0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ترجمه و نقد مدخل تاريخ گذاري و قرآن

ترجمه و نقد مدخل تاريخ گذاري و قرآن

گرهارد باورينگ
پژوهشگر و مترجم: دكتر محمد جواد اسكندرلو*
عضو هيئت علمي مؤسسة امام خميني قم*

 

چكيده:

"تاريخ گذاري و قرآن"، يكي از مدخل هاي مهم جلد اول دايرة المعارف قرآن ليدن، نوشتة گرهارد باورينگ مي باشد. اين مقاله، اختصاص به ترجمه و نقد اين مدخل دارد.
تاريخ گذاري و قرآن، مفهوم قرآني زمان، مفهوم قرآني تاريخ و شيوه هاي صدر اسلام در مورد تعيين ترتيب زماني دريافت آيات قرآن توسط پيامبر، تحليل تاريخي ـ انتقادي عالمان غرب راجع به قرآن و نشانه هاي موضوعي تاريخ گذاري قرآن، از جمله مباحث مطرح شده در اين مقاله اند.
Translation and analysis of "Chronology and the Koran"
Dr Mohammad Javad Eskandar Loo
"Chronology and the Koran" is one of the main entries of the first volume of the Encyclopedia of Koran by Gerhard Bowering. This article tries to translate and criticize this entry.
Chronology and the Koran, concept of the time, concept of the history, and the methods of Chronology in Koran's verses , historical and critical analysis of Koran and it's chronology which mostly considered by western intellectual, are subjects this paper tries to discuss about.

مقدمه

"قرآن نوري است كه خاموشي ندارد، چراغي است كه درخشندگي آن زوال نپذيرد، دريايي است كه ژرفاي آن درك نشود، راهي است كه رونده آن گمراه نگردد، شعله‏اي است كه نور آن تاريك نشود... دريايي است كه تشنگان آن، آبش را تمام نتوانند كشيد، و چشمه‏اي است كه آبش كمي ندارد، محل برداشت آبي است كه هر چه از آن برگيرند كاهش نمي‏يابد... خدا قرآن را فرو نشاننده عطش علمي دانشمندان، و باران بهاري براي قلب فقيهان، و راه گسترده براي صالحان قرار داده است.1
بررسي معارف و علوم قرآن تقريباً در هيچ دوراني از تاريخ اختصاص به مسلمانان نداشته بلكه اين موضوع همواره از سوي عالمان و پژوهشگران غير مسلمان نيز پي‏گيري شده است به ويژه در قرون اخير شاهد اهتمام جدي خاورشناسان قرآن پژوه نسبت به پژوهش‏هاي قرآني هستيم. براي نمونه مي‏توان مؤسسه "بريل" شهر ليدن هلند را نام برد كه در زمينه علوم قرآني، ارزنده‏ترين اقدام اخير آن، دائرة المعارف قرآن2 بوده است. اين اثر ارزشمند، در قالب پنج جلد و حدود هزار مدخل طراحي شده كه البته تاكنون فقط سه جلد آن انتشار يافته و درباره دو جلد ديگر، وعده انتشار تا سال 2005 داده شده است. سر ويراستار اين اثر مهم، خانم جين دمن مك اوليف (Jane Dammen Mcauliffe) استاد تاريخ و ادبيات عرب دانشگاه جُرج تاون امريكا (واشنگتن دي. سي) است.3
در جلد اول دائرة المعارف قرآن ليدن، يكي از مباحث بسيار مهم برون قرآني تحت عنوان "تاريخ‏گذاري و قرآن: Chronology and the Quran تأليف آقاي "گرهارد باورينگ" چاپ گرديده است. در اين نوشتار به ترجمه و نقد اين مدخل تخصصي و ارزنده مي‏پردازيم؛ اميد مي‏رود كه اين پژوهش توسط ساير پژوهشگران مورد تحقيق و كنكاش و كاوش بيشتري قرار گيرد.

تاريخ گذاري و قرآن

قرآن، آخرين متن از متون مقدس اصيلي است كه به صورت زمان گذاري تاريخ بشري پديد آمده است تاريخ آن به زماني حساس و سرنوشت ساز برمي گردد يعني هنگامي كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] قرآن را در نيمه شمال غربي شبه جزيره عربستان در طي ربع اول قرن هفتم ميلادي ابلاغ نمود.
قرآن، رابطه مهمي با سبك و سنت كتاب مقدس يهود و مسيحيت ارائه مي‏نمايد، در حالي كه هيچ نشاني از قرابت ادبي با متون مقدس هندوئيسم و بودائيسم ندارد و نسبت به آثار مقدس زرتشت از شباهت اندكي برخوردار است.4 عناصر سنت و شيوه كتاب مقدس كه قرآن نيز شامل آن است نشانگر موضوعاتي است كه در آثار "ابوكريفايي" و "ميدراشي" "يهوديت و مسيحيت" بيش از آن چه كه در متون ديني آنان يعني در عهد قديم و عهد جديد بكار رفته، يافت مي‏شود. البته هيچ مجموعه مستقلي از آثار مربوط به تورات و انجيل، يا مربوط به ملحقات رسمي آنها (اپوكريفا، ميدراش) به عنوان منبع اصلي كه احتمالاً قرآن وابستگي مستقيم به آن داشته باشد، شناسايي نشده است.
با وجود اين، قرآن بعنوان آخرين كتاب مقدس بترتيب تاريخي اديان بزرگ جهان، رابطه زمانمند روشني با سبك و سنت كتاب مقدس يهوديت و مسيحيت دارد. هيچ شاهدي دال بر اين كه اين سنت تا زمان [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] به زبان عربي ترجمه شده باشد (چه به عنوان يك مجموعه آثار يا به شكل كتبي معين) وجود ندارد.
ديدگاه بسيار رايج در ميان مورخان دين، اين است كه شناخت [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] نسبت به سنت كتاب مقدس تورات و انجيل اساساً يا صرفاً از منابع شفاهي نشأت گرفته است. اين دانش شفاهي كه از طريق شروح و ملحقات تورات و انجيل بارور گرديده بود، به زبان مادري [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، به او منتقل شد؛ و البته سرانجام در قالب نقل‏هايي كه بيشتر به زبانهاي سرياني، اتيوپيايي، آرامي و عبري ثبت شده بود، به عنوان مدركي كه ريشه در واژگان بيگانه دارد، در قرآن عربي مشاهده گرديد5 و در اصل، اين واژگان دخيل از قبل در گفتگوهاي ديني عربي محيط بومي [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] نفوذ يافته بود.
قرآن ـ نخستين محصول ادبيات عرب ـ از سنخ كتابي مبسوط است كه در مقطعي سرنوشت ساز از گويش پيش از اسلام قرار گرفته و بيشتر به صورت نقلي و منظوم از زبان عربي بوده و به شيوه نثري عالمانه مكتوب گرديده و سرانجام تمدن اسلامي را پديد آورده است (بنگريد به آثار منقول و مكتوب در عربستان) اوايل اين تحول در زبان عربي از شيوه شفاهي به حالت مكتوب كه به لحاظ تاريخ گذاري دقيقاً به زمان و شخص [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] مربوط مي‏شود، به گونه آشكاري در سبك منثور و مسجع قرآن نمايانگر است. اين نثر مسجع و شيوه گويش غيب گويان كاهن6 پيش از اسلام، يكي از ويژگي‏هاي قرآن يعني نخستين متن بزرگ عربي است كه اين نحوه گويش را به شكل مكتوب آن نشان مي‏دهد.
ريشه‏هاي قرآن - اين نخستين كتاب عربي - را همچنين مي‏توان در محتواي آن كشف نمود.
آيات قرآن، بسياري از موضوعاتي را دربرگرفته كه بخش مهمي از عبادت و آيين ديني قبايل غير اهل كتاب موجود در عربستان پيش از اسلام را تشكيل داده بود. البته نمي‏توان ريشه قرآن را به هيچ يك از اديان قبيله‏اي موجود در دوران ماقبل اسلام نسبت داد، گرچه آيين ديني مكه بيشترين تأثير را بر بينش دين قبيله‏اي عرب كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] آن را در اوايل جواني خود احراز نمود، گذاشت.
پس از آن كه قرآن از لوح محفوظ به پيامبر اسلام نازل گرديد، آن حضرت قرآن را به طور روشن درك نمود و با ايمان كامل، ابلاغش كرد و آن را در دوران تاريخي خود تلاوت كرد. براساس ديدگاه رسمي مسلمانان، قرآن ابتدا بطور دقيق در حافظه‏ها ثبت و ضبط شد آن گاه پس از رحلت پيامبر توسط پيروانش به شكل كتابي كامل مدون گرديد. سپس در بستر نقل مستمري با نهايت احتياط، تلاوت شده و مورد نسخه برداري قرار گرفت.
از ديدگاه مسلمانان، قرآن يگانه كتاب مقدسي است كه به شكل الهي خود در طول زمان، دست نخورده [و تحريف نشده] باقي مانده و اين كتاب هم به لحاظ اين كه از خداوند ازلي سرچشمه گرفته و هم از جهت اينكه در طول قرن‏ها به گونه‏اي معتبر انتقال يافته است، فراتر از تاريخ گذاري7 مي‏باشد.
با احترامي كه نسبت به ديدگاه اعتقادي مسلمانان درباره قرآن قائل هستيم، از نيمه دوم قرن اخير، زبان شناسان تاريخي و خاورشناسان و سپس در قرن حاضراسلام شناسان و پژوهشگران نقد متون تاريخ اديان سعي كرده‏اند كه به تحليل و بررسي قرآن به عنوان متني ادبي و منبعي تاريخي بپردازند. اين رويكردهاي عالمانه اساساً بر محور مسائلي از جمله "تاريخ گذاري قرآن" متمركز شده است: مفهوم زمان و تاريخ در نظر قرآن چيست؟ آن دسته اطلاعات تاريخي در قرآن كه اين كتاب را بلحاظ تاريخ گذاري به حيات و دوران [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] متصل مي‏سازد، كدامند؟
چه تفاوت‏هايي بين ترتيب تاريخي نزول واحدهاي جزئي قرآن و تركيب كنوني سوره‏ها و آيات در جمع نهايي آن به عنوان يك كتاب وجود دارد؟ مراحل اصلي تصنيف و تدوين اوليه قرآن به وسيله مسلمانان صدر اسلام به گونه‏اي كه امروزه به دست ما رسيده، چه بوده است؟
اين ها، مسائلي است كه در تاريخ گذاري قرآن، محوريت يافته و در زمينه‏هاي تحليل عالمانه متن قرآن، محتواي آن، سبك، تركيب، تدوين و تاريخ و سير نخستين آن تا تثبيت نهايي متن قانوني اين كتاب، از اهميت والايي برخوردار شده‏اند.
به خاطر پيچيدگي هر يك از اين مسائل، آنها به گونه مجزا مورد بررسي قرار خواهند گرفت.

مفهوم قرآني زمان

متن قرآن مفهوم تجزيه پذيري از زمان ارائه مي‏دهد كه فاقد مفهومي از زمان است كه به گذشته و حال و آينده تقسيم شده باشد. دليل عمده‏، اين است كه دستور زبان عربي فقط دو بُعد از زمان را مي‏شناسد (كامل و غيركامل) بدون اينكه دقيقاً بين حال و آينده تفكيك قائل شود. قرآن، همچنين جبرگرائي مربوط به زمان مبهم را كه پيش از اسلام رايج بود؛ مبني بر اينكه بر هر چيزي سلطه دارد و كارهاي انساني را بدون اميد به زندگي ماوراي مرگ نابود دانسته، رد مي‏كند. قرآن پس از اثبات روز قيامت يعني رستاخيز بدن و روح، زمان را از ديدگاه توحيدي تشريح مي‏نمايد يعني وعده فردوس و وعيدها و عذاب‏هايي را مي‏دهد. [از سوي ديگر] خداوند متعال آسمان‏ها و زمين و نخستين افراد بشر را با گفتن امر موجود باش (كُن) بوجود آورد.
او طبق اراده خود هر لحظه حيات مي‏بخشد يا مي‏ميراند و بر تمامي لحظات وجود هر انساني حاكميت دارد. رايج‏ترين واژه در عربي براي مفهوم"Time" واژه "زمان" است كه در قرآن بكار نرفته بلكه بجاي "زمان" يا "قِدم" واژگاني بكار رفته كه بر مدت زمان محدودي دلالت دارند مانند "وقت"، "حين"، "آن"، "يوم"، "ساعة" اينها به "زمان" مفاد تجزيه پذيري مي‏دهند كه براي ما بينشي نسبت به كار مستمر الهي در جهان به عنوان يگانه علت حقيقي فراهم مي‏آورد.

مفهوم قرآني تاريخ

از آنجا كه در زبان عربي، افعال دقيقي براي مفاهيم "بودن" و "شدن" وجود ندارد، لذا تجزيه پذيري زمان نوعي بينش قرآني از تاريخ ارائه مي‏دهد كه در "طبيعت" نمود يافته ولي محوريت آن به تاريخ انبيا مربوط مي‏شود. در قرآن، تاريخ به عنوان نمايشي از پيامبران الهي كه هشدار دهنده و هاديان نسل‏هاي متوالي بوده‏اند و هر يك از آن امت‏ها پيام توحيدي انبيا را تكذيب نموده و در نتيجه به عذاب الهي گرفتار آمده‏اند، مطرح گشته است. تاريخ اساساً در قرآن به مثابه يكسري وقايع هم سنخ ترسيم شده كه در آنها ويژگي‏هاي تشابه، اختلافات حقيقي بين قصص شخصي انبيا را ناديده و بي اهميت به شمار مي‏آورد. بهترين نمونه آن، تفسيري است كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] از تاريخ در پرتو حيات و دوران خود دارد؛ بدين صورت كه تجربه خود را انعكاسي از تجارب همه انبياي پيش از خود مي‏داند. و اين موجب شده كه تنوع حوادث گذشته به گونه الگويي منسجم و متداول مطرح شود. قرآن در مقام سنديت براي ثبت تاريخ نيست بلكه صرفاً گزارش هايي از اندرز پيامبرانه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، اشاراتي به موقعيت شخصي او، مخالفت دشمنان و سؤالات پيروانش ارائه مي‏دهد.

اشارات قرآني به وقايع معاصر دوران حيات [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم

اشارات خاصي وجود دارد كه احتمالاً از متن قرآن به عنوان قرائن و شواهد تاريخي مرتبط با دوران پيامبر به دست مي‏آيد. اين اشارات در بيشتر موارد، تيره و مبهم هستند؛ مانند دوران يتيمي [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، عمويش ابولهب، تعقيب او توسط اهالي مكه، تحريم قبيله‏اي طايفه‏اش در مكه، رقابت سياسي مكه با طائف، اقدامات مذهبي كه در مورد خانه كعبه مشاهده شد، تپه‏هاي صفا و مروه، كوه عرفات و عبادتگاه مزدلفه.
اشارات رمزي به شكست نظامي روميان به دست دشمنان ايراني خود كه احتمالاً به از دست دادن اورشليم در سال 614 ميلادي انجاميد، در آيات دوم تا پنجم سوره روم به چشم مي‏خورد. بازگشت برخي از پيروان محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] از حبشه به مكه احتمالاً در سال 615 ميلادي و تلاوت سوره مريم براي پادشاه حبشه براساس اشاراتي كه در سيره روائي پيامبر يافت مي‏شود ممكن است مربوط به آيات 19 تا 23 سوره نجم باشد. البته پس از دوران هجرت، اشارات و قرائن صريحي نسبت به نبردهايي كه توسط پيامبر در بدر و حنين و أحد اتفاق افتاده، وجود دارد. تاريخ اين گونه وقايع را لازم است از منابع غير قرآني همچون منابع شرح حال نگاري پيامبر جستجو نمود. شواهد تاريخ گذاري قابل اعتمادي در قرآن وجود ندارد كه بتواند با دوران قبل از هجرت تطبيق يابد. فقط قرائن نسبتاً متقني مربوط به وقايع شرح حال پيامبر پس از هجرت هست كه قابل انطباق زمانمندي با آياتي از قرآن مي‏باشد.

شيوه‏هاي صدر اسلام در مورد تعيين ترتيب زماني دريافت آيات قرآن توسط پيامبر

از همان قرن‏هاي نخست اسلام، فقها و عالمان مسائل فقهي، حساسيت ويژه‏اي نسبت به ناسازگاري‏هاي ترتيب نزول كه بر انواع تصريحات فقهي قرآن تأثير مي‏گذارد، از خود نشان مي‏دادند. با اذعان به اختلاف‏ها و تنوع احكامي كه در آيات مختلف قرآن يافت مي‏شود، آنها نظريه نسخ را مطرح كردند كه فهرستي از آيات ناسخ و منسوخ را برمبناي ترتيب نزولشان ارائه نمود.
عالمان مسلمان ديگر به ويژه آثار اوليه مفسران، آثار مملو از حجم گسترده‏اي از اطلاعات ترتيب نزولي بود كه مي‏توانست برگرفته از قرآن باشد و بدينسان مربوط به سيره پيامبر يعني گزارش‏هايي درباره اقوال و افعال آن حضرت و تاريخ نگاري غزوات پيامبر كه ارتباط با آيات خاصي از قرآن دارد. اين امر به طرح منشأ ديگري از منابع تحت عنوان اسباب نزول انجاميد. هر دو شيوه مذكور بررسي ترتيب زماني خود را بر اساس آيات مجزا يا فرازهايي مستقل از قرآن متمركز نمودند به جاي آن كه بخواهند تمام سوره را محور كار خود قرار دهند. اين رويكرد، با جنبه تدريجي نزول قرآن بسيار سازگارتر بود. گروه ديگري از عالمان مسلمان در اواخر دوران قرون وسطا ارزيابي خود را راجع به ترتيب زماني قرآن براساس اين فرض استوار نمودند كه هر سوره‏اي واحدهاي خاص قرآني را به وجود آورد كه مي‏تواند به آساني به دو دسته مكي و مدني تقسيم شود. نخستين تلاش در اين زمينه، ارائه فهرستي از سوره‏هاي منسوب به ابن عباس بود.
عالمان بعدي همين شيوه را تشريح نمودند تا به صورت مبناي ثابتي در تفسير بيضاوي و اتقان سيوطي در آمد. قرن‏هاي بعد به تدريج نقطه شروع كار اصلي پژوهش‏هاي غربي در تاريخ گذاري قرآن شد. هر چند، عالمان مسلمان مي‏بايست با اين حقيقت روبرو مي‏شدند كه فهرست تاريخ گذاري دقيق سوره‏ها از زمان قتاده (م. 112) مورد ترديد و اختلاف بوده و اينكه قرآن پژوهان در مورد پاره‏اي از سوره‏ها به توافق نرسيدند كه آيا مكي هستند يا مدني و از همين رو فهرستي از هفده سوره مورد اختلاف [مختلف فيها] تنظيم كردند كه عبارت بودند از: سوره‏هاي رعد، محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، رحمن، حديد، صف، تغابن، مطففين، تين، قدر، بينه، زلزله، عاديات، تكاثر، ماعون، اخلاص، فلق و ناس. عالمان ديگر به اين مجموعه شش سوره ديگر را افزودند: 49 (حجرات)، 62 (جمعه)، 63 (منافقون)، 77 (مرسلات)، 89 (فجر) و 92 (ليل.)
سرانجام ترتيب تاريخ گذاري روايي منسوب به ابن عباس8 به گونه گسترده‏اي مقبوليت يافت و ازطريق چاپ استاندارد مصر كه در سال 1924 منتشر گرديد كاملاً برگزيده شد. كه در آن 86 سوره مكي شناخته شد كه در رأس هر يك از آنها عناويني بود كه بيانگر تاريخ دقيق نزول آنها براساس كار پژوهشگران مسلمان بود.

تحليل نقدي - تاريخي عالمان غرب راجع به قرآن

از نيمه دوم قرن نوزدهم، خاورشناسان به طور جدي با پژوهش هايي ادبي درباره قرآن درگير شدند كه مربوط به دستاوردهاي عالمانه سنتي اسلامي راجع به زبان‏شناسي تاريخي و شيوه‏هاي نقادانه متن‏شناسي مي‏شود كه پژوهش‏هاي متون مقدس در اروپا مطرح نموده بود.
تلاش عالمانه متقني به منظور نيل به ترتيب نزول آيات و سور قرآن انجام گرفت كه مي‏تواند با رشد و ويژگي‏هاي متنوع شخصيت ديني [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] منسجم باشد. اين كار توسط "گوستاوويل9 در كتاب (Historisch - Kritische Einleitung Bielefeld 4481) آغاز شد كه اوج خود را در كتاب تاريخ قرآن10 (Geschichtedes Qorans) تئودور نولدكه يافت كه بعداً توسط "فِرد ريش شوالي" تجديد نظر و گسترش يافت و سپس توسط "گاتلف برگشت راسر" و "اتو پريتزل" در قالب كتابي سه جلدي عرضه شد و اين كار مبناي پژوهش قرآني غرب و چارچوبي پذيرفته شده راجع به تاريخ گذاري قرآن قرار گرفت و آنگاه "رژي بلاشر" در كتاب "درآمدي بر قرآن11" تنقيحات بيشتري را بر آن افزود. ترتيب زماني سوره‏ها كه از طريق پژوهش قرآني غرب تشريح گرديد، عمدتاً تفكيك پژوهش سنتي اسلامي را بين سور مكي و مدني پذيرفت و بعلاوه مرحله دوران مكي قرآن را به سه دوره مجزاي ديگر تقسيم نمود.
شيوه ديگري كه در زمينه تاريخ گذاري، نتايج مشابهي را به بار آورد توسط "هارت ويگ هرشفلد12 در كتاب "تركيب و تفسير"، (لندن 1902) انتخاب شد. او سور مكي را به دوره‏هايي خاص بر اساس پنج معيار ادبي تنظيم نمود: سور اثباتي، سور خطابي (موعظه‏اي)، سور نقلي و داستاني، سور توصيفي، و سور تشريعي (حقوقي)؛ اين كار را در مورد دسته‏اي از سور مدني نيز انجام داد. چند سال پيش از آن "ويليام موير13" در كتاب (قرآن، تركيب و تعليمش. لندن 1875) براي تنظيم سوره‏ها پيشنهاد ابتكارآميزي را مطرح نمود يعني تاريخ هيجده سوره كوتاه تحت عنوان "سور شعف آور" را مربوط به قبل از دعوت علني پيامبر دانست14 (سوره‏هاي عصر، عاديات، زلزله، شمس، قريش، فاتحه، قارعه، تين، تكاثر، همزه، انفطار، ليل، فيل، فجر، بلد، ضحي، شرح و كوثر).
رويكرد كاملاً متفاوتي توسط ريچارد بل (در كتاب دو جلدي "قرآن" چاپ ادينبرگ 9- 1937و در كتاب دو جلدي ديگرش بنام "تفسيري بر قرآن" كه پس از فوت او منتشر گرديد چاپ 1991 در منچستر) اتخاذ شد. او تقسيم زمانمند قرآن به دو دوران مكي و مدني را رها نموده و بجاي آن نظام تاريخ گذاري بسيار ذهني و نامربوطي براي آيات جزئي در قرآن به عنوان يك مجموعه طراحي كرد. در مقام واكنش نسبت به رويكرد "بل"، دو ديدگاه ديگر مطرح شد يكي توسط "جان وانس بروگ" (در كتاب "مطالعات قرآني، چاپ 1977 لندن) و ديگري مربوط به "جان برتون" (در كتاب "جمع قرآن" چاپ 1977 كمبريج) كه از زواياي كاملاً مخالفي، فرضيه‏هاي مربوط به رويكرد تاريخ گذاري غرب را رد نمود. [از سوي ديگر] "رودي پارت" (در كتاب Der Koran Kommentar und Kankordanz چاپ "اشتوت‏گارت" سال 1971) يافته‏هاي مهم پژوهش غرب در زمينه تاريخ گذاري قرآن با بررسي‏هاي اصلي و فرعي تأليف غرب را در كتاب مختصر تفسير متعادل و سازگار با قرآن تركيب نمود.
هدف از ناديده گرفتن چارچوب ترتيب نزول آيات و سور قرآن، آن چنان كه در پژوهش غربي تعيين شده عبارت بود از تقسيم نمودن نزول قرآن به چهار دوره كه سه دوره آن مربوط به مكه و دوره اخير آن مربوط به مدينه بوده و نيز هدفشان پيوند دادن اين‏ها به يك نگاه تحول دروني تدريجي در ضمير خود آگاه پيامبر و آن خط مشي سياسي بوده كه پژوهش غربي از طريق شرح حال زندگي آن حضرت در ارتباط با مطالب قرآني ارائه داده است. اين كار به ابتكار "آلوئيس اسپرنگر" (در كتاب سه جلدي "lehreund Leben" چاپ 5- 1861) و "هابرت گريم" (در كتاب "محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]" چاپ 5- 1892) انجام گرفت و سپس توسط "فرانتس بُهل" (در كتاب Dasleben Mohammeds چاپ 1934) و از طريق توضيحات خاص "مونتگمري وات" (در كتاب "محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] در مكه" چاپ 1953 و كتاب "محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] در مدينه" چاپ 1956) رشد و گسترش يافت.
پژوهش تاريخ گذاري قرآن و تحقيق در زمينه شرح حال نگاري سيره پيامبر وابستگي نزديكي به يكديگر داشتند. از همين رو، تهديد يك استدلال دوري بعنوان خطري پيوسته براي چنين رويكردي باقي ماند چرا كه برآورد ذهني رشد و تحول ديني [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] لازم بود با تأمل در انواع آيات قرآني كه كاملاً با آيات نازل شده اوليه متفاوت بودند، مورد استنباط قرار گيرد. با اين وجود، تقسيم سوره‏هاي مكي به سه دوره متوالي، نظريات نوين متعددي را نسبت به اوايل نبوت [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] پيش از هجرت، به وجود آورد و نيز ديدگاه‏هاي برجسته‏اي را در مورد مراحل مهم تحول در ابلاغ اوليه قرآن مطرح ساخت.
به طور كلي تقسيم چهار دوره‏اي ابلاغ قرآن بر پايه دو اصل عمده مطرح شد.
اين تقسيم، سور قرآني را به لحاظ نقد و تحليل منشأ آنها مربوط به آن دسته از وقايع تاريخي دانست كه از ساير منابع غير قرآني شناسائي شده بودند و به لحاظ تعيين نظام سوره‏ها، ماهيت زبان شناختي و سبك‏شناسي سوره به سوره از متن عربي قرآن را مورد تحليل و بررسي قرار داد (بنگريد به مدخل "دستور زبان و قرآن"، "شكل و ساختار قرآن").همچنين نشانه‏هايي روشن بين دوره‏هاي مكي در زمان تقريبي هجرت به حبشه در حدود سال 615ميلادي، و زمان بازگشت مأيوسانه پيامبر از طائف در حدود سال 620 ميلادي قرار داد و تاريخ هجرت را در سال 622 ميلادي به عنوان ملاك تقسيم بين سور مكي و مدني معين فرمود.شرحي اجمالي از انواع اصلي تنظيم تاريخ گذاري سوره‏ها در مقايسه با ترتيب كنوني آنها در قرآن را مي‏توان در كتاب "درآمدي بر قرآن" وات بل مطالعه نمود. آن دسته از سوره‏هائي كه در طبقه بندي دوران نخست و اوايل مكه جاي گرفتند در تاريخ گذاري نولدكه شامل چهل و هشت سوره هستند كه بر اساس اين ويژگيها شناسايي شده‏اند: يكساني در سبك15 كه بيانگر احساسات (حضرت) محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] در آغاز رسالت است به زباني كه به گونه رسا تصوراتي را تفهيم مي‏كند، گوياي شور و هيجان هستند، آيات آنها كوتاه16 و موزون مي‏باشد و به سبك و صبغه شاعرانه قوي و همراه با سي سوگند در آغاز سوره‏ها يا فرازهاي قرآني نازل شده‏اند. بيشتر اين سوره‏ها كه به عنوان يك دسته معين شده‏اند به جاي آنكه در ترتيب دقيق تاريخ گذاري نزولشان در نظر گرفته شوند، كوتاه هستند. بيست و سه سوره از آنها كمتر از بيست آيه دارند و چهارده سوره ديگر داراي كمتر از پنجاه آيه هستند. آنها اشاره به هشدارهاي جدي پيشگويانه راجع به پايان اين جهان و حكم و قضاوت نهايي پروردگار درباره انسان ها دارند (بنگريد به مدخل "پيشگويي"). اين سوره‏ها شامل گزارش هايي مربوط به حملات شديد پيامبر عليه دشمنان مكي خود به خاطر پيروي آنها از دين قبيله‏اي اجداد عربشان مي‏باشد و نيز راجع به تكذيب‏هاي تند آنان و اتهامات زيان بارشان در برابر ادعاي وحياني بودن سخنان پيامبر است كه آن حضرت را به گونه اهانت آميزي كاهن، شاعر و مجنون مي‏خواندند.
سوره‏هاي دوره دوم مكي يا دوره مياني مربوط به مكه بيست و يك سوره‏اند كه داراي آيات و واحدهاي طولاني‏تري از وحي هستند كه سبك منثور آنها بيشتر است و نمي‏توان به روشني يك ويژگي متداول مستقلي را براي آنها ارائه داد. نشانه آنها عبارت است از انتقال پيامبر از حالت هيجاني مرحله اول به حالت آرامش بيشتر او در مرحله ثاني كه هدفش تأثير گذاردن بر مخاطبان خود از طريق ادله توصيفي و تجسمي مانند توصيف پديده‏هاي طبيعي، تشريح زندگي بشر و ارائه تصوير روشني از بهشت و دوزخ بود. از نشانه‏هاي ديگر آنها ذكر قصص پيامبران پيشين و عواملي است كه بطور خاص از داستان موسي نقل شده مانند سرزنش دشمنانش و تشويق آن حضرت و گروه كوچكي از پيروانش. محل سوگندها17 در عناوين ابتداي آيات، انتخاب شده مانند "اين وحي الهي است" و مانند كاربرد مكرر "قُل" كه به منظور اعلام پيام خاصي قرآني است كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] مأمور به ابلاغ آن مي‏گردد. نام "الرحمن" كه يكي از اسامي خداوند است و از دوران ماقبل اسلام در قسمت جنوبي و مركزي عربستان بكار مي‏رفته، گر چه اهالي مكه پيش از اسلام از آن احتراز مي‏ورزيدند، در اين سوره‏ها فراوان استعمال گرديده كه البته در دوره سوم، ديگر كاربردي ندارد (بنگريد به ذيل گفتگو راجع به اسامي الهي).
سوره‏هاي دوره سوم مكه يا اواخر اين دوران مكي بيست و يك سوره‏اند اما در هيچ نوعي از ترتيب تاريخ گذاري دروني قرآن نمي‏گنجند. آنها نوع گسترده‏اي از سبك منثور با نمونه‏هايي مسجع را نشان مي‏دهند كه رفته رفته به حالت قالبي و كليشه‏اي درمي آيند و نوعاً به پسوند "اون" و "اين" ختم مي‏شوند. تعبير "يا أيها الناس" توسط [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] به طور فراوان در خطاب به پيروانش به صورت گروهي بكار مي‏رود. سخنان تصويري و تخيلي پيامبر، كمرنگ شده و آيات وحي شكل خطابه‏ها يا سخنراني بخود مي‏گيرد وقصص انبيا افكار پيشين را تكرار مي‏كند. روي هم رفته، اين دسته از سوره‏ها مي‏تواند به عنوان نمايي از خشم يا رنجش پيامبر در برابر برخي از هم قبيله‏اي‏هاي مكي نسبت به پيام او به شمار آيد. سور مدني 24 سوره‏اند و به ترتيب تاريخ مند خاصي يكي پس از ديگري قرار گرفته و بيانگر قدرت فزاينده سياسي پيامبر و تشكيل چارچوب اجتماعي امت اسلامي او هستند. (ر.ك: مدخل: "امت و جامعه")
پيامبر به عنوان رهبري شناخته شده و رسمي در دين و امور اجتماعي جامعه مدينه، جامعه‏اي كه پيش از ورود آن حضرت، از طريق اختلاف و كشمكش‏هاي دروني از هم پاشيده بود، آيات قرآني او در ارتباط با تشريع احكام جنائي، امور داخلي همچون قوانين ازدواج و طلاق و ارث، و دعوت به جهاد در راه خدا نازل گرديد. گروههاي مختلف مردم، هر يك با عنواني خاص مورد خطاب قرار گرفتند. به عنوان نمونه، مؤمنون، مهاجرين مكه و انصار مدينه با تعبير "يا أيها الذين آمنوا" ولي آن دسته از اهالي مدينه كه به پيامبر، بدگمان و بي اعتماد بودند و در گرايش به اسلام تأني و درنگ داشتند تحت عنوان "منافقون" خطاب شدند. اعضاي قبايل قريظه، نظير وقينقاع مجموعاً به عنوان "يهود" و مسيحيان به عنوان "نصاري" خوانده شدند.
بيش از سي مرتبه - و فقط در آيات مدني - افرادي كه از قبل به آنها كتاب آسماني داده شده بود همگي با لقب "اهل الكتاب" مطرح شدند تا از گروهي كه فاقد كتاب آسماني بودند و "اميون" ناميده مي‏شدند تفكيك گردند. گروه دوم كساني بودند كه خداوند پيامبرش را با لقب "النبي الأمي" در آيات اواخر مكه از ميان آنان برگزيد. دسته مهمي از آيات قرآن مربوط به سور مدني به قطع رابطه پيامبر با قبايل يهود اشاره دارد، و سپس مطرح ساختن شخصيت ابراهيم - با كمك اسماعيل - بعنوان بنيانگذار خانه كعبه و نخستين اسوه مسلمان حنيف كه بيانگر دين خالص الهي است (ملة ابراهيم) و بعداً به وسيله [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] تقويت و تثبيت گرديد.
اساسي‏ترين ترتيب تاريخ گذاري آيات و سور قرآن توسط "ريچارد بل" انجام گرفت كسي كه فرضيه‏هاي مبسوط توأم با قيود و شروطي خاص را استنباط نمود. او گفت كه تركيب قرآن از سه مرحله برخوردار شده است: مرحله "آيه"، مرحله "قرآن" و مرحله "كتاب". نخستين مرحله از ديدگاه "بل" مربوط است به عبارات مشتمل بر "آيات" و پند و اندرزهايي در ارتباط با عبادت پروردگار اينها بيانگر قسمت عمده مواعظ پيامبر در مكه است كه صرفاً مقداري پراكنده و ناقص از آنها باقي مانده است. مرحله "قرآن" شامل اواخر زندگي پيامبر در مكه و دو سال فعاليت او در اوايل دوران مدينه مي‏شود كه در طي اين دوران پيامبر به كار فراهم آوردن مجموعه‏اي از محفوظات ديني و عبادي پرداخت. مرحله "كتاب" متعلق است به فعاليت او در مدينه كه آغاز آن به اواخر سال دوم پس از هجرت برمي گردد كه از آن زمان پيامبر در صدد تدوين قرآن (به صورت كتاب) برآمد. البته در قرآن كنوني، هيچيك از اين سه مرحله را نمي‏توان بطور دقيق و مجزا يافت زيرا فرازهاي مشتمل بر "آيه" بتدريج در مجموعه عبادي گنجانده شد و محفوظات شفاهي پيشين بعداً مورد تنقيح و تعديل قرار گرفته و قسمتي از كتاب مدون را تشكيل دادند "بل" اغلب در مقام تبيين نظام پيچيده خود در مورد معيارهاي تفكيك كننده، به اظهار نظراتي نسبتاً كلي بسنده نموده است. او سوره‏ها را بر اساس برداشت‏هاي شخصي خود تجزيه نموده و به گونه خود سرانه (استحساني) مطرح كرده كه آيات خاصي كنار گذاشته شده بودند در حالي كه آيات ديگري كه قرار بود كنار گذاشته شوند، حفظ و نگهداري گرديدند. او البته بصورت قاطعانه بحث كرده كه واحدهاي اصلي وحي آياتي كوتاه و پراكنده بوده‏اند كه پيامبر خود آنها را در داخل سوره‏ها جمع نمودند و اين كه در فرايند تدوين قرآن كه توسط كاتبان وحي در طي دوران حيات پيامبر در مدينه به اجرا درآمد، اسناد و مدارك مكتوب اعمال گرديد. "بل" با در نظر گرفتن تدوين قرآن در طي حيات پيامبر، نقطه آغازين قرآن بعنوان متن مقدس را به زمان جنگ بدر مربوط مي‏داند. براي "بل" اين واقعه نقطه عطف بشمار مي‏آيد در حالي كه مسأله هجرت، بعنوان يك معيار تفكيك در ساختار طبقه بندي سوره‏ها محسوب نمي‏شود.
هيچ يك از اين نظام‏هاي ترتيب تاريخ گذاري آيات و سور قرآني مورد پذيرش قرار نگرفتند. نظام تئودورنولدكه و اصلاحات آن يك حساب سرانگشتي [يا قاعده تجربي] را براي ترتيب تقريبي سوره‏ها در چينش زمانمند آن‏ها فراهم آورد.
فرضيه "بل" اين بود كه جمع نهايي قرآن فرايند پيچيده‏اي از اصلاحات پياپي اي بود كه نسبت به مطالب اوليه اعم از شفاهي و يا آنچه كه به شكل مكتوب در مرحله نخست در دسترس بوده‏اند، انجام گرفته بود. پژوهش قرآني غرب به طرق مختلف، دوركن را تثبيت نمود كه بر اساس آنها ديدگاه‏هاي سنتي مسلمانان راجع به تاريخ گذاري قرآن پايه گذاري شده بود. اول اينكه نزول قرآن به صورت تدريجي و پراكنده بوده و ركن يا اصل دوم اين بود كه جمع قرآن به صورت كتاب بر پايه دو گونه مدارك انجام پذيرفت: يكي اسناد و مدارك مكتوب كه توسط كاتبان وحي و به املاي پيامبر فراهم آمده بود و ديگر آن آيات قرآني بود كه در حافظه جمعي حلقه صحابيان وجود داشت تمام شيوه‏هاي تحليلي تاريخ گذاري اعم از سنتي اسلامي يا شيوه جديد غرب بر اين اصل اتفاق نظر دارند كه ترتيب سوره‏ها در اعلام پيامبر با آنچه كه الان در قرآن مكتوب مي‏يابيم متفاوت مي‏باشد زيرا در قرآن كنوني سوره‏ها بطور كلي براساس اصل كاهش طول و اندازه سوره‏ها تنظيم شده‏اند.
يكي از نتايج طبقه بندي سوره‏ها در جريان تاريخ گذاري، توجهي بود كه نسبت به اولين و آخرين واحدهاي نزول قرآن اعمال گرديد. اين مطلب اجماعي است كه اولين آيات نازله بر پيامبر آيات اول تا پنجم سوره "علق" يا آيات اول تا هفتم سوره "مدثر" بوده كه پيامبر تلاوت نموده است. بطور خاص، آيات اول تا پنجم سوره "علق" كه شامل فرمان "إقرأ" بوده از همان ريشه‏ عربي گرفته شده كه واژه "قرآن" از آن مشتق شده است و همچنين آيات اول تا هفتم سوره "مدثر" كه احتمالاً اشاره به از خواب برخاستن پيامبر در هنگام شب دارد به ويژه اگر به موازات آيات اول تا پنجم سوره "مزمل" در نظر گرفته شود، در منابع روايي مربوط به بعثت پيامبر، شناخته شده‏اند. اين دعوت به نبوت، طبق روايات اسلامي در خلال شب قدر واقع شده كه توأم با آغاز نزول قرآن بوده است كه نوعاً آن را مصادف با روز بيست و هفتم ماه مبارك دانسته‏اند. همانگونه كه بايد انتظار داشت، آخرين سوره‏هاي قرآن در ميان سوره‏هاي مدني جستجو شده و پژوهش اسلامي آن را سوره‏هاي مائده، توبه يا نصر دانسته است. برخي به آيه 278 يا 281 سوره بقره يا آيه 174 سوره "نساء" به عنوان آخرين آيه نازله اشاره كرده‏اند. در حالي كه از نظر ديگران آيات 128و129 سوره توبه آخرين آياتي بوده است كه در طي جمع آوري مطالب قرآني به شكل كتاب، يافت شده است. البته مناسب‏ترين آيه‏اي را كه مي‏توان به عنوان آخرين آيه نازله به شمار آورد آيه سوم سوره مائده است كه در تأييد پيامبر نازل شده: "اليوم أكملت لكم دينكم" و بيشترين نقطه توافق پژوهشگران غربي با پژوهش گران مسلمان در مورد همين آيه است.

نشانه‏هاي موضوعي تاريخ گذاري قرآن

تاريخ گذاري قرآن همچنين از طريق طرح مباحث دروني قرآن روشن مي‏گردد كه چهار موضوع از آنها مي‏تواند مورد تحليل قرار گيرد: حروف مقطعه، نمازهاي يوميه، نام خداوند و شخصيت ابراهيم. از ديدگاه سبك‏شناسي، يك پديده خاص و برجسته قرآني در ارتباط با مسائل تاريخ گذاري، همان حروف به اصطلاح اسرارانگيز يا حروف مقطعه‏اي است كه بلا فاصله پس از "بسمله" عبارت آغازين "بسم الله الرحمن الرحيم" در 29 سوره قرآن به كار رفته‏اند. منابع اسلامي كه حروف مقطعه را جزء لاينفك وحي قرآني شمرده‏اند برغم آنكه توضيحات مختلفي درباره اين حروف داده‏اند، هيچ معناي واقعي و معيني براي آنها ذكر نكرده‏اند. بسياري از عالمان مسلمان و پژوهش گران غربي تلاش نمودند كه نقش اين حروف را در قرآن تفسير كنند، ليكن هيچ تفسير رضايت بخشي در ميان آنها يافت نمي‏شود. برخي از آن تفاسير عبارتند از: اين حروف بيانگر علائم اختصاري اسماء الهي هستند؛ حرف اول نام افرادي است كه در تدوين قرآن، صاحب صحيفه‏اي خاص بودند، بيانگر حروف الفباي عربي يا تنها حروف اسرارآميزي هستند كه مفهوم آنها را جز خداوند نمي‏داند. البته سه عامل اساسي مي‏تواند در راستاي تفسير تاريخمند نقش اين حروف در قرآن مؤثر باشد.
1. حروف مقطعه در آغاز بيست و نه سوره قرآن مربوط به سور اواخر مكه و اوايل مدينه هستند اين حروف گاهي تنها ذكر مي‏شوند و گاهي در يك دسته دو تائي تا پنج تائي برخي از اين حروف تنها يكبار و برخي ديگر از آنها در آغاز دو يا پنج يا شش سوره به كار رفته‏اند.
2. اين حروف به لحاظ قرائت، به طور مجزا از هم، همچون نام حروف الفبا تلفظ مي‏شوند. و منابع مربوط به قرائات مختلفه قرآن، هيچ اختلافي راجع به قرائت اين حروف مطرح نكرده‏اند.
3. آنها بيانگر هر شكل صامت (بدون اعراب) الفباي عربي در رسم الخط كوفي (نخستين رسم الخط عربي) يعني چهارده شكل هستند و هيچ شكلي براي بيش از يك حرف الفبائي به كار نرفته است. بر اساس اين عوامل ثابت، مي‏توان گفت كه حروف مقطعه با نوعي از ترتيب سوره‏ها ارتباط دارد يعني كاربرد حروف الفباي عربي در زماني بوده است كه پيامبر سوره‏ها را به منظور اهداف ديني و دعائي جمع نموده و نخستين گام ها را در جهت انجام متني مكتوب برداشته است. اين توجيه نسبتاً كلي راجع به حروف مقطعه در پيدايش تاريخمند متن قرآن مي‏تواند از طريق اين واقعيت تأييد شود كه برخي از سوره‏هاي خاصي كه مصدر به حروف مقطعه‏اي از قبيل "الم"، "الر"، "حم" و "طسم" شده‏اند در ترتيب كنوني قرآن در كنار هم قرار گرفته‏اند با آنكه در مواردي طول آنها كاملاً متفاوت است و واقعيت ديگر اينكه تقريباً پس از همه موارد حروف مقطعه، به گونه صريح و گاهي ضمني به نزول وحي به عنوان قرآن يا كتاب مبين اشاره شده است.
از آنجا كه حروف مقطعه تنها در آغاز سوره‏ها به كار رفته و هيچگاه در داخل سوره به كار نرفته تا نوعي بريدگي در سبك يا سجع يا متن را ايجاد كند، معلوم مي‏گردد كه آنها متعلق به نخستين مرحله تدوين توسط خود پيامبر بوده‏اند به جاي آنكه مربوط به نخستين ابلاغ آيات قرآن يا آخرين جمع نهايي قرآن پس از رحلت آن حضرت باشند.
اين نظريه كه حروف مقطعه پس از رحلت پيامبر به قرآن اضافه شده باشند، مستلزم اين پيش فرض است كه درج پراكنده اين حروف در متن نهايي قرآن توسط شخصي (پس از اتمام نزول قرآن) صورت گرفته باشد. چنين تبيين كلي مؤيد اين ديدگاه است كه (حضرت) محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] مؤلف حروف مقطعه بوده و آنها را خود به آغاز سوره‏ها ضميمه كرده و اينكه او از مدتها قبل با همكاري كاتبان در صدد فراهم آوردن متن مقدس خود برآمده و آياتي را كه از محتوايي يكسان برخوردار بوده‏اند در سوره‏هايي خاص قرار داده است. برخي از اين گونه آيات، آنهايي بوده‏اند كه به عنوان واحد ديني يا دعايي مطرح شده و نشانه آنها همراهي با كاربرد حروف مقطعه بوده و تدوين كنندگان نهائي قرآن خود را ملزم به رعايت آن يافته‏اند.
پديده ديگري كه از عوامل مهم تاريخ گذاري به شمار مي‏آيد، موضوع پيدايش احكام محوري ديني مانند نمازهاي يوميه است كه توسط پيامبر تشريح گرديد. تشريح نمازهاي يوميه نمي‏تواند (به لحاظ تاريخي) به نخستين مرحله ابلاغ قرآن بوسيله پيامبر متعلق باشد چرا كه در آن زمان ريشه "صَلي" در اشاره به عمل ذبح حيوانات از سوي قبايل به كار مي‏رفته است (سوره كوثر آيه 2) و در ارتباط با عبادات مشركان مكه (سوره ماعون آيات 4 تا 7). در اين مرحله، تلاوت قرآن هنوز در نمازها بكار نمي‏رفته بلكه به كار تركيب بندي آيات قرآن توسط پيامبر مربوط مي‏شود. (سوره مزمل آيات اول تا سوم). مدتي بعد در حدود اواسط ابلاغ قرآن در دوران مكه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، تهجد و شب زنده داري را آغاز نمود در حالي كه پيش از شروع نماز آياتي از قرآن را نيز تلاوت مي‏كرد (سوره اسراء آيات 78 و 79، سوره فرقان آيه 64 و سوره ذاريات آيات 17 تا 18) و اين كار را هم در روز و هم در شب انجام مي‏داد (سوره انسان آيه 25 تا 26 و سوره طور آيات 48 تا 49).
ابتدا، حضرت محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] تنها مأمور به اقامه نماز شد (سوره اسراء آيه 110 وسوره طه آيه 130) سپس براساس آيه 132 سوره طه آشكارا دعوت مي‏شود كه اقوام يا پيروانش (أَهلَك) را به اقامه نماز همراه خودش فرمان دهد و اين كه با كساني كه خدا را صبح و شام مي‏خوانند استقامت بخرج دهد (سوره كهف آيه 28) يا آنكه در نماز شب به سجده و كرنش مشغول شوند (سوره زمر آيه 9) در خلال اين مرحله، پيامبر صلي الله عليه وآله همچنين به نمونه‏هاي برجسته قرآني نماز ابراهيم، موسي و زكريا توجه نموده و به عيسي بنده خدا به عنوان پيامبري كه مأمور به اقامه صلوة شده، اشاره مي‏كند و شايد در حدود اواخر دوران مكه (از ابلاغ قرآن) بوده كه محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] به تنهائي دوباره مأمور مي‏گردد كه نماز را در سه وعده مختلف يعني صبح، غروب و نيز در خلال شب بپا دارد.
به پيروان او هم توصيه مي‏گردد كه در اين عمل به او تأسي نمايند كه شامل تلاوت قرآن و سجده در نماز نيز بوده است (سوره اعراف آيات 204 تا 206). تكامل نمازهاي يوميه مي‏تواند به مجموعه واژگان قرآني متنوع و داراي نوسان برگردد كه در اواخر مكه و اوايل مدينه براي اوقات نماز بكار مي‏رفته است: در صبح: در هنگام فجر و پيش از طلوع آفتاب، در عصر (هنگام زوال روز و پيش از غروب خورشيد) و در هنگام شب (زلفاً من الليل) پس از هجرت، تاريخ گذاري قرآن اثبات مي‏كند كه "صلوة" به صورت حكمي متقن براي مسلمانان در اقامه نمازهاي انفرادي و جماعت در مي‏آيد. به موضوع "نماز" (كه نوعاً به شكل مفرد) بصورت مكرر در سور مدني اشاراتي شده است )33 بار در سوره‏هاي بقره، نساء، مائده، توبه و 24 بار به تنهايي، اين اشارات ارائه دهنده نيمي از مجموع كاربردهاي اين واژه در كل قرآن مي‏باشد) و هم اكنون بطور مكرر آن را در كنار حكم همتايش يعني "زكات" مي‏يابيم كه تحول آن مي‏تواند به عمل پرداخت خيرات تبرعي گرفته تا تكليف اجتماعي آن يعني صدقات واجبه برگردد. اشاره مكرر به تكليف شرعي انجام نماز با حكم مؤكد رعايت جهت قبله در هنگام نماز توأم گرديده است. ابتدا فريضه نماز به سمت بيت المقدس همچون مراسم قبله‏اي يهوديان و مسيحيان انجام مي‏گرفته ولي سپس با يك دستور قرآني (آيات 142 تا 152 سوره بقره) جهت قبله به سمت كعبه تغيير يافته است.
اين آيات خاص اوايل مدينه از طريق پيامبر در حدود زمان جنگ بدر در سال دوم هجري قمري (624 ميلادي) ابلاغ گرديد گرچه اين آيات در واقع يك فرايند تدريجي از تغيير در تشريع نماز و تثبيت قبله را نشان مي‏دهند. بعلاوه در مدينه اوقات مخصوص نماز آن گونه كه هم اكنون به صورت روزمره بجا آورده مي‏شود تعيين گرديد و حكم آن به صورت جمع، چنين تعبير شد: "أقيموا الصلاة" يعني نماز را راست برپا داريد (مقايسه كنيد با آيه 102 سوره نساء) وشامل تلاوت قرآن نيز گرديد (سوره اعراف آيات 204 و 205).
سرانجام آيه مدني 238 سوره بقره قاطعانه حكم نماز نيمروز (الصلاة الوسطي) را تثبيت مي‏كند كه احتمالاً قبلاً در اواخر زندگي پيامبر در مكه تشريع شده بود هنگامي كه پيروانش را به تسبيح پروردگار در صبح و عصر و وسط روز (حين تظهرون، سوره ص آيات 17 و 18) فراخواند. از اين هنگام بود كه نماز بر مؤمنان در اوقاتي ثابت (كتاباً موقوتاً) و اقامه نماز هفتگي جمعه در روزي كه روز تجارت مدينه محسوب مي‏شد (يوم الجمعة) فرض گرديد. مؤمنان به اقامه نماز فراخوانده شدند (سوره مائده آيه 58 و سوره جمعه آيه 9) و حكم طهارت قبل از نماز (وضو يا غسل) و در صورت فقدان آب يا در حال سفر بودن، حكم تيمم با خاك (سوره نساء آيه 43 و سوره مائده آيه 6) تشريع شد.
تعيين تاريخ مراحل كاربرد نام خاص پروردگار در قرآن كه اساساً بر "الله" و "رب" و "رحمان" تكيه دارد، دشوارتر مي‏باشد. البته سرانجام نام "الله" را به عنوان نام خاص قطعي و برگزيده شده اسلام در طول قرون تثبيت مي‏كند.
در ضمنِ آنچه كه سنت اسلامي به عنوان نخستين آيات وحي قرآني تعيين مي‏كند، پيامبر مأمور مي شود كه به نام پروردگار (ربك) سخن بگويد. واژه "رب" در كاربرد غيرمادي خود هرگز در قرآن با حرف تعريف بكار نرفته بلكه در عوض با يك ضمير شخصي استعمال شده كه كاربرد آن براي اهالي مكه از دوران پيش از اسلام آشنا بوده است. اين واژه با تعبير پروردگار اين خانه (رب هذا البيت) يعني خانه كعبه در مكه ذكر گرديده است (سوره قريش آيه 3). و در دوران نخست مكه بسيار زياد استعمال شده است مانند "سبح اسم ربك الأعلي" ولي در دوره دوم و سوم مكه كمتر ديده مي‏شود مانند سخن كفرآميز فرعون: "أنا ربكم الأعلي" و در آيات مدني بندرت بكار رفته است. برعكس، واژه "الله" براي اهالي مكه بعنوان اسم خاص خداوند پيش از [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] شناخته شده بود و آن را در اشعار و اسامي اشخاص بكار مي‏بردند. به احتمال بسيار زياد اين واژه مخففِ "اَلإله" است كه هرگز با الف و لام در قرآن بكار نرفته گرچه بصورت مضاف استعمال گرديده است تا دلالت بر معبود مردم داشته باشد مانند "إله الناس" كه مترادف با "رب الناس" مي‏باشد. واژه "الله" در دوران نخست مكه خيلي كم بكار رفته ولي در دوران دوم و سوم مكه استعمال آن زياد شده و سرانجام به قدري رايج گرديده كه بنظر مي‏رسد بطور متوسط در هر پنج آيه از سور مدني بكار رفته است. واژه "الرحمن" احتمالاً از كاربرد آن در قسمت‏هاي جنوبي و مركزي عربستان گرفته شده و در زمره مجموعه واژگان قرآني بنحو مؤكد و مخصوص "خدا" در دوره دوم مكه راه يافته است و سپس بطور كامل جايگزين مفهوم "الله" شده گرچه در تعبير كلي آغازين هر سوره يعني "بسم الله الرحمن الرحيم" (كه فقط در آغاز سوره توبه استعمال نشده) نسبت به واژه "الله" جنبه فرعي [وصفي] پيدا كرده است.
مرحله مهم انتقال به حوزه كثيرالاستعمال واژه "الله" را مي‏توان قبل از دوران موسي رديابي نمود، موقعي كه خداوند يگانگي خود را اعلام نموده "أنا ربكم" (سوره 20 آيه 24(كه بلافاصله نام "الله" با حرف تأكيد "أن" پس از آن به كار رفته است: "أنني أن الله"(سوره طه آيه 14) در آيه‏اي كه متعلق به دوران دوم مكه مي‏باشد. اين آيه به لحاظ تاريخ گذاري متأخرتر از آيه‏اي است كه فرعون سخن كفرآميز خود را گفت: "أنا ربكم الأعلي"(سوره نازعات آيه 24) پس از آيه دوازدهم سوره طه كاربرد "رب" به نحو قابل توجهي كاهش مي‏يابد درحاليكه تعابيري چون "لا اله الا أنا" در آيات اواخر مكه (مانند آيه دوم سوره نحل و آيه 14 سوره طه آيه 25 سوره انبياء) و "لا إله إلا هو" در آيات 70 و 80 سوره قصص و بطور فراوان در آيات مدني (سوره بقره آيه 163 و 255، سوره آل عمران آيه 6 و 18) بكار رفته است.از آنجا كه واژه "رب" در مورد انواع الهه عربستان ما قبل اسلام بكار مي‏رفته كاربرد آن براي "الله" كه در پيام [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] بار توحيدي كامل داشته از مناسبت كمتري برخوردار بوده است. علت اينكه واژه "الله" در سوره‏هاي اوايل مكه كاربرد اندكي داشته، شايد اين باشد كه پيامبر از اطلاق نامي كه براي خدا (به عنوان اسم خاص) مشترك با كاربرد تعابير مشركان باشد اكراه داشته است: زيرا عرب‏هاي پيش از اسلام سوگندهاي شديدي به نام "الله" مي‏خوردند و "الله" را بعنوان آفريدگار و پديدآورنده اصلي مي‏پرستيدند از سوي ديگر با خداي مورد ادعاي جنيان قرابت و شباهت داشته است و نيز با خدايان فرعي مانند عزي، منات و لات كه آنها را دختران خدا مي‏دانستند و نمونه‏هاي مشابه گمنام ديگري را پسران او مي‏پنداشتند رابطه داشته است ("خرقوا له بنين و بنات" سوره انعام آيه 100) با توجه به اين كه ميزان تعابير قرآني بكار رفته در مورد خدا كه آمارش به هزاران مورد مي‏رسد، بسيار زياد است لذا ايجاد خط يا قوسي دقيق براي تعيين تاريخ نزول آنها بسيار دشوار است. با وجود اين، دليل دروني متقني كه قرآن در اين باره ارائه نموده اين است كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] از يك تجربه شخصي شديد راجع به خدايي كه به او به عنوان پروردگار من "ربي" خطاب مي‏كرد به برداشت ديگري به عنوان يگانه خدا كه در پيام او بصورت "لااله الاّ الله" مطرح شده و صفات و القاب متعددي نيز در قرآن براي او اطلاق گرديد، منتقل شده است.
شخصيت ابراهيم نيز كه تاريخ او به صورت مفصل در بيست و پنج سوره قرآن مطرح شده، معيار مهمي را براي تاريخگذاري درون قرآني فراهم مي‏آورد. در دوران نخست مكه از صحف ابراهيم به عنوان متون مقدس از پيش نازل شده و از خود ابراهيم به عنوان پيامبري برجسته در كنار موسي نام برده شده است (آيات 18 و 19 از سوره اعلي). در دوران دوم و سوم مكه، ابراهيم به صورت "پيامبري كه سخن راست مي‏گويد" (صديقاً نبياً: سوره مريم آيه 41) و به صورت مفصل تري به عنوان "موحد ثابت قدمي كه به بت پرستي پدر و قومش حمله ور مي‏گردد" معرفي شده است (سوره صافات آيات 83 تا 98، سوره شعراء آيات 69 تا 89، سوره مريم آيات 41 تا 50، سوره زخرف آيات 26 تا 28، سوره انبياء آيات 51 تا 73، سوره عنكبوت آيات 16 تا 27، سوره انعام آيات 74 تا 84؛ و نيز بنگريد به مدخل "بت پرستي و بت پرستان، و مدخل "شرك و الحاد"). در كنار تفاصيل متعدد ديگري (همچون رهائي ابراهيم از آتش و شفاعت او براي پدر بت پرستش) همان دوران‏ها همچنين از مرداني ياد مي‏كند كه با ابراهيم ديدار كرده و خبر كيفر حتمي قوم لوط را اعلام نمودند (سوره ذاريات آيات 24 تا 34، سوره حجر آيات 51 تا 60، سوره هود آيات 69 تا 76 و سوره عنكبوت آيات 31 و 32). آنها همچنين اشاره دارند به اقدام قريب الوقوع ابراهيم نسبت به ذبح فرزندش كه از آيات 100 تا 111 سوره صافات و بر اساس آيات 112 و 113 سوره صافات و به صورت غير مستقيم از آيه 28 سوره ذاريات و آيه 53 سوره حجر فهميده مي‏شود كه اسحاق بوده است.
در سور مدني آمده است كه ابراهيم با كمك اسماعيل كعبه را در مكه به عنوان جايگاه اعتقاد خالص توحيدي و مركز زيارت بنا مي‏كند (آيات 124 تا 141 سوره بقره، 65 تا 68 سوره آل عمران، 95 تا 97 همان سوره، آيات 26 تا 29 و آيه 78 سوره حج). از آنجا كه ابراهيم بصورتي مؤكد، موحد حقيقي (حنيف) خوانده شده كه هيچ گونه وابستگي به بت پرستان نداشته (سوره بقره آيه 135، سوره آل عمران آيه 67، سوره نساء آيه 125، سوره حج آيات 31 و 78) و يك بار به عنوان دوست خدا (خليل: سوره نساء آيه 125) ذكر شده لذا الگوي نخستين براي [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] كه دين را دين ابراهيمي (ملة ابراهيم) اعلام كرده، معين مي‏گردد.
ويژگي‏هاي مهم شخصيت [حضرت] ابراهيم در قصه قرآني، موضوع بسياري از پژوهش‏هاي عالمانه شده است مانند اين آثار: (Me Kkaansche feest) تأليف "اسنوك هورگروينه"، (محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] و يهود) تأليف "اي. جي. ونسينك"، (ابراهيم) تأليف يوسف مبارك، و آخرين تحقيق (مسافرتها) تأليف "رونالد فايرستون". اين پژوهش گران تأكيد زيادي بر تفسير مجدد ابراهيم در سور مدني كه در آنها قطع رابطه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] با قبايل يهود مدينه اعلام شده، نموده‏اند.
توجه دوباره [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] صلي الله عليه و آله و سلم به مكه كه از طريق تغيير جهت قبله از بيت المقدس به كعبه حاصل شد وقفه يا خلل مهمي در تفسير ابراهيم و در مفاد پيام قرآني به لحاظ تاريخ گذاري ايجاد مي‏نمايد.
آنچه كه به خصوص در مورد تاريخ گذاري آيات مكي مي‏تواند مورد تأكيد قرار گيرد به عنوان حقيقتي قطعي در كتاب (Die Gestalt des Abraham) تأليف "اي بِك" مورد بررسي قرار گرفته است.
براساس نظر آقاي "بِك"، ابراهيم از قبل در آيات مكي پيش از مسأله همكاري او با اسماعيل، در ارتباط با مكه شناخته شده بود و [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] برداشت خود از تعبير "ملة ابراهيم" را لااقل قبلاً در مكه پيش از قطع رابطه‏اش با يهوديان مدينه، به وجود آورده بود. در اين ديدگاه، برخي از اظهارات آقاي "جي. لولينگ" درباره دين ابراهيمي [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] (كه ابعاد جنجال برانگيز و تند آن در كتاب "Wiederentdeckung" پيراسته گرديده) بررسي اساسي‏تري را در مورد اين مسئله مي‏طلبد كه آيا [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] شناخت مستقل و روشني از گرايشات مربوط به يونان باستان و يهودي - مسيحي داشته است كه موجب تمايل او به سنت ابراهيمي عرب پيش از اسلام شده باشد و در نتيجه قرابت زيادتري را نسبت به سنت ابراهيمي باعث شده و موجبات طرد الگوي عبادت يهودي - مسيحي را فراهم ساخته باشد؟!
اين چهار نمونه از رويكردهاي مفصل نسبت به تاريخ گذاري درون قرآني كه مبتني و متمركز بر موضوعاتي محوري مي‏باشد يعني پديده ادبي حروف مقطعه، تشريع نمازهاي يوميه، طرح نام خاص خداوند در قرآن، و نقل شخصيت پيامبرانه [حضرت] ابراهيم و دين او مي‏تواند راههايي را براي تكميل رويكرد معياري تاريخ گذاري مبتني بر شيوه چهار طبقه‏اي كه "تئودورنولدكه" مبدع آن بود يا فرضيه سه مرحله‏اي كه "بل" دفاع نمود، بگشايد. معيارهاي چنين رويكردهاي درون قرآني، مورد به مورد ومحدود به ميزان قابل توجهي از بررسي آيات، مي‏تواند نسبت به فراهم آوردن چارچوبي معين و حدسي براي مسأله تاريخ گذاري كل قرآن كمك نمايد.19

تدوين قرآن

همان گونه كه قبلاً ذكر شد، اين واقعيتي مشهور است كه در قرآن مدون يعني آنچه كه سرانجام به عنوان كتاب مقدس اسلام فراهم آمد، سوره‏ها نوعاً بر حسب كاهش طول تنظيم يافتند.
اين ترتيب، در جمع نهايي متن مكتوب قرآن كه سال‏ها پس از رحلت پيامبر در سال يازدهم هجري يا 632 ميلادي به تدوين رسمي خود نايل آمد، صورت پذيرفت. اين فرايند تدوين نهايي و جمع رسمي نمايانگر تاريخ متن قرآن از آخرين ابلاغ قرآني [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] است كه بطور خلاصه [مي توان گفت] از پيش از رحلت او آغاز شده و تا زمان پيدايش نص مصوت [داراي اعراب] قرآن در قرن چهارم طول كشيده است. اين تاريخ متن [مقدس]، قرآن را از دوران حيات پيامبر صلي الله عليه وآله به دوران حيات امت اسلامي و از مؤلف اصلي تاريخي پيام‏هاي قرآني به تدوين كنندگان اصلي انتقال مي‏دهد يعني آن كساني كه قرآن كنوني موجود در دست ما را به صورت نسخه‏اي مكتوب و نهايي پديد آوردند.
بخاطر همين ماهيت است كه تاريخ اين فرايند بمنزله ميدان ميني است مملو از دشواري‏هاي تاريخ گذاري كه بطور عميق ريشه در ادله و شواهد بسيار پيچيده و متناقض در سنت اسلامي بويژه در حديث دارد.
پس از رحلت پيامبر، امت اسلامي با سه وظيفه مهم در ارتباط با پديد آوردن قرآن به صورت متن مقدس رسمي روبرو گرديد:
1. لازم بود متن را از منابع شفاهي و مكتوب گردآوري كند.
2. ساختار متن عربي بدون اعراب را پديدار سازد.
3. آن را به صورت متني كاملاً مصوت [قابل قرائت] درآورد كه به تدريج به عنوان معيار رسمي مورد پذيرش همگان قرار گيرد.
ديدگاه سنتي، تكميل و به ثمر رسيدن اين اهداف سه گانه را در ظرف سه قرن دانسته و تاريخ متن قرآن را وارد يك چارچوب اساسي كرده (يعني آن اعتراضات مهمي كه در جلد دوم و سوم تاريخ قرآن بازنگري شده نولد كه مورد بررسي قرار گرفته‏اند). اين چارچوب مبتني بر چند فرض است: اينكه پيامبر، متن مكتوبي از قرآن ارائه نداد و اينكه قرآن عمدتاً به صورت شفاهي در اذهان شمار قابل توجهي از شنوندگان مستقيم پيامبر و نيز براساس حجم محدودي از متن نگارش يافته توسط كاتبان در طي دوران زندگي آن حضرت ثبت گرديد.
گروهي از صحابه به رهبري زيد بن ثابت كه خود پيامبر او را به عنوان كاتب وحي در مدينه گماشت، به گردآوري و تنظيم مطالب قرآني مكتوب و شفاهي در قالب متني كامل و غير مصوت در خلال نيمه دوم زمان خلافت عثمان پرداختند. متن نهايي كاملاً مصوت قرآن در نيمه اول قرن چهارم يا دهم پس از مطرح شدن انواع قرائات مختلفه (هفت يا ده يا چهارده نوع قرائت) كه اختلافات كمتري را در نحوه قرائت نشان مي‏دادند و بتدريج قابل تحمل و پذيرش همگاني قرار گرفتند، تدوين و فراهم آمد. البته علاوه بر اين قرائات مختلفه پذيرفته شده، هزاران اختلاف قرائات نيز درباره متن قرآن در منابع اسلامي اعم از تفاسير قرآن و روايي ثبت گرديدند كه بسياري از آنها را مي‏توان در نسخه‏هاي خطي كامل و ناقص قرآني موجود در كتابخانه‏هاي سراسر جهان مشاهده نمود. (بنگريد به "مصاحف قرآن").
پذيرش آنچه كه در شماري از گزارشات اوليه مطرح شده، بعيد به نظر مي‏رسد مبني بر اينكه نخستين جمع قرآن در طي دوران كوتاه خليفه نخست (ابوبكر) با تحريك عمر صورت پذيرفته باشد. گفته شده كه عمر نسبت به اصالت نقل متن قرآني در اثر كشته شدن رزمندگان اسلام در جنگ يمامه احساس خطر كرده بود چرا كه تعداد قابل توجهي از آنان حافظ قرآن بودند. بر اساس اين حكايت، ابو بكر پس از اندكي درنگ و تأمل به خاطر ترس از تعدي نمودن از سنت رسول الله صلي الله عليه وآله، سرانجام به زيد بن ثابت دستور داد كه همه پاره‏هاي قرآني كه روي برگهاي درخت خرما يا لوح‏هاي سفالين يا سنگهاي مسطح نوشته شده بودند و يا در اذهان افراد موجود بودند را روي صحيفه هايي يكسان بنگارد. اين صحيفه‏هاي مكتوب در طي خلافت عمر در اختيار او قرار گرفت و پس از فوت عمر به دخترش حفصه كه از همسران پيامبر بود، به ارث رسيد. يك گزارش نيز پيدايش نخستين مصحف مدون قرآن را به عمر نسبت مي‏دهد درحاليكه گزارش ديگر، اين ادعا را رد مي‏كند با اين استدلال كه عمر چندان عمري نكرد كه بتواند چنين متني را ببيند. صحت و اصالت چنين نقل‏ها و گزارشاتي كه جمع قرآن را به دوران خلافت عمر و ابوبكر نسبت داده‏اند مورد ترديد و مخالفت قرار گرفته است زيرا تنها دو نفر از كشته شدگان جنگ يمامه جزو قاريان حافظ قرآن بودند و هدف چنين گزارشاتي اين بوده كه نقش گسترده عثمان در فراهم آوردن نص رسمي را عمداً ناديده گرفته و نيز نقش پيامبر در ايجاد متن و كار نگارش قرآن در زمان حيات آن حضرت را كم اهميت جلوه دهند.
قابل قبول‏ترين گزارش روايي تاريخ قرآن، تدوين نهايي متن غير مصوت را مربوط به زمان خلافت عثمان يعني تقريباً بيست سال پس از رحلت پيامبر مي‏داند. بر اساس اين گزارش، سبب و مناسبت جمع نهايي قرآن، لشكر كشي به آذربايجان و ارمنستان به فرمان دهي حذيفه بوده كه ظاهراً سربازان مسلمان او از شام و عراق در مورد نحوه قرائت صحيح آيات قرآن در نمازهاي جماعت دچار اختلاف و درگيري شدند. عثمان به منظور حل ّ اين مشكل، هيأتي را متشكل از چهار نفر از برجستگان مكه با نظارت زيدبن ثابت مأمور كرد كه نسخه هايي از روي مصحف شخصي حفصه استنساخ كنند و هرجا كه با اختلاف قرائت مواجه شدند فقط لهجه قريش را برگزينند. هنگاميكه اين مأموريت به اتمام رسيد، عثمان يك نسخه را در مدينه نگاه داشت و بقيه را به كوفه و بصره و دمشق فرستاد. و سپس دستور داد كه تمام نسخه‏هاي موجود ديگر (ساير مصاحف) نابود گردد. البته فرمان او از سوي ابن مسعود و پيروانش در كوفه سرپيچي شد. مشكلات چنين گزارشي در چند نكته اساسي خلاصه مي‏گردد: ترديد وجود دارد كه صرفاً مسأله صحت قرائت قرآن در خلال فتوحات اوليه اسلام موجب ناآرامي مهمي شده باشد. ديدگاه قابل قبول اين است كه قرآن به حسب واقع مختص به لهجه قريش نيست و ديگر اينكه بعيد به نظر مي‏رسد كه خليفه فرمان از بين بردن تمام مصاحف قرآني از پيش موجود را صادر كرده باشد. بعلاوه، مطرح نمودن نام حفصه در اين حكايت احتمالاً بخاطر اين بوده كه فقط نقش ابزاري را براي ايجاد پيوند و اتصال بين نسخه‏هاي عمر و ابوبكر و عثمان بازي كند و سلسله متصلي از حلقه متن معتبري را فراهم آورد كه بطور گسترده‏اي مورد بي توجهي و غفلت امت قرار گرفته است. برغم وجود چنين اشكالاتي در اين گزارش مربوط به تاريخ گذاري جمع قرآن، اكثر پژوهش گران پذيرفته‏اند كه متن رسمي غير مصوت قرآن در زمان خلافت عثمان پيدايش يافت و اينكه زيدبن ثابت نقش مهمي در اجراي آن ايفا نمود. به منظور دريافت تصويري روشن‏تر از تدوين متن غير مصوت رسمي قرآن، بايد امكان عواملي چند را در نظر گرفت از جمله آنها عبارتند از:
1. اين كه خود پيامبر، كار پديد آوردن نسخه مكتوبي از قرآن را بي آنكه آن را تكميل سازد، آغاز نموده بود.
2. اين كه در خلال دو دهه اول پس از رحلت پيامبر، جامعه اسلامي بر محور كشورگشائي و فتوحات متمركز بود بجاي آنكه به تعيين نصي رسمي از قرآن بپردازد.
3. اين كه ضرورت يا نياز به نص ّ معتبر قرآن، پس از آنكه جوامع محلي مسلمان در شهرهاي پشتيباني (أنصار) مانند كوفه، بصره و دمشق تازه تشكل مي‏يافتند، خود را نمايان ساخت.
4. اين كه مصحف عثماني كه به رياست زيدبن ثابت در مدينه پديد آمد، بايستي آن را با پديده مشابه مصاحف ديگري ملاحظه نمود كه داراي اختلافات متني هستند و گفته شده كه همه آن مصاحف در دوران حيات پيامبر صلي الله عليه وآله پديد آمدند: مصحف منسوب به عبدالله بن مسعود (پذيرفته شده در كوفه)، مصحف منسوب به أبي بن كعب (پذيرفته شده در شام) مصحف منسوب به أبوموسي أشعري (پذيرفته شده در بصره) و نيز ساير مصاحف اوليه اشخاص. همچنين در منابع اوليه نقل شده كه علي بن أبي‏طالب (پسر عمو و داماد پيامبر) نخستين كسي بوده كه به جمع قرآن پس از رحلت پيامبر اقدام نموده است. بنابر برخي گزارشات، او سوره‏ها را بر اساس تاريخ نزولشان تنظيم نموده و هنگامي كه مصحف عثماني انتشار رسمي يافت او [علي عليه السلام] اجازه داد كه مصحفش سوزانده شود.20
هنگامي كه ايجاد متن غير مصوتي از قرآن (مصحف عثماني) با مسئله وجود مصاحف ديگر شخصي يا مركزي آميخته شده بود، انتشار رسمي متن كاملاً مصوت با مشكل قرائات مختلفه قرآن درگيري داشت. از آنجا كه مصحف عثماني بصورت رسم الخط ناقص نوشته شده بود يعني فقط متشكل از كلمات و عاري از حركات و علائم تفكيك دهنده بين حروف بي صدا بود از اين رو تلاوت نيازمند تعيين تلفظ صحيح آيات گرديد. در حالي كه املاي صحيح قرآن در طول بيش از دو قرن بتدريج بهبود يافت و ارتباط و پيوستگي بين متن غير مصوت و مسأله تلاوت معين گرديد، اشكالات و نواقص رسم الخط عربي نيز به تدريج روشن شد. اختلاف قرائات در حد گسترده‏اي خاتمه يافت يا آن كه منسجم گرديد و متن مكتوب بصورت فزاينده (روز افزون) از وابستگي به تلفظ و قرائت شفاهي استقلال يافت. اين فرايند با پيدايش رسم الخط كامل قرآن (داراي اعراب و نشانه) به اوج و كمال خود رسيد.
اين متن را مي‏توان متني قابل قبول و بدون اختلاف بشمار آورد با اين قيد كه تا آن زمان هيچ نمونه متن معيز و روشني براي قرآن كه از مقبوليت همگاني برخوردار باشد پديد نيامده بود. و در عوض، متن نهايي وكاملاً مصوت قرآن كه بعنوان متني معيار و رسمي شناخته شد را مي‏توان حاصل دستاورد كار ابوبكر بن مجاهد (م. 324 هـ) دانست. بخاطر اينكه تلاوت قرآن را بر اساس حديث معروف "أحرف سبعة" منحصر در هفت قرائت نمود. او قرائت هفت تن از عالمان برجسته قرآني در قرن دوم يا هشتم را پذيرفت و اعلام نمود كه همه آنها واجد اعتبار و حجيت الهي هستند. در سال 322 هـ.ق. يا 934 ميلادي، نسخه‏اي كه عباسيان رسماً انتشار دادند اين نظريه را اعلام نمودند كه تنها همين هفت قرائت، شكل‏هاي اصلي قرائت قرآن هستند و ساير قرائات، ممنوع مي‏باشند. با وجود اين، سه قرائت پس از هفت شيوه و چهار قرائت پس از ده شيوه مدتي بعد افزوده شد و بترتيب، ده يا چهارده قرائت مطرح گرديد. سرانجام هر يك از ده وجه قرائات به دو طريق كه اندكي با هم تفاوت داشتند مورد پذيرش قرار گرفت و همه اين قرائات بلحاظ نظري، مربوط به طيف "متن دريافت شده بدون اختلاف" شناخته شدند. به خاطر همه اهداف و مقاصد، امروزه در مقام عمل تنها دو نوع قرائت به طور كلي كاربرد يافته است؛ يكي قرائت حفص (م. 190 هـ . ق) از طريق عاصم (م. 127) كه واجد تأييد رسمي گرديد هنگامي كه قرآن استاندارد مصر در سال 1924 به چاپ رسيد اين نوع قرائت را برگزيدند. و قرائت ديگر عبارت بود از قرائت ورش (م. 197) از طريق نافع (م. 169) كه در شمال افريقا جز مصر، مورد پيروي قرار گرفت.
ماهيت مفروض استدلالات عالمانه درباره قرائات مربوط به متن مصاحف مختلف سرانجام آن عالمان را به اين معنا سوق داد كه با نهايت دقت، آن قرائات را مورد ارزيابي قرار داده و داوري حساب شده‏اي راجع به صحت آنها ارائه دهند. (مانند برگشتراسر، پريتزل، جفري وفيشر). اينكه بيشتر قرائات موجود پيش از مصحف عثماني را بعنوان تلاش هايي از سوي لغت شناسان مسلمان در جهت تصحيح متن عثماني بتوان تفسير نمود بصورت ديدگاه رايجي بطور روز افزون پذيرفته شد. در نيمه دوم همين قرن دو تن از پژوهش گران به اين نتيجه رسيدند كه اين "مصاحف" به حسب واقع جعلياتي بوده كه در تحقيقات صدر اسلام ايجاد كرده‏اند البته بدون آن كه دليلي جانبي و انكارناپذير براي مدعيان خود ارائه دهند. "وانس برو" با موضع‏گيري مخالفي به اين نتيجه نايل آمد كه قرآن تا دويست يا سيصد سال پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه وآله تدوين نشده بود ولي "جان برتون" معتقد شد كه [حضرت] محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] خودش جمع نهايي متن غير مصوت قرآن را پديد آورد.
چنين فرضيه‏هاي كاملاً متفاوت و نيز اين واقعيت كه هيچ متن يكساني از قرآن وجود ندارد كه نشان گر ويرايش نقادانه متن بر مبناي نسخه‏هاي دست نويس اصلي موجود بوده باشد و قرائات مختلف را مورد ارزيابي دقيق قرار داده باشد اين معنا را اثبات مي‏كند كه بيشتر بازسازي‏هاي تاريخ گذاري تثبيت قرآن بعنوان متني مكتوب به بن بست رسيده است.
تنها آينده داوري خواهد كرد كه آيا يك تحليل رايانه اي راجع به حجم عظيمي از مطالب مربوط به متن قرآن قادر خواهد بود كه پژوهشي عالمانه براي ايجاد تصويري ثابت‏تر در مورد تاريخ گذاري متن قرآن ارائه نمايد يا خير. البته ممكن است موفقيت چشمگيري در رابطه با تاريخ گذاري قرآن از طريق تحليل منسجم تري از تاريخ گذاري موضوعات درون قرآني نظير چهار نمونه‏اي كه در اين بررسي ذكر گرديد، بدست آيد.

پاورقي ها:

1- نهج البلاغه، خطبه 198
2- Encyclopaedia of the Quran, Brill, Leiden-Boston, 2002
3- جهت كسب اطلاعات بيشتر درباره اين دائرة المعارف ر.ك: فصلنامه علمي ترويجي قبسات، پاييز 1382، ش 29، مقاله محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] جواد اسكندرلو
4- بنگريد به مدخل "كتاب مقدس و قرآن"
5- بنگريد به مدخل "واژگان بيگانه"
6- اگر چه به لحاظ سبك بين آيات قرآن و سخنان غيب گويان كاهن تشابه وجود دارد ولي نبايد تفاوت‏هاي قرآن با كهانت راناديده گرفت چرا كه در كهانت، تكلّف و گنگي و اباطيل بكار مي‏رفت در حالي كه در قران مجيد هيچ يك از اين عيب‏ها وجود ندارد. چنان كه وليد بن مغيره كه از ادباي بلند پايه‏ي عرب به شمار مي‏رفت پس از شنيدن سخنان قرآن چنين اذعان نمود: "يا عجباً لما يقول ابن أبي كبشه فواللَّه ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذي جنونٍ و انّ قوله لمن كلام اللَّه": "آنچه فرزند أبي كبشه مي‏سرايد، به خدا سوگند نه شعر است و نه سحر است و نه گزافه گويي بي خردان، بي گمان گفته او سخن خداست. (تفسير طبري، ج 29، ص 98؛ سيره‏ي ابن هشام، ج 1، ص 288، التمهيد في علوم القرآن، ج 4، ص 192 - 191). بنابراين تشابه بين آيات قرآن و سخنان كاهنان به لحاظ وجود سجع و كوتاهي سخن و كاربرد سوگند، دليل بر همساني آن دو در ماهيّت و محتوا و اعتبار نيست.
7- در دانش تاريخ گذاري قرآن از تاريخ نزول وحي‏هاي قرآني نازل شده بر حضرت محمد [صلي الله عليه و آله و سلم] صلي الله عليه وآله بحث مي‏شود. و اين كار، فقط در خصوص قرآن كريم، امكان‏پذير است زيرا ساير كتب آسماني نزول دفعي داشته‏اند ولي قرآن براساس مقتضيات و نيازهايي نازل مي‏شد كه به صورت تدريجي در دوران و محلّ زندگي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله پديد مي‏آمد. (ر.ك: سيوطي، الاتقان، ج 1، ص 94) تاريخ گذاري قرآن گرچه امر بسيار دشواري است ولي براساس روايات معتبر و نيز محتويات و مطالب خود قرآن مي‏توان به تعيين تاريخ نسبتاً دقيق نزول آيات و سور آن پرداخت.
8- ج، 80 = نبأ، 81 = نازعات، 82 = انفطار، 83 = انشقاق، 84 = روم، 85 = عنكبوت، 86 = مطففين، 87 = بقره، 88 = انفال، 89 = آل عمران، 90 = احزاب، 91 = ممتحنه، 92 = نساء، 93 = زلزال، 94 = حديد، 95 = محمد [صلي الله عليه و آله و سلم]، 96 = رعد، 97 = رحمن، 98 = انسان، 99 = طلاق، 100 = بيّنه، 101 = حشر، 102 = نصر، 103 = نور، 104 = حج، 105 = منافقون، 106 = مجادله، 107 = حجرات، 108 = تحريم، 109 = جمعه، 110 = تغابن، 111 = صف، 112 = فتح، 113 = مائده، 114 = توبه. (بنگريد به: التمهيد، ج 1، ص 138 - 135)
ترتيب تاريخ گذاري روايي منسوب به ابن عباس بدين قرار است:
1 = علق، 2 = قلم، 3 = مزمل، 4 = مدثر، 5 = فاتحه، 6 = مسد، 7 = تكوير، 8 = أعلي، 9 = ليل، 10 = فجر، 11 = ضحي، 12 = شرح، 13 = عصر، 14 = عاديات، 15 = كوثر، 16 = تكاثر، 17 = ماعون، 18 = كافرون، 19 = فيل، 20 = فلق، 21 = ناس، 22 = توحيد، 23 = نجم، 24 = عبس، 25 = قدر، 26 = شمس، 27 = بروج، 28 = تين، 29 = قريش، 30 = قارعه، 31 = قيامه، 32 = همزه، 33 = مرسلات، 34 = ق، 35 = بلد، 36 = طارق، 37 = قمر، 38 = ص، 39 = اعراف، 40 = جن، 41 = يس، 42 = فرقان، 43 = فاطر، 44 = مريم، 45 = طه، 46 = واقعه، 47 = شعراء، 48 = نمل، 49 = قصص، 50 = اسراء، 51 = يونس، 52 = هود، 53 = يوسف، 54 = حجر، 55 = انعام، 56 = صافات، 57 = لقمان، 58 = سبأ، 59 = زمر، 60 = غافر، 61 = فصلت، 62 = شوري، 63 = زخرف، 64 = دخان، 65 = جاثيه، 66 = أحقاف، 67 = ذاريات، 68 = غاشيه، 69 = كهف، 70 = نحل، 71 = نوح، 72 = ابراهيم، 73 = أنبياء، 74 = مؤمنون، 75 = سجده، 76 = طور، 77 = ملك، 78 = حاقه، 79 = معار
9- گوستاوويل GUSTAV WELL )1808 - 1889) خاورشناسان آلماني آثار متعددي از خود به يادگار گذاشت كه مهم‏ترين آنها كتاب "مقدمه‏اي تاريخي - انتقادي بر قرآن" (Historisch - Kritische Einleitung in der Koran) در سال 1844 است. وي در اين كتاب، پيرامون جمع قرآن و نظم تاريخي سوره‏ها و آيات قرآن سخن گفته است. او تاريخ گذاري سوره‏ها را بر اساس سه معيار ارائه نمود:
يك - استناد به رخدادهاي تاريخي كه از طريق منابع ديگر شناخته شده است.
دو - مضامين وحي يا محتواي آياتي كه بيانگر شرائط و وظائف گوناگون پيامبر است.
سه - سبك و سياق ساختار وحي به لحاظ نحوه لحن و آهنگ و شيوه ي نثر يا سجع عبارات.
طبقه بندي سوره‏ها بر مبناي سبك و مضامين آن‏ها صرفاً ذوقي و سليقه‏اي بوده و توانايي تعيين تاريخ نزول سوره‏ها را ندارد ولي معيار نخست او يعني استفاده از اشارات و تصريحات قرآن به رخدادهاي زمانمند زندگي پيامبر صلي الله عليه وآله مي‏تواند در كنار روايات صحيح، سودمند و راهگشا به شمار آيد.
10- تئودور نولد كه THEODOR NOLDEKE)1930 - 1836) خاورشناس آلماني آثار متعددي از خود بجاي نهاده است كه مهم‏ترين آن‏ها كتاب "تاريخ قرآن" (Geschichte des Qorans) مي‏باشد اين كتاب كه به زبان آلماني نوشته شده وتاكنون به هيچ زباني ترجمه نشده است شامل سه بخش بزرگ و نزديك به نهصد صفحه است. بخش اول آن درباره‏ي وحي است كه در توصيف آن مي‏گويد: پديده وحي ناشي از انفعالات و تأثيرات شديدي بود كه بر پيامبر صلي الله عليه وآله سيطره داشت. آنگاه به ذكر منشأها و زمينه‏هاي پيدايش قرآن كريم مي‏پردازد و عواملي همچون محيط زندگي پيامبر صلي الله عليه وآله و نقش اهل كتاب بويژه يهود را در اين زمينه ذكر مي‏كند. سپس به تشريح سبك و سياق قرآن و مضامين كلّي سوره‏ها مي‏پردازد و قرآن را به دو قسم مكي و مدني تقسيم مي‏كند.
سوره‏هاي مكّي را نيز به سه طبقه تقسيم مي‏نمايد. بخش دوم - جمع و تدوين قرآن، در چند مرحله صورت پذيرفته است. ديدگاه شيعه درباره ي نص قرآن و رابطه ي پيامبر صلي الله عليه وآله با يهود و نصاري را مطرح مي‏كند. در بخش سوّم، قراءات و رسم الخط قرآني را توضيح مي‏دهد. )موسوعة المستشرقين، تأليف عبدالرحمن بدوي، ص 714 - 024)
11- رژي بلاشر REGIS BLACHERE)1973 - 1900) از خاور شناسان فرانسوي است كه در شيوه‏ي پژوهش به ويژه از نولد كه بهره جسته و تحت تأثير او قرار گرفته است. مهم‏ترين اثر او كتاب "مقدمه‏اي بر ترجمه قرآن" ( coranIntroduction au) است كه بوسيله دكتر محمود راميار به زبان فارسي برگردانده شده و با نام "در آستانه قرآن" انتشار يافته است. اين اثر بلاشر در پاره‏اي از موارد منصفانه اظهار نظر كرده و تند روي‏هاي خاور شناسان را نمي‏پذيرد. با وجود اين، خطاهايي را نيز در آن مي‏توان يافت.
12- هرشفلد Hirschfeld)1934 - 1854) خاورشناس انگليسي در اثري به نام "تحقيقي تازه درباره‏ي تركيب و تفسير قرآن"
(New Researches Into the composition and Exegesis of the Qoran , London: 2091)
بيشتر سوره‏هاي قرآن را برحسب مطالب و محتويات آن تقسيم بندي كرده و درباره انشاء و تركيب و فصاحت قرآن مطالب جالبي نوشته است. تقسيم بندي او به قرار ذيل است:
يك - سوره 96 كه صورت يك اعلاميه‏اي را دارد.
دو - متوني كه بيشتر محتوي آيات تأكيدي و اثبات با براهين است.
سه - سوره‏هاي خطابي و موعظه‏اي.
چهار - سوره‏هاي محتوي داستان‏ها.
پنج - سوره‏هاي شامل توصيف قيامت و بهشت و دوزخ.
شش - سوره‏هاي محتوي مقررات حقوقي.
وي بسياري از سوره‏ها را متعلق به تاريخ‏هاي متفاوتي دانسته است.
)بنگريد به: دكتر محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 622)
13- ويليام موير WILLAM MUIR)1819 - 1905) خاورشناس و ميسيونر انگليسي است در كتاب "قرآن، تركيب و تعليمش" (The Coran: Its composition and teaching) سوره‏هاي قرآن را در شش گروه طبقه بندي كرده كه پنج گروه آن مكي و يك گروه آن مدني است. او در طبقه بندي‏اش بسيار به روايات سيره پيامبر صلي الله عليه وآله تكيه نموده است.
14- موير معتقد بود كه سوره‏ي علق نخستين سوره‏اي است كه در آغاز دعوت علني نازل شده است و علّت اين كه هيجده سوره را پيش از سوره‏ي "علق" ذكر كرده، اين بوده كه آن‏ها را به عنوان پيام الهي نيافته است.
15- سبك" در اصطلاح ادبيات عبارت است از "روش خاص ادراك و بيان افكار بوسيله تركيب كلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبير" (ر.ك: لغتنامه دهخدا، ج 9، ص 13412) گرچه بلحاظ سبك، تغييراتي در طول سال‏هاي نزول وحي به وجود آمده است امّا هيچ دليلي وجود ندارد كه تمام سوره‏هاي داراي سبك يكسان متعلّق به دوره‏اي خاص باشند و در دوره‏هاي ديگر يافت نشوند. بنابراين سوره‏هاي قرآن برحسب سبك و اسلوب چندان متمايز نيستند تا بتوان آنها را به صورت قطعي طبقه بندي كرد.
16- ملاك كوتاهي يا بلندي آيات و سوره‏ها نيز امري ذوقي و تخيّلي است و نمي‏توان بر پايه ي آن ميان مراحل دوران وحي مكي و وحي مدني تفكيك قائل شد و اساساً كوتاهي و بلندي آيات امري توقيفي است نه اجتهادي.
(ر.ك: مناهل العرفان في علوم القرآن، ج 1، ص 209)
17- نولدكه استعمال سوگند در نخستين آيه از سوره‏ها را نشانه ي تعلّق آن سوره‏ها به دوران مياني وحي مكّي دانسته است در حالي كه در نخستين آيه از سوره‏هاي مربوط به دوران‏هاي ديگر وحي نيز سوگند مشاهده مي‏شود: "والذاريات ذرواً"، "والنجم اذا هوي"، "ن و القلم و مايسطرون"، "لاأقسم بيوم القيامه"، "والمرسلات عرفاً"، "والنازعات غرقاً"، "والسماء ذات البروج"، "والسماء و الطارق"، "والفجر"، "لاأقسم بهذا البلد"،.... "والعصر" ؛ نولد كه همه اين سوره‏ها را جزو سوره‏هاي دوران نخست مكّه ياد كرده است و جالب اينجاست كه تعداد اين سوره‏ها بيشتر از سوره‏هايي است كه جزو دوران مياني مكّه برشمرده كه با سوگند آغاز شده‏اند.
18- خاورشناساني از قبيل "بول ديك"، "نولدكه"، "بور" و "جونت" براين باورند كه حروف مقطعه به هيچ وجه جزء اصلي قرآن نبوده‏اند. "بول ديك" مي‏گويد اين حروف رمزهايي براي مصاحف قرآني براي مسلمانان پيش از به وجود آمدن مصحف عثماني بوده‏اند. "نولدكه" معتقد است كه اين حروف علائم اختصاري صاحبان صحيفه هائي است كه زيد بن ثابت آن‏ها را براي جمع قرآن مأمور ساخته بود.
اما "بور" و "جونت" گمان كرده‏اند كه حروف مقطعه علائم اختصاري نام‏هاي پيشين سوره‏هاي قرآن هستند. (ر.ك: الشّيخ فؤاد كاظم المقدادي، "الاسلام و شبهات المستشرقين"، ص 142). ولي قول حق آن است كه تمام حروف مقطعه از ابتداي نزول جزو اصلي سوره‏ها بوده و هستند و به لحاظ معنا و مفاد تفاسير مختلفي براي آنها ارائه شده است مثلاً علامه طباطبائي "ره" در تفسير سوره شوري فرموده‏اند: "چنانچه در سوره‏هايي كه به حروف مقطعه افتتاح شده تدبّر شود؛ مانند "الم"ها، "الر"ها، "طس"ها و "حم"ها: هر آينه مي‏يابي كه اين سوره‏ها از حيث محتوا مشابه يكديگرند و سياق آن‏ها يكنواخت است. لذا ممكن است حدس زده شود كه ميان اين حروف و محتواي سوره‏هاي مربوطه رابطه‏اي وجود دارد به عنوان نمونه سوره اعراف كه به "المص" مصدر شده، شايد جامع محتواي سوره‏هاي "الم" و "ص" باشد. (ر.ك: الميزان، ج 18، ص 6) و استاد معرفت نيز پس از ذكر چند احتمال، اضافه مي‏كند: "بيش‏تر اهل نظر بر اين باورند كه حروف مقطعه رموز و اشاراتي هستند كه جز اولياي مقرب، كسي را بدان راه نيست. در ميان عرب نيز چنين شيوه‏اي وجود داشته كه با رمز و اشارت سخن مي‏گفتند"
(بنگريد به: التمهيد في علوم القرآن، ج 5، ص 310 - 315)
19- خاورشناسان اغلب براي طبقه بندي سوره‏ها و تعيين مكي و مدني بودن آن‏ها و ترتيب نزولشان به آهنگ و سبك و مضمون سوره ‏ها توجّه واستناد نموده‏اند و كمتر اعتنائي به روايات - به ويژه روايات ترتيب نزول - كرده‏اند، در نتيجه ترتيب‏هايي را از سوره‏هاي قرآن ارائه داده‏اند كه نه تنها با ترتيب روائي سازگار نمي‏باشد بلكه ميان خود آن ترتيب‏ها اختلاف بسياري وجود دارد.
(ر.ك: جعفر نكونام، درآمدي بر تاريخ گذاري قرآن، ص 11 و 296 - 294
20- اين ادعا كه "علي عليه السلام پس از انتشار مصحف عثماني اجازه داد كه مصحفش سوزانده شود" كذب محض است، در روايتي طلحه از علي عليه السلام درباره سرنوشت مصحف آن حضرت سؤال نمود، حضرت فرمودند: "مصحف خود را به همان شخصي كه پيامبر صلي الله عليه وآله به من دستور داده مي‏دهم، به فرزندم حسن كه پس از من وصي من و از همه به من سزاوارتر است. فرزندم حسن مصحف را به فرزند ديگرم حسين مي‏دهد و پس از او در دست فرزندان حسين عليه السلام يكي پس از ديگري قرار خواهد گرفت..." (بحارالأنوار، ج 89، ص 52 - 40)
كتاب شناسي

1. سيره ابن اسحاق.
2. تاريخ طبري.
منابع فرعي:
1. "محمد ، انسان و ايمانش" نوشته "تي آندرا" چاپ 1936 در نيويورك.
2. "منشأ اسلام در محيط مسيحيت آن "نوشته" ريچارد بِل" چاپ 1926 در لندن.
3. "درآمدي بر قرآن" نوشته "بلاشر" در سال 1977.
4. "سفرهايي در سرزمين‏هاي مقدس" نوشته "برتون" و "فايرستون" چاپ 1990 در نيويورك.
5. "پژوهش‏هاي نوين درباره تدوين و تفسير قرآن" نوشته "هرشفلد" چاپ 1902 در لندن.
6. "ابراهيم در قرآن" نوشته "يوسف مبارك" چاپ 1958 در پاريس.
7. "قرآن، تركيب و تعليمش" نوشته "ويليام موير" چاپ 1878 در لندن.
8. "محمد و قرآن" نوشته "استوت گارت" چاپ 1957.
9. "محمد در مكه" نوشته "وات" چاپ آكسفورد در سال 1953.
10. "محمد در مدينه" نوشته "وات"، چاپ 1956 در آكسفورد.
11. "تاريخ قرآن" نوشته "جي. ويل"، چاپ 1844 در "بيلفلد".
12. "محمد و يهوديان مدينه" نوشته "اي .جي. ونسينك" چاپ 1973 در "فري بِرگ".

كتابنامه

1. قرآن.
2. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي.
3. اسكندرلو، محمد جواد؛ معرفي و نقد دائرة المعارف قرآن ليدن، قبسات، سال هشتم، پاييز 1382، شماره 29.
4. بدوي، عبدالرحمن؛ موسوعة المستشرقين، ط 3، بيروت، دار العلم للملايين، 1993.
5. دهخدا، علي اكبر، لغتنامه؛ چ 2، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377 ش.
6. راميار، محمود، تاريخ قرآن؛ چ 2، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1362 ش.
7. زرقاني، محمد عبدالعظيم،مناهل العرفان في علوم‏القرآن، ط 6، قاهره، داراحياء الكتب العربية، بي‏تا.
8. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1394 ق.
9. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار؛ بيروت، الوفاء، 1403 ق.
10. معرفة، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن؛ ط 2، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1415 ق.
11. مقدادي، فؤاد كاظم، الاسلام و شبهات المستشرقين؛ ط 1، المجمع العالمي لأهل البيت‏عليهم السلام؛ 1416 ق.
12. نكونام، جعفر، درآمدي بر تاريخ گذاري قرآن؛ چ 1، تهران، نشر هستي نما، 1380 ش.

شنبه 25 شهریور 1391  3:21 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

الفاظ، روزنه‏اي به سوي مفاهيم قرآن است

الفاظ، روزنه‏اي به سوي مفاهيم قرآن است

شيخ عبدالرحيم خطيبي

شيخعبدالرحيم خطيبي، متولد 1342 شهر قشم است؛ تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اين شهر به پايان رسانده و پس از آن مشغول به تحصيل دروس حوزوي در حوزه علميه اهل سنت بندرعباس شده و سپس دوره كارشناسي حديث را در دانشگاه كراچي پاكستان گذرانده است. او حافظ كل قرآن است و بيش ازده سال است كه در حوزه علميه بندرعباس و قشم به تدريس علوم قرآني و حديث و تفسير اشتغال دارد و اكنون به عنوان امام جمعه اهل سنت قشم مشغول فعاليت است. او كمتر از خودش حرف ميزند و بيشترين دغدغهاش آن است كه بايد بيشتر از اين قرآني باشيم و به دستورات قرآن عمل كنيم. برگزاري نمايشگاه قرآن و جشنواره قرآني در قشم فرصتي فراهم آورد تا با او به گفتگو بنشينيم.

بيشتر كدام يك از رشتههاي قرآني را تدريس ميكنيد؟
بيشترين فعاليت من در بخش تدريس، تجويد و تفسير قرآن است كه در حوزه علميه بندرعباس و قشم صورت ميگيرد.
مراكز قرآني مثل مكتب خانهها در قشم چگونه از سوي شما حمايت و يا نظارت ميشوند؟
مكتبخانهها و مراكز ديگر قرآني به آن صورت كه مورد نظر شماست تحت پوشش مانيست. اما يك نظارت كلي بر اين مراكز وجود دارد و در حد توان از آنها حمايت ميشود.
رويكرد مردم اين منطقه به فعاليتهاي قرآني در چه حد است؟
معمولا در تابستان مردم فرزندان خود را به مكتب خانههاي قرآني ميفرستند چون اوقات فراغت آنها بيشتر است و در مجموع استقبال خوبي از اين مراكز قرآني دارند، بهگونهاي كه گاهي مكتب خانه گنجايش پذيرفتن همه افراد را ندارد.
استقبال دختران از فعاليتهاي قرآني بيشتر است يا پسران؟
تفاوتي ندارد. اينجا همه، چه پسر و چه دختر، علاقهمند هستند و براي يادگيري به مكتب خانه ميآيند.
با توجه به اينكه نهايت همه فعاليتهاي قرآني براي فهم مفاهيم و معاني و عمل به دستورات قرآني است، براي فعال شدن اين مراكز در زمينه تفسير و مفاهيم قرآن چه انديشهاي داريد؟
بايد به گونهاي برنامهريزي كرد كه كلاسهاي تفسير و مفاهيم برگزار شود. چون در اين بخش كمتر فعاليت ميشود. بيشتر در رابطه با الفاظ و تجويد و صوت كار شده است. در اين بخش، متاسفانه آنگونه كه بايد كار نشده كه اميدوارم بتوانيم بيش از گذشته به اين مهم بپردازيم، چون هدف از آشنايي با الفاظ، رسيدن به محتواي قرآن است، درعين حال كه در الفاظ نيز تعبد هست، اما الفاظ روزنهاي براي رسيدن به عمق مفاهيم قرآن است.
دليل كمبود فعاليتهاي تفسير قرآن و مفاهيم در اين منطقه چيست؟
بيشتر، كمبود استادان اين بخش باعث اين ضعف شده است، البته تا چند سال پيش در مكتبخانهها تجويد نيز به ميزاني بسيار كم كار ميشد كه اخيرا در اين زمينه فعال شدهايم و اميدوارم طلاب اين علم و فارغالتحصيلان بتوانند در رابطه با مفاهيم و تفسير، فعاليت راشروع كنند كه البته نبايد ناگفته گذاشت كه قرار است يك كانون قرآني توسط سازمان تبليغات اسلامي داير شود و ما هم اعلام همكاري كردهايم و اميدواريم بتوانيم در اين زمينه كاري انجام دهيم.
به نظر شما يك فرد قرآني بايد چه خصوصياتي داشته باشد؟
هرچه انسان با قرآن مانوستر باشد، اسلامي بودنش جلوه بيشتري دارد. جامعه از افراد قرآني انتظار بيشتري دارد و قاعدتا فردي كه با قرآن باشد قرآن او را مصون نگه ميدارد و از همه ناپاكيها در امان ميماند و قرآن او را به سوي معنويات سوق ميدهد، من خود از زماني كه به سوي قرآن رفتم، بنابه توجه و علاقهاي كه داشتم، قرآن باعث هدايت من ميشد و از همه انحرافاتي كه در زمان جواني ما شايع بود مصون ماندم و معتقدم قرآن بود كه مرا بيمه كرد. كسي كه رابطه نزديك با قرآن دارد. از لحاظ اخلاقي در حد قابل قبولي از محاسن و مكارم اخلاقي قرار ميگيرد.
نظر شما در مورد برگزاري نمايشگاه قرآن چيست و فكر ميكنيد اينگونه فعاليتها چه تاثيري بر جامعه دارد؟
تاثير اينگونه فعاليتها در جامعه، ايجاد روحيه قرآني در انسانها است. هرچه حركتهاي قرآني بيشتر باشد، جامعه قرآنيتر ميشود و هر حركتي كه در زمينه قرآن صورت گيرد، حركتي است براي قرآنيتر شدن جامعه و اين، يعني نشر فرهنگ قرآني در جامعه.
چه انتظاري از متوليان امور قرآني كشور داريد؟
انتظار داريم از مسئولين و متوليان امور قرآني همانگونه كه قبلا هم حمايت ميكردند، حمايت كنند چون هرگونه حمايتي در اين راستا، به صلاح نظام اسلامي خواهد بود. چون حمايت از فعالان قرآني، حمايت از قرآن است.
 
شنبه 25 شهریور 1391  5:20 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نيم‏نگاهي به مسئله " نسخ" از ديدگاه برخي مستشرقان

نيم‏نگاهي به مسئله " نسخ" از ديدگاه برخي مستشرقان

علي شريفي
اشاره:

نسخ در آيات قرآن، از آنجا كه در عرصه قانون‏گذاري‏هاي قرآن چهره مي‏نمايد، داراي اهميت و ارزش حياتي براي دانش فقه است و چون دانش اصول فقه در مورد حجيّت ادّله ميدان‏داري مي‏نمايد، در آن حوزه نيز يك مسأله بسيار سرنوشت‏ساز به شمار مي‏آيد. بحث نسخ در دانش كلام نيز مطرح است، آنجا كه راه‏هاي اثبات حقانيت اسلام و نسخ اديان كهن را هموار مي‏كند. هم‏چنين در حوزه تفسير، برداشت‏هاي مختلف از آيات قرآن در گرو فهم دقيق علم ناسخ و منسوخ است. پس بدون اين علم راه استنباط احكام و دسترسي به مقاصد خداوندي در قرآن امكان‏پذير نخواهد بود1.
در عين حال برخي مستشرقان در طول تاريخ، تصويري مغشوش از پديده نسخ ارائه داده‏اند و به علت عدم اطلاع دقيق از مفاهيم ناب اسلامي و ديدگاه‏هاي مختلف شيعي و سنّي، نسخ را دستاويزي براي تحريف قرآن، اثبات آشفتگي و تناقض در آن، جهاني نبودن رسالت پيامبر اكرم(ص) و جاودانه نبودن آن قرار داده‏اند و قرآن را پديده‏اي مربوط به زمان يا مكاني خاص (عصر بعثت) پنداشته‏اند. اعتماد آنان به برخي تفاسير شاذ و غيرمشهورِ برخي آيات و احاديث و نگرش تاريخي صرف به قرآن نيز مزيد بر علّت شده است.

نسخ از ديدگاه برخي مستشرقان

از ديدگاه برخي مستشرقان، توجيه تناقض‏ها در قرآن، اختلاف ميان قرآن و سنت و اختلاف فتاوي فقها، زمينه‏هاي ايجاد انديشه ناسخ و منسوخ در بين مسلمانان بوده است در حالي كه حكمت نسخ از نظر مسلمانان، قانون‏گذاري بر اساس مقتضيات و مصالح زمان است. يكي از تفاوت‏هاي عمده ديدگاه‏هاي برخي مستشرقان با مسلمانان نيز در مورد مقام نسخ كننده است كه از ديدگاه مسلمانان، اين مقام، ذات اقدس الهي (با ابلاغ بر پيامبر) بوده است، در حالي كه از نظر برخي مستشرقان، پديده نسخ عموماً توسط شخص پيامبر و پس از رحلت وي توسط فقها صورت گرفته است.
تا نيمه اول قرن بيستم، اكثر مستشرقان وحيانيت قرآن را نپذيرفته بودند و در نتيجه، ناسخ و منسوخ را تصرفي بشري در اين كلام مي‏دانسته‏اند، در حالي كه با گذشت زمان در نيمه دوم قرن بيستم، با مفروض دانستن وحيانيت قرآن چنين به نظر مي‏رسد كه ديدگاه قبلي متعادل شده است2.
يكي از معروف‏ترين مستشرقاني كه به بحث نسخ در قرآن پرداخته است جان بِرتون3، استاد سابق دانشگاه ادينبورگ4، است. وي به تفصيل در كتاب‏هاي خود از جمله منابع فقه اسلامي5 و جمع قرآن6 در مورد نسخ7 قلمفرسايي كرده است. مقاله نسخ در دايرة المعارف اسلامي و نيز دايرة المعارف قرآن كه به تازگي چاپ شده از جمله آثار اوست. وي در مقاله نسخ دايره المعارف اسلامي چنين آورده است:8 «نسخ يا الناسخ و المنسوخ، عنوان كلي است كه به يك سري تئوري‏هايي كه در حوزه تفسير، حديث و اصول فقه جريان دارند، اشاره مي‏كند. اين تئوري‏ها به علت وجود تعارض‏هاي زياد و كلي بين دو آيه و دو حديث، بين يك حديث و يك آيه، همچنين بين قرآن و حديث با اصول فقه پايه گذاري شده‏اند. از آنجا كه طول رسالت پيامبر ربع قرن بود [و ايشان وقت نكردند تمام آيات قرآن را تشريح و تبيين كنند] بعداً اين ايده به وجود آمد كه قواعد و احكام موجود در قرآن و سنت به تدريج بسط داده شود و جزئيات آنها بيان گردد. قاعده نسخ نيز در اين ميان در خصوص قرآن، سنت و روابط بين آن دو جاري مي‏گردد. معناي كلي نسخ، تغيير و جايگزيني است كه معاني حذف و ابطال نيز طي كاركرد نسخ در قرآن به آن اضافه شده است. منشأ و سرچشمه ايده نسخ در قرآن، تفسير است». برتون در ادامه مي‏افزايد9: «بر اساس تفسير آيات 6 و 7 سوره اعلي، 39 سوره رعد، 86 سوره اسراء و 106 سوره بقره - و خصوصاً اين دو آيه اخير كه اصطلاح نسخ را عيناً به كار برده‏اند - اين احتمالات را مطرح كرده‏اند كه 1- بعضي از آيات قرآن ممكن است توسط پيامبر به فراموشي سپرده شده باشند، 2- پيامبر شخصاً نمي‏تواند آياتي را حذف يا جايگزين كند، 3) فراموشي وحي كنترل شده است به نحوي كه خواست الهي تصميم‏گيري نهايي را در مورد متن كتاب انجام خواهد داد.
بعد از دوران پيامبر، تفاسير متفاوت از آيات قرآن افزايش يافت. رجوع و استناد به وقايع دوران زندگي پيامبر باعث تحكيم عقيده امكان فراموشي بعضي از آيات شد و لذا به شكل‏گيري تئوري‏هاي پس از آن كمك كرد. بعضي از ادّعاهاي جالب توجه در خصوص حذف برخي از آيات قرآن عبارت‏اند از: حذف آيه‏اي كه در ستايش شهداي بئر معونه آمده بود و هم‏چنين حذف آيه ابن آدم. هم‏چنين نقل شده است كه قسمت‏هايي از سوره‏هاي توبه و احزاب حذف شده‏اند (قبل از حذف، اين دو سوره به بلندي سوره بقره بوده‏اند و آيات رجم نيز در آن قرار داشتند). در زمان پيامبر آنچه را كه دريافت آن از سوي پيامبر مسلم بود و عموماً از حفظ خوانده مي‏شد در ليست‏هايي ثبت كردند. اما پس از پيامبر، زماني كه سعي شد آيات وحي را در قالب يك كتاب گرد هم بياورند، فقط آن دسته از آياتي را كه پيدا كردند جمع آوري كرده و مصحف را به وجود آوردند، يعني اين مصحف از همان آغاز ناقص بود».
همين اعتقاد برتون (مبني بر احتمال حذف برخي از آيات قرآن هنگام جمع‏آوري متن آن و دستاويز قرار گرفتن مسأله نسخ براي توجيه اين مسأله) را در كتاب محمد در مكه نوشته مونتگمري‏وات مي‏بينيم. وي در اين كتاب بر اين باور است كه «محمد ممكن است آيات خاصي را فراموش كرده باشد كه اين خود به معني اصلاح به وسيله حذف است اگر چه سبب اين فراموشي خداوند باشد10».
در عين حال كه وات سعي در القاي مفهوم "اصلاح" قرآن توسط پيامبر و مصون نماندن حالت اوليه وحي قرآني دارد، پس از بحث و تفسير آيات مرتبط با نسخ، تلويحاً اعتراف مي‏كند كه اگر چه نسخ به معني نوعي اصلاح است ولي برداشت ما از "اصلاح "- كه در صدد القاي وجود آن در قرآن مجيد هستيم - درست نيست11.
برتون، نظريه خود را دال بر حذف آياتي از قرآن در كتاب جمع قرآن خودش نيز آورده است. وي مي‏گويد «آياتي وجود داشته‏اند كه زماني بر پيامبر به عنوان بخشي از قرآن نازل شده‏اند كه از متن جمع آوري شده قرآن (مصحف) حذف شده‏اند و اين امر با فراموشي آيات توسط پيامبر كه به ندرت صورت گرفته انجام شده است12».
البته نقدهاي زيادي متوجه اين نظريات شده است كه خلاصه بحث اين است كه اساساً رسول خدا(ص) دچار فراموشي آيات نمي‏شوند و اگر نيز به ندرت دچار فراموشي مي‏شوند زود تذكري از جانب خداوند نازل مي‏شود و يا اين فراموش كردن نيز از باب نسخ و به دستور خداوند مي‏باشد كه با اين استدلال باب تحريف قرآن نيز بسته مي‏شود13.

پاورقيها:

12 - Burton.J.(1977). the collection of the Quran. cambridge: cambridge university press.pp. 46-49
11 - op. cit.p.70
13ـ عمر بن ابراهيم رضوان. آراءالمستشرقين حول‏القرآن و تفسيره، ج اول، رياض: دارطيبه، 1412 هـ.ق، ص423.
1ـ عزت الله مولائي‏نيا، نسخ در قرآن (نقد نظريه انكار نسخ در قرآن)، تهران: رايزن، چاپ اول، 1378 هـ.ش، صص 11ـ9.
10 - Watt.W.M. (1988) Muhammads Mecca. Edinburgh: Edinburgh uninversity press.p.69
2ـ پايان‏نامه كارشناسي ارشد نگارنده مقاله حاضر تحت عنوان "بررسي و نقد ديدگاه‏هاي مستشرقان درباره نسخ در قرآن كريم"، در حال نگارش است كه در آن به تفصيل موارد گفته شده ارائه و نقد خواهد شد.
3 - John Burton
4 - Edinburgh
5 - Burton.J.(1990).
6 - Burton.J.(1977). the collection of the Quran. cambridge. cambridge university press.
7 - Abrogation.
8 - Burton.J.(1913-1936). Naskh. Encyclopedia of Islam,Vol.6.pp. 1009-1010
9 - op. cit.p. 1009
Edinburgh: Edinbgh university press.
the sources of Islamiclaw.
شنبه 25 شهریور 1391  5:20 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نقد و بررسی دیدگاه های مشهور شرق شناسان درمورد نسخ

نقد و بررسی دیدگاه های مشهور شرق شناسان درمورد نسخ

علی شریفی
چکیده:

مسألة نسخ در قرآن دارای اهمیت و ارزش حیاتی در حوزة فقه، اصول فقه، کلام و تفسیر است و بدون این علم، استنباط احکام وفهم مقاصد خداوندی در قرآن، امکان پذیر نخواهد بود.
شرق شناسان، توجیه تناقض ها در قرآن، اختلاف میان قرآن و سنت و اختلاف فتاوی فقها را زمینه های موجود اندیشة نسخ در میان مسلمانان می دانند.
لذا اساسی ترین مبحث، نقد و بررسی دیدگاه های مشهور شرق شناسان درمورد نسخ می باشد که با بررسی دیدگاه علمای شیعه دربارة نسخ، حکمت و انگیزة نسخ در قرآن از دیدگاه مسلمانان و تفاوت مبنایی آن با دیدگاه شرق شناسان توضیح داده شده است.

Survey and criticism of the most eminent orientalists about "Abrogation"
Ali Sharifi
Abrogation of Korari verses is an issue of light significance and value in the field of jurisprudence, principles of jurisprudence, theology. And exegesis orientalists have considered justification of contradiction in the Koran, differences between Koran and the Sunna, and differences in legal deductions of jurisprudents as creating factor of the theory of abrogation among Muslims.
The most central topic is a critical study of dominant views of orientalists concerning abrogation. It is explained and argued by presenting the views of Shiite scholars concerning abrogation, the underlying facts behind abrogation in Muslim view, and its differences from the view of orientalists.
1 - بررسی دیدگاه علمای شیعه درباره نسخ1

شرق شناسان در مطالعات خود در حوزه نسخ، توجه بسیار کمی به نظریات مذهب شیعه داشته اند که همین مقدار نیز بعضا ازمنابع اهل سنت نقل شده و به ندرت با دیدگاه اصیل شیعی مطابقت دارد. به دلیل نیاز به تبیین اجمالی دیدگاه های شیعه در مواجهه با آرای شرق شناسان و انتخاب مبنایی برای نقد و بررسی آنها در این بحث برآنیم تا با مقایسه اجمالی آرای چند تن ازعلمای معاصر شیعه مانند: آیه الله... خویی(ره)، علامه طباطبایی(ره) و آیت ا... معرفت به عنوان قائلین نسخ و علامه عسکری به عنوان یکی از منکرین وقوع نسخ در قرآن به بررسی کیفیت واسلوب بحث این بزرگواران بپردازیم:

الف - دیدگاه آیة ا.. خویی(ره):

ایشان در مقدمه البیان فی تفسیر القرآن، ضمن ارائه دلیل بحث و بررسی آیات منسوخه می نویسند: این فصل، قسمت معظم و مهمی از آیات قرآن را که به صورت تعطیل درآمده است، از صورت تعطیل در می آورد و این ثروت عظیم را به نفع مسلمانان به جریان می اندازد. ایشان ضمن بیان تقسیم بندی های مختلف در مسأله نسخ، از نسخ تلاوت نه حکم، نسخ تلاوت و حکم و نسخ حکم نه تلاوت، مورد اخیر را پذیرفته و برای آن نیز دو صورت صحیح بیان فرموده اند. سپس با بررسی حدود 36 آیه به اصطلاح نسخ شده، نسخ را در تمام آنها رد کرده و تنها قائل به وجود یک آیه منسوخ در قرآن کریم شده اند و آن هم آیه 12 سوره مجادله، مشهور به آیه نجوی است. در بیان کیفیت نسخ نیز، نسخ حکم در قرآن را همان گونه که گفته شد به سه صورت تقسیم بندی کرده اند:
1 - حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است با سنت قطعی و حدیث های متواتر یا به وسیله اجماع قطعی که کاشف از عقیده معصوم باشد، نسخ شود این نوع نسخ به نظر ایشان عقلاً و نقلاً اشکالی ندارد و اگر در موردی چنین نسخی ثابت شود، باید از آن پیروی نمود و اگر در موردی سنت متواتر و یا اجماعی محقق نیست در این صورت نسخ، مورد قبول واقع نخواهد بود زیرا نسخ باخبر واحد ثابت نمی شود.
2 - حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است به وسیله آیه دیگری که ناظر بر آیه منسوخ بوده و حکم آن را بیان می سازد نسخ شود. این نوع نسخ نیز به نظر ایشان دارای اشکال و ایرادی نیست و آیه نجوی را از این گونه نسخ می دانند.
3 - حکمی که به وسیله قرآن ثابت شده است، با آیه دیگری نسخ شود. بدین گونه که مفهوم آیه ناسخ هیچگونه نظارتی نسبت به مفهوم آیه منسوخ نداشته باشد وبه ظاهر و به طور صریح آن را بیان نکند بلکه تنها اختلاف و تضادی که در مفهوم این دو مشاهده می شود، ما را به وجود چنین نسخی هدایت کند و ناسخ بودن آیه متأخر و منسوخ بودن آیه متقدم را نشان دهد. ایشان وجود چنین نسخی در قرآن را رد می کنند2.

ب: دیدگاه آیة ا... معرفت

ایشان ضمن بحث متقن و مفصلی در خصوص مسأله نسخ در جزء دوم "التمهید فی علوم القرآن" به بررسی حکمت وجود نسخ در احکام الهی پرداخته اند و از آن به عنوان یک ضرورت واقعی که برای مصلحت است، نام برده اند و در بحثی دیگر، بخشی از مطالب خویش را به بررسی نسخ در قرآن کریم اختصاص داده اند و متذکر می شوند که مسأله نسخ از جمله مباحثی بوده است که موجب طعن دشمنان اسلام نسبت به کتاب آسمانی قرآن شده است که چگونه ممکن است در قرآن، آیات منسوخ الحکم باشد که هیچ فایده ای، جز قرائت و تلاوت بر آن مترتب نباشد؟
ایشان سپس پاسخ می دهند که این دسته دچار غفلت شده اند چرا که ثبت آیه ای در قرآن تنها برای بیان حکم و تشریع نیست و برای رفع شبهه مذکور متذکر شده اند که
اولاً: فایده قرآنی در حکم تشریعی، به تنهایی نیست بلکه تشریع، یکی از اهداف متنوع و بسیاری است که قرآن به خاطر آن نازل شده است. دلیل ما بر این مسأله این است که آیات احکام در قرآن از 500 آیه تجاوز نمی کند درحالی که آیات قرآن بالغ بر 6000 آیه در شئون مختلف است که متضمن هدایت عامه و معجزه جاویدی است که قرآن به واسطه آنها در طول تاریخ تحدی کرده است.
ثانیاً: بسیاری از آیات قرآنی به شئون خاصی مرتبط است و درمناسبت های خاصی نازل شده که عمومیت به اعصار و اجیال نداشته و به غیر از مسأله اعجاز و تحدی عمومی آن، هیچ اثری بر آن مترتّب نیست جز اینکه به مراحل دعوت اسلامی و حوادثی که بر آن گذشته است دلالت دارد. البته این بزرگترین فایده ماندگار آن است، همانند نصوص تاریخی که مراحل سیر زمان را برای عبرت حاضران و آیندگان بیان می کند. بنابراین دلالت داشتن این آیات به مراحل تشریع اسلامی از مرحله ای به مرحله دیگر از بزرگترین فایده های مترتّب بر این آیات است.
استاد معرفت، ضمن بیان تقسیم بندی انواع نسخ (آن گونه که آیت الله خوئی(ره) نیز بدان اشاره کرده اند) نسخ در حکم و نه در تلاوت را پذیرفته و دو مورد دیگر را از مصادیق تحریف قرآن دانسته اند. ایشان ضمن بحث و بررسی مفصل درباره 228 آیه به اصطلاح منسوخه، 20 مورد از این آیات را به عنوان آیه منسوخه پذیرفته اند. و در رأس همه آنها به بحث درباره آیه نجوی پرداخته و عنوان می کنند که در این آیه احدی مناقشه نکرده است3. بنابراین درمقایسه آرای آیت الله خوئی(ره) و آیت الله معرفت در می یابیم که هر دو در میان اصناف نسخ، به نسخ در حکم و نه در تلاوت قایل اند و دو نوع دیگر از نسخ را مصداق تحریف قرآن دانسته اند، جز اینکه آیت الله معرفت قایل به 20 مورد آیه منسوخه در قرآن هستند و آیت الله خویی(ره) تنها یک مورد (آیه نجوی)، را پذیرفته اند. اما آنچه که وجه اشتراک هر دو این بزرگواران است پذیرش امکان وجود نسخ و وقوع آن در قرآن کریم می باشد.

ج: نظر علامه طباطبایی(ره) درباره نسخ در قرآن:

علامه طباطبایی(ره) در پاسخ به پرسشی درباره نسخ در قرآن می فرمایند:
"بعضی ها اعتقاد دارند که نسخ در قرآن نیست و ظاهر کلامشان این است که آیات ناسخ و منسوخ نیست ولی بعضی از قسمت های آیات مثل اینکه قابل انکار نیست که ناسخ و منسوخ هستند مثل صدقه در نجوی که خیلی روشن است و درباره حکمی است که به نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است که بعد از این، هریک از اصحاب بخواهند با شما به طور نجوی سخن گویند، باید مقدمتاً صدقه ای داده باشند و این صدقه را تنها امیرالمومنین علی(علیه السلام) به جای آورده است و از دیگران اصلاً کسی حول و حوش این مطلب نگشت4".
علامه(ره) بعد از ذکر چند مثال از آیات ناسخ و منسوخ می فرمایند:
"شاید از آیه 106 سوره بقره روشن تر [از نظر دلالت بر نسخ] آیه 101 و 102 سوره نحل می باشد که می گوید، چون آیه ای را به جای آیه ای تبدیل می کنیم می گویند، پیغمبر افترا زده است و به خدا نسبت دروغ داده است5. در این آیه به خوبی نشان می دهد، آیات نسخ می شوند، تبدل و تبدیل در آن صورت می گیرد و معلوم است که مراد آیات قرآن کریم است و چون معاندین می گویند این تبدیل و تغییر از جانب محمد است نه از جانب خدا و او افترا زده است در آیه بعد می فرماید: بگو، این آیات را چه ناسخ ومنسوخ، جبرئیل که روح القدس است فرو فرستاده است تا موجب دلگرمی دلهای مؤمنان و هدایت و بشارت برای مسلمانان باشد.
و مرجع نسخ به تحدید زمان و امد مدت حکم منسوخ است، یعنی مدحکم سابق دائمی نبوده و تا زمان ورود حکم ناسخ بوده است و ابداً اشکال ندارد، بلکه حتماً باید نسخ در شرایع و احکام الهی بوده باشد زیرا که چه بسا احکامی به عنوان دوام تشریع نمی شوند و مصلحت و ملاک آنها در برهه ای از زمان است و نیز مصلحت نیست که به عنوان موقت بیان شود. یعنی بیان توقیت خلاف مصلحت است، در این صورت حکم را به طور مطلق تشریع می کنند و پس از استیفای مصالح و ملاکات مندرجه تحت آن حکم، آن حکم را نسخ می کنند. پس بازگشت نسخ به این است که به واسطه آیه ناسخ، بیان می شود که آیه منسوخ درامد خودش بیشتر حکم ندارد و نمی تواند بیشتر از امد و زمان خودش حکم داشته باشد و این مسأله تناقض و تضاد نیست بلکه بیان حکم است و حکم ها جور به جور است واگر دو حکم در ظاهر هم به صورت تضاد باشند معلوم است که تضاد حقیقی نیست. به اقتضای مصلحت، حکمی آمده است و بعد حکم دیگری آمده است.
موطن و مقتضیات عوض شده و حکم نیز تغییر کرده است و علّت اینکه بعضی اصرار به عدم نسخ در قرآن کریم دارند، این است که چنین می پندارند که این مسأله نسخ، موجب مسأله تضاد می شود. و در احکام نبایستی تضاد وجود داشته باشد و چون معلوم شد که مرجع نسخ به آن است که احدی آیتین امد و مدت آیه دیگر را بیان می کند که وقتش و زمان عملش چه اندازه بوده است دیگر مسأله تضاد معنی ندارد6"
علامه طباطبایی(ره) همچنین در بیان کیفیت نسخ، نسخ قرآن با سنت متواتر و آحاد و نیز با اجماع قطعی را مردود می شمارد7. ایشان پس از نقد و بررسی اقوال و گفتار پژوهشگران قرآنی در مورد آیه »ماننسخ« با توسعه دادن به مفهوم نسخ نتایج پنج گانه ای را می گیرد و می گوید: از بحث و بررسی ها در مورد آیه "نسخ" چند مسأله روشن می شود:
الف: نسخ تنها اختصاص به قلمرو و حوزه تشریع احکام ندارد، بلکه فراشمولی داشته و هر دو حوزه شریعت و تکوین را فرا می گیرد.
ب: نسخ، بدون تحقق ناسخ و منسوخ که دو رکن آن هستند هرگز صورت نمی گیرد.
ج: ناسخ، تمامی مصالح و یا حکمت و کمال منسوخ را در برمی گیرد.
د: ناسخ برحسب ظاهر با منسوخ در تنافی است و به جهت وحدت و نقطه اشتراک و وجه مشترکی که در بین هر دو وجود دارد، تناقض و تنافی ظاهری را مرتفع می سازد.
هـ: نسبت در رابطه ناسخ و منسوخ همچون رابطه میان عام و خاص، مطلق و مقید و مجمل و مبین نیست زیرا در ناسخ و منسوخ تنها مصلحت و حکمی که میان دو تا موجود است، رفع تناقض و تنافی می نماید و سپس نتیجه می گیرد که براساس فهم دقیق آیات سه گانه نسخ تنها نسخ حکم و (درون مایه) آیات قرآن مراد شارع حکیم است نه تلاوت آن8.

د: دیدگاه علامه سیدمرتضی عسکری:

علامه عسکری نیز در طیف طرفداران وقوع نسخ در حوزه شرایع قبلی و عدم وقوع آن در قرآن قرار می گیرد. درواقع ایشان به دور از هر توجه و تأثیری از تقسیم بندی های مختلف در مسأله نسخ، ضمن رد مقامی انواع نسخ در قرآن کریم، تصریح می کنند که در قرآن حتی یک آیه منسوخه نیز وجود ندارد.
ایشان، در ابتدا به معنای نسخ در لغت و اصطلاح پرداخته اند که نسخ در لغت به معنای از بین بردن چیزی با چیز دیگری است که در پی آن می آید و در اصطلاح اسلامی، نسخ عبارت از تبدیل احکام شریعتی به وسیله احکام شریعت دیگر است. ایشان سپس به بیان انواع نسخ قرآنی پرداخته و ضمن رد همه انواع آن تصریح می کنند که: "واقعیت این بوده است که خداوند سبحان، حکم موقّتی را با وحی غیرقرآنی بر پیامبرش نازل می فرموده و مسلمانان به آن عمل می کردند و بعد از تمام شدن مدت آن، خداوند آن را با وحی غیرقرآنی دیگری نسخ می فرمود یعنی ایشان را از منقضی شدن مدت حکم آگاه می کرد، سپس خداوند در وحی قرآنی خبر آن حکم و نسخ آن را اعلام می فرمود و جایز است در یک مورد یا بیشتر بگوئیم که حکم موقت بعد از اینکه با وحی غیرقرآنی نازل می شد و مسلمانان به آن عمل می کردند، بیان اینکه، آن حکم موقت نسخ شده، یکباره در قرآن نازل می شد بنابراین در قرآن یک آیه منسوخه هم نیست"9.

2- حکمت و انگیزه نسخ در قرآن از دیدگاه مسلمانان وتفاوت مبنایی آن با دیدگاه شرق شناسان

با بررسی دیدگاه علمای شیعه و آیات و روایات مربوط به نسخ، اجمالاً بدین نتیجه رسیدیم که نسخ در قرآن اتفاق افتاده است که از نوع نسخ الحکم دون التلاوه می باشد. هرچند قبلاً نیز کم وبیش اشاره شد. با نگاهی اجمالی به دیدگاه های مسلمانان و شرق شناسان درباره حکمت و انگیزه نسخ در قرآن، متوجه تفاوت مبنایی و فاحش بین این دو دیدگاه می شویم. لازم به تذکر است حکمت و انگیزه نسخ در قرآن از دیدگاه مسلمانان را می شود بر دو محور اساسی استوار ساخت:10
1 - آزمایش:خداوند، بندگان را به حال خود رها نکرده است، بلکه هر از گاهی آنان را امتحان می کند تا سره از ناسره، راستگو از دروغگو و مومن از منافق شناخته شود. "الم احسب الناس أن یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون" عنکبوت/2.
راه های گوناگونی برای آزمایش وجود دارد. از جمله راه ها، آوردن حکمی است برای امتحان و بعد از گذراندن امتحان از سوی مردم حکم نسخ می شود و شکست خوردگان در امتحان و پیروزشدگان در آن مشخص می شوند. آیه نجوی چنین است و علی(علیه السلام) تنها پیروز این میدان می باشد.
2 - حکمت دیگری که در آیات نسخ به چشم می خورد، این است که گاهی اوقات مقتضیات و مصالح زمان و جامعه، حکمی را می طلبد و زمان دیگر با شرایط و مصالح دیگر، حکمی دیگر را می طلبد. لذا به مقتضای هر شرایطی، حکمی می آید و حکم دیگر را از بین می برد و این همان نسخ است. پس حکمت دیگر خداوند در نسخ احکام، ایجاد فضایی سالم برای مسلمانان است تا در پرتو آن، راه خود را به سوی کمال بیابند و طی کنند.
توجه به آیات منسوخ و شرایط نزول آنها، نشان می دهد که زمینه برای بیان احکام اصلی در جامعه مهیا نبود. لذا با آوردن احکام موقت "البته بدون ذکر موقتی بودن آن"، زمینه برای اجرای احکام اصلی و دائمی فراهم می شد و لذا می بینیم که بعد از آماده شدن شرایط در زمان خودش، احکام دائمی (ناسخ) بیان می شد.
این درحالی است که شرق شناسان، زمینه هایی همچون حل تناقضات موجود در قرآن و اختلاف میان احکام قرآن وسنت و قرآن و فقه و... را به عنوان انگیزه پیدایش قاعده نسخ در قرآن قلمداد کرده اند. نقد اجمالی این دیدگاه ها موضوع بحث بعدی ما را تشکیل می دهد

3. نقد و بررسی آرای شرق شناسان درباره زمینه های پیدایش و گسترش نسخ در قرآن
3-1- وجود تناقض در قرآن

با مطالعه دیدگاه های نولدکه، بلاشر، بالجون، بل، برتون، پاورز و... در می یابیم که همگی آنان قائل به وجود نوعی تناقض در قرآن کریم می باشند که آن را عامل و زمینه ساز پیدایش اعتقاد به نسخ دانسته اند. البته به مرور زمان خود شرق شناسان نیز متوجه پایه های سست این دیدگاه شده وکمتر به این موضوع پرداخته اند. در میان مسلمانان نیز افرادی مانند نحّاس و دیگران که اندک ناسازگاری موجود در آیات قرآن را حمل بر نسخ کرده اند با این عملکرد خود مشوق طرح مسئله تناقض در قرآن از سوی شرق شناسان شده اند و در این جهت زمینه ساز بوده اند. البته شرق شناسان، قایل به تناقض در قرآن نیز در طرح این ادعای خود روشمند عمل نکرده اند تا بتوان به راحتی به نقد ادعاهای آنان پرداخت. در این میان بل و بالجون کار بالنسبه کامل تری ارائه کرده اند. گرچه این دو به نقد ادبی متن قرآن پرداخته اند ولی عدم آشنایی و تسلط آنان به سبک و اسلوب خاص قرآن، آفرینش های هنری در آن و موسیقی خاص کلمات قرآن موجب تلقی تناقض و ناهماهنگی میان آیات قرآنی شده است.
آن گونه که ما مسلمانان اعتقاد داریم، قرآن کریم تنها منبع و مرجع صحیح و تحریف نشده آسمانی است که از هر گونه باطلی از جمله تناقض مبراست:
"انه لکتاب عزیز لایأتیه الباطل من بین یدیه ولامن خلفه" فصلت/ 14
آنچه که باعث تلقی تناقض در آیات قرآنی از سوی شرق شناسان شده است تفسیر سطحی و ناقص آیات بدون توجه به شرایط زمانی و مکانی نزول آنها، عدم توجه به سیاق آیات و سور، توجه به تفاسیر و قرائات شاذّ آیات بوده است.
اینک برخی از ادعاهای تناقض در قرآن را بررسی می کنیم تا بطلان آن ها روشن شود. البته به تناسب در بخش های دیگر نیز کم و بیش به مواردی از این دست پرداخته ایم.
الف - دیوید پاورز در آثار خود11 به کرات این مسئله را گوشزد کرده است که آیه وصیت با آیه ارث نسخ شده است چرا که بین آن دو تناقض وجود دارد طبق این نظریه آیه:
"کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت إن ترک خیراً الوصیه للوالدین والاقربین بالمعروف حقّاً علی المتقّین" بقره/ 180
با آیه ارث نسخ شده است
زیرا آئین ارث در اوائل اسلام به این کیفیت نبود بلکه همه اموال میت به فرزند وی می رسید و اگر به پدر و مادر هم چیزی از آن می دادند به وسیله وصیت بود و این آیه مربوط به همان وصیت است ولی بعداً آیات ارث نازل شد و آن حکم قبلی و وصیت مخصوص را که به جای ارث به کار می رفت، نسخ نمود. این است که می گویند آیه وصیت با آیه ارث نسخ شده است. ولی این نظریه از چند جهت مردود است، زیرا:
1 - این حکم، گرچه در صحیح بخاری نقل شده است ولی خبر واحدی بیش نیست و خبر واحد نیز نمی تواند آیه قرآن را نسخ کند.
2 - این مطلب متوقف بر این است که نزول آیه ارث متأخر از این آیه باشد ولی طرفداران نسخ نمی توانند آن را ثابت کنند و اما ادعای قطع و یقین که بعضی از علمای حنفی مذهب نموده اند، بر آنهاست که این ادعا را ثابت کنند.
3 - از آیه وصیت چنین استفاده می شود که: شخص قبل از مرگش، می تواند برای قوم و خویش خود وصیت کند و این حکم مسلماً نسخ نشده است زیرا آنان در صورتی که میت فرزند دارد، نمی توانند ارث ببرند و آیه ارث در این صورت برای خویشاوندان سهمی معین نمی کند و اگر در مورد آنها وصیت شود، می توانند طبق وصیت سهمی از اموال میت ببرند و این حکم نسخ نشده و همچنان پابرجاست. وصیت برای پدر و مادر نیز همینطور جایز و نافذ است و نسخ نشده است.
4 - گذشته از همه این ها، موضوع ارث بعد از وصیت جریان پیدا می کند، یعنی اگر میتّی وصیت داشته باشد مانند قروض و بدهی های وی، اول وصیت او را اجرا می کنند سپس در مابقی اموال وی احکام ارث اجرا می شود. خود آیه ارث نیز این ترتیب را گوشزد می کند آنجا که می گوید: "من بعد وصیه یوصی بها". بنابراین، آیه ارث نه تنها وصیت را نسخ نمی کند، بلکه آن را تنفیذ و بر آن تأکید می نماید12.
بنابراین نتیجه می گیریم برخلاف عقیده پاورز هیچ گونه تناقضی میان این دو آیه وجود ندارد و تلقی تضاد به برداشت نادرست از آیات برمی گردد.
ب - پاورز در مقاله ای می نویسد13:
آیه سیف14 ناسخ 124 آیه دیگر از قرآن است! چرا که این آیه به مسلمانان دستور می دهد تا با کافران و بت پرستان بجنگند و این در تناقض با آن دسته از آیات است که خداوند در آنها مؤمنان را به صبر و شکیبایی در برابر کفار دعوت می کند. یکی از آیاتی که ادعا می شود با آیه سیف نسخ شده است آیه عفو اهل کتاب است: "ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بامره ان الله علی کل شیء قدیر" بقره / 109
ملتزم شدن به نسخ آیه عفو اهل کتاب با آیه سیف متوقف به التزام به دو امر بی اساس و واهی است:
اول: باید ملتزم شد که برداشته شدن یک حکم موقت پس از پایان یافتن وقتش نسخ نامیده شود، درصورتی که آن را نسخ نمی گویند بلکه نسخ در صورتی است که حکم به ظاهر دائمی باشد زیرا اگر در موقع اعلان حکم، به وقت آن نیز گرچه به طور اجمال اشاره شود، آن حکم موقت و غیرثابت خواهد بود و با اتمام وقتش پایان می پذیرد.
دوم: اگر کسی آیه دوم را ناسخ آیه اول بداند، باید ملتزم شود بر اینکه اهل کتاب هم مانند مشرکان مشمول کلمه جهاد بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت داشت که با آنان نیز بجنگند، بدین گونه که نخست آنان را به سوی خدا و به توحید و یکتاپرستی دعوت کنند و اگر دعوت را نپذیرفتند آنگاه با آنان جنگ و جهاد کنند ولی جهاد با اهل کتاب به جز در چند مورد، جایز نیست.
بنابراین میان این دو آیه هیچ گونه رابطه ناسخ و منسوخ وجود ندارد و حکمی در این مورد نسخ نشده است وحکم هر دو آیه به جای خود ثابت و پابرجاست و یکی مبین و مفسر آن دیگری است و مفهوم دو آیه این است که با اهل کتاب باید مسالمت نمود و نباید با آنان جنگید (به مقتضای آیه اول) مگر در موارد خاصی از جمله در صورت خودداری نمودن آنها از دادن جزیه (به مقتضای آیه دوم)15.
بقیه مواردی نیز که در آن ها تصور تناقض بین آیه سیف و دیگر آیات شده است ناشی از تفسیر ناصحیح آیات بوده است.
ج - عده ای از شرق شناسان مانند منیزس ولوی (Levy) ادعا کرده اند که میان آیه 219 سوره بقره 16 و 42 سوره مائده 17 تناقض وجود دارد، در حالیکه این دو آیه هیچ ارتباط موضوعی با یکدیگر ندارند و آیه اول درباره سؤال مسلمانان از حکم شرب خمر و آیه دوم درباره یهودیان است که به حرف های دروغ گوش فرا می دهند و حرام خوری می کنند که مفسران درباره تسمیه حرام به سحت، اقوال گوناگونی نقل کرده اند18. همچنین لوی با این استدلال که خمر فقط مشروب برگرفته از خرما نمی باشد و خداوند، خود نیز به وجود انهارخمر در بهشت اشاره کرده است از تحریم خمر انتقاد می کند19.
ولی حقیقت، این است که خمر به اعتبار مسکربودنش در قرآن به سه صورت در آیات 219 سوره بقره، 43 نسا20 و 91-90 سوره مائده21 ذکر شده است.
ولکن نباید از این نکته غافل شد که خمر بهشتی مطلقاً از نوع خمر دنیوی نیست و اثرات مخرّب آن را ندارد و قانون تحریم مسکرات نیز بعد از گذشت سالیانی از هجرت پیامبر به مدینه به تدریج وضع شد که در مرحله اول خداوند در آیه 67 سوره نحل22، خمر را از لیست اشربه طیب خارج نمود و سپس در آیه 219 سوره بقره بیان فرمود که گناه خمر بیشتر از نفع آن است و در مرحله دوم در آیه 43 سوره نساء اوقاتی را که شرب خمر در آنها روا بود را تحدید نمود تا برای نماز آمادگی پیدا شود و در مرحله سوم در آیه 91-90 مائده، خمر را بدون قید وشرط تحریم نمود. برخی از علمای مسلمان آیات 91-90 سوره مائده را ناسخ دو آیه قبلی می دانند ولی ما آن را مکمل آیات قبلی و غیرمتناقض با آنها می پنداریم23 و معتقدیم سیر تشریع از آیه 219 بقره تا 43 نسا و 91-90 مائده کامل شده است. البته عده ای نیز آیه 43 سوره نسا را که به آیه سکر نامبردار است منسوخ تلقی می کنند که ناسخش را نیز آیه 219 سوره بقره می پندارند که قتاده، مجاهد و حسن بصری از آن جمله اند24. اینان می گو یند آیه سکر، مستی و خوردن شراب را تنها در حال نماز تحریم می کند ولی آیه تحریم خمر (219 سوره بقره)، این حکم را نسخ نموده و حکم دیگری را جایگزین آن کرده است و آن اینکه حرمت خمر و مستی در تمام حالات ثابت است و به حال نماز اختصاص ندارد. حضرت آیه الله خویی (ره) در این باره می فرمایند25:
اولاً: این آیه به هیچ وجه دلالت بر جواز شراب خوردن در غیر حال نماز ندارد تا با آیه تحریم خمر نسخ گردد.
ثانیاً: قبل از نزول آیه، شراب حرام بود، پس چگونه می توان گفت که از این آیه جواز شراب خوردن استفاده می شود و با آیه دیگری نسخ شده است. روایات نیز مؤید سخنان ماست. از آن جمله روایت عبدالله بن عمر است که می گوید: در تحریم شراب، سه آیه نازل شده است. نخستین آیه این بود:
"یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما" بقره/ 219
عبدالله می گوید: چون این آیه نازل شد، عده ای گفتند: شراب حرام شد. عده ای دیگر گفتند یا رسول الله بگذار ما از همان منافع اش که پروردگار بدان اشاره نموده است، استفاده کنیم. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر خواسته آنان سکوت اختیار کرد. تا آیه دوم نازل شد و آن آیه این بود:
"و لا تقربوا الصلاة و أنتم سکاری" نساء/ 43.
ابومیسره نقل کرده است که چون آیه تحریم شراب نازل شد، عمربن خطاب گفت: خداوندا حکم شراب را برای ما روشن تر از این بیان کن! آنگاه این آیه نازل شد:
"یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر" بقره / 219
این آیه برای عمر خوانده شد ولی قانع نشد و عرضه داشت: خداوندا حکم شراب را روشن تر بیان کن: این آیه فرود آمد:
"یاایها الذین آمنوا لاتقربواالصلاة و أنتم سکاری" نساء/ 43
در پی این آیه روشنگر بود که عمر قانع شد.
ج - یکی از شرق شناسان بنام هیوز"Hughs" می نویسد26: "همه مفسران قبول دارند که آیه 243 سوره بقره بعد از آیه 240 همان سوره نازل شده است و ناسخ آن می باشد". اما اگر به دقت این دو آیه را بررسی کنیم، می فهمیم که هیچ تعارضی با یکدیگر ندارند و به حقیقت آنها پی می بریم. آیه 234 بقره این است:
"والذین یتوفّون منکم ویذرون ازواجاً یتربصن با نفسهن اربعه أشهر..."
و آیه 240 سوره بقره:
"والذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً وصیه لازواجهم متاعاً الی الحول..."
در آیه 234 بقره، زن بیوه مکلف شده است که به مدت 4 ماه و 10 روز عده نگه دارد و بعد از آن ازدواج کند و آیه دوم یکی از حقوق اقتصادی زن بیوه را بیان می کند که می تواند در خانه همسرش به مدت یک سال پس از فوت وی اقامت گزیند. پس می بینیم که این دو آیه هیچ گونه تناقضی با یکدیگر ندارند.

3- 2- اختلاف میان احکام قرآن و سنت

یکی از پیش زمینه هایی که از نظر شرق شناسان باعث پیدایش و گسترش قاعده نسخ شده است، اختلاف میان احکام قرآن و سنت می باشد. در فصل پیش، نظریات بل و برتن را در این زمینه ذکر کردیم که طبق آن سنت می تواند ناسخ قرآن باشد و چون بین این دو اختلاف و تضاد وجود دارد، قاعده نسخ در تطبیق سنت با قرآن می تواند کارساز باشد. قبل از ورود به اصل بحث، نگاهی دوباره به دیدگاه شرق شناسان درباره امکان نسخ قرآن با سنت و برعکس می کنیم و آنگاه وارد اصل بحث خواهیم شد که آیا از نظر مسلمانان اصولاً اختلاف میان قرآن وسنت می تواند متصور باشد و یا خیر؟ و در صورتی که چنین اختلاف وجود داشته باشد از نظر اصولی، کدام یک از این منابع بر دیگری تقدم دارد و...

3 -2 - 1 - نگاهی دوباره به دیدگاه شرق شناسان درباره امکان نسخ قرآن باسنت

یکی از مسایل مهم در بحث نسخ، امکان نسخ قرآن با سنت می باشد. برتن، پس از بیان این نکته که نسخ قرآن با قرآن و سنت با سنت مورد توافق اکثریت اصولیان قرار دارد وارد بحث امکان نسخ قرآن با سنت می شود.
وی طیف وسیعی را به عنوان موافق نسخ قرآن با سنت معرفی می کند و در مقابل مخالفین را به افرادی مانند شافعی محدود می سازد.
شافعی با اشاره به آیه 106 سوره بقره بر این مطلب پا فشاری کرده است که خداوند در این آیه به صراحت بیان کرده است که تنها قرآن می تواند قرآن را نسخ کند وسنت این امتیاز را ندارد، کارکرد سنت نسبت به کتاب کارکردی ثانویه است که می تواند احکامی شبیه احکام قرآن را تأسیس کند و علاوه بر آن، برخی از آیات قرآن را که معنایی عام دارند، تفسیر کرده و توضیح دهد27.
برتن، تلاش می کند امکان نسخ قرآن با سنت را تقویت کند و این کار را از یک سو با تأکید بر تلاش علمای مخالف شافعی انجام می دهد و از سوی دیگر چنین اظهار عقیده می کند که "تفسیر شافعی از آیه 106 سوره بقره بر اثر جو غالب زمان بر او تحمیل شده بود. به نظر برتن رویکرد شافعی به مسئله نسخ از دو جنبه قابل بررسی است. نفی این موضوع که سنت نمی تواند جایگزین قرآن شود، نتیجه این استنتاج بوده است که توسل به نسخ موهم تناقض قرآن وسنت می باشد که این مسئله خطر بزرگی برای اعتبار سنت بوده و آن را زیر سؤال می برد. دومین جنبه از بحث شافعی این است که وی این نظر خود را به منظور جلوگیری از تطبیق فقه مذاهب مختلف با قرآن طراحی کرده است"28.
برتن در رد نظریات شافعی، نظر غزالی را نیز نقل کرده است.
"هیچ شکی نیست که پیامبر با اراده شخصی خود نمی تواند قرآن را نسخ کند و این کار را با اذن الهی انجام می دهد حتی اگر بگوئیم پیامبر این کار را از روی اجتهاد شخصی انجام می دهد، اجازه این کار را نیز از جانب خداوند دریافت کرده است. بنابراین خداوند، ناسخ اصلی است که این کار را از طریق واسطه (پیامبر) انجام می دهد. کلام خداوند منحصر به فرد است که آن را به دو شیوه بیان می کند، یکی از طریق قرآن و دیگری از طریق سنت است که در هر دو پیامبر واسطه می باشد. هیچ آیه ای از قرآن عالی تر از آیه دیگر نیست و منظور از نسخ در آیه 106 سوره بقره نیز اتیان اوامر و احکامی برتر می باشد"29
غزالی معتقد است قرآن می تواند توسط سنت یا قرآن نسخ شود و سنت نیز ممکن است با قرآن و سنت نسخ شود، چون هر دوی آنها کلام الهی می باشند30.
به نظر برتن از آنجایی که با مراجعه به قرآن می توانیم شاهد موارد نسخ باشیم و خود لفظ نسخ نیز در قرآن وجود دارد، نظریات نسخ به آسانی ظاهری با مجوز قرآنی گرفته اند. طرفداران نسخ قرآن با سنت نیز بر همین اساس می توانند ادعا کنندکه این مسئله به تناوب در طول ایام رسالت اتفاق افتاده است31.
بنابراین، برتن از یک طرف، نظریات موافقان نسخ قرآن با سنت و برعکس را پررنگ کرده و بر آنها تأکید می کند و از طرف دیگر رویکردها ونظریات شافعی را در راستای گریز وی از توهم تضاد میان قرآن وسنت ارزیابی می کند. پس چنین به نظر می رسد، برتن تلویحاً قائل به تضاد مابین قرآن و سنت است و از نسخ نیز به عنوان راه حلی برای خروج از این تضاد یاد می کند. وی ابراز می دارد که عده ای از دانشمندان، فارغ از نظریات شافعی به بحث نسخ قرآن با سنت و برعکس پرداختند. نمونه ای از نسخ قرآن با سنت در نظر برتن حکم زناست.
دانیل براون درباره نسخ قرآن با سنت می نویسد:
"مسلمانان درعصر قدیم، میان منابع معتبر (قرآن سنت، اجماع و...)تمایز چندانی قائل نبودند که امروزه قابل تشخیص باشد. در آن دوران، قرآن، سنت پیامبر و صحابه و خلفای چهارگانه در یک سطح به عنوان طیف وسیعی از سنت شناخته شده بود که حالت وحیانی برای آنها تصور می شد.
در طول مدتی که این منابع به صورت وسیع و سازمان نیافته ای در تربیت اخلاقی مردم بکار می رفت هیچ نیازی به تبیین ماهیت و رابطه آنها با یکدیگر احساس نمی شد ولی این رویکرد سازمان نیافته در مواجهه روزافزون با فضای [مجادلات] مذهبی و سیاسی گوناگون نمی توانست دوام بیاورد. پس از اینکه جامعه تحت تأثیر این مجادلات قرار گرفت، نیاز به پشتوانه ای قوی برای دیدگاه های شخصی به منظور تضعیف دلایل مخالفان پدید آمد. این امر نیاز به رتبه بندی منابع موصوف داشت تا اینکه شواهد و دلایل یک طرف تأیید و دلایل طرف مقابل رد شود. این امر ربطی به قواعد جدید فقهی (اصول فقه) نقد حدیث (علوم الحدیث) و نسخ (ناسخ و منسوخ) نداشت. رویکرد جدید به رابطه قرآن و سنت در این فضای مجادله آمیز شکل گرفت. در این میان دو دیدگاه ظاهراً متفاوت پی ریزی شد. طبق دیدگاه اول، متن قرآن به عنوان تنها متن وحیانی غیرقابل تحریف شناخته شد که محصول خواست الهی بدون دخالت بشر بوده است. از طرف دیگر سنت هم طراز با قرآن به عنوان فرآورده ای وحیانی عنوان می شود که از یک منبع منشأ گرفته و اعتباری همسان دارد. این دیدگاه از احادیثی برمی آید که رابطه میان قرآن و سنت را تبیین و بر وحیانی بودن سنت تأکید می کردند. اینکه گفته شود قرآن نظیری ندارد و از طرف دیگر سنت نیز هم طراز آن فرض شود، باعث بروز تضاد می شد. این تضاد در دیدگاه های سنتی که از سنت به عنوان وحی غیرمتلو و از قرآن به عنوان وحی متلو یاد می کردند گنجانده شد. البته این تفکیک صوری بود. این فرمول برتری قرآن را در زمینه مذهبی و عبادی حفظ می کرد در عین حال که اعتبار همسانی برای سنت به عنوان منبعی معتبر متصور می شد. در قرآن، الفاظ و احکام دارای منشأ وحیانی می باشد ولی در سنت، مضمون احکام دارای منشأ وحیانی اند. شافعی نیز به نظر می رسید از این فرمول آگاه بوده و وحی را به وحیی که پیامبر می خواند (قرآن) و وحیی که می نوشت (سنت) تقسیم کرده بود. تا زمان ابن قتیبه این تئوری به شکل مطلوبی درآمد که در بحث های اصولیان و مخصوصاً به عنوان ابزاری برای برخورد با مسئله نسخ مورد استفاده قرار می گرفت.
ایده نسخ بر این پایه مبتنی است که برخی از احکام قرآن و سنت توسط خداوند ابطال شده اند. در مناقشات علم اصول، سؤال مهم این است که آیا سنت می تواند حکمی از قرآن را نسخ کند و یا قرآن می تواند به عنوان ناسخ سنت تفسیر شود؟ فقهای پیش از شافعی با این دو شکل از نسخ هیچ مشکلی نداشتند و فرق زیادی بین این دو منبع نمی دیدند. اما متکلّمان با این دیدگاه مخالفت کردند چون ارزش کمتری برای سنت در قیاس با قرآن قائل بودند و معتقد بودند که قرآن از هر جهت مقدم بر سنت است. بعد از شافعی با تضعیف دیدگاه اهل قرآن، دیدگاه قبلی نسبت به نسخ دوباره نمایان شد که دید بسیار بازتری به مسئله داشت وبر طبق آن اعتقاد به منشأ الهی سنت دوباره خود را نمایان ساخت. و در نتیجه اشارات بیشتری به ماهیت وحیانی سنت به عنوان ابزاری برای توجیه نسخ قرآن به میان آمد. ابن قتیبه، نمونه ای از طرفداران این مکتب بود که اعتقاد داشت نسخ قرآن با سنت و برعکس امکان پذیر است32"
مؤلف سپس به این مطلب اشاره می کند که وحیانی دانستن سنت به عنوان پشتوانه ای برای نقش کلیدی آن در تفسیر قرآن عمل می کند. وی به نقل از برتن این جمله را نقل می کند که قرآن نیاز بیشتری به سنت دارد تا سنت به قرآن. بنابراین با یک نگاه کلی به این نتیجه می رسیم که وی نیز دیدگاهی شبیه برتن در این زمینه دارد.
دیوید پاورز نیز در رابطه با نسخ قرآن با سنت و برعکس، به نقل نظریات نحّاس اکتفا نموده است33

3- 2 - 2 - نقد و بررسی
الف: مقدمه

در تعریف لفظی سنت گفته اند: سنت طریقه مستقیم محمود است به همین دلیل می گویند فلان من اهل السنه. سنت روش عادت شده را نیز گویند خواه نیک باشد خواه بد مانند قول رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) که فرموده است: "من سن سنهً حسنهُ فله اجرها و اجر من عمل بها إلی یوم القیامة و من سن سنة سیئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الی یوم القیامة". همچنین از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که "لتتبعن سنن من کان قبلکم34"
ابوریه می نویسد: "سنت از نظر لغت به معنای طریق پیروی شده و روش دنبال شده است که جمع آن سنن باشد..."35.
صبحی صالح می نویسد: "نظریه غالب میان محدثان به ویژه متأخران این است که حدیث و سنت مترادفند و یکی به جای دیگری قرار می گیرد، پس هریک از آنها قول، فعل وتقریر یا صفتی است که به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب است، جز اینکه در نظر گرفتن اصول تاریخی این دو لفظ وجود بعضی از تفاوت های ظریف در استعمال لغوی و اصطلاحی را تاکید می کند36"
با توجه به تعاریف بالا می توان گفت: حدیث، کلام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) یا معصوم(علیه السلام) وسنت فعل و تقریر آن حضرت است که به مرور این دو به هم نزدیک شده و یک معنی پیدا کرده اند. پس کلامی که از دهان مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خارج می شده یا قرآن بوده یا حدیث قدسی یا کلام خود آن حضرت یعنی حدیث.
نظر محدثان، به ویژه متأخران این است که حدیث وسنت، مترادف و مساوی اند که یکی به جای دیگری قرار داده شده است که در این صورت هر دو به معنای قول، فعل، تقریر یا صفت پیامبر است.
سنت در اصطلاح فقها عبارت است از "گفتار پیامبر یا فعل و یا تقریر او" منشأ این اصطلاح امر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به پیروی از سنت اوست. اما در اصطلاح فقهای امامیه سنت عبارت است از "گفتار معصوم یا فعل یا تقریر او" چرا که نزد ایشان سخن معصومین از خاندان پیامبر به منزله سخن پیامبر بوده، حجت بر بندگان می باشد.
امامان معصوم از جانب خداوند عهده دار بیان احکام واقعی بوده، مصدر تشریع اند و از این رو سخن ایشان، سنت است نه آنکه حکایت از سنت باشد، برخلاف کسانی که تنها گفته پیامبر را نقل یا براساس استنباط و اجتهاد خود فتوا صادر می کنند. اگر شخصی به نحو قطعی به سنت دست یابد، مانند آنکه، خود از معصوم(علیه السلام) سخنی را بشنود، حکم واقعی را از مصدر آن گرفته و می تواند براساس آن عمل کند و گرنه باید به احادیث که ناقل سنت اند رجوع کند37.
حدیث و سنت بیانی برای قرآن و تفسیر کلام خداوند و متمم قوانین، ضوابط و حقایق مخفی در قرآن مجید است. همچنان که می فرماید:
"و ما انزلنا علیک الکتاب الا لتبین لهم الذی اختلفوا فیه و هدیً و رحمه لقوم یؤمنون" نحل/64
بنابراین، حدیث و سنت، تفصیل و بیان بسیاری از مطالب مجمل و تفسیر برای بطنهای قرآن و مقیدکردن موارد مطلق آن و بیانی برای بسیاری از مفاهیم به ظاهر غریب است38.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، مبین قرآن و برترین معلم آن است. رسولی که قرآن درباره اش می فرماید: "ماینطق عن الهوی إن هو الاّ وحی یوحی". طبق این گفتار، سنت آن حضرت مهم ترین کلمات و مطالب را در بردارد و حائز اهمیت است و حجّت قاطع محسوب می شود. بنابراین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برای بیان وحی و کتاب الهی و احکام و شریعت دین مبعوث شده است تا مردم را هدایت و تزکیه نماید. ما برای آموختن کتاب خدا و دستورات زندگی و دینمان به دانستن گفتار و کردار آن حضرت نیازمندیم و به همین دلیل، سنت آن حضرت پس از قرآن کریم بالاترین ارزش و جایگاه را دارد39.
درمورد نسخ قرآن به وسیله سنت، نظرات گوناگونی از جانب اندیشمندان مسلمان اعم از سنی و شیعی ابراز شده است. همان گونه که قبلاً نیز ذکر شد، حضرت آیه الله خویی(ره) نسخ قرآن با سنت متواتر را عقلاً و نقلاً جایز می داند. علامه طباطبایی (ره) نسخ قرآن با سنت متواتر را نیز قبول ندارد و در این زمینه با شافعی هم نظر است40.
اما برخی از علمای اهل سنت عقیده دارند که خبر واحد نیز توان نسخ قرآن را دارد41. آنچه اجمالاً در این باره باید بگوئیم، این است که گرچه نسخ قرآن با سنت عقلاً و نقلاً جایز است ولی تاکنون موردی در این زمینه مشاهده نشده است.
در مورد نسخ سنت عده ای عقیده دارند که ناسخ سنت باید سنت باشد یعنی در ناسخ و منسوخ باید هم جنس بودن آنها رعایت شود یعنی بر این اساس قرآن نمی تواند سنت را نسخ کند مگر آنکه از سوی سنتی دیگر تأیید شود42. اما چون در اسلام از قرآن بالاتر چیزی وجود ندارد، پس قرآن می تواند سنت قبلی را نسخ کند و از جمله مصادیق این نوع نسخ، تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه می باشد43.
نسخ سنت با سنت متواتر نیز در صورت مساوی الدلاله بودن ممکن است که آن نیز به ندرت وقلت است مانند: "کنت نهیتکم عن زیاره القبور واَلافزروها"44

ب - نقد و بررسی

آنچه که از بحث های پیشین به دست می آید، آن است که 1 - بنا به دیدگاه مختار علمای شیعه گرچه نسخ قرآن با سنت عقلا و نقلا جایز است ولی وقوع نیافته است بنابراین با ابطال حکم (نسخ قرآن با سنت) ابطال فرض (اختلاف میان قرآن و سنت) نیز لازم می آید. یعنی چون نسخی درواقع صورت نگرفته است بنابراین اختلافی نیز میان احکام قرآن و سنت نباید وجود داشته باشد.
2 - سنت، منبعی با منشأ وحیانی است که پس از قرآن کریم بالاترین ارزش و جایگاه را دارد و در تفسیر و تبیین قرآن کریم کارساز است. بنابراین اصولاً از دیدگاه مسلمانان نمی توان اختلاف و تضادی بین این دو تصور کرد و اگر نیز ظاهراً اختلاف و تضادی بین این دو منبع مشاهده شود بایستی با معیارها و روش های نقد متن احادیث این اختلافات برطرف شود. در این صورت نیز به هر حال آنچه نقدپذیر است، سنت و احادیث حاکی از آن است و متن قرآن به هیچ وجه قابلیت موصوف را ندارد.
2 - تفاوت آرای برخی از شرق شناسان درباره جایگاه و روابط قرآن وسنت نسبت به یکدیگر و نیز عدم توجه آنان به معیارهای پیش گفته نقد حدیث، باعث شده است تا آنان به محض برخورد با اندک تضاد و اختلافی ظاهری میان احکام قرآن و سنت به قاعده نسخ متوسل شوند.
3 - مثال هایی که از طرف برخی از شرق شناسان در مورد نسخ قرآن با سنت زده شده است، ذیل این موضوع نمی گنجند. از دیدگاه برتن، بارزترین مثال در این زمینه حکم زناست45. چون درآیه 2 سوره نور، تنها حکم مورد اشاره شلاق است ولی در سنت نبوی، حکم سنگسار هم وجود دارد. درحالیکه می دانیم این مورد، نمونه ای از تقیید قرآن با سنت نبوی است، به طوری که مجازات زنان و مردان زناکاری که ازدواج کرده اند سنگسار و مجازات زنان و مردان ازدواج نکرده منحصر به شلاّق شده است.
4 - دیدگاه برخی شرق شناسان درباره نسخ قرآن با سنت در سایه پیشینه قبلی و تشکیکات متعدد آنان درباره تاریخ جمع قرآن و احادیث شکل گرفته است. اعتقاد به جمع دیرهنگام قرآن و احادیث، تصور اختلافات میان این دو منبع را برای شرق شناسان پیش آورده است چرا که به علّت این تأخیر هریک از این دو منبع دستخوش تغییراتی شده اند که آن ها را از شکل اولیه و واقعی دور کرده است.

4 - اختلاف میان احکام قرآن و فقه و اختلاف فتاوی فقهای مذاهب
4-1- مقدمه

قرآن، نخستین منبع احکام فقهی است. مسئله استنباط از قرآن از عهد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) و در میان صحابه و تابعین و صاحبان مذاهب اسلامی و علمای بزرگ، امری تردیدناپذیر، مسلم و شناخته شده بود. همه به طور طبیعی به قرآن مراجعه کردند و در استناد به آن و اجتهاد حکم از آن تلاش ویژه ای می کردند. هرگاه درباره حکمی پرسش می شد، در آغاز به سراغ قرآن می رفتند و اگر در قرآن به رهنمودی برخورد نمی کردند به سراغ منابع دیگر می رفتند. شاید به همین جهت در این مسئله که قرآن، منبع شریعت اسلامی است، تردید نشده است. هرچند در نوع منبع بودن قرآن وتلقی های مختلف در استناد به آن، اختلاف و تفاوت برداشت بوده است. مثلاً مشهور قائلند که قرآن منبعی مستقل و قائم به ذات برای احکام فقهی است ولی اخباری ها، حجیت آن را منوط به اعتضاد حدیث دانسته و ظواهر قرآن را بدون بیان اهل بیت حجت نمی دانند و یا حجیت آن را فی الجمله می دانند نه بالجمله و در تمام آیات و موارد46.
از سوی دیگر، نگرش به آیات احکام، جدای از دیگر آیات نیست. هر نگرش و توضیحی از احکام فقهی قرآن به مثابه دیگر بخش های معرفتی قرآن است. مسائل اعتقادی در ضمن بیان احکام آمده و یا احکام در ضمن مسائل اخلاقی تبیین شده است. اصولاً قرآن در بیان معارف وارشادات خود، همواره روشی را برگزیده که می توان آن را ترسیم خطوط اساسی و تبیین کل مسائل و بیان قواعد در همه زمینه ها دانست، به همین دلیل امام صادق(علیه السلام) در این باره می فرماید:
"ان رسول الله نزلت علیه الصلاه ولم یسم الله لهم ثلاثاً ولا اربعاً حتی کان رسول الله هو الذی فسّر ذلک لهم ونزلت علیه الزکاه ولم یسم لهم من کل اربعین درهما درهم حتی کان رسول الله هوالذی فسّر ذلک لهم و نزل الحجّ فلم یقل لهم طوفوا اسبوعا حتی کان رسول الله هوالذی فسّر ذلک لهم" (محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص 286) دستور نماز خواندن، بر رسول خدا نازل شد، اما سخن از سه رکعت و چهار رکعت در میان نبود، رسول خدا بود که تعداد رکعات نماز را تفسیر و بیان کرد. دستور پرداخت زکات نازل شد و در آن از چهل درهم، یک درهم مطرح نبود، رسول خدا بودکه نصاب زکات را تفسیر کرد. دستور حج نازل شد و سخنی از هفت بار طواف در آن به میان نیامد و رسول خدا بود که مراسم طواف را به گونه ای خاص و معین تفسیر کرد. از این حدیث به روشنی می توان دریافت که قرآن، منبع احکام الهی است که به صورت کلی و به دور از تفصیل و تشریح نازل شده است. بنابراین اگر در سنت نبوی، توضیح و بیانی آمده است، در چگونگی و شرح همان آیات آمده است. به همین دلیل عالمان اسلامی در جای جای آثارشان این مبدأ و منبع بودن را مورد تاکید قرار داده و تلاش خود را بر مبنای قرآن استوار کرده اند47.
بنابراین، پس از قرآن نیز سنت به عنوان بیان و توضیح همان آیات قرآنی مورد استناد فقها بوده است. در نگاهی اجمالی به تاریخ فقه نیز در می یابیم که محققان و مؤلفان درباره تقسیم بندی دوره های فقهی پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر یک روش نرفته اند. مثلاً محیی الدین نووی (متوفی676هـ.ق) برای فقه چهار دوره اصلی ذکر می کند: دوره اجتهاد مطلق تا پایان قرن چهارم (هـ.ق)، دوره اجتهاد مقید در قرن پنجم، دوره اجتهاد فتوا در قرن ششم و نیمه اول قرن هفتم و دوره تقلید که از آن پس آغاز شد.
محمدخضری بک در تاریخ التشریع الاسلامی برای فقه بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پنج دوره می شناساند: دوره صحابه تا شهادت امیر مومنان(علیه السلام)، دوره صحابه جوان و تابعان تا پایان قرن اول، دوره ظهور امامان و مذاهب فقهی تا پایان قرن چهارم، دوره پایبندی به مذاهب تا پایان حکومت عباسیان و دوره تقلید که تا عصر حاضر ادامه دارد48. از نیمه دوم قرن دوم به بعدکه هم زمان با تغییر حکومت از امویان به عباسیان بود، نهضت ترجمه و آشنایی مسلمانان با علوم ملل مختلف روی داد، تدوین حدیث صورت جدی به خود گرفت و تا بدانجا پیش رفت که از فقه مستقل شد. علم اصول فقه که گام های ابتدایی را در مراحل قبل برداشته بود، در این مرحله به حد تصنیف رسید و نخستین آثار اصولی تدوین شد. فقهای بزرگی که هر کدام معرف شیوه ای در فقه بودند، ظهور کردند که از آن میان چهارتای آنان بیش از دیگران شهرت یافتند و عملاً روش فقهی ایشان ملاک کار فقهای بعدی قرار گرفت. سایر مذاهب نیز مدتی بر جای ماندند و سپس کنار رفتند. این مرحله از تاریخ فقه اهل سنت را درخشان ترین مرحله آن می دانند که پس از آن دوره تقید به مذاهب، تقلید و شرح و بسط آرای امامان بزرگ فقه سر رسید و تا چند قرن ادامه داشت49.
شاخت در مقاله "فقه" دایره المعارف اسلامی می نویسد:
"... با شناسایی قرآن، سنت، اجماع و قیاس به عنوان چهار منبع اصلی دانش فقه که قوانین فقهی می توانند از آن استخراج شوند، محدودیت های سابق در تعریف اصطلاح فقه و فقها برداشته شد. فقه به معنی دانشی شد که تمام شاخه های دانشی را که از چهار منبع فوق منشأ می گرفت، شامل می شد.
در عین حال افرادی که در این علم مهارت پیدا کردند فقیه نامیده شدند...دیدگاه سنتی دانشمندان مسلمان، منشأ فقه اسلامی را به دوران صحابه پیامبر برمی گرداند و بر طبق آن خلفای مدینه وتعداد اندکی از صحابه متخصص در فقه، اقدام به استنباط از قرآن، گفتار و رفتار پیامبر - تا آنجایی که به خاطر داشتند - کردند. نتایج [این استنباط ها] توسط دیگرصحابه مورد قبول واقع شد و در سطح جامعه مورد عمل قرار گرفت. جانشینان آنان، این فعالیت ها را ادامه دادند و نسلی که بعد از اینان آمدند، شاهد پی ریزی مدارس فقهی توسط مذاهب گوناگون بودند. تحقیقات تاریخی نشان می دهد که فقه اسلامی از اواخر قرن اول هجری (اواخر قرن هشت میلادی) به وجود آمده است.
در خلال قرن اول هجری (هفت میلادی) فقه اسلامی به معنای تخصصی آن هنوز وجود نداشته است. قوانین فقهی در زمان پیامبر، خارج از محدوده دین محسوب شد و بنابراین درباره بسیاری از رفتارها و تعاملات حکم خاصی وجود نداشت50"
شاخت در فرازهایی دیگر از این مقاله چنین آورده است:
"تا اواخر قرن اول هجری (اواخر قرن هشت میلادی)" با اولین فقها مانند ابراهیم النخعی در کوفه، سعیدبن مسیب و هم عصران وی در مدینه روبرو بودیم. اینان افرادی با تقوی بودند که علاقه به مذهب، آن ها را ودار می کرد تا به تنهایی و یا با هم فکری هم عصران خویش در این زمینه تحقیق کنند. استنباط شخصی آنها [که به شکل] رأی، استحسان و اجتهاد بود، نشانگر آغاز دوران فقه اسلامی بود... پس از اینکه گروه هایی از فقهای باتقوی از نظر تعداد و ارتباط باهم رشدکردند، در خلال دهه اول قرن دوم هجری، مدارس فقهی قدیم را تشکیل دادند که شامل مدارس کوفه، مدینه و سوریه می شد... تا اواخر دوران عباسی، فقه اسلامی رشد و پیشرفت کرد ولی بعد از آن راکد ماند و شکل نهایی به خود گرفت51"

4 -2 - نقد و بررسی

همان گونه که گفتیم، قرآن به عنوان منبع اصلی فقه در میان اکثر مسلمانان قلمداد می شود. اینکه شرق شناسان اختلاف میان قرآن و فقه و نیز اختلاف فتاوی فقها را به عنوان یکی از زمینه های نسخ در قرآن تلقی کرده اند ریشه در مسائلی دارد:
1 - در بررسی نظرات شرق شناسان درباره جمع قرآن به دو نظر عمده در این باره برمی خوریم که هر دوی این نظریات نیز با توجه به قاعده نسخ شکل گرفته اند. به نظر ونزبرو، قرآن تا قرن دوم و سوم جمع نشده بود و این بدین خاطر بود که مسلمانان در پی یافتن آیات ناسخ و منسوخ در قرآن بودند تا پس از آن آیات قرآن را برحسب تقدم منسوخ بر ناسخ مرتب کنند. برتن نیز که از اختلاف احکام فقه و قرآن یاد می کند گرچه معتقد است قرآن، بسیار زودتر از آن موقع جمع شده است ولی آن را مجموعه ای ناقص فرض می کند و این نواقص را طبق قاعده نسخ الحکم و التلاوه توجیه می کند. بنابراین چنین به نظر می رسد:
اولاً: برخی از شرق شناسان، اعتقاد چندانی به قرآن به عنوان متنی کامل و مصون از تحریف ندارند. ثانیاً: در اعتبار آن به عنوان منبعی مستقل و دست اول برای اخذ احکام فقهی تشکیک می کنند. مؤید این سخن ما، نظریات شاخت، کرون و ونزبرو در این زمینه می باشد.
اهمیت نقش قرآن در فقه اسلامی توسط برخی از دانشمندان غربی مورد تردید واقع شده است. شاخت معتقد است که قرآن، اساساً کتابی اخلاقی است و به طور تصادفی و اتفاقی به مسایل فقهی پرداخته است و منکر اهمیت قرآن به عنوان عاملی در رشد و توسعه فقه اسلامی است. به نظر شاخت، عناصر قرآنی در مرحله دوم (قبل از دوران امویان) وارد فقه شده اند. بنابراین وی از قرآن به عنوان منبعی دست دوم یاد کرده است و در بحث از منابع فقه بیشتر از چهار صفحه بدان اختصاص نداده است. یاتریشیاکرون نیز، همین دیدگاه شاخت را داشته است52. ونزبرو نیز نظر مشابهی دارد:
"مطالعات شاخت، درباره تاریخ گسترش نظریات فقهی در جامعه نشان می دهد که به جز چند استثنا، فقه مسلمانان از قرآن استخراج نشده است53".
داتون، این دیدگاه شاخت را نتیجه مطالعات وی درباره حدیث واعتقادش به ساختگی بودن اکثر آنها می داند که در دورانی متأخر جعل شده اند، چرا که اگر احادیثی که در آن ها بر اهمیت قرآن تاکید شده است، ساخته و پرداخته دوران متأخر باشد، اعتبار هر دو منبع زیر سؤال خواهد رفت54.
چنین دیدگاه هایی است که باعث می شود اختلاف احکام قرآن و فقه به عنوان عاملی در پیدایش و گسترش اندیشه نسخ در قرآن تلقی شود، درحالی که از نظر ما این سخن محلّی از اعراب ندارد و قرآن به عنوان منبع اصیل، متقن و تحریف نشده فقه می باشد و هیچ قانون فقهی نباید در تنافی با آن باشد55.
2 - برتن در جایی که از فقه به عنوان زمینه ساز پیدایش نوع سوم نسخ (نسخ الحکم دون التلاوه) یاد می کند با اشاره به حکم آیه رجم می نویسد: "نه تنها اشاره ای به این حکم در قرآن نداریم بلکه حکم دیگری در قرآن وجود دارد که سازگار با حکم رجم نیست. آیه 15 سوره نسا56، حکم مجرمان را نگهداری در خانه تا هنگام مرگ مقدر نموده است و این در حالی است که آیه 2سوره نور، جزای زناکار را تازیانه می داند. رفع تناقض موجود میان این آیات را فقها برعهده دارند. بدین ترتیب فقه زمینه پیدایش نوع سوم نسخ را فراهم می آورد57"
این در حالی است که هیچ گونه نسخی در این میان روی نداده است. توضیح اینکه فاحشه، اعم از زنا ولواط است و اختصاص به زنا ندارد و نسخ درآیه نیز به دو موضوع زیر موقوف است:
1 - حبس و زندانی کردن زنان زناکار در خانه به عنوان تعزیر و مجازات ارتکاب به زنا باشد و نه برای پیشگیری از آن
2 - منظور از راهی که در آخر آیه آمده و برای رهایی زنان توقیف شده پیش بینی شده است، همان تازیانه و سنگسار نمودن باشد که بعداً تشریع شده است. اگر، این دو موضوع ثابت شود، در این صورت، نسخ در آیه اول می تواند صحیح باشد. ولی هیچ یک از این دو موضوع را نمی توان ثابت کرد زیرا: حکم اول بدین مناسبت تشریع شده است که از ارتکاب معصیت برای دومین بار و تکرار آن ممانعت و جلوگیری به عمل آید ولی حکم دوم برای تأدیب وی نسبت به خلافی که مرتکب شده است و برای عبرت دیگران و ترساندن و حفظ نمودن سایر زنان از آلوده شدن به چنین گناه و عمل ناپسندی تشریع شده است. بنابراین، منافات و مخالفتی میان این دو حکم وجود ندارد تا حکم اول با حکم دوم نسخ شود. لکن اگر زن در اثر تازیانه و یا سنگسار شدن بمیرد، وجوب نگهداری در خانه، خود به خود برداشته می شود زیرا با از بین رفتن آن زن، موضوع حکم توقیف از بین رفته است و این، حکمی ثابت و دائمی و هنوز هم پابرجاست و نسخ نشده است. بنابراین توقیف زن بدکاره در خانه نه به عنوان مجازات است و نه منظور از راه خلاصی و رهایی که به وی وعده داده شده است، همان تازیانه زدن و سنگسار کردن است که با تشریع این مجازات، حکم توقیف که یک مجازات دیگر بوده نسخ شده باشد58.
3 - احادیث در زمان ها و مکان های مختلف و برای مخاطبان متفاوت صادر شده و توسط راویان گوناگون نقل شده است و چون از زمان نقل اولیه آن ها، چندین قرن سپری شده و راویان و صاحبان کتاب ها برای تبویب و توزیع آن ها، احادیث را تقطیع کرده اند. پاره ای از قرائن حالی و مقالی که شرایط زمان و مکان را تعیین می کرده است از بین رفته است، بنابراین برای حل تعارضات و تحریفات، دانشی که بتواند نقائص را رفع کند ضروری است. این دانش فقه الحدیث نامیده می شود. اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، هنگامی که حدیثی را ازصحابی دیگر می شنیدند در لفظ و معنای آن دقت می کردند، لکن در دوره های بعد از ایشان، علمای حدیث در پذیرش آن بیشتر دقت در ناقل حدیث داشند تا محتوای آن. اخباریون نیز فقط به سند حدیث اعتماد می کردند و هر آنچه را در متن بود به سبب صحت سند می پذیرفتند.
وجود احادیثی که پذیرش آنها به عنوان کلام یا فعل رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و معصومان(علیهم السلام) غیرممکن بود، سبب شد که گروه هایی از شرق شناسان بر پیروان سنت و علمای حدیث خرده بگیرند زیرا مفهوم احادیث را متوجه نمی شدند و به همین دلیل برخی از محدثان را کاذب می شمردند و راویانی که احادیث متناقض را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می دادند، متهم می ساختند این امر سبب عنایت علما به امر نقد متن حدیث شد.
در دایرة المعارف اسلامی، ذیل عنوان حدیث، مطلبی تحت عنوان نقد مسلمین بر حدیث وجود دارد که می گوید: "حدیث در نظر مسلمانان صحیح به حساب نمی آید، مگر اینکه سلسله سند آن بدون تقطیع دنبال شود و افراد آن ثقه باشند9"
5. اصولاً، شرق شناسان درباره نقد داخلی حدیث، ضمن تشکیک در ثبوت حدیث نبوی خرده هایی گرفته اند. بررسی آثار علمای حدیث نشان می دهد که بیشتر اهتمام و سعی ایشان در نقد رجال سند بوده است. آنان متوجه احوال راویان آثار بوده و به مطالبی چون تاریخ ولادت و وفات، چگونگی رشد و بالندگی سال های عمر راوی یا زادگاه واقامتگاه و سفرهایش برای یافتن حدیث، شیوخی که از آنها حدیث شنیده وراویانی که از ایشان روایت کرده دقت داشتند تا اتصال و یا انقطاع سند را بیابند زیرا اولین شرط صحت حدیث اتصال سند است. نیز آنان چگونگی حال و شخصیت راوی را از نظر عدالت یا فسق، ضابط بودن یا غافل بودن و خلط کردن و... را در نظر داشته اند تا بدین وسیله به صحت یا عدم صحت حدیث پی ببرند. اما شرق شناسان با مطالعه آثار این افراد و چگونگی دقت آنان در صحت حدیث، چنین استنباط کردند که از نظر مسلمانان، تنها ملاک درست یا نادرست بودن حدیث، چگونگی حال راوی است و این ملاک ارتباطی به متن حدیث ندارد.
در حالی که چنین نیست و از صدر اسلام عالمانی نگران صحت متن حدیث بوده اند60.
اما دانشمندان غربی متمایل اند در این باره بحث کنند که نقد حدیث چندان پیشرفتی نداشته است.
گلدزیهر در کتاب Muhammedanischestudien,ii بیان کرده است که حدیث دارای بستر چندان قوی و روشنی نیست آنگونه که نظریات سنتی به آن رهنمون می شوند.
شاخت، معتقد است که اسناد به مرور زمان شکل گرفته است و بنابراین احادیث فقهی متأخر به عصر پیامبر نسبت داده شده اند و این در حالی است که تشخیص حدیث صحیح از غیر صحیح بسیار دشوار است61. و بدین گونه بوده است که برخی از شرق شناسان نیز از امکان کنار گذاشته شدن احادیث پیامبر توسط احادیث صحابه سخن رانده اند و از قاعده نسخ برای توجیه این عملکرد استفاده کرده اند62.
با توجه به این مقدمه، باید گفت نظر شرق شناسان درباره اختلاف فتاوی فقها به عنوان زمینه نسخ قرآن بر دو محور استوار است:
1 - احادیث پیامبر توسط احادیث صحابه کنار گذاشته شدند با این توجیه که این احادیث منسوخ شده اند63.
2 - نسخ در اختلاف بین مذاهب به عنوان مدافعی در برابر قوانین مذاهب دیگر عمل می کند.64
در جواب به مورد اول باید گفت، همان گونه که در بحث نقد متن حدیث نیز متذکر شدیم یکی از معیارهای ارزیابی صحت حدیث، مخالف نبودن آن با احادیث و سیره قطعی معصومان می باشد. پس نسخ حدیث پیامبر توسط احادیث صحابه نمی تواند از جنبه نظری وجاهتی داشته باشد تا آن را یکی از زمینه های پیدایش و گسترش نسخ در قرآن بدانیم.
درباره مورد دوم، باید اذعان داشت که پیدایش فرق مذهبی باعث ایجاد احادیث جعلی و توجیه و تأویلهای متعدد از احادیث نبوی شد و چهره فرهنگ اسلامی را مخدوش کرد. این فرق به نفع خویش و برای جلب نظر مردم به جعل احادیث پرداختند و این جریان در میان اهل تسنن و تشیع به وقوع پیوست. ما دراین مورد با شرق شناسان هم عقیده ایم ولی این مسئله را نمی توان به عنوان عامل موجد اندیشه نسخ در قرآن و روایات فرض کرد چرا که بعد از پیدایش این نظریه بوده است که علمای مذاهب مختلف و در جهت دیدگاه های خود از آن استفاده کرده اند.
5 - نقد و بررسی تعاریف شرق شناسان از نسخ
در فصل های پیشین به تعریف نسخ و شرایط آن از دیدگاه مسلمانان پرداختیم و پس از ذکر تعاریف شرق شناسان از نسخ و زمینه های پیدایش و گسترش این اندیشه، این زمینه ها را نقد وبررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که تلقی شرق شناسان از نسخ در فضای صحیحی شکل نگرفته است. طبیعی است تا این قسمت ازبحث، تفاوت برداشت و تعاریف از نسخ میان مسلمانان و شرق شناسان تا حدود زیادی روشن شده است. در این قسمت ذکر چند نکته ضروری است:
1 - نسخ، برداشتن حکم شرعی ثابت به وسیله حکم شرعی دیگر است که بر اثر سپری شدن زمان و طبق مصلحتی توسط خداوند صورت گرفته است. هر تعریف دیگری که مباین با تعریف فوق و نیز شرایط گفته شده برای نسخ باشد، صحیح نیست. مانند تعریف وات از نسخ که آن را به معنی نوعی اصلاح و تعدیل در قرآن معنی کرده است65.
محمد خلیفه - که از آثارش چنین برمی آید که از قائلین به عدم وقوع نسخ در قرآن می باشد - درباره تعریف وات می گوید:
"برخی از شرق شناسان مانند وات، نسخ را به معنی نوعی اصلاح و تعدیل معنی کرده اند که این معنی را فقط می توان از آیه 106 سوره بقره برداشت نمود و این در حالی است که محور موضوعی این آیات درباره عصیان یهود از فرامین الهی و سرپیچی از فرامین موسی(علیه السلام) می باشد که همین یهودیان درباره قرآن و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می گویند: چگونه است که خداوند رسالت جدیدی را بر فردی غیر از آنها فرستاده است درحالی که قبلاً بر آنها پیامبری فرستاده بود و اگر این رسالت، مشابه رسالت یهود باشد، در این صورت شیء زائدی است و اگر چیزی غیر از رسالت یهود باشد، امری غیر منطقی است و آن را قبول نمی کنیم. درآیه 105 سوره بقره66 آمده است که خداوند هر فردی را بخواهد برای رسالت انتخاب می کند و در آیه بعد که مورد بحث ماست، بر این معنی تصریح شده است که شریعت پیامبر که افضل واحسن شرایع است، جایگزین شریعت حضرت موسی(علیه السلام) شده است و در ادامه آیه نیز بیان شده است که خداوند، هر کاری را که بخواهد می تواند انجام دهد و او دانا وحکیم است و این امری طبیعی است که شریعت یهود که ویژه زمان و مکان و مردم خاصی بوده است با شریعت جدید که متلائم با احتیاجات و مصالح عصر جدید و متّصف به جاودانگی و جهان شمولی است، نسخ شود و تعالیم شریعت قدیم به ورطه فراموشی و نسیان سپرده شود. و اما معنی اصلاح و تعدیل را از آیات 39 و 38 سوره رعد67 نیز نمی توان برداشت کرد، چون این آیه متضمن رد درخواست کافران برای اتیان معجزه از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد68"
محمد خلیفه در ادامه آورده است:
"برخی از تعابیر شرق شناسان نیز در زمینه نسخ قابل توجه است. درمکتب اسلام، قائل به قدرت مطلق الهی هستیم که خداوند قادر می تواند هر چیزی را در هر زمانی تغییر دهد و این اعتقاد به طور کلی با تعابیر منفی برخی از شرق شناسان منافات دارد. به عنوان نمونه، پالمر در کتاب خود در این باره چنین آورده است: "خداوند رأیش را تغییر می دهد و یا "بتمن" چنین گفته است: خداوند آنچه را که امروز وحی می کند فردا لغوش می کند و او (متقلب) است69"
2 - برتن، مفهوم نسخ و نسی را یکسان پنداشته است و در بررسی آیات 7 - 6 سوره اعلی به مفهوم کلمه "نسی" پرداخته و آن را معادل نوع اول نسخ می داند و تلاش می کند این نظر خود را به برخی از احادیث مستند سازد70.
باید گفت که بین دو مفهوم نسخ و نسی، تفاوت وجود دارد چون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دچار فراموشی نمی شدند و اگر نیز نسیانی بر آن حضرت حاصل می آمد، موقت بوده است و در آیه شریفه "سنقرئک فلاتنسی الاّماشاءالله" نیز خداوند در مقام منت بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و استثنا فقط برای اثبات قدرت الهی است وگرنه منت بر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) صحیح نمی باشد71.
3 - در یکی از تعاریف نسخ که توسط برتن ارائه شده است، چنین آمده است که:
"نسخ یا الناسخ والمنسوخ، عنوان کلی است که به یک سری تئوری هایی که در حوزه تفسیر، حدیث و اصول فقه جریان دارند، اشاره دارد. این تئوری ها به علّت وجود تعارض های زیاد و کلی بین دو آیه، دو حدیث، یک حدیث و یک آیه و همچنین بین قرآن و حدیث با اصول فقه پایه گذاری شده اند...72"
باید گفت که تعریف فوق چندان مطابقتی با تعریف نسخ از دیدگاه مسلمانان ندارد زیرا شرط اول نسخ این بود که فقط مخصوص حکم شرعی می باشد و در جایی امکان دارد که هر دو طرف آن یقینی باشند. تعریف فوق جامع این دو شرط نمی باشد و قابل انتقاد ترین بخش آن نیز داخل کردن تعارض بین قرآن و حدیث با اصول فقه در تعریف می باشد که بحث آن در بخش های پیشین گذاشت.
4 - در شرایط نسخ، این نکته ذکر شد که حق نسخ احکام با کسی است که آنها را تشریع کرده است و ولایت تشریعی در درجه اول مخصوص خداست و در اصطلاح اهل منطق، شارع حقیقی، اولاً و بالذات خداست و با اذن واجازه خداوند، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز حق وضع قوانین و احکام را داراست و هچ شخص دیگری چنین حقی را ندارد. پس نسخ فقط در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روی می دهد و بعد از زمان آن حضرت، هیچ نسخی در قوانین و احکام راه ندارد. از این مطلب دو نکته فهمیده می شود.
اولاً: اینکه برخی شرق شناسان مانند پاورز گفته اند که "نسخ نتیجه تغییر تصورات از آیات الهی در طول زمان است73" صحیح نمی باشد، چرا که باب نسخ پس از فوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بسته شده است و بعد از ایشان، هیچ گونه نسخی متصور نیست و این فرق اساسی دیدگاه های مسلمانان و شرق شناسان است.
ثانیاً: این تلقی شرق شناسان نیز که تفسیر و مفسران سرچشمه و منشأ ایده نسخ در قرآن کریم بوده اند باتوضیحات قبلی منتفی است. گرچه نقش مفسران را در گسترش بی رویه موارد نسخ و توسعه حوزه معنایی آن بی تأثیر نمی دانیم و در این مورد با شرق شناسان هم عقیده ایم.

6 - نقد و بررسی دیدگاه شرق شناسان درباره انواع نسخ
6 - 1 - نسخ الحکم والتلاوة

دو نکته در اثبات این نوع از نسخ مورد استناد برتن قرار گرفته است:
یکی اینکه، جمع قرآن به طور ناقص صورت گرفته است و برخی از آیات حین جمع آوری از قرآن ساقط شده اند. دیگر اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برخی ازآیات را فراموش کرده است و به این فراموشی در آیات 7-6 سوره اعلی نیز اشاره شده است که مفهوم "نسی" در این آیات با مفهوم "نسخ" همسان است. برخی از احادیث نیز در این راستا مورد استناد برتن قرار گرفته اند. در نقد این نکات گفته شد که مسلمانان، قایل به جمع کامل و بدون تحریف قرآن می باشند و مسئله فراموشی پیامبر نیز مورد قبول نمی باشد و تفسیر آیه مربوطه نیز گذشت. بنابراین استدلال های اثبات این نوع از نسخ از نظر مسلمانان بی پایه است.

6 - 2 - نسخ التلاوة دون الحکم

برتن در توجیه این نوع از نسخ به سه نکته اشاره می کند:
- نوع اول نسخ (نسخ الحکم والتلاوه) زمینه ساز دو نوع دیگر نسخ نیز می باشد.
- چون حکم آیه رجم در قرآن نیامده است، پس تلاوت این آیه نسخ شده است درحالیکه حکم آن باقی است.
- چون اشاره ای به حکم آیه رجم در قرآن نشده است و از طرف دیگر حکم آیه 15 سوره نسا با آن تناقض دارد. رفع این تناقضات بر عهده فقهاست که آنان نیز با توسل به قاعده نسخ التلاوة دون الحکم، این تناقض را حل می کنند.
در نقد این نکات باید گفت که زمینه ساز بودن نوع اول نسخ (نسخ الحکم و التلاوة) برای دو نوع دیگر با توضیحات قبلی منتفی است. در مورد دوم نیز که برتن با توسل به تفسیر آیات49-42 سوره مائده وبا مقدمه چینی هایی، حکم به نسخ تلاوت آیه رجم داده است باید گفت که چنین آیه ای در اصل وجود نداشته است تا نسخ شود بلکه حکم رجم از سنت نبوی استخراج شده است. درباره مورد سوم نیز قبلاً توضیح داده شد که هیچ گونه تناقضی بین حکم رجم و حکم آیه 15 سوره نساء وجود ندارد تا فقها با توسل به قاعده نسخ التلاوة دون الحکم، آن را حل کنند.

6 - 3 - نظر مسلمانان نسبت به نظریه های نسخ تلاوت

بنا به نظر شیعه، این دو نوع از نسخ از اساس باطل است و اصلاً در قرآن قابل تصور نیست چون قائل شدن به این دو نوع از نسخ، منتهی به پذیرش تحریف قرآن می شود. در جمع بندی نقد نظریه نسخ تلاوت باید گفت:
1 - اسناد این احادیث و اخباری که جهت اثبات نسخ تلاوت عرضه شده اند به طور کلی ناقص است و ضعف، اضطراب، رفع، ارسال و.. دارند و اکثریت قریب به اتفاق عالمان اهل سنت نیز در آن خدشه وارد کرده اند، بنابراین همگی فاقد اعتبار صحّت و حجیت شرعی اند.
2 - این گزارش ها و اخبار آحاد با نصّ قرآن کریم قطعاً مخالفت دارند74 و قرآن کریم این گونه گزارش های حدیثی را تکذیب کرده و مهر بطلان بر پیشانی آنها زده است.
3 - این دسته از اخبار، مخالف با واقعیت خارجی نیز هست چراکه اگر آیه ای بود پس کجاست؟ یعنی "ناسخ و منسوخ" براساس این روایات هر دو از بین رفته اند.
4 - قرآن کریم به اجماع امت اسلامی، متواتر است و قطعی الصدور و تنها نسخه درمان بخش آسمانی در جهان می باشد و بر نسخه شناسی پیشی گرفته است و یک چنین آیات و سور با عظمت متواتر قطعی، محال است که با امور واهی و ساختگی بی ارزش زیر سؤال رفته و یا نسخ شود.
5 - "نسخ" یعنی وضع قانون و تشریع توسط خدای حکیم، و قانونگذاری - به اجماع امت محمدی و بر پایه ضرورت دین اسلام - تنها در حیطه کاری قلمرو شارع حکیم ازلی است و برخی از این احادیث و اکثرشان از کم و کاستی آیات وسور قرآنی پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حکایت می نمایند و این مطلب(تغییر قوانین شریعت) پس از درگذشت شارع حکیم (رسول خدا) به اجماع امت اسلامی باطل و مردود است و عقل و نقل و ضرورت دین، وقوع چنین نسخی را تکذیب می نماید75.

6 - 4 - نسخ الحکم دون التلاوة

قبلاً نیز گفته شد که برتن، شکل گیری این نوع از نسخ را نیز وامدار روند شکل گیری نوع اول نسخ می داند. با این تفاوت که در نوع اول مسئله حذف با مراجعه به سوره های اسری واعلی اثبات می شود و نسخ الحکم دون التلاوه نیز با مراجعه به آیه 101 سوره نحل اثبات می شود76. وی فلسفه وجودی، چنین نوعی از نسخ را توجیه هرگونه تناقض میان منابع می داند77.
در نقد و بررسی دیدگاه شرق شناسان درباره این نوع از نسخ، خاطرنشان می کنیم که هر دو رویکرد برتن در توضیح فلسفه و بستر وجودی چنین نوعی از نسخ را قبلا با استدلال های مختلف رد کرده ایم78.
اکثر دانشمندان و مفسران مسلمان، این نوع از نسخ را پذیرفته اند و البته شرایطی نیز برای آن در نظر گرفته اند. تفاوت اساسی مسلمانان و شرق شناسان نیز درباره این نوع از نسخ به فلسفه و حکمت وجودی آن برمی گردد که شرق شناسان آن را توجیه تناقضات قرآن، اختلاف قرآن و سنت و اختلاف فتاوی فقها و... قلمداد کرده اند در حالی که مسلمانان، مصالح و شرایط زمان و مکان را در این امر دخیل می دانند.

پاورقی ها:

1- نیکو دیالمه، "بررسی چند دیدگاه درباره نسخ" بینات، سال هفتم، شماره 27، ص56-67.
2- ابوالقاسم موسوی خویی، البیان فی تفسیر القرآن - قم: مطبعة علمیة، 139 هـ .ق، صص 303-306
3- محمد هادی معرفت التمهید فی علوم القرآن، ج2 (قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1410هـ. ق)، ص291.
4- محمدحسین حسینی طهرانی، مهر تابان (تهران: انتشارات باقرالعلوم، چاپ اول، بی تا)، صص275-278.
5- "و اذا بدلنا آیه مکان آیه والله اعلم بما ینزل قالوا: انما انت مفتر بل اکثرهم لایعلمون"
6- محمدحسین حسینی طهرانی، پیشین.
7- علی الاوسی، الطباطبایی و منهجه فی تفسیر المیزان (تهران: معاونیه الرئاسه للعلاقات الدولیه فی منظمه الاعلام الاسلامی 1405 هـ.ق)، صص 225-226..
8- عزت الله مولایی نیا، نسخ در قرآن (تهران: رایزن - 1376 هـ .ش)، ص 281-280
9- نیکو دیالمه، "بررسی چند دیدگاه درباره نسخ"، بینات، سال هفتم، شماره 27، صص58-60.
10- حسین سجادی، "ناسخ و منسوخ در قرآن کریم" (پایان نامه کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه امام صادق(علیه السلام)، 1371هـ.ش)، صص205-207.
11- Powers. D. )1988(. The exegetical genre nasikhal - Quran in And Rippin: approaches to the history of interpretation of the Quran. Oxford: clarecndon press.
12- ابوالقاسم موسوی خویی، البیان فی تفسیر القرآن (قم: المطبعه العلمیه 1394 هـ.ق) صص317-318
13- Powers. D. (1988). The exegetical genre nasikhal - Quran in And. Rippin: approaches to the history of interpretation of the Quran. Oxford: clarendon press. pp...
14- "قاتلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم الاخر ولا یحرمون ماحرم الله و رسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه من یدوهم صاغرون" توبه / 29
15- ابوالقاسم موسوی خویی، پیشین، صص 307-309.
16- "یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منفع للناس واثمهما اکبر من نفعهما..."
17- "سمعون للکذب اکّلون للسّحت..."
18- ابی علی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن (بیروت: مؤسسه الاعلمی المطبوعات، 1995م)، صص336-337
19- محمد خلیفه، الاستشراق والقرآن العظیم. مترجم: مروان عبدالصبور شاهین (قاهره: دارالاعتصام 1414هـ.ق)، صص170-218. به نقل از:
LEWIS, H.d. (1966). World religiones: meeting points and magor issues. London: watls
20- "یا ایهاالذین امنوا لاتقربوا الصّلاة و انتم سکاری..."
21- "یا ایها الذین امنوا انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطن فاجتنبوه لعلّکم تفلحون. انما یرید الشیطن ان یوقع بینکم العدوه والبغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن الصلوة فهل انتم منتهون"
22- "ومن ثمرت النخیل والاعناب تتخذون منه سکراً و رزقاً حسناً ان فی ذلک لایه لقوم یعقلون"
23- محمد خلیفه، پیشین
24- ابوالقاسم موسوی خوئی ، البیان فی تفسیر القرآن (قم: المطبعه العلمیه 1394 هـ.ق)، ص355.
25- ابوالقاسم موسوی خویی، البیان فی تفسیرالقرآن (قم: مطلبعه علمیه 1394هـ.ق)، ص355-357
26- محمد خلیفه، پیشین، صص168-170
27- Burton. J. )1977(. The collection of Quran. Cambridge University press. pp. 52-53
28- Burton. J. loc. cit
29- Ibid. p. 52
30- Ibid. p. 58
31- Ibid. p. 59
32- Brown. D.)1996(. Rethinking tradition in modern Islamic thought. Cambridge university press. pp. 13-17
33- Powers.D.)1988(. The exegetical genre Of nasikhal Quran In And. Rippin: Approaches to the history of interpretation. oxford: clanrindon press. pp. 126.
پاورز نوشته است که نحاس چهار حالت برای امکان نسخ قرآن و سنت فرض کرده است:
بنا به نظر کوفیان قرآن می تواند قرآن و سنت را نسخ کند شافعی نسخ قرآن با قرآن را قبول دارد ولی نسخ قرآن با سنت را نمی پذیرد یک گروه ناشناس نیز معتقدند سنت می تواند قرآن و سنت را نسخ کند و گروه ناشناس دیگری نیز معتقدند سنت می تواند سنت را نسخ کند ولی نمی تواند قرآن را نسخ کند. محمدبن شجعه نیز گفته است که به خاطر تناقض میان چهار حالت فوق، هیچ کدام از این منابع نمی توانند نسبت به هم ترجیح داشته باشند.
34- نهله غروی نائینی، فقه الحدیث و روش های نقد متن (تهران: دانشگاه تربیت مدرس1379هـ.ش)، صص10-13 به نقل از ازهری، تهذیب اللغه، ذیل سنت
35- همان، به نقل از محمود ابوریه، اضواء علی السنه المحمدیه، ص 38.
36- نهله غروی نائینی، پیشین، صص10-13، به نقل از صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص113.
37- محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج 2 (قم: موسسه انتشارات دارالعلم، چاپ اول 1378هـ.ش)، ص 72-71
38- نهله غروی نائینی، پیشین، ص23.
39- نهله غروی نائینی، پیشین، ص 26.
40- علی الاوسی، الطباطبایی و منهجه فی تفسیر المیزان (تهران: معاونیه الرئاسه للعلاقات الدولیه فی منظمه الاعلام الاسلامی 1405 هـ.ق)، ص 224.
41- عبدالله محمدبن احمدالقرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج2 (بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا)، ص66
42- مصطفی زید. النسخ فی القرآن الکریم، ج1 (بیروت: دارالفکر، چاپ دوم 1391هـ.ق)، ص203
43- "لونری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضیها فول وجهک شطر المسجدالحرام وحیث ماکنتم فولوا وجوهکم شطره" بقره/ 144
44- نهله غروی نائینی، پیشین، ص 210.
45- Burton.J. ()1977(. The collection of Quran. Cambridge university press p.71.
46- محمدعلی ایازی، فقه پژوهی قرآنی(قم: انتشارات دفترتبلیغات اسلامی، چاپ اول،1380 هـ..ش)،صص25-26
47- محمدعلی ایازی، پیشین، صص27-28.
48- حسن طارمی، تاریخ فقه و فقها (تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور، ج اول 1374هـ.ش)، ص46
49- حسن طارمی، پیشین، 71
50- Schacht.J. )1983(. Encyclopedia of Islam. Vol. 2.pp.887-888
51- Schacht.J.op. cit. pp.888-891
52- Dutton.y.)1990(. The origins of Islamic law. curzon. p. 158
53- Wansbrough.J. ()1977(. Quranic studies. oxford university press. p.44.
54- Dutton.y.op.cit.p.158
55- البته این دیدگاه های شاخت، توسط برخی از دانشمندان غربی مانند گویتین، کلسن و پاورز رد شده است.
56- "واللاتی یأتین الفاحشه من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم فإن شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا"نساء/ 15.
57- Burton.J. )1977(. The collection of Quran. Cambridge university press.p.71
58- ابوالقاسم موسوی خویی، البیان فی تفسیرالقرآن (قم: المطبعه العلمیه 1394هـ.ق)،ص329-332
59- نهله غروی نائینی، فقه الحدیث وروش های نقد متن(تهران: دانشگاه تربیت مدرس1379 هـ.ش)،ص118-119 60- همان.
61- Robbson.J )1986(. Hadith. Encyclopedia of Islam, vol3,pp. 26-27
62- Burton.J. )1977(. The collection of Quran. cambridge university press. p. 52
63- Burton. J. loc.cit
64- Burton.J. op. cit. p. 60-61
65- Watt.w.m. )1988(. Muhammads Mecca. Edinburgh: Edinburgh uninersity press. p. 69
66- "ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب ولا المشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم والله یختص برحمته من یشأ والله ذوالفضل العظیم"
67- "ولقد ارسلنا رسلامن قبلک و جعلنالهم ازواجاً و ذریهً و ما کان لرسول ان یأتی بایه الا باذن الله لکل اجل کتابٌ یمحوالله مایشاء و یثبت و عنده ام الکتاب"
68- محمد خلیفه. الاستشراق والقرآن العظیم. مترجم: عبدالصبور شاهین (قاهره: دارالاعتصام 1414هـ.ق)، صص166-167
69- محمدخلیفه. الاستشراق والقرآن العظیم. مترجم: عبدالصبور شاهین (قاهره: دارالاعتصام 1414هـ.ق)، صص166-180 به نقل از:
70- PALMER, E.)1928(. The koran with an introduction by Nicholsn, London: oxford uniuersity press.
71- Bethman. E. w )1953(. Bridge to Islam: Astudy of the religious forces of Islam and christianity in the neareast. London: Alen 8 unwin
72- Btrton. J. )1977(. The collection of Quran. Cambridge university press. p.47
73- محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1 (تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، بی تا)، ص256
74- Burton. J.)1993(. Naskh. Encyclopedi a of Islam. Vol.7. pp. 1009-1011
75- Powers. D.)1986(. studies in Quran and Hadith, the formation of Islamic law of inheritance. Uniuersity of california press.pp. 143
76- "انا نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون" حجر/ 19
77- عزت الله مولایی نیا، نسخ در قرآن (تهران: رایزن، چاپ اول 1378)، صص182-188
78- Burton.J. )1977(. The collection of Quran. cambri dge university press, p. 51
79- Burton.J. loc.cit
80- در بخش نقد آرای شرق شناسان درباره وجود تناقض در قرآن و نیز در نقد نوع اول و دوم نسخ، این رویکردها مورد نقد و بررسی قرار گرفتند.
شنبه 25 شهریور 1391  5:21 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اسباب معرفت صحيح نسخ در آيات قرآن

اسباب معرفت صحيح نسخ در آيات قرآن

هادي آقاجانيان عضو هيئت علمي دانشگاه گيلان
چكيده:

يكي از عوامل اساسي در پيدايش اختلاف بر سر تعداد آيات منسوخه قرآن، عدم توجه دقيق به اصطلاحات قريب المعني و خلط مباحث مختلف در اين حوزه بوده است. دانشمندان متقدم علوم قرآن، عالمانه يا از سر تسامح، وجوه مميزه نسخ با تخصيص، انساء، تقييد، استثنا و ... را در نظر نگرفته و حكم نسخ بسياري از آيات قرآن را صادر كرده‏اند، لكن متأخرين در نقد اين رويّه تمامي مساعي خويش را به كار برده‏اند. در مقاله حاضر پس از تنقيح و تبيين اين مشكل و بررسي اسباب و علل تعدد نسخ، گامي در جهت معرفت صحيح آن برداشته‏ايم.
كليد واژه‏ها: نسخ، تخصيص، انساء، اضطرار، استثناء، فهم صحيح مدلول آيات.
عدم تنقيح مناط و مشخص نبودن محل تنازع مسأله نسخ، مهمترين عاملي است كه انديشمندان علوم قرآني را دچار مشكل ساخته و اختلافات شگفت‏آوري در تعيين شمار آيات منسوخه به وجود آورده است. از اين رو در آغاز بايد نسخ را به درستي تعريف كرد. نسخ، بنابر يك تعريف تقريبا اجماعي، يعني برداشته شدن حكمي از احكام ثابت كه موضوعش در مرحله تشريع و قانونگذاري بر اثر سپري شدن مدت آن، ثابت گرديده است (خويي، 277).
علماي اسلام بر سر ميزان آيات منسوخه به سه گروه تقسيم شده‏اند:
گروهي موارد نسخ را در آيات قرآن بسيار اندك دانسته1 و كوشيده‏اند تا اثبات نمايند بيشتر آيات مشهور به نسخ، از مقوله تخصيص، تقييد، استثنا و... است (همو، 287).
گروه دوم قائل به حد وسط بوده و نسخ ده تا بيست آيه را پذيرفته‏اند (زرقاني، 2/151؛ سيوطي، الاتقان، 2/25).
گروه سوم پا را فراتر گذاشته و آيات بسياري را در زمره منسوخات قرار داده‏اند: نحاس 138 آيه، ابن جوزي 247 آيه، ابن حزم 214 آيه و مكي 200 آيه را بر شمرده‏است (الجبري، 109).
عوامل بسياري سبب خلل در فهم صحيح نسخ آيات قرآن شده‏است. اين عوامل، كه در مقاله حاضر بدان مي پردازيم، عبارتند از: انساء، تخصيص، اضطرار، حجيت اجماع در نسخ، آگاهي از تاريخ نزول، آگاهي از احكام، آگاهي به علم روايات، امور جايز و غير جايز در نسخ و فهم صحيح مدلول آيات كه خود شامل اجزاي مختلفي است.

انساء

يكي از مواردي كه در فهم صحيح نسخ اهميت دارد، شناخت قرابت معني «نسخ» با «انساء» و تميز معاني آنها از يكديگر است. به نوشته راغب اصفهاني «نسأ» در لغت به معني تأخير در وقت است، مانند آنكه بگويي: «نسأ الله في أجلك». از اين مقوله است «نسيئه» يعني خريد با تأخير. هچنين تأخير ماههاي حرام به ديگر ايام، كه در آيه شريفه «إنّما النّسي‏ء زيادة في الكفر...»(توبه، 9/37) ذكر شده است (راغب، 492). امّا در اصطلاح، «انساء» امر به كاري است كه سبب آن زايل نشده باشد. يعني انجام دادن عمل، به خاطر علتي است كه در آن وجود دارد و پس از رفع آن علّت، وجوب به عمل ديگري منتقل مي‏شود كه علت به آن انتقال يافته است، مانند دستور به صبر و گذشت هنگام ناتواني و قلّت افراد مسلمان، كه با واجب شدن جنگ، حكم آن از ميان مي‏رود و اين در حقيقت نسخ نيست. «منسأ» در اينجا عبارت از امر به جنگ است تا آنجا كه مسلمانان نيرومند باشند، امّا در حال ضعف، حكم وجوب صبر در برابر آزارها و ناراحتي‏ها جاري است (زركشي، 2/42؛ الجبري، 63).
پس گفتار كساني كه معتقدند آيه صبر: «واصبر حتي يحكم اللّه و هو خير الحاكمين»(يونس، 109) با آيه سيف: «فاقتلوا المشركين حيث وجد تموهم و خذوهم واحصروهم...»(توبه، 5) نسخ شده، درست نيست. دقّت در معني نسخ خلط اصطلاحات «انساء» و «نسخ» را زايل مي‏كند.

تخصيص، استثنا، تقييد.

بعضي از دانشمندان علوم قرآني، هر تخصيص و تقييد و استثنائي را در زمره نسخ قرار داده‏اند. استقصاي آيات منسوخه نشانگر آن است كه بالغ بر چهل آيه از مصاديق موارد مذكور است (النحاس، 288؛ معرفت، 2/389).
نسخ آيه «و لا تنحكوا المشركات حتي يؤمن...»(بقره، 221) با آيه «والمحصنات من الذين اوتوا الكتاب»(مائده 5)؛ و نسخ آيه «و بعولتهن احق بردّهن...»(بقره، 228) با آيه «الطلاق مرتّان فإمساك بمعروف أوتسريح بإحسان...»(بقره، 229)؛ و نسخ آيه «وليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذرية ضعفاء خافوا عليهم و...»(نساء، 8) با آيه «فمن خاف من موصٍ جنفا او اثما فاصلح بينهم...»(بقره، 182) از مقوله تخصيص است.
بسياري از دانشمندان متأخر، انفكاك اين امور را ضروري دانسته‏اند. بعضي از اينان معتقدند اطلاق نسخ بر هر تخصيص و تقييدي از طرف علماي سلف، از سر تسامح بوده‏است (زركشي، 2/44؛ الجبري، 126؛ معرفت، 2/274). از جمله كساني كه بر ضرورت تحقيق و بررسي معاني هر يك از مصطلحات تأكيد، و خود به وجوهات مختلف آنها اشاره دارد، «زرقاني» است. البتّه دانشمندان متأخر ديگري نيز در تأليفات خويش به ذكر وجوه تمايز بين نسخ و تخصيص و ... به صورت پراكنده دست زده‏اند (زرقاني، 2/80؛ الجبري، 27؛ معرفت، 2/274؛ كامل موسي، 185).
ابن حزم نيز، با آنكه قائل به نسخ بعضي از آيات قرآن است و در رساله ناسخ و منسوخ خويش به موارد آن اشاره كرده، استثنا، تخصيص و تقييد را به عنوان مبيّن و مفسّر مطرح كرده است نه ناسخ (الجبري، 86).
بحث گسترده در اين زمينه از حوصله مقاله خارج است، لكن به بيان فرق اساسي آنها مي‏پردازيم.
الف: نسخ عبارت است از قطع استمرار تشريع سابق بطور كلي، پس از آنكه زماني كوتاه يا طويل، مسلمانان بدان عمل كرده‏اند. امّا تخصيص يعني منحصر كردن حكم عام و كلي بر بعضي از افراد موضوع و خارج كردن بقيه از شمول، قبل از آنكه افراد مكلف به عموم تكليف عمل كرده باشند (معرفت، 2/274).
ب: استثنا مانند تخصيص، خروج بعضي از مصاديق كل را در پي دارد، با اين تفاوت كه هر يك از دو موضوع خاص و استثنا، با ادات خاصي در قرآن ذكر شده‏است2.
ج: تقييد مطلق3نيز مانند تخصيص و استثنا، خروج بعض مصاديق از حكم كلي و تحديد معناي مطلق از بعد فرد يا نوع مي‏باشد. بنابر اين، اطلاق نسخ بر مقيد مانند دو مورد قبل صحيح نيست، زيرا در مقيّد، هيچ ابطال تشريعِ حتميِ حكمي صورت نمي‏گيرد ولو آنكه از نظر منطقي بين آن و نسخ رابطه‏اي وجود داشته باشد. كما اينكه ابن حزم در اين مورد مي‏گويد: هر نسخي از بعد زمان، استثنا است ولكن هر استثنائي نسخ نيست (الجبري، 28؛ ابن حزم، 4/266).
دانشمندان متأخر نسخ آيه «ان الذين يكتمون ما أنزلنا من البينات والهدي من بعد مابيّناه»(بقره، 159) با آيه «إلاّ الذين تابوا و اصلحوا و بينوا...»(بقره، 160)؛ و نسخ آيه «كيف يهدي الله قوما كفروا بعد ايمانهم...»(آل عمران، 86)با آيه «الاّ الذين تابوا...»(آل عمران، 89) را از مقوله استثنا دانسته‏اند (معرفت، 2/314، 322)، و نسخ آيه (والذين عقدت ايمانكم فأتوهم نصيبهم...)(نساء، 33) با آيه «واولوا الارحام بعضهم أولي ببعض ...»(انفال، 75)(فيض، 1/353) و آيه «يستغفرون لمن في‏الارض...»(شوري،5)با آيه «يستغفرون للذين آمنوا...»(غافر، 7)(طبرسي، 9/22) را به عنوان مقيدات ذكر كرده‏اند (معرفت، 2/389-402).
اضطرار
از جمله اموري كه انسان را از افتادن در ورطه انحراف و اشتباه در فهم نسخ، مصون مي‏سازد، توجه به مسئله اضطرار است. همچنانكه عناوين يا احكام ثانويه در مسير عمل به احكام قطعي شريعت الهي تغيير ايجاد مي‏كند، در مسئله نسخ نيز تأثير بسزايي دارد. به اين صورت كه در عنوان ثانوي، يعني مواقع اضطرار، حرج و تقيه، حكم ذاتي و اوليه با حكم ثانوي مختلف خواهد بود. در چنين مواردي، حكمي كه بعنوان ذاتي و اوليه حرام است، جايز شمرده مي‏شود، مانند جواز شرب خمر به هنگام اضطرار. بنابر اين در اصطلاح، چنين موردي از مقوله نسخ خارج است، زيرا حكم اولي، به عنوان ذاتي و هميشگي ثابت است و حكم دومي به عنوان اضطرار، عارضي است و با رفع اضطرار برداشته مي‏شود (معرفت، 2/277). لذا آيه شريفه «فمن اضطر غير باغ ولاعاد فلا اثم عليه»(بقره، 173) ناسخ بخش ديگر آيه، يعني «إنما حرم عليكم الميتة والدم و لحم الحنزير و ما أهل به ...» نيست.

آگاهي به مدلول صحيح آيات

آگاهي به مدلول آيات از مهمترين عوامل فهم صحيح نسخ در آيات قرآن مي‏باشد. شايد خلط مباحث تخصيص، تقييد، استثنا و ... . با نسخ، از عدم آگاهي به مدلول صحيح آيات نشأت گرفته باشد.در اين قسمت بررسي دقيق‏تري در اجزاء متشكله آن صورت مي‏گيرد:
الف: فهم مجمل. همانطور كه در كتب مختلف علوم قرآني مذكور است، در پاره‏اي از آيات قرآن اجمال وجود دارد و از معني ظاهري آن نمي‏توان مدلول حقيقي را دريافت و براي فهم اين اجمال نيازمند قرائني اعم از عقلي و غير عقلي (نص، اجماع و...) هستيم. يكي از عوامل اجمال، اشتراك در الفاظ است (زركشي 2/209). مانند آيه «والليل اذا عسعس»(تكوير، 17) كه واژه «عسعس» به معاني «اقبال و روي آوردن» و «ادبار و روي برگرداندن» آمده است. انتخاب هر يك از دو معني نيازمند قرائني است.
بعضي از دانشمندان به نقل از ابن مسعود، آيه سيف: «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم...»(توبه، 5) و آيه جهاد را ناسخ آيه آزادي عقيده: «لا اكراه في الدّين...»(بقره، 256) مي‏دانند (آلوسي، 3/11؛ النحاس، 76) و بعضي به مخالفت با اين نظر برخاسته‏اند (شبّر، 79؛ معرفت، 2/320؛ خويي، 307). دقت در آيه نشان مي‏دهد كه واژه «اكراه» از نظر لغت شناسان، در دو معني «نا خوشايند بودن» و «اجبار» در مقابل «اختيار» به كار مي‏رود. بالطبع، پذيرش معناي «اجبار» محل مناسبي براي قبول نسخ در آيه خواهد بود، لكن قرائني كه مؤيد ترجيح اين معني بر معني دوم باشد، وجود ندارد (خويي، 306). زيرا دين الهي مبتني بر فطرت برخاسته از عمق جان آدمي است و خداوند امر دين را بر اجبار جاري نمي‏سازد و بر اساس آيه شريفه «فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر»(كهف، 29)، بناي دين را بر اختيار گذاشته است (شبّر، 79؛ معرفت، 2/320). بعضي نيز روايات سبب نزول اين آيه را به عنوان شاهد به مدد گرفته‏اند، تا عدم وقوع نسخ در آيه را اثبات نمايند (طبرسي، 2/364).
ادعاي نسخ آيه إتيان فاحشه: «واللاتي يأتين الفاحشة من نسائكم فاسشهدوا...»(نساء، 15) با آيه «واللذان يأتيانها منكم فآذوهما...»(نساء، 16) نيز به دليل اشتراك لفظي در واژه «فاحشه»، به اختلاف منجر شده است. بعضي از كلمه «فاحشه» معناي خاص (لواط) را اراده كرده، قائل به عدم وقوع نسخ در آيه هستند (خويي، 311). و بعضي معناي عام (زنا) را اراده كرده، قائل به نسخ آيه شده‏اند. (النحاس، 93؛ زرقاني، 2/160؛ معرفت، 2/301،جصاص، 3/41). ضمن آنكه در مورد آيه ناسخ نيز اختلاف نظر وجود دارد، و اكثر مفسران معتقد به وجود نسخ آيه مذكور با آيه دوم از سوره نور؛ يعني «الزانية والزاني فاجلدوا كل واحد منهما مأة جلده...» مي‏باشند(معرفت، 2/301).
نسخ آيه «فاعفوا واصفحوا حتي يأتي الله بأمره..»(بقره، 109) با آيه شريفه «قاتلو الذّين لا يومنون بالله و لا باليوم الآخر و ...»(توبه، 29) نيز بدليل اشتراك در واژه «امر» محل اختلاف است (خويي، 288؛ النحاس، 26؛ معرفت، 2/313). برخي از مفسران مانند علامه طباطبائي (ذيل آيه 109 بقره)، امر را به معني حكم شرعي در زمينه جهاد، و برخي چون آية الله خويي (همانجا) امر را به معني تقدير و سرنوشت گرفته‏اند.
ب: توجه به سياق جمله. هر محقق با تأمل در سياق آيه، از جهت مفهوم، موضوع، وجود يا عدم وجود منافات مفهومي كلي و جزئي، مماثلت يا تغاير جزئي و تام و مشخص كردن هر يك از امور مزبور گامي اساسي در صحت شناخت نسخ برداشته، استحكام استنباط خويش را تضمين مي‏نمايد.
با دقت در سياق آيات ناسخ و منسوخ به مواردي بر مي‏خوريم كه غفلت از آن، موجب اشتباه در استنتاج و فهم منسوخ از ناسخ خواهد بود.
گاه بين دو آيه، هيچ گونه منافاتي وجود ندارد، بلكه يكي مبين و مفسر ديگري است. گاه منافات كلي و گاه جزئي مي‏باشد. از طرفي ممكن است مفاد دو آيه، مماثل يكديگر بوده، اما تغاير ظاهري داشته باشند، در حاليكه نسخ زماني محقق مي‏شود كه منافات و تعارض، حقيقي و كلي و مطلق باشد (معرفت، 2/275؛ زرقاني، 2/275)، و در منافات جزئي، حكم تخصيص، صادق‏تر از نسخ مي‏باشد، دريافت ناقص از مدلول آيه چه نتايجي را در بر خواهد داشت؟ تعدد آيات منسوخه در كتب مختلف متقدمين، پاسخ پرسش را خواهد داد.
بعضي آيه «ءانما الصدقات للفقراء والمساكين..»(توبه، 60) را ناسخ آيه انفاق: «يا أيها الذين آمنوا أنفقوا مما رزقناكم ...»(بقره، 254) مي‏دانند 4 حال آنكه با يكديگر منافاتي ندارند، زيرا تشريع انفاق در راه خدا ثابت و دائمي است و در اسلام عملي پسنديده است و زكات نيز واجب است و هر گز منافاتي بين استحباب و وجوب وجود ندارد.
منافات جزئي بين دو آيه نيز موجب نسخ نيست، بلكه مشمول تخصيص است. لذا ادعاي نسخ آيه غض: «و قل للمؤمنات يغضضن من ابصار هن و يحفظن فرو جهن و لا يبدين زينتهن...»(نور، 31) با آيه قواعد: «والقواعد من النساء اللاتي لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن»(نور، 60) درست نيست؛ چرا كه يكي اخص از ديگري است و خاص نمي‏تواند ناسخ عام باشد. از اين مقوله است ادعاي نسخ آيه «و ليست التوبه للذين يعملون السيئات حتي إذا حضر أحدهم الموت...»(نساء، 18) با آيه «إنّ الله لا يغفر أن يشرك به و يغفر مادون ذلك...»(نساء، 48)، و نيز نسخ آيه «يا ايها الذين آمنوا اتقوالله حق تقاته. ..»(آل عمران، 102) با آيه شريفه «فاتقوالله ما استطعتم...»تغابن، 16).
در اينجا لازم است نكته ظريفي را كه يكي از محققين معاصر به آن اشاره كرده‏است، متذكر شوم. وي مي‏گويد: «منافات كلي بين دو آيه بايد يقيني باشد و اين يقين حاصل نمي‏شود مگر به موجب نصي از معصوم، چون قرآن داراي ظاهر، باطن، محكم و متشابه است و وقوف به حقيقت آيه ولو آيات محكم كار آساني نيست»(معرفت، 2/289).
در بعد مماثلت نيز، فهم ضمني يا اطلاق تماثل و تشابه بسيار اهميت دارد. مثلاً نسخ آيه صيام: «كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم..»(بقره، 183) با آيه «أحل لكم ليلة الصيام الرفث الي نسائكم...)(بقره، 187) موقعي ميسر است كه منظور و هدف آيه، تشبيه روزه مسلمين به روزه امّت‏هاي گذشته از تمام جهات باشد، نه تشبيه در اصل وجوب يا شباهت در بعضي جوانب. آنانكه به اين بعد آيه توجه نداشته‏اند، آن را جزء آيات منسوخه ذكر كرده‏اند (النحاس، 24؛ سيوطي، الاتقان، 2/22) و در مقابل، محققين معاصر، نسخ آيه را نپذيرفته‏اند (معرفت، 2/315؛ زرقاني، 2/155؛ خويي، 300).
ج: توجه به زمان و موضوع حكم. از نكات مهمي كه غفلت از آن، برداشت نا صحيح از آيات قرآن را در مورد نسخ در پي خواهد داشت، توجه به زمان و موضوع حكم، در آيات است. چنانچه حكم سابق به زمان معين و صريحي محدود باشد، با اتمام مدت، حكم به خودي خود مرتفع خواهد شد و نيازي به نسخ نخواهد بود. مثلاً بنابر آيه «فقاتلوا التي تبغي حتي تفي‏ء الي امر الله..»(حجرات، 9) حكم قتال، با باز گشت ستمگر به فرمان خداوند بر طرف خواهد شد. پس آيه از شمول نسخ خارج است.
بعضي اين مطلب را در بحث از تعريف نسخ و در توجيه جامع افراد و مانع اغيار بودن تعريف خويش، مطرح ساخته‏اند5(زرقاني، 2/73) و برخي ديگر در مبحث شرايط نسخ از آن سخن گفته‏اند (معرفت، 2/276). ناگفته نماند چنانچه شارع حكم را مطلق و مشروط به بيان جديد كرده باشد، حكم اول ثابت است و با آمدن حكم جديد مصداق نسخ موجود خواهد بود، مانند آيه شريفه «واللاتي يأتين الفاحشه من نسائكم... أويجعل الله لهن سبيلا»(نساء، 5).
توجه به موضوع حكم و ثبات آن نيز از شرايط تحقق نسخ است. در مواردي كه موضوع حكم تغييركند، حكم نيز تغيير خواهد كرد و در نتيجه مصداق نسخ نخواهد بود. لذاآيه شريفه«الا الذين تابوا وأصلحو و بينوا... .»(بقره، 160) نمي‏تواند ناسخ آيه شريفه «ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات والهدي .. من بعد ما بيناه للناس في‏الكتاب، اولئك يلعنهم الله...»(بقره، 159) باشد (معرفت، 2/277).
از طرفي ممكن است موضوعات دو آيه با يكديگر مخالف بوده يا با شرايطي در حيطه نسخ واقع شود. دقت در اين امر نيز ضروري است. مثلاً نسخ آيه «فان انتهوا فان الله غفور رحيم»(بقره، 192) با آيه سيف: «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم»(توبه، 5) در صورتي صادق است كه مراد از «انتهوا» انتهاي قتال و جنگ باشد. اگر مقصود از آن به پايان رسيدن شرك با قبول اسلام باشد، آيه محكم خواهد بود(معرفت، 2/317).
د: توجه به بعد تشريع. اكثر علماي علوم قرآن متفق القولند كه نسخ در مورد اخبار صادق نيست و به بعد تشريع و قانونگذاري ارتباط دارد (زرقاني، 2/108؛ الجبري، 66؛ زركشي، 2/33؛ معرفت، 2/277). بنابراين، آيه شريفه «ثلة من الأوّلين وثلة من‏الآخرين»(واقعه، 13) صلاحيت نسخ آيه شريفه «ثلة من الأولين و قليل من الآخرين»(واقعه، 39)، آنگونه كه مقاتل بن سليمان گمان كرده، نخواهد داشت؛ زيرا آيه از واقعيتي كه به هيچ وجه تغيير نمي‏كند خبر مي‏دهد (معرفت، 2/383)و از اين قبيل است ادعاي نسخ «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته...»(آل عمران، 102) با آيه شريفه: «فاتقوا الله مااستطعتم»(تغابن، 16) با آنكه هر دو آيه در حوزه مسائل اخلاقي است.
همچنين گاه اباحه اصلي 6 با حدوث تشريع رفع مي‏گردد، بدون آنكه مصداق نسخ باشد، چون اباحه اصلي مبتني بر حكم فطري عقل است (برائت عقلي) و تشريعي در او نيست كه با حكم تشريعي ديگر رفع شده، و در حيطه و شمول نسخ واقع شود. لذا بر خلاف قول ابن جريح (سيوطي، الدرالمنثور، 3/20)، آيه «فلا تعقدوا معهم حتي يخوضوا في حديث غيره»(نساء، 140) ناسخ آيه «و ما علي الذين يتقون من حسابهم من شي‏ء»(انعام، 69) نيست، زيرا منسوخ، حكم شرعي نبوده تا حكم شرعي ديگر آن را نسخ كرده باشد، بلكه مجالست مؤمنين با مشركين بر اباحه اصلي باقي بوده و طبق اخبار، نهي مورد نظر در آيه، خاص پيامبر اكرم (ص) بوده و تعميم حكم از طرف بعضي موجب چنين توهمي شده‏است (معرفت، 2/277-341).

نقش اجماع در مسئله نسخ

بررسي آيات منسوخه نشان مي‏دهد كه در پاره‏اي موارد، نسخ آيات را به اجماع نسبت داده‏اند. مانند نسخ آيه «كتب عليكم اذا حضر احد كم الموت ان ترك خيرا....»(بقره، 180) با آيه ارث:«يوصيكم الله في أولادكم للذكر مثل حظ الأنثيين ...»(نساء، 11)(سيوطي، الاتقان، 2/22؛ زرقاني، 2/153)؛ و نسخ آيه امتاع: «والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا وصية لأزواجهم متاعا الي الحول ..»(بقره، 240) با آيه عده وفات: «والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بأنفسهن اربعة أشهر و عشرا»(بقره، 234؛ شبّر، 76؛ معرفت، 2/300)7.
نقش اجماع در نسخ از دو بعد نظري و عملي قابل بررسي است. در بعد نظري اين سؤال قابل طرح است كه آيا عقلاً نسخ آيات قرآن به وسيله اجماع مقبول است؟ و از نظر عملي نيز آيا چنين نسخي محقق شده‏است؟ تأمل در هر دو شكل ما را به نتيجه واحدي رهنمون مي‏سازد.
اكثر علماي اسلام، خصوصا اصوليين نسخ آيات قرآن با اجماع را جايز ندانسته، جايگاه مستقلي براي آن قائل نيستند، و معتقدند اين امر موقعي ميسر است كه توقيفي بوده و مستند به نصي از جانب رسول اكرم باشد (زرقاني، 2/148؛ ابن حزم، 4/120).
گروهي نيز از زاويه ديگر به اين عدم جواز نگريسته و از طريق اولويت استدلال كرده‏اند. آنهامي‏گويند: وقتي پذيرش نسخ آيه‏اي از قرآن با آيه ديگر يا سنت پيامبر(ص) محل بحث است، چگونه مي‏توان، اجماع را كه نشأت گرفته از اين دو است ناسخ آيات قرآن بدانيم؟ (الجبري، 59). غزالي نيز چنين ديدگاهي دارد و هر نسخي بعد از انقطاع وحي، به وسيله اجماع را منتفي مي‏داند (غزالي، 1/126). در مقابل، بعضي از معتزله معتقدند هر چيزي كه نص بتواند ناسخ آن باشد، اجماع نيز صلاحيت نسخ آن را دارد. آنان به نسخ سهميه «مؤلفة قلوب» با اجماع در زمان خليفه اول اشاره كرده‏اند كه به نص صريح قرآن چنين سهميه‏اي ثابت شده‏بود (زرقاني، 2/149).
از علماي شيعه نيز، در نسخ بعض آيات از نظر وقوع، ادعاي اجماع شده است (شبر،76). لكن از نظر اماميه، اجماع موقعي حجيت دارد كه كاشف از قول معصوم بوده، يا معصوم (ع) داخل در مُجمعين باشد. لذا تحقق چنين اجماعي بسيار دشوار است.

آگاهي به تاريخ نزول

از مواردي كه مورد قبول انديشمندان علوم قرآني است و در ضرورت شناخت آن اتفاق نظر وجود دارد، لزوم نزول آيه ناسخ بعد از آيه منسوخ است (رزقاني،2/82؛ الجبري،66؛ خويي، 298). لكن اطلاعات ما از ترتيب نزول آيات قرآن، بيشتر تاريخي بوده و مستند به حديث متواتر و مشهوري نيست. از اين رو يقين به آنچه در اين مورد ذكر شده بسيار دشوار است. علي رغم فقدان مآخذ يقيني و اختلاف نظر در تاريخ نزول آيات و سور، ضرورت تأخير نزول ناسخ از منسوخ مورد اتفاق است، بنابر اين، ادعاي نسخ آيه وصيت، يعني «كتب عليكم اذاحضراحدكم الموت... »( بقره، 180)با آيه ارث: «يوصيكم الله في اولادكم للذكر مثل خط الأُنثين...»(نسآء، 11) به دليل عدم وجود يقين در نزول آيه ارث پس از آيه وصيت، قابل تأمل است (خويي، 298). بعضي با علم به ضرورت تأخير نزولي ناسخ از منسوخ و علم به تاريخ نزول آنها، قائل به نسخ آيه بعد به وسيله آيه قبل شده‏اند (معرفت، 2/362، به نقل از ابن حزم، حاشيه تفسير جلالين). مثلاً گفته شده كه آيه «سنقرئك فلاتنسي8» (الاعلي، 6) ناسخ دو آيه «ولا تعجل بالقرآن من قبل أن يقضي اليك وحيه9»(طه، 114) و آيه «لاتحرك لسانك لتعجل به10»(قيامة ،19) مي‏باشد، حال آنكه از نظر زماني و ترتيب نزول آيه 6 سوره اعلي خيلي پيشتر از آيات مورد نظر بوده است. به همين دليل، ابن حزم براي فرار از چنين معضلي مي‏گويد: نسخ اين آيات معنوي است(معرفت، 2/362).

آگاهي به احكام و روايات .

برداشت‏هاي متفاوت از احكام شرعي فرعي استنباط شده از روايات مختلف، از اموري است كه باعث اختلاف نظر در شمار آيات منسوخه گرديده است . روايات مربوطه از مجاري متفاوت اخذ شده‏است. بعضي هر قول مستند به صحابه رسول اكرم (ص) را ملاك عمل مي‏دانند (عامه) و بعضي، روايات مأخوذ از معصوم را معيار قرار داده، به روايت ديگران به ديده نقد مي‏نگرند. از جمله مواردي كه اختلاف نظر در روايات مأخوذه و به تبع آن، تفاوت استنباط حكم، به اختلاف بر سر آيه انجاميده، آيه استمتاع: يعني «فما استمتعتم به منهن فأتوهن أجورهن فريضة...» (نساء، 24) مي‏باشد.
در بين علماي اهل سنت مشهور است كه حلّيت متعه نسخ گرديده است و تا روز قيامت حرام شده است، و به عكس آنها، اجماع شيعه بر بقاي حلّيت آن است. هر يك از دو گروه با استناد به روايات مأخوذ خويش به استدلال دست زده‏اند (خويي، 314؛ قرطبي، 5/130؛ ابن كثير، 874). طبعا صحت نظريه شيعه بر عدم نسخ آيه امتاع به دليل عدم وجود سنت قطعي نسبت به تحريم متعه است، خاصه آن كه بسياري از روايات عامه منشأ اين تحريم را عهد خليفه دوم و ادعاي او نسبت به اين تحريم اعلام كرده است. عدم وجود آيه رجم در قرآن و ادعاي وجود آن در گذشته 11بر اساس روايات، و نسخ تلاوت آن نيز از جمله مواردي است كه معركه آراي دانشمندان علوم قرآن ، خصوصا عامه واقع شده است.
آيا آيه رجم در قرآن وجود داشته؟ چگونه حذف شده است؟ ارتباط آن با تحريف قرآن چيست؟ آيا نسخ آن با آيه ديگر صورت گرفته يا بوسيله اجتهاد صحابه بوده است؟ توجيهات و تأويلات فراواني از طرف عامه مطرح شده‏است (زرقاني، 2/111؛ زركشي، 2/35؛ سيوطي، الاتقان، 2/27؛ الجبري 41؛ معرفت، 2/281).
بنابر اين، روش درست آن است كه به مجاري دريافت روايات با ديده تحقيق بنگريم تا از افتادن در ورطه توجيه و تأويل مصون بمانيم و مآخذ زلال و شفاف را جستجو كنيم، تا ابراز نظر در مورد آيات قرآن به دور از خلط و اشتباه صورت گيرد.

امور ضروري و غير جايز نسخ .

در پايان مقاله، اموري را كه ضرورت وجود آنها در تحقيق نسخ محسوس است، و اموري كه نسخ در آنها جايز نيست و مورد وفاق علماي اسلام مي‏باشد، متذكر مي‏شوم.
الف: اموري كه در مسئله نسخ ضرورت دارد:
1- منسوخ بايد حكم شرعي باشد.
2- رفع كننده حكم سابق نيز بايد دليل شرعي باشد.
3- ناسخ بايد پس از منسوخ نازل شده باشد.
4- بين دو آيه بايد تعارض حقيقي وجود داشته باشد (زرقاني،2/76).
ب: اموري كه نسخ در آنها جايز نيست:
1- قصص و اخبار .
2- امور عقلي مانند آيه «هوالذي يبدء الخلق ثم يعيده » (روم، 27).
3- امورحسي مانند آيه «جعلناالليل و النهارآيتين » (اسراء، 12).
4- ادعيه مانند آيه «ربنا لاتؤاخذنا إن نسينا أواخطأنا» (بقره، 286).
5- اصول اعتقادات.
6- آيات اخلاقي مان+-ند «لوكنت فظا غليظ القلب لانفضوامن حولك» (آل عمران، 159؛

پاورقيها:

1 . الجبري در كتاب خويش، ضمن گشايش بابي تحت عنوان «هل أنكر النسخ أحد» چنين ديدگاهي را به متقدميني چون ابو مسلم اصفهاني، فخر رازي، زركشي، بيضاوي و متأخريني مانند عبدالرزاق نوفل، شيخ محمد غزالي السقا و شيخ احمد حسن الباقوري نسبت داده است (الجبري، 128).
2 . در قرآن كريم الفاظ عموم با عبارات و واژه‏هاي «كل»،«جميع»،«جمع معرفه به ال»،«جمع مضاف» اسماء موصوله و اسماء شرط، اسماء استفهام،«نكره در سياق نفي، نهي و شرط»؛ و استثناء با ادات «اِلاّ» و «غير» مشخص شده‏است.
3 . مطلق به لفظي گفته مي‏شود كه بر معناي شايعِ جنسش دلالت دارد. مانند لفظ مرد يا زن كه بر تمامي مردان و زنان دلالت دارد و تقييد اراده مردي خاص يا زني خاص از اين اطلاق است.
4 . اين قول به «سدي» از تابعين صدر اسلام منسوب است (طبرسي، 2/310).
5 . زرقاني پس از تعريف نسخ، در توجيهات اربعه تعريف خويش مي‏گويد: تعبير«رفع الحكم الشرعي بدليل شرعي» اين نقش را دارد كه نسخ جز با تحقق دو امر ميسر نيست: يكي آنكه اين دليل شرعي پس از حكم شرعي رفع شده وارد شده باشد، و دوم آنكه بين اين دو دليل تعارض حقيقي باشد كه قابل جمع نباشد، وقتي كه دليل اول منتفي باشد نسخي در كار نخواهد بود. مانند فرمايش خداوند: «واتموا الصيام الي الليل» غايت در اينجا دخول شب است. با داخل شدن شب حكم صيام به انتها مي‏رسد، پس رفعي صورت نگرفته است، و طبعا نسخي نيز مطرح نيست.
6 . هر گاه براي عملي، حكمي وارد نشده باشد، بنابر اصل برائت انجام آن عمل مباح است، كه در متون فقهي بصورت «كل شي طاهر حتي تعلم أنه قذر..» مطرح شده است.
7 . نا گفته نماند چنانكه استاد معرفت خود تذكر داده‏اند ادعاي نسخ آيه امتاع با آيه عده وفات چيزي نيست كه تنها متكي به نقل اجماع مي‏باشد، بلكه در اين خصوص علاوه بر تنافي محتواي دو آيه، مجموع روايات وارده از عامه و خاصه در تصريح به نسخ آيه امتاع به سرحد تواتر مي‏رسد (همو، 2/299). بلكه مراد استاد از اجماع، اجماع كليه فقهاي اسلام (گدشته و حال) در عدم صدور فتوي عده وفات زنان شوهر مرده به يك سال است، خواه به صورت واجب خواه مستحب (همو، 2/300) و نتيجه اين اجماع سلبي حكم به نسخ آيه امتاع با آيه عده وفات خواهد بود.
8 . سوره اعلي هشتمين سوره از آغاز بعثت پيامبر (ص) بوده.
9 . سوره طه چهل و پنجمين سوره به حسب تربيت نزول است.
10 . سوره قيامة سي و يكمين سوره است(معرفت، 1/4.1).
11 . از قول خليفه دوم نقل شده كه آيه «الشيخ والشيخه اذا زنيا فارجموها البته ...» در قرآن وجود داشته، ولي نسخ شده است.

منابع:

1. ابن حزم، علي، الإاحكام في اصول الاحكام، مصر، 1345 ق.
2. ابن كثير، اسماعيل، تفسير القرآن العظيم، بيروت، داراحياءالتراث، 1405ق.
3. آلوسي، محمود،روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالفكر.
4. الجبري، عبدالمتعال محمد، الناسخ و المنسوخ بين الاثبات والنفي، مصر، 1407 ق.
5. جصاص، احمد بن علي، احكام القرآن، بيروت، داراحياء التراث، 1405 ق.
6. خويي، ابوالقاسم، البيان في تفسيرالقرآن، تهران، انتشارات كعبه، 1346 ش.
7. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن ،مصر، 1324 ق.
8. زرقاني، عبدالعظيم، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت، 1412 ق.
9. زركشي، محمدبن عبدالله، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دارالمعرفه، 1408 ق.
10. سيوطي، جلال الدين، الاتقان في علوم‏القرآن، مصر، 1360 ق.
11. شبّر، عبدالله، تفسير مختصر قرآن، قم، دارالحجره، 1385 ق.
12. طبرسي، علي بن فضل بن الحسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت 1379 ق.
13. غزالي، محمد بن محمد، المستصفي في علم الاصول، مصر، 1322ق.
14. فيض كاشاني، محمد بن مرتضي، الصافي في تفسير القرآن، تهران، 1356ق.
15. قرطبي، محمد بن احمد، الجامع الاحكام القرآن، مصر، 1356ق.
16. كامل موسي، التبيان في علوم القرآن، بيروت، 1412 ق.
17. معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، قم، 1397 ق.
18. النحاس، محمد، الناسخ و المنسوخ، بيروت، 1409 ق.
19. همو، الدرالمنثور في تفسير المأثور، تهران، انتشارات اسلاميه، 1377 ق.

 

شنبه 25 شهریور 1391  5:21 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تعریف، شرائط و حقیقت نسخ

تعریف، شرائط و حقیقت نسخ

محمد هادی معرفت

نسخ-در اصطلاح کنونی-عبارت است از«رفع حکم سابق،که بر حسب ظاهراقتضای دوام داشته،به تشریع حکم لاحق،به گونه‏ای که جای گزین آن گردد و امکان‏جمع میان هر دو نباشد».در این تعریف نکته‏هایی رعایت‏شده که باید مورد توجه‏قرار گیرد:
1- مقصود از حکم-چه منسوخ و چه ناسخ-حکم شرعی اعم از تکلیفی ووضعی است لذا هر گونه تغییر و تبدیلی که در امور خارج از محدوده احکام شرعی‏انجام گیرد،از موضوع بحث‏خارج است.
2- مقصود از اقتضای دوام که بر حسب ظاهر حکم سابق است،همان اطلاق‏ازمانی است که بر حسب تفاهم عرفی استفاده می‏شود، زیرا هر گونه تکلیف یادستوری سه گونه گسترش و شمول دارد:شمول افرادی،شمول احوالی و شمول‏ازمانی،یعنی فرمان صادر شامل همه افراد مورد خطاب یا مورد تکلیف می‏شود،ونیز شامل همه احوال هر فرد می‏گردد تا هر فرد در هر شرایطی که باشد باید امتثال‏تکلیف نماید،به علاوه شامل همه زمان‏ها می‏گردد و در طول زمان باید این فرمان‏انجام گیرد.پس همه مکلفین،در هر شرایطی و در طول زمان باید تکلیف صادر راامتثال کنند.البته شمول افرادی را اصطلاحا عموم وضعی می‏نامیم (1).ولی شمول‏احوالی و ازمانی را اطلاق می‏گوییم که بر پایه دلیل عقلی (2) (مقدمات حکمت)
استوار است.در نتیجه هر تکلیفی بر حسب دلالت ظاهر کلام،اقتضای تداوم دارد.
3- مقصود از عدم امکان جمع،وجود تضاد و تنافی میان حکم سابق و لاحق‏است،که اصطلاحا«تباین کلی‏»گفته می‏شود.ولی اگر دو حکم به گونه‏ای باشند که‏امکان وجود هم زمان داشته باشند،در این صورت پدیده نسخ صورت‏نگرفته است،مانند آن که حکم سابق عام یا مطلق باشد و حکم لاحق خاص یا مقید،که در این صورت حکم لاحق مخصص یا مقید حکم سابق است نه ناسخ.یعنی شعاع حکم سابق را کوتاه می‏کند ولی به کلی آن را بر نمی‏دارد.این خود یک گونه‏جمع عرفی است که متداول و متعارف است و از دایره نسخ بیرون می‏باشد.لذافرق میان نسخ و تخصیص در آن است که نسخ،رفع حکم سابق از تمامی افرادموضوع است و تخصیص، رفع حکم از بعض افراد است در حالی که حکم سابق‏درباره بعض دیگر هم چنان جاری است.

شرایط نسخ

از تعریف یاد شده برخی از شرایط نسخ روشن گردید.این شرایط عبارتند از:
وجود تنافی میان ناسخ و منسوخ و عدم امکان جمع آن‏ها،اختصاص نسخ به‏احکام شرعی اعم از تکلیفی و وضعی و نیز عدم تبدل موضوع مانند تبدل حالت‏اختیار به حالت اضطرار یا حاضر به مسافر و غیره،که هر گونه تغییر حکم در این گونه‏موارد از حیطه مساله نسخ بیرون است،زیرا هر موضوعی حکم خود را دارد و باتبدل موضوع،حکم آن تغییر می‏کند و این گونه تبدل حکم را نبایستی نسخ نامید،چنان چه برخی به این اشتباه رفته و بسیاری از موارد تخصیص یا تبدل موضوع را درزمره منسوخات آورده‏اند.
اضافه بر موارد مذکور،در این جا یک شرط قابل توجه است و آن عدم تقییدحکم سابق به قید زمانی صریح است.چه اگر حکم سابق از اول مقید به قید زمانی‏باشد،با سر آمدن زمان،حکم سابق پایان می‏یابد و نیازی به نسخ مجدد نیست.ولی‏این نکته نباید فراموش شود که قید زمانی باید صریح باشد و اگر ابهام گونه به پایان‏زمانی حکم اشاره شود،از مورد بحث‏بیرون است،زیرا حکم سابق به جهت ابهام‏در پایان زمانی هم چنان اقتضای دوام را خواهد داشت تا حکم مجدد(ناسخ)صادرگردد و تعریف یاد شده بر آن صادق است،زیرا ابهام در قید زمانی موجب می‏گرددتا اصل حکم هم چنان استوار بماند تا از جانب شرع،تبیینی صادر گردد و آن ابهام‏به صورت مشخص در آید و تا این تبیینی از جانب شارع نیامده،حکم سابق کما کان‏استوار خواهد بود.مثلا آیه و اللاتی یاتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا را ازاین موارد می‏توان شمرد.در ارتباط با این آیه باید توجه داشت که در ابتدای اسلام،درباره زنانی که مرتکب فحشا می‏گردیدند، (3) دستور آمد تا آنان را در خانه نگاه دارند واز بیرون آمدن آنان تا موقع فرا رسیدن مرگ جلوگیری کنند یا آن که خداوند راه‏دیگری نشان دهد.عبارت او یجعل الله لهن سبیلا گر چه اشارت دارد به آن که حکم‏یاد شده برای همیشه نیست و دیر یا زود حکم دیگری جای گزین آن می‏گردد.ولی‏این اشارت،حالت ابهام دارد و مشخص نگردیده آن حکم دیگر چه موقع صادرخواهد شد.لذا تا حکم جدید نیامده حکم سابق قابل تداوم بوده و باید مورد عمل‏قرار می‏گرفت.تنها با آمدن حکم جدید(جلد یا رجم)حکم سابق مرتفع گردید.این‏همان ویژگی نسخ است که در این جا وجود دارد.

حقیقت نسخ

آن چه گفته شد تعریف ظاهری نسخ است.بر حسب این تعریف نسخ تبدیل‏حکم سابق است‏به حکم لاحق که این تبدیل بر حسب متعارف حاکی از تجدید نظراست،زیرا مشرع حکم سابق را به گونه مطلق صادر کرده است‏به گونه‏ای که ظهور درتداوم داشته است.ولی اکنون و با ملاحظه شرایط پیش آمده،در اطلاق حکم سابق‏تجدید نظر نموده جلوی آن را گرفته و حکم تازه‏ای که موافق شرایط موجود باشدصادر می‏کند و گرنه در صورتی که شارع قصد تجدید نظر داشت می‏بایست از اول‏پیش بینی کرده،حکم سابق را مقیدا صادر می‏نمود،نه به طور مطلق،و صدور حکم‏سابق به صورت مطلق،مبین یک گونه جهل به پیش آمدها است که شایسته علم ازلی‏الهی نیست،علمی که فراگیر همه چیز است!
آری نسخ بدین معنا،در تشریعات وضعی(که بر دست انسان‏ها صورت‏می‏گیرد)امری طبیعی است.انسان نمی‏تواند تمامی پیش آمدهای آینده راپیش بینی کند.از این رو،نسخ به معنای حقیقی‏اش-که تجدید نظر است-درباره‏تشریعات آسمانی،صورت معقولی ندارد.
پس نسخ در شرایع الهی،نسخ ظاهری است.یعنی بر حسب ظاهر مردم گمان‏می‏برند که نسخی صورت گرفته در حالی که واقعا چنین نیست و خداوند از اول وهمان موقع که حکم سابق را تشریع نمود می‏دانست که آن حکم تداوم ندارد ومدت دوام آن محدود است و سرآمد اجل آن نزد خداوند مشخص بوده،صرفا وفق‏مصالحی از بیان مدت آن خود داری شده که به موقع و هنگام سر رسید اجل آن بیان‏می‏گردد.این-اصطلاحا-تاخیر بیان تا وقت‏حاجت است که از نظر اصولیون خالی‏از اشکال است آن چه مورد اشکال می‏باشد تنها تاخیر بیان از وقت‏حاجت است.بااین بیان می‏توان گفت که در واقع،نسخی در کار نیست‏بلکه خداوند از مان‏نخست‏حکم سابق را به صورت محدود تشریع نموده ولی حد و نهایت آن را بیان‏نداشته که در موقع خود بیان می‏دارد.

تشابه نسخ و بدا

همین گونه است مساله‏«بدا»در تکوینیات،که مردم بر حسب ظاهر بر ثبوت‏چیزی گمان داشته و از واقع بی‏خبرند که تبدل می‏یابد و در موقع خود بر آن آگاه‏می‏شوند و گمان می‏برند«بدا»حاصل گشته است.لذا دو مساله نسخ و بدا در این‏جهت‏با هم یکسانند،جز آن که نسخ در تشریعیات است و بدا در تکوینیات.آیه‏مربوط به نسخ را یاد آور شدیم.آیه مربوط به بدا در سوره رعد آمده: یمحو الله مایشاء و یثبت و عنده ام الکتاب (4).یعنی خداوند بر می‏دارد آن چه را که بر حسب ظاهرحالت ثبات دارد و ثبات می‏بخشد آن چه را که بر حسب ظاهر حالت زوال دارد.
علم به ثبات و زوال واقعی هر چیز نزد خدا مضبوط است.تفصیل این اجمال را در جای خود آورده‏ایم.

پی‏نوشتها:

1- بدین معنا که دلالت عموم وضعی،مستند به لفظ و مرتبط به اصل وضع لغوی آن است.
2- که این دو گونه اطلاق از دلیل عقلی و نظر به مقام حکمت متکلم استفاده شده است،زیرا اگر مخصوص‏حالت‏خاص یا دوران خاصی بود بایستی اعلام می‏کرد.
3- نساء 4:15.
4- رعد 13:39.
شنبه 25 شهریور 1391  5:21 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نسخ حكم آتش‌بس

نسخ حكم آتش‌بس

مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم

شمارى از مفسّران گفته‌اند: آيات ناظر به صلح و آتش‌بس، مربوط به زمانى است كه مسلمانان در ضعف به‌سر مى‌برده‌اند؛ بنابراين، با آياتى نظير:«و‌قتلوا المُشرِكينَ كافّةً» (توبه/9، 36)، «فَاقتُلوا المُشركين حَيثُ وَجَدتُموهُم» (توبه/9، 5) يا «وَ‌قتِلوهم حتّى لاتَكونَ فِتنةٌ» (بقره/2، 193) و‌... نسخ شده است.[1] براى توجيه نسخ آيات آتش‌بس، سه مرحله براى جهاد ذكر شده است: 1. اجازه دادن به مسلمانان‌براى‌جهاد با دشمنان؛ (حج/22، 39) 2. دعوت به‌پذيرش صلح‌درمقابل پيشنهاد صلح‌از جانب مشركان؛ (انفال/8‌، 61)3. دعوت به جهاد وجنگ همه‌جانبه.(توبه/9، 123)[2]اين مراحل، از وضعيّت مسلمانان و ميزان برخوردارى آنان از توان و ساز و برگ جنگى متأثّر بوده و از آن‌جا كه در مرحله سوم و پايانى، به سبب توانمندى، به جهاد دعوت شده‌اند، مراحل پيشين نسخ شده است.
در مقابل، شمارى از قرآن پژوهان معتقدند كه آيات آتش‌بس، نسخ نشده است؛ زيرا اوّلا آيه «فَاقتلُوا المُشرِكينَ حَيثُ وَجَدتُموهم» (توبه/‌9،‌5) در سال نهم هجرى نازل شد و پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)پس از آن، با اهل نجران پيمان صلح و آتش‌بس برقرار كرد؛[3] ثانياً همان مصلحتى كه باعث شده مسلمانان در مرحله دوم از مراحل سه‌گانه جهاد، به پذيرش آتش‌بس در مقابل پيشنهاد دشمنان مأمور شوند، ممكن است در ساير زمان‌ها براى مسلمانان پيش آيد و پذيرش آتش‌بس به واقع مصلحت آنان را در پى داشته باشد؛ البتّه تشخيص اين مصلحتِ نوآمد، برعهده امام و پيشواى مسلمانان است.[4]

پاى‌بندى به آتش‌بس:

مسلمانان پس از انعقاد قرارداد آتش‌بس، موظّفند به قوانين آن گردن نهند. تأكيد اسلام به رعايت اين قوانين، از پافشارى آن بر رعايت پيمان‌ها، پرهيز از عهدشكنى، احترام به قوانين پذيرفته شده اجتماعى و‌... نشأت گرفته است.[5] در آتش‌بس، افزون بر اين‌كه نبرد ممنوع است (نساء/4، 90)[6] جان و مال طرف معاهده نيز از طرف مسلمانان بايد محفوظ باشد (توبه/9، 4)[7] و رعايت تمام موارد و شرايط ذكر شده در پيمان آتش‌بس، لازم است (توبه /9، 4) البته پاى‌بندى به اين قوانين از‌سوى مسلمانان، منوط به رعايت كامل آن از‌سوى طرف معاهده (مشركان، كافران و‌...) خواهد‌بود.

مدت آتش‌بس:

شمارى از مفسّران بر اين نكته پاى فشرده‌اند كه بيش‌ترين زمان آتش‌بس، هنگام ضعف مسلمانان، ده سال، و‌كم‌ترين آن هنگام قوّت مسلمانان، چهارماه است. (توبه/9،2)[8] استناد مدّعيان اين ديدگاه، سيره پيامبر اكرم*(صلى الله عليه وآله)است؛ زيرا حضرت در دوران ضعف مسلمانان در حديبيه، با مشركان به مدّت ده سال پيمان آتش‌بس امضا كرد و پس از نقض آن از سوى مشركان كه زمان قوّت مسلمانان بود، چهارماه به آنان مهلت و پس از آن اعلان جنگ داد.[9]

شرايط نقض آتش‌بس:

معاهده آتش‌بس در شرايط ذيل شكسته مى‌شود و مسلمانان اجازه مى‌يابند آن را نقض كنند: 1. از طرف دشمن، كوچك‌ترين نشانه خيانت به پيمان آتش‌بس ديده شود كه آيه 58 انفال/8 به اين مطلب ناظر است؛[10] با اين حال، به صرف متّهم ساختن دشمن به نقض آتش‌بس و بدون داشتن دليل روشن نمى‌توان آن رانقض كرد؛[11] 2. از سوى دشمن در مورد عمل به موادّ معاهده، كوچك‌ترين كوتاهى مشاهده شود.[12] جمله: «ثمّ لَم‌يَنقُصوكم شَيئاً» در آيه 4 توبه/9 ناظر به اين امر است.
بسيارى از مفسّران، در بررسى آيات برائت* و اعلان جنگ به مشركان، برآنند كه لغو آتش‌بس به دليل خيانت و نقض صلح از سوى دشمن بوده است.[13]برخى گفته‌اند: مهلت آتش‌بس پايان يافته بود.[14] گروهى نيز معتقدند مهلت آتش‌بس از ابتدا به وحى آسمانى مشروط بود؛ به اين معنا كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)به مشركان اعلام كرد: اين پيمان تا زمانى استمرار دارد كه خداوند با فرود آوردن آيات قرآن آن را نقض نكند.[15]
در مواقعى كه پيمان آتش‌بس، پيش از موعد مقرّر از سوى دشمنان نقض شود، شايسته است شروع جنگ و پايان يافتن پيمان آتش‌بس را به آنان اعلام كنند: «براءةٌ مِنَ اللّهِ وَ رسُولِه إلَى الّذينَ عـهَدتّم مِنَ المُشركينَ * فَسيحُوا فِى الأرضِ أَربعة أشهُر واعلمُوا أنّكم غَيرُ معجِزِى اللّهِ وَ أنّ اللّهَ مُخزِى الكـفِرينَ =[اين اعلام]بى‌زارى از جانب خدا و پيامبر او به كسانى از مشركان است كه با آنان پيمان بسته‌ايد [و آنان پيمان‌شكنى كردند]؛ پس [اى مشركان!]چهارماه در زمين [ايمن از تعرّض]بگرديد و بدانيد كه شما ناتوان‌كننده خدا نيستيد و بدانيد كه خدا خواركننده كافران است.» (توبه/9، 1‌و 2(
بااستناد به آيه: «فَانبِذ إليهم عَلى سَواء» (انفال/8‌،58) لازم است اين اعلام، روشن و بى‌پيرايه و بدون هرگونه نيرنگ انجام گيرد.[16] برخى، با استناد به آيه 2 توبه/9 گفته‌اند: پيش‌از‌جنگ با دشمنانِ پيمان‌شكن، لازم است براى توبه و بازگشت به دامن اسلام، فرصت مناسب به آن‌هاداده شود.[17]

پی نوشتها:

[1] جامع‌البيان، مج‌4، ج‌5‌، ص‌272؛ الناسخ والمنسوخ، ابن متوّج، ص96، الايضاح لناسخ القرآن، ص‌231 و 232.
[2] التمهيد، ج‌2، ص‌297 و 316.
[3] كنزالعرفان، ج‌1، ص‌380؛ التبيان، ج‌5‌، ص‌150.
[4] مسالك الافهام، ج‌2، ص‌345، كنزالعرفان، ج‌1، ص‌380؛ الكشّاف، ج‌1، ص‌235.
[5] المنار، ج‌10، ص‌140؛ الميزان، ج‌9، ص‌184‌ـ‌190.
[6] راهنما، ج 3، ص 511.
[7] همان، ج‌7، ص‌21.
[8] التفسير‌الكبير، ج 16، ص 219؛ قرطبى، ج‌8، ص‌44؛ فقه‌القرآن، ج1، ص 354.
[9] المغنى، ج‌10، ص‌517‌؛ فقه القرآن، ج‌1، ص‌354؛ التفسير الكبير، ج16، ص‌219.
[10] التفسير الكبير، ج15، ص182؛ المنار، ج10، ص141.
[11] قرطبى، ج‌8‌، ص‌22.
[12] راهنما، ج‌7، ص‌21.
[13] التفسير الكبير، ج‌15، ص‌217.
[14] مجمع‌البيان، ج‌5‌، ص‌9.
[15] مجمع‌البيان، ج‌5‌، ص‌9؛ التفسير الكبير، ج‌15، ص‌224.
[16] نمونه، ج 7، ص 219.
[17] راهنما، ج‌7، ص‌13.
شنبه 25 شهریور 1391  5:21 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نقدی بر موضوع نسخ آیات صفح

نقدی بر موضوع نسخ آیات صفح
مهدی رستم نژاد

 

آیا، آیات صفح، نسخ شدند؟

قبل از پاسخگویى به این پرسش، یاد آورى دورنمایى از تاریخچه این بحث، خالى از لطف نیست.
آیه پنجم از سوره توبه، معروف به آیه«سیف» که عبارت است از:
«فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم»
از دیر زمان مورد توجه محققان علوم قرآن، مخصوصا بحث کنندگان از ناسخ و منسوخ قرآنى بوده است.محققان پیشین(قدماء)به گونه‏اى افراطى آیه سیف را ناسخ آیات بسیارى از قرآن مى‏پنداشتند؛تا جایى که ابن سلامه(م 410 ه) یکى از همین دسته از علما در این مورد مى‏گوید:
«کلّ ما فى القرآن من مثل«فاعرض عنهم، و تولّ عنهم و خلّوا سبیلهم و ما شاکل ذلک، فناسخه آیة السیف.»
یعنى تمام کلماتى که در قرآن از قبیل «فأعرض عنهم، تولّ عنهم و خلّوا سبیلهم و امثال آنها وارد شده است، به وسیله آیه سیف نسخ شدند. (1)
پس از ایشان، ابن عربى(638-560 ه.ق)را مى‏بینیم که آیه سیف را ناسخ 114 آیه از آیات قرآن که متضمن عفو و صفح است، مى‏داند و عجیب‏تر آن که مى‏گوید:«همین آیه سیف که توانست 114 آیه قرآن را از کار بیندازد، خودش توسط ذیلش نسخ شده است.عبارت نامبرده چنین است:
«انّها«آیه سیف»ناسخةّ لمأة و اربع عشرة آیة و انّ آخرها مع ذلک قد نسخ اولها، حیث قال اللّه تعالى‏
فى آخرها:«فان تابوا و اقاموا الصلاة و اتوا الزکاة فخلّوا سبیلهم»و هذا ناسخ لما قال:«فاقتلوا المشرکین.» (2)
این نمونه از افراط در بالا بردن آمار آیات نسخ شده به وسیله آیه سیف، در کلمات بیشتر کسانى که از قدما در پیرامون نسخ مطلبى نوشته‏اند از قبیل ابن حزم(م 456 ه)و ابو جعفر نحاس (م 338 ه)و ابن عتائقى(م 770 ه)و دیگران به چشم مى خورد.
ما با توجه به این که ممکن است مراد پیشینیان از نسخ، نسخ مصطلح امروزى نباشد، در پاسخ آنان مى‏گوییم:
بسیارى از آیات صفح، در مورد مدارا کردن پیامبر و مسلمانان با منافقان آمده است و پیامبر تا آخر عمر شریف خود، مأمور به قتال با منافقان نشده بود.و اما آیه سیف، در مورد قتال با مشرکات است.و نیز برخى دیگر از آیات صفح در مورد مدارا کردن پیامبر با آن دسته از مشرکات یا اهل کتابى است که نقض پیمان نکرده باشند و اما آیات قتال و سیف، مربوط به مشرکانى مى‏باشد که نقض عهد نمودند و یا اساس اهل عهد و پیمان نیستند.
با توجه به این واقعیت، روشن است که بین آیات صفح و آیه سیف، هیچگونه تعارضى نیست تا قائل به نسخ شویم.
ارائه آمار و ارقام بالاى آیات نسخ شده، همچنان قرن به قرن از هر نسلى به نسل دیگر منتقل مى‏شد.ولى هر چه زمان مى‏گذشت و علوم قرآنى پیشرفت مى‏کرد، این آمار و ارقام کاهش مى‏یافت.تا آنجا که جلال الدین سیوطى(م 911 ه) فقط در بیست آیه از آیات قرآن قائل به نسخ شد. و تازه در هیچ یک از آن آیات، آیه سیف به عنوان ناسخ آیه صفح معرفى نشده است.بعد از عصر جلال الدین سیوطى نیز در نوشته‏هاى محققانى که در علوم قرآنى، مطلبى نوشته‏اند از قبیل: زرکشى، زرقانى، مصطفى زید و حسن العریض و دیگران، دیده نشده است که آیات صفح را در شمار آیات نسخ شده، ذکر کرده باشند.
و این، همچنان بود تا این که بعضى از محققان عضر حاضر در 6 مورد از آیات صفح قائل به نسخ شدند.ما ابتداء آن موارد را ذکر کرده و سپس پیرامون آنها گفتگو مى‏کنیم:
1-آیه 14 سوه جاثیه:«قل للذین امنوا یغفروا للذین لا یرجون ایّام اللّه»که گفتند به وسیله آیه سیف(آیه 5 سوره توبه فاقتلوا المشرکین)نسخ شده است. (3)
2-آیه 109، سوره بقره، «ودّ کثیر من اهل الکتاب...فاعفوا و اصفحوا حتّى یأتى اللّه بأمره»که گفتند به وسیله آیه 29/توبه:«قاتلوا الذین لا یؤمنون باللّه و لا بالیوم الآخر»نسخ شده است. (4)
3-آیه 13 سوره مائده:«و لا تزال تطّلع على خائنة منهم الاّ قلیلا منهم فاعف عنهم و اصفح...» که به وسیله آیه 29/توبه نسخ شده است. (5)
4-آیه 85 سوره حجر:«فاصفح الصفح الجمیل» که به وسیله آیه 39/حج‏«اذن للّذین یقاتلون بانّهم ظلموا»نسخه شده است. (6)
5-آیه 95، سوره حجر:«و اعرض عن المشرکین»که آن هم به وسیله آیه 39/حج، نسخ شده است. (7)
6-آیه 89، سوره زخرف:«فاصفح عنهم و قل سلام فسوف یعلمون»که بنابر احتمال، به وسیله آیه سیف(آیه 5/توبه)نسخ شده است. (8)
ما در پاسخ به مطالب ذکر شده، ملاحظاتى داریم که به عرض مى‏رسد.

نخست

آنچه ما را بر آن مى‏دارد تا بین دو آیه قائل به نسخ شویم، عبارت است از این که، آن دو آیه در حالى‏ که از لحاظ موضوع، واحدند، از نظر حکم با هم منافات داشته باشند و ما براى رفع تنافى بین این دو آیه، قائل به نسخ مى‏شویم.بدیهى است اگر چنانچه اختلاف حکم دو آیه به خاطر اختلاف در موضوعهاى آن دو آیه باشد، ما به دنبال قول به نسخ نمى‏رویم؛چون با وجود اختلاف در موضوع، تناقضى بین دو حکم نیست.
به عنوان مثال:اگر مولى فرمان داده باشد(به حسن سلام کن و به تقى سلام نکن)کسى نمى‏گوید که این امر به سلام کردن با آن نهى از سلام کردن با هم متناقض است؛چه این که موضوع در یکى حسن است و در دیگرى تقى و این دو با هم ارتباطى ندارند.
با توجه به مطلب فوق، به تحلیل آیات صفح مى‏پردازیم:
آیات صفح که مسلمانان را مأمور به مدارا کردن نسبت به مشرکان یا اهل کتاب مى‏نماید، در زمان ضعف مسلمانان و کم بودن تعدادشان نازل شده است و اما پس از این که مسلمانان به قوت و سیطره و استیلاء رسیدند، آیات قتال و سیف نازل شده است.در نتیجه با اندک تأملى در مى‏یابیم که تغییر حکم الهى از مدارا کردن به قتال و جهاد، ناشى از تغییر در موضوع یعنى وضعیت مسلمانان که از ضعف به قوّت رسیده بودند، مى‏باشد.همین تغییر در وضعیت(موضوع)است که براى رفع تناقض بین این دو دسته از آیات کافى است و نیازى به قول به نسخ نیست.نسخ، خود آخرین راه حل براى رفع ناقض ظاهرى بین آیات مى‏باشد.
البته اگر ما در مقابل آیات صفح که نظر به زمان ضعف مسلمانان مى‏باشد، آیاتى داشتیم که مى‏فرمود:با وجود ضعف هم قتال کنید، آنگاه ما به ناچار قائل به نسخ مى‏شدیم.ولى چنانچه هویدا است، آیات صفح، حکم زمان ضعف و فرار و هجرت مسلمانان است و آیات قتال و سیف، حکم زمان قدرت و نفوذ و استیلاى مسلمانان مى‏باشد. همانگونه که زمان نزول این آیات، خود مؤید این مطلب است.چه این که، آیه سیف یعنى آیه 5 و 29، از سوره توبه در سال نهم هجرى، یعنى یکسال پس از فتح مکه نازل شده است که مسلمانان در آن زمان در اوج قدرت خود به سر مى‏بردند.نیز آیه:اذن للذین یقاتلون...در سوره حج مى‏باشد که این سوره به حسب ترتیب نزول، صد و چهارمین سوره‏اى مى‏باشد که بر پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله)نازل گردیده است.و از آخرین سوره‏هایى است که در مدینه نازل شده است و مسلّم پیامبر و یاران آن حضرت در زمان نزول این سوره، از قدرت و نفوذ فوق العاده‏اى برخوردار بودند.
علاوه بر این که آیه فوق، فقط مسأله مأذون بودن مسلمانان را در دفاع از خود، یاد آور شده است و آن شدت و تندى که در آیه سیف دیده مى‏شود، در این آیه به چشم نمى‏خورد.با این بیان، چندان تناقضى بین این آیه با آیه صفح دیده نمى‏شود تا قائل به نسخ شویم.

ملاحظه دوم

برخى از آیات صفح که به نظر استاد منسوخ شدند، به طور مطلق، امر به صفح نکرده است بلکه مغیّى به غایت مى‏باشد.مثل آیه 109/بقره‏(... فاعفوا و اصفحوا حتّى یأتى الله بامره.)که فرمودند به وسیله آیه 29/توبه:«قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله...)نسخ شده است.
ما در پاسخ مى‏گوییم:
اولا، آیه‏(قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله)در سوره توبه است و سوره توبه در اوج قدرت مسلمانان نازل شده است.حتى بعضى‏ها آن را آخرین سوره‏اى مى‏دانند که بر پیامبر اکرم(ص)نازل شده است.و این در حالى است که آیه‏«فاعفوا و اصفحوا حتى یأتى الله بامره»در سوره بقره است.و سوره بقره اولین سوره‏اى است که در مدینه بعد از هجرت پیامبر(ص)نازل شده است.
بدیهى است که مسلمانان در سال اوّل هجرى که هنوز حکومتى تشکیل نداده بودند، در مقابل طوایف قدرتمند یهود-که از لحاظ اقتصادى نیز بازارهاى آن روز را در اختیار خود داشتند-در ضعف و ناتوانى بودند.ولى در سالهاى آخر عمر پیامبر اکرم(ص)که سوره توبه نازل شده بود، مسلمانان در اوج قدرت خود به سر مى‏بردند و همین مقدار اختلاف در ضعف و قوّت، براى رفع تناقض این دو آیه کافى است.و نیازى به قول به نسخ نیست.
ثانیا، آنچه که در باب غایت به نظر صحیح‏تر مى‏رسد، آن است که حکم مغیّى به غایت مجهول، همانند حکم مغیّى به غایت معلوم، (مثل اتموا الصیام الى اللیل)از باب نسخ نیست.چون نسخ در آنجایى است که حکم، مطلق و از حیث ظاهر، مستمرّ باشد؛ولى آنجا که پاى غایت-چه غایت معلوم و چه مجهول-به میان بیاید، حکم داراى وقت مى‏شود و حکم وقت‏دار، استمرار ندارد و در نتیجه نسخ را در آن راهى نیست.
جلال الدین سیوطى در همین مورد، در کتاب الاتقان مى‏گوید:
«ذکر جماعة انّ ما ورد فى الخطاب مشعرّ بالتوقیت و الغایة مثل قوله فى البقرة(فاعفوا و اصفحوا حتى یأتى الله بامره)محکم غیر منسوخ لانّه مؤجّل بأجل و المؤجل باجل لا نسخ فیه.» (9)
علاوه بر آن که با وجود غایت، بین آیه مغیّى و آیه‏اى که در مقابلش وارد شده است، تعارض تامّ وجود ندارد تا قائل به نسخ شویم.و روشن است که‏نسخ در جایى است که بین دو آیه تعارض تامّ باشد.از همه اینها گذشته، استاد، خود در پاسخ به کسانى که آیه 109/یونس‏(و اصبر حتى یحکم اللّه) را منسوخ به آیه سیف دانستند، چنین مرقوم داشتند:
«کانت آیة السیف بالنسبة الى هذه تحقیقا للوعد و الوفاء بالوعد لیس نسخا.» (10)
مسلّم فرقى بین این دو نمونه آیه با آیه مورد بحث نیست.زیرا در هر دو مورد، حکم اول مغیّى به غایت مى‏باشد و بعد از غایت در هر دو آیه، با فعل مضارع بیان شده است؛یعنى در سوره یونس‏(حتى یحکم اللّه)آمده است و در سوره بقره (حتى یأتى اللّه بامره).با این توضیح مى‏توان آیه سیف را وفا به وعده‏اى دانست که در سوره بقره وارد شده است.و چنانچه، خود استاد اذعان دارند، وفاى به وعده، نسخ نیست.
اما آنچه را که استاد در مورد آیه 13/مائده‏
(فاعف عنهم و اصفح...)فرمودند که به وسیله آیه 29 سوره توبه نسخ شده است، مى‏گوییم:
(البته با توجه به این که هر یک از سوره‏هاى توبه و مائده، در زمان قدرت مسلمانان نازل شده‏اند، ما تکیه بر جواب اول نمى‏کنیم؛بلکه از راه دیگرى پاسخ مى‏گوییم و آن عبارت است از این که):
اولا، سوره توبه، طبق قول صحیح‏تر پیش از سوره مائده نازل شده است.و سوره مائده آخرین سوره‏اى مى‏باشد که بر پیامبر نازل گردید.و معنى ندارد آیه‏اى که در زمان گذشته، نازل شده است، ناسخ آیه‏اى باشد که بعدا نازل مى‏شود.با این بیان، آیه 29/توبه که قبلا نازل شده است، نمى‏تواند ناسخ آیه 13/مائده باشد که بعدا نازل گشت.قطعا آیه منسوخ باید قبل از آیه ناسخ نازل شده باشد.
علامه طباطبائى نیز در مشابه همین قضیّه، در مقابل کسانى که آیه 10/ممتحنه را ناسخ آیه 221/بقره پنداشتند، مى‏فرماید:
«...على انّ سورة البقرة اوّل سورة نزلت بالمدینة بعد الهجرة و سورة الممتحنة نزلت بالمدینة قبل فتح مکه و سورة المائدة آخر سورة نزلت على رسول اللّه ناسخة غیر منسوخة و لا معنى لنسخ السابق اللاحق.» (11)
ثانیا، ما روایات خاصه‏اى در دست داریم که بیانگر این است که در سوره مائده، آیه منسوخه، نداریم.بلکه آیات این سوره همه محکم هستند.
علامه طباطبائى در همین مورد مى‏گویند:
«لم یختلف اهل النفاق انها آخر سورة مفصلّة نزلت على رسول اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلم) فى اواخر ایّام حیاته و قد ورد فى روایات الفریقین انها ناسخة غیر منسوخة.» (12)
ما به عنوان نمونه به یکى دو مورد از روایات اشاره مى‏کنیم.
1-عن على(علیه السلام):«کان القرآن ینسخ بعضه بعضا و انّما یؤخذ من رسول اللّه بآخره و کان من آخر ما نزل علیه سورة المائدة فنسخت ما قبلها و لم ینسخها شئ...» (13)
2-قال رسول اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلم): «المائدة من آخر القرآن تنزیلا، فاحلّوا حلالها و حرّموا حرامها.» (14)
بنابر این، پذیرفتن این مطلب که آیه‏اى از آیات سوره مائده نسخ شده باشد، غیر قابل قبول است.

ملاحظه سوم

تأمّل در آیات قتال و جهاد، خود بهترین گواه است بر این که این آیات به تناسب تغییر حال مسلمانان که قدم به قدم از ضعف به سوى قدرت گام برمى‏داشتند، تغییر نمود.در واقع، همانند آیات مربوط به تحریم خمر، به صورت تدریجى از حالى به حال دیگر دگرگون شدند.همانگونه که در آیات تحریم خمر-با توجه به تدریجى بودن نزول آن-ملتزم به نسخ نمى‏شویم، در آیات قتال نیز قائل به نسخ نمى‏شویم.
چنانکه خود استاد، در مقابل کسانى که در آیات خمر، قائل به نسخ شدند، فرمودند:«که این از باب تدرّج در احکام مى‏باشد که از لحن خفیف به لحن شدید رفته است.» (15)
ما مصداق همین کلام استاد را در آیات قتال مى‏یابیم.زیرا آیات قتال نیز در چند مرحله راه ترقى را پیمود و از لحن خفیف به لحن شدید، رفت: (16)
مرحله اول، اذن براى دفاع از خویشتن، «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا.» (17)
مرحله دوم، قتال با کسانى که به مسلمانان تعرّض نمایند:«فان لم یعتزلوکم و یلقوا الیکم لسلم‏ و یکفّوا ایدیهم فخذوهم و اقتلوهم حیث ثقفتموهم.» (18)
مرحله سوم، جنگیدن با مشرکانى که در دسترس مسلمانان باشند:«یا ایها الذین امنوا قاتلوا الذین یلونکم من الکفار.» (19)
مرحله چهارم، اعلان جنگ و جهاد عمومى علیه همه مشرکان:«و قاتلوا المشرکین کافّة کما یقاتلونکم کافّة.» (20)
با این بیان، روشن است که هر یک از این آیات، ناظر به یک موقعیت خاص از ضعف یا قدرت مسلمانان مى‏باشد و هیچ یک از این مراحل، موضوع مرحله دیگر را واجد نیست؛و با تغییر موضوع-همانگونه که در ملاحظه نخست بیان شد-جایى براى قول به نسخ نمى‏ماند.
ولى حضرت استاد، برخلاف آنچه که در آیات مربوط به تحریم خمر برگزید، در اینجا قائل به نسخ شده است؛آن هم نسخى که هر مرحله‏اش ناسخ مرحله قبل از خود مى‏باشد که در نتیجه، یک آیه، ناسخ مرحله قبل از خود و منسوخ مرحله بعد از خویش مى‏باشد. (21)

یادداشتها

(1)-النسخ فى القرآن الکریم، مصطفى زید، رقم 699.
(2)-البرهان، زرکشى، ج 2، ص 40.و النسخ فى القرآن الکریم، رقم 699.
(3)-التمهید فى علوم القرآن، محمد هادى معرفت، ج 2، ص 312.
(4)-همان.
(5)-همان، 341.
(6)-همان، ص 362.
(7)-همان، ص 363.
(8)-همان، ص 384.
(9)-الاتقان، جلال الدین سیوطى، ج 3، ص 69.
(10)-التمهید فى علوم القرآن، ج 2، ذیل آیه 109/یونس.
(11)-المیزان فى تفسیر القرآن، علامه طباطبایى، ج 2، ص 213.
(12)-همان، ج 5، ص 175.
(13)-مجمع البیان طبرسى، ج 2، ص 150.بحار الانوار، ج 92، ص 274.
(14)-در المنثور سیوطى، ج 3، ص 4.
(15)-التمهید فى علوم القرآن، ج 2، ص 323.
(16)-همان، ص 316.
(17)-حج/39.
(18)-نساء/91.
(19)-توبه/123.
(20)-توبه/36.
(21)-التمهید فى علوم القرآن، ج 2، ص 316.

 
شنبه 25 شهریور 1391  5:21 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نقدى بر ديدگاه استاد معرفت درباره آيات منسوخه

نقدى بر ديدگاه استاد معرفت درباره آيات منسوخه

محمد مهدى مسعودى

موضوع نسخ و رخداد آن، از ديرباز مورد توجه قرآن پژوهان بوده و ديدگاهها و انظار گوناگونى درآن ابراز شده است. گروهى به كلى رخداد نسخ در قرآن را منكر شده اند و عده اى نسخ در برخى آيات قرآن را پذيرفته اند، ولى همينان درمصاديق آيات منسوخه اختلاف كرده اند ، تا آنجا كه برخى آيات منسوخه را دهها آيه و بعضى تا صدها آيه شمارش كرده اند.
استاد معرفت از جمله قرآن پژوهانى است كه تقريباً بيست آيه را از منسوخات دانسته و در تلخيص التمهيد جلد اول از صفحه 442 تا 457 در هشت بخش آنها را ياد كرده است.
نوشتارحاضر نگاهى است نقادانه به برخى آراى استاد در زمينه آيات منسوخه. اما از آن جا كه برخى نظريات ايشان مورد اجماع است و با دلايل محكمى همراه مى باشد، از پرداختن به آنها خوددارى كرده و تنها به مواردى نظر خواهيم افكند كه ازيك سو مورد اختلاف صاحب نظران است و از سوى ديگر ـ به نظر اين قلم ـ با دلايل كافى قرين نشده است.

نسخ در آيات مربوط به نبرد و پايدارى

استاد، دو آيه از سوره انفال را ياد مى كند كه آيه نخست را منسوخ و آيه دوم را ناسخ معرفى مى نمايد:
1. (يا ايها النبى حرّض المؤمنين على القتال إن يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مأتين وإن يكن منكم مأة يغلبوا ألفاً من الذين كفروا بأنّهم قوم لايفقهون) انفال/ 65
اى پيامبر! مومنان را براى نبرد برانگيز! هرگاه از ميان شما بيست نفر رزمنده شكيبا و پايدار باشند، بر دويست نفر غلبه مى يابند و اگر از شما صد نفر باشند، بر هزار نفر ازكافران پيروز شوند، زيرا آنان اهل درك نيستند.
2. (ألآن خفّف الله عنكم و علم أنّ فيكم ضعفا فإن يكن منكم مأة صابرة يغلبوا مأتين وإن يكن منكم ألف يغلبوا ألفين باذن اللّه) انفال / 66
اكنون خداوند تكليفتان را سبك گردانيد و ناتوانى شما را دانست، پس هرگاه صد نفر از شما پايدار باشند بر دويست نفر پيروز شوند وهزار نفر از شما بر دوهزار نفر غلبه يابند، به اذن خداوند.
استاد معرفت براين اعتقاد است كه آيه نخست، مؤمنان را دستور مى داد كه هر بيست نفر در برابر دويست نفر به نبرد برخيزند ومقاومت كنند، اما اين تكليف درآيه بعد كاهش يافت و نسخ صورت گرفت، دربرابر ايشان برخى منكر نسخ در اين آيات هستند، ازجمله آيت اللّه خويى درالبيان مى نويسد:
(ديدگاه نسخ در صورتى در آيه شريفه صحيح مى نمايد كه نخست، جدايى دوآيه ازجهت زمان نزول اثبات گردد و سپس ثابت گردد كه آيه دوم پس از عمل به حكم آيه اول فرود آمده است، تا نسخ پيش از فرارسيدن وقت حاجت كه لغويت تكليف اول را در پى دارد، صورت نپذيرد.
و افزون براين مهم ترين شاهد بر نزول هردو آيه دريك زمان، سياق آيات مى باشد، بنابراين حكم آيه اول استحبابى است، نه وجوبى.) 1
با توجه با اين كه استاد معرفت پس از (البيان) به طرح بحث پرداخته است، بايد ديد كه ايشان در تبيين نسخ و پاسخگويى به سخن (البيان) تا چه اندازه موفق بوده است.
ايشان مى نويسد:
(قدرت ايمان واعتقاد و اعتماد به خدا موجب شده بود كه هريك از مؤمنان در برابر ده نفر مقاومت كنند و آيه 65 انفال دراين مورد نازل شد و جهاد را در صورتى كه مسلمانان يك دهم كافران باشند برآنان واجب گردانيد، تا اين كه ضعف و سستى مسلمانان آشكار شد و خداوند بر آنان آسان گرفت وجهاد را درصورتى واجب گردانيد كه مسلمانان نصف كافران باشند.)
وى درپاسخ (البيان) مى نويسد:
(استاد، براى اثبات پيوستگى آيات در نزول واتصال سياق ازجهت زمان، دليلى نياورده اند. درحالى كه ظاهر سياق، عكس آن چيزى است كه استاد مى گويد. چه اين كه تعبير (الآن خفّف اللّه عنكم و علم أنّ فيكم ضعفاً) به روشنى دلالت بر نزول آيه دوم پس از آيه اول دارد. كه چه بسا آن فاصله به آن اندازه اى بوده است كه ضعف مسلمانان نسبت به حكم اول آشكار شده باشد و با تعبير (ألآن) بدون اين فاصله زمانى، كاربرد اين واژه درآيه دوم لغو مى نمايد و افزون براين، تعبير به تخفيف درآيه دوم، حكايت ازاين دارد كه تكليف نخست، وجوبى بوده است نه استحبابى. زيرا اگر استحبابى بود، تخفيف معنى نداشت.)

بررسى ديدگاه نسخ

1. رخداد نسخ درآيه 65 سوره انفال در صورتى قابل پذيرش است كه جمله خبريه (ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مأتين) ظهور در وجوب داشته باشد و دلالت وظهور در وجوب، وقتى شكل مى گيرد كه آيه دوم; يعنى (خفف الله عنكم) فرود آيد.
شيخ طوسى دراين مورد مى نويسد:
اين سخن خداوند: (ان يكن منكم عشرون يغلبوا مأتين) دلالت بر اين مطلب دارد، زيرا تخفيف معنى ندارد، مگر پس از تكليف. 2
بنابراين دو صورت مى توان براى دوآيه شريفه تصور كرد:
الف. هردوآيه دريك زمان نازل شده باشد چنان كه دركتابت نيز دركنار هم اند.
دراين صورت ديدگاه نسخ درآيه صحيح نمى باشد، زيرا پيش از عمل به آيه نخست، آيه دوم فرود آمده است و زمانى براى عمل به تكليف مستفاد ازآيه نخست باقى نمانده است. ودراين صورت لازم مى آيد تشريع اول لغو باشد.
ب. آيه دوم پس ازمدتى نسبتاً طولانى از نزول آيه نخست نازل شده باشد، چنان كه استاد معرفت معتقد است. دراين صورت نيز نسخ درآيه شريفه پذيرفتنى نمى باشد، زيرا درآن فاصله زمانى بين نزول آيه اول و آيه دوم، ظهورى براى جمله خبريه در وجوب و امر شكل نمى گيرد، تا به آيه اى كه پس از مدتى فرود مى آيد، نسخ گردد و ظهورى هم كه پس از آيه دوم منعقد مى شود، براى صحت ديدگاه نسخ كافى نمى باشد، زيرا چنين ظهورى با نزول آيه دوم شكل يافته است و عملى كه مسلمانان انجام داده اند، معلوم نيست به صورت حكم وجوبى باشد.
2. نسخ در آيه در صورتى صحيح مى نمايد كه وجوب درآيه، مشروط نباشد، درصورتى كه برخى از مفسران، حكم آيه را شرطى و قيد (صابرون) را شرط شمرده اند. زمخشرى در ترجمه آيه مى نويسد:
(وهذه عدة من الله وبشارة بأنّ الجماعة من المؤمنين إن صبروا غلبوا عشر امثالهم من الكفار.) 3
به عبارت ديگر مقاومت ده نفر در برابر دويست نفر، يكى به جهت قيد (صابرون) مى باشد و يكى به جهت (بأنّهم قوم لايفقهون) درصورتى كه نظريه شرط بودن اين دو جمله پذيرفته شود، نمى توان وجوب را ازآيه استفاده كرد، زيرا معنى ندارد كه حكم تكليفى پروردگار، بسته به ابراز صبر و بردبارى مردم باشد.
3. افزون براين در تفسير نورالثقلين ازامام(ع) روايتى نقل شده كه درآن روايت امام به آيه 65 انفال استدلال مى كنند و اين دليل عدم نسخ آيه شريفه است:
(… وقد اكره على بيعة ابى بكر مغضباً اللّهم انك تعلم ان النبى(ص) قد قال لى: ان تموا عشرين فجاهدهم، وهو قولك فى كتابك (ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مأتين) قال: و سمعته يقول: اللهم فانهم لم يتمّوا عشرين… ثم انصرف.) 4

نسخ در آيه امتاع

ييكى ديگر از آيات نسخ شده از ديدگاه استاد، آيه (آيه امتاع) است:
(والذين يتوفّون منكم و يذرون ازواجاً وصيّة لازواجهم متاعاً الى الحول غيراخراج فان خرجن فلاجناح عليكم فيما فعلن فى أنفسهنّ من معروف…) بقره/240
ايشان ذيل آيه مى نويسد:
(آيه در تقرير بخشى ازيك سنت جاهلى فرود آمده است. درجاهليت زن شوهرمرده يك سال كامل عده نگه مى داشت ودراين مدت خود را آرايش و معطر نمى نمود و ورثه ميت نيز نفقه و مكان زندگى او را براى يك سال تأمين مى كردند وهمين مقدار از نفقه به عنوان سهم ارث او به حساب مى آمد. تا اين كه آيه ارث و آيه عدّه (بقره/ 234) اين دوحكم ـ حكم پرداخت نفقه تا يك سال و دراختيار گذاشتن مكانى براى زندگى او و وجوب عده تا يك سال كامل ـ را ازميان برداشت.)
نظر استاد درباره اين آيات با چند اشكال مواجه است:
1. درآيه شريفه هيچ واژه اى كه دلالت بر وجوب عده تا يك سال داشته باشد، ديده نمى شود واگر مانند برخى ازمفسران اهل سنت ـ فخررازى ـ حكم وجوب به مدت يك سال را از حكم وجوب نفقه به مدت يك سال نتيجه بگيريم، دراين صورت يك بخش از نسخ درآيه شريفه اشكال پيدا مى كند، زيرا دراين صورت با نسخ حكم وصيّت و وجوب نفقه، ديگر حكم وجوب عده باقى نمى ماند تا نيازى به آيه 234 بقره داشته باشيم وهم چنين برفرض آن كه آيه 134 بقره پس از آيه 240 بقره نازل شده باشد، با نزول اين آيه و نسخ وجوب عده به مدت يك سال، وجوب نفقه نيز نسخ مى شود.
2. آيه ميراث هيچ گونه نظرى به آيه مورد بحث ندارد، زيرا آن آيه درباره ميراث است واين آيه درباره وصيت. واين كه بسيارى از مفسران اهل سنت، معتقد به نسخ آيه مى باشند به اين جهت است كه آنها معتقدند قرآن به كمك سنت ناسخ آيه مى باشد.
فخررازى مى نويسد:
(اما الوصية بالنفقه والسكنى فلأنّ القرآن دلّ على ثبوت الميراث لها والسنة دلّت على انّه لاوصيّة لوارث، فصار مجموع القرآن والسنة ناسخاً للوصية للزوجة بالنفقة والسكنى فى الحول.) 5
اما از ديدگاه شيعه ميان ارث و وصيت منافاتى نيست; يعنى يك نفر، هم مى تواند ارث ببرد وهم از وصيت چيزى به او برسد. چنان كه قرينه (من بعد وصيّة يوصى بها او دين) ميراث وارث را پس از وصيت بيان كرده است.
3. درآيه شريفه قرينه اى وجود دارد كه هر دو حكم آيه را از حالت وجوبى خارج مى سازد و شكل استحبابى به آن مى دهد و آن قرينه، واژه (معروف) مى باشد، چه اين كه اگر حكم درآيه را وجوبى فرض كنيم، چنانچه هر ميت پيش از اتمام مدت عده (يك سال) ازخانه خارج شود يا آرايش يا ازدواج نمايد. از نگاه شرع، (منكر) خواهد بود، درصورتى كه اين امور درآيه شريفه (معروف) خوانده شده است و معروف چنان كه زمخشرى مى گويد، چيزى است كه از نظر شرع، منكر نيست. 6
درآيه 234 بقره پس از بيان مدت عده كه چهار ماه وده روز است، مى خوانيم:
(فاذا بلغن أجلهنّ) اگر زن، پس از انقضاء مدت عده ازخانه خارج شد، ازآن معروفى كه زن انجام مى دهد، گناهى بر شما نيست، ولى درآيه مورد بحث (فاذا بلغن أجلهنّ) ندارد. بنابراين از تفاوت كاربرد واژه ها دردوآيه به تفاوت حكم دو آيه پى مى بريم كه درآيه 234 بقره حكم وجوبى است و درآيه 240 حكم استحبابى.
وادعاى اجماع و تظافر روايات بر نسخ آيه از سوى مؤلف در صفحه 445 نيز، چندان قابل پذيرش نيست، زيرا:
اولاً برخى از مفسران مانند شيخ طوسى وفخررازى و ابومسلم اصفهانى و… آيه را منسوخ نمى دانند.
و ثانياً اين اجماع با وجود رواياتى كه دراين مورد رسيده، احتمال مدركى بودن آن هست وچنين اجماعى حجت نيست.
و ثالثاً مأخذ و منشأ اصلى اين روايات، چه رواياتى كه در صفحات 188 و 190 و 191 جلد 104 بحار آمده است و چه روايتى كه در صفحه 362 جلد 15 وسائل آمده، روايت صفحه 129 جلد اول تفسير عياشى و روايت محكم ومتشابه نعمانى است و سند هردو اين روايت ها مخدوش است و برفرض صحت سند در حد تظافر نيستند.

نسخ درآيه كيفر فحشاء

در سوره نساء آيه 15 و 16 كيفر بدكاران چنين بيان شده است:
(واللاتى يأتين الفاحشة من نساءكم فاستشهدوا عليهنّ أربعة منكم فإن شهدوا فامسكوهنّ فى البيوت حتى يتوفّاهنّ الموت أو يجعل اللّه لهنّ سبيلاً. واللذان يأتيانها منكم فآذوهما فإن تابا وأصلحا فأعرضوا عنهما إنّ اللّه كان توّاباً رحيماً) نساء/ 15 ـ 16
واز زنان شما آنان كه مرتكب فحشا مى شوند، پس چهارگواه عليه آنان بايد گواهى دهند، هرگاه گواهى صورت گرفت، زنان يادشده را درخانه محبوس داريد تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهى پيش پايشان نهد. وآن دو مرد را كه مرتكب فحشا شده اند، بيازاريد، پس اگر توبه كنند وبه صلاح آيند، دست ازآزارشان برداريد، زيرا خدا توبه پذير ومهربان است.
محتواى اين آيه، ازنظر استاد معرفت، نسخ شده است وايشان براى اثبات سخن خود به روايت امام صادق(ع) استدلال مى كند كه آيه را منسوخ مى داند ومراد از (سبيلاً) درآيه را شلاق و سنگسار مى شمارد. سپس مؤلف ادعا مى كند كه روايات ديگرى نيز دراين زمينه وجود دارند كه در حد تظافر هستند.
(البيان) نسخ اين آيات را باور ندارد وبه قرينه تثنيه موصول درآيه دوم، مراد از (الفاحشة) را (مساحقه) مى داند و مى گويد حكم دوآيه شريفه حدّ زناكار نمى باشد، بلكه براى جلوگيرى از اعمال منافى عفت تشريع شده است ودراين صورت هيچ گونه ناسازگارى بين اين دوآيه و آيه رجم و جلد وجود ندارد. 7
استاد معرفت در ردّ نظر (البيان) مى نويسد:
(دقت درآيات مذكور، نظر مشهور را تأييد مى كند كه معتقد به نسخ هستند، زيرا دليلى بر نزول آيه دوم پس ازآيه اول نداريم و شايد چنان كه برخى گفته اند، آيه دوم پيش از آيه اول نازل شده باشد (چنان كه در صدر اسلام، اذيت وآزار، عقوبت زناكار بود) و سپس اين حكم نسخ شد وحبس، جايگزين آن گرديد و پس ازمدتى حكم حبس نيز نسخ گرديد وحكم آيه دوم سوره نور، جايگزين آن شد.
گذشته ازاين، اگر دوآيه با هم نازل شده اند، پس چرا درآيه نخست موصول جمع بسته شده و درآيه دوم به صورت تثنيه آمده است تا اين كه ناگزير گرديم آيه دوم را قرينه بر اراده تثنيه ازموصول درآيه نخست بدانيم!)

بررسى ديدگاهها

استاد معرفت نزول آيه دوم پس ازآيه اول را يقين ندارد، شگفت است، زيرا درآيه دوم ضمير مؤنثى وجود دارد (يأتيانها) كه در صورت مقدم بودن اين آيه برآيه پانزدهم، مرجعى براى آن نمى توان يافت و قرينه لفظيه يا حاليه اى وجود ندارد تا مرجع ضمير را روشن سازد. اما اگر نزول آيه شانزدهم را پس ازآيه پانزدهم بدانيم، مرجع ضمير، كلمه (الفاحشة) درآيه پانزدهم خواهد بود. بنابراين به قرينه اين ضمير، مى توان اطمينان يافت كه نزول آيه شانزدهم حتماً پس ازنزول آيه پانزدهم، آن هم بدون فاصله بوده است واحتمال نسخ آيه شانزدهم به وسيله آيه پانزدهم بى معنى است، زيرا با اين احتمال، بين دوآيه فاصله اى وجود ندارد تا آن حكم اول مورد عمل قرار گرفته باشد واگر به حكم اول عمل نشده باشد، در حقيقت نسخ صورت گرفته است.
واما تثنيه يا جمع آمدن موصول دردوآيه، اثرى نمى تواند داشته باشد، زيرا اديبان عرب درمكالمات و نوشته هاى خود از چنين استعمالاتى ـ تعبير به جمع و تثنيه ـ زياد سود مى برند واين خود بابى است به نام تنويع.
براى اثبات عدم نسخ، به اجماع نيز نمى توان تمسّك كرد، زيرا با وجود آراى مخالف، مجالى براى ادعاى اجماع نمى ماند و ازسوى ديگر بر فرض شكل گيرى اجماع، احتمال مدركى بودن آن مى رود.
افزون بر اين همه، اساساً شرط نسخ دراين دوآيه محقق نيست، زيرا شرط نسخ ازنظر اصوليان، ناسازگارى بين ناسخ و منسوخ مى باشد به صورتى كه جمع آن دوممكن نباشد، اما اگر يك حكم، داراى غايتى هرچند مجمل بود، آن دو حكم، ناسازگاى ندارند و ( ويجعل اللّه لهنّ سبيلاً) خود غايت براى آيه نخست است.
سيد مرتضى مى نويسد:
(يكى از شرايط نسخ آن است كه حكم منسوخ داراى غايتى كه اقتضاى رفع حكم كند، نباشد واين غايت به دو صورت است: 1. غايت غيرمجمل و لفظى مانند: (اتمّوا الصيام الى الليل) 2. غايت مجمل، يعنى غايتى كه با دليل سمعى ديگرى آشكار مى گردد، مانند: (دوموا على هذا الفعل إلى أن أنسخه عنكم) 8
اما رواياتى كه استاد، آنها را متظافر مى خواند، از دوجهت قابل بررسى هستند:
1. از جهت سند: رواياتى كه دراين مورد رسيده است، در كافى 2/33، بحار 69 / 90 و 125 ; 79/ 60; 93/ 6 ، يا در وسايل 28/ 67 و تفسير صافى 1/ 331، همگى يك مأخذ دارند وآن تفسير عياشى ورساله محكم و متشابه است واين دو كتاب ازجهت سند ضعيف مى باشند، زيرا روايات تفسير عياشى مرسل است وروايت نعمانى را نيز نمى توان يقين داشت كه تمام آن، سخن امام(ع) باشد.
2. دلالت روايات: دربرخى ازاين روايات، واژه نسخ يا مشتقات آن وجود ندارد و اصولاً نظر به موضوع مورد بحث ندارد و بيش تر توجه آن روايات به اين است كه سوره (نور) پس از سوره (نساء) فرود آمده است و آن رواياتى هم كه مشتقات نسخ راداراست، تنها به نسخ آيه پانزدهم اشاره دارد، مانند روايت ابى بصير:
عن ابى عبداللّه قال: سألته عن هذه الآية (واللاتى يأتين الفاحشة… سبيلاً) قال(ع): هذه منسوخة. و روايت جابر: عن ابى جعفر فى قول اللّه: (واللاتى يأتين الفاحشة من نساءكم) الى (سبيلاً) قال الامام(ع): منسوخة والسبيل هوالحدود.
افزون بر اين، اين روايات با نسخ ناسازگار مى نمايد، زيرا نسخ درصورتى است كه زندانى كردن، حدّ زناكار به شمار آيد و گرنه نسخ صحيح نخواهد بود، ولى در روايت، (سبيلاً) را به حدود معنى شده وازآن جهت كه (سبيلاً) در برابر زندانى كردن است، پس ازنگاه امام(ع) زندانى كردن را نمى توان حدّ زناكار به شمار آورد!

نسخ ميراث مؤمنان از يكديگر

استاد معرفت مى نويسد:
(درصدر اسلام، مؤمنان ومهاجران از يكديگر ارث مى بردند وخويشان و آشنايان سهمى از ارث نداشتند. وهنگامى كه مؤمنى از دنيا مى رفت، برادر ايمانى ومهاجر او ارث مى برد و برادر نسبى او از ارث محروم مى ماند واين حكم، مستند به آيه 77 سوره انفال بود: (ان الذين آمنوا و هاجروا وجاهدوا باموالهم وأنفسهم فى سبيل اللّه والذين آووا ونصروا أولئك بعضهم أولياء بعض) انفال/ 72
تا اين كه آيه 9 سوره احزاب فرود آمد و حكم آيه سابق را نسخ نمود: (وأولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض فى كتاب اللّه من المؤمنين والمهاجرين) 9
استاد معرفت مى نويسد:
(برخى مى گويند: دلايلى درآيه بر اراده توارث وجود ندارد و شايد مراد ازآيه نصرت ومعاونت باشد. بويژه آن كه روايات توارث از نگاه ما ضعيف مى باشد! ولى در پاسخ بايد گفت:
اولاً، مفسران قديم و جديد، اجماع دارند بر اين كه آيه دلالت بر توارث دارد وهيچ مفسرى مخالف اين اجماع نيست.
ثانياً، آيه (والذين آمنوا ولم يهاجروا مالكم من ولايتهم من شئ حتى يهاجروا وان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر) (انفال/ 73) ولايت را از غيرمهاجران نفى كرده و نصرت را براى آنها ثابت مى كند. بنابراين ولايت، غيرازنصرت است ونمى توان ولايت درآيه 72 سوره انفال را به معناى نصرت گرفت.
وثالثاً، آيه ناسخ، يعنى آيه ششم احزاب، ولايت را براى خويشان ثابت واز مؤمنان ومهاجران نفى مى كند واين آيه ناظر است به نسخ حكمى كه پيش از آن براى مؤمنان ومهاجران بوده است وگرنه براى آيه مفهوم صحيحى تصور نمى شود!)10

بررسى ديدگاه نويسنده

اولاً، برخى ازمفسران قديم و جديد برخلاف ادعاى ايشان، (اولياء) را به معنايى جز توارث مؤمنان، معنى كرده اند; مانند فخررازى در (الكبير)، ابومسلم اصفهانى، محمد جواد مغنيه در (الكاشف)، قاسمى در (محاسن التأويل)، مراغى در (تفسيرالمراغى)، سعيد حوى در (الاساس فى التفسير) و… .
ثانياً، نسخ درآيه بر مقدماتى استوار است كه اگر تمام باشند، نسخ صحيح مى نمايد، ولى به نظرمى رسد هيچ يك يقينى نبوده و تنها در حدّ احتمال هستند.
مقدمه اول: درآيه، كلمه اى به كاررفته است كه رخداد وعدم رخداد نسخ، بسته به روشن شدن نقش آن كلمه درآيه شريفه است. لفظ مورد نظر، كلمه (من) در جمله (من المؤمنين والمهاجرين) است كه اگر (من) تبعيضيه باشد نسخ صحيح مى نمايد، ولى اگر (من) را بيان از (اولوا الارحام) بگيريم، آيه (اولوا الارحام بعضهم… ) هيچ گونه نظرى به آيه (ان الذين آمنوا وهاجروا… ) نخواهد داشت، زيرا دراين صورت، لفظ (من) و كلمه پس از آن درمقام نفى ارث ازمؤمنان ومهاجران نيستند، بلكه آيه مى گويد: اقوام و خويشان از مهاجران و مؤمنان، در ارث، مقدم بر ديگران هستند.
زمخشرى دراين باره مى نويسد:
(يجوز أن يكون (من) بيان لاولى الارحام، أى الاقرباء من هؤلاء بعضهم أولى بان يرث بعضا من الاجانب.) 11
و بنابراين احتمال، دليل دوم و سوم نويسنده صحيح نخواهد بود.
وافزون براين اگر (من) را بيان از (اولو الارحام) هم نگيريم، باز دليل مؤلف صحيح نخواهد بود، زيرا در صدرآيه شريفه چنين مى خوانيم: (النبيّ اولى بالمؤمنين من انفسهم) ولازم نيست اين قسمت از آيه شريفه، ناظر به حكمى يا آيه ديگرى باشد تا مفهوم صحيحى پيدا كند. واگر بدون نظر ذيل آيه به حكم ديگرى مفهوم صحيحى براى آن تصور نشود، بايستى براى صدر آيه نيز مفهوم صحيحى تصور نشود.
مقدمه دوم: نسخ براين پايه استوار است كه واژه (اولياء) درآيه 73 سوره انفال را به ولايت درميراث ترجمه كنيم، حال آن كه كاربرد آن درلغت عرب وآيات قرآن معناى گسترده ترى دارد و معنى هايى چون دوستى، اكرام، نصرت و… از معانى آن واژه به شمار مى رود و احتمال آن هست كه اولياء درآيه به يكى ازاين معانى باشد. وچون درآيه 73 انفال، نصرت براى غيرمهاجران ثابت شده، به ناچار بايستى اولياء درآيه 72 را به غير (نصرت) معنى كنيم، ولى معانى ديگر همچنان باقى است وازآنجا كه نسخ برخلاف اصل است، بايد ازميان معانى آن معنى را برگزينيم كه مستلزم نسخ نباشد.
همچنين رواياتى كه درباره نسخ اين آيه رسيده نيز، از دوجهت خدشه دارند:
1. سند: مأخذ برخى از روايات، رساله معروف به محكم و متشابه است كه سند درستى ندارد، مانند روايات بحار19/91ومستدرك 26/65 و 17/153.
2. دلالت: دربرخى ازاين روايات، نسخ يا مشتقات آن به كار نرفته، مانند روايت بحار 19/91 و برخى ديگر كلام معصوم (ع) نيست، مانند روايت مستدرك 17/152.

نسخ آيات مماشات با مشركان

نويسنده از دو آيه با عنوان (آيات الصفح) ياد كرده و آنها را منسوخ مى داند.
(قل للذين آمنوا يغفروا للذين لايرجون أيّام اللّه) جاثيه/ 14
به مؤمنان بگو: از كسانى كه به روزهاى خدا باور ندارند درگذريد.
(ودّ كثير من اهل الكتاب لو يردّونكم من بعد ايمانكم كفاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبيّن لهم الحق فاعفوا واصفحوا حتى يأتى اللّه بأمره) بقره/ 109
بسيارى از اهل كتاب دوست دارند كه شما پس ازايمان، كافر شويد و انگيزه آنان حسادت ايشان است با اين كه حق برايشان روشن شده است، پس شما آنها را ببخشاييد وازآنان درگذريد تا امر خدا فرارسد.
نظر استاد معرفت اين است كه چون مؤمنان صدراسلام، بسيار ضعيف بودند، خداوند درآيه اول به عفو مشركان دستور داده و درآيه دوم به عفو اهل كتاب فرمان داده است، ولى پس ازمدتى آيه اول به وسيله سه آيه منسوخ گرديد كه آن سه آيه از قرار زير هستند:
1. آيه اذن نبرد:
(اذن للذين يقاتلون بأنّهم ظلموا و أنّ اللّه على نصرهم لقدير) حج/ 39
آنان كه مورد هجوم قرار مى گيرند، به خاطر ظلمى كه به آنان شده است، اجازه نبرد دارند و خداوند بر يارى آنان تواناست.
2. آيه انگيزش به نبرد:
(يا ايها النبى حرّض المؤمنين على القتال) انفال/ 95
اى پيامبر! مؤمنان را براى نبرد برانگيز و تشويق كن.
3. (فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم) توبه/ 5
پس هرجا مشركان را يافتيد، با آنان نبرد كنيد.
همچنين آيه 109 بقره با آيه شريفه (حتى يعطوا الجزية عن يدٍ وهم صاغرون) (توبه/ 29) نسخ گرديده است.
درمورد آيه نخست (قل للذين آمنوا يغفروا… ) چند احتمال مى رود كه نظريه نسخ تنها با يك احتمال سازگار مى باشد وبا احتمالات ديگر ناهماهنگ است.
احتمال اول: مراد از كارهايى كه كافران انجام مى دهند و خداوند دستور به عفو آن كارها داده است، آن كارهايى باشد كه جنبه فتنه انگيزى و ستيزه جويى درجهت نابودى دين و كشت وكشتار دارد.
اين احتمال، ازآن جا كه برخلاف حكم عقل و روح اسلام است، درست نمى نمايد. چگونه ممكن است خداوند، دستور عفو كافرانى را بدهد كه قصد نابودى دين و مسلمانان را دارند و عبادتگاههاى آنان را به آتش كشيده و ويران مى سازند.
احتمال دوم: مراد، آن دسته از اعمال كافران باشد كه درحد نابودى دين و جنگ نيست وتنها درحدّ اذيت و آزارى است كه از توهين وناسزاگويى فراتر نمى رود.
اين احتمال را بسيارى از مفسران پذيرفته اند و سبب نزول اين آيه نيز دليلى است بر صحت اين احتمال.
احتمال سوم: مراد از اعمال، آن كارهايى نيست كه كافران دربرخورد با ديگران و مسلمانان انجام مى دهند، بلكه مراد، رفتارى است كه نتيجه آن به خود كافران برمى گردد. وخداوند دراين آيه شريفه مى فرمايد: از اعمال ناشايست و رفتار نابخردانه كافران چشم بپوشيد و تصميم به مجازات ايشان نگيريد، وشايد آيه پانزدهم سوره جاثيه (من عمل صالحاً فلنفسه ومن أساء فعليها) را بتوان تأييدى براين معنى گرفت.
ازاين سه احتمال، آن احتمالى كه با ديدگاه نسخ سازگار مى باشد، احتمال نخست است، زيرا فرمان به نبرد و قتال، تنها در زمينه اى خداپسند وخردپذير است كه كافران، اقدام به حركتهايى ويرانگر و تحمل ناپذير كرده باشند و گر نه اهانتهاى گفتارى و غيرتهاجمى، باعث نمى شود كه خداوند فرمان قتال دهد.
چنانكه گفتيم حمل آيه برمعناى نخست نيز قابل قبول نيست، پس بايد اساساً ازنظريه نسخ دست برداشت.
2. نظير همين مطلب درباره آيه سى ونهم سوره حج مطرح است، زيرا اين آيه اجازه جهاد ونبرد دربرابر محاربان كافر را داده است وآيه عفو و گذشت نمى تواند نظر به محاربان داشته باشد تا بگوييم اين آيه، ناسخ آيه عفو وصفح است.
3. همچنين ادعاى نسخ درآيه 109 بقره صحيح نمى باشد، زيرا اولاً، درآيه قرينه اى هست كه نشان مى دهد حكم آيه موقتى است نه دائمى، و آن جمله (حتى يأتى اللّه بأمره) است و در صورتى كه حكم موقت باشد، شرط نسخ وجود ندارد افزون براين، جهاد با اهل كتاب درصورتى واجب است كه آنها از دادن جزيه خوددارى كنند و يا ميان مسلمانان تفرقه افكنى نمايند، يا به جنگ با آنها برخيزند و درغير اين موارد، جهاد با آنان واجب نيست. بنابراين حكم آيه شريفه (29/توبه) اطلاق ندارد تا ناسخ آيه 109 سوره بقره قرار گيرد.

نسخ درآيات معاهده

(آيات المعاهدة) عنوان بخش هفتم است كه نويسنده مى آورد. ايشان براين باور است كه آيات 90 و 92 سوره نساء و آيه 72 سوره انفال و آيه 10 سوره ممتحنه به وسيله سوره براءت نسخ شده است.12 آيات يادشده از اين قرار هستند:
(فخذوهم واقتلوهم حيث وجدتموهم ولاتتّخدوا منهم ولياً و لانصيراً. الا الذين يصلون إلى قوم بينكم و بينهم ميثاق) نساء/ 90
(وان كان من قوم بينكم و بينهم ميثاق فدية مسلّمة الى اهله و تحرير رقبة مؤمنة) نساء/ 92
(وان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر الاعلى قوم بينكم و بينهم ميثاق) انفال/ 72
(وآتوهم ما انفقوا… وليسألوا ما انفقوا) ممتحنه/ 10

نقد و بررسى

اولاً، سوره توبه و بويژه آيات نخستين اين سوره درباره كافرانى است كه به پيمان خويش با مسلمانان، پايبند نمانده اند، نه در مورد مطلق كافران.
چنانكه درهمين سوره، خداوند، مؤمنان را به پايبندى به پيمان و معاهده با كافران فرا مى خواند واين وفادارى و پايبندى را از صفات پرهيزكاران به شمار مى آورد وتنها در صورتى پيمان شكنى را جايز مى داند كه كافران، نخست پيمان شكنى كنند و سپس برضد مسلمانان بسيج شوند:
(الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئاً ولم يظاهروا عليكم احداً فاتمّوا اليهم عهدهم الى مدّتهم انّ اللّه يحبّ المتّقين) توبه/ 4
بنابراين بين آيات سوره توبه وآيات دعوت كننده به وفادارى دربرابر ميثاقهاومعاهدات، هيچ گونه ناسازگارى وجود ندارد.
ثانياً، بسيارى از فقها به برخى ازآيات كه نويسنده، ادعاى منسوخ بودن آنها را دارد، استدلال كرده اند و از استدلال آنها به آيات درمى يابيم كه آن آيات درنظر ايشان منسوخ نبوده است واين امر مؤلف محترم را به احتياط و تأمّل فرا مى خواند.
براى نمونه سيـد مرتضى در انتصـــار / 274، شيـخ طوسى در مبســوط 7/ 114، نجفى در جواهرالكلام 43/ 410، محقق حلّى و برخى از فقهاى اهل سنت در بحث ديات به آيه شريفه (وان كان من قوم بينكم و بينهم ميثاق) استدلال كرده اند.
همچنين به آيه شريفه (وآتوهم ما انفقوا ولاجناح عليكم ان تنكحوهنّ) نيز شيخ طوسى در مبسوط 2/ 53 و محقق كركى درجامع المقاصد 3/ 472 ومرحوم نجفى درجواهرالكلام 21/ 302 وگروهى از فقهاى اهل سنت استدلال كرده اند كه به جهت دورى از تفصيل از آوردن استدلال آنها و نقل گفتارايشان خوددارى مى كنيم.
ثالثاً، اين ميثاق وبه تعبير ديگر اين عقد معاهده درآيات شريفه، همان (هدنه) معروف در فقه مى باشد. فقها دركتاب جهاد مى گويند: ترك جهاد در چند صورت جايز است: 1. امان 2. اسلام 3. دادن جزيه 4. مهادنه كه همان ميثاق است. بنابراين پيمان بستن با كافران همان هدنه است كه فقها كم ترين مدت آن را چهارماه و برخى كم تر از چهارماه هم دانسته اند. بنابراين چگونه مى توان ادعا كرد آياتى كه بيانگر معاهدات و جواز آن است، نسخ شده است. درصورتى كه با فرض مصلحت، مهادنه واجب است و پيمان پيامبر(ص) با قريش نيز براساس مصلحت بوده است.

نسخ درمراحل تشريع جهاد

استاد معرفت در جاى ديگر، چهارمرحله براى تشريع جهاد مى آورد و مى نويسد، هريك ازاين مراحل، ناسخ مرحله پيش ازخود است.
مرحله اول: آيه شريفه (اذن للذين يقاتلون بأنّهم ظلموا وإنّ اللّه على نصرهم لقدير. الذين اخرجوا من ديارهم بغيرحق إلا أن يقولوا ربّنا اللّه… ) (حج/ 39)
مرحله دوم: آيه شريفه (فان لم يعتزلوكم و يلقوا اليكم السلم ويكفّوا أيديهم فخذوهم واقتلوهم حيث ثقفتموهم) (نساء/ 91)
و آيه (وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوكّل على اللّه) (انفال/ 61)
مرحله سوم: جنگ با كافرانى كه در نزديكى مسلمانانند نه با كافران دور دست: (يا ايها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفّار وليجدوا فيكم غلظة) (توبه/ 123)
بنابراين كه اين آيه پيش ازآيه 36 سوره توبه نازل شده باشد.
مرحله چهارم: آيات (وقاتلوا المشركين كافّة كما يقاتلونكم كافّة) (توبه/ 36
و (فاذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم… ) (توبه/ 5)13

نقد و بررسى

دستيابى به يك نتيجه بايسته درمورد اين آيات، آن گاه امكان پذير است كه نخست به بحث درباره هريك ازاين مراحل و نسبت آنها با يكديگر بپردازيم.
نسبت مرحله اول و دوم:
اولاً، آيه مرحله نخست حكمى عام دارد و عموم آن استغراقى است، يعنى حكم، شامل يكايك كسانى است كه با مسلمانان نبرد مى كنند و به ايشان ظلم نموده ومعابد آنها را تخريب كرده اند. وآيه 91/ نساء از مرحله دوم نيز دلالت برجهاد با كافرانى دارد كه بى طرفى خود را حفظ نكرده و به پشتيبانى دشمنان مسلمانان برمى خيزند و اسلام نمى آورند. بنابراين هيچ گونه ناسازگارى بين اين دو مرحله از تشريع جهاد وجود ندارد تا ديدگاه نسخ صحيح به نظر آيد.
ثانياً، اگر آيه مرحله اول ازمنسوخات به شمارآيد، استدلال و استفاده ازآن صحيح نخواهد بود، درصورتى كه برخى روايات، اين آيه را درباره امام زمان(ع) دانسته اند.
ثالثاً، ديدگاه نسخ درصورتى صحيح مى باشد كه موضوع آيه مرحله اول با آيات مرحله دوم يكى باشد، درصورتى كه آيه مرحله اول (91 نساء) درباره منافقان و مرتدان است و سياق آيه نيز شاهد اين مدعاست.
(فمالكم فى المنافقين فئتين واللّه اركسهم بما كسبوا أتريدون ان تهدوا من أضلّ اللّه ومن يضلل اللّه فلن تجد له سبيلاً. ودّوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سواء فلاتتّخذوا منهم اولياء حتى يهاجروا فى سبيل اللّه فإن تولّوا فخذوهم واقتلوهم حيث وجدتموهم ولاتتّخذوا منهم وليّاً و لانصيراً… ) نساء/ 88 ـ 90
ودرصدر آيه 91 همين سوره مى خوانيم:
(ستجدون آخرين يريدون ان يأمنوكم و يأمنوا قومهم كلّما ردّوا الى الفتنة أركسوا فيها…)
وآيه مرحله دوم، يعنى 61/ انفال حكم به جهاد با كافرانى را مى دهد كه از سر لجاج وعناد، تن به مسالمت نمى دهند.
نسبت مرحله دوم و سوم:
آيه مرحله سوم نيز ناظر به آيات مرحله دوم نمى باشد، زيرا چنانكه گفتيم، آيه 91 سوره نساء درمورد مرتدان ومنافقان بود وناسخ آن بايد آيه اى باشد كه دلالت بر وجوب قتل مرتد به صورت مطلق داشته باشد، درصورتى كه چنين آيه اى نداريم. آيه مرحله سوم نيز درباره كافران است نه منافقان ومرتدان، واين دو گروه، يك حكم ندارند.
آيات مرحله چهارم نيز، ناسخ آيه مرحله سوم قرار نمى گيرند، زيرا شرط نسخ، تأخّر ناسخ از منسوخ است و با گفته (حسن) كه نويسنده، آن را ذكر مى كند، يقين به نزول آيه 123 پيش ازآيات مرحله چهارم پيدا نمى كنيم.
وافزون براين، نزول آيه مرحله سوم پس ازآيات مرحله چهارم، از ديدگاه عقل، پذيرفتنى است، زيرا آيات مرحله چهارم، دستور جهاد با كافران را صادر مى كند و آيه مرحله سوم، به صورت ارشادى دستور جهاد با كافرانى را مى دهد كه نزديك مسلمانان زندگى مى كنند، چنان كه پيامبر(ص) نيز در جنگهاى خويش، نخست با كافرانى جنگيد كه در نزديكى سرزمينهاى اسلامى بودند وسپس با كافران دور دست درگير شد.
همچنين ديدگاه نسخ، آن گاه درست مى نمايد كه (كافة) قيد براى مشركين باشد، اما اگر قيد براى مسلمانان باشد و آيه چنين معنى شود: تمام مسلمانان با مشركان جهاد كنند، ديگر نمى توان نسخ را باور داشت.


پی نوشت‌ها:

1. معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، قم، نشر الاسلامى، 1/444.
2. شيخ طوسى، التبيان، مكتب الاعلام الاسلامى، 5/153.
3. زمخشرى، جارالله، الكشاف، قم، منشورات البلاغة، 2/235.
4. العروسى الحويزى، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، 2/166.
5. فخر رازى، التفسير الكبير، 5ـ6/169.
6. زمخشرى، جارالله، الكشاف، 1/289.
7. معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 1/448.
8. سيد مرتضى، الذريعة الى اصول الشريعة، 1/416ـ417.
9. معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 1/450.
10. همان، 1/451.
11. زمخشرى، جارالله، الكشاف، 3/524.
12. معرفت، محمد هادى، تلخيص التمهيد، 1/454.
13. همان، 1/456ـ457.
شنبه 25 شهریور 1391  5:22 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اِنساء

اِنساء: اصطلاحى قرآنى در عرض نسخ

انساء مصدر باب افعال از ريشه «ن ـ س ـ ى» يا «ن ـ س ـ أ» است كه از واژه «نُنسِها» در آيه 106 بقره/2 اتخاذ شده است: «ما نَنسَخ مِن ءايَة اَو نُنسِها نَأتِ بِخَير مِنها اَو مِثلِها» اين اصطلاح قرآنى كه همواره در كنار نسخ و در مبحث ناسخ و منسوخ به آن توجه شده بر اثر عوامل درونى و بيرونى آيه به صورت يكى از اصطلاحات نسبتاً دشوار جلوه كرده و آراى گوناگونى را درباره قرائت، معنا و تفسير «نُنسها» شكل داده است؛ به عبارت ديگر اختلاف قرائتها و تفسيرها درباره «نُنسِها» كاشف از دشوارى فهم آيه است.
در باب قرائت واژه «نُنسِها» با 13 شكل قرائت مواجهيم[6] كه بيشتر آنها را بايد اجتهاد قاريان و مفسران شمرد و جز دو قرائتِ ذيل، بقيه از قرائتهاى شاذ و غير معتبر به شمار مى‌آيد و حتى برخى از اين قرائتها به دليل ضعف آن جزو قرائتهاى شاذ نيز شمرده نشده است[7]: 1. «نُنْسِها» با ضمه نون اول و بدون همزه. همه قاريان هفت‌گانه جز ابن كثير و ابوعمرو به اين شكل قرائت كرده‌اند. 2. «نَنْسَأها» با فتحه نون اول و همزه كه قرائت ابن‌كثير و ابوعمرو از ميان قراى سبعه و گروهى ديگر از قاريان است.[8]
اين دو قرائت در مجموع منشأ سه معناست: 1. از ياد بردن، فراموش كردن و محو شدن از ذهن و حافظه. 2. رها كردن و واگذاشتن، بدون آنكه از حافظه محو شود؛ مانند: «نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُم» يعنى آنها طاعت خدا را رها كردند و خدا نيز آنها را وانهاد و به آنان مهر نورزيد.[9] اين دو معنا از ماده «نسى» و قرائتهاى بدون همزه برمى‌آيد. 3. تأخير انداختن كه از ماده «نسأ» و قرائتهاى با همزه برمى‌آيد.[10] برخى مفسران معناى سوم را نيز به قرائت رايج  (نُنسِها) نسبت داده‌اند و بر اين نظرند كه اصل آن «نُنْسِأْها» بوده و همزه به جهت تخفيف حذف شده است.[11]
گرچه معناى «نُنسِها» در آيه روشن است؛ اما تقابل آن با «نَنسَخ» و روشن نبودن مقصود و مورد انساء، سبب پيچيدگى فهم آيه و گاه اظهار نظرهاى شگفتى در تفسير آيه شده است. آنچه از مفسران صحابى و تابعى نيز نقل شده تصويرى روشن و مورد وفاق از آيه به دست نداده و قابل انكار نيست كه تا اندازه‌اى تفسير انساء به معناى دو واژه «آيه» و «نسخ» كه در همين آيه از آنها ياد شده، پيوند خورده است. آراى مفسران در تفسير انساء بدين شرح است:
1. در روايتى از ابن عباس از طريق على بن ابى طلحه، «نُنسِها» به منسوخ كردن آيه بدون جايگزين كردن حكم آن با آيه‌اى ديگر (نتركها لانُبْدِلْها) تفسير شده است.[12] طبرسى در توضيح نظر ابن‌عباس گفته است كه مقصود از «نُنسِها» امر به ترك آيه يعنى عمل نكردن به آن است.[13] ميبدى گفته است كه بنابراين تفسير در آيه تقديم و تأخير صورت گرفته و آيه بايد چنين معنا شود: «ما ننسخ من آية نأت بخير منها أو مثلها أو ننسها»[14]؛ يعنى هر آيه‌اى را كه نسخ كنيم بهتر از آن يا مانند آن را مى‌آوريم يا آيه را ترك كرده و آيه ديگرى جايگزين آن نمى‌كنيم؛ اما اين تفسير از آيه برخلاف نظم آيه و مجزوم بودن «نُنسِها» است[15]، زيرا اگر «اَو نُنسِها» عطف بر شرط  (ما نَنسَخ) باشد، شرط بدون جواب خواهد ماند، و اگر «اَو نُنسِها» عطف بر جواب  (نأت) باشد، تقديم معطوف بر معطوف عليه لازم مى‌آيد، و هر دو ناپذيرفتنى است.
2. ابوعبيده (م. 210 ق.) با توجه به قرائت «ننسأها» انساء را به معناى امضاى آيه و عدم نسخ آن (نمضها فلا ننسخها) دانسته است.[16] اين ديدگاه نيز گرچه كاملا به سياق آيه و تقابل «نُنسِها» با «نَنسَخ» توجه دارد؛ اما همچنان با نظم آيه سازگار نيست.[17]
3. از اصحاب (شاگردان) ابن مسعود نقل شده كه «نُنسِها» را به نسخ حكم بدون نسخ تلاوت (نثبت خطها و نبدل حكمها) تفسير كرده‌اند.[18] در اين تفسير، درباره معناى «نَنسَخ» اظهار نظر نشده است، افزون بر اينكه با هيچ يك از معانى انساء نيز تناسبى ندارد.
4. طبق تفسيرى از حسن بصرى و قتاده مقصود از انساء فراموش كردن آيات قرآن توسط رسول خداست. در برخى ازاين روايات فراموشى آيات تنها به پيامبر نسبت داده شده است. قتاده گفته است كه خدا آنچه از قرآن را كه مى‌خواست از خاطر پيامبر مى‌برد و آنچه را كه مى‌خواست نسخ مى‌كرد.[19] حسن بصرى نيز در تفسير آيه گفته است كه رسول خدا قرآنى را خواند. سپس آن را فراموش كرد.[20] در روايتى كه عكرمه از ابن عباس نقل كرده است نيز آمده كه گاه وحيى در شب بر پيامبر نازل مى‌شد و پيامبر در روز آن را فراموش مى‌كرد. پس از آن خداوند متعالى آيه 106 بقره (ما نَنسَخ ...) را نازل كرد.[21]
اما اين روايات افزون بر ضعف سند[22]، از نظر متن فاقد اعتبار است، زيرا اولا با آيه مكّىِ «سَنُقرِئُكَ فَلا تَنسى» تعارض دارد. براساس اين آيه پيامبر پس از دريافت وحى هرگز آن را فراموش نخواهد كرد.[23] ثانياً پيامبران بر اثر عصمت و مؤيد بودن به روح‌القدس امكان ندارد به اين نوع فراموشى دچار شوند.[24] ثالثاً فرض نزول آيه‌اى بر پيامبر و فراموشى آن حضرت در روز و نزول دوباره آياتى بهتر از آن يا مانند آن هيچ‌گونه توجيه دينى و عقلى ندارد، افزون بر اينكه موجب لغويت نزول وحى* و كاستى منزلت اجتماعى پيامبر نزد مردم مى‌شود.[25] رابعاً وجود اين روايات خود بهترين دليل بر كذب آنهاست، زيرا اگر آيات از قلب و حافظه پيامبر و مسلمانان محو شده باشد، چگونه در اين روايات، آن آيات فرضى يا بخشى از آنها معرفى شده است.[26] برخى با استناد به استثناى موجود در آيه 6 اعلى/87 : «سَنُقرِئُكَ فَلا تَنسى * اِلاّ ما شاءَ اللّهُ» پنداشته‌اند كه برخى از آيات قرآن پس از نزول، منسوخ گشته و الفاظ و تلاوت آنها نيز از ذهن و دل پيامبر و مسلمانان محو شده است[27] ( =>  نسخ، نسخ تلاوت)؛ اما اين استدلال از سوى جمعى از مفسران پذيرفته نشده است[28]و استثناى در آيه را نيز گروهى شبيه استثنا در آيه «خــلِدينَ فيها مادامَتِ السَّمـوتُ والاَرضُ اِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ» (هود/11،107) غير حقيقى دانسته‌اند كه در مقام بيان قدرت خداست، زيرا در غير اين صورت با سياق امتنان آيه سازگار نيست.[29] برخى نيز معتقدند اين استثنا به«سَنُقرِئُكَ» باز مى‌گردد و نه به «فَلاتَنسى» و بنابراين، معناى آيه اين است كه به زودى آيات را بر تو مى‌خوانيم، مگر آنچه را كه خدا بخواهد، و تو فراموش نمى‌كنى[30]، به هر حال اين ديدگاه را بايد سست‌ترين تفسير از انساء به شمار آورد كه طرفدارى جدى در تاريخ پژوهشهاى قرآنى نداشته است.
برخى از تلاشهاى صورت گرفته در تفسير انساء نيز به درستى نشان مى‌دهد كه از نظر برخى مفسران پيامبر هرگز فراموش كننده آيات قرآن نبوده است؛ مثلا برخى مفسران با در نظر گرفتن معناى «از ياد بردن» براى انساء احتمال داده‌اند كه مقصود از انساء آن است كه خداوند سوره يا آيه را از ياد مسلمانان ببرد[31] و برخى ديگر معتقدند براى اين آيه هيچ مصداقى در قرآن وجود ندارد[32] يا آنكه مقصود از انساء تحريف و تغيير احكام قرآن است، به‌گونه‌اى كه به تدريج احكام الهى را در عمل به بوته فراموشى بسپرند، بر اين اساس، اين مسلمانان‌اند كه بر اثر عدم پايبندى به احكام الهى، آن را از ياد مى‌برند و خداوند مجازاً اين فراموشاندن را به خود نسبت داده است، همان‌گونه كه گمراه كردن كافران را به خود نسبت داده است (براى نمونه ر.ك: آيات بقره/2،26؛ رعد/13،27؛ نمل/16،93)، در حالى كه آنان خود سبب گمراهى خويش را فراهم آورده و گمراه شده‌اند.[33]
5 . ديدگاه مشهور ديگر در تفسير «نُنسِها» كه بيشتر مفسران آن را پذيرفته‌اند، انساء را به معناى به تأخير انداختن مى‌داند.[34] اين ديدگاه كه با هر دو قرائت «ننسأها ـ با همزه ـ و نُنسِها» كاملا سازگار است و داراى طرفداران قابل توجهى در ميان مفسران است، اشاره به نسخ با تأخير آيات دارد. تفسير نمونه در همين راستا انساء را نسخ در دراز مدت معرفى كرده است.[35] بر پايه اين ديدگاه كه مبتنى بر تقابل دو اصطلاح نسخ و انساء است. شمار معدودى از آيات قرآن منسوخ‌اند و آن مجموعه آياتى است كه در نظم آيات و سوره‌ها ناسخ آن در كنار منسوخ جاى گرفته است و ساير آياتى را كه منسوخ پنداشته شده بايد از قسم منسأ به شمار آورد كه در مورد اين آيات آيه ناسخ بعد از آيه منسوخ نيامده است. از جمله نمونه‌هاى نسخ، آيه «نجوا» (مجادله/58 ،12)، «عدد مقاتلين» (انفال/8 ،65 ـ 66) و نظير اينهاست و از نمونه‌هاى انساء، حكم كارزار با مشركان است كه امر به آن تا زمان نيرومند شدن مسلمانان به تأخير افتاد و در زمان ضعف مسلمانان متناسب با شرايط، به صبر و گذشت در برابر آنها دستور داده شد: «قُل لِلَّذينَ ءامَنوا يَغفِروا لِلَّذينَ لا يَرجونَ اَيّامَ اللّهِ» (جاثيه /45،14) كه در اين مورد امر به جهاد مُنْسَأ خوانده مى‌شود.[36] به اعتقاد زركشى تفاوت انساء با نسخ افزون بر نكته ياد شده آن است كه در نسخ حكمت امر نخست (منسوخ) براى هميشه از ميان رفته و هيچ‌گاه قابل عمل نخواهد بود؛ اما در انساء حكمت امر نخست به طور كلى از ميان نرفته و غير قابل عمل نشده است، بلكه بر اثر تغيير شرايط، سبب عمل به آن زايل شده و با وجود شرايط جديد قابل عمل نيست و بايد به امر جديد عمل شود؛ ولى چنانچه دوباره شرايط پيشين بازگردد و بر مسلمانان حاكم شود بايد به امر نخست عمل كرد.[37]
اين نظريه در سير تشريعيات تدريجى قرآن، نظرى پسنديده است؛ اما اين معنا با قرائت «ننسأها» سازگار است و در قرائت «نُنسِها» معناى آشكارتر آن از ياد بردن يا وانهادن است و شايد به همين سبب بوده است كه آية الله معرفت با ابداع اصطلاح «نسخ مشروط»، اين نظريه را تحت آن عنوان مطرح ساخته است، با اين تفاوت كه در نسخ مشروط سخن از تأخير در تشريع حكم نيست، بلكه خداوند در برخى موارد مطابق با شرايط و وضعيت كنونى مسلمانان ـ كه احكام پيشين به طور طبيعى فراموشى شده ـ احكام جديدى را تشريع مى‌كند.[38]
6 . برخى ديگر از مفسران با در نظر گرفتن سياق اين آيه با آيات قبل و بعد از آن و نيز با توجه به سبب نزول آيه،[39]آن را همسو با جريان نسخ قبله در مدينه و اعتراض يهوديان به آن[40] معنا كرده‌اند، بر اين اساس انساء را نيز در معنايى متقابل با نسخ به تغيير و تحريف در احكام شرايع پيش از اسلام كه احكام الهى را به بوته فراموشى سپرده است تفسير كرده‌اند.[41]
آية الله معرفت نيز در همين راستا مى‌گويد: مقصود از انساء، فراموش شدن احكام با توجه به تغيير شرايط يا تحريف احكام است. وى در فرق ميان نسخ و انساء گفته است كه اگر حكم سابق هنوز زنده است ولى شرايط تغيير يافته و حكم جديدى را اقتضا دارد آن را «نسخ مستقيم» مى‌گوييم و اگر حكم پيشين بر اثر گذشت زمان به دست فراموشى سپرده شده و از يادها رفته يا تحريف شده آن را انساء مى‌ناميم؛ يعنى اين حكم فراموش شده است.[42] بنابراين ديدگاه آن دسته از احكام شرايع پيشين همچون شريعت* موسى را كه از يادها رفته است بايد از مصاديق انساء به شمار آورد كه در اسلام احكامى همانند يا بهتر از آنها تشريع و جايگزين آنها شده است. اين تفسير از انساء را با توجه به معناى «نُنسِها» و در نظر گرفتن سياق آيه را، كه با نظم آيه نيز سازگارى كامل دارد بايد مقبول‌ترين تفسير از انساء به شمار آورد.
7. آنچه تاكنون درباره انساء نقل شد مبتنى بر اين بود كه مقصود از «آية» در آيه مورد بحث، آيه قرآن باشد. در مقابل، برخى آيه را اعم از آيات قرآن، شامل پديده‌هاى تكوينى عالم نيز دانسته‌اند. صاحب الفرقان مقصود از «آيه» را نشانه‌هاى پيامبر (معجزات) دانسته است كه براساس آن معناى نسخ و انساء نيز كاملا متفاوت خواهد بود. به نظر وى مقصود آيه 106 بقره/2 آن است كه قرآن و آيات آن كه معجزه بصيرتى و جاودانه پيامبر اسلام است، معجزات بصرى و حسى آن حضرت را منسوخ كرده يا آنها را از ياد برده است؛ همچنين قرآن كريم به عنوان ناسخ آن معجزات از آنها كفايت مى‌كند، همچنان كه شخص پيامبر اسلام چون واجد همه كمالات و فضايل پيامبران پيشين بوده و فضايلى افزون‌تر از آنان داشته، ناسخ آن پيامبران بوده يا آنها را از ياد برده است.[43]
8 . در روايتى منقول از امام باقر(عليه السلام)، انساء به غيبى كه وجود و تحقق پيدا نكرده تفسير شده است: «و ما ينسيها مثل الغيب الذي لم يكن». در اين روايت همچنين برطرف كردن عذاب ـ پس از ظهور نشانه‌هاى آن ـ از قوم يونس از مصاديق انساء معرفى شده است[44]، بنابراين، انساء به حوزه تكوينيات مربوط مى‌شود و نه تشريعيات و آيات قرآن. ارائه اين معنا از انساء مى‌تواند به عنوان معناى باطنى و تأويل آيه معرفى شود كه در طول معناى ششم قرار مى‌گيرند و نه در عرض آن، با اين حال سبزوارى اين سخن امام را محتمل يكى از دو معناى ذيل دانسته است: الف. خداوند بنا به مصالحى وحيى را كه به قلب پيامبر صدور يافته و پيامبر هنوز آن را براى مردم بيان نكرده از ياد پيامبرش مى‌برد و از قلبش محو مى‌كند. ب. مقتضيات و مصالحى براى صدور وحى بر پيامبر در عالم غيب وجود دارد، با اين حال خداوند بنا به مصالحى مهم‌تر آن وحى را در خود پوشيده نگه داشته و بر پيامبرش نازل نكرده است.[45]

منابع

آلاء الرحمن فى تفسير القرآن؛ اتقان البرهان فى علوم القرآن؛ اسباب النزول، واحدى؛ اعراب القرائات الشواذ؛ البحر المحيط فى التفسير؛ البرهان فى علوم القرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير التحرير و التنوير؛ التفسير الحديث؛ تفسير الصافى؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير المراغى؛ تفسير المنار؛ التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج؛ تفسير نمونه؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدرالمصون فى علوم الكتاب المكنون؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم؛ علوم قرآنى؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين؛ كتاب السبعة فى القرائات؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ اللباب فى علوم الكتاب؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ محاسن التأويل، قاسمى؛ المحتسب فى تبيين وجوه شواذ القراءات و الايضاح عنها؛ معانى القرآن، فراء؛ معجم القرائات القرآنيه؛ مواهب الرحمن فى تفسير القرآن، سبزوارى؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نظم الدرر فى تناسب الآيات و السور، بقاعى؛ الوجوه و النظائر لالفاظ كتاب الله العزيز.
سيد محمود دشتى




[6]. البحرالمحيط، ج 1، ص 550 ـ 551 ؛ اللباب، ج 2، ص 367، 369؛ معجم القرائات القرآنيه، ج 1، ص 171 ، 173.
[7]. المحتسب، ج 1، ص 188 ـ 189؛ اعراب القرائات الشواذ، ج 1، ص 196 ، 198.
[8]. الكشاف، ج1، ص176؛ السبعة فى‌القرائات، ص168؛ مجمع‌البيان، ج 1، ص 345.
[9]. معانى القرآن، ج 1، ص 64 ـ 65 ؛ الوجوه والنظائر، ص 772 ـ 773؛ مجمع‌البيان، ج 1، ص 347.
[10]. مجمع‌البيان، ج1، ص346؛ تفسير قرطبى، ج2، ص47.
[11]. الدرالمصون، ج 2، ص 59 .
[12]. التبيان، ج1، ص398؛ تفسير ابن‌كثير، ج 1، ص 155.
[13]. مجمع البيان، ج 1، ص 347 ـ 348.
[14]. كشف الاسرار، ج 1، ص 311.
[15]. البحر المحيط، ج 1، ص 551 .
[16]. التبيان، ج 1، ص 398.
[17]. البحرالمحيط، ج 1، ص 551 .
[18]. الدرالمنثور، ج 1، ص 255.
[19]. تفسير ابن كثير، ج 1، ص 155.
[20]. تفسير ابن كثير، ج 1، ص 155.
[21]. تفسير ابن كثير، ج 1، ص 155.
[22]. همان، ص 154، 156؛ التحرير والتنوير، ج 1، ص 662 ؛ اتقان البرهان، ج 2، ص 58 ـ 59 .
[23]. آلاء الرحمن، ج1، ص228؛ الميزان، ج1، ص 252.
[24]. تفسير المنار، ج 1، ص 415؛ مواهب‌الرحمن، ج 1، ص 411؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 2، ص 336 ـ 337.
[25]. التبيان، ج 1، ص 398.
[26]. جامع‌البيان، مج1، ج1، ص665، 670 ؛ الدرالمنثور، ج 1، ص 255 ، 259.
[27]. الصافى، ج 1، ص 178 ـ 179؛ روح المعانى، مج 1، ج 1، ص 553.
[28]. تفسير مراغى، ج3، ص123؛ الميزان، ج20، ص266؛ المنير، ج‌20، ص‌191.
[29]. معانى القرآن، ج 3، ص 256؛ آلاء الرحمن، ج 1، ص 228؛ الميزان، ج 1، ص 256.
[30]. الفرقان، ج 1، ص 91.
[31]. التحرير والتنوير، ج 1، ص 662 ؛ مواهب الرحمن، ج 1، ص 410.
[32]. آلاءالرحمن، ج 1، ص 22.
[33]. آلاءالرحمن، ج 1، ص 22.
[34]. التبيان، ج 1، ص 395؛ مجمع‌البيان، ج 1، ص 346؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 173.
[35]. نمونه، ج 1، ص 393 ـ 394.
[36]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 173، 175؛ تفسير بقاعى، ج 1، ص 215.
[37]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 173، 175؛ تفسير بقاعى، ج 1، ص 215.
[38]. علوم قرآنى، ص 197 ، 199.
[39]. التفسيرالحديث، ج6‌، ص216‌ـ‌217؛ آلاء‌الرحمن، ج‌1، ص‌227.
[40]. الكشاف، ج 1، ص 176؛ اسباب النزول، ص 34؛ روح المعانى، مج 1، ج 1، ص 552 .
[41]. آلاء الرحمن، ج 1، ص 227؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين، ج 2، ص 350 ـ 351؛ تفسير قاسمى، ج 2، ص 217.
[42]. علوم قرآنى، ص 183.
[43]. نورالثقلين، ج 1، ص 116؛ الفرقان، ج 1، ص 90 ، 92؛ نمونه، ج 1، ص 393.
[44]. تفسير عياشى، ج 1، ص 55 .
[45]. مواهب الرحمن، ج 1، ص 410 ، 416.

 

شنبه 25 شهریور 1391  5:22 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نسخ از ديدگاه شيخ طوسى

نسخ از ديدگاه شيخ طوسى

علي اصغر آخوندي

چکیده: يكى از مباحث جدى و اساسى علوم قرآنى بحث نسخ در قرآن است اهميت اين بحث را از روايات ائمه(ع) كه در اين باره رسيده مى‏توان فهميد. اين مقاله، نسخ در قرآن را از ديدگاه شيخ طوسى (ره) با استفاده از دو كتاب »التبيان فى تفسير القرآن« و »العده فى اصول الفقه« ايشان مورد بررسى قرار داده است.
نسخ در قرآن بر سه قسم قابل تصور است: نسخ حكم بدون لفظ. نسخ لفظ بدون حكم، نسخ حكم و لفظ با هم.
نسخ حكم بدون لفظ بدين معناست كه آيه‏اى در قرآن ثابت است ولى مفهوم و مفاد تشريعى آن منسوخ گرديده و عمل به آن جايز نيست. از ديدگاه علماى شيعه تنها همين نوخ نسخ است كه در قرآن جايز است و دو قسم ديگر به تحريف قرآن مى‏انجامد و باطل است. شيخ طوسى براى هر كدام از ناسخ، منسوخ و نسخ شرايطى ذكر كرده است. از جمله شرايط ناسخ اينكه بايد منفصل و متأخر از منسوخ بوده و امرى قطعى و علمى باشد نه ظنى. و از شرايط كلى نسخ نيز اينكه در احكام شرعى و تكليفى جارى مى‏شود و نه در احكام عقلى و تكوينى.
مرحوم شيخ وقوع نسخ را در امر و نهى و يا در خبرى كه متضمن امر يا نهى است صحيح مى‏شمارد. همچنين ايشان نسخ كتاب به كتاب و سنت به سنت را در صورتى كه از نظر دلالت مساوى باشند جايز مى‏شمارد. همين طور نسخ كتاب به سنت و سنت به كتاب را در صورتى كه سنت خبر مقطوع و متواتر باشد جايز مى‏داند. شيخ طوسى براى شناسايى ناسخ و منسوخ دو راه بر شمرده است:
1- ناسخ با دلالت لفظى دلالت بر نسخ كند.
2- ناسخ از جهت معنا اقتضاى نسخ داشته باشد.


كليد واژه‏ها: نسخ، ناسخ، منسوخ، شيخ طوسى، اقسام نسخ، شناخت ناسخ، زمينه‏هاى نسخ.

مقدمه

يكى از مباحث جدى و اساسى و داراى منزلت خاص در علوم قرآن، تفسير و اصول فقه، بحث نسخ است. علم ناسخ و منسوخ از دير زمان مورد توجه عالمان معارف اسلامى، بويژه مفسران و فقهاء بوده است.
با اين وجود بحث ياد شده يك بحث اختلافى است و سخن نيز در آن به درازا كشيده شده است. گروهى دامن آن را بسيار گسترده‏اند؛ مانند «ابوبكر نحاس» در كتاب «الناسخ و المنسوخ» كه تعداد آيات منسوخ را به 138 رسانيده است.1 و گروهى نيز درست بر عكس عرصه را تنگ گرفته و آن را تنها در آيات معدودى وارد دانسته‏اند همچون آيت اللَّه خويى كه تنها به نسخ يك آيه2 از قرآن معتقد است. و گروهى نيز نسخ را نقص و كاستى شمرده و آن را زيبنده قامت رساى قرآن نشناخته‏اند، چون ابومسلم محمد بن بحر اصفهانى معتزلى كه نقص و كاستى را به معناى باطل گرفته و پر واضح است كه باطل هرگز عارض قرآن نمى‏شود.
به هر حال نسخ از مباحثى است كه دانشمندان اسلامى كتابهاى بسيارى در رابطه با آن تأليف كرده و اكثر مفسران نيز در لابلاى تفسير خود از آن سخن گفته‏اند. از آنجا كه نسخ تنها در آيات احكام روى داده است دانش‏هاى فقه و اصول نيز در اين معركه ميدان‏دار و داراى نقشى اساسى هستند. بحث نسخ نزد شيخ طوسى نيز جايگاه ارجمندى داشته به گونه‏اى كه هم در كتاب اصولى خود «العدة فى اصول الفقه» و هم در كتاب «التبيان فى تفسير القرآن» از آن سخن گفته و ابعاد آن را كاويده است.

اهميت بحث نسخ

براى نشان دادن اهميت اين بحث كافى است به رواياتى كه از ائمه اطهارعليهم السلام رسيده است نظرى بيافكنيم.
ابوعبدالرحمن السلمى، روايت كرده است كه على‏عليه السلام به يكى از قضات برخورد كرد و از وى پرسيد:
«آيا ناسخ را از منسوخ مى‏شناسى؟ وى گفت: خير:؛ على‏عليه السلام به وى فرمود: خود و ديگران را به هلاكت انداخته‏اى، هر حرفى از قرآن دارى وجوهى است.»3
امام صادق‏عليه السلام به ابوحنيفه فرمود:
«آيا تو، فقيه مردم عراق هستى؟ وى گفت: آرى، امام پرسيد: به چه استنادى فتوا مى‏دهى؟ گفت: به كتاب خدا و سنت پيامبرش آنگاه امام به او فرمود: «يا اباحنيفه آيا كتاب خدا را آن گونه كه بايد مى‏شناسى؟ و آيا ناسخ را از منسوخ تشخيص مى‏دهى؟ گفت: آرى؛ امام به او فرمود: مدعى دانشى هستى كه خداوند آن را جز به اهلش كه كتاب رابر آنان نازل كرد نسپرده است.»4
امام صادق‏عليه السلام در حديث احتجاج با صوفيه فرمود:
«آيا شما ناسخ و منسوخ قرآن را مى‏دانيد؟ تا آنجا كه فرمود: در پى شناخت ناسخ قرآن از منسوخ آن و محكم آن از متشابه آن باشيد، خداوند چيزى را كه حرام است، حلال نكرده است، اين امر موجب نزديكى شما به خدا و باعث دورى شما از جهل است. جهل و نادانى را براى اهلش بگذاريد كه اهل جهل بسيارند و اهل علم كم؛ و خداوند فرمود كه «فوق كل ذى علم عليم»5
اين احاديث و احاديث فراوان ديگر نشان از، اهميت شناخت و معرفت ناسخ و منسوخ دارد، امرى كه موجب اهتمام دانشمندان اسلامى نسبت به آن شده است كه شناخت ناسخ و منسوخ، در زمره مقدمات اوليه شناخت تشريع اسلامى است و تا هنگامى كه ناسخ از منسوخ شناخته نشود و احكام ثابت و باقى، از احكام زائل و متروك، تشخيص داده نشود استنباط احكام شرعى ممكن نخواهد بود.

نسخ در لغت

در لغت عرب براى نسخ دو معناى اصلى مى‏توان يافت كه عبارتند از: 1- نقل دادن 2- زايل ساختن. براى اين دو معنا در كتاب‏هاى لغت مثال‏هاى فراوانى موجود است.

1- نقل

استنساخ و انتقال مطالب كتاب؛ «النسخ: نسخ الكتاب» و «نسختُ الكتاب»6 (كتاب را از روى كتاب ديگر نوشتم، مطالب آن را انتقال دادم) و از همين معنا است تناسخ مواريث ؛ «و تناسخ الورثة: ان يموت ورثة بعد ورثة و اصل الارث قائم لم يقسم»7 و «تناسخ الورثة: و هو موت ورثة بعد ورثة و الميراث لم يقسم»8 يعنى انتقال و تحويل ارث بدون اين كه از نسلى به نسل ديگر تقسيم شود. از همين معنا است تحويل و تغيير دادن؛ «و قال آخرون: قياسه تحويل شى‏ء الى شى‏ء»9.

2- زايل ساختن

از بين بردن و باطل كردن چيزى؛ «نسخت الشمس الظلّ و انتسخه: ازالته» و «نسخت الريح آثار الدار: غيرتها» و «نسخه الآية بالآية: ازالة مثل حكمها، فالثانية ناسخة و الاولى منسوخة»10 «و النسخ: ازالتك امراً كان يعمل به، ثمّ تنسخه بحادث غيره. كالآية تنزل فى امر، ثم يخفّف فتنسخ بأخرى، فالاولى منسوخة و الثانية الناسخة»11
آنچه در معناى لغوى نسخ بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در انتقال و جابجايى يا ازاله و ابطال چيزى هميشه جانشينى بايد موجود باشد و اگر كتابى از روى كتاب ديگر استنساخ مى‏شود كتاب دوم جانشين كتاب اول مى‏شود. اگر آفتاب سايه را نابود و زايل مى‏كند روشنى آفتاب جانشين تاريكى سايه مى‏شود. همچنين اگر پيرى جاى جوانى را مى‏گيرد پس جانشينى در معناى نسخ اهميت زياد دارد. و اين مطلب در بعضى كتاب‏هاى لغت آمده است از جمله «معجم مقاييس اللغة» ابن فارس: «قال قوم: النسخ، رفع شى‏ء و اثبات غيره مكانه. و كل شى‏ء خلف شيئاً فقد انتسخه»12
همين مطلب در معناى اصطلاحى نسخ نيز چنانكه خواهيم ديد لحاظ شده است. برخى علاوه بر اين دو معنا كه گفته شده معانى ديگرى نيز اضافه كرده‏اند، مانند: استنساخ، تحويل، ابطال و تبديل كه ما همه آنها را تحت دو معناى اصلى (نقل و ازاله) آورده‏ايم.

معناى لغوى نسخ در ديدگاه شيخ

شيخ طوسى نيز در معناى لغوى به دو معنايى كه ياد شد معتقد است. ايشان در كتاب «العدة فى اصول الفقه» مى‏نويسد، نسخ در لغت دو معنا دارد:
1- ازاله؛ چنان كه گفته مى‏شود: «نسخت الشمس الظل» و «نسخت الريح آثارهم»
2- نقل؛ گفته مى‏شود: «نسخت الكتاب»
در اينكه واژه نسخ در كدام يك از دو معنا حقيقت و مجاز است شيخ در آغاز عقيده ابوهاشم را مى‏آورد كه نسخ را در اولى حقيقت و در دومى مجاز مى‏داند، سپس خود مى‏گويد كه حق آن است كه نسخ در هر دو معنا حقيقت است؛ چرا كه اهل لغت اين گونه آن را استعمال مى‏كنند.13
شيخ در «تبيان» نسخ را با بدل و خلف شبيه يكديگر دانسته و از قول ابن دريد آورده است كه:
«كل شى‏ءٍ خلف شيئاً فقد انتسخه، و نسخت الشمس الظل، و انتسخ الشيب الشباب»
و در آخر نيز گفته است: «اصل الباب: الابدال من الشى‏ء غيره»14 تبديل شدن چيزى به چيز ديگر.

نسخ در اصطلاح

وقتى كلمه نسخ را در كاربرد قرآن‏پژوهان و مفسران نگاه مى‏كنيم، مى‏بينيم كه اين كلمه از مراحل مختلف و متعددى گذر كرده است. اين مراحل از روزگاران نخستين اين علم آغاز مى‏شود كه برخى از صحابه كلمه نسخ را تنها بر مخالفت ظهور لفظى آيه‏اى با آيه ديگر اطلاق مى‏كردند؛ حتى اگر اين مخالفت به نحو عموم و خصوص من وجه يا عموم و خصوص مطلق و يا يكى از دو آيه مطلق و ديگرى مقيد بوده باشد.
شايد اين فراخى در استعمال، ناشى از گسترش دريافت خود ايده نسخ باشد، چنانكه مى‏تواند برآيند دريافت ابتدايى از برخى آيات قرآنى باشد و از اينجاست كه ميان قرآن‏پژوهان در تعيين آيات منسوخ و آيات ناسخ اختلاف افتاده برخى تعداد آنها را افزوده و برخى ديگر به تعدادى اندك محدود ساخته‏اند. ولى با گذشت زمان، بر آن شدند كه ميان نسخ، تقييد، تخصيص و بيان فرق بگذارند و نسخ را تنها در ايده‏اى مخصوص منحصر كنند و گفته شده است كه اولين كوشش در اين راه از سوى شافعى بوده است.15
ما در اينجا در آغاز ديدگاه شيخ را در تعريف نسخ از «العدة فى اصول الفقه» و سپس از «تبيان» مى‏آوريم و آنگاه به تعاريف بعضى از علما اشاره خواهيم كرد.
شيخ در «العدة فى اصول الفقه» پس از آوردن معناى لغوى نسخ مى‏نويسد:
«استعمال اين لفظ (نسخ) در شريعت بر خلاف لغت است اگر چه بين آن شباهت وجود دارد»
و وجه شباهت را اينگونه بيان مى‏نمايد:
«إنّ النص اذا دلّ على انّ مثل الحكم الثابت بالنص المتقدم زائل على وجه لولاه لكان ثابتاً صار بمنزلة المزيل لذلك الحكم، لانّه لولاه لكان ثابتاً، فاجرى استعمال لفظ النسخ فيه مجرى الريح المزيلة الآثار.» و افزوده شده است كه اين گفته ابوهاشم است.16
شيخ در تبيان نيز ابتدا تعريف رمانى از نسخ را مى‏آورد سپس به رد آن مى‏پردازد. تعريف رمانى از نسخ چنين است:
«النسخ الرفع لشى‏ء قد كان يلزمه العمل به الى بدل، و ذلك كنسخ الشمس بالظلّ، لانّه يصير بدَلا منها - فى مكانها»
شيخ اين تعريف را اين گونه رد مى‏كنند كه:
«و هذا ليس بصحيح لانّه ينقض بمن تلزمه الصلاة قائماً ثم يعجز عن القيام، فانّه يسقط عنه القيام لعجزه، و لا يسمّى العجز ناسخاً و لاالقيام منسوخاً، و ينقض بمن يستبيح بحكم العقل عند من قال بالاباحة، فاذا ورد الشرع يحظره، لايقال الشرع نسخ حكم العقل، و لاحكم العقل يوصف بانه منسوخ»
و سپس تعريف خود را از نسخ چنين ارائه مى‏نمايد:
«و هو ان حقيقة كل دليل شرعى دلّ على انّ مثل الحكم الثابت بالنص الاوّل غير ثابت فيما بعد على وجه لولاه لكان ثابتاً بالنص الاوّل مع تراخيه عنه»17
«نسخ در حقيقت دليل شرعى است كه دلالت مى‏كند بر اينكه مثل حكمى كه با نص اول ثابت بود ديگر ثابت نيست بطورى كه اگر اين دليل شرعى نبود آن (مثل حكم) ثابت بود. البته بايد اين دليل شرعى بعد از نص اول باشد.»
شيخ در مقدمه تفسير همين تعريف را براى «ناسخ» دارد:
«و اما الناسخ فهو كل دليل شرعى يدل على زوال مثل الحكم الثابت بالنصّ الاوّل فى المستقبل على وجهٍ لولاه ثابتاً بالنصّ الاوّل مع تراخيه عنه»18
سپس شيخ به توضيح تعريف خود مى‏پردازد و مى‏گويد: از آن جهت گفتيم «دليل شرعى» زيرا كه دليل عقلى هر گاه بر زوال مثل حكمى كه با نص اول ثابت شده دلالت كند نسخ ناميده نمى‏شود. به همين منظور هر گاه مكلف به عبادات، دچار عجز يا زوال عقل شود، به حكم عقل، عبادات از او ساقط مى‏گردد ولى اين دليل ناسخ ناميده نمى‏شود. و بدين خاطر «مثل حكم» را اعتبار كرديم و خود حكم را معتبر نشمرديم چون جايز نيست خود آنچه به آن امر شده نسخ شود، زيرا به بداء مى‏انجامد، و گفتيم كه حكم با نص شرعى ثابت باشد، زيرا كه آنچه با عقل ثابت شده اگر به وسيله شرع زوال يابد نمى‏توان گفت كه حكم عقل نسخ شده است. به همين دليل اگر حكم شرع نبود، اعمال نماز و طواف از نظر عقل قبيح مى‏نمود و اكنون كه شرع به آنها حكم كرده نمى‏توان گفت كه شرع حكم عقل را منسوخ گردانيده است. و بدين جهت قيد «با تراخى» را اعتبار كرديم كه ادله مقارن با هم ناسخ يكديگر نيستند و چه بسا اگر لفظ عام باشد ادله مخصص باشند و اگر لفظ خاص باشد، ادله مقيّد باشند. بنابراين اگر خداوند فرمود: «اقتلوا المشركين الا اليهود» «مشركان را بكشيد مگر يهود را» اين قسمت «الا اليهود» قسمت قبلى «اقتلوا المشركين» را نسخ نمى‏كند. و همچنين اگر خداوند فرمود: «فسيحوا فى الارض اربعة اشهر» (توبه/ 2) «مدت چهار ماه در زمين به سياحت بپردازيد» سياحت را در زمين به چهارماه مقيد كرد و اين قيد، بيش از چهارماه سياحت را نسخ نمى‏كند. و در آيه زنا كه خداوند مى‏فرمايد: «فاجلدوا كل واحدٍ منهما مائة جلدة» (نور/ 2) «به هر يك از آن دو ]زن و مرد[ صد تازيانه بزنيد» تعداد ضربات را در لفظ آيه مقيد فرمود، اين قيد، بيش از صد تازيانه زدن را نسخ نمى‏كند.
در ميان دانشمندان، شهاب الدين احمد البحرانى معروف به «ابن المتوّج» از علماى معروف قرن هشتم هجرى قمرى، تعريفى مشابه تعريف شيخ از نسخ ارائه كرده است. ايشان چنين مى‏گويد:
«نسخ برطرف شدن مثل حكمى است كه به نص نخستين ثابت است در آينده به وسيله دليل شرعى متأخر»19
شارح كتاب، عبدالجليل حسينى قارى، از علماى قرن دهم در شرح اين جمله آورده است:
«نسخ، هر دليل شرعى است كه دلالت دارد بر اينكه حكمى كه به نص پيشين ثابت بوده در آينده ثابت نيست به طورى كه اگر اين دليل نبود آن حكم، به نص پيشين ثابت بود در حالتى كه اين حكم دوم كه ناسخ حكم پيشين است متأخر از آن حكم است.»20
مرحوم ميرزاى قمى در «قوانين الاصول» تعريف ديگرى از نسخ مطرح كرده است:
«رفع الحكم الشرعى بدليل شرعى متأخّر على وجهٍ اذا لم يكن الدليل الشرعى متأخّر موجوداً كان الحكم الشرعى السابق ثابتاً و مستمراً، إنّ النسخ ليس بابطال بل بيان لأنتها مدة الحكم»21
بهترين تعريف در رابطه با نسخ از آية اللَّه خويى است كه مى‏فرمايد:
«هو رفع امر ثابت فى الشريعة المقدسة بارتفاع أمده و زمانه سواء أكان ذلك الامر المرتفع من الاحكام التكليفية ام الوضعية...»22
علامه طباطبايى نيز نسخ را اين گونه تعريف مى‏نمايد:
«نسخ به معناى كشف از تمام شدن عمر حكمى از احكام است.»23
و تعريف ايشان از نسخ در كتاب «قرآن در اسلام» چنين است:
«نسخ در قرآن مجيد بيان انتهاء زمان اعتبار حكم منسوخ است به اين معنى كه مصلحت جعل و وضع حكم اولى مصلحتى محدود و موقت باشد و طبعاً اثرش نيز كه حكم است محدود و موقت در مى‏آيد و پس از چندى حكم دومى پيدا شده و خاتمه يافتن مدت اعتبار حكم اولى را اعلام مى‏كند...»24
و آيت اللَّه معرفت نيز در «التمهيد» اين گونه نسخ را تعريف نموده است:
«نسخ، برطرف شدن تشريع قبلى است كه به حسب ظاهر، اقتضاء دوام و هميشگى دارد بوسيله تشريع بعدى؛ به نحوى كه جمع بين آن دو ممكن نباشد.»25

نسخ حكم يا نسخ تلاوت

شيخ در ذيل آيه: «ما ننسخ من آيةٍ او ننسها نأت بخيرٍ منها او مثلها...» (بقره/ 106) «هر آيه را كه نسخ كنيم يا فرو گذاريم، بهتر از آن يا همانندش در ميان آوريم» آورده است كه: در چگونگى نسخ بر چهار وجه اختلاف شده است:
1- گروهى گفته‏اند: نسخ حكم و تلاوت هر دو با هم جايز است نه هر يك بدون ديگرى.
2- برخى گفته‏اند: نسخ حكم بدون نسخ تلاوت جايز است.
3- بعضى نيز گفته‏اند: نسخ قرآن از لوح محفوظ جايز است. همان گونه كه كتابى از روى كتاب ديگر نسخ مى‏شود. (گويا در اينجا نسخ به معناى نقل و استنساخ آمده است)
4- گروه چهارمى هم گفته‏اند: نسخ تلاوت تنها بدون حكم و نسخ حكم تنها بدون تلاوت، و نسخ تلاوت و حكم با هم جايز است. و همين مورد نيز صحيح است.»26
حال به اقسام نسخ در وجه چهارم خواهيم پرداخت.

اقسام از نسخ در قرآن

مفهوم نسخ در قرآن سه احتمال را بر مى‏تابد:
1- نسخ حكم بدون لفظ
2- نسخ لفظ بدون حكم
3- نسخ حكم و لفظ با هم27

1- نسخ حكم بدون لفظ

نسخ حكم بدون نسخ لفظ به اين معنا است كه آيه‏اى در قرآن مضبوط و ثابت باشد ولى مفهوم و مفاد تشريعى آن منسوخ گرديده و عمل به آن جايز نباشد اكثر دانشمندان و مفسران اين نوع نسخ را پذيرفته‏اند.28
شيخ براى اين نوع نيز مثالهايى آورده است: مانند آيه عده زنى كه شوهرش مرده است و بايد يك سال عده نگه دارد،29 حكم آن منسوخ است ولى تلاوت آن باقى است. و مانند آيه نجوى30 و آيه وجوب ثبات و پايدارى يك نفر در مقابل ده نفر31، و آيه حبس زنى كه فاحشه‏اى مرتكب شده است32، كه اين گونه آيات حكم آنها نسخ شده است ولى تلاوت آنها همچنان باقى است.
و اين نوع نسخ باور كسانى را كه معتقد به عدم جواز نسخ در قرآن است باطل مى‏كند چرا كه اين نوع در قرآن موجود است.33

2- نسخ لفظ بدون حكم

مراد از اين نوع نسخ آن است كه آيه‏اى بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده و قرائت نيز مى‏شده و داراى حكم تشريعى بوده است، سپس تلاوت و نص لفظ آن نسخ شده، ولى مفاد حكمى كه در برداشته حفظ و براى هميشه باقى باشد. اين نوع نسخ از نظر شيعه مردود است و اعتقاد به آن اعتقاد به تحريف قرآن است. مدرك و دليل اين نوع تنها روايات آحاد است كه در نسخ قرآن نمى‏تواند اثرى داشته باشد.34
شيخ براى اين نوع، تنها آيه رجم را مثال مى‏آورد كه گفته شده اين آيه نازل شد، پس لفظ و قرائت آن رفع گرديد ولى حكم آن باقى است: «و الشيخ و الشيخة اذا زنيا فارجموهما البتة، فانهما قضيا الشهوة جزاء بما كسبا نكالا من اللَّه عزيز حكيم»
البته شيخ در مورد اين به اصطلاح آيه دو جمله داردكه بر هر دو ادعاى اجماع مى‏كند يكى اينكه رجم بر محصنه واجب است. و ديگر اينكه آيه‏اى كه متضمن اين حكم بوده است منسوخ گرديده.35
اين دو جمله از سوى شيخ از ديدگاه شيعه بسيار عجيب است. شيخ در كتاب «العدة» خود نيز اين نوع نسخ را جايز مى‏داند و مى‏نويسد:
«و اما نسخ التلاوة مع بقاء الحكم، فلا شبهة فيه لما قلناه من جواز تعلق المصلحة بالحكم دون التلاوة»36

3- نسخ لفظ و حكم با يكديگر

اين بدان معنا است كه آيه‏اى كه مشتمل بر حكم تشريعى بوده و مسلمانان آنرا قرائت مى‏كرده و به حكم آن عمل مى‏نموده‏اند،نسخ شده و حكم آن باطل گرديده و تلاوت آن نيز بطور كلى فراموش شده است. اين نوع نسخ نيز از نظر شيعه باطل است و داراى همان اشكالات نوع دوم است.37
شيخ براى اين نوع دو مثال آورده است: اول آنكه مخالفان يعنى عامّه از عايشه نقل كرده‏اند كه ابتدا خداوند ده بار شير دادن را موجب محرميت قرار داده بود و «ان عشر رضعات يحرمن» را نازل كرده سپس با پانزده بار نسخ شد. يعنى هم تلاوت و هم حكم، هر دو نسخ شد. دوم آنچه از ابوبكر روايت شده كه قرائت مى‏كرد «لاترغبوا عن آبائكم فانه كفر»38
و آن‏چه بعيد و عجيب است اينكه شيخ در مورد اين نوع نيز گفته است:
«هو مجوز و ان لم يقطع بانه كان» «اين نوع - نسخ حكم و لفظ با هم - جايز است اگر چه به وقوع آن قطع و يقين حاصل نشده است.»39
اين در حالى است كه علماى شيعه اين نوع را نيز مردود مى‏شمارند.40 شيخ جواز اين نوع از نسخ را در كتاب «العدة» نيز متذكر شده است.
«و اما جواز النسخ فيهما، فلا شبهة ايضاً فيه لجواز تغير المصلحة فيهما»41
شيخ بار ديگر ذيل آيه 106 سوره بقره مى‏نويسد:
«و قد جاءت اخبار متظافرة بانّه كانت اشياء فى القرآن نسخت تلاوتها، فمنها ما روى عن ابى موسى: انهم كانوا يقرؤون (لو ان لابن آدم واديين من مال لابتغى اليهما ثالث، لا يملا جوف ابن آدم الا التراب و يتوب اللَّه على من تاب) ثم رفع و روى عن قتادة قال: حدثنا انس بن مالك أن السبعين من الانصار الذين قتلوا ببئر معونة، قرأنا فيهم كتاباً (بلغوا عنّا قومنا انّا لقينا ربّنا، فرضى عنا و ارضانا) ثم ان ذلك رفع. و منها الشيخ و الشيخه و هى مشهورة. و منها ما روى عن ابى بكر انه قال: كنا نقرأ (لاترغبوا عن آبائكم فانه كفر). و منها ما حكى: ان سورة الاحزاب كانت تعادل سورة البقرة - فى الطول - و غير ذلك من الاخبار المشهورة بين اهل النقل»42
شيخ پس از نقل اين مطالب، هيچ گونه نقد و ردى بر آنها نياورده است و با توجه به آنچه در اقسام نسخ آمد، مى‏توان نتيجه گرفت كه شيخ هر سه نوع نسخ را پذيرفته است. و اين مسئله با توجه به اينكه علماء شيعه اخبار نسخ تلاوت بدون حكم و تلاوت و حكم با هم را اخبار آحاد مى‏دانند و شيخ نيز در مورد قرآن به هيچ وجه خبر واحد را نمى‏پذيرد بسيار عجيب است. خود ايشان در مقدمه اين مطلب كه در مورد قرآن خبر واحد مورد قبول نيست صريحاً اشاره دارد و مى‏نويسد:
«امّا طريقة الاحاد من الروايات الشاردة، و الالفاظ النادرة فانّه لايقطع بذلك و لا يجعل شاهداً على كتاب اللَّه...»43
در مورد نسخ قرآن با خبر واحد نيز در «العدة فى اصول الفقه» مى‏گويند كه به اجماع علماء نسخ قرآن به خبر واحد جايز نيست. ولى در مورد اين دو نوع نسخ هيچ گونه نقد و ردى ندارند و آنرا پذيرفته‏اند.

شرايط ناسخ44

شيخ براى ناسخ چند شرط ذكر كرده است:
1- شرط اول اين است كه مراد از حكم ناسخ غير از مراد از حكم منسوخ باشد، زيرا كه اگر مراد ناسخ همان مراد منسوخ باشد دلالت بر بداء خواهد داشت و اقتضاى اين امر، قبح امر و نهى است. و به همين خاطر واجب مى‏شود كه آنچه را كه ناسخ به آن دلالت كند غير از آن چيزى باشد كه منسوخ آن را در بر مى‏گيرد.
شيخ در اين مورد مى‏گويد: با اين شرط (كه مراد از ناسخ غير منسوخ باشد) سخن كسى كه نسخ را به زوال حكم بعد از استقرار آن تعريف كرده است باطل خواهد شد؛ زيرا حكم، زمانى كه مستقر و ثابت گرديد آن حكم مراد و مقصود است و رفع آن صحيح نيست چرا كه به فسادى كه گفتيم مى‏انجامد. و هم چنين با اين شرط گفته كسى كه نسخ را به «رفع المأمور به بالنهى عنه» تعريف كرده است باطل مى‏شود. زيرا اگر اين گونه باشد مستلزم اجتماع امر و نهى خواهد بود و اين نيز به فساد مى‏انجامد.
2- شرط دوم ناسخ اين است كه منفصل از منسوخ باشد و اگر متصل باشد ناسخ ناميده نمى‏شود. مانند:
«فاعتزلوا النّساء فى المحيض و لا تقربوهنّ حتّى يطهُرن فاذا تطهّرن فأتوهنّ من حيث امركم اللَّه» (بقره/ 222)
«پس در مدت حيض از زنان كناره بگيريد و با آنان نزديكى نكنيد تا پاك شوند و چون پاكيزه شدند آن گونه كه خدا فرموده است با آنان بياميزيد.»
كه اينجا «حتى يطهرن...» ناسخ نيست براى اينكه متصل به حكم قبل از خود است.
3- شرط سوم آن كه ناسخ بايد امر قطعى و علمى باشد نه ظنى. بنابراين خبر واحد كه مظنون است نمى‏تواند قرآن را نسخ نمايد.
4- از ديگر شرايط حتمى ناسخ اين كه بايد متأخّر از منسوخ باشد.45

شرايط منسوخ

شيخ براى منسوخ نيز چند شرط بيان كرده است:
1- اولين شرط اين است كه حكم منسوخ موقت نباشد. مانند افطار به شب «ثمّ اتّموا الصّيام الى الّيل» (بقره/ 187( در اينجا حكم روزه موقت است و در شب بايد افطار نمود. حكم به افطار ناسخ حكم روزه نيست.
2- از شرايط ديگر منسوخ اين كه قياس و يا مشابه از ادله ديگر استنباط نزد اهل سنت، نباشد.
3- حكم منسوخ بايد مورد علم و قطع و از احكام شرعى باشد نه از افعال عرفى.
4- براى حكم منسوخ، بدل و جانشين در احكام شرع نباشد؛ مانند كفاره روزه.46

شرايط نسخ

شيخ علاوه بر شرايطى كه براى ناسخ و منسوخ برشمرده چند شرط كلى براى نسخ نيز بيان كرده است:
1- شرط حتمى نسخ اين است كه در احكام شرعى جارى مى‏شود. يعنى هم ناسخ و هم منسوخ بايد شرعى باشند و اگر يك طرف عقلى باشند نسخ واقع نشده است.
2- شرط نسخ اين نيست كه به جاى منسوخ حكم سبك‏تر يا شديدتر نازل شود بلكه تابع مصلحت حق است.47
3- نسخ بايد در احكام تكليفى باشد نه در افعال تكوينى. افعالى كه حسن و قبح ذاتى دارند.
توضيح آنكه شيخ در فصل مخصوص افعال مكلف گفته است افعال بر دو نوع است: اول آنكه نسخ در آن صحيح است و دوم آنكه نسخ در آن صحيح نيست.
و بعد مى‏گويد افعالى، كه در آنها نسخ جايز نيست دو قسم است:
اول - افعالى است كه سلب صفت ذاتى از آنها ممكن نيست مانند: وجوب انصاف و شكر منعم و قبح كذب و نادانى و ساير امور عقليه‏اى كه سلب صفت از آنها نتوان نمود. سپس شيخ به اين عبارت تعليل مى‏نمايد:
«لان من المحال ان يكون الانصاف مع كونه انصافاً و شكر النعمه مع كونه شكراً للنعمه يخرجان من كونهما واجبين و كذلك لايصحّ ان يخرج الجهل و الكذب عن القبح الى الحسن، فعلم بذلك أن معنى النسخ لايصحّ فى جميع ذلك»
دوم - در افعالى كه «لطف» اند نسخ جايز نيست. مانند وجوب معرفت خدا و صفات او و وجوب معرفت ولى خدا، زيرا كه خارج شدن آنها از باب «لطف» ممكن نيست و به همين خاطر نسخ آنها صحيح نمى‏باشد.»48
سپس شيخ قسم دوم از افعال مكلف يعنى قسمى كه وقوع نسخ در آنها جايز است را توضيح مى‏دهد:
«اما آنچه نسخ در آن صحيح است عبارت است از هر فعلى كه تغيير آن از حسن به قبح جايز باشد: و به وجهى حسن باشد و به وجه ديگر قبيح؛ و در زمانى حسن باشد و در زمان ديگر قبيح؛ و براى شخصى حسن باشد و براى شخص ديگر قبيح؛ و آن مانند منفعتها و ضررها است، و در آن به جنس فعل اعتبارى نيست، بلكه اعتبار در آن به وجوهى است كه فعل بر آن واقع مى‏شود. و براى آن تمام شرعيات را مى‏توان مثال آورد چرا كه در زمانى غير از زمان ديگر و براى شخصى غير از شخص ديگر و به وجهى غير از وجه ديگر واجب مى‏شوند. مثلاً بر حائض ترك نماز و روزه واجب مى‏شود ولى بر ديگران آن واجب نيست بلكه قبيح نيز هست.49

نسخ در اخبار

شيخ در آغاز اخبار را به دو نوع تقسيم مى‏كند:
اول: خبرى كه متضمن معناى امر يا نهى است.
دوم: خبرى كه متضمن معناى امر يا نهى نيست، بلكه تنها از صفت چيزى حكايت مى‏كند.
اما آن خبرى كه معناى امر و نهى دارد، نسخ در آن جايز است. و دليل آن امكان تغيير آن از لحاظ حسن و قبح است. اما خبرى كه معناى امر يا نهى ندارد آن نيز بر دو نوع است:
اول آنكه تغيير آن صفت جايز نمى‏باشد. در اين نوع، نسخ نيز جايز نيست، حتى انتقال آن صفت به ضدش نيز جايز نمى‏باشد مانند اخبار از صفات خداى تعالى و وحدانيت او.
نوع ديگر آنكه انتقال از آن صفت جايز باشد. در اين نوع، نسخ به خاطر تغيير و انتقال صفت از موصوف عليه جايز است.50
در توضيح همين مطلب آنچه را شيخ در مقدمه و در تفسير آيه 106 سوره بقره آورده نيز بايد افزود و آن از اين قرار است كه:
«نسخ در امر و نهى بالاتفاق جايز است و هم چنين در خبرى كه تغيير صفت در آن صحيح است، چرا كه آن خبر متضمن معناى امر است، مانند اين آيات: «و للَّه على النّاس حجّ البيت» (آل عمران/ 97) و «المطلّقات يتربّصن بانفسهنّ» (بقره/ 228) كه هر سه آنها به رغم اينكه خبر هستند امّا نسخ در آنها صحيح است. اما خبرى كه تغيير در آن جايز نيست، نسخ نيز در آن صحيح نيست. مانند اخبار از صفات خداى تعالى و صفات اجناس كه تغيير در آنها صحيح نيست مانند: قادر، عالم، سميع و بصير.»51
و در تفسير آيه 106 سوره بقره نيز مى‏نويسد:
خبر بر دو قسم است:
اول: آنكه متضمن معناى امر به معروف است، در اين نوع خبر نسخ جايز است.
دوم: آنكه متضمن خبر دادن از صفات امر است كه تغييرى در نفس آن و هم‏چنين تغيير آن از حسن به قبح و از قبح به حسن جائز نيست. در اين نوع، نسخ نيز امكان ندارد.
افعال نيز بر سه قسم هستند:
اول: حسن هستند. مانند اراده افعال واجب يا مستحبى كه تغييرش جايز نيست. مانند شكر منعم، و رد وديعه و امانت، احسان خالص و غير آنها.
دوم: قبيح هستند. مانند اراده قبيح و فعل جهل.
سوم: هر دو احتمال حسن و قبح مى‏رود. مانند ساير افعالى كه به وجهى حسن هستند و به وجهى ديگر قبيح مى‏شوند.
مثال اين سه قسم به ترتيب زير است:
در نوع اول و دوم نسخ جايز نيست امّا در وجه سوم نسخ جايز است.52

زمينه‏هاى نسخ

همانطور كه در بحث شرايط نسخ گذشت شيخ نسخ را در امر و نهى و خبرى كه متضمن معنى امر يا نهى است صحيح مى‏شمارد.53
وى در «العدة فى اصول الفقه» مى‏نويسد:
«نسخ در شرعيات جايز است. و اين جواز بر خلاف عقيده يهود مى‏باشد. پيروان اسلام (جز ابومسلم اصفهانى) نسخ را در احكام شرعى جايز شمرده‏اند54 و جواز آنان مستند به حكم قبله، نسخ وجوب مقابله يك تن مسلمان برابر ده تن كافر، نسخ حكم عده وفات و تقليل آن از يك سال به چهار ماه و ده روز مى‏باشد.»55
توضيح آنكه نسخ در احكام عرفى به علت جهل و عدم احاطه قانون گذار به مصالح و مفاسد صورت مى‏گيرد، در حالى كه نسخ در شرعيات به معناى واقعى خود (از جهت عدم احاطه خداوند متعال) نيست، بلكه در ظاهر، حكم شرعى ثبات داشته ولى در واقع، محدود به زمان مورد مصلحت بوده است.

نسخ حكم قبل از وقت عمل

علماء در مورد اينكه آيا نسخ چيزى قبل از وقت عملش جايز هست يا نه، اختلاف كرده‏اند. گروهى از اصحاب شافعى نسخ قبل از وقت عمل جايز دانسته‏اند، شيخ مفيد نيز همين عقيده را داشته است. متكلمان معتزله و بيشتر اصحاب ابوحنيفه و بعضى از اصحاب شافعى بر اين عقيده‏اند كه جايز نيست. و همين عقيده را سيد مرتضى نيز اختيار كرده است. شيخ پس از بيان اين مطلب مى‏افزايد كه اين عقيده نزد من قوى‏تر است و دليل آن دو چيز است: اول آنكه اجتماع امر و نهى لازم مى‏آيد. دوم اينكه به بداء مى‏انجامد.56
و در تفسير آيات «فلمّا اسلما و تلّه للجبين. و ناديناه أن يا ابراهيم. قد صدّقت الرؤيا إنّا كذلك نجزى المحسنين» (صافات/ 105-103) «آنگاه چون هر دو گردن نهادند و او را بر گونه‏اش به خاك افكند ندايش كرديم كه اى ابراهيم، رؤيايت را به حقيقت باور داشتى، ما بدين سان نيكوكاران را جزا مى‏دهيم.» نيز به اين موضوع اشاره كرده است و چنين مى‏گويد:
«كسانى از مردم به اين آيه بر جواز نسخ، قبل از وقت عمل استدلال كرده‏اند، چرا كه خداوند تعالى ابراهيم را به ذبح فرزندش اسماعيل امر كرده سپس آن را قبل از اينكه انجام بدهد نسخ كرده است. امكان ندارد كه بگوييم وقت آن (ذبح) گذشته بوده است، زيرا اگر او كار را از وقتى كه به او امر شده تأخير مى‏انداخت عاصى و گنهكار بود. و هيچ اختلافى در اين نيست كه ابراهيم‏عليه السلام هيچ عصيانى در اين كار نكرده است. پس دلالت مى‏كند بر اينكه حكم قبل از وقت عملش نسخ شده است. كسانى كه نسخ را قبل از وقت عمل جايز نشمرده‏اند در مورد اين آيه نيز جواب هايى داده‏اند.»57

نسخ كتاب به كتاب و نسخ سنت به سنت و نسخ اجماع و قياس

شيخ در رابطه با عنوان فوق اين گونه سخن گفته است كه:
اول - نسخ كتاب به كتاب بالاتفاق جايز است به دليل اينكه آن دو در وجوب علم و عمل مساوى هستند، پس همان گونه كه تخصيص آيه‏اى از قرآن به آيه ديگر و بيان آيه‏اى با آيه ديگر جايز است، همچنين نسخ آيه به آيه ديگر نيز جايز است.
دوم - نسخ سنت به سنت در صورتى كه در دلالت مساوى باشند جايز است. اگر اولى خبر واحد باشد نسخ ساقط است، زيرا كه ما به آن عمل نمى‏كنيم. ولى بر طبق مذهب فقهاء اهل سنت نسخ خبر واحد به خبر واحد جايز است.
مثال اين مورد نيز آن است كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در آغاز از زيارت قبور و ذخيره كردن گوشت قربانى نهى كرد، سپس نهى را برداشت و آن را مباح نمود.
سوم - نسخ اجماع جايز نيست؛ زيرا اجماع دليلى است كه تغيير نمى‏كند بلكه در همه اوقات ثابت است، همچنين عقل دلالت بر صحت اجماع دارد و موضوعات عقلى قابل نسخ نيست.
همچنين نسخ توسط اجماع نيز صحيح نيست. چرا كه از شرايط ناسخ اين است كه متأخر از منسوخ باشد و حكم هر گاه ثابت شد، اجتماع امت بعد از آن بر خلافش جايز نيست.
چهارم - اما قياس، از نظر شيعه در شرع حجيت ندارد، پس نسخش و نسخ به آن صحيح نيست. و اما بنابر مذهب كسانى كه به آن عمل مى‏كنند نيز نسخش و نسخ به آن صحيح نيست.58

نسخ قرآن به سنت و سنت به قرآن

تمام متكلمين معتزله و اصحاب ابوحنيفه و مالك بر اين باورند كه نسخ قرآن به خبر مقطوع (خبر متواتر) جايز است. سيد مرتضى نيز بر اين عقيده مى‏باشد. ولى شافعى و جمعى از فقها اين معنا را جايز نمى‏دانند و شيخ مفيد نيز بر اين عقيده است. خود شيخ نيز در مورد سنت قطعى و متواتر بر اين عقيده است كه نسخ قرآن با آن جايز است و در مورد خبر واحد نظرش را اينگونه بيان مى‏كند:
«اذا اوجبت السنة المقطوع بها العلم و العمل ساوت الكتاب فى ذلك، فيجب جواز حصول نسخه بها كما يجوز ان يبيّن بها و يخصّ بها و انّما لايجوز نسخه خبر الواحد للاجماع الّذى ذكرناه و الاّ كان ذلك جايزاً. و قالوا ايضاً: النسخ اذا كان واقعاً فى الاحكام الّتى تابعة للمصالح، و كانت السنة فى الدلالة على الاحكام كالقرآن لايختلفان فيجب جواز نسخه بها...»59
به طور خلاصه شيخ چنين مى‏فرمايد: وقتى عمل به سنت مقطوع واجب باشد و علم و عمل به آن با كتاب برابر باشد در اين صورت نسخ كتاب به خبر مقطوع، جائز است همان طورى كه به خبر مقطوع مى‏توان قرآن را تفسير نمود و تخصيص زد، نسخ آن هم جايز است و اما نسخ قرآن به خبر واحد جايز نيست به دليل اجماع و عقل.
شيخ نزديك به همين بحث را ذيل آيه 106 سوره بقره نيز دارد:
«و انّما اخّرنا ذلك، لانّ تلاوة القرآن و العمل بما فيه تابع للمصلحة، و لا يمتنع ان تتغيّر المصلحة، تارة فى التلاوة فتنسخ، و تارة فى الحكم فينسخ، و تارة فيهما فينسخان. و كذلك لا يمتنع ان تكون المصلحة فى ان تنسخ، تارة بقرآن و تارة بالسنة المقطوع بها. فذلك موقوف على الادلة»60
و باز در تفسير آيه 15 سوره يونس 61 به اين مسئله اشاره كرده و گفته است كسانى كه به اين آيه براى عدم جواز نسخ قرآن با سنت استدلال كرده‏اند حرف بسيار نادرستى زده‏اند. چرا كه سنت را پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جز به وحى الهى نگفته است پس نسخ به خدا بر مى‏گردد و مانند قرآن مى‏باشد. چرا كه خداوند به پيامبرش هم آنچه را كه قرآن است و هم آنچه را كه قرآن نيست وحى كرده است و تمام آنچه را پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از شريعت بيان كرده است از وحى الهى است از اينرو خداوند فرموده: «و ما ينطق عن الهوى، إن هو إلاّ وحى يوحى» (نجم/ 3 و 4) و اگر چه تفصيل اين مطلب در قرآن موجود نيست ولى استدلال به آيه براى آنچه گفته‏اند نادرست است.62
برخى اشكال كرده‏اند كه نسخ قرآن، به وسيله سنت جايز نيست، زيرا كه قرآن قطعى و سنت ظنى است. پاسخ اين است كه فرض بر اين است كه اگر سنت متواتر و صدور آن قطعى باشد و اجماع امت در تمام ادوار، آن را تأييد كرده باشد، مانند قرآن قطعى خواهد بود.63
و اما نسخ سنت با كتاب؛ ظاهراً بر اساس عقيده شافعى جايز نيست امّا ديگر فقهاء و متكلمان به جواز آن رأى داده‏اند.

راههاى شناسايى ناسخ و منسوخ

شيخ طوسى براى شناسايى ناسخ و منسوخ دو راه پيشنهاد كرده است:
1- ناسخ لفظاً خبر از نسخ منسوخ بدهد.
2- از جهت معنا اقتضاى نسخ داشته باشد.
ناسخ به چند گونه ممكن است از منسوخ لفظاً خبر بدهد:
الف: خطاب دلالت بر اين دارد كه دومى، اولى را نسخ كرده است؛ مانند رواياتى كه مى‏گويد روزه رمضان، روزه عاشورا را نسخ كرده است، يا اينكه زكات، حقوق واجب در اموال را نسخ كرده است.
ب: لفظ تخفيف وارد شده باشد؛ مانند سخن خداوند: «الان خفّف اللَّه عنكم» (انفال/ 66) در رابطه با نسخ پايدارى يك نفر در مقابل ده نفر به يك نفر در مقابل دو نفر:
و مانند كلام خداوند: «أأشفقتم أن تقدموا بين يدى نجواكم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب اللَّه عليكم» (مجادله/ 13) كه از عدم وجوب صدقه خبر مى‏دهد.
ج: مانند آنچه از رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است كه فرمودند:
«كنت نهيتكم عن زيارة القبور ألا فزروها، و عن ادّخار لحوم الأضاحى فادّخروها»
همه اين دليل‏ها اقتضاى زوال حكم ثابت با نص قبلى را دارند، به گونه‏اى كه اگر دومى نبود اولى ثابت بود.
و اما آنچه از جهت معنا شناخته مى‏شود مانند آنكه چيزى واجب شود سپس آنچه با آن تضاد دارد نيز واجب شود، به گونه‏اى كه جمع بين آندو به هيچ وجهى ممكن نباشد، در اينجا دومى ناسخ اولى است.64

خلاصه بحث

خلاصه آنچه گفتيم اينكه نسخ حكم بدون نسخ تلاوت در آيات قرآن به سه صورت امكان وقوع دارد كه عبارتند از:
اول: حكم آيه‏اى از قرآن توسط سنت قطعى و متواتر نسخ شود؛ كه اين نوع نسخ عقلا و نقلا اشكالى ندارد فقط در وقوع آن شك است كه آيا چنين نسخى در قرآن آمده است يا نه؟
دوم: حكم آيه‏اى از قرآن، توسط آيه‏اى ديگر نسخ شده باشد و آيه دوم ناظر به حكم آيه منسوخ باشد و به صراحت حكم آنرا نسخ كند. اين نوع از نسخ نيز داراى اشكال و ايرادى نيست و مورد اختلاف هم نمى‏باشد. براى اين نوع، آيه «نجوى»65 را مثال آورده‏اند. كه توسط آيه «اشفاق»66 نسخ گرديد.
سوم: حكم آيه‏اى از قرآن توسط آيه‏اى ديگر رفع شود بدون اينكه يكى از آن دو ناظر به ديگرى باشد و تنها اختلاف و تعارض در مفهوم آنها مشاهده مى‏شود.67
در وجود اين قسم از نسخ در قرآن، ميان محققان اختلاف زيادى ديده مى‏شود. بعضى هر جا كه ميان دو آيه تعارض و اختلافى پيدا كرده‏اند، آيه اولى را ناسخ آيه دوم دانسته‏اند و از اين رو تعداد آيات منسوخ را بالاى 130 مورد گفته‏اند؛ از جمله اين عالمان «ابوبكر نحاس» است. برخى نيز چون «آيت اللَّه خويى» اين نوع از نسخ را در قرآن رد كرده ند و گفته‏اند تحقيق و بررسى نشان مى‏دهد كه اين گونه نسخ در قرآن وجود ندارد68 و عده زيادى از دانشمندان نيز ميان اين دو نظريه قرار دارند. و تنها آيات معدودى را از اين نوع پنداشته‏اند.
بررسى آيات منسوخ در تفسير تبيان
در اين قسمت از بحث به بررسى آياتى كه در آنها ادعاى نسخ شده مى‏پردازيم. با مطالعه در تفسير تبيان به اين نتيجه مى‏رسيم كه شيخ بيش از 60 آيه از آياتى كه در مورد آنها ادعاى نسخ شده است را مورد توجه قرار داده است. ديدگاه شيخ را نسبت به اين آيات به اين صورت مى‏توان دسته‏بندى كرد كه:
1- نسخ تعداد معدودى از اين آيات را پذيرفته است.
2- نسخ بيش از نيمى از آنها را صريحاً رد كرده است.
3- از قول صحابه و تابعين نسخ و عدم نسخ تعدادى از آيات را روايت كرده است و خود نظر صريحى نداده است.
4- تعدادى از آيات را نيز تنها نسخشان را روايت كرده است و سخنى در قبول يا عدم قبول آن نياورده است.
حال به بررسى تعدادى از اين آيات مى‏پردازيم.
قبل از بررسى آيات منسوخ مورد پذيرش شيخ، لازم است به آيه 144 سوره بقره بپردازيم كه حكم نماز به سوى بيت المقدس را نسخ كرده و از مواردى است كه سنت به وسيله قرآن نسخ شده و مورد پذيرش شيخ نيز هست: «قد نرى تقلّب وجهك فى السماء، فلنولّينّك قبلةً ترضاها، فولّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث ما كنتم فولّوا وجوهكم شطره...» «رويكرد تو را به آسمان مى‏بينيم، اينك روى تو را به قبله‏اى كه از آن خشنود هستى مى‏گردانيم؛ پس رو به سوى مسجدالحرام آور، و هر جا كه هستيد رويتان را بدان سو كنيد» اين آيه حكم نماز به سوى بيت المقدس را نسخ كرده است. از ابن عباس و قتاده نيز اين مطلب روايت شده است. جعفر بن مبشر نيز گفته است كه اين آيه از مواردى است كه سنت توسط قرآن نسخ شده است. شيخ اين قول را قوى‏تر مى‏شمارد و مى‏گويد «لانه ليس فى القرآن مما يدلّ على‏تعبده بالتوجه الى بيت المقدس» البته كسانى نيز گفته‏اند كه اين آيه توسط قول خداوند «فاينما تولّوا فثمّ وجه اللَّه» (بقره/ 115) نسخ شده است ولى شيخ اين نظر را نپذيرفته و مى‏گويد اين آيه تنها اختصاص به نوافل آن هم در حال سفر دارد.69
آيات منسوخه از ديدگاه شيخ
1- «والّذين يتوفّون منكم و يذرون أزواجاً وصيّةً لازواجهم متاعاً الى الحول غير اخراج فان خرجن فلاجناح عليكم فى ما فعلن فى أنفسهنّ من معروف» (بقره/ 240)
«و كسانى از شما كه جان مى‏سپارند و همسرانى بر جاى مى‏گذارند بايد براى همسرانشان وصيت كنند كه آنان را تا يك سال بهره‏مند سازند و بيرون نكنند، ولى اگر بيرون رفتند، در آنچه در حق خويش، به وجه پسنديده انجام دهند بر شما گناهى نيست.»
حكم اين آيه توسط آيه «و الّذين يتوفّون منكم و يذرون أزواجاً يتربّصن بانفسهنّ أربعة أشهرٍ و عشراً» (بقره/ 234) «و كسانى از شما كه جان مى‏سپارند و همسرانى به جاى مى‏گذارند، بايد چهار ماه و ده روز درنگ كنند» كه متقدم بر آيه 240 نيز هست منسوخ شده است.
در نسخ اين آيه اختلافى نيست مگر اينكه اباحذيفه مى‏گويد:
«عده چهار ماه و ده روز است و بيشتر از آن تا يك سال با وصيت و نفقه افزوده مى‏گردد. و اگر ورثه از نفقه امتناع كردند، زن مى‏تواند در خود تصرف كند. و حكم وصيت نزد ما ]ابا حذيفه[ باقى است و نسخ نشده است، اگر چه بر وجه استحباب است.»
همچنين از ابن عباس و حسن و قتاده و مجاهد حكايت شده كه اين آيه به آيه «ميراث»70 نيز منسوخ شده است. شيخ اين قول را نمى‏پذيرد و عقيده دارد كه تنافى بين اين آيه و آيه ميراث وجود ندارد كه آيه ميراث آن را نسخ كند.71
2- «و الاتى يأتين الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهنّ اربعةً منكم، فإن شهدوا فامسكوهنّ فى البيوت حتّى يتوفّاهنّ الموت او يجعل اللَّه لهنّ سبيلاً» (نساء/ 15)
«و از زنان شما كسانى كه مرتكب ناشايستى مى‏شوند، بايد بر آنان چهار شاهد از خود بگيريد، آنگاه اگر شهادت دادند، آنان را در خانه‏ها محبوس نگه داريد، تا مرگ فرا گيردشان، يا خداوند راهى بر ايشان مقرر كند.»
اكثر مفسرين، مانند ضحاك، ابن زيد، جبايى، بلخى، زجاج، مجاهد، ابن عباس، قتاده و سدى گفته‏اند كه اين آيه منسوخ است، زيرا كه در آغاز واجب بود اگر زنى زنا مى‏كرد و چهار شاهد بر آن شهادت مى‏دادند، در خانه براى هميشه حبس شود تا بميرد. بعداً اين حكم با حكم رجم براى شوهردارها و تازيانه براى دختران نسخ شد. اين نسخ از امام باقر و امام صادق‏عليهما السلام نيز روايت شده است. هنگامى كه فرموده خداوند «الزانية و الزانى فاجلدوا... (نور/ 2) نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند كه خداوند براى زنان راهى قرار داد؛ بكر با بكر صد تازيانه و تبعيد به مدت يكسال و ثيّب با ثيّب ابتدا تازيانه و سپس رجم.72
3-«يا أيّها النّبى حرّض المؤمنين على القتال، إن يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائة يغلبوا ألفاً من الّذين كفروا بأنّهم قوم لايفقهون» (انفال/ 65)
«اى پيامبر مؤمنان را به جهاد برانگيز؛ اگر از شما بيست تن شكيبا باشند، بر دويست تن غلبه خواهند كرد و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از كافران غلبه مى‏كنند، چرا كه اينان قومى هستند كه چيزى در نمى‏يابند.»
حكم اين آيه توسط آيه بعدى نسخ شده است، چرا كه در اين آيه واجب بود يك نفر در مقابل ده نفر و ده نفر در مقابل صد نفر پايدارى داشته باشند. هنگامى كه مصلحت تغيير يافت، آن را به پايدارى يك نفر در مقابل دو نفر و صد نفر در مقابل دويست نفر تخفيف داد. و اين سخن ابن عباس، حسن، عكرمه، قتاده، مجاهد، سدى، عطا، بلخى، جبايى، رمانى و همه مفسرين است.73
4- «يا ايّها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدى نجواكم صدقة ذالك خيرٌ لكم و اطهر فان لم تجدوا فانّ اللَّه غفور رحيم» (مجادله/ 12)
«اى مؤمنان چون خواهيد كه با پيامبر راز گوييد، پيش از نجوايتان صدقه‏اى تقديم داريد اين براى شما بهتر و پاكيزه‏تر است اما اگر چيزى نيافتيد بى گمان خداوند آمرزگار مهربان است»
خداوند تعالى حكم اين آيه را با آيه بعدى نسخ كرد «أَأشفقتم أن تقدّموا بين يدى نجواكم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب اللَّه عليكم فاقيموا الصّلاة و آتوا الزّكاة و اطيعوا اللَّه و رسوله و اللَّه خبير بما تعملون»
«آيا ترسيديد كه پيش از نجوايتان صدقاتى تقديم داريد؟ حال كه چنين نكرديد و خداوند هم از شما درگذشت، پس نماز را بر پا داريد و زكات را بپردازيد و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد، و خداوند به آنچه مى‏كنيد آگاه است.»
نسخ در اين مورد، از نوع نسخى است كه مفهوم دو آيه ناظر به يكديگر است و لذا هيچكس در اين مورد مناقشه نكرده است74 روايت شده تنها كسى كه به اين آيه عمل نمود حضرت على‏عليه السلام بود.75

بررسى برخى از آيات ناسخ و منسوخ در تفسير تبيان

آياتى كه در مورد آنها ادعاى نسخ شده است زياد است. شيخ طوسى در تفسير تبيان حدود 34 آيه از آنها را مطرح و اين ادعا را صريحاً رد كرده است و در تعدادى از آنها تنها به ذكر ادعاى نسخ بسنده كرده و خود هيچ گونه نظرى نداده است. حال تعدادى از آيات نوع اول (كه منسوخ بودنشان رد شده است) مى‏آوريم:
1- «إنّ الّذين آمنوا والّذين هادوا و النّصارى و الصّابئين من آمن باللَّه و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم و لاخوف عليهم و لاهم يحزنون» (بقره/ 62)
«از مؤمنان و يهوديان و مسيحيان و صابئين، هر كس كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكارى كرده باشد، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى‏شوند.»
از ابن عباس روايت شده كه اين آيه با فرموده خداى تعالى «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه» (آل عمران/ 85) نسخ شده است.
شيخ گفته است: اين مطلب بعيد است، چرا كه نسخ در خبرى كه متضمن معناى وعيد است رخ نمى‏دهد و بايد در احكام شرعيه كه تغيير آن جايز است صورت گيرد.76
2- «و إذ أخذنا ميثاق بنى اسرائيل لاتعبدون إلاّ اللَّه و بالوالدين إحساناً و ذى القربى و اليتامى و المساكين و قولوا للنّاس حسناً...» (بقره/ 83)
«و ياد كنيد كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند را نپرستيد و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و با مردم به زبان خوش سخن بگوييد...»
از ابن عباس روايت شده كه گفته است: «و قولوا للنّاس حسناً» با قول خداوند «قاتلوهم حتى يقولوا لا اله الا اللَّه او يقروا الجزية» نسخ شده است. و قتاده گفته است كه آيه سيف آن را نسخ كرده است.
شيخ مى‏گويد: صحيح اين است كه آيه فوق نسخ نشده است خداوند به گفتار نيكو در دعوت و احتجاج با مردم امر كرده است، همان طور كه پيامبرش را گفته است: «ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن» (نحل/ 125) و هم چنين در آيه ديگرى بيان كرده است: «و لا تسبّوا الّذين يدعون من دون اللَّه فيسبّوا اللَّه عدواً بغير علمٍ» (انعام/ 108) و امر به قتال نمى‏تواند ناسخ باشد چرا كه هر يك از آنها سرجاى خودش ثابت است.77
3- «يا ايّها الّذين آمنوا كتب عليكم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى» (بقره/ 178)
«اى مؤمنان بر شما در مورد كشتگان قصاص مقرر گرديده است، كه آزاد در برابر آزاد، برده در مقابل برده، و زن در برابر زن...»
جعفر بن مبشّر از بعضى از مفسرين گفته است كه اين آيه با فرموده خداوند تعالى «و كتبنا عليهم فيها أنّ النفس بالنفس و العين بالعين و الانف بالانف...» (مائده/ 45) منسوخ شده است.
شيخ مى‏گويد: اين آيه منسوخ نيست، زيرا مفاد آن مورد عمل است و تنافى بين «النفس بالنفس» با آيه اول نيست چرا كه آن عام است و احتياجى به اينكه يكى ديگرى را نسخ كند نيست.78
4- «كتب عليكم اذا حضر أحدكم الموت إن ترك خيراً الوصيّة للوالدين و الأقربين بالمعروف حقّاً على المتقين» (بقره/ 180)
«بر شما مقرر گرديده است كه چون مرگ يكى از شما فرا رسد و مالى باقى بگذارد، براى پدر و مادر و خويشاوندان به نيكى وصيت كند و اين بر پرهيزگاران مقرر است.»
در رابطه با اين آيه ادعا شده است كه با آيه ميراث و حديث «لاوصية لوارث» و نيز اجماع نسخ شده است.
شيخ در رد اين مورد چنين مى‏گويد:
«ادعاى اجماع بر نسخ آيه دعوى باطلى است و ما مخالف آن هستيم. طاووس نيز مخالفت كرده است ابومسلم محمد بن بحر گفته است: اين آيه مجمل است و آيه مواريث مفصل است و نسخى در كار نيست. با اين همه چگونه مى‏توان بر نسخ آن ادعاى اجماع كرد.
و كسى كه با فرموده رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم «لاوصية لوارث» ادعاى نسخ مى‏كند، نيز ادعاى بسيار دور از واقع است. زيرا كه اولا اين خبر واحد است و نسخ قرآن با آن اجماعاً جايز نيست و نزد ما عمل به آن در تخصيص عموم قرآن نيز جايز نمى‏باشد. اگر خبر را صحيح بپنداريم جايز است كه آن را حمل كنيم بر اينكه وصيتى براى وارث در آنچه از ثلث زياد مى‏آيد نيست. چرا كه اگر ما باشيم و ظاهر آيه، وصيت به همه ما يملك براى والدين و اقربين جايز است، لكن با اجماع مازاد بر ثلث تخصيص مى‏خورد.
اما كسى كه مى‏گويد اين آيه با آيه ميراث نسخ شده است از صواب دور است. چرا كه هر گاه بين دو چيز جمع ممكن نباشد آن گاه يكى ديگرى را نسخ مى‏كند. اما هر گاه بين آندو تنافى و تضادى نباشد بلكه جمع ممكن باشد، حمل آيه بر نسخ واجب نيست. و بين آنچه خداوند براى والدين و ديگران از ميراث واجب كرده است و بين امر به وصيت براى آنها، از جهت تخصيص تنافى وجود ندارد، پس حمل آيه بر نسخ واجب نيست.»79
5- «الشهر الحرام بالشهر الحرام و الحرمات قصاصٌ فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم، و اتّقوااللَّه و اعلموا أنّ اللَّه مع المتّقين» (بقره/ 194)
«ماه حرام در برابر ماه حرام است و حرمت ] شكنى [ها را بايد مقابله به مثل كرد، پس هر كه ستم بر شما كرد، به همان گونه كه بر شما ستم مى‏كند بر او ستم روا داريد و از خداوند پروا كنيد و بدانيد كه او با پرهيزگاران است.»
كسانى مى‏گويند: اين آيه با فرموده خداوند تعالى «قاتلوا المشركين كافّة» (توبه/ 37) منسوخ شده است و ديگران گفته‏اند كه اين آيه منسوخ نيست، زيرا جمع كردن آندو با يكديگر جايز است. و اين است چرا كه دليلى براى نسخش نسيت.80
از اين نمونه مى‏توان به آيات 87284 86241 85237 84229 83221 82219 81215، سوره بقره، 102 سوره آل عمران9391 9224 9118 9016 898 88 سوره نساء، 95108 9418، سوره مائده، 121 سوره انعام 10061 9934 9833 971 96 سوره انفال، 41 سوره يونس63 101 سوره فرقان46 102 سوره عنكبوت49 103 سوره احزاب 10 104 سوره ممتحنه16 105 سوره تغابن20 106 سوره مزمل22 107 سوره غاشيه108 اشاره نمود.
شيخ در تفسير بعضى از آيات، نظر كسانى را كه ادعاى نسخ كرده‏اند و كسانى كه اين ادعا را نپذيرفته و رد كرده‏اند آورده ولى خود سخنى در پذيرش و تقويت هيچ طرف نگفته است. البته با دقت در فحواى كلام شيخ مى‏توان اين نتيجه‏گيرى را داشت كه ايشان نيز با ادعاى نسخ در اين گونه آيات موافق نيست؛ به چند نمونه از اين آيات مى‏پردازيم:
1- «و قاتلوا فى سبيل اللَّه الّذين يقاتلونكم و لاتعتدوا إنّ اللَّه لايحبّ المعتدين» (بقره/ 190)
«و با كسانى كه با شما آغاز كارزار مى‏كنند در راه خدا كارزار كنيد، ولى ستمكار نباشيد، چرا كه خداوند ستمكاران را دوست ندارد»
حسن، ابن زيد، ربيع و جبايى بر اين عقيده‏اند كه اين آيه با فرموده خداوند «اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم» (توبه/ 6) «قاتلوهم حتّى لاتكون فتنة» (بقره/ 193) نسخ شده است؛ چرا كه طبق اين آيات پيكار با مشركين واجب شده است اگر چه آنها با ما پيكارى نداشته باشند. از ابن عباس، مجاهد و عمر بن عبد العزيز هم روايت شده كه اين آيه منسوخ نمى‏باشد.
از ائمه‏عليهم السلام روايت شده كه قول خداوند «و قاتلوا فى سبيل اللَّه» ناسخ آيه «كفّوا أيديكم و اقيموا الصلاة و آتوا الزّكاة» (نساء/ 77) است و هم چنين «واقتلوهم حيث ثقفتموهم» (بقره/ 191) ناسخ «ولاتطع الكافرين و المنافقين ودع أذاهم» (احزاب/ 48) مى‏باشد.109
2- «و قاتلوهم حتى لاتكون فتنةٌ و يكون الدّين للَّه...» (بقره/ 193)
«و با آنان چندان نبرد كنيد كه فتنه شرك باقى نماند، و دين فقط دين الهى باشد...»
بنا به قول جبايى، حسن و ديگران، اين آيه ناسخ قسمتى از آيه قبلى «و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتّى يقاتلوكم فيه فان قاتلوكم فاقتلوهم» (بقره/ 191) است، كه در برگيرنده نهى از قتال و جنگ در مسجدالحرام است مگر اينكه مشركين ابتدا به پيكار و قتال كنند. و نسخ آن بدين خاطر است كه پيكار با مشركين در هر حال واجب شده است تا اينكه داخل در دين اسلام شوند. از ابن عباس و عمر بن عبد العزيز حكايت شده كه آيه اول منسوخ و آيه بعدى نيز ناسخ نيست بلكه تأكيد كننده آن است.110
3- «يسئلونك عن الشهر الحرام قتالٍ فيه قل قتالٌ فيه كبير...» (بقره/ 217)
«از تو درباره كارزار در ماه محرم مى‏پرسند، بگو كارزار در آن نارواست...»
قتاده و ديگران گفته‏اند و جبايى نيز آنرا برگزيده است كه: قتال و پيكار در ماه‏هاى حرام و نزد مسجدالحرام با قول خداوند كريم «و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة» و فرموده الهى «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم» منسوخ است. عطاء نيز گفته است: آيه بر تحريم خود باقى است. و علماى شيعه نيز گفته‏اند كه كسانى كه براى اين ماهها حرمت قائل هستند معتقد بر بقاى بر تحريم هستند . اينان در ماه حرام و همين طور در حرم شروع به پيكار نمى‏كنند. و خداى تعالى پيكار با اهل مكه را فقط هنگام فتح مكه براى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مباح كرد. براى همين خاطر رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «ان اللَّه احلّها فى هذه الساعة و لايحلّها لاحد بعدى الى يوم القيامة» و كسانى كه اين (حديث) را نديده‏اند گمان كرده‏اند كه پيكار در ماه حرام و در مسجدالحرام نسخ شده است و پيكار در آنها هر وقت كه باشد جايز است.111
و از جمله اين آيات مى‏توان به آيات 21 نساء2 112 مائده141 113 انعام11572 114، و 11675 انفال، 42 توبه24 117 اسراء118 و 4 محمد119 اشاره كرد.
علاوه بر اينها شيخ در برخى آيات فقط نظر كسانى را كه ادعاى نسخ كرده‏اند آورده و در برابر آن نظر ديگران را نيز ذكر نكرده و از خود نيز سخنى نگفته كه بشود نتيجه گرفت كه آيا شيخ نسخ آيه را قبول دارد يا خير؟
از اين نمونه آيات به چند مورد مى‏پردازيم:
1- «ودّ كثيرٌ من أهل الكتاب لو يردّونكم من بعد ايمانكم كفّاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبيّن لهم الحق، فاعفوا و اصفحوا حتّى يأتى اللَّه بامره، إنّ اللَّه على كل شى‏ءٍ قدير» (بقره/ 109)
«بسيارى از اهل كتاب، با آنكه حق بر ايشان آشكار شده است، به انگيزه رشكى كه در دل دارند، خوش دارند كه شما را پس از ايمانتان كافر گردانند، بگذاريد و بگذريد تا خداوند فرمان خويش را به ميان آورد، آرى خداود بر هر كارى تواناست.»
ابن عباس گفته است: فرموده خداوند: «فاعفوا و اصفحوا حتى يأتى اللَّه بامره» با آيه «فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم» (توبه/ 5) نسخ شده است. قتاده گفته است با آيه: «قاتلوا المشركين الذين لايؤمنون باللَّه و لا باليوم الاخر» نسخ شده است. ربيع و سدى نيز موافق اين نظر هستند. از امام باقرعليه السلام نيز روايت شده كه فرمودند: پيغمبر به پيكار امر نشده بود و به او اجازه داده نمى‏شد تا اينكه جبرئيل با آيه «اذن للّذين يقاتلون بأنّهم ظلموا» (حج/ 39) نازل شد.120
2- «و المطلّقات يتربّصن بانفسهن ثلاثة قروء...» (بقره/ 228)
«و زنان طلاق داده بايد به مدت سه پاكى درنگ كنند...»
گفته شده است كه در آيه نسخ واقع شده است، زيرا كسى كه با او نزديكى نشده عده ندارد به خاطر فرموده خداوند: «يا أيها الذين آمنوا اذا نكحتم المؤمنات... فما لكم عليهنّ من عدة تعتدّونها» (احزاب/ 49) و هم چنين زن حامله عده‏اش وضع حملش مى‏باشد به دليل آيه «و اولات الاحمال اجلهنّ ان يضعن حملهنّ» (طلاق/ 121(4
3- «لا اكراه فى الدين...» (بقره/ 256)
«هيچ اجبار و اكراهى در دين نيست...»
سدى و ابن زيد گفته‏اند كه اين جمله منسوخ است به آياتى كه در آنها امر به جنگ شده است؛ مانند: «و اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم» (توبه/ 5) و «فاذا لقيتم الّذين كفروا فضرب الرقاب...»(محمد/ 122)4
4- «يوصيكم اللَّه فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين...» (نساء/ 11)
«خداوند به شما چنين سفارش مى‏كند كه در مورد فرزندانتان، پسر را برابر بهره دو دختر باشد و...»
عطاء از ابن عباس و ابن جريج از مجاهد و ابن عباس روايت كرده‏اند كه: ايشان (مسلمانان) براى فرزندانشان ارث مى‏گذاشتند و براى والدينشان وصيت مى‏كردند، بعد خدا آن را نسخ كرد. و از ابن عباس هم چنين روايت شده است كه گفت: مال براى فرزند بود و وصيت براى والدين و نزديكان كه خدا آن را با اين آيه نسخ كرد.123
براى اين بخش مى‏توان به آيات 90 نساء42 124 مائده199 125 اعراف126 126 و 127 نحل3 127 نور52 128 احزاب14 129 جاثيه130 و8 ممتحنه131 اشاره كرد.

 

پی نوشت‌ها:

1- خويى، سيد ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن پنجم، بيروت، دارالزهراء، 1408 ه،/7 2.
2- مجادله/12.
3- عياشى، محمد بن مسعود، تفسير عياشى، تحقيق و تصحيح سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، مكتبة العلمية الاسلامية، 12/1.
4- فيض كاشانى، محسن، تفسير الصافى، تصحيح حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 22/1.
5- حر عاملى، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، تصحيح و تحقيق شيخ محمد رازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 135/18 و 136.
6- ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، اوّل، بيروت، دارالجيل، 1411 ه، 424/5؛ جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح تاج اللغة، تحقيق، احمد عبدالغفور عطار، چهارم، بيروت، دارالعلم للملايين، 1990 م، 433/1.
7- همان، 424/ 5.
8- فراهيدى، خليل بن احمد، العين، تحقيق دكتر مهدى فخرومى و دكتر ابراهيم السامرايى، اوّل، قم، دارالهجرة، 1405 ه، 201/4.
9- معجم مقاييس اللغة، 424/5.
10- الصحاح، 433/1.
11- العين، 201/4.
12- معجم مقاييس اللغة، 424/5.
13- طوسى، محمد بن حسن، العدة فى اصول الفقه، تحقيق، محمدرضا انصارى قمى، اوّل، قم، مؤسسه بعثت، 485/2 1376.
14- طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، تحقيق احمد حبيب قصير العاملى، اوّل، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1409 ه، 392/2 و 393.
15- نسخ در قرآن، فصلنامه صحيفه مبين، ش 6 و 7، دانشگاه آزاد اراك، /47.
16- العدة فى اصول الفقه، 486/2.
17- تبيان، 393/1.
18- همان، 12/1.
19- ابن المتوج، شهاب الدين احمد بحرانى شرح كتاب الناسخ و المنسوخ شرح سيد عبدالجليل الحسينى القارى، ترجمه و تصحيح دكتر محمد جعفر اسلامى، دوّم، بنياد علوم اسلامى، 19 / 1360.
20- همان،/ 19 و 20.
21- قمى، ميرزا ابوالقاسم بن الحسن، قوانين الاصول، 93/2.
22- البيان فى تفسير القرآن،/277.
23- طباطبايى، محمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن، پنجم، بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى، 376/1 1370.
24- طباطبايى، محمدحسين، قرآن در اسلام، دوّم، دارالكتب الاسلاميه، 69 / 1353.
25- معرفت، محمد هادى، آموزش علوم قرآن، ترجمه ابومحمد وكيلى، سازمان تبليغات اسلامى، 333/2 1374؛ معرفت، محمد هادى، علوم قرآنى، قم، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهيد، 251 / 1378.
26- التبيان؛ 394/1 - در اين مورد كه شيخ از سه قسم نسخ هر سه را صحيح دانسته جاى تأمل است؛ چرا كه قريب به اتفاق علماى شيعه بر اين عقيده‏اند كه جز نسخ حكم بدون تلاوت در قرآن وقوع پيدا نكرده است. و همچنين اعتقاد دارند بر اينكه نسخ تلاوت چه بدون حكم و چه همراه حكم به تحريف قرآن مى‏انجامد كه آن نيز نزد شيعه عقيده‏اى باطل است.
27- التبيان،13 /1 و 393.
28- رك: خوئى، سيد ابوالقاسم، بيان در مسائل كلى قرآن، ترجمه صادق نجمى و هاشم هريسى، قم، مجمع ذخاير اسلامى، 19/2 1360؛ آموزش علوم قرآن،254 /2؛ نسخ در قرآن، فصلنامه مبين، ش 6 و 53 / 7.
29- بقره/ 240.
30- مجادله/ 12.
31- انفال/ 65.
32- نساء/ 15.
33- التبيان، 13/1 و 392.
34- بيان، 18/2؛ آموزش علوم قرآن، 38/2؛ نسخ در قرآن، مبين، ش 6 و 52/ 7 و 53.
35- التبيان، 13/1 و 393.
36- العدة فى اصول الفقه، 515/2.
37- بيان، 19/2؛ آموزش علوم قرآن، 342/2؛ نسخ در قرآن، مبين، ش 6 و 53 / 7.
38- التبيان، 19/1.
39- همان، 19/1 و 393.
40- رك به: بيان، 19/2؛ آموزش علوم قرآن، 342/2؛ الميزان 170/2 و 180 و 193.
41- العدة فى اصول الفقه، 515/2.
42- التبيان، 394/1.
43- همان، 7/1.
44- با توجه به اين كه شيخ در بحث نسخ در تفسير تبيان مطالب را به كتاب «العدة فى اصول الفقه» خود ارجاع داده است اين مباحث بيشتر از اين كتاب گرفته شده است.
45- العدة فى اصول الفقه، 488/2 و 490.
46- همان، 491 - 488/2.
47- همان، 493 - 487/2.
48- همان، 501 - 499/2.
49- همان، 501/2.
50- همان، 504 - 501/2.
51- التبيان، 12/1 و 13.
52- همان، 395 /1.
53- التبيان، 12/1 و 395.
54- العدة فى اصول الفقه، 506/2.
55- همان، 513/2.
56- همان، 518/2 و 519.
57- التبيان؛ 518/8.
58- العدة فى اصول الفقه، 540 - 537/2.
59- همان، 543/2 و 544.
60- التبيان، 398/2.
61- «و اذا تتلى عليهم آياتنابيّنات قال الذين لايرجون لقاءنا أئت بقرآنٍ غير هذا و بدّله، قل ما يكون لى أن أبدّله من تلقاء نفسى، إن اتّبع الا ما يوحى الىّ، إنّى أخافً ان عصيت ربّى عذاب يومٍ عظيم»
62- التبيان، 351/5.
63- بيان، 20/2؛ آموزش علوم قرآن، 354/2.
64- العدة فى اصول الفقه، 551 - 550/2.
65- مجادله/ 12.
66- مجادله/ 13.
67- بيان، 20 /2؛ آموزش علوم قرآن، 355 /2؛ نسخ در قرآن، مبين، ش 6 و 53 / 7 و 54.
68- بيان، 20 /2.
69- التبيان، 15 /2.
70- نساء/ 12.
71- تبيان، 278 262 261/2 و 279.
72- التبيان، 142 /3 و 143.
73- الميزان، 372 - 369 /4.
74- بيان، 119/2 و 120.
75- التبيان، 552/9.
76- همان، 284/1.
77- همان، 331/1.
78- همان، 102/2. رك به: بيان، 35 - 28/2؛ آموزش علوم قرآن، 388/2.
79- التبيان، 107/2 و 108؛ همچنين رك به: بيان، 38 - 35/2؛ آموزش علوم قرآن، 388/2.
80- التبيان، 150/2.
81- همان،/ 200.
82- همان،/ 213.
83- همان،/ 217 و 218.
84- همان،/ 247.
85- همان،/ 272.
86- همان،/ 280.
87- همان،/ 382.
88- همان،/ 543.
89- همان،/ 122.
90- همان،/ 144 و 145.
91- همان،/ 147.
92- همان،/ 167.
93- همان،/ 289.
94- همان،/ 471.
95- همان،51 /4.
96- همان،/ 257.
97- همان، 73 /5 و 74.
98- همان،/ 113.
99- همان،/ 115.
100- همان،/ 150.
101- همان،/ 381.
102- همان، 505 /7.
103- همان، 214 /8.
104- همان، / 351.
105- همان، 586 /9.
106- همان، 25 /10.
107- همان،/ 169.
108- همان،/ 338 و 339.
109- همان، 143/2 و 144.
110- همان، 147 /2.
111- همان، 207 /2.
112- همان، 152 /3 و 153.
113- همان،/ 422.
114- همان، 295 /4.
115- همان، 163 /5.
116- همان،/ 165.
117- همان،/ 224.
118- همان،467 /6.
119- همان، 291 /9.
120- همان، 407/1.
121- همان، 242/2.
122- همان، 311/2.
123- همان، 128/3.
124- همان،/ 286.
125- همان،/ 529.
126- همان، 62 /5.
127- همان، 441 /6.
128- همان، 407 /7 و 408.
129- همان، 356 /8.
130- همان، 252 /9.
131- همان،/ 582.
شنبه 25 شهریور 1391  5:22 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

شناخت قرآن

دریافت فایل pdf

 

نقد و بررسی نظریه نسخ تلاوت در قرآن کریم

دریافت فایل pdf

 

 

صورة من حکمة الله، السنخ ... و التدرج فی الحکم الشرعی

دریافت فایل pdf

 

نسخ در قرآن

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  5:23 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بررسي چند ديدگاه درباره نسخ

بررسي چند ديدگاه درباره نسخ

نيكو ديالمه

يكي از مسايلي كه از دير‌باز در مباحث علوم قرآني نظر پژوهشگران را به خود معطوف داشته و به بحث و بررسي درباره آن واداشته است مسأله نسخ در قرآن كريم است، تا آنجا كه كم‌تر كتابي در علوم قرآني از متقدمان و متأخران نگاشته شده كه بحثي را به ناسخ و منسوخ اختصاص نداده باشد.1
اهل سنّت با طرح مسأله نسخ در آيات قرآن، ابديت و عدم تحريف قرآن را بعنوان معجزه‌اي ابدي، زير سؤال برده‌اند و بعض علماي مكتب اهل البيت نيز در بررسي آيات به اصطلاح منسوخه آنچه را كه به نظر ايشان متضمن نسخ نيست رد كرده و در عين حال بعضي از آنها را پذيرفته‌اند. به‌طور مثال شيخ طوسي ـ‌رحمة اللّه عليه‌ـ در مقدمه? تفسير تبيان نوعي از انواع نسخ را پذيرفته و متذكر آن شده است در حالي كه تفاسير ديگري چون تفسير ابوالفتوح رازي و تفسير گازر كه متأثر از تبيان هستند اين مطلب را از ايشان نگرفته و متذكر نشده‌اند.
آيت اللّه خوئي(ره) در اين خصوص در مقدمه البيان مي‌فرمايند:‌
در كتب تفسير و غير تفسير بسيار معمولي و متعارف است كه قسمتي از آيات قرآن نسخ گرديده است و ابوبكر نعاس در كتاب خود «الناسخ و المنسوخ» تعداد اين‌گونه آيات را به 138 رسانيده است.2
ما در اين مقاله بر‌آنيم تا با مقايسه? آراءِ سه تن از علماي معاصر (آيت‌اللّه خوئي(ره)، آيت اللّه معرفت و علاّمه عسكري)، به بررسي كيفيت و اسلوب بحث اين بزرگواران پرداخته و دريچه‌اي تازه به روي بحث نسخ بگشاييم.
آنچه ما را به اين مهم واداشته است در كلام آيت اللّه خوئي(ره) متجلي است، آنجا كه در مقدمه? البيان، ضمن دليلِ بحث و بررسي آيات منسوخه، مي‌نويسند:
اين فصل،3 قسمت معظم و مهمي از آيات قرآن را كه به صورت تعطيل در آمده است از صورت تعطيلي در مي‌آورد و اين ثروت عظيم را به نفع مسلمانان به جريان مي‌اندازد تا شايد خدماتي به پيشگاه قرآن گردد.4
به حقيقت، كلام اساسي همان است كه در فرمايش ايشان آمده است كه منسوخ بودن آيه‌اي يا بعض آيات قرآن كريم، به منزله? تعطيل آن بخش از قرآن است و درست در همين‌جا است كه بحث و بررسي پيرامون مسأله نسخ از اهميت ويژه‌اي برخوردار است.
نخست به اصول بحث در كتاب البيان مي‌پردازيم و بعد از بيان نظرات استاد بزرگوار آيت‌اللّه معرفت در كتاب «التمهيد»، به مقايسه? اين نظرات با رأي علامه? عسگري خواهيم پرداخت.
آيت اللّه خوئي(ره) در مقدمه? البيان ضمن بيان تقسيم بندي‌هاي مختلف در مسأله نسخ: 1.‌نسخ در تلاوت و نه در حكم 2.نسخ در تلاوت و حكم 3.نسخ در حكم و نه در تلاوت، مورد آخر را پذيرفته و براي آن نيز دو صورت صحيح بيان فرموده‌اند، سپس ايشان با بررسي حدود 36 آيه? به‌اصطلاح منسوخه، نسخ را در تمام آنها رد كرده و تنها قايل به وجود يك آيه? منسوخه در قرآن كريم شده‌اند و آن هم آيه? 12 سوره? مجادله كه مشهور به آيه? نجوي است.
آيت‌اللّه معرفت، ضمن بحث متقن و مفصلي در خصوص مسأله نسخ در جزء دوم «التمهيد في علوم القرآن»، به بررسي حكمت وجود نسخ در احكام الهي پرداخت و از آن به عنوان يك ضرورت واقعي براي مصلحت امّت نام برده‌اند و در بحثي ديگر، بخشي از مطالب خويش را به بررسي نسخ در قرآن كريم اختصاص داده‌اند و متذكر مي‌شوند كه مسأله? نسخ از جمله مباحثي بوده است كه موجب طعن دشمنان اسلام نسبت به كتاب آسماني قرآن شده است كه چگونه ممكن است در قرآن آيات منسوخ الحكم باشد كه هيچ فايده‌اي بر آن، جز قرائت و تلاوت آن مترتب نيست؟
ايشان سپس پاسخ مي‌دهند كه اينان غفلت كرده‌اند كه ثبت آيه‌اي در قرآن تنها براي بيان حكم و تشريع نيست؛ و براي رفع شبهه مذكور متذكر شده‌اند كه: اولاً: فايده? آيه? قرآني در حكم تشريعي، به تنهايي نيست بلكه تشريع، يكي از اهداف متنوع و بسياري است كه قرآن به خاطر آن نازل شده است دليل ما بر اين مسأله اين است كه آيات احكام در قرآن از 500 آيه تجاوز نمي‌كند در حالي كه آيات قرآن بالغ بر 6000 آيه در شؤون مختلف است، كه متضمن هدايت عامّه و معجزه? جاويدي است كه قرآن به واسطه? آنها در طول تاريخ تحدّي كرده است. ثانياً: بسياري از آيات قرآني به شؤون خاصي مرتبط است و در مناسبت‌هاي خاصي نازل شده كه عموميّت به اعصار و احيال نداشته و به غير از مسأله? اعجاز و تحدّي عمومي آن، هيچ اثري براي آن نيست، جز اينكه به مراحل دعوت اسلامي و حوادثي كه بر آن گذشته دلالت دارد. البته اين بزرگ‌ترين فايده? ماندگار آن است، همانند نصوص تاريخي كه مراحل سير زمان را براي عبرت حاضران و آيندگان بيان مي‌كند، بنابراين دلالت داشتن اين آيات به مراحل تشريع اسلامي از مرحله‌اي به مرحله ديگر از بزرگ‌ترين فايده‌هاي مترتب بر اين آيات است.
استاد معرفت ضمن بيان تقسيم بندي انواع نسخ (آن‌گونه كه آيت‌اللّه خوئي نيز بدان اشاره كرده‌اند)، نسخ در حكم و نه در تلاوت را پذيرفته و دو مورد ديگر را از مصاديق تحريف قرآن دانسته‌اند. ايشان ضمن بحث و بررسي مفصل درباره? 228 آيه? به اصطلاح منسوخه، 20 مورد از اين آيات را به عنوان آيه? منسوخه پذيرفته‌اند و در رأس همه آنها به بحث درباره? آيه? نجوي پرداخته و عنوان مي‌كنند كه در اين آيه احدي مناقشه نكرده است.
بنابراين در مقايسه? آراي آيت‌اللّه خوئي و آيت‌اللّه معرفت در‌مي‌يابيم كه هر دو در ميان اصناف نسخ، به نسخ در حكم و نه در تلاوت قايل‌اند، و دو نوع ديگر از نسخ را مصداق تحريف قرآن دانسته‌اند، جز اينكه استاد معرفت قايل به 20 مورد آيات منسوخه در قرآن هستند و آيت‌اللّه خوئي تنها يك مورد (آيه? نجوي) را پذيرفته‌اند. اما آنچه كه وجه اشتراك هر دو اين بزرگواران است پذيرش «امكان وجود نسخ در قرآن كريم» مي‌باشد.
آن‌گاه كه به مباحث علامه? بزرگوار سيّد مرتضي عسكري در جلد دوم «القرآن الكريم و روايات المدرستين» نظر مي‌افكنيم دريچه? بحث را متفاوت مي‌بينيم. ايشان ضمن بحث مفصلي در مسأله? نسخ با بيان قواعد و اصول علمي، ما را به نگاهي جديد در مبحث نسخ رهنمون مي‌سازند، نگاهي كه خواننده، خود را در آن، به دور از همه بحث‌هاي متقدمان و متأخران مي‌يابد و گويا از هيچ‌يك از آنان متأثر نيست، نه آن تقسيم‌بندي‌هايي كه به واسطه? طرح آن از دير‌باز در مكتب خلفا جايگاه اصلي يافته و نه آن موارد كه در نزد علماي متأخر تصريح شده است، كه هيچ مناقشه‌اي در آن نيست!!!
بحثي جامع درباره? حكمت نسخِ احكام، با بهره‌گيري از تاريخ و سيره? پيامبر(ص) كه هر يك از اجزاء و قواعد آن در اتمام موضوع و نتيجه گيري مدخليت تام دارد.
در واقع ايشان به دور از هر توجهي و تأثيري از تقسيم بندي‌هاي مختلف در مسأله نسخ، ضمن رد مقامي انواع نسخ در قرآن كريم، تصريح مي‌كنند كه در قرآن حتي يك آيه? منسوخه نيز وجود ندارد و بدين وسيله ساحت مقدس اين كتاب آسماني را از هر شبهه و خللي مصون مي‌دارند.
اينك براي روشن شدن اين ادّعا به بيان نموداري مختصر از كيفيت بحث ايشان در كتاب «القرآن الكريم» مي‌پردازيم: ايشان در ابتدا به معناي نسخ در لغت و اصطلاح پرداخته‌اند كه نسخ در لغت: از بين بردن چيزي با چيز ديگري است كه در پي آن مي‌آيد و در اصطلاح اسلامي: نسخ احكام در شريعتي به وسيله احكام در شريعت ديگر و همچنين از بين بردن حكم موقت در شريعت خاتم به وسيله حكم ابدي در آن شريعت مانند نسخ حكم توارث ميان مهاجر و انصار در مدينه قبل از فتح مكه به وسيله حكم توارث ذي‌الارحام بعد از فتح مكه.
سپس به بيان انواع نسخ قرآني در مكتب خلفا پرداخته و ضمن ردّ همه انواع آن تصريح مي‌كنند كه:
واقعيت اين بوده است كه خداوند سبحان، حكم موقتي را با وحي غير قرآني بر پيامبرش نازل مي‌فرموده و مسلمانان به آن عمل مي‌كردند و بعد از تمام شدن مدت آن، خداوند، آن را با وحي غير قرآني ديگري نسخ مي‌فرمود يعني ايشان را از منقضي شدن مدت حكم آگاه مي‌كرد، سپس خداوند در وحي قرآني خبر آن حكم و نسخ آن را اعلام مي‌فرمود و جايز است در يك مورد يا بيشتر بگوييم كه حكم موقت بعد از اينكه با وحي غير قرآني نازل مي‌شد و مسلمانان به آن عمل مي‌كردند، بيان اينكه آن حكمِ موقت نسخ شده يكباره در قرآن نازل مي‌گرديد. بنابراين در قرآن يك آيه? منسوخه هم نيست.
البته اينكه آياتي از قرآن بيانگر وحي غير قرآنيِ‌سابق بر پيامبر(ص) باشد يعني امري در وحي غير قرآني بر پيامبر(ص) نازل شده و بعد از مدتي آن وحي را خداوند متعال همراه با حوادث پيرامونش در وحي قرآني بيان فرموده باشد، در سيره? پيامبر(ص) موارد متعدد داشته است كه بطور مثال به داستان ازدواج زينب همسر پسر خوانده پيامبر(ص) (زيد) با پيامبر(ص) به امر الهي، اشاره مي‌كنيم:‌
بعد از ازدواج زينب دختر عمه پيامبر(ص) با زيد پسر خوانده پيامبر(ص) به دستور پيامبر(ص)، به دليل برتري جويي‌هاي زينب بر زيد، زيد به رسول خدا(ص) شكوه كرده و سعي داشت او را طلاق گويد. خداوند نيز چنين خواسته بود كه زينب پس از زيد به ازدواج پيامبر(ص) در آيد تا بدين وسيله پسر خواندگي را در ميان مسلمانان الغا نمايد و اين امر را با وحي غير قرآني پس از شكايت زيد از بد رفتاري همسرش به اطلاع پيامبر(ص) رسانده بود، اما رسول خدا(ص) از آن مي‌ترسيد كه مردم بگويند با زن پسر خود ازدواج كرده است. بنابراين خبر وحي را در جان خود مخفي مي‌داشت و خداوند در اين باره مجموعه? آيات 37 تا 40 سوره? احزاب را بر پيامبر(ص) نازل كرد و از واقعه خبر داد و حكم پسر خواندگي در شريعت اسلام را بيان داشت.
در اين مجموعه آيات، آيه? ذيل بيانگر وحي غير قرآني و جريان مخفي كردن آن توسط پيامبر(ص) مي‌باشد: «و اذ تقول للّذي أنعم اللّه عليه و أنعمت عليه أمسك عليك زوجك و اتّق الله و تخفي في نفسك ما اللّه مبديه و تخشي الناس و اللّه أحقّ‌أن تخشيه فلمّا قضي زيدّ? منها وطراً زوّجنا كها لكي لا‌يكون علي المؤمنين حرج في ازواج ادعيائهم اذا قضوا منهنّ وطرا و كان امر اللّه مفعولاً.»
(احزاب، 33/37)
«و هنگامي كه به آنكس كه خداوند نعمتش داد مي‌گفتي: همسرت را نگهدار و از خدا بترس و در دل چيزي را پنهان مي‌داشتي كه خداوند آشكارش مي‌كند و از مردم ترسيدي در حالي‌كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي، پس هنگامي‌كه زيد نيازش را از آن زن پايان داد ما او را به ازدواج تو داديم تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با زنان پسر خوانده‌شان = (هنگامي كه طلاق مي‌گيرند) نباشد و فرمان خدا انجام شدني است.»
استاد معرفت معتقد‌اند نظير اين، در نسخ احكام موقتي‌اي كه با وحي غير قرآني نازل شده بود صورت مي‌گرفته است كه آيات قرآن بيانگر آن حكم موقت و نسخ آن به وسيله احكام ابدي بوده است.
علاّمه? عسكري در مقام اثبات اين امر مباحث خود را بر چند محور اصلي بنا كرده‌اند:‌
1. تناسب احكام اسلام با فطرت انسان: در اين بخش كوشش مي‌شود تا با ذكر شواهدي، تناسب احكام اسلام با فطرت انسان به طور كلي و تناسب احكام اسلام با فطرت زن و مرد و تناسب احكام اسلام با انسان در حالت خاص و تناسب احكام اسلام با فطرت انسان در زمان و مكان خاص، ثابت گردد.
اين بحث مي‌تواند اساساً حكمت تشريع موقت و سپس انقضاي مدت آن و بيان حكم ابديِ مطابق با فطرت انسان در همه اعصار را روشن كند.
2. چگونگي تفسير آيات در سوره‌هاي بزرگ را بايد توجه كرد، گاه آيه‌اي از قرآن كه مبيّن حكمي يا حقيقتي است، از آيات ما قبل و ما بعد خود مستقل است لذا مي‌توان آيه را جدا كرد و مستقلاً آن را معنا كرد، اما گاه آيه مرتبط با قبل و بعد خود است، در اين صورت جدا كردن آيه از سياق كلام و آن را جداگانه و بدون ارتباط به ما قبل و ما بعدش تفسير كردن خطا است.
3. بسياري از احكام، ابتدا با وحي غير قرآني بر پيامبر(ص) نازل مي‌شد و بعد از عمل مسلمانان، آيه? قرآن، اتمام مدت آن حكم را بيان مي‌داشت. در اين خصوص به مطلب سيوطي در «الاتقان في علوم القرآن» تحت عنوان «آنچه نزولش از حكمش متأخر است» استدلال شده است.
4. براي فهم دو آيه? از قرآن، آيه? نسخ: «ما ننسخ من آيةٍ او ننسها نأت بخيرٍ منها او مثلها…»
(بقره، 2/106)
و آيه? تبديل: «و اذا بدّلنا آيةً مكان آية و اللّه أعلم بما ينزّل…» (نحل، 16/101) …بايد به معناي دو كلمه? «آيه» و «ننسها» توجه كنيم. لفظ آيه از ميان سه معناي مشترك لفظي با توجه به قراين موجود، به معناي «حكمي است كه در كتاب آسماني آمده است»؛ و ننسها از ماده? نسأ به معناي «به تأخير انداختن» مي‌باشد.
ضمن اينكه هر دو آيه، به ما قبل و ما بعد خود مرتبط مي‌باشد، آيه? نسخ در ارتباط با بني اسرائيل و نزول تورات و انجيل و آيه? تبديل در ارتباط با افتراي مشركان به پيامبر(ص) است.
بنابراين به معناي حقيقي آيات، زماني دست مي‌يابيم كه آيه را در سياق و با توجه به قبل و بعد آن معنا كنيم.
بنابراين معناي دو آيه به ترتيب ذيل مي‌باشد:‌
آيه? نسخ: هر حكمي را نسخ و يا نسخ آن را به تأخير مي‌اندازيم بهتر از آن يا همانند آن را مي‌آوريم آيا نمي‌دانستي كه خداوند بر هر چيزي تواناست. (بقره/106)
اين آيه در ضمن مجموعه آياتي آمده است كه خداوند در آنها يهود را مورد عتاب قرار مي‌دهد، اينكه به قرآن و شريعت پيامبر(ص) و به انجيل و شريعت عيسي(ع) ايمان نياوردند. بنابراين مقصود آيه اين است كه هر حكمي كه نسخ كنيم (مثل حكم قبله و عيد در روز شنبه) از تورات كتاب موسي يا انجيل كتاب عيسي، بهتر از آن را (حكم استقبال به كعبه در قرآن و عيد در روز جمعه)، در قرآن و سنت پيامبر(ص) مي‌آوريم.
آيه? تبديل: هنگامي كه حكمي را به حكم ديگر مبدّل كنيم (حكمي را نسخ نماييم) و خدا بهتر مي‌داند كه چه حكمي را نازل نمايد، مي‌گويند تو افترا مي‌بندي، بلكه بيشترشان نمي‌دانند. (نحل/101)
البته اين آيه در ضمن مجموعه‌اي از آيات كه خداوند عزوجلّ در آنها از قرآن سخن مي‌گويد و ادب قراءت آن و تشكيك مشركان مكه و رد كردن افتراي ايشان بر پيامبر(ص) مي‌باشد. بنابراين مقصود از آيه با عبارت نزلَّه روح القدس، قرآن يا حكمي در قرآن است و اگر مقصود، آيه? سوره (يعني جزئي از سوره) بود مي‌بايست نزّلها مي‌آمد.
بعد از بيان اين مقدمات، علاّمه بزرگوار به بررسي چند نمونه از آياتِ به اصطلاح منسوخه پرداخته و چگونگي نسخِ حكم در آنها را با توجه به سيره? پيامبر(ص) بيان مي‌دارند، كه ما مهم‌ترين آن ها را كه همان آيه? مشهور نجوي است ـ‌يعني تنها موردي كه به ظاهر در نسخ آن مناقشه‌اي نيست‌ـ بررسي مي‌كنيم:
آيه? 12 و 13 سوره? مجادله: «يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدي نجواكم صدقةً ذلك خير لكم و أطهر فإن لم تجدوا فإنّ اللّه غفور رحيم. ءاشفقتم أن تقدّموا بين يدي نجواكم صدقاتٍ فإذ لم تفعلوا وتاب اللّه عليكم فأقيموا الصلوة و أتوا الزكوة و أطيعوا اللّه و رسوله و اللّه خبير بما تعملون.»
استاد، ضمن بيان اين مطلب كه اين آيه به گمان بسياري از علما منسوخه مي‌باشد و با كلام خداي تعالي در آيه? ءاشفقتم… نسخ شده است، به شرح آيه و شأن نزول آن بدين‌گونه مي‌پردازند:‌
رسول خدا(ص)، كلام و نگاهش را در مجلس ميان حضار به طور مساوي تقسيم مي‌فرمود و احدي را بر ديگري امتياز نمي‌داد اما بعض از صحابه از طريق نجوي كردن با حضرت مي‌خواستند امتيازي براي خود بر ديگران كسب كنند و از آنجايي كه رسول خدا(ص)، كريم بود و خواسته? كسي را جز در مواردي كه خلاف شرع بود رد نمي‌كرد، و اين امر گرچه بر پيامبر(ص) سنگين بود طبق عادتش صبر مي‌فرمود، خداوند سبحان كه در چنين مواردي مسلمانان را ادب مي‌فرمود حكم صدقه دادن قبل از نجوي را با وحي غير قرآني نازل فرمود، پس همگي از عملشان دست كشيدند و احدي به اين حكم عمل نكرد جز علي(ع)5، كه قبل از هر خواسته‌اي صدقه مي‌داد و سپس با پيامبر(ص) نجوي مي‌كرد. سپس مدت اين حكم با دست برداشتن آن افراد از عمل خود در غير موارد ضروري، به پايان رسيد و خداوند اين حكم را از جهت شفقت بر آنان كه نياز داشتند و نمي‌توانستند صدقه بدهند نسخ كرد. پس دو آيه نازل شد كه اين قصه را حكايت مي‌كرد. چنان‌كه از سياق كلام در آيه? دوم به دست مي‌آيد. بنابراين واقعيت اين است كه آيه? دوم، تفريع بر كلام در آيه? قبل و تتمه? آن است و خود به تنهايي مستقل نيست تا اينكه بگوييم آيه? سابق با حكمي جداگانه آمده، بعد حضرت علي(ع) به آن عمل كرده و بعد آيه? دوم براي نسخ آيه? قبل نازل شده و در بيان مستقل از قبل خود است!!! در اين گونه موارد آيات قرآن بعد از نزول حكم موقت و نسخش به وسيله وحي غير قرآني، نازل مي‌شوند تا از خبر ناسخ و منسوخ حكايت كنند.
در حقيقت علاّمه? عسگري معتقد‌اند بعض از آياتي كه به نظر عدّه‌اي منسوخ مي‌آيد نظير آيه? نجوي، آيه منسوخ نيست بلكه آيه بيانگر حكم منسوخ است، آيه براي بيان انتهاي حكم موقت و بيان حكم جديد و ابدي نازل شده است، بنابراين متضمن گزارشي از منسوخ و حكم ناسخ است.
اينكه چرا همراه حكم ناسخ كه حكم ابدي است، حكم منسوخ نيز بيان گرديده، علاّمه قايل به حكمت‌هايي هستند كه به بعض آنها اشاره فرموده‌اند و آن اينكه:
اولاً) چون بعد از نسخِ يك حكم تشويش ايجاد مي‌شد آن چنان كه در مسأله? تغيير قبله چنين بوده است و براي اينكه در اين تشويشها اين شبهه ايجاد نشود كه پيامبر(ص) حكم را از جانب خود گفته است، حكم منسوخ نيز، همراه حكم ناسخ و ابدي بيان شده و انتهاي مدت آن اعلام گرديده است. در حقيقت حكمت بيان آن در عصر پيامبر(ص) خاموش كردن تشويشها بوده است.
ثانياً) به جهت اينكه براي بعد از عصر پيامبر(ص)، با توجه به رفتارهاي متفاوت پيامبر(ص) ـ‌در يك عمل و نقل آن توسط صحابه‌ـ شبهه ايجاد نشود كه مثلاً اينكه زماني پيامبر(ص) به طرف بيت المقدس نماز خوانده و زماني به طرف كعبه، پس حكم واقعي چيست، لازم مي‌آمد كه انتهاي حكم موقت به وسيله? آيه‌اي از قرآن بيان گردد، كه در واقع بيان حكم منسوخ را مي‌كند و در عين حال حكم ابدي را نيز به همراه دارد.
البته علاّمه? بزرگوار به اين مقدار بحث اكتفا نكرده و به بررسي روايات نقصان و زياده در قرآن كه بواسطه? آنها از جانب علماي مكتب خلفا به مسأله? نسخ استدلال شده است پرداخته‌اند كه محورهاي اصلي آن چند مطلب مي‌باشد:
اولاً: روايات نقصان و زياده خود داراي اختلاف‌هاي بسياري است كه نشان عدم هماهنگي آنها با يكديگر مي‌باشد كه مفصلاً به موارد اختلاف و نتايج آن اشاره شده است.
ثانياً: با بررسي يك مورد از موارد اين روايات كه نمونه? منسوخ الحكم و التلاوة مي‌باشد، جايگاه اين روايات روشن مي‌شود و آن روايات رضاعِ كبير است كه تنها راوي آن ام‌المؤمنين عائشه است كه به همين جهت علاّمه آن را فتواي ام‌المؤمنين عائشه نام نهاده‌اند. روايتي كه عايشه نقل مي‌كند كه آيه‌اي از قرآن دالّ بر ايجاد محرميّت بزرگسالان از طريق شير خوردن در5 نوبت وجود داشت كه بعد از وفات پيامبر(ص) زير تخت من بود و ما مشغول امر تجهيز پيامبر(ص) بوديم كه حيوان خانگي آن را خورد!!!
علاّمه در دو محور به بررسي اين حديث مي‌پردازند:
الف) اهتمام پيامبر به نشر و تبليغ و حفظ آيات قرآني در مكه و مدينه، دليلي روشن بر جعلي بودن اين روايت است كه علاّمه? بزرگوار در جلد اولِ «القرآن الكريم» كوشيده‌اند تا به خوبي اين نكته را بيان دارند و سپس در جلد دوم با اشاره به آن تصوير، بيان مي‌دارند كه چگونه آيه‌اي كه تا لحظه وفات پيامبر(ص) به ادّعاي خود ام‌المؤمنين عائشه در ميان مردم قراءت مي‌شد بعد از خورده شدن در خاطر هيچ يك از مسلمانان و حافظان قرآن جز عايشه نبوده است!!!
ب) روايت مخالف آيه? قرآن و سنت پيامبر(ص) و ساير روايات پيامبر(ص) در اين موضوع، اساساً مخالف با فطرت انسان است و احدي مسأله? شير‌خوارگي و بزرگسالي را نشنيده است و البته لا‌تبديل لخلق الله.
ثالثاً: استاد به مواردي از اعتقاد اهل تسنن به اينكه روايت قرآن بايد متواتر باشد و به اخبار آحاد نمي‌توان استدلال كرد، اشاره كرده‌اند و بدين وسيله روايات نقصان و زياده را زير سؤال برده‌اند، با استناد به كلام بعض علماي اهل سنت از متقدمان چون زركشي تا متأخران چون دكتر صبحي صالح؛ و با استناد به آراي علمايي از مكتب اهل البيت چون شيخ مفيد(ره) و صاحب معالم(ره) و از متاخران نظير آيت‌اللّه خوئي(ره) كه مي‌فرمايند: «نسخ تلاوت، عين تحريف است» استدلال كرده‌اند.
نكته? قابل توجه در بحث و بررسي علاّمه عسگري اين است كه ايشان در مسأله? نسخ تنها به ردّ مسأله اكتفا نكرده‌اند بلكه به ريشه? اشتباهات موجود اشاره كرده و معتقد‌اند كه:
آنچه بعض مفسّران را در مسأله نسخ با توجه به دو آيه? نسخ و تبديل به اشتباه انداخته است:
اولاً: جدا كردن اين آيات از جايگاه‌شان و تفسير و معنا كردن آنها جداگانه و به صورت مستقل بوده است.
ثانياً: اضافه كردن اجتهادات قرّاء به آن و در انتها اعتماد به احاديث و روايات غير صحيحه در اين خصوص مي‌باشد؛ و سپس به مسأله انتقال اجتهادات علماي مكتب خلفا (كه از نظر ايشان مبتكرانِ انواع نسخ بوده‌اند)، به بعض تفاسير مكتب اهل البيت اشاره كرده‌اند، همچون تفسير تبيان شيخ طوسي‌(ره) و از آنجا به مجمع البيان طبرسي‌(ره) و سپس به تفاسيري چون تفسير ابوالفتوح رازي و تفسير گازر.
به هر حال استاد علاّمه عسگري در اين بحث با بينش ژرف گرايانه? خويش با ردّ هر گونه انواع نسخ در قرآن، وجود هر گونه آيه? منسوخه در قرآن را نفي كرده و بدين وسيله دريچه? تازه‌اي را به روي هر پژوهشگر نقاد و خالصي گشوده‌اند و بار ديگر راه هر گونه شبهه و خللي در قرآن را از سوي دشمنان اسلام مسدود كرده‌اند.

پی نوشت ها:

1. كشف الظنون، ج2، فهرست اسامي كساني كه در باب نسخ مطلبي نگاشته‌اند را به قرن سوم مي‌رساند، بدين ترتيب:
ـ ابو عبيد قاسم بن سلام (ت. 224)
ـ ابو داوود سجستاني (ت. 275)
ـ ابن المنادي (احمد بن جعفر بن محمد بغدادي) (ت. 334)
ـ ابو الحسين (محمد‌بن محمد نيشابوري حافظ و مقري) (ت. 368)
ـ ابوالقاسم هبة‌الله سلامة بن نصر… المقري النحوي البغدادي (ت. 410)
ـ ابن طاهر التيمي (ت. 429)
ـ ابن العربي (ت. 543)
ـ بدر الدين زركشي (ت. 794)
ـ جلال الدين سيوطي (ت. 911)
2. مقدمه? البيان، ترجمه? محمد صادق نجمي/7.
3. مقصود فصل مربوط به بررسي آيات به اصطلاح منسوخه و ردّ نسخ آنها مي‌باشد.
4. مقدمه? البيان/7.
5. اين مسأله كه علي(ع) تنها عامل به اين آيه است، به اجماع فريقين است.

 
شنبه 25 شهریور 1391  5:23 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بررسی آراء منکرین و مثبتین نسخ در آیه نجوا

بررسی آراء منکرین و مثبتین نسخ در آیه نجوا

فاطمه ژیان

 

چکیده:

روایات متعددی از ائمه: مبنی بر اهمیت شناخت نسخ و پرهیز از اظهار نظر درباره قرآن، فقه، قضاوت و... بدون شناخت آیات ناسخ و منسوخ نقل شده است. بنابراین هر اسلام‌پژوه، چه مفسر باشد یا فقیه و یا در منصب قضاوت نشسته و حتی متکلم اسلامی، بی‌نیاز از آگاهی از علم نسخ نیست. از این روست که بحث درباره ناسخ و منسوخ آیات، پیشینه‌ای به قدمت تاریخ اسلام دارد و اولین کتب مستقل در این زمینه در اوایل قرن دوم هجری تدوین شده است. (ر.ک: عتاعقی حلی، مقدمه محقق، ص ۱۳-۱۰؛ مولایی نیا، ص ۶۵- ۳۸).موضوع نسخ، تعریف، مبانی و شرایط، امکان و وقوع و تعداد آیات منسوخ از جمله مباحثی است که مورد اختلاف نظر علمای اسلامی قرار گرفته است. در این مقاله بر آنیم که پس از گذری کوتاه بر تعریف و نظرات علمای اسلام در مسئله نسخ، به بیان و بررسی نظرات و دلایل مخالفین و موافقین نسخ در مشهورترین آیه‌ای که ادعای نسخ درباره آن شده (آیه نجوا) بپردازیم. همچنین در این مجال اندک سعی شده نظر آیت الله خویی; درباره نسخ آیه نجوا مورد بررسی قرار گیرد.

کلید واژه‌ها:

نجوا/ اشفاق/ آیه/ نسخ/ رفع/ حکم/ صدقه/ ناسخ و منسوخ

پیش گفتار

قبل از ورود به بحث اصلی، مروری کوتاه بر تعریف لغوی و اصطلاحی نسخ و بیان دیدگاه دانشمندان اسلامی در برابر این اصطلاح خواهیم داشت و برای جلوگیری از اطاله بحث، بیان دلایل و نقد و بررسی اقوال گوناگون را به مجال دیگری واگذار می‌کنیم.

الف) ‌تعریف لغوی نسخ

در کتب لغت، «نسخ» به سه معنای متفاوت به کار رفته است:
۱- محو ساختن، از بین بردن، زایل کردن.
۲- تغییر دادن و دگرگون ساختن.
۳- استنساخ و رونویسی که همان انتقال از جایی به جای دیگر است.
درباره اینکه کدام یک از معانی سه‌گانه فوق «حقیقت» و کدام «مجاز» است اختلاف نظر وجود دارد. برخی چون فیروزآبادی «رفع و ازاله» را معنای حقیقی دانسته و عده‌ای همچون ابن فارس معنای «نقل و انتقال» را معنای حقیقی واژه «نسخ» می‌دانند.۱
به نظر می‌رسد استعمال لفظ «نسخ» در معنای «ازاله»، معنای حقیقی و «انتقال»، معنایِ مجازی واژه مذکور است و «تغییر» نیز گونه‌ای از ازاله اصل است.

ب) معنای اصطلاحی نسخ

از زمان تدوین کتب ناسخ و منسوخ و ارائه تعریف نسخ، سه مکتب جداگانه در تعریف آن قابل تشخیص است؛ «مکتب بیان» که نسخ را بیان مدت حکم و تلاوت دانسته، «مکتب خطاب» که نسخ را خطابی دال بر ارتفاع حکمِ ثابت می‌دانند و «مکتب رفع» که نسخ را ازاله و رفع حکم شرعی می‌دانند.
از میان تعاریف ارائه شده برای نسخ ـ صرف نظر از اشکالات وارده بر هر یک‌ـ، تعریف آیت الله خویی و آیت الله معرفت ارائه می‌شود.
آیت الله خویی نسخ را چنین تعریف کرده‌اند:
«هو رفع امر ثابت فی الشریعه المقدسه بارتفاع امده و زمانه، سواءً أکان ذلک الامر الثابت من الاحکام التکلیفیه ام الوضعیه و سواءً أکان من المناصب الالهیّه أم غیرها فی الامور التی ترجع إلی الله تعالی بما أنه شارع.» (خویی،/۲۷۶)
«نسخ عبارت است از برداشتن امر ثابت در دین به خاطر سرآمدن زمان آن؛ فرق نمی‌کند که آن امر ثابت از احکام تکلیفی باشد یا از احکام وضعی و همچنین تفاوت ندارد که از مناصب الهی باشد یا از امور دیگری که به خداوند به عنوان شارع مربوط می‌شود.»
آیت الله معرفت نیز در تعریف نسخ می‌فرمایند:
«هو رفع تشریع سابق ‌ـ‌کان یقتضی الدوام حسب ظاهره ‌‌ـ‌بتشریع لاحق بحیث لایمکن اجتماعهما معاً، إما ذاتاً اذا کان التنافی بینهما بیّناً، او بدلیل خاصّ من اجماع او نصّ صریح.» (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ۲/۲۷۱)
«نسخ عبارت است از برداشتن حکمی که در گذشته بوده ـ که علی الظاهر دائمی بوده ـ، به وسیله یک حکم جدید،‌که به گونه‌ای که هم زمان بودن هر دو حکم ممکن نباشد؛ خواه این عدم امکان به خاطر این باشد که این دو حکم در ذات با هم منافات دارند و یا اینکه دلیل دیگری همچون اجماع یا تصریح شریعت باشد.»
هر دو تعریف بر اساس مکتب رفع و با توجه به معنای لغوی نسخ (از بین بردن و ازاله) ارائه شده است.

ج) دیدگاه دانشمندان اسلامی در برابر مسئله نسخ

دانشمندان اسلامی در برابر اعتقاد به نسخ در آیات قرآن به سه گروه تقسیم می‌شوند: مجوزین، مثبتین و منکرین نسخ.
گروه اول معتقدند که امکان نسخ آیات وجود دارد، صرف نظر از اینکه آیا به وقوع پیوسته یا خیر.
گروه دوم بر این عقیده‌اند که علاوه بر آنکه نسخ در قرآن ممکن است، تعدادی از آیات قرآن منسوخ شده است.
گروه سوم که منکرین نسخ در قرآن هستند، یا به طور کلی نسخ در ادیان و احکام الهی را منکر شده و جایز نمی‌دانند، و یا نسخ در ادیان گذشته را جایز، اما نسخ در شریعت اسلامی را رد کرده‌اند، و عده‌ای دیگر نسخ در تمامی ادیان را جایز دانسته و فقط آن را در قرآن منکر شده‌اند. (ندا، /۲۶؛ مولایی نیا،/ ۲۰۷-۲۰۵)
هر کدام از این سه گروه تلاش فراوان در فراهم آوردن دلایلی در اثبات نظریه خویش و رد نظرات و دلایل گروه مقابل نموده‌اند و گاه دیده می‌شود که دو گروهِ مخالف، از یک آیه قرآن برای اثبات نظریه خویش مدد جسته، اما هر کدام برداشتی مخالف یکدیگر از آیه مورد استدلال داشته‌اند! که در این فرصت اندک مجال بحث آن نیست.۲
همان گونه که بیان شد، گروه دوم که معتقد به جواز و امکان وقوع نسخ در قرآن هستند که در واقع مجوزینِ مثبتین هستند، در تعداد آیات منسوخ اختلاف نظر دارند؛ ابن جوزی: ۲۴۷ آیه، ابن حزم: ۲۱۴ آیه، ابن سلامه: ۲۱۳ آیه، نحاس: ۱۳۴ آیه، آیت الله معرفت: ۸ آیه (گرچه ایشان بعدها معتقد شدند که در قرآن هیچ آیه منسوخی وجود ندارد، معرفت، مجله بینات، ش ۴۴)، مصطفی زید: ۵ آیه، علامه شعرانی: ۳ آیه، سید اسماعیل صدر: ۲ آیه و آیت الله خویی: ۱ آیه. (موسوی شمس آبادی، /۱۰۷-۱۰۸)
البته باید توجه داشت که بسیاری از آیات منسوخ اعلام شده، از جمله مصادیق خاص و عام، مجمل و مبین، مطلق و مقید و ... از مصادیق نسخ مشروط است. (اگر حکم منسوخ مشروط به شرایط، زمان یا احوال بوده و با تغییر شرایط، حکم نیز تغییر یابد و حکم جدید جایگزین آن شود، ولیکن با بازگشت شرایط اولیه حکم منسوخ شده باز گردد، این نوع نسخ را نسخ مشروط گویند.) (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ۲/۲۹۶)
فخر رازی در «مفاتیح الغیب» تعداد زیاد آیات منسوخ را از سوی کسانی می‌داند که شیفته نسخ هستند و در موارد غیر ضروری و غیر حاجت قائل به نسخ می‌شوند.۳

نسخ در آیه نجوا

می‌توان گفت در میان مثبتین نسخ، اعتقاد به نسخ در آیه نجوا اجماعی است و تمام کسانی که وقوع نسخ در قرآن را معترفند، به نسخ در آیه مذکور معتقدند. در این مقاله ما به بررسی نسخ در آیه نجوا و بیان نظرات موافقین و مخالفین نسخ در آیه مذکور پرداخته‌ایم.

الف) نجوا در نظر مثبتین نسخ

خداوند در آیه دوازدهم از سوره مجادله مشهور به آیه نجوا می‌فرماید:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَهً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم)
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگاه با پیامبر [خدا] گفتگوی محرمانه می‌کنید، پیش از گفتگوی خود صدقه‌ای تقدیم بدارید.»
معتقدان به نسخ در آیه فوق می‌گویند که آیه نجوا به وسیله آیه «اشفاق» نسخ گردیده است:
(أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَات ...) (مجادله/۱۳)
«آیا ترسیدید که پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقه‌هایی تقدیم دارید.»
از میان علمای شیعه، علامه طباطبایی، سید هاشم بحرانی، شیخ طوسی و... و در بین علمای اهل سنت ابن کثیر، فخرالدین رازی، سیوطی، مصطفی زید و بسیاری دیگر نسخ در آیه مذکور را پذیرفته‌اند.

شأن نزول آیه نجوا

حضرت علی۷ فرمودند:
«برای هیچ یک از اصحاب حضرت رسول۹فضیلتی نیست، مگر آنکه من با او شریک هستم و برای من هفتاد فضیلت هست که احدی با من شریک نیست... [در فضیلت بیست و چهارم] خداوند بر رسولش نازل کرد: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَه)برای من یک دنیار بود به ده درهم فروختم و قبل از نجوا با رسول خدا۹ یک درهم صدقه دادم و به خدا قسم احدی جز من از صحابه به این آیه عمل نکرد تا آیه بعدی نازل شد.»۴
و از آن حضرت نقل شده است که خداوند به واسطه عمل من به آیه نجوا، ‌به این امت تخفیف داد. (ابن کثیر، ۸/۸۱) و اگر هیچ کس به آن عمل نمی‌کرد، به واسطه امتناع همه از عمل به آن، عذاب خداوند نازل می‌شد. (بحرانی، ۵/۳۲۶)
عبدالله بن عمر گفت از پدرم شنیدم که گفت:
«حضرت علی۹ سه چیز [فضیلت] داشت که کسی نداشت و اگر یکی از آنان را داشتم، برایم عزیزتر بود از شتران سرخ مو. یکی ازدواج با فاطمه۳ که حضرت رسول۹همه صحابه را منع کرد و رد نمود و سپس ایشان را به او داد و دیگر رایت روز خیبر. دیگر آیه نجوا که نازل شد، نسخ شد و کسی جز او به آن عمل ننمود.» (ابوالفتوح رازی، ۱۹/۸۵؛ زمخشری، ۴/۴۹)
از امام صادق۷ درباره آیه نجوا سؤال شد، فرمودند:
«حضرت علی۷ قبل از نجوا با حضرت رسول۹صدقه داد، پس حکم صدقه به آیه «ءأشفقتم....» نسخ گردید.» (طباطبایی، ۱۹/۱۹۱)
و از امام رضا۷ سؤال شد: چرا صدقه بر شما حرام است؟ فرمودند:
«بدان که ما چون خود را به دادن پاکیزه کرده‌ایم، خدای نخواست که به گرفتن ما را مدنّس کند، پرسیدند: این در کجای قرآن است؟ ... فرمودند: آن این آیه است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ...).» (ابوالفتوح، رازی، ۱۹/۸۵)
و در حدیث طولانی از امام صادق از پدر بزرگوارشان و از جد گرامیشان نقل شده که پس از بیعت مردم با ابوبکر، وی با حضرت علی۷ ملاقات نمود. در ضمن گفتگوی وی با امام علی۷، امام فضایل خویش را به وی گوشزد کرد؛ از جمله عمل به آیه نجوا و ابوبکر تصدیق نمود. (بحرانی، ۵/۳۲۳- ۳۲۰)
گرچه برخی ضمن بیان روایات شأن نزول تلاش کردند تا چنین فضیلتی را برای حضرت علی۷ منکر شوند، مبادا طعنی بر سایر صحابه وارد شود، اما از آنجا که نور حق هرگز خاموش نمی‌شود، توجیهات آنان جز تلاشی بی‌نتیجه نبوده است.۵

ب) نجوا در نظر آیت الله خویی

باید توجه داشت که روشن شدن نظر آیت الله خویی درباره نسخِ آیه نجوا نیاز به تأمل بیشتری دارد. گروهی معتقدند که ایشان پس از بررسی مسئله نسخ در سی و شش آیه، تنها به نسخ در آیه نجوا معترف‌اند. آیت الله معرفت گوید:
«استاد آیت الله خویی ـ طاب ثراه ـ به بیش از یک آیه (آیه نجوا) قائل به نسخ نیست و آن به جهت ناظر بودن آیه ناسخ به آیه منسوخ است.» (معرفت، علوم قرآنی،/۲۶۷)
گروهی دیگر برآنند که آیت الله خویی نسخ در آیه نجوا را نپذیرفته است و در تبیین نظریه خویش می‌گویند:
«طبق تعریف صاحب البیان، نسخ عبارت است از رفع حکم ثابت در شریعت مقدس، به دلیل پایان یافتن زمان آن. به موجب این تعریف نسخ صرفاً ناظر بر احکام واقعی است... اما احکامی که برای امتحان مکلفان و روشن شدن میزان اعتقاد یا پایداری ایشان صادر شده و پس از تنبه ایشان در فاصله کوتاهی رفع می‌شوند، تخصصاً از موضوع نسخ خارجند.» (آرین، مجله بنیات، ۱۳/۵۹)
همچنین گروه اخیر معتقدند که آیت الله خویی وجود آیات ناسخ در قرآن را به هیچ وجه انکار نکرده و آنچه مورد انکار ایشان است، وقوع آیات منسوخ است. (نصیری، مجله بینات، ۳۱/۶۷-۶۲)
این عدّه بر سخن آیت الله خویی استدلال کرده‌اند، آنجا که می‌فرماید:
«چون امر به صدقه امری امتحانی بوده ‌ـ‌مثل امر ابراهیم به ذبح فرزندش‌ـ ‌بنابراین آیه دوم ناسخ اصطلاحی آیه اول نیست، بلکه بر رفع حکم امتحانی، نسخ لغوی اطلاق می‌شود.» (خویی،/۲۷۷)
کلام فوق ما را با سؤالات متعددی مواجه می‌سازد. اولین پرسشی که باید به آن پاسخ گفت، این است که شرایط نسخ اصطلاحی در نظر آیت الله خویی چیست؟ و آیا نسخ در آیه نجوا شرایط نسخ اصطلاحی را دارد یا خیر؟
به منظور یافتن پاسخ پرسش فوق، به تعریف ایشان از نسخ اصطلاحی باز می‌گردیم. همان گونه که بیان شد، ایشان در تعریف نسخ می‌فرمایند:
«هو رفع امر ثابت فی الشریعه المقدسه بارتفاع امده و زمانه. سواءً أکان ذلک الامر الثابت من الاحکام التکلیفیه ام الوضعیه و سواءً أکان من المناصب الالهیّه أم غیرها من الامور التی ترجع الی الله تعالی بما أنه شارع.» (همان،/۲۷۶)
«نسخ عبارت است از برداشتن امر ثابت در دین به خاطر سرآمدن زمان آن فرق نمی‌کند که آن امر ثابت از احکام تکلیفی باشد یا از احکام وضعی و همچنین تفاوت ندارد که از مناصب الهی باشد یا از امور دیگری که به خداوند به عنوان شارع مربوط می‌شود.»
شرایط ذیل از تعریف فوق حاصل می‌شود:
۱- امر رفع شده (حکم اول) باید ثابت باشد و ممکن است این امر ثابت از احکام تکلیفی یا وضعی باشد و یا حتی متعلق به مناصب الهی یا دیگر امور مرتبط با خداوند باشد.
۲- حکم مذکور رفع شده باشد.
۳- زمان و مدت آن حکم مرتفع شده باشد.
برای بررسی شرط اول، ابتدا باید روشن شود که مراد از امر ثابت چیست؟
آیت الله خویی خود در توضیح امر ثابت می‌گویند:
«کلمه «ثابت» را اضافه نمودیم، چرا که اگر حکم ثابت نباشد و با تغییر موضوع تغییر یابد، نسخ نامیده نمی‌شود. همانند برداشته شدن حکم وجوب روزه در ماه رمضان با اتمام ماه رمضان که نسخ نامیده نمی‌شود، چرا که وجوب روزه همیشگی نیست.» (همان،/۲۷۸)
بنابراین مراد از امر ثابت دو چیز است: یکی اینکه امر ثابت امری است که موقت نباشد. دوم آنکه امر ثابت امری است که با تغییر موضوع، تغییر نیابد.
حکم آیه نجوا امری ثابت است؛ چرا که امری موقتی نبوده است. در توضیح این مطلب باید گفته شود که امر همیشگی (ثابت) یا در حقیقت ثابت است یا در ظاهر. اگر معتقد شویم امر ثابت و همیشگی در حقیقت دائمی بوده، به عبارت دیگر در ابتدای تشریع برای همیشه تشریع شده، اما پس از مدتی به علت به وجود آمدن مانعی رفع گردیده، این گونه نسخ از جمله نسخ در معنای حقیقی آن است، نه مجازی و بر خداوند محال است؛ چرا که با علم و حکمت خداوندی در تعارض است.
اگر معتقد شویم امر دائمی و ثابت، امری است که در ظاهر ثابت بوده، به عبارت دیگر علی الظاهر و عندالناس همیشگی بوده و عندالله موقت بودن آن معلوم بوده است، احکام آزمایشی که ظهور در استمرار دارند، علی الظاهر امر ثابت هستند. مقتضای آزمایشی بودن حکمی آن است که برای آزمایش شونده مدت آن روشن نباشد تا ایمان واقعی افراد سنجیده شود؛ چرا که اگر مکلّفین به موقت بودن حکم آگاه باشند، یعنی بدانند برای مدّتی مکلّف به انجام آن حکم هستند، رنج و مشقت انجام تکلیف را به جان می‌خرند، اما اگر علم به موقت بودن حکم نداشته باشند، در آن صورت است که ایمان واقعی افراد سنجیده می‌شود. آیت الله خویی معتقدند حکم منسوخ نباید حتی شائبه‌ای از موقت بودن داشته باشند. چنان که در ذیل آیه ۱۹ سوره بقره می‌فرمایند:
«اگر در هنگام اعلان حکم، به موقت بودن آن گرچه به صورت اجمال اشاره شود، یک حکم موقت و غیر ثابت خواهد بود و با اتمام وقتش پایان می‌پذیرد و همان وقت که به طور اجمال و اشاره ذکر شده، گفتار دوم آن را واضح و روشن می‌کند.» (همان)
همان گونه که از بررسی آیه نجوا به دست می‌آید، آیه مذکور هیچ اشاره‌ای به موقت بودن حکم پرداخت صدقه در هنگام گفتگوی خصوصی با نبی مکرم اسلام۹ندارد.
اگر مراد از امر ثابت‌ـ‌همان گونه که خود آیت الله خویی می‌فرمایند‌ـ ‌امری است که موضوع آن تغییر نیافته باشد، آیه نجوا و آیه اشفاق هر دو راجع به یک موضوع حکم صادر نموده و متحد الموضوع هستند. مگر اینکه بگوییم مراد ایشان از امر ثابت، امری است که تابع مصالح و مفاسدی است و با تغییر مصالح و مفاسد، تغییر یافته و رفع می‌شود. به عبارت دیگر حکم حقیقی است نه آزمایشی. این سخن با تصریح آیت الله خویی در ذیل تعریف اصطلاحی نسخ مخالفت دارد.
بنا بر شرط دوم، حکم آیه نجوا در نظر آیت الله خویی رفع شده است. ایشان بارها صراحتاً به رفع حکم آیه نجوا اعتراف نموده‌اند؛
«فلا ریب فی ان الحکم المذکور لم یبق إلا زمناً یسیراً ثم ارتفع و لم یعمل به احد غیر امیرالمؤمنین۷بذلک ظهر فضله، سواءً أکان الامر حقیقیاً ام کان امتحانیاً.» (همان،/۳۷۸)
«شکی نیست که آن حکم پیش گفته فقط مدت کوتاهی باقی ماند و سپس برداشته شد و هیچ کس جز امیرالمؤمنین۷به آن عمل نکرد و برتری و فضیلت ایشان به خاطر عمل به آن آشکار گشت، خواه این حکم یک حکم حقیقی بوده و یا حکم آزمایشی.»
ایشان تحت عنوان «سبب نسخ صدقه النجوی» می‌فرمایند:
«علی ذلک فلا مناص من الالتزام بالنسخ، وان الحکم المجعول بالآیه الاولی قد نسخ و ارتفع بالآیه الثانیه.» (همان،/۳۷۶)
«در هر حال در مورد این آیه، جز التزام به وقوع نسخ، چاره دیگری نیست و باید پذیرفت که حکمی که توسط آیه اول وضع شد، به وسیله آیه دوم برداشته و نسخ گردید.»
ضمن آنکه روایات شأن نزول آیه مورد بحث (چنانچه گذشت) بر رفع حکم نجوا دلالت دارد و گزارش تاریخی دال بر عمل مسلمین‌ـ غیر از حضرت علی۷ ‌ـ به آیه نجوا وجود ندارد.
با توجه به توضیحات بیان شده، شرط سوم نیز در آیه نجوا وجود دارد؛ چرا که امر آزمایشی پس از ارتفاع مدّت و زمان آزمون، رفع می‌شود.
سؤال بعدی که به ذهن متبادر می‌شود، آن است که آیا ایشان در مقام اثبات نسخ در آیه نجوا هستند یا در مقام مردود دانستن نسخ در آیه نجوا؟
با مطالعه روش ایشان در بیان آیاتی که ادعای نسخ درباره آنها شده است، مشاهده می‌شود که ایشان پس از بیان نظریه نسخ و دلایل نسخ هر آیه، به نقد دلایل و رد نظریه نسخ آیات می‌پردازند، در حالی که در بیان آیه نجوا علی الظاهر به تثبیت نسخ پرداخته‌اند و نشانی از رد و نقد نظریه مثبتین نسخ دیده نمی‌شود. علاوه بر اینکه ایشان تحت عنوان «سبب نسخ صدقه النجوی» به دفاع از نسخ آیه نجوا پرداخته‌اند و همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد، بارها به لفظ «نسخ» و «رفع» تصریح نموده‌اند، آنجا که بیان می‌نمایند:
«أن فی جعل هذا الحکم ثم نسخه ـ‌کما فعله الله سبحانه‌ـ تنبیهاً للأمه.» (همان)
«در تشریع این حکم و سپس نسخ آن ـ همان طور که خداوند انجام داد ـ بیدار باش به امت اسلامی بود.»
«فی نسخ هذا الحکم بعد وضعه ظهرت حکمه التشریع و انکشفت منّه الله علی عباده.» (همان،/۳۷۷)
«در نسخ این حکم پس از تشریعش، فلسفه تشریع آن و نیز لطف و منت خدا بر بندگانش روشن و آشکار گردید.»
و موارد دیگری که به برخی از آنها اشاره شد.
سؤال سومی که باید به آن پاسخ گفت، آن است که آیا نسخ احکام آزمایشی از دایره نسخ اصطلاحی خارج است یا خیر؟
جهت روشن شدن پاسخ پرسش فوق ذکر چند نکته لازم است.
آیت الله خویی در مقام اثبات نسخ و رد نظریه اهل کتاب که نسخ در احکام الهی را مغایر و مخالف با حکمت و علم خداوند می‌دانند، می‌فرمایند:
«گاهی هدف از تشریع حکمی از جانب خداوند حکیم، اجرا شدن آن نیست، مانند اوامر آزمایش و این نوع از احکام امکان دارد که ابتدا اثبات و سپس رفع گردد و مانعی برای آن وجود ندارد ... و گاهی نیز حکم، حکمی حقیقی است و بعد از زمانی نسخ می‌شود ... و نسخ به این معنا قطعاً ممکن است.» (همان، /۲۸۰-۲۷۹)
بنابراین ایشان نسخ در احکام را در دو مورد جایز می‌دانند: یکی در احکام امتحان و دیگری نسخ در احکام حقیقی، پس از تغییر شرایط، مصالح و مفاسد آنها. و در این بخش از بحث هیچ سخنی از اینکه نسخ نوع اول نسخی اصطلاحی نیست و به معنای لغوی آن است به میان نمی‌آید، بلکه چنین به نظر می‌رسد که ایشان هر دو مورد را از جمله نسخ اصطلاحی و نسخ در احکام می‌دانند.
ایشان در بیان «سبب نسخ صدقه النجوی» می فرمایند:
«و یکون هذا من القسم الاول من نسخ الکتاب.» (همان،/۳۷۶)
«این نسخ، همان قسم اول از اقسام نسخ است.»
از کلام مذکور نیز به دست می‌آید که یکی از اقسام نسخ آیات قرآن، نسخ در آیه نجوا (آزمایشی) است.
توجه به این نکته نیز خالی از لطف نیست که آیت الله خویی در میان مکاتب سه‌گانه‌ای که به تعریف نسخ پرداخته‌اند، از جمله افرادی است که پیرو مکتب رفع هستند. به عبارت دیگر ایشان تعریف اصطلاحی نسخ را بر اساس تعریف لغوی آن مطرح کرده و آن را یک نوع ازاله و رفع می‌دانند. از این رو در نظر ایشان نسخ اصطلاحی نوعی از انواع نسخ لغوی است. بنابراین می‌توان به تمام موارد نسخ اصطلاحی از نظر اینکه رفع امر (حکم) شرعی هستند، نسخ لغوی اطلاق نمود (گرچه عکس آن صادق نیست) و همان گونه که بررسی شد، نسخ در آیه مورد بحث تمام شرایط نسخ اصطلاحی در نظر آیت الله خویی را داراست.
از آنچه گفته شد، نتیجه می‌شود که نسخ در احکام آزمایشی، جدای از نسخ اصطلاحی و نسخ اصطلاحی متباین از نوع لغوی نبوده و اگر نسخی لغوی، شرایط نسخ اصطلاحی را داشته باشد، آن را می‌توان از جمله نسخ اصطلاحی دانست.
تنها سؤالی که باقی می‌ماند، آن است که آیا حکم آیه نجوا از جمله احکام آزمایشی است؟
همان گونه که ذکر شد، آیت الله خویی در بیان علت نسخ در احکام می‌فرمایند که گاهی مراد از تشریع احکام، عمل نمودن به آنها نیست، بلکه مراد آزمایش افراد است. ایشان در بیان نسخ آیه نجوا، مثالی برای احکام آزمایشی ذکر می‌کنند و آن مثال، ذبح حضرت اسماعیل توسط حضرت ابراهیم۷ است.
از کلام ایشان چنین نتیجه می‌شود که هدف از تشریع احکام آزمایشی مثل ذبح اسماعیل عمل به آن نیست، اما آیا هدف از تشریع حکم پرداخت صدقه قبل از نجوا با حضرت رسول۹نیز تنها آزمایش افراد و سنجش میزان ایمان آنان بود، نه عمل به آن؟ در این صورت آیه اشفاق باید قبل از صدقه دادن حضرت علی۷ و به مجرد آنکه معلوم می‌شد که حضرت علی۷ قصد پرداخت صدقه را دارند، نازل می‌شد.
آیت الله خویی نیز به بیان علت، فواید و حکمت تشریع چنین حکمی پرداخته‌اند که این خود نشان آن است که هدف از تشریع حکم، عمل نمودن به آن است.
با توجه به فواید حکم صدقه دادن قبل از نجوا با حضرت رسول۹و آنچه گذشت، می‌توان گفت هدف از تشریع حکم نجوا عمل نمودن به آن و آزمایش ایمان افراد بوده، ولیکن خداوند رحمان و رحیم به جهت آسان‌گیری بر امت اسلامی حکم آن را نسخ نمود. حتی اگر هدف از تشریع حکم آیه نجوا فقط آزمایش صحابه و برملا شدن دنیادوستی آنان بوده باشد، نسخ حکم آزمایشی، تمامی شرایط نسخ اصطلاحی در نظر آیت الله خویی را داراست.
بنابراین آیت الله خویی منکر رفع و نسخ حکم آیه نجوا نیستند، بلکه ایشان‌ـ همان گونه که خود نیز بیان می‌کنند‌ـ با اطلاق نسخ لغوی بر نسخ آیه نجوا قصد دارند مخاطب را متوجه این نکته نمایند که حکم پرداخت صدقه قبل از گفتگوی سرّی با حضرت رسول۹دارای مصالحی است که آن مصالح از بین نرفته است.
ایشان در صدد رفع شبهه و اثبات این نظر هستند که هر جا نسخی (رفع حکمی) صورت گیرد، لزوماً به معنای تغییر مصالح آن حکم نیست، بلکه گاهی با ابقای مصالح حکم، مصلحتی دیگر همچون تخفیف و آزمایش ترجیح داده شده و حکم نسخ می‌شود (والله اعلم).
به فرض آنکه هدف حضرت آیت الله خویی از اطلاق نسخ لغوی بر نسخ آیه نجوا مردود دانستن نسخ در آیه مذکور است ‌ـ‌که با توجه به قرائن بیان شده بعید است‌ـ، ایشان باید تعریف اصطلاحی خویش از نسخ را تغییر می‌دادند تا نسخ مذکور شرایط تعریف اصطلاحی نسخ در نظر ایشان را نداشته باشد.

ج) نجوا در نظر منکران نسخ

منکران نسخ آیه نجوا دلایل متعددی در انکار نسخ در آیه مذکور بیان کرده‌اند. در ذیل ابتدا به نقل آراء و دلایل شش تن از منکران نسخِ آیه مورد بحث پرداخته و سپس دلایل آنان را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

۱. نجوا در نظر مصطفی ابراهیم

مصطفی ابراهیم پس از بیان نظرات افرادی چون سیوطی، مصطفی زید، آیت الله خویی و دیگران در مورد نسخ آیه نجوا، می‌گوید:
«صواب آن است که حکم آیه مذکور تا زمانی که جهان برپاست، باقی است؛ زیرا:
۱- آیه منبعی شرعی برای وضع قیود در هر زمان و مکان برای مراجعت به مسئولین است؛ چرا که مسئولین (مسئول مراکز سیاسی، اداری، اجتماعی و...) مالک وقت خویشتن نیستند که هر گونه که بخواهند آن را صرف نمایند، پس وضع قیود معقول برای مراجعه به افراد مسئول ـ مگر در امور مهم ـ واجب است.
۲- خداوند خواسته برای مراجعه مردم به پیامبر۹که سلطنت دینی و دنیوی را به عهده داشته و مردم وقت گرانبهای ایشان را گرفته و در مناسبات مختلف به ایشان رجوع می‌کردند، قید وجوب صدقه را قرار دهد.
۳- صدقه برای بیت المال و رفع نیاز مساکین بود، نه حضرت رسول۹و با صدور حکم بین دو هدف جمع شده: یکی قیدگذاری برای مراجعت به پیامبر۹و دیگری برطرف کردن نیاز فقرا و مساکین.
۴- اگر نسخ در آیه مورد بحث را قبول نماییم، دو محال پیش می‌آید: یا باید ملزم شویم خداوند علم به عدم قدرت یا عدم تمایل مردم به پرداخت صدقه داشته، با این وجود این حکم را تشریع کرده و سپس نسخ نموده است. و یا اینکه خداوند علم به عدم قدرت یا عدم تمایل مردم به پرداخت صدقه نداشته و حکمی را تشریع کرده، سپس متوجه شده که حکم اجرا شدنی نیست، پس آن را به وسیله حکم دوم لغو کرده است. این دو امر عقلاً محال و باطل است، بنابراین نسخ در آیه نجوا باطل است.
۵- حکم اول وجوب پرداخت صدقه و حکم دوم رخصت و اجازه عدم پرداخت صدقه را بیان می‌کند و از این رو کسانی که به نسخ در آیه نجوا حکم کرده‌اند، مابین نسخ و رخصت خلط کرده‌اند.
۶- آنچه مولای ما علی‌ـ‌کرّم الله وجهه‌ـ، ابن عباس، قتاده، مجاهد و غیر ایشان از سلف صالح مبنی بر نسخ آیات نقل کرده‌اند، مرادشان عام و خاص، مطلق و مقید، تفصیل و اجمال، تدرّج و رخصت و مانند آن است؛ چون در نزد آنان نسخ به معنای اصولی آن معروف نبوده است.
۷- آراء و اقوال قائلین به نسخ بر پایه آیه معینی که بگوید آیه نجوا منسوخ به آیه اشفاق است و یا حدیث متواتر و اجماع صحابه و تابعین نبوده، بلکه بر اساس اجتهاد است، اجتهاد نیز مفید ظن است. در حالی که آیات قرآن با تواتر ثابت شده و آنچه با یقین ثابت شود، جز با یقین از میان نمی‌رود.
۸- افرادی که قائل به نسخ در آیه نجوا شده‌اند، آیه را مختص زمان حضرت رسول۹دانسته‌اند. در حالی که آیات قرآن ‌ـ‌گرچه خطابش پیامبر۹باشد‌ ـ ‌اختصاص به زمان و افراد خاص ندارند و یک قاعده و دستور کلی برای تمامی بشر هستند.» (الزلمی،/۴۱۷-۴۱۱)

۲. نجوا در نظر محمد محمود ندا

وی می‌گوید:
«اگر در این تکلیف و سبب آن تدبر کنیم، برای ما روشن می‌شود که دلیل تشریع این حکم آن است که وقت گرامی حضرت رسول۹حق همگان است، نه فرد خاص و هر کس بخواهد قسمتی از وقت پیامبر۹را به خود اختصاص دهد، باید به عوض آن صدقه‌ای که منافع آن به تمامی مسلمین باز می‌گردد، پرداخت کند. این تکلیف برای جلوگیری از اتلاف وقت حضرت محمد۹وضع شده است.
آیه دوم نیز برای اینکه حکم آیه اوّل را به طور کلی رفع کند نازل نشده، بلکه این آیه افرادی را که از تقدیم صدقات ‌ـ‌نه صدقه واحد‌ـ‌می‌ترسیدند، مخاطب قرار داده و این به خاطر کثرت اوقاتی بود که می‌خواستند با آن حضرت خلوت کنند و آنها را مکلف کرده تا نماز به پا دارند و زکات پرداخت نمایند و این است معنای صدقه و اطاعت خدا و رسول.
در عصر کنونی جای بحث درباره نسخ آیه نجوا نیست؛ چرا که حکم متعلق به مناجات با حضرت رسول۹در زمان حیات ایشان بوده است.» (ندا،/۱۵۷-۱۵۶)
محمد محمود ندا سپس به بیان سخن ابن عربی در رد روایات حضرت علی۷ پرداخته و نظر ایشان را توجیهی صحیح برشمرده و اضافه می‌کند:
«مراد از «فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا» در آیه نجوا اهل باطل است، نه همه مسلمانان. بنابراین حکم پرداخت صدقه ـ‌با تخفیف‌ـ ‌باقی است، هر کس می‌خواهد، صدقه بپردازد، یا اگر می‌خواهد، نماز بخواند یا اعمال دیگری که اطاعت از خدا و رسول است، انجام دهد.» (همان)

۳. نجوا در نظر محمد عفانه

ایشان در کتاب «الرأی الصواب فی منسوخ الکتاب» پس از مردود دانستن نسخ آیه نجوا و نقل روایاتی از حضرت علی۷ دال بر یکه‌تاز بودن ایشان در پرداخت صدقه، می‌گوید:
«حقیقت آن است که این روایات به نسخ در نزد علمای علم اصول تصریح دارد، ولیکن آیا این روایات صحیح است یا خیر؟ قطعاً صحیح نیست؛ زیرا:
۱- روایت با لفظ «روی» نقل شده که دال بر ارسال حدیث یا ضعیف الاسناد بودن آن است و علت در متن نیز واضح است.
۲- نص آیه با عباراتی چون «أَ أَشْفَقْتمْ» و «فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا» صراحت در عدم پرداخت صدقه توسط همگان دارد و آیه استثنایی ذکر نکرده و فرموده «وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ» و نفرموده مگر یک نفر از شما.
بنابراین روایت با نص آیه قطعی الصدور و قطعی الدلاله تعارض دارد. در حالی که روایت، خبر واحد ظنی الثبوت است، بنابراین روایت کنار گذاشته می‌شود.
۳- روایت مذکور در مواضع دیگر به گونه‌ای دیگر نقل شده که زشتی آن کمتر از روایت مورد بحث است. اینکه حضرت یک بار بیشتر صدقه پرداخته ننموده‌اند و این جریان ـ ده بار صدقه دادن ‌ـ ‌نه تنها مدح حضرت علی۷ به حساب نمی‌آید، بلکه ذم ایشان است. چگونه ایشان می‌گویند: حضرت رسول۹از سؤال کردن مسلمین خسته می‌شدند ـ در حالی که سؤال کردن سوای از نجوا نمودن است ـ و اقرار می‌کنند که مسلمین از پرداخت صدقه و نجوای رسول (یا سؤال از رسول) خودداری کردند، در حالی که در بین آنها افرادی همچون ابوبکر، عمر و دیگر افراد از اکابر صحابه بودند و فقط ایشان به این آیه عمل نمودند؟! آیا این مدح علی است یا ذم ایشان؟ آیا ممکن است فردی مثل علی که از صحابه و از جمله افقهان آنان بوده، چنین عملی را انجام دهد و بدان مباهات کند؟! سپس ابن سلامه گوید: «اختص علی بفضلها»؟!
۴- فردی که چنین حدیثی را ساخته، تمییز بین مسئله و نجوا قائل نشده، در حالی که این قصه در مورد دیگری وارد شده و آن آیه ۱۰۱ سوره مائده است: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از چیزهایی که اگر برای شما آشکار گردد شما را اندوهناک می‌کند، مپرسید.» و نجوا و گفتگوی سرّی امری جدای از مسئله است.
و حقیقت این است که اگر قصه هم درست باشد، در این آیه نسخ صورت نگرفته؛ زیرا اکثر علمای علم اصول در نسخ، شرط داشتن بدل را واجب دانسته‌اند، از جمله شافعی، در حالی که در مورد این آیه بدلی وجود ندارد.» (عفانه،/۹۷-۹۹)

۴. نجوا در نظر ایهاب حسن عبده

ایشان در کتاب «استحاله وجود النسخ بالقرآن» در مقام رد نسخ در آیه نجوا می‌گوید:
«آیه نجوا مؤمنین را مورد خطاب قرار داده تا قبل از گفتگوی سرّی با رسول خدا۹صدقه پرداخت نمایند، اگر استطاعت پرداخت آن را داشته باشند. آیه دوم کسانی را خطاب قرار داده که استطاعت پرداخت صدقه را ندارند و از این رو می‌فرماید: آیا از مسئله پرداخت صدقه به خاطر عدم استطاعت ترسیدید؟... پس حکم پرداخت صدقه قبل از نجوا مستمر است برای افراد مستطیع تا زمان وفات حضرت رسول۹و حکم آیه اشفاق در مورد افراد غیر مستطیع است.» (عبده،/۳۴۲-۳۴۱)

۵. نجوا در نظر هبه الدین شهرستانی

هبه الدین شهرستانی در مقام رد نسخ آیه نجوا می‌گوید:
«جمهور مدعی هستند که آیه اولی حکمش به آیه دوم منسوخ شده است و این به جهاتی که ذیلاً می‌گویم بعید به نظر می‌رسد:
۱) اینکه نسخ عبارت از ابطال حکم و تبدیل آن به بدلی است، یعنی ابطال محض نیست. چنان که در آیه «ما نَنْسَخْ مِنْ آیٍَه...» و در آیه «وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ...» تحقیق نمودیم و این آیه موضوعاً خارج از عنوان نسخ است، چنان که حکماً نیز خارج است و بدل دانستن اقامه نماز و احکام مابعد آن از حکم صدقه درست نیست؛ زیرا نماز قبل از آن و همیشه ثابت بوده و بعد از آن هم لایزال ثابت است.
۲) اینکه آیه نسخ کننده یعنی آیه «أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا...» متصل به آیه منسوخه است به اتصال در لفظ و معنا و اتصال در تلاوت و تاریخ نزول و آن را ناسخ آیه قبلی قرار دادن گفتاری تام و صحیح نمی‌باشد.
۳) آنکه آیه‌ای که می‌گویند نسخ شده، حاوی حکمت‌ها و مصلحت‌هایی است که سزاوار نسخ نیست، بلکه به مقتضای حکم و مصلحت باید خداوند آن را ثابت بدارد، نه نسخ فرماید، چنان که می‌فرماید: «ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ»، یعنی برای بقای جامعه ملی نیکوتر و برای جلب قلوب افراد اطهر و پاکیزه‌تر است.
و خلاصه آنکه قول به نسخ در این دو آیه بعید است و در اینجا نه ناسخی است و نه منسوخی، بلکه از طرفی تشدیدی است در حکم و از طرف دیگر تخفیفی است در حکم برای کسانی که واجد چیزی برای پرداخت صدقه نمی‌باشند.» (شهرستانی،/۴۱)
۶. نجوا در نظر آیت الله معرفت
آیت الله معرفت در کتاب «التمهید» خود به نسخ آیه مذکور تصریح کرده می‌فرماید:
«و النسخ هنا من القسم الناظر و من ثم لم یناقش فیه احد.» (معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ۲/۳۰۳)
«نسخ در اینجا از اقسام نسخ ناظر (آیه ناسخ ناظر به آیه منسوخ) است و از این رو هیچ کس در آن اختلافی ندارد.»
اما ایشان پس از مدتی تغییر عقیده داده و نسخ در آیه مذکور را ملغی دانسته و می‌گویند:
«این پیام همیشه پابرجاست تا مراجعه به سران مسئول در مسائل کلان و ارزشمند کشوری ـ دینی بوده باشد، نه در مسائل ریز و کم‌ارزش.» (معرفت، مجله بینات، ۴۴/۱۰۴)

بررسی دلایل منکران نسخ

همان گونه که از مطالب بالا به دست می‌آید، منکران نسخ در آیه نجوا دو دسته‌اند: برخی چون محمد محمود ندا معتقدند حکم آیه شریفه تا پایان حیات حضرت رسول۹ادامه داشته و برخی دیگر حکم مذکور را تاکنون نیز جاری می‌دانند، همانند آیت الله معرفت و مصطفی ابراهیم.
برخی از دلایل منکران نسخ آیه نجوا قانع کننده نبوده، از جمله:
۱- پذیرش نسخ در آیه نجوا یعنی پذیرش یکی از دو محال:
الف) خداوند علم به عدم قدرت یا عدم تمایل مردم در پرداخت صدقه داشته.
ب) خداوند متعال علم مذکور را نداشته، حکم پرداخت صدقه را صادر نمود و سپس آن را نسخ کرد.
نقد: دلیل مطرح شده به هیچ وجه قانع کننده نیست؛ زیرا مسلماً خداوند متعال با علم بی‌پایان خویش آگاه به عدم پرداخت صدقه توسط صحابه بوده، اما علم ازلی و ابدی و بی‌انتهای خداوند هرگز مانع آزمایش بندگان و بیان حقایق، معارف و احکام الهی نمی‌شود.
آزمایش مکلفین در حکم اتمام حجت و روشن شدن درجه ایمان آنان نزد خودشان است، و الاّ با آزمایش آنان چیزی بر علم خداوند افزوده نمی‌شود.
اشکال مطرح شده دقیقاً همانند آن است که گفته شود معلم با علم به مردود شدن دانش‌آموز، نباید او را مورد امتحان و آزمایش قرار دهد.
۲- افرادی که معتقد به نسخ در آیه نجوا هستند، میان نسخ و رخصت خلط نموده‌اند.
نقد: نسخ عبارت است از رفع حکم شرعی متقدم به واسطه حکم شرعی متأخر. ممکن است حکم ناسخ (منسوخ به) و منسوخ حکمی تکلیفی (واجب، مستحب، مکروه، حرام و مباح) باشد و یا حتی از احکام وضعیه باشد، بنابراین هیچ مانعی ندارد که حکم واجبی به وسیله حکم مباح یا مستحبی برداشته شود یا حکم وجوب به واسطه حکم عدم وجوب رفع گردد.
۳- نسخ یعنی ابطال و تبدیل به بدل. در نسخ مذکور حکمی بدل و جایگزین وجوب پرداخت صدقه نشده و از این رو یکی از شرایط نسخ در آیه مذکور محقق نشده است.
نقد: اگر شرط مذکور (بدل داشتن حکم منسوخ) را در نسخ روا بدانیم ـ‌کما اینکه برخی شرط جایگزینی و بدل داشتن را نپذیرفته‌اند۶ـ و بگوییم بنابر آیات (ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها)(بقره/۱۰۶) «هر حکمی را نسخ کنیم، یا آن را به [دست] فراموشی سپاریم، بهتر از آن یا مانندش را می‌آوریم» و(وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ)(نحل/۱۰۱) «و چون آیه‌ای را جایگزین آیه‌ای دیگر کنیم.» قطعاً باید حکمی جایگزین حکم اول شود، در اینجا نیز حکم آیه دوم جایگزین حکم آیه اوّل است. به عبارت دیگر حکم عدم وجوب جایگزین حکم وجوب پرداخت صدقه قبل از گفتگوی خصوصی با پیامبر۹شده است.
برخی از منکران نسخ گفته‌اند: حکم نجوا بدل ندارد و حکم صلاه نمی‌تواند جایگزین حکم صدقه شود؛ زیرا حکم نماز همیشگی بوده و قبل از نزول آیه مذکور نیز واجب بوده است.
در نقد این سخن نیز باز همان پاسخ گفته شده فوق را تکرار می‌کنیم که اکثر قریب به اتفاق معتقدان به نسخ آیه نجوا برآنند که حکم وجوب صدقه، رفع، و حکم عدم وجوب جایگزین شده، نه حکم نماز.
۴- این دو آیه به یکدیگر متصل بوده و از این رو آیه اشفاق به علت عدم تراخی با آیه نجوا، منسوخٌ به آن نمی‌تواند باشد.
نقد: اگر دو آیه هم‌زمان با هم نازل شوند، به علت به وجود آمدن تناقض، دور بودن از حکمت الهی و نداشتن یکی از شروط اساسی نسخ (دلیل منسوخ به متأخر از دلیل منسوخ باشد) از دایره نسخ خارج خواهد بود.
اما توجه به این نکته نیز ضروری است که به صرف اتصال دو آیه در قرآن نمی‌توان تراخی و تقدّم و تأخّر آنان را بر یکدیگر مردود دانست؛ چرا که اولاً آیات قرآن همگی به ترتیب نزول مرتب نشده و ثانیاً تمام سوره‌های قرآن یکباره و یکجا بر رسول اکرم۹نازل نشده است. ممکن است آیاتی از قرآن که به یکدیگر متصل بوده، نزول آنها با فاصله ـ‌هر چند اندک‌ـ صورت گرفته باشد. در مورد آیه نجوا و اشفاق از جهت تقدم و تأخر مشکلی وجود ندارد، اما آنچه مورد اشکال است، فاصله زمانی مابین نزول دو آیه است.
البته باید توجه داشت که این بر عهده قائلین به نسخ است که ثابت نمایند دو آیه با فاصله زمانی نازل شده است و اثبات این مسئله با توجه به روایات متعدد سبب نزول این دو آیه، غیر ممکن نیست، بلکه توجه به مفاد و مفاهیم این دو آیه، نزول یکباره آن را بعید و دور از ذهن می‌نماید و محال است خداوند به پرداخت صدقه امر فرموده و بدون اینکه به مردم فرصت انجام فرمان الهی داده شود، بفرماید: «شما از پرداخت صدقات در هراسید» و بلافاصله حکم وجوب را ملغی اعلام نماید. در این صورت حجت بر صحابه تمام نمی‌شد و آنها می‌توانستند اعتراض کنند و اعتذار آورند که اگر فرصت در اختیارشان قرار می‌گرفت، به آیه نجوا عمل می‌کردند.
۵- آیه نجوا حاوی حکمت‌ها و مصالح و فوایدی است که سزاوار نسخ نیست.
نقد: در اینکه تمامی احکام صادر شده از جانب خداوند حکیم دارای حکمت و مصالحی است، هیچ گونه شک و تردید وجود ندارد و اینکه صدقه دادن قبل از نجوای رسول دارای منافعی برای رسول۹و مسلمانان بوده نیز کاملاً صحیح است، اما حکم عدم وجوب به علت حکمت و منفعتی دیگر ـ‌آسان‌گیری بر امت‌ـ جایگزین حکم اول شده است. بنابراین همان گونه که حکم نجوا دارای مصالحی است، حکم آیه اشفاق نیز دارای مصالحی حداقل مساوی ـ یا بهترـ با مصالح آیه نجواست و اشکالی ندارد که حکمی که دارای مصالح و فوایدی است، به علت تخفیف بر مسلمانان برداشته شود.
اینکه چه خوب است مردم وقت مسئولان حکومتی، دینی و... را در مسائل ریز و جزئی نگیرند، دلیل بر پابرجا بودن حکم وجوب صدقه نیست.
می‌توان از آیه شریفه و داستان (شأن نزول) آن یک درس اخلاقی استخراج نمود، اما مسئله نسخ به حکم شرعی برمی‌گردد.
۶- آیه نجوا خطاب به افراد مستطیع و آیه اشفاق خطاب به افراد غیر مستطیع نازل شده است، بنابراین مخاطب دو آیه متفاوت و موضوع آن دو مختلف است، در نتیجه یکی از شروط نسخ رعایت نشده است.
نقد: با وجود عبارت «فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا» در آیه نجوا، واضح است که مخاطب آیه نجوا تنها افراد مستطیع نبوده، بلکه افراد غیر مستطیع را هم در بر دارد و تکلیف هر دو گروه را مشخص می‌کند؛ الزام به پرداخت صدقه برای افراد مستطیع و عفو و گذشت از افراد ناتوان.
با روشن شدن حکم افراد غیر مستطیع در آیه اول، دیگر ترسی از عدم پرداخت صدقه به خاطر عدم استطاعت باقی نخواهد ماند که بگوییم آیه دوم افراد ناتوان از پرداخت صدقه را مخاطب قرار داده است. بنابراین آیه اول کل مسلمین و آیه دوم افراد مستطیع و خائف از پرداخت صدقه را مورد خطاب قرار داده است.
۷- حکم نجوا حکمی موقتی بوده که پس از به پایان رسیدن مدت آن، حکمش رفع شده و حکم موقت از دایره نسخ خارج است.
نقد: در عین حال در بیان نظریه آیت الله خویی گفته شد که مراد از دائمی بودن حکم (موقت نبودن آن) علی الظاهر است، نه واقعاً؛ چرا که رفع حکم ثابتِ واقعی مخالف با حکمت و علم الهی است. در آیه مورد بحث هیچ نشان و قرینه‌ای از موقت بودن حکم حتی به طور اجمال و یا به اشاره یافت نمی‌شود که بگوییم یکی از شرایط نسخ (یعنی حکم منسوخ ظهور در استمرار داشته باشد یا موقتی نباشد) محقق نشده است.
اگر بگوییم زمان آن از ادلّه دیگر مثلاً سنت حاصل می‌شود، در این صورت باید جمعی از صحابه ـ با علم به موقت بودن آن‌ـ به آن عمل می‌کردند و با پرداخت صدقه‌ای نام خویش را تا ابد در صف عاملین به این آیه ثبت می‌کردند؛ اما همان‌گونه که در آیه اشفاق آمده است، ترس آنان از همیشگی بودن حکم و پرداخت صدقه‌های فراوان بود، نه پرداخت یک صدقه.
با بررسی گزارش‌های تاریخی روشن می‌شود که هیچ کس جز امیرالمؤمنین علی۷ ادعای عمل به آیه نجوا را نکرده است.
۸- روایات مربوط به حضرت علی۷ مبنی بر یکه‌تاز بودن ایشان در عمل به آیه مذکور جعلی و ساختگی است؛ زیرا دارای ضعف سند، متن، تعارض با نص صریح آیات و... است.
نقد: باید توجه داشت که ضعف سندی این روایات به قدری نیست که بتوان مُهر جعلی بودن بر این روایات نهاد، زیرا هر روایت به صرف مرسل بودن و ضعف سندی مطروح و مردود نمی‌شود، چه رسد به آنکه بگوییم جعلی است.
حکم بر جعلی بودن روایت نیاز به قرائن و شواهد دیگر از جمله اعتراف راوی، متهم بودن راوی به کذب و جعل و... دارد که منتقد هیچ یک از این موارد را بیان نمی‌کند.۷
از سویی نقل‌های مکرر از این واقعه نشانِ صحت وقوع آن است، گرچه در برخی جزئیات نیز باز هم اختلاف داشته باشند. همان‌گونه که صاحب کتاب وزین «البیان» می‌فرمایند:
«شیخ شرف الدین گوید: محمد بن عباس در تفسیرش ۷۰ حدیث از طرق خاصه و عامه نقل کرده که نجوا کننده با حضرت رسول۹تنها امیرالمؤمنین علی۷ بوده است.» (خویی،/۳۷۷)
البته طبیعی است جریانی که توسط افراد گوناگون ‌ـ با۷۰ سند‌ـ بیان شود، در برخی از جرئیات با یکدیگر تفاوت اندک داشته باشند.
اما تعارض با نص قرآن و الفاظی همچون «أَ أَشْفَقْتُمْ» و «فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا» و...، نشان عمل نکردن هیچ یک از صحابه به آیه نجواست. در نقد این سخن می‌توان گفت که الفاظ مذکور در مذمت صحابه از باب غالبیت بیان شده است و این شیوه‌ای بسیار معمول در زبان عربی است که اگر تعداد زیادی از یک گروه مرتکب عملی شوند، عمل به کل گروه نسبت داده می‌شود. همانند آیه ۲۳ سوره نساء:
(وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی‏حُجُورِکُمْ)
«دختران همسرانتان که در دامان شما پرورش یافته‌اند.»
علامه طباطبایی; در ذیل آیه می‌فرمایند که قید «فِی‏حُجُورِکُمْ» قیدی است غالبی نه دائمی، غالباً چنین است که بچه‌های همسر در دامن ما رشد می‌کنند، نه دائماً. (طباطبایی، ۴/۲۶۵- ۲۶۴)
همچنین گفته شده داستان ذکر شده مربوط به آیه ۱۰۱ سوره مائده است نه آیه نجوا. از بررسی شأن نزول آیه ۱۰۱ سوره مائده دو شأن نزول برای آیه مذکور به دست می‌آید: یکی اینکه برخی از صحابه با سؤالات بیهوده و فراوان موجبات ملالت حضرت رسول۹را فراهم کرده بودند و دیگر آنکه برخی از صحابه از اموری پرسش می‌نمودند که حضرت رسول۹از بیان آن خودداری می‌کردند و دانستن آن امور تنها موجبات سنگین شدن تکلیف صحابه می‌شد و در واقع به ضرر آنها بود. (طباطبایی، ۶/۱۵۶- ۱۵۴؛ طبرسی، ۳/۳۸۷)
بررسی روایات ذکر شده در منزلت حضرت علی۷ در ذیل آیه نجوا نشان می‌دهد که در بسیاری از آنها بحثی از رنجش خاطر حضرت رسول نیست که منتقد بگوید: «چگونه ممکن است حضرت علی۷ بگوید حضرت رسول۹از سؤالات صحابه خسته و آزرده دل شده بودند؟ و سؤال کردن غیر از نجوا کردن یعنی گفتگوی سرّی است.»
ضمن آنکه هر گفتگوی سرّی، با هدف درخواست و سؤالی صورت می گیرد، خواه این درخواست پرسش باشد یا مشورت و حاجتی دیگر.
البته با توضیحاتی که خود منتقد ذکر کرده است، علت انکار روایات منزلت حضرت علی۷ مبنی بر یکه‌تاز بودن ایشان در بذل صدقه قبل از نجوای با رسول۹ روشن است. وی با تعجب و انکار می‌گوید: «چگونه ممکن است که علی۷ ادعا کند که هیچ یک از صحابه به آیه نجوا عمل نکرده‌اند، در حالی که در بین آنها ابوبکر، عمر و دیگر بزرگان صحابه بودند؟!» بنابراین علت انکار این گونه روایات چیزی جز تعصب و زیر سؤال رفتن مقام و منزلت، درجه ایمان و عدالت خلفای سه‌گانه و صحابه نیست.
آنجا که می‌گوید: «این روایات سبب ذم حضرت علی۷ است نه مدح ایشان. اگر مقصود ایشان آن است که آیه می‌خواست از گفتگوی خصوصی زیاد با حضرت رسول۹جلوگیری کند، پس چگونه ممکن است حضرت علی۷ ده بار با حضرت محمد۹گفتگوی سرّی انجام دهند. در این صورت موجبات رنجش خاطر ایشان را فراهم کرده‌اند.» باید بگوییم: گفتگوی حضرت علی۷ با رسول گرامی اسلام۹هرگز موجبات رنجش خاطر ایشان را فراهم نمی‌کرد، بلکه در روایات آمده است: حضرت علی۷ فرموده‌اند: «کنت اذا سألت رسول الله۹أعطانی و اذا سکت ابتدأنی»؛ «هرگاه از حضرت رسول۹سؤال می‌کردم، ایشان پاسخ می‌گفتند و هرگاه ساکت می‌شدم، ایشان شروع به سخن گفتن با من می‌نمودند.» (صدوق،/۳۱۵)
همچنین حضرت رسول در پاسخ به اعتراض صحابه که چرا ایشان با حضرت علی۷ نجوا می‌کنند، ولی با آنها نجوا نمی‌کنند می‌فرمایند: «ما انا انتجیته بل الله انتجاه»؛ «من به خواسته خود نجوا نمی‌کنم، بلکه این خواست خداست.» (مجلسی،۲۱/۱۶۹؛ متقی هندی،۱۱/۶۲۵)
شاید بتوان گفت که گاهی تعصب مذهبی‌ـ به جای قواعد و استدلال‌های علمی ـ موجب انکار روایات شأن نزول آیه نجوا شده است.
۹- مراد صحابه از نسخ آیات، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین و... است.
نقد: باید توجه نمود با توجه به روایات ائمه:، از همان ابتدای اسلام واژه «نسخ» دارای مفهومی جدای از تخصیص، تقیید، استثنا، بیان مجمل و ... بوده، اما به علت عدم ارائه تعریف، شرایط و مبانی نسخ، گاهی صحابه در بیان مصادیق نسخ اشتباه کرده و موارد مشابه را نسخ نامیده‌اند. (مولایی نیا،/۹۵-۹۳)
اما منتقد بیان نداشته است که آیا در مورد آیه نجوا صحابه دچار خطا و اشتباه شده‌اند یا خیر؟ و مورد اخیر جزء کدام یک از موارد عام و خاص و ... است؟ ضمن آنکه در بسیاری از روایات شأن نزول، از جمله روایت عبدالله بن عمر و امام صادق۷، صراحتاً رفع حکم از همگان مطرح شده که منطبق با هیچ یک از موارد تخصیص و تقیید و... نیست و اگر فرض نماییم واژه نسخ در زمان صحابه مشترک لفظی بین رفع حکم، تخصیص، تقیید، تبیین و موارد مشابه است، توسط روایات مذکور کاملاً تبیین شده و جای هیچ شک و شبهه‌ای را باقی نمی‌گذارد که مراد از نسخ در روایات شأن نزول آیه نجوا، همان رفع حکم و نسخ اصطلاحی است.
در واقع برخی از افرادی که تلاش کردند تا نسخ در آیه نجوا را ملغی اعلام کنند ـ همان‌گونه که خود نیز بیان کرده‌اند‌ـ، می‌خواهند اثبات کنند که آیات قرآن اختصاص به زمان و افراد خاص ندارد و یک دستور کلی برای تمامی ابنای بشر است و در واقع نمی‌خواهند برخی از آیات قرآن را از وظیفه هدایت بشر تعطیل کنند؛ چرا که تمامی آیات «هدی للناس» است.
در رفع شبهه ایجاد شده باید بگوییم اگر حکم شرعی آیه‌ای نسخ شود، دلیل بر آن نیست که دیگر باید آیه را به کناری نهاد و آن آیه دیگر «هدی للناس» نیست و مختص به افراد خاص، آن هم در زمان محدودی بوده است، بلکه از نزول آیات، غیر از بیان حکم شرعی، اهداف دیگری نیز مد نظر است. از آیه می‌توان درس اخلاق و زندگی آموخت، از قرائت آن به ثواب و مقامات والای معنوی نائل گشت و از بُعد هنری قرآن، زیبایی های لفظی، فصاحت و بلاغت آن لذت برد و ... . همان‌طور که تمامی ‌آیات قرآن، آیات الاحکام نبوده و هرگز نمی‌توان مدعی شد که آیاتی که موضوع آن اخبار امم گذشته و یا توصیف بهشت و جهنم است، «هدی للناس» نیستند.
آیا می‌توان ادعا نمود که آیاتی از جمله آیه (إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلىَ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکمُ‏ُ بَیْنهَُمْ یَوْمَ الْقِیَمَهِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یخَْتَلِفُونَ)(نحل/۱۲۴) «[بزرگداشت‏] شنبه بر کسانی که درباره آن اختلاف کردند مقرر گردید، و قطعاً پروردگارت روز رستاخیز میان آنها درباره چیزی که در مورد آن اختلاف می‏کردند، داوری خواهد کرد.» نمی‌تواند هدایتگر انسان امروزی بلکه عصر پیامبر۹باشد؛ چرا که حکم ممنوعیت ماهی‌گیری برای قوم خاصی بوده و سال‌ها قبل از بعثت حضرت رسول۹ نسخ شده است؟!
در مورد آیه نجوا تنها حکم شرعی آیه نسخ شده است، اما این به آن معنا نیست که آیه بلا استفاده شده، بلکه می‌توان از منافع دیگر آیه نجوا (غیر از حکم شرعی آن) بهره برد. بهره‌هایی از جمله دستیابی به نکته‌ای از نکات اخلاقی که عامه مردم برای هر امر جزئی به مسئولان مراجعه و از آنها تقاضای گفتگوی خصوصی نکنند و وقت آنها را بیهوده تلف ننمایند.
و مهم‌تر آنکه نسخ در آیه مذکور دلالت بر فضیلتی دیگر از فضایل بی‌شمار حضرت علی۷ داشته و یکه‌تاز بودن ایشان در عمل به آیه نجوا نشانی از نشانه‌های فراوان افضیلت ایشان بر سایر صحابه است.
خداوند متعال در آیه ۱۲ سوره مجادله پرداخت صدقه به فقرا قبل از نجوا نمودن با رسولش را حکمی‌خیر و اطهر معرفی می‌نماید؛(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَهً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ أَطْهَرُ)و اگر قرار است ظرف زمانی چنین حکمی‌کوتاه باشد، از میان صحابه چه کسی شایسته است تا به حکم «خیر» و «اطهر» عمل نماید جز بی‌گناهترین و پاک‌ترین مردم عصر خویش و کسی که خیر در سایه پیروی از او حاصل می‌گردد؟ و چه کسی مطهرتر از آن که خدا او را پاک گردانید و چه خیری بالاتر از خیری که خداوند وعده فرمود؟
آری، به حکم «اطهر» و «خیر» جز کسی که خدا او را پاک گردانید؛ (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ‏ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا) (احزاب/۳۳) و اطاعت از او را برای امت اسلام خیر قرار داد؛ (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ... ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً)(نساء/۵۹)، فرد دیگری عمل ننمود.

پی نوشت‌ها:

۱. معجم مقاییس اللغه، ابن فارس، ج۵، ص۴۲۴؛ لسان العرب، ابن منظور، ج۱۴، ص۱۲۱؛ مفردات، راغب، ص۵۱۱؛ قاموس المحیط، فیروزآبادی، ج۱، ص۳۸۷؛ البیان، خویی، ص۲۷۷؛ الناسخ و المنسوخ، نحاس، ص۱۰؛ دراسات فی علوم القرآن، مولایی نیا، عبیدات، ص۱۸۷.
۲. ر.ک: نسخ در قرآن، مولایی نیا.
۳. برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ آیاتی که ادعای نسخ در مورد آنان شده و بررسی نظرات صاحب نظر درباره کیفیت نسخ در این آیات، به کتب ذیل رجوع شود: نواسخ القرآن ابن جوزی، الناسخ و المنسوخ ابن سلامه، الناسخ و المنسوخ فی کتاب الله عزوجل و اختلاف العلماء فی ذلک نوشته نحاس، النسخ فی القرآن الکریم دراسه تشریعیه تاریخیه نقدیه نوشته مصطفی زید، البیان فی تفسیر القرآن آیت الله خویی و التمهید فی علوم القرآن آیت الله معرفت.
۴. البرهان، بحرانی، ج۵، ص۳۲۴؛ المیزان، طباطبایی، ج۱۹، ص۱۹۱؛ روض الجنان، ابوالفتوح، رازی، ج۱۹، ص۸۴؛ فخرالدین رازی، ج۲۹، ص۴۹۵؛ الکشاف، زمخشری، ج۴، ص۴۹۴؛ النوار التنزیل، بیضاوی، ج۵، ص۹۵؛ تفسیر القرآن، ابن کثیر، ج۸، ص۸۰؛ اسباب النزول، واحدی، ص۲۲۰- ۲۱۹.
۵. ر.ک: النوار التنزیل،‌بیضاوی، ج۵، ص۹۵؛ مفاتیح الغیب،‌فخرالدین رازی، ج۲۹، ص۴۹۶.
۶. ر.ک: مناهل العرفان، زرقانی، ص۱۱۷- ۱۱۶؛ النسخ فی دراسات الاصولیین، العمری، ص۳۰۰.
۷. ر.ک: علم الحدیث، مدیر شانه‌چی، ص۱۲۷-۱۰۷.

منابع و مآخذ:

۱.    قرآن کریم.
۲.    آرین، محسن؛ «مبانی و شروط نسخ در دیدگاه صاحب البیان فی تفسیر القرآن»، بینات، شماره ۱۳، سال چهارم، ص ۷۱-۵۲.
۳.    ابن جوزی، عبدالرحمن؛ نواسخ القرآن، شرح: شیخ ابراهیم رمضان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۲م.
۴.    ابن فارس، احمد؛ معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴ق.
۵.    ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو؛ تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
۶.    ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
۷.    بحرانی، سید هاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، قم، بنیاد بعثت، ۱۴۱۹ق.
۸.    بغدادی، هبۀ الله بن سلامه؛ الناسخ و المنسوخ، تحقیق: دفتر موسب بنایی علوان، بی‌جا، الدار العربیه للموسوعات، ۱۹۸۹م.
۹.    بیضاوی، عبدالله بن عمر؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
۱۰.    خویی، سید ابوالقاسم؛ البیان فی تفسیر القرآن، قم، انوار الهدی، ۱۴۰۱ق.
۱۱.    رازی، ابوالفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۴۰۸ق.
۱۲.    رازی، فخر الدین؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
۱۳.    راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات فی غریب القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، بی‌تا.
۱۴.    زرقانی، محمد عبدالعظیم؛ مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت، دار احیاء الکتب العربیۀ، بی‌تا.
۱۵.    الزلمی، مصطفی ابراهیم؛ التبیان لرفع غموض النسخ فی القرآن، بی‌جا، مکتب التفسیر للطباعۀ و النشر، ۲۰۰۰م.
۱۶.    زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
۱۷.    زید، مصطفی؛ النسخ فی القرآن الکریم دراسۀ تشریعیۀ تاریخیۀ نقدیۀ، بی‌جا، دار الیسر، ۱۴۲۷ق.
۱۸.    شهرستانی، هبه الدین محمد؛ تنزیه التنزیل، تبریز، کتاب فروشی صابری، ۱۳۷۰ش.
۱۹.    صدوق، محمد بن حسن؛ الامالی، قم، مؤسسۀ البعثۀ، ۱۴۱۷ق.
۲۰.    طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۲۵ق.
۲۱.    طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
۲۲.    طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارا حیاء التراث العربی، بی‌تا.
۲۳.    عبده، ایهاب حسن؛ استحالۀ وجود النسخ بالقرآن، بی‌جا، بی‌نا، ۲۰۰۵م.
۲۴.    عبیدات، محمود سالم؛ دراسات فی علوم القرآن، عمان، دار عمار، ۱۴۱۱ق.
۲۵.    العتاعقی الحلی، کمال الدین؛ الناسخ و المنسوخ، تحقیق: دکتر عبدالهادی الفضلی، بی‌جا، المکتبه الاسلامیه، ۱۴۰۲ق.
۲۶.    عفانه، جواد موسی محمد؛ الرأی الصواب فی منسوخ الکتاب، عمان، دار البشیر، ۱۴۱۲ق.
۲۷.    العمری، نادیه شریف؛ النسخ فی دراسات الاصولین، بیروت، موسسۀ الرسالۀ، ۱۴۰۵ق.
۲۸.    فیروز آبادی، محمد بن یعقوب؛ القاموس المحیط، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
۲۹.    متقی هندی، علی بن حسام الدین؛ کنزل العمال، تحقیق: بکری حیانی و شیخ صفوۀ السقا، بیروت، مؤسسه الرسالۀ، ۱۴۰۹ق.
۳۰.    مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
۳۱.    مدیر شانه چی، کاظم؛ علم الحدیث، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۷ش.
۳۲.    معرفت، محمد هادی؛ التمهید فی علوم القرآن؛ قم، موسسۀ النشر الاسلامی، ۱۴۲۵ق.
۳۳.    ــــــــــــــــــ ؛ علوم قرآنی؛ قم، مؤسسه انتشاراتی التمهید، ۱۳۷۸ش.
۳۴.    ــــــــــــــــــ ؛ «نسخ در قرآن در تازه‌ترین دیدگاه‌ها»، بینات، شماره۴۴، سال یازدهم، ص ۱۰۷- ۹۹.
۳۵.    موسوی شمس آباد، سید محسن؛ رساله ناسخ و منسوخ در قرآن و دیدگاه علامه طباطبایی، تهران، دانشکده الهیات،۱۳۷۴ش.
۳۶.    مولایی نیا، عزت الله؛ نسخ در قرآن؛ نقد نظریه انکار نسخ در قرآن، تهران، انتشارات رایزن، ۱۳۷۸ش.
۳۷.    نحاس، ابوجعفر؛ الناسخ و المنسوخ فی کتاب الله عزوجل و اختلاف العلماء فی ذلک، تحقیق: دکتر سلیمان بن ابراهیم، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۲ق.
۳۸.    ندا، محمد محمود؛ النسخ فی القرآن بین المؤیدین و المعارضین، بی‌جا، مکتبۀ الدار العربیۀ للکتاب، ۱۴۱۷ق.
۳۹.    نصیری، علی؛ «نقد نظریه نسخ از دیدگاه آیت الله خویی»، بینات، شماره ۳۱، سال هشتم، ص۷۱-۵۸.
۴۰.    واحدی، علی بن احمد؛ اسباب النزول، ترجمه: علی‌رضا ذکاوتی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۳ش .

شنبه 25 شهریور 1391  5:24 PM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

مباني و شروط نسخ در ديدگاه صاحب «البيان في تفسير القرآن»

دریافت فایل pdf

 

پژوهشی در باب ناسخ و منسوخ

دریافت فایل pdf

 

نسخ در قرآن کریم

دریافت فایل pdf

 

نگاهی نو به آیه نسخ

دریافت فایل pdf

 

 

مباحث علوم قرآنی در بیان امام محمدباقر(علیه السلام)

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  5:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها