0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سوره ابراهیم، تقابل ثبات و زوال

سوره ابراهیم، تقابل ثبات و زوال

سید محمد علوی

سوره ابراهیم(ع) چهاردهمین سوره قرآن مجید در ترتیب تلاوت سوره‏ها و هفتادودومین سوره در ترتیب نزول مشهور است1. این سوره به مناسبت ذکر نام حضرت ابراهیم(ع) در ضمن دعاهای ایشان (آیات 22-27) به این نام خوانده شده است2 و در روایات فضائل‏السور و نیز اقوال مفسران و علمای علوم قرآنی تنها بدین نام معروف است3؛ این سوره در پایان جزء سیزدهم از اجزای سی‏گانه قرآن مجید قرار گرفته است.
سوره ابراهیم(ع) دارای هفت واحد موضوعی(رکوع)، 52 آیه در مصحف رایج بنابر عدد کوفی و در شمارش‏های دیگر 51، 54 و 55 آیه، 831 کلمه4 و 3هزار و 434 حرف5 است. این سوره به اجماع علوم قرآنی در مکه نازل شده به جز در آیه 28 و 29 که در مدینه و در شأن مشرکان کشته‏شده در جنگ بدر نازل شده است6.
سوره ابراهیم(ع) که پس از سوره رعد و قبل از سوره حجر قرار گرفته است، دارای مشابهت‏ها و همبستگی‏های مشهوری با سوره حجر است که در دیدگاه زوجیت سوره‏ها زوج سوره ابراهیم می‏باشد؛ از جمله این همبستگی‏ها می‏توان به این موارد اشاره کرد:
- پایان سوره ابراهیم با وصف قرآن و آغاز سوره حجر با همین وصف7.
- در هر دو سوره به اصل رسالت الهی و مخالفت کافران با آن و تحقق و ثبوت سنت الهی در اقوام گذشته پرداخته شده است8، با این تفاوت که در سوره حجر بیان مصداق و تفصیل بیشتری دارد.
- در هر دو سوره، از حضرت ابراهیم(ع) در چندین آیه یاد شده است9.
- در سوره ابراهیم(ع) که به اغوا و اغرای شیطان اشاره شده است10 سوره حجر به ریشه‏یابی و پی‏جویی زمینه و سبب آن پرداخته و در این‏باره بیانی تفصیل‏گونه دارد11.
- در روایتی از امام صادق(ع) قرائت دو سوره ابراهیم(ع) و حجر در یکی از نمازهای هفته دارای خاصیتی ویژه معرفی شده است12، این روایت در صورت صحت با توجه به همراهی این دو سوره در آن می‏تواند موءیدی بر زوجیت و همبستگی این دو سوره باشد.
سوره ابراهیم(ع) جزء پنج سوره الراءات (سوره‏هایی که با الر آغاز می‏شوند) یعنی یونس(ع)، هود(ع)، یوسف(ع)، ابراهیم(ع) و حجر است و در ترتیب مصحف رایج و ترتیب تلاوت پشت سرهم آمده‏اند جز این‏که سوره رعد که با المر آغاز می‏شود بعد از یوسف(ع) و قبل از ابراهیم(ع) در میان آنها قرار گرفته است13. سیوطی به نقل از برخی علمای گذشته "الراءات" را بساتین‏القرآن نامیده است14؛ هم‏چنین این سوره در دسته‏بندی الهام گرفته از روایت نبوی که قرآن مجید به چهار قسم "سبع‏طوال، مثانی، مئین و مفصل "تقسیم می‏شود، در شمار سوره‏های مثانی محسوب شده است15.
"رسالت" رسولان الهی، محور موضوعی سوره ابراهیم(ع) است16: که در حجم قابل‏توجهی از سوره بدون مشخص‏کردن پیامبری خاص گفت‏وگوها و رویارویی رسولان با مخالفان ایشان را ارائه داده است. اصول و مواضع کلی رسولان الهی و عکس‏العمل منکران ایشان در این سوره جمع‏بندی شده است به‏طوری‏که ارائه چنین دورنما و تصویری کلی از رسالت پیامبران و واکنش منکران آنها در سور دیگر قرآن کمتر دیده می‏شود. تکرار قابل‏ملاحظه کلمه "رسل" و مشتقات آن (10 بار) و کلمه ناس (نه قومی خاص) (6 بار) با توجه به حجم سوره و نیز ارائه تقابل‏های نمادین و کلی، نه مختص به پیامبر یا قومی خاص، مناسبتی جالب و تدبر برانگیز با محور موضوعی این سوره دارد.
تقابل‏هایی مانند نور و ظلمت17، کلمه طیبه و کلمه خبیثه18، قرار و زوال، ثبات و بی‏قراری19. براین اساس یاد کرد ابراهیم(ع) نیز که در نگاه قرآنی، رسولی نمونه شناخته می‏شود، با این محور موضوعی هماهنگی و مناسبت دارد و گزارش کوتاهی که از مقابله و برخورد موسی(ع) با قوم خود آمده است20 حالتی استطرادی خواهد داشت.
دورنمای دیگری از سوره که بی‏ارتباط با محور موضوعی مذکور سوره نیست و خود می‏تواند به‏عنوان محور موضوعی سوره دیده شود و مسئله رسالت و تقابل رسولان و منکرانشان وابسته بدان مطرح گردد همان "تقابل ثبات و زوال" است؛ براین اساس در این سوره، بینش‏ها و عقاید، عمل‏ها و کردارها، گفتارها و اقوال، اعتمادها و تکیه‏گاه‏ها، پیروی‏ها و رهبران، فرجام‏ها و عواقب با این نگاه و با این تقابل نگریسته شده و ارائه می‏گردد، مثلاً یادآوری توکل بر خداوند و چهاربار تکرار مشتقات آن در دو آیه 11 و 12 در مقابل اعتماد و اتکال کافران بر اعمال و رهبران مستکبر خود21 از جمله شواهد بارز این موضوع محوری است. انبیا و دعوت آنان و فرجام موءمنان و منکران رسل و سخن و فرجام ایشان مصادیق روشنی از حق و قرار و ثبات از یک‏طرف22 و باطل، زوال، بوار و هلاک23 از طرف مقابل نمایانده می‏شوند. ابراهیم(ع) نیز در تصویری که از او داده می‏شود یعنی "بشری متصل و متکی به حق" و "داعی پروردگار" به‏عنوان نمونه کاملی از ثابتان و قراریافتگان و سخنان و دعاهای او به‏عنوان نمونه بارزی از قول ثابت و در تعبیری رساتر مصداق کامل و بارز آیه 27 این سوره است24: یتبت‏الله الذین بالقول الثابت فی‏الحیوة و فی‏الاخرة: «خداوند موءمنان را با گفتار ثابت و حق در زندگی دنیا و آخرت ثبات و قرار می‏بخشد».
این سوره با حروف مقطعه الر و اشاره به انزال کتاب و هدف از آن و مالکیت فراگیر الهی و گمراهی و فرجام بد کافران آغاز شده و پس از اشاره به همزبانی رسولان الهی با قوم خویش و این‏که هدایت و گمراهی به مشیت خداوند عزیز حکیم است، رسالت موسی(ع) را یادآور می‏شود سپس به پندگیری از سرگذشت اقوام گذشته فرا می‏خواند و در این میان گفتار رسولان الهی و پاسخ منکرانشان بدون مشخص‏کردن رسول و قومی خاص آورده شده است. در ادامه بی‏ثمربودن اعمال کافران و فرجام دردناک آنان در قیامت و گفت‏وگوی پیروان گمراه‏شده با رهبران گمراه‏کننده مانند مستکبران و شیطان و فرجام خوش موءمنان صالح بیان گردیده است. پس از مقایسه کلمه طیبه با کلمه خبیثه با تمثیل آن دو به دو درخت یکی استوار و باردار و دیگری از جابرکنده و بی‏قرار و اشاره به هلاکت و زوال کافران و مشرکان و ثبات و قرار موءمنان و دعوت ایشان به نماز و انفاق و بیان مظاهری از ربوبیت الهی، دعاهای ابراهیم(ع) برای خود، فرزندانش و موءمنان آمده است. در ادامه سوره با تأکید بر عدم‏غفلت و خلف‏وعده خداوند و ارائه تصویری از مناظر نزول عذاب الهی و روز قیامت، همه مردم به خصوص ظالمان را هشدار می‏دهد و سرانجام، این سوره با وصفی زیبا از قرآن خاتمه‏ای به یادماندنی به ذهن می‏سپارد: هذا بلاغ للناس و لینذروا به ولیعلموا أنما هو اله واحد و لیذکر اولواالالباب: «این پیامی است برای همه مردم تا این‏که بدان بیم یابند و بدانند که او معبودی یگانه است و تا صاحبان خرد پند گیرند».
هرکس بخواهد حضرت ابراهیم(ع) را با معرفی قرآن بشناسد در اولین مرحله، این سوره ابراهیم(ع) است که او را به‏سوی خود می‏کشاند. سوره‏ای که تنها با نام "ابراهیم" خوانده می‏شود. حضرت ابراهیم(ع) را با دعاهایش شناسانده است و این تنها سوره‏ای است در میان سوره‏های قرآن کریم که در یادکرد ابراهیم(ع) تنها دعاهای او را آورده است25. در میان دعاهای قرآنی رایج میان مسلمانان برخی دعاهای ابراهیم(ع) در این سوره مشهور است از جمله: رب اجعلنی مقیم‏الصلوة و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء: «پروردگارا! مرا برپادارنده نماز قرار ده و نیز از فرزندانم. پروردگارا و دعای مرا بپذیر»(آیه 40)
ربنا اغفرلی و لوالدی و للموءمنین یوم یقوم‏الحساب: «پروردگارا، روزی که حساب برپا می‏شود بر من و پدر و مادرم و بر موءمنان ببخشای»(آیه 41).
و از جمله امثال قرآن کریم سه مثلی که در این سوره آمده است26 در زیبایی و تأثیر نمونه‏اند.
سوره ابراهیم(ع) که تمام فضای آن را مبانی معرفتی، بینشی و عقیدتی فرا گرفته است27، تنها دستور و سفارش عملی که برای موءمنان و البته وابسته به بینش و عقیده را بیان می‏کند، در میانه سوره و در خصوص اقامه نماز و انفاق آشکارا و پنهان است28.
در برخی روایات فضائل‏السور "رفاقت و همنشینی ابراهیم(ع)" در بهشت ثمره قرائت (موءثر و مداوم) این سوره بیان شده است29 که محتوای سوره و اثر وضعی قرائت موءثر آن در شخصیت قاری می‏تواند موءیدی بر صحت مضمون این روایت باشد.

پی‏نوشت‏ها:

1 - تاریخ قرآن، محمود رامیار، ص584 و 694.
2 - نک: بصائرذوی‏التمییز فی‏لطائف کتاب العزیز، فیروزآبادی، ج 1، ص 266.
3 - نک: بصائرذوی التمییز، ج 1، ص 268 و 271؛ تاریخ قرآن ص 584؛ الاتقان، سیوطی، ج 1، صص 187-197.
4 - تاریخ قرآن، ص 584.
5 - همان.
6 - مجمع‏البیان طبرسی، ج 13، ص 193.
7 - همان.
8 - آیات: 4 و 9-15 و 44-47 از سوره ابراهیم و آیات: 4 و 5 و 10-13 و 51-84 از سوره حجر.
9 - سوره ابراهیم آیات 35-41 و سوره حجر آیات 51-60.
10 - ابراهیم، 22.
11 - حجر، 26-50.
12 - مجمع البیان، ج 13، ص 193.
13 - تاریخ قرآن، ص 597.
14 - الاتقان، ج 1، ص 201.
15 - تاریخ قرآن، ص 595.
16 - مقایسه کنید با مطلب تفسیر فی‏ظلال‏القرآن، سیدقطب، ج4، ص 2077.
17 - آیه‏های 1 و 5.
18 - آیه‏های 24 و 26.
19 - آیات: 27، 28، 29، 44، 26 و 24.
20 - آیات 5-8.
21 - آیات نمونه: 18، 21 و 22.
22 - آیات نمونه: 14، 23 و 27.
23 - آیات نمونه: 15، 18، 28، 29، 30، 43، 44 و 46.
24 - مقایسه کنید با مطلب تفسیر فی‏ظلال‏القرآن، ج 4، ص 2077.
25 - سوره‏هایی که از حضرت ابراهیم(ع) سخن به میان آورده‏اند: بقره، آل‏عمران، نساء، انعام، توبه، هود(ع)، یوسف(ع)، ابراهیم(ع)، حجر، نحل، مریم(ع)، انبیا، حج، شعرا، عنکبوت، احزاب، صافات، ص، شوری، زخرف، ذاریات، نجم، حدید، ممتحنه، اعلی.
26 - یکی در آیه 18 و دو مثل دیگر در 24-26.
27 - فی‏ظلال‏القرآن، ج4، ص 2077.
28 - آیه 31.
29 - بصائرذوی التمییز، ج1، ص 271.

 
شنبه 25 شهریور 1391  2:39 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

متی و لماذا انزلت سورة النور

متی و لماذا انزلت سورة النور

محمد هادی الیوسفی الغروی

جاء فی أخبار مقدّمات فتح مکّة نزول سورة النصر تبشر النبیّ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بالنصر فی فتح مکّة ، وفی الوقت نفسه تنذره بدنوّ أجله وتنعی الیه نفسه ، وکأنـّه لا ینبغی أن یکون له فی هذه الدنیا الفرح إلاّ مخالطا بالحزن والترح ، بل کأنها بشارة اُخری باقتراب انتهاء أتعابه وراحته !

سورة النور :

والسورة التالیة فی النزول سورة النور المفتتحة بقوله تعالی : «سورة أنزلناها وفرضناها ، وأنزلنا فیها آیات بیّنات لعلّکم تذکّرون»(1) ثم بیّنت حدّ الزنا فی قوله سبحانه : «الزانیة والزانی فاجلدوا کلَ واحدٍ منهما مِئة جَلْدَة» .
ونجد بشأنها فی تفسیر القمی : هی ناسخة لقوله سبحانه : «واللاتی یأتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهنّ أربعة منکم ، فإن شهدوا فأمسکوهنّ فی البیوت حتی یتوفاهن الموت ، أو یجعل اللّه‏ لهنّ سبیلاً»(2) .
ویبدو أنه یعنی بالنسخ هنا ما جاء فی « الکافی » بسنده عن الباقر علیه‏السلام قال : وسورة النور اُنزلت بعد سورة النساء ، وفیها : «واللاتی یأتین الفاحشة» الی قوله : «أوْ یجعلَ اللّه‏ لهنّ سبیلاً» قال : فالسبیل هو الذی قال تعالی : «الزانیة والزانی فاجلدوا کلّ واحد منهما»(1) .
وبخلاف ما یُتوقَّع لا نجد فیما بأیدینا أیّ خبر عن سبب نزول السورة أو الآیة أو شأنهما ، اللهم إلاّ ما نجده بشأن الآیة التالیة : «الزانی لا ینکح إلاّ زانیة أو مشرکة ، والزانیة لا ینکحها إلاّ زانٍ أو مُشرک ، وحُرّم ذلک علی المؤمنین»(2) .
فقد قال القمی فی تفسیره : نزلت هذه الآیة فی نساء مکّة کنّ مستعلنات بالزنا : سارة ، وحنتمة ، والرّباب ، . . . فحرّم اللّه‏ نکاحهنّ(3) .
وروی الطوسی فی « التبیان » عن الباقر علیه‏السلام : أن الآیة نزلت فی أصحاب الرایات ، فأمّا غیرهن فانه یجوز أن یتزوّجها . . . ویمنعها من الفجور(4) .
وقال : وروی ذلک عن عبد اللّه‏ بن عباس وابن عمر : أنّ رجلاً من المسلمین استأذنه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله أن یتزوّج امرأة من أصحاب الرّایات للسفاح ، فأنزل اللّه‏ الآیة . . وبه قال مجاهد والشعبی والزُهری ، وأن التی استؤذن لها : أم مهزول(5) .
ونقل الطبرسی فی « مجمع البیان » ما ذکره الطوسی وزاد : عن الباقر والصادق علیهماالسلام قالا : هم رجال ونساء کانوا علی عهد رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مشهورین بالزنا ، فنهی اللّه‏ عن اولئک الرجال والنساء علی تلک المنزلة(6) .
وخبر القمی صریح فی نساء مکّة ، وکذلک ظاهر ما بعده ، ممّا یقتضی نزول الآیة بعد فتح مکّة ، ولم یُذکر . ولا یتنافی ذلک مع مدنیة السورة علی المصطلح المعروف .
وعدم ذکر سبب خاص لنزول السورة أو هذه الآیات منها ، ومناسبة أجواء مکّة الجاهلیة وأصحاب الرایات فیها ، وتأکیده صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فی بیعة النساء بعد فتح مکّة علی اجتناب الزنا ، وورود نزول سورة النور بعد النصر وقبل الحجرات فی أوّل التاسعة . . کل ذلک ممّا یقرّب احتمال نزول السورة بعد الفتح ، وإن کان لم یُذکر .
وفی « أسباب النزول » للواحدی النیشابوری خبر عن عکرمة ( عن ابن عباس ظاهرا ) فی تفصیل عن بغایا مکّة قال : نزلت الآیة : «الزانی لا ینکح» فی نساء بغایا بمکّة(1) .
وکنّ کثیرات ، تسع منهن صواحب رایات ، لهنّ رایات کرایات البیطار یعرفونها : ام مهدون ( = ام مهزول ) جاریة السائب بن أبی السائب المخزومی ، واُم غلیظ جاریة صفوان بن اُمیة المخزومی ، وقرینة ( = فرتنه ) جاریة هشام بن ربیعة المخزومی ، وام سوید جاریة عمرو بن عثمان المخزومی ، وحیّة القبطیة جاریة العاص بن وائل السهمی ، وجلالة جاریة سُهیل بن عمرو العامری ، وشریفة جاریة زمعة بن الأسود ، ومریة جاریة ابن مالک ابن السبّاق(2) .

أزواجه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وماریة ، فی غیبته وبعد عودته :

فی یوم الجمعة الثانی من شهر رمضان بعد صلاة العصر خرج صلی‏الله‏علیه‏و‏آله من المدینة(3) لفتح مکة ، ولم یعد الیها إلاّ بعد ثلاثة أشهر : لثلاث بقین من ذی القعدة یوم الجمعة أیضا(4) وإنّما أخرج معه من أزواجه زینب وامّ سلمة(1) وخلّف سائر نسائه ومنهنّ ماریة القبطیة ام إبراهیم فی مشربتها فی العالیة ، ومعها مولاها أو ابن عمّها مأبور أو جریج القبطی الذی بعثه معها أبوها أو مقوقس الاسکندریة خادما ، خُصیا بل مجبوب الذکر(2) وذلک لیؤمَن منه علیها .
وأما سبب إفرادها فی مشربتها فی العالیة فقد ورد علی لسان ضرّتها عائشة :
فقد روی ابن سعد بسنده عنها قالت : انها ( ماریة ) کانت جَعْدةً جمیلة ، فاُعجب بها رسول اللّه‏ . . فما غِرت علی امرأة إلاّ دون ما غِرت علیها . . وفرغنا لها ( لإثارتها وایذائها وإزعاجها ! ) فجزعتْ ، فحوّلها رسول اللّه‏ إلی العالیة یختلف إلیها هناک ، فکان ذلک أشدّ علینا ، ثمّ رزقها اللّه‏ الولَد وحَرمَناه(3) وإنما کان ذلک منذ ظهور حملها :
فقد روی أیضا بسنده عن أنس بن مالک عن عائشة قالت : فلما استبان حملُها فرعتُ من ذلک !(4) ومعها سائر نسائه :
فقد روی أیضا بسنده عن أبی جعفر الباقر علیه‏السلام قال : وثقُلت علی نساء النبیّ وغِرن علیها ، و( لکن ) لا مثل عائشة(5) .
فکان من جرّاء هذا وذاک : ما رواه ابن سعد أیضا بسنده عن أنس بن مالک قال : کان القبطیّ یأوی الی أُم إبراهیم فی مشربتها یأتیها بالماء والحطب ، فقال الناس : عِلْجٌ یدخل علی عِلْجة(6) .
بل روی الحاکم فی مستدرکه بسنده عن عائشة نفسها قالت : کان معها ابن عمّها ، فقال أهل ( الإفک ) والزور : مِن حاجته ( محمد ) إلی الولَد ادّعی ولد غیره(1) حملاً . واستبانة حملها وان کان ـ طبیعیا ـ فی أوائل شهرها الخامس شهر رجب من الثامنة أی قبل بدء سفره صلی‏الله‏علیه‏و‏آله لفتح مکة فی أوائل شهر رمضان ، بشهرین(2) ، ولکن تصاعد آثاره وتفاقمها کأنـّه کان فی فترة غیبته عنها وعنهنّ وعن المدینة ـ وفیها النفاق والضغینة ـ بسفرته التی طالت ثلاثة أشهر ، وهی فترة کافیة لأیّ إرجاف وإشاعة مُغرضة .
فهو صلی‏الله‏علیه‏و‏آله إذ عاد من سفرته تلک الی مدینته ، عاد إلیها وهی کأنّها تغلی کالمرجل بهذه الإشاعة القبیحة ! ولا نعرف وصف حاله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله لما بلغت إلی مسامعه ؟ ! ولا نعلم مدی وقعها فی نفسه الشریفة ؟ !

حدیث الإفک :

مرّ علینا آنفا الخبر عن ابن سعد بسنده عن أنس بن مالک : أن الناس قالوا فی القبطی الذی کان یأوی الی امّ إبراهیم فی مشربتها یأیتها بالماء والحطب : عِلْجٌ یدخل علی عِلْجة(3) .
وکذلک خبر الحاکم فی مستدرکه عن عائشة قالت : کان معها ابن عمّها فقال أهل ( الإفک ) والزور : مِن حاجته ( محمد ) الی الولَد ادّعی ولد غیره !(4)
ولا ریب أن هذا ( الإفک ) والزور من رمی المحصَنة المؤمنة ماریة القبطیّة من مصادیق قوله سبحانه فی الآیة الرابعة من سورة النور النازلة فی هذه الفترة : «والذین یرمون المحصنَات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جَلْدة . . .»(5) إلاّ أننا لا نری أیّ خبر عن شأن نزولها وتطبیقها بشأن ماریة .

حکم اللعان :

ولعلّ من حِکم اللّه‏ فی تلک الفترة ما جاء فی الآیات التالیات من السادسة الی العاشرة من السورة فی حکم من یرمی زوجته ولا شاهد له ، وفی سبب نزولها :
روی القمی فی تفسیره : أنه لما رجع رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله من غزوة تبوک ( فی التاسعة ، کذا ) جاء إلیه عُویمر بن ساعدة العَجلانی الأنصاری فقال : یا رسولَ اللّه‏ ، إنّ امرأتی زنی بها شریک بن السمحاء وهی منه حامل ! فأعرض عنه رسول اللّه‏ ، فأعاد علیه القول ، فأعرض عنه ، حتی فعل ذلک أربع مرّات . فقام رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ودخل منزله ، فنزلت علیه آیات اللعان . فخرج رسول اللّه‏ وصلی بالناس العصر ، ثم طلب عویمر فقال له : ایتنی بأهلک ! فقد أنزل اللّه‏ فیکما قرآنا ! فذهب إلیها وقال لها : إن رسول اللّه‏ یدعوک !
وکانت شریفة فی قومها ، فجاءت وجاء معها جماعة منهم ، فلما دخلوا علیه المسجد قال رسول اللّه‏ لعویمر : تقدّما الی المِنبر والتعنا . قال عویمر : کیف أصنع ؟ قال : تقدّم وقل : أشهد باللّه‏ إنی لمن الصادقین فیما رمیتها به .
فتقدّمَ وقالها ، فقال له رسول اللّه‏ : أعدها ، حتی فعل ذلک أربع مرات ، ثم قال له فی الخامسة : ( وقل ) : علیک لعنة اللّه‏ إن کنت من الکاذبین فیما رمیتها به ، فقال ذلک ، فقال له رسول اللّه‏ : إن اللعنة لموجبة إن کنت کاذبا ! ثم قال له : تنحَّ . فتنحّی . ثم قال لزوجته : تشهدین کما شهد ، وإلاّ أقمت علیک حدَ اللّه‏ ! فنظرت فی وجوه قومها فقالت : لا اُسوّد هذه الوجوه فی هذه العشیة ! ثم تقدَّمت إلی المِنبر وقالت : أشهد باللّه‏ إنّ عویمر بن ساعدة من الکاذبین فیما رمانی به ! فقال لها رسول اللّه‏ : أعیدیها ، فأعادتها أربع مرّات ، ثم قال لها رسول اللّه‏ فی الخامسة : فالعنی نفسک إن کان من الصادقین فیما رماک به ! فقالت ذلک ، فقال لها : ویلک : إنها موجبة إن کنتِ کاذبة !
ثم قال رسول اللّه‏ لزوجها : اذهب ، فلا تحلّ لک أبدا ! فقال : یا رسولَ اللّه‏ ، فمالی الذی أعطیتُها ؟ ! فقال : إن کنتَ کاذبا فهو أبعد لک منه ، وإن کنت صادقا فهو لها بما استحللت من فرْجها . ثم قال : إن جاءت بالولد جعدٍ قطِطٍ أخفش العینین ( ضعیفهما ) أحمش الساقین ( دقیقهما ، وهی أوصاف شریک الأعرابی الذی رماها به زوجها ) فهو للأمر السیّئ ! وان جاءت به أصهب ( الشعر = أشقره ) أشهل ( العین = سواد بزُرقة وهی أوصاف عوُیمر ) فهو لأبیه(1) .
وروی الطوسی فی « التبیان » عن ابن عباس : أن الآیة نزلت فی هلال بن اُمیة وزوجته . وهو ما رواه الطبرسی فی « مجمع البیان » عن عکرمة عن ابن عباس قال : لما نزلت الآیة : «والذین یرمون المحصَنات ثم لم یأتوا بأربعة شهداء . . .» قال سعد بن عبادة : لو أتیتُ لُکاعَ وقد تفخّذها رجلٌ ، لم یکن لی أن اهیّجه حتی آتی بأربعة شهداء ؟ ! فواللّه‏ ما کنتُ لآتی بأربعة شهداء حتی یفرغ من حاجته ویذهب ! فان قلتُ ما رأیت إنّ فی ظهری لثمانین جلدة !
فقال النبیّ للأنصار : یا معشر الأنصار ، ما تسمعون إلی ما قاله سیّدکم ؟ !
فقالوا : لا تلُمْه فانه رجل غَیور ما تزوّج امرأة قط إلاّ بکرا ! ولا طلّق امرأة له فاجتری رجل منّا أن یتزوّجها !
فقال سعد بن عبادة : یا رسولَ اللّه‏ ، بأبی أنت وأمّی ، واللّه‏ انی لأعرف أنها من اللّه‏ ، وأنّها حقّ ، ولکن عجبتُ من ذلک ، لِما أخبرتک .
فقال : فإن اللّه‏ یأبی إلاّ ذلک .
فقال : صدق اللّه‏ ورسوله .
وعن الحسن أنه قال : أرأیت إن رأی رجل مع امرأته رجلاً فقتله ، تقتلونه ؟ ! وإن اُخبر بما رأی جُلد ثمانین ؟ ! أفلا یضربه بالسیف ؟ ! فقال رسول اللّه‏ : کفی بالسیف شاهـ ـ أراد أن یقول شاهدا ـ ثم أمسک وقال : لولا أن یُتابَع فیه السکران والغیران .
وعن الضحاک عن ابن عباس قال : وقال عاصم بن عَدی : یا رسولَ اللّه‏ ، إنْ رأی رجلٌ منّا مع امرأته رجلاً فأخبر بما رأی جُلد ثمانین ، وإن التمس أربعة شهداء کان الرجل قد قضی حاجته ثم مضی ! قال : کذلک اُنزلت الآیة یا عاصم !
فخرج إلی منزله ، فاستقبله هِلال بن اُمیة یسترجع ! فقال له عاصم : ما وراءک ؟ قال : شرّ ، وجدت شریک بن سمحا علی بطن امرأتی خولة ! فرجعا إلی النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فأخبره هِلال بالذی کان(1) . فقال : إنی جئت أهلی عشاءً فوجدت معها رجلاً رأیته بعینی وسمعته باُذنی !
فکره ذلک رسول اللّه‏ حتی رأی ذلک هِلال فقال : إنی لأری الکراهة فی وجهک ، واللّه‏ یعلم أنی لصادق ، وإنی لأرجو أن یجعل اللّه‏ لی فرجا من ذلک ، وهمَّ رسولُ اللّه‏ بضربه ولکن أخذتْه حالة الوحی فأنزل اللّه‏ تعالی قوله : «والذین یرمون أزواجهم ولم یکن لهم شهداءُ إلاّ أنفسهم . . .»(2) فقال صلی‏الله‏علیه‏و‏آله لهِلال : یا هِلال ، أبشر ! فإن اللّه‏ تعالی قد جعل لک فرجا !
فقال : قد کنتُ أرجو ذاک من اللّه‏ تعالی .
فقال : أرسِلوا إلیها(3) .
فقال لها : ما یقول زوجک ؟ فقالت : یا رسولَ اللّه‏ ، إن ابن سمحا کان یأتینا فینزل بنا فیتعلم الشیء من القرآن ، فربما ترکه زوجی عندی وخرج ، فلا أدری أدرکتْه الغیرة ؟ أم بَخِل علیَّ بالطعام !(4)
فلاعن بینهما ، فلما انقضی اللِّعان فرّق بینهما وقضی : أن الولد لها ، ولا یُدعی لأب ، ولا یُرمی ولَدُها . ثم قال : إن جاءت به کذا وکذا فهو لزوجها ، وإن جاءت به کذا وکذا فهو للذی قیل فیه(5) .
وهذه الأخبار کما رأینا لیس فیها ما کان فی خبر القمی : بعد غزوة تبوک ، بل فیها أن ذلک کان بعد نزول آیتی القذف ، وظاهرها الاتصال أو قریب منه .
وکما مرّ فلعله کان من حِکم اللّه‏ ما جری لهذین الزوجین لیکون عبرة للآخرین فی تلک الفترة .

آیات الإفک :

ثم تبدأ آیات الإفک من أول الآیة الحادیة عشرة إلی آخر الآیة السادسة والعشرین ، وقال الطباطبائی : روت الشیعة أن المقذوفة فی قصة الإفک هی ماریة القبطیة اُم إبراهیم التی أهداها المقوقس ملک الاسکندریة الی النبی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ومن قبلُ قال القمی فی تفسیره : وروت الخاصة : أنّها نزلت فی ماریة القبطیة وما رُمیت به(1) .
ولعلّ هذه الآیات هی بشارة جبرئیل علیه‏السلام له صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بأن اللّه‏ قد برّأ ماریة ، وأن الذی فی بطنها هو غلام منه وأشبه الخلق به :
فیما رواه المتقی الهندی فی « کنز العمال » عن معجم الطبرانی أنه قال لعمر بن الخطاب : ألا اُخبرک یا عمر ؟ ! إن جبرئیل أتانی فأخبرنی : أن اللّه‏ « عزّوجَلّ » قد برّأ ماریة وقریبَها ممّا وقع فی نفسی ، وبشّرنی : أن فی بطنها غلاما منِّی ، وأنّه أشبه الخلق بی ! وأمرنی أن اُسمّیه إبراهیم(2) .

مولد ابراهیم ابن النبیّ :

وذات لیلة فی ذی الحجة أواخر السنة الثامنة للهجرة ، أخذ ماریة القبطیة داء الطلق ، فأسعفتها مولاته سلمی زوجة مولاه أبی رافع القبطی . . .
ففی تلک اللیلة ، کان أن هبط علیه جبرئیل علیه‏السلام فسلّم علیه بما أوحی إلیه بمیلاد ولیده وتسمیته إذ قال له : السلام علیک یا أبا إبراهیم ! فبشّره بذلک بمولده ، فبشّر هو صلی‏الله‏علیه‏و‏آله من حضره فقال : وُلد لی اللیلة غلام فسمیتُه باسم أبی إبراهیم علیه‏السلام .
وخرجتْ سلمی إلی زوجها أبی رافع فأخبرتْه : بأنها ( ماریة ) قد ولَدت غلاما . وجاء أبو رافع إلیه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فبشَره بأنّها قد ولدت غلاما ، فسمّـاه إبراهیم ، ووهب لأبی رافع عبدا !
وفی الیوم السابع عقّ عنه ، وحلق رأسه فتصدّق بزِنة شعره فضّة علی المساکین ، وأمر بشعره فدُفن .
ودفعه رسول اللّه‏ للرضاع إلی اُم بُردة بنت المنذر زوجة البُراء بن أوس الأنصاری الخزرجی ، فکان یذهب إلیها فیزور ابنه ویَقیل هناک .
ثم دفعه للحضانة إلی اُمّ سیف امرأة أبی سیف من موالی المدینة(1) .
فلو حزن صلی‏الله‏علیه‏و‏آله لفقد ابنته المظلومة العلیلة زینب ، فقد سرّه اللّه‏ بمولد ولده إبراهیم ، وإن کان مزیجا بألم الإفک من أهل الإفک والزور : « البلاء للأنبیاء ثم الأوصیاء ثم الأولیاء : الأمثل فالأمثل » کأنه لذلک سلاّه اللّه‏ ومن معه بقوله سبحانه : «. . . لا تحسبوه شرّا لکم بل هو خیرٌ لکم . . .»(2) .
« وخاصة فی مجتمع دینی متّصل بالوحی ینزل علیهم الوحی عند وقوع أمثال هذه الوقائع ، فیعظم ویذکّرهم بما هم فی غفلة منه أو مساهلة ، حتی یحتاطوا لدینهم ویتفطّنوا لما یُهمّهم . . فان المجتمع الصالح من سعادته أن یتمیّز فیه أهل الزیغ والفساد ، لیکونوا علی بصیرة من أمرهم ، وینهضوا لإصلاح ما فسد من أعضائهم »(1) .

آیات الاستیذان :

ومن الآیة 27 حتی 29 ثلاث آیات فی الاستیذان لدخول البیوت ، ولا نجد فی أخبار أسباب النزول سببا خاصا لنزولها .
ومرّ علینا ما رواه ابن سعد بسنده عن أنس بن مالک قال : کان القبطیّ یأوی إلی أمّ إبراهیم فی مشربتها یأتیها بالماء والحطب ، فقال الناس : علجٌ یدخل علی عِلْجه(2) .
فیرجح فی النظر أن تکون آیات الاستیذان لدخول البیوت مرتبطة بما قبلها بهذه المناسبة اتّقاءً لموارد الشبهات ودرءا وتحدیدا لها .

آیتا إیجاب الحجاب :

والآیتان 30 و31 آیتا ایجاب الحجاب : علی الرجال أن یحفظوا فروجهم ولا ینظروا إلی سوی محارمهم ، وعلی المؤمنات أن لا ینظرن إلی سوی محارمهنّ وما یجوز لهنّ ، وأن یضربن علی رؤوسهن وجیوبهنّ بخُمورهنّ لیخفین زینتهن إلاّ ما ظهر منها .
وفی شأن نزول الآیتین روی الکلینی فی « الکافی » عن الباقر علیه‏السلام قال : استقبل شاب من الأنصار امرأة بالمدینة ـ وکان النساء یتقنّعن خلف اذانهنّ ـ فنظر إلیها وهی مقبلة ، فلما جازت نظر إلیها ودخل فی زقاق بنی ( فلان ، سماه الإمام ونسیه الراوی : سعد الإسکاف ) وجعل ینظر خلفها ، فاعترض وجهه عظم فی الحائط أو زجاجه فشقّ وجهه ، فلما مضت المرأة نظر فاذا الدماء تسیل علی ثوبه وصدره فقال : واللّه‏ لآتینّ رسولَ اللّه‏ ولاُخبرنّه .
فلما رآه رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قال له : ما هذا ؟ فأخبره فهبط جبرئیل بهذه الآیة :
« قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم ویحفظوا فروجهم ذلک أزکی لهم إنّ اللّه‏ خبیر بما یصنعون »(1) .
ولو أن الجمع مهما أمکن أولی من الطرح فلیس من ممتنع الجمع أن نجمع فی سبب نزول آیتی الحجاب بین ما جاء فی هذا الخبر عن الباقر علیه‏السلام وبین أن یکون ذلک أیضا بمناسبة قضیة ماریة القبطیّة .
ولعلّه یصلح شاهدا لهذا الجمع : ما جاء فی تعداد المحارم فی الآیة : «. . . أو ما ملکت أیمانُهنّ أو التابعین غیر اُولی الإربة من الرجال أو الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء . . .»وقد روی الطوسی عن الشعبی وعکرمة فی قوله : «غیر اُولی الإربة من الرجال»قالا : هو العِنّین الذی لا حاجة له فی النساء لعجزه(2) وروی الطبْرسی عن الشافعی : أنه المجبوب أو الخُصّی الذی لا رغبة له فیهن(3) وقد رووا أنّ خادم ماریة الذی کان یدخل إلیها کان خُصیّا أو مجبوبا أو ممسوحا أوله هُدبة أی لحمة صغیر ، أو لم یکن له ما للرجال ، علی اختلاف ألفاظ الأخبار فیه .
والمفروض أن هاتین الآیتین هما آیتا إیجاب الحجاب کما مرّ ، فقبلهما لم یکن واجبا وبحاجة إلی تطبیق هذه الاستثناءات ، والمفروض أن الخادم کان یدخل إلی ماریة من قبل إیجاب الحجاب ، ولکن الآیة استثنته حتی لما بعد نزولها . ولم یُرْوَ عنه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله أنه منعه بعدها .

مکاتبة العبید ، وتحصین الإماء :

ولعفّة الرجال والنساء انتقلت الآیتان التالیتان : 32 و33 الی الترغیب فی النکاح ، ونکاح العبید ومکاتبتهم ، والإماء وتحصینهنّ .
وفی مکاتبة العبید روی الواحدی : أن غلاما لحویطب بن عبد العزّی ( فی مکّة ! ) سأل مولاه أن یکاتبه لیتحرّر ، فأبی علیه ( وکانا قد أسلما بعد فتح مکة ) فأنزل اللّه‏ هذه الآیة ، فکاتبه حویطب علی مئة دینار ، ووهب له منها عشرین دینارا ، فأدّاها ( ؟ ! ) وقُتل فی الحرب یوم حُنین(1) وهذا یعنی نزول السورة إلی هنا بعد فتح مکّة وقبل حرب حنین ؟ ! فکیف الإفک ؟ واللعان فی المدینة ؟ !
وفی قوله سبحانه : «. . . ولا تُکرهوا فتیاتکم علی البِغاء إن أردن تحصّنا لتبتغوا عرض الحیاة الدنیا . . .»(2) جاء فی تفسیر القمی : کانت العرب وقریش یشترون الإماء ویجعلون علیهن الضریبة الثقیلة ویقولون لهن : اذهبن وازنین واکتسبن ! فنهاهم اللّه‏ عزّوجلّ عن ذلک(3) وهذا لا یقتضی نزولها فی مکّة قبل الهجرة وإنما بعد فتحها .
وقوله سبحانه : «. . . ومن یُکرهْهنَّ فان اللّه‏ من بعد اکراههن غفور رحیم . . .»(4) إعفاء لهنّ عمّا سبق من حدّ الجَلْد للزّنا .
وروی الطوسی عن جابر الأنصاری قال : نزلت فی عبد اللّه‏ بن اُبی بن سلول حین اکره أمَته مُسَیکة علی الزنا(5) .
وقال الطبرسی : إن عبد اللّه‏ بن اُبیّ کانت له ست جَوارٍ یُکرههنّ علی الکسب بالزنا ، فلما نزل تحریم الزنا ( کذا ) أتین رسولَ اللّه‏ فشکَون إلیه ذلک ، فنزلت الآیة(6) والقول لمقاتل قال : نزلت فی ست جوار لعبد اللّه‏ بن اُبیّ کان یُکرههن علی الزنا ویأخذ اجورهن وهنّ : مُعاذة ومُسیکة واُمیمة وعَمْرة وقتیلة وأروی ، فجاءت إحداهن ذات یوم بدینار ، وجاءت الاُخری بدونه ، فقال لهما : ارجعا فازنیا ، فقالتا : لا واللّه‏ لا نفعل ، قد جاءنا اللّه‏ بالإسلام وحرَّم الزنا ! وأتتا رسول اللّه‏ وشکتا إلیه ، فأنزل اللّه‏ الآیة(1) وظاهر قولهما : قد جاءنا اللّه‏ بالإسلام وحرّم الزنا . أن ذلک کان فی أوائل الهجرة ولیس الیوم فی أواخر السنة الثامنة .
ونقل الطباطبائی هذا فقال : ویضعّفه : أن الزنا لم یحرَّم فی المدینة . . وتقدّم فی سورة الأنعام : أن حرمة الفواحش ـ ومنها الزنا ـ کانت من الأحکام العامّة التی لا تختص بشریعة دون شریعة(2) .
وبعید جدّا أن یدوم هذا الوضع لابن اُبیّ بعد الهجرة بکثیر ، کما یبعد جدّا أن تکون الآیة من الأوائل ثم حُشرت هنا ضمن الآیة 32 ، فالأَولی ما مرّ عن تفسیر القمی .

تزکیة بیت النبیّ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله :

فی الآیة 36 الی آخر الآیة 38 أری عودا علی تزکیة بیته صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بقوله سبحانه : «فی بیوت أذن اللّه‏ أن تُرفع ویُذکر فیها اسمه ، یسبّح له فیها بالغدوّ والآصال رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکر اللّه‏ واقام الصلاة وایتاء الزکاة یخافون یوما تتقلّب فیه القلوب والأبصار لیجزیهم اللّه‏ أحسن ما عملوا ویزیدهم من فضله ، واللّه‏ یرزق من یشاء بغیر حساب» کما روی القمی فی تفسیره بسنده عن الإمام الباقر علیه‏السلام قال : هی بیوت الأنبیاء(3) وعن ابن عمر : الشجرة المبارکة ( فی الآیة السابقة ) : إبراهیم علیه‏السلام ، والزجاجة التی کأنّها کوکب درّی : محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله . وعن کعب الأحبار : المشکاة محمد والمصباح قلبه ، وشبهَ صدر النبیّ بالکوکب الدرّی(4) .
وزاد الطبرسی مرفوعا : أنه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله لما قرأ هذه الآیة سُئل : أیّ بیوتٍ هذه ؟ فقال : بیوت الأنبیاء ، فقام أبو بکر وأشار إلی بیت علی وفاطمة وقال : یا رسول اللّه‏ هذا البیت منها ؟ قال : نعم ، من أفاضلها(1) .
وهذا المعنی لقوله سبحانه : «فی بیوت أذن اللّه‏ أن ترفع» بعد تقوّل المنافقین هنا یعید الی الذهن نزول قوله سبحانه «. . . إنّما یرید اللّه‏ لیذهب عنکم الرجس أهل البیت . . .»(2)بعد زواجه بزینب بنت جحش وتقوّل المنافقین فی ذلک ، ففی کلا الموردین یتقوّل المنافقون بما یُفید وَهْنَ ذلک البیت الرفیع ، ویرد الوحی الوارد علی ذلک بتعظیم شأن ذلک البیت وتطهیره عمّا یقول المنافقون ، فأعداء هذا البیت یکونون السبب فی بیان رفعة شأنه .

وارتابوا فی حکمه :

ومن الآیة 47 حتی آخر الآیة 52 ست آیات ، لها شأن مشابه لما فی آیات الإفک من الریب فیما یرتبط به صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، قوله سبحانه : «ویقولون آمنّا باللّه‏ وبالرسول وأطعنا ، ثم یتولّی فریق منهم من بعد ذلک وما اُولئک بالمؤمنین وإذا دُعوا الی اللّه‏ ورسوله لیحکم بینهم إذا فریق منهم معرضون وإن یکن لهم الحقّ یأتوا إلیه مُذعنین أفی قلوبهم مرض أم ارتابو أم یخافون أن یحیف اللّه‏ علیهم ورسوله بل اولئک هم الظالمون . . . ومن یُطع اللّه‏ ورسولَه ، ویخشَ اللّه‏ ویتَّقهِ فاُولئک هم الفائزون» .
وروی القمی فی تفسیره بسنده عن الصادق علیه‏السلام قال : نزلت هذه الآیة فی أمیر المؤمنین و( فلان ) وذلک أنه کان بینهما منازعة فی حدیقة ، فقال أمیر المؤمنین : نرضی برسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله .
فقال عبد الرحمن بن عوف لفلان : لا تحاکِمْه إلی رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فانه یحکم له علیک !
ولکن حاکِمْه إلی ابن أبی شیبة الیهودی !
فقال فلان لأمیر المؤمنین : لا أرضی إلاّ بابن شیبة الیهودی !
( وسمعه الیهودی ) فقال له : تأتمنون محمدا علی وحی السماء وتتّهمونه فی الأحکام !
فأنزل اللّه‏ علی رسوله : «. . . وإذا دُعوا إلی اللّه‏ ورسوله لیحکم بینهم . . .» ثم ذکر أمیر المؤمنین فقال : «ومن یُطِع اللّه‏ ورسولَه ویخشَ اللّه‏َ ویتّقْه فاُولئک هم الفائزون»(1) .
وحکی الطوسی فی « التبیان » عن البلخی : أن عثمان بن عفّان اشتری من علی علیه‏السلام أرضا (ولعلها من سهمه بخیبر) فخرجت فیها احجار ، فأراد عثمان ردّها بالعیب ، فلم یأخذها علی علیه‏السلام وقال له : بینی وبینک رسول اللّه‏ .
فقال له الحکم بن أبی العاص : لا تحاکمه إلیه ، إن حاکمته إلی ابن عمّه حکم له ! فنزلت(2) .
وکأنّ القمی اتّقی التصریح باسم عثمان فیما حکاه البلخی ، والکلمة بابن أبی العاص أشبه منها بابن عوف .

وتسلیة له صلی‏الله‏علیه‏و‏آله :

وکأنّ اللّه‏ تعالی أراد أن یسلیّ النبیّ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عن سوء سلوک أهل الإفک والنفاق معه ، فقال فی الآیة 55 : «وعَد اللّه‏ُ الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات : لیستخلفنّهم فی الأرض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکّننّ لهم دینهم الذی ارتضی لهم ، ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا ومن کفر بعد ذلک فاُولئک هم الفاسقون» .
وروی العیاشی : أن علی بن الحسین علیه‏السلام قرأ الآیة فقال : واللّه‏ هم شیعتنا أهل البیت یفعل اللّه‏ ذلک بهم رجل منّا هو مهدیّ هذه الاُمة ، وهو الذی قال فیه رسول اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم واحد لطوّل اللّه‏ ذلک الیوم حتی یلی رجل من عترتی ، اسمه اسمی ، یملأ الأرض قسطا وعدلاً کما مُلئت ظلما وجورا .
رواه الطبْرسیّ ثم قال : وعن أبی جعفر وأبی عبد اللّه‏ مثل ذلک . بل علیه ( قیام المهدیّ ) إجماع العترة الطاهرة . واجماعهم حجّة لقوله صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : انی تارک فیکم الثقلین : کتاب اللّه‏ وعترتی أهل بیتی ، لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض(1) .
أمّا الطوسیّ فقد اکتفی بقوله : قال أهل البیت علیهم‏السلام : إن المراد بذلک : المهدیّ علیه‏السلام ؛ لأنه یظهر بعد الخوف ویتمکّن بعد أن کان مغلوبا(2) .

عود علی الاستیذان :

مرّ فی الآیة 31 فی المحارم : «أو ما ملکت أیمانهنّ» وهنا الآیة 58 تقول : «یا أیّها الذین آمنوا لیستأذنْکم الذین ملکت أیمانکم . . . ثلاث مرّات . . . لیس علیکم ولا علیهم جُناح بعدهنّ طوّافون علیکم بعضکم علی بعض . . .» وکأنّ الآیة ترفع الحرج عنهم فی دخول ممالیکهم وممالیکهنّ علیهم وعلیهنّ ، فلا ینبغی أن یکون ذلک حجّة للإفک . ولم یُذکر سبب خاص لنزول الآیة ، ولا أستبعد استمرار مناسبة قصّة الإفک علی ماریة ، بحجّة دخول المملوک علیها .
ثم استطردت الآیة وتوالیها فی أحکام الاستیذان ، واستثناءات الحجاب ، ومعاشرة العمیان والعَرجی والمرضی ، خلافا لما کانوا علیه من قبل .
وصدر الآیة 63 قبل الأخیرة ، وبالمناسبة السابقة أیضا ، یُعود لتعظیم الرسول الکریم : « لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا . . . » فعن مجاهد وقتادة : لا تقولوا : یا محمد ، کما یقول بعضکم لبعض ، بل قولوا له : یا رسولَ اللّه‏ ، ویا نبیَ اللّه‏ ، بالخضوع والتعظیم وعن ابن عباس : احذروا فیما بینکم إذا اسخطتموه دعاءه علیکم فانه مستجاب لا کدعاء غیره(1) .
وحکاهما الطبرسی فی « مجمع البیان » وزاد معنیً ثالثا لا یبعد عن تعظیمه أیضا : أن لا تجعلوا دعوة الرسول لکم الی شیء أو أمر کدعوة بعضکم لبعض ، فلیس الذی یدعوکم إلیه کما یدعو بعضکم بعضا ، إذ فی القعود عن أمره قعود عن أمر اللّه‏ تعالی(2) .
وهذا أوفق بسیاق الآیة کما لا یخفی .

الهوامش:

(1) النور : 1 .
(2) النساء : 15 والخبر فی تفسیر القمی 2 : 95 .
(1) عن الکافی فی المیزان 15 : 83 .
(2) النور : 3 .
(3) تفسیر القمی 2 : 95 ، 96 .
(4) التبیان 7 : 361 .
(5) التبیان 7 : 407 .
(6) مجمع البیان 7 : 197 ، 198 والخبران عنهما هو ما رواه الکلینی عن محمد بن سالم عن الباقر علیه‏السلام ، وعن زرارة عن الصادق علیه‏السلام ، کما فی المیزان 1 : 83 ، 84 .
(1) فی الخبر : والمدینة ، ثم لم یذکر الا بغایا مکّة ، والنزول لابدّ أن کان فی أحدهما وهی مکة .
(2) أسباب النزول للواحدی : 261 .
(3) اعلام الوری : 106 .
(4) مغازی الواقدی 3 : 960 و973 .
(1) مغازی الواقدی 3 : 926 .
(2) تفسیر القمی 2 : 318 ، وأمالی المرتضی 1 : 77 ، وصحیح مسلم 8 : 119 ط مشکول . والطبقات الکبری 8 : 154 و155 ، ومستدرک الحاکم 4 : 39 ، 40 .
(3) الطبقات الکبری 8 : 153 .
(4) الطبقات الکبری 1 ق1 : 88 .
(5) الطبقات الکبری 1ق 1 : 82 .
(6) الطبقات الکبری 8 : 154 والعلج : العجمی .
(1) مستدرک الحاکم 4 : 39 بتصرف .
(2) ذلک أن ولادتها لإبراهیم کانت ـ کما یأتی ـ فی أوائل شهر ذی الحجّة .
(3) الطبقات الکبری 8 : 154 .
(4) مستدرک الحاکم 4 : 39 .
(5) النور : 4 .
(1) تفسیر القمی 2 : 98 ، 99 والاستدلال بالأوصاف قضیة فی واقعة ولا حجیة فیها فلا یقاس علیها .
(1) مجمع البیان 7 : 201 .
(2) النور : 6 .
(3) مجمع البیان 7 : 202 .
(4) مجمع البیان 7 : 201 .
(5) مجمع البیان 7 : 202 .
(1) تفسیر القمی 2 : 99 .
(2) کنز العمال 6 : 18 کما فی دلائل الصدق 3 ق2 : 26 .
(1) بحار الأنوار 21 : 183 عن المنتقی للکازرونی ، ونقل أکثره الیعقوبی 2 : 87 ، والطبری 3 : 95 عن الواقدی فی غیر المغازی .
(2) النور : 11 .
(1) المیزان 15 : 90 .
(2) الطبقات الکبری 8 : 154 .
(1) عن الکافی فی المیزان 15 : 116 ، النور : 30 .
(2) التبیان 7 : 43 ، النور : 31 .
(3) مجمع البیان 7 : 218 .
(1) أسباب النزول للواحدی : 270 .
(2) النور : 33 .
(3) تفسیر القمی 2 : 102 .
(4) النور : 33 .
(5) التبیان 7 : 434 .
(6) مجمع البیان 7 : 221 .
(1) أسباب النزول للواحدی : 271 .
(2) المیزان 15 : 118 .
(3) تفسیر القمی 2 : 104 وتمامه : ومنها بیت علی علیه‏السلام .
(4) التبیان 7 : 437 و 438 .
(1) مجمع البیان 7 : 227 وفی المیزان 15 : 143 عن الدر المنثور .
(2) الاحزاب: 33 .
(1) تفسیر القمی 2 : 107 .
(2) التبیان 7 : 450 وعنه فی مجمع البیان 7 : 236 .
(1) مجمع البیان 7 : 239 ، 240 .
(2) التبیان 7 : 457 .
(1) التبیان 7 : 457 .
(2) مجمع البیان 7 : 248 ، 249 .

 
شنبه 25 شهریور 1391  2:39 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

معیار و ملاک تشخیص سوره‏های مکی و مدنی

معیار و ملاک تشخیص سوره‏های مکی و مدنی

محمد هادی معرفت

طبق آماری که از روایات ترتیب نزول به دست می‏آید،86 سوره مکی و 28سوره مدنی است که در این گروه بندی سه معیار وجود دارد:
1- معیار زمان:بیش‏تر مفسرین معتقدند که معیار مکی یا مدنی بودن هجرت‏پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه است. هر سوره‏ای که پیش از هجرت نازل شده مکی‏و هر سوره‏ای که پس از هجرت نازل شده است مدنی به شمار می‏رود،خواه درمدینه نازل شده باشد خواه در سفرها.و حتی در مکه در سفر حج‏یا عمره یا پس ازفتح،چون پس از هجرت بوده است،مدنی محسوب می‏شود.ملاک هجرت نیزداخل شدن به مدینه است.بنابر این آیاتی که پس از هجرت از مکه و پیش از ورودبه مدینه،در راه بر پیامبر نازل شده است،مکی محسوب می‏شود.مثلا آیه ان الذی‏فرض علیک القرآن لرادک الی معاد... (1) بر اساس این تعریف و ملاک که پس از خروج ازمکه در راه بر پیامبر نازل شده،مکی است.
2- معیار مکان:هر چه در شهر مکه و پیرامون آن نازل شده مکی است.و هر چه‏در مدینه و پیرامون آن نازل گردیده مدنی است، خواه پیش از هجرت یا پس از آن‏نازل شده باشد.پس آن چه در غیر این دو منطقه نازل شده باشد نه مکی است و نه‏مدنی.در این زمینه جلال الدین سیوطی روایتی آورده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
«انزل فی ثلاثة امکنة:مکة و المدینة و الشام‏»که طبق گفته ابن کثیر،مقصود از شام‏تبوک است (2).
3- معیار خطاب:هر سوره‏ای که در آن،خطاب به مشرکان می‏باشد مکی و هرسوره‏ای که در آن خطاب به مؤمنان می‏باشد،مدنی است.در این زمینه ازعبد الله بن مسعود حدیثی آورده‏اند که گفته است:«هر سوره که یا ایها الناس در آن‏به کار رفته باشد،مکی است و هر سوره که یا ایها الذین آمنوا در آن به کار رفته باشدمدنی است‏» (3) ،زیرا در مدینه غلبه با مؤمنان بوده و در مکه با مشرکان. البته درسوره‏های مدنی مانند سوره بقره، یا ایها الناس به کار رفته که کلیت این معیار راخدشه‏دار می‏کند.
برای تشخیص سوره‏های مکی و مدنی،ملاک‏هایی را مشخص کرده‏اند که هریک به تنهایی نمی‏تواند ملاک جامع و مانع باشد.بلکه این ملاک‏ها روی هم رفته تاحدودی تعیین کننده است.به طور کلی ملاک‏ها و علایم برای تشخیص،عبارت‏است از:1)نص و خبر،2) علایم صوری و ظاهری،3)علایم محتوایی و معنوی.
علامه برهان الدین ابراهیم بن عمر بن ابراهیم جعبری(متوفای 732)می‏گوید:«برای‏شناخت مکی و مدنی دو راه وجود دارد: سماعی،که از راه نقل و روایت‏به دست‏می‏آید.قیاسی،که از روی ضابطه تشخیص داده می‏شود».آن گونه که علقمة بن قیس(متوفای 62)از عبد الله بن مسعود روایت کرده است:«هر سوره‏ای که در آن یا ایهاالناس آمده باشد یا لفظ‏«کلا»استعمال شده باشد یا در ابتدای آن حروف مقطع‏باشد-جز زهراوین(بقره و آل عمران)و نیز سوره رعد که بنا بر قولی مدنی است-یادر آن قصه آدم و ابلیس آمده باشد-جز سوره‏های طولانی-یا سوره‏ای که در آن‏سر گذشت انبیای سلف و امت‏های گذشته آمده باشد مکی است،و هر سوره‏ای که‏در آن از فریضه و تکالیف و حدود شرعی سخن گفته شده باشد،مدنی است‏» (4).
برخی خصوصیات دیگری برای شناخت‏سوره‏های مکی و مدنی ذکر کرده‏اندکه عبارت است از:
1- کوتاهی آیات درون یک سوره و نیز کوتاهی سوره،نوعا مکی بودن آن رامی‏رساند.و بلندی آیه‏های یک سوره علاوه بر بلندی سوره نوعا مدنی بودن آن راثابت می‏کند.
2- لحن تند و شدید سوره بیش‏تر با اهل مکه است که اهل عناد و لجاج ومقاومت در مقابل حق بوده‏اند،ولی لحن ملایم و خفیف، مدنی بودن سوره رامی‏رساند که بیش‏تر خطاب به مؤمنین است.
3- بحث درباره اصول معارف و اصل ایمان و دعوت به اسلام از ویژگی‏های‏سوره‏های مکی است.و در سوره‏های مدنی بیش‏تر از تفاصیل احکام و بیان‏شریعت اسلام سخن گفته شده است.
4- دعوت به پایبند بودن به اخلاق و استقامت در رای و سلامت عقیده و ترک‏لجاج و عناد و نیز برخورد تند با عقاید باطل مشرکان و ناچیز شمردن اندیشه‏های‏تهی و بی‏اساس آنان،از خصایص سوره‏های مکی به شمار می‏رود.در حالی که‏برخورد با اهل کتاب و دعوت آنان به میانه روی در عقاید و افکار و اندیشه‏ها و نیزمبارزه با منافقین و ذکر خصایص و صفات آنان از ویژگی‏های سوره‏های مدنی است.
5- غالبا خطاب‏ها با عنوان یا ایها الناس... از ویژگی‏های سور مکی است و باعنوان یا ایها الذین آمنوا از خصایص سور مدنی است.
البته این ویژگی‏ها هرگز کلیت ندارد،بلکه صرفا درباره برخی از انواع صدق‏می‏کند.و در صورت اجتماع چندین خصیصه،اگر موجب علم و یقین شود و نص‏معارضی در میان نباشد،قابل اعتماد است،و موجب قوت احتمال و اطمینان‏می‏شود.در این صورت است که نتیجه کار برد فقهی و تاریخی و غیره دارد.بنابر این‏ملاک تشخیص مکی و مدنی،یا نقل و خبر است که اصطلاحا سماعی می‏گویند.یااجتهاد و شواهد ظاهری و صورت جمله بندی و داشتن سجع و وزن و کوتاهی آیات‏و سوره‏هاست‏یا شواهد محتوایی است.بدین معنا که شکل بیان اصول عقاید واحکام و برخورد با کفار و منافقین نشانه مکی و مدنی بودن سوره است.

پی‏نوشتها:

1- قصص 28:85.
2- الاتقان،ج 1،ص 23.
3- المستدرک،ج 3،ص 18-19.
4- البرهان،ج 1،ص 189.
شنبه 25 شهریور 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آغاز نبوت و چگونگى نزول قرآن

آغاز نبوت و چگونگى نزول قرآن

حسن رهبري

چکیده: در رابطه با آغاز نبوت و چگونگى نزول قرآن بر پيامبر اكرم(ص) ديدگاه هاى متعددى وجود دارد
1ـ آغاز نبوت و نزول قرآن ماه رمضان است.
2ـ آغاز نبوت با نزول وحى قرآنى نبوده است.
3ـ آغاز نبوت و نزول چند آيه در ماه رجب بوده است اما اين نزول به معناى نزول قرآن نيست.
4ـ پيامبر دو بعثت داشته است يكى در ماه رجب بدون وحى قرآنى و ديگر همراه با دعوت عمومى و نزول قرآن در ماه رمضان.
5ـ قرآن دو گونه نزول داشته است: دفعى و تدريجى. دفعى آن در شب قدر و تديجى آن با آغاز بعثت در ماه رجب بوده است.
6ـ قرآن تنها نزول تدريجى داشته و آغاز نبوت يا در ماه رمضان با نزول آيات و يا در ماه رجب بدون وحى قرآنى بوده است.
اين نوشتار نخستبه تحليل و بررسى ديدگاه هاى ياد شده همراه با دلايل آنها مى پردازد سپس ديدگاه اخير را انتخاب مى كند و در ضمن از برخى نظريات نادر در باب نزول قرآن و آغاز نبوت نيز ياد مى كند.


كليد واژه‏ها: قرآن، نبوت، نزول قرآن، نزول تدريجى، نزول دفعى، ماه رمضان، ماه رجب، بعثت.

زمان و چگونگى نزول

در حلقه‏هاى تدريس علوم قرآنى، براى نسلى كه پس از دوران رسالت نبوى‏صلى الله عليه وآله وسلم جايگزين اصحاب و تابعين شدند، تا به امروز، همواره اين سؤال مطرح بوده، كه نزول قرآن چه زمانى و چگونه اتفاق افتاده است؟ آيا سرآغاز وحى، روز مبعث، در ماه رجب بوده است، يا شب قدر در ماه مبارك رمضان؟
خداوند متعال، زمان نزول قرآن را شب قدر معرفى مى‏كند. رواياتى، به ابتداى وحى و نزول نخستين آيات قرآنى در روز بعثت اشاره دارد. اين تعارض چيست و از كجا ناشى مى‏شود؟
برخى از مفسّران قرآن كه در جهت حل اين تعارض بر آمده‏اند، ديدگاه‏هايى را به شرح زير ابراز داشته‏اند:
1 - بعثت و ابتداى نزول قرآن، هر دو در ماه مبارك رمضان اتفاق افتاده است.
2 - آغاز بعثت نبوى، در قالب وحى قرآنى نبوده است.
3 - پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در ماه رجب مبعوث گرديده، و نخستين آيات قرآنى هم در همان روز فرود آمده است؛ امّا نزول چند آيه در مقام بعثت، به مفهوم نزول قرآن نيست.
4 - پيامبر دو بعثت داشته است: بعثت اول، در ماه رجب و بدون وحى قرآنى؛ و بعثت دوم، توأم با دستور دعوت عمومى و نزول آياتى از قرآن، در شب قدر ماه مبارك رمضان.
5 - قرآن دو نوع نزول داشته است: «دفعى» و «تدريجى». دفعى آن در شب قدر، و تدريجى آن در مناسبت‏هاى مختلف و در روز بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم - قبل از نزول دفعى - روى داده است.
6 - قرآن، جز نزول تدريجى، نزول ديگرى نداشته است. بعثت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، يا در ماه مبارك رمضان، با آياتى از قرآن بوده و يا در ماه رجب، بدون وحى قرآنى انجام گرفته است.
اينك مرورى بر دلايل ديدگاه‏ها و نقد و بررسى آنها داريم.

دلايل ديدگاه نخست

باور كنندگان به اين ديدگاه، به رواياتى از ائمه اطهارعليهم السلام و سخن مورخانى كه در زير مى‏آيد، استناد مى‏كنند:
1 - امام محمد باقرعليه السلام مى‏فرمايد:
«كان ابتداء الوحى الى رسول اللَّه يوم الاثنين لسبع عشرة خلّت من رمضان»1
«سرآغاز وحى به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم، در روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان بوده است».
2 - همان حضرت در بيان ديگرى مى‏فرمايد:
«روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان در كوه حرا، فرشته‏اى بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم كه در آن روز چهل ساله بود، نازل شد؛ و فرشته‏اى كه وحى بر وى آورد، جبرئيل بود».2
3 - فضل بن شاذان، از حضرت امام رضاعليه السلام نقل مى‏كند:
«فلم جعل الصوم فى شهر رمضان خاصة دون ساير الشهور؟ قيل: لأن شهر رمضان هو الشهر الذى أنزل اللَّه فيه القرآن و فيه فرّق بين الحق و الباطل كما قال اللَّه عزوّجلّ: «شهر رمضان الذى أنزل فيه القرآن هدىً للنّاس و بيّنات من الهدى و الفرقان» (بقره /185) و فيه نبّى‏ء محمداًصلى الله عليه وآله وسلم ...»3
«چرا روزه واجب تنها به ماه رمضان اختصاص دارد؟ فرمود: براى اينكه ماه رمضان، ماهى است كه در آن قرآن نازل شده و در آن، ميان حق و باطل تمييز داده شده است؛ آن گونه كه خدا مى‏فرمايد: «ماه رمضان، ماهى كه در آن قرآن براى راهنمايى مردم و نشانه‏هاى هدايت و فرق ميان حق و باطل، نازل شده است»؛ و در آن ماه، حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم به پيامبرى مبعوث شده است».
4 - يعقوبى مى‏نويسد:
«هنگامى رسول خدا مبعوث شد كه چهل سال تمام از عمر او سپرى گشت و بعثت آن بزرگوار در ماه ربيع الاول و به قولى در رمضان، و از ماه‏هاى عجم در شباط بود».4
«جبرئيل در شب شنبه و يكشنبه نزد او آمد و در روز دوشنبه و به قول بعضى در روز پنجشنبه، دستور رسالت بر او آشكار گشت؛ و به قول كسى كه آن را از جعفر بن محمّدعليه السلام روايت كرده است، روز جمعه ده روز به آخر رمضان بوده است و براى همين است كه خدا جمعه را عيد مسلمانان قرار داد.»5
5 - ابن اسحاق مى‏نويسد:
«نزول قرآن بر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در ماه رمضان آغاز شد؛ آنگونه كه در آيات قرآن بدان صراحت دارد...؛ و آن روز مصادف با روز بدر [17 ماه رمضان[ بود.»6
6 - از براء بن عازب، روايت است كه:
«خداوند هنگامى كه محمّدصلى الله عليه وآله وسلم را مبعوث فرمود، چهل سال و يك روز از عمر او گذشته بود. جبرئيل، نخست در شب‏هاى شنبه و يكشنبه براى او ظاهر شد، و سپس روز دوشنبه - هفده شب از رمضان گذشته - در غار حرا رسالت او را تبليغ كرد؛ و غار حرا نخستين جايى است كه قرآن نازل شده است».7
7 - از عبداللَّه بن زبير و ديگران هم روايت شده است كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم معمولاً در هر سال يك ماه در غار حرا به عبادت مى‏پرداخت؛ و هر كس از بينوايان را كه به پيش او مى‏آمد، خوراك مى‏داد؛ پس از تمام شدن آن يك ماه معمولاً همواره پيش از آنكه به خانه‏اى خود برود، به كنار كعبه مى‏آمد، و هفت دور يا بيشتر طواف مى‏فرمود؛ و سپس به خانه‏اى خود مى‏رفت. در آن سال كه خداوند اراده فرمود او را به رسالت، گرامى بدارد، ماه رمضان، آن حضرت براى عبادت به حرا رفت و همسرش هم همراه او بود. چون شبى كه خداى، او را به رسالت گرامى داشت، و بر بندگان مرحمت فرمود، فرا رسيد، جبرئيل به فرمان خدا بر آن حضرت نازل شد. رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خود چنين مى‏فرمايد:
«در حالى كه من در جامه‏اى رنگين ديبا كه بر آن چيزهايى نوشته بود خفته بودم، جبرئيل پيش من آمد و گفت: «بخوان»؛ گفتم چه بخوانم؟ او مرا چنان فشارى داد كه پنداشتم مرگ مرا در ربود؛ سپس مرا رها كرد و دوباره گرفت: «بخوان»؛ گفتم آخر چه چيز بخوانم؟ دوباره مرا چنان فشرد كه پنداشتم مرگ است و رهايم كرد؛ و باز گفت «بخوان»؛ گفتم آخر چه چيز بخوانم؟ و اين سخن را براى اين مى‏گفتم كه مبادا باز به همان حال برگردم و او شروع به فشردن من كند. آنگاه گفت: «بخوان به نام پروردگارت كه آفريده است؛ آدمى را از خون بسته آفريد؛ بخوان و پروردگار تو گرامى‏ترين است؛ آنكه نگارش را با قلم بياموخت، و بياموخت آدمى را آنچه را كه نمى‏دانست»8 رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمود: آنها را خواندم و او از پيش من رفت و من از خواب بيدار شدم در حالى كه گويى بر قلب من كتابى نوشته شده بود؛...»9

دلايل ديدگاه دوم

جعفر سبحانى در توضيح اين ديدگاه چنين مى‏نويسد:
«از آنجا كه نفس انسانى در نخستين مرتبه، توانايى تحمّل وحى را ندارد، بلكه بايد تحمّل آن تدريجى و به طور جسته جسته انجام بگيرد، بنابراين بايد گفت: در روز بعثت (روز بيست و هفتم) تا مدّتى پس از آن، آن حضرت فقط نداى آسمانى را مبنى بر اينكه او رسول و فرستاده خدا است مى‏شنيد؛ و هيچگاه در چنين روزى آيه‏اى نازل نشده؛ سپس پس از مدّتى در ماه رمضان نزول تدريجى شروع شده است.
رواياتى داريم كه جريان روز بعثت را با شنيدن نداى غيبى تمام كرده و سخنى از نزول قرآن و يا آيات به ميان نياورده است؛ بلكه موضوع را چنين تشريح مى‏نمايد كه در آن روز، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرشته‏اى را ديد كه به او مى‏گويد: «يا محمّد انّك لرسول اللَّه»، و در برخى از روايات فقط شنيدن ندا نقل شده و سخن از رؤيت به ميان نيامده است.»10

دلايل ديدگاه سوّم

اين ديدگاه كه در ميان عالمان شيعه از شهرت زيادى برخوردار مى‏باشد، مبناى استدلال خود را روايت زير قرار داده است:
1 - امام صادق‏عليه السلام به حسن بن راشد فرمود:
«... لا تدع صيام يومِ سبعٍ و عشرين من رجب فإنّه هو اليوم الّذى نزلت فيه النّبوّة على محمّدٍ صلى الله عليه وآله وسلم و ثوابه مثل ستّين شهراً لكم»11.
«روزه 27 ماه رجب را از دست مده؛ زيرا آن روزى است كه پيامبرى حضرت محمّدصلى الله عليه وآله وسلم ابلاغ شده است، و ثواب شصت ماه روزه را دارد».
2 - آن حضرت ضمن حديث مرفوعى مى‏فرمايد:
«يوم سبعة و عشرين من رجب نبّى‏ء فيه رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم...»12
«در 27 ماه رجب، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به مقام پيامبرى رسيد».
3 - امام رضاعليه السلام هم در حديث مرفوعى چنين مى‏فرمايد:
«قال بعث اللَّه محمّداًصلى الله عليه وآله وسلم رحمةً للعالمين فى سبع و عشرين من رجب، فمن صام ذلك اليوم كتب اللَّه له صيام ستّين شهراً»13.
«خداوند پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم را در 27 ماه رجب مبعوث كرده است. از اين رو كسى كه آن روز را روزه بگيرد، خداوند متعال روزه شصت ماه را براى او مى‏نويسد».
4 - عن أبى جعفر محمّد بن علّى الرضاعليه السلام:
«أنّه قال: إنّ فى رجب ليلة خيرٌ ممّا طلعت عليه الشّمس و هى ليلةُ سبعٍ و عشرين من رجب فيها نُبّى‏ءَ رسولُ اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم فى صبيحتها و إنّ للعامل فيها من شيعتنا أجر عمل ستّين سنة».14
«امام جوادعليه السلام فرموده است: در ماه رجب شبى است كه بهتر است از آنچه آفتاب بر آن بتابد؛ و آن شب بيست و هفتم ماه رجب است. در آن شب رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به پيامبرى برگزيده شد. براى عبادت كنندگان در آن از شيعيان ما، پاداش شصت ساله وجود دارد.»

نقد ديدگاه سوّم

چنانكه ديديم مستندات اين ديدگاه، بيانگر آن است كه روز بعثت پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم، روز بيست و هفتم ماه رجب بوده است. حال اگر اين ديدگاه را - بدون توجه به روايات معارض - پذيرفته باشيم، اين سؤال به ذهن تداعى خواهد كرد كه: آيا در روايات مذكور شاهدى بر نزول قرآن در روز بيست و هفتم رجب وجود دارد يا نه؟ در نگاهى مجدّد خواهيم يافت كه در آنها هرگز چنين سخنى قابل دريافت و مشاهده نيست؛ بلكه روايات تنها گوياى آن هستند كه پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم در 27 رجب به پيامبرى مبعوث شده است.
بنابراين مى‏توان نتيجه گرفت كه اين ديدگاه، پرورش ذهنى عالمانى در زمان گذشته بوده است كه سينه به سينه در فرهنگ دينى و حوزوى شيعيان نفوذ پيدا كرده و به قدرى رواج يافته است كه بيشتر دانشمندان جهان تشيّع آن را باور داشته و نوشتارهاى تحقيقى خود را با شاقول همان باور داشت تنظيم نموده و آن را محور استدلال و نتيجه‏گيرى علمى خود قرار داده‏اند.
علاّمه طباطبايى در تفسير الميزان چنين مى‏نويسد:
«بعضى... جواب داده‏اند كه منظور از اينكه قرآن در ماه رمضان نازل شده اين است كه اوّلين آيه قرآن در ماه رمضان نازل شده است. ولى اين جواب هم درست نيست؛ زيرا چنانكه مشهور است، پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم با نزول قرآن مبعوث به رسالت شد؛ و بعثت آن حضرت در روز بيست و هفتم ماه رجب بود؛ و فاصله آن تا ماه رمضان بيش از سى روز است؛ و چگونه ممكن است در اين مدّت آيه‏اى بر پيغمبر نازل نشده باشد با اينكه اول سوره «إقرأ باسم ربّك» (علق /1) خود گواهى مى‏دهد كه اوّلين آيه‏اى است كه نازل شده، و همراه با بعثت بوده است».15
جالب اينكه، مرحوم علاّمه طباطبايى كه مبعث را بنا بر مشهور غير تحقيقى، با نزول نخستين آيات سوره علق همراه مى‏داند، آنگاه كه خود به تفسير سوره علق مى‏رسد، نه تنها دليل نقلى و عقلى بر نزول آن در مبعث ارائه نمى‏كند، بلكه روايت مشهورى هم كه چگونگى نزول اين سوره و وضعيّت روحى آن حضرت در هنگام نزول و ارتباطش با جبرئيل و سپس با «ورقة بن نوفل» را بيان مى‏كند، به شدّت مورد نقد، و جرح و تعديل قرار داده و آن را دروغ غير واقعى معرّفى مى‏كند.16
حال اگر بدون در نظر گرفتن اختلاف نظرى كه در بين مفسّران در خصوص اوّلين سوره نازل شده قرآنى وجود دارد، سوره علق را بر حسب دو روايتى كه در اين مورد رسيده است، بدون چون و چرا قبول كنيم، باز مصادف بودن نزول آن سوره در روز بيست و هفتم رجب قابل اثبات نخواهد بود.
به طور كلّى، نه در رواياتى كه مبعث را روز بيست و هفتم رجب اعلام كرده‏اند، به نزول سوره يا آيه‏اى در آن روز اشاره شده است، و نه در رواياتى كه سوره علق را نخستين سوره قرآنى دانسته‏اند، زمان و روز نزول آن مطرح شده است تا مقبوليّتى به اين ديدگاه داده و به اثبات پديده مبعث با آيه قرآنى كمك نموده باشد.
از اين‏رو، اين ديدگاه، محصول برداشت‏هاى ذهنى است كه بر پايه هيچ دليل عقلى و نقلى استوار نمى‏باشد.

دلايل ديدگاه چهارم

ديدگاهى بر اين باور است كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم دو بعثت داشته است: يكى، روزى كه جبرئيل او را بدون وحى قرآنى به پيامبرى بشارت مى‏دهد؛ و ديگرى، روزى كه او را با آيات قرآنى به آشكار كردن دعوت، دستور مى‏دهد. دلايل اين ديدگاه عبارتند از:
1 - «عن محمد بن على الحلبى عن أبى عبداللَّه‏عليه السلام قال: إكتتم رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم بمكّة سنين ليس يظهر، و علىٌّ معه و خديجة، ثمّ أمره اللَّه أن يصدع بما تؤمر، فظهر رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم فجعل يعرض نفسه على قبائل العرب، فإذا أتاهم قالوا: كذّاب إمضِ عنّا».17
«ازامام‏جعفر صادق‏عليه السلام چنين‏روايت شده‏است: رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم سال‏هادرمكّه دعوت آشكارى نداشت؛ و تنها على‏عليه السلام و خديجه‏عليها السلام با او همراه بودند. سپس خداوند متعال دستور داد كه دعوتش را آشكار سازد. پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم ظهور كرد و خود را به قبائل عرب معرّفى كرد؛ امّا به هر قبيله‏اى كه مى‏گذشت، مى‏گفتند: دروغگو از ما دور شو!»
2 - «عن عبداللَّه بن مسعود، قال: ما زال النّبىّ‏صلى الله عليه وآله وسلم مستخفياً حتّى نزل «فاصدع بما تؤمر» (حجر /94) فخرج هو و أصحابه»18.
«از عبداللَّه بن مسعود نقل شده است كه: رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم همواره پنهانى دعوت مى‏كرد؛ تا اينكه آيه‏اى (آشكار كن بدانچه دستور داده شده‏اى) نازل شد. سپس او با يارانش دعوت خود را آشكار كرد.»
3 - مورّخان مى‏نويسند: تا موقعى كه دعوت آشكار نگشته بود، ياران رسول خدا براى نماز، به درّه‏هاى مكّه مى‏رفتند و نماز خود را از قريش پنهان مى‏داشتند... روزى چند نفر از مشركان رسيدند و با نمازگزاران به ستيزه برخاستند، و كارشان را نكوهش كردند؛ تا جنگ در ميان آنان در گرفت.
... پس از اين واقعه بود كه رسول خدا و يارانش در خانه «ارقم» پنهان شدند و در همانجا نماز مى‏گزاردند و خدا را عبادت مى‏كردند؛ تا خداى متعال رسول خود را فرمود، دعوت خويش را آشكار سازد».19
4 - امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: «... و إنّما أنزل القرآن فى مدّة عشرين سنة...»20 «قرآن در مدّت بيست سال نازل شده است».
5 - روايات متناقض رسيده در خصوص روز مبعث كه بعضى آن را در ماه مبارك رمضان و بعضى ديگر در ماه رجب معرفى مى‏نمايد.
بنابراين، دارندگان اين ديدگاه، با توجه به روايات رسيده و صراحت فرمايش امام صادق‏عليه السلام به نزول قرآن در مدت بيست سال، و شأن نزول آيه، آنان را به اين نتيجه سوق مى‏دهد كه مبعث دو بار اتّفاق افتاده است: مبعث ابتدايى در 27 رجب و بدون وحى قرآنى؛ و مبعث دوّم سه سال پس از مبعث نخستين، در شب قدر و با وحى قرآنى.

نقد ديدگاه چهارم

دلايل ديدگاه چهارم، جملگى اثبات كننده اين قضيّه است كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم داراى بعثت و دعوت دو گانه‏اى بوده است: بعثت و دعوت پنهانى، و بعثت و دعوت آشكار. دعوت پنهانى آن حضرت از ابتداى بعثت به مدّت سه سال تداوم داشته تا اينكه به فرمان الهى، به آشكار كردن دعوت خود مأمور مى‏شود. نزول قرآن به پيامبر، در سه سال دعوت پنهانى قطعى بوده است؛ و با فرمان علنى ساختن دعوت، نزول قرآن هم آغاز مى‏شود. با توجه به قطع سه ساله وحى است كه گاه به مدّت نزول قرآن در بيست سال اشاره شده است.
به هر حال، اگر بدون وارد شدن در بررسى روايات اين بخش، بنا را بر صحّت و درستى آن بگذاريم، آن وقت، طرفداران اين ديدگاه، در مقابل اين سؤال قرار مى‏گيرند كه: از كجاى اين روايات مى‏توان به بعثت دو گانه پيامبر اسلام، دست يافت؟ زيرا نه در ظاهر روايات و شواهد قرآنى چنين صراحتى وجود دارد، و نه از بطن آنها چنين استنباطى قابل برداشت مى‏باشد!

دلايل ديدگاه پنجم

عالمانى كه به نزول دفعى و تدريجى قرآن معتقد هستند، دو گروه را تشكيل مى‏دهند:
گروه نخست: عالمانى هستند كه بر اساس روايت يا رواياتى، به اين باور رسيده‏اند كه همه قرآن، در آغاز به بيت المعمور (در آسمان چهارم) نازل شده، سپس بر حسب مقتضيّات زمانى در قالب آيات و سوره‏ها به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم وحى شده است.
گروه دوم: عالمانى هستند كه خبر نزول ابتدايى قرآن به بيت المعمور را، هم به لحاظ خبر واحد بودن و هم به دليل غير صحيح بودن آن مورد ترديد قرار داده و ناپذيرفتنى اعلام كرده‏اند؛ در مقابل از طريق شواهد قرآنى بدين باور رسيده‏اند كه قرآن يا نور و حقيقت قرآن، ابتدا جملگى بر قلب شريف پيامبر اسلام نازل شده؛ سپس در طول بيست و سه سال، بنا بر ضرورت‏هاى جامعه نبوى، و دستور وحيانى، از قلب رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به زبان آن حضرت جارى شده و به اطلاّع مردم رسيده است.
هر يك از اين دو گروه، دلايل و شواهدى دارند كه جداگانه آنها را در زير مطرح مى‏كنيم و سپس مشهورترين شخصيّت‏هاى علمى هر گروه را نيز مى‏آوريم:

دلايل گروه نخست
الف - شواهد روايى

1 - احمد بن محمّد بن يحيى العطار، قال حدّثنا سعد بن عبداللَّه عن القسم بن محمد الاصبهانى، عن سليمان بن داود المنقرى عن حفص بن غياث: قلت للصّادق جعفر بن محمّدصلى الله عليه وآله وسلم: أخبرنى عن قول اللَّه: «شهر رمضان الّذى أنزل فيه القرآن»، (بقره /185) كيف اُنزل القرآنُ فى شهر رمضان، و إنّما اُنزل القرآن فى مدّة عشرين سنةٌ اوّله و آخره؟ فقال: اُنزل القرآنُ جملة واحدة فى شهر رمضان إلى البيت المعمور، ثمّ اُنزل من البيت المعمور فى مدّة عشرين سنة».
«حفص بن غياث مى‏گويد: به امام جعفر صادق‏عليه السلام گفتم: مرا از سخن خداوند متعال كه مى‏فرمايد: «ماه رمضان ماهى كه در آن قرآن نازل شده است»، آگاه كن! چگونه قرآن در ماه رمضان نازل شده، در حالى كه قرآن اوّل و آخرش در بيست سال نازل شده است؟ فرمود: همه قرآن در ماه رمضان به بيت المعمور نازل شده، سپس در مدت بيست سال از بيت المعمور فرود آمده است.
روايت بالا در «اصول كافى» با سلسله راويان ديگرى از «حفص بن غياث» چنين آمده است:
«على بن ابراهيم، عن ابيه، و محمد بن القاسم، عن محمد بن سليمان، عن داوود، عن حفص بن غياث، عن أبى عبداللَّه عليه السلام قال: سألتُه عن قول اللَّه عزوّجلّ: «شهر رمضان الّذى اُنزل فيه القرآن» و إنّما اُنزل فى عشرين سنةٌ بين اوّله و آخره؟ فقال ابو عبداللَّه‏عليه السلام: نزل القرآن جملةٌ واحدةٌ فى شهر رمضان إلى البيت المعمور ثمّ نزل فى طول عشرين سنةً، ثمّ قال: قال النّبىّ‏صلى الله عليه وآله وسلم: نزلت صحف ابراهيم فى ليلة من شهر رمضان و أنزل التّوراة لستّ مضين من شهر رمضان و أنزل الانجيل لثلاث عشرةَ ليلة خلت من شهر رمضان و أنزل الزّبور لثمانِ عشر خلون من شهر رمضانَ و أنزل القرآنُ فى ثلاث و عشرين من شهر رمضان».21
«حفص بن غياث گويد: از امام جعفر صادق‏عليه السلام درباره گفتار خداى عزوجل پرسيدم كه فرمايد: «ماه رمضان كه قرآن در آن فرود آورديم»؛ با اينكه قرآن از اوّل تا آخر در ظرف مدّت بيست سال نازل شده؟ امام فرمود: همه قرآن يكجا در ماه رمضان به بيت المعمور نازل شده، سپس در طول بيست سال تدريجاً فرود آمده است. پيغمبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: صحف ابراهيم در شب اوّل ماه رمضان، تورات در شب ششم، انجيل در شب سيزدهم، زبور در شب هجدهم و قرآن در شب بيست و سوّم آن ماه نازل شده است».
2 - طبرى در «جامع البيان» روايت‏هاى مختلفى را كه غالباً به «ابن عبّاس» ختم شده، آورده است. روايات مذكور در اين مضمون مى‏باشد:
«أنزل القرآن جملة واحدةً فى ليلة القدر إلى السّماء الدّنيا، فكان بموقع النّجوم، فكان اللَّه ينزّله على رسوله بعضه فى إثر بعضٍ».22
«قرآن همگى در شب قدر به آسمان دنيا كه قرارگاه ستارگان است، نازل شده، سپس خداوند، آيات آن را يكى بعد از ديگرى به پيامبرش نازل كرده است».
3 - طبرى در روايت ديگرى از ابن عبّاس چنين مى‏آورد:
«أنزل القرآن على جبرئيل فى ليلة القدر، فكان لا ينزل منه إلاّ بأمر».23
«قرآن در شب قدر، به جبرئيل نازل شده و جز به دستور خداوند چيزى از آن را به پيامبر فرود نمى‏آورد.»

دانشمندان گروه نخست

دانشمندان مشهور اسلامى كه بر اساس روايت‏هاى مذكور معتقد هستند كه قرآن در آغاز به صورت دفعى به بيت المعمور يا بيت العزّة نازل شده، سپس به صورت تدريجى به پيامبر ابلاغ شده است، عبارتند از:
- ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى (م: 310 ه).24
- شيخ صدوق (م: 381 ه).25
- رشيد الدّين ابوالفضل ميبدى (م: 530 ه).26
- ابوالقاسم جار اللَّه زمخشرى (م: 538 ه).27
- فخر رازى (م: 606 ه).28
- قرطبى (م: 29.)671
- زركشى (م: 794 ه).30
- ابن حجر عسقلانى (م: 852 ه).31
- سيوطى (م: 911 ه).32
- ملاّ فتح اللَّه كاشانى (م: 988 ه).33
- بُروسَوىّ (م: 1137 ه).34
- آلوسى (م: 1270 ه).35
- نهاوندى (م: 1371 ه).36
- زرقانى (معاصر).37

دلايل گروه دوّم

طرفداران گروه دوّم، براى اثبات نزول دفعى قرآن به قلب پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم، و اعلام تدريجى آن به مردم در طول 23 سال، به دلايل زير استناد مى‏كنند:
الف( فرق مفهومى انزال و تنزيل
از اين گروه، برخى همچون راغب اصفهانى، معتقدند كه «تنزيل» با توجه به خصوصيّات باب تفعيل، معمولاً به فرود تدريجى اشاره مى‏كند؛ در حالى كه «إنزال» معناى فراگيرى دارد، هم فرود دفعى، و هم فرود تدريجى را مى‏رساند».38
برخى ديگر همچون فخر رازى بر اين باورند كه: «تنزيل»، تنها در فرود تدريجى و «انزال» در فرود دفعى و يكباره كاربرد دارد.»39
هر كدام از اين دو ديدگاه، به آياتى از قرآن مجيد استناد كرده‏اند. راغب اصفهانى (م: 502 ه) و فخر رازى (م: 606 ه) به ترتيب از نخستين نظريّه پردازان اين دو ديدگاه به‏شمار مى‏روند. صاحب الميزان و برخى از شاگردان وى، در اين باره از ديدگاه فخر رازى پيروى كرده‏اند.

ب( ردّ نزول دفعى قرآن به بيت المعمور

روايتى را كه گروه اوّل مبناى اعتقادى خود قرار داده‏اند، گروه دوّم بنا به دلايلى نپذيرفته، و اعتقاد بر مبناى آن را صحيح نمى‏دانند. دلايل اين گروه عبارتند از:

1 - خبر واحد بودن

شيخ مفيد، نخستين دانشمند شيعى است كه در پاسخ به نظريّه شيخ صدوق - كه گروه اوّل را پيشاهنگى نموده است - مى‏نويسد:
«شيخ صدوق در اين باره (در اعتقاد به نزول ابتدايى قرآن به بيت المعمور) از حديث واحدى پيروى كرده است كه اصولاً مبناى علم و عمل نمى‏باشد».40

2 - نقد متن حديث

شيخ مفيد در ادامه بحث، متن حديث را نيز با ظاهر قرآن مغاير تشخيص داده و مى‏نويسد:
«آيات قرآنى با توجه به فرايندها و رويدادهاى مختلف، فرود آمده است؛ در حالى كه حديث، خلاف آن را بازگو مى‏كند.... اين سخن در مذهب مشبهه سزاوارتر است؛ زيرا آنها گمان مى‏كردند، خداوند در ابتدا به قرآن تكلّم كرده و از آينده خبر داده است. اهل توحيد اين سخن را نمى‏پذيرند».41
تفسير المنار كه تقرير درس‏هاى شيخ محمّد عبده (م: 1323 ق) به قلم محمّد رشيد رضا است، در نقد اين روايت ابن عباس، چنين مى‏نويسد:
«اين روايت بر خلاف ظاهر قرآن گوياى آن است كه چيزى از قرآن در ماه رمضان بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل نشده است؛ و منّت و حكمتى در برقرارى ماه رمضان به عنوان ماه روزه براى ما باقى نمى‏گذارد؛ زيرا وجود قرآن در آسمان دنيا همانند وجود آن است در ديگر آسمان‏ها، يا در لوح محفوظ؛ از اين جهت كه موجب هدايتى براى ما نبوده؛ و در چنين انزالى و خبرى فائده‏اى براى ما متصوّر نيست.»42
ايشان در تفسير سوره «قدر» اين گونه سخن را تكميل مى‏كند:
«اين عقلانى نيست كه قرآن، بدان اوصاف جميله ستايش شود، در حالى كه هنوز بر مردم نازل نشده است. چگونه بدانند كه شب نزول قرآن بر آسمان، مبارك است؟ و آن قرآن ميان حق و باطل فرق مى‏گذارد؟ در حالى كه مردم اثرى از آن در ميان خود نمى‏بينند؟!»43
علاّمه طباطبايى هم كه در تفسير الميزان، و در كتاب «قرآن در اسلام»، همفكرى خود را در نقد روايت با ديدگاه شيخ مفيد و محمّد عبده نشان مى‏دهد، جمله‏اى را بر مضمون سخن آنان مى‏افزايد، كه چنين است:
«در قرآن مجيد، ناسخ و منسوخ هست؛ و آياتى هست كه ارتباط تامّ به قصص و حوادثى دارد كه هرگز در يك زمان جمع نمى‏شوند تا آيات مربوط به آن‏ها يكجا نازل شده [و ]درباره آن‏ها به گفتگو پردازد».44

3 - ضعف رجال روايت

براى كشف درستى و نادرستى روايتى، دانشمندان اسلامى، ناگزير از بررسى سلسله راويان حديث مى‏باشند. در اسناد روايت مذكور (كه با نام راويان آن در صفحات پيشين آورديم)، اهل رجال، تنها يكى از راويان را كه «سعيد بن عبداللَّه اشعرى قمى» مى‏باشد، مورد اعتماد مى‏دانند. در رد و قبول روايات «محمّد بن يحيى العطار»45 هم اختلاف نظر دارند؛ امّا درباره بقيّه چنين مى‏گويند:
«قاسم بن محمّد» اين شخص يا «قاسم بن محمّد اصفهانى» است، يا «قاسم بن محمّد كاسولا». هيچ يك از آن دو مورد قبول عالمان علم رجال و حديث نبوده و به روايت آنان اعتماد نمى‏كنند.»46
«سليمان بن داود منقرى» (م: 234 ه) از راويان سنّى مذهب است. برخى از علماى رجال اهل سنّت درباره او گفته‏اند: او از شياطين انس است. در نقل حديث دروغگو است. شراب خوار است. اهل فسق و فجور بوده و داراى انحراف جنسى است. همچنين سند جعلى براى روايات مى‏ساخته است.47
«حفص بن غياث» (م: 194 ه) از راويان اهل سنّت و قاضى هارون الرّشيد بوده است.48 او را كم حافظه و بسيار غلط پرداز گزارش كرده‏اند».49
از اين رو، عالمان اين گروه، سند روايت را بسيار ضعيف و غير معتبر دانسته، و اعتقاد بر مبناى خبر واحد و ضعيف السنّد را جايز نشمرده‏اند.

4 - دلايل قرآنى

«وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ». (شعراء /194-192)
«همانا اين از جانب پروردگار جهانيان نازل شده است. روح الامين آن را بر قلب تو فرود آورده است، تا از ترسانندگان باشى.»
«وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» (طه /114)
«در خواندن قرآن شتاب مكن تا به وسيله وحى به تو رسانده شود».
«لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ. إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ. فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ». (قيامت /19-16)
«زبانت را به خواندن مجنبان كه بدان بشتابى، چه! گردآورى و خواندنش بر ماست؛ پس هرگاه آن را خوانديم در خواندنش پيروى كن.»
حال با توجه به آياتى كه استناد كرده‏اند، اين سؤال به ذهن تداعى مى‏كند كه آيا اين آيات بر نزول دفعى قرآن به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم دلالت دارد يا نه؟ اين پرسش، موضوع بحثى است كه در ادامه بدان خواهيم پرداخت. امّا پيش از پرداختن به آن، بهتر است نخست با دانشمندان اين ديدگاه (نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبر) آشنا شويم:

دانشمندان طرفدار نزول دفعى
- صدر المتألّهين (م: 1050 ه)

ملاّ صدرا، نخستين دانشمند عالم شيعى است كه چنين اعتقادى را مطرح نموده، و دلايلى را هم بر اثبات آن آورده است؛ سپس ديگران از او پيروى كرده‏اند. امّا آنچه ملاّصدرا مطرح كرده، گاه با آنچه ديگران گفته‏اند، تا اندازه‏اى متفاوت مى‏نمايد. منظور ايشان از نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، تابش انوار ايمان و هدايت قرآن بر وجود شريف پيامبر اسلام است، نه تلقين الفاظ آيات و سوره‏ها بر ايشان. در حالى كه برخى بر اين تصوّرند كه الفاظ قرآن ابتدا در قلب پيامبر نقش بسته، سپس بر حسب نياز جامعه اسلامى، و اذن خداوند متعال، از قلبش بر زبانش جارى شده و بر همگان خوانده است.
براى آشنايى با ديدگاه ملاّ صدرا و وجه تفاوت نظر ايشان با ديگران، نكاتى از نوشته‏هاى وى را در زير مى‏آوريم:
«قوله تعالى: «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ» (آل عمران /3)، اى نزّل على قلبك حقائق القرآن و انواره متجلّية بسرّك، لا صورة الفاظ مسموعة أو مكتوبة على الواح زمرّديّة مقروءة لكلّ قارى‏ء. دليل ذلك قوله تعالى: «وَ بِالحَقِّ أنزَلناهُ وَ بِالحَقِّ نَزلَ» (اسراء /105)، يعنى نزل بالحقيقة لا بالتصّوير و الحكاية».50
«و قال: «نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ» (بقره /97)، إى نزّل حقائق القرآن و انوار الكتاب على قلبك بالحقيقة، متجلّية بسرّك و روحك، لا صورة الفاظ مكتوبة على الواح أحجار مقروءة كلّ قارى‏ء سريانيّة أو عبرانيّة»51
«قرآن مى‏فرمايد: «كتاب را كه با نشانه‏هاى كتب پيشين منطبق است به حق بر تو نازل كرد». يعنى حقايق قرآن و پرتوهاى آن را به وجود تو تابانيد؛ نه به صورت كلمات قابل شنيدن، يا نوشته‏هايى بر لوحه‏هاى زمردّين كه قابل خواندن باشد. دليل آن هم سخن خداوند است كه مى‏فرمايد: «ما قرآن را به حق نازل كرديم؛ و به حق نازل شد». يعنى نزول حقيقى داشت نه صوتى و تصويرى».
«و فرمود: «جبرئيل قرآن را بر قلب تو نازل كرده است». يعنى: حقايق و انوار كتاب را در حقيقت به قلب تو نازل كرده كه در اسرار وجودت متجلّى است؛ امّا نه به صورت كلمات نوشته شده بر سنگ‏ها و قابل خواندن براى هر خواننده‏اى به زبان سريانى و عبرانى».

- فيض كاشانى (م: 1091 ه)

ايشان، منظور از نزول قرآن به بيت المعمور را نزول قرآن بر قلب پيامبر مى‏داند و آيه: «نزل به الرّوح الأمين على قلبك» را شاهد اين نزول دانسته است.52

- علاّمه مجلسى (م: 1111 ق)

در كتاب الفرائد الطريقة مى‏گويد:
«أقول: و يحتمل نزوله جملته على النّبىّ‏صلى الله عليه وآله وسلم، ثمّ كان ينزّل بحسب المصالح منجّماً».53
«به نظر من: گمان مى‏رود كه قرآن يكباره به پيامبر نازل شده باشد و سپس بر حسب مصالح، به صورت متفرقّه و جدا جدا فرود آمده باشد.»
ايشان در بحار الانوار هم چنين مى‏نويسد:
«فلا استبعاد فى أن ينزّل هذا الكتاب جملة على النّبىّ، و يأمره أن لا يقرأ على الاُمّة شيئاً منه إلاّ بعد أن ينزّل كلّ جزء منه فى وقت معيّن يناسب تبليغه و فى واقعة تتعلّق بها.»54
«بعيد نيست كه قرآن، يكباره بر پيامبر نازل شده باشد، امّا مأمور شود كه چيزى از آن را بر امّت نخواند، مگر در زمان مناسب و در رويدادهايى كه آيات مربوط به آنها مى‏باشد».

- ابوعبداللَّه زنجانى (م: 1360 ق)

ايشان مى‏نويسد:
«ممكن است بگوييم روح قرآن و اغراض كليّه‏اى كه قرآن مجيد به آن توجه دارد در دل پاك پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم در اين شب (شب قدر) يكجا تجلّى نموده [است].»55

- علاّمه طباطبايى (م: 1360 ش)

ايشان در تفسير الميزان مى‏نويسد:
«منظور از اين آيات: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذى اُنزِلَ فيه القُرآن» (بقره /185) و «إنّا أنزَلناهُ فى لَيلَة مُبارَكَةٍ» (دخان /3) و «إنّا أنزَلناهُ فى لَيلَةِ القَدرِ»، (قدر /1) اين است كه حقيقت قرآن در ماه رمضان دفعةً بر قلب پيغمبر خدا نازل شد؛ چنانكه تفصيل آن در طول مدّت پيغمبرى آن حضرت به تدريج نازل گرديد.
اين معنا را از يك دسته ديگر از آيات شريفه نيز مى‏توان استفاده كرد؛ مانند اين آيه: «و لا تعجل بالقرآن من قبل أن يقضى اليك وحيه» (طه/114)، و آيه «لا تحرّك به لسانك لتعجل به، إنّ علينا جمعه و قرآنه، فإذا قرأناه فاتّبع قرآنه، ثمّ إنّ علينا بيانه». (قيامة /16-19) ظاهر آنها اين است كه پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم آياتى را كه نازل مى‏شد مى‏دانست؛ و لذا دستور داده شد، قبل از تمام شدن وحى، در خواندن آنها شتاب نكند.
خلاصه هر كس در آيات قرآنى تدبّر نمايد، ناگزير است، اعتراف كند به اينكه: آيات شريفه دلالت دارند بر اينكه قرآنى كه به تدريج بر نبّى اكرم نازل شده متكّى به يك حقيقتى است بالاتر از آنكه چشم خرد بتواند آن را ببيند و دست انديشه‏هاى آلوده به لوث هوس‏ها و پليدى‏هاى مادى به وى برسد؛ و خداوند اين حقيقت را يك دفعه به پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل كرد و به اين وسيله مقصد اصلى كتابش را به او آموخت».56
صاحب الميزان در تفسير آيه 114 سوره طه نيز چنين مى‏نويسد.
«قرآن كريم دوبار نازل شده، يكى، بار اوّل كه همه‏اش از اوّل تا به آخر، دفعتاً نازل شده است؛ و يكى هم آيه به آيه، و چند روز يك‏بار. وجه تأييد آن اين است كه اگر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم قبل از تمام شدن آيه، و يا چند آيه‏اى كه مثلاً الآن جبرئيل آورده، علمى به بقيّه آن نمى‏داشت، معنا نداشت بفرمايد: «قبل از تمام شدن وحيش در خواندن عجله مكن»؛ پس معلوم مى‏شود قبل از تمام شدن وحى هم آن جناب، آيه را مى‏دانسته است».57
علامه طباطبايى به رغم تأكيد بر نزول دو مرحله‏اى قرآن در تفسير الميزان، آن گاه كه كتاب «قرآن در اسلام» را مى‏نگارند، نزول قرآن را تنها تدريجى معرفى كرده و از نزول دفعى آن هيچ سخنى به ميان نياورده است. توضيح آن را در بخش بعدى اين نوشتار مى‏خوانيد.

- شهيد مطهّرى (م: 1358 ش)

شهيد مطهرى مى‏گويد:
«إنّا أنزلناه فى ليلة القدر» و... اينها ناظر به يك نزول دفعى و يك نزول اجمالى و به يك معنا يك نزول غير زمانى قرآن بر پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است كه اين مقدّم بود بر نزول تدريجى و تفصيلى كه در نزول اوّل، قرآن به صورت نزول تدريجى يك روح بر پيغمبر نازل شده نه به صورت آيات و كلمات و الفاظ و سوره كه اين‏ها حالت تفصيلى است، بعد كه پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم داراى آن روح شده است - كه روح قرآن بوده - در واقع بعدها اين‏ها نزول ديگرى پيدا كرده است، نزول در مرتبه ديگر؛ آن وقت آن چيزى كه ابتدا به مانند يك روح بر پيغمبر اكرم نازل شد، به صورت اين الفاظ و كلمات در آمد.»58
ايشان در تفسير سوره قيامت هم چنين مى‏گويد:
«قرآن دو گونه بر پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم وحى شده است. يكى به نحو اجمالى، و ديگرى به نحو تفصيلى بود. اجمالى در يك شب نازل شده است. يعنى يك حالت روحى به پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم داده شد كه آن حالت روحى در واقع به منزله حقيقت قرآن به طور سر بسته بود؛ نه اينكه به صورت آيه آيه و سوره سوره باشد. وحى ثانوى كه به صورت آيه آيه و سوره سوره بود، در طول بيست و سه سال نازل شد؛ و اين هم وحى تفصيلى بود. پس علّت اينكه پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم گاهى مى‏توانست جمله‏اى را كه براى اوّلين بار به طور تفصيل به او وحى مى‏شد و هنوز از آن گفته نشده بود به طور تفصيل، قبل از وحى بازگو كند؛ براى اين بود كه به نحو اجمالى در روح و در حافظه او قبلاً وجود داشت».59

- سيّد محمود طالقانى (م: 1358)

نظر ايشان در چگونى نزول قرآن، با نظر علاّمه طباطبايى مطابقت مى‏نمايد.60

- شهيد سيّد محمّد باقر حكيم (م: 1424 ق)

ايشان در اين موضوع از ديدگاه علاّمه طباطبايى پيروى كرده است.61

- سيّد على اكبر قرشى

ايشان هم در اين مورد، صراحتاً با فيض كاشانى، ابو عبداللَّه زنجانى و علامه طباطبايى اعلام همفكرى كرده است.62

6) دلايل ديدگاه ششم

دانشمندان معتقد به اين ديدگاه، با نقد و ردّ دلايل باورمندان ديگر ديدگاه‏ها، به اين نتيجه رسيده‏اند كه قرآن يك نزول بيش نداشته، و آن هم نزول تدريجى بوده است. دلايل اين گروه عبارتند از:

1 - نقد و ردّ روايت وارده در مورد نزول دفعى و تدريجى قرآن

چنانكه دانشمندان گروه دوّم از ديدگاه پنجم آن را نقد و ردّ كرده بودند.

2 - همانندى مفهوم لغوى «إنزال» و «تنزيل» در قرآن

اينكه بعضى از اهل لغت و برخى از مفسرّان، بين «انزال» و «تنزيل» فرق گذاشته و انزال را به فرو فرستادن يكباره يا عام، و تنزيل را به فروفرستادن تدريجى گرفته‏اند، درست به نظر نمى‏رسد؛ زيرا در نگاه به آيات قرآنى، چنين استنباطى، واقعى نمى‏نمايد. نه تنزيل، صرفاً به فرود آمدن تدريجى اشاره دارد؛ و نه انزال، به فرود آمدن يكباره؛ بلكه هر دو معناى عامى دارند؛ و در قرآن به معانى «وارد شدن و جاى گير شدن در جايى، سرازير شدن چيزى از بالا، آماده گردانيدن و آفريدن» آمده است. چنانكه در آيات زير مى‏بينيم.
«وَ قُل رَبِّ اَنزِلْنى مُنزَلاً مُبارَكاً وَ أنتَ خَيرُ المُنزِلين». (مؤمنون /29)
«و بگو: پروردگارا! مرا فرود آور، فرودى مبارك، كه تو بهترين فرود آورندگانى.»
«هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّماءِ» (مائده /112)
«(حواريّون به عيسى بن مريم گفتند(: آيا پروردگارت مى‏تواند مائده‏اى از آسمان بر ما نازل كند؟»
«اللّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ» (مائده /114)
«(عيسى بن مريم گفت): خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائده‏اى بر ما بفرست».
«أَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً» (بقره /22)
«از آسمان آبى فرود فرستاد».
«وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ» (انفال /11)
«و آبى از آسمان فرود آورد تا شما را با آن پاكيزه كند.»
«وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَيُحْيِى بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» (روم /24)
«از آسمان آبى فرو مى‏فرستد و زمين را به وسيله آن، پس از مردنش زنده مى‏كند».
«وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» (حديد /25)
«و آهن را آفريديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است».
«وَأَنزَلَ لَكُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ» (زمر /6)
«و براى شما هشت جفت از چارپايان آفريد».
با توجه به مفهوم «إنزال» و «تنزيل» در آيات بالا، مشخص مى‏شود كه آن واژه‏ها به هيچ وجه، ناظر به نزول دفعى نبوده، بلكه چه بسا كه هر دو به نزول تدريجى دلالت مى‏نمايند. فرود باران از آسمان هيچ وقت دفعى نبوده است؛ و اگر دفعى باشد، آن وقت، ديگر آن باران نيست؛ بلكه ريزش دريا از آسمان به سوى زمين خواهد بود. قرآن، بارش قطرات باران را كه همواره تدريجى است، گاه با جمله «أنزل من السّماء ماء» (بقره /22) بيان مى‏فرمايد، و گاهى با عبارت «ينزّل من السّماء ماء». (روم /24) از اين رو آن افعال، بار معنايى جداگانه‏اى را نشان نمى‏دهند.
همچنين، مائده آسمانى مورد درخواست حواريّون، يك‏بار از باب انزال است و بار ديگر از باب تنزيل. آيا بالاخره آنان نزول دفعى مائده را در نظر داشتند يا نزول تدريجى آن را؟ بديهى است، آنچه بر آنان مطرح نبوده و اصلاً از ذهن‏شان خطور نكرده، همانا فرود دفعى يا تدريجى آن بوده است. تنها چيزى كه بر آنان مطرح بوده، نزول غيبى مائده بوده است و بس.
در مواردى هم مى‏بينيم كه «أنزل» در قرآن به مفهوم ايجاد و آفرينش به كار رفته است و فرودى، از نوع دفعى و تدريجى در آن قابل طرح نمى‏باشد؛ و اگر هم به خلقت هر چيزى، حتّى آهن در دل زمين، به شيوه علمى بنگريم، باز آفرينش تدريجى آن را كشف خواهيم كرد نه خلقت يكباره آن را:
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ» (ق /38)
«ما آسمان‏ها و زمين و آنچه را در ميان آن‏هاست، در شش روز (دوران) آفريديم.»
با توجه به مفهوم اين دو واژه است كه مرحوم دكتر محمود راميار مى‏نويسد:
«بى گفتگوى، هيچ يك از معانى لغوى در خور و سزاوار نزول قرآن نيست؛ چه، لازمه اين معانى، جسم بودن و جاى گرفتن در مكانى است؛ و قرآن، جسم نيست كه در مكانى قرار گيرد و يا از بالا به پايين فرو فرستاده شود. معناى نزول آن نيست كه فرشته با بال‏هايى چون پرندگان نامه بر از آسمان فرود آيد و نامه‏اى همراه آورد و تقديم كند؛ و يا سخن گفتن او (تكليم) مادى باشد؛ و كسانى هم بگويند: بله، ما هم صدايى چون پرواز زنبوران شنيديم! منظور از نزول، ظهور وحى است در پيامبر. يعنى نزولى معنوى و روحانى كه تنها پيامبر آن را ادراك داشته و حقيقت آن را مى‏دانسته است. پس به ناچار در اينجا براى نزول بايد معناى مجازى به كار برد. در واقع، بيشتر اين اصطلاحات و تمثيلات مادى است تا به فهم عمومى نزديك‏تر باشد. بنابراين ظهور وحى در پيامبر تعبير به نزول شده است.»63
اما درباره اينكه واژه «تنزيل» نيز تنها در فرو فرستادن تدريجى به كار نرفته است، بلكه در فرود يكباره هم كاربرد دارد، بهتر است آيات زير را مرور بنماييم:
«يَسْأَ لُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَاباً مِنَ السَّماءِ» (نساء /153)
«اهل كتاب (يهودان) از تو مى‏خواهند كه از آسمان كتابى (يك دفعه و يكجا) بر آنان فرود آورى.»
«لَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَاباً نَّقْرَؤُهُ» (اسراء /93)
«ايمان نمى‏آوريم، مگر آنكه نامه‏اى بر ما يكباره فرود آورى كه آن را بخوانيم».
«وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّلَ آيَةً» (انعام /7)
«و گفتند: چرا نشانه از طرف پروردگارش بر او نازل نمى‏شود؟ بگو: خداوند قادر است كه نشانه‏اى (يكباره) نازل كند.»
«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِىِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ» (محمد /20)
«كسانى كه ايمان آورده‏اند، مى‏گويند: چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود؟ امّا هنگامى كه سوره‏اى واضح و روشنى نازل مى‏شود كه در آن سخنى از جن است، منافقان بيمار دل را مى‏بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته، به تو نگاه مى‏كنند؛ پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است».
«لَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَاباً فِى قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ» (انعام /7)
«اگر ما نامه يا كتابى نوشته شده بر روى كاغذ نازل كنيم، و كافران آن را با دست‏هاى خود لمس كنند، باز مى‏گويند: اين چيزى جز يك سحر آشكار نيست.»
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً» (فرقان /32)
«كافران گفتند: چرا قرآن يكباره بر او نازل مى‏شود؟»
در آياتى كه گذشت، مشاهده مى‏شود كه تنزيل، معناى فرود يكباره را مى‏دهد؛ و در معناى فرود آوردن پراكنده و تدريجى خلاصه نمى‏شود. بويژه آخرين آيه ذكر شده، جاى هيچ شك و ايرادى را باقى نمى‏گذارد؛ زيرا نزول تدريجى با «جملة واحدة» قابل جمع نيست.
اما اينكه «بعضى [همچون ملا صدرا] گفته‏اند: تنزيل، در مورد قرآن و انزال، درباره كتب مقدس به كار رفته، آن هم درست نيست. در مورد تورات هم تنزيل به كار رفته است».64
«كُلُّ الطَّعامِ كَانَ حِلّاً لِبَنِى إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ» (آل عمران /93)
«همه غذاها بر بنى اسرائيل حلال بود، مگر آنچه اسرائيل، پيش از فرود آمدن تورات بر خود حرام كرده بود».
بر پايه همين دلايل است كه لغت شناسانى چون: «فيّومى» و «صاحب قاموس» مى‏نويسند: «نزلت، به، أنزلته و نزّلته» - و «نزّله تنزيلاً و أنزله إنزالاً و مُنزلاً... و إستنزلته» به يك معنا دلالت مى‏كنند؛65 و صاحب «تفسير بحر المحيط» نيز معناى انزال و تنزيل را در قرآن به يكسان مى‏داند.66

3 - صراحت قرآن بر نزول تدريجى

«وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً» (اسراء /106)
«قرآنى كه آن را پراكنده و با حالتى مخصوص فرستاديم تا با درنگ و آرامش بر مردم بخوانى.»
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ» (فرقان /32)
«كافران گفتند: چرا قرآن يكباره بر او فرود نمى‏آيد؟ اين به خاطر آن است كه دل تو را بدان نيرو بخشيم.»
در اين آيه چنانكه در پيش گفتيم، اگر نزول، از باب تنزيل در معناى نزول تدريجى بود، آن وقت «نُزِّلَ» در جايگاه فعل براى عبارتى كه سخن از نزول دفعى و يكباره است، مطابقت نشان نمى‏داد؛ و بايد به جاى آن «اُنزِلَ» آورده مى‏شد.

4 - نبود دليل بر نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم

در ادبيّات و در محاورات عمومى، قلب به عنوان محلّ استقرار يافته‏هاى ذهنى و فرودگاه الهامات الهى و نفسانى معروف شده است. هر چند كه چنين مأموريّتى را دل و دماغ در بدن انسان ايفا مى‏نمايد، ولى از انجا كه كاركرد و توان فعاليّت هر يك از اعضاى بدن به كاركرد و فعاليّت قلب متّكى بوده و نماياننده حضور روح در بدن نيز مى‏باشد، از اين رو قلب، محلّ توجّه بيشترى بوده و خزينه دريافت‏ها و اندوخته‏هاى روحى بشر بدان نسبت داده مى‏شود.
در قرآن هم از قلب پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم كه ناظر بر روح پاك و ملكوتى آن حضرت است، به عنوان پايگاه وحى الهى و آيات قرآنى ياد شده و چنين فرموده است:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلَى قَلْبِكَ» (شعراء 193-194)
«جبرئيل آن (قرآن) را بر قلب تو فرود آورد.»
- «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللّهِ» (بقره /97)
«(جبرئيل) آن را به فرمان خدا بر قلب تو فرود آورد.»
واقعيّت اين است كه هيچ كدام از اين دو آيه بيانگر نزول دفعى قرآن به قلب شريف پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم نبوده و هيچ دليلى هم بر اين ادعا متصورّ نمى‏باشد.
امّا اينكه مى‏گويند در قرآن آياتى چند - كه در پيش آورديم - دلالت مى‏كند كه پيامبر از آيات الهى با خبر بوده، و با نزول وحى، آنها را با جبرئيل تكرار و يا پيش‏خوانى مى‏كرد؛ ادّعايى است كه با تأكيد قرآن بر نزول تدريجى سازگارى نداشته و با هيچ دليل و منطقى، مورد پذيرش نمى‏باشد.
آيات مورد استناد آنها را در اين باره، دوباره بنگريد:
- «وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ» (طه /114)
«پيش از پايان سخن وحى، بر خواندن آن عجله مكن.»
«لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (قيامت /16)
«زبانت را به خواندن مجنبان كه بدان بشتابى».
حال از صاحبان اين ديدگاه جاى پرسش است كه:
اولاً: آيا نزول حقيقت قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، همان الفاظ قابل خواندن و تكرار كردن آن به زبان عربى بوده است، يا تجلّى نور هدايت، و اشراق جلوه ايمان، كه قابل خواندن و تكرار كردن نمى‏باشد؟
ثانياً: اگر به هر دليلى بر اين باور باشند كه نزول قرآن به صورت نور و حقيقتى بوده كه توأمان، القاى كلام نيز مى‏كرده است؛ آن وقت با حذف تعابير عرفانى و فلسفى كه در توجيه آن ديده مى‏شود، آيا جز نزول كلامى قرآن، چيز ديگرى قابل درك مى‏باشد؟ به بيانى ديگر اينكه، چه به نزول دفعى نور و حقيقت قرآن بر قلب پيامبر معتقد باشند، و چه به نزول دفعى الفاظ قرآن بر قلب پيامبر، آن گونه كه در نتيجه‏گيرى‏هاى خود نشان مى‏دهند، هيچ تفاوتى با هم نمى‏كند. زيرا نتيجه، در هر دو صورت اين است كه پيامبر با الفاظ و آيات قرآن آشنايى داشته و با جبرئيل در هنگام نزول وحى همخوانى مى‏كرده است.
ثالثاً: آيا نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبر و علم آن حضرت به پيام قرآن، تكليفى در حضرتش ايجاد مى‏كرد يا نه؟ اگر ايجاد نمى‏كرد، پس فايده‏اى از اين نزول و علم مترتّب نبوده است؛ و اگر مى‏كرد، پس چرا آيات قرآنى خلاف آن را مى‏رساند. نمونه‏هاى زير را ببينيد:
«طه. مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» (طه /2-1)
«اى پيامبر! قرآن را فرو نفرستاديم كه خود را به رنج و مشقّت بيندازى».
اگر پيامبر از حقيقت قرآن آشنايى داشت، چرا بايد طورى عمل مى‏كرد كه مورد سرزنش قرآن واقع مى‏شد؟ يا حلال خدا را بر خود حرام مى‏كرد؟
«يَا أَيُّهَا النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِى مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ» (تحريم /1)
«اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسرانت برخود حرام مى‏كنى؟»
اين آيات و آيات مشابه آن كه زياد است، همه نشان مى‏دهند كه پيامبر اسلام، قبل از نزول تدريجى، كه متناسب با رويدادها به او ابلاغ مى‏شد، خبرى از آيات قرآنى نداشته است؛ و الاّ مكلّف به عمل بود، كه طبق ظاهر آيات، عمل به تكليف نكرده است!
امّا اينكه تفسير آيات مربوط به تعجيل پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به خواندن قرآن چه بوده است؟ آن گونه كه از تفاسير بر مى‏آيد و با ديگر آيات قرآن هم ناهمخوانى نشان نمى‏دهد، اين است كه، وقتى كه آيه‏اى نازل مى‏شد، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از فرط شوقى كه داشت، و از شتابى كه بر اخذ و ضبط آن مى‏ورزيد، زبانش را تند تند به آيات مى‏گردانيد تا مبادا فراموش كند. خداوند او را از اين كار نهى فرمود.67

5 - هماهنگى تعبيرات با رويدادهاى زمانى

در قرآن شاهد آياتى هستيم كه مطابق با رويداد يا پرسشى كه در سال‏هاى بعد از بعثت و تا آخر عمر پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم پديد آمده، نازل شده است. در حالى كه بر اساس اعتقاد به نزول دفعى قرآن، بايد بگوييم كه خداوند متعال حادثه‏اى را كه هنوز اتفّاق نيفتاده و مثلاً بيست سال ديگر قابل وقوع است، به عنوان رويدادى كاملاً اتفاق افتاده به پيامبرش مطرح فرموده است! آيات زير را توجه فرماييد:
- «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِى تُجَادِلُكَ فِى زَوْجِهَا وَتَشْتَكِى إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا...» (مجادله /1)
«خداوند، سخن زنى را كه درباره شوهرش به تو مراجعه كرده بود و به خداوند شكايت مى‏كرد، شنيد؛ خداوند گفتگوى شما را نيز مى‏شنيد».
اين آيه از جمله آياتى است كه در مدينه نازل شده و حكم رهايى از «ظهار» را كه يك عمل ناپسند جاهلى و موجب تحريم ابدى زن و شوهر بر يكديگر بوده است، بيان مى‏كند. طبق شأن نزول آيه، بين زن و شوهرى، اختلافى روى مى‏دهد. شوهر، عصبانى شده و مى‏گويد: تو نسبت به من همچون مادر من هستى! سپس پشيمان مى‏شود. زن براى حل مشكل به سوى پيامبر شتافته، و حكم خدا را استعلام مى‏كند. به دنبال اين دادخواهى است كه آيه نازل شده و با تعيين جريمه‏اى موضوع را حل مى‏كند.68
پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم در سال ششم هجرت، در خواب ديد كه همراه يارانش براى انجام مراسم حج وارد مكه شده‏اند. بنابراين خواب، پيامبر و اصحاب، بار سفر بر بسته و عازم حج شدند؛ امّا قريش مانع ورود آنان به مكه شده، و مسلمانان، ناگزير با «پيمان حديبيّه» به مدينه مراجعت كردند. تعدادى از مسلمانان از راستى خواب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، دچار شك و ترديد شدند. اين آيه نازل شد:
- «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ...» (فتح/27)
«خداوند، آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود. شما به خواست خدا همگى در كمال آرامش وارد مسجد الحرام خواهيد شد».
- «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِى مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍوَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَضَاقَتْ عَلَيْكُمْ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُدْبِرِينَ. ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ» (توبه /25 و 26)
«خداوند شما را در جاهاى زيادى از جمله حنين يارى كرد؛ هنگامى كه زيادى نفراتتان شما را مغرور كرده بود؛ ولى هيچ بهره‏اى به شما نداشت؛ و زمين پهناور بر شما تنگ شد، تا اينكه عقب گرد و فرار كرديد. سپس خداوند آرامش خود را بر پيامبرش و مؤمنان فرستاد، و سربازانى كه شما نمى‏ديديد نازل كرد؛ و كافران را مجازات كرد؛ و اين است جزاى كافران!»
- «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً» (مائده /3)
«امروز، كافران از آيين شما مأيوس شدند؛ پس از آنها نترسيد؛ از من بترسيد! امروز، دين شما را كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.»
عدّه‏اى از قريش، خواستند علم پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را با پرسشى درباره «اصحاب كهف»، ماجراى «خضر و موسى» و «ذوالقرنين» بيازمايند. پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: فردا جواب شما را مى‏دهم. امّا مدّتى وحى از آن حضرت قطع شد؛ و از پاسخ باز ماند؛ به طورى كه قريش به استهزاى آن حضرت و پيروانش پرداختند. پس از چهل شبانه روز، سوره كهف نازل شد و جواب سؤال آنان داده شد. قرآن دليل قطع وحى را اين‏گونه بيان مى‏كند:
- «وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَىْ‏ءٍ إِنِّى فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً. إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ» (كهف /24-23)
«هرگز مگو، من فردا كارى خواهم كرد؛ مگر اينكه خدا بخواهد».
- «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِم إِن لمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» (كهف /6)
«گويى به خاطر عملكرد آنان، و اينكه چرا به اين قرآن ايمان نمى‏آورند، مى‏خواهى خود را از غم و اندوه هلاك نمايى!»
دو نفر از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در عالم حسادت با «زينب بنت جحش» - يكى ديگر از زنان آن حضرت - كه از پيامبر با عسلى كه درست كرده بود در خانه‏اش پذيرايى مى‏كرد، قرار گذاشتند كه هر وقت پيامبر از خانه او به خانه يكى از اينان آمد، بگويند كه آيا «مغافير» (گياهى بد بو) خورده‏اى؟ تا پيامبر را بدين سخن ناراحت كنند! يكى از زنان چنين كرد. پيامبر او را از افشاى اين كار به ديگران و ديگر زنان پرهيز داد؛ و خود نيز تصميم گرفت كه ديگر از عسل زينب كه گويا به سبب نشستن زنبورها روى گياه مغافير بوى بدى مى‏دهد، نخورد. امّا آن زن اين سخن را افشا كرد. خدا هم پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را از اين توطئه آگاه فرمود:
- «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ...» (تحريم /3)
«به ياد آوريد هنگامى را كه پيامبر، يكى از رازهاى خود (نوشيدن عسل در خانه زينب و تصميم به نخوردن از عسل او) را به يكى از همسرانش گفت؛ ولى او رازدارى نكرد و به ديگران خبر داد؛ خداوند پيامبرش را از افشاى سر آگاه ساخت؛ او قسمتى از آن را براى همسرش بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود...».
حال با قبول اين آيات الهى كه به طور روشن، رويدادهايى را كه سال‏ها پس از بعثت و هجرت در مكّه و مدينه اتّفاق افتاده، بيان مى‏فرمايد؛ چگونه با نزول يكباره قرآن قابل جمع است؟ اگر قرآن در آغاز بعثت، نزول دفعى داشته، چگونه رويدادى را كه اتّفاق نيفتاده به عنوان عمل انجام شده مطرح نموده است؟ آيا چنين عقيده‏اى - نعوذ باللَّه - به مخدوش بودن قرآن دلالت نخواهد كرد؟ و سخن خدا را كه مى‏فرمايد: «وَ مَن أصدَقُ مِنَ اللَّهِ حَديثاً» (نساء /87) «راستگوتر از خدا كيست؟» زير سؤال نخواهد برد؟
مرحوم شيخ مفيد چنانكه در پيش گذشت، در اين باره چنين گفت:
«اين حرف به مذهب مشبهه برازنده‏تر است؛ زيرا آنها بودند كه گمان مى‏كردند خداوند در ازل به قرآن تكلّم كرده و از آينده به لفظ ماضى خبر داده است؛ اين را اهل توحيد رد كرده‏اند».
گذشته از اينها، آيا نزول يكباره قرآن به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم در حالى كه هيچ گونه منشأ اثرى نبوده و نقشى در حضرتش ايفا نمى‏كرده است، عقلاً كار عبثى نمى‏نمايد؟
به طور كلى، آيه زير فصل الخطابى است بر اينكه قرآن جز نزول تدريجى نزولى ديگر، نداشته است:
«لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً» (فرقان /32)
«(مى‏گويند): چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى‏شود؟ براى اينكه قلب تو را محكم داريم، پس آن را به تدريج فرو فرستاديم».
اگر قرآن نزول غير تدريجى داشت، آن وقت جوابى غير از اين از خداوند متعال مى‏شنيديم، نه اين سخن را كه مهر تأييد محكمى است بر نزول تدريجى قرآن.

باورمندان به نزول تدريجى قرآن

1 - شيخ مفيد (م: 413 ه)
شيخ مفيد، نخستين دانشمندى است كه نزول دفعى قرآن را با دلايل متقن رد نموده و تنها نزول تدريجى آن را پذيرفته است.69
2 - سيّد مرتضى علم الهدى (م: 436 ه) در كتاب «أمالى»70.
3 - ابوالحسن على بن احمد الواحدى (م: 468 ه) صاحب كتاب «اسباب النزّول»71
4 - حسن بن محمّد القمى النيشابورى (م: 728 ه) در كتاب «غرايب القرآن» يا «تفسير نيشابورى».72
5 - صدر المتألهين (م: 1050 ه)
نام ملاّ صدرا را در زمره كسانى كه به نزول دفعى قرآن به قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بودند نيز آورديم؛ امّا چنانكه توضيح داديم، هر چند ديگر معتقدان به اين گونه نزول، از سخن ايشان الهام گرفته‏اند؛ ولى به صراحت مى‏توان گفت كه ملا صدرا جز نزول تدريجى را اثبات نكرده است. او اگر فرقى در انزال و تنزيل قايل شده، در مقايسه نزول كتاب‏هاى ديگر انبيا با نزول قرآن بوده است، نه نزول دفعى و تدريجى. به اعتقاد ايشان نزول قرآن بر قلب پيامبر به صورت وحى يا شعور مرموزى بوده كه جز براى پيامبر براى كسى ديگر قابل ادراك نبوده است.73
6 - مصطفى صادق رافعى (م: 1937 م).74
7 - سيّد رشيد رضا (م: 1354 ق).75
8 - سيّد قطب (م: 1385 ق).76
9 - سيّد محمّد حسين طباطبايى (م: 1360 ش).
اگر به ياد داشته باشيد، ما در صفحات پيشين، نام ايشان را در زمره كسانى كه به نزول دفعى قرآن به قلب پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم معتقد بودند، آورديم؛ امّا اينجا باز به عنوان كسى كه معتقد به نزول تدريجى قرآن است، از ايشان ياد مى‏كنيم. زيرا علاّمه طباطبايى هر چند در «تفسير الميزان» راه اثبات نزول دفعى به قلب پيامبر را پيموده است، ولى در كتاب «قرآن در اسلام» كه پس از تفسير الميزان نوشته است، تنها نزول تدريجى را پذيرفته و همچون شيخ مفيد، نزول دفعى را نقد و رد نموده است. ديدگاه ايشان در كتاب ياد شده چنين است:
«سوَر و آيات قرآن مجيد يكجا نازل نشده است. اين مطلب علاوه بر تاريخ قطعى كه به نزول تدريجى قرآن مجيد در امتداد بيست و سه سال مدّت دعوت پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم شهادت مى‏دهد، از مضامين خود آيات نيز روشن است. خداى متعال مى‏فرمايد: «وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً» (اسراء /106) «سوره‏ها و آيات قرآن را از هم جدا كرديم تا آن را به درنگ به مردم بخوانى و آن را با يك نوع تدريج نازل كرديم.»
«در قرآن مجيد، ناسخ و منسوخ هست؛ و آياتى كه ارتباط تام به قصص و حوادث دارد كه هرگز در يك زمان جمع نمى‏شوند تا آيات مربوط به آنها يكجا نازل شده، درباره آنها به گفتگو پردازد».77
علاوه بر عالمان مذكور، دانشمندان ديگرى هم هستند كه بدون نفى نزول دفعى يا بدون پرداختن به آن، بدين باورند كه ابتداى نزول قرآن در شب قدر اتّفاق افتاده، سپس تا پايان عمر پيامبر، آيات و سوره‏ها بر حسب نياز روز به آن حضرت فرود آمده است. حال اگر سخن و باور آنان را به تعبير ديگرى بازگو نماييم، چنين مى‏شود كه: قرآن تنها نزول تدريجى داشته، و ابتداى آن شب قدر بوده است. اين دانشمندان عبارتند از:
10 - ابن شهر آشوب (م 558 ه): «شَهرُ رَمَضانَ الَّذى اُنزِلَ فيهِ القُرآنُ» إى إبتدأ نزوله.78
11 - ملاّ صالح مازندرانى (م: 1081 ه) در كتاب «شرح جامع اصول كافى».79
12 - احمد بن مصطفى المراغى - صاحب «تفسير مراغى».80
13 - جعفر سبحانى در مجلّه «رسالة القرآن»81
214 - محمّد هادى معرفت.82

ديدگاه‏هاى شاذّ درباره نزول قرآن

علاوه بر ديدگاه‏هاى ششگانه‏اى كه بدان‏ها پرداختيم، نظريات ديگرى نيز درباره نزول قرآن مطرح است كه طرفداران كمترى دارند. دو تاى از آنها به شرح زير است:
1 - منظور از «شَهرُ رَمَضان الَّذى اُنزِلَ فيهِ القرآن»، نزول قرآن در ماه رمضان نيست؛ بلكه اين است كه: «أنزل فى شأنه القرآن» در شأن اين ماه قرآن نازل شده است؛ چنانكه مى‏فرمايد: «كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيام»(بقره /183) «براى شما (در اين ماه) روزه واجب شد» و مراد از «اُنزِلَ فيهِ القُرآن» نزول حكم وجوب روزه در آن ماه بر برندگان است؛ و «فيه» به معنى «فى فرضه» مى‏باشد.83
2 - قرآن در طى 23 سال هر شب قدر، آن اندازه كه خداوند فرود آمدنش را تقدير كرده بود و مورد احتياج مردم بود به امر خداوند بر آسمان دنيا نازل مى‏شد؛ و پس از آن در ظرف سال به تدريج بر رسول خدا فرود مى‏آمد.84

جمع بندى و نتيجه‏گيرى

ديدگاه‏هاى هفتگانه‏اى كه در اين جستار ياد آور شديم، همگى - بدون استثنا - در مقام نزول رسمى قرآن، معتقد به نزول تدريجى بوده‏اند؛ امّا آنچه مورد اختلاف بود، اعتقاد به نزول ابتدايى - دفعى، قبل از نزول رسمى بوده است. نزول ابتدايى - دفعى را برخى از لوح محفوظ به آسمان چهارم (بيت المعمور) مى‏دانند؛ برخى نزول آن را بر قلب پيامبر تشخيص مى‏دهند؛ و ديگرانى، تنها به تابش ابتدايى نور و حقيقت قرآن به قلب پيامبر رسيده‏اند؛ و بسيارى هم جز نزول تدريجى، به نزول ديگرى معتقد نشده‏اند.
ما ديدگاه‏ها را در بوته نقد نهاديم و بررسى كرديم؛ تا آنجا كه ممكن بود، ثابت كرديم كه براى قرآن، نزولى جز نزول تدريجى متصورّ نيست. زيرا گفتيم اگر نزول قرآن - بنا به صراحت خود قرآن - براى هدايت نوع انسان «هدى للنّاس» است، نزول آن به آسمان چهارم با قرار داشتن آن در لوح محفوظ فرقى ندارد. زمانى كه قرآن به عنوان اعلاميّه‏اى براى مردم صادر نشده است، فاقد جنبه هدايتى بوده، و نزولى بر آن صدق نمى‏كند.
از اين رو، در جمع بندى ديدگاه‏ها، مى‏توان از اعتقاد نزول دفعى قرآن به آسمان چهارم چشم پوشى كرد؛ و اعتقاد به نزول ابتدايى - دفعى نور و حقيقت قرآن بر قلب پيامبر را - زمانى كه لفظ و معنايى بر آن متصورّ نيست - با ديدگاه نزول تدريجى در آميخت، و آشتى داد؛ و اعتقاد به نزول دفعى قرآن بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را به دليل ناهمخوانى با نصّ صريح قرآن و انتزاعى بودن آن ناديده گرفت. و در پايان با صغرا و كبرا كردن قضايا نتيجه‏گيرى كرد كه قرآن يك نزول بيش ندارد، و آن هم نزول تدريجى است.
امّا اينكه حال، با پذيرش اين ديدگاه، مشكل آغاز نزول قرآن كه به تصريح قرآن در شب قدر و بنا به مشهور غير مستند، در بيست و هفتم ماه رجب اتّفاق افتاده است، چگونه قابل حلّ مى‏باشد؟ بديهى است، زمانى كه هيچ گونه دليل عقلى و نقلى بر شروع بعثت با كلام وحيانى و آيات قرآنى در دسترس نيست، ورود چنين شهرتى در اعتقادات اسلامى از ابتدا مخدوش و نادرست مى‏نمايد.
همچنين بر فرض اينكه روايت وقوع بعثت در 27 رجب را صحيح پنداشته و پذيرفته باشيم، آن وقت به قول بعضى از دانشمندان، از جمله مرحوم محمّد تقى شريعتى: «بايد گفت كه در ماه رجب جبرئيل بر آن حضرت ظاهر شده و او را به رسالت و بعثتش خبر داده ولى نزول قرآن از شب قدر شروع گرديده است؛ چون وحى به تدريج و تأنّى بر آن حضرت فرود مى‏آمد و به طورى كه نويسندگان تاريخ حيات آن بزرگوار گفته‏اند و از جمله ابن هشام در «سيرة النّبويّة» نوشته است «اولين بار كه وحى بر پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شد در خواب بود و نبوّتش با رؤياى صادقه آغاز گرديد. هيچ خوابى نمى‏ديد مگر آنكه مانند صبح صادق به حقيقت پيوسته بود؛ و نيز برخى محقّقين نوشته‏اند كه نخستين آيات سوره علق، اوّل در خواب و بعد در بيدارى بر او خوانده شد؛ تا اندك اندك آماده وظيفه سنگين رسالت گشته، تحمّل قبول وحى برايش ممكن شود. بنابراين مى‏توانيم بگوييم: آغاز بعثت، بيست و هفتم ماه رجب و ابتداى نزول آيات در بيدارى شب قدر بوده است».85
اما، در رابطه با روايات ائمه معصومان‏عليهم السلام - بدون توجه به اخبار مورخان - بايد گفت در اين روايات بعثتى را در 27 ربيع الاول مى‏بينيم كه در آن هيچ نزولى از آيات قرآن مطرح نيست؛ و بعثتى را هم در 17 رمضان يا شب قدر شاهديم، كه در آن ابتداى نزول قرآن مطرح بوده و مورد تأييد قرآن نيز مى‏باشد؛ و اگر روايت امام جعفر صادق‏عليه السلام را هم كه مدت نزول قرآن را در بيست سال تأييد مى‏كند، بر آن بيفزاييم، نتيجه اين خواهد بود كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم در بيست و هفتم ماه ربيع الاول، از طريق نداى غيبى، پيام رسالت خود را دريافت مى‏كند و در شب قدر سال سوم بعثت، دوباره با كلام وحيانى و آيات قرآنى برانگيخته مى‏شود تا رسالت خود را علنى ساخته و فراگير نمايد.
پيشى گرفتن بعثت بر نزول قرآن، در كلام حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مبرهن است آنجا كه مى‏فرمايد:
«انّ اللَّهَ سبحانه بعث محمداً بالحق... و ثم انزل عليه الكتاب...»86
«خداوند پاك و منزه، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را به حق مبعوث كرد و سپس قرآن را بر او نازل نمود.»

 

پی نوشت‌ها:

1 - تاريخ ابن كثير، 6/3، به نقل از: صالحى نجف آبادى، نعمت اللَّه، حديث‏هاى خيالى در مجمع البيان، تهران، كوير، 339/ 1382
2 - آيتى، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم، تهران، دانشگاه تهران، 84/ 1366.
3 - صدوق، عيون اخبار الرضاعليه السلام، تصحيح: سيد مهدى حسينى لاجوردى، قم، كتابفروشى طوسى، 116/2 1363.
4 - يعقوبى، ابن واضح، تاريخ يعقوبى، ترجمه: محمد ابراهيم آيتى، انتشارات علمى و فرهنگى، 376/1 1374.
5 - همان /377.
6 - ابن هشام، سيرة النبى صلى الله عليه وآله وسلم، تحقيق: مصطفى سقاء ابراهيم الابيارى و عبدالحفيظ شلبى، قم، انتشارات ايران، 256/1 1363.
7 - نويدى، شهاب الدين احمد، نهاية الارب، ترجمه: محمود مهدوى دامغانى، تهران، اميركبير، 168/1.
8 - علق /1-4.
9 - نهايةالارب، 169/1، سيرة النبى‏صلى الله عليه وآله وسلم، 252/1.
10 - سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، قم، دار التبليغ اسلامى، /194/1 1351.
11 - كلينى، محمد بن يعقوب، فروع كافى، تصحيح: على اكبر غفارى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 149/4 1350؛ صدوق، من لا يحضره الفقيه، تحقيق: محمد جواد الفقيه، بيروت، دار الاضواء، 1413 ق، 69/2.
12 - حر عاملى، وسائل الشيعه، تصحيح عبد الرحيم ربانى شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا، 241/5.
13 - فروع كافى، 149/4.
14 - وسائل الشيعه، 242/5
15 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ترجمه: محمد تقى مصباح يزدى، قم، دارالعلم، 20/3 1346.
16 - طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ترجمه: سيد محمد باقر موسوى همدانى، تهران، انتشارات محمّدى، 316-320/40 1363.
17 - عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العياشى، تصحيح و تعليق: سيد هاشم رسولى محلاتى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1411 ق، 272/2.
18 - سيوطى، جلال الدين، الدّر المنثور، بيروت، دار الفكر، 106/4.
19 - تاريخ پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم، /98.
20 - صدوق، امالى، ترجمه: آية اللَّه كمره‏اى، تهران، كتابخانه اسلاميّه، 62/ 1362.
21 - كلينى، محمد بن يعقوب، اصول كافى، ترجمه و شرح: سيد هاشم رسولى محلاتى، تهران، انتشارات علمية اسلامية، بى تا، 275/4.
22 - الموسوى الدارابى، سيد على، نصوص فى علوم القرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، 50/1 1380.
23 - همان، /35.
24 - طبرى، ابوجعفر، جامع البيان، 259/30.
25 - مفيد، محمد بن نعمان، شرح عقايد الصدوق (به ضميمه اوائل المقالات)، تصحيح و تعليق: عباسقلى واعظ چرندابى، تبريز، كتابفروشى حقيقت، 57/ 1330.
26 - ميبدى، رشيد الدين ابوالفضل، كشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، سپهر، 1399 ق، 558/10.
27 - زمخشرى، جار اللَّه، الكشاف، بيروت، دار المعرفة، 1387 ق، 238/1.
28 - الفخر الرازى، ابوعبداللَّه محمد، التفسير الكبير، قاهره، البهية المصرية، بى تا، 95/5.
29 - قرطبى، ابوعبداللَّه، الجامع لاحكام القرآن (تفسير القرطبى)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1372 ق، 297/2.
30 - زركشى، بدر الدين، البرهان فى علوم القرآن، دار احياء الكتب العربية، 1391 ق، 229/1.
31 - عسقلانى، ابن حجر، فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1402 ق، 4-7/9.
32 - سيوطى، جلال الدين، الاتقان فى علوم القرآن، قم، نشر امير، 1405 ق، 146/1.
33 - كاشانى، ملاّ فتح اللَّه، منهج الصادقين، تصحيح: ميرزا ابوالحسن شعرانى، 124/1 1347.
34 - حقى برسوى، ابوالفدا اسماعيل، تفسير روح البيان، تصحيح و تعليق: احود عزّو عناية، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1421 ق، 576/10.
35 - آلوسى، شهاب الدين، روح المعانى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1353 ق، 111/25.
36 - نهاوندى، محمّد، نفحات الرحمن، تهران، چاپخانه علمى، 1357 ق، 136/1.
37 - زرقانى، عبدالعظيم، مناهل العرفان فى علوم القرآن، دار احياء الكتب العربية، 1362 ق، 33-38/1.
38 - راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق: نديم مرعشلى، دار الكتاب العربى، 1392 ق، /509.
39 - التفسير الكبير، 95/5.
40 - شرح عقايد الصدوق، /57.
41 - همان، /58.
42 - رشيد رضا، محمّد، تفسير المنار، بيروت، دار المعرفة، 161/2.
43 - راميار، محمود، تاريخ قرآن، تهران، اميركبير، 187/ 1362.
44 - الميزان، 20/3؛ طباطبايى، محمد حسين، قرآن در اسلام، تهران، دار الكتب الاسلامية، 167/ 1353.
45 - مامقانى، عبداللَّه، تنفيح المقال، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1424 ق، 122-110/5.
46 - رك: حديث‏هاى خيالى در مجمع البيان، /327.
47 - همان؛ قاموس الرجال، 471/4
48 - علامه حلّى، رجال، قم، دار الذخائر، 1416 ق، /218.
49 - رك: حديث‏هاى خيالى در مجمع البيان، /327.
50 - ملا صدرا، اسرار الايات، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالى، /16 و 17.
51 - نصوص فى علوم القرآن، 255/1.
52 - فيض كاشانى، محسن، تفسير الصافى، تصحيح: شيخ حسين اعلمى، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1399 ق، 65/1.
53 - نصوص فى علوم القرآن، 273/1.
54 - همان، /271.
55 - زنجانى، ابوعبداللَّه، تاريخ قرآن، ترجمه ابوالقاسم سحاب، تبريز، سروش، 35/ 1341.
56 - الميزان، 23/3.
57 - همان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، 20/28.
58 - مطهرى، مرتضى، درسهايى از قرآن، قم، چاپخانه مهر، 40/ 1360.
59 - مطهرى، مرتضى، تفسير سوره فجر و قيامت، قم، حزب جمهورى اسلامى، /66.
60 - رك: طالقانى، سيد محمود، پرتوى از قرآن، تهران، انتشار، 192-194/4 1345.
61 - رك: حكيم، سيد محمد باقر، علوم القرآن، تهران، چاپخانه اتحاد، 1403 ق، /34.
62 - قرشى، سيد على اكبر، تفسير ممتاز، تهران، دار الكتب الاسلامية، 20 - 23/1 1361 و 303.
63 - راميار، تاريخ قرآن، /191.
64 - همان، /183.
65 - نصوص فى علوم القرآن، 628/1 (از مقاله يداللَّه دوزدوزانى)
66 - غرناطى اندلسى، ابوحيّان، تفسير بحر المحيط، دار الفكر للطباعة و النشر، 378/2.
67 - شيخ طوسى، التبيان، ذيل آيه
68 - براى مطالعه مشروح شأن نزول به تفاسير در ذيل همان آيه مراجعه فرماييد.
69 - رك: شرح عقايد الصدوق، /58.
70 - نصوص فى علوم القرآن، 57/1.
71 - همان، /77.
72 - همان، /161-165.
73 - صدر المتألهين، تفسير القرآن، بيروت، دار التعارف، 1419 ق، 155/3 و اسرار الايات /16 و 17.
74 - رافعى، مصطفى صادق، اعجاز قرآن و بلاغت محمد، ترجمه عبدالحسين ابن الدين، شركت تضامنى علمى، 3/ 1320.
75 - المنار، 155/3.
76 - سيد قطب، فى ظلال القرآن، بيروت، دار الشرق، 1405 ق، 3208/5 و 3944/6.
77 - قرآن در اسلام، /166.
78 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، انتشارات علامه، 150/1.
79 - نصوص فى علوم القرآن، /258.
80 - همان /332.
81 - همان /583-584.
82 - معرفت، محمد هادى، التمهيد فى علوم القرآن، قم، مهر، 1396 ق، 72-79/1.
83 - منهج الصادقين، 416-417/1.
84 - راميار، محمود، تاريخ قرآن، /188.
85 - شريعتى، محمد تقى، تفسير نوين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 276/ 1353.
86 - نهج البلاغه، خطبه 198.
شنبه 25 شهریور 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سوره ‏های مکی و مدنی و فواید شناخت آن‏ها

سوره‏های مکی و مدنی و فواید شناخت آن‏ها

محمد هادی معرفت

یکی از مسایل مهم علوم قرآنی،مساله شناخت‏سوره‏های مکی و مدنی است.
تشخیص آن‏ها به دلایل ذیل ضروری است:
1- شناخت تاریخ و مخصوصا تسلسل آیات و سور و تدریجی بودن نزول آن‏ها،ازطریق شناخت‏سوره‏های مکی از مدنی است.انسان پیوسته در این جست و جوست‏تا هر حادثه تاریخی را بشناسد،در چه زمانی و در کجا اتفاق افتاده،عوامل و اسباب‏پدید آورنده آن چه بوده است.بدین طریق دانستن سوره‏ها و آیه‏های مکی وتشخیص آن‏ها از آیه‏ها و سوره‏های مدنی از اهمیت‏به سزایی در فهم تاریخ تشریعات اسلامی برخوردار است.
2- فهم محتوای آیه در استدلال‏های فقهی و استنباط احکام نقش اساسی دارد.
چه بسا آیه‏ای به ظاهر مشتمل بر حکم شرعی است،ولی چون در مکه نازل شده وهنگام نزول،هنوز آن حکم تشریع نشده بود،باید یا راه تاویل را پیش گرفت‏یابه گونه دیگر تفسیر کرد.مثلا مساله تکلیف کافران به فروع احکام شرعی مورد بحث‏فقهاست و بیش‏تر فقها،آنان را در حال کفر،مکلف به فروع نمی‏دانند.و در این‏زمینه دلایل و روایات فراوانی در اختیار دارند،ولی گروه مخالف(کسانی که کافران‏را در حال کفر مکلف به فروع می‏دانند)به آیه هفت‏سوره فصلت تمسک جسته‏اند.
آن جا که مشرکان را به دلیل انجام ندادن فریضه زکات مورد نکوهش قرار داده است.
غافل از این که سوره فصلت مکی و فریضه زکات در مدینه تشریع شده است.یعنی‏هنگام نزول آیه یاد شده،زکات حتی بر مسلمانان هم واجب نبوده است،پس‏چگونه مشرکان را مورد عتاب قرار می‏دهد؟این آیه دو تاویل دارد:
اول،مقصود از زکات در این جا تنها پرداخت صدقات بوده است که مشرکان ازآن محرومند،زیرا شرط صحت صدقه قصد قربت است که کافران از انجام آن‏عاجزند.
دوم،مقصود محرومیت از ادای زکات است و آن بدان جهت است که کفر مانع‏آنان شده است و اگر ایمان داشتند،از این فیض محروم نبودند (1).
3- در استدلالات کلامی،آیات مورد استناد-مخصوصا آیاتی که درباره فضایل‏اهل بیت نازل شده-بیش‏تر مدنی است،چون این مباحث در مدینه مطرح‏بوده است.برخی آن سوره‏ها یا آیات را مکی دانسته‏اند که در آن صورت نمی‏تواندمدرک استدلال قرار گیرد.بنابر این شناخت دقیق مکی و مدنی بودن سوره‏ها و آیات‏یکی از ضروریات علم کلامی در مبحث امامت است.مثلا برخی تمام سوره دهر رامکی دانسته‏اند و گروهی مدنی و بعضی جز آیه فاصبر لحکم ربک و لا تطع منهم آثمااو کفورا (2) همه را مدنی دانسته‏اند.دیگران هم از ابتدای سوره تا آیه 22 را مدنی وبقیه را مکی دانسته‏اند.اختلاف درباره این سوره بسیار است،ولی ما آن را تمامامدنی می‏دانیم.
درباره شان نزول آیه‏های: «یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا،و یطعمون‏الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا،انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لاشکورا،انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا.فوقاهم الله شر ذلک الیوم و لقاهم نضرة وسرورا،و جزاهم بما صبروا جنة و حریرا... (3).گفته‏اند که حسنین بیمار شده بودند.پیامبرگرامی و گروهی از بزرگان عرب به عیادت آنان آمدند و به مولی امیر مؤمنان‏پیش نهاد کردند:چنان چه برای شفای فرزندانت نذر کنی خداوند شفای عاجل‏مرحمت‏خواهد فرمود.حضرت این پیش نهاد را پذیرفت و سه روز روزه نذر کرد.
آن گاه که حسنین شفا یافتند در صدد ادای نذر بر آمد.قرص‏های نانی برای افطارتهیه کرد،روز اول هنگام افطار مسکینی در خانه را زد و تقاضای کمک کرد.حضرت‏نان‏های تهیه شده را به او داد.روز دوم نیز یتیمی آمد و نان تهیه شده را دریافت کرد.
روز سوم اسیری آمد و نان‏ها به او داده شد.
حضرت در این سه روز خود با اندک نان خشک و کمی آب افطار کرد.طبرسی‏در این زمینه روایات بسیاری از طرق اهل سنت و اهل بیت عصمت علیهم السلام گرد آورده وتقریبا آن‏ها را مورد اتفاق اهل تفسیر دانسته است.آن‏گاه برای اثبات مدنی بودن‏تمام سوره،روایات ترتیب نزول را-که سوره دهر جزء سوره‏های مدنی به شمار رفته-با سندهای معتبر آورده است (4).ولی کسانی مانند عبد الله بن زبیر که مایل نبودند این‏فضیلت‏به اهل بیت علیهم السلام اختصاص یابد اصرار داشتند که این سوره را کاملا مکی‏معرفی کنند (5).غافل از آن که در مکه اسیری وجود نداشت.مجاهد و قتاده از تابعین‏تصریح کرده‏اند که سوره دهر تماما مدنی است،ولی دیگران تفصیل قایل شده‏اند (6).
سید قطب،از نویسندگان معاصر به قرینه سیاق،سوره را مکی دانسته است (7).
4- بسیاری از مسایل قرآنی،تنها از طریق مکی و مدنی بودن سوره یا آیه‏ها،حل‏و فصل می‏شود.مثلا در مساله نسخ قرآن به قرآن برخی راه افراط پیموده‏اند و بیش‏از دویست و بیست آیه را منسوخ معرفی کرده‏اند.در صورتی که چنین عدد بزرگی‏نمی‏تواند صحت داشته باشد و با واقعیت‏سازگار نیست و گروهی راه تفریط درپیش گرفته‏اند اصلا قرآن را غیر قابل نسخ می‏دانند-به ویژه نسخ قرآن به قرآن،زیراشرط تحقق نسخ،تنافی میان دو آیه است که این گونه تنافی با نفی اختلاف در آیه و لو کان من عند غیر الله منافات دارد (9).و دسته‏ای حد وسطرا برگزیده و اصل نسخ را پذیرفته‏اند و در کمیت آیات نسخ شده اعتدال را رعایت‏کرده‏اند.از جمله آیاتی که افراطیون آن را منسوخ می‏دانند،آیه فما استمتعتم به منهن‏فآتوهن اجورهن...» (10) است که درباره ازدواج موقت نازل شده است،که ناسخ آن راطبق گفته امام شافعی محمد بن ادریس-آیه «و الذین هم لفروجهم حافظون، الا علی‏ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین،فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون‏» (11) دانسته‏اند.
نظر مذکور را به دو دلیل نمی‏توان پذیرفت:اولا،زنی که با عقد متعه گرفته‏می‏شود زوجه است،گر چه احکام او با زوجه دایمی کمی تفاوت دارد.ثانیا،آیه‏ای‏را که ناسخ فرض کرده‏اند در سوره مؤمنون است که تماما مکی است و کسی این آیه‏را استثناء نکرده است.در صورتی که معمولا باید ناسخ پس از منسوخ باشد.مطلب‏فوق را استاد زرقانی نیز یاد آور شده است (12).

پی‏نوشتها:

1- ر.ک:تفسیر طبرسی،ج 9،ص 5.المیزان،ج 17،ص 384.
2- انسان 76:24.
3- انسان 76:12-7.
4- ر.ک:تفسیر طبرسی،ج 10،ص 406-404.حاکم حسکانی،شواهد التنزیل،ص 315-229.
5- الدر المنثور،ج 6،ص 297.
6- ر.ک:التمهید،ج 1،ص 155-154.
7- فی ظلال القرآن،ج 29،ص 215.
8- نساء 4:82.
9- ابو القاسم خویی(آیت الله)،البیان فی تفسیر القرآن،ص 206.
10- نساء 4:24.
11- مؤمنون 23:7-5.
12- محمد عبد العظیم زرقانی،مناهل العرفان،ج 1،ص 195.
شنبه 25 شهریور 1391  2:40 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شناخت نامه اسامی سوره ها (بخش نخست)*

شناخت نامه اسامی سوره ها (بخش نخست)*

عبدالمهدی جلالی

 

چکیده :

مقوله «اسماء السور» زیر مجموعة مبحث جامع علوم قرآنی و اساس و پی‌رنگ «نام سوره‌ها» در قرآن کریم و احادیث مأثوره است. به جز نامهای متعارف سوره‌ها در مصاحف متداول، بسیاری از سوره‌ها، یک یا دو، و یا چند نام و عنوان دیگر هم دارند که در مجموع افزون بر دویست و پنجاه مورد است و به لحاظ شکل و مضمون، طیف گسترده‌ای را تشکیل می‌دهند و در مواردی بستر پدیداری نامهای متعارف سوره‌ها و از جهت سند و مبنا گونه‌گون و در خور نقد و ارزیابی می‌باشند. این نبشتار با این آهنگ سامان یافته تا جای خالی پژوهشی آکادمیک درباره دیگر اسامی سوره‌ها ـ تا اندازه‌ای ـ پر گردد و پرسشهای مقدِر یا موجود در این عرصه پاسخ یابد.

کلمات کلیدی :

نام سوره‌ها، مفاهیم، مبانی، ساختارها.

پیش‌نوشت:

 

1 ـ سوره‌های قرآن کریم

«سوره، پاره‌ای معیّن است از قرآن با آغاز و فرجامی که دگرگون نمی‌شود، به نامی ویژه نامبردار است، شامل 3 آیه و بیشتر، که از أسباب نزول یا مقتضیات مفاهیم موزونی که در هر سوره آمده، سرچشمه گرفته است. کمترین مقدار یک سوره، 3 آیه در سورة کوثر و بیشترین شمار آیه‌ها، 286 آیه در سورة بقره ـ که بیش از 95 برابر کمترین سوره از نظر شمارگان آیات ـ است. پاره‌ای معین از قرآن که شامل شماری آیه باشد را سوره نام نهادن، از اصطلاحات خود قرآن است و این نامگذاری نزد عرب، حتّی مشرکان شایع ـ و شناخته ـ بوده است. چون هنگامی که خداوند، عرب ـ و عجم ـ را به مبارزه می‌خواند و می‌فرماید: «وَ إنْ کُنتُم فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ (بقره/23): و اگر در آنچه بر بندة خود نازل کرده‌ایم شک دارید، پس سوره‌ای مانند آن بیاورید»؛[1] «أمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ (یونس/ 38): یا می‌گویند: «آن را به دروغ بر ساخته است؟» «بگو: سوره‌ای مانند آن بیاورید!»؛ «أمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُورٍٍ مِثْلِهِ (هود/ 13): یا می‌گویند «این ]قرآن[ را به دروغ ساخته است. بگو: ده سوره ماننده آن بیاورید!»، طبعاً این مبارزه خواهی در خصوص نامی (سوره‌ای) بوده که موضوع و مقدارش به هنگام تحدِی برای مخاطبان روشن و شناخته بوده و دلیل این سخن آن است که آیه‌های تحدِی پس از سوره‌های آغازین نازل شده‌اند.» (ابن عاشور، 1/84).
«جمع سوره، سُوَر است بر وزن غُرَف. در شرح قاموس از کراع[1] نقل شده که جمع آن سُور است بر وزن مور. پراکندن قرآن در سوره‌ها، امری توفیقی و ـ با وحی و ـ به دست پیامبر(ص) انجام یافته است و شمارگانشان از همان زمان، 114 سوره با نام‌های ویژه بوده است. پدید آورندگان کتابهای سنن از ابن عباس روایت کرده‌اند که چون آیه‌ای نازل می‌شد، رسول خدا (ص) می‌فرمود: «ضَعُوهَا فِی السُّورَةِ الَّتِی یـُذْکَرُ فِیهَا کَذَا: در سوره‌ای که در آن چنین آمده است، بگذاریدش!»، بنابراین سوره‌ها از زمان پیامبر(ص) ، کمِیت معلومی داشته و یاران در هنگام قرائت نماز و عرضة قرآن از آن حضرت می‌آموخته‌اند و به گنج خانة خاطر می‌سپرده‌اند. (همانجا، 85).
زمخشری دربارة فایدة سوره سوره گشتن قرآن کریم، می‌نویسد: «بیان به مثابة جنس می‌تواند در قالب انواع و یا چونان امری بسیط و یگانه ظهور و بروز یابد و پرواضح است که برای خوی تنوع خواه بشر، نوع نوع آمدنش، نیکوتر وخردمندانه‌تر است». (همانجا، 86؛ زمخشری، 1/97 ـ 98).

2 ـ نام‌های سوره‌ها

«بر سوره‌ها از روزگار نزول وحی، نام‌هایی نهاده شده است، و هدف از نامگذاری، سهولت مراجعه ومذاکره بوده است. وحدیث ابن عباس از پیامبر(ص) که: أن النبی (ص) ـ إذا نزلت الایة ـ کان یقول: «ضعوها فی السورة التی یذکر فیها کذا: در سوره‌ای که در آن از فلان چیز یاد شده است، بنهیدش»، و نمونه را، سوره بقره که، «السورة التی تذکر فیها البقرة» خوانده می‌شده است، دلالت بر این نامگذاری دارد، و بر آن باید افزود احادیثی را که صراحتاً از نام موجود، مشهور و متداول سوره‌ها سخن رانده‌اند. و سودمندی این نامگذاری هنگامی است که نامی بر سوره نهند که اولاً: مایة تمیز و تشخیص آن از دگرسوره‌ها گردد؛ ثانیاً: کلید واژة برجسته‌ای انتخاب شود که چون ظرفی گنجاننده و آینه‌ای شفاف دو مقوله زیر را در خود، جای و برای نگرندگانش بازتاب دهد:
الف: یک، چند یا همة مباحث مهم مطرح در سوره را.
ب: دست کم، یک لایه از طبقات مفاهیم موجود در قرآن را.
شماری از سوره‌ها ـ در حدود 39 سوره ـ در احادیث نبوی و شمار بسیاری در اخبار صحابه و روایات امامان علیهم السِلام به نام موجود، متداول و مشهور خود که نامی تک واژه‌ای (Single Word Name) است، نامیده شده‌اند. اما این باور نیز در میان برخی قرآن پژوهان وجود دارد که، اصل نام سوره‌ها، حالت وصفی داشته است و مثلاً می‌گفته‌اند: «السورة التی یذکر فیها کذا» ]به جای سورة کذا[؛ پس از انتشار و عمومیت قرآن ]مکتوب که ظاهراً بعد از تدوین و رواج مصحف امام در زمان عثمان بوده است[، موصول ]و جملة صله به جز نایب فاعل[ را حذف و در جای او مضاف را نشانده‌اند و مثلاً در عوض آن که بگویند: «السورة التی تذکر فیها البقرة» می‌گفته‌اند: «سورة ذکر البقرة»؛ سپس، مضاف را هم انداخته‌اند و مضاف إلیه را جایش‌نشانده و گفته‌اند: «سورة البقرة». یا این که آنان]به طور کلّی[ مضاف را در نظر نگرفته و سوره را به چیزی اضافه کرده‌اند که در آن ]سوره[ مذکور افتاده است. برای مثال در صحیح بخاری از عایشه نقل شده است که: «لما نزلت الآیات من آخر البقرة… ». درهمین جا، از ابن مسعود روایت شده‌است که گفت: «قرأ رسول‌الله(ص) النجم» همچنین از ابن عباس آمده‌است که گفت: «رسول‌الله(ص) سجد بالنجم» که‌گامی فراتر رفته، واژة «سورة» را نیز حذف، و به نام سوره، بسنده کرده‌اند. (ابن عاشور، 90).
متقدِمان، نوعاً اشکالی نمی‌دیده‌اند که یک سوره را به تک واژه‌ای بنامند؛ چنانکه امروزه روز، سوره‌ها را چنین‌می‌نامند. بخاری درصحیح خود کتاب فضائل القرآن، بخشی گشوده‌است زیرعنوان«باب من لم‌یر بأساً أن‌یقول سورة کذا وسورة کذا: بخش معرِفی کسانی که‌اشکالی نمی‌دیده‌اند بگویند: ]سورة بقره و[ سورة فلان وسورة بهمان».
بخاری در همین بخش، احادیثی آورده‌است دالّ بر اینکه می‌گفته‌اند:
سوره بقرة، سوره فتح، سوره نساء، سوره فرقان، سوره براءة، که برخی‌شان، گفته و سخن شخص پیامبر(ص) بوده است. بنابراین، گوینده حق دارد بگوید: «سورة البقرة» یا «السورة التی تذکر فیها البقرة»؛ «سورة النجم»یا «سورة و النجم». سورة النجم را خواندم یا سورة و النجم را، کما اینکه چنین تعبیراتی در حدیث «سجود در سورة نجم» از ابن عباس آمده است.
پیداست که صحابه پاره‌ای از سوره‌ها را به همان نامی نامیده‌اند که از پیامبر(ص)، در حافظه داشته‌اند. اساس این داوری آن است که نامگذاری برخی سوره‌ها در زمان پیامبر(ص)، امری روشن و بدیهی است؛ ولی در موارد دیگر، صحابه و دیگران، نامورترین نامها را عنوان سوره‌ها قرار داده‌اند؛ یعنی اسمهایی که مردم بدانها سوره‌ها را می‌شناخته و از یکدیگر تمیز می‌داده‌اند.
در تحلیل و توجیه چگونگی و ماهیت نام سوره‌ها، برای نمونه به چند وجه اشاره می‌کنیم:
1 ـ صفت اختصاصی یک سوره، نام آن شده است؛ مانند «الفاتحة».
2ـ واژه‌ای را که اختصاصاً در یک سوره آمده است، از سوره برگرفته‌اند و در جایگاه نام و عنوان سوره بر پیشانی همان سوره ـ در قالب ترکیبی اضافی ـ نشانده‌اند؛ که برخی مواردش عبارتند از: 1 ـ «سورة المائدة»، 2 ـ «سورة الاعراف»، 3 ـ «سورة الانفال»، 4 ـ «سورة الحجر»، 5 ـ «سورة النحل»، 6 ـ «سورة الکف»، 7 «سورة طه»، 8 ـ «سورة النمل»، 9 ـ «سورة العنکبوت»، 10 ـ «سورة الروم»، 11 ـ «سورةلقمان»، 12 ـ «سورةیس»،13 ـ «سورةص»،14 ـ «سورةالزمر»، و…
3 ـ واژه‌ای را که در یک سوره، الف) پر و پیمان آمده و دربارة آن در مقایسه با سوره‌های دیگر، گسترده‌تر سخن گفته شده است؛ ب) بحثی ویژه دربارة آن مطرح گشته که در سوره‌های دیگر ـ که همان واژه عیناً (مانند یوسف) یا با اندکی تفاوت (مانند بقره) آمده است ـ چنان بحثی نظیر ندارد، برگرفته و به عنوان نام سوره بر جبین آن نشانده‌اند؛ مانند:
الف: «سورة هود» و «سورة ابراهیم». ب: «سورة البقرة» و «سورة یوسف».
4 ـ واژة سوره، مضاف قرار گرفته است برای: الف) عین واژه‌ای که در یک سوره مذکور افتاده؛ ب) شکل دگرگون شدة واژه‌ای که در یک سوره آمده؛ و در هر دو مورد ترکیب اضافی حاصل، عنوان سوره گشته است، مانند:
الف: «سورة التوبة (براءة)»، «سورة ق»، «سورة الطور»، «سورة الواقعة»، «سورة الحاقّة»، «سورة عبس» و…
ب: «سورة التکویر»، «سورة الإنفطار»، «سورة الإنشقاق».
5 ـ برآیند مفهومی و چکیدة یک سوره را برگرفته و عنوان آن سوره قرار داده‌اند؛ مانند: «سورة الاخلاص».
صحابه ـ نوعاً ـ نام سوره‌ها را در مصحف نمی‌گنجانده‌اند. آنان برای تشخیص دو سوره از هم، به آیة بسمله که در آغاز هر سوره خوش برنشسته، بسنده می‌کرده‌اند و علّتش آن بوده است که خوش نمی‌داشتند ضمن قرآن چیزی بیاورند که خود، آیه‌ای از قرآن نباشد؛ تا مبادا این توهّم پیش بیاید و به این گمان دامن زده بشود که آنان از پیش خود چیزی به قرآن افزوده‌اند. (رشید رضا و عبدُه، 1/176).
با وجود این، در الاتقان (سیوطی، 1/176) آمده که سورة بیّنة در مصحف اُبیّ ابن کعب صحابی پیامبر(ص)، زیر عنوان «سورة أهل الکتاب» مضبوط بوده است. این سخن می‌رساند که سوره‌ها در مصحف این صحابی، نام و نشان داشته‌اند و در عصر تابعان با وجود آن که نام سوره‌ها را پیوسته و با نظم و نسق یگانه، در مصاحف می‌نگاشتند، کسی را سراغ نداریم که بر این کار عیب و ایرادی گرفته باشد.
مازری در شرح برهان، از قاضی ابوبکر باقلانی آورده است که چون مصاحف را می‌نگاشتند، نام سوره‌ها را با خطّی دیگر می‌نوشتند تا از قرآن ممتاز باشد. (ابن عاشور، 91).
برخی قرآن پژوهان بر این باورند که همه نام سوره‌ها توقیفی‌اند و از احادیث نبوی گرفته شده‌اند (ألأَبیاری، 1/388؛ سیوطی، الإتقان، 1/166) که قطعاً چنین باوری نادرست است و جستجو و پژوهش نگارنده در جوامع حدیثی فریقَیْن مؤیّد این نادرستی بوده است. برخی نیز بیان می‌دارند که بس، اسم مشهور سوره، توقیفی است. این سخن نیز کلام استواری نیست و موارد خلافش ـ چه در نامهای مشهور و چه نامشهور ـ مشهود است.
بسیاری از سوره‌ها بیش از یک نام دارند که از آن میان یک نام مقبول‌تر افتاده و در نسخه‌های خطی و چاپی متعددی که در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم اسلام پدید آمده، بر تارک هر سوره درخشیدن گرفته است. برخی نییز اختلاف و تعدِد نامهای سوره‌ها (مانند توبه و براءة برای سوره نهم) را دلیل بر این می‌دانند که تسمیة تمام سوره‌ها شاید از عهد پیامبر(ص) نبوده است و در عین حال تأکید می‌کنند که بی‌شک عناوین سوره‌ها بسیار قدیمی است و مثلاً عنوان سورة بقره وسورة نور را یوحنای دمشقی نیز نقل کرده است و بنابراین پیش از 750 م (133 ق.)، این سوره‌ها قطعاً به همین نامها بوده‌اند. (مصاحب، 1/1369).

3 ـ طبقه‌بندی «Pearson»

خاورشناسان نیز، به قرآن و جوانب متعدِدش توجِه ویژه‌ای داشته‌اند که برآیند کارشان در روش و نتیجه‌گیری واجد نکته‌های مثبت و منفی است. طبقه‌بندی جی. دی. پیرسون (Pearson J. D.) دربارة خاستگاه قرآنی نام سوره‌ها را پس از تصحیح و تدارک لغزشها، شماره‌گذاری و ترجمة آزاد، برای آشنایی با دیدگاه یکی از خاورشناسان دربارة موضوع این پژوهش، به شرح زیر از نظر می‌گذرانیم:
1 ـ نامها و عناوین مأخوذ از آیة نخست:
1 ـ 1 ـ بیشتر از نصف سوره‌های قرآن، نام خود را از کلید واژه‌هایی در آیه نخست یا آیه‌ای نزدیک به آن گرفته‌اند. شیوة کار، نامیدن سوره به کلمة ردیف (آخرین واژه آیة اوّل) است که در این سوره‌ها به چشم می‌خورد: طه، مؤمنون، روم، یس، قمر، واقعة، مزّمّل، قیامة، مطففین، بروج، غاشیة، فجر، بلد، ضحی، قدر، بیّنة، تکاثر، عصر، فیل، قریش، کوثر، کافرون، فلق و ناس.
1 ـ 2 ـ در برخی سوره‌ها آیة نخست، تک واژه‌ای (single word) است که همان به عنوان واژة کلیدی آغازینی، برای سوره تیتر شده است. این سوره‌ها عبارتند از: «رحمان، حاقّة، قارعة».
1 ـ 3 ـ در برخی سوره‌ها، نام سوره، حروف مقطّعة رمزآلودند که آیة نخست همان سوره را تشکیل می‌دهند. این سوره‌ها عبارتند از: «طه و یس».
1 ـ 4 ـ در دو سوره، حروف مقطّعة رمزآلود که بخشی از آیة نخست و کلیدواژه هستند و در صدر سوره نشسته‌اند، به عنوان نام سوره انتخاب شده‌اند. این دو سوره عبارتند از: «ص و ق».
1 ـ 5 ـ در برخی سوره‌ها، به جای کلمة ردیف، کلیدواژه‌ای دیگر از آیة نخست، نام و عنوان سوره گردیده است؛ مانند این سوره‌ها: «صافّات، نجم، قلم، مرسلات، عبس، تین، عادیات و…».
2 ـ در برخی سوره‌ها، کلیدواژه‌ای از آیة دوم، نام سوره می‌باشد؛ مانند: «محمّد، حشر، نبأ».
3 ـ در حدود یک سوم از سوره‌ها، کلیدواژه‌ای نام سوره است که در جایی از سوره ـ بجز آیة اول و دوم ـ آمده است و برخی کلید واژه‌ها، یگانه مورد ورودشان
در قرآن، بس، همان سوره‌ای است که به عنوان نام او بر پیشانی‌اش نشسته‌اند؛ مانند: سوره‌های «بقرة، مائدة، أعراف، حجر، نحل، کهف، شعراء و…».
4 ـ بس، در دو سوره که پی‌رنگ داستانی دارند، و به قصه‌ای واحد پرداخته‌اند. کلیدواژه‌ی یگانه که نام محور و قهرمان اصلی داستان است، انتخاب و نام سوره گردیده است. این دو سوره عبارتند از: «یوسف و نوح».
5 ـ در برخی سوره‌ها، از میان چند موضوع، یک عنوان را ـ بنابر ملاحظاتی ـ انتخاب کرده و نام سوره قرار داده‌اند؛ مانند سوره‌های: «آل عمران، نساء، یونس، هود، ابراهیم، مریم، حج، احزاب و سبأ».
6 ـ نام برخی سوره‌ها در هیچ جای قرآن نیامده است. بیشتر ین نامها از فعلهایی اقتباس شده‌اند که در آغاز ـ میانه و حتی آیه‌هایِِ پایانی ـ سوره‌هایند: «إسراء، مجادلة، ممتحنة، تحریم، تکویر، انفطار و انشقاق».
7 ـ دربارة برخی سوره‌ها می‌توانیم جداگانه و مستقل داوری کنیم، مثلاً نام «فاتحة» برای نخستین سورة قرآن بیانگر کارکرد و نقشی است که این سوره در طلیعة کتاب خداوند ایفا می‌کند و نام سورة «أنبیاء» نمایانگر زمینه و موضوع محوری مطرح در سوره است. و نام سورة «إخلاص» نشانگر جوهرة راستین توحید یعنی پیراستن ظاهر و باطن از غیر و آراستن به گوهر معرفت و عبودیٍت خداوند است که چنین عنوانی، چکیده و برآیند مفهومی این سوره می‌باشد.

نتیجه آنکه، خاستگاه قرآنی نام سوره‌ها:

الف) یا کلمه‌ای است در آغاز سوره، مانند: طور، قمر، عصر، مزّمّل و نبأ.
ب) یا کلمه‌ای است در میانة سوره، مانند: حجّ، نور و لقمان.
ج) یا کلمه‌ای است در انتهای سوره، مانند: ماعون، مسد و جمعه.
د) یا کلمه‌ای است برگرفته از موضوعی ـ جالب توجِه ـ در سوره، مانند: بقرة، یوسف، هود. و ابراهیم. (j.d. pearson, 5/41 ).

4 ـ نامهای دیگرِ سوره‌ها

بسیاری از سوره‌های قرآن کریم، افزون بر اسامی موجود و متداول، شمار قابل ملاحظه‌ای نام و عنوانِ اغلب غیرمتداول دارند که عددشان در سوره‌های مختلف، همانند نیست؛ بلکه نوسان و تفاوت دارد و در مجموع از تنوع و چشم‌انداز جالب توجهی برخوردار است.
شماری از این نامها و عناوین سرچشمة روایی دارند و از برخی دیگر، در روایات، اثری دیده نمی‌شود و بیشتر زاییدة ذوق، الهام و ذهنیت روشن دانش‌پژوهان، مفسِران و … بوده است و بر بیش از دویست و پنجاه (250) نام و عنوان بالغ می‌گردد.

5 ـ طبقات مفاهیم نام سوره‌ها

مفاهیم اسماء السور، پیوند منطقی و معناداری با مفاهیم هم‌طبقه و هم‌افق خود در قرآن کریم دارند؛ به گونه‌ای که نام سوره‌ها ـ بدین‌سان که اکنون برجبین سوره‌ها می‌درخشند ـ ، نقش تیترها و عناوینی گویا را، به معنی دقیق کلمه، در بازتاب دادن مفاهیم کلّی مطرح در قرآن کریم، ایفا می‌کنند. و هر یک برای خود، طبقه‌ای مخصوص دارند که در آن طبقه، رده‌بندی می‌شوند.

1 ـ الفاتحة

1 ـ 1 ـ الحمد از نامهای مشهور بلکه از مشهورترین نامهایِ این سوره است که در أحادیث، فراوان به چشم می‌خورد. دراحادیث نبوی (مجلسی، 79/242 و 84/98) و در روایتی از امام علی(ع) (همو، 10/106 و 82/19)، امام حسین (ع) (همو، 61/29)، امام باقر (ع) (همو، 73/262)، امام صادق (ع) (همو، 18/358 و 79/53 و 84/107، 239 و 88/377 و 98/310) و امام مهدی (ع) (همو، 53/160)، این نام مذکور افتاده است.
در یک خبر که به حضرت عسکری (ع) نسبت داده شده، سورة فاتحة، به آیه نخست خود: «الحمدلله ربّ العالمین» نامیده شده است.
سیوطی برای این سوره،«بیست وپنج 25) نام برشمرده‌است؛ (الاتقان، 1/167 ـ 171) که با اشاره به مأخذی که برای هر اسم ارائه داده است، ذیلاً می‌آوریم:
1 ـ 2 ـ فاتحة الکتاب، در حدیثی از پیامبر (ص): «و هی فاتحة الکتاب».
1 ـ 3 ـ فاتحة القرآن، نقل از مرسّی با مورد پیشین به معنای «گشاینده و آغازگر کتاب و قرآن».
1 ـ 4 ـ امّ الکتاب، (مجلسی، 86/315).[1]
1 ـ 5 ـ امّ القرآن، هر دو در حدیثی مرفوع از پیامبر (ص) و به معنای «شالوده و اساس کتاب و قرآن».
1 ـ 6 ـ القرآن‌العظیم، درحدیثی از پیامبر(ص)، وبه معنای«قرآن بزرگ مقتدر».
1 ـ 7 ـ السبع المثانی، در حدیثی از پیامبر (ص) همراه با اشاره به وجود احادیث فراوان دیگر به معنای «هفتگانة مضاعف».
1 ـ 8 ـ الوافیة، سفیان بن عیینه چنین می‌نامیدش به معنای «کامل، تمام، تمام عیار، پروپیمان، بی‌عیب و نقص، درست».
1 ـ 9 ـ الکنز (همانجا، / 122 ـ 123، 170) در حدیثی مرفوع از پیامبر (ص) و به معنای «گنجینه، جواهر، گنج و گوهر و ثروت و مجموعة ارزندة ذخیر شده‌ای که مایة فخر و مباهات است».
1 ـ 10 ـ الکافیة، بدون‌ذکر مأخذ. به معنای«بس، بسنده، کافی وشایسته ورسا».
1 ـ 11 ـ الأساس، بدون ذکر مأخذ. به معنای «پایه، بنیاد، بنیان و بنلاد و زمینه».
1 ـ 12 ـ النور، بدون ذکر مأخذ. به معنای «روشنی و روشنای، هدایت».
1 ـ 13 ـ سورة الحمد، به صورت ترکیب اضافی بدون ذکر مأخذ. یعنی «سورة ستایش». به این نام که پس از نام مرسوم و معروف سوره (الفاتحة) اهمّ و اَشهر نامهای سوره است، ذیل شماره 1 ـ 1 ـ اشاره و مآخذش را ذکر کرده‌ایم. مأخذ اصلی این نام خود قرآن است یعنی از نخستین آیه سوره گرفته شده است.
1 ـ 14 ـ سورة الشکر، بدون ذکر مأخذ. به مفهوم «سوره سپاس و تشکر و حق‌شناسی».
1 ـ 15 ـ سورة الحمد الأُولی، بدون ذکر مأخذ. یعنی «نخستین سوره ستایش».
1 ـ 16 ـ سورة الحمد القُصری، بدون ذکر مأخذ. یعنی «کِهین (= کوچکترین) سوره ستایش».
1 ـ 17 ـ الرُقْیَه، در حدیثی از پیامبر (ص) به معنای «طلسم، تعویذ، دفع‌کنندة چشم زخم، رفع کنندة آفت و بلا، شکنندة بازار ساحری (سحرشکن)».
1 ـ 18 ـ الشِفاء در دو حدیث از جابر بن عبدالله و حدیثی از ابو سعید خدری (سیوطی، الإتقان، 2/1154)، به معنای «تندرستی دادن و از بیماری رهانیدن، دارو، درمان».
1 ـ 19 ـ الشافیة، این نام ـ ظاهراً ـ برگرفته از مدلول احادیث عنوان «الشِفاء» و به معنای علاج‌کننده، شفابخش، التیام دهنده و رهانندة از بیماری است.
1 ـ 20 ـ سورة الصلاة، به‌صورت ترکیب‌اضافی بدون‌ذکر مأخذ. یعنی‌«سورة نماز».
1 ـ 21 ـ الصلاة، به صورت بسیط در حدیثی قدسی یعنی «نیاز ونیایش ونماز».
1 ـ 22 ـ سورة الدعاء، بدون‌ذکر مأخذ. به معنای«سورة نیاز ونیایش وتقاضا».
1 ـ 23 ـ سورة السؤال، بدون ذکر مأخذ. یعنی «سورة خواهش و طلب و تمنّا».
1 ـ 24 ـ سورة تعلیم المسألة، (= السؤال) بدون‌ذکر مأخذ. یعنی «سورة آموزش خواهش، طلب و تمنّا».
1 ـ 25 ـ سورة المناجاة، بدون ذکر مأخذ. یعنی «سورة رازگویی و درد دل گفتن و راز و نیاز کردن».
1 ـ 26 ـ سورة التفویض، بدون ذکر مأخذ. یعنی «سوره نمایندگی دادن وسپردن و محوّل کردن ـ امور به خداوند ـ ».
چنان که مذکور افتاد، مأخذ همة این نامها ـ خواه آنها که مبنای روایی دارند و خواه نامهایی که فاقد مستند روایی‌اند ـ الاتقان فی علوم القرآن، نگاشته جلال‌الدین عبدالرحمان سیوطی است که بی‌گفتگو، یکی از نامدارترین قرآن پژوهان در طول تاریخ است.

2 ـ البقرة

2 ـ 1 ـ الزهراوان (ابن‌حنبل، 5/249،251، 255، 257؛ دارمی، 846؛ سیوطی، الاتقان، 1/172) (مثنّای الزهراء) با آل عمران، در حدیثی از پیامبر (ص) یعنی «دو درخشان، دو فروزان، دو نورانی و تابان».
2 ـ 2 ـ سنام القرآن، در حدیثی از پیامبر(ص) (ابن حنبل، 26؛ سیوطی، الاتقان، 171؛ ابن عاشور، 201) یعنی «کوهان بلند و برجسته قرآن».
2 ـ 3 ـ ذروة القرآن، در حدیثی از پیامبر (ص) با این تعبیر: «ذروته» که ضمیر متصّل به قرآن باز می‌گردد. (ابن حنبل، 26؛ سیوطی، الاتقان، 171؛ ابن عاشور، 201) به معنای «قلّه فرازمند قرآن».
2 ـ 4 ـ فسطاط القرآن، در حدیثی مرفوع در مسند الفردوس. (سیوطی، الاتقان، 171) یعنی «خیمه و خرگاه قرآن». ابن عاشور، این نام را به خالد بن معدان که از صحابه بوده نسبت داده است.
2 ـ 5 ـ «السورة التی یذکر فیها البقرة». (طبرسی، مجمع البیان، 7/286) در حدیثی از پیامبر (ص) یعنی «سوره‌ای که در آن «مادینه گاو (= بقرة = فراخ شاخ)» مذکور افتاده است».

3 ـ آل عمران

3 ـ 1 ـ الزهراوان، با بقرة. (ابن حنبل، 5/249، 251، 255، 257؛ دارِمی، 846؛ سیوطی، ألإتقان، 172) «دو نورانی و تابان، دو درخشان، دو فروزان».
3 ـ 2 ـ طیّبة، روایت سعید بن منصور در سننش از ابی عطّاف که اسم سوره آل عمران را در تورات، چنین شناسانده است؛ (سیوطی، الاتقان، 171 ـ 172) یعنی «خوش، پسندیده، نیک، ممتاز، ارجمند، پاک».

4 ـ النساء

4 ـ 1 ـ النساء الطولی، یعنی «بلندتر ـ سورة ـ زنان». این سوره در کلام پیشینیان «سورة النساء» نامیده شده است. در مصاحف، مکتوبات روایی و کتابهای تفسیر نیز، بدینسان اسم برده شده‌است؛ اما از آنچه که در صحیح بخاری از ابن‌مسعود نقل شده و ضمن آن سوره طلاق، «سورة النساء القُصْرَی» (کوتاه‌تر سورة زنان) خوانده شده است، چنین بر می‌آید که سوره طلاق با این سوره در عنوان نساء مشترک است و این سوره را با عنوان «سورةالنساء الطُّولَی» از سوره طلاق باید تمییز داد.
ابن عاشور پس از بیان این مطلب می‌افزاید: امّا من صریحاً به چنین نامی بر نخورده‌ام و از آن آگاهی ندارم. (ابن عاشور، 4/211).
4 ـ 2 ـ النساء الکبری، (مِهین (= بزرگتر) ـ سورة ـ زنان)، در کتاب «بصائر ذوی التمییز» آمده که این سوره، «سورة النساء الکُبْرَی» و در برابر، سوره طلاق، «سورة النساء الصُغْرَی» کِهین (= کوچکتر) سوره زنان) نامیده می‌شده است. ندیدم که شخص دیگری هم چنین گفته باشد.» (همانجا به نقل از فیروزآبادی در بصائر ذوی التمییز، 169، خبر 16).

5 ـ المائدة

5 ـ 1 ـ المنقذة، در حدیثی از پیامبر (ص). (قُرطَبی، 6 /30) به معنای «ناجی، رهایی بخش و رستگار‌کننده» ابن الفرس گوید: زیرا که صاحب خود را از فرشتگان عذاب می‌رهاند. (سیوطی، الاتقان، 172؛ طبرسی، مجمع‌البیان، 4/794).
5 ـ 2 ـ العقود، بدون ذکر مأخذ. (طبرسی، مجمع‌البیان، 4/794؛ سیوطی، الاتقان، 172) به معنای «عهد و میثاقها، معاهده‌ها، قراردادها، ضمانتها و تعهد‌نامه‌ها»؛ این واژه در آیه نخست همین سوره، مذکور افتاده است.

6 ـ الأنعام، نامی دیگر یافت نشد.

 

7 ـ الأعراف

7 ـ 1 ـ المیقات به معنای «هنگام وعده و ملاقات».
7 ـ 2 ـ المیثاق به مفهوم «عهد و پیمان استوار».
فیروزآبادی بیان داشته است که این سوره «سورة المیقات» نامیده می‌شود، چون در آیة «و لمّا جاء موسی لِمیقاتنا… (اعراف/143)» از آمدن موسی به میقات (ملاقاتگه) الهی، سخن رفته است. همچنین این سوره، «سورة المیثاق» خوانده می‌شود، آیهآیه
از آن روی که در آیه «و إذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیتهم وأشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی شهدنا … (اعراف/172)»، از میثاق (عهد و پیمان استوار انسان با خداوند) سخن رفته است. (ابن عاشور، 8/6).

8 ـ الأنفال

8 ـ 1 ـ سورة بدر، در خبر اصحاب. سعید بن جبیر گوید از ابن عباس دربارة این سوره پرسیدم و بر زبان راندم: «سورة الأنفال؟» ابن عباس گفت: «تلک سورة بدر». این نام از نوع نامیدن سوره به مکانی است که سوره ـ به قولی ـ بالجمله در آن جا نازل گشته است. (سیوطی، الإتقان، 172؛ طبرسی، مجمع البیان، 4/794).

9 ـ التوبة

9 ـ 1 ـ براءة، در کثیری از مصحفها و در کلام سلف و… ، این سوره، براءة نامیده شده است. (ابن عاشور، 10/95) که به معنای «اعلام بیزاری» و مراد «سلب مسئولیت و بی‌اعتبار ساختن پیمان طرف مقابل ـ یعنی مشرکان ـ است.»
ثعلبی، مسنداً (با سند پیوسته) از عایشه از رسول خدا (ص) چنین آورده است:
«ما نزل علیّ القرآن الاّ آیة آیة و حرفاً حرفاً خلا سورةِ البراءة و قل هو الله احد فإنهما نزلتا علیّ و معهما سبعون ألف صفّ من الملائکة کلّ یقول «یا محمد! إستوص بنسبة الله خیراً» ـ قرآن بر من حرف به حرف و آیه به آیه نازل گشت مگر سورة براءة و قل هو الله احد. این دو، درحالی بر من نازل شدند که فرشتگان در هفتاد هزار صف آن دو را همراهی می‌کردند و هر یک می‌گفتند. «ای محمّد! به نیکی به توصیف پروردگارت سفارش کن.» (طبرسی، مجمع البیان، 5/4).
در روایتی از امام صادق (ع) می‌خوانیم: «الأنفال و براءة واحد.» نظیر این خبر از سعید بن مسیّب هم نقل شده است. (همو، همانجا) بر زبان صحابه نیز نام براءة رفته است. در اخباری از ابیّ بن کعب (ابن حنبل، 5/134)، براء بن عازب (بخاری، 4/1586، 1682)، ابن عباس و عثمان بن عفّان (تِرمِذی، 5/272؛ طبرسی، مجمع‌البیان، 5/4)، انس بن مالک (تِرمِذی، 275)، عمر (طبرسی، مجمع البیان، 3؛ بخاری، 1852؛ سیوطی، الإتقان، 172)، در قصّه حج گزاردن مردم با ابوبکر و ضمن خبری صحیح که ابوهریره گفته است: «… در میان اهل مِنا علی بن ابی طالب (ع)، براءة را مکرّر اعلام کرد،» (ابن عاشور، 10/95).
در صحیح بخاری، از زید بن ثابت روایت شده است: «آخرین سوره‌ای که فرود آمد، سوره براءة بود.»
بخاری، در کتاب التفسیر صحیح خود، عنوان سوره توبه را، براءة نهاده و نوشته است: «باب تفسیر سورة براءة.» نامیدن سوره توبه به براءة، از گونه نامگذاری یک سوره به نخستین واژه اوست. (همو، همانجا)،
9 ـ 2 ـ الفاضحة، سعید بن جبیر گوید به ابن عباس گفتم: «سورة التوبة» بی‌درنگ گفت: «تلک الفاضحة: ـ بله ـ آن رسواگر است. هماره نازل می‌شد تا آنجا که بیمناک شدیم یکی‌شان (منافقان) را از قلم نیاندازد و نام ببرد».
این سوره را فاضحه نامند از آن روی که دو چهرگان را با آشکار کردن دو رویی‌شان، مفتضح ساخته است. (طبرسی، مجمع البیان، 5/3؛ بخاری، 4/1852) ابوالشیخ از عکرمة نقل کرده است که عمر گفت: « ـ پیامبر (ص) ـ هنوز از نزول براءة فارغ نشده بود و ما می‌پنداشتیم]با ادامة نزول[ یک تن از ما باقی نخواهد ماند که دربارة وی چیزی نازل نشود!!!» (طبرسی، مجمع البیان، 4/794؛ سیوطی، الإتقان، 1/172).
9 ـ 3 ـ العذاب، حذیفة بن یمان گوید: سوره توبه خوانندش حال آنکه سوره عذاب است از آن روی که برای عذاب کافران نازل گشت. (طبرسی، مجمع البیان، 5/3؛ سیوطی، همانجا).
9 ـ 4 ـ المُبعثِرة، منسوب به ابن عباس، زیرا که رازهای منافقان را می‌کاود و زیر و رو می‌کند.
9 ـ 5 ـ المقشقشة، منسوب به ابن عباس، و به معنای پیراینده، چنینش نامیدند، زیرا کسی را که بدان بگرود ـ و دل بندد ـ از نفاق و شرک ایمن می‌کند و سالم می‌دارد و از آن روی که در آن به یکتایی (اخلاص) و پیراستن وجود از غیر خداوند، فراخوانده‌اند.
9 ـ 6 ـ المُدَمدِمة، از سفیان‌بن عیینة، به معنای نابوده‌کننده و ویرانگرِ ـ باطل ـ .
9 ـ 7 ـ الحافرة، از حسن ]بصری[ زیرا دلهای منافقان را می‌کَنَد و آنچه را پوشانده‌اند هویدا می‌سازد. یادآور می‌شویم که حسن از تابعان بوده است.
9 ـ 8 ـ المثیرة، از قتادة (تابعی). چون رسوایی‌ها و زشتی‌هایشان را جستجو و آفتابی می‌کند.
9 ـ 9 ـ المنِقّرة، از عبید بن عمیر نقل شده است. به معنای کاونده چون آنچه را در دل مشرکان است می‌کاود، «تا سیه روی شود هر که در او غشّ باشد».
9 ـ 10 ـ الکاشفة، به نظر می‌رسد چنین نامیده شده است چون از اسرار نهفته دو سیمایان مزوّر پرده بر می‌دارد و رازهای سربه مُهرشان به عالم، سَمَر کند، «وین راز سر به مُهر، به عالم سَمَر شود.» یعنی أسرار منافقان آشکار و نَقل محافل و مجالس می‌گردد.
9 ـ 11 ـ المُنَکِّلة، به معنای باز دارنده و دور کننده، چون متعمق در آیاتش را از حق‌پوشی، تزویر و دورویی دور می‌کند. این عنوان به معنی عقوبت‌گر و تنبیه‌گر نیز هست، چون کافران و منافقان را می‌آزارد و گوشمالی می‌دهد «گوشمالی بیند از قرآن که اینش پند بس!». (طبرسی، مجمع البیان، 5/3 ـ 4؛ سیوطی، الإتقان، 1/172 ـ 173؛ ابن عاشور، 10/95؛ شحّاته، 184).

10 ـ یونس، نامی دیگر یافت نشد.

 

11 ـ هود، نامی دیگر یافت نشد.

 

12 ـ یوسف، نامی دیگر یافت نشد.

 

13 ـ الرعد، نامی دیگر یافت نشد.

 

14 ـ إبراهیم، نامی دیگر یافت نشد.

 

15 ـ الحجر، نامی دیگر یافت نشد.

 

16 ـ النحل

16 ـ 1 ـ النِّعَم، این نام را از قَتاده، نقل کرده‌اند. ابن الفرس در توجیه این نامگذاری گفته است: «چون خداوند در این سوره، نعمتهایش را بر بندگان خود برشمرده است». (سیوطی، الإتقان، 173؛ ابن عاشور، 14/93) حافظ شیرین سخن، به این کلمه، اشاره‌ای لطیف و دلنشین دارد:
«شرح اِنعام تو الحق پر عجایب دفتری است بنده یا رب کی تواند کرد شکر این نِعَم» (حافظ، 283).

17 ـ الإسراء

17 ـ 1 ـ بنی‌إسرائیل، این نام در أخباری از امام علی (ع) (مجلسی، 17/281)، امام زین‌العابدین علی بن حسین (ع) (همو، 45/166)، امام باقر (ع) (همو، 66/87)، امام صادق(ع) (طبرسی، مجمع‌البیان، 6/607)، بیان شده‌است. به‌نظر می‌رسد از عصر صحابه، از سوره با این نام، اسم می‌برده‌اند. (ابن عاشور، 15/5). از عایشه روایت شده است: «کان النبی (ص) لاینام حتی یقرأ الزمر و بنی اسرائیل»: پیامبر (ص) تا زمرو بنی اسرائیل را نمی‌خواند، سر به بالین نمی‌نهاد». (تِرمِذی، 5/575؛ حاکم نیشابوری، 2/472؛ سیوطی، الإتقان، 1/173).
علت این نامگذاری آن است که در این سوره مطالبی دربارة اوضاع و احوال بنی‌اسرائیل ذکر شده که در سوره‌ای دگر، نظیر آن مذکور نیفتاده است. این مطالب دربارة چیره شدن گروهی سخت نیرومند ( = آشوریان) و پس از آن تسلّط قوم دیگری (روم)، بر آنان (= بنی‌اسرائیل) است.
همچنین بخاری در کتاب التفسیر از صحیح خود و ترمذی در ابواب التفسیر سننش، از این سوره با عنوان «بنی‌اسرائیل» یاد کرده‌اند. (ابن عاشور، همانجا)
17 ـ 2 ـ سورة سبحان نیز نامیده شده است. (سیوطی، همانجا)[1] زیرا سوره، با این واژه آغاز می‌شود. این مطلب، در کتاب «بصائر ذوی التمییز» اثر فیروزآبادی، آمده است. (ابن عاشور، همانجا).

18 ـ الکهف

18 ـ 1 ـ سورة أصحاب الکهف، این نام در حدیثی از پیامبر (ص) (قُرطَبی، 10/346؛ طبرسی، مجمع البیان، 6/690؛ سیوطی، همانجا؛ ابن عاشور، 15/241)، آمده است. این عنوان، در نهمین آیه همین سوره مذکور افتاده است: «أم حسبت أنّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا».

19 ـ مریم

19 ـ 1 ـ سورة کهیعص، ابن عباس، این سوره را چنین نامیده است. همچنین در صحیح بخاری، سوره مریم، چنین نامیده شده است. امّا سیوطی در الاتقان سوره مریم را در شمار سوره‌هایی که بیش از یک نام دارند نیاورده و شاید، علّت آن بوده که این یکی را نام نمی‌دانسته است. (ابن عاشور، 16/57) این عنوان که از حروف مقطّعه آغازگر بعضی سوره‌هاست، آیة نخست سورة مریم را تشکیل می‌دهد.

20 ـ طه

20 ـ 1 ـ سورة الکلیم، این نام را سخاوی در «جمال القراء» آورده است. (سیوطی، همانجا).
20 ـ 2 ـ سورة موسی، این نام را هذلی در «الکامل» ذکر نموده است. (ابن عاشور، 16/179). این نام، هفده بار در سورة «طه» مذکور افتاده است.

21 ـ الأنبیاء، نامی دیگر یافت نشد.

 

22 ـ الحجّ، این سوره را، نامی جز این نباشد. (ابن عاشور، 17/179).

 

23 ـ المؤمنون

23 ـ 1 ـ سورة قد افلح، چنین نامی برای این سوره، بر زبانها رفته و شنیده شده است، (همو، 18/5) چون سوره با همین دو واژه آغاز گشته است.

24 ـ النور، این سوره را، نامی جز این نباشد. (همو، همانجا، 139).

 

25 ـ الفرقان

25 ـ 1 ـ تبارک الفرقان، ادب آموزان تونسی چنین می‌نامندش، همچنانکه سورة ملک را «تبارک» و «تبارک الملک» می‌نامند، (همانجا، 313) بدان جهت که با این واژگان آغاز گشته‌اند.
25 ـ 2 ـ تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده[1]، در روایتی از امام رضا (ع). (طبرسی، مجمع البیان، 7/250).

26 ـ الشعراء

26 ـ 1 ـ سورة طسم (طواسین)، قال رسول‌الله (ص): «اعطیت طه و طواسین من الواح موسی» بدین اعتبار که، نخستین آیة این سوره «طسم» است. همچنین در روایتی از امام صادق (ع) سوره شعراء، زیر عنوان «طواسین» اسم برده شده است. (همانجا، 286؛ ابن عاشور، 19/89) و در روایتی از امام باقر (ع)، زیر عنوان «طسم». (مجلسی، 66/88). در قرآن، دو سوره با «طسم» شروع می‌شوند: «شعراء و قصص (28)» و یک سوره با «طس»: «نمل (27)».
26 ـ 2 ـ الجامعة، در أحکام ابن العربی چنین نامیده شده و ابن کثیر و سیوطی آن را به تفسیری که از مالک بن انس روایت شده است، نسبت داده‌اند و شاید علّت چنین تسمیه‌ای آن باشد که این سوره نخستین سوره‌ای است که پیامبران صاحب شریعت را تا شریعت حضرت محمّد (ص)، در خود جمع آورده است. (ابن عاشور، 19/106).

27 ـ النّمل

27 ـ 1 ـ سورة سلیمان، سیوطی بی‌ذکر راوی و مأخذ، این نام را آورده است. سبب چنین نامگذاری آن است که مطالب گسترده‌ای پیرامون زمامداری سلیمان (ع) در این سوره مذکور افتاده که نظیر آن در سوره‌های دیگر نیامده است. (همانجا؛ ابن عاشور، همانجا، 215).

28 ـ القصص، این سوره را، نامی جز این نباشد. (ابن عاشور، 20/61).

 

29 ـ العنکبوت، نامی دیگر یافت نشد.

 

30 ـ الروم، نامی دیگر یافت نشد.

 

31 ـ لقمان، این سوره را، نامی جز این نباشد. (همو، 21/137).

 

32 ـ السجدة

32 ـ 1 ـ الم تنزیل، از جابر بن عبدالله روایت شده است: «النبیّ (ص) کان لاینام حتی یقرأ الم تنزیل و …». (همانجا، 201؛ طبرسی، مجمع البیان، 8/508؛ نسائی، 3/124 ـ در روایتی از ابن عباس؛ مجلسی، 82/169 ـ ضمن روایتی از امام صادق(ص) و 84/293 ـ در روایتی از صادقین (ع) ). «الم» آیه نخست این سوره است و «تنزیل»، واژه نخست در آیه دوم آن.
32 ـ 2 ـ الم تنزیل السجدة، در صحیح بخاری از ابو هریره نقل شده است: «کان النبیّ (ص) یقرأ یوم الجمعة فی صلاة الفجر «الم تنزیل السجدة» و …».
یادآوری: آیة اول و دوم سورة سجده چنین‌اند: «الم 1 تنزیل الکتاب لاریب فیه من ربّ العالمین 2». بخاری در صحیح، از این سوره زیر عنوان «سورة تنزیل السجدة» سخن گفته است. (ابن عاشور، 21/137؛ ابن حنبل، 1/340، 354، 361؛ نسائی، 2/495؛ ابن ماجه، 1/296؛ دارِمی، 851؛ مجلسی، 84/107 و 86/212 و 95/415).
32 ـ 3 ـ سجدة لقمان، چنینش نامیده‌اند چون این سوره، سر در پی سوره لقمان دارد و نیز، برای آن که با سوره «حم السجدة» (فصّلت) اشتباه نشود، چنان که سوره «حم السجدة» (فصّلت) را نیز، چون سر بر پی سوره مؤمن (= غافر) داشته است، «سورة سجدة المؤمن» نام داده‌اند.
32 ـ 4 ـ المضاجع، سیوطی بی‌ذکر راوی و مأخذ، این نام را آورده است. (سیوطی، الإتقان، 1/173). این نام در شانزدهمین آیه سوره آمده است و به معنی خوابگاهها می‌باشد.

33 ـ الأحزاب، این سوره را، نامی جز این نباشد. (ابن عاشور، 21/245).

 

34 ـ سبأ، نامی دیگر یافت نشد.

 

35 ـ فاطر

35 ـ 1 ـ سورة الملائکة، در صحیح بخاری، سنن ترمذی و در بسیاری مصحفها و تفسیرها، چنین آمده است و لاغیر. سیوطی، هر دو نام (مشهور و نامشهور) را برای سوره ذکر کرده است، وجه تسمیة سوره به این نام، آن است که درآغازش از فرشتگان توصیفی کرده است که در سوره‌ای دیگر نظیر آن دیده نمی‌شود: «الحمدلله فاطر السموات و الأرض جاعل الملائکة رسلاً أولی أجنحةٍ مَثنی و ثُلاث و رُباع یزید فی الخلق ما یشاء إنّ الله علی کل شیءٍ قدیر (فاطر/1): سپاس خدای را که پدید آورندة آسمان و زمین به گونه‌ای بدیع و مبتکرانه است ]و[ فرشتگان را که دارای بالهای دوگانه و سه گانه و چهارگانه‌اند پیام آورنده قرار داده است. در آفرینش، هر چه بخواهد می‌افزاید، زیرا خدا بر هر چیزی تواناست». (همو، 22/247؛ سیوطی، الإتقان، 1/174).

36 ـ یس

36 ـ 1 ـ قلب القرآن، برخی از پیشینیان، این سوره را چنین نامیده‌اند که نامی نامشهور است و مبنای آن وصفی بوده که در قول منسوب به پیامبر (ص) از سوره شده است: «إنّ لکلّ شیءٍ قلب، وقلب القرآن یس». این حدیث را ترمذی از أنس‌بن مالک روایت کرده است. (ابن عاشور، 22/341، سیوطی، همانجا).
36 ـ 2 ـ سورة حبیب النجّار، ابن عاشور گوید: «مصحفی شرقی را دیدم که به سال 1078 ـ به گمانم ـ در بلاد عجم نگاشته، ودر آن چنین نامی برسوره نهاده شده بود. این نام، قهرمان ماجرایی است که با آیه ذیل، فصل دوم وبخش حساس آن آ‎غاز می‌شود: «وجاء من أقصا المدینة رجلٌ یسعی… (یس/20): و ] در این میان[ مردی از دورترین جای شهر دوان دوان آمد…». این نامگذاری، شگفت و ناآشناست که سندی برایش سراغ نداریم و نسخه بردار این مصحف در بیان نام سوره‌ها، رهی مخالف مشهور نپوییده، مگر در این سوره و در «سوره تین» که «سوره زیتون» نامش نهاده است. (ابن عاشور، همانجا).

37 ـ الصافّات

37 ـ 1 ـ سورة الذبیح، سیوطی گوید: «در کلام جَعبَری دیدم که سوره صافّات، «سورة الذبیح نامیده شده است.» ولیک این‌سخن به‌مستندی روایی نیازمنداست. وجه تسمیه سوره به این نام آن است که در سوره (آیه 102 ـ 108)، از ماجرای قربان شدن حضرت اسماعیل (ع) سخن رفته و ذبیح به معنی‌قربانی است. (همو، 23/81).

38 ـ ص

38 ـ 1 ـ داود، سیوطی در الإتقان از کتاب جمال القرّاء نگاشته سخاوی، چنین آورده است:«سوره ص، سوره داود نیز خوانده‌می‌شود.»اوبرای‌این نامگذاری، سندی ذکر نکرده است. (همو، همانجا، 201؛ سیوطی، الإتقان /178). سبب این نامگذاری به نظر می‌رسد این باشد که در سوره مزبور از داود و فرزندش سلیمان مکرّراً سخن رفته، و در آیه‌های 17، 22، 24، 26 و30، آشکارا از او نام برده شده است.

39 ـ الزمر

39 ـ 1 ـ سورة الغُرَف، در تفسیر قرطبی درباره وهب بن منبه آمده است که او این سوره را «سورة الغرف» می‌نامیده است و مفسرانی هم، از یکدیگر و در نهایت از او، این نام را بازگو کرده‌اند. سبب این نامگذاری آن بوده که واژه «الغرف»[1] با ساختار صرفی جمع مکسّر، بس در این سوره مذکور افتاده است: «لکن الّذین اتّقوا ربّهم لهم غرف من فوقها غرف مبنیّةٌ… (زمر: 20): لیکن کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند، برای آنها غرفه‌هایی است که بالای آنها غرفه‌هایی ] دیگر[ بنا شده است…». (ابن عاشور، 23/311؛ سیوطی، الإتقان، 1/174).

40 ـ غافر

40 ـ 1 ـ حم المؤمن، این نام در احادیثی از پیامبر(ص) (ابن عاشور، 24/75)، ابن عباس (مجلسی، 18/383) وامام باقر (ع) (طبرسی، مجمع البیان، 8/798) مذکور افتاده است. سیوطی بی‌ذکر مأخذ، همچنین نام «المؤمن» را برای آن ذکر نموده است. (سیوطی، همانجا).
بخاری در «صحیح» و ترمذی در «الجامع»، همین عنوان را برای سوره نوشته‌اند. و سبب چنین نامگذاری آن بوده که در این سوره، قصّة مؤمن آل فرعون مذکور افتاده است: «و قال رجلٌ مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه… (غافر: 28): و مرد مؤمنی از خاندان فرعون ـ که ایمان خود را نهان می‌داشت ـ گفت:…».
40 ـ 2 ـ سورة الطَّوْل، چنین نامیده شده چون در آغاز سوره آمده است «ذی‌الطول (غافر:3):] خداوند[ فراخ نعمت»اکنون دیگراین نام از یادها رفته ودانسته نیست مأخذ و راوی این نام چه و که بوده است. (همو، همانجا؛ ابن عاشور، همانجا).

41 ـ فصّلت

41 ـ 1 ـ السجدة، سیوطی بی‌ذکرمأخذی این‌نام را آورده است.(سیوطی، الإتقان، 1/174).برخی برآنند که این‌نام، کوتاه شدة «حم‌السجدة» است.(ابن‌عاشور،24/75).
41 ـ 2 ـ حم السجدة، در این نام، «حم» به «السجدة» اضافه شده و در صحیح بخاری و در جامع ترمذی، سوره با همین عنوان نشان دار شده است. این سوره، چنین نامگذاری شده است، تا از سوره‌هایی که با «حم» آغاز شده‌اند[1] متمایز گردد، از طریق اشاره به این نکته که در این سوره «حم» دار، یکی از سجده‌های قرآن قرار گرفته است. در احادیثی از امام صادق(ع) و امام باقر(ع)، این نام مذکور افتاده است. (ابن‌عاشور،همانجا؛ مجلسی،36/114، و78/64 و82/169 ـ 170، 174 و86/315).
41 ـ 3 ـ سجدة المؤمن، این نام را کواشی در «التبصرة» آورده است. سبب این نامگذاری، ارادة تشخیص و تمییز سورة فصّلت با نام نامشهور «سجدة»، از سورة «سجدة» ـ که نام مشهور سورة دیگری است ـ بوده است. و با این هدف، کلمة «سجدة» به سوره‌ای که پیش از سورة فصّلت قرار دارد یعنی سورة «المؤمن» ]= غافر[ اضافه شده است. چنانکه سورة «السجدة» را نیز با عنوان «سجدة لقمان» از «سجدة المؤمن» ]= فصّلت[ متمایز ساخته‌اند، چون که پس از سوره لقمان قرار گرفته است. (ابن عاشور، 24/228) و خلاصه آن که با عنوان «سجدة المؤمن»، خواسته‌اند بگویند سوره سجده‌ای که سر درپی سوره مؤمن دارد، یعنی سوره فصّلت؛ و با عنوان «سجدة لقمان» در جای دیگر، خواسته‌اند بگویند سوره سجده‌ای که سر در پی سوره لقمان دارد. یعنی سوره سجدة (نام مشهور و مرسوم سوره).
41 ـ 4 ـ سورةالمصابیح، این نام از کواشی نقل شده وسبب نامگذاری، آن بوده که در سوره آمده‌است: «… و زیّنا السماء الدنیا بمصابیح… (فصّلت: 12):… و آسمان دنیا را به چراغها آذین کردیم…». (همو، همانجا، 227؛ سیوطی، الإتقان، 1/174).
41 ـ 5 ـ سورة الأقوات، این نام نیز از کواشی نقل شده و سبب نامگذاری آن بوده که در سوره آمده است: «… خلق الأرض فی یومین… و بارک فیها و قدّر فیها أقواتَها فی أربعة أیّامٍ سواءً للسّائلین (فصّلت: 9 ـ 10):… زمین را در دو هنگام (= دوره) آفرید… و در آن خیر فراوان نهاد، و مواد خوردنی (رزق و روزی‌های) آن را در چهار روز (= مرحله زمانی) اندازه‌گیری کرد ] که[ برای خواهندگان درست ]ومتناسب با نیازهایشان[ است». (ابن عاشور، 24/227).

42 ـ الشوری

42 ـ 1 ـ سورة حم عسق، سوره نزد پیشینیان بدین نام شهره بوده است. بخاری در «کتاب التفسیر» وترمذی در«الجامع» بدینسان سوره‌را نشاندار کرده‌اند؛ وبدینسان
در شماری از تفسیرها و بسیاری مصحفها نامیده شده است (همو، 25/23) و از نوع نامیدن یک سوره به حروف مقطّعه مطلع آن می‌باشد.
42 ـ 2 ـ سورة عسق، با هدف «کوتاه‌گویی و کوتاهنویسی»، سوره را با نادیده گرفتن «حم» در آغاز آن، با حروف باقیمانده نامدار کرده‌اند. سیوطی در الإتقان سوره شوری را در ردیف سوره‌هایی که بیش از یک نام دارند، نیاورده است. و اساساً از پیامبر (ص) نیز، در نامگذاری این سوره، سخنی بازگو نشده است. (همانجا).

43 ـ الزخرف

43 ـ 1 ـ حم الزخرف، با اضافة کلمة (حم) به زخرف که در روایتی از امام‌باقر (ع) آمده سوره نامی دیگر یافته است. و بخاری نیز در صحیحش، سوره را این چنین نام نهاده است. (ابن عاشور، 25/157؛ طبرسی، مجمع البیان، 9/59).

44 ـ الدخان

44 ـ 1 ـ حم الدخان، در دو حدیث جدا که از پیامبر (ص) روایت شده است، این نام دیده می‌شود. (مجلسی، 86/320 و 95/415) همچنین در خبر مسندی از عبدالله بن عتبة بن مسعود چنین نقل شده است: «أنّ رسول الله (ص) قرأ فی صلاة المغرب بـ «حم الدخان»: رسول خدا (ص) در نماز شامگاه نخست، به ـ سوره ـ «حم الدخان» مترنّم گشت» (نسائی، 2/509).

45 ـ الجاثیة

45 ـ 1 ـ حم الجاثیة، با اضافة کلمة «حم» به الجاثیة، همراه شدن کلمة «الجاثیة» با «ال تعریف» ـ با آن که در اصل از «ال» تهی می‌باشد ـ با هدف نکوسازی اضافه بوده و تقدیر آن چنین است: «سورة هذه الکلمة»، یعنی سوره‌ای که این واژه در او مذکور افتاده است. و این معرفه سازی را فایدتی جز این نباشد. (ابن‌عاشور، 25/323).
45 ـ 2 ـ الشریعة، این نام را کرمانی در (العجائب) آورده است، (سیوطی، الإتقان، 1/174) و سبب چنین نامگذاری آن بوده، که در سوره آمده است: «ثمّ جعلناک علی شریعةٍ من الأمر فاتّبعها و لا تتّبع أهواء الّذین لایعلمون (جاثیة: 18): سپس تو را در طریقه آیینی ] که ناشی[ از امر ] خداست[ نهادیم. پس آن را پیروی کن و هوسهای کسانی را که نمی‌دانند پیروی مکن.» این لفظ ـ شریعة ـ در جای دیگری از قرآن نیامده است. (ابن عاشور، همانجا).
45 ـ 3 ـ الدهر، این نام را نیز کرمانی در (العجائب) آورده است. (سیوطی، همانجا). سبب این نامگذاری، ورود واژة دهر در این سوره می‌تواند باشد: «و قالوا ما هی إلاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا إلاّ الدّهر و ما لهم بذلک من علم إن هم إلاّ یظُنّون (جاثیة: 24): و گفتند: «غیر از زندگانی دنیای ما] چیز دیگری[ نیست؛ می‌میریم و زنده می‌شویم، و ما را جز طبیعت هلاک نمی‌کند.» و] لی[ به این ] مطلب[ دانشی ندارند ] و[ جز گمان نمی‌پرورند.» واژة دهر نه تنها در دیگر سوره‌هایی که چون سورة جاثیة ـ با (حم) شروع شده‌اند، وجود ندارد، (ابن عاشور، همانجا) بلکه در سرتاسر قرآن دو بار رخ نموده است، که دوم بار در سوره «إنسان» آمده و از قضا، نامی دیگر برای این سوره هم، گشته است.

46 ـ الأحقاف، نامی دیگر یافت نشد.

 

47 ـ محمّد

47 ـ 1 ـ سورة القتال، (سیوطی، الإتقان،1/174) سبب این‌نامگذاری آن باشد که در سوره، مشروعیت کارزار بیان گشته و بالاتر آن که واژه «القتال» در آیه بیستم، مذکور افتاده است. و اساساً مقصود از سوره‌ای که «… صریح نازل شد و در آن نام کارزار (= القتال) آمد…» (محمّد:20)، همین سوره می‌باشد، بنابراین نام «سورة القتال» برای سوره محمّد، نوعی نامگذاری قرآنی است (ابن عاشور، 26/71).
اکنون آیة بیستم سورة محمّد: «و یقول الّذین آمنوا لولا نُزِّلَت سورةٌ فإذا أنزِلت سورةٌ محکمةٌ و ذُکِر فیها القتال رأیت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون الیک نظر المغشیّ علیه مِن الموت فأولی لهم » و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند: « چرا سوره‌ای ]درباره کارزار[ نازل نمی‌شود؟» امّا چون سوره‌ای صریح نازل شود و در آن نام کارزار بیاید، آنان که در دلهایشان مرضی هست، مانند کسی که به حال بیهوشی مرگ افتاده به تو می‌نگرند و همان سزاوارشان است.»
47 ـ 2 ـ در بیشتر روایات صحیح بخاری که از این سوره نام برده شده، از آن زیر عنوان سورة الّذین کفروا یاد شده است. (همانجا).

48 ـ الفتح

48 ـ 1 ـ إنّا فتحنا، در روایتی منسوب به حضرت صادق (ع)، این نام به چشم می‌خورد. (طبرسی، مجمع‌البیان، 9/165). مولانا، در اقتباس ظریف و تلمیح لطیفی، این عنوان را در شعر خود برنشانده است:
«ای یوسف خوشنام ما، خوش می‌روی بر بام ما «انّا فتحنا» الصّلا، باز آ ز بام، از در درآ!» (مولوی، گزیدة غزلیات شمس، 14).

49 ـ الحجرات، این سوره را، نامی دیگر نباشد. (ابن عاشور، 26/213)

 

50 ـ ق

50 ـ 1 ـ ق و القرآن المجید، در این عنوان، سوره به آیه نخست خود نامیده شده و ضمن احادیثی از پیامبر (ص) (طبرسی، مجمع البیان، 10/791) ،أبا واقد لیثی (ابو داود، 1/363؛ دار قُطنی، 1/46) و جابر بن سمرة (ابن عاشور، 26/273) مذکور افتاده است.
50 ـ 2 ـ سورة الباسقات، این نام را سیوطی در الإتقان بیان داشته و آن را به کسی نسبت نداده است. (سیوطی، الإتقان، 1/174). در توجیه این نامگذاری توان گفت که واژة «الباسقات» صفت موصوف محذوف است، یعنی: «سورة النخل الباسقات» که اشاره دارد به: «و النخلَ باسقاتٍ لها طلعٌ نضیدٌ (ق: 10): و درختان تناور خرما که خوشه‌های روی هم چیده دارند ] را رویاندیم [» . بنابراین «باسقات» به معنای «تناوران بلند بالا» می‌باشد. (ابن عاشور، 26/273 ـ 274).

51 ـ الذاریات

51 ـ 1 ـ و الذاریات، در این جا، سوره به دو واژه‌ای که در آغازش بر نشسته‌اند، نامیده شده است. این عنوان را بخاری در «کتاب التفسیر» از صحیحش، ابن عطیه در تفسیرش، کواشی در تلخیص التفسیر و قرطبی در تفسیر خود آورده‌اند. (همانجا، 335).

52 ـ الطور

52 ـ 1 ـ والطور، در این وجه، سوره به دو واژة آغازینی خود نامیده شده‌است: «و الطور (طور: 1): سوگند به طور!». این عنوان، در بخش تفسیر صحیح بخاری، به مثابة نام این سوره مذکور افتاده است. (ابن عاشور، 27/35).

53 ـ النجم

53 ـ 1 ـ و النجم، در خبری از ابن عباس (دار قُطنی، 1/409) و در روایتی از حضرت صادق (ع) (طبرسی، مجمع‌البیان، 9/258) در بخش تفسیر صحیح بخاری و در جامع ترمذی این عنوان به چشم می‌خورد. در مصحفها و تفسیرها هر دو وجه (النجم، و النجم) آمده است که اوّلی (النجم)، از نوع نامیدن سوره به لفظی است که در طلیعه‌اش آمده است و دومی (و النجم) عبارت است از حکایت عین لفظی که در آغاز سوره رخنمایی کرده است.
53 ـ 2 ـ و النجمِ إذا هَوَی، چنانکه در حدیث زید بن ثابت در صحیحین آمده است که پیامبر (ص) «قرأ و النجم إذا هوی فلم یسجده». با این همه باید گفت که همه اینها یک اسم است با گستره‌ای فراخ. و اصولاً این سوره، از سوره‌هایی که بیش از یک اسم دارند شمرده نمی‌شود. (ابن عاشور، 27/87).

54 ـ القمر

54 ـ 1 ـ إقتربت، که سوره به نخستین واژة خود، نامیده شده است. (همانجا، 165؛ سیوطی، الإتقان، 1/174؛ ابو داود، 2/117؛ مجلسی، 84/239 ـ خبر چهل و نهم به نقل از باقرین (ع) و 90/273 ـ که روایتی است از امام صادق (ع) ).
54 ـ 2 ـ سورة إقتربت الساعة، در میان پیشینیان، چنین نامبردار بوده است. از آن جمله، در روایتی از حضرت صادق(ع) (طبرسی، مجمع‌البیان، 9/279) و بخاری که در کتاب التفسیر این عبارت را، عنوان سوره قرار داده‌است. (ابن عاشور، 27/165).
54 ـ 3 ـ اقتربت الساعة و انشقَّ القمر، که ضمن آن، سوره به نخستین آیه‌اش، نامیده شده است. این نام در خبری از ابا واقد لیثی در پاسخ به پرسش عمر از او که پیامبر (ص)، در عید قربان و عید فطر چه سوره‌هایی را تلاوت می‌کرد، آمده است. (ابوداود، 1/683؛ دار قطنی، 1/46).

55 ـ الرحمان

55 ـ 1 ـ عروس القرآن، بیهقی در شعب الإیمان از علی (ع)، از پیامبر (ص) چنین روایت کرده است: «لکلّ شیءٍ عروس و عروس القرآن سورة الرحمان: همه چیز را، عروسی است و عروس ـ سَو گُلی ـ قرآن، سوره رحمان است». دور نیست که این عنوان برای ستایش از سوره بوده باشد و نامی برای آن نباشد. (ابن عاشور، 27/227؛ سیوطی، الإتقان، 1/174).

56 ـ الواقعة

56 ـ 1 ـ إذا وقعت، ضمن خبری از ابن مسعود آمده است (ابوداود، 2/117)؛ که در آن، این سوره به دو واژة برنشسته در مطلع خود، نامیده شده است.

57 ـ الحدید

این سوره از دوران صحابه، به همین نام نامبردار بوده است. (ابن عاشور، 27/279). و آن را، نامی دیگر نباشد.

منابع و مآخذ

- آلوسی بغدادی، محمود؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت، دارالفکر، 1417 هـ .
- أنیس، ابراهیم ـ ودیگران ـ ؛المعجم‌الوسیط، چاپ‌دوم، تهران،انتشارات ناصرخسرو، بی‌تا.
- إبن أنس، مالک؛ المًوطَّأ ]در مجموعه الکتب الستة[ تحقیق: محمود فؤاد عبدالباقی، استانبول، Yayinlari Cagri ، 1401 ق / 1981 (= Ano Domini = بعد از میلاد مسیح (ع) = میلادی). A. D. .
- ابن حنبل، احمد؛ مسند احمد بن حنبل ]در مجموعه الکتب الستة[ با همان مشخصات کتابشناسی که در بخش منابع عربی، شماره (2) آورده‌ایم (= همان).
- ابن عاشور، محمّد طاهر؛ التحریر و التنویر، تونس، الدار التونسیة للنشر، بی‌تا.
- ابن عطیّه اندلسی، المحرّر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1413 هـ .
- ابن ماجه، محمّدبن یزید قزوینی؛ سنن ابن‌ماجه ]در مجموعه الکتب الستة[، همان.
- ابوحیّان اندلسی، محمّد بن یوسف؛ البحر المحیط، ریاض، مکتبة النصر الحدیثه، بی‌تا.
- ابوداود، سلیمان‌بن أشعث سجستانی‌أزْدی؛ سنن ابی‌داود ]درمجموعه الکتب‌الستة[، همان.
- بخاری، محمّد بن اسماعیل؛ «الجامع الصحیح» المعروف بـ «صحیح البخاری»، چاپ چهارم، بیروت ـ دمشق، دار ابن کثیر و دار الیمامة، 1410 ق / 1990 A. D. ]نیز طبع بیروت، دارالفکر، بی‌تا[.
- بَعْلبَکی ، منیر ؛ موسوعة المورد العربیة ، چاپ اوّل، بیروت، دار العلم للمَلایین، 1990 A. D. .
- تِرمِذی، محمّدبن عیسی بن سَوْرَة؛ سنن التِرمِذی ]در مجموعه الکتب الستة[، همان.
الجُرّ، خلیل؛ فرهنگ لاروس، ترجمه حمید‌خلیلیان، چاپ‌اول، امیرکبیر، تهران، 1365 ش.
- حافظ شیرازی، شمس الدین محمّد، دیوان خواجه حافظ شیرازی، به اهتمام ابوالقاسم اَنجوی شیرازی، چاپ پنجم، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، بی‌تا.
- حاکم نیشابوری. ابوعبدالله محمّد؛ المستدرک علی الصحیحین، چاپ اوّل، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411 ق / 1990 A. D. .
- دار قُطنی، ابو الحسن علی بن عمر؛ سنن الدار قُطنی، بیروت، دارالمعرفة، بی‌تا.
- دارمی، ابو محمّد عبدالله؛ «المسند» المعروف بـ «سنن الدرامی» ]در مجموعه الکتب الستة، ج 19[، همان.
- رازی، فخر (فخرالدین) محمد بن عمر بن حسین؛ «التفسیر الکبیر» (= مفاتیح الغیب)، چاپ سوم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
- زمخشری، محمود بن عمر؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، چاپ اوّل، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، 1414 ق.
- سخاوی، علی بن محمّد؛ جمال القُرّاء و کمال الإقراء، چاپ اوّل، بیروت، دار البلاغة، 1413 ق .
- سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمان؛ الإتقان فی علوم القرآن، تحقیق مصطفی دیب البغا، چاپ اوّل، دمشق ـ بیروت، دار ابن کثیر، 1407 ق / 1987 A. D. .
- ـــــــــــــــــــــــــــ ؛ الدرّالمنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، 1404 ق.
- شحّاته عبدالله محمود؛ درآمدی به تحقیق در اهداف و مقاصد سوره‌های قرآن کریم، نگارش محمدباقر حجّتی، چاپ اوّل، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1369 ش.
- شریعتی، علی؛ کویر، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
- طبرسی، فضل بن حسن؛ جوامع الجامع فی تفسیر القرآن المجید، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1412 ق / 1992 A. D. .
- ــــــــــــــــــــ ؛ مجمع البیان لعلوم القرآن، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 ق / 1988 A. D. .
- طبری، محمد بن جریر بن یزید؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1409 ق / 1989 A. D. .
- قُرْطَبی، محمد بن احمد؛ الجامع لِأحکام القرآن، بی‌جا، بی‌نا، ‌بی‌تا.
- کلینی رازی، محمد بن یعقوب بن إسحاق؛ الأصول من الکافی، به اهتمام علی اکبر غفاری، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365 ش.
- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالأنوار، چاپ‌دوم، بیروت، مؤسسة‌الوفاء،1403ق/ 1983 A. D..
- مسلم بن حجّاج نیشابوری؛ صحیح مسلم ]در مجموعه الکتب الستة[، همان.
- مولوی (مولانا) جلال الدین محمد، گزیدة غزلیات شمس، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، چاپ چهارم، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1362 ش.
- نَسائی، احمد بن شعیب؛ سنن النسائی، چاپ اوّل، بیروت، دراالمعرفة، 1411 ق / 1991A. D. .
- نهج‌البلاغة، ترجمة جعفر شهیدی، چاپ دوم، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1368 ش.

منابع انگلیسی

- J. d. pearson The Encyclopedia of Islam, E. j. brill, Leiden, The Netherlands.

پی نوشت ها:

* ـ این نوشتار، برگرفته از پایان‌نامة دکتری نگارنده با عنوان «طبقه‌بندی عناوین و وجه تسمیة سوره‌های قرآن کریم» است.
[1] ـ برگردان اکثر آیات از ترجمه استاد محمد مهدی فولادوند است؛ با اندکی تصرف.
[1] ـ لقب علی بن حسن هنائی.
[1] ـ در این مأخذ، این نام به امام صادق (ع) نسبت داده شده است.
[1] ـ بدون آنکه از راوی یا مأخذ این نام، یاد کند.
[1] ـ از آیة نخست سورة فرقان گرفته شده است.
[1] ـ «غُرفه» که جمع آن «غُرَف» است، به معنای «خانه‌های بلند مرتبه رفیع» به مَثَل: برج و آپارتمان می‌باشد.
[1] ـ در سرتاسر قرآن کریم، در آیه نخستِ 7 سوره، «حم» به چشم می‌خورد. این سوره‌ها عبارتند از: «غافر، فصّلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف». در همه این سوره‌ها، «حم» خود به تنهایی یک آیة تمام است.
شنبه 25 شهریور 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن مكّى و مدنى از نگاه سيد قطب

قرآن مكّى و مدنى از نگاه سيد قطب

كرم سياوشي

چکیده: شناخت صحيح و دقيق آيات و سوره‏هاى مكى و مدنى از مهم‏ترين قرينه‏هاى لازم در تفسير و تبيين وحى آسمانى و الهى قرآن به شمار است. با وجوداين ضرورت، مفسران و قرآن پژوهان در موارد متعددى از اين توشه و زاد راه محرومند! گو اينكه عالمان تيزبين و ژرف‏انديش قرآنى از تدارك و تأمين اين توشه ضرورى دست نَشُسْته، خويش را درگير امر نموده و در صدد بازيابى هر چه بيشتر و بهتر آن بر آمده و تلاش‏هاى قابل ارجى را سامان بخشيده‏اند.
اين مقاله به بررسى و تحليل ديدگاه »سيد قطب«، كه يكياز مبرزترين مفسران قرآن است، در شناخت آيات و سوره‏هاى مكى و مدنى و ضرورت اهميت اين شناخت پرداخته و بر آن شده تا كنجكاوى‏ها و موشكافى‏هاى اين مفسر پر ارج را در اين عرصه بنماياند.


كليد واژه‏ها: علوم قرآنى، ترتيب نزول، مكى و مدنى، سيدقطب، فى ظلال القرآن.

مقدمه

مبحث «مكى و مدنى» يكى از مباحث مهم علوم قرآنى است كه به صورت طبيعى در زيرمجموعه بحث جامعِ «ترتيب نزول آيات» قرار مى‏گيرد. از آنجا كه در بحث ترتيب نزول نمى‏توان به نتيجه‏اى قاطع و قابل اعتماد در باب تقديم و تأخير زمانى نزول آيات و سوره‏هاى قرآن دست يازيد، مفسران و انديشمندان قرآنى براى دستيابى به حداقل معرفتِ لازم در اين رابطه، در صدد تشخيص و تمييز آيات و سوره‏هاى مكى و مدنى از يكديگر برآمده و به همين منظور قواعد و معيارهايى را بنا نهاده‏اند.

فوائد شناخت آيات مكى و مدنى

شناخت آيات مكى و مدنى هر چند مراحل مختلف رسالت اسلام و تحوّلات آن را به دقّت نمى‏نماياند، لكن ويژگى‏هاى هر يك از دو دوره مستقل و مهم رسالت آن حضرت را بر ما مكشوف مى‏سازد و اوضاع و شرايطى را كه در هر يك از آن دو، پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و نو مسلمانان با آن مواجه بودند و نيز چگونگى دخالت قرآن را در ميدان‏ها و معركه‏هاى گوناگون براى دستگيرى از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و پيروانش و جهت تقويت و تداوم رسالت اسلام بر ما آشكار مى‏سازد كه اين امر نقش مهم و سازنده‏اى در الگودهى به مسلمانانِ ديگر عصرها و نسلها به ويژه به هنگام تجديد حيات اسلامى خواهد داشت.1
به عنوان نمونه تبيين مفسر فى ظلال از چرايى و چگونگى نزول سوره‏هاى: إسراء، يونس، هود، يوسف و حجر كه همگى سوره هايى مكى هستند و در پى رخ نمودن وضعيتى خاص و شكننده پس از رحلت ابوطالب و خديجه «رضى اللَّه عنهما» اين دو ياور و مددكار اثرگذار و نقش آفرين پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و پس از وقوع حادثه شگفت‏انگيز إسراء و معراج پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده‏اند و تشريح ويژگى‏هاى اين دوره پرمشقت و كمرشكن از سوى سيد قطب، لزوم درك و شناخت آيات و سوره‏هاى مكى و مدنى را دو چندان مى‏كند.2
فايده عام و كلى فوق را مى‏توان در قالب مواردى جزئى‏تر ذيل ارائه داد:

الف( شناخت آيات مكى و مدنى عامل مهمى جهت كشف واقع نگرى و پويايى قرآن

بر اساس اين نگرش، قرآن كريم جهت رعايت واقع نگرى و پويايى برنامه خود مشتمل بر دو بخش: قرآن مكى و قرآن مدنى است، كه هر يك از اين دو بخش، توضيحات و رهنمودهاى متناسب با زمان و شرايط خود را دارا مى‏باشند.
در قرآن مكى بر بستر سازى و تعميق عقيده و تصورات صحيح در ذهن و ضمير و دل و جان پيروان تأكيد شده است؛ لذا تمام ابزارها و وسايل بيانى و تبليغى در جهت اين مقصد اساسى به كار گرفته مى‏شوند تا نهايتاً منجر به شكل‏گيرى جامعه و نظام اسلامى گردد؛ سپس در قرآن مدنى كه مربوط به مرحله دوم برنامه الهى است در كنار تبيين اعتقادات و تصحيح تصورات، بيشترين فرصت به تشريع و قانون گذارى و قاعده سازى دقيق و گسترده در ابعاد مختلف زندگى فردى و اجتماعى اختصاص داده شده است.3
البته اين بدان معنا نيست كه توجيهات و قوانين و ارزشهاى ارائه شده در دوره مدنى تنها مختص به همان دوره خاص مى‏باشند و قابل تطبيق در زمان‏ها و مكان‏هاى ديگرى نيستند؛ چه اين قوانين و تعاليم نيز بسان توجيهات عقيدتى مرحله اول (دوران مكه)، مطلق و خارج از حصار زمان و مكان اند؛ اگر چه براى فهم صحيح و كامل آنها لازم است شرايط و اوضاع زمان نزول آنها به خوبى شناسايى شود، تا در شرايط مشابه و مناسب به كار گرفته شوند.4
سيد قطب واقع نگرى قرآن را در دو مرحله مكى و مدنى موجب عملياتى و كارآمد شدن برنامه قرآنى در هر يك از اين دو مرحله مى‏داند و آن را الگوى مناسبى مى‏داند تا دعوتگران و مبلغان و مصلحان مسلمان به دقّت و تأمّل در آن بنگرند و براى طرح ريزى و پيشبرد برنامه‏هاى خود از آن بهره گيرند؛ بر همين اساس وى در پاسخ كسانى كه از او برنامه‏هاى مدون و كارساز اجرايى براى حكومت و جامعه اسلامى مورد ادعا درخواست مى‏نمايند، مى‏گويد: اين گونه برنامه‏ها به هنگام تحقق عينى جامعه اسلامى و شكل‏گيرى آن، بر حسب احتياجات و ضروريات ] به تدريج [ تدوين مى‏شوند نه قبل از آن.5
بر اين اساس، سيد قطب بر مشخصه «واقع گرايى تحرك بخش قرآن» كه در پرتو شناخت صحيح آيات مكى و مدنى به دست مى‏آيد، تأكيد مى‏ورزد و آن را كليد تعامل درست با قرآن براى فهم و فقه و درك مقاصد و اهداف آن بر مى‏شمرد.6

ب( تعيين مكى و مدنى اولين گام در دستيابى به فضا و شرايط نزول

در روش تفسيرى مفسر فى ظلال، تعيين مكى يا مدنى بودن آيات و سوره‏هاى قرآن، اولين گام در راه دستيابى به فضا و شرايط تاريخى نزول قرآن با ديگر ويژگيهاى ممتاز آن است.7
سيد قطب اين قدم را به صورت مستمر و كامل بر مى‏دارد؛ لذا در آغاز تفسير هر سوره و پيش از پرداختن به تفسير آيات آن، درصدد مشخص نمودن اين خصلت تاريخى براى نصوص بر مى‏آيد. در اين رابطه او به نكته‏اى اساسى و مهم اشاره مى‏كند، و آن در دسترس نبودن يك ترتيب زمانى دقيق و قابل اعتماد از نزول آيات و سوره‏هاى قرآن است؛ چنين وضعيتى با وجود ارزش مندى و راه گشا بودن مسأله ترتيب نزول در ترسيم منهج حركتى و پوياى اسلام و مراحل و گام‏هاى مختلف آن، موجب مى‏گردد تا با توجه به ظنى و غيرقطعى بودن ميراثى كه هم اكنون در اين ارتباط در دسترس است، از يك سو، نتايج و دستاوردهاى آن نيز ظنى و تقريبى باشد و نه قطعى و نهايى! و از سوى ديگر، گاهى بر اين دستاورد ظنى و تقريبى نتايج خطير و خطرآفرينى مترتب گردد!
بر اين اساس و به جهت عدم وجود يك ترتيب نزول زمانى قطعى از سوره‏هاى قرآن، وى تفسير خود را بر حسب ترتيب سوره‏هاى قرآن در مصحف عثمانى آغاز مى‏كند و مناسبات تاريخى هر سوره را به صورت موجز و مختصر و با ترجيح پاره‏اى از روايات و گزارش‏ها، ارائه مى‏دهد و در تبيين فضا و شرايط تاريخى آيات قرآن نيز، همين شيوه اختصار و ترجيح را در پيش مى‏گيرد.8
سيد قطب در معرفى سوره «بقره»، ضمن مدنى دانستن آن، معتقد است: اين سوره، از اولين سوره هايى است كه پس از هجرت نازل شده است، و قول مرجّح آنست كه آيات آن به صورت پى در پى نازل نشده‏اند تا يكباره كامل شود. چنانكه با مراجعه به اسباب نزول برخى از آيات اين سوره، و نيز برخى از آيات ديگر سوره‏هاى مدنى - هر چند اين اسباب نزول‏ها قطعى و يقينى نيستند - به دست مى‏آيد كه سوره‏هاى طولانىِ مدنى، آياتشان پى در پى نازل نگرديده است؛ بلكه پيش از تكميل هر يك از آنها، سوره‏هاى ديگرى نيز مفتوح بوده و آياتى از آنها نيز نازل مى‏شده است؛ لذا عامل اصلى در ترتيب نزول سوره‏ها، سبقت و تقدم هر سوره در نزول اولين بخش از آيات آن مى‏باشد، نه نزول همه آيات آن9 و سوره «نساء» را كه طولانى‏ترين سوره قرآن پس از بقره است، سوره‏اى مدنى مى‏داند كه آغاز نزول بخش عمده‏اى از آن در اوايل دوره هجرت بوده است.
وى درباره ترتيب نزول اين سوره، ديدگاهى را كه ترتيب آن را پس از سوره «ممتحنه» قرار مى‏دهد كه بخشى از آن در سال ششم هجرى، در غزوه حديبيه نازل شده و بخش ديگرى از آن پيش از فتح مكه، نمى‏پذيرد.10
سيد قطب براى اثبات نظر خود مبنى بر مقدّم بودن نزول سوره «نساء» بر سوره «ممتحنه» به نزول برخى از آيات اين سوره در مقاطع زمانى مختلف اشاره مى‏كند؛11 و ضمن بيان تاريخ احتمالى نزول آنها، معتقد است: بخش عمده‏اى از سوره «نساء» پس از غزوه احد در سال سوم هجرى نازل شده است.
وى براى اثبات اين سخن، يك نمونه از آيات سوره «نساء» را - كه با توجه به استدلال وى قطعاً پيش از سال پنجم و يا چهارم هجرى نازل شده است - شاهد مى‏آورد و يادآور مى‏شود كه: شواهد ديگرى نيز براى تأييد ديدگاه وى، درباره ترتيب سوره «نساء» موجود است.12
همچنين وى در ارتباط با ترتيب نزول سوره «مائده» با اشاره به اينكه روايات، نزول آن را پس از سوره «فتح» در سال ششم هجرى مى‏دانند، به نقد اين دسته از روايات مى‏پردازد و با مراجعه موضوعى به سوره «مائده» و اشاره به مباحث مطروحه در آن، معتقد است: گر چه بخش‏هاى نخستين13 و بخش‏هاى ديگرى از سوره «مائده» از جمله آيه شريفه «أليَوم أكمَلتُ لَكُم دِينَكُم و أتمَمتُ عَليكُم نِعمَتى و رَضيتُ لَكُمُ الإسلاَمَ دِينَاً» (مائده/ 3) كه ترجيحاً آخرين آيه نازله قرآن است، پس از سوره «فتح» نازل شده‏اند؛ لكن نزول بخش‏هاى ديگرى از آن، پيش از سوره «فتح» بوده است. استدلال وى براى اثبات اين ديدگاه جالب و هوشمندانه است.14
همچنانكه توجيه وى در رابطه با «مكى» دانستن همه آيات سوره «عنكبوت» شنيدنى است! سيد قطب معتقد است: همه آيات سوره «عنكبوت» بر خلاف برخى روايات كه يازده آيه نخست آن را به واسطه ذكر «جهاد» و ياد كرد «منافقين» در آنها مدنى دانسته‏اند، مكى است.
مفسر فى ظلال با ردّ روايات مذكور، و در يك تحليل دقيق يادآور مى‏شود: آيه هشتم اين سوره - كه جزء يازده آيه اول است - درباره اسلام آوردن «سعد بن أبى وقاص» نازل شده و او بدون شك در مكه مسلمان شده است؛ بعلاوه منظور از «جهاد» در اين سوره جهاد بر ضد «فتنه و آشوب» است نه جهاد به معناى «جنگ و كشتار»؛ يعنى جهاد با نفس براى بردبارى و پرهيز از به فتنه افتادن! زيرا سياق به طور واضح اين مطلب را تأييد مى‏كند؛ همچنانكه ذكر «نفاق» در اين سوره با ارائه تصوير درونى برخى از افراد همراه گرديده است كه مقصود از آن اين است كه پيوسته برخى از انسانها داراى حالت نفاق و منفعت‏طلبى اند.15
به سبب درك همين اهميت و ضرورت است كه برخى از قرآن پژوهان معتقدند: تشخيص و تعيين مكى يا مدنى بودن آيات و سوره‏هاى قرآن، به عنوان اولين گام جهت درك فضا و شرايط تاريخى نزول آيات قرآن، جزء مقدمات ضرورى تفسير به شمار مى‏آيد16 و فوائد آن از جمله: در شناسايى آيات ناسخ و منسوخ، در اطلاع از أسباب و مكان نزول آيات، و در فهم صحيح مفاهيم قرآن مشهود است؛ چنانكه بى‏توجهى به اين امر گاه موجب راه يافتن مطالب ناصحيح و تأويلات نابجا در تفسير مى‏گردد؛17 اهميت اين موضوع تا آنجاست كه ابوالقاسم نيشابورى (م 245 ق) در كتاب «التنبيه على فضل علوم القرآن» اظهار مى‏دارد:
«شريف ترينِ علوم قرآن، آگاهى از مواقع نزول، دانستن جهت‏گيرى‏هاى نزول و شناخت ترتيب نزول آيات در مكه و مدينه است...»18
شناخت آيات مكى و مدنى از چنان اهميتى برخوردار است كه برخى از قرآن شناسان بر اين باورند كه:
«سزاوار است مسير اصلى پژوهش علماى اسلامى براى دستيابى به مراحل مختلف پيشرفت و گسترش اسلام، همين موضوع باشد! تا از اين طريق، محققان و صاحب نظران چگونگى گام‏هاى حكيمانه قرآن را به هنگام همراهى با وقايع، حوادث و شرايط جامعه نوبنياد اسلامى باز شناسند.»19
بر اين اساس، سيد قطب به عنوان يكى از مُصلحانى كه در صدد دميدن روح تجديد حيات اسلام برآمده و در انديشه إحياء روحيه بازگشت به قرآن و تعاليم آن بوده است، بر تشخيص و تعيين آيات مكى و مدنى جهت تأمين اين هدف بزرگ تأكيد ورزيده و در سر آغاز همه سوره‏هاى قرآن، و پيش از تفسير آيات آنها، اين موضوع مهم را مطرح و نظريات مختلف را مورد توجّه و تأمّل قرار داده و به صورت مستدل به ردّ يا پذيرش آنها پرداخته است.

معيارهاى تشخيص مكى و مدنى

عالمان قرآنى در تشخيص آيات مكى از مدنى و بالعكس، سه معيار ارائه داده‏اند. اين معيارها عبارتند از: «زمان، مكان و خِطاب».20
سيد قطب نيز چون غالب مفسران و قرآن پژوهان، در اين ميان معيار زمانى را - كه دقيق‏ترين و جامع‏ترين معيار است - برگزيده و قرآن مكى را عبارت از آياتى مى‏داند كه در طول 13 سال نخستِ رسالت و پيش از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به مدينه بر آن حضرت نازل شده است.21 چنانكه قرآن مدنى نيز از نظر او مشتمل بر همه آياتى است كه پس از هجرت و تا زمان رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر آن حضرت نازل شده است؛ هر چند بخشى از اين آيات در خارج از مدينه يا حتّى در مكه بر او نازل شده باشد.22
علاوه بر اين معيار كلى، براى شناخت دقيق‏تر و تفكيك آسان‏تر آيات مكى و مدنى از يكديگر، معيارها، ملاك‏ها و علائم ديگرى نيز ارائه گرديده كه برخى از آنها ويژگى‏هاى صورى و اسلوب بيانى آيات مكى و مدنى را مشخص مى‏كند و برخى ديگر ملاكهايى محتوايى و موضوعى اند كه در تشخيص اين دو دسته از آيات مفيد واقع مى‏شوند.23
ناگفته پيداست تشخيص آيات مكى و مدنى بر طبق اين ملاك‏ها قطعى، حتمى و يقينى نخواهد بود و - علاوه بر آن - براى تشخيص استوارتر آيات مكى و مدنى دلايل ديگرى را نيز مى‏طلبد؛ چه برخى از آيات مكى أحياناً مشتمل بر خصوصيات و ملاك‏هاى آيات مدنى اند و بالعكس.24
اكنون و پس از ذكر اين مقدمه به تبيين ديدگاه اختصاصى25 سيد قطب درباره چگونگى بازشناسى آيات و سوره‏هاى مكى و مدنى از يكديگر مى‏پردازيم.

ويژگى‏هاى قرآن مكى و مدنى از ديدگاه سيدقطب
الف) قرآن مكى

مفسر فى ضلال كه خود را به عنوان يك «دعوتگر»26 معرفى مى‏كند، معتقد است: بر دعوتگران مسلمان است كه راهنماى حركت و عمل خويش را از قرآن بياموزند و رسالت و دعوت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم را كه مراحل و چگونگى‏هاى آن در آيات قرآن مطرح و متجلى است، الگوى خويش قرار دهند. در همين راستا، وى به دقّت در صدد بازشناسى خصوصيات و علائم قرآن مكى است كه در سخت‏ترين و پرمشقت‏ترين دوره حيات اسلام؛ يعنى دوران دعوت مكى نازل شده است تا از طريق آن از روش قرآن كريم را در توجيه، تربيت و تحرك بخشى به دست آورد و به عنوان توشه‏اى ارزشمند در اختيار خويش و ديگر دعوتگران مسلمان قرار دهد.
نخستين موضعى كه سيد قطب در آن به ذكر خصوصيات آيات مكى مى‏پردازد سوره «أنعام» است. از نظر وى سوره «أنعام» الگوى تمام عيار قرآن مكّى است! زيرا در مكه قرآن پيوسته از يك موضوع سخن مى‏گويد. اين موضوع مهمّ همان «عقيده» است كه در قاعده اصلى آن؛ يعنى الوهيت، عبوديت و پيوند ميان آن دو تمثّل و تجلّى يافته است. وى هدف از طرح گسترده و مستمرّ مسأله عقيده را در آيات مكى، توجيه انسان براى درك سرّ وجود خويش و رازِ وجود هستى پيرامون خويش مى‏داند!
«مقصود از طرح مسأله عقيده آنست كه به انسان گفه شود: او كيست؟ از كجا آمده؟ چگونه آمده؟ براى چه آمده؟ در نهايت به كجا مى‏رود؟ چه كسى او را از كتم عدم و نيستى به عرصه هستى و وجود آورده؟ چه كسى دوباره اين وجود را از او خواهد گرفت؟ مسير و مقصد انسان در اين رفتن كجا خواهد بود؟ همچنانكه گويى خداوند با طرح مسئله عقيده از انسان مى‏پرسد: اين هستىِ نمايان و محسوس براى چه آفريده شده است؟ نيز آن بخش از هستى و وجود كه با وجود عدم رؤيت و تماشا، از وراى اين هستى ظاهرى قابل درك است براى چيست؟ چه كسى اين هستى مملو از راز و رمز را آفريده است؟ چه كسى آن را مديريت مى‏كند؟ چه كسى آن را از بين خواهد برد؟ چه كسى دوباره آن را ايجاد خواهد كرد و در آن دگرگونى به وجود خواهد آورد؟ و سرانجام اين كه خداوند با طرح مسئله عقيده، گويى به انسان مى‏آموزد: كه او چگونه بايد با خالق هستى و با خودِ هستى به تعامل بپردازد؟ و با خالق خويش چگونه بايد رفتار نمايند.»27
بر اين اساس، از ديدگاه سيد قطب استمرار و تكرار طرح مسئله عقيده در طول دوران مكى و نپرداختن به مباحث تشريعى و تفصيلى، درس مهم و آموزنده‏اى است كه ضرورت دارد دعوتگران و مبلغان اسلام به شايستگى و با ژرفنگرى در آن بنگرند. از نظر وى، اهميت اين درس از آن جهت است كه شيوه قرآن در مواجهه با أعراب، آسان‏ترين شيوه نبوده است! زيرا آنها به حَسب زبان و لغت خويش معناى حقيقى «لا إله إلا اللَّه» را با تمام ابعاد معنوى، اجتماعى و دنيايى آن درك مى‏نمودند و به وضوح مى‏دانستند كه شعار «لا إله إلا اللَّه» به معناى برچيدن بساط تمام رياست‏ها، شرافت‏ها و بزرگى‏هاى خودساخته است! و به سبب همين دركِ درست بود كه با شدّت و حدّت به مقابله با دين اسلام مى‏پرداختند و تمام تاب و توان خويش را براى خاموش كردن نور آن به كار مى‏بستند!
اين در حالى بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با توجه به موقعيّت ممتازى كه - از پيش - در ميان قريش از آن بهره‏مند بود مى‏توانست به مدد آنها - و بدون طرح مسئله عقيده - براى از ميان برداشتن پاره‏اى از نابسامانى‏هاى اجتماعى و اخلاقى و براى ايجاد اتحاد و همگرايى در ميان أعراب در اطراف جزيرة العرب، يك نهضت اجتماعى به راه اندازد و دعوت خويش را از اين طريق آغاز كند! سپس آنگاه كه از اين طريق بر مجد و عظمت قدرت و قوّت خويش افزود، مسئله عقيده را مطرح مى‏سازد و آنان را به پذيرش آن وادار نمايد!28
اما طبيعت دين اين روش را نپسنديده و ضرورى دانسته تا رسالت اسلام - از همان آغاز - بر قاعده توحيد استوار باشد و همه تنظيمات و تشريعات آن از اين اصل بزرگ نشأت گيرد. بر اين اساس، همه قرآن مكى در صدد استقرار «لا إله إلا اللَّه» در قلوب و عقول انسانهاست و با وجود مشقت طرح آن، به سوى ديگر روش‏ها نگراييده و تنها و تنها بر آن اصرار ورزيده است. چرا كه هر گاه شعار «لا إله إلا اللَّه» در ژرفاى دل و جان انسان استقرار يابد همزمان نظام مبتنى بر آن نيز به سهولت پذيرفته خواهدبست!29
روش تربيتى پوياى اسلام با ترسيخ و تعميق عقيده در درون دلها و جانها، آن را به عاملى تحرك بخش، نفوذ گر و اثرگذار براى ايجاد ساير تحولات و دگرگونى‏هاى مثبت تبديل مى‏نمايد!
لذا ضرورى است دعوتگران مسلمان نيز به جاى ارائه ديدگاه‏هاى نظرىِ خشك بر طبق همين روش، بستر لازم جهت ايجاد تحول اساسى و دگرگونى عميق در جامعه را فراهم سازند.30
علاوه بر اين خصوصيت موضوعى و روش شناختى، سيد قطب «اسلوب بيانى» قرآنِ مكى را نيز متمايز از غير آن توصيف مى‏كند. وى در اين باره اظهار مى‏دارد:
«قرآن مكى هم به لحاظ موضوع و هم به لحاظ بيان، داراى جوّى خاص و مذاقى مشخص است! هم موضوع اساسى اين نوع قرآن و هم اسلوب اداى اين موضوع، در آفرينش اين جوّ و مذاقِ ويژه دخالت دارند. از نگاه وى اسلوب قرآن مكى الهام گر، اثر گذار است و از نواختى ژرف بهره‏مند است و همه خصايص تعبيرى از قبيل ساختار لفظى، اثر گذارنده‏هاى موضوعى و ... در شكل‏گيرى اين اسلوب مشاركت دارند».31
وى از طريق همين دو ويژگى پيش گفته (موضوع و شيوه بيانى سُوره‏هاى مكى) در صدد اثبات مكى بودن سوره هايى برآمده كه درباره آنها ادعا گرديده مدنى‏اند. به عنوان مثال، سوره «رعد» را كه پاره‏اى روايات بر مدنى بودن آن اشاره دارند و در برخى مصاحف نيز در زمره سوَر مدنى به حساب آمده، مكى مى‏داند و معتقد است:
«اين سوره هم به لحاظ موضوع و هم به لحاظ شيوه أدا و هم به لحاظ جوِّ كلى - به شدت - مكّى مى‏نمايد! و كسى كه مدّتى در سايه سار قرآن زيسته باشد نسيم مكى بودن آن را استشمام خواهد نمود!»32
و به همين شكل وى درباره مكى بودن بخش أعظمى از سوره حج، به موضوع و شيوه بيانى آيات آن إستناد مى‏كند و معتقد است: در اين سوره موضوعات سوره‏هاى مكى مانند: توحيد، بيم از قيامت و اثبات رستاخيز و افكار شرك آلود، و جوّ سوره‏هاى مكّى مانند: چشم اندازهاى قيامت و نشانه‏هاى گسترده خداوند در پهنه هستى نمايان است. بعلاوه ضلال موجود در جوِّ اين سوره همگى ظلال قوّت، شدّت، تندى، ترس، تحذير، ترهيب، به خروش آوردن مشاعر تقوى و تسليم شدن است33 كه اين امر نيز از نشانه‏ها و خصوصيات قرآن مكى است!
همچنانكه با استناد به اسلوب بيانى سوره «زلزال» و موضوع آن، مكى بودن آن را ترجيح مى‏دهد و رواياتى را كه بر مدنى بودن آن دلالت دارند، نمى‏پذيرد.34

ب) قرآن مدنى

قرآن مدنى كه نزول آن از هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به مدينه آغاز گرديده داراى مشخصات موضوعى و بيانى مخصوص به خود است. سيد قطب معتقد است خداوند حكيم پس از ريشه دار نمودن و استوار گردانيدن امر عقيده و ابعاد مختلف آن (اصول دين) در جان و دلِ مسلمانان با نزول آيات مكى، در دوران رسالت مدنى در صدد ارائه برنامه‏ها، احكام و قوانين، ارزش‏ها و رهنمودهاى لازم جهت برپايى نظام و جامعه اسلامى مبتنى بر آن عقيده برآمده است؛ چه، در مكه زمينه‏اى براى برپايى حكومت و نظام اسلامى موجود نبوده لذا با برپايى آن در مدينه و با قوّت و قدرت يافتن مسلمانان براى حمايت از برنامه‏ها و نظام دينى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى جديد، دستورات و قوانين و قواعد لازم براى تعالى و تكامل اين نظام و براى پاسخ گويى به اين واقعيت جديد نازل گرديده است.35
البته مفهوم اين سخن آن نيست كه در قرآن مدنى ديگر به هيچ وجه از عقيده سخن به ميان نيامده است؛ زيرا - با وجود جهت‏گيرى خاص قرآن مدنى - موضوع اصيل و اساسى عقيده نيز همچنان به مناسبت‏هاى مختلف، در آن مطرح گرديده است؛36 چنانكه احكام تشريعى و قوانين و ارزشهاى تفصيلى نظام اسلامى و اوامر و نواهى و حلال و حرام‏هاى موجود در اين نظام به شكل تنبّه‏آميزى به انديشه‏هاى اعتقادى پيوند مى‏خورند تا ضريب تعهّد و التزام به آنها افزايش يابد و پشتوانه و ضمانت قوى و محكمى براى عمل بدآنها فراهم آيد.
يكى از نمونه‏هاى روشن اين امر سوره «انفال» است با محتوايى درگير كه بيانگر حركت بى امان انسان مؤمن است! سيد قطب در تبيين اين امر اظهار مى‏دارد:
«سوره أنفال پيوندهاى جامعه اسلامى و احكام تعامل اين جامعه با ديگر جوامع را چه در وقت صلح و چه در هنگامه جنگ، نيز احكام غنائم و معاهدات را بر اساس عقيده تنظيم مى‏كند. علاوه بر آن، سوره انفال معانى بزرگ و حقايق سهمگين، و دستورات صلح و جنگ و غنائم و اسيران و معاهدات و پيمانها و عوامل پيروزى و شكست را با اسلوبى الهام بخش، توجيه گر و تربيت كننده ارائه مى‏دهد تا انديشه و اعتقادى را شكل دهد كه نخستين و بزرگترين محرك فعاليت و كُنش انسان است. چنانكه اين خصوصيت امتياز آشكار قرآن در عرضه همه حوادث و توجيهات مى‏داند.»37
محمد قطب نيز نمونه‏هاى ارزشمندى از چگونگى تداوم طرح موضوع عقيده در آيات مدنى را بر مى‏شمرد و بر اين امر تأكيد مى‏ورزد كه عقيده درسى نيست كه يكبار ارائه گردد و سپس از آن به سوى ديگر دروس گذر شود! عقيده درس هميشه و هماره بشريت است.38
البته طرح و تبيين موضوع محورى سوره‏هاى مدنى يا «قرآن مدنى» سخنى نيست كه سيد قطب براى نخستين بار از آن سخن گفته باشد؛ بلكه قرآن پژوهان متقدّم نيز به اين مهم دست يافته و آن را معيار شناخت اين بخش از قرآن قرار داده‏اند؛39لكن نكته مهم در روش سيد قطب آنست كه وى در شناسايى قرآن مدنى تابع محض نظريات ارائه شده نيست؛ بلكه در اين مورد به صورت مستقل و آزاد عمل مى‏كند. لذا در موارد متعددى أقوال ديگر انديشمندان و مفسران را نقض مى‏كند و ديدگاه خود را كه متكى بر «گزارش‏هاى تاريخى» يا «مباحث موضوعى» يا «سياق آيات» و يا ديگر دلايل قابل اعتماد است ارائه مى‏دهد!
به عنوان مثال با وجود آنكه آيات نخست سوره «تغابن» به قرآن مكى مشابهت دارند، و رواياتى نيز در ارتباط با مكى بودن اين سوره وارد گرديده است، وى مدنى بودن آن را ترجيح مى دهد و معتقد است مانعى ندارد كه خداوند پس از هجرت نيز كفار مكه يا كفار نزديك مدينه را مورد خطاب قرار داده باشد.40 نيز همچنانكه پيشتر سخن رفت وى با وجود طرح دو موضوع «جِهاد» و «نِفاق» در سوره عنكبوت آن را مدنى نمى‏داند؛ بلكه همچون ديگر مفسران هوشمند و ژرفنگر به بيان دلايل ذكر اين دو موضوع - كه از موضوعات مدنى است - در اين سوره كه آن را از سوره‏هاى مكى بر مى‏شمرد پرداخته است.41
ديدگاه وى در ذيل پاره‏اى ديگر از آيات و سوره‏هاى قرآن كه بر سَرِ مكى يا مدنى دانستن آنها ميان مفسران و قرآن پژوهان اختلاف نظر است، قابل توجّه و تأمّل است.42

انتقاد

با وجود دقت و تيزبينى مفسر فى ظلال در تشخيص و تعيين آيات و سوره‏هاى مكى و مدنى، وى در پاره‏اى موارد، در اين تشخيص ره به خطا مى‏برد! منشأ اين خبط و خطا از آنجاست كه گاه آيات و سوره‏هاى مدنى از ويژگى‏ها و خصوصيات آيات و سوره‏هاى مكى برخوردارند؛43 از اين رو، در چنين مواردى اعتماد صرف بر خصوصيات شكلى و حتى موضوعى ناكافى و نارساست؛ چنانكه قرآن پژوه ارجمند دكتر صبحى صالح به كارگيرى نيروى فكر و اجتهاد را در اين موارد ضرورى مى‏داند و معتقد است:
«در اين گونه موارد جز با كمك نوعى اجتهاد نمى‏توان به نتيجه رسيد.»44
علاوه بر آن اعتماد و استناد به روايات و گزارش‏هاى متقن تاريخى در اين موارد دستگير و رهگشاست.
سيد قطب با ناديده گرفتن امور فوق، سوره «انسان» را به سبب مشابهت موضوع و شيوه بيانى آن با سوره‏هاى مكى و با استناد به برخى از روايات - كه دلالت بر مكى بودن آن دارند - ترجيح مى‏دهد و احتمال مدنى بودن آن را بسيار ضعيف و حتى غيرقابل پذيرش مى‏داند!45 اين در حالى است كه در روايات معتبر بسيارى كه از جانب محدّثان و سيره نويسان شيعه و سنى گزارش شده و به حد تواتر مى‏رسند واقعه مشهورى به عنوان عامل نزول بخش عمده‏اى از آيات اين سوره در مدينه دانسته شده است؛46 چنانكه در آيات اين بخش از سوره نيز دلايلى در تأييد و تقويت اين امر يافت مى‏گردد.47

نتيجه

از مباحث پيش گفته به دست مى‏آيد كه تعيين مكى يا مدنى آيات و سوره‏ها در تفسير فى ظلال القرآن و در بينش و انديشه مفسر آن، از موقعيت استوار و ژرفى برخوردار است؛ چنانكه وى در يك تقسيم بندى كلى، قرآن را به دو بخش «مكى و مدنى» تقسيم نموده و بر اساس آن به تبيينِ اهداف، مقاصد، جهت‏گيرى‏ها و خصايص هر يك از اين دو نوع قرآن مى‏پردازد؛ همچنين وى در پرتو چنين بينشى توفيق يافته مراحل مختلف و متوالى روش و برنامه پويا، تحرك بخش، جنبش آفرين و تحوّل گراى اسلام را ترسيم نمايد، و به نتايج، حقايق و دلالت‏هاى ارزشمند، هوشمندانه و راهگشايى در اين ارتباط دست يابد.48
با اين وجود وى در موارد معدودى از لغزش و اشتباه در امان نمانده و به نتايج ناصوابى مى‏رسد كه اين امر بيانگر لزوم به كارگيرى توجه همه جانبه و دقت و مراقبت گسترده‏تر در اين عرصه خطير است.

 

پی نوشت‌ها:

1- بسيارى از مفسران و قرآن پژوهان هوشمند معاصر به اين فايده پرارج اشاره نموده‏اند. به عنوان نمنه ر.ك: سيد قطب، فى ظلال القرآن، چاپ سى و سوم، قاهره، دارالشروق، 1425 ق، 1243/3 1010 - 1009 1005-1004/2 و...؛طباطبايى، سيد محمد حسين ، الميزان فى تفسيرالقرآن، قم، مؤسسه نشر اسلامى، بى‏تا، 235/13؛ سيد محمدباقر صدر، علوم القرآن چاپ سوم، قم، مجمع الفكر الاسلامى، 1417 ه،/ 76-75؛ محمد ابوزهره، معجزه بزرگ، ترجمه محمود ذبيحى، بنياد پژوهش‏هاى اسلامى آستان قدس، مشهد، / 42-41.
2- ر.ك: فى ظلال القرآن، 2122-2121 1949 1840/4 1746-1745/3 و...
3- همان 1009 1005-1004/2 و 1010.
4- همان، 2121/4. و ر.ك: سيد حيدر علوى نژاد، «مبادى تفسير النص المقدس (تجربة فى ظلال القرآن»، مجلة الحياة الطيبة، سال چهارم، ش 1424 13 ق، /261-260؛ همو، «اصول تفسير متون قرآنى در فى ظلال القرآن»، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، ش 7 و 1375 8 ش.
5- ر.ك: دكتر نصر حامد ابوزيد، مفهوم النص، ترجمه: مرتضى كريمى نيا، چاپ دوم، تهران، طرح نو، 1381 ش،/ 56-53.
6- فى ظلال القرآن، 2121/4.
7- گاه‏هاى متوالى و متكاملى كه وى براى دستيابى به مقصود در اين رابطه بر مى‏دارد چنين است:
الف) تعيين مكى يا مدنى بودن سوره و ترتيب نزول آن.
ب( بيان اسباب نزول بر حسب گزارشهاى تاريخى و روايات.
ج( بيان فضاى نزول بر اساس مدلول و سياق آيات.
د( گزارش وقايع و حوادث مهم بزرگ بر اساس كتب سيره نگارى.
8- ر.ك: همان، 1429/3. اين اندازه اهميت براى اطلاع دقيق از ترتيب نزول آيات و سوره‏هاى قرآن، و نقش آن در فهم درست ابعاد مدلول آيات قرآن، بيانگر ضرورت نياز به چنين توشه ارزشمندى در راه كشف مقاصد و جهت‏گيرى‏هاى قرآن است! اين ضرورت بر درستى و هوشمندانه بودن اقدام امام على‏عليه السلام درگردآورى و تدوين آيات‏قرآن‏بر اساس ترتيب نزول آنها صحّه مى‏گذارد؛ البته برخورد نامناسب و جهالت‏آميز برخى مانع از دست يابى مسلمانان نسلهاى بعدى به اين توشه گرانقدر و حقيقت ياب شد! از سوى ديگر ممانعت از كتابت و انتشار و انتقال روايات و گزارش‏هاى صدر اسلام!! به خاطر ترس از نتيجه آگاهى بخش آن و از دست رفتن مناصب و منافع دنيوى در پى اين نتيجه، ضربه مهلك ديگرى بود براى اين ميراث ارزشمند و بى‏بديل!
9- ر.ك: همان، 27/1 و 554.
10- ر.ك: همان، 554/1.
11- همان.
12- ر.ك: همان.
13- مطالعُ السورة.
14- ر.ك: همان، 832/2.
15- همان، 2718/5. براى مطالعه موارد ديگر، ر.ك: 1022-1020/2 و 2066 1950-1949 1839/4.
16- نورالدين عِتِر، محاضرات فى علوم القرآن، دمشق، مطبعة الداودى، 1407 ه،/ 85.
17- ر.ك: ابوالفضل ميرمحمدى، بحوث فى تاريخ القرآن، چاپ اول، قم، مؤسسه انتشارات اسلامى، 1420 ق،/ 290-288؛ على اكبر بابايى و ديگران، روش‏شناسى تفسير قرآن، چاپ اول، تهران و قم، سمت، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1379 ش،/ 358-357.
18- سيوطى، الإتقان، تصحيح: ابوالفضل ابراهيم، ترجمه: حائرى قزوينى، چاپ اول، تهران، اميركبير، 1363 ش، 45/1.
19- ر.ك: صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن، ترجمه: دكتر محمد على لسانى فشاركى، چاپ اول، تهران، نشر إحسان، 1379 ش،/ 254.
20- ر.ك: بدرالدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن، چاپ اول، قاهره، دار احياء الكتب العربية، 1376 ه ،187/1؛ جلال الدين سيوطى، الاتقان، 60-50/1؛ عبدالعظيم زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن، تحقيق: مكتب البحوث و الدراسات، چاپ اول، دارالفكر، بيروت، 1996 م، 195-192/1.
21- فى ظلال القرآن، 1005 1004/2.
22- چنانكه سوره توبه را كه آياتى از آن در خارج از مدينه و به هنگام بازگشت از تبوك بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل شده مدنى مى‏داند و سوره مائده را با وجود آنكه آيه سوم آن قطعاً در خارج از مدينه - و از نظر اهل سنت - در عرفات و محدوده مكه نازل شده است مدنى مى‏داند و به همين شكل سوره نصر را كه در مكه و در اثناى فتح مكه نازل شده است. ر.ك به ترتيب: همان، 3994/6 842 832/2 1564/3.
23- براى مطالعه اين ملاكها، ر.ك: بدرالدين زركشى، البرهان، 189-188/1؛ سيوطى، الاتقان، 74-70/1؛ زرقانى، مناهل العرفان، 198-196/1؛ صبحى صالح مباحث فى علوم القرآن،/ 344؛ محمد باقر حكيم، علوم القرآن،/ 78-77.
24- محمدباقر حكيم، علوم القرآن،/ 97-91.
25- اختصاصى از آن رو كه هر چند ممكن است ديگر مفسران و قرآن شناسان نيز به عناوين و نكات مورد نظر سيد قطب در تمييز و تفصيل آيات مكى و مدنى اشاره نموده باشند؛ يا حتى ممكن است سيد قطب در دريافت اين نكات و عناوين از آنها بهره برده باشد؛ لكن شيوه تحليل و تبيين اين نكات و عناوين در زبان، قلم و انديشه مفسر فى ظلال - تا حد زيادى - متفاوت از آنهاست.
26- داعى.
27- فى ظلال القرآن، 1017 1004/2؛ همچنين ر.ك: 1745 1243/3 و 3628/6.
28- سيد قطب اين ايده را از ديگران نقل مى‏كند؛ هر چند خود - به شدت - آن را طرد مى‏كند. ر.ك: همان، 1006 - 1005/2.
29- زيرا «تسليم و پذيرش» مقتضاى «ايمان» است و به سبب همين تسليم بود كه مسلمانان در صدر اسلام قوانين و برنامه‏هاى اسلام را با ميل و رغبت پذيرفتند و آن را به كار بستند و بر اين مبنا بود كه بساط«خمر و ربا و قمار و ديگر عادات و آداب جاهلى» برچيده شد! در حالى كه بسيارى از حكومت‏هاى دنيايى براى زدودن اين آثار با وجود بهره مندى از امكانات مادى و انسانى و تقنينى بسيار نتيجه رضايت بخشى به دست نمى‏آورند! ر.ك: همان 1010 -1009/2.
30- همان، 1014-1013/2.
31- همان، 1745/3.
32- همان، 2039/4 پاورقى 2. البته وى با وجود اين نظر صائب، در تفسير آخرين آيه اين سوره ره به خطا برده و از صواب دور مانده است.
33- همان، 2406/4.
34- همان 3954/4. همچنين براى مطالعه استدلال او در مكى دانستن برخى از ديگر آيات مورد اختلاف، ر.ك: همان، 2153 2066 1950-1949 1840-1839/4 1021-1020/2 پاورقى.
35- همان، 1010/2.
36- همان، 286/1.
37- همان، 1467/3 و 1468. همچنين ر.ك: 1180 1306/3 1018/2 827/2 297/1 و 3583/3.
38- ر.ك: محمد قطب، دراساتٌ قرانيةٌ، ترجمه: حسن اكبرى، تهران، بنياد علوم اسلامى، 1361 ش/ 43-40.
39- چنانكه در«ألبرهان» و «الإتقان» كه از آثار كهن قرآن پژوهى بشمارند، چنين آمده: «آنچه از فرائض و سنن در قرآن است در مدينه نازل گرديده است؛ و هر سوره‏اى كه در آن امرى واجب يا حدّى بيان گرديده مدنى است. ر.ك: زركشى، البرهان، 196-187/1؛ سيوطى، الاتقان، 72/1. سخن عبدالعظيم زرقانى و صبحى صالح نيز در اين مورد شنيدنى است. ر.ك: زرقانى، مناهل العرفان 204/1؛ صبحى صالح مباحث فى علوم القرآن/ 277.
40- فى ظلال القرآن، 3583/6.
41- همان، 2718/5 همچنين ر.ك: محمد حسين طباطبايى، الميزان، 107-106/16.
42- ر.ك: فى ظلال القرآن، 3947/6 1431-1430/3 و 3984.
43- سيد قطب نيز به اين نكته واقف است و بدان اشاره نموده است. ر.ك: همان، 3583/6.
44- صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن،/ 271-270.
45- فى ظلال القرآن، 3777/6.
46- ر.ك: فخر رازى، مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى‏تا، جزء 750 / 30؛ زمخشرى، الكشاف، ذيل سوره انسان، 11/2؛ بيضاوى، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، بيروت، دارالفكر، بى تا، 427/5؛ سيوطى، الدار المنثور، 299/6؛ اسماعيل حقى بروسوى، روح البيان، بيروت، دار الكتب العلميه، بى تا، ذيل آيات سوره دهر، 268/10؛ محمدعلى شوكانى، فتح القدير، 349/5؛ ابوالليث السمرقندى، بحرالعلوم، بيروت، دارالفكر، بى تا، 525/3. و... قرطبى و شوكانى نوشته‏اند: جمهور نظر بر مدنى بودن اين سوره دارند. ر.ك: الجامع الاحكام القرآن، 18/19؛ فتح القدير، 343/5. براى رؤيت همه اين آثار، ر.ك: عبدالحسين امينى، الغدير، 111-106/3؛ نيز مفسرالميزان بسيارى از اين روايات را ذكر كرده و به تحليل آنها پرداخته است. ر.ك: الميزان: 136-131/2؛ ر.ك: سيد محمدباقر حجتى، أسباب النزول، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1369 ش،/ 41-30.
47- ر.ك: سوره دهر/ 8. لذا علامه طباطبايى (ره) استدلال سيد قطب را در مكى دانستن همه آيات سوره «دهر» نمى‏پذيرد و دلايلى كافى و استوار براى اثبات نزول همه يا بخشى از آيات اين سوره در مدينه ارائه مى‏دهد. لازم به ذكر است كه علامه طباطبايى از سيد قطب سخن به ميان نياورده؛ لكن عباراتى كه وى در الميزان نقل نموده سخن سيد قطب در فى ظلال القرآن است. ر.ك: الميزان: 120/20 و 136-131.
48- ر.ك: فى ظلال القرآن، 1243/3 1010-1009 1005-1004/2 و...
شنبه 25 شهریور 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سوره هاي مكي و مدني در قرآن

سوره هاي مكي و مدني در قرآن

محبوبه خواجوي

يكي از مسائل مهم علوم قرآني، مسأله شناخت سورههاي مكي و مدني است و تشخيص آنها به لايل ذيل است كه:
1ـ شناخت تاريخ و مخصوصاً تسلسل آيات و سُور و تدريجي بون نزول آنها، از طريق شناخت سورههاي مكي از مدني است و از هدفهاي مهم فرهنگي است. انسان پيوسته در اين جستجوست تا هر حادثة تاريخي را بشناسد، در چه زماني و در كجا اتفاق افتاده، عوامل و اسباب پديدآورندة آن چه بوده است، بدين طريق علم تاريخ بوجود آمده است؛ بنابراين دانستن سورهها و آيههاي مكي و تشخيص آنها از آيهها و سورههاي مدني از اهميت بسزايي برخوردار است.
2ـ فهم محتواي آيه در استدلالهاي فقهي و استنباط احكام نقش اساسي دارد؛ چه بسا آيهاي به ظاهر مشتمل بر حكم شرعي است، ولي چون در مكه نازل شده ولي هنگام نزول، هنوز آن حكم تشريع نشده بود، بايد يا راه تأويل را در پيش گرفت يا به گونهاي ديگر تفسير كرد؛ مثلاً مسأله تكليف كافران به فروع احكام شرعي مورد بحث فقهاست و اكثر فقها آنان را در حال كفر، مكلّف به فروع نميدانند ولي گروه مخالف به آية 7 سورة فصلّت تمسك جستهاند، آنجا كه مشركان را به دليل انجام ندادن فريضه زكات مورد نكوهش قرار داده است.
غافل از اينكه سورة فصلّت مكي است و فريضة زكات در مدينه تشريع شده است؛ يعني هنگام نزول آيه، زكات حتي بر مسلمانان هم واجب نبوده است؛ پس چگونه مشركان را مورد عتاب قرار ميدهد؟ كه اين آيه دو تأويل دارد: اول: مقصود از زكات در اينجا تنها اَداي صدقات بوده است كه مشركان از آن محرومند. دوم: مقصود، محروميت از اداي زكات است و آن بدان جهت است كه كفر مانع آنان شده است و اگر ايمان داشتند از اين فيض محروم نبودند؛ زيرا شرط صحت صدقه، قصد قربت است كه كافران از انجام آن عاجزند(1).
و همچنين در استدلالات كلامي، آيات مورد استناد مخصوصاً آياتي كه دربارة فضايل اهلبيت نازل شده بيشتر مدني است، چون اين مباحث در مدينه مطرح بوده است. برخي آن سورهها يا آياتي را مكي دانستهاند كه در آن صورت نميتواند مدرك استدلال قرار گيرد. بنابراين شناخت دقيق مكي و مدني بودن سورهها و آيات يكي از ضروريات علم كلام در مبحث امامت است مثلاً برخي، تمام سورة دهر را مكي ميدانند و گروهي مدني و بعضي جز آيه «24» «اَفاْصْبْر لِحُكْمِ رَبّكَ و لاتُطِعْ مِنْهُمْ آثماً اَوْكفوراً»
همه را مدني دانستهاند، خلاصه اختلاف دربارة اين سوره بسيار است، ولي ما آن را تماماً مدني ميدانيم.
دربارة شأن نزول آيههاي: يُوفُونَ باانذر و يُخافونَ يَوْماً كان شَرُّهُ مُسْتَطيراً و يُطْعُمونَ الطَّعامَ عَلَي حُبِه مسكيناً و يتيماً و اَسيراً اِنّما نُطْعِمُكُم لِوَجهِ اللهِ لانُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً و لا شُكُوراً اِنّا نخافُ مِنْ ربّنا يَوماً عَبُوساً قمطريراً فوقاهُم اللّهُ شَرذلك الَيوْمِ وَ لقاهُمْ نَضْرَةً و سُروراً و جزاهُمْ بما صَبرُوا جَنَّةً و حَريراً...)(2)
گفتهاند كه حسنين بيمار شده بودند پيامبر(ص) و گروهي از بزرگان عرب به عيادت آنان آمدند و به مولي(ع) پيشنهاد كردند: چنانچه براي شفاعت فرزندانت نذر كني خداوند شفاي عاجل مرحمت خواهد فرمود.
حضرت اين پيشنهاد را پذيرفت و سه روز، روزه نذر كرد و آنگاه كه حسنين شفا يافتند در صدد اداي نذر درآمد. قرصهاي ناني براي افطار تهيه كرد، روز اول هنگام افطار مسكيني در خانه را زد و تقاضاي كمك كرد، حضرت نانهاي تهيه شده را به او داد، روز دوم يتيمي آمد و نان تهيه شده را دريافت كرد و روز دوم اسيري آمد و نانها به او داده شد. و در نتيجه حضرت در اين سه روز خود با اندك ناني خشك و كمي آب افطار كرد. طبرسي در اين زمينه روايات بسياري از طريق اهلسنت و اهلبيت عصمت گرد آورده و تقريباً آنها را مورد اتفاق اهل تفسير دانسته است. آنگاه براي اثبات مدني بودن تمامي سوره را با سندهاي معتبر آورده است(3).
ولي كساني مانند عبدالله بن زبير كه مايل نبودند اين فضيلت به اهلبيت اختصاص يابد اصرار داشتند كه اين سوره را كاملاً مكي معرفي كنند(4)، غافل از آنكه در مكه اسيري وجود نداشت. مجاهد و قتاده از تابعين تصريح كردهاند كه سورة دهر تماماً مدني، ولي ديگران تفصيل قائل شدهاند(5). سيد قطب از دانشمندان معاصر به قرينة سياق، سوره را مكي دانسته است(6).
و در بسياري از مسائل قرآني، تنها از طريق مكي و مدني بودن سوره يا آيهها، حل و فصل ميشود. مثلاً در مسأله نسخ قرآن به قرآن، برخي راه افراط پيمودهاند و بيش از دويست و بيست آيه را منسوخ معرفي كردهاند، در صورتي كه چنين عدد بزرگ نميتواند صحت داشته و با واقعيات سازگار باشد و گروهي راه تفريط در پيش گرفتهاند اصلاً قرآن را غير قابل نسخ ميدانند، بويژه نسخ قرآن به قرآن؛ زيرا شرط تحقق نسخ، تنافي ميان دو آيه است كه اينگونه تنافي با نفي اختلاف در آيه «وَلوْكانَ مِنْ عِنْدِغَيرِاللَّهِ لَوَجَدُوا فيه اختلافاً كثيراً»(7) منافات دارد(8).
و از جمله آياتي كه اِفراطيون آن را منسوخ ميدانند آية «فَمَا اْستَمْتَعْتُمْ بِه منْهُنَّ فَاُتوهُنَّ اُجورُ هنَّ»(9) است كه دربارة ازدواج موقت نازل شده است كه ناسخ آن را طبق گفتة امام شافعي محمدبن ادريس ـ آية «والذّينَ هُمْ لُفِروُجِهِم حافظونَ اِلّا علي ازواجِهِمْ اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ فَاَنَّهِمْ غيرَ مَلُومينَ فَمَنِ اِبْتغي وراءَ ذلك فَواُلئك هُمُ العادوُن(10)»

معيار و ملاك تشخيص سورههاي مكي و مدني.

طبق آماري كه از روايات ترتيب نزول به دست ميآيد، 86 سورة مكي و 28 سورة مدني است كه آنها را در سه معيار مورد بررسي قرار ميدهيم:
1ـ معيار زمان: بيشتر مفسرين معتقدند كه معيار مكي يا مدني بودن هجرت پيغمبر اكرم(ص) از مكه به مدينه است.
هر سورهاي كه پيش از هجرت نازل شده مكي و هر سورهاي كه پس از هجرت نازل شده است مدني به شمار ميرود، خواه در مدينه نازل شده باشد خواه در سفرها و حتي در مكه در سفر حج يا عمره يا پس از فتح، چون پس از هجرت بوده است، مدني محسوب ميشود. بنابراين آياتي كه پس از خروج از مكه و پيش از ورود به مدينه، در راه بر پيغمبر نازل شده است مكي محسوب ميشود، مثلاً آيه «اِنَّ الذيَ فَرَض عليكُ القرآنَ لَزادك اِلي معادٍ...(11)» براساس اين تعريف و ملاك كه پس از خروج از مكه در راه بر پيغمبر نازل شده، مكي است.
2ـ معيار مكان: هر چه در شهر مكه و پيرامون آن نازل شده مكي است و هرچه در مدينه و پيرامون آن نازل شده باشد مدني است خواه پيش از هجرت يا پس از آن نازل شده باشد. در اين باره سيوطي روايتي آورده است كه پيغمبر(ص) فرمودند: «اُنزل في ثلاثة امكنّه: مكة و المدينة و الشام» كه طبق گفتة ابنكثير، مقصود از شام، تبوك است(12).
3ـ معيار خطاب: هر سورهاي كه در آن خطاب به مشركان ميكند مكي و هر سورهاي كه در آن خطاب به مؤمنان ميكند مدني است در اين زمينه از عبداللّه بن مسعود حديثي آوردهاند كه گفته است: هر سوره كه «ياايهاالناس» در آن بكار رفته باشد، مكي است و هر سوره كه «ياايهاالذين آمنوا» در آن به كار رفته باشد مدني است(13)، زيرا در مدينه غلبه با مؤمنان بوده و در مكه با مشركان بوده است مثلاً در سورة بقره كه جزو سورههاي مدني بشمار ميرود در آن «ياايهاالناس» بكار رفته است كه كليت اين معيار را خدشهدار كرده است.

شبهات وارده دربارة مكي و مدني بودن سورهها:

شبهاتي كه در اين زمينه وارد شده بيشتر از جانب مستشرقين بوده است كه قرآن را تابع و متأثر از محيط و جوّ حاكم بر منطقه دانستهاند و به آن چندان جنبة الهي ثابت ندادهاند. بنابراين شيوة سورة مكي طبق نظر آنان، شدت و عنف و پرخاش كردن است، در صورتي كه شيوة سورههاي مدني مسالمتآميز است و آن بدان جهت بوده است كه برخورد مردم مكه تُند و مقاوم و برخورد مدينه مسالمتآميز و پذيرشوار بوده است؛ لذا قرآن در مقابل اين دو حالت متضاد، حالت مشابه به خود نگرفته، و شيوة مردم را در برابر آن در پيش گرفته است.
در سورة بقره آمده كه: «الذينَ يأكلون الرّبا يقومون اِلّا كما يَقُومُ الذي يَتَخَبَّطُهُ الشيطانُ من الَمْسِ(14)»
چون سورة بقره بيشتر در مورد مشركان آمده و با لحني شديد با مشركان و مخالفان برخورد كرده است ولي عنيف سورة قرآني، سورة برائت است كه از آخرين سورههاي نازل شده در مدينه است.
و همچنين كوتاهي آيه و سورههاي مكي و بلندي سورهها و آيههاي مدني، دليل بر تفاوت دو جامعه مكه و مدينه است.
مردم مكه غالباً بيسواد، فاقد فرهنگ، خشن و دور از تمدن بودند و لذا متناسب با آن محيط، كم گفتن، كوتاه گفتن، موجز و مختصر و مفيد آوردن آيات ضرورت داشت ولي مردم مدينه تا حدودي داراي فرهنگ و باسواد و آشنا به تمدن بودند و متناسب با آن محيط، به تفصيل سخن گفته شده است.
در جواب بايد گفت: اولاً متناسب با محيط سخن گفتن، شيوة سخندانان ورزيده و شرط بلاغت است. هر سخن جايي و هر نكته مقامي دارد. ثانياً، چه بسيار در مكه، سورههاي بلند نازل شده است، مانند سورههاي انعام (165 آيه)، اعراف (206 آيه)، اسراء (111 آيه)، كهف (110 آيه)، طه (135 آيه)، مريم (98 آيه)، انبياء (112 آيه)، و مؤمنون (118 آيه) و نيز در مدينه سورههاي كوچك و كوتاه نازل شده است، مانند سورة نصر و زلزله و بينه.
همچنين در سورههاي مكي از تشريع خبري نيست و هر چه هست در سورههاي مدني است.
وجود برخي احكام در سورههاي مكي اين نظر را رد ميكند: آيههاي 141 ـ 146 سورة انعام در بيان حكم شرعي ثمرات و انعام و حلال و حرام آنهاست، آيههاي 151 ـ 152 اعمال و اموال محرمه و محلّله را مطرح كرده است، در سورة اعراف، آيههاي 31 ـ 33 دربارة حلال، حرام، زينتها، فواحش و غيره مسائلي ذكر شده است، در سورة اسراء بسياري از مبادي اخلاق و احكام اوليه اسلام مشروحاً آمده است، بنابراين در سورههاي مكي، احكام بسياري بيان شده است و در سورههاي مكي برهان و استدلال به چشم نميخورد؛ ولي در سورههاي مدني استدلال بكار رفته است. اين ادعا نيز مردود است؛ زيرا در سورة مؤمنون آية 91 براي نفي ولد و نفي شريك چنين استدلالي آمده است: و مااتّخذاللّهُ من ولد و ما كان معه من اله اذن لذهب كل اله بما خلق و لعدا بعضهم علي بعضٍ سُبحان اللّهِ عما يَصفوُنَ(15).
و همچنين در سورة عنكبوت دربارة اثبات نبوت آيهاي نازل شده است و همچنين در سورة «ق» دربارة قيامت آيههاي 9 ـ 11 و 15 نازل شده است: وَ نزّلنا مِنَ السماء ماءً مباركاً فَاَنْبَتْنا بهِ جناتٍ و حَبَّ الحصيد و الْنَخْلَ باسقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضيدٌ رزقاً لِلعباد و احْيَينا بِه بَلْدَةٌ مَيْتا" كذلك الخروج.(16)
پس با توجه به اشكالات فوق و جوابهاي نقضي كه بيان شد نميتوان آيات قرآن را متأثر از محيط دانست، ولي با توجه به هموار ساختن مسير دعوت و ايجاد زمينه گسترش اسلام، بين سورههاي مكي و مدني تفاوتهايي وجود دارد. هر حركتي در آغاز با مشكلات فراوان روبروست كه بايد نخست در رفع آنها بكوشد و آنگاه كه مسير آماده شد، بر گسترش و افزايش جلوههاي خود رونق بيشتري بدهد و دعوت خود را با بيان شريعت قرين بسازد.

تفاوت سور مكي با سور مدني

بنابر اين كوتاهي آيات درون يك سوره و نيز كوتاهي سوره نوعاً مكي بودن آن را ميرساند و بلندي آيههاي يك سوره علاوه بر بلندي سوره، نوعاً مدني بودن آن را ثابت ميكند و لحن تند و شديد سوره، بيشتر با اهل مكه است كه اهل عناد و لجاج و مقاومت در مقابل حق بودهاند، ولي لحن ملايم و خفيف، مدني بودن سوره را ميرساند، كه بيشتر خطاب به مؤمنين است و همچنين بحث دربارة اصول معارف و اصل ايمان و دعوت به اسلام از ويژگيهاي سورههاي مكي است. و در سورههاي مدني بيشتر از تفاصيل احكام و بيان شريعت اسلام سخن گفته شده است و نيز دعوت به پايبند بودن به اخلاق و استقامت در رأي و سلامت عقيده و ترك لجاج و عناد و برخورد تند با عقايد باطل مشركان و ناچيز شمردن انديشههاي تهي و بياساس آنان از خصايص سورههاي مكي به شمار ميرود؛ در حالي كه برخورد با اهل كتاب و دعوت آنها به ميانهروي در عقايد و افكار و انديشهها و نيز مبارزه با منافقين و ذكر خصايص و صفات آنان از ويژگيهاي سور مدني است و در پايان غالباً خطابات با عنوان «ياايهاالناس» از ويژگيهاي سور مكي است و با عنوان «ياايهاالذين آمنوا» از خصايص سور مدني است.
بنابر اين ما به اين نتيجه رسيديم كه هر سورهاي كه مكي است تمام آن مكي است و هر سورهاي كه مدني است تمام آن مدني است پس اگر معيار و شاخص مكي و مدني را مكان بدانيم بايد بگوييم كه هر سورهاي كه در مكه نازل شده البته قبل از هجرت، مكي و هر سورهاي كه در مدينه نازل شده است البته بعد از هجرت مدني است(17) و تقسيم مكي و مدني به پيش از هجرت و بعد از آن برميگردد.

پاورقيها:

1- تفسير طبرسي؛ ج 9 ص 4 ـ 5 و الميزان؛ ج 17 ص 383 ـ 384
2- دهر ـ آيه 7 ـ 12
3- تفسير طبرسي؛ ج 10 ـ ص 404 ـ 406 و حاكم حس ك اني، شواهدالتنزيل؛ ص 299 ـ 315
4- الدرالمنثور؛ ج 6. ص 297.
5- رجوع كنيد به الت م هيد؛ ج 1 ـ ص 154 ـ 155
6- في ظ لا ل القرآن؛ ج 29. ص 215.
7- نساء. آيه 82
8- خويي، ابوالقاسم «آي ت الله» البيان في تفسير القرآن؛ ص 206.
9- نساء ـ آيه 24.
10- مومنون 5 ـ 7
11- قصص ـ آيه 85
12- الاتقان؛ ج 1، ص 23.
13- المستدرك، ج 3، صص 19-18.
14- بقره ـ 275
15- مؤمنون آية 91
16- ق آيه 9 ـ 11 و 15.
17- الت م هيد؛ ج 1، ص 169 ـ 237.
منابع:

1. مناهل العرفان؛ ج 1، ص 185 ـ 238 ؛ محمد عبدالعظيم الزرقاني
2. تاريخ قرآن؛ تأليف آيتا... محمدهادي معرفت
3. تنزيل القرآن بمكة والمدينه؛ تأليف ابن شهاب الزهري
4. مباحث في علوم القرآن؛ تأليف صبحي صالحي
5. سير تحول قرآن؛ ج 1 و 2، تأليف مهدي بازرگان
6. مانزل منالقرآن في صلب الزمان؛ احمدبن محمد جوهري
7. الاتقان؛ ج 1، نوع اول، ص 22. تأليف عبدالرحمن سيوطي
8.

 

شنبه 25 شهریور 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نقدی بر ادعای تعارض آیات مکی و مدنی از نظر موضوع دعوت

نقدی بر ادعای تعارض آیات مکی و مدنی از نظر موضوع دعوت

سید علی اکبرربیع نتاج

 

چکیده :

مقاله حاضر، بخشی از آرای گلدزیهر خاور شناس معروف مجارستانی در خصوص تعارض نصوص قرآن کریم است در این نوشتار تلاش گردید تا یکی از نظریه‏های این خاور شناس بزرگ در خصوص تعارض آیات مکّی و مدنی از نظر موضوع دعوت بررسی گردد.
وی ادّعا کرده بود که دعوت محمّد(ص)در دوران اولیه بعثت، به خویشان و نزدیکان و مردم مکّه خلاصه می‏شد، اما وقتی که به مدینه در آمد تعدیلی ماهوی در دعوت او پدید آمد و همه مردم عالم موضوع دعوت او قرار گرفتند؛او اظهار داشت که پیامبر اسلام نمی‏دانست که چه می‏کند!و نمی‏دانست که دین او فراگیر و جهان شمول خواهد شد و برای همین آن را با اصول مناسب با چنین گستردگی مجهّز نساخت.
نویسنده کوشش کرده است تا ثابت کند که میان آیات مکّی و مدنی قرآن از نظر موضوع دعوت تعارضی نیست، و آیات مکّی قرآن نیز مردم جهان را به اسلام فرا خوانده است.و دین اسلام دین جهانی است و شبهات جهان شمول نبودن آن منتفی است.

مقدّمه

قرآن از نخستین روز تلاوتش بر مردم که در دلها به سرعت نفوذ می‏کرد-مورد انتقاد و خرده گیری‏های دشمنان اسلام قرار گرفت.گاهی قرآن را سحر می‏خواندند 1 و پیامبر را ساحر 2 ؛ زمانی می‏گفتند این کتاب شعر 3 است و پیامبر شاعر 4 ؛گاهی می‏گفتند که چرا قرآن بر شخص (*)گروه علوم قرآن و حدیث-دانشگاه مازندران معروفی از مکّه و مدینه نازل نمی‏شود 1 ؟!پاره‏ای از اوقات اظهار می‏کردند پیامبر قرآن را از بشری تعلیم 2 می‏گیرد و یا قرآن اسطوره‏های گذشتگان است 3 .یهودیان و مسیحیان و زنادقه نیز، در این خرده گیری‏ها بر قرآن و پیامبر(ص)و مسموم کردن اندیشه‏ها علیه آنان، نقش مهمّی داشتند.قرآن به دفاع از خود برخاست و تهمت بشری بودن و شعر و سحر بودن را و...از خویش دور ساخت.
در عصر حاضر، خاور شناسان با انگیزه‏های مختلف به تتبّع و تحقیق در فرهنگ و آداب شرق اقدام کرده‏اند.«عدّه‏ای انگیزه دینی و تبشیری داشته‏اند، تعدادی با هدفهای سیاسی و استعماری، تحقیق در شرق را آغاز کرده‏اند و بعضی انگیزه علمی یا اقتصادی را سرلوحه تحقیق و پژوهش خویش قرار داده‏اند 4 .»
در رأس خاور شناسان«اگناس گلدزیهر»است که سال‏های دراز به تحقیق و پژوهش در شرق شناسی پرداخت.وی کتاب‏هایی در زمینه ادیان شرق به خصوص اسلام تألیف کرده است. دو اثر مهم او یعنی کتاب«العقیدة و الشریعة فی الاسلام»و کتاب«مذاهب التفسیر الاسلامی»است. کتاب«العقیدة و فی الشریعة فی الاسلام»به صورت بهترین سلاح در مبارزه با اسلام مورد استقبال قرار گرفت و به زبان‏های زنده دنیا ترجمه گردید.گلدزیهر تلاش کرده است تا شبهاتی بر قرآن وارد کند وی معتقد به تحریف قرآن بود و عمل«عبد الله بن سعد بن ابی سرح 5 »را دلیل گفتار خود می‏دانست 1 گلدزیهر می‏گفت:قرآن که نخستین پایگاه و منبع دینی مسلمانان است آکنده از تعارض و تناقض می‏باشد.او آیات مکّی و مدنی قرآن را متعارض می‏دانست و بیان می‏داشت:که پیامبر(ص)در مکّه به موجب وحی، خویشان و اهالی«امّ القری)را به اسلام فرا می‏خواند، امّا در مدینه همه جهان موضوع دعوت او قرار گرفتند.در این مقاله به نقد این نظریه می‏پردازیم و تعارض آیات مکّی و مدنی را از نظر موضوع دعوت بررسی می‏کنیم.
(و من اظلم ممن افتری...و من قال سانزل مثل ما انزل الله«انعام/93»)را نازل گردانید.(مجلسی محمد باقر، بحار الانوار ج 89 صفحه 36 و حجتی سید محمّد باقر پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، صفحه 206 و 207)بعضی از خاورشناسان عمل عبد الله بن سعد بن ابی سرح را دلیل بر تحریف قرآن دانسته‏اند مثلا«کازانووا»گمان کرده است که عبد الله بن سعد بن ابی سرح بر قرآن به میزان پنج برابر قرآن منزل افزوده است»[عمر بن ابراهیم رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، ج 1، صفحه 447 و 448].
تحریف قرآن به وسیله عبد الله بن سعد بن ابی سرح به دلایل ذیل صحیح نخواهد بود:
1-گلدزیهر برای اثبات تحریف قرآن به حدیث عبد الله بن سعد بن ابی سرح مرتد استناد کرده است و استناد به حدیث مرتد حجت نخواهد بود(گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، صفحه 51، پاورقی عبد الحلیم نجّار)
2-کار عبد الله بن سعد بن ابی سرح چندان دوام نیافت، بلکه عمل او تنها برای یک بار و یا چند بار که دگرگونی ناچیز و اندکی بود اتفاق افتاد.به علاوه، نوع تغییرات ابن ابی سرح، دگرگونی مهمّی در معنای آیه ایجاد نمی‏کرد و نیز تقلّب وی بزودی فاش گردید.(حجتی سید محمّد باقر-پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، صفحه 209 و 210)
3-عبد الله بن سعد بن ابی سرح تنها کاتب وحی پیامبر(ص)نبوده است و پیامبر بیش از چهل کاتب دیگر داشت که قرآن را می‏نوشته‏اند، علاوه بر آن پیامبر(ص)قرآن را به جبریل هر سال عرضه می‏کرد و خداوند نیز محافظت قرآن را به عهده گرفته است‏(انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون«القیامة 75/17»)، مضافا ادلّه فراوانی در عدم تحریف قرآن آمده است و فریقین بر تحریف نشدن قرآن ادعّای اجماع کرده‏اند(میر محمدی، بحوث فی تاریخ القرآن و علومه، صص 3195-324
4-روایات کتابت وحی به وسیله عبد الله بن ابی سرح توأم با اختلاف و به گونه‏های متفاوت بیان شده است که در اصطلاح علم الحدیث به چنین روایتی«مضطرب»می‏گویند و روایت مضطرب حجت نخواهد بود(شهید ثانی الرعایه فی علم الدرایة، تحقیق و تعلیق عبد الحسین محمد بقال، صفحه 146 و 147 و صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه صفحه 193.

تعارض آیات مکّی و مدنی از نظر موضوع دعوت

 

بیان سخن گلدزیهر:

وی می‏گوید:پیامبر(ص)تا زمانی که در مکّه بود دعوت او به خویشان و نزدیکان و مردم مکّه محدود بود؛اما وقتی که به مدینه در آمد تعدیلی، ماهوی در دعوت او پدید آمد و افق دعوت او وسیع‏تر گشت و همه مردم عالم، موضوع دعوت او قرار گرفتند.او می‏گوید:پیامبر(ص)در دوران اقامت در مکّه براساس آیات‏«و انذر عشیرتک الاقربین»(سورة الانعام:92)به اقربا و خویشاوندان و مردم مکّه و اطراف آن فکر می‏کرد.اما وقتی که وارد مدینه شد افق دید او گسترده‏تر گردید و منطقه جغرافیایی نامحدودی را می‏دید و اظهار می‏داشت که خداوند او را برای جهانیان فرستاده و او«رحمة للعالمین»است:(سورة الانبیاء:107) 1 و این موضوع در بسیاری از آیات قرآن تکرار شده است که تعالیم او جهانی است و او پیامبر جهانیان می‏باشد و در دعوت خویش به تمام انسانها توجّه دارد. 2
گلدزیهر پس از مقاله«محمّد و اسلام»وارد بحثی تحت عنوان«تطور فقه»گردید و طی آن این سخن را به میان آورد که محمّد(ص)نمی‏دانست دین او گسترش می‏یابد و وارد زمین‏های پهناوری می‏شود و برای همین محمّد(ص)اسلام را به اصول مناسب با چنین گسترش مجهّز نساخت و در اصول آن، فراگیری و شمولی بیش از نیاز بعضی از عرب را که در زمان او به اسلام گرویدند در مد نظر قرار نداد.اما این که او اصول و مبانی فقهی را آورده باشد و همه امصار و اعصار را فرا گیرد چنین چیزی تحقّق نیافته است؛زیرا محمّد(ص)نمی‏دانست که چه می‏کند! گلدزیهر، سخنی را از«آناتول فرانس»در قصّه‏ای به نامsur/la/pierra/blancheکه این قصّه را برای دانشمندانی که به احوال عوالم پیشین اهتمام داشته‏اند نقل می‏کند.آناتول فرانس در این قصّه می‏گوید:کسی که دینی را بنیاد می‏کند نمی‏داند به چه کاری دست یازیده است یعنی بندرت اتّفاق می‏افتد که مؤسس یک دین پایان و فرجام اثر عمل خویش را در تاریخ جهان درک کند.
سپس گلدزیهر می‏گوید:و این سخن به بهترین وجهی بر محمّد صادق است. 3 یعنی محمّد (ص)نمی‏دانست که چه می‏کند!!و آینده دینش چه خواهد شد!!

نقد و بررسی این نظریه:

 

1-تناقض سخن گلدزیهر

وی می‏گوید:پیامبر جز مکّه جای دیگری را نمی‏شناخت و اصلا فکر نمی‏کرد که دین او فراگیر خواهد شد و حال این که او در مقاله محمد و اسلام 1 آیاتی 2 ، را بیان می‏کند که به موجب این آیات، اسلام دین جهانی است و پیامبر به همه عالم توجه دارد؛هم چنان که نامه‏های دعوت او به امپراطوران بزرگ روم و ایران و...این مطلب را ثابت می‏کند.که غیر از سرزمین عربستان وی جاهای دیگر را می‏شناخته است.
گلدزیهر در مقاله«الزهد و التصوف»حدیثی از پیامبر(ص)در خطاب به مسلمانان بدین مضمون نقل می‏کند:
«خسرو هلاک شد و خسروی پس از او نخواهد بود، قیصر روم نیز هلاک خواهد شد و قیصری پس از او نخواهد بود، و من به آن کس که جانم در دست اوست سوگند یاد می‏کنم که ثروت‏ها و خزائن آنها را در راه خدا هزینه خواهید کرد. 3 »
بنابراین، پیامبر(ص)خوب می‏دانست که کار دین او بزودی اوج خواهد گرفت و موانع یکی پس از دیگری سقوط خواهد کرد و دین او جهانی خواهد شد.و به قول دکتر محمّد یوسف موسی استاد دانشگاه الازهرا مصر 4 ، قرآن بر این پیروزی تأکید کرده است به این صورت که:
«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملو الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکن لهم دینهم الذی ارتضی لهم» 5 :خدا به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‏اند وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین‏[خود]قرار دهد؛همان گونه کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین‏[خود]قرار داد، و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند.
پس از رحلت پیامبر(ص)، مسلمین به وعده‏های قرآن و سخنان حضرت رسول(ص)مبنی بر فتح و پیروزی، دل قوی داشتند و موج اشتیاق و امید ظفر و پیروزی در دلهایشان پدید آمد و کاخ «کسری»و«قیصر»را یکی پس از دیگری به تصرّف در آوردند.و اسلام را در سرتاسر گیتی گسترش دادند و وعده پیامبر(ص)به دست آنها به اجرا در آمد.اکنون با وجود این همه نصوص، مبنی بر پیروزی مسلمین چگونه می‏توان باور کرد که محمّد(ص)به هنگام ارایه دین خود نمی‏دانست چه می‏کند؛و آینده کارش چیست؟!

2-منابع سخن گلدزیهر

گلدزیهر تکرار کننده سخن خاور شناسان و مسیحیانی است که با استفاده از منابع ضعیف و برداشت‏های نادرست از قرآن، چون اسلام را سد راه استیلای غرب بر شرق می‏دانند می‏خواهند با انواع خدعه و نیرنگ این دین را تضعیف سازند.
پیشتر همین سخن گلدزیهر(م 1921 میلادی)را خاور شناسی انگلیسی به نام«ویلیام مویر»(م 1905/میلادی)بر زبان آورده بود.
مویر گفته است:«عقیده جهانی بودن اسلام بعدها به وجود آمد خود محمّد(ص)علیرغم اخبار و احادیث زیاد نبوی، چنین عقیده‏ای به فکرش نرسیده بود و اگر هم رسیده بود مبهم و تاریک بود، زیرا جهان وی همان عربستان بود و دین جدید برای همان جا مقرّر گردیده بود، رسالت محمّد(ص)از بدو بعثتش تا آخر عمر تنها متوجّه اعراب بود و بس» 1
شبهه مویر نخستین بار از طرف بعضی از یهودیان عنوان شده و اخیرا دکتر روشنگر نویسنده کتاب«باز شناسی قرآن»نیز این شبه را بیان کرده است. 2 «عدّه‏ای از مسیحیان با بیان آیاتی چون: «انا انزلناه قرآنا عربیا» 3
-«و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» 1 -«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم» 2 -«و انذر عشیرتک الاقربین» 3 و...
گفته‏اند که محمّد(ص)تنها برای عرب‏ها مبعوث گردید و اطاعت از او بر غیر عرب واجب نخواهد بود 4 »غافل از این که فکر و اندیشه مرز نمی‏شناسد.یکی از محققان عصر حاضر می‏نویسد:
«حضرت مسیح در فلسطین به دنیا آمد و اکنون پیروانش در مغرب زمین از فلسطین بیشتر است.اکثر مردم اروپا و امریکا مسیحی هستند؛بر عکس مردم فلسطین یا مسلمانند یا یهود. مسیحی‏ها در این منطقه در اقلیت به سر می‏برند.با وجود چنین اوضاعی آیا مردم اروپا و امریکا نسبت به دین مسیح احساس بیگانگی می‏کنند؟نمی‏دانیم چرا خود اروپائیان که القا کننده این افکار تفرقه افکن هستند هرگز در باره خود بدینگونه نمی‏اندیشند و فقط به ابزارهای استعماریشان این افکار را تلقین می‏کنند!اگر اسلام برای غیر عرب بیگانه است، مسیحیت نیز برای اروپایی و امریکایی بیگانه است.
بودا، در هند متولد شد اما میلیون‏ها نفر مردم چین و سرزمین‏های دیگر به آیین وی گرویده‏اند.زرتشت اگر چه آیینش توسعه پیدا نکرد و از حدود ایران خارج نشد، ولی با این همه مذهب زرتشتی در بلخ بیشتر رواج یافت تا آذربایجان که می‏گویند مهد و زادگاه زرتشت بوده است.
مکّه نیز که مهد پیغمبر اسلام بود این دین را در آغاز پذیرا نشد ولی مدینه که فرسنگ‏ها از این شهر فاصله داشت از آن استقبال کرد. 5 »
بنابراین، فکر و اندیشه و فرهنگ مرز نمی‏شناسد.و این معقول نیست که بگوییم، چون اسلام که از سرزمین عربی برخاست مخصوص عرب‏ها است.و به قول استاد مطهری این شبهه را بعضی از مستشرقین به منظور تحریک احساسات ایرانیان علیه اسلام مطرح کردند.و علت آن نیز روشن است؛زیرا آنها احساس کرده‏اند که در سرزمین‏های شرقی و اسلامی فقط اسلام است که به صورت یک فلسفه مستقل زندگی، به مردم آن روح استقلال و مقاومت می‏دهد، اگر اسلام نباشد چیز دیگری که بتواند با اندیشه‏های استعماری مبارزه کند وجود ندارد. 1
اسلام همانند خورشیدی است که متعلّق به سرزمین خاصی نیست.اگر بعضی از سرزمین‏ها از پرتو نور خورشید اسلام کمتر بهره برده‏اند به خودشان مربوط است و نقص و خرده‏ای در خورشید وجود ندارد و پرتو افکنی مهر درخشان اسلامی، از آغاز ظهورش به سرزمین خاصی محدود نبوده، و از گسترش نورش در عالم دریغ نداشته است.

3-آیات جهان شمولی بودن اسلام در سوره مکّی

گلدزیهر ادّعا می‏کند که اسلام در ابتدای ظهورش به مردم مکّه و اطراف آن توجّه داشت و فقط می‏خواست مردم قریش را هدایت کند؛ولی پس از آن که پیشرفتی در کارش احساس کرد و به دوره اقامتش در مدینه منتقل شد، تصمیم گرفت دعوت خویش را به همه ملل عرب و غیر عرب تعمیم و گسترش دهد.
این یک سخن غیر منصافه و به دور از تحقیق است؛و هیچ مدرک و دلیل تاریخی بر صحّت آن وجود ندارد و با توجه به قرائنی که از آیات مکّی به دست می‏آید مغایرت دارد.در قرآن مجید آیاتی است که نزول آنها در مکّه و قبل از هجرت بوده است و در عین حال جنبه جهانی دارد.ما نمونه‏هایی از آیات را در نقض سخن گلدزیهر یاد می‏کنیم:
الف-«ان هو الا ذکر للعالمین» 2 :نیست این، مگر یک تذکر و بیدار باش برای جهانیان.
سوره تکویر یکی از سوره‏های کوتاه قرآن است.این سوره، از سوره‏های مکّی است که در اوایل بعثت نازل شده است. 3
ب-«و ارسلناک الا کافة للناس بشیر أو لکن اکثر الناس لا یعلمون».: 4 :ما تو را نفرستادیم مگر این که عموم بشر را به(رحمت خدا)بشارت دهی و از عذابش آنان را بترسانی؛لکن اکثر مردم از این حقیقت آگاه نیستند.
ج-«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» 1 :«و تحقیقا در زیور پس از ذکر چنین مقرر نمودیم که زمین را بندگان صالح من به میراث می‏گیرند.»
د-«یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا» 2 :ای مردم، من فرستاده خدا به سوی همه شما هستیم.
ه-«و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین» 3 :[ای رسول ما]ترا جز به عنوان رحمت برای همه اهل عالم مأمور نساختیم.
ی-«تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا» 4 :بزرگ‏[و خجسته‏]است کسی که بر بنده خود، فرقان‏[کتاب جدا سازنده حق از باطل‏]را نازل فرمود، تا برای جهانیان هشدار دهنده‏ای باشد.
آیات مذکور که همگی آنها در سوره مکّی آمده‏اند 5 مبیّن آن است که محمّد(ص)از آغاز بعثت و قبل از هجرت دعوت خویش را آنچنان گسترده معرفی کرده که تمام جهان را زیر پوشش خود قرار می‏دهد.

4-تفسیر کلمه«امّ القری»

«و کذالک اوحینا الیک قرآنا لتنذز امّ القری و من حولها و تنذر یوم الجمع لا ریب فیه» 6 :و بدین گونه قرآن عربی به سوی تو وحی کردیم تا[مردم‏]مکّه و کسانی را که پیرامون آنند هشدار دهی، و از روز گرد آمدن‏[خلق‏]که تردیدی در آن نیست.بیم دهی.
عموم مفسّرین کلمه«ام القری»را به مکّه تفسیر کرده‏اند که منظور از انذار امّ القری-بر سبیل مجاز در اسناد-مردم مکّه هستند. 1 در نتیجه، از آیه چنین استفاده می‏شود که محمّد(ص)برای مردم مکّه و اطراف آن مبعوث شده است، تا با زبان عربی هدایت و ارشاد قوم عرب را به عهده گیرد.در این صورت می‏توان گفت که تبعیت اسلام برای غیر عرب لزومی ندارد.
پاسخ به این شبه با معنای کلمه«امّ القری»روشن می‏شود، و آن این که:کلمه«امّ القری»که یکی از نام‏های مکّه است از دو واژه، ترکیب یافته:«ام»که در اصل به معنای اساس و ابتدا و آغاز و مرجع هر چیزی است و مادر را هم به همین جهت«ام»می‏گویند که اساس و اصل و مرجع فرزندان است. 2 و«قری»که جمع قریه است به معنای هر گونه آبادی و شهر است، اعم از شهرهای بزرگ و کوچک یا روستا، که شواهد زیادی نیز در قرآن بر این معنا وجود دارد.
راغب اصفهانی نیز به این نکته تصریح می‏کند که نخستین نقطه‏ای که از زیر آب سر بر آورد کعبه بود، و سپس خشکی‏های زمین از کنار آن گسترش یافتند که از آن به عنوان«دحو الارض» یعنی گسترش زمین، یاد شده است. 3
با توجّه به آنچه گفته شد روشن می‏شود که اگر به مکّه«امّ القری»می‏گویند برای این است که اصل و آغاز پیدایش تمام خشکی‏ها و آبادی‏های روی زمین می‏باشد.
بنابراین‏«و من حولها»(کسانی که پیرامون مکّه هستند)تمام مردم روی زمین را در بر می‏گیرد. 4
اگر بپذیریم که مراد از«ام القری و من حولها»مردم مکّه و اطراف آن است این شبه پذیرفتنی نیست؛زیرا می‏دانیم اسلام تدریجا گسترش یافت و دعوت پیامبر(ص)دارای مراحلی بوده است.
پیامبر(ص)نخست مأموریت یافت بستگان نزدیک خود را انذار کند 5 .تا کانون و هسته مرکزی اسلامی شکوفا شود و آماده گسترش گردد.سپس در مرحله دوم، پیامبر(ص)مأمور شد ملت عرب را تبلیغ و انذار کند.
«و انه لذکر لک و لقومک»:این قرآن مایه تذکر تو و قوم توست.هنگامی که پایه‏های اسلامی در میان این قوم قوی و مستحکم شد پیامبر(ص)مأموریت گسترده‏تری یافت و مأمور انذار جهانیان گردید؛چنانکه در آیه اول سوره فرقان می‏خوانیم:
«تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا»:
فرخنده و پربرکت است خداوندی که قرآن را بر بنده‏اش نازل کرد تا جهانیان را انذار کند.(و آیات فراوان دیگر)
برای همین مأموریت بود که پیامبر(ص)به سران بزرگ جهان آن روز در خارج از شبه جزیره عرب نامه نوشت و کسراها و قیصرها و نجاشی‏ها را به اسلام دعوت کرد«تعداد نامه‏ها به شاهان و بزرگان اقوام ملل را به 316 نامه رسانده‏اند که از این نامه‏ها هم اکنون 185 نامه در دست است» 1 که متن بسیاری از این نامه‏ها را می‏توان یافت 2 و نیز براساس همین سیاست بود که پیروانش برای تبلیغ اسلام بعد از او به طرف امپراتوری‏های عظیم رهسپار شدند و به همه جهان گام نهادند و تعالیم اسلام را در دنیا منتشر ساختند زیرا سخن پیامبر که فرمود:«لا یبقی علی ظهر الارض بیت مدر و لا و بر الا ادخله الله کلمة الاسلام». 3
و-قال النبی(ص):«زویت لی الارض فاریت مشارقها و مغاربها و سیبلغ ملک امتی ما زوی [لی‏]منها» 4
را آویزه گوش قرار دادند و دل قوی داشتند و همتشان به اوج عظمت بر آمده بود و موج اشتیاق و امید در دلهایشان برخاست و چنان بود که گویی با پیروزی هم عهد بودند و با فتح و نصرت وعده و قراری داشتند؛و از این رو در فتح ظفر هیچ گونه شک و تردید به خود راه نمی‏دادند.در آن هنگام، که سپاهیان اسلام ایوان سفید و تابناک کسری را در برابر خود دیدند، ضرار بن الخطاب 1 در حمله به تیسفون بانگ تکبیر سر داد و گفت:این کاخ سفید کسری است، این همان چیزی است که خدای رحمان وعده داد و پیغمبرش از سر صدق درباره آن سخن گفت. آنگاه مسلمین بانک تکبیر برآوردند و شهر مداین را بگشودند.سپس فرمانده سپاه اسلام، به کاخ سفید فرود آمد و آن جا را نمازخانه ساخت، و نماز بگزارد 2 ، و این سخن خدا را در نماز بر زبان راند که:
«چه بسا بوستان‏ها و چشمه‏سارها و کشتزارها و مقام ارجمند، و وسایل کامرانی و زندگانی خوش و مرفّهی که از خود به جای نهادند و ما آن را به وراثت قومی دیگر در آوریم» 3

نتیجه گیری

از آنچه گذشت معلوم می‏شود که میان آیات مکّی و مدنی قرآن از نظر موضوع دعوت تعارضی نخواهد بود و قرآن در دوران مکّی مردم جهان را به اسلام دعوت کرده است و پیامبر اسلام(ص)، از همان آغاز جهانی بودن اسلام را مدنظر داشته و آن را با اصول مناسب آن مجهّز ساخته بود.به لحاظ اینکه مکّه آغاز کار بوده است.و مخالفین فراوان، ضرورت اقتضا می‏کرد که ابتدا دعوت را به صورت سرّی و غیر علنی مطرح سازد و آنگاه از خویشان و اقربین آغاز نماید و پس از استحکام پایه‏های اسلامی و افزونی مسلمانان دعوت خویش را عمومی ساخته و به جهانیان ابلاغ نماید.

منابع

ابو زهره، محمد، المعجزة الکبری یا معجزه بزرگ، با ترجمه محمود ذبیحی، چاپ اول 1370 ناشر بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی مشهد.
ادوارد سعید، شرق شناسی، با ترجمه دکتر عبد الرحیم گواهی، ناشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
الاصفهانی-الراغب، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی چاپ، مطبعة التقدم العربی، 22 شوال 1392.
بدوی-عبد الرحمن، الدفاع عن القرآن ضد منتقدیه، مکتبة مدبولی الصغیر چاپ اول.
بهبهانی-محمد علی بن علامه، راد شبهات الکفار، تحقیق سید مهدی رجایی انتشارات انصاریان قم، چاپ اول 1413 ه ق.
حسن عباسی-دکتر فضل، قضایا قرآنیة فی الموسوعة البریطانیا، نقد، مطاعن و رد شبهات، چاپ عمان، دار البشیر.
حکیم-محمد باقر، المستشرقون و شبهاتهم حول القرآن، منشورات مؤسسه العلمی المطبوعات.
رازی-محمد بن ابی بکرین عبد القادر، اسئلة القرآن و اجوبتها، تحقیق محمد علی انصاری
رضوان-عمر بن ابراهیم، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم، دراسة و نقد، چاپ اول 1413 ه 1992 م، دار طیبه، ریاضی.
زرقانی-محمد عبد العظیم، مناهل العرفان فی علوم القرآن، دار الکتب العلمیه بیروت، لبنان، چاپ اول 1409 ه-1988 م.
زرکشی-محمد بن عبد الله، البرهان فی علوم القرآن، تخریج و تعلیق، مصطفی عبد القادر عطا، دار الفکر، بیروت، لبنان
زمخشری-جار الله، الکشاف عن حقایق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، دار الفکر، بیروت
السباعی-الدکتور مصطفی، الاستشراق و المستشرقون ما لهم و ما علیهم، چاپ سوم 1985 م، بیروت، المکتب الاسلامی.
السیوطی-جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، تصحیح محمد ابو الفضل ابراهیم، چاپ دوم 1363 ه ش، الناشر منشورات الرضی-بیدار.
طباطبایی-محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیه.
طبرسی-ابو علی فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، 1379 ق، 1339 ش.
گلدزیهر-اگناس، مذاهب التفسیر الاسلامی، با ترجمه و پاورقی دکتر عبد الحلیم نجار، چاپ مصر، الناشر مکتبة الخانجی، 1374 ه-1955 م.
گلدزیهر-اگناس، العقیدة و الششریعة فی الاسلام، ترجمه به عربی از محمد یوسف موسی، عبد العزیز عبد الحق، دار الرائد العربی، لبنان 1946.
علی الصغیر-الدکتور محمد حسین، دراسات قرآنیة، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامی.
مجلسی-محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدر اخبار الائمة الاطهار، مؤسسة الوفاء، بیروت-لبنان.
مرتضی عاملی-سید جعفر، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، مترجم حسین تاج آبادی، چاپ دوم 1373، دفتر تبلیغات اسلامی.
مطهری-مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
مکارم شیرازی-ناصر و...، تفسیر نمونه، چاپ مدرسه امیر المؤمنین(ع)قم 1366 ه ش. دار الکتب اسلامیة
معرفت-محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، ناشر مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ دوم 1366 ه ش.
الهادی-یوسف، الرحلة المدرسیة، بحوث فی التورات و الانجیل، بی‏تا.

پی نوشت ها:

(1)-الاحقاف 27/7
(2)-یونس 10/2
(3)-یس 36/69
(4)-الانبیاء 21/5
(1)-الزخرف 43/31.
(2)-النحل 16/103.
(3)-النحل 16/24.
(4)-السباعی مصطفی، الاستشراق و المستشرقون ما لهم و ما علیهم، ص 15-19
(5)-عبد الله بن سعد بن ابی سرح از کاتبان وحی بود و وحی را تحریف می‏کرد، وقتی که پیامبر(ص)به او می‏فرمود:بنویس: «و الله غفور رحیم»او می‏نوشت‏«و الله عزیز حکیم»یا به وی دستور می‏داد که بنویسد:«و الله عزیز حکیم»او می‏نوشت «و الله علیم حکیم»رسول خدا(ص)چون می‏دانست عبد الله سخن او را تحریف می‏کند می‏فرمود:«هو واحد»یعنی یکی است و تفاوتی ایجاد نمی‏کند لذا عبد الله به مردم می‏گفت:محمّد نمی‏داند چه می‏گوید، او چیزی می‏گوید و من چیز دیگری می‏نویسم ولی در عین حال به من می‏گوید:«هو واحد، هو واحد»اگر گفته او با نوشته من یکی باشد من هم می‏توانم همانند آیاتی که خداوند نازل می‏کند، نازل سازم به همین جهت خداوند متعال، پیامبر خود را آگاه ساخت و آیه-
(1)-گلدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 51.
(1)-گلدزیهر العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ص 31.
(2)-همان کتاب، ص 32.
(3)-همان کتاب، ص 35-36.
(1)-گلدزیهر، العقیدة و الشریعة فی الاسلام ص 32 و 31.
(2)-سوره یوسف آیه 104 سورة الصافات آیه 187 سورة القلم آیه 152 سورة التکویر:27.
(3)-گلدزیهر العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ص 123.
(4)-همان کتاب، ص 35.
(5)-النور 24/55.
(1)-نظری مرتضی، بررسی شیوه‏های تبلیغاتی مسیحیت علیه السلام، ص 146.به نقل از:the capliphate,p.p.
(2)-براتی عباسعلی نقد باز شناسی قرآن، ص 38.
(3)-یوسف 12/2.
(1)-ابراهیم 14/4.
(2)-جمعه 62/2.
(3)-شعراء 26/214.
(4)-للقرافی، الاجوبة عن الاسئلة الفاجرة، ص 68.
(5)-مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 68-69.
(1)-همان کتاب، ص 68-69.
(2)-التکویر 81/27.
(3)-مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 65
(4)-سبأ 34/28.
(1)-الاعراف 7/157.
(2)-الاعراف 7/157.
(3)-الانبیاء 21/107.
(4)-الفرقان.25/1
(5)-زرکشی-البرهان فی علوم القرآن ج 1 ص 349 و دکتر محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 611-612.
(6)-الشوری 42/7.
(1)-طبرسی، مجمع البیان 9/22، طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن 18/18.
(2)-راغب، اصفهانی، المفردات، ص 18.
(3)-همان کتاب، ص 18.
(4)-مکارم شیرازی ناصر، ج 5، ص 346، و ج 20، ص 357-358.
(5)-و انذر«عشیرتک الاقربین»الشعرا 26/214.
(1)-خسرو شاهین سید هادی«ترجمه قرآن به زبان اروپایی»کیهان اندیشه، شماره 280 صفحه 210
(2)-ر، ک، آیة اللّه آقای علی احمدی، مکاتب الرسول»و پرفسور محمد حمید الله، «الوثاثق السیاسیه»و زرقانی، مناهل العرفان ج 2، صفحه 168 و...
(3)-طبرسی، مجمع البیان، ج 5، ص 25.در سراسر کره زمین، خانه‏ای از سنگ و گل و یا خیمه‏هایی از کرک و مو باقی نمی‏ماند مگر این که خداوند اسلام را در آن وارد کند.
(4)-ابو المعانی نصر الله منشی، کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی تهران، ص 4 پیامبر(ص)فرمود:زمین از برای من در نور دیده و جمع کرده شد، پس به چشم من آورده شد مشرق‏های آن و مغرب‏های آن، و زود باشد که پادشاهی امّت بتمامی آن جای‏ها برسد که از برای من در نور دیده شد.
(1)-مردی شجاع و شاعر و سوار و از قائدین عرب و صحابی بود وی روز غزوه احد و خندق با مسلمین جنگ‏های سخت کرد و در فتح مکّه اسلام آورد و در فتح شام نیز وی را حکایاتی است و درفش کاویانی را در جنگ قادسیه وی بدست گرفت-لغت نامه دهخدا-ج صفحه 13366 چاپ جدید
(2)-غزالی محمد، محاکمه گلدزیهر صهیونیست، ترجمه صدر بلاغی، ص 81.
(3)-الدخان 44/25-27.
شنبه 25 شهریور 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

کاوشی در مکی یا مدنی بودن سوره دهر

کاوشی در مکی یا مدنی بودن سوره دهر

پروین بهارزاده*

 

چکیده :

دانستن اسباب نزول آیات و سور، هم‏چنین مکی و مدنی بودن آنها، از آن جهت که در کشف معنا و دلالت آیات اهمیّت شایان دارد، از جمله مباحث مهم علوم قرآن است.
قرآن‏پژوهان شناخت مکی و مدنی بودن سور و آیات را از دو راه ممکن دانسته‏اند:طریقی مستند بر سماع و نقل و طریقی دیگر متکی بر قیاس.عوامل متعدد همچون:کمبود نصوص؛اختلاف و تناقض روایات و... ایشان را بر آن داشت تا با توجه به ویژگی‏های اسلوبی و سبک و سیاق آیات، قواعد و معیارهایی وضع نمایند تا تشخیص آیات مکی و مدنی را ممکن سازد.با این حال شناخت قطعی و یقین به سبب نزول بسیاری از آیات هم‏چنان در پرده ابهام و اختلاف‏نظر مانده است.یکی از این موارد سوره انسان است که چهار رأی متفاوت را برتافته است:
1-مدنی بودن سوره با اذعان به سبب نزول خاص.
2-مکی بودن سوره و نفی سبب نزول خاص.
3-مدنی بودن بخش نخست سوره(آیات 1-22)و مکی بودن آیات انتهائی.
4-مکی بودن تمام سوره با اذعان به شأن نزول خاص.
در این مقاله آراء فوق بررسی شده است و با امعان نظر به این‏که در بعضی سور و آیات، شأن نزول لزوما به معنی سبب نزول نیست، قول چهارم را موجه‏تر شمرده است.

کلمات کلیدی :

مکی و مدنی بودن، شأن نزول، سبب نزول، ظهور مصداق، سیاق آیات، اخبار به غیب.

مقدمه

بحث از آیات و سور مکی و مدنی و شناخت اسباب نزول آیات از جمله بارزترین مصادیق مباحث علوم قرآنی است.در غالب کتب تفسیری و علوم قرآنی به این مهم پرداخته شده است و مفسرین مواضع متعدد اختیار کرده‏اند.عمده‏ترین ملاک‏هایی را که جهت تشخیص و تعیین مکی یا مدنی بودن آیات و سور عنوان شده است، می‏توان در سه معیار خلاصه کرد:1-مکان نزول (مکه یا مدینه).2-زمان نزول(پیش از هجرت یا پس از آن).3-مخاطب(مردم مکه یا مدینه).
همچنین قرآن‏شناسان بر این نظرند که اهمیت شناخت آیات مکی یا مدنی، به جهت فوایدی است که این علم را در بر دارد.از جمله شناخت قرائت صحیح آیه، شناخت ناسخ و منسوخ، شناحت تاریخ تشریع و یافتن راز و رمز حکمت الهی در قانون‏گذاری، وقوف و آگاهی به مدلول صحیح آیات و رفع ابهام از چهره مفاهیم آنها، آشنایی با نحوه دعوت و مراحل آن، شناخت صحیح و دقیق سیره پیامبر(ص)و...(زرکشی، 1/188-صبحی صالح، 60-حجتی، 102-57).
با وجود اهمیت شایانی که دانستن اسباب نزول در کشف معنا و دلالت آیات دار است، مع الاسف شناخت قطعی و یقین به سبب نزول بسیاری از آیات قرآن همواره امر آسان و سهل الوصول نبوده است.

طرق شناخت مکی و مدنی

قرآن‏پژوهان شناخت مکی یا مدنی بودن آیات و سور را از دو طریق میسر دانسته‏اند.سیوطی به نقل از جعبری می‏نویسد:«شناخت آیات و سور مکی و مدنی از دو راه ممکن است:طریقی مستند بر سماع و طریقی مستند بر قیاس».(زرکشی، 1/242-الاتقان، 1/18)طریق اول به دلیل وجود موانعی همچون کمبود نصوص و گاه تناقض آنها نتوانست برای طالبان علوم و معارف شناختی دقیق و صحیح را در پی داشته باشد.ازاین‏رو طریق دوم را کارآمدتر تشخیص داده و سیاق آیات و محتوای مضمونی سور بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.
برخی معیارها مانند آغاز شدن سوره با حروف مقطعه و یا وجود عبارت یا ایها الناس(فقط)به دلیل وجود استثنائات متعدد مورد توجه قرار نگرفت.(زرکشی، 1/188-سیوطی 1/68-69)این گونه استثنائات حاکی از آن است که چنین معیارهایی قاطع و فیصله دهنده نبوده و لذا شناخت قطعی و دقیق آیات مکی از مدنی امری اجتهادی باقی مانده است و اجتهاد پیشینیان نیز غالبا پیرامون ترجیح میان روایات متمرکز شده است.

توجه به ویژگی‏های اسلوبی در تشخیص مکی از مدنی

نباید فراموش کرد که اساسا نقل، در روایات اسباب نزول در دوره‏ای متأخر از نزول قرآن یعنی در عصر تابعین پدید آمده است.چرا که در عصر صحابه نیازی به اهتمام در گزارش سبب نزول آیه به آیه ذکر تک تک حوادث وجود نداشت.همه آنچه در این باره از صحابه به دست ما رسیده پاسخ ایشان به درخواست و نیازهای بعدی در عصر تابعین است.به جهت آنکه در آن زمان دلالت و معنای برخی آیات قرآن برای مردم دشوار آمده بود و اینان برای کشف این دلالت‏ها در پی شناخت اسباب نزول آیات برآمدند.زرکشی و سیوطی به نقل از قاضی ابو بکر می‏گویند:مکی و مدنی آیات و سور با مراجعه به محفوظات صحابه و تابعین شناخته می‏شود.از پیامبر اکرم(ص)در این باره چیزی نرسیده است زیرا وی به این کار مأمور نبود.خداوند نیز دانستن این امور را از واجبات اسلام قرار نداده است.(زرکشی، 1/191-192-الاتقان 1/ 38).اگر توجه داشته باشیم که صحابه نیز همگی نزول تمامی آیات و در زمان‏های‏ مختلف حاضر نبوده‏اند و عامل مرور زمان و فراموشی ناشی از آن را نیز در نظر گیریم، علت وجود ابهام و اختلاف تناقض در نصوص رخ می‏نماید و البته در این زمینه انگیزه‏های فرقه‏ای، اعتقادی و سیاسی را نیز نباید از نظر دور داشت.
مجموعه نکات فوق قرآن‏پژوهان را بر آن داشت تا به ویژگی‏های اسلوبی در تشخیص مکی از مدنی توجهی فزون‏تر داشته باشند.
ابن خلدون در بحث از وحی، به بلندی آیات مدنی در مقایسه با کوتاهی آیات مکی اشاره دارد و می‏نویسد:آخرین آیه‏ای که در مدینه نازل شد آیه دین است که در بلندی با آیات دیگر بسیار متفاوت است، به ویژه با آیات سوره‏هایی همچون الرحمن، المدثر، الضحی، الفلق که در مکه نازل شده‏اند.از همین رو می‏توان یکی از وجوه تمایز میان سور و آیات مکی و مدنی را کوتاهی و بلندی آنها دانست...(مقدمه، 99)
سرانجام برای آیات و سور مکی علاوه بر کوتاهی آیات، معیارهایی همچون:آهنگین بودن عبارات یا رعایت فاصله در آیات؛طرح اصول بنیادی اعتقادی؛مقابله شدید با اندیشه‏های شرک آلود؛یادآوری قصص انبیاء و اقوام پیشین و...مطرح گشت.و در مقابل، آیات و سور مدنی می‏بایست دارای خصائصی از قبیل، بلندی آیات؛روانی و تفصیل مطالب؛تشریع احکام؛بیان اوصاف و ویژگی‏های منافقین و...باشند.(الاتقان 1/20-18).

سوره انسان

این سوره که با نام‏های الدهر؛الابرار و الانسان نامبردار است از جمله سوری است که مکی یا مدنی بودن آن محل اختلاف می‏باشد.سیوطی می‏نویسد:«الانسان قیل مدنیه و قیل مکیه الا آیه واحده(و لا تطع منهم آثما او کفورا)الاتقان، 1/14».اقوال و آراء مفسرین بزرگ فریقین درباره مکی و مدنی بودن این سوره را میتوان در چهار قسم سامان داد:
1)مدنی بودن تمامی سوره و نزول آن در شأن علی(ع)و اهل بیت گرامی ایشان در پی رخدادی خاص.
2)مکی بودن تمامی سوره و نفی سبب نزول خاص.
3)مدنی بودن آیات ابتدایی سوره(22-1)و مکی بودن آیات انتهایی آن.
4)مکی بودن تمام سوره ضمن پذیرش انحصار و اختصاص آیات 22-5 در شأن علی(ع)و اهل بیت ایشان.
اینک به تقریر هریک از این آراء می‏پردازیم:

قول نخست:مدنی بودن تمامی سوره و نزول آن در شأن علی(ع)در پی رخدادی خاص.

بسیاری از مفسرین شیعی و سنی بر این باورند که سوره انسان در شأن علی(ع)، فاطمه زهراء(س)و حسنین(ع)نازل شده است.از آنجا که ولادت حسنین(ع)در سال‏های سوم و چهارم هجرت در مدینه بوده است، لذا سوره دهر مدنی است.
این رأی مستند بر روایات متعددی است که نزول این سوره را پس از رویداد بیماری حسنین(ع)و نذر روزه‏داری سه روزه از سوی والدین گرامی ایشان و ایثار طعام افطار از سوی خانواده در سه شب متوالی میداند.
ابو القاسم عبید اللّه حسکانی، مؤلف تفسیر شواهد التنزیل در وجه تسمیه و انگیزه نگارش کتاب خویش می‏نویسد:«فردی از بزرگان اهل سنت که دارای مقام ریاضت نیز بود، در یکی از مجالس خویش به جرأت نیکو نزول سوره دهر در شأن علی(ع)شد و ادعا کرد که هیچ یک از مفسران به نزول این و یا هیچ آیه‏ای دیگر از قرآن در شأن علی(ع)اقرار نداشته اند.این انکار بر من بسیار ناپسند آمد، لیک منتظر ماندم تا یکی از علمای حاضر به پاسخگویی بپردازد.ولی هیچ کس جز ابو العلاء صاعد بن محمد چنین نکرد.پس از آن بود که تصمیم گرفتم برای رفع شبهه، همه احادیث و روایات و بیانات مفسرین را این باره، در کتابی فراهم آورم و آن را شواهد التنزیل فی قواعد التفضیل نام نهادم.البته متعرض نقد اسانید نشده‏ام».
سپس به ذکر یک یک اینگونه روایات می‏پردازد:
«1042-روایه امیر المؤمنین(ع)فیه:اخیرنا اأحمد بن الولید بن أحمد بقرائتی علیه من أصله قال:اخبرنی أبی، ابو العباس الواعظ، حدثنا ابو عبد اللّه محمد بن الفضل النحوی بغداد فی جانب الرصافه، أملاء احدی و ثلاثین و ثلاثمائه، حدثنا الحسن بن علی بن زکریا البصری، حدثنا المیثم بن‏ عبد اللّه الکرمانی، قال:حدثنی علی بن موسی الرضا، حدثنی أبی، موسی، عن أبیه جعفر بن محمد، عن أبیه محمد، عن أبیه علی، عن أبیه الحسین، عن أبیه علی بن ابی طالب قال:لما مرض الحسن و الحسین(ع)فعادهما رسول اللّه(ص)فقال لی:یا ابا الحسن!لو نذرت علی ولدیک للّه نذرا أرجو أن ینفعهما اللّه به...»(همو، 2/393).
حدیث به صورت مفصل بیانگر رخدادهای است که در پی بیماری حسنین(ع)به وقوع پیوسته است.
اجمالا به فهرستی از این رویدادها اشاره می‏کنیم:
-نذر روزه‏داری سه روزه همه افراد خانواده.
-استقراض علی(ع)از همسایه یهودی‏اش به منظور تأمین طعام.
-ایثار طعام به یتیم، مسکین واسیر در سه شب متوالی و افطار اعضای خانواده با آب.
-اشعار منسوب به علی(ع)و فاطمه(س).
-دیدار پیامبر(ص)از ایشان در روز چهارم و مشاهده ضعف ناشی از گرسنگی در چهره و اندام اهل بیت(ع).
-هبوط جبرئیل نزول سوره دهر.
آنگاه طرق دیگری را در نقل این روایت به شرح زیر بیان داشته است:
«1043-رواه الحسن بن مهران عن مسلمه بن جابر بن جعفر الصادق(ع)و له طرق عن مسلمه.
1044-رواه روح بن عبد اللّه عن جعفر الصادق(ع)...
1045-رواه معاویه بن عمار عن جعفر الصادق(ع)...
1046-فرات بن ابراهیم الکوفی قال:حدثنا محمد بن أحمد بن معاویه بمصر عن محمد بن بحر عن روح بن عبد اللّه قال:حدثنی جعفر بن محمد عن أبیه عن جده قال:مرض الحسن و الحسین مرضا شدیدا.فعادهما محمد(ص)و ابو بکر و عمر.فقال عمر لعلی:لو نذرت للّه نذرا واجبا...الی قوله- فقال جبرئیل:یا محمد!اقرأ ان الأبرار یشربون من کأس...الی آخر الایات.«همو و نیز مجلسی، 35/249».
نقل این روایات تا رقم 1061(مجموعا 16 روایت)ادامه می‏یابد.و سپس می‏افزاید:«بعضی از ناصبی‏ها به این قصه اعتراض کرده و به اجماع اهل تفسیر بر مکی بودن سوره و ولادت حسنین (ع)در مدینه استناد کرده‏اند و در پاسخ ایشان باید گفت چگونه می‏توان دعوی اجماعی چنین را پذیرفت، درحالی‏که قول اکثر مفسرین بر مدنی بودن سوره است».
آنگاه طی ارقام 1062 تا 1070 اخبار و روایاتی را ذکر می‏کند که بیانگر ترتیب نزول سور قرآنی است و در غالب آنها نزول سوره هل أتی در مدینه و بعد از سوره الرحمن عنوان شده است ...(همو، 2/214-393)
ابن شهر آشوب نیز از اشخاص و منابعی یاد می‏کند که به نزول سوره دهر در شأن علی(ع)و اهل بیت ایشان تصریح کرده‏اند.می‏نویسد:ابو صالح، مجاهد، ضحاک، حسن بصری، عطاء، قتاده، مقاتل، لیث، ابن عباس، ابن مسعود، ابن جبیر، عمرو بن شعیب، حسن بن مهران، نقاش، قشیری، تغلبی، و واحدی در تفاسیرشان و صاحب الاربعین و ابو بکر شیرازی در نزول القرآن فی امیر المؤمنین(ع)و أشنهی در اعتقاد السنه و ابو بکر محمد بن احمد بن فضل نحوی در العروس فی الزهد و نیز اهل بیت(ع)از اصبغ بن نباته و دیگران از امام باقر(ع)روایت نموده‏اند:«زمانی که حسنین(ع)بیمار بودند، رسول خدا(ص)در معیت اصحابش به عیادت آن دو رفت و به علی(ع) فرمود:اگر درباره دو پسر خود نذر کنی خدا آنها را عافیت می‏بخشد، علی(ع)عرض کرد:سه روز روزه می‏گیریم و بدین‏سان فاطمه(س)و حسنین(ع)و کنیز ایشان فضه نیز گفتند:ما همه سه روز روزه می‏گیریم.»(حجتی، 35)
نظام الدین قمی نیشابوری نیز می‏نویسد:«واحدی در البسیط، زمخشری در الکشاف و همچنین امامیه این حدیث را یاد کرده‏اند و بالاتفاق معتقدند که سوره هل أتی در مورد اهل بیت(ع)نازل شده است...»
آنگاه حدیث اطعام را یاد کرده و در پایان می‏افزاید:«روایت است که سائل در آن سه شب جبرئیل بوده است که خدا خواست بدین‏گونه آنان را امتحان کند.(حاشیه تفسیر طبری، 29-112).
جلال الدین سیوطی نیز از ابن مردود به نقل از ابن عباس آورده است که این آیات درباره علی بن ابی طالب(ع)و فاطمه(س)بنت رسول اللّه(ص)نازل شده است.(الدر المنثور، 6/299).
ابو الحسن علی بن احمد واحدی نیز روایتی را به نقل از عطاء از ابن عباس آورده که بر نزول آیات(و یطعمون الطعام علی حبه...)در حق علی(ع)تصریح دارد.(اسباب الترول، 251 و الوسیط 4/204)
ابو الفتح رازی نیز ذیل آیه(و یطعمون الطعام...)از تفسیر ثعلبی چنین نقل می کند:«ثعلبی از طریق قاسم بن بهرام، از لیث بن ابی سلیم، از مجاهد از ابن عباس و نیز از طریق کلبی از ابو صالح از ابن عباس نقل می‏کند که آیه فوق در شأن علی(ع)و فاطمه(س)و کنیز ایشان نازل شده است.(11/352).
صاحب کتاب روضات الجنات نیز در ضمن شرح حال محمد بن ادریس شافعی اشعاری را از وی نقل می‏کند حاکی از این‏که آیه فوق در شأن علی بن ابی طالب(ع)می‏باشد.(7/261).
شیخ مفید نیز از احمد بن حسن و او نیز از عبد العظیم حسنی روایت مفصلی نقل می‏کند با این مضمون که:یحیی بن برمکی به امر هارون الرشید مجلس مناظره‏ای از اهل کلام در خانه خود تشکیل داد، طوری که همگان آزادنه سخن بگویند و هارون را که مخفیانه ناظر مجلس بود و سخنان‏شان را می‏شنید، نبینند از اجتماع علمای کلام، هشام بن حکم آمد و علت برتری علی(ع)را بر ابو بکر از او پرسیدند، هشام پنج مورد از فضائل علی(ع)را برشمرد و مورد پنجم آن بود که به اعتقاد فریقین، منظور از ابرار در آیه ان الابرار یشربون من کاس...علی(ع)، فاطمه(س)و حسنین(علیهما السلام)می‏باشند و ابو بکر جزو آنها نیست.(الاختصاص 1p}، 692).
ابن اثیر جزری نیز در بیان شرح حال فضه النوبیه به حدیث مذکور از طریق مجاهد از ابن عباس اشاره می‏کند، بدون آنکه آنرا مورد نقد و اعتراض قرار دهد.تمام داستان در ضمن حدیث بیان می‏شود با این تفاوت که سخنی از روزه گرفتن حسنین(ع)به میان نیامده است.اما به (1)-کتاب الاختصاص متنی است بسیار کهن که انتساب آن به شیخ مفید(ره)مشکوک است.جناب آقای جواد شبیری طی دو مقاله مفصل، عدم صحت این انتساب را به اثبات رسانده و این نظریه را با توجه به اسناد کتاب و سنجش آراء عرضه شده در متن کتاب با آراء شیخ مفید، مدلل کرده است.(بنگرید به:مجله نور علم، شماره 40، ص 60 به بعد و شماره 42، ص 150 بعد)p}
استقراض علی(ع)از شمعون خیبری و تهیه نان جهت افطار و آنگاه ایثار تمامی آن در سه شب متوالی اشاره دارد.(7/236).
از دیگر تفاسیر و کتب امامیه و غیر امامیه(تا قرن یازدهم)که این شأن نزول را بیان داشته‏اند، می‏توان به کتب زیر اشاره کرد:
مواهب علیه، کاشفی، 4/372-منهج الصادقین، ملا فتح اللّه کاشانی، 10/97-التبیان، محمد بن الحسن الطوسی، 10/211-مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، 5/404-الامالی، صدوق، 155 (مجلس 44)-بحار الانوار، محمد بن باقر مجلسی، 35/245-مجمع البحرین، طریحی، 1/446- کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیس الاربلی، 1/303-304-ارشاد القلوب، الدیلمی، 2/ 224، 222-معالم التنزیل، بیضاوی، 3/526-مدارک التنزیل و حقائق التاویل، النسفی، 4/466- النکت و العیون، المارودی، 4/396-الغدیر، علامه امینی 3/106 تا 111 و 169.

قول دوم:مکی بودن تمامی سوره و نفی سبب نزول خاص

برخی دانشمندان و مفسران عامه از قبیل:ابن الجوزی(8/432)؛قرطبی(19/130)؛فخر رازی(29-30/243)؛سید قطب(8/391)و دیگران مکی بودن سوره دهر را قول ارجح دانسته‏اند. و معتقدند احتمال این‏که این سوره مدنی باشد بسیار ضعیف و غیر قابل اعتبار است.
سیوطی نیز به نقل از جعبری(در قصیده تقریب المامول)می‏نویسد:
مکیه ست ثمانون اعتلت
نظمت علی وفق المراد لمن تلا
اقرا و النون، مزمل مدثر
و الحمد، تبت، کورت، الاعلی علا
و محمد و الرعد و الرحمن الانسان
الطلاق و لم یکن، حشر ملا
و به نقل از فضائل القرآن ابو عبیده نیز سوره‏های رعد، رحمان و انسان را مکی می‏شمارد. (الاتقان 1/11 و 26).
در غالب کتبی که سخن از ترتیب سور قرآنی به میان آمده است نیز نزول سوره انسان، بعد از سوره‏های الرعد و الرحمن ثبت شده است.(حسکانی، 2/414)لیکن مکی یا مدنی بودن این دو سوره نیز محل اختلاف است.قرطبی می‏نویسد:«سوره الرعد مکیه فی قول الحسن و عکرمه وعطاء و جابر و مدنیه فی قول الکلبی و مقاتل.و قال ابن عباس و قتاده و:مدنیه الا آیتین منها نزلت بمکه و هما قوله تعالی(ولو أن قرآنا سیرت به الجبال...)(9/278 و 336 و نیز سیوطی، الاتقان، 112 و 15).فخر رازی نیز سوره رعد را مکی دانسته و آیه(لا یزال الذین کفروا...)را استثناء کرده است.اما به نقل از الاصم می‏نویسد:«هی مدنیه بالاجماع سوی قوله تعالی(ولو أن قرآنا سیرت... 18/230).
سید قطب نیز سوره‏های الرعد و الرحمن را مکی می‏شمارد و می‏نویسد:سوره الرحمن با سیاق خاصی که داراست، اعلانی عمومی در میدان وسیع هستی است و حکایت‏گر آلاء پر شکوه و روشن الهی در تمامی جهات وجود...(7/67).هم‏چنین می‏نویسد:و اما موضوع سوره رعد نیز مانند دیگر سوره مکی، اعتقاد و احکام آن است.شامل:الوهیت، توحید ربوبیت، توحید دین نزد خدا و...و لذا برخلاف آنچه در مصحف امیری و یا بعضی مصاحف دیگر آمده است، مکی بودن این سوره از لحاظ طبیعت موضوع آن یا روش بیان آن و ساختار عامش، واضح‏تر و قابل قبول‏تر است.(5/63)
نویسنده معاصر عزت در روزه نیز معتقد است سوره الرحمن که در ساختار نظم گونه‏اش، بی نظیر است همانند سوره‏هایی همچون الشمس، اللیل، القارعة، و المرسلات، در نخستین سال‏ها نازل شده و متعرض دعوتی عمومی است و لذا می‏توان گفت مکی بودن این سوره بروزی فزون‏تر دارد.(6/89).
از مجموع بیانات فوق چنین درمی‏یابیم که همه مفسرینی که بر مکی بودن سوره انسان تاکید دارند، به دو دلیل عمده استناد جسته‏اند:

1-سیاق آیات و ساختار عبارات

عمده‏ترین استدلال در این دیدگاه آن است که سیاق آیات و عبارات در این سوره به وضوح حاکی از نزول آن در مکه و اوائل بعثت است.چنان‏که خدای متعال در ضمن آیات این سوره مفصلا هم انواع نعمت‏های حسی را به تصویر می‏کشد و هم عذاب عظیم الهی را یادآور می‏گردد.علاوه بر آن، رسول خویش را فرمان می‏دهد که در برابر حکم پروردگار صابر باشد و ازتبعیت و اطاعت آنان که دامن به گناه آلوده‏اند و بر نعم الهی دیدگان معرفت فرو بسته‏اند، بپرهیزد. و اینها از خصائصی است که در سوره‏های القلم، المدثر و المزمل نیز به وضوح قابل مشاهده است. باید اضافه کرد که مکی بودن سوره دهر در آیات هفتگانه انتهایی آن نمودی روشنتر می‏یابد.آنجا که سخن از نزول قرآن دارد و پیامبرش را به صبر، ذکر حق و نماز در شامگاهان و صبحگاهان و تسبیح او در نیمه‏های شب، تشویق می‏کند.و او را دلداری می‏دهد که اگر این مشرکین، راه عناد در پیش گرفته‏اند به آن دلیل است که چشم‏های ناتوان ایشان تنها قادر به دیدن دنیای پیش روست و از دیدن هنگامه سخت و دشوار مرگ و سنگینی روز واپسین، غافلند.(سید قطب، 8/393-391 و فخر رازی 3/243).

2-ضعف و تناقض روایاتی که بر نزول این سوره پس از ماجرای اطعام دلالت دارد

ابن الجوزی به نقل از عبد اللّه سمرقندی از محمد بن کثیر کوفی، از أصبغ بن نباته آورده است:«مرض الحسن و الحسین فعادهما رسول اللّه(ص)و ابو بکر و عمر.فقال عمر لعلی(رض):یا ابا الحسن!!!انذر ان عافا اللّه ولدیک ان تحدث له شکرا.فقال علی و ان عافا اللّه ولدی صمت للّه ثلاثه ایام شکر اله...»آنگاه تمام قصه را نقل می‏کند و به موضوعاتی همچون استقراض علی از همسایه یهودی مسلکش، موسوم به جابر بن شمر و نیز برخی اشعار منسوب به فاطمه زهراء(س)و علی(ع)اشاره کرده و در پایان می‏نویسد:«شکی نیست که این حدیث موضوع است و افعال و اشعاری را به ایشان نسبت داده است که ساحت این بزرگواران از آن پیراسته است(یتنزه عنها اولئک الساده).علاوه بر آن یحیی بن معین، اصبغ بن نباته 1p}را معتبر نشناخته است و نیز احمد بن حنبل می‏گوید:ما احادیث محمد بن کثیر را سوزاندیم و ابو عبد اللّه سمرقندی نیز قابل اعتماد نیست.»(الموضوعات 1/392-زاد المسیر 8/432)
قرطبی نیز در تفسیر خود این آیات را عام دانسته و می‏نویسد:صحیح آن است که، این آیات درباره همه ابرار و نیکوکاران نازل شده است.اما ثعلبی، قشیری، نقاش و دیگران حدیثی را درباره قصه علی و فاطمه و کنیز ایشان نقل می‏کنند که ضعیف و غیر قابل اعتناست.
آنگاه روایت ابن عباس را به‏طور کامل ذکر کرده و در جرح آن بسیار قلم‏فرسایی می‏کند. سرانجام به نقل از ترمذی و ابن الجوزی، این حدیث را ساختگی(مزوق و مزیف)دانسته و به استناد آیه(یسئلونک ماذا ینفقون قل العفو)(بقره:219)، مرتکب چنان افعالی را مذموم قلمداد نموده است.(19/130)
فخر رازی نیز می‏نویسد:سیاق الابرار یشربون جمع است و همه شاکران و نیکوکاران را شامل می‏شود و نمی‏توان آنرا به یک شخص اختصاص داد.چنین اختصاصی به نظم سوره آسیب می‏رساند.پس باید گفت آیه در صدد بیان حال مطیعین است.البته منکر آن نیستیم که علی(رض) یکی از ایشان باشد ولی تخصیص معنا ندارد.(30/243)
محمد عزت دروزه نیز مکی بودن این سوره را با توجه به سیاق آیات، مضمون و محتوای سوره و ساختار عبارات آن مورد تاکید قرار داده و می‏نویسد:اسلوب آیات و مضمون آنها در خصوص بیان تصویری زیبا و واقعی از مؤمنین نخستین بوده و ایثارگری، خیر طلبی و دیگرخواهی ایشان را توصیف می‏کند.
نه تنها در این سوره، بلکه در دیگر سور مکی مانند:الواقعه، الذاریات، المؤمنون، اللیل و دیگری و دیگری نیز مؤمنین را با چنین ویژگی‏هایی وصف نموده است.و به گونه‏أی مستمر و قوی به هر مسلمانی، رفق و ملاطفت نسبت به درماندگان و فقرا، و دستگیری از ایشان را می‏آموزد.

قول سوم:مکی بودن بخشی از سوره و مدنی بودن بخشی دیگر

علامه طباطبائی ذیل تفسیر این سوره، بخش نسبتا مفصلی را در زمینه روایات موجود در شأن نزول سوره مطرح کرده و در پایان چنین نتیجه‏گیری می‏کند:قسمت انتهائی سوره مشتمل بر صبر و عدم اطاعت از آثم و کفور و پرهیز از مداهنه با ایشان است.و همین‏طور متذکر نزول قرآن بر پیامبر(ص)شده است.احتمال جدی وجود دارد که این بخش با سیاق تام و مستقلی که دارد، درمکه نازل شده باشد.اما آنچه روایات فراوان مثبت و مؤید آن است، نزول قسمت ابتدایی سوره در مدینه می‏باشد.لذا باید گفت آغاز سوره مدنی و پایان آن مکی است.(20/226)
لازم به توضیح است که اعتقاد به مستثنیات در سور مختلف تقریبا رایج بوده است.بسیاری از مفسرین بر این باورند که مکی بودن یک سوره منافاتی با مدنی بودن یک یا چند آیه آن ندارد- و بالعکس.خصوصا با این استدلال که جمع و شکل کنونی قرآن براساس ترتیب زمان نزول تالیف نشده است.(سیوطی، الاتقان 1/19-15)
در خصوص سوره انسان نیز چنان‏که پیش از این اشاره شد، برخی نیز باوجوداین‏که سوره را مدنی دانسته‏اند آیه فاصبر لحکم ربک را استثناء کرده‏اند.(همو، 1/17).

قول چهارم:مکی بودن تمامی سوره، ضمن پذیرش ظهور مصداق اتم در اهل بیت علی(ع)

این رأی، جمعی است میان دو دیدگاه نخست.این قول بر این اساس مبتنی است که گوئی سوره هل أتی ناظر به آینده اسلام است.و درصدد بیان رخدادی است که در آینده به وقوع می‏پیوندد.
همه دانشمندان علوم قرآنی بر این باورند که اخبار به غیب، یکی از مهم‏ترین وجوه اعجاز قرآن کریم است.الاخبار بالمغیبات یکی از 35 وجهی است که سیوطی در وجوه اعجاز قرآن بر شمرده است.(معترک الاقرآن، 1/180)باقلانی نیز با این‏که همه وجوه اعجاز را در 3 وجه خلاصه کرده است، اولین و مهم‏ترین آنها را الاخبار عن المغیبات دانسته است.(50 و 66)
بی‏تردید آیات بیشماری از قرآن کریم، شرح اخباری از گذشته و یا مبین رخدادهایی در آینده‏اند.همه آیات و سوری که قصه انبیاء گذشته همچون:نوح؛عیسی؛موسی؛ابراهیم و...را بیان می‏کنند، درصدد شرح اخبار پیشینیانند.و نیز بسیارند آیاتی که سخن از حوادث و وقایع آینده دارد، چه آینده نزدیک برای مسلمانان صدر اسلام، و چه ترسیم آینده مسلمانان جهان.آیاتی همانند:
-لقد صدق اللّه الرؤیا بالحق لندخلن المسجد الحرام...(فتح:27)(پیش از فتح مکه)
-الم غلبت الروم فی أدنی الارض...(روم:1-4)(ماه‏ها پیش از آنکه روم به تصرف جیوش مسلمین درآید).
-و هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله...(توبه:33)
و همه آیاتی که ترسیم‏گر واقعه روز قیامت و حشر و بعث و معاد است.آیاتی از این قبیل کم نیست و به اعتراف باقلانی«جمیع الایات التی یتضمنها القرآن من الاخبار عن الغیوب یکثر جدا»(اعجاز القرآن، 5).
یکی از محققان معاصر اظهار می‏دارد که آیات 5-22 سوره هل أتی از این نمونه است.این سوره با سیاقی که در فصل اول و سوم داراست، به صراحت فریاد می‏زند که در مکه نازل شده است.اما فصل دوم آن نوید می‏دهد که در آینده نزدیک مکتب قرآن به ثمر می‏نشیند و خاندانی با نام و نشان ابرار پا به عرصه حیات می‏گذارند که در همه احوال فقط جویای حق باشند و تا آن حد مشتاق رضای اویند که موجودی افطار خود را به مسکین و یتیم و اسیر، ایثار کنند و شعارشان این باشد:انما نطعمکم لوجه اللّه لا نرید منکم جزاء و لا شکورا.(انسان:9)
سوره انسان با ترسیم نمائی از آینده، پیامبر(ص)را دلداری می‏دهد تا از ظلم ستمکاران و آزارهای ایشان رنجیده خاطر نگردد و به آینده مکتب اسلام و گروندگان به حق آن امیدوار بماند. آیات 5-22 منحصرا بیان شأن و ویژگی موجود در خاندان اهل بیت(ع)یعنی علی(ع)، فاطمه (س)و حسنین(ع)می‏باشد.از آن رو که این نمونه اخلاص در مورد سایر اصحاب نمی‏تواند مورد تأیید قرار گیرد و تنها می‏توان در مورد خاندان علی(ع)مدعی آن بود.خصوصا با این وعده قطعی فوقاهم اللّه شر ذلک الیوم و لقاهم نضره و سرورا و جزاهم بما صبروا جنه و حریرا.(آیات 11 و 12)
نمونه دیگر این‏گونه آینده خوانی را در سوره المزمّل می‏توان مشاهده کرد.آیه 20 این سوره از پیشرفت اسلام و اقتدار مسلمین در آینده نزدیک خبر می‏دهد، آنهم در زمانی که مسلمین در اقلیت و ضعف مطلق بودند.نباید از نظر دور داشت که نزول سوره مزمّل در سال اول بعثت بوده است.در آیه پیشین(آیه 19)تخفیفی را به موجب مسائل طبیعت(یعنی کوتاهی شب‏های زمستان)در قرائت قرآن در نماز شب مقرر فرمود:و اللّه یقدر اللیل و النهار علم ان لن تحصوه فتاب‏ علیکم فاقرءوا ما تیسر من القرآن.آیه بعد بیان تخفیفی در ادای نماز شب است که ناظر به آینده مسلمین می‏باشد.می‏فرماید:علم أن سیکون منکم مرضی و آخرون یضربون فی الارض یتبغون من فضل اللّه یقاتلون فی سبیل اللّه، فاقرءوا ما تیسر منه.خدا دانست که بزودی در میان شما بیمارانی پیدا می‏شود که تاب و توان کم‏تری دارند و قرائت چند سوره هم برای آنان سنگین و ملال‏آور است. خدا دانست که بزودی در میان شما کسانی پیدا می‏شوند که راهی سفر خواهند شد، یا برای تجارت و یا برای پیکار در راه خدا، و طبیعی است که در اثر رنج سفر و یا تکاپوی قتال نتوانند به موقع ازخواب برخیزند و در نافله شب سوره‏های متعدد تلاوت نمایند.لذا از هم اینک به شما تخیفی می‏دهد و اجازه صادر می‏کند که نافله شب را با هر تعداد سوره که میسر و مقدورتان باشد، ادا نمایید.(بهبودی، 53-54).و در قرآن نمونه‏های متعدد دیگری نیز وجود دارد که با وجود عام بودن لفظ، منحصرا بر یک مصداق قابل انطباق باشد.(همو، چشمه خورشید، دفتر اول، 50- 167).

گذری و نظری بر روایات شأن نزول

در متن مجموع این روایات تفاوت‏های قابل ملاحظه و بعضا تناقضاتی مشاهده میشود که پذیرش صحت برخی جزئیات واقعه را دشوار می‏سازد.این‏گونه تفاوت‏ها بیانگر آن است که روایات نقل به معنا شده و در برخی از آنها با انگیزه‏های متفاوت، از جمله علاقه وافر نسبت به ائمه (ع)، مطالبی نیز بدانها افزوده شده است.به عنوان مثال در برخی روایات سخنی از روزه گرفتن حسنین(ع)-دو کودک خردسال 5 و 6 ساله که تازه از بستر بیماری برخاسته و دوره نقاهت را سپری می‏کرده‏اند و یا هنوز بیمار بوده‏اند-به میان نیامده است.(ابن اثیر، 7/236)هم‏چنین در مورد فرد پیشنهاد دهنده به امیر المؤمنین(ع)نیز میان متون توافق نیست.بعضی او را عمر معرفی کرده‏اند.(مجلسی، 35/249)و برخی وی را، بدون تصریح نام یکی از عیادت‏کنندگان می‏شمارند (تحت عنوان عامه العرب).و تعدادی دیگر حکایت از این دارند که علی(ع)به پیشنهاد و ارشاد شخص رسول اللّه(ص)، جهت سلامتی کودکان خویش نذر کرد.
به‏طور کلی می‏توان گفت در روایات مزبور، حد اقل دو مساله به‏طور جدی مورد تردید قرار دارد:اول؛روزه‏داری دو کودک 5 و 6 ساله بیمار به مدت سه روز و بدون افطار.
دوم؛استقراض علی(ع)از همسایه یهودی‏اش.
تردید در صحت مساله اول، یک تردید عقلانی است.علاوه بر این‏که براساس نص صریح قرآن بر شخص بیمار بالغ روزه واجب ماه مبارک واجب نیست، چه رسد به بیمار نابالغ و روزه غیر ماه مبارک.
اما در مورد استقراض باید گفت که علاوه بر عقل، شواهد تاریخی نیز تردید در صحت آنرا قوت می‏بخشند.اگر سوره دهر در مدینه نازل شده باشد، آنهم در زمانی که یک یهودی متمول به آسودگی در همسایگی علی(ع)زندگی می‏کرده است، باید زمان نزول را بعد از سال هفتم هجری تخمین زد.
در سال هفتم هجرت، فدک از طرف یهودیان خیبر و تیما به پیامبر(ص)تقدیم شد و پس از آن تاریخ، پیامبر فدک را به فاطمه(س)هدیه کرد.پس در زمان نزول این سوره، فدک جزو اموال علی(ع)و فاطمه(س)بوده است.علاوه بر آنکه در سال‏های ششم و هفتم هجری به بعد یهودیان نیز از مدینه کوچانده شده‏اند.
حلبی، مورخ معروف در سیره خود می‏نویسد:ابو بکر مایل بود که فدک در اختیار دختر پیامبر بماند و حتی مالکیت فاطمه را در ورقه‏ای تصدیق کرد.اما عمر از دادن ورقه به فاطمه مانع شد و رو به ابو بکر کرد و گفت:فردا به درآمد فدک نیاز شدیدی پیدا خواهی کرد.زیرا اگر مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قیام کنند، از کجا هزینه جنگی را تأمین خواهی نمود؟(3/400، نقل از سبحانی، 198)این جمله بیانگر آنست که درآمد فدک به مقداری بوده است که می‏توانسته بخش اعظمی از هزینه جهاد با دشمن را تأمین کند.
قطب راوندی می‏نویسد:پیامبر(ص)سرزمین فدک را به مبلغ بیست و چهار هزار دینار اجاره داد.در برخی از احادث، هفتاد هزار دینار نیز نقل شده است.و این اختلاف به حسب درآمد سالانه بوده است...هنگامی که معاویه به خلافت رسید، فدک را میان سه نفر تقسیم کرد:یک سوم آنرا به مروان بن حکم، یک سوم‏اش را به عمرو بن عثمان و ثلث سوم را به فرزند خود یزید داد.و چون مروان بر تخت خلافت نشست، همه سهام را جزو تیول خود قرار داد.(ابن ابی الحدید، 16/216).
این نحوه تقسیم حاکی از این است که فدک سرزمین قابل ملاحظه‏ای بوده که معاویه آنرا میان سه نفر، که هریک نماینده فامیلی بزرگ بود، تقسیم نمود.(سبحانی، 200)هنگامی که فاطمه (س)با ابو بکر درباره فدک سخن گفت‏وگواهان خود را برای اثبات مدعای خود نزد او برد، وی در پاسخ دختر پیامبر(ص)گفت:فدک ملک شخصی پیامبر نبود، بلکه از اموال مسلمانان بود که از درآمد آن سپاهی را مجهز می‏کرد و برای نبرد با دشمنان می‏فرستاد و دذر خدا نیز انفاق می‏کرد. (ابن ابی الحدید، 16/214).
در اسلام، سرزمینی که بدون هجوم نظامی و نبرد در اختیار مسلمانان قرار گیرد، فی‏ء محسوب شده و به شخص پیامبر و امام پس از او مربوط است تا آن‏گونه که در قوانین اسلام معین شده است، در موارد خاصی به کار برد.یکی از آن موارد این است که پیامبر و امام نیازمندی‏های مشروع نزدیکان خود را به وجه آبرومندی برطرف سازند.
یکی از محققان معاصر نیز می‏نویسد:روایاتی که حاکی از فقر خانواده رسول اکرم(ص) خصوصا فقر مالی حضرت علی(ع)و فاطمه زهراء(س)است، همگی ساختگی و پرداخته قصه سرایان است.زیرا با وجود اموالی که از خدیجه در دست پیامبر باقی مانده بود و غنائمی که خصوصا در جنگ بدر به دست آمد و هبه‏ها و بخشش‏هایی که قبائل عرب به پیامبر(ص)داشتند، از جمله فدک که سرزمینی عظیم با درآمدی سرشار بوده، این امر بسیار بعید است...البته لازم به ذکر است که سیره خاندان پیامبر و خود ایشان این بوده که از مال دنیا به کم‏ترین مقدار آن برای خویش بسنده می‏کردند و از لذائذ چشم می‏پوشیدند.(هاشم معروف، 7/70-73).
افزون بر مطالب فوق، باید توجه داشت که در متن برخی از روایات نیز سخنی از استقراض به میان نیامده است.بلکه تنها به این اشاره دارد که علی(ع)در اراز اجرت آبیاری درختان نخل، مقداری جو دریافت کرده و آنرا آسیاب نمود و طعامی فراهم کرد.و همین طعام است که در سه شب متوالی(و در برخی روایات، در یک شب)ایثار شد.(فیروزآبادی، 1/255-واحدی، اسباب الترول، 331)در روایاتی نیز که سخن از استقراض رانده‏اند، عدم توافق در مورد نام قرض دهنده‏ مشاهده می‏شود.برخی از شمعون بن حارا نام برده‏اند.برخی دیگر او را فنحاص بن حارا خوانده‏اند.و تعدادی نیز از جابر بن شمر یهودی اسم می‏برند.

سبب نزول یا شأن نزول

اگر از این‏گونه اختلافات متنی در روایات صرف‏نظر کرده و همه را مولود نقل به معنا به شمار آوریم، تفاوت‏های دیگر نیز موجب درنگ می‏گردد.از جمله این‏که برخی روایات داستان اطعام را ذکر کرده و به صراحت آنرا سبب نزول سوره قلمداد کرده‏اند.در مقابل دسته دیگر روایات، فاقد چنین صراحتی می‏باشند، و تنها به ذکر عباراتی همچون:نزل فی علی(ع)؛فی علی و اهل بیته؛...(درباره علی(ع)؛در شأن علی(ع)؛در مورد علی(ع)و خانواده‏اش و...)بسنده کرده‏اند.و اینجاست که سوالی جدی مطرح می‏گردد.آیا شأن نزول یک آیه، همان سبب نزول آنست؟
بیشتر مفسران میان شأن نزول و سبب نزول قائل نشده‏اند و هر مناسبتی که نزول آیه یا آیاتی را ایجاب می‏کرده است، گاه سبب نزول و گاه شأن نزول خوانده‏اند.در صورتی که میان این دو واژه تفاوت است.شأن نزول اعم از سبب نزول است.هر گاه به مناسبت جریانی درباره شخص یا حادثه‏ای، خواه در گذشته یا حال و یا آینده، و یا درباره فرض احکام، آیه و یا آیاتی نازل شود، همه این موارد را شأن نزول آن آیات می‏گویند.مثلا می‏گویند فلان آیه درباره عصمت انبیاء یا عصمت ملائکه، یا حضرت ابراهیم، یا حضرت نوح، یا آدم نازل شده است.تمامی اینها را شأن نزول آیه می‏گویند.اما سبب نزول، حادثه یا پیشامدی است که متعاقب آن، آیه یا آیاتی نازل می‏شود.و به عبارت دیگر آن پیشامد باعث و موجب نزول می‏گردد.لذا سبب، اخص و شأن نزول اعم است.(معرفت، تاریخ قرآن، 66)
عده‏ای از دانشمندان علوم قرآنی نیز چنین اذعان می‏دارند که:عادت صحابه و تابعین این بوده که وقتی می‏گفتند:نزلت هذه الایة فی کذا، مرادشان آن بوده که آیه متضمن حکم آن مورد است، نه این‏که حتما و قطعا سبب نزول آن آیه باشد.(فانه یزید بذلک ان هذه الایه تتضمن هذا الحکم، لا ان هذا کان السبب فی نزولها)(زرکشی 1/32)سیوطی نیز در توضیح این مطلب می‏نویسد:مثلا وقتی گفته می‏شود:سوره فیل در مورد هجوم سپاه ابرهه به مکه معظمه نازل شده است، به این معنا نیست که این سوره بلافاصله بعد از وقوع این حادثه نازل شده باشد.بلکه بدان معناست که سوره فیل بیانگر و تمثیل‏کننده واقعه هجوم آن سپاه سیاه به خانه خداست.
و نیز در مورد آیه 27 سوره فتح...لتدخلن المسجد الحرام...، ورود سپاه اسلام به مکه مکرمه سبب نزول آیه نمی‏باشد، بلکه آیه در بردارنده بشارت بن چنین ورود و فتح عظیم است.و از همین قبیل است آیات 1 تا 4 سوره روم(الم غلبت الروم فی أدنی الارض...)که غلبه سپاه اسلام به لشکریان روم سبب نزول آیه محسوب نمی‏شود.در عین حال که میتواند شأن نزول تلقی گردد.
این نمونه آیات به اندازه‏ای هست که درنگ و تأمل و پرهیز از تقلید و تبعیت بی‏دلیل از گذشتگان را ضرورت بخشد.اگرچه پذیرش این سخن به معنای نفی مطلق اسباب نزول خاص نیست، چنان‏که آیاتی همچون آیات اظهار(مجادله:1-4)و آیات لعان(نور:6-9)در پی رخدادی خاص نازل شده و دارای سبب خاص می‏باشند.

نتیجه‏گیری

آنچه همه روایت مثبت و مؤید آن است، تطبیق مطالب مذکور در آیات سوره دهر با شأنیت و ویژگی‏های منحصر به فرد مولای متقیان علی(ع)و خانواده مطهر اوست.به عبارت دیگر غالب قریب به اتفاق روایات از این سخن می‏گویند که آیات این سوره دهر در مورد علی(ع)و اهل بیت گرامی او نازل شده است.و چنان‏که پیشتر گذشت این سخن لزوما به معنای نزول سوره بعد از واقعه اطعام نیست.
و اما قول به مستثنیات آیات در سور نیز اگرچه رایج است، لیکن قولی است غیر مبتنی بر نقل و غیر مستند به دلیلی قابل قبول.لذا نمی‏توان یک سوره را مکی و برخی آیاتش را مدنی دانست.(معرفت، التمهید، 1/170).
در مجموع نگارنده دیدگاه چهارم را به عنوان یک نظر، واقع‏بینانه‏تر و به حقیقت نزدیک‏تر می‏شناسد.چرا که هم سبک و سیاق و نظم آیات را محلوظ داشته و هم صحت کلیت روایاتی را پذیراست که اوصاف ابرار را منحصرا با ویژگی‏های خاندان اهل بیت(ع)قابل انطباق دانسته است.

منابع

ابن اثیر، ابو الحسن علی بن محمد جزری؛أسد الغابه فی معرفه الصحابه، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1970 م.
ابن ابی الحدید، عز الدین عبد الحمید معتزلی، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، قاهره، 1378، ه ق.
ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی؛زاد المسیر فی علم التفسیر، المکتب الاسلامی، چاپ چهارم، بیروت، 1407 ه ق.
ابن الجوزی، عبد الرحمن بن علی؛کتاب الموضوعات، دار الفکر، چاپ دوم، 1403، ه ق.
ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، بنیاد نشر کتاب، تهران، 1336 ه ق.
الاربلی، علی بن عیسی؛کشف الغمه فی معرفه الائمه، تعلیق حاج سید هاشم محلاتی، بازار مسجد جامع تبریز، بی‏تا.
امینی، عبد الحسین احمد؛الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1372 ه ق.
الباقلانی، قاضی ابو بکر، اعجاز القرآن، عالم الکتاب، 1988 م.
البغوی، حسین بن مسعود؛معالم التنزیل، دار المعرفه، چاپ چهارم، بیروت، 1415 ه ق.
بهبودی، محمد باقر؛معارف قرآنی، انتشارات سرا، تهران، 1380 ه ش.
البیضاوی، عبد الرحمن بن عمر؛انوار التنزیل، چاپخانه مصطفی البابی الحلبی، مصر، 1388 ه ق.
الحبری، حسین بن حکم؛تفسیر الحبری، مؤسسه آل البیت، بیروت، 1408 ه ق.
حجتی، سید محمد باقر؛اسباب النزول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، تهران، 1374 ه ش.
حسکانی، عبید اللّه، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تحقیق محمد باقر محمودی، چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، بی‏تا.
الحقی البروسوی، اسماعیل؛روح البیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405 ه ق.
الخازن، علی بن محمد بن ابراهیم؛لباب التاویل فی معانی التنزیل، عبد السلام محمد علی شاهین، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، بیروت، 1415 ه ق.
خوانساری، محمد باقر؛روضات الجات فی احوال العلماء و السادات، اسد اللّه اسماعیلیان، چاپخانه مهر استوار، قم، 1392 ه ق.
الدروزه، محمد عزت؛التفسیر الحدیث، دار الغرب اسلامی، چاپ دوم، 1412 ه ق.
الدیلمی، حسن بن محمد؛ارشاد القلوب، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1978 ه ق.
الرازی، فخر الدین؛التفسیر الکبیر، قاهره، چاپ سوم، بی‏تا.
الرازی، ابو الفتوح؛روض الجنان، تحقیق میرزا ابو الحسن شعرانی، تصحیح علی اکبر غفاری، چاپ اسلامیه، 1387 ه ق.
ارزکشی، بدر الدین محمد بن عبد اللّه، البرهان فی علوم القرآن، مؤسسه الوفاء، المکتبه العصریه، چاپ دوم، صیدا-بیروت، 1972 م.
الزمخشری، جار اللّه محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل، دار الکتب العربی، چاپ سوم، بیروت-لبنان، 1407 ه ق.
سبحانی، جعفر؛فروغ ولایت؛انتشارات صحیفه، چاپ دوم، 1371 ه ش.
سید قطب؛فی ظلال القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1414 ه ق.
السیوطی، جلال الدین؛الدر المنثور فی التفسیر الماثور، کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی، قم، 1404 ه ق.
همو؛معترک الاقرآن فی اعجاز القرآن، تصحیح احمد شمس الدین، دار المتب العلمیه، بیروت، 1408 ه ق.
همو؛الاتقان فی علوم القرآن دار الفکر، بی‏تا.(دو جلد در یک مجلد)
صالح، صبحی؛مباحث فی علوم القرآن، بیروت، 1972 م.
الصدوق، محمد بن علی بن بابویه؛الامالی، تصحیح سید فضل اللّه طباطبائی، مطبعه الحکمه، قم، 1373 ه ق.
طبرسی، فضل بن حسن؛مجمع البیان فی علوم القرآن، دار المعرفه للطباع و النشر، بیروت، 1408 ه ق.
طوسی، محمد بن حسن؛التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‏تا.
طوسی، محمد بن حسن؛رجال الطوسی، منشورات الرضی، قم، 1381 ه ق.
طوسی، محمد بن حسن؛الفهرست، منشورات الرضی، قم، 1381 ه ق.
الفرات الکوفی، فرات بن ابراهیم؛تفسیر فرات الکوفی، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1410 ه ق.
الفیروز آبادی، محمد بن یعقوب؛تنویر المقیاس فی تفسیر ابن عباس، دار الفکر، بیروت، بی‏تا.
القرطبی، محمد بن احمد؛الجامع لاحکام القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1414 ه ق.
القمی، علی بن ابراهیم؛تفسیر القمی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1412 ه ق.
مجلسی، محمد باقر؛بحار الانوار، الجامع لدرر اخبار الائمه الاطهار، مؤسسه الوفاء دار الکتب الاسلامیه، تهران.
مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا؛چشمه خورشید، دفتر اول، تهران.
معرفت، محمد هادی؛تاریخ قرآن، انتشارات سمت، تهران، 1375، ه ش.
معرفت، محمد هادی؛التمهید فی علوم القرآن، مؤسسه نشر الاسلامی، چاپ اول، قم، 1412 ه ق.
معروف الحسنی، هاشم؛سیره الائمه الاثنی عشر، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ ششم، 1411 ه ق.
المفید، محمد بن محمد بن نعمان؟؛الاختصاص، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بی‏تا.
النسفی، عبد اللّه بن احمد؛مدارک التنزیل و حقائق التاویل، دار النفائس، بیروت، 1416 ه ق.
الواحدی، ابو الحسن علی بن احمد؛اسباب النزول، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1402 ه ق.

پی نوشت ها:

(*)عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا(س)p}
(1)-علما و رجال شناسان شیعی، تضعیفات عامه نسبت به اشخاصی همچون اصبغ بن نباته را معتبر نشناخته‏اند و وی را یکی از رجال متقدم و از صحابیان خاص امیر المؤمنین علی(ع)معرفی کرده‏اند.وی بعد از شهادت ایشان چند سالی در قید حیات بوده و عهدنامه مالک اشتر و وصیت امام به فرزندش محمد بن حنیفه را روایت کرده است.علاوه بر آن وی در شمار راویان موثق امام حسن مجتبی(ع)نیز محسوب می‏شود.(نجاشی رجال، 1/8-طوسی، فهرست، 37-38 و رجال، 34 و 66).p}
شنبه 25 شهریور 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

سوره ‌هاي‌ مكي‌ و مدني‌ در قرآن‌

سوره ‌هاي‌ مكي‌ و مدني‌ در قرآن‌

محبوبه خواجوی

يكي‌ از مسائل‌ مهم‌ علوم‌ قرآني‌، مسأله‌ شناخت‌ سوره‌هاي‌ مكي‌ و مدني‌ است‌ و تشخيص‌ آنها به‌ لايل‌ ذيل‌ است‌ كه‌:
1ـ شناخت‌ تاريخ‌ و مخصوصاً تسلسل‌ آيات‌ و سُور و تدريجي‌ بون‌ نزول‌ آنها، از طريق‌ شناخت‌ سوره‌هاي‌ مكي‌ از مدني‌ است‌ و از هدفهاي‌ مهم‌ فرهنگي‌ است‌. انسان‌ پيوسته‌ در اين‌ جستجوست‌ تا هر حادثة‌ تاريخي‌ را بشناسد، در چه‌ زماني‌ و در كجا اتفاق‌ افتاده‌، عوامل‌ و اسباب‌ پديدآورندة‌ آن‌ چه‌ بوده‌ است‌، بدين‌ طريق‌ علم‌ تاريخ‌ بوجود آمده‌ است‌؛ بنابراين‌ دانستن‌ سوره‌ها و آيه‌هاي‌ مكي‌ و تشخيص‌ آنها از آيه‌ها و سوره‌هاي‌ مدني‌ از اهميت‌ بسزايي‌ برخوردار است‌.
2ـ فهم‌ محتواي‌ آيه‌ در استدلالهاي‌ فقهي‌ و استنباط‌ احكام‌ نقش‌ اساسي‌ دارد؛ چه‌ بسا آيه‌اي‌ به‌ ظاهر مشتمل‌ بر حكم‌ شرعي‌ است‌، ولي‌ چون‌ در مكه‌ نازل‌ شده‌ ولي‌ هنگام‌ نزول‌، هنوز آن‌ حكم‌ تشريع‌ نشده‌ بود، بايد يا راه‌ تأويل‌ را در پيش‌ گرفت‌ يا به‌ گونه‌اي‌ ديگر تفسير كرد؛ مثلاً مسأله‌ تكليف‌ كافران‌ به‌ فروع‌ احكام‌ شرعي‌ مورد بحث‌ فقهاست‌ و اكثر فقها آنان‌ را در حال‌ كفر، مكلّف‌ به‌ فروع‌ نمي‌دانند ولي‌ گروه‌ مخالف‌ به‌ آية‌ 7 سورة‌ فصلّت‌ تمسك‌ جسته‌اند، آنجا كه‌ مشركان‌ را به‌ دليل‌ انجام‌ ندادن‌ فريضه‌ زكات‌ مورد نكوهش‌ قرار داده‌ است‌.
غافل‌ از اينكه‌ سورة‌ فصلّت‌ مكي‌ است‌ و فريضة‌ زكات‌ در مدينه‌ تشريع‌ شده‌ است‌؛ يعني‌ هنگام‌ نزول‌ آيه‌، زكات‌ حتي‌ بر مسلمانان‌ هم‌ واجب‌ نبوده‌ است‌؛ پس‌ چگونه‌ مشركان‌ را مورد عتاب‌ قرار مي‌دهد؟ كه‌ اين‌ آيه‌ دو تأويل‌ دارد: اول‌: مقصود از زكات‌ در اينجا تنها اَداي‌ صدقات‌ بوده‌ است‌ كه‌ مشركان‌ از آن‌ محرومند. دوم‌: مقصود، محروميت‌ از اداي‌ زكات‌ است‌ و آن‌ بدان‌ جهت‌ است‌ كه‌ كفر مانع‌ آنان‌ شده‌ است‌ و اگر ايمان‌ داشتند از اين‌ فيض‌ محروم‌ نبودند؛ زيرا شرط‌ صحت‌ صدقه‌، قصد قربت‌ است‌ كه‌ كافران‌ از انجام‌ آن‌ عاجزند(1).
و همچنين‌ در استدلالات‌ كلامي‌، آيات‌ مورد استناد مخصوصاً آياتي‌ كه‌ دربارة‌ فضايل‌ اهل‌بيت‌ نازل‌ شده‌ بيشتر مدني‌ است‌، چون‌ اين‌ مباحث‌ در مدينه‌ مطرح‌ بوده‌ است‌. برخي‌ آن‌ سوره‌ها يا آياتي‌ را مكي‌ دانسته‌اند كه‌ در آن‌ صورت‌ نمي‌تواند مدرك‌ استدلال‌ قرار گيرد. بنابراين‌ شناخت‌ دقيق‌ مكي‌ و مدني‌ بودن‌ سوره‌ها و آيات‌ يكي‌ از ضروريات‌ علم‌ كلام‌ در مبحث‌ امامت‌ است‌ مثلاً برخي‌، تمام‌ سورة‌ دهر را مكي‌ مي‌دانند و گروهي‌ مدني‌ و بعضي‌ جز آيه‌ «24» «اَفاْصْبْر لِحُكْمِ رَبّكَ و لاتُطِعْ مِنْهُمْ آثماً اَوْكفوراً»
همه‌ را مدني‌ دانسته‌اند، خلاصه‌ اختلاف‌ دربارة‌ اين‌ سوره‌ بسيار است‌، ولي‌ ما آن‌ را تماماً مدني‌ مي‌دانيم‌.
دربارة‌ شأن‌ نزول‌ آيه‌هاي‌: يُوفُونَ باانذر و يُخافونَ يَوْماً كان‌ شَرُّهُ مُسْتَطيراً و يُطْعُمونَ الطَّعامَ عَلَي‌ حُبِه‌ مسكيناً و يتيماً و اَسيراً اِنّما نُطْعِمُكُم‌ لِوَجهِ اللهِ لانُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً و لا شُكُوراً اِنّا نخافُ مِنْ ربّنا يَوماً عَبُوساً قمطريراً فوقاهُم‌ اللّهُ شَرذلك‌ الَيوْمِ وَ لقاهُمْ نَضْرَةً و سُروراً و جزاهُمْ بما صَبرُوا جَنَّةً و حَريراً...)(2)
گفته‌اند كه‌ حسنين‌ بيمار شده‌ بودند پيامبر(ص‌) و گروهي‌ از بزرگان‌ عرب‌ به‌ عيادت‌ آنان‌ آمدند و به‌ مولي‌(ع‌) پيشنهاد كردند: چنانچه‌ براي‌ شفاعت‌ فرزندانت‌ نذر كني‌ خداوند شفاي‌ عاجل‌ مرحمت‌ خواهد فرمود.
حضرت‌ اين‌ پيشنهاد را پذيرفت‌ و سه‌ روز، روزه‌ نذر كرد و آنگاه‌ كه‌ حسنين‌ شفا يافتند در صدد اداي‌ نذر درآمد. قرصهاي‌ ناني‌ براي‌ افطار تهيه‌ كرد، روز اول‌ هنگام‌ افطار مسكيني‌ در خانه‌ را زد و تقاضاي‌ كمك‌ كرد، حضرت‌ نانهاي‌ تهيه‌ شده‌ را به‌ او داد، روز دوم‌ يتيمي‌ آمد و نان‌ تهيه‌ شده‌ را دريافت‌ كرد و روز دوم‌ اسيري‌ آمد و نانها به‌ او داده‌ شد. و در نتيجه‌ حضرت‌ در اين‌ سه‌ روز خود با اندك‌ ناني‌ خشك‌ و كمي‌ آب‌ افطار كرد. طبرسي‌ در اين‌ زمينه‌ روايات‌ بسياري‌ از طريق‌ اهل‌سنت‌ و اهل‌بيت‌ عصمت‌ گرد آورده‌ و تقريباً آنها را مورد اتفاق‌ اهل‌ تفسير دانسته‌ است‌. آنگاه‌ براي‌ اثبات‌ مدني‌ بودن‌ تمامي‌ سوره‌ را با سندهاي‌ معتبر آورده‌ است‌(3).
ولي‌ كساني‌ مانند عبدالله‌ بن‌ زبير كه‌ مايل‌ نبودند اين‌ فضيلت‌ به‌ اهل‌بيت‌ اختصاص‌ يابد اصرار داشتند كه‌ اين‌ سوره‌ را كاملاً مكي‌ معرفي‌ كنند(4)، غافل‌ از آنكه‌ در مكه‌ اسيري‌ وجود نداشت‌. مجاهد و قتاده‌ از تابعين‌ تصريح‌ كرده‌اند كه‌ سورة‌ دهر تماماً مدني‌، ولي‌ ديگران‌ تفصيل‌ قائل‌ شده‌اند(5). سيد قطب‌ از دانشمندان‌ معاصر به‌ قرينة‌ سياق‌، سوره‌ را مكي‌ دانسته‌ است‌(6).
و در بسياري‌ از مسائل‌ قرآني‌، تنها از طريق‌ مكي‌ و مدني‌ بودن‌ سوره‌ يا آيه‌ها، حل‌ و فصل‌ مي‌شود. مثلاً در مسأله‌ نسخ‌ قرآن‌ به‌ قرآن‌، برخي‌ راه‌ افراط‌ پيموده‌اند و بيش‌ از دويست‌ و بيست‌ آيه‌ را منسوخ‌ معرفي‌ كرده‌اند، در صورتي‌ كه‌ چنين‌ عدد بزرگ‌ نمي‌تواند صحت‌ داشته‌ و با واقعيات‌ سازگار باشد و گروهي‌ راه‌ تفريط‌ در پيش‌ گرفته‌اند اصلاً قرآن‌ را غير قابل‌ نسخ‌ مي‌دانند، بويژه‌ نسخ‌ قرآن‌ به‌ قرآن‌؛ زيرا شرط‌ تحقق‌ نسخ‌، تنافي‌ ميان‌ دو آيه‌ است‌ كه‌ اينگونه‌ تنافي‌ با نفي‌ اختلاف‌ در آيه‌ «وَلوْكانَ مِنْ عِنْدِغَيرِاللَّهِ لَوَجَدُوا فيه‌ اختلافاً كثيراً»(7) منافات‌ دارد(8).
و از جمله‌ آياتي‌ كه‌ اِفراطيون‌ آن‌ را منسوخ‌ مي‌دانند آية‌ «فَمَا اْستَمْتَعْتُمْ بِه‌ منْهُنَّ فَاُتوهُنَّ اُجورُ هنَّ»(9) است‌ كه‌ دربارة‌ ازدواج‌ موقت‌ نازل‌ شده‌ است‌ كه‌ ناسخ‌ آن‌ را طبق‌ گفتة‌ امام‌ شافعي‌ محمدبن‌ ادريس‌ ـ آية‌ «والذّينَ هُمْ لُفِروُجِهِم‌ حافظونَ اِلّا علي‌ ازواجِهِمْ اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ فَاَنَّهِمْ غيرَ مَلُومينَ فَمَنِ اِبْتغي‌ وراءَ ذلك‌ فَواُلئك‌ هُمُ العادوُن‌(10)»

''' معيار و ملاك‌ تشخيص‌ سوره‌هاي‌ مكي‌ و مدني‌'''

طبق‌ آماري‌ كه‌ از روايات‌ ترتيب‌ نزول‌ به‌ دست‌ مي‌آيد، 86 سورة‌ مكي‌ و 28 سورة‌ مدني‌ است‌ كه‌ آنها را در سه‌ معيار مورد بررسي‌ قرار مي‌دهيم‌:
1ـ معيار زمان‌: بيشتر مفسرين‌ معتقدند كه‌ معيار مكي‌ يا مدني‌ بودن‌ هجرت‌ پيغمبر اكرم‌(ص‌) از مكه‌ به‌ مدينه‌ است‌.
هر سوره‌اي‌ كه‌ پيش‌ از هجرت‌ نازل‌ شده‌ مكي‌ و هر سوره‌اي‌ كه‌ پس‌ از هجرت‌ نازل‌ شده‌ است‌ مدني‌ به‌ شمار مي‌رود، خواه‌ در مدينه‌ نازل‌ شده‌ باشد خواه‌ در سفرها و حتي‌ در مكه‌ در سفر حج‌ يا عمره‌ يا پس‌ از فتح‌، چون‌ پس‌ از هجرت‌ بوده‌ است‌، مدني‌ محسوب‌ مي‌شود. بنابراين‌ آياتي‌ كه‌ پس‌ از خروج‌ از مكه‌ و پيش‌ از ورود به‌ مدينه‌، در راه‌ بر پيغمبر نازل‌ شده‌ است‌ مكي‌ محسوب‌ مي‌شود، مثلاً آيه‌ «اِنَّ الذيَ فَرَض‌ عليكُ القرآنَ لَزادك‌ اِلي‌ معادٍ...(11)» براساس‌ اين‌ تعريف‌ و ملاك‌ كه‌ پس‌ از خروج‌ از مكه‌ در راه‌ بر پيغمبر نازل‌ شده‌، مكي‌ است‌.
2ـ معيار مكان‌: هر چه‌ در شهر مكه‌ و پيرامون‌ آن‌ نازل‌ شده‌ مكي‌ است‌ و هرچه‌ در مدينه‌ و پيرامون‌ آن‌ نازل‌ شده‌ باشد مدني‌ است‌ خواه‌ پيش‌ از هجرت‌ يا پس‌ از آن‌ نازل‌ شده‌ باشد. در اين‌ باره‌ سيوطي‌ روايتي‌ آورده‌ است‌ كه‌ پيغمبر(ص‌) فرمودند: «اُنزل‌ في‌ ثلاثة‌ امكنّه‌: مكة‌ و المدينة‌ و الشام‌» كه‌ طبق‌ گفتة‌ ابن‌كثير، مقصود از شام‌، تبوك‌ است‌(12).
3ـ معيار خطاب‌: هر سوره‌اي‌ كه‌ در آن‌ خطاب‌ به‌ مشركان‌ مي‌كند مكي‌ و هر سوره‌اي‌ كه‌ در آن‌ خطاب‌ به‌ مؤمنان‌ مي‌كند مدني‌ است‌ در اين‌ زمينه‌ از عبداللّه‌ بن‌ مسعود حديثي‌ آورده‌اند كه‌ گفته‌ است‌: هر سوره‌ كه‌ «ياايهاالناس‌» در آن‌ بكار رفته‌ باشد، مكي‌ است‌ و هر سوره‌ كه‌ «ياايهاالذين‌ آمنوا» در آن‌ به‌ كار رفته‌ باشد مدني‌ است‌(13)، زيرا در مدينه‌ غلبه‌ با مؤمنان‌ بوده‌ و در مكه‌ با مشركان‌ بوده‌ است‌ مثلاً در سورة‌ بقره‌ كه‌ جزو سوره‌هاي‌ مدني‌ بشمار مي‌رود در آن‌ «ياايهاالناس‌» بكار رفته‌ است‌ كه‌ كليت‌ اين‌ معيار را خدشه‌دار كرده‌ است‌.

''' شبهات‌ وارده‌ دربارة‌ مكي‌ و مدني‌ بودن‌ سوره‌ها:'''

شبهاتي‌ كه‌ در اين‌ زمينه‌ وارد شده‌ بيشتر از جانب‌ مستشرقين‌ بوده‌ است‌ كه‌ قرآن‌ را تابع‌ و متأثر از محيط‌ و جوّ حاكم‌ بر منطقه‌ دانسته‌اند و به‌ آن‌ چندان‌ جنبة‌ الهي‌ ثابت‌ نداده‌اند. بنابراين‌ شيوة‌ سورة‌ مكي‌ طبق‌ نظر آنان‌، شدت‌ و عنف‌ و پرخاش‌ كردن‌ است‌، در صورتي‌ كه‌ شيوة‌ سوره‌هاي‌ مدني‌ مسالمت‌آميز است‌ و آن‌ بدان‌ جهت‌ بوده‌ است‌ كه‌ برخورد مردم‌ مكه‌ تُند و مقاوم‌ و برخورد مدينه‌ مسالمت‌آميز و پذيرش‌وار بوده‌ است‌؛ لذا قرآن‌ در مقابل‌ اين‌ دو حالت‌ متضاد، حالت‌ مشابه‌ به‌ خود نگرفته‌، و شيوة‌ مردم‌ را در برابر آن‌ در پيش‌ گرفته‌ است‌.
در سورة‌ بقره‌ آمده‌ كه‌: «الذينَ يأكلون‌ الرّبا يقومون‌ اِلّا كما يَقُومُ الذي‌ يَتَخَبَّطُهُ الشيطانُ من‌ الَمْسِ(14)»
چون‌ سورة‌ بقره‌ بيشتر در مورد مشركان‌ آمده‌ و با لحني‌ شديد با مشركان‌ و مخالفان‌ برخورد كرده‌ است‌ ولي‌ عنيف‌ سورة‌ قرآني‌، سورة‌ برائت‌ است‌ كه‌ از آخرين‌ سوره‌هاي‌ نازل‌ شده‌ در مدينه‌ است‌.
و همچنين‌ كوتاهي‌ آيه‌ و سوره‌هاي‌ مكي‌ و بلندي‌ سوره‌ها و آيه‌هاي‌ مدني‌، دليل‌ بر تفاوت‌ دو جامعه‌ مكه‌ و مدينه‌ است‌.
مردم‌ مكه‌ غالباً بي‌سواد، فاقد فرهنگ‌، خشن‌ و دور از تمدن‌ بودند و لذا متناسب‌ با آن‌ محيط‌، كم‌ گفتن‌، كوتاه‌ گفتن‌، موجز و مختصر و مفيد آوردن‌ آيات‌ ضرورت‌ داشت‌ ولي‌ مردم‌ مدينه‌ تا حدودي‌ داراي‌ فرهنگ‌ و باسواد و آشنا به‌ تمدن‌ بودند و متناسب‌ با آن‌ محيط‌، به‌ تفصيل‌ سخن‌ گفته‌ شده‌ است‌.
در جواب‌ بايد گفت‌: اولاً متناسب‌ با محيط‌ سخن‌ گفتن‌، شيوة‌ سخن‌دانان‌ ورزيده‌ و شرط‌ بلاغت‌ است‌. هر سخن‌ جايي‌ و هر نكته‌ مقامي‌ دارد. ثانياً، چه‌ بسيار در مكه‌، سوره‌هاي‌ بلند نازل‌ شده‌ است‌، مانند سوره‌هاي‌ انعام‌ (165 آيه‌)، اعراف‌ (206 آيه‌)، اسراء (111 آيه‌)، كهف‌ (110 آيه‌)، طه‌ (135 آيه‌)، مريم‌ (98 آيه‌)، انبياء (112 آيه‌)، و مؤمنون‌ (118 آيه‌) و نيز در مدينه‌ سوره‌هاي‌ كوچك‌ و كوتاه‌ نازل‌ شده‌ است‌، مانند سورة‌ نصر و زلزله‌ و بينه‌.
همچنين‌ در سوره‌هاي‌ مكي‌ از تشريع‌ خبري‌ نيست‌ و هر چه‌ هست‌ در سوره‌هاي‌ مدني‌ است‌.
وجود برخي‌ احكام‌ در سوره‌هاي‌ مكي‌ اين‌ نظر را رد مي‌كند: آيه‌هاي‌ 141 ـ 146 سورة‌ انعام‌ در بيان‌ حكم‌ شرعي‌ ثمرات‌ و انعام‌ و حلال‌ و حرام‌ آنهاست‌، آيه‌هاي‌ 151 ـ 152 اعمال‌ و اموال‌ محرمه‌ و محلّله‌ را مطرح‌ كرده‌ است‌، در سورة‌ اعراف‌، آيه‌هاي‌ 31 ـ 33 دربارة‌ حلال‌، حرام‌، زينتها، فواحش‌ و غيره‌ مسائلي‌ ذكر شده‌ است‌، در سورة‌ اسراء بسياري‌ از مبادي‌ اخلاق‌ و احكام‌ اوليه‌ اسلام‌ مشروحاً آمده‌ است‌، بنابراين‌ در سوره‌هاي‌ مكي‌، احكام‌ بسياري‌ بيان‌ شده‌ است‌ و در سوره‌هاي‌ مكي‌ برهان‌ و استدلال‌ به‌ چشم‌ نمي‌خورد؛ ولي‌ در سوره‌هاي‌ مدني‌ استدلال‌ بكار رفته‌ است‌. اين‌ ادعا نيز مردود است‌؛ زيرا در سورة‌ مؤمنون‌ آية‌ 91 براي‌ نفي‌ ولد و نفي‌ شريك‌ چنين‌ استدلالي‌ آمده‌ است‌: و مااتّخذاللّهُ من‌ ولد و ما كان‌ معه‌ من‌ اله‌ اذن‌ لذهب‌ كل‌ اله‌ بما خلق‌ و لعدا بعضهم‌ علي‌ بعضٍ سُبحان‌ اللّهِ عما يَصفوُنَ(15).
و همچنين‌ در سورة‌ عنكبوت‌ دربارة‌ اثبات‌ نبوت‌ آيه‌اي‌ نازل‌ شده‌ است‌ و همچنين‌ در سورة‌ «ق‌» دربارة‌ قيامت‌ آيه‌هاي‌ 9 ـ 11 و 15 نازل‌ شده‌ است‌: وَ نزّلنا مِنَ السماء ماءً مباركاً فَاَنْبَتْنا بهِ جناتٍ و حَبَّ الحصيد و الْنَخْلَ باسقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضيدٌ رزقاً لِلعباد و احْيَينا بِه‌ بَلْدَةٌ مَيْتا" كذلك‌ الخروج‌.(16)
پس‌ با توجه‌ به‌ اشكالات‌ فوق‌ و جوابهاي‌ نقضي‌ كه‌ بيان‌ شد نمي‌توان‌ آيات‌ قرآن‌ را متأثر از محيط‌ دانست‌، ولي‌ با توجه‌ به‌ هموار ساختن‌ مسير دعوت‌ و ايجاد زمينه‌ گسترش‌ اسلام‌، بين‌ سوره‌هاي‌ مكي‌ و مدني‌ تفاوتهايي‌ وجود دارد. هر حركتي‌ در آغاز با مشكلات‌ فراوان‌ روبروست‌ كه‌ بايد نخست‌ در رفع‌ آنها بكوشد و آنگاه‌ كه‌ مسير آماده‌ شد، بر گسترش‌ و افزايش‌ جلوه‌هاي‌ خود رونق‌ بيشتري‌ بدهد و دعوت‌ خود را با بيان‌ شريعت‌ قرين‌ بسازد.

''' تفاوت‌ سور مكي‌ با سور مدني‌'''

بنابر اين‌ كوتاهي‌ آيات‌ درون‌ يك‌ سوره‌ و نيز كوتاهي‌ سوره‌ نوعاً مكي‌ بودن‌ آن‌ را مي‌رساند و بلندي‌ آيه‌هاي‌ يك‌ سوره‌ علاوه‌ بر بلندي‌ سوره‌، نوعاً مدني‌ بودن‌ آن‌ را ثابت‌ مي‌كند و لحن‌ تند و شديد سوره‌، بيشتر با اهل‌ مكه‌ است‌ كه‌ اهل‌ عناد و لجاج‌ و مقاومت‌ در مقابل‌ حق‌ بوده‌اند، ولي‌ لحن‌ ملايم‌ و خفيف‌، مدني‌ بودن‌ سوره‌ را مي‌رساند، كه‌ بيشتر خطاب‌ به‌ مؤمنين‌ است‌ و همچنين‌ بحث‌ دربارة‌ اصول‌ معارف‌ و اصل‌ ايمان‌ و دعوت‌ به‌ اسلام‌ از ويژگيهاي‌ سوره‌هاي‌ مكي‌ است‌. و در سوره‌هاي‌ مدني‌ بيشتر از تفاصيل‌ احكام‌ و بيان‌ شريعت‌ اسلام‌ سخن‌ گفته‌ شده‌ است‌ و نيز دعوت‌ به‌ پايبند بودن‌ به‌ اخلاق‌ و استقامت‌ در رأي‌ و سلامت‌ عقيده‌ و ترك‌ لجاج‌ و عناد و برخورد تند با عقايد باطل‌ مشركان‌ و ناچيز شمردن‌ انديشه‌هاي‌ تهي‌ و بي‌اساس‌ آنان‌ از خصايص‌ سوره‌هاي‌ مكي‌ به‌ شمار مي‌رود؛ در حالي‌ كه‌ برخورد با اهل‌ كتاب‌ و دعوت‌ آنها به‌ ميانه‌روي‌ در عقايد و افكار و انديشه‌ها و نيز مبارزه‌ با منافقين‌ و ذكر خصايص‌ و صفات‌ آنان‌ از ويژگيهاي‌ سور مدني‌ است‌ و در پايان‌ غالباً خطابات‌ با عنوان‌ «ياايهاالناس‌» از ويژگيهاي‌ سور مكي‌ است‌ و با عنوان‌ «ياايهاالذين‌ آمنوا» از خصايص‌ سور مدني‌ است‌.
بنابر اين‌ ما به‌ اين‌ نتيجه‌ رسيديم‌ كه‌ هر سوره‌اي‌ كه‌ مكي‌ است‌ تمام‌ آن‌ مكي‌ است‌ و هر سوره‌اي‌ كه‌ مدني‌ است‌ تمام‌ آن‌ مدني‌ است‌ پس‌ اگر معيار و شاخص‌ مكي‌ و مدني‌ را مكان‌ بدانيم‌ بايد بگوييم‌ كه‌ هر سوره‌اي‌ كه‌ در مكه‌ نازل‌ شده‌ البته‌ قبل‌ از هجرت‌، مكي‌ و هر سوره‌اي‌ كه‌ در مدينه‌ نازل‌ شده‌ است‌ البته‌ بعد از هجرت‌ مدني‌ است‌(17) و تقسيم‌ مكي‌ و مدني‌ به‌ پيش‌ از هجرت‌ و بعد از آن‌ برمي‌گردد.

''' منابع‌:'''

سير تحول‌ قرآن‌؛ ج‌ 1 و 2، تأليف‌ مهدي‌ بازرگان‌
مانزل‌ من‌القرآن‌ في‌ صلب‌ الزمان‌؛ احمدبن‌ محمد جوهري‌
مناهل‌ العرفان‌؛ ج‌ 1، ص‌ 185 ـ 238 ؛ محمد عبدالعظيم‌ الزرقاني‌
الاتقان‌؛ ج‌ 1، نوع‌ اول‌، ص‌ 22. تأليف‌ عبدالرحمن‌ سيوطي‌
مباحث‌ في‌ علوم‌ القرآن‌؛ تأليف‌ صبحي‌ صالحي‌
تاريخ‌ قرآن‌؛ تأليف‌ آيت‌ا... محمدهادي‌ معرفت‌
تنزيل‌ القرآن‌ بمكة‌ والمدينه‌؛ تأليف‌ ابن‌ شهاب‌ الزهري‌

''' پي‌ نوشت‌ها: '''

1- تفسير طبرسي‌؛ ج‌ 9 ص‌ 4 ـ 5 و الميزان‌؛ ج‌ 17 ص‌ 383 ـ 384
2- دهر ـ آيه‌ 7 ـ 12
3- تفسير طبرسي‌؛ ج‌ 10 ـ ص‌ 404 ـ 406 و حاكم‌ حس ك اني‌، شواهدالتنزيل‌؛ ص‌ 299 ـ 315
4- الدرالمنثور؛ ج‌ 6. ص‌ 297.
5- رجوع‌ كنيد به‌ الت م هيد؛ ج‌ 1 ـ ص‌ 154 ـ 155
6- في‌ ظ لا ل‌ القرآن‌؛ ج‌ 29. ص‌ 215.
7- نساء. آيه‌ 82
8- خويي‌، ابوالقاسم‌ «آي ت‌ الله‌» البيان‌ في‌ تفسير القرآن‌؛ ص‌ 206.
9- نساء ـ آيه‌ 24.
10- مومنون‌ 5 ـ 7
11- قصص‌ ـ آيه‌ 85
12- الاتقان‌؛ ج‌ 1، ص‌ 23.
13- المستدرك‌، ج‌ 3، صص‌ 19-18.
14- بقره‌ ـ 275
15- مؤمنون‌ آية‌ 91
16- ق‌ آيه‌ 9 ـ 11 و 15.
17- الت م هيد؛ ج‌ 1، ص‌ 169 ـ 237.
شنبه 25 شهریور 1391  2:41 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

درآمدی بر دانش آیات مستثنی

دریافت فایل pdf

 

پیشینه و سیر نگارشهای دانش مکی و مدنی

دریافت فایل pdf

 

مکی و مدنی از مفهوم تا اصطلاح

دریافت فایل pdf

 

المکی والمدنی فی القرآن

دریافت فایل pdf

 

نقد و بررسی تحقیقات خاورشناسان در زمینه تاریخ گذاری آیات و سور قرآن (قسمت دوم)

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  2:42 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

توقيفي يا اجتهادي بودن ترتيب سوره‌هاي قرآن

دریافت فایل pdf

 

وحياني بودن واژگان قرآن و نظم آن‌ها

دریافت فایل pdf

 

 

تاریخ الآیات والسور القرآنیّة فی دراسات المستشرقین

دریافت فایل pdf

 

شنبه 25 شهریور 1391  2:43 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

تفسیر «فهم القرآن الحکیم» در نگاهی گذرا

تفسیر «فهم القرآن الحکیم» در نگاهی گذرا

محمّد بهرامى
عضو هيأت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي

 

چکیده:

تفسیر «فهم القرآن الحکیم» اثر گرانسنگ محمد عابد جابری است. این تفسیر بر اساس ترتیب سوره های قرآن در سه مجلد به زیور طبع آراسته شده است. در مجلد اول و دوم سوره های مکی و درمجلد سوم سوره های مدنی به تفسیر در آمده است. نویسنده در تفسیر هر سوره یک مقدمه، یک تحلیل و یک خاتمه می آورد.
ترتیب سوره ها در نگاه جابری متفاوت از ترتیب مورد نظر مستشرقان و مصحف مورد اعتماد الازهر است.
سوره های مکی سوره هایی است که پیش از هجرت فرود آمده و سوره های مدنی سوره هایی است که پس از هجرت نازل شده است.
صحیفه ها، اسباب نزول، آیات، حجم و اسلوب آیات، رخدادهای عصر نزول، روایات، ‌نوع خطاب و ... از عواملی است که نویسنده فهم القرآن برای شناسایی سوره های مکی و مدنی به کار می برد.

کلید واژه‌ها:

جابری/ ترتیب نزول/ فهم القرآن/ تفسیر فهم القرآن

پیشگفتار

محمد عابد جابری (۱۹۳۵-۲۰۱۰م) فیلسوف و متفکر برجسته جهان عرب آثار بسیاری به جهان علم و اندیشه عرضه داشت. برخی از آثار مهم او عبارت‌اند از: العصبیه و الدوله، اضواء علی مشکل التعلیم بالمغرب، مدخل الی فلسفه العلوم‌، من اجل رویه تقدمیه لبعض مشکلاتنا الفکریه و التربویه، ‌نحن و التراث، الخطاب العربی المعاصر، تکوین العقل العربی، بنیه العقل العربی، السیاسات التعلیمیه فی المغرب العربی، اشکالیات الفکر العربی المعاصر، التراث و الحداثه،‌مقدمه لنقد العقل العربی، مسأله الهویه العروبه و الاسلام و ....
افزون بر آثار یاد شده، دو اثر قرآنی نیز از جابری بر جای مانده است. نخستین اثر در دانش های قرآنی با نام «المدخل الی القرآن الحکیم» و دومی در تفسیر قرآن با عنوان «فهم القرآن الحکیم».

معرفی تفسیر «فهم القرآن الحکیم»

تفسیر جابری با عنوان «فهم القرآن الحکیم» در سه مجلد از سوی مرکز دراسات الوحده العربیه به زیور طبع آراسته شده است. در مجلد اول و دوم سوره های مکی به تفسیر گرفته شده و در مجلد سوم تفسیر سوره های مدنی آمده است.
در مجلد نخست ۵۲ سوره مکی ناظر به سه مرحله نشان داده شده است. بیست و هفت سوره (علق، مدثر، مسد، تکویر، اعلی، لیل، فجر، ضحی، شرح، عصر، عادیات، کوثر، تکاثر، ماعون، کافرون، فیل، فلق، ناس، اخلاص، فاتحه، رحمن، نجم، عبس، شمس، بروج، تین، قریش) ناظر به مرحله نبوت، ربوبیت و الوهیت،‌ده سوره (قارعه، زلزله، قیامه، همزه، مرسلات، ق، بلد، قلم، طارق، قمر) ناظر به مرحله بعث، جزا و مشاهده قیامت و پانزده سوره (ص، اعراف، جن، یس، فرقان، فاطر، مریم، طه، واقعه، شعراء، نمل، قصص، یونس، هود، یوسف) ناظر به مرحله ابطال شرک و مذمت بت‌پرستی می‌باشد.
در مجلد دوم سی و هشت سوره مکی به تفسیر درآمده است. در این مجلد سوره های یاد شده در سه مرحله دسته بندی شده است: دسته نخست سوره هایی که ارتباط با قبایل را مطرح می کند.
دسته دوم سوره هایی که ناظر به محاصره پیامبر در شعب ابی طالب و هجرت به حبشه است و گروه سوم سوره هایی که درباره هجرت به مدینه است.
در مجلد سوم بیست و چهار سوره به عنوان سوره‌های مدنی معرفی شده است. در تفسیر هر یک از سوره ها، نخست مراحل مختلف دعوت پیامبر بیان شده و آن گاه آیات سوره به تفسیر در آمده است.
از آیات برای فهم مراحل سیر دعوت پیامبر و از دعوت پیامبر برای فهم و درک آیات سود برده شده است.
به باور جابری، پیامبر پس از هجرت یازده فراز تاریخی را پشت سر نهاد و مناسب با هر فراز، آیاتی از قرآن بر او فرود آمد.

روش شناسی جابری در تفسیر هر مرحله

مراحل سوره های مکی در سه قسمت به تفسیر در آمده است. در قسمت نخست که با عنوان «استهلال» آمده، بیشتر خصوصیات کلی سوره، موضوعات و محورهای آن مورد بحث قرار گرفته و تفاوت مراحل مختلف توصیف و تبیین شده است. در قسمت دوم، تفسیر هر یک از سوره ها دنبال شده و نویسنده به صورت بسیار کوتاه قسمت هایی از سوره را توضیح می دهد و در قسمت سوم که عنوان «استطراد» و «استشراف» گرفته، محورهای اصلی هر یک از مراحل به صورت مفصل به بحث و بررسی آمده است.
برای نمونه در بحث استهلال سوره‌های مرحله نخست، کاربرد واژه «رب» در بسیاری از سوره‌های این مجموعه را مورد توجه قرار می دهد:
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ)(علق/١)؛(وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ)(مدثر/٣)؛(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلَى) (اعلی/١)؛(إِلاّ ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأعْلَى)(لیل/۲۰)؛(أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیل)(فیل/١)؛(إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ)(فجر/١٤)
؛(مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى)(ضحی/٣).
او از کاربرد یاد شده اهمیت بیشتر ربوبیت در بیست و یک سوره نخست مرحله اول را نتیجه می گیرد و اهمیت الوهیت را پس از کاربرد کلمه «الله» در سوره اخلاص به عنوان بیست و دومین سوره مرحله نخست می داند و رحمانیت باری تعالی را محور سوم مرحله نخست سوره‌های مکی معرفی می کند. (۱/۲۳)
در بحث استطراد و استشراف، به بحث در مورد رب، الله، رحمن و رحیم به عنوان محورهای اصلی سوره یکم تا بیست و هفتم سوره‌های مکی می پردازد.
نویسنده فهم القرآن در سه مجلد تفسیر خویش، بیست و چهار موضوع را در قسمت تعلیق و استطراد یاد کرده است.
در مجلد اول ده موضوع: ۱. سحر در تفسیر سوره فلق ۲. وسواس در تفسیر سوره ناس ۳. اصحاب اخدود در تفسیر سوره بروج ۴. رب، ‌الله و رحمان در تفسیر سوره قریش ۵.‌رؤیت خدا در قیامت در تفسیر سوره قیامه ۶. حروف مقطعه در تفسیر سوره ق ۷. ‌جنت و نار در تفسیر سوره قمر ۸. ‌جن و شیطان در تفسیر سوره جن ۹. عباد الله و عباد الرحمن در تفسیر سوره فرقان ۱۰.‌توحید، ‌اصنام و تصویر در قسمت پایانی مجلد اول.
در مجلد دوم هفت موضوع: ۱. رؤیت، کلام و خلق قرآن در تفسیر سوره شوری ۲. ارواح و عذاب قبر در تفسیر سوره نازعات ۳. امکان حشر و عذاب قبر در تفسیر سوره انفطار ۴. خلود و حشر چهار پایان وتناسخ در تفسیر سوره انشقاق ۵.‌روح در تفسیر سوره اسراء ۶. ‌رؤیت در تفسیر سوره مطففین ۷. هجرت به مدینه در تفسیر سوره حج.
در مجلد سوم نیز این موضوعات به بحث گذاشته شده است: ۱. نسخ در قرآن در تفسیر سوره بقره ۲. محکم و متشابه در تفسیر سوره آل عمران ۳. همسران پیامبر در تفسیر سوره احزاب ۴. ازدواج موقت در تفسیر سوره نساء ۵. قصه افک در تفسیر سوره نور‌۶. اخبار از منافقان در تفسیر سوره منافقون ۷. اسباب نزول و مثال تحریم خمر در تفسیر سوره مائده.

روش شناسی تفسیر هر سوره

در نگاه جابری هر سوره قرآن ـ به جز چند سوره کوتاه ـ از یک مقدمه، یک تحلیل یا تفصیل و یک خاتمه شکل گرفته است. بر این اساس او هر سوره قرآن را یک مجموعه به هم پیوسته می داند و وجود آیات مکی در سوره های مدنی یا آیات مدنی در سوره های مکی را برنمی تابد.
بر این اساس در تفسیر هر سوره نخست مقدمه سوره را بیان می‌کند، در مرحله بعد آیاتی که تحلیل مقدمه یا تفصیل مقدمه شناخته می‌شود به بحث گذارده می‌شود و در آخرین مرحله، خاتمه سوره را بیان می‌دارد. برای نمونه در تفسیر سوره طلاق آیه نخست این سوره را به عنوان مقدمه سوره معرفی می‌کند. از آیه دوم تا یازدهم را به عنوان تحلیل و تفصیل مقدمه می خواند و آخرین آیه سوره طلاق را خاتمه می-نامد.
به باور جابری قسمت های مختلف سوره که او از آن به عنوان فقره یاد می کند، با یکدیگر در ارتباط هستند. برای نمونه سوره جمعه را به سه فقره تقسیم می کند. فقره نخست که مقدمه خوانده شده،از آیه اول تا چهارم‌، فقره دوم از آیه پنجم تا هشتم و فقره سوم که خاتمه معرفی شده، از آیه نهم تا یازدهم. (۳/۳۴۱)
هم ایشان مقدمه سوره را چکیده مضمون سوره می داند، اما در تفسیر سوره نور چنین نقشی برای مقدمه معتقد نیست و چنان که خود او می گوید، مقدمه این سوره با دیگر مقدمات فرق دارد. در این سوره مقدمه در تعریف خود سوره است، نه بیان موضوعات سوره. (۳/۲۹۶)
بر این اساس ادعا می کند وقتی تحلیل، تفصیل و خاتمه سوره حدید مدنی است، مقدمه سوره نیز مدنی خواهد بود و اگر کسی ادعا کند که صدر این سوره مکی است، باید ذیل سوره را نیز مکی بخواند، در صورتی که آنان که صدر سوره را مکی می خوانند، ذیل سوره را مکی نمی بینند.
بخش های مهم یک سوره عبارت‌اند از:
۱. مقدمه: در این قسمت موضوعات گوناگونی چون وجه تسمیه سوره، سبب نزول، مکان نزول، زمان نزول و مباحث اصلی سوره به بحث گذاشته شده است.
این قسمت در بیشتر سوره ها کوتاه و فشرده است و مقدمه سوره های مکی در مقایسه با سوره های مدنی طولانی‌تر است. برای نمونه سوره مدثر در حدود سه صفحه مقدمه دارد، اما سوره بقره با ۲۸۶ آیه تنها دارای یک صفحه مقدمه است.
۲. نص السوره: در این قسمت یک رویه واحد دیده نمی شود. برخی سوره ها بدون دسته بندی آمده است؛ مانند سوره مسد و مدثر. شماری دسته بندی شده؛ چون سوره تکویر و اعلی. و تعدادی افزون بر دسته بندی، مقدمه و خاتمه دارد، به گونه-ای که دسته نخست به عنوان مقدمه و دسته آخر به عنوان خاتمه معرفی شده است. برای نمونه آیات سوره الرحمن به هفت گروه تقسیم شده است. دسته نخست (آیات ۱-۴) به عنوان مقدمه و آخرین آیه سوره به عنوان خاتمه نمایانده شده است. سوره نجم نیز به پنچ گروه تقسیم شده که دسته نخست مقدمه معرفی شده و دسته آخر خاتمه.
در خور توجه آنکه جابری برای هیچ یک از بیست سوره نخست مرحله اول، مقدمه و خاتمه ذکر نمی کند و تنها سوره ای که برای آن مقدمه و خاتمه می آورد، سوره الرحمن است که در ترتیب مورد نظر جابری سوره بیست و یکم قرار گرفته است.
۳. تعلیق: در این قسمت جابری، مقدمه سوره و موضوعات و مباحث مهم سوره را به بحث می گیرد.
۴. استطراد: این عنوان در تفسیر تمامی سوره های قرآن وجود ندارد، بلکه تنها در تفسیر برخی سوره ها دیده می شود. برای نمونه در تفسیر سوره منافقون بحث بزرگان منافقان، منافقان مدینه،منافقان یهود و طرد منافقان از مسجد ذیل عنوان استطراد آمده است. (۳/۳۰۵-۳۱۲)
در نگاه جابری، سوره های مکی سه دسته مخاطب دارد: پیامبر، مشرکان و مسلمانان. مخاطب اصلی سوره‌های مکی پیامبر و مشرکان هستند و تمییز میان سه دسته خطاب امکان پذیر است. ولی سوره‌های مدنی بر خلاف سوره‌های مکی تنها یک مرحله دارد، اما مخاطبان آن بسیارند: پیامبر، یهود، نصارا، منافقان، اعراب، مؤمنان، زنان و ... .

فهم قرآن

جابری قرآن را فراتر از زمان و مکان، فهم قرآن را بسیار پراهمیت و مخاطبان قرآن را نیازمند فهم جدید می داند (۱/۱۰). به باور او فهم قرآن به معنای جدا سازی نص قرآن از تفاسیر مختلف و متفاوت و ایجاد ارتباط میان عصر جدید و اصالت نص۱ است.
نویسنده «فهم القرآن» تفسیرگران قرآن را گرفتار زیاده‌گویی و تکرار می بیند. به باور او فاعل فهم تنها به تعدادی از تفاسیر چون «جامع البیان» طبری و «کشاف» زمخشری و چند اثر لغوی مانند «معانی القرآن» و «مجاز القرآن» نیازمند است، نه همه تفاسیر قرآن. (۱/۱۱)

اهمیت تفسیر بر اساس نزول

محمد جابری درباره اهمیت تفسیر بر اساس ترتیب نزول سوره ها می‌نویسد:
«از انس و الفت دائمی با تفاسیر قرآن به ضرورت تهیه تفسیری که از تفاسیر قرآن بهره برده باشد و استوار بر ترتیب نزول سوره ها انجام گرفته باشد رسیدم.» (۱/۱۳)
جابری بحث نزول سوره را بسیار پراهمیت می بیند و دانستن ترتیب نزول را در فهم قرآن بسیار تأثیر گذار می خواند (۱/۱۳). او در آغاز هر سوره، مکی یا مدنی بودن سوره، سال نزول و جایگاه سوره درمیان سوره های قرآن را به بحث نشسته و نظریه مخالفان را به نقد و سنجش می گیرد.
برای نمونه سوره بقره را نخستین سوره مدنی می داند و نظریه آنان که سوره مطففین و قدر را نخستین سوره می شناسند به نقد می گیرد.
در نگاه جابری، قرآن پژوهان و تفسیر گران بر مدنی بودن سوره بقره اتفاق دارند و اختلاف ایشان بیشتر در سال نزول این سوره است. برخی مانند قرطبی سرآغاز نزول این سوره را اواخر سال دوم هجری می دانند و آیه (وَاتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ)(بقره/٢٨١) را آخرین آیه نازل شده معرفی می کنند، و شماری شروع نزول این سوره را اوایل سال اول و برخی اواخر سال اول هجرت می دانند.
جابری بر این باور است که سور‌ه‌های مکی وحدت نزول دارند؛ به این معنا که یک دفعه فرود می آمده است، اما سوره‌های مدنی وحدت نزول ندارند. او پس از یادکرد نظریات مختلف در باب نزول سوره بقره و اینکه در مدت زمان نزول این سوره اختلاف است، به این نتیجه می رسد که این نظریات بحث وحدت سور مدنی را مردود نشان می دهد. اما سور مکی همگی وحدت در نزول دارند. (۱/۳۹)

ترتیب نزول سوره ها

صحابه، تابعین و قرآن شناسان بسیاری سوره های قرآن را بر اساس نزول مرتب ساخته اند. در مصحف پذیرفته شده الازهر ترتیب سوره ها این گونه آمده است:
۱.علق ۲.قلم ۳. مزمل ۴. مدّثر ۵. فاتحه۶. مسد ۷. تکویر ۸. اعلی۹. لیل ۱۰.فجر ۱۱. ضحی ۱۲. شرح ۱۳. عصر ۱۴.عادیات ۱۵. کوثر۱۶. تکاثر ۱۷. ماعون ۱۸. کافرون ۱۹. فیل ۲۰‌فلق ۲۱. ناس ۲۲.اخلاص ۲۳. نجم ۲۴. عبس ۲۵. قدر ۲۶. شمس ۲۷. بروج ۲۸. تین ۲۹. قریش ۳۰. قارعه ۳۱. قیامه ۳۲. همزه ۳۳. مرسلات ۳۴. ق ۳۵. بلد ۳۶. طارق ۳۷. قمر ۳۸. ص ۳۹. اعراف ۴۰. جن ۴۱. یس ۴۲. فرقان ۴۳. فاطر۴۴. مریم ۴۵. طه ۴۶. واقعه ۴۷.‌شعراء ۴۸. نمل۴۹. قصص ۵۰. اسراء ۵۱. یونس ۵۲. هود ۵۳. یوسف ۵۴. حجر ۵۵. انعام ۵۶. صافات ۵۷. لقمان ۵۸. سبا ۵۹. زمر ۶۰. غافر ۶۱. فصّلت ۶۲. شوری ۶۳. زخرف ۶۴. دخان ۶۵. جاثیّه۶۶. احقاف۶۷. ذاریات ۶۸.غاشیّه ۶۹. کهف ۷۰. نحل ۷۱. نوح ۷۲. ابراهیم ۷۳. انبیاء ۷۴. مؤمنون ۷۵. سجده ۷۶. طور ۷۷. ملک ۷۸. حاقه ۷۹. معارج ۸۰. نبأ ۸۱. نازعات ۸۲. انفطار ۸۳.
انشقاق ۸۴. روم ۸۵. عنکبوت ۸۶. مطفّفین ۸۷. بقره ۸۸. انفال ۸۹. آل عمران ۹۰. احزاب ۹۱. ممتحنه ۹۲. نساء ۹۳. زلزله ۹۴. حدید ۹۵. محمد ۹۶. رعد ۹۷. رحمن ۹۸. انسان ۹۹. طلاق ۹۹. بیّنه ۱۰۱. حشر ۱۰۲. نور ۱۰۳. حج ۱۰۴. منافقون ۱۰۵. مجادله ۱۰۶. حجرات ۱۰۷. تحریم ۱۰۸. تغابن ۱۰۹. صف ۱۱۰. جمعه ۱۱۱. فتح ۱۱۲. مائده ۱۱۳. توبه ۱۱۴. نصر.
تئودور نولدکه و بلاشر ترتیب سوره ها را به گونه ای دیگر آورده اند. به باور ایشان اشاراتی که در برخی سوره ها به وقایع تاریخی شده و همچنین اسلوب شماری از سوره ها، در تعیین زمان نزول آیه بسیار تأثیرگذار است. در نگاه نولدکه و بلاشر سوره علق دو بار نازل شده است؛ یک بار به عنوان اولین سوره و یک دفعه به عنوان سی و دومین سوره. چنان که سوره مدثر نیز دو مرتبه فرود آمده است؛ یک دفعه به عنوان دومین سوره و مرتبه دوم به عنوان سی و هفتمین سوره.
نولدکه و بلاشر ترتیب سوره ها بر اساس نزول را این گونه آورده اند:
۱. علق ۲. مدثر ۳. قریش ۴. ضحی ۵. شرح ۶. عصر ۷. شمس ۸. ماعون ۹. طارق ۱۰. تین ۱۱. زلزله ۱۲. قارعه ۱۳. عادیات ۱۴. لیل ۱۵.انفطار ۱۶. اعلی ۱۷. عبس ۱۸. تکویر ۱۹. انشقاق ۲۰. نازعات ۲۱.غاشیه ۲۲. طور ۲۳. واقعه ۲۴. حاقه ۲۵. مرسلات ۲۶. نبأ ۲۷. قیامه ۲۸. رحمن ۲۹. قدر ۳۰. نجم ۳۱. تکاثر ۳۲. علق (نزول دوم) ۳۳. معارج ۳۴. مزمل ۳۵. انسان ۳۶. مطفّفین ۳۷. مدّثر (نزول دوم) ۳۸. مسد ۳۹. کوثر ۴۰. همزه ۴۱. بلد ۴۲. فیل ۴۳. فجر ۴۴. بروج ۴۵. اخلاص ۴۶. کافرون ۴۷. فاتحه ۴۸. فلق ۴۹. ناس ۵۰. ذاریات ۵۱. قمر ۵۲. قلم ۵۳. صافات ۵۴. نوح ۵۵. دخان ۵۶. ق ۵۷. طه ۵۸. شعراء ۵۹. حجر۶۰. مریم ۶۱. ص ۶۲. یس ۶۳. زخرف ۶۴. جن ۶۵. ملک ۶۶. مؤمنون ۶۷. انبیاء ۶۸. فرقان ۶۹. نمل ۷۰. کهف ۷۱. سجده ۷۲. فصلت ۷۳. جاثیه ۷۴. اسراء ۷۵. نحل ۷۶. روم ۷۷. هود ۷۸. ابراهیم ۷۹. یوسف ۸۰. غافر ۸۱. قصص ۸۲. زمر ۸۳. عنکبوت ۸۴. لقمان ۸۵. شوری ۸۶. یونس ۸۷. سبأ ۸۸. فاطر ۸۹. اعراف ۹۰. احقاف ۹۱. انعام ۹۲. رعد ۹۳. بقره ۹۴. بیّنه ۹۵. تغابن ۹۶. جمعه ۹۷. انفال ۹۸. محمد ۹۹. آل عمران ۱۰۰. صف ۱۰۱. حدید ۱۰۲. نساء ۱۰۳. طلاق ۱۰۴. حشر ۱۰۵. احزاب ۱۰۶. منافقون ۱۰۷. نور ۱۰۸. مجادله ۱۰۹. حج ۱۱۰. فتح ۱۱۱. تحریم ۱۱۲. ممتحنه ۱۱۳. نصر ۱۱۴. حجرات ۱۱۵. توبه ۱۱۶. مائده.
جابری ترتیب یاد شده را جدید نمی شناسد. به باور، او ترتیب برآمده از روایت ابن عباس همخوانی بیشتری با مراحل دعوت پیامبر دارد تا ترتیب مورد نظر نولدکه و بلاشر.هم ایشان شناخت ترتیب نزول سوره ها به خصوص در باب تشریع و برخی از دانش های قرآنی مانند ناسخ و منسوخ را ضروری می خواند. در نگاه جابری، دقت و سنجش روایاتِ بیانگرِ ترتیب نزول
سوره ها ضروری است و اعتماد بی‌حد و حصر به این گونه روایات شایسته نیست.
نویسنده فهم القرآن تغییر در ترتیب سوره های قرآن را مشروط به هدفمندی و نتیجه دار بودن آن مقبول و معقول می شناسد. وی شناخت همخوانی مسیر دعوت و مراحل نزول و فهم استوار بر سیره را هدف خویش از دوباره مرتب سازی سوره های قرآن معرفی می کند و بر این اساس تغییر در ترتیب متعارف قرآن را معقول و مقبول معرفی می کند. (مدخل الی القرآن/۲۴۴-۲۴۵)
سوره ترتیب سوره ترتیب سوره ترتیب سوره ترتیب سوره ترتیب
بقره ۹۱ غاشیه ۶۸ طه ۴۵ شمس ۲۴ علق ۱
قدر ۹۲ انسان ۶۹ واقعه ۴۶ بروج ۲۵ مدّثر ۲
انفال ۹۳ کهف ۷۰ شعرا ۴۷ تین ۲۶ مسد ۳
آل عمران ۹۴ نحل ۷۱ نمل ۴۸ قریش ۲۷ تکویر ۴
احزاب ۹۵ ابراهیم ۷۲ قصص ۴۹ قارعه ۲۸ اعلی ۵
ممتحنه ۹۶ انبیاء ۷۳ یونس ۵۰ زلزله ۲۹ لیل ۶
نساء ۹۷ مؤمنون ۷۴ هود ۵۱ قیامه ۳۰ فجر ۷
حدید ۹۸ سجده ۷۵ یوسف ۵۲ همزه ۳۱ ضحی ۸
محمد ۹۹ طور ۷۶ حجر ۵۳ مرسلات ۳۲ شرح ۹
طلاق ۱۰۰ ملک ۷۷ انعام ۵۴ ق ۳۳ عصر ۱۰
بیّنه ۱۰۱ حاقه ۷۸ صافات ۵۵ بلد (نزول دوم) ۳۴ عادیات ۱۱
حشر ۱۰۲ معارج ۷۹ لقمان ۵۶ علق (نزول دوم) ۳۴ کوثر ۱۲
نور ۱۰۳ نباء ۸۰ سبأ ۵۷ مدّثر (نزول دوم) ۳۴ تکاثر ۱۳
منافقون ۱۰۴ نازعات ۸۱ زمر ۵۸ قلم ۳۵ ماعون ۱۴
مجادله ۱۰۵ انفطار ۸۲ غافر ۵۹ طارق ۳۶ کافرون ۱۵
حجرات ۱۰۶ انشقاق ۸۳ فصلت ۶۰ قمر ۳۷ فیل ۱۶
تحریم ۱۰۷ مزمل ۸۴ شوری ۶۱ ص ۳۸ فلق ۱۷
تغابن ۱۰۸ رعد ۸۵ زخرف ۶۲ اعراف ۳۹ ناس ۱۸
صف ۱۰۹ اسراء ۸۶ دخان ۶۳ جن ۴۰ اخلاص ۱۹
جمعه ۱۱۰ روم ۸۷ جاثیه ۶۴ یس ۴۱ فاتحه ۲۰
فتح ۱۱۱ عنکبوت ۸۸ احقاف ۶۵ فرقان ۴۲ رحمن ۲۱
مائده ۱۱۲ مطففین ۸۹ نوح ۶۶ فاطر ۴۳ نجم ۲۲
توبه ۱۱۳ حج ۹۰ ذاریات ۶۷ مریم ۴۴ عبس ۲۳
نصر ۱۱۴
ترتیب سوره های قرآن در نگاه جابری عبارت است از:
جابری بر خلاف نولدکه و بلاشر، سوره علق و مدثر را سوره سی و پنجم و سی و ششم قرار می دهد، نه سی و دوم و سی و هفتم.

سوره مکی و مدنی

شمار بسیاری از تفسیر گران و قرآن پژوهان سوره های مکی و مدنی را به تعریف نشسته اند. برخی سوره مکی را سوره ای می شناسند که در مکه نازل شده و سوره مدنی را سوره ای می دانند
که در مدینه نازل شده است. عده ای دیگر سوره مکی را سوره ای معرفی می کنند که با «یا أیّها النّاس» آمده است و سوره مدنی را سوره ای می-خوانند که با «یا أیّها الّذین آمَنوا» آمده است.
در برابر این دو گروه، برخی سوره مکی را سوره ای می بینند که پیش از هجرت نازل شده و سوره مدنی را سوره ای می خوانند که پس از هجرت فرود آمده است.
جابری از میان تعاریف یاد شده، تعریف سومی را انتخاب کرده است: «سوره‌های مدنی سوره هایی هستند که پس از هجرت نازل شده اند، اعم از اینکه در مدینه یا بیرون مدینه نازل شده باشند، وسوره های مکی سوره هایی هستند که پیش از هجرت نازل شده، اعم از اینکه در مکه نازل شده باشد یا بیرون مکه.» (۳/۳۵)
به باور جابری، اختلاف شدیدی میان مفسران و قرآن پژوهان در تعیین سوره‌های مکی و مدنی وجود دارد. چه بسیار سوره هایی که برخی مدنی می‌شناسند و شماری دیگر مکی و چه بسیار سوره هایی که عده ای مکی و گروهی دیگر مدنی می خوانند.
اختلاف میان تفسیر نویسان نه تنها در شناسایی سوره های مکی یا مدنی، بلکه در تعیین آیات مکی و مدنی نیز وجود دارد. آیات بسیاری که مدنی شناخته می‌شود، در سوره‌های مکی وجود دارد و آیات کمتری که مکی نامیده می شود، در سور مدنی جای گرفته است. در تعیین آیات مکی و مدنی نیز میان تفسیرگران و قرآن نویسان اختلاف است. برخی تمامی آیات سوره‌های مکی را مکی و تمامی آیات سوره‌های مدنی را مدنی می‌شناسند.
در نظرگاه جابری هر سوره ای که مکی شناخته شود، تمامی آیاتش مکی خواهد بود و هر سوره ای که مدنی دانسته شود، تمامی آیاتش مدنی خواهد بود و آنان که برخی آیات سوره های مکی را
مدنی و شماری از آیات سوره های مدنی را مکی می-شناسند، به حدس و گمان چنین ادعایی دارند. (۳/۳۶)
جابری در کتاب «مدخل الی القرآن الکریم» به معیارهای شناخت سوره‌های مکی و مدنی اشاره دارد. او یکی از ملاک های دانشمندان علوم قرآن را عبارت «یا أیّها الّذینَ آمَنوا» برای شناسایی سوره‌های مدنی و عبارت «یا أیّها النّاس» برای شناخت سوره‌های مکی معرفی می کند.
معیار یاد شده در تفسیر جابری به نقد گذاشته شده است، آنجا که جابری در نقد دیدگاه کسانی که آیه «یا أیّها النّاس اتّقوا ربّکم ...» را به استناد عبارت «یا أیّها النّاس» مکی معرفی می کنند؛«اینکه گفته شده هر سوره ای که در سرآغاز آن «یا أیّها النّاس» است مکی و هر سوره ای که در آغاز آن «یا أیّها الّذینَ آمَنوا» آمده مدنی است، یک قاعده کلی و عام نیست، چه اینکه کلمه «ناس» افاده عموم می‌کند.» (۳/۲۰۹)
او بر اساس این باور «النَّاسُ» در آیه شریفه (یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)(بقره/٢١) را مشرکان معرفی می کند و دلیل این ادعا را دعوت مشرکان به تحدی ـ (وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)(بقره/۲۳) ـ می داند. (۳/۴۱)
در نگاه جابری نود سوره از سوره های قرآنی مکی است که در مجلد اول و دوم «فهم القرآن الکریم» به تفسیر گذاشته می شود و بیست و چهار سوره مدنی است که در مجلد سوم کتاب طرح می‌شود. (۳/۳۶)

معیارها و ملاک‌های ترتیب سوره‌های قرآن

جابری ملاک هایی برای مرتب سازی سوره‌های قرآن عرضه می دارد.
معیار نخست: تمییز میان سوره‌های مکی و مدنی
جابری از قرار دادن برخی سوره ها در شمار سور مکی ابا ندارد، هر چند این گونه سوره ها در ترتیب معتبر جزء سوره های مدنی آمده باشد. به باور او در شناسایی سور مکی و مدنی باید به مضمون و اسلوب آنها توجه داشت، بنابراین اگر مضمون و اسلوب سوره ای سازگار با مکی بودن سوره باشد یا دلایلی بر مکی بودن سوره وجود داشت، باید سوره مورد نظر را در شمار سور مکی قرار داد، هر چند درترتیب معتبر جزء سوره‌های مدنی آمده باشد.
جابری مراحل نزول قرآن مکی را این گونه تقسیم می کند:
الف) دعوت پنهانی که سه سال به درازا کشید. در این مرحله آیات خطاب به پیامبر است و تأکید بر بعث،‌حساب، وعد و وعید و صحنه های قیامت است.
ب) آغاز تعرض به بت‌ها و درگیری با قریش
ج) تعرض به بت‌ها و اذیت و آزارهای قریش
د) محاصره پیامبر و مسلمانان در شعب ابی طالب
هـ) برچیده شدن حلقه محاصره و دعوت عمومی مردم به اسلام
نویسنده فهم القرآن جدا سازی مراحل یاد شده را در راستای مرتب سازی سوره-های مکی ضروری و در عین حال بسیار سخت می خواند. (مدخل الی‌القرآن، /۲۵۴)

معیار دوم: سیره نبوی

سوره های قرآن به دو گروه تقسیم می شوند: شماری تنها به یک فراز از دعوت پیامبر اشاره دارد و تعدادی دو فراز را مورد توجه قرار داده است. برای نمونه سوره علق از دو قسمت متمایز شکل گرفته است. قسمت نخست آن که پنج آیه نخست سوره را تشکیل می دهد، به مرحله نخست دعوت اشاره دارد و قمست دوم ناظر به مراحل بعدی است. سوره مدثر و قلم نیز به دو فراز متفاوت از مراحل دعوت پیامبر اشاره دارد که فاصله میان این دو فراز گاه به چند سال نیز می رسد.

معیار شناخت جایگاه سوره‌ها

جابری در مرتب سازی سوره‌های قرآن از چندین ملاک و معیار بهره می برد:

الف) صحیفه ها

یکی از منابع نویسنده «فهم القرآن الحکیم» در مرتب سازی سوره های قرآن، صحیفه های برجای مانده از پیشینیان است. برای نمونه جایگاه «معوذتین» در میان سوره های قرآن بر اساس الواح تعیین شده است.
استناد جابری به الواح به معنای اعتبار مطلق و بی‌قید و شرط الواح نیست، چه اینکه در مواردی نویسنده چینش آیات را متفاوت از الواح قرار می دهد. برای نمونه سوره مدثر را دومین سوره قرآن قرار می دهد، در حالی که در الواح برجای مانده سوره قلم دومین سوره معرفی شده است.

ب) اسباب نزول

اسباب نزول در تفسیر فهم القرآن نقش بسیار برجسته ای در تعیین جایگاه سوره ها دارد.
نمونه نخست: سوره مسد به استناد سه سبب نزول در شمار سوره های مرحله نخست مکی و از جهت نزول در جایگاه سوم قرار گرفته است.
نمونه دوم: سوره فاطر به استناد اسباب نزول در ردیف سوره هایی قرار می گیرد که در سال پنجم فرود آمده است.
بر اساس سبب نزول آیه (أَفَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ)(فاطر/٨)، آیه در مورد اسلام آوردن عمراست و از آن جهت که عمر در سال پنجم اسلام آورده است، بنابراین سوره فاطر در سال پنجم نازل شده است. (۱/۲۸۰)
جابری دانستن روایات را مفید، اما محدود کردن خویش به روایات را نامطلوب معرفی می کند. در نگاه او نص سوره در تشخیص مکی و مدنی بودن سوره‌ها پراهمیت است، نه روایات و یا صحت سند روایات و برابر سازی سوره با روایات، به خصوص اینکه بر اساس آیه ۸۲ سوره نساء، اختلاف در قرآن نفی شده است. (۳/۲۶۴)

ج) آیات

آیات سوره از دیگر نشانه هایی است که نویسنده فهم القرآن برای تعیین جایگاه سوره ها مورد استفاده قرار می دهد.
نمونه اول: آیه شریفه (وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا)(مزمل/٤) نشان از آن دارد که سوره مزمل سومین سوره نازل شده بر پیامبر نیست، چه اینکه عبارت یاد شده اقتضا دارد که مقداری از قرآن نازل شده باشد که برای ترتیل در شب یا بخشی از شب کفایت کند.
نمونه دوم: آیه شریفه (فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِیبَنَا دَائِرَهٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ)(مائده/٥٢) ناظربه صلح حدیبیه است و سوره مائده در سال هفتم و درست پس از صلح حدیبیه فرود آمده است.
هم ایشان دو آیه نخست سوره مائده را ناسازگار با نزول سوره مائده در سال حجه الوداع می خواند و قسمت دوم آیه دوم را اشاره به صلح حدیبیه و شعائر عمره القضا می داند، نه حجه الوداع. او درتفسیر آیات نخست سوره مائده می نویسد: «وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ (یحملنکم) شَنَآنُ (بغض) قَوْمٍ (بسبب) أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ (فی واقعه الحدیبیه) أَنْ تَعْتَدُوا (علیهم انتقاما) و (بدلا من ذلک) َتَعَاوَنُواعَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلا تَعَاوَنُوا عَلَى الإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ». (۳/۳۵۲)

د) سیاق

در جای جای تفسیر فهم القرآن سیاق آیات در خدمت تعیین جایگاه سوره و آیات قرار گرفته است.
نمونه نخست: جایگاه سوره عادیات بر اساس سیاق سوره های قبلی تعیین می‌شود؛ «از آن جهت که این سوره در سیاق سور قبلی قرار می گیرد، این سوره را در این جایگاه قرار دادم.» (۱/۶۳)
نمونه دوم: در تعیین جایگاه سوره ماعون از سیاق استفاده شده و مدنی بودن تمامی سوره یا بخشی از سوره مردود خوانده شده است. (۱/۷۰)
نمونه سوم: سوره فیل به قرینه سیاق متصل به سوره کافرون قرار داده شده است. (۱/۷۵)
نمونه چهارم: نزول آیه(الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ)و (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإسْلامَ دِینًا)با توجه به سیاق در حجه الوداع رخ نداده است.(۳/۳۵۴)
نمونه پنجم: قرار گرفتن سوره مدثر به عنوان دومین سوره قرآن و ناهمخوانی محتوای سوره قلم و مزمل دلیل اصلی مخالفت جابری با ترتیب مورد نظر مفسران است. به باور جابری اگر سوره قلم دومین سوره و سوره مزمل سومین سوره قرآن شناخته شود، در این صورت همخوانی میان سوره نخست و سوره دوم و سوم وجود نخواهد داشت، چه اینکه دو سوره قلم و مزمل در رد بر منکرین نبوت پیامبر است، در صورتی که سوره نخست که سوره علق خوانده می شود، به هیچ روی در این مقام نیست.

هـ) حجم و اسلوب آیات

یکی از ملاک های شناخت سوره های نخست قرآن کوتاهی سوره ها و آیات آنهاست. (۱/۲۳) برای نمونه در تعیین جایگاه سوره مزمل و قلم مضمون این دو سوره، شکل خطاب و حجم آیات مورد توجه جابری قرار می گیرد:
«و وفقاً لهذه الروایات الثلاث تکون هذه السوره قد نزلت فی المرحله التی تتحرک فیها فعلا، و تکون الرتبه الثالثه فی ترتیب النزول مناسبه لها.» (۱/۳۸)
چنان که در مرتب سازی سوره فلق و ناس، حجم و اسلوب دو سوره از دلایل مکی بودن معرفی شده است. (۱/۷۶)

و) موضوع و مضمون سوره

موضوع سوره یکی دیگر از ملاک های جابری برای شناسایی جایگاه سوره است. برای نمونه سوره ماعون با توجه به مضمون آن در شمار سوره های مکی قرار گرفته است. هم ایشان حرف عطف را دلیل پیوند قسمت اول و دوم سوره ماعون خوانده و مراد از «صلاه» و «زکات» را صلات و زکات اصطلاحی نمی داند تا عده‌ای با استناد به آنها از مدنی بودن سوره سخن گویند. (۱/۷۰-۷۱)
البته جابری اسلوب و مضمون را ملاک کافی برای مکی بودن یا مدنی بودن سوره نمی بیند، بلکه بر این باور است که باید دیگر شرایط نیز در تعیین سوره‌های مکی و مدنی مورد توجه قرار گیرد. برای نمونه برخی مضمون و اسلوب آیات نخست یا به تعبیر جابری مقدماتی سوره حدید را دلیل مکی بودن این سوره می‌شناسند. جابری در برابر این عده می گوید:
«ولکن اذا نحن اعتبرنا ما یتبع مقدمات کثیر من السور المکیه و المدنیه من کون کثیر منها تأتی فی صیغه الدعاء، او فی صیغه الافتتاح بالتأکید علی ثوابت العقیده، سهل علینا تجاوز القول بانّها مکیه.» (۳/۲۵۸)
جابری مکی بودن سوره حدید را برنمی تابد و نظریه مکی بودن را حدس و گمان معرفی می کند.

ز) حقایق و رخدادهای عصر نزول

جابری در مرتب سازی سوره های قرآن بر برابر سازی مراحل دعوت و نزول هر چند به صورت نسبی و نه مطلق تأکید دارد، تا آنجا که ترتیب سوره ها را منطقی می-شناسد. (۱/۱۷) در نظرگاه او ارتباط و تطابق مراحل نزول بر مراحل دعوت، امکان شناخت سوره های مکی و مدنی را فراهم می سازد. (۳/۳۶)
نمونه اول: در مرتب سازی سوره مدثر از همخوانی سوره با حقایق و واقعیت ها سود برده و سوره مدثر را دومین سوره قرآن معرفی می کند.
نمونه دوم: در تعیین جایگاه سوره انفال از رخدادهای عصر نزول بهره می گیرد. جنگ بدر در نیمه سال دوم هجری و دو ماه پس از تغییر قبله از بیت المقدس به مکه رخ داده است، بنابراین سوره انفال که ناظر به این ماجراست، در سال دوم فرود آمده است. (۳/۱۱۵)
نمونه سوم: جابری اشاره سوره آل عمران به جنگ بدر و جنگ احد را که در سال سوم اتفاق افتاده، مؤید ترتیب نزول و تعیین زمان نزول این سوره معرفی می‌کند. (۳/۱۳۴)
نمونه چهارم: در بحث تاریخ نزول سوره نور از وقایع تاریخی بهره می برد. در این سوره قصه افک آمده است و چون این قصه در جنگ بنی مصطلق رخ داده است و از آن سو جنگ بنی مصطلق در سال ششم اتفاق افتاده، نزول سوره نور در اواخر سال ششم و پیش از صلح حدیبیه را نتیجه می گیرد. (۳/۲۸۷)
نمونه پنجم: نزول آیات نخست سوره مائده در حجه الوداع را برنمی تابد. در نگاه جابری نظریه یاد شده اقتضا دارد که سوره مائده پس از سوره نصر یعنی فتح مکه فرود آمده باشد، نه سال دهم و در حجه الوداع. (۳/۳۵۴)

ح) روایات

یکی دیگر از منابع نویسنده فهم القرآن در تعیین جایگاه سوره های قرآن، روایات است. برای نمونه در تعیین جایگاه سوره مزمل از روایت عایشه سود برده شده و همراهی عایشه با پیامبر به هنگام نزول قرآن، دلیل نزول این سوره در مدینه معرفی شده است. (۱/۳۱) همچنین جایگاه سوره حدید با توجه به روایات مشخص شده است؛«و یفهم من بعض الروایات انها نزلت علی الارجح فی السنه الرابعه او الخامسه للهجره.» (۳/۲۵۷)

ط) نوع خطاب آیات

یکی دیگر از معیاره‌های جابری در مرتب سازی سوره های قرآن نوع خطاب است. به باور او سوره هایی که خطاب‌به پیامبر است یا در دفاع از پیامبر و زندگی آن حضرت فرود آمده است، مدنی شناخته می شود. (۱/۲۳)

ی) نوع کلمات

یکی دیگر از معیارهای جابری برای شناخت سوره ها نوع کلماتی است که در سوره به کار رفته است. برای نمونه کاربرد بسیار کلمه «رب» یکی از ملاک های جابری برای تعیین سوره های مرحله نخست مکی است. در نگاه او کلمه «الله» برای نخستین بار در سوره اخلاص که بیست و دومین سوره قرآن است به کار رفته است، اما در سوره های قبلی کلمه «رب» به کار رفته است. (۱/۲۳)

روش شناسی جابری

جابری سوره های مکی را به دو دسته تقسیم می کند و برای هر دسته یک یا چند محور اصلی قرار می دهد. او در تفسیر هر سوره توجه بسیار به مباحث مهم و اصلی سوره دارد و بر اساس موضوعات اصلی، تفسیر خویش را به سرانجام می‌رساند. برای نمونه در تفسیر سوره اعلی سه محتوا بیان می شود: محتوای اول در ربوبیت، محتوای دوم در نبوت و محتوای سوم در معاد.
آیات نخست سوره ناظر به ربوبیت است و مخاطب آنها پیامبر. در این آیات پیامبر به بزرگ داشتن آفریدگار هستی و نظمْ آفرین جهان و ... فرا خوانده شده است.
آیات دسته دوم بر محور نبوت قرار گرفته؛ از خواندن قرآن بر پیامبر و فراموش نکردن آیات سخن گفته شده، تذکر به مردم از پیامبر خواسته شده و آن حضرت به تبلیغ رسالت خویش دعوت شده است.
آیات دسته سوم از موضع‌گیری مردم در برابر پیامبران می گوید؛ مردم را به دو دسته مؤمن و کافر تقسیم می کند، مؤمنان را اهل بهشت و کافران را شقی و سزاوار جهنم معرفی می کند. (۱/۴۴)
جابری در تفسیر آیات از یک سو به واقعیت ها و رخدادها و از سویی دیگر به سیره توجه دارد. بر این اساس در تفسیر سوره «ص» که نخستین سوره مرحله سوم است، نخست به شکل ظاهری سوره ها و اینکه سوره ها از کم حجم و تقریباً مسجع شروع می شود و به سوره های بلند می‌رسد، اشاره می‌کند و آن گاه از تغییر مضمون برابر با نیازها و واقعیت های عصر نزول می گوید.
بستر نزول نه تنها در تفسیر آیات، بلکه در نقد نظریات مخالفان نیز کاربرد دارد. برای نمونه تفسیر «الْمُدَّثِّرُ» به «اللابس لباس النبوه» و همچنین «ثیابک فطهر» به «تطهیر نفسه» را برنمی تابد و این دو تفسیر را با حقایق تاریخی ناسازگار می شناسد. (۱/۳۴)
هم ایشان نظریه آنان که مراد از «العصر» را نماز عصر می شناسند برنمی تابد و در نقد آن از بستر نزول سود می برد (۱/۶۱). چنان که تفسیر زمخشری، واحدی و فخر رازی از سوره بینه را با بستر نزول ناسازگار معرفی می کند. (۳/۲۷۷)
در مرحله بعد، از تطابق سیره با واقعیت ها و هماهنگی محتوای سوره و سیره می-گوید و بیشتر تفسیر سوره به سیره و سیره به سوره را دنبال می‌کند.
جابری به زیبایی تمام سوره های مکی را به موضوعات اصلی این سوره پیوند می دهد. برای نمونه در تفسیر سوره عبس، سه اصل اعتقادی را از برخورد پیامبر با نابینا نتیجه می گیرد:
در اصل اول از اهمیت برقراری عدل و مساوات توسط پیامبر می گوید و ارتباط نبوت با مسائل اجتماعی را تبیین می کند.
اصل دوم ناظر به توحید و تبیین این نکته است که اسباب بی‌نیازی از سوی خداست.
اصل سوم ناظر به بحث معاد است و از بهشت و دوزخ یا همان سعادت و شقاوت می گوید. (۱/۱۰۸)

ترتیب مصحف

به باور جابری ترتیب قرآن موجود همان ترتیبی است که در قرآن جمع‌آوری شده در عصر عثمان وجود داشت، اما اینکه گروه جمع‌آوری کننده قرآن بر چه اساسی قرآن را مرتب کردند، مشخص نیست. اما آنچه از قرآن موجود می توان نتیجه گرفت، اینکه قرآن بر اساس مقدار آیات هر سوره مرتب شده است. سوره‌هایی که تعداد آیات آنها بسیار است اول قرار گرفته و سوره هایی که تعداد آیات کمتری دارد، به ترتیب در قسمت هایی بعدی قرار گرفته است، هر چند در این میان استنثا وجود دارد.
در نگاه جابری سوره های قرآن بر اساس اصناف سوره ها دسته بندی شده است. سوره های بلند در ابتدای قرآن، سوره های مئون بعد از سوره های بلند، سوره های مثانی بعد از مئون و سوره های مفصلات پس از سوره های مثانی آمده است.

پی‌نوشت‌:

۱. مقصود جابری از اصالت نص‌، همان نص قرآن نیست، چه اینکه او معتقد است که قرآن موجود همان قرآنی است که بر پیامبر نازل شده و در عصر عثمان جمع‌آوری شده است، بلکه مراد او از اصالت نص قرآن، متن قرآن با قطع نظر از تفاسیر مختلف و ایدئولوژی شده است.
 
شنبه 25 شهریور 1391  2:44 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

ترتیب نزول سوره ‏ها

ترتیب نزول سوره‏ها

معرفت ، محمد هادی
در ترتیب نزول سوره‏ها روایاتی در دست است که مورد اعتماد بزرگان است وعمدتا از ابن عباس نقل شده است.مانند روایتی که احمد بن ابی یعقوب کاتب،معروف به ابن واضح یعقوبی(متوفای 292)در تاریخ خود از محمد بن سائب کلبی از ابی صالح از ابن عباس نقل می‏کند (1).
و یا روایتی که محمد بن اسحاق وراق،معروف به ابن ندیم(متوفای 385)در کتاب الفهرست‏خود آورده است (2).و یا علامه‏طبرسی صاحب تفسیر از شیخ خود ابو محمد مهدی بن نزار حسینی قاینی از علامه‏قرن پنجم حافظ کبیر عبید الله بن عبد الله بن احمد، معروف به حاکم حسکانی‏نیشابوری صاحب کتاب‏«شواهد التنزیل‏»روایت ترتیب را از ابن عباس آورده‏است.و نیز از کتاب‏«الایضاح‏»استاد احمد زاهد روایتی را نقل کرده است (3).و نیزامام بدر الدین زرکشی،اولین محقق مسایل قرآنی(متوفای 794) در کتاب خود«البرهان فی علوم القرآن‏»که در سال 773 آن را نگاشته،تفصیلا روایات ترتیب راآورده است و می‏گوید:«هذا نزل من القرآن و علیه استقرت الروایة من الثقات‏» (4).وبالاخره جلال الدین سیوطی،علامه عصر خود(متوفای 911)در کتاب معروف‏خود«الاتقان‏»این روایات را آورده است،و از ابو الحسن بن حصار،در این زمینه‏منظومه‏ای می‏آورد که در کتاب الناسخ و المنسوخ وی درج شده است.سیوطی‏روایت ترتیب را از جابر بن زید (5) نیز می‏آورد که تکمیل کننده روایت ابن عباس‏به شمار می‏رود (6).
علامه طبرسی و دیگر بزرگان فن،متذکر می‏شوند که رعایت ترتیب سوره‏ها،نظربه ابتدای هر سوره است.اگر سوره‏ای تا چند آیه نازل شود،و پیش از اتمام آن‏سوره،سوره دیگری به طور کامل نازل گردد،و حتی چند سوره دیگر در این میان‏به صورت کامل نازل شود،آن گاه بقیه سوره نخست نازل شود،در این حالت نیزاعتبار ترتیب،مبدا نزول هر سوره خواهد بود.چنان که سوره علق تا پنج آیه در آغازبعثت نازل گردید و پس از چند سال بقیه سوره نازل شد.هم چنین سوره مدثر وسوره مزمل و غیره نیز به همین روال نازل شده‏اند.به همین دلیل سوره علق اولین‏سوره نازل شده شمرده می‏شود.چنان که طبرسی در مجمع البیان(ج 10 ص 405)
از کتاب‏«الایضاح‏»احمد زاهد نقل کرده است.
ترتیب سوره‏ها طبق روایت ابن عباس و تکمیل آن مطابق روایت جابر بن زید،باتصحیح از روی نسخه‏های متعدد قابل اعتماد، (7) عبارت است از:
در نقل سیوطی سوره فاتحه در روایت ابن عباس نیامده است،لذا آن را بر اساس روایت جابر بن زید و نیز طبق‏نص مذکور در تاریخ یعقوبی،تصحیح کردیم(الاتقان،ج 1،ص 25 و تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 26).
آیات استثنایی

در نوشته‏های برخی از قدما آمده است که در برخی سوره‏ها،آیاتی بر خلاف‏اصل سوره آمده است.یعنی اگر سوره مکی است‏برخی آیات آن مدنی و اگر مدنی‏است‏برخی آیات آن مکی است.البته ما با تتبعی که انجام داده‏ایم به خلاف این نظردست‏یافته‏ایم،هر سوره‏ای که مکی است تمام آن مکی است و هر سوره‏ای که‏مدنی است تمام آن مدنی است (8).در این کتاب به چند نمونه به اختصار اشاره‏می‏شود:
نمونه اول:گفته‏اند:در سوره مائده آیه الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم‏و اخشون،الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت درعرفات بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد (10) ،ولی این توهم بر اساس آن است که معیار و شاخص‏مکی و مدنی را مکان بدانیم و بگوییم هر سوره‏ای که در مکه نازل شده مکی است‏گرچه پس از هجرت نازل شده باشد.در صورتی که معیار مکی یا مدنی بودن زمان‏هجرت است و تقسیم مکی و مدنی به پیش از هجرت و پس از هجرت برمی‏گردد.
نمونه دوم:گفته‏اند:سوره توبه،آیه‏های ما کان للنبی و الذین آمنوا ان یستغفرواللمشرکین و لو کانوا اولی قربی...ان ابراهیم لاواه حلیم (11) هنگام وفات ابو طالب در مکه‏نازل شده در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله به او وعده داد تا برای آمرزش وی دعا کند (12). این‏گفته از کسانی است که سعی بر آن دارند تا ابو طالب را موقع وفات کافر بشمارند.ودر جای خود،واهی و مغرضانه بودن این پندار را ثابت نموده‏ایم.لذا صحیح همان‏است که طبرسی در تفسیر خود آورده که گروهی از مسلمانان پس از فتح مکه،ازپیامبر صلی الله علیه و آله خواستند تا اجازه فرماید برای پدران مشرک خود طلب استغفار کنند.
آن گاه این آیه نازل شد و به طور صریح از این کار منع نمود (13).
نمونه سوم:گفته‏اند:سه آیه نخست‏سوره یوسف مدنی است.جلال الدین‏سیوطی این نظر را سست می‏داند،ولی عجیب است که شخصیتی مانند ابو عبد الله‏زنجانی آن را پذیرفته (14).در استدلال به این که این چند آیه مدنی است گفته‏اند:چون‏کفار مکه از یهود خواستند که در مدینه درباره یوسف از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کنند،این‏سه آیه نازل شد.در صورتی که وقتی تمام داستان قبلا در مکه نازل شده است معناندارد که مقدمه آن در مدینه نازل شده باشد.البته ممکن است‏بگوییم بر عکس،یهود از کفار و مشرکین مکه خواستند که درباره داستان یوسف علیه السلام بپرسند و آنان‏پرسیدند و این سوره نازل شد.


پی‏نوشتها:

1- تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 26 و 35.
2- ابن الندیم،الفهرست،فن سوم از مقاله اول،ص 47-43.
3- تفسیر طبرسی،ج 10،ص 406-405.نیز رجوع شود به شواهد التنزیل،ج 2،ص 311 به بعد.
4- البرهان،ج 1،ص 193.
5- جابر بن زید،از فقهای بنام بصره و از بزرگان تابعین به شمار می‏رود.از ابن عباس و عکرمه روایت کرده است.
وفات او به سال 103 اتفاق افتاده است.روز وفات او قتاده گفت:«امروز داناترین اهل عراق وفات نمود».
6- الاتقان،ج 1،ص 29-22.
7- زرکشی سوره صف را بعد از سوره تحریم و قبل از سوره جمعه و برائت را قبل از مائده و مائده را آخرین‏سوره قرار داده است.
8- ر.ک:التمهید،ج 1،ص 237-169.
9- مائده 5:3.
10- تاریخ القرآن،ص 27.
11- توبه 9:114-113.
12- صحیح بخاری،ج 2،ص 119 و ج 6،ص 87.
13- تفسیر طبرسی،ج 5،ص 76.
14- ر.ک:الاتقان،ج 1،ص 15.تاریخ القرآن،ص 28.
شنبه 25 شهریور 1391  2:45 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها