراين اسم علم «اللّه» قابل ترجمه نمي باشد و بهتر است كه همان لفظ را در ترجمه‌ها ذكر كنيم. درباره‌ي لفظ «إله» در آيه‌ي 62 سوره‌ي آل عمران «وما من اله الاّ اللّه» در ترجمه‌ي اين دو استاد ذكر شده:
«ومعبودي جز خدانيست» (ف)
«و نيست خدائي جز خدا» (م)
به نظرمي آيد براي كلمه «إله» ترجمه‌ي «خدا» زيباتر است و ترجمه‌ي دوم ارجح مي‌باشد.
همچنين در آيه‌ي 64 سوره‌ي آل‌عمران «ولايتخذبعضنا بعضاً اربابا من دون اللّه» در ترجمه‌ي كلمه‌ي «ارباب» آمده:
«وبعضي از ما بعضي ديگر را به جز خدا به خدايي نگيرد.» (ف)
«ونگيرد بعضي از ما بعضي را خداياني جز خدا» (م)
كلمه‌ي «ربّ»، واژه‌ي مناسب براي ترجمه‌ي آن درزبان فارسي «پروردگار» مي باشد كه در دو ترجمه‌ي فوق بدون توجه به اين موضوع، هر دو «خدا» ترجمه كرده‌اند.
«بسم الله الرحمن الرحيم »
«به نام خداوند رحمتگر مهربان» (ف)
«بنام خداوند بخشاينده مهربان» (م)
در اعراب القرآن ذيل «الرحمان و الرحيم» آمده است :
«الرحمان» بروزن فعلان درلغت دلالت مي‌كند بر توصيف فعلي كه در آن معناي مبالغه براي صفات حادث و گذرا باشد همانند عطشان و غرثان؛ و الرحيم بر وزن فعيل دلالت ‌مي‌كند بر توصيف فعلي كه در آن معني مبالغه براي صفات دائمي و ثابت باشد و بنابراين ناگزير است به دارا بودن يكي از دو صفت مذكور در آخر.3
«الرحمن: بزرگ بخشايش، الرحيم: هميشه بخشاينده»4
بنابر توضيحات بالا بايد افزود كه اين دو كلمه مشتق از مصدر «رحمت» مي باشد، كه «رحمان» صيغه مبالغه وصفت مشبهه و براي ثبوت وخصوص مي باشد؛ بنابراين ترجمه‌ي دقيق‌‌تر و بهتر «بسيار بخشنده?‌هميشه بخشنده» است.
«الحمد لله رب العالمين.» (فاتحه/2)
«ستايش خدا را كه پروردگار جهانيان،» (ف)
«سپاس خدايرا كه پروردگارجهانيان» (م)
كلمه‌ي «حمد» درقرآن از جمله كلمات بحث انگيز مي‌باشد و تاكنون نظرات زيادي درباره‌ي آن بيان شده است. برخي آن را در معناي ستايش و برخي ديگر به معناي سپاس، پذيرفته‌اند :
«الحمد:1.مص حمد 2.ستايش، ثنا 3.ستوده و پسنديده 4.زن ستوده و پسنديده»5
«حمد حمدا حمده: اثني عليه،حمد حمده:حمدشكره»6
«الحمد:ستودن وستايش»7
استاد خرمشاهي درفصلنامه‌ي بيّنات، مقاله‌ي شيوايي در باره‌ي‌‌‌كلمه‌ي «حمد» نگاشته‌اند كه در بخشي از آن آمده است:

حمد در فرهنگ‌هاي لغت

خليل بن احمد در كتاب العين : نقيض الذم (يعني ستايش و ستودن).
ابن منظور در لسان العرب: «الحمد: نقيض الدم. لحياني گويد حمد يعني شكر و بين آنها فرق نگذاشته است.»
اخفش گويد: «الحمد‌لله يعني الشكر‌لله. حمد الهي ثناي اوست و مي‌تواند شامل شكر نعمت او هم بشود، پس حمد أعم از شكر است…»
فيروز آبادي در القاموس المحيط: «الحمد: الشكر والرضي، والجزاء وقضاء الحق…»
محمد بن محمد بخاري در المستخلص في ترجمان القرآن: «الحمد: ستودن و سپاس و ستايش…» در تراجم الاعاجم آمده است: «الحمد: ستودن، در ترجمان القرآن تأليف مير سيّد شريف جرجاني و در لسان التنزيل: حمد: ستودن و ستايش.»8
همچنين در جاي ديگر اشاره مي كند كه:
اما اگر برمبناي همين تحقيق بخواهيم به كميّت گرايي و آمار و اكثريت توجه كنيم، به اين اعداد و ارقام مي رسيم كه در اين مقاله منابع پنجگانه ما حدود 177 فقره، «حمد» را به معناي «سپاس و شكر »گرفته انديا درجهت تأييد و ترجيح آن هستند و139 فقره «حمد» را به معناي «ستايش و ثنا» گرفته‌اند يا در جهت تأييد و ترجيح آ‌ن هستند. 9
در توضيحات فوق اگر اندكي دقت شود ملاحظه مي شود كه نتيجه گيري در اينكه كدام يك از دو كفّه‌ي ترجمه، سنگين تر است بسيار مشكل مي باشد و با توجّه به اين كه كلمه‌ي «حمد» به هردو معناي فوق در منابع معتبر ذكر شده است، بنابراين بهترين ترجمه براي آن به نظر بنده ذكر كردن هر دو معناي «سپاس وستايش» مي باشد.
«ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين.» (بقره،2/2)
اين است كتابي كه در [حقانيّت] آن هيچ ترديدي نيست؛ [و] مايه? هدايت تقوا پيشگان است.» (ف)
«اين نامه كه ترديدي در آن نيست راهنماي پرهيزگاران است.» (م)
مشتقّات فعل «و ق ي» در ترجمه‌ي اين دو استاد معاني مختلفي به خود گرفته است كه چند نمونه ذكر مي كنيم:
در ترجمه‌ي استاد فولادوند آيه‌ي 41 سوره‌ي بقره «وايّاي فاتّقون» معناي «و تنها از من پروا كنيد» آمده ولي در ترجمه‌ي معزي «و از من بترسيد» ذكر شده؛ همچنين در آيه‌ي 48 سوره‌ي بقره «واتقوا» ترجمه‌ي فولادوند ومعزي «وبترسيد» مي باشد و آيه‌ي 187 سوره‌ي بقره «لعلّهم يتّقون» ترجمه‌ي اوّل «باشد كه پروا پيشه كنند» و ترجمه‌ي دوم «شايد پرهيزكاري كنند» مي باشد.
براي روشن شدن معناي اين كلمه‌ي توضيحاتي كه استاد دكتر شاهرخ محمد بيگي در مقاله‌اي تحت عنوان «سيماي نماز در گستره‌ي آيات الهي» بيان نمودند، ذكر مي‌شود:
از مطالبي كه بايد راجع به آن دقت كافي شود معناي تقوي و متقي است:
كلمه متقي اسم فاعل از مصدر اتقاء از باب افتعال به معني (وقايه گرفتن)‌است و خود‌كلمه‌ي «وقايه» به معني وسيله نگهداري است كه در ترجمه‌ي‌فارسي آن را پرهيزكار معني كرده اند كه اين لغت «پرهيزكار» در زمان حاضر بيشتر معناي «دوري كننده» از آن فهميده مي‌شود و همين مطلب را استاد شهيد مطهري در كتاب «ده گفتار» اشاره كرده و به جاي آن كلمه‌ي‌«خود نگهدار» را جايگزين كرده و همچنين مرحوم طالقاني در تفسير «پرتوي از قرآن‌» به جاي كلمه‌ي «پرهيزگار» كلمه‌ي «پرواپيشه» را پيشنهاد كرده است، كه به طور كلي از كلمه‌ي «متّقي» اين بر مي‌آيد كه انسان متقي به كارهاي خود توجه ومواظبت دارد.
حال علت اينكه چرا اين لغت «پرهيزگار» را علماي اسلام، در قرن گذشته به جاي «متّقي» جايگزين كرده اند، به بيان آن مي‌پردازيم.
كلمه‌ي «پرهيزگار» كه يك واژه زبان فارسي است و براي معني دقيق آن بايد به فرهنگ‌هاي متون قديمي مراجعه كنيم:
الف: در واژه نامه? گزيده زاد سپرم: parhez :«حفظ، نگهداري، دوري جستن،»
ب:درواژه نامه ارتاي ويرا زنامك: parhextan آمده :«توجه و مواظبت كرد ن، اجتناب كردن، احترام داشتن .»
با توجه به معاني فوق در متون فارسي ميانه چنين به نظر مي آيد كه از كلمه‌ي «پرهيزگار» در قرن اوليه اسلام بيش از معناي «اجتناب»، معناي «توجه و مواظبت» مورد نظر بوده است اما در زمان ما اين معني تا حدي فراموش شده است ولي باز در جمله هايي همين معناي «توجه و مواظبت» ديده مي شود في المثل وقتي گفته مي شود: در غذايتان پرهيز كنيد يعني در غذا خوردنتان مواظب باشيد، از چيزي هايي كه برايتان خوب است بخوريد و از چيزهايي كه برايتان بد است نخوريد.
حال اين لغت در طول بيش از ده قرن، معاني توجه و مواظبت را از دست داده و بيشتر معناي دوري و اجتناب از آن فهميده مي‌شود كه در اين زمان دچار اشكال شد‌ه‌ايم.
پس اگر ما مي خواهيم «متقي» را پرهيزگار معني كنيم بايد معناي «خود نگهداري» و «پروا پيشگي» را در نظر داشته باشيم كه تقوي حفظ و نگهداري و توجه و مواظبت است نه دوري و اجتناب كردن… 10
بنابراين معناي «ترسيدن» اصلاً براي اين فعل مناسب نيست و ترجمه به «پرواپيشگان» در اين آيه، دقيق‌تر و جامع مي باشد.
«…الذين يؤمنون بالغيب ويقيمون الصلاة ومما رزقناهم ينفقون.» (بقره/3)
«آنان كه به غيب ايمان مي آورند و نماز را بر پا مي دارند، و از آنچه به ايشان روزي داده‌ايم انفاق مي كنند.» (ف)
«كه به ناديده ايمان آوردند و برپاي دارند نماز را و از آنچه بدانان داده‌ايم ببخشند.» (م)
كلمه‌ي «الذين» در ترجمه‌ي دوم به معناي «كه» آمده در حالي كه ترجمه‌ي اوّل در معناي «آنان كه» بهتر مي باشد.
از طرفي در ترجمه‌ي دوّم، لفظ «غيب» را «ناديده» معنا كرده‌‌است كه منظور از آن «چيز ديده نشد‌ه» مي‌باشد .
علاّمه‌ي طباطبايي در تفسير‌الميزان درباره‌ي غيب مي‌فرمايد:
غيب، نقطه مقابل شهود و حضور است و منطق بر ما‌وراي محسوسات مي‌شود، يعني خداوند و آيات او كه از حس ما پنهان است‌.11
«غيب: پنهان از حواس بيرون است.»12
«الغيب: اي الغائب يعني خداي و گفته شده قرآن و گفته شده آن‌ جهان.»13
بنابراين با توجّه به اينكه در ترجمه‌ي اول نيز اين كلمه معنا نشده مي‌توان واژه‌ي «ناپيدا» را در ترجمه‌ي آن قيد كرد .
نكته‌ي ديگر اين كه در ترجمه‌ي دوم،فعل«يؤمنون» كه مضارع است، به صيغه‌ي ماضي ترجمه شده، در حالي كه فعل‌هاي «يقيمون وينفقون» به همان صيغه‌ي مضارع ترجمه شده است و ترجمه‌ي آقاي فولادوند درست مي باشد .
«…واولئك هم المفلحون.» (بقره/5)
«وآنها همان رستگارانند.» (ف)
«وآنانند رستگاران» (م)
ضمير «هم» در ترجمه‌ي دوم معنا نشده است كه شرح آن خواهد آمد:
«هم ضمير فصل يا عماد كه محلّي از اعراب ندارد.»14
در توضيح ضمير فصل يا عماد در مبادي العربيه جلد چهارم آمده است:
ضمير فصل براي دو فايده آورده مي‌شود: اوّل فايده‌ي لفظي و آن تمييز خبر از تابع است، همان گونه كه ياد‌آور شديم. دوم فايده‌ي معنوي و آن اقتصار مسند بر مسند‌‌اليه مي باشد زيرا معني «زيد هو الكريم» اين است كه بخشش مقصور بر زيد است و به عمرو تجاوز نمي‌كند و بدين جهت براي تأكيد آ‌ن گفته مي‌شود «لاعمرو» يا اقتصار مسند‌اليه برمسند است مثل: «الغيور هو النافع لوطنه» يعني «ليس الغيور الاّ النافع لوطنه‌» و اگر اين اقتصار بدون ضمير فصل هم فهميده شود، آن را مي‌توانيم ضمير تأكيد بدانيم مثل :«انّ ربّك هو اعلم بمن ضل عن سبيله» (نحل، 16/125) و گاهي هر سه مقصود يكجا جمع مي‌شود مانند:«اولئك هم المفلحون» كه در اين ضمير «هم»، هم فصل خبر از نعمت محتمل است و هم قصر و تأكيد.15
بنابراين ترجمه‌ي اول دقيق و كامل‌تر است .
«…وما هم بمؤمنين.» (بقره/8)
«ولي گروندگان [راستين ] نيستند.» (ف)
«حالي كه نيستند مؤمنان» (م)
حرف عطف «و»، طبق تصريح محي الدين درويش در اعراب القرآن‌ «واو حاليه» 16 است، كه با اين تفصيل ترجمه‌ي دوم درست است.
همچنين ضمير«هم» كه جمع مذكر غايب مي باشد در هيچ يك از دو ترجمه، معنا نشده است.
«…ولهم عذاب اليم بما كانوا يكذّبون.» (بقره/10)
«وبه [سزاي ] آنچه به دروغ مي گفتند، عذابي دردناك [درپيش] خواهند داشت .» (ف)
«وايشان را است عذابي دردناك بدانچه بودند دروغ مي‌گفتند.» (م)
در ترجمه‌ي دوم مشاهده مي‌شود كه فعل «كانوا» به صورت فعل تام معنا شده و «يكذّبون» نيز به صورت ماضي استمراري ترجمه شده، درحالي كه اين دو فعل با هم تشكيل ماضي استمراري مي‌دهند و ترجمه‌ي فعل «كانوا» جداي از «يكذّبون» نادرست است لذا ترجمه‌ي اوّل مناسب‌تر است .
«…ويمدّهم في طغيانهم يعمهون.» (بقره/ 15)
«وآنان را در طغيانشان فرو مي‌گذارد تا سرگردان شوند.»(ف)
«ومهلتشان دهد در سركشي خود فرو روند .» (م)
مورد اختلاف در دو ترجمه‌ي بالا به اين صورت است كه درترجمه‌ي اوّل، جمله با در نظر گرفتن «في طغيانهم» به عنوان متعلق فعل «يمدّهم» معنا شده و در ترجمه‌ي دوم به عنوانِ متعلق فعل «يعمهون ».
«في طغيانهم جار و مجرور متعلق به فعل يمدّهم.» 17
ملاحظه مي‌شود كه در اعراب القرآن، اين شبه جمله به عنوان متعلق «يمدّهم» ذكر شده، بنابراين ترجمه‌ي اول درست مي باشد .
«صم بكم عمي فهم لايرجعون.» (بقره/18)
«كرند، لالند، كورند؛ بنابراين به راه نمي آيند.» (ف)
«كرانند گنگانند كورانند پس باز ‌نمي گردند.» (م)
دردو ترجمه‌ي بالا اسامي مذكور در ترجمه‌ي اول به صورت مفرد و در ترجمه‌ي دوم جمع معنا شده است.
صمّ جمع اصم ّ وآن‌كسي است كه نمي‌شنود …، بكم جمع ابكم و آن‌كسي است كه سخن نمي‌گويد يعني گنگ، عمي جمع اعمي و «عمي» تاريكي درچشم است …18
الاصم:كر، الاعمي:نابينا، ابكم :گنگ 19
بنابراين ترجمه ي دوم درست تر است.
همچنين درهر دوترجمه ضمير «هم» به معناي «آنان» ترجمه نشده است .
«…فاتّقوا النار التي وقودها الناس والحجارة اعدّت للكافرين.» (بقره/24)
«از آن آتشي كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براي كافران آماده شده، بپرهيزيد.»(ف)
«پس بپرهيزيد آتشي را كه سوختش مردم است و سنگ آماده شده است براي كافران.»‌(م)
حرف عطف «فاء» در ترجمه ي اوّل معنا نشده كه شرح آن از مبادي العربيه آورده مي‌شود:
اصل درمعني «فاء» ترتيب و تعقيب است مانند :«جاء زيدفعمرو» و «طلبت من زيد فقلت: اعطني الكتاب» و«خذ الاوسط فالاعلي» و استعمال آن براي سببيّت نيز از همين جا متفرع است مثل :‌«ضرب زيد الوالد فاماته» و «ما اعرف دارك فازورك.20
بنابراين ترجمه‌‌ي دوم منا سب است.
مورد اختلاف ديگر كلمه‌ي «حجارة» است كه در ترجمه‌ي اوّل درمعناي جمع و درترجمه‌ي دوم به صورت مفرد آمده است.
«حجارة(ح ر) ج حجر(ح ج) (معجم البلدان )،(ترجمان القرآن) و آن برخلاف قياس است و در«دستوراللغة» اديب نطنزي آمده است كه: حجارة جمع حجرة است. سنگها»21
«الحجر: سنگ.» 22
بنابراين ترجمه‌ي اول مناسب تر است.
«هوالذي خلق لكم ما في الارض جميعا.» (بقره/29)
«اوست آن كسي كه آنچه در زمين است، همه را براي شما آفريد.» (ف)
«اوست آن كه آفريد براي شما هرچه در زمين است.» (م)
در ترجمه‌ي دوم «جميعا» معنا نشده است ‌.
«ما در جايگاه نصب است زيرا مفعول به مي‌باشد و معناي جمله اين است كه: همانا زمين و تمامي آنچه در آن است نعمت هاي خدايي هستند…» 23
ترجمه ي اول كه معناي آن را ذكر كرده، مناسب مي‌باشد .
«…انّك انت العليم الحكيم» (بقره/32)
«تويي داناي حكيم.» (ف)
«همانا تويي دانشمند حكيم.» (م)
مورد اختلاف «اِنّ» مي باشد كه درترجمه‌ي اوّل معنا نشده است و توضيح آن از كتاب «جامع المقدمات» آورده مي‌شود:
پس دو حرف اوّل«إنّ وأنّ» براي تأكيدِ مضمون جمله آورده مي‌شود امّا مكسوره جمله را تغيير نمي دهد و مفتوحه به همراه جمله‌اش درحكم مفرد مي‌باشد .24
ترجمه‌ي دوم، حرف «إنّ» را به صورت تأكيد معنا كرده، كه درست و مناسب است .
همچنين در ترجمه‌ي «العليم» بهتر است از كلمه ي «دانا» استفاده شود چرا كه كلمه‌ي «دانشمند» مذكور در ترجمه‌ي دوم، به عنوان صفتي براي انسان به كا ر برده مي‌شود و براي پروردگار نمي‌توان لفظ «دانشمند» را به كاربرد و گفت «خداوند دانشمند» و از طرفي معادل «دانا» براي «عليم» بار معنايي بيشتري دارد كه در ترجمه‌ي اول ذكر شده و مناسب‌تر و دقيق‌تر است .
«وقلنا يا آدم اسكن انت وزوجك الجنة…» (بقره/35)
«وگفتيم:«اي آدم، خود و همسرت در اين باغ سكونت گير[يد]؛» (ف)
«و به آدم گفتيم كه با همسرخويش دربهشت بيارام.»(م)
در آيه‌ي مورد بحث «يا آدم» متشكل از حرف ندا و منادا مي‌باشد كه در ترجمه‌ي دوم، به صورت منادا ترجمه نشده و حرف اضافه‌ي «به» نيز زايد است؛ ترجمه‌ي اول مناسب و درست‌تر است.
«فازلهما الشيطان عنها…» (بقره/36)
«پس شيطان هر دو را از آن‌بلغزانيد» (ف)
«پس بلغزانيدشان شيطان» (م)
درترجمه‌ي دوم شبه جمله‌ي «عنها» ترجمه نشده .
«عنها جار و مجرور متعلق به «ازلّهما» يا به محذوف حال» 25
ترجمه‌ي اول مناسب است .
«…يسومونكم سوء العذاب…» (بقره/49)
«[آنان] شما را سخت شكنجه مي كردند.» (ف)
«كه روا مي‌داشتند بر شما شكنجه زشت را» (م)
مورد اختلاف دو ترجمه، كلمه‌ي «سوء» است كه براي روشن شدن معناي دقيق آن شواهدي نقل مي‌شود. دركتاب وجوه قرآن آمده است:
سوء ـ بدان كه سوء درقرآن بر دوازده وجه باشد: وجه نخستين، سوء به معني سختي بود،چنانكه خداي درسورة البقره(49) و در سورة الاعراف (141) گفت:«يسومونكم سوء العذاب» يعني شدة العذابِ و درسورة الرعد (18) گفت:«اولئك لهم سوء الحسابِ» يعني شدة العذاب…26
«وياد آريد كه شما را از فرعونيان نجات داديم، آنها عذابي سخت به شما وارد مي كردند…»27
«سوء العذاب، سخت ترين و بدترين عذاب را نسبت به ساير عذاب‌هاي ديگر…» 28
همچنين در لسان التنزيل درمورد ترجمه‌ي تركيب «سوء‌الحساب» از آيه‌ي 21 سوره‌ي رعد معناي «سختي شمار» ذكر شده، كه با اين تفاصيل ترجمه‌ي اول مناسب‌تر مي‌باشد .
«…وانزلنا عليكم المنّ والسلوي…» (بقره/57)
«وبر شما «گزانگبين» و «بلدرچين» فرو فرستاديم .» (ف)
«وفرود آورديم بر شما «منّ» و«سلوي»‌را.» (م)
مورد اختلاف دو كلمه «منّ و سلوي» است كه در ترجمه‌ي دوم به همان صورت اصلي آمده و ترجمه‌اي براي آن ذكر نشده.
در تفسير پرتوي از قرآن‌ذيل «منّ» آمده است:
المنّ:‌احسان به كسي كه سزاوار آن نيست،هر نعمتي، ضعف، قوة، قطع، نقض، به مادّه‌ي آبكي كه روي برگ بعضي درختها شكرك مي‌بندد مانند گزانگبين نيز گفته مي‌شود چون نعمتي بيدريغ است. 29
«المنّ:ترانگبين»30
«المنّ والسلوي: ترنجبين ومرغي بر شكل سماني…» 31
بنابراين ترجمه‌ي اوّل رسا و كامل‌تر مي‌باشد.
مورد دوم كلمه‌ي «سلوي» است كه درلغت نامه اين گونه بيان شده است :
ورتيج(و) (ا) = ورديج(برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج): طائري است كه آن را سلوي و سماني گويند.(برهان) سماني (دهار). كرك.(برهان) (فرهنگ فارسي معين) (ناظم الاطباء) بلدرچين. (برهان) (ناظم الاطباء) .بدبده،سلوي.(برهان)‌(صراح) (مجمل اللّغة) مرغي است شبيه تيهو، ليكن از آن‌كوچك‌تر و به تازي سلوي گويند.32
«السلوي:ورتيج»33
با اين تفاصيل ترجمه‌ي اول مناسب است.
«قالوا ادع لنا ربّك…» (بقره/68)
«گفتند :‌پروردگارت را براي ما بخوان» (ف)
«گفتند بخوان پروردگارت را» (م)
شبه جمله‌ي «لنا» درترجمه ي دوم معنا نشده است.
«لنا جار ومجرور متعلق به ادع» 34
لذا ترجمه‌ي اول كامل است.
«فما جزاء من يفعل ذلك منكم الاّ خزي في الحيوة الدنيا…» (بقره/85)
«پس جزاي هر كس ا ز شما كه چنين كند جز خواري در زندگي چيزي نخواهد بود.» (ف)
«پس چيست كيفر آنكه اين كار را كند از شما جز خواريي در زندگاني دنيا .» (م)
مورد اختلاف در ترجمه، كلمه ي «ما» مي‌باشد كه در ترجمه‌ي اول به صورت «ما» ي نافيه و در ترجمه‌ي دوم «ما»ي استفهاميه معنا شده.
محي الدين درويش در«اعراب القرآن» درمورد نقش «ما»‌آن را «ماي نافيه» ذكر كرده است.35
ترجمه‌ي استاد فولادوند متناسب با تركيبِ درست آيه مي‌باشد.
«بئسما اشتروا به انفسهم أن يكفروا بما انزل اللّه بغيا…» (بقره/90)
«وه كه به چه بد بهايي خود را فروختند كه به آنچه خدا نازل كرده بود از سر رشك انكار آوردند.» (ف)
«چه زشت است آنچه بدان فروختند نفوس خود را كه كفر ورزند بدانچه فرستاده است خدا، به ستمگري .» (م)
مورد اختلاف كلمه‌ي «بغيا» است كه وجوه معاني آ‌ن از كتاب «وجوه قرآن‌» نقل مي‌شود:
بغي ـ بدان كه بغي در قرآن‌ بر چهار وجه باشد: وجه نخستين: بغي به معني بيداد كردن بود…؛ وجه دوم: بغي به معني بي فرما ني كردن بود…؛ وجه سيّم: بغي به معني حسد بردن بود، چنانكه در سوره‌ي بقره (213) گفت:«الاّ الّذين اوتوه من بعدما جاء‌تهم البينات بغيا بينهم» يعني حسدا فيما بينهم…؛ وجه چهارم: بغي به معني پليد كاري كردن بود…36
دردو ترجمه‌ي فوق از وجوه معاني چهارگانه‌ي‌منقول، وجه نخستين وسيّم ذكر شد كه براي دريافتن معناي درست آ ن، اعراب اين كلمه آورده مي‌شود:
بغيا مفعول لاجله و آن، علتِ‌فعل إشتروا يا يكفروا مي‌باشد.37
با روشن شدن نقش «بغيا» به عنوان مفعول له كه بيانگر علت تحقّق فعل است نمي توان پذيرفت كه علت فروختن نفوس خود و كفر ورزيدن آنها ستمگري باشد، درحالي كه باپذيرش ترجمه‌ي «رشك و حسد» علت وقوع فعل روشن مي‌شود و از طرفي درترجمه‌ي‌دوم جمله‌ي «كفر ورزند بدانچه فرستاده است خدا به ستمگري» داراي ايهام است كه آيا كلمه‌ي «به ستمگري»، به«فرستاده است »‌برمي‌گردد يا به «كفر ورزند»؟
«بغياً از جهت طلب كردن آن چيزي كه شايسته‌ي آن نيستند و حسد بردن بر آ‌ن، اين علت «يكفروا» است نه «اشتروا» به جهت وقوع فصل، يعني كافر شدند به آن، به جهت حسد.» 38
«بغيا ان ينزل (الخ) حاكي است كه علت انكار حسد بود كه چرا پيامبر از نسل اسماعيل است.» 39
«چه بد و ناچيز است آنچه نفوس خود را به بهاي آن فروختند كه كافر شدند به آنچه خداوند فرو فرستاده است، كفري ازروي حسد و كينه»40
«بئسما اشتروا ـ اين جمله بيان علت كفر آنها است و اينكه يگانه علت آن «حسد» بود. بنابراين «بغيا» مفعول مطلق نوعي است و مي فهماند كه آنها يك نوع كفر است. كفر ناشي از حسد بوده است.»41
بنابر توضيحات بالا ترجمه‌ي اوّل كامل و مناسب تراست.
«ولتجدنّهم احرص الناس علي حيوة ومن الذين اشركوا…» (بقره/96)
«آنان را مسلماً آزمندترين مردم به زندگي و[حتي حريص تر] از كساني كه شرك مي‌ورزند خواهي يافت.» (ف)
«وهمانا يابيشان حريص ترين مردم بر زندگي و از مشركانند .»(م)
حرف جر «من» در دو ترجمه، دو گونه‌ي مختلف معنا شده، درترجمه‌ي اوّل به معناي «من تفضيلي» ودرترجمه‌ي دوم «من تبعيضي» ذكر شده است.
محي الدين درويش در «اعراب القرآن» آورده است:
«ومن الذين اشركوا»، واو حرف عطف، كه در اينجا محمول بر معنا مي‌باشد وتقدير جمله «احرص من الذين اشركوا» است وليكن حذف «احرص» به خاطر تخصيص پس از تعميم مي‌باشد.42
«…من الذين» عطف است بر «الناس» يعني نه تنها مرگ را آرزو نمي كنند بلكه حريص‌ترين مردم و حريص‌تر از مشركان به زندگي دنيا هستند …43
با توجه به توضيحات فوق ترجمه‌ي اول مناسب تر و رساتر مي باشد .
«…ومن يتبدل الكفر بالايمان فقد ضل سواء‌السبيل.» (بقره/108)
«وهركس كفر را با ايمان عوض كند، مسلماً از را ه راست گمراه شده است .»(ف)
«وآنكه تبديل كند كفر را به ايمان همانا گم كرده است را ه راست را .» (م)
مورد اختلاف در دو ترجمه، جمله‌ي نخستِ آيه مي باشد كه دقيقاً‌عكس هم ترجمه كرده‌اند:
«كسي كه كفر را بجاي ايمان گيرد همانا از را ه راست گمراه شده.»44
«هر كه بد ل كند كفر را به ايما ن، يعني كفر را بر ايمان اختيار كند پس هر آينه گم گشته است از ميانه‌ي راه راست.»45
«هر كه كفر را با ايمان عوض كند محققاً از را ه راست منحرف شده است .»46
درترجمه‌ي دوم ملاحظه مي‌شود كه جمله برخلاف شواهد فوق معنا شده وجمله‌ي جواب شرط پس ازآن نيز هيچ گونه تناسب معنايي با جمله ي اول ندارد، در واقع اگر اين جمله را به سياق جمله بندي فارسي مرتّب كنيم اين گونه مي شود كه «وآنكه كفر را به ايمان تبديل كند.» ملاحظه مي شود كه از اين جمله جز اين برداشت نمي شود كه كسي كفر خود را به ايمان بدل نمايد؛ بنابراين ترجمه ي اول مناسب ترو مطابق با توضيحات مي باشد و ترجمه ي دوم اشتباه است.
«…كذلك قال الذين لا يعلمون مثل قولهم …» (بقره/113 )
«افراد نادان نيز [سخني ]‌همانند گفته ايشان گفتند.» (ف)
«بدينسان گفتند آنان كه نمي دانند همانا گفتار ايشان» (م)
در دو ترجمه ي بالا لفظ «مثل» درنخستين، به صورت «صفت» معنا شده و در ترجمه‌ي دوم به عنوان «تأكيد» آمده است :
«مثل قولهم»، صفت براي مصدر محذوف است و معني آن، مانند گفتار يهود ونصاري است .»47
كلمه‌ي «مثل» كه درترجمه ي دوم تأكيد آورده شده، نادرست معنا شده و ترجمه ي اوّل دقيق مي‌باشد .
دراين مقاله تنها به آياتي چندي از اين دو تر جمه پرداختيم و بدين گونه مي توان تا آخر اين دو ترجمه و ترجمه هايي از اين دست را بررسي كرد.
طبيعي است كه اين گونه بررسي ها براي مترجمان بعدي به لحاظ دقت وتأمل بيشتر مفيد خواهد بود. ان شاءاللّه.

 

جمعه 24 شهریور 1391  3:49 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها