0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

علي (ع)، اولين جامع قرآن و پايه‏گذار علوم قرآني

علي (ع)، اولين جامع قرآن و پايه‏گذار علوم قرآني

دكتر سيّد محمّد باقر حجتي

قال رسول‌الله (ص):
إنّ علياً مع‌القرآن و القرآن مع‌علي لا يفترقاً حتّي يردا عليّ الحوض
احاديث و رواياتِ فريقين، آشكارا پايگاهِ ارجمند و نبوغ و گستره? گسترده علمي و ژرف نگري بي‌مانندِ اميرالمؤمنين علي(ع) را به ما خاطر نشان مي‌سازد، آن هم به‌گونه‌اي كه كم‌ترين ترديد را در اذهان خودي و بيگانه باقي نمي‌گذارد، مبني بر اينكه اين امام بزرگوار در هر مقوله‌اي از مقولات مربوط به قرآن ـ‌پس از نبي اكرم(ص) بيش از هر قرآن شناسي در طول تاريخ اسلام‌ـ از اطلاعاتي بي‌نهايت مستحكم و معلوماتي بس متقن و فراوان برخوردار بوده است.

1. پيوند ناگسستني علي(ع) و خاندان پاك او با قرآن

حديثي كه در صدر مقال به‌سان ديباچه‌اي درخشان و مشعلي فروزان بر همه? جوانب و زواياي تاريخ و تمام اقطار گيتي پرتو افكن است، و در جوامع و مجامع حديثيِ فريقين آمده است همانند بسياري از احاديث ديگر، هم آوا و هم صدا است و همگي گوياي اين حقيقت انكار ناپذير مي‌باشد كه علي(ع) و نيز امامان معصوم«عليهم‌السلام»، چنان پيوند ناگسستني با قرآن كريم به هم رسانده بودند كه تا روز رستاخيز نمي‌توان ميان آنها و آنچه به قرآن مربوط است جدايي افكند.
عرصه? بي‌كران و ژرفاي بي‌نهايتِ اين كتابِ تشريع را ـ‌كه نسخه و تابلوي گويا و رساي كتاب تكوين و فطرت، و آينه? تمام نماي عالم وجود و هستي است‌ـ فقط علي(ع) و خاندان پاك او به درستي و بي‌هيچ‌گونه شائبه لغزش باز‌يافته بودند.
كتابي كه بيان و تبيان و مبين و نور و مرآت و مَجلاي همه? حقايق است، در صورتي مي‌توان از رهگذر آن به همه? نيازها و خواسته‌هاي بشري، و درمان همه? دردها، و نيز صحيفه? هستي و زواياي آن پي برد كه ما دست نياز به‌سوي چنان معصومان و پاكيزگاني سترده از هر گونه پليدي و پلشتي ـ‌كه با عمق اين كتاب آسماني مساس و تماس برقرار كرده‌اند‌ـ بگشاييم؛ امامان معصوم و مشعل‌هاي فروزاني كه علي(ع) در پيشاپيش آنها پايگاهي بس والا و ارجمند دارد.
حمّاد لحام مي‌گويد: ابو عبدالله [امام صادق] فرمود:
«نحن نعلم ـ‌و الله‌ـ ما في السموات و ما في الأرضِ، و ما في الجنة و ما في النار و ما بين ذلك [فبهتُّ أنظر إليه، قال] فقال: يا حمّاد! إن ذلك من كتاب الله، إن ذلك من كتاب الله، إن ذلك من كتاب الله [ثم تلا هذه الآية]: «و يوم نبعث من كل امة شهيد [عليهم من انفسهم] و جئنا بك شهيداً علي هؤلاء و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شئي و هدي [و رحمة] و بشري للمسلمين» (نحل، 16/89) إنه من كتاب الله فيه تبيان كل شئي، فيه تبيان كل شئ.»1
«ما ـ‌سوگند به خدا ـ آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين، و آنچه را كه در بوستان بهشتي و آنچه را كه در آتش دوزخ و آنچه را كه ميان آنها است مي‌دانيم [حماد گفت: من سخت شگفت زده و مبهوت شدم و به آن حضرت مي‌نگريستم، حماد گفت]: پس از آن فرمود: اي حماد! اين اطلاعات از كتاب خدا يعني قرآن، برگرفته شده است [و اين جمله را امام صادق(ع) سه بار بر زبان آورد] آن‌گاه اين آيه را تلاوت كرد: «و [به يادآور ]روزي را كه از هر امتي، گواهي از خود ايشان بر آنها برمي‌انگيزيم، و تو را بر اين امت گواه آوريم، و اين كتاب را كه بيانگر و روشنگر هر چيز و مايه? هدايت و رحمت و مژده براي مسلمين است بر تو فرو فرستاديم» ‌[آري] اين آگاهيها از كتاب خدا قابل استنباط است كه در آن بيان هر چيزي مطرح است، در آن [مايه‌هاي روشنگري براي هر چيزي وجود دارد] ».
باري،حضرت رسول اكرم(ص)، به پيوند ناگسستني علي(ع) با قرآن و كيان ماهوي و مضامين و حقايق آن ـ‌به گواهي احاديث فريقين‌ـ تصريح كرده است، آنجا كه فرمود:
«إن علّياً مع القرآن و القرآن مع عليًّ، لا يفترقان حتي يردا عليّ الحوض»2
«تحقيقاً علي با قرآن پيوند خورده و قرآن با علي، پيوندي كه تا وقتي [به روز رستاخيز] بر من در آيند، گسسته نشوند، و اين دو از هم جدا نگردند».
علاوه بر حديث«ثقلين» كه در منابع حديثي فريقين برخوردار از تواتر مي‌باشد و گوياي جدايي ناپذيري قرآن و عترت از يكديگر است، احاديث ديگري جلب نظر مي‌كند كه بازگو كننده? همراهي علي(ع) با قرآن و جدايي ناپذير بودن قرآن كريم از آن حضرت است، و رواياتي ديگر كه «علم الكتاب» را ويژه? آن امام بزرگوار خاطر نشان مي‌سازد:
از أم‌سلمه روايت شده كه رسول خدا(ص) به هنگام «مرض موت» ـ‌در حالي كه حجره و محل سكناي او آكنده از اصحاب آن حضرت بود‌ـ فرمود:
«يا أيها الناس! يوشك أن أقبض سريعاً فينطلق بي، و قد قدّمت إليكم القول معذرة إليكم. ألا! إني مخلف فيكم كتاب ربّي (عزّوجل) و عترتي أهل بيتي.
ثم أخذ بيد علّي فرفعها، فقال: هذا علي مع القرآن ، و القرآن مع علي، خليفتان بصيران لايفترقان حتي يردا عليّ الحوض؛ فاسألهما ماذا خلفت فيهما»3:
«اي مردم! نزديك است به زودي مرا [از ميان شما] برگيرند و مرا از دنيا ببرند، تحقيقاً گفتارم را از پيش به شما يادآور شدم چون مي‌خواستم حجت را بر شما تمام كنم. بدانيد به راستي من در ميان شما كتاب خداوندگارم (عزّوجلّ) و عترتم يعني اهل بيتم را واگذاردم [آن‌گاه دست علي(ع) را گرفت و آن‌را بالا برد، پس فرمود]:اين علي است كه با قرآن همبستگي دارد، و قرآن با علي ، دو جانشين بينا و آگاه كه از هم جدا نگردند تا هنگامي كه بر حوض بر من در آيند».
به اين جهت كه اميرالمؤمنين داراي پايگاه بي‌نظيري در آگاهي‌هاي درون مرزي و برون مرزي قرآن كريم بوده است ـ با توجه به رواياتي كه در كتب حديثي فريقين آمده است (و احياناً از تواتر لفظي و مجموعاً از تواتر معنوي برخوردارند) ـ جاي هيچ‌گونه ترديدي براي جهان اسلام باقي نمي‌گذارد كه بايد «علم كتاب» اعم از حقايق دروني، و اطلاعات بيرونيِ ويژه? قرآن كريم را از لابه لاي سخنان آن حضرت به دست آورد؛ رواياتي كه به ما يادآور مي‌شود كه گنجور علوم و معارفِ روشنگرِ حقايق قرآني، اميرالمؤمنين علي(ع) است.

2. علي(ع) يا «من عنده علم الكتاب»

رواياتي كه بيانگر نفوذ علم علي(ع) در تمام گستره و اعماق قرآن كريم است، در كتب حديثي اهل سنت و شيعه ديده مي‌شود. در اينجا چند نمونه از آنها را ياد مي‌كنيم، و در بخش‌هاي آتي به مناسبت حكم و موضوع، چند نمونه? ديگر را مي‌آوريم:
از ابي سعيد خُدرمي روايت شده كه مي‌گفت: از رسول خدا(ص) راجع به اين گفتار خدا كه فرمود:«و قال الذي عنده علم من الكتاب» سؤال كردم [مبني بر اينكه فردي كه علمي از كتاب را در اختيار داشت كيست؟‌]
فرمود: او وصي برادرم سليمان بن داود بوده است [‌كه از علم نصيبي داشت‌].آن‌گاه عرض كردم: اي رسول خدا! آنجاكه خدا مي‌فرمايد:«قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب» (رعد،13/43‌) [مراد از كسي كه سراسرِ علمِ كتاب را در اختيار دارد كيست؟] فرمود:«ذاك أخي علي بن أبي طالب»: اين فرد، برادرم علي بن ابي طالب است.4
سزا است كه علم اين دو وصي: علم وصي سليمان(ع) و علم وصي پيامبر اسلام را به سنجش گرفت و آن دو را با هم مقايسه كرد كه قرآن درباره? وصي سليمان مي‌گويد: «از علم كتاب، نصيبي داشت» و درباره? وصي پيامبر اكرم(ص) مي‌گويد: «سراسرِ علم كتاب را در اختيار داشت. بدين منظور كه به مقدار علم اين دو به كتاب و مقايسه? آنها با يكديگر، درك و برداشت روشن‌تري داشته باشيم، توجه خود را به روايتي ديگر در همين زمينه معطوف مي‌سازيم:
از ابوعبدالله امام صادق(ع) سؤال شد: آنكه علم كتاب را در اختيار داشت اميرالمؤمنين علي(ع) است، آيا آنكه «نصيبي از علم كتاب داشت» و خدا درباره? او گفته است: «و قال الذي عنده علم من الكتاب» از آنكه خدا درباره? او فرموده است: «… و من عنده الكتاب» يعني علي(ع) عالم‌تر و داناتر است و يا عكس آن در مد نظرمي‌‌باشد؟ فرمود: «‌علم اولّي يعني «‌الذي عنده علم من الكتاب‌»كه وصي سليمان بود، در مقايسه با علم دومي «…و من عنده علم الكتاب‌» يعني وصي پيامبر اكرم(ص) به سان آبي است كه پشه با بال خود از دريا بر مي‌گيرد در مقايسه? با خود آب دريا5 [كه اين مقدار ناچيز آب بال پشه در مقايسه با آب دريا نمودار تفاوت علم اولّي با علم دومي است؛ چرا كه درباره? اولي حرف «مِن» كه بيانگر تبعيض است به كار رفته: «علم من الكتاب» يعني بخشي از آن را در اختيار داشت، و درباره? دومي آمده است: «من عنده علم الكتاب» كه، علم علي(ع) را به سراسر كتاب خاطر نشان مي‌سازد.
البته به جا است ياد‌آور شويم كه ممكن است و بلكه بايد گفت مراد از‌«‌الكتاب‌» لوح محفوظ است، ولي از آنجا كه قرآن رشحه‌اي از لوح محفوظ مي باشد: «إنه لقرآن كريم. في كتاب مكنون» (واقعه، 65/77، 78) «بل هو قرآن مجيد. في لوح محفوظ»(بروج، 58/12) مراد از «الكتاب» نيز قرآن كريم باشد.
حتي علم علي(ع) به كتاب، با آنچه در تورات و انجيل آمد و موسي و عيسي«عليهما‌السلام» از علم به آنها بهره‌مند بوده‌اند، در روايات به سنجش و ارزيابي گرفته شده است و از رهگذر اين مقايسه مي‌توان پي برد كه علم علي(ع) داراي شمول و جامعيت فزون‌تري از علم موسي و عيسي«عليهما‌السلام» بوده است.6
در پاره‌اي از روايات به خصوص يادآوري شده كه مصداق «من عنده علم الكتاب» جز اميرالمؤمنين علي(ع) نمي‌تواند فرد ديگري باشد. هر چند كه به غلط نام عبدالله بن سلام را به عنوان مصداق «من عنده علم الكتاب» ياد كرده‌اند:
از عبدالله بن عطا روايت شده كه مي‌گفت: با ابوجعفر امام باقر(ع) در مسجد نشسته بودم، پسر عبدالله بن سلام را ديدم و به آن حضرت عرض كردم: اين شخص، پسر همان كسي است كه حامل «علم الكتاب» است، فرمود: صرفاً حامل «علم الكتاب» علي بن ابي طالب(ع) مي‌باشد.7
مرحوم مجلسي ذيل عنوان «بيان» مي‌گويد:
گفته‌اند: آنكه «علم الكتاب» نزد او است [عبدالله] بن سلام و افرادي امثال او هستند كه در ميان جمع اهل كتاب، اسلام آورده‌اند. اين تفسير از چند جهت مردود است:
الف. اثبات نبوت با استناد به گفتار يك و دو تن، با توجه به اينكه امكان كذب درباره? امثال آنها قابل احتمال مي‌باشد ـ‌از آنرو كه معصوم نيستند‌ـ روا نيست [زيرا آيه? مورد بحث در مقامِ اثبات نبوت حضرت رسول(ص) به شهادت و گواهي آيه? «من عنده علم الكتاب» مي‌باشد، و ناگزير بايد «من عنده علم الكتاب» معصوم باشد، و هيچ كسي نگفته است عبدالله بن سلام و امثال او معصوم هستند.
ب. ثلعبي به دو طريق ـ‌كه يكي از آنها عبدالله بن سلام است‌ـ روايت كرده كه نبي اكرم(ص) فرمود: «من عنده علم الكتاب»، فقط علي بن ابي‌طالب است.
ج. سيوطي حديثي همسان با حديث ياد شده را در كتاب خود آورده و گفته است: سعيد بن منصور مي‌گفت: حديث كرد ما را ابو عوانه از ابي‌بشر كه مي‌گفت: از سعيد بن جبير راجع به اين گفتار خدا:‌«و من عنده علم الكتاب» سؤال كردم كه آيا مراد از آن عبد بن سلام است؟ سعيد‌بن جبير پاسخ داد: چگونه عبدالله بن سلام مي‌تواند مصداق اين آيه [در سوره? رعد] باشد؛ در حالي كه اين سوره مكي است و ابن سلام و اصحاب و ياران او در مدينه، آن‌هم بعد از هجرت، اسلام آورده بودند.8 چنانكه نيشابوري در تفسير خود به همين مطلب اشارت دارد.9 و بغوي نيز آن‌را ياد كرده است. و طبرسي هم در مجمع البيان همين حقيقت را بازگو كرده است.10
د. طبق نقل شماري از روايات اهل سنت و اكثر روايات شيعي، مصداق «من عنده علم الكتاب» علي بن ابي‌طالب(ع) است. از اين رهگذر به اين نتيجه مي‌رسيم كه عالم به علم قرآن و محتواي آن از قبيل حلال و حرام، فرائض و احكام، علي بن ابي‌طالب(ع) است. پس همو به خلافت و جانشيني پيامبر اكرم(ص) از هر فرد ديگر سزاوارتر بوده و شايسته است كه پايگاهي مطمئن براي پناه امت در مشكلات مربوط به قضايا و احكام پيچيده و دشوار امت اسلامي باشد. علاوه بر اين، خداوند، علي(ع) را در شهادت و گواهي بر نبوت پيامبر اكرم(ص) طي آيه? مورد بحث؛ با خود قرين ساخته است: «وكفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب».
لذا آن‌حضرت به خاطر همين مقام و منزلت شگرف، از نظر اطلاع و آگاهي گسترده و علم عميق به كتاب و قرآن، از اولويت و اوّليت در خلافت و امامت برخوردار بوده، و ما مي‌توانيم به شهادت و گواهي او بر نبوت نبي اكرم(ص) بسنده نماييم.11
مرحوم مجلسي حدود نوزده حديث درباره? اينكه مصداق «و من عنده علم الكتاب» عبارت از علي(ع) است ـ‌‌با استناد به منابع گوناگون فريقين‌ـ ياد كرده است.12
از آنجا كه علي(ع) پايه گذار همه? علوم و حقايق برون مرزي و درون مرزي قرآن كريم مي‌باشد، بايد در همه? مسائل مربوط به قرآن به آن حضرت مراجعه كنيم.13

3. اميرالمؤمنين و مسأله جمع قرآن

همه? مورخان بصير و آگاه و بي‌طرف و منصف مي‌دانند نخستين كسي كه بلافاصله پس از رحلت رسول اكرم(ص) به جمع و تأليف قرآن كريم روي آورد، امير‌المؤمنين علي(ع) بود كه همزمان با سرگرم بودن ديگران در سقيفه? بني‌ساعده با مسائل مربوط به آن، براي عمل به وصيت رسول اكرم(ص) از سراي خويش بيرون نيامد تا توانست به جمع و گرد‌آوري قرآن به صورت «مصحف» توفيق يابد.
در اين زمينه رواياتي نه چندان كم، بلكه شمار زيادي در متون حديثي و تاريخي فريقين نظرها را به‌خود معطوف مي‌سازد:
سلمان فارسي مي‌گفت:
وقتي علي(ع) احساس كرد، صحابه در صدد بهانه‌جوي هستند و وفاداري آنها كم‌رنگ است ملازم خانه شد، و به قرآن كريم [به جاي صحابه] روي آورد تا به ترتيب و جمع‌آوري آن بپردازد؛ لذا از خانه بيرون نيامد تا آنكه به جمع و تأليف آن توفيق يافت. پيش از آن، قرآن در صحيفه‌ها و پهناي چوبه‌ها و قطعاتي از پوست مستطيل و پاره‌هاي برگها نگارش شده بود. وقتي آن حضرت سراسر قرآن را جمع‌آوري كرد و تنزيل و تأويل، ناسخ و منسوخ را به خطّ خود نگاشت، ابوبكر براي آن حضرت پيكي گسيل داشت كه از خانه بيرون آي و با من بيعت كن. امير‌المؤمنين(ع) پيغام فرستاد كه من سرگرم كاري (مهم) هستيم:
«فقد آليت علي نفسي يميناً ألا أرتدي برداء إلا للصلوة حتي أؤلّف القرآن و أجمعه»:
«پس به درستي خويشتن را با سوگند متعهد ساختم ردا در بر نكنم [و از خانه بيرون نيايم] جز براي نماز، مگر آن‌گاه كه به ترتيب و جمع‌آوري قرآن توفيق يابم.
اصحاب، آن حضرت را چند روزي به حال خود واگذاشتند تا سرانجام علي(ع) قرآن را در يك جامه و پارچه‌اي قرار داد و به اصطلاح مهر بر آن نهاده و آن را بست، آن‌گاه به سوي مردم ـ‌در حالي‌كه اصحاب با ابي‌بكر در مسجد رسول خدا(ص) فراهم آمده بودند‌ـ از خانه بيرون آمد و با رساترين صدا بانگ بر‌آورد:
أيها الناس! إني لم أزل منذ قبض رسول الله(ص) مشغولاً بغَسله، ثم بالقرآن حتي جمعته كلّه في هذا الثوب الواحد، فلم يَنزل علي نبيه(ص) آية من القرآن إلا و قد جمعتها، و ليست منذ آية إلا و قد اقرأنيها رسول الله(ص)، و علمني تأويلها:
اي مردم! من همواره از آغاز زماني كه رسول خدا(ص) از ميان شما رخت بربست سرگرم غسل او بودم، آن‌گاه به قرآن روي آوردم تا سراسر آن‌را در اين يكتا جامه فراهم و جمع كردم. بر نبي‌اكرم(ص) آيه‌اي نازل نشد مگر آنكه آن را در آن آورده و فراهمش آوردم. در اين مجموعه آيه‌اي وجود ندارد مگر اينكه آن حضرت قرائت آن را به من تعليم داد و تأويل آن را به من آموخت.
آن‌گاه علي(ع) خطاب به اصحاب فرمود:
لا تقولوا غداً إنا كنا عن هذا غافلين» [ثم قال لهم عليّ?]: لا تقولوا يوم القيمة إني لم أدعكم إلي نصرتي، و لم أذكركم حقي، و لم أدعكم إلي كتاب الله من فاتحته إلي خاتمته:
از اين پس فردا نگوييد: ما از اين كار بي‌خبر بوديم [سپس علي(ع) فرمود]: در روز قيامت نگوييد: من شما را به نصرت و حمايت از خود فرا نخواندم، و به آنچه حق و سزاي من است شما را يادآور نشدم و به كتاب خدا از آغاز تا انجامش دعوت نكردم.
عمر به آن حضرت گفت:
قرآني كه با ما است از قرآني كه تو ما را بدان فرا مي‌خواني بي‌نياز مي‌سازد ـ‌و ما را به قرآن تو نيازي نيست‌ـ از آن پس علي(ع) بر خانه? خودش در آمد [و از آنان روي بر‌تافت].14
شواهدي كه درباره? نخستين جامع قرآن و نيز اينكه قرآن علي(ع) گرفتار هيچ نوع كمبود ـ‌از نظر نص قرآني و قرائت صحيح و تفسير فراگير‌ـ نبوده است به قدري فراوان است كه ما ناگزير به چند نمونه از آنها با استناد به مصادر فريقين بسنده مي‌كنيم:
? طي احتجاج علي(ع) با طلحه ـ‌در زمان خلافت عثمان‌ـ آمده است كه آن حضرت به او فرمود:
يا طلحة! إنّ كل آية أنزلها الله (جلّ و علا) علي محمد(ص) عندي بإملاء رسول الله و خطّ يدي، و تأويل كل آية أنزلها علي محمد(ص) و كل حلال و حرام، أو حدّ و حكم، او شئي تحتاج إليه الأمة إلي يوم القيمة مكتوب بإملاء رسول الله(ص) و خط يدي حتي أرش الخدش:15
اي طلحه! هر آيه‌اي را كه خداوند (جل و علا) بر محمد(ص) فرو فرستاد، به املاء رسول خدا(ص) و خط يَد خودم نزد من محفوظ است. و تأويل هر آيه‌اي را كه خدا بر محمد(ص) نازل كرده و هر حلال و حرام يا هر حدّ و حكم يا هر چيزي كه امت اسلامي تا به روز رستاخيز بدان نيازمندند، حتي ارش خدش و خراش بدن، به املاء رسول خدا(ص) و خط يَدَم، مكتوب و نزد من وجود دارد.
از اين سخن نتيجه مي‌گيريم كه سراسر قرآن ـ‌به هيچ كم و كاستي و زيادت و فزوني در كلام خدا‌ـ نزد آن حضرت بوده كه گذشته از صحت و درستي و مصونيت از هر‌گونه دستكاري و دستبرد، و حاوي تأويل هر آيه و پاسخ همه? نيازهاي خرد و كلان امت اسلامي تا به روز حشر بوده است، و بر روي هم مكتوبي بس شگرف، و از لحاظ جامعيت در پاسخگويي به نيازهاي بشري در همه? شؤون، بي‌همتا مي‌نمود، مكتوبي كه پيوند قرآن و عترت را در خود ضمانت مي‌كرد، و متأسفانه مورد بي‌مهري و بي‌اعتنايي معاصران و اصحاب قرار گرفت، و فاجعه? افتراق و اختلاف امت‌هاي اسلامي را به ارمغان آورد!
در اينكه علي(ع) نخستين كسي بود كه بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(ص) پيش از همه به جمع و تأليف قرآن كريم اقدام كرد، مطلبي است كه جملگي بر آنند، و احاديث متعددي از فريقين آن را تأييد مي‌كند:
ابن‌ابي داود از ابن‌سيرين آورد كه مي‌گفت:
علي(ع) وقتي كه رسول خدا(ص) از دنيا رفت مي‌فرمود:
آليت ألا آخذ ردايي إلا لصلوة جمعة حق أجمع القرآن:16
سوگند ياد كردم كه جز براي نماز جمعه ردا در بر‌نگيرم [و از خانه بيرون نروم] تا آن‌گاه كه قرآن را جمع كنم.
سيوطي مي‌گويد:
ابن‌حجر گفته است: اين حديث ـ‌چون منقطع مي‌باشد، ضعيف است، و بر فرض صحت آن بايد گفت منظور از جمع قرآن، حفظ و به‌خاطر سپردن آن است [در حالي‌كه روايات ديگر، صريح در جمع آن از نظر كتابت مي‌باشد.]
با اينكه ابن‌حجر بر اين مطلب پافشاري مي‌كند كه اولين جامع، ابي‌بكر است و مي‌گويد: روايتي كه از عبد خير نقل شد، صحيح‌تر است پس بايد بر آن اعتماد كرد.
روايت عبد خير اين بود كه مي‌گفت: شنيدم از علي(ع) كه مي‌فرمود:
«أعظم الناس في المصاحف آجراً أبوبكر (رحمة الله علي أبي‌بكر! هو أول من جمع كتاب الله)»: 17
«در مسأله? مصاحف، ابوبكر از اجر و پاداش فزون‌تري از همه? مردم برخوردار است… او نخستين كسي است كه كتاب خدا را گرد‌آوري كرده است.»
ابن‌ابي داود، مضمون و محتواي اين نقل و روايت را از طرق متعدد به وسيله? عبد خير از علي(ع) بازگو كرده يا خود عبد خير و ديگران مضمون اين روايت را ـ‌بدون آنكه از علي(ع) نقل كنند‌ـ ياد كرده‌اند، از آن جمله عبد خير از آن حضرت آورده است كه فرمود:
«رحم الله أبابكر هو أول من جمع بين اللوحين»18
رواياتي بدين مضمون يا قريب به آن را، ابن‌ابي داود در حدود نه بار از طرق مختلف آورده كه همه? آنها حاكي از تقدّم ابي‌بكر بر ديگران در جمع و تأليف قرآن است.19
اولاً ابي‌بكر در جمع و تأليف قرآن مستقيماً دخالت نداشت، ثانياً دستور او براي جمع قرآن، مدت‌هاي مديدي پس از رحلت رسول اكرم(ص)، بعد از حادثه جنگ يمامه صورت گرفت، و ثالثاً خود ابن‌ابي‌داود ذيلِ عنوان «جمع علي‌بن أبي‌طالب(رضي الله عنه) القرآن في المصحف» آورده است:
حدثنا عبدالله قال حدثنا… عن محمد‌بن سيرين قال: لما توفي النبيّ(ص) أقسم عليّ? أن لا يرتدي برداء إلا لجمعة حتي يجمع القرآن في مصحف، ففعل، فأرسل إليه أبوبكر بعد أيام: أكرهت إمارتي يا أبا‌الحسن؟ قال: لا والله؛ إلا أني أقسمت أن لا أرتدي برداء لجمعة، فبايعه، ثم رجع»:
حديث كرد ما را عبدالله گفت: حديث كرد ما را… از محمد‌بن سيرين كه مي‌گفت: وقتي نبي اكرم(ص) از دنيا رفت علي(ع) سوگند ياد: كرد هيچ ردايي جز براي [نماز] جمعه در بر نكند [و از خانه بيرون نيايد تا قرآن را در مصحفي فراهم آورد.] و آن حضرت چنين كرد، پس از چند روزي ابوبكر آن حضرت را احضار كرد و گفت: اي ابا‌الحسن! آيا امارت و حكومت مرا ناپسند و ناخوش مي‌انگاشتي؟ آن حضرت پاسخ داد: نه، سوگند به خدا، فقط من سوگند ياد كردم جز روز جمعه [و نماز آن] هيچ ردايي در‌بر‌نگيرم. پس با ابوبكر بيعت كرد، و از نزد او [به خانه] بازگشت.
ابن‌ابي داود ذيل اين روايت گفته است هيچ‌كسي سخن از «مصحف» به‌ميان نياورده و نگفته است «حتي يجمع القرآن في المصحف»، فقط اشعث طي حديث جمع قرآن به‌وسيله علي(ع)، كلمه? «مصحف» را آورده است و او فردي «لين الحديث» بوده است. آنچه از علي(ع) روايت شده، جمله? «حتي أجمع القرآن» [بدون ذكر «في المصحف»] است كه مفهوم آن اين است كه «حفظ و به‌خاطر سپردن مصحف را به تمام و كمال رسانم»؛ زيرا به كسي كه قرآن را حفظ مي‌كند و آن‌را به‌خاطر سپرده است مي‌گويند: «قد جمع القرآن»؟!
? ديديم ابن‌حجر حديث جمع قرآن به‌وسيله? علي را منقطع و ضعيف بر‌مي‌شمرد و مي‌گفت: مراد از جمع علي(ع) حفظ و نگاهداري و نگاهباني قرآن در ذهن و به‌خاطر سپردن آن بوده است. ابن‌ابي‌داود نيز براي خاطر آنكه اوليت ابي‌بكر در جمع قرآن، خراش نبيند جمع علي را به حفظ و نگاهباني در ذهن توجيه كرده است.
سيوطي در ردّ نظريه? ابن‌حجر مي‌گويد: از طريق ديگر ـ‌غير از طريق ابن‌ابي‌داود‌ـ از ابن‌ضريس در كتاب «الفضائل»، حديث جمع قرآن به‌وسيله? علي(ع) را آورده كه ابن ضريس گفت: «حديث كرد ما را بشر‌بن موسي… از محمد‌بن سيرين از عكرمه كه مي‌گفت: پس از بيعت مردم با ابي‌بكر، علي(ع) در خانه نشست. به ابي‌بكر گفتند: علي از بيعت با تو كراهت دارد، پس او را احضار كن. ابي‌بكر به آن حضرت گفت: از بيعت كردن با من كراهت داري؟ پاسخ داد: نه، سوگند به خداوند. ابي‌بكر گفت: چه چيزي مانع بيعت تو با من گشته و در روز بيعت مردم با من در خانه نشستي؟ فرمود: ديدم در كتاب خدا افزوده‌هايي پديد مي‌آمد، با خود گفتم ردايم را جز براي نماز در‌بر‌نگيرم تا قرآن را جمع‌آوري كنم. ابوبكر گفت: چه چاره انديشي خوبي را در پيش گرفتي.»20
محمد‌بن سيرين گفت: به عكرمه گفتم: همان‌گونه كه قرآن نازل شد آن‌را جمع و تأليف نمودند و ترتيب الاول فالأول را در آن رعايت كردند؟ پاسخ داد: اگر جن و انس گرد‌هم‌آيي مي‌كردند كه قرآن را بدين‌سان مرتب سازند توان چنين كاري را نداشتند.
ابن اشته در «المصاحف» از وجه ديگر از ابن‌سيرين همين حديث را آورده كه در آن آمده است: علي(ع) در مصحف خود، ناسخ و منسوخ را نگاشت و ابن‌سيرين مي‌گفت: در جست‌و‌جوي اين كتاب بر‌آمدم و براي يافتن آن به مدينه نامه نوشتم و نتوانستم بر اين مصحف دست‌يابم.21
با توجه به اين روايت و روايات ديگر، جمع قرآن توسط علي(ع) نمي‌تواند به‌معناي حفظ و به‌خاطر سپردن آن باشد.
كيفيت جمع و تأليف مصحف امير‌المؤمنين علي(ع):
مطالب و رواياتي ـ‌كه درباره? جمع قرآن و كيفيت تأليف آن توسط علي(ع) در منابع فريقين به‌صورت چشمگيري آمده است‌ـ گوياي جمع آن از نظر كتابت و تدوين است:
رعايت ترتيب الأول فالأول در روايت محمد‌بن سيرين در مصحف علي(ع).
نگارش ناسخ و منسوخ در روايت ديگري از ابن‌سيرين راجع به مصحف علي(ع).
و با شواهد ديگري كه از منابع اهل‌سنت مي‌آوريم، توجيه عامدانه و آلوده به غرض پاره‌اي از نويسندگان كاملاً مردود مي‌نمايد:
محمد‌بن سيرين مي‌گفت: مطلع هستيم كه علي(ع) بيعت با ابي‌بكر را به بوته? تعويق و تأخير وا‌نهاد. ابي‌بكر پس از ديدار با علي(ع) به آن حضرت عرض كرد: آيا امارت و حكومتم را ناخوش مي‌انگاري؟ فرمود: نه؛ لكن با خدا از طريق سوگند پيمان بستم جز براي نماز هيچ ردايي در‌بر‌نگيرم تا آن‌گاه كه قرآن را جمع‌آوري كنم.
ابن‌سيرين مي‌گفت: تصور كردند كه علي(ع) قرآن را بر حسب ترتيب نزول نگاشته است. و همو گفته است: پس هر گاه به اين كتاب دست مي‌يافتم، در آن علم و دانشِ [شايان توجه] ثبت و ضبط شده است [و از آن بهره‌مند مي‌شدم]. ابن‌عون گفته است: از عكرمه راجع به اين كتاب، جويا شدم [اما ديدم] فاقد اطلاع و آگاهي راجع به آن است.22
ابن‌منادي مي‌گفت: حديث كرد مرا حسن‌بن عباس كه مي‌گفت… از عبد خير از علي(ع) گزارش شده كه آن حضرت هم‌زمان با وفات نبي اكرم(ص) حالت شؤم و بدگماني را در مردم احساس كرد؛ لذا سوگند ياد كرد كه رداي خود را از پشت خود فرو ننهد مگر آن‌گاه كه قرآن را جمع‌آوري كند. لذا سه روز در خانه نشست تا به جمع‌آوري آن توفيق يافت. پس قرآني كه علي(ع) فراهم آورد اوّلين مصحفي است كه آن حضرت آن را به مدد قلب و دل و حافظه? خويش فراهم كرد.23
اين جريان را ابن‌النديم در كتاب خود آورده و آن‌را اوّلين مصحف معرفي كرده است كه داراي ترتيبي بود كه آن‌را نُسّاخ از كتاب ابن النديم تعمداً حذف كرده‌اند. آيا فراهم آوردن مصحف را مي‌توان به معناي جمع قرآن با مفهومِ حفظ و به‌خاطر سپردن توجيه كرد؟!
ابن جُزَّي كلبي مي‌گويد: قرآن كريم در عهد رسول خدا(ص) در اوراق و حافظه? مردم به‌صورت پراكنده و گرفتار نا‌به‌ساماني بود. وقتي رسول خدا(ص) از دنيا رفت علي‌بن ابي‌طالب‌(رضي الله عنه) در خانه? خود نشست و آن‌را به ترتيب نزول جمع كرد. هر گاه اين مصحف علي(ع) به‌دست آيد، دانش مهم و شگرفي در آن وجود دارد؛ لكن چنين مصحفي به‌دست نيامد.24
آيا مي‌توان مصحف را بر مجموعه‌اي اطلاق كرد كه علي(ع) آن‌را به‌خاطر سپرده بود، يا اينكه بايد گفت اين مصحف به‌صورت مكتوب بر‌نوشت‌افزار و صحيفه‌ها و اوراق ثبت و ضبط و نگارش شده بود.
? در پاره‌اي از سخنان دانشمندان شيعي، كيفيت جمع و ترتيب مصحف امير‌المؤمنين علي(ع) با بياني صريح‌تر خاطر نشان شده است:
مرحوم مجلسي ذيل سؤال و جوابي كه از مرحوم شيخ مفيد در «المسائل السروية» آمده ـ‌چنين آورده است:
تحقيقاً امير‌المومنين(ع) قرآن مُنزل را از آغاز تا انجام آن جمع‌آوري كرده، و آن‌را بر حسب آنچه در خور و سزاي تأليف و ترتيب آن است سامان داده؛ لذا مكي را بر مدني و منسوخ را بر ناسخ مقدم آورده، و هر چيزي از قرآن را در جايگاهي كه حق و سزا است نهاده است. به‌همين‌جهت جعفر‌بن محمد صادق(ع) فرموده است:
هان! سوگند به خداوند اگر قرآن ـ‌همان‌گونه كه نازل شده است‌ـ قرائت شود ما را در آن با نام و نشان مي‌يابيد، همان‌طور كه پيشينيان در قرآن با نام و نشان ياد شده‌اند.25
عبد‌الكريم شهرستاني و ديدگاه مهم او درباره? جمع قرآن توسط علي(ع):
شهرستاني در مقدمه? كتاب تفسير خود ـ‌اوضاع و اقوال پريشان مربوط به جمع آوري قرآن توسط عثمان را گزارش كرده‌ـ مي‌گويد:
«همه? اين سخنان و اقوال را بايد رها كرد، و بايد ديد چرا جوياي جمع قرآن توسط علي‌بن ابي‌طالب نشدند؟!
ـ آيا علي‌بن ابي‌طالب از زيد‌بن ثابت داراي كارآيي فزون‌تر در كتابت قرآن [و حفظ و آگاهي در ارتباط بر قرآن] نبوده است؟!
ـ آيا آن حضرت بر سعيد‌بن عاص در آشنايي به عربيت و دستور زبان برتر تلقي نمي‌شد؟!
ـ آيا علي‌بن ابي‌طالب از ميان جماعت صحابه، به رسول خدا(ص) نزديك‌تر به‌شمار نمي‌رفت؟!
[پيدا است كه پاسخ اين پرسشها منفي است؛ زيرا از نظر كارآيي، علي‌بن ابي‌طالب در نگارش قرآن و عربيت و قرب و خويشاوندي او به رسول خدا(ص) بر همگان به‌صورت غير قابل وصف، فزوني داشت]؛ لكن صحابه به‌طور دسته جمعي، جمع قرآن توسط علي(ع) را مورد بي‌مهري قرار داده و آن را رها كردند، و آن را دچار انزوا ساخته و مهجورش گرداندند، و آن را در پس پشت وا‌نهادند، و به‌طور كلي به دست فراموشي سپردند.
علي(ع) وقتي از تجهيز و غسل و كفن و نماز بر جنازه و دفن رسول خدا(ص) بياسود، سوگند ياد كرد ردايي در بر‌نگيرد تا آن‌گاه كه قرآن كريم را جمع‌آوري نمايد؛ زيرا آن حضرت با فرمان قاطعي بدين كار مأمور و موظف بود.
آن حضرت قرآن را همان‌گونه و به همان ترتيبي كه نازل شد ـ‌بدون هيچ‌گونه تحريف و تبديل و زياده و نقصان جمع‌آوري كرد، نبي اكرم(ص) به مواضع ترتيب و نهاد و تقديم و تأخير [در چينش آيات] اشاره كرده بود.
ابو حاتم مي‌گفت: علي(ع) هر آيه را در كنار آيه? مشابه آن قرار مي‌داد.
از محمد بن‌سيرين نقل شده است كه غالباً در آرزوي دست‌يابي به مصحف آن حضرت به‌سر مي‌برد و مي‌گفت: هر گاه بدين تأليف دست يابيم، در آن علم و دانش فراواني را نصيب خود مي‌سازيم.

متن و حواشي در مصحف علي(ع):

شهرستاني مي‌نويسد: گويند در مصحف علي(ع) از خود آن حضرت، متن و حواشي [علاوه بر نص قرآن كريم] وجود داشت و نيز جمله‌هاي معترضه ميان دو كلامِ مورد نظر، در آن ديده مي‌شد كه آن حضرت آنها را بر پهنا و حواشي قرآن مي‌نگاشت.
گويند: وقتي علي(ع) از جمع‌آوري قرآن فارغ شد، آن حضرت در معيت غلامش قنبر آن‌را به سوي مردم ـ‌كه در مسجد به‌سر مي‌بردند‌ـ آورد، در حالي‌كه آن‌دو، مصحف را بالا گرفته بودند، حمل مي‌كردند، برخي گفته‌اند: اين مصحف در حجمِ بارِ يك شتر بود.
علي(ع) به مردم گفت:
«اين، كتاب خدا است همان‌گونه كه بر محمد(ص) نازل شد، آن‌را ميان دو لوح [و به صورت مصحف] فراهم آوردم، گفتند: مصحفت را بردار [و با خود ببر] كه ما را نيازي بدان نيست. علي(ع) فرمود: سوگند به خداوند از اين پس هرگز آن‌را نخواهيد ديد، صرفاً بر ذمت من بود هنگامي كه آن‌را جمع‌آوري كردم، شما را مطلع سازم.»
علي(ع) به خانه خويش بازگشت در حالي‌كه زبانش به ذكر اين آيه مترنم بود كه:
«يا ربّ إن قومي اتخذوا هذا القرآن مهجوراً» (فرقان، 25/30)
اي خداوندگار من! تحقيقاً قوم من اين قرآن را رها كرده و آن‌را به انزوا كشانده‌اند.
حضرت، مردم را به حال خودشان واگذاشت، همان‌گونه كه هارون قوم برادرش موسي را ـ‌پس از ارائه و اتمام حجت‌ـ به حال خودشان رها كرد، و از برادرش موسي بدين صورت پوزشخواهي كرد كه:
«إني خشيت أن تقول فرقت بين بني إسراييل و لم ترقب قولي» (طه، 20/94)
«به درستي، من بيمناك بودم كه بگويي ميان بني اسراييل جدايي افكندي و گفتارم را مراعات نكردي» و هارون با اين سخن از برادرش موسي به عذر‌خواهي روي آورد كه:
«… قال ابن أم إن القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني فلا تشمت بي الأعداء و لا تجعلني مع القوم الظالمين» (اعراف، 7/150)
«[وقتي موسي خشمناك به سوي قوم خود بازگشت… به برادرش هارون گفت]: اي فرزند مادرم! اين گروه، مرا ناتوان انگاشتند و نزديك بود مرا به قتل رسانند. پس مرا دشمن شاد مكن، و مرا در شمار ستمكاران قرار مده».
اي برادرم! هر گاه با من از درِ انصاف در‌آيي بر اين باور هستي كه به نبي اكرم(ص) چنين كتاب و قرآني وحي شود و آن‌را به‌گونه‌اي پريشان و از هم گسيخته در نوشت‌افزارهايي چون: استخوان‌هاي شانه‌هاي شتر يا گوسفند و برگها و قشر و پوسته‌هاي درخت و نيز در سينه‌ها و حافظه‌هاي مردم وا‌سپارد و هيچ اشارتي به آن كسي كه بدو اطمينان دارد نداشته باشد! در حالي‌كه آن حضرت مي‌داند كه مانند چنين نوشتارهاي پراكنده و از هم گسيخته اگر جمع‌آوري نشود، به بي‌اعتنايي و بي‌مهري مردم و متروك شدن دچار مي‌آيد و مردم از رهگذر چنين قرآني پريشان از هم مي‌پراكنند با عنايت به اينكه قرآن كريم به‌عنوان وسيله‌اي براي جمع و همبستگي مردم با يكديگر و پيروي از محتواي آن نازل شده است: خداوند متعال فرموده است:
«اتبعوا ما أنزل إليكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه أولياء قليلاً ما تذكّرون» (اعراف/3)
«از آنچه از سوي خداوندگارتان نازل شده است پيروي كنيد، و در برابر او از سران و معبوداني دگر پيروي نكنيد، كم‌تر پند و عبرت مي‌گيريد.»
يا [انصافاً روا در اين مي‌بيني] كه آن حضرت كه به جمع‌آوري قرآن اشاره كرده و بدان فرمان داده و كيفيت ترتيب را از نظر تقديم و تأخير آيات [يا سُوَرِ آن] شناسانده است؟ پس چه كسي بر روند اين فرمان صريح و اشارت آن حضرت جمع و ترتيب قرآن كريم را به‌عهده گرفته است؟
پيدا است و مي‌دانيم آن كساني كه جمع و ترتيب قرآن كريم را [منحصراً] به‌عهده گرفتند چگونه در اين‌كار فرو رفتند [و در ورطه? سقوط دچار آمدند] و در هيچ سخني از كلام الهي به اهل بيت«عليهم‌السلام» رجوع نكردند؛ در حالي‌كه قبلاً متفقاً بر اين باور اعتقادشان بارور شده بود كه قرآن كريم ويژه? آنها است، و آنها يكي از ثقلين و عِدلي از دو امر گرانسنگ مي‌باشند كه طي گفتار خود آن حضرت بدين‌سان معرفي شده‌اند آنجا كه فرمود:
إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي [و في روايه: أهل بيتي] ما إن تمسكتن بهما لن تضلوا و إنهما لم يفترقا حتي يردا عَلَيَّ الحوض.26
تحقيقاً من ميان شما دو امر گران‌وزن و گران‌مقدار را [به‌عنوان امانتي كه بايد نگاهبان آنها باشيد] وا‌مي‌گذارم، كتاب خدا و عترت من [و در روايتي ديگر آمده است: و اهل بيت من] و تا وقتي به اين‌دو چنگ مي‌آوريد هرگز به گمراهي دچار نمي‌آييد، و اين‌دو [نبايد] از هم جدا گردند تا آن‌گاه كه بر حَوض كوثر بر من در آيند.
[محمد‌بن عبد‌الكريم شهرستاني پس از ذكر اين مطالب، چنين مي‌گويد]:
آري، سوگند به خداوند، به راستي و حقيقةً قرآن، محفوظ و مصون از هر گونه دستبرد و زياده و نقصان است؛ چرا كه خداوند متعال فرموده است:
«إنا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون» (حجر، 15/9)
«به حقيقت ما، آري ما قرآني را كه مايه? تذكر و شرف است تدريجاً فرو فرستاديم و به راستي و درستي ما محققاً نگاهبان آن، هستيم»
صرفاً خداوند، قرآن را ـ‌از رهگذر حفظ و پاسداري اهل بيت«عليهم‌السلام» از آن‌ـ حفظ و نگاهداري كرده است؛ زيرا اين‌دو هرگز از هم جدا شدني نيستند، و پيوند گفتار از هم گسيخته و بريده نمي‌شود، چرا كه فرمود:
«و لقد وصّلنا لهم القول» (قصص، 28/51)
«تحقيقاً اين گفتار را پي‌در‌پي، و آيه‌اي پس از آيه ديگر آورديم»
و نيز جمع و همبستگي ثقلين از هم گسيخته نگردد، چرا كه خداوند متعال فرمود:
«إن علينا جمعه و قرآنه» (قيامة، 75/17)
«حقاً بر ما است جمع و فراهم آوردن قرآن و ارائه? قرائت صحيح آن».
پس بنابراين نسخه? مصحف علي‌بن ابي‌طالب(ع) اگر از ديدگاه قوم و گروهي، مهجور و مورد بي‌اعتنايي است، به حمد الهي نزد گروهي [ديگر] محفوظ و از ديدها مستور و پنهان مي‌باشد:
«بل هو قرآن مجيد. في لوح محفوظ» (بروج، 85/21‌،22)
بلكه آن، قرآن سترگ و داراي شرف گسترده، در لوح محفوظ [مصون] است.27
[سپس شهرستاني نكته‌اي را ياد‌آور مي‌شود كه كليات آن از احاديث شيعي و معتقدات شيعه قابل استنباط است، وي مي‌گويد]:
از امير‌المؤمنين، مطلبي كه حاكي از ردّ و انكار جمع قرآن توسط صحابه باشد نقل نشده، نه همان‌گونه كه عثمان گفت «أري فيه لحناً و ستقيمه العرب»: (در مصحف خطاها و نادرستي‌هايي را مي‌بينيم كه عرب آن‌را به درستي باز مي‌آورَد) و نه آن‌گونه كه ابن‌عباس گفت: «إن الكاتب كتبه و هو ناعس»: (كاتب وحي در حالي‌كه گرفتار سستي خودش و در حال چرت زدن بود، قرآن را كتابت مي‌كرد)؛ بلكه از روي مصحف مي‌خواند و با خط خود از روي نسخه امام مي‌نوشت. و همچنين ائمه «عليهم‌السلام» كه از فرزندان امير‌المؤمنين علي(ع) بودند، قرآنِ موجود را مي‌خواندند و بدينسان آن‌را به فرزندان خود تعليم مي‌دادند.
خداوند متعال بزرگ‌تر و بالاتر از آن است كه قرآن مجيد خود را به‌دست لحن و اشتباه وا‌گذارد تا عرب آن‌را به‌درستي باز‌آوَرد:
«… بل عباد مكرمون. لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون» (انبياء، 21/26‌،27)
«… بلكه فرشتگان، بندگاني آبرومند هستند كه در گفتار بر خداوند سبقت نمي‌گيرند، و همانان به فرمان او كار مي‌كنند»
بعيد نيست در ارتباط با كتابتِ قرآنِ مُنزل دو نسخه وجود داشته باشد كه متفاوت نبوده؛ و چون متضادين، روياروي يكديگر نباشند؛ و هر دو «كلام الله» (عزّوجلّ) به‌شمار آيند. مگر نه اين است كه موسي تورات را به خط يد خود نوشت ـ‌چنانكه در اين باره حديثي وارد شده‌ـ و از همين تورات نسخه? ويژه‌اي در الواح، ثبت و ضبط شده بود كه نزد فرزندان خاصي از هارون نگاهداري مي‌شد.
و با اينكه يهود به تحريف تورات از جايگاه‌هاي درخور آن دست يازيدند مع ذلك از شرف «كلام الله» بودن، بيگانه و خارج از آن تلقي نمي‌شد، و شما در قرآن مي‌خوانيد كه خداوند چگونه و با چه كيفيتي [شايان توجه] تورات را ارج مي‌نهد و به ما خاطر‌نشان مي‌سازد كه تورات:
«هدي و نور يحكم بها النبيون» (مائده، 5/44)
«مايه? هدايت و نور و روشنگري است كه پيامبران به مدد آن حكم مي‌كردند».
و بدينسان انجيل، كتاب خدا است كه داراي چهار نسخه است و چهار تن از حوارين آن‌را كتابت و جمع‌آوري كردند، و اختلافات بي‌شماري در اين نسخه‌ها وجود دارد، و بر روي هم و به‌طور مجموعي نمي‌توان آنها را «كلام الله» از رهگذر وحي تلقي كرد بلكه آنها مانند بخشي از قرآن از تفسير مفسران به‌شمار مي‌آيد28 كه يوحنا و مارقس (مرقس) و لوقا و متي آنها را بر انجيل وارد ساخته‌اند؛ بلكه در اناجيل اربعه فصولي آمده است كه بايد آنها را وحي الهي دانست. با وجود اين شائبه در اناجيل اربعه، خداوند اين فصول را با آميزه‌اي از تعظيم و تجليل ياد كرده و فرموده است:
«و مصدقا لما بين يديه من التوراة» (آل عمران، 3/50)
«و قرآن تأييد كننده? تورات است كه در دسترس آنها قرار دارد»
[و يا فرموده است: «مصدقا لما بين يديه و أنزل التوراة و الإنجيل» (آل عمران/3)
«قرآن كتاب‌هايي را كه نزد آنها قابل دسترسي است تأييد مي‌كند و تورات و انجيل را از پيشگاه خود فرو فرستاده است».]
پس قرآن [موجودي] را كه فرا‌روي خود داريم، كلام خدا است ميان دو بر [دفّتين] كه در ظل صيانت الهي از دگرگونه‌سازي و جابه‌جايي و غلط و خطا محفوظ است، نه نويسنده? آن گرفتار سستي و پريشاني در حواس بود، و نه تلاوت كننده? آن به لحن و خطا دچار آمده است. قرآن را مردمي است كه آن‌را تلاوت مي‌كنند، و آنچه حق و صواب است در تلاوت آن، مرعي مي‌دارند؛ و آن‌را با تأويل و تنزيل آن مي‌شناسند و هر گونه انحراف و افترا را از چهره? آن مي‌زدايند:
«و الرسخون في العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا و ما يذكر إلا أولوا الألباب» (آل عمران/7)
«استواران در علم مي‌گويند: ما به قرآن ايمان داريم، سراسر آن از پيشگاه خداوندگار ما است، و جز در باب خرد از آن پند و عبرت نمي‌گيرند».29
حقايقي كه در گفته‌هاي شهرستاني آمده است، مورد تأييد و گواهي احاديث شيعي و دانشمندان شيعه است:
انتقاد شهرستاني با طرح سه سؤال ـ‌علي‌رغم آنكه از علماي اهل سنت به‌شمار است‌ـ و پاسخ‌هايي كه به‌صورت تعريض و كنايه در ارتباط با اين سؤالات، منفي است به ما خاطر نشان مي‌سازد كه:
? علي(ع) از كارآيي بي‌نظير در جمع قرآن و آگاهي بي‌رقيبي در نگارش آن و قرابت بي‌همتايي نسبت به رسول خدا(ص) برخوردار بوده است.
لذا از اين جهت كه جماعت صحابه، مصحف آن حضرت را دانسته و خواسته به مهجوريت و انزوا محكوم ساختند، اين جريان به سان خاري كه در قلب شهرستاني خليده است و زبان او را به شكوه از درد ناشي از آن به صراحت مي‌گشايد «كه چگونه دسته جمعي مصحف آن حضرت را مورد بي‌مهري قرار دادند»30 [و عمر ـ‌كه كارگردان جمع قرآن همزمان با حكومت ابي‌بكر بود] «به علي(ع) ـ‌كه مصحف خود را به اصحاب ارائه كرده بود‌ـ چنين گفت: «ما أغنانا بما معنا من القرآن عما ندعونا إليه»31: (مگر قرآني كه در اختيار ما است، از آنچه تو ما را بدان فرا مي‌خواني [يعني از مصحف تو] بي‌نياز نمي‌سازد؟).
شهرستاني با اشارتي كه از هر صراحتي گوياتر است اعلام مي‌دارد:
? امير‌المؤمنين علي(ع) با فرمان قاطعي از سوي پيامبر اكرم(ص) به جمع قرآن، بلافاصله پس از تجهيز و غسل و كفن و نماز بر جنازه و دفن آن حضرت، به جمع و تأليف قرآن موظف گشت؛ و بدون هيچ فترتي دست به‌كار شد و به جمع و تأليف آن توفيق يافت»32 چنانكه از ابوبكر حضرمي از امام صادق(ع) روايت شده است كه مي‌گفت:
«إن رسول الله(ص) قال لعلي: يا علي، القرآن خلف فراشي في المصحف و الحرير و القراطيس؛ فخذوه و اجمعوه و لا تضيعوه كما ضيعت اليهود التوراة، فانطلق عَليّ? فجمعه في ثوب أصفر ثم ختم عليه في بيته، و قال: لا أرتدي حتي أجمعه، و إن كان الرجل ليأتيه فيخرج إليه بغير رداء حتي جمعه»:33
«تحقيقاً رسول خدا(ص) به علي(ع) فرمود: يا علي! قرآن در پشت بسترم [به صورت مكتوب] در مجموعه? اوراقي ميان دفتين و حرير و كاغذها قرار دارد، بدان دست يابيد و فراهمش آوريد، مبادا كاري كنيد كه دچار ضايعه و آسيب گردد؛ چنانكه يهود، تورات را دچار ضايعه و آسيب ساختند، علي(ع) براي اين‌كار [پس از تجهيز جنازه? آن حضرت] روانه? خانه رسول خدا(ص) شد و آن‌را ميان جامه‌اي زرد‌فام فراهم آورد، آن‌گاه در خانه خويش بر آن مهر نهاد.
و گفت: ردا در بر‌نگيرم تا وقتي كه قرآن را جمع‌آوري كنم. اگر كسي مي‌خواست نزد آن حضرت برود به‌سوي او بدون ردا بيرون مي‌آمد و اين عمل تا اتمامِ جمع قرآن ادامه يافت.
شهرستاني در مسأله جمع قرآن «به حديث ثقلين» روي مي‌آورد و پيوند ناگسستني قرآن و عترت را گوشزد مي‌كند و قرآن را ويژه? اهل بيت معرفي مي‌كند، و حفظ و صيانت قرآن را بازده نگاهباني و پاسداري اهل بيت مي‌داند.34
? به راستي در هر زاويه از زواياي مربوط به قرآن بايد اهل بيت را مرجع و ملجأ مطمئن دانست، و نبايد در هيچ ناحيه و بُعدي از قرآن آنها را از قرآن جدا كرد:
«پس از آنكه علي(ع) آن‌را به مسجد آورد، مسجد نشينان گفتند: ابو‌الحسن [پس از مدتي انقطاع از مردم] براي چه هدفي بدين‌جا آمد؟! وقتي در جمعِ آنها قرار گرفت. كتاب خدا را در ميان آنها نهاد [و به جدايي ناپذير بودن قرآن از عترت ـ‌با استناد به حديث رسول الله(ص) در اين جايگاه و در ارتباط با جمع‌آوري قرآن‌ـ اعلام كرد كه آن حضرت فرمود:
إنّي مخلف فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا: كتاب الله و عترتي أهل بيتي، و هذا الكتاب و أنا العترة.35
محققاً من در ميان شما پس از خود ميراثي را به‌جاي مي‌گذارم كه اگر بدان چنگ آوريد و بدان تمسك جوييد هرگز گمراه نشويد، آن ميراث، كتاب خدا و عترت من يعني اهل بيت و خاندان من است. [علي(ع)] پس از آن به مردم گفت: اين همان كتاب، و من همان عترت هستم.
«دومي از جا برخاست و به آن حضرت عرض كرد: اگر قرآني نزد تو است، نزد ما نيز همانند آن وجود دارد، پس به آنچه در نزد تو است ما را نيازي نيست.»36
البته در پاره‌اي از روايات شيعي آمده است. وجود مصحف علي(ع) نزد آن‌حضرت ـ‌به‌خاطر حقايقي كه در آن درج شده بود، ـ‌و در همين بخش آن‌را بازگو خواهيم كرد‌ـ موجب نگراني شديد مي‌شد كه هم موجب ردّ اين مصحف و هم انگيزه? مقاصد سوء برخي از معاصران و تهديد قتل آن حضرت شده بود.37
شهرستاني خويشتن را از نقل قولي گويا و رسا ـ‌براي بيان علت منزوي كردن علي(ع) و مصحف او‌ـ ناگزير مي‌بيند و چنانكه ديديم مي‌گويد: «برخي بر آنند كه در مصحف آن حضرت، هم متن قرآن و هم حواشي وجود داشت و جمله‌هاي معترضه‌اي كه بر پهنا و حواشي آن نگاشته شده بود.»38
? پيدا است شهرستاني، حقيقتي را از گفتار واقع بينانه? كسي و يا كساني بازگو كرده كه در كتب احاديث شيعي نيز به‌گونه‌اي مبسوط و تا حدودي مشخص، وارد شده است: «وقتي طلحه راجع به خود‌داري علي(ع) در ارائه? مصحف خود به مردم، سؤال كرد آن حضرت در پاسخ او فرمود:
يا طلحة! إن كل آية أنزلها الله (جل و علا) علي محمد(ص) عندي بإملاء رسول الله(ص) و خط يدي حتي أرش الخدش (فقال طلحة): كل شئي من صغير أو كبير أو خاص أو عام كان أو يكون إلي يوم القيمة فهو عندك مكتوب؟ قال: نعم و سوي ذلك، إنّ رسول الله(ص) أسرّ إليّ في مرضه مفتاح ألف باب من العلم، يفتح كل باب ألف باب. و لو أنّ الأمة منذ قبض رسول الله(ص) اتبعوني و أطاعوني لأكلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم…:39
اي طلحه! هر آيه‌اي كه خداوند (جل و علا) بر محمد(ص) نازل كرد نزد من ـ‌به املاي رسول خدا(ص) و دستخطم ـ‌وجود دارد، و تأويل هر آيه‌اي كه خداوند بر محمد(ص) نازل كرده، و هر حلال و حرام، يا حدّ و حكم، يا هر چيزي كه امت اسلامي تا به روز رستاخيز نياز دارند به املاي رسول خدا(ص) و دستخط من ـ‌حتي أرش خدش‌ـ نزد من است. طلحه گفت: هر چيزي از خرد و كلان، خاص و عام ـ‌كه وجود دارد يا تا روز قيامت پديد مي‌آيد‌ـ نزد تو مكتوب است؟ فرمود: آري، و علاوه بر آن رسول خدا(ص) هنگامي كه قبض روح مي‌شد كليد هزار باب از علم را به دور از ديدِ ديگران و در نهان در اختيار من قرار داد، هر بابي از آن، هزار باب ديگر از علم را به روي من مي‌گشايد، و هر گاه امت ـ‌از آن هنگامي كه آن حضرت از دنيا رفت‌ـ از من پيروي مي‌كردند، و فرمان مرا گردن مي‌نهادند از هر سو، از فراز و نشيب و بالا و پايين، نعمت و رفاه نصيب آنان مي‌شد.
شهرستاني ـ‌چنانكه ديديم‌ـ اين حقيقت را نيز خاطر نشان مي‌كند كه «امير‌المؤمنين علي(ع) قرآن را همان‌گونه كه نازل شد‌ـ بدون هيچ‌گونه تحريف و تبديل و زياده و نقصان جمع كرد‌ـ و بدان‌گونه كه پيامبر اكرم(ص) به مواضع ترتيب و نهاد و تقديم و تأخير آيات و سور اشاره فرمود، اين مصحف را فراهم آورد. ابو‌حاتم گفته است: آن حضرت هر آيه‌اي را در كنار آيه? مشابه آن نهاد.40
? روايات شيعي و سخنان بزرگان و دانشمندان برجسته? شيعه نيز به چنان مقالي گويا است؛
شيخ مفيد صريحاً در اين باره خاطر‌نشان مي‌كند كه قرآنِ موجود، سراسر آن كلام خداي تعالي و تنزيل او است، و چيزي از كلام بشر بدان راه نيافته، و چيزي از آن ضايع و كاسته نشده است. مرحوم مجلسي به‌دنبال آن آورده است:
علي(ع) قرآن مُنزل را از آغاز تا انجامش فراهم آورده، و آن را آن‌گونه كه بايد و شايد سامان داده، مكي را بر مدني و منسوخ را بر ناسخ، مقدم آورده و هر چيزي از قرآن را در جايگاهِ به حقِ آن نهاده است.41
از مجموع روايات فريقين چنين استنباط مي‌شود كه امير‌المؤمنين تا پايانِ زندگانيِ خود از ارائه? مصحف خويش سخت خودداري مي‌ورزيد، و آن‌را به احدي نشان نداد، و حتي ابن‌سيرين آرزوي دستيابي به مصحف آن حضرت را در سر مي‌پروراند و مي‌گفت اگر اين مصحف به‌دست مي‌آمد، علم و دانش را در آن مي‌يافتيم.42
اما ديديم كه همان ابن‌سيرين مي‌گفت: امير‌المؤمنين در مصحف خود ناسخ و منسوخ را نگاشت و من در جست‌و‌جوي يافتن اين مصحف بر آمدم و در اين باره به مدينه نامه نوشتم كه آن‌را [در خاندان آن حضرت بيابند] لكن نتوانستم بر آن اطلاع يابم.43
اين پرسش در ذهن كساني‌كه در مسأله جمع قرآن توسط امير‌المؤمنين مي‌كاوند، خود را مي‌نماياند كه سرنوشت اين مصحف و فرجام آن پس از شهادت آن حضرت چگونه بوده است؟
پاره‌اي از احاديث شيعي مي‌تواند پاسخگوي چنين مقال و سؤالي باشد:
ـ طي روايت ابي‌ذرِّ غفاري آمده است:
وقتي عمر به خلافت رسيد از علي(ع) درخواست كرد كه مصحفِ خود را به آنان تسليم كند تا در آن ميان خود دستكاري كنند. لذا به علي(ع) عرض كرد: اي ابا‌الحسن! چه خوب است قرآني را كه نزد ابي‌بكر بردي براي ما بياوري تا بر سر آن همبستگي يابيم؟ علي(ع) فرمود: پاسخ مثبت چنين توقع و انتظاري از من سخت به‌دور است، و راهي بدان نيست. من مصحفم را از آن‌رو نزد ابي‌بكر بردم تا حجت بر شما به‌پا خواسته [و عذر و بهانه‌اي براي شما باقي نماند] و نگوييد ما از اين مصحف در بي‌خبري به‌سر مي‌برديم يا بگوييد مصحف خود را نزد ما نياوردي. قرآني كه نزد من است جز مطهران و پاكان و اوصيا، كه از فرزندان من هستند هيچ‌كسي را بدان دسترسي نيست، و نمي‌توانند با آن تماس و ارتباط برقرار سازند. عمر گفت: آيا وقت معيني براي نشان‌دادن و ارائه آن در مد‌نظر است؟ فرمود: آري، زماني كه قائم از فرزندان من به پا خيزد آن‌را اظهار كرده و مردم را بر عمل به مضامين و محتواي آن وا‌مي‌دارد، و سنت بر اساس آن جاري خواهد شد.44
ـ ضمن سؤالات طلحه از علي(ع) آمده است:
طلحه به آن حضرت عرض كرد: اي ابا‌الحسن نمي‌بينم راجع به مصحف و قرآني كه جمع‌آوري كردي به پرسشم پاسخ دهي مبني بر اينكه آيا آن‌را به مردم ارائه نمي‌دهي؟ فرمود: طلحه! عمداً از پاسخ به تو امتناع ورزيدم، پس براي من راجع به آنچه عمر و عثمان فراهم آوردند گزارش كن مبني بر اينكه سراسر آن قرآن است و يا آنكه در آن چيزي‌كه قرآن نيست راه يافته است؛ طلحه پاسخ داد: بلكه سراسر آن قرآن است. حضرت فرمود: اگر به محتواي آن پاي‌بند باشيد از آتش دوزخ نجات مي‌يابيد و بر بوستان بهشت در‌مي‌آييد؛ زيرا در قرآن حجت و دليل و بيان حق ما و وجوب طاعت از ما وجود دارد. طلحه گفت: مرا بسنده است، چنانچه قرآن مرا بسنده است.
آن‌گاه طلحه گفت: پس براي من راجع به آن قرآني كه در دست تو است، درباره? تأويل آن و حلال و حرام آن گزارش كن كه آن‌را پس از خود در اختيار چه كسي قرار مي‌دهي و بعد از تو چه كسي صاحب اين قرآن خواهد بود. علي(ع) فرمود: اين قرآن را به كسي كه رسول خدا(ص) مرا فرمان داد كه بدو واگذارم مي‌سپارم، كسي كه وصي من و سزاوار ولايت و سرپرستي بيشتر از مردم به خود مردم است، يعني فرزندم حسن، آن‌گاه فرزندم حسن آن‌را به پسرم حسين مي‌سپارد، سپس در اختيار يكي پس از ديگري از فرزندان حسين دست به دست مي‌گردد، تا آخرين آنها بر رسول خدا(ص)، بر حوض كوثر در آيد، اينان با قرآن پيوند خورده‌اند و از قرآن جدا نشوند و قرآن با آنها است و از آنان جدايي‌ناپذير است.45

4. علي(ع)، آگاه‌ترين مردم به قرائت قرآن

عَليّ?… لكتاب الله أقرؤكم (رسول خدا(ص))
از مطاوي روايات فراوان و نيز مطالعه و بررسي منابع مربوطِ به قرآن و علوم قرآني اين حقيقت بي‌هيچ‌گونه ابهامي نمايان است كه علي(ع)، در امر قرائت قرآن كريم از مهارت و كارآيي و آگاهي فزون‌تري از همه? قرّا بهره‌مند بوده است؛ تا جايي كه مي‌بينيم اين آگاهي و مهارت در قرائت موجب گرديد، اكثر و بلكه تمام قراآت متداول ميان مسلمانان شرق و غرب، قرآني است كه روايات آنها، به آن حضرت منتهي مي‌شود. و به عبارت ديگر مي‌توان گفت: دنياي اسلام، قرآني را از دير باز پذيرا شد كه بايد آنها را قرائت امير‌المؤمنين علي(ع) بر‌شمرد؛ چنانكه ضمن همين مبحث شواهد و قرائني را ياد خواهيم كرد كه مؤيد همين حقيقت انكار‌ناپذير مي‌باشد.
هر چند در پاره‌اي از مصادر آمده است كه رسول اكرم(ص)، ابي‌بن كعب را آگاه‌تر از ديگران در قرائت قرآن معرفي كرده است؛46 اما با توجه به شواهد و قرائني كه در اختيار داريم پيش‌تر از ابي‌بن كعب، علي(ع) ـ‌نه تنها در امر قرائت قرآن كريم، بلكه در همه? مباحث و علوم قرآن‌ـ در رأس همه? صحابه جايگاه شامخي دارد كه هيچ‌كس را توان بر فرازيدن بر چنين جايگاه و پايگاه والا نيست.
مرحوم شيخ مفيد، حديثي را ياد مي‌كند كه مقام شامخ امير‌المؤمنين را از زبان رسول خدا(ص) در همه? شؤون، برتر از ديگران معرفي كرده و آن‌حضرت را فرد بي‌همتا و برتري مي‌شناساند:
از شهر بن حوشب است كه مي‌گفت از ابي أمامه باهلي شنيدم مي‌گفت:
و الله لا يمنعني مكان معاوية أن أقول الحق في علي(ع)، سمعت رسول الله(ص) يقول:
عليّ? أفضلكم، و في الدين أفقهكم، و بسنتي أبصركم، و لكتاب الله أقرؤُكم. اللهم إني أُحب عليا فأحبه اللهم إني أُحب عليا فأحبه:
«سوگند به خداوند، موقعيت و مقام سياسي معاويه مرا از گفتن حق درباره? علي(ع) باز‌نمي‌دارد، از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي‌فرمود:
علي برترين شما است، و در دين با بينش‌ترين شما است، و بيناترين شما به سنت من است و براي كتاب شما (يعني قرآن) آگاه‌ترين؛ و كار‌آمد‌ترين شما در قرائت آن است [آن‌گاه دو بار گفت]: بار خدايا من علي را دوست مي‌دارم پس تو علي را دوست بدار.47
هيچ آيه‌اي در قرآن به چشم نمي‌خورد كه علي(ع) قرائت آن‌را مستقيماً از رسول اكرم(ص) فرا‌نگرفته باشد. علي(ع) چنانكه قبلاً ديديم درباره? قرآني كه خود، آن‌را جمع‌آوري كرد مي‌فرمود:
… و ليست منه آية إلا وقد أقرأينها رسول الله(ص) و علمني تأويلها…48
هيچ آيه‌اي از اين قرآني كه فراهم آوردم وجود ندارد مگر آنكه تحقيقاً رسول خدا(ص) قرائت آن و تأويل و تفسير آن‌را به من تعليم داد.
و نيز طي روايت ديگري آمده است كه علي(ع) به مردم فرمود:
سلوني عن كتاب الله؛ فو الله ما نزلت آية من كتاب الله في ليل و لانهار، و لا مسيرو لا مقام إلا و قد أقرانيها رسول الله(ص) و علمني تأويلها.49
از من راجع به كتاب خدا پرسش كنيد؛ پس سوگند به خداوند، آيه‌اي از كتاب خدا در شب و روز و در مسير و محلِ اقامتِ رسول خدا(ص) نازل نشده است مگر آنكه قطعاً آن حضرت قرائت و تأويل آن‌را به من تعليم داده است.
دو تن از نويسندگان معاصر درباره? مصحف علي(ع) ياد‌آور مي‌شوند كه ابن‌سيرين مي‌گفت: علي(ع) فرمود:
آليت ألاّ آخذ ردايي إلا لصلوة جمعة حتي أجمع القرآن فجمعته:50
با خداي خود عهد نمودم كه ردا در‌بر‌نگيرم مگر براي نماز جمعه تا آن‌گاه كه قرآن را جمع كنم، پس آن‌را فراهم آوردم.
آن‌گاه مي‌گويند: مطلبي كه هيچگونه ترديدي بدان راه ندارد، آن است كه حديث ياد شده دالّ بر آن است كه انديشه? جمع قرآن ـ‌قبل از اينكه ابي‌بكر مصحف خود را گرد‌آورد‌ـ در ذهن علي(ع) استقرار يافته بود.
مصحف علي(ع) با توجه به اينكه آن حضرت از قرّاء [مبرز] به‌شمار مي‌رفت داراي ارزش تاريخي است چرا كه مصحف او بيانگر قرائت وي مي‌باشد.
ارزش تاريخي اين مصحف در ارتباط با مسأله قرائت، به اين حقيقت مربوط است كه قرائتِ چهار تن از قراء سبعه به قرائت علي‌(كرم الله وجهه) باز‌مي‌گردد:
1. ابو عمرو‌بن علاء كه بر نصر‌بن عاصم و يحيي‌بن يعمر قرائت كرد؛ و آن دو بر ابي‌الأسود، و ابي الاسود بر علي[(ع)] قرائت كرد.51
2. عاصم‌بن ابي النَجود، كه بر ابي‌عبد‌الرحمن عبدالله حبيب بن ربيعه? سلمي ضرير، و او بر علي‌(كرم الله وجهه) قرائت كرد.52
3. حمزة‌بن حبيب زيات، كه بر ابي‌عبدالله جعفر صادق(ع) و او بر پدرش محمد باقر(ع) و او بر پدرش زين‌العابدين(ع) و او بر پدرش «سيد شباب اهل الجنة، حسين»(ع) و او بر پدرش علي‌بن ابي‌طالب قرائت كرده‌اند.53
4. كسايي، كه به حمزه، و حمزه با سند ياد شده بر علي(ع) قرائت كرد، و كسايي در قرائت، به حمزه متكي بود.54 سرانجام اين دو نويسنده مي‌گويند:
از مطالبي كه بايسته است نظرها را بدان معطوف سازيم اين است كه مصحف علي‌(كرم الله وجهه) با مصحف عثمان جز در قرائتي كه رسم الخط مصحف عثماني آن‌را پذيرا بود تفاوتي نداشت؛ زيرا علي‌(كرم الله وجهه) مصحف خود را طبق قرائتي كه آن‌را از رسول خدا(ع) شنيده بود نگاشت. و مصحف ابي‌بكر هم در برابر ديدگان و در دسترس مردم كتابت شد. پس اگر اختلافي در ترتيب و يا تباين و تفاوتي در زياده و نقصان در مصحف ابي‌بكر يا عثمان به‌نظر مي‌رسيد علي(ع) ساكت و آرام نمي‌ماند و رأي خودرا آشكار و بي‌پرده اظهار مي‌كرد؛ زيرا درباره? مردي مانند او ـ‌كه شخصيت برجسته به‌شمار مي‌رفت و شهامت او بر هيچ‌كسي مخفي نبود‌ـ سزا نمي‌نمود راجع به كاري كه پسند خاطر او نبود ساكت بماند، آن‌هم درباره? قرآن كه قانون اساسي امت اسلامي و ستون بناء عقيده? مسلمين است «قرائت علي در مصحفش از رسم الخط عثماني بيگانه نبوده است، و آنچه از قراآتي كه از علي[(ع)] روايت شده و در زمره? «قراآت شاذه» به‌شمار است، برخوردار از تواتر نبوده و سند آنها قوي نيست.55
بعد از چند صفحه، اين دو نويسنده ـ‌بدين منظور كه قراآت مصحف علي(ع) مباين با قراآت مصحف عثمان نبوده است، كه ادله‌اي را در اين باره ذكر مي‌كنند‌ـ آورده‌اند:
دليل ديگر را صاحب «المباني» ياد كرده است، آنجا كه در مقام ردّ قرائت منسوب به علي(ع) گفته است: طبق اين قرائت گويند: علي(ع) مي‌خواند: «والعصر، و نوائب الدهر، إن الإنسان لفي خسر» صاحب «المباني» گفته است: اين روايت، باطل و نادرست است؛ چرا كه يحيي‌بن آدم از ابي‌بكر‌بن عياش روايت كرده كه مي‌گفت: عاصم‌بن ابي‌النجود به من گفت: هيچ‌كس هيچ‌يك از قراآت قرآن را جز ابو‌عبدالرحمن سلمي به من اقراء نكرده و به من تعليم نداده است، و ابو عبد‌الرحمن بر علي(ع) قرائت كرد.56 من از محضر قرائت ابو‌عبد‌الرحمن باز‌مي‌گشتم و آن‌را بر زرّ‌بن حبيش عرضه مي‌كردم و زرّ نيز بر عبدالله‌بن مسعود قرائت مي‌كرد. ابوبكر‌بن عياش گفت: من به عاصم گفتم: با وثاقت، قرائت را اخذ كردي؛ چرا كه ابو‌عبدالرحمن صرفاً قرائت را از علي(ع) روايت كرده است: «والعصر إن الإنسان لفي خسر». گواه اين قرائت، شهادت عاصم براي عبد‌الرحمن است كه او اين قرائت را از علي(ع) بازگو كرده است، و روايت ابي‌عبد‌الرحمن ناسخ هر قرائت منقول از علي(ع) مي‌باشد؛ چرا كه موقعيت و موضع ابي‌عبد‌الرحمن نسبت به علي(ع) و قرب و ارتباط او با آن حضرت كاملاً روشن است؛ و مي‌دانيم كه او قرائت علي(ع) را درست ضبط مي‌كرد. همين نكته آن جهتي است كه روايت كسي را كه از علي(ع) نقل مي‌كند تأييد مي‌نمايد.57
اين حقايق تاريخي و واقعيت قضيه مبني بر اينكه قرائت عاصم به حكم وجدان تاريخ ميان قراآت ديگر انتخاب و رايج گرديد، گوياي همان حقيقتي است كه نشان مي‌دهد علي(ع) موثق‌ترين قرائت را در اختيار داشت و كارآيي و مهارت آن حضرت در جمع صحابه بي‌همتا و غير قابل رقابت از نظر وثاقت بوده است.
ديديم كه عاصم قرائت خود را با وسائط مطمئن از علي(ع) اخذ كرده است، چرا كه عاصم قرائت خود را بر زرّ‌بن حبيش عرضه كرده و زرّ‌بن حبيش علاوه بر اخذ قرائت از ابن‌مسعود، از علي(ع) نيز فرا‌گرفته است، و حتي زرّ‌بن حبيش سراسر قرآن را نزد علي(ع) قرائت كرده و عرضاً قرائت خود را از آن حضرت اخذ كرده است:
در مصباح الانوار، از حسين‌بن احمد از… از زائده از عاصم از زر‌ّبن حبيش روايت شده كه زر‌ّبن حبيش مي‌گفت:
قرأت القرآن من أوله إلي آخره في المسجد الجامع بالكوفة علي أمير‌المؤمنين علي‌بن أبي‌طالب(ع):
قرآن را از آغاز تا پايانش در مسجد جامع كوفه بر امير‌المؤمنين علي‌بن ابي‌طالب(ع) قرائت كردم.
زرّ‌بن حبيش گفت: پس وقتي كه به «حواميم» رسيدم امير‌المؤمنين به من فرمود: به «عرائس قرآن» رسيدي، پس هنگامي كه به رأس (پايان) آيه? بيستم و دوم سوره? «حم عسق» رسيدم كه: «و الذين آمنوا و عملوا الصالحات في روضات الجنات لهم ما يشأون عند ربهم ذلك هو الفضل الكبير»، امير‌المؤمنين(ع) گريست تا آنجا كه ناله‌اش در گريستن بلند شد، آن‌گاه سرش را به سوي آسمان بلند كرد و فرمود: اي زرّ [بن‌حبيش] به دعا و نيايشم آمّين بگو، پس آن حضرت اين دعا را خواند: «اللهم إني اسئلك إخبات المخبتين…».58
اعلميت و مهارت و كارآيي علي(ع) در قرائت قرآن طي روايات فراواني منعكس است، حتي خود ابن‌مسعود صريحاً ياد‌آور شده كه من احدي را ماهرتر از علي(ع) در قرائت نمي‌شناسم حتي چنانكه ديديم طبق برخي از روايات، قراآت قرّاء سبعه به علي(ع) باز مي‌گردد و مأخذ قرائت آنها آن حضرت است. گزارشي را كه از اين پس مي‌آوريم مؤيد حقايق ياد شده است:
«علماي قرائت از قبيل احمد‌بن حنبل و ابن‌بطه و ابويعلي در مصنفاتشان از اعمش از ابي‌بكر‌بن ابي‌عياش در خبري مفصل و طولاني آورده‌اند كه ابي‌بكر‌بن ابي‌عياش مي‌گفت: دو تن، سي آيه از سوره? احقاف را قرائت مي‌كردند، و در قرائت آن دچار اختلاف شدند، پس ابن‌مسعود گفت: چنين اختلافي را من قرائت نمي‌كنم. سپس ابن مسعود گفت: من آن دو تن را نزد نبي اكرم(ص) بردم، آن حضرت در حالي‌كه علي(ع) نزد او بود به خشم در آمد، پس علي(ع) فرمود: رسول خدا(ص) به شما امر مي‌كند همان‌گونه كه فرا‌گرفتيد، قرآن را قرائت كنيد. اين جريان مي‌تواند دليل بر علم و آگاهي علي(ع) به وجوه مختلف قراآت باشد.
روايت شده كه زيد‌بن ثابت وقتي كه «التابوة» را قرائت كرد علي(ع) فرمود: «التابوت» بنويس، و زيد بدينسان نگاشت.

قرائت علي(ع)، مرجع قراء سبعه

ـ اما حمزه و كسايي در قرائت خود متكي به قرائت علي و ابن‌مسعود بودند [پيدا است مصحف حمزه و كسايي، مصحف ابن‌مسعود نبود]؛ لذا اين‌دو در امر قرائت به قرائت علي(ع) رجوع مي‌كردند و با ابن‌مسعود در امري كه به‌منزله? اعراب تلقي مي‌شد، خود را هماهنگ مي‌ساختند، و ابن‌مسعود خود مي‌گفت:
ما رأيت أحداً أقرَء من علي‌بن أبي طالب(ع) للقرآن:
احدي را نمي‌يابم كه آگاه‌تر از علي‌بن ابي‌طالب(ع) در قرائت قرآن باشد.
ـ اما نافع و ابن‌كثير و ابو‌عمر، عمده? قراآت آنها به ابن عباس بر‌مي‌گردد، و ابن‌عباس بر أُبيّ‌بن كعب و علي[(ع)] قرائت كرد، قراآتي كه اينان برگزار مي‌كردند با قرائت ابي‌بن كعب متفاوت بود، پس قراآت آنها مأخوذ از قرائت علي(ع) بود.
ـ اما عاصم، قرآن را بر ابي‌عبد‌الرحمن سلّمي قرائت كرد؛ و ابو‌عبد‌الرحمن سلمي مي‌گفت: سراسرِ قرآن را بر علي‌بن ابي‌طالب قرائت كردم. لذا گفته‌اند: فصيح‌ترين قراآت، قرائت عاصم است؛ زيرا قرائتِ اصل و اساس را ارائه كرده است. بدين صورت‌كه عاصم آنچه را ديگران به ادغام مي‌خواندند اظهار مي‌كرد، و آنچه را ديگران تسهيل و تليين مي‌كردند با تحقيق همزه مي‌خواند، و اماله? ديگران را با الف قرائت مي‌كرد. و عدد كوفي در قرآن كريم، منسوب به علي(ع) است. در ميان صحابه، جز علي(ع) كسي ديده نمي‌شود كه عدد كوفي بدو منسوب باشد، و هر سرزميني عدد و شمار آيات را به نقل از تابعين نگاشتند.59
بنابراين در قراآت موجود و به‌ويژه قرائت عاصم و نيز شمار آيات قرآن كريم بايد امير‌المؤمنين علي(ع) را به‌عنوان مرجع و مأخذ مطمئن دانست.
عملاً جهان اسلام در مسأله? قرائت ـ‌چون پيرو قرّاء سبعه و به‌ويژه عاصم هستند‌ـ از علي(ع) پيروي مي‌كنند؛ چنانكه در شمار آيات نيز، عدد كوفي را كه منسوب به آن حضرت است ملاك كار قرار داده و مي‌دهند.

5. علي(ع) و تفسير قرآن

يكي از حقايق مسلم و خدشه ناپذيركه در منابع فريقين آشكار و عاري از هر گونه ترديد و ابهام جلب نظر مي‌كند،اعلميت اميرالمؤمنين علي(ع) در تفسير قرآن است.هرچند كه قبلاًاشارت رفت، كه افضليت و اعلميت آن حضرت در تمام شؤون و نيز در همه? دانشها و هم چنين علوم راجعه?‌بر قرآن از مسلّمات تاريخ اسلام به شمار مي‌رود.
پيوند ناگسستني علي(ع) با قرآن به بعد خاصي از ابعاد وزواياي محدود و معدودي از زواياي قرآن كريم منحصر نيست، اگر درباره? اعلميت آن حضرت در تفسير، گفت‌و‌گوي خود را آغاز كرده و ادامه مي‌دهيم بدين معني نيست كه آن حضرت در تفسير، شاخص و برجسته است؛بلكه به گواه تاريخ، در هر مقوله? قرآني از توان علمي بالا و بي‌همتا بهره‌مند بوده است، به ويژه در تفسير كه چهره? زيبا و دل‌انگيز قرآن از رهگذر آن تجلي مي‌كند و كتاب تشريع الهي يعني قرآن كريم ـ‌كه كتاب تكوين و عالم هستي را به سامان مي‌آورد و رابطه? انسانها با خود و ديگران و نيز پديده‌هاي عالم را تنظيم مي‌كند‌ـ و اين امر به مدد تفسير صحيح مي‌تواند راهگشاي بشر در حل مشكلات حياتي و باز يافتن خويشتن در جنب عالم وجود باشد و بايد گفت كليد آن در اختيار علي(ع) و معصومان پاك، كه از فرزندان او هستند نهاده شده است:«لايسمه الا المطهرون‌» (واقعه، 56/79)
در قرآن كريم از بيان هيچ حقيقتي فرو‌گزار نشده است:«ما فرطنا في الكتاب من شيء» (انعام، 6/38)، از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود:
‌إن الله أنزل في القرآن تبيان كل شيء، حتي و اللّه ما ترك شيئاً يحتاج العباد اليه إلاّبينه للناس، حتي لايستطيع عبد يقول: لو كان هذا أنزل في القرآن، إلا و قد أنزل الله فيه‌.60
خداوند متعال، بيان و رموز روشنگر هر چيزي را در قرآن نازل كرده حتي سوگند به خدا هيچ چيزي را كه بندگان خداوند بدان نياز دارند فرو گزار نكرده مگر آنكه آن‌را براي مردم روشن ساخت، حتي كسي نمي‌تواند بگويد: كاش اين موضوع و مسأله، در قرآن نازل مي‌شد، تحقيقاً در همان چيزي كه آرزوي نزول آن‌را دارند خداوند درباره? آن سخني به ميان آورده است.
و در حديثي ديگر از همان امام(ع) آمده است:
إن الله لم يدع شيئاً تحتاج إليه الأمة إلي يوم القيمة إلا أنزله في كتابه و بيّنه لرسوله و جعل لكل شي? حداً، و جعل عليه دليلاً‌:61
تحقيقاً خداوند هيچ امري را كه امت مسلمان بدان تا به روز رستاخيز نياز دارند رها نكرد مگر آنكه آن‌را در كتاب خود نازل كرده و آن‌را براي رسول خود بيان نموده، و براي هر چيزي حدي و بر هر چيزي دليل و رهنمودي مقرر كرده است.

اعلميت علي(ع)در تفسير و علوم

اطلاع بر چنين حقايق بي‌كران فقط پس از رسول خدا(ص) در اختيار علي(ع) قرار دارد، و احدي پس از آن حضرت عالم‌تر و آگاه‌تر از علي(ع) به كتاب خدا نبوده است در«فضائل عكبري‌» آمده كه شعبي مي‌گفت:
«ما أحد أعلم بكتاب الله بعد نبيّ‌الله من علي بن ابيطالب(ع)»62
در تفسير نقاش آمده است كه ابن عباس مي‌گفت:
جلُّ ما تعلمت من التفسير من علي بن أبي‌طالب و ابن مسعود، إنّ القرآن أنزل علي سبعة احرف، ما منها الاّ و له ظهر و بطن، و انّ علي ابن ابيطالب علم الظاهر و الباطن.63
آنچه از تفسير فرا گرفتم سراسر آن از علي بن ابيطالب و ابن مسعود است، قرآن بر هفت حرف و بخش[از نظر محتوي] نازل شده، هر حرفي از آن داراي ظاهر و باطن است. و علي بن ابي‌طالب داراي علم و آگاهي به ظاهر و باطن است.
اطلاعات اميرالمؤمنين در تفسير قرآن و مطالب مربوط به آن و بلكه همه? علوم و دانشها، آن‌چنان عميق و برخوردار از صحت و دقت و سرشار بود كه مؤالف و مخالف آن‌را تأييد و گواهي كرده‌اند كه مرجع و منبعي براي آنها به شمار مي‌رفت و به هيچ‌وجه در كنار تفسير و رأي آن‌حضرت، به رأي هيچ‌كس مراجعه نمي‌كردند.
سعيد بن جبير مي‌گفت:
إذا ثبت لنا الشيء عن علي لم تعدل عنه إلي غيره‌:64
وقتي چيزي براي ما به نقل از علي(ع) به ثبوت مي‌رسيد از آن به ديگري عدول و مراجعه نمي‌كرديم.
از عطاء بن ابي رياح پرسيدند:
«أكان في أصحاب محمد(ص) أعلَم من علي(ع)؟ قال: والله ما أعلمه»:65
ابن عباس، كه در طول تاريخ از صدر اسلام تا هم اكنون از نظر علمي و مسأله تفسير قرآن، عناوين ممتاز و برجسته‌اي براي خود احراز كرده و به«‌ترجمان القرآن، فارس القرآن، حبر الأمة، بحر الأمة، رييس المفسرين، شيخ المفسرين، الأب الاول لتفسير القرآن‌»66 ملقب گرديده مي‌گفت:
ما أخذت في تفسير القرآن فعن علي بن أبي‌طالب(ع):67
آنچه در تفسير قرآن به دست آوردم از علي بن ابي‌طالب(ع) است.
هيچ زاويه و ناحيه‌اي در قرآن وجود ندارد كه علي(ع) به شهادت و گواهي فريقين، بدان آگاه نباشد. اميرالمؤمنين در هر مقوله‌اي از مقولات قرآن و علوم قرآني داراي اطلاع كافي و صحيح بوده و بر سراسر مسائل مربوط به قرآن اشراف كامل داشت:
اميرالمؤمنين علي(ع) فرمود:
والله ما نزلت آية إلا و قد علمت فيم أُنزلت، و اين أُنزلت، إن ربي وهب‌لي قلباً عقولا و لساناًسؤولا.68
سوگند به خداوند، آيه‌اي نازل نشده مگر آنكه تحقيقاً مي‌دانم درباره? چه امري و در كجا نازل شده است؛ و به درستي خداوند به من قلب خردمند و انديشمند و زباني پرسان موهبت فرموده است‌.
در تاريخ بلازري و حلية الأولياء، مي‌بينيم كه علي(ع) به مقالي همانند گفتار ياد شده، گويا است، آنجا كه فرمود:
و الله ما نزلت آية إلا و قد علمت فيما نزلت، و أين نزلت، أبليل أم بنهار نزلت، في سهل أو جبل؛ إن ربي وهب لي قلباً عقولا و لساناً سؤولاً‌:69
سوگند به خداوند، آيه‌هاي نازل نشده است مگر آنكه به حق و صواب مي‌دانم درباره? چه امري و در كجا، چه در شب و چه به روز، در دشت و هامون و سرزمين هموار ويا در كوهساران نازل شده است؛ چرا كه خداوند به من قلب و دلي پرخرد و زباني بس پرسان ارزاني داشته است.
به راستي و به دور از هر گونه گزافه گويي، سزا است نابغه‌اي در تفسير قرآن چون علي(ع) ـ‌كه هميشه پويا و همواره جويا و پرسان و در عين حال از پيشگاه خدا مؤيد بوده‌ـ اين سخن را بر زبان راند كه:
«‌لؤ شئت لأوقرت سبعين بعيراً في تفسير سورة الفاتحة‌»:70
هر گاه اراده كنم و بخواهم[دست‌اندركار تفسير شوم] تحقيقاً بي‌گزافه گويي مي‌توانم نوشتاري در تفسير سوره? حمد به هم رسانم كه از نظر حجم و سنگيني، بار دوش هفتاد شتر را فراهم آورد.
لذا وقتي مفسران بر اين سخن اميرالمؤمنين دست يافتند [و مي‌دانستند كه آن حضرت، سخن به گزافه نياورده است] در تفسير قرآن جز سخن آن حضرت،[درباره? يافتن مقصود خداوند از گفتارش] از سخن ديگر مطلبي را اخذ نمي‌كردند.71
راهنماي راستين امت اسلام و رهبر و امام مسلمين ـ‌كه وجدان تاريخ تا كنون عنوان امام را به هيچ خليفه‌اي از خلفاي سه‌گانه و خلفاي اموي و عباسي جز اميرالمؤمنين علي(ع) اعطاء نكرده‌ـ بجا است كه خويشتن را مصداق «ولكل قوم هاد» (رعد، 13/7) معرفي كند.
هر چند كه اگر مردم سؤال نمي‌كردند آن حضرت اين حقيقت را اظهار نمي‌كرد، از عباد بن عبدالله روايت شده كه مي‌گفت: علي(ع) فرمود:
ما نزلت في القرآن آية و قد علمت أين نزلت، و في أيّ شي? نزلت، و في سهل نزلت أم في جبل[قيل فما نزل فيك؟] فقال: لولا أنكم سألتموني ما أخبرتكم، نزلت في الآية: «إنما أنت منذر و لكل قوم هاد» فرسول الله(ص) المنذر، و أنا الهادي بما جاء به آيه‌اي در قرآن نازل نشده مگر اينكه مي‌دانم كجا و درباره? چه كسي و درباره? چه چيزي، در زمين هموار يا در كوه نازل شده است. گفتند: چه چيزي درباره? تو نازل شده؟، پاسخ داد هر گاه شما از من سؤال نمي‌كرديد من شما را آگاه نمي‌كردم؛ اين آيه درباره? من نازل شده است: «انما انت منذر و لكل قوم هاد» پس رسول خدا(ص) منذر است و من هادي و راهنماي قرآني هستم، كه با خود آورده است.72
ابن عباس با وجود اينكه مبرزترين شخصيت علمي در تفسير قرآن به شمار است، اطلاعات و معلومات خود و همه? اصحاب را در تفسير و ساير دانشها ـ‌در مقايسه? با اطلاعات و علم علي(ع)‌ـ ناچيز و اندك اعلام مي‌كند و همانند قطره‌اي در مقابل هفت دريا خاطر نشان مي‌سازد:
ابوبكر نقاش در تفسير «شفاء الصدور»‌ ـ‌پس از ذكر سخن ابن عباس مبني بر اينكه سراسر اطلاعات او در تفسير از علي(ع) است و اينكه ابن عباس بينايي خويش را به علت گريستن زياد بر آن حضرت از دست داد‌ـ مي‌گويد: ابن عباس گفت:
علي(ع) عَلم علماً علّمه رسول الله(ص) و رسول الله(ص) علّمه الله؛ فعِلم النبي(ص) من عِلم الله، و علم عَلّي من علم النبي(ص)، و علمي من علم عَلّي(ع) و ما علمي و علم اصحاب محمد(ص) في علم علّي الاّ كقطرة في سبعة ابحر.73
علي(ع) بر علم و دانشي دست يافت كه رسول خدا(ص) آن‌را به وي تعليم داد و رسول خدا(ص) را خدا تعليم داد، پس علم نبي‌اكرم(ص) از علم خدا نشأت گرفته است، علم علي(ع) از علم نبي‌اكرم(ص) دريافت شده، و علم من از علم علي(ع) فراهم آمده است. علم من و علم اصحاب محمّد(ص) در مقايسه با علم علي جز به سان قطره‌اي در مقايسه با دريا بيشتر نيست.
ابو عمر زاهد كه نام او محمد عبدالواحد است در كتاب خويش، به استاد خود آورده است:
علي بن ابي‌طالب به ابن عباس فرمود: وقتي نماز عشا را برگزار كردي، در «‌جبّان‌»به من بپيوند، يعني نزد من بيا، ابن عباس گفت پس نماز را بجاي آوردم و به آن حضرت پيوستم در شبي مهتابي . به او فرمود تفسير «الف» از «الحمد» چيست؟ ابن عباس گفت: سخني را نمي‌دانستم در پاسخ آن حضرت ارائه دهم. و آن حضرت در تفسير الف، يك ساعت كامل سخن گفت. آن‌گاه به من فرمود: پس تفسير لام از «الحمد» چيست؟ ابن عباس گفت: پاسخ دادم: نمي‌دانم؛ پس آن حضرت در تفسير آن يك ساعت صحبت كرد. ابن عباس گفت: سپس فرمود: تفسير ميم از «الحمد» چيست؟ پس گفتم نمي‌دانم. پس آن حضرت يك ساعت كامل درباره? آن سخن گفت. تا وقتي برق روشنايي استوانه فجر، درخشيدن آغاز كرد و آغاز بامداد روز را اعلام نمود. ابن عباس گفت: پس آن حضرت به من فرمود: برخيز اي ابا عباس و به خانه خويش رو و براي نماز واجب خود آمادگي به هم رسان.
ابوالعباس عبدالله بن عباس گفت:«از جاي برخاستم در حالي‌كه تمام مطالبي را كه فرمودند حفظ نموده و در گنجور حافظه? خود سپردم» ابن عباس از پس اين سخنان مي‌گفت:
«ثم تفكرت فإذا علمي بالقرآن في علم علّي، كالقرارة في المثعنجر»74
آن‌گاه به تفكر نشستم، به اين نتيجه رسيدم كه علم من به قرآن در مقايسه با علم علي مانند بركه? آبي در مقايسه با دريا است.
صاحب قلب خردورز و انساني كه براي نيل به حق و حقيقت از زباني پويا و پرسان برخوردار بوده است مردم را به پرسش از خويش فراخواند و ديگران را چون خود به پرس‌و‌جو ـ‌به منظور يافتن حق‌ـ فراخواند تا تفسير صحيح قرآن كريم را از او به دست آورند؛ و به حق، آن حضرت مي‌فرمود:
«سلوني قبل أن تفقدوني؛ فما أحد أعرف بما في الوحين مني»:75
پيش از آنكه مرا از دست دهيد از من بپرسيد، احدي از من به آنچه ميان دو لوح قرار دارد [يعني قرآن] آگاه‌تر نيست.
يا فرمود:«ما بين الوحين شيء إلا و أنا أعلمه».76
صدر المفسرين ـ‌يا‌ـ علي(ع) و كثرت روايات تفسيري او
اميرالمؤمنين علي(ع) پس از رسول خدا(ص) طبق اعتراف برخي از دانشمندان ژرف نگر و برخوردار از انصاف و تقواي ديني، جايگاه نخست را در تفسير احراز كرده بود.
? محمد بن عبدالكريم شهرستاني ـ‌عليرغم آن‌كه سني اشعري است‌ـ درباره? آگاهي علي(ع) و خاندان او به قرآن كريم و تفسير آن، از هيچ سخن درخوري دريغ نكرده، و علي(ع) را چه در مسأله? جمع قرآن و چه در تفسير آن و علوم راجعه? به قرآن، در صدر ديگران ياد مي‌كند؛ وي ذيل عنوان «الفصل السابع في تعديد المفسرين من الصحابه و تعديد التفاسير المصنفة و المعاني و أصحابها» نخست از علي، آنهم با لقب «اميرالمؤمنين» نام مي‌برد و مي‌گويد: «فمن الصحابة من تكلّم في تفسير القرآن: اميرالمؤمنين علي و عبدالله بن عباس و…».
? ابو محمد عبد الحق بن عطيه? غرناطي، معروف به«ابن عطية» در باب، «ما قيل في الكلام في تفسير القرآن و الجرأة عليه و مراتب المفسرين» پس از ذكر مطالبي راجع به محتواي عنوان ياد شده، مي‌گويد:
«فأمّا صدر المفسرين و المؤيد فيهم فعلي بن أبي‌طالب0 و يتلوه ابن عباس077
امّا صدر مفسران و كسي كه جايگاه نخست را در تفسير احراز كرده و در ميان مفسران در امر تفسير مورد تأييد صحابه و يا مؤيد و موفق و كامياب بوده است علي(ع) است، و ابن عباس در تفسير،داراي مقام و جايگاهي پس از آن حضرت مي‌باشد.
زركشي نيز آورده است:
«وصدر المفسرين من الصحابة علي، ثم ابن عباس».78
اما متأسفانه عده? نسبتاً زيادي از علماي اهل سنت و مقلدان و متعصباني چون دكتر محمد حسين ذهبي و ديگران، جايگاه علي(ع) را پس از ابن عباس در مسأله? مراتب مفسران مشخص كرده‌اند، كه سعي كرده‌اند كه بگويند روايات تفسيري علي(ع) شمار ناچيزي را تشكيل مي‌دهد، از قبيل ابن تيميه در كتاب منهاج السنة، و نيز ساير دانشمندان كه مقام آن حضرت و صداقت او را در تفسير، ناديده انگاشته‌اند.
همان‌گونه كه اشارت رفت، وقتي كه ابن عباس، منبع تفسير خود را تفسير علي(ع) معرفي مي‌كند، بايد گفت: تفسير ابن عباس بخشي از تفسير آن حضرت است، و تفسير علي(ع) مجموعه? عظيم و حجيمي شگرف را تشكيل مي‌دهد كه مقداري از آن در تفسير ابن عباس انعكاس يافته است.
هر چند كه بزرگان دين و دانش خلفا را از مشاهير و شخصيت‌هاي نامور در امر تفسير ياد مي‌كنند، ولي هيچ‌يك از آنها در كثرت روايات تفسيري ـ‌‌طبق گواهي صريح پاره‌اي از دانشمندان اهل سنت‌ـ به هيچ‌وجه قابل مقايسه با علي (ع) نيستند، و نمي‌توان آنها و بلكه همه? مفسران مشهور صدر اسلام را در كثرت روايات مربوط به قرآن و به ويژه تفسير، هم سطح با آن حضرت دانست:
سيوطي با تعبيري رسا و گويا اين حقيقت ـ‌يعني فزوني روايات تفسيري علي(ع) را بر خلفا‌ـ آشكارا اظهار مي‌دارد؛ وي در طليعه? نوع هشتاد(طبقات مفسرين) مي‌نويسد:
اشتهر بالتفسير من الصحابة عشرة: الخلفاء الأربعه و ابن مسعود، و ابن عباس، و أُبي بن كعب، و زيدبن ثابت، و ابوموسي الأشعري و عبدالله بن الزبير.
? أما الخلفاء فأكثر من روي عنه منهم علي أبي‌طالب، و الرواية عن الثلاثةنزرة جداً… و لا أحفظ عن أبي‌بكر0 في التفسير إلا آثاراً قليلة جداً لا تكاد تجاوز العشرة؛79
و أما علي، فروي عنه الكثير. و قد روي معمر عن وهب بن عبدالله عن أبي الطفيل، قال:
? شهدت علياً يخطب و هو يقول:«سلوني، فوالله لا تسألوني عن شي? إلا أخبرتكم، سلوني عن كتاب الله؛ فوالله ما من آية إلا و أنا أعلم أبليل نزلت أم بنهار، أم في سهل آَم في جبل:80
از جمع صحابه ده تن به تفسير،نامور شدند: خلفاي چهارگانه، ابن مسعود، ابن عباس، ابي بن كعب،…؛ اما خلفا، آن‌كسي كه بيش از همه? آنها روايت تفسيري از او نقل شده علي بن ابي‌طالب(ع)است، و روايت تفسيري از سه خليفه (ابي‌بكر ، عمر،و عثمان) جداً اندك است… و از ابي‌بكر در تفسير جز آثاري كه جداً اندك است به خاطر ندارم، كه از ده حديث فراتر نمي‌رود.
?اما علي(ع) پس [بايد گفت:] از وي روايات تفسيري فراوان، نقل شده است. معمر از وهب بن عبدالله از ابي الطفيل آورده كه مي‌گفت: علي(ع) را در حال سخنراني ديدم و در محضر ايراد خطابه‌اش حضور داشتم در حالي‌كه مي‌گفت: از من بپرسيد، پس سوگند به خداوند از هر چيزي سؤال كنيد پاسخ آن‌را از من دريافت خواهيد كرد و من پاسخ آنها را براي شما گزارش مي‌كنم. از من راجع به كتاب خدا(قرآن كريم) بپرسيد، پس سوگند به خداوند هيچ آيه‌اي در قرآن نيست مگر آنكه من مي‌دانم در شب، يا در روز يا در زمين هموار و هامون، و يا در كوه و برآمدگيها از زمين نازل شده است.
درباره? كثرت روايات اميرالمؤمنين و اينكه روايات تفسيري و احاديث مربوط به قرآن كه از آن حضرت نقل شده است بيش از ديگران ـ‌اعم از خلفا و ساير مفسران‌ـ مي‌باشد، با رجوع به منابع جامع و فراگير دانشمندان اهل سنت كاملاً مبرهن و ترديد ناپزير مي‌نمايد:
به عنوان مثال اگر به كتاب «كنز العمال في سنن الا قوال و الافعال» از علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين هندي برهان پوري ـ‌كه در مجلد دوم آن، ذيل «فصل في التفسير» حدود 520 حديث در تفسير ـ‌به نقل از بيش از پنجاه تن81 از اصحاب و جز آنها‌ـ قريب به 300 حديث آن به نقل از اميرالمؤمنين علي(ع) مي‌باشد.82
سهم اميرالمؤمنين در تفسير با توجه به سهم حدود پنجاه تن ديگر ـ‌كه بخشي از اين رقم به آنهامي‌رسد‌ـ به هيچ‌وجه قابل مقايسه با يكديگر نيست، يعني بيشترين روايت تفسيري در رقم بسيار بالايي از آن علي(ع) است.
بنابراين علي(ع) به شهادت منابع اهل سنت نيز حائز مقام صدارت و كثرت روايات تفسيري است كه بايد محققان بي طرف و كاوشگراني منصف در آثار و مؤلفات روايي بكاوند و حجم عظيم تفسيرهاي آن حضرت را فراهم آورند، و در صورت احراز صحت آنها، چنان رواياتي را ـ‌كه بازگو كننده? تفسير صحيح و درست قرآن است‌ـ در امر تفسير قرآن نصب العين خود قرار دهند تا در اين كار به خطا و لغزش دچار نيايند.

6. اميرالمؤمنين علي(ع) و علوم راجعه? به قرآن

در بحث‌هاي گذشته اجمالاً اعلميّت اميرالمؤمنين در تمام مسائل و اولويت و اوليّت او در امر قرائت و تفسير اجمالاً مطالبي ياد شد. هم اكنون سزا است ياد‌آور شويم آن حضرت در علوم قرآن ـ‌با مفهوم مصطلح آن‌ـ مبتكر و آغازگر مي‌باشد و بدون گزافه گويي بايد يادآور شد كه آبشخور همه? كتاب‌هايي كه در علوم قرآني پديد آمده، مستقيماً و غير مستقيم، عبارت از بياناتي است كه از علي(ع) در منابع كهن و جديد، اين بيانات يكجا و يا پراكنده منعكس است.
مرحوم مجلسي تحت عنوان:«ما ورد عن اميرالمؤمنين صلوات‌الله عليه في اصناف آيات‌القرآن و انواعها و تفسير بعضها برواية النعماني» به‌طور يك‌جا انواع گوناگون علوم قرآن را كه علي(ع) آنها را رده‌بندي كرده، بازگو نموده است.83
در اين روايات وارده از علي(ع) كه رساله مستقلي را تشكيل مي‌دهد و سراسر آن را مجلسي آورده است، انواع علوم قرآن جلب نظر مي‌كند از قبيل:
ناسخ و منسوخ، خاص و عام، محكم و متشابه، رخص و عزائم، مكي و مدني، اسباب التنزيل، مبهم در تعابير جدا و پيوسته، آيات قضا و قدر، تقدير و تأخير، مبين و عميق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها، سؤال و جواب، قطع و وصل، مستثني منه، صفت براي ماقبل و دالِّ بر ما بعد، مؤكد، مفصل، فرائض و احكام، حلال و حرام، موصول و جز آنها.84
راجع به اينكه علوم از علي(ع) از سوي شيعيان پرسش به عمل آمد حضرت در پاسخ آنها فرمود:
ان الله(تبارك و تعالي) أنزل القرآن علي سبعة أقسام، كل منها شاف كاف، و هي: أمر و زجر، و ترغيب و ترهيب، و جدل و مثل، و قصص. و في القرآن ناسخ و منسوخ، و محكم و متشابه، و خاصّ و عامّ، و مقدم و مؤخر، و عزائم و رخص، و حلال و حرام، و فرائض و احكام، و منقطع و معطوف، و منقطع غير معطوف و حرف مكان حرف.85
آن‌گاه حضرت در ارتباط با علوم قرآن، نوعي تقسيم بندي را درباره? تعابير قرآن كريم بدين شرح ياد كرده است:
لفظ و تعبير خاص، لفظ و تعبير عام كه پذيراي عموم است. لفظ واحد و مفرد كه داراي معناي جمع است، لفظ جمع كه معناي آن واحد و مفرد است، لفظ ماضي كه داراي معناي استقبال مي‌باشد، لفظي كه به صورت خبر است و معناي آن حكايت از قومي ديگر مي‌باشد، لفظي كه باقي است و آن‌را از جهت خود منحرف ساخته‌اند. لفظي كه بر خلاف تنزيلش مي‌باشد، لفظي كه تأويل آن را بايد در تنزيل آن يافت، لفظي كه تأويل آن قبل از تنزيل آن بوده، لفظي كه تأويل آن پس از تنزيل قابل قبول است.
ـ‌در قرآن آياتي است كه قسمتي از آن در سوره‌اي آمده و مكمل آن در سوره ديگر است.
ـ‌آياتي كه نيمي از آن منسوخ و نيمي ديگر از آن به حال خود رها شده [و حكمش باقي است].
ـ‌آياتي كه الفاظ و تعابير آنها مختلف، و معناي آنها متفق و متحد است.
ـ آياتي كه الفاظ و تعابير آنها متفق؛ ولي معاني آنها مختلف و متفاوت است.
ـ آياتي كه در آنها پس از عزيمت، رخصت و اطلاق وجود دارد…
? برخي از آيات رخصت است كه فرد در آن‌ها داراي اختيار است، اگر خواست بدان عمل كرده و اگر نه مي‌تواند آن‌را ترك نمايد.
? برخي از آيات رخصت است ولي ظاهر آنها بر‌خلاف باطن آنها است، به ظاهر چنين آياتي هنگام تقيه عمل مي‌شود؛ لكن به باطن آنها با تقيه عمل نمي‌شود.
? برخي از آيات در خطاب به گروهي است ولي معناي آن براي گروه ديگر است.
? برخي از آيات خطاب به نبي‌اكرم(ص) است؛ ولي معناي آن مربوط به امت او مي‌باشد.
? برخي از آيات به‌گونه‌اي است كه تحريم آنها جز از رهگذر تحليل آنها قابل شناسايي نيست.
? برخي از آيات، تأليف و تنزيل آن بر خلاف چيزي است كه درباره? آن نازل شده است.
? بخشي از آيات، ردِّ خداوند و احتجاج بر جميع ملحدين و زنادقه و دهريه و ثنويه و قدريه و مجبره و بت‌پرستان و آتش‌پرستان است.
? بخشي از آيات احتجاج بر نصاري درباره? مسيح(ع) است.
? بخشي از آيات، ردّ بر يهود است.
? بخشي، در ردّ بر كساني است كه مي‌پندارند ايمان زياده و نقصان پذير نيست، و كفر نيز بدينسان است.
? بخشي، در ردّ كساني است كه تصور مي‌كنند پس از مرگ و قبل از قيامت، ثواب و عقابي وجود ندارد.
? پاره‌اي، از آيات، ردّ بر كساني است كه منكر فضل و برتري نبي‌اكرم(ص) بر همه خلايق‌اند.
? پاره‌اي، رد بر منكران اسراء و معراج آن حضرت در شب معراج‌اند.
? پاره‌اي، ردّ كساني است كه رؤيت خدا را مي‌خواهند اثبات كنند.
? پاره‌اي، صفات حق و ابواب معاني ايمان و وجوب و وجوه آن است.
? پاره‌اي، در ردّ بر منكران ايمان و كفر و شرك و ظلم و ظلال و گمراهي است.
? پاره‌اي، در ردّ كساني كه خدا را به تنهايي وصف مي‌كنند.
? پاره‌اي، ردّ بر منكران رجعت است كه تأويل آنها شناخته نشده است.
? پاره‌اي، ردّ بر كساني است كه مي‌پندارند خداي(عزوجل) چيزي را ـ‌جز پس از وقوع و وجود آن‌ـ نمي‌داند.
? پاره‌اي، ردّ كساني است كه به فرق و تفاوت ميان مشيت و اراده و قدرت را در جايگاه‌هاي خود آگاهي ندارد.
? پاره‌اي، در شناخت چيزهاي است كه خداي (عزّوجلّ) ائمه و مؤمنين را بدان مورد خطاب قرار داده است.
? قسمتي از آيات، اخبار خروج قائم ما(عجل الله فرجه) مي‌باشد.
? قسمتي، مطالبي است كه خداي(تعالي)، طي آن شرايع و قوانين اسلام و احكام واجب (فرائض) و سبب و عامل در معناي بقاي خلق و كيفيّت معيشت‌هاي آنها و وجوه اين معيشت‌ها را بيان كرده است.
قسمتي مطالبي است كه خداي(تعالي)، در مغازي و جنگ‌هاي نبي اكرم(ص) و فضايل اوصياي من و آنچه بدان مربوط است بيان فرموده است.86
در رسأله ياد شده از اين پس، سؤالاتي را كه شيعيان در ارتباط با قرآن كريم مطرح كرده‌اند، علي(ع) به پرسش‌هاي آنان ـ‌كه با علوم قرآني پيوند مي‌خورد‌ـ پاسخ‌هاي مبسوطي با ذكر نمونه‌هايي از نصوص قرآني ارائه فرمودند، ديده مي‌شود سؤلاتي راجع به موضوعاتي كه از اين پس آنها را ياد مي‌كنيم كه همراه با پاسخ‌هاي آن حضرت بوده است:
1. ناسخ و منسوخ درباره? زن زنا كار، قتال با كفار و مشركين، ميراث، قبله، قصاص، تكاليف سنگين بني اسراييل(فرائض) زناشويي در شبهاي رمضان، نسخ درباره? آيه? «و ما خلقت الجن…»(ذاريات، 51/56)، نسخ «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته …»(آل عمران، 3/103)، نسخ درباره? آيه «و من ثمرات النخيل…»(نحل، 16/67) نسخ مربوط به آيه «و إن منكم إلا واردها…»(مريم، 19/71)، نسخ درباره? آيه «و قولوا للناس حسناً…»(بقره، 2/82)
2. اولين آيه‌اي كه در، مكه و در مدينه نازل شد.
3. محكم و متشابه، تعريف محكم با ذكر نصوص قرآني مربوط به آن، تعريف متشابه با ذكر واژه‌ها و نصوصي كه از متشابهات به شمار مي‌روند، كه آن حضرت به طور مبسوط راجع به ضلالت، وحي، خلق، فتنه، قضا، اقسام نور، امت، پاسخ‌هاي لازم را ارائه فرمودند.
4. عام و خاص، اقسام آن، توأم با ذكر نصوص قرآني و بحث‌هاي نسبتاً مبسوط، و الفاظ ماضي داراي معناي مستقبل.
5. آيات تحريف شده با ذكر نصوص مربوط به آن و آياتي كه نيمي از آن منسوخ و نيمي ديگر به حال خود باقي است.
6. رخصت و انواع آن، توأم با ذكر نصوص قرآني كه آن حضرت در اين باره سه نوع رخصت را به تفصيل مورد بحث قرار داده است.
7. منقطعِ معطوف در تنزيل، با ذكر چندين نمونه از آيات قرآني.
8. آمدن حرفي به جاي حرف ديگر با ذكر نمونه‌هاي قرآني.
9. متفق اللفظ، مختلف المعني با ذكر نمونه? قرآني.
10. احتجاج بر ملحدان، توأم با بحث گسترده و ذكر نمونه‌هايي از نصوص قرآني.
11. رد بر بت‌پرستان.
12. رد ثنويه و بحث دقيق درباره? آن، با استناد به نصوص قرآني.
13. رد زنادقه و بررسي‌هاي موشكافانه درباره? آن، با استشهاد به نصوص قرآني.
41. رد بر دهريه كه دهر را تا ابد بر حالتي واحد مي‌پندارند، با ذكر نصوص قرآني و استدلال بر آنها در رد آنان.
51. الفاظ و تعابير خبري كه معناي آنها حكايت و نقل است نه خبر.
61. رد بر نصاري و جريان مباهله.
71. سبب و عامل بقاي خلق، خوردني‌ها، نوشيدني‌ها، لباس، بنا، توالد و تناسل كه همگي به امر و نهي نيازمندند.
18. معيشت و اسباب و عوامل آن، از رهگذر پنج وجه: اشاره، عمارت، اجاره، تجارت، صدقات.
19. ايمان و كفر و زيادت و نقصان آنها، جوارحي كه موظف به ايمان هستند: قلب، زبان، گوشها، چشمها، دستها، پاها، سر و… درجات ايمان و مطالب مربوط به آن و نيز بررسي‌هايي درباره? كفر و وجوه شرك، و ظلم.
20. فرائض پنجگانه: نماز، زكات، روزه، حج، ولايت و حدود آنها.
21. زجر و منع، با ذكر نصوص قرآني.
22. ترغيب.
23. ترهيب.
24. جدال و معاني آن.
25. احتجاج به ملحدان و اصناف مشركان.
26. قصص در قرآن و انواع سه‌گانه? آن.
27. تنزيل و تأويل و انواع آن با ذكر داستانها و حوادث به‌گونه‌اي مبسوط.
28. رد منكران خلق جنت و نار.
29. مسأله «بداء».
30. رد منكران ثواب و عقاب در دنيا و پس از مرگ.
31. رد منكران معراج.
32. رد مجبّره كه افعال را مجازاً به بندگان منسوب مي‌دارند و مي‌گويند: حقيقت اين افعال از آن خدا است.
33. رد منكران رجعت، با استناد به نصوص قرآني.
34. رد منكران برتري رسول خدا(ص) بر جميع انبيا و خلايق.
35. عصمت انبيا و مرسلين و اوصيا.
36. رد مشبهه.
37. مخاطبه? قومي و اراده? قومي ديگر.
38. احتجاج بر منكران حدوث.
39. رد قائلين به رأي، قياس، استحسان، و اجتهاد، به‌گونه‌اي مبسوط و مدلّل.87
ابتكار اين علوم و دانشها كه شماري از آنها به‌عنوان «علوم قرآني» با مفهوم مصطلح آن در اين رساله مطرح شده، از آن علي(ع) است و اصناف و انواع ديگر، كه در همين رساله مطرح شده آبشخوري براي مطالعات مربوط به آنها است، كه دانشمندان اسلامي آنها را پي گرفتند و آثاري را در دانش‌هاي مربوط به قرآن به ارمغان آوردند.
به‌طور خلاصه همه? دانشمندان فريقين در علوم قرآن با مفهوم عام آن مديون كسي هستند كه قرآن از او جدا نمي‌شود و نمي‌توان او را از قرآن جدا كرد.
در پايان مقال از همه? مطالعه‌كنندگان آن پوزش مي‌خواهم كه به‌علت عدم امكان تحرك ـ‌به‌خاطر ضايعه? شكسته شدن يا‌ـ و مآلاً عدم امكان دسترسي به منابع زياد نتوانستم حق مطلب را درباره? كسي ادا كنم كه شخصيت شگرف او در هيچ گنجوري هر چند گسترده نمي‌گنجد، و مراتب عجز خود را توأم با پوزش به پيشگاه علي(ع) تقديم مي‌دارم.

پاورقيها:

1. بصائر الدرجات/128.
2. طبراني، المعجم الصغير، 1/255؛ طوسي، الامالي، 2/120؛ مستدرك الصحيحين، 3/134؛ تفسير الحبري، مقدمه/154؛ مجلسي، بحار الأنوار، 89/80.
3. طوسي، الامالي، 2/92؛ بحار الانوار، 89/80.
4. صدوق، الامالي/337؛ بحار الانوار، 35/429.
5. علي‌بن ابراهيم قمي، تفسير القمي/343؛ بحار الانوار، 35/429.
6. ن.ك: بصائر الدرجات، ح62؛ بحار الانوار، 35/433.
7. بحار الانوار، 35/434.
8. سيوطي، الاتقان (تحقيق ابوالفضل ابراهيم)، 1/48.
9. نيشابوري، غرائب القرآن و رغائب الفرقان ـ هامش جامع البيان‌ـ،12/100.
10. طبرسي، مجمع البيان، 6/301، ط اسلاميه، و نيز شيخ طوسي، تفسير «و من عنده علم الكتاب» را به عبد‌الله بن سلام، مردود مي‌داند و مي‌گويد: سوره مكي است و عبدالله‌بن سلام مدتي پس از هجرت، اسلام آورد (ن.ك: التبيان، 6/268؛ لباب التأويل، 3/69؛ طبري، جامع البيان، 12/119. در البحر المحيط، 5/401 و كشف الاسرار، 5/207 و زادالمسير، 4/252. علي(ع) طي برخي اقوال در اين كتب مصداق «من عنده علم الكتاب» تفسير شده است.
11. بحار الانوار، 35/434 ـ 436.
12. ن.ك: همان، 35/229 ـ 436.
13. هر چند كه درون قرآن را مرزي نيست، ولي مراد از علوم درون، حقايق مربوط به تفسير آن و مراد از علوم بيرون، دانش‌هايي است كه مستقيماً با قرآن پيوند مي‌خورد و براي فهم درونِ قرآن بدانها نياز است كه از سده? ششم به‌عنوان «علوم قرآن» معرفي شده‌اند. در اين باره به مبحث «امير‌المؤمنين علي(ع) و علوم قرآني» در همين مقال مراجعه شود.
14. كتاب سليم/72؛ الاحتجاج/52؛ بحار الانوار، 89/41.
15. كتاب سليم/108 و 110؛ الاحتجاج، 81.
16. الاتقان، 1/204؛ لكن با تتبع در «المصاحف ابن‌ابي‌داود»، الفاظ و تعبير روايت بدين‌گونه نيامده است، ن.ك: المصاحف/10. رواياتي قريب بدين مضمون را ن.ك: الفهرست للنديم/41‌،42؛ حلية الاولياء،1/67.
17. الإتقان، 1/204. در «المصاحف» حديثي با چنين الفاظ و تعبير نيامده است. شايد سيوطي دچار خطا در نقل از او شده باشد.
18. المصاحف/5.
19. همان/5‌،6.
20. الإتقان، 1/204.
21. همان.
22. كنز العمال، 2/370.
23. ابن النديم، الفهرست/40 ـ‌الفن الثالث من المقالة الأُولي ـ و الفهرست للنديم/30.
24. التسهيل لعلوم التنزيل، 1/4.
25. بحار الانوار، 89/74.
26. اين حديث و مضاميني همانند آن‌را ن.ك: سنن ترمذي، 13/200، 201؛ مسند احمد، 3/14 و 17 و 26 و 59‌، و 4/ 336 و 371‌، و 5/182 و 189؛ المستدرك حاكم، 3/109؛ مسند دارمي، 2/431؛ الجامع الصغير 1/402؛ در اين كتاب آمده كه احمد در «مسند» و طبراني در «المعجم الكبير» اين حديث را از زيد‌بن ثابت روايت كرده‌اند كه حديثي «حَسَن» است؛ هر چند كه اختلاف يسيري در الفاظ و تعبير حديث ياد شده به‌چشم مي‌خورد، لكن محتواي همه? آنها متحد و داراي مدلول و هدف و پيام واحد مي‌باشند. و نيز بسياري از منابع حديثي اهل سنت كه مجموعاً تواتر يا دست كم، استفاضه? اين حديث را خاطر نشان مي‌سازند. و: مفاتيح الأسرار، 1/121. براي اطلاع بيشتر از منابع فريقين درباره? «حديث ثقلين» و حقايق مربوط به آن و «فضائل اهل بيت‌»عليهم‌السلام«» و تصريح به اين فضايل از طريق «حديث ثقلين» و «حديث سفينه» و «باب حطه» و جز آنها، ن.ك: بحار الأنوار، 23/104 ـ 166.
27. مفاتيح الاسرار؛ محمد‌بن عبد‌الكريم شهرستاني، 1/119 ـ 121.
28. منظور اين است كه قسمتي از آنچه از نگاه قايلين به تحريف قرآن و نيز روايات، از خود قرآن به‌شمار مي‌آيد، در واقع تفسير مفسران است.
29. مفاتيح الاسرار، 1/121 ـ 123.
30. همان/120.
31. بحار الأنوار، 89/41، به نقل از: كتاب سليم/72. و: الاحتجاج/52.
32. ن.ك: مفاتيح الاسرار، 1/120.
33. بحار الأنوار، 89/48، به نقل از: تفسير القمي/745، روايات ديگري، از اين دست را: ن.ك: بحار الانوار، 89/40 و 52.
34. مفاتيح الاسرار، 1/131.
35. بحار الأنوار، 89/52.
36. همان.
37. همان/42‌، 43، به نقل از: الاحتجاج/82.
38. مفاتيح الاسرار، 1/120.
39. بحار الانوار، 89/41‌، 42، به نقل از: كتاب سليم/108 و 110؛ و: الاحتجاج/81.
40. مفاتيح الاسرار، 1/120.
41. بحار الانوار، 98/74.
42. اوائل المقالات/55؛ بحر الفوائد/99؛ أعيان الشيعه، 1/89.
43. طبقات ابن‌سعد، 2/338؛ الصواعق المحرقه/126؛ الاتقان، 1/59؛ مناهل العرفان، 1/247.
44. بحار الانوار، 89/43، به نقل از: الاحتجاج/82.
45. كتاب سليم/110؛ الاحتجاج/81.
46. از ابي‌قلاّبه روايت شده كه رسول خدا(ص) فرمود: «اقرؤهم ابي‌بن كعب»، معرفة القراء الكبار، 1/33.
47. الأمالي/90.
48. بحار الانوار، 89/40، به نقل از: كتاب سليم/72؛ الاحتجاج/52.
49. همان/78‌، 79، به نقل از: الاحتجاج/139.
50. الاتقان، 1/57.
51. النشر في القراءات العشر، 1/133.
52. همان/155.
53. همان/165.
54. همان/172.
55. احمد مختار عمر، و عبدالعال سالم مكرم؛ معجم القراءات القرآنية،1/14.
56. مفاتيح الاسرار، 1/149.
57. مقدمتان في علوم القرآن/103؛ معجم القراءات القرآنية، 1/19.
58. بحار الانوار، 89/206.
59. مناقب آل ابي‌طالب، 2/42‌، 43، به نقل از: بحار الانوار، 89/53، 54.
60. بحار الانوار، 89/81، به نقل از: تفسير القمي/745.
61. همان/84، به نقل از: بصائر الدرجات/6.
62. مناقب آل ابي‌طالب،2/43؛ بحار الانوار، 89/93. روايتي همانند آن‌را: ن.ك: مفاتيح الاسرار، 1/197.
63. همان مراجع و صفحات، و: حلية الاولياء، 1/165. و: الإتقان، 4/233 كه از زبان ابن‌مسعود، آن‌را نقل كرده است.
64. ذهبي، التفسير و المفسرون، 1/89، 90.
65. همان/89.
66. ن.ك: سفينة البحار، 2/150 و 154؛ الإتقان،2/319؛ مقدمتان/57 و 264؛ شذرات الذهب، 1/76؛ تفسير المراغي، مقدمه، 1/6.
67. مقدمتان في علوم القرآن/246؛ التفسير و المفسرون، 1/89‌،90.
68. مفاتيح الاسرار، 1/197؛ الاتقان، 4/233؛ مناهل العرفان، 2/483؛ التفسير و المفسرون، 1/90.
69. مناقب آل ابي‌طالب، 2/43؛ بحار الانوار، 98/93؛ الاتقان، 4/233.
70. همان.
71. همان.
72. صدوق، الامالي/166؛ بحار الانوار،89/79.
73. بحار الانوار، 89/105. حديثي همانند آن با زيادتي در آغاز ن.ك: مفيد، الامالي/236.
74. همان/104. همانند اين حديث را ابوبكر نقاش در تفسير «شفاء الصدور» آورده، با اين تفاوت كه در شفاء الصدور، عبارت «ثم قال: فما تفسير الحاء من الحمد» قال: فقلت: لا أعلم، قال: فتكلّم في تفسيرها ساعة تامةً» آمده كه گويا در طبع روايت ابو عمر زاهد اين جمله مورد غفلت قرار گرفته است. ن.ك: بحار الانوار، 89/105، 106.
75. مفاتيح الاسرار، 1/290.
76. تفسير العياشي، 1/28.
77. المحرر الوجير، 1/47.
78. البرهان في علوم القرآن،2/157.
79. الاتقان، 4/233.
80. همان؛ ذهبي، التفسير و المفسرون، 1/90؛ كنز العمال، 2/565، با تفاوتي كم.
81. اينها عبارت‌اند از: ابي‌بكر، عثمان، ابي‌بن كعب، عائشه، ابو‌سعيد خُدري، ابو‌موسي اشعري، جابر‌بن عبد‌الله انصاري، ابن‌عباس، عبد‌الله‌بن مسعود، انس‌بن مالك، ابوذر غفاري، ابو هريره، ابو‌سلمه، عوف‌بن مالك، ابو‌الدرداء، اسامة‌بن زيد، حذيفة‌بن اليمان، سعد، ابو‌أُمامه، براء‌بن عازب، سراقة‌بن مالك مدلجي، صفوان‌بن عسّال، مجاهد، حسن‌بن علي(ع)، حسن بصري، رافع‌بن خديج، عبد‌الرحمن‌بن غَنم، عروة [بن الزييره]، قروة‌بن مُسيك مرادي، مكحول، جعفر الصادق(ع)، سعيد‌بن جبير، كلبي، ابو‌جعفر محمد‌بن علي(ع)، عبد‌الرحمن‌بن عبد‌الله ثقفي، عكرمه، محمد‌بن عبد‌الله‌بن سلام، زيد‌بن ارقم، عباد‌بن عبد‌الله‌بن زبير، عبد‌الله‌بن عمر، زيد‌بن اسلم، يونس‌بن محمد‌بن فضاله، عطاء [بن ابي‌رباح]، سعيد‌بن مسيب، هشام‌بن عروة نافع و جز آنها، كه اين 520 تن در روايات تفسيري، در ارقام متفاوت، سهمي دارند كه مجموع سهم آنها با سهم يك تن كه عبارت از علي(ع) مي‌باشد، به هيچ‌وجه قابل قياس نيست.
82. كنز‌العمال، 2/353 ـ 566.
83. بحار الانوار، 90/1 ـ 97. اين رساله به‌عنوان «المحكم و المتشابه»، منسوب به سيد‌مرتضي به‌طبع رسيده است.
84. همان/4.
85. همان.
86. همان/4 ـ 6.
87. همان/6 ـ 97.

 
شنبه 25 شهریور 1391  3:05 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تمهيد و جمع‏ آوري قرآن

تمهيد و جمع‏ آوري قرآن

محمد‌حسين محمدي

يكي از مسائل مهم تاريخ قرآن را تدوين و جمع‌آوري آن در زمان پيامبر(ص) يا بعد از رحلت آن حضرت تشكيل مي‌دهد كه محققان و دانشمندان در نفي و اثبات آن به بحث پرداخته و نظرات و مطالب فراواني را بيان كرده‌اند.
يكي از محققاني كه به صورت گسترده به اين بحث پرداخته و انصاقا اين مسأله را به صورت دقيق و محققانه مورد بحث قرار داده، عالم فرزانه حضرت آيت‌اللّه محمد هادي معرفت‌(دامت بركاته) مي‌باشد، كه حق مطالب را به خوبي ادا كرده است.
هدف در اين نوشتار مختصر،آن نيست كه در اين موضوع به تحليل و نقد اقوال بپردازيم، بلكه هدف از رقم‌زدن اين سطور تجليل از مقام شامخ يكي از محققان علوم قرآني است، كه عمري در اين زمينه به كاوش و تحقق پرداخته است.
روش ما در اين مقاله بدين‌گونه است كه ابتدا اقوال مختلف، بررسي و مورد تحليل قرار داده و در پايان بحث هم به جمع‌بندي و نتيجه بحث پرداخته‌ايم.
مي‌توان گفت: يكي از عواملي كه قرآن را از هر‌گونه تحريف حفظ كرده، نگارش آن بوده است كه پيامبر(ص) سخت به آن اهتمام مي ورزيد و برخي از كساني را كه با خواندن و نوشتن آشنايي داشتند، براي اين كار بر‌گزيد. كه در تاريخ از اين افراد به عنوان كاتبان وحي ياد شده و تعداد آنها را بعضي از مورّخان تا‌43 نفر نام برده‌اند.1 كه اسامي همه آنها در تاريخ ثبت شده است.

اقوال در جمع‌آوري قرآن

در مورد جمع‌آوري قرآن نظرات مختلفي را مي‌توان مطرح كرد، كه مهم‌ترين آنها عبارتند از:
1. قرآن به صورت كنوني در زمان خود پيامبر(ص) و به دستور آن حضرت جمع‌آوري شده است.
2. قرآن به صورت فعلي بعد از رحلت آن حضرت و در زمان خليفه? اوّل، يعني ابوبكر، و يا در زمان عثمان جمع‌آوري شده است و آنها قرآن را از اوراق پراكنده جمع و بدين‌صورت جمع‌آوري نمودند.2
3. تنظيم و نگارش قرآن به صورت كنوني در يك زمان صورت نگرفته بلكه به مرور زمان و به دست افراد مختلف انجام شده است؛ ترتيب، نظم و عدد آيات در هر سوره، در زمان حيات پيامبر(ص) و با دستور آن حضرت انجام شده و توقيفي است و بايد تعبدا پذيرفت. هر سوره با فرود آمدن «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز مي‌شد و آيات به ترتيب نزول در آن ثبت مي‌گرديد. ولي نظم و ترتيب سوره‌ها بعد از رحلت آن حضرت انجام گرفته است. از جمله كساني كه اين نظريه را پذيرفته‌اند محقق معاصر آيت‌اللّه معرفت مي‌باشد.3
ما در اين بحث ابتدا ادله? هر كدام را نقل و به نقد و بررسي آن خواهيم پرداخت.

ادّله قائلان به جمع قرآن در زمان پيامبر(ص)

ادّله مختلفي براي اين امر اقامه شده است، مهم‌ترين آن ادلّه عبارتند از:‌
1. نگارش قرآن در زمان رسول اللّه(ص) يك امر ضروري و روشن است، زيرا قرآن سند و معجزه اسلام است و اهمال اين امر مهم با مقام رسول اللّه(ص) ناسازگار است و معني ندارد كه اين كار اساسي را آن حضرت،به ديگران واگذار كرده باشد. از طرف ديگر، اعتماد به حفظ قرآن در سينه‌ها نمي‌توانست انسان را در مورد بقاي اين كتاب آسماني مطمئن سازد. بنابراين پيامبر(ص) افرادي را انتخاب كرد تا قرآن را ثبت كنند و خود نيز بر كار آنها نظارت داشت.
2. از روايات متعدّدي استفاده مي‌شود كه قرآن در زمان پيامبر(ص) نگارش يافته است كه اين روايات خود به چند دسته تقسيم مي‌شود:
دسته? اوّل: اخبار ثقلين كه متواتر بين شيعه و اهل سنّت است؛ مانند دو حديث زير:
قال رسول اللّه(ص): انّي تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي اهل بيتي؛4
پيامبر(ص) فرمودند: همانا من در بين شما دو چيز گرانبها را به امانت مي‌گذارم: يكي كتاب خدا و ديگري عترت من كه اهل‌بيت من هستند.
عن زيد‌بن ارقم قال: لمّا رجع النّبيّ(ص) من حجه الوداع و نزل غدير خم… انّي تارك فيكم الثّقلين احدهما اكبر من الاخر، كتاب اللّه و عترتي اهل بيتي؛5
زيد‌بن ارقم مي‌گويد: زماني كه پيامبر(ص) از حجه الوداع برگشت و در غدير خم فرود آمد…فرمود: همانا من در بين شما دو چيز گرانبها را به امانت مي‌گذارم كه يكي بزرگ‌تر از ديگري است. اوّل كتاب خدا و ديگري عترت من كه اهل بيت من هستند.
اين حديث و احاديثي از اين قبيل، كه به صورت متواتر از پيامبر(ص) نقل شده، به خوبي دلالت دارد كه قرآن در زمان آن حضرت جمع‌آوري شده است؛ زيرا لفظ كتاب به نوشته‌هاي پراكنده گفته نمي‌شود.
دكتر محمد حسين علي الصغير، كه استاد دروس علوم قرآن در دانشگاه كوفه است؛ در اين زمينه مي‌گويد:
ورود لفظ كتاب در قرآن و سنّت دلالت دارد كه قرآن يك مجموعه? جمع‌آوري شده بوده است.6
دسته? دوّم: رواياتي كه دلالت دارد پيامبر(ص) افرادي را به عنوان كاتبان وحي مشخص كرد تا هر زمان وحي نازل شد آن را ثبت كنند.
دسته? سوّم: اخباري كه تصريح در جمع‌آوري قرآن در زمان پيامبر(ص) مي‌كند، مانند:
عن قتادة قال: سئلت انس ابن مالك من جمع القرآن علي عهد رسول‌اللّه(ص)؟ قال: اربعه كلّهم من الانصار: ابي ابن كعب، معاذ بن جبل، زيد‌بن ثابت و ابو زيد؛7
قتاده مي‌گويد:از انس‌بن مالك سؤال كردم چه كساني قرآن را در زمان پيامبر(ص) جمع كردند؟ جواب داد: چهار نفر بودند: ابي‌بن كعب، معاذ‌بن جبل، زيد‌بن ثابت و ابو‌زيد كه همه? آنها از انصار بودند.
عن زيد بن ثابت قال: انّا كنّا عند رسول اللّه(ص) نؤلّف القرآن من الرّقاع؛8
زيد‌بن ثابت مي‌گويد: ما در نزد پيامبر(ص) بوديم كه قرآن، را از رقاع (قطعه‌اي از پوست يا برگ كه بر آن مي‌نوشتند) جمع‌آوري و تنظيم مي‌كرديم.
در اين‌جا كلمه? تأليف، علاوه بر نگارش، دلالت بر تنظيم و ترتيب هم مي‌كند.
دسته? چهارم: اخباري كه در مورد چگونگي ختم قرآن از رسول اللّه(ص) نقل شده است:
عن عبداللّه ابن عمرو قال: يا رسول اللّه(ص) في كم أقرأ القرآن؟ قال(ص) اختمه في شهر، قلت انّي اطيق افضل من ذالك قال: إختمه في عشرين…؛9
عبداللّه بن عمرو از پيامبر(ص) سؤال كرد در چه مدّت قرآن را ختم كنم؟ فرمود: در يك ماه. گفتم: زودتر از اين هم مي‌توانم ختم كنم. فرمود: در بيست روز ختم كن.
روايات مختلف ديگري كه از طرق ديگر در زمينه? ختم قرآن نقل شده، به خوبي دلالت دارد كه قرآن در زمان خود آن حضرت جمع‌آوري شده است.
3. يكي از معروف‌ترين اسامي سوره? حمد، فاتحه الكتاب است و اگر قرآن در زمان پيامبر(ص) جمع‌آوري نشده بود، چرا اين سوره را به اين اسم نامگذاري كرده‌اند؛ در حالي كه قطعا اين سوره طبق ترتيب نزول، اوّلين سوره? نازل شده نيست. پس مي‌توان نتيجه گرفت كه اين سوره چون از نظر نظم و ترتيب در اوّل قرآن قرار گرفته، فاتحه الكتاب ناميده شده است.
4. مناسبت هر سوره با سوره? قبل و بعد از خود دليل روشني بر گرد‌آوري قرآن در زمان آن حضرت است؛ زيرا غير از پيامبر(ص) هيچ‌كس قادر بر انجام چنين كاري نيست.10
5. احاديثي كه جمع‌آوري قرآن را بعد از رحلت پيامبر(ص) دانسته، با يكديگر متعارض‌اند؛ زيرا در بعضي از آنها اين جمع به ابوبكر، در برخي به عمر و در بعضي نيز به عثمان نسبت داده شده است.11
6. جمع قرآن بعد از رحلت پيامبر(ص) مستلزم تحريف قرآن است. مانند جمع اشعار پراكنده? يك شاعر كه بعد از وفات او موجب زياده و نقصان مي‌گردد. و اين مطلب مخالف ضرورت دين است.12
البته بعضي از اين ادّله قابل خدشه، و از نظر علمي ارزشي ندارد؛ و نمي‌توان آن را پذيرفت. و بعضي ديگر قابل جمع است كه در پايان اين بحث به آن اشارت مي‌گردد.
7. قرآن در زمان پيامبر تدريس، و عدّه? زيادي حافظ آن بودند؛ و وجود حافظان قرآن دليل بر گرد‌آوري آن در زمان پيامبر مي‌باشد كه سيد‌مرتضي13 و عدّه‌اي از محققان و از معاصران آيت‌اللّه خويي (قدس‌سره)14،قائل به اين قول مي‌باشند.
از نظر علمي ادّله? اين گروه قابل خدشه و ايراد است. زيرا اهميت و ضرورت نگارش قرآن يك امر بديهي و روشن است و هيچ كس منكر آن نشده است؛ و اين امر در زمان حيات پيامبر(ص) صورت گرفته است. ولي اين مسأله دليل نمي شود كه نگارش آن به صورت فعلي، باترتيب و نظم خاصي كه دارد حتماً در زمان پيامبر(ص) صورت گرفته است.
و رواياتي كه نقل شده است دال بر اين است كه مسلمانان قرآن را در زمان رسول اللّه(ص) حفظ مي كردند و ختم قرآن هم در بين آنها رواج داشته است؛ اين امر منافات با اين كه قرآن در مجموعه هاي مختلف نگارش يافته باشد، ندارد و از طرفي اگر جمع قرآن به صورت كنوني را به زمان بعد از پيامبر(ص) نسبت دهيم مستلزم تحريف نخواهد بود زيرا قرآن غير از اشعار عرب و … مي‌باشد و قابل مقايسه با يكديگر نيست.
از طرف ديگر بعضي از مناسبت‌هاي سوره‌ها با يكديگر هيچ‌كدام دليل قطعي و علمي بر گردآوري قرآن در زمان پيامبر(ص) نمي‌شود.

ادّله قائلان به جمع قرآن بعد از رحلت پيامبر(ص)

مخالفان جمع‌آوري قرآن در زمان پيامبر(ص)، به شواهد و ادلّه? ديگري تمسك كرده‌اند:
1. زيد‌بن ثابت نقل كرده است كه:
پيامبر(ص) در حالي از دنيا رفت كه قرآن در مصحف واحدي جمع‌آوري نشده بود.
قبض النّبي(ص) و لم يكن القرآن جمع و انّما كان في الكرانيف و العسب؛15
رسول خدا(ص) از دنيا رفت، در حالي‌كه قرآن جمع نشده بود و همانا قرآن در شاخه‌هاو چوب‌هاي خرما قرار داشت.
2. پيامبر(ص) تا اواخر عمر شريف خود در انتظار وحي بود و مجال و فرصتي پيش نيامد تا نويسندگان را به جمع كردن آيات و سوره‌هاي قرآن در مصحف واحدي وادار سازد؛ چون اين احتمال وجود داشت كه آياتي نازل شود و آيات ديگر را نسخ كند. و لذا تأليف قطعي قرآن امكان نداشته است.
3. جمع‌آوري قرآن به دست علي(ع) بهترين دليل بر عدم جمع‌آوري قرآن در زمان پيامبر(ص) است و حتّي خود آن حضرت،به علي(ع) فرمودند كه: قرآن را جمع آوري كند.
عن علي بن ابراهيم عن ابي‌بكر الحضرمي عن ابي عبداللّه جعفر‌بن محمد(ع) قال: انّ رسول اللّه(ص) قال لعليّ(ع): يا علي انّ القرآن خلف فراشي في الصحف و الحرير و القراطيس،فخذوه و اجمعوه و لا تضيّعوه كما ضيّعت اليهود التّورات؛16
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: همانا قرآن در پشت بستر من در صحيفه‌ها و پارچه‌ها و كاغذها قرار دارد. پس آن را جمع‌آوري كنيد و آن را ضايع نكنيد؛ چنان‌كه يهود تورات را ضايع ساختند.
4. زيد بن ثابت، بعد از پيشنهاد ابوبكر براي جمع‌آوري قرآن، به او گفت من چگونه كاري را انجام دهم كه در ميان صحابه سابقه نداشته است؟ و اين مطلب دلالت بر عدم جمع قرآن در زمان پيامبر(ص) دارد.
و از طرفي ادّله? اين گروه هم كه مي‌گويند قرآن بعد از رحلت رسول اللّه(ص) گرد‌آوري شده است نيز قابل خدشه است زيرا جمع‌آوري قرآن به دست علي(ع) دليل بر اين نمي‌شود كه قرآن در زمان پيامبر(ص) اصلا جمع‌آوري نشده باشد و اتفاقا روايت هم كه مي‌فرمايد: يا علي انّ القرآن خلف فراشي في الصحف… دليل بر اين است كه قرآن به نوعي در زمان خود حضرت جمع‌آوري و نزد او موجود بوده است.

مراحل جمع‌آوري قرآن

از مطالعه و بررسي در مجموع روايات و ادلّه و اقوال علما، مي‌توان براي نگارش قرآن مراحلي را در نظر گرفت كه به اين شرح است:

مرحله اوّل: حفظ آيات الهي

همزمان با نزول وحي، گروهي از صحابه مشغول حفظ آيات الهي شدند و آن را به خاطر سپردند كه در تاريخ،اين گروه به حفاظ قرآن و جماع القرآن معروف گشتند. خود حضرت رسول اكرم(ص) نيز به حفظ قرآن كريم توجّه خاصّي داشتند و صحابه را به اين امر بسيار تشويق مي‌كردند و تعداد حافظان به حدي رسيد كه به نقل قرطبي، هفتاد نفر از آنها در جنگ يمامه به شهادت رسيدند.17

مرحله دوّم: تنظيم سوره‌ها و آيات به صورت جداگانه

هر سوره‌اي در يك صحيفه به‌طور جداگانه در پارچه‌ها و پوستها تنظيم شده و آيات آن مشخص بوده است. هر گاه «بسم اللّه الرحمن الرحيم» نازل مي‌شد، اصحاب متوجه مي‌شدند كه سوره? قبلي تمام و سوره‌اي ديگر آغاز شده است. علامه طباطبايي (قدس‌سره) از ابن‌عباس آورده است كه پيامبر(ص) با نزول «بسم اللّه» مي‌دانست كه سوره? قبلي پايان يافته است.18 البته در اين مرحله همه سوره‌ها در يك صحيفه جمع‌آوري نشده بود و كلام زيد‌بن ثابت كه مي‌گويد پيامبر(ص) در حالي از دنيا رفت كه قرآن در يك‌جا جمع‌آوري نشده بود و همچنين كلام خطّابي، كاملا با اين مسأله سازگاري دارد.
دكتر داود العطّار مي‌گويد: تدوين قرآن در زمان رسول اللّه(ص) انجام گرفت. زماني كه وحي نازل مي‌شد، اصحاب آن را با ابزارهايي (عسب، لخاف و رقاع و…) كه در اختيار داشتند، ثبت مي‌كردند و اين آيات در خانه? پيامبر(ص) نگهداري مي‌شد.19
آيات تحدّي هم مي‌تواند شاهد بر تنظيم جداگانه? سوره‌ها و آيات باشد؛ زيرا اگر آيات و سوره‌ها در زمان پيامبر(ص) مشخّص نشده باشد، تحدّي به يك سوره يا بيشتر مفهومي نخواهد داشت.

مرحله سوّم: جمع‌آوري قرآن در يك مصحف

گفته شده اين مرحله به صورت رسمي در زمان ابوبكر و به سرپرستي زيد‌بن ثابت انجام شده است و نيز مي‌گويند: ابوبكر اين قرآن را به عمر داد و او نيز آن را به دخترش حفصه داد. عثمان در هنگام توحيد مصاحف آن را از حفصه مدّتي به امانت گرفت و بعد به او باز‌گرداند؛ ولي همان‌گونه كه در بحث‌هاي آينده روشن خواهد شد، جمع‌آوري آيات قرآن در زمان ابوبكر فقط در قالب سوره‌ها انجام شد و هر سوره در يك صحيفه به صورت جداگانه تنظيم شد و ابوبكر هم موفق به جمع قرآن در يك مصحف نشد.

مرحله چهارم: توحيد مصاحف

گسترش اسلام در كشورهاي ديگر و نيز ارتباط يافتن ملّت عرب با غير عرب در سايه فتوحات اسلامي، باعث بروز اختلاف در قرائت قرآن شد. از اين‌رو، عثمان گروهي را به سرپرستي زيد‌بن ثابت مأمور كرد تا قرآن‌هاي مختلف را جمع‌آوري كند و يك مصحف با يك قرائت تهيّه شود. در فصلي جداگانه به اين بحث پرداخته خواهدشد.
با توجّه به نكاتي كه مطرح شد مي‌توان نتيجه گرفت كه در حقيقت اختلاف چنداني بين محققان در جمع قرآن وجود ندارد و مي‌توان به نوعي بين اقوال مختلف جمع كرد.

جمع‌بندي و نتيجه گيري

جمع در لغت و اصطلاح به معاني مختلفي به‌كار رفته است. و هر كدام از موافقان و مخالفان در اين بحث به معنايي از معاني جمع قرآن نظر داشته است؛ از اين‌رو، در اين بحث ابتدا معاني مختلف جمع را بيان و بعد نتيجه‌گيري خواهيم كرد.
1. جمع به معناي نزديك كردن اجزاي يك شيئ به همديگر، به‌طوري كه به هم ضميمه گردد. و آيه? شريف «انّ علينا جمعه و قرآنه» (قيامة، 17/75) نيز به همين معني مي‌باشد.20
2. جمع به معناي حفظ آيات و سوره‌ها كه در زمان نزول آيات، صحابه نسبت به اين امر بسيار اهميت مي‌دادند. و به حافظان قرآن نيز «جماع القرآن» اطلاق مي‌گرديد. و جمع قرآن به اين معني در زمان پيامبر(ص) صورت گرفته بود.
محقق معاصر آيت اللّه معرفت مي‌فرمايد:
و حديث ستّه او اربعه جمعوا القرآن علي عهده(ص) فمعناه: الحفظ عن ظهر القلب، حفظوا جميع الايات النازله لحد ذاك الوقت، اما الدلاله علي وجود النظم كان بين سوره فلا؛21
احاديثي كه دلالت دارد شش يا چهار نفر در زمان پيامبر (ص) قرآن را جمع آوري كردند،مراد حفظ آن در قلب است،كه جميع آياتي كه تا آن زمان نازل شده بود حفظ كردند و دلالتي بر وجود نظم بين سوره‌ها وجود ندارد.
3. جمع قرآن به معناي «نگارش قرآن» كه بر روي سنگ و يا استخوان‌هاي مختلف مي‌نوشتند و آن را نگهداري مي‌كردند.و اين جمع نيز قطعا در زمان پيامبر(ص) صورت گرفته است. ولي بحث در اين است كه آيا نوشتن آيات يك سوره و يا تنظيم سوره‌ها در كنار يكديگر و يا تنظيم كلمات يك آيه و… همه در زمان حضرت بوده يا اين‌كه بخشي از آنها، بعد از رحلت آن حضرت انجام شده است؟
آنچه كه صحيح‌تر به نظر مي‌رسد اين است كه نظم كلمات هر آيه و تنظيم آنها در قالب يك سوره در زمان آن حضرت و به دستور ايشان بوده است.امّا تنظيم سوره‌ها و جمع آن در يك مصحف بعد از رحلت پيامبر(ص) بوده است.
4. جمع قرآن به معناي توحيد قرائت هاي مختلف است، و اين همان مطلبي است كه به عثمان نسبت داده‌اند.آيت اللّه معرفت در اين زمينه مي‌فرمايند :
نعم نسبه الجمع الي عثمان كانت باعتبار توحيده للمصاحف و نسخها في صوره واحده.22
5. جمع قرآن به معناي صورت فعلي قرآن، كه در دست ماست؛ و اين مسأله به طور مسلّم بعد از رحلت پيامبر(ص) بوده است.
6. جمع قرآن به معناي، جمع‌آوري آن در يك مصحف، كه از تاريخ و روايات به دست مي‌آيد؛ اين نوع جمع نيز بعد از پيامبر(ص) انجام شده است.
با توجه به آنچه بيان شد،مي‌توان نتيجه گرفت كه هر كدام از اقوال به يك مرحله از مراحل تاريخي جمع قرآن اشاره دارد؛كه قرآن به يك معني (جمع‌آوري و نظم آيات سوره‌ها) در زمان پيامبر(ص) انجام شده بود ولي سوره‌هاي آن به‌صورت امروزي منظّم و مرتّب نشده بود بلكه تنظيم سوره‌ها در يك مصحف بعد از رحلت آن حضرت(ص)انجام گرفته‌است.23
در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده كه پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود:
يا علي! القرآن خلف فراشي في الصحف و القراطيس فخذوه و اجمعوا و لا تضيّعوه كما ضيّعت اليهود التوراة؛24
اي علي! قرآن در كنار بستر من در ميان صحيفه‌ها و حرير و كاغذها قرار گرفته است؛ پس قرآن را جمع كنيد و آن را ضايع نكنيد؛ همان‌طور كه يهوديان تورات را ضايع كردند.
ابن عباس نقل كرده كه علي(ع) بعد از رحلت پيامبر(ص) قرآن را طي شش ماه جمع آوري كرد.25
ابن نديم مي گويد: اولين مصحفي كه گردآوري شد، مصحف علي بود.26
محدث قمي در اين باره آورده است، از علي(ع) نقل شده كه پس از وفات رسول خدا(ص) فرمودند:
اقسمت ان لا اضع ردائي علي ظهري حتّي اجمع ما بين اللوحين؛27
سوگند ياد كرده ام كه عبا بر دوش نگيرم تا اين‌كه قرآن را بين دو لوح جمع نمايم.
در ميان اهل سنت بسياري بوده‌اند كه به اين مطلب تصريح و يا اشاره كرده اند.
سيوطي در اتقان آورده است كه علي(ع) فرمود:
وقتي پيامبر(ص) رحلت كرد، سوگند خوردم ردايم را جز براي نماز جمعه بر دوش نگيرم تا آن كه قرآن را جمع نمايم.
محمد بن سيرين از عكرمه نقل كرده است كه پس از بيعت مردم با ابوبكر، علي(ع) در خانه نشست. به ابوبكر خبر دادند كه او از بيعت با تو كراهت دارد. از اين رو وي آن حضرت(ع) را خواست و گفت: از بيعت با من سر باز زده‌اي؟ علي(ع) فرمود:ديدم در كتاب خدا چيزهايي افزوده مي شود پس با خود گفتم كه جز براي نماز ردا بر دوش نگيرم تا آنكه قرآن را جمع نمايم.28

ويژگي هاي مصحف علي(ع)
1. رعايت ترتيب نزول

ترتيب سوره‌ها در قرآن موجود، برخلاف ترتيب نزول است. علامه مجلسي(ره) در بحارالانوار مواردي از آيات قرآن موجود را ذكر مي كند كه بر خلاف ترتيب نزول است؛ مانند آيه‌اي كه عدّه وفات را يك سال بيان كرده:
والّذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا وصيّه لازواجهم متاعا الي الحول غير اخراج فان خرجن فلا جناح عليكم فيما فعلن في انفسهن من معروف و اللّه عزيز حكيم؛(بقره/240)
و كساني كه از شما در آستانه? مرگ قرار مي گيرند و همسراني از خود باقي مي‌گذارند. بايد براي همسران خود وصيّت كنند كه تا يك سال،آنها را(با پرداختن هزينه زندگي بهره‌مند سازند، به شرط اين‌كه آنها(از خانه شوهر) بيرون نروند،و اگر بيرون روند گناهي بر شما نسبت به آنچه درباره خود به طور شايسته انجام مي‌دهند، نيست و خداوند توانا و حكيم است.
عدّه? وفات در زمان جاهليّت يك سال بود و خداوند در ابتدا اين حكم را با اين آيه امضا فرمود؛ ولي بعد از مدّتي، اين حكم با آيه? ديگر نسخ شد؛ آن جا كه مي فرمايد:
و الّذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعه اشهر و عشرا فاذا بلغن اجلهن فلا جناح عليكم فيما فعلن في انفسهن بالمعروف و اللّه عزيز حكيم.(بقره/234)
و كساني كه از شما مي‌ميرند و همسراني باقي مي‌گذارند،بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند(عدّه نگه دارند) و هنگامي كه به آخر مدّتشان رسيدند، گناهي بر شما نيست كه هر چه مي خواهند درباره? خودشان به طور شايسته انجام دهند(و با مرد دلخواه خود ازدواج كنند) و خداوند عزيز و حكيم است.
از آنجا كه آيه? منسوخ شش آيه بعد از آيه? ناسخ آمده، معلوم مي‌شود ترتيب قرآن موجود برخلاف ترتيب نزول است.
به هر حال، از تاريخ و روايات به دست مي‌آيد قرآن جمع آوري شده به وسيله علي (ع)، علاوه بر آن‌كه براساس ترتيب نزول بود،ويژگي‌هايي داشته كه در ديگر مصاحف وجود نداشت؛ از جمله:در اين مصحف سوره هاي مكّي قبل از مدني و آيات منسوخ قبل از آيات ناسخ آمده و سير تاريخ آيات و سوره‌ها مشخص شده بود.
ابن نديم اين مصحف را ديده و درباره? ترتيب نزول در اين محصف، مطالبي را بيان داشته است؛امروزه در نسخه هاي موجود الفهرست، مطالبي را كه ابن نديم درباره? ترتيب آيات مصحف امام علي(ع) گفته، نيست چه دستي اين صفحات را از بين برده است و شايد هم خود ابن نديم به عللي آن قسمت را نياورده است.29
در روايتي امام باقر(ع) فرمودند:
ما ادعي احد من الناس انه جمع القرآن كما انزل الا كذّاب و ما جمعه و حفظه كما انزل الا علي بن ابيطالب.30
هر كسي كه ادعاي جمع آوري قرآن كرده؛ دروغ گفته است: قرآن را كسي بر طبق نزول جمع آوري نكرد، مگر علي(ع).

2.مطابقت با قرائت پيامبر(ص)

قرائت مصحف علي(ع) دقيقا مطابق با قرائت پيامبر(ص) بوده؛ زيرا هيچ كس از علي(ع) به قرائت آن حضرت آشنا تر نبود. در روايتي، علي(ع) مي فرمايد:
ما نزلت آيه علي رسول اللّه(ص) الاّ اقرانيها و أملاها عليّ فاكتبها بخطّي و علّمني تأويلها و تفسيرها و ناسخها و منسوخها و محكمها و متشابها.31
آيه‌اي بر رسول اللّه(ص) نازل نشد، مگر اين‌كه حضرت آن را بر من قرائت و املا فرمود و من مي‌نوشتم و بر تأويل، تفسير، ناسخ، منسوخ، محكم و متشابه آن مرا آگاه مي‌ساخت.
از اين رو،مي‌توان گفت علي(ع) براساس همين‌آگاهيها قرآن خود را تنظيم كرده بود.

3. ذكر اسباب النزول و مكان نزول آيات

علي(ع) در اين مصحف به سبب و شأن نزول آيات و تفسير مختصر آنها در حواشي اشاره كرده بود.

4. رعايت جوانب كلّي آيات

در مصحف علي(ع) جوانب كلي آيات به طوري كه آيه محدود به زمان و مكان خاصّي نشود رعايت شده بود؛ زيرا ظاهر بعضي از آيات نشان مي دهد كه آيه در مورد يك فرد خاص و يا يك واقعه? خاصي است و مربوط به زمان‌هاي ديگر نمي‌شود از اين رو، اين مسأله در مصحف علي(ع) رعايت شده بود.

سرنوشت مصحف علي(ع)

بعضي از محققان شيعه مي گويند مصحف علي(ع) به عنوان امانت به فرزندش امام حسن(ع) و بعد از او به امامان بعد منتقل شده و هم اكنون نيز در اختيار حضرت ولي عصر(ع) قرار گرفته است،كه آن حضرت(ع) بعد از ظهور اين مصحف را به مردم ارائه خواهد داد.ثقه الاسلام كليني در كافي آورده است:وقتي امام زمان(ع) ظهور مي‌كند، مصحفي را كه علي(ع) نوشته است، ارائه مي كند.
ابن نديم مي گويد: من مصحف علي(ع) را ديدم كه ابتدا نزد ابو يعلي حمزه? حسني به عنوان ميراث قرار داشت، ولي اوراقي از آن ريخته بود.
طلحه از علي(ع) سؤال كرد كه پس از خودش مصحف را به چه كسي مي‌دهد. آن حضرت فرمودند: مصحف را به همان كسي خواهم داد كه رسول اللّه(ص) دستور داده است، يعني به فرزندم حسن(ع) و او به فرزند ديگرم حسين(ع) و …
مورّخان نيز در مورد اين مصحف مي‌گويند: در سال 516 ق،مأمون بطائحي دستور داد مصحفي را به خط علي(ع) در جامع عقيق مصر بود، زراندود كنند.
ابو عبدالله زنجاني مي گويد:
در سال 1353 ق در كتابخانه? علوي نجف مصحفي را به خط كوفي ديدم كه در آخر آن نوشته بود«كتبه علي بن ابي ابيطالب(ع) في سنة اربعين من الهجرة» گفته شده در موزه? ايران باستان تهران، نسخه اي از مصحف موجود است كه در پايان آن نوشته است:«كتبه و ذهبه علي بن ابي طالب(ع)»، و در‌آستان قدس رضوي هم نسخه اي از مصحف وجود دارد كه به خط كوفي و بر پوست آهو نوشته شده است. اين نسخه را شاه عباس صفوي به كتابخانه اهدا كرده و مرحوم شيخ بهايي نيز صحّت آن را تأييد كرده است.
امّا آنچه به نظر صحيح مي‌رسد، اين است كه بسيار بعيد است اين نسخه هاي مختلف مصحف علي(ع) باشد؛ زيرا:
1. ممكن است علي(ع) در كوفه به نوشتن مصاحف مختلفي دستور داده باشد و كساني كه اين مصحفها را به دستور آن حضرت(ع) تهيه كرده اند، در پايان نام مبارك آن حضرت(ع) را نوشته باشند.
2. شايد نويسنده? اين مصحف هم شخصي به نام علي فرزند ابوطالب بوده و تصورّ كرده اند كه او همان اميرالمؤمنين(ع) بوده است.
ممكن است به ذهن بيايد كه در يك نسخه به سال چهلم هجرت تصريح شده بود و اين قرينه است بر اين‌كه نويسنده? اين مصحف خود امام علي(ع) بوده است؛ ولي در جواب مي‌توانيم بگوييم كه ملوك و پادشاهان خواسته‌اند با ذكر اين تاريخ، از آن بهره‌برداري سياسي كنند كه خزانه و موزه هاي آنان به قرآن علي(ع) مزيّن است.
3. تذهيب‌هايي كه در اين نسخه‌ها وجود دارد نشان مي‌دهد كه مربوط به قرن سوّم و چهارم هجري است و ربطي به زمان علي(ع) ندارد.
4. علي(ع) بعد از آن‌كه قرآن خود را به مسجد آورد و مورد قبول مردم واقع نشد، فرمود هرگز آن را نخواهيد ديد. پس چطور ممكن است اين مصحف را ابن نديم ديده و يا در كتابخانه و موزه ها وجود داشته باشد؟

پاورقيها:

1. زنجاني،ابو‌عبداللّه،تاريخ القرآن42/،ـ الشاهين،عبد الصبور،تاريخ القرآن 54/ ـ 53.
2. الصغير، دكتر محمد حسين علي، تاريخ القرآن65/.
3. معرفت، محمد هادي، تاريخ قرآن/ 84؛معرفت، محمد هادي،التمهيد في علوم القرآن،282/1 ـ 272.
4. حاكم، مستدرك،3 / 109.
5. سيد‌شرف الدين، المراجعات /264.
6. تاريخ القرآن/ 77.
7. زركشي، بدر الدين، البرهان،1 / 241.
8. سيوطي، جلال الدين، الاتقان، 1 / 99.
9. تاريخ القرآن/ 73.
10. التمهيد، 1 / 285.
11. خويي، سيد‌ابوالقاسم، البيان/ 278 ـ 257.
12. همان.
13. شيخ طبرسي، مجمع البيان، 1 / 15.
14. البيان/ 278 ـ 257.
15. طبري، تفسير طبري،1 / 63.
16. تاريخ القرآن/ 44؛ مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار،89 / 40.
17.الاتقان،1 / 122.
18. طباطبايي، محمد حسين، الميزان،12 / 127.
19. داود العطار، موجز علوم القرآن/ 160.
20. راغب اصفهاني، مفردات، ماده جمع.
21. التمهيد، 1/285.
22. همان.
23. رضايي، محمد علي، صحيفة مبين، سال چهارم، مقاله «معاني جمع قرآن» /54 ـ 59.
24. بحار الانوار، 89/51؛ زنجاني، تاريخ القرآن/44.
25. بحارالانوار، 89/51.
26. ابن نديم، الفهرست/47 ـ 48.
27. بحارالانوار، 89/54.
28. الاتقان، 1/183.
29. راميار، محمود، تاريخ قرآن/368؛ حجتي، محمد باقر، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم/391.
30. البيان/342؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات/193.
31. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، باب فضل القرآن، ج 1؛ بصائر الدرجات/198؛ بحارالانوار، 89/41 و 99.

 

شنبه 25 شهریور 1391  3:06 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سير تدوين قرآن

سير تدوين قرآن

بهاءالدين خرمشاهي

تاريخ قرآن، دو معنى دارد . نخست به عنوان يكى از علوم قرآنى ، يعنى علم و مباحث مربوط به توصيف و تحليل سرگذشت جمع و تدوين قرآن مجيد از آغاز نزول وحى تا سير هزار و چهارصد ساله كتابت و طبع آن در اعصار جديد ، دوم نفس توصيف و تحليل اين سرگذشت كه گفته شود قرآن چگونه قرآن شد .
بحث اخير يعنى سرگذشت نزول و جمع و تدوين قرآن در مقاله «جمع و تدوين قرآن» مطرح شده است ، و در اينجا به بحث اوّل مى پردازيم . اصطلاح «تاريخ قرآن» اصطلاح نسبتاً جديدى است و شايد وضع آن از سوى اسلامشناسان و قرآن شناسان غربى باشد . زيرا پيش از قرن حاضر ، و در آثارى كه قدما در زمينه علوم قرآنى نوشته اند ، في المثل در دايرة المعارف قرآن جامعى چون اتقان سيوطى به اصطلاح و تعبير «تاريخ قرآن» برنمى خوريم .
بايد توجه داشت كه نبودن اسم و اصطلاح با نبودن مصداق و مواد و منابع مربوط به اين رشته تحقيقى فرق دارد . و در عالم اسلام از همان صدر اوّل هم مواد و هم منابع و هم مباحث تاريخ قرآن وجود داشته است ، چنانكه في المثل در صحيحين ، احاديثى درباره نحوه جمع و تدوين و كتابت قرآن و كاتبان وحى آمده است . در برهان زركشى و اتقان سيوطى مباحث بسيارى در زمينه تاريخ قرآن هست از نحوه نزول وحى و تنجيم (پاره پاره و به تدريج نازل شدن وحى) تا كاتبان وحى و ترتيب آيات و سوره ها و نامگذارى سوره ها و اينكه ترتيب و توالى آنها توفيقى ، از سوى رسول اكرم(ص) ، يا اجتهادى به ابتكار و اختيار صحابه بوده است ، و نحوه تدوين مصحف امام يا مصاحف عثمانى و مصاحف مهم ديگر چون مصحف منسوب به حضرت على(ع) ، عبدالله بن مسعود ، و ابى بن كعب و بحث قراآت و لهجات و اختلاف قراآت و رسم يعنى رسم الخط عثمانى آمده است .
در دوران جديد ، تحقيقات تئودور نولدكه (1863ـ1930م) خاورشناس و اسلامشناس مشهور آلمانى ، نقطه عطفى در شناخت و نگارش تاريخ قرآن است . او اثر معروفش تاريخ قرآن را در سال 1860م انتشار داد . طبع بعدى و گسترش يافته اين اثر به كمك و همكارى شوالى ، برگشتراسر و پرتسل ، در فاصله سالهاى 1909 تا 1938 در لايپزيك انتشار يافت . شايد بتوان گفت اين اثر اساس نولدكه و اثر گلدزيهر درباره تاريخ تفسير قرآن ، و نيز آثار محققان ديگر چون آرتور جفرى ، ريچارد بل ، رژى بلاشر در زمينه قرآن ، همت پژوهندگان مسلمان اعم از شيعه يا سنى را به حركت درآورد .
تاريخ القرآن اثر محقق نامدار شيعه ، ابو عبدالله زنجانى (1309 ـ 1360 ق) جزو نخستين تواريخ قرآن است كه مسلمانان در عصر جديد نوشته اند . «كتاب القرآن» بحار الأنوار مجلسى مفصلترين مباحث مربوط به علوم قرآنى از جمله شامل مباحثى مربوط به تاريخ قرآن ، در عالم تشيع است ، كه در بخشى از مجلد نوزدهم طبع قديمى بحار الأنوار برابر با مجلدات 92 و 93 طبع جديد درج گرديده است . در عصر جديد مناهل العرفان ، اثر محمّد عبدالعظيم زرقانى ، و مباحث في علوم القرآن اثر صبحى صالح مباحث عمده اى در زمينه تاريخ قرآن در بر دارد . در همين زمينه تاريخ قرآن تأليف عبدالصبور شاهين (قاهره ، 1966م) قابل توجه است
همچنين دو اثر محققانه و پر حجم از سه تن از قرآن پژوهان شيعه در عصر جديد ، شايان ذكر است . نخست -> تاريخ قرآن نوشته مرحوم -> دكتر محمود راميار (م 1363ش) طبع اوّل تهران ، 1346ش ؛ طبع دوم با افزايش و تجديد نظر 1362ش ، دوم -> پژوهشى در تاريخ قرآن كريم نوشته دكتر سيد محمدباقر حجتى ، استاد و مدير گروه علوم قرآنى در دانشكده الهيات دانشگاه تهران . سوم ر تاريخ جمع قرآن كريم ، اثر -> دكتر محمدرضا جلالى نائينى .
تاريخ قرآن ، اين عنوان نام يكى از علوم قرآنى و نيز نام چندين كتاب در قرآن پژوهى است كه در دورانِ جديد نگاش يافته اند . از آنجا كه اروپاييان اين كلمه را وضع كرده اند و بدون شك چنين وضعى حتّى اگر داراى اغراض خاصى نباشد ، حاكى از نقطه نظر و ديدگاه خاصى نسبت به قرآن است ، حساسيتهاى موافقانه و مخالفانه اى نسبت به آن پديد آمده است . حساسيتهاى موافقانه و مخالفانه اى نسبت به آن پديد آمده است
مستشرقان غالباً اين نام را پذيرفته اند و نزد خود آن را به عنوان يك امرِ اجماعى درآورده اند. پژوهشگرانِ مسلمان نيز با اينكه هر كدام در مقدمه ها و لابلاى كتابهايشان نسبت به اين عنوانِ دخيل از فرهنگ و زبانِ بيگانه اعتراض كرده اند ، امّا با توجيهاتى نه چندان صائب آن را پذيرفته و بعضاً به تقليد از اروپاييان و در واقع به اين اميد كه جاىِ خالى چنين آثارى را در فرهنگ اسلامى پر كنند ، كتابهايى در اين زمينه تأليف كرده اند. اگر چه به راحتى مى توان در بند عنوان و نام نبود و به محتواىِ كتبِ اروپاييان پرداخخت نه خرده گيرى از عنوان «تاريخ قرآن»
قرآن كه در لوح محفوظ بوده (بروج ، 32) به صورت يكباره در شب قدر و به صورت آيه آيه و تنجيمى در مواقع لزوم بر رسول اكرم(ص) نازل شده است . اينكه نخستين آياتى كه بر پيامبر(ص) نازل شدند ، كدام آيات بودند مورد اختلاف است ؛ امّا نظر غالب و اكثرى اين است كه آياتِ نخستين سوره قلم ، اوّلين حلقه اتصالِ ميان دنياى غيب و انسان [= جبرئيل و پيامبر(ص)] بوده است
پس از آن گويا فترت و وقفه اى در نزول وحى صورت گرفته كه پيامبر(ص) را سخت اندوهگين ساخته است . مدت اين دوره را پانزده روز تا سه سال گفته اند. پس از اين دوره نخستين آياتى كه بر پيامبر(ص) نازل شد ، آيات نخستين سوره مدثّر بود (بخارى ، تفسير سوره 96) . از اين به بعد نزول قرآن تا آخرين روزهاىِ حيات پيامبر(ص) ادامه داشته و هر كجا لازم به دخالت مستقيم حضرت الوهيّت بوده ، دستورات و پيامهايى به پيامبر(ص) داده شده است
اهميتى كه اين كلامِ در نفوسِ مسلمانها داشته و ايقاع و تأثيرى كه بر دلهاى آنها داشته و نيز لزوم نگهدارى و حفظ كلام الهى باعث گشته تا مسلمانان پيش از هر چيز و در صورت استقامت قرآن را در سينه هايشان و براى اطمينان بيشتر و در صورت عدم استطاعتِ ذهنى بر روى لوحه ها، صحيفه ها، استخوانها ، سنگها و پوستها بنگارند . حافظه مردمنان عرب كه تا آن زمان براى از بر كردن اشعار شعراى بزرگ به كار گرفته مى شد ، اكنون مهمترين منبع و مكان مورد اطمينانِ آنها براى حفظ كلام و دستورات الهى به شمار مى رفت
تعداد اين حافظان مطابق بعضى احاديث هفت نفر (ابن مسعود ، سالم ، معاذ بن جبل ، ابى بن كعب ، زيد بن ثابت ، ابو زيد ، ابو الدرداء) و مطابق بعضى احاديث ديگر پانزده نفر بوده اند (على بن ابى طالب ، عثمان ، تميم دارى ، عبادة بن صامت ، ابو ايوب ، سعد بن عُبيد ، مجمع بن جاريه ، عبيد بن معاويه) (ر تاريخ قرآن ، راميار ، ص 248) . در حديثى ديگر آمده است كه پيامبر(ص) فرمود : قرآن را از چهار نفر ياد بگيريد : عبدالله بن مسعود ، سالم مولى ابن حذيفه ، معاذ بن جبل و ابىّ بن كعب . اسامى اين چهار نفر به هيچ وجه به معناى حصرِ حفظ و يادگيرى قرآن از آنها نيست ، بلكه تنها به معناى تأكيد بيشتر پيامبر(ص) است
«در ميانِ همه اصحاب رسول خدا و آن صورتى كه از اسامى ديديم ، هفت نفر هستند كه شهرت بيشترى در قرائت و آموزش قرآن يافته اند: على(ع) ، عثمان اُبىّ ، زيد بن ثابت ، ابن مسعود ، ابو الدرداء ، ابو موسى اشعرى ، و الّا حافظان قرآن بيش از صد نفر هستند» . (پيشين ، ص 257) . علاوه بر حفظ ، كتابت قرآن نيز مورد تشويق پيامبر(ص) قرار گرفته و مطابق احاديث شمار آنها به چهل و پنج تن مى رسد . (پيشين ، ص 264) . مهمترين كاتبان در دوران مكّى عبارت بودند از : خلفاى راشدين ، شرحبيل بن حسنه (م 18ق) ، عبدالله بن ابى السرح (م 37ق) ، خالد بن سعد ، طلحه ، زبير (م 36ق) ، سعد بن ابى وقّاص (م 55ق) ، عامر بن فُهيره (م 4ق) ، علاء خضرمى ، (م 21ق) ، ارقم بن ابى الارقم (م 11ق) ، مصعب بن عمير ، عبدالله بن جحس (م 3ق) و سالم مولى ابن حذيفه (م 12ق)
مهمترين كاتبان در دوران مدنى عبارتند از : عبدالله بن رواحه (م 8ق) ، ثابت بن قيس (م 12ق) ، حذيفة بن يمان (م 36ق) ، عبدالله بن زيد (م 63ق) ، علاء بن عقبة ، محمّد بن مسلمة (م 43ق) ، معاذ بن جبل ، ابو ايوب انصارى (م 52ق) ، مغيرة بن شعبه (م 50ق) . اينكه قرآن بر روى چه نوشته شد و نوشت افزارهاى قرآنى چه بوده اند، غالباً مورد انتقاد و توجه مستشرقان قرار گرفته است ، امّا حقّ اين است كه مطابق فهرستى كه دكتر راميار آورده اند ـ قريب به نُه فقره نوشت افزار و وسيله براى كتابت قرآن به كار مى رفته كه خود قرآن نيز از آنها نام برده است (مداد ، كتاب ، قرطاس ، صُحُف جمع صحيفه ، رق -> پوست رقيق ، دِهان جمع دهن به معناى اديم و حرير كه گاهى براى نوشتن به جاى كاغذ به كار مى رفته)
علاوه بر اين در احاديث و منابع اسلامى از يازده فقره نوشت افزار و وسيله كتابت نام برده شده كه در زمان رسول الله استعمال مى شده اند (رقاع جمع رقعه : پوست يا برگ ، لِخاف جمع لِخفه : صفحه هاىِ نازك و سپيد سنگ ، عُسُب جمع عسيب : چوب بى برگ و پهن درخت خرما ، اكتاف جمع كتف : استخوانص شانه گوسفند ، اضلاع جمع ضِلع : دنده حيوانات ، اديم : تكه هاى چرم ، أقتاب جمع قتب : چوبهايى كه بر پشت شتر مى نهادند ، قراطيس جمع قرطاس ، لوح و قضيم : پوست سفيد رنگ) .
آنچه تاكنون نوشته آمد در باب جمع قرآن در زمان پيامبر(ص) در سينه ها و كتابت آنها بر روى وسايل مورد استعمال آن دوره بود . امّا اينكه آيا در زمان پيامبر(ص) قرآن به صورت مدوّن و بين الدفّتين «تأليف» شده بود يا خير ، به درستى مشخص نيست . در اين باره چندين نظر وجود دارد . پاره اى از احاديث بيانگر اين هستند كه در زمان پيامبر قرآن بين الذفّتين نبوده است . مشهورترين آنها حديثى است كه بخارى در باب «فضائل القرآن» آورده و خلاصه آن چنين است كه در زمان ابوبكر و وقوع جنگ يمامه بسيارى از حافظان و حاملانِ قرآن شهيد شدند و اين كار عُمر را سخت نگران كرد . از اين رو نزد ابوبكر رفت و به او پيشنهاد كرد قرآن را بين الدفّتين گرد آورد . ابوبكر نخست از پذيرفتن سر باز زد و سپس به اصرار عمر پذيرفت
اين دو به اتفاق هم نزد زيد بن ثابت رفتند كه از حافظان و كاتبان قرآن و نيز منشى و كاتب شخصى پيامبر(ص) بود . او نيز نخست از پذيرفتن سر باز زد و گفت : «چگونه دست به كارى زنم كه پيامبر(ص) آن را انجام نداد .» [= چگونه مرتكب بدعت شوم] . و سپس با اصرار آن دو اين كار سترگ را پذيرفت
در اين باره احاديث فراوانى به دست ما رسيده . پاره اى از اين حاديث بيانگر اين مطلب است كه هر يك از صحابه براى خود صحيفه هايى گرد آورده بود و بعدها در زمان عثمان مشخص شد كه اين صحيفه ها ـ كه پاره اى به صورت يك مصحف كامل درآمده بودند ـ تفاوتهايى با يكديگر دارند . چه تفاوتهاى محتوايى و چه تفاوتهاى ترتيبى . (ر مقاله «مصاحف»)
نظريه ديگرى كه در ميان قرآن پژوهان طرفداران بسيارى دارد ، اين است كه در زمان پيامبر(ص) قرآن به صورت بين الدفّتين تأليف شده بود . در اين باره نيز احاديث فراوانى به دست ما رسيده . از جمله حديثى كه حاكم به سندِ صحيح از زيد بن ثابت روايت مى كند كه : «ما نزد رسول خدا اوراق قرآن را تأليف مى كرديم» . (تاريخ قرآن ، دروزه ، ص 28)
احاديث بسيار ديگرى در كتب معتبر حديث آمده است كه در اينجا مجال پرداختن به آنها نيست . حقّ اين است كه ميان اين دو نظريه نمى توان جمع و سازگارى برقرار كرد . مطلب مهم ديگرى كه بسيار حائز اهميت است عرضه تمامى قرآن به دستور خداوند از جبرئيل به پيامبر(ص) و از پيامبر(ص) به جبرئيل در اواخر عمر مبارك ايشان است . مطابقِ احاديث ، ابىّ بن كعب ، در اين عرضه حضور داشته است . (تاريخ قرآن ، حجّتى ، ص 89)
درباره دو نظريه پيش گفته بايستى پذيرفت كه نمى توان ميان هر دوىِ آنها با اين عرضه اخير سازگارى برقرار كرد . عرضه اخير تنها با نظريه دوم سازگار است . از ميان پنج پژوهشگر مسلمان شيعى و سنّى كه كتابى تحت عنوان «تاريخ قرآن» نوشته اند، سه نفر نظريه دوم (راميار ، حجتى ، دروزه) و دو نفر نظريه نخست را پذيرفته اند (زنجانى ، كُردى)
در متونِ سنّتى و كلاسيك ما معمولاً نظريه نخست مورد قبول بوده و نظريه دوم زمانى رواج يافت كه اروپاييان به انتقاد از احاديث وارده برآمدند و شك انگيزى را پيشه خود نمودند . مشكل ديگرى كه در اين زمينه وجود دارد ، توقيفى [= تغيير ناپذير و وحيانى] بودنِ اسامى سوره ها و ترتيب آنهاست . مطابق واقعه عرضه اخير و احاديث وارده در اين باره حداقل توقيفى بودن ترتيب سوره ها قطعى است . از طرف ديگر احاديثى كه دالّ بر تفاوت مصاحف صحابه و به ويژه مصحف امام على(ع) با يكديگر و نيز با مصحف ابوبكر است ، با توقيفى بودن اين ترتيب سازگارى ندارد
چگونه مى توان ميان اين انديشه ها سازگارى و توافق برقرار ساخت . انصاف اين است كه هرچه بخواهيم بر اثبات وجود مُصحفى كامل از قرآن در زمان پيامبر(ص) دلايلى اقامه كنيم ، مشكلات بيشترى رخ مى نمايد و عدمِ اشراف بر شرايط اجتماعى ـ سياسى ـ جغرافيايى زمان پيامبر(ص) به طور كامل ، كار را صد چندان دشوار مى سازد . مهمترين گزاره هاى مطالب پيش گفته و قطعى ترين آنها عبارتند از : 1) قرآن در زمان پيامبر(ص) بين الدفّتين موجود نبوده ، 2) قرآن در آخرين روزهاى حيات پيامبر(ص) به طور كامل و به صورت متقابل ميان او جبرئيل عرضه شده ، 3) قرآن به طور كامل محفوظ مانده و وعده الهى تحقق يافته (حِجر ، 9) ، 4) صحابه صحيفه ها و مصاحفى داشته اند كه تفاوتهايى با هم داشته است
گفتنى است كه قرآن پژوهان بزرگ شيعه از جمله آيت الله خويى و استاد مرتضى جعفر عاملى برآنند كه قرآن در زمان حضرت رسول(ص) كاملاً و تماماً مكتوب بوده امّا مدون و بين الدفّتين نبوده است . تا به اينجا از «سرگذشتِ جمع قرآن» در زمان پيامبر(ص) سخن رفت . از اين پس به مراحل بعدى آن در زمانِ خلفاى راشدين و پس از خلفاى راشدين ، خواهيم پرداخت . مطابق حديثى كه پيشتر گفته آمد ، ابوبكر نخستين خلفه راشده به اصرار عُمر به جمع قرآن پرداخت و اين كار را به زيد بن ثابت واگذار كرد
قرآن به لغت قريش نازل شده بود و لازم بود فردى از فصحاىِ قريش به اين كار اهتمام ورزد . عُمر مردم را از تصميم مذكور خبر داد و مردم را به همكارى فراخواند و دستور داد هركسى حافظ قرآن است ـ هر چند سوره و آيه باشد ـ و هر كسى كه صحيفه ها و پوستها و اكتافِ شخصى دارد كه قرآن را بر آن نوشته آن را بياورد . مطابق حديث زير هيچ آيه اى را نمى پذيرفت . مگر اينكه دو شاهد بر وجود آن اقامه گردد
اينكه اين دو شاهد ، دو انسان بوده اند يا حفظ و كتابت مورد اختلاف محققان است . امّا اين دو شاهد هم مى تواند انسان [= حافظ قرآن باشد و هم اشيايى كه قرآن بر آنها مكتوب بوده است (مصاحف ، 31) . مشهور است كه آيه رجم را از عُمر نپذيرفتند ، چون كسى غير از خود او بر وجود آن شهادت نداد . (اتقان ، ج 1 / 312) و نيز مشهور است كه دو آيه پايانى سوره توبه را كه تنها شاهد آن يك نفر بود و آن هم خزيمة بن ثابت انصارى ، پذيرفتند كه پيامبر(ص) در واقعه اى شهادت او را به جاى دو نفر پذيرفته بود و از آن پس او به «ذو الشهادتين» [= صاحب دو شهادت] مشهور شده بود . (تاريخ قرآن ، راميار ، ص 315)
در اهتمام به اين امر خطير ، ابىّ بن كعب ، و سعيد بن عاص همكار زيد بوده اند . «مى توان حدس زد كه مجموعه ابوبكر به هر صورت كه بوده و يا به صورت بسته اى بوده كه بعد در رَبْعه (جعبه)اى نهاده اند كه محفوظ باشد» . (پيشين ، ص 324) . تاريخ اين گردآورى سال دوازدهم بوده كه 14 ماه پس از آن يعنى جمادىُ آلآخر سال سيزدهم كه مصادف با فوت ابوبكر بوده ، پايان پذيرفته است . اين مصحف پس از فوت ابوبكر نزد عُمر بود و پس از او به حَفصه دختر عُمر و همسر رسول خدا رسيد . و در زمان عثمان معيار و اساس كار يگانه سازىِ مصاحف شد و بعدها توسط مروان بن حَكَم (م 65ق) سوزانده شد . در دروه خلافت ابوبكر بسيارى از صحابه داراىِ مصاحف شخصى بوده اند كه اين مصاحف در زمان عثمان براى يگانه سازىِ مصاحف به كار گرفته شد ، بيشتر آنها سوزانده شد و پاره اى (مانند مصحف ابن مسعود) باقى ماند و از روى آنها مصاحف ثانوى تهيه گرديد . ( «مصاحف») . در زمان خليفه سوم عثمان كار ستُرگى صورت گرفت كه از مهمترين دوره هاى جمع و تأليف قرآن به شمار مى رود . (24 تا 36 هجرى) . داستان از آنجا آغاز شد كه خزيمة بن اليمان (م 36ق) مأمور آذربايجان در زمان عثمان ، از اختلاف قراآتى كه ميان مسلمانان رخ داده بود ، سخت اندوهناك شد و آن را با عثمان در ميان گذاشت . عثمان كه خود بارها شاهد اين اختلافات بود ، مصمّم شد تا به «يگانه سازى مصاحف» بپردازد . براى اين كار چهار نفر از صحابه را برگزيد : زيد بن ثابت ، سعيد بن عاص ، عبدالله بن زبير ، عبدالرحمن بن حارث . در احاديث ديگرى اسامى اين افراد به دوازده نفر مى رسد . (مصاحف ، 25 و 26) . «گزارشهاىِ رسيده نشان مى دهد كه اين انجمن ، مصحف ابوبكر را اساس كار خود قرار داد امّا از بررسى مصحف اُبىّ و مقابله آنها با نوشته هاى موجود زمان رسول خدا نيز غافل نماند . تصادفاً همين روش ، راز موفقيت عثمان در توحيد مصاحف بود» . (راميار ، ص 422) . از آنجا كه به گفته پيامبر(ص) قرآن با احرف سبعه نازل شده بود ، عثمان نيز كوشيد تا مصحف مزبور كه بعدها به «مصحف امام» مشهور شد ، شامل قرائتهاى هفتگانه باشد . نيز دستور داده بود كه هرگاه سه تن از اعضاى چهارگانه انجمن ـ كه قريشى بودند ـ با زيد بن ثابت ـ كه از انصار بود ـ اختلافى پيدا كردند ، مورد اختلاف را به زبان قريش بنويسند . (بخارى ، مناقب ، 3) . صاحب كتاب مصاحف مى نويسد كه على(ع) كاتبان را تشويق مى كرد تا خطوط را درشت و واضح بنگارند . (ص 136) . از ميان صحابه تنها ابن مسعود از كار عثمان ناراضى بوده و مى گويند حاضر نشد مصحف خود را براى نابودسازى تحويل عثمان دهد
منابع متّفق القول اند كه امام على(ع) با اينكه خود مُصحفى داشت و مطابق روايات آن را نزد ابوبكر برده بود ، امّا ابوبكر آن را نپذيرفته بود ، از كار عثمان خشنود و راضى شده و مردم را از تهمت زدن به عثمان برحذر داشته است . (زنجانى ، ص 86) . پس از اتمام كار عثمان دستور داد تا تمام كتيبه ها ، نوشته ها، استخوانها ، سنگهاى نازك سپيد ، چرمها ، سفالها و الياف خرمايى را كه صحابه آورده بودند ، و آيات قرآنى بر روى آنها نوشته شده بود ، بسوزانند «يا پاره پاره كنند و بشويند تا ريشه نزاع و اختلاف به كلى از ميان برود و مردم را به اطاعت از يك نسخه فراخواند» . (بخارى ، فضائل القرآن ، 2 و 3) . ابن جزرى و ابن اثير تاريخ اين گردآورى را سال 30ق نوشته اند. امّا همانگونه كه دكتر محمود راميار خاطرنشان مى سازد ـ مطابق منابع ديگر از جمله اتقان ، فتحُ البارى و مصاحف ـ آغاز اين كار مى بايست سال 25ق بوده باشد . (راميار ، ص 435)
پس از آن چهار يا پنج نسخه از روى مصحف امام تهيه شد . يكى از آنها نزد خود عثمان باقى ماند و بقيه به مدينه (به همراه زيد) ، بصره (عامر بن قيس بصرى) ، كوفه (عبدالرحمن سلّمى) و شام (مغيرة بن شهاب) روانه گرديد . اين مصاحف در چهار گوشه جهان اسلام منتشر شد و هزارها نسخه از روى آنها تهيه گرديد . امروزه در مصر ، سوريه و ايران مصاحفى وجود دارد كه نزد مردم به مصاحف عثمانى مشهورند ، امّا نزد محققان به خوبى محقّق است كه اينها مربوط به دوره هاى بعد هستند و حداكثر از روى مصاحف عثمانى نسخه بردارى شده اند. ( «مصاحف»)
مطلب مهم ديگرى كه در رابطه با تاريخ قرآن مطرح است ، رسم الخط قرآن است . اين خط مراحل تكاملى خويش را به طور كامل پشت سر ننهاده بود ، به گونه اى كه نه اِعراب داشت نه نقطه و نه اعجام [= سجاوندى] . و اينكه چنين خطى براى عرب زمان پيامبر چگونه قابل خواندن بود ، امروزه براى هر خواننده اى عجيب است . امّا هر پژوهشگرِ مُنصفى مى داند كه عاملِ اصل قرائت در اين دوره ذوق سليم و حافظه قوى اعراب بوده است
مى گويند بخشى از اعراب گذارى قرآن در زمان زياد بن سميّه والى بصره و به دستِ ابوالاسود دوئلى (م 96هـ) صورت گرفته كه مطابق گفته خود او آن را از على بن ابى طالب فرا گرفته است . (وفيات ، ج 1 / 240) . گويا كسى به دستور زياد و به عمد آيه «إنَّ الله برئٌ من المشركين و رسولُهُ» را با كسره لامِ رسول خوانده بود و ابوالاسود كه نخست از پذيرش پيشنهاد زياد سر باز زده بود ، اين بار به جدّ به انجام آن همّت گمارده بود . (حجّتى ، ص 446 ؛ راميار ، ص 533) . و امّا نقطه گذارى و سجاوندى قرآن بعدها در زمان حجّاج بن يوسف (41ـ95ق) صورت گرفت
مطابقِ اكثر منابع اين كار به دست يحيى بن يعمُر و نصر بن عاصم صورت گرفت . ابى داود صاحب كتاب المصاحف مى نويسد : «اوّلين كسى كه قرآن را به نقطه گذارى كرده يحيى بن يَعْمُرْ بود .» (ص 141) . او شاگرد ابوالاسود و از قرّاء معروف بصره بوده . صاحب كتاب طبقاتُ القُرّاء او را اصلاً ايرانى و شيعه مى داند . (ج 2 / 336) . «گفته اند محمّد بن سيرين مصحف نقطه گذارى شده اى داشت كه يحيى بن يعمر آن را نقطه گذارى كرده بود» . (راميار ، ص 536) . نصر بن عاصم نيز كه شاگرد ابوالاسود بوده در اين كار به يحيى يارى رسانيد
پاره اى از منابع او را نخستين فردى مى دانند كه دست به اين كار زده است . (راميار ، ص 537 ، به نقل از الامصار جاحظ) . از طرف ديگر ابوعمرو دانى نصر را مسؤول اعجام و سجاوندىِ قرآن مى داند . (زنجانى ، ص 121) . در هر حال كار نقطه گذارى و سجاوندى در اين دوره صورت گرفته تا از اشتباه و غلط خوانىِ كلماتى كه در رسم الخط عربى مانند هم نوشته مى شدند جلوگيرى به عمل آيد .
مسأله ديگر اختلاف قراآت و منشأ آن است . با اينكه ـ طبق آيات فراوان قرآنى ـ قرآن به زبان عربىِ روشن نازل شده بود ، امّا اين زبان عربى روشن شامل لهجه هاى متفاوتى بود كه عربهاى هر ناحيه را از هم جدا مى ساخت . اصلى ترين اين لهجه ها هفت لهجه بود كه از همان آغاز مورد تأييد پيامبر(ص) قرار گرفت و ايشان در اين باره فرمودند : «اُنزِلَ القرآنُ على سبعةِ أحْرُفٍ» [= قرآن در / به هفت لهجه نازل شده است]
بديهى است كه اين حديث به اين معنا نيست كه قرآن هفت بار به هفت لهجه نازل شده است ، بلكه به اين معناست كه هفت لهجه اصلى عربستان را در بر مى گيرد و مردمانى كه به اين هفت لهجه تكلّم مى كنند در قرائت قرآن دچار دشوارى نخواهند شد و نيز مى توانند قواعد زبانى خويش را در قرائت رعايت كنند . در دوره يگانه سازى مصاحف ، عثمان نيز دستور داد كه قرآن به صورتِ عارى از نقطه نگاشته شود تا رسم الخط آن توانايى پذيرش قراآت سبعه را داشته باشد . صحابه نيز اين اقدام را تأييد كرده اند
بنابراين به راحتى مى توان پذيرفت كه اختلاف قرائت تا اين حد با عَمد و آگاهى صورت گرفته و قطعاً فوايد بسيارى در بر داشته است . امّا در دوره هاى مختلف اين اختلافات بسيار بيشتر از آن حد مطلوب گشته و خطرآفرين شده اند. از اين رو قُرّاء بزرگ هفتگانه ، دهگانه و حتّى چهارده گانه پيدا شده اند كه به ثبت و ضبط روايات و اسانيد مربوط به قراآتِ مُجاز پرداخته و خود نيز غالباً شاگردان تابعين و صحابه بوده اند. مشهورترين آنها كه همان قُرّاء هفتگانه هستند عبارتند از :
1) ابو عبدالله نافع بن ابى نُعيم مدنى (م 176/ 169ق) اهل اصفهان ، به گفته ابن جزرى نزد هفتاد تن به تعلم علم قرائت پرداخته ؛
2) عبدالله بن كثير مكّى (م 120 ق) او نيز ايرانى بوده و جمع چند صحابى جليل را درك كرده ؛
3) عاصم بن ابى النّجود كوفى (م 127 يا 128 ق) ، قرآن را بر جمعى از صحابه از جمله على(ع) قرائت كرده است ؛
4) حمزه بن زيارت كوفى (م 156 ق) ، شيعى بوده و قرآن را بر امام صادق(ع) خوانده است ؛
5) ابوالحسن كسائى كوفى (م 175 يا 189 ق) ، ايرانى و اهل طوس بوده و شاگرد حمزه ؛
6) ابوعمرو بن علاء بصرى (م 154 ق) ، ايرانى ؛ 7) ابن عامر دمشقى (م 118 ق) . فرزاد ميرزايى
تاريخ قرآن ، نوشته محمود راميار (م 1363 ش) . اين اثر نخست بار در 1346 ش در تهران انتشار يافت . سپس مؤلف در طول مدتى نزديك به دو دهه در آن بازنگرى كرد و آن را گسترش داد و سرانجام با حجمى بيش از دو برابر حجم طبع اوّل در 1362 ش انتشار داد . (تهران ، اميركبير ، 808 ص) . مؤلف از قرآن پژوهان سختكوش و پركار معاصر است و علاوه بر اين كتاب ، دو اثر قرآن پژوهانه ديگر دارد . 1) كشف الآيات الفبايى قرآن كريم كه در مطبوعات فارسى سابقه نداشته ، با ذوق و طبع فارسى زبانان سازگارتر است و همراه با يك كشف المطالب تفصيلى كه در بر دارنده حدوداً 1500 موضوع و مدخل قرآنى است ، در 1345 ش ، ذيل قرآنى كه به خط مصطفى نظيف است ، از سوى انتشارات اميركبير انتشار يافته و سپس بارها همراه با قرآنهاى ديگر در داخل و خارج از ايران تجديد طبع يافته است ؛ 2) ترجمه «تاريخ قرآن» رژى بلاشر (1900ـ1973) اسلامشناس فرانسوى و مترجم قرآن (از عربى به فرانسوى) كه با نام در آستانه قرآن به طبع رسيده است .
تاريخ قرآن مرحوم دكتر راميار در ميان ده دوازده تاريخ قرآن كه مسلمانان يا اسلامشناسان و قرآن پژوهان غير مسلمان نوشته اند، مقامى ممتاز دارد . شايد فقط تاريخ قرآن اثر تئودور نولدكه (1836 ـ 1930 م) اسلامشناس و ايرانشناس نامدار آلمانى (طبع اوّل 1860 م) از اين كتاب مهمتر و با نفوذتر بوده است
چيزى كه هست نولدكه ولو آنكه بى غرض باشد ، به وحى و جنبه وحيانى و غيبى و قدسى قرآن كريم اعتقاد ندارد ، لذا درباره قرآن كريم و تاريخ آن به همان گونه و با همان روش ، تحقيق مى كند كه في المثل درباره شاهنامه . تاريخ قرآن راميار در ميان تواريخ قرآنى كه مسلمانان نوشته اند ، از جمله تاريخ قرآن عبدالصبور شاهين (اهل سنت) ، و تاريخ قرآن ابوعبدالله زنجانى (شيعه) و مباحث في علوم القرآن اثر صُبْحى صالح (شيعه) ـ كه همانند مَناهِل العرفان اثر محمّد عبدالعظيم زَرْقانى (اهل سنت) درباره همه علوم قرآن است و مباحث مهمى نيز در «تاريخ قرآن» دارند ـ از همه محققانه تر و مفصل تر است و طبعاً نظرگاه شيعه اماميه اثنى عشريه را در مسائل قرآنى و اعتقادى (عصمت رسول اكرم ، اثبات بى اصل بودن افسانه غرانيق و نظاير آن) منعكس مى سازد .
«تاريخ قرآن» اسم و اصطلاح جديدى است كه يكى يا دقيقتر بگوييم مجموعه اى از علوم قرآنى است كه مربوط به شناختن متن قرآن و سرگذشت متن قرآن و وحى و كتابت وحى و جمع و تدوين قرآن و يگانه شدن و رسميت يافتن يك متن در زمان عثمان و با نظارت و دستور او ، تا تصحيح و طبع مصاحف معتبر در قرون جديد است (نيز مقاله «تاريخ قرآن» در همين دانشنامه) . نظر به اهميت و جامعيتى كه تاريخ قرآن ، اثر ماندگار مرحوم راميار دارد ، فصول هفده گانه آن را به اجمال معرفى مى كنيم .
1) فصل اوّل «گامى كوتاه و لرزان به پيشگاه قرآن» نام دارد و در آن از شأن و مقام قدسى قرآن كريم با استشهاد به آيات و اخبار مناسب بحث شده است .
2) فصل دوم «نامهاى قرآن» از نخستين نام (مُصْحَف) و ساير نامهاى قرآن و قرآن در لغت و معانى گوناگون لفظ قرآن و توجيه تلفظهاى مختلف اين لفظ و نيز نام و املاى اروپايى كلمه قرآن سخن مى گويد .
3) فصل سوم درباره «آغاز وحى» است و از تحنث (گوشه گيرى) حضرت رسول(ص) در غار حراء حكايت ، و تحقيق جامعى درباره حنيف و حنيفيت و حنفا دارد .
4) فصل چهارم در «چگونگى وحى» است . و از جمله از حالاتى كه هنگام نزول وحى بر پيامبر اكرم(ص) عارض مى شده سخن مى گويد و به رد نظر منكران و مستشرقانى كه بعضى از اين احوال ـ نظير در خودفرورفتگى عميق يا اغماء را ـ العياذ بالله به جنون يا صرع يا نظاير آن حمل مى كرده اند، مى پردازد . سپس دلايل متينى در اثبات سلامت نفس و جسم و روح پيامبر(ص) و صداقت و امانتدارى عظيم او پيش مى كشد و درباره صحت وحى ، به نقل از منابع يا به ابتكار خود ، استدلالهاى نغزى به ميان مى آورد . سپس در باب «معلمان موهومى» كه اهل كتاب و منكران از ديرباز براى رسول اكرم(ص) قائل بوده اند و ادعا مى كردند كه مضامين قرآن را از آن فرا مى گرفته است ، سخن مى گويد .
5) فصل پنجم «در مدار وحى» است كه در فلسفه و ماهيت وحى و انواع آن و فرق آن با الهام است . در ذيل همين فصل يك بحث مهم به نام افسانه غرانيق آورده و به يكى از تهمتهاى قديمى و مشهور كه مدعى اظهار خشوع رسول الله(ص) به خدايان جاهليت و دخالت شيطان در القاء وحى از جانب خويش ، به جاى جبرئيل و نهايتاً افزوده شدن خيالى چند آيه به قرآن است (تلك الغرانيق العلى وان شفاعتهن لترتجى .. .) پاسخ مى گويد . اين افسانه و تهمت بى پايه همان است كه در سالهاى اخير دستاويز سلمان رشدى قرار گرفته و بازتاب جهانى واكنش مسلمانان در قبال آن مشهور است . (براى تفصيل در اين باب -> «غرانيق» ، نوشته دكتر عطاء الله مهاجرانى ، و نيز همين تاريخ قرآن كه متجاوز از 18 صفحه درباره آن با استناد به مدارك بسيار و احاطه تمام بحث تاريخى و عقلى كرده است) .
6) فصل ششم در «نزول قرآن» است ، شامل بحث در معنى نزول قرآن و مراحل سه گانه نزول . سپس به يك بحث فرعى مهم مى پردازد ، تحت عنوان «كلمات قرآن از كيست ؟» . و پس از نقل چند قول جانب اين قول را مى گيرد كه «جبرئيل لفظ و معنى قرآن را از لوح محفوظ آموخته و حفظ كرده و همان را فرود آورده است .» (ص 194) .
7) فصل هفتم : «تأليف [حفظ و گردآورى و جمع] قرآن در زمان رسول خدا(ص)» است . بخش ديگر اين فصل به «نوشتن قرآن» اختصاص دارد و از «كاتبان وحى» سخن گفته است . سپس از «به روى چه مى نوشتند» بحث شده است .
8) فصل هشتم : درباره «جمع قرآن در زمان ابوبكر» است . با بحثها و توصيفهاى مستند و دقيق در باب رويداد يمامه (در سال دوم خلافت ابوبكر) دارد كه كشته شدن عده بسيارى از صحابه و حاملان و حافظان قرآن تكان عظيمى در جامعه پديد آورد كه انگيزه جمع و تأليف قرآن از روى نوشته هاى پراكنده شد و كسانى را كه با جمع و تدوين قرآن مخالف بودند (و مى گفتند كارى را كه خود رسول الله(ص) انجام نداده اند، ما حقّ نداريم انجام دهيم) قانع كرد . بارى به هشدار عمر ، ابوبكر زيد بن حارث را كه از پركارترين نويسندگان وحى ، و خود حافظ قرآن و داراى مصحفى اختصاصى بود نزد خود خواند ، و از او خواست كه با تشكيل هيأتى از كبار صحابه قرآن شناس ، بازنويس و تدوين نهايى قرآن را آغاز كند . مبحث بعدى درباره «همكارى زيد» است و بعدى درباره «سنجش كار زيد» و بعدى «انگيزه ابوبكر» .
9) فصل نهم «مصاحف همزمان ابوبكر» نام دارد . در اينجا بيست تن از كسانى را كه به داشتن نسخه اى از قرآن مشهور بوده اند (مانند حضرت على(ع) ، اُبى بن كعب ، عبدالله بن مسعود ، عبدالله بن عباس و ديگران) مطرح مى كند و اطلاعات ذيقيمتى (توأم با ارزيابى) درباره هريك به دست مى دهد .
10) فصل دهم «در زمان عمر» نام دارد .
11) فصل يازدهم درباره «يكى كردن مصاحف در زمان عثمان» است . اين امر سرنوشت ساز سترگ ـ كه مطلقاً بزرگترين دستاورد مسلمانان در تاريخ اسلام است ـ در حدود پنج سال از 24 يا 25 هجرى تا قبل از سال 30 هجرى) به طول كشيده است و نهايتاً با همت والاى زيد و هيئت همكار او «مصحف امام» (نسخه اصلى و رسمى قرآن عثمانى) تدوين و در شش نسخه همسان و يكسان بازنويسى و تكثير شد و هر كدام خاص يكى از مراكز مهم اسلامى گرديد . (مكه ، مدينه ، شام ، بصره ، كوفه و احتمالاً بحرين) .
12) فصل دوازدهم درباره «خط قرآن» است .
13) فصل سيزدهم درباره «اعجام و نقطه گذارى» است .
14) فصل چهاردهم درباره «آيه ها و سوره ها» است و به تفصيل از ترتيب سوره ها و نحوه توالى آنها سخن گفته است .
15) فصل پانزدهم درباره سوره هاى «مكى و مدنى در قرآن» است .
16) فصل شانزدهم درباره «سبب [= شأن] نزول» است .
17) فصل هفدهم درباره «ترجمه قرآن» است . و آمارى كه درباره تعداد زبانهايى كه قرآن كريم به آنها ترجمه شده ، يا تعداد ترجمه در هر زبانى ، دقيق نيست و قديمى است و در واقع تكرار اطلاعات و آمار و ارقامى است كه در همين زمينه در طبع اوّل همين كتاب آمده بوده است . (براى تفصيل و اطلاعات دقيق در اين باب -> مقاله «كتابشناسى جهانى ترجمه هاى قرآن مجيد» نوشته مرتضى اسعدى ، در نشر دانش ، كه در اين دانشنامه هم آمده است) . در اين فصل به پيشينه ديرينه ترجمه قرآن به اغلب زبانها اشاره شده است ، ولى جاى آن داشت كه بحث مفصل و مستوفايى راجع به ترجمه قرآن مجيد به زبان فارسى ـ كه 11 قرن سابقه دارد ، و اوّلين ترجمه اى كه على الاطلاق از قرآن صورت گرفته به فارسى بوده است ـ مطرح مى گرديد . مباحث اصلى تاريخ قرآن به همين فصل خاتمه مى يابد و پس از آن ملحقات و فهرستها آمده است . ملحقات عبارتند از :
1) جدول ترتيب زمانى سوره ها بر مبناى قرآنهاى مرسوم ؛
2) جدول ترتيب زمانى سوره ها بر مبناى نزول ؛
3) جدول تاريخى گاهشمار سيره رسول خدا(ص) و حوادث [همزمان] مهم جهان . در پايان فهرست منابع ، و سپس فهرست آيات قرآنى و اعلام و نظاير آن آمده است .

منابع :

«فصل نوينى در پژوهشهاى قرآن شناسى» در كتاب سير بى سلوك بهاء الدين خرمشاهى ؛ تاريخ قرآن ، محمود راميار.

شنبه 25 شهریور 1391  3:06 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

طرح مستندسازی متن قرآن و چاپ انتقادی آن

طرح مستندسازی متن قرآن و چاپ انتقادی آن

میشائیل مارکس (آلمان)*- ترجمه: طلوع خادم الشریعة
بررسی و نقد: دکتر محمدعلی رضائی‌اصفهانی
عضو هیئت علمی مرکز جهانی علوم اسلامی
چکیده:

هدف از انجام طرح، پردازش نسخه‌ای مستند از متن قرآن است که جواب‌گوی نظریات منتقدان قرار گیرد. بر خلاف نسخه قرآن چاپ شده در سال 1923 در مصر که امروزه به طور کلی رایج می‌باشد، در این برنامه بنابر این است که قدیمی‌ترین شواهد کتبی قرآن و همچنین قرائت‌های مختلف قرآن که در ادبیات اسلامی به طور شفاهی حفظ شده‌اند، به صورت فراگیر و همه جانبه در دسترس همگان قرار داده شود.
از آنجا که نظام نوشتن نسخه‌های قدیمی قرآن بعضا در حد بالایی چند پهلو است (به دلیل نبود مصوت‌های کوتاه و یا نقطه) به صلاح است که دستنوشت‌ها و قرائت‌ها کاملا از هم جدا باشند؛ بدین صورت، نسخه مورد نظر فرم یک مقایسه دو طرفه را پیدا خواهد کرد.

کلید واژه‌ها:

قرآن، متون یهودی و مسیحی، نسخه‌های قدیمی، نسخه انتقادی، قرائت.
انگیزه: اسلام دینی است که به دلیل ده‌ها سال فرایند مهاجرت در مقیاس وسیع، امروزه در کشورهای اروپایی نیز همچون فرانسه، بریتانیای کبیر و آلمان، حاضر و زنده است. این موضوع برای رشته‌های دانشگاهی عرب‌شناسی و اسلام‌شناسی بدین معنی است که آن‌ها دیگر در قبال وظیفه خود در رابطه با رسیدگی به تاریخ و فرهنگ مناطق نامتعارف تنها نبوده بلکه گذشته از آن با این توقع نیز روبه رو می‌شوند دانشی در اختیار قرار دهند، که در نتیجه آن یک سازگاری فرهنگی و سازمانی برای مسلمانانی که در اروپا ریشه دوانده‌اند، به عمل آید.
بررسی دقیق و تجزیه و تحلیل دانشگاهی نوشته‌های مذهبی قانونی اسلام به خصوص قرآن، در این‌جا نقشی کلیدی پیدا می‌کند. حال به دلیل
اینکه چنین تحقیقاتی باید جواب‌گوی یک استدلال علمی ایده‌آل باشند، می‌توانند به بحث‌های علنی در خصوص اسلام که گهگاه بین متعصبان و اسلام‌ترسان در وضعیتی غیردوستانه در می‌گیرد ]بینجامد[.
بر خلاف نظر متداول از قرآن به عنوان متنی به تمام معنی ناآشنا از یک «انجیل ترکی» (طوری که روی جلد ترجمه‌ای توسط داوید مگرلینز در سال 1722 نوشته شده بود)، تحقیقات دانشگاهی می‌توانند نشان دهند که قرآن بر حسب محل پیدایشش خود قسمتی از کلیسای جهانی دوران باستان جدید می‌باشد و در نتیجه، درست مانند انجیل جزئی از تاریخ دین و فرهنگ غربی به حساب می‌آید؛ از هر زاویه دیدی که به معنای آن نگاه کنیم.
پس تا این اندازه مطالعة علمی ـ و نه مطالعه‌ای از ابتدا متأثر از عقاید دینی و پیش زمینه‌های سیاسی ـ از قرآن اهمیت دارد، و به همان اندازه هم وضعیت تحقیقات علمی در این زمینه نارضایت بخش است. نسخه قرآنی که امروزه رایج است، نسخه‌ای است که در سال 1923 در دانشگاه الازهر در قاهره چاپ شد که از سویی فقط یکی از هفت قرائت قانونی قرآن را به تصویر می‌کشد، و از سوی دیگر به طور سیستماتیک قدیمی‌ترین دستنوشت‌های در دسترس را مورد استفاده قرار نداده است. در نتیجه یک نسخه انتقادی تا به امروز منتشر نشده است و در نتیجه این کمبود، در فهمیدن متن قرآن نیز خللی به وجود می‌آید. درست است که تعداد زیادی (هر چند در مقایسه با انجیل، این مقدار زیاد نیست) مقاله و تحقیق علمی وجود دارند که مسائل معدودی را کم و بیش مفصل مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند، ولی یک تفسیر کامل و مفصل برای کل قرآن که به تاریخ پیش از قرآن توجه داشته باشد (و نه از نظر تاریخ اسلامی) هنوز مورد نیاز است. در عین حال وضعیت تحقیقات نیز خود دچار کمبودهایی است و از همه این کمبودها مهم‌تر شناخت متن‌هایی است که در زمان نزول قرآن در آن محیط موجود بوده، و همچنین شناخت و تعبیر مراجعات درون قرآنی به یکدیگر و همچنین متن‌های اضافه شده بعدی در متن‌های قبلی است. پس هدف این برنامه این است که این کمبود مهم ـ نبود یک نسخه قرآن مستند (انتقادی) و یک تفسیر مدرن قابل قبول ـ را جبران کند.

قسمت اول برنامه: مستندسازی متن قرآن

1. تصمیم به یک چاپ انتقادی برای متن قرآن تاکنون روی یک چاپ انتقادی کار نشده است. هدف واقع بینانه از چاپ نسخه قرآن طرح ریزی شده در محدوده این برنامه این نیست که این نسخه، جایگزین قرآن‌های رایج گردد، بلکه برعکس، در درجه اول ارائه یک متن مستند از قرآن مطرح است که از جهتی برای پژوهش در زمینه معنای قرآن زمینه‌ای جامع و موشکافانه فراهم آید و از جهت دیگر، امکان بررسی دقیق و اساسی مسائل تاریخی حول متن قرآن ـ به خصوص رابطه میان روایات کتبی و شفاهی آن ـ به وجود آید و بالاخره، هدف سوم از مستندسازی قرآن این است که مسائل پیچیده تاریخی در سیر تحول قرآن را که اغلب به آن‌ها اعتراف نشده است، نمایان و محسوس در معرض دید قرار دهیم.
اقدام معرفی شده سابقا توسط گ. برگشترسِر در برنامه تولید یک متن انتقادی برای قرآن، به علت مرگ نابه هنگام این دانشمند هرگز تحقق نیافت و به دست اتوپرتسل و همکار استرالیایی برگشترسر، یعنی آرثور جفری ـ دو پیش کسوت دیگر در زمینه تاریخ متن قرآن ـ امکان پیشرفت نیافت.
هدف برگشترسر و جفری از طرفی جمع آوری اخبار بعضا ناتمام درباره قرائت‌های قدیمی و قرائت‌هایی که در علوم قرآنی اسلامی به عنوان قرائت‌های شاذه (غیرقانونی) شناخته شده‌اند بود و از طرف دیگر ایشان روی جمع‌آوری و ارزیابی قدیمی‌ترین دستنوشت‌های قرآن کار کردند.
او در نظر داشت تمام این اطلاعات را در قالب حواشی و تعلیقات انتقادی برای نسخه قرآن 1923 که در قاهره چاپ شده است (که خود برگشترسر دیدگاهش را دربارة آن با بالاترین تحسین‌ها ابراز کرد) در دسترس همگان قرار دهد. هر چند طرح برگشترسر هرگز تحقق نیافت، با این حال از سال‌های دهة سی از قرن بیستم، پیشرفت‌های مهمی در خور ثبت شدن هستند، ولی با این همه تماما یا بعضا هنوز در دسترس نیستند و یا به سختی و به صورت ناتمام در دسترس‌اند. در این‌جا، در نظر است نسخه طراحی شده همه این مطالب را در فرمی کامل و واضح در معرض دید قرار دهد. در این بین قرار است که هم نسخه‌ها و مجموعه‌های قرائت‌های اسلامی و هم دستنوشت‌های قدیمی که در مسجد جامع صنعا کشف شده‌اند، به علاوه تمام دستنوشت‌های قدیمی در کنار هم قرار داده شوند.
برگشترسر نسخه مورد نظر در این طرح را تا آن‌جایی پیگیری می‌کند که او هم متن قرآن قاهره‌ای (که بر پایه قرائت حفص از عاصم می‌باشد) را به عنوان پیش زمینه استفاده می‌کند. از آن‌جا که اختلافات بین قرائت‌های مختلف از سویی و از سوی دیگر یا بین دستنوشت‌ها به نسبت متعدد هستند، طیف اختلاف‌ها با این وجود محدود است ـ اختلاف‌ها معمولا بر سر صورت‌های مختلف خود همان متن است ـ در نتیجه از نظر علمی انتخاب این نسخه به جا بوده و علاوه بر آن، براساس برخی مسائل واقع گرایانه استفاده از این نسخه به صلاح تشخیص داده شد، به این دلیل که این نسخه در حال حاضر در تمام دنیا رایج‌ترین نسخه قرآن می‌باشد. در نظر گرفتن نسخه‌ای پذیرفته شده از سوی بسیاری از مسلمانان، نشان دهنده به رسمیت شناختن مقیاس‌های عربی اسلامی علوم قرآنی است، ولی با وجود تمام این‌ها نسخه قرآن قاهره‌ای به هیچ عنوان پاسخ‌گوی یک نسخه انتقادی نیست؛ زیرا فاقد هرگونه مستندسازی است. حتی قرائت‌هایی که در کنار حفص از عاصم به عنوان قانونی شناخته شده‌اند، در آن در نظر گرفته نشده‌اند.
برگشترسر می‌خواست نوشته‌های در خور جمع‌آوری خود و جفری را در قالب یک دستگاه انتقادی قابل دسترسی کند؛ اما نسخه معرفی شده در این‌جا نحوه ارائه را به صورت یک متن دو طرفه تغییر داده، که دستنوشت‌های پیدا شده و قرائت‌های اسلامی قدیمی از قرآن در حد بالایی چند جانبه نوشته شده‌اند: اول اینکه مصوت‌های کوتاه به ندرت نوشته می‌شوند و از طرف دیگر، نقطه فقط در موارد استثنایی به چشم می‌خورد و به همین دلیل سوالی که به خصوص در این‌جا در مورد جایگاه این قرائت‌ها در سنت اسلامی مطرح می‌شود، تا به امروز بی‌جواب مانده است و آن این است که تا چه اندازه ریشه روایت شفاهی این قرائت‌ها مستقل و قطع نشده است و تا چه حد آن‌ها صرفاً با یک تأخیر زمانی، همان متن نوشته شده را به تصویر می‌کشند؟ در نتیجه برنامه طرح‌ریزی شده باید رابطه میان روایات شفاهی و کتبی را در قالب یک متن دو جانبه روشن سازد. حال با چنین زمینه‌ای می‌توان انتظار نتایج مطمئنی در زمینه خاص روایت متن قرآن داشت.

2. اساس شواهد این نسخه :

برای نسخه انتقادی متن قرآن باید دو دسته ]شواهد مستندسازی[ به کار برده شوند: برای مستندسازی روایات کتبی قرآن، قدیمی‌ترین دستنوشت‌ها به خط حجازی و کوفی و همچنین تمام شواهد در دست از قبیل پاپیروس و کتیبه‌ها و آثار ناتمام که قدمت آن‌ها حداکثر قرن دهم میلادی تخمین زده می‌شود. مستندسازی روایات شفاهی به این صورت است که تمام قرائت‌های برگرفته از ادبیات سنتی اسلامی یکی پس از دیگری نوشته می‌شوند.

دستنوشت‌ها

اساس شواهد و مدارک برای نوشتن این قسمت نسخه، قدیمی‌ترین نوشته‌های قرآن می‌باشد که به خط حجازی و کوفی در دسترس هستند.
در کنار قدیمی‌ترین نسخه‌های خطی (یا حداقل قدیمی‌ترین تکه‌های نسخه‌های خطی) در کتابخانه‌های اروپا و شرق، نسخه‌های ناتمام و پاپیروس‌ها نیز قابل توجه هستند. به هر صورت، تا امروز این شواهد به طور کامل بررسی نشده‌اند و امکان یک دید کلی و مفصل از نسخه‌های خطی در حال حاضر موجود نمی‌باشد و در چهارچوب برنامه مستندسازی در نظر است که چنین امکانی در درجه اول به وجود آید.
خوشبختانه ارزیابی این نوشته‌ها بدین وسیله آسان‌تر می‌شود که در سال‌های اخیر به دست فرانسوا دروشه، سرجیو نویا نوسدا و افیم آ. رضوان تعدادی از مهم‌ترین دستنوشت‌های قدیمی را در قالب نسخه‌های عکسی
(= فاکسیمیله) منتشر شده‌اند.
گام اول در اطلاع رسانی دستنوشت‌های حجازی در هجده کتابخانه دنیا را س. نویا نوسدا طی یک کار تحقیقاتی انجام داده که نتایج کار او از یک دید ساده در جدول زیر خلاصه می‌شوند.

جدول

این‌که آیا برای تمام متن قرآن به لهجه حجازی اسنادی وجود دارد یا خیر، هنوز قطعی نیست؛ برای مثال به عقیده نوسدا معروف‌ترین نسخه‌های حجازی، شامل دو سوره اول و تمام جزء سی نیستند.
پیرامون دستنوشت‌های کوفی تا سال نهصد بعد از میلاد که در تحقیق مورد نظر مورد استفاده قرار خواهند گرفت، پژوهشی که به طور مختصر اوضاع در دسترس بودن شواهد و مدارک را نشان دهد، انجام نگرفته است. در این‌جا یک سرشماری لازم است و مهم‌ترین بخش آن در این رابطه، فهرست‌های در دسترس از کتاب‌های کتابخانه‌ها است که در نتیجه، تحقیقات گسترده‌ای در خود محل لازم نباشند. از سال 2005 که در دانشگاه آزاد برلین در دانشکده عرب‌شناسی و سامی‌شناسی کارگاهی در زمینه تحقیقات قرآنی تشکیل شد، تماس‌هایی با سرجیو نویا نوسدا
(از لیزا)، افیم رضوان (از سن پترز بورگ) و یاسین داتن (از ادینبورو) که همة آن‌ها با مهم‌ترین دستنوشت‌ها آشنا بودند، برقرار گردید تا از تجربه آن‌ها برای سرشماری به خوبی استفاده شود.
در کنار دستنوشت‌های قرآن در دسترس در کتابخانه‌های اسلامی، اروپایی و آمریکایی، نسخه طرح ریزی شده به مجموعه گسترده‌ای از قسمت‌هایی از قرآن استناد خواهد کرد که در سال 1972 در مسجد جامع صنعا کشف شدند و از سال 1980 در سایه پشتیبانی کشور آلمان مورد مرمت و عکس برداری قرار گرفتند.
این دستنویس‌ها که به لهجه حجازی نوشته شده‌اند، شامل تقریباً بیست قطعه می‌باشند که اندازه بزرگ‌ترین آن‌ها تقریباً به هشتاد صفحه می‌رسد. بنابر اظهارات گ. ـ ر. پویین (از زاربروکن)، که مدیریت مرمت و عکس برداری از این آثار را به عهده داشت، قدمت قدیمی‌ترین نسخه‌های یمنی به سال 700 بعد از میلاد برمی‌گردد. این مدارک در فرم عکس در دسترس هستند که پس از منحل شدن دانشکده شرق‌شناسی در زاربروکن جزء اموال شخصی یکی از دانشمندان دست‌اندرکار (فون بُتمر) شد؛ البته برای ارزیابی آن‌ها برای طرح مورد نظر موافقت به عمل آمد. در این‌جا مفید به نظر می‌رسد که برای انجام این کار تحقیقاتی از مؤسسه تحقیقات آلمان پشتیبانی گرفته شود که تمام این منابع مورد نیاز را برای این کار جداگانه در دسترس قرار دهد و به طور سیستماتیک ویژگی‌های طرز نوشتن این دستنوشته‌ها را مورد بررسی قرار دهد، حتی در صورت لزوم در زمینه منابع قرائت‌های اسلامی نیز این کار را انجام دهد. البته تحصیل این هدف، پیش نیاز برنامه مستندسازی نیست، ولی می‌تواند آن را کامل‌تر سازد و دایره دست اندرکاران با تجربه را بزرگ‌تر کند.
شرط قابل قبول بودن منابع برای قسمت دستنوشت‌ها این است که مشخصات قدیمی‌ترین متن‌ها را داشته باشند؛ همان‌گونه که در منابع اسلامی علوم قرآنی مثلا کتاب المصاحف (اثر سجستانی) آمده است.

منابع قرائت‌های اسلامی

برای ضبط کردن منابع قرائت‌ها باید تمام مجموعه‌های رسمی و غیررسمی از گونه‌های متن قرآن را در نظر گرفت. برای هفت قرائت به اصطلاح رسمی، می‌توان از کتاب کتاب السبع فی القرائات تألیف ابن مجاهد (وفات 936) استفاه کرد و برای سیستم گسترش یافته آن متشکل از ده قرائت رسمی، کتاب النشر فی قرائات العشرة تدوین ابن الجزری (وفات 1429) استفاده خواهد شد. برای روایات غیررسمی قرائت‌ها، طیفی از منابع قابل توجه در حال حاضر وجود دارد که تنها در فرهنگ‌های قرائات که در سال‌های اخیر عرضه شده‌اند، به آن‌ها پرداخته شده است. برای بهره‌برداری از این قسمت منابع می‌توان در صورت نیاز از عمر حمدان استفاده کرد، وی شخص خبره‌ای است که با دانشکده عرب‌شناسی و سامی‌شناسی دانشگاه آزاد برلین در زمینه منابع قرائت‌ها همکاری کرده و هم اکنون روی انتشار کتابی از دو قرائت غیرقانونی مهم فعالیت می‌کند.

3. ساختار نسخه

هدف اساسی از نسخه طرح ریزی شده، این است که تمام متن قرآن در یک فرم رو در روی دو طرفه نوشته شود که در آن، از طرفی دستنوشته‌ها و از طرف دیگر گونه‌های مختلف قرائت‌ها به چشم می‌خورند. هر دو بال این نسخه ساختار یک متن پارتیتور را دارا هستند؛ به این صورت که شواهد متن مربوط هر کدام در یک خط زیر یکدیگر نوشته می‌شوند که در نتیجه، اختلافات به واضح‌ترین شکل نمایش داده شوند. به عنوان منبع، متن مصحف قرآن قاهره (1923) هر بار در سطر اول نوشته می‌شود. همچنین برای شمارش آیه‌ها، همان شمارش به کار رفته در قرآن قاهره یعنی شمارش کوفی به کار می‌رود که در نتیجه، دستیابی به متن به سادگی امکان پذیر باشد. اطلاعات به دست آمده از لهجه‌های عربی قدیمی (حجازی و کوفی) به خط نسخی کلاسیک نوشته می‌شوند؛ صداهای کوتاه و نقطه‌ها فقط در صورتی نوشته می‌شوند که در اصل نسخه‌ها نوشته شده باشند. قرائت‌ها به عکس به حروف زیر هم دیگر نوشته می‌شوند. شایان ذکراست که دلیل اینکه این قرائت‌ها به حروف لاتین نوشته می‌شوند، این است که حروف لاتین نسبت به حروف عربی این اولویت را دارند که حروف اعم از صدادار یا بی‌صدا و به علاوه صداهای کوتاه نیز همه روی یک خط نوشته می‌شوند. حسن این ویژگی‌ها این است که مقایسه برای مثال بین چهارده قرائت در یک نگاه به سادگی مقدور است.
برای هر دو بخش اصلی دستنوشت‌ها و قرائت‌ها باید در صورت امکان دو بخش دیگر اضافه شوند: از طرفی به دلایل واضح بودن و گویایی و همچنین به دلیل پیشگیری از پیش داوری‌هایی که در دنیای اسلام احیانا به وجود می‌آیند ـ بهتر است که در بخش دستنوشت‌ها حداقل در بعضی قسمت‌های منتخب کپی نسخه اصلی نیز اضافه شود. از سوی دیگر، باید بررسی کرد که آیا به صرفه است که در قسمت قرائت‌ها در صورت وجود اختلاف معنا، ترجمه مربوطه نوشته شود؟ همانطور که در مثال دیده می‌شود، هر چهار قسمت این نسخه برای ابتدای سوره طه نوشته شده است؛ در مورد چگونگی چاپ و صفحه‌آرایی می‌توان پس از اینکه روی قسمت بزرگ‌تری کار شد، تصمیم دقیق‌تری گرفت.
فعلا در نظر است که این نسخه به صورت آنلاین منتشر شود که در نتیجه، بدون هیچ زحمتی این امکان وجود دارد که به صورت تدریجی و گام به گام کار انجام شده را قطعه به قطعه انتشار داد. طبق برنامه ریزی قرار است اولین قسمت نسخه کار شده و همچنین تفسیر مربوطه پس از سه سال علنی شوند. مهم‌ترین برتری انتشار آنلاین در این است که با استفاده از هایپرلینک می‌توان دو قسمت اصلی این نسخه (دستنوشت‌ها و قرائت‌ها) را با دو قسمت فرعی (کپی اصل نسخه‌ها و ترجمه‌ها) به هم مربوط کرد؛ مثلا کاربر می‌تواند با یک کلیک ماوس روی یک خط از دستنوشت‌ها بلافاصله کپی نسخه اصلی را ببیند.
به همین شکل می‌توان نسخه قرآن تولید شده را با تفسیر مرتبط کرد.
چاپ نسخه به علاوه کپی اصل دستنوشت‌ها در پیوست در دو الی سه جلد را می‌توان به انتهای برنامه موکول کرد. سودمندی این کار قبل از هر چیز وابسته به این است که به چه قیمتی می‌توان آن را به انتشار رساند.

جزئیات جمع آوری قرائت‌ها

قرائت حفص از عاصم که به عنوان متن مرجع انتخاب شده، همانند تمام قرائت‌های دیگر به صورت آوانگاری (صدا نگاری) لاتین نوشته می‌شوند که مشخص شود هر کدام چگونه خوانده می‌شوند. در چاپ مصحف قرآن قاهره سعی شده است به شیوه‌ای پیچیده از صداگذاری و قانون‌های خواندن (بر روی حروف صامت) خواندن درست این متن عرضه شود. به دلایل ساده سازی، بهتر است برای این کار از آوانگاری به حروف لاتین استفاده شود؛ زیرا زبان عربی از حروف صامت تشکیل شده است و برای صداگذاری و یا تشدید لازم است علامت‌های دیگری پایین یا بالای حروف صامت گذاشته شوند. به عکس، خطی که در آن تمام حروف روی یک خط نوشته می‌شوند، این برتری را داراست که اختلافات بین قرائت‌های مختلف را ساده‌تر در معرض دید قرار می‌دهد. برای آوانوشت خط عربی به لاتین، خط به کار رفته در مجله انجمن شرق شناسی آلمان (ZDMG) (جدول نشان داده شود) به کار خواهد رفت که به تازگی به علت ریزه کاری‌های خواندن قرآن تعمیم داده می‌شود؛ برای مثال در ادغام و یا حروف اُ و یا اِ که در زبان عربی فصیح مورد استفاده نداشته، ولی در خواندن قرآن در خور اهمیت می‌باشند.
زیر قرائت حفص از عاصم ابتدا قرائت‌هایی که به عنوان رسمی (قرائات متواتره) شناخته شده‌اند، نوشته شده و سپس باقی قرائت‌ها، در مثال، ده قرائت نوشته شده‌اند که به شکلی تعمیم همان هفت قرائت رسمی می‌باشند. سپس زیر یک خط تیره، قرائت‌های غیررسمی (قرائات شاذه) نوشته می‌شوند. در ابتدای هر قرائت نام شخصی که این قرائت به او منسوب است، به صورت نشانه اختصاری به عنوان سند، نوشته می‌شود.
از طریق به تصویر کشیدن این مجموعه باید صورت‌های مختلف یک متن قرآن که از نظر علمای قدیمی اسلامی نیز قابل قبول بوده‌اند، واضح گردد.

جمع‌آوری روایات دستنویسی شده قرآن

برای جمع آوری روایات دستنویسی شده باید دستنوشت‌های مربوط به چهار قرن نخست هجری ارزیابی شوند. تمام دستنوشت‌های موجود در موزه‌های پاریس، لندن، مادرید (ال اسکوریال)، سن پترزبورگ و کتابخانه‌های اروپا و شرق و به علاوه، قطعات قرآن کشف شده در صنعا که تا به حال منتشر نشده‌اند، منابع این کار تحقیقاتی می‌باشند. در این‌جا ]در متن جدید[
در بالای صفحه، رسم الخط قرآن قاهره چاپ 1923 بدون نقطه و علامت به چشم می‌خورد و به دنبال آن دستنوشت‌های مربوطه موجود، برای ارزیابی دستنوشت‌ها به علاوه شمارش‌های مختلف در دستنویس‌ها نیز به تصویر کشیده خواهد شد.
وجود تصویر از کپی‌های دستنوشت‌ها این فایده را دارد که امکان امتحان کردن صحت ارزیابی انجام شده و به دین وسیله پذیرفتن آن را به خصوص برای خواننده‌های مسلمان آسان‌تر می‌سازد؛ به علاوه، این کار سبب می‌شود خواننده‌ای که به قرآن‌های چاپ شده امروزی عادت کرده است، از چند گانه بودن روایات قرآن در طی تاریخ آگاهی پیدا کند.
20. Sūrah: Sūrat Tāhā Textual Documentation of the Qur'ān
Analysis of the Manuscripts in Comparison to the Cairene rasm (undotted consonantal text):
Rendering in Naskhī-wrting comparing to the Cairene rasm       Codex
(German Translation)
Deutsche Übresetzung (nach R. Paret) mit einer Übersetzung der Lesarten: 1 th
2 Wir haben den Koran nicht auf dich herabgesandt, damit du unglücklich wirst.
3 Er ist vielmehr eine Erinnerung für einen, der gottesfürchtig ist,
4 herabgesandt von dem, der…
I'A, UK: Eine Herabsendung uon dem, der…

بررسی و نقد مقاله: طرح مستندسازی قرآن و چاپ انتقادی آن
درآمد

آقای میشائیل مارکس در این مقاله طرحی را ارائه کرده که دارای نقاط قوت و ضعف است و برخی مبانی آن دارای ابهام و اشکال می‌باشد. بنده در مذاکره حضوری در تاریخ 19/2/86 در مرکز ادیان قم، برخی اشکالات را تذکر دادم و اینک به صورت مفصل ارائه می‌کنم.

الف ـ نقاط قوت

در این طرح نقاط مثبت زیر به نظر می‌رسد:
1. توجه به ارجاعات درون متنی؛ یعنی استفاده از آیات به عنوان قرینه تفسیر آیات دیگر که همان روش
تفسیر قرآن به قرآن می‌باشد و شیوه‌های فرعی همچون ارجاع متشابهات دارد
که در آیه 7 / آل‌عمران به آن اشاره
شده است.
2. اعتراف به زنده بودن دین اسلام در اروپا.
3. رعایت اعتدال در برخورد با مواضع مستشرقان قبلی و افراد متعصب و اسلام ترسان.
4. تبیین پرسش‌ها، اهداف، انگیزه، روش و نتایج تحقیق به صورت روشن.

ب ـ نقاط ضعف و ابهام
1. خلط بین قرآن، مکتوب قرآن و قرائات

با بررسی (سیر تطور) واژه «قرآن» در طول تاریخ اسلام و عرف مسلمانان به این نتیجه می‌رسیم که به سه چیز «قرآن» اطلاق شده است:
الف ـ قرآن همان کلمات و جملات که در قالب آیات و سوره‌ها بر پیامبر  نازل شده و ایشان بر مردم قرائت کرده است و نسلی پس از نسلی بین مسلمانان به صورت شفاهی و متواتر نقل شده تا به ما رسیده است.
این آیات که ملفوظ پیامبر  است، همان قرآن حقیقی می‌باشد و اعتبار آن به خاطر تواتر آن در همه نسل‌هاست که حافظان و قاریان قرآن آن را پیاپی می‌خوانند و نقل می‌کنند.
ب ـ مکتوب قرآن، که در صدر اسلام بر روی پوست، استخوان، سنگ و... توسط کاتبان قرآن نوشته شده است؛  سپس به صورت مصحف (در عصر پیامبر  یا عثمان)  جمع آوری شده است و کم کم میلیون‌ها نسخه از آن در سراسر کشورهای اسلامی منتشر
شده است.
در عرف عمومی مسلمانان به مصحف، «قرآن» گفته می‌شود و آن را قرآن حقیقی می‌پندارند، در حالی که از نظر دید علمی دقیق مصحف حاکی قرآن است نه خود قرآن، و این حکایت‌گر ممکن است به صورت صحیح نگارش یافته باشد یا غیر آن.
ج ـ قرائات قرآن
بعد از نزول قرآن کریم و قرائت آن توسط پیامبر ، قرآن با لهجه‌های مختلف عرب خوانده شد و کم کم قرائت‌های مختلف به وجود آمد تا این‌که ابن مجاهد (متوفی 324 ق) هفت مورد از مشهورترین آن‌ها را جمع‌آوری نمود که به نام «قرائات سبعه» مشهور شدند؛  البته قرائت‌های دیگری نیز به عنوان قرائات دهگانه و چهارده‌گانه اضافه مطرح گردید.
گاهی قاریان مسلمان، قرآن را با قرائت‌های فوق قرائت می‌کنند که در این صورت در عرف گفته می‌شود «قاری قرآن خواند» یعنی لفظ قرآن بر قرائت خاص اطلاق می‌شود هر چند که از نظر دید علمی دقیق قرائات غیر از قرآن است چون ممکن است هر قرائت مطابق قرآن متواتر حکایت شده از پیامبر  باشد یا مطابق نباشد.
نویسنده محترم در این مقاله بین این سه مطلب تفاوت نگذاشته است و در موارد مکرر نسخه‌های مکتوب و قرائات را با یکدیگر مقایسه و تلاش می‌کند از این میان، به قرآن حقیقی دسترس یابد، در حالی که قرآن حقیقی همان کلمات و جملات متواتری است که مسلمانان نسلی بعد نسل از پیامبر  حکایت کرده‌اند و ملاک صحت و عدم صحت قرائات و مصحف یا نسخه‌های قدیمی قرآن آن است که با آن قرآن حقیقی (الف) مطابق باشند نه بالعکس.

2. حجیت انگاری قرائات

همان‌گونه که گذشت، قرائات قرآن در اثر اختلاف لهجه‌های قبایل عرب و عوامل دیگر پیدا شد.  این واقعیت تاریخی که نوعی توسعه و راحتی خواندن قرآن برای مردم را در پی داشت، رفته رفته به مشکلی در قرائت و تفسیر قرآن تبدیل شد؛ زیرا گروهی گمان کردند قرائات هفتگانه قرآن، مصداق حدیث «سبعة احرف»  است و حتی این قرائات را متواتر پنداشتند، در حالی که این هفت قرائت را ابن مجاهد (م 324 ق) از بین قرائت‌های متعدد انتخاب کرد و بدون دلیل با حدیث فوق تطبیق داده شد،  و نکته مهم این است که همه این قرائات خبر واحد است  که اگر سند آن‌ها را معتبر بدانیم، حداکثر، ظن‌آور است و متواتر و یقین‌آور نیست؛ بنابراین قرآن به وسیله آن‌ها ثابت نمی‌شود و حجّت نخواهد بود، و نمی‌توان آن‌ها را به خدا نسبت داد و نمی‌تواند مبنای تفسیر قرآن قرار گیرد.
از این رو قرائات معتبر نیستند. در حدیثی از امام صادق  حکایت شده: ان القرآن واحد نزل من عند واحد ولکن الاختلافات یجی من قبل الرواة.
البته لازم به یادآوری است که اگر چاپ‌های قرآن در کشورهای اسلامی براساس قرائت حفص از عاصم صورت می‌گیرد برای آن نیست که این قرائت فی نفسه معتبر است بلکه به خاطر آن است که این قرائت مطابق قرائت متواتر مسلمانان است.  و سند آن به امام علی  می‌رسد  مورد توجه شیعه و اهل سنت قرار گرفته است.
البته برخی دانشمندان مسلمان به مطالب فوق توجه نکرده و قرائات را متواتر و معتبر دانسته‌اند، ولی برخی دانشمندان نیز با ما هم عقیده‌اند.
نویسنده محترم مقاله فوق، فرض گرفته که قرائات قرآن همان قرآن است و آن‌ها را حجّت و دارای اعتبار دانسته و حتی از آن‌ها با تعبیر «قرائات قانونی» یاد کرده است و قرائات را یکی از دو اساس شواهد برای مستندسازی متن قرآن قرار داده است، در حالی که اگر براساس تحقیق در مورد قرائات عمل کنیم و آن‌ها را حجّت ندانیم، اساس طرح مستندسازی مقاله فوق درهم فرو می‌ریزد.

3. اعراب نداشتن مصحف‌های صدر اسلام

خط عربی همچون سایر خط‌ها، سیر تکاملی داشته و در صدر اسلام بدون نقطه و اعراب نوشته می‌شده است؛ سپس در طول تاریخ شکل کامل خود را پیدا کرده است، اولین کسی که قرآن را نقطه‌گذاری کرد، ابوالاسود الدئلی در قرن اول هجری و اولین کسی که قرآن را نقطه‌گذاری کرد، یحیی بن یعمر و نصر بن عاصم (شاگردان ابوالاسود) بودند (نک: مناهل العرفان، زرقانی، ج 1، ص 339، التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج 1، ص 360) ولی این مطلب زیانی به قرآن نمی‌رساند؛ زیرا ـ چنان‌که قبلاً بیان شد ـ قرآن حقیقی همان الفاظ پیامبر  است که برای مردم قرائت کرده و به صورت متواتر نسلی پس از نسل دیگر نقل شده است و مکتوب و مصحف باید با آن قرائت متواتر شفاهی مطابق باشد و اصولاً عرب‌ها براساس ذوق و سرشت عربی خود، الفاظ عربی را تلفظ می‌کرده‌اند و مثلاً فاعل را رفع و مفعول را نصب می‌داده‌اند و اشعار و قرآن را نیز با همین شیوه می‌خوانده و می‌خوانند. پس اگر متنی نباشد یا متن بدون اعراب و نقطه باشد، ضرری به قرائت عرب نمی‌زند.
پس این‌که نویسنده مقاله «نبودن مصوّت‌های کوتاه و نقطه» را موجب چند پهلوشدن نوشته‌های قدیمی قرآن می‌داند و در این مورد دغدغه دارد، سزاوار نیست.

4. لهجه حجازی یا لهجه قریش

در این مقاله از لهجه حجازی سخن گفته شده که نسخه‌های قدیمی قرآن براساس آن یافت می‌شود یا نه، در حالی که حجاز دارای قبایل و لهجه‌های مختلف بوده است و حکایت شده که قرآن به لهجه قریش نازل شده است؛ البته در برخی روایات از لهجه‌های دیگری نیز نام برده شده است.

5. توهم اخذ قرآن از عهدین

تورات، انجیل و قرآن همگی از طرف خدای متعال نازل شده‌اند، و از خدا و صفات او و پیامبران الهی و قوانین او سخن می‌گویند و دین یهود، مسیحت و اسلام، ادیان ابراهیمی هستند؛ از این رو این کتاب‌ها در اصول
(توحید، نبوت، معاد و برخی قوانین اساسی) مشترکند.
کسی که به این مطلب مهم توجه نکند، ممکن است توهم کند که برخی مطالب قرآن از تورات و انجیل اخذ شده، در حالی که منبع این سه کتاب واحد بوده است؛ بنابراین، مطالب مشترک دارند.
نکته اساسی دیگر آن است که مطالب قرآن در برخی موارد با مطالب عهدین متفاوت است؛ همچون داستان لوط پیامبر که در تورات به صورت آلوده‌ای مطرح شده و سخن از همبستری لوط با دخترانش به میان آمده است،  در حالی که قرآن خانواده لوط را به پاکی می‌ستاید.
و نیز برخی تعالیم اسلامی مانند توحید خالص با تعالیم مسیحیت مانند تثلیث کاملاً مخالف است. و در قرآن بر ردّ تثلیث پافشاری شده است؛  همان‌گونه که قرآن به صلیب کشیدن مسیح  را ردّ می‌کند،  و جز این‌ها.
این تفاوت‌ها دلیل آن است که مطالب قرآن، نسخه‌برداری از عهدین نیست، در حالی که نویسنده محترم مقاله فوق و مقالات دیگر همچون برخی مستشرقان، به صرف دیدن برخی تشابهات در مطالب و داستان‌های قرآن و عهدین، سخن از اخذ قرآن از عهدین به میان می‌آورند و حتی در مورد قرآن واژه «انجیل ترکی» و «قسمتی از کلیسای جهانی باستان جدید» را به کار می‌برند.
آری، اگر به منبع واحد تورات، انجیل و قرآن و اصول مشترک الهی ادیان ابراهیمی و تفاوت‌های مطالب قرآن با عهدین توجه شود، چنین توهمی مطرح نمی‌شود.

6. توجه به شأن نزول آیات، تاریخ و عادات عرب جاهلی

نویسنده مقاله در برخی موارد اشاره کرده که توجه به شأن نزول آیات و تاریخ و عادات عرب جاهلی برای تفسیر قرآن لازم است (ولی یک تفسیر کامل و مفصل برای کل قرآن که به تاریخ پیش از قرآن توجه داشته باشد، هنوز مورد نیاز است.)
البته اصل مطلب فوق صحیح است. یعنی مفسران باید در مواقع لزوم به شأن نزول آیات و تاریخ و عادات عرب جاهلی توجه کنند تا مطالب آیات قرآن از طریق شناخت ظرف زمانی و عصر نزول و ما قبل آن، بهتر فهمیده شود و مثال‌های متعددی نیز در این مورد وجود دارد؛ اما نکته این‌جاست که تفسیر جامع البیان طبری (م 310 ق) و تفسیر مجمع البیان طبرسی به خوبی به این مطالب توجه کرده‌اند و نیز در کتاب‌های اسباب النزول (اسباب النزول واحدی و لباب النقول سیوطی و...) بیش از هزار شأن نزول آیات نقل شده است.

7. کم توجهی به منابع شیعی

یکی از نقاط ضعف غالب مستشرقان آن است که در شناخت اسلام و قرآن فقط به منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت مراجعه می‌کنند و خودشان را از منابع اصیل اهل بیت  محروم می‌سازند و این مطلب باعث می‌شود تصویر ناقصی از اسلام و منابع اسلامی به دست آورند و در داوری‌های خود، گرفتار مشکل یا لغزش شوند. متأسفانه مقاله فوق نیز همین‌گونه است؛ از این رو در بحث حجیّت قرائات یکسره مواضع اهل سنت را دنبال می‌کند و... ؛ به عبارت دیگر، تحقیق علمی نباید مبتنی بر یک پیش فرض و دیدگاه خاص باشد، بلکه باید تمام دیدگاه‌های دانشمندان اسلامی و روایات تاریخی و حدیثی را مدنظر قرار دهد.

8. مشکل اجرایی طرح

طرح مستندسازی قرآن، مبتنی بر دو مطلب است که به نظر می‌رسد هر دو مطلب در مقام اجرا با مشکل روبه‌رو می‌شود.
اول: دسترسی به تمام نسخه‌های قدیمی مصاحف.
دوم: اعتبار داشتن نسخه‌های قدیمی.
بسیاری از نسخه‌های قدیمی قرآن از بین رفته و قابل دسترسی نیست؛ مانند نسخه‌های عثمانی قرآن که به شهرهای مهم ارسال شد و نسخه امام که در مدینه باقی ماند.
علاوه بر آن در مورد اعتبار زمانی نسخه‌های منسوب به امام علی  و دیگران که در موزه‌ها نگهداری می‌شود، تردیدهای جدّی وجود دارد؛  زیرا اصولاً مسلمانان قرآن حقیقی را همان قرآن شفاهی متواتر می‌دانسته‌اند و آن را از حفظ می‌خواندند و به نسل‌های بعد منتقل می‌کردند؛ بنابراین، احساس نیاز نمی‌کردند که نسخه‌های قدیمی مصحف را نگهداری کنند. هر چند که اهمیت این نسخه‌ها قابل اغماض نیست و امروزه بسیاری از نسخه‌های مصحف در موزه‌های دنیا نگهداری می‌شود، ولی همان‌گونه که گذشت، اعتبار قرآن مسلمانان مبتنی بر این نسخه‌ها نیست.

نتیجه‌گیری:

طرح مستندسازی قرآن که در مقاله فوق ارائه شده است، با مشکلات مبنایی و اجرایی جدّی روبه‌رو است، و اصولاً نیازی به چنین کار پر زحمت نیست؛ زیرا قرآن حقیقی همان قرآن شفاهی متواتر است و جمع‌آوری مصحف‌های خطی و قرائات و مقایسه آن‌ها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه ممکن است با شواهدی غیرقطعی قرآن زیر سوال برود.

منابع:

1.    احمد بن محمد ابن حنبل، المسند، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415 ق.
2.    البخاری، ابوعبداللَّه محمدبن اسماعيل، صحيح بخارى، بيروت، داراحياء الثراث العربى، 1400 هـ . ق، چهار جلدى.
3.    حجتی، سيد محمدباقر، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ نهم،1375ش.
4.    خوئى، سيد ابو القاسم، البيان فى تفسير القرآن، المطبعة العلمية، 1394 ق، قم.
5.    الزركشى، بدر الدين محمد بن عبدالله، البرهان فى علوم القرآن، دارالمعرفة، بيروت، 1410 ق، چهار جلد.
6. سيوطى، جلال الدين عبد الرحمن ابى بكر، الاتقان فى علوم القرآن، دارالكتب العلمية، بيروت، 1407 ق، دو جلد.
7. طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، دارالمعرفة، بيروت، 1393 ق، 30 جلد در 12 مجلد.
8. معرفت، محمد هادى، التمهيد فى علوم القرآن، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417 ق، قم.

پی نوشت ها:

1. * آقای میشائیل مارکس متولد 1971 آلمان است. وی علاوه بر تسلط بر زبان یونانی و لاتینی که در دوره تحصیلات متوسطه آن را فراگرفت، با زبان‌های باستانی دیگر از قبیل عبرانی و سریانی آشنایی کامل دارد. وی همچنین بر زبان عربی مسلط است و با زبان فارسی نیز آشنایی دارد. او مدتی پیش ضمن اقامت چند ماهه در ایران، در دانشگاه الهیات و معارف اسلامی در تهران نیز تدریس داشته است.
2. میشائیل مارکس هم اکنون در دانشگاه برلین آلمان به مطالعات قرآنی می‌پردازد و به همراه خانم نویورت و چند تن از قرآن پژوهان آن دانشگاه به بررسی و تحقیق بر روی  مخطوطات قرآنی بی‌نظیر «پرتسل» مشغول است.
3.   . کاتبان قرآن را 43 تا 45 نفر شمرده‌اند: از جمله امام علی(ع)، ابوبکر، عمر، عثمان، زید بن ثابت، ابی بن کعب و... (نک: تاریخ القرآن، زنجانی (ب) ص 42، تاریخ القرآن، دکتر عبدالصبور شاهین، ص 54 و پژوهشی در تاریخ قرآن، دکتر سید محمدباقر حجتی، ص 202)
4.   . نک: التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج 1، ص 271 ـ 354 و پژوهشی در تاریخ قرآن، دکتر حجتی، ص 235 ـ 246 و الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج 1، ص 62 و البیان فی تفسیر القرآن، خوئی، ص 257 ـ 278.
5.   . ر.ک: الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج 1، ص 138، البیان فی تفسیر القرآن، خوئی، ص 112.
6.   . در مورد اعتبار و حجیت این قرائات در مباحث بعدی مطالبی بیان می‌شود.
7.   . دکتر سید محمدباقر حجتی در مورد تفاوت قرائت با کتاب می‌نویسد: «رسم و کتابت قرآن غیر از قرائت است؛ زیرا مأخذ قرائت روایت و اسناد است، ولی مأخذ رسم و کتابت همان طرفی است که در نوشتن معمول بوده است؛ بنابراین، ما موظفیم آیات قرآنی را همان‌گونه قرائت کنیم که برای ما نقل شده است، نه طبق رسم الخط و کتابت آن. (پژوهشی در تاریخ قرآن، همو، ص 253) و زرکشی می‌نویسد: «القرآن و القرائات حقیقتان متغایرتان فالقرآن هو الوحی المنزل علی محمد(ص) و القرائات هی اختلاف الفاظ الوحی المذکور فی کتبة الحروف او کیفیتها» (البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 318 و التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج 2، ص 80)
8.   . ر.ک: پژوهشی در تاریخ قرآن، سید محمدباقر حجتی، ص 247 ـ 308؛ التمهید فی علوم القرآن، معرفت، ج 2، ص 14 ـ 42.
9.   . عن رسول الله(ص) «انزل القرآن علی سبعة احرف» (تفسیر جامع البیان، طبری، ج 1،
10. ص 9 و نیز مشابه این حدیث، بخاری، ج 6، ص 227 و مسلم، ج 2، ص 202 و مسند احمد، ج 5، ص 127)
11.   . در مورد این حدیث تفسیرها و توجیه‌های متعددی شده است. از جمله هفت بطن قرآن، هفت لهجه عرب، هفت قسم آیات (ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، ج 2، ص 94 ـ 98 و نیز پژوهشی در تاریخ قرآن، ص 257)
12.   . در مورد سند قرائات هفتگانه اشکالات متعددی شده است از جمله اینکه سند این قرائات تشریفی است، وگرنه تا پیامبر(ص) متصل نیست و عبدالله بن عامر (متولد 118 ق) سند متصل به صحابه ندارد. (طبقات القراء، ج 1، ص 404؛ التمهید فی علوم القرآن، ج 2،
13. ص 64) و گاهی شیخ این قراء مجهول است که کسی جز قاری او را نمی‌شناسد؛ همان‌گونه که در مورد قرائت ابن عامر گفته شده که شیخ او المغیرة المخزومی در دمشق بوده است (معرفة القراء الکبار، ج 1، ص 43) و اشکال دیگر اینکه این قرائات خبر واحد است؛ مثلاً قرائت عبدالله بن کثیر (متولد 120 ق) به سه نفر می‌رسد و عاصم (متولد 128 ق) به دو نفر می‌رسد و ... و حداکثر می‌توان گفت خبر قرائت تا امام قرائت متواتر است؛ اما از او تا پیامبر  ثابت نیست (المرشد الوجیز، ص 178 و التمهید فی علوم القرآن، ج 2، ص 65) و برخی گفته‌اند که تواتر سند قرائات به وسیله خود قاری قطع می‌شود؛ زیرا قرائتش را خودش نقل می‌کند. (البیان فی تفسیر القرآن، خوئی، ص 165)
14.   . اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 630؛ تفسیر التبیان، طوسی، ج 1، ص 7.
15.   . ر.ک: التمهید فی علوم القرآن، ج 2،
16. ص 245 ـ 248.
17.   . ر.ک: معرفة القراء الکبار، ذهبی، ج 1، ص 75؛ الطبقات، ج 1، ص 348.
18.   . ر.ک: البرهان فی علوم القرآن، زرکشی، ج 1، ص 318؛ المرشد الوجیز، ص 148 و الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج 1، ص 75؛ التفسیر الکبیر، ج 1، ص 63؛ التمهید فی علوم القرآن، ج 2، ص 47؛ البیان فی تفسیر القرآن، خوئی، ص 165؛ آلاء الرحمن، بلاغی، ج 2،‌ ص 29؛ پژوهشی در تاریخ قرآن، دکتر حجتی، ص 256.
19.   . ر.ک: جامع البیان، طبری، ج 1، ص 23؛ الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی، ج 1، ص 81.
20.   . ر.ک: کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب 19.
21.   . نمل / 56 «إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ»
22.   . مائده / 73. «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ»
23.   . نساء / 157. «وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلكِن شُبِّهَ لَهُمْ»
24.   . نویسنده در مقاله دیگری تحت عنوان «تفسیر تاریخی ـ انتقادی قرآن» اخذ قرآن از عهدین را به صورت گسترده مطرح می‌کند که این مقاله را در فرصتی دیگر بررسی و نقد می‌کنیم.
25.   . در مورد سرنوشت مصاحف عثمانی، ر.ک: وفاء الوفاء، ج 2، ص 667؛ رحلة ابن بطوطة، ج 1، ص 116؛ التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 349 به بعد.
26.   . نسخه‌هایی از قرآن منسوب به امام علی(ع) و شخصیت‌های دیگر در موزه آستان قدس رضوی ایران نگهداری می‌شود. 27.
شنبه 25 شهریور 1391  3:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

راز نگارش جديد قرآن در عصر عثماني

راز نگارش جديد قرآن در عصر عثماني

يوسف غلامي
قرآن اولين جمع آوري، اولين نگارش؟

بر پايه بيشتر مدارك اهل تسنن و برخي مدارك شيعه، قرآن كريم در زمان عثمان بن عفان نگاشته و تدوين شده و امروزه نيز چنين معروف گرديده كه قرآن در عصر خليفه سوم جمع آوري گرديده است.
بر پايه تاريخ اهل سنت و برخي مدارك در اين باره، در پي كشورگشايي مسلمانان، فوج فوج از همسايگان عرب و عجم به اسلام رو كردند. مردم عرب در پي روآوري به كشورهاي همسايه و آشنايي با رسوم و زبان عجم،‌ در تلفظ كلمات دچار لهجه‌هاي گوناگون شدند، چنان كه از طرفي تلفظ آيات قرآن براي تازه مسلمانان غير عرب نيز دشوار بود. در هم آميختگي عرب و عجم با لهجه‌هاي متفاوت، تلفظ كلمات مترادف و معادل عربي را براي آنان دشوار و به اختلاف در قرائت قرآن دچار ساخت؛ به ويژه آن كه در آن ايام، كلمات قرآن را بدون نقطه و اعراب مي‌نوشتند.
اختلاف در زبان و لهجه، سبب اختلاف در قرائت قرآن شد و اين اختلاف، روابط اصحاب را به تيرگي كشانيد و گاه فردي به ديگري مي‌گفت: از قرآن چيزي نزد من است كه تو نداري!
چون خبر اين اختلافات به عثمان رسيد وي انديشناك شد و در پي چاره برآمد. او هيأتي فراهم آورد تا نوشته‌هاي زمان پيامبر(ص) را گردآورند و نسخة جمع شده از سوي ابوبكر را كه نزد حفصه،‌ دختر عمر و همسر رسول خدا(ص)،‌ بود با بقيه مصاحف مقابله كنند و از ميان آن‌ها يك نخسه و از روي آن چندين نمونة ديگر بنويسند و به شهرهاي مركزي بفرستند تا مردم فقط از آن پيروي كنند و همة‌ نوشته‌هايشان بر استخوان،‌چرم سفال و سنگ‌هاي نازك سفيد را بسوزانند يا پاره كنند يا بشويند. [i] همين امر سبب شد كه عثمان را «حراق المصاحف » يا «خراق المصاحف» (سوزاننده يا پاره كنندة قرآن‌ها)‌ بنامند.[ii] آغاز اين كار در اواخر سال 24 و اوايل سال 25 هجري و پايان آن حدود سال 30 هجري بود.[iii]

تحقيق و داوري

حقيقت آن است كه آنچه در زمان خليفه سوم انجام گرفت نگارش دوباره قرآن بود، نه اولين گردآوري و نگارش. در اثبات اين امر توجه خوانندگان را به گفتار زير جلب مي‌كنيم:
اخبار و احاديثي كه در كتب غير شيعه پيرامون جمع آوري قرآن وجود دارد تا بدان جا داراي تناقض و اختلاف است كه اعتبار آنها را مخدوش مي‌سازد. به مفاد برخي از آنها در همان ايام، يكي از قرآن‌هاي مورد توجه براي نسخه برداري و مقابله،‌ قرآني بوده است كه خليفة اول به حفصه سپرده بود.
نيز گفته مي‌شود كه در آستانة خلافت ابوبكر، چون علي بن ابي طالب(ع) از فعاليت خود نسبت به جمع آوري قران به حكومتيان خبر داد،‌ عمربن خطاب به وي گفت:‌ قرآني كه ما در دست داريم از قرآن تو بي نيازمان ‌مي سازد. ما را به قرآن تو نيازي نيست.
بر طبق اين خبر، پيش از جمع آوري قرآن از سوي علي بن ابي طالب (ع) ابوبكر آن را گردآوري كرده بود.
محقق سرشناس اهل سنت، حارث محاسبي، مي‌نويسد:‌ در ميان مردم مشهور است كه جمع كنندة قرآن عثمان است،‌ ولي چنين نيست، بلكه در حقيقت خليفه از اختلافاتي كه در ميان اهالي شام و عراق در قرائت و كلمات قرآن به وجود آمده بود به وحشت افتاد و مردم را واداشت كه قرآن را با يك قرائت ـ با همان روشي كه خود و عده‌اي از مهاجر و انصار مي‌دانستند ـ‌ بخوانند.[iv]
يكي از فقيهان برجستة معاصر در اين باره مي‌نويسد:[v] آنچه عثمان دربارة قرآن‌ها به جاي آورد و مورد انتقاد هيچ يك از مسلمانان قرار نگرفت اين بود كه همة مسلمانان را به يك قرائت جمع نمود و آن هم قرائت متداول نزد ايشان بود كه با «تواتر» و «نقل‌هاي يقين آور» از رسول الله شنيده بودند. بدين وسيله عثمان توانست مسلمانان را از قرائت‌هاي ديگري كه مبتني بر احادث بي اساس (نزول قرآن با قرائت‌هاي هفتگانه) باز دارد. اما اين كه قرآن نخستين بار در عرصة خليفة سوم جمع آوري شده باشد، بي ترديد خلاف واقعيت است و كمترين شبهه‌اي در اين زمينه وجود ندارد. دلايل اين نظر را در زير بيان مي‌كنيم:
1. رواياني كه گوياي جمع آوري قرآن در عصر خليفه سوم است، از نظر اصول حديث شناسي،‌ خبر واحد و داراي تناقض است و اطمينان آور نيست و احاديث موثق ديگري بر خلاف آن وجود دارد كه ثابت مي‌كند قران در عصر رسول اكرم(ص) نوشته و جمع آوري شده است.
2. در اخبار نامبرده آمده است: هيأت تعيين شده از سوي عثمان چون در وجود آيه‌اي ترديد مي‌كردند براي اثبات،‌ دو شاهد يا يك نفر كه گواهي‌اش ارزش گواهي دو نفر داشت، مي‌طلبيدند و آن گاه قرآن بودن آية مورد ترديد را مي‌پذيرفتند.
اين ادعا نوعي امضاي تحريف قرآن است. زيرا در آن صورت بايد پذيرفت كه برخي آيات قرآن به ادعاي يك يا دو نفر ثابت شده است. حال آن كه براي اثبات قرآن بودن سخني، راهي جز تواتر و نقل‌هاي فراوان و اطمينان آور وجود ندارد.
3. هيچ خردمندي نمي‌تواند بپذيرد كه مسلمانان و به ويژه رسول خدا(ص) با آن اهتمام كه نسبت به قرآن داشته‌اند، جمع آوري آن را به دوران بعد از رسول خدا(ص) به تأخير اندازند، آن هم زماني كه نزديك است آيات قرآن در اثر كشته شدن حافظان قرآن و اختلاف افراد در قرائت آيات،‌به طور كلي از بين برود.
4. آيات زيادي از قرآن دلالت دارند كه از زمان نزول قرآن سوره‌ها به طور منظم و كامل از يكديگر جدا بوده و در ميان مردم با نام و مشخصات كامل شناخته مي‌شده است. در آياتي چند رسول اكرم(ص) از مشركان مي‌خواهد كه ده سوره يا يك سوره مانند قرآن بياورند. گويا سوره‌ها با مشخصات ويژه در دسترس كفار و مشركان قرار داشته است.
5. در آيات فراوان و نيز در حديث معتبر ثقلين،‌ قرآن مجيد، كتاب ناميده شده است و از اين نام گذاري چنين بر مي‌آيد كه قرآن پيش از رحلت رسول خدا(ص) جمع آوري شده است. زيرا قرآن محفوظ در سينه‌ها يا تخته‌پاره ها و لوحه‌هاي پراكنده كتاب ناميده نمي‌شود.

راز نگارش جديد قرآن

هرگاه اقدام خليفه سوم فقط يكي كردن قرآن‌ها از نظر نوع قرائت بود، خرده‌اي بر وي نمي‌توان گرفت. آنچه كار او را ابهام آميز نشان داد و راه خرده گيري بر خليفه را باز گشود نكته‌اي است كه در كتاب‌هاي بدان كمتر مي‌پردازند. بايد نخست پرسيد: تفاوت قرائت‌ها چگونه ممكن است تا بدان جا سبب اختلاف شود كه هر يك از صحابيان،‌ ديگري را به خواندن آيه‌اي تكفير كند؟ اگر انگيزة يكي كردن قرآن ها،‌ يكدست كردن قرائت آيات بود، به چه سبب پس از نوشتن قرآن با قرائت متداول،‌ كلمات قران را بدون اعراب نوشتند و به شهرها فرستادند؟!‌ آن،‌ چه اختلاف قرائتي بود كه سبب شد حذيفه به خليفه بگويد: اگر هر چه زودتر به يكي كردن قران‌ها نپردازي پس از اين ديگر اثري از قرآن باقي نماند و ميان مسلمانان جنگ برپا مي‌شود! اگر مشكل مسلمانان در تشخيص قرائت صحيح بود، به چه سبب لازم بود پس از دستيابي به قرآن جديد،‌ قرآن‌هاي قبلي خود را بسوزانند يا با آب و سركه بجوشانند؟! آيا نمي‌توانستند موارد اختلافي را بر نسخه‌هاي خود اصلاح كنند؟
چه عواملي سبب شد كه در يكي كردن قرآن‌ها،‌ نسخة علي ابن ابي طالب(ع) و عبدالله بن مسعود (نويسنده آيات در عصر پيامبر(ص)) را نپذيرند و نسخة ابن مسعود را از او با اهانت بگيرند و بسوزانند؟!
ترديد نيست كه آنچه ابن مسعود و هم فكرانش در دست داشتند با بقيه قرآن‌ها چندان تفاوت نمي‌كرد و چنين نبود كه آنها براي يك سوره آياتي را بشناسد كه ديگري نشناسد. جز اين كه عواملي چند سبب مي‌شد كه حاصل كوشش ايشان پذيرفته نگردد. به نظر مي‌رسد كه اختلاف آنان با خليفه فراتر از گفتگو پيرامون اعراب و قرائت صحيح آيات بود.
به نظر مي‌رسد كه طرح يكي كردن قرآن ها با طرح جلوگيري از نوشتن و بيان «احاديث پيامبر(ص)» بي ارتباط نباشد. در دورة زمامداري خليفه اول و دوم تأكيد بر آن بود كه حديث با قرآن در نياميزد و در حاشيه قرآن ها هيچ حديث و تفسيري نگاشته نشود. آن كه از اين سياست سر مي تافت به شدت مواخذه،‌ و كارش جرم شناخته مي‌شد.
با اجراي اين طرح، كساني كه با نوشتن و حفظ و نگاه داري حديث چندان بهايي نمي دادند از نوشتن و بيان حديث ـ‌ حتي در پنهاني ـ خودداري كردند گروهي نه چندان اندك فعاليت خود را ترك نمودند.
بر پاية مدارك شيعه و سني، اين سياست در دورة خلافت عمر بن خطاب خفقان آور بود. اما با وفات وي و شروع خلافت عثمان، تا حدي بيان حديث آزادتر گرديد و نگاشتن آن جرم شناخته نمي‌شد. اين فضاي نسبتاً آزاد اشتياق نوشتن و بيان حديث را در نويسندگان و گويندگان حديث، بر انگيخت و طولي نكشيد كه مسلمانان پس از يك دورة سيزده ساله، ديگر بار فرصت نوشتن و بيان حديث يافتند. اين در حالي رخ مي‌داد كه با روآوري مسلمانان به گشودن دروازه‌هاي ديگر كشورها،‌ مسلمانان پيوسته مشتاق شنيدن گفتارهايي از رسول گرامي اسلام(ص) بودند.
در اين زمان (سال 24 و 25 هجري)‌ از سوي عثمان، همة كارگزاران خليفه دوم عزل شده بودند و كساني از بني اميه بر ممالك اسلام حكمراني مي‌كردند كه مسلمانان يكايك ايشان را به بدنامي مي‌شناختند. در آياتي از قرآن و احاديث پيامبر(ص) دربارة كينه توزي و دشمني اين عده با رسول خدا(ص) نكاتي بيان شده بود كه چندان خوشايند حكومتيان نبود و جز سرشكستگي براي ايشان نتيجه‌اي در بر نداشت. با چيرگي بني اميه بر اوضاع اجتماعي مسلمانان و به دست گرفتن سرنوشت ديني و دنيايي آنان،‌ اعتراضات نهفته با بيان احاديث نكوهشگر بني اميه آغاز شد. هر كس كمترين چيزي از رسول خدا(ص) در مذمت ايشان شنيده بود با تطبيق بر آيات قرآن به ديگري عرضه مي‌كرد و او نيز آن را در كنار آيه نامبرده يادداشت مي‌كرد. علت اين يادداشت‌ها آن بود كه زيادي آيات و احاديث سبب مي‌شد كه افراد در «تطبيق حديث بر آيه مخصوص به آن» دچار اشتباه شوند و اگر بي درنگ آنچه مي‌شنيدند، به طور كامل يا به اختصار و نشانه،‌ در كنار آية مورد نظر يادداشت نمي‌كردند. با گذشت زمان رابطة آيه و حديث را از ياد مي‌بردند و به درستي نمي توانستند بدانند كه آية مورد نظرشان در شأن چه موضوع يا فردي نازل شده است.
اين حركت فرهنگي در مدتي كوتاه، ثمره‌اي بزرگ در برداشت. زماني نگذشت كه هر مسلماني پيرامون بسياري از آيات قرآن، حديثي چند مي‌دانست كه در كنار آيه يا جداگانه نوشته بود و هنگام تلاوت آيات، از تفسير و تأويل آن نيز با اطلاع مي‌گشت.
با اين وضعيت بهترين زمان ممكن براي پيگيري طرح «جدايي قرآن از حديث» فراهم شد، اما موقعيت اجتماعي و سياسي، طرح جديدي مي‌طلبيدند كه به طرح خفقان آور گذشته شباهت نداشته باشد. بهترين پيشنهاد، موضوع جمع‌ آوري قرآن‌ها و يكدست كردن آن بود. با پيگيري اين طرح، همة احاديث موجود در دست مردم، ديگر بار جمع آوري و نابود مي‌شود و چون زمان بگذرد نسل آينده از آن چيزي نمي داند تا به وسيلة آن به روشنگري بپردازد.
با اين حدس، بهتر مي‌توان علت نپذيرفتن قران علي‌بن ابي طالب(ع) و عبدالله بن مسعود و نابود كردن همة قرآن‌هاي نزد مردم را دانست. اگر به واقع علت جمع آوري قرآن ها و يكدست كردن آنها، تفاوت قرائت آنها بود، از بين بردن قرآن‌ها پس از يكي كردن آن لزومي نداشت. آن كتيبه‌ها بسياري از معضلات و مبهمات قرآن را برطرف مي‌كرد و چنين نبود كه افراد نتوانند متن قرآني را از مصحف‌هاي خود با متن احاديث جدا سازند. افزون بر اين كه، از بين بردن قران به آتش زدن و پاره پاره كردن اوراق، كاري ناروا بود و تا به امروز نكوهش آن بر خليفه باقي است.

پي نوشت‌ها:‌

[i] . در اين باره، ر.ك: صحيح بخاري، باب فضائل القرآن، مسند احمد، ج 3 ، ص 12؛‌ جامع البيان في تفسير القرآن، ج 1 ، ص 20و 21؛‌ الاتقان، ج 1، ص 209؛‌ فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج 9، 18.
[ii] . اقتباس از تاريخ قرآن، ص 408ـ 431.
[iii] . همان، ص 435.
[iv] الاتقان، ج 21، نوع 18، ص 103، به نقل از ترجمة البيان (شناخت قران) سيد ابوالقاسم خوبي، ص 248.
[v] . آنچه در اين قسمت مي نگاريم بر پاية تحقيق فقيه نام سيدابوالقاسم خوبي (قدس) در كتاب البيان است.
شنبه 25 شهریور 1391  3:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

رسم الخط مصحف عثمانی: اسرار، حکمت و مزایای آن: دشواری قرائت مصحف و راه حل آن

رسم الخط مصحف عثمانی: اسرار، حکمت و مزایای آن: دشواری قرائت مصحف و راه حل آن

سید محمد باقر حجتی
چکیده مقاله

از مسائل مهم در حوزه قرائت قرآن کریم، مسئله رسم الخط مصاحف عثمانی و چگونگی پیدایش آن است.این رسم الخط ضمنا مشکلات متعددی در امر قرائت به ویژه برای مبتدیان ایجاد می‏کند.در عین حال برخی بر این باورند که رسم الخط یاد شده جنبه توقیفی داشته و تخطّی از آن جایز نیست.در مقاله کنونی ضمن نقد نظریه توقیفی بودن رسم عثمانی مخالفت این رسم الخط با رسم الخط متداول در قرآن در شش حوزه حدف، زیادت، همزه، بدل، فصل و وصل و بالاخره وجود در نوع قرائت در برخی از کلمات قرآن، مورد بررسی قرار گرفته است.

کلید واژه‏ها

رسم الخط عثمانی، حذف، زیادت، همزه، بدل، فصل و وصل، قرائت.

تمهید بحث

الحمد للّه الذی نزّل القرآن، و یسّره بلسان نبیّه، و الصّلوة و السّلام علی رسوله لیقرأه علی النّاس و یبیّن لهم برهان ربّه، و علی آله الذین لن یفترقوا عن الکتاب حتی یردوا الحوض معا علی الصّادع بامر الله و دینه.
قرآن کریم در سرزمینی نزول خود را آغاز کرد که اهل آن سرزمین در آن زمان امی بودند، و پیام آور قرآن نیز همانند این مردم-یعنی اهل مکه-امی بود.به عبارت دیگر مردم مکه و پیامبرشان با خواندن و نوشتن آشنا نبودند مگر شمار اندکی از آنها که با خواندن و نوشتن-در سطحی نازل، مأنوس بوده‏اند.چرا که خطّ و کتابت یکی از واردات-تقریبا-تازه از راه رسیده در این سرزمین به شمار می‏رفت، و از تکامل و پختگی، چندانی برخوردار نبود.
لذا عمده‏ترین عاملی که در اوائل بعثت به صیانت قرآن کریم مدد می‏رساند، نیروی حافظه مردم بود، چنانکه بعدها نیز همین حافظه سهم قابل توجهی در نگاهبانی نصّ قرآنی داشت، و تدریجا رسول اکرم(ص)شماری از مردم مکه و مدینه را که با خواندن و نوشتن آشنایی داشتند برای کتابت قرآن انتخاب کرد که مجموعا به چهل و اندی تن می‏رسید و آنها به«کتّاب وحی» نامبردارند.
کتّاب وحی که در طول بیست و اندی سال، آیات قرآن را که تدریجا نازل می‏شد می‏نگاشتند، اولا خود در امر خط و کتابت، فاقد کارآیی و مهارت بوده‏اند.و ثانیا بر فرض اگر در فن خط بهره‏ای کامل می‏داشتند نگارش قرآن را بدون علائم املائی، یعنی عاری از نقط و اعجامی-که بعدها به رسم و کتابت قرآن راه یافت-برگزار می‏کردند.
به همین جهت آن کسی که در این دوره، قرآن کریم را از روی مصحف یا نوشته قرآنی می‏خواند، حافظه و نیز فطرت عربی او از لغزش وی در قرأئت پیش گیری می‏کرد، و خط و نگاره قرآن در این زمان به تنهایی نمی‏توانست مانع از لغزش و خطاء در قرائت قرآن گردد؛چون فاقد مشخصات کافی برای قرائت صحیح بود؛و فقدان همین مشخصات و ابتدائی بودن خط قرآن و اختلاط عرب با عجم موجب گردید که در قرائت قرآن، خطاء و لغزش رو به فزونی گذارد.به همین جهت در صدد بهینه سازی خط و وضع علائم و مشخصات املائی بر آمدند تا از حجم لغزش در قرائت بکاهند.
ولی راه و روشی را که پس از اصلاح شیوه نگارش قرآن به کار بردند مشکل تسهیل امر قرائت را نتوانست حل کند؛چرا که با شیوه‏ای نگارش شده و می‏شود که آن را رسم مصحف‏ عثمانی می‏نامند، و این رسم، دشواری‏های فراوانی را برای قاری در خواندن آن به ارمغان آورده و می‏آورد که حتی افراد آشنای به خط عربی را رنجه می‏سازد و آنها را در برابر انبوهی از مشکل قرار می‏دهد.
آری مشکلی که از دیر باز تاکنون مسلمین با آن مواجه هستند، دشواری قرائت قرآن از روی مصاحفی است که به اصطلاح مطابق با رسم الخط مصحف عثمانی است، در مصاحفی این چنین، مکتوب با منطوق یا مرسوم با ملفوظ هماهنگی ندارد؛چرا که در مکتوب، حذف و یا زیادت و یا تبدیل و تغییر حروف وجود دارد که نمی‏توان قرآن را بر طبق آنها قرائت کرد.و این وضع تاکنون بر سر پا مانده و تخلف از رسم الخط یاد شده در امر نگارش قرآن از نگاه شمار زیادی از علماء معاصر و متقدم، بدعت به شمار می‏رفته و کاری گستاخانه و مرفوض و بلکه تحریف قلمداد شده و می‏شود.
قاری قرآن هم اکنون و بلکه از زمانی بس دور و دراز نمی‏داند و یا نمی‏دانست کلماتی را-که کتابت آن در قرآن بر خلاف آموزه او از خط عربی است-چگونه قرائت کند.
-وقتی به کلمه«الرّحمن»می‏رسد متحیر می‏ماند آن را به چه صورت بخواند، چون حرف الف را بعد از میم مشاهده نمی‏کند؛(حذف).
-یا در کلمه«اولئک»، طبق آموزه خود، واو را بعد از همزه تلفظ می‏کند، با اینکه قرائت صحیح به او رخصت چنین کاری را نمی‏دهد، و علاوه بر این بعد از لام نیز حرف الف دیده نمی‏شود، و مشکل دو چندان می‏گردد:(اضافه و حذف).و بدینسان در کلمه«مائة»ناگزیر باید طبق رسم قیاسی الف را اظهار و تلفظ کند با اینکه نباید آن را به تلفظ در آورد:(زیادت)و و و...
به همین جهت خطاها و لغزشهایی را در تلفظ کلمات قرآن می‏یابیم که بسیاری از مسلمانان معاصر و پیشین-در تلفظ و یا املاء قرآن-بدانها دچار آمده و می‏آیند.و آن‏چنان دشواری و لغزش به هنگام قرائت قرآن برای آنها پدید می‏آید که نمی‏توان از آن چشم پوشید؛مگر کسانی که قرائت قرآن را از دوران خردسالی-بر اساس رسم الخط مصحف عثمانی-فرا گرفته و با قرآن انسی به هم رساندند که عده کمی از آنها از چنان خط و احساس دشواری مصون می‏باشند، البته‏ این مصونیت، -چنانکه اشاره شد-بیشتر ریشه در حفظ و حافظه دارد نه در کتابت و رسم عثمانی.
ما در این مقال گذری داریم بر این مسأله که آیا رسم مصحف عثمانی، توقیفی است؟پاسخ ما در این باره منفی است.آنگاه نمونه‏هایی از تفاوت مکتوب و ملفوظ را در قرآن کریم-که ناشی از حذف یا زیادت و یا کیفیت دیگر است-دسته بندی کردیم، سپس مزایا و حکمتهای مربوط به رسم مصحف عثمانی را با ذکر مثالها به طور فشرده بررسی نمودیم.از آن پس نقدهایی را که بر این حکمتها و مزایا مطرح شده یاد کردیم، و سرانجام در اثبات توقیفی نبودن رسم مصحف اشاره‏ای به گذشته بحث نمودیم.و پیشنهادهائی را-که علماء برای حل مشکل قرائت قرآن مکتوب هماهنگ با رسم مصحف عثماننی خاطر نشان شده‏اند-مطرح کرده و به این نتیجه رسیدیم که پیشنهادهای ارائه شده نیز نمی‏تواند این عقده را برای همه قاریان قرآن بگشاید.
البته مثالها و نمونه‏های رسم مصحف عثمانی-که در این مقال ضمن نقض یا ابرام مباحث آمده-همه نمونه‏ها و همه مباحث مربوط به موضوع مقال را تشکیل نمی‏دهد.
در پایان این بررسیها به این باور رسیدیم که باید تحولی در رسم قرآن-به منظور تسهیل در امر قرائت-در مصحف کریم به عمل آید، و مانعی شرعی و دینی برای ایجاد چنین تحولی وجود ندارد تا راه برای قرائت قرآن از روی مصحف هموار گردد، و دشواری آن از میان برخیزد.

آیا رسم الخط مصحف توقیفی است؟

درباره توقیفی بودن رسم الخط مصحف و شیوه نگارش قرآن کریم، هیچ دلیل و سند اطمینان آفرین در اختیار نداریم؛هر چند که شماری از دانشمندان اهل سنت بر این امر پافشاری می‏کنند و می‏گویند:
1.صحابه رسول خدا(ص)مردمی بودند که خداوند از رهگذر هدایت و توفیق خود، آنان را مورد تکریم خود قرار داد؛و آثار شگفت آور و تحسین انگیز در خلوص ایمان و پیوند ناگسستنی آنان با خداوند، گویای این حقیقت است که خدا آنها را در جهت نصرت خاتم انبیاء (ص)-به عنوان اصول و معادن اولیه چنان نصرت-گزین کرده است.
همت‏های والا را یارای برابری و رقابت با فروترین مراتب و مقامات آنها نیست؛هر چند که اهداف و مقاصد صاحبان چنان همّت، ناب و خالص، و کوششهایشان نستوهانه و پربار باشد.
همم تسقط الأمانیّ حسری
دونها ما وراءهنّ وراء:
«همت‏هایی که آرزوها در برابر آن، با حسرت به سقوط و تنزل گرفتار آید، و نتوان از پس آن، چنان همت‏هایی را سراغ کرد».
از رسول خدا(ص)روایت شده که فرمود:«خیر النّاس قرنی، ثمّ الّذین یلونهم ثمّ الذین یلونهم». (1) (بخاری، حدیث 2457، مسلم حدیث 4601)یعنی:بهترین مردم، نسل زمان من هستند و سپس مردمی که(بلافاصله)پس از آنها سر می‏رسند، و آنگاه آن کسانی که از پی آنها می‏آیند...
آن حضرت، بهترین بودن اصحاب را در عرصه خاصی محدود نساخته است؛اگر هم احتمالاتی در این باره وجود داشته باشد آن وظیفه اساسی که عنایت الهی، آنان را برای اداء آن انتخاب کرد قیام شماری گزیده از جمع آنان برای نگارش کتاب خدا بود که در علم الهی فقط این کار اندر خود آنان بود و لا غیر.
2.کتّاب وحی، قرآن را برای رسول خدا(ص)می‏نگاشتند، و آن حضرت طرز نگارش آنها و سایر صحابه را تأیید می‏کرد.
در این باره به گفتار رسول خدا(ص)به معاویة بن ابی سفیان استشهاد می‏کنند که به او فرمود:«الق الدّواة، و حرّف القلم، و انصب الباء، و فرّق السّین، و لا تعوّر المیم، و حسّن اللّه، و مدّ الرّحمن، و جوّد الرّحیم، و ضع قلمک علی أذنک الیسری؛فانّه أذکی لک».
(متقی هندی، 10/314 و سیوطی، الجامع الصغیر، 1/34.و صبح الاعشی، 3/49).
(1).نمی‏دانیم چگونه قرن اول اسلامی پس از رسول خدا(ص)بهترین قرون به شمار می‏رفت؟!در این قرن عثمان را کشتند، علی(ع)را ضربتی در محراب بر فرق او وارد کردند که به شهادتش انجامید، و سایر ذریه آن حضرت را به شهادت رسانده و دختران او را به اسارت گرفته و کعبه را با منجنیق ویران کرده و دچار حریقش ساختند.(عسکری، 2/8 و 9) یعنی: (1) قلم را با پشم و لیقه دوات آشنا کن(که قلم فقط با لیقه دوات تماس برقرار کند نه مرکّب آن)، و قلم را(در نگارش)کج نگاه دار، و باء را(در بسمله)بر فراز، و دندانه‏های سین را از هم جدا کن، و میم را کور و تو پر نکن، و اللّه را خوش نگار، و رحمن با مد و کشیده دار، و رحیم را نیکو بنگار و قلم را روی گوش چپ خود قرار ده، چون این کار برای تو یاد آورتر و هشیار کننده است.و این شیوه صحابه در نگارش قرآن استمرار یافت.
3.زیرا طبق روایت آن کسانی که قائلند ابی بکر یا عمر، مصحف را باری دگر(پس از وفات رسول خدا(ص)نگاشتند، این نگارش را طبق شیوه نخستین و مطابق رسم الخط پیشین برگزار کردند، و با همین رسم الخط، نگارش قرآن در زمان عثمان انجام گرفت، و از آن پس، مصاحف را بر اساس رسم الخط مصحف عثمانی استنساخ می‏کردند، و صحابه نیز رسم الخط مصحف عثمانی را تأیید کردند.پس رسم الخط مصحف عثمانی، شیوه‏ای در نگارش قرآن به شمار می‏آید که جملگی صحابه بر آن اتفاق نظر داشته‏اند، و به عبارت دیگر:این رسم الخط اجماعی صحابه بوده است.و این جریان به تنهایی می‏تواند بازگو کننده توقیفی بودن رسم الخط مصحف عثمانی و نشان دهنده عمل رسول خدا(ص)و اجماع صحابه باشد.
4.لذا بایسته می‏نماید بگوییم:رسم الخط مصحف عثمانی ریشه در اجماع صحابه دارد، و این اجماع از زمان رسول اکرم(ص)تا زمان عثمان امتداد می‏یابد، و قرائن و شواهد تاریخی و سخنان بزرگان علم نیز مؤید آن است:
*ابو عمرو دانی به اسناد خود از مصعب بن سعد آورده است که می‏گفت:«آنگاه که عثمان، مصاحف را از هم درید و تکه تکه کرد، من این زمان و مردم آن را درک کردم(و به اصطلاح در صحنه حضور داشتم)این کار عثمان، شگفتی مردم را(با نگاهی تحسین آمیز)برانگیخت»و یا اینکه مصعب می‏گفت:«احدی این کار عثمان را مورد انتقاد و خرده گیری قرار نداد».(همو، 8)
*شارح«العقیلة»از انس بن مالک روایت کرده که می‏گفت:عثمان به سوی هر سپاه از (1).اساسا این حدیث در جوامع سته اهل سنت و نیز مسند احمد و موطأ مالک و همچنین سنن دارمی نیامده است.
سپاهیان مسلمان، مصحفی را گسیل داشت و به آنها دستور داد هر مصحفی را-که مخالف و متفاوت با آن است-بسوزانند».(زرقانی، 1/371)
*از مالک بن انس سئوال شد آیا می‏توان مصحف را-با حروفی که در نگارش قرآن، احداث نموده یا آنها را فرا گرفته‏اند-نگاشت؟پاسخ داد:نه، مصحف را جز منطبق با شیوه نگارش نخستین نمی‏توان کتابت کرد»(دانی، ص 8.و طاش کبری زاده 2/372.و سیوطی، الاتقان 4/168.و ابن فرحون ص 98).
آنگاه ابو عمرو پیوستی دارد مبنی بر اینکه هیچ کسی از علماء امّت، مخالف این رأی نیست.
(دانی، ص 10.و زرکشی، 1/379 که از«المقنع»نقل کرده است).
و شاطبی نیز رأی و نظر مالک بن انس را در این باره به نظم آورده است:
و قال مالک القرآن یکتب بال
کتاب الاوّل لا مستحدث أسطرا
(العقیلة مقدمه-)
از بیان ابو عمرو دانی چنین نتیجه می‏گیریم:طبق بیان علماء امت اسلامی، دانشمندی که مخالف این قضیه باشد وجود ندارد.
*احمد بن حنبل می‏گوید:«مخالفت خط مصحف عثمان در«واو»-و«یاء»و«الف»و یا جز آنها حرام است».(نقل از سیوطی، الاتقان، 4/169)
*قاضی عیاض می‏گفت:«اجماع مسلمین برای امر منعقد شده که اگر کسی حرفی را بکاهد و یا حرفی را جایگزین حرف دیگری سازد، یا حرفی را-که در مصحف عثمانی نیامده بیفزاید- مصحفی که به«امام»نامبردار و مورد اتفاق و اجماع صحابه است و بالاتفاق برآنند که آن حرف از مصحف نیست-آری اگر چنین تصرفاتی را در مصحف عثمانی عمدا به عمل آورد چنین کسی کافر است».(همو، 288، دانی، 9)
*شافعی‏ها و حنفی‏ها نیز برآنند که نگارش مصحف بر خلاف رسم عثمانی و متفاوت از آن روا نیست.
*ابن فارس می‏گوید:«رأیی را که من پذیرای آن هستم توقیفی بودن خط قرآنی است، چر که خداوند متعال فرمود:
«...علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم».(العلق، 3، 4)
«ن، و القلم و ما یسطرون».(القلم، 1)
و این حروف در«اسمائی وارد شده است که خداوند آنها را به آدم(ع)تعلیم داد»(سیوطی، الاتقان، 4/168 و نیز فقه اللغه یا الصاحبی)
*از بیهقی«در شعب الایمان»آورده‏اند:«اگر کسی دست اندر کار نگارش مصحف شود سزا است بر طبق حروف هجائی که مصاحف را بدانها می‏نگاشتند آن را کتابت کند، و مخالف آن عمل نکند.و هیچ چیزی از آنچه می‏نگاشتند را دگرگون نسازد؛چرا که آنان از نظر علم بر ما فزونی داشته، و دارای زبانی راستین‏تر از ما بودند، و از لحاظ امانت بر ما برتری داشتند.بنابراین شایسته و درخور ما نیست، این گمان را در خود باور سازیم که می‏توانیم به استدراک و جبران کمبود کارشان دست یازیم و بر جبران نقیصه‏هایشان روی آوریم».(نقل از زرکشی، 1/379.و سیوطی، الاتقان، 4/169.و:طاش کبری زاده 2/372).
-شاید با توجه به مطالبی که در جهت تأیید توقیفی بودن رسم الخط یاد کردیم عده زیادی از علماء، قرآنی را که با رسم الخط مصحف عثمانی منطبق نیست از«قراءات شاذه»برشمرده‏اند.
هر چند که چنین قرائتی برخوردار از سند صحیح و منطبق با وجوهی از عربیت باشد، و حتی خواندن آن به عنوان قرآنیت حرام است.(سفاقسی، ص 6، 7)

سستی ادله توقیفی بودن رسم مصحف

ادله‏ای که ما به گونه‏ای فشرده از آنها در جهت اثبات توقیفی بودن رسم الخط آورده‏ایم، اگر چه همه ادله مورد نظر را تشکیل نمی‏دهد؛لکن بیانگر بخش عمده و عصاره آنها است.اما باید بگوییم این ادله به جهاتی سست به نظر می‏رسد.
1.اولا-بر فرض آنکه صحابه دارای فضائل و مالا از قداست و طهارت نفس برخوردار بودند، آیا این قضیه می‏تواند توقیفی بودن رسم الخط را اثبات کند؟!بلکه باید گفت به هیچوجه‏ با مسأله توقیفی بودن رسم الخط قرآن ارتباطی ندارد؛و جریان همانگونه است که باقلانی آن را اظهار کرده است و می‏گوید:«اما کتابت و نگارش قرآن، خداوند بر امت مسلمان درباره آن هیچ چیزی را الزام نکرده، و نویسندگان قرآن یعنی کتّاب وحی را به رسم و شیوه ویژه‏ای موظف نساخته که صرفا طبق آنها-و نه جز آن-مصحف را کتابت کنند، و به عنوان حکم واجب از آن رسم پیروی نمایند؛زیرا وجوب این امر فقط از رهگذر سمع و نقل و توقیف، قابل درک است؛ لکن در نصوص، قرآن و نه در دلالت مفهومی و التزامی آن چیزی وجود ندارد که کتابت قرآن و ضبط کلمات آن جز با وجه و شیوه خاص و حد و مرز مشخصی جائز نیست و نمی‏توان از آن فراتر و یا فروتر در نگارش قرآن عمل کرد.
در اجماع علماء امت نیز نمی‏توان به این نتیجه رسید که رسم قرآن، توقیفی است، و قداست اصحاب را نباید دلیل فضیلت کار آنها در کتابت مصحف و شیوه‏هایی-که در نگارش آن به کار می‏بردند-تلقّی کرد؛بلکه سنت شرعی، ما را به جواز کتابت مصحف به هر صورتی که آسان می‏نماید رهنمون است؛زیرا رسول خدا(ص)صرفا کتّاب وحی را به نگارش قرآن فرمان داد، و وجه و شیوه مشخص را به آنها ارائه نکرد، و احدی را از کتابت قرآن به غیر شیوه خاصی نهی نفرمود.(همو، )در این باره ضمن فرجام بحث، گفتگوی مفصّل‏تری را در پیش داریم.
2.ثانیا-آیا مگر رسول خدا(ص)امّی نبود، پس چگونه طرز نگارش صحابه و شیوه آنها را در کتابت قرآن تأیید می‏کرد؟!جریان مربوط به معاویه طبق گواهی بسیاری از دانشمندان هیچ ارتباطی با نگارش قرآن نداشت؛چرا که معاویه از کتّاب وحی نبوده و در تاریخ نیز شاهد و گواه مطمئنی-مبنی بر آنکه معاویه حتی آیه‏ای را برای رسول خدا(ص)نوشته باشد-سراغ نداریم.
«معاویه و پدرش ابو سفیان در فتح مکه اظهار اسلام کردند، او علاوه بر اینکه از«طلقاء»به شمار می‏رفت در زمره«مؤلّفة قلوبهم»قرار داشت که در برابر اظهار اسلام، مزد و بهائی را دریافت می‏کردند...اسحاق بن راهویه استاد بخاری صریحا گفته است:هیچ چیزی در فضائل معاویه، صحیح نیست.(نقل از ابوریه، 128).
«معاویه حتی یک کلمه از قرآن را ننگاشت»(همو، هامش، 130).تا چه رسد به اینکه آیه‏ای‏ را نوشته باشد و یا بالاتر از آن از کتّاب وحی به شمار آید.
حدیث جعلی مربوط به اعمال ذوق و سلیقه رسول خدا(ص)-مبنی بر اینکه به معاویه در نگارش«بسمله»فرموده باشد:لیقه در دوات قرار ده، قلم را کج کن، باء بسمله را بر فراز، و دندانه‏های سین را از هم جدا ساز، و میم را کور و تو پر ننگار...-با امّی بودن رسول خدا(ص) ناسازگار است؛پس چگونه می‏توان باور کرد که آن حضرت به معاویه قواعد خط و املاء را تعلیم می‏داد؟!(روایات موضوعه و جعلی درباره معاویه را بنگرید به ابوریّه 127-135).علاوه بر این اگر جریان مذکور بر فرض درست باشد مربوط به رسم الخط قرآن نیست.
3.ثالثا-آیا اجماع صحابه تا عصر عثمان و از عصر عثمان تا عصری نامعلوم؟!حاکی از آن است که رسول خدا(ص)شیوه خاصی را در نگارش قرآن-علی رغم اینکه امّی بود-القاء کرده باشد؟!
4.رابعا-کسی که مدعی توقیفی بودن رسم الخط قرآن است باید دلیل صریحی بر دعوای خود اقامه کند، از کجا می‏تواند این دلیل را برای ما آورده و به ما پیشکش کند؟ما ادله فراوانی سراغ داریم که خلاف این دعوی را اثبات می‏کند؛از آن جمله:
ابو عمرو دانی، حدیثی را به اسناد خود تا شعبی آورده است که می‏گفت:از مهاجرین پرسیدیم کتابت را از کجا و از چه کسانی فرا گرفته‏اید؟پاسخ دادند:از اهل حیره.به اهل حیره گفتند:کتابت را از کجا و چه مردمی آموختید؟جواب دادند:از اهل انبار.(همو، 9)
اختلاف زید بن ثابت با همکارانش درباره کیفیت نگارش کلمه«التابوت»-مبنی بر اینکه آیا باید تاء آخر آن را با تاء مبسوطة(یعنی مفتوحه و باز و کشیده):(ت)و یا تاء مدور و بسته:(ة) بنویسند؛لذا رفع و حل این اختلاف را به عثمان حوالت دادند؛عثمان گفت:آن را با تاء مبسوطة (ت)بنگارند-آری این اختلاف و پیوست آن کاملا گویای نادرستی نظریه«توقیفی بودن رسم الخط قرآن»است، چرا که اگر رسم الخط قرآن توقیفی و به املاء و تعلیم پیامبر اکرم(ص)می‏بود باید زید بن ثابت به همکاران خود در جمع و کتابت قرآن می‏گفت:پیامبر اکرم(ص)به من فرمود:تاء آخر کلمه«التابوت»را با تاء کشیده و باز بنگارم، و نیز می‏باید عثمان به زید دستور می‏داد آن را به همان صورتی که رسول خدا(ص)به تو املاء کرد بنویس در حالیکه چنین مطلبی‏ را در هیچیک از منابع، سراغ نداریم.!»(طاش کبری زاده 2/422)
از مشاهیر علماء-که نظریه توقیفی بودن رسم الخط قرآن را نادرست می‏دانند، و چنانکه قبلا اشارت رفت ابوبکر باقلانی در کتاب«الانتصار»و نیز ابن خلدون را می‏توان یاد کرد.
ابن خلدون می‏گوید:«خط و کتابت در عداد فرآورده‏ها و ساخت و سازهای آدمیان است. خط عربی در آغاز اسلام از نظر استحکام و نپختگی و خوش نویسی نه تنها به منتهای کمال خود نرسید؛بلکه در سطح متوسط هم نبود؛زیرا عربها در بدوات و جاهلیت به سر می‏برند و از صنایع و فنون، بیگانه و ناآگاه بودند.به خاطر همین کمبود در اصحاب-که در امر خط و نگارش قرآن کریم در دوران آغاز اسلام به چشم می‏خورد-بسیاری از موارد شیوه نگارش قرآن توسط صحابه بر خلاف شیوه فن خط و رسم متداول آن نزد اهل آن خط بوده است.آنگاه تابعین از رسم و شیوه صحابه در نگارش قرآن تبرکا و تیمنا پیروی کردند:چنانکه در این زمان شیوه خط یکی از اولیاء و یا علماء، احیانا به عنوان تبرک الگوی نگارش قرآن قرار گرفته و می‏گیرد، اعم از آنکه این شیوه، درست یا نادرست باشد».(همو، 248)
ابن خلدون از این مرحله گام را فراتر می‏نهد؛آنگاه که در مقام ردّ کسانی بر می‏آید که زیادت و یا نقص در حروف را مستند به علّتی کرده‏اند؛چنانکه می‏گوید:در«لا أذبحنّه»-که باید «لاذبحنّه»قرائت شود-زیادت، همزه را هشداری می‏دانند مبنی بر اینکه ذبح انجام نگرفت.و در مورد زیادت یاء در«بأیید»آن را تنبیه و هشداری بر کمال قدرت ربانی بر شمرده‏اند، پیداست اینگونه استنادها و استدلالها را برای توجیه رسم الخط، جز تحکم، به چیز دیگری نباید تلقی کرد.
و توجیه‏گران و استدلال کنندگان به لزوم رعایت رسم الخط را فقط اعتقاد به منزه بودن صحابه از هرگونه نقص و عیب، بر چنان توجیهاتی واداشت، مبنی بر اینکه صحابه از قلت اطلاع و نقص و کمبود در امر خط، مصون و مبری بوده‏اند.(همو، 248)

نمونه‏هایی از مخالفت رسم عثمانی با رسم الخط متداول در قرآن

در رسم قرآن کریم موارد زیادی دیده می‏شود که باید آن را در آن موارد بر خلاف ظاهر آن و نیز رسم الخط متداول قرائت کرد، و این امر، مشکلاتی را در امر قرائت حتی برای قاریان آشنای به قرآن ایجاد کرده و می‏کند.علماء از دیرباز در صدد برآمدند قواعد و ضوابطی را در امر نگارش قرآن، تتبع و وضع کنند، و حتی کتابهایی را در این زمینه تألیف نمایند. (1) و چهارچوبهایی را- که رسم عثمانی در نگارش مصحف و شیوه آن طبق آن ضوابط جریان یافت-مشخص سازند.
آنان این ضوابط و چهارچوبها را در شش حوزه یا منطقه تعیین کردند که ما به طور فشرده آن را بیان می‏کنیم تا کسانی که طبق رسم عثمانی، مصحف را قرائت می‏کنند بدانند چگونه می‏توانند از خطاء و لغزش در امر قرائت آن مصون بمانند:
این شش حوزه یا شش منطقه عبارتند از:

حوزه اول-حذف
حذف الف:

الف-حذف الف در یاء نداء، مانند:«یأ ایّها الناس»و«یأرض»و«یأولی الإلباب»مگر در سه مورد که عبارتند از:«یا أیّه السّاحر»در سوره الزخرف، و«أیّه المؤمنون»در سوره النور، و«أیّه الثقلان»در سوره الرحمن.(دانی، 16)
ب-حذف الف در هاء تنبیه، مانند:«هأنتم»و«هذا»و«هؤلاء».(حموده، 103 به نقل از شرح الشاطبیه)
ج-حذف الف از کلمه«نا»، البته در صورتی که ضمیری پس از آن باشد، مانند«أنجینکم»که طبق قواعد قیاسی باید«أنجیناکم»نوشته شود.
د-حذف الف از لفظ جلاله، مانند«الله».
ه-حذف الف از دو کلمه«الرّحمن»و«سبحن»مگر در یک مورد در سوره«الاسراء»که الف (1)-از قبیل:«المقنع»ابو عمرو و عثمان بن سعید دانی، و«عنوان الدلیل فی مرسوم التنزیل»:ابو العباس مراکشی، و«نثر المرجان»و«اللؤلؤ المنظوم فی ذکر جمله من المرسوم»:محمد بن احمد، معروف به متولی.و «شرح آن»و نیز«مرشد الحیران الی معرفة ما یجب اتباعة فی رسم القرآن»که دو کتاب اخیر از محمد خلف حسینی است.
در«سبحان»در رسم، مکتوب است:«سبحان الذی اسری بعبده...».(دانی، 17)
و-حذف الف بعد از لام، مانند:«خلئف»(خلائف)و«ملئکة»(ملائکة»و حذف الف میان دو لام، مانند«کللة»(کلالة»و«الضللة»(الضلالة).
ز-حذف الف در مثنی، مانند«رجلن»(رجلان)و«امرأتن»(امرأتان)و«یحکمن»(یحکمان) و جز آنها.
ح-حذف الف از هر جمع صحیح مذکر یا مؤنث، مانند«سمّعون»و«مؤمنت»و جز آنها.
ط-حذف الف از جمعی که بر وزن مفاعل یا فواعل یا افاعل و امثال آن هستند، مانند: «مسجد»و«نصری»و جز آنها.
ی-حذف الف از هر عدد:مانند«ثلث»(ثلاث).
و بدین سان، الف حذف می‏شود بعد از عین، مانند:«تعلی الله»و بعد از باء، مانند«تبرک»و «مبرکا»و بعد از یاء، مانند:«القیمة»و بعد از طاء، مانند:«الشیطن»و«سلطن»و بعد از حاء، مانند:«اصحب الجنة»و بعد از واو، مانند«السموت»در همه جای قرآن.و بعد از راء در سه مورد:در سوره الرعد، مانند:«أئذا کنا ترابا»و در سوره النمل، مانند:«أئذا کنا تربا»و در سوره عم، مانند«یا لیتنی کنت تربا»ولی در بقیه موارد الف حذف نمی‏شود.
و همچنین الف بعد از همزه حذف می‏شود.مانند:«انا أنزلناه قرءنا عربیا»و در کلمه«کتب» (کتاب)الف حذف می‏شود، مگر در چهار مورد:
1.در سوره الرعد:«لکل أجل کتاب».
2.در سوره الحجر:«الاّ و لها کتاب معلوم».
3.در سوره الکهف:«من کتاب ربّک»و
4.در سوره النمل:«تلک آیات القرآن و کتاب مبین».
الف در تمام اسماء عجمی و غیر عربی که در قرآن فراوان به کار رفته است حذف می‏شود، مانند:«ابراهیم، اسمعیل، اسحق، عمرن، لقمن»و جز آنها از اسمائی که در قرآن آمده و عجمی نیستند، مانند:سلیمن و صلح»اما الف در اسمائی که به قلت در قرآن آمده، حذف نمی‏شود، مانند«طالوت»و«جالوت».
و نیز الف در موارد زیادی غیر از آنچه مذکور افتاد بدون وجود قاعده‏ای-که قاری در اثناء قرائت از رهگذر آن قواعد متوجه آنها گردد-حذف می‏شود.نمونه اینگونه موارد و عبارتند از: «ملک الملک»، «ذریة ضعفا»«مرغما»، «خدعهم».(تفصیل را ر.ک.دانی 18-38 و سیوطی، الاتقان 4/169-171).

حذف یاء:

الف-در هر کلمه ناقص منوّن، چه در حال رفع و چه در حال جر، مانند«غیر باغ و لا عاد».
ب-حذف یکی از دو یا به خاطر رعایت اختصار، مانند:«لا یستحی»و«النبیّن»

حذف واو:

الف-در صورتی که واو در کنار و در معیت و همراه واو دیگری باشد حذف می‏شود، مانند: «لا یستون»(لا یستوون).و«فأوا الی الکهف»(فأوؤا).
ب-حذف واو در مثل«یمح الله الباطل»(یمحوا)و«سندع الزبانیة»(سندعو).
ج-حذف واوی که شکل همزه است، مانند:«الرویا»(الرؤیا)و رءیاک»(رؤیاک)و«تئوی الیک»(تؤوی).

حذف لام:

لام در صورتی که ادغام شده باشد در کتابت حذف می‏شود، مانند«الّیل»، «الّذی».(زرقانی، 1/363)

حوزه دوم-زیادت
زیادت الف:

الف-زیادت الف بعد از واو در آخر هر اسم جمع و یا اسمی که به منزله جمع است، مانند «ملاقوا ربّهم»، «بنوا اسرائیل»، «أولوا الالباب»، (زرقانی، 1/363)«الربوا»و«ان امروا هلک».
ب-زیادت الف بعد از واو-که به صورت و شکلی از همزه است-چنان که در سوره‏ المائده:«أن تبوأ باثمی»و سوره القصص:«لتنوأ بالعصبة»و سوره یوسف:«تاللّه تفتأ».
ج-زیادت الف بعد از میم، مانند«مائة»، «مائتین»اما در کلمه«فئة»زیادت الف دیده نمی‏شود و نباید هم تلفظ گردد.(دانی، 43)
د-الف در کلماتی که از این پس یاد می‏کنیم و نیز در کلماتی مانند آنها اضافه می‏شود، در سوره الکهف:«لکنّا هو اللّه ربّی»و در سوره الاحزاب:«الظّنونا»، «الرّسولا»، «السّبیلا»و در سوره الدهر:«سلاسلا»و«قواریرا من فضة».(دانی، 44)
ه-نون خفیفه در دو مورد به صورت الف نوشته می‏شود 1.در سوره یوسف:«و لیکونا من الصاغرین»2.در سوره العلق:«لنسفعا بالناصیة»اما کلمه«اذن»نون آن به صورت الف رسم شده و در قرآن جز به صورت الف نیامده است.(سیوطی، الاتقان، 4/177)
و-الف در امثال:«و لا اوضعوا»در سوره التّوبه، و«لا اذبحنّه»در سوره النّمل در رسم عثمانی اضافه شده است.

زیادت یاء:

الف-هر یائی که به خاطر التقاء ساکنین، در تلفظ حذف می‏شود در رسم عثمانی ثابت. است یعنی نگارش شده است، مانند«یؤتی الحکمة»، «الا آتی الرحّمن»، «یهدی العمی».
ب-در نه مورد زیادت یاء در رسم عثمانی دیده می‏شود:1.آل عمران:«أفأین مات أو قتل» 2.الانعام:«من نبأی المرسلین»3.یونس:«من تلقائی نفسی»4.النّحل:«و ایتائی ذی القربی»5. طه:«و من آنائی الیل»6.الانبیاء«أفأین مت»7.الشوری:«او من وراءی حجاب»8. الذاریات:«لقاءی الآخرة»9.«ملاءیه».

زیادت واو:

واو در کلماتی مانند:«أولوا، اولئک، أولاء، أولات حمل، و نیز در«سأوریکم دار الفاسفین» در رسم عثمانی اضافه شده است.

حوزه سوم-همزه

الف-قاعدتا اگر همزه در پایان کلمه باشد با حرفی که مناسب با حرکت ما قبل است نگارش‏ می‏شود، مانند:«نبأ»اما موارد استثنائی از این قاعده در قرآن دیده می‏شود، مانند:«نبئوا عظیم»، «یتفیئوا»، «یدرؤا»، «لا تطئوا»، «قل ما یعبئو»، «یبدؤا الخلق»و«الملئوا».
ب-و همچنین قاعدتا اگر همزه ساکن باشد با حرکت متناسب با حرف ما قبل آن نگارش. می‏شود، مانند:«ائذن لی».
ج-و نیز طبق قاعده اگر همزه، مسبوق به حرف واو ساکن باشد بدون نگارش حرفی نوشته می‏شود و فقط به صورت همزه«ء»باید رسم گردد، مانند:«مل‏ء، جزاء»مگر در مواردی از قرآن که با واو رسم شده است، مانند:«علماؤا، شرکاؤا، جزاؤا»و در غیر این موارد همزه در قرآن طبق قاعده و رسم قیاسی نگارش شده و موارد استثناء از این قاعده، اندک و ناچیز است.(سیوطی، الاتقان، 4/176، دانی، 65)

حوزه چهارم-بدل

به طور خلاصه، تعریف«بدل»این است که:
الف به منظور تفخیم در تلفظ، به صورت واو، در رسم عثمانی نوشته می‏شود، مانند: «الصّلوة، الزّکوة، الرّبوا، کمشکوة، النّجوة، الحیوة»به ترتیب در مورد الصّلاة، الزّکات، الغداة، المشکات، النجاة، و الحیاة».(دانی، 67)
الف به صورت یاء-اگر آن الف، منقلب از یاء باشد-نگارش می‏شود، مانند:«یا حسرتی، یا اسفی، یا ویلتی».
و نیز الف کلماتی امثال:«الی، علی، أنّی، متی، بلی، حتی، لدی، و عسی»به صورت یاء کتابت می‏شود مگر یک مورد در«لدی»در سوره یوسف:«لداالباب»که در رسم عثمانی با الف نوشته شده است.(همان، ص 65.و زرقانی، 1/364)
هاء تأنیت در چند مورد به صورت تاء کشیده و باز:«ت»در مورد کلمه«رحمة»در رسم و نگارش عثمانی آمده است:1.مریم:«ذکر رحمت ربک»2.الاعراف:«ان رحمت اللّه قریب من المحسنین»3.البقرة:«أولئک یرجون رحمت اللّه»4.هود:«رحمت اللّه و برکاته»5.الزخرف: «أهم یقسمون رحمت ربّک»6.در همان سوره:«و رحمت ربّک خیر مما یجمعون»، و شاید موردی دیگر.
کلمه«نعمة»در یازده مورد به صورت تاء کشیده:«نعمت»در رسم عثمانی آمده است:در سوره‏های«البقره، آل عمران، المائدة، ابراهیم، النّحل، لقمان، فاطر و الطور».
و بدینسان کلمات:«سنة، مرأة، کلمة، لعنة، معصیة، شجرة، جنة، آیة، غیابة، حمالة، مرضاة، فطرة، ابنة، بقیة، با تاء کشیده در رسم عثمانی آمده است، با اینکه این تاءهای مفتوحه و باز، در مواضع متعددی، هاء تانیت یا مصدر است.

حوزه پنجم-فصل و وصل

الف-کلمه«أن»با«لا»وقتی که لا، بعد از آن واقع شود به هم وصل می‏شود:«ألاّ»، اما ده مورد از این قاعده مستثنی است، از قبیل:«أن لا تقولوا»، «أن لا تعبدوا»و...
ب-حرف«ن»در«من به میم در«یا»به طور مطلق و در همه موارد وصل می‏شود:«ممّا».
ج-کلمه«عن»به کلمه«ما»در همه موارد وصل می‏شود:«عمّا»مگر در:«عن ما نهوا عنه».
د-کلمه«إن»به کلمه«ما»در همه موارد وصل می‏شود«إمّا»مگر در:«و إن ما نرینّک».
ه-کلمه«أنّ»با کلمه«ما»جز در دو مورد، وصل می‏شود و آن دو مورد عبارتند از:«و أنّ ما یدعون من دونه»در سوره لقمان و الحج.
و-کلمه«کلّ»به«ما»وصل می‏شود:(کلّما)مگر در سوره نساء:«کلّ ما رودّوا الی الفتنة»و سوره ابراهیم:«من کلّ ما سألتموه».
ز-کلمه«کی»به«لا»در سه مورد وصل می‏شود، در سوره الحج:«لکیلا یعلم من بعد علم شیئا»و در سوره الحدید:«لکیلا تأسوا علی ما فاتکم»و در سوره الاحزاب:«لکیلا یکون علیک حرج».
ح-کلماتی هم در رسم قرآن وجود دارد که به هم وصل شده‏اند، از قبیل:«یبنئومّ، نعمّا، ربّما، کأنّما، و یکأنّ، بئسما»، و جز آنها.
و نیز کلماتی که قاعدتا باید به هم وصل شوند جدای از یکدیگر در رسم مصحف دیده‏ می‏شود، مانند:«فمال هؤلاء القوم»، «مال هذا الکتاب»، «مال هذا الرسول»، «فمال الذین کفروا» و مانند:«علی ال یاسین».

حوزه ششم-وجود دو نوع قرائت

در این باره می‏بینیم در رسم قرآن به یکی از دو قرائت، کلماتی رسم می‏شوند، مانند«ملک یوم الدین، مالک یوم الدین»، «واعدنا، وعدنا»، «الصاعقة، الصعقه»، «الریاح، الریح»، «تفادوهم، تفدوهم»، «تظاهرون، تظهرون»، «لا تقاتلوهم، لا تقتلوهم»، در سوره آل عمران:«لا مستم، لمستم»، «لا تصاحبنی، لا تصحبنی»، «یدافع، یدفع»، «المضغة عظاما، عظما»، «فکسونا العظام، العظم لحما».(سیوطی، الاتقان، 4/180)
تا اینجا علاوه بر نقد نظریه توقیفی بودن رسم الخط عثمانی به مواردی از مخالفت این رسم. با رسم الخط متداول در قرآن کریم اشاره گردید، در مقاله آینده به خواست خداوند ضمن بحث در خصوص اسرار و مزایای رسم عثمانی و نیز نقد نظریه‏هایی در این خصوص چاره اندیشی مناسبی جهت تسهیل کار قاریان در قرائت قرآن ارائه خواهد شد.

منابع

1.ابن خلدون، محمد بن عبد الرحمن، مقدمه العبر، مصر، المطبعة الازهریه، 1311 ه ق
2.ابوریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیه، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات
3.بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالقلم، (بی‏تا)
4.باقلانی، قاضی ابوبکر، الانتصار لنقل القرآن علی جهة الاختصار، تحقیق دکتر محمد زغلول، مصر، ط المعارف(بی‏تا)
5.زرقانی، عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‏تا
6.زرکشی، بدر الدین، محمد بن عبد الله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار الفکر، 1421 ه ق
7.سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، به تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، افست قم، منشورات رضی، بیدار، 1411 ه ق
8.عسکری، سید مرتضی، القرآن الکریم و روایات المدرستین، تهران، المجمع العلمی الاسلامی 1415 ه ق
9.کبری زاده، طاش، مفتاح السعادة و مصباح السیاده، مصر، دار الکتب الحدیثه(بی‏تا)
10.مالکی، ابن فرحون، الدیباج المذهب فی اعیان المذهب، (بی‏تا، بی‏جا)
11.نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم به تحقیق فؤاد عبد الباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1374 ه ق
*با توجه به دو بخش بودن این مقاله، در شماره آینده فهرست کاملتری از منابع و مأخذ ارائه خواهد شد.

شنبه 25 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تاریخچه رسم الخط قرآن و سیر و تحول آن

تاریخچه رسم الخط قرآن و سیر و تحول آن

سید مهدی سیف
الف)نگارش قرآن

قرآن کریم در خلال 23 سال، از بعثت تا رحلت پیامبر اکرم(ص)به صورت بخش‏هایی، به رسول گرامی وحی شده است و آن حضرت، آیات شریفه را قرائت می‏کردند و تعلیم می‏دادند.
اکثر مسلمانان آیات قرآن را حفظ می‏کردند و بعضی نیز آیات را با وسایل و ابزار آن روز می‏نوشتند و نگهداری می‏کردند.افراد نخبه‏ای که این کار را به طور دقیق و کامل انجام می‏دادند، به«کتاب وحی»معروف شدند که نام و شرح حال آن‏ها در کتاب‏های تاریخ اسلام ثبت است.
سپس طی مراحلی، آیات و سور قرآن جمع‏آوری و تنظیم شد و به صورت یک کتاب مدون درآمد که آن را «مصحف»نامیدند و مردم از روی این مصحف رونویسی می‏کردند.برای بررسی بیش‏تر در این موضوع، به کتاب‏های تاریخ قرآن مراجعه کنید.

ب)نگارش حروف قرآن

قرآن در آغاز، به شیوه خط متداول صدر اسلام نوشته شده است.این خط فاقد هر گونه علامت بود؛چه نقطه و چه اعراب.از این‏رو، اکثر حروف آن دارای شکل‏های مشترک و همانند بوده است.این شکل‏ها عبارتند از:ا ب ب ح ح د ر س س ص ص ط ع ع ع ع ف ک ک ل ل م م ن و ه ه -ه ی مثلا سوره حمد به شیوه زیر نوشته می‏شده است:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العلمین الرحمن الرحیم ملک یوم الدین ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
نمونه‏های متعدد از این رسم الخط که مربوط به قرن اول هجری است، هم اکنون در موزه‏های مهم جهان موجود است؛مانند گنجینه قرآن در مشهد مقدس، موزه قم، اصفهان، پاریس، لندن و مسکو.
تصویر نمونه‏های مختلف این نوع خط نیز در بعضی از کتاب‏های مربوط به تاریخ قرآن چاپ شده است.
این خط در مقایسه با خط عربی کنونی، این ویژگی‏ها را دارد: 1.فاقد هر گونه نقطه و اعراب و علامت است.مانند: ایاک نعبد و ایاک نستعین
2.بسیاری از حروف، به ویژه الف‏ها نوشته نشده‏اند. مانند کلمات:«الرحمان، العالمین، مالک و صراط»که به صورت«الرحمن، العلمین، ملک و صرط»نوشته شده‏اند.
3.برخی از حروف به شکل حروف دیگر نوشته شده است.مانند«الف»در کلمات«صلاة، زکاة و حیاة»که به صورت واو«صلوة، زکوة و حیوة»نوشته شده است.یا الف در کلمات«ادراک، ضحاها و یغشاها»که به صورت یاء «ادریک، ضحیها و یغشیها»نوشته شده است.
4.بعضی از حروف به طور زاید بر تلفظ نوشته شده است.مانند کلمات«یدعو، یتلو، مئة، جی‏ء و لشی‏ء»که با یک الف زاید به صورت«یدعوا، یتلوا، مائة، جای‏ء و لشای‏ء» نوشته شده‏اند.یا واو در کلمات«اولئک، اولی و اولوا»که به طور زائد بر تلفظ نوشته شده است.
در صدر اسلام اکثریت مسلمانان، عرب‏زبان بودند و بسیاری از آنان، قسمت‏های متعدد یا کل قرآن را حفظ و غالبا با آیات قرآن مأنوس بودند و این آیات تکیه کلام و ورد زبانشان بود.لذا آن زمان مشکلی در خواندن قرآن به چشم نمی‏خورد. یعنی حروف و کلمات هم‏شکل و حرکات و حالات حروف را با توجه به قرائن جمله و حضور ذهن، تشخیص می‏دادند و به نحو صحیح می‏خواندند؛همان‏گونه که ما خواندن زبان فارسی را در اول دبستان ابتدا با علائم فرامی‏گیریم، ولی پس از آن بدون علامت می‏نویسیم و می‏خوانیم.
این نگارش اولیه قرآن را«رسم المصحف»نامیده‏اند. توضیحات بیش‏تر را در کتاب‏های مربوط به تاریخ قرآن جست‏وجو کنید.

ج)علامت‏گذاری خط قرآن

در نیمه دوم قرن اول هجری که پیوسته بر تعداد مسلمانان غیر عرب زبان افزوده می‏شد، بسیاری از آنان به دلیل عدم آشنایی و عدم تسلط بر زبان عربی، در قرائت قرآن دچار اشکال و اشتباه می‏شدند.این امر باعث شد که طی مراحلی، خط قرآن علامت گذاری شود، تا قرائت آن دچار تحریف و اشتباه نگردد.
علامت‏گذاری خط قرآن در دو زمینه انجام شد:
1.نقطه‏گذاری حروف متحدالشکل، برای متمایز شدن آن‏ها از یکدیگر.مانند«د ذ، ر ز، س ش، ص ض و ط ظ»
علائم زینتی و سلیقه‏ای در خط قرآن، فقط جنبه هنری و سلیقه‏ای دارند و برای تابلوها و کتیبه‏های نفیس مناسب هستند، این علائم در آموزش و قرائت قرآن، هیچ نقش مثبتی ایفا نمی‏کنند، بلکه باعث مشکلاتی می‏شوند
مثلا این ترکیب«کتب»به وسیله نقطه‏گذاری، به چند حالت درمی‏آید، مانند«کنت، کتب و کبت».
2.علامت‏گذاری به وسیله حرکات، تنوین، تشدید و... که در ابتدا به صورت نقطه‏های درشت بود، سپس طی مراحلی تغییر شکل پیدا کرد و به صورت شکل‏های فعلی درآمد. مانند؟؟؟ این علائم برای تشخیص حرکات و حالات هر یک از حروف و درست خواندن کلمات، به خصوص کلمات متحدالشکل، ضروری هستند.مثلا این ترکیب(کتب)که به وسیله نقطه‏گذاری، به سه حالت یا بیش‏تر درآمده است، به وسیله اعراب‏گذاری، به دوازده حالت یا بیش‏تر در می‏آید، مانند:«کُتُبُ، کَتَبَ، کُتِبَ، کُنتُ، کُنتَ، کُنتِ، کَنَتَ، کُبِتَ، کَبِتُ، کَبَتَ و»
به نقطه‏گذاری«نقط الاعجام»می‏گویند و حروف نقطه‏دار را«حروف معجمه»و در مقابل حروف بی‏نقطه را«حروف مهمله»می‏نامند.همچنین اعراب‏گذاری را«نقطه الاعراب، شکل یا ضبط»نامیده‏اند.با این دو نوع علامت‏گذاری، تقریبا خط قرآن تکمیل و باعث شد که از اشتباه، ابهام، تحریف و هر گزند دیگری محفوظ و مصمون بماند.

د)علائم زینتی

قرآن کریم در ابتدا با خط کوفی نوشته شده بود.این خط رفته رفته رشد کرد و به تکامل رسید.در قرن چهارم و پنجم هجری، خطهای ریحان، ثلث، نسخ و...اختراع شدند و کم‏کم خط کوفی به خط نسخ و مشابه آن تبدیل شد.خط نسخ برخلاف خط کوفی، خطی است نازک و علامت‏پذیر، و هر مقدار که علامت به آن افزوده شود، زیباتر جلوه می‏کند.
در این مقطع زمانی بسیاری از علائم زینتی و سلیقه‏ای وارد خط قرآن شده است.نمونه این علائم را می‏توان در قرآن‏های خطی کهن در موزه‏ها و کتیبه‏های اطراف مساجد و محراب‏ها و در اطلس‏های خط مشاهده کرد.
علائم زینتی، ابتدا به طور نامنظم، بی‏قاعده و فقط به تناسب خلوت و جلوت و زیبایی خط استفاده می‏شدند، ولی رفته رفته در هر قسم از بلاد اسلامی، حالت منسجم و هماهنگ به خود گرفت و به صورت شیوه و رسم الخط خاص آن خطه شناخته شد.در عصر حاضر، می‏توان این شیوه‏های رسم الخط را به پنج دسته تقسیم کرد:
علائم زینتی، ابتدا به طور نامنظم، بی‏قاعده و فقط به تناسب خلوت و جلوت و زیبایی خط استفاده می‏شدند، ولی رفته رفته در هر قسم از بلاد اسلامی، حالت منسجم و هماهنگ به خود گرفت و به صورت شیوه و رسم الخط خاص آن خطه شناخته شد
1.رسم الخط مصری:این رسم الخط، شیوه کشور مصر و شیوه رایج در کشورهای عربی است و در سال‏های اخیر در ایران نیز بسیار متداول شده است؛به خصوص قرآنی که به خط زیبای خطاط مشهور سوری عثمان طه نوشته شده است. مثلا در این شیوه، قبل از حرکات کشیده، حرکات کوتاه نیز نوشته شده است، مانند:نوحیها، أوذینا و ءاتونی.
2.رسم الخط شبه قاره هند:این رسم الخط، شیوه رایج در کشورهای جنوب آسیاست، مانند:هند، پاکستان، بنگلادش، افغانستان و استان‏های شرق ایران مانند سیستان و بلوچستان، شرق خراسان، هرمزگان و بعضی مناطق دیگر. در این شیوه، مثلا روی صداهای(ای)و(او)علامت سکون نوشته شده است.مانند:نوحیها، اوذینا و اتونی.
3.رسم الخط ترکی:این رسم الخط، شیوه رایج در ترکیه، ایران و سایر کشورهای اسلامی است.در این شیوه، مثلا گاه قبل از صدای«آ»فتحه آمده است و گاه الف کوچک. بسیاری از علائم نیز در جای خود قرار نگرفته و نابه‏جا نوشته شده‏اند، مانند:نوحیها و اوذینا.
4.رسم الخط ایرانی:شیوه متداول در ایران است.در این شیوه نیز بسیاری از علائم در جای خود قرار نگرفته و نابه‏جا نوشته شده‏اند و علائمی که همراه با حرکات کشیده آمده‏اند، مکان ثابتی ندارند.مثلا ضمه گاه روی صدای«او»قرار دارد و گاه قبل از آن.همین طور کسره اشباعی.مانند:نوحیها، اوذینا و اتونی.
نکته قابل توجه این است که همه این شیوه‏های رسم الخط قرآن، در ایران متداول هستند.ولی هم‏اکنون متداول‏ترین آن‏ها رسم الخط مصری و ایرانی است و می‏توان گفت که در ایران تقریبا 90 درصد قرآن‏ها با رسم الخط ایرانی و مصری و 10 درصد آن‏ها با رسم الخط هندی و ترکی هستند.این امر باعث شده است که روش‏های آموزش روخوانی قرآن ناهماهنگ و نامتناسب باشند و یک روش، با همه سبک‏ها منطبق نگردد و حاصل کار آموزش، نتیجه‏بخش نباشد و اکثر مردم به ویژه دانش‏آموزان، در خواندن بسیاری از کلمات، دچار ابهام و تردید شوند و مسأله فراگیری قرآن بر آن‏ها سخت و ثقیل جلوه کند و در خواندن آن، خود را ناتوان یابند.
علائم زینتی و سلیقه‏ای در خط قرآن، فقط جنبه هنری و سلیقه‏ای دارند و برای تابلوها و کتیبه‏های نفیس مناسب هستند، این علائم در آموزش و قرائت قرآن، هیچ نقش مثبتی ایفا نمی‏کنند، بلکه باعث مشکلاتی می‏شوند، از جمله: شلوغی خط
تفاوت رسم الخطها
پراکندگی شیوه‏های آموزش و روخوانی
قاعده‏ناپذیری رسم الخط قرآن
وضع قواعد زائد و ناهماهنگ
دور شدن آموزش قرآن از آموزش فارسی
تردید معلم و شاگرد در قرائت بسیاری از کلمات
طولانی شدن زمان آموزش قرآن و پیچیدگی آن.
در واقع مهم‏ترین عامل چند گونگی و اختلاف در علامت‏گذاری خط قرآن، همین علائم زینتی و سلیقه‏ای است؛مانند علائمی که قبل از حرکات کشیده آمده‏اند.مثلا کلمه«نوحیها»که به هیچ علامتی نیاز ندارد و همگی آن را به راحتی می‏خوانند، در هر شیوه به شکل خاصی علامت‏گذاری شده است.مانند:
نوحیها(در رسم الخط مصری)
نوحیها(در رسم الخط هندی)
نوحیها(در رسم الخط ترکی)
نوحیها(در رسم الخط ایرانی)
البته در بعضی از رسم الخطها، شیوه‏های تلفیق شده و یک رسم الخط جدید به وجود آمده است.مانند بعضی از رسم الخطها که در آن بعضی موارد، شیوه ایرانی با شیوه هندی یا مصری تلفیق شده است.

ه)علائم لازمی که به چند صورت نوشته شده‏اند

اکثر علائم ضروری در عموم روش‏ها، به یک صورت نوشته شده‏اند، مانند:فتحه، کسره، ضمه و تشدید .ولی برخی از این علائم، براساس قواعد قرائت و تجوید، به چند صورت نوشته شده‏اند.مثلا برای تشخیص مدهای متصل و لازم، از مدهای منفصل، علامت مدّ در بعضی رسم الخطها به دو صورت کوچک و بزرگ نوشته شده است. گاه نیز کوچک یا بزرگ بودن علامت مد، فقط از نظر هماهنگی با زیبایی خط است و به مسائل تجویدی مربوط نمی‏شود.
مثال دیگر، علامت تنوین است که به جهت حالات مختلف آن در قرائت، به چند گونه نوشته می‏شود.مثلا در رسم الخط مصری، تنوین در موارد اظهار و التقای ساکنین، به این صورت نوشته شده است:
؟؟؟ ولی در موارد اخفا و ادغام، به این شکل:
؟؟؟ و در موارد اقلاب، به این شکل نوشته شده است:
؟؟؟ در شیوه‏های دیگر نیز تنوین به شکل‏های گوناگون آمده است.همین‏طور همزه قطع و همزه وصل، علامت اشباع، سکون و...به صورت‏های مختلف نوشته شده‏اند.
در نیمه دوم قرن اول هجری که پیوسته بر تعداد مسلمانان غیرعرب زبان افزوده می‏شد، بسیاری از آنان به دلیل عدم آشنایی و عدم تسلط بر زبان عربی، در قرائت قرآن دچار اشکال و اشتباه می‏شدند.این امر باعث شد که طی مراحلی، خط قرآن علامت‏گذاری شود، تا قرائت آن دچار تحریف و اشتباه نگردد

شنبه 25 شهریور 1391  3:09 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نقش احسان در حيات فردي و اجتماعي

نقش احسان در حيات فردي و اجتماعي

علي رضايي

مطالعه آيات و تحليل قرآني از آثار و كاركردهاي احسان از آن رو انجام مي شود تا با تقويت انگيزه ها بدان گرايش يابيم و به آثار و پاداش هاي آن دست يابيم. بر اين اساس مطلبي كه نويسنده براساس آيات ارايه داده را با هم از نظر مي گذرانيم تا همواره در حوزه نيكوكاري از پيشگامان و سابقون باشيم.

جايگاه و مفهوم احسان

احسان به معناي نيكوكاري از ريشه حسن گرفته شده كه به معناي نيك و پسنديده است. در كاربردهاي قرآني به معناي كار نيك و پسنديده است. از آن جايي كه احسان، از نظر عرف و عقل و شرع امري پسنديده است، از اهميت و جايگاه بلندي هم در رفتارهاي اجتماعي برخوردار مي باشد و هم از نظر قرآن يكي از مهم ترين ابزارهاي تكاملي بشر به شمار مي رود و موجب مي شود تا انسان به جايگاهي برسد كه شايسته مقام انسانيت و كرامت و شرافت اوست كه به عنوان خداوندي انتخاب و به كائنات معرفي شده است.
از آن جايي كه بشر دوست مي دارد تا به هر شكلي شده براي خود در جامعه احترام كسب كند و از جايگاه و اعتبار اجتماعي خاص و درخوري برخوردار گردد و هم به سبب گرايش طبيعي به كمال و دوري از نقص، احسان را راهي به سوي كمال و دوري از نقص بر مي شمارد به احسان به عنوان يكي از آسان ترين و مهم ترين ابزارهاي دست يابي به آن مي شمارد و بر اين اساس به احسان و نيكوكاري وكارهاي پسنديده رو مي آورد.
با اين همه براي ترغيب و تشويق مردم به احسان و نيكوكاري، خداوند در آيات بسياري با بيان آثار و نقش آن در زندگي دنيوي و اخروي بشر و هم چنين پاداش هايي كه بر آن مترتب مي شود، مي كوشد تا راه و روش مردم را به اين سو گرايش دهد.

آثار و نقش احسان

اگر از آرامش اخروي (بقره آيه 112) كه از راه احسان براي انسان حاصل مي شود، بگذريم، مي توان گفت كه آدمي مي تواند از راه احسان در زندگي فردي و اجتماعي خود تحولي را ايجاد كند كه دست كم زندگي دنيوي وي سرشار از آسايش و آرامش شود.
از جمله آثاري كه براي احسان مي توان در زندگي دنيوي بر شمرد رهايي و نجات از عذاب هاي الهي است كه به سبب گناهان بر انسان و يا جامعه سرازير مي شود. هر كسي گناهي را مرتكب شود مي بايست خود را آماده پيامدهاي طبيعي دنيوي آن كند. از اين روست كه خداوند در قرآن به گناهكاران و نيز خطاكاران مي فرمايد كه براي رهايي از پيامدهاي آن مي بايست به سرعت دست به دامن استغفار و توبه شد و براي اين كه سرعت عمل استغفار افزايش يابد بهترين و كوتاه ترين راه پيشگيري و يا حتي رفع و برداشتن بلا و عذابي آن است كه شخص به احسان و نيكي روي آورد. (زمر آيه 58)
بنابر اين اگر كسي و يا جامعه اي گرفتار عذاب و بلاهاي مختلف و لو به ظاهر طبيعي مي شوند، بايد به احسان و نيكوكاري به عنوان عامل دفع و رفع بنگرند و از آن براي رهايي از عذاب و بلابهره جويند، چنان كه استغفار و توبه اين كار را انجام مي دهد.
خداوند در آيه 147 و 148 سوره آل عمران، احسان را زمينه ساز استجابت دعا مي شمارد. بر اين اساس مي بايست گفت هركسي كه بخواهد دعايش مستجاب شود بايد نيكوكاري را به عنوان يكي از ابزارهاي دستيابي به اين هدف مورد توجه قرار دهد. خداوند در آيات ديگر توضيح مي دهد كه گناهاني هستند كه راه اجابت دعا را مي بندد و امير مؤمنان علي(ع) از خداوند مي خواهد كه گناهاني را كه راه اجابت دعا و نزول بلا را مي گيرند را برمردم ببخشد.
درحقيقت چنان كه آيه 114 سوره هود و 11 سوره نمل و 34 و 35 سوره زمر بيان مي كند احسان از علل و عوامل سبب محو گناهان و بدي ها مي شود و با محو و از ميان رفتن است كه خداوند به انسان عنايت خاص مي كند و دعاها و نيايش هاي او را قبول مي كند و برآورده مي سازد.
به سخن ديگر، اعمالي هستند كه موجب نزول بلا و گرفتاري مي شوند و راه صعود دعا را مي بندد، از اين رو يكي از راه هاي رهايي از بلا و گرفتاري ها و اجابت دعا اين است كه با اعمال و كارهاي نيك و پسنديده رحمت خداوند را به سوي خود جلب و جذب كرده و از عنايت خاص خداوند بهره مند شد؛ زيرا خداوند در آيه 195 سوره بقره و همچنين 134 سوره آل عمران و آيات 13 و 93 سوره مائده يكي از راه هاي دستيابي به محبوبيت و دوستي خداوند را احسان و نيكوكاري مي شمارد. اين گونه است كه احسان سبب جلب رحمت خداوندشده و او به انسان محسن و نيكوكار نزديك شده و دعا و نيايش هاي او را مي شنود و خواسته هاي او را اجابت مي كند. (اعراف آيه 56 و نيز لقمان آيه3)

كاركردهاي اجتماعي احسان

از كاركردها و نقش سازنده احسان مي توان در حوزه عمل اجتماعي به احسان به عنوان عامل ايجادي صميميت و دوستي ميان انسانها اشاره كرد كه خداوند در آيه 34 سوره فصلت بيان مي كند.
هركس و يا جامعه اي بخواهد به سعادت دنيوي و آرامش و آسايش زندگي اين جهاني دست يابد مي بايست از احسان و نيكوكاري به عنوان يكي از اسباب و عوامل آن توجه كند. خداوند در آيه 148 سوره آل عمران و نيز 30 سوره نحل و 10سوره زمر به اين نكته توجه مي دهد و از مردم مي خواهد كه حتي اگر خواهان سعادت و خوشبختي دنيوي هستند مي بايست به احسان و نيكوكاري به عنوان عاملي از عوامل خوشبختي فرد و جامعه توجه كنند.
خداوند از كاركردهاي اجتماعي احسان به آبرومندي اشاره مي كند. هرچند كه آيه 26 سوره يونس اين اثر و كاركرد را براي آخرت بيان مي كند ولي مي توان دريافت كه خداوند كه در آخرت به سبب احسان و نيكوكاري شخص به حفظ آبروي او اقدام مي كند به طريق اولي بر حفظ آبروي شخص نيكوكار در دنيا نيز اقدام مي كند. براين اساس مي توان گفت كه انسانها براي حفظ آبروي خويش و ظهور و تجلي خداوند به نام ستار و غفار مي بايست از ابزار احسان بهره گيرند تا در سايه ستاريت خداوند قرارگرفته و آبروي خويش را در جامعه حفظ كنند.
از كاركردهاي ديگري كه براي احسان مي توان بيان كرد بهره مندي از امدادهاي غيب و خاص خداوندي است كه در آيات 114 و 121 سوره صافات اشاره كرد كه در گزارش امدادهاي غيبي به حضرت موسي(ع) و قوم بني اسراييل بيان شده است. خداوند در اين آيات بيان مي كند كه خداوند به سبب احسان بني اسراييل در دوره اسارت خويش در مصر آنان را موردتوجه خاص قرارداده و با امدادها و نصرت هاي ويژه آنان را بر دشمنان خويش غلبه و چيره داده است.
اعطاي قدرت و منزلت اجتماعي نيز از ديگر كاركردهاي احسان به ويژه درحوزه عمل اجتماعي است. اين مطلب شايد امري طبيعي باشد زيرا كسي كه به ديگري چيزي را مي بخشد تا نياز كسي را برآورده سازد و يا با كمك و ياري شخصي او را كمك مي كند تا به نيازهاي خود پاسخ درست و مناسب دهد در چشم و دل مردم جا باز مي كند و محبوب آنها مي شود. و اين گونه است كه با محبوبيت در ميان مردم از منزلت و اعتبار اجتماعي نيز بهره مند خواهد شد. (يوسف آيه 56)

كاركردهاي شخصي احسان

ازكاركردهاي شخصي در حوزه امور معنوي دنيوي نيز مي توان به موفقيت و توفيق شخص در امتحانات الهي اشاره كرد كه خداوند در آيات 105و 106 بدان توجه مي دهد و بيان مي دارد كه يكي از علل توفيق حضرت ابراهيم (ع) اين بوده است كه وي اهل احسان بوده و از جرگه نيكوكاران شمرده مي شد.
رهايي از اندوه و غم هاي بزرگ از ديگر آثاري است كه خداوند درآيات 75 تا 80 سوره صافات و نيز 114 و 115 و 121 همين سوره براي احسان برمي شمارد . براين اساس اگر كسي گرفتار اندوه و غمي بزرگ است مي تواند با احسان و نيكوكاري نسبت به ديگران خود را از رنج واندوه و غم برهاند.
افزون بر كاركردهايي از اين دست مي توان احسان و نيكوكاري را عاملي مهم براي دست يابي به مقامات و كمالات انساني نيزبرشمرد. خداوند بيان مي كند كسي كه طالب علم و حكمت است مي تواند با بهره گيري از ابزار احسان و نيكوكاري خود را به اين مقامات برساند و از فوايد آن بهره مند شود.
خداوند برخورداري افراد ازعلم و دانش الهي را ثمره و ميوه احسان و نيكوكاري اشخاص برمي شمارد و در آيه 22سوره يوسف و نيز 14سوره قصص برخورداري حضرت يوسف (ع) وحضرت موسي (ع) را به علم و دانش خاص به سبب احسان و نيكوكاري آنان برمي شمارد و از مردم مي خواهد كه با پيروي از اين دو نمونه و سرمشق انسانيت براي دست يابي به علم و دانش خاص از احسان و نيكوكاري بهره مند شوند و آن را ناديده نگيرند.
خداوند در آيات 114 تا 121 سوره صافات حتي بهره مندي از علم كتاب آسماني و دست يابي به آن را به سبب احسان و قرارگرفتن دراين مقام برمي شمارد. درحقيقت تنها كساني به كتاب آسماني دست مي يابند و يا از علم و دانش آن برخوردار خواهند شد كه اهل احسان شوند و به عنوان محسن از آنان ياد شود.
آيات 22 سوره يوسف و 14سوره قصص دست يابي انسان به مقام داوري و حكومت و ولايت را به سبب احسان مي داند و درحقيقت تاكيد مي كند تنها كساني مي توانند در مقام حكومت و داوري و حكميت قرار گيرند كه اهل احسان باشند و مردم ايشان را به اين نام بشناسند؛ زيرا احسان عامل جلب محبت ديگران و پذيرش قدرت و حكومت و حكميت آنان است. به ويژه كساني كه اهل احسان هستند و مردم ايشان را به اين نام مي شناسند در ميان مردم برخوردار از نام نيك (صافات آيات 104تا 121 و نيز 75 تا 80) مي باشند و از منزلت اجتماعي سود مي برند. (يوسف آيه 56)
البته مي توان از همين آيات اين نكته را نيز به دست آورد كه احسان و نيكوكاري، سرچشمه حكمت را بر فرد مي گشايد و اهل احسان از گوهر حكمت سود خواهند برد و درزندگي خويش از آن بهره مند خواهند شد.
اين ها گزارش گونه اي از فوايد احسان و آثار آن در زندگي دنيوي و معنوي است كه خداوند در آيات مختلف گزارش كرده است و از مردم خواسته است تا در مقام احسان در آيند و از آثار آن برخوردار گردند.

 

شنبه 25 شهریور 1391  3:13 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

جمع و تدوين قرآن به اهتمام پيامبر اكرم (ص)

دریافت فایل pdf

 

تاریخ تدوین قرآن

دریافت فایل pdf

 

مقدمه ای بر نگارش قرآن در زمان پیامبر اسلام(ص)

دریافت فایل pdf

 

نگاهی به جمع قرآن و بخش های مربوط به آن

دریافت فایل pdf

 

بررسی و نقد برخی دیدگاه های نولدکه درباره جمع قرآن

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  3:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

بررسی کتاب جمع آوری قرآن جان برتن

دریافت فایل pdf

 

تدوین مصحف یا بازنویسی آیات

دریافت فایل pdf

 

نقد و بررسی روایات جمع قرآن

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  3:14 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شاهدان از ياد رفته:مداركى دال بر تدوين زود هنگام قرآن

شاهدان از ياد رفته:مداركى دال بر تدوين زود هنگام قرآن

استل ولان

در مقاله حاضر سه دليل تاريخى ارائه شده‏اند كه تدوين قرآن در اوان قرن اول هجرى را تأييد مى‏نمايند. اين سه مدرك عبارت‏اند از كتيبه‏هاى قرآنى بر ديواره قبه الصخرة در بيت المقدس مربوط به دوره خلافت عبدالملك بن مروان (65 - 86 هجرى) ؛ نوشته‏هاى قرآنى مربوط به دوره خلافت وليد بن عبدالملك (بيست سال بعد از مورد پيشين)، كه بر ديواره مسجد جامع مدينه حك شده بوده‏اند؛ و نهايتاً اشاراتى كه در منابع تاريخى آمده است و حكايت از آن در اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجرى در مدينه، گروه وجود داشتند كه تخصص آنها استنساخ قرآن بوده است.
بنابر نظر عموم علماى اهل سنت، قرآن در زمان ابوبكر و عمر، از روى نوشت افزارهاى پراكنده جمع آورى شد و، در زمان خليفه سوم، نهايتاً يك متن «معتبر و رسمى» از قرآن تهيه گرديد. اما در دهه‏هاى اخير اين اعتقاد به لحاظ تاريخى از طرف مستشرقان زير سؤال برده شد.
در اوايل قرن بيستم، مستشرقى به نام آلفونس مينگانا (379) ادعا كرد كه قرآن چند دهه ديرتر از آنچه ادعا مى‏شود، يعنى در زمان حكومت عبدالملك بن مران (65 - 86 هجرى) تدوين شده است. در سال‏هاى 1970، مستشرق ديگرى به نام جان ونزبرو (380) از اين هم فراتر رفت و بر پايه تحليل‏هاى زبان شناختى مدعى شد كه هيچ دليل و مدركى دال بر وجود يك متن «معتبر و رسمى» (381) از قرآن، تا قبل از پايان قرن هشتم ميلادى (اواخر قرن دوم هجرى) وجود ندارد.
ونزبرو از يك سو به بررسى خود قرآن مى‏پردازد و طبيعت آن را نمايان‏گر تحولى سازمند (382) در آن مى‏داند و توضيح مى‏دهد كه اين متن از نقل‏هايى كاملاً مستقل فراهم آمده است كه هر يك تحولى دراز آهنگ را از سرگذرانده‏اند تا در نهايت با بهره‏گيرى از معدودى ساختارها و شيوه بلاغى (383) به صورت يك مجموعه واحد، كنار هم قرار داده شده‏اند. او از ديگر سوى، صحت گزارش‏هاى تاريخى مسلمانان را زير سؤال مى‏برد و تمام آنچه را در روايات اسلامى درباره وحى و زندگى پيامبر اكرم (ص) آمده است، صرفاً گزارش‏هايى مى‏داند كه تنها در منابع متأخر اسلامى، به مانند تفاسير قرن 8 و 9 ميلادى، يافت مى‏شوند و بس. بيرون از اين مجموعه، شاهدى بر صحت آنها وجود ندارد؛ بدان سان كه اين مطالب را نمى‏توان در منابع تاريخى غير مسلمانان هم عصر با دوران بعثت و بعد از آن يافت. بر همين اساس، او نتيجه مى‏گيرد مراحلى را كه قرآن طى كرده است با به صورت يك متن «معتبر و رسمى» درآمده و نيز نقشى كه در پيدايش و تكامل جامعه اسلامى داشته است، دقيقاً مشابه روندى بوده است كه كتاب مقدس يهوديان از سنت شفاهى تا تدوين گذرانده است.
ونزبرو، در تأييد ديدگاه‏هاى خود از استنتاج‏هاى مستشرق ديگرى به نام يوزف شاخت (384) نيز بهره مى‏گيرد. شاخت در تحقيقات خود مى‏كوشد تا نشان دهد قرآن تا پيش از قرن 9 ميلادى به عنوان منبعى براى استخراج قوانين و احكام مورد استفاده نبوده است. ونزبرو اين امر را حاكى از آن مى‏گيرد كه تا اين تاريخ متن معينى از قرآن به عنوان يك «متن رسمى و معتبر» تدوين نشده بوده و جامعه با آن آشنايى و انس نداشته تا از آن در قانون گذارى بهره‏گيرد (ص 2).
با اين همه، تحقيقات ونزبرو به لحاظ ارائه تحليل‏هاى زبان شناختى از متن قرآن بسيار ارزشمند مى‏باشند. اگر چه، چنين تحليل‏هايى از قرآن بى‏سابقه نيستند، اما كار او به لحاظ دقت و نكته سنجى و بررسى همه جانبه از القائات و معانى ضمن متن قرآن، ممتاز مى‏باشند. اين اثر تاريخ شناسان تاريخ صدر اسلام را به چالش فرا مى‏خواند تا ملاحظات مفيد و غير قابل انكار او را با شواهد تاريخى‏اى از نظر دور داشته، درآميزند و اين دوره را از نوبازسازى كنند. در اين بررسى بايد توجه داشت كه تحليل‏هاى تاريخى او، به طور كلى تحت تأثير اين پيش فرض است كه تاريخچه تدوين كتاب مقدس بر تاريخ اسلام، قابل تعميم است.
آنچه هماوردى با آن بسى دشوارتر خواهد بود، نتيجه‏اى است كه بدان تصريح نكرده، اما از سخنان او به طور ضرورى استتناج مى‏شود و آن اينكه تمام گزارش‏ها و روايات مسلمانان درباره تاريخ صدر اسلام، جعلى هوشمندانه است؛ جملى بدان حد مؤثر و آنچنان فراگير كه هيچ ردى از شواهد مستقل بر خلاف آن، باقى نگذاشته است.
موضوع ديگرى كه از نتايج تحقيقات ونزبرو متأثر مى‏شود، مسئله تاريخ نگارش نسخه‏هاى كهن قرآن است. بنابر ادعاى او، هيچ يك از اين نسخه‏ها نمى‏توانند متعلق به دوره امويان و حتى اوايل دوره عباسيان باشند، در اين ميان نسخه‏هاى صنعا بيش از همه درخور بحث است. اين نسخه از قرآن كه در سال‏هاى 1970 در صنعاى يمن، پيدا شده، متعلق به اوايل هشتم ميلادى دانسته شده است. در حالى كه بنابر نظر ونزبرو، اين تاريخ پذيرفتنى نيست و تاريخ صحيح سال‏ها بعدتر است.
مقاله حاضر مى‏كوشد تا شواهدى تاريخى ارائه كند كه ونزبرو به آنها توجه نكرده و با برداشت‏هاى تاريخى او، در تعارض مى‏باشند.

نخست: كتيبه قبة الصخره‏

يكى از مهم‏ترين شواهدى كه مى‏توان وضعيت قرآن را در قرن اول هجرى، بنماياند، دو كتيبه بلندى است كه دور تا دور ساختمان هشت ضلعى قبه الضحره را از خارج و داخل پوشانده است. اين كتيبه‏ها كه در زمان عبدالملك بوجود آمده‏اند، در حال حاضر، جز با تغيير اندكى در نام خليفه، (مأمون به جاى عبدالملك) همچنان دست نخورده باقى مانده‏اند. متن اصلى كتيبه تركيبى است از شهادتين همراه با فرازهايى از آيات مختلف: ادغامى از آيه اول سوره 64 و آيه دوم سوره 57، آيه 56 سوره 33 به طور كامل، آيه 171 و 172 سوره چهارم به طور كامل، آيات 33 تا 36 سوره 19 با اندك تغييراتى در ضمائر و حرف عطف و آيه 18 و 19 سوره سوم به طور كامل. متن با شهادت به وحدانيت خداوند و قدرت كامل او آغاز مى‏شود و با شهادت به پيامبرى حضرت محمد (ص) و معرفى او به عنوان بنده‏اى از بندگان خدا ادامه مى‏يابد. تنبه بر اين كه مسيح هم پيامبرى بود همچون پيامبر خاتم، هدف اساسى اين كتيبه را كه هماوردى با عقيده مسيحيان در مهم‏ترين شهر زيارتى ايشان بوده، مى‏نماياند. نوشته با يادآورى قيامت پايان مى‏پذيرد.
اين قرآن نوشت، از آن رو كه با متن كنونى آيات مختلف قرآن، تطبيق مى‏كند، حكايت از تدوين متن «معتبر و رسمى» قرآن دارد. اما تفاوت‏هاى آن نيازمند توضيح مى‏باشند. نويسنده مقاله در بيان اين تفاوت‏ها كه در تغيير ضمائر و حذف عطف صورت گرفته، به شيوه متداولى كه در جامعه اسلامى وجود داشته اشاره مى‏كند و آن، استفاده خلاق از آيات قرآنى با اعمال تغييرات اندك در آن بوده تا عباراتى كامل و با معنى پديد آورد كه در موقعيتهاى مختلف نظير خطبه‏ها استفاده مى‏شده است. نويسنده دو نمونه از اين دست گزارش‏هاى تاريخى را ارائه مى‏دهد.
در مقابل اين توجيه، او حتى اين احتمال را كه چه بسا، قرآن در همان دوره، تدوين شده باشد رد مى‏كند و اظهار مى‏دارد كه سخت است بپذيريم قرآن در زمان عبدالملك تدوين شده باشد، اما از روال و چگونگى آيات در اين كتيبه كه در همان دوره تنظيم شده، متأثر نشده باشد. همچنان كه بعيد مى‏نمايد كه بپذيريم مجموع عبارت ادغام شده از آيه 1 سوره 64 و آيه 2 سوره 57 كه در اين كتيبه دوبار هم تكرار شده، در واقع يك عبارت بوده، كه به هنگام تدوين، از هم جدا شده و در دو قسمت مختلف قرآن نهاده شده است.
در كنار اين كتيبه، سكه‏هاى ضرب شده همين دوران هم، تا آخر دوره امويان، در جريان بوده‏اند، مى‏توانند مورد استناد قرار گيرند. بر اين سكه‏ها، شهادت به يگانگى خداوند، سوره توحيد بدون بسمله و قل، و بخشى از آيه 33 سوره توبه با تغييراتى جزئى، ضرب شده است.

دوم: كتيبه‏هاى مسجد النبى

اما ارزشمندتر از اينها، نمونه‏اى كه مى‏تواند، قالب كلامى (385) قرآن را نشان دهد، قرآن نوشته‏هايى است كه بر ديوار قبله در مسجد النبى حكاكى شده بوده است.
اين نوشته‏ها مدت‏هاست از بين رفته‏اند، اما چندين گزارش تاريخى از منابع اسلامى و غير آن، در اختيار است. اين نوشته‏ها از باب مروان (باب السلام) در ديوار غربى شروع مى‏شده و دور تا دور ضلع جنوبى تا ضلع قبله، و از آنجا تا ضلع جنوب شرقى يعنى باب على (ع) و باب جبرئيل امتداد داشته است. اين كتيبه با سوره حمد شروع مى‏شده كه پس از آن از سوره شمس تا آخر قرآن (سور 91 تا 114) را به طور كامل با همين ترتيب فعلى قرآن، گزارش مى‏كرده است. تاريخ آن به زمان بازسازى مسجد در دوره حكومت پسر عبدالملك يعنى وليد (86 - 96 هجرى) بر مى‏گردد كه بين سال‏هاى 88 تا 91 توسط شهردار او در مدينه، عمر بن عبدالعزيز، صورت گرفته است. اين قرآن نوشته‏ها از آن جهت مهم هستند كه نشان مى‏دهند ترتيب سوره‏هاى 91 تا 114 تا زمان تهيه آن در سال 91، در متن قرآن معين شده بوده است؛ همچنان كه رديف شدن سوره‏هاى كوتاه را مى‏توان حاكى از آن گرفت كه به طور كلى مرتب كردن تمام قرآن به ترتيب طول سوره‏ها، تا اين زمان، كامل شده بوده است.
نويسنده، به طور ضمنى مستند ديگر ونزبرو را نيز رد مى‏كند و آن اينكه او عدم استفاده از قرآن را تا پيش از قرن 9 ميلادى براى استخراج احكام فقهى، دليلى عدم الفت جامعه با اين متن و، در نتيجه، جمع آورى دير هنگام قرآن دانسته بود. نويسنده تصريح مى‏كند. شواهد كافى در دست است كه نشان مى‏دهد در دوره امويان، جامعه به طور كامل و كافى با قرآن آشنا بوده كه بتواند در مباحث سياسى به منظور اثبات مشروعيت سياسى و همچنين براى تبليغات مذهبى از قرآن بهره گيرد.

سوم: استنساخ قرآن‏

در كنار اين قرآن نوشته‏هاى گوناگون، شواهد غير مستقيم ديگرى نيز وجود دارند كه بر تدوين متن «معتبر و رسمى» قرآن دلالت دارند. از جمله مى‏توان به لقبى اشاره كرد كه تاريخ نگاران و فراهم آورندگان فرهنگ‏هاى انساب بدان اشاره دارند و آن لقب «صاحب المصاحف» است كه مؤلف مراد از آن را «استنساخ مصحف قرآن» مى‏داند (ر.ك. ص 11، پاورقى 51) او با بررسى منابع تاريخى، به طور مشخص سه نفر را در مدينه، در ربع آخر قرن اول، مشخص مى‏كند كه چنين عنوانى داشته‏اند و حرفه آنها استنساخ قرآن بوده است. همچنان كه محله‏اى در مدينه، به همين گروه اختصاص داشته است كه در آن قرآن استنساخ و معامله مى‏شده است. وجود چنين متخصصانى در جامعه مدينه، حكايت از آن دارد كه در آن سال‏هاى اوليه، نه تنها متن معتبر و رسمى قرآن تدوين شده، بلكه اين متن كاملاً در جامعه جا افتاده و تقاضاهاى فراوانى براى آن، به منظور استفاده‏هاى عمومى در مساجد و مدارس وخصوصى، توسط متمكنان و مؤمنان بوده است. مهم آن است كه نمى‏توان احتمال جعلى بودن اين مطلب را پذيرفت، چرا كه اين حقائق بر گرفته از جزئيات بسيار پراكنده و مطالب جانبى گزارش‏ها هستند و آنقدر جزئى و بى‏اهميت بوده‏اند كه نمى‏توانند بخشى از يك جعل آگاهانه بوده باشند.
در كنار اين همه، رسم الخطى كه در قرآن نوشته‏ها وجود دارد - به عنوان نمونه، آنچه در قبة الضحرة به كار رفته است - تحول روشنى را در خط عربى، نسبت به نوشته‏هاى پيش از آن دارد كه اين همه نتيجه به وجود آمدن گروهى حرفه‏اى در استنساخ قرآن است كه رسم الخط معينى را با سبك خاصى براى نگارش قرآن پايه‏گذارده بودند كه علاوه بر شيوه‏اى خاص در نوشتن حروف، از آرايه‏هايى براى تفكيك تقسيمات متن، استفاده مى‏كرده‏اند.
سرانجام بايد نتيجه گرفت كه شواهد متعدد و مختلف، قول مسلمانان را مبنى بر تدوين متن معتبر و رسمى قرآن در دوره حكومت خليفه سوم، تأييد مى‏كنند.

پی نوشت ها:

(379) .293-296 .pp (1979) in his review of Quranic Studies in JSS ,Juynboll .G.H.A .
ينبل در اين نقد و معرفى خود بر كتاب مطالعات قرآنى اين عجز را به نحو كامل بيان مى‏كند: «آنچه پذيرفتن نظريه ونزبرو را اين چنين دشوار مى‏سازد، تفاوت روشن در سبك و محتواى سور مكى از مدنى است» (ص 294). فضل الرحمان نيز در فصل دوازدهم همين كتاب و نيز در صفحه xvi از مقدمه كتابش، مضامين اصلى قرآن، سخنى مشابه درباره ضرورت ترتيب تاريخى (آيات و سور) به دليل نظريه نسخ مى‏گويد. وى نسخ را نه به معناى الغاى فقهى و حقوقى، بلكه مساوى با حذف خود آيه مى‏داند و به هيچ روى دو نظريه رقيب، يعنى نظريه برتن (اشاره به عادات و اعمال يهودى جايگزين شده)، و نظريه ونزبرو (اشاره به لغو رخصت گذشته) را مورد توجه قرار نمى‏دهد. هر يك از اين دو راه حل رقيب آن «ضرورت» ترتيب تاريخى را رفع مى‏كنند.
(380) Alphonse Mingana .
(381) canonical .
(382) organic .
(383) organic .
(384) rhetorical conventions .
(385) Joseph Schacht .

 
شنبه 25 شهریور 1391  3:15 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جمع قرآن در زمان خلفا

جمع قرآن در زمان خلفا

عبدالهادي فقهي زاده

پيش از ورود به بحث، اشاره به اين نكته ضروري است كه در كتاب حاضر منظور از « دوران خلفا » دوره خلافت سه خفيفه نخستين اسلامي است و بدين وسيله، امام علي(ع) را در اين مقاله از گروه خلفا جدا كرده‌ايم . در اين صورت بديهي است كه سخن از تضاد جمع زمان پيامبر (ص) با جمع خلفا، به معني ضديت آن با جمع علي (ع) نخواهد بود كه بنابر وصيت پيغمبر (ص) ظرف چند روز پس از رحلت، آن را به اجرا نشانده است.[1]
نگاه ما در اين جدا سازي به نحوه عمل علي (ع) در كار گردآوري دوخته است. در واقع با اين ديد بخوبي آشكار مي‌شود كه هيچ ضديتي ميان اقدام او و جمع زمان پيامبر (ص) وجود ندارد، چه او ادامه همان كاري را گرفت كه با رخداد رحلت حضرت رسول(ص) نيمه‌كاره بر جاي مانده بود و اگر هيأت حاكمه از پذيرش آن سرباز زد، انگيزه‌هايي سياسي و شخصي در كار بود[2]؛ تفسيرها، تأويلها و شأن نزولهايي كه در كنار آيات مبارك قرآن مذكور افتاده بود، موقعيت اجتماعي برخي صحابيان را خدشه دار مي‌نمود و چه بسا كه آنان را از صحنه حكومت داري خارج مي‌ساخت و البته اين چيزي نبود كه آنان تاب تحمل آن را داشته باشند.
پژوهشي ژرف درباره مصحف امام علي(ع)، مجالي گسترده و كار تحقيقي مستقلي مي‌طلبد اما اكنون به اشاره بايد گفت كه با مراجعه به روايات مربوط، مصحف ايشان داراي اين قبيل. ويژگيها و خصوصيات مي‌باشد:
1ـ رعايت ترتيب نزول در گردآوري[3]
2ـ نگارش تفصيلي تأويل بعضي آيات [4]
3ـ بيان محكمات و متشابهات آيات [5]
4ـ اسامي اهل حق و باطل [6]
5ـ بيان انحرافات برخي منحرفان از مهاجران و انصار [7]
6ـ مقدم داشتن آيات منسوخ بر نواسخ آنها[8]
بايد توجه داشت كه اين توضيح و تفسيرها جداي از متن اصلي آيات به نگارش درآمده بود و هيچگونه اختلاط ميان آيات و شروح مذكور مشاهده نمي‌گرديد[9] . در ميان خصوصيات ياد شده، آنچه مصحف علي (ع) را احياناً در تضاد با مصحف عثماني نشان مي‌دهد ، همان رعايت « ترتيب نزول » در گردآوري است كه آن را نيز بايد به معني تنظيم بر طبق ترتيب نزول سوره‌ها قلمداد نمود[10]و نه آيات نازله.
« ابن نديم (م 380 ق) اشاره دارد اين مصحف را كه چند صفحه افتادگي داشته است، ديده است و سپس مي‌گويد: ترتيب سوره‌ها در اين مصحف از اين قرار است ... و سپس دنبال آن، رشته مطلب قطع شده يعني ترتيب سوره‌ها نيامده است[11]».
به هر حال هيچ يك از ويژگيهاي بالا نمي‌توان مصحف علي (ع) را از « قرآن بودن » ساقط كند و يا آن را از مصحف عثماني جدا و بيگانه جلوه دهد . سخن آخر اينكه با وجود آنكه « جمع و نسخه قرآن حضرت (ع) واقعيت تاريخي داشته است، ولي موجوديت پايدار تاريخي نداشته است و در منابع كهن انعكاس روشن و متقني از محتويات آن در دست نيست تا بر مبناي آن بتوان آن را مصحف و وحي نامه كامل و مصحف عثماني را نسبت به آن تحريف شده و داراي زياده و نقصان دانست.»[12]
اكنون سخن از مصحف امام علي (ع) را به كناري مي‌نهيم و به بررسي كوتاهي از داستان جمع خلفا مي‌پردازيم:
زيدبن ثابت ضمن حديثي نسبتاً طولاني از جريان جمع‌آوري قرآن در زمان ابوبكر اينگونه گفتگو مي‌كند:
« ابوبكر پس از جنگ يمامه مرا احضار نمود . به نزد او رفتم , عمر نيز آنجا حضور داشت . ابوبكر گفت : عمر نزد من آمده و مي‌گويد كه در جنگ يمامه عده بسياري از قراء به شهادت رسيده‌اند و من مي‌ترسم كه در جنگهاي اينده باز تعداد زيادي از آنان شهيد شوند و در نتيجه قسمت عمده قرآن از ميان برود.
نظر من اين است كه به جمع و تدوين قرآن فرمان دهي . من به عمر گفتم : چگونه كاري را كه رسول خدا(ص) انجام نداده است انجام دهيم ؟
عمر گفت : به خدا سوگند كار خوبي است . از آن پس ، او همچنان به نزد من مي‌امد تا خداوند تحمل آن را بر من آسان نمود وبا عمر همرأي شدم . بعد ابوبر گفت : تو جوان خردمندي هستي و ما درباره تو هيچ ترديدي نداريم، تو از كتاب وحي بوده‌اي . دست نوشته‌هاي قراني را جستجو كن و آنها را كنار هم گرد بياور! به خدا قسم اگر به من فرمان داده بودند كه كوهي را از جاي بركنم برايم دشوارت از اين نبود ه ازمن خواسته‌اند قرآن را جمع كنم.
گفتم : چگونه مي‌خواهيد كاري را كه پيامر (ص) نداده است انجام دهيد؟ گفت : به خدا قسم، كار خوبي است و بالاخره آنقدر در اين زمينه با من صحبت كرد تا خداوند تحمل آن را نيز بر من آسان ساخت. شروع به جمع قرآن كردم و قرآن را از عًصب [13] و لِخَاف[14] و محفوظات مردمان گرد آوردن تا اين كه آيات:
« لقد جاء كم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم با لمؤمنين رؤوف رحيم. فان تولوا فقل حسبي الله لااله الا هوا عليه توكلت و هو رب العرش العظيم[15]»
را تنها نزد « ابو خزيمه انصاري » يافتم . ابتدا صحيفه‌هاي گرد آمده نزد ابوبكر و پس از او نزد عمر و سپس نزد حفصه دختر عمر باقي ماند [16]».
آنچه در بخش جمع‌آوري در حيات پيامبر (ص) به نقل آمد، كافي است كه اين روايت را از اساس مخدوش سازد، نگارش وحي توسط گروه انبوهي از نويسندگان ،‌اشراف و نظارت پيامبر(ص) بر كار آنان، وجود مصاحف متعدد در دسترس صحابه و عرضه قرآن از طرف آنان بر پيامبر اكرم (ص) ، همه و همه دلايل روشني هستند كه در آن دوران قرآن در « عُسُب» ، « لِخَافَ » وسينه‌هاي مسلمانان پراكنده نبوده است تازيد صحيفه‌هاي خويش را مبتني بر آنها گردآورده باشد.
علاوه بر اين ، روايت فوق و روايات ديگري از اين دست كه حداقل بخشي از آيت قرآن رامتكي به گواهي يك يا دو نفر معرفي كرده‌اند، با نقل تواتري قرآن مخالفت آشكار دارند و از اين رو هيچ ترديدي در رد و انكار آنها نبايد لحاظ كرد . در اين مورد، سؤال اساسي اين است كه اصولاً چگونه مي‌توان تصور كرد كه تنها ابوخزيمه انصاري يا بنابر ديگر نقلها خزيمة بن ثابت از آيه يا آياتي از قرآن آگاه بوده‌اند و ديگر اصحاب حتي اميرمؤمنان (ع) از آنها بي خبر مانده باشند.
نكته قابل توجه ديگر در اين باب اين است كه در رواياتي كه از جمع زيد گفتگو كرده‌اند، هيچگونه سخني از استنساخ نسخه‌هاي ديگري بر اساس آن، در ميان نيست.[17]با اين توصيف و در صورتيكه نسبت به صحت اين نقلها خوش بين بوده آنها را ساختگي و مجعول نشماريم، ناچار بايد حكم كنيم كه ابوبكر پس از جنگ يمامه و كشته شدن عده زيادي از قاريان و حافظان قرآن، با راهنايي عمر در صدد تهيه مصحفي شخصي براي خود برآمد[18] و اين كار با مباشرت زيدبن ثابت به انجام رسيد.
همچنين درباره چرايي انتخاب زيد براي اقدام به كاري اينچنين بزرگ، ابهامي وجود دارد كه شايد با كشف وابستگي وي به دستگاه خلافت و همسازي او با ايده حاكم، از اذهان زدوده شود. عمر به زيد عنايت خاصي مبذول مي‌داشت چندان كه هر گاه براي مدتي مدينه را ترك مي‌گفت او را به امارت آنجا مي‌گماشت. نشانه ديگري كه بر صحت اين ادعا مي‌توان ارائه داد، سرباززدن زيد از بيعت با علي بن ابي‌طالب (ع) پس از كشته شدن عثمان است.[19]
در روايت ديگري كه جمع قرآن را به عمر منسوب كرده است، چنين مي‌خوانيم :
« عمربن خطاب از صحابيان درباره آيه‌اي از كتاب خدا سؤال كرد. گفتند: به همراه فلان شخص بود كه در جنگ يمامه كشته شد. عمر گفت: « انالله[20]» و به جمع قرآن دستور داد و او نخستين كسي بود كه قرآن را در مصحف گردآورد [21]»
انتساب جمع‌آوري قرآن به خليفه دوم شايد به معني سببيت وي در امر گردآوري قرآن در زمان ابوبكر باشد[22]. اين روايت نيز چنانكه ملاحظه مي‌شود تحريف به نقصان را در قرآن فعلي محتمل مي ‌داند و بلكه آن را مورد قبول قرار مي‌دهد كه از اين جهت، قابل انكار است.
علاوه بر آنچه از نظر گذشت، رواياتي نيز وجود دارد كه جمع‌آوري را به زمان عثمان مربوط دانسته‌اند و ما از باب نمونه به نقل يك روايت از آنها اكتفا مي‌كنيم.
در صحيح بخاري به نقل از انس بن مالك آمده است:
« حذيفة بن يمان وقتي از فتح ارمنستان و آذربايجان بازگشت نزد عثمان آمد و نگراني خود را از اختلافات شاميان در قرائت قرآن براي او بيان كرد و به عثمان گفت: امت را درياب ! پيش از آنكه مانند يهود و نثاري در كتاب خود با همديگر اختلاف پيدا كنند. عثمان كسي را نزد حفصه فرستاد كه صُحُف را نزد ما بفرست تا آنها را در مصحف بنگاريم و به تو بازگردانيم. حفصه آن صحف را نزد عثمان فرستاد. عثمان، زيدبن ثابت، عبدالله زبير، سعيدبن عاص و عبدالرحمان بن حارث را دستور داد كه آنها را در مصاحف بنويسند.
عثمان به آن سه نفر كه از قبيله قريش بودند گفت: اگر در مورد كلمه‌اي بازيدبن ثابت اختلاف پيدا كرديد، آن را بر طبق لهجه قريش بنويسيد كه قرآن به لهجه قريش نازل شده است . همين كار را كردند و وقتي مصحفها آماده شد، عثمان صحف را به حفصه بازگردانيد و به هر سرزمين يكي از آنها را فرستاد و دستور داد كه تمام صحيفه‌ها و مصاحف ديگر را بسوزانند[23]».
در ادامه اين روايت چنين آمده است كه زيدبن ثابت گفت :
« هنگام تدوين مصحف، آيه من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدو الله عليه [24]» را كه خود از زبان رسول خدا(ص) شنيده بودم ، نيافتم . اما پس از جستجو،‌سرانجام آن را نزد خزيمة بن ثابت انصاري پيدا كرديم و در جاي خود در سوره احزاب نشانديم [25]».
با عنايت به نقلهاي گوناگون و روايات مختلف، شكي نخواهد ماند كه عثمان در زمان خلافت خويش مصحفي فراهم آورد وبرخي از بزرگان صحابه از جمله اميرمؤمنان(ع) بر آن مهر تاييد نهادند[26] و از آن به بعد در سراسر بلاد اسلامي گسترش عام يافت . مصحف عثماني از ابتداي تدوين همچنان بدون هيچ تغيير و تحريف بر جاي مانده است. در اين مورد چنان اتفاق نظري وجود دارد كه حتي برخي بزرگان مستشرقان هم بر آن صحه گذاشته‌اند.
سرموليوم در اين باره مي‌نويسد:
«... به جرأت مي‌توان گفت كه بطور كلي هيچ گونه تغيير و تصحيفي در نسخه‌هاي بي‌شمار قرآن كه بر اساس مصحف عثماني استنساخ شده‌اند، پديد نيامده است[27] ».
اما بايد توجه داشت كاري كه عثمان انجام داد،‌جمع مسلمانان بريك قرائت بود. [28]برخي نقلها در اين باره صراحت دارند. حارث بن اسد محاسبي گويد:
« مشهور است كه عثمان جامع قرآن كريم است، اما اين طور نيست . تنها كاري كه عثمان در اين زمينه انجام داد،‌واداشتن مردم بر قرائت واحد بود[29]».
اين قرائت همان قرائت معروفي است كه به تواتر از پيامبر اكرم(ص) منقول افتاده است و در ميان مسلمانا رواج كامل دارد.[30]
« بي‌گمان ابتكار عثمان در توحيد مصاحف و از بين بردن اختلافات و وا داشتن مسلمانان بر قرائت واحد، كاري سترگ بود كه جرأت بسياري مي‌طلبيد، اما به هر حال خير خواهي شگرفي در حق جامعه مسلمان بشمار مي‌آيد . اگر عثمان مردمان را مختار مي‌گذاشت كه قرآن را با قرائات گوناگون تلاوت كنند بي‌شك تفرقه و جدايي بسياري به بار مي‌آمد . اين اختلاف پس از پيش آمدن فتوحات و آشنايي عجمها با زبان عربي، قطعاً درباب معناي به اختلافي بزرگتر و بدتر منجر مي‌شد[31]».
بنابراين، اين اقدام عثمان در سامان دادن پريشاني‌ها و آشفتگي‌ها مورد پسند جامعه اسلامي قرار گرفت [32]. با اين وجود برخي انديشمندان بر شيوه عمل خليفه در سوزاندن ديگر مصاحف انتقاد كرده‌اند. آيت‌الله خوبي (ره) در اين خصوص مي‌نويسد:
« آنچه سبب ايراد و انتقاد از عثمان گرديده، مساله سوزاندن قرآنهاست كه هم خود بدان مبادرت ورزيد و هم به ساير بلاد اسلامي اين دستور را صادر نمود. عده‌اي از مسلمانان بخاطر اين اقدام به وي اعتراض كرده‌اند تا آنجا كه او را حراق المصاحف (سوزاننده قرآنها) نام نهاده‌اند[33]».
در كنار اين نظريه ، ديدگاه دكتر طه حسين شايان توجه مي‌نمايد:
« شايد تصور سوزاندن مصاحف از طرف عثمان، بر بعضي مسلمانان سخت ناگوار باشد و بدين علت عذر او را دائر بر از بين بردن آشوب و اختلاف نپذيرند. گفتني است چنانچه در آن عصر، مسلمانان به درجه شاياني از شكوفايي تمدن رسيده بودند، شايد اين مكان وجود داشت كه خليفه براي حفظ ان صحف از ضياع و نابودي آنها را به شكلي نگهداري مي‌كرد و احياناً اجازه رجوع بدانها را براي همگان صادر نمي‌نمود . ولي ناگفته پيداست كه آنان در آن روزگار چندان پيشرفت نكرده بودند كه كتابخانه‌ها تشكيل دهند و از اين گونه نسخه‌ها بخوبي حفاظت كنند. بنابراين عثمان هيچ‌گونه تقصيري نه از جنبه شرعي و نه از لحاظ سياسي مرتكب نشده بود. تنها اين ماييم كه بايد بر سوختن اين مصاحف افسوس بخوريم، زيرا كه اين واقعه گر چه موجب نشد قسمتي از آيين مذهبي مسلمانان تباه گردد، اما مباحث گويشي فراواني را از عالمان و پژوهندگان دريغ داشت. به هر حال، بايد توجه داشت كه كاري كه خليفه سوم درصد به سامان رسانيدن آن برآمد از اين امر بس با ارزش‌تر بود[34]».
به نظر مي‌رسد آقاي دكتر طه حسين در نظرگاه خود بر نكته لطيفي انگشت نهاده و در اين باب، راه درستي در پيش گرفته است. طبيعتاً در صورت برخورداري از امكانات و فراهم بودن شرايط، نگهداشتن مصاحف و محافظت از آنها براي نسلهاي بعدي،‌كاري مطلوب و پسنديده مي‌نمود. اما آيا اين طرح و برنامه واقعاً در آن روزگار ، زمينه عملي شدن داشته است يا نه، سؤالي است كه دست كم برنامه ريزان تدوين و ارسال مصاحف براي آن پاسخ مثبتي نيافته‌اند . آري، اگر ترس از پديدار شدن مجدد مفسده‌اي بزرگ كه سرانجام به نقص غرض بيانجامد،‌نمي‌رفت،‌اشكال بر سوزاندن مصاحف، وارد به نظر مي‌رسيد. به هر حال، اين اقدام عثمان، راه را براي هميشه بر اختلافات عمده در زمينه قرائات سد نمود و با « مقرياني [35]» كه به همراه هر يك از مصاحف روانه كرد، باعث شد تا يكپارچگي و همگوني سرتاسر قرآن را بپوشاند.
روشن است كه اين توجيه وقتي وجه درستي دارد كه اساساً با از ميان بردن مصاحف به هر شكل، مخالفت شده باشد، اما چه بسا كساني در اعتراض خود نفس« سوزاندن» را مد نظر قرار دهند و نه جوشاندن در آب يا مدفون كردن در خاك و ديگر راههايي كه براي از بين بردن مصاحف وجود داشت، آن هم به اين دستاويز كه عثمان، اينگونه نسبت به ساحت قرآن، مرتكب توهين و استخفاف شده است.
در اين باره گفتني است كه قطع نظر از نوع نگرش به مسأله سوزاندن مصاحف ، به هر حال بنابر پيشنهاد طرفداران نظريه اخير، غير مصاحف رسمي، ديگر مصاحف نيز به نحوي از ميان مي‌رفتند . در پايان اين گفتار يادآوري كنيم كه بر فرض پذيرش نظريه جمع‌آوري قرآن در عهد خلفا و گواهي يكي دو نفر از صحابه برقرآني بودن آيات، هرگز ترتيب گردآمدن در سوره‌ها را نمي‌توان توقيفي خواند[36]، در صورتيكه اين موضوع بنابر آنچه در پي خواهد آمد از قطعيت لازم برخوردار است.

پی نوشت ها:

[1] ر.ك به : محمد باقر المجلسي ، بحار الانوار(موسسه الوفاء بيروت ـ 1403 هـ . ق) ج 92 ـ ص 48 و 52.
[2] همان مأخذ، ج 89 ص 42 و 43.
[3] الاتقان في علوم القرآن، ج 1ص 58.
[4] ر.ك به: التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 229 و حقائق هامة حول القران الكريم، ص 155 و 157.
[5] همان مأخذ و صفحات .
[6] ر.ك به: الفيض الكاشاني، كتاب الصافي في تفسير القرآن ، المقدمة السادسة ( المكتبة الاسلامية ـ طهران ـ بدون تاريخ ) ج 1 ص 25.
[7] بحار الانوار ، ج 89 ص 42 و 43 و كتاب الصافي في تفسير الميزان ، ج 1 ص 27.
[8] الزنجاني، تاريخ القرآن، ج 1 ص 228.
[9] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 228.
[10] مصطفي صادق رافعي، اعجاز قرآن و بلاغت محمد، ترجمه : عبدالحسين ابن الدين (بنياد قرآن ـ تهران ـ 1361 هـ . ش) ص 40.
[11] بهاء الدين خرمشاهي ، قرآن پژوهي (مركز نشر فرهنگي مشرق ـ تهران ـ 1371 هـ . ش) ص 97 به نقل الفهرست ، طبع جديد ، ص 30.
[12] همان مأخذ، ص 98 و 99.
[13] جمع « عسب » ، قسمت نهاي و پهن شاخه‌هاي درخت خرما.
[14] جمع لخفه ، سنگ ظرايف ،‌الواح ظريف سنگي.
[15] توبه /128 و 129.
[16] صحيح البخاري ، ج 6 ص 580 و 581.
[17] ر.ك به : دراسات قرآنية، تاريخ القرآن، ص86.
[18] ر.ك به: همان مأخذ، ص 87.
[19] ر.ك به: ابو جعفر محمد بن جريز الطبري، تاريخ الطبري(دارالكتب العلمية ـ بيروت،‌1411 هـ . ق) ج 2، ص 699 ـ 693 ـ 492 ـ 534 ـ 698.
[20] منظور، آيه مبارك « انالله و انااليه راجعون » است: بقره /156.
[21] البيان في تفسير القرآن، ص 242.
[22] بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 135.
[23] صحيح البخاري ، ج 6 ص 581.
[24] احزاب /23.
[25] صحيح البخاري، ج 6 ص 581.
[26] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 228.
[27] محمد عبدالله دراز، مدخل الي القرآن الكريم(دارالقلم ـ الكويت ـ 1400 هـ . ق) ص 40.
[28] در اينجا بايد توجه داشت كه وقتي دران روزگار از چگونگي‌هاي متفاوت « قرائت»، سخن مي‌رفته چه بسا اداي گوناگون لفظ واحد، مراد نبوده است كه مثلاً(إسْرَارهم ) را إسْرارَهُمْ» بخوانند يا أَسْرَارهُمْ و (أَمَرْنا مترفيها ...) را أَمَّرْنا،‌بلكه در داستان جمع عيمان از قرآن،‌سخن بر سر اين است كه در آن دوران باگذشت سالياني چند از حيات رسول (ص) وضع چنان شده بود كه گاه الفاظي از قرآن را به غير شكلها و تلفظهاي اصلي خود مي‌نوشتند و تلفظ مي‌كردند كه با « قرائت عامة (= قرائت پيامبر ـ ص ـ ) مخالف بود. مثلاً (حتي ) را « عني» و ( عهن ) را « صوف» مي‌نوشتند. و «إمضِ» و « عَجَلْ» و «أسِرْعْ » را به جاي يكديگر بكار مي‌بردند و ملاك خواندنشان همين الفاظ هم معنا شده بود. در واقع با اين توضيح روشن است كه اين اختلاف واژگاني بوده كه در نهايت به آشفتگي و نابساماني « قرائت » انجاميده و عثمان را واداشته است به توحيد مصاحف همت گمارد. ابوعبدالله زنجاني راجعه به اين موضوع نوشته است:
« إن الصحابة‌قرأوا بعض كلمات القرآن بألفاظ مختلفة‌كانت تدل علي معني واحد، كإمض و أَسْرِو عَجِّل و أسْرع و أخّر و أمهل و ...» . الزنجاني،‌تاريخ القرآن، ص 72.
[29] الاتقان في علوم القرآن، ج 1 ص 60.
[30] البيان في تفسير القرآن، ص 258.
[31] طه حسين، المجموعة الكاملة للمولفات، الخلفاء الراشدون (دارالكتاب اللنباني ـ بيوت ـ 1986 م ) ج 4 ص 377 و 378.
[32] نقل است كه با ورود علي (ع) به شهر كوفه، كسي از مسلمانان در برابر وي برخاست و زبان به عيبگويي از عثمان در كار توحيد مصاحف گشود . در اين حال علي (ع) براشفت و عتاب آلود فرمود: « اسكت فعن ملاء منا فعل ذلك فلو وليت منه ماولي عثمان لسكت سبيله»: خموش! كه عثمان كارش را در برابر ديدگان ما به انجام رساند، اگر من هم بودم بر همان راهي مي‌رفتم كه او در پيش گرفت : عبدالصبور شاهين، تاريخ القرآن(داراكاتب العربي للطباعة و النشر ـ قاهرة ـ 1966 م ) ص 117.
[33] البيان في تفسير القرآن،‌ص 258.
[34] المجموعة‌الكاملة للمؤمنات ( الخلفاء الراشدون) ج 4،‌ص 378 و 379.
[35] « اقراء» ، آموزش قرائت و « مفري » ،‌آموزگار قرائت قرآن را گويند.
[36] ر.ك به: دراسات قرآنية ، تاريخ القرآن ، ص 88 و 89.

 
شنبه 25 شهریور 1391  3:15 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تدوین قرآن

تدوین قرآن

عبدالکریم بهجت‏پور

قرآن کلام الاهی است که در طول 23 سال به تدریج نازل شده و ترتیب نزول آیات قرآن به نحوی که الان به چشم می‏خورد نبوده است، چنان که نخستین آیات نازل شده «اقرا باسم ربک الذی خلق‏» بوده است نه سوره حمد . سؤال این است که جمع آوری قرآن به صورت کنونی، به دستور چه کسی و در چه زمانی و چگونه انجام گرفت؟
درباره زمان جمع آوری و تدوین قرآن میان محققان علوم قرآنی سه دیدگاه به چشم می‏خورد:
دیدگاه اول: تدوین قرآن به بعد از رحلت رسول الله (ص) بر می‏گردد . دلیل‏های پیروان این دیدگاه چنین است:
الف) امکان تدوین قرآن به لحاظ پراکندگی نزول وحی وجود نداشت .
ب) روایاتی هم این نظر را تایید می‏کند . مثل: رسول الله (ص) در حالی رحلت کرد که قرآن در چیزی نگاشته نشده بود . (1)
دیدگاه دوم: تدوین قرآن به همین صورت فعلی (ترتیب آیه‏ها و سوره‏ها) در عهد رسول الله (ص) انجام گرفته است . این گروه نیز برای مدعای خودادله ذیل را اقامه می‏کنند:
الف) مصونیت قرآن از خطر تحریف بدون تدوین در زمان آن حضرت امکان‏پذیر نیست; چون غیر از حضرت کسی به طول کامل از خصوصیات قرآن آگاهی ندارد .
ب) تحدی از جانب قرآن، اقتضا می‏کند آیه‏ها و سوره‏ها تنظیم و به شکل خاصی درآیند .
ج) روایاتی چنان دلالت دارد که عده‏ای در زمان رسول الله (ص) مشغول این کار بودند . از شعبی نقل شده است که: شش نفر از انصار، قرآن را در عهده رسول الله (ص) جمع کردند: ابی بن کعب، زیدبن ثابت، معاذبن جبل، ابودرداء، سعید بن عبید، و ابوزید .
دیدگاه سوم: معتقد است که برای قرآن سه مرحله جمع‏آوری شکل گرفته است:
مرحله اول: نظم و چینش آیه‏ها در کنار یکدیگر که شکل‏گیری را در پی دارد . این کار در زمان پیامبر (ص) صورت گرفت . مرحله دوم: جمع کردن مصحف‏های پراکنده در یک جا و تهیه جلد برای آن‏ها که در زمان ابوبکر انجام شد .
مرحله سوم: جمع آوری تمام قرآن‏های نویسندگان وحی برای نگارش یک قرآن به عنوان الگو و ایجاد وحدت قرائت در آن . این مرحله در زمان عثمان صورت گرفت . طرفداران دیدگان سوم برای مدعای خود ادله‏ای ذکر کرده‏اند که در کتاب مربوط به علوم قرآنی به تفصیل آمده است .
به هر حال، آن چه گذشت نشان می‏دهد همه علمای اسلام تدوین قرآن در غیر زمان رسول الله (ص) را نپذیرفته‏اند . عده‏ای از آنان به تدوین و جمع آوری در زمان رسول الله معتقدند و سه مرحله‏ای بودن و یا تدوین در زمان خلفا، را به طور کلی رد می‏کنند; از جمله آیت الله خویی در ترجمه البیان، ج‏1، ص‏346 و آیت الله حسن زاده در فصل الخطاب، ص‏46 و دکتر صبحی صالح در مباحث فی علوم القرآن، ص‏73 . مرحوم آیت الله خوئی در توجیه دیدگاه خود امور ذیل را مطرح فرموده است:
1 . احادیث دلالت کننده بر جمع قرآن در غیر زمان پیامبر (ص) متناقض می‏نماید . در برخی نام ابوبکر و در برخی دیگر عمر و در برخی هم عثمان ذکر شده است .
2 . این احادیث‏با احادیث دلالت کننده بر جمع قرآن در زمان پیامبر تعارض دارد .
3 . احادیث فوق با حکم عقل به وجوب اهتمام پیامبر در امر جمع و ضبط قرآن مخالف است .
4 . روایات فوق بااجماع مسلمانان مبنی بر ثبوت قرآن با تواتر نیز مخالفت دارد .
5 . جمع متاخر، طبعا نمی‏تواند شبهه تحریف قرآن را به طور کامل از بین ببرد .
در مقابل آن‏هایی که تدوین را به عهد رسول الله (ص) منسوب نمی‏دانند، به سؤالات مرحوم آیت الله خوئی پاسخ گفته، بر این باورند که قضیه جمع آوری قرآن حادثه‏ای تاریخی است نه مساله‏ای عقلانی . پس باید در این باره به نصوص تاریخی مستند مراجعه کرد . این گروه در مقابل این سؤال که چرا تدوین در زمان رسول (ص) صورت نگرفت . می‏گویند: اهتمام پیامبر به ترتیب وجمع آیه‏ها مربوط می‏شد . اما جمع و ترتیب سوره‏ها همانند مصحف واحد، کاری است که بعد از رحلت صورت گرفت; علتش هم این بود که همچنان در زمان پیامبر (ص) نزول قرآن انتظار می‏رفت و با عدم انتقطاع وحی، چگونه جمع آوری قرآن بین دو جلد همانند کتاب امکان‏پذیر بود . از این رو، هنگامی که پیامبر آثار وفات را مشاهده فرمود و به انقطاع وحی یقین پیدا کرد، حضرت علی (ع) را به جمع آوری قرآن وصیت فرمود . بنابراین دیدگاه، پس از درگذشت پیامبر (ص) بزرگان صحابه با توجه به دانش و کفایت‏خود به جمع آوری آیات و مرتب کردن سوره‏های قرآن دست زدند و هر یک آن را در مصحف خاص خود گرد آوردند . به این ترتیب و با گسترش قلمرو حکومت اسلام، تعداد مصحف‏ها رو به فزونی گذاشت .
برخی از این مصحف‏ها به تبع موقعیت و پایگاه جمع کننده‏اش، در جهان اسلام آن روز مقام والایی کسب کرد; مثلا مصحف عبدالله بن مسعود در کوفه و مصحف ابوموسی اشعری در بصره و مصحف مقداد بن اسود در دمشق مورد توجه مردم بود . جمع کنندگان مصحف‏ها متعدد بود و ارتباطی با یکدگر نداشتند و از نظر کفایت و استعداد و توانایی انجام کار یکسان نبودند . بنابراین، نسخه هر کدام از نظر روش، ترتیب، قرائت و ... با دیگری تفاوت داشت .
این تفاوت به اختلاف بین مردم انجامید . دامنه اختلاف به آن جا رسیده بود که حتی در مرکز خلافت‏یعنی مدینه، معلمان قرآن شاگردان خود را به صورت‏های مختلف تعلیم می‏دادند . بدین ترتیب، زمینه اقدام عثمان را برای یکی کردن مصاحف به وجود آمد . او گروهی متشکل از چهار نفر به نام‏های زید بن ثابت، سعیدبن عاص، عبدالله بن زبیر وعبدالرحمان بن حارث بن هشام را مامور این کار کرد . آنان با همکاری هشت نفر دیگر ابتدا مصاحف را از اطراف و اکناف کشور اسلامی جمع آوری کردند و قرآن را که به نام مصحف امام یا عثمانی مشهور شد، از بین آن‏ها فراهم آوردند . همه مصاحف دیگر به دستور عثمان، خلیفه سوم، سوزانده یا در آب جوش انداخته شد . مصاحف عثمانی به قولی به تعداد چهار عدد استنساخ شد و هر کدام از آن‏ها همراه فردی آگاه به مراکز مهم اسلامی آن زمان ارسال گردید تا همگان طبق آن نسخه‏ها به تکثیر و تعلیم قرآن اقدام کنند .
امامان (ع) قرآن موجود را تایید و تلاوت آن را سفارش کردند . علامه طباطبائی در این باره می‏فرماید: «حضرت علی (ع) با این که خودش پیش از آن قرآن مجید را به ترتیب نزول جمع آوری کرده و به جماعت نشان داده و مورد پذیرش واقع نشده بود و در هیچ یک از جمع اول و دوم او را شرکت نداده بودند، با این حال هیچ گونه مخالفتی و مقاومتی از خود نشان نداد و مصحف دایر را پذیرفت و تا زنده بود حتی در زمان خلافت‏خوداز مخالفت دم نزد . همچنین ائمه و اهل بیت (ع) که جانشینان و فرزندان آن حضرتند، هرگز در اعتبار قرآن مجید، حتی به خواص خود، حرفی نزده‏اند ; بلکه پیوسته در بیانات خود استناد به آن جسته و شیعیان خود را امر کرده‏اند که از قرائات مردم پیروی کنند ...»

ر . ک:

1 . علوم قرآنی، آیت الله محمد هادی معرفت، ص‏119 .
2 . پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، سید محمدباقر حجتی، ص‏235 .
3 . تاریخ قرآن، آیت الله، معرفت، ص‏96 .
4 . درسنامه علوم قرآنی، حسین جوان آراسته .
5 . تاریخ قرآن، دکتر محمد رامیار، ص‏407 .

پی‏نوشت:

1 . بحارالانوار، ج‏92، ص‏97 .
 
شنبه 25 شهریور 1391  3:16 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نخستين صحيفه تفسيرى، مصحف امام على عليه السلام

نخستين صحيفه تفسيرى، مصحف امام على عليه السلام

حسن حكيم باشى

مصحف امام على(ع) به عنوان نخستين كتاب در اسلام و به عنوان با اهميت ترين اثر در تفسير و علوم قرآن از جهات چندى داراى اهميت وبرجستگى است.
برجسته ترين ويژگى اين كتاب در مؤلف آن است كه امام اميرالمؤمنين(ع) است.
امام على(ع) به عنوان شاهد وحى, صاحب علم الكتاب, وارث علم پيامبر, همراه هميشگى او(ع), دومين شخصيت جهان آفرينش, باب مدينه علم پيامبر و هم پايه آن حضرت در تمامى ارزشها و والاييها به جز پيامبرى, و به عنوان آگاهترين فرد صحابه از تفسير و تأويل قرآن وبه مثابه تنها صحابى كه از راز و رمز هرآيه آگاه بود و حضور او درمحضر پيامبر در زمانهاى نزول قرآن بيش از ديگران و فراگيرى او از علوم پيامبر فراتر از همگان بود, شايستگى بى مانندى را دراين زمينه ها براى او ثابت مى كند كه هيچ كس را ياراى برابرى با او نيست.
گستره دانش او نسبت به قرآن در صريح سخن قرآن و در گفته پيامبر و در گواهى صحابه و ديگران بارها و بارها مورد تأكيد قرار گرفته است. سخن در اين زمينه مجالى بس گسترده مى طلبد كه درخور اين مختصر نيست. ازآن همه به اين اندك بسنده مى كنيم.
خداى متعال در قرآن فرمود:
(ويقول الّذين كفروا لست مرسلاً قال كفى باللّه شهيداً بينى وبينكم ومن عنده علم الكتاب) رعد / 43
كافران گويند تو ـ اى پيامبر ـ فرستاده حق نيستى, بگو شاهد حقانيت من خداست وكسى كه علم كتاب نزد اوست.
در روايات فريقين آمده است مراد از كسى كه علم كتاب نزد اوست, على (ع) است.1
در جاى جاى قرآن به دانش او و فرزندانش تأكيد دارد و ديگران را به فراگيرى علم از ايشان فرا مى خواند (راسخون فى العلم), (اهل الذّكر) , (الذين آتيناهم الكتاب) و آيات بسيار ديگر همه و همه گواه وحى بر دانش والاى اين بزرگان و فرزانگان به قرآن است.
در سخن پيامبر بارها به دانش على(ع) نسبت به قرآن تأكيد شده است. ازآن جمله پيامبر فرمود:
(أنا مدينة العلم وعلى بابها فمن أراد المدينة والحكمة فليأتها من بابها.)
من شهر دانشم و على دروازه آن است. هركه اين شهر وحكمت را مى خواهد بايد از دروازه آن درآيد.
روشن است كه علم به قرآن سرآمد دانشهاى مورد اشاره دراين نبوى شريف است.
نيز پيامبر فرمود:
(على مع القرآن و القرآن مع عليّ لن يفترقا حتى يردا عليّ الحوض.) 2
على با قرآن و قرآن با على است هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا بر سر حوض كوثر بر من درآيند.
روايات ديگر كه از سوى پيامبر دراين زمينه رسيده بسيار است.
دانش على به قرآن در سخن صحابه وياران نيز جايگاهى بلند دارد.
ابن عباس مى گويد:
(علم مردم به پنج بخش تقسيم شده است. چهار بخش آن از آن على(ع) است و يك قسمت آن از ديگران است. وعلى(ع) درآن يك بخش نيز با آنان شريك است و از ايشان نيز درآن بخش داناتر است.) 3
ابن مسعود گفت:
(اگر كسى داناتر ازخود به كتاب خدا مى شناختم خود را به او مى رساندم گر چه با پيمودن راه بسيار. پس يكى گفت: با على چگونه اى؟
گفت: با او آغاز كرده ام و نزد او قرآن را فرا گرفته ام.) 4
سيوطى مى نويسد:
(معمربن وهب بن عبداللّه گفت: ابوطفيل گفته است: من شاهد بودم كه على خطبه مى خواند و مى گفت از من بپرسيد پس به خدا سوگند از هيچ چيزى نمى پرسيد جز آنكه به شماخبر مى دهم و از كتاب خدا بپرسيد. پس به خدا سوگند هيچ آيه اى از قرآن نيست جز آن كه به خوبى مى دانم شب نازل شده است يا روز, در كوه فرود آمده است يا در دشت.)5
شهرستانى درمقدمه تفسير مفا تيح الاسرار مى نويسد:
(صحابه اتفاق دارند بر اين كه علم قرآن ويژه اهل بيت است.)6
در شواهد التنزيل از عمر, ابن مسعود, عايشه, عبدالله بن عمر, ابوعبد الرحمان سلمى وعطاء بن ابى رباح روايت كرده است كه على(ع) را آگاهترين كس به قرآن مى دانند.7
امام على(ع) خود فرمود:
(آيه اى از قرآن برپيامبر نازل نمى شد جز آن كه بر من مى خواند و املا مى كرد ومن مى نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ آن را به من مى آموخت.) 8
وبارها بر فراز منبر مى فرمود:
(سلونى قبل أن تفقدونى.)
بپرسيد از من پيش از آن كه مرا ديگر نبينيد.
اين سخن در روايات فريقين متواتر است.
ابن عساكر درتاريخ دمشق بابى جداگانه با اين عنوان گشوده است كه هيچ كس به جز على(ع) نگفت (سلونى عمّا بين اللوحين) ودر اين باب روايات چندى را آورده است. 9
على (ع) با اين ويژگيها وبا اين دانش بيكران به عنوان نخستين مؤلف كتاب در اسلام به تأليف و نوشتن مصحف خود دست يازيد.
گرچه مصحف على(ع) سوگمندانه در دست نيست, ولى نشان آن در سخن اهل تاريخ وحديث و تفسير از شيعه واهل سنت ونيز در رواياتى كه ازخود آن امام و فرزندان گرامى اش رسيده فراوان است.
مؤلفان بسيارى ازآن يادكرده اند واز چند وچون آن سخن گفته اند.
توصيفهايى كه ازاين كتاب رسيده است گر چه در برخى از جزئيات يكسان نيستند ولى به گونه اى كلى همه يك سخن دارند.
آنچه همه برآن هم سخن هستند اين است:
پس از درگذشت پيامبر, على(ع) برخويش سوگند ياد كرد كه تا قرآن را جمع نكند ردا بر دوش نگيرد و به هيچ كارى نپردازد. چون چنين كرد و قرآن را گردآورد آن را برداشت وبه مسجد پيامبر آورد و بر حاكمان وقت ومردم عرضه كرد و فرمود اين قرآن است كه من پس از پيامبر به گردآورى آن پرداختم و اينك به نزد شما آوردم.
در پاسخ گفتند ما را بدان نيازى نيست. پس آن را برداشته به خانه آورد. و قرآن او شامل نص آيات همراه با تأويل و تفسير بود و ترتيب سوره ها درآن بر اساس ترتيب نزول بود و نه به ترتيبى كه در قرآن موجود ديده مى شود.
اينك برخى از مهمترين روايات دراين زمينه را بررسى مى كنيم و مى سنجيم.
ابن نديم مى نويسد:
(على پس از وفات پيامبر ازمردمان بيوفايى ديد, پس سوگند ياد كرد كه عبا بر دوش نگيرد تا قرآن را گرد آورد. پس سه روز درخانه نشست تا آن را فراهم آورد. وبدين سان اين نخستين مصحف است كه آن را از سينه خود نوشته است واين مصحف نزد فرزندان جعفر است.)
وسپس مى افزايد:
(من دراين دوران مصحفى نزد ابى يعلى حمزه حسنى ديدم كه چند برگ آن نيز افتاده بود وبه خط على بن ابيطالب بود واين مصحف به فرزندان حسن به ارث رسيده است.) 10
محمد بن سيرين از عكرمه نقل كرده است:
(چون آغاز خلافت ابى بكر بود على بن ابيطالب درخانه نشست و به گردآورى قرآن پرداخت. پس به عكرمه گفتم آيا قرآن ديگرى بر طبق ترتيب نزول گردآورى شده بود؟ گفت اگر جن وانس گردآيند كه اين چنين قرآنى گردآورند نمى توانند. آنگاه ابن سيرين گفت در جستجوى اين كتاب برآمدم و به سوى مدينه نيز نامه نگاشتم ولى برآن دست نيافتم.) 11
ابن جزى كلبى مى نويسد:
(قرآن در زمان پيامبر در صحيفه ها و سينه مردان پراكنده بود پس چون پيامبر در گذشت, على بن ابى طالب آن را به ترتيب نزول گردآورد واگر مصحف او يافته مى شد درآن دانش بزرگ و بسيارى بود ولى در دست ما نيست.) 12
شيخ مفيد (ره) مى نويسد:
(اميرمؤمنان(ع) قرآن را از آغاز تا پايان فراهم آورد وآنگونه كه مى بايست گرد آورد. پس آيه هاى مكى را پيش از آيه هاى مدنى وآيه هاى نسخ شده را پيش ازآيه هاى نسخ كننده نوشت وهرچيزى را درجاى خود قرار داد.) 13
ابن سعد در طبقات وابن عبدالبر در استيعاب نوشته اند:
(محمد بن سيرين گفت: خبر يافتم كه على از بيعت ابى بكر تأخير كرد, پس ابى بكر گفت آيا از زمامدارى من ناخشنودى؟ فرمود: سوگند يادكرده ام كه جز براى نماز ردا بر دوش نيفكنم تا قرآن را گردآورم.) 14
شيرازى در نزول القرآن به نقل از ابن عباس مى نويسد:
(خداوند به پيامبر تضمين داد كه پس از على(ع) قرآن را گردخواهد آورد. پس خدا قرآن را در سينه على(ع) جاى داد و على(ع) پس از درگذشت پيامبر در مدّت شش ماه آن را گردآورد.) 15
همو مى نويسد:
(ابوالعلاء عطار و موفق, خطيب خوارزم در كتابهايشان از على بن رباح نقل كرده اند كه پيامبر على را به گردآورى قرآن دستور داد پس على آن را گردآورد و نوشت ونيز على فرمود: اگر مسند براى من گذاشته شود مصحفى را كه پيامبر املا كرده و من نوشته ام عرضه خواهم كرد.) 16
و در بسيارى از كتب عامه وخاصه آورده اند:
(پيامبر على را فرمود تا قرآنى را كه نزد او بود در اختيار گيرد وآن قرآن را كه در صحيفه ها و قطعه ها وكاغذها درخانه آن حضرت و در پشت رختخواب او بود گردآورد تا مانند تورات و انجيل ضايع نگردد. پس على همه را در جامه اى زرد رنگ پيچيد و مهر برآن زد و فرمود: پس ازاين ردا نمى پوشم تا آن را گردآورى كنم, از آن پس اگر كسى بر او وارد مى شد, بدون ردا نزد او مى رفت وتا آنكه همه قرآن را گردآورد.) 17
ابن ابى الحديد مى نويسد:
(همه براين اتفاق دارند كه او قرآن را در زمان پيامبر درحفظ داشت و كسى ديگرى آن را در حفظ نداشت و پس از پيامبر نخستين كسى بود كه قرآن را گردآورد.) 18
امام باقر(ع) مى فرمايد:
(هيچ كسى از مردم نگفته است كه همه قرآن را آن گونه كه نازل شده است گردآورده, مگر اينكه دروغگو است. وهيچ كس قرآن را آنگونه كه خدا نازل فرموده حفظ نكرده وجمع نكرده است, مگر على بن ابى طالب(ع).) 19
ونيز آورده اند:
(على(ع) سوگند ياد كرد كه ردا بر دوش نگيرد جز براى نماز, تا آن كه قرآن را جمع كند و گردآورد. پس مدّتى ازآنان دورى گزيد تا آن را گردآورد, آنگاه نزد ايشان آمد و قرآن را در جامه اى بهمراه آورد و ايشان در مسجد بودند, پس همه ازآمدن او پس ازآن همه وقت در شگفتى شدند. چون به ميان آنان رسيد, كتاب را در پيش آنان نهاد و فرمود: پيامبر فرموده است من در ميان شما چيزى را جانشين خود مى سازم كه اگر به آن تمسّك كنيد گمراه نخواهيد شد وآن كتاب خدا و عترت من, اهل بيت من است, اينك اين كتاب است ومن عترتم. پس عمر برخاست وگفت اگر تو قرآن دارى, ما نيز مانند آن را داريم. پس على(ع) آن را برداشت و پس از اتمام حجّت برايشان با خود بازگرداند.) 20
شيخ صدوق نيز آورده است:
(… قرآن را به نزد ايشان برد و فرمود: اين كتاب خدايتان است آنگونه كه بر پيامبرتان فرود آمده است. حرفى ازآن كم و زياد نشده است, پس گفتند: نيازى بدان نداريم, مانند آنچه دارى ما نيز داريم; پس بازگشت درحالى كه اين آيه را مى خواند:
(فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلاً فبئس مايشترون)
پس قرآن را پشت سرافكندند وبه بهاى اندكى فروختند, چه بد سودايى كردند.21
برخى گفته اند دليل آن كه آن را نپذيرفتند, اين بود كه چون ابوبكر قرآن را گشود زشتكارى هاى برخى از مهاجرين و انصار را درآن ديد پس ترسيدند كه اين به مصالح ايشان آسيب رساند. 22
بارى سخن از قرآن جمع شده از سوى على(ع) در بسيارى از كتابهاى شيعه واهل سنت آمده است.
ازآنچه گذشت روشن شد كه جمع آورى قرآن از سوى على (ع) و تأليف مصحف به دست آن بزرگوار حقيقتى روشن و پذيرفته است.
بلى در برخى از جزئيات, نقل هاى يادشده با يكديگر اختلاف دارند, ازجمله آيا گردآورى قرآن سه روز بطول انجاميد يا شش ماه و آيات در روز سوم برمردم عرضه گرديد يا پس از گذشت ششماه از وفات پيامبر.
ديگر آن كه على(ع) قرآن و تفسيرها و تأويلها آن را از سينه خود درمصحف بازنوشت, يا از قطعه هاى چوب و سنگ و برگ خرما و استخوان شانه شتر وكاغذ و پوست ومانند آن, يا هم ازاين و هم ازآن; بويژه آن كه روايات, هر دومنبع را ياد كرده است.
سوم آن كه آيا على(ع) آيات قرآن را دوباره نوشت يا همان نوشته ها را نظم و ترتيب داد وبه شكل يك كتاب يا دست كم يك مجموعه با ترتيبى روشن عرضه كرد.
اينها محورهايى است كه جزئيات آنها روشن نيست و در تاريخ نيز به گونه اى دقيق نيامده است. داورى درست در زمينه هاى ياد شده نيازمند بررسى همه جانبه تاريخ و كشف واقعيتهاى ناگفته است كه خود پژوهشى جداگانه مى طلبد.
درباره مدت زمان گردآورى قرآن, بسيارى از روايات ساكت است و برخى سه روز و تنها يك يا دو روايت ششماه را گفته بودند. روايت نخست ( سه روز), درمنابع بيشترى آمده است, گرچه گردآورى همه قرآن بويژه همراه با تأويل و تفسير و… دراين زمان كوتاه دور از واقع مى نمايد, جزآنكه گفته شود اين همه در زمان پيامبر املا شده بود و به گونه نوشته آماده بود, امّا ازآنجا كه تا آخرين لحظه هاى عمر شريف پيامبر انتظار و امكان نزول وحى بوده است, قرآن به صورت يكجا جمع نشده بود ولى به گونه پراكنده وجدا نوشته شده بود و تنها تنظيم و ترتيب وكنارهم نهادن اين بخشها دراين سه روز انجام شده است.
اما بنابر روايت دوم كه شش ماه را گوشزد مى سازد دور نيست كه همه را على(ع) به دست خود دراين مدت نوشته باشد, يا آن كه تكه هاى پراكنده قرآن را درجاى خود مرتب ساخته و آنگاه تأويل و تفسير وديگرمطالب را از سينه مبارك خويش نوشته باشد وبدين سان نقطه هاى ديگر ناهمسازى در روايات ياد شده روشن مى شود.
آرى بايد ديد واقعيت تاريخى اين گونه تحليل را مى پذيرد. آيا مى توان گفت دستگاه حاكم تأخير على(ع) را از بيعت با ابى بكر تا اين مدّت برتابيده است. نيز آيا اين سخن با آنچه معروف است كه زهرا سلام اللّه عليها سه ماه و چند روز يا كمتر, پس از پيامبر رحلت فرمود و وادار كردن على(ع) به بيعت در حيات زهرا سلام اللّه عليها تحقق پذيرفت, ناهمسازى ندارد؟

تأليف كتاب يا گردآورى قرآن

بى گمان مصحف على(ع) نخستين قرآن گردآمده است كه با استفاده از اجزاء قرآن كه به صورت پراكنده نزد پيامبر بوده است, با ويژگيهايى فراهم آمده است ولى ازآنجا كه اين كتاب تأويل و تفسير هرآيه را نيز به همراه داشت و بسيارى از محتواى آن از قرآن به حساب نمى آمد ـ گرچه بسيارى ازآنها از سوى خداوند نازل شده بود ـ تأليفى جداگانه وكتابى از سوى آن حضرت ونه تنها جمع قرآن به شمار مى آيد.
سيد شرف الدين عاملى مى نويسد:
(على(ع) قرآن را به ترتيب نزول گردآورد وناسخ و منسوخ وعام وخاص ومطلق و مقيد ومحكم ومتشابه وناسخ ومنسوخ و عزيمت ها و رخصت ها وسنّت ها وآداب وسبب نزولهاى آن رامورد اشاره قرار داد ودشواريهاى آن را توضيح داد… پس قرآن جمع شده از سوى اميرمؤمنان(ع) به تفسير شبيه تر است.) 23
از روايات پيشين نيز به خوبى روشن است كه قرآن يادشده از نظر ترتيب و محتوا با قرآن موجود كه در زمان خلفاء گردآمده است دگرگونى دارد و بسيارى از نوشته هاى آن تفسير و تأويل است. رواياتى از امامان معصوم(ع) نيز رسيده است كه اشاره به همين نكته دارد.
امام باقر(ع) فرمود:
(هيچ كس قرآن را آن گونه كه فرود آمده است, جمع نكرد مگر على(ع).) 24
نيز امام صادق(ع) فرمود:
(اگر مردم قرآن را آن گونه كه نازل شده بود مى خواندند, هرگز اختلافى ميان دو كس روى نمى داد.) 25
همچنين فرمود:
(اگر قرآن همان گونه كه نازل شد خوانده مى شد, نام ما را درآن مى يافتى.)
و نيز فرمود:
(قائم ما كه قيام كند خيمه هايى مى زند تامردم قرآن را آن گونه كه خدا فرستاده است, فراگيرند وكارى دشوارتر ازاين درآن روز نيست, زيرا قرآن به گونه اى جز ترتيب كنونى خواهد بود.) 26
بدون شك منظور از قرآن, آنگونه كه نازل شده است, قرآن با ترتيب ويژه و با تفسير و تأويلهاى بايسته است.
وبسيارى ازاين گونه روايات كه كژانديشان ازآن تحريف قرآن را برداشت كرده اند, اشاره به تأويل و تفسيرهاى قرآن دارد كه در مصحف على (ع) گردآمده بود. بنابر اين نيازى به رد اين روايات يا سست شمردن سند آنها يا حمل آنها بر حفظ در سينه يا فهم مراد قرآن نيست, زيرا معنى آن بسيار روشن است. بلى بسيارى ازاين روايات نيز صدور آن از معصوم درست نيست و سند آن بى اساس است27.

مصحف على(ع) و صحيفه على(ع)

درميان كتابهايى كه به على(ع) نسبت داده مى شود, كتابى نيز با عنوان (صحيفه على) ديده مى شود كه نزد اهل سنت با همين نام مشهور است و در روايات اهل بيت(ع) و نوشته هاى شيعه واهل سنت فراوان ازآن ياد شده است ودر صحاح ومسانيد كهن اهل سنت همانند صحيح بخارى ومسلم و سنن ابى داود ومسند احمد رواياتى ازآن نقل شده است. اين كتاب بسيار مختصر بوده و در پوشش شمشير آن حضرت بوده است. 28
كتاب ديگرى نيز با عنوان (كتاب على) ناميده مى شود كه ميان اهل حديث مشهور است وهمه بروجود آن اجماع دارند وعالمان شيعه ازآن سخن گفته اند و در بسيارى از روايات نيز ازآن ياد شده است. اين كتاب با عنوانهايى مانند صحيفه, جامعه, جفر يا صحيفه جامعه نيز ياد شده است وطول آن را هفتاد ذراع گفته اند, كه به خط على(ع) بودو پس ازايشان به امامان بعد به ارث رسيده است. گفته اند همه احكام ازخرد و كلان, حتى ارش خدش (تاوان خراشيدن پوست) درآن نوشته شده است. 29
دربرخى از روايات آمده است, علم ازآن ماست و مااهل آنيم وهمه آن در نزد ما محفوظ است وهيچ چيز تا قيامت رخ نمى دهد حتى خراشى در پوستى, جزآن كه نزد ما با املاى پيامبر(ص) و خط على(ع) ـ حكم آن ـ موجود است. 30
اين سخنان اشاره به همين كتاب است, بخشى ازاين كتاب نيز به مسائل ديات اختصاص داشته است, كه اين بخش به كتاب ظريف بن ناصح شهره گشته است.
سخن درباره اين دو كتاب بسيار است و بسيارى ازچند وچون آنها به تفصيل سخن گفته اند.
بايد دانست مصحف على(ع) جز اين دوكتاب است, وهيچ دليلى بريكى بودن مصحف با يكى ازاين دو كتاب در دست نيست, گرچه دور نمى نمايد دراين كتاب نيز چيزهايى از تفسير قرآن نوشته شده باشد.
پرسشى كه مطرح است اين است كه كدام يك ازاين كتابها نخست تأليف شده اند.
زمان تدوين ونگارش هيچ يك ازاين دوكتاب به خوبى و به طور دقيق روشن نيست شايد در زمان پيامبر يا پس از وفات پيامبر نوشته شده باشند.
همچنانكه مصحف على(ع) نيز احتمال دارد در زمان پيامبر نوشته شده باشد بويژه آنكه دربرخى از روايات آن را به املاى پيامبر دانسته اند.
در هيچ يك ازمنابع موجود درباره پيشترى يكى ازاين دو تأليف نشانى نيست.
تنها سيد شرف الدين مى نويسد:
(على(ع) پس از فراغت از آماده سازى پيكر پاك پيامبر سوگند ياد كرد كه جز براى نماز ردا نپوشد تا قرآن را گردآورد پس چنين كرد… وپس از پايان آن كتابى براى فاطمه زهراء(س) تأليف فرمود كه نزد فرزندان آن حضرت به مصحف فاطمه (س) معروف است, وشامل امثال وحكم و… مى گردد. پس ازآن كتابى در ديات تأليف كرد وآن را صحيفه نام نهاد… ) 31
ايشان منبعى براى ترتيب اظهار شده ياد نكرده است.

نامگذارى به مصحف

نكته ديگر دراين باره اين است كه نامگذارى قرآن گردآورى شده از سوى على(ع) به مصحف گرچه مشهور و متداول است, ولى آغاز آن روشن نيست كه همزمان با تأليف بوده است يا پس ازآن. اين پرسش درباه مصاحف ديگر صحابه, چونان ابن مسعود و ابيّ و معاذ و… نيز مطرح است, حتى در برخى از روايات, سخن از عرضه مصحف برخى از صحابه بر پيامبر نيز ديده مى شود. 32 دربرخى ديگر از روايات نبوى نيز از قرآن به مصحف تعبير شده است 33 وچنين مى نمايد كه اين اصطلاح از زمان آن حضرت نيز متداول بوده است, چنانكه مدعيان جمع قرآن در زمان پيامبر با همين صورت كنونى نيز بدان استدلال كرده اند.
اين همه درحالى است كه دربرخى از روايات آمده است: نخستين بار قرآن گردآورى شده در زمان ابى بكر مصحف ناميده شد. بدين گونه كه پس از پايان گردآورى, در نامگذارى آن اختلاف كردند وهر كسى چيزى گفت.
ابن مسعود گفت: در حبشه كتابى ديده ام كه آن را مصحف مى نامند.
ابوبكر گفت: نام خوبى است. پس از آنجا قرآن را بدين نام ناميدند. 34
بررسى حقيقت در اين مقوله نيازمند پژوهشى گسترده در نقل هاى تاريخى است كه نيازى بدان ديده نمى شود وچه بسا ثمره علمى نداشته باشد.
تنها مى توان گفت: احتمال آن مى رود كه قرآن على(ع) ونيز مصاحف ديگران, پس از گردآورى آنها و نيز پس از رايج شدن اصطلاح مصحف, بدين نام اشتهار يافته باشند; زيرا دليلى از تاريخ بر اين كه از نخست اين نام را داشته اند در دست نيست.
همچنانكه درباره وجود كلمه مصحف در برخى از روايتهاى پيامبر نيز, برخى احتمال نقل به معنى و مضمون درسخن راويان را داده اند, بدين گونه كه از پيامبر واژه قرآن صادر شده باشد, ولى راوى در سالهاى پس ازآن به مصحف تعبيركرده باشد; بويژه آن كه در برخى از همين روايات, اختلاف در نسخه ـ قرآن به جاى مصحف ـ نيز ثبت شده است كه مى تواند شاهد تحليل ياد شده باشد. 35

ويژگيهاى مصحف على(ع)

از مجموع آنچه درباره مصحف على(ع) رسيده است ويژگيهاى چندى بدست مى آيد:
ييك: برمبناى ترتيب نزول سوره ها تنظيم شده است.
دو: آيات نسخ شده در آن پيش از آيات نسخ كننده قرار داده شده است.
سه: نص آيه ها درآن بدون كوچكترين تغيير و بدون فروگذارى يك كلمه يا يك آيه به دقت ضبط شده است.
چهار: چگونگى قرائت هرآيه حرف به حرف آنگونه كه پيامبر خوانده بود ثبت گرديده است.
پنج: آيات آن با املاى پيامبر وخط على(ع) نگاشته شده است.
شش: تفسيرهاى آيه ها كه از سوى خداوند همراه با آيه نازل شده بود درآن ثبت شده است ـ اين نكته را حقيقت تنزيل ناميده اند ـ گفته اند چنين نيست كه هرآنچه از سوى خداوند وحى شده باشد از قرآن باشد.
هفت: تأويل آيات (مجراى عام آيات) درآن يادآورى شده است.
هشت: خصوصيات تنزيل آيه ها مانند مناسبت نزول, مكان و زمان نزول و كسانى كه ازآيه مقصود بوده اند درآن ياد شده اند ـ اين نكته را نيز تنزيل آيه ها ناميده اند ـ .
نُه: برخى گفته اند: عام وخاص ومطلق ومقيد ومحكم و متشابه وناسخ و منسوخ و عزيمت ها و رخصت ها وسنن وآداب درآن آمده است.
ده: نامهاى اهل حق و اهل باطل و پلشتى ها و رسواييهاى گروهى از مهاجرين وانصار يا منافقان, درآن آورده شده است.
همچنين شهرستانى در مقدمه مفاتيح الاسرار مى نويسد:
(گفته اند مصحف او داراى متن وحواشى بوده است.) 36
آرى مصحف على(ع) همه ويژگيهاى ياد شده را بدون فروگذارى يا فراموشى چيزى گردآورده بود وبراين اساس بايد مصحف يادشده را تأليف امام على(ع) و غيرقابل سنجش با مصحف هاى ديگر به شمار آورد.
بدون شك جمع قرآن بدين گونه تنها از على(ع) ساخته است كه گستره دانش او نسبت به قرآن را در آغاز يادآور شديم.
دراينجا سخن احمد امين را بنگريد:
(شمار اندكى از صحابه به تفسير قرآن شناخته شده اند. بيش از همه, تفسير قرآن از على بن ابيطالب وعبداللّه بن عباس, عبداللّه بن مسعود وابى بن كعب روايت شده است وكمتر ازهمه از زيد بن ثابت و ابو موسى اشعرى و عبداللّه بن زبير. بايد تنها در باره چهار تن نخست سخن گفت, زيرا بيشترين تغذيه مكتب هاى گوناگون تفسيرى از ايشان بوده است. منش هاى كلى كه امكان تبحّر در تفسير را به اين چهارنفر بخشيده است, عبارتند از: توانمندى آنان در زبان عرب, چيرگى آنان بر ابعاد و روش هاى آن, همزيستى فراوان آنان با پيامبر كه در نتيجه آن نزولگاههاى آيات قرآن را بخوبى مى شناختند و پروا نداشتن آنها از بكار بستن دانش و توان خويش در قرائت وفهم قرآن.) 37
بايد افزود شاگردى و فراگيرى قرآن و تفسير آن از سوى ابن عباس و ابن مسعود نزد على(ع) معروف و يادآشنا است. ابن عباس آگاهى خود از قرآن را از پرتو على (ع) مى دانست و دانش خود را در برابر دانش على (ع) چون بركه اى در برابر دريا مى ديد و ابن مسعود نيز افزون بر فراگيرى تفسير قرآن, بخشى از سوره هاى قرآن را نيز نزد على (ع) تكميل كرده بود.
اينجاست كه همصدا با عكرمه بايد گفت اگر جن و انس گرد هم آيند تا اينگونه قرآن را گردآورند هرآينه نتوانند. 38

ترتيب سوره ها درمصحف على(ع)

درباره ترتيب سوره ها در اين مصحف, مشهور آن است كه بر پايه ترتيب نزول بوده است و چگونگى آن تنها در دو يا سه منبع يادشده است.
نخست در فهرست ابن نديم, پس از ياد كرد مصحف على(ع) آمده است:
(ترتيب سوره ها دراين مصحف چنين است…)
و سپس ازآن بخشى از متن افتاده است كه بنابر اظهار زنجانى در تاريخ القرآن از اصل نسخه چاپ لايپزيك در سال 1871 افتاده بوده است. 39 دليل اين افتادگى روشن نيست. شايد به منظور پيشگيرى از دوگانگى در قرائت قرآن از سوى ديگران انجام شده باشد.
منبع دوم تاريخ يعقوبى است او مى نويسد:
(برخى گفته اند على بن ابيطالب پس از وفات پيامبر قرآن را جمع كرد و بر پشت شترى نهاد و آورد وگفت اين قرآن است كه من گردآورده ام وآن را در هفت جزء قرار داده بود.)
آنگاه جزء هاى هفتگانه را آورده كه به ترتيب, هرجزء با سوره هاى بقره آل عمران, نساء, مائده, انعام, اعراف وانفال آغاز مى شود, وهر جزء شامل چهارده تا هيجده سوره است وهرجزء به نام همان سوره بزرگ آغازين ناميده مى شود; در مجموع نيز سه سوره از قلم افتاده است. 40
اين توصيف افزون بر آنكه با ترتيب نزول مشهور ومعروف ناهمساز است, با آنچه ديگران درباره مصحف على(ع) گفته اند نيز ناهمگون است; زيرا آورده اند كه در آغاز مصحف على(ع) سوره اقرأ و سپس مدثر و سپس قلم وآنگاه مزمل قرار داشت. پس ترتيب ياد شده با سخن ارباب سيره و تاريخ نيز ناساز است. افزون براينكه غفلت هاى ديگرى نيز درآن صورت پذيرفته است كه از يعقوبى بسيار شگفت مى نمايد. 41
همچنين شهرستانى درمفاتيح الاسرار نيز ترتيب آن مصحف را به نقل ازمقاتل بن سليمان آورده است. 42

پيشينه گردآورى قرآن

از آنچه گذشت روشن شد كه نخستين گردآورى قرآن از سوى على(ع) انجام شد. در زمينه زمان گردآورى قرآن, كتابهاى تفسير و تاريخ وعلوم قرآن سخن بسيارگفته اند. آنچه دراين باب رسيده است, به ظاهر بسيار ناهمگون و متناقض مى نمايد, به گونه اى كه شناخت حقيقت را براى بسيارى دشوار ساخته است. برخى از روايات, جمع قرآن را در زمان پيامبر مى داند, برخى در زمان ابى بكر و برخى در زمان عمر. روايات جمع قرآن از سوى عثمان نيز مشهور است.
ناهمگونى بسيار ديگرى نيز درخصوصيات وجزئيات جمع قرآن, دراين روايات ديده مى شود. افزون براين, ادعاى جمع قرآن براى نخستين بار از سوى على(ع) با همه اين گفته ها در نگاه نخست ناساز مى نمايد.
دكتر محمد حسين على صغير مى نويسد:
(جمع قرآن در روايات, تاريخ متناقض و شگفتى دارد.)
وپس ازآن بر آيندهاى متناقض روايات را بر مى شمارد. 43
آيت اللّه خويى روايات وارده دراين زمينه را يكجا آورده و به 22 روايت رسانده است. آنگاه با اظهار اينكه اينها متناقض اند و همگى خبر واحد, تمامى آنها را خدشه دار مى داند و سپس دوازده سؤال مطرح ساخته و تناقض هاى روايات ياد شده را برمى شمارد.
مرحوم بلاغى نيز درمقدمه تفسير خود فصلى جداگانه با عنوان (اضطراب روايات در جمع قرآن) اختصاص داده است وموارد اضطراب اين روايات را برشمرده است و در پايان روايات يادشده را فاقد ارزش تاريخى مى داند. 44
شايد پيش از همه فضل بن شاذان در الايضاح, اهل سنت را مخاطب ساخته مى نويسد:
(روايت كرده ايد كه قرآن را در زمان پيامبر, شش تن كه همه از انصار بودند جمع كردند و قرآن را جز اين گروه كسى حفظ نكرده است. يك بار مى گوييد هيچكس آن راحفظ نكرد, بار ديگر مى گوئيد بسيارى ازآن از دست رفت. يك مرتبه مى گوييد كسى ازخلفا قرآن را جمع نكرد مگر عثمان, پس چگونه قرآن ضايع شد و از ميان رفت و درعين حال اين چند تن آنرا حفظ كرده اند. پس ازاين همه, روايت كرده ايد كه پيامبر(ص) به على(ع) سفارش فرمود كه قرآن را گردآورد پس او چنين كرد و نوشت, همچنين روايت كرده ايد كه تأخير على(ع) از بيعت ابى بكر براى گردآورى قرآن بود, پس چه شد آنچه على(ع) گردآورد, كه عثمان آن را از زبان مردان و از صحيفه هايى كه مى گوييد نزد حفصه دختر عمر بوده است گردآورد؟) 45
در پاسخ اين همه اشكالات بايد گفت:
گرچه تناقضات بسيارى ميان روايات وارده از سوى اهل سنت دراين زمينه هست, ولى بيشترين اعتراض بر اختلاف روايات يادشده درزمان جمع قرآن است, كه روايتها و نقلها جمع آن را به كسانى چون پيامبر(ص), على(ع), ابوبكر, عمر, عثمان, زيد بن ثابت, سالم مولى بنى حذيفه, چهارنفر در زمان پيامبر, چهارنفر جز اينها در زمان پيامبر و شش نفر در زمان آن حضرت و… نسبت داده شده است.
آرى اين نسبت ها به ظاهر ناهمساز مى نمايد, اما با دقت بيشتر در واژه جمع و بررسى تحليلى موارد كاربرد آن در اين روايات, بسيارى از تناقض ها از ريشه برداشته مى شود.
آنچه از بررسى همه جانبه اين روايات به دست مى آيد آن است كه براى جمع, دست كم شش معنا به چشم مى خورد.
1. حفظ قرآن در سينه ها.
2. گردآورى آن بگونه ناتمام در نوشته ها.
3. گردآورى آن به گونه كامل و تمام در صحيفه ها يا نوشته هاى جدا از يكديگر وبدون ترتيب ميان سوره ها.
4. جمع آورى آن دريك مجموعه با ترتيب وبه شكل يك كتاب داراى آغاز و انجام.
5. نگارش وگردآورى قرآن نبشته ها همراه با آگاهى از تفسير و تأويل و نزول وظاهر و باطن و…
6. يكسان سازى قرآن نبشته هاى گوناگون از جهت نگارش و قرائت.
هريك از معناهاى گوناگون يادشده را مى توان جمع قرآن ناميد و نيز مى توان مرحله اى ازمراحل جمع قرآن دانست.
اكنون بايد ديد هريك ازاين مرحله ها دركدام عصر و در زمان چه كسى انجام شده است.
همگان را براين اتفاق است كه ترتيب آيات هر سوره توقيفى است; يعنى در زمان پيامبر وبه دستور روشن آن حضرت تعيين شده است. اختلاف در اين است كه آيا ترتيب سوره ها نيز در زمان آن حضرت انجام يافته و ترتيب كنونى به اشاره ايشان بوده است, يا پس از وفات آن گرامى, از سوى صحابه و با اجتهاد آنان صورت گرفته است.
ديدگاه نخست را گروهى از اهل سنت و شيعه گفته اند وسخن بسيار با دليلهاى فراوان دراين باره آورده اند و آيت اللّه خويى نيز برآن اصرار ورزيده است. 46
ديدگاه دوم را بيشترمحققان پذيرفته اند ودر اتقان, به جمهور علما نسبت داده شده است. استاد معرفت نيز در التمهيد, به تفصيل, اختلاف ياد شده را يادآور شده است و ديدگاه دوم را بر مى گزيند و دليلهاى ديدگاه نخست را نادرست مى شمارد.47
داورى در اين باره نيازمند مجالى ديگر بوده و تا اندازه اى دشوار است.
اينك آنچه از جمع بندى اين مقوله بدان باور داريم چنين است:
پس از درگذشت پيامبر(ص), على(ع) به جمع قرآن با تنظيم و ترتيب كامل دست يازيد وآن را برمردم عرضه كرد وچون نپذيرفتند آن را نزد خود نگاه داشت, به دنبال آن دستگاه حاكم كه خود, قرآن جمع شده اى دراختيار نداشت وحاضر به پذيرش مصحف هاى ديگرى كه كسانى چون ابى بن كعب وابن مسعود ويك يا چند تن ديگر در اختيار داشتند نيز نبود, احساس ضرورت كرد كه قرآن راگردآورد. دراينجا بود كه به اشاره عمر يا اظهار ابى بكر, احساس خطر كردند كه مبادا قرآن ضايع شود. عمر اظهار داشت: در جنگ يمامه هفتاد نفر ـ يا چهارصد نفر ـ از قاريان قرآن كشته شده اند وخطر از دست رفتن قرآن با از دست رفتن حافظان وقاريان قرآن وجود دارد, پس زيد بن ثابت را كه ازجوانترين كاتبان وحى و داراى ويژگيهاى دلخواه دستگاه حكومت بود با تلاش بسيار ـ به گفته خود او ـ راضى به گردآورى قرآن كردند. پس او ـ يا عمر ـ اعلام كرد كه هركه آيه اى نزد او باشد و شاهدى نيز برآن داشته باشد, آيه او پذيرفته شده و در قرآن ثبت مى شود. بدين سان قرآن براى ابوبكر گردآورى شد واين نسخه نخست در اختيار ابوبكر و سپس عمر قرار گرفت وپس از او نزد حفصه بود, تا آنگاه كه عثمان براى جمع قرآن, آن نسخه را درخواست كرد و او نپذيرفت. پس تضمين كرد كه به او باز خواهد گرداند وچنين كرد.
دراين ميان اختلافاتى جزئى در نقل هاى روايات, ديده مى شود. برخى گفته اند گردآورى قرآن مورد نظر, در زمان ابى بكر پايان يافت, برخى گفته اند: تا زمان عمر نيز ادامه يافت وبرخى گفته اند: عمر نيز وفات يافت و قرآن هنوز جمع نشده بود.
بارى پس از عمر نيز, عثمان اختلاف در قرائت قرآن را مشاهده كرد و با تأكيد برخى از صحابه و ديگران, در صدد يكسان سازى قرآن نبشته ها و قراءات برآمد.
آنچه گذشت چكيده اى از سرنوشت جمع قرآن است كه از بررسى تحليلى مهمترين منابع در اين زمينه به دست مى آيد.
اكنون سخن در اصطلاح (جمع) است كه معنى هاى گوناگونى ازآن اراده شده است وناهمگونى هايى كه پيش ازاين ياد شد, با توجه دقيق به معناى جمع در هر زمينه وهر مقطع برداشته مى شود.
اگر گفته شده است قرآن در عهد پيامبر جمع شده بود, منظور گردآورى سوره ها در نوشته هاى جداگانه و بدون كنار هم نهادن سوره ها به گونه داراى ترتيب بوده است. واين هيچ منافاتى با جمع آورى قرآن از سوى على(ع) و به دستور پيامبر(ص) ندارد.
ييا اگر مى بينيم كسانى را به عنوان جمع كننده قرآن در زمان پيامبر مى شمارند, مقصود كسانى هستند كه قرآن را در زمان آن حضرت درحفظ داشتند, همچنانكه در برخى از نقلها تصريح شده است كه مراد ازجمع دراينجا حفظ است. زركشى نيز نوع سيزدهم را در البرهان چنين عنوان داده است: (فى بيان جمعه و من حفظه من الصحابة).
بلى درشمار اين گروه اختلاف است, برخى چهارتن, برخى شش تن و برخى بسيار فراتر ازاين مى دانند.
در تحليل اين اختلاف نيز گفته اند: رواياتى كه تنها چهارتن يا شش تن را ياد كرده است به سرشناسان اين قوم بسنده كرده است, يا كسانى را كه تمامى قرآن را درحافظه داشته اند منظور داشته است.
بلى, برخى ازكاتبان وحى وشايد ديگران نيز, براى خود نسخه اى ازآيات وحى شده بر مى داشتند, ولى قرآن آنان هرگز مدوّن وكامل و با ترتيب نبوده است و رواياتى كه عرضه قرآن از سوى برخى از اين گروه نزد پيامبر را مى رساند هرگز چنين چيزى رااثبات نمى كند.
همچنين رواياتى كه جمع را به ابوبكر يا عمر يا زيد منتسب مى داند, اشاره به همان جريان گردآورى نسخه اى از قرآن براى دستگاه حاكم دارد و ازآنجا كه اين كار به دستور ابوبكر و با اشراف عمر و به دست زيد ـ به تنهايى يا با كمك گروهى ـ انجام شده است, به هريك ازاين سه, نسبت داده مى شود وهيچ گونه منافاتى با روايات ديگر دراين زمينه ندارد.
نيز روشن است كه اين جمع را بايد به يكى از دومعناى سوم ياچهارم بايد دانست; يعنى گردآورى قرآن در صحيفه هاى جداگانه و بدون ترتيب سوره ها يا با ترتيب سوره ها بوده است واز همين رو برخى گفته اند قرآن در زمان ابوبكر وعمر به صورت صحف بوده است و نه مصحف. برخى نيز آن را مصحف ناميده اند وبراين باورند كه ترتيب كنونى درآن ,براى نخستين بار رعايت شده بود.
چنانكه مى توان گفت منظور كسانى كه گفته اند نخستين كسى كه قرآن را جمع كرد ابوبكر بود, اين است كه قرآن موجود با ترتيب كنونى آن, نخستين بار به دستور ابوبكر گردآمده و ترتيب داده شده است. واين نيز با روايات ديگر همساز است.
دراينجا دليل اينكه در بسيارى ازكتابهاى علوم قرآنى, هنگام سخن از جمع و تدوين قرآن, يادى ازمصحف على(ع) نيست روشن مى شود; زيرا بدون شك اين مصحف نه ازجهت ترتيب ونه از نظر محتوا, با قرآن كنونى يكسان نبوده است; بلكه ترتيب آن بر پايه نزول بوده ومحتواى آن نيز نصوص آيات, همراه با تفسيرو تأويل بوده است. بنابر اين مى توان گفت قرآن كنونى را نخستين بار ابوبكر گردآورد, در عين اينكه نخستين كسى كه قرآن را گردآورد على(ع) بوده است.
آرى در اين ميان برخى نيز از سرغرض ورزى و تعصّب, از يادكرد مصحف على(ع) فرو گذار كرده اند.
ديگر آن كه جمع آورى قرآن به دستور عثمان نيز درجاى خود روشن است ومنظور ازآن نسخه بردارى دريك متن نوشتارى و ابطال ومحو كردن يا سوزاندن نسخه هاى گوناگون موجود تا حدّ امكان ويكسان سازى قرائات, درگوشه وكنار قلمرو اسلام بوده است, كه اين حركت در تاريخ پذيرفته ومسلّم است و بسيارى در برابر اين اقدام واكنش مثبت يا منفى نشان داده اند.
احتمال آن نيز هست كه ترتيب سوره ها به شكل فعلى نيز در زمان عثمان ـ ونه پيش از او ـ صورت گرفته باشد, چنانكه از برخى نقل ها بدست مى آيد. تنها اختلاف, در ميزان موفقيت عثمان در اين اقدام خطير وبازتاب اين حركت بوده است.
جالب آنكه دربرخى تعبيرها آمده است:
جمع النّاس على المصاحف; يعنى عثمان همه را برخواندن از روى قرآن هاى مشخص وادار كرد. نيز برخى گفته اند ابوبكر قرآن را در صحف جمع كرد و عثمان در مصحف, وبرخى گفته اند: ابوبكر قرآن را در مصحف گردآورد و عثمان در مصاحف.
بنابراين اگر گفته مى شود ابوبكر و عمر در گذشتند وحال آنكه هنوز قرآن جمع نشده بود, منظور, جمع با اين معناى خاص است.
برخى نيزگفته اند نخستين كسى كه قرآن را جمع كرد عثمان نبوده است. منظور اين گروه آن است كه گردآورى آن پيش از زمان عثمان بود و هرگز درجهت نفى حركت يكسان سازى مصاحف از سوى عثمان نيستند.
بايد دانست كه اين مرحله نيز توسط زيد بن ثابت انجام گرفته است وعثمان بركار او نظارت داشته است. واز همين رو گاه در روايات وارده از زيد, سخن از ابوبكر وعمر است وگاه سخن از عثمان است, كه اشاره به دو مرحله جداگانه است. بنابراين تناقضى در كار نيست.
در پايان اصطلاح ديگرى نيز براى جمع, در برخى از روايات شيعه رسيده است كه جمع قرآن را ويژه على(ع) ودر برخى روايات, على و فرزندانش(ع) مى داند. ومدعيان جمع قرآن را دروغگو مى شمارد. 48
مقصود اين روايات نيز روشن است وآن, جمع به معنى آگاهى از تفسير و تأويل آن و فراگيرى آن است, همان گونه كه خدا نازل فرموده است ـ با معنايى كه پيش ازاين گذشت ـ .
آنچه در تحليل اصطلاح (جمع قرآن) گفته شد در سخن برخى از دانشمندان تفسير و علوم قرآن به اشارت يا صراحت تا اندازه اى آمده است.
سيوطى به نقل از حاكم در مستدرك آورده است:
(جمع قرآن سه بار انجام گرفت. يكى درحضور پيامبر… كه گويا گردآورى آيات پراكنده در سوره ها باشاره پيامبر بوده است. دوم: درحضور ابى بكر… كه پيش از آن در عسب و اديم ها بوده است, كه در زمان او در صحيفه هايى گردآمد چنانكه دراخبار صحيح و مترادف برآن دلالت دارد. وجمع سوم ترتيب سوره ها بود كه در زمان عثمان انجام گرفت… ) 49
حاكم در ادامه, براى هريك از مراحل سه گانه, روايات مربوط را يادآور شده است.
زركشى نيز از ابن فارس آورده است:
(جمع قرآن بردوگونه است. يك: گردآورى سوره ها مانند پيشتر قرار دادن هفت سوره بلند و قراردادن سوره هاى داراى صدآيه يا اين حدود, پس ازآنها. اين گونه جمع را صحابه بر عهده داشتند, ولى جمع ديگر, گردآورى آيات در سوره ها است كه توقيفى بوده و پيامبر, خود عهده دار آن بوده است.) 50
زرقانى نيز درمناهل العرفان, جمع آورى را به دو معنى حفظ و نگهدارى در سينه ها ونيز نوشتن حروف و كلمات وآيات سوره ها مى داند و سپس جمع به معنى دوم ـ نوشتن ـ را در سه مرحله ياد مى كند وآنگاه به شبهه هاى وارده دراين زمينه پاسخ مى دهد. 51
دربيان المعانى نيز چنين مى نويسد:
(منظور از جمع على ـ كرم اللّه وجهه ـ قرآن را, گردآورى آن برپايه شكل موجود در زمان پيامبر بوده است, كه قرآن بر روى چوب ها و تكه هاى درخت خرما وجزآن نگاشته شده بود وهر كه گفته است على قرآن را پيش از عثمان گردآورده, همين را اراده كرده است ونه جز اين را; زيرا قرآن در زمان پيامبر همه آن يكجا جمع بوده است همان گونه كه گفتيم, ولى در صحيفه ها جز ابوبكر آن را جمع نكرده بود و پس از او عثمان آن را به شكل كنونى درآورد.) 52
سخن ملاحويش آل غازى در بيان المعانى, مراحل مختلف جمع قرآن و معنى هاى گوناگون اين اصطلاح را يادآور است, گرچه درباره جمع على(ع) به گونه دقيق روشن نيست.
علامه طباطبايى دراين باره مى نويسد:
(مراد از جمع كردن قرآن كه در بعضى از روايات به چهارتن از انصار و در بعضى به پنج و در بعضى به شش و در بعضى به بيشتر نسبت داده شده, تعلم و حفظ همه قرآن مى باشد, نه تأليف و ترتيب سور و آيات… ) 53
سوگمندانه بسيارى ازپژوهشگران تاريخ جمع قرآن, به اين نكته توجه نداشته اند و يكسره روايات به ظاهر ناهمساز را ردّ كرده و دروغ انگاشته اند, حال آن كه بايد با تحليل و نگرش همه جانبه در پى توجيه كردن و درمقام جمع برآمدن بود; نه آن كه در وهله نخست و در اولين برخورد با روايتى كه با ديگرى ناهمساز است, آن را بر ناآگاهى روايتگر يا گرايش او حمل كرد, چنانكه برخى از بزرگان كرده اند.
همچنانكه بايد گفت پژوهش درمانند چنين زمينه اى, نيازمند اشراف و نگرش بر بسيارى از زمينه ها است. بطور مثال پژوهش در زمينه مورد نظر نيازمند بررسى گسترده وهمه جانبه محورهاى چندى است, كه هريك جداگانه و بدون نظر به محور ديگر مورد بررسى قرار گرفته و نوعى ازعلوم قرآن شمرده شده اند. وبى توجهى و ناآگاهى از برخى اين زمينه ها, تحليل درست را ناممكن مى سازد. محورهاى بايسته دراين مقوله عبارتند از:
بررسى سيره پيامبر, جمع قرآن در زمان آن حضرت, كاتبان و وسائل نگارش در صدر اسلام, تاريخ جمع و تدوين قرآن, ترتيب آيات وسور, تاريخ اختلاف قرائات, رسم الخط قرآن, تاريخ اعراب و نقطه گذارى قرآن, تأويل و تفسير, تحريف قرآن, تاريخ خلفاء, سيره على(ع). بدون شك هريك از اين زمينه ها دخالتى ـ اندك يا بسيار ـ در تحليل مقوله مورد نظر دارند.

مصحف على(ع) در گذر زمان

پس ازآنكه خليفه و مردم, قرآن جمع آورى شده از سوى على(ع) را نپذيرفتند, امام آن را برداشت و به خانه برد. ازسرنوشت اين مصحف جز دربرخى روايات, نشان درستى ديده نمى شود.
دربرخى از روايات آمده است:
امام على(ع) پس ازآن كه قرآن او را نپذيرفتند فرمود:
(بخدا سوگند ازاين پس آن را نخواهيد ديد. وظيفه من آن بود كه چون قرآن را گردآوردم شما را با خبر سازم.) 54
ابن نديم نيز مى گويد:
(مصحف على(ع) را فرزندان حسن(ع) از يكديگر به ارث مى برند.) 55
بايد گفت اين سخن يا به اشتباه بجاى حسين آمده است, يا منظور كتاب ديگرى جزاين كتاب است, يا اشتباه از سوى ابن نديم بوده است; زيرا در روايات شيعه آمده است كه اوصياء و امامان پس از على(ع) يكى پس از ديگرى آن را به ارث مى برند وآن را به هيچ كس نشان نمى دهند. و روشن است كه امامان شيعه از نسل امام حسين(ع) هستند نه امام حسن(ع).
پيش از اين در سخن ابن سيرين نيزخوانديم كه گفته است: به مدينه نامه نوشتم ولى برآن دست نيافتم و در ادامه, اشتياق بسيارى براى ديدن آن ازخود نشان داده است.
از ابن ابى نصر بزنطى نيز روايت شده است كه گفت:
(هنگامى كه امام رضا(ع) را به سوى كوفه مى بردند, مصحفى را نزد من فرستاد من آن را گشودم و سوره لم يكن الذين كفروا (بيّنه) را درآن ديدم, بسيار گسترده بود ونام هفتاد تن از قريش با نام پدرانشان درآن بود, پس از چندى امام پيغام فرستاد كه مصحف را بازگردان.) 56
برخى احتمال داده اند كه اين مصحف, همان مصحف على(ع) باشد كه نزد امامان معصوم, محفوظ است, بويژه آن كه بزنطى از اصحاب سرّ امام رضا(ع) بود وجايگاه ويژه اى در پيشگاه آن امام داشته است. ولى اثبات اين نكته از روى مدرك و به طور قطعى ممكن نيست.
فيض كاشانى نيز در ذيل اين روايت مى نويسد:
(شايد آنچه در آن بوده تفسيرهايى فراگرفته از وحى بوده است.)
همچنانكه نشان هايى دربرخى از موزه ها و كتابخانه هاى جهان ديده شده است و قرآن هايى به خط على(ع) نسبت داده مى شود كه انتساب هيچ يك ثابت نيست. درباره مشخصات اين قرآنها برخى به تفصيل سخن گفته اند. 57
درهرحال آنچه از روايات به دست مى آيد, آن است كه اين مصحف را امامان معصوم يكى پس از ديگرى به ارث مى برند و اكنون نزد امام عصر(عج) است كه هنگام ظهور آن را برمردم عرضه مى كند. 58 وچه بسا روايتى كه پيش از اين آورديم كه امام(ع), قرآن را براساس آن به مردم مى آموزد اشاره به همين مصحف دارد.
دربرخى از روايات آمده است كه عمر از امام درخواست كرد تا مصحف خود را در اختيار آنان بگذارد ولى امام نپذيرفت. 59
از ابى ذر غفارى نيز روايت شده است:
( چون پيامبر درگذشت و على(ع) قرآن را به سفارش پيامبر نزد مهاجر وانصار آورد, ابوبكر آن راگشود, پس رسواييهاى قوم را درآن ديد.
عمربرخاست وگفت اى على(ع) آن را بازگردان نيازى بدان نداريم. پس على(ع) آن را برداشت و رفت, آنگاه زيد بن ثابت راكه قارى وازكاتبان قرآن بود آوردند, عمر به او گفت: على قرآن را نزد ما آورد و رسواييهاى مهاجرين و انصار نيز درآن بود. رأى ما برآن است كه قرآن را خود گردآوريم وآنچه ازاين گونه درآن است حذف كنيم.
زيد پذيرفت و افزود اگر من اين كار را آنگونه كه مى خواهيد به پايان رساندم, آنگاه على(ع) قرآن خود را كه گردآورده است بيرون آورد, آيا آنچه پنداشته ايد باطل نخواهد شد؟
عمر گفت: چاره چيست؟
زيد گفت: شما بهتر مى دانيد.
عمر گفت: چاره اى نيست جز آن كه او را بكشيم واز او راحت و آسوده شويم. پس توطئه كشتن او به دست خالد بن وليد طرح شد ولى او نتوانست آن را اجرا كند, پس چون عمر به خلافت رسيد, از على(ع) خواست تا قرآن خود را به ايشان بسپارد تا بتوانند درآن تغيير و دگرگونى ايجاد كنند.
على(ع) فرمود:
هيهات راهى بدان نيست. من تنها براى آن نزد ابوبكر قرآن را آوردم كه حجّت برشما تمام شود و روز قيامت نگوييد ما نمى دانستيم يا نديديم. اين قرآن را جز پاكيزگان و جانشينان و فرزندان من دست نخواهند زد.
عمر گفت: آيا زمان مشخصى آشكار خواهد شد.
على(ع) فرمود:
بلى هنگامى كه قائم فرزندان من قيام كند. آن را آشكار مى سازد ومردم را برآن وا مى دارد پس سنت بر پايه آن جارى خواهد بود.)60
در روايتى آمده است:
(چون اختلاف مصاحف در زمان عثمان بالا گرفت, طلحه از على(ع) پرسيد چرا مصحف خود را كه پيش ازاين بر مردم عرضه كرده بوديد اينك عرضه نمى كنيد. امام پاسخ نفرمود, پس پرسش خود را تكراركرد وگفت پاسخ مرا ندادى. امام فرمود:
اى طلحه; از روى عمد پاسخ نگفتم. آيا آنچه مردم مى خوانند ـ همه آن ـ قرآن است, يا در آن چيزى هست كه از قرآن نباشد؟
طلحه گفت: تمامى از قرآن است.
امام فرمود: اگر همين را بگيريد و بدان عمل كنيد, ازآتش نجات يافته و از بهشتيان خواهيد بود.
طلحه گفت: اگر قرآن است مرا بس است.) 61
پرسشى دراينجا مطرح است كه براستى چرا امام پس از زمامدارى و بيعت مردم با او , قرآن خود را عرضه نكرد ومردم را بدان فرا نخواند.
بايد گفت دليل آن همان است كه امام, برقرآن گردآورى شده از سوى عثمان, مهر تأييد نهاد و بنابر برخى از روايات فرمود: اگر من نيز قدرت مى يافتم همان كار عثمان ـ يكسان سازى مصحف ها ـ را مى كردم, وآن دليل, جلوگيرى ازپراكندگى و چند دستگى مردم و يك پارچه ساختن كلمه مسلمين بود. از همين رو امام, درخواست طلحه را پاسخ نفرمود و به همين دليل, امامان ديگر نيز از قرائت قرآن بر پايه تنزيل, نهى فرموده اند.
سفيان بن سمط از امام صادق درباره تنزيل قرآن پرسيد.
امام فرمود:
(آن گونه كه آموخته ايد بخوانيد.) 62
سالم بن ابى سلمه گفت: مردى درحضور امام صادق (ع) قرآن خواند و چيزهايى ازاو شنيدم كه درآنچه مردم مى خوانند نبود.
امام فرمود:
(ازاين گونه خواندن خودارى كن وآنگونه كه مردم مى خوانند بخوان, تا آن روز كه قائم قيام كند, پس درآن روز آن گونه كه بايد مى خواند و مصحفى را كه على(ع) نوشته است, بيرون مى آورد.) 63
علامه طباطبايى دراين باره مى نويسد:
(على با اين كه خودش پيش از آن قران مجيد را بترتيب نزول جمع آورى كرده بود وبه جماعت نشان داده بود ومورد پذيرش نشده بود ودر هيچ يك ازجمع اول و دوم وى را شركت نداده بودند, با اين حال هيچ گونه مخالفت ومقاومت بخرج نداد ومصحف دائر را پذيرفت و تا زنده بود حتى در زمان خلافت خود, دم از خلاف نزد.
وهمچنين ائمه اهل بيت كه جانشينان و فرزندان آن حضرتند هرگز در اعتبار قرآن مجيد وحتى به خواص شيعيان خود حرفى نزده اند بلكه پيوسته در بيانات خود استناد بآن جسته اند و شيعيان خود را امر كرده اند كه از قراءت مردم پيروى كنند و بجرأت مى توان گفت كه سكوت على(ع) با اينكه مصحف معمولى با مصحف او در ترتيب اختلاف داشت, ازاين جهت بوده كه درمذاق اهل بيت, تفسير قرآن به قرآن معتبر است و دراين روش, ترتيب سور وآيات مكى ومدنى نسبت به مقاصد عاليه قرآن تأثيرى ندارد و در تفسير هرآيه مجموعه آيات قرآنى بايد درنظر گرفته شود.)64

مصحف على(ع) و افسانه تحريف

به گواهى تاريخ و روايات, مصحف على(ع) به روش و ترتيبى جز ترتيب كنونى تنظيم گرديده و برآنچه اكنون و از ديرباز قرآن ناميده مى شود افزونيهايى داشته است كه اثبات اين حقيقت به شرح گذشت و روايات رسيده در اين باره بسيار است.
اين حقيقت تاريخى برخى از كژانديشان و كوته نظران را برآن داشته تا دستاويزى براى دعوى تحريف و كاستى قرآن داشته باشند.
ييكى از محدثان شيعى كه شبهه تحريف را مطرح مى سازد وكتابى در اين فن پرداخته است نيز, اين نكته را يكى از دليلهاى قابل استدلال براى تحريف دانسته است و پيرامون آن سخن بسيار رانده است. 65
ازاين شبهه بسيارى از بزرگان به تفصيل پاسخ داده اند و روايتهاى مورد استشهاد دراين زمينه را يك به يك بررسى وتحليل كرده اند.
شيخ مفيد درمقايسه قرآن موجود با مصحف على(ع) مى نويسد:
(آنچه از تأويل و تفسير معانى بر پايه حقيقت تنزيل درآن بوده است, ازآن افتاده است واين تفسيرها ثابت و آسمانى بوده است گرچه جزو سخن اعجازآميز حق ـ آيه هاى قرآن ـ نبوده است… ) 66
مانند اين تحليل را درباره روايت بزنطى از سخن فيض كاشانى آورديم.
علامه فانى با تفصيل بسيار دراين باره سخن گفته است. ايشان مى نويسد:
(درقرآن على(ع) برآنچه ازآسمان به عنوان وحى الهى وبه هدف تحدّى نازل شده بود, بسنده نشده است, بلكه به گواهى روايات, تأويلهاى بسيار و تفسيرهاى پرشمار وبيان همه احكام نيز درآن بوده است. اينك چگونه مى توان اين روايات را دليل بر تحريف قرآن وكاستى يافتگى آن دانست.) 67
آيت اللّه خويى نيز مى نويسد:
(اين كه اميرمؤمنان(ع) مصحفى جز اين مصحف و با ترتيبى جز اين داشته است شكى درآن نيست و پذيرش آن از سوى دانشمندان ما را از اثبات آن بى نياز مى سازد, چنانكه وجود افزونيهايى درآن درست است; جزآن كه اين سخنان هيچگونه دلالتى بر اينكه اين افزونيها از قرآن بوده است وبا تحريف افتاده است, ندارد. سخن درست آن است كه اين افزونيها, تفسيرهايى با عنوان تأويل و بازگشت سخن حق بوده يا براى توضيح مقصود خداوند همراه با آيه نازل شده است… بنابراين هرچه ازسوى خدا به گونه وحى نازل شده است لازم نيست جزو قرآن باشد; پس آنچه از روايات به دست مى آيد, اين است كه مصحف على(ع) افزونيهايى به عنوان تنزيل يا تأويل داشته است ولى هيچ يك ازاين روايات دلالتى براينكه افزونيهاى يادشده از قرآن است ندارد ومنظور ازآنچه دربرخى روايات آمده است كه نامهاى منافقان در مصحف على(ع) ياد شده است, همين معنا است ونام اين گروه درآن به گونه تفسير بوده است) 68
ايشان درادامه, شواهدى نيز براين سخن آورده است.
شيخ صدوق نيز مى نويسد:
(جز قرآن مطالبى از وحى نازل شد كه اگر كنار قرآن گذاشته مى شد, به اندازه هفده هزار آيه بود.)
ايشان پس از آن نمونه اى از اين مقوله را آورده و اثبات كرده است كه از وحى است ولى از قرآن نيست.69

سخن آخر

همان گونه كه سرپيچى مردمان پس از وفات پيامبر(ص), از پيروى جانشين راستين او, مسير اسلام را به كژراهه كشاند وزمام راهبرى امت را به دست نااهلان ونامحرمان سپرد و بر سر اهل اسلام آورد آنچه آورد, همان سان نپذيرفتن قرآن على(ع) نيز مسير تفسير سخن حق را به بيراهه برد و زلال روشن وحى را درچشم آيندگان تيره و تار ساخت, تا بدان پايه كه اكنون مى نگريم در يك آيه احتمالهاى بسيار آورده اند و وجوه فراوان ياد كرده اند.
آنان كه درحضور پيامبر سفارش او را درباره ثقلين ناديده گرفتند و نداى (قرآن ما را بس است) سردادند, پس از پيامبر, قرآن را نيز برنتابيدند وآن را پشت سرانداخته به بهاى اندكى فروختند, (فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قليلاً); دانش آن را نزد ناآشنايان بدان جستجو كردند ودل به بيخبران ازوحى و تنزيل سپردند. خزف پرستان, خون در لعل كردند و رونق بازار او را شكستند. قرآن ستيزان, آينه نورانى قرآن را با اباطيل تفسيرگونه و ياوه هاى خودبافته آلودند و تنزيل ناشناسان, قرآن ناب را با رأى هاى ناصواب آميختند ونوشته ها و سينه ها وگوش ها را با تفسيرهاى بيگانه و اسرائيليات اندودند.
وبدين سان خسارتى بس بزرگ و زيانى بى جبران, برامت اسلام واردآمد و بنياد كجرويها و لغزشها درفهم قرآن نهاده شد و راه بر تأويل هاى ناروا و تفسيرهاى نادرست گشوده شد. ازآن هنگام بود كه ملّت يگانه اسلام ,تا بدان اندازه پراكنده شدند, كه تا هفتاد و دو ملّت رسيدند و سوگمندانه همگى ره افسانه زدند.
وچنين بود كه قرآن دستاويزى براى نحله ها و فرقه هاى گوناگون شد و قرآن نافهمان كژانديش, مدعى فهم قرآن گشتند وهزاران باور و ديدگاه گونه گون به قرآن آويختند.
و بدين گونه, ستمى بزرگ بر بشريت و انسانيت رفت, كه افسوس آن تا ظهور موعود قرآن, در دل قرآن جويان ماندگار است.
دراين ميان گروهى اندك, راه را شناختند و نقد جان برسر آن باختند. با سختى و دشوارى, تفسير بايسته را از اهل آن فراگرفتند و براى پويندگان اين راه به ميراث نهادند. گرچه بازشناسى اين ميراث گران ارج, از آلايه ها و پيرايه ها چندان آسان نيست.
بلى, در نگاهبانى از لفظ و كتابت قرآن از روز نخست كوشيده شد و با تلاشى سخت از آسيب دگرگونى وكاهش و افزونى مصون ماند, اما چه سود, كه در اين ميان حقيقت و معنا مهجور ماند.
امام باقر(ع) در پى آيه: (فنبذوه وراء ظهورهم…) فرمود:
(وكان من نبذهم الكتاب أن اقاموا حروفه و حرفوا حدوده فهم يروونه و لايرعونه و الجهال يعجبهم حفظهم للرواية و العلماء يحزنهم تركهم للرعاية…)70
پشت سرافكند نشان قرآن راچنان بود كه حرفهاى آن را برجاى داشتند ومرزهاى آن وانهادند, پس ايشان روايتگر قرآن هستند نه رعايتگر آن. نادانان خشنود, كه روايت آن در ياد نشست و دانايان اندوهگين, كه رعايت آن برباد رفت.


پی نوشت‌ها:

1. حسكانى, عبداللّه, شواهد التنزيل, تهران وزارت ارشاد اسلامى, 1/ 400 ; قندوزى, ينابيع المودّة, بيروت, مؤسسه اعلمى, 1 / 307 ; سروى مازندرانى, ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, تهران: مصطفوى, 2/ 29.
2. حاكم نيسابورى, المستدرك على الصحيحين, بيروت, دارالمعرفة , 3/ 124 و 3/ 134; طبرانى, المعجم الصغير, قاهره, دارالنّصر للطباعة, 1/ 255.
3. ابن عساكر, تاريخ مدينة دمشق, 3/ 45 ـ 46.
4. همان, 3/ 25 ـ 26.
5. سيوطى, جلال الدين, الاتقان فى علوم القرآن, بيروت, المكتبة الثقافية, 4/ 233 ; ذهبى, محمد حسين, التفسير و المفسرون, بيروت, داراحياء التراث العربى, 1/ 90.
6. شهرستانى, محمد بن عبدالكريم, مفاتيح الاسرار ومصابيح الابرار, چاپ عكسى از نسخه خطى.
7. حسكانى, عبداللّه, شواهد التنزيل, 1/ 34 ـ 50.
8. هلالى كوفى, سليم بن قيس, 213; صدوق قمى, محمد بن على ابن بابويه, كمال الدين, قم, مؤسسة النّشر الاسلامى/ 284.
9. ابن عساكر, تاريخ مدينة دمشق, 3/ 22 ـ 25.
10. ابن نديم, الفهرست, بيروت, دار المعرفة / 41ـ42.
11. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, 1/ 58 ; ابن سعد, الطبقات الكبرى, ليدن, 2/ 101 و بيروت, دار صادر, 2/ 338; اندلسى , ابن عبدالبر, الاستيعاب فى معرفة الاصحاب(حاشيه الاصابة) 2/ 253; زرقانى, عبدالعظيم, مناهل العرفان, بيروت, داراحياء الكتب العربية, 1/ 247, صدر, حسن, تأسيس الشّيعة لعلوم الاسلام, تهران,اعلمى/ 317, هيتمى, ابن حجر, الصواعق المحرقة, قاهره, دارالطباعة المحمدية, 126 ; زنجانى, ابوعبداللّه, تاريخ القرآن, بيروت, مؤسسة الاعلمى/ 48 ; معرفة, محمد هادى , التمهيد فى علوم القرآن, قم, مؤسسة النشر الاسلامى, 1/ 289.
12. كلبى, ابن جزّى, التّسهيل لعلوم التنزيل, 1/ 4.
13. شيخ مفيد, محمد بن محمد بن نعمان, المسائل السروية, قم, كنگره شيخ مفيد/79; مجلسى, محمد باقر, بحارالانوار, بيروت, مؤسسة الوفاء, 92/ 88 حديث 27.
14. ابن سعد, الطبقات الكبرى, 2/ 101; اندلسى, ابن عبدالبر, الاستيعاب, 2/ 253.
15. سروى مازندرانى, ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 2/ 40; مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 95/ 51.
16. همان.
17. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 92/ 48; تفسير قمى, 2451 ; مقدمه تفسير برهان, 36; فيض كاشانى, محمد بن مرتضى, المحجّة البيضاء, 2/ 264; سيوطى, الاتقان, 1/ 57, الصراط المستقيم, 366; فيض كاشانى, وافى, 2/ 273 , 274 ; زنجانى, تاريخ القرآن 44 , 64; عسقلانى, ابن حجر, فتح البارى, 9/ 10; عينى, عمدة القارى, 20/ 16 و…
18. معتزلى حنفى, ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه, قاهره, 1/ 27.
19. مجلسى, محمد باقر, بحارالانوار, 92/ 88.
20. سروى مازندرانى, ابن شهرآشوب, مناقب آل ابى طالب, 2/ 40 ـ 41.
21. صدوق قمى, محمد بن على ابن بابويه, الاعتقادات,باب الاعتقاد فى مبلغ القرآن,93.
22. طبرسى, فضل بن حسن, الاحتجاج, 1/ 227; صفار قمى, محمد بن حسن, بصائر الدرجات, قم,مكتبة آية الله مرعشى نجفى/ 196; مجلسى, محمد باقر, بحار الانوار, 92/ 42 ـ 43.
23. شرف الدين عاملى, عبدالحسين, المراجعات, بيروت,تحقيق حسين الراضى, 411 و مؤلفو الشيعة فى صدر الاسلام, نجف, مطبعة النّعمان, 14.
24. قمى, تفسير القمى, 2/ 451 ; مجلسى, بحارالانوار ,92/ 48.
25. عياشى, محمد بن مسعود, تهران, دارالكتب , 1/ 47 ; مجلسى , بحارالانوار 92/ 55.
26. نعمانى, الغيبة, تهران, مكتبة الصدوق, 318 , 319; شيخ مفيد, المسائل السروية/79و81 و الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد/365.
27. درباره برداشت تحريف از اين گونه روايات سخنانى خواهيم آورد.
28. جلالى حسينى, محمد جواد, تدوين السنة الشريفة, قم, مكتب الاعلام الاسلامى, 52 ـ 61.
29. همان, 62 ـ 76. دراين كتاب درباره اين دوكتاب على(ع) به تفصيل بررسى شده است.
30. طبرسى, فضل بن حسن, الاحتجاج, 155 ; مجلسى, محمد باقر, بحارالانوار, 44/ 100.
31. شرف الدين عاملى, عبدالحسين, المراجعات, 411.
32. زركشى, بدرالدين, البرهان فى علوم القرآن, بيروت, دارالمعرفة , 1/ 242 ـ 243.
33. علامه سيد جعفر مرتضى عاملى, اين روايات را از مسند احمد, 2/ 173 و كنزالعمال 1/ 477 و اتقان, 1/ 108 و البرهان, 1/ 462 و معجم طبرانى و شعب الايمان بيهقى و مجمع الزوائد هيثمى و حلية الاولياء ابو نعيم اصفهانى و نوادر الاصول ومستدرك حاكم و صحيح مسلم 6/ 30 و صحيح بخارى 2/ 109 و موطأ مالك 2/ 5 ومنابع ديگر گردآورده اند. بنگريد به حقائق هامة حول القرآن الكريم, قم, مؤسسة النشر الاسلامى/ 82 ـ 86.
34. زركشى, محمد بدرالدين, البرهان, 1/ 281, سيوطى, جلال الدين, الاتقان, 1/ 58 , سجستانى, المصاحف, 11/ 14.
35. معرفة, محمد هادى, التمهيد, 1/288.
36. برخى از ويژگيهاى ياد شده در اين منابع ديده مى شود:
شيخ مفيد, اوائل المقالات/ 55 و المسائل السروية / 79 ; آشتيانى , محمد حسن , بحرالفوائد, قم, مكتبه آية الله نجفى مرعشى/ 99 ; خوئى, ابوالقاسم, البيان, 244 ; شرف الدين عاملى, عبدالحسين, المراجعات , 411 ; معرفة, محمد هادى, التّمهيد, 1/ 292 ; عاملى, جعفر مرتضى, حقائق هامّة حول القرآن الكريم, 160 ـ 161.
37. احمد امين, فجرالاسلام, بيروت, دارالكتاب العربى, 202.
38. معرفة , محمد هادى, التمهيد, 1/ 282 ـ 289.
39. زنجانى, ابوعبداللّه, تاريخ القرآن, تهران, سازمان تبليغات اسلامى, 76.
40. يعقوبى, احمد بن ابى يعقوب, تاريخ اليعقوبى, آلمان, چاپ بريل; بيروت, موسسه اعلمى, 2/22و23.
41. معرفت, محمد هادى, التمهيد, 1/ 294 ـ 295
42. شهرستانى, محمد بن عبدالكريم, مفاتيح الاسرار, چاپ عكسى از نسخه خطى.
43. صغير, محمد حسين على, تاريخ القرآن (مجموعه دراسات قرآنية) , قم, مكتب الاعلام الاسلامى/69.
44. خوئى, ابوالقاسم, البيان, بيروت, دارالزهراء, 1/ 239 ـ 252; بلاغى, محمد جواد, آلاء الرحمن فى تفسير القرآن/19.
45. فضل بن شاذان, الايضاح, تهران, دانشگاه تهران, 222 و 223.
46. خوئى, البيان/ 249ـ251.
47. سيوطى, جلال الدين, الاتقان, بيروت, دارالكتب, 1/ 135
48. تفسير قمى, 2/ 451 ; مجلسى, بحارالانوار, 92/ 48; فيض كاشانى, الوافى, 5/ 274 ; بحرانى, هاشم, البرهان فى تفسير القرآن, 1/ 15 ; متقى هندى, كنزالعمال, 2/ 373 ; صفار قمى, محمد بن حسن, بصائرالدرجات/ 193; كلينى, محمد بن يعقوب, الكافى, 1/ 78.
49. حاكم نيشابورى, المستدرك, 2/ 228 ; سيوطى, الاتقان, 126 ـ 130.
50. زركشى, البرهان, قاهره, 1/ 237 , بيروت, دارالمعرفة, 1/ 331.
51. زرقانى, محمد عبدالعظيم, مناهل العرفان, بيروت, دارالكتب العلميّة, 1/ 240.
52. ملاحويش آل غازى, عبدالقادر, بيان المعانى, بيروت, داراحياء التراث العربى, 1/ 31. به نقل ازعلوم القرآن عند المفسرين, قم, مكتب الاعلام الاسلامى, 1/ 360.
53. طباطبايى, محمد حسين, قرآن در اسلام, تهران, بنياد قرآن/ 173 ـ 174. همچنين دراين باره بنگريد به: آصفى, على محمد, دراسات فى القرآن الكريم, نجف, مطبعة النعمان, 246 تا 249
ونيز : راميار, محمود, تاريخ قرآن, تهران, انتشارات اميركبير, 211 ـ 212.
54. فيض كاشانى, محمدبن مرتضى, تفسير صافى, 1/25.
55. ابن نديم, الفهرست, 42
56. كلينى, محمد بن يعقوب, الكافى, 2/ 461; فيض كاشانى, المحجّة البيضاء, 2/ 262 ; نيز: الوافى, 5/ 273 ; مجلسى, بحارالانوار, 92 / 54.
57. براى تفصيل بيشتر بنگريد به : تاريخ القرآن زنجانى و تاريخ قرآن مرحوم راميار 373 ـ 379.
58. صفار قمى, بصائر الدرجات, 193 ; كلينى, الكافى, 2/ 462 ; طبرسى, الاحتجاج, 1/ 228; فيض كاشانى, المحجّة البيضاء, 2/ 263; مجلسى بحارالانوار, 92 /42 و 43 ; همدانى, رضا, مصباح الفقيه, 275 ; عاملى, جعفر مرتضى, حقائق هامة, 160.
59. مجلسى, بحارالانوار, 92 / 42.
60. كتاب سليم بن قيس, 108 و 110 ; طبرسى, احتجاج, 81 ; فيض كاشانى, تفسير صافى, 1/ 27 مقدمه ششم; مجلسى, بحارالانوار 92/ 43.
61. كتاب سليم بن قيس, 110 ; مجلسى, بحارالانوار, 92/ 42.
62. كلينى, محمد بن يعقوب, الكافى, 1/ 633.
63. صفار قمى, محمد بن حسن, بصائر الدرجات, 193.
64. طباطبايى, محمد حسين, قرآن در اسلام, 165 و 166.
65. نورى, ميرزا حسين, فصل الخطاب, چاپ سنگى, 120 ـ 134; معرفة, محمد هادى, صيانة القرآن, عن التحريف, قم, مؤسسة النّشر الاسلامى, 211
66. شيخ مفيد, اوائل المقالات, 55 ; آشتيانى, محمد حسن, بحرالفوائد, 99.
67. فانى اصفهانى, على, آراء حول القرآن, بيروت, دارالهادى, 102.
68. خويى, ابوالقاسم, البيان, 223 ـ 225 . ونيز بنگريد به: الصغير, محمد حسين على, تاريخ القرآن (مجموعه دراسات قرآنية) 172.
69. شيخ صدوق, محمد بن على ابن بابويه, الاعتقادات, 93.
70. كلينى, محمد بن يعقوب , روضة الكافى, 8/ 53 ; فيض كاشانى, تفسير صافى, 1/34.
شنبه 25 شهریور 1391  3:16 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

جمع قرآن از ديدگاه علامه شعراني

جمع قرآن از ديدگاه علامه شعراني

عاشوري تلوكي، نادعلي

مقدمه

ميرزا ابوالحسن تهراني، معروف به علاّمه شعراني، از دانشمندان كم نظير تاريخ معاصر است كه در بسياري از علوم منقول و معقول داراي رأي و صاحب نظر بوده‏است. وي به سال 1320 هجري در بيت علم و ادب ديده به جهان گشود و پس از عمري درس و بحث، و تربيت صدها شاگرد فاضل و نگارش ده‏ها كتاب، سرانجام در شوال سال 1393 هجري در هفتاد و سه سالگي داعي حق را لبيك گفت و به جوار رحمت حق تعالي شتافت. وي پس از ترجمه و شرح كتاب «تبصرة المتعلمين في احكام الدين»، تأليف علاّمه حلّي، در مقدمه‏اي كه بر آن نگاشته در اين باره چنين فرموده است: «امّا بعد چنين گويد ابوالحسن بن محمد المدعو بالشعراني ـ عفي عنه ـ كه مدتي از عمر خويش كه در فنون علوم ديني از معقول و منقول مصروف مي‏گرديد، و هنگام مطالعه كتب، از تفاسير و احاديث و اصول و فروع، نكاتي لطيف به خاطر مي‏رسيد، و در وقت ثبت مي‏شد تا آن‏كه به توفيق خدا بسياري از آنها به رسم تعليق، در حواشي بعضي كتب ضبط گرديد، مانند مجمع البيان و ارشاد القلوب و صحيفه سجّاديه و تفسير ابوالفتوح رازي و منهج الصادقين و كتاب كافي و بعض مجلدات وسائل و لغات القرآن و غير آن.1 و مناسب ديديم بعض نكات فقهي نيز جايي فراهم گردد و تأليف مستقل را براي گنجانيدن آن مناسب نيافتم... كتاب تبصره علاّمه ـ قدس سره ـ را ديدم جامع همه ابواب فقه است و عمده احكام، بي زوايد و فروعي كه به كار نمي‏آيد. مناسب دانستم كه آن را به عبارت فصيح فارسي با حفظ اصطلاح فقها ترجمه (و شرح) كنم.»2
مقدمه ميرزا ابوالحسن تهراني، معروف به علاّمه شعراني، از دانشمندان كم نظير تاريخ معاصر است كه در بسياري از علوم منقول و معقول داراي رأي و صاحب نظر بوده‏است. وي به سال 1320 هجري در بيت علم و ادب ديده به جهان گشود و پس از عمري درس و بحث، و تربيت صدها شاگرد فاضل و نگارش ده‏ها كتاب، سرانجام در شوال سال 1393 هجري در هفتاد و سه سالگي داعي حق را لبيك گفت و به جوار رحمت حق تعالي شتافت. وي پس از ترجمه و شرح كتاب «تبصرة المتعلمين في احكام الدين»، تأليف علاّمه حلّي، در مقدمه‏اي كه بر آن نگاشته در اين باره چنين فرموده است: «امّا بعد چنين گويد ابوالحسن بن محمد المدعو بالشعراني ـ عفي عنه ـ كه مدتي از عمر خويش كه در فنون علوم ديني از معقول و منقول مصروف مي‏گرديد، و هنگام مطالعه كتب، از تفاسير و احاديث و اصول و فروع، نكاتي لطيف به خاطر مي‏رسيد، و در وقت ثبت مي‏شد تا آن‏كه به توفيق خدا بسياري از آنها به رسم تعليق، در حواشي بعضي كتب ضبط گرديد، مانند مجمع البيان و ارشاد القلوب و صحيفه سجّاديه و تفسير ابوالفتوح رازي و منهج الصادقين و كتاب كافي و بعض مجلدات وسائل و لغات القرآن و غير آن.1
و مناسب ديديم بعض نكات فقهي نيز جايي فراهم گردد و تأليف مستقل را براي گنجانيدن آن مناسب نيافتم... كتاب تبصره علاّمه ـ قدس سره ـ را ديدم جامع همه ابواب فقه است و عمده احكام، بي زوايد و فروعي كه به كار نمي‏آيد. مناسب دانستم كه آن را به عبارت فصيح فارسي با حفظ اصطلاح فقها ترجمه (و شرح) كنم.»2 و در مقدمه «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد» كه به طور قطع در زمره آخرين تأليفات اوست3 درباره خود اين گونه آورده است: «چنين گويد اضعف خلق اللّه‏، ابوالحسن بن محمد المدعو بالشعراني ـ عفي عنه ـ پس از اصلاح و تعليق و تحشيه و توضيح بسياري از كتب ديني كه احياي آن كتب بود، خصوصا تعليقات بر مجمع البيان و تفسير ابوالفتوح رازي و اصول كافي و اصول و فروع وافي و بسياري از ابواب وسائل الشيعه و ترجمه و شرح تبصره علاّمه به فارسي و غير آن از كتب بسيار كه فعلاً براي خود اين بنده احصاي آن مقدور نيست و هر يك از كتب مذكور براي مردم ديندار فوايد بسيار دارد، به خاطرم رسيد كه اكثر مردم در زمان ما حاجت به اصول دين بيشتر دارند و كتابي سهل العبارة وقريب التناول كه اكثر باسوادان و مبتديان طلاب علوم دينيه، بلكه منتهيان را نيز به كار آيد، لازم است؛ زيرا كه در اين زمان آشفته، اهل حق تنها مانده، از هر سوي گردباد فتنه آنان را درهم مي‏پيچد... [لذا به ترجمه و شرح اين كتاب اقدام نمودم].4
همان گونه كه از بيان آن مرحوم در اين دو مقدمه و مقدمه‏هاي ديگر آثار وي برمي‏آيد، بسياري از ديدگاه‏هاي ايشان در مسايل مختلف به صورت حواشي و تعليقات بر كتاب‏هاي تفسيري، حديثي، كلامي، فقهي و غيره است. ايشان در اين حواشي بسياري از موضوعات و مطالب ديني را مورد بحث و پژوهش قرار دادند، و چون در همه موارد با دلايل عقلي و نقلي و بدون افراط و تفريط به بررسي مسايل پرداختند، در موارد فراواني به توفيقات چشمگيري در حل معضلات دست يافتند. يكي از صدها مباحثي كه در نوشته‏ها و آثار آن مرحوم مورد بحث و بررسي قرار گرفته، مسأله به ظاهر حل شده و آسان ولي در واقع مشكل و در بعضي مواقع مبهم جمع قرآن است.
اگرچه ايشان اين موضوع را به طور مستقل و مفصل در هيچ يك از آثار خود مورد بحث قرار ندادندـ آن گونه كه در زمينه اعجاز و تحريف ناپذيري قرآن به طور مجزا و مفصل مباحثي را مطرح كردند ـ اما به عنوان فردي كه در علوم قرآني صاحب نظر و در زمينه تفسير صاحب رأي بوده‏اند، در لابه لاي مباحث گسترده قرآني خود، به طور پراكنده به مسأله جمع و تدوين قرآن، و كتابت و نگارش آن توجه نشان دادند و به اجمال مسايلي را در اين خصوص طرح كردند كه تدوين و تحليل آن مي‏تواند به شناخت هر چه بيشتر ديدگاه ايشان در اين زمينه كمك نمايد.
پيش از بيان ديدگاه آن مرحوم در خصوص جمع قرآن، اشاره بدين نكته خالي از فايده نيست كه امين الاسلام طبرسي در اثر گرانسنگ خود، «مجمع البيان»، درباره جمع قرآن با صراحت به اظهار نظر پرداخته و از زبان سيّد مرتضي چنين نقل كرده است: «قرآن در عهد رسول اللّه‏ ـ صلي اللّه‏ عليه و آله ـ به همين ترتيب كنوني، به صورت مجموعه‏اي مدون شده بود. [و بر اين نكته] چنين استدلال شده است كه قرآن تدريس مي‏شد، و تمام قرآن در آن زمان [در حافظه اصحاب] حفظ مي‏شد، و حتي دسته‏اي از صحابه معين شده بودند كه همه قرآن را حفظ كنند. همچنين قرآن بر پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ عرضه مي‏شد و بر آن حضرت خوانده مي‏شد و برخي از صحابه نظير عبداللّه‏ بن مسعود و ابيّ بن كعب و ديگران، چندين مرتبه در حضور پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ ختم قرآن كردند.
همه اين دلايل با كم‏ترين تأمل و درنگي بر اين نكته دلالت مي‏كند كه قرآن در زمان رسول خدا ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به صورت كنوني‏اش جمع و تدوين شده بود، و پراكنده و غير مدوّن نبوده است».5 اين ديدگاه، تأثير بسيار زيادي در افكار و انديشه‏هاي قرآن پژوهان و مفسران دوره‏هاي بعد داشت، به گونه‏اي كه به عنوان يك نظر غالب در بسياري از كتاب‏هاي تفسير شيعي راه پيدا كرد، كه با نام بردن يا بدون نام بردن از مجمع البيان آن را در تفاسير خويش ذكر مي‏كردند. نمونه چنين تأثيري را مي‏توان به خوبي در تفسير صافي و تفسير منهج الصادقين ـ يكي از تفسيرهايي كه مرحوم شعراني علاوه بر حواشي، مقدمه مفصل و سودمندي را بر آن نوشت ـ مشاهده كرد.
ملا فتح اللّه كاشاني، مؤلف اين تفسير، دقيقا همه آنچه را كه طبرسي از سيّد مرتضي نقل كرده در فصل هشتم از مقدمه تفسير خود مي‏آورد، و آن را به عنوان آخرين كلام در مبحث جمع قرآن، پذيرفته و نقل مي‏كند.6 حقيقت اين است كه مسأله كتابت و نگارش قرآن و چگونگي گردآوري و تدوين آن ـ چنان كه برخي از قرآن پژوهان معاصر نيز اشاره كرده‏اند ـ7 موضوع بسيار ساده‏اي نيست كه بتوان با اظهار نظر يك يا چند عالم و دانشمند، سخن گفتن درباره آن را پايان يافته تلقي كرده و يا صرفا بر اساس تقدس و تعبدـ و بدون تفكر و تعقل ـ به قضاوت و داوري پرداخت. در اين مقام، بحث پيرامون خود قرآن مطرح نيست تا صرف كلام خداوند بودن و اعجاز آن در پذيرش آن كافي باشد، سخن بر سير تاريخ قرآن و سرگذشت اين آخرين صحيفه آسماني است كه علي‏رغم روشني بسياري از مطالب و مباحث مربوط به آن ـ همان گونه كه مرحوم علاّمه طباطبايي بدان تصريح فرموده‏اند ـ8 يك سلسله مسايل غامض و در عين حال مبهم نيز پيرامون تاريخ قرآن وجود دارد كه هر محققي را مجبور مي‏سازد با احتياط و دقت بيشتري به اظهار نظر بپردازد.9 اين‏كه سيّد مرتضي يا مرحوم طبرسي درباره تاريخ قرآن چنين و چنان فرموده‏اند، هرگز دليل صدق و صحت مدعا نخواهد شد.
ما اگرچه به چنين بزرگواراني در تاريخ شيعه و بلكه در تاريخ اسلام افتخار مي‏كنيم، اما اين بدان معنا نيست كه بپنداريم هر آنچه را كه اين مرزبانان افتخار آفرين حريم تشيع گفته‏اند، سخن آخر و دقيقا مطابق با واقع است. حتي اگر براي ما موافقان اين گونه باشد، مخالفان حق دارند كه در آن چون و چرا كنند و درخواست سند و دليل و مدرك نمايند. بگذريم از اين كه كلام سيّد مرتضي اگرچه متين و صحيح است، اما هرگز پاسخ كافي به مسأله «مصحف سازي» و تدوين قرآن در يك جلد نمي‏دهد و مي‏توان علي رغم پذيرش سخنان وي،باز اين پرسش يا شبهه را مطرح كرد كه قرار دادن قرآن ميان دو جلد، به زمان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ مربوط نمي‏شود، بلكه به دوره‏هاي بعدي برمي‏گردد. چنانچه مثلاً مرحوم فيض كاشاني علي رغم اين كه سخن سيّد مرتضي را دقيقا همانند آنچه در مجمع البيان آمده نقل مي‏كند، ولي در پايان چنين مي‏افزايد كه: «اگرچه دواعي حفظ قرآن فراوان بوده است، ولي دواعي در تغيير آن به وسيله منافقين هم كم نبوده؛ مضافا بر اين كه مي‏توان گفت مراد از ختم و تدريس قرآن، يعني ختم و تدريس همان بخشي از قرآن كه در نزدشان موجود بوده است و اين مطلب هم هيچ اشكالي ندارد.»10
نگارنده بر اين باور است كه پيشينيان به مسأله جمع قرآن، آن گونه كه امروز مطرح است، نگاه نمي‏كردند و اين موضوع بسيار حساس را به عنوان يك تخصص يا رشته مهم دنبال نمي‏نمودند. آنان اگرچه همه مباحث مربوط به اين بحث را در آثار و نوشته‏هاي خويش طرح كردند؛ ولي از برخي مواردي كه امروزه به طور جدّي در شرق و غرب درباره تاريخ قرآن مطرح است غافل مانده‏اند. از زمان «تئودور نولدكه»، مستشرق معروف آلماني و از قرآن پژوهان مشهور دنياي غرب، كه با نگارش كتاب تاريخ قرآن خود، ظاهرا براي اولين بار، اين اصطلاح را عنوان كرد،11 به تدريج يك سلسله مسايلي در اين زمينه مطرح شد، و مسلمانان نيز با علاقه‏مندي خاصي آن مباحث را پي گرفتند و در نتيجه كتاب‏هاي مستقلي در تاريخ قرآن، در حوزه قرآن پژوهي شيعه و سني، به جهانيان عرضه شد.12
به اعتقاد استاد «محمد عزه دروزة» پيش از «نولدكه»، مستشرق آلماني و «رژي بلاشه»، مستشرق فرانسوي، اصطلاح تاريخ قرآن در هيچ كتابي نيامده بود. حتي كتاب‏هاي بسيار مهم علوم قرآني، نظير البرهان زركشي و الاتقان سيوطي، علي‏رغم اين‏كه همه مباحث مربوط به سرگذشت قرآن را مطرح كرده‏اند، از اين اصطلاح خالي‏اند. مستشرقان پس از آن كه تحقيقاتي درباره تاريخ تورات و انجيل انجام دادند و به طرح مباحثي همچون تاريخ جمع‏آوري و تدوين اين كتب همت گماشتند، به دنبال آن به تاريخ قرآن علاقه‏مندي نشان دادند و بر اين اساس، اصطلاح مذكور از حدود يك قرن پيش به اين طرف بر سر زبان‏ها افتاد.13
از جمله دانشمنداني كه در دوران معاصر، درباره تاريخ قرآن به اظهار نظر پرداخته است، علاّمه بزرگوار مرحوم ميرزا ابوالحسن شعراني است. همان گونه كه اشاره شد، آن مرحوم تأليف مستقلي در اين زمينه از خود به يادگار نگذاشته‏اند، اما در خلال مباحث قرآني فراواني كه از ايشان باقي مانده است به اين موضوع مهم نيز توجه شده و مباحثي ـ اگرچه به اجمال ـ در اين باره مطرح شده است.
اينك به اختصار به بررسي ديدگاه ايشان در اين زمينه مي‏پردازيم: نگارش قرآن از جمله موارد واضح و روشن تاريخ قرآن كه جاي كوچك‏ترين شك و ابهامي را باقي نگذاشته است، مسأله نگارش تمامي آيات و سور قرآن مجيد است كه بايد آن را از بديهيات و مسلّمات جمع قرآن به شمار آورد. البته در اين كه قرآن به كدام خط نوشته شده، و آيا اساسا خط عربي در آن زمان آن اندازه پيشرفت كرده بود كه بتواند ظرفيت پذيرش قرآن را داشته باشد و مسايل ديگري از اين قبيل، كه به ويژه از سوي مستشرقان مطرح شده، در جاي خود پاسخ در خور و شايسته‏اي از سوي دانشمندان مسلمان داده شده است ولي جداي از اين موارد نكته‏اي كه هيچ‏گونه ترديدي در آن نيست، اين است كه همه قرآن در زمان حيات پيامبرـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و با املاي آن حضرت و اشراف شخصي ايشان، درنوشت افزارهاي معمول آن دوران به نگارش درآمد. شايد به دليل وضوح و روشني اين مطلب باشد كه مرحوم شعراني بحث ويژه‏اي را بدين امر اختصاص نداد و آن را به عنوان يك اصل مسلم و قطعي فرض كرد كه هيچ نيازي به شرح و توضيح ندارد. تنها در يك مورد در تعليقات فراوان خود بر تفسير ابوالفتوح رازي، در شرح كلامي از ابوالفتوح كه در تفسير آيه 93 سوره انعام آورده و نزول آيه را در مذمت عبداللّه‏ بن سعد بن ابي سرح دانسته، كه كاتب پيامبرـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بود ولي چون خواست در وحي خيانت كند پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ فهميد و او را طرد كرد، علاّمه شعراني در پاورقي چنين مي‏فرمايد:«از اين سخن معلوم مي‏شود كه حضرت پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ مانند هر املا كننده ديگر، پس از نوشتنِ كاتب از او خواندن مي‏خواست، و تا مرضي خاطر او نمي‏گشت منتشر نمي‏ساخت و اجازه تعليم نمي‏داد. و چند بار به آزمايش معلوم شد كاتب بعضي حروف را تغيير داده، اگر پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ آن را اصلاح نمي‏كرد، امر به قرائت نمي‏فرمود.»20
پس معلوم مي‏شود كه نوشتن قرآن امري قطعي و حتمي بود و پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ پيش از انتشار آيات، نخست دستور مي‏داد كه آن را بنويسند و بعد از آن امربه قرائت مي‏فرمود. به هر صورت آنچه مسلم است و موافق و مخالف ـ اعم از مسلمان و غير مسلمان ـ در آن ترديدي ندارند، اين است كه همان گونه كه تمامي قرآن به وسيله پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و صحابه حفظ مي‏شد، همه آيات و سوره‏هاي آن نيز به وسيله حدود چهل نفر كاتب وحي پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به دقت به نگارش درآمد.21
جمع قرآن پيش از آغاز بحث بايد به اين نكته توجه داشت كه واژه جمع در تاريخ قرآن داراي معاني متفاوتي است كه برحسب هر معنا، مقصود و منظور خاصي در نظر خواهد بود. يكي از قرآن‏پژوهان معاصر در اين باره مي‏نويسد: «نگاهي به مجموعه روايات و احاديثي كه درباره مراحل مختلف جمع و گردآوري قرآن سخن گفته‏اند، به خوبي نشان مي‏دهد كه اين كلمه در مراحل مختلف متناسب با مقصود به كار رفته است. بنابراين برحسب زمان و به اقتضاي كلام، معاني مختلفي را در بر گرفته است، در اين مراحلِ مختلف، اين معاني را داشته است:
1ـ جمع به معناي حفظ كردن و به حافظه سپردن و از بركردن است. از اين جا به آن دسته از صحابي كه قرآن را از حفظ داشتند «حفّاظ قرآن» يا «جمّاع قرآن» و يا جامعان قرآن، يعني جمع كنندگان قرآن مي‏گفتند. اين مرحله اوّل جمع‏آوري قرآن است.
2ـ گاهي جمع به معناي نوشتن بوده، منتها آيات به صورت پراكنده و متفرق نوشته شده و در يك جلد جمع نشده، و بعضي از سوره‏ها نيز مرتب بوده است. اين مرحله دوّم جمع‏آوري مي‏شود.
3ـ زماني هم منظور از جمع و گردآوري، نوشتن قرآن در يك مجموعه با آيه‏ها و سوره‏هاي مرتب است. اين مرحله سوم است كه تا مدتي هم ادامه مي‏يابد. 4ـ وقتي هم به تدوين و گردآوري يك متن و نصِّ مرتب برحسب قرائت متواتر رايجي، جمع يا گردآوري قرآن گفته‏اند؛ و اين درست مراحل چهارگانه است كه بر تأليف و گردآوري آيات در يك مجموعه معين گذشته است.»22
همان گونه كه اشاره شد، درباره جمع به معناي اوّل و دوّم هيچ‏گونه ترديد يا اختلافي نيست. آنچه باعث پيدايش دو گروه موافق و مخالف شده، جمع به معناي سوم، يعني در اين مورد است كه تدوين قرآن و قرار دادنش ميان دو جلد آيا در زمان حيات پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به انجام رسيده يا اين كه پس از رحلت ايشان چنين اقدامي صورت عملي به خود گرفته است.
به عبارت ديگر، اختلاف اصلي بر سر اين است كه عمل مصحف‏سازي و قرار دادن قرآن «مابين اللوحين» يا «مابين الدفّتين» در چه زماني به انجام رسيد؟ در اين زمينه، اقوال دانشمندان مختلف است و هر گروه از موافقان و مخالفان، با تكيه بر دلايلي به سويي گرايش پيدا كرده‏اند. آن‏گونه كه از نوشته‏هاي مرحوم شعراني برمي‏آيد، ايشان طرفدار جمع قرآن در يك مصحف پس از رحلت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ است. اين مطلب را ايشان بارها و در موارد متعدد ذكر كرده‏اند كه خود بهترين گواه است كه آن را به عنوان يك نظر صحيح و غالب تا آخر عمر قبول داشته‏اند. مثلاً در حواشي شرح اصول كافي با صراحت مرقوم فرموده‏اند: «كتابة القرآن و الحديث في مجلّد بين الدّفتين كان امرا حادثا بعد رسول اللّه‏ ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و هو واجب حفظا للكتاب و السنة.»23 و در مقدمات تفسير در اين باره به تفصيل سخن گفته، چنين اظهار داشته‏اند: «قرآن را پس از اين كه بر آن حضرت نازل مي‏شد، به امر او مي‏نوشتند ـ و اين نويسندگان را كاتب وحي مي‏گويندـ و مردم از روي آن نسخه مي‏گرفتند و حفظ مي‏كردند.
درس و تعليم قرآن در زمان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ مهم‏ترين كارها بود و آن حضرت هر كس را به دعوت قومي مي‏فرستاد با قرآن مي‏فرستاد، و امر مي‏فرمود كه قرآن بر آنها بخواند... چون قرآن در زمان حيات خود آن حضرت در معرض زياد شدن بود ـ زيرا پيوسته وحي نازل مي‏شد ـ تمام شدن و جمع آن البته بايد بعد از رحلت آن حضرت صورت پذيرفته باشد. اوّل كسي كه لزوم آن را دانست [و] متصدي جمع قرآن شد، حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب بود، چنان كه علماي اهل سنت نيز نقل كرده‏اند. و در كتاب «الاتقان» سيوطي از كتاب «مصاحف» ابن اشته نقل مي‏كند كه حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ بعد از رحلت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ قسم ياد كرد ردا بر دوش نيفكند تا تمام قرآن را جمع كند؛ و در مصحف او ناسخ و منسوخ نوشته شده بود. ابن سيرين گويد: آن كتاب را از مدينه طلب كردم و نتوانستم بدان دست يابم. اما در زمان خود حضرت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ هركس مقداري از قرآن يا تمام آنچه نازل شده بود، داشت. اين آيات در كتابي يك جا ننوشته بود؛ بلكه روي استخوان كتف گوسفند و تخته سنگ و پاره چرم و گاهي هم كاغذ و تخته چوب نوشته بودند.
در زمان خلافت ابوبكر، جنگ مسلمانان و مسيلمه كذاب در يمامه اتفاق افتاد و هفتاد نفر از قرّاء كشته شدند. بعضي از صحابه ترسيدند كه به واسطه جنگ‏هاي پي در پي، قرّاء كشته شوند و قرآن از بين برود. عمر گفت: بايد قرآن را در يك كتاب روي اوراق كاغذ نوشت و آن را مجلّد نموده، محفوظ داشت. ابوبكر گفت: كاري كه پيامبر نكرده، چگونه مرتكب شوم؟ ولي بالاخره رأي عمر غالب آمد و زيدبن ثابت را مأمور اين كار كردند و او قرآن را در كتابي نوشت و نام كتاب را «مصحف» گذاشتند و اين مصحف را «امام» نام نهادند و نزد حفصه دختر عمر كه همسر پيامبر بود، سپردند.»24
البته به اعتقاد علاّمه، نظم آيات در سوره‏ها تماما در زمان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و به وسيله ايشان تعيين شده بود و آنچه پس از رحلت انجام گرفته هيچ ارتباطي به نظم سوره‏ها يا آيات ندارد، بلكه قرار دادن اين آيات و سوره‏ها ميان دو جلد بوده است، همين و بس. چنانچه در اين باره با صراحت مي‏نويسد: « جمع آيات در سوره‏ها در عهد خود پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و به امر و دستور آن حضرت بود و ترتيب آيه‏ها نيز؛ و اين كه فلان سوره بزرگ است و فلان سوره كوچك ، و در آغاز سوره‏اي حروف مقطعه است و در سوره‏اي ديگر نيست، و در آن كه هست چه حروف است و اسامي سور، و اين كه هر سوره مبدوّ به بسم‏اللّه‏ است جز برائت، همه به امر پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بود. و هر سوره را به نام و نشان، گروه بي شمار از مسلمانان جزيرة العرب نوشته يا از برداشتند. و اين كه گويند اميرالمؤمنين خواست قرآن را جمع كند مقصود جمع سوره‏ها است در يك مجلد، نه جمع آيات متفرقه؛ و همچنين زيد بن ثابت و ديگران. و گرنه ترتيب و تشكيل سوره در زمان پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بود.»25 به اعتقاد ايشان، تدوين قرآن در يك مصحف، پس از رحلت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و نخستين بار به وسيله علي ـ عليه السلام ـ انجام گرفت؛ اما چون مصحف آن حضرت مورد پذيرش قرار نگرفت، خليفه اوّل به پيشنهاد عمر مصحفي را تدوين نمود كه مورد مخالفت اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ هم قرار نگرفت. ايشان در اين زمينه تا آن جا پيش مي‏رود كه برخلاف نظر بعضي از بزرگان معاصر26،جمع زمان عثمان را نيز مي‏پذيرد و هم عقيده با مرحوم طباطبايي بر اين باور است كه «در زمان عثمان، حذيفه يماني به او گفت: امت محمد ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ را درياب، قبل از اين كه در كتاب خود اختلاف كنند، آن طور كه يهود و نصاري اختلاف كردند. چون در آذربايجان ديده‏بود كه دو نفر با يكديگر نزاع مي‏كنند. يكي مي‏گويد قرائت من بهتر است و ديگري مي‏گفت قرائت من بهتر است. عثمان امر كرد تمام مصاحف را حاضر كردند و آنها را سوزاندند و از روي مصحفي كه زيدبن ثابت در زمان خلافت ابوبكر نوشته بود، چندين مصحف نوشتند و به هر طرفي فرستاد؛ يكي به مكه، و يكي به شام و بصره و كوفه، و يكي را در مدينه نگاه داشت. و غرض عثمان اين بود كه همه به زبان قريش تلاوت قرآن كنند، چون زبان آنها فصيح‏تر از زبان طوايف ديگر بود.»27
نظم و ترتيب سوره‏ها در زمينه نظم و ترتيب سوره‏ها در مجموع مي‏توان به يكي از اين سه شيوه اظهار نظر كرد:28 1ـ توقيفي 2ـ اجتهادي 3ـ توقيفي ـ اجتهادي يعني گروهي نظم كنوني سوره‏ها را توقيفي و به دستور پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ مي‏دانند كه از طريق وحي به مردم اعلام كرده است؛ در مقابل، دسته‏اي ديگر عقيده دارند كه هيچ الزامي در ميان نبوده است و صحابه خود چنين ترتيبي را ترجيح دادند؛ و سرانجام دسته سوم معتقدند در برخي سوره‏ها به اجتهاد صحابه عمل شد، ولي ترتيب بعضي سوره‏ها را پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ از طريق وحي اعلام فرمود. هريك از اين سه گروه به دلايلي، و ازآن جمله به قول يا فعل صحابه، استناد مي‏كنند تا عقيده خويش را به اثبات برسانند. مثلاً دسته اوّل به اين دليل استناد مي‏كنند كه همه صحابه بر مصحف عثمان اجماع كردند و آن را پذيرفتند، در حالي كه اگر كار به اجتهاد آنان بود قطعا اختلاف نظرهايي پديد مي‏آمد. علاوه بر اين كه مي‏گويند روايات فراواني هم نقل شده است كه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ ترتيب پاره‏اي از سوره‏ها را به همين صورتي كه امروزه هست، بيان فرموده بود؛ دسته دوّم هم به اختلاف مصاحف صحابه استناد مي‏كنند كه اگر توقيفي بود، نبايد مصاحف اصحاب با يكديگر اختلاف پيدا مي‏كرد؛ و سرانجام اين كه دسته سوم با تكيه بر دلايلي كه هر دو گروه پيشين ارايه كردند، به نظر سوم متمايل شدند.29
علاّمه شعراني در رساله‏اي كه با عنوان «گفتاري در باب قرآن» از ايشان منتشر شد،30 و به مباحث مقدماتي تفسير قرآن اختصاص دارد، اگرچه بحث مستقلي را تحت نام «سور آيات قرآن» مطرح كردند، اما به صورت مستقل يا مفصل به اين بحث نپرداختند و تنها به اجمال و اشاره چند سطري در اين باره به اظهار نظر پرداختند كه شايد از معدود موارد طرح مسأله فوق باشد (برخلاف نظم آيات كه آن را به تفصيل در موارد گوناگوني مطرح كرده‏اند كه به دنبال خواهد آمد). از مطالعه آنچه كه ايشان در اين زمينه بيان فرمودند، جاي ترديدي باقي نمي‏ماند كه آن مرحوم به عقيده دوّم، يعني اجتهادي بودن نظم سوره‏ها باور دارد و يا لااقل توقيفي بودن را به معنايي مطلقش نمي‏پذيرد(آن گونه كه در مورد نظم آيه‏ها مي‏پذيرد و با صراحت لفظ توقيفي بودن را به كار مي‏برد). ايشان در همين بحث در اين باره چنين فرموده‏است: «تقسيم قرآن به سوره و آيه، به امرالهي و در زمان خود حضرت رسالت ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بوده است... .
اما ترتيب سوره‏ها در مصحف به نحوي كه سوره بقره مقدم بر آل عمران، و آن مقدم بر نساء باشد و هكذا، براي كسي بوده كه سوره‏ها را در مصحف جمع كرده است. لذا نقل مي‏كنند در بعضي مصاحف ديگر، ترتيب سور غير اين بوده؛ چنان كه در مصحف عبداللّه‏ بن مسعود، نساء بر آل عمران مقدم بوده است و مصحف اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ به ترتيب نزول بوده، يعني هر سوره كه مقدم نازل شده، مقدم نوشته شده است.»31
چنانچه ملاحظه مي‏شود، اگرچه ايشان صريحا لفظ اجتهادي را به كار نبرده است، اما بيان مطالب به گونه‏اي است كه شك نمي‏ماند طرفدار اجتهادي بودن نظم سوره‏ها است؛ همان گونه كه در تفسير سوره حمد نيز اشارتي بدين موضوع كرده و فرموده است: «ما در مقدمات تفسير ذكر كرديم كه آيات قرآن در زمان آن حضرت تأليف شده، و ليكن در ترتيب سوره‏ها تقيّدي نداشتند.»32
نام گذاري سوره‏ها يكي از مسايل ديگري كه در مورد سوره‏هاي قرآن مطرح است، بحث نام‏گذاري سوره‏ها است. شك نيست كه بسياري از سوره‏هاي قرآن، همزمان با حيات رسول خدا ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ نام يا نام‏هايي داشته است و به تعبير علاّمه طباطبايي: «آنچه هرگز قابل ترديد نيست و نمي‏شود انكار كرد اين است كه اكثر سور قرآني، پيش از رحلت در ميان مسلمانان داير و معروف بوده‏اند. در ده‏ها و صدها حديث از طرق اهل سنت و شيعه در وصف تبليغ پيغمبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ يا يارانش پيش از رحلت، و همچنين در وصف نمازهايي كه خوانده، و سيرتي كه در تلاوت قرآن داشته، نام اين سوره‏ها آمده است.»33
اين اسامي و نام‏ها با متن هر سوره مناسبت و بستگي تام دارد؛«چنان كه سوره بقره را به مناسبت داستان بقره و حكمت شگفتي‏آوري كه در آن هست بدين نام خوانده‏اند، و سوره نساء را به علت احكام درباره زنان و سوره انعام را به جهت احوال چارپايان چنين ناميده‏اند.»34 اما در اين كه انتخاب اين نام يا نام‏ها توقيفي است يا اجتهادي، نظر برخي بر آن است كه چنين گزينشي از طريق وحي بوده و بنابر اين توقيفي است.35 آنچه از تتبّع در آثار علاّمه شعراني برمي‏آيد اين است كه ايشان اگرچه بدين لفظ تصريح نكرده‏اند، ولي از ظواهر امرپيداست كه قايل به توقيفي بودن اسامي سور هستند. مثلاً در يك مورد ضمن رد اين نظر كه صحابه براي سوره‏ها نامي مشخص كرده باشند مي‏فرمايند: «پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ خود براي هر يك از سور نامي نهادند و اشاره كردند هر كس فلان سوره را بخواند، فلان ثواب را دارد. كه اين خود مي‏رساند نام آن سوره نزد همگان شناخته شده بود.»36 و در جايي ديگر چنين آورده‏اند: «اين معنا در احاديث متواتر است كه پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ نام سوره‏هاي قرآن را مي‏برد، و اسامه را بر لشكري امير ساخت، چون سوره بقره را از حفظ داشت.»37 يا اين كه نوشته‏اند:« علماي سير و حديث دانند كه سوره بقره و ساير سور قرآن مرتب بود در عهد پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و هر يك اسمي داشت».38
و سرانجام اين كه در حواشي بر وافي چنين بيان داشته‏اند: «ان هذه السور القرآنية كانت مؤلفة علي عهد رسول اللّه‏ ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بامره و كانت مشهورة متداولة بين المسلمين، مسماة باسمائها. فاذا قيل من قرء سورة يس مثلاً فله كذا من الاجر، و من قرء قل هو اللّه‏ فله كذا، كان الناس يعرفون السورة التي اريدت باسمها.»39 در پايان اين بحث لازم به يادآوري است كه علي رغم تصريح و تفصيل برخي از دانشمندان به توقيفي يا اجتهادي بودن اسامي سور، در ارايه دليل چندان موفق نبودند و دلايلي كه براي اثبات نظر خود مطرح كردند، كافي به مقصود نيست. نهايت چيزي كه با تكيه بر اين دلايل مي‏توان درباره اسامي سور گفت اين است كه تمام سوره‏هاي قرآني همزمان با حيات پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ داراي اسم و احيانا اسم‏هايي بوده است؛ ولي در اين كه انتخاب اين اسامي همانند نظم و ترتيب آيات توقيفي باشد، دست كم بايد گفت دلايل ارايه شده چنين چيزي را اثبات نمي‏كند.
شايد بر همين اساس باشد كه بزرگاني همچون علاّمه طباطبايي بدون اشاره به لفظ توقيفي يا اجتهادي، صرفا بدين تذكر بسنده كرده‏اند كه سوره‏هاي قرآن در زمان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ داراي اسامي مشخصي بوده است. حتي مرحوم شعراني هم در هيچ مورد با صراحت به توقيفي بودن اسامي سور اشاره نكرده است. در حالي كه در موارد ديگر، مثلاً در نظم آيات به صراحت مي‏فرمايد: «ترتيب آيه‏ها در يك سوره توقيفي است.»40 پس به كار نبردن اين لفظ در مسأله مورد بحث، نه از روي غفلت يا جهالت، بلكه دقيقا از روي حكمت و مصلحت است.
نظم و ترتيب آيات اگرچه «جماعتي چنين پندارند كه سوره‏بندي قرآن و تركيب آيات متفرقه و نام سوره نهادن، همه به اختيار مردم بود.»41 ولي حق اين است كه «اين سوره‏ها را خود پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ تركيب فرمود و ميان آنها بسم اللّه‏ قرار داد، جز اين سوره (=برائت) و در مبادي بعضي، حروف مقطعه مقرر فرمود و در بعضي نفرمود و هر يك را نامي نهاد و اشاره كرد.»42 با اين بياني كه از علاّمه شعراني در نظم و ترتيب آيات نقل كرديم، به خوبي متوجه مي‏شويم كه بر خلاف عقيده ايشان در نظم سوره‏ها، در ترتيب آيه‏ها با قاطعيت تمام به توقيفي بودن آن باور دارند و اين مطلب را بارها و به مناسبت‏هاي مختلف در آثار و نوشته‏هاي خود ذكر كرده‏اند.
مثلاً ذيل آيه «و اتقوا يوما ترجعون فيه الي اللّه‏...»43 مي‏نويسد: «(اين آيه) تأييد آن مي‏كند كه سوره‏هاي قرآن را خود پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به دستور جبرئيل مرتب كرده و بقره همين اندازه آيه داشت كه هست.»44 و در جايي ديگر آورده است: «ترتيب آيات در سوره‏ها به امر پيغمبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و به دستور خداي تعالي بوده است و كسي را نمي‏رسد بر پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ خرده گيرد.»
و در مجمع البيان در تفسير آيه «و اتقوا يوما ترجعون فيه الي اللّه‏»گويد: «اين آخرين آيه قرآن است در نزول، و جبرئيل گفت آن را در رأس 280 از سوره بقره قرار دهيد. و علماي سِيَر و حديث دانند كه سوره بقره و ساير سور قرآن مرتب بود در عهد پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و هر يك اسمي داشت كه چون پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ مي‏فرمود يك سوره كامل بخوانيد در نماز، يا فلان سوره چه اندازه ثواب دارد، يا هركس منكر نبوت من است يك سوره مانند قرآن بياورد، يا آيه تازه فرود آمده را مي‏فرمود در فلان موضع از فلان سوره قرار دهيد، مردم مي‏دانستند مقصود او چيست، چون سوره‏ها را مي‏شناختند.»45 علاوه بر اين، وقتي قرآن خود در مقام تحدّي مي‏فرمايد: «فأتوا بسورة من مثله»46 يا «فأتوا بعشر سور مثله مفتريات»47 و يا «سورة انزلناها»48 و پيامبر نيز در مواردي فرمود: «أعطيت السور الطوال مكان التورية و أعطيت المئين مكان الانجيل و أعطيت المثاني مكان الزبور و فضلت بالمفصل».49 اين موارد به روشني اثبات مي‏كند كه سوره‏ها، همزمان با حيات پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ شكل گرفتند و هر آيه در درون سوره جاي مخصوصي به خود داشته است كه به وسيله آن حضرت مشخص شده بود.50
از همه اين موارد صريح‏تر، مطلبي است كه در مقدمات تفسير ذكر فرموده است: «تقسيم قرآن به سوره و آيه، به امرالهي و در زمان خود حضرت رسالت ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بوده است.... و چنان نيست كه صحابه بعد از آن حضرت اين سوره‏ها را نظم داده باشند و اگر چنين بود جهت نداشت كه بعضي را بلند و بعضي را كوتاه قرار دهند، يا در اوّل تمام سوره‏ها بسم اللّه‏ بگذارند و در اوّل سوره برائت نگذارند. پس معلوم مي‏شود كه اين تنظيم در زمان آن حضرت و به امر ايشان صورت گرفته است. هر وقت سوره كاملي نازل مي‏شد، تكليف معلوم بود كه سوره مستقل است و اگر چند آيه نازل مي‏شد، خود آن حضرت دستور مي‏داد كه آن را جزو كدام سوره نازل شده، و بعد از كدام آيه قرار دهند. [بنابراين ]ترتيب آيه‏ها دريك سوره توفيقي است، يعني جايز نيست ترتيب آن را برهم زد، مثلاً در سوره حمد «اياك نعبد و اياك نستعين»مقدم است بر «اهدنا الصراط المستقيم» پس اين دو آيه به همين ترتيب نازل شده، عكس آن جايز نيست.»51
در پايان اين بحث اشاره بدين نكته خالي از فايده نيست كه به اعتقاد همه مسلمانان معرفت وشناخت آيات، توقيفي است و اجتهاد صحابه يا ديگران را هيچ گونه مدخليتي در آن نبوده و نيست. همان گونه كه كوتاهي يا بلندي سوره‏ها توقيفي و به دستور پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ بوده است، طول و قصر آيات و آغاز و پايان آن نيز به القاي وحي و سفارش پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ انجام گرفته است.52 مرحوم شعراني اگرچه در اين باره به تصريح و تفصيل سخن نگفته است، اما عبارت ايشان كه در پي مي‏آيد اين معنا را مي‏رساند، آن‏جا كه مي‏فرمايد:«بايد گفت تعيين آخر آيات صرف تعبد است.»53 تعداد آيات در اهميت حياتي و ارزش ذاتي قرآن همين بس كه نه تنها مسلمانان به آيات فراوان و سوره‏هاي متعدد آن توجه نشان دادند و همچون گوهري گران‏بها و درّي ثمين و با همه وجود و جان شيرين به حفظ و حراست از آن همت گماشتند، بلكه اين توجه و اهتمام از حدّ حفظ سوره و آيه فراتر رفته، جزيي‏ترين مسايل مربوط به قرآن نظير تعداد آيات، تعداد كلمات، تعداد حروف و موارد ديگري از اين قبيل را هم شامل شده است.
يكي از اين مواردـ چنانچه اشاره شدـ شماره آيه‏هاي قرآن است كه برحسب مكتب‏هاي مختلف كوفي، بصري، شامي، مكي و مدني اندك اختلافي در آن مشاهده مي‏شود، ولي آنچه كه مسلم و قطعي است اين است كه در هيچ يك از مكتب‏ها مجموع آيات كم‏تر يا بيش‏تر از قرآن موجود نيست، بلكه در شمارش همين مصحف موجود اندكي تفاوت مشاهده مي‏شود و اين يا به سبب رواياتي است كه هر مكتبي بدان تمايل داشته است، و يا بدين جهت است كه برخي بسم اللّه‏ يا حروف مقطعه را به حساب آوردند و برخي ديگر به حساب نياوردند.54
به اعتقاد مرحوم شعراني، شماره آيات توقيفي و تعبدي است و در اين مورد نبايد به ظن و اجتهاد خويش عمل كرد. مثلاً در مقدمات تفسير در اين باره چنين نوشته‏اند: «آيات قرآن شش هزار و دويست و شانزده آيه است و بعضي كم‏تر گفته‏اند، چون ممكن است بعضي حروف مقطع را ـ مانند الم و طس ـ آيات مستقل بدانند و ممكن است جزو آيه بعد بشمارند. همچنين بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم ممكن است جزو آيات، شمرده شود يا نشود و در اين صورت نيز عدد فرق مي‏كند. و يا يك آيه را بعضي تقسيم كرده و دو آيه مي‏شمارند. ولي به هر حال، عده آيات در حدّ شش هزار است و كلمات آن در حدود هفتاد و هفت هزارو پانصد است.»55 ايشان همچنين در ذيل آيه اوّل سوره «يس» اين گونه مرقوم فرموده‏اند: «الم، در همه جاي قرآن در شمار كوفيان آيتي مستقل است، و المص، كهيعص، طسم، يس، حم و طه همچنين؛ اما الر آيتي مستقل نيست و همچنين المر، ق، ن، ص، طس. هيچ علتي ظاهر براي آن نمي‏توان تصور كرد غير آن كه شماره آيات توقيفي باشد. و آنچه مؤلف در اين جا فرموده كه الم ملايم سر آيت هست و الر نيست براي ما نامفهوم است، و فرق ميان يس كه آيتي مستقل، و طس كه آيه مستقل نيست، چون آن ملايم است و اين ملايم نيست سر آيت را، دعوي‏اي است بي دليل، و بسياري از علماي تفسير و قرائت گويند شماره آيات تعبدي است.»56
بايد توجه داشت رقم شش هزار و دويست و شانزده آيه‏اي كه ايشان مرقوم داشته اند، قول معروف است و برخي ارقام ديگري نزديك به آن ذكر كرده اند كه علاقه‏مندان مي‏توانند به كتاب تاريخ قرآن دكتر راميار مراجعه فرمايند. اختلاف قرائت آخرين مبحثي كه در اين مقال مورد بررسي قرار مي‏گيرد، مسأله بحث انگيز، پردامنه و مورد اختلاف قرائت قرآن است. اين بحث از آن جا ناشي شده است كه: اولاً همه اصحاب از قبيله قريش ـ كه قرآن به لهجه و گويش آنان نازل گرديدـ نبودند؛57 ثانيا خط عربي، علاوه بر سادگي و ابتدايي بودن، ازنقطه و اعراب خالي بود؛58 ثالثا پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ خود شخصا اختلاف قرائت‏ها را تا آن جا كه به معنا خلل وارد نمي‏ساخت، تجويز فرموده بود.59 اين سه عامل به همراه برخي علل و عوامل ديگر موجب گرديد كه از زمان حيات پيامبرـ صلّي اللّه عليه و آله ـ به ويژه در دوران مدينه، مسأله اختلاف قرائت امري مورد پذيرش و به رسميت شناخته شده باشد. ولي دامنه اين اختلاف هرگز در حدّي نبود كه مايه نگراني و يا موجب تفرقه شود.
پس از رحلت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ گسترش دامنه فتوحات اسلامي و مسلمان شدن برخي از غير عرب‏ها، كه نياز به فراگيري قرآن داشتند، همچنين پراكنده شدن اصحاب و معلمان قرآن در اكثر سرزمين‏هاي اسلامي و... باعث گرديد تا مسأله به رسميت شناخته شده و معموليِ اختلاف قرائت به تدريج به يك معضل بزرگ و مشكل لاينحل بدل شود كه باعث بروز شكاف در صفوف متحد مسلمانان گردد و كار اين اختلاف تا بدان‏جا برسد كه در زمان عثمان هر دسته‏اي تابع يك قرائت شوند و ديگران را تخطئه و بلكه تكفير كنند. و چنانچه در تاريخ آمده است اين عامل از مهم‏ترين محرّك‏هايي بوده است كه برخي از صحابه را واداشت تا از عثمان بخواهند كه همگان را بر يك قرائت متفق سازد و بر همين اساس بوده است كه وي زيد بن ثابت را مأمور تدوين قرآن بر اساس قرائت پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ نمود و در نتيجه، جمع عثمان شكل گرفت كه در تاريخ به نام «توحيد مصاحف»، يعني يكي ساختن قرآن‏ها و از بين بردن اختلاف قرائت‏ها معروف است.
از آن‏جا كه اين بحث، بسيار پردامنه است و علاوه بر اين كه كتاب‏هاي مستقلي پيرامون آن نوشته شده، تقريبا در تمامي كتاب‏هاي علوم قرآني هم مورد بررسي قرار گرفته است، به همين مختصر بسنده كرده، به بررسي ديدگاه علاّمه شعراني در اين باره مي‏پردازيم. ايشان در موارد متعددي از نوشته‏هاي خويش به اين موضوع توجه نشان دادند و برخي مباحث آن را مورد رسيدگي قرار دادند. شايد مفصل تر از همه، مطلبي باشد كه در مقاله «گفتاري در باب قرآن » از ايشان منتشر شده است. چون اين مقاله در بردارنده همه ديدگاه‏هاي آن مرحوم در اين زمينه است، با نقل آن مطالب، سخن را به پايان مي‏بريم. عين گفتار ايشان چنين است: «بايد دانست كه در رسم الخط قديم، نقطه و حركات در كار نبوده و گاهي در نوشتن، الف را مي‏انداختند، مثلاً «ملك» و «مالك» را مانند هم (به صورت «ملك») مي‏نوشتند [و الف را ننوشته مي‏خواندند، مانند «الصّدقين» كه «الصّادقين»مي‏خواندند.60] و در اين صورت، ممكن بود «ملك يوم الدين» يا «مالك يوم الدين» يا «ملك يوم الدين» قرائت كرد. و همچنين «خاتَمَ النبيين» يا «خاتِمَ النبيين»به فتح يا كسر «تاء»، و از اين قبيل بسيار است. اين اختلافات موجب اختلافات قرائت در قرآن شده است. علاوه بر اين، كاتبان نيز هرچه دقّت كنند، ممكن است در بعضي كلمات سهو كرده و بعد از مقابله و دقت نيز ملتفت آن نشده باشند.
و آن سهو، در بعضي قرآن‏ها مانده باشد و موجب اختلافات قرائت شده باشد. مثلاً در آيه101 سوره برائت، قرائت ابن كثير «و اعدّ لهم جنّات تجري من تحتها الأنهار» است و قرائت ديگران «جنّات تجري تحتها الأنهار» بدون «من». علت اين اختلاف، سهو كاتب بوده كه در يك نسخه «من» را اضافه كرده است. با اين كه آنچه قرآن به آن نازل شده، واقعا يك قرائت بيش نيست و ليكن حفظ و تعيين آن قرائت تقريبا محال است. انسان هرچه دقت كند، خالي از سهو نيست. لذا بايد تمام اين قرائت‏ها جايز باشد، و خداوند تكليف محال به بندگان نمي‏فرمايد. و اين اختلاف قرائت‏ها غالبا موجب اختلاف در معنا نيست.
«مالك يوم الدين»و «ملك يوم الدين» هر دو در معنا متقاربند، ولي اگر اختيار مسلمانان در دست ائمه ـ عليهم السلام ـ بود، همين اندازه اختلاف را نيز برمي‏داشتند، و قرآن را مردم آن طور كه نازل شده بود، قرائت مي‏كردند، چون سهو و خطا بر معصوم روا نيست... .
بعضي از شيعه و علماي اهل سنت گويند: قرآن بر هفت وجه نازل شده و تمام اين قرائت‏ها از طرف خداست، ولي حق اين است كه قرآن بر يك وجه بيشتر فرستاده نشده است و چون حفظ آن يك وجه محال است، عادتا مردم مختارند به هر يك از قرائت‏ها تلاوت و عمل كنند؛ چنانكه گفتيم. و اگر امروز براي ما ممكن بود كه مصحف أبي بن كعب ويا عبداللّه‏بن مسعود يا ديگر كساني كه در زمان حضرت پيامبر قرآن را مي‏نوشتند و آن حضرت مردم را امر به مراجعه به آنها كرده بود به دست آوريم، براي ما جايز بود از روي مصحف‏هاي آنها قرائت كنيم، ولي چون آنها درزمان عثمان سوخته شد و از بين رفت، قرائت ما منحصر به اين مصحف فعلي است كه از اوّل اسلام تاكنون با نهايت دقت در حفظ آن كوشيده‏اند. حتي در بعضي موارد كه زيدبن ثابت رسم الخط را غلط نوشته، قرّاء آن غلط‏ها را درست نكردند و تا امروز باقي است، براي آن كه احتمال تحريف در آن زمان داده نشود و نگويند قرّاء در آن تصرف كرده‏اند، فقط در كتاب‏هاي مخصوص يادداشت كرده‏اند. مثلاً «سنت» و «رحمت» كه در عربي بايد با هاء[=ة] نوشته شود (سنّة و رحمة) در بعضي موارد، با تاء كشيده نوشته بوده و آن را تغيير ندادند و همان شكل تا امروز باقي است....»61
آنچه به اجمال اشاره شد، تنها بخشي از ديدگاه‏هاي قرآن پژوهي علاّمه بزرگوار مرحوم شعراني را شامل مي‏شود كه در پاره‏اي از آثار و نوشته‏هاي ايشان آمده است. ترديدي نيست كه گردآوري، تدوين و تحليل همه آرا و انديشه‏هاي قرآني آن مرحوم، مجال گسترده‏تري مي‏طلبد كه اميد است در طرح دردست اقدام «پژوهش‏هاي قرآني در آثار علاّمه شعراني» به انجام آن توفيق يابم.

پاورقيها:

1 ـ از نگارش حواشي بر اين همه كتب كه بعضي داراي مجلدات متعدد است چنين برمي‏آيد كه ترجمه و شرح «تبصرة» در اواخر عمر شريف ايشان بوده است، چنانچه خود در پايان آن چنين مرقوم داشته است: «ترجمه و شرح اين كتاب مبارك... در سيّم شعبان يك هزار و سيصد و نود ه•• . ق . به پايان رسيده است» (ترجمه و شرح تبصرة المتعلّمين، 2 / 806)
2 ـ تبصرة المتعلمين، ترجمه و شرح علاّمه شعراني، 1/2ـ3
3 ـ اين نكته علاوه بر اين كه از ياد كردن وي از تبصره علاّمه در اين مقدمه برمي‏آيد، از تاريخ نگارش مقدمه و خاتمه كتاب نيز برمي‏آيد؛ زيرا در پايان مقدمه آورده است: «تهران، چهارم مرداد 1351 مطابق با 15 جمادي الثاني 1392»، ص 9؛ و در خاتمه آورده است: «بحمد اللّه‏ و المنه، ش
10 ـ تفسير صافي، 1/35
11 ـ تاريخ قرآن، محمد عزة دروزة، صص 3 ـ 4. مرحوم راميار در «تاريخ قرآن» خود بر اين اعتقاد است كه اصطلاح مذكور اولين بار به وسيله ابوعبداللّه‏ مجتهد زنجاني انتخاب شد، ولي ترديدي نيست كه مراد آن مرحوم اين است كه در بين مسلمانان ويا شيعيان، زنجاني اولين دانشمندي است كه اين اصطلاح را به كار برده است. بنگريد: تاريخ قرآن، دكتر راميار، ص 10، مقدمه
12 ـ تاريخ جمع قرآن كريم، جلالي ناييني، صص 11ـ12.
13 ـ تاريخ قرآن، محمد دروزة، ص 4
14 ـ تفسير ابوالفتوح رازي، با حواشي شعراني، 2/63. ايشان در جايي ديگر درباره افضل بودن پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ حتي بر جبرئيل مي‏نويسد: «مسلمانان همه گويند پيغمبر خاتم افضل از همه ملائكه است، مگر گروهي از معتزله، مانند زمخشري، كه ملائكه مقربين را افضل از پيامبر مي‏دانست و او را بدين [ادعا[ طعن زنند و در احاديث معراج است كه پيغمبر ما بدان‏جا رسيد كه جبرئيل دستور رفتن نداشت و گفت: لو دنوت أنملة لاحترقت.» بنگريد: منهج الصادقين،1/43
15 ـ وافي، چاپ سنگي، با حواشي شعراني، 7/58 و 7/60
16 ـ در آستانه قرآن، رژي بلاشر، ترجمه دكتر راميار، صص 16 ـ 17
17 ـ تفسير ابوالفتوح رازي،11/329؛ نيز بنگريد: راه سعادت، صص 22ـ23
18 ـ همان، 8/270
19 ـ همان، 8/252 و 12/60
20 ـ همان، 6/452
21 ـ پژوهشي در تاريخ قرآن، ص 221
22 ـ تاريخ قرآن، دكتر راميار، ص 212
23 ـ شرح اصول كافي، ملا صالح، 11 / 34
24 ـ وقف ميراث جاويدان، ش 5، صص 8 ـ 9. نكته جالب توجه اين است كه آن مرحوم ظاهرا در اواخر عمر قصد نگارش تفسير را داشتند و اين مطالب را به عنوان مقدمات تفسير، در كنار ساير مطالب ديگر مربوط به تفسير، ذكر فرمودند و به روشني ديدگاه ايشان را در زمينه جمع قرآن مشخص مي‏كند
25 ـ منهج الصادقين، 1/15؛ نيز بنگريد: راه سعادت، ص 24
26 ـ مانند مرحوم خوئي در البيان
27 ـ وقف ميراث جاويدان، ش 5، ص 10
28 ـ تاريخ قرآن، دكتر راميار، صص 598ـ600، پژوهشي در تاريخ قرآن، صص 85ـ90
28 ـ تاريخ قرآن، دكتر راميار، صص 598ـ600، پژوهشي در تاريخ قرآن، صص 85ـ90
38 ـ منهج الصادقين، 1/17؛ راه سعادت، ص25

 
شنبه 25 شهریور 1391  3:16 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها