0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

قرآن خطي در موزه ملي پاكستان

قرآن خطي در موزه ملي پاكستان

احمد نبي خان
سيد ابوالفضل طباطبايي

موزه ملي پاكستان بخش مهمي را براي نگاهداري، مطالعه ونمايش كتب خطي نادر خود ترتيب داده كه شامل نقاشيها، تصاوير مينياتوري، نمونههاي خوشنويسي فرمانها و اسناد تاريخي ديگر مربوط به دوره مسلمانان شبه قاره نيز ميباشد. اين مجموعه از بيست هزار فقره تركيب يافته است. در اين ميان بيش از سه هزار نسخ خطي قديمي درباره دين، تاريخ، جغرافي، و ادبيات وجود دارد كه به زبانهاي عربي، فارسي اردو، بنگالي، پنجابي، پشتو و سندي نوشته شده است. اين كتابها در باره موضوعات مختلف به رشته تحرير در آمده است. بعضي از آنها مستقيماً مربوط به تاريخ پاكستان ميباشد و بعضي از لحاظ زيبايي خط و بعضي نيز از لحاظ محتويات مورد توجه ميباشد.
اين نسخ كه اغلب آنها هنوز به چاپ نرسيده است، به طريقه علمي در موزه نگاهداري ميشود تا دانشمندان و مورخان به آساني بتوانند از آنها استفاده كنند. اين كتب گوشههاي مهم تاريخ اين شبه قاره را روشن ميكند. براي نماياندن ارزش و اهميت اين مجموعه گرانبها، مقدمهاي بر نسخ نادره در اين مقاله به نظر خوانندگان ميرسد.
چه از لحاظ تاريخي و چه از لحاظ خوش خطي اول بايد به نسخ قرآن كريم پرداخت. اولين نسخي كه از قرآن مجيد باقي مانده به خط كوفي نوشته شده است. تاريخ نوشتن داده نشده، ولي تاريخ وقف قرآن براي مسجد ذكر شده است. ميتوان با درستي گفت كه اين تاريخها با تاريخ نوشته شدن قرآن كريم زياد از هم دور نيستند. طبق اين تاريخ وقف بيشتر آنها در قرن سوم هجري نوشته شده است. طريقه نوشتن در اين دوره با آنكه با دقت زياد به انجام رسيده و طبيعي وساده است، ولي در ادوار بعدي اين سادگي طبيعي جاي خود را به آرايشهاي مصنوعي داد و نسخ قرآن كريم كه در قرن چهارم هجري تحرير شده، تمايل خط نويسي را به طرف حروف گرد ومنحني نشان ميدهد. تزيين و آرايش كتاب مورد توجه قرار ميگيردو نقاشان و خوشنويسان دقت بسياري بدان مبذول ميدارند. مجموعه موزه ملي پاكستان شامل چندين نسخه از اين نسخ نادر و كمياب است كه اگر چه ناكامل ميباشند ترقيها و رشد بعدي خطاطي قرن چهارم هجري را نشان ميدهند.
در پايان قرن چهارم هجري خط ديگري كه همان نسخ باشد، براي نوشتن نسخ قرآن كريم به كار رفت. اين خط از اولين روزهاي اسلام مورد استفاده بوده است. در زمان خلفاي بني عباسي از طريقه خطاطي حمايت بسيار ميشد. در اين زمان بود كه خطاط بزرگ ياقوت المستعصمي خطاط هنرمند دربار المستعصم باللّه پا به عرصه وجود گذاشت. گفته ميشود كه چندين نسخه از قرآن كريم به دست اين خطاط بزرگ به رشته تحرير در آورده شد. در ميان مجموعه كتب خطي موزه ملي پاكستان يك نسخه از قرآن كريم وجود دارد كه به دست اين خوشنويس بزرگ در روي كاغذ مطلا و با خط نسخي بسيار زيبا و ظريف نوشته شده است. خطهاي بالايي، وسطي وپاييني با خط ثلث نوشته شده است و خطوط حاشيهاي به رنگهاي طلايي، سبز و لاجوردي ميباشند.
نسخة ديگري با دقت زيادي به خط كوفي نوشته شده است و يكي از عاليترين نمونه خوشنويسي قرآن ميباشد. نام و نشاني نويسنده كه در پايان كتاب داده شده است از بين رفته، و خواندن نام خطاط و تاريخ كتابت بسيار مشكل است. اما شيوه نوشتن، طرز آراستن و تزيين كتاب و كاغذ ومركب آن دليل بر قدمت اين نسخه است و امكان نوشتن آن در دورههاي اول اسلامي ميرود. خطاطي ظريف و جالب و تزيين ساده نشان ميدهد كه اين نسخه توسط خوشنويس استادي نوشته شده است كه آن را مخصوصاً براي شخص بزرگي كتابت كرده است. حواشي هر صفحه با خطوط مطلاي منحني و دايره شكل مختلفي تزيين شده و عنوانهاي هر سوره در زمينه مطلا استنساخ شده است. كاغذ اين نسخه تا اندازهاي از بين رفته، ولي متن كاملاً واضح و خواناست.
وهمين طور نسخه عاليتر ديگري وجود دارد كه به وسيله خطاط معروف محمد رضا بن تقي التبريزي در سال 1172 هجري استنساخ شده و دو صفحه اول آن بيش از حد تزيين و آراسته گرديده است. تذكرات خطاط در پايان كتاب نشان ميدهد كه حرفه وي استنساخ قرآن كريم بوده، و نسخه موجود بيست و هفتمين نسخهاي است كه به وسيله وي رونوشت شده و در شعبان سال 1172 هجري به پايان رسيده است. نسخه مورد نظر با خط ظريف و اعلاي نسخ نوشته شده و خطوط حاشيهاي آن طلايي است.
خط بحر شيوه ديگري از قرآن نويسي است كه بسيار جالب است. اين خط شيوهاي مرسوم بين خط كوفي ونسخ است كه در دورههاي اول اسلامي در شبه قارههاي هند وپاكستان به وجود آمده است. موزه ملي چندين نسخه از قرآن را بدين خط موجود دارد. در تذكرات خطاط در يكي از اين نسخهها تاريخ نوشتن آن را 821 هجري معلوم ميكند. تمام عنوانها و تذكرات ديگر اين نسخه با خط درشت نوشته شده و تمام صفحات تزيين فراوان گرديده است.
نسخه زيباي ديگري از قرآن كريم با خط نستعليق استنساخ شده است، ونكته جالب توجه اين است كه فقط چند نسخه معدود قرآن بدين خط در كتابخانههاي جهان وجود دارد. نسخه موزه با كلمات درشت در روي كاغذهاي بزرگ به عرض و طول 22 در 35 سانتي متر نوشته شده است. فاصلههاي بين خطوط با نقوش مطلا تزيين شده و دو صفحه اول به فراواني با نقوش مطلا و لاجوردي زينت يافته است. اين نسخه در سال 1060 هجري استنساخ شده است.

مواهب عليه

كتاب فوق كه تفسير مشهور قرآن به زبان فارسي است، توسط ملا كمال الدين حسين واعظ كاشفي نوشته شده است. اين نسخه در سال 945 هجري سي و پنج سال پس از فوت مؤلف (سال 910 هجري) استنساخ شده. اين كتاب يكي از نمونههاي دقيق و با ارزش خط نسخ است كه با سليقه خاصي در روي زمينة مطلا نوشته شده است و نويسنده نام و نشان خود و تاريخ نوشتن كتاب را در پايان ذكر ميكند.
برگرفته از مجله: "راهنماي كتاب "، سال دهم، شماره سوم، شهريور 1346 ص 273-280 به نقل از مجله هلال (پاكستان) جلد 14 شماره 7 .
Golestan Quran Weekly, Serial 138, No 94

شنبه 25 شهریور 1391  2:34 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

زندگي و آثار احمد نيريزي كاتب بزرگ قرآن كريم

زندگي و آثار احمد نيريزي كاتب بزرگ قرآن كريم

گلاره جهانگيري

ميرزا احمد يا ميراحمد نيريزي از بزرگترين نسخنويسان 1 و خوشنويسان معروف قرن دوازدهم هجري (اواخر دوران صفويه) است. ميرزا احمد در شهر نيريز فارس 2 چشم به جهان گشود. در صحيفه سجاديه، كه به سال 1087 قمري كتابت كرده و نخستين اثر شناخته شده او به شمار ميآيد، نام پدرش را سلطان محمد و لقب خود را شمسالدين مينويسد و با لقب فخرالدين ميخواند.
آغاز اقامت ميرزااحمد در اصفهان را حدود سال 1100 قمري نوشتهاند. 3 يك نسخه دعاي كميل، با رقم و تاريخ «احمد النيريزي السلطاني باصفهان 1107» احتمالاً نخستين نسخهاي است كه او در اصفهان نوشته و بيانگر راهيابي وي به دربار شاه سلطان حسين صفوي حدود 1134-1105 قمري است. پادشاه صفوي ميرزااحمد را به لقب «سلطاني» مفتخر كرد. 4 اين عنوان شبيه به لقب «عباسي» است كه به معدودي هنرمندان دوره صفويه اعطاء شده است. (رضا عباسي، عليرضا عباسي و...)
متأسفانه از زندگي نيريزي اطلاع چنداني در دست نيست براي نخستين بار ميرزا سنگلاخ 5 در كتاب تذكرةالخطاطين زندگي نامهاي از او آورده كه بيشتر ساخته و پرداخته اوست. 6
سنگلاخ لقب «قبلةالكتاب» را به نيريزي بخشيده و وي را شاگرد محمدصادق ارجستاني 7 دانسته است كه اين هر دو مطلب خطاست. چرا كه پس از سلطانعلي مشهدي (926 قمري) هيچ يك از خوشنويسان را به لقب نخواندهاند و در هيچ يك از منابع كه شرح حال محمدصادق ارجستاني (اردستاني، 1134 قمري) در آنها آمده، يادي از خوشنويسي وي نشده است. 8
ميرزا سنگلاخ، احمد نيريزي را شاگرد محمد ابراهيم قمي 9 مينامد و مينويسد «وي پس از مرگ استاد از قم به نيريز رفت و چندي در آنجا به سبك استاد به كتابت پرداخت و سپس شيوهاي نو و برتر در نسخ ابداع كرد» اين بخش از گزارش وي نيز نادرست است. 10 زيرا محمدابراهيم قمي تا 1118 قمري زنده بوده 11 و آثار بسياري از احمد، به شيوه نوي كه او ميگويد در دست است كه پيش از اين تاريخ، در اصفهان نوشته شده است. ايضاً هيچ مدركي دال بر اقامت ميرزااحمد در قم نميتوان يافت. 12
در برخي از منابع معاصر آمده كه احمد نيريزي از «روي خطوط علاءالدين تبريزي 13 مشق بسيار كرده» است. 14 اين انديشه از آنجا سرچشمه گرفته است كه ميرزااحمد در چند اثر خود از علاءالدين تبريزي با عنوان «استاد» يا «استادي» ياد ميكند. بايد گفت كه به كاربردن لقب «استاد» يا «استادي» به همراه نام خوشنويسان متقدم براي احترام به پيشگامي آنهاست نه به معني استادي مستقيم. زيرا احمد نيريزي نميتوانسته از نظر زماني شاگرد علاءالدين تبريزي (زنده در 1001 قمري) باشد و نيز كلمه نقلت به معني آن است كه احمد نسخهاي به قلم وي داشته و نسخهاي تازه از روي آن به شيوه خود كتابت كرده است. 15
از ميان 38 نسخه داراي رقم احمد نيريزي با تاريخ 107 قمري به بعد، در 38 نسخه محل كتابت اصفهان ذكر شده است و وجود عبارت «عبدالداعي لا بود الدولة القاهرة الباهرة...» ] همراه با نام يا بدون نام اصفهان [ در پايان 16 نسخه نشان از كتابت آنها در شهر اصفهان دارد. اين وضع توالي اقامت احمد را در اصفهان نشان ميدهد و اگر گسيختگيهايي در روند پديدآمدن آثار هنري وي مشاهده ميشود بيشتر به سبب رويدادهاي سياسي و اجتماعي روزار اوست. 16
خلع شاه سلطان حسين صفوي به دنبال سقوط اصفهان توسط افغانها و پراكنده شدن درباريان، كه پشتيبان هنري و مشوقان وي در كار خوشنويسي بودند ضربهاي شديد براي نيريزي بوده چنان كه از آن پس نوشتههاي او كاهش يافته است و عبارت «... ابودالدولة القاهرة...» و عنوان دارالسلطنه را تنها 1146 قمري در آثار وي ميبينيم. در واپسين سال پادشاهي صفويان (1147 قمري) اثري از او در دست نيست و از سال 1148 قمري (آغاز پادشاهي نادرشاه) تنها دو قطعه خط از او بازمانده است 18 كه آنها نيز آخرين قطعات خط او است. از 1149 قمري دو كتاب دعا 19 از احمد باقي است و از 1150 قمري هيچ اثري از او برجا نمانده است. كتابت 4 نسخه را به واپسين سال زندگي هنري او يعني 1151 قمري نسبت دادهاند: 1- عدةالداعي كه شرح آن خواهد آمد 2- نسخهاي از دعاي صباح 3- نسخهاي شامل سور و ادعيه 4- يك نسخه دعا كه به شماره 1308 در كتابخانه آستان قدس رضوي است ولي فاقد ويژگيهاي خط احمد است و نميتواند دستخط او باشد. 20
از اين پس هيچ اثري كه بتوان آن را به احمد نسبت داد وجود ندارد. در كتاب تذكرةالخطاطين آمده است 21 كه احمد نيريزي سفرهاي متعددي به مدينه و مكه، عتبات و مشهد جهت زيارت چهارده معصوم (ع) كرده و به هنگام زيارت مدينه منوره اشعاري در مدح پيامبر اكرم(ص) به آب طلا به كاغذ خانبالغ با اين مطلع نوشته بوده است:
كفر و ايمان را هم اندر تيرگي هم در صفا نيست دارالمك جز رخسار و زلف مصطفي
نيز در يكي از قطعات به خط او نوشته شده كه «در مدت عمر شصت هزار تومان حقالتحرير و حقالكتابة دريافته داشتهام.»
مرگش را در 103 سالگي در زمان و مكاني نامعلوم ميدانند و به خاك سپردن او در كربلا نيز جاي بحث و ترديد است.
از پايان زندگي احمد نيريزي اطلاع موثقي در دست نيست. تاريخ مرگش را 1155 قمري نوشتهاند و به آن دليل كه در آثار محدود واپسين سالهاي عمرش نامي از شهري يا نوشتهاي كه نشان دهنده هجرت او از اصفهان باشد، نمييابيم؛ ظاهراً در اصفهان در گذشته است. انجمن آثار ملي در زادگاهش نيريز بناي يادبودي در بزرگداشت او برپا داشته است. 22
نيريزي با همه احترام و تواضعي كه در برخي آثار و قطعات نسبت به اساتيد خويش ابراز ميدارد، توجه خاصي به شيوه ياقوت مستعصمي 23 داشته و آن را سرمشق خويش قرار داده است كه در نهايت با ممارست فراوان موفق به ابداع شيوهاي در كتابت نسخ، به نام نسخ ايراني ميشود كه به آنچه نسخ ياقوتي و نسخ ريحاني خوانده ميشود و ياقوت در آن سرآمد بوده، در كتابت مصاحف ايراني خاتمه داد و كاتبان ايراني پس از دوره صفويه آن شيوه را سرمشق خود قرار داده و به نسخ ايراني معروف شد كه تا ظهور محمد شفيع ارسنجاني، كاتب بنام قرآن كريم در دوره قاجاريه كه شيوه نسخ ايراني را به كمال رسانه، استوار ماند.
نيريزي يكي از معروفترين و پركارترين خوشنويسان ايراني است. از ميان تذكرهنويسان و تاريخ خطنويسان پيشين و معاصر تنها «بياني» او را در رده خوشنويسان نستعليق و شكسته نيز به شمار آورده و نوشته: «نستعليق و مخصوصاً شكسته را خوش مينوشت.» برخي از آثار برگزيده احمد نيريزي عبارتست از:
1- قرآن وزيري بزرگ (5/21*5/32 سانتيمتر)، با افتتاح مذهب، به قلم نسخ، رقم و تاريخ «.. احمد نيريزي في 1122 من الهجرة» جلد چرمي ضربي با كتيبه به خط احمد، شماره 1970 كتابخانه شماره 1 مجلس شوراي اسلامي.
2- قرآن، وزيري بزرگ (20*8/32 سانتيمتر)، به خط نسخ، مذهب، با رقم و تاريخ «احمد نيريزي صفر 1125 ق»، جلد چرمي ضربي، شماره 1561 كتابخانه چستربيتي دوبلين.
3- قرآن رحلي (22*35 سانتيمتر)، مذهب، تاريخ و رقم به قلم رقاع ممتاز 11 رمضان 1131 قمري، كتابت شده به «فرمان دستور اعظم... محمدقلي خان بيگدلي شاملو... بيدالعبدالاقل... احمد النيريزي»، جلد چرمي ضربي مذهب، شماره 8381 موزه ملي ايران.
4- قرآن وزيري (5/14*5/23 سانتيمتر)، مذهب،جلد روغني الحاقي كار عبدالوهاب مذهبباشي 1292 قمري. اين نسخه نفيس كه به شماره 3943 به ثبت رسيده،و به كتابخانه مجلس شوراي ملي تعلق داشته، در 1332 به ملكسعود پادشاه عربستان سعودي هديه شده است.
5- قرآني به خط ميرزااحمد نيريزي كه تمامي صفحات آن مذهب است، (كتابخانه مصر)
6- يك فقره دعاي جوشنكبير معروف به خط نيريزي كه در سال 1113 قمري نوشته و به شماره 2160 در كتابخانه مدرسه شهيد مطهري (سپهسالار سابق) موجود ميباشد.
7- قرآني كه در سال 1114 ق در اصفهان نوشته، كتابخانه نورالدين بيگ مصطفي تركي از مصر
8- قرآن، مذهب و مترجم با جلد نفيس رقمدار با رقم احمد نيريزي به تاريخ 1108 قمري به شماره 143.
9- قرآن كريم، مذهب، ابعاد (5/11*5/18 سانتيمتر) با جلد روغني، به تاريخ 1119 قمري، به شماره 150، مشهد كتابخانه آستان قدس رضوي.
10- قرآن كريم، مذهب، به تاريخ 1126 قمري، اندازه (33*5/21 سانتيمتر)، جلد روغني به شماره 152، مشهد، كتابخانه آستان قدس رضوي.
11- قرآن كريم، قطع رحلي (22*35 سانتيمتر)، مذهب، داراي رقم «احمد نيريزي في حادي عشر شهر رمضان المبارك سنه 1131» جلد چرمي ضربي.
12- فاتحةالكتاب، ابعاد يك ورق (20*8/32 سانتيمتر)، مذهب به خط نسخ به سفارش سلطان حسين صفوي، رقم احمد نيريزي،صفر 1125 قمري David James .
13- قرآن، رحلي، مذهب، با رقم «... احمد النيريزي...» و «وقدوقع الفراغ منه في عاشر شهر حميدي الثانيه سنة سبع و عشرين و مائة بعدالالف، 1127 قمري» كتابخانه سلطنتي.
14- قرآن، رحلي، مذهب، به خط نسخ، كتابت عالي و نستعليق كتابت خوش با رقم «قد تشرفت بكتابة... في يوم الاربعاء من شهر ربيعالاول في سنة احدي عشر و مائة بعدالالف... احمد النيريزي 1111 قمري...، كتابخانه سلطنتي.
15- قرآن كريم، رحلي، مذهب، نسخ كتابت جلي بارقم: «حسبالامر... شاه سلطان حسين الصفوي مسكنا...»، «باتمام رسيد في 1124 قمري بمحروسة اصفهان...» كتابخانه سلطنتي.
16- دوازده امام (ع) از خواجه نصيرطوسي و دعاي اربع عشر (دو نسخه دريك مجلد)، رحلي (5/22*5/34 سانتيمتر)، 408 صفحه، هر صفحه 9 سطر دعا و 9 سطر ترجمه كتابخانه سلطنتي.
17- دو نسخه قرآن كريم مذهب در مجموعه ناصرخليلي، هنر قلم (دكتر ناصر خليلي)، نشر كارنگ 1379.

پاورقيها:

1- «در ايران قرن 12 قمري خط نسخ تنها براي نگارش متون عربي و گاه متوني كه به نوعي با موضوع مذهب مرتبط بود به كار ميرفت.» هنر قلم، جلد پنجم از مجموعه هنر اسلامي، نشر كارنگ 1379، تهران.
2- او در محل ترقيم قرآني كه براي شاه سلطان حسين، در تاريخ 1124 قمري كتابت كرده، خود را متولد نيريز و مقيم اصفهان معرفي ميكند. (بياني، 58-1345 شمسي، جلد چهارم، ص 20.)
3- احوال و آثار خوشنويسان، بياني، 1358، تهران.
4- اثري از ميرزااحمد به تاريخ 1110 قمري كه در شهر اصفهان نوشته شده. (بياني، 58-45، جلد چهارم، ص 22) و در همان سال ميرزااحمد از لقب سلطاني استفاده كرده است.
5- شاعر و خوشنويس عهد قاجار، اعلام معين، جلد پنجم.
6- دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، جلد هفتم، تهران 1377، ص 100.
7- محمدصادق ارجستاني از اساتيد خوشنويس دوره صفويه است و متأسفانه از زندگاني او اطلاع چنداني به دست نيامده است. - دايرةالمعارف بزرگ اسلامي.
9- محمدابراهيم بن محمد نصير قمي كه او را آقاابراهيم قمي نيز مينامند، از كاتبان نيمه دوم قرن يازدهم و اوائل قرن دوازدهم هجري است كه در كتابت نسخ، رقاع، تعليق، نستعليق، شكسته و ثلث سرآمد بوده و بويژه در شيوه نسخ به اشتهار رسيده، وي از خشنويسان بنام دوره سلطنت شاه سليمان و سلطان حسين صفوي است كه ظاهراً عمر را به تجرد گذرانده و تا سال 1117 قمري در اصفهان ميزيسته وليكن سال وفاتش به درستي مشخص نيست.
10- مأخذ رديف 6.
11- بياني، احوال و آثار خوشنويسان.
12- ميرزااحمد به استناد كليه مدارك موجود در اصفهان اقامت داشت و قم زادگاه و اقامتگاه استادش محمدابراهيم قمي بود. نمونه: مشقه العبد المذنب المستغفر من ذنبه تراب اقدام فقراء المؤمنين الراجي عفو ربهالكريم محمدابراهيم المذهب القمي في شهر شعبان المعظم بمحروسة اصفهان سنه 1103.
13- علاءالدين محمدبن شمسالدين محمد حافظ تبريزي معروف به علاءالدين تبريزي... از استادان خوشنويسي اوائل دوره صفوي كه در خطهاي نسخ و ثلث از مشاهير محسوب ميشود. او شاگرداني همچون عليرضا عباسي و حسن بيك زرين قلم تربيت كرده است.
14- بياني، كارنامه بزرگان ايران، تهران 1340 شمسي.
15- يك قطعه خط كه ظاهراً صفحه پاياني يك كتاب دعاست با تاريخ 1122 قمري (بياني،كارنامه 549) و در پايان يك نسخه دعوات هفت حصار با تاريخ 1138 قمري (آتاباي، فهرست كتب، 526000) و در خاتمه يك نسخه دعاي ايام هفته كه در هر سه جا وي مينويسد: «نقلت من خط الاستاد ] يا استادي [ علاءالدين تبريزيش، دايرةالمعارف اسلامي صفحه 100.
16- هجوم افغانها و منازعات داخلي و از هم گسيختن شيرازه حكومت صفوي.
17- مثلاً از 1134 قمري واپسين سال پادشاهي شاه سلطان حسين و محاصره اصفهان به دست افغانها، تنها 2 قطعه خط از او برجاست و از 1135 قمري سال قتل پادشاه مرقعي شامل 16 قطعه از او باقي است. (بياني، احوال... 4/26/27 و 4/25)
18- بياني، احوال... 4/26
19- بياني احوال... 4/23، شورا، 21/78
20- دايرةالمعارف بزرگ اسلامي.
21- ميرزا سنگلاخ در كتاب تذكرةالخطاطين آورده و ادعا كرده اين اثر را در مصر ديده است. جز او كسي از وجود چنين اثري و چنان سفرهايي گزارش نداده است. همچنان كه هيچ كس نسخه حديقه سنايي را كه سنگلاخ در خجند ديده و كتابت آن را به احمد نسبت داده، نديده است. دائرةالمعارف بزرگ اسلامي.
22- دايرةالمعارف... برگرفته از حسين بحرالعلومي كارنامه انجمن آثار ملي، تهران، 1355.
23- ياقوت مستعصمي كاتب بزرگ قرن هفتم كه در حوزه هنري بغداد شاگردان بزرگي را در كتابت اسلامي تربيت كرد. علاوه بر موارد فوق از اين كاتب بزرگ در منابع زير آثار متعددي ذكر شده است، از جمله قرآن، ادعيه، قطعات مرقعات، جلدهاي كتيبهدار و...
منابع:

1- دايرةالمعارف بزرگ اسلامي تهران 1377، ذيل ماده احمد.
2- راهنماي گنجينه قرآن در موزه ايران باستان، تهران، نوروز 1328، دكتر مهدي بياني، چاپخانه بانك ملي ايران.
3- گلچيني از قرآنهاي خطي موزه دوران اسلامي، به كوشش، قدير افروند، موزه ملي ايران، تابستان، 1375.
4- ريحانةالادب در شرح احوال و آثار خوشنويسان، علامه محمدعلي مدرس، چاپ سوم، خيام، تهران، 1369.
5- آشنايي با بزرگان تاريخ خوشنويسان ايران، اسفند 75 موزه هنرهاي معاصر، ناشر: انجمن هنرهاي تجسمي.
6- راهنماي موزه هنرهاي تزئيني ايران، گردآورنده: ابوالفضل ذابح، اداره كل موزهها 1363.
7- فرهنگ لغات دهخدا.
8- شرح احوال و آثار خوشنويسان دكتر مهدي بياني.
9- راهنماي گنجينه قرآن، احمد گلچين معاني، آستان قدس 1347.
10- اطلس خط، حبيبالله فضايلي، انجمن آثار ملي اصفهان 1350.
11- كتاب رحل 2، قربان عزيززاده (در دست چاپ)، انتشارات كارنامه، تهران 1380.
12- Quraus and bindings from the chester Beatty Library A Facsimile Exhibition David James 1980.
13- The koran illuminated . Arthur. J.Arberry. Dublin 1967.
14- فهرست نسخههاي خطي كتابخانه آستانه مقدسه قم، محمدتقي دانشپژوه، نشريه شماره 2 آستانه قم.
15- فهرست قرآنهاي خطي، كتابخانه سلطنتي، بدري آتاباي، تهران 1351.
16- فهرست كتابهاي خطي ديني، كتابخانه سلطنتي، بدري آتاباي.
17- فهرست نمونه خطوط خوش، كتابخانه سلطنتي ايران، مهدي بياني، چاپ تابان، تهران.

شنبه 25 شهریور 1391  2:34 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

یكسان شدن مصاحف(2)

یكسان شدن مصاحف(2)

مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه

ابن حجر مي گويد: «گويا در ابتدا، كار با زيد و سعيد بود، چه عثمان پرسيد: كدام بهتر مي نويسند؟
گفتند: زيد سپس پرسيد: كدام فصيح ترند؟ گفتند: سعيد آن گاه گفت: سعيد املا كند و زيد بنويسد[1] سپس اضافه مي كند: به افرادي نيازداشتند كه مصحف ها را به تعدادي كه بايد به مناطق مختلف فرستاده شود، بنويسند و افراد مذكور را اضافه كردند و براي املا از ابي بن كعب كمك گرفتند».[2]

موضع صحابه درباره يكسان شدن مصحف ها

همان گونه كه در گذشته گفته شد، حذيفة بن يمان اولين كسي بود كه درباره يك سان شدن مصحف ها سخن گفت و سوگند ياد كرد كه به نزد خليفه خواهدرفت و از او خواهد خواست كه فقط يك قرائت بين مسلمانان معمول باشد[3] او بودكه در كوفه در اين باره با صحابه پيامبر(ص) مشورت كرد و همه آنان، به جزابن مسعود، با پيش نهاد او موافقت كردند با طرح اين پيش نهاد عثمان با آن موافقت نمود سپس آن گروه از اصحاب پيامبر را كه در مدينه بودند فراخواند و در اين باره باآنان مشورت كرد، همه با پيش نهاد يك سان كردن مصاحف موافقت كردند.
هم چنين امام اميرالمؤمنين (ع) راي موافق خود را با اين برنامه به گونه اصولي اظهار نمود ابن ابي داود از سويدبن غفله روايت كرده است كه علي (ع) فرمود: «سوگند به خدا كه عثمان درباره مصاحف (قرآن) هيچ عملي را انجام نداد مگراين كه با مشورت ما بود او درباره قرائت ها با ما مشورت كرد و گفت: به من گفته اندكه برخي مي گويند قرائت من بهتر از قرائت توست و اين چيزي نزديك به كفراست به او (عثمان) گفتم نظرت چيست؟ گفت: نظرم اين است كه فقط يك مصحف در اختيار مردم باشد و در اين زمينه تفرقه و اختلاف نداشته باشند گفتم نظر خوبي است».[4]
در روايت ديگري آمده است كه علي (ع) فرمود: «اگر امر مصحف ها به من نيز واگذار مي شد، من همان مي كردم كه عثمان كرد».[5]
پس از آن كه علي (ع) به خلافت رسيد، مردم را برآن داشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم باشند و تغييري در آن ندهند، گرچه در آن غلطهاي املايي وجودداشته باشد اين از آن نظر بود كه از آن پس هيچ كس، به عنوان اصلاح قرآن، تغيير وتحريفي در آن به وجود نياورد ازاين رو حضرتش تاكيد فرمود كه از امروز هيچ كس نبايد به قرآن دست بزند و دستور «ان القرآن لا يهاج اليوم و لا يحول» را قاطعانه صادر نمود.[6]

موضع امامان در حفظ مصحف مرسوم

كسي در حضور امام صادق (ع) عبارتي از قرآن را برخلاف آن چه ديگران قرائت مي كردند، قرائت كرد امام (ع) به او فرمود: «ديگر اين گونه قرائت مكن وهمان گونه كه همگان قرائت مي كنند قرائت نما» و نيز در پاسخ كسي كه از نحوه تلاوت قرآن سؤال كرده بود، فرمود: «قرآن را به همان گونه كه آموخته ايد تلاوت كنيد».[7]
از اين رو اجماع علماي شيعه بر اين مي باشد آن چه امروزه در دست است، همان قرآن كامل و جامع است[8] و هرگز دچار تحريف و تغيير نشده است و قرائت معروف ميان مسلمانان همان قرائت صحيح و درستي است كه خواندن آن در نمازصحيح است استناد به نص موجود در تمام موارد، درست است و همان است كه برپيامبر(ص) وحي شده و چيزي جز اين نيست.
تصور نمي رود كه مخالفت عبداللّه بن مسعود نيز مخالفتي اصولي بوده است او ازاين جهت ناراضي و ناراحت بوده كه افرادي را براي انجام اين امر مهم انتخاب كرده بودند كه صلاحيت اين كار را نداشته اند كاري كه خود ابن مسعود براي انجام آن شايستگي كامل داشته است او مي گفت: «اينان كساني هستند كه حق نداشتند خوددر قرآن دخالتي كنند»[9] و ازاين رو از تسليم نمودن مصحف خود به فرستاده خليفه به شدت امتناع ورزيد.
سال آغاز يك سان شدن مصحف ها. ابن حجر گفته است: «آغاز اين امر، در سال بيست و پنجم هجري، سال دوم يا سوم.[10]
خلافت عثمان بود» او اضافه كرده است كه برخي گمان كرده اند كه آغازاين كار در حوالي سال سي ام هجري اتفاق افتاده و هيچ سندي بر اين ادعاي خودذكر نكرده اند.[11]
ابن اثير و برخي ديگر نيز بدون ذكر سند، اين حادثه را از حوادث سال سي ام برشمرده اند ابن اثير مي گويد: «در اين سال، حذيفه به كمك عبدالرحمان بن ربيعه به جنگ رفت و در آن جا متوجه اختلافات فراوان مردم درباره قرآن شد و در بازگشت از عثمان خواست كه در اين باره چاره اي بينديشد و عثمان نيز چنين كرد»[12] تصور مي رود كه ابن اثير در تعيين اين سال اشتباه كرده است، زيرا:
اولا، به روايت ابومخنف جنگ در سرزمين ارمنستان سال 24 اتفاق افتاده كه طبري آن را نقل كرده است[13] ابن حجر نيز گفته: «ارمنستان در خلافت عثمان فتح شد و فرمانده لشكر سلمان بن ربيعه باهلي از مردم عراق بود و عثمان فرمان دادكه مردم شام و عراق در اين جنگ شركت كنند فرمانده لشكر شام، حبيب بن سلمه فهري بود و حذيفه از جمله كساني بود كه در اين جنگ شركت داشت» ابن حجراضافه مي كند: «به گونه اي كه مؤرخان نقل كرده اند ارمنستان به سال بيست و پنجم، در اوايل ولايت وليدبن عقبة بن ابي معيط بر كوفه، فتح شد و وليد از جانب عثمان به ولايت كوفه نصب شده بود».[14]
ثانيا، جنگ عبدالرحمان بن ربيعه در سال بيست و دوم واقع شده و كسي كه با اوبوده حذيفة بن اسيد غفاري بوده و نه حذيفة بن يمان عبسي[15].
ثالثا، در سال سي ام، سعيد به جاي وليد به حكومت كوفه منصوب شد او در اين وقت، براي جنگ طبرستان آماده مي شد و ابن زبير و ابن عباس و حذيفه در اين جنگ هم راه او بودند[16] سعيد تا سال سي و چهارم به مدينه باز نگشت و درسال بعد، عثمان به قتل رسيد[17] بنابراين با توجه به اين كه سعيد، عضو كميته يك سان كردن مصحف ها بوده است، اگر آغاز كار كميته در سال سي ام بوده باشد، باحوادث ذكر شده تطبيق نمي كند و نيز با عضويت ابن زبير و ابن عباس در آن كميته سازگار نيست.
رابعا، ذهبي نقل كرده كه ابي بن كعب در سال سي ام درگذشته است او اضافه مي كند كه واقدي گفته است: «اين موضوع مسلم است كه ابي بن كعب قرآن را براعضاي كميته املا مي كرده و او مرجع اوليه اعضاي كميته در مقابله نسخه هابوده است».[18]
خامسا، حديث يزيد نخعي كه قبلا نقل شد، حكايت مي كند كه اين موضوع پيش از سال سي ام اتفاق افتاده است در كلام ابن حجر نيز آمده كه اين واقعه درابتداي ولايت وليد بر كوفه اتفاق افتاده است [19] و ولايت وليد بر كوفه در سال بيست و ششم و به روايت سيف، در سال بيست و پنجم بوده است.[20]
سادسا، استوارترين دليل بر اين كه تاريخ آغاز يك سان كردن مصاحف در سال بيست و پنجم بوده، روايت ابن ابي داوود از مصعب بن سعد است كه مي گويد: «عثمان هنگام اقدام به جمع آوري قرآن، در خطبه اي اعلام كرد: پانزده سال است كه پيامبرتان در گذشته است و شما درباره قرآن دچار اختلاف شده ايد من تصميم گرفته ام از تمام كساني كه چيزي از قرآن از پيامبر(ص) شنيده اند بخواهم كه بياورد ودر اختيار (کميته) بگذارند».[21]
با توجه به درگذشت پيامبر(ص) به سال دهم هجري، خطبه عثمان به وضوح تاييد مي كند كه سال آغاز يك سان كردن مصاحف، سال بيست و پنجم هجري بوده است موضوع ديگر آن كه تنها ابن اثير پيش نهاد حذيفه را براي يك سان كردن مصاحف، از حوادث سال سي ام هجري شمرده است نقل او به گونه اي است كه نمي توان تاييد كرد كه از يك سند تاريخي اخذ كرده باشد.
از طرف ديگر، تعيين تاريخ رويدادهاي مهم بايد از روي تحقيق و بررسي انجام گيرد طبري خود به تاريخ ‌هايي كه ذكر شده، چندان اعتماد نمي كند و احيانا درتاريخ وقوع رويدادي ترديد مي كند، مانند جنگ نهاوند كه تاريخ وقوع آن را به گونه قطعي نقل نمي كند و آن را از حوادث سال هيجده و يا سال بيست و يك يادمي كند.[22]
بنابراين براي شناخت دقيق تاريخ يك حادثه، نمي توان تنها به آن چه مورخان نقل كرده اند، اعتماد كرد لازمه اعتماد به تاريخ صحيح وقوع يك حادثه، تحقيق وبررسي از جوانب مختلف است.

مراحل انجام برنامه

كميته يك سان كردن مصاحف در انجام ماموريت خود سه مرحله اساسي را طي كرد:
1. جمع آوري منابع و مخذ صحيح براي تهيه مصحف واحد و انتشار آن بين مسلمانان.
2. مقابله مصحف هاي آماده شده با يك ديگر، به منظور حصول اطمينان نسبت به صحت آن ها و عدم وجود اختلاف بين آن ها.
3. جمع آوري مصحف ها و يا صحيفه هايي كه قرآن در آن ها ثبت شده بود ازتمامي بلاد اسلامي و محو و نابود كردن آن ها.
و بالاخره الزام همه مسلمانان به قرائت اين مصحف و منع آنان از تلاوت مصحف ها و قرائت هاي ديگر.
ولي اين كميته، در اين مراحل سه گانه، دقت لازم را به كار نبرد و در انجام وظايف خود اندكي تساهل ورزيد به خصوص در مرحله دوم (مقابله مصاحف) كه نيازمنددقت و بررسي بيش تري بود.
در مرحله جمع آوري مصحف ها و محو آن ها، عثمان به اين نحو عمل كرد كه افرادي را به بلاد مختلف فرستاد و مصحف ها و صحيفه هايي را كه قرآن در آن هاثبت شده بود جمع آوري كرد و دستور داد تا آن ها را بسوزانند.[23]
يعقوبي مي گويد: «تمام مصحف ها را از تمام اطراف و اكناف جمع آوري كردند وآن ها را در مخلوطي از آب و سركه جوشاندند و شستند برخي نيز گفته اند: آن ها راسوزاندند تنها مصحف ابن مسعود محفوظ مانده بود كه وي از تسليم آن به عبداللّه بن عامر (والي كوفه) خودداري كرد بر اثر همين خودداري، عثمان او را به مدينه احضار كرد ابن مسعود به مسجد مدينه وارد شد عثمان در حالي كه به ايرادخطبه مشغول بود، گفت: چهارپايي بدسگال بر شما وارد مي شود ابن مسعود نيز به درشتي با او سخن گفت آن گاه عثمان دستور داد، پاي او را گرفته به زمين كشيدند تاآن كه پهلوي او شكسته شد، عايشه به صدا درآمد و سخنان بسياري گفت».[24]

پاورقی ها

[1]. فتح الباري، ج9، ص 16.
[2]. فتح الباري، ج9، ص 16 طبقات ابن سعد، ج3، قسمت 2، ص 62 ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب في اسما الرجال، ج1، ص 187.
[3]. فتح الباري، ج9، ص 15.
[4]. الاتقان، ج1، ص 59.
[5]. ابن الجزري، النشر في القراات العشر، ج1، ص 8.
[6]. تفسير طبري ج27 ص 104 تفسير طبرسي ج9 ص 218.
[7]. وسايل الشيعة، ج4، ابواب قراة القرآن.
[8]. بحارالانوار، ج92، ص 42 ـ 41.
[9]. طبقات ابن سعد، ج3، ص 270.
[10]. اين كه مي گويند اين واقعه در سال دوم يا سوم خلافت عثمان اتفاق افتاده از اين نظر است كه در تاريخ آغازخلافت عثمان اختلاف هست برخي گفته اند كه در دهه آخر ذي الحجه سال 23 مردم با عثمان بيعت كردند كه در اين صورت تشكيل كميته در آغاز سال سوم خلافت عثمان خواهد بود قولي ديگر حاكي است كه در دهه اول محرم سال 24 با عثمان بيعت شده است كه در اين صورت تشكيل كميته در اواخر سال دوم خلافت عثمان خواهد بود(ر ك: تاريخ طبري، ج3، ص 304 و ج4، ص 242).
[11]. فتح الباري، ج9، ص 15.
[12]. الكامل في التاريخ، ج3، ص 111 الفتوحات الاسلامية، ج1، ص 175.
[13]. تاريخ طبري، ج4، ص 247 ـ 246.
[14]. فتح الباري، ج9، ص 14 ـ 13.
[15]. تاريخ طبري، ج4، ص 155.
[16]. همان ص 271 ـ 269.
[17]. همان، ص 330 و 365.
[18]. ذهبي، ميزان الاعتدال، ج2، ص 84 و رجوع كنيدبه: طبقات ابن سعد، ج3، قسمت 2، ص 62.
[19]. فتح الباري، ج9، ص 14 ـ 13.
[20]. تاريخ طبري، ج4، ص 251.
[21]. مصاحف سجستاني، ص 24.
[22]. تاريخ طبري، ج4، ص 114.
[23]. صحيح بخاري، ج6، ص 226.
[24]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص 160 ـ 159.
شنبه 25 شهریور 1391  2:34 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

كتابت‌ وحي‌ و كاتبان‌ قرآن‌

كتابت‌ وحي‌ و كاتبان‌ قرآن‌

دكتر محسن‌ صمدانيان

قرآن‌ به‌ عنوان‌ آخرين‌ كتاب‌ آسماني‌ و قانون‌ اساسي‌ براي‌ رشد و تعالي‌ بشر در بين‌ مسلمانان‌ جايگاه‌ منحصر به‌ فردي‌ دارد. پيامبر اسلام‌ آخرين‌ پيام‌آور الهي‌ است‌. «ما كان‌ محمد ابا احد من‌ رجالكم‌ ولكن‌ رسول‌الله‌ و خاتم‌ النبيين‌» (احزاب‌: 40) محمد پدر هيچيك‌ از مردان‌ شما نيست‌ بلكه‌ رسول‌ خدا و آخرين‌ پيامبر است‌. اما پيامبر براساس‌ سنت‌ الهي‌ «كل‌ نفس‌ ذائقه‌ الموت‌» (آل‌ عمران‌: 185). و نيز اعلام‌ خداوند به‌ او كه‌: «انك‌ ميت‌ و انهم‌ ميتون‌» (زمر: 30) از دنيا مي‌ رود و اين‌ دين‌ و كتاب‌ اوست‌ كه‌ جاودانه‌ و ماندگار است‌. انسانها در پذيرش‌ هر دين‌ نياز به‌ بينه‌ و معجزه‌اي‌ از سوي‌ آورندة‌ آن‌ دارند، پيامبر اسلام‌ معجزات‌ حسي‌ از قبيل‌ شق‌القمر، تسبيح‌ سنگريزه‌، ناله‌ ستون‌، حركت‌ درخت‌ و جوشش‌ آب‌ از ميان‌ انگشتان‌، سير كردن‌ افراد زيادي‌ با خوراك‌ كم‌، گفتگو با حيوانات‌ و حركت‌ يك‌ شبه‌ از مسجدالحرام‌ به‌ مسجدالاقصي‌ و آنگاه‌ عروج‌ به‌ آسمان‌ كه‌ همگي‌ به‌ تواتر معنوي‌ رسيده‌ است‌، ارائه‌ كرد. (لاهيجي‌، ص‌ 100). ليكن‌ اين‌ همه‌ موقت‌ بوده‌ و در زمان‌ خاصي‌ بدست‌ آن‌ حضرت‌ صورت‌ گرفته‌ و محدود به‌ دوران‌ حيات‌ ايشان‌ است‌.
هرچند منكر انجام‌ امور خارق‌العاده‌ پس‌ از رحلت‌ آن‌ حضرت‌، توسط‌ روح‌ بلند او نيستيم‌ ليكن‌ اين‌ امر را نمي‌ توان‌ به‌ عنوان‌ معجزه‌ محسوب‌ داشت‌ وآنچه‌ از معجزات‌ آن‌ حضرت‌ باقي‌ مانده‌ و مي‌تواند مويد نبوت‌ آن‌ حضرت‌ براي‌ مردم‌ دوران‌ پس‌ از حيات‌ وي‌ باشد به‌ اعتقاد ما قرآن‌ كريم‌ است‌ كه‌ معجزه‌اي‌ معنوي‌ و ماندگار است‌. قرآن‌ خود بدين‌ ماندگاري‌ و لزوم‌ آن‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ كه‌ «انا نحن‌ نزلنا الذكر و انا له‌ لحافظون‌». (حجر: 9) اما چگونگي‌ حفظ‌ آن‌ واسباب‌ و عوامل‌ آن‌، همانطور كه‌ مي‌دانيم‌ يكي‌ از احتمالات‌ در مورد دليل‌ نزول‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربي‌ علاوه‌ بر ظرفيت‌ بالاي‌ معاني‌ نسبت‌ به‌ ساير زبانها، قدرت‌ حافظه‌ اعراب‌ است‌ و با توجه‌ به‌ اين‌ كه‌ همه‌ اعراب‌ حتي‌ سران‌ بت‌پرستان‌، در قرآن‌ حلاوتي‌ يافته‌ بودند كه‌ گاه‌ مخفيانه‌ به‌ استماع‌ آيات‌ قرآني‌ مي‌پرداختند و استراق‌ سمع‌ مي‌كردند. اين‌ كلام‌ شيوا و بليغ‌ با توجه‌ به‌ زيبايي‌ ظاهري‌ و مهمتر از آن‌ زيبايي‌ باطني‌ آن‌ در حافظه‌ و ذاكره‌ اعراب‌ جاي‌ گرفت‌. علاوه‌ بر پيامبر كه‌ به‌ خواست‌ خدا قرآن‌ را از بر مي‌شدند «سنقرئك‌ فلاتنسي‌» (اعلي‌: 6) ساير مسلمانان‌ نيز با نزول‌ تدريجي‌ آيات‌ و سور از شدت‌ علاقه‌ و ايمان‌ به‌ آن‌ تمام‌ و يا بخش‌ مهمي‌ از آن‌ را از بر مي‌كردند. اين‌ امر از سال‌هاي‌ اوليه‌ و در دوران‌ مكي‌ شروع‌ مي‌شود و در دورانهاي‌ بعد ادامه‌ مي‌يابد. هم‌ از اين‌ روست‌ كه‌ طبق‌ قراين‌ و شواهد در صد زيادي‌ از مسلمانان‌ در صدر اسلام‌ حافظ‌ كل‌ يا بخشي‌ از آيات‌ نازل‌ شده‌ بودند و همانطور كه‌ اشاره‌ شد اين‌ امري‌ طبيعي‌ و عادي‌ بود. اما حفظ‌ قرآن‌ در خاطره‌ها و حافظه‌ها براي‌ محفوظ‌ بودن‌ آن‌ در اعصار و زمانهاي‌ بعد و نيز حتي‌ در همان‌ زمان‌ با توجه‌ به‌ نسيان‌ و اشتباهاتي‌ كه‌ طبعاً پيش‌ مي‌آمد، كافي‌ نبود، از اين‌ رو ارادة‌ الهي‌ نسبت‌ به‌ حفظ‌ قرآن‌ با اسباب‌ و لوازم‌ نوشتن‌ و نگارش‌ نيز جريان‌ يافت‌ و از همان‌ آغازين‌ ايام‌ وحي‌ قرآن‌ پيامبر اكرم‌ به‌ اين‌ امر همت‌ گمارد. اما خود «امي‌» بود و اين‌ امر را به‌ كساني‌ از يارانش‌ كه‌ توانايي‌ نوشتن‌ داشتند سپرد.

امي‌ بودن‌ پيامبر'

قرآن‌ كريم‌ پيامبر را امي‌ و برانگيخته‌ از ميان‌ امي‌ها معرفي‌ مي‌كند: «الذين‌ يتبعون‌ الرسول‌ النبي‌ الامي‌ الذي‌...» (اعراف‌: 157) آنانكه‌ از پيامبر و نبي‌ امي‌... پيروي‌ مي‌كنند. «هو الذي‌ بعث‌ في‌الاميين‌ رسولا منهم‌» (جمعه‌: 2) او خدايي‌ است‌ كه‌ بين‌ اميها رسولي‌ برانگيخت‌. مفسرين‌ و محققين‌ در مورد اين‌ كلمه‌ و معناي‌ آن‌ دو نظر دارند: علامه‌ طباطبايي‌ در تفسير شريف‌ الميزان‌ ذيل‌ آيه‌ دوم‌ سوره‌ جمعه‌ در اين‌ زمينه‌ بحث‌ كرده‌اند و از بين‌ دو نظر كه‌ يكي‌ امي‌ بودن‌ را منسوب‌ به‌ ام‌القري‌ (مكه‌) و ديگري‌ بي‌سوادي‌ مي‌داند، با استناد به‌ آية‌ «و لا تخطه‌ بيمينك‌» (عنكبوت‌: 48) نظر دوم‌ را ترجيح‌ داده‌اند. (الميزان‌، ج‌ 19، ص‌ 264) در مورد محدوده‌ بي‌سوادي‌ پيامبر نظرات‌ مختلفي‌ مطرح‌ شده‌، گروهي‌ پيامبر را چه‌ قبل‌ و چه‌ بعد از نبوت‌ بي‌سواد، يعني‌ ناتوان‌ از خواندن‌ و نوشتن‌ مي‌دانند و برخي‌ اين‌ مطلب‌ را مربوط‌ به‌ قبل‌ از نبوت‌ مي‌دانند و با توجه‌ به‌ قراين‌ و شواهدي‌، از قبيل‌ دستوراتي‌ كه‌ در مورد رسم‌الخط‌ دادند (السيوطي‌، ج‌ 1، ص‌ 28 و 27) يا آنكه‌ در صلح‌ نامه‌ حديبيه‌ خود عنوان‌ رسول‌الله‌ را محو كردند، احتمال‌ داشتن‌ توانايي‌ نسبت‌ به‌ خواندن‌ در دوران‌ نبوت‌ و نيز درخواست‌ قلم‌ و دوات‌ در پايان‌ عمر براي‌ نوشتن‌ را قرينه‌اي‌ بر قدرت‌ نوشتن‌ دانسته‌اند. اما قدر مسلم‌ آن‌ كه‌ پيامبر در مكتب‌ و كلاس‌ حاضر نشده‌ و در طول‌ عمر نيز دست‌ به‌ قلم‌ نبردند و چيزي‌ ننوشتند. «نگار من‌ كه‌ به‌ مكتب‌ نرفت‌ و خط‌ ننوشت‌». آنچه‌ قرآن‌ به‌ آن‌ تصريح‌ دارد نيز همين‌ است‌؛ امي‌ به‌ معناي‌ نزد مادر بودن‌ و به‌ مكتب‌ و مدرسه‌ جهت‌ سوادآموزي‌ نرفتن‌ و خط‌ ننوشتن‌. در مورد دليل‌ و حكمت‌ اين‌ امر بسيار سخن‌ گفته‌ شده‌، ليكن‌ عقل‌ نيز همان‌ دليل‌ قرآن‌ را تاييد مي‌كند كه‌ «اذا لارتاب‌ المبطلون‌» (عنكبوت‌: 48). زيرا از طرفي‌ اين‌ بار و تنها در مورد پيامبر است‌ كه‌ كتابي‌ به‌ عنوان‌ معجزه‌ (اصلي‌) ارائه‌ شده‌ است‌ و از طرف‌ ديگر هر كس‌ كتاب‌ يا نوشته‌اي‌ را ارائه‌ كند تصور اين‌ مطلب‌ كه‌ او با اطلاعات‌ اكتسابي‌ خود آن‌ را فراهم‌ كرده‌ كاملاً طبيعي‌ است‌، اين‌ بود كه‌ خداوند پيامبرش‌ را ناخوانده‌ و نانويس‌ قرار داد تا اين‌ شبهه‌ برطرف‌ و وحياني‌ بودن‌ آن‌ كتاب‌ اثبات‌ شود. پيامبر خود هيچگاه‌ دست‌ به‌ قلم‌ نبرد و كلام‌ الهي‌ و هيچ‌ چيز ديگري‌ را ننگاشت‌ و نگارش‌ آن‌ را به‌ مسلمانان‌ باسواد سپرد البته‌ خود نظارت‌ دقيقي‌ بر كار آنان‌ داشت‌ (راميار، 1362 هـ ش‌، ص‌ 260) و طبق‌ برخي‌ روايات‌ پس‌ از املاء براي‌ آنان‌ از ايشان‌ مي‌خواست‌ آنچه‌ را نوشته‌اند براي‌ او بخوانند و اشكالات‌ احتمالي‌ را برطرف‌ مي‌كرد و گاهي‌ انگشتش‌ را روي‌ كلمه‌اي‌ مي‌گذارد و در مورد آن‌ سوال‌ مي‌كرد. (همان‌)
نويسندگان‌ (كاتبان‌)
در كتب‌ تاريخ‌ و نيز منابع‌ روايي‌، بعضي‌ از اصحاب‌ پيامبر با اين‌ عنوان‌ خوانده‌ شده‌اند كه‌ تعدادشان‌ در منابع‌ مختلف‌ متفاوت‌ است‌. البته‌ در مكه‌ و در سال‌هاي‌ آغاز نبوت‌ ايشان‌ ونزول‌ قرآن‌، تعداد با سوادان‌ شهر مكه‌ از هفده‌نفر تجاوز نمي‌كرد (همان‌، ص‌ 261) و از اين‌ تعداد، مسلما نفرات‌ قليلي‌ مسلمان‌ شدند اما در مدينه‌ تعداد باسوادان‌ مخصوصا باتوجه‌ به‌ حضور يهوديان‌ اهل‌ علم‌ بيشتر بود و طبعا با توجه‌ به‌ توصيه‌هاي‌ مكرر پيامبر و اهميت‌ دادن‌ قرآن‌ به‌ علم‌ و دانش‌ و سوادآموزي‌، تعداد باسوادان‌ رو به‌ فزوني‌ گذارد و چنانچه‌ مي‌دانيم‌ پيامبر فديه‌ آزادي‌ اسراي‌ بدر را با سواد كردن‌ حداقل‌ 10 نفر از مسلمانان‌ قرار داد و گفته‌ شده‌ تعداد كاتبان‌ مسلمان‌ در سال‌هاي‌ اول‌ هجرت‌ از چهل‌ نفر فراتر رفت‌. با توجه‌ به‌ جايگاه‌ قرآن‌ و اهميت‌ كتابت‌ آن‌، مسلم‌ است‌ كه‌ نخستين‌ دستخط‌ هر مسلمان‌ سوادآموخته‌اي‌، آيات‌ كريمه‌ قرآن‌ بوده‌ زيرا نوشتن‌ آن‌ را كاري‌ با ثواب‌ و نگهداري‌ آن‌ را موجب‌ بركت‌ مي‌دانستند. از اين‌رو احتمال‌ اينكه‌ همه‌ مسلمانان‌ باسواد، نويسنده‌ حداقل‌ بخشي‌ از قرآن‌ باشند بعيد نيست‌. اما آنان‌ كه‌ رسما و به‌ عنوان‌ وظيفه‌، اين‌ امر را از سوي‌ پيامبر برعهده‌ داشتند تعدادشان‌ معلوم‌ نيست‌ و فقط‌ آنچه‌ مشخص‌ است‌ اين‌ است‌ كه‌ عده‌اي‌ اين‌ كار را وظيفه‌ خود مي‌دانستند و كار اصلي‌شان‌ اين‌ بود، قرآن‌هايي‌ داشتند و هميشه‌ درصدد تكميل‌ آن‌ بودند و در گوشه‌ و كنار كتاب‌ها اشاره‌اي‌ به‌ مصحف‌هاي‌ آنان‌ و يا دستورات‌ خاص‌ پيامبر به‌ آنان‌ وجود دارد. (رك‌. راميار، ص‌ 333 تا 392)

عنوان‌ نويسندگي‌'

پس‌ از رحلت‌ پيامبر (ص‌) صحابه‌ آن‌ حضرت‌ از عزت‌ و احترام‌ خاصي‌ بهره‌مند شدند و هر كسي‌ سعي‌ مي‌كرد كوچكترين‌ همراهي‌ و همنشيني‌ با ايشان‌ را مطرح‌ كند و حديث‌ و سخني‌ از آن‌ حضرت‌ نقل‌ نمايد و بدينوسيله‌ فضيلت‌ و برتري‌ براي‌ خود اثبات‌ كند. اين‌ امر براي‌ آنانكه‌ مقام‌ و سمتي‌ در زمان‌ حيات‌ رسول‌ اكرم‌ داشتند، شدت‌ و فزوني‌ يافت‌ و داشتن‌ پستي‌ همچون‌ جمع‌آوري‌ زكات‌ و فرماندهي‌ و يا قضاوت‌ حتي‌ بين‌ قوم‌ و قبيله‌اي‌ كوچك‌، افتخاري‌ بزرگ‌ بود. مسلمانان‌ چنين‌ افرادي‌ را احترام‌ مي‌كردند و حتي‌ با سياست‌ خاص‌ خلفا امر به‌ گونه‌اي‌ شد كه‌ مصاحبت‌ با پيامبر را تا حد عصمت‌ شخص‌ در منقولاتش‌ از پيامبر بالا مي‌بردند و عدالت‌ صحابه‌ امري‌ پذيرفته‌ شده‌ بود حتي‌ اگر از آنان‌ گناه‌ كبيره‌اي‌ چون‌ زنا و سرقت‌ سر مي‌زد تحت‌ الشعاع‌ مصاحبت‌ با رسول‌الله‌ قرار مي‌گرفت‌ و مردم‌ همچنان‌ او را محترم‌ مي‌دانستند. در اين‌ ميان‌ آنان‌ كه‌ نوشته‌اي‌ از پيامبر را در اختيار داشتند، خود را از نويسندگان‌ مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ و حتي‌ نويسنده‌ وحي‌ و قرآن‌ و ملازمان‌ و همراهان‌ دائمي‌ پيامبر معرفي‌ مي‌كردند، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ تصور مي‌شد كاري‌ جز نوشتن‌ قرآن‌ براي‌ رسول‌ اسلام‌ نداشته‌اند واين‌ امر حتي‌ براي‌ صاحبان‌ نسب‌ها و خاندان‌هاي‌ بزرگ‌ هم‌ افتخار و شرفي‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد. هيچگونه‌ سند و مدركي‌ كه‌ مطلب‌ نقل‌ شده‌ و نوشته‌ مورد نظر را به‌ پيامبر منتسب‌ كند، لازم‌ نبود و صرفا اينكه‌ يكي‌ از صحابي‌ چيزي‌ نقل‌ مي‌كرد و يا حتي‌ مي‌گفت‌، مورد قبول‌ مردم‌ قرار مي‌گرفت‌ و عمق‌ اين‌ فاجعه‌ آنگاه‌ كه‌ به‌ وسعت‌ معناي‌ صحابي‌ توجه‌ شود مشخص‌ مي‌گردد: «صحابي‌ آن‌ كسي‌ است‌ كه‌ پيامبر را در حال‌ اسلام‌ درك‌ كرده‌ باشد.» كه‌ در اين‌ صورت‌ شامل‌ همه‌ منافقان‌ هم‌ مي‌شود.

نويسندگان‌ پيامبر

در كتب‌ تاريخ‌ و تراجم‌، آمار متفاوتي‌ از كساني‌ كه‌ براي‌ آن‌ حضرت‌ مي‌نوشته‌اند، ارائه‌ شده‌ و گاه‌ سهوا و يا عمدا به‌ همه‌ آنان‌ عنوان‌ كاتب‌ وحي‌ داده‌ شده‌ است‌. حداكثر اين‌ رقم‌ را حلبي‌ در حاشيه‌ شفا ذكر كرده‌ كه‌ چهل‌ و سه‌ نفر است‌، حافظ‌ عراقي‌ 42 نفر و ابوشامه‌ در تلخيص‌ تاريخ‌ دمشق‌ 25 نفر را نام‌ مي‌برد. ابوعبدالله‌ زنجاني‌ دانشمند شيعي‌ قرن‌ گذشته‌ در كتاب‌ خود نام‌ 29 نفر را به‌ شرح‌ زير آورده‌، هرچند تعداد كل‌ را 43 نفر دانسته‌ است‌: «خلفاي‌ چهارگانه‌، ابوسفيان‌ و دو پسرش‌ معاويه‌ و يزيد، سعيدبن‌ عاص‌ و دو پسرش‌ ابان‌ و خالد، زيدبن‌ ثابت‌، زبيربن‌ عوام‌، طلحة‌بن‌ عبيدالله‌، سعدبن‌ ابي‌ وقاص‌، عامربن‌ فهيره‌، عبدالله‌بن‌ ارقم‌، عبدالله‌بن‌ رواحه‌، عبدالله‌بن‌ سعدبن‌ ابي‌ سرح‌، ابي‌بن‌ كعب‌، ثابت‌بن‌ قيس‌، حنظلة‌بن‌ ربيع‌، شرحبيل‌بن‌ حسنة‌، علاءبن‌ حضرمي‌، خالدبن‌ وليد، عمروبن‌ عاص‌، مغيرة‌بن‌ شعبه‌، معيقب‌بن‌ ابي‌ فاطمه‌ الدوسي‌، حذيفة‌بن‌ يمان‌، حويطب‌بن‌ عبدالعزي‌ عامري‌.» (تاريخ‌ القرآن‌، ص‌ 47) با دقت‌ در موارد فوق‌ و توجه‌ به‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ اكثر قرآن‌ قبل‌ از هجرت‌ و در مكه‌ نازل‌ شده‌ است‌ 86 سوره‌ قرآني‌ مكي‌ و 28 سوره‌ مدني‌ است‌. يعني‌ در حدود دو ثلث‌ از كلمات‌ قرآن‌ قبل‌ از هجرت‌ نازل‌ شده‌ است‌ و نيز انصاري‌ بودن‌ تعدادي‌ از نامبردگان‌ و زمان‌ اسلام‌ آوردن‌ برخي‌ از آنان‌ يعني‌ در اواخر عمر پيامبر و اختلاف‌ درجه‌ دينداري‌ اينان‌، مسئله‌ از چند بعد قابل‌ بررسي‌ است‌:

اولا: معيار نويسندگي‌

آيا كتابت‌ و نويسندگي‌ براي‌ پيامبر اسلام‌ ملاك‌ معياري‌ خاص‌ داشته‌ و گزينشي‌ صورت‌ مي‌گرفته‌ كه‌ در اين‌ صورت‌ مي‌توان‌ كاتبان‌ را داراي‌ آن‌ فضيلت‌ و ملاك‌ دانست‌ و اين‌ تصدي‌ و عهده‌داري‌ منصب‌ نوشتن‌ را فضيلتي‌ به‌ شمار آورد در اين‌ امر جز توانايي‌ برنوشتن‌ ديده‌ نمي‌شود، لذا امتياز آنان‌ تنها هنر نوشتن‌ بوده‌ است‌ و اسلام‌ آوردن‌.

ثانيا: معيار دائمي‌ يا موقت‌

هرچند معياري‌ براي‌ نويسندگي‌ يافت‌ نشده‌ اما اگر احتمال‌ فضيلتي‌ را در مورد آنان‌ بدهيم‌ آيا مي‌توان‌ آن‌ فضيلت‌ ـ از جمله‌ ايمان‌ وتقوي‌ ـ را دائمي‌ دانست‌ و معتقد شد كه‌ همه‌ آنان‌ افراد پاك‌ و لايقي‌ بوده‌اند كه‌ پيامبر اجازه‌ نوشتن‌ به‌ آنان‌ داده‌ و اين‌ لياقت‌ و تقوي‌ را تا آخر عمر حفظ‌ كرده‌اند؟ يا آنكه‌ در آن‌ برهه‌ كه‌ در محضر رسول‌ اكرم‌ مشغول‌ نوشتن‌ بوده‌اند و نه‌ قبل‌ و بعد آن‌، افرادي‌ مسلمان‌ بوده‌اند؟ امر نويسندگي‌ و ساير امور از قبيل‌ جمع‌آوري‌ صدقات‌، فرماندهي‌ جنگ‌ و حكومت‌ استاني‌ كه‌ از سوي‌ پيامبر به‌ افراد واگذار مي‌شد حتي‌ اگر مبتني‌ بر فضايل‌ باطني‌ افراد در زمان‌ نصب‌ بوده‌ باشد، امري‌ ابدي‌ نيست‌ كما اينكه‌ ازلي‌ هم‌ نبوده‌، زيرا همانطور كه‌ مي‌دانيم‌ برخي‌ از صحابه‌ پيامبر كه‌ عهده‌دار مسئوليت‌هايي‌ از سوي‌ ايشان‌ شدند بخشي‌ از عمر خود را به‌ علت‌ عدم‌ حضور در مكه‌ (انصار) و يا دشمني‌ و محاربه‌ با آن‌ حضرت‌ (طلقاء و مسلمان‌ شدگان‌ پس‌ از فتح‌ مكه‌) اجبارا و يا اختياراً مسلمان‌ نبوده‌ وآلوده‌ به‌ كفر و گناه‌ بودند و گروهي‌ براي‌ مدت‌ كوتاهي‌ آنگاه‌ كه‌ چاره‌اي‌ جز اسلام‌ آوردن‌ نبود به‌ او گرويدند و بلافاصله‌ پس‌ از رحلت‌ پيامبر راه‌ خود را از وصيت‌ و سفارش‌هاي‌ او و قرآن‌ نازل‌ شده‌ بر او جدا كردند و با هزاران‌ دسيسه‌ و برنامه‌ كه‌ مهمترين‌ آن‌ جلوگيري‌ از مكتوب‌ شدن‌ سنت‌ آن‌ حضرت‌ بود به‌ تحريف‌ سخنان‌ ايشان‌ از طرق‌ مختلف‌، اعم‌ از افزودن‌ و كاستن‌ و تعبير و تفسير نادرست‌ آن‌ پرداختند و مصاحبت‌ با پيامبر را فضيلت‌ اصلي‌ و بزرگ‌، آن‌ هم‌ فقط‌ براي‌ خود و همفكرانشان‌ معرفي‌ كردند و مصاحبان‌ اصلي‌ پيامبر كه‌ سال‌ها در مكه‌ و مدينه‌ همراه‌ ايشان‌ بودند چون‌ علي‌ (ع‌)، عمار، مقداد، ابوذر و سلمان‌ را طرد كردند.
حضور ظاهري‌ و فيزيكي‌ همراه‌ پيامبر و احيانا در دست‌ داشتن‌ امري‌ از امور پيامبر كه‌ علي‌ (ع‌) چندين‌ برابر آنان‌ داشته‌ فضيلت‌ شمردند، حال‌ آنكه‌ در دلها چه‌ مي‌گذشته‌ و چه‌ نيتهايي‌ در سر داشته‌اند مطرح‌ نبود و معلوم‌ نيست‌ چرا ايمان‌ و تقوي‌ و ولايت‌پذيري‌ كه‌ ملاك‌هاي‌ اصيل‌ اسلامي‌ است‌ با خدمات‌ ظاهري‌ كه‌ در جاي‌ خود توفيقي‌ به‌ شمار مي‌آيد مقايسه‌ شده‌ است‌؟ «اجعلتم‌ سقاية‌ الحاج‌ و عمارة‌ المسجد الحرام‌ كمن‌ امن‌بالله‌ واليوم‌ الآخر و جاهد في‌ سبيل‌الله‌ لايستوون‌ عندالله‌...» (توبه‌: 19) آيا آب‌ دادن‌ به‌ حاجيان‌ و آبادان‌ كردن‌ مسجدالحرام‌ همانند كسي‌ است‌ كه‌ به‌ خدا و قيامت‌ ايمان‌ آورده‌ و در راه‌ خدا تلاش‌ كرد؟ (اين‌ دو) نزد خدا مساوي‌ نيستند. حال‌ اگر همين‌ امر را هم‌ ملاكي‌ براي‌ فضيلت‌ و برتري‌ افراد به‌ شمار آوريم‌، مي‌بينيم‌ در ميان‌ آنكس‌ كه‌ قدرت‌ و سابقه‌ طولاني‌تر در اسلام‌ دارد و هم‌ دوران‌ مكه‌ و هم‌ مدينه‌ را درك‌ كرده‌ و همواره‌ ملازم‌ و همراه‌ پيامبر بود و با ايشان‌ سال‌ها قبل‌ از نبوت‌ در يك‌ خانه‌ زندگي‌ كرده‌ و در كودكي‌ نبوت‌ پيامبر را شاهد است‌ علي‌ (ع‌) است‌. حتي‌ به‌ اعتراف‌ همگان‌، همو ايشان‌ را پس‌ از رحلت‌، غسل‌ و كفن‌ و دفن‌ مي‌كند و بارها وصي‌ و خليفه‌ او معرفي‌ مي‌شود. او خود در مورد شدت‌ ارتباط‌ و اتصالش‌ به‌ وحي‌ چنين‌ فرموده‌ است‌: «اري‌ نور الوحي‌ و الرسالة‌، و اشم‌ لريح‌ النبوة‌، و لقد سمعت‌ رنة‌ الشيطان‌ حين‌ نزل‌ الوحي‌ عليه‌، فقلت‌: يا رسول‌الله‌ ما هذه‌ الرنة‌؟ فقال‌: هذا الشيطان‌ قد ايس‌ من‌ عبادته‌، انك‌ تسمع‌ ما اسمع‌ و تري‌ ما اري‌، الا انك‌ لست‌ بنبي‌ و لكنك‌ وزير، و انك‌ لعلي‌ خير...» نور وحي‌ و رسالت‌ را مشاهده‌ مي‌كردم‌ و بوي‌ نيكوي‌ نبوت‌ و پيامبري‌ را استشمام‌ مي‌نمودم‌ و در وقتي‌ كه‌ وحي‌ بر آن‌ حضرت‌ نازل‌ مي‌شد صداي‌ ناله‌ شيطان‌ را مي‌شنيدم‌ و چون‌ پرسيدم‌ كه‌اي‌ رسول‌ خدا اين‌ چه‌ صدايي‌ است‌؟ فرمود اين‌ شيطان‌ است‌ كه‌ از پرستش‌ نمودنش‌ نوميد گرديده‌، و تو مي‌شنوي‌ آنچه‌ را من‌ مي‌شنوم‌، و مي‌بيني‌ آنچه‌ را كه‌ من‌ مي‌بينم‌ جز آنكه‌ تو پيغمبر نيستي‌ ولي‌ تو وزير (و كمك‌ كار من‌) هستي‌ و تو بر خير و نيكي‌ هستي‌...» (نهج‌البلاغه‌، خ‌ 190). در حالي‌ كه‌ در مورد ديگر افراد چنين‌ مطلبي‌ نبوده‌ و خود نيز چنين‌ ادعايي‌ نكرده‌اند.

ثالثا: ديگران‌ چرا؟

سخن‌ ديگري‌ كه‌ شايسته‌ است‌ در مورد آن‌ بحث‌ شود وجه‌ و دليل‌ استفاده‌ پيامبر از افرادي‌ است‌ كه‌ يا سابقه‌ روشن‌ و درستي‌ در اسلام‌ ندارند و يا افراد صالحي‌ در همان‌ زمان‌ نبوده‌اند و يا بعدها به‌ تباهي‌ و فساد كشيده‌ شده‌اند. به‌ عبارت‌ ديگر مگر پيامبر كه‌ «مخبر من‌ قبل‌ الله‌» است‌ و به‌ او وحي‌ مي‌شود وانسان‌ دانا و آگاهي‌ بود نمي‌توانست‌ از حضور كساني‌ كه‌ ايمان‌ آنان‌ سست‌ است‌ و يا حتي‌ عناد خاصي‌ با او و دين‌ او دارند در جمع‌ صحابه‌ خود و يا كارگزارانش‌ مخصوصا در مسئله‌ نويسندگي‌ قرآن‌ كه‌ كاري‌ بزرگ‌ بود جلوگيري‌ كند؟ چند پاسخ‌ درعلت‌ اين‌ مسئله‌ وجود دارد: نخست‌ آنكه‌ همراهي‌ با پيامبر و عهده‌دار شدن‌ امور ظاهري‌ ايشان‌ توفيقي‌ است‌ كه‌ بايد همگان‌ راه‌ بدان‌ داشته‌ باشند و اگر كارهاي‌ خوب‌ صرفا به‌ اشخاص‌ خوب‌ اختصاص‌ داشت‌ زمينه‌هاي‌ هدايت‌ و گرايش‌ به‌ سوي‌ فضايل‌ از بين‌ مي‌رفت‌. دوم‌ آنكه‌ حضور چنين‌ افرادي‌ براي‌ انجام‌ كارهاي‌ خوب‌ حتي‌ با نيت‌هاي‌ ناپاك‌ هرچند براي‌ آنان‌ جز خسارت‌ و زيان‌ نيست‌، ليكن‌ براي‌ افراد قوم‌ و قبيله‌ و فرزندان‌ و خانواده‌ آنان‌ راه‌ هدايت‌ را باز مي‌كرد، چنانچه‌ در موارد زيادي‌ مي‌بينيم‌ كه‌ با مصاحبت‌ و يا كارگزاري‌ پيامبر زمينه‌ هدايت‌ افراد زيادي‌ از اقوام‌ و قبايل‌ فراهم‌ مي‌آمد و حجت‌ بر سايرين‌ نيز تمام‌ مي‌شد. سوم‌ آنكه‌ آزاد گذاردن‌ مصاحبت‌ و همراهي‌ با پيامبر و عهده‌دار شدن‌ و يا عهده‌دار كردن‌ آنان‌ به‌ امري‌ از امور ظاهري‌ مسلمانان‌ مخصوصا در زمينه‌ نويسندگي‌ وحي‌ شبهه‌ها و اشكالاتي‌ را كه‌ معاندان‌ در مورد اسلام‌ ايجاد مي‌كردند و قرآن‌ را ساخته‌ و پرداخته‌ پيامبر به‌ همراهي‌ شخص‌ ديگري‌ معرفي‌ مي‌كردند از بين‌ مي‌برد، زيرا به‌ جز در يكي‌ دو مورد، بقيه‌ افراد هيچگاه‌ چنين‌ ادعايي‌ نكردند و اين‌ شبهه‌ كه‌ پيامبر آيات‌ را خود مي‌سازد با اين‌ وجود كه‌ همگان‌ مي‌ديدند افراد مختلفي‌ با افكار و گرايش‌هاي‌ مختلف‌ با ايشان‌ در رفت‌ و آمدند، قرآن‌ را به‌ عنوان‌ وحي‌ الهي‌ دانسته‌ و شبهه‌اي‌ در وحي‌ بودن‌ آن‌ نكرده‌اند به‌ زودي‌ از بين‌ رفت‌ و اين‌ خود مسئله‌ بسيار مهمي‌ در استقرار ايمان‌ به‌ نبوت‌ پيامبر در افكار مردم‌ كه‌ از اصول‌ و پايه‌هاي‌ دين‌ به‌ شمار مي‌رود. چهارم‌ آنكه‌ با توجه‌ به‌ اينكه‌ از طرفي‌ هدف‌ پيامبر اسلام‌ گسترش‌ دين‌ و رسيدن‌ صداي‌ اسلام‌ به‌ گوش‌ همه‌ و ماندگار شدن‌ قرآن‌ به‌ عنوان‌ معجزه‌ خالده‌ بوده‌ و از طرف‌ ديگر امكانات‌ نگارش‌ و نويسندگي‌ بسيار كم‌ و در سطح‌ ابتدايي‌ بود و افراد با سواد تعداد اندكي‌ بودند، جلوگيري‌ از نوشتن‌ قرآن‌ توسط‌ افراد ناصالح‌ نه‌ تنها كاري‌ غير عاقلانه‌ بود، بلكه‌ تشويق‌ برنوشتن‌ آن‌ ثواب‌ و پاداشي‌ كه‌ براي‌ اين‌ كار طي‌ روايات‌ متعدد چه‌ در زمان‌ پيامبر و چه‌ در زمان‌ ائمه‌ شده‌، امور لازم‌ و مفيدي‌ بودند كه‌ پيامبر در مدت‌ كوتاه‌ 23 سال‌ وحي‌ و رسالت‌ خود به‌ نحو احسن‌ استفاده‌ نمود. وي‌ از همه‌ امكانات‌ موجود در جهت‌ ثبت‌ و ضبط‌ قرآن‌ بهره‌ برد. هر عقل‌ سليمي‌ حكم‌ مي‌كند، در چنين‌ شرايطي‌ كه‌ امكان‌ ثبت‌ و ضبط‌ و انتشار قرآن‌ منحصردر اين‌ امر يعني‌ استفاده‌ از صالح‌ و طالح‌ است‌ تعصب‌ به‌ خرج‌ نداده‌ و رسالت‌ خود در ابلاغ‌ وحي‌ را آنطور كه‌ شايسته‌ است‌ به‌ انجام‌ رساند. اكنون‌ نيز اگر مسلماني‌ در يكي‌ از كشورهاي‌ كفر بخواهد پيامي‌ را در فرصتي‌ اندك‌ منتشر كند، طبعا از هر شخص‌ و وسيله‌اي‌ استفاده‌ مي‌كند و زهد و تقوا و گذشته‌ و آينده‌ عاملين‌ چاپ‌ و نشر را در نظر نمي‌گيرد، زيرا هدف‌ در اين‌ مرحله‌ پيام‌رساني‌ و ثبت‌ و ضبط‌ است‌. پنجم‌ آنكه‌: نفس‌ اين‌ كار درسي‌ مهم‌ براي‌ تبليغ‌ و هدايت‌ است‌ كه‌ نبايد صرفا به‌ دنبال‌ افراد پاك‌ و نيالوده‌ گشت‌ و كار هدايت‌ را متوقف‌ بر وجود تعداد زيادي‌ از افراد صالح‌ و پيراسته‌ نمود هرچند اصل‌ و اساس‌ و پايه‌ حركات‌ وايجاد انقلاب‌ و تحول‌ در هر جامعه‌اي‌ با پاكان‌ و خوش‌طينتان‌ خواهد بود، اما اينان‌ تعدادشان‌ اندك‌ است‌ و ديگران‌ نيز بايستي‌ جذب‌ شوند. راه‌ ندادن‌ كساني‌ كه‌ قبلا آلوده‌ بوده‌اند يا در آينده‌ احتمال‌ انحراف‌ آنان‌ وجود دارد نه‌ تنها كاري‌ عاقلانه‌ نيست‌ بلكه‌ با هدف‌ خلقت‌ كه‌ رشد و تعالي‌ بشريت‌ است‌ منافات‌ دارد. ششم‌ آنكه‌ همين‌ كه‌ (بر فرض‌) معاويه‌ها نزد پيامبر آمده‌ و مشغول‌ نوشتن‌ شوند، ايجاد سوال‌ مي‌شود و به‌ دنبال‌ پاسخ‌ آن‌ اشكال‌ رفتن‌ رشد وتعالي‌ ايجاد مي‌كند. البته‌ طبق‌ نقل‌ مرحوم‌ علامه‌ مجلسي‌، پيامبر با غلاف‌ شمشير به‌ پهلوي‌ معاويه‌ مي‌زند و مي‌فرمايد اگر كسي‌ روزي‌ را درك‌ كند كه‌ اين‌ شخص‌ بر مسلمانان‌ حاكم‌ باشد، شايسته‌ است‌ كه‌ پهلوي‌ او را بشكافد اما درعين‌ روشنگري‌ مانع‌ نوشتن‌ و حضور در محضرش‌ نمي‌شود، پيامبر مي‌خواهد گنجينه‌هاي‌ عقل‌ را به‌ مرحله‌ استخراج‌ و بهره‌برداري‌ برساند. «يثير لهم‌ دفائن‌ العقول‌». گنجينه‌هاي‌ انديشه‌ها را استخراج‌ مي‌كند. (نهج‌، خ‌ 1) انديشه‌ بشر با گذر از همين‌ سنگلاخ‌ها وگردنه‌هاي‌ سوال‌ برانگيز رشد مي‌كند و به‌ آنجا مي‌رسد كه‌ مصاحبت‌ با پيامبر اكرم‌ و عهده‌داري‌ منصبي‌ از حكومت‌ او واگذاري‌ امري‌ از امور اجرايي‌ ايشان‌ را - هرچند كه‌ كار خوب‌ و صواب‌ است‌ - جايگزين‌ ايمان‌ و تقوا و ولايت‌ او نمي‌كند؛ عمل‌ خود و صالح‌ را آنگاه‌ كه‌ ناشي‌ از نيت‌ خالص‌ باشد خوب‌ مي‌داند و بر اين‌ باور مي‌رسد كه‌ كار نيك‌ تا وقتي‌ نيك‌ است‌ و ماندگار، كه‌ با ارتداد با كفر و گناهان‌ بعدي‌ حبط‌ نشود. البته‌ تذكر اين‌ نكته‌ نيز لازم‌ است‌ كه‌ پيامبر (ص‌) زماني‌ كه‌ نيت‌ سوء و بي‌ايماني‌ افراد ظاهر مي‌شد آنان‌ را به‌ جزاي‌ عملشان‌ مي‌رساند و از مناصب‌ عزلشان‌ مي‌كرد و عمل‌ صالح‌ و كار نيك‌ گذشته‌ آنان‌ را مانع‌ كيفر ايشان‌ مي‌دانست‌.

فهرست‌ منابع‌ :

1ـ بحوث‌ في‌ تاريخ‌ القرآن‌ و علومه‌، ميرمحمدي‌، سيدابوالفضل‌، بيروت‌، دارالمعارف‌ للمطبوعات‌، 1400 هـ. ق‌.
2ـ تاريخ‌ القرآن‌، زنجاني‌، ابوعبدالله‌، تهران‌، منظمة‌ الاعلام‌ الاسلامي‌، 1404 هـ. ق‌.
3ـ تاريخ‌ قرآن‌، راميار، دكتر محمود، تهران‌، اميركبير، 1362 هـ. ش‌.
4ـ پژوهشي‌ در تاريخ‌ قرآن‌ كريم‌، حجتي‌، دكتر سيدمحمد باقر، تهران‌، دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامي‌، 1360 هـ. ش‌.
5ـ حقايق‌ هامة‌ حول‌ القرآن‌ الكريم‌، عاملي‌، جعفر مرتضي‌، قم‌، موسسه‌ النشر الاسلامي‌، 1410 هـ.ق‌.
6ـ سرمايه‌ ايمان‌، لاهيجي‌، ملاعبدالرزاق‌، تهران‌، انتشارات‌ الزهرا، 1362 هـ. ش‌.
7ـ كشف‌ الحق‌ ونهج‌ الصدق‌، علامه‌ حلي‌، بغداد، مطبعه‌ دارالسلام‌، 1344 هـ. ش‌.
8ـ مباحث‌ في‌ علوم‌ القرآن‌، صبحي‌ صالح‌، بيروت‌، دارالعلم‌ للملايين‌، الطبعة‌ السابعة‌ عشرة‌،1988م‌.
9ـ الميزان‌ في‌ تفسير القرآن‌، طباطبائي‌، علامه‌ سيدمحمدحسين‌، منشورات‌ جامعة‌ المدرسين‌ في‌حوزة‌ العلمية‌، قم‌، بدون‌ تاريخ‌.
10ـ الدر المنثور في‌ التفسير الماثور، السيوطي‌، عبدالرحمن‌ جلال‌الدين‌، بيروت‌، 1403 هـ. ق‌.
11ـ نهج‌البلاغه‌، جمع‌ شريف‌ الرضي‌، ضبط‌ الدكتور صبحي‌ صالح‌، دارالهجرة‌، قم‌، 1395 هـ. ق‌.
12ـ مكاتيب‌ الرسول‌، الاحمدي‌، علي‌بن‌ حسينعلي‌، نشر يس‌، قم‌، 1363 هـ. ش‌.

شنبه 25 شهریور 1391  2:34 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نگارش، اعراب و تكميل قرآن(قسمت دوم)

نگارش، اعراب و تكميل قرآن(قسمت دوم)

مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

در طول زمان، عنايت و توجه مسلمانان به قرآن بيش تر مي شد و مسلمانان تغييراتي در خط و رسم آن ايجاد مي كردند و در پايان قرن سوم بود كه رسم الخطقرآن به حد اعلاي زيبايي خود رسيد، مردم در نوشتن قرآن با خطوط زيبا و به كاربردن علايم و نشانه ها بر يك ديگر پيشي مي گرفتند تا آن جا كه سر حرف «خ» رابه عنوان علامت سكون حرف به كار بردند اين عمل اشاره به آن داشت كه حرف ساكن، اخف از حرف متحرك است و برخي سر حرف «م» را براي علامت ساكن انتخاب كردند براي حروف مشدد، علامت سه دندانه و براي الف هاي وصل، سرحرف «ص» معين شد هم چنين صنعت خط و حاشيه نگاري رو به پيش رفت گذاشت و با ظرافت خاصي در مصحف ها به كار برده شد.[1] گفته شده است كه تقسيم قرآن به قسمت هاي ده گانه و پنج گانه و حزب و جز وتعيين علامت و نشانه براي آن ها، به موجب امر مامون عباسي انجام گرفته است برخي گفته اند كه حجاج به اين كار دست زد احمدبن الحسين گفته است: «حجاج، قرا بصره را گرد آورده و گروهي از ميان آنان انتخاب كرد و از آنان خواست كه حروف قرآن را شمارش كنند آنان در طي چهار ماه اين كار را به پايان رساندند ونشان دادند كه قرآن داراي 77439 كلمه و 323015 و به قولي 340740 حرف است نيمه قرآن با كلمه «وليتلطف»[2] در سوره كهف مشخص شده است تعدادآيات قرآن 6236 آيه مي باشد». معروف است كه تقسيم قرآن به 120 حزب و سي جز، براي تسهيل قرائت آن در مكتب خانه ها و غيره بوده است.[3] ولي ابوالحسن علي بن محمد سخاوي (متوفاي 643) از دانش مندان بزرگ درادب و فقه و قرائات كه در دمشق مي زيست، در كتاب «جمال القرا» تقسيم بندي قرآن را به 30 جز و هر جزئي را به 12 قسمت، كه مجموعا 360 قسمت باشد، به دانش مند نامي ابوعثمان عمرو بن عبيد (متوفاي 144) كه از شيوخ معتزله و مردي زاهد پيشه بود، نسبت مي دهد و مي گويد كه او با درخواست منصور (خليفه عباسي متوفاي 158) اين كار را انجام داده است.
منصور دوانيقي از وي خواست تا قرآن را بر حسب ايام سال تقسيم بندي كند وبراي تنظيم حفظ و قرائت روزانه قرآن آماده گردد او به درخواست منصور پاسخ ‌مثبت داد و با نظمي استوار اين تقسيم بندي را انجام داد و در پايان هر جز با خطزرين نشانه گذاري كرد. منصور آن را به فرزند خود مهدي تعليم داد و سپس ديگران پيروي كرده، و كم كم اين تقسيم بندي ميان مسلمانان رواج يافت.[4] بلندترين سوره هاي قرآن، بقره و كوتاه ترين سوره كوثر است طولاني ترين آيه قرآن، آيه «دين» يعني آيه 282 سوره بقره است كه داراي 128 كلمه و 540 حرف است و كوتاه ترين آيه «والضحي»[5] و پس از آن «والفجر»[6] است بزرگ ترين كلمه در قرآن «فاسقيناكموه» مي باشد كه داراي 11 حرف است.[7] احمد در مسند خود از اوس بن حذيفه روايت مي كند كه «من در ميان گروهي ازبني مالك بودم كه اسلام آورده و به حضور پيامبر(ص) رسيدند ما را در خيمه اي جاي داده و پيامبر(ص) همه روزه در بازگشت از مسجد و پيش از رفتن به خانه خودنزد ما مي آمد او شب ها پس از نماز عشا نزد ما مي ماند و از رفتاري كه قوم وي درمكه و پس از مهاجرت به مدينه با او داشتند، سخن مي گفت پيامبر(ص) شبي ديرتراز وقت هميشگي نزد ما آمد علت تاخير را از حضرتش پرسيديم، فرمود: حزبي (قسمتي مشخص) از قرآن (كه مرسوم هر شب من بود تلاوت كنم) باقي مانده بود، خواستم آن را انجام داده به پايان برسانم، آن گاه از مسجد بيرون آيم ما صبح گاه ازاصحاب پيامبر(ص) پرسيديم: قرآن را چگونه حزب بندي مي كنيد؟ گفتند: آن را به شش سوره، پنج سوره، هفت سوره، نه سوره، يازده سوره، سيزده سوره، تقسيم بندي مي كنيم و حزب بندي سوره هاي مفصلات (سوره هاي كوچك كه آيه هاي كوتاه دارند) از سوره «ق» است تا پايان قرآن».[8] ظاهرا جمله اخير گفته خود اوس است كه در دنباله بيان اصحاب پيامبر(ص) وبه مناسبت ذكر كرده است زيرا در آن زمان قرآن به صورت مصحف و ترتيب يافته درنيامده بود، تنها سوره ها كامل شده بود و آن ها را براي آسان تر شدن قرائت بر حسب ايام يا اوقات به قسمت هاي مساوي تقسيم مي نمودند. قرآن در مراحل تكاملي خود قرآن از صدر اول، به خصوص از ناحيه كتابت و زيبايي خط، با گذشت زمان سيرتكاملي داشته است خطاطان بزرگ، در زيبايي قرآن و تكميل خط آن، سهم به سزايي داشته اند نخستين كسي كه در راه تكميل كتابت مصحف و زيبايي خط آن قدم برداشت، خالدبن ابي الهياج از اصحاب اميرالمؤمنين علي (ع) بود كه در حدودسال صدم هجري درگذشته است او به خوشنويسي و داشتن خط زيبا معروف بودگفته اند كه سعد، مولا و حاجب وليد، وي را براي كتابت مصحف و شعر و اخباردر دربار وليدبن عبدالملك (96 ـ 86) استخدام كرد او كسي است كه پس از تجديدبنا و توسعه مسجد نبوي در مدينه، به دست عمربن عبدالعزيز، سوره شمس را باطلا بر محراب آن مسجد نوشت اين تجديد بنا به سال 90 هجري پايان يافت[9].
عمر بن عبدالعزيز از خالد خواست كه مصحفي با همين خط براي او بنويسد واو مصحفي را با زيبايي تمام نوشت عمربن عبدالعزيز آن را پذيرفت و بر او آفرين گفت اما خالد مبلغ زيادي را براي انجام اين كار مي خواست، كه عمر از پرداخت آن خودداري كرده و مصحف را به او پس داد. محمد بن اسحاق (ابن النديم) مي گويد: «مصحفي را به خط خالدبن ابي الهياج ازاصحاب علي (ع) ديدم اين مصحف در مجموعه خطوط تاريخي محمدبن الحسين معروف به ابن ابي بعره بود كه پس از او به عبداللّه بن حاني رسيد»[10]. خطاطان تا اواخر قرن سوم هجري مصحف ها را با خط كوفي مي نوشتند از اين پس، در اوايل قرن چهارم، خط زيباي نسخ جاي خط كوفي را گرفت اولين مصحف به خط نسخ، به دست خطاط معروف محمدبن علي بن الحسين بن مقله (328 ـ 272) نوشته شد گفته شده است: وي اولين كسي است كه به خط ثلث و نسخ نوشت او كه در علم هندسه تخصص داشت، با رسم حروف هندسي و بنانهادن قواعد و اصول آن، خط عربي اسلامي را تغيير داد و بدان زيبايي بخشيداين كار منحصر به اوست و تا كنون در ميان امت اسلامي خطاطي با اين مهارت يافت نشده است تعدادي از مخطوطات تاريخي، مانند مصحف موجود درموزه هرات در افغانستان منسوب به اوست و گفته اند كه او دو بار قرآن را نوشت[11]. خط نسخ عربي در قرن هفتم هجري، به دست ياقوت بن عبداللّه موصلي (متوفاي 689) به حد اعلاي كمال خود رسيد او با خط زيباي خود هفت مصحف نوشت اين مصحف ها با انواع خطوط نوشته شده بود و پيش واي ديگرنويسندگان قرار گرفت[12] كليه مصحف ها تا قرن يازدهم هجري بر شيوه خطياقوت نوشته مي شد در اول قرن دوازدهم ترك هاي عثماني، به خصوص پس از فتح مصر به دست سلطان سليم، خط عربي اسلامي را مورد توجه قرار دادند و به دست خطاطان فارسي كه در امپراتوري عثماني خدمت مي كردند در پيش برد و تكميل اين خط كوشيدند سلطان سليم تمام خطاطان، نقاشان و هنرمندان را در پايتخت خود گرد آورد اينان انواع جديدي از خطوط عربي، مانند خط رقعي، خط ديواني، خط طغرايي و خط اسلامبولي را پديد آوردند، كه هم چنان در نوشته ها متداول است.
برخي از خطاطان عثماني كه شهرت بسيار يافتند عبارتند از: حافظعثمان (متوفاي 1110) و سيدعبداللّه افندي (متوفاي 1144) و استادراسم (متوفاي 1169) و ابوبكر ممتازبك مصطفي افندي، كه خط رقعي را اختراع كرد اين خط از سهل ترين و ساده ترين خطوط عربي است او قواعد اين خط را وضع نمود و اولين بار با اين خط كتابت كرد ابوبكر ممتازبك در زمان سلطان عبدالمجيدخان و به سال 1280 هجري اين خط را عرضه كرد. چاپ مصحف ها نيز مانند كتابت آن، در دوره هاي مختلف رو به كمال داشته است نخستين بار در حدود سال 950 هجري مطابق 1543 ميلادي، قرآن در بندقيه به چاپ رسيد ولي پس از چاپ، مقامات كليسا به معدوم كردن آن دستور دادند پس از آن در سال 1104 هجري مطابق با 1692 ميلادي هنكلمان[13] در شهرهامبورگ به چاپ قرآن همت گماشت پس از وي در سال 1108 هجري مطابق با1696 ميلادي ماراكي[14] در «پادو»[15] به چاپ قرآن دست زد. به سال 1200 هجري مطابق با 1785 ميلادي، مولا عثمان در «پطرزبورگ»روسيه، قرآن را چاپ كرد و اين اولين چاپ اسلامي قرآن بود نظير آن در «قازان» نيزبه چاپ رسيد. فلوگل[16] نيز در سال 1252 هجري مطابق با 1836 ميلادي در شهر«ليپزيك»[17] به چاپي مخصوص از قرآن دست زد اين چاپ از قرآن به علت املاي ساده آن با استقبال بي نظير اروپاييان رو به رو شد اما مانند ديگر چاپ هاي اورپايي در جهان اسلام توفيقي به دست نياورد.
اولين دولت اسلامي كه به چاپ قرآن اقدام كرد و اقدام آن با موفقيت رو به روشد، «ايران» بود اين دولت اسلامي دو چاپ سنگي زيبا و منقح از قرآن تهيه كرداين چاپ ها كه در حجمي بزرگ ارائه شده و داراي ترجمه در ذيل هر سطر بود وبرخوردار از فهرست هاي متعدد بود اولين نسخه به سال 1243 هجري مطابق با1827 ميلادي در تهران و دومين نسخه در سال 1248 هجري مطابق با 1832ميلادي در تبريز به چاپ رسيد در اين زمان در هند نيز قرآن چاپ و منتشرشدبه دنبال آن، از سال 1294 هجري مطابق با 1877 ميلادي، تركيه عثماني به چاپ هاي مختلفي از قرآن دست زد كه در نهايت زيبايي و استواري قرار داشت. در سال 1323 هجري مطابق با 1905 ميلادي، روسيه تزاري به چاپ قرآني به خط كوفي و به حجمي بزرگ همت گماشت، كه تصور مي رفت يكي از مصحف هاي اوليه عثماني است اين قرآن خالي از نقطه و علايم فتحه و كسره بود چند ورق ازاول آن افتاده و آخر آن نيز ناقص بود اين قرآن از آيه هشتم سوره بقره: «و من الناس من يقول امنا باللّه و باليوم الاخر و ماهم بمؤمنين» آغاز و به آيه چهارم از سوره زخرف: «و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم» پايان مي يافت اين قرآن در سمرقند پيدا شده بودو در اختيار كتاب خانه سلطنتي در پطرزبورگ بود و انستيتوي آثار در «تاشكند» آن رابا همان حجم اصلي و خصوصيات ديگر در پنجاه نسخه فتوگرافي كرده، به مهم ترين دانش گاه هاي كشورهاي اسلامي هديه نمود نسخه اي از اين قرآن دركتاب خانه دانش گاه تهران (با شماره 14403) موجود است. در سال 1342 هجري مطابق با 1923 ميلادي، كشور مصر به چاپ قرآن اقدام نمود چاپ اين قرآن به وسيله كميته اي با تعيين وزارت اوقاف آن كشور و به سرپرستي مشايخ الازهر انجام شد اين نسخه از قرآن با پذيرش جهان اسلام رو به روشد و چاپ هاي بسياري بر اساس آن انجام گرفت. در سال 1370 هجري مطابق با 1950، عراق نيز به چاپ نفيسي از قرآن دست زد هم چنين سراسر جهان اسلام به چاپ و نشر قرآن به بهترين صور و زيباترين انواع چاپ همت گماشتند اين روش هم چنان در جهان اسلام ادامه دارد. هم چنين قرآن ديگري از خطاطي سوري به نام «عثمان طه» رواج يافت اين قرآن در كشورهاي سوريه، عربستان، ايران، لبنان و ديگر كشورهاي اسلامي چاپ شد و يژگي اين چاپ تنظيم آيات در صفحه و تقسيم منظم حزب ها و جزهاي سي گانه قرآن است.[18]

پی نوشتها:

[1]. تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام، ص 52، نقل از: سلامة بن عياض، المصباح
[2]. كهف 18: 19.
[3]. ر ك: البرهان، ج1، ص 252 ـ 249.
[4]. سخاوي، جمال القرا و كمال الاقرا، چاپ بيروت 1993 م، ج1، ص 379 ـ 178.
[5]. ضحي93: 1.
[6]. فجر89: 1.
[7]. حجر15: 22 ر ك: البرهان، ج1، ص 249 و 252.
[8]. مسند احمد، ج4، ص 343.
[9]. تاريخ يعقوبي، ج3، ص 30 و 36.
[10]. الفهرست، ص 9 فن اول از مقاله اول و ص 46 فن اول از مقاله دوم.
[11]. الخط العربي الاسلامي، ص 155 الخطاط البغدادي، ص 16.
[12]. الخط العربي الاسلامي، ص 171 مصور الخط العربي، ص 92.
[13]. Hincklemann [14]. maracci [15]. padoue [16]. Flugel [17]. Leipzig [18]. براي اطلاع بيش تر از خط عثمان طه و ويژگي هاي آن رجوع كنيد به: خرمشاهي، بهاالدين، قرآن پژوهي، ص 657.
شنبه 25 شهریور 1391  2:34 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

أول ما نزل من الکتاب القسم الثانی إطلالات علی محاولات التوفیق بین الإنزال و التنزیل

دریافت فایل pdf

 

تاريخ و علوم قرآن از منظر امام خمينى(رحمه الله) و ديگران

دریافت فایل pdf

 

جستارى در تاريخ گذارى قرآن

دریافت فایل pdf

 

بررسي و نقد ديدگاه آيه الله معرفت در نزول قرآن

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  2:35 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

توقيف يا اجتهاد در ترتيب سوره‌ها

توقيف يا اجتهاد در ترتيب سوره‌ها

عبدالهادي فقهي زاده

قرآني كه اكنون در دست ماست از سوره « فاتحه » آغاز و به « ناس » ختم مي‌شود. آنچه مورد اتفاق همگان است،‌جمع‌اوري سوره‌هاي قرآن بر ترتيبي غير از ترتيب نزول آنهاست[1].اكثر سوره‌هاي ابتداي قرآن، مدني‌اند و سور مكي در تنظيم، مؤخر افتاده‌اند. بر همين اساس كوششهاي مختلفي در جهت زمان‌بندي قرآن عرضه شده است كه از جمله آنها كار « نولد كه » مستشرق آلماني است.[2]
جداي از اين، از دير باز اين سؤال در بين محققان علوم قرآني مطرح بوده است كه : آيا ترتيب حاضر را رسول اكرم (ص) معين كرده است، به طوريكه تخلف از آن جايز نيست؟ يا اصحاب خود به چنان چينشي دست زده و نهايتاً بر آن اتفاق كرده‌اند؟ به اصطلاح آيا اين ترتيب، توقيفي است يا اجتهادي ؟
در اين خصوص سه عقيده كلي وجود دارد:
1ـ توقيفي بودن ترتيب سوره‌ها.
2ـ اجتهادي بودن ترتيب سوره‌ها
3ـ قول به تفصيل كه چينش عمده سور را توقيفي مي‌داند و اجتهاد و نظر صحابه را تنها در تنظيم چند سوره، دخيل معرفي مي‌كند.
طرفداران هر يك از اين سه نظريه، در اثبات اعتقاد خويش به نقض و ابرامهاي گوناگون پرداخته‌اند تا مدعاي خويش را به كرسي بنشانند . دلايلي كه درباره هر كدام از نظرات بالا ارائه شده است، سخت محتاج بررسي است كه در اينجا مختصراً به بحث و گفتگو گذاشته مي‌شود.

دلايل توقيفي بودن ترتيب سوره ها

1ـ نخستين دليلي كه معتقدان به توقيفي بودن ترتيب سوره‌ها بر سخن خود اقامه كرده‌اند، مسأله قرائت، ختم و تدريس قرآن در روزگار رسول خدا(ص) است. آنان مي‌گويند نظر به اينكه قرائت ، ختم و آموزش قرآن خواه ناخواه از جايي آغاز مي‌شد و به نقطه‌اي پايان مي‌يافت، ناچار بايد حكم نمود كه در آن زمان ابتدا و انتهاي مشخصي براي قرآن وجود داشته كه طبعاً به صلاحديد حضرت رسول (ص) صورت گرفته است[3] . بنابراين اعتقاد،‌« جابجايي سوره‌ها، نظم قرآن را تباه مي‌سازد[4]».
مطالبي كه در مقدمات اين دليل به چشم مي‌خورد، هيچ ارتباطي با نتيجه استنباط شده ـ كه اثبات مدعاست ـ ندارد . قرائت و آموزش قران در دوره زندگاني حضرت رسول (ص) قاعدتاً به همان كيفيتي بوده كه در اعصار واپسين، مراعات شده است. گاه ممكن است در امر آموزش و قرائت، يك يا چند سوره مد نظر واقع شوند و بقيه فروگذار گردند. درباره ختم قرآن نيز بايد توجه داشت كه در دوران حيات پيامبر (ص)، همواره انتظار نزول وحي مي‌رفت و بنابراين نمي‌توان ختم قرآن را جز به معني تلاوت سور‌هايي قلمداد كرد كه تا آن موقع تشكل لازم را يافته بودند.
راستي بي معنا نيست كه صحابه‌اي در سال 5 هجرت قرآن را ختم كرده باشد و ما آن را تلاوت سراسر قرآن بخوانيم ؟! قرآني كه در آن هنگام هنوز بخشايي از آن فرود نيامده بود، تا چه رسد به اين كه جايگاه يكايك سوره‌هاي آن در مصحف، مشخص شده باشد. علاوه بر اين گفتني است كه در هيچ يك از نقلهاي موجود، از ترتيب قرائت در حضور روسل خدا(ص) خبري نيست تا احياناً بتواند به عنوان دليل بر توقيفي بودن چينش سوره‌ها اخذ شود.
2ـ باز به نظر همين گروه از معتقدان ، براي اثبات توقيفي بودن ترتيب سوره‌ها مي‌توان به عرضه قرآن از سوي پيامبر(ص) بر جبرائيل استناد كرد كه همه ساله يك بار و در سال حجة الوداع دوبار انجام گرفت[5]
عرضه قرآن از جمله مسائلي است كه بارها دراحاديث مطرح شده [6] اما در ضمن آنها هيچ جا از ترتيب عرضه و لزوم پايبندي به آن، سخني به ميان نيامده است تا مسلمانان به پيروي از آن مأمور گردند. به نظر مي‌رسد حتي اگر پيامبر (ص) در عرضه خود ترتيب ويژه‌اي را مراعات مي‌كرد، مادام كه حكمي در اين مورد صادر نشده بود ، باز تبعيت از ترتيب مورد نظر ضروري و واجب نبود؛ چه اساساً به نظر مي‌رسد هيچ جنبه‌اي از جنبه‌هاي اعجاز قرآن به نوع نظم حاكم بر سوره‌ها وابستگي ندارد.
3ـ « از جمله دلايلي كه بر توقيفي بودن ترتيب سوره‌ها وجود دارد حالت خاصي است كه بر چينش سوره‌ها حاكم است : توالي « حواميم » و سوره‌هايي كه با « الر» شروع مي‌شوند، جدايي ميان « مسبحات» ، قرار گرفتن سوره « طس» ميان دو سوره طسم شعراء « طسم القصص» و همچنين فاصله شدن سوره « المطففين» در بين دو سوره « الانفطار» و «الانشقاق» (حاكي از اين وضعيت خاص است9. اگر ترتيب سوره‌اي قرآن به خاطر وجود حكمتي، توقيفي نبود، بي‌گمان مي‌بايست « مسبحات » پشت سر هم مي‌آمدند ، «طس» پس از «قصص» ذكر مي‌شد و « مطففين » قبل از « انفظار» يا بعد از « انشقاق » قرار مي‌گرفت و ميان سوره‌هاي دارنده « الر» نيز فاصله مي‌افتاد [7]».
خلاصه اينكه عدم وجود ملاك مشخص در ترتيب موجود، نشان مي‌دهد كه اين ترتيب ، توقيفي است نه اجتهادي.
اما اين كجا و اثبات توقيف در تنظيم سوره‌ها كجا! زيرا با اندك تأملي روشن مي‌گردد كه هيچ گونه تلازم منطقي ميان مقدمه و نتيجه سخن وجود ندارد.
سيوطي،‌پس از بيان اين به اصطلاح دليل، مسأله اختلاف مصاحف ابي بن كعب و ابن مسعود را كه در تضاد با راي خود مي‌بيند، چنين پاسخ مي‌دهد:
» بسيار اتفاق مي‌افتاد كه در قرآن، نسخ، دامنگير شكل، سور و آيات آن مي‌گشت. بر اين اساس، دور از واقع نخواهد بود كه گفته شود: ترتيب مصحف عثماني بر طبق توقيفي قرار دارد كه سرانجام در آخرين عرضه قرآن بر جبرائيل ، تثبيت شده است. با وجود اين، خبر آخرين نسخ ( كه اين بار شكل و ترتيب قرآن را در برگرفته بود) به اطلاع أبي و ابن مسعود نرسيد[8]».
از اين رو مصاحف آنان بر ترتيبي كه قبل از وقوع نسخ بود بر جاي ماند.
در پاسخ بايد گفت با توجه به امتناع وقوع نسخ تلاوت و عدم اشتمال نسخ بر ترتيب سوره‌ها، وجه بطلان سخن سيوطي معلوم است. ولي حتي بر فرض پذيرش توجيه جلال‌الدين در اين باره، باز جاي سؤال باقي خواهد بود كه : ترتيب مصحف امام علي (ع) را چگونه بايد پاسخ گفت ؟! او پس از رحلت پيامبر (ص) و به وقوع پيوستن همه نسخها، به جمع‌اوري قرآن و تنظيم سوره‌ها مبادرت ورزيد و قطعاً به هر نوع نسخي كه دامن قرآن را گرفته بود آگاهي نام داشت. با اين حال، ترتيب مصحف ايشان با مصحف عثماني تفاوت بسيار دارد.[9]»
جالب اينجاست كه سيوطي در « الاتقان » قدري بعد از بيان استدلالي مشابه آنچه در اينجا از « تناسق الدرر» به نقل آمده است، مي‌نويسد:
« آنچه آدمي در قبول آن رغبت بيشتري از خود نشان مي‌دهد ، عقيده‌اي است كه بيهقي بر آن رفته است،‌مبني بر اين كه ترتيب همه سوره‌هاا ، توقيفي است مگر برائت وانفال[10].»
و اين چنين نهايتاً قول به تفصيل را مي‌پذيرد .
4ـ زركشي كه در « البرهان » موضعي مردد بين انكار و اثبات توقيف در ترتيب سور از خود بروز مي‌دهد، پس از محتمل دانستن اجتهادي بودن ترتيب آنها [11]، از اسبابي كه به اعتقاد وي دال بر توقيفي بودن چينش سورند ، چنين سخن مي‌گويد:
« براي ترتيب موجود سوره‌ها در قرآن كريم،‌ملاكهايي وجود دارد كه نمايشگر توقيف در ترتيب آنها از سوي شخصي حكيم است: گاهي بر اساس حروف ، پشت سر هم قرار گرفته‌اند چنانكه در « حواميم» مي‌بينيم و گاه بنابر موافقت معنايي اول يك سوره با پايان سوره قبل، مانند آخر حمد و اول بقره و زماني نيز به علت عماهنگي در وزن و ترنم، مانند آخر« تبت » و اول « اخلاص» و سرانجام گاهي بر اساس وجود شباهت كلي مطالب دو سوره پي در پي مانند «والضحي» و « الم نشرح »[12].
زركشي بر خلاف سيوطي ، معتقد است كه تنظيم سوره‌ها بر پايه ملاكها و معيارهايي صورت گرفته است كه با دقت در وجه تناسب آنها ، فهميدني است. اين چگونگي مجموعاً مي‌فهماند كه ترتيب كنوني مصحف، از جانب وحي بوده و دستي از افراد بشر در آن دخالتي نداشته است.
به نظر مي‌رسد ملاكها و مناسبتهاي ياد شده، بيشتر ساختگي و خيالي‌اند تا واقعي و عيني . اگر اين شيوه استدلال، قابل قبول باشد ، ميان هر دو سوره‌اي از قرآن كه تصادفاً كنار هم گذاشته شوند، معيارهايي كما بيش از همين دست را در وجه قرار گرفتن آنها پهلوي هم مي‌توان ادعا نمود.
مسذله اجتهاد يا توقيف درترتيب سوره‌ها،‌موضوعي ادبي و شعري نيست كه رد يا اثبات آن تنها با دستمايه‌اي از خيال و سخن‌پردازي. ممكن جلوه كند؛ بلكه مسأله‌اي نقلي است كه بايد از شواهد تاريخي براي ثابت كردن مدعا، بهره جست.
شايان ذكر است كه حتي بر فرض پذيرش سخن زركشي و در نتيجه قائل شدن به اينكه در پشت نظم حاكم بر چينش سوره‌ها ، معيارهايي حكيمانه نهفته است كه بي‌هيچ تكلفي مي‌توان آنها را شناخت، از كجا معلوم مي‌گردد كه رعايت چنان موازيني را پيامبر (ص) مد نظر گرفته است ؟! شايد كساني از صحابه، گرد هم نشسته و چگونگي ترتيب آنها را به شور نهاده‌اند و پس از تأملاتي در اين باره، سرانجام بر نظمي اينگونه اتفاق كرده‌اند.
5ـ يكي ديگر از ادله‌اي كه در اين زمينه عرضه شده، حديثي است به نقل از ابي بن كعب از حضرت رسول (ص) كه در آن از سوره‌هاي قرآن با ترتيب كنوني نام برده است. در اين روايت، يكايك سوره‌ها از آغاز تا انجام ذكر شده و ثواب قرائت هر يك معين گشته است.[13]مي‌گويند كه بنابر حديث ابي، نام بردن همگي سوره‌ها بر طبق ترتيب فعلي از سوي پيامبر (ص) ، به روشني مي‌فهماند كه قرآن كريم قبل از رحلت ، برترتيب فعلي و طبعاً با اشارات وحي، منظم گشته است.
لازم به ذكر است كه حديث پژوهان در صحت اين روايت، تشكيك‌هايي جدي وارد ساخته و بدين ترتيب آن را از اعتبار ساقط كرده‌اند. البته در منابع رجالي از ابي بن كعب به عنوان راوي ممدوح و موثقي ياد شده است[14]، اما در اينجا برخي راويان ديگر كه در زنجيره سند واقع شده‌اند،‌آن را از حجيت و اعتبار انداخته‌اند[15]. با توجه به اينكه حديث ثواب قرائت سوره‌ا ، تنها از ابي منشأ گرفته است، بدين جهت دور از صحت نحواهد بود كه گفته شود: اين حديث ، خبر واحدي است ضعيف كه به هيچ روي نمي‌تواند مدعا را ثابت كند.
به علاوه نظم خاصي كه بر مصحف ابي بن كعب چيره بوده است، يكي ديگر از نشانه‌هايي تواند بود كه بر عدم اعتبار حديث فوق دلالت دارد . سوره‌هاي مريم، حج و شعراء كه در مصحف عثماني بعد از سوره يوسف رديف شده‌اند، در مصحف ابي، بر آن مقدم افتاد بود. همچنين بايد اضافه كرد كه هر چند مصحف ابي چون مصاحف موجود، با « حمد» آغاز مي‌گشته و با « معوذتين» خاتمه مي‌يافته، اما مشتمل بر « حفد» و « خلع» به عنوان دو سروه جداگانه بوده است[16].
بنابراين اگر حديث ثواب قرائت سوره‌ها داراي اساس درستي بود، آيا نمي‌بايست ابي بن كعب در مصحف خويش ترتيبي را مراعات مي‌نمود كه در حديث رسول‌الله(ص) مذكور آمده بود؟!
6ـ باز ازجمله دلايلي كه در اين باب ارائه شده، حديث زيبدن ثابت است كه از « تأليف » قرآن در حضور رسول خدا(ص) سخن گفته است[17]. دراين حديث مي‌خوانيم :
« كنا عند رسول الله نولف القرآن من الرقاع [18]»
مي‌گويند: از آنجا كه معني « تأليف» عبارت است از :
« جمع اجزاي پراكنده و ترتيب آنها به شكلي كه هر جزء درجاي حقيقي خود قرار گيرد[19]».
بنابراين منظور زيد، گزارش واقعيتي بوده است كه از جريان چگونگي تنظيم آيات و سور پرده بر مي‌دارد.
دكتر صبحي صالح ، بدون ارائه هيچ گونه شاهدي بر سخن ياد شده، در نظر خود نتيجه مي‌گيرد كه سخن زيد بدين معناست .
لازم به يادآوري است كه در اين روايت، از تكرار و استمرار عمل گردآوري و تأليف سخن رفته است:« كنانؤلف» حاكي از استمرار كار تأليف در زمان گذشته است. از اين رو ناچار بايد به ماجراي تنظيم آيات وحياني كه هر از گاهي تجديد مي‌شده و نيازمند شكل‌گيري در قالب سوره‌ها بوده است، اشعار داشته باشد . طي بيست و سه سال بعثت، در دفعاتي مكرر بر حضرت رسول (ص) وحي مي‌امد و او مأمور مي‌شد تا به ضبط دقيق آنها همت گمارد. بر اين اساس، نويسندگان وحي را بانگ مي‌داد كه به نگارش آيات در سيستم سوره‌ها بپردازند. اين كار،‌با نظرات كامل حضرت رسول(ص) انجام مي‌شد، اما تنظيم نهايي سوره‌ها وقتي درست مي‌نمود كه سراسر پاره‌هاي قرآن فرود آمده بود و ضرورتي در اين كار مشاهده مي‌شد . آن وقت هم ديگر به استمرار عمل تنظيم، چندان حاجتي نبود، بلكه با يكي دو نوبت، جايگاه هر يك از سوره‌ها مشخص مي‌گشت!
مطلبي كه به روشني و بي‌هيچ تكلفي از سخن زيد برداشت مي‌شود،‌واقعيت توقيف آيات در بستر سوره‌هاس كه در دوران زندگاني پيامبر اكرم(ص)‌و با نظارت و اشراف ايشان صورت گرفته است و در آن ترديدي نيست.
طرفداران نظريه توقيفي بودن ترتيب سوره‌ا براي اثبات مدعاي خويش، دليل‌هاي ديگري نيز اقامه كرده‌اند كه زا حيث اهميت از دلايل قبلي كم‌بهاتر مي‌نمايد . در اين بين از دلايلي چون: وجود تناسب و ارتباط كامل ميان سوره‌ها ،‌يكساني نسخه‌هاي كهن قرآن و نظم و ترتيب شگفت‌انگيز قرآن [20]مي‌توان نام برد كه پيشتر اشاراتي قوي براي رد و ابطال آنها از نظر گذشت و ديگر از تفصيل بيشتر موضوع ، چشم‌پوشي مي‌كنيم.
گفتني است برخي از محققان پارا از اين هم فراتر نهاده و مسأله توقيف راحتي به نامهاي سوره‌ها نيز سرايت داده‌اند[21]، حال آنكه :
« بسياري از اين نامها در عصر پيغمبر اكرم (ص) در اثر كثرت استعمال تعين پيدا كرده و هيچ گونه جنبه توقيف شرعي ندارند[22]».
گاهي تسميه سوره‌ها بنابر اسمي صورت گرفته كه در آغاز همان سوره آمده است، چنانكه در سوره‌هاي قلم، الرحمن و …. قابل ملاحظه است. گاهي اين نامگذاري‌ها با توجه به موضوعاتي است كه در ضمن سور مورد بحث قرار گرفته است،‌مانند سوره‌هاي بقره، آل عمران، اسراء، توحيد و بر هيمن اساس در قرآنهاي قديمي ،‌بسيار ديده مي‌شود كه در سر سوره نوشته‌اند:
« سورة تذكر فيها البقرة و « سورة‌يذكر فيها آل عمران » . گاه نيز جمله نخست سوره را معرف آن قرار مي‌دهند ،‌مانند سوره « اقرا باسم ربك » ، سوره « اناانزلنا» و سوره « لم يكن » و نظاير اينها .
سرانجام زماني هم با وصفي كه سوره دارد به معرفي آن مي‌پردازند، چنان كه به سوره « حمد»، « فاتحه الكتاب» نيز گفته مي شود.
به شهادت اخبار و آثاري كه در دست است اين شيوه در صدر اسلام نيز دائر بوده و حتي عناوين سوره‌هاي «بقره»، « آل عمران»، «هود» و « واقعه » در اخبار نوبي زيادي به چشم مي‌خورد[23].

دلايل تفصيل در ترتيب سوره‌ها:

1ـ عده‌اي از پژوهندگان تاريخ قرآن،‌براي اثبات تفصيل در ترتيب سوره‌ها به حديث « أعطيت مكان التوراة السبع الطول و اعطيت مكان الزبور المئين و اعطيت مكان الانجيل المثاني و فضلت بالمفصل[24]. استناد جسته‌اند . صورت استدلال آنان بدين قرار است: از آنجا كه پيغمبر (ص) اسامي اين بخشها را تعيين فرموده‌اند، خودبخود روشن مي‌شود كه در دوران حيات ايشان، دست كم اين بخشها مرتب بوده است، بدين جهت ترتيب آنها توقيفي و غير قابل تغيير است.
حال براي روشن شدن چگونگي موضعي كه در قبال اين روايت بايد اتخاذ كرد، توجه به نكات چندي را ضروري مي‌دانيم: اولاً نه در اين حديث و نه جاي ديگر، از لازم‌الاجرا بودن ترتيب سوره‌هاي قرآن سخني در ميان نيست و اصلاً حديث فوق در پي تقسيم‌بندي قرآن نبوده است بلكه اساساً سخن از انواع سوره‌هاي كوتاه و بلندي است كه بر ايشان فرود آمده است و خود مأمور به تبليغ آنهاست، نه اينكه سوره‌ها حتماً بنابر ترتيبي كه در حديث فوق آمده است، كنار هم نهاده شود و اتباع از آن واجب و ضروري باشد . ثانياً درهمه موارد نامبرده، حد و مرز مشخص و تعريف شده‌اي وجود ندارد و گاه آميختگي در ميان آنها مشهود است. البته محدوده « سبع طوال» با اندك تسامحي، مشخص و پذيرفته است[25].
2ـ دسته ديگري از همين معتقدان تصريح كرده‌اند كه :
« قرآن كريم در عهد نبوي تماماً به همين ترتيب كنوني مرتب بوده است مگر برائت و انفال[26]».
اين نظريه مورد قبول بيهقي و گروه ديگري از صاحب‌نظران قرار دارد. ابن عطيه در اين باره مي‌گويد:
« ترتيب قسمتهاي زيادي از قرآن در حيات رسول‌الله (ص) مشخص بوده است، مانند سبع طوال، حواميم و مفصلات، اما چه بسا كه تنظيم ديگر سوره‌ها به امتهاي بعدي واگذار شده باشد.[27]».
ابو جعفر بن زبير معتقد است:
« بنابر گواهي آثار و اخبار، سوره‌هايي كه ترتيبشان توقيفي است، تعدادشان بيش از آن است كه ابن عطيه گفته است . بنابراين تعداد كمي از سوره‌هاي قرآن مي‌مانند كه در توقيفي يا اجتهاي بودن ترتيبشان اختلاف هست[28]».
قطع نظر از اين كه اين گروه هيچ ضابطه معيني بدست نمي‌دهند كه چه قسمتهايي بنابر « توقيف» مرتب شده است و چه بخشهايي طبق اجتهاد صحابه، بايد دانست كه احتمالاً مستند ننوشته‌اي ، آنگاه آنها را جزو « سبع طوال» رديف كرده‌اي »؟
عثمان هم در پاسخ مي‌گويد:
« پس از نزول هر پاره از قرآن كريم، پيغمبر (ص) كاتبان وحي را فرا مي‌خواند تا آيات نازله را در مدينه نازل شده بود و سوره برائت از آخرين سوره‌هاي نازله در آنجا. موضوعات و داستان نزول اين دو سوره به هم شباهت داشتند از اين رو به گمانم رسيد كه اين دو سوره باهم يكي باشند . رسول خدا(ص) نيز رحلت فرمود و در اين مورد چيزي نگفت . از اين جهت، من آن دو را كنار هم قرار دادم و ميانشان « بسمله» ننوشتم [29]».
در اين خصوص بايد دانست كه برخي پژوهندگان براي اين حديث، اصالتي قائل نيستند و آن را جعلي و ساختگي مي‌دانند. دكتر صبحي صالح در اين باره مي‌نويسد:
« سلسله سند اين روايت در همه طرق آن به « يزيد فارسي» مي‌رسد و اوست كه از ابن عباس نقل مي‌كند . اين شخص (يزيد فارسي) را بخاري در رديف راويان ضعيف نام مي‌برد. آنگاه، چگونه مي‌توان از چنين كسي خبري را پذيرفت كه در نقل آن منفرد است[30]».
راجع به عقيده تفصيل از اينها هم كه بگذريم ، باز اين سؤالات مطرح است كه : توقيفي بودن ترتيب بعضي سوره‌ها بر اساس چه عللي است كه عدم لحاظ آنها در ترتيب بعضي ديگر، اشكالي ايجاد نمي‌كند؟ ضابطه تمييز اينها از هم چيست؟ حتي اگر بتوان تقرير پيامبر اكرم(ص) را در ترتيب برخي سور موثر دانست ، آيا اين تقرير مي‌تواند نشانگر لزوم پايبندي به ترتيب فعلي سوره‌ها باشد[31]؟!

اجتهادي بودن ترتيب سوره‌ها

در مقابل نظريه‌هاي توقيف و تفصيل در ترتيب سوز:
« نظر و رأي اكثر عالمان ، اجتهاد در ترتيب سوره‌هاست[32]».
« در ترتيب سور، توقيفي از جانب پيغمبر (ص)‌وجود نداشته بلكه رأي صحابه به سوره ها چنين نظمي بخشيده است[33]».
با عنايت به عدم كفايت دلايل مطروحه در باب توقيف و تفصيل در تنظيم سور، طرفداران اجتهادي بودن ترتيب سوره‌ها، نظريه خويش را به دلايل روشني متكي دانسته‌اند كه توجه به آنها راهگشا به نظر مي‌رسد. اين ادله اجمالاً به قرار زير است:
1ـ قاطع‌ترين دليلي كه در اين عرصه به چشم مي‌خورد، اختلاف مصاحف نخستين در ترتيب سوره‌هاست[34]. اين اختلاف، در سطح مصاحف علي بن ابي‌طالب (ع)، عبدالله بن مسعود، ابي بن كعب، ابن عباس و امام ابوعبدالله صادق(ع) قابل رؤيت است[35]. بي‌گمان اگر از جانب رسول گرامي (ص) درباره چگونگي ترتيب سور توقيفي وجود داشت، مصاحف اين بزرگا، جز بر نظمي همساز با ترتيب وحياني، مرتب نمي‌گشت.
در انكار اين دليل ممكن است گفته شود كه اين قبيل بزرگان پيش از آگاهي يافتن از وجود توقيف در خصوص ترتيب سور، به مرتب كردن تنظيم مصاحف خود دست زده‌اند[36]. و بر اين اساس اجتهادي بودن ترتيب از درجه اعتبار ساقط است.
در پاسخ بايد گفت: اينان ـ بجز امام صادق(ع) ـ از بزرگترين ياران پيامبر (ص) بوده و برخي از آنان از ملازمت با آن حضرت (ص) نيز سود جسته‌اند. با اين حال، چطور ممكن است از اين موضوع آگاهي نيابند؟! كه اگر صحت داشت، قاعدتاً خبر آن در هر سو مي‌پيچيد . خبر توقيف، به اصحاب هم كه نمي‌رسيد! بي‌شك به دوران صحابه و تابعان گزارش مي‌شد تا جعفربن محمد الصادق (ع) از آن اطلاع يابد و مصحف خود را چنان منظم كند كه بايد!
2ـ انتساب جمع فعلي به عثمان، كه در تاريخ و روايت از شهرت قابل تأملي برخوردار است، خود نشانه‌اي است كه اجتهادي بودن ترتيب سوره‌‌ها را تأييد مي‌كند. ابن كثير مي‌گويد:
« ترتيب سوره‌هاي قرآن كريم از اميرالمومنين، عثمان بن عفان است[37]».
3ـ علاوه براينها،‌مسائلي همچون عدم هماهنگي ترتيب كنوني سوره‌ها با ترتيب نزول آنها[38] و نيز وارد نشدن دستوري از جانب شرع مقدس مبني بر عدم جواز ترتيبي غير از ترتيب فعلي، مي‌تواند به عنوان علائمي برآورد شود كه به اجتهادي بودن ترتيب سور حكم مي‌كند.
اكنون با توجه به آنچه در اينجا گذشت،‌ترديدي نمي‌ماند كه مصحف فعلي در زماني متأخر از روزگار نزول و بويژه در عهد خليفه سوم مرتب شده و نوع قرار گرفتن سور در مصحف ، هيچ جنبه توقيف شرعي نداشته است.

پی نوشت ها:

[1] براي نمونه ر.ك به : قرآن در اسلام، ص 150 .
[2] عبدالجليل ، تاريخ ادبيات عرب ،‌ترجمه : آذرتاش آذرنوش ( انتشارات اميركبير ـ تهران ـ 1363 هـ . ش) ص 86.
[3] الاتقان في علوم القرآن، ج 1ص 61.
[4] البرهان في علوم القرآن، ج 1ص 329.
[5] جلال الدين السيوطي، تناسق الدررفيتناسب السور، دراسة‌و تحقيق: عبدالقادر احمد عطا، (دارالكتب العميه ـ بيروت ـ 1406 هـ . ق) ص 57.
[6] براي نمونه ر.ك به: الاتقان في علوم قرآن ج 1 ص 62 و بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 88 و پژوهشي در تاريخ قرآن،‌ص 88.
[7] تناسق الدرروفي تناسب السور، ص 60.
[8] همان مأخذ و صفحه.
[9] ر.ك به: محمد بن يعقوب الكليني الرازي، اصول كافي،ترجمه و شرح : سيد هاشم رسولي ( انتشارات علميه اسلاميه ـ تهران ـ بدون تاريخ ) ج 4، ص 444.
[10] الاتقان في علوم القرآن ،‌ج 1 ص 63.
[11] البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 328.
[12] همان مأخذ و جلد، ص 329.
[13] تفسير نوين، ص 20 مقدمه .
[14] ر.ك به: مولي عناية‌الله القهبائي، مجمع الرجال( موسسه مطبوعاتي اسماعليان ـ قم ـ بدون تاريخ ) ج 1 ص 83 و نيز، محمد تقي النستري، قاموس الرجال(موسسه النشر اسلامي ـ قم ـ 1410 هـ . ق) ج 1، ص 352 و نيز،‌ابوالقاسم الخوبي، معجم رجال الحديث(دارالازهراء ـ بيروت ـ 1409 هـ . ق) ج 1، ص 364 و 365 و نيز: محمد بن علي الاردبيلي، جامع الرواة و ازاحة الشبهات عن الطرق و الاسناد (شركت چاپ رنگين ـ ؟ ـ 1334 هـ ق). ج 1 ص 39.
[15] ر.ك به: البيان في تفسير القرآن، ص 28 و 29 به نقل از : تفسير الفرطبي، ج 1، ص 78 و 79.
[16] ر.ك به: الزنجاني، تاريخ القرآن ص 88 و التمهيد في علوم القرآن ج 1، ص 264.
[17] صحبي صالح، مباحث في علوم القرآن ( انتشارات الشريف الرضي ـ قم ـ 1368 هـ . ش) ص 70.
[18] الاتقان في علوم القرآن، ج 1 ص 57.
[19] المفردات في غريب القرآن، ص 21.
[20] ر.ك به: تفسير نوين، ص 20 و 21 مقدمه.
[21] پژوهشي در تاريخ قرآن كريم،‌ص 98.
[22] قرآن در اسلام،‌ص 188.
[23] ر.ك به : همان مأخذ ، ص 187 و 188.
[24] البرهان في علوم القرآن ج 1 ص 326.
[25] در تعيين هفتمين عضو مجموعه « سبع طوال» ، اين اختلاف به چشم مي‌خورد كه آيا اين عضو، « انفال » است يا « برائت» يا هر دو،‌چون ميانشان« بسمله» اي فاصله نشده است.
[26] مناهل العرفان في علوم القرآن ج 1 ص 352.
[27]مناهل العرفان في علوم القرآن ج 1 ص 356 و 357 و مباحث في علوم القرآن، ص 72.
[28] مناهل العرفان في علوم القرآن ، ج 1 ص 357.
[29] جلال الدين السيوطي، التحبير في علم التفسير (دارالكتب العلميه ـ بيروت ـ 1408 هـ . ق ) ص 173 و 174 .
[30] مباحث في علوم القرآن، ص 72 و 73.
[31] محمد رضا المظفر در كتاب « اصول الفقه» درباره دلالت تقرير چنين مي‌نويسد: « التقرير... فلاشك في انه يكون ظاهراً في كون الفعل جائزاً فيما إذا كان محتمل الحرمة » : ( محمد رضا المظفر، اصول الفقه ـ نشر دانش اسلامي ـ تهران ـ 1405 هـ . ق ـ ج 2، ص 62) كه متعلق تقرير را امري معرفي مي‌كند كه احتمال حرمت در آن برود، ولي آيا هيچ حرمتي در نوع ترتيب گرفتن سوره‌ها در مصحف متصور است؟!
[32] الاتقان في علوم القرآن، ج 1 ص 62.
[33] مناهل العرفان في علوم القرآن ج 1 ص 353.
[34] حقائق هامة حول القرآن ، ج 1 ص 62.
[35] داود العطار، موجز علوم القرآن (موسسة الاعلمي للمطبوعات ـ بيروت ـ 1399 هـ . ق) ص 176.
[36] مناهل العرفان في علوم القرآن، ج 1 ص 353.
[37] موجز علوم القرآن، ص 175.
[38] قرآن در اسلام، ص 150.

 
شنبه 25 شهریور 1391  2:36 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

توقيف يا اجتهاد در ترتيب آيات

توقيف يا اجتهاد در ترتيب آيات

عبدالهادي فقهي زاده

قرآن كريم در يك نگاه كلي، آيات الهي را به دو گونه اساسي تقسيم مي‌كند: زباني (شفاهي ) و غير زباني (طبيعي).
« وحي كه شكل برجسته ارتباط زباني ميان خدا و انسان است تنها جزيي از يك دسته نمودهاي كلي است كه مجموع آنها در ذيل مفهوم وسيعتر ارتباط خدا، انسان واقع مي‌شوند[1] و از اين جهت كه اداركي و تصوري (Concentual) است دقيقتر از نوع ديگر است ( زيرا) اراده الهي را به صورتي انفصالي و شمرده نمايش مي‌دهد[2]» .
اكنون آنچه در اينجا مطرح است، بحثي است كه در ميان دانشمندان علوم قرآني بر سر چگونگي پيوند يافتن آيات وحياني در گرفته است كه آيا چينش فعلي آنها، محصول عمل و ديدگاه صحابه است يا در كار تنظيمشان تنها دستي از وحي و توقيف، نقش آفرين بوده و غيري در آن دخالتي نداشته است؟
در پاسخ به اين پرسش ـ كه از طرفي با مبحث عدم تحريف قرآن در ارتباط است ـ نخست به كيفيت نزول سور نظري مي‌افكنيم ، سپس دلايل خود را مبني بر توقيفي بودن ترتيب آيات، متذكر مي‌شويم. آنگاه به تحليل و تفسير معاني آياتي خواهيم نشست كه در ارتباط با موضوع چگونگي ترتيب آيات، جلوه‌اي روشن دارند.
بطور كلي از دو نظرگاه مي‌توان نظم آيات را مورد بررسي قرار داد:
1ـ نظم كلمات قرآني در قالب آيات.
2ـ نظم آيات در ضمن سوره‌ها .
به عقيده تمامي فرقه‌هاي اسلامي، نظم گرفتن الفاظ و كلمات در عبارات قرآني قطعاً بر طبق وحي آسماني صورت گرفته و هيچ دستي از بشر اندك دخل و تصرفي در آن نداشته است. در اين مسأله بحثي نيست اما مطلب اساي چگونگي چينش آيات در قالب سوره‌هاست . كه عنوان بحث فعلي را نيز به خود اختصاص داده است.

كيفيت نزول سوره‌ها:

شواهد و قرائن فراواني كه پيش رو داريم نشان مي‌دهد كه اكثريت قاطع سور قرآن يكباره و دفعتاً نازل شده است؛ هر « بسمله» اي كه نازل مي‌شد سوره نويني پايه‌گذاري مي‌كرد كه آيات نازله بعدي را در خود جاي مي‌داد.
ابن عباس مي‌گويد:
« هر گاه بسمله‌اي نازل مي‌شد،‌پيغمبر (ص) و اصحاب، متوجه پايان سوره قبلي و آغاز سوره ديگر مي‌شدند[3]».
از امام ابوعبدالله صادق (ع) نقل است كه فرمود:
«صحابه، پايان سوره قبلي و شروع سوره بعدي را با نزول بسم‌الله الرحمن الرحيم در مي‌يافتند[4]».
همچنين آياتي از خود قرآن كه با تعبير «إنزال» (نزول دفعي و يكپارچه )، از يكپارچگي نزول سوره‌ها سخن گفته است، گواه اين مدعا تواند بود:
1ـ « سورة أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فيها آيات بينات[5]».
2ـ « واذا ما أنزلت سورة فمنهم من يقول ايكم زادته هذه ايماناً [6]».
اين چنين نزولي، علاوه بر اين كه به طور قطع سوره‌هاي كوتاه را شامل مي‌شده، همچنين درمورد بعضي سوره‌هاي طولاني‌تر قرآن مانند انعام[7] و توبه [8] به طور حتم صادق بوده است.
شكل‌گيري طبيعي آيات در درون سوره‌ها، تصريحي ويژه از جانب پيامبر (ص) نمي‌طلبيد؛ چه كاتبان خود فهميده بودند كه آيات نازله را بايد در سوره‌اي جاي دهند كه بسمله آن قبلاً نازل شده بود. چنين ترتيبي كه « ترتيب طبيعي » نامگذاري شده[9]، اساسي‌ترين و گسترده‌ترين عامل تنظيم آيات در سوره‌هاست.
غير از « ترتيب طبيعي» عامل ديگري نيز در نظم بخشيدن به آيات قرآني دست داشته است و آن تصريح حضرت رسول (ص) دائر بر سازمان يافتن آيه يا آياتي بر ترتيبي بجز« ترتيب طبيعي» آنهاست كه طبعاً در موارد اندكي اتفاق افتاده است. لازم به ذكر است كه اعتقاد به اين مسأله،‌در هر مورد ، به وجود روايت و ثبوت آن محتاج است تا خروج از « ترتيب طبيعي» را اثبات كند . شايد روايات زير. نمايشگر وضعيت اخير باشد:
احمدبن حنبل از عثمان بن أبي عاص نقل مي‌كند:
« در محضر حضرت رسول(ص) نشسته بودم، در اين هنگام ديدم كه حضرتش ناگاه به جايي خيره شد، آنگاه چشمان خود را فرو انداخت و گفت : جبرئيل به نزد من آمد و دستور داد تا آيه « ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاءذي القربي[10]» را در سوره نحل ميان آيه شهادت (گواهي [11]) و آيه عهد (پيمان [12])قرار دهم [13].
باز دراين باره روايت است كه : « آخري آيه نازله « و اتقوا يوماً ترجعون فيه الي الله[14]» است كه بنابر اشاره جبرئيل در سوره بقره ميان آيات ربا [15]و دَيْن [16]جاي گرفته است [17]».
از ابن عباس و سدي حديث است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:
« آيه « واتقوا يوماً ترجعون فيه الي الله» آخرين آيه نازله است كه جبرئيل به من دستور داد تا آن را در رأس آيه 280 سوره بقره قرار دهم [18]».
ابن عباس مي‌گويد:
« طي دوران رسالت، سوره‌هاي متعددي بر پيغمبر (ص) فرود آمد . هر گاه آياتي از قرآن نازل مي‌گشت، حضرتش كاتبان وحي را فرا مي‌خواند و آنان را مأمور مي‌ساخت كه آيات را در ضمن سوره‌اي جاي دهند كه فلان مطالب در آن مذكور آمده است[19]».
با اين توصيف ، مشخص خواهد شد كه مراد از مرتب شدن مصحف امام علي(ع) برحسب ترتيب نزول همانا تنظيم آن طبق ترتيب نازل شدن سوره‌هاست [20]. بنابراين ديگر سخن عكرمه كه :
« اگر انسيان و جنيان دور هم جمع آيند تا قرآن را بر حسب نزول مرتب كنند. از اين كار عاجز خواهند ماند[21]» وجه درستي ندارد، زيرا قاعدتاً چنين كاري براي آنان كه از معاصرت پيامبر (ص) بهره‌ برده و از نزول تدريجي يك يك آيه‌ها آگاه شده‌اند، آسان و ممكن بوده است.

دلايل توقيفي بودن ترتيب آيات:

دو گونه دليل بر توقيفي بودن ترتيب آيات در چارچوب سوره‌ها مي‌توان ارائه داد كه در زير به طور اختصار به گفتگو درباره آنها مي‌پردازيم :

الف ـ دلايل تاريخي ـ روايي :

علاوه بر نقلهايي كه درباره تشخص سور در بخش جمع قرآن در زمان رسالت از نظر گذشت، احاديثي وجود دارد كه در ضمن آنها پيامبر (ص) از آغاز و انجام سوره‌ها نام برده است. اين احاديث ، همگي نشان مي‌دهد كه ساختمان كلي سوره‌ها در زمان نزول معين شده است:
1ـ « قال رسول‌الله (ص9 : من قرأ آخر سورة الحشر ثم مات من يومه اوليلته كفر عنه كل خطيئة عملها [22]».
ترجمه : هر كس كه آخر سوره حشر را قرائت كند و در آن شب يا در آن روز بميرد، لغزشهاي اعمالش پوشانده مي‌شود.
2ـ « قال النبي (ص): من قال بكرة : اعوذبالله السميع العليم من الشيطان الرجيم و قرأ ثلاث آيات من آخر سورة الحشر، وكل الله عليه سبعة الاف من الملائكة يحافظونه و يصلون عليه الي الليل[23]».
ترجمه : كسي كه در صبح بگويد: « أعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم» و سه آيه از آخر سوره حشر را بخواند خداوند هفت هزار ملائكه بر او مي‌گمارد كه از او محافظت كنند و تا شام بر او درود فرستند.
3ـ « قال النبي (ص) : من قرأ بالآيتين من آخر سورة البقرة في ليله كفتا[24]».
ترجمه : هر كس كه دو آيه پايان سوره بقره را در شب بخواند ، او را كفايت مي‌كند .
علاوه بر اين، همه رواياتي كه در بخش فضايل سور در كتب حديثي به طور پراكنده از زبان حضرت رسول (ص) نقل شده است، مي‌تواند به عنوان دلايلي برآورد شود كه با خود نشان از توقيف در ترتيب آيات دارد.
اين نقلها روي هم رفته بيانگر شكل گيري و تعين سوره‌ها در دوران رسالت است. وقتي در آن دوران، اول و آخر طولاني‌ترين سوره قرآن مشخص بوده، به طريق اولي سوره‌هاي كوتاهتر نيز از اين مزيت برخوردار بوده است.
در كنار احاديث فوق، رواياتي هست كه شيوه تلاوت پيغمبر اكرم (ص) را بيان مي‌كند . دراينگونه روايات،اسامي بسياري از سوره‌هاي قرآن از زبان مبارك پيامبر (ص) ياد شده است:
1ـ « كان رسول الله (ص) يصلي بالغداة بعم يتسائلون و هل أتاك حديث الغشيه و الاأقسم بيوم القيامة [25]».
ترجمه: رسول خدا(ص) در نماز صبح خود، سوره‌هاي « عم يتسائلون» و « هل أتاك حديث الغاشية » و « الاأقسم بيوم القيامة » را تلاوت مي‌فرمود.
2ـ « ان النبي كان اذا قرأ(قل أعوذ برب الناس)، إفتتح من (الحمد) ثم قرأ من البقره الي ( اولئك هم المفلحون ) ثم دعا به دعاء الختمة ثم قام[26]».
ترجمه: نبي اكرم (ص) [ به هنگام ختم قرآن ] هر گاه به پايان سوره « ناس» مي‌رسيد، بعلاوه ، سوره حمد و آياتي از بقره را تا « اولئك هم المفلحون» مي‌خواند، آنگاه دعاي ختم قرآن را قرائت مي‌فرمود و از جاي برمي‌خواست .
با عنايت به آنچه نقل آمد، ديگر جاي ابهامي در زمينه چگونگي ترتيب يافتن آيات در سوره‌ها باقي نخواهد ماند. مگر اينكه به هر گونه نقل تاريخي، با نگاهي ترديد آميز نگريسته شود و يا با خيال‌پروري، واقعيات به طور واژگونه جلوه داده مي‌شود كه در آن صورت ديگر وقوع هيچ رخداد تاريخي را جز آن كه با ديدگاه خاصي هماهنگ باشد، نمي توان به اثبات كشاند.

ب ـ دلالت قرآن بر تأليف الهي آن:

1ـ « إنَّك لَتُلقَّي القرآنَ من لدن حكيم عليم[27]».
2ـ « انا نحن نزلنا عليك القرآن تنزيلا[28]».
3ـ « قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين [29]».
4ـ « و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء و هديً و رحمة و بشري للمسلمين[30]».
5ـ « و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك مالم تكن تعلم[31]».
6ـ « و لما جاء هم كتاب من عندالله مصدق لما معهم [32]».
7ـ « و أوحي الي هذا القرآن لانذركم به ومن بلغ [33]».
اين آيات و دهها آيه ديگر كه از نزول قرآن از جانب خدا سخن گفته است، حاكي از آن است كه تأليف آيات در چارچوب سوره‌ها همچون الفاظ و معاني آنها از جانب خداوند متعال است، چه اساساً نسبت كتابي به صاحب اثري وقتي درست مي‌نمايد كه علاوه بر لفظ و معنا، ساختار عبارات آن هم از خود او باشد.
در كنار اين آيات، آيات ديگري نيز وجود دارد كه بيانگر عدم نفوذ تحريف و تغيير در قرآن است. آيه:
« انانحن نزلنا الذكر و اناله لحافظون[34]».
از اينگونه آيات است كه ضمن تأكيد بر نزول قرآن از جانب خدا، به روشني بيانگر عدم رخنه هر گونه تحريف و تبديل به آن است .
لازم به يادآوري است كه برخي مخالفان صيانت قرآن از تحريف ، احتمال عود ضمير(هُ) در : « اناله لحافظون» . به محمد (ص) را نشانه‌اي بر عدم كفايت آيه «ذكر» در بيان عدم تحريف قرآن گرفته‌اند . اين مدعيان اظهار داشته‌اند همان طور كه منظور از ضمير (ك) در آيه:« والله يعصمك من الناس». حضرت رسول (ص) است، ضمير(ه) در «اناله لحافظون » به شخص پيامبر(ص) برمي‌گردد.
اما بايد دانست كه دليلي بر اين احتمال نيست؛ خود الفاظ به روشني تعيين كننده مرجع ضميرند و آيه « عصمت » چنانكه اينان گفته‌اند، هيچ ارتباطي با آيه « ذكر» ندارد[35].
باز بعضي ديگر احتمال داده‌اند كه مراد از « ذكر» حضرت رسول (ص) باشد . منتها در استدلال خود به آيه مبارك :
« قد انزل الله اليكم ذكراً . رسولاً يتلوا عليمك آيات الله ...[36]» استناد جسته‌اند كه در آن « ذكراً » و « رسولاً» در كنار هم آمده‌اند.
در پاسخ به اين احتمال شايان ذكر است كه حتي دراين آيه، مراد از « ذكر» رسول نيست،‌زيرا « انزال» با امور معنوي و آسماني سازگار است نه با پيغامبر كه همانند ديگر افراد بشر ويژگيهاي انساني دارد[37]. مفسران در بيان معناي آيه توجيه كرده‌اند كه قبل از « رسولاً» بايد فعل « أرسلنا » را در تقدير گرفت و گرنه آوردن « رسولاً» در پي فعل « أنزلنا» هيچ مناسبتي ندارد.[38]
بعلاوه بايد توجه داشت كه پيش از آيه « ذكر» ، سخن از قرآن است كه خود قرينه‌اي است براي اين كه معناي «ذكر» را «كتاب» بدانيم.
« يا ايها الذي نزل عليه الذكر انك لمجنون لوما تأتينا بالملائكة ان كنت من الصادقين. مانزل الملائكة الا بالحق و ما كانوا اذاً منظرين [39]».
در واقع خداوند ضمن آيه « ذكر » در پاسخ به مشركان كه به پيامبر (ص) گفتند: تو ديوانه‌اي و نمي‌تواني ذكر را حفظ كني، فرموده است: فرو فرستادن ذكر، كاري خدايي است و هموست كه نگاهباني آن را از هر گونه تحريف و تغيير بر عهده دارد.
آيه « وانه لكتاب عزيز لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد[40]» نيز مؤكد همين معناست. اساساً هر گاه در كلام تازي، متعلق نفي، اسمي معرف به (الف و لام 9 جنس باشد، افاده عموم مي‌كند.[41] بنابراين در اين آيه، عدم ورود هر گونه باطلي به قرآن مورد تأكيد واقع شده است.
وصف ( عزت ) كه به معناي حالتي است كه از مغلوب شدن باز مي‌دارد[42]، اين معنا را تأكيد مي‌كند . تحريف ، تغيير و تبديل بي‌شك از انواع باطل و مخل به ( عزت ) شمرده مي‌شود كه به هيچ روي به كتاب الهي راهي ندارد.

شبهاتي درباره اجتهادي بودن ترتيب آيات

به گمان برخي صاحب‌نظران، اصحاب پيامبر (ص) نظرات خود را در گردآوري و تأليف آيات اعمال نموده‌اند. اينان در اثبات مدعاي خويش بياناتي دارند كه به اعتقادتشان مي‌توانند دال بر دخالت صحابه در تنظيم آيات باشد:
1ـ داستان جمع‌آوري قرآن از « عُسُب» ،‌لِخَافً» و محفوظات حافظان و نيز ماجراي يافتن دو آيه آخر سوره توبه در نزد « خزيمة بن ثابت» ، آشكارا نشان دهنده اعمال سليقه صحابيان در تنظيم آيات به حساب مي‌آيد.
از عمر منقول است كه :
« اگر اينها (دو آيه آخر سوره توبه ) بجاي دو آيه سه آيه بودند،‌خودم سوره‌اي جداگانه تشكيل مي‌دادم. حال به آخر يكي از سوره‌هاي قرآن بنگريد و آن دو را در پايان آن ملحق سازيد[43]».
2ـ در ترتيب فعلي مصحف ، بعضي آيات منسوخ، مؤخر از آيات ناسخ آمده‌اند، حال آنكه بر حسب نزول بايد بر عكس باشد. اين چگونگي ، بخوبي نشانگر اعمال ذوق در ترتيب آيات است[44]. در اين مسير به عنوان نمونه مي‌توان به آيه 240 سوره بقره:
« والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجاً يتربصن بانفسهن اربعة اشر و عشراً فاذا بلغن اجلهن فلاجناح عليكم فيما فعلن في انفسهن بالمعروف» نسخ شده است.[45]
در پاسخ به شبهات مطرح شده، شايان ذكر است كه نظر به جمع‌آوري قرآن در عصر نزول، اصولاً نمي‌توان به صحت سخن عمر و گردآوري قرآن از « عُسُب» و «لِخَاف » اعتقاد يافت، تا در نتيجه به ترتيب يافتن آيات توسط صحابه حكم نمود. جمع قرآن در عصر نزول به وقوع پيوسته و هيچ شكي در آن نيست.
راجع به تعقدم آيه ناسخ به آيه منسوخ ـ با فرض قبول وقوع نسخ در اين مورد بخصوص [46]ـ گفتني است كه تنها در نزول و فرود آمدن آيات، لازم است آيه منسوخ پيش از آيه ناسخ قرار گيرد نه در كتابت آنها در مصحف. با اين تقدير، از كجا كه خود پيامبر (ص) در مورد يا موارد خاصي، فرمان نداده باشد كه آيه منسوخ پس از آيه ناسخ واقع گردد[47]؟!
به هر صورت. با توجه دلايل متعدد و غير قابل انكاري كه در اين قسمت و نيز در بحث مربوط به جمع‌آوري قرآن با عصر نزول ملاحظه شد، ديگر شك و ترديدي در باب وجود توقيف در ترتيب آيات بر جاي نخواهد ماند.
در پايان‌، اين نكته تأكيد مي‌شود كه تنها در صورتي مي‌توانيم درباره تناسب ايات سخن بگوييم كه به توقيفي بودن چينش آنها معتقد باشيم.

پی نوشت ها:

[1] توشيهوكوايزوتسو، ارتباط غير زباني ميان خدا و انسان، ترجمه احمد آرام(انتشارات بعثت ـ تهران ـ بدون تاريخ) ص 10.
[2] همان مأخذ، ص 15
[3] اليعقوبي، تاريخ اليعقوبي (دار صادرـ بيروت ـ بدون تاريخ ) ج 2، ص 34.
[4] بحار الانوار، ج 92، ص 236.
[5] نور/1.
[6] توبه /124.
[7] الاتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 37 و نيز سيد علي كمالي دزفولي، شناخت قرآن ( انتشارات فجر ـ تهران 1362 هـ . ش) ص 294.
[8] حقائق هامة حول القرآن الكريم ، ص 142.
[9] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 212.
[10] نحل /90.
[11] « و يوم نبعث في كل امة شهيداً عليهم من انفسهم و جئنابك شهيدا علي هؤلاء».
[12] « و اوفوابعهدالله اذا عاهدتم و لاتنفقضوا الايمان بعد توكيدها».
[13] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 213.
[14] بقره/281.
[15] « ... و ذروامابقي من الربان آن كنتم مؤمنين. فان لم تفعلوا فأذنوا بحرب من الله و رسوله ... و أن تصدقوا خيرلكم ان كنتم تعلمون». بقره / 280ـ277.
[16] « يا ايها اذين امنوا اذا تداينتم بدين الي اجل مسمي فاكتبوه».
[17] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 213.
[18] مجمع البيان في تفسير القران، ج 2 ص 676.
[19] تاريخ اليعقوبي ، ج 2ص 43.
[20] حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص 144.
[21] الاتقان في علوم القرآن، ج 1ص 58.
[22] بحار الانوار، ج 92 ص 309.
[23] همان مأخذ و جلد، ص 308.
[24] صحيح البخاري، ج 6 ص 589.
[25] بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 103.
[26] الاتقان في علوم القرآن، ج 1ص 111.
[27] نمل / 6.
[28] انسان /23.
[29] مائده /15.
[30] نحل /89.
[31] نساء /113.
[32] بقره /89
[33] انعام /19.
[34] حجر /9.
[35] ر.ك به : محمد هادي معرفة، صيانة القرآن،‌من التحريف (دارالقرآن الكريم ـ قم ـ 1410 هـ . ق) ص 30 و 31.
[36] طلاق /10 و 11.
[37] صيانة القرآن من التحريف ، ص 31.
[38] صيانة القران من التحريف. ص 31.
[39] حجر/8ـ6.
[40] فصلت/42.
[41] مدخل التفسير، ص 203.
[42] المفردات في غريب القرآن، ص 332.
[43] محمد حسين الطباطبائي، الميزان في تفسير القرآن (موسسه مطبوعاتي اسماعيليان ـ قم ـ 1412 هـ . ق) ج 9،‌ص 414.
[44] ر.ك به: حقائق هامة‌حول القرآن الكريم،‌ص 148.
[45] ر.ك به : بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 237.
[46] ر. ك به : همان مأخذ ،‌ص 238.
[47] حقائق هامة‌حول القرآن الكريم، ص 149.

 
شنبه 25 شهریور 1391  2:36 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

بررسي روايات ترتيب نزول قرآن

بررسي روايات ترتيب نزول قرآن

دكتر جعفر نكونام
استاديار گروه علوم قرآن و حديث دانشگاه قم
چكيده

روايات ترتيب نزول سوره‌هاي قرآن از جمله روايات متفيضي است كه شيعه و سني آن را نقل و بدان استناد كرده‌اند. با اين روايات مي‌توان روايات ديگري نظير روايات اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، سيره و مكي و مدني را ارزيابي و تصحيح كرد. همچنين به كمك اين روايات مي‌توان تاريخ نزول سوره‌هايي كه در آن تصريح يا اشاره‌اي به رخداد زمانمند نشده است. تخمين زد.
اين روايات به لحاظ سندي از چارده تن از صحابه و تابعان نقل شده و در آثار فراواني آمده است. قريب به تمام اين روايات در اصل به علي و ابن عباس مي‌رسد و از نظر متن تقريباً همسان‌اند و پاره‌اي از تعارضات ظاهري آن قابل رفع است.
كليد واژه‌ها: ترتيب نزول،‌تفسير تاريخي، تفسير نزولي، اسباب نزول، ترتيب سوره‌ها.

1ـ مقدمه

روايات ترتيب نزول رواياتي‌اند كه ترتيب نزول يكايك سوره‌هاي قرآن از علق تا توبه را ارائه مي‌دهند . اين روايات تقريباً‌متن واحدي دارند و به چهارده تن از صحابه و تابعان مي‌رسند. روايات ترتيب نزول از جمله رواياتي است كه در حد استفاضه نقل تابعان مي‌رسند. روايات ترتيب نزول از جمله رواياتي است كه در حد استفاضه نقل شده و مورد توجه بسياري از دانشمندان اسلامي قرار گرفته است؛ به علاوه ثمرات علمي فراواني نيز بر آن مترتب است؛ از اين رو تحقيق درباره آن ضروري مي‌نمايد. در اين مقاله اهميت، پيشينه و اعتبار اين روايات بررسي مي‌شود.

2ـ‌اهميت روايات ترتيب نزول

از اين روايات استفاده‌هاي متعددي مي‌توان كرد كه سه مورد عمده آن به قراري است كه در پي مي‌آيد.

2ـ1ـ تصحيح روايات چهارگانه ديگر

نظر به اين كه روايات ترتيب نزول سوره‌ها نسبت به ساير روايات از قوت سندي و صراحت محتوايي بيشتري برخوردار است، مي‌توان آنها را وسيله شناخت صحت و سقم روايات چهارگانه ديگرـ يعني اسباب نزول، مكي و مدني، ناسخ و منسوخ، و سيره نبوي ـ قرارداد؛ البته در مواردي كه قوت سندي و صراحت محتوايي اين روايات به پايه روايات ترتيب نزول نرسد.
براي مثال در روايتي از ابن عباس آمده است كه وقتي « وَأَنذِرْ عَشِرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»
[سوره شعرا(26) ، آيه 125]نازل شد،  به فراز [كوه] صفا رفت و فرياد ياري خواهي برآورد . پرسيدند:‌اين كيست فرياد مي‌كند؟ پاسخ دادند: محمد است: آنگاه نزد او گرد آمدند. اگر كسي خود نمي‌توانست، كسي را مي‌فرستاد كه بنگرد، چه خبر است. ابولهب و قريش آمدند. فرمود: بگوييد اگر به شما خبر دهم كه گروهي در دره‌اند و مي‌خواهند به شما شبيخون بزنند،‌ آيا[سخن] مرا تصديق مي‌كنيد؟ گفتند :‌آري ما جز صدق از تو سراغ نداريم. فرمود : من شما را بيم مي‌دهم: عذابي سخت در پيش است. ابولهب گفت: روزت سياه! آيا ما را براي اين گردآوردي، كه نازل شد: « تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ » [سوره مسد(111)، آيه1].1
ظاهر اين روايت بر نزول سوره مسد بعد از سوره شعراء دلالت دارد؛ ولي به دليل مخالفت آن با روايات ترتيب نزول پذيرفتني نيست. طبق اين روايات سوره تبت، ششمين سوره نازله است و آن بايد حدود سه سال قبل از سوره شعراء نزول يافته باشد .
به‌علاوه روايت مورد بحث با ظاهر آيه شعراء و نيز روايات اسباب نزول ديگري كه ذيل اين آيه آمده و مستفيض‌اند ـ يعني از افراد متعددي مثل براء بن عازب، ابورالع، ابن عباس و ربيعة بن ناجذ رسيده‌اند2 ـ منافات دارد. آن روايت از دعوت عام سخن مي‌گويد و حال آن كه ظاهر آيه شعراء و روايات مستفيض بر دعوت خاص خويشاوندان پيامبر  دلالت دارد. دعوت عام به نحوي كه در آن روايت آمده، بسا واقع شده و مجعول نباشد؛ لكن با آيه مذكور مناسبتي ندارد3. احتمالا قصه مندرج در آن روايت مربوط به آيه « فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ » [سوره حجر(15) آيه 94] است.

2ـ2ـ تمييز سوره‌هاي مكي از مدني

در روايات ترتيب نزول سور ميان سوره‌هاي مكي و مدني تفكيك به عمل آمده است؛ لذا به وسيله آن‌ها مي‌توان اين دو دسته از سوره‌ها را از يكديگر بازشناخت. طبق اكثر اين روايات، 86 سوره ـ يعني از علق تا مطففين ـ در مكه و 28 سوره ـ يعني از بقره تا پايان‌ سوره‌هاي مدني ـ در مدينه نازل شده است.
سوره‌هاي مدني عبارتند از : بقره، انفال، آل‌عمران، احزاب، ممتحنه، نساء زلزله، حديد، محمد ، رعد، رحمن، انسان، طلاق، بينه، حشر، نصر، نور، حج، منافقون، مجادله، حجرات، تحريم، جمعه، تغابن، صف، فتح، مائده و توبه.
اين برابر روايات ابن مسيب از امام علي ، امام صادق  از امام علي ، عطاء از ابن عباس، مجاهد از ابن عباس، كريب از ابن عباس، جابر بن زيد، مجاهد،‌امام صادق  و حسين بن واقد است؛ ليكن معدودي از روايات در تعدادي از سوره‌ها با روايات مذكور اختلاف دارند. روايات ابوصالح از ابن عباس، امام سجاد، عكرمه و حسن بصري و مقاتل سوره مطففين را نيز افزوده‌اند. نيز روايات امام سجاد و ضحاك سوره‌هاي سجده، طور، ملك، حاق، معارج، نبأ، نازعات، انفطار، انشقاق، روم و عنكوبوت را جزو سوره‌هاي مدني آورده‌اند. هم‌چنين روايات ابوصالح از ابن عباس و مقاتل سوره‌هاي سجده، واقعه، عاديات و معوذتين را به سوره‌هاي مدني افزوده و در مقابل سوره‌هاي رعد و رحمن را از آنها كاسته‌اند. همين طور روايات زهري و مجاهد سوره حمد را هم مدني به شمار آورده‌اند؛ لكن اين موارد شاذ و غير قابل اعتنايند.

2ـ3ـ تخمين تاريخ نزول سوره‌ها

اگر چه دقيق‌ترين و اطمينان‌بخش‌ترين شاخص براي تاريخ‌گذاري سوره‌هاي قرآني تصريحات يا اشارات قوي آيات آنها به رخدادهاي زمانمند عهد رسول خدا است،‌ليكن نظر به اين كه سوره‌هاي حاوي چنين تصريحات و اشاراتي بسيار اندك است، ناگزير بايد براي تكميل تاريخ‌گذاري قرآن به شاخصهاي ديگري كه از دقت و اطمينان كمتري برخوردارند،‌روي آورد. يكي از آن شاخصها روايات ترتيب نزول است. از طريق اين روايات مي‌توان تا حدودي تاريخ نزول سوره‌هاي فاقد تصريحات و اشارات مذكور را تخمين زد؛ به اين نحو كه زمان نزول سوره‌هاي تاريخ دار درنظر گرفته شود، سپس با توجه به تقدم يا تأخري كه سوره‌هاي فاقد تاريخ نسبت به‌ آنها دارند، زمان تقريبي نزول آنها معين گردد.
براي مثال، سوره حجر از معدود سوره‌هاي تاريخ دار مكي است؛ چون در آن، آيه « فَاصْدَعْ بِمَاتُؤْمَرُ‌»[سوره حجر(15)، آيه 94] آمده كه اشاره قوي به زمان شروع دعوت علني رسول خدا دارد . امام باقر  و امام صادق  و ابن اسحاق آورده‌اند كه دعوت علني آن حضرت پس از سه سال دعوت سري بوده است4؛ بنابراين سوره حجر در آغاز سال چهارم بعثت نازل شده است. بر اساس آن مي‌توان زمان نزول سوره‌هاي قبل يا بعد از آن را كه فاقد تصريحات يا اشارات قوي به رخدادهاي زمانمندند،‌تخمين زد؛ مثلاً اظهار داشت سوره‌هاي يونس، هود و يوسف كه بلافاصله قبل از سوره حجرات قرار دارند، در حدود سال سوم بعثت نازل شده‌اند يا سوره‌هاي انعام، صافات و لقمان كه بلافاصله بعد از آن قرار گرفته‌اند،‌در حدود سال چهارم بعثت نزول يافته‌اند.

3ـ پيشينه روايات ترتيب نزول

چنان كه آمد، اين روايات به چهارده تن از صحابه و تابعان مي‌رسند. آنان عبارتند از :
1ـ حضرت علي (23 ق . هـ ـ 40)؛ 2ـ ابن عباس (3 ق. هـ ـ 68 ق) ؛ 3ـ امام سجاد  (35 ـ 93 ق)؛ 4ـ جابرن زيد (21 ـ 93 ق ) ؛ 5ـ محمد بن نعمان (م. ح 110 ق)؛ 6ـ مجاهد (21 ـ 104 ق) ؛ 7ـ ضحاك (م ب 100 ق)؛ 8ـ عِكْرِمَه (20 ـ 105 ق)؛ 9ـ حسن بَصْري (21ـ110 ق)؛ 10ـ زُهْري(50 ـ 123 ق)؛ 11ـ عطاء خراساني (50 ـ 135 ق)؛ 12ـ امام صادق  (م 148 ق)؛ 13ـ مُقاتِل بن سليمان (م 150 ق)؛ 14ـ حسين بن واقد(م 159 ق).
درباره متون اين روايات گفتني است، از ميان چهارده روايت مذكور تنها نه روايت متن كامل آنها به دست آمده است و آن به اين جهت است كه اولاً اين روايات در اصل سيزده روايت است؛ زيرا عِكْرِمَه و حسن بصري متن واحدي را روايت كرده‌اند؛ ثانياً در روايات امام سجاد، محمد بن نعمان،‌مجاهد و عطاء خراساني ترتيب بيش از چند سوره نيامده است. به نظر مي‌رسد نقصان در اين روايات از سوي راويان متأخر مانند حَسْكاني (م ب 470 ق) و طَبْرِسي (469 ـ 548 ق) پديد آمده است. آنان به لحاظ آن كه معرفي نخستين سوره منزل در مكه يا مدينه و يا تأييد مدني بودن سوره انسان را منظور داشتند، از آوردن متن كامل روايات مذكور خودداري كرده‌اند.5
در خصوص راويان اين روايات، از قرائتي كه به دست آمده، چنين آشكار مي‌شود كه قريب به اتفاق آنان شاگردان يا شاگردانِ شاگردان ابن عباس هستند و بر اين اساس بايد همه آنان ترتيب نزول سوره‌ها را از وي نقل كرده باشند. ابن عباس نيز از شاگردان صحابه سالخورده‌تري چون علي  و ابي بن كعب بوده است؛ لذا او نيز بايد آن را از همانان نقل كرده باشد.
روايات ترتيب نزول سور به ترتيب تاريخي در آثار ذيل آمده است:
1ـ كتاب ابن عباس ( م 68 ق) : كريب بن ابي مسلم هاشمي مدني ابورشدين مولي ابن عباس در روايت خود آورده كه ترتيب نزول سور را در كتاب ابن عباس يافته است6. پنهان نماند در هيچ يك از تفاسير موجودي كه به ابن عباس نسبت داده شده‌اند، روايت ترتيب سور نيامده است؛ لذا معلوم نيست كتابي كه كريب از آن سخن گفته، چه سرانجامي داشته است.
2ـ نزول القرآن ـ خ، صحاك (م 105 ق) : اين كتاب كهن‌ترين اثري است كه در ترتيب نزول سور به دست آمده است7.
3ـ نزول القرآن عن ابن عباس: عكرمه (25ـ105 ق ) 8.
4ـ نزول القرآن، حسن بصري(21 ـ 111 ق)9.
5ـ تنزيل القرآن ـ ط، محمد بن مسلم زهري (50 ـ 123 ق )10.
6ـ تنزيل القرآن، عطاء خراساني (50 ـ 135 ق)11.
7ـ التفسير ـ خ، مقاتل بن سليمان (م 150 ق): بيهقي پس از آوردن روايت عكرمه و حسن بصري و روايت مجاهد از ابن عباس گويد: « اين حديث و (حديث) مرسل صحيحي كه پيش از آن آمد، شاهدي در تفسير مقاتل و مفسران ديگر دارد12».
8ـ تاريخ اليعقوبي ـ ط : يعقوبي (م ب 292 ق9: او روايت ابوصالح را از ابن عباس در كتاب خود آورده است13.
9ـ فضائل القرآن و مانزل من القرآن بكمة و ما نزل بالمدينة ـ ط، ابن الضربين (ح 200 ـ 294 ق) : او روايت عطاء خراساني را از ابن عباس در اثر خود آورده است14.
10ـ كتاب فيه ما فيه، ابوسهل انماري: او در اثر خود روايات ابن مسيب از علي و ابوصالح و عطاء خراساني از ابن عباس آورده است15.
11ـ التفسير، عبدالله بن محمشاذ (ح قرن 5 ق): او روايات ابن مسبب از علي  و ابوصالح از ابن عباس را در تفسيرش آورده است16.
12ـ كتاب في عدد سور القرآن و آياته و كلماته ـ خ، عمربن محمد بن عبدالكافي (م. ح 400 ق): او روايت عطاء خراساني از ابن عباس را در آن آورده است17.
13ـ كتاب التنزيل و ترتيبه ـ خ، حسن بن محمد نيشابوري (ت 406 ق): او روايت حسين بن واقد را در آن آورده است18.
14ـ المباني لنظم المعاني (م 425 ق): آرتور جفري مقدمه اين كتاب را كه در تفسير قرآن بوده و مؤلفش مجهول است،‌همراه مقدمه تفسير ابن عطيه با نام مقدمتان في علوم القرآن چاپ رسانده است. در اين اثر روايات ابن مسيب از علي  و ابوصالح و عطاء خراساني از ابن عباس آمده است19.
15ـ الفهرست ـ محمد بن اسحاق نديم (م 438 ق) : در اين كتاب روايات محمد بن نعمان (چهار سوره نخست مكي)، مجاهد(سوره‌هي باقيمانده مكي) و عطاء از ابن عباس (سوره‌هاي مدني ) آمده است20.
16ـ دلائل النبوة ـ ط، احمد بن حسين بيهقي (384 ـ 458) : در اين اثر روايات عكرمه و حسن بصري و نيز مجاهد از ابن عباس آمده است21.
17ـ اسباب النزول ـ ط، علي بن احمد واحدي (م 468 ق): در آن روايات امام سجاد ( اولين و آخرين سوره مكي و اولين و آخرين سوره مدني) و عكرمه و حسن بصري (اولين سوره مكي) آورده شده است22.
18 ـ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ـ ط، عبيدالله بن عبدالله حسكاني(م ب 470 ق) : در اين كتاب كه متعلق به يك عالم سني است و حاوي آيات نازله بر اهل بيت  و روايات مربوط مي‌باشد، به جهت تأييد مدني بودن سوره انسان و نزول آن در خصوص حضرت علي  و فاطمه و حسنين  بخشي از روايات ترتيب نزول به شرح ذيل آمده شده است:
روايات عطاء از ابن عباس( در روايتي : سوره‌هاي نخست مدني از بقره تا طلاق، مجاهد از ابن عباس ( نخستني سوره مكي و سوره‌هاي مدني از بقره تا بيَّنه )، ابوصالح از ابن عباس ( هفت سوره نخست مكي و سوره‌هاي نخست مدني از مطففين تا طلاق)، عكرمه و حسن بصري (نخست مكي و سوره‌هاي نخست مدني از مطففين تا بينه در روايتي ، و در روايتي ديگر: دو سوره نخست مكي و سوره‌هاي نخست مدني از مطففين تا طلاق)، عطاء (نخستين سوره مدني، يعني سوره بقره و سوره انسان در روايتي، و در روايت ديگر: سوره‌هاي نخست مدني از بقره تا انسان) و حسين بن واقد (دو سوره نخست مكي و سوره‌هاي نخست مدني از بقره تا حشر)23.
19ـ الايضاح، الاستاذ احمد الزاهد (ح قرن 5 ق9: در آن روايات ابن مسيب از علي  و عطاء از ابن عباس، و عكرمه و حسن بصري آمده است24.
20ـ مجمع البيان في علوم القرآن ـ ط، فضل بن حسن ابوعلي طبرسي: در آن روايات ابن مسيب از علي  ( سه سوره نخست مكي و سوره‌هاي نخست مدني از بقره تا انسان)، عطاء از ابن عباس(فهرست كامل سور9، و عكرمه و حسن بصري (سه روايت نخست مكي و سوره‌هاي نخست مدني از مطققين تا انسان25) . وي اين روايات را ذيل سوره انسان براي تأييد مدني بودن آن آورده است.
21ـ مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرارـ ط، محمد بن عبدالكريم شهرستاني (467 ـ 548 ق): او در مقدمه تفسيرش متن كامل روايات مقاتل از علي، ابوصالح از ابن عباس، مقاتل و ابن واقد را آورده است26.
22ـ البرهان في علوم القرآن ـ ط، محمد بن عبدالله زركشي (745ـ794 ق): در آن روايات ابن عباس، ضحاك، عطاء و مقاتل را به طور كامل و تلفيقي و با ذكر اختلافات در پايان‌ آمده است27.
اينها مهم‌ترين آثاري است كه در آنها روايات ترتيب نزول به اختصار يا به طور كامل آمده است؛ بدون آن كه متن يا سند آنها دقيقاً مورد نقد و ارزيابي قرار بگيرد.

4ـ حجيت روايات ترتيب نزول

اين روايات كه جملگي، تقريباً متن واحدي دارند، به هر دو لحاظ سند و متن قابل اعتنا به نظر مي‌رسند.

4ـ1ـ حجيت سند اين روايات

روايات ترتيب نزول به چهارده تن از صحابه و تابعان مي‌رسد. اگر چه تمام اين راويان جز امام علي  خود شاهد نزول همه سوره‌هاي قرآن نبوده اند و بنابراين به ظاهر نقل آنان مرسل تلقي مي‌شود، لكن از پاره‌اي از قراين اطمينان حاصل مي‌گردد كه سند آنان نيز در اصل به امام علي  يا صحابه ديگري كه خود شاهد نزول همه يا اغلب سوره‌هاي قرآن بوده‌اند، مي‌رسد. اين قراين بدين قرارند:
الف ـ عبدالله بن عباس علاوه بر آن كه خود حدود سي‌ماه شاهد نزول بخشي از قرآن بوده است، اعتراف كرده كه بيشتر دانش تفسير خويش را از امام علي  فرار گرفته است29 ؛ لذا با عنايت به اين كه ترتيب نزول سوره‌ها از آن امام نيز روايت شده بايد گفت به احتمال قوي ابن‌عباس ، ترتيب خود را در اصل از آن بزرگوار نقل كرده است؛ به علاوه ابن عباس گفته است:
من با اصحاب سالخورده رسول خدا از مهاجر و انصار همراه بودم و از آنها درباره جنگهاي رسول خدا و آنچه از قرآن درباره آنها نازل شده بود، مي‌پرسيدم و نزد هر يك از آنان مي‌رفتم ، به جهت خويشاونديم با رسول خدا از آمدنم شادمان مي‌شدند. روزي از ابي‌بن كعب ـ كه از راسخان در دانش [ قرآن] بود ـ درباره آنچه در مدينه نازل شده بود، پرسيدم. پاسخ داد: بيست و هفت سوره در آنجا و بقيه در مكه نازل شد30.
از ذيل اين روايت بوضوح معلوم مي‌شود كه ابي بن كعب يكي از اصحاب سالخورده‌اي بوده است كه ابن عباس ترتيب نزول سوره‌ها را از او آموخته است. ابي بن كعب، شاهد نزول همه سوره‌هاي مدني بوده است؛ زيرا او از اولين كساني بود كه در مدينه به اسلام گرويد31.
گفتني است،‌پاره‌اي قراين نشان مي‌دهد كه نه راوي از راويان چهارده گانه شاگرد بي‌واسطه يا با واسطه ابن عباس بوده‌اند. شاگردان بي‌واسطه،‌جابر، مجاهد،‌ضحاك، عكرمه و حسن بصري، و شاگردان با واسطه، زهري، ابن واقد، عطاء و مقاتل هستند؛ به علاوه برخي از آنان خود در طرق روايات ترتيب ابن عباس قرار دارند؛ مثل مجاهد، ضحاك،‌عكرمه و عطاء . نيز ابن واقد در طريق روايت عكرمه و حسن بصري واقع است.
بنابراين مي‌توان گفت: نه راوي مذكور به احتمال قوي، ترتيب خود را از ابن عباس نقل كرده‌اند و او از امام علي، ابي بن كعب و ديگر صحابه سالخورده روايت نموده است.
ب ـ دو راوي از راويان چهارده‌گانه ـ يعني امام سجاد و امام صادق  ـ از وارثان آثار امام علي  هستند و آنان خود تصريح كرده‌اند كه روايات خود را از روي آثار آن امام نقل مي‌كنند32؛ بنابراين ترتيب آن دو در اصل به آن بزرگوار مي‌رسد.
ناگفته نماند كه در طريق روايت ابوصالح از ابن عباس و نيز طريق زهري شماري افراد متهم به كذب وجود دارد و در بيشتر طرق افرادي مجهول به چشم مي‌خورند؛ مگر در طريق روايت عطاء از ابن عباس و روايت كريب از ابن عباس كه همه افراد آن معروف و موثق‌اند؛ مع الوصف طرق اين روايات غيرقابل اطمينان به نظر نمي‌رسد. مؤيدا اين نظر به شرح ذيل است:
اولاً افرادي كه در بعضي از اين اساتيد، به خصوص سند ابوصالح از ابن عباس، به كذب متهم شده‌اند،‌اين اتهام را رجاليون اهل سنت از روي تعصب مذهبي به آنان زده‌اند. رجاليون اهل سنت معمولا راوياني را كه گرايش به اهل بيت دارند و روايات مربوط به آن بزرگواران را نقل مي‌كنند، منكر الحديث و دروغگو مي‌خوانند. ابوصالح محمد بن سائب كلبي و محمد بن مروان كه در طريق روايت ابوصالح از ابن عباس، قرار دارند، از آن جمله‌‌اند؛ بنابراين به اتهان آنان نبايد اعتنا كرد.
ثانياً مجهول بودن بعضي از روايان اين روايات هرگز به اين معنا نيست كه آنان افرادي موهوم يا غيرموثق‌اند؛ چون استادان مشاهير موثقي چون طبرسي و حسكاني در ميان آنان قرار دارند و آنان در كتب رجال معرفي نشده‌اند و كاملاً بعيد است كه كساني چون آن دو از افرادي موهوم و ناموثق روايت كرده باشند.
جهت اين كه مجاهيلي در اسانيد اين روايات ملاحظه مي‌شود، اين است كه رجاليون و محدثان عمده همت خود را به نقل روايات احكام و معرفي راويان آنها مصروف مي‌كردند.
شهرستاني در خصوص روايات ترتيب نزولي كه در مقدمه تفسيرش آورده ، مي‌نويسد:
[اين روايات] از رجالي موثق و از كتبي معتبر.... نقل شده است و شايد آنها در ديگر تفاسير يافت نشود؛ چرا كه اساساً آنها از چنين رواياتي خالي‌اند. اين امر، نه از آن روست كه مفسران به آنها دست نيافته‌اند يا بر آنها اعتماد نداشته‌اند؛ بلكه از آن روست كه در آنها فايده اندكي بوده و امور مهمي كه آنان را از [توجه به ] اين روايات باز دارد، فراوان بوده است33.
زركشي نيز در زمينه ترتيب سور كه در اثر خود آورده، مي‌نويسد: « اين ترتيب، روايت از موثقان مبتني است34».
ثالثاً كثرت طرق اين روايات به حدي است كه هرگز احتمال تباني راويانشان بر كذب و جعل نمي‌رود؛ به خصوص آن كه راويان انها هرگز گرايش مذهبي و سياسي واحد نداشته‌اند؛ به علاوه طرق اين روايات هرگز در يك واسطه مشتركي به هم پيوند نمي‌خورد تا احتمال جعل آن روايات توسط او برود؛ بنابراين احتمال مجعول بودن اين روايات منتفي است.
ممكن است گفته شود، از ميان راويان چهارده گانه تنها امام علي  شاهد نزول همه سوره‌هاي قرآن بوده است، لكن در طريق او مجاهيل متعددي قرار دارند. ديگر راويان نيز هيچ يك شاهد وحي تمام سوره‌ها نبوده‌اند؛ لذا آنان يا از كساني كه خود شاهد وحي بوده‌اند، روايت كرده‌اند كه در اين صورت روايت آنان مرسل و نامعتبر خواهد بود يا از راه نظر و اجتهاد بدست آورده‌اند كه در اين صورت تنها براي خودشان حجيت دارد؛ بنابراين هرگز اين روايات قابل اعتماد نيستند35.
پاسخ اين است كه اساساً در خصوص راويان اين روايات سه احتمال متصور است:
اول اين‌كه آنان اين روايات را جعل كرده باشند؛
دوم اين كه آنان آنها را از راه نظر و اجتهاد بدست آورده باشند؛
سوم اين كه آنان آنها را از شاهدان وحي اخذ كرده باشند؛
احتمال اول ـ همانطور كه پيش از اين آمد ـ كاملاً منتفي است. احتمال دوم نيز غير قابل اعتناست؛ چون:
اولاً معقول نيست آنان در حالي كه مي‌توانند ترتيب نزول سور را از راه آسان و مطمئن ـ يعني اخذ از شاهدان وحي ـ بدست آورند، به راه دشوار و غير مطمئن ـ يعني استنباط خود از روي قراين ـ روي بياورند36.
ثانياً بعيد است اين تعداد از راويان از راه اجتهاد اين چنين به وحدت نظر برسند كه جملگي تقريباً ترتيب واحدي را درباره ترتيب نزول سور عرضه كنند.
گذشته از اين ، مگر خردمندانه است كه به اجتهاد كساني چون ابن عباس و شاگردان او كه نسبت به زمان رسول خدا  قريب العهد بوده‌اند و در خصوص ترتيب نزول سور قطعاً به شواهد فراواني دسترسي داشته‌اند و خوشبختانه جملگي تقريباً به نظر واحدي نايل آمده‌اند، بي‌اعتنا بود؟
بدين ترتيب با ابطال احتمال اول و تضعيف احتمال دوم، قوت احتمال سوم كاملاً آشكار مي‌شود.
امكان دارد گفته شود،‌اگر چنين است كه آنان ترتيب نزول سوره‌ها را از شاهدان وحي اخذ كرده‌اند، چرا آن را به آنان اسناد نداده‌اند؟
پاسخ اين است كه :
اولاً اسناد در ميان صحابه و حتي تابعان مرسوم نبوده است و آن از اوايل قرن دوم ترويج شد37 و انتظار اسناد دادن از كساني كه آن در ميانشان مرسوم نبوده. نابجاست .
ثانياً چنان كه پيش از اين آمد، به احتمال قوي ترتيب نزول سوره‌ها در اصل از امام علي  اخذ شده است و نقل حديث از آن امام در زمان بني‌اميه جرم به شمار مي‌آمده است؛لذا راويان پرهيز داشتند كه احاديث خود را به آن بزرگور اسناد دهند 38 ، بنابراين عدم اسناد اين روايات به امام علي طبيعي است.

4ـ2ـ حجيت متن اين روايات

برخي با نظري سطحي كه به متن روايات ترتيب نزول افكنده‌اند،‌ آنها را داراي اشكالات چندي يافته‌اند:
يكي آن كه آنها ترتيب نزول سوره‌ها را به طور متفاوت گزارش كرده‌اند و ميان آنها تعارض وجود دارد؛
دوم آن كه مضامين برخي از سوره‌هايي كه در اين روايات مدني به شمار آمده‌اند، مانند سوره‌هاي رحمن، انسان‌، زلزله و رعد با مضامين سوره‌هاي مكي مشابهت دارند.
سوم آنكه برخي از سوره‌ها مانند معوذتين، عاديات و معارج بنا بر پاره‌اي روايات اسباب نزول ، مدني به شمار آمده‌اند؛ اما روايات ترتيب نزول، آنها را در ميان سوره‌هاي مكي آورده‌اند؛
چهارم آنكه روايات اسباب نزول، زمان نزول بعضي از سوره‌ها مانند حشر و جمعه را مقدم‌تر از زماني نشان مي‌دهند كه روايات ترتيب نزول بر آن دلالت دارند و به عكس روايات اسباب نزول، زمان نزول برخي از سوره‌ها مانند ممتحنه وحديد را مؤخرترين زماني معين كرده‌اند كه روايات ترتيب نزول بدان اشاره دارد.
مع‌الوصف اين اشكالات ، اعتبار روايات ترتيب نزول را از ميان نمي‌برد؛ چون:
اولاً بيشتر تعارض‌هايي كه در ميان اين روايات مشاهده مي‌شود، در اثر پس و پيش شدن يا افتادگي يك يا چند سوره و يا تصحيف لفظي به لفظ ديگر به وجود آمده است و اين عيوب در اين گونه روايات كه طولاني‌اند و كمتر مورد توجه علماي اسلامي بوده‌اند، اجتناب ناپذير است و كاملاً روشن است كه آنها در اثر سهل‌انگاري راويان و ناسخان در نقل و استنساخ پديد آمده است.
خوشبختانه به لحاظ كثرت اين روايات، عيوب مذكور با كنار هم نهادن متون روايات و مقايسه آنها با يكديگر قابل رفع است؛ به علاوه به فرض آن‌كه اين تعارض‌ها ظاهري نباشند و در اثر خطا پديد نيامده باشند، اين روايات به لحاظ سندي، پاره‌اي بر پاره‌اي ديگر ترجيح دارند و چنان كه آمد،‌ سند روايت عطاء از ابن عباس و روايت كريب از ابن عباس نيز معتبر است؛ لذا مي‌توان با رجحان آن و كنار نهادن روايات ديگر به رفع اين تعارض نايل آمد.
ثانياً صرف مشابهت مضامين سوره‌ا دليل قاطعي بر مكي و مدني بودن آنها نيست و تا در خود سوره‌ها تصريح يا اشره قوي به رويدادهاي خاص مكي يا مدني نشده باشد، نمي‌توان به مكي يا مدني بودن آنها حكم كرد. دليلي وجود ندارد كه اگر در سوره‌اي مضاميني درباره بهشت و دوزخ يا لطف و احسان الهي ملاحظه شد، به مكي بودن آن سوره حكم داد. چنين مضامين عامي به دوره خاصي اختصاص ندارد و مي‌تواند هم در مكه و هم در مدينه نازل شده باشد.
ثالثاًتا در سوره‌اي به يكي از رويدادهاي خاص مكي يا مدني تصريح يا اشاره قوي نشده باشد، به صرف روايات اسباب نزولي كه ذيل آن سوره آمده، نمي‌توان آن را مكي يا مدني به شمار آورد؛ زيرا اين روايات علاوه بر ضعف و بطلان، بسياري از آن‌ها قصصيرا كه مناسب مضامين سوره‌اي بوده است،بر آن سوره تطبيق داده‌اند؛ لذا مفسران اهل تحقيق،‌اغلب آنها را بر مصداق حمل كرده‌اند؛ نه بر سبب نزول .
رابعاً همين حقيقت درباره سوره‌هايي هم كه بنا بر روايات اسباب نزول، زمان نزولشان از زماني كه روايات ترتيب نزول بر آن دلالت دارند،‌مقدم‌تر يا مؤخرترند، صدق مي‌كند؛ لذا چنانچه در خود اين سوره‌ها به رخداد زمانمندي تصريح يا اشاره قوي نشده باشد، نبايد به مضمون روايات اسباب نزول اعتنا كرد.
خامساً سوره‌هايي مثل حشر، جمعه، ممتحنه و حديد هر يك از دو يا چند فقره قابل تفكيك تشكيل شده‌اند؛ لذا محتمل است كه تدريجي النزول بوده و فقرات آنها در فواصل زماني مختلفي نازل شده باشند؛ بنابراين مي‌توان روايات ترتيب نزول را با روايات اسباب نزول اين گونه جمع كرد كه روايات ترتيب نزول ناظر به فقره‌اي از آن سوره‌ها و روايات اسباب نزول ناظر به فقره‌اي ديگر از آنهاست.

5ـ معرفي چند پژوهش مبتني بر روايات ترتيب نزول

متأخرين با چاپ مصحفي در مصر به سال 1337 ق كه در آن در صدر هر سوره، ترتيب نزول آن و مكي و مدني آيات آن ذكر گرديده بود39، درصدد برآمدند، با اتكاي بر آن، آثاري درباره سيره پيامبر اسلام يا تفسير قرآن فراهم كنند.
قبل از معرفي مهمترين آنها گفتني است كه ظاهراً ترتيب نزول مندرج در مصحف مذكور از روايت عطاء خراساني از ابن عباس اخذ شده است؛ منتهي با دو تصرف:
يكي آنكه چون در ترتيب نزول مذكور سوره فاتحه نيامده است، اين سوره را طبق روايت ابو صالح از ابن عباس پس از سوره مدثر، در رديف پنجم، قرار داده‌اند:
ديگر اين كه با توجه به رواياتي كه سوره نصر را آخرين سوره منزل شمرده‌اند، اين سوره كه در روايت عطا از ابن عباس پس از سوره حشر آمده بود، در مصحف مذكور آخرين سوره معرفي شده است.

5ـ1ـ تفسير « بيان المعاني ـ ط»

در سال 1355 ق يكي از مفسران مسلمان به نام سيد عبدالقادر ملا حويش آل غازي موافق همان ترتيب نزولي كه در مصحف مذكور آمده بود، تفسيري تحت عنوان بيان المعاني علي حسب ترتيب النزول تأليف كرد؛ بدون آن كه در ترتيب پيش گفته تغييري به هم رساند.
وي خود را اولين مفسري مي‌داند كه بدين ترتيب به تفسير قرآن پرداخته‌ است و سبب اهتمام بدان را فوايدي مي‌شمارد كه بر آن مرتب مي‌گردد. ايشان مي‌گويد:
بايد دانست كه بي‌ترديد تفسير قرآن مطابق نظر امام علي ـ كرم الله وجهه ـ پرفايده است؛ زيرا ترتيب نزول غير از (ترتيب ) تلاوت است و علما چون آن را به ترتيب مصاحف تفسير كردند، ناگزير شدند كه با عبارات تكراري بدان اشاره كنند؛ زيرا اختلافي كه ميان ترتيب قرآن در مصاحف و ترتيب نزول هست، تكرار را ايجاب مي‌كند و به قطور شدن تفاسير مي‌انجامد . اختلاف در اسباب نزول و ناسخ و منسوخ، و قبول و رد آنها نيز از همان ناشي گرديده است. من طي جستجويي دريافتم كسي قبلاً به تفسيري از قرآن نپرداخته است كه متناسب اشاره امام باشد و خواننده را از رنج آن اختلافات برهاند و چگونگي نزول قرآن را به او بشناساند و به اسباب نزول آن بياگاهاند و لذت معاني و مزه اختصار مباني‌اش را به صورت آسان و روان و خلاصه و خالي از رد و قبول و سالم از عيب و علت و محفوظ از خطا و لغزش به او بچشاند40.
شايان ذكر است، عبدالقادر از سويي به توقيفي بودن ترتيب سوره‌ها و نيز ترتيب آيات آنها عقيده دارد و همين‌طور قايل است كه پاره‌اي از آيات مدني در سوره‌هاي مكي و بالعكس، و نيز پاره‌اي از آيات متأخرالنزول در سوره‌هاي متقدم النزول و بالعكس وجود دارد و اين به دستور پيامبر  صورت گرفته است؛ ولي از سوي ديگر ترتيب سور مصاحف را ناديده گرفته و به قول خود طبق نظر امام علي تفسيري به ترتيب نزول فراهم مي‌آورد. جمع اين دو عقيده در خصوص ترتيب سوره‌ها براي او مشكلي پديد نمي‌آ‎ورد؛ اما در مورد ترتيب آيات براي او ايجاد مشكل مي‌كند؛ لذا در تفسيرش به خود اجازه نمي‌دهدكه آيات را از جايشان تغيير داده، به ترتيب نزول بياورد؛ به اين دليل كه ترتيب ايات سوره‌ها توقيفي است و اين كار، نظام قرآن را از هم مي‌گسلد. وي در اين گونه موارد اشاره مي‌كند كه آن آيات در زمان ديگري نازل شده است.
روش بحث عبدالقادر در خصوص آيات و سور قرآن بدين ترتيب است كه در صدر تفسير هر سوره، مكي و مدني آيات آن را ياد كرده؛ سپس چنانچه درباره نسخ آياتي از آن قولي رسيده باشد، به ذكر آن مبادرت مي‌ورزد. وي معمولا قول به نسخ را در صورتي كه با شروط اصولي نسخ منافات داشته باشد، رد مي‌كند41؛ سپس اگر ذيل آياتي، اسباب نزولي روايت شده باشد، به نقل آن مي‌پردازد و اگر روايتي بر تقدم يا تأخر نزول آن آيات دلالت داشته باشد، درباره تاريخ نزول آن نيز اظهار نظر دارد42. نيز به ندرت با عنايت به ترتيب نزول به نقد روايات اسباب نزول مي‌پردازد؛ براي مثال پس از نقل روايتي از ابن عباس مبني بر اين كه سوره مسد پس از ايه «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ »43[سوره شعرا(26)، آيه 125] نازل شده، گويد:
صحيح نيست كه اين سبب نزول آن باشد؛ زيرا اين آيه پس از آن (سوره) نازل شده و درست نيست كه مؤخر سبب مقدم باشد؛ هم‌چنان كه درست نيست مقدم ناسخ مؤخر باشد... 44.

5ـ2ـ كتاب « التفسير الحديث»

دو سال پيش از آنكه تفسير عبدالقادر از چاپ درآيد، به سال 1380 ق مفسر ديگري به نام محمد عزه‌دروزة بر اساس ترتيب نزول مندرج در همان مصحف پيش گفته تفسيري را با عنوان التفسير الحديث علي حسب ترتيب النزول تأليف كرد . اين قرينه‌اي است بر اين كه وي در هنگام تأليف اثرش اطلاعي از اثر عبدالقادر نداشته است. او برخلاف عبدالقادر در ترتيب نزول مذكور تغييراتي چند به هم رساند: به اين ترتيب كه سوره فاتحه را از رديف پنجم به صدر ترتيب آورد وسوره‌هاي رعد،‌ حج،‌رحمن، انسان و زلزله را در دنباله سوره‌هاي مكي جاي داد و سوره‌هاي حشر و جمعه را پيش از سوره احزاب قرار داد و سوره‌هاي ممتحنه و حديد را قبل از سوره توبه آورد.
دروزه در خصوص مزيت چنين تفسيري از قرآن مي‌نويسد:
ما بر آن شديم كه ترتيب تفسير را بر وقف ترتيب سوره‌ها قرار دهيم به اين صورت كه نخستين سوره مفسر، [سوره حمد و پس از آن] سوره علق باشد؛ سپس سوره قلم؛ زان پس سوره مزمل تا آن كه سوره‌هاي مكي پايان پذيرد؛ پس از آن سوره بقره؛ سپس سوره انفال تا آنكه سوره‌هاي مدني خاتمه يابد؛ زيرا معتقديم چنين روشي برترين روش فهم قرآن و خدمت بدان است؛ چون بدين وسيله مي‌توان لحظه به لحظه سيره نبوي را دنبال كرد؛ به علاوه مي‌توان حالات و مراحل نزول را به شكلي روشن و دقيق‌تر پي‌گرفت و بدين ترتيب خواننده در فضاي نزول قرآن و شرايط و مناسبات و غايات و مفاهيم آن قرار مي‌گيرد و حكمت نزول برايش نمايان مي‌شود45.
درباره روش درزوه گفتني است: وي در اين خصوص از منابع مختلف بهره گرفته است؛ نظير روايات ترتيب نزول و سبك و مضمون سوره‌ها و روايات تاريخي.
نامبرده در بسياري از موارد،‌روايات اسباب نزول را مورد نقد قرار داده؛ مثلاً در رد اين سخن ابن عباس كه سوره مسد پس از «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» [سوره شعرا(26)، آيه 125] نازل شده، مي‌نويسد:
ما در اين سبب نزول و مناسبت نزولي كه براي اين سوره روايت شده، ترديد داريم. سياق آيه شعراء‌ دلالت ندارد بر اين كه در دوره اوليه نازل شده باشد و روايات خاطر نشان مي‌سازند كه دعوت پيامبر  از نزديكانش طبق آيه مذكور سوره شعراء پس از چند سالي از آغاز دعوت بوده است؛حال آن‌كه سوره مسد در همان اوايل نزول يافته است؛ حتي ترتيب آن را ششم قلمداد كرده‌اند 46.
نيز در بسياري از موارد روايات مكي و مدني را رد مي‌كند؛ مثلاً ذيل آيه « وَ مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدرِه»[سوره انعام(6)، آيه 91] مي‌نويسند:
مصحف مورد اعتماد ما روايت مي‌كند كه اين آيه مدني است و مفسران روايتي را آورده‌اند كه خاطر نشان مي‌سازد، مناقشه‌اي ميان پيامبر  و يكي از احبار يهود مدينه رخ داد. پيامبر  به تورات كه خدا آن را [ بر آنان ] نازل كرده بود، استشهاد كرد؛ آنگاه آن شخص يهودي سوگند خورد كه خدا هيچ چيزي را بر هيچ كسي نازل نكرده است ولي اين آيه در ميان ايات مكي قرار دارد و سياق آنها از انسجام كاملي برخوردار است. مضمون روايت نيز درست نيست؛ چون بسيار بعيد است كه حبري يهودي نزول تورات را از جانب خدا بر موسي در حالي انكار كند كه هستي يهوديان و دين آنان بر آنان مبتني است؛ لذا ما مكي بودن آن آيه را ترجيح مي‌دهيم؛ بلكه بر آن قطع داريم 47.

5ـ3ـ كتاب « سيرة الرسول»

دروزه پس از تأليف تفسيرش كتاب را به نام سيرة الرسول، صور مقتبسة من القرآن الكريم تأليف كرد . وي در اين كتاب بر پايه آياتي از قرآن كه راجع به زندگي پيامبر  است،‌كليه موضوعات مربوطه را به ترتيب نزول بررسي و گزارش كرده است. او در طي اين كتاب به موضوعاتي چون رفتار مشركان،‌ اهل كتاب و مؤمنان و نيز يكايك احكام شرعي پرداخته و سير تاريخي هر يك از آنها را بيان كرده است.
دروزه درباره روش كار خود در اين كتاب و دشواري‌هاي آن چنين آورده است:
ما دوست داشتيم اين صور متنوع [از زندگي پيامبر ] را دوره به دوره عرضه كنيم؛ ولي چنان كه روشن است، موارد تشابه [ميان آيات] ـ كه بدان اشاره كرديم ـ اين كار را دشوار ساخته است؛ به علاوه شناخت صحيح تاريخ نزول سوره‌ها و گروه‌هاي قرآني مكي دشوار است؛ البته رواياتي كه ترتيب نزول سوره‌ها رسيده، قدري اين دشواري را كاهش مي‌دهد.
قرايني كه در مضامين سوره‌ها و گروه‌هايي از آيات است، صحيح بودن يا قريب الصحه بودن بسياري از اين روايات را الهام مي‌كند؛ لذا بر آن شديم كه در بررسي اين دوره و ترسيم صور قرآني آن به شيوه‌اي عمل كنيم كه ميان ملاحظه زمان در حد امكان و قرار دادن صور در چارچوب موضوع مستقل سازگاري ايجاد كنيم.
ما پس از اين سخن جدولي را پيشاروي خواننده خواهيم نهاد كه حاوي ترتيب‌هاي نزول رسيده درباره سوره‌هاي مكي است. آنها به احتمال زياد بر روايات و بررسي‌هاي نقلي مبتني است و خواننده خواهد ديد كه بسيار به هم نزديك‌اند؛ طوري كه احتمال قريب الصحه بودن ترتيب‌هاي مذكور تقويت مي‌كند. ما تأكيد داريم كه در بررسي سيره و مراحل آن در دوره مكي از آنها استفاده كنيم.
مع‌الوصف احتمال ندارد، گروه‌هايي از [آيات]اش به طور پراكنده نازل شده باشد؛ زيرا از جمله اموري كه شايان توجه است اين است كه مضامين و نظم سوره‌اي كوتاه و مسجع در درجه اول و پيوستگي فقرات در بسياري از سوره‌هاي متوسط و بلند غير مسجع ولي برخوردار از وحدت موضوعي به نحو عام در درجه دوم،‌ملهم اين معنايند كه بيشتر سوره‌هاي مكي يكجا نازل شده‌اند.
هم‌چنين مي‌تواند ملهم اين معنا باشد كه سوره‌هايي كه گروه‌هاي [آيات ] شأن جدا جدا نزول يافته، [نزول گروه‌هاي آياتشان] پي در پي بوده است و نزول گروه‌هايي از [آيات ] ديگر سوره‌ها ميان آنها فاصله نيانداخته است....
گاهي اشكال مي‌شود كه وجود آيات مدني در سوره‌هاي مكي موجود مي‌گردد،‌ در پذيرش نزول يكباره اين سوره‌ها يا انضمام فقرات يا مرتب ساختن آيات آنها از دوره مكي به همان صورتي كه در مصحف آمده، درنگ كرد؛ اما بدان معتقد نيستيم؛ زيرا آياتي كه مدني بودن آنها به ثبوت رسيده باشد يا سوره‌هايي كه چنين آياتي را در برداشته باشند،‌فراوان نيستند و تناسب آنها دلالت بر اين دارد كه در ترتيب آيات سوره‌هاي مكي و انضمام فقرات آنها تغيير زيادي در دوره مدني پديد نيامده است47.
شايان ذكر است دروزه در جدولي كه بدان اشاره شد،‌ترتيب‌هايي را كه در مصحف فؤاد، تفسير خازن، تفسير مجمع البيان و الاتقان سيوطي آمده و از كساني چون ابن عباس، حسن بصري و عكرمه، و جابربن زيد نقل شده، آورده است49.

5ـ4ـ كتاب « پيامبري و ...»

از سال 1361 ش جلال الدين فارسي بر پايه ترتيب سور مصحف منسب به امام صادق  ـ كه موافق زمان نزول است ـ يك دوره سيره پيامبر  به نام‌هاي پيامبري و انقلاب، پيامبري و جهاد و پيامبري و حكومت تأليف كرد.
نامبرده در مقدمه كتاب نخستش تصوير جدولي را از تفسير شهرستاني بر اساس چند روايت ترتيب نزول آورده است. اين روايات عبارت‌اند از: 1ـ روايت مقاتل؛ 2ـ روايت مقاتل از اميرمؤمنان: 3ـ روايت ابن عباس؛ 4ـ روايت ابن واقد؛ 5- روايت امام صادق  . وي به ترتيب‌هاي عكرمه، حسن بصري، جابربن زيد و محمد بن نعمان نيز اشاراتي دارد و در تأييد آنها مي‌نويسد:
در جريان مطالعه و تحقيق ديدم كه سياق آيات و دلالت تاريخي آن گواه بر صحت ترتيب نزول منقول است . اسناد و روايات تاريخي و بسياري از شأن و اسباب نزول‌ها و احاديث بر حصت ترتيب نزول آيات و وقايع به همان‌گونه كه در روايت امام صادق  و ابن عباس آمده است، گواهي مي‌دهند . بدين سان قرآن ـ به عنوان تاريخ عصر رسالت ـ و روايت صحيح ترتيب نزول و اسناد تاريخي هم‌داستان شده‌اند50.
فارسي علي‌رغم چنين تأييدي كه در مقدمه كتابش از ترتيب روايي نزول سوره‌ها به عمل آورده، نظير دروزه ترتيب تعدادي از سوره‌ها را تغيير داده است؛ سوره‌هاي حشر، منافقون و نور را به ترتيب پيش از سوره احزاب، و سوره‌هاي فاتحه، نساء، ممتحنه، فتح و زلزله را به ترتيب پس از آن نهاده، و سوره‌هاي حج،‌نصر و مجادله را به ترتيب پس از سوره بينه آورده است.
وي ظاهراً نظير دروزه معتقد است كه فقرات شماري از سوره‌هاي تدريجي النزول پي‌در پي نازل نشده است؛ لذا مشاهده مي‌شود كه فقرات برخي از سوره‌هاي را پي‌ در پي نياورده، فقراتي از ديگر سوره‌ها را در ميان آنها جاي داده است؛ مثلاً به ترتيب فقره سوره‌هاي ذيل را به دنبال يكديگر ترجمه و شرح كرده و فقرات ديگر آنها را پس از چند سوره ديگر آورده است: علق 1ـ5، قلم 1ـ4، مزمل 1ـ9،‌مدثر1ـ10 51.
مؤلف در بسياري از موارد به تاريخ گذاري آيات و سوره‌ها اهتمام مي‌ورزيد اغلب براي آن سندي ارائه نمي‌دهد؛ به طور مثال، در حالي كه اغلب روايات آ‎غاز نزول قرآن را در ماه رمضان گزارش كرده‌اند، وي نزول مطلع سوره علق را در 27 رجب مقارن مبعث مي‌داند و بدون استناد به روايتي نزول مطلع سوره‌هاي قلم و مزمل را نيز در ماه رجب و نزول مطلع سوره‌هاي مدثر و مسد را در ماه شعبان و نزول سوره تكوير را در ماه رمضان سال اول مي‌داند52.
نامبرده در تفكيك هر سوره و تعيين ترتيب نزول آنها نيز از روي ذوق و سليقه عمل مي‌كند؛ براي مثال آيات 1 و 2 سوره مسد را بعد از مطلع سوره مدثر و آيات 3 و 4 آن را پس از سوره انشراح آورده است53؛ در حالي آيه سوم سوره مورد بحث با واو عطف شروع شده « وَامْرِأَتُهة حَمَّالَةَ الْحَطَب » و بعيد است كه چنين فقره‌اي به طور مستقل نازل شده باشد.
وي در ترتيب قصه‌ها به تناقضات آشكاري گرفتار آمده است؛ به طور مثال، پس از آنكه وقايع سال دهم بعثت از جمله وفات ابوطالب  را گزارش كرده 54، جزو وقايع سال يازدهم ذيل آيات 91 و 92 سوره نحل مي‌نويسد:
عثمان بن مظعون در حالي كه سخت تحت تأثير قرار گرفته است، برخاسته و از رسول خدا خداحافظي مي‌كند و نزد ابوطالب مي‌رود و آن دو آيه را برايش مي‌خواند، ابوطالب از آن خوشش مي‌آيد و ...55.
6ـ بنابرآن‌چه در اين نوشتار آمد، روايات ترتيب نزول علي‌رغم پاره‌اي از زواياي مبهمي كه دارد و در شماري از سوره‌ها با روايات ديگر به ظاهر متعارض به نظر مي‌رسد، هم‌چنان به جهت موافقت كلي با قراين معتبر تاريخي و تعدد طرق و نيز فوايد فراواني كه بر تحقيق به روي آنها مترتب است، در خور مطالعه و پژوهش تلقي مي‌شود.

منابع و پي‌نوشت‌ها

* دكتر جعفر نكونام در سال 1343 ش در گلپايگان به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي تا پايان متوسطه را با اخذ ديپلم اقتصاد در همان جا به پايان برد . سپس در رشته دبيري الهيات مشغول به تحصيل شد. در سال 68، دوره كارشناسي ارشد را در رشته علوم قرآن و حديث در دانشگاه تهران گذراند. در سال 1373 در همان رشته از پايان‌نامه دكتر خود تحت عنوان پژوهشي در روايات ترتيب نزول در دانشگاه تربيت مدرس دفاع كرد. وي از سال 1374 تاكنون به عنوان عضو هيأت علمي دانشگاه قم تدريس مي‌كند . از ايشان كتاب‌هاي پژوهشي در مصحف امام علي  وچكيده پايان‌نامه‌هاي علوم قرآني و چندين مقاله منتشر شده است. هم‌اكنون علاوه بر تدريس، سردبيري مجله صحيفه مبين را نيز بر عهده دارد.
1ـ سيوطي: الدرالمنثور في التفسير المأثور، ط 1، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 ق، ج 5، ص 180.
2ـ همان، ص 181 و عبيدالله بن عبدالله حسكاني: شواهد التنزيل، ط1، تهران،‌وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، 1411 ق، ج 2، ص 542 ـ 548 و مجلسي: بحار الانوار،‌ط 2، بيروت، مؤسسة الوفا، 403 ق، ج 18، ص 178 و 191 و 214212 ـ 215.
3ـ عبدالقادر ملاحويش آل غازي عاني: بيان المعاني ، ط 1، دمشق، مطبعة الترقي، 1382 ق، ج 1، ص 12 و محمد عزة دروزه: التفسير الحديث، بي‌چا، القاهرة، داراحياء‌الكتب‌العربية، 1383 ق، بي‌تا، ج 1، ص 123.
4ـ مجلسي: پيشين، ج 18 ص 177 و سيوطي : پيشين ، ج 4، ص 201.
5ـ براي آشنايي با متون اين روايت بنگريد به: مؤلف: پژوهشي در ترتيب روايي نزول قرآن (پايان‌نامه)، ص 309ـ315.
6ـ احمد بن بحيي بلاذري: انسان الاشراف، ط 1، بيروت، منشورات الاعلمي للمطبوعات، 1394ق، ج 1، ص 109. ناگفته نماند كه از ديگر كساني كه ترتيب نزول سور را از ابن‌عباس روايت كرده‌اند، كريب و ابوصالح (م.ح 110 ق)هستند؛ بنابراين مجموع راويان ترتيب او به يازده تن مي‌رسد.
7ـ محمد رضا جلالي : اسباب النزول ، دائرة المعارف اسلامية الشيعية ط 1، بيروت ، دارالتعارف للمطبوعات، 1410 ق، ج 4، ص 62.
8ـ محمد بن اسحاق نديم: الفهرست، تحقيق رضا تجدد، بي‌چا ، تهران، بي‌نا، 1350ش، 51 و 57..
9ـ همان.
10ـ محمد‌بن مسلم زهري: تنزيل القرآن بمكة و المدينة بتلوالناسخ و المنسوخ له، ط 2، بيروت ،‌مؤسسه الرسالة 1408 ق.
11ـ محمد بن علي داوودي: طبقات المفسرين، بي‌چا، بيروت، دارالكتب العملية، بي‌تا، ذيل همان نام.
12ـ احمد بن حسين بيهقي: دلائل النبوة، ط 1، بيروت،‌دارالكتب العلمية ، 1405 ق، ج 7، ص 142ـ144.
13ـ احمد بن واضح يعقوبي: تاريخ اليعقوبي، بي‌چا، بيروت، دارصادر، بي‌تا، ج 2، ص 33 و 43.
14ـ ابن ضريس: فصائل القرآن و ...، ط1، دمشق، دارالفكر 1408 ق، ص 33 ـ 35.
15ـ «مقدمة المباني» ، مقدمتان في علوم القرآن، تصحيح دكتر آرتور جفري، بي‌چا، مصر، مكتبة‌الخانجي، 1375 ق، 10ـ12.
16ـ حسكاني : پيشين، ص411.
17ـ فؤاد سزگين: تاريخ التراث العربي، ط 2، قم، مكتبة آية الله المرعشي، 1412 ق، م، ج 1، ص406 و ابوعبدالله زنجاني؛ تاريخ القرآن، بي‌چا، تهران، منطمة الاعلام الاسلامي، 1404 ق، ص55.
18ـ فؤاد سزگين: پيشين 109.
19ـ « مقدمة المباني »، پيشين، 10ـ12.
20ـ نديم: پيشين، طهران 28 و بيروت 37ـ39.
21ـ بيهقي: پيشين، ج 7، ص 143ـ144.
22ـ علي‌بن احمد واحدي: اسباب النزول، بي‌چا، بيروت، دارالكتب العلمية، بي‌تا، افست قم، انتشارات الرضي، 1361 ش، ص6.
23ـ حسكاني : پيشين، ج2،‌ص 409ـ410.
24ـ فضل بن حسن طبرسي: مجمع البيان، ط2، بيروت، دارالمعرفة، 1408 ق، ج 9-10، ص 613.
25ـ همان.
26ـ محمد بن عبدالكريم شهرستاني: مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار، ط1، تهران، شركة نشر احياء كتاب 1376 ش، ج 1، ص 292 ـ 298.
27ـ محمد بن عبدالله زركشي: البرهان في علوم القرآن، ط1، بيروت، دارالفكر، 1408 ق، ج ، ص 250ـ258.
28ـ عبدالرحمن سيوطي: الاتقان في علوم القرآن، ط2، بيروت، دارالكتب العلمية،
1411 ق، ج 1،‌ص 18 و 51.
29ـ مجلسي: پيشين، ج40، ص 157 و ج 89، ص 93 و 105.
30ـ ابن سعد: الطبقات، بي‌چا، بيروت، دار صادر، 1405 ق، ج 1، ص 371 و سيوطي ؛ پيشين، ج 1، ص 17.
31ـ محمد بن احمد ذهبي: سير اعلام النبلاء، ط 7، بيروت، مؤسسة الرسالة ، بي‌تا، ج‌1، ص 398.
32ـ محمد بن حسن صفار: بصائر الدرجات، بي‌چا، قم، منشورات مكتبه آية الله المرعشي، 1404 ق، ص 299.
33ـ شهرستاني: پيشين، ج1، ص 127.
34ـ زركشي: پيشين، ج 1، ص 250.
35ـ محمد حسين طباطبايي: قرآن در اسلام، بي‌چا، قم، دفتر انتشارات اسلام، 1361 ش، ص 127.
36ـ محمد كاظم شاكر: تاريخ قرآن(جزوه درسي)، دانشگاه قم، 1376 ش، ص 28ـ30.
37ـ ابن ابي حاتم، عبدالرحمن؛ الجرح و التعديل، ط1، حيدرآباد، مجلس دائرة‌المعارف‌العثمانية، 1372 ق، ج 8، ص 74.
38ـ يوسف، مزي: تهذيب الكمال في اسماء الرجال، ط3، بيروت، مؤسسه الرسالة، 1408 ق، ج6، ص 123.
39ـ محموددر اميار: تاريخ قرآن، چ2، تهران، انتشارات اميركبير، 1362ش، ص 662.
40ـ عاني: پيشين، ج1، ص4.
41ـ همان 75و 86 و 101ـ102 و 106.
42ـ همان 69 و 101ـ102.
43ـ سوره شعرا، آيه 125.
44ـ همان 121.
45ـ همان ، ج 1، ص 8.
46ـ دروزه : پيشين، 123.
47ـ دروزه : پيشين، ج 4، ص 190ـ191.
48ـ دروزه : سيرة‌الرسول، ج 1، ص 143ـ144.
49ـ همان 145ـ149.
50ـ جلال الدين فارسي: پيامبري و انقلاب، چ3، تهران، انتشارات اميد، 1361ش، 18ـ19.
52ـ همان: 52ـ62.
53ـ همان: 60 و 72.
54ـ همان: 346.
55ـ همان : 376.

 
شنبه 25 شهریور 1391  2:37 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

هدف از نزول قرآن

هدف از نزول قرآن

علی پناه اشتهاردی

 

اشاره:

استاد معظم شیخ علی‏پناه‏اشتهاردی از مجتهدان بنام، نویسندگان برجسته و پرکار و مدرس توانمند درسهای خارج فقه، و اصول، و رجال و حدیث در حوزه علمیه قم می‏باشد.
تصحیح صدها عنوان کتاب دینی، تصحیح دهها نسخه خطی در زمینه معارف اسلامی و تألیف نزدیک بیست عنوان کتاب، بخشی از فعالیتهای علمی این استاد فرزانه شمار می‏رود. مهمترین اثر استاد «مدارک العروة الوثقی» است که در 37 مجلد به چاپ رسیده است. ویژگیهای اخلاقی استاد اشتهاردی از ایشان شخصیتی محبوب نزد همه استادان و شاگردان ساخته است. همین ویژگی در ملاقات ما با ایشان نیز جلوه‏گر بود، چنان که با بزرگواری و فروتنی منحصر به فردی ما را به حضور پذیرفت و با توجه به کهولت سن و کسالت مزاج، با صبر و حوصله به پرسشهای ما پاسخ گفت و سپس شخصاً از ما پذیرایی کرد. این گفت‏وگو تقدیم پویندگان راه قرآن می‏شود.
قرآن کریم از ویژگیهایی برخوردار است که کتابهای دیگر، - حتی کتابهای آسمانی - فاقد آن ویژگیها هستند. مثلاً درباره نزول می‏توان سوءال کرد که چه کسی قرآن را فرود آورده، قرآن بر چه کسی فرود آمده و هدف از فرود قرآن چه بوده است؟
خداوند خود می‏فرماید: «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین: روح‏الامین (جبرئیل) آن را بر قلب تو نازل کرده است تا بدین وسیله مردم را بیم دهی» (شعرا / 194-193).
این آیه، از سه جهت به آن پرسش پاسخ می‏دهد: اولاً روح آن را نازل کرده، یعنی قرآن مربوط به روحانیت و معنویت است. دوم روح را به امین متصف کرده است. برای آنکه همه ملائکه نمی‏توانند مطلقاً امین باشند و بعضی ارواح ملائکه هم گاهی به طور غیرعمدی، اشتباهات و خطاهایی دارند که چنانچه در بعضی اخبار آمده، در مأموریتشان اشتباه می‏کردند؛ اما روح‏الامین را خداوند به امین و «روح‏الامین» نام می‏برد؛ یعنی هیچ کم و زیادی در پیام و دستور خداوند نداشته و امانتدار بوده است.
سوم آنکه هرچند قرآن برای همه بشر نازل شده ولی در مرحله نخستین بر قلب پیامبر نازل شده است. عبارت «علی قلبک» یعنی منزل قرآن، قلب پیامبر است.
انذار و بیم‏دادن به نحوی بود که قلب حضرت علی(ع) هم جای پذیرش آن را نداشت، و نازل شدن هم به مفهوم «از بالا به پایین آمدن» نیست، بلکه وجه علمی نازل شدن «تشبیه معقول به محسوس» است؛ یعنی از مرتبه ربوبی صادر شده و غیر از قلب پیامبر هیچکس قابلیت فراگرفتن آن را نداشته است. در خود آیات شریفه هم آمده: «لو أنزلنا هذالقرآن علی حبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله: اگر این آیات را بر کوه نازل می‏کردیم، کوه هم خضوع و خشوع می‏کرد و شکاف بر می‏داشت.
از عایشه و ائمه(ع) نقل کرده‏اند که هنگام نزول قرآن پیامبر اکرم(ص) عرق می‏کردند. وقتی سوره مائده نازل شد آنقدر بر پیامبر فشار آمد که شتر یا اسبی که بر آن سوار بود زانو زد و پیامبر در حالیکه عرق بر پیشانی داشت از آن پیایین آمد.
زمان نزول، عربها جهت افتخار اشعار خود را بر کعبه آویزان می‏کردند. وقتی قرآن نازل شد و آن فصاحت و بلاغت و مفاهیم بلند را دیدند، از شرم، همه را شبانه بر چیدند.
خود قرآن هم تحدی کرده و اعلان نموده که هر کس شک دارد که قرآن از سوی خدا نازل شده، یک سوره مثل آن بیاورد.
انس و جن اگر پشت به پشت هم بدهند حتی یک سوره سه آیه‏ای مثل سوره کوثر نمی‏توانند بیاورند.
برای فهم مبانی و درک قرآن، چه شرایط و لوازمی نیاز است؟
همین‏ها که عرض می‏کنم مقدمه فهم قرآن است. بخشی از پاسخ شما را در پرسش قبل دادم و آن اینکه فهم قرآن، قلب سالم و روح پاک می‏خواهد. تا روح به بزرگی و عظمت نرسد نمی‏تواند عظمت قرآن را درک کند. در مرتبه بعدی، لازمه فهم قرآن مراجعه به اهل آن است و اهل قرآن، پیامبر(ص)، امامان معصوم(ع) و اصحاب آنان می‏باشند. از شیخ انصاری نقل شده که فرمود: «انما یعرف القرآن من خوطب به: همانا کسی به قرآن آشنایی می‏یابد که مخاطب قرآن است.»
معرفت قرآن از مصدر جلال الهی صادر شده، گیرنده قلب پیغمبر بوده، آورنده هم روح الامین است؛ بنابراین، کسی که قرآن بر او نازل شده، می‏فهمد که مقصود خدا از قرآن چه بوده است.
حضرت استاد! جناب عالی بیشتر به وجه عظمت معنوی قرآن و همچنین ابعاد روحی و درونی انسان اشاره می‏فرمایید. یعنی مهمترین هدف نزول قرآن ساختن بعد معنوی انسان است؟
هدف نزول قرآن بیم دادن و ترساندن مردم از چیزهایی است که موجب عذاب الهی می‏شود. این مهمترین وجه نزول قرآن می‏باشد. اگرچه قرآن برای نظم دنیا هم،همه نوع توصیه دارد، ولی همه کس نمی‏فهمند. بنابراین، هدف اصلی نزول قرآن، انذار است؛ انذار یعنی «بیم دادن» و بیم دادن یعنی «بیان مصالح و مفاسد واقعیه».
اخلاق در قرآن کریم چه جایگاهی دارد، قواعد و معیارهای اخلاقی را چگونه می‏توان از قرآن استخراج کرد؟
اخلاق، یکی از شعبه‏های هدف از نزول قرآن است. برای اینکه این حقیقت را دریابیم حدیث شریف نبوی را که فرمود: «من برای تکمیل پایه‏های اخلاق برانگیخته شدم» یادآور می‏شویم. اگر به محورهای موضوعی قرآن کریم توجه کنیم، دعوت به توحید، نفی شرک، زندگی مسالمت‏آمیز، ضرورت وجود پیامبران و... مطرح می‏شود در کنار همه اینها بایدها و نبایدهای بسیاری هم مطرح می‏شود که بیشتر ناظر بر رفتار انسانها و ساختن شخصیت درونی و معنوی انسانهاست. استخراج اخلاق از قرآن هم شرایطی دارد. انسانها باید ضرورت اخلاق را دریابند و با شناخت قرآن و علوم مورد نیاز در کشف حقایق قرآنی و همچنین شناخت نیازها و شرایط فرهنگی و اجتماعی خود به نظریه‏سازی و قاعده‏مند کردن پیامهای اخلاقی قرآن مبادرت کنند.
جناب عالی می‏فرمایید همه مراتب عالی اندیشه خداشناسی را باید از اهل بیت(ع) گرفت؛ چنان که در قرآن هم می‏فرماید: جز استوار در علم، کسی تأویل قرآن را نمی‏داند. از طرف دیگر در قرآن مرتب به انسانها امر به تدبر، تفکر و تذکر می‏شود. حالا این دو مطلب چگونه باهم جمع می‏شوند؟
منظور از تعبیراتی چون تفکر و تدبر، آن است که به خدا و وجود خدا پی ببرید و از اندیشه در خلقت عالم هستی، به مدبر آن برسید و برخلاف میل او رفتار نکنید؛ نه اینکه بطور مستقل اگر تفکر و تدبر کردید به شناخت کاملی می‏رسید. شناخت کامل خدا و حقایق هستی به راهنمایی و توجه اهل بیت(ع) بستگی دارد.
آیا ما مسلمانان رسالتمان را همانطور که منظور خدا در قرآن است، انجام می‏دهیم؟
خیر، هوای نفس نمی‏گذارد. مثال هم زیاد است. این، در حالی است که ما در شاریط کنونی بیش از هر زمان دیگر به بازگشت به معنویت قرآن نیازمندیم، می‏توانم بگویم عمده مشکلات و بحرانهایی که همه بشر امروز و بخصوص مسلمانان با آن دست به گریبانند، از بیگانگی ایجاد شده میان آنان و قرآن است.

 

شنبه 25 شهریور 1391  2:37 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

آخرین آیه و سوره

آخرین آیه و سوره

محمد هادی معرفت

در روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام آمده است که آخرین سوره،سوره نصر است.
در این سوره به ظاهر بشارت به پیروزی مطلق شریعت داده شده که پایه‏های آن‏استوار و مستحکم گشته است و گروه گروه مردم آن را پذیرفته‏اند: بسم الله الرحمان‏الرحیم،اذا جاء نصر الله و الفتح،و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا،فسبح بحمد ربک‏و استغفره انه کان توابا (1).با نزول این سوره،صحابه خرسند شدند.زیرا پیروزی مطلق‏اسلام بر کفر و تثبیت و استحکام پایه‏های دین را بشارت می‏داد.ولی عباس عموی‏پیامبر از نزول این سوره سخت غمناک گردید و گریان شد.پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:
«ای عم چرا گریانی؟»گفت:«به گمانم از پایان کار تو خبر می‏دهد».پیامبر صلی الله علیه و آله‏فرمود:«همان گونه است که گمان برده‏ای‏».پیامبر پس از آن دو سال بیش‏تر زیست‏نکرد (2).
امام صادق علیه السلام فرمود:«آخرین سوره،اذا جاء نصر الله و الفتح است‏» (3).
از این عباس‏نیز روایت‏شده که آخرین سوره،سوره نصر است (4) و نیز روایت‏شده است:آخرین‏سوره،سوره برائت است که نخستین آیات آن سال نهم هجرت نازل شد وپیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را فرستاد تا آن را بر جمع مشرکین بخواند (5).
در بسیاری از روایات آمده است:آخرین آیه که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد این آیه‏بود: و اتقوا یوما ترجعون فیه الی الله ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لا یظلمون (6).
جبرئیل آن را نازل کرد و گفت:آن را در میانه آیه ربا و آیه دین(پس از آیه شماره 280)
از سوره بقره قرار دهد و پس از آن پیامبر بیش از 21 روز و بنا بر قولی 7 روز ادامه‏حیات نداد (7).
احمد بن ابی یعقوب مشهور به ابن واضح یعقوبی(متوفای سال‏های پس از292)در تاریخ خود چنین آورده است:«گفته‏اند که آخرین آیه نازل شده بر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این آیه بود: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام‏دینا (8) ،-سپس در ادامه می‏گوید:-و همین گفتار نزد ما صحیح و استوار است و نزول‏آن در روز نصب مولی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب در غدیر خم بوده است‏» (9).
آری سوره نصر پیش از سوره برائت نازل شده است،زیرا سوره نصر در سال فتح‏مکه(عام الفتح)که سال هشتم هجرت بود،نازل گردیده و سوره برائت پس از فتح،
برخی از نظر ادبی اشکال کرده گفته‏اند،مصدر بودن آیه به‏«واو»عاطفه،با نزول انفرادی آیه‏سازش ندارد.ولی باید توجه داشت-بر فرض صحت روایت-مصدر شدن آیه به‏«واو»از آن جهت است تاتکمله آیه قبل قرار گیرد گر چه با فاصله زمانی و به طور انفرادی نازل گردیده باشد.علاوه مصدر شدن‏جمله‏های بدون سابقه،به‏«واو»در استعمالات عربی فراوان است:«و لقد امر علی اللئیم یسبنی. فمضیت ثمة‏قلت لا یعنینی‏».«و رب قائلة یوما بذی سلم.این الطریق الی حمام منجاب‏».و در قرآن نیز فراوان یافت‏می‏شود که بر سر آیاتی‏«واو»آمده که با آیات قبل رابطه‏ای ندارند.مثلا: «انما قولنا لشی‏ء اذا اردناه ان نقول له‏کن فیکون.و الذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا...و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم...» (سوره نحل 43-40)آیه نخست در امر تکوین است.آیه بعد در رابطه با مهاجرت.آیه سوم مربوط به نحوه ارسال پیامبران‏پر واضح است که این آیات از هم جدا نازل گشته سپس در نوشتار پی در پی بت‏شده‏اند.
راه جمع میان این روایات بدین گونه است که‏بگوییم:آخرین سوره کامل سوره نصر است و آخرین سوره به اعتبار آیات نخستین‏آن، سوره برائت است.اما آیه و اتقوا یوما ترجعون فیه الی الله...» (10) طبق روایت‏ماوردی در منی به سال حجة الوداع نازل گردید (11).بنابر این نمی‏تواند آخرین آیه‏باشد،زیرا آیه‏«اکمال‏»پس از بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله از حجة الوداع در غدیر خم بین راه‏نازل شده است.پس گفته ابن واضح یعقوبی،صحیح‏تر به نظر می‏رسد،زیرا سوره‏برائت،پس از فتح مکه،در سال نهم هجرت و سوره مائده در سال دهم هجرت(سال حجة الوداع)نازل شده است.علاوه بر آن،سوره مائده مشتمل بر یک سری‏احکام است که پایان جنگ و استقرار اسلام را می‏رساند.به ویژه آیه‏«اکمال‏»که ازپایان کار رسالت‏خبر می‏دهد و با آخرین آیه در آخرین سوره تناسب دارد. پس‏آخرین سوره کامل،سوره نصر است که در عام الفتح نازل شد و آخرین آیه که پایان‏کار رسالت را خبر می‏دهد،آیه‏«اکمال‏»است. گر چه ممکن است‏به اعتبارآیات الاحکام،آخرین آیه: و اتقوا یوما ترجعون فیه الی الله (12) باشد که در سوره بقره‏ضبط و ثبت‏شده است.

پی‏نوشتها:

1- نصر 110:3-1.
2- تفسیر طبرسی،ج 10،ص 554.
3- تفسیر برهان،ج 1،ص 29.
4- الاتقان،ج 1،ص 27.
5- تفسیر صافی،ج 1،ص 680.
6- بقره 2:281.
7- تفسیر شبر،ص 83.تفسیر ماوردی،ج 1،ص 282.
8- مائده 5:3.
9- ابن واضح یعقوبی،تاریخ یعقوبی،ج 2.ص 35. سال نهم هجرت نازل شده است.
10- بقره 2:281.
11- تفسیر ماوردی(النکت العیون)ج 1،ص 63.زرکشی البرهان،ج 1،ص 186.
12- بقره 2:281.
شنبه 25 شهریور 1391  2:37 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پژوهشي درباره چگونگي نزول قرآن

پژوهشي درباره چگونگي نزول قرآن

آية ا... يدا... دوزدوزاني
ترجمه: عبد ا... اميني
چكيده:

از ديرباز درباره چگونگي نزول قرآن، ميان مفسران و قرآن پژوهان بحث و مناقشه بوده است. برخي آيات
مي گويد: قرآن در ماه رمضان، در شب قدر نازل شده است. از سوي ديگر ترديدي نيست كه قرآن در مدت بيست و سه سال دوران رسالت پيامبر(ص) به تدريج فرو فرستاده شده است. ميان اين دو نگرش، در بدو امر ناهمگوني ديده مي شود. از اين رو پژوهش در اين باره امري لازم به نظر مي رسد، حال بايد ديد باور درست كدام است؟
جستار حاضر مي كوشد دلايل هر دونظريه را بررسي كرده و ثابت نمايد قرآن فقط نزول تدريجي داشته است

كليد واژه ها: نزول، چگونگي نزول آيات، تفسير، قرآن .

پيشگفتار

«انّ هذاالقرآن يهدي لّلتي هيّ اقوَِم»؛«حقا كه اين قرآن به آييني استوارتر راه مي نمايد. »
هنگامي كه دين اسلام- آيين محمدي(ص) – پديدار گشت ، ديني جاودان براي همه مردم و تمام زمانها و مكانها برشمرده شد و قرآن معجزه مانايي است كه براي سعادت و رستگاري بشر و هدايتش، قوانين و آموزه هايي آورد گذشت زمان و افكار پيشرو و فناوري هاي شگفت، آن را فرسوده و بي اثر نمي كند؛ زيرا قرآن بدانچه اقوم و راست تر است راهنمايي مي كند.

نياز به تفسير

قرآن از جهان غيب و لوح محفوظ فرو فرستاده شد، و نزول آن با هماورد طلبي و «تحدي» همراه گشت. چنان كه فهم معاني و درك حقايق ژرف و سترگ آن ، نيازمند توضيح و تفسير بود. «وليد بن مغيره» اديب حكيم عرب پس از آنكه آياتي را شنيد گفت: «از محمد (ص) هم اكنون سخني را شنيدم كه نه كلام انس است و نه جن. از حلاوت و طراوت برخوردار است و.... بالا و والاست و چيزي برآن برتر نيست»
به منظور روشن كردن مقصود و معاني قرآن، از آغاز نزول تا به حال، تفاسيري نگاشته شده كه افزو ن بر صدها عنوان است، اما مي توان گفت هنوز حقايق ژرف و پوشيده قرآن، چندان آشكا ر نگشته، و در هر زمان، مطالبي جديد از آن پديدار گشته است. از امام رضا (ع) پرسيدند:چگونه است كه هرچه بگذرد و قرآن بيشتر تحقيق و بررسي شود، بازتازه و به روز است ؟ فرمود: «از آن رو كه خدا آن را براي زماني خاص يا مردماني ويژه اختصاص نداده؛ در هر زمان، نو و نزد هر گروهي، كتابي تازه است.»

تفسيرنگاري در هر زمان

اما با اين حال جاي بسي شگفتي است كه تفسير نگاري هنوز تحولي اساسي نيافته است. در طول چهارده قرن، از زمان ابن عباس، مجاهد، طوسي و طبرسي تا كنون، تفاسير بر يك شيوه و نمط نگاشته شده و اينان همگي در تفسير الفاظ و بيان اعراب و شأن نزول ... به يك گونه سخن گفته اند. حال آنكه در قرآن درباره مسائل مهم و پيچيده اي همچون مبداء و معاد و نبوت به تفصيل سخن به ميان آمده و مقتضاي پژوهش در اين باره آن است كه تمامي آيات در هر مسئله، به صور جداگانه بررسي شود. گرچه برخي مفسران معاصر كوشيده اند در تفسير آيات، از آيات ديگر مدد گرفته ، تفاسيري موضوعي بنگارند، اما از بحث در اين مسائل، بدين شيوه ، به رغم تلاش مفسران كافي رسا نبوده است.

نزول تدريجي يا دفعي

يكي از موضوعات شايسته بحث و پژوهش بايسته، چگونگي نزول قرآن است. در اين باره مي كوشيم
بسان تفسير موضوعي مطالبي را بنگاريم. آيات قرآن به يك باره فرود آمده، يا نزول تدريجي داشته است،برخي آيات بر نزول منجم و جداگانه دلالت دارد، همچون: «قرآناًفَرَقنَاهٌ لِتَقرَاهٌ عَلَي النّاسِ عََلَي مٌكث وَنَزّلناهٌ تََنزيلاَ»؛«قرآني كه آياتش را از هم جدا كرديم تا آن را با درنگ بر مردم بخواني و آن را به تدريج فرو فرستاديم. » اما برخي آيات نزول دفعي را مي فهماند، همچون: «شهرٌ رَمَضَانَ الّذي اٌنزِِلَ فيهِ القٌرآن»«ماه رمضان كه قرآن در آن نازل شده است.»
يا«اِنّا اَنزَلناهٌ في لَيلَة القَدرِ»«ما قرآن را در شبي مبارك فرو فرستاديم.»

پيشينه پژوهش

اين بحث توسط پيشينيان همچون صدوق با اعتقاد به نزول دفعي و تدريجي مطرح شده و شيخ مفيد بر ضد وي سخن گفته و سيد مرتضي نيز در «در رالقلائد» بسيار در اين باره سخن گفته است. چنان كه فيض كاشاني معتقد است نزول قرآن در شب قدر، به معناي تفسير آن براي امام عصر است. علامه طباطبايي نيز در الميزان، از آيات بسياري. برداشتي عرفاني مي كند كه: قرآن حقيقتي غير قابل فهم براي بشر عادي است(لا يمسّه الا المطهرون) و همين حقيقت بر پيامبر در شب قدر فرو فرستاده شده است.

گفتار حاضر

در پژوهشي كه اينك تقديم به خوانندگان فرزانه مي شود، كوشيده ايم راي و نظر نزول تدريجي را به اثبات رسانيم و به صورت محوري، بر آنچه علامه طباطبايي گفته، تمركز كنيم؛ گرچه با تمامي آنچه ايشان فرموده، همراه نبوده و برداشت هاي خود را در طبق نقد و نظر صاحب نظران مي گذاريم.
در نظر علامه طباطبايي دو محور: «مجموع كتاب و مقداري كه نازل شده» و «حقيقت فراتر از فهم بشر» مورد نظر است. علامه مي كوشد با اين سه تأويل ، ميان انزال و تنزيل تفاوت نهد،اما نگارنده سعي دارد ثابت كندهيچ يك از سه تأويل مزبور نمي تواند صائب باشد و اصولاً تفاوتي ميان انزال و تنزيل نيست، تا مجبور به عذر تراشي شويم.

نزول تدريجي

ترديدي نيست كه قرآن در مدت 23 سال نازل شده است، آياتي همچون 106 اسراء بر اين نظر دلالت دارد، اما برخي آيات ديگر (بقره/185 و دخان /2 ) نزول دفعي را مي فهماند. حال چگونه مي توان ميان اين دو دسته آيات ، جمع كرد؟

نظر علامه طباطبايي

نويسنده الميزان براي جمع ميان اين دو دسته از آيات، فرمايشي دارد كه بيش از پنجا سال است مورد توافق بسياري از شاگردان او و همفكران ايشان است. اينان نگرش علامه طباطبايي را بي آنكه بر آن نقد و ايرادي وارد كنند، در نگاشته هاي خود نقل كرده و مي پذيرند. نظر علامه طباطبايي چنين است: نزول دفعي به دو اعتبار است: الف)«مجموع كتاب» يا « مقداري از آن كه نازل شده بود» چنان كه در آيه هست:«كماء اَنزَلنَاهٌ مِنَ السّماء» 10. باران به نزول تدريجي است، اما از آن رو كه مجموعه اي واحد به شمار مي رود، ريزش آن به «انزال» و نه «تنزيل» تعبير شده است. نيز در آيه اي ديگر است«كِتاب اَنزَلنَاهٌ اِلَيكَ مٌبَارَك لِتَدّبّرٌوا آياتِهِ» كه در اين آيه مجموع قرآن مورد نظر است.
ب) لحاظ ديگري كه علامه طباطبايي بر مي شمرد، «حقيقت غير قابل فهم براي بشر عادي» است. فهم عادي بشر همگام با آموزه هايي است كه جداگانه و به تفصيل تدريج باين مي شود اما فهم و بينش پيامبر چنان بود كه نزول يكباره قرآن را بر مي تابيد، چنان كه اين معنا از هفت آيه استفاده مي شود:
1)«كتاب احكمت ثمّ فصلت من لدن حكيم خبير» احكام در برابر تفصيل است. تفصيل به معناي فصل و قطعه كردن است، اما در احكام ، جدايي اجزا ممكن نبوده ، برخي را از بعضي ديگر نمي توان جدا نمود، زيرا فهم معنا به هم مجموعه بستگي داشته و داراي ازجزاء و فصول نمي تواند باشد. آيات مي فهماند قرآن پس از آنكه محكم و غير مفصل (يك جا) بر پيامبر (ص) نازل شد(انزال )، آن گه به تفصيل و جداگانه فرو فرستاده شد(تنزيل) همچون: 2) «وَلَقَد جِئنَا هٌم بِلكِتَاب فصلنَاهٌ عَلي عِلم». 3) نيز: «وَلكِن تَصديِقَ الّذي بَينَ يَدَيد وَتفصيلَ الكِتَابِ... بل كَذّبٌوا بمَالَم يٌحيطو ا بِعِلمِهِ و ِ لِمّا يَاتِهيم تَأوِيلهٌ» اين آيات به ويژه آيه هاي سوره يونس مي فهماند: تفصيل و جداسازي، بعداً پيش آمده، نفس كتاب، چيزي است. و «تفصيل» عارضي و بعد از آن . بخش «و لما يأتهم تأويله» مي گويد: « اصل كتاب» تأويل«تفصيل كتاب » است و اگر منكران، آياتي را به تفصيل و جداگانه نازل مي شود، نمي پذيرند» از آن روست كه هنوز تأويل حقيقت آن فرو فرستاده نشده است، كه با تمام شدن نزول تمامي آيات قرآن، معناي كامل آن فهميده خواهد شد از اين رو قرآن حقيقتي فراتر از فهم بشر دارد. در آيه ديگر آمده است:
4) «انّا جَعَلنَاهٌ فٌرآنَاً عَرَبياً لَعَلّكم تَعقِلٌونَ وَاِنّهٌ في اٌمِّ الكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِيٌّ حكيم»
اين آيه مي گويد: كتاب مبيني به زبان عربي بر پيامبر فرو فرستاده شد. پوشش قرائت و عربيت اين كتاب ، براي تعقل مردمان است وگرنه «امّ الكتابي» است كه هيچ خردي بدان فراز نرسد و عليّ و حكيمي است بي آنكه فصل و جزيي داشته باشد. نيز مي خوانيم:
5)«انّه لقرآن كريم في كتابٍ مكنون لايَمَسّه الّا المطهّرونَ تنزيل من ربّ العالمينَ» از اين آيه بر مي آيد: قرآن كتاب مكنوني است كه جز بندگان وارسته و پاك بدان نرسند و بعداً تنزيل گشته و فرو فرستاده شده است، اما پيش از تنزيل در كتابي مكنون از اغيار است . در سوره اي ديگر از آن چنين تعبير شده است:«بَل هوَ ُقرآن َمجِيد ِفي لَوحٍ محفوظٍ»19 اين در لوح محفوظ است و دگرگوني در آن راه ندارد اما آنچه به تدريج نازل شد داراي ناسخ و منسوخ است چنانكه در اين لوح ترويج معنا ندارد كه نوعي تبديل و دگرگوني است؛ يعني تبديل احكام به تفصيل كه معناي آن را گفتيم. گزيده تأويل اخبار آن است كه : قرآن در مرتبه تنزيل، در مقايسه با كتا ب مبين (حقيقت قرآن) مانند لباس براي پوشنده، مثال براي حقيقت و مثل برا ي هدف و غرض كلام است. اين تأويل، معناي آياتي همچون «شَهرُ رَمَضانَ الذّي اُنزلَ فيهِ القرآن» يا «انّا أنزلناهُ في ليلة القدر» است؛ يعني حقيقت كتاب و كتاب مبين به يكباره بر قلب رسول ا...(ص) فرستاده شده، آنگاه به تدريج و در مدت 23 سال ، دعوت و تبليغ نازل شده است، چنانكه مي خوانيم:
6)«و لا تجعَل بِالقران من قبل أن يقضَي اليك وحيه»
7) نيز: «لا تٌحرك به لسانك لتجعل به انّ علينا جمعه و قرآنه»21
از اين آيات بر مي آيد: رسول ا...(ص) مي دانست چه بر او نازل مي شود، از اين رو از شتاب در قرائت، پيش از تمام شدن وحي ، نهي شد.
علامه طباطبايي معتقد است: قرآن داراي حقايقي متعالي و والا است كه خرد و انديشه هاي نامطهران به آن نمي رسد. اين حقايق به يكباره بر پيامبر (ص) نازل گشت، اما آنچه در طول 23 سال نبوت، فرو فرستاده شد، مثال و لباس سايه و تصويري از «حقيقت قرآن و كتاب» است؛حقيقت كه فصل و تفريق و آيه و سوره نداشت، بلكه احكام و اتقان داشت و به هيچ زباني حتي عربي نبود، بلكه براي قرائت و تلاوت، بر آن لباس عربيّت پوشانده شد. براي اين نگرش، هفت آيه اي كه برشمرديم، گواه است و بدين گونه مي توان نزول تدريجي و دفعي را پذيرفت.22
اما بايد گفت: آنچه علامه طباطبايي فرموده است، يعني انزال به معني نزول دفعي و تنزيل به معناي نزول تدريجي، نه با اعتقاد واژه شناسان هماهنگ است و نه با آيات؛ بدين شرح است:

نظر لغت شناسان

واژه پردازان و اهل لغت، تفاوت ميان انزال و تنزيل را مسلم نمي دانند. فيّومي مي گويد:«نزلت به و أنزلته و نزلته و بمعني انزلته»23 در قاموس آمده «نزّله تنزيلاً و أنزله انزالاً و منزلاً و استنزله بمعني». ابوبكر رازي در آغاز سوره آل عمران مي گويد:«والذي وقع لي فيه ف]ي الفرق بين الانزال و التنزيل[ والله أعلم ، انّ التضعيف في نزّل و الهمزة في أنزل، كلا هما للتعدية، لانّ «نزل» فعل لازم في نفسه و اذا كانا للتعدية لا يكونان بمعني آخر و هو التكثير أو نحوه لأنّه لا نظير له و انّما جمع بينهما و المعني واحد و هو التعدية جرياً علي عادة العرب في اقتنانهم في الكلام و تصرّفهم فيه علي وجوه شتّي»24
به نظر لغت شناسان، آنچه علامه طباطبايي در تفاوت ميان انزال گفته، مورد پذيرش نيست، و در كتابهاي لغت، دليلي براي تفاوت ميان آن دو يافت نمي شود . شايد نخستين كسي كه ميان انزال و تنزيل فرق گذارده، صاحب كشاف باشد و ديگر مفسران بدون تحقيق از وي پيروي كرده اند.
راغب مي گويد: «والفرق بين انزال و التنزيل في وصف القرآن و الملائكه، أن التنزيل يختصّ بالموضع الّذي يشير اليه انزل مفرّقاً و مرة بعد اخري و الانزال عامّ» ملاحظه مي شود وي نيز معتقد به نزول دفعي و يكباره نيست، بلكه انزال را «عام» و كلي دانسته است.

استعمال قرآني

در مواردي تنزيل به معناي دفعي آمده و به كارگيري انزال و تنزيل در يك معنا در قرآن مي فهماند تفاوتي كه ميان آن دو قائلند، اساسي ندارد. مورد نخست«كل العطعام كان حلا لبني اسرائيل الا ما حرم اسرائيل علي نفسه من قبل ان تنزل التوراة»25 در اين آيه تنزيل در مقام دفعي به كار گرفته شده ، با آنكه مسلم است نزول تورات، دفعي و به صورت انزال است، چنان كه آمده: «و انزَل التوراة و الانجيل » 26 دومين مورد: در آيه ديگر است:«قل لو كان في الارض ملائكه يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملكا رسولاً»27 ملائكه در آيه جمع است، از اين رو صفت (يمشون مطمئنين)جمع آمده، براي «ملكاً رسولاً» كه مفرد است، تنزيل آورده شده و حال آن كه آشكار است تدريج براي يك ملك بي معناست و معناي انزال است. پس در اين آيه تنزيل به معناي انزال است ، چنان كه در آيات ديگر مشاهده مي شود نزول فرشتگان را گاهي به تنزيل ياد كرده نه انزال، مثل«لو لا انزل عليه ملك» و «و لو انزلنا ملكا»28 سومين مورد :«و كيف أخاف ما أشركتم و لا تخافون أنكم أشركتم با... ما لم ينزل به عليكم سلطاناً» 29 مقصود از «سلطان» حجت و برهان است كه معنا ندارد به نزول تدريجي باشد ، زيرا با مقام و شأن آيه نمي خواند. در چهارمين مورد نيز به معناي نزول يكباره است:«يسئلك أهل الكتاب أن تنزل عليهم كتابا ً من السماء»30 «لو نزلنا عليك كتاباً في قرطاسٍ...»31 و: «و لن نومن لرقيك حتي تنزل علينا كتابا نقراه»33از آن رو كه درخواست كافران، نزول مجموع كتاب نه به صورت آياتي جداگانه- بود، مقصود از تنزيل ، انزال است، چنانكه علامه طباطبايي مي گويد:«الآيات تذكر سوال أهل الكتاب، رسول ا...(ص) تنزيل كتاب من السماء عليهم]دفعه واحدة[ حيث لم يقنعوا بنزول القرآن بوحي الروح الامين نجوماً».
نيز زمخشري گفته است:«روي أن كعب بن الأشرف و فنحاصي بن عازوراء و غيرهما قالوا الرسول ا...(ص): ان كنت نبيّا صادقاً فاتنا بكتاب من السماء جملةً كما أتي به موسي، فنزلت الآية». پنجمين مورد: گذشته از چهار آيه پيشين، در آيه اي ديگر تنزيل به معناي دفعي است: «لولا نزّل عليه آيه من ربّه»33
آشكار است كه درخواست منكران، نزول آيه اي دفعي و به يكباره بود، نه آيه اي تدريجي، از اين رو كشاف در اين باره مي گويد: «نزّل بمعني أنزل»34 خداوند به نقل از كفار مي فرمايد:«لن نومن لك حتي تفجر لنا من الارض ينبوعاً أو تكون لك جنة من نخيل و عنب»35
معنا ندارد تفسير ينبوع يا تحقق جنت، تدريجي باشد، بلكه آيه و معجزه، دفعي و آني است، چنانكه در آيه هست:«قل انّ ا... قادر أن ينزل آية»36 قدرت خدا مطلق است و نمي توان گفت تدريجي است از اين رو مي بايست تنزيل در اين گونه آيات، به معناي انزال مطلق بدون قيد تدريجي باشد.
علامه طباطبايي مي افزايد: برخي همچون ابن كثير – آيه را بدون تشديد خوانده اند؛ چنان كه بعضي تشديد «نزّل و ينزّل » را از باب تفعيل دانسته اند، تا بگويند آيات تدريجي يا آيات بسياري درخواست شد كه به تدريج فرو آيد(همچون نزول ملك ، تفجير ينبوع ، وجود جنت ، اسقاط سماء ، وجود بيتي از ذهب و فصه و نزول قرآن ). اما بايد دانست نزول و تحقق همه يا هريك از اين آيات، به تدريج ممكن نبوده ، وجود آن دفعي خواهد بود؛ چنان كه بايد در پاسخ به علامه طباطبايي افزود: تمامي آيات و معجزات مزبور درخواست نشدند، بلكه به قرينه وجود «أو» در آيات ، يكي از آنها مورد در خواست بود، نه آيات بسياري كه پس از ديگري نازل شود:
«لَن نٌومنَ لَكَ حَتّي تَفجٌرَ لَنا مِن اَلأرضِ يَنبوعاً أو تَكونَ لَكَ جَنّه مِن نخيلٍ ... أو تَرقي في السماء». 37 شايان ذكر است قرائت بي تشديد شاذ است.
ششمين مورد آيه اي است كه مي فهماند نزول قرآن تدريجي است و تنزيل به معناي نزول دفعي به كار گرفته شده است:«وَ قالَ الّذينَ لَولا نزّلَ عَلَيه القرآنٌ جٌملة وَاحِدَةً»
كافران اعتراض داشتند چرا قرآن، مكتوب در الواح و به يكباره همچون تورات ، بر پيامبر (ص) نازل نشد؟ چنان كه در آيه ديگر است: «يسئلكَ أهلٌ أن تٌنَزّلَ عليهم كتاباً مِنَ السماء»39 از آيات بر شمرده بر مي آيد تنزيل با انزال هم معنا بوده نمي توان پنداشت تنزيل به معناي تدريج است زيرا معنا ندارد گفته شود : لو لا نزّل عليه القرآن جملة واحدة في كتاب! ممكن است گفته شود : نزول تمامي قرآن به تدريج ميسر است ، بدين گونه كه جبرئيل از آغاز تا پايان قرآن را در يك مجلس نازل كند در اين صورت مي توان گفت تنزيل به معني تدريج است، اما بايد گفت : نزول در زماني ممتد و در مجلس واحد انجام شده است و انزال مي باشد ، يعني باز دفعي است .
هفتمين مورد كه تنزيل و انزال به معناي هم به كار گرفته شده، آيه مائده است:
وَ اِذقالَ الحَواريونَ يَا عيسي بن مريَم َ هَل يستطيعٌ ربّكَ أن يٌنَزّلَ عَلَينا مَائدَة مِنَ السّماء ... قالَ عيسي بن مَريم الهمَّ ربنّا اَنزِلَ عَلَيناَ مَائدةً ... قالَ ا... انّي مٌنَزّلٌها ...»40 مائده به معناي طَبَق طعام است و در آيه انزال و تنزيل براي درخواست مائده آمده است. درخواست يك چيز (مائده و طبق طعام) به انزال (نزول دفعي) و تنزيل(نزول تدريجي) نمي تواند درست باشد ؛ از اين رو فهميده مي شود كه در شش آيه پيشين، تفاوتي ميان انزال و تنزيل نيست. گرچه برخي با قرائت «مٌنزلها» و نه «مٌنَزِّلها» خواسته اند بگويند : مائده انزل(فرو فرستادن دفعي) شده ، اما اين قرائتي شاذ است.
نكته ديگر اينكه در واقع علامه طباطبايي در ذيل آيه مائده از راه حلي كه بيشتر باور داشته تا تفاوت انزال و تنزيل را بپذيرد، عدول كرده است، چون مي فرمايد: «منزلها» بدون تشديد بهتر است، زيرا انزال بر نزول دفعي دلالت داشته ، استعمال شايع تنزيل ، در تدريج است، نه اين كه معناي آن چنين باشد!41
حتي اگر قرائت «منزلها» در «قال ا... انّي منزلها» را بدون تشديد بپذيريم، هيچ كس اين آيه : «هل يستطيع ربّك أن ينزّل علينا مائدة من السماء » را بدون تشديد نخوانده ، از اين رو دانسته مي شود تفاوتي ميان انزال و تنزيل نبوده است. تأييد اين مطلب ، سخن علامه طبرسي در مجمع البيان است:«و الوجه في التشديد أنّ نزل و أنزل بمعني واحد، يعني انّ عدم موافقة جوابه تعالي بعيسي (ع) ]اي قال النبي «انزل » و قال ا... «منزل» من التنزيل[ لا يَضِرّ لأنّ أنزل و نزّل واحد».
برخي مي گويند: گرچه انزال و تنزيل به يك معناست، اما انزال در مقام تدريج استفاده نشده و اگر در مواردي مثل باران آمده – كه تدريجي است – به اعتبار«مجموع» است. اما بايد گفت : در قرآن انزال در مقام تدريج به كار رفته است. از جمله «وَ اَنزَلنا مِنَ اَلمٌعصِرات مَا ثَجّاجاً»42 اگر تفاوت اساسي ميان انزال و تنزيل مي بود ، مي بايست بگويد: «و نزّلنا من المعصرات ماءً» نيز آيه: «لَو أنزلنا هَذَا القرآنَ عَلَيَ جَبَلٍ ... »43 انزال در اين آيه به معناي نزول دفعي نيست. اگر به معناي نزول دفعي باشد، معنا چنين است: اگر به يكباره اين قرآن را بر كوه فرو فرستيم ... يعني اگر به يكباره نفرستيم، چنين نخواهد شد؟! در حالي كه خداوند مي فرمايد : چه يكباره و چه به تدريج ، تفاوتي نخواهد داشت. اگر انزال يكباره به واقع تأثيري داشت، مي شد برخي منكران ادعا كنند اگر قرآن يكباره بر ما فرود مي آمد ، ما خاشع و فرمانبردار مي شديم، در حالي كه اساساً نزول دفعي نقش و تأثيري ندارد. افزون بر اين هيچ كس يكي از معاني باب افعال (انزال ) را دفعي نگفته است. خلاصه آنكه نه در لغت و نه در استعمال، تفاوتي ميان انرال و تنزيل نيست.
تا كنون به اصل معناي لغوي انزال و تنزيل پرداختيم و عدم تفاوت لغوي آن دو را مشخص كرديم. اكنون به اصل مدعاي علامه طباطبايي مي پردازيم.: علامه طباطبايي معتقد است: «قرآن حقيقتي فراتر از آنچه در دسترس ما است و مردمان ميفهمند دارد كه «احكام» موصوف است. اما قرآني كه به تدريج نازل شده، «تفضيل» است و مقصود از تأويل قرآن، حقيقت فراتر از فهم بشري است». ايشان ذيل دو آيه زير سخنانش را مي آورد: «شَهرٌ رمضانَ الّذي انزل فيه القرآن»44 «و الذينَ فِي قلوبهم زَبع فيَتَّبَعونَ مَا تَشابَهَ مِنهٌ ابتِغاء اَ لفِتنَةِ وَابتِغاءَ تَأوِيلِهِ»45 علامه طباطبايي براي استدلال بر«حقيقتي فراتر از فهم بشر » به هفت آيه ذيل استدلال كرده است: 46 1- «كِتابٌ اٌحكِمَت آيَاتٌهٌ ثم فٌصِّلَت مِن لَدٌن حَكِيمِ خَبيرٍ»47
همان طور كه پيشتر گفتيم، ايشان معتقد است«احكام» در مقابل«تفصيل» به معناي فصل بندي و تقطيع است و آيه بيان مي دارد تفصيلي كه در قرآن ديده مي شود(جدايي آيات و سوره ها ) بعداً و پس از آنكه محكم و غير مفصل بود پيش آمد.
اما در پاسخ ايشان بايد گفت: محكم لغتاً به معناي مضبوط متقن است. 48 و تفصيل به معناي تبيين مي باشد. بنابر اين معناي آيه فوق چنين است:« قرآن كتابي استحكام يافته و بدون ترديد و تزلزل است و روشن و بدون ابهام مي باشد». از اين رو « تحكيم و تفصيل» صفت و معنا و مضمون قرآن است، نه صفت الفاظ آن. قرآني كه در دسترس ماست، داراي احكام(استحكام و پايداري) و تفصيل (روشن و روشنگر) است، نه لوح و حقيقتي كه محفوظ و فراتر از فهم بشر است. از اين رو« احكام» به معناي « حقيقت فراتر » نيست و تفصيل به معناي جداسازي نمي باشد، بلكه مقصود اتقان و تفصيل آيات در قصص، احكام و عقائد است، بي آنكه منحصر در موضوعي خاص باشد، چنان كه بيان موضوعات، به تفصيل و روشني است و مطالب مجمل نمي باشد، از اين رو در مفردات آمده:
«كتاب احكمت آياتة ثمّ فصّلت» اشارة الي ما قال: «تبياناً لكلّ شيء»، ذيل آيه فوق
«من لدن حكيم خبير» است كه مويد ادعاي ماست، يعني از آن رو كه خدا حكيم و خبير است، آيات داراي اتقان و وضوح مي باشد.
«تفصيل» نمي تواند به معناي تقطيع باشد، زيرا اگر به قرآن مراجعه كنيم، اين مطلب ثابت مي شود، مثلاً در آيه « كتابٌ فٌصّلَت آياتٌهٌ»49 يا «وَلَو جَعَلنَاه قرآناً أعجمياً لَقَالوا لَولا فٌصّلَت آياتٌهٌ أاعجَمِيٌ و غربي»50 به معناي آيات روشن و گوياست و ايراد اعراب به تقطيع آن نيست، بلكه پروردگار مي فرمايد: اگر قرآن را عجمي مي فرستاديم، مي گفتند چرا آياتش روشن نيست!
نيز در آيات «تفصيلاً لكلّ شيء» 51 ، « و كٌلّ شَيءِ فَصّلنَاه تفصيلاً» 52 و «قَد فصّل لَكٌم مَا حَرّم عَلَيكٌم»53 تفصيل به معناي تبيين است، نه تقطيع! از اين رو نمي توان فرمايش علامه طباطبايي را مبني بر «احكام» و «تفصيل» به معناي حقيقتي فراتر از درك بشر پذيرفت.
علامه طباطبايي براي آنكه بگويد: تفصيل، امري پيش آمده براي قرآن است و كتاب چيزي است و تفصيل عارضي بر آن چيزي ديگر؛ مي گويد: در آيات ديگر آمده است:
2)«وَلَقد جِئنَا هٌم بِكتَاب ٍِ فَصّلنَاهٌ عَلي عِلمٍ ...»54
3) و: «وَ تَقفيل الكتابِ لارَيبَ فيهَ مِن رَبّ العالمين»55 اما بايد گفت: آيا در اين دو آيه مي توان گفت«تفصيل» به معناي تقطيع است؟ قطعاً مقصود تبيين آن است. « فَصّلنَاهٌ عَلَي عِلمٍ» يعني بيان و ايضاح قرآن نيازمد علم و آگاهي است، نه اين كه تقطيع و آيه آيه كردنش با علم وعمد باشد.

اصل قرآن: تأويل آن است

بيشتر علامه طباطبايي معتقد است: اصل و حقيقت قرآن كه نزد خدا و در لوح محفوظ است، تأويل آياتي است كه به تدريج نازل شده است. نويسنده الميزان بر اين باور است كه : حقيقت قرآن هيچ واژه و لفظي نداردو قابل فهم بشر نيست، بلكه خدا بر آن لباس عربيت الفاظ پوشاند تا به ذهنها نزديك گردد. 56 ايشان در تفسير سوره آل عمران مي گويد: معارف از تأويل قرآن گرفته مي شود و معناي« هل ينظرون الا تأويله» حقيقت قرآن است كه در ماه رمضان بر قلب رسول ا... نازل شده اما بشر عادي، بر درك آن قادر نيست، از اين رو قطعه قطعه و آيه آيه شد.تا بشر فهم شود.57

پاسخي به علامه طباطبايي

تأويل، به مصداق يا مصلحت و مفسده يا حكمت امر و نهي و تهديد گفته مي شود. مثلاً معناي«يَا أبتِ هَذَا تَأويل ٌ رٌوياَيَ»58 مصداق عيني روياي يوسف است، يا معناي« نبّئنا بِتَأويِلٌه رٌويايَ»59
و «الّا نَبّأتٌكٌما بتَاويلهُ»60 باز مصداق و تعبير خواب و روياست.
در آيه «ذَلِكَ تَأويلٌ مَا لَم تَستطيع عَلَيه صبراَ»61 مصلحت و حكمت مراد است، نيز اين آيه: « سأنَبّئكَ بتأويل مَا لَم تَستَطع علَيه صَبرا»
و:«هل يَنظَرون الا تأويلَهٌ يَومَ يَأتي تاَويلهٌ ...)63 كه منظور فرا رسيدن« مصداق روز جزا » است.
نيز:«بل كذبوا بما لم يحيطوا بِعِلمِهِ وَ لمّا يَأتِهِم تَأويله»64
يعني چون واقعيت و مصداق عيني روز قيامت را نديده اند، آن را تكذيب كردند.
علامه طباطبايي از آن رو كه تأويل را «حقيقت فراتر» پنداشته ، ناچار شده است كه بگويد : سخنان و احكام و معارف و پيامبران پيشين، داراي تأويل و حقيقتي است، مانند معارف و احكام قرآن، كه تأويل دارد. 65 البته اگر معتقد باشيم تأويل به معناي مصلحت و حكمت هم هست، مي توان گفت آري، كلمات معصومان داراي تأويل است، اما ديگر نمي توان تأويل را «حقيقت فراتر از بينش بشر» دانست كه عبارتست از : قرآني كه در لوح محفوظ است و داراي احكام، بي آنكه در دام الفاظ باشد در ماه رمضان بر رسول خدا(ص) نازل شده، آن گاه پاره پاره و آيه آيه شده، گرچه پيامبر به همگي آن آشنا بود، از اين رو گاه بيش از جبرئيل (ع) آيه را مي خواند، كه خدا او را نهي كرد(لا تحرّك به لسانك) بلكه درست آن است كه بگوييم: كتاب مبين، قرآن موجود در دست ماست كه به لفظ عربي ايجاد شده تا مردمان در آن تعقل و انديشه كنند و مقصود از«ام الكتاب»
آن است كه تمامي دانشها از قرآن زاده شده اند، 66 زيرا قرآن، كتاب جامع و دربردارنده تمامي آموزه هاي تورات و انجيل و ديگر كتب آسماني است كه در دسترس ماست و ما از آن بهره مي گيريم.

چهارمين و پنجمين آيه براي « حقيقت فراتر »

4)«انّه لَقرآن كريم في كتابٍ مكنٌون، لايَمَسَهٌ اِلا المطهّرونَ، تنزيل مَن ربّ العالمينَ»67
5)«انّا جعَلناه قٌرآناً عَرَبياً لَعلّكم تعقلونَ و انّه في امِ الكتابِ لَدَينَا لَعَليّ حَكيم»
علامه طباطبايي مي گويد: ظاهر آيه آن است كه قرآن در كتاب مكنون، جايگاه دارد و جز بندگان پاك و شايسته خدا آن را مس نميكنند، كه بعداً تنزيل شده است، ولي پيش از اين، مكنون از اغيار بوده، در آيات سوره زخرف از آن به «ام الكتاب» و در سوره بروج به «لوح محفوظ» ياد شده است.

پاسخي به علامه طباطبايي

در آيه مزبور ، قرآن چنين توصيف شده: كريم، في كتاب مكنون، لا يمسهٌ الا المطهرونَ و تنزيل من رَبّ العالمينَ. ضاهر چنين است كه قرآن موجود را جز پاكان مسّ (درك يا لمس) نمي كنند، نه آنچه علامه طباطبايي مي پندارد كه : ضمير «يسّمه» به كتاب مكنون برمي گردد و معنا چنين است: قرآن موجود در عالم أعلا مكنون و محفوظ است، به گونه اي كه جز پاكان (امامان) آن را مسّ نكنند.
بعد فرض مزبور پوشيده نيست، زيرا در اين حال «لايمسّه المطهرونَ» جمله معترضه بوده ، تنزيل صفت سوم قرآن مي گردد. اما بايد گفت ضمير در «يمسّه» به قرآن بر مي گردد و خدا چنين مي فرمايد: آنچه برايتان روشن نمودم، قرآن كريم است كه سودمند حال مردمان است، چون دربردارنده معارفي است كه خوشبختي بشر را در پي دارد. چنين قرآن در بردارنده سعات ، در كتاب مكنوني است كه خود در لوح محفوظي است.
معناي مزبور و چنين تفسيري از كتاب مكنون، معروف بوده، مجاهد و ديگران معتقدند: مراد همان مصحفي است كه در دست ماست. مويد مطلب اين آيه است: «انّا نَحنٌ نَزّلنا الذكر وَ اِنّا لَهٌ لَحافضونَ»، يعني قرآن موجود را از تحريف حفظ خواهيم كرد. سيد مرتضي در «دررالقلائد» به نقل از ابن انبازي بدين مطلب معتقد است. 69
به هر روي چه مراد آن باشد كه قرآن در لوح، محفوظ است، يا قرآني كه در دسترس ماست، غير قابل تحريف است، «لايمسّه...» صفت سوم قرآن موجود در دست بشر خواهد بود. مقصود از «مسّ» لمس با بدن و لزوم طهارت هنگام مسّ است. در اين صورت، آيه اخبار در مقام انشاء است و به حكم شرعي اشاره دارد. اما گفته شده«مَس» به معناي درك است، 70 چنان كه علامه طباطبايي در سوره واقعه گفته و آن را صفت كتاب مكنون – كه قرآن در آن هست- دانسته است و نتيجه گرفته: حقيقت قرآن ، خالي از تفصيل (جداسازي) و عربيت بوده، در ماه رمضان، به يكباره بر پيامبر (ص) نازل شده است.
در اين صورت و بنابر اعتقاد علامه طباطبايي« لا يمسّه» جمله معترضه ميان اوصاف قرآن است، كه البته فرمايش ايشان بعيد مي نمايد، زيرا:
الف) هدف آيات آن نيست كه بيان كند اصل قرآن را كسي نمي فهمد. مقام مناسب بيان چنين مطلبي نيست. بلكه مقام بيان حال و اوصاف قرآن است اينكه سودمند مي باشد و در كتابي مكنون ، محفوظ از تصرف و تحريف است و به سبب كرامت و عظمتش جز با طهارت روا نيست مسّ شود. سپس در چهارمين صفت مي فرمايد: تنزيل رب العالمين است و كلامي عادي يا سحر نيست.
ب) در زبان عرب، شاهد و گواهي بر لمس معنوي يافت نمي شود، چنان كه لسان العرب و مفردات
گفته اند. و مسّ را لمس گفته اند. 71 در مصباح الميزان آمده: «مسسته .... أفضيت اليه بيدي من غير حائل» . نيز مجلسي اول ، مس را به معناي فهم و درك نپذيرفته، آن را مس و رق مي داند و مي گويد: به كارگيري مس به معناي فهم در عرف جديد است و ظاهراً از كلام عرب نيست و در عرف اينان ناشناخته است. 72
در شرح فارسي خود بر من« من لا يحضره الفقيه» نيز چنين مي گويد.
ج) امام كاظم و امام باقر(ع) « لا يمسّه» را مربوط به مسّ قرآن موجود دانسته و فرموده اند: مس خطوط و حاشيه قرآن بدون طهارت روا نيست. 73
چنان كه امام علي(ع) به عمر(خليفه دوم) درباره قرآني كه نزد خود داشت فرمود: «فانّ القرآن الّذي عندي لا يمسّه الا المطهرون و الأو صياد من ولٌدي».
يعني در موارد فوق، صفت قرآن موجود مقصود بوده، نه آنچه در لوح محفوظ است. بنابراين نمي تواند مستند علامه طباطبايي در اعتقاد به « حقيقت فراتر » باشد.
(دو آيه ديگر، گواه اعتقاد علامه طباطبايي)
6) «و لا تعجل بالقرآن من قبل أن يقضي اليك وحيه»74
7) «لا تحرّك به لسانك لتعجل به»75
علامه طباطبايي معتقد است: اين آيات مي فهماند پيامبر (ص) از آنچه نازل مي شد، آگاه بود، از اين رو از شتاب در قرائت آن پيش از به پايان رسيدن وحي نهي شد، اما بايد گفت:
الف) آنچه نويسنده الميزان مي گويد و از اين دو آيه برداشت مي كند، با اعتقاد ديگر ايشان ناهمخوان است؛ زيرا وي باور دارد: قرآن موجود در لوح محفوظ، داراي «احكام» بوده، فصل و آيه و لفظي نداشته است، چه عربي و چه غير آن . فقط حقيقت قرآن در آنجا بوده، بي هيچ لباسي و جز مطهران و پاكان نتوانسته اند آنرا درك كننند. از اين رو بايد از علامه طباطبايي پرسيد: با چنين باوري ، چگونه رسول خدا (ص) الفاظ قرآن را مي دانست، تا پيش از نزول جبرئيل قرائت كند؟! البته مي توان توجيه كرد: نفس قرآن كه در مدت 23 سال نازل شد، در شبي مبارك بر پيامبر فرود آمد، اما علامه طباطبايي چنين مطلبي را باور ندارد.
ب)آيات ديگر مي فهماند پيامبر عالم به تمامي مضامين قرآن نبود، از جمله: «ما انزلنا عليك القرآن لتشقي »76 و «لم تحرم ما أحل ا... لَكَ»77
ترديدي نيست كه آيه نخست پس از آن نازل شد كه پيامبر بسيار عبادت مي كرد، تا آن اندازه كه پاهايش متورم شد، كه با نزول آيه اول سوره طه، از اين كار بازداشته شد.
اگر بپذيريم كه تمامي قرآن به يكباره در ماه رمضان بر قلب مباركش نازل شده، آيه مزبور نيز بوده، در اين صورت چرا پيامبر – به رغم نزول و آگاهي از دستور خدا به آيه عمل نكرده، از علم و آگاهي خويش بهره نبرده، باز آن قدر عبادت كرده كه پاهايش متورم شده، در مرحله تدريج كه قرآن نازل شد، براي بار دوم نهي گرديده است؟!
اگر گفته شود: در نزول دفعي ، مأمور به عمل نبوده، نيازمند نزول تدريجي بوده، بايد گفت:
الف) در اين صورت فايده نزول چيست، وقتي عمل بدان حتي براي پيامبر واجب نباشد؟!
ب) معنا ندارد بگوييم پيامبر مأمور به عمل نبوده، زيرا پس از حصول علم به اينكه عملي مكروه يا محبوب است، نمي توان آن را مرتكب شد يا ترك كرد. حتي اگر چنين فرضي را بپذيريم، بايد گفت: آيا مأمور به عمل خلاف بوده تا آن اندازه كه پاهايش متورم شود؟!
در نتيجه نمي توان گفت پيامبر عالم به تمام قرآن به سبب نزول دفعي بوده ، چون آيات ديگر مخالف چنين باوري است و بياني متفاوت دارد.
ج) تفسير دو آيه مزبور به اينكه پيامبر آگاه به تمام قرآن بود، چندان درست نمي نمايد، بلكه ما معتقديم دو آيه دلالت دارند: پيامبر مشتاق حفظ يا اخذ وحي بود و در اين كار شتاب داشت، مبادا آن را فراموش كند. مويد باور ما آيات ديگر همچون« سنقرئك فلاتنسي» است. چنان كه درباره آيه نخست ( لاتعجل بالقرآن من قبل أن يقضي اليك وحيه و قل ربّ زدني علما) شيخ طوسي در تبيان مي گويد:
«اي لاتسئل انزاله قبل أن يأتيك وحيه، و قيل معناه: لا تلقه الي الناس قبل آن يأتيك بيان تأويله، و قيل: و لا تعجل بتلاوته قبل أن يفرغ جبرئيل مي ادائه اليك»
علامه طباطبايي هر دو آيه را به يك معنا گرفته، ولي بايد گفت معناي آيه آن است كه پيامبر براي نزول قرآن شتاب داشت و از خدا نزو ل آن را درخواست مي كرد. نبايد پذيرفت كه هر دو آيه به يك معنا باشد، در نتيجه پيامبر دو بار نهي گرديده باشد! زيرا پيامبر با يك بار نهي ، دست از كار مي شست. نيز آشكار است سوره قيامت پيش از سوره طه نازل شده(ده سوره پيشتر ) است، از اين رو دو آيه نمي تواند به يك معنا باشد. بنابراين جريان چنين بود: پيامبر براي نزول آيات شتاب داشت و از خدا همين را در خواست مي كرد، اما خدا از عجله و درخواست نزول پيش از آنكه وقتش برسد، پيامبر را بازداشت، چون آيات به مصالحي كه لازم بود فرود مي آمد. مويد اين باور امور زير است:
الف) در آيه، نهي از قرآن شده، نه از قرائت(لا تعجل القرآن). نمي توان گفت« لا تعجيل بقراءة ال قرآن» بوده و قرائت حذف شده، زيرا قرينه اي بر حذف نيست.
ب)افزون بر اين، متعدي شدن با «اليك » به معناي رسيدن و وصول است، 78 كه معني آيه چنين خواهد بود: «پيش از رسيدن زمان وحي، براي دريافت آن شتاب مكن».
ج)«رب زدني علمّا » يعني درخواست افزايش دانش، مناسبتي با «تعجيل در نزول قرآن» دارد وگرنه شتاب در حفظ يا قرائت پيش از نزول، مناسبتي با « ربّ زدني علمّا » ندارد. سيد مرتضي در امالي خود مي گويد: « لا تعجل، بأن تستدعي من القرآن ما لم يوح اليك به فانّ الله اذا علم بمصلحته في انزال القرآن عليك، أمر بانزاله و لم يؤخّر عنك»79
د) اگر بپذيريم مقصود از «لا تعجل» آن باشد كه پيامبر پيش از تمام شدن و حي، آن را قرائت مي كرد از آن رو كه علم في الجمله داشت(چنان كه علامه طباطبايي، معتقد است)بايد گفت: در اثناي سخن ديگران، صحبت كردن، زشت و ناپسند است و افراد عادي از آن دوري مي كنند، چه رسد به پيامبر كه بخواهد در ميانه كلام حق تعالي، صحبت كند و شتاب نمايد! آن هم بي آن كه شتاب سودي داشته باشد، مگر آن كه پيامبر بخواهد به فرشته وحي بفهماند كه من پيش از قرائت وحي تو، به آن آشنايم! آيا چنين اظهار فضلي را مي توان درباره پيامبر ممكن دانست؟! همگان مي دانستند پيامبر بسيار مشتاق نزول و دريافت وحي بود]و گاه سر به آسمان بلند مي كرد و تمناي وحي مي نمود[!

علم اجمالي پيامبر به قرآن

علامه طباطبايي مي گويد: پيامبر علم اجمالي به آيات نازله داشت. بايد پرسيد:
الف)اصل و حقيقت قرآن، تنها بخشي از آن نيست تا گفته شود«في الجمله» از آن آگاهي داشت بلكه اصل قرآن عين و تمام آن است.
ب) علم اجمالي موجب سكوت مي شود، نه شتاب.
اما آيه دوم « لا تٌحرِّك به لِسِانَكَ لِتَعجَلَ بهِ اِنّ عَلَينَا جَمعَهٍ و قٍرآنَهٌ»80
ظاهر آيه آن است كه پيامبر (ص) به هنگام نزول وحي و پيش از تمام شدنش، در قرائت قرآن شتاب مي كرد، كه خدا ايشان را از اين كار باز داشته، سبب آن را كه ترس پيامبر از تلف و نسيان قرآن بود، اشاره نموده، فرمود: جمع و گردآوري وحي برماست. پس درنگ كن تا قرائتش تمام شود. ابن عباس و ديگران نيز چنين روايت كرده اند، نخستين مفسّر جامع شيعي، شيخ طوسي – در «تبيان» همين را گفته است. در آيه: «اِنَّ عَلَينا جَمعَهٌ وَ قٌرآنَهٌ» قرآن در اين آيه، مصدر است مانند فرقان و رجحان، و هر دو ضمير به وحي بر مي گردد. اين مطلبي است كه علامه طباطبايي گفته است.
اما بايد دانست شتاب براي نزول قرآن و تعجيل در قرائت آن پيش از خواندن جبرئيل ، با « انّ عَلَينا جَمعَهٌ وَ قٌرآنَهٌ» همخوان نيست و تفسير علامه طباطبايي در اين باره كه مقصود« گرد آوري وحي و قرائت آن بر پيامبر»است ، همخوان با خوف نسيان مي باشد، نه آنچه نويسنده الميزان به دنبال مي نويسد: « فلا يفو تنا شيء حتي يحتاج الي أن تسبقنا الي قراءة ما لم نوحيه بعد» پيش خواني « سبقت در قرائت)آنچه هنوز نازل نشده، همساز با جمع و ضميميه كردن! اجزا نيست. مويد مطلب ما آراي برخي مفسران است:
«قال ابن عباس: كان النبي (ص) اذا نزل عليه القرآن عجّل بتحريك لسانه لحبۀبه ايّاه و حرصه علي أخذه و ضبطه مخافة أن ينساه، فنهاه الله عن ذلك. و في رواية سعيد بن جبير عنه انّه(ص) كان يعاجل من التنزيل شدة و كان يشتدّ عليه حفظه فكان يحرك لسانه و شفتيه قبل فراغ جبرئيل من قراءة الوحي، فقال سبحانه: لا تحرّك به ، اي الوحي او بالقرآن لسانك يعني بالقرآءة لتعجل به اي لتأخذه»81

نتيجه و گزيده مطالب

1. تفاوتي ميان انزال نيست. انزال (از باب افعال) و تنزيل (از باب تفعيل) اولي نه به معناي نزول دفعي است و دومي نه به معناي نزول تدريجي، زيرا هر دو به معناي مطلق نزول است و در مفهوم هيچ يك از دو باب افعال و تفعيل انجام فعل دفعي يا تدريجي نيامده است. گواه ادعاي ما لغت عرب و آياتي بود، كه در مورد آيات ديديم هم« انزال» به معناي نزول تدريجي آمده و هم « تنزيل» به معناي نزول دفعي، آياتي همچون:
«أنزَلَ مِنَ السّمَاء مَاءً»82 و «نَزّلنا من اَسّمَاء مَاءً مٌبَاركاً»83 نيز « وَقَالٌوا لو لا نٌزّلَ عَلَيهِ القٌرآن جملةَ وَاحِدَةً كَذلِكَ لِنٌثَبتَ بِهِ فٌوادَكَ»84
كه منكران اعتراض داشتند چرا به يكباره و « جملة واحدة» قرآن فرو نيامد، و خداوند بر عدم نزول دفعي صحّه گذاشته(با گفتن«كذالك») حكمت آن را تثبيت دل و دين دانسته است.
نيز: «وَ أنزَلنَا اِلَيكَ الذّكرَ لَتٌبَيّنَ لِلنّاسُ مَا نٌزّل اِلَيهِم»85 و: «وَ قالو يا ايها الذي نزل عليه الذكر»86 و: «انِا سَنلٌقِي عَلَيك قولاً ثقيلاً»87 كه مناسبتي با نزول دفعي ندارد. آياتي ديگر هست كه مي فهماند پيامبر عالم به قرآن نبود، بلكه به تدريج خداوند بدو وحي فرستاد و برخي رخدادها را به ايشان آگاهاند، از جمله: «و الّذينَ اتّخذٌوا مَسجِدَا ضِراراَ وَ كٌفراَ وَ تَفريقاَ ... لا تَقٌم فيهِ أبَداً»88 پيامبر در آستانه جنگ تبوك به كساني كه مسجد را بنا كرده بودند، وعده داد در آنجا نماز گزارد، ولي خدا وي را آگاهاند در مسجد منافقان پرستش نكند.
نيز:« فلّما قَضي زَيدٌ منهَا وَ طَراً زَوّجنَاكَهَا ...»89 تزويج زينب به رسول خدا(ص) پس از گذشت زمان بوده، نمي توان پذيرفت به يكباره قرآن نازل شده، در آن، اين آيه آمده، به رغم آن كه هنوز رخ نداده بود. هم چنين : «قَد نَري تَقّلبَ وَجهَك فِي السّمَاءِ فَلنٌولَّيَنّكَ قِبلَةً تَرضَاهَا»90 حكايت آيه از چنين حالتي براي پيامبر در زماني پيشتر كه هنوز اتفاق نيفتاده بود ، چگونه پذيرفتني است؟
در آيه« وَ أنزلنا عَليكَ الذِكرَ لِتٌبَيّنَ لَلّناسِ ما نٌزّلَ اِلَيهِم» اگر بگوييم معنا چنين است:« ما قرآن را به يكباره بر تو فرو فرستاديم تا تو قرآني را كه به تدريج نازل شده است براي مردم روشن كني! چنين معنايي نادرست و متهافت است.
2. درست نيست گفته شود قرآن اصل و حقيقتي ديگر دارد و آنچه در دسترس ماست، پوششي و سايه اي از آن است.
پيشتر گفتيم نويسنده الميزان مي گويد:«حقيقت قرآن در لوح محفوظ و بيت المعمور و كتاب مكنون و ام الكتاب ، به دور از كثرت و تدريج و تغيير است. و اين حقيقت پيش از تفصيل و نزول تدريجي است، كه در واژه و زبان نمي گنجد و در مرحله حقيقت« عليّ و حكيم» نزد خداست، به دور ازدرك عقول و فقط بر قلب رسول خدا (ص) نازل شده است.
چنين نظري هيچ دليل قرآني يا حديثي نداشته، تنها بياني استحساني و ذوقي است. افزون بر اين قرآن كه هدايتگر مردمان است و در ماه رمضان نازل شده(شهر رمضان الّذي اٌنزلَ فيه القرآن هٌديً للنّاسِ) اگر به معناي حقيقت قرآن باشد كه در الفاظ و اژه ها نگنجد و نيز دور از ادراك و عقول انسانها باشد، چگونه خواهد توانست هدايتگر مردم باشد؟!
نيز مي افزاييم: اگر حقيقت قرآن چيزي، فراتر از ظرف زمان و مكان باشد، حال چگونه چنين حقيقتي در ظرف ماه رمضان خواهد گنجيد و قابل خواندن و نوشتن وگوش كردن مي شود؟ ! حقيقت قرآني كه در صقع علم ربوبي و فراتر از زمان و مكان (جهان ماده ) و واژه هاست، به چه كار بشر عادي مي آيد؟! چه لزومي دارد قرآن دو نزول، يكي دفعي در آسمان و بيت المعمور و ديگري تدريجي در زمين و بر قلب رسول خدا (ص) داشته باشد، به رغم آن كه نزول تدريجي كافي و مورد عمل است؟!
همچنين احاديثي كه مي گويد: بيت المعمور مسجدي در آسمان است. آيا كسي در آنجا بوده كه وحي را دريافت كند؟ آن كس فرشته بوده يا بشر؟ او كيست و نامش چيست؟ نسخه قرآني بيت المعمور راهنماي چه كساني است؟ نيز اگر كسي نبوده، آيا قرآن بر بيت المعمور (مسجد آسماني)نازل شده ؟! آيا اين مسجد داراي درك و شعور دريافت وحي است؟ بيت المعمور وحي را از چه كسي دريافت كرده است؟ از خدا يا جبرئيل ؟ اين وحي در كتاب و لوحي نوشته و در آن جا گذاشته شده؟ آيا چنانكه باورداران اين مطلب مي گويند، پس از نزول تدريجي قرآن بر پيامبر (ص)، قرآن بيت المعمور باقي ماند، چه ضرورتي داشت باقي بماند؟
به هر رو ي، نقاط ضعف احاديث بيت المعمور و قبول نزول دفعي بسيار است؛از جمله: مورد اعتماد نبودن برخي راويان (از جهت دروغ گويي و جعل حديث و حافظه ضعيف ) و تكيه بر اخبار آحاد. همچنين تبادر عرفي از «انا انزلناه في ليلة القدر» آن است كه قرآن را بر رسول خدا در زمين نازل كرديم، نه بر بيت المعمور (در آسمان و يا عرش و كرسي)از اين گذشته، زمان (شب قدر و ماه قمري رمضان ) از آن زمينيان است نه اهل آسمان.
3. نادرست بودن نزول اصل و حقيقت قرآن در ماه رمضان بر پيامبر (ص) ؛ زيرا اگر در روز نخست ماه رمضان بگوييم: رمضان رسيد آيا معنايش اين است كه تمام رمضان به يكباره رسيد؟! معنايش اين است كه نخستين روز ماه رمضان رسيد، آن هم نه تمام روز ، بلكه ساعات آغازين آن روز در مورد قرآن نيز چنين است، يعني اگر آيه مي فرمايد: قرآن در ماه رمضان يا شبي مبارك نازل شد، يعني نزول آغازين آن در اين ماه و شب بوده است. اين مطلب چنان روشن بوده كه حتي مخالفان مي گفتند: چرا قرآن يكباره فرو نيامده است!
نيز آيه ديگر مي فرمايد: « عَفَي ا... لم أذِنتَ لَهم »91 معنا آن است كه پيامبر پيشتر به جمعي اجازه داده بود در جهاد شركت نكنند كه چنين عتاب شد، و اين مناسبت با نزول تدريجي و آگاهي بعدي پيامبر دارد.
4. از آن رو كه هيچ يك از هفت آيه اي پيشين و آيه ديگر وجود ندارد كه نزول قرآن را به دفعي (يكباره) مقيد كند، نيز حديثي در اين باره نيست(جز حديث غير معتبر كه پيشتر گفتيم) مي بايد آيات مطلق نزول را حمل بر مقيد كرد، يعني آياتي كه از نزول تدريجي سخن گفته، مفسر آياتي است كه نزول قرآن را به گونه مطلق يادآور شده است، چنان كه آيات ذيل بيان مي دارد: «وَ قٌرآناً فَرَقنَاهٌ لِتَقرَاهٌ عَلَ النّاسِ عَلَي مٌكثٍ». 92 نيز: « وَ قال الّذينَ كَفَرٌوا لَولا نٌزِّلِ عَلَيه القٌرآن ٌ جٌملَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنٌثَبّتَ بِهِ فٌؤادَكَ»93
در پايان ، با توجه به دليل هاي مذكور ، ثابت شد كه قرآن نزول يكباره(دفعي) نداشته است، و نزولي جز نزول تدريجي براي قرآن كه در طول بيست و سه سال بر پيامبر اسلام (ص) نازل شده قابل تصور نمي باشد. حتي اگر بپذيريم قرآن دو نزول داشته است، نزول دوم وحي نخواهد بود، بلكه اجازه بر قرائت آن براي مردم ناميد؛ چنان كه امام صادق (ع) فرمود: كان لايبلّغه الا في وقت استحقاق الخطاب و لايؤديه الا وقت أمر و نهي ...» 94 اما فرض «اجازه» هم برخلاف واقع است، زيرا مسلم است كه قرآن نازل مي شده و وحي بوده ، كه به تدريج مي آمده و حال پيامبر(ص) بر اثر آن دگرگون مي شده است.

به كارگيري واژه قرآن

از كلام برخي يا اغلب مفسرآن چنين بر مي آيد: كه اطلاق قرآن بر قرآن موجود(از سوره فاتحه تا پايان سوره ناس) حقيقي بود و به كارگيري لفظ قرآن براي يك سوره يا آيه يا بعضي از آن، مجازي است. اما بايد گفت حق چنين نيست، زيرا استعمال قرآن مثل استعمال ماء (آب) براي قليل و كثير، به گونه حقيقي است و گواه آن، لغت و گفته اصوليون است، ابوالبقاء در كلياتش مي گويد:
«و في التلويح: هو (القرآن) في العرف العام اسم لهذا المجموع و عند الاصولية و ضع تارة للمجموع تارة لما يعمّ الكلّ و البعض. فيكون القرآن حقيقة فيهما باعتبار وضع واحد». 95
صاحب معالم مي گويد: «والضمير في« انّا انزلناه» للسورة لا للقرآن ، وقد يطلق القرآن علي السورة و علي الآية، فان قيل يصدق علي كلّ سورة و آيه انها بعض القرآن بعض الشيء لا يصدق عليه أنّه نفس ذلك الشيء، قلنا: هذا انّما يكون فيما لايشارك البعض الكلّ في مفهوم الاسم كالعشرة فانّها اسم لمجموع الآحاد المخصوصة ، فلا يصدق علي البعض ، بخلاف نحو الماء فانّه اسم للجسم البسيط البارد الرطب بالطبع، فيصدق علي الكل و علي ايّ بعض فرض منه، فيقال: هذا البحر ماء و يراد منه مفهومه الكلي، و يقال انـه بعض الماء و يراد منه مجموع المياه الّذي هو أحد جزئيات ذلك المفهوم. و القرآن من هذا القبيل فيصدق علي السورة انّها قرآن و علي بعض القرآن بالاعتبارين. علي انّا نقول أنّ القرآن قد و ضع بحسب الاشتراك للمجموع الشخصي وضعاً آخر، فيصح بهذا الاعتبار أن يقال السورة بعض القرآن».
سيد مرتضي در «دررالقلائد» مي گويد: « قوله‌تعالي « القرآن» في هذا الموضع لا يفيد العموم و الاستغراق و انّما يفيد الجنس من غير معني الاستغراق»96
چنان كه استعمالات قرآني و عرفي، نيز كلمات امامان (ع) همين مطلب را تأييد مي كند:
«وَ اِذَا قٌرِء القرآنٌ فَستَمعٌوا لَهٌ»97 «و اذاَ قرأتَ القرآن ٌ جَعَلنَا بَينكَ و بينَ الذينَّ لا يومنونَ بالاخرة حجاباً مستوراً»98 «فقالو انا سَمعنا قرآناً عجباً يهدي اليَ الرّشد فامنّا بِهِ»99
در عرف مي گفتند: «أخاف أن ينزل في القرآن؛ مي ترسم درباره من قرآن نازل شود» كه مقصود آيه يا سوره بود . نيز امامان مي فرمودند: «تستحب قراءة القرآن ... ؛ قرائت قرآن مستحب است ...» كه باز مقصود فلان سوره يا آيه بود.

شروع وحي و نبوت

برخي معتقدند كه وحي و نبوت با آوردن قرآن و وحي توسط جبرئيل آغاز شد، اما اخبار و روايات
مي گويد كه در آغاز پيامبر در خواب، روياي صادقي را مي ديد، آن گاه صداي جبرئيل را مي شنيد، سپس به چشم او را مي ديد. سه سال پيامبر بود بعد رسول گشت. در « بحار الانوار » درجه ها و مراتبي را براي بعثت پيامبر بر مي شمرد:

نخست روياي صادقه.

دوم: سه سال صداي جبرئيل را مي شنيد اما وي را نمي ديد. جبرئيل يكي بعد از ديگري بدو
مي آموخت اما قرآن بر او نازل نمي كرد. در اين مدت «بشير» بود و مبعوث براي امت نبود.100 چنان كه مجلسي اول مي گويد: ممكن است از اول بعثت تا زمان وفات كه 23 سال بود، در سه سال متوالي يا متفرق، قرآن نيامده باشد. 101
سوم: وقتي 37 ساله شد، در خواب مي ديد بدو «رسول ا... » مي گفتند، اما باور نمي كرد، تا يك روز كه بين كوهه گوسفندان ابوطالب را مي چراند، چشمش بر شخصي افتاد كه بدو «رسول ا...» گفت. پرسيد: تو كي هستي؟ گفت: من جبرئيلم كه خدا مرا فرستاده تا اعلان كنم تو رسولي 102
چهارم: پس از سه سال كه فقط صداي جبرئيل را مي شنيد، ولي نمي ديد، در بيست سال بعد بدو وحي مي شد. 103
تمامي روايات فوق دلالت دارد كه نبوت به تدريج حاصل شده است و زمان آن را پنج گونه بر شمرده اند: 17 رمضان، 18 رمضان، 24 رمضان، 12 ربيع الاول و 27 رجب مشهور بين سنيان، رمضان است، اما بين شيعيان، 27 رجب . اردبيلي در «جامع الرّواة » مي گويد: « و بعث يوم السابع و العشرين من رجب وله أربعون» در « بحار الانوار» به نقل از «كافي» و « امالي» مفيد، چهار خبر با همين مضمون آمده، 104 مشهور، بلكه اجماع و مسلم ميان شيعه همين رأي است. اما رواياتي نيز بر ضد آن وجود دارد، مثلاً وقتي از امام رضا(ع) پرسيدند: چرا روزه فقط در ماه رمضان است، فرمود: چون قرآن در آن ماه نازل شده و پيامبر به نبوت مبعوث گشته است. 105 شيخ مفيد از جمله رخدادهاي 27 رمضان را «مبعث» مي داند، زيرا در اين ماه نزول قرآن آغاز شد. 106 مرحوم علامه شعراني در حاشيه تفسير «مجمع البيان» گفته: مبعث در رجب نبود، بلكه همزمان با نزول وحي در ماه رمضان بوده است.

عدم ملازمت ميان نبوت و نزول قرآن

گفته اند : نبوت با نزول قرآن محقق گشته است اين مطلب را در شأن نزول سوره علق گفته اند، اما مي توان گفت: چنان كه ممكن است نبوت مقرون با وحي باشد، و مي‌تواند پيش از وحي نيز به آمدن جبرئيل محقق گردد، چنان كه نبوت موسي (ع) پيش از نزول تورات بود. به هر روي، دليلي بر ملازمت و مقارنت نبوت با وحي در دست نيست. حتي اخباري مي گويد: پيش از نزول قرآن، پيامبر مبعوث شده است. چنان كه اخبار پيشين دلالت داشت تا سه سال بر او وحي نشد و در دوران بيست ساله بعد، جبرئيل بر او قرآن نازل كرد.

نتيجه

واژه « قرآن» بر آيه و سوره نيز اطلاق شده و مي شود و مشهور آن است كه بعثت در 27 رجب وبنا بر قولي در ماه رمضان بوده است؛ بنابراين ملازمي بين نبوت و نزول قرآن نيست و تفاوتي هم ميان انزال و تنزيل نمي باشد.
قرآن به روشني مي گويد: نزول وحي در ماه رمضان بود(شهر رمضان الّذي أنزل فيه القرآن) بنابراين دليلي بر نزول در ماه رجب موجود نيست، نيز دليل متقني بر نزول آن به يكباره بر قلب رسول خدا (ص) يا بر بيت المعمور نيست، چنان كه تفاوتي ميان انزال و تنزيل نمي باشد. پس بايد گفت: معناي « شهر ٌ رَمضانَ اَلّذي أنزل فِيهِ القرآن» آن است كه شروع نزول وحي در ماه رمضان بوده و ملازمتي ميان نبوت و وحي نيست.
ظاهراً آيه « شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن» آن نيست كه به تمامي در رمضان نازل شده، زير ا قرآن به سوره و آيه نيز اطلاق مي شود. ممكن است بگوييم : تحقق نبوت در ماه رجب بود، ولي نزول پنج آيه نخست سوره علق، دو ماه بعد از آن يعني در ماه رمضان بوده است. 107

پانوشت ها

مقاله تقديمي، ترجمه« دروس حول نزول القرآن» است كه با موافقت نگارنده فرزانه، پس از حذف و اضافاتي، به فارسي برگردان شد.

1- اسراء/9
2- مجمع البيان، ج 10 ، ص 387
3- البرهان، ج 1 ، ص 28
9- شرح عقائد صدوق ، ضميميه اوائل المقالاتو ص 232 . شيخ مفيد در ردّ فرموده شيخ صدوق مي گويد: « الذي ذهب اليه ابو جعفر ( رحمه الله) في هذا الباب اصله حديث واحد، لا يوجب علماً و لا عملاً و نزول القرآن علي الاسبا لاحادثة حالً فحالاً يدلّ علي خلاف ما تضمنه الحديث و ذلك انّه قد تضمّن حكم ما حدث و ذكر ما جري علي وجهه و ذلك لا يكون علي الحقيقة الا لحدوثه عندالسبب ... و قد جاء الخبر بذكر الضهار و سببه و انـّها لما جادلت النبي(ص) في حكم الضهار انزل الله تعالي: « قد سمع الله قول التي تجادلك في زوجها..» و هذه قصة كانت بالمدينة فكيف ينزل الله تعالي الوحي به بمكة قبل الهجرة فيخبر به انّهاقد كانت و لم تكن؟! و لو تتبعنا قصص القرآنلجاء ممّا ذكراه كثيراً يتّسع به المقال ...» ر-ك: تصحيح الاعتقادات، ص 58 ، چ تبريز
4- اسراء /106
5- بقره/181
6- قدر/1
7- دخان/2 غرر الفوائد و درر القلائد (امالي سيد مرتضي) تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، چ دار الاحياء الكتب العربيه، 1954.
8- اعتقادات صدوق، ملحق به باب حادي عشر، ص 92 ، چ عبد الرحيم.
10- يونس /24
11- ص/29
12- گرچه در آيه ديگر آمده : و نزّلنا من السماء ماءً مباركاً(ق/9) كه تنزيل از باب تفعيل آمده، و اين مي فهماند تفاوتي ميان تنزيل و انزال نيست . اين جوابي است كه بعداً به علامه مي دهيم.
13-هود/1
14- خواننده گرامي عنايت داشته باشد فعلاً در صدد تبيين نظر علامه طباطبايي هستيم آنچه گفته مي شود، همگي بر مبناي نظر وي است، نقد اين سخنان خواهد آمد.
15- اعراف/53
16- يونس
17- زخرف/
18- واقعه/80
19- بروج/22
20- طه/114
21- قيامت /16.17
22- الميزان، ج 2، ص 14-16
23- مصباح المنير، ص 304
24- اسئلة القرآن و أجوبتها،ص 26
26-آل عمران/1
27- اسراء /95
28- انعام /8و82
29- انعام /81
30- نساء /153
31- انعام/7
32- اسراء /93
33- انعام/37
34- كشاف، ج1، ص 3، 5و ج 2، ص
35- اسراء/91-92
36- انعام /37
37- اسراء/91-92
38- فرقان/32
39- نساء /53
40-مائده/112
41- الميزان، ج 6، ص 253
42- نباء /14
43-حشر/21
44- بقره/185
45 – آل عمران /6
46-هود /1
47- الميزان، ج 2 ص 14
48- مجمع البحرين، واژه«حكم»؛ مجمع البيان، 2، ص 408
49و50- فصلّت/3و44
51- اعراف/145
52- اسراء /12
53- انعام /119
54- اعراف /52
55- يونس/39
56- « انا جعلنا ه قرانا عربياً لعلكم تعقلون» ، زفرف/3
57- الميزان، ج 2 ، حي 15
58-يوسف/100
59- يوسف/36 و 37
60- يوسف/36 و 37
61- كهف /82
62- كهف/78
63- اعراف/53
64-يونس/39
65-الميزان،
66- مفردات راغب ، واژه «ام»
67- وقعه/81
68- زخرف/1-4
69- الدرر القلائد
70- المفردات، «مطهري»
71 -واژه«مسّ»
72- روضة المتقين، ص 239
73- وسائل الشيعه ج،باب (ابواب الفود)
74- طه/114
75- قيامت /16
76- طه/1
77- تحريم/1
78- المنجد: قضي الأمر اليه، بلغه و ليس قضاء الوحي اي اتمامه.
79- الدرر القلائد، ج 2، ص 359
80- قيامت/16
81- مجمع البيان، ج 10 ، ص 396
82 – بقره/22
83- ق/9
84-فرقان/32
85- نحل/44
86- حجر/6
87-مزمّل/5
88-توبه/108
89- احزاب/37
90- بقره/144
91- توبه/49
92- اسراء /106
93- فرقان/32
94- بحارالانوار، ج 92، ص 30
95- كليات ابوالبقاء، ص 521
96- دررالقلائد، ج 2، ص253
97- اعراف/203
98-اسراء/45
99-جن/1-2
آل عمران/93
100- بحار الانوار، ج18، ص 193، 299
101- كتاب الصوم(شرح فارسي بر من لا يحضره الفقيه)، ج 2، ص 141
102- همان، ج 3، مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 44
103- بحارالانوار، ج18، ص 232، ج75
104- همان، ج 18، ص 189
105- همان، ج 18، ص 189
106- همان، ج 98، ص200
107- طبرسي، تاج المواليد.

 
شنبه 25 شهریور 1391  2:38 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

گفتارى درباره نزول قرآن (1)

گفتارى درباره نزول قرآن (1)

محمود رجبي

نزول قرآن از محورهاي مهم علوم قرآني است كه مسائل متعددي را در بر مي گيرد. علاوه بر اعجاز و پرسشهاي اساسي مرتبط با آن, نازل كننده قرآن, منزل عليه آن, آنچه نازل مي‌شود, چگونگي نزول, كيفيت دريافت پيامبرr و زمان, انواع و مراتب نزول نيز موضوعها ي ديگري است كه در است كه در اين بحث مي تواند مورد برسي قرار گيرد. از سوي ديگر هر يك از مسائل يار شده مي تواند از ديدگاههاي مختلف قرآني, روائي, فلسفي و حتي تاريخي بررسي شود و چه بسا, نتائج متفاوت و حتي ناسازگار با يكديگري هم بدست آيد كه خود زمينه ساز مسئله يا معضله ديگر شود و آن چگونگي وفق دادن و حل تعارض و ناسازگاري اين دستاوردهاي مختلف است.
بررسي اين مسائل مختلف بويژه با در نظر داشتن ديدگاههاي فوق فرصتي بيشتر مي طلبد كه از حوصله اين نوشتار كوتاه بيرون است. از اين رو از مسئله اعجاز قرآن كه بحثي طولاني را ايجاب مي‌كند صرف نظر كرده و موضوعات ديگر را تنها از ديدگاه قرآني به بحث مي گذاريم.

نازل كننده قرآن

آيات شريف قرآن مجيد را كه از نزول قرآن سخن مي گويند از اين ديدگاه مي توان در 5 دسته قرار داد:
دسته اول: آياتي است كه متعرض نزل كننده قرآن نيستند و نسبت به آن ساكت اند مانند آيات شريفه:
(ان الذين كفروا بالذكر لما جائهم و انه لكتاب عزيز )فصات /41(1)
(شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس... )بقره /185(2)
(واوحي الي خذا القرآن لانذركم به و من بلغ ) انعام /19(3)
(الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله وما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون )حديد/16(4)1
دسته دوم: آياتي است كه نازل كننده قرآن را خداوند متعال معرفي مي‌كند. نظير:
( الله انرل احسن الحديت كتاباً متشابهاً مثاني تقشعر منه جلود الذين يخشعون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الي ذكر الله ذلك هدي الله يهدي به من يشاء و من يضلل الله فما له من هاد )زمر /23
( و لقد آتيناك سبعاً من المثاني و القرآن العظيم )حجر /87
( نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن.. . ) يوسف /3
دسته سوم: آيات شريفه اي است كه از نقش جمعي از فرشتگان در نزول قرآن سخن گفته و بويژه حضرت جبرئيل را منزل قرآن مي‌داند نظير:
( نزل به الروح لامين علي قلبك لتكون من المنذرين ) شعراً /194,193
(قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا و هدي و بشري للمومنين )نحل /102
(انه لقول رسول كريم ذي قوه عند ذي العرش مكين مطاع ثم امين ) تكوير /21¬-19
(قل من كان عدواً لجبريل فانه نزله علي قلبك باذن اله )بقره 97
(في صحف مكرمه مرفوعه مطهره بايدي سفره كرام برره ) عبس/ 16-13
( عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا إلا من ارتضي من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد بلغوا رسالات ربهم 0000) 2 جن / 27-26
در مورد اين دسته از آيات چند نكته شايان توجه است:
نخست آنكه: فرشتگان وحي نقشهاي متعددي از قبيل نزول, در دست داشتن لوحه ها و نگهباني از آن را ايفا مي‌كنند؛ و اين امريات كه در چگونگي نزول به آن خواهيم پرداخت.
دو آنكه: حضرت جبرئيل (عليه السلام ) فرما ندهي گروه فرشتگان وحي عهده دار است, اين مطلب از واژه «مطاع » و از تصريح به اسم آن حضرت و اوصاف ويژه ايشان, و نسبت نزول به ايشان در آيات متعدد استفاده مي شود و آيه شريفه ( تنزل الملائكه والروح ) اشعار به آن دارد.
سوم آنكه: روح الامين, روح القدس, رسول كريم, اوصاف جبرئيل (عليه السلام ) است كه به لحاظ امانت و قداست و كرامت ايشان در پيشگاه الهي با اين اوصاف از ايشان ياد شده است, و مي توان گفت كه مقصود از روح درآيه شريفه سوره قدر (تنزل الملائكه و الروح 000) نيز همان حضرت است.
چهارم آنكه: واژه «روح » و « روح القدس » و 000چنانچه گذشت اوصاف حضرت جبرئيل است نه اسم علم آن حضرت. بنا براين اشكالي ندارد كه همين واژه ها در آيه 3 يا روايتي برفرشته اي ديگر اطلاق شود 4
چنانكه مشاهده شد, در دو دسته اخير از آيات, براي قرآن مجيد دو نازل كننده ذكر شده بود: «خداوند متعال » و « فرشتگان وحي » كه ظاهر هر دو, نسبت حقيقي است. پس حمل بر مجاز در يكي و حقيقت در ديگري وجهي ندارد.
از سوي ديگر در اينجا اسناد حقيقي به دو فاعل در عرض هم معني ندارد 5 زيرا هيچ موجودي در عرض خداوند قرار ندارد 6 بنا بر اين تنها وجه صحيح اين است كه بگوئيم مقصود اسناد حقيقي به دو فاعل در طول هم است بدين صورت كه: فرشته هاي وحي, نازل كننده قرآن هستند و خداوند متعال فوق ايشان و در طول آنها, منزل حقيقي انسان است و اين وجه از آيات نزول نيز بخوبي استفاده مي شود, تعابيري از قبيل ( فانه نزله علي قلبك باذن الله ) و ( نزله روح القدس من امر ربك ) بخوبي دلالت بر اين دارد كه دو اسناد در طول يكديگرند و فرشته وحي باذن و امر الهي قرآن را نازل مي كند.

قرآن بر چه كسي نازل شده است ؟

نظير آنچه در نازل كننده قرآن مطرح بود در منزل عليه آن نيز مطرح است. در برخي آيات سخني از منزل عليه قرآن به ميان نيامده است نظير:
( انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ) حجر /9
در آيات فراواني هم منزل عليه قرآن, پيامبر گرامي اسلام r معرفي مي شود نظير:
( وآمنو بما نزل علي محمد و هو الحق من ربهم ) محمد /2
ودر جاي ديگر مي فرمايد: ( اولم يكفهم انا انزلنا اليك الكتاب يتلي عليهم ) عنكبوت /51

آنچه نازل شده و كيفيت دريافت پيامبر r

در آيات شريفه 13و14و سوره عبس و 2از سوره يينه مي فرمايد: قرآن كريم در لوحه هاي ارجمند, پاك و بر تري است كه توسط فرشته وحي بر پيامبر r خود آن را مي خواند, اين آيات دلالت دارد كه وحي از سنخ ديدنيها است. از سوي ديگر آيه 19 تكوير و 18 قيامت دلالت بر اين دارد كه آنچه نزول شده از سنخ خواندنيها نيز مي باشد و سخن از اين به ميان آمده است كه, قرآن گفتار فرشته وحي است و پيامبر r موظف است پس از قرائت فرشته وحي آيات را تلاوت نمايد.
آيات ديگري از نزول قرآ ن بر قلب پيامبر گرامي اسلام r خبر مي دهد, در سوره بقره آيه 97 مي فرمايد:
(قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله علي قلبك باذن الله )
و يا در سوره شعرا مي فرمايد: ( نزل به الروح الامين علي قليك ) آيات اخير بيا نگر اين حقيقت است كه آنچه بر پيامبر r نازل مي شود صوتي مادي يا لوحه اي قابل حس با حواس ظاهري نيست, بلكه, با چشم دل و گوش جان دريافت مي شود. زبذت, ظاهر مجموع آيات گذشته آنست كه همه از يك حقيقت سخن مي‌گويد و اگر صوت مادي و لوحه اي محسوس بود نزول آن بر قلب معني نداشت.
بعلاوه در جاي خود به اثبات رسيده است كه نزول قرآن نزول مادي يا اعتباري نيست بلكه نزول معنوي است, شايد بتوان آيه شريفه ( و كذلك اوحينا اليك روحا من امر ربنا ) را نيز گواه بر اين مدعا آورد, و بر همين اساس است كه هنگام نزول وحي ديگران نه صوتي مي شنيده و نه لوحه اي را مي ديده اند. 7
از آنچه گذشت كيفيت تلقي و دريافت پيامبر r نيز تا حدي روشن مي‌شود. آيات شريفه دلالت بر آن دارد كه وحي الهي تمام مشاعر و قواي نفساني پيامبر r را فرا مي گرفته, پيامبر r با تمام وجود وحي را دريافت مي نموده, بلكه از مراتب بالاي علم حضوري بوده است.
با توجه به آنچه گذشت بطلان اين پندار روشن مي‌شود كه, پيامبر r خود نيز نياز به دليلي ديگر داشته تا يقين كند آنچه نازل شده سخن خداوند است و نيز بطلان اين گفتار روشن مي‌شود كه, پيامبر r بدين معنا نيست كه پاره اي آيات به صورت لوحه نازل شده است و پاره ديگر به شكل قرائت بر پيامبر r و هم به نزول بر قلب و تقييد نوع خاصي از نزول به بخشي ويژه از قرآن دليل مي‌خواهد و صرف تفاوت تعابير و بيانات ب جود وجه جمع معقولي كه ذكر شد دليل حمل بر بعض نمي شود8

انواع نزول و نزول قرآن

واژه نزول و مشقات آن كه مفهوم فرود آمدن را در خود نهفته دارند, در اصل مانند بسياري از واژه هاي
ديگر براي فرود آمدن شي اي مادي از مكاني به مكان ديگر وضع شده است, و در قرآن مجيد نيز در بسيار ي از آيات اين واژه به همين معني بكار رفته است9ولي همانند بسيار از واژه هاي ديگر بعداً در آن توسعه داده شده در نزول اعتباري و يا حقيقي و معنوي نيز بكار رفته است.
مقصود از نزول و اعتباري آن است كه, موجودي در عالم اعتبار, از درجه اي بالاتر به درجه اي پايين تر تنزل يابد و به عبارت ديگر از مقام و درجه اعتباري بالاتري به مقام و درجه اعتباري پايين تري تنزل نمايد, مانند آنكه هنگامي كه پادشاه سقوط مي‌كند و مقام مي‌كند و مقام اعتباري پادشاهي را از دست مي‌دهد و به مقامي فروتر تنزل مي‌كند گفته مي‌شود: نزل الملك عن عرشه, در قرآن مجيد ماده نزول در اين معني بكار نرفته است.
مقصود از نزول معنوي آن است كه, موجودي از جهت مرتبه وجودي تنزل يافته و در مرتبه وجودي پايين تري جلوه گر شود. در اين قسم از نزول, موجود از جهت مكان مادي و يا از جهت مقام و اعتبار تغييري نيافته است بلكه, وجود آن به مرتبه ضعيفتري تنزل يافته هر چند از مكاني به مكان پايين تر فرود نيامده و از نزول قرآن همين قسم نزول است.
در نزول قرآن تنزل مكاني معني ندارد, زيرا نازل كننده كه خداوند است, و نازل شونده كه مرحله اي از علم الهي (قرآن ) است, و واسطه نزول كه فرشته يا فرشتگان وحي هستند, و نيز منزل عليه قرآن كه قلب مقدس پيامبرr است هيچيك مادي نيستند. نزول اعتباري نيز در مورد قرآن بي معناي است زيرا خداوند در آيات نزول نمي خواهد اين نكته را بيان فرمايد كه, ما قدر و منزلت قرآن را كاهش داديم.
مقصود از نزول قرآن محيد اين است كه قرآن داراي حقيقتي بس متعالي است كه مرتبه اي از علم خداوند است و در مرتبه بالائي از وجود در لوح محفوظ است, و براي آنكه قابل فهم ما انسانها شود از آن مرتبه در مراحل متعددي تنزل يافته, تا در نهايت, در قالب الفاظ و عبارات, كه مرتبه اي بس فروتر وضعيفتر از مرتبه «عند اللهي » است تجلي كرده است. و به بياني ديگر چنانكه در روايات دانيه وجود است. 10

زمان نزول و مراتب نزول قرآن

از سه آيه شريفه:
( شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان )بقره/185
( انا انزلنا في ليله مباركه انا كنا منذرين )دخان /3
( انا انزلنا في ليله القدر )قدر /1
بدست مي‌آيد كه قرآن مجيد در ماه رمضان و در يك شب- شب قدر¬- نازل شده است.
از سوي ديگر علاوه بر آنكه از نظر تاريخي و روائي مسلم است كه قرآن به تدريج در طي ساليان زياد ( بيست و سه سال ) بر پيامبر r نازل شده است, برخي از آيات قرآن نيز دلالت بر تدريجي بودن نزول آن دارد نظير:
( و قالوا لولا نزل عليه القرآن جمله واحده كذلك لنثبت به فوادك ورتلناه ترتيلاً)فرقان /33
( و قرآناً فرقناه لتقراه علي الناس علي مكث و نزلناه تنزيلاً ) اسراء /106
( سوره انزلناها و فرضنا ها و انزلنا فيها آيات بينات ) نور/1
( فاذا انزلت سوره محكمه و ذكر فيها القتال رايتهم ينظرون اليك ) محمد/20
( فاذا ما انزلت سوره نظر بعضهم الي بعض ) توبه/127
( الان خفف الله عليكم و علم ان فيكم ضعفاً )انفال/66
( غلبت الروم في ادني الارض ) روم/1
( و اذ نصركم الله ببدر و انتم اذله فاتقوا الله لعلكم تشكرون ) آل عمران/123
مفسرين در باب جمع بين اين دو دسته آيات آراء متعدد و مختلفي ارائه دادهاند صاحب نظران د راقوال ياد شده از آنجا كه نزول تدريجي قرآن در نزدشان مسلم بوده- چنانكه مسلم هم هست- معمولاً در وجه جمع خويش, ظاهر آيات تدريجي را حفظ كرده درصدد توجيه آيات دال بر نزول دفعي بر آمدهاند, و تنها تعداد معدودي با الهام از روايات ظهور هر دو را حفظ كردهاند.
1- محمد بن اسحق شعبي: آيات قرآن تدريجاً نازل شده است, ولي از آنجا كه ابتدا نزول آيات در ماه رمضان و در شب قدر بوده گفته شده است, قرآن در شب قدر و ماه رمضان نازل شده است. 11
اين وجه جمع صحيح به نظر نمي رسد زيرا:
اولاً- ظاهر آياتي كه دال بر نزول دفعي است, نزول كل قرآن است و قرينه دال بر اراده خلاف ظاهر نيز در دست نيست.
ثانياً- نزول اولين آيات قرآن ( سوره علق ) همزمان با بعثت رسول گرامي اسلامr است, بعثت طبق نظر شيعه در 27 رجب, و طبق نظر جمعي از اهل تسنن 12 ربيع الاول است, و قول به بعثت در ماه رمضان ضعيف است12
2- سفيان بن عينيه و حسين بن فضل: قرآن تدريجاً نازل شده است و مقصود از آيات نزول دفعي آن است كه, قرآن درباره فضيلت ماه رمضان و شب قدر نازل شده است. 13
اين قول نيز صحيح نيست زيرا:
اولاً- بر فرض پذيرش اين تفسير, براي آيات دفعي, دليلي بر ترجيح آن بر اقوالي كه ظاهر هر دو آيه را با قائل شدن به نزول قرآن در دو مرحله حفظ مي‌كنند وجود ندارد, بلكه آن اقوال بر اين قول ترجيح دارند. به عبارت ديگر علت حمل اين آيات بر چنين معناي, نيافتن وجه جمع معقول ديگر ي كه متضمن حفظ ظاهر دو دسته آيات ( آيات نزول دفعي و آيات نزول تدريجي ) است بوده ولي چنين وجه جمعي وجود دارد و بعداً ذكر خواهد شد.
ثانياً- اين وجه جمع با جمله ( هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان ) چندان تناسبي ندارد و لذا اين جهت مرجوح بلكه مردود است 14
3- ابن انباري: قرآن تدريجاً نازل شده است و مقصود از آيه سوره بقره آن است كه قرآن در مورد لزوم صوم رمضان نازل شده 15
اين قول علاوه بر آنكه هيچ رجحاني بر اقوال ديگر ندارد بلكه مرجوح است, با ذيل آيه 185 بقره نيز سازگار نيست بعلاوه اين توجيه در مورد دو آيه ديگر ( آيه سوره دخان و سوره قدر ) صدق نمي كند مگر به قول پيشين باز گردد.
4- قرآن تدريجاً نازل شده است, ولي از آنجا كه سوره حمد در آغاز بعثت نازل شده و اين سوره مشتمل بر كل محتواي قرآن است, گفته شده در شب قدر و ماه رمضان نازل شده است, پس مقصود از قرآن سوره حمد است و نزول آن در آغاز بعثت و در شب قدر. 16
اين قول نيز مردود است زيرا:
اولاً- دليلي بر آنكه سوره حمد به اين صورت نازل شده باشد در دست نيست.
ثانياً- ظاهر آيات مذكور اين است كه قرآن كل اش در شب قدر و در ماه رمضان نازل شده است.
5-سيد قطب و رشيد رضا: مقصود از آنكه قرآن در ماه رمضان نازل شده است كه بيشتر آيات قرآن در ماههاي نازل شده است. 17
اين قول نيز علاوه بر آنكه دليلي بر آن نيست خلاف ظاهر آيه شريفه است, و با ذيل آيه شريفه 185/ بقره سازگار نيست زيرا, هدايت و برهان و فرقان بودن آيات اختصاص به بيشتر آيات ندارد بلكه همه آيات قرآن از اين ويژگي برخوردارند 18
بعلاوه ظاهر آيه شريفه در يك ماه رمضان و در يك شب آن است. در صورتي كه طبق اين قول در 23 شب قدر و در 23 ماه رمضان نازل شده, و بر اين اساس مناسب بود به جاي ( في ليله مباركه ) « في ليال مباركه » گفته مي شد.
6- قول ديگري كه با الهام از رويات مطرح و به جمعي از جمله ابن عباس, سعيد بن جبير, حسن و قتاده نسبت داده شده اين است كه, قرآن مجيد دو نزول داشته است, سك نزول از ذات مقدس الهي يا لوح محفوظ بوسيله جبرئيل به ( سفره كرام برره ), در بيت المعمور كه در آسمان دنياست در شب قدر و بصورت دفعي و جمله واحدي, و يك نزول از بيت المعمور بر پيابر گرامي اسلام r در طول اسلام در طزول بيست و سه سال بصورت تدريجي 19 سه آيه نخست ناظر به نزول اول است و آيات ديگر با نزول دوم تناسب دارد.
7- علامه طباطبائي (ره): قرآن داراي يك وجود بسيط است كه يكبار همين وجود بسيط, قبل از مرحله تفصيل و داراي اجزاء شدن, از لوح محفوظ كه مرتبه اي از علم الهي است بصورت دفعي و جمله واحده بر قلب پيامبر r نازل شده است, و بار ديگر پس از تفصيل و به صورت تدريجي در ظرف بيست و سه سال, بر قلب پيامبرr نازل گرديده است. آيات دسته اول ناظر به نزول دفعي وجود بسيط قرآن, و آيات دسته دوم ناظر به نزول تدريجي و وجود مفصل آن است. ايشان مطلب فوق را با استناد به آيات فراواني كه درباره نزول قرآن ويژگيهاي آن و تاويل قرآن سخن مي گويد بيان داشته اند و آياتي كه پيامبر r را از شتاب در قرائت و تلاوت قرآن قبل از انقضاء وحي نهي كرده است, مويد علم قبلي آن حضرت به حقايق قرآن و نزول دفعي كل آن بر پيامبر r مي‌دانند. 20
دو قول اخير كه با ظاهر دو دسته آيات سازگار است و ظاهر هيچيك از دو دسته را كنار نمي نهد, تا حد بسياري قابل انطباق بر يكديگرند. به اين صورت كه بگوييم مقصود از بيت المعمور قلب مقدس رسول گرامي است و يا مرحله اي از وجود است كه رسول خدا r مي توانسته بر آن اطلاع يابد و حقايق آن را دريابد. 21
ممكن است بنظر رسد كه ذيل آيه شريفه 185 سوره بقره, كه هدف از نزول دفعي قرآن را هدايت ناس ( توده مردم معمولي ) مي‌داند, با اين دو وجه سازگار نيست, زيرا معني ندارد كه بگوييم قرآن در بيت المعمور هدايت كننده مردم است, چه آنكه در هر دو صورت توده مردم به آن دست نيافته اند تا هدايت كننده ايشان باشد. 22
از اين اشكال برخي از اعاظم مفسرين بدين شكل پاسخ دادهاند كه چون قرآن در مرحله نزول دفعي شانيت هدايت وفارق حق و باطل بودن را داراست, اين عنوان بر آن اطلاق شده است و اين امر منافات ندارد با اين كه مدتي در حالت شانيت باشد تا زمان فعليت برسد, نظير قوانيني كه بين تاريخ تصويب و مرحله اجراء آنها, فاصله قابل توجهي وجود دارد. 23
همچنين ممكن است گفته شود, بقرينه اول و مشارفت مجازاً اين اوصاف براي قرآن منزل به نزول دفعي, اطلاق شده است و يا آنكه مقصود از اين جمله اين است كه اين قرآن منزل به نزول تدريجي كه هدايت كننده و فارق حق و باطل است, حقيقتش بصورت بسيط دفعه نازل شده است.
ولي اين سه جواب اندكي قابل مناقشه هستند زيرا, ظاهر آيه شريفه آن است كه, هدف از اين نزول دفعي, هدايت و فرقان بودن قرآن است و اين هدف, با تحقق نزول دفعي همراه است, بعلاوه آنكه, معناي مجازي جز در مواردي كه معناي حقيقي صحيح نباشد و يا در كلام يا مقام قرنيه صارفهاي كه تا اين حد مجاز قائل شويم وجود ندارد. وجه سوم نيز نياز به تقدير و يا اراده مجازي دارد كه دليلي برآن نيست. مي توان در مقام پاسخ چنين گفت كه نزول دفعي قرآن مجيد در طول نزول تدريجي, وفوق آن است, و براي آنكه نزول تدريجي محقق شود, ابتدا بايد نزول دفعي صورت پذيرد. با توجه به اين نكته همان طور كه در ساير مواردي كه اموري در طول يكديگر قرار دارند مي توان اثر يا هدفي را كه بر مراحل بعد مترتب مي‌شود به مراحل قبل نسبت داد نظير نسبت دادن آثار فواعل زيرين به فاعلهاي مافوق 24 و نسبت دادن هدف نهائي به تمام افعالي كه مقدمه وصول به آن هدف اند اعم از بلاواسطه و با واسطه 25 درد اينجا نيز هدايتگري وفارق حق و باطل بودن كه براي مرحله دوم ( نزول تدريجي ) است, به نزول دفعي كه در طول وفوق نزول تدريجي است نسبت داده مي‌شود بدون آنكه ضرورت به تقدير چيزي و يا ارتكاب مجازي باشد.
اشكال ديگري كه مطرح ميشود آن است كه, چگونه ممكن است بيانات قرآني ناظر به قضاياي شخصيه و اوضاع و احوال خاص و نيز خطابها ي شخصي و گروهي ناظر به افراد و گروههاي معين, بويژه منسوخ و ناسخ كه با ترتيب زماني و فاصله زماني معني و مفهوم مي يابند قبل از تحقق آن شرائط و وجود آن مخاطبين و فرارسيدن زمان آن بيانات, آنهم يكجا و با هم جمع شده و دفعه نازل شوند بررسي اين مسئله را در شماره آينده پي خواهيم گرفت.
ادامه دارد.

پى‌نوشت‌ها

1- اين آيه در صورتي در اين دسته قرار مي گيرد كه « من » در جمله ( ما نزل من الحق )تبعيضيه باشد ولي در صورتي كه نشويه باشد در دسته دوم قرار مي گيرد.
2- مقصود از كلمه رسول در اين آيه يا حضرت جبرئيل عليه السلام و يا رسول گرامي اسلام r است و در هر دو صورت دلالت بر وساطت و نگهباني جمعي فرشتگان از وحي در هنگام نزول دارد هر چند در صورت اول مناسبت بيشتري با بحث دارد.
3- چنانچه در آيه 87 و 253 بقره و 110 مائده به عنوان فرشته مويد حضرت عيسي ( عليه السلام ) معرفي شده است.
4- و نيز احتمال دارد كه جبرئيل علاوه بر آنكه در نزول وحي نقش دارد, در امور ديگري از قبيل تاثيد انبياء هم نقش داشته باشد, و چه بسا برخي از اين نوع كارها كه به روح القدس نسبت داده شده است مقصود آن حضرت باشد.
5- علاوه بر آنكه قاعده مسلم فلسفي « امتناع توارد دو علت حقيقي بر معلول واحد حقيقي » نيز مي تواند شامل اين مورد شود.
6- اين وجه جمع كه, نازل كننده برخي آيات خداوند است و نازل كننده برخي ديگر فرشتگان
( هر چند به اذن خدا ) نيز خلاف ظاهر آيات بوده و نادرست است.
7- آنچه در برخي از روايات آمده است مبني بر اين كه آنچه را كه پيامبر r مي ديده و مي شنيده امير المومنين ( عليه السلام ) نيز مي ديده و مي شنيده است با اين مطلب منافات ندارد زيرا, علي (عليه السلام)نفس پيامبر است و در مرتبه اي از كمال قرار دارد كه مي تواند فرشته وحي را ببيند و سخن اش را بشنود.
7- آنچه در برخي از روايات آمده است مبني بر آنچه را كه پيامبر r مي ديده و مي شنيده امير المومنين ( عليه السلام ) نيز مي ديده و ميشنيده است با مطلب منافات ندارد زيرا, علي ( عليه السلام ) نفس پيامبر و در مرتبه اي از كمال قرار دارد كه مي تواند فرشته وحي را ببيند و سخن اش را بشنود.
8-آنچه در روايات آمده است مبني بر اين كه حالت مدهوشي پيامبر r در هنگام وحي, ويژه آن دسته از وحي هائي است كه بين آن حضرت و خداوند حجابي وجود نداشته و مستقيما وحي را دريافت مي فرموده, با آنچه در متن آمده است تعارض ندارد و هر قابل جمع در برخي از موارد نزول وحي مي‌باشد.
9-نظير آيه شريفه: ( وينزل من السماء من جبال فيها من برد ) 43/ نور
10- « فتجلي سبحانه لهم في كتابه من غير ان يكونوا راوه 000» نهج البلاغه خطبه145
11- فخر رازي, تفسير الكبير ,ج 5, ص 85, و نيز ج 32 صفحه 28 طبرسي, مجمع البيان, ج 2, ونيز ج 10, ص 518.
12- برخي از اين اشكال چنين پاسخ داده اند كه, مقصود آغاز نزول قرآن بعد از دوران سه ساله فترت در وحي است, رجوع شود به التمهيد في علوم القرآن جلد دوم صفحه 81 نوشته دانشمند محترم آقاي محمد هادي معرفت. مرحوم آيه الله شعراني نيز چنين پاسخ داده است كه: اولا ممكن است راوي مبعث را با معراج اشتباه كرده باشد و معراج در27 رجب واقع شده باشد, و ثانيا ممكن است قرآن در ماه رمضان بر پيامبر نازل شده باشد ولي در 27 رجب مبعث به رسالت گرديده باشد, و قبل از بعثت فرشته وحي را مشاهده نمي ‌كرده‌اند و تنها در خواب مي ديده اند. اين دو توجيه نيز صرفا دو احتمال است و دليلي بر آن نيست. مجمع البيان ج 10 ص 518.
13- فخر رازي, التفسير الكبير, ج 5 ص 276.
14- زيرا معني ندارد گفته شود قرآن در فضيلت ماه رمضان آمده تا مردم هدايت شوند و دلائل روشني از هدايت و مايه تميز حق از باطل شود.
15- طبرسي مجمع البيان ج 10 ص 276.
16- به نقل از الميزان ج 2ص 19.
17- سيد قطب: في ظلال القرآن ج 2 ص79 دار الشرق چاپ پانزدهم 1408 ه. ق رشيد رضا: تفسير المنارج 2ص 161.
18- برخي نيز گفته اند مقصود از آيه سوره قدر و سوره دخان آنست كه آن دو سوره در شب قدر نازل شده است كه اين وجه نيز نه دليلي بر آن وجود دارد نه با ظاهر آيه سازگار است و نه قابل اجرا در آيه 185 بقره است.
19- آنچه ذكر شد مفاد جموع اقوال و روايات وارده است كه از طريق شيعه و اهل شيعه و اهل سنت هر دو روايت شده است ر. ك. به نور الثقلين ج 5 ص624. مجمع البيان ج 10 ص518 تفسير الكبير ج 28 ص239.
20- ر. ك. علامه طباطبايي الميزان ج 2 ص18-16.
21- لازمه چنين تبييني آنست كه پيامبر گرامي اسلامr قبل از نزول تدريجي قرآن علم به كل قرآن بالا جمال عين التفصيل داشته است و اين امري است كه آيات شريفه (و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضي اليك وحيه... )114/ طه ( و لا تحرك به لسانك لتجل به ) 16/ قيامت اشاره به آن دارد.
22- ر. ك. به: رشيد رضا تفسير المنار ج 2 ص 161.
23- ر. ك. به: علامه طباطبايي (ره) الميزان ج 2 ص15.
24- نظير آنكه نوشتن يك خط زيبا يا زشت را به قلم, دست, حركت عضلات, سلسله اعصاب و... بدون ارتكاب مجاز و يا تقدير كلمه يا كلامي نسبت مي دهند.
25- مانند آنكه كسي كه به قصد زيارت مرقد حضرت رضا u از منزل جهت خريد بليط خارج مي‌شود چنانچه از او سوال شود بليط براي چه تهيه مي كني پاسخ مي‌دهد براي زيارت آن حضرت با آنكه بليط گرفتن براي سوار شدن به ماشين يا قطار است و حركت قطار براي رسيدن به شهر مشهد است و ورود به شهر مشهد براي زيارت آن حضرت است
شنبه 25 شهریور 1391  2:38 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نزول یکباره قرآن و بنیان گذاری قراءت

نزول یکباره قرآن و بنیان گذاری قراءت

محسن رجبی
«علم نزول قرآن»، یكی از رشته های بنیادین و بااهمیت انواع علوم قرآنی است، كه با انواع دیگری همانند «قرائات»، «علم تأویل»، «ظاهر و باطن»، «علم محكم و متشابه»، «علم ناسخ و منسوخ»، «علم اسباب نزول»، «زبان قرآن»، «امثال قرآن»، «ترجمه و تفسیر قرآن» و «جمع و تدوین قرآن» ارتباطی نزدیك و تنگاتنگ دارد؛ به طوری كه شناخت نزول قرآن، مقدمه و كلید شناخت این مباحث است و بدون آن، ماهیت و طبیعت این علمها شناخته نمی شود.
در این میان، مباحث علوم قرآنی، و از جمله دانش نزول قرآن با دو كاستی مهم روبه رو هستند؛ اول آن كه قرآن مأخذ و منبع اصلی علوم قرآنی قرار نگرفته است؛ و اگر رجوعی به قرآن بوده از حدّ استشهاد فراتر نرفته است؛ دیگر اینكه این مباحث به دور از آموزه ها و تعالیم مكتب اهل بیت (علیهم السلام) كه قرآن شناسان حقیقی هستند، تدوین شده اند.
این نوشتار می كوشد با رویكردی قرآنی و با توجه به تعالیم مكتب اهل بیت(ع) بحث نزول قرآن را بررسی كند.
خداوند سبحان در ارتباط با انتقال و رساندن قرآن از عرش الهی به پیامبراكرم(ص) واژگانی چند را برگزیده كه عبارت اند از:
ـ انزال، نزول، یا تنزیل: «إنّا انزلناه فی لیلة القدر»(قدر/1)، «تنزیل الكتاب من الله العزیز الحكیم»(احقاف/2)
ـ وحی: «و كذلك أوحینا إلیك قرآناً عربیاً»(شوری/7)
ـ ایتاء، اتیان: «و لقد آتیناك سبعاً من المثانی و القرآن العظیم»(حجر/87)
ـ القاء: «وإانّك لتلقّی القرآن من لدن حكیم علیم»(نحل/6)
ـ تعلیم: «الرحمن. علّم القرآن»(رحمن/2ـ1)، «علّمه شدید القوی»(نجم/5)
ـ اقراء، قراءت: «سنقرئك فلاتنسی» (اعلی/6)، « فإذا قرأناه فاتبع قرآنه»(قیامه/18)
ـ تلاوت: «تلك آیات الله نتلوها علیك بالحقّ»(جاثیه/6)
ـ ترتیل: «و قال الذین كفروا لولانزّل علیه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبّت به فؤادك و رتّلناه ترتیلاً»(فرقان/32)
جدا از معانی لغوی و اصطلاحی این واژگان، همه آنها ترجمان همان رابطه ویژه و بی نظیر خداوند با بنده مكرّمش، حضرت محمد(ص) در ارتباط با رساندن قرآن به قلب مبارك آن حضرت است؛ كه در این میان، واژه نزول و مشتقات آن بیش از سایر واژه ها به كار رفته و از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار است.
زمان نزول

خداوند حكیم، زمان نزول دفعی و یكپارچه قرآن را شب قدر، كه همان «لیله مباركه» است، اعلام می كند؛ كه این شب در ماه رمضان قرار دارد:
«إنّا أنزلناه فی لیلة القدر» قدر/1
«إنّا أنزلناه فی لیلة مباركة» دخان/3
«شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن» بقره/185
در روایتی از امام باقر(ع) لیله مباركه همان «لیلة القدر» دانسته شده است.1

نزول قرآن در شب قدر از دیدگاه عالمان

در چگونگی نزول قرآن و مراد از نزول آن در شب قدر، دیدگاه های گونه گونی از سوی عالمان و مفسّران ارائه شده است؛ از جمله:
1. برخی با استناد به آیاتی نظیر «و قرآناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مكث و نزّلناه تنزیلاً»(اسراء/106) و اینكه آیات قرآن به تدریج و همگام با رویدادهای گوناگون در طول مدت رسالت پیامبر اكرم(ص) نازل می شد، نزول دفعی و كامل قرآن در شب قدر را نمی پذیرند و شب قدر را تنها زمان آغاز نزول تدریجی قرآن می دانند.2
2. گروهی بر این باورند كه كلّ قرآن در شب قدر از عرش الهی بر آسمان دنیا (پایین ترین آسمانها) در جایگاهی به نام «بیت العزة» یا بر آسمان چهارم «بیت المعمور» نازل شد و از آنجا طی رسالت پیامبر اكرم(ص) منجماً (به تدریج) بر ایشان نازل می شده است.3
3. برخی گفته اند: قرآن در بیست یا بیست و سه شب قدر بر آسمان دنیا نازل شد؛ یعنی در شب قدر هر سال، آن اندازه از قرآن كه نیاز آن سال بوده، یكجا نازل شده و سپس همان آیات به تدریج در طول سال، بر حسب مناسبتها و رویدادها، دوباره بر رسول اكرم(ص) نازل می شده است.4
4. سید قطب در مقام تفسیر «شهر رمضان الذی أُنزل فیه القرآن» توجیه دیگری آورده است مبنی بر اینكه یا به معنای شروع نزول از ماه رمضان می باشد، یا بیانگر این است كه بیشتر آیات قرآن در ماه های رمضان نازل شده است.5
5. از ضحاك بن مزاحم و سفیان بن عیینه، از مفسران تابعی، نقل شده است كه مقصود از «انزل فیه القرآن»، «انزل فی صومه القرآن» یا «أنزل فی فضله القرآن» می باشد؛ یعنی رمضان ماهی است كه برای وجوب روزه در آن و در فضیلت و شأن آن، قرآن نازل شده است.6
6. ابوعبدالله زنجانی آورده است در آن شب، روح قرآن كه همان مقاصد كلی قرآن است، بر قلب شریف رسول اكرم(ص) تجلی یافت.7
7. شیخ صدوق معتقد است در شب قدر، خداوند علیم، علم همه قرآن را به نبی اكرم(ص) اعطا كرد؛ و آن حضرت بر تمام آن عالم و آگاه شد؛ آن گاه به ایشان فرمود:
«و لاتعجل بالقرآن من قبل أن یقضی إلیك وحیه» طه/114
پیش از آن كه وحی قرآن بر تو پایان پذیرد به قرآن شتاب مكن.
«لاتحرّك به لسانك لتعجل به… ثمّ إنّ علینا بیانه» قیامه/16 ـ 13
زبان خود را بدان مجنبان یا شتاب كنی… پس همانا بیان آن بر ماست.
علامه مجلسی در توضیح كلام شیخ صدوق می افزاید:
«هیچ استبعادی وجود ندارد كه خداوند در آن شب، تمام قرآن را یكباره و یكپارچه بر رسول اكرم(ص) نازل كرده باشد تا ایشان بر آن آگاه و عالم شود و به ایشان دستور دهد كه چیزی از این قرآن را برمردم قراءت و تلاوت نكند تا اینكه هر قسمتی از آن در وقت معینی كه مناسب ابلاغ و تبلیغ آن است و در پی هر رویداد مربوط، دوباره آیه به آیه و سوره به سوره نازل شود؛ آن گاه پیامبر(ص) اجازه دارد آن را بر مردم قراءت و تلاوت كند».8
مرحوم مجلسی این نظر خود را جمع كننده میان آیات قرآن و روایات می داند.

قرآن در مرحله پیش از نزول

«تنزیل» یا «انزال» یا «نزول»، به هر حال گویای سرفصلی است كه خواه ناخواه نشانگر یك مرحله پیش از نزول، ومرحله نزول و یك مرحله بعد از نزول می باشد؛ بنابر این می توان برای نزول قرآن این سه مرحله را در نظر گرفت.
بررسی آیات آغازین سوره ها ـ كه بیشتر آنها ناظر به چگونگی نزول قرآن و اوصاف آن نظر دارد ـ 9 نشان می دهد كه قرآن پیش از نزول، نزد خداوند رحمان، در «امّ الكتاب» كه همان «لوح محفوظ» و «كتاب مكنون» است،10 دارای اوصافی مانند: علی، مبین و حكیم بوده است:
«تلك آیات الكتاب المبین» شعراء/2
«تلك آیات الكتاب و قرآن مبین» حجر/2
«تلك آیات القرآن و كتاب مبین» نمل/1
«یس. و القرآن الحكیم» یس/1ـ2
«تلك آیات الكتاب الحكیم» لقمان/1
«و إنّه فی امّ الكتاب لدینا لعلی حكیم» زخرف/4
«كتاب أحكمت آیاته…» هود/2
«ق. و القرآن المجید» ق/1
سپس در مرحله نزول ، این «قرآن حكیم» یا «كتاب مبین» تفصیل می یابد و حالات و اوصاف جدیدی به خود می گیرد كه در این آیات آمده است:
«الر. كتاب أحكمت آیاته ثمّ فصّلت من لدن حكیم خبیر» هود/2
«كتاب فصّلت آیاته قرآناً عربیاً» فصلت/3
«و قرآناً فرقناه…» اسراء/10
«بلسان عربی مبین» شعراء/105
بنابراین باید دید این «جعل»، «تفصیل»، «فرق» و دیگرسانی 11 به چه علت و حكمتی صورت پذیرفته است؟ قرآن، هدف از این تفصیل را «قراءت»، «تلاوت»، «ابلاغ»، «تعقل»، «تذكر»، «شفا و رحمت»، «تعلّم»، «اتّباع» و… می داند.12 حال، چرا قرآن حكیم پیش از تفصیل، قابل قراپدت و تلاوت نبوده است؟
علامه طباطبایی در این ارتباط، ذیل آیه 3 و 4 زخرف: «إنّا جعلناه قرآناً عربیاً لعلّكم تعقلون. و إنّه فی أمّ الكتاب لدینا لعلی حكیم»و آیات آغازین سوره یوسف و نیز آیه 185 سوره بقره آورده است:
«ضمیر«ه» در «جعلناه» و «انزلناه قرآناً عربیاً» و «انّه فی امّ الكتاب» به كتاب مبین برمی گردد، كه در امّ الكتاب یا لوح محفوظ یا كتاب مكنون قرار دارد و تعقل و دریافت نمی شود.
«كتاب مبین» یا «قرآن مبین» در نزد خدا، «علی» است؛ یعنی بلند مرتبه و والا منزلت است به گونه ای كه عقول، توان درك و دریافت آن را ندارند؛ و «حكیم» است؛ یعنی محكم و یكپارچه و حقیقتی به هم پیوسته و غیرمنفصل است، به گونه ای كه به كلمات و جملات و آیات و سُوَر تبدیل و تفصیل نیافته است؛ یعنی اصلاً از جنس الفاظ و عبارات [بشری] نیست كه بتواند قراءت و تلاوت شود تا در نتیجه، قابلیت دریافت و تعقل از سوی انسانها را داشته باشد.
بنابراین، ما این «كتاب مبین» یا همان اصل تفصیل نایافته و حقیقت یكپارچه قرآن را در مرحله تنزیل یا نزول، به الفاظ و عبارات عربی [مبین] تبدیل كردیم؛ یعنی آن را «خواندنی» و «خوانا» كردیم تا قابل قراءت و تلاوت و تعقل و دریافت از سوی شما انسانها باشد.
اگر این تبدیل و تفصیل در وحی[كتاب مبین، در مرحله نزول] در قالب الفاظ خوانده شده و خواندنی یا قرآن عربی مبین، از سوی خداوند حكیم انجام نمی شد، قوم تو ـ یعنی همه مردم ـ نمی توانستند آیات و اسرار آنها را دریافت و درك كنند؛در آن صورت، دریافت و درك آن ویژه تو می شد، چرا كه وحی و تعلیم آن به تو اختصاص داشت.
«كتاب مبین» اصل و مرجع و تأویل و ممثّل و حقیقت قرآن عربی مبین یا همان قرآن تفصیل یافته می باشد؛ كه در شب قدر به صورت دفعی و یكپارچه بر قلب پیامبر اكرم(ص) نازل شد، و مقصد اصلی كتاب مبین به ایشان آموخته شد؛ همچنان كه در نزول تدریجی، تفصیل یافته آن به صورت قرآن عربی مبین كه بر همان حقیقت قرآن «كتاب مبین» تكیه دارد، بر قلب مبارك آن حضرت نازل شد.»13

نزول قرآن با همه اوصاف پیش و پس از نزول

تدبّر در آیات یادشده نشان می دهد كه خداوند قدیر در شب قدر، قرآن را با همه اوصاف پیش از نزول و همه اوصاف پس از نزول، بر قلب مبارك پیامبر اكرم(ص) نازل نمود؛ یعنی هم عین آن قرآن حكیم یا كتاب مبین را كه در امّ الكتاب بود، كامل و یكپارچه بر قلب آن حضرت نازل كرد:
«شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن… و الفرقان» بقره/185
«نزّل علیك الكتاب بالحقّ… وأانزل الفرقان» آل عمران/3 ـ 4
«هو الذی أنزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هنّ امّ الكتاب…» آل عمران/7
«فأوحی إلی عبده ما أوحی» نجم/10
كه در میان عالمیان، از ازل تا ابد، فقط قلب مبارك خاتم پیامبران ظرفیت و توانایی پذیرش آن را داشت، 14 و هم تفصیل یافته و فرقان شده آن را به صورت قرآن عربی مبین، كه قراءت و تلاوت و تعقل و دریافت آن در توان همه انسانها می باشد، كامل و تمام بر قلب پیامبر اكرم(ص) نازل كرد و خواند:
«… وأخر متشابهات» آل عمران/7
«كتاباً متشابهاً مثانی» زمر/23
«تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده» فرقان/1
«و هذا لسان عربی مبین» نحل/103
«كتاب فصّلت آیاته قرآناً عربیاً» فصلت/3
«و كذلك أوحینا إلیك قرآناً عربیاً» شوری/7
«إنّا جعلناه قرآناً عربیاً» زخرف/3
«انّا أنزلناه قرآناً عربیاً»(یوسف/3)، تا رسول خدا(ص) آن قرآن تفصیل یافته و فرقان شده به آیات و سور را، به تدریج و با دستور و اذن خداوند حكیم به مردم ابلاغ كند؛ یعنی آنها را بر مردم قراءت و اقراء نماید:
«و قرآناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مكث و نزّلناه تنزیلاً».
در روایات، این مسأله با تعابیر گوناگونی نقل شده است؛ چنان كه از پیامبر اكرم(ص) روایت شده است كه:
«ألا و إنّی اوتیت القرآن و مثله معه.»
امام علی(ع) نیز می فرماید:
«هو [القرآن] كلام الله و تأویله لایشبه بكلام البشر.»15
همچنین از امام باقر(ع) نقل شده است كه:
«قد علّمه الله جمیع ما انزل علیه من التنزیل و التأویل.»16
و سرانجام در روایتی از امام صادق(ع) آمده است كه:
«انّ إبلیس رنّ رنیناً لمّا بعث نبیه علی حین فترة من الرّسل و حین أنزلت امّ الكتاب.»17

تفصیل آیات و سور «كتاب مبین» به آیات و سور «قرآن عربی مبین» در شب قدر

برای روشن تر شدن مطلب یادشده باید در این نكته دقت كرد كه این عمل «تفصیل» و «فرق» كتاب مبین به قرآن عربی مبین، در همان شب قدر و در همان مرحله نزول یا تنزیل یا تلقین و تعلیم وحی انجام گرفت؛ یعنی چنین نبوده است كه نخست در شب قدر، كتاب مبین بدون هیچ گونه تفصیلی نازل شود، و سپس در طول مدت رسالت پیامبر اكرم(ص) كتاب مبین، تفصیل یافته و به صورت الفاظ و عبارات عربی مبین، نازل و اقرا شود. چنان كه در آیه یك سوره هود می خوانیم:
«الر. كتاب أحكمت آیاته ثمّ فصلّت من لدن حكیم خبیر»
لفظ «ثمّ» در این آیه جانشین مرحله تفصیل آیات و سور كتاب مبین به صورت آیات و سور قرآن عربی مبین می باشد. هر چند علامه طباطبایی به نتیجه گیری بالا تصریح نكرده، اما ذیل این آیه تصریح می كند:
«لفظ ثمّ نشان می دهد كه آنچه پس از آن می آید، از نظر ترتیب كلام، متأخر است، ولی از نظر زمانی، متأخر نیست.»18
یعنی در همان وحی یا مرحله نزول یا تنزیل كتاب مبین، تفصیل نیز روی داد. به عبارتی دیگر، در دل وحی یا تنزیل، تفصیل و تعلیم و تلقین و اقراء و تلاوت نیز وجود دارد.
همچنان كه علامه طباطبایی به این نكته مهم و اصولی اشاره نموده است:
«حقیقت وحی برای ما ناشناخته است؟ تنها برخی از آثار آن را كه از آن جمله قرآن مجید می باشد و پاره ای از اوصاف آن را كه از راه نبوت به ما رسیده دیده و شنیده ایم؛ به طور اجمال آنچه قرآن مجید در چگونگی وحی شدن خود توضیح می دهد این است كه وحی این كتاب آسمانی با تكلیم و تلاوت و قراءت بوده «و ما كان لبشر أن یكلّمه الله إلاّ وحیاً» و خدای متعال با پیغمبر گرامی خود سخن گفته و آن حضرت با تمام وجود خود (نه تنها با گوش) سخن خدا را دریافته است.»19
همچنین در روایتی از حضرت علی(ع) آمده است:
«هو [القرآن] كلام الله، و تأویله لایشبه كلام البشر كما لیس شیء من خلقه یشبهه، كذلك لایشبه فعله تعالی من افعال البشر و لاتشبه كلام الله بكلام البشر فتهلك و تضلّ.» 20
شیخ طوسی نیز اراده خداوند بر تحقق چیزی را به عین تحقق یافته آن می داند، به طوری كه حتی تأخیری به اندازه ی فاصله زمانی گفتن عبارت «كن فیكون» رخ نمی دهد.
همچنین در آیه 106 سوره اسراء می خوانیم:
«و قرآناً فرقناه لتقرأه علی الناس علی مكث و نزّلناه تنزیلاً»
آمدن تعبیر «فرقناه» بعد از «قرآناً» نشان می دهد كه منظور از «قرآناً» قبل از نزول می باشد؛ بنابراین همه اوصاف «حكیم»، «مبین»، «احكمت آیاته» و… را دارد. اكنون این قرآن از سوی خداوند فرق فرق می شود؛ یعنی به آیات و سور «قرآن عربی مبین» تفصیل می یابد تا رسول خدا(ص) آن را بر مردم به تدریج قراءت كند: «لتقرأه علی الناس علی مكث». طبرسی در مقام تفسیر این آیه به نقل از ابومسلم آورده است:
«أی و أنزلنا علیك یا محمد قرآناً فصّلناه سوراً و آیات.» 21
حال این پرسش مطرح است كه این عمل تفصیل و فرق شدن در چه زمانی انجام شد؟ قرآن می گوید: در «لیله مباركه» كه همان شب قدر است. در شبی كه هر امر محكم و حكیمی، فرق و تفصیل می یابد: «فیها یفرق كلّ امر حكیم»، و از جمله امور محكم، قرآن حكیم است كه در آن شب با نزولش، از مرحله اِحكام خارج شده و به صورت قرآن عربی مبین تفصیل یافت.22
علامه طباطبایی نیز در مقام تفسیر این آیه می نویسد:
«این آیه معطوف بر آیه پیش است: «و بالحقّ أنزلناه و بالحق نزل»؛ یعنی «أنزلناه بالحق و فرقناه قرآناً»؛ و «فرقناه» را به «فصّلناه و نزّلناه آیة آیة و سورة سورة» معنی می كند.» 23
با توجه به معنای «بالحق» و «قرآناً» می توان دریافت كه در شب قدر، كتاب مبین بالحق یعنی كامل و صحیح، بدون هیچ گونه عیب و كاستی نازل شد و به آیات و سوری خواندنی و خوانا و در عین حال روشن و واضح تفصیل یافت.
از سوی دیگر، قرآن تصریح دارد كه آن كتاب مبین با قرآن حكیم كه در نزد خداوند عزیز حكیم «لدینا» در لوح محفوظ قرار دارد، آن هم مشتمل بر آیات و سور می باشد:
«تلك آیات الكتاب المبین، تلك آیات القرآن و كتاب مبین؛ تلك آیات الكتاب و قرآن مبین؛ تلك آیات الكتاب الحكیم، كتاب أُحكمت آیاته ثمّ فصّلت؛ سورة أنزلناها و فرضناها و انزلنا فیها آیات بینات لعلّكم تذكّرون» درست است كه «كتاب مبین» یا «كتاب حكیم» در مرحله پیش از نزول، در «امّ الكتاب»، وصف «علی» و «حكیم» را داشت؛ ولی باز هم دارای آیه و سوره است؛ آیات و سُوَرش، به گونه خودش، با همان سنخیت محكم بودنش از یكدیگر متمایز بودند؛ یعنی كتاب مبین، مجمل و خلاصه نبوده؛ بلكه چون از جنس كلام بشر نبود «لایشبه بكلام البشر» گوش و قلب انسانها توان دریافت و تعقل مستقیم آن را نداشتند. بنابراین، آیات و سور «كتاب مبین» تنزیل و تفصیل یافت و به صورت آیات و سُور «قرآن عربی مبین» درآمد تا متناسب با گوش و قلب و زبان تمام انسانها شود و در نتیجه قابلیت قراءت و دریافت از سوی انسانها را داشته باشد.
بنابراین، آیات و سور قرآن عربی مبین، متناظر و متشابه و هم طراز آیات و سور «قرآن حكیم» در امّ الكتاب می باشند؛ و این دو تنها در وصف تفاوت دارند؛ آنجا وصف «حكیم و احكام» را داشت و اینجا وصف «تفصیل» را؛ و این تغییر حالت و وضعیت، همگی از سوی خداوند حكیم و با علم و آگاهی انجام گرفت: «فصّلناه علی علم» (اعراف/52) تا قرآن از طریق اقراء و قراءت تدریجی و پیوسته در قلب مخاطبان خود قرار گیرد.
بدین گونه قراءت قرآن از سوی خداوند كریم در همان شب قدر و با تعلیم و اقراء همه قرآن بر قلب پیامبر اكرم(ص) بنیاد نهاده شد و خداوند به عنوان نخستین مقرء و معلّم قرآن، همه قرآن را لفظ به لفظ، آیه به آیه و سوره به سوره بر پیامبر به عنوان اولین فراگیرنده قرآن، نازل فرمود 24؛ و پیامبر اكرم(ص) در مقام فراگیری آن چنان قرآن و قراءت آن را فرا گرفت كه هیچ گاه و به هیچ روی فراموش نكرد. «سنقرئك فلاتنسی». البته كیفیت آن حال و مقام، جز برای شخص رسول خدا(ص) مكشوف نخواهد افتاد25، چنان كه امام خمینی(ره) در این باره می فرماید:
«در ماه مبارك رمضان، در لیلة القدر، قرآن بر قلب رسول اكرم(ص) نازل شد؛ ولی، كیفیت وحی و نزول قرآن و كیفیت گرفتن قرآن از وحی الهی توسط رسول اكرم(ص) از اموری است كه ابعاد و ماهیت آن الی الابد برای امثال ما انسانها در ابهام و سر بسته باقی خواهد ماند، و برای احدی غیر از خود رسول اكرم حقیقتش حاصل نشده است.» 26
به بیانی دیگر، در آن شب، خداوند رحمان تمام قرآن را كه واحد و یگانه بود27، در قالب آیه و سوره با الفاظ و واژگانی معلوم و مسجل، و ساختاری معین و منظم و در عین حال، مستحكم و استوار، در اختیار رسول اكرم(ص) قرار داد؛ تا پیامبر اكرم(ص) از همان آغاز رسالت، از آگاهی و دید كلی نسبت به تمام فراز و نشیبهای دوران رسالتش برخوردار باشد و آیات و سور قرآن را كه به تدریج و به مناسبت مصالح، رویدادها و مسائل دوران رسالت، دوباره برایشان اقرا و قراءت می شود: «فإذا قرأناه فاتّبع قرآنه» بر مردم بخواند، و آن را با توجه به آن قرآن حكیم در امّ الكتاب، برای مردم تبیین نماید، و با برنامه ای مدوّن و منسجم، نظام آموزشی قرآن را روشمند و هدفمند در جهت بنیانگذاری قراءت و كتابت قرآن كریم و دست یابی به اهداف نزول، تعیین و تبیین و بنیان نهد.28 همچنان كه مفضل بن عمر می گوید:
«به مولایم امام صادق(ع) گفتم: این آیات را «شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن، إنّا أنزلناه فی لیلة القدر، إنّا كنّا منذرین، فیها یفرق كلّ أمر حكیم، أمراً من عندنا إنّا كنّا مرسلین، لولا نزّل علیه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبّت به فؤادك» كه شما بر من قراءت كردید، بیانگر تنزیل قرآن می باشد كه خداوند در كتابش از آن یاد كرده است. حال، چگونه وحی در مدت 23 سال ظاهر شد؟
امام(ع) فرمود:
«نعم یا مفضّل؛ أعطاه الله القرآن فی شهر رمضان و كان لایبلّغه إلاّ فی وقت استحقاق الخطاب و لایؤدّیه إلاّ فی وقت أمر و نهی، فهبط جبرئیل بالوحی، فبلّغ ما یؤمر به، و قوله: لاتحرّك به لسانك لتعجل به.»29
یعنی خداوند، همه قرآن را در ماه رمضان [در شب قدر] به پیامبر اكرم(ص) عطا كرد، ولی آن حضرت هیچ گاه و به هیچ روی بدون اذن وحی الهی، قرآن را بر كسی ابلاغ نكرد؛ بلكه منتظر آمدن جبرئیل و ابلاغ اذن الهی بود، تا آن مقدار از آیاتی را كه مأمور به ابلاغ آن می شد به مردم ابلاغ كند؛ كه این ابلاغ، همگام و هم زمان با رویدادها و مناسبتهایی بوده است كه شایستگی خطاب و ابلاغ را داشته است. چنان كه آیه «لاتحرّك به لسانك لتعجل به» به همین نظر دارد.
با این حال، همواره این سئوال وجود داشته كه چگونه ممكن است، بسیاری از آیات قرآن كه مربوط به رویدادهایی است كه در آینده رخ می دهد، در نزول دفعی قرآن و پیش از روی دادن آنها نازل شده باشد؟ در پاسخ می توان گفت: مجهول بودن رخدادهای آینده در مورد ما آدمیان در عالم طبیعت صادق است، ولی نسبت به خداوند عالم به همه امور هستی و مدبّر آن، مقایسه زمان گذشته و آینده بی معنی است؛ و به بیانی دیگر، تمام آنچه كه قرار است اتفاق بیفتد در علم خدا گذشته است؛ چنان كه می فرماید:
«و عنده مفاتح الغیب لایعلمها إلا هو و یعلم ما فی البرّ و البحر و ما تسقط من ورقة إلاّ یعلمها و لاحبّة فی ظلمات الأرض و لارطب و لایابس إلاّ فی كتاب مبین»
انعام/54
و در آیه دیگر می فرماید:
«هو الذی لااله إلاٌ هو عالم الغیب و الشهادة» ص/22
همچنین در روایتی از پیامبر اكرم(ص) آمده است كه خداوند تعالی هزار سال پیش از آفرینش آسمانها و زمین برخی از سوره ها را خوانده و فرشتگان شنیده اند. 30

 

پی نوشت‌ها:

1. فیض كاشانی، محمد بن مرتضی، الصافی فی تفسیر القرآن، تهران، اسلامیه، 1362، 1/41؛ برای مطالعه زمان و مكان نزول دفعی و یكپارچه قرآن و حالات پیامبراكرم(ص) در هنگام مشاهده نزول با شكوه قرآن و دریافت عالمانه آن، ر.ك: سوره قدر؛ سوره تین، آیات 1 تا 3، سوره نجم آیات 1 تا 18؛ سوره طور آیات 1 تا 4؛ سوره دخان آیات 3و 4؛ سوره شوری آیه 5؛ سوره اسراء آیه 1؛ سوره انفال آیه 41؛ سوره بقره آیه 185.
2. ر.ك: معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، قم، انتشارات التمهید، 1378، 65.
3. ر.ك: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، به كوشش مصطفی دیب البغاء، دمشق ـ بیروت، دار ابن كثیر، 1996م، 1/129 و 130.
4. همان، 1/ 131.
5. سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، 1/171.
6. سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالمعرفة، 1/190.
7. زنجانی، تاریخ القرآن، 38 ـ 39.
8. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 18/ 254ـ250.
9. ر.ك: لسانی فشاركی، محمدعلی، علم محكم و متشابه (جزوه درسی علوم قرآنی)، تهران، دانشكده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه امام صادق(ع)، 1376ش.
10. ر.ك: طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دارالكتب الاسلامیة، 2/15.
11. علامه طباطبایی درمعنای تفصیل آورده است:
«التفصیل یقابل الاحكام، و المراد بتفصیل آیات القرآن تمییز أبعاضه بعضها من بعض بانزاله إلی مرتبة البیان، بحیث یتمكّن السامع العارف بأسالیب البیان من فهم معانیه و تعقّل مقاصده.» (المیزان، 17/ 381)
فَرق را نیز به جدا كردن چیزی از چیز دیگر، به طوری كه از یكدیگر متمایز شوند، معنی كرده اند. (همان، 18/138)
12. ر.ك: اسراء/82 و 106، عنكبوت/51، جمعه/2، ابراهیم/52، مائده/67، زخرف/3، طه/3، دخان/58، آل عمران/164، بقره/129، انعام/155.
13. طباطبایی، المیزان، 2/13ـ16؛ 11/ 80؛ 18/86 ـ 87و 138 ـ 139.
14. چنان كه در روایتی از امام هادی(ع) آمده است:
«… ینظر [محمد(ص)]… الی انواع عجائب رحمته و بدائع حكمته، و ینظر الی أكناف السماء و أقطار الارض… فیعتبر بتلك الآثار، و یتذكر بتلك الآیات، و یعبد الله حقّ عبادته، فلمّا استكمل اربعین سنة و نظر الله عزوجل الی قلبه فوجده أفضل القلوب و أجلّها و أطوعها و أخشعها و أخضعها، أذن لأبواب السماء ففتحت و محمد ینظر الیها[؟] و أذن للملائكة فنزلوا و محمد ینظر الیهم، و أمر بالرحمة فأنزلت علیه من لدن ساق العرش الی رأس محمد و غرّته… فأراد الله عزّوجلّ أن یشرح صدره و یشجّع قلبه، فأنطق الله الجبال و الصخور و المدر، و كلّما وصل الی شیء منها ناداه «السلام علیك یا رسول الله» ابشر فإنّ الله عزّوجلّ قد فضّلك و جمّلك و زینك و أكرمك فوق الخلائق أجمعین من الأولین و الآخرین» (مجلسی، بحارالانوار، 18/205ـ206).
15. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، 92/107.
16. عیاشی، التفسیر، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، 1/164.
17. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، 18/179؛ رَنّ  ناله زد، فغان كرد، فریاد كشید.
18. طباطبایی، المیزان،10/142.
19. طباطبایی، قرآن در اسلام، تهران، دفترانتشارات اسلامی، 1373ش،100ـ101؛ همو، المیزان،10/4.
20. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 92/107.
21. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران: ناصرخسرو، 1374ش، 5/ 687.
22. طباطبایی، المیزان، 18/138ـ140.
23. همان، 13/120.
24. چنان كه راوی از پیامبر اكرم(ص) نقل می كند كه فرمود: «ما نزل علی القرآن إلاّ آیة آیة و حرفاً حرفاً.» (حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیة، انسان العیون فی سیرة الامین المأمون، بیروت، المكتبة الاسلامیة، 1/260.)
25. لسانی فشاركی،محمدعلی، مقاله «اعلی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد نهم.
26. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، قرآن، كتاب هدایت، از دیدگاه امام خمینی(ره)، 1377ش، 77 ، 81و 89.
27. اشاره به حدیث امام صادق(ع) است كه فرمود: «نزل[القرآن] علی حرف واحد من عند الواحد»؛ (كلینی، اصول كافی، 2/360).
28. بنابراین می توان گفت كه مهم ترین و اساسی ترین هدف و حكمت تنزیل و ابلاغ تدریجی قرآن در طول رسالت پیامبر اكرم(ص)، اقراء و قراءت تدریجی و پیوسته آیات قرآن، و فراهم آوردن زمینه های تعلیم و تعلم آسان و روان، و ترویج و تثبیت قراءت قرآن در جهت بنیانگذاری تدریجی قراءت آن توسط پیامبراكرم(ص) در میان مردم كه مقصد نهایی نزول قرآن هستند، می باشد؛ زیرا: اولاً، همه اهداف و حكمتهای نزول جز با اقراء و قراءت تدریجی آیات از سوی پیامبر اكرم(ص) و فراگرفتن تدریجی و قراءت پیوسته آیات قرآن توسط مردم، تحقق نمی یابند؛ ثانیاً، به جز شخص رسول خدا(ص)، هیچ انسان دیگری نمی تواند همه قرآن را به یكباره و یكپارچه فرا گیرد؛ ثالثاً، از آنجا كه قرآن از آن همه انسانها در همه زمانها و مكانها با همه تنوّع و گوناگونی زبانها، لهجه ها، نژادها، فرهنگها و سلیقه ها می باشد، پیامبر اكرم(ص) بتواند ضمن بنیانگذاری تدریجی قراءت قرآن، ماهیت قرآن را تبیین نموده، نظام احسن آموزشی ـ ترویجی آن را همراه با تعیین و تبیین اصول و اسلوب آموزش و عینیت بخشیدن به روشها و شیوه های عملی آن، پی ریزی، ترویج و تثبیت نماید. (برای مطالعه این نظام آموزشی، ر.ك: محمدعلی لسانی فشاركی و دیگران، طرح پژوهشی آموزش زبان قرآن موجود در مركز تحقیقات دانشگاه امام صادق(ع)، 1379 ؛ محسن رجبی، بررسی بنیانگذاری قراءت و كتابت قرآن كریم توسط پیامبر اكرم(ص)، پایان نامه كارشناسی ارشد علوم قرآن وحدیث، دانشگاه امام صادق(ع) 1381.
29. علوم القرآن عند المفسرین، قم، مكتبة الاعلام الاسلامی، 1416ق،1/241.
بدین ترتیب شناخت ما از دانشهایی چون «ناسخ و منسوخ»، «محكم و متشابه»، «اسباب نزول»، «زبان قرآن» و «امثال قرآن»، شناختی اصولی وكامل نیست
بنابراین، خواننده گرامی نیز، تاكنون به این نتیجه رسیده است كه تمامی روایات و گزارشهایی كه به نوعی بیانگر این مطلبند كه پیامبراكرم(ص) در هنگام بعثت، دچار شك و تردید و ترس و وحشت شده، و در هنگام دریافت وحی الهی، از ترس فراموشی آنها را تندتند تكرار می كرده است و خداوند با آیه «لاتحرّك به لسانك لتعجل به» ایشان را از این عمل نهی و منع كرد، همگی ساقط اند، و به نظر می رسد كه این گونه روایات و گزارشها در جهت تخریب شخصیت و نبوت خاتم پیامبران ساخته و پرداخته شده است.
30. فیض كاشانی، المحجّة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، به كوشش علی اكبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، 2/210.
شنبه 25 شهریور 1391  2:38 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اعراف‌

اعراف‌

محمدعلى‌ لسانى‌ فشاركى‌

اَعْراف‌، نام‌ هفتمين‌ سوره‌ از قرآن‌ مجيد، داراي‌ 26 واحد موضوعى‌ (ركوع‌)، 206 (يا 205) آيه‌، 325 ،3كلمه‌ و 310 ،14حرف‌.
نام‌ مشهور سوره‌ از كلمة «الاعراف‌» در آية 46 آن‌ گرفته‌ شده‌، زيرا كلمة «اعراف‌» فقط دوبار در قرآن‌ كريم‌ و تنها در اين‌ سوره‌ آمده‌ است‌ (نك: اعراف‌ /7/46- 48)؛ چنانكه‌ به‌ مناسبت‌ آية 143 آن‌، «سورة ميقات‌»، و به‌ مناسبت‌ آية 172 آن‌، «سورة ميثاق‌»، و با توجه‌ به‌ حروف‌ مقطّعة آغاز آن‌، «سورة المص‌» نيز ناميده‌ شده‌ است‌ (فيروزآبادي‌، 1/203-204؛ سيوطى‌، الدر...، 3/412).
سورة اعراف‌، به‌ عنوان‌ ششمين‌ سوره‌ از «سَبع‌ طُوَل‌»، يعنى‌ 7 سورة طولانى‌ آغاز مصحف‌ شريف‌ (براي‌ اين‌ اصطلاح‌، نك: اندرابى‌، گ‌ 38 ب‌ - 39 الف‌؛ سيوطى‌، الاتقان‌، 1/220)، در شمار آيات‌، پس‌ از سورة بقره‌، و در شمار كلمات‌ و حروف‌، پس‌ از دو سورة بقره‌ و نساء بلندترين‌ سورة قرآنى‌ است‌ (نك: فيروزآبادي‌، 1/133، 169، 203؛ دروزه‌، 2/112). در ترتيب‌ تلاوت‌، سورة «اعراف‌» ميان‌ دو سورة «اَنعام‌» و «اَنفال‌» جاي‌ گرفته‌، و در ترتيب‌ نزول‌، بنا به‌ روايت‌ مشهور، سى‌ و نهمين‌ سوره‌ است‌ كه‌ پس‌ از سورة «ص‌» و پيش‌ از سورة «جن‌ّ» نازل‌ شده‌ است‌ (ابن‌ جوزي‌، 116، 149). در ديگر روايات‌ ترتيب‌ نزول‌ نيز، غالباً رديفهاي‌ 35 تا 38 به‌ اين‌ سوره‌ اختصاص‌ يافته‌ است‌ (نك: طبرسى‌، 5/405؛ خازن‌، 1/8؛ سيوطى‌، همان‌، 1/40-43؛ راميار، 670 - 671).
سورة اعراف‌ را به‌ اتفاق‌ مكى‌ دانسته‌اند (فيروزآبادي‌، 1/203)، جز آنكه‌ بعضى‌ از مفسران‌، آية 163 آن‌ (طبرسى‌، 3/393؛ سيوطى‌، الدر، همانجا)، و بعضى‌ ديگر، آيات‌ 163 تا 170 آن‌ را (قرطبى‌، 7/160؛ دروزه‌، 2/112، 175-176؛ قس‌: نيشابوري‌، 8/56) استثنا كرده‌، و مدنى‌ شمرده‌اند. پاره‌اي‌ از روايات‌ اسباب‌ نزول‌ نيز (نك: واحدي‌، 184، 188؛ طبرسى‌، 3/505 -506؛ سيوطى‌، «لباب‌...»، 167- 168) از مدنى‌ بودن‌ آيات‌ 175، 187 و 204 و سياق‌ آنها، يعنى‌ دست‌ كم‌ 10 آية ديگر از سوره‌، حكايت‌ دارند. وجود عبارات‌ و تعبيرات‌ مشابه‌ و مشترك‌ در دو سورة اعراف‌ و بقره‌ (نك: بقره‌ /2/49، 60، نيز 58 -59؛ اعراف‌ /7/141، 160، 161-162) و گوياتر از آن‌ جنبة توضيحى‌ و تفصيلى‌ بسياري‌ از آيات‌ سورة اعراف‌ نسبت‌ به‌ آيات‌ متناظر در سورة بقره‌ (مثلاً نك: بقره‌، 2/49-54، 65 -66؛ اعراف‌ /7/127-153، 163-166؛ نيز نك: ابن‌ جوزي‌، 197، 244-246، 267، 282) مانند سورة آل‌ عمران‌ (نيز نك: بقره‌ /2/21-49، 49-63؛ قس‌: اعراف‌ /7/10-102، 103-171)، نزول‌ سورة اعراف‌ را در مدينه‌ و حتى‌ سالها پس‌ از نزول‌ عمدة آيات‌ سوره‌هاي‌ بقره‌، آل‌ عمران‌، نساء و مائده‌ محتمل‌ مى‌گرداند؛ چنانكه‌ در ترتيب‌ نزول‌ِ روايت‌ شده‌ از مُقاتل‌ از حضرت‌ على‌(ع‌) آخرين‌ سورة مدنى‌ تلقى‌ شده‌ است‌ (راميار، 663، 670). نيز بسيار بلندتر بودن‌ سورة اعراف‌ و غالب‌ آيات‌ آن‌ نسبت‌ به‌ ديگر سوره‌ها و آيات‌ مكى‌، گستردگى‌ ويژگيهاي‌ بيانى‌ و بلاغى‌ آيات‌ و سُوَر مدنى‌ در سورة اعراف‌، از سوي‌ ديگر مؤيد مدنى‌ بودن‌ بيشتر آيات‌ اين‌ سوره‌ است‌، چنانكه‌ توجه‌ و شگفتى‌ برخى‌ از محققان‌ و مفسران‌ را برانگيخته‌ است‌ (نك: دروزه‌، 2/112؛ قطب‌، 3/1245). بدين‌ترتيب‌، تنها توجيهى‌ كه‌ براي‌ شهرت‌ مكى‌ بودن‌ سورة اعراف‌ باقى‌ مى‌ماند، آن‌ است‌ كه‌ اين‌ سوره‌ نيز از سوره‌هايى‌ است‌ كه‌ مطابق‌ تعبير مشهور منسوب‌ به‌ ابن‌ عباس‌ (نك: طبرسى‌، 5/405؛ سيوطى‌، الاتقان‌، 1/42) به‌ لحاظ نزول‌ سرآغازشان‌ (احتمالاً آيات‌ 1-9) در مكة معظمه‌، مكى‌ تلقى‌ گرديده‌اند (نك: ه د، اِسراء، سوره‌؛ قس‌: دروزه‌، 2/112، 175-176).
سورة اعراف‌، با دستگاه‌ 4 حرفى‌ «الف‌، لام‌، ميم‌، صاد» از حروف‌ مقطعة رمزي‌ فواتح‌ سور آغاز شده‌، و از اين‌ رو، قرينة سورة رعد است‌ كه‌ با «المر» آغاز شده‌ است‌. اين‌ همانندي‌ در 3 حرف‌ از 4 حرف‌ آغازين‌ به‌ پنداري‌ نشانگر آن‌ است‌ كه‌ اين‌ دو سوره‌، علاوه‌ بر مضامين‌ و موضوعات‌ سوره‌هاي‌ آغاز شده‌ با «الم‌» (نك: ه د، آل‌ عمران‌، سوره‌)، بر مضامين‌ و موضوعات‌ سورة «ص‌» و سوره‌هاي‌ پنجگانة مجموعة «الراآت‌» (نك: ه د، ابراهيم‌، سوره‌) نيز مشتملند (نيز نك: نيشابوري‌، همانجا؛ طباطبايى‌، 8/2، 18/6).
محور موضوعى‌ِ سورة اعراف‌ نيز همان‌ محور موضوعى‌ِ مشترك‌ ميان‌ دو سورة مدنى‌ بقره‌ و آل‌ عمران‌، يعنى‌ «شيوه‌هاي‌ عملى‌ رفتار و برخورد مسلمانان‌ با كفار» است‌ كه‌ در اين‌ سوره‌ نيز، با توجه‌ به‌ اهميت‌ ويژه‌ و تعيين‌ كنندگى‌ِ خاص‌ رفتار و برخورد مسلمانان‌ با يهوديان‌، در هر زمان‌ و هر مكان‌، با همان‌ زمينة موجود در سورة بقره‌ (نك: ه د، آل‌ عمران‌، سوره‌) مورد تأكيد و توضيح‌ قرار گرفته‌، و ضمناً با محور موضوعى‌ِ سورة «ص‌» كه‌ قصص‌ قرآنى‌ است‌، نيز پيوند خورده‌ است‌ (نك: اعراف‌ /7/1-9، 59 -93؛ قس‌: ص‌ /38/12- 48؛ نيز نك: آلوسى‌، 8/74؛ طباطبايى‌، 8/2-4).
سورة اعراف‌ پس‌ از حروف‌ مقطعه‌، با مقدمه‌اي‌ موجز، مبنى‌ بر تعريف‌ قرآن‌ كريم‌، تبيين‌ وظيفة رسالت‌ پيامبراكرم‌(ص‌)، دستورعمل‌ برخورد اهل‌ ايمان‌ با خدا ستيزان‌، رفتار پيشينيان‌ با پيامبران‌، فرجام‌ دنيوي‌ و اخروي‌ آنان‌ و اشاره‌ به‌ حساب‌رسى‌ و رستاخيز آغاز مى‌گردد (7/2-9)؛ به‌ تفصيل‌ مطلب‌ راجع‌ به‌ آفرينش‌ دو انسان‌ نخستين‌، فريب‌ خوردن‌ آن‌ دو از ابليس‌، خروج‌ آنان‌ از باغ‌ بهشت‌، و چگونگى‌ آغاز زيست‌ خاكى‌ انسان‌ مى‌پردازد و به‌ مناسبت‌، با خطابهاي‌ مكررِ «يا بَنى‌ آدَم‌َ»، كه‌ اختصاص‌ به‌ اين‌ سوره‌ دارد (نك: 7/26، 27، 31، 35؛ نيز نك: عبدالباقى‌، 24)، مجموعه‌اي‌ از معارف‌ اساسى‌ دين‌ را بيان‌ مى‌كند؛ همانند سورة بقره‌ (2/38-39) به‌ دنبال‌ داستان‌ آدم‌ و ابليس‌، تقسيم‌ هميشگى‌ انسانها را به‌ دو گروه‌ پيروان‌ پيامبران‌ و پيامبر ستيزان‌ (7/35-36) مطرح‌ مى‌كند، و به‌ شرح‌ احوال‌ انسانها در هنگامة مرگ‌ و پس‌ از آن‌ در عالم‌ برزخ‌ مى‌پردازد، و در مقام‌ تفصيل‌ مطلب‌، گفت‌وگوهاي‌ ميان‌ بهشتيان‌ و دوزخيان‌ را گزارش‌ مى‌كند، و از جايگاه‌ «اعراف‌» (ه م‌) و «اصحاب‌ اعراف‌» و گفت‌ و گوهاي‌ اصحاب‌ اعراف‌ با بهشتيان‌ و دوزخيان‌ سخن‌ به‌ ميان‌ مى‌آورد (7/46-50). از قرآن‌ كريم‌، به‌ عنوان‌ كتابى‌ كه‌ در پرتو علم‌ الهى‌ در جهت‌ هدايت‌ خاص‌ و رحمت‌ ويژة خداوند جهانيان‌ نسبت‌ به‌ اهل‌ ايمان‌ تفصيل‌ داده‌ شده‌ است‌، ياد مى‌كند و رستاخيز را روز ظهور تأويل‌ قرآن‌، و زمان‌ خسران‌ و حرمان‌ نا آشنايان‌ با قرآن‌ قلمداد مى‌كند (7/52 -53).
بار ديگر، به‌ آغاز آفرينش‌ زمين‌ و آسمان‌ باز مى‌گردد و راهيابى‌ و گمراهى‌ آفريدگان‌ را در ارتباط گرفتن‌ با پروردگارشان‌ مشخص‌ مى‌گرداند، و با تمهيدي‌ مشتمل‌ بر تمثيل‌ باران‌ و بارش‌ يكسان‌ و تأثير ناهمسان‌ِ آن‌ در گُلزار و شوره‌زار (7/57 - 58)، سلسلة داستانهاي‌ پيامبران‌ پيشين‌ را با اقوام‌ ايشان‌ آغاز مى‌كند؛ به‌ داستان‌ قوم‌ نوح‌، قوم‌ عاد، قوم‌ ثمود، قوم‌ لوط و قوم‌ شعيب‌ مى‌پردازد؛ دعوت‌ يكسان‌ و وحدت‌ آرمان‌ پيامبران‌ الهى‌ را خاطرنشان‌ مى‌سازد، و فرجام‌ مشابه‌ و مشترك‌ ستيزندگان‌ با آنان‌ را وصف‌ مى‌كند، و سرانجام‌، اين‌ سير درازمدت‌ در تاريخ‌ زندگانى‌ آدميزادگان‌ در اين‌ جهان‌ را در 9 آيه‌ (7/94-102) جمع‌بندي‌ مى‌كند. سپس‌، مفصل‌ترين‌ بيان‌ را از داستان‌ حضرت‌ موسى‌(ع‌) در قرآن‌، پيش‌ مى‌كشد و نخست‌، برخورد فرعون‌ و فرعونيان‌ را با آن‌ حضرت‌ (7/103-136)، و به‌ دنبال‌ آن‌ رفتار بنى‌ اسرائيل‌ با حضرت‌ موسى‌(ع‌) و دشواريهاي‌ ويژة دعوت‌ آن‌ حضرت‌ (7/137-171) را به‌ تفصيل‌ بيان‌ مى‌كند. عهد «اَلَست‌» (ه م‌) را متذكر مى‌گردد و به‌ موجب‌ آن‌، يكايك‌ آدميزادگان‌ را مسئول‌ شرك‌ و ايمان‌ خود مى‌شناساند (7/172-173)؛ براي‌ بيچارگى‌ و درماندگى‌ تكذيب‌ كنندگان‌ پيامبران‌ تمثيلى‌ مى‌آورد (7/175- 178) كه‌ در كتب‌ حديث‌ و تفسير با داستان‌ بلعم‌ باعورا (ه م‌) پيوند يافته‌ است‌ (براي‌ نمونه‌، نك: طبرسى‌، 3/499-501؛ خازن‌، 2/149-152) و در پى‌ آن‌، به‌ تحليل‌ مسألة پيچيدة هدايت‌ و ضلالت‌ و چگونگى‌ پديد آمدن‌ اين‌ بى‌خبران‌ در ميان‌ آدميان‌ مى‌پردازد (7/178-186) و در آن‌ ميان‌، در مقام‌ پرهيزدادن‌ بندگان‌ از شرك‌ ورزي‌ به‌ خداوند سبحان‌، طى‌ يك‌ آيه‌، به‌ اسماء الحسنى‌ و جايگاه‌ اسماءالهى‌ اشاره‌ مى‌كند (7/180) كه‌ مفسران‌ نوعاً ذيل‌ اين‌ آيه‌، احاديث‌ مشتمل‌ بر اسماء الحسنى‌ را نقل‌ مى‌كنند، و نامهاي‌ 99 گانة خداوند متعال‌ را مى‌آورند (نك: طبرسى‌، 3/502 -503؛ خازن‌، 2/153-154).
آنگاه‌ به‌ مسألة قيام‌ ساعت‌ و زمان‌ وقوع‌ قيامت‌ اشاره‌ مى‌كند كه‌ دانش‌ آن‌ به‌ پروردگار عالميان‌ اختصاص‌ دارد و حتى‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) را نيز از آن‌ با خبر نكرده‌اند (7/187- 188) و سپس‌ به‌ تمثيلى‌ ديگر در ارتباط با پديدة شرك‌ مى‌پردازد (7/189-190) كه‌ شكل‌ داستانى‌ دارد و از مشكلات‌ تفسير قرآن‌ به‌ شمار مى‌آيد (نك: طبرسى‌، 3/508 -510؛ خازن‌، 2/157-159؛ طباطبايى‌، 8/390-393)؛ بارديگر به‌ طرح‌ مسألة شرك‌ و بيچارگى‌ و درماندگى‌ مشركان‌ و شركاي‌ دروغين‌ ايشان‌ مى‌پردازد و سرانجام‌، سوره‌ با خاتمه‌اي‌، همرنگ‌ و هم‌ آهنگ‌ با مقدمة سوره‌ (7/199-206) مشتمل‌ بر آية مشهور «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْف‌ِ وَ اَعرِض‌ْ عَن‌ِ الْجاهِلين‌َ» و جمع‌ بندي‌ مطالب‌ مفصل‌ و مبسوط سوره‌ بر مبناي‌ محور موضوعى‌ِ آن‌ و بيان‌ جايگاه‌ قرآن‌ و دستورعمل‌ رفتار با آن‌: «وَاِذا قُرِي‌´َ الْقُرآن‌ُ فَاسْتَمِعوا لَه‌ُ وَ اَنْصِتوا لَعَلَّكُم‌ْ تُرْحَمون‌َ» و ادب‌ نيايش‌ به‌ درگاه‌ خداوند متعال‌، و اشاره‌ به‌ عبادت‌ و تسبيح‌ و سجدة پيوستة فرشتگان‌ در پيشگاه‌ خداي‌ سبحان‌، پايان‌ مى‌پذيرد.
سورة اعراف‌، از نظر نوع‌ مطالب‌ و مضامين‌ و آهنگ‌ بيان‌ و عبارات‌ و آيات‌، با سورة مجاورش‌، سورة انعام‌ - كه‌ زوج‌ آن‌ سوره‌ نيز محسوب‌ مى‌گردد - پيوندها و همبستگيهاي‌ قابل‌ توجهى‌ دارد كه‌ بعضى‌ از مفسران‌ شماري‌ از آنها را بر شمرده‌اند (نك: سيوطى‌، تناسق‌...، 87 - 88؛ آلوسى‌، 8/74). از اين‌ گذشته‌، رابطة اجمال‌ و تفصيل‌ ميان‌ دو سورة انعام‌ و اعراف‌، به‌ اندازه‌اي‌ مستحكم‌ و مشهود است‌ كه‌ همان‌ رابطة اجمال‌ و تفصيل‌ موجود ميان‌ دو سورة بقره‌ و آل‌ عمران‌ را تداعى‌ مى‌كند (نيز نك: سيوطى‌، همانجا؛ قس‌: قطب‌، 3/1244- 1245).
آية 54 سورة اعراف‌، به‌ مناسبت‌ كلمة «مُسَخَّرات‌½» در آن‌، و نيز مضمون‌ آن‌، از ديرباز «آية السُّخرة» نام‌ گرفته‌، و خواندن‌ آن‌ از روي‌ توسل‌ و تمسك‌، در تنگناها سفارش‌ شده‌ است‌ (نك: ابن‌ فهد، 275- 276). همچنين‌، مداومت‌ بر تلاوت‌ تمامى‌ سورة اعراف‌، يك‌ مرتبه‌ در هر ماه‌، و حتى‌ يك‌ مرتبه‌ در هر هفته‌، توصيه‌ شده‌ است‌ (نك: مجلسى‌، 86/349، 89/276؛ قس‌: فيروزآبادي‌، 1/221).

مآخذ:‌

آلوسى‌، محمود، روح‌ المعانى‌، به‌ كوشش‌ محمود شكري‌ آلوسى‌، بيروت‌، 1372ق‌؛ ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، فنون‌ الافنان‌، به‌ كوشش‌ محمد ابراهيم‌ سليم‌، قاهره‌، 1408ق‌/1988م‌؛ ابن‌ فهدحلى‌، احمد، عدة الداعى‌، قم‌، چاپخانة حكمت‌؛ اندرابى‌، احمد، الايضاح‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركز؛ خازن‌، على‌، لباب‌ التأويل‌، بيروت‌، دارالمعرفه‌؛ دروزه‌، محمد عزت‌، التفسير الحديث‌، قاهره‌، 1381ق‌/1962م‌؛ راميار، محمود، تاريخ‌ قرآن‌، تهران‌، 1362ش‌؛ سيوطى‌، الاتقان‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 1387ق‌/1967م‌؛ همو، تناسق‌ الدرر، به‌ كوشش‌ عبدالقادر احمد عطا، بيروت‌، 1406ق‌/1986م‌؛ همو، الدر المنثور، بيروت‌، 1403ق‌/ 1983م‌؛ همو، «لباب‌ النقول‌»، همراه‌ تفسير الجلالين‌، استانبول‌، 1342ق‌؛ طباطبايى‌، محمد حسين‌، الميزان‌، تهران‌، 1389ق‌؛ طبرسى‌، فضل‌، مجمع‌ البيان‌، صيدا، 1354ق‌؛ عبدالباقى‌، محمد فؤاد، المعجم‌ المفهرس‌ لالفاظ القرآن‌ الكريم‌، قاهره‌، 1364ق‌؛ فيروز آبادي‌، محمد، بصائر ذوي‌ التمييز، به‌ كوشش‌ محمد على‌ نجار، قاهره‌، 1383ق‌؛ قرآن‌ مجيد؛ قرطبى‌، محمد، الجامع‌ لاحكام‌ القرآن‌، بيروت‌، 1965م‌؛ قطب‌، سيّد، فى‌ ظلال‌ القرآن‌، بيروت‌، 1402ق‌/1982م‌؛ مجلسى‌، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت‌، 1403ق‌؛ نيشابوري‌، حسن‌، «غرائب‌ القرآن‌»، همراه‌ تفسير طبري‌، بولاق‌، 1327ق‌؛ واحدي‌، على‌، اسباب‌ النزول‌، به‌ كوشش‌ سيد جميلى‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌.

شنبه 25 شهریور 1391  2:39 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها