برجسته ترین خصوصیت معماری ایران كه آن را از معماری دیگر سرزمین های جهان متمایز می كند، شفافیت این معماری است....
فضا جوهر معماری است و شفافیت معماری اصفهان را عمدتا بایستی در شفافیت فضایی آن سراغ گرفت معماری اصفهان، قلب معماری ایران را در دوره های بعد از اسلام تشكیل می دهد. زیرا كه این شهر در دو دوره مهم بعد از اسلام یعنی دوره های سلجوقی و صفوی مركز ایران بوده و بیشترین بناهای با ارزش این دو دوره در اصفهان متمركز هستند و از آنجا كه بعد از اسلام، حكومت ایران در دوره های سلجوقی و صفوی بیشترین قدرت، وسعت و تمركز خود را داشته است، می توان این نتیجه را گرفت كه شهر اصفهان دارنده فاخر ترین نمونه های معماری ایران بعد از اسلام بوده و معماری آنواجد نمایان ترین خصوصیات معماری این دوره ایران است.
برجسته ترین خصوصیت معماری ایران كه آن را از معماری دیگر سرزمین های جهان مشخص می كند، شفافیت این معماری است. اصل شفافیت از اصول مهم هستی بوده و معنای آن حركت همیشگی وتكامل هستی از كیفیت مادی به كیفیت روحی است. از آنجا كه اصل شفافیت یكی از اصول هستی است، طبیعی خواهد بود كه در روند كلی معماری جهان نیز این اصل حاكم باشد و معماری جهان در طول تاریخ به سمت شفافیت و به بیان معمارانه، كم كردن ماده و افزایش فضا حركت كرده باشد و چنین نیز هست. لكن این روند در معماری ایران بصورت بارزتری خود را نشان می دهد و جهان بینیاسلامی كه پس از حضور اسلام در ایران بر این سرزمین حاكم می شود و به اصل تكامل هستی از حالت مادی به حالت روحی معتقد است به این روند یعنی حركت معماری در جهت شفا ف تر شدن سرعت می بخشد.بر اساس مطالب عنوان شده، مقدمتا نتیجه می گیریم كه اصل خصوصیت معماری اصفهان به مثابه قلب معماری بعد از اسلام ایران شفافیت است و معماری اصفهان به صورت بارز حركتی است در جهت هر چه شفاف تر و سبك كردن بنا و به عبارت دیگر كاستن از حجم ماده وافزایش فضاست و تمامی تلاش معماران پدیدآورنده آثار با ارزش اصفهان در این جهت بوده و تمامی عناصر و اجزای معماری آن در خدمت تحقق این اصل پایه ای معماری است.
فضا جوهر معماری است و شفافیت معماری اصفهان را عمدتا بایستی در شفافیت فضایی آن سراغ گرفت. فضا در معماری اصفهان به حداكثر گشادگی و سبكی می رسد و این امر با تكیه بر دانش و تجربه عظیم ساختمانی و با كاستن از ماده بنا و به موازات آن افزایش فضا صورت می گیرد. در معماری اصفهان ماده مكعب بنا تا آنجا كه ممكن است توسط حیاط ها، ایوان ها، گشادگی ها، روزنه ها و نورگیرها برداشته می شود و آنچه كه از ماده باقی می ماند، حداقلی است كه برای برپا ماندن بنا لازم است.
مصداق برجسته این تصور كوشك هشت بهشت است كه برخلاف بناهای متعارف كه مكعبی هستند از مواد و مصالح ساختمانی و در درون آن فضاهای مختلف مورد نیاز جاسازی شده اند مكعب متخلخلی است كه ماده بنا چون پوسته ای گرد فضای آن را گرفته و از این رو كالبد بنا در درون فضای باغ اطراف معلق به نظر می رسد. همین خصوصیت در پل خواجو با وجود آنكه برای مقاومت در مقابل فشار آب بایستی از ماده بیشتری برخوردار باشد، نیز كاملا به چشم می خورد و كالبد پل خواجو به جای آنكه روی زمین نشسته باشد، گویی از آسمان آویزان است.
از فضا به سلسله فضاها در معماری اصفهان می رویم، سلسله فضاها در معماری اصفهان مجموعه ای از فضاهای مجزا و محصور شده كه در تركیب با یكدیگر قرار گرفته باشند، نیستند، بلكه فضاها ضمن اینكه محدوده و شخصیت خود را دارند و از فضاهای دیگر قابل شناسایی هستند، در یك تركیب كاملا واحد قرار می گیرند، به طریقی كه حركت انسان در درون سلسله فضاهای یك بنا، حركتی سیال و لغزنده است. اگر سلسله فضاهای مسجد امام از میدان نقش جهان، ایوان ورودی، هشتی، راهروها، حیاط، ایوان داخلی و سرانجام شبستان را دنبال كنیم، با وجود تفكیك و تشخیص این فضاها و تنوع بی نظیر آن، یك كلیت واحد فضایی را دریافت كرده واحساس می كنیم كه در لایه های فضایی بنا، لیز می خوریم.
وحدت سلسله فضاها در بنای چهلستون گام جلوتری را برمی دارد و فضای درونی بنا، توسط ایوان گشاده آن به فضای بیرونی متصل می شود و مرز بین فضای بیرون و درون از میان برداشته می شود و سلسله فضا، گستردگی بیشتری می یابد و سرانجام وحدت فضایی در كوشك هشت بهشت به كمال خود می رسد و سه فضای اصلی این كوشك یعنی فضای باغ، ایوان ها و فضای مركزی با چنان گشادگی به یكدیگر اتصال می یابند كه گویی فضای باغ از درون بنا عبور می كند و كالبد بنا مانعی در مقابل سیلان فضا نیست و منتهای شفافیت و سبكی در سلسله فضایی این بنا پدید می آید.
شفافیت و گشادگی نه تنها خصیصه اصلی فضاها و سلسله فضای بناهای اصفهان را می سازد، بلكه الگوهای معماری آن را تحت تاثیر قرار می دهد بدین معنی كه الگوهای معماری این شهر كه امورمجردی هستند نیز در روند شفافیت قرار می گیرند كه برای نمونه الگوی حیاط مركزی را ذكر می كنم.
این الگو كه سابقه دو هزار ساله در معماری ایران دارد و در سرزمین های دیگر جهان نیز به مقیاس وسیع به كار گرفته شده است، در معماری ایران سرنوشتی در جهت شفاف تر شدن دارد. از ابتدا در این الگو ایوان هایی در بدنه حیاط مركزی در نظر گرفته شدند كه به سبكی و شفافیت فضای درونی حیاط می افزودند. در طول زمان این امر تقویت می شود، ابتدا تعداد و گشادگی ایوان ها افزایش می یابد و به چهار ایوان می رسد و در دوره صفوی با كشف و قرار دادن چهار حیاط كوچك در چهار گوشه حیاط اصلی كه بخش های فاقد نور این الگو هستند. شفافیت بنا افزایشی می یابد كه نمونه های برجسته آن مدرسه چهارباغ و مدرسه صدر هستند. سرانجام در دوران قاجار با شكستن دیواره های حیاط مركزی و ایجاد حیاطك هایی در ارتفاع متصل به حیاط اصلی این امر به حداكثر قوت خود می رسد و این الگو در جهت شفافیت تكامل می یابد كه نمونه عالی آن مسجد سید است.