0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن مشعل علم اروپا

علي مزيناني

از حضرت امام رضا (ع) نقل شده كه از امام صادق (ع) پرسيدند: چه سري است كه قرآن هر چه زمان بيشتر بر او مي گذرد و هر چه بيشتر تلاوت مي شود بر طراوت و تازگيش افزوده مي گردد؟
امام صادق (ع) فرمودند: براي اين كه قرآن تنها براي يك زمان و نه زمان ديگر و براي يك مردم و نه مردم ديگر، نازل نشده، بلكه همه زمان ها و همه مردم نازل شده است.
معنا و مفهوم اين حديث بر همگان روشن است و نياز به هيچ توضيحي نيست چرا كه در طول تاريخ ثابت شده است كه اگر چنانچه در طرز تفكر و معلومات و انديشه ها اختلاف شديدي وجود داشته است باز قرآن بر زمان ها و افكار پيشي گرفته و آنقدر معاني و مفاهيم قابل درك و استناد عرضه كرده كه ظرفيت زمانه را اشباع نموده است.
خاتم انبياء حضرت محمد مصطفي (ص) درباره رمز ماندگاري و ناميرايي اين كتاب آسماني مي فرمايد: «مثل قرآن، مثل خورشيد و ماه است و مثل آن دو هميشه در جريان است. يعني ثابت و يكنواخت نيست و يك جا ميخكوب نمي شود» به راستي معجزه پيامبر اعظم (ص) بزرگترين اعجاز در عمر دنياست كه هيچ چيز با آن قياس نمي شود. با احترام به تمامي پيروان اديان الهي كه گاه كتاب آنان به فراخور زمان دست خوش تغيير و تحريف شده ولي شريعت مسلمين هيچ گاه تحريفي را به خود راه نداده است و اگر كسي در هر برهه اي خواسته به مقابله با كتاب خدا برخيزد و با خيال خام خود حتي آيه اي به تقليد از آن بياورد رسواي عام و خاص گرديده و مورد تمسخر ديگران واقع شده است.
مكتب قرآن، مكتب ظلم ستيزي، بيداري، عدالت و آگاهي است لذا بسياري از دشمنان و مغرضان براي آن كه بتوانند چند صباحي بر مردم حكومت كنند سعي كرده اند تا جامعه و يا حداقل خواص خود را از قرآن دور نگه دارند. ولي انوار الهي همانند خورشيد و ماه كه رسول خدا (ص) آن را مثال آورد، در زير ابر پنهان نمانده و در نهايت حقيقت آشكار شده و آنان به راه رستگاري رهنمون شده اند. نمونه هاي بارز آن را مي توان در اعتراف دانشمندان و انديشمندان شرقي و غربي ديد.

اعترافات دانشمندان غربي به اعجاز قرآن

دكتر يوهان ولفگانگ فون گوته رياضي دان، شاعر و نويسنده آلماني در اين باره مي گويد: «ساليان درازي كشيشان از خدا بي خبر، ما را از پي بردن به حقايق مقدس و عظمت آورنده آن، حضرت محمد (ص)، دور نگاه داشته بودند اما هر قدر در جاده علم و دانش قدم گذارده ايم پرده هاي جهل و تعصب نابجا از بين مي رود و به زودي اين كتاب توصيف ناپـذير عالم را به خود جلب نموده و تأثير عميقي در علم و دانش جهان كرده، سرانجام محور افكار مردم جهان مي گردد.» بعضي ديگر از دانشمندان و متفكرين غربي پيشرفت علمي، فرهنگي و رفاهي سرزمين هاي اروپايي را مديون دين مبين اسلام و كلام الله مجيد مي دانند همچنان كه خلاصي بردگان آفريقايي، و اندلسي،
رهايي مردمان ضعيف از زير ظلم امپراطوران روم و ايران، دانش و معرفت و دوري از خرافه پرستي سرزمين عربستان همه وامدار آخرين پيامبر يعني حضرت محمد مصطفي (ص) و معجزه جاويدان او هستند.
اسلام شناس آلماني، فريدريش ديتريشي Dietrici (1821- 1903) درباره خدمت قرآن و معارف مسلمين به اروپائيان معترف است كه: «همين علوم و معارف مسلمين بود كه اروپا را در قرن دهم ميلادي جلوبرد، همان علومي كه سرچشمه آن قرآن كريم بود و اروپا از اين حيث به اسلام مديون است.»
ژول لابوم Joles Labeume انديشمند و نويسنده و خاورشناس فرانسوي با اشاره به اين كه تعليمات و مواعظ قرآن تنها براي سران يك قوم نيست بلكه جهاني است مي گويد: «مردم از هر نژاد و مليتي كه هستند منصفانه بايد موقعيت بشريت را از نظر علمي قبل از اسلام مورد مطالعه قرار دهد تا اعتراف كنند كه علم و دانش به معناي وسيع آن به وسيله مسلمين براي جهانيان آورده شده مسلمانان علوم و دانش خود را از قرآن كه مانند درياي دانش بود گرفته و از آن شهرهايي ساخته اند. قرآن براي هميشه زنده است و هر كسي از مردم جهان به قدر درك و استعداد خود از آن بهره برمي دارد.
«دينورت» يكي ديگر از شرق شناسان كه به بدهكاري اروپائيان نسبت به تعاليم اسلام اشاره مي كند مي گويد: «واجب است اعتراف كنيم كه علوم طبيعي و فلكي و فلسفه و رياضيات كه در اروپا رواج گرفت عموما از بركت تعاليم قرآني است و ما مديون مسلمانانيم بلكه اروپا از اين جهت، شهري از اسلام است!»
ژوزف هوردويچ Gosef hordvich دانشمند و خاورشناس آلماني، قرآن را عاملي بسيار شگرف در بالا بردن فكر مسلمانان در اروپا مي داند: «قرآن آنان را به تحقيقات علمي و پديد آوردن انديشه ها سوق داد، قرآن موجب و انگيزه پيشروي مسلمانان، در سرزمين هاي اروپا گرديد. در آنجا هنگامي كه تاريكي ها همه جا را فراگرفته بود اينان مشعل هاي انسانيت را برافروختند و به آستان علم خدماتي شايان كردند.»
راكستون Rockeston دانشمند اسكاتلندي است كه در جستجوي حقيقت با اسلام آشنا مي شود وي مي نويسد: «ساليان درازي در جستجوي حقيقت بودم تا اينكه حقيقت را در اسلام يافتم سپس قرآن مقدس را ديدم و شروع به خواندن آن كردم او بود كه تمام سؤالات مرا جواب گفت!!»
كتاب خدا از هرگونه دروغ پردازي و خيال و اوهام مبراست و دانشمندان آن را سراسر منطق و راستي مي دانند كه بسياري از مسائل لاينحل علمي، تحقيقي، مدني، قضايي و... را پاسخ روشن مي دهد و از آن به عنوان سرچشمه دانش و معرفت ياد مي كنند.

شنبه 25 شهریور 1391  1:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

بررسی و نقد توجیه علمی اعجاز قرآن

محمد حسین برومند

 

چکیده:

وجود طرفداران و مخالفانی سرسخت پیرامون توجیه علمی اعجاز قرآن، بررسی این موضوع را ضرورتی دو چندان می‏بخشد. از این رو هدف اصلی این مقاله، دستیابی به راه‏حلی قطعی با تکیه بر «واقعیت خارجی قرآن» در این زمینه است. برای وصول به این هدف، ابتدا با طرح مقدمه‏ای به ذکر دلایل دو طرف و افراطها و تفریطها پرداخته شده، سپس امکان توجیه علمی و بررسی نظری رابطه قرآن و علوم تجربی به حصر عقلی با توجه به تمایز فرضیه و قانون از یک طرف و احتمال و قطعیت در دلالت الفاظ قرآن از طرف دیگرمورد بررسی قرار گرفته و عنوان شده است که اگر دلالت الفاظ قرآن بر یک موضوع، قطعی بوده و این موضوع از نظر علمی هم به اثبات رسیده باشد، توجیه علمی قرآن نه تنها جایز که امری پسندیده و مطلوب است. ضمن اینکه با اشاره به قراین لفظی یا عقلی، فلسفه وجودی لفافه‏های بیانی در قرآن نیز روشن می‏شود.

کلید واژه‏ها:

اعجاز، علم، قرآن، حقانیت، کیهان، لفافه‏های بیانی.
مقدمهمر روشن می‏شود که اغلب کسانی که در صدد تبیین حقانیت آن برآمده‏اند، عمل اعجاز را برای مدعیان رسالت لازم دانسته‏اند. این امر موجب پیدایش مباحث لغوی و اصطلاحی اعجاز و نیز چگونگی دلالت تحقق اعجاز قرآن بر حقانیت آن و سعی در ریشه‏یابی اعجاز قرآن شده است که از این میان بحث ریشه‏یابی سهمی ویژه دارد. در زمینه اثبات اعجاز قرآن دلایل زیادی عرضه شده است، از قبیل خبر دادن از غیب، نظریه صرفه، جنبه‏های ادبی و روانشناسی قرآن و...، با توجه به جو علمی حاکم بر جهان امروز و کاربرد بعد علمی قرآن در عصر جدید، می‏توان از نقد و بررسی توجیه جنبه‏های علمی اعجاز قرآن به عنوان یک ضرورت نام برد.

1- مقدمه‏ای بر توجیه علمی

 

1ـ1ـ آشنایی اجمالی، نزاع حامیان و مخالفان

منظور از توجیه علمی اعجاز قرآن در اینجا، اثبات عدم امکان ارائه مثل آن است با تکیه بر هماهنگی قرآن و علوم بشری. (1) رشد دانش بشری با شناخت پدیده‏ها (2) و تجزیه(3) و ترکیب (4) آنها از رهگذر ارائه فرضیه‏های (5) تازه و آزمایشهای (6) مکرر در بررسی صادق بودن یا نبودن آن فرضیات فراهم می‏گردد و این تجربه‏های (7) پی در پی نیاز به مرور زمان و تکامل ابزار آزمایش دارد (سیاسی،82؛ شاله،112) و فی المثل امکان نداشته آنچه را امروزه پس از آزمایشهای فراوان و تفکر مستمر به عنوان محصول علوم شاهد هستیم، مؤلفی در هزار سال قبل به ثبت رسانده و از آن سخن بگوید بلکه آرای او تحت تأثیر علم زمان خود بوده و اگر بر فرض از نوآوران عصر خود نیز به شمار رود، دامنه افکار و اندیشه‏هایش حداکثر، قدری فراتر از آرای دانشمندان آن روزگار خواهد بود و در حالات استثنایی که این تفاوت بیشتر به نظر می‏رسد، باز همه جانبه نیست و معمولاً توأم با بعضی اشتباهات است. به ویژه اگر کتابی در زمینه‏های گوناگون علمی به اظهار نظر پرداخته باشد، انتظار می‏رود با گذشت زمان بسیاری از نظریاتش مورد ابطال قرار گیرد و چنانچه به عصر غلبه خرافات (ترابی، 140) تعلق داشته باشد، ردپای آرای خاص آن ادوار در لابلای مطالب آن مشاهده گردد (ترابی، 140) زیرا در آن روزگار به دلیل ضعف ابزار آزمایش، صاحب نظران از بسیاری مشاهدات محروم بوده‏اند و چون برای یافتن حقایق تازه راهی جز تجربه نداشته‏اند، امکان محک زدن فرضیه‏ها همواره فراهم نبوده است. طبعا در عصر شکوفایی و بلوغ نسبی دانش، اگر گاهی یک تئوری (1) توانسته باشد از شمشیر مشاهده،(2) جان سالم بدر ببرد، اما در موارد بسیاری این امر میسر نشده و امواج خروشان مشاهدات تازه، آنها را بلعیده است. به این ترتیب اگر با کتابی مواجه گردیم که در عین گستردگی مطالب و تنوع رابطه‏اش با افق‏های گوناگون دانش، نه تنها از رونق آن کاسته نشود بلکه در پیشاپیش دانش روز در حرکت باشد، چنین کتابی مثل و مانند نخواهد داشت و نمی‏توان آن را در شمار نوشته‏های معمول بشری به حساب آورد. داعیان توجیه علمی بر این اعتقادند که قرآن مصداق بارز چنین کتابی است. در نقطه مقابل، گروهی از صاحب نظران از سر دلسوزی به این امر اعتراض کرده و شأن قرآن را فراتر از آن دانسته‏اند که با علوم ناپایدار و دستخوش تغییر و تحول، مقایسه شود زیرا اولاً قرآن کتاب فیزیک و شیمی نیست بلکه کتابی است که برای هدایت انسان آمده است، ثانیا بنیان این گونه استنباطها با گذشت زمان و فرو پاشی آرای علمی فرو می‏ریزد.
چنانکه پیداست نظریه توجیه علمی اعجاز قرآن طرفداران و مخالفانی سرسخت دارد و شاید هر دو گروه(3) بیش از آنکه «واقعیت خارجی قرآن» را در نظر بگیرند، تحت تأثیر انگیزه‏ها و انتظارات خویش از این کتاب باشند و به هر حال تحقیق در این باره را باید از رابطه قرآن و علوم تجربی آغاز نمود.
اگر طرفداران توجیه علمی تا صبح قیامت به دفاع از آن ادامه دهند ولی قرآن از چنان پیوندی با این توجیهات برخوردار نبوده و اصولاً با یافته‏های علمی، بیگانه باشد، برای جوامع انسانی، جز میوه‏ای پوک چه ثمره‏ای به بار خواهند آورد و این گونه پل‏های ارتباطی تا کی دوام خواهد داشت؟ کما اینکه اگر مخالفان این نظریه، بر عقیده خود پافشاری کنند و در اشتباه باشند، جز محروم ساختن اهل زمین به ویژه بیگانگان با قرآن، چه طرفی بربسته‏اند و در این صورت آیا در قالب دوستی، به این کتاب و مردم جهان خیانت نکرده‏اند؟

1ـ2ـ کتاب هدایت انسان یا کتاب علوم تجربی

کسانی (شلتوت، مقدمه) که می‏گویند قرآن کتاب فیزیک و شیمی نیست، بلکه هدایت است باید توجه داشته باشند که رابطه مورد استفاده در توجیه علمی بین قرآن و علم تنها مایه تبدیل جنبه هدایتی آن به مباحث تجربی نیست، بلکه دقیقا در راستای هدایت است، آن هم با بهترین شیوه ممکن زیرا در عصر شکوفایی و بلوغ نسبی علم، نزدیک‏ترین راه برای اثبات حقانیت قرآن برای اهل زمان به ویژه دانشمندان و محققان علوم تجربی این است که ببینند حقایقی در آن به ودیعه نهاده شده که به هیچ وجه امکان فهم و اشاره به آن در 1400 سال پیش برای بشر فراهم نبوده است، به بیان دیگر اگر در روزگار غلبه سحر و ساحری، پدیده‏ای مثل تبدیل چوبدستی به اژدهایی مهیب رخ دهد و ساحران بهتر از دیگران دریابند که آن کار، کاری بشری نیست و اگر در عصر پیشرفت طب قدیم، مردگان زنده می‏شوند تا همه به ویژه خود اطباء دریابند امری غیر بشری است و اگر در زمان شکوفایی نبوغ ادبی، جلوه ادبی یک کتاب، عهده دار هدایت مردم به ویژه ادیبان در شناخت حقانیت آن می‏گردد تا از رهگذر تسلیم ساحران، اطباء و ادباء بر سایر اهل زمان نیز اتمام حجت شود، طبعا می‏توان انتظار داشت که برای عصر اکتشافات همه جانبه علمی و جهان دانش، بعد علمی آن کتاب به همین معنی، نقش اصلی را ایفاء نماید بدون اینکه سایر جنبه‏ها، نفی گردد.
این تذکر متوجه افرادی از قبیل شیخ محمود شلتوت(1) است. وی اعتقاد دارد که قرآن برای ارائه نظریات علمی نازل نشده است و اگر می‏بینیم در بعضی آیات به اسرارطبیعت پرداخته، برای آن است که از رهگذر تحقیق در آن مسائل بر ایمان مردم افزوده شود، افزون بر این، اگر ما قرآن را با فرضیه‏های ناپایدار علمی مطابقت دهیم، به تدریج همراه با دگرگونی آن فرضیه‏ها، آراء ما نیز دستخوش تغییر و تحول قرار خواهد گرفت (شلتوت، تفسیر القرآن الکریم، مقدمه).
گویی جهان علم در فرضیه‏های ناپایدار خلاصه می‏شود و هیچ امر قطعی علمی وجود ندارد و انگار واقعیت خارجی خود قرآن ملاک نیست و این امر به دلخواه ماست که اگر مایل بودیم به مطابقت قرآن با مسائل علمی بپردازیم و اگر مایل نبودیم صرف نظر نماییم. بر فرض اگر آیه‏ای از قرآن با یک فرضیه علمیِ باطل شده، مطابق بود، آیا می‏توانستیم تغییرش دهیم؟
از این گذشته، اگر فایده اشاره به اسرار طبیعت در قرآن، از نظر شیخ شلتوت ازدیاد ایمان مردم باشد، به این معنی است که مردم آثار علم و قدرت خداوند را با وضوح و تفصیل بیشتری مشاهده می‏کنند و بیشتر به او ایمان می‏آورند، یعنی با وجود آنکه این گونه امور صرفا علمی است ولی برای فرد مؤمن که همه چیز را آثار خلقت خداوند می‏داند، کاربرد ایمانی هم خواهد داشت. چرا شلتوت و همفکران او متوجه نیستند که تأثیر هدایتی و ایمانی مطابقت آیات قرآن و یافته‏های قطعی علمی بسیار نیرومندتر از آن است، زیرا نه تنها مایه تقویت اعتقاد مؤمن خواهد بود بلکه بر کسانی که لائیک بوده و به هیچ آئینی معتقد نیستند نیز اتمام حجت می‏کند و در این حالت، تنها موضوع ایمان بیشتر به علم و قدرت خداوند مطرح نیست بلکه ایمان به کتاب و فرستاده، و تمام آئین مورد نظر او از تبعات شناخت اعجاز علمی خواهد بود و آثار آن با هدف مورد نظر شلتوت و همفکرانش قابل مقایسه نیست.
بوکای(1)و(2) از کسانی است که گرچه هدف قرآن را بیان پدیده‏های طبیعت نمی‏داند و هدفی مشابه آنچه مورد نظر شلتوت بود برای آن قائل است اما در عین حال عمیقا تحت تأثیر آیاتی از قرآن قرار گرفته که 1400 سال پیش به یافته‏های امروزین علم بشری اشاره نموده است، بوکای (ص 22، 51) می‏گوید: «همانطور که بعدا در این بخش کتاب ملاحظه خواهید کرد، امر مهم و اصلی این است که قرآن که همواره مردم را به فراگیری و گسترش دانش فرا می‏خواند مشتمل بر نظرات متعددی درباره پدیده‏های طبیعی با تفصیلات تبیینی است که کاملاً با داده‏های دانش نو موافق می‏آیند. آنچه توجه کسی را که برای اولین بار با چنین متنی مواجه می‏گردد، بیشتر جلب می‏کند. فراوانی موضوعات مطروحه است و نیز از خطاهای عظیمی که در عهدین وجود دارد، در اینجا اثری نیافتم. این امر مرا ناگزیر کرد از خود بپرسم اگر قرآن ساخته یک انسان می‏بود چطور می‏توانسته در قرن هفتم میلادی چیزی بنویسد که امروزه با شناختهای دانش نو موافق آید؟ نخستین هدفم قرائت قرآن و مطالعه نص آن، عبارت به عبارت، به کمک تفاسیر مختلف برای بررسی انتقادی بود و این کار را با اعمال دقت خاصی درباره توصیفی که از تعداد کثیری از پدیده‏های طبیعی می‏کند، شروع کردم. دقت و صحت پاره‏ای تفصیلات کتاب فقط در متن اصلی قابل درکند و مطابقت آنها با یافته‏های عصر کنونی مرا تحت تأثیر قرار داد ولاجرم مردی از عصر محمد (ص) نمی‏توانست کمترین ایده‏ای از آن مطالب داشته باشد. سپس به مطالعه چند کتاب که مؤلفان مسلمان به نظرگاههای علمی متن قرآن تخصیص داده بودند، پرداختم که مبانی ارزشیابی بسیار سودمندی برایم فراهم آورد. به خوبی ثابت شده که دربرهه زمانی وحی اسلامی که حدود 20 سال طول کشیده، شناختهای علمی آن زمان، در مرحله رکود بود. دوره فعال تمدن اسلامی با جهش علمی که همراه آن بود، بعد از پایان وحی اسلامی واقع شده است. باید بپذیریم که برای فهم آیات قرآنی، تنها معلومات عمیق زبانشناسی کافی نیست بلکه علاوه بر آن باید واجد اطلاعات علمی بسیار متنوع نیز بود. چنین بررسی با چند دانش مرتبط است که خود دائرة‏المعارفی خواهد بود. حین ملاحظه تدریجی مطالب مطروحه، به تنوع شناختهای علمی که برای درک معنی برخی آیات قرآن لازم است پی خواهید برد. با این وصف، قرآن کتابی نیست که هدفش تقریر برخی قوانین حاکم بر جهان باشد بلکه هدف دینی اساسی دارد به ویژه در مورد توصیفهای قدرت مطلقه خداوند که در آنها انسانها به تفکر درباره قدرت آفرینش فرا خوانده شده‏اند. این دعوت به تفکر با اشاره به نمودهای در دسترس یا با قوانین بیان شده از جانب خداوند که بر سازمان جهان حکومت می‏کند، همراهند. فهم بخشی از این مصرحات آسان است اما معنی بخش دیگری را جز با داشتن شناختهای علمی لازم نمی‏توان درک کرد. به این بیان که انسان قرون گذشته نمی‏توانست جز معنی ظاهری آنها را دریابد و این امر در برخی حالات، او را به نتیجه گیریهای غلطی که معلول ناکافی بودن دانشش در آن زمان بود، کشانده است (همو، 173-174).
به طور کلی ملاحظه می‏شود که بوکای به رابطه‏ای بسیار گسترده و هماهنگ بین قرآن و علوم تجربی در مرحله بلوغ خود معتقد است و اگر چه همانند شلتوت به نقش چنین آیاتی در دعوت به تفکر و شناخت خداوند توجه دارد اما هرگز مثل او از تطبیق آنها با قوانین قطعی علمی و نمودهای مورد مشاهده، روگردان نیست و خود او از جمله کسانی است که درست به همین دلیل به غیر بشری بودن قرآن اذعان نموده است. وی می‏گوید: «این نظرگاههای علمی بسیار ویژه قرآن، در آغاز موجب شگفتی ژرف من شد زیرا تا آن وقت نمی‏توانستم تصور کنم بتوان در متنی که بیش از 13 قرن پیش نگاشته شده است، این قدر تأییدات راجع به موضوعهای بی‏نهایت متنوع و کاملاً سازگار با شناخت‏های دانش نو کشف نمود. کدام توجیه بشری را می‏توان برای این واقعیت قائل شد؟ به عقیده من هیچ توجیهی وجود ندارد که ما را متقاعد کند که یکی از ساکنان شبه جزیره عربستان توانسته باشد، موقعی که پادشاه داگو بر در فرانسه سلطنت می‏نمود، به حدی اطلاعات داشته که برای پاره‏ای از موضوع‏ها ده قرن از معلومات ما پیشرفته‏تر باشد، وجود ندارد» (همو، 172-173).
جالب است که این مؤلف گرچه خود به توجیه علمی اقدام نموده و عمیقا از آن تأثیر پذیرفته است، باز هنگام بیان هدف قرآن از ارائه آیات مذکور، به این امر که به مراتب هدفی عالی‏تر و نتیجه بخش‏تر به نظر می‏رسد تصریح نمی‏کند، انگار متوجه نیست که تعمدی در کار بوده و تعبیه چنین آیاتی، کاملاً حساب شده است. گویی که هدف اصلی قرآن، صرفا ذکر پاره‏ای مصادیق علم و قدرت خداوند بوده و از رهگذر چنین هدفی بعضی فواید فرعی نیز پدیدار گردیده است یعنی این تطابق قرآن و علوم تجربی از تبعات آن هدف به شمار می‏رود و بر حسب تصادف زمینه توجیه علمی فراهم آمده است، در حالی که آثار چنان هدفی در مقایسه با آثارِ توجیه علمی، چندان فروغی ندارد و هدفی فرعی محسوب می‏گردد.
از نکات قابل اعتنایی که مورد توجه بوکای قرار گرفته و بسیار بر آن تأکید دارد، علاوه بر تنوع مطالب و گستردگی موضوعات قرآنی، خالی بودن قرآن از هر گونه اشتباه علمی است، به عبارت دیگر نه تنها توافق مطالب یاد شده با دانش پیشرفته بشری به خودی خود شگفت آور است بلکه گستردگی دامنه آنها بر این شگفتی می‏افزاید و با در نظر گرفتن شرایط علمی و اجتماعی مؤلف قرآن همراه با مصونیت او از کمترین اشتباه، احتمال بشری بودن کتاب او به صفر می‏رسد.
وی (ص 211) می‏گوید: «نه تنها آنچه قرآن در بر دارد واجد اهمیت است بلکه آنچه را که قرآن شاملش نیست باید مورد توجه قرار داد. فی الواقع، قرآن حاوی تئوری‏های مورد توجه آن عصر درباره سازمان جهان که علم، عدم صحت آنها را بعدها ثابت کرده باشد، نیست».

1ـ3ـ جستجوی همه پدیده‏های علمی در قرآن

لازمه توجیه علمی اعجاز، چنانکه پیداست، اشاره به کلیه پدیده‏های کشف شده و کشف نشده نیست بلکه با فرض تعمد در این باره اگر برای هر دوره زمانی، متناسب با پیشرفت‏های خاص آن دوره در زمینه‏های گوناگون، نمونه یا نمونه هایی گوشزد شود کافی خواهد بود. کسانی که در این باره راه افراط پیموده‏اند باید بر مدعای خود دلیل آورند که اصولاً عملی نیست. چگونه ممکن است آن همه اکتشافات تازه در افق‏های گوناگون دانش را در یک کتاب گنجاند و چه کسی در توان خود می‏بیند آنها را شناسایی نماید؟ شاید بتوان به عنوان نمونه‏ای بارز در این گونه بینش، از تفسیری که طنطاوی (1) بر قرآن نوشته است یاد نمود. تفسیر سید احمد خان هندی (1) نیز از همین قبیل است. طنطاوی در تفسیر خود، علم نجوم و آسترو فیزیک و زیست‏شناسی و علم شناسایی عناصر رادیواکتیو و صنعت استخراج فلزات از معادن و ذوب آنها را در قرآن می‏بیند. او در تفسیر خود اظهار می‏کند که بیم دارد عمرش وفا نکند تا اینکه بتواند نشان دهد که تمام علوم و اختراعات صنعتی نوع بشر در قرآن هست و آن اندازه که تا امروز نشان داده نمونه‏ای است که نشان می‏دهد قرآن، همه چیز را پیش بینی و پیشگویی کرده است».
بله در برابر چنین افراط کاری‏ها جا دارد گفته شود قرآن کتاب فیزیک و شیمی نیست و به نظر می‏رسد یکی از دلایل برآشفته شدن صاحب نظران مخالف توجیه علمی در این زمینه همین طرز تلقی از قرآن بوده باشد. اگر چه در نقطه مقابل،اصرار ایشان بر ریشه کن کردن توجیه علمی به طور کلی، بدون توجه به واقعیت‏های خارجی صورت گرفته و به نوبه خود می‏تواند در معرض ایراد باشد.

1ـ4ـ نقش صلاحیت علمی در برقراری پل‏های ارتباطی

پس از رنسانس و به دنبال اهمیت فراوانی که در غرب به علوم تجربی داده شد، پیشرفت قابل توجهی از لحاظ فنی و صنعتی حاصل شد که آثار آن، کشورهای ظاهرا اسلامی را نیز که خود روزگاری الگوی تمدن جهانیان بودند، تحت الشعاع خویش قرار داد. از آن جمله، اکتشافات جدید باعث می‏شد بعضی از مسلمانان بدون اطلاع کافی از علوم نوین، همین که می‏شنیدند فلان کشف علمی صورت پذیرفته، برای آنکه از قافله عقب نمانند با یک موضوع کاملاً انفعالی و با توجیهات بی اساس آیه‏ای را برگزیده و در صدد برمی‏آمدند تا نشان دهند که قرآن قبلاً به آن پدیده اشاره کرده است.(2) به ویژه کسانی که نه تنها با مسائل علمی عمیقا بیگانه بودند بلکه درکِ درستی حتی از ظاهر آیات نداشتند، با اقدام به برقراری چنین پل‏های ارتباطی در خور هر گونه سرزنش و اعتراض بوده‏اند و بر فرض اطلاع از دلالت آیات و آشنایی با زبان، باز هرگز صلاحیت این گونه اظهار نظرها را نداشته‏اند. در بعضی موارد نیز که به نظر می‏رسیده شخصی واجد شرایط لازم در نشان دادن پل‏های ارتباطی باشد، گاهی جانب افراط را گرفته و گاهی هم عملاً در نشان دادن مصادیق قابل قبول، ناموفق بوده است.(1)

1ـ5ـ تفاوت فرضیه‏ها با قوانین علمی و نمودهای مورد مشاهده

 

1ـ5ـ1ـ تحلیلی از موریس بوکای

اینکه مخالفان توجیه علمی تکیه بر علم را مطلقا نامطمئن قلمداد نموده‏اند، به نظر می‏رسد ناشی از بی توجهی به تفاوت بارز فرضیه‏ها با قوانین علمی و نمودهای قابل مشاهده باشد. موریس بوکای (ص 43) این نکته را مورد توجه قرار داده و می‏گوید: «کسانی که از قبول دخالت دانش در ارزشیابی نوشته‏ها رو تُرش می‏کنند، از اینکه علم بتواند وجه مقایسه ارزشمندی فراهم نماید، سرباز می‏زنند و این مطلب را پیش می‏کشند که علم با گذشت زمان متغیر بوده و امر مقبول شاید بعدها مطرود گردد. تذکار فوق مستلزم توضیح زیر است: باید تئوری علمی را از نمودی که با کنترل تام مورد مشاهده قرار می‏گیرد، تمیز داد. تئوری برای بیان یک پدیده یا مجموع پدیده‏هایی که درک آنها مشکل است به کار می‏رود. در بیشتر حالات، تئوری متغیر است و هنگامی که ترقی علمی، تحلیل بهتر نمودها را مجاز می‏سازد، در خور دگرگونی یا جانشین شدن توسط تئوری دیگر می‏شود، اما نمود مورد مشاهده که از طریق تجربی، وارسی و محقق شده، تغییرپذیر نیست. می‏توان خواص آن را بهتر تعریف کرد ولی آنچه بوده، باقی می‏ماند. این واقعیت که زمین دور خورشید می‏گردد و ماه دور زمین، مورد تجدید نظر قرار نخواهد گرفت، حداکثر در آینده خواهند توانست مدارها را بهتر تعریف نمایند. همین ملاحظه صفت متغیر تئوری‏هاست که فی المثل مرا از توجه به آیه‏ای از قرآن که فیزیکدان مسلمانی آنرا اعلام کننده ضد ماده می‏دانست، منصرف نمود. بالعکس می‏توان با کمال حقانیت به آیه‏ای از قرآن (انبیاء/ 30) مشعر بر اینکه اصل زندگی از آب است، توجه تام نمود، گو اینکه هرگز نمی‏توان این امر را تحقیق کرد ولی دلایل متعددی به نفع آن عرض اندام می‏کند. اما در مورد نمودهای مورد مشاهده مانند تکامل جنین انسانی می‏توان مراحل مختلف مشروح در قرآن را با داده‏های جنین‏شناسی جدیدبه طور کامل مواجهه داد و توافق مطلق آیات مربوطه را با دانش نو کشف نمود».(1)

1ـ5ـ2ـ تحلیلی از آرکادی میگدال

برای توجه بیشتر به تفاوت بین فرضیه‏ها و نمودهای مورد مشاهده، اشاره به سخن آرکادی بی میگدال (2) بی مناسبت نیست، وی (پیام یونسکو، 29ـ30) می‏گوید: «جریان تبدیل یک عقیده به یک حقیقت پذیرفته شده علمی، تبدیل یک فرضیه به یک قانون فیزیکی به دقت تنظیم شده، فراگردی طولانی و غالبا پرپیچ و خم است... نخستین مرحله از هر کار علمی عبارت است از کشیدن خط فاصلی بین حقایق بی‏چون و چرای علمی، و «غیر ممکنات» یا چیزهایی که با نتایج آزمایش‏های مکرر علمی در تضاد قرار دارند. مابین این دو حوزه، یک حوزه بلا تکلیفی نیز هست که مشتمل است بر پدیده‏هایی که مورد مطالعه قرار نگرفته‏اند ولی پیشاپیش از زمره ممکنات شمرده می‏شوند. پیش از ظهور نظریه نسبیت اینشتین، منطقی بود که انسان تصور کند قوانین مکانیک و الکترودینامیک که در مورد سرعت‏های عادی امتحان خود را داده بودند، برای سرعت‏های بالا نیز صادقند. تنها هنگامی که آزمایش‏های علمی، این فرضیه را نقض کرد، در مورد صحت آن تردید پیدا شد.نمونه‏های بسیاری هست از اینکه چگونه عقاید از پیش پذیرفته، باعث کندی پیشرفت علم شده‏اند. خالق پرآوازه نظریه نسبیت نیز خود، اشتباهی از این دست کرد و هنگامی که در پی ساختن یک دستگاه نظری جدید در باب کیهان‏شناسی بود، بر مبنای عقیده‏ای از پیش پذیرفته، به نتیجه‏ای نادرست رسید.(1) چند مورد از خطاهای علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و نتایجی در جهت بهبود روش‏شناسی علمی از آنها استخراج شده است که یکی از بی‏چون و چراترین آن نتایج این است که در حوزه هایی که هنوز مورد مطالعه کافی قرار نگرفته است، دانشمندان نباید بطور مطلق موضع‏گیری کنند. باری علم، خود را به پژوهش در حوزه ممکنات محدود نمی‏کند بلکه قضایایی را که به سر حد اثبات نیز رسیده‏اند مورد مطالعه، کنکاش و نقد قرار می‏دهد و بدین وسیله توجه دانشمندان را به قضایایی که محتاج پژوهش‏های بیشتر است جلب می‏کند.

1ـ5ـ3ـ نمونه‏ای از تبدیل یک فرضیه به نمودی قابل مشاهده

پس از آنکه اینشتین (1879-1955)نشان داد که قوانین هندسه اقلیدسی، در مجاورت اجرام عظیم مصداق ندارد، بر آن شد که گام بی‏باکانه‏ای به پیش بردارد. او نظریه حوزه جاذبه خود را در توضیح کیهان به کار بست و در این کار، طرز واقعی پراکندگی اجرام را در فضا به کنار نهاد، در عوض، چنانکه در مطالعه گازها معمول است، مفهوم تراکم متوسط ماده را اختیار کرد. اما معلوم شد که کاربست معادلات جاذبه در توضیح کیهان، به همین سادگی امکان‏پذیر نیست. اینشتین کیهان را دستگاه بسته و محدودی می‏پنداشت که شعاع انحنای آن، مستقل از زمان است. پس به منظور یافتن راه حلی که با این توصیف وی از کیهان، جور در بیاید، به طور مصنوعی یک عامل اضافی (به نام ضریب ثابت کیهان‏شناسی) را وارد معادلات جاذبه خود کرد که هماهنگی آنها را بر هم زد. مقارن همین احوال، یک ریاضیدان برجسته اهل پتروگراد به نام «الکساندر فریدمان» مشغول مطالعه درباره امکانات مختلف حل معادلات اینشتین بدون وارد کردن این عامل اضافی بود. وی به این نتیجه رسید که کیهان در حال گسترش است و با صرف نظر کردن از قبول مدلی «بسته» برای کیهان، می‏توان برای مقادیر معینی از تراکم متوسط جرم، به مدلی «باز» قائل شد که بر طبق آن، ابعاد کیهان به طور نامحدودی گسترش خواهد یافت. اینشتین در ابتدا کار فریدمان را مورد انتقاد قرار می‏داد اما بعدها کاملاً نظر او را تأیید کرده، موضوع وارد کردن یک عامل اضافی را به معادلات جاذبه خود کنار گذاشت.
اینشتین می‏نویسد: «پس از خواندن نامه فریدمان که آقای کروتکوف] فیزیکدان روس [برایم فرستاد،اکنون دیگر متقاعد شده‏ام که انتقادهای من از وی مبتنی بر اشتباه محاسبه بوده است. من فکر می‏کنم نتایجی که فریدمان بدست آورده، درست است و پرتو جدیدی بر این مسأله افکنده است».(1)
نظر فریدمان در تجربه نیز تأیید شد و این هنگامی بود که منجم آمریکایی ادوین هابل(2) اثبات کرد که کهکشانها در حال دور شدن از یکدیگرند.(3) (همان و نیز نک: مالک، 384).

2ـ بررسی نظری رابطه قرآن و علوم تجربی

 

2ـ1ـ امکان توجیه علمی

برای پایان دادن به نزاع حامیان و مخالفان توجیه علمی اعجاز باید ببینیم بین قرآن به عنوان مجموعه‏ای از عبارات و الفاظ دال بر معانی ویژه و جهان علم با مجموعه‏ای از فرضیه‏ها، تئوری‏ها، قوانین و مشاهدات عینی، اولاً آیا رابطه‏ای قابل اعتنا وجود دارد یا نه، ثانیا اگر رابطه‏ای به چشم می‏خورد آیا از نوع هماهنگی مستمر است یا شکلی دیگر دارد؟
از نظر علم، وجود یک پدیده یا یک حقیقت ممکن است قطعی و احیانا مورد مشاهده و یا مشکوک و مورد تردید باشد. حال اگر ردپای آن پدیده در عبارات قرآنی نیز به چشم بخورد، باید در نظر داشت که دلالت الفاظ قرآن بر وجود آن پدیده نیز می‏تواند جنبه احتمالی یا قطعی داشته باشد، از این رو چهار حالت متمایز، قابل پیش بینی است:
1ـ از نظر علم روز جنبه احتمالی دارد، دلالت عبارات قرآن هم بر آن احتمالی است.
2ـ از نظر علم، قطعی و احیانا مورد مشاهده است اما دلالت عبارات قرآن بر آن قطعی نیست.
3ـ از دیدگاه علم، جنبه احتمالی دارد اما دلالت عبارت قرآن بر آن قطعی است.
4ـ هم به لحاظ علمی، قطعی و احیانا قابل مشاهده است و هم دلالت عبارات قرآن بر آن، قطعی است.
در حالت اول و دوم، توجیه علمی اعجاز قرآن، امکان‏پذیر نیست و اگر بر فرض، چنین وضعی بر سراسر قرآن حکمفرما باشد، هرگز در این باره کاربردی نخواهد داشت و نمی‏توان بر آن تکیه زد.
در حالت چهارم، توجیه علمی، قطعا امکان‏پذیر است و هر قدر بر تعداد مواردی از این قبیل افزوده شود، از قوت و قدرت بیشتری برخوردار خواهد بود، اما حالت سوم، در حال حاضر برای چنین توجیهی، کاربرد ندارد ولی می‏تواند برای دانشمندان معتقد به قرآن، سرنخ مناسبی در تحقیقات علمی به شمار رود و چنانکه موفق شوند قطعیت آن پدیده یا حقیقت آن را به اثبات رسانند، بویژه اگر امکان مشاهده عینی آن را فراهم سازند، نه تنها در حرکت علمی خود گامی برداشته‏اند، بلکه بر مصادیق توجیه علمی اعجاز قرآن هم افزوده‏اند.
بوکای (ص 175) در همین زمینه می‏نویسد: «من در جستجوی این نیز بوده‏ام که آیا در قرآن، اشاراتی به پدیده‏هایی که بشر قابلیت درکشان را دارد لیکن هنوز از سوی دانش نو تأئید نشده است وجود دارد؟ و فکر می‏کنم دریافته باشم که قرآن اشاراتی راجع به وجود سیاراتی شبیه زمین در جهان دارد (الطلاق/ 12). لازم به تذکر است که چندین دانشمند این امر را کاملاً مقرون به حقیقت تلقی می‏کنند، بدون اینکه معلومات جدید بتواند کمترین یقین را بیاورد لیکن رأیم بر این قرار گرفت که مطلب مزبور را با قید احتیاط تذکر دهم.اگر این بررسی را 30 سال پیش شروع کرده بودم، می‏بایستی واقعیت دیگری را که قرآن اعلام داشته، به آنچه در مورد نجوم گفته شد می‏افزودم و آن تسخیر فضا است. در آن موقع در نتیجه نخستین آزمایشهای موشک فضاپیما به نظر رسید شاید روزی بیاید که انسان واجد امکانات مادی لازم برای گریز از حول و حوش زمین شود و به تفحص در فضا بپردازد. آنگاه پی می‏بردند آیه‏ای در قرآن وجود دارد (الرحمان/ 33) که پیشگویی می‏کند روزی بشر به چنین پیروزی دست خواهد یافت.این پیشگویی اینک تحقق یافته است».

3ـ بررسی عینی توجیه علمی

 

3ـ1ـ نمونه‏ای از مصادیق، قرآن و پدیده گسترش کیهان

به عنوان یکی از مصادیق حالت چهارم می‏توان شاهد تصریح قرآن به پدیده گسترش کیهان و دور شدن کهکشانها از یکدیگر بود به طوری که برای هیچ فرد منصف و بی طرفی جای کمترین شبهه‏ای باقی نمی‏ماند. قرآن در عبارتی کوتاه بدون هیچ تکلفی این نمود قطعی و مورد مشاهده علمی را گوشزد نموده است آنجا که می‏گوید: والسماء بنیناها بأیید و انا لموسعون (الذاریات/ 47)(1)
به طوری که ملاحظه می‏شود برپایی آسمان را با فعل ماضی ذکر نموده اما برای بیان وسعت بخشیدن و گسترش آن نمی‏گوید: «اوسعناها» و آن را به صورت کاری که در گذشته آغاز شده و پایان پذیرفته است، یاد نمی‏کند بلکه می‏گوید: «و انا لموسعون» تا مفهوم حال استمراری از آن فهمیده شود، و در زمان حاضر نیز صادق باشد.

3ـ2ـ اشاره‏ای به فرضیه لفافه‏های بیانی در قرآن

با توجه به اینکه پدیده گسترش کیهان، یکی از جدیدترین نمودهای مورد مشاهده قرن حاضر است و قرآن در 1400 سال پیش خیلی بی سر و صدا آن را گوشزد نموده، آیا لزومی داشت آورنده قرآن که با چنین اطمینانی از آن یاد می‏کند اصراری بر تفهیم موضوع به اهل زمان خویش داشته باشد؟ مسلما نه زیرا اگر از منظور او دقیقا مطلع می‏شدند، هیچ ابزار آزمایش و تلسکوپ پیشرفته‏ای وجود نداشت که بتوان به یاری آن، حقانیت چنین نظریه‏ای را ثابت نمود و تفسیر دقیق موضوع، نتیجه عکس به بار می‏آورد
یعنی کسانی که می‏گفتند: انه لمجنون (القلم/51) با استفاده از بیان آنچه در آن عصر قابل فهم یا اثبات نبوده، برای تبلیغ علیه او و افکارش دست به کار می‏شدند، از این رو چون این پیام خاص تعلقی به آنها ندارد، با استفاده از یک لفافه بیانی ذهن آنان را از این امر منصرف می‏سازد. یعنی به جای اینکه بگوید و نوسعها می‏گوید: و انا لموسعون تا معنای ثانوی «موسع» (1) یعنی «توانگر» مانع از توجه به موضوع وسعت یافتن و گسترش باشد و جلب توجه نداشته باشد.
جالب است که بر خلاف معمول کاشفان و نوابغ علم، چه در این مورد و چه در موارد دیگر،(2) آورنده قرآن نه تنها هیاهویی ندارد و جار و جنجالی برپا نمی‏کند تا بتواند آرای علمی خود را به اثبات برساند بلکه بنا به ضرورت، سرپوشی مناسب بر آن می‏نهد تا ذهن اهل زمان که هنوز آمادگی ندارد برآشفته نشود و هنگامی که شرایط فراهم گردد، پیشرفت علم از آن پرده بردارد و از این طریق حقانیت کتابش برای دانشمندان و نیز دیگران ثابت گردد.(3)البته همواره در چنین مواردی قرینه‏ای مناسب برای تشخیص لفافه پیش بینی شده است. گاهی نیز تصور نادرست اهل زمان از یک پدیده علمی، قرآن را از استخدام لفافه‏ها بی نیاز نموده است از قبیل طرح موضوع حرکت طولی خورشید ضمن آیه سی و هشتم سوره یس که تا مدتی مدید حمل بر حرکتی می‏شد که به غلط برای خورشید قائل بودند.

4ـ برداشتی از آرای قرآن در زمینه توجیه علمی و تبیین حقانیت

 

4ـ1ـ پیشگویی جهش علمی بشریت و تمهید زمینه‏های توجیه علمی

خود قرآن نیز فرا رسیدن زمان فهم حقانیت خویش را از رهگذر شکوفایی و بلوغ علم تصریح نموده و می‏گوید: سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق، او لم یکف بربک انه علی کل شی شهید (فصلت/ 53) این آیه، یک سؤال روشن در اذهان کنجکاو پدید می‏آورد و آن اینکه، چه رابطه‏ای بین ارائه آیات و پدیده‏هادر تمام افق‏ها و نیز در درون انسانها با روشن شدن حقانیت قرآن، یعنی چون با توجه به آنکه ضمیر مذکور در انه الحق به قرآن باز می‏گردد (طبرسی، 5/19؛ شبر، 1/481)، آشکار شدن پدیده‏ها در هستی و در وجود انسان، چگونه می‏تواند منجر به شناخت حقانیت قرآن شود؟ تنها راه آن است که بتوان همراه با کشف پدیده‏ها، به نمونه هایی از آن حقایق که در قرآن آمده اشاره کرد. باید توجه داشت خود همین نکته که «به زودی بشر در معرض شناسایی آیات و پدیده‏ها در هستی و در درون خود قرار می‏گیرد» از جمله پیشگو هایی است که ما اکنون شاهد تحقق آن هستیم، یعنی پیشگویی فرا رسیدن عصر شکوفایی و بلوغ دانش بشری. برای اینکه در فهم منظور از آیاتنا شبهه‏ای پیش نیاید،نمونه هایی از آیات و پدیده‏ها گوشزد شده است: و من آیاته اللیل و النهار و الشمس و القمر... (فصلت/37) و من آیاته انک تری الارض خاشعة فاذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت... (فصلت/ 39) و من آیاته خلق السموات و الارض و ما بث فیهما من دابة و هو علی جمعهم اذا یشاء قدیر (شوری/ 29) و من آیاته الجوار فی البحر کالاعلام... (شوری/ 32).
کما اینکه در سوره قبل از آن نیز پس از اشاره به بعضی آیات و پدیده‏ها می‏گوید: و یریکم آیاته فای آیات اللّه‏ تنکرون (مؤمن/ 82). در برخی سوره‏های دیگر هم نمونه هایی از پدیده‏های طبیعی ذکر شده است و مانع می‏شود از اینکه مفسری (مثلاً فیض، 2/505) بخواهد سنریهم آیاتنا را به پدیدار ساختن نشانه‏های عذاب منحصر سازد، چه بر فرض وجود روایاتی قابل اعتماد در این باره، این روایات حمل بر تکلم با مردم به قدر عقول ایشان می‏گردد؛ زیرا در آن عصر امکان فهم موضوع بصورت کنونی فراهم نبوده است.

4ـ2ـ از تبیین حقانیت تا حصول یقین، از علم تا عمل

جالب است که علاوه بر پیشگویی جهش علمی انسان و ظهور اعجاز علمی به این معنی، در آیه 54 سوره فصلت، پیشگویی دیگری صورت گرفته که نشان می‏دهد این ارائه آیات و پدیده‏ها و روشن شدن حقانیت قرآن، جنبه اتمام حجت دارد و به این معنی نیست که همه لزوما ایمان خواهند آورد، یعنی گرچه متوجه حقانیت آن می‏شوند اما این شناخت باعث نخواهد شد مانند یک مؤمن به قرآن، پایبند احکام آن شوند زیرا می‏گوید: الا انهم فی مریة من لقاء ربهم، الا انه بکل شی‏ء محیط (فصلت/ 54) حال این سؤال مطرح می‏شود که چرا با وجود روشن شدن حقانیت قرآن و پی بردن به اینکه کتابی الهی است، باز هم از لقای پروردگارشان در تردید هستند؟ پاسخ درآیه‏ای دیگر آمده است: ... فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا (کهف/ آخر) یعنی وصول به لقاء از رهگذر عمل صالح توأم با اخلاص در عبادت و عشق به پروردگار میسر است و طبعا هر چه بر میزان آن افزوده گردد، انسان به مرحله عالی‏تری از لقاء نایل می‏گردد.

کتابشناسی

اصفهانی، امین، مخزن العرفان در علوم قرآن، تهران، 1361.
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، 1415ق.
بوکای، موریس، مقایسه‏ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، به کوشش ذبیح اللّه‏ دبیر، تهران، 1368.
پیام یونسکو، ویژه‏نامه اینشتین، خرداد ماه 1358.
ترابی، علی اکبر، فلسفه علوم، تهران، 1347.
ثقفی تهرانی، روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، تهران، برهان، بی تا.
جرجانی، ابوالمحاسن، تفسیر گازر، تهران، 1337.
حائری تهرانی، علی، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، تهران، 1337.
حسینی، حسین، تفسیر اثنی عشری، تهران، 1364.
حویزی، عبد علی، نور الثقلین، قم، دارالکتب العلمیة، بی تا.
خرمشاهی، بهاءالدین، تفسیر و تفاسیر جدید، تهران، 1364.
دانشگاه انقلاب، ش 110، تابستان و پاییز 1376.
ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، دارالکتب الحدیثة، 1396ق.
سبزواری نجفی، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن، بیروت، 1402ق.
سیاسی، علی اکبر، منطق و روش‏شناسی، تهران، 1336.
شاله، فلیسین، شناخت روش علوم، ترجمه یحیی مهدوی، تهران، 1350.
شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثنی عشری، تهران، 1363.
شبّر، عبداللّه‏، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، 1412ق.
همو، الجوهر الثمین، بیروت، 1407ق.
شلتوت، محمود، تفسیر القرآن الکریم، قاهره، 1966.
شیرازی، محمد حسین، تقریب القرآن الی الاذهان، بیروت، 1400ق.
طباطبایی، محمد حسین، المیزان، قم، 1393ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، 1379ق.
همو، جوامع الجامع، تهران، 1412ق.
طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، بی تا.
طنطاوی، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، قاهره، 1350ق.
طوسی، محمد بن حسن، التبیان، قم، 1409ق.
طیب، عبدالحسین، اطیب البیان، تهران، 1366.
عاملی، ابراهیم، تفسیر عاملی، مشهد وتهران، 1363.
عدنان شریف، من علم الطب القرآنی، بی‏تا.
علوی، محمد کریم، کشف الحقایق عن نکت الآیات و الدقایق، تهران، 1396ق.
فریمن، بلگر، زندگی اینشتین، ترجمه شکوری، تهران 1349.
فضل‏اللّه‏، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، 1405ق.
فیض، محسن، الصافی فی تفسیر القرآن، تهران، 1365.
فیلیپ، فرانک، داستان زندگی اینشتین، ترجمه حسن صفاری، تهران، 1346.
قرشی، علی اکبر، احسن الحدیث، تهران، 1366.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، بی تا.
قمی مشهدی، محمد، کنز الدقایق و بحر الغرائب، تهران، 1366.
کاشانی، ملافتح اللّه‏، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، 1344.
کرمی، محمد، التفسیر لکتاب اللّه‏ المنیر، قم، 1402ق.
کیهان اندیشه، شماره 28، بهمن و اسفند، 1368.
گلشنی، مهدی، قرآن و علوم طبیعت، تهران، 1364.
گنابادی، محمد، بیان السعادة فی مقامات العبادة، تهران، 1344.
لاهیجی، بهاء الدین، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، 1363.
مالک بن نبی، الظاهرة القرآنیة، به کوشش محمود شاکر، قاهره، بی تا.
مدرسی، محمد تقی، من هدی القرآن، قم، 1406ق.
مغنیه، محمد جواد، الکاشف، بیروت، 1981.
مهران، جمال الدین حسین، آیات من الاعجاز العلمی فی القرآن الکریم، مصر، 1992.
ناصری، محمدباقر، مختصر مجمع البیان، قم، 1413ق.
نظیری، یحیی، قرآن و پدیده‏های طبیعت از دید دانش امروز، تهران، 1358.

‍پی نوشت ها:

1. Knowledge, Science
2. phenomenon
3. analyze= analyse
4. synthesis
5. hypothesis
6. experimenT
7. experience
1. theory
2. observation
3. این دو] گروه] گر چه از لحاظ اندیشه متفاوتند ولی در شیوه واحدند زیرا هر دو، قرآن را بر مفاهیم خاصی تطبیق کرده‏اند که نمی‏توان دلیل و حجت قانع کننده‏ای بر آن اقامه کرد، پایه این تطبیق‏ها ذوق، گمان و آرمان فردی و گروهی است نه فهم حقیقت قرآن (کیهان اندیشه، 58).
1. محمود شلتوت (1893-1963)، مفتی اعظم مصر و رئیس دانشگاه الازهر و از مفسران مصری است.
_
وی دارای سبک و سیاقی مستقل و متفاوت از محمد عبده (1266-1323 ق) است یعنی در برابر گرایش علمی ـ عقلی عبده گرایش سنتی-نقلی بارزی دارد. از آثار او است الی القرآن الکریم، من هدی القرآن و تفسیر القرآن الکریم، الاجزاء العشرة الاولی (نک: خرمشاهی، 30).
1. Maurice Bucaille
2. La Bible, Le Coran et Science
1. الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، المشتمل علی عجایب بدائع المکنونات و غرایب الآیات الباهرات.
1. تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی.
2. برای آشنای با نمونه‏ها، نک: قرآن و علوم طبیعت، تألیف مهدی گلشنی، و نیز رسالت قرآن در عصر فضا، تألیف سید عبدالرضا حجازی.
1. از جمله می‏توان به آیات من الاعجاز العلمی فی القرآن الکریم، تألیف جمال الدین حسین مهران، و نیز قرآن و پدیده‏های طبیعت از دید دانش امروز، تألیف یحیی نظیری اشاره کرد.
1. برای تحقیق در این زمینه، کتاب من علم الطب القرآنی اثر عدنان شریف، می‏تواند مناسب باشد.
2. Arkadii B. Migdalدانشمند برجسته شوروی سابق در فیزیک نظری، عضو «فرهنگستان علوم اتحاد شوروی» و «مشاور انستیتو فیزیک نظری لاندائو» است او که در زمینه نظریه ذرات اولیه و هسته‏های اتمی متخصص است تاکنون بیش از 150 مقاله و 5 کتاب نوشته است. کتاب وی به نام روشهای کیفی در نظریه کوانتوم در سال 1977 توسط انتشارات بنجامین کامینگز در ایالات متحده منتشر شده است.
1- ذیل عنوان بعد به آن اشاره می‏شود.
1. فریدمان کمی پیش از آنکه در سال 1925 به مرگی زودرس در گذرد، از این اظهارات آگاه شد.
2. در حال حاضر بزرگترین تلسکوپ جهان، بنام اوست. Edwin_ Hubble(1889ـ 1935).
3. کشیش لومته Lemaiter ریاضیدان بلژیکی با استنباط از نظریه هابل موفق به ادامه نظریه امتداد جهان گردید.
1. برخی از کتب و تفاسیری که این پدیده را به عنوان اعجاز علمی قرآن پذیرفته و یا از این زاویه به موضوع پرداخته‏اند به قرار زیر است: کشف الحقایق، 3/421 ش 2؛ المیزان، 18/413؛ احسن الحدیث، 10/353؛ تقریب القرآن، 27/16؛ من وحی القرآن، 21/259؛ من هدی القرآن، 14/60؛ با نقل نظرات از الذرة الی النجم، الکاشف، 7/155 با نقل نظرات از التکامل فی الاسلام، 3/67.
1. اسامی برخی از تفاسیری که بر اعجاز علمی اشاره نداشته و موسع را به معنی غیر علمی آن گرفته‏اند: گازر، 9/224؛ مواهب علیه، 4/211؛ منهج الصادقین، 9/47؛ و خلاصه آن، 6/27، شریف لاهیجی، 4/266؛ اثنی عشری، 12/79؛ مخزن العرفان، 6/326؛ عاملی، 8/62؛ روان جاوید، 5/69؛ اطیب البیان، 12/283؛ قمی، 2/330؛ تبیان، 9/394؛ مجمع البیان، 5/160؛ و مختصر آن، 3/329، جوامع الجامع، 4/67؛ الصافی، 5/73؛ البرهان، 5/235؛ نور الثقلین، 5/129؛ المعین، 3/1412؛ کنزالدقایق، 12/429؛ شبر، 1/522؛ الجوهر الثمین، 6/88؛ بیان السعادة، 4/115؛ مقتنیات الدرر، 10/234؛ الجدید، 7/30، المنیر، 7/326.
2. مانند گنجاندن آیه «88 سوره نمل» لابلای آیات مرتبط با قیامت و طرح موضوع حرکت زمین به طور همه جانبه در ظریف‏ترین شکل ممکن، که در فرصتی مناسب موشکافی خواهد شد.
3. باید توجه داشت که تمامی لفافه‏ها لزوما در خدمت توجیه علمی نیست بلکه در ورای بخش قابل ملاحظه‏ای از آنها، می‏توان انگیزه‏های سیاسی و اجتماعی را شناسایی نمود، از قبیل تغییر ضمایر در آیه تطهیر (الاحزاب/ 33) و گنجاندن آیه اکمال (المائده/ 3) لابلای بعضی از آیات احکام، تا امکان توجیه و تفسیر آیه به صورت مقبول نیروهای حاکم بر جامعه، باعث انصراف ایشان از اقدام به تحریف در الفاظ گردد و وعده داده شده در آیه نهم سوره حجر تحقق یابد.

 
شنبه 25 شهریور 1391  1:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

فناوري اطلاعات و ظهور جلوه ها و فرضيه هاي نوين در اعجاز علمي قرآن

دریافت فایل pdf

 

اعجاز علمي قرآن

دریافت فایل pdf

 

تأملي در اعجاز علمي قرآن

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  1:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

حركات خورشيد و اعجاز علمي قرآن

دكتر محمد علي رضايي اصفهاني
عضو هيآت علمي مركز جهاني علوم اسلامي
چكيده:

قرآن كريم معجزه جاويدان حضرت محمد  است. دانشمندان از ديرباز وجود گوناگوني را براي اعجاز قرآن بيان كرده‌اند. همزمان با كشفيات علمي در دو قرن اخير،‌اعجاز علمي قرآن نيز مطرح شد. عده‌اي از مفسران و صاحب‌نظران كوشيده‌اند تا با انطباق پاره‌اي از آيات قرآن بر كشفيات جديد علوم تجربي، اين ادعا را به اثبات برسانند. يكي از مواردي كه اين انطباق از دليل‌ها و قرينه‌هاي استوار برخوردار است. آيات مربوط به خورشيد و حركات آن است.
نوشتاري كه پيش‌رو داريد كه به بررسي همه جانبه اين موضوع پرداخته است.
كليد واژه‌ها : اعجاز علمي، اعجاز قرآن، علم و دين، تفسير علمي، حركات خورشيد، كيهان‌شناسي در قرآن.

1ـ مقدمه

اعجاز علمي قرآن به مطالب و اسرار علمي گفته مي‌شود كه در قرآن بيان شده و در عصر نزول قرآن براي بشر ناشناخته بوده و پس از پيشرفت علوم در سده‌هاي اخير كشف شده است. هر چند تفسير علمي قرآن كريم سابقه‌اي هزار ساله دارد، ولي ادعاي اعجاز علمي قرآن در دو قرن اخير مطرح شده است. در اين دوره برخي از كشفيات علوم تجربي توسط دانشمندان بر آيات قران منطبق شده و صحت و اتقان اين كتاب الهي بيش از پيش به اثبات رسيده است.
با تحقيق به عمل آمده توسط نگارنده معلوم شد كه مفسران و صاحب‌نظران در مورد اعجاز عملي قرآن بيش از 300 آيه را مورد استناد قرار داده و آنها را با علوم تجربي منطبق ساخته‌اند. با نقد و بررسي مطالب ارائه شده در تفسيرها و كتاب‌هاي مربوطه به اين نتيجه رسيديم كه تنها شش مورد را مي‌توان از دليل‌هاي اعجاز علمي قرآن برشمرد. اين شش مورد عبارت‌اند از: حركت خورشيد، نيروي جاذبه ، لقاح ابرها، زوجيت اشيا، ترتيب مراحل خلقت انسان و ممنوع بودن شرابخواري.1
در اين مقاله، به اعجاز علمي قرآن در بيان حركات خورشيد مي‌پردازيم.

2- خورشيد و حركات آن در آيات قرآن

خورشيد يكي از نشانه‌هاي الهي است كه خداوند در قرآن از آن و حركت‌هاي ان ياد كرده و به آن قسم خورده است2. از اين رو ،‌بسياري از مفسران و صاحب‌نظران و متخصصان كيهان‌شناسي در اين مورد اظهار نظر كرده‌اند. آياتي كه در اين مورد به آن‌ها استناد شده عبارت‌اند از:
« وَآيَةُ لَهُمْ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَاهُمْ مُظْلِمُونَ وَالشَّمْسَ تَجْرِي لِمُسْتَقَرِّ لَهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَليِمِ.» [سوره يس(36)، آيه 37ـ38].
« نشانه‌اي [ديگر] براي آنها شب است كه روز را [مانند پوست] از آن بر مي‌كنيم و به ناگاه آنان در تاريكي فرو مي‌روند و خورشيد به [سوي] قرارگاه ويژه خود روان است. تقدير آن عزيز دانا اين است.»
«لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلُّ فِي فَلَكِ يَسْبَحُونَ» [سوره يس (36) آيه 40]
نه خورشيد را سزد كه به ما رسد، و نه شب به روز پيشي جويد و هر كدام در سپهري شناورند.
« وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» [ سوره انبياء(21) آيه 43]
« اوست آن كسي كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است. هر كدام از اين دو در مداري [معين] شناورند.»
« وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ يَجْرِي لِاَجَلِ مُسَمّيً» [سوره رعد(13)آيه 2]
« و خورشيد و ماه را رام گردانيد؛ هر كدام براي مدتي معين به سير خود ادامه مي‌دهند.»
« وَسَخَّرَ لَكُمْ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ » [سوره ابراهيم(149 آيه 33]
« خداوند خورشيد و ماه را در حالي كه هر دو در حال حركت هستند، به نفع شما مقهور و مسخر گردانيد.

2ـ1ـ نكته‌هاي تفسيري

1ـ آيات بالا براي معرفي نشانه‌هاي حق است و به مردم يادآوري مي‌شود تا ايمان آنان تقويت شود: از اين رو، آيات سوره يس با كلمه «وَآيَةُ لَهُمة...» شروع مي‌شود و آيه 2 سوره رعد با جمله « لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ» ؛ « اميد كه شما به نقادي پروردگارتان يقين حاصل كنيد» پايان مي‌يابد.
2ـ « لام» در كلمه « لمستقر» ممكن است به چند معنا باشد:
الف: لام به معناي « الي» (خورشيد به سوي قرارگاه خود روان است)3؛
ب: لام به معناي «في» (خورشيد در قرارگاه خود روان است)4؛
ج: لام براي غيات «تا» باشد(خورشيد تا قرارگاه خود روان است)5؛
د: لام به معناي تأكيد باشد(خورشيد روان است مر قرارگاه خود را).
3ـ آيه بالا به نحو ديگري نيز قراءت شده است: « وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لامُسْتَقَرَّلَهَا » ؛ « خورشيد روان است و قرارگاه ندارد.6»
4 ـ كلمه مستقر در « لمستقر » ممكن است ميمي، يا اسم زمان و يا اسم مكان باشد . پس بدين معناست « خورشيد به طرف قرار گرفتن خود حركت مي‌كند » و يا تا آن جا كه قرار گيرد حركت مي‌كند.» يعني تا سرآمدن اجل آن و يا زمان استقرار و يا محل استقرارش حركت مي‌كند7.»
اين احتمال(سرآمدن اجل يا زمان اسقرار) به وسيله آيه « كُلِّ يَجْرِي لاِجَلِ مُسَمّيً » [سوره رعد(13) آيه 2] تأييد مي‌شود؛ چرا كه « لاجل مسمي» به جاي « لمستقرلها» به كار رفته است. مگر آن كه ادعا شود كه آيه « وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمْسْتَقَرِّلَهَا» [سوره يس (36) آيه 38] مي‌خواهد در مورد خورشيد به مطلب تازه‌اي اشاره كند كه در آيات ديگر [سوره فاطر(35)آيه 13؛سوره رعد(13)آيه 2؛ سوره زمر(39) آيه 5] اشاره نشده بود. يعني خورشيد و ماه هر دو زمان استقرار و پايان زماني حركت دارند و علاوه بر آن، خورشيد پايان‌مكاني نيز دارد.
5 ـ ابن كثير نيز در تفسير خود در مورد « لمستقر لها » دو احتمال را مطرح كرده است:
اول : مقصود مستقر مكاني باشد. يعني تحت عرش الهي كه نزديك زمين است.
دوم : مقصود انتهاي سير خورشيد در قيامت باشد8.
6ـ فلك در لغت به معناي كشتي است و فلك به معناي مجراي كواكب است كه به سبب شباهت آن با كشتي (در شناور بودن) فلك ناميده شده است9.
تفسير نمونه در معناي فلك نوشته است:
« كلمه فلك در لغت به معني برآمدن پستان دختران و شكل دوراني به خود گرفتن است سپس به قطعاتي از زمين كه مدور است و يا اشياي مدور ديگر نيز اطلاق شده و از همين رو به مسير دوراني كواكب نيز اطلاق مي‌شود.10»
سيد هبة الدين شهرستاني با ذكر 14 دليل اثبات مي‌كند كه كلمه « فلك» در اسلام به معناي مدار نجوم و مجراي كواكب است11.
7ـ يسبحون از ماده « سباحت» در اصل به معناي حركت سريع در آب و هواست12.
8ـ دائبين از ريشه « دأب» است كه به معناي « ادامه دادن به سير » است ، و به معناي عادت مستمره هم مي‌آيد13.
البته تفسير نمونه نوشته است: دائب از ريشه « دئوب» به معني استمرار چيزي در انجام يك برنامه به صورت يك حالت و سنت است... ولي در معني دائب، « حركت در مكان » نيفتاده است؛ و لذا نورافشاني و اثر تربيتي، خورشيد را مدلول دائب مي‌كند14.»
اما به نظر مي‌رسد كه با توجه به سخن راغب اصفهاني ايشان به يكي از معاني دائب توجه نكرده است(ادامه دادن به سير) . هر چند كه تفسيرنمونه هيچ منبع لغوي را نيز در اين مورد معرفي نكرده است.

3ـ خورشيد و حركات آن در تاريخ علم

خورشيد ستاره‌اي است كه هر انساني مي‌تواند هر روز آن را ببيند و حركت كاذب روزانه (از طرف مشرق به مغرب)15 هميشه توجه انسان را به خود جلب كرده است.
انسان‌ها تا قرن‌ها فكر مي‌كردند كه خورشيد به دور زمين مي‌چرخد و هيئت پيشيده بطلميوسي نيز بر همين اساس پايه‌گذاري شده بود كه زمين، مركز جهان 16. حكيم مزبور كره زمين را ساكن و مركز كليه كرات پنداشته بود.
« سه چهارم از سطح زمين را آب فراگرفته و كره هوا به مجموع خاك و آب احاطه كرده و كره هوا را كره آتش در ميان گرفته و آتش را كره قمر در آغوش دارد. (فلك قمر را جز خود ماه ستاره‌اي نيست) و پس از فلك قمر افلاك عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زحل به ترتيب هر فلك بعدي محيط بر فلك قبلي است و هر يك را فقط يك ستاره است كه هم به نام آن ناميده مي‌شود.
پس از فلك زحل كره هشتم يا فك ثوابت است كه جميع كواكب ثابته مانند ميخ بر پيكر آن كوبيده است. پس از فلك هشتم كره نهم يا فلك اطلس است كه تمام افلاك هشت‌گانه به ترتيبي كه ذكر شد؛ در شكم آن جا دارد. (مانند پيازي كه لايه‌لايه بر همديگر هستند) فلك مزبور خالي از ستاره و داراي قطر نامحدود است... و در يك شبانه‌روز با كليه افلاكي كه در جوف آن است، به گرد زمين مي‌چرخد.17»
هيئت بطلميوسي هفده قرن بر فكر بشر حكومت كرد و پس از آن كپرنيك (1544 م ) هيئت جديد (هيئت كپرنيكي) را ارائه داد كه بر اساس آن زمين به دور خورشيد مي‌چرخيد؛ ولي شكل چرخش را دايره‌اي مي‌دانست كه پس از كپلر(1650 م) شكل بيضوي گردش زمين به دور خورشيد را كشف كرد. سپس عقيده اين دو نفر توسط گاليله ايتاليايي مدلل گرديد 18 و از آن پس نظام منظومه شمسي به صورت نوين پايه‌گذاري شد كه سيارات به دور خورشيد مي‌چرخد (عطارد ـ زهره ـ زمين ـ مريخ ـ مشتري ـ زحل ـ اورانوس ـ نپتون ـ پلوتون ).
ولي هنوز عقيده اخترشناسان (حتي كپرنيك، كپلر و گاليله) بر آن بود كه خورشيد ثابت ايستاده است19. حتي در ادعانامه‌اي كه عليه گاليله در دادگاه خوانده شد، او را به اعتقاد به سكون خورشيد(برخلاف گفته كتاب مقدس كه خورشيد را كه متحرك مي‌دانست20) متهم كردند و او حاضر نشد حركت خورشيد را بپذيرد21.
در اعصار جديد روشن شد كه خورشيد داراي چند حركت است:
اول: حركت وضعي كه هر 5/25 روز يك بار به دور خود مي‌چرخد.
دوم: حركت انتقالي از جنوب آسمان به سوي شمال آن كه هر ثانيه 5/19 كيلومتر همراه با منظومه شمسي حركت مي‌كند.
سوم : حركتي انتقالي كه با سرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مي‌گردد؛ كه در اين حركت نيز منظومه شمسي را به همراه خود مي‌برد22.
البته براي خورشيد حركت‌هاي ديگري نيز گفته شده كه در « نكته‌هاي علمي» اشاره مي‌كنيم.

4ـ اسرار علمي در آيات مربوط به خورشيد

در مورد آيات مربوط به حركت خورشيد مفسران قرآن دو گروه شده‌اند:
گروه اول: مفسران قديمي؛ مفسران قرآن كريم از دير زمان در پي فهم آيات مربوط به حركت خورشيد بودند ولي از طرفي نظريه هيئت بطلميوسي بر جهانيان سايه افكنده بود و از طرف ديگر، ظاهر آيات قرآن (در مورد حركت خورشيد و زمين در مدار خاص خودشان)هيئت بطلميوسي را برنمي‌تافت. از اين‌رو، برخي از مفسران در پي آن شدند تا با توجيه خلاف ظاهري آيات قرآن را با هيئت بطلميوسي و حركت كاذب روزانه خورشيد سازگار كنند.
طبري (310 ق) در تفسيرش حركت خورشيد را بر همان حركت روزانه، و محل استقرار خورشيد را دورترين منازل، در غروب مي‌داند23.
طبرسي(م548 ق)، مفسر گران قدر شيعه مي‌گويد:
« در مورد استقرار خورشيد سه قول است:
يك: خورشيد جريان مي‌يابد تا اين كه دنيا به پايان برسد. بنابراين، به معناي اين است كه محل استقرار ندارد؛
دو: خورشيد براي زمان معيني جريان دارد و از آن‌جا تجاوز نمي‌كند؛
سه: خورشيد در منازل خود در زمستان و تابستان حركت مي‌كند و از آن‌ها تجاوز نكند.
پس همان ارتفاع و هبوط خورشيد محل استقرار اوست24».
شهرستاني در مورد آيه:« كُلُّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » [سوره يس (36) آيه 40] نوشته است: « هر يك در فلكي شنا مي‌كنند.»
مكرر گفتيم كه ظاهر اين آيه با هيئت قديم راست نمي‌آمد؛ زيرا بنابر آن هيئت،حركت كوكب در جسم فلك ممتنع است و از اين جهت قدما ظاهر آيه را حمل بر مجاز كرده سباحت را هم به معناي مطلق حركت گرفته و گفته‌اند مقصد اين است كه هر ستاره‌اي با فلك خود بالتبع حركت مي‌كند.»
اين در حالي است كه در آيه « في » (در) دارد يعني خورشيد در فلك و مدار شناور است .
هم‌چنين در مورد آيه « وَالشَّمْسُ تَجْرِي»[سوره يس (36) آيه 38] نوشته است: « متقدمان بدين آيه احتجاج كرده حركتي را كه از طلوع و غروب آفتاب مشاهده مي‌شود متعلق به جرم خورشيد دانسته‌اند. ولي در معناي كلمه « مستقر» دچار اضطراب و اختلاف عقيده شده‌اند.
... برخي گفته‌ ‏آفتاب سير مي‌كند تا مستقر خود كه برج حمل است. (كه لازمه آن سكون خورشيد در برج حمل است و اين معنا باطل است)25»
عجب اين است كه صاحب تفسير نمونه نيز در تفسير آيه «كُلُّ فِي فَلَكِ يَسْبَحُونَ» [ سوره يس (36) آيه 40] احتمال مي‌دهد كه مقصود همين حركت خورشيد بر حسب حس ما يا حركت ظاهري [كاذب و خطاي ديد] باشد و آن احتمال را در كنار احتمالات ديگر مي‌اورد و رد نمي‌كند.26 در حالي كه اين آيات در مقام شمارش آيات خداست و حركت كاذب نمي‌تواند آيه و نشانه الهي باشد27.
گروه دوم: مفسران و صاحب‌نظران جديد؛ پس از آن كه در هيئت جديد، حركت زمين به دور خورشيد معناي جديدي پيدا كرد و متخصصان، صاحب‌نظران و مفسران قرآن در اين مورد اظهار نظرهاي متفاوتي كردند و برداشت‌هاي زيبايي از آيات به عمل آوردند، كه بدان‌ها اشاره مي‌كنيم:
الف: حركت انتقالي خورشيد در درون كهكشان راه شيري (حركت طولي9؛}
مفسر معاصر، آية الله مكارم شيرازي پس از اشاره به تفسيرهاي « تجري» [سوره يس(36) آيه 38] نوشته است:
« آخرين و جديدترين تفسير براي آيه فوق همان است كه اخيراً دانشمندان كشف كرده اند. آن، حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسي در وسط كهكشان ما به سوي يك سمت معين و ستاره دوردستي كه آن را ستاره وگا ناميده‌اند، مي‌باشد.28»
در جاي ديگر« جريان » را اشاره به حركت طولي مي‌داند29.
تذكر: در اين معنا بايد « لام » در « لمستقر لها » را به معناي « الي » بگيريم. يعني: « خورشيد به سوي قرارگاه خود جريان دارد.» همان‌گونه كه برخي از نويسندگان عرب بدان تصريح كرده‌اند.
يكي از صاحب‌نظران پس از اين كه حركت خورشيد از جنوب به سوي شمال آسمان را 5/19 كيلومتر در ثانيه مي‌داند، در ادامه به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد حركت خورشيد استناد مي‌جويد30.
يكي ديگر از نويسندگان معاصر در مورد كلمه « مستقر‌ » در آيه « تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا » نوشته است:
« اين حركت به سوي قرارگاه شايد همان حركت خورشيد به سوي ستاره وگا باشد كه علم نجوم امروز بدان پي برده است و سپس آن را معجزه علمي قرآن مي‌داند31.»
علامه طباطبايي  پس از آن كه جريان شمس را همان حركت خورشيد مي‌داند، نوشته است:
« اما از نظر علمي تا آنجا كه بحث‌هاي علمي حكم مي‌كند قضيه درست بر عكس (حس) است. يعني خورشيد دور زمين نمي‌گردد بلكه زمين به دور خورشيد مي‌گردد و نيز اثبات اينكه خورشيد يا سياراتي كه پيرامون آن هستند به سوي ستاره(نسر ثابت 9 حركت انتقالي دارند... .32»
سيد هبة الدين شهرستاني حركت خورشيد را به طرف ستاره‌اي بر ران راست « جائي» معرفي مي‌كند و در جاي ديگر آن را به طرف مجموعه نجوم (هركيل) مي‌داند33؛ و كلمه « تجري» را اشاره به حركت انتقالي خورشيد مي‌داند34.
طنطاوي در تفسير الجواهر نيز پس از ذكر مقدمه‌اي در انواع حركات، آيه بالا را بر حركت خورشيد و مجموعه همراه او به دور يك ستاره (كوكب) حمل مي‌كند و سپس مطالبي طولاني در مورد حركت‌هاي هواپيماها، اتومبيل‌ها و ... مي‌دهد كه ربطي به تفسير آيه ندارد35.
در همين مورد، كتاب زنده جاويد و اعجاز قرآن اثر مهندس محمد علي سادات، و نيز قرآن و اخرين پديده‌هاي علمي، اثر مهندس جعفر رضايي فر، و نيز القرآن الكريم و العم الحديث ، اثر دكتر منصور محمد حسب النبي، مطالب مشابهي دارند.
ب: حركت انتقالي خورشيد همراه با كهكشان: (حركت دوراني)
آية الله مكارم شيرازي: در مورد آيه « كُلُّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » [سوره يس(369 آيه 40] « هر كدام از آن‌ها در مسير خود شناورند» دو احتمال مي‌دهند:
يك: حركت خورشيد به حسب حس ما يا حركت ظاهري[حركت كاذب روزانه خورشيد كه در اثر حركت زمين به خطا ديده مي‌شود وعرف مردم اين حركت را به خورشيد نسبت مي‌دهند.]؛
دوم: منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود، حركت آن همراه با منظومه شمسي و همراه با كهكشاني كه ما در آن قرار داريم، مي‌باشيم؛ هر چند كه امروزه ثابت شده است كه منظومه شمسي ما جزئي از كهشكشان عظيمي است كه به دور خود در حال گردش است .
در پايان، اين آيه « فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » را اشاره به حركت دوراني خورشيد مي‌داند كه برخلاف هيئت بطلميوسي حاكم در زمان نزول قرآن سخن گفته است و بدين ترتيب معجزه علمي ديگري از قرآن به ثبوت مي‌رسد36.
يكي از صاحب‌نظران نيز پس از آن كه حركت دوراني خورشيد را هر 200 ميليون سال يك بار با سرعت 225 كيلومتر در ثانيه به دور مركز كهكشان مي داند به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم براي اثبات حركت خورشيد استناد مي‌جويد37.
دكتر موريس بوكاي با استناد به آيه 33 سوره انبياء و 40 سوره يس « كُلُّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » نتيجه مي‌گيرد كه قرآن تصريح كرده كه خورشيد روي مداري حركت مي‌كند. در حالي كه اين مطلب بر خلاف هيئت بطلميوسي رايج در عصر پيامبر بود. او مي‌گويد« با اين كه نظر بطلميوس در زمان پيامبر اسلام  هم مورد گرايش بود در هيچ جاي قران به چشم نمي خورد. »
سپس با اشاره به ترجمه‌هاي غلط قرآن به زبان فرانسه كه فلك را به معناي مغسوس (كره آسماني ـ ميله آهني) آورده‌اند چون نمي‌توانستند حركت دوراني خورشيد را تصور كنند. مي‌گويد اولين ترجمه قرآن كه به زبان فرانسوي كلمه « فلك» را « مدار» ترجمه كرد ترجمه « حميدالله» دانشمند پاكستاني بود38.
سيد هبة الدين شهرستاني در مورد حركت خورشيد و منظومه شمسي(از قول برخي) نقل كرده است:
« خورشيد با همه اتباع خود به دور روشن‌ترين ستاره‌اي كه در ثرياست مي‌چرخد و نام آن ستاره به زبان فرنگي « الكبوتي» و به زبان عربي « عقد الثريا» است.»
برخي ديگر از نويسندگان مثل عبدالرزاق نوفل همين حركت دوراني را به آيات قرآن [سوره يس (36) آيه 40] نسبت داده‌اند.»39
استاد مصباح يزدي نيز با طرح آيه بالا [سوره يس(36) آيه 40] نوشته است:
« قرآن، فلك را چون دريايي مي‌داند،‌كه اجرام در آن حركت دارند و شناورند. پيداست كه منظور فضايي است كه اين اجرام بر آن حركت مي‌كنند و مدار حركتشان را در آن فضا تعيين مي‌كنند . نه آن‌چنان كه قدما مي‌گفتند: فلك حركت مي‌كند و آن‌ها در فلك ثابت‌اند.
قرآن از ابتدا« فرضيه فلكيات» قديم را مردود دانسته است... پس از اين آيه مي‌توان استفاده برد كه اجراي علوي، همه در حركت‌اند و اين چيزي است كه نجوم جديد اثبات مي‌كند.» 40
تذكر: به نظر مي‌رسد كه ظاهر آيه همين معناي دوم (حركت خورشيد در يك مدار) است كه با توجه به جمله ذيل آيه « كُلُّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » تأييد مي‌شود.
ج: حركت وضعي خورشيد به دور خود
در تفسير نمونه آمده است:
« بعضي ديگر آن « تجري» [سوره يس(36) آيه 38] را اشاره به حركت وضعي كره آفتاب دانسته‌‌اند؛ زيرا مطالعات دانشمندان به طور قطع ثابت كرده كه خورشيد به دور خود گردش مي‌كند.»41
سپس در پاورقي توضيح داده است كه بر طبق اين تفسير « لام» در «المستقرلها»به معناي «في» (در) است.42
تذكر: در اين صورت معنا اين گونه مي‌شود: «خورشيد در قرارگاه خود جريان دارد.» [و به دور خود مي‌چرخد].
احمد محمد سليمان نيز در كتاب القرآن و العلم نوشته است كلمه لام در عربي 13 معنا دارد و سپس توضيح مي‌دهد كه اگر لام به معناي «في» باشد حركت وضعي خورشيد را مي‌رساند و اگر به معناي « الي» باشد حركت انتقالي خورشيد را مي‌رساند و سپس مي‌گويد اين معجزه بلاغي قرآن است كه يك كلمه «لمستقرلها» دو معجزه علمي را باهم مي‌رساند43.
سيد هبة الدين شهرستاني نيز از علامه مرعشي شهرستاني (سيد محمد حسين 9 و غير او نقل مي‌كند كه احتمال داده‌اند؛ كلمه « مستقر» به معناي محل استقرار و حرف لام به معناي « في» و مقصود حركت وضعي آفتاب باشد44.
يكي از صاحب‌نظران نيز پس از آن كه حركت وضعي خورشيد را 5/25 روز يك مرتبه به دور خود معرفي مي‌كند به آيه 2 سوره رعد و 33 سوره ابراهيم در مورد اثبات حركت خورشيد استناد مي‌جويد45.
برخي ديگر از نويسندگان مثل؛ محمد علي سادات، آيه 38 و 40 سوره يس را دليل حركت وضعي خورشيد گرفته‌اند46.
يكي ديگر از صاحب‌نظران نيز با ذكر اين كه ممكن است لام در كلمه « لمستقر» به معناي «في» يا « تأكيد» باشد آن را اشاره به حركت وضعي خورشيد مي‌داند47.
د: ادامه حيات خورشيد تا زمان معين
يكي از صاحبنظران در مورد آيه «كُلُّ يَجْرِي لِاَجَلٍ مُسَمّيً » ؛ « هر يك از خورشيد و ماه تا زمان معيني به گردش خود ادامه مي‌دهند» نوشته است:
« ظاهراً مقصود از اين كه خورشيدو ماه تا زماني معيني به گردش خود ادامه مي‌دهند. اين است كه زماني فراخواهد رسيد كه اين چراغ‌هاي آسماني خاموش گردد و آن روز قيامت است.48»
همين معنا را سيد هبة الدين شهرستاني در مورد آيه « وَالشَّمْسً تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا » پذيرفته و نوشته است: مقصود از جريان حركت انتقالي آفتاب است در اعماق فضا و مراد از « مستقر » زمان استقرار است نه مكان استقرار و معنا چنين مي‌شود: آفتاب حركت مي‌كند تا هنگامي كه بايد قرار گيرد. يعني روز قيامت.
تذكر: در اين صورت « مستقر » را در آيه اسم زمان معنا كرده‌اند.
فيزيك‌دانان جديد نوشته‌اند:
« خورشيد مي‌تواند تا 10 ميليارد سال بدرخشد و از اين عمر طولاني پنج ميليارد سال آن گذشته است. بنابراين، اكنون خورشيد در نيمه راه زندگي خود قرار دارد.49»
هـ : حركات دروني خورشيد
به نظر مي‌رسد كه كلمه « تجري » در آيه «وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا » معناي ديگري را نيز بدهد. يعني بين كلمه « تحرك» و تجري» تفاوتي هست و آن اين كه كلمه « تحرك» فقط حركت را مي‌رساند مثل حركت اتومبيلي كه به جلو يا عقب مي‌رود ولي زير و رو نمي‌شود. اما كلمه « تجري» در مورد مايعات مثل آب به كار مي‌رود كه در هنگام حركت علاوه بر جلو رفتن، زير رو هم مي‌شود و بر سر هم مي‌خورد.
امروزه دانشمندان كشف كرده‌اند كه خورشيد علاوه بر حركت وضعي، انتقالي طولي، انتقالي دوراني داراي يك حركت ديگر هم هست؛ چرا كه درون خورشيد هميشه انفجارات هسته‌اي صورت مي‌گيرد تا انرژي نوراني و گرما را توليد كند و روشني بخش ما باشد. 50 و همين انفجارات باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد شده و گاه تا كيلومترها به بيرون پرتاب مي‌شود51.
به عبارت ، ديگر خورشيد فقط حركت نمي‌كند بلكه مثل آب جريان دارد و هميشه زير و رو مي‌شود؛ و اين لطافت تعبير قرآني غير از طريق وحي نمي‌تواند صادر شده باشد و از اين رو ممكن است اعجاز علمي قرآن را برساند.
تذكر: در اين جا ممكن است گفته شود كه با توجه به كاربرد واژه « تجري » در قرآن كه در مورد حركت ماه و خورشيد هر دو بكار رفته است[ سوره فاطر(35) آيه 13؛ سوره زمر(39)آيه 5؛ سوره لقمان(31) آيه 29] « وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلُّ يَجْرِي لِاَجَلٍ مُسَمّيً » [سوره رعد(13) آيه 2] در حالي كه ماه از مواد مذاب تشكيل نشده است. پس هميشه، واژه تجري به معناي مذاب بودن، متعلق به جريان(مثل آب و خورشيد نيست. بلكه اين تعبير كنايه است كه در اين موارد فضا را مثل يك اقيانوسي در نظر گرفته است كه ماه و خورشيد مثل يك كشتي در آن شناور هستند . پس اين واژه دلالت قطعي بر يك معنا(شناور بودن يا مذاب بودن) در مورد خورشيد ندارد . از اين رو نمي‌توان گفت كه اعجاز علمي قرآن را ثابت مي‌كند.
تذكر ديگر: برخي از صاحب‌نظران (دكتر السيد الجميلي) نيز با طرح آيه 36 سوره يس حركت خورشيد و منظومه شمسي را 700 كيلومتر در ثانيه دانسته‌اند. ولي نوع حركت را مشخص نكرده‌اند كه ، دوراني به دور مركز كهكشان است يا مستقيم52.

5ـ نتيجه

در مورد انطباق حركت‌هاي خورشيد با آيات قرآن، مي‌توان به نتيجه‌هاي زير رسيد:
1ـ سه احتمال در كلمه « مستقر» [سوره يس (36) آيه 38] وجود دارد: مصدر ميمي ـ اسم مكان ـ اسم زمان. هم‌چنين چند احتمال در معناي لام « لمستقر» وجود دارد: به معناي الي ـ في ـ غاية . در مورد كلمه « جريان » چهار احتمال وجود دارد: حركت انتقالي طولي ـ حركت وضعي ـ ادامه حيات زماني ـ حركت دروني خورشيد.
در اثر ضرب اين احتمالات در يك ديگر عدد 36 حاصل مي‌شود. يعني 36 احتمال در معناي آيه متصور است و ممكن است در واقع همه اين احتمالات مراد آيه باشد.
پس اين احتمال هم وجود دارد كه جريان (حركت) ديگري هم براي خورشيد وجود داشته باشد كه كشف نشده و آن هم مراد باشد . از اين رو، نمي‌توان به طور قطعي گفت كه مقصود آيه يكي از اين احتمالات است و نفي احتمالات (شناخته شده يا كشف نشده) ديگر كرد.
البته همان‌طور كه بيان كرديم ظاهر آيه [سوره يس (36) آيه 37ـ40] همان معناي دوم (حركت دوراني خورشيد در يك مدار ثابت ) است، كه با واژه « يسبحون» در ذيل آيه تأييد مي‌شود.
2ـ حركت انتقالي خورشيد به طرف يك مكان نامعلوم را مي‌توان از كلمه «لمستقر » استفاده كرد. اما تعيين اين مكان (ستاره وگا ـ جائي يا هركيل يا ...) و يا تحميل آن بر آيه قرآن صحيح به نظر نمي‌رسد؛ چرا كه تعيين قطعي اين مكان مشخص نيست. از اين‌رو، نمي‌توان مكان‌هاي حدسي را به قرآن نسبت داد.
3ـ اشارات صريح قرآن به حركت خورشيد ( هر كدام از معاني حركت و جريان را كه در نظر بگيريم) از مطالب علمي قرآن و نوعي رازگويي است؛چون كه قرآن كريم در زماني سخن از مدار (فلك) خورشيد و جريان و حركت واقعي آن گفت كه هيئت بطلميوسي فقط همين حركت كاذب را به رسميت مي‌شناخت و اين مطلب عظمت علمي قرآن و آورنده آن (پيامبر اسلام  ) را نشان مي‌دهد.
4ـ آيا اين اشارات علمي قران اعجاز علمي آن را اثبات مي‌كند؟
در اين مورد مي‌توان تفصيل قايل شد؛ يعني بگوييم بخشي از اين حركت‌ها قبلاً توسط كتاب مقدس گزارش شده بود از اين رو، اخبار قرآن در اين مورد اعجاز علمي نيست. اما آن بخشي كه توسط كتاب مقدس گزارش نشده بود و توسط قرآن بر خلاف هيئت بطلميوسي بيان شد، اعجاز علمي قرآن است.
قسم اول يعني بخشي كه كتاب مقدس خبر داد، همان جمله‌اي است كه مي‌گويد: « و [خورشيد ] مثل پهلوان از دويدن در ميان شادي مي‌كند.53»
از اين جمله فقط حركت انتقالي دوراني خورشيد استفاده مي‌شود چون پهلوانان در ميادين به طرف جلو و به صورت دوراني مي‌دوند54. اما حركت‌هاي ديگر مثل حركت انتقالي طولي و حركت وضعي و حركت زماني و حركت دروني خورشيد از ابتكارهاي قرآن است، و اعجاز علمي آن را ثابت مي‌كند.

منابع و پي‌نوشت‌ها

* دكتر محمد علي رضايي اصفهاني در سال 1340 ش در خانواده‌اي متوسط و مذهبي در رهنان ـ از توابع اصفهان ـ به دنيا آمد. تحصيلات متوسطه را در رشته علوم تجربي در اصفهان به پايان برد. در سال 1361 وارد حوزه علميه اصفهان شد و دوره سطح حوزه را در سال 1368 به پايان برد. سپس به حوزه علميه قم آمد و در دروس خارج مراجع و استادان حوزه شركت كرد. كارشناسي ارشد را در مركز تربيت مدرس دانشگاه قم و دكتري علوم قرآن و حديث را در واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامي گذراند. هم‌چنين دوره تخصصي تفسير علمي قرآن»، « شيوه‌هاي تحصيل و تدريس در حوزه‌هاي علميه»، « قرآن و پيامبر» و « نمونه‌اي از يك انسان وارسته (ترجمه) منتشر شده است.
1ـ علاقه‌مندان مي‌توانند تفصيل اين موارد را در كتاب اعجاز علمي قرآن از نگارنده مطالعه كنند .
2ـ (والشمس و ضحيها9، سوره شمس، آيه 1.
3ـ ر.ك: محمد حسين طباطبايي: الميزان في تفسير القرآن، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1417 ق، ج 17، ص 79.
4ـ سيدهبة الدين شيرازي: اسلام و هيئت ، مطبعة الغري ، نجف، 1356 ق، ص 181.
5ـ ر.ك: محمد حسين طباطبايي: پيشين، ج 17، ص 89.
6ـ ر.ك: طبرسي: مجمع البيان في تفسير القرآن، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت ، 1415 ق، ج 8، ص 272.
اين قرائت از امام سجاد وامام باقر و امام صادق  و نيز ابن عباس، ابن مسعود، عكرمه و عطاء نقل شده است. مرحوم طبرسي مي‌گويد: ظاهر اين قرائت عام است، اما معناي آن خاص است، يعني تا وقتي آسمان‌ها همان طور برپاست خورشيد محل استقرار ندارد اما هنگامي كه آسمانها در هم فروريخت خورشيد نيز مستقر مي‌شود.
7ـ ر. ك: محمد حسين طباطبايي: پيشين، ج 17، ص 89.
8ـ ر.ك: سيد جميلي : الاعجاز الطبي في القرآن، بيروت، مكتبة الهلال، 1987م، ص 32.
9ـ راغب اصفهاني : مفردات، ماده فلك.
10ـ ناصر مكارم شيرازي: تفسير نمونه، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1373 ش، ج 18، ص 387.
11ـ سيدهبة الدين شيرازي ك پيشين، ص 19.
12ـ راغب اصفهاني : پيشين، ماده سبح .
13ـ همان،‌ماده دئب.
14ـ ر. ك: ناصر مكارم شيرازي: پيشين، ج 10، ص 350 و 357.
15- حركت روزانه خورشيد از مشرق به مغرب، در حقيقت ، كاذب است و حقيقي نيست، چون در اثر حركت زمين از مغرب به مشرق براي انسان خطاي ديد حاصل مي‌شود و گمان مي‌كند كه خورشيد حركت مي‌كند.
16ـ در تاريخ حكماء آمده است كه چند دانشمند يوناني به نام بطلميوس خوانده مي‌شدند كه عبارت اند از: بطلميوس غريب، بطلميوس دلس و بطلميوس قلوذي كه اين سومي همان است كه هيئت بطلميوسي به نام اوست و 140 سال قبل از ميلاد مي‌زيسته است. ر. ك: اسلام و هيئت ، گفتار سوم (كج) و ص 5. ( محمد نژاد در فرهنگ دانستنيها، ج 1، ص 752،‌بطلميوس را از دانشمندان قرن دوم ميلادي مي‌داند.)
17- سيدهبة الدين شيرازي: پيشين، ص 5ـ7.
18ـ همان ، ص 9ـ10.
19ـ همان، ص 179. ايشان پس از نقل كلام كپرنيك در اين كه خورشيد را مركز و ساكن مي‌داند توجيه مي‌كند كه او خورشيد را نسبت به زمين (داخل منظومه شمسي) ساكن مي‌دانست نه نسبت به خارج.
20ـ كتاب مقدس، مزامير، زبور داود، مزمور 19، آيه 5: و [ خورشيد] مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادي مي‌كند.
21ـ ر.ك: آرتور كوستلر: خوابگردها، ترجمه منوچهر روحاني ، ص 59.
22ـ سيدهبة الدين شهرستاني : پيشين، ص 180.
23ـ محمد بن جرير طبري: جامع البيان في تفسير القرآن، دارالمعرفة، بيروت، ج 23، ص 5ـ6.
24ـ طبرسي: پيشين، ج 8، ص 424ـ425، ذيل آيه 38سوره يس.
25- ر.ك: سيدهبة الدين شهرستاني: پيشين، ص 183ـ185.
26ـ ر.ك: ناصر مكارم شيرازي : پيشين ، ج 18، ص 386ـ389.
27ـ اين سخن از ايشان عجيب است چون قرآن كريم هنگامي كه مي‌خواهد سخن از حركت كاذب (طلوع و غروب با توجه به خطاي ديد بيننده ) بگويد مي‌فرمايد: « وَتَرَي الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ » (سوره كهف: آيه 179 و آفتاب را مي‌بيني كه چون برآيد از غارشان. در اين آيه جمله با « تري» شروع مي‌شود يعني شما مي‌بينيد و گمان مي‌كنيد خورشيد طلوع مي‌كند اما هنگامي كه در مقام بيان حقيت امر خورشيد است مي‌فرمايد: « الشمس تجري‌... كل في فلك ....» و چيزي كه دلالت بر حركت كاذب باشد نمي‌آورد.
28ـ همان، ج 18، ص 382.
29ـ همان،‌ص 388.
30ـ ر.ك: احمدمحمد سليمان: القرآن و العلم، دارالعودة، بيروت، 1981 م، ص35.
31ـ ر.ك: حسين نوري: دانش عصر فضا، نشر مرتضي، قم، 1370ش، ص26 و 35ـ36.
32ـ گودرزنجفي: مطالب شگفت‌انگيز قرآن، نشر سبحان، تهران، 1377ش، ص 25ـ26.
33ـ محمدحسين طباطبايي : پيشين ، ج 17، ص 89.
34ـ سيدهبة الدين شهرستاني: پيشين، ص 181.
35ـ طنطاوي: الجواهر في تفسير القرآن، دارالفكر، بيروت، بي‌تا، ج 9، ص 172.
36ـ ر.ك: ناصر مكارم شيرازي: پيشين، ج 18، ص 386ـ389.
37ـ ر.ك:حسين نوري: پيشين، ص 26 و 35-36.
38- موريس بوكاي: مقايسه‌اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه ذبيح‌الله دبير ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1365 ش، ص 215-216.
39ـ ر.ك: عبدالرزاق نوفل: القرآن و العلم الحديث ، دارالكتاب العربي،‌بيروت، 1407 ق، ص 187.
40ـ محمد تقي مصباح يزدي: معارف قرآن، قم، ص 252.
41ـ ناصر مكارم شيرازي: پيشين، ج 18، ص 382.
42ـ همان.
43ـ احمد محمد سليمان: پيشين، ص 35ـ36.
44ـ سيدهبة‌الدين شهرستاني : پيشين، ص 186.
45ـ ر.ك: حسين نوري: پيشين، ص 26 و 35ـ36.
46ـ ر.ك: محمد علي سادات: زنده جاويد و اعجاز قرآن، انتشارات فلق، تبريز، 1357 ش، ص 28ـ30.
47ـ مصطفي زماني: پيشگويي‌هاي علمي قرآن،‌انتشارات پيام اسلام، قم، بي‌تا، ص 43.
48ـ حسين نوري: پيشين، ص 35.
49- ر.ك: دكتر اريك اوبلاكر: فيزيك نوين، ترجمه بهروز بيضاوي، ص 20ـ21، او مي‌نويسد: خورشيد در ثانيه 564 ميليون تن هيدروژن به عنوان سوخت مصرف مي‌كند كه از اين مقدار 560 تن هليوم به وجود مي‌آيد. 4 ميليون تن مواد باقيمانده (كه فقط 7% سوخت مصرفي مي‌باشد) تبديل به انرژي مي‌شود كه در نهايت به صورت نور و گرما انتشار مي‌يابد.
50ـ ر.ك: فيزيك نوين، ص 20ـ او مي‌نويسد:« در درجه حرارت 15 ميليون سانتي‌گراد و فشار اتمسفري 200 ميليارد اتمسفر به بيان خيلي ساده هسته‌هاي اتم‌هاي هليوم تبديل مي‌شود... بنابراين در اين مقداري جرم از دست مي‌رود كه برابر فرمول (انيشتين) به انرژي تبديل مي‌شود. اين عمل ذوب هستة اي يا جوشش هسته‌اي نام دارد.
51ـ ر.ك: مجله اطلاعات علمي ، ش 193، مهر 1374 ش، كه در يك گزارش علمي مي‌نويسند؛ خورشيد هر دو ساعت و 40 دقيقه سطح آن با سرعت 6 كيلومتر به داخل و خارج مي‌رود. و قطر آن 10 كيلومتر تغيير مي‌كند و اين تپش خورشيد است و در اثر ميدان‌هاي مغناطيسي اطراف،‌لكه‌ها به وجود مي‌آيد و با سرعت 000/600/1 كيلومتر در ساعت از خورشيد فوران مي‌كند و دور مي‌شود و به سرعت خاموش مي‌شود.
52ـ ر.ك: سيد جميلي: پيشين، ص 31.
53ـ كتاب مقدس، مزامير، زبور داود،‌مزمور 19، آيه 5.
54ـ هر چند ممكن است كه ارباب كليسا در قرون وسطي از اين جمله حركت كاذب روزانه خورشيد را برداشت مي‌كردند ولي اين جمله به خودي خود حركت انتقالي دوراني را نتيجه مي‌دهد.

 
شنبه 25 شهریور 1391  1:46 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز علمی در قرآن

محمود ریشه -علی عبدالحمیدی

خدای متعال در قرآن می‏فرماید:«ولو أنّما فی الأرض من شجرة أقلام و البحر یمدّه من بعده سبعة أبحر مّا نفدت کلمات اللّه انّ اللّه عزیز حکیم» 1 .
ای مسلمان!انسان در این دوره به کشفیّاتی از علوم و به شناختی از رازهای جهان آفرینش و قوانین آن دست یافته که ایمان و فرمانبرداری و ترس او را نسبت به خدای متعال بیشتر کرده است.امروزه انسان آسمان خراشها ساخته، به اعماق دریاها و اقیانوسها فرورفته، اتم را شافته و نیروی نهفته آن را بیرون آورده، به کره ماه راه یافته و در تلاش و کوشش است تا به کرات دیگر نیز سفر کند.و بی‏تردید به صریح فرموده خداوند، در این کار هم موفّق خواهد شد«یا معشر الجنّ و الإنس إن استطعتم أن تنفذو من أقطار السّموات و الأرض فانفذوا لا تنفذون إلاّ بسلطان فبأیّ الآء ربّکما تکذّبان، یرسل علیکما شواظ من نّار و نحاس فلا تنتصران» 2 ندای در آیه به دلیل «یا معشر الجن و الإنس»هم جنّیان را در بر می‏گیرد و هم آدمیان را.جنّیان در آسمان راه یافتند و به فرموده قرآن به منطقه استراق سمع رسیدند که(به وسیله شهابهای کیهانی)رانده شدند «و أنّا لمسنا السّمآء فوجدناها ملئت حرسا شدیدا و شهبا و أنّنا کنّا نقعد منها مقاعد للسّمع فمن یستمع الان یجدله شهابا رصدا» 3 .
بنابراین تنها دستیابی انسان باقی می‏ماند که آن هم به خواست و یاری پروردگار عملی خواهد شد.
با شناسایی این دانشها و رازهایی که همگی بر ذات و هستی خدای تعالی دلالت دارد؛ خداوندی که خالق و آفریننده و مدبّر امور این جهان، و نگهدارنده و باعث بقای آن است؛با این حال منکر به انکار خود و مؤمن به عقیده خود، باقی می‏ماند تا مفهوم این آیه که فروده است:«إنّ الّذین کفروا سوآء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون» 4 ثابت شود.آشکار شدن حقایق این جهان که بر هستی خداوند دلالت دارد یا آشکار نشدنش، برای کافران یکسان است.«ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم و علی أبصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم» 5 خدای متعال به علم ذاتی و غیبی خود، بدبختی و خوشبختی هرکس را از هنگامی که در شکم مادر است می‏داند، زیرا او بر تمام امور جهان پیش از هستی آنها آگاه است و چنین نیست که دانایی‏اش بر امری پس از هستی آن باشد و مشیّت و خواست او بی‏آن‏که تابع چیزی باشد در تمام امور جریان دارد.
قرآن، آسمان را به ساختمانی تشبیه کرده و می‏فرماید:«و السّمآء بنیناها بأید و إنّا لموسعون» 6 آیا براستی آسمان ساختمانی است؟این ساختمان کجاست؟از ویژگیهای ساختمان ارتباط و پیوستگی اجزاء آن به یکدیگر است.پژوهشهای کیهانی و نیروی جاذبه ثابت کرده است که میان ستارگان جاذبه وجود دارد، همین نیروی جاذبه میان آنها انند ستونهایی است که اجزاء ساختمان را به یکدیگر پیوند ولی با چشم دیده نمی‏شود و چنانچه در این نیروی جاذبه عیب و نقصی روی دهد تمام ساختمان فرو می‏ریزد.
بنابراین هر ستاره‏ای رز ثقل و درجه چگالی و نوعیّت خاصّی دارد که آن را در مدار ثابتی قرار می‏دهد، این نیروی جاذبه و ارتباطی که با ستارگان دیگر دارد هرگز تغییر نمی‏کند و به رغم تمامی حرکتهای این ستاره‏ها، فاصله میان آنها پیوسته ثابت است.این نیروها به منزله ستونهایی است که دیده نمی‏شوند.«أللّه الّذی رفع السّموات بغیر عمد ترونها...» 7
بنابراین آسمانها را که خداوند بنا نهاده غیر از ساختمانی است که ما می‏سازیم و وسایل آن غیر از وسیله‏های ماست، چه بسیار بزرگ است توصیف و دقّت قرآن!و چه بسیار گویا و رساست دانشهای آن!و چه عظیم است قدرت آفریننده جهان!
قرآن در آیه دیگر راجع به آسمان چنین می‏فرماید:«ءأنتم أشدّ خلقا أم السّمآء بنیها، رفع سمکها فسوّیها» 8
قرآن بنیاد آسمان را بسیار رفیع توصیف کرده است.آیا واقعا چنین است؟امروزه دانشمندان می‏گویند:پس از خورشید، نزدیکترین ستاره به زمین چهار سال نوری فاصله دارد.سال نوری مسافتی است که نور در یک سال کامل آن را با سرعت سیصد هزار کیلومتر در«ثانیه»، می‏پیماید. اکنون معلوم شده که ستارگانی هستند که فاصله آنها از زمین 200 میلیون سال نوری است.با این‏ حال آیا بنای آسمان رفیع نیست؟
ای مؤنان!خداوند متعال می‏فرماید:«أو کظلمات فی بحر لجیّ یغشیه موج منّ فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذ آأخرج یده لم یکدیریها و من لم یجعل اللّه له نورا فما له من نور» 9 .
قرآن کریم حالت خاصّ کافران را در این دنیا مثل زده است و آن را به تاریکی عمیق‏ترین نقطه دریا تشبیه کرده است که وجی برفراز آن ابری است.تاریکی همان کردار و رفتار کافران، و دریای ژرف، دلهای آنهاست که نادانی و غفلت نسبت به خدا، و سرگردانی و گمراهی آن را فرا گرفته، ازاین‏روی نمی‏توانند در آیه‏های پروردگار تعقّل کنند و نمی‏توانند برهانهایی را که برهستی خداوند و ترس از او دلالت می‏کند، بنگرند.
کسی که بسیاری از مردم اروپا و امریکا آمیزش کرده باشد، اهمیّت و عظمت قرآن را در توصیف حالت نفسانی و اجتماعی این مردم درک می‏کند؛آن حالت روانی و آشفتگی و سرگردانی شدیدی که به علّت بی‏توجّهی به هدف عالیه پس از این جهان دارند.(و آنها را الگوی مجسمّ مفهوم این آیه قرار داده است).
اینان به رغم برخورداری از وسایل جدید مادّی، به بدبختی و امراض روانی گرفتارند.آری براستی که زندگی آنها تاریکی در تاریکی و بدبختی توأم با بدبختی روانی است.
رودرروی قرار گرفتن مرد با زن و فرزندش، و پسران با دختران، معامله‏های ربوی ناشایستی که انجام می‏شود، مالیاتهای ستمکارانه‏ای که«کلیسا»بر پیروانش تحمیل می‏کند، خودکشیهای روزافزون، انحرافهای جنسی و امراض ناشی از آن، اعتیاد به الکل و مواد مخدّر تیرگیهایی است که برفراز یکدیگر قرار گرفته‏اند.
این نخستین نکته علمی و اجتماعی آیه کریمه در شرح‏حال کافران است.
دوّمین نکته علمی و اعجاز دیگر در این آیه شریفه این است:آیا در دریاهای ژرف و متلاطم، افزون بر موجهای سطحی، موجهای عمقی(چنان‏که قرآن می‏فرماید.)وجود دارد یا نه؟و آیا این موجهای سطحی و عمقی سبب تاریکی در اعماق دریا می‏شوند؟
برادران ایمانی!بیاید و به تازه‏ترین چیزی که در این زمینه کشف شده است، گوش فرا دهید.پژوهشهای نوری درباره اعماق دریاها و اقیانوسها، پدیده‏ای بسیار تازه است.زیرا بیشتر پژوهشهای گذشته، صوتی بوده است.لیکن پژوهشهای نوری که قرآن در چهارده قرن پیش بدان اشاره کرده است، بسیار تازه و جدید است.
اقیانوس شناسان می‏گویند:دریاها دو گونه‏اند:دریاهای کم‏عمق و سطحی که نزدیک ساحلند و دریاهای ژرف و گسترده که دور از ساحل قرار دارند 10 بنابراین بستر دریای نزدیک ساحل تا جایی پیش می‏روند که عمق آن بیش از 100 متر نیست، سپس شیب آن زیاد می‏شود تا جایی که در برخی از اقیانوسها به عمق دوازده هزار متر می‏رسد.اکنون باید دید آن تاریکی که قرآن گفته است، در کجاست؟بی‏تردید در بخش عمیق دریا است زیرا در ناحیه‏ای که نزدیک به ساحل تاریی وجود ندارد.تاریکی از عمق 200 متری شروع می‏شود و سپس تا عمق 500 متری داخل آب شدّت پیدا می‏کند.و تقریبا در عمق 1000 متری نور و روشنایی بکلّی ناپدید می‏شود و تیرگی به نهایت می‏رسد.
بنابراین چنان‏که قرآن گفته است ظلمت و تاریکی، جز در جاهای ژرف اقیانوسها یافت نمی‏شود.
از سوی دیگر؛پژوهشهای جدید وجود موجها را در داخل اقیانوسها، در مناطقی که درجه حرارت در سطح دریا و عمق آن اختلاف دارد اثبات کرده است، این درجه حرارت باعث می‏شود که موجهای بلندی در عمق 200 متری اقیانوسها ایجاد شود.چنان‏که خداوند فرموده است«... یغشه موج من فوق موج...»و این موجها و تلاطم شدید سبب می‏شود که ماهیها در فصلهای مختلف سال از منطقه‏ای به منطقه دیگر کوچ کنند.
نکته سوم در آیه کریمه این است که آیا این موجها سبب تاریکی می‏شوند یا نه؟جواب مثبت است؛موجها شعاعهای نوری را که بر آنها می‏تابد برمی‏گردانند.آن‏سان که از مقدار روشنایی که به طرف عمق دریا می‏رود به تدریج کاسته می‏شود تا جایی که 40% کاهش می‏یابد؛ بنابراین سطح غیرافقی موجهای متلاطم دریا، باعث ایجاد ظلمت در اعماق می‏شود.
اکنون پی‏می‏بریم به مفهوم اعجازآمیز آنچه را که خدای متعال در قرآن فرموده است:«أو کظلمت فی بحر لجّی یغشه موج من فوقه موج من فوقه سحاب...»و به این نتیجه می‏رسیم که تاریکی، جز در نقاط ژرف دریاها، یافت نمی‏شود.و از عمق 200 متری آغاز می‏شود و در عمق 1000 متری به نهایت خود می‏رسد.بنابراین، موجهای سطحی و موجهای عمقی و ابرها همه باعث ایجاد تاریکی می‏شوند.بدین ترتیب تراکم تیرگیها برفراز یکدیگر، مانند فشردگی کارهای ناشایست کافران است که در دل سیاه آنها متراکم شده و برفراز یکدیگر قرار گرفته‏اند.
ای برادران ایمانی!این کلام خدای بزرگ است، این قرآنی است که از سرچشمه علم خداوند فرستاده شده است، قرآنی که شگفتیهای آن پایانی ندارد و دانشمندان از آن خسته نمی‏شوند و از زیادی تکرار کهنه نمی‏شود.پس ای مؤمنان آن را یاد بگیرید و به آن عمل کنید، و آن‏طوری که دوستدار و تسلیم آن باشید بخوانید.به خدا سوگند که کتابی والاتر و ثوابی بزرگتر از آن نیست، و هیچ چیز مانند قرآن روان و دل را شاد نمی‏کند.پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله)فرمود: «ما أذن اللّه لعبد من شی أفضل من رکعتین یصلّیهما.و إن البرّ لیذّر علی رأس العبد مادام فی صلاته.و ما تقرّب العباد إلی اللّه بمثل ما خرج منه.یعنی القرآن.» 11
و نیز فرمود:«إقرؤا القرآن فانّه یأتی یوم القیامة شفیعا لأصحابه.» 12

یادداشتها

(*)ترجمه از مجله«الجهاد»، چاپ لیبی، شماره 81، ص 65.
(1)-و اگر تمام درختان روی زمین قلم شوند و دریاها مرکّب و هفت دریای دیگر به یاریش بیایند، سخنان خدا پایان نمی‏یابد، همانا خداوند عزیز و حکیم است.(لقمان/27)
(2)-ای جماعت جنّیان و آدمیان اگر می‏توانید که از اطراف آسمانها و زمین بیرون روید بگریزید، پس نتوانید رفت مگر با داشتن قدرتی، بنابراین کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را انکار می‏کنید؟بر شما فرستاده می‏شود شعله‏هایی از آتش و مس گداخته پس با او مقابله نتوانید کرد.(الرحمن/33-35)
(3)-و بدرستی که ما قصد آسمان کردیم پس آن را پر از نگهبانان قدرتمند و شهابها یافتیم.ما در آن جاهایی که می‏توان گوش فرا داد می‏نشستیم.اما اکنون هرکه به گوش دادن نشیند، شهابی را در کمین خود یابد. (جن/7و8)
(4)-کافران را چه بترسانی یا نترسانی مساویست ایمان نمی‏آورند.(بقره/6)
(5)-خدا بر دلهای آنها مهر نهاده و بر گوشها و چشمانشان پرده پوشانیده و برایشان عذابی است بزرگ. (بقره/8)
(6)-و آسمان را ما بنا نهادیم و براستی ما تواناییم.(ذرایات/47)
(7)-خداست که آسمانها را بی‏هیچ ستونی که آن را ببینید، برافراشت...(رعد/2)
(8)-آیا شما به خلقت سخت‏ترید یا این آسمانی که او بنا نهاده سقفش را برافراشت و بپرداختش. (نازعات/27)
(9)-یا همانند تاریکیهایی است در دریایی ژرف، که موجش فرو پوشد و بر فراز آن موجی دیگر و بر بالای آن ابری است تیره، تاریکیهایی بر فراز یکدیگر، آن سان که اگر دست خود بیرون آرد، آن را نتواند دید.و آن کسی را که خدا به نور هدایت روشن نکرده باشد، هیچ نوری را فرا راه خویش نیابد.(نور/40)
(10)-پس از چهارده قرن از نزول قرآن، علوم جدید به این نتیجه رسیده است که تاریکی، جز در نقاط بسیار عمیق در جای دیگری از دریا وجود ندارد.
(11)-«ترمذی»:خداوند به سخنی از بنده‏اش بهتر از دو رکعت نماز خواندن گوش فرا نمی‏دهد و تا هنگامی که بنده نماز می‏خواند، نیکی بر فراز سرش افشانده می‏شود.و هیچ چیز مانند قرآن بنده را به خدا نزدیک نمی‏کند.
(12)-«مسلم»:قرآن را بخوانید، زیرا قرآن روز قیامت از دوستدارانش شفاعت می‏کند.


 
شنبه 25 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز قرآن/‌تشريعى: اثبات وحيانى‌بودن قرآن از راه تشريع قوانين جامع و متعادل در آن

از وجوه اعجاز قرآن كريم كه اخيراً برخى مفسران بر آن تأكيد كرده‌اند اعجاز تشريعى آن است. از نظريات مربوط به اين جنبه اعجاز قرآن برمى‌آيد كه معتقدان به آن، فوق‌العاده بودن مجموع دستورالعملهاى قرآن كريم در زمينه‌هاى فردى و اجتماعى زندگى بشر را، نشانه‌اى بر الهى‌بودن آن دانسته‌اند كه نه قابل نقض است و نه صدور آن از جانب فردى امّى و تعليم نديده امكان‌پذير.
تأكيد بر اين بعد از اعجاز قرآن كريم را براى نخستين‌بار در تفسير بلاغى مى‌بينيم. وى در مقدمه تفسير آلاء‌الرحمن در بحثى كوتاه و كلى درباره وجوه مختلف اعجاز قرآن، اعجاز از جنبه تشريع* عادلانه و نظام مدنى قرآن كريم را ياد كرده است. بلاغى در تبيين اعجاز تشريعى قرآن بر دو‌نكته تأكيد كرده است: نخست به ويژگى رسول‌خدا اشاره مى‌كند كه در عصر خويش و از جهت محيطى كه در آن رشد كرده و مردمى كه در‌ميانشان مى‌زيسته همراه با عادتهاى بدوى آنان، بشرى عادى بوده است، بنابراين، با در نظر گرفتن اين شرايط براى آورنده قرآن كريم و تأمل و دقت در احك*ام و قوانين حقوقى و اجتماعى و خانوادگى، عادتاً براى چنين بشرى عادى ممكن نيست بدون پشتوانه وحى الهى، جاعل قوانين باارزش و معقول موجود در قرآن‌كريم باشد.
سپس وى براى برجسته‌تر نشان دادن احكام مدنى و حقوقى قرآن كريم به برخى احكام مخدوش و نامقبول و آميخته به خرافات موجود در عهد قديم و جديد اشاره كرده و خواننده را به مقايسه ميان احكام قرآن كريم با عهدين فرا مى‌خواند، با اين حال، تفصيل بيشتر بحث را به بخشهايى از دو كتاب ديگرش الهدى الى دين المصطفى و الرحلة المدرسيه ارجاع مى‌دهد.
[105]
همزمان با بلاغى، رشيدرضا يكى از وجوه اعجاز قرآن را اعجاز در علوم دينى و تشريع معرفى كرده است. به نظر وى معارف الهى، اصول عقايد، احكام عبادات، قوانين، فضايل و آداب و قوانين سياسى، مدنى و اجتماعى قرآن كريم كه با شرايط هر زمان و مكانى سازگار است از ظاهرترين وجوه اعجاز آن است. نكته قابل توجه در ديدگاه وى اين است كه افزون بر برتر دانستن قوانين و معارف قرآن كريم در مقايسه با احكام ديگر كتابهاى آسمانى، به مقايسه احكام قرآن با ديگر قوانين موضوعه بشرى نيز روى آورده است، با اين حال او نيز مانند بلاغى شخصيت رسول‌گرامى اسلام را كه امّى و تعليم نديده بوده مورد توجه قرار داده و اين همه را نشانه وحيانى‌بودن معارف و قوانين و احكام قرآن كريم معرفى كرده‌است.[106]
همزمان با طرح اين آرا جريان فكرى ديگرى در ميان برخى دانشمندان شيعى، چون ميرزا‌مهدى اصفهانى و شيخ مجتبى قزوينى شكل گرفت كه منحصراً اعجاز در علوم و معارف و احكام قرآن كريم را اعجاز معرفى كرده و آيات تحدّى را به همين بُعد از اعجاز ناظر دانسته‌است.[107] (ر‌اعجاز‌هدايتى و‌معارفى)
نظريه اعجاز تشريعى، پس از اين از سوى قرآن‌پژوهان پيگيرى شد، چنان‌كه اعجاز در تشريعيات قرآن كريم و قوانين و احكام اين كتاب آسمانى در آثار علامه طباطبايى
[108] و خويى[109] از شاگردان بلاغى، انعكاس يافته و پس از اين دو نيز در آثار ديگران بر آن تأكيد و به‌طور مبسوط‌ترى به بحث گذاشته شده است.[110]
در ميان قرآن‌پژوهان عرب نيز پس از رشيدرضا، زرقانى در معرفى چهارمين وجه اعجاز در بحث «وفاؤه بحاجات البشر» به زمينه‌هاى متنوع و مختلفى از تشريعيات قرآن كريم اشاره كرده و در استدلال براى اثبات آن بر مقايسه ميان احكام فردى و اجتماعى قرآن با قوانين مصوب در كشورهاى غربى تأكيد ورزيده است.[111] برخى از ديگر قرآن پژوهانى كه به اين بعد از اعجاز قرآن پرداخته‌اند، وهبة زحيلى در القرآن‌الكريم بنيته التشريعيه، على احمد بابكر در الاعجاز التشريعى فى القرآن،اسماعيل ابراهيم در القرآن و اعجازه التشريعى و قره داغى در الاعجازالتشريعى فى‌القرآن والسنه هستند كه هريك كتابى مستقل در تبيين اعجاز تشريعى قرآن كريم سامان داده‌اند. اين پژوهشگران، اثبات اعجاز تشريعى قرآن كريم را بر امورى چند از قبيل امّى بودن پيامبر اسلام، مقايسه احكام قرآن با احكام عهدين، مقايسه احكام قرآن با قوانين مدون بشرى رايج در جوامع پيش از اسلام، نيز قوانين رايج در جوامع پيشرفته غربى، مبتنى ساخته و براى تشريعيات قرآن و قوانين فردى و اجتماعى آن نسبت به ساير قوانين، ويژگيها و امتيازاتى را برشمرده‌اند.
برخى از اين ويژگيها عبارت‌اند از: ملايم بودن با فطرت بشرى، متناسب بودن با تواناييهاى انسان، به‌گونه‌اى كه نه موجب اختلال نظام زندگى انسان شود و نه موجب عسر و حرج باشد، سازگارى با سنن صحيح اجتماعى و عدم تنافر با طبع آدمى، برخوردارى از ضمانت اجرايى، سازگارى با عقل و علم، اعتدال و در نظر گرفتن مصلحت فرد و جامعه.
[112]
دو ويژگى ديگر تشريعيات قرآن كريم، مهم‌تر تلقى شده است:
1. مبرّا بودن آن از هرگونه‌گرايش انحرافى از قبيل افراط و تفريط، يا ناسازگارى با عقل و فطرت و علم و آميختگى با خرافات. با اينكه احكام تشريعى قرآن كريم در مقطع زمانى ومكانى خاص و در محيطى با اقتضائات و شرايط ويژه صادر شده است و پاسخگوى نيازهاى متناسب با محيط و فرهنگ خاصى بوده; اما آن شرايط و مقتضيات، تشريعيات قرآن كريم را به زمان و مكان و فرهنگ خاصى، محدود نساخته است. چيزى كه تاكنون در هيچ يك از قوانين وضع شده به دست انسانها مشاهده نشده‌است.
[113]
2. جامعيت احكام و تشريعيات قرآن كريم كه درباره حيات انسان، سه بعد را كه لازمه زندگى اجتماعى وى در اين جهان است، رعايت كرده: رابطه انسان با شئون فردى و شخصى خود، رابطه وى با جامعه‌اى كه در آن زندگى مى‌كند و رابطه وى با آفريدگارش كه اخلاق و معنويت و كرامت انسانى نيز در همين راستا مطرح مى‌شود. اين درحالى است كه قوانين بشرى، تنها شئون اجتماعى زندگى انسان را جهت بخشيده و از بقيه شئون آن، به ويژه رابطه انسان با پروردگارش به‌كلى غفلت ورزيده است. اين بعد سوم، زندگى انسان را كاملا متعادل ساخته و از انحصار در محدوده نيازهاى جسمانى درآورده و به انسان چهره ملكوتى مى‌بخشد.
تشريع عبادات در اسلام به‌گونه‌اى پاك و خردپسند و موافق با فطرت اصيل انسانى عرضه‌شده و ادعيه و اذكار آن حاكى از توحيدى‌ناب و معنويتى پاك است و غرض اصلى از تشريع آنها طهارت درون انسان و رشد و تكامل اوست.
ابواب معاملات و دركنار آن احكام اجتماعى اسلام، آن اندازه گسترده و فراگير است كه مايه حيرت دين پژوهان گرديده و اصولا شريعتى به اين گستردگى كه همه ابعاد حيات جامعه را زير ديدگاه خود قرار داده و در هريك، نظر داده باشد در دست نيست.
[114]
بنابراين، مقصود معتقدان به اعجاز تشريعى قرآن اين نيست كه در هيچ‌يك ازقوانين وضع‌شده از سوى بشر، يا احكام و قوانين تشريع‌شده در ساير اديان، قوانينى همانند احكام و قوانين موجود در قرآن كريم يافت نمى‌شود، بلكه مقصودشان اين است كه مجموعه احكام و قوانين قرآن كريم در جهت تكامل و سعادت بشر بوده و هيچ يك از آنها انحرافى، آميخته به خرافات، خارج از اعتدال، يك سو نگرانه و قابل نقض نيست.
هنگامى كه اين ويژگيها و ويژگى جامعيت احكام قرآن كه در همه شئون فردى و اجتماعى زندگى بشر نظر داده، در كنار ويژگى آورنده آنها كه فردى امّى و تعليم نديده بوده، در نظر گرفته شود، اعجاز قرآن كريم از اين بعد ثابت مى‌گردد. در زمينه جامعيت احكام قرآن، گفتنى است كه برخى قرآن پژوهان، سنت قطعى رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)را كه در مقام تبيين و تفصيل احكام قرآن يا تأسيس احكام جديد بوده نيز مشمول اعجاز تشريعى قرار داده‌اند.
[115]
در اين ميان صبحى صالح بر نظريه اعجاز تشريعى خرده گرفته و معتقد است كه به اين وجه از اعجاز قرآن تحدّى نشده است.[116] وى همگام با نظر مشهور، معتقد است چون تحدّى قرآن ناظر به اعجاز بيانى است، نمى‌توان از اعجاز تشريعى قرآن دفاع كرد. برخلاف ديدگاه وى، به نظر مى‌رسد دست كم برخى آيات تحدّى ناظر به جنبه‌هاى معارفى و معنايى قرآن كريم شامل تشريعيات باشد[117](قصص/28،49; طور/52،34) و معتقدان به اعجاز تشريعى در همه موارد، آن را در كنار اعجاز در معارف قرآن در نظر گرفته‌اند.[118] برخى ديگر نيز دايره احكام را چندان گسترده دانسته تا شامل احكام دينى، اعتقادات و معارف و اخلاق نيز‌بشود.[119]
نظريه اعجاز تشريعى، گرچه در زمان معاصر مطرح گرديده; اما اصل طرح آن ريشه تاريخى دارد و نخستين نظريات در اين باره را در آثار مفسران كهن مى‌توان مشاهده كرد، چنان‌كه باقلانى (م.403‌ق.) در اعجازالقرآن در بحث «ما‌فى‌القرآن من الشريعة والاحكام» به همين جنبه از اعجاز قرآن نظر داشته است[120]; نيز قرطبى[121] (م.671‌ق.)، ابن‌جزى[122] (م.741‌ق.) و‌آلوسى[123] (م.1270‌ق.) احكام قرآن را از جمله وجوه اعجاز آن معرفى كرده‌اند. چنانچه احكام قرآن را بخشى از معارف آن بدانيم در اين صورت از مفسران بيشترى در گذشته مى‌توان نام برد كه به اعجاز تشريعى اشاره كرده‌اند. ( راعجاز هدايتى و معارفى)

منابع

آلاء الرحمن فى تفسير القرآن; ابواب الهدى; الاعجازالتشريعى فى القرآن والسنه; اعجاز القرآن، باقلانى; برهان رسالت; بيان‌الفرقان; البيان فى تفسير القرآن; التسهيل لعلوم التنزيل; تفسير المنار; تفسير موضوعى قرآن كريم; التمهيد فى علوم القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; علوم قرآنى; فقه پژوهى قرآن; القرآن الكريم بنيته التشريعية و خصائصه الحضاريه; قرآن و آخرين پيامبر; مناهل العرفان فى علوم‌القرآن; الميزان فى تفسيرالقرآن.
سيد محمود دشتى




[105]. آلاء الرحمن، ص‌13‌ـ‌14.
[106]. تفسير المنار، ج‌1، ص‌206‌ـ‌207.
[107]. ابواب‌الهدى، ص3; بيان‌الفرقان، ج2، ص196ـ197، 199، 206.
[108]. الميزان، ج‌1، ص‌59‌ـ‌60.
[109]. البيان، ص‌61‌ـ‌68.
[110]. ر.ك: برهان رسالت، ص‌177‌ـ‌222; قرآن و آخرين پيامبر، ص250‌ـ‌278; التمهيد، ج6، ص212ـ339.
[111]. مناهل العرفان، ج‌2، ص‌331‌ـ‌334.
[112]. القرآن الكريم بنيته التشريعيه، ص‌38‌ـ‌43; فقه‌پژوهى قرآنى، ص‌101.
[113]. ر. ك: التمهيد، ج‌6، ص‌212‌ـ‌339; علوم قرآنى، ص‌215‌ـ‌216.
[114]. علوم قرآنى، ص‌215‌ـ‌216.
[115]. القرآن الكريم بنيته التشريعيه، ص‌44‌ـ‌51; الاعجاز التشريعى فى‌القرآن والسنه، ص‌9.
[116]. مباحث فى علوم القرآن، ص‌320‌ـ‌321.
[117]. بيان‌الفرقان، ج2، ص308; تفسير موضوعى، ص138.
[118]. آلاءالرحمن، ص13ـ14; تفسيرالمنار، ج1، ص206; البيان، ص‌45‌ـ‌67.
[119]. القرآن الكريم بنيته التشريعيه، ص‌27‌ـ‌29; التمهيد، ج‌6، ص‌212 به بعد; علوم قرآنى، ص‌215 به بعد.
[120]. اعجاز القرآن، ص‌66.
[121]. تفسير قرطبى، ج‌1، ص‌54.
[122]. التسهيل، ج‌1، ص‌14.
[123]
. روح المعانى، مج‌1، ج‌1، ص‌57.

 

شنبه 25 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

شگفتی ها و اعجازهای پزشکی در قرآن

دکتر حسین علایی*
پزشک و فارغ التحصیل تخصصی تفسیر
حسن رضا رضایی*
کارشناسی ارشد علوم قرآن و تفسیر


چکيده

نوشتار حاضر پیرامون آیاتی از قرآن است که حاوی مطالب و نکات پزشکی می باشد. نویسنده در پی آن است که با استفاده از آیاتی که درباره آناتومی و فیزیولوژی بدن به کار رفته شگفتی یا اعجاز قرآن را اثبات نماید.
منظور از اعجاز در این نوشتار مطالب طبی مطرح شده در قرآن است که مخاطبان عصر نزول از آن آگاهی نداشتند و بعدها حکمت آن، کشف و اسرار آن آشکار شد. مباحثی هم چون مراحل خلقت انسان، کمبود اکسیژن در ارتفاعات و رابطه تولید مثل با استخوان.

واژه هاي اصلي:

قرآن، معجزه، پزشکی، اعجاز علمی.

مقدمه

بیماری و سلامت از بدو خلقت بشر با انسان عجین بوده و با آن آشنا می باشد، به همین سبب انسان همواره برای درمان و دست یافتن به دارو تلاش می کرده است. انبیاء نیز به مسأله طبابت اهتمام خاصی داشتند (مقدسی، آفرینش و تاریخ، 1/419) و برای آن ارزش قائل بودند؛ (مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، 66/66) حتی اقدامات حضرت عیسی(ع) در امر طبابت، اعجازآفرین بود. (کافی،1/28) در متون مقدس پیشینیان به امر سلامت اهمیت می دادند. قرآن حکیم که رسالت اصلی خود را در هدایت بشر به سوی کمال خلاصه و سلامت و پرورش روح را در قالب اخلاق و اعتقاد و احکام اشاره کرده (بقره/ 185) به سلامت جسم که مقدمه سلامت روح است توجه کامل داشته است، (آیات بهداشت تغذیه، جسم، جنسی، روان...) زیرا که نبود سلامتی، انسان را از مسیر تعالی روح باز می دارد. مطالب پزشکی که در قرآن مطرح شده دارای اعجاز و شگفتی است، در حالی که عقول بشر در آن زمان از کشف آن عاجز و در این زمان از شگفتی آن متعجب است. آنچه در این مسائل انسان را به تعجب وا می دارد آن است که قوانین و مقرارات قرآن با نظم طبیعت و سلامت جسم و روح انسان همگون است، به این معنا که نمی توان در قرآن مسأله ای یافت که با سلامت انسان در تضاد باشد.

مفهوم شناسی

«طب» در لغت به معناي درمان جسم و جان (قاموس المحيط،1/96؛ ابن منظور، لسان العرب، ابن منظور،1/554) آمده و در اصل به معناي «علم به شيء و مهارت در آن» است و به شخص از آن جهت که در عمل خود حاذق و ماهر است، طبيب مي گويند. (فراهیدی، العين، فراهيدي، 7/407؛ ابن فارس، مقاييس اللغة، 3/407) با توجه به تعريف لغوي به نظر مي رسد واژه «طب» براي درمان جسم و روح و روان انسان به کار مي رود.
«پزشکي» در فارسي به معناي دانش مداواي بيماران است. (عمید، حسن، فرهنگ فارسي عميد، دهخدا، لغت نامه دهخدا؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ذيل واژه پزشکي) از اين تعريف استفاده مي شود که واژه پزشکي براي درمان بيماري هاي جسم و روح و روان به کار مي رود.
«اعجاز» از ماده عجز به معنای ناتوان ساختن در کاری است که کسی قادر به انجام آن نیست (لسان العرب، ذیل ماده عجز).
«اعجاز پزشکی» به این معناست که مطلبی طبی در قرآن آمده و سالیان بعد اسرار نهفته آن کشف شده است و مردم عصر نزول نیز از آن اطلاعی نداشتند. قطعا کسی که بشر را خلق و قرآن را نازل کرده به تمام جوانب آن آشنایی دارد و به اسرار آن آگاهست. (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْض)؛ «بگو: «كسى آن (قرآن) را فرو فرستاده كه راز [ها] را در آسمان ها و زمين مى داند» (فرقان/ 6).
«شگفتی پزشکی» عبارت است از آموزه های طبی که در قرآن آمده ولی در عصر نزول برای اکثر مردم روشن نبوده، بلکه خلاف دیدگاه مشهور پزشکان آن عصر بوده است و بعد از نزول قرآن صحت آن مطالب کشف شده است ولی قبل از قرآن به صورت غیر مشهور مطرح بوده است.

پیشینه

ادعای اعجاز و شگفتی های پزشکی قرآن با نزول آن گره خورده است، زیرا معجزه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت، به محتوای علمی آن که بشر عصر نزول از اسرار آن عاجز بود نیز بر می گردد که این موضوع حتی در احادیث گاه با عنوان شگفتی از آن یاد شده است، به عنوان مثال امام علی(ع) درباره آناتومی بدن می فرماید:
«اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَيَتَکلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَيَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ»؛ (نهج البلاغه، حکمت 8) «از ويژگي هاي انسان در شگفتي مي مانيد که با پاره اي «پي» مي نگرد و با «گوشت» سخن مي گويد و با «استخوان» مي شنود و از «شکافي» نفس مي کشد!!»
کتاب توحید مفضل که برگرفته از آیات و وحی می باشد نمونه بارزی از اشارات امام صادق(ع) به شگفتی ها و اعجاز پزشکی قرآن است.
کتاب های زیادی در این حوزه به طبع رسیده که کتاب عيون الانباء في طبقات الاطباء، تالیف ابن ابي اصبيعه ـ ترجمه نجم آبادي ـ به معرفی آنها پرداخته است. می بایست گفت که مصریان در عرصه تحقیق در اعجاز طبی قرآن سرآمد هستند. در عصر کنونی و با رشد طب و کشفیات تازه و همسوئی آن با قرآن، نظر محققین زیادی را جذب کرده و کتاب های متعددی به چاپ رسیده است که برخی از آنها عبارتند از:
اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، نیازمند شیرازی؛ اسلام و طب جدید، اسماعیل پاشا؛ من علم الطب القرآن، عدنان؛ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی؛ شگفتی های پزشکی در قرآن، حسن رضا رضایی و... .

مفاهیم طبی در قرآن

 

1) شفاء

واژه «شفاء» بكسر (ش) بمعنى صحّت و سلامت است. (لسان العرب، ذیل واژه شفی؛ قاموس، 4/59) در مفردات نیز آمده است: «الشفاء من المرض» (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه شفی) شفاء، یعنی رسيدن به كنار سلامتى. واژه «شفاء» شش مرتبه در قرآن مطرح شده است که در برخی از آیات به بعد روحی اشاره دارد مانند: (وَشِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ) (يونس/57) (ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ) (اسراء/82) (هُدىً وَشِفاءٌ) (فصلت/44) (وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ) (توبه/14) و در برخی دیگر از آیات به شفاء جسمی نظر دارد: (فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ) (نحل/69) ) (وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ) (شعراء/ 80).

 

2) مرض

واژه «مَرَض» يا بيمارى، یعنی خارج شدن حالت مزاج انسان از اعتدال كه ويژه انسان است. (راغب اصفهانی، مفردات، لسان العرب، ذیل واژه مرض) و بیش از 23 مرتبه در قرآن تکرار شده است. بيمارى يا مرض دو گونه است: یکی بيمارى جسمى می باشد، چنان كه در برخی از آیات ـ ده آیه ـ به بیماری جسمی اشاره دارد مانند: (بقره/184،185،196؛ نساء/43،102؛ مائده/6؛نور/61؛ مزمل/20).
این واژه در آیات زیر برای بیماری جسمی به کار رفته است:
(وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ ) (فتح/ 17) و (وَلا عَلَى الْمَرْضى) (توبه/ 91).
استعمال دیگر این کلمه در بيماري هايى مانند: رذيلت و هرزگى، نادانى، ترس، بخل و حسد، نفاق و دورویى و... است که از صفات اخلاقى مذموم می باشند، مانند: (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً) (بقره/ 10) (أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا) (نور/50 و ر.ک: توبه/ 125).
واژه «سقیم» نیز به معنای بیماری ای که در بدن مستقر شده (مصطفوی، حسن، التحقیق، ذیل واژه سقم و راغب اصفهانی، مفردات، همان) استعمال می شود و اکثراً درباره بیماری جسمی و حاد به کار می رود که در قرآن دو مرتبه ذکر است: (فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ) (صافات/89) (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَهُوَ سَقيمٌ) (صافات/145).

 

3) درد

در قرآن واژه «الیم» که به معنای درد شدّید است به مفهوم درد در قیامت اشاره شده است. (راغب، مفردات، ذیل واژه الم): (لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ) (بقره/ 104) در مفردات و قاموس و اقرب الموارد، (ذیل واژه الم) اليم را به معنى اسم فاعل (مؤلم = درد آور) گرفته اند ولى بهتر است گفته شود که صفت مشبهه است مثل شريف که دلالت بر دوام و ثبوت دارد، چرا که عذاب اخروى با این واژه توصيف شده است، پس عذاب اليم يعنى عذاب دردناك دائم. این كلمه 72 بار در قرآن آمده است.

بسامد آيات پزشکی

بدن انسان اندام هاي گوناگوني دارد كه خداوند در آفرينش تن آدمي آنها را تدبير كرده و براي هر يك فوايد و كاركردهايي ويژه نهاده است. (فخر رازی، تفسير الكبير، 1/91). از بين اندام ها و اعضای بدن، قرآن به موادي اشاره كرده است كه مهم ترين آن ها عبارتند از: مغز (آل عمران/191؛ سبأ/ 46؛ ...)؛ انگشتان (بقره/ 19)؛ خون (بقره/ 30)؛ سرانگشتان (آل عمران/ 119)؛ پوست (نساء/ 56)؛ گردن (نساء/ 92)؛ آرنج (مائده/ 6)؛ دست و پا (مائده/ 22)؛ بيني، چشم، گوش، دندان (مائده/ 45)؛ پيشاني (توبه/ 35)؛ سر (يوسف/ 36)؛ دهان (رعد/ 14)؛ ريش (طه/94)؛ اندام تناسلي (انبياء/91)؛ گوشت، استخوان (حج/5)؛ قلب (قصص/10؛ احزاب/ 10)؛ حنجره (احزاب/ 10)؛ دو طرف پيشاني (صافّات/ 103)؛ روده (محمد/ 15)؛ رگ گردن (ق/ 16)؛ شكم (نجم/ 32)؛ ترقوه (قيامت/ 26)؛ ساق (قيامت/ 29)؛ صورت (مطففين/ 24)؛ زبان (بلد/ 6)؛ لب ها (بلد/9) و... علاوه بر آن ها به برخی از دستگاه های بدن اشاره دارد مانند: رحم و مراحل جنین شناسی (مومنون/ 12ـ14)؛ طریقه به دست آمدن شیر (نحل/ 66) و ... .

اشارات پزشکی در قرآن

 

الف. مراحل آفرينش انسان

 

1. آفرینش انسان از خاک

قرآن در بعضي از آيات، آفرينش حضرت آدم(ع) را از خاك و در بعضي ديگر خلقت تمام بشر را از خاك مي داند. به عنوان مثال در آیه 6 سوره سجده مي فرمايد: (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ) ؛ آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. هم چنین در آیات دیگر خلقت تمام انسان ها را از خاک می داند (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ)؛ (مومنون/ 12؛ حج/ 5؛ غافر/ 67) «و به یقین انسان را از چکیده ای از گل آفریدیم»، اما در آیه 59 از سوره آل عمران، به آفرینش حضرت آدم(ع) از خاک اشاره دارد، نه همه انسان ها.
در بعضی از آیات از آفرينش انسان با «تراب» ((إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ)، (حج/ 5)، (غافر/67) و در برخی دیگر از واژه «طین» ياد شده است.
«طین» به معنی «خاک آميخته با آب، یا خاک مرطوب» است.از آیه (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ)؛ (صافات/ 11) «ما آن ها را از گل چسبنده آفریدیم» استفاده می شود که «طین» آميخته اي از آب و گل است که حالت چسبندگی دارد. اين واژه در قرآن 8 مرتبه و به صورت نکره درباره خلقت انسان آمده است که به معناي گل مخصوص است.
«تراب» به معنی خاک است که در معناي «مسکنة و خضوع» هم آمده است. ترب الرجل یعنی فقیر شد (از شدت فقر خاک نشین شد). قرآن 6 بار از تراب به صورت نکره، براي خلقت انسان استفاده كرده است. (مصطفوی، التحقیق؛ راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور، لسان العرب؛ قرشی، قاموس قرآن، ذیل ماده طین و تراب).
درباره آفرينش حضرت آدم(ع) از خاک، تمامی مسلمانان و ادیان مختلف و قائلان به ثبات انواع (رضایی، حسن رضا، جهان شناسی /85 ـ105) اتفاق نظر دارند، اما سخن در اين است که خلقت بشر بعد از آن حضرت چگونه بود؟
گرچه بعضی این گونه توجیه می کنند که آیات در بیان واسطه هاست، یعنی انسان ها با واسطه آدم از خاک آفریده شدند. (مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن/330)، اما مفسران دیگر با کمک دانش جدید دریافته اند که بنیان ساختمانی وجود انسان، از خاک است. تحقیقات نشان داده است که اگر جسم انسان به اصل خود برگردانده شود، شباهت زیادی به یک معدن کوچک خواهد داشت که از ترکیب حدود 22 عنصر تشکیل یافته است.
همان گونه که گفته شد، بعضی از مفسران آیات را در بيان واسطه ها می دانند، (مشکینی، تکامل در قرآن/55) ولی با نگاه بیولوژیک و زيست شناسانه، نقش عناصر خاک در ايجاد و بقای انسان انکارناپذير است، چنان که بدن انسان به صورت معدن کوچک تصورپذير است. عناصر موجود در خاک از راه مواد غذایی با منشأ نباتی یا حیوانی یا محلول در آبی که از منابع زیرزمینی یا جاری به دست می آید، به بدن انسان راه می یابد. (ر.ك: دكتر دياب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/77 ـ 75؛ شیرازی، قرآن و طبيعت/53 ـ 52؛ كريمي يزدي، مرتضی، شگفتي هاي پزشكي در قرآن/19 ـ 16؛ رضایی، حسن رضا، شگفتی های پزشکی در قرآن، ص 30) .
با وجود اختلاف نظر در خلقت انسان از خاک و رابطه خاک با انسان می توان آن را با توجه به نظر اکثر دانشمندان، شگفتی قرآن برشمرد.

 

2 . آفرینش انسان از آب

یکی از مطالب شگفت انگیز قرآن این است که آفرينش موجودات زنده حتی انسان را از «آب» می داند. آب در بعضی از آیات به صورت مطلق آمده است مانند: (و جعلنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ)؛ (انبیاء/30؛ نور/45) «و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم» و در بعضی دیگر به آفرينش انسان از مطلق آب اشاره می کند، مانند: (وَهُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً)؛ (فرقان/ 54)؛ «و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را نسبی و دامادی قرار داد». در آیات دیگر به آب با ويژگي مخصوص اشاره شده است، مانند: (مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ)؛ (سجده/8؛ مرسلات/20) «از چکیده آب پست»، (خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ) (طارق/ 6)؛ «از آب جهنده».
در میان دانشمندان برای خلقت انسان از آب دو دیدگاه وجود دارد:
الف) منظور این است که آب بیشترین ماده تشکیل دهنده بدن انسان است، حتی حیات همه موجودات زنده ـ گیاهان و حیوانات ـ به آب بستگی دارد. آفرینش حضرت آدم(ع) نیز از «طین»؛ (مخلوطی از آب و گل) بود. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17/126).
بیان دیگر این نظریه این است که حدود حجم بدن را آب تشکیل می دهد و کاهش سریع آن با حیات منافات دارد. در شرایط معمولی نیز کل مواد مورد نیاز بدن از طریق خون به سلول های بدن می رسد و حدود 60٪ حجم خون را پلاسما تشکیل می دهد که بيشتر از آب تشکیل شده است و در صورت بروز کم آبی، حرکت گلبول هاي قرمز و مواد غذایی مختل می گردد. حتی اگر خون رساني به يك عضو قطع شود، باعث نابودي آن عضو و به اصطلاح مردمي «سکته» (Infarczion) مي شود، لذا وابستگی حیات کلّیه موجودات از جمله انسان به آب، قطعي است.
ب) مقصود این است که انسان از منی و نطفه آفريده شده است. شاهد اين ديدگاه آیات ذیل می باشد: (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً)؛ (فرقان/ 54) «او را نسبی و دامادی قرار داد» و (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ)؛ (سجده/ 8).
«جعل» در آیات به معنی آفرینش و «نسل» به معنی فرزندان و نوه ها در تمام مراحل است و «سلاله» در اصل به معنی عصاره و فشرده خالص هر چیز است که منظور از آن در این آیه، نطفه آدمی است که در حقیقت عصاره کل وجود او می باشد. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17/126؛ ر.ک: بوکايی، مقایسه ای بین تورات، انجیل، قرآن و علم/ 25؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/445 ـ 437).
نتیجه: آیاتی که آفرينش انسان ها را به صورت مطلق از آب می دانند، با دیدگاه اوّل مطابقت دارند و علم نیز انگشت صحت بر آن می گذارد و آیات گروه دوم گوياي اين هستند که آفرينش انسان از آب منی می باشد که در هر دو صورت جزء شگفتی های علمی قرآن شمرد می شود.

 

3. نطفه؛ منشاء پیدایش انسان

قرآن در تبیین مراحل آفرينش انسان، نطفه را یکی از عوامل خلقت می داند. شایسته است برای آشنایی بیشتر پیرامون این واژه به تفسیر و لغت مراجعه نموده و دستاورد آن را با علم تجربی مقایسه نمود.
نطفه از «نطف» به معنای چکیدن همراه با صاف شدن و کم کم بودن می باشد؛ (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل ماده نطف) اما در اقرب الموارد آمده است: نطفه چه کم باشد چه زیاد، نطفه نامیده می شود. (اقرب الموارد، ذیل ماده نطف) در کتاب العین، علاوه بر بیان موارد فوق، نطفه را به قطره آب تشبیه کرده است: «تشبیهاً بقطرة الماء» و عرب برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد «لیلة نطوف» می گوید، اما جوهری قائل است: اگر جمع نطفه، نَطّاف باشد، به معنای آب صاف و اگر نُطَف باشد، به معنای ماء الرجل می آید. (به نقل از: ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده نطف) مرحوم طبرسی در این باره می نویسد: نطفه به معنای آب کم از مذکر یا مونث است و هر آب صاف را نطفه مي گویند. و راجع به (نطفة امشاج) می نويسد: اصل نطفه به معنای آب کم است که گاهی به آب زیاد نیز اطلاق می شود. (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، ذيل آیه 5 سوره حج).
اگر نطفه به معنای آب کم باشد، مقصود اين است که انسان از آب کم آفریده شده و اين گوياي اعجاز و قدرت الهی است. اگر به معنای آب صاف شده باشد، یعنی نطفه، چکیده و صاف شده وجود انسان است. مؤید این نظریه نکره بودن نطفه در 11 آیه از آیات قرآن است که نشان از صاف شده و چکیده بدن دارد.
با توجه به کتاب های لغت و کاربرد نطفه در روایات (نهج البلاغه، خ 59) و عرف مردم، به نظر مي رسد نطفه به معنای چکیده آب کم و عصاره وجود انسان مي باشد و شامل زن و مرد می باشد. در مواردی هم به آب زیاد اطلاق شده است و در اصطلاح نیز عبارت است از آنچه از مردان یا زنان برای لقاح و تشکیل جنین خارج می شود. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/469).
نطفه ترکیبی از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اوول) است. اسپرم ها، کرمک هایی بسیار کوچک و ذره بینی اند که در هر مرتبه انزال 2 تا 500 میلیون اسپرم وجود دارد. (پاك نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر،1/241؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسيرنمونه، 25/334) یافته های جنسی انسان شامل 48 عدد کروموزم می باشد که هرکدام از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافته اند. این ژن ها نقش مهمی در ساختمان سلّول زنده دارند و بعضی از این ذرات بسیار ریز حاصل حالات و صفات پدر و مادر است. (شیرازی، گذشته و آینده جهان/ 57).
واژه نطفه با الف و لام یک مرتبه (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَة) (مؤمنون/14) و بدون الف و لام 11 مرتبه در قرآن آمده است. از این موارد بعضی به مطلق نطفه، (نحل/4؛ حج/5) اشاره دارند و به همین مضمون است: (غافر/67؛ کهف/37) برخی آیات هم به مخلوط نطفه زن و مرد ـ امشاج؛ آمیخته ـ دلالت دارند مثل: ( انسان/2).
و برخی دیگر هم به منی ـ نطفه ای که خارج می شود و در رحم می ریزد (نجم/46) اشاره دارند.
بيشتر صاحب نظران كنوني (سحابی، یدالله، خلقت انسان/147؛ رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن/ 481؛ زمانی، مصطفی، پيشگويي هاي علمي قرآن/ 117. طباطبایی، محمدحسین، الميزان، 20/209؛ پاک نژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،1/244) معتقدند: امشاج به معناي مخلوط شدن نطفه مرد و زن است و طبيعتاً به دليل اين آميختگي، صفات پدر و مادر، منتقل می شوند ـ كه به واسطه 48 عامل وراثت که هر عامل، انتقال دهنده بين ده هزار تا صد هزار نشانه و اطلاعات مخصوص، می باشند. این اطلاعات عبارت است از عناصر انسان كه متراكم است؛ آميختگي رنگ هاي نطفه و... است، چون همه آن ها در نطفه جمع شده است.
نتیجه: با توجه به معنای لغوی نطفه ـ عصاره و چکیده ـ و از طرف دیگر اثبات علمی این نکته که صفات پدر و مادر به صورت فشرده و عصاره از نطفه منتقل می شود، می توان برداشت اعجاز از آیات الهی کرد.

 

4. آفرینش انسان از منی

بعضی دیگر از آيات قرآن، منشاء آفرینش انسان را «منی» می دانند، مانند:
(وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثى مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى) : (نجم، آيات 46ـ45؛ واقعه/ 59 ـ 58 و قیامت/37) «و هم اوست که دو نوع می آفریند: نر و ماده از نطفه ای چون فرو ریخته شود».
«منی» بر وزن «فلس» به معنی «تقدیر و اندازه گیری» است. «منی لک المانی؛ اندازه گیر برای تو اندازه گیری کرد». به مرگ «منیه» مي گویند، چون مقدر و اندازه گیری شده است. «تمنی» نیز به معنی آرزو کردنِ در ذهن است. به نطفه نيز منی می گویند، چون با قدرت خداوند اندازه گیری شده است. (راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن فارس، مقاییس اللغة؛ قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ذیل ماده «منی») در اصطلاح نيز به مایعی که از مردان هنگام آمیزش یا انزال خارج می شود، منی می گویند.
منی از جمله مواد آلی حیوانی و ازتی می باشد که مثل خون سریع فاسد مي شود؛ کانون جذب میکروب ها است؛ تغییر رنگ مي دهد و از عصاره هر بيست گرم خون، یک گرم منی تولید می گردد.
یک قطره منی حاوی 200 تا 300 میلیون اسپرماتوزئید است. گاهی به نطفه مرد کرمک گفته می شود. کرمک ها درازند و طول آن ها 10 تا 100 مو (هر مو یک میلیونم متر) می باشد. سر و گردن و دم بسیار متحرکي دارند که با آن در هر ثانیه 14تا 23 میکرون حرکت مي كنند. اسپرم ها فقط 300 تا 500 عدد به ناحیه باروری می رسند كه تنها یکی برای باروری مورد نیاز است. (ر.ک: لانگمن، توماس، رویان شناسی لانگمن، ترجمه دکتر بهادری و شکور/30؛ پاک نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، 1/241؛ دیاب، عبدالحمید وقرقوز، طب در قرآن/81؛ گذشته و آینده جهان/ 56؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 22/241).
نتیجه: قرآن منشاء آفرینش انسان را آب، نطفه، منی و خاک می داند. از سويي می توان گفت یکی از مصداق هاي آب، نطفه و منی است. همان منی که با سه لفظ بیان شده است و هر کدام گوشه ای از اسرار علمی آفرينش انسان را به نمایش می گذارند و از اشارات علمی قرآن به حساب می آیند.

 

5. علقه، مرحله دیگر خلقت

واژه «علق» شش بار (علق/1-2؛ حج/5؛ مومنون/14؛ غافر/67 ؛ قيامت/38) در پنج آيه به صورت هاي مختلف به كار رفته است. همچنين سوره اي به نام علق نازل شده است. به اتفاق بيشتر مفسران (ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه،27/153) 5 آيه اول سوره علق نخستين آياتي است كه در غار حرا بر پيامبر اسلام(ص) نازل شد.
«علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معناي چيزي است كه به چيز بالاتر آويزان شود. كاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي چسبد و خون را مي مكد و... مي باشد. (مصطفوی، حسن، التحقيق في كلمات قرآن كريم، اصفهاني، راغب، مفردات، ذيل ماده «علق»؛ ر.ك: قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ذيل ماده «علق») پس مي توان گفت در مواردي كه علق به كار رفته «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است.
«علق» همان خون بسته اي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل مي شود و خود را به آن آويزان مي كند. پس از پيوستن نطفه مرد به تخمك زن، تكثير سلّولي آغاز مي شود و به صورت يك توده سلّولي كه به شكل توت است در مي آيد (در اصطلاح به آن مرولا Marula گويند) و در رحم لانه مي گزيند، يعني سلول هاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ مي كنند و به آن آويزان (نه كاملاً چسبيده به رحم) مي شوند. قرآن اين مطلب را با واژة زيباي «علق» بيان كرده است. (دكتر دياب عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي/86).
اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، مي توان تناسب آن را با موارد كاربردش اين گونه بيان كرد:
1. چسبنده بودن آن (مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه،27/156). (کرمی كه براي مكيدن خون به بدن مي چسبد)؛
2. آويزان شدن آن به جداره رحم؛
3. شباهت به زالو (زالو هر بار مي تواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد) نطفه در رحم، زالو وار به رحم مي چسبد و از خون تغذيه مي كند. (نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن/ 99) همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته اند كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو ماده اي به نام «هپارين» ترشح مي شود تا اينكه خون در موضع منعقد نشود و تغذيه پذير باشد. (دكتر پاك نژاد، اولين پيامبر آخرين دانشگاه، 11/110) دیگر آن که شكل علقه مانند زالو است و اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعيل پاشا، دكتر عبدالعزيز، اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، ترجمة سيد غلامرضا سعيدي/ 182) خلاصه آنکه با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته»[1] آويزان به رحم است، بويژه آنكه اين مرحله از آفرينش انسان را در علم جنين شناسي جديد، واسطه بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) مي شمارند، يعني اين خون بسته حدود 24 ساعت به جدار رحم آويزان مي ماند و از خون آن تغذيه مي كند. [2]
نتیجه: با توجه به محدودیت علم پزشكي در 14 قرن پيش، مسأله مذكور را مي توان از اعجاز علمي قرآن دانست كه بعد از 14 قرن كشف شده است.

 

6. مضغه مرحله بعدی خلقت

قرآن کریم در مراحل آفرينش انسان پس از نطفه و علقه، مرحله «مضغه» را مطرح می سازد. از مضغه سه بار در قرآن ياد شده است.
خداوند در سوره حج می فرماید: (ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُم) ؛ «سپس از [خون بسته ] آويزان، سپس از (چيزى شبيه) گوشت جويده شده، شكل يافته (= متمايز) و شكل نيافته (= غير متمايز آفريديم؛) تا براى شما روشن سازيم (كه خدا بر انجام رستاخيز تواناست)». (مؤمنون/14؛ حج/5)
واژه «مضغه» در لغت به معنای غذا و یا گوشت جویده شده است، به عبارت دیگر به قطعه ای از گوشت گفته مي شود که گويا جویده شده است. (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، 11/124).
جنین انسان از هنگام لقاح تخمک و کرمک تا لحظه جايگزيني در رحم 6 روز در راه است، سپس در رحم تا چهارده روز به صورت آویزک (علق) به رشد خود ادامه می دهد و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح به صورت گوشت جویده شده ديده مي شود. گذراندن دوره تمایز لایه های زاینده (مضغه) تا ماه سوم بارداری ادامه مي يابد، (رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/498، به نقل از: لانگمن، رویان شناسی پزشکی/38)، اما این «مضغه» همیشه یک حالت ندارد و مراحل و حالات گوناگونی را طي مي كند. قرآن از اين تحول با عنوان «مخلقه و غیرمخلقه» ياد مي كند، البته مفسران دیدگاه های مختلفی درباره این دو تعبیر دارند، از جمله:
1. جنین کامل یا ناقص الخلقه باشد. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 14/24)؛
2. مقصود از مخلقه، مرحله تصویر جنین است. (مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن/338؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، 14/344)؛
3. مخلقه، همان مضغه شکل یافته و متمایز است. (ر.ک: دکتر دیاب، عبد الحمید و قرقوز، طب در قرآن/ 87) و ... .
تعبیر بسیار زیبا و شگفت انگیز قرآن (مضغه، مخلقه و غیرمخلقه، حج / 5) با یافته های پزشکی جدید هماهنگ است و جنین را در این دوره (هفته سوم به بعد) به صورت گوشت کوبیده معرفي می کند و اشاره ای لطیف به تمایز لایه های سه گانه: (اکتودرم = لایه خارجی؛ مزودرم = لایه میانی؛ آندودرم = لایه داخلی) دارد. تعبیر قرآنیِ مخلقه ـ که به معنای ایجاد چیزی با کیفیتی خاص و خصوصیاتی معین است ـ خود نوعي رازگویی و اعجاز علمی است.
نتیجه: از مجموع نظرات استفاده می شود که «مخلقه و غیرمخلقه» صفت «مضغه» است، به این معنی كه در برخی از اقسام مضغه، مقدرات و کیفیت خصوصیات کامل است و در اقسام دیگر کامل نیست. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن/ 500) و این خود یکی از شگفتی های قرآن به شمار می آید.

 

7. مرحله تشکیل استخوان و گوشت

قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه= گوشت جویده» به مرحله دیگری اشاره مي كند و مي فرمايد:
(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً)؛ «و گوشت جويده شده را به صورت استخوان هايى آفريديم و بر استخوان ها گوشتى پوشانديم». (مؤمنون/14)
برای آشنايي بهتر با مرحله استخوان بندی جنین، لازم است مرحله پوشاندن گوشت نیز توضيح داده شود.
آیه بالا بیانگر آن است که نخست استخوان تشکیل مي شود، بعد گوشت روی آن قرار مي گيرد.
در سومین هفته رشد جنین، لایه های سه گانه اکتودرم، مزودرم و اندودرم تشکیل می شود. از لایه اکتودرم، اعضا و ساختمان هايی که در ارتباط با دنیای خارج باقی می مانند، ایجاد می گردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش حس، گوش، بینی، چشم و... .
از لایه مزودرمی اعضای سکتروم (غضروف و استخوان)، دستگاه ادراری و تناسلی و... به وجود می آید.
از لایه اندودرمی هم، دستگاه معدی، روده ای، تنفسی، مثانه و... ساخته می شود.
با توجه به این مطالب، غضروف و استخوان ها از لایه میانی ـ مزودرم ـ تشکیل می شود که به وسیله دو لایه دیگر ـ اکتودرم و اندودرم ـ پوشیده شده اند که از آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد و... ساخته می شود. هم چنین ساخته شدن سلول هایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان می شود از هفته چهارم بارداری شروع می شود، اما سلول های ماهیچه ای پس از آن ساخته می شود. (ر.ک: لانگمن، توماس، رویان شناسی پزشکی، ترجمه دکتر بهادری و شکور/ 57).
گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروف ها و استخوان ها را تشکیل می دهد، پس بهتر است با غضروف و استخوان سازی آن آشنا شویم.
«غضروف» نوعی بافت همبند است که به علت ويژگي ارتجاعی فشار زیادی را مي تواند تحمل کند و از بافت های نرم بدن نيز پشتیبانی به عمل آورد.
هر غضروف ماده ای بنیادی دارد که در ساختمان آن مقدار زیادی (حدود 70 درصد) آب به کار رفته است. این ماده بنیادی می تواند در آب جوش حل شود و ماده ای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفید مایل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغییرهاي متابولیک، می تواند به رنگ زرد باشد.
غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر می شود و در قسمت هایی که می خواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، بنابراین استخوان سازی به دو صورت انجام می پذیرد:
1. استخوان سازی داخل غشایی؛ 2. استخوان سازی داخل غضروفی.
استخوانی که به گونه ابتدایی در بدن جنین تشکیل می شود، به طور موقت و به تمامي از نوع نابالغ یا اولیه است. بافت استخوانی جنین پس از تولد به تدریج از بین مي رود و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل می گردد.
نکته جالب در بافت استخوانی این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد: استخوان سازی و تخریب استخوان (ر.ک: کریمی یزدی، حسن، شگفتی پزشکی در قرآن کریم/47 ـ 41).
در نتیجه با توجه به مطالب علمی می توان گفت که: سلول های غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلول های ماهیچه ای و پوستی پدید می آیند. پس سلول های استخوانی و غضروفی با دو لایه دیگر جنین (اکتودرم و اندردرم) پوشیده مي شوند و سلول های ماهیچه ای و پوستی روی آن ها را مانند لباس می پوشانند. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن،2/513 ـ 506؛ شریف، عدنان، من علم طب القرآن/59؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 14/212؛ دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/89) این یافته های علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد.

ب. اعضای بدن انسان در قرآن

 

1. گوش و چشم

حس شنوایی و بینایی، دو رکن اساسی معرفت و تفکر است. سخن گفتن بر مبنای شنیدن و تصور اشیاء بر اساس مشاهده است، لذا گوش و چشم اهمیت ویژه ای براي بدن دارند.
قرآن کریم نوزده مرتبه به مسأله شنیدن و دیدن اشاره دارد. در بعضی از این آیات، پس از مراحل اولیه نطفه، به سمع و بصر اشاره مي كند: (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً)؛ «در حقيقت، ما انسان را از آب اندك سيّال مخلوط آفريديم، در حالى كه او را مى آزماييم و او را شنوا و بينا قرار داديم». (انسان/2) در بعضی از آیات اين دو را پس از مرحله دمیدن روح (سجده/ 9) و در سوره نحل آیه 78، بعد از تولد بیان مي كند. گاهي هم شنيدن و ديدن را به صورت مطلق مي آورد، مانند: (احقاف/26 و مؤمنون/78)
قرآن از میان تمام حواس به گوش، چشم و فؤادِ به معنای خرد و عقل ـ که البته از موضوع بحث ما خارج مي باشد ـ تکیه دارد، چون گوش و چشم مهم ترین حس ظاهری انسان است که رابطه نیرومندی میان او و جهان خارج برقرار می سازد. گوش صداها را درک می کند و تعلیم و تربیت به وسیله آن انجام می گیرد. چشم وسیله دیدن جهان خارج و صحنه های مختلف عالم است و نیروی خرد مهم ترین حس باطنی است و اگر از آدمی گرفته شود، ارزش او تا حد یک مشت سنگ و خاک سقوط می کند. (ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 17/129ـ 128).

 

پیدایش اولیه چشم و گوش

به اعتقاد دانشمندان رویان شناسی، نخستین نشانه رشد گوش را می توان در یک رویان تقریباً بيست و دو روزه به صورت ضخیم شدن اکتودرم سطحی در هر طرف رومبانسفال پیدا کرد و در هفته چهارم گوش داخلی از اکتودرم سطحی جدا می گردد. (لانگمن، توماس، رویان شناسی/382 ـ 393).
در رویان بيست و دو روزه، چشم در حال رشد به صورت یک زوج ناودان کم عمق در هر طرف فرورفتگی مغز قدامی ظاهر می شود. در انتهای هفته چهارم رشد، به صورت یک جفت حباب های بینايی در هر طرف مغز قدامی رشد می کند. (لانگمن، توماس، رویان شناسی/ 404).
حس شنوایی در جنین پيش از بینایی فعال می شود. اکنون ثابت شده است که جنین پيش از بینایی حس شنوایی دارد. دانشمندان با ارسال فرکانس های صوتی به سوي یک زن باردار که آخرین روزهای بارداری را می گذراند، مشاهده کردند که جنین با انجام حرکاتی به این اصوات پاسخ می دهد. در صورتی که قبل از تولد، توان دیدن را ندارد و نخستین صدايي که گوش هايش را نوازش می دهد، صدای قلب مادر است. (دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/9 ـ 57) شاید يك دلیل تقدم واژه «سمع= شنیدن» بر «بصر= دیدن» در قرآن این است که:
1) حسّ شنوایی در جنین قبل از بینایی فعال می شود؛
2) فراگیری تکلم در درجه اوّل از راه شنوایی انجام می پذیرد؛
3) چشم تنها وظیفه بینايی را به عهده دارد، (نوزاد بعد از 15 روز از تولد تاریکی و روشنايی را تشخیص می دهد) اما گوش علاوه بر آنکه مسئول شنوایی است، بايد تعادل را نیز حفظ كند. (دیاب، عبد الحمید وقرقوز، طب در قرآن/58 ـ 57؛ ر.ک: رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن،1/537 ـ 529).
نکته جالب اين كه واژه سمع در قرآن مفرد، ولی واژه «ابصار» جمع آمده است، يعني در آن واحد گوش انسان یک شنوایی دارد ولی چشم می تواند در يك لحظه چند چیز را ببیند.

 

رابطه غم و کوری

قرآن هنگام داستان فراق حضرت یعقوب(ع) از یوسف(ع) اشاره می کند که از شدت ناراحتي و گريه، بينايي اش را از دست داد: (وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم)؛ (یوسف/ 84) «و (يعقوب) از آن (فرزند)ان روى برتافت و گفت: «اى دريغا بر يوسف!» و دو چشم او از اندوه سفيد شد؛ و [لى] وى خشم شديد (خود) را فرو برد».
سفید شدن چشم به معنای سفید شدن سیاهی چشم و کوری و نابودي حس بينايي است، هر چند این کلمه گاه به کاهش توان بینایی نیز می آید، اما از آیه 93 همین سوره ـ پیراهن مرا ببرید و به روی صورت پدرم بیندازید، بینا می شود ـ معلوم می شود سفیدی چشم به معنای کوری است. (علامه طباطبایی، محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن،11/363).
سفیدی مردمک چشم بيشتر به معنی کبودی (Glucome) به کار می رود، زیرا قرنيه طبیعی، شفاف و بی رنگ است و هنگام کبودی، در بعضی مراحل بزرگ مي شود و به رنگ تیره متمایل به سفید درمی آید. عرب ها به کسی که دچار این بیماری باشد می گویند: «ان فی عینه بیاضاً؛ چشمش سفیدی (لک) دارد». از نظر علمی ثابت شده است که سفیدی مردمک چشم در اثر ایجاد تغییراتی در رگ های خونی چشم، به دلایل مختلف از جمله ناراحتی های روانی و عصبی، به وجود می آید. فشار خون بر اثر غم و اندوه بالا می رود و سبب سفیدی و کوری چشم می شود. (دیاب عبد الحمید و قرقوز، طب در قرآن/ 63).
این اشاره های قرآنی به گوش و چشم از شگفتی ها و اعجاز علمی آيات پرده بر می دارد که می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) 17 مرتبه واژه «سمع» بر «بصر» مقدم شده است و رویان شناسان معتقدند دستگاه شنوایی جنین زودتر از بینايی او شکل می گیرد؛
ب) مفرد بودن «سمع» و جمع بودن «ابصار» به این معناست که در زمان واحد، حس شنوایی یک صدا را می شنود ولی حس بینایی چند شيء را می تواند مشاهده کند؛
ج) قرآن در بیان داستان حضرت یوسف(ع) ناراحتی و گریه را با سفیدی چشم و کوری در ارتباط می داند و اين با یافته های چشم پزشکی مطابقت دارد.

 

2. پوست و احساس درد

پوست از هفته سوم تشكيل جنین، شروع به شكل گيري مي كند و در هفته بيست و ششم کامل می گردد. (زمانیان، کلیات پزشکی/85) خداوند در چند آیه این گونه به پوست انسان اشاره[3] می فرماید: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيماً)؛ (نساء/ 56) «به راستى كسانى كه به آيات ما كفر ورزيدند، آنان را در آينده به آتشى وارد مى كنيم (و مى سوزانيم) كه هر گاه پوست هايشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد)، پوست هايى غير از آنها بر جايش نهيم، تا عذاب (الهى) را بچشند؛ به درستى كه خدا، شكست ناپذير فرزانه است».
آیه، سوزناک بودن عذاب جهنم را ترسیم مي كند و احساس درد سوختگی را به پوست نسبت می دهد و می فرماید: «در جهنم پوست بدنشان را می سوزانیم».[4] اين سوال مطرح است كه چه رابطه ای بین پوست بدن و سوختگی وجود دارد و چرا خداوند نفرمود گوشت بدن را می سوزانیم.
براي رسيدن به پاسخ دقيق لازم است، مشخصات ساختمان و کاربردهای پوست را بشناسيم تا با رابطه آن دو بهتر آشنا شويم.

 

2. پوست

حس لامسه یکی از حواس پنج گانه[5] است. محل اين حس، پوست بدن می باشد و گستره پوست بدن به 6/1 متر مي رسد که از سه قشر تشکیل شده است: قشر سطحی پوست: قشر چرمی؛ قشر زیر جلدی و نسج چربی آن (ر.ك: يزدي، مرتضی، دانستني هاي پزشكي/109-110؛ زمانیان، كليات پزشكي/89ـ 85).

 

احساس درد سوختگی

حس گرما و سرما هر کدام به وسیله رشته های عصبی جداگانه به مراکز مربوطه منتقل می شوند. در قشر سطحی و عمیق پوست، سلول های مخصوص درک سرما (نقاط سرما) و سلول های درک گرما (نقاط گرما) وجود دارند. اعضای درونی، چنین سلول هايی ندارند، لذا سرما و گرما را حس نمی کنند.
انشعابات اعصاب حس درد به قشر سطحی پوست ختم می شود. نوک انشعابات را نقاط درد می نامند. یک سانتی متر مربع پوست، 50 تا 200 نقطه درد دارد که حس درد را با مواد شیمیایی منتقل می کند. حرارت شدید موجب مرگ سلول ها می شود و مرگ آن ها باعث ترشح ماده ای مخصوص می گردد و منتهی الیه انشعابات عصبی ـ حسی درد را تحریک می کند. (یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/173 ـ 172).
زخم های سوختگی بسیار دردناک است و بازسازي بافت هاي سوخته زماني طولاني مي طلبد. سوختگی به چند درجه (قرمزی، تاول، مرگ همه قشرهای پوست و مرگ پوست و نسوج عمیق تر و تبدیل به زغال) تقسیم مي شود. اگر بیش از یک دوم تا یک سوم سطح بدن بسوزد، مرگ حتمی است، چون آلبومین پوست مي سوزد و تجزیه مي شود، مواد سمی و زیان آوری تولید می گردد که جذب بدن شده و آن را مسموم می سازد. (یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/ 367 و 399).
پوست عضوی پوشیده از بافت های عصبی است که اطلاعات حسی را به وسیله پایانه های آزاد عصبی به مغز می فرستد، لذا اوج احساس درد، سرما و گرما در پوست می باشد، نه گوشت و استخوان، مثلاً هنگام تزریق آمپول در ابتدا احساس درد را درک می كنيم و هر چه سوزن به داخل گوشت رانده شود، درد کمتری را حس می کنیم، بدین ترتیب مشاهده می کنیم که قرآن در 14 قرن گذشته، پوست را مهم ترین عضو ناقل درد معرفی مي كند و سوختگی را مهم ترین تحريک کننده اعصاب گرماگیر بدن ـ که در پوست قرار دارد ـ مي داند. با توجه به عدم آگاهی مردم در آن زمان و در قرن هاي بعد به این مسأله علمی، می توان آن را از معجزات علمی قرآن نامید.

 

تنفس پوستی

پوست وظايف مهمي دارد، مانند: دخالت در تنظیم درجه حرارت بدن و تنفس پوستی؛جذب اکسیژن1% تا 9/1 و 7/2% دفع CO2 و ترشح مواد سمی خورده شده از راه غدد عرق[6] ؛ خواص بیوشیمیایی؛ سنتز ویتامین D در اثر نور خورشید و... كه همه آنها در فضای باز پوستی و زمانی است که اکسیژن به صورت آزاد جذب شود. (زمانیان، کلیات پزشکی/85).
نکته جالب اين كه خداوند در باره داستان اصحاب کهف و خواب بسیار طولانی آنان می فرماید: (وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ)؛ (کهف/ 18) «و آنان را به سمت راست و سمت چپ مى گردانديم».
امروزه یکی از مشکلات پزشکان در بیمارستان ها، زخم بسترهای ناشی از بي تحرکي برخی از بیماران شکستگی های لگن، ستون فقرات، فلج و بیهوشی طولانی مدت و... است. آن ها برای مدت طولانی در یک جا ثابت می مانند که این کار سبب مرگ سلول های پوستی می شود که لازم است برای جلو گیری از این کار هر چند ساعت يك بار این بیماران را به راست یا چپ برگردانند تا تنفس پوستی و جذب اکسیژن و حیات سلول ها تجدید شود. (دیاب عبدالحمید وقرقوز، طب در قرآن/62؛ برای آگاهی بیشتر ر.ك: وینگیت، پیتر، کتابهای دانش نامه پزشکی/599؛ حاجبی، محمدحسین، پزشکان خودتان باشید/341؛ لانگمن، توماس، رویان پزشکی لانگمن/405).
شاید یکی از حکمت های گرداندن اصحاب کهف به چپ و راست همین باشد، هرچند خواب طولانی آن ها از معجزات خدا و برخاسته از قدرت فرابشري است.

 

3. نیاز انسان به اکسیژن

یکی از مسائلی را که قرآن در قالب تشبیه آن را بيان كرده است «نبود اکسیژن در آسمان» است. خداوند در ضمن تشبیهی حال افراد گمراه را این گونه بیان می کند (فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ)؛ (انعام/ 125) «و هر كس را كه خدا بخواهد راهنماييش كند، سينه اش را براى (پذيرش) اسلام مى گشايد و هركس را كه بخواهد (بخاطر اعمالش) در گمراهى اش وا نهد، سينه اش را تنگِ تنگ مى كند، گويا مى خواهد در آسمان بالا برود... ».
واژه «صدر» به معنی «سینه» و «شرح» به معنی «گشاده ساختن» و «حرج» به معنای «تنگی فوق العاده و محدودیت شدید» است.
در آیه فوق تشبیه لطیفی به کار رفته است. اين سوال مطرح است كه چرا خدا تنگی سینه را به کسی که به سوي آسمان می رود، تشبیه کرد؟ و آسمان چه ویژگی ای دارد که به تنگی سینه و نفس می انجامد؟

 

نیاز بدن به اکسیژن

بافت های زنده بدن برای تداوم حیات به یک منبع انرژی نیاز دارند و آن محصول سوخت قند و نشاسته (چربی یا پروتئین) یعنی آمیخته شدن سوخت با اکسیژن است. این نیاز به گونه ای است که انسان در شبانه روز 11 متر مکعب یعنی14 کیلوگرم هوا لازم دارد. ( مکارم شیرازی، ناصر، در جستجوی خدا/87).
سوختن چربی در آتش و در بدن گرما تولید می کند. هر فرد عادی در حال استراحت کامل به حدود يكصد و دو کالری در دقیقه نیازمند است و برای تولید آن باید دويست و پنجاه سی سی اکسیژن به کار ببرد. انسان در حال استراحت حدود 75/3 لیتر هوا را در دقیقه با عمل دم به درون ریه ها می برد. این مقدار هوا حاوی هفتصد و پنجاه سی سی اکسیژن است که 3/1 آن برای تولید کالری به کار می رود. اين نياز در حین تنفس عمیق و سریع به حدود پانزده برابر افزايش مي يابد.
هوایی که به ریه ها داخل می شود 78% ازت، 21% اکسیژن و مقدار ناچیزی (03/0) گاز کربنیک دارد که به وسیله موهای دهلیز بینی و مژک های سلول های سطحی مخاط مجاری تنفسی تصفیه می شود. (ر.ک: یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/159ـ 156).
فرو بردن نفس به وسیله انقباض عضلات تنفسی است. اين عضله ها قفسه سینه را گشاد می کنند. بیرون دادن نفس نيز نتیجه برگشت این عضلات به حال استراحت و تنگ شدن قفسه سینه می باشد. تعداد تنفس براساس جثه حیوان است، مثلاً موش در هر دقیقه 150 مرتبه، نوزاد 40 مرتبه و انسان بالغ 16 مرتبه نفس می کشد. (یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/159ـ 156).

 

کمبود اکسیژن در ارتفاعات

اکسیژن، 21% هوای سطح زمین را تشکیل می دهد. هوا در ارتفاع 67 مایلی از اکسیژن خالی است و انسان در ارتفاع 4 هزار متری به تنگی نفس، سستي، سر درد و تهوع دچار می شود. در ارتفاع 6 هزار متری و بالاتر به واسطه کمبود اکسیژن و نرسیدن مقدار لازم اکسیژن به سلول های مغز، از هوش می رود (یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی/365) و می میرد.
«تورشیلی» اولین کسی بود که فشار جو را کشف کرد. وی میزان این فشار را معادل فشار عمود هوای دور کره زمین بر یک سانتی مترمربع از آن تخمین زد که معادل فشار عمودی از جیوه به طول 76 سانتی متر است. هرچه از سطح زمین بالاتر رویم، از میزان این فشار کاسته می شود و باعث ایجاد اختلال در رسیدن هوا از راه ریه ها به خون می گردد. از طرفی کاهش فشار هوا باعث انبساط گازهای موجود در معده و امعاء مي شود و در پي آن دیافراگم به طرف بالا می رود و موجب ایجاد نارسایی در کار انبساط ریه ها و تنفس می گردد. (ر.ک: دکتر دیاب عبدالحمید و قرقوز، به طب درقرآن/19ـ 18).
نتيجه: نبود اکسیژن در آسمان در قرون اخیر کشف شد، اما قرآن چهارده قرن پيش در قالب تشبیه به آن اشاره كرده است و اين از معجزات قرآن است

 

4. رابطه تولید مثل و استخوان

قرآن از زبان حضرت زکریا این گونه می فرماید: (قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً)؛ (مریم/4ـ5) «گفت: «پروردگارا! به راستى من استخوانم سست گرديده و از جهت پيرى، (موى) سر شعله ور شده (و سفيد گشته است.) و پروردگارا! (من) به سبب خواندن تو در (زحمت و) بدبختى نبوده ام. و در حقيقت، من بعد از خودم از بستگانم ترسانم در حالى كه زنم نازاست؛ پس از جانب خود سرپرستىِ (فرزندى) را به من ببخش».
خداوند به او بشارت پسری به نام یحیی را داد. زکریا(ع) پرسيد: پروردگارا! چگونه من صاحب فرزند خواهم شد، با اينكه همسرم نازاست و خودم نیز از شدت پیری از كار افتاده ام!» (مریم/ 8)
واژه «وهن»، به معنی ضعف و كاهش نیرو است. زکریا ضعف خود را به استخوان هایش نسبت داد، چون پایه هستی آدمی، استخوان است و انسان در تمام حرکت ها و سکون هایش به آن تكيه دارد. (علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 14/9) علاوه بر آن، در زمان پیری فعالیت بخش تخریبی استخوان بيشتر و قدرت خون سازی آن كم مي شود و در نتیجه تولید مثل که استخوان دخالت مستقیم در آن دارد، كاهش مي يابد، لذا در سنین پیری پوکی استخوان افزایش می یابد. اين عارضه در زنان یائسه به علت نبود هورمون های جنسی بیش تر است. (مجله دانشمند، س43، ش 506، ص61).
بنابراین آیه فوق را می توان یکی از معجزات علمی قرآن نامید، زيرا قرن ها قبل، ارتباط استخوان و تولید مثل را بیان کرده است.
جمع بندی: قرآن به مسئله آناتومی و فیزیولوژی بدن اشاره کرده اما نه به عنوان هدف اصلی. اشارات قرآن به مسائل طبی نشان از آن دارد که مخاطبان عصر نزول اطلاع چندانی از آن نداشتند، تا جایی که سال ها و حتی قرن ها بعد اسرار آن آشکار شده است و اعجاز بودن آن را اثبات می کند.

منابع

1.قرآن کریم.
2.نهج البلاغه، امام علی(ع)، ترجمه محمد دشتی ، انتشارات مشهور، قم ،1379، چاپ اول.
3.آلدومیدی، علوم اسلامی و نقش آن در تحولات علمی جهان، ترجمه محمد رضا شجاعی، رضوی و علوی، مشهد، انتشارات قدس رضوی، 1371.
4.ابن سينا، قانون حلب، ترجمه عبدالرحمن شرفكندي، تهران، سروش، 1370، چاپ اول.
5.ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارالفکر،1990م، چاپ اول.
6.احمدی، مهدی، قرآن در قرآن، قم، اشراق، 1374 ﻫ.ش، چاپ اول.
7.ادوارد براون، طب اسلامی، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه و نشر کتاب، تهران، 1337، چاپ اول.
8.ادیب، محمد حسین، کتاب پزشکی قانونی، تهران، شرکت سهامی چهر، بی تا، چ چهارم.
9.اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، ترجمه غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی تا.
10. اعرابی، بیژن، آن سوی اغماء، نشرفارس، تهران، 1372، چاپ اول.
11. امینی، ابراهیم، وحی در ادیان آسمانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
12. اهتمام، احمد، فلسفه احکام، اصفهان، اسلام، 1344 ش.
13. بسام دفضع، الکون و الانسان بین اسلام و القرآن، مطبعة الشام، بی تا، بی جا.
14. بوکائی، موریس، مقایسه ای بین تورات انجیل و قرآن و علم، ترجمه ذبیح الله دبیر، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1365.
15. بی آزار شیرازی، عبدالکریم، طب روحانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ دوم.
16. ــــــــــــــــــــــــ ، قرآن و طبیعت، بی جا، بی تا، چاپ دوم.
17. ــــــــــــــــــــــــ ، گذشته و آینده، قم، انتشارات طباطبایی، 1349 ش، چاپ دوم.
18. بیضوضی، عباس، کلیات پزشکی، همدان، دانشگاه علوم پزشکی، 1377، چاپ اول.
19. پاکنژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، تهران، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، 1363، چاپ اول.
20. پیتر وینگیت، دانش نامه پزشکی، ترجمه معزی متین، تهران، نشر مرکز، 1373.
21. تقی زاده، سید حسن، تاریخ علوم در اسلام، تهران، فردوسی، 1379.
22. توماس لانگمن، رویان شناسی، ترجمه دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چاپ ششم.
23. حاجبی، محمد حسین، پزشکان خودتان باشید، تهران، نشر ثالث، 1378،چ اول.
24. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، تصحیح ربانی شیرازی، فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ هفتم.
25. الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، قم، المطبعة العلمیه، 1383 ق.
26. دانیل، ج و وگان، کلیات چشم پزشکی، ترجمه محسن ارجمند، تهران، انتشارات ارجمند، 1372، چاپ اول.
27. دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغی، تهران، انتشارات حفظی، بی تا.
28. ديباجي، ابراهيم، ابن سينا، تهران، اميركبير، چ اول، 1364.
29. راغب اصفهانی، ابوالقاسم، الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبة الرضویه، 1332 ش.
30. رجحان، محمد صادق، بافت شناسی انسانی پایه، تهران، انتشارات چهره، 1370، چاپ دهم.
31. رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رشت، مبین، 1382، چاپ چهارم.
32. ــــــــــــــــــــــــ ، درآمدی بر تفسیرعلمی قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1365، چاپ اول.
33. رضايی، حسن رضا، آموزه های تندرستی در قرآن، قم، عطرآگین، 1384، چاپ اول.
34. ----------، قرآن و فرهنگ زمانه، قم، مرکز مطالعات و پژوهش های حوزه علمیه، 1383، چاپ اول.
35. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، امیرکبیر، تهران، 1380.
36. زمانی، مصطفی، پیشگویی های علمی قرآن، قم، پیام اسلام، 1350ش.
37. زمردیان، احمد، حقیقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376، چاپ پنجم.
38. سبحانی جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، قم، موسسه تحقیقاتی امام صادق(ع)، 1377، چاپ دوم.
39. سحابی، یدالله، خلقت انسان، تهران، شرکت سحامی،1351 ش، چاپ دوازدهم.
40. سرمدی، محمد تقی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان، 12 ج، انتشارات سرمدی.
41. سیاح، احمد، المنجد، تهران، انتشارات اسلام، ج 18، 1375 ش.
42. سیریل، الگود، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه، باهر فرقانی، تهران، امیرکبیر.
43. شریعتی، محمد باقر، معاد در نگاه وحی و فلسفه، دانشگاه تهران، 1363، چاپ اول.
44. شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، بیروت، دار علم ملابین، 1995م، چاپ دوم.
45. شیرازی، احمد امین، اسلام پزشک بی دارو، قم، انتشارات اسلامی، 1375، چاپ هفتم.
46. شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، میهن بي تا، بي جا.
47. صرفی، محمد تقی، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان، تهران، نشر برگزیده، 1374، چاپ اول.
48. طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، ترجمه نوری همدانی، قم، بنیاد علمی و فکری علامه، 1366.
49. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، مکتبة الاسلامیه،1395 ق، چاپ پنجم.
50. علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1385 ه‍ . ق.
51. فؤاد، سزگین، تاریخ نگارش های عربی، پزشکی، تهران، 1380.
52. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
53. کالین، انان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران، 1366.
54. کامیل فلامویان، مرگ و اسرار آن، ترجمه بهنام حجابیان، تهران، نشر فرهنگی مشرق، 1373، چاپ اول.
55. کریمی یزدی، حسن، شگفتی های پزشکی در قرآن.
56. کارل، الکیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.
57. لارنس، طب اطفال، ترجمه از ایرج در دشتی و ایوب خدادادی، تهران چاپ اطلاعات، تهران، 1341.
58. مجله پژوهش حوزه، س پنجم، ش 18 ـ 17 (طب و دین) قم، معاونت پژوهشی حوزه علمیه.
59. مرعشي، محمود، ابن سينا، قم، نبوغ، 1341، چاپ اول.
60. مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش.
61. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1371.
62. معتمدی، غلامحسین، انسان و مرگ، نشر مرکز، تهران، 1372، چاپ اول.
63. معرفت، محمد هادی، آموزش علوم قرآن، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1371، چاپ اول.
64. -------------- التمهید، قم، انتشارات التمهید، 1377 ش.
65. مقالات همایش نقش دین در بهداشت روان، تهران، دانشگاه علوم پزشکی، 1376.
66. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، جامعه مدرسین،1377، چاپ پنجم.
67. --------------، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ پنجم.
68. -------------، در جستجوی خدا، قم، انتشارات نسل جوان.
69. نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگیز قرآن، نشر سبحان، تهران.
70. نجم آبادی، محمود، تاریخ طب ایران پس از اسلام، دانشگاه تهران، 1366ش.
71. ------------، دوران تالیف، تصنیف کتب طبی در تمدن اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، 1375 ﻫ.ش.
72. نورانی، مصطفی، بهداشت اسلامی، قم، مکتب اهل بیت،1369، چاپ اول.
73. نوری، محمد رضا، تغذیه در قرآن، مشهد، انتشارات واقفی، 1377، چاپ اول.
74. نیکبخت نصر آبادی، علی رضا، استعانت از قرآن کریم در شفای جسمانی، تهران، نشر قبله، 1378، چاپ اول.
75. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران، تهران، وزارت امور خارجه، 1382، چاپ اول.
76. یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی، تهران ، 3 ج،1343.

پيوست ها

[1] لازم به ذكر است كه احتمالات ديگري درباره «علق» وجود دارد از جمله: بعضي علق را به معناي نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) معنا كرده اند (مطالب شگفت انگيز قرآن/ 99). بعضي ديگر به معناي موجود صاحب علاقه ـ اشاره به روح اجتماعي انسان ـ تفسير كرده اند و عده اي هم اشاره داشته اند به گل حضرت آدم(ع) كه حالت چسبندگي دارد. (ر.ك: دكتر رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن/ 487 ـ 481)
[2] حضرت آيت الله معرفت بعد از پذيرفتن اين نظريه كه «علق خون بسته است»، مي گويد: علقه در روز هفتم به جداره رحم مي چسبد (التمهيد، 6/82).
[3] در سوره زمر آیه 23 به لرزش پوست به واسطه ترس، در سوره حج آیه 20 به سوزاندن پوست و ذوب کردن بدن و در سوره فصلت آیه 20 الی 22 به پوست به عنوان یکی از شاهدان روز قیامت اشاره شده است.
[4] واژه «جلد» به معنی پوست بدن است، اعم از آنکه پوست انسان باشد یا حیوان. در قرآن تازیانه را «جلد» می گویند، چون تازیانه به پوست بدن انسان برخورد مي كند و بدن احساس درد می نمايد، مانند سوره نور، آیه 2 که می فرماید: (الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ)؛ «زن زناكار و مرد زناكار، هر يك از آن دو را صد ضربه تازيانه بزنيد». (قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، ذیل ماده «جلد»).
[5] حواس پنج گانه عبارتند از: حس لامسه، شامه (بویایی)، ذائقه (چشیدنی)، سامعه و حس تعادل (شنیدنی)، حس باصره (دیدنی)
[6] زیر بشره پوست 5 تا 15 میلیون غده عرق وجود دارد که به وسیله تبخیر و تعريق، حرارت اضافه بدن را دفع می کند.
* . ams1362@gmail.comاین آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید.
* . Hasanrezaee1351@gmail.comاین آدرس ایمیل در مقابل هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن نیاز به فعال کردن جاوا اسکریپت دارید.
شنبه 25 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز قرآن/ علمى: اثبات وحيانى‌بودن قرآن ازراه كشف دقايق علمى ناشناخته در عصر نزول و پس از آن

يكى از ابعاد اعجاز قرآن، بعد علمى آن است. مقصود از علم* در اينجا علوم تجربى، اعم از علوم طبيعى، مانند فيزيك، شيمى، زيست‌شناسى، و علوم انسانى، مانند جامعه‌شناسى است; يعنى علومى كه براساس روش مشاهده و تجربه حسّى پايه‌گذارى شده و در برابر علوم عقلى، نقلى و شهودى است.
مراد از اعجاز علمى قرآن وجود آياتى در آن است كه نوعى رازگويى علمى است; يعنى مطلبى علمى را كه قبل از نزول آيه، كسى از آن اطلاع نداشته، بيان مى‌كند و ممكن است مدتها بعد از نزول، ازسوى دانشمندان علوم تجربى كشف‌شود; اين مطلب علمى به‌گونه‌اى است كه با وسايل عادىِ بشر عصر نزول، قابل فهم و بيان نبوده‌است.
مبحث اعجاز علمى قرآن از جهتى زير مجموعه بحث اعجاز قرآن و از منظر ديگر زير مجموعه تفسير علمى آن است، ازاين‌رو با مبانى اتخاذ شده در تفسير علمى قرآن ارتباطى وثيق دارد و در آنجا روشن مى‌شود كه هدف اصلى قرآن، هدايت انسان به سوى خداست و اشارات علمى آن از اهداف فرعى است كه در راه خداشناسى و معادشناسى از آنها استفاده مى‌شود (مثلا نك: آيات 2‌ـ‌4 رعد/13; 190 آل‌عمران/3; 5‌ـ‌8 طارق/ 86; 54 حجّ/22) و موجب تحريك حسّ كنجكاوى بشر و توجه او به دانش و رشد علوم در بين مسلمانان شده‌است.
نيز در مبحث تفسير علمى، روشن مى‌گردد كه ظواهر قرآن همه علوم بشرى را برنمى‌تابد تا از آن قابل استخراج باشد. از طرفى تحميل نظريه‌هاى علمى نيز بر قرآن جايز نيست، بلكه نوعى تفسير به رأى و حرام است، بنابراين، فقط مى‌توانيم از شيوه استخدام علوم در فهم و تفسير بهتر آيات قرآن استفاده كنيم. اين مطلب در برخى موارد، اعجاز علمى قرآن را نيز ثابت مى‌كند.
در مبحث تفسير علمى، باز بيان مى‌شود كه مفسر نمى‌تواند قرآن را بر هر نظريه علمى تطبيق كند و قرآن را تابع علوم متغير سازد، بلكه در تفسير و اعجاز علمى از علوم قطعى تجربى، يعنى گزاره‌هاى علمى كه به حد بداهت حسّى رسيده باشد، مانند نيروى جاذبه، يا به وسيله دليل عقلى‌پشتيبانى گردد، استفاده مى‌شود.[1]
تفسير علمى قرآن، هرچند از قرن چهارم و پنجم هجرى قمرى در آثار مكتوب بوعلى سينا ديده مى‌شود[2] و با فراز و نشيبهايى تا قرن حاضر ادامه يافته است; امّا بحث اعجاز علمى قرآن كه برگرفته از تفسير علمى است، تنها در قرن حاضر مورد توجه مسلمانان و غير مسلمانان قرار گرفته است. برخى از كتابهاى تأليف شده در اين باره عبارت است از: معجزات القرآن فى وصف الكائنات و‌الاعجاز و‌الطب الحديث عبدالعزيز اسماعيل، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى يداللّه نيازمند شيرازى، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر سيد رضا پاك نژاد، الاسلام و الهيئه هبة الدين شهرستانى، الاعجاز العلمى فى القرآن الكريم سامى محمدعلى، الاعجاز العلمى فى الاسلام محمّد كامل عبدالصمد، القرآن و العلم الحديث، الاعجاز العددى للقرآن الكريم، اللّه و العلم الحديث، اسرار و عجب و من الآيات العلميه عبدالرزاق نوفل والقرآن و العلم و القرآن والطب احمد محمّد سليمان. در اين ميان برخى تفاسير معاصر نيز به‌صورت گسترده به موارد اعجاز علمى قرآن اشاره كرده‌اند; همچون تفسير نمونه، طنطاوى و‌...‌.
در ميان خاورشناسان، موريس بوكاى در كتاب مقايسه‌اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم از كسانى است كه رويكردى مثبت به اشارات علمى قرآن داشته و در برخى موارد به صراحت اذعان كرده كه قرآن مطالبى علمى را بيان مى‌كند كه تا قرنها بعد براى انسان ناشناخته بوده است.[3]
پرسش اساسى كه مخالفان اعجاز قرآن مطرح كرده‌اند آن است كه آيا انطباق آيات قرآن بر يافته‌هاى علوم تجربى، اعجاز علمى قرآن را ثابت‌مى‌كند؟ برخى گفته‌اند: در اين ملازمه چند‌اشكال وجود دارد:
1. اين بعد اعجاز قرآن را فقط اهل علم و متخصصان علوم تجربى در مى‌يابند، درحالى‌كه قرآن براى همه افراد معجزه است.
2. تحدّى قرآن درباره هر يك از سوره‌هاى آن است، درحالى‌كه مطالب و اشارات علمى آن در همه سوره‌ها وجود ندارد.
3. بحث اعجاز قرآن با علم تفسير درهم‌آميخته شده است، چون هدف علم تفسير بيان معانى الفاظ و جملات، و هدف اعجاز، دليل‌آوردن بر صدق سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.
4. مطابقت برخى مطالب علمى قرآن با اكتشافات جديد، ثابت مى‌كند كه قرآن را انسانى عادى بيان نكرده، بلكه از طرف خداى داناى به حقايق نازل شده است; ولى اين مطلب اعجاز قرآن را ثابت نمى‌كند، چون تورات و انجيل اصلى هم از طرف خدا نازل شده‌اند; ولى معجزه نبودند. اعجاز قرآن درباره اعجاز بيانى و ادبى آن است كه كسى مثل آن را نمى‌تواند بياورد.[4]
برخى محققان با پذيرش اين نكته كه انطباق قرآن با علوم تجربى اعجاز علمى قرآن را ثابت مى‌كند، به اشكالات وى پاسخ داده‌اند كه اشكال نخست به ابعاد ديگر اعجاز قرآن نيز وارد است; براى مثال، اعجاز ادبى قرآن را تنها افراد اديب و متخصص به خوبى ادراك مى‌كنند و مردم عادى و غير عرب متوجه آن نمى‌شوند; ولى دليل بى‌اعتبار بودن اعجاز ادبى يا علمى قرآن نيست.
اشكال دوم را اين گونه پاسخ داده‌اند كه مدعيان اعجاز علمى، آن را براى يكايك سوره‌هاى قرآن ثابت نمى‌دانند، بلكه مى‌گويند: اعجاز قرآن جهات مختلف (ادبى، علمى، قوانين عالى و‌...) دارد و لازم نيست هر سوره آن از همه جهات معجزه باشد، بلكه از يك جهت هم كه معجزه باشد كافى است و تحدّى قرآن صحيح است، بنابراين، اگر اعجاز علمى تنها در برخى سوره ها تحقق يافت زيانى به تحدّى نمى‌زند.
در مورد اشكال سوم گفته‌اند: گاه هدف از تفسير علمى قرآن اثبات نظرات انحرافى، يا تحميل رأى بر قرآن، يا اثبات اين نكته است كه همه علوم در قرآن وجود دارد. اين برداشت، نتيجه سوء فهم و سوء استفاده از تفسير علمى و موجب بدبينى به آن است، و گاه هدف آن روشن كردن معانى و مقاصد آيات، يعنى همان تفسير اصطلاحى است، و گاهى هدف اثبات اعجاز قرآن است. البته بيان اعجاز علمى قرآن در راستاى تفسير و يكى از اهداف فرعى آن است.
اشكال چهارم، چنين پاسخ داده شده كه قرآن در 14 قرن قبل مطالبى علمى را آورده كه دانشمندان علوم تجربى قرنها بعد آن را كشف كرده‌اند. اين كشف دو چيز را نشان مى‌دهد:
1. قرآن، كلام انسانى معمولى نيست، بلكه از ناحيه خداست.
2. انسانهاى عادى در عصر نزول نمى‌توانستند اين مطالب علمى را بيابند، همان طور كه اكنون نيز يك انسان عادى نمى‌تواند كشفيات علوم تجربى چند قرن بعد را بياورد، بنابراين، بين تورات و انجيل با قرآن تفاوت هست، چون قرآن هم كلام خدا و هم معجزه پيامبر(صلى الله عليه وآله)است; امّا تورات و انجيل اصلى فقط كلام خدا بوده و معجزه و دليل صدق موسى و عيسى(عليهما السلام) را چيز ديگرى تشكيل مى‌داده است.[5]

موارد اعجاز علمى در قرآن:

اعجاز علمى قرآن با دو نظر افراطى و تفريطى مواجه است، درحالى‌كه برخى افراد آن را به كلى منكر شده‌اند بعضى ديگر در آيات فراوانى از قرآن كريم ادعاى اعجاز علمى كرده‌اند كه بخشى از آن قابل قبول، و برخى ديگر مورد نقد است; مهمترين موارد ادعايى اعجاز علمى در قرآن به شرح زير است:

1. نيروى جاذبه:

در آياتى از قرآن بيان شده كه خدا آسمانها را بدون ستونهاى ديدنى برافراشته است:«رَفَعَ السَّمـوتِ بِغَيرِ عَمَد تَرَونَها» (رعد/13،2)، «خَلَقَ السَّمـوتِ بِغَيرِ عَمَد تَرَونَها» (لقمان/31،10)
برخى مفسران[6] آيات فوق را اشاره به نيروى‌جاذبه* و نشانه‌اى از اعجاز علمى قرآن دانسته‌اند، زيرا كشف نيروى جاذبه را بعضى به ابوريحان بيرونى (م.‌440‌ق.)[7] و مشهور به نيوتن در قرن هفدهم ميلادى نسبت مى‌دهند[8]، پس اشاره قرآن به ستون*هاى نامرئى بين كرات‌آسمانى نوعى رازگويى علمى و از نمونه‌هاى اعجاز علمى قرآن است; امّا بايد توجه داشت كه جمع بودن واژه «عَمَد»[9] (ستونها) مى‌تواند اشاره به نيروهاى متعددى باشد كه نيروى جاذبه يكى از مصاديق آن است و ساير نيروها هنوز كشف نشده است.

2. حركتهاى خورشيد:

قرآن در آيات متعددى به حركتهاى خورشيد* اشاره كرده كه بر‌خلاف تصورات رايجِ در عصر نزول بوده و امروزه آن حركات ثبت شده است.
الف. برخى مفسران از آيه «الشَّمسُ تَجرى لِمُستَقَرّ لَهَـا» (يس/36،38) حركت انتقالى مستقيم خورشيد در درون كهكشان راه شيرى، يعنى حركت طولى خورشيد به سمت معين يا ستاره‌اى دور دست را استفاده كرده‌اند. در اين تفسير «لام» به معناى «الى» و «مستقر» اسم مكان‌است[10] و مفسران و صاحب نظران متعددى آن را از قرآن برداشت كرده‌اند[11] و برخى آن را اعجاز علمى قرآن مى‌دانند.
ب. از همين آيه حركت وضعى خورشيد نيز استفاده شده است; يعنى خورشيد در قرارگاهى معين به دور خود مى‌چرخد. اين برداشت مبتنى بر اين است كه «لام» به معناى «فى» باشد.[12]
ج. درون خورشيد دائماً انفجارهايى هسته‌اى صورت مى‌گيرد تا انرژى، نور و گرما توليد كند; اين انفجارها باعث زير و رو شدن مواد مذاب داخل خورشيد مى‌گردد كه گاهى تا كيلومترها پرتاب مى‌شود.[13] شايد بتوان از تعبير «تجرى» در آيه 38‌يس/ 36 كه به معناى جريان داشتن و متفاوت با «تحرك» است استفاده كرد كه خورشيد نه تنها حركت مى‌كند، بلكه جريان هم دارد; يعنى همچون آب در حال حركت زير و رو مى‌شود. اين برداشت از آيه را كه مورد تأييد كشفيات علمى نيز هست مى‌توان يكى از موارد اعجاز علمى قرآن به‌شمار آورد[14]; ولى بايد توجه داشت كه اشارات قرآن به حركتهاى خورشيد گرچه نوعى رازگويى علمى است; امّا در بخشى كه قبلاً از كتاب مقدس گزارش شد، يعنى حركت انتقالى دَوَرانى خورشيد، اعجاز علمى نيست و تنها در بخشهايى كه بر‌خلاف هيئت بطلميوسى رايج در زمان نزول، بيان شده، (مانند حركت انتقالى مستقيم، حركت‌وضعى، حركت تا زمان معين و حركت درونى خورشيد) اگر به قطعيت برسد، اعجاز علمى قرآن است.[15]
د. نيز از آيه «فى فَلَك يَسبَحون» (يس/36، 40; انبيا/21،3) حركت انتقالى دَوَرانى خورشيد به همراه منظومه شمسى، يعنى حركت دَوَرانى خورشيد در مدار خود كه به دور ستاره‌اى خاص يا به دور مركز كهكشان است يا به همراه كهكشان راه شيرى است كه به دور خود مى‌چرخد استفاده شده است[16]، چون «فَلَك» بر مجراى كرات آسمانى[17] يا مسير دَوَرانى آنها اطلاق مى‌شود.[18] البته اين مطلب قرآن (حركت خورشيد بر مدار) بر خلاف ديدگاه هيئت بَطلَميوسى است كه در عصر نزول در محافل علمى رايج بوده و تا 17 قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود. براساس هيئت قديم، افلاك حركت مى‌كنند و ستارگان در فلك ثابت هستند; ولى از آيه استفاده مى‌شود كه خورشيد حركت دَوَرانى دارد و در مدارى شناور است.[19]
هـ‌. از آيه شريفه «كُلٌّ يَجرى لاَِجَل مُسَمًّى» (رعد/13،2) نيز استفاده شده كه حيات خورشيد تا زمان معينى ادامه دارد. اين آيه بر اين نظريه علمى تطبيق داده شده[20] كه خورشيد بر اثر انفجارهاى هسته‌اى و سوخت مواد درونى آن، تا چند ميليارد سال ديگر عمرش به پايان مى‌رسد.[21]

3. زوجيّت:

در آيات متعددى از قرآن به زوجيت ميوه‌ها و گياهان و انسانها اشاره شده است (رعد/13،3; شعراء/26، 7; يس/ 36، 36) همين مضمون در آيات 5 حجّ/22; 10 لقمان/31; 7‌ق/50; 53 طه/20 و 189 اعراف/7 نيز يافت مى‌شود. در برخى آيات به زوجيت چيزهايى اشاره شده كه انسان اطلاعى از آنها ندارد (يس/36، 36) و در برخى آيات سخن از زوجيّت همه موجودات است: «ومِن كُلِّ شَىء خَلَقنا زَوجَينِ لَعَلَّكُم تَذَكَّرون» (ذاريات/51،49)
واژه زوج در حيوانات به نر و ماده و در غير حيوانات به هر يك از دو چيزى كه قرينه يكديگر است، گفته مى‌شود و به چيزهاى مقارن، مشابه و متضاد نيز اطلاق مى‌گردد[22]، ازاين‌رو برخى واژه زوج را درباره ذرات درون اتم (الكترون و پروتون) و نيروهاى مثبت و منفى به‌كار برده‌اند.[23] بسيارى از مفسران و صاحب‌نظران با شگفتى، آيات فوق را از اشارات علمى قرآن به مسئله زوجيت گياهان و زوجيّت عام موجودات[24]، و برخى آن را اعجاز علمى قرآن دانسته‌اند[25]، زيرا انسانها از قديم مى‌دانستند كه برخى گياهان همچون نخل، زوج هستند; امّا نظريه زوجيت عمومى را كارل لينه گياه‌شناس معروف سوئدى، در سال 1731 ميلادى ابراز كرد.
بنابراين، مردم عصر نزول از زوجيت همه گياهان اطلاع نداشتند; ولى قرآن نه تنها به اين مطلب، بلكه به زوجيت همه موجودات اشاره كرده كه تا قرن اخير كسى از آن اطلاع نداشت[26] و نوعى رازگويى قرآن است كه حكايت از اعجاز علمى اين كتاب مقدس دارد.
اشارات علمى قرآن در اين موارد هر چند مى‌تواند اعجاز علمى به شمار آيد; امّا تطبيق آيه‌49 ذاريات/ 51 با مواردى همچون الكترونها، پروتونها و كواكب، قطعى نيست و اين موارد حداكثر ممكن است از مصاديق آيه مذكور به‌شمار‌آيد.

4. لقاح:

در آيه 22 حجر/ 15 به بادهاى زايا و باردار كننده اشاره شده است: «و‌اَرسَلنَا الرِّيـحَ لَوقِحَ فَاَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً» برخى در تفسير آيه گفته‌اند: مقصود بادهايى است كه گرده‌هاى گياهان نر را به گياهان ماده مى‌رسانند و آنها را زايا مى‌كنند[27]، و اين آيه را نمونه‌اى از اعجاز علمى قرآن دانسته‌اند. تفسير ديگر اين است كه آيه اشاره به لقاح ابرها و بارور شدن آنها دارد[28]، زيرا ادامه آيه كه مسئله نزول باران را مطرح كرده، نتيجه لقاح ابرهاست. احمد امين اين آيه را معجزه‌اى جاودانى مى‌داند، زيرا منظور از آن تأثيرى است كه باد در اتحاد الكتريسيته‌مثبت و منفى در دو قطعه ابر و آميزش و لقاح آنها‌دارد.[29]
برخى نيز برآن‌اند كه آيه مى‌تواند اشاره به لقاح ابرها و گياهان، هر دو باشد[30]، چون بخش اول آيه مطلبى كلى را مى‌گويد (زايا بودن بادها) كه اعم از لقاح ابرها و گياهان است; ولى در ادامه، آيه يكى از نتايج اين لقاح را كه همان نزول باران از ابر است، يادآور مى‌شود.[31]
بايد دانست كه اشاره قرآن به لقاح گياهان، اعجاز علمى آن به شمار نمى‌آيد، زيرا در صدر اسلام به‌طور اجمال از تأثير گرده افشانى برخى گياهان (همچون خرما) اطلاع داشتند.

5. مراحل آفرينش انسان:

قرآن كريم در آيات متعددى از مراحل آفرينش انسان* ياد كرده است. از اين آيات استفاده مى‌شود كه زندگى انسان 15‌مرحله دارد:
1. خاك (تراب و طين). (حجّ/22، 5; مؤمنون/23، 12; غافر/ 40، 67)
2. آب (ماء، ماء دافق، ماءمهين).(طارق/86،6; سجده/ 32، 8)
3. منى (نطفه). (قيامت/ 75، 37)
4. نطفه مخلوط. (دهر/ 76، 2)
5. عَلَقه. (مؤمنون / 23، 14; حجّ / 22، 5; غافر/ 40، 67)
6. مُضغه. (مؤمنون/23، 14; حجّ/22، 5)
7. تنظيم، تصوير وشكل‌گيرى.(سجده/32،9)
8. شكل‌گيرى استخوانها.(مؤمنون/23،14)
9. مرحله پوشاندن گوشت بر استخوانها. (مؤمنون/23، 14)
10. آفرينش جنس جنين*. (قيامت /75،39)
11. آفرينش روح يا دميدن جان در انسان و پيدايش گوش و چشم. (سجده/32، 6‌ـ‌9)
12. تولد طفل. (غافر/40، 67)
13. بلوغ. (حجّ/22، 5; غافر/40، 67)
14. كهنسالى. (حجّ/22، 5; غافر/40، 67)
15. مرگ. (حجّ/22، 5; غافر/40، 67)
اين آيات نيز مشتمل بر برخى اشارات علمى است كه برخى پزشكان را به حيرت آورده و آنها را دليل اعجاز علمى، بلكه اعجاز بلاغى قرآن دانسته‌اند.[32]
هرچند بيان هر يك از اين مراحل آفرينش انسان، به تنهايى نمى‌تواند دليل مستقلى بر اعجاز علمى قرآن باشد; ولى با توجه به گواهى دانشمندان بر عدم آگاهى مردم عصر نزول از نظم در اين مراحل، بيان و چينش آن، نوعى رازگويى علمى است كه مى‌تواند اعجاز علمى قرآن به‌شمار‌آيد.[33]

6. آغاز جهان و چگونگى پيدايش آن:

بسيارى از پژوهشگران مطالب قرآن را در مورد آغاز جهان و پيدايش آن از توده‌اى گازى شكل (دخان) و به هم پيوسته كه در آيات 30 انبيا/21 و 11 فصّلت/41 به آن اشاره شده، از اخبار غيبى و اعجاز علمى آن مى‌دانند، چون با نظريه انفجار بزرگ (مهبانگ)[34] و جدا‌شدن آسمان و زمين از يكديگر و توده گازى‌شكل‌بودن، هماهنگ است.
هرچند ظاهر آيات قرآن با نظريه مشهور مهبانگ به‌طور شگفت انگيزى همخوان است و برخى مفسران بدان اذعان دارند[35]; امّا اعجاز علمى قرآن در اين مورد پذيرفته نيست، زيرا اين نظريه قطعى نيست و نظريه‌هاى رقيب (همچون نظريه كهبانگ و جهان* پلاسما و حالت پايدار) نيز در اين‌باره وجود دارد و در مورد آيات فوق، تفسيرها و روايات ديگرى نيز هست.[36]

7. هفت آسمان:

برخى با طرح مسئله هفت‌آسمان در قرآن (29 بقره / 2; 44 اسراء / 17; 86 مؤمنون/23...) مدعى شده‌اند كه با توجه به كشفيات جديد علوم كيهان‌شناسى در صحنه كهكشانها، اين گزاره نوعى اعجاز علمى قرآن را در‌بر‌دارد.
امّا با توجه به احتمالات متعددى كه مفسران و صاحبنظران درباره معناى «سَبعَ سَمـوت» مطرح كرده‌اند و ابهاماتى كه هنوز در مورد آسمانها و كهكشانها وجود دارد و نظريه‌هاى متفاوت و بالنده‌اى كه هر روز ارائه مى‌شود[37]، نمى‌توان نظرى قطعى را در اين باره به قرآن نسبت داد و اعجاز علمى آن را ثابت دانست.

8. حركت زمين:

برخى مفسران از آيه 88 نمل/27: «وتَرَى الجِبالَ تَحسَبُها جامِدَةً وهِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ» حركت زمين را استفاده كرده‌اند و آن را معجزه علمى دانسته‌اند.[38] از آيات ديگرى چون 10 زخرف/43; 53 طه/20; 7 نبأ / 78[39]; 4‌شمس/91 و 30 نازعات / 79، حركت وضعى و انتقالى زمين*[40] و از آيات 25‌ـ‌27; مرسلات/77، حركتهاى متعدد آن استفاده شده‌است.[41]
صرف نظر از اشكالاتى كه به برداشتهاى فوق از آيات، مى‌توان گرفت، قرآن از حركت زمين برخلاف نظريه حاكم و مشهور عصر نزول، خبر داده است، زيرا در محافل علمى عصر نزول نظريه بطلميوس، مبنى بر سكون و مركزيت زمين حاكم بود[42] و اين عظمت قرآن را مى‌رساند; ولى اعجاز علمى آن به شمار نمى‌آيد، چون قبل از اسلام برخى دانشمندان، مانند فيثاغورس، فلوته خوش، ارشميدس، استرخوس ساموسى و كليانتوس آسوسى كه قبل از بطلميوس زندگى مى‌كرده‌اند قائل به حركت زمين بوده‌اند[43]، بنابراين، اعجاز در اين مورد معنا ندارد.

9. پيدايش حيات از آب:

آيات 45 نور/ 24 و 30 انبياء/ 21 كه منشأ پيدايش موجودات را آب* معرفى مى‌كند، از ديگر معجزه‌هاى علمى قرآن معرفى شده[44] و برخى از مفسران نيز به انطباق‌يافته‌هاى علوم تجربى با اين آيات اعتراف كرده‌اند[45]; ولى با توجه به معانى متعددى كه مفسران در اين آيات بيان كرده‌اند، نمى‌توان معنايى قطعى را به قرآن نسبت داد و اعجاز علمى دانست، چون ممكن است مقصود از آب در اينجا نطفه يا ماده اصلى بدن موجودات زنده يا مايع آب‌گونه‌اى كه جهان از آن پديد آمده يا منشأ پيدايش نخستين موجود باشد.[46]
افزون بر اين، قبل از اسلام نيز برخى از فلاسفه يونان (مانند تالس) اصل هستى را از آب مى‌دانستند[47]، پس مطالب آيات فوق شگفت‌انگيز بوده و عظمت قرآن را مى‌رساند; ولى اعجاز علمى آن را ثابت نمى‌كند.

10. ممنوعيت شرابخوارى:

در آيه 90 مائده/5 به صراحت، نوشيدن شراب ممنوع اعلام‌شده: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ‌والاَزلـمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطـنِ فَاجتَنِبوهُ‌لَعَلَّكُم تُفلِحون» و در آيه 219 بقره/2، به ضررهاى آن اشاره شده است: «يَسـَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَيسِرِ قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ ومَنـفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَكبَرُ‌مِن نَفعِهِما» و در برخى آيات با اشاره از آن نهى شده است. (نحل/16، 67; نساء/4، 43) بسيارى از پزشكان صاحب‌نظر و مفسران درباره زيانهاى شراب و شرابخوارى مطالب زيادى نوشته و با شگفتى از قرآن ياد‌كرده‌اند[48]، زيرا قبل از اسلام شرابخوارى عادتى بشرى بوده، چنان كه در عصر حاضر در بسيارى از كشورهاى غير مسلمان اين‌گونه است و حتى تورات و انجيل كنونى نيز به نوعى آن را تشويق‌مى‌كنند[49]; ولى اسلام با اين پديده زيان‌آور برخورد كرد كه خود از خدمات اعجازآميز قرآن به‌بشريت است.
مى‌توان گفت كه با توجه به گزارش ممنوعيت‌شرابخوارى در اديان قبل از اسلام[50]، ممنوعيت آن خدمت شگفت‌انگيز و تحسين‌آميز قرآن به بشريت است; امّا اعجاز علمى به‌شمار‌نمى‌آيد.

11. ممنوعيت آميزش در عادت ماهيانه:

در آيه 222 بقره/ 2 به مردان دستور داده شده كه در ايّام عادت ماهيانه، از نزديكى با زنان دورى‌كنيد و آن حالت را زيانبار معرفى مى‌كند: «ويَسـَلونَكَ عَنِ المَحيضِ قُل هُوَ اَذىً فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِى المَحيضِ ولا تَقرَبوهُنَّ حَتّى يَطهُرنَ...‌» برخى از پزشكان نيز زيانهاى اين كار را برشمرده و با ديده اعجاب به قرآن نگريسته‌اند[51] و حتى آيه فوق را اعجاز علمى قرآن شمرده‌اند[52]; امّا با توجه به سابقه ممنوعيت آن در تورات[53]، نمى‌تواند اعجاز علمى منحصر به فرد قرآن باشد.
گفتنى است كه درباره آيات ديگرى از قرآن نيز ادعاى اعجاز علمى شده است; مانند اعجاز واژه «صمد» (توحيد/112، 2) و ارتباط آن با فضاى خالى درون اتمها[54]، صفت «لطيف» (انعام/6،103) و آفرينش موجودات ريز كه با چشم ديده نمى‌شوند[55]، آتش درون شاخه‌هاى سبز درختان (يس/36، 80)[56]، بودن آسمان دنيا محل كرات آسمانى كه بر خلاف ديدگاه هيئت بطلميوسى بوده است[57]، تشبيه ضيق صدر به صعود در آسمان و تنگى نفس بر اثر كمبود هوا (انعام/ 6، 125)[58] و اعجاز علمى قرآن درباره اينكه كوهها همچون ميخ و زره محكم، زمين را از لرزش حفظ مى‌كنند. (نحل/ 16، 15)[59] البته اين موارد قابل نقد است و از بررسى تفصيلى آنها صرف نظر مى‌كنيم.
بنابراين، اعجاز علمى را مى‌توان يكى از ابعاد اعجاز قرآن كريم كه در يك قرن اخير به‌طور گسترده مطرح شده و در موارد محدودى قابل قبول است، برشمرد، با اين حال انطباق قرآن با يافته‌هاى جديد علوم تجربى (در مواردى كه قطعى باشد) و رازگوييهاى قرآن در اين موارد با‌توجه به امّى بودن آورنده آن قابل توجه مهم و گوياى وحيانى بودن قرآن كريم است.

منابع

اسلام و هيئت; الاعجاز الطبى فى القرآن; اعجاز قرآنى از نظر علوم امروزى; اعجاز قرآن; اولين دانشگاه و آخرين پيامبر; باد و باران در قرآن; پرتوى از قرآن; پژوهشى در اعجاز علمى قرآن; پيام قرآن; پيشگويى‌هاى علمى قرآن; تاريخچه زمان; تاريخ علوم; تصوير جهان در فيزيك; تفسير الصافى; التفسير العلمى للقرآن فى الميزان; التفسير الكبير; تفسير منهج الصادقين; تفسير نمونه; تفسير‌نوين; التفسير و المفسرون; التمهيد فى علوم القرآن; تهذيب الاحكام; الجواهر فى تفسير القرآن; خوابگردها; دانش عصر فضا; درآمدى بر تفسير علمى قرآن; راه‌تكامل; رسائل ابن‌سينا; رهبران راستين; زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن; زنده جاويد و اعجاز جاويدان; طب در قرآن; فيزيك نوين; فى ظلال القرآن; قرآن و آخرين پديده‌هاى علمى; القرآن و العلم; قرآن و علم روز; القرآن ينجلى فى عصر العلم; كتاب مقدس; الكون و الانسان بين العلم و القرآن; مجله اطلاعات علمى; مجمع‌البيان فى تفسير القرآن; مرزهاى اعجاز; مطالب شگفت‌انگيز قرآن; مفردات الفاظ القرآن; معارف قرآن; مقايسه‌اى ميان تورات; انجيل قرآن و علم; الميزان فى تفسير القرآن; نگرشى به علوم طبيعى در قرآن; هفت‌آسمان.
محمدعلى رضايى اصفهانى




[1]. در آمدى بر تفسير علمى قرآن، ص‌378‌ـ‌384.
[2]. رسائل ابن‌سينا، ص‌153‌ـ‌173; التفسير و المفسرون، ج‌2، ص‌419‌ـ‌431; درآمدى بر تفسير علمى قرآن، ص‌293‌ـ‌294.
[3]. ر.ك: مقايسه‌اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم.
[4]. التفسير العلمى للقرآن فى الميزان، ص‌130‌ـ‌138.
[5]. پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ج‌1، ص‌83‌ـ‌84.
[6]. نمونه، ج‌10، ص‌110‌ـ‌111; ج‌17، ص‌29; پيام قرآن، ج‌8، ص‌146; دانش عصر فضا، ص‌55‌ـ‌61.
[7]. مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص‌41.
[8]. تاريخ علوم، ص‌264‌ـ‌267.
[9]. مفردات، ص‌585، «عمد».
[10]. مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص‌25‌ـ‌26; الميزان، ج‌17، ص‌89; نمونه، ج‌18، ص‌382.
[11]. دانش عصر فضا، ص‌25‌ـ‌36; الجواهر، مج‌9، ج‌17، ص‌144، 167‌ـ‌172; قرآن و آخرين پديده‌هاى علمى، ص‌131.
[12]. القرآن و العلم، ص‌35‌ـ‌36; پيشگوئى‌هاى علمى قرآن، ص‌34.
[13]. فيزيك نوين، ص‌20; مجله اطلاعات علمى، ش‌193.
[14]. پژوهشى در اعجاز علمى، ج‌1، ص‌168.
[15]. همان، ص‌169.
[16]. نمونه، ج‌18، ص‌386‌ـ‌389; دانش عصر فضا، ص‌26‌ـ‌36.
[17]. مفردات ص‌645، «فلك».
[18]. نمونه، ج‌18، ص‌387.
[19]. مقايسه‌اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص‌215‌ـ‌216; دانش عصر فضا، ص‌26; معارف قرآن، ص‌252.
[20]. دانش عصر فضا، ص‌37.
[21]. فيزيك نوين، ص‌20‌ـ‌21.
[22]. مفردات، ص‌384، «زوج»‌; نمونه، ج‌18، ص‌377‌ـ‌378.
[23]. نمونه، ج18، ص378; زنده جاويد و اعجاز جاويدان، ص‌39‌ـ‌43.
[24]. نمونه، ج‌22، ص‌376; اعجاز قرآن، ص‌15; نگرشى به علوم طبيعى در قرآن، ص‌24.
[25]. تفسير نوين، ص‌11.
[26]. تصوير جهان در فيزيك، ص‌94‌ـ‌95.
[27]. منهج الصادقين، ج‌5، ص‌158; رهبران راستين، ص‌288‌ـ‌294; مرزهاى اعجاز، ص‌118.
[28]. مجمع البيان، ج‌6، ص‌513; باد و باران در قرآن، ص‌92، 95; التفسير العلمى للقرآن فى الميزان، ص‌461‌ـ‌463.
[29]. راه تكامل، ج‌1، ص‌75.
[30]. مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص62ـ63; پيشگويى‌هاى علمى قرآن، ص‌91‌ـ‌93; رهبران راستين، ص‌288‌ـ‌294.
[31]. زنده جاويد، ص‌35، 39.
[32]. طب در قرآن، ص‌84.
[33]. مقايسه‌اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص‌276، 280.
[34]. تاريخچه زمان، ص‌145‌ـ‌149.
[35]. نمونه، ج‌20، ص‌228; ج‌13، ص‌394‌ـ‌395; التمهيد، ج‌6، ص‌129‌ـ‌139; اعجاز علمى قرآن، ج‌1، ص‌104.
[36]. الصافى، ج‌3، ص‌337‌ـ‌338; الميزان، ج‌14، ص‌278‌ـ‌279; نمونه، ج‌13، ص‌395‌ـ‌396; پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ج‌1، ص‌96‌ـ‌97.
[37]. رسائل ابن‌سينا، ص‌128‌ـ‌129، هفت آسمان،ص‌8; التفسير الكبير،ج‌2، ص‌156; زمين و آسمان و ستارگان ازنظرقرآن،ص229.
[38]. نمونه، ج‌15، ص‌568‌ـ‌569.
[39]. مرزهاى اعجاز، ص‌119; مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص‌35‌ـ‌36; القرآن يتجلى فى عصر العلم، ص‌149.
[40]. پرتوى از قرآن، قسمت اول، ج‌30، ص‌105; اعجاز علمى قرآن، ج‌1، ص‌176‌ـ‌177.
[41]. اعجاز قرآنى از نظر علوم امروزى، ص‌80‌ـ‌84.
[42]. تاريخ علوم، ص‌118 به بعد; خوابگردها، ص‌161 به‌بعد.
[43]. اسلام و هيئت، ص‌174‌ـ‌175.
[44]. التمهيد، ج‌6، ص‌34.
[45]. فى ظلال القرآن، ج‌4، ص‌2523; اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج‌1، ص‌135‌ـ‌144.
[46]. نمونه، ج‌13، ص‌396; ج‌14، ص‌508‌ـ‌509; الكون و الانسان بين العلم و القرآن، ص‌122‌ـ‌123.
[47]. قرآن و علم امروز، ص‌69‌ـ‌70.
[48]. الاعجاز الطبى فى القرآن، ص‌117‌ـ‌122; نمونه، ج2، ص124ـ126; طب در قرآن، ص149‌ـ‌157.
[49]. كتاب مقدس، تثنيه 14: 26; متى 26: 29.
[50]. تهذيب، ج‌9، ص‌118‌ـ‌119.
[51]. نمونه، ج‌2، ص‌138‌ـ‌139; طب در قرآن، ص‌50‌ـ‌51‌.
[52]. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، ص‌54‌ـ‌63.
[53]. كتاب مقدس، لاويان، 15: 19‌ـ‌25.
[54]. نمونه، ج‌27، ص‌440.
[55]. همان، ج‌5، ص‌386‌ـ‌387.
[56]. همان، ج‌18، ص‌464‌ـ‌466.
[57]. همان، ج‌19، ص‌16‌ـ‌17.
[58]. همان، ج‌5، ص‌435.
[59]. همان، ج‌11، ص‌182‌ـ‌183.
شنبه 25 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز تشریعى قرآن

محمد هادی معرفت

اعجاز تشریعى از جهت نو آورى‏هاى مفاهیم دینى است،بدین معنا که قرآن دردو قسمت معارف و احکام راهى پیموده که تا آن روز، بشریت‏بدان راه نیافته بود وبراى ابدیت‏بدون راه نمایى دین،دست‏یابى به آن امکان پذیر نیست.هستى شناسى‏قرآن،فراگیر و شامل و تشریعات آن همه جانبه و کامل است و از هر دو جهت‏بدون‏هیچ گونه کاستى بر بشریت عرضه شده است.
انسان هم واره پرسش‏هایى درباره هستى و راز آفرینش با خود داشته و پیوسته درتلاش بوده است تا پاسخ‏هاى قانع کننده‏اى براى آن بیابد،سؤال‏هایى از قبیل آن که‏از کجا آمده چرا آمده و به کجا مى‏رود؟کوشش‏هاى او براى یافتن پاسخ‏هایى در این‏زمینه، مجموعه مسایل فلسفى را تشکیل مى‏دهد که هدف آن‏ها پى بردن به رازهستى است.ولى آیا این کوشش‏ها به پاسخ قانع کننده‏اى رسیده است و تمامى‏جوانب این پرسش‏ها روشن شده است،یا آن که زوایاى تاریک هم چنان در مسایل ومباحث انجام شده وجود دارد؟در این باره قرآن مى‏فرماید: و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا (1) ،هر آن چه از دانش به دست آورده‏اید اندکى بیش نیست‏».
دین،آن گونه که قرآن عرضه کرده،پاسخ تمامى این مسایل را به گونه کافى وشافى داده است.با تعمق در آن چه قرآن عرضه کرده، انحراف اندیشه‏ها تعدیل‏مى شود و راه‏هاى نیمه رفته تکمیل مى‏گردد. یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدى و رحمة للمؤمنین (2) ،اى مردم!پند و اندرزى از جانب‏خداوند به شما داده شده است که مایه بهبودى و آرامش خاطرتان مى‏باشد ورحمت و هدایتى براى مؤمنان است.»
مقصود از بهبود بخشیدن سینه‏ها،رها ساختن انسان از رنجى است که در راه‏یافتن گمشده خود،در درون خود احساس مى‏کند، زیرا بیانات و حیانى بهترین‏درمانى است که این درد و رنج‏ها را بهبودى مى‏بخشد.
و ربک الاکرم.الذی علم بالقلم.علم الانسان ما لم یعلم (3) .این اولین آیاتى است که برپیامبر گرامى نازل گردیده و مساله تعلیم انسان را مطرح ساخته است.البته تعلیم‏آن چه را که انسان در پى تعلم آن بوده است و فطرت و نهاد آدمى درخواست‏یافتن‏آن را داشته است.لذا مى‏فرماید: و آتاکم من کل ما سالتموه (4) ،آن چه را که[در نهادخود جویاى آن بودید و]درخواست[دست‏یافتن به آن را] داشتید،[خداوند]به‏شما ارزانى داشت‏».
لذا قرآن،چیزى را بر انسان عرضه داشته که خود جویاى آن بوده و نتوانسته به‏خوبى و روشنى به آن راه یابد،این خود دلیل اعجاز قرآن است.اگر این لطف وعنایت نبود،انسان هرگز به مقصود خویش دست نمى‏یافت و اندیشه کوتاه بشرى‏به این روشنى و گستردگى،به مطلوب خود نمى‏رسید.در ذیل به برخى‏نو آورى‏هاى قرآن در جهت هدایت و تکامل انسان اشاره مى‏شود.
معارف و احکام نو آورى‏هاى دین در دو بعد معارف و احکام است.معارف عرضه شده توسطقرآن در جاى‏گاه بلندى قرار دارد و از هر گونه آلودگى و وهم پاک و از خرافات به دوراست.از بعد احکام نیز علاوه بر جامع و کامل بودن،از گرایش‏هاى انحرافى مبرا وخالص است.
بشریت از دیر باز در مساله شناخت دست‏خوش اوهام و خرافات بوده است،ازبدوى‏ترین قبایل تا متمدن‏ترین جوامع بشرى آن روز، باورهایى از جهان هستى ومبدا آفرینش و تقدیر و تدبیر داشتند،که با حقیقت فاصله زیادى داشت و به‏تصوراتى خیال گونه مى‏مانست.با داشتن چنین شناختى،بشر آن روز هرگزنمى‏دانست از کجا آمده و چرا آمده و به کجا مى‏رود.انبیا با آن که جواب این‏پرسش‏ها را داده بودند،ولى گفتار انبیا با گذشت زمان دست‏خوش تحول و تحریف‏گردیده بود،تا آن که قرآن مجید از نو پاسخ‏هاى روشن و قاطعى در تمامى این‏زمینه‏ها ارائه نمود.
با مختصر مراجعه به گفته‏ها و نوشته‏هاى سلف،در رابطه با مبدا و معاد و رازآفرینش و صفات جمال و جلال پروردگار و روش و شیوه‏هاى انبیاى عظام و مقایسه‏آن با آن چه قرآن بیان داشته،این تفاوت فاحش به خوبى آشکار مى‏گردد.شایدتبیین این تفاوت، براى کسانى که از عادات و رسوم و عقاید جاهلیت‏با خبر باشندچندان مشکل نباشد.چه در یونان که مرکز دانش و بینش جهان آن روز به شمارمى‏رفت،چه در جزیرة العرب که دور افتاده‏ترین جوامع بشرى به حساب مى‏آمد،حتى با مراجعه به کتب عهدین که رایج‏ترین نوشته‏هاى دینى آن دوران شناخته‏مى‏شد،این تفاوت آشکار مى‏گردد.بررسى‏ها در این زمینه بسیار است و نیازى به‏تکرار نیست،نمونه‏هایى از آن را در ادامه مى‏آوریم.
درباره تشریع احکام و قوانین حاکم بر نظام حیات اجتماعى،مبانى تشریعات‏و حیانى داراى دو امتیاز است که در دیگر تشریعات وضعى(بشرى)وجود ندارد،یاکمتر رعایت‏شده است.
اول:مبرا بودن از هر گونه گرایش‏هاى منحرف کننده که ممکن است در قوانین‏وضعیه تاثیر گذار باشد.تجربه نشان داده که این امکان،در اکثریت قوانین وضع‏شده بر دست انسان‏ها،تحقق یافته است.حتى انسان‏هاى بزرگ،هر چند سعى درپرهیز از گرایش‏هاى قومى،نژادى،منطقه‏اى،گروهى و صنفى نموده‏اند،بازناخود آگاه لغزیده‏اند.امروزه،بشریت از ناهنجارى این گونه قوانین وضعى،چه درسطح بین المللى و چه در محدوده‏هاى خاص،هنوز رنج مى‏برد.
دوم:رعایت‏سه بعد در حیات انسان،که لازمه زندگى اجتماعى وى در این‏جهان است:رابطه وى با شؤون فردى و شخصى خود، رابطه وى با جامعه‏اى که درپوشش آن قرار گرفته،رابطه وى با خدا و آفریدگار وى.که در همین راستا اخلاق،معنویت و کرامت انسانى مطرح مى‏شود.
قوانین وضعیه،تنها شؤون فردى و اجتماعى را جهت‏بخشیده و حتى در بعداول کمتر توجه نموده،بیش‏تر همت را در بعد دوم به کار انداخته است.ولى ازبعدسوم،یعنى رابطه با پروردگار،به کلى غفلت ورزیده است.در حالى که همین بعدسوم است که به حیات انسان درخشش مى‏دهد و او را کاملا متعادل مى‏سازد و ازصورت‏«بهیمیت‏»-انحصار در محدوده نیازهاى جسمانى-به در آورده،به انسان‏چهره ملکوتى مى‏بخشد.
اسلام،درباره شؤون خاص افراد وظایفى مقرر داشته که آدمى را در پندار و گفتارو رفتار متعادل مى‏سازد،و نیز در تامین مصالح همگانى و تضمین گسترش عدالت‏اجتماعى مى‏کوشد تا جامعه‏اى سالم و سعادت بخش فراهم نماید،تا هر فرد به‏حقوق طبیعى و مشروع خود به آسانى دست‏یابد.
علاوه بر این دو جهت،انسان را به علو شرف و بلنداى کرامت‏خویش آشنامى‏کند،جاى گاه و اخلاق و معنویت را در زندگى به او نشان مى‏دهد،تا او را ازسقوط در«حضیض‏»ذلت نادانى‏ها و وابستگى‏هاى پست نگاه دارد و به‏«اوج‏»عزت و رفعت‏بالا برد.
اسلام،احکام و قوانین تشریعى خود را بر همین سه جهت‏بنیان نهاده،تا و لقدکرمنا بنی آدم (5) را تحقق بخشد،ودایعى را که در نهاد او قرار داده (6) ظاهر سازد و ازحالت استعداد به صورت فعلیت در آورد و از این راه منصب خلافت الهى را که به اوعطا کرده، جامه عمل بپوشاند.لذا خداوند بر انسان منت نهاد که او را این چنین به‏شریعت‏خود مفتخر نمود و او را به این زیور گران قدر آراست.
لقد من الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (7) ،خداوند منت[بزرگى]برمؤمنین نهاد که پیامبرى از میان خودشان برگزید،تا آیات و نشانه‏هاى خود را بر آنان‏بنمایاند،آنان را از درون پاکیزه سازد و کتاب[تعالیم شریعت]را به آنان بیاموزد وبینشى در درون آنان بیافروزد[تا حقایق بر ایشان آشکار شود]گر چه پیش از این‏سخت در گم راهى بودند».
اینک به اختصار،به نمونه‏هایى از اعجاز هدایتى قرآن در دو بعد معارف واحکام مى‏پردازیم:

نمونه‏هایى از اعجاز هدایتى قرآن
صفات جمال و جلال الهى

قرآن خدا را با بهترین وجهى وصف نموده،او را مجمع صفات کمال معرفى‏کرده و از هر زشتى و صفت ناپسندى مبرا و منزه دانسته است.در پایان سوره حشرمى‏خوانیم: هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمان الرحیم.هو الله الذیلا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عمایشرکون.هو الله الخالق الباریء المصور له الاسماء الحسنى یسبح له ما فی السماوات والارض و هو العزیز الحکیم (8) ،او خدایى است که جز او خدایى نیست.به هر چه پنهان‏و آشکار است آگاهى دارد.مهر او فراگیر و تمامى جهان هستى را چه در اصل وجودو چه در تداوم آن فرا گرفته و این مهر با عنایت‏خاصى بندگان صالح خدا را شامل‏شده است.او خدایى است که جز او خدایى نیست.فرمان روایى است که از هر گونه‏پستى و فرو مایگى به دور است.پرتو رحمت او همگان را سلامت و سعادت‏بخشیده است.آرامش بخش جهانیان است و همگى در سایه رافت او آرمیده‏اند.
قدرت و شوکت و هیمنت او فراگیر است و بر هر که و هر چیز پیروز و توان‏مندمى‏باشد و برتر از همه است.منزه است چنین خدایى از هر گونه شریک و انبازى که‏براى او پنداشته‏اند.او آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات است.
بهترین نام‏ها و نشانه‏هاى نیک مخصوص او است.هر آن چه در آسمان‏ها و زمین‏است تسبیح گوى او است و همگان او را مى‏ستایند. او است که هرچه بخواهدانجام مى‏دهد و هر چه انجام مى‏دهد از مقام حکمت او برخاسته است.بدین سان‏هیچ چیزى سد راه او نمى‏گردد،خواسته‏هاى او جملگى وفق حکمت و بینش‏حکیمانه او انجام مى‏گیرد.
این گوشه‏اى از صفات برجسته الهى است که قرآن خدا را بدان ستوده است.
ولى آیا در کتب دیگر یا اندیشه‏هاى دیگران،چنین وصفى از خداى متعال آمده،یابر عکس او را به گونه‏اى وصف کرده‏اند که هرگز شایسته مقام الوهیت‏حق تعالى‏نیست؟!
در تورات کنونى که کهن‏ترین کتاب دینى به شمار مى‏رود و پندار آن مى‏رود که‏معارف خود را از وحى آسمانى گرفته،مى‏بینیم که خدا به گونه‏اى ناپسند وصف‏شده که خرد آن را نمى‏پذیرد.در داستان آدم و حوا چنین نوشته که خداوند آدم را ازآن جهت از خوردن‏«شجره منهیه‏»منع نمود تا مبادا داراى عقل و شعور گردد،سپس او را از بهشت‏بیرون راند تا مبادا از درخت‏«حیات جاویدان‏»نیز بخورد وهمانند خداوند زندگى جاودانى یابد (9) .یا این که خداوند در پى آدم آمده بود و آدم‏در پشت درختان پنهان شده بود،خداوند نمى‏دانست آدم کجا است و او رامى‏خواند تا خود را نشان دهد.
در داستان ساختن شهر بابل،خداوند بیم آن داشت که انسان‏ها اگر گرد هم آیند،نیروى متشکلى را به وجود مى‏آورند،آن گاه خطرى متوجه ربوبیت‏خداوندى‏خواهد بود،لذا به جبرئیل دستور فرمود تا تجمع آنان را از هم بپاشد (10) .
از آن که بگذریم،در اسطوره‏هاى یونانى قدیم،ترسیمى از خداوند جهان ارائه‏داده‏اند،که انواع خدایان کوچک و بزرگ(آلهه)را در پى داشته است.گوشه‏اى ازآن را-که صرفا خرافه مى‏ماند-تاریخ نویس معروف‏«ویل دورانت‏»در کتاب تاریخ‏تمدن آورده است(رجوع شود به قسمت‏یونان باستان به ویژه فصل هشتم) (11) .

قداست مقام انبیا

قرآن،انبیاى عظام الهى را در والاترین مقام قداست قرار داده،سر آمد بندگان‏خالص حق تعالى شمرده است.اینان نخبگان و برگزیدگان خلایق به شمار مى‏روند.
ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین (12) ،خداوند،آدم و نوح وآل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید».
در سوره انعام(آیه‏هاى 87-84)پس از آن که از پیامبرانى مانند اسحاق ویعقوب،نوح،داود و سلیمان و ایوب،یوسف و موسى و هارون و زکریا و یحیى وعیسى و الیاس و اسماعیل و یسع و یونس و لوط،و پدران و فرزندان و برادران آنان‏یاد مى‏کند،آنان را به‏«محسنین‏»و«صالحین‏»وصف مى‏کند،که آنان را بر جهانیان‏برترى داده و به راه راست هدایت نموده است.
در آیات و سوره‏هاى دیگر با بهترین وصفى آنان را ستوده است که با مختصرمراجعه به قرآن کریم این ستایش والا به خوبى آشکار مى‏شود.
این گونه تعبیرها در مورد پیامبران و اولیاى الهى مخصوص قرآن است.در سایرمتون تعبیرات ناروا در این زمینه زیاد به چشم مى‏خورد.درباره حضرت نوح‏نوشته‏اند شراب خوار مستى بود که از شدت بیهوشى برهنه و مکشوف العوره درمیان چادر افتاده بود (13) . درباره حضرت ابراهیم نوشته‏اند که هم سر خود را به دروغ‏خواهر معرفى کرد تا جان و مال خود را حفظ نماید (14) .در صورتى که هاجر در آن‏هنگام در سنین بالاى عمر خویش در حدود هفتاد سالگى بود و جاى واهمه نبودکه فردى غیور مانند حضرت ابراهیم، ناموس خود را فداى جان و مال خود کند.
درباره حضرت لوط گفته‏اند که در حال مستى با دخترانش در آمیخت و آنان را آبستن‏نمود (15) .درباره حضرت یعقوب که با خداوند کشتى گرفت و بر او چیره گشت ونبوت از او بستاد (16) .
هم چنین نوشته‏اند که ودایع نبوت را از پدرش اسحاق با تزویر در ربود (17) .
داستان‏عجل بنى اسرائیل و ساختن آن را به هارون نسبت داده‏اند (18) .هم چنین افسانه داوود واوریا که هم سر او را با ترفند شرم آورى از دستش ربود (19) .از این قبیل داستان‏هاى‏افسانه آمیز در کتب عهدین فراوان است که در این جا مجالى بیش از اشاره نبود.

جامعیت احکام اسلامى

اسلام در بعد تشریع احکام از جامعیت کاملى برخوردار است،که در هیچ یک ازشرایع باقى مانده و نیز تشریعات وضعى،چنین جامعیت و گستردگى به چشم‏نمى‏خورد.
اسلام-همان گونه که اشارت رفت-در سه بعد عبادات،معاملات و انتظامات،دیدگاه‏هاى مشخصى دارد و در تمامى جوانب این سه بعد به طور گسترده نظرات‏خود را ارائه داده،بشریت را براى رسیدن به سعادت حیات(مادى و معنوى)به‏پیروى از خود فرا خوانده است.
عبادات اسلام،انسان را به پاکى و صفاى درون وا مى‏دارد،او را از آلایش‏هاپاکیزه نگاه مى‏دارد،روح را آرامش مى‏بخشد و رابطه انسان را با ملکوت اعلامستحکم مى‏سازد و این خود موجب تقویت روح انسان و پاکى و صفاى او است.باتامل در اوراد و اذکار نماز و خلوص و توجه قلب به ساحت قدس الهى،و نیزمقاومت درونى که از روزه حاصل مى‏گردد،هم چنین با دقت در دیگر ادعیه وعبادات واجب و مستحب،به ویژه به لحاظ انجام دادن آن‏ها در اماکن مقدسه،تمامى این‏ها حاکى از یک برنامه حساب شده براى پاک سازى و طهارت درون‏انسان و رشد و تکامل او است.
واژه‏«تزکیه‏»با ترکیب‏هاى مختلف در قرآن فراوان آمده است و هدف از تشریع،به ویژه قسمت عبادات را مشخص مى‏سازد و نشان مى‏دهد که هدف عبادات همان‏پاکى و صفاى درون است.
در سوره‏«شمس‏»مى‏خوانیم: قد افلح من زکاها (20) ،به یقین رستگار است کسى که‏درون خود را پاکیزه نماید».و هدف بعثت را همین‏«تزکیه‏»خوانده: یتلو علیهم آیاتک‏و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم (21) .پیامبرى که نشانه‏ها و آیات الهى را بر مردم برمى‏شمرد و تلاوت مى‏کند،شریعت و احکام الهى را به آنان مى‏آموزد.به آنان بینش‏مى‏دهد و آنان را پاکیزه مى‏گرداند.
انسان در درون خود احساس مى‏کند که بر فراز هستى،نیروى برترى هست که‏تمامى هستى‏ها را فرا گرفته و خود را ذره‏اى کوچک مى‏بیند که بر روى امواج‏متلاطم هستى شناور است،آن نیروى برتر و قدرت‏مند است که او و دیگران ذرات‏هستى را نگاه داشته،به علاوه همین عجز و ناتوایى او را به سوى کمال و توانایى‏مطلق رانده،توجه درونى او را به سوى کمال مطلق معطوف داشته است.از این رو ازدرون خود مى‏کوشد تا این میل و رغبت و عشق به کمال مطلق را در صورت کلمات‏و الفاظ(ادعیه و اذکار)ابراز دارد،همین است که عبارات سرشار از محبت وسپاس،از درون او مى‏جوشد و سیل آسا سرازیر مى‏گردد و اگر قصورى در خوداحساس کرده درخواست گذشت و آمرزش مى‏نماید.این چیزى است که انسان ازروزى که خود را شناخته با آن خو گرفته و هم واره سرشت وجود او با آن هم رازبوده است.
عبادت‏ها و نیایش‏ها-به شکل‏هاى گوناگون-صورت‏هاى تجسد یافته ابرازعواطف درونى او است که بر ملا مى‏سازد.هر دین و آیینى به شکلى،قسمتى ازنمایش‏هاى نیایش جوشان انسانى را سر لوحه عملى خود قرار داده است.
در آیین‏هاى کهن هندوئى و زرتشتى نمونه‏هایى از این گونه نمایش‏هاى عبادى‏نیایشى وجود داشته است،گونه‏هایى نیز از نیایش میان جهودان و ترسایان رواج‏داشته و دارد.اما به نظر مى‏رسد که شکل‏هاى موسوم آمیخته با بسیارى از خرافات‏و بدعت‏هاى ناروا گردیده است.
این گونه ناهنجارى‏ها در تعلیمات دینى کم کم وسعت‏یافت و حجیم‏تر گردید تاآغاز قرن هفتم میلاد که پیامبر اسلام شریعتى پاک و منزه بر بشریت آن روز عرضه‏داشت.در این آیین عبادات و ادعیه و اذکار حاکى از توحیدى ناب و معنویتى پاک‏بود.معنویتى که درون‏ها را به کلى از آلایش‏ها و تیرگى‏ها پاکیزه ساخته به آفاقى‏تابناک هدایت مى‏نمود و انسان‏ها که تشنه چنین آب زلال و گوارایى بودند،گمشده‏خود را در شریعت اسلام یافتند و از جان و دل آن را پذیرفتند.
بر پایه تعالیم قرآن کریم،دین نیامده که بر مردم دشوارى تکلیف را تحمیل کند،بلکه آمده تا آنان را از بار سنگین تیرگى درون رهایى بخشد.
ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم و لعلکم‏تشکرون (22) ،خداوند نمى‏خواهد بر شما تنگ بگیرد،بلکه مى‏خواهد شما را پاک ونعمت‏خود را بر شما کامل نماید،باشد تا سپاس گذار باشید».
هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب‏و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (23) ، او[خداوند]از میان مردم جاهل پیامبرى‏از خودشان برگزید،تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاک سازد و کتاب[شریعت‏حق]را به آنان بیاموزد،و بینش حکمت را در دل آنان بیافروزد،گرچه پیش از این درگم راهى آشکارى به سر مى‏بردند».
این آیه به سه مطلب اساسى اشاره دارد:
1- تزکیه،پاک سازى درون و آراسته نمودن شخصیت والاى انسانیت که در پس‏پرده کالبد جسمانى او نهفته است.
2- تعلیم کتاب،یعنى شریعت که حاوى نبشته‏هاى تکلیفى و تشریعى است.
3- آموزش حکمت،یعنى بینش درونى که مایه آراسته شدن رفتار و کردار انسان‏مى‏باشد و همین بینش درونى غایة الغایات است که آدمى را به اوج کرامت انسانى‏مى‏رساند.
یؤتى الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولواالالباب (24) ،خداوند هر که را بخواهد[شایسته دید]، بینش حکمت را به او ارزانى‏مى‏دارد و هر که این بینش را دریافت نمود،هر آینه بر انباشته‏اى از ارزش‏ها دست‏یافته،که به این حقیقت جز صاحبان خرد پى نمى‏برند».
عبادات در اسلام به گونه پاک و خرد پسند و موافق فطرت اصیل انسانى عرضه‏شده است.در این عبادات نه فقط نیایش شایسته پروردگار و تقرب او به درگاه الهى‏لحاظ شده،بلکه پاک سازى درون و پالایش نفس نیز مورد عنایت واقع شده،بر آینداین دو گرایش موجب تعادل در ابعاد وجود انسان است.
مخلصین له الدین حنفاء و یقیموا الصلاة (25) ،بندگان خالص خدا در پیش‏گاه حضرت‏حق با درونى پاک و آراسته و از هر گونه آلایشى پیراسته،به نیایش بر مى‏خیزند».
ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر (26) ،نماز،آدمى را از ناهنجارى درکردار و رفتار باز مى‏دارد و از آن بالاتر،یاد خدا را در دل‏ها زنده نگه مى‏دارد».
حافظوا على الصلوات و الصلاة الوسطى و قوموا لله قانتین (27) ،بر نمازها و[به ویژه]نمازمیانه[نیم روزى]مواظبت کنید-که درب رحمت الهى بر روى شما گشوده است-ودر پیش‏گاه خداوند با حالت‏خضوع و خشوع بایستید».
و استعینوا بالصبر و الصلاة و انها لکبیرة الا على الخاشعین (28) ،از خو گرفتن به مقاومت ونیایش به درگاه ربوبیت کمک بگیرید-تا شما را هم واره زنده دل و نشاط افزا نگاه‏دارد-همانا نیایش پاک و به دور از آلایش بارى سنگین است،جز بر کسانى که لذت‏خشوع و خضوع در پیش‏گاه الهى را دریافته‏اند».
و اقم الصلاة طرفی النهار و زلفا من اللیل،ان الحسنات یذهبن السیئات.ذلک ذکرى‏للذاکرین (29) ،در دو طرف روز[با مداد و واپسین]و پاسى از شب،نماز را به پا دار،که‏زیبایى‏ها زشتى‏ها را از میان بر مى‏دارد.و این یاد آورى است‏براى کسانى که یاد خداباشند».
البته این از ویژگى‏هاى عبادت در اسلام است که نخست درون و سپس برون راپاکیزه مى‏گرداند.پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله در این باره مى‏فرماید:«هر گاه در جلوى خانه‏هاى‏شما آبى روان باشد و پیوسته روزى پنج‏بار در آن آب شستشو کنید،آیا دیگر چرکى‏و آلودگى بر بدن شما باقى مى‏ماند؟»
فرمود:«نمازهاى پنج گانه همانند همان آب جارى است که هرگاه بنده خالص‏خدا نمازى به جا آورد،آلودگى‏هاى حاصله بر طرف مى‏شود» (30) .
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:«اگر مردم با همان تذکر نخستین به خود واگذارمى‏شدند و شریعت‏به دست آنان سپرده مى‏شد، بدون یاد گیرى مجدد که به وسیله‏پیامبران پى در پى انجام مى‏گرفت،هر آینه بر همان حالت نخستین هم راه باآلودگى‏ها باقى مى‏ماندند و همین بود که شرایع پیشین فرسوده و از میان رفت.لذاخداوند خواست تا شریعت وى به دست فراموشى سپرده نشود، پیامبر اسلام رابر انگیخت و نمازهاى پنج گانه را واجب نمود،تا روزانه پنج‏بار یاد او کنند و نام او رابه بزرگى ببرند،تا دین و شریعت هیچ گاه به دست فراموشى سپرده نشود» (31) .براى‏توضیح بیش‏تر به آیات(76-63)سوره فرقان رجوع کنید.
از عبادات که بگذریم،ابواب معاملات و در کنار آن احکام انتظامى اسلام،آن‏اندازه گسترده و فراگیر است که مایه حیرت دین پژوهان گردیده است.اصولاشریعتى به این گستردگى که تمامى ابعاد حیات جامعه را زیر دیدگاه خود قرار داده‏باشد و در هر یک نظر داده باشد،همانند شریعت اسلام در دست نیست.یگانه دین‏الهى زنده جهان،اسلام است و بس.
ان الدین عند الله الاسلام... (32) ،اسلام تنها شریعتى است که نزد خدا پذیرفته شده...»
و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین (33) ،و هر که جزاسلام آئینى بجوید،هرگز از او پذیرفته نمى‏شود و در نهایت زیان برده است‏».
شرح و بسط این مقال از حوصله بحث‏حاضر بیرون است،گوشه‏هایى از آن در«التمهید»(ج 6،ص 340-262)ارائه شده است.

پى‏نوشتها:

1- اسراء 17:85.
2- یونس 10:57.
3- علق 96:5-3.
4- ابراهیم 14:34.
5- اسراء 17:70.
6- اشاره به آیه امانت است(احزاب 33:72).
7- آل عمران 3:164.
8- حشر 59:24-23.
9- ر.ک:باب سوم سفر پیدایش-عهد عتیق،شماره 12-1.
10- ر.ک:باب یازده سفر پیدایش،شماره 24-22.
11- تاریخ تمدن،ج 2،ص 197 به بعد.و عربى آن به نام قصة الحضارة،ج 6،ص 347-317.(التمهید،ج 6،ص 262-258).
12- آل عمران 3:33.
13- سفر پیدایش،باب 9،شماره 24-18.
14- همان،باب 12.
15- همان،باب 19.
16- همان،باب 32،شماره 29-22.
17- همان،باب 27.
18- سفر خروج،باب 32.
19- صموئیل دوم،باب 11.
20- شمس 91:9.
21- بقره 2:129.
22- مائده 5:6.
23- جمعه 62:2.
24- بقره 2:269.
25- بینه 98:5.
26- عنکبوت 29:45.
27- بقره 2:238.
28- بقره 2:45.
29- هود 11:114.
30- وسایل،ج 4،ص 12(مؤسسة آل البیت)شماره 3.
31- همان،ص 9،رقم 8.
32- آل عمران 3:19.
33- آل عمران 3:85.
علوم قرآنى صفحه 431
شنبه 25 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز تشريعي قرآن

دریافت فایل pdf

 

اعجاز تشریعی قرآن

دریافت فایل pdf

 

شش نکته درباره قرآن

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  1:47 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز تاریخی قرآن، اخبار به غیب در قرآن

دریافت فایل pdf

 

عجائب عددی بسم الله الرحمن الرحیم

دریافت فایل pdf

 

اعجاز قرآن (بخش دوم)

دریافت فایل pdf

شنبه 25 شهریور 1391  1:48 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز تشريعي

روح‌الله رضائی

 

كلمات كليدي :

قرآن، معجزه، نبوت، اعجاز تشريعي، قانون گذاري
اعجاز از مادهی "عجز" است که در اصل نقیض "حزم" بوده، به معنای محکم بستن طناب،[1] در لغت به معنای ضعف و ناتوانی،[2]درنگ كردن و تأخیر از چیزى[3] آمده؛ و در اصطلاح دینی به این معناست که، انسان چیزی را بیاورد و مخالف از آوردن آن ناتوان باشد.[4] 
و تشریع از ماده "شرع" است که معنای آن را مسیر و  راه آب،[5] رسیدن و داخل شدن بر آب[6] و همچنین راه روشن ذکر کردهاند.[7] و در اصطلاح فقهی و قرآنی به معنای نشان دادن راه مادی یا معنوی است؛[8] از این رو بر احکام و قوانینی که راهنما و طریق معنوی انسان برای زندگی او هستند نیز تشریع اطلاق میشود؛ لذا تشریع را به معنای قانونگذاری گرفتهاند.[9]

رابطهی معجزه با نبوت

یکی از راههای شناخت "پیامبر" اعجاز است که برخی از دانشمندان اسلامی تنها راه تشخیص پیامبر صادق را از کاذب معجزه میدانند. مثل علامه طباطبائی، شیخ طوسی، تفتازانی و....[10]و متکلمان در تعریف معجزه میگویند: امر خارقالعادهای است که مقرون به تحدی (مبارز طلبی) و سالم از معارضه باشد،[11] و این را از شرائط مهم اعجاز میدانند؛ البته برخی شرایط دیگری را به آن اضافه میکنند از جمله اینکه این معجزه  به خواست خداوند و به دست مدعی نبوت آشکار شود، به گونهای که نشانهی صدق ادعای پیامبر بوده و دیگران از انجام آن عاجز باشند (قابل تعلیم و تعلم نیست).[12]
لفظ معجزه و اعجاز در قرآن كریم به‌كار نرفته، اما الفاظ و مفاهیم دیگرى در قرآن وجود دارد كه بیانگر معجزه میباشد؛ مانند: بینه و آیه (اعراف/73، 106)، برهان (قصص/32)، سلطان (ابراهیم/11)، بصیرت (انعام/104) و شئ مبین (شعراء/30).

وجوه اعجاز قرآن

یکی از معجزات بزرگ خداوند، قرآن کریم است. این کتاب عظیم، جوانب خارقالعادهی بسیاری داشته و دانشمندانی[13]که وارد عرصهی اعجاز قرآن شدهاند، جنبهها و جوانب بسیاری برای اعجاز قرآن برشمردهاند. این وجوه بیشتر در سه بعد اساسی و مهم خلاصه میشود که عبارتند از:
1. اعجاز بیانی: بیشتر به جنبههای لفظی و عبارات به کار رفته و نظر به ظرافتهای بلاغی دارد؛ البته این نکات و ظرافات در معنا و محتوا نقش اصلی را ایفاء میکنند.
2. اعجاز علمی: اشاراتی است گذرا به برخی از اسرار طبیعت که از لابهلای آیات قرآن تراوش نموده و اعجاز فوقالعادهی آن مشهود است و دانشمندان با مرور زمان و پیشرفت دانش و قطعیت یافتن برخی نظریههای علمی، به این حقایق پی میبرند.
3.اعجاز تشریعی: قرآن کتاب شریعت و آیینی است که برای ادارهی امور زندگی مادی، معنوی و هدایتی بشر در راستای تأمین مصالح دنیوی و اخروی انسانها، نازل شده که در عالم، بینظیر و در نهایت اعجاز میباشد.[14]

اعجاز تشریعی قرآن

 

1. پیشینهی بحث:

یکی از وجوه اساسی و مهم اعجاز قرآن، اعجاز تشریعی است. این نوع از اعجاز اخیراً در میان مفسران بیشتر مورد بررسی قرار گرفته که آغاز کنندهی این اعجاز تشریعی را میتوان، بلاغى در مقدمه تفسیر "آلاء‌الرحمن" دانست و همزمان با ایشان، رشید رضا از اهل سنت و جریان فكرى دیگرى در میان برخى دانشمندان شیعى، چون میرزا‌مهدى اصفهانى و شیخ مجتبى قزوینى شكل گرفت که مسألهی اعجاز تشریعی را مطرح نمودند.[15]

2. تعریف اعجاز تشریعی:

معتقدان به اعجاز تشریعی فهمهای مختلفی از این اعجاز داشته و تعاریف گوناگونی دربارهی آن ارائه دادهاند. برخی خاصیتی مثل تضاد و تناقض نداشتن و استحکام معنایی را اعجاز تشریعی دانسته؛[16]و برخی از جهت نوآوریهای مفاهیم دینی میدانند؛ بدین معنا كه قرآن، در دو بخش معارف و احكام راهی پیموده كه تا آن روز، بشریت بدان راه نیافته بود و برای ابدیت نیز بدون راهنمایی دین، دستیابی به آن امكانپذیر نیست؛[17] و بعضی تنها جنبهی دستورالعملی و قانونگذاری قرآن را اعجاز تشریعی میدانند.[18]

3. منکران اعجاز تشریعی:

در مقابل قائلین، گروهی اعجاز تشریعی قرآن را منکر شده و  مسألهی تحدی را به عنوان دلیل ذکر کردهاند به این صورت که از جمله شرایط اعجاز، تحدی است، یعنی صاحب معجزه در اعجاز خودش، هماورد و مبارز میطلبد؛ در حالیکه دربارهی اعجاز تشریعی تحدی وجود ندارد و در هیچ آیهای، خداوند نفرموده که اگر میتوانید تشریعی مانند تشریع قرآن بیاورید؛ فلذا تشریع قرآن جنبهی اعجاز ندارد.[19]
قائلین دو نوع جواب مطرح نمودهاند: یک. آیات تحدی را اشاره به جنبهی معنایی قرآن میدانند نه جنبه لفظی آن؛ چون تحدی اگر مختص به لفظ باشد، قرآن فقط میبایست برای دانشمندان بلاغت و فصاحت معجزه بوده نه غیر آن؛ در حالیکه  این با صریح آیه که فرموده جن و انس را جمع کنید هم نمیتوانید مانند قرآن بیاورید، مخالف است.[20]
دو. برخی نیز آیات به خصوصی را اشاره به تحدی در زمینهی شرایع و قوانین قرآن و تصحیح کنندهی اعجاز تشریعی میدانند. از جمله آیات ذیل که میفرماید:
«فَلْیأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقینَ»[21]
«اگر راست مى‏گویند سخنى (نو) همانند آن بیاورند!»
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحْدِیثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانىِ‏َ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یخَشَوْنَ رَبهَّمْ ثمُ‏َّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلىَ‏ ذِكْرِ اللَّهِ  ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ یهَدِى بِهِ مَن یشَاءُ  وَ مَن یضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَاد»[22]
«خداوند بهترین سخن را نازل كرده، كتابى كه آیاتش (در لطف و زیبایى و عمق و محتوا) همانند یكدیگر است، آیاتى مكرّر دارد (با تكرارى شوق‏انگیز) كه از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند، مى‏افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجّه ذكر خدا مى‏شود. این هدایت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمایى مى‏كند و هر كس را خداوند گمراه سازد، راهنمایى براى او نخواهد بود!»
که برخی از پژوهشگران معتقدند، این آیه صریحترین آیهای است که میفهماند، خداوند به علوم معارف و قوانین مستحکم قرآنی تحدی نموده است.[23]

نمونههایی از اعجاز تشریعی

اکنون به برخی از موارد اعجاز تشریعی میپردازیم. چنانکه در تعریف آن گفتیم این اعجاز را در دو زمینهی احکام و معارف، میتوان سرایت داد و آیاتی را بیان نمود:

1. معارف و علوم:

صفاتی که قرآن برای خداوند بیان فرموده با صفاتی که در کتب پیشین مثل تورات محرّف وجود دارد، بسیار متفاوت است.
قرآن، خدا را به بهترین وجه وصف نموده، او را مجمع صفات كمال معرفی كرده و از هر زشتی و صفت ناپسندی مبرّا و منزه دانسته است:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ  عَلِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ  هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ* هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبرِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُون‏»[24]
«او خدایى است كه معبودى جز او نیست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عیب منزّه است، به كسى ستم نمى‏كند، امنیت بخش است، مراقب همه چیز است، قدرتمندى شكست‏ناپذیر كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى‏كند، و شایسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شریك براى او قرار مى‏دهند!»
اما در تورات "خدا" به گونهای ناپسند وصف شده كه خرد آن را نمیپذیرد. در داستان آدم و حوا خداوند آدم را از خوردن "شجرۀ منهیه" منع نمود، تا مبادا دارای عقل و شعور گردد؛ سپس او را از بهشت بیرون راند، تا مبادا از درخت "حیات جاویدان" نیز بخورد و همانند خداوند زندگی جاودانی یابد؛ یا این كه خداوند در پی آدم آمده بود و آدم در پشت درختان پنهان شده بود و خداوند نمیدانست که آدم كجاست.[25] اینگونه تفاوتها نشان میدهد که معارف قرآنی تا چه میزان از معارف موجود در زمانهای قبل از آن بالاتر میباشد.[26]
دربارهی پیامبران نیز همینگونه است. قرآن، انبیای عظام الهی را در والاترین مقام قداست قرار داده و از آنان به نیکی یاد میکند:
« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمين‏»[27]
خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.»
این گونه تعبیرها در مورد پیامبران و اولیای الهی مخصوص قرآن است؛ اما در سایر متون تعبیرات ناروا در این زمینه زیاد به چشم میخورد؛ مثلاً دربارهی حضرت نوح نوشتهاند: او شرابخوار مستی بود كه از شدت بیهوشی برهنه و مكشوفالعوره در میان چادر افتاده بود.[28] و عبارات ناروای دیگری که در کتاب مقدس وجود دارد.[29]

2. تشریع و قانونگذاری:

انسان همیشه درباره اینکه چگونه باید زندگی کند، در ذهنش سؤالاتی داشته که در پی پاسخ دادن به آنها بوده است. پاسخهای انسانی همیشه ناقص بوده و تمام جوانب زندگی انسان را در بر نمیگیرد؛ اما قوانین الهی که در قرآن کریم ذکر شده، تمام ابعاد فردی، اجتماعی و الهی زندگی بشر را در نظر میگیرد و از همین جهت از تمام قوانین بشری پیشرفتهتر و عادلانهتر است.[30] برخی از این قوانین مترقی قرآنی عبارتند از:
1.    در اسلام همه در نظر و عقیده آزادند:
«لاإِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ...»[31] 
« در قبول دين، اكراهى نيست.»
2.    تکالیف و احکام قرآن تماما در حد و توان بشر و برای او آسان است:
«لايُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها...»[32]
«خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏كند.»
3.    انسانها همه برابرند و ملاک برتری تقواست؛ قرآن با تشریع این ماده، تمام برتریها و فزون طلبی را از ریشه برمیکَند و تنها دانش و پرهیزگاری را ملاک فضیلت و برتری قرار میدهد:[33]
«يَأَيهُّا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكمُ مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثىَ‏ وَ جَعَلْنَاكمُ‏ْ شُعُوبًا وَ قَبَائلَ لِتَعَارَفُواْ  إِنَّ أَكْرَمَكمُ‏ْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ  إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير»[34]
«اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها
و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است‏»

پی نوشت ها:

[1]. ابن منظور، محمد بن مكرم‏؛ لسان العرب‏، بیروت‏، دار صادر، 1414 ق‏، چاپ سوم، ج‏5، ص 369.
[2]. فراهیدى، خلیل بن احمد؛ كتاب العین‏، قم‏، انتشارات هجرت‏، 1410 ق،‏ چاپ دوم، ج1، ص215.
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن‏، بیروت‏، دارالعلم الدار الشامیة، 1412 ق‏، چاپ اول، ص 547.
[4]. طریحى، فخر الدین؛ مجمع البحرین،‏‏ تهران،‏ كتابفروشى مرتضوى، 1375 ش، چاپ سوم، ج‏4، ص 24.
[5]. كتاب العین، ج‏1، ص 252.
[6]. لسان العرب، ج‏8، ص 175.
[7]. المفردات فی غریب القرآن، ص 450.
[8]. مصطفوى، حسن‏؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم‏، تهران‏، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‏، 1360 ش، ج‏6، ص 41.
[9]. مهیار، رضا؛ فرهنگ ابجدى عربى- فارسى‏، بی تا، بی جا، ص 231.
[10]. اعظم شاهد، رئیس؛ اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، 1386، چاپ اول، ص 50.
[11]. سیوطی، جلالالدین؛ الاتقان فی علوم القرآن، قم، ذویالقربی، 1429ق، چاپ دوم، ج2، ص228.
[12]. ر.ک. نقد و بررسی موارد تحدی قرآن، ص28 به نقل از: اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، ص 51.
[13] . طباطبايى (علامه)، سيد محمدحسين؛‏ المیزان‏ فی تفسیرالقران، قم‏، جامعه‏ی مدرسین حوزه علمیه قم‏، 1417ق، چاپ پنجم، ج‏1، ص 59، معرفت، محمد هادی؛ التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1386ش، چاپ اول، ج4، ص35، الاتقان فی علومالقران ج2، ص228 و...
[14]. اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، ص61.
[15]. دشتی، سید محمود؛ دائره المعارف بزرگ قرآن کریم، مدخل اعجاز قرآن/تشریعی ، قم، بوستان کتاب، 1385هـ، چاپ اول، ج3، ص578 – 579.
[16]. السفياني، عابد؛ مقالهی الإعجاز التشريعي قاعدة لاستمرار عملية الاجتهاد، سی دی مکتبه الشامله، مجله بیان، شعبان 1410هـ، سال چهارم، ص22.
[17]. التمهید فی علوم القرآن، ج6، ص213 و 214.
[18]. دائره المعارف بزرگ قرآن کریم، مدخل اعجاز قرآن/تشریعی، ص578.
[19]. مباحث فی علوم القرآن، ص 320 – 321 به نقل از دائره المعارف بزرگ قرآن کریم، مدخل اعجاز قرآن/تشریعی، ص581.
[20]. تفسیر المیزان‏، ج‏1، ص59.
[21]. الطور/34.  
[22]. زمر/23.
[23]. صانعی، سید مهدی؛ مقالهی اعجاز تشریعی قرآن، مجله: مطالعات اسلامی، شماره 60، تابستان 82، ص57.
[24]. حشر/22-23.
[25]. ر ك: سفر پيدايش، باب سوم/12ـ1.
[26]. التمهید فی علوم القرآن، ج6، ص242.
[27]. آل عمران/33.
[28]. سفر پيدايش، باب 9/24ـ18.
[29]. التمهید فی علوم القرآن، ج6، ص242- 244.
[30]. التمهید فی علوم القرآن، ج6، ص 261.
[31]. بقرة/256.
[32]. بقره/ 286.
[33]. اعجاز قرآن از دیدگاه مستشرقان، ص83.
[34]. حجرات/13.

 
شنبه 25 شهریور 1391  1:49 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

پژوهشى در نظريه «اعجاز عددى و رياضى قرآن»

مجتبی نوروزی

چکیده: قرآن كريم برخوردار از وجوه مختلف اعجاز بيانى، تشريعى، علمى اخبار غيبى، آفرينش‏هاى هنرى و... مى‏باشد. اما در عين حال عالمان و انديشمندان قرآنى بر اين باورند كه وجوه اعجاز قرآن تنها منحصر به اين وجوه نمى‏باشد و اين راه به روى همه انسان‏ها گشوده است تا با تدبر و تأمل بيشتر در قرآن وجوه ديگرى از اعجاز آن را آشكار سازند. يكى از مباحثى كه در قرن اخير از سوى بعضى قرآن پژوهان مطرح شده است، نظريه «اعجاز عددى و نظم رياضى» است. اين نظريه كه بيانگر نظم اعجاز گونه عددى و رياضى قرآن است، براى اولين بار توسط دكتر رشاد خليفه در سال 1972 (1351 ش) مطرح گرديد. طرح اين نظريه مورد توجه و استقبال قرآن پژوهان قرار گرفت. به گونه‏اى كه موارد بسيارى بر تحقيقات او افزوده شد. تا جايى كه امروزه دهها كتاب و مقاله در اين زمينه نوشته شده است.
در اين نوشتار بر آنيم تا اين نظريه را در سه بخش: اعجاز عدد 19، حروف مقطعه و ارتباط با عدد 19 و تناسب در تكرار الفاظ قرآن مورد بررسى قرار داده و ديدگاه موافقان و مخالفان و نظر نهايى در اين زمينه را بيان نماييم.


كليد واژه‏ها: كليد واژه: اعجاز قرآن، اعجاز عددى، نظم رياضى قرآن، عدد 19، حروف مقطعه، تناسب در تكرار الفاظ قرآن.

پيش درآمد

قرآن كريم آخرين كتاب آسمانى است كه بر آخرين پيامبر الهى حضرت محمد مصطفى‏صلى الله عليه وآله وسلم فرود آمد و جهان و جهانيان را به نور كمال و هدايت زينت بخشيد. اين كتاب گرانسنگ علاوه بر اينكه معجزه جاويد پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم بود، نشان صدق و راستى نبوت آن حضرت نيز به شمار مى‏آمد. از اينرو اعجاز قرآن از همان اوايل ظهور اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار گرفت. و علما و دانشمندان زيادى در طول تاريخ براى دفاع از ساحت قرآن كريم و اثبات اعجاز آن، كتابها و مقالات زيادى در اين زمينه نوشتند كه مراجعه به آنها اين مدعى را اثبات مى‏نمايد.
اين بزرگان، نظرى همه جانبه به اعجاز قرآن داشتند و وجوه مختلفى را براى آن ذكر كرده‏اند و خاطرنشان ساخته‏اند كه كلام الهى علاوه بر فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى) برخوردار از جنبه‏هايى از اعجاز است كه در هيچ كتاب ديگرى نظير ندارد مثل:آموزه‏ها و معارف عالى (اعجاز معانى)، هماهنگى و عدم وجود اختلاف، اخبار غيبى، طرح مسائل دقيق علمى (اعجاز علمى)، آفرينش‏هاى هنرى و...
يادكرد اين نكته ضرورى است كه هيچ كس نمى‏تواند مدعى بررسى همه جانبه ابعاد اعجاز قرآن باشد؛ زيرا بسيارى از رمزها و شگفتى‏هاى قرآن هنوز بر ما پوشيده مانده است و اين مجال براى تمامى محققان و پژوهشگران گشوده است تا با تدبر و تعمق بيشتر در قرآن كريم پرده از اين رموز برگيرند.
يكى از جنبه‏هاى نوظهور اعجاز قرآن كه در قرن اخير مورد توجه قرآن‏پژوهان قرار گرفته و كتابهاى زيادى در رد و اثبات آن نوشته شده است، اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن كريم است كه در صدد اثبات نظم اعجاز گونه عددى و رياضى اين كتاب الهى است. در اين نوشتار برآنيم تا پژوهشى پيرامون اين جنبه اعجاز قرآن داشته باشيم و ضمن بيان بضعى موارد آن، ديدگاه موافقان و مخالفان را يادآورى نموده و در نهايت نظرنهايى را پيرامون اعجاز عددى قرآن بيان نماييم.

نظريه اعجاز عددى و رياضى قرآن

اين نظريه كه بيانگر نظم اعجاز گونه عددى و رياضى قرآن كريم است، نخستين بار توسط دكتر رشاد خليفه مطرح گرديد و باعث حيرت و شگفتى مردم شد.
رشاد خليفه تحصيلات جديد خود را تا مقطع كارشناسى در دانشكده كشاورزى «عين الشمس» قاهره گذراند، سپس در دانشگاه آريزونا آمريكا در سال‏هاى 1959 تا 1961 ميلادى مقطع كارشناسى ارشد را پشت سر گذاشت و سپس دكتراى خود را در رشته بيوشيمى گياهى در سال 1964 ميلادى از دانشگاه كاليفرنيا دريافت كرد.1
او به مدت سه سال كار مداوم در مورد قرآن با استفاده از رايانه تحقيق كرد و نتايج تحقيقات خود را در سال 1351 شمسى (1972 م( به رسانه‏هاى گروهى و روزنامه‏ها داد.2 كتاب وى نيز تحت عنوان «معجزة القرآن‏الكريم» در سال 1983 ميلادى در بيروت چاپ شد3 و به زبان انگليسى نيز در آمريكا چاپ شد.4
رشاد خليفه همچنين صاحب ترجمه قرآن به زبان انگليسى در 12 جلد و بنام «ترجمه استاندارد انگليسى از قرآن كريم» است كه ده سال براى بدست آوردن يك متن انگليسى بهتر و نزديكتر به اصل آن تلاش كرد و انگيزه خود را از اين ترجمه وجود نارساييها و غلطهاى فاحشى مى‏داند كه در ترجمه‏هاى موجود در زبان انگليسى وجود دارد و گاه عمدى است.5
اما آنچه باعث شهرت دكتر رشاد خليفه در جهان گشت، همين نظريه اعجاز عددى قرآن و موضوع عدد نوزده و مفتاح حروف مقطعه در قرآن است كه وى در كتابش «معجزة القرآن‏الكريم» به طرح آن پرداخت. وى معتقد بود كه كليد رمز اعجاز قرآن عدد نوزده مى‏باشد كه برابر تعداد حرف «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» است و اين آيه را كليد معجزه جاويد قرآن مى‏دانست كه بر سينه پاك پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم توسط فرشته وحى نازل شده است. از اينرو به دنبال مصاديق عدد نوزده يا مضربى از اين عدد در قرآن بود و نمونه‏هاى قرآنى بسيارى بيان كرد. وى همچنين در پى اثبات اعجاز قرآن به سراغ حروف مقطعه قرآن رفت و براى كشف معانى و اسرار حروف مقطعه از رايانه كمك گرفت و به نتايجى در اين زمينه رسيد كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:
نسبت حرف «ق» در سوره «ق» از تمام سوره‏هاى قرآن بدون استثناء بيشتر است.
مقدار تكرار حرف «ص» در سوره «ص» به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره ديگر بيشتر است و نيز حرف «ن» در سوره «قلم» بيشترين تكرار را در 114 سوره قرآن دارد و...6
اين كار رشاد خليفه مورد اقبال و ادبار قرآن‏پژوهان قرار گرفت؛ به طورى كه همواره بحثهايى در تأييد يا رد نظريه اعجاز عددى وى وجود داشته و دارد و امروزه كتابهاى بسيارى در اين زمينه به رشته تحرير در آمده است.
يكى از كسانى كه راه رشاد خليفه را ادامه داد، قرآن‏پژوه معاصر مصرى، عبدالرزاق نوفل است كه در كتاب خود «الاعجاز العددى فى القرآن الكريم» و «معجزة الارقام و الترقيم» به طرح، بسط و توسعه نظريه اعجاز عددى قرآن پرداخت و با ذكر پاره‏اى از كلمات كليدى قرآن و تكرار آنها در قرآن، عجايب و غرايبى را در اين باره استخراج كرد كه باعث حيرت و تعجب همگان شد. كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
كلمات «دنيا» و «آخرت» به صورت مفرد در آيات قرآنى به طور مساوى هر كدام 115 مرتبه به كار رفته است.
دو كلمه «شيطان» و «ملائكه» در قرآن 68 مرتبه به صورت جداگانه به كار رفته است.
لفظ «حيات» و مشتقات آن به تعداد لفظ «موت» و مشتقات آنها به تعداد 145 مرتبه در قرآن به كار رفته است...7
همچنين ابوزهراء النجدى قرآن‏پژوه شيعى در ادامه كار آقاى نوفل به مواردى ديگر از اعجاز عددى قرآن دست يافت و در كتاب خود به نام «من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الكريم» مطرح ساخت كه به نمونه‏اى از آنها اشاره مى‏شود:
كلمه «ساعة» 24 مرتبه و به تعداد شبانه روز در قرآن به كار رفته است. همچنين «سماوات السبع» 7 مرتبه، «سجده» و مشتقات آن 34 مرتبه (به تعداد سجده‏هاى نمازهاى شبانه‏روز) لفظ «شيعه» و مشتقات آن 12 مرتبه و مشتقات «فرقه» 72 بار مطابق با حديث نبوى‏صلى الله عليه وآله وسلم8و... در قرآن كريم به كار رفته است.9
افراد ديگرى نيز در اين زمينه كتاب نوشته‏اند كه به تفصيل در قسمت ديدگاه موافقان و مخالفان اعجاز عددى قرآن بدان خواهيم پرداخت.
نكته‏اى كه مؤلفان اين كتاب‏ها به آن اشاره كرده‏اند اين است كه اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن چيزى نيست كه به طور تصادفى و قهرى پديد آمده باشد؛ بلكه ارتباط موضوعى كلمات و تناسب در تكرار الفاظ قرآن و همچنين اعجاز عدد 19 و رموز حروف مقطعه از روى حكمت و هدف بوده است كه امروزه با تدبّر و تفّكر در آيات قرآنى و همچنين استفاده از رايانه بدست آمده است كه همه اين موارد دلالت بر اعجاز قرآن دارد.
البته اينها در حد توان محدود صورت گرفته است و چه بسا با تأمل و دقت بيشتر رموز بيشترى از قرآن كشف شود. همان‏طورى كه اين اتفاق افتاده است. حال با وجود چنين اعجازى در قرآن كه از توان همه انسانها خارج است، چگونه ممكن است كه اين آيات از فرد امى و درس نخوانده‏اى مثل پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم صادر شده باشد؟! بنابراين قرآن كتابى الهى و آسمانى است كه به عنوان معجزه جاويد آخرين پيامبر آسمانى، براى همه جهانيان نازل شده است.
نكته ديگر اينكه فهم و درك اعجاز عددى و رياضى قرآن نيازى به دانستن علوم و فنون مشكل و پيچيده قرآنى ندارد، حتى آشنايى عميق به زبان عربى نيز ضرورت ندارد. همه انسانها مى‏توانند به اين شمارش اقدام نمايند و حقايق نهفته در آن را تجربه كنند. از سوى ديگر چون اين مباحث با زبان اعداد و رياضى بيان شده است، ديگر جايى براى اختلاف نظر در مورد ارقام و اعداد وجود نخواهد داشت و مباحثى مستند است كه هر كسى آن را تصديق مى‏كند.
ما در اين نوشتار برآنيم تا به معرفى بخشى از اين جنبه اعجاز قرآن بپردازيم (چرا كه پرداختن به همه موارد آن به جهت كثرت، كارى مشكل و غيرممكن است) و ديدگاه موافقان و مخالفان اين نظريه و در نهايت نظرنهايى را در اين زمينه بيان نماييم.

مواردى از اعجاز عددى و رياضى قرآن

تعداد كتاب‏ها و مقالاتى كه پيرامون اعجاز عددى و رياضى قرآن نوشته شده است، بسيار زياد است و هر كدام از اين كتاب‏ها به نوبه خود به موارد متعدد از اين اعجاز اشاره نموده‏اند؛ به گونه‏اى كه شمارش و يادكرد همه اين موارد كارى بس مشكل و بيرون از حوصله اين گفتار است. بنابراين ما فقط به ذكر مواردى از اين اعجاز بسنده مى‏كنيم.
با بررسى و تأمّل در اين كتاب‏ها به اين نتيجه رسيديم كه تقريباً موارد مطرح شده در اعجاز عددى و رياضى قرآن را مى‏توان در سه بخش كلى زير تقسيم‏بندى نمود:

بخش اول: اعجاز عدد 19
بخش دوم: حروف مقطعه و ارتباط با عدد 19
بخش سوم: تناسب در تكرار الفاظ قرآن

البته شايان ياد است كه علاوه بر اعجاز عدد 19 در كتاب‏هاى مربوط به اعجاز عددى، به اعجاز اعدادى مانند: 99 ،13 11، 9 ،1 و... نيز پرداخته شده است كه به جهت رعايت اختصار در اين نوشتار از ذكر آنها خوددارى مى‏كنيم.10
اعجاز عدد 19
صاحبان نظريه اعجاز عدد 19 در قرآن كريم به آياتى از سوره مدّثّر استناد كرده‏اند كه اين عدد براى موكلان آتش ذكر شده است:
«... فَقالَ إِن هذا إلاّ سِحرٌ يُؤثَرُ. إِن هذا إِلاّ قَولُ البَشَرِ. سَاُصليهِ سَقَرَ. وَ ما أدراكَ ماسَقَرُ. لاتُبقى وَ لا تَذَرُ. لَوّاحَةٌ لِلبَشَرِ. عَلَيها تسعَةَ عَشَرَ. وَ ما جَعَلنا اصحابَ النّارِ إِلاّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلنا عِدَّتَهُم إِلاّ فِتنَةً لِلَّذينَ كَفَروُا لِيَستَيقِنَ الَّذينَ اوتوُا الكِتابَ وَ يَزدادَالَّذينَ آمَنوُا إيماناً وَ لايَرتابَ الَّذينَ اوتوُا الكِتابَ وَ المؤمِنوُنَ وَ لِيَقولَ الَّذينَ فى قُلُوبِهِم مَرَضٌ وَ الكافِرونَ ماذا ارادَاللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشاءُ وَ يَهدى مَن يَشاءُ وَ ما يَعلَمُ جُنوُدَ ربِّكَ إلاّ هُوَ وَ ما هِىَ إلاّ ذِكرى لِلبَشَرِ.» (مدثر/ 24-31)
«و سرانجام گفت: «اين (قرآن) جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پيشينيان نيست! اين فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا)!» (امّا) به زودى او را وارد سقر ]= دوزخ[ مى‏كنم! و تو نمى‏دانى «سقر» چيست! (آتشى است كه) نه چيزى را باقى مى‏گذارد و نه چيزى را رها مى‏سازد! پوست تن را به كلى دگرگون مى‏كند! نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده‏اند! مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معين نكرديم تا اهل كتاب ]= يهود و نصارى[ يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقانيت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!» (آرى) اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‏سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند! و لشگريان پروردگارت را جز او كسى نمى‏داند، و اين جز هشدار و تذكرى براى انسانها نيست!»
در سوره مدّثّر تمامى آيات بسيار كوتاه هستند جز آيه 31 كه در بردارنده حكمت عدد نوزده است. خداوند در اين آيه مى‏فرمايد: شماره آنها را آزمايشى براى كافران قرار داديم تا اهل كتاب (يهود و نصارى) يقين پيدا كنند و ايمان مؤمنان افزوده شود و اهل كتاب و مؤمنان ترديد به خود راه ندهند و كافران بگويند: خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟
حال با توجه به معناى آيه، چگونه عدد 19 مايه آزمايش و ابتلا و وسيله‏اى براى يقين و افزايش ايمان و حفظ از شك و ترديد مى‏باشد؟! حكمت به كار رفتن عدد 19 در آيه چه مى‏باشد؟
گر چه مفسران پيرامون آيه مطالبى را بيان كرده‏اند. اما آيا نمى‏توان احتمال داد كه آيه اشاره به اعجاز جديدى از قرآن دارد كه همان عدد 19 باشد؟ و اين اعجاز وسيله‏اى است براى آزمايش كافران، افزايش ايمان مؤمنان و عدم شك و ترديد اهل كتاب؟ به يقين چنين اعجازى صلاحيت دارد تا وسيله آزمايش كافران و افزايش ايمان و باعث عدم شك و ترديد در مؤمنان و اهل كتاب باشد.11

مواردى از اعجاز عدد 19

اينك به ذكر پاره‏اى از موارد و مصاديق اعجاز عدد 19 در قرآن مى‏پردازيم:

الف( آيه بسمله

1- مهمترين و كليدى‏ترين آيه قرآن يعنى «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» طبق رسم‏الخط عثمانى داراى 19 حرف است.
2- قرآن داراى 114 بسمله مى‏باشد كه اين عدد مضربى از عدد 19 است: (6*19)
با اين توضيح كه در سوره توبه بسمله وجود ندارد و به جاى آن در سوره نمل علاوه بر ابتداى سوره در آيه 30 يك بسمله ديگر وجود دارد.
3- سوره توبه كه بسمله ندارد، نهمين سوره قرآن است و اگر از ابتداى اين سوره شمارش را آغاز كنيم، سوره نمل كه دو بسمله دارد، نوزدهمين سوره خواهد شد:

توبه یونس هود یوسف رعد ابراهیم حجر ... نمل
1 2 3 4 5 6 7 ... 19

4- ترتيب سوره توبه در قرآن 9 و ترتيب سوره نمل 27 است. حال اگر ارقام سوره از توبه تا نمل را با همديگر جمع كنيم، عدد 342 بدست مى‏آيد كه مضربى از عدد 19 است: (18*19)
توبه یونس هود یوسف رعد ابراهیم حجر نحل اسراء ... نمل
+9 +10 +11 +12 +13 +14 +15 +16 +17 ... 27 =342

ب: سوره حمد

5- مهمترين آيه قرآن يعنى «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» در ابتداى اين سوره مى‏باشد كه داراى 19 حرف است كه كليد قرآن محسوب مى‏شود و در قرآن 114 مرتبه به كار رفته است: (6*19)
6- كلمه «اسم» در قرآن كريم 19 بار تكرار شده است.
7- كلمه «بسم» در قرآن كريم در سه موضع به كار رفته است:

 

ردیف نام سوره شماره سوره در مصحف تعداد (بسم) به کار رفته
1 فاتحه 1 1
2 هود 11 41
3 نمل 27 30
جمع 3 سوره 39 72

حال اگر اين اعداد را با هم جمع نماييم، عدد حاصل، مضربى از عدد 19 مى‏باشد: (72+39+3=114 (6*19
8- لفظ جلاله «اللَّه» در قرآن كريم 2698 بار به كار رفته است12 كه اين مضربى از عدد 19 است: (142*19)
9- كلمه «الرحمن» در قرآن 57 مرتبه به كار رفته است كه مضربى از عدد 19 است: (3*19)
10- كلمه «الرحيم» در قرآن 114 مرتبه به كار رفته است13 كه مضربى از عدد 19 است: (6*19)
11- سوره فاتحه داراى 7 آيه مى‏باشد و اگر ارقام آيه را به طور پشت سرهم از راست به چپ بنويسيم عدد حاصله از مضربهاى عدد 19 است:
1 2 3 4 5 6 7 ( 19 × 402859)
12- اگر تعداد حروف هر آيه را بنويسيم و در كنار هم قرار دهيم، عددى بدست مى‏آيد كه مضربى از عدد 19 است:


آیات 1 2 3 4 5 6 7
تعداد حروف 19 17 12 11 19 18 43

19 17 12 11 19 18 43 -> (19×2272732164301)
ج: سوره علق

13- اولين آيات نازله بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم يعنى آيات 1-5 سوره علق داراى 19 كلمه است.
14- عدد آيات سوره علق 19 آيه مى‏باشد.
15- تعداد حروف سوره علق 285 حرف مى‏باشد كه مضربى از عدد 19 است. (15*19)
16- اولين آيات نازله بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم (آيات 1-5) داراى 76 حرف است كه مضربى از عدد 19 است (4*19)
17- اگر از آخرين سوره قرآن به طرف اول قرآن بشماريم، سوره علق نوزدهمين سوره خواهد بود.

 

ناس فلق اخلاص مسد نصر کافرون کوثر ماعون قریش ... علق
1 2 3 4 5 6 7 8 9 ... 19
د: سوره مدّثّر

18- اين سوره همراه با بسم اللَّه 57 آيه است كه مضربى از عدد 19 مى‏باشد: (3*19)
19 -19 آيه اول اين سوره داراى 57 كلمه است كه مضربى از عدد 19 است: (3*19)
20- آيه 31 كه دربردارنده حكمت عدد 19 است، نيز از 57 كلمه تشكيل شده است: (3*19)
21- آيه 31 كه 57 كلمه است، 19 برابر عدد كلمات آيه «عليها تسعة عشر» (57=19*3)
22- از آيه 1-30 يعنى تا آخر آيه «عليها تسعة عشر» 95 كلمه است كه اين عدد مضربى از 19 است: (5*19)

ه: اعداد در قرآن

23- اعداد صحيح به كار رفته در قرآن عبارتند از:
100000-50000-5000-3000-2000-1000-300-200-100-99-80-70-60-50-40-30-20-19-12-11-10-9-8-7-6-5-4-3-2-1
حال اگر اين اعداد را كه 30 عدد است، با هم جمع كنيم عددى بدست مى‏آيد كه مضربى از عدد 19 است: (162146=8534*19)
24- تعداد اعدادى كه در قرآن ذكر شده است (چه صحيح و چه كسرى) بدون تكرار، برابر با 38 عدد است كه اين مضربى از 19 است: (2*19)
25- اگر تعداد دفعاتى كه اعداد صحيح در قرآن به كار است را با هم جمع كنيم، عددى از مضربهاى 19 بدست مى‏آيد:

 

عدد 1 2 3 4 ... 100000
تکرار در قرآن +145 +15 +17 +12 ... 1->جمع=285(15×19)

عدد: 1 2 3 4 ... 100000
تکرار در قرآن 145+ 15+ 17+ 12 ... 1  جمع = 285 (19×15)
و: ترتيب سوره‏هاى قرآن

26- تعداد سوره‏هاى قرآن 114 سوره مى‏باشد كه اين عدد مضربى از 19 است: (6*19)
27- اگر اعداد فرد سوره‏هاى قرآن را با هم جمع كنيم عدد حاصله مضربى از 19 است:
(171*19) 3249=113+ ... +17+15+13+11+9+7+5+3+1
28- اگر اعداد زوج سوره‏هاى قرآن را نيز جمع كنيم، عددى با مضرب 19 بدست مى‏آيد:
(174*19)3306=114+ ... +18+16+14+12+10+8+6+4+2
29- سوره‏هايى كه شماره آنها در مصحف از مضربهاى عدد 19 است عبارتند از :
1. سورة مریم 19 (19×1)
2. سوره ص 38 (19×2)
3. سوره حدید 57 (19×3)
4. سورة انسان 76 (19×4)
5. سورة تین 95 (19×5)
6. سورة ناس 114 (19× 6)
حال با توجه به اين سوره هانتايج زير بدست مى‏آيد:
الف( حاصل جمع اين اعداد برابر با 399 مى‏باشد كه مضربى از 19 است:
19 × 21 399 = 114+ 95+ 76 + 57+ 38+ 19
ب( ترتيب نزول اين سوره به ترتيب عبارت است از: 21-28-98-94-38-44 كه جمع اين عدد برابر است با 323 كه اين عدد مضربى از 19 است: (17*19)
ج( حاصل جمع مجموع ترتيب در مصحف و ترتيب نزول برابر است با 722 كه اين عدد مضربى از 19 است:
(19× 38 ) 722 = 323 + 399
مواردى كه در مورد اعجاز عدد 19 در قرآن ذكر گرديد، تنها گوشه‏اى از انبوه موارد و مصاديقى است كه در كتب مختلف پيرامون اين عدد آمده است.14
آيا ممكن است تمامى اين موارد از روى اتفاق و تصادف باشد و هيچ حكمتى در آن نهفته نباشد؟!

حروف مقطعه و ارتباط با عدد 19

قبل از وارد شدن در بحث اعجاز عدد 19 در حروف مقطعه نكاتى در مورد حروف مقطعه يادآورى مى‏شود:
1. سوره‏هايى كه داراى حروف مقطعه هستند، 29 سوره مى‏باشند كه اين عدد مساوى با حروف هجائيه در زبان عربى است كه سوره‏هاى قرآن از آنها تشكيل شده است.
2. از 29 سوره كه داراى حروف مقعطه هستند، 10 سوره از آنها حروف مقعطه آيه مستقل نيستند كه آنها عبارتند از: «الر، الر، الر، المر، الر، الر، طس، ق، ص، ن» ولى 19 سوره باقيمانده از سوره‏هايى هستند كه حروف مقطعه آنها آيه محسوب مى‏شود.
3. حروف فواتح سوره‏ها و مقطعه بدون تكرار، 14 حرف مى‏باشند: «ا، ل، م، ر، ص، ك، ه، ى، ع، ط، س، ح، ق، ن»
4. تعداد حروف مقطعه بدون تكرار 14 كلمه مى‏باشد: «بقره (الم)، اعراف (المص)، يونس (الر)، رعد (المر)، مريم (كهيعص)، طه، شعراء (طسم)، نمل (طس)، يس، ص، غافر (حم)، شورى (حم عسق)، ق، ن»
5. فقط سوره‏هاى «حواميم»در ترتيب مصحف پشت سرهم هستند: 40، 41، 42، 43، 44، 45، 46
6. اولين سوره نازله از سور مقعطه، سوره قلم (ن)، سپس سوره ق و سپس سوره ص مى‏باشد.
7. محاسبات در اين نوشتار بر اساس رسم الخط عثمانى است.
در مورد اعجاز عدد 19 در حروف مقطعه مطالب زيادى در كتب مختلف بيان شده است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

الف( ترتيب سوره‏ها:

1- اگر از سوره بقره (الم) شمارش را آغاز كنيم، سوره طه نوزدهمين سوره خواهد بود.

بقره آل عمران نساء مائده ... طه
1 2 3 4 ... 19

2- همچنين اگر از سوره طه شمارش را آغاز كنيم به سوره ص مى‏رسيم كه نوزدهمين سوره خواهد بود.
3- همچنين اگر از سوره سجده (الم) شمارش را آغاز كنيم، سوره ق نوزدهمين سوره خواهد بود.
4- همچنين اگر از سوره ق شمارش را آغاز كنيم، سوره قلم (ن) نوزدهمين سوره خواهد بود.
5- سوره «مريم» (كهيعص) در قرآن نوزدهمين سوره مى‏باشد.
6- اگر از سوره مريم (كهيعص) شمارش را آغاز كنيم، سوره صافات نوزدهمين سوره خواهد بود كه قبل و بعد از اين سوره دو سوره يس و ص قرار دارند كه از حروف مقطعه هستند.
7- تعداد سوره‏ها از سوره بقره (الم) تا سوره قلم (ن) 67 سوره مى‏باشد كه اگر تعداد سوره‏هاى داراى حروف مقطعه را از آن كم كنيم، عدد حاصل از مضربهاى عدد 19 است: 67-29=38 (2*19(
8- اگر عدد حروف مقعطه (بدون تكرار) را كه 14 حرف مى‏باشد، با تعداد كلمات حروف مقطعه (بدون تكرار) كه آن نيز 14 كلمه مى‏باشد و تعداد سوره‏هاى داراى حروف مقطعه (29 سوره( جمع نماييم، عدد حاصله مضربى از عدد 19 خواهد بود:
(19×3) 57 = 29 +14+ 14
9- از 29 سوره كه داراى حروف مقطعه هستند، 10 سوره از آنها حروف مقطعه آيه مستقل نيستند كه عبارتند از: يونس (الر) يوسف (الر) - هود (الر) - رعد (المر)- ابراهيم (الر) - حجر (الر) - نمل (طس) - ص - ق - قلم (ن). ولى در 19 سوره باقيمانده، حروف مقطعه آيه مستقلى مى‏باشد.
10- تعداد حروف مقعطه 38 حرف مى‏باشد كه اين مضربى از عدد 19 است: (2*19)
11- تعداد حروف مقطعه تا سوره مريم (كهيعص) كه نوزدهمين سوره در ترتيب مصحف است، 19 حرف مى‏باشد و همچنين تعداد حروف مقطعه از سوره مريم تا سوره قلم (ن) كه آخرين سوره داراى حروف مقطعه است، نيز 19 حرف مى‏باشد.
12- سوره‏هايى كه حروف مقعطه آنها «الر» و «المر» است، در ترتيب مصحف به اين صورت است: يونس (الر) - هود (الر) - يوسف (الر) - رعد (المر) - ابراهيم (الر) - حجر (الر). مجموع حروف اين سوره‏ها برابر با 19 حرف مى‏باشد.
13- سوره ص در ترتيب مصحف، 38 است كه مضربى از عدد 19 مى‏باشد: (2*19)
ب( تكرار حروف مقعطه

14- سوره ق داراى 57 «ق» مى‏باشد كه اين عدد مضربى از عدد 19 است: (3*19)
15- حرف «ق» در سورى شورى (حم عسق) 57 مرتبه به كار رفته است كه مضربى از عدد 19 است: (3*19)
16- مجموع حرف «ق» در اين سوره 114 است كه مضربى از عدد 19 است: (6*19)
17- تعداد حرف «ن» 133 مى‏باشد كه مضربى از عدد 19 است: (7*19)
18- تعداد حرف «ص» در سه سوره ذيل عبارتند از:
1. سوره اعراف (المص): 97
2. سوره مريم (كهيعص): 26
3. سوره ص: 29
مجموع : 152 (19×8)
19- مجموع تكرار دو حرف «ى» و «س» در سوره «يس» 285 مى‏باشد: (15*19)
20- مجموع تكرار حروف «ك»، «ه»، «ى»، «ع»، «ص» در سوره مريم (كهيعص) برابر با 798 مى‏باشد: (42*19)15

تناسب در تكرار الفاظ قرآن

1- كلمات «دنيا» و «آخرت» به صورت مفرد در قرآن هر كدام 115 مرتبه به كار رفته است.
2- دو كلمه «شيطان» و «فرشته» (ملائكه) در قرآن 68 مرتبه به صورت جداگانه به كار رفته است.
همچنين مشتقات هر يك از اين دو كلمه 20 مرتبه در قرآن به كار رفته است كه جمعاً 88 مرتبه و به طور مساوى در قرآن آمده است.
3- دو لفظ زندگى «الحياة» و مرگ «الموت» به طور مساوى در قرآن 145 مرتبه به كار رفته است.
4- كلمه‏هاى سود و زيان «نفع و ضرر» با مشتقاتشان هر كدام در قرآن 50 مرتبه تكرار شده است.
5- تابستان و گرما «الصيف و الحر» برابر با زمستان و سرما «الشتاء و البرد» به تعداد مساوى 5 مرتبه در قرآن به كار رفته است:
لفظ تابستان و زمستان در قرآن يك مرتبه و گرما و سرما هر كدام 4 مرتبه ذكر گرديده است.
6- خوبى‏ها «صالحات» و بدى‏ها «سيئات» در قرآن به يك اندازه و به تعداد 167 مرتبه به كار رفته است.
7- كلمه «الرحمن» در قرآن 57 مرتبه و كلمه «الرحيم» دو برابر آن يعنى 114 مرتبه در قرآن به كار رفته است.
8- كلمه «فجّار» 3 مرتبه و كلمه «ابرار» 6 مرتبه در قرآن به كار رفته است.
9- «سماوات السبع» در قرآن 7 مرتبه به كار رفته است.
10- كلمات «الجهر» و «العلانيه» همراه با مشتقات به طور جداگانه 13 مرتبه در قرآن به كار رفته است.
11- كلمه «الشهر» در قرآن به تعداد ماههاى سال يعنى 12 مرتبه به كار رفته است.
12- كلمه «يوم» در قرآن به تعداد روزهاى سال يعنى 365 مرتبه به كار رفته است.
13- كلمه «الساعة» در قرآن به تعداد ساعات شبانه‏روز يعنى 24 مرتبه به كار رفته است.
14- «سجده» و مشتقات آن 34 مرتبه به تعداد سجده‏هاى نمازهاى يوميه، در قرآن به كار رفته است.
15- «شيعه» و مشتقات آن 12 مرتبه به تعداد امامان شيعه در قرآن به كار رفته است.
16- لفظ «فرقه» همراه با مشتقات به تعداد فرقه‏هاى امت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و 72 مرتبه به كار رفته است.
17- واژه «جزاء» در قرآن 117 مرتبه به كار رفته است. و واژه «المغفرة» دو برابر آن يعنى 234 مرتبه به كار رفته است.16

موافقان و مخالفان اعجاز عددى قرآن

پس از طرح بحث اعجاز عددى قرآن توسط دكتر رشاد خليفه، عكس العملهاى متفاوتى از سوى قرآن‏پژوهان نسبت به اين بحث صورت گرفت. افراد زيادى از اين موضوع استقبال كردند و كوشيدند تا موارد ديگرى از اين اعجاز را كشف نمايند و كتابهاى زيادى نيز در اين زمينه نوشتند. در مقابل نيز عده كمى به مخالفت با اين مسئله پرداختند و كوشيدند تا اثبات نمايند كه هيچگونه اعجازى در زمينه اعداد و رياضى در قرآن قابل اثبات نيست. آنان نيز به نوبه خود مقالات و كتابهايى در رد نظريه اعجاز عددى نوشتند و با ذكر اشتباهات قائلين به اعجاز عددى قرآن پايه‏هاى اين نظريه را متزلزل ساختند.
عده‏اى هم در اين مسئله راه احتياط را در پيش گرفته و هيچگونه اظهار نظرى در رد يا تأييد آن نكردند، بلكه به عنوان احتمال، مواردى از اين اعجاز را بيان نمودند.
اينك براى آشنايى بيشتر با اين نويسندگان و كتاب‏هاى آنان در دو قسمت موافقان و مخالفان به معرفى آنها مى‏پردازيم:

موافقان اعجاز عددى قرآن
1- معجزة القرآن‏الكريم، دكتر رشاد خليفه

دكتر رشاد خليفه را مى‏توان مبتكر و نظريه‏پرداز بحث اعجاز عددى قرآن دانست. وى اولين كسى بود كه نظريه اعجاز عددى قرآن را مطرح كرد. و پس از بررسى و كار روى قرآن با استفاده از پايانه به نتايجى رسيد.
وى موفق به كشف رموز قرآن در رابطه با عدد نوزده و مفتاح حروف مقطعه شد كه بعضى از موارد آن ذكر گرديد. وى پس از ذكر مواردى از اعجاز قرآن به نتايجى رسيد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1. قرآن كلام خدا و معجزه الهى است و هيچ كس نمى‏تواند ادعا كند كه اين نظم رياضى و دقيق قرآن توسط انسان صورت گرفته است.
2. ترتيب موجود سوره‏هاى قرآن، و همچنين ترتيب نزول آنها ترتيبى الهى است.
3. محل نزول سوره‏هاى قرآن اعم از مكى يا مدنى مورد تأييد است.
4. تقسيم آيات در هر سوره به امر الهى صورت گرفته است.
5. شيوه كتابت رسم‏الخط قرآن به دستور خداوند صورت گرفته است.
6. آيه «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» جزء تمام سوره‏ها به جز سوره «توبه» مى‏باشد كه اين مسئله با توجه به نظم رياضى قرآن قابل اثبات است.17

2- الاعجاز العددى للقرآن الكريم، عبدالرزاق نوفل

پس از دكتر رشاد خليفه نظريه اعجاز عددى قرآن توسط عبدالرزاق نوفل، قرآن‏پژوه معاصر مصرى بسط و گسترش پيدا كرد. وى در اين كتاب كه در سه بخش تنظيم شده است به ذكر پاره‏اى از كلمات كليدى قرآن پرداخته كه داراى ارتباط و تناسب با هم مى‏باشند.
ايشان در مقدمه كتابش بيان مى‏كند كه اين‏جانب در سال 1959 ميلادى در خلال تأليف كتاب «الاسلام دين و دنيا» متوجه شدم كه تعداد لفظ «دنيا» در قرآن مساوى با لفظ «آخرت» است. همچنين در سال 1968 ميلادى در هنگام تأليف كتاب «عالم جن و ملائكه» متوجه شدم كه كلمه «شيطان» به اندازه كلمه «ملائكه» در قرآن به كار رفته است. همين مسئله باعث تعجب من شد.
نوفل پس از پژوهش در قرآن مواردى ديگر از اعجاز قرآن را در سه بخش زير سامان داد:
1- موضوعاتى كه مثل و مانند يكديگرند.
2- موضوعاتى كه در تقابل و تضاد يكديگرند.
3- موضوعاتى كه با يكديگر مرتبط هستند.
وى در پايان كتاب خود چنين نتيجه مى‏گيرد:
1- قرآن معجزه است و امكان ندارد كه نظم رياضى قرآن تصادفى و اتفاقى باشد.
2- مواردى كه ياد شد تنها گوشه‏اى از اين اعجاز است. و اگر در قرآن تدبّر و تأمّل شود، موارد بيشترى از اين نوع اعجاز كشف خواهد شد.
3- اعجاز عددى قرآن اعجاز حقيقى و ملموس است نه اعجاز ادعايى و اين نوع اعجاز قابل مناقشه نيست؛ چون زبان اعداد و رياضى قابل قبول براى همه مى‏باشد.18
شايان ياد است كه اين كتاب دو بار به فارسى ترجمه شده است:
1. ترجمه توسط آقاى مصطفى حسينى طباطبايى بنام اعجاز عددى در قرآن كريم سال 1362
2. ترجمه توسط آقاى سعيد همايون بنام معجزه اعداد در قرآن كريم سال 1383

3- معجزة الارقام و الترقيم فى القرآن‏الكريم، عبدالرزاق نوفل19

اين كتاب صورت تكميل شده كتاب قبلى نوفل است و حاوى مطالبى است كه در كتاب قبلى نيامده است. وى همچنين در اين كتاب به پاره‏اى از نقدها و مخالفت‏هايى كه درباره اين نظريه مطرح شده است، پاسخ داده است.

4- من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم، دكتر ابوزهراء النجدى20

دكتر نجدى كه از قرآن‏پژوهان شيعى و اهل مصر مى‏باشد، در ادامه كار آقاى نوفل موارد ديگرى را به تحقيقات قبلى افزوده است: مثل: «ساعه» در قرآن 24 مرتبه به تعداد شبانه‏روز، «مساوات البسع» هفت مرتبه، «سجده» و مشتقات آن 34 مرتبه به تعداد سجده‏هاى نمازهاى شبانه‏روز و...

5- اعجاز الرقم 19 فى القرآن‏الكريم، بسام نهاد جرار

ايشان پس از بيان توضيحاتى در مورد تحقيقات دكتر رشاد خليفه در مورد اعجاز عدد 19، مواردى از اشتباهات وى را متذكر مى‏شود و در ادامه در طى 4 فصل و يك خاتمه به اثبات اعجاز عددى قرآن خصوصاً عدد 19 مى‏پردازد. وى در فصل اول كتاب (كه عمده حجم كتاب را تشكيل مى‏دهد) به موارد زيادى از اعجاز عدد 19 در حروف مقطعه مى‏پردازد كه مرتبط با عدد 19 يا مضربهاى اين عدد مى‏باشند. در فصل دوم نيز به مواردى از اعجاز عدد 19 پيرامون ماه و خورشيد و روابط بين آنها و بعضى اصطلاحات بشرى مى‏پردازد.21
ايشان در مباحث مقدماتى كتاب خود در پاسخ به كسانى كه به جهت قداست عدد 19 در بعضى فرقه‏هاى ضالّه به مخالفت با اين اعجاز برخاسته‏اند، مى‏نويسد:
«درست است كه طائفه منحرفه بهائيت عدد 19 را مقدس مى‏شمارند و سال و ماه خود را تقسيم بر 19 مى‏كنند، اما اين مسئله مانع از تحقيق و بررسى در رابطه با عدد 19 نمى‏باشد؛ چرا كه بد استفاده كردن از چيزى ناسازگار با استفاده صحيح ديگران نيست... چرا كه ما مى‏دانيم، قبل از اسلام و در دوران جاهليت، اعراب در مراسم حج شركت نموده و آن را همراه با انواع انحرافات و بدعتها بجا مى‏آوردند. در حالى كه اسلام به خاطر اعمال خرافى عرب جاهليت، هيچگاه حج را ملغى نكرد؛ بلكه به مخالفت با انحرافات در حج پرداخت و حج ابراهيمى را تأييد فرمود.
بنابراين تقدس اعداد در اسلام هيچ جايى ندارد و موضع مسلمانان نيز كاملاً روشن و واضح است. آنان هيچ عددى را مقدس نمى‏شمارند، در حالى كه مى‏دانند خداى واحد يكى است و خداوند هفت آسمان را خلق كرد و مسلمانان هفت دور به دور كعبه طواف مى‏كنند و مى‏دانند كه هفته هفت روز است و مسلمانان در سجده بر هفت عضو از اعضاى بدن تكيه مى‏كنند و.... آيا اين مسئله باعث مى‏شود كه مسلمانان عدد يك يا هفت را مقدس بشمارند؟! آيا اعجاز عدد 19 مبتنى بر قداست اين عدد است؟! كدام حكم نقلى و منطق عقلى آن را تأييد مى‏كند؟»22
اين كتاب داراى 175 صفحه مى‏باشد.

6- ارهاضات الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، بسام نهاد جرار23

اين كتاب داراى يك مقدمه، 6 فصل و يك خاتمه است. نويسنده در فصل اول پيرامون مدخل بحث اعجاز عددى قرآن در سوره مدثر مى‏پردازد و بحث عدد 19 را مطرح مى‏كند. در فصل دوم به اعجاز قرآن در ترتيب سوره‏ها مى‏پردازد و در آخر نتيجه مى‏گيرد كه ترتيب آيات و سوره‏هاى قرآن توقيفى است. در فصل سوم اعجاز عدد 19 در حروف مقعطه را بررسى مى‏كند. فصل چهارم را به بحث حروف ابجد و اعجاز عددى در رابطه با آنها اختصاص داده است. در فصل چهارم اعجاز رياضى در عالم ستارگان و فلك را مطرح مى‏كند. در فصل پنجم نيز به اعجاز عدد 285 در سوره جن و ارتباط با عدد 19 مى‏پردازد و در خاتمه اعجاز قرآن را از اين طريق اثبات مى‏كند.
شايان ياد است كه اين نويسنده كتابها و مقالات زيادى در مورد اعجاز عددى قرآن دارد.24

7- الصدفة المنظمة؛ الاعجاز العددى فى القرآن، فريد قبطنى 25

اصل اين كتاب به زبان فرانسه مى‏باشد كه نويسنده در مقام احتجاج با همه اهل كتاب (چه علماى دين و چه علماى رياضى، فيزيك، بيولوژى، مورخين و...) و دفاع از ساحت قرآن كريم آن را به رشته تحرير درآورده است. تا با توجه به علمى بودن اين كتاب سندى باشد براى حقانيت قرآن كريم.
نويسنده در اين كتاب به توجه با مسائل علم رياضى (كه مورد اتفاق همه علماست) به مواردى از اعجاز عدد 19 در سوره‏هاى علق، مدثر و ارتباط بين آنها پرداخته است. در ادامه نيز مواردى از اعجاز عدد 19 در ترتيب سوره‏هاى قرآن، حروف مقطعه و تناسب و ارتباط آنها با يكديگر اشاره نموده است. در پايان نيز اعجاز عدد 19 در سوره‏هاى زوج مصحف را مطرح نموده است.
شايان ياد است كه اين كتاب پس از انتشار در سال 1998 ميلادى مورد استقبال غيرمسلمانان قرار گرفت و در سال بعد نيز چاپ دوم آن وارد بازار گرديد.

8- اعجازات حديثة علمية و رقمية فى القرآن، الدكتور رفيق ابوالسعود26

ايشان در كتاب خود مطالبى شبيه مطالب عبدالرزاق نوفل دارد و به ذكر پاره‏اى از موضوعات مرتبط با هم و ارقام مربوط به آنها مى‏پردازد. و از اين طريق اعجاز قرآن را ثابت مى‏كند. مثل:
الرحمن 57 مرتبه الرحيم 114 مرتبه
الجزاء 117 مرتبه المغفره 234 مرتبه
العسر 12 مرتبه اليسر 36 مرتبه
الفجار 3 مرتبه الابرار 6 مرتبه
لازم به ذكر است كه اين كتاب مورد استقبال مسلمانان قرار گرفت و چندين مرتبه چاپ شد. چاپ اول اين كتاب در سال 1991 ميلادى در دمشق مى‏باشد و چاپ پنجم اين كتاب نيز در سال 1418 ه وارد بازار گرديد.

9- اسرع الحاسبين؛ ملامح جديدة للاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، عاطف على صليبى27

نويسنده در اين كتاب كه داراى هجده مبحث است به صورت بسيار دقيق و پيچيده حروف مقطعه را مورد بررسى قرار داده و آنها را كه داراى حروف مشترك هستند در يك گروه دسته‏بندى نموده، و ارتباط آنها با آيه بسمله و ترتيب نزول قرآن را با استفاده از اعداد و ارقام بيان نموده است.
در پايان كتاب نيز حروف سوره‏هاى قرآن كريم را به صورت جدول به تفكيك سوره آورده است. اين كتاب در 329 صفحه و چاپ اول آن مربوط به تاريخ 2001 ميلادى مى‏باشد.

10- معجزة القرن العشرين من كشف سباعية و ثلاثية اوامر القرآن‏الكريم، ابن خليفه عليوى28

ايشان در كتاب خود آورده است كه 90 درصد اوامر قرآن، هفتگانه يا سه‏گانه يا يگانه است و پس از ذكر موارد اوامر قرآن و اعداد منظم در ارتباط با آنها، اعجاز قرآن را نتيجه مى‏گيرد.
به عنوان مثال: امر «اعبدوا» را سه بار به همه مردم خطاب كرده است؛ سه بار نسبت به اهل مكه كه در قرآن آمده و سه بار نسبت به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم آمده است. پيامبران الهى مثل شعيب، نوح، هود، صالح و حضرت عيسى‏عليهم السلام هر كدام سه بار به قوم خود گفته‏اند و اين از عجايب است!
اين كتاب داراى 110 صفحه مى‏باشد كه در سال 1983 ميلادى براى نخستين بار چاپ شده است.

11- المنظومات العددية فى القرآن‏العظيم، مهندس مصطفى ابوسيف بدران29

نويسنده در اين كتاب روابط رياضى در حروف مقطعه و لفظ جلاله «اللَّه» را مورد بررسى قرار داده است و نظم اعجاز گونه قرآن را از اين طريق ثابت نموده است.
اين كتاب در 88 صفحه چاپ شده است.

12- الاعجاز العددى فى سوره الفاتحة، طلحة جوهر30

ايشان محور بحث در كتابش را عدد 19 قرار داده است و به بحث در رابطه با ارتباط ميان آيه بسمله، سوره فاتحه و عدد 19 پرداخته است. همچنين به اعجاز در كلمات فرد و و زوج سوره فاتحه پرداخته است. در نهايت از تمام اين موارد اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن را نتيجه گرفته است.

13- موسوعة الاعجاز الرقمى، المهندس عبدالدائم الكحيل

نويسنده اين كتاب براى اثبات اعجاز عدد هفت به موارد زيادى از اين اعجاز در قرآن پرداخته است. وى اين كتاب را در يك مقدمه و 11 بحث سامان داده است و به مباحثى چون اعجاز رقم 7، ضوابط اعجاز رقمى، اولين آيه سوره حمد، اسرار حروف مقعطه، تكرار آيات در قرآن، ترتيب سوره‏هاى قرآن، اسرار قصه‏هاى قرآنى و... و ارتباط آنها با عدد 7 پرداخته و به مصاديق زيادى از اين اعجاز اشاره نموده است.
اين كتاب مشتمل بر 713 صفحه مى‏باشد.
شايان ياد است كه اين نويسنده بيش از 30 كتاب و مقاله در مورد اعجاز عددى قرآن دارد.31

14- شبكه رياضى قرآن، احمد ديدات32

نويسنده در اين كتاب بر اساس يافته‏هاى علمى دكتر رشاد خليفه به بيان شبكه دقيق رياضى قرآن پرداخته و به مباحثى از قبيل: دورنمايى از گذشته، اعجاز علمى قرآن، اعتراف بزرگان ادب، اعجاز عدد 19، محاسبه و شانس، غير بشرى بودن قرآن، معجزه رياضى و... پرداخته است.
ايشان در فصل هشتم كه اختصاص به معجزه رياضى قرآن دارد به نكته جالبى در مورد حرف «ق» و «ص» اشاره كرده و مى‏نويسد:
«تعداد تكرار حرف «ق» در دو سوره ق و شورى (حم عسق) كه داراى حروف مقعطه «ق» مى‏باشد برابر با 6*19(114) مى‏باشد. از طرفى هم خداوند در قرآن به صراحت 12 مرتبه تعبير «قوم لوط» را به كار برده است ولى در اين مورد فقط يك استثناء مشاهده مى‏شود و آن هم آيه 13 سوره ق مى‏باشد كه از تعبير «اخوان لوط» استفاده نموده است. اگر در اين آيه هم مانند موارد قبلى تعبير به «قوم لوط» مى‏كرد، در اين صورت تعداد حرف ق در اين دو سوره 115 مرتبه مى‏شد كه ديگر اين عدد مضربى از عدد 19 نبود! بنابراين به اين صورت با كاربرد تعبير «اخوان لوط» اين مسئله حل شده است.»33
شبيه همين مطلب را در مورد حرف «ص» در «بصطه» در آيه 247 سوره بقره دارد.
اين كتاب در 143 صفحه توسط آقاى ساسان حبيب‏وند به فارسى ترجمه شده است.

15- معجزة القرآن العددية، صدقى البيك34

نويسنده در اين كتاب به موارد از اعجاز عدد 19 در حروف مقطعه مى‏پردازد. همچنين اعجاز در اعداد صحيح و كسرى به كار گرفته در قرآن، و ارتباط آن با عدد 19 را نيز بيان مى‏كند.

16- ماوراء احتمال، عبداللَّه اريك

اين كتاب در چهار فصل تنظيم شده است. نويسنده در مقدمه كتاب پيرامون سيستم رياضى قرآن كريم سخن گفته و در ادامه به منحصر به فرد بودن قرآن كريم اشاره مى‏كند. وى در فصل سوم به كشف سيستم رياضى قرآن و اعجاز عدد 19 اشاره مى‏پردازد و در فصل چهارم موارد و مصاديقى از اعجاز عدد 19 مربوط به آيه بسمله و كلمات آن را بيان مى‏كند. و در پايان نيز چنين مى‏گيرد كه مطالب بيان شده در اين كتاب فقط ذره كوچكى از اين سيستم رياضى قرآن است كه در سطحى وسيع‏تر در قرآن وجود دارد.35
لازم به ذكر است كه پيچيده‏ترين محاسبات در اعجاز عددى قرآن مربوط به همين كتاب است.

17- المعجزة؛ نظرية قرآنية فى الاعجاز القرآنى، مهندس عدنان الرفاعى36

مهندس رفاعى در اين كتاب سخنانى شبيه سخنان آقاى عبدالرزاق نوفل دارد. ايشان معتقد است كه تمام كلماتى كه در قرآن آمده است ارتباط تامّ و حقيقى با آن چيزى دارد كه آن را وصف مى‏كند و به‏نام آن ناميده شده است.
به عنوان مثال: يك سال كامل 365 روز مى‏باشد و زمين 365 بار به دور خود مى‏چرخد. بنابراين خداوند نيز كه خالق اين جهان است، اين مسئله را در كتاب خود به تصوير كشيده است، تصويرى كه دقيقاً مطابق با واقعيت فلكى آن است. از اين رو، مشاهده مى‏كنيم كه واژه «يوم» به صورت مفرد در قرآن كيريم 365 مرتبه به كار رفته است.
مانند اين مسئله، دَوَران ماه به دور زمين است كه ماهها از آن بوجود مى‏آيند و خداوند نيز كه خالق اين مسئله است، كلمه «شهر» را در قرآن 12 مرتبه به كار برده است كه اشاره به همين قضيه دارد.
ايشان در ادامه به موارد زيادى از اينگونه موارد مى‏پردازد و چنين نتيجه مى‏گيرد كه چون زبان استدلال در اين كتاب رياضى و اعداد است، بنابراين به جهت عدم اختلاف انسانها در اين گونه مسائل، اعجاز قرآن ثابت مى‏شود.
نويسنده در پايان كتاب به نقدهايى كه توسط ديگران بر اين نظريه وارد شده است به صورت مستدل در 56 صفحه جواب داده است.
اين كتاب در 304 صفحه (بدون ضميمه) نوشته شده است.

18- آيت كبرى؛ معجزه جاويد قرآن كريم، دكتر سيدمحمد فاطمى37

نويسنده در اين كتاب با توجه به عدد 19 و نوزده حرف بودن «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» به صورت گسترده و مستدل به ذكر اعجاز عددى قرآن پرداخته است.
نويسنده در اين باره مى‏نويسد:
«اساس اين معجزه مسلم جاودانى بر يك نظام عجيب رياضى مبتنى است كه شمار حروف مقطعه سرآغاز سوره‏ها در هر كدام از آنها به تنهايى يا به صورت گسترده در بين سور، مضرب صحيحى از تعداد حروف نوزده‏گانه «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»، اولين آيه قرآن كريم مى‏باشد. بررسى اين حجت قاطع با توجه به حالات و شرايط زمانى و مكانى نزول وحى نشان مى‏دهد كه طرح و ابداع يك چنين شبكه پيچيده و رابطه خارق العاده حروف و كلمات كه نظير آن در سرتاسر تمدن بشرى، در هيچ كتاب ديگرى ديده نشده است، خارج از قدرت و فكر و هوش انسان است و احتمال وقوع آن نيز بر حسب تصادف، غيرممكن و كاملاً مردود است.»38
اين كتاب در 16 بخش و 152 صفحه سامان يافته است كه بدون حروفچينى و به صورت دست نوشت اصلى به چاپ رسيده است.

19- اعجاز رياضى زوج و فرد در قرآن كريم، كورش جم نشان39

نويسنده اين مقاله با توجه به آيه 89 سوره فجر «والشفع و الوتر» كه خداوند به «زوج و فرد» سوگند ياد كرده است، به اين فكر افتاده است كه شايد يك نظام عددى بر مبناى زوج و فرد در قرآن وجود داشته باشد.
بنابراين به دنبال اين فرضيه، شروع به تحقيق كرده و به نتايج جالبى رسيده است. ايشان به اين حقيقت پى برده است كه تعداد سوره‏ها و ترتيب قرار گرفتن آنها و تعداد آيات هر سوره دقيقاً بايد همين سان باشد كه هست و اگر تغيير و يا جابجائى در آنها صورت گيرد، كد رياضى زوج و فردى كه در آن جاى داده شده، چنين جواب نمى‏دهد.
وى پس از طرح جدول اعداد زوج و فرد قرآن به اين نتايج رسيده است:
1- جمع كل اعداد زوج (كه از حاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره به دست آمده) دقيقاً برابر با تعداد آيات قرآن يعنى 6236 است!
2- جمع كل اعداد فرد (كه از حاصل جمع شماره و تعداد آيات سوره به دست آمده) دقيقاً مساوى با 6555 است كه اين عدد معادل مجموع شماره‏هاى سوره‏هاى قرآن است!
3- در جدول زوج و فرد قرآن كه هر يك از 57 سوره تشكيل شده‏اند، درست 30 سوره با تعداد آيات زوج و 27 سوره با تعداد آيات فرد شركت شده‏اند!

20- تفسير نمونه، آيةاللَّه مكارم شيرازى40

نويسنده اين تفسير ذيل عنوان «تفسير حروف مقطعه با مغزهاى الكترونيكى» پيرامون كشفيات دكتر رشاد خليفه سخن به ميان آورده و پس از ذكر بيوگرافى و خلاصه كار و تحقيقات آقاى خليفه به نتايج ايشان در رابطه با حروف مقطعه و فراوانى هر يك از اين حروف (ق، ص، ن، المص، المر، كهيعص، الم، و...) در اينگونه سوره‏ها اشاره نموده است.
وى در انتها چنين نتيجه مى‏گيرد كه حروف قرآن مجيد كه در طى 23 سال بر پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم نازل شده، حساب بسيار دقيق و منظمى دارد و هر يك از حروف الفبا با مجموع حروف هر سوره داراى يك نسبت رياضى كاملاً دقيق است كه حفظ و نگهدارى چنين نسبتى براى بشر - بدون استفاده از مغزهاى الكترونيكى - امكان‏پذير نيست.
نويسنده در عين حال اضافه مى‏كند كه شكى نيست كه بررسى‏هاى دانشمند مزبور چون در آغاز راه است، خالى از نقايص نيست كه بايد با حوصله تمام، به وسيله او و دانشمندان ديگر تكميل گردد.
با توجه به اينكه كتاب‏ها و مقالات در رابطه با اعجاز عددى قرآن بسيار زياد است و يادكرد همه آنها بيرون از حوصله اين گفتار مى‏باشد به همين اندازه در بيان ديدگاه موافقان اين اعجاز بسنده نموده و ذكر موارد بيشتر را به فرصتى ديگر مولكول مى‏كنيم.

مخالفان اعجاز عددى قرآن

پس از تحقيق و تتبع فراوان متوجه شديم كه فقط عده كمى از قرآن‏پژوهان به مخالفت با اعجاز عددى قرآن برخاسته‏اند. اين گروه با رد دلايل و بيان اشتباهات قائلين به اعجاز عددى قرآن، كتابها و مقالاتى نوشته‏اند كه به آنها اشاره مى‏شود:
1- تسعة عشر ملكاً، بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية، حسين ناجى محمد محى‏الدين41
همان‏گونه كه از نام كتاب پيداست، نويسنده به شدت به كسانى كه عدد 19 را يكى از اسرار قرآن مى‏دانند حمله مى‏كند و آن را نقشه و نيرنگ بهائيت مى‏داند.
وى متذكر مى‏شود كه عدد 19 از شعارهاى بهائيان است كه در نظر مسلمانان اين فرقه مرتد و كافر هستند؛ و شواهدى مى‏آورد كه سال در نظر آنان 19 ماه است؛ هر ماهى نيز 19 روز است؛ كتاب «البيان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است؛ و عدد نمازهاى يوميه آنها 19 ركعت است و...
در بخش ديگر بيان مى‏كند كه عدد 19 ويژه قرآن نيست و جملاتى را بيان مى‏كند كه بدون استفاده از رايانه بر اساس عدد 19 شكل گرفته است در حالى كه مطالب آن باطل است. مثل: «لابعث و لاحساب و لاجهنم»، «لاصراط و لاجنة و لانعيم» و...
سپس بيان مى‏كند كه رابطه‏اى ميان «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» و حروف مقعطه سوره‏ها و جهنم (نوزده ملك جهنم) وجود ندارد.
در بخش ديگرى خطاهاى عددى قائلين به اعجاز عددى را توضيح مى‏دهد.42
2- المعجزة القرآنية؛ الاعجاز العلمى و الغيبى، دكتر محمد حسن هيتو43
ايشان تقريباً همان مطالب حسين ناجى محمد را تأييد و تكرار مى‏كند.44
3- اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن، عباس يزدانى45
نويسنده از كسانى است كه شديداً با اعجاز عددى قرآن به مخالفت برخاسته و تلاش زياد دارد كه اثبات نمايد، هيچگونه اعجاز عددى و رياضى در قرآن وجود ندارد. ايشان در آغاز مقاله نسبتاً طولانى خود پس از بيان كشف دكتر رشاد خليفه در رابطه با اعجاز عدد 19 به معرفى قرآن از طريق خود قرآن و احاديث مى‏پردازد و آيات و روايات گوناگونى را در توصيف قرآن بيان نموده و چنين جمع‏بندى مى‏كند كه در هيچ جاى قرآن حتى به طور ضمنى ما به اينگونه كاوش‏ها دعوت نشده‏ايم. و در بيانات امامان و سيره عملى آنها نيز مشاهده نشده است كه قرآن را از اين منظر بنگرند و مطالبى هر چند به صورت ضمنى و تلويحى، در مورد تعداد حروف و كلمات قرآن و روابط رياضى بين آنها گفته باشند و لااقل سرنخى در اين مقوله به دست داده باشند تا با اطمينان خاطر در اين رشته وقت صرف كنيم و دلخوش باشيم كه اگر تا كنون به نتيجه نرسيده‏ايم، اميد است كه در آينده به نتايجى جالب دست يابيم.
از علماى بزرگ، حتى رياضى‏دانان نظير: خواجه نصير طوسى و شيخ بهائى نيز نقل نشده است كه چنين سير و سياحتى را در قرآن نشان داده باشند.
ايشان پس از بيان اين مقدمه نقدهايى بر كتابها و مقالات ذيل مطرح مى‏كند:
«معجزة القرآن‏الكريم» دكتر رشاد خليفه؛ المعجزه مهندس عدنان رفاعى؛ آيت كبرى، دكتر سيدمحمد فاطمى؛ مقاله اعجاز رياضى قرآن در خصوص اعداد زوج و فرد؛ ماوراء احتمال عبداللَّه اريك؛ الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم عبدالرزاق نوفل؛ من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم دكتر ابو زهراء النجدى
نويسنده در پايان نيز مطالب خود را در يازده مورد خلاصه و جمع‏بندى مى‏كند. وى اعجاز عددى و رياضى قرآن را يك جريان انحرافى و نامبارك مى‏داند كه هيچ خدمتى به نشر فرهنگ قرآنى نكرده است و به جهت غير صحيح بودن آمار و ارقام مطرح شده، نبود روش واحد در محاسبات، عدم نتيجه منطقى از اينگونه تناسبات در الفاظ قرآن و عدم اشاره به اعجاز عددى در قرآن و سنت، نظريه اعجاز عددى قرآن را به كلى رد مى‏كند و علاقمندان به كشف اعجاز قرآن را دعوت به فراگيرى زبان عربى و تدبّر و تأمّل در قرآن مى‏كند.

جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى

اينك پس از بيان مواردى از اعجاز قرآن و ديدگاه موافقان و مخالفان در اين زمينه توجه به چند نكته پيرامون اين نظريه ضرورى است:
1- قرآن كريم كه معجزه جاويدان پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم است، براى هدايت و ارشاد انسانها نازل شده است، بنابراين قرآن كتاب رياضى و يا هر علم ديگرى نيست كه بخواهيم تمام مسائل و نظريات جديد علمى را از آن استخراج نماييم؛ و جملاتى مانند «لارَطبٍ و لايابسٍ الاّ فى كتابٍ مُبين» (انعام/ 59) دلالت بر وجود هر چيزى است كه مربوط به سعادت و هدايت انسانها، در قرآن مى‏باشد. بنابراين اگر مطالبى از علوم ديگر در قرآن مطرح مى‏شود، به صورت تراوشى و اشارى مى‏باشد كه مقصود اصلى كلام نمى‏باشد.46
2- همان‏گونه كه بيان گرديد تعداد كثيرى از قرآن‏پژوهان و دانشمندان مسلمان به بحث و تحقيق در زمينه اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن پرداخته‏اند و كتابها و مقالات زيادى خصوصاً در قرن حاضر در اين مورد نوشته و به نتايج قابل توجه و جالبى رسيده‏اند؛ بنابراين مى‏توان گفت كه اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن به طور اجمالى و به صورت موجبه جزئيه ثابت است و اين مسئله چيزى نيست كه كسى بتواند آنرا انكار كند، بلكه اين مسئله حتى مورد قبول مخالفان اين نظريه نيز مى‏باشد.
البته اين سخن بدان معنا نيست كه هر چه در مورد اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن در اين گونه كتاب‏ها گفته شده است صحيح مى‏باشد.
3- پذيرش نظريه اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن به گونه اجمالى دليلى بر صحت تمام مطالبى كه در اين زمينه گفته‏اند، نمى‏باشد. بنابراين همان گونه كه بعضى اشكالات مخالفان قابل خدشه است، همچنين بعضى از مطالب و موارد موافقان نيز خالى از خطا و اشتباه و حساب‏سازى نيست. چنانچه بعضى از موافقان اين نظريه، به بعضى از اشتباهات ديگران اعتراف كرده‏اند.47
4- نظم رياضى قرآن، مطلبى عجيب، شگفت‏انگيز و قابل توجه است؛ زيرا اين كتاب در مدت 23 سال و در زمانها، مكانها و حالات گوناگون بر فردى امّى و درس ناخوانده نازل شده است و در عين برخوردارى از وجوه اعجاز مختلف و فراوان داراى نظم رياضى دقيق نيز مى‏باشد، بنابراين مقايسه اين كتاب با كتابهاى بشرى با فرض امكان عقلى وجود چنين نظم رياضى به هيچ وجه، صحيح نمى‏باشد؛ زيرا بر فرضى كه كتابى به اين وسعت داراى نظم عددى و رياضى باشد، در عين حال اولاً: تنها داشتن نظم رياضى و عددى در يك كتاب كافى نيست، ثانياً: شرايط نوشتن يك كتاب در زمان ما با زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به هيچ وجه يكسان نيست و ثالثاً: محتواى عميق و استوار قرآن در هيچ كتاب بشرى نظير ندارد. بنابراين اين سخن كه «عادتاً محال نيست كه كسى كتابى تدوين كند و در عين حال چنين معادلاتى در آن بگنجاند. چنانچه نوابغى پيدا مى‏شوند و كتابهايى مى‏نويسند كه اين‏گونه هنرنمائى‏ها در آن به چشم مى‏خورد»48 صحيح نيست.
چون قياس نمودن قرآن با كتاب‏هاى بشرى است. غافل از اينكه اعجاز قرآن تنها محدود به همين اعجاز عددى نمى‏باشد تا بتوان آن را با كتاب‏هاى ديگر كه احياناً امكان عقلى دارد، در اين مورد شبيه قرآن باشند، مقايسه كرد.
5- با توجه به اينكه نظريه اعجاز عددى و رياضى قرآن بر اساس احاطه كامل بر الفاظ، كلمات و حروف قرآن و محاسبه دقيق استوار است، بنابراين پذيرش و رد قطعى تمامى موارد يادشده در نظريه اعجاز عددى قرآن، نياز به بررسى بيشتر، دقيقتر و صرف زمان بيشترى براى بررسى تمام موارد مذكور مى‏باشد. بنابراين نظر قطعى دادن بدون بررسى همه جانبه در قرآن كارى غيرعلمى است كه نمى‏تواند مورد قبول واقع شود.
6- افراط و تفريط در هيچ كارى جايز نيست. بنابراين همان‏گونه كه نبايد در طرح مسئله اعجاز عددى قرآن دچار افراط شويم و بخواهيم فرضيات خودمان را بر قرآن تطبيق كنيم، همچين نبايد در نفى آن دچار افراط شويم و همه چيز را انكار نماييم.
7- شايد يكى از دلايل عدم استقبال از نظريه اعجاز عددى و مخالفت با آن (در ابتداى امر)، طرح اعجاز عدد 19 توسط دكتر رشاد خليفه مى‏باشد. چون از سوئى عدد 19، عدد مقدس نزد فرقه ضالّه بهائيت است و همين مسئله باعث مخالفت بعضى49 با اين نظريه شده است. و از سوى ديگر، رشاد خليفه كه مبتكر اين اعجاز در قرآن است، كسى است كه در اواخر عمر ادعاى نبوت كرد و همين مسئله باعث شد تا جان خود را از دست بدهد.50
ولى بايد توجه داشت كه به صرف اينكه اين عدد نزد بهائيان مقدس است، نمى‏تواند دليلى باشد بر اينكه پرداختن به اين عدد و تحقيق در رابطه با آن در قرآن تأييد ديدگاه بهائيت است! چون هيچگاه استفاه نادرست و تفسير غير صحيح مانع از استفاده درست و تفسير صحيح نمى‏باشد.
همان‏طورى كه آميختن مراسم حج در جاهليت با خرافات و امور شرك‏آميز، باعث نشد تا اسلام، حج را به طور كلى تعطيل نمايد؛ بلكه اسلام حج ابراهيمى را بنيان نهاد و خرافات را از اين مراسم عبادى و معنوى زدود. بنابراين نفس مطرح شدن اعجاز عدد 19 از شخصى مثل رشاد خليفه نمى‏تواند دليلى بر بطلان اين نظريه باشد.
8- پرداختن به عددى و ذكر مواردى از آن هيچگاه دليلى بر قداست آن عدد نمى‏باشد، بنابراين در نظر قائلين به اعجاز قرآن در اعدادى مثل 99 7 19 و...، اين اعداد هيچ تقدسى ندارند و چنين مطلبى هم از هيچكدام از قائلين گزارش نشده است. همان‏گونه كه در روايات ما نسبت به عدد چهل توجّه خاصى شده است ولى اين به معناى قداست اين عدد در نزد ائمه‏عليهم السلام و مسلمانان نمى‏باشد.
9- با توجه به اينكه اين وجه از اعجاز قرآن، با زبان اعداد و رياضى بيان مى‏شود. بنابراين اگر در موارد و مصاديق آن دقت شود و شمارش به درستى صورت گيرد، قابل خدشه و مناقشه نمى‏باشد. و موردپذير همه انسانها حتى غيرمسلمانان با زبانها و عقايد مختلف مى‏باشد.
10- بيان وجوه اعجاز قرآن راهى گشوده براى تمام انسانهاست كه با تدبّر و تأمّل در قرآن به موارد ديگرى از اعجاز قرآن كه از پيشينيان مخفى مانده است، پى ببرند. بنابراين رد مواردى از وجوه اعجاز كه در قرون معاصر به آن پرداخته شده است مثل اعجاز عددى قرآن، به صرف اينكه در قرآن و سنت و ديدگاه بزرگان درگذشته مطرح نشده است، و آنان نسبت به اين مسئله دستورى نداشته‏اند، سخنى بى‏پايه و اساس است.

 

پی نوشت‌ها:

1 - خليفه، رشاد، اعجاز قرآن، تحليل آمارى حروف مقطعه، سيد محمدتقى آيت اللهى، دانشگاه شيراز، مقدمه/ الف.
2 - همان، مقدمه/ ج
3 - خليفه، رشاد، معجزةالقرآن‏الكريم، الطبقه الاولى، بيروت دارالعلم للملايين، 1983 م.
4- QURAN VISUAL PRESEN TATION OF THE MIRACLE
5 - خرمشاهى، بهاءالدين، دانشنامه قرآن و قرآن‏پژوهى، دوستان و ناهيد، تهران، چاپ اول، 1377 ش، 1109/1
6 - رك: خليفه، رشاد، معجزة القرآن‏الكريم و اعجاز قرآن، قرآن تحليل آمارى حروف مقطعه.
7 - رك: نوفل، عبدالرزاق، اعجاز عددى در قرآن كريم،ترجمه مصطفى حسينى طباطبايى، تهران، نشر ناشر،1362 ش.
8 - قال رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: «ستفترق امتى على ثلاثة و سبعين فرقة، منها فرقةٌ ناجيةٌ و الباقون هالكون» (مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعة الثانية، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403 ه، 336/36)
9 - رك: النجدى، ابوزهراء، من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم، الوكالة العالمية، 1410 ه.
10 - براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به: كتب ذيل از آقاى مهندس عبدالدائم الكحيل:
موسوعة الاعجاز الرقمى، المنظومة السباعية فى القرآن‏الكريم، اسرار الرقم سبعة، معجزة القرآن فى عصر المعلوماتيه، «اللَّه يتجلى فى آياته»، موسوعه الاعجاز الرقمى 1، الاعجاز العددى للرقم 13 فى القرآن، (نقل از سايت WWW.Kaheel 7.com)؛ حسن عمر، السبع المثانى قراءه عدديه فى سور القرآن، 2005 م.
11 - رك: بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن‏الكريم،الطبعة الثانية، بيروت، دارالنفائس، 1414 ه،/50-55
12 - تعداد تكرار كلمه «اللَّه» در قرآن طبق شمارش المعجم المفهرس محمد فؤاد عبدالباقى 2698 مرتبه مى‏باشد، اما در كتاب المعجم الاحصائى دكتر روحانى 2699 بار ذكر شده است.
13 - لازم به ذكر است كه «رحيم» به عنوان صفت خدا 114 مرتبه به كار رفته است و «رحيم» در آية «لقد جاءكم رسول من انفسهم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم با المؤمنين رئوف‏رحيم» (توبه/ 128) محاسبه نشده است چون در مورد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است.
14 - براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به: بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن‏الكريم و ارهاضات الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، نون للدراسات القرآنية، 1991 م؛ طلحة جوهر، اعجاز العددى فى سورة الفاتحة، الطبعة الاولى، دمشق الحكمة، 1418 ه.ق؛ رشاد خليفه، معجزة القرآن‏الكريم؛ فريد قبطنى، طلوع الشمس من مغربها علم للساعة، ترجمة الاستاذ احمد امين حجاج اول، بيروت، دارالبراق، 1999 م؛ حسين سليم، معجزات الارقام فى القرآن، الطبعة الاولى، عمان، دار اسامه، 1998 م؛ صدقى البيك، معجزة القرآن العددية، الطبعة الاولى، مؤسسة علوم القرآن، دمشق - بيروت.
15 - براى اطلاع بيشتر از جزئيات و موارد ديگر رجوع كنيد به: بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن‏الكريم و ارهاضات الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم؛ خليفه، رشاد، معجزة القرآن‏الكريم، صليبى، عاطف على، اسرع الحاسبيين ملامح جديدة للاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، الطبعة الاولى، دمشق، دارالشجرة، 2001 م؛ ابوسيف بدران، مصطفى، المنظومات العددية فى القرآن‏العظيم؛ الكحيل، عبدالدائم، موسوعة الاعجاز الرقمى.
16 - براى اطلاع بيشتر از جزئيات و موارد ديگر رجوع كنيد به: نوفل، عبدالرزاق، اعجاز العددى للقرآن‏الكريم؛ و معجزة الارقام و الترقيم، بيروت، دارالكتاب العربى، 1403 ه؛ النجدى، ابوزهراء، من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم؛ ابوالسعود، رفيق، اعجازات حديثة. علمية و رقمية فى القرآن، الطبعة الخامسة، دمشق دارالمعرفه، 2001 م؛ رفاعى، عدنان، المعجزة نظرية قرآنية فى الاعجاز القرآنى، الطبعة الثالثة، دمشق دارالفكر، 2000 م.
17 - رك: رشاد خليفه، معجزة القرآن‏الكريم،/ 269-275.
18 - رك: نوفل، عبدالرزاق، معجزه اعداد در قرآن كريم، مترجم: سعيد همايون، چاپ اول، قم، مؤلف با همكارى بوستان كتاب قم، 1383.
19 - نوفل، عبدالرزاق، معجزةالارقام و الترقيم، بيروت دارالكتاب العربى، 1403 ه.
20 - النجدى، ابوزهرا، من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن‏الكريم، الوكالةالعالمية، 1410 ه.
21 - بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 132-137/ / 19.
22 - همان/ 33-34.
23 - بسام نهاد جرار، ارهاضات الاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، نون للدراسات القرآنية، 1991 م.
24 - براى اطلاع از اين كتب به سايت WWW.islamnoon.com مراجعه فرماييد.
25 - عنوان فرانسه اين كتاب عبارت است از:
Farid Gabteni, Fredreice, "LeHosard Progrmme, le miracle scientifique du Qoran"
26 - ابوالسعود، رفيق، اعجازات حديثة علمية و رقمية فى القرآن، الطبعة الخامسه، دارالمعرفة، دمشق، 2001 م
27 - صليبى، عاطف على، اسرع الحاسبيين ملامح جديدة للاعجاز العددى فى القرآن‏الكريم، الطبعة الاولى، دمشق، دارالشجره، 2001 م.
28 - عليوى، ابن خليفه، معجزة القرن العشرين من كشف سباعية و ثلاثية اوامر القرآن‏الكريم، الطبعة الاولى، دمشق، دارالايمان، 1983 م.
29 - بدران، مصطفى ابوسيف، المنظومات العددية فى القرآن‏العظيم (برهان احصائى فى احكام البناء القرآن)، الطبعة الاولى، قاهره، مكتبة وهبة، 1418 ه.
30 - طلحة جوهر، اعجاز العددى فى سورة الفاتحة، الطبعة الاولى، دمشق، الحكمة، 1418 ه .ق.
31 - براى اطلاع از اين كتب به سابت WWW.Kaheel 7.com مراجعه فرماييد.
32 - ديدات، احمد، شبكه رياضى قرآن، ساسان حبيب‏وند، چاپ اول، قزوين، طه، 1381 ش.
33 - همان/ 110-122.
34 - صدقى البيك، معجزة القرآن العددية، الطبعة الاولى، دمشق - بيروت، مؤسسة علوم القرآن، .
35 - براى اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به سايت: WWW.efarsi.org/Beyond.htm
36 - غازى الرفاعى، عدنان، المعجزة نظرية قرآنية فى الاعجاز القرآنى، الطبعة الثالثة، دمشق دارالفكر، ، 2000 م.
37 - فاطمى، سيدمحمد، آيت كبرى معجزه جاويد قرآن كريم، چاپ اول، تهران مؤلف.
38 - معرفى اجمالى، مجله بينات، شماره 9، بهار 184 / 1375.
39 - جم نشان، كورش، «اعجاز رياضى زوج و فرد در قرآن كريم» مجله بينات، شماره 99 / 1375 9.
40 - مكارم شيرازى، ناصر و جمعى از محققان، تفسير نمونه، چاپ بيست و ششم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 303-309 /2 1373.
41 - ناجى محمد محى‏الدين، حسين، تسعة عشر ملكاً، بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية، قاهره، الزهراء للاعلام العربى، 1405 ه.
42 - رضايى اصفهانى، محمدعلى، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، چاپ سوم، رشت، كتاب مبين، 226 / 1381.
43 - هيتو، محمدحسن، المعجزة القرآنية (الاعجاز العلمى و الغيبى(، الطبعة الاولى، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1989 م.
44 - يزدانى، عباس، «اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن»، كيهان انديشه، شماره 67-68 / 1375 67.
45 - همان/ 62-84.
46 - معرفت، محمدهادى، علوم قرآنى، چاپ اول، قم، التمهيد، 414 / 1378.
47 - رك: بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 27-31 / 19.
48 - يزدانى، عباس، اعجاز عددى و نظم رياضى قرآن، /78
49 - ناجى محمد محى‏الدين، حسين، تسعة عشر ملكاً، بيان ان فرية الاعجاز العددى للقرآن خدعة بهائية.
50 - بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 21 / 19.
شنبه 25 شهریور 1391  1:50 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز تشریعی قرآن

عبدالکریم بهجت پور*
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
حامد معرفت*
کارشناسی ارشد تفسیر و علوم قرآن


چکيده

قرآن كريم معجزه بزرگ پيامبر اسلام(ص) است كه اعجاز آن در ابعاد گسترده اي نمود دارد. يكي از اين ابعاد، حوزه تشريعات است، به اين معنا كه احكام شرعي قرآن داراي ويژگي هايي مي باشد كه هيچ بشري قادر به عرضه هم آوردي براي آن نيست.
قوانين قرآن با عقل و فطرت سازگار بوده و به تمام جنبه هاي انسان توجه دارد و در عين حال از هرگونه تناقضي مبرا است. اين مجموعه منسجم، توسط شخصيتي درس ناخوانده و بدون پيش زمينه هاي لازم عرضه شده است. همين ويژگي ها زمينه ساز اعجاز تشريعي قرآن شده است كه در برخي آيات مثل آيه قصاص، رضاع ( شيردادن دو سال به كودك) و قوانين مربوط به اموال يتيمان جلوه نموده است.

واژه هاي اصلي:

قرآن، اعجاز، تشريع، قانون گذاري، علم.

مقدمه

قرآن معجزه جاودان پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) است كه همواره در طول تاريخ مورد مأمن و پناه معرفتي و معنوي مسلمانان بوده است.
قرآن برخلاف ساير معجزات، محدود به زمان و مكان خاصي نبوده و نيست. قرآن آيت و نشانه اي هميشگي براي اثبات حقانيت اسلام و رسالت پيامبر است.
بنابراين هميشه می توان وجهي از وجوه اعجاز قرآن را به دست آورد و به دنيا عرضه نمود. بسياري از وجوه اعجاز قرآن از قبيل اعجاز علمي و تشريعي پس از گذشت قرن ها از نزول قرآن هويدا می گردد و اين خود شاهدی بر جاودانگي قرآن است كه در هر زمان می توان نكات جديدي را كه مسبوق به سابقه نبوده از آن به دست آورد.
اين نوشتار در راستاي تشريح ابعاد اعجاز تشريعي قرآن سامان يافته است كه در بخش های ذيل عرضه مي گردد.

اول: مفهوم شناسي

 

الف) اعجاز

اعجاز از ماده عجز در اصل به معني تاخّر است لكن بعدها به ناتواني(در مقابل قدرت) اطلاق شد. (راغب، مفردات)
اعجاز از باب افعال به معني ناتوان كردن می باشد. راغب در مفردات مي نويسد: «اعجزت فلانا اي جعلته عاجزا»، يعني او راناتوان كردم.
برخي از صاحب نظران علوم قرآني در تعريف اصطلاحي معجزه آورده اند: «المعجزة امر خارق للعادة مقرون بالتحدي، سالم عن المعارضه؛ معجزه امر خارق العاده اي است همراه با تحدي که معارضي ندارد.» (سيوطي، الاتقان، 4/3) و آية الله معرفت(ره) پس از ذكر اين تعريف، افزوده است: «خداوند اين امر خارق العاده را به دست انبياء به وجود آورده است تا دليلي بر صدق نبوت آن ها باشد». (معرفت، التمهيد، 4/ 23)

 

ب) تشريع

شريعت از ماده شرع در اصل به معناي دستيابي به آب است : «شرع الوارد الماء اذا تناوله بفيه»، هنگامي می گویند: «شرع الوارد الماء» كه او آب را به دهانش برساند (فراهیدی، العين، ذیل واژه شرع).
شريعت اسم مصدر به معناي راه هموار و آشكار است که در روش و طريقه الهي استعاره شده است (فرهنگ قرآن، 17/ 260) و به عبارت ديگر دستوراتي است كه خدا آن را تأسيس می نماید (ابن منظور، لسان العرب). شريعت در قرآن، معنايي خاص تر از دين دارد كه عبارت است از طريقه اي خاص براي امتي از امت ها يا پيامبري از پيامبران، برخلاف دين كه بر مطلق سنت و طريقه الهي اطلاق می گردد. (طباطبايي، الميزان، 5/ 350)
در تناسب معناي لغوی و اصطلاحي شريعت می توان گفت: همان گونه كه دستيابي به آب، باعث تداوم حيات جسماني انسان است، دسترسي به دستورات الهي نيز باعث تداوم حيات روحاني و ارتقاي حيات جسماني وي می گردد.
تشريع از باب تفعيل به معناي تحول و صيرورت است، مانند: «ولّيته : او را سرپرست گرداندم» (صادق بن محمد، البیضانی، العین، نزهة الطرف/23) و «تشريع شيء»، يعني چيزي را در قالب قانون درآوردن. به عبارت ديگر «تشريع»، يعني قانون گذاري و وقتي ياء نسبت به آن اضافه شود، به معناي مرتبط با قانون گذاري بودن است. همان گونه كه امروزه به قوه قانون گذاري، «السلطة التشريعيه» اطلاق می گردد (فرهنگ ابجدي).
خلاصه اين كه اعجاز تشريعي قرآن به معناي اعجاز مرتبط با قانون گذاري ها در قرآن مي باشد.

دوم: ابعاد اعجاز قرآن

دانشمندان ابعاد متعددي از اعجاز قرآن را بر شمرده اند، از جمله اعجاز بیانی؛ اعجاز تشریعی؛ اعجاز عددی؛ اعجاز علمی، اعجاز غیبی؛ اعجاز هدایتی و معارفی، اعجاز از حیث نظم آهنگ و اعجاز از حیث عدم اختلاف مي باشد.
ابعاد اعجاز قرآن منحصر در اين موارد نبوده و ممكن است با تحقيق و كاوش بيشتر، ابعاد جديد تري از وجوه اعجاز قرآن روشن گردد.
آيه الله خويي(ره) پس از شمارش ابعاد مختلف مي گويد: گواهي امير مؤمنان(ع) بر اعجاز قرآن در شرايطي كه خود داراي كلامي معجزه آسا بوده و عرب و عجم را وادار به تحسين نموده است، شاهدي بر و حياني بودن قرآن است. (خويي، سيد ابوالقاسم، البيان/ 91)
با دقت در كلمات دانشمندان اسلامي در مي يابيم ابعاد مختلف اعجاز قرآن، تنها نمودي از اعجاز قرآن كريم هستند. به عبارت ديگر، اين ابعاد مانند يد بيضا و عصاي حضرت موسي(ع) نيستند تا هركدام معجزه اي مستقل به شمار آيند، بلكه در مجموع، تفصيلي از يك معجزه بزرگ، يعني قرآن، هستند، از اين رو اختلاف علما در شمارش ابعاد[1] و يا عدم پذيرش برخي ابعاد،[2] خللي به معجزه بودن قرآن كريم وارد نمي آورد، زيرا همگي بر بي مانند بودن قرآن اتفاق نظر دارند و اختلاف در ابعاد بی مانندی قرآن، در حقيقت به چگونگي تبيين زواياي آن معجزه عظيم بر می گردد.

 

اعجاز تشريعي

هرچند اعجاز تشريعي قرآن به معناي اثبات ناتواني مردم از آوردن قوانيني مشابه قوانين قرآن است لكن مقصود ذاتي نيست بلکه هدف اصلي، اثبات اعجاز قرآن است كه نتيجه آن اثبات صدق پيامبری رسول گرامي اسلام(ص) مي باشد. (ر.ك: زرقاني، محمد بن عبدالعظيم، مناهل العرفان/ 331)
نظريه اعجاز تشريعي، ريشه تاريخي دارد و دانشمنداني چون باقلاني(م. 403 ق.) اشاراتي به آن داشته اند (ر.ک: باقلاني، محمد بن طيب، اعجاز القرآن/ 47) ولي اين بعد از اعجاز بيشتر در دوران معاصر مورد توجه واقع شده است. تاكيد بر اين بعد را براي نخستين بار در نوشته هاي علامه بلاغي (م. 1352 ق.) مي توان يافت. (ر.ک: بلاغي نجفي، محمد جواد، آلاء الرحمن،1/13ـ 14) اعجاز تشريعي پس از وي، در آثار علامه طباطبايي و آيت الله خويي از شاگردان علامه بلاغي انعكاس يافت (ر.ک: طباطبايي، محمدحسين، الميزان، 1/60 و خويي، سيد ابوالقاسم، البيان/ 72ـ79) و پس از اين دو نيز در آثار انديشمنداني ديگر از جمله تاليفات علامه معرفت به طور مبسوط تري بررسي شده است. (ر.ک: معرفت، محمد هادي، التمهيد، 6/ 211ـ330 و علوم قرآني/ 357ـ368)
هم زمان با علامه بلاغي، رشيد رضا(م. 1354 ق)، در تفسير المنار، يكي از وجوه اعجاز قرآن را اعجاز در علوم ديني و تشريع معرفي كرده است (ر.ک: المنار، 1/ 171) و پس از وي زرقاني در معرفي چهارمين وجه اعجاز قرآن در بحث «وفاؤه بحاجات البشر» به زمينه هاي متنوع و مختلفي از تشريعيات قرآن كريم اشاره كرده و براي اثبات آن به مقايسه ميان احكام فردي و اجتماعي قرآن با قوانين مدوّن در كشورهاي غربي پرداخته است. (زرقاني، مناهل العرفان/ 341) اعجاز تشريعي در سال هاي بعد بيشتر مورد توجه قرار گرفته است به گونه اي كه كتاب هاي مستقلي در اين زمينه به رشته تحرير در آمده است كه به عنوان نمونه مي توان به «القرآن و اعجازه التشريعي» نوشته اسماعيل ابراهيم اشاره كرد.

 

ويژگي هاي تشريعات قرآن

از جمله مهم ترين ويژگي هاي قوانين قرآن عبارتند از:
1) نبود تناقض میان قوانين قرآن؛
2) سازگاری قوانين قرآن با عقل؛
3) سازگاری قوانین آن با فطرت ؛
4) توافق قوانين قرآن با علم؛
5) جامعیت قوانين قرآن به گونه ای که همه ابعاد زندگي انسان را در برگرفته و در هر زمان و مكاني پاسخ گوي نيازهاي بشر هست؛
6) عرضه و نهادینه شدن قوانين آن در مدت بسيار كوتاه، يعني بيست و سه سال؛
7) عرضه آن از زبان شخصي درس ناخوانده؛
8) عرضه آن در فضایی که زمينه و شرايط لازم براي تدوين چنين قوانيني فراهم نبود.
نظریه اعجاز تشریعی مبتنی بر جمع میان این ویژگی ها است. می توان نظريه اعجاز تشريعي را در قالب قضيه اي منطقي به اين شكل بیان نمود:
كبرا: جمع میان ویژگی های مذکور امري خارق العاده است.
صغرا: تشریعات قرآنی میان ویژگی های مذکور جمع کرده است.
نتيجه: تشريعات قرآني امري خارق العاده هستند.
توضیح این که محتوای تشریعات قرآنی به واسطه عدم تناقض، توافق با عقل، فطرت و علم و جامعیت، در سطح و افقي بسیار بالا قرار گرفته است. از نیز به واسطه کوتاه بودن زمان عرضه، درس ناخوانده بودن آورنده آن و فقدان زمینه های لازم، در نامساعد ترین شرایط عرضه شده است. جمع میان این ویژگی ها امری خارق العاده به شمار می آید، پس كتابي كه چنين تشريعاتي را در خود داشته باشد، كتابي خارق العاده خواهد بود و با توجه به مقرون بودن با ادعای نبوت و تحدی، تعريف اعجاز بر آن صدق می نماید.
حد وسط در نظریه اعجاز تشریعی جمع میان ویژگی ها ست نه وجود برخی ویژگی ها، بنا براین، وجود برخي قوانین که مشابه قوانین قرآن باشند، خللي به اعجاز تشريعي قرآن وارد نمي آورد، زيرا هيچ يك از اين قوانين، میان همه ویژگی های مذکور به طور کامل جمع نکرده است.

تشريح ويژگي هاي اعجاز تشريعي

 

اول) فقدان تناقض میان قوانین قرآن

دانشمندان اسلامي بر اين نكته تاكيد دارند كه ميان آيات قرآن، از جمله آيات تشريع، هيچ گونه تناقضي وجود ندارد و به تمامي مواردي كه توهم اختلاف وجود داشته پاسخ داده اند (ر.ک: معرفت، محمدهادي، نقد شبهات، ص 295).
علامه جعفری می نویسد: «برخی از مسیحیان و دیگر اشخاص خارج از اسلام که در صدد پیدا کردن اختلاف و تناقض در قرآن برآمده اند، در حقیقت بی اطلاعی خود از قوانین ادبیات عرب و دیگر مسایل انسان شناسی و جهان بینی را به ثبوت رسانیده اند». (جعفري، محمد تقي، قرآن نماد حیات معقول/ 48ـ49)
از جمله شبهه هاي مطرح شده اين که قرآن در جایی امر به رفتار نیکو با والدین را دارد: (وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً)؛ «و[لى ] در دنيا با آن دو به طور پسنديده هم نشينى كن» (لقمان/ 15). ولی در جای دیگر امر به ترک دوستی با دشمنان خدا را می کند، حتی اگر والدین باشند: (لاَتَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز بازپسين بياورند، نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و فرستاده اش به شدت مخالفت ورزند، دوستى كنند، و گرچه پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا خاندانشان باشند. اينان اند كه خدا ايمان را در دل هايشان نوشته و با روحى از (جانب) خود آنان را تأييد كرد و آنان را در بوستان هاى (بهشتى) وارد مى كند كه نهرها از زير [درختان]ش روان است، درحالى كه در آن جا ماندگارند. خدا از آنان خشنود است و آنان (نيز) از او خشنودند؛ آنان حزب خدا هستند؛ آگاه باشيد در واقع فقط حزب خدا رستگارند!». (مجادله/ 22)
رفع شبهه: با اندک تاملی در معنای «موادّه» و «مصاحبت معروف» در می یابیم كه هیچ تناقضی در کار نیست. «موادّه» و دوستي به معنای پیوند قلبی و محبت درونی است، در حالی که مصاحبت معروف نوعی مدارا و سازش و خوش رفتاری است، ولو این که صرفا ظاهری باشد. خلاصه این که هیچ ملازمه ای بین خوش رفتاری ظاهری و محبت درونی نیست و ممکن است انسان با شخصی به نیکویی رفتار کند اما پیوند قلبی با وی نداشته باشد. (ر.ک: معرفت، نقد شبهات/ 309ـ310)

 

دوم) سازگاری قوانین قرآن با عقل

قوانين قرآن كريم با عقل سليم سازگاری دارد. به عنوان مثال قرآن كريم هماهنگ با حکم عقل، تکلیف بمالایطاق و عقاب بلابیان را نفی كرده و مي فرمايد:
(لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا)؛ «(اگر چه) هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كنيم». (بقره/ 233) همچنين: بقره/ 286؛ انعام/ 152؛ اعراف/ 42؛ مومنون/ 62 و يا در آيه اي ديگر مي فرمايد: (وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)؛ «و (ما) عذاب كننده نيستيم، تا اين كه فرستاده اى برانگيزيم». (اسراء/ 15)
اصولاً سازگاري بين عقل و شرع در لسان دانشمندان اماميّه به عنوان يك قانون مطرح است: «الاحكام الشرعيه الطاف في الاحكام العقليه» چرا احکام شرعیه دائر مدار مصالح و مفاسد حقیقی هستند و در نتیجه عقل ذاتاً می تواند بدان حکم برسد، لکن به دلایلی، از جمله نداشتن اطلاعات کافی، فعلاً از صدور حکم عاجز است. بر اساس اين ديدگاه شرع به کمک عقل آمده و با بیان برخی اوامر و نواهی، بندگان را به سوی مصالح و مفاسد واقعی که مورد تأیید عقل است راهنمایی می کند، پس وجود حکم شرع بر وجوب یا حرمت یک شیء به طور قطعی دلالت بر آن که آن شیء در حقیقت داری مصلحت یا مفسده ای بوده است که اگر عقل از آن آگاهی می یافت بی درنگ حکمی مشابه صادر می کرد. (ر.ک: موسوي خميني، سيد روح الله، تهذیب الاصول، 1/ 394 ـ 395؛ عراقي، ضياء الدين، نهایه الافکار، 1/ 73 ؛ معرفت، التمهید، 6/ 259)

 

سوم) سازگاری قوانین قرآن با فطرت

سازگاري احكام قرآن با فطرت انسان را می توان در جاي جاي قرآن مشاهده نمود: (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَالنَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ)؛ «پس روى (وجود) خود را به دين، حق گرايانه، راست دار؛ (و پيروى كن از) سرشت الهى كه (خدا) مردم را بر (اساس) آن آفريده، كه هيچ تغييرى در آفرينش الهى نيست؛ اين دين استوار است، و ليكن بيش تر مردم نمى دانند». (روم/30)
در جايي به تكريم مقام انسان مي پردازد( اسرا/ 70) و در جايي بر تساوي انسان ها اشاره دارد (حجرات/ 13). در جاي ديگر به برادري و اخوت رهنمون است (حجرات/ 10) و در آياتي ديگر، بهترين انفاق را گذشت معرفي می نماید (بقره/ 219). قرآن كريم حتي به هنگام وضع شديدترين قوانين نيز از توجه به فطرت اصيل انساني غافل نمی شود. به عنوان نمونه، حكم قصاص را به گونه اي مطرح می نماید كه هيچ انزجاري براي مخاطبان حاصل ننموده و در همان جا نيز به مسأله عفو و گذشت مي پردازد (بقره/ 167ـ189). تفصيل اين آيه در ادامه خواهد آمد.

 

چهارم) توافق قوانين قرآن با علم

می توان گفت تشريع هاي قرآن با دستاورد هاي علمي سازگاري كامل داشته و به عبارت ديگر از يك پشتوانه علمي غني برخوردار است. بسياري از اين دستاورد هاي علمي در دوران معاصر كشف شده اند، در حالي كه تشريعات قرآن چهارده قرن پيش عرضه شده است. یعنی تشريعات قرآني بدون کمک گرفتن از آموزه های بشری عرضه شده است. يك نمونه از تشریع قرآن شیردهی مادران به کودکان است؛
(وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ)؛ «و مادران فرزندانشان را دو سال كامل شير مى دهند. (اين) براى كسى است كه بخواهد [دوران ] شير دادن را به اتمام رساند». (بقره/ 233)
با توجه به این که شير دهي مادر به فرزند مسأله بديهي بوده و عرف به آن حكم مي كند، امر قرآن بر آن، که از جمله خبريه «يرضعن» استفاده می شود (آخوند خراساني، كفايه الاصول/ 70-71) نشان از اهميت مسأله از دیدگاه قرآن دارد و هم چنین به صراحت بیان می کند که حق شير دهي با تكميل دو سال تمام ادا می شود. حال اگر اين قانون قرآن را با ديدگاه دانشمندان امروزي مقايسه نماييم در مي يابيم كه آنان همان مطلبي را می گویند كه قرآن كريم چهار ده قرن پيش بيان فرموده است.[3]
تحقیقات علمی ثابت کرده است که شير مادر به طور كلي بهترين غذا براي طفل است، مقدار باكتري هاي مضر در بدن اطفالي كه با شير مادر تغذيه مي شوند ده برابر کمتر از اطفالي است كه با شير گاو تغذيه مي شوند.[4] همچنین ميزان بروز سرطان در كودكاني كه با شير مادر تغذيه مي شوند هشت برابر کمتر از كودكاني است كه با شير گاو تغذيه مي شوند. (breastmilk/benefits.asp) شير مادر باعث جلو گيري از بروز حساسيت، آسم و التهاب گوش، التهاب ريه و... می گردد. (breastmilk/benefits.asp)
منافع شيردهي براي خود مادر نیز کمتر از کودک نیست. تحقیقات نشان می دهد كه سرطان سينه و سرطان رحم در زناني كه شير مي دهند بسيار پايين تر از ميزان آن در زناني است كه هرگز شير نداده اند.[5]
از جهت دیگر، در بيانيه اي كه مركز بهداشت جهاني و هم چنين يونيسف در مورد مدت زمان شيردهي منتشر کرده است به صراحت مدت زمان دو سال كامل را بهترين مدت براي شيردهي به كودكان معرفي نموده است.[6] تحقيقات نشان مي دهد كه بدن كودك تا پايان دو سالگي هنوز در برابر بيماري ها مقاوم نشده است و بهترين حامي وي در اين دوران شير مادر است. هم چنين برخی نياز هاي ضروري بدن طفل تنها و تنها از طریق شیر مادر تامین می گردد. (breastmilk/benefits.asp) به علاوه، تحقيقات نشان دهنده اين مطلب است كه سرطان تخمدان در ميان زناني كه بيست و چهار ماه شير مي دهند تا يك سوم كاهش می یابد. (Obstet Gynecol 1994 Nov; 84(5): 760-764) این همان مطلبی است که قرآن کریم به آنان تصریح داشته است.
توافق تشریعات قرآنی با دستاوردهای علمی را می توان در حرمت شرب خمر حتی به مقدار اندک و غیر مست کننده آن (مائده/ 90)، حرمت هم جنس بازی (نمل/ 54 ـ 55 و عنکبوت/ 28ـ29)، تأکید بر ثبت اسناد (بقره/ 282) و... مشاهده نمود. (ر.ک: www.kaheel7.com)

 

پنجم) جامعيت قوانين قرآن

در این بخش از نوشتار جامعیت قوانین قرآن از دو جهت بررسی می شود؛
اول: جامعیت نسبت به تمامی ابعاد وجودی انسان و نیازهای وی؛
قوانين بشري تنها به سه جنبه شخصي، اجتماعي و محیطی انسان نظر داشته و قوانين را بر مبناي همين سه جنبه پايه ريزي نموده است، در حالي كه انسان علاوه بر سه جنبه مذكور، جنبه الهي نيز دارد. به عبارت ديگر، یکی از ابعاد انسان بعد ارتباطي انسان با خداي متعال می باشد و بالطبع، هنگام قانون گذاري لازم است كه به اين جنبه انسان نيز توجه ويژه شده و قوانيني با توجه به همه اين ابعاد، كامل و جامع عرضه گردد.
آيت الله معرفت(ره) معتقدند اين عقايد شخص مسلمان است كه به رفتار وي در رابطه با شخص خود و هم چنين در رابطه وي با اجتماع جهت مي دهد. به عنوان مثال علاقه شخص به وطنش به مقدار ارتباط وطن با اسلام است و اين اسلام است كه ميزان و چگونگي وطن دوستي مردم را جهت دهي می نماید، اين حقيقت را مي توان از آيه كريمه زير استفاده نمود:
(لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز بازپسين بياورند، نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و فرستاده اش به شدت مخالفت ورزند، دوستى كنند، و گرچه پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا خاندانشان باشند. اينان اند كه خدا ايمان را در دل هايشان نوشته و با روحى از (جانب) خود آنان را تأييد كرد و آنان را در بوستان هاى (بهشتى) وارد مى كند كه نهرها از زير [درختان]ش روان است، درحالى كه در آن جا ماندگارند. خدا از آنان خشنود است و آنان (نيز) از او خشنودند؛ آنان حزب خدا هستند؛ آگاه باشيد در واقع فقط حزب خدا رستگارند!». (مجادله/ 22)
بنا بر اين ناديده گرفتن اين بعد از شخصيت انسان باعث می گردد تا قوانين تدوين شده نتوانند سعادت شخص را تضمين نموده و چه بسا مانع از رسيدن به سعادت وي نيز گردد (ر.ك: معرفت، التمهيد، 6/ 213ـ 218).
علامه جعفری نيز می نویسد: «قوانین الهی همان گونه که تنظیم زندگی اجتماعی انسان ها را بر عهده گرفته است، تعلیم و تربیت های اخلاقی و عرفانی مثبت را هم هدف گیری نموده است و این یک اصل کاملاً مسلم از مکتب اسلام است که حقوق، اقتصاد، اخلاق و فرهنگ در تمامی مظاهر و نمودهایش هماهنگ بوده و در وحدتی بسیار والا با یکدیگر منسجم می باشند، در صورتی که قوانین و مقرراتی که ساخته اطلاعات و تمایلات بشری است جز امکان پذیر ساختن زندگی دسته جمعی هدف دیگری منظور نکرده است» (قرآن نماد حیات معقول/ 148ـ149).

دوم: جامعیت نسبت به تمام زمان ها و مکان ها؛

قوانين قرآن محدود به زمان و مكان خاصي نبوده و هميشه كارآمد است. به راستي راز ماندگاری و کارآمدی قوانین اسلام و قرآن در چیست؟
«از خصوصیات اسلام است که اموری که به حسب احتیاج زمان تغییر می کنند، یعنی حاجت های متغیر را متصل کرده به حاجت های ثابت، یعنی هر حاجت متغیری را بسته است به یک حاجت ثابت. فقط مجتهد و متفقه می خواهد که این ارتباط را کشف کند و آنگاه دستور اسلام را بیان نماید. این همان قوه محرکه اسلام است.» (علامه مطهری، مجموعه آثار، 21/ 207) علامه مطهری پيرامون راز ماندگاری قوانین اسلام و قرآن افزوده اند: «مبتنی بودن احکام اسلامی بر یک سلسله مصالح و مفاسد به اصطلاح زمینی، یعنی مربوط به انسان که در دسترس کشف عقل و علم بشر است از یک طرف و سیستم قانون گذاری اسلام که به نحو قضایای حقیقیه است، یعنی حکم را روی عناوین کلیه برده است نه روی فرد، از طرف دیگر، این دو امکان زیادی به مجتهد می دهد که به حکم خود اسلام، در شرایط مختلف زمانی و مکانی فتواهای مختلف بدهد و در واقع کشف کند که چه چیزی در یک زمان حلال است و... چه چیزی حرام» (علامه مطهري، مجموعه آثار، 21/ 215)
ایشان در جای دیگر اضافه می نمایند در اسلام یک سری قوانین کنترل کننده و تعدیل کننده وجود دارد، از جمله قاعده نفی حرج (وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ)؛ «و در دين (اسلام) بر شما هيچ تنگنايى قرار نداد». (حج/ 78) این قواعد کنترلی و تعدیلی، سایر قوانین را در شرایط مختلف تغییر داده و تعدیل می نمایند، این هم عاملی است که نرمش و انعطاف بیشتری در قوانین اسلامی قرآنی را ایجاد کرده که در شرایط مختلف قابل اجرا هستند. (مطهري، همان/ 335)
بزرگ ترین شاهد بر کارآمدی قوانین قرآن و اسلام در شرایط و زمان های مختلف این است که اصول و قضایای ضروری اسلام مانند نماز و روزه و کلیات ابواب فقه مانند مالیات های شرعی که برای اداره اقتصاد جامعه مقرر شده است با کمال هماهنگی و استقلال و هویت در عقاید و احکام و تکالیف وحقوق در گذر تاریخ در جوامع اسلامی مشغول به فعالیت بوده و هستند. (ر.ک: جعفري، محمد تقي، قرآن نماد حیات معقول/ 260)

 

ششم) عرضه و نهادینه شدن قوانين قرآن در مدت بسیار كوتاه بیست و سه سال

قوانين بشر پس از گذشت قرن هاي متمادي از طريق آزمايش و خطا و با كسب تجربيات فراوان به وجود آمده اند. به عنوان مثال در زمان عرضه قرآن، تنها قانون نسبتا جامعي كه توسط بشر به وجود آمده بود قانون روم بود كه در مدت هزار و سيصد سال شكل گرفته بود. اين در حالي است كه قرآن قوانين جامع و كامل خود را تنها درمدت بيست و سه سال عرضه نمود. (معرفت، التمهيد، 6/ 218 به نقل از: ابوزيد، محمد، المعجزه الكبري/ 455)
قرآن کریم در این مدت، به عرضه قوانین اکتفا نکرد بلکه آن ها را به مرحله اجرا درآورده و قانون خود را در اجتماع نهادینه کرد به گونه ای که پس از گذشت قرن ها هم چنان در میان اقوام مسلمان جایگاه خود را حفظ کرده است. این امر خود جلوه دیگری از اعجاز قرآن است، چرا که نهادینه کردن قوانین جدید و تبدیل آن به یک فرهنگ عمومی در مدت بیست و سه سال امری خارق العاده به شمار می رود. خلاصه این که عرضه این قوانین با ویژگی های منحصر به فرد در مدت بیست وسه سال امری خارق العاده است و تبدیل آن به یک فرهنگ عمومی بر خارق العاده بودن آن می افزاید.
با نگاهی به سیر نزول قرآن می توان رمز تأثیر گذاری و نهادینه شدن تشریعات قرآن را کشف کرد. قرآن کریم در فرایندی هوشمندانه ابتدا زمینه ها و پیش نیاز های لازم را در ظاهری ملایم و زیبا به اجتماع ایجاد می نماید و سپس قوانین را به تدریج و در سیری منطقی عرضه می دارد.
قرآن کریم در اولین سوره نازل شده به اثبات حق انحصاری ربوبیت و تدبیر برای خدا می پردازد: (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ) (علق/ 1ـ5) در سوره بعد رسالت پیامبر از جانب خدا را بیان می کند: (إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولاً شَاهِداً عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً) (مزمل/ 15) و در سوره پنجم به رابطه انسان و پروردگار اشاره می کند و می آموزد که هدایت را باید از او خواست: (إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) (حمد/ 5ـ 6) در سوره هفتم نيز به کسانی که از خدا راه مستقیم را طلب کرده اند قرآن را به عنوان منشور هدایت، اين گونه معرفی می کند: (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ) (تکویر/ 26ـ29) و نهایتاً در سوره هشتم شاهد عرضه اولین تشریع عمومی هستیم: (قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى): (اعلی/ 14ـ15). نماز، توجه به پیمان انسان با خدا و تکرار میثاق با اوست. این میثاق عبارت است از میثاق بندگی و استعانت و طلب هدایت که در سوره حمد به آن اشاره شده است، از همین رو نماز بر سایر تشریعات مقدم شده است. در ادامه بارها و بارها بر نماز تأکید می کند و آن را باز دارنده از کارهای زشت و ناپسند معرفی می کند (عنکبوت/ 45)
این روش آن قدر موثر بود که در نهایت، اثر نماز، بر پیشانی مومنین نقش بست: (تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ «آنان را ركوع كنان [و] سجده كنان مى بينى، درحالى كه بخشش و خشنودى اى از خدا مى جويند؛ نشانه ى آنان در چهره هايشان از اثر سجده [نمايان ] است». (فتح/ 29)
در سوره های مکی تشریع صریح و الزام آوری نیست و هرچه بیان شده است، مانند نماز و زکات، جنبه استحبابی دارند.
بنا بر روایت امام صادق(ع) آنچه در مکه بیان شده بود تنها ادب و موعظه و تعلیم بود و نهی ها نیز نهی خفیف و خالی از هر گونه وعید بود و جهنم تنها به مشرکان اختصاص داشت (كليني، اصول کافی،2/30ـ31). پس دو ثلث اول قرآن به زمینه سازی و آماده کردن فکر و روح مخاطبین جهت پذیرش تشریعات آتی پرداخته است.
تشریعات قرآن در مدینه نیز یک سیر منطقی را دنبال می کند. به عنوان مثال در تحریم شرب خمر، اين گونه شاهد تشریع گام به گام هستیم؛ در سوره هفتادم خمر را در مقابل رزق نیکو قرار می دهد (نحل/ 67)؛ در سوره هشتاد و هفتم مقایسه ای بین آثار سوء فراوان و منافع قلیل خمر دارد (بقره/ 219)؛ در سوره نود و دوم نماز در حال مستی را تحریم می کند (نساء/ 92) و نهایتاً در سوره صد و سیزدهم خمر را بطورکلی تحریم می کند (مائده/ 90). گویی قرآن کریم دست اجتماع را گرفته و آرام آرام به سوی مطلوب راهنمایی می کند. این شیوه تحریم آن قدر مؤثر بود که در روایت آمده است مردم با شنیدن آن، همه ظرف های خمر را واژگون کردند به گونه ای که تا مدت ها در کوچه های مدینه بوی خمر پیچیده بود. (سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، الدر المنثور، 2/ 316).
هفتم و هشتم) عرضه تشريعات قرآني بر زبان شخصي درس ناخوانده، بدون زمينه و شرايط لازم
ارایه مجموعه اي از قوانين منسجم و جامع، نيازمند سال ها تحصيل و تحقيق و مطالعه است ولي به گواهي تاريخ، پيامبر اسلام(ص) شخصيتي درس ناخوانده بود و اين قوانين مترقی بدون هیچ گونه پيش زمينه مطالعاتي بر زبان ایشان جاری شد كه امري خارق عادت به شمار مي رود.
از طرف ديگر، سرزمين حجاز سرزميني دور از تمدن بود و امكان تحصيل و تحقيق را منتفي مي نمود.
به علاوه پیامبر گرامی اسلام در زمان ارایه قرآن دائماً گرفتار انواع تهدید و تحریم و جنگ و نفاق در میان امت بوده و بسیاری از عمر شریف خود را صرف به سامان رساندن این مشکلات می نمودند و طبیعتاً فرصت کافی برای تحصیل و تحقیق در مورد سایر قوانین را نداشته اند.
نويسنده مصري محمد ابو زيد صاحب كتاب «المعجزة الكبري» مي نويسد: قوانين روم پس از گذشت هزار و سيصد سال تدوين شد در حالي كه محمد(ص) آمد و قرآني را به همراه داشت كه در بر گيرنده روابط اجتماعي و تنظيم نظام فردي و اجتماعي انسان بود و هيچ مثل و مانندي براي اين قوانين وجود نداشت. اين در حالي بود كه وي در سرزميني دور از تمدن مبعوث شده بود و هيچ درسي را فرا نگرفته بود. (به نقل از: معرفت، التمهيد، 6/ 218)
از جهت ديگر، در عصر نزول قرآن هيچ مجموعه قانوني وجود نداشته است كه همه ويژگي های مذکور را دارا باشد، تا بتواند ـ فرضاً ـ به عنوان الگویی برای پیامبر(ص) قرار گیرد.
تنها قانون قابل توجه، قانون رايج در بين قوم يهود و هم چنين قانون روم باستان بوده است، اما با نگاهي گذرا به اين دو قانون فاصله آن ها با قوانين مترقي اسلام روشن می شود.
به عنوان مثال قوانين رايج در بين قوم يهود كاملاً نژاد پرستانه بود و قوم بني اسرائيل را بر ساير اقوام برتري مي داد (کتاب مقدس، عهد عتیق، سفر تثنيه، باب 14، آيه21 و باب 15، آيه3 و 12 و باب23، آيه 17). در اين قوانين حيوانات نيز همانند انسان ها حد داشتند (همان، سفر خروج، باب 21، آيه 28). در جامعه يهود بركت و غفران الهي قابل خريد و فروش بود و از واجبات تنها چند حكم انگشت شمار مانند وجوب پرداخت زكات به كاهنان باقي مانده بود (ر.ک: معرفت، التمهيد، 6/ 265).
قانون روم نيز برتري اي بر قوانين يهود نداشت، به عنوان نمونه قانون روم افراد را به سه دسته طبقه بندي كرده بود: طبقه اول) شهروند كامل كه از حقوق چهارگانه حق راي، اشتغال، ازدواج با فرد آزاد و حق تجارت برخوردار بود؛ طبقه دوم) شهروند بدون حق راي، كه از حق ازدواج برخوردار بود ولي از حق راي و تصدي شغل محروم بود؛ طبقه سوم) آزاد شدگان كه از حق راي برخوردار بودند ولي از حق ازدواج و تصدي شغل محروم. در حقوق روم همان گونه كه شخص بر اموال خويش اختيار داشت، پدر بر فرزند و هم چنين شوهر بر همسر خود اختيار داشت. مردان رومي براي اختيار همسر، زن مورد نظر را وزن كرده و به مقدار وزن او شمش برنزي مي پرداختند. زنا براي مردان جرم كوچكي بود ولي در مورد زن جرم بزرگي محسوب مي شد. ارباب مي توانست برده خود را بزند، زنداني كند، وادار سازد با درندگان در ميدان بجنگد، از گرسنگي او را تلف كند و يا با دست خود او را به قتل رساند، اعم از اين كه دليل داشته باشد يا نه و هيچ گونه نظارتي بر كار ارباب نبود. (ويل دورانت، تاريخ تمدن، 3/ 465ـ467).
خلاصه اينكه قوانين قرآن هيچ گونه سابقه ای در جوامع پيش از خود نداشته است و عرضه چنين قوانيني در آن منطقه بی بهره از دانش و فرهنگ از سوی شخصی درس ناخوانده خرق عادت و امری فوق بشری به شمار می آید.

مباني قانون گذاري قرآن

در اين مجال به برخي از مهم ترین مباني، پیش انگاره ها و اصول موضوعه قانون گذاري که در قرآن به آن اشاره شده است آورده مي شود تا سازگاري با عقل و فطرت، جامعيت و بی سابقه بودن قوانين قرآن بيشتر نمايان گردد.

 

الف) خدای متعال حاکم و قانون گذار حقیقی

قرآن کریم در تبیین جایگاه خداوند در نظام هستي مي فرمايد: (لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَابَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَيُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ َالْأَرْضَ)؛ «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط از آنِ اوست. كيست آن كس كه در پيشگاهش، جز به رخصت او، شفاعت كند؟! آنچه در پيش رويشان (در آينده) و آنچه در پشت سرشان (در گذشته) است مى داند و به چيزى از علم او احاطه نمى يابند، جز به مقدارى [كه او] بخواهد. كرسي (علم و قدرت) او، آسمان ها و زمين را دَر بر گرفته و نگاه دارى آن دو بر او دشوار نيست» (بقره/ 255).
به اعتقاد علامه طباطبایی مراد از وسعت کرسی احاطه مقام سلطنت الهی یا همان مقام رُبوبیّت است. (طباطبايي، المیزان، 2/ 335 ـ 336)
قرآن در جای دیگر می فرماید: (أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ)؛ «آگاه باشيد كه آفرينش و فرمان (تدبير جهان)، تنها براى اوست؛ خجسته (و پايدار) است خدايى كه پروردگار جهانيان است». (اعراف/ 54)
حاکم اصلی جهان هستی خود ذات باری تعالی است، بنا براین لازم است قوانین در راستای تحقق خواسته های او وضع گردد. به عبارت دیگر، اگر قوانین در راستای تحقق احکام الهی باشند معتبرند وگرنه هیچ اعتباری ندارد، از همین روست که یعقوب(ع) پس از بیان دستورات لازم به فرزندانش متذکر می شود كه: (وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِنَ اللَّهِ مِن شَيْ ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ)، «و هيچ چيزى را كه از طرف خدا (حتمى شده) است از شما دفع نمى كنم. حكم، جز براى خدا نيست». (یوسف/ 67)

 

ب) پروردگار پشتوانه عمل به قوانین

(قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ)؛ «گفتيم: «همگى از آن فرو آييد! و اگر رهنمودى از طرف من براى شما آمد، پس كسانى كه از رهنمود من پيروى كنند، پس نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى شوند»، (بقره/ 38)
به گفته مفسران این آیه اولین تشریعی است که پس از هبوط آدم به زمین صادر شد و کل دین را در دو جمله خلاصه کرده است که تا روز قیامت چیزی به آن دو جمله اضافه نمی شود. (طباطبايي، المیزان، 1/ 134)
از این آیه برداشت می شود که تشریعات دین از جانب باری تعالی صادر شده است و نافرمانی از آن ها موجب بیم و اندوه خواهد گشت. به عبارت دیگر خدای متعال پشتوانه قوانین دینی است و قیام علیه این قوانین در حقیقت قیام علیه خود خداوند بوده و عاقبتی جز اندوه و پشیمانی نخواهد داشت.
می توان گفت تشریعات دین بر مبنای میثاق طرفینی میان خدا و انسان استوار است، بنا بر این لازم است که انسان به تعهدات خود در قبال خدا وفا کند تا خدا نیز به عهد خود در مورد سعادت انسان وفا نماید، چرا كه در ادامه آیه چنين می خوانیم: (وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ)؛ «و به پيمانم وفا كنيد، تا به پيمانتان وفا كنم» (بقره/40)، از همین روست که خداوند چنين وعده داده است كه فرجام نیکو از آن پرهیزگاران فرمان بردار و فرجام بد از آن سرکشان خواهد بود: (هذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ هذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ إِنَّ هذَا لَرِزْقُنَا مَالَهُ مِن نَفَادٍ هذَا وَإِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ)؛ «اين يادآورى است؛ و قطعاً براى خودنگه داران بازگشتى نيكوست. (همان) بوستان هاى ماندگار (بهشتى)، در حالى كه درها برايشان گشوده شده است؛ در آن جا (برتخت ها) تكيه كرده اند؛ در آن جا ميوه هاى فراوان و نوشيدنى فرا مى خوانند. و نزد آنان (همسران)چشم فرو هشته همسال اند. اين چيزى است كه براى روز حساب (بدان) وعده داده مى شويد. قطعاً، اين روزىِ ماست درحالى كه هيچ پايانى براى آن نيست. اين (پاداش پارسايان است)؛ و قطعاً براى طغيانگران بدترين بازگشت است». (ص/ 49ـ55)

 

ج) کرامت ذاتی انسان

(وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً)؛ «و به يقين، فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا، (بر مركب ها) سوار كرديم و آنان را از پاكيزه ها روزى داديم و ايشان را بر بسيارى از كسانى كه آفريديم، كاملاً برترى داديم». (اسراء/ 70)
«تكريم»، شرافتي است كه اختصاص به شخص تكريم شده داشته و ديگران در آن شريك نيستند و «تفضيل» شرافتي است كه ديگران نيز در آن شریکند لكن سهم شخص تفضيل شده از سايرين بيشتر است. هم چنين «بني آدم» شامل تمامي انسان ها اعم از مؤمن و كافر می گردد. تكريم بني آدم به واسطه عقل است كه اختصاص به انسان دارد و تفضيل وي در اين است كه هر شرافتي كه ساير موجودات دارند، حد اعلاي آن در انسان وجود دارد. (طباطبايي، الميزان، 13/ 156) می بینیم كه قرآن كريم چه جایگاه رفيعي را براي انسان فرض كرده است.

 

د) پذیرش حق تصرف انسان در پدیده های هستی

(وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً)؛ «و (منافع) آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است را، در حالى كه همگى از اوست، براى شما مسخر ساخت». (جاثيه/ 13)
در نگاه قرآن، آنچه در آسمان ها و زمین است مسخر او و تحت اراده او و در راستاي تأمین منافع او قرار داده شده است. (مكارم شيرازي، تفسير نمونه، 21/ 245) نه تنها انسان حق تصرف دارد بلکه آبادانی زمین نیز بر عهده انسان گذاشته شده است: (هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها)؛ «او شما را از زمين پديد آورد و سازندگى آن را به شما وا گذاشت». (هود/ 61) مراد از آباد کردن زمین تبدیل آن به حالتی است که بتواند در راستای رفع نیازهای انسان به کار آید. (طباطبايي، المیزان، 10/ 310)

 

هـ ) ممنوعیت سلب آزادی از انسان

آزادی و حق انتخاب انسان دائماً در آيات متعددي مورد تأکید قرآن قرار گرفته است: (ق/ 44؛ هود/28؛ عنكبوت/29 و...) تا آنجا که حتی در پذیرش اصل دین و به عبارت دیگر، در انتخاب سعادت ابدی یا گمراهی ابدی انسان را مختار می داند: (أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ)؛ «و آيا تو مردم را وا مى دارى تا اين كه مؤمن شوند؟!». (يونس/ 99)
امیرالمؤمنین(ع) در شأن نزول این آيه می فرمایند: روزي مسلمانان به پيامبر(ص) عرض كردند: اگر كساني كه بر آن ها قدرت داريد وادار به پذيرش اسلام نماييد، عدد و قدرت مسلمانان افزايش می یابد، آيه نازل شد و پاسخ داد كه من می خواهم آن ها با اختيار خود و بدون هيچ گونه اجباري ايمان آورند. (صدوق، محمد بن بابويه، عيون اخبار، 1/ 134) مضمون اين آيات به صراحت تهمت بدخواهاني كه می گویند اسلام دين شمشير است را رد می نماید.
البته نباید فراموش کرد که بين اين آيات و آياتي كه دلالت لزوم اطاعت از پيامبر(ص) و اولوالامر را دارند (نساء/ 59) تهافتي نيست، زيرا لزوم اطاعت در جايي است كه شخص اصل مسأله را با اختيار خود پذيرفته است و بالطبع بايد به لوازم آن نيز پايبند باشد.
نکته دیگر اين كه، ممکن است در برخی موارد یک آزادی با آزادی دیگر و یا مصالح دیگر تزاحم ایجاد کند که به حکم عقل ناچاریم از امری که اولویت کمتری دارد چشم پوشی کرده و موقتاً آن را کنار گذاریم. به عنوان مثال قرآن کریم بدون اجازه وارد شدن به خانه دیگران را ممنوع می داند. در این مورد ما دو آزادی داریم: نخست آزادی انسان در رفت آمد به مکان های مختلف؛ دوم آزادی انسان در انتخاب حریم خصوصی برای خود. این دو آزادی تا زمانی که تزاحمی برای یک دیگر ایجاد نکرده اند هر دو به قوت خود باقی اند، اما اگر در موردی با یک دیگر تزاحمی ایجاد کردند باید آن آزادی را مقدم دانست که مصالح و فواید بیشتری دارد. در این مورد اولاً بدیهی است که احترام به حریم خصوصی نسبت به حق رفت و آمد به آن مکان خاص، به مراتب اهمیت و فواید بیشتری دارد و ثانیاً از لحاظ زمانی صاحب خانه مقدم بوده است، پس به حکم عقل لازم است حق رفت آمد افراد در این مورد خاص سلب شود تا حق حریم خصوصی صاحب خانه پابرجا بماند: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا)؛ «اى كسانى كه ايمان آورديد! در خانه هايى غير از خانه هايتان وارد نشويد تا اين كه با دوستى رخصت طلبيد و بر اهل آن (خانه) سلام كنيد». (نور/ 27)
قرآن کریم در ادامه بیان می دارد تقدم حق حریم خصوصی بر حق ورود به آن مکان بی علت نبوده و از مصلحت بیشتری برخوردار است: (ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ)؛ «اين براى شما بهتر است؛ باشد كه شما متذكّر شويد».

 

و) تشدید قوانین با توجه به بالا رفتن جایگاه حقوقی و اجتماعی افراد

بر خلاف آنچه در نظام های پادشاهی و دیکتاتوری شاهد هستیم که خواص را فراتر قانون معرفی می کنند، قرآن کریم در رابطه با خواص و افرادی که از جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار هستند قوانین سخت تری وضع کرده است و برای نافرمانی از قوانین جزای سنگین تری تعیین کرده است. به عنوان مثال در مورد همسران پیامبر که از جایگاه اجتماعی بالایی برخوردار هستند می فرماید: (يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ)؛ «و هر كس اين [اعمال ] را از روى تجاوز و ستم انجام دهد، پس به زودى او را در آتشى وارد مى كنيم (و مى سوزانيم)». (احزاب/ 30) هم چنین در مورد عدم راز داری دو زن که در جایگاه همسری پیامبر نشسته اند بسیار شدید برخورد می نماید و آن دو زن را به مقابله با خدا و جبرئیل و صالح مؤمنان و ملائکه فرا می خواند. (تحریم/ 3ـ4).
از همين ديدگاه است كه قرآن حتی در مورد شخص پیامبر که مقرب ترین انسان ها به خداست نیز تعبیرات بسیار شدیدی به کار می برد: (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ)؛ «و اگر (بر فرض) برخى سخنان را به ما (به دروغ) نسبت مى داد، حتماً، با دست راست (قدرتمند)، او را گرفتار مى ساختيم، سپس رگ قلبش را مسلماً قطع مى كرديم». (حاقه/ 44 ـ 46)
علامه طباطبایی معتقد است این تعبیرات و تهدیدات تنها متوجه کسانی است که به جایگاه رسالت دست یافته اند، نه افراد عادی که بعضاً به خدای متعال دروغ می بندند، چرا که در خارج می بینیم بسیاری از مدعیان نبوت آمده اند و افترائات فراوانی را بر خدا بسته اند، لکن هیچ یک به چنین عقابی گرفتار نشده اند. (ر.ک: طباطبايي، المیزان، 19/ 405)
با توجه به اطاعت محض پیامبر اسلام از دستورات الهی این تهدیدات هیچ گاه عملی نشد، لکن در مورد بعضی از انبیاء شاهد عملی شدن برخی عقاب ها هستیم. مانند یونس(ع) که به واسطه ترک محل خدمت گرفتار عقاب الهی شد و مدتی در شکم ماهی حبس گردید. (انبیاء/ 87) به گفته دانشمندان، عقاب انبیاء به واسطه گناه یا سوء ظن داشتن آنان به خدا نیست بلکه تنها به واسطه ترک اولی است. ترک اولی برای افراد عادی نه خطاست و نه عقابی دارد، لکن برای کسانی که به مقام نبوت می رسند حتی ترک اولی نیز پیگرد خواهد داشت. (ر.ک: معرفت، التمهید، 3/ 458)

 

ز) نفی برتری های قومی و نژادی

(يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ)؛ «اى مردم! در واقع، ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را نژادها و قبيله هايى قرار داديم تا يك ديگر را بشناسيد؛ در حقيقت، ارجمندترين شما نزد خدا خودنگه دارترين شماست؛ به راستى كه خدا داناى آگاه است». (حجرات/ 13)
در سبب نزول این آیه ذکر شده است هنگامی که پیامبر در روز فتح مکه بلال را برای اذان به بالای کعبه فرستاد برخی گفتند: آیا محمد(ص) جز این کلاغ سیاه را نیافته است که موذن خود سازد؟ در این هنگام این آیه نازل شد و مسلمانان را از نگاه تبعیض آمیز به نژادهای مختلف باز داشت (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، 9/ 204).
سبب نزول های دیگری نیز برای آیه ذکر شده است که همگی به رفتار تبعیض گونه برخی افراد نسبت به نژادهای مختلف اشاره دارد (طبرسي، فضل بن حسن، همان).

 

ح) تقدم اخلاق بر اجرای احکام حقوقی و کیفری

قرآن کریم ضمن معتبر دانستن حقوق افراد، آنان را دعوت به حل و فصل مسالمت آمیز مشکلات می نماید: (وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الظَّالِمِينَ)؛ «و كيفر بدى، (مجازات) بدى همانند آن است؛ و هر كس ببخشد و اصلاح نمايد، پس پاداش او بر خداست؛ [چرا ] كه او ستمكاران را دوست ندارد». (شوری/ 40)
قرآن کریم در ادامه تاکید می کند که تقدم اخلاق بر حقوق به معنی نادیده گرفتن و یا پایمال کردن حق مظلوم نیست: (وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ مَا عَلَيْهِم مِن سَبِيلٍ)؛ «و هركس كه بعد از ستم (ديدگى)اش يارى جويد (تا آن را دفع كند)، پس آنان هيچ راهى (براى ايراد) بر ايشان نيست». (شوری/ 41)
قرآن کریم نه تنها مردم را به اخلاق و گذشت فرا می خواند بلکه آن را بر اجرای احکام حقوقی مقدم می دارد. به عنوان نمونه قرآن صلح را بر جنگ مقدم دانسته و حتی پس از نبرد نیز مؤمنان را مجددا به صلح فرمان می دهد و در همان حال از صلح و برادری صحبت به میان می آورد: (وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي ءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ)؛ «و اگر دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ (و نزاع) پرداختند، پس ميان آن دو صلح برقرار كنيد و اگر يكى از آن دو بر ديگرى ستم (و تجاوز) كند، پس با آن كسى كه ستم مى كند، بجنگيد، تا به فرمان خدا بازگردد و اگر بازگشت، پس در ميان آن دو عادلانه صلح برقرار سازيد و دادگرى كنيد، [چرا] كه خدا دادگران را دوست مى دارد. مؤمنان فقط برادران يك ديگرند، پس ميان دو برادرتان (هنگامى كه اختلاف كردند) صلح برقرار كنيد و خودتان را از [عذاب ] خدا حفظ كنيد باشد كه شما (مشمول) رحمت شويد». (حجرات/ 9ـ10)
این آیه جلوه ای از شگفتی بیانی قرآن است، زیرا امر نا ملایم قتال را بین دو امر ملایم و زیبا یعنی صلح قرار داده است. و در کنار چهار کلمه نا ملایم، ده کلمه ملایم را به كار برده است.
نمونه های تقدم اخلاق بر اجرای قوانین حقوقی و کیفری در قرآن فراوان است. در آيه اي سازش بین زن و مرد و گذشت از حق را بهتر از جدایی معرفی می کند: (نساء/ 128) و در جایی، در مورد اهل کتاب که عهد شکنی کرده و به تحریف کلام الهی پرداخته اند به پيامبر سفارش مي كند كه از آنان در گذر و چشم پوشی کن که خدا نیکوکاران را دوست دارد. (مائده/13) و حتی نسبت به مشرکی که از پیامبر پناه می خواهد می فرماید به وی پناه بده و وی را به مکان امنش برسان (توبه/ 6) و... .

 

ط) وضع قوانین در راستای تحقق قسط و عدل

علامه طباطبايي در تفسير آيه ذيل مي فرمايد:
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)؛ «به يقين فرستادگانمان را با دليل هاى روشن (معجزه آسا) فرستاديم، و همراه آنان كتاب (الهى) و ترازو را فرو فرستاديم تا مردم به دادگرى برخيزند». (حدید/ 25)
مراد از کتاب، دستوراتی است که در قالب وحی ارسال شده است نتیجه سه امر مذکور قیام مردم به قسط است. یعنی غرض نهایی این است که مردم با عدل خو گرفته و عدالت در جامعه نهادینه گردد. (ر.ک: طباطبايي، المیزان، 19/ 172)
دعوت به تحقق عدالت و پرهیز از تجاوز از حدود بارها مورد تاکید قرآن قرار گرفته است از جمله: (يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! قيام كنندگان براى خدا، [و] گواهى دهندگان به دادگرى باشيد؛ و البته كينه ورزى گروهى، شما را وا ندارد بر اين كه عدالت نكنيد؛ عدالت كنيد! كه آن به خود نگه دارى نزديك تر است؛ و [خودتان را] از [عذاب ] خدا حفظ كنيد؛ كه خدا به آنچه مى كنيد آگاه است». (مائده/ 8). همچنین: (بقره/ 190؛ نساء/ 3؛ نحل/ 90 و ...)

 

ی) تكليف تابع توانايي

قرآن تکلیف هر شخص را تابعی از توانایی های وی می داند و مي فرمايد:
(لاَتُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا)؛ «هيچ كس جز به اندازه توانايى اش، تكليف نمى شود». (بقره/ 233)؛ همچنين: بقره/286؛ انعام/152؛ اعراف/ 42؛ مومنون/ 62.
فقها از آيه فوق استفاده نموده اند كه اگر اداي واجب از توانايي مكلف خارج باشد، وجوب آن برداشته می شود. به عنوان مثال، شيخ طوسي با استناد به اين آيه، ذمّه فقير را از پرداخت جزيه معاف می داند. (طوسي، محمد بن حسن، الخلاف، 5/ 547)
این قانون و قوانین مشابه در حقیقت کنترل کننده سایر قوانین هستند و هر قانونی می بایست از کانال آن گذر کرده و با توجه به توانایی هر شخصی تعدیل گردد، از همین روست که تشریعات الهی در صورت عدم توانایی شخص تغییر یافته و یا از وجوب می افتد، اين حقيقت با عباراتي چون: الاّ من اُکره؛ من کان مریضا؛ الاّ ما اضطُررتم و... بيان گرديده است.
قاعده فوق نه تنها در امور شخصی بلکه در حوزه اجتماعی نیز جریان دارد. به عنوان مثال لزوم جهاد که سرپیچی از آن جزء بزرگترین گناهان محسوب می شود نیز تابع توانایی افراد می باشد: (لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ)؛ «بر كم توانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى را نمى يابند كه (در راه جهاد) مصرف كنند، هيچ تنگى (و تكليفى) نيست، هنگامى كه براى خدا و فرستاده اش خيرخواهى كنند؛ بر نيكوكاران هيچ راه (مؤاخذه اى) نيست؛ و خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است. و (نيز تكليفى نيست) بر كسانى كه وقتى نزد تو آمدند تا سوارشان كنى، گفتى: «چيزى نمى يابم كه شما را بر آن سوار كنم.» (آنان) روى برتافتند، در حالى كه در اثر اندوه، اشك از چشمانشان سرازير مى شد، به خاطر اين كه چيزى نمى يابند كه (در راه خدا) مصرف كنند. راه (مؤاخذه)، تنها بر كسانى است كه از تو رخصت مى خواهند، در حالى كه آنان توانگرند، (آنان) راضى شدند به اين كه با (خانه) نشستگان باشند». (توبه/ 91ـ93)

 

ک) تنبیه تابع اتمام حجت

(وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)؛ «و (ما) عذاب كننده نيستيم، تا اين كه فرستاده اى برانگيزيم». (اسراء/ 15)
دانشمندان با استدلال به اين آيه اصل برائت را ثابت نموده اند. امام خميني(ره) می فرماید: اگر مكلف با تمام توان به دنبال وظيفه شرعي خود برود و چيزي نيابد، بدون شك مشمول آيه شريفه «ما كنا معذبين...» خواهد شد و بازخواستي نخواهد داشت. (موسوي خميني، سيد روح الله، تهذيب الاصول،2/ 207).
فيض كاشاني نيز نوعي از كفر را «كفر جهالت» معرفي كرده و مي گويد: «هر كه از امور دينيه و مسائل شرعيه ضروريه به او نرسيده باشد يا آن را نفهميده باشد از اين كفر او را بهره اي باشد... و عذاب هيچ صنف از كافران سبك تر از عذاب اين قوم نباشد... بلكه بسا باشد كه ايشان را اصلا عذابي نباشد، چنان كه حق تعالي می فرماید: ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا». (فيض كاشاني، محمد حسن، رسائل، 1/ 35)

 

ل) مسئول بودن انسان در قبال رفتار خود و جامعه

(وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ)؛ «و هر انسانى فالِ (نيك و بد و عمل) او را بر گردنش بسته ايم». (اسراء/ 13)
عبارت «به گردن آويختن» كنايه از جدايي ناپذير بودن است، زيرا گردن عضو جدا ناپذير انسان به حساب مي آيد و بدون آن انسان از بين خواهد رفت. مراد از طائري كه همراه جداناپذير انسان است، همان عمل اوست. آيه در صدد بيان اين مطلب است كه: هر عملي وابسته به عاملش بوده و خير و شر و نفع و ضرر آن، به خود او بر می گردد و هرگز از او جدا نخواهد شد. (طباطبايي، الميزان، 13/ 55)
از نظر قرآن انسان نه تنها در قبال رفتار خود مسئول است بلکه در قبال رفتار جامعه نیز مسئولیت دارد: (وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ)؛ «و هر امّتى را به زانو نشسته مى بينى، هر امتى به سوى نامه ى (اعمال) خود فراخوانده مى شود؛ (و به آنها گفته مى شود:) امروز آنچه را انجام مى داديد جزا داده مى شويد». (جاثیه/ 28)
علامه طباطبایی ذیل آیه می فرمایند: از ظاهر آیه استفاده می شود که در روز قیامت علاوه بر نامه عملی که فرد فرد انسان ها دارند، هر امتی هم نامه عمل مخصوص به خود را دارد. (طباطبايي، المیزان، 18/ 177) از همین روست که قرآن در جایی مردم را نسبت به فتنه ای که تنها دامنگیر ظالمان نیست هشدار می دهد (انفال/ 25) و در جای دیگر، کشتن شتر صالح را به کل افراد قوم نسبت می دهد و همه را مستحق عذاب می داند با آنکه کشنده شتر تنها یک فرد بود. (شمس/12ـ14) همچنین نقض میثاق و قتل انبیا را با صیغه جمع به قوم یهود نسبت می دهد. (نساء/ 155). همه این موارد نشان از مسئولیت تک تک افراد جامعه نسبت به اجتماع دارد. البته همان گونه که گذشت مسئولیت هر فرد تابع توانایی وی است، بنا براین افراد جامعه به اندازه قدرت و توانایی خود مسئول خواهند بود و اگر شخصی هیچ گونه توانایی نداشته باشد، هيچ مسئولیتی نخواهد داشت.

 

م) عدم مسئولیت فرد خطا کار نسبت به خطای دیگر افراد

(وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)؛ «و (ما) عذاب كننده (ى كسى) نيستيم، تا اين كه فرستاده اى برانگيزيم». (اسراء/ 15)
بسا گمراهی است که پندار شود مسئوليت گمراهي گمراهان برعهده پيشوايان ايشان است و يا مسئوليت اشتباهات مقلدين بر عهده نياكان ايشان است. هنگامی که در جامعه وِزری اتفاق افتد، آنکه پایه گذار وِزر بوده، به علت پایه گذاری و آنکه به پیروی کور کورانه پرداخته به علت پیروی کورکورانه و آن که چنین وِزری را دیده ولی سکوت کرده به علت سکوت بازخواست خواهند شد. (ر.ک: طباطبايي، المیزان، 13/ 57)
محقق كركي با استدلال به اين آيه شريفه نتيجه گرفته است آنچه عبد بدون اذن مولا تلف مي كند، بر عهده خود او بوده و چيزي بر گردن مولا نخواهد بود. (محقق ثاني، علي بن حسين، جامع المقاصد، 6/ 10)

 

ن) لزوم بكارگيري خرد جمعي

(وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ)؛ «همه ى اين [ها] گناهش نزد پروردگارت ناخوشايند است». (شوري/ 38)
«شور العسل» به معني استخراج عسل از كندو است و تشاور، مشاوره و مشورت به معناي استخراج راي صحيح از طريق مراجعه به ديگران است (راغب اصفهاني، مفردات). آيه شريفه در توصيف مومنين مي فرمايد: آنان در راستاي تعالي و پيشرفت، با يك ديگر رايزني كرده و بر مبناي بهترين ايده، رفتار خود را پايه ريزي مي نمايند. (ر.ک: طباطبايي، الميزان، 18/ 63) به عبارت دیگر، مشورت و اهتمام به آن از ویژگی های اهل ایمان است و نظام اجتماعی آنان متکی بر مشورت می باشد. در اهميت و لزوم مشورت همين بس كه در ميان نماز و انفاق قرار گرفته است كه از پر تأكيد ترين فرايض قرآنی به شمار مي آيند.
از اضافه «امر» به ضمیر «هم» برداشت می شود که جایگاه مشورت در محدوده اموری است که برعهده مومنین گزارده شده است و نه همه امور. به عبارت دیگر، مشورت تنها در جایی است که از جانب شارع قانونی ارایه نشده باشد ـ امور اجرایی و شناسایی موضوعات ـ و شامل اصل تشریع احکام نمی شود، چراکه همه احکام مورد نیاز مردم از جانب شارع به نحو خاص و یا عام تبیین شده است و هیچ کمبودی در کار نیست. تفصیل مطلب را باید در کتب اصول فقه جستجو کرد. (ر.ک: مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 20/ 463)

دو نمونه از تشريعات قرآنی

در پايان، دو نمونه از قوانين مترقي قرآن اجمالاً مورد تحليل قرار مي گيرد تا فوق العاده بودن آن به شكل ملموس تري روشن گردد؛

 

1ـ قانون قصاص

(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ، وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، (حكمِ) قصاص درباره كشتگان بر شما مقرر شده است: آزاد عوض آزاد، و بنده عوض بنده، و زن عوض زن؛ و كسى كه از برادر (دينى) او، چيزى (از قصاص) به او بخشيده شود، پس (راه) پسنديده در پيش گيرد و به نيكى [خون بها] را به او بپردازد؛ اين، تخفيف و رحمتى از طرف پروردگارتان است؛ و كسى كه بعد از آن تجاوز كند، پس عذابى دردناك برايش خواهد بود، و اى خردمندان! براى شما در قصاص، زندگانى است، تا شايد شما خود نگه دار باشيد». (بقره/ 178ـ179) در این آیه شریفه شاهد وجود ویژگی ها و رعایت اصول و مبانی ذيل هستیم:
این حکم قرآنی کاملاً با عقل سازگاری دارد. اصولاً روی سخن قرآن در این آیه با خردمندان است چرا كه اين گونه خطاب نموده است:
(يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ) و مسأله را به گونه ای بیان می کند که هر فرد خردمندی آن را تصدیق می کند. قرآن کریم بیان می کند که اجرای قانون قصاص ضامن بقای حیات است و فایده وجود چنین قانونی را پرهیزگار شدن آنان معرفی می کند: (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
امام سجاد(ع) در تفسیر آیه می فرمایند: این حکم هم موجب حیات کسی است که قصد جانش شده و هم موجب حیات کسی که قصد جان دیگری را دارد و هم موجب بقای حیات کل جامعه است، زیرا با وجود چنین عاقبتی هیچ کس جرأت انجام قتل را پیدا نمی کند. (طبرسي، ابومنصور، الاحتجاج، 2/ 319).
از کلام امام می توان برداشت کرد که اثر مهم قانون قصاص بازدارندگی آن است. به عبارت دیگر، در صورتی که همه افراد جامعه بدانند که این قانون به طور کامل و دقیق اجرا می گردد و راه گریزی از آن نیست، هیچ کس به سراغ چنین جنایتی نمی رود و بالطبع هرگز نوبت به قصاص نمی رسد، هر چند همیشه گروه اندک کم خردی یافت می شوند که بدون توجه به عاقبت کار به جنایت بپردازند لکن وجود برخی افراد سرکش به معنی بی اثر بودن حکم نیست، چرا که این حکم در صورت اجرای دقیق و بدون نقص آن نسبت به غالب افراد جامعه از بازدارندگی لازم برخوردار خواهد بود. خلاصه این که در مقام تزاحم بین بقای حیات یک قاتل و بقای حیات کل افراد جامعه از جمله کسی که بدون وجود چنین قانونی تبدیل به قاتل می شود، عقل بی گمان دومی را مقدم می دارد.
این تشریع با فطرت انسانی کاملا سازگار است، چرا که در ضمن بیان حکم، هرگز از رعايت جانب مروت و برادري غافل نشده است و قاتل را به عنوان برادر معرفي می نماید: (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ).
از جهت دیگر، با توجه به اين كه فطرت بشري بيش از آن كه با قتل و موت آشنا باشد با حيات و عفو آشناست، قرآن هنگامي كه مي خواهد از قتل صحبت كند از آوردن لفظ مستقيم قتل اجتناب نموده و از واژه قصاص استفاده نموده كه از ريشه «قصّ» به معناي پي گيري مشتق شده است (مفردات). عرب به انتهای رستنگاه مو «قصاص» ـ به کسر و رفع و فتح قاف ـ گوید زیرا رویش مو به آن قسمت منتهی می شود (مجمع البحرین).
از جهت دیگر، در این آيه شريفه تنها يك كلمه ـ قتل ـ با بار معنايي منفي وجود دارد و همان گونه که اشاره شد لفظ «قصاص» هیچ بار معنایی مثبت یا منفی ندارد. در مقابل هفت كلمه با بار معنايي مثبت در اين آيه به كار رفته است كه عبارتند از: عفو، اخيه، معروف، احسان، تخفيف، رحمت و حيات. به اين هفت كلمه اضافه نماييد سه كلمه منفي موجود در فراز ذيل را كه به دليل سياق منفي فراز، بار معنايي مثبت پيدا می کنند: (فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ) مراد از «تعدّی» اموری از قبیل قتل پس از عفو، زياده روي در اجرای قصاص، قصاص ديگري به جاي قاتل و امثال آن است (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، 1/ 480) خلاصه اين كه فراز فوق در مقام حمايت از حقوق قصاص شونده بوده و معناي مثبتي را افاده مي نمايند. مشاهده مي شود كه تنها در مقابل يك كلمه با بار معنایی منفي، ده كلمه با بار معنايي مثبت ذکر شده است.
از سوي دیگر، با مقایسه ای بین این قانون قرآنی و آنچه در زمان جاهلیت اتفاق می افتاد برتری قانون قرآن و بی سابقه بودن آن کاملا روشن می گردد. مردم عصر جاهلیت ملتزم به قصاص شخص قاتل نبودند و اگر قاتل از لحاظ شرافت در درجه پایینی قرار داشت به جای او، شخص شریفی از قبیله وی را قصاص می کردند تا به این ترتیب بر عظمت قبیله خود بیفزایند. (سيوطي، جلال الدين، الدرالمنثور، 4/181) اهل جاهلیت حتی پس از مصالحه بر دیه، اگر به قاتل دست می یافتند می توانستند وی را به قتل رسانده و دیه اخذ شده را عودت دهند (سيوطي، الدرالمنثور، 1/ 173) از همه بالا تر اين كه آنان ملتزم به توافق جرم و جزاء از لحاظ عدد نبودند و دیده می شد که گاه در ازای قتل یک نفر ده نفر از قبیله قاتل را از دم تیغ می گذراندند (مغنيه، محمد جواد، الکاشف، 1/ 275).
قوانین قوم یهود نیز علاوه بر نژادپرستانه بودن، به مثل قانون قرآن كامل نبود، زیرا در قانون یهود چیزی به نام دیه وجود نداشت و ولی دم تنها بین قصاص یا عفو اختیار داشت. (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، 3/ 308) در حالی که به گفته مفسران این فراز از آیه اشاره به حکم دیه دارد: (عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ) (طبرسی، مجمع البیان، 1/ 480).
در این قانون قرآنی، مبانی تشریع نیز کاملا مشهود است از جمله این که خداوند را پشتوانه عمل به این قانون معرفی نموده است: (فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ)؛ کرامت ذاتی انسان را رعایت کرده است، آنجا که مخاطبین را با عنوان خردمندان خطاب می کند و این حکم را مایه حیات آنان برمی شمرد؛ این قانون را در راستای پاسداری از بزرگترین حق انسان یعنی حق حیات معرفی می کند؛ تقدم اخلاق بر اجرای حکم کیفری نیز در این تشریع به چشم می خورد آنجا که از قاتل با عنوان برادر یاد می کند و سخن از عفو و گذشت به میان می آورد؛ از جهت دیگر، این تشریع عدالت کامل را مد نظر داشته است زیرا اولاً در اجرای حکم دستور به رعایت تساوی بین جرم و جزا دارد: «الحر بالحر...» و ثانیاً نسبت به تجاوز از حد هشدار می دهد.
مسئول بودن انسان نسبت به رفتار خود و جامعه نیز در این قانون در نظر گرفته شده است، زیرا علت برخورد با قاتل را بقای حیات اجتماع معرفی می کند و این به دان معناست که قاتل علاوه بر جرم شخصی جرم عمومی نیز مرتکب شده است که اگر با آن برخورد نشود به فساد جامعه منتهی می گردد و در نهایت عدم کیفر دیگری، به جای فرد خطا کار نیز در آیه اشاره شده است: (فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذلِكَ) مفسران یکی از مصادیق را قصاص دیگری به جای قاتل بیان کرده اند. ( مجمع البيان، 1/ 480)

 

2ـ قوانين قرآن در مورد اموال يتيم

خداوند می فرماید: «و اموال يتيمان را به آنان بدهيد و (مال) پليد را با (مال) پاكِ [نيكو] عوض نَكنيد و اموالِ آنان را همراه اموالتان نخوريد؛ [چرا] كه اين گناهى بزرگ است!، و اگر مى ترسيد كه دادگرى را در (مورد ازدواج دختران) يتيم رعايت نكنيد، پس آنچه از زنان، دل خواهتان است، دو دو و (يا) سه سه و (يا) چهار چهار، به زنى بگيريد؛ و اگر مى ترسيد عدالت را رعايت نكنيد، پس (به) يك (همسر)، يا آنچه (از كنيزان) مالك شده ايد، (اكتفا كنيد.) اين [كار] به (عيال وار نشدن و ستم نكردن و) منحرف نشدن نزديك تر است، و مَهريه هاى زنان را (به عنوان هديه يا) بدهى به آنان بپردازيد؛ و اگر به ميل خودشان چيزى از آن را به شما [ببخشند]، آن را گوارا (و پاك و) دل چسب بخوريد، اموالتان را، كه خدا (وسيله ى) قِوامِ (زندگى) شما قرار داده، به سبك سران ندهيد؛ و[لى ] از (فوايد) آن، به آنها روزى دهيد و لباس بر آنان بپوشانيد و با آنان سخنى پسنديده بگوييد، و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به (سن) ازدواج برسند؛ پس اگر از آنان هدايت (و رشد فكرى و تجربى) يافتيد، پس اموالشان را به آنان بدهيد و آن را [از بيم آن كه مبادا] بزرگ شوند، با زياده روى و شتاب نخوريد. و هر كس كه توانگر است، پس بايد (از گرفتن اُجرت سرپرستى) خوددارى كند؛ و كسى كه نيازمند است، پس به طور پسنديده (مطابق عرف از آن مال) بخورد. و هر گاه كه اموالشان را به آنان بازمى گردانيد، پس بر ايشان گواه بگيريد؛ و حساب رسىِ خدا كافى است، براى مردان، از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان (آنان) بر جاى گذاشته اند، سهمى است؛ و براى زنان (نيز) از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان (آنان) بر جاى گذاشته اند، سهمى است؛ چه آن [ميراث] كم باشد يا زياد؛ [در حالى كه اين] سهمى تعيين شده است، و اگر هنگام تقسيم (ارث)، نزديكان و يتيمان و بينوايان حاضر شدند، پس [چيزى ] از آن به آنها روزى دهيد؛ و با آنان سخنى پسنديده بگوييد، و كسانى كه اگر (بر فرض) نسل كم توانى بعد از خودشان بر جاى گذارند، بر (آينده ى) آنان مى ترسند، بايد (از ستم در باره ى يتيمان مردم نيز) بهراسند؛ پس بايد خودشان را از (عذاب) خدا حفظ كنند، و بايد سخنى استوار گويند،در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند، جز اين نيست كه آتشى در درونشان مى خورند. و به زودى در شعله ى فروزان (آتش) در آيند [و بسوزند]». (نساء/ 2ـ10)
اين آيات بيان كننده توصيه هاي شديدي است در مورد آن چه كه عرب جاهلي در مورد اموال يتيمان انجام مي داد. قرآن اين گونه رفتار هاي ستم آلود را از بين برد و به صراحت هشدار داد كه
اموال يتيم را مي بايست به او تحويل داد، (وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ)؛
اموال نامرغوب خود را با اموال مرغوب آنان جابجا ننماييد، (وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ)؛
اموال يتيم را داخل در اموال خود نكنيد؛ (وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ).
آيت الله معرفت(ره) می فرمایند: اين خطابات متوجه عرب جاهلي بوده است كه عادت داشته است كه به اموال يتيمان دست درازي نموده و يا اين كه در آن دخل و تصرف نمايند تا منفعتي را براي خود به دست آورند. (معرفت، التمهيد، 6/ 262)
تا اين جا حكم قانوني مسأله به طور كامل بيان شد، اما می بینیم كه آيات هم چنان ادامه دارد و چندين آيه ديگر نيز در مورد اموال يتيم ذكر می شود. علت چيست؟
سيد قطب ذیل اين آیه می نویسد: مسأله تعدي به مال يتيم و حتي اشخاص غايب هم چنان در جهان امروز وجود دارد. او نتيجه گرفته است كه قوانين بشري با همه شدت و سخت گيري شان نتوانسته اند جلوي اين مسأله را بگيرند. وي معتقد است كه قانون به تنهايي قادر به اجراي عدالت نيست و اين تقواي الهي است كه مي تواند عدالت را به طور كامل به اجرا در آورد. اين جاست كه متوجه مي شويم چرا قرآن بيان حكم قانوني را اين چنين با توصيه هاي اخلاقي و هشدار هاي شديدي همراه كرده است (معرفت، التمهيد، 1/ 262). اين سبك از تشريع آن قدر موثر بود كه ابن عباس مي گويد پس از نزول اين آيه، مسلمين تمامي اموال يتيمان را از اموال خود جدا نموده و حتي آب و غذاي خود را نيز از طعام و شراب يتيمان جدا نمودند به گونه اي كه مشكلات فراواني به وجود آمد. اين مسأله تا جايي پيش رفت كه وحي جديدي رسيد و آنان را از نگراني در آورده فرمود نيازي به اين جداسازي نيست، تنها از فساد جلو گيري نماييد:
(وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛ «و از تو درباره يتيمان مى پرسند؛ بگو: «اصلاحِ [كار] برايشان بهتر است؛ و اگر با آنان هم زيستى كنيد، پس برادران (دينى) شما هستند.» و خدا فسادگر را از اصلاح گر، معلوم مى دارد. و اگر (بر فرض) خدا مى خواست، حتماً شما را به زحمت مى اندخت؛ كه خدا شكست ناپذيرى فرزانه است». (بقره/ 220)

نتيجه

احكام شرعي قرآن از سنخ قوانين عادي نيست، قوانين قرآن، جامع و خالي از هر گونه تناقض است و سازگار با عقل و فطرت مي باشد به گونه اي كه در مدتي كوتاه عرضه و نهادینه شد. عرضه چنين قانون جامعي پيش نياز هاي دانشي و تجربي فراواني را مي طلبد كه هرگز در زمان نزول قرآن وجود نداشته است بنا بر اين می توان معتقد شد كه عرضه تشريعاتي اين چنيني خرق عادت بوده و نمودي روشن از اعجاز قرآن است.

منابع

1.قرآن كريم.
2.كتاب مقدس.
3.آخوند خراساني، محمد كاظم،کفایه الاصول، موسسه آل البيت (ع)، قم، 1426 ق.
4.آلوسي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، دار الكتب العلميه، بيروت، 1425 ق.
5.ابن كثيردمشقي، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، دار الكتب العلميه، بيروت، 1419 ق.
6.ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، دار الصادر، بيروت، 1414 ق.
7.باقلاني، محمد بن طيب، اعجاز القرآن، تحقيق احمد صقر، دار المعارف، قاهره، بي تا.
8.بلاغي نجفي، محمد جواد،آلاء الرحمن في تفسير القرآن، بنياد بعثت، قم، 1420.
9.جعفری، محمد تقی، قرآن نماد حیات معقول، موسسه تدوین نشر آثار علامه جعفری، تهران، 1382 ش.
10. خويي، سيدابوالقاسم الموسوي، البيان في تفسير القرآن، المطبعه العلميه، قم،1394 ق.
11. خميني، سيد روح الله الموسوي، تهذيب الاصول، انتشارات اسماعيليان، 1383 ق .
12. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، دار العلم،دمشق، 1412ق.
13. رشيد رضا، تفسير القرآن الكريم ( المنار)، الهيئه المصريه العامه للكتب، قاهره، 1990 م.
14. زرقاني، محمد عبد العظيم، مناهل العرفان في علوم القرآن، انشارات عيسي البابي، بي مكان، بي تا.
15. سيوطي، جلال الدين عبد الرحمن، الاتقان في علوم القرآن، مكتبه المشهد الحسيني، قاهره، بي تا.
1.ـــــــــــــــــــــــــــــ ، الدرالمنثور في تفسير الماثور، كتابخانه مرعشي نجفي، قم، 1404 ق.
17. صدوق، محمد ابن بابويه، عيون اخبار الرضا(ع)، انتشارات جهان، قم، 1378 ش .
18. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1417 ق، چاپ پنجم.
19. طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، نشر مرتضي، مشهد، 1403 ق .
20. طبرسی، ابو منصور، الاحتجاج، نشر مرتضی، مشهد، 1403 ق.
1.طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في علوم القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372.
22. طبري، محمد بن جعفر بن جرير، جامع البيان في تاويل آي القرآن، دار المعرفه، بيروت، 1412 ق.
23. طوسي، محمد بن حسن، الخلاف، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1407 ق .
24. عاملي، كركي ، محقق ثاني، علي بن حسين ، جامع المقاصد في شرح القواعد، موسسه آل البيت(ع)، قم، 1414 ق .
25. عراقی، ضیاء الدین ، نهایه الافکار، دفتر انتشارات اسلامی ، قم، 1417 ق.
26. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نورالثقلين، انتشارات اسماعيليان، قم،1415 ق.
27. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، انتشارات هجرت، قم، 1410 ق.
28. فيض كاشاني، محمد محسن، رسائل، مدرسه عالي شهيد مطهري، تهران، 1429 ق .
29. کلینی، محمد، الکافی، دار الکتب الاسلامیه ، تهران، 1365 ش.
30. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1381ش.
31. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، موسسه نشر اسلامي قم، بيتا.
32. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، تهران،1374 ش .
33. معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، موسسه التمهيد، قم، 1386.
34. ـــــــــــــــــــ ، علوم قرآني، موسسه تمهيد، قم، 1385.
35. ـــــــــــــــــــ ، نقد شبهات پيرامون قرآن كريم، موسسه التمهيد، قم، 1385.
36. مغنیه، محمد جواد، الکاشف، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1424ق.
37. صادق بن محمد، البیضانی، نزهه الطرف شرح بناء الافعال في علم الصرف، العين، 1421ق.
38. مهيار، رضا، فرهنگ ابجدي، بي تا.
39. ويل دورانت، تاريخ تمدن،ترجمه حميد عنايت و ديگران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1385 ش.
40. هاشمي رفسنجاني، اكبر، فرهنگ قرآن، بوستان كتاب، قم، 1386 .
41. دائره المعارف قرآن كريم، مركز فرهنگ و معارف قرآن، بوستان كتاب، قم، 1385.
42. http://www.kaheel7.com

پي نوشت ها

[1] به عنوان مثال، سيوطي در معترك الاقران 35 بعد را بر مي شمرد و رشيد رضا تنها 7 بُعد را. (ر.ك: دائره المعارف قرآن كريم، ج 3، اعجاز قرآن).
[2] به عنوان مثال برخي علما اعجاز عددي را پذيرفته و برخي آن را رد می کنند. (ر.ك: دائره المعارف قرآن كريم، ج 3، اعجاز عددي)
[3] مطالب علمی مذکور در بخش فعلی، از مجموعه مقالات دكتر عبد الدائم الكحيل، كارشناس حقوقي وزارت دادگستري سوريه اقتباس شده است. ر.ک: www.kaheel7.com
[4] Leslie Burby, 101 reasons to breastfeed your child, www.promom.org, 2005.
[5] Jernstorm, H et al "Breast-feeding and the risk of breast cancer in BRCA1 and BRCA2 mutation carriers." J Natl Cancer Inst. 2004;96:1094-1098.
[6] Complementary feeding, Report of the global consultation, Geneva, 10-13 December 2001.
شنبه 25 شهریور 1391  1:50 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز تاريخي قرآن

سيد رضا مؤدب*
قاسم شهري**


چکيده

قرآن كتاب جاويدان است و جنبه هاي مختلفي از اعجاز را دارد كه اعجاز تاريخي يكي از آن ها است. از اين وجه در آثار دانشمندان مسلمان بيش تر با عنوان «اخبار غيبي» ياد شده است؛ در حالي كه رابطه اخبار غيبي و اعجاز تاريخي قرآن ، عموم و خصوص من وجه است. بسياري از مواردي كه در اعجاز تاريخي قرآن بررسي مي شود، به امت هاي پيشين و تاريخ انبياء مربوط است. اين جنبه از اعجاز قرآن از اين جهت مي تواند نقشي مهم در روشنگري تاريخ انبياء و اثبات حقانيت قرآن و دين اسلام داشته باشد. پژوهش حاضر كه درآمدي بر اعجاز تاريخي قرآن است دسته بندي هايي از اخبار غيبي و اعجاز تاريخي قرآن در آثار دانشمندان مسلمان را بررسي و دو دسته اخبار غيبي از اقوام و حوادث گذشته و نيز اخبار غيبي از آينده را بيان و برخي نمونه ها را (مثل پيش گويي پيروزي روم بر ايران (روم/ 3ـ2) و نام «ملك» در سوره يوسف) ذكر مي كند.

واژه هاي اصلي:

قرآن، اعجاز، اخبار غيبي، اعجاز تاريخي.

مقدمه

قرآن، معجزه اي جاويدان است كه خداوند براي هدايت بشر فرستاده است (بقره/ 185).
قرآن در چند جا (بقره/23؛ يونس/ 38؛ هود/ 13؛ اسراء/88 ؛ طور/34ـ 33)، اعجاز قرآن را در قالب تحدي به رخ بشر مي كشد و اعلام مي كند كه اگر در وحياني بودن قرآن ترديد داريد، كتاب يا سوره اي مانند آن بياوريد.
اخبار غيبي از مهم ترين جنبه هاي اعجاز قرآن است كه مورد توجه دانشمندان مسلمان قرار گرفته است. مواردي از اين اخبار غيبي اخبار و پيش گويي هاي تاريخ را بررسي مي كند كه مي تواند حقّانيت و اعجاز قرآن را اثبات كند؛ البته در موضوع مباحث تاريخي قرآن، آثار بسياري نوشته شده است. برخي در اين نگارش ها از زاويه يك منبع تاريخي به قرآن نگريسته اند (بيومي مهران، دراسات تاريخيه من القرآن الکريم، ج1، ص38). پايان نامه اي نيز در مقطع ارشد با عنوان اعجاز تاريخي قرآن كريم سامان يافته است (نكونام، چکيده پايان نامه هاي قرآني، ج1، ص27ـ 28؛ مولاني نيا و هاشم زاده، آشنايي با پايان نامه هاي قرآني، ص 42)؛ اما مباحث بسياري از اين موضوع، قابل بحث و بررسي است؛ زيرا به اين بُعد از اعجاز قرآن، به دلايلي، كم توجهي شده كه يكي از آن ها گستره وسيع مباحث تاريخي است كه لازمه ورود به آن تسلط بر زبان و منابع اقوام و ملت هاي گوناگون است. اين موضوع آن گاه رخ مي نمايد كه در بررسي و مراجعه به آثار مفسران مورخاني چون طبري، ابن كثير و سيوطي، متوجه كم توجهي آنان به اين جنبه از اعجاز قرآن مي شويم (ر.ك. به: طبري، تاريخ طبري؛ و ابن کثير، البدايه والنهايه في التاريخ؛ سيوطي، تاريخ الخلفاء؛ حسن الحاضره في تاريخ ملوک مصر و القاهره. مباحث تاريخي قرآن را در دو قالب مي توان بررسي كرد:

الف) پيش گويي هاي تاريخي قرآن

 

ب) قصه ها و گزارش هاي تاريخي

داستان هاي انبيا و ملت هاي پيشين نيز داخل در مباحث تاريخي قرآن است و بدين خاطر عده اي از آن با عنوان «داستان تاريخي يا مستند» ياد مي کنند که تنها به نقل بي کم و کاست وقايع تاريخي مي پر دازد (بستاني، پژوهشي در جلوه هاي هنري داستان هاي قرآن، ج1، ص13)؛ البته در مورد اخبار غيبي و اعجاز تاريخي قرآن مطالب زيادي در تفاسير و كتب علوم قرآن و تاريخ آمده است كه در ادامه به آن ها اشاره خواهد شد.

مفهوم شناسي

 

الف: اعجاز

معجزه در لغت از ريشه «عَجُزَ» به معني پايان و بن يك چيز مي باشد (راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص334) و در قرآن نيز به همين معني (قمر/20ـ19) اشاره شده است. صاحب مقاييس اللغة اين کلمه را دارای دو اصل می داند که يکی بر ضعف و ديگری بر انتهای يک چيز دلالت دارد (ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج4، ص232).
لغوی نكته سنج شيخ حسن مصطفوی اصل يگانه در ريشه اين واژه را به آن چه در برابر قدرت قرار مي گيرد، باز مي گرداند، پس «عجز» در انتهای يک چيز بدان علت است که ضعف بر آن غلبه می يابد و آن چيز شادابی و تحرک خود را از دست می دهد (مصطفوی، التحقيق فی کلمات القرآن، ج 8، ص 38).
با توجه به مطلب مرحوم مصطفوي، به نظر مي رسد معناي اصلي در اين ماده، ضعف است و معاني ديگر، به همين معنا برمي گردند؛ چنان كه برخي از محققان پنج معناي لغوي براي اين واژه ذكر نموده و بهترين وجه را، ضعف مي دانند (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج1، ص58 ـ 57).
معجزه در اصطلاح تعريف هاي متعددي دارد، از جمله:
خواجه نصير الدين طوسي مي گويد:
«هو ثبوت ما ليس بمعتاد او هو نفي ما هو معتاد مع خرق العاده ومطابقه الدعوي»؛ «ثبوت چيزي كه عادي و رايج نبوده يا نفي چيزي كه رايج و عادي بوده است؛ به گونه اي كه خرق عادت و با ادعاي آورنده آن سازگاري داشته باشد» (حلي، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 377).
معجزه اثبات چيزي يا نفي چيزي است كه معمولي نباشد؛ به صورت خارق عادت و مطابق مدعاي (پيامبر). سيوطي درتعريف اعجاز چنين بيان مي دارد:
«امر خارق العاده مقرون بالتحدي مصون عن المعارضة»؛ «امر خارق العاده اي كه با مبارزه طلبي همراه بوده و از معارضه مصون باشد». (سيوطي، جلال الدين، الاتقان في علوم القرآن، ص 4 و 3).
معجزه چيزي است كه خارق عادت است كه همراه تحدّي و حفوظ از معارض باشد. آيت الله خويي چنين مي گويد:
«ان ياتي المدعي لمنصب من المناصب الالهيه بما يخرق نواميس الطبيعه ويعجز عنه غيره وشاهد علي صدق دعواه»؛ «آنچنان چيزي كه مدّعي منصبي از مناصب الهي مي آورد كه با آن نواميس طبيعت را خرق مي كند و ديگران از آوردن آن ناتوان هستند و گواهي بر راستي ادعاي وي است» (خويي، البيان في تفسيرالقرآن، ص33).
معجزه آن است كه مدعي منصبي از مقامات الهي چيزي بياوري كه قوانين طبيعي را رعايت نكند و ديگران از آوردن آن عاجز باشند و گواه صدق مدعاي او باشد. بنابراين معجزه عبارت است از: چيزي كه مدعي منصب الهي (مثل پيامبر يا امام) مي آورد و طبق قوانين عادي طبيعت نيست؛ ولي طبق ادعاي شخص مدعي، واقع مي شود و به آن تحدي مي كند؛ در حالي كه ديگران از آوردن مثل آن عاجزند و اين مطلب شاهد صدق مدعي شود؛ اما اعجاز قرآن داراي ابعاد مختلفي است، مثل: اعجاز ادبي، اعجاز تشريعي، اعجاز در عدم اختلاف و... هر يك از آن ابعاد، اعجاز تاريخي قرآن است. مقصود از اعجاز تاريخي اخبار غيبي از حوادث اقوام گذشته يا پيش گويي از حوادث آينده است كه در قرآن آمده و بعد از مدتي روشن شده است كه آن خبرها درست است؛ اما اين اخبار با وسايل عادي عصر نزول قرآن قابل دسترسي نبود و قبل از آن نيز كسي اين اخبار را نگفته بود.
به عبارت ديگر اعجاز تاريخي قرآن نوعي رازگويي علمي است كه در دانش تاريخ بروز يافته است؛ از اين رو اعجاز علمي و اعجاز تاريخي قرآن هر دو زيرمجموعه اخبار غيبي قرآن قرار مي گيرند. از تعاريف بالا و تعاريف ديگر (ر.ك. به: رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج1، ص61ـ59) مي توان چنين نتيجه گرفت كه سه جهت در معجزه وجود دارد:
الف) جهت معجزه كننده (مدعيِ منصب الهي و تحدي كننده باشد و هدف اثبات امر محال نباشد).
ب) جهت معجزه (خرق عادت و گواه بر راستي ادعا باشد و از امور شرّ نباشد).
ج) جهت مردمي (بشر از آوردن آن ناتوان باشد) (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، ج1، ص 63).

 

ب: تاريخ

گزارش هاي متعددي درباره واژه تاريخ بيان شده است. برخي اهل لغت مانند جواليقي آن را غيرعربي دانسته اند (جواليقي، المعرب، ص39) وعده اي چون جوهري آن را از ماده «الارخ» (به كسر و فتح همزه) مي دانند (جوهري، الصحاح، ج1، ص200). صولي به كاربرد واژه براي تعيين زمان توسط قيسيان و تميميان اشاره مي كند (صولي، ادب الكتاب، ص180) و اين نشان مي دهد كه تاريخ واژه اي عربي است؛ نه معرّبِ «ماه روز» فارسي؛ چنانكه حمزه اصفهاني و ابوريحان بيروني يادآور شده اند (اصفهاني، تاريخ سنّي ملوك الارض، ص8؛ بيروني، الآثار الباقيه عن القرون الخاليه، ص 29 و 30).
زبيدي هم ذکر نموده که اختلاف در عربي يا غيرعربي بودن تاريخ، مشهور است (زبيدي، تاج العروس من جواهرالقاموس، ج7، ص 226).
به نظر مي رسد غير دخيل بودن تاريخ قوي تر باشد؛ چنانكه دكتر جواد علي، مورخ معاصر عرب معتقد است تاريخ به معناي تعيين زمان براي عرب پيش از اسلام، مرسوم و شناخته شده بود و واژگان «وَرَّخَ ، أرَّخَ و توريخ» در عربي به كار مي رفت (جواد علي، المفصل في تاريخ قبل الاسلام، ج8، ص511).
معناي لغوي اين واژه، بچه گاو وحشي مي باشد و در وجه تشابه تاريخ با اين معنا گفته اند كه حدوث و پديد آمدن در هر دو كلمه به چشم مي خورد؛ تولد بچه گاو هم نوعي حدوث است و وقايع تاريخي نيز حادث اند (ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص4).
معاني مختلفي را كه در مورد «تاريخ» بيان شده است، مي توان در اعلام وقت يا بازشناساندن زمان كاري نسبت به مبدأيي كه بيانگر حادثه اي بزرگ است يا دوره اي معلوم ميان زمان حدوث دو رويداد و واقعه يا نهايت و غايت چيزي و وقت انجام كاري، جمع كرد.
«تاريخ» را در اصطلاح چنين تعريف كرده اند: معلوم نمودن احوال، محل تولد و وفات انبياء، امامان، وزراء، فرمان روايان، خلفاء، روايات،... و حوادث بزرگ مانند جنگ ها و فتوحات بر حسب زمان (سخاوي، الاعلان بالتوبيخ لمن ذم اهل التاريخ، ص17). به همين سبب كتب مشتمل بر اين حوادث و احوال همراه با تعيين زمان آن ها، تاريخ نام گرفته است.
در اهميت تاريخ و جايگاه آن، جداي از تأكيدها و بيان هاي قرآن (مانند: بقره/ 134؛ اعراف/ 34؛ رعد/ 11؛ آل عمران، 137؛ انعام/ 18 و... ن.ک. به: لابوم، ژول، تفصيل الآيات القرآن الحکيم، ص13و14) و پيامبراكرم(ص) و ائمه: (از جمله: اوليس لکم في آثار الاولين مُزدَجَر وفي آبائکم الماضين تبصره (نهج البلاغه، خطبه 99)؛ واعتبروا بما قد رايتم من مصارع القرون قبلکم (همان، خطبه 161) و...) همين بس كه برخي تاريخ را با توجه به روايت مشهور «العلم علمان: علم الابدان وعلم الاديان» تشبيه به علم طب كرده اند: البته با توجيه خاصي كه ارايه نموده اند (زرين كوب، تاريخ در ترازو، ص 11).

 

قرآن و تاريخ

تاريخ از جمله مباحثي است که در آيات قرآن اشاره هايي به آن شده است. قرآن کتاب هدايت و ايجاد تغيير مطلوب در انسان است و اين تغيير مطلوب عبارت است از: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (بقره/257)، که دو جنبه دارد:
1. محتواي عمل تغيير که جنبه الهي، آسماني و وحياني دارد.
2. تغييري که به دست پيامبر اکرم(ص) و اصحابش انجام شده است.
زماني که جنبه دوم تغيير در عرصه تاريخي بررسي مي شود، عملي انساني است؛ بنابراين قوانين و ضوابط تاريخي برآن حاکم مي شود، پس هنگامي که قرآن از نگاه مردم سخن مي گويد، جنبه دوم عمل تغيير را بررسي مي کند. نمونه اين مسئله را در ماجراي جنگ احد که واقعه اي تاريخي است، مي توان مشاهده نمود (صدر، سنت هاي تاريخي در قرآن، ص 114ـ112).
درباره اين وجه از اعجاز قرآن، رواياتي وارد شده كه بيانگر وجود اخبار ـ اعم از تاريخي و غير آن ـ در قرآن است كه از برخي از اين روايات مي توان اخبار تاريخي را برداشت كرد:
«عن رسول الله(ص): كتاب الله تعالي فيه نبأ من قبلكم وخبر ما بعدكم وحكم ما بينكم» (ابن عطيه اندلسي، المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز، ج1، ص36)؛ «در كتاب الهي اخبار قبل از شما و بعد از شما و داوري بين شما آمده است».
«عن اميرالمومنين7: ذلك القرآن فاستنطقوه ومن ينطق ولكن اخبركم عنه: ألا إن فيه علم مايأتي والحديث عن الماضي ودواء دائكم ونظم مابينكم». (صبحي صالح، نهج البلاغه، خ 158)؛ «اين قرآن است پس آن را به نطق درآوريد و چه كسي را به نطق درآورد؛ ولي من خبر مي دهم از آن كه در آن اخبار آينده و گذشته و داوري درد شما و نظم و نظام شماست».
«عن ابوعبدالله7: ان العزيزالجبار أنزل عليكم كتابه وهو الصادق البار، فيه خبر من قبلكم وخبر من بعدكم وخبر السماء و الارض ولوأتاكم من يخبركم عن ذلك لتعجّبتم». (كليني، كافي، ج4، ص 597)؛ «خداي عزيز جبار كتابي براي شما نازل كرده، در حالي كه راستگو و نيكو است. در آن اخبار پيشينيان و آيندگان و اخبار آسمان و زمين است و اگر كسي از آن به شما خبر دهد، تعجب مي كنيد».
در مورد تاريخ در قرآن، دسته بندي هايي ايجاد شده كه برخي از آن ها از تسامح نيست يا در برخي از آن ها بين قصص انبياء و داستان هاي قرآن و مباحث و گزارش هاي تاريخي با پيش گويي هاي تاريخي آميختگي صورت گرفته است؛ در حالي كه به نظر مي رسد بين قصص و مباحث تاريخي و پيش گويي هاي آن، رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار باشد، چنان كه برخي بين قصص و گزارش هاي تاريخي و اساطير از دو جنبه كيفيت طرح وقايع و ناقل خبر، تفاوت قايل شده اند (اشرفي، مقايسه قصص در قرآن و عهدين، ص121ـ 118).

 

پيشينه و نمونه ها

اخبار غيبي همواره در كتاب هاي دانشمندان اسلامي مورد توجه ويژه بوده؛ هرچند تا دوره معاصر از لفظ «اعجاز تاريخي» كمتر استفاده شده است. قاضي ابوبكر باقلاني، اخبار قرآن را به دو دسته تقسيم مي كند:
1. اخباري كه هيچ راهي براي بشر در آگاهي از آن ها وجود ندارد. اخبار غيبي زمان پيامبر اكرم(ص) در اين قسم جاي مي گيرد، مانند: سوره توبه/ 33 و 88؛ آل عمران/12 و 61؛ انفال/ 7؛ فتح/161؛ روم/4ـ1؛ قمر/45؛ فتح/27؛ نور/ 55.
2. آن چه پيامبر از قصص و اخبار كتب گذشته آورده است، مثل قصه ابراهيم، نوح و...، مانند: عنكبوت/48؛ قصص/44 و 46؛ هود/ 49 (باقلاني، اعجاز القرآن، ص 65ـ62 و 87 ـ85). سيد مرتضي در اثر خود، نظر قائلان انحصار اعجاز قرآن در اخبار غيبي را رد مي كند. (شريف مرتضي، الموضح عن جهه اعجازالقرآن (الصرفه)، 124ـ 116). زركشي در وجوه دوازده گانه اعجاز قرآن سه وجه زير را در اخبار قرآن مي شمارد:
1. اخبار غيبي از آينده، مانند: فتح/ 16 و 27؛ قمر/ 45؛ نور/ 55؛ روم/ 3.
2. اخبار از قصص اولين و متقدمان، مانند: هود/ 49.
3. اخبار از ضماير افراد بدون ظهور قول يا فعلي توسط آن افراد، مانند: سوره انفال/ 7؛ مجادله/ 8؛ آل عمران/122 (زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج2، ص 228). قرطبي ده مورد را در وجوه اعجاز قرآن، بيان مي كند كه دو قسم آن عبارت اند از:
1. اخبار از اموري كه از ابتداي دنيا تا وقت نزول قرآن وجود داشته اند، مانند قصص انبياء و امم گذشته.
2. اخبار از غيب كه در آينده واقع مي شوند و جز با وحي نمي توان به آن دست يافت، مانند: فتح/27؛ نور/ 55؛ انفال/ 7؛ روم/1ـ 4 (قرطبي، الجامع لاحکام القرآن، ج1، ص53 ـ 54).
به نظر مي رسد که منظور از غيب در اين نوع طبقه بندي ها چيزي پنهان از حواس ظاهري است؛ همان گونه که برخي از ميان معاني غيب، معني پيش گفته را بهترين معنا مي دانند (انصاري زنجاني، ملاحم القرآن، ص 7).
در قسم دوم اخباري كه قرطبي ذكر كرد، پس از گذشت زمان آن واقعه و رويداد ، مي توان آن را جزو وقايع تاريخي قرار داد. كه بعد از اثبات، اعجاز تاريخي نام مي گيرد.
علامه مجلسي دو دسته از اخبار غيبي قرآن را بيان كرده است شامل اخبار غيبي گذشته و آينده مي شود (مجلسي، بحارالانوار، ج17، ص 224).
رشيد رضا ضمن بيان وجوه هفت گانه اعجاز، يكي از وجوه را اخبار غيبي شمرده است كه شامل قصص انبياء ، اخبار غيبي عصر نزول قرآن (مانند: روم/1ـ 5؛ فتح/15، 16و27؛ حجر/ 29؛ مائده /67؛ نور/ 55 و انعام/ 65) و مسايل تاريخي كه براي بشر مجهول است (رشيد رضا، المنار، ج1، ص 203، 204 و 210).
رشيد رضا در ذيل آيه مذکور مي گويد:
«لفظ عذاب در اين آيه نکره آمده و عموم از آن به دست مي آيد و اين که عذاب را به صورت مبهم بيان داشته، به خاطر حکمت است و حکمت چنين ابهامي در اين آيه، انطباق معني آن لفظ با آن چيزي است که در آينده به وجود مي آيد، يا براي مردم کشف مي شود».
وي چنين ادامه مي دهد:
«تفسير اين آيه در زمان کنوني، جنگ اروپاست که زير دريايي ها و هواپيما هاي جنگي از پايين و بالا آتش مي گسترانند. وي تفسير آيه را چنين بيان مي كند: «ولا شک في ان دلالة الآية علي هذه المخترعات مراد» (رشيدرضا، المنار، ج7، ص 491 و 492)
البته اين برداشت و تطبيق قابل بررسي است.
علامه بلاغي در مورد اعجاز تاريخي مي گويد:
«لانقول بذلك بمحض اخباره عن الحوادث الماضية والامم الخالية».
سپس مثال هايي براي اخبار غيبي قرآن ذکر مي کند از جمله آيات حجر 96ـ94؛ صف/ 9؛ روم/ 5ـ1؛ و مسد (بلاغي، آلاءالرحمن في تفسير القرآن، ج1، ص 41ـ37). اين كه مرحوم علامه بلاغي، صرف خبر دادن قرآن از اخبار امت هاي پيشين را دليل اعجاز نمي داند، به خاطر تسلط ايشان بر مباني و كتب مقدس يهود و مسيح است؛ چنان كه اين مطلب از آثار ايشان، همچون «الرحلة المدرسية» و «الهدي الي دين المصطفي» به روشني به دست مي آيد؛ يعني اخبار از امت هاي پيشين هنگامي اعجاز تاريخي است كه آن خبر را كسي يا كتابي قبل از قرآن بيان نكرده باشد؛ اما اگر اخبار تارخي قرآن مثل تاريخ انبياء و امت هاي پيشين، در تورات و انجيل آمده باشد، اعجاز قرآن به شمار نمي آيد؛ البته سخن وي در مورد اخبار انبياء و امت هاي پيشين است؛ نه پيش گويي هاي تاريخي قرآن؛ چنان که در قسمت نمونه ها خواهد آمد. شهرستاني اعجاز تاريخي را در بخش انواع مغيبات بيان كرده است (شهرستاني، المعجزه الخالده، ص 108ـ95).
آيت الله خويي به آن دسته از اخبار غيبي قرآن كه واقع شده اند، اشاره مي نمايد و مي گويد تمام آن ها درست بوده اند و براي دريافت اين اخبار غيبي، راهي جز وحي و نبوت نيست. وي به چند آيه زير اشاره مي كند:
1ـ «وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ»؛ (انفال/7) «و (به ياد آوريد) هنگامى كه خدا به شما، يكى از دو گروه [=كاروان تجارى قريش، يا لشكر آنان‏] را وعده داد، كه آن براى شما باشد؛ و آرزو مى‏كرديد كه [گروه] غيرمسلّح براى شما باشد؛ و[لى‏] خدا مى‏خواهد حق را با كلماتش (= وعده‏هايش) تثبيت كند و دنباله‏ى كافران را قطع سازد».
2ـ «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ، الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»؛ (حجر/ 96ـ94) «و آنچه را كه (بِدان) فرمان داده شده‏اى آشكار كن و از مشركان روى برتاب، [چرا] كه ما تو را (از شرّ) مسخره كنندگان، كفايت مى‏كنيم، (همان) كسانى كه معبود ديگرى با خدا قرار مى‏دهند؛ و[ لى‏] به زودى خواهند دانست».
3ـ «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ (صف/9) «او كسى است كه فرستاده‏اش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه‏ى دين‏[ها]پيروز گرداند،وگرچه مشركان ناخشنود باشند».
4ـ «غُلِبَتِ الرُّومُ، فِي أَدْنَى‏ الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ»؛ (روم/3ـ2) «(سپاه) روم در نزديك‏ترين سرزمين شكست خورد، و[لى‏] آنان بعد از شكستشان در [ظرف‏] چند سال به‏زودى پيروز خواهند شد».
5ـ «أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنتَصِرٌ، سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ»؛ (قمر/ 45 ـ 44) «يا مى‏گويند: «ما جماعتى پيروزيم.»؟!، به زودى جماعت (آنان) شكست مى‏خورد و با عقب‏گرد روى برمى‏تابد».
6ـ سوره مسد (خويي، البيان في تفسير القرآن، ص 70ـ67).
علامه طباطبايي اخبار غيبي را دو دسته نموده:
1. اخبار از قصص انبياء و امت هاي پشين، مانند: هود/ 49؛ يوسف/ 102؛ آل عمران/ 44؛ مريم/ 34.
2. اخبار از حوادث آينده، مانند: روم/ 3ـ2؛ فتح/15و27؛ مائده/70؛ حجر/ 9. وي آيات مربوط به ملاحم (همچون: انبياء/ 97ـ95؛ نور/ 55؛ انعام/65؛ حجر/19 و22؛ نبأ/7) را در اين قسم جاي مي دهد ( طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج1، ص 64ـ65). برخي از محققان خبرهاي قرآني را سه دسته كرده اند:
1. اخبار مربوط به آينده اسلام و مسلمانان.
2. اخبار مربوط به آينده مسلمانان، همچون فتح مكه و ماجراي شكست ايران از روم.
3. اخبار مربوط به آينده معاندان. (دراز، النبا العظيم نظرات جديدة في القرآن، ص57ـ45).
با پژوهش بيش تر در قرآن، مي توان گفت كه اين دسته بندي صحيح به نظر نمي رسد؛ زيرا مي توان موارد ديگري از اخبار را برشمرد که در اين نوع دسته بندي ها جاي نمي گيرد؛ آن گونه که انصاري زنجاني در اثر خويش موارد بسياري از اين اخبار را در قالب طبقه بندي هاي بيش تر ارايه كرده است (انصاري زنجاني، ملاحم القرآن، ص 10 به بعد).
يوسف حاج احمد اعجاز غيبي قرآن را در آيات مربوط به غزوه بدر، مرگ ابي لهب، حفاظت پيامبر اكرم(ص) از توطئه قتل ايشان، فتح مكه، فتح قسطنطنيه، هلاك قيصر و كسري و... بررسي كرده است (حاج احمد، موسوعه الاعجاز العلمي في القرآن الکريم والسنه المطهره، ص40ـ20) وي اعجاز تاريخي قرآن را در ماجراي طوفان نوح هم بررسي و با تورات و انجيل تطبيق كرده است (همو، ص 58ـ41).
دكتر مصطفي مسلم اعجاز غيبي قرآن را سه دسته كرده است :
1. غيب گذشته: بيشتر به اعجاز قصصي قرآن اختصاص دارد.
2. غيب حاضر: به دو دسته از آيات نازله در شأن يهود و شأن منافقان اشاره نموده است و در ضمن اين دسته از آيات، اشاراتي به اعجاز تاريخي قرآن، مانند آيات 4ـ1 روم، 55 نور، سوره مسد، فتوحات اسلامي و... مي نمايد.
3. غيب آينده (دكتر مصطفي مسلم، مباحث في اعجاز القرآن، 288ـ259).
علاء الدين مدرس به بيان اعجاز تاريخي قرآن در اشاره به تاريخ گذشته مي پردازد و داستان موسي و فرعون را ذكر مي كند ( مدرس، مباحثي پيرامون قرآن، ص 78ـ71).
وي در فريدة پنجم اثر خويش، به پيش گويي هاي قرآن اشاره و جنگ ايران و روم ، سوره مسد، حروف مقطعه و بيانگر بودن آن ها نسبت به وقايع مهم با توجه به حروف ابجد و... را به عنوان نمونه هاي از پيش گويي هاي قرآن يادآور مي شود (همو، ص 106ـ87).
ضيايي بيگدلي، اعجاز قرآن را از منظر اخبار غيبي سه قسم مي داند:
1. اخبار مربوط به وجود مبدأ غيبي عالم.
2. اخبار مربوط به حوادث گذشته.
3. اخبار علمي قرآن (ضيايي بيگدلي، قرآن کريم و دلايل اعجاز آن، 278ـ 275). علامه معرفت اخبار غيبي قرآن را در سه دسته طبقه بندي كرده است:
1. غيب گذشته، مانند: مريم و زكرياء، يوسف و برادران، نوح.
2. غيب حاضر، مانند: آيات نازله در شأن يهود و آيات نازله در شأن منافقان.
3. غيب آينده، مانند: تحدي قرآن، پيروزي اسلام، بر كفر، ماجراي ابولهب و... (معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 6، ص 210 ـ 186).
در پژوهشي ديگر اعجاز تاريخي چنين ترسيم شده است: قرآن از اخبار غيبي (تاريخي) خود جز به چند مورد محدود اشاره نكرده است (الشيخ الركابي، السنن التاريخيه في القرآن المجيد، ص 22ـ20).
رويكردهاي اخبار غيبي در قرآن
در مورد اخبار غيبي قرآن مرتبط با تاريخ، بايد توجه كرد که قرآن به طور كلي در پي دو هدف بوده است:
1. پيش گويي تاريخي: با عنايت به پيوند اين پيش گويي به منبع وحي، کاملاً قابل اطمينان است و پس از وقوع اين پيش گويي تاريخي، عنوان اعجاز تاريخي را به خود مي گيرد؛ چنان که برخي در بررسي مباحث تاريخي قرآن، به اين موضوع اشاره نموده و چنين پيش گويي هايي را در جهت اهداف تربيتي قرآن دانسته اند، مانند پيش گويي جنگ ايران و روم با پيروزي روم، فتح مکه. (جعفري، بينش تاريخي قرآن، ص 61ـ55). براي مثال دكتر محمد علي رضايي اصفهاني در تفسير قرآن مهر برخي آيات را از اعجاز غيبي و تاريخي مي شمارد؛ از جمله آيات آغازين سوره روم: «غُلِبَتِ الرُّومُ، فِي أدْنَى الأرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ، فِي بِضْعِ سِنِينَ للَّهِ الأمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ المُؤْمِنُونَ»؛ (روم/4ـ2)، «(سپاه) روم در نزديك‏ترين سرزمين شكست خورد؛ و[لى‏] آنان بعد از شكستشان در [ظرف‏] چند سال به زودى پيروز خواهند شد. كار[ها] قبل از (آن شكست) و بعد از (اين پيروزى)، فقط از آنِ خداست؛ و در آن روز، مومنان از يارى الهى (و پيروزى ديگرى) شاد مى‏شوند».

 

شأن نزول

حكايت شده است كه هنگام حضور پيامبر(ص) در مكه، جنگى ميان ايرانيان و روميان (دو ابرقدرت آن عصر) واقع شد و ايرانيان پيروز شدند.
آيات فوق فرود آمد و پيش‏گويى كرد كه روميان در آينده‏اى نزديك پيروز مى‏شوند. اين واقعه پس از چند سال به وقوع پيوست و بار ديگر حقّانيّت پيامبر(ص) و قرآن اثبات شد. (ر.ك. به: واحدي، اسباب النزول، ص354؛ نمونه بينات، ص610؛ شان نزول آيات، ص436، طبرسي، تفسير مجمع البيان، حويزي، تفسير نورالثقلين، رازي، تفسير ابوالفتوح رازى، فخر، تفسير و برخى تفاسير ديگر نيز اين شأن نزول را آورده‏اند؛ هرچند كه برخى جزئيات حادثه (مثل ترجيح روميان مسيحى بر ايرانيان زردشتى، جاى بحث دارد؛ با آن كه هر دوگروه مشرك بودند) و تطبيق حادثه بر سال‏ها دقت بيش‏ترى مى‏طلبد).
يكى از جهات اعجاز قرآن همان پيش‏گويى‏هاى تاريخى و اخبار غيبى آن است و آيه‏ فوق را از اين موارد شمرده‏اند (مكارم، تفسير نمونه، ج16، ص365)؛ چرا كه قرآن با تأكيدهاي متعدد به طور قاطع پيش‏گويى مى‏كند كه روميان پس از شكست، به زودى پيروز مى‏شوند و حتى حدود سال‏هاى آن را پيش‏بينى مى‏كند؛ اين كه اين پيش گويى پس از چند سال به وقوع پيوست.
پيش‏بينى پيروزى قدرت‏هاى بزرگ، آن هم در عرض چند سال كوتاه و پس از شكستى سنگين، كارى دشوار است و با علم عادى ممكن نيست و حتى كارشناسان سياسى و نظامى نيز در اين موارد با احتياط سخن مى‏گويند. دولت ايران و روم در عصر پيامبر(ص) دو ابرقدرت بزرگ جهان به شمار مى‏آمدند و پادشاه ايران «خسرو پرويز» و پادشاه روم «هرقل» بود و جنگى بيست و چهار ساله بين آنان در گرفت. نخست سپاه ايرانيان به سردارى «شهربراز» و «شاهين» به قلمرو روم شرقى حمله كردند و آنان را به سختى شكست دادند؛ به طورى كه منطقه شامات، مصر و آسياى صغير را تصرف كردند.
اين شكست در حدود سال 616 ميلادى (حدود سال ششم يا هفتم هجرى) رخ داد (تولد پيامبر در سال 571 ميلادى و بعثت او در سال 610 ميلادى بود‏)، سپس پادشاه روم درسال 622 ميلادى تهاجم خود را به ايران آغاز كرد و ايران را ظرف شش سال شكست داد (مكارم، تفسير نمونه، ج16، ص369)؛ بنابراين، شكست ايرانيان در حدود سال‏هاى اول تا ششم هجرى بود و صلح حديبيه نيز در سال ششم هجرى واقع شد. محل درگيرى سپاه ايران و روم و مكان شكست روميان، در شمال جزيرة العرب در سرزمين شام، نزديك محل سكونت مردم مكه بود. برخى مفسران نيز احتمال داده‏اند كه اين مكان نزديك‏ترين‏ نقطه‏ مرزى ايران و روم بود كه شكست روميان در آن نقطه اهميت بيش‏ترى داشت؛ چرا كه اگر كشورى در نقطه مرزى و محل قوّت خود شكست بخورد، به زودى قادر به جبران شكست نخواهد بود (ر.ك.به: طباطبايي، الميزان، ج16، ص361). در اين صورت پيش‏گويى پيروزى روميان اهميت بيش‏ترى مى‏يابد.
برخى از محققان نيز اين بخش از آيه را يكى از موارد اعجاز علمى قرآن دانسته‏اند؛ چراكه محققان علم جغرافيا دريافته‏اند گودترين و پايين‏ترين منطقه روى زمين «بحر الميت» (منطقه‏اى نزديك فلسطين) است كه جنگ ايران و روم در آن واقع شد و قرآن با تعبير «ادنى الارض» (پايين‏ترين و پست‏ترين سرزمين) (واژه‏ «ادنى» به معناى «نزديك‏تر» و نيز به معناى« پست و پايين‏تر» به كار رفته است) به آن اشاره كرده است. (گلستان قرآن، ش176، ص51، به گزارش ايكنا به نقل از خبرگزارى «المحيط». اين مطلب مى‏تواند يكى از شگفتى‏هاى علمى قرآن باشد؛ اما با توجه به اين كه واژه «ادنى» به دو معنا به كار رفته است و مطلب علمى ادعا شده نيز براى ما به طور قطعى ثابت نشده اند، نمى‏توان به طور قطعى گفت كه اين مطلب اعجاز علمى قرآن است).
«بِضْع» به معناى زمانى حدود سه تا نه سال است برخى نيز زمان 3 تا 10 و 1 تا 9 و 6 تا 9 را گفته‏اند (مكارم، همان، ج16، ص362).) پيش‏بينى قرآن به صورت حدودى است؛ چرا كه جنگ‏هاى آن عصر چند سال طول مى‏كشيد و در طول جنگ و پس از فراز و نشيب‏ها معلوم مى‏شد چه كسى شكست خورده است. در اين آيات بيان شده است كه مؤمنان هنگام پيروزى روميان خوشحال خواهند بود. اين خود پيش‏گويى ديگرى در اين آيات است؛ چرا كه هنگام پيروزى روميان، صلح حديبيه واقع شد كه پيروزى بزرگى براى مسلمانان بود و آنان شادمان بودند.
اين احتمال نيز هست كه شادى مسلمانان به خاطر تحقّق پيش‏گويى قرآن و اثبات حقانيّت آن باشد (مكارم، همان، ج 16، ص363). برخى نيز احتمال داده‏اند خوشحالى مسلمانان به خاطر پيروزى توحيد بر شرك بود؛ ولى اين بعيد است چون ايرانيان و روميان هر دو مشرك بودند (رضايي، تفسير قرآن مهر، ج 16، ص 125ـ123). در شان نزول آيات ابتدايي سوره روم چنين وارد شده است:
مشركان و بت پرستان مكه بر مسلمانان طعنه مي زدند كه ملت روم كه اهل كتاب بود و آيين آسماني داشت، از ملت فارس كه مشرك بود، شكست خورد؛ ما نيز بر شما مسلمانان پيروز خواهيم شد. در مورد اين آيات روايات ديگري نيز وارد شده است كه به شرط بندي و قمار با مشركان اشاره دارد (طبري، تفسير، ج21، ص16ـ11؛ رازي، تفسير الكبير، ج 25، ص84 و 85 ؛ ابن كثير، تفسير القرآن العظيم،ج3، ص426ـ422؛ طوسي، التبيان في تفسيرالقرآن، ج8، ص228؛ طبرسي، مجمع البيان، ج4، ص460) كه توسط علامه طباطبايي نقد شده است (طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص164ـ163؛ نيز ر.ك. به: فضل الله، تفسير من وحي القرآن، ج18، ص97ـ 96).
از نكات قابل توجه آيات مطلبي است كه علامه شعراني بيان مي كند:
«غلبه فارس بر روم 616 م و غلبه روم در سال 624 م بود كه شكست قطعي بر لشكر (خسرو) پرويز وارد آمد و پيوسته سپاه روم پيش مي رفتند تا در 628 م به نزديك مداين رسيدند. علت آنكه عدّه «سنين» را به تعيين ذكر نفرمود، آن است كه در اين گونه جنگ ها ميان دولت هاي بزرگ، غلبه و مغلوبيت تدريجي است» (كاشاني، تفسير كبير منهج الصادقين، ج 7، ص 183).
كلام مرحوم علامه شعراني، كلامي استوار است؛ زيرا مورخان به وقوع جنگ هاي بسيار ميان ايران و روم اشاره نموده اند كه در شكست هاي ايران در سال هاي آخر اين جنگ ها، ضربات هولناكي بر ايران وارد آورد (سن، ايران در زمان ساسانيان، ص645).
نكته قابل توجه در سوره اين است كه با حروف مقطعه آغاز شده و برخلاف اغلب سوره هايي كه با حروف مقطعه شروع شده اند، آيه پس از حرف مقطعه، سخني از عظمت قرآن به ميان نياورده است، بلكه سخن از شكست روميان و پيروزي آن هاست؛ اما با دقت روشن مي شود كه اين آيات نيز بيان عظمت قرآن است؛ زيرا اين خبر مربوط به اخبار غيبي و اعجاز تاريخي قرآن است (رازي، التفسير الكبير، ج25، ص84 و 85؛ مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 16، ص 360 و 361). دكتر محمد علي رضايي اصفهاني نيز در مورد آيه 27 سوره فتح در تفسير قرآن مهر مي نويسد:
«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَاتَخَافُونَ فَعَلِمَ مَالَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً»؛ (فتح/ 27)، «به يقين، خدا به فرستاده‏اش، در خواب، به حق راست گفت كه اگر خدا بخواهد، قطعاً، با امنيت وارد مسجدالحرام مى‏شويد، در حالى كه سرهايتان را تراشيده و (يا) كوتاه كرده‏ايد (و از كسى) نمى‏ترسيد؛ و (خدا) مى‏دانست آنچه نمى‏دانستيد؛ و جز اين، پيروزى نزديكى (براى شما) قرار داده است».

 

شأن نزول

پيامبر(ص) در مدينه خواب ديد كه به اتفاق يارانش براى انجام مراسم عمره، وارد مكه مى‏شود و اين خواب را براى اصحاب خود بيان كرد و همه خوشحال شدند و گروهى تصور كردند اين خواب درهمان سال ششم هجرى تحقق خواهد يافت. هنگامى كه مشركان در حُديبيّه مانع ورود مسلمانان به مكه شدند، اين گروه در مورد صحّت خواب پيامبر(ص) به ترديد افتادند و پيامبر(ص) گفت: مگر من به شما گفتم كه اين رؤيا همين امسال تحقق مى‏يابد؟! آيه فوق هنگام بازگشت مسلمانان به مدينه، فرود آمد و تأكيد كرد كه رؤياى پيامبر(ص) صادق است و قطعاً در آينده تحقق مى‏يابد (نمونه بينات، ص734 و 735).
رؤياى پيامبر(ص) يكى از اقسام وحى است و اجراى آن بر عهده‏ پيامبر(ص) است؛ همان گونه كه در مورد ابراهيم و اسماعيل نيز اتفاق افتاد (در مورد رؤيا ر.ك. به: صافات/ 102؛ يوسف/ 4 به بعد).
اين آيه يكى از پيش‏گويى‏هاى اعجازآميز قرآن است؛ زيرا با تأكيد زياد، به مسلمانان وعده مى‏دهد كه خواب پيامبر(ص) در مورد داخل شدن شما به مسجد الحرام تحقق مى‏يابد و اين كار با كمال امنيت انجام مى‏گيرد. طبق پيش‏گويى قرآن اين عمره در سال بعد، (ذى القعده‏ سال هفتم هجرى) انجام گرفت و به «عُمرة القضا» مشهور شد؛ زيرا قضاى عمره‏ سال قبل به شمار آمد كه در اثر ممانعت مشركان انجام نشده بود.
مقصود از «فتح قريب» همان پيروزى مسلمانان درجنگ خيبر بود كه با فاصله كمى از صلح حديبيه، اتفاق افتاد و يهوديان اطراف مدينه كاملاً سركوب شدند. برخى مفسران فتح قريب را همان صلح حديبيه مى‏دانند؛ ولى اين مطلب بعيد است؛ چون فتح خيبر فاصله كم‏ترى با تحقق عينى اين خواب داشت و در آيه 18 سوره فتح هم بدان اشاره شد (مكارم، تفسيرنمونه، ج22، ص104؛ تفسير قرآن مهر، ج19، ص 226).
2. گاهي هدف قرآن، بيان سرگذشت امت هاي پيشين است که در اين زمينه نيز اعجازهاي تاريخي وجود دارد. مباحث باستان شناسي به ياري اين بُعد شتافته است و مي تواند راه گشاي مناسبي براي کشف اعجازهاي تاريخي قرآن باشد. اين مطلبي است که مورد تأکيد عده اي از محققان قرار گرفته است (بي آزار شيرازي، باستان شناسي و جغرافياي تاريخي قصص قرآن، ص 6ـ4).
از جمله اين نوع اعجاز تاريخي قرآن، مي توان به داستان يوسف و عزيز مصر اشاره نمود . نكته شايسته توجه اين است که در سوره يوسف از فرعون نامي به ميان نيامده است؛ حال آن که يوسف بيشتر ايام عمر را در سرزمين مصر گذراند و در اين سوره در مواردي از لقب «ملک» براي پادشاهان مصر ياد شده است. اين مطلب نشان دهنده اعجاز تاريخي قرآن است؛ چون يوسف در دوران حکومت «هکسوس» زندگي مي کرد. كه سلسله فرعون ها هنوز به وجود نيامده بودند و سلسله ملك ها وجود داشت. کشفيات «شامپليون» در سرزمين مصر مؤيّد اين مطلب مي باشد (حاج احمد، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن الکريم و السنه المطهره، ص 42).
روايتي از امام سجاد(ع) هم در دست است که صحت اين اعجاز را به نوعي تأييد مي نمايد (بستاني، قصص القرآن الکريم دلالياً و جمالياً، ج 1، ص 316).
طي اکتشاف هاي باستان شناسي محل دقيق «کوه جودي» به دست آمده است. از اين كوه در ماجراي کشتي حضرت نوح ياد شده است. کوه جودي جزو سلسله «کوه هاي آرارات» و در کشور ترکيه قرار دارد (حاج احمد، همان، ص41؛ بي آزار شيرازي، همان، ص 44). اعجاز تاريخي قرآن در واقعه اصحاب کهف نيز توسط اکتشاف هاي باستان شناسي تأييد شده است.
بر اساس اکتشاف هاي باستان شناسي در مناطقي که به عنوان محل هاي احتمالي غار اصحاب کهف ذکر شده، آن چه که در کشور اردن به دست آمده است با شواهد و مدارک قرآني هماهنگي بيش تري دارد. اين کشف باستان شناسي از جانب کاشف آن به عنوان معجزه اي از قرآن ياد شده است (حاج احمد، همان، ص43؛ بي آزار شيرازي، همان، ص195)؛ البته با توجه به ذكر داستان اصحاب كهف در منابع يهودي و مسيحي، پذيرش اعجاز تاريخي آن در قرآن مشكل است.

نتيجه

1. بررسي اعجاز تاريخي قرآن به ويژه در مورد انبياء و امت هاي پيشين با توجه به شرايط زمان حاضر، ضرورتي مهم است و مي تواند گوياي حقانيت اسلام و قرآن باشد.
2. رابطه اخبار غيبي و اخبار تاريخي، عموم و خصوص من وجه است و توجه نكردن به اين رابطه، سوء برداشت هايي در معرفي و بيان آيات مرتبط با اعجاز تاريخي قرآن را در پي داشته است.
3. در اخبار غيبي قرآن دو رويكرد اساسي (بيان اخبار گذشته و پيشگويي اخبار آينده وجود دارد و هر دو در قرآن ديده مي شود.

منابع

1. ابن اعثم، احمد، كتاب الفتوح، تحقيق علي شيري، دارالاضواء، بيروت، 1411ق.
2. ابن خلدون، عبدالحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، علمي و فرهنگي، تهران، 1362ش، چ4.
3. ابن عطيه اندلسي، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، تحقيق عبدالسلام عبدالشافي محمد، دارالكتب العلمية، بيروت، 1413ق.
4. ابن فارس، ابوالحسين احمد، معجم مقاييس اللغة، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، مكتبة الإعلام الإسلامي، (بي جا)، 1404ق.
5. ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، دار المعرفة، بيروت، 1402ق.
6. ابن منظور، لسان العرب، نشر ادب الحوزة، قم، 1405ق.
7. اشرفي، عباس، مقايسه قصص در قرآن و عهدين، دستان، تهران، 1382ش، چ1.
8. اصفهاني، حمزه، تاريخ سني ملوك الارض، برلين، 1340ق.
9. انصاري زنجاني، شيخ ابراهيم، ملاحم القرآن، بي نا، بي جا، 1400ق.
10. باقلاني، ابي بكر محمد بن طيب، اعجاز القرآن، تصحيح محمد شريف سُكّر، دار الاحياء العلوم، بيروت، 1408ق، ط 1.
11. بستاني، محمود، پژوهشي در جلوه هاي هنري داستان هاي قرآن كريم، ترجمه محمد حسين جعفرزاده، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد،1371ش،ط1.
12. همو، قصص القرآن الکريم دلاليا و جماليا, موسسه السبطين العالميه، قم، 1428 ق، ط2.
13. بلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر، فتوح البلدان، تحقيق: رضوان محمد رضوان، دارالكتب العلمية ، بيروت، 1403ق.
14. بلاغي، محمدجواد، آلاء الرحمان في تفسيرالقرآن، تحقيق قسم الدراسات الاسلامية موسسة البعثة، موسسة البعثه، قم، 1419ق.
15. بي آزار شيرازي، عبدالكريم، باستان شناسي و جغرافياي تاريخي قصص قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1380ش، چ 1.
16. بيروني، ابوريحان، آلآثار الباقيه عن القرون الخاليه، به كوشش ادوارد زاخائو، لايپزيك، بي نا، بي جا، بي تا.
17. بيومي مهران، محمد، دراسات تاريخيه من القرآن الكريم، دارالنهضه العربيه، بيروت، 1408ق، ط2.
18. پطروشفسكي، ايلياپاولويچ، ايران در اسلام، ترجمه كريم كشاورز، پيام، تهران، 1362ش، چ6.
19. جعفري، يعقوب، بينش تاريخي قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1368ش، چ 2.
20. جوادعلي، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، انتشارات شريف الرضي، بي جا، 1380ش، ط1.
21. جواليقي، ابومنصور، المعرب، ابومنصور جواليقي، به كوشش ادوارد زاخائو، لايپزيك، بي تا.
22. جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، تحقيق احمد عبد الغفور عطار، دارالعلم للملايين، بيروت، 1407ق، ط4.
23. حاج احمد، يوسف، موسوعة الاعجاز العلمي في القرآن الكريم والسنة المطهرة، مكتبة ابن حجر، دمشق، ، 1424ق، ط2.
24. حسيني بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسيرالقرآن، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه، موسسة البعثة، قم، 1417ق، ط 1.
25. حلّي، حسن بن يوسف، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تعليقات سيد ابراهيم موسوي زنجاني، موسسه اعلمي، بيروت، 1399، ط1.
26. خويي، سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، انوار الهدي، بي جا، 1401ق، ط 8.
27. دراز، محمد عبدالله، النبأ العظيم نظرات جديده في القرآن، تخريج عبدالحميد الدخاخيني، دارطيبه، رياض، 1421ق.
28. رازي، فخر الدين، التفسيرالكبير، دار الكتب العلمية، بيروت، 1421ق، ط1.
29. راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقيق نديم مرعشلي، دارالفكر، بيروت، بي تا.
30. رشيد رضا، المنار، دارالمعرفة، بيروت، 1414ق، ط2.
31. رضايي اصفهاني، محمدعلي،پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، كتاب مبين، رشت، 1380ش، چ 1.
32. همو، روش ها و گرايش هاي تفسيري قرآن (منطق تفسيرقرآن)، مركزجهاني علوم اسلامي، قم، 1382ش، چ1.
33. زبيدي، محمد مرتضي، تاج العروس من جواهرالقاموس، تحقيق محمد عبدالسلام هارون، مطبعة حكومة كويت، كويت، 1415، ط2، مصوره.
34. زركشي، بدرالدين، البرهان في علوم القرآن، تحقيق يوسف عبدالرحمن مرعشلي و جمال حمدي ذهبي و ابراهيم عبدالله كردي، دار المعرفة، بيروت، 1415ق، ط2.
35. زرين كوب و ديگران، تاريخ ايران از فروپاشي دولت ساسانيان تا آمدن سلجوقيان، گردآورنده ر.ن.فراي، ترجمه حسن انوشه، اميركبير، تهران، 1385ش، چ5.
36. زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ ايران بعد از اسلام، اميركبير، تهران، 1363ش، چ4.
37. همو، تاريخ در ترازو، امير كبير، تهران، 1362ش، چ 2.
38. سخاوي، شمس الدين محمد، الإعلان بالتوبيخ لمن ذم اهل التاريخ، ترجمه صالح احمد العلي، دار الكتب العلميه، بيروت، بي تا.
39. سن، كريستين، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي، قصه پرداز، تهران، 1379ش، چ10.
40. سيوطي، جلال الدين، الاتقان في علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، انتشارات رضي و بيدار، قم، 1367ش، ط2.
41. شريف مرتضي، الموضح عن جهة اعجاز القرآن (الصرفه)، تحقيق محمد رضا انصاري قمي، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1382ش، ط 1.
42. شهرستاني، سيد هبة الدين، المعجزة الخالدة، ترجمه سيد جعفر غضبان، بي نا، بي جا، 1332ش.
43. الشيخ الركابي، السنن التاريخيه في القرآن المجيد، مقدمه جعفر سبحاني، مكتب الاعلام الاسلامي، بي جا، 1371ش، ط 1.
44. صدر، سيد محمد باقر، سنت هاي تاريخ در قرآن، ترجمه سيد جمال موسوي اصفهاني، انتسارات اسلاني، قم، بي تا.
45. صولي، ابي بكر محمد بن يحيي، ادب الكتاب، تحقيق محمد بهجه اثري، اشراف سيد محمود شكري آلوسي، دار الكتب العلميه، بيروت، (بي تا).
46. ضيايي بيگدلي، محمد حسين، قرآن كريم ودلايل اعجاز آن، دارالعلم، قم، 1378ش،چ 1.
47. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، موسسه اعلمي، بيروت، 1393ق، ط3.
48. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي و فضل الله يزدي طباطبايي، دار المعرفة، بيروت، 1406ق، ط1.
49. طبري، محمد بن جرير، تفسير الطبري، مطبعه الكبري الاميريه، مصر، 1328ق، ط1.
50. طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسيرالقرآن، تحقيق احمد حبيب قصير العاملي، داراحياء التراث العربي، بيروت، بي تا.
51. فضل الله، محمد حسين، تفسير من وحي القرآن، درا الملاك، بيروت، 1419ق، ط1.
52. قرطبي، ابي عبدالله محمد بن احمد الانصاري، الجامع لاحكام القرآن، تحقيق مصطفي البدري، دارالكتب العلمية، بيروت، 1420ق، ط 1.
53. كاشاني، ملافتح الله، تفسير كبير منهج الصادقين، تعليق ميرزا ابوالحسن شعراني، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1344ش، چ2.
54. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تحقيق قسم احياء التراث مركز بحوث دارالحديث، دارالحديث، قم، 1387ش، ط 1.
55. لابوم، ژول، تفصيل الايات القرآن الحكيم، ترجمه به عربي محمد فواد عبد الباقي، دار الفكر العربي، بيروت، 1374ق، ط 2.
56. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، دار احياء التراث العربي ،بيروت، 1403ق، ط 3.
57. مدرس، سيد علاء الدين، مباحثي پيرامون قرآن، مفيد، تهران، 1373ش، چ 1.
58. مسلم، مصطفي، مباحث في اعجاز القرآن، دار القلم، دمشق، 1424ق، ط 4.
59. مصطفوی، حسن، التحقيق فی کلمات القرآن، وزارة الثقافه والارشاد الاسلامی، تهران، 1368ش.
60. معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، موسسة النشر الاسلامي، قم، 1417ق، ط
61. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1363ش.
62. مولاني نيا، عزت الله و هاشم زاده، محمد علي، آشنايي با پايان نامه هاي قرآني، فرهنگ سبز، تهران، 1386ش، چ 1.
63. نكونام، جعفر، چكيده پايان نامه هاي قرآني، انتشارات رايزن، بي جا، 1378ش، چ 1.
نهج البلاغه، نسخه دكتر صبحي صالح، دار الهجره، قم، بي تا.

پی نوشت ها:

* استاد و عضو هيئت علمي دانشگاه قم . Sr_moaddab@qom.ac.ir
* کارشناس ارشد علوم قرآني و حديث . koranpajohan@gmail.com
شنبه 25 شهریور 1391  1:50 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها