0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن و دفاع از خود (5)

سيد محمد تقي حكيمي

ولي آنها مي‌گويند به دروغ به خدا بسته است، اما (اين طور نيست) بلكه آن سخن حقي است از سوي پروردگارت تا گروهي را انذار كني كه پيش از تو هيچ انذار كننده‌اي براي آنها نيامده است، شايد هدايت شوند.
توضيح: حق، هر چيزي است كه كسي به آن اعتقاد پيدا كرد، اعتقاد او به جاست و عقل ايجاب مي‌كند كه سزاوار است آن را ستايش و تعظيم كند.
بنابراين، كتاب آسماني (قرآن) حق است يعني اگر كسي معتقد شد از نزد خداست، عقيده او صحيح است. و باطل، نقيض حق است.[1]

پيامبر شاعر نيست

كافران مي‌گفتند پيامبر شاعر است و آنچه مي‌گويد شعر: خداوند در جواب آنان مي‌فرمايد:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكافِرِينَ»[2]
ما هرگز شعر به او نياموختيم و شايسته او نيست، آن (قرآن) تنها ذكر و قرآن آشكار است. تا كساني را كه زنده مي‌باشند انذار كند و عذاب بر كافران ثابت شود.
توضيح: منظور از: «مَنْ كانَ حَيّاً ـ كسي كه زنده است» انسان مؤمن است، زيرا كافر مانند مرده بلكه كمتر از مرده است، به جهت آنكه مرده نفع و ضرري ندارد ولي كافر ضرر دارد. ممكن است منظور از زنده، آدم عاقل باشد و اين تفسير از علي ـ عليه السلام ـ روايت شده است.[3]

چرا قرآن عربي است؟

يكي از اعتراضات مشركان اين بود كه مي‌گفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده.[4] خداوند پاسخ آنان را در اين بيان مي‌فرمايد:
«وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدي وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًي أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ»[5]
و اگر آن را قرآني عجمي قرار مي‌داديم حتماً مي‌گفتند: چرا آياتش روشن نيست؟ آيا قرآن عجمي و (پيامبر) عربي؟ بگو آن (قرآن) براي كساني كه ايمان آورده‌‌اند هدايت و درمان است ولي كساني كه ايمان نمي‌آورند در گوش‌هايشان سنگيني است و آن (قرآن) براي آنان نابينايي است، آنان (همچون كساني هستند كه) از راه دور، صدا زده مي‌شوند (و نمي‌ شوند).
توضيح: منظور از آنكه قرآن براي آنان نابينايي است، آن است كه آنها به واسطه بي‌اعتنايي به قرآن و تدب نكردن در آن، گويي قرآن براي آنان كوري است.[6]
امام باقر ـ عليه السلام ـ در تفسير اين آيه فرمود: اگر قرآن عجمي بود مي‌گفتند: زبان ما عربي است چگونه قرآن عجمي را بياموزيم.[7]

گمراه‌تر از گمراه

گمراه كسي است كه بر خلاف حق راه پويد و در مسير باطل گام نهد و گمراه‌تر، آنان كه قرآن را ديدند و از پيامبر شنيدند و به آن وقعي ننهادند:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ»[8]
بگو: به من خبر دهيد اگر اين (قرآن) از جانب خدا باشد و شما به آن كافر شديد چه كسي گمراه‌تر خواهد بود از كسي كه مخالف و دور از حق باشد (كه شما باشيد).
توضيح: منظور از آيه فوق، آن است كه قرآن شما را به سوي خدا دعوت مي‌كند و مي‌گويد از سوي خداست. لااقل احتمال راست بودن را مي‌دهيد و همين احتمال كافي است كه در مورد قرآن بيانديشيد تا ضرري كه احتمال مي‌دهيد از خود دفع نماييد و چه ضرري بالاتر از هلاكت ابدي. بنابراين روگرداندن از قرآن معني ندارد.[9]

چرا بر فقيري نازل شد

يكي از ايرادهاي كافران اين بود كه با وجود اين همه افراد ثروتمند و سرشناس چرا قرآن بر فردي تهيدست نازل شده.[10]
اينك خداوند اصل اعتراض آنان و جواب آنرا در اين دو آيه بيان مي‌فرمايد:
«وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»[11]
و گفتند چرا اين قرآن بر مرد بزرگي (ثروتمند) از اين دو شهر (مكه و طائف) نازل نشده است؟ آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مي‌كنند؟ ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميان آنان تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا يكديگر را تسخير كنند (براي انجام كارها در اختيار گيرند) و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‌آوري مي‌كنند بهتر است.
توضيح: منظور آيه آنست كه خداوند مي‌فرمايد: مگر تقسيم رحمت يعني نبوت در اختيار آنهاست؟ در اختيار آنها كه نيست، همانگونه كه تقسيم رزق و روزي دنيا با ماست تقسيم رتبه‌هاي معنوي مانند نبوت و انتخاب پيامبر نيز با ماست كه هركه را صلاح و شايسته بدانيم پيامبر نماييم و كتاب آسماني قرآن را بر او نازل كنيم.[12]

بالاتر از خدا كيست؟

بالاتر از خدا كيست و بهتر از قرآن چيست؟ منكران چه مي‌خواهند بكنند و دنبال چه مي‌خواهند بروند و به چه مي‌خواهند ايمان بياورند؟ مگر نه اين است كه اين قرآن به حق نازل شده و بايستي به آن ايمان بياورند.
«تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلي عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيم وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»[13]
اينها آيات الهي است كه ما آنها را به حق بر تو تلاوت مي‌كنيم، (اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند) پس به كدام سخن بعد از (سخن) خدا و آياتش ايمان مي‌آورند؟ واي بر هر دروغگوي بسيار گناهكاري كه آيات خدا را مي‌شنود كه بر او تلاوت مي‌شود، اما از روي تكبر (بر مخالفت خود) اصرار مي‌ورزد، گويي آنها را نشنيده است. چنين كسي را به عذاب دردناكي بشارت ده. و هرگاه از بعضي آيات ما آگاه شود، آنها را به باد استهزاء مي‌گيرد، براي آنها عذاب خواركننده‌اي است.
توضيح: فرق بين حديث و آيات آنست كه حديث قصه‌هايي است كه عبرت‌ها از آن استنباط مي‌شود و آن عبرت‌ها حق را از باطل تميز مي‌دهند و آيات دليل‌هايي هستند كه درست و نادرست را از هم جدا مي‌سازد.[14]

بت‌ها تاكنون چه كرده‌اند؟

در مقابل پيامبر اكرم و رسالت مقدس الهي او، مشركان قرار داشتند كه به خدايان خودشان افتخار مي‌نمودند و حاضر نبودند به بطلان عمل خود اقرار كنند. در اين زمينه پيامبر از جانب خدا مأمور شد به آنان اين چنين گويد و از آنان دليل بخواهد:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»[15]
(به آنها) بگو به من خبر دهيد معبودهايي را كه غير از خدا پرستش مي‌كنيد، به من نشان دهيد چه چيزي از زمين را آفريده‌اند؟ يا شركتي در (آفرينش) آسمان‌ها دارند؟ كتابي (آسماني) پيش از اين (قرآن) يا اثر علمي (از گذشتگان) براي من بياوريد (كه دليلي صدق گفتار شما باشد) اگر راست مي‌گوييد.
توضيح: مشركان آفرينش را مخصوص «الله» معبود بر حق مي‌دانستند و همانطور كه خداوند مي‌فرمايد: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ».[16] اگر از آنها سؤال كني چه كسي آسمان‌ها و زمين را آفريده است؟ مسلماً مي‌گويند: «الله» ولي تدبير جهان آفرينش را به خدايان خود نسبت مي‌دادند و چون تدبير، جداي از خلقت نيست، لازم است هر كسي سهمي در تدبير داشته باشد، سهمي در خلقت نيز براي او باشد. از اين جهت خداوند به پيامبرش امر فرمود كه از مشركان بپرسد: معبودانشان چه سهمي در خلقت آسمان‌ها و زمين داشته‌اند؟[17]

سحر آشكار

مردمي كه ايمان به پيامبر و قرآن نداشتند موقعي كه آيات قرآن را مي‌شنيدند به بهانه‌اي قرآن را تخطئه كرده و با اتكا به آن بهانه، از قرآن فاصله مي‌گرفتند. يكي از اين بهانه‌ها اين بود كه مي‌گفتند قرآن در گول زدن مردم سحر واضح است:
«وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ».[18]
و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مي‌شود، كافران، به حقي كه براي آنها آمده مي‌گويند: اين سحر آشكار است.
توضيح: آري، آدم لجوج همين طور است، مي‌بينيد حق به آساني به سوي او آمده است و آن را به خوبي مشاهده مي‌كند و يقين دارد كه حق است، اما در مقابل آن مي‌ايستد و مسئله‌اي به اين روشني را توجيه مي‌كند و افسون و نيرنگ مي‌خواند.[19]

دروغ بسته است

يكي از بهانه‌هاي كافران در مورد مخالفت با قرآن، اين بود كه مي‌گفتند قرآن آن طوري كه پيامبر ادعا مي‌كند از جانب خدا نيست، پيامبر از پيش خود قرآن را گفته و آن را به دروغ به خدا نسبت مي‌دهد خداوند به پيامبر مي‌آموزد كه چگونه با اين انديشه بايد مبارزه كند و پاسخ گويد:
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفي بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[20]
بلكه مي‌گويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته، بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (بايد خداوند مرا رسوا كند و) شما نمي‌توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد، او كارهايي را كه شما در آن وارد مي‌شويد بهتر مي‌داند.

پینوشتها

[1] . تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 325.
[2] . سورة يس، آيه‌هاي 70 ـ 69.
[3] . تفسر مجمع البيان، ج 8، ص 432.
[4] . تفسير القرآن الكريم، ص 451.
[5] . سورة فصّلت، آية 44.
[6] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 17.
[7] . تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 554.
[8] . سورة فصّلت، آية 52.
[9] . تفسير الميزان، ج 17، ص 403.
[10] . تفسير الميزان، ج 18، ص 98.
[11] . سورة زخرف، آيه‌هاي 32 ـ 31.
[12] . تفسير مجمع البيان، ج 9، صص 47 ـ 46.
[13] . سورة جاثيه، آيه‌هاي 9 ـ 6.
[14] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 73.
[15] . سورة احقاف، آية 4.
[16] . سورة زمر، آية 38.
[17] . تفسير الميزان، ج 18، ص 187.
[18] . سورة احقاف، آية 7.
[19] . تفسير الميزان، ج 18، ص 188.
[20] . سورة احقاف، آية 8.
جمعه 24 شهریور 1391  1:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن و دفاع از خود (3)

سيد محمد تقي حكيمي

خداوند در اين آيه به جواب آنان مي‌پردازد: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»[1]ما مي‌دانيم آنها مي‌گويند: بشري به او تعليم مي‌دهد، در حالي كه زبان كسي كه تعليم را به او نسبت مي‌دهند، عجمي است و اين (قرآن) زبان عربي آشكار است.
توضيح: كسي كه كافران مي‌گفتند پيامبر قرآن را از او آموزش ديده شخصي بنام «عايش» غلام «حويطب بن عبدالعزي» بوده كه مسلمان شده و صاحب كتاب‌هايي بوده است و گفته شده فردي بنام «بلعام» بوده كه در مكه شيشه‌گر و اصلاً رومي و نصراني بوده است و بعضي گفته‌اند سلمان فارسي بوده است.[2]

نفرت مشكران

مشركان به جاي آنكه از قرآن استفاده كنند و به راه بيايند، بيشتر از قرآن دوري مي‌كردند و مي‌گريختند. خداوند در قرآن مي‌فرمايد:
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً»[3]
در اين قرآن انواع بيانات مؤثر را آورديم تا متذكر شوند ولي جز بر نفرتشان نمي‌افزايد.
توضيح: سؤال: اگر با نزول قرآن نفرت مشركان زياد مي‌شد پس چرا قرآن نازل مي‌شد و حكمت نزول آن چه بود؟
جواب: با نزول قرآن دلايلي كه موجب تكليف مي‌شود روشن مي‌گردد و از اين جهت عذري باقي نمي‌ماند و جماعتي با نزول قرآن به صلاح و صواب رو مي‌آورند. اگر نازل نمي‌شد اينها راه خير و صلاح در پيش نمي‌گرفتند و همان گروهي كه با نزول قرآن نفرتشان زياد مي‌شد اگر قرآن نازل نمي‌شد به فسادي بيش از فساد نفرت كشانيده مي‌شدند، بنابراين مصلحت اقتضا مي‌كرد به خاطر اين اهداف، قرآن نازل شود.[4]

نمي‌توانند مثل قرآن بياورند

بعضي از مشركان گفته بودند كه اگر بخواهيم مي‌توانيم مانند اين قرآن بگوييم.[5] خداوند ادعاي آنان را باطل دانسته و چنين تواني را در آنان انكار مي‌نمايد:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»[6]
بگو (اي پيامبر) اگر انسان و جن گردهم آيند تا مانند اين قرآن بياورند مانند آن نخواهند آورد، اگرچه بعضي از آنان براي بعضي ديگر پشتيبان باشد.
توضيح: قرآن فصيح و بليغ است. نظم خاصي در آن به كار رفته است. آن هم در بالاترين سطح از بلاغت و نظم قرار دارد. معاني آن نيكو و جالب است. عبارات آن مهذب است يعني الفاظ آن در مورد ارائه منظور نه زائد است و نه كم. تناقض در قرآن وجود ندارد. الفاظ نامأنوس در آن نيست. معني بي‌ارتباط در قرآن نيست. همه اين امتيازات سبب شده كه بزرگترين فصحا و بلغاء عرب از انشاء مانند قرآن عاجز باشند.[7]

هدف چيست؟

اين آيه را بخوانيد و لذت ببريد، چه زيباترين آيه‌اي كه قرآن را معرفي مي‌كند و حقانيت آن را بيان مي‌نمايد و هدف از نزول آن را توضيح مي‌دهد، اين آيه كريمه است كه ضمن جمله‌اي بسيار كوتاه و با يك عالم از فصاحت و بلاغت ادا شده است:
«وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً»[8]
ما قرآن را به حق نازل كرديم و به حق نازل شد و تو را جز براي بشارت و بيم دادن نفرستاديم.
توضيح: هم از سوي خدا نازل كردن قرآن همراه حق است و هم نزول آن، بنابراين از طرف نازل كننده آن، مصون از باطل است، گفتار لغو و ناهنجار در آن نيست، چيزي غير از حق دخالتي در آن نداشته كه روزي آن را باطل كند و خداوند در مورد نازل كردن قرآن شريكي نداشته تا شريك او آن را نسخ كند و پيامبر جز رسولي از جانب خدا براي بشارت و بيم دادن نيست و حق تصرف در قرآن را ندارد به طوري كه آن را كم يا زياد كند و يا همه و يا بعضي از آن را با درخواست مردم يا هواي نفس خود ترك نمايد و يا از آن روي بگرداند و در نتيجه آيه ديگري كه مطابق هواي نفس خود يا مردم باشد از خدا بخواهد يا با مردم مماشات كند يا در بعضي از معارف و احكام قرآن به خاطر مردم مسامحه نمايد، همه اينها به واسطة آن است كه قرآن حق و از مصدر حقّي صادر شده است.[9]

راز تزول تدريجي قرآن

در ردّ آنان كه مي‌گفتند: چرا قرآن يكجا نازل نشده و بتدريج فرود آمده خداوند حكمت نزول تدريجي قرآن را بيان مي‌فرمايد:
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلي مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً»[10]
ما قرآني (بر تو نازل كرديم) كه (آيات) آن را از هم جدا كرديم تا آن را تدريجاً و با آرامش بر مردم بخواني (و در دل‌ها جايگزين شود) و به طور قطع اين قرآن را ما نازل كرديم.
توضيح: حكمت نزول تدريجي قرآن، آنست كه مردم استعداد فراگيري معارف و احكام قرآن را پيدا كنند و فرصت تدبر و حفظ آن را داشته باشند.[11]
از ابن عباس روايت شده كه گفته است: اگر سوره بقره را با ترتيل (شمرده و با تأنّي) بخوانم بهتر است تا همه قرآن را تند و تند بخوانم.[12]
از عبدالله بن مسعود نقل شده كه گفت: قرآن را كمتر از سه روز نخوانيد و آنرا در هفت روز تلاوت نماييد.[13] منظور آنست كه سعي كنيد هنگام تلاوت قرآن، تأمل و تفكر را رعايت كنيد.
ديگران هستند
پيامبر مأمور مي‌شود كه محكم و با جرأت با كفار صحبت كند و از بي‌اعتنايي آنان نسبت به قرآن بي‌تفاوتي نشان دهد و به آنها بگويد: «اگر شما قدر قرآن را نمي‌دانيد از قدر و منزلت قرآن كاسته نمي‌شود و هستند كساني كه قرآن را مي‌شناسند و حق آنرا ادا مي‌نمايند. اينك سخن پروردگار در اين رابطه:
«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلي عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً»[14]
بگو: چه ايمان بياوريد به آن (قرآن) و چه نياوريد، آنها كه پيش از اين، علم و دانش به آنان داده شده، هنگامي كه (اين آيات) بر آنها خوانده مي‌شود به خاك مي‌افتند و سجده مي‌كنند. و مي‌گويند: منزه است پروردگار ما، قطعاً وعده‌هاي پروردگار ما انجام شدني است. و به خاك مي‌افتند، گريه مي‌كنند (و قرآن) خشوع آنها را فزونتر مي‌نمايد.
توضيح: منظور از كساني كه علم به آنها داده شده، اشخاص خداشناسي هستند كه از آيات خدا آگاهي داشته‌اند، چه از يهود باشند و چه از نصاري و چه از ديگران.
گرچه از سياق آيات استفاده مي‌شود كه منظور، علماي نصراني مي‌باشند كه قبل از نزول قرآن به دين مسيح كه هنوز نسخ نشده بود، متدين بودند و قرآن كه نازل شد به آن گرويدند.[15]

پاداش بسيار

مطالب قرآن طوري تنظيم شده كه هركس مي‌تواند خود را با آنها تطبيق دهد و حالت و عاقبت خويش را دريابد. آدم خطاكار حساب كار خود را مي‌فهمد و آدم با ايمان و پرهيزكار، اميدوار و دلگرم مي‌شود:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلي عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجا قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً»[16]
حمد ويژه خدايي است كه اين كتاب (آسماني) را بر بنده (برگزيده) خود نازل كرد و هيچگونه كجي در آن قرار نداد. كتابي كه ثابت، مستقيم و نگاهبان كتب ديگر است، تا (نابكاران را) از عذاب شديد او بترساند و مؤمنان را كه عمل صالح انجام مي‌دهند بشارت دهد كه پاداش نيكويي براي آنهاست. (همان بهشت برين كه) جاودانه در آن خواهند ماند.
توضيح: منظور از اينكه خداوند كجي در قرآن نداده است كه قرآن صحيح است و غير صحيح در آن نيست. قرآن مفيد است و غير مفيد در آن نيست.[17] «قيم» يعني ثابت و سرپرست امور دنيا و آخرت مردم.[18]

حمله به قاري

كافران به واسطه عدم ايمان به قرآن، گذشته از آنكه از آيات قرآن بهره و لذت نمي‌بردند، از شنيدن آنها خشمناك هم مي‌شدند و مي‌خواستند كساني را كه قرآن مي‌خوانند مورد هجوم قرار دهند.[19]
«وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ وَ تَعْرِف‏ُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ»[20]
و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مي‌شود در چهره كافران (آثار) انكار مشاهده مي‌كني. (به طوري كه) نزديك است برخيزند و با مشت به كساني كه آيات ما را بر آنها مي‌خوانند حمله كنند. بگو آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم؟ همان آتش (دوزخ) است كه خداوند به كافران وعده داده و بدترين جايگاه است.
توضيح: منظور از اينكه خداوند مي‌فرمايد: «بگو آيا مي‌خواهيد بدتر از اين را به شما خبر دهم» آنست كه: بگو آيا مي‌خواهيد بدتر از اين چيزي كه شما آن را شر مي‌دانيد و از آن دوري مي‌كنيد و از شنيدن آن پرهيز مي‌نماييد به شما خبر دهم تا از آن اجتناب نماييد؟ آن، آتش عذاب الهي است.[21]

حقيقت چيست؟

كافران عقيده داشتند كه قرآن ساخته خود پيامبر است و افرادي نيز در مورد انشاء قرآن به او كمك كرده‌اند و با اين ترتيب قرآن عاري از حقيقت مي‌باشد، اينك پاسخ خداوند به آنان:
«وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُورا وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً».[22]

پینوشتها

[1] . سورة نحل، آية 103.
[2] . تفسير القران الكريم، ص 276.
[3] . سورة اسراء، آية 41.
[4] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 417.
[5] . تفسير القرآن الكريم، ص 287.
[6] . سورة اسراء، آية 88.
[7] . تفسير مجمع‎البيان، ج 6، ص 438.
[8] . سورة اسراء، آية 105.
[9] . تفسير الميزان، ج 13، ص 220.
[10] . سورة اسراء، آية 106.
[11] . تفسير الميزان، ج 13، ص 220.
[12] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 445.
[13] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 445
[14] . سورة اسراء، آيه‌هاي 109 ـ 107.
[15] . تفسير الميزان، ج 13، صص 222 ـ 221.
[16] . سورة كهف، آيه‌هاي 2 و 3.
[17] . تفسير مجمع البيان، ج 6، ص 449.
[18] . المفردات، ص 417.
[19] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 95.
[20] . سورة حج، آية 72.
[21] . تفسير الميزان، ج 14، ص 408.
[22] . سورة فرقان، آيه‌هاي 4 ـ 6.
جمعه 24 شهریور 1391  1:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن و دفاع از خود (4)

سيد محمد تقي حكيمي

و كافران گفتند: اين فقط دروغي است كه او ساخته و گروهي او را براين كار ياري داده‌اند. آنها (با اين سخن)، ظلم و دروغ بزرگي را مرتكب شده‌‌اند. و گفتند: اين همان افسانه‌هاي پيشينيان است كه وي آن را رونويس كرده و هر صبح و شام بر او املاء مي‌شود. بگو: كسي آن را نازل كرده است كه اسرار آسمان‌ها و زمين را مي‌داند. او بسيار آمرزنده و مهربان بوده و هست.
توضيح: بنا بر عقيده كافران كساني كه به پيامبر در مورد قرآن كمك كرده‌اند عبارتند از «عداس» غلام «حويطب»، «يسار» غلام «علاء» و «حبر» غلام «عامر» كه از اهل كتاب بودند.[1]

قلب ترا قوي كرديم

كافران به پيامبر گرامي اسلام مي‌گفتند: چرا قرآن را يكجا براي ما نياوردي؟ همچنانكه تورات، انجيل و زبور يكجا نازل شده است.[2] خداوند متعال به اين اعتراض جواب مي‌فرمايد:
«وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلاً»[3]
و كافران گفتند چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده؟ اين به خاطر آن است كه قلب ترا با آن قرآن محكم داريم و آن را تدريجاً (بر تو) خوانديم.
توضيح: منظور از كافران، مشركان عرب هستند كه دعوت قرآن را رد مي‌كردند و نمي‌پذيرفتند و هميشه در مورد قرآن معترض بودند.[4]

توسط روح‌الامين

به طوري كه از آيات قرآني معلوم مي‌شود، هنگام نزول قرآن واسطه‌اي، بين خدا و پيامبر در كار بوده است كه قرآن را از جانب خدا بر پيامبر فرود مي‌آورده و آن فرشته وحي جبرئيل امين است.[5] اكنون در اين زمينه به تعبير قرآن توجه فرمائيد:
«وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينُ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ»[6]
و آن (قرآن) از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است. روح‌الامين آن را نازل كرده است. بر قلب تو تا از انذاركنندگان باشي. به زبان عربي آشكار.
توضيح: علّت آنكه جبرئيل واسطه وحي، روح ناميده شده آن است كه او آورنده دين است و دين به وسيله او احيا مي‌شود. از اين جهت او به منزله روح دين است و يا به واسطه آنكه او روحاني است.[7]

تازگي نداشت

قرآن يك كتاب آسماني نبود كه بدون مقدمه و بي‌سابقه نازل شده باشد، زيرا در كتاب‌هاي آسماني وعده نزول آن داده شده بود و كم و بيش اهل كتاب سابقه‌اي از آن داشتند، منتها وقتي كه قرآن نازل شد و مسئله نسخ اديان كتب آسماني قبلي عنوان گرديد، بعضي از يهود و نصاري لجاجت كردند و اظهار آشنايي با قرآن ننمودند.[8] خداوند چه خوب مي‌فرمايد:
«وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ»[9]
و (توصيف) آن در كتب پيشينيان آمده است. آيا همين نشانه براي آنها كافي نيست كه علماي بني‌اسرائيل از آن آگاهند.
توضيح: منظور از علماي بني‌اسرائيل، عبدالله بن سلام و اصحاب او مي‌باشند. و بعضي گفته‌اند كه آنها پنج نفر بوده‌اند: عبدالله بن سلام، ابن يامين، ثعلبه، اسد و اسيد.[10]

از روي عناد يا تكبر

نكته‌اي بسيار جالب در اين آيه ملاحظه مي‌نمائيد و آن مربوط به بعضي از حالات و اخلاق عرب مي‌باشد كه خداوند تذكر مي‌دهد: اگر قرآن را بر شخص اعجمي (غير عربي) نازل مي‌كرديم، عرب به واسطه عناد يا تكبر و نخوت، زير بار نمي‌رفتند و از او پيروي نمي‌كردند.[11]
«وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلي بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ»[12]
و اگر ما آن را بر بعضي از عجم (غير عرب) نازل مي‌كرديم. و او آن را بر ايشان مي‌خواند به آن ايمان نمي‌آوردند.
توضيح: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند فرموده است اگر ما قرآن را بر عجم (غير عرب) نازل مي‌كرديم، عرب به آن ايمان نمي‌آورد، اما قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ايمان آورد و اين فضيلت و برتري براي عجم است.[13]

شياطين قرآن را نياورده‌اند

كافران مي‌پنداشتند كه قرآن از جنس افكار و سخناني است كه شيطان به كفار القاء مي‌نمايد و در نتيجه به وسيله شياطين نازل شده[14] خداوند در جواب آنان مي‌فرمايد:
«وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»[15]
شياطين اين آيات را نازل نكردند. و براي آنها سزاوار نيست و نمي‌توانند. آنها از استراق سمع (و شنيدن اخبار آسمان‌ها) بركنارند.
توضيح: شيطان به معني شرير است، يعني كسي كه بسيار بدي و شر از او صادر مي‌شود. جمع آن شياطين است كه منظور اشرار جن مي‌باشند.[16]

بهتر از قرآن و تورات

كافران از معجزه حاضر كه در دسترشان بود يعني قرآن روگرداندند و آنرا انكار نمودند، و در عالم خيال و آرزو مي‌گفتند: اگر پيامبر كتاب آسماني مانند تورات موسي آورده بود به او ايمان مي‌آورديم.[17] اينك خداوند به آنان پاسخ مي‌دهد: «فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسي أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسي مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدي مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدي مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»[18]
هنگامي كه حق (قرآن) از نزد ما براي آنها آمد. گفتند چرا مثل آن چيزي كه به موسي داده شد به اين پيامبر داده نشد؟ مگر در گذشته به آنچه به موسي داده شد كافر نشدند و گفتند (تورات و قرآن) دو سحرند كه پشت به پشت هم داده‌اند (تا ما را گمراه كنند) و ما نسبت به هر كدام از آنها كافريم. بگو اگر راست مي‌گوئيد (كه تورات و قرآن از جانب خدا نيست) كتابي هدايت بخش‌تر از اين دو بياوريد تا من از آن پيروي كنم. اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرفتند بدان آنها از هوس‌هاي خود پيروي مي‌كنند و آيا گمراه‌تر از آن كس كه پيروي هواي نفس خود كرده و هيچ هدايتي از جانب خدا نپذيرفته است كسي پيدا مي‌شود؟ مسلماً خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي‌كند.

مگر قرآن معجزه نيست

با بودن قرآن كريم و نزول آن بر پيامبر اكرم، باز كافران، خواهان معجزه مانند «ناقه صالح» و «عصاي موسي» و «مائده عيسي» بودند و توجه نداشتند كه قرآن با محتواي اعلاي خود بزرگترين خدمت را به بشريت كرده و از جنبه‌هاي مختلف داراي اعجاز مي‌باشد.[19]
«وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْ‏آياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلي عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْري لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»[20]
و گفتند چرا معجزاتي از سوي پروردگارش بر او نازل نشده؟ بگو معجزات همه نزد خداست (به فرمان او نازل مي‌شود نه به ميل من و شما) من تنها انذار كننده آشكاري هستم. آيا براي آنها كافي نيست كه اين كتاب آسماني را بر تو نازل كرديم كه بر آنها تلاوت مي‌شود؟ مسلماً در اين (قرآن) رحمت و تذكري است براي گروهي كه ايمان مي‌آورند.
توضيح: سخن كافران: «لولا انزل عليه آيات من ربه» كنايه از اين بود كه قرآن معجزه نيست و مي‌پنداشتند كه واجب است پيامبر داراي نيروي غيبي الهي باشد تا هرچه بخواهد انجام دهد.[21]

تسليم نمي‌شدند

خداوند براي توجه دادن مردم به مسائل مختلف، هر مثل جالب و آموزنده‌اي را در قرآن آورده است تا آن مثل مردم را به سوي توحيد و ايمان بكشاند. منتها افراد غير مؤمن، در برابر آنها تسليم نمي‌شدند.[22]
«وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِ‏آيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ»[23]
ما براي مردم در اين قرآن هر مثلي زده‌ايم و اگر آيه‌اي براي آنان بياوري، كافران مي‌گويند: شما جز باطل‌آوران نيستيد.
توضيح: اصل مثل از سوي متكلم در هر كجا و هر موردي كه باشد براي آنست كه مطلب مورد نظرش به ذهن شنونده يا خواننده نزديك شود و هدف او مشخص گردد، از اين جهت گويندگان براي اهدافي كه دارند مثل مي‌آورند و آن مثل را پلي براي رسيدن به مقصود خود قرار مي‌دهند. خداوند متعال در قرآن كريم نيز مثال مي‌آورد و مردم را به تفكر درباره‌ي آن مثل مي‌خواند تا حقيقت موضوع براي خوانندگان و شنوندگان قرآن آشكار گردد و به همين مناسبت در قرآن آمده است:
«وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»[24] و آن مثل‌ها را براي مردم مي‌زنيم تا آنان انديشه كنند.

رد افترا

كافران با نظر شك و ترديد به قرآن مي‌نگريستند و براي آنكه خود را تبرئه كنند، مي‌گفتند قرآن ساخته خود پيامبر است. قرآن كريم بايد به اين تهمت پاسخ گويد و موقعيت خويش را مستحكم سازد و ضمناً فلسفه نزول خود را توضيح دهد:
«تَنْزِيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»[25]
اين كتابي است كه از سوي پروردگار جهان نازل شده و شك و ترديدي در آن نيست.

پینوشتها

[1] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 161.
[2] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 169.
[3] . سورة فرقان، آية 32.
[4] . تفسير الميزان، ج 15، ص 208.
[5] . قرآن در اسلام، ص 105.
[6] . سورة شعرا، آيه‌هاي 195 ـ 192.
[7] . تفسير القرآن الكريم، ص 361.
[8] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 204.
[9] . سورة شعرا، آيه‌هاي 197 ـ 196.
[10] . تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 204.
[11] . تفسير القرآن الكريم، ص 361.
[12] . سورة شعرا، آيه‌هاي 199 ـ 198.
[13] . تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 65.
[14] . تفسير القرآن الكريم، ص 361.
[15] . سورة شعراء، آيه‌هاي 212 ـ 210.
[16] . تفسير الميزان، ج 15، ص 327.
[17] . تفسير الميزان، ج 16، ص 52.
[18] . سورة قصص، آيه‌هاي 48 ـ 50.
[19] . تفسير القرآن الكريم، ص 383.
[20] . سورة عنكبوت، آيه‌هاي 51 ـ 50.
[21] . تفسير الميزان، ج 16، ص 140.
[22] . تفسير مجمع البيان، ج 8، ص 311.
[23] . سورة روم، آية 58.
[24] . سورة حشر، آية 21.
[25] . سورة الم سجده، آيه‌هاي 2 ـ 3.
جمعه 24 شهریور 1391  1:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اثر قرآن بر دل مؤمنان و ستمگران

شكوفه مهربانى - ورودى 77 زبان و ادبيات عربى

"و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الاخسارا"
اين آيه شريفه، هشتاد و دومين آيه سوره مباركه اسرا مى‏باشد. در اين سوره، خداوند چندين بار راجع به قرآن كريم سخن به ميان آورده است. به عنوان مثال، در آيه 9 اين سوره، قرآن كريم را با اين اوصاف به مردم معرفى مى‏كند كه همانا اين قرآن، خلق را به راسترين و استوارترين طريقه هدايت مى‏كند و اهل ايمان را كه نيكوكار باشند به اجر و ثواب عظيم بشارت مى‏دهد. در آيات 82 الى 100 اين سوره خداوند براى بار دوم در اين سوره، قرآن كريم را معجزه و آيت پيامبر اكرم‏«صلى الله عليه وآله‏» معرفى مى‏كند و همچنين رحمت و بركتش مى‏خواند. علاوه بر اين، خداوند گفتار كسانى را كه معجزه‏هاى ديگر از رسول خدا مى‏خواهند بيان مى‏كند پاسخ اين افراد را مى‏دهد. معناى آيه
همانگونه كه مى‏دانيم كلمه "من" داراى معانى مختلفى است ; گاهى براى بيان تبعيض مى‏آيد و گاهى بيانيه است. علامه طباطبايى كلمه "من " را در اين آيه "بيانيه" دانسته‏اند زيرا شفاء و رحمت مخصوص قسمتى از قرآن نيست‏بلكه اثر قطعى همه آيات قرآن است. بنابراين اگر اين كلمه بيانيه باشد معناى آيه به اين صورت خواهد شد: "ما نازل مى‏كنيم آنچه را كه شفاء و رحمت است و آن قرآن است و..." (1) اما بعضى از مفسران اين را احتمال داده‏اند كه "من" در آيه به همان معناى تبعيض است و اشاره به نزول تدريجى قرآن مى‏باشد (بخصوص اينكه جمله ننزل فعل مضارع است) در اين صورت معناى آيه چنين خواهد شد:
"ما قرآن را نازل مى‏كنيم و هر بخشى از آن كه نازل مى‏شود به تنهايى مايه شفاء و رحمت است و..." (2)

قرآن شفاء است

در آيه بالا، خداوند قرآن كريم را شفاء ناميده است و اگر خداوند قرآن كريم را شفاء ناميده با در نظر داشتن اينكه شفاء بايد حتما مسبوق به‏مرضى باشد خود افاده مى‏كند كه دلهاى بشر احوال و كيفياتى دارد كه اگر قرآن را با آن احوال مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه همان نسبتى را دارد كه يك داروى معالج‏با مرض دارد. اين معنا از اينكه دين حق را فطرى دانسته نيز استفاده مى‏شود. چرا كه آدمى از اولين روز پيدايشش داراى بنيه‏اى بود كه در صورت نبودن موانع او را بصورت دو پا و مستقيم در مى‏آورد و همه افراد انسان بهمين حالت‏به دنيا مى‏آمدند و با دوپا و استقامت قامت در پى اطوار زندگى مى‏شدند. همچنين آدمى از نظر خلقت اصليه داراى عقايد حقه‏اى است درباره مبدا و معاد و فروع آن دو، چه از اصول معارف و چه از پايه‏هاى اخلاق فاضله و مناسب با آن عقايد كه در نتيجه داشتن آن فطرت و غريزه، اعمال و احوالى از او سرمى‏زند كه با آن ملكات مناسب است.
اين مطلب را گفتيم تا كاملا روشن گردد كه انسان همانطور كه سلامتى و ناسلامتى جسمى دارد يك سلامتى و ناسلامتى روحى هم دارد، و همانطور كه اختلال در نظام جسمى او باعث مى‏شود كه دچار مرضهايى جسمى شود همچنين اختلال در نظام روحى او باعث مى‏شود به مرضهاى روحى مبتلا شود، و همانطور كه براى مرضهاى جسميش دوايى است، براى مرضهاى روحى نيز درمانى دارد.
همچنانكه خداوند در ميانه مؤمنين گروهى را چنين معرفى مى‏كند كه در دلهايشان مرض دارند و اين مرض غير كفر و نفاق صريح است و مى‏فرمايد: "لئن لم ينثه المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينك بهم" (3) و نيز مى‏فرمايد: "و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ماذا ارادالله بهذا مثلا" (4) و اينكه قرآن كريم آنرا مرض خوانده قطعا چيزيست كه ثبات قلب و استقامت نفس را مختل مى‏سازد، از قبيل شك و ريب كه هم آدمى را در باطن دچار اضطراب و تزلزل نموده به سوى باطل و پيروى هوى متمايل مى‏سازد و هم با ايمان - البته با نازل‏ترين درجه ايمان منافات ندارد و عموم مردم با ايمان نيز دچار آن هستند و خود يكى از نواقص، نسبت‏به مراتب عاليه ايمان، شرك شمرده مى‏شود و خداوند در اين باره مى‏فرمايد:
"ولا يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون" (5) و نيز مى‏فرمايد: "فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكمون فيما شجر بينهم ثم لا يجدون فى انفسهم حرجا مما قضيت و سلموا تسليما " (6) اما چرا خداوند قرآن را شفاى دل مؤمنين ناميده است؟ قرآن كريم با حجت‏هاى قاطع و براهين ساطع خود، انواع شك و ترديدها و شبهاتى را كه در راه عقايد حق و معارف حقيقيه مى‏شود از بين برده با مواعظ شافى خود و داستانهاى آموزنده و عبرت‏انگيز، مثلهاى دلنشين، وعده و وعيد، انزار و تبشيرش و احكام و شرايعش با تمامى آفات و عاهات دلها مبارزه كرده همه را ريشه‏كن مى‏سازد، بدين جهت‏خداوند قرآن را شفاى دل مؤمنان ناميده است. (7) مسعدة بن صدقة از امام جعفر صادق‏«عليه السلام‏» نقل مى‏كند كه "و انما الشفاء فى علم القرآن" (8)

قرآن رحمت‏براى مؤمنان است

چرا خداوند بعد از اينكه قرآن را شفاء براى مؤمنان معرفى مى‏كند آن را رحمت نيز مى‏خواند البته بايد در نظر داشت كه رحمت افاضه‏اى است كه به وسيله آن كمبودها جبران گشته حوايج‏برآورده مى‏شود - دليلش اين است كه قرآن دل آدمى را به نور علم و يقين روشن مى‏سازد و تاريكيهاى جهل و شك را از آن دور مى‏كند و آن را به زيور ملكات فاضله و حالات شريفه مى‏آرايد و اين گونه زيورها را جايگزين پليديها و صورت‏هاى زشت و صفات نكوهيده مى‏سازد. (9) استاد مكارم شيرازى در توضيح اين مطلب مى‏نويسد: "شفاء" اشاره به "پاكسازى"، و "رحمت" اشاره به "نوسازى" است و يا به تعبير فلاسفه و عرفا، اولى به مقام "تخليه" اشاره مى‏كند و دومى به مقام "تحليه". (10) قرآن براى مردم و اهل قرآن رحمت است و شكى در آن نيست و اهل قرآن كريم، ائمه هدى هستند كه خداوند مى‏فرمايند: "ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا." (11) قرآن براى كسانى رحمت است كه به فرايض آن عمل مى‏كنند و آنچه را كه در قرآن حلال است‏حلال، و آنچه را كه حرام است، حرام مى‏دانند. پس اينان مؤمنان هستند كه وارد بهشت مى‏شوند و عذاب نمى‏شوند، بلكه از عذاب نجات مى‏يابند. (12) همچنين در قرآن، شفا از افراط و تفريط در تفكرات و شعور انسان است. پس اين قرآن، عقل را از راههاى غير حقيقى حفظ مى‏كند، انسان را در راههايى كه مثمر ثمر باشد، آزاد مى‏گذارد، او را از استفاده كردن نيرو و توانش در جاهايى كه فايده ندارد، باز مى‏دارد، به او برنامه سالم دقيق مى‏دهد، فعاليت انسان را نتيجه‏دار مى‏كند و او را از راههاى غير حقيقى باز مى‏دارد. (13) قرآن رحمت است‏براى كسى كه طلب رحمت مى‏كند و رحمت را براى خويش مى‏خواهد. قرآن شفاء از كفر، شرك، جهل، فساد و هر رذيلتى است البته براى كسى كه بخواهد براى خداوند تعالى خالص شود. (14) قرآن كريم از آن جهت كه شفاء است، اول صفحه دل را انواع مرضها و انحرافات پاك مى‏كند و زمينه را براى جاى دادن فضايل آماده مى‏سازد; از آن جهت كه رحمت است صحت و استقامت اصلى و فطرى دل را به او باز مى‏گرداند; از آن جهت كه شفاء است محل دل را از موانعى كه ضد سعادت است پاك كرده آماده پذيرش سعادت مى‏سازد; از آن جهت كه رحمت است هيبت‏سعادت به او داده نعمت استقامت و يقين را در آن جايگزين مى‏كند. بنابراين قرآن كريم هم شفاء است‏براى دلها و هم رحمت; همچنانكه هدايت و رحمت‏براى نفوس در معرض ضلالت است زيرا متفرع شدن رحمت‏بر شفاء در جمله "ماهو شفاء و رحمة" (15) نظير آيه "هدى و رحمة لقوم يؤمنون" (16) و جمله "و مغفرة و رحمة" مى‏باشد. (17)

قرآن براى ستمگران افزونى خسارت است

در اين قسمت از آيه "و لا يزيد الظالمين الا خسارا"، مراد از ظالمين قهرا غير مؤمنان يعنى كفار خواهد بود زيرا سياق آيه دلالت‏بر اين مى‏كند كه مراد از اين قسمت از آيه بيان اثرى است كه قرآن در غير مؤمنان دارد. البته بنا به گفته بعضى از مفسران كفار غير مشركين منظور است. و اگر آيه شريفه حكم مزيد خسران را معلق به‏وصف ظلم كرد براى اين بوده كه به‏علت‏حكم هم اشاره كرده باشد و بفهماند كه قرآن در ايشان جز زياد شدن خسران اثرى ندارد; زيرا با ارتكاب كفر به خود ستم كرده‏اند.
كلمه "خسار" به معناى ضرر دادن از اصل سرمايه است، كفار مانند همه افراد يك سرمايه اصلى داشتند و آن دين فطريشان بود كه هر دل ساده و سالمى به آن ملهم است، ولى ايشان به خاطر كفرى كه به خدا و آيات او ورزيدند از اين سرمايه اصلى كاستند و چون به قرآن كفر ورزيدند و بدون منطق و دليل بلكه به ستم از آن اعراض نمودند، همين قرآن خسران ايشان را دو چندان نموده نقصى روى نقص قبليشان اضافه كرد. البته اين در صورتى است كه از آن فطرت اصلى چيزى در دلهايشان مانده باشد و گرنه هيچ اثرى در آنها نخواهد داشت و لذا به جاى اينكه بفرمايد: "يزيد الظالمين خسارا" كه به معنى "در ستمگران خسران را زيادتر مى‏كند" فرمود: " ولا يزيدالظالمين الاخسارا" كه به معنى "در ظالمان اثرى جز خسران ندارد" يعنى در آن كسانى كه از فطرت اصليشان چيزى نمانده هيچ اثر ندارد و در آن كسانى كه هنوز از موهبت فطريشان مختصرى مانده اين اثر را دارد كه كمترش مى‏كند. (18) اين خسران و نقصان نيز از جهت تكذيب و كفر آنها به قرآن كريم است و همچنين خداوند مى‏فرمايد: "فزادتهم رجسا الى رجسهم". (19) در اين قسمت زياد شدن خسران كفار را خداوند مجازا به خود قرآن نسبت داده زيرا خسران ايشان در حقيقت اثر كفر خود آنان و سوء اختيارشان و شقاوت نفوسشان است. (20) در حديثى كه منسوب به امام محمد باقر«عليه السلام‏» است مى‏خوانيم كه حضرت مى‏فرمايند: جبرئيل بر پيامبر اكرم‏«صلى الله عليه وآله‏» نازل شد و فرمود: "و لا يزيد الظالمين آل محمد حقهم الاخسارا". (21)

قرآن دارويى بدون عوارض جانبى

با اين اوصاف كه خداوند قرآن كريم را شفاء و رحمت‏براى مؤمنان خوانده در واقع آن را به عنوان يك دارو براى امراض جسمى و روحى معرفى كرده است. همانطور كه مى‏دانيم داروى دردهاى جسمانى غالبا اثرهاى نامطلوبى روى ارگانهاى بدن مى‏گذارند تا آنجا كه در حديث معروفى آمده: "هيچ دوايى نيست مگر اينكه خود سرچشمه بيمارى ديگرى است." (22) اما اين داروى شفابخش هيچگونه اثر نامطلوب روى جان و فكر و روح آدمى ندارد، بلكه برعكس تمامى آن خير و بركت است. در يكى از عبارات نهج البلاغه مى‏خوانيم: "شفاء لا تخشى اسقامه " يعنى اينكه "قرآن داروى شفابخشى است كه هيچ بيمارى از آن بر نمى‏خيزد." (23) كوتاه سخن اين كه قرآن مؤمنان را صحت و استقامت مى‏افزايد و سعادتى بر سعادت و استقامتى بر استقامتشان اضافه مى‏كند و اگر در كافران هم چيزى زياد كند آن چيز عبارت از نقص و خسران خواهد بود.

پى‏نوشتها:

1) طباطبايى علامه سيد محمدحسين: الميزان فى تفسير الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى، كانون انتشارات محمدى، ج 25، ص 309
2) مكارم شيرازى و ديگران: تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج 12، ص 237
3) احزاب، 60
4) مدثر، 31
5) يوسف: 106
6) نساء 65
7) فيض كاشانى: الصافى فى تفسير القرآن، ج‏1، ص 986
علامه طباطبايى: تفسير الميزان، ج 25، ص 310
8) العروسى الحويزى شيخ عبد على ابن جمعه: تفسير نور الثقلين، ج 3، ص‏213 و 214
9) طباطبايى علامه سيدمحمدحسين: الميزان فى تفسير الميزان، سيدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 25، ص 310
10) مكارم شيرازى و ديگران: تفسير نمونه، ج 12، ص 237
11) العروسى الحويزى شيخ عبد على ابن جمعه: تفسير نور الثقلين، ج 3، ص‏213
12) المراغى - احمد مصطفى: تفسير المراغى، ج 5 ، ص‏86
13) سيد قطب: تفسير فى ظلال القرآن، ج 5، ص 63 و 64
14) مغنيه - محمد جواد: تفسير كاشف، ج 5، ص 77 و 78
15) يوسف، 111
16) نساء، 96
17) طباطبايى علامه سيدمحمدحسين: همان منبع، ج 25، ص 311
18) همان منبع، ج 25، ص 311 و 312
19) زمخشرى خوارزمى ابوالقاسم جارالله محمدابن عمر: الكشاف، ج 2، ص 465
20) طباطبايى: همان منبع، ج 25، ص 311 و 312
21) فيض كاشانى: الصافى فى تفسير القرآن، ج‏1، ص 986 ; العروسى الحويزى: تفسير نور الثقلين، ص 213 و 214
22) سفينة البحار
23) فيض الاسلام: نهج‏البلاغه، خطبه 198
جمعه 24 شهریور 1391  1:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن و دفاع از خود(1)

سيد محمد تقي حكيمي

خداوند متعال در بيان حقانيت قرآن و دفاع از اين صحيفه نوراني آسماني، معرف مختلفي بيان مي‌فرمايد:
«وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»[1]
اگر از آنچه بر بنده خودمان (محمد) نازل كرده‌ايم در شك هستيد، سوره‌اي مانند آن بياوريد و گواهان خود را غير از خدا (بر اين كار) دعوت كنيد اگر راست مي‌گوييد. اگر (اين كار را) نكرديد و هرگز نخواهيد كرد، از آتشي بترسيد كه هيزم آن مردم (گنه‌كار) و سنگ‌ها است كه براي كافران آماده شده است.
توضيح: منظور از سنگ‌ها در اية فوق كه مي‌فرمايد: «وقودها الناس و الحجارة» بت‌هايي است كه مي‌پرستيدند،[2] به دليل گفتار خداوند متعال:
«إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»[3]
شما و خداياني كه جز الله مي‌پرستيد هيزم جهنم هستند.

يهود: فقط تورات خودمان

يهود صريحاً مي‌گفتند، ما فقط به كتاب آسماني خودمان، تورات ايمان داريم و به قرآن ايمان نمي‌آوريم در صورتي كه بعضي از كارهايشان دليل بر عدم ايمان به تورات نيز بود.
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»[4]
و هنگامي كه به آنان (يهود) گفته شود: به آنچه خداوند نازل فرموده است ايمان بياوريد، مي‌گويند ما به چيزي ايمان مي‌آوريم كه بر خود ما نازل شده است و به غير آن كافر مي‌شوند و حال آنكه حق است و آنچه را كه با ايشان است (يعني تورات را) تصديق مي‌كند. بگو پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين مي‌كشتيد، اگر مؤمن (به تورات) بوديد.
توضيح: خداوند در كتاب آسماني تورات، كشتن پيامبران را حرام كرده بود و به يهود امر فرموده بود كه از پيامبران پيروي و اطاعت كنند و آنان را تصديق نمايند.[5]
آيه فوق دلالت دارد بر اينكه ايمان در صورتي صحيح است كه به همه كتاب‌هاي آسماني باشد نه تنها به بعضي از كتب آسماني.[6]

دشمن جبرئيل

يهود به پيامبر مي‌گفتند اگر ميكائيل به نزد تو مي‌آمد و پيام خدا را مي‌آورد، ما به تو ايمان مي‌آورديم زيرا او فرشته رحمت است ولي جبرئيل فرشته عذاب است و او دشمن ماست.[7]
خداوند متعال در جواب آنان اين آيه را نازل فرمود:
«قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدي وَ بُشْري لِلْمُؤْمِنِينَ»[8]
بگو كسي كه دشمن جبرئيل باشد (نبايد دشمني او سبب روگرداني از قرآن باشد) زيرا او به فرمان خدا آن (قرآن) را بر قلب تو نازل كرده است. قرآني كه كتب آسماني پيش از خود را تصديق مي‌كند و هدايت و بشارت براي مؤمنان است.
توضيح: چرا خداوند متعال در آيه فوق هدايت را مخصوص مؤمنان قرار داد در صورتي كه قرآن براي مؤمنان و غير مؤمنان هدايت است و راهنما؟
جواب: علّت اين تخصيص آنست كه مؤمنان تنها به وسيله قرآن هدايت مي‌شوند و به آنچه در قرآن است عمل مي‌كنند.[9]

اگر ازخدا نبود

خداوند يهود و منافقان را سرزنش مي‌كند كه چرا قرآن را سرسري گرفته و در آن تأمل نمي‌كنند و همين بي‌توجهي و بي‌عنايتي آنان نسبت به قرآن سبب شده كه ادعا كنند، قرآن از خدا نيست.[10] در صورتي كه قرآن اگر از خدا نبود و بشري آن را پديد آورده بود اختلافات بسيار در آن مشاهده مي‌شد زيرا نوعاً سخن و نوشتار بشر از لحاظ معني گاهي دچار تناقض و از حيث الفاظ زماني فصيح و گاهي غير فصيح است.[11]
«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»[12]
آيا درباره قرآن نمي‌انديشند كه اگر از نزد غير خدا بود، اختلافات بسياري در آن مي‌يافتند.
توضيح: اختلاف نداشتن قرآن به اين معني است كه آيات قرآن در هر موضوعي با يكديگر متناقض نيستند و يكديگر را رد نمي‌كنند و از لحاظ تشابه بيان و متانت معاني و مقاصد بر يكديگر برتري ندارند، در صورتي كه نوشته و گفته غير خدا اين طور نيست. زيرا هر انساني مي‌بيند كه امروزش عاقل‌تر از ديروز است و هر عمل و صنعت و كاري پديد مي‌آورد، يا رأي و نظريه‌اي مي‌دهد، بهتر از كار، رأي و نظر گذشته او است. حتّي نويسنده، شاعر و خطيب، نوشته و گفته اخير او بهتر از نوشته و گفته اول اوست و انشاء آخر او بر انشاء اول او ترجيح دارد.[13]

كوري دل

آنان كه به پيامبر و قرآن ايمان نداشتند و ايمان نمي‌آوردند و مي‌خواستند براي عدم اعتقادشان جنبه حق به جانبي داشته باشند، به عناوين مختلف بهانه‌جويي مي‌كردند تا وانمود كنند كه اگر صحت گفتار پيامبر بر ما ثابت شود، بدون درنگ تسليم مي‌شويم و ايمان مي‌آوريم. ولي خداوند اين طرز تفكر را كه دروغ و خلاف واقع است، پاسخ مي‌دهد:
«وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ»[14]
و اگر نوشته‌اي بر روي صفحه‌اي بر تو نازل كنيم و (علاوه بر ديدن) آن را با دست‌هاي خود لمس كنند، باز كافران مي‌گويند: اين چيزي جز يك سحر آشكار نيست.
توضيح: چند نفر از كافران بنام «نضر بن الحارث»، «عبدالله ابي اميه» و «نوفل بن خويلد» گفتند: اي محمد ما به تو ايمان نمي‌آوريم تا اينكه كتابي از سوي خدا براي ما بياوري و چهار نفر از فرشتگان با آن كتاب باشند و گواهي دهند كه آن كتاب از نزد خداست و تو پيامبر او هستي خداوند آيه فوق را نازل فرمود.[15]

پررويي كافران

كافران تا مي‌توانستند كوشش مي‌كردند كه قرآن را نفهمند و روي آنان تأثير نگذارد. به اين جهت از قرآن دوري مي‌كردند ولي گذشته از اينها گاهي پررويي كرده و با پيامبر درباره‌ قرآن به جدال مي‌نشستند و صريحاً قرآن را افسانه مي‌شمردند.
خداوند همين موضوع را با نتيجه آن بيان مي‌فرمايد:
« وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّي إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْؤَوْنَ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ »[16]
بعضي از آنان به تو گوش فرا مي‌دهند ولي بر دل‌هاي آنان پرده‌ها و در گوش آنها سنگيني قرار داده‌ايم تا آن (قرآن) را نفهمند. و اگر همه نشانه‌هاي حق را ببينند ايمان نمي‌آورند حتي هنگامي كه به نزد تو مي‌آيند، با تو پرخاش مي‌كنند و كافران مي‌گويند: اين (قرآن) جز افسانه‌هاي پيشينيان نيست. آنها ديگران را از آن (قرآن) باز مي‌دارند و خود نيز از آن دوري مي‌كنند و آنها جز خود را هلاك نمي‌كنند ولي نمي‌فهمند.
توضيح: عده‌اي از مشركان مكه نزد پيامبر اكرم نشسته بودند در حالي كه آن حضرت قرآن مي‌خواند. آنها به يكي از خودشان بنام «نضر» گفتند: محمد چه مي‌گويد؟ «نضر» گفت: افسانه‌هاي پيشينيان نظير آنچه از قرن‌هاي گذشته براي شما داستان مي‌گويم. آن وقت خداوند آيه فوق را نازل فرمود.[17]

يهود: كتابي در كار نبوده

يهود گاهي كارشان به جايي مي‌رسيد كه براي انكار قرآن منكر شوند كه خدا كتابي بر پيامبري نازل كرده، اين آيه به آنان جواب دندان‌شكن مي‌دهد:
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلي بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسي نُوراً وَ هُدي لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»[18]
آنها خدا را چنانكه بايد نشناختند كه گفتند: خداوند بر هيچ بشري چيزي نازل نكرده است. بگو چه كسي كتابي را كه موسي آورد نازل گردانيد، كتابي كه براي مردم نور و هدايت بود و شما آن را به صورت صفحاتي پراكنده قرار مي‌دهيد قسمتي را آشكار و قسمت زيادي را پنهان مي‌داريد و مطالبي به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان آنها را نمي‌دانستند، بگو خدا... سپس آنها را در گفتگوهاي لجاجت آميزشان رها كن بازي كنند.
توضيح: علت آنكه منكران نزول وحي و كتاب آسماني، خدا را نشناخته‌اند، آنست كه لازمه خداوندي خدا و يكي از ويژگي‌هاي پروردگاري آنست كه خدا براي هدايت مردم به راه راست و رسيدن به سعادت دنيا و آخرت، وحي و كتاب آسماني بفرستد و اگر كسي منكر آنها شد، شناختي نسبت به خدا ندارد.[19]
تا نگوئيد
قرآن حجت است و نزول آن جلو بسياري از ياوه‌گوئي‌هاي مخالفان را گرفت. اينك در آيه زير مي‌بينيد كه مخالفان درباره‌ قرآن چه منطقي داشتند و چه گفتاري:
« وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلي طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدي مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدي وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ»[20]
و اين كتابي مبارك است كه ما آن را (بر تو) نازل كرديم، از آن پيروي كنيد و تقوا داشته باشيد تا مورد رحمت واقع شويد.

پینوشتها

[1] . سورة بقره، آيه‌هاي 23 ـ 24.
[2] . تفسير الميزان، ج 1، ص 90.
[3] . سورة انبياء، آية 98.
[4] . سورة بقره، آية 91.
[5] . تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 161.
[6] . تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 161.
[7] . تفسير القرآن الكريم، ص 54.
[8] . سورة بقره، آية 97.
[9] . تفسير مجمع البيان، ج 1، ص 167.
[10] . تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 81.
[11] . المصحف المفسر، ص 120.
[12] . سورة نساء، آية 82.
[13] . تفسير الميزان، ج 5، ص 19.
[14] . سورة انعام، آية 7.
[15] . تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 275.
[16] . سورة انعام، آيه‌هاي 26 ـ 25.
[17] . تفسير مجمع البيان، ج 4، ص 286.
[18] . سورة انعام، آية 91.
[19] . تفسير الميزان، ج 7، ص 269.
[20] . سورة انعام، آيه‌هاي 157 ـ 155.
جمعه 24 شهریور 1391  1:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

تأثير قرآن در پيدايش و گسترش علم تاريخ درميان مسلمانان

دکترکمال صحرايي اردکاني
چکيده :

اعراب جاهلي پيش از ظهوراسلام اطلاعات تاريخي چنداني نداشتند و آنچه به عنوان «ايام العرب »در بين آنان متداول بود ،آميخته اي ازاخباراهل کتاب و افسانه هاي ملت ها و داستان هاي غير واقعي بود .با تشويق اسلام به علم آموزي ،نهضت علمي گسترده اي در ميان مسلمانان آغاز شده و سنگ تمدن بزرگ اسلامي نهاده شد.تاريخ يکي از علومي است که مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و هرچند در آغاز بخشي از حديث به شمار مي رفت ،ولي به تدريج به علمي مستقل تبديل شد.عوامل مختلفي در پيدايش و گسترش علم تاريخ تأثير داشته است که بي ترديد قرآن کريم و آموزه هاي آن يکي از عوامل اصلي آن به شمار مي رود .هر چند واژه«تاريخ »در قرآن به کار نرفته است ،ولي لغات ديگري که تداعي کننده تاريخ است در قرآن فراوان است .قرآن کريم علاوه بر فراهم آوردن بخشي از موارد تاريخي ،با تشويق در سير زمين و عبرت آموزي از سرگذشت امت هاي پيشين ،پيش زمينه لازم براي توجه به تاريخ را فراهم آورد .همچنين علاقه مسلمانان به قرآن و ضرورت فهم و تفسيرآن موجب شد تا مفسران از تاريخ نيز درجهت فهم بهتر قرآن کمک بگيرند .آشنايي با اسباب نزول ،تشخيص مکي يا مدني بودن سوره ها ،آگاهي از تاريخ و شناخت فرهنگ عصر نزول ،اطلاع از آداب و سنن مخاطبان قرآن و شناسايي راويان احاديث تفسيري ،از جمله مباحث تاريخي است که قرآن کريم و لزوم تفسيرآن ،در پيدايش و توسعه آنها نقش اصلي داشته است.

کليد واژه ها :

قرآن و علم تاريخ ،قرآن و علوم ،قرآن شناسي ،دانش مسلمين ،تفسير تاريخ .

مقدمه

قرآن کريم درآيات بسياري برجايگاه و ارزش علم و عالمان تأکيد کرده است.اولين آيات نازل شده برپيامبر اسلام (ص)به صراحت از قلم و نقش آن در نوشتن سخن مي گويد .پيامبرگرامي اسلام (ص)نيزبه تأسي از قرآن کريم به علم آموزي و گسترش آن در ميان مسلمانان اهتمام تمام داشت . دراثر کوشش هاي مداوم رسول خدا (ص)و اصحاب آن حضرت به تدريج زمينه هاي لازم براي ايجاد علوم اسلامي و سايرشاخه هاي علمي فراهم گرديد.
با گسترش اسلام به سرزمين هاي دور و رواج دين اسلام در ميان ساير ملت ها ،نياز به فهم و تفسيرقرآن کريم وضرورت يافت .علاوه براين ،آشنايي مسلمانان با دانش و بينش مردمان ديگر ،افکار و انديشه هاي گوناگون را درجامعه اسلامي رواج داد وباعث به وجود آمدن شبهاتي پيرامون دين اسلام و آموزه هاي قرآن کريم شد.در مقابل ،انديشمندان مسلمان که به کتاب آسماني قرآن علاقه داشتند ،سعي وافري نمودند تا تفسيري روشن از آيات وحي ارائه نموده و به شبهات مخالفان پاسخ دهند ؛براين اساس ،هر دانشي را که به اين هدف کمک مي کرد به خدمت مي گرفتند تا چهره زيباي قرآن براي همگان هويدا باشد .تاريخ يکي از اين علوم بود که پيش از نزول قرآن جايگاه مهمي درميان اعراب نداشت؛ولي قرآن کريم درايجاد زمينه هاي لازم براي پيدايش و گسترش آن ايفاي نقش نمود.

1.معنا و مفهوم تاريخ

«تاريخ »عنوان بخشي از معارف بشري است که درتحديد حدود و تعريف آن تلاش بسياري به عمل آمده است.«جوهري »(م393ق)لغت شناس معروف ،عنصر زمان را درمعناي اين واژه مورد تأکيد قرار داده ،درتعريف آن مي گويد:
«تاريخ با تؤريخ شناسان وقت است .مي گويند «ارخت الکتاب بيوم کذ»يعني زمان نگارش نوشته را روشن کردم .«ورخت »نيز به همين معناست ».(جوهري،1407ق،ج1،ص418)
ابن عساکر (م571ق)در کتاب تاريخ دمشق آورده است :«تاريخ هر چيزي آخر آن و در مورد وقت ،غايت و موضعي است که به آن منتهي مي شود.هنگامي که گفته مي شود:فلاني تاريخ قومش است يعني :شرف و بزرگي قوم به او منتهي مي شود.براي هر سرزمين و هرملتي تاريخي است و قدر مشترک همه آنها اين است که به وسيله زمان ،حوادث مشهور و معروف خود را مشخص مي کنند ».(ابن عساکر،1415ق،ج1ص24)
ازديدگاه ايجي (م756ق)موضوع تاريخ ،آفريده ها بويژه انسان ها وآثار فعاليت هاي آنان است تا جايي که موضوع بعضي از فقره هاي اطلاع هستند (ايجي ،1368،ج2،ص20)
ابن خلدون (م808ق)تاريخ را دانشي به شمار مي آورد که در ظاهر اخبار روزگار و سرگذشت دولت ها و آمد و شد آن هاست ؛اما درباطن علمي است درباره کيفيات وقايع و موجبات و علل حقيقي آنها و به همين سبب تاريخ از حکمت سرچشمه مي گيرد (ابن خلدون ،1366،ج1،ص64)
کافيجي (م879ق)موضوع تاريخ را عبارت از رويدادهاي برجسته و غريبي مي داند که براي ترغيب به انجام کارهاي نيک و تحذير از انجام کارهاي شيطاني و شادمان ساختن انسان ها از انجام اعمال نيک و بر حذر داشتن آنان ازافعال ناپسند و نيز براي نصيحت ،عبرت ،انبساط و انفعال ،به کار گرفته مي شود.وي معتقد است تاريخ واژه اي معرب وبرگرفته از «ماه روز »فارسي است .(کافيجي ،1368،ج2،ص61)
موضوع تاريخ از منظرسخاوي (م902ق)انسان وزمان است و مسائلي که تاريخ به آنها عنايت مي ورزد عبارتند از :جزئيات مفصل احوال و اوضاع انسان و زمان که بر آنها عارض مي شود .وي در ادامه به تفاوتي که اصمعي ميان دو لغت «أرخ »و «ورخ » قائل شده ،اشاره مي کند و مي گويد:
«اين نکته مؤيد اين است که واژه تاريخ ريشه عربي دارد .البته هستند ديگراني که معتقدند اين واژه عربي ناب نيست ،بلکه واژه اي است معرب و برگرفته از «ماه روز»که معادل عربي آنها به ترتيب قمر ويوم است و روي هم رفته همان شبانه روز فارسي است .الصولي آورده است :تاريخ هرشئ غايت و وقت نهايي آن است .بدين سان احتمال دارد کسي را تاريخ قومش بخوانند .مطرزي در توضيح اين مطلب گفته است :اين عبارت يا نشانگر اين امر است که آن شخص از نظر کرم و فخر و کارهاي بزرگي که به او نسبت مي دهند بر بلندترين قله شرف قوم خود جاي دارد و يا بيانگر اين موضوع است که او به ذکر اخبار و مشابه آن مي پردازد ...چکيده کلام اينکه اصلاح تاريخ به دانش و فني دلالت دارد که در آن از وقايع زمان به منظورتعيين هنگام آن وقايع سخن مي رود.درواقع تاريخ به آنچه درعالم بوده و هست ،مربوط مي شود.(سخاوي ،1368،ج2،ص84)
حاجي خليفه (م1067ق)علم تاريخ را به شناخت احوال طوايف ،شهرها ،عادات و رسوم ،فنون و صنايع ،نسب شناسي و وفيات ،اختصاص داده است و موضوع آنرا احوال پيشنيان از قبيل پيامبران ،اوليا ،عالمان ،حکما ،پادشاهان ،شاعران و غيره مي داند (حاجي خليفه ،ج1،ص271)
فرانتس روزنتال -که کتابش در زمينه تاريخ تاريخنگاري در ميان مسلمين از منابع قابل ذکر به شمار مي رود -مي نويسد.
در زبان عربي ،تاريخ هم به معناي روز شمار و هم دوران است .اين واژه را در ادبيات پيش از اسلام نمي يابيم ؛در قرآن کريم نيامده و دراحاديث نبوي هم اشاره اي به آن نشده است .مهمترآنکه تنها حديث مربوط به آغازعصراسلامي که در صحيح بخاري مي آيد ريشه (عد )و نه (أرخ )را به کارمي برد .اما چنانچه از ظواهر امر بر مي آيد ،واژه تاريخ نخستين بار به همراه داستان هاي مربوط به آغاز عصر اسلامي [تقويم هجري ]در ادبيات عربي راه مي يابد .(روزنتال،1368،ج2،ص25)
کلمه تاريخ درميراث اسلامي از آغاز تاکنون به شش معنا به کار رفته است.
1.سير زمان وحوادث به معني تطور تاريخي .معادل (The history of)
2.تعيين زمان حادثه تاريخي با روز ماه و سال .معادل (The date)
3.علم تاريخ و تعريف آن ،کتاب هاي تاريخ و محتويات آن .معادل (The history)
4.تدوين تاريخ يا توصيف تطور و تحليل آن .معادل (Historiography)
5.شرح حال نگاري و معرفت رجال .معادل (The biography)
6.به معناي ميراث اقوام و بيانگر شمايل بنيادي امت ها.

2.واژه هاي مرتبط با تاريخ در قرآن

واژه تاريخ در قرآن به کار نرفته است ؛ولي چندين کلمه را مي توان يافت که هر يک به نوبه خود انديشه تاريخ را به ذهن متبادرمي کند .مشهورترين اين واژه ها عبارتند از :خبر ،حديث ،قصص ،عبرت ،نبأ، قرون و اساطير که به اختصار توضيح داده مي شوند.

1.2.خبر

خبربه معناي رويداد ،حادثه و نيز اطلاع و آگاهي از رويداد هاي مهم است.اين کلمه با واژه حديث و اثر قرين شده ،به معناي قول ،فعل و تقرير پيامبر (ص)و معصومين (ع)نيز به کار رفته است .از بررسي فهرست اين نديم و ديگرنوشته ها اين چنين برمي آيد که اعراب درآغاز اسلام ،واژه مورخ را درباره کسي که به تاريخنگاري مشغول بوده است ،به کار نمي برده اند ؛زيرا دانش تاريخ در آن روزگار به حد تکاملش درپايان دوره اموي و عباسي نرسيده بود.بلکه آنان مورخ را «اخباري »خوانده اند و موضوع پژوهش او را -درباره هرچه بوده است -اخبار ناميده اند .از اين روست که مي بينيم بيشتر شاغلان اين رشته علمي بر تأليفات خويش نام هايي از اين قبيل داده اند :اخبار گذشتگان ،اخبار پيشنيان ،اخبار پيامبر (ص)اخبار عرب ،کتاب سرگذشت ها درباره اخبار و رويداد ها .آنان در اين موارد واژه ي تاريخ را به کار نبرده اند .(جواد علي ،367،ج1،ص121)
خبر-چنانچه گذشت -گزارش يک سخن و يا رويداد و حادثه است که شخصي آنرا بيان مي کند.خداوند متعال در ماجراي حضرت موسي (ع)به هنگام عبور از وادي طور سينا از زبان آن حضرت با اين واژه اشاره کرده است . دراين آيه حضرت موسي (ع)به همسرخويش مي گويد که قصد دارد تا از آتشي که از راه دور مشاهده مي شود،خبري باز آورد :«إذ قال موسي لأهله اني ءَانست ناراًسئاتيکم منها بخير أو ءَاتيکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون ».(نمل ،7)
موسي (ع)به همسرخويش گفت من از دور آتشي ديدم ؛شما را از نزديک آن [آتش ]خبري آورم يا براي شما آتشي افروخته آورم تا گرم شويد .(رشيد الدين ،1371،ج7،ص177)

2.2.حديث

حديث در لغت به معناي جديد ،نو وتازه و دراصطلاح به قول يا حکايت فعل و تقدير معصوم اطلاق مي شود .(شيخ بهايي ،1398ق،ص4)تاريخ در آغاز بخشي از حديث به شمار مي رفت و به مانند آن نقل و روايت مي شد.درواقع حديث ،مأخذ سيره و مغازي بود .چنانچه برخي از محدثان بزرگ اسلامي ،بخشي از تأليفات خويش را به تاريخ اختصاص داده اند.
سرگذشت هاي تاريخي قرآن از جمله موضوع پيدايش انسان اوليه ،سرگذشت پيامبراني مانند ابراهيم (ع)و موسي (ع)داستان هاي اقوام پيشين همچون عاد و ثمود و ماجراي ابراري چون اصحاب کهف و طاغياني مانند فرعون ،تا حدي در بين مردم پخش بود،ولي اين قرآن بود که درباره آنها جديدترين و تازه ترين خبر درست (حديث)را ارائه کرد .همانطور که خداوند درباره موسي (ع)خطاب به پيامبراسلام (ص)آورده است :«هل أتاک حديث موسي »(نازعات ،15)
سياق اين آيه تسليت مصطفي است و تسکين دل وي به آن رنج و اذيتي که از قوم خود مي ديد،و طعن ها که از مشرکان مي شنيد ،رب العزة او را به ديدن و شنيدن آن مکاره صبر مي فرمايد ووعده درجات و کرامات مي دهد و از قصه و سرگذشت موسي او را خبرمي کند که از دشمنان چه رنج به وي رسيد و به عاقبت از حق چه کرامت ديد ،گفت جل جلاله «هل أتک حديث موسي ».يعني :قد اتيک حديث موسي و قصته .(رشيد الدين ،1371،ج6،ص102)

3.2.قصص

«قصص »جمع «قصه »و در لغت دنبال جاي پاي کسي را گرفتن و رفتن ؛رد پا را تعقيب کردن ،خبر را دنبال نمودن تا به کنه واقعيت رسيدن است .(ابن منظور ،1405ق،ج7،ص74)
قصه به معناي داستان ،حکايت ،سرگذشت و امري که اتفاق افتاده است مترادف با رويدادهاي تاريخي و گاهي در برابر آن و به مفهوم حوادث خيالي و غير واقعي به کار رفته است .خداوند در قرآن کريم قصه هاي متعددي نقل فرموده است که همگي واقعي است؛چنانکه خطاب با پيامبر (ص)مي فرمايد :«فاقصص القصص لعلهم يتفکرون ».(اعراف ،176)فاقصص القصص ،تو که محمدي ،قصه گذشتگان با ايشان بگوي تا باشد که تفکرکنند .محمد بن اسحاق گفت ،معني آن است که خبراسلاف با اين اهل کتاب بگو تا چون بشنود بدانند که اين خبرها موافق کتاب هاي ايشان است و تو مرد کتاب خوان نبوده اي ،باشد که انديشه کنند و بدانند که اين را به وحي خدا و پيغام جبرئيل مي گويي .(ابوالفتوح رازي ،1408ق ،ج9،ص20)
ابن کثير (م774ق)در مقدمه کتابش مي نويسد :
خداوند متعال درقرآن فرموده است :«کذلک نقص عليک من أنباءما قد سبق و قد ءاتيتک من لدنا ذکراً(طه ،99)خداوند داستان آنچه بر مخلوقات گذشته است ،براي پيامبرش بازگو و سرگذشت امت هاي پيشين را ياد کرده و آنچه را که به اوليايش رسيده و بر دشمنان آنها وارد شده ،بيان فرموده است .پيامبراين داستان ها را براي امتش شرح داده است .(ابن کثير ،1408ق،ج1،ص7)
تواريخ و قصص در بعضي مجموعه هاي قديم تاريخ ايران در کنار هم ذکر شده اند :«مجمل التواريخ و القصص ».در قرآن آنچه از احوال پيامبران و اقوام گذشته از باب عبرت و تذکر آمده است ،«قصص»خوانده شده است .اما همه آنها در نزد عامه مسلمين از مقوله تاريخ به شمار نمي رود .در شاهنامه نيز آنچه به عنوان داستان از گفته دهقان يا موبد ياد مي شود که گاه نزد شاعرمفهوم تاريخ روايات واقعي -دارد ».(زرين کوب ،1381،ص28)

4.2.نبأ

نبأ به معناي خبر و جمع آن انباء است . (خليل بن احمد ،1409ق،ج8،ص382)نبا وانباء در قرآن فقط در مواردي استعمال شده است که خبر از واقعه اي عظيم داده شده است .مثلا خبر مربوط به قيامت را که موضوعي بس مهم و حادثه اي بسيار عظيم است با عنوان «نبا » ياد کرده ،مي فرمايد د:«عم يتساءلون *عن النباالعظيم * الذي هم فيه مختلفون » .(نبا ،1-3)همچنين اخبار مربوط به امت هاي پيشين و حوادث و بلايايي که برآنها گذشته است تحت عنوان «نبا » آورده شده است :
«ألم ياتهم نبأالذين من قبلهم قوم نوح وعاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و الموتفکت أتتهم رسلهم بالبينت فما کان الله ليظلمهم و لکن کانواانفسهم يظلمون ». (توبه ،70)
آيا به اين منافقين و کافرين اخبار امت هاي پيشين نرسيد که چون مخالفت فرمان پيامبر (ص) کردند و امر پروردگاررا نپذيرفتند عذاب خداوند مانند طوفان نوح ،بادهاي وحشتناک ،صيحه ترسناک و عذاب هاي ديگربه آنان رسيد .خداوند اين اخبار را به عنوان ياد آوري آورد تا منافقين و کافرين عصر رسول اکرم (ص) عبرت گيرند و بدانند که درصورت لجاجت وسرکشي به آنان نيزعذاب نازل خواهد شد؛چنانکه در اولين نبرد مسلمانان با کافرين درجنگ بدر بزرگان سرکش آنان به خواري و هلاکت افتادند . (مراغي ،بي تا ،ج10ص159)
حضرت علي ع نيز در توصيف قرآن کريم آنرا به عنوان کتابي معرفي مي فرمايد که اخبار(نبأ)گذشتگان در آن آمده است :»«عليکم بکتاب الله فيه نبأ ما قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم ما بينکم هو الفصل و ليس با لهزل ».(نهج البلاغه ،حکمت 313)

5.2.قرون

قرون جمع «قرن »است و قرن به اهل هر زماني گفته مي شود و به مقدار متوسط عمراهل هرزمان اطلاق مي شود . (ابن اثير،1364،ج4،ص51)
درکتاب مجمع البحرين در ذيل آيه «قال فما بال القرون الاولي »(طه ،51)آمده است :
يعني :امت هاي پيشين از نظر سعادت و شقاوت چه وضعي داشتند ؟ !(طريحي ،1375،ج1،ص265)و اين همان اشکالي است که فرعون به موسي (ع) کردو گفت :«قال فما بال القرون الاولي ».
يعني :پس بگو ببينم سرنوشت گذشتگان چه شد ؟و موسي (ع) در پاسخش سخن از علم خدا گفت و جواب داد :«علمها عند ربي ،في کتاب لا يضل ربي ولا يسني ».(طباطبايي ،ج14،ص170)
خداوند هرگاه واژه قرون را به کار برده است غالبا به هلاکت آنها اشاره کرده است مانند :«ألم بروا اهلکنا قبلهم من القرون أنهم إليهم لا يرجعون »؛(يس ،31)«وکم اهلکنا من القرون من بعد نوح و کفي بربک بذنوب عباده خبيراً بصيراً».(اسرا،17)

6.2.عبر

عبرجمع عبرت، اسمي است از ريشه (ع ب ر)که معناي اصلي آن گذشتن ،رد شدن ،عبورکردن يا گام فرا نهادن است . اين کلمه به معناي بيان و تفسير نيزاستعمال شده است .(فيروزآبادي ،بي تا ،ج2،ص83)
اصل «عبر» گذشتن از حالي به حالي است ولي عبرمخصوص است به گذشتن از آب ؛خواه به وسيله شنا باشد يا کشتي يا پل يا حيواني . «عبره »بفتح اول به معني اشک چشم ازآن مشتق است . «عبارت »کلامي است که در هوا عبور کرده از زبان گوينده به گوش سامع مي رسد و اعتبار و عبرت حالتي است که از معرفت محسوس به معرفت غيرمحسوس رسيده مي شود . «تعبير»مخصوص به خواب است که آنرا از ظاهر به باطنش عبور مي دهد . (راغب اصفهاني ،1412ق ج1،ص543)
خوابگزار را «عبار »و خوابگزاري را تعبير رويا مي نامند . عبرت در قرآن و احاديث غالبا در مورد تاريخ به کار رفته مي رود . بنا به گفته «مسعودي »هنگامي که از پيامبر (ص )درمورد صحف حضرت موسي (ع )سوال شد ؛پاسخ داد همه عبرت بودند . (مسعودي ،1370،ج1،ص512)
در قرآن کريم معمولا پس از ذکر واژه «عبرت » به صاحبان بصيرت و خرد اشاره شده است تا درمطلبي که گفته شده تأمل نمايند :«...إن في ذلک لعبره لاولي الابصار » ؛(آل عمران ،13)در آنچه گفته شده با بصيرتان را عبرتي است که ازاين محسوس و مشاهد به غير محسوس پي ببرند ؛«لقد کان في قصصهم عبره لاولي الالباب..»؛(يوسف ،111)در داستان هايشان خردمندان را عبرتي است .
واژه عبرت در تاريخ بيشتر با معاني زير توافق دارد :عبور از جهل به علم ،عبور از محسوس به نامحسوس يا عبور ازمحسوس به محسوسي فراتر و متعالي تر،پنداري که از راه مطاله آثار و اقوال ديگران يا گذشتگان حاصل آيد . (راد منش ،1370،ص14)
واژه عبرت براي صوفيه درخشندگي ويژه اي داشت .صوفيان از واژه عبرت براي توصيف ديگراصطلاحات مختص خود استفاده کردند . به گمان ايشان همه نوشته ها و نصوص مهم از جمله قرآن و احاديث ،آينه عبرتند . اين گروه به گسترش معناي عبرت در مورد جهان وصف ناپذيري که آنرا در انديشه و عمل خويش جستجو مي کردند ،پرداختند وآنرا با اصطلاح ديگر خود يعني (باطن )درمقابل اصطلاح (ظاهر )ربط دادند؛اما در قرآن و احاديث به انسان تاکيد مي شود که گذشته را به چشم عبرت ببيند تا بتواند از ظاهر اشيا به باطن آنها پي ببرد . به کار بردن واژه عبرت در مورد تاريخ در اصل دلالت بر اين داشت که غرض واحدي را که درپس رويدادهاي بي شمارنهفته بود ،آشکارسازد . ظهوراسلام ابعاد تازه اي به معناي تاريخ افزود زيرا جنبه اخلاقي آنرا ژرف تر ساخت و جنبه مذهبي آنرا تاکيد کرد. تمام حيطه تاريخ جهان را از آغاز آفرينش تا ظهور اسلام به مومنين عرضه داشت و روز رستاخيز را پايان آينده جهان پيشگويي کرد .(محسن محمدي ،1373،ص84)

7.2.اساطير

اساطير جمع «اسطوره »-برخلاف واژه هاي قبلي که به رويدادهاي واقعي اشاره داشتند -به چيزهاي باطلي گفته مي شود که مکتوب گرديده و اصطلاح اسطوره بر آن اطلاق شده است . هرگاه گفته شود :«سطر فلان علينا تسيطرا » يعني فلاني مطالب باطلي را براي ما آورد. (مصطفوي ،ج5،ص123)
قرآن کريم ساحت خود را از اينکه اساطير ناميده شود منزه مي دارد زيرا اساطير در واقع به حکايت و داستان هاي خرافي و دروغين گفته مي شود و اين واژه در قرآن کريم از زبان کفار بي ايمان در برابر انبيا نقل شده است که غالبا براي توجيه مخالفت خود با دعوت رهبران الهي به اين بهانه متوسل مي شدند و عجب اينکه هميشه کلمه اساطير را با اولين توصيف مي کردند تا ثابت کنند اينها تازگي ندارد . (مکارم شيرازي ،1374،ج11،ص98)«واذا قيل لهم ماذا انزل ربکم قالوا اساطيرالاولين ».(نحل ،24)

3.فايده و هدف تاريخ از منظر قرآن

قرآن پيوسته داستان هايي ذکر مي کند و انسان ها را به پند آموزي از سرانجام گذشتگان فرا مي خواند .در حقيقت بيان اين رويداد ها که در گذشته جوامع انساني به منصه ظهور رسيده است ،با اين هدف ارائه مي گردد تا انسان هاي کنوني از آن عبرت آموزند و از عواقب شوم آن دوري گزينند .
اشاره به ماهيت ،هدف و شيوه علم تاريخ در اسلام مسبوق به همان آغاز ظهور اسلام است و آنرا مي توانيم در قرآن و در ميان احاديث نبوي بيابيم .اين اشارات طبعاً اجمالي و کلي است و در پيرامون رابطه خدا با تاريخ بشر و تأکيد بر ناپاپداري زندگي انسان در اين دنيا ،دور مي زند و سودهاي ديني ،اخلاقي و عملي تاريخ را در اندرز و سرمشق دادن تأکيد مي کند . به مسلمانان تکليف مي شود که درباره دگرگوني هاي زندگي خاکي ،سرافرازي و سرنگوني پادشاهي ها و کيفر و پاداش خداوند به اقوام کهن که در خوشبختي ها و بدبختي ها آنها آشکارشده است ،بيانديشند .(محسن مهدي ،1373،ص170)
خليفه بن خياط (م240ق)با الهام از قرآن ،فايده عمده تاريخ را در اين مي بيند که مردم امورديني خود را بازشناسند .وي مي نويسد:
مردم به وسيله تاريخ ،امور حج ،روزه ،منقضي شدن عده زنان وهنگام اداي قرض را باز مي شناسند .خداوند مي فرمايد :«يسئلونک عن الأهله قل هي مواقيت للناس و الحج ...»(بقره ،189)(خليفه بن خياط ،1404ق،ص22)
قرآن کريم برعبرت گرفتن و تجربه آموزي از سرگذشت پيشنيان تأکيد مي ورزد .شايد بدين لحاظ است که ابوعلي مسکويه (م421ق)کتاب تاريخ خويش را با نام با مسماي «تجارب الامم »مي خواند ؛چرا که در نگاه وي ،تجربه تاريخ مهم ترين فايده عملي آن به شمار مي رود .(مسکويه ،1369،ج1،ص51)
ابوالفضل بيهقي (م470ق)نيز برنقش عبرت آموزي از اخبار گذشتگان تأکيد ورزيده و از اين روي به گرد آوري اخبار مبادرت کرده تا خوانندگان را از آنها فايده اي حاصل آيد .وي براين باور است که در اين اخبار فوايد و عجايب فراواني است.خوانندگان و شنوندگان را از آن بيداري حاصل مي شود و بي ترديد خردمندان را در استماع اين خبرها ،بسي عبرت است .(بيهقي ،1376ق ،ج1،صص27و 274؛ج2،ص1060)
فايده عمده تاريخ در نظر ابن طقطقي (م709ق)نيز درس آموزي از سرگذشت پيشنيان است و بدين لحاظ حکايتي نقل مي کند که درآن وزيرمکتفي بالله مايل نيست تا پادشاه به چنين معرفتي ،نايل آيد .(ابن طقطقي ؛1367،ص4)
نياز مسلمانان به فهم قرآن و تفسير آن موجب شد تا دانشمندان فهرستي از علومي که به اين هدف کمک مي کند ،ارائه نمايند . دراين فهرست ،معرفت تاريخي به عنوان مقدمه و ابزار لازم براي تفسير قرآن از جايگاه با ارزشي برخوردار است.شناخت اوضاع و احوال از آداب و فرهنگ عرب جاهلي ،شناخت سوره هاي مکي و مدني ،آگاهي از سيرتشريع احکام ديني در قرآن ،نمونه هايي از معرفت تاريخي است که به مفسر کمک مي کند تا فهم درستي از قرآن به دست آورد . اگر هدف تاريخ بررسي اوضاع ،احوال و موقعيت هاي افراد برجسته درجهان و انواع انسان ها باشد ؛ابجي اين حق را براي خود محفوظ داشته تا فهرستي از فوايد و لذت هايي که از تاريخ مي توان انتظار داشت ،فراهم آورد .وي دربند آخر اين فهرست ،نيازمندي علوم مختلف ديني به تاريخ را بيان کرده است و در قسمتي از آن آگاهي به علوم قرآن را با دانستن تاريخ گره زده ،مي گويد :
«علوم قرآن درسه بخش خود به معرفت تاريخي نياز دارد :درالهيات ،در باب وجود آفريدگار و اثبات صفات الهي ؛زيرا چنين برهان هايي بر بنيان درک و احساس اعمال خداوند به عنوان خالق ذات انواع مختلف مخلوقات ،استوار است.در نبوت ،براي توضيح معجزات و براي اشاره به صدق ادعاهاي پيامبران و آشنايي با ويژگي ها و احوال شخصيت پيامبران و تحقق پيشگويي آنان درمورد دوستان و دشمنان .در مسائل روايي مبتني بر قرآن ،درباره موضوعات مربوط به امامت و خلافت و فرقه هاي مذاهب و انواع آنان نيز به معرفت تاريخي نيازاست.علاوه براين ،علم تفسير قرآن ،از جهت کيفيات وحي ،آيات ناسخ و منسوخ ،تشريح داستان هاي پيامبران و امت هاي پيشين نيزبه شناخت تاريخ نيازمند است ».(ايجي ،1368،ج2،ص24)
قرآن کريم به هنگام نقل رويدادهاي گذشته ،آمدوشد امت ها و پايان کار حاکمان را بيان مي کند . ابن خلدون در «مقدمه »با اشاره به اين نکته مي گويد:
«تاريخ ما را به حال آفريدگان آشنا مي کند که چگونه اوضاع و احوال آنها منقلب مي گردد.دولت هايي مي آيند و فرصت جهان گشايي مي يابند و به آباداني زمين مي پردازند تا نداي کوچ کردن و سپري شدن آنان را در مي دهند و هنگام زوال و انقراض ايشان فرا مي رسد ».(ابن خلدون ،1366،ج1،ص2)
درنگاه حاجي خليفه (م1067ق)غرض از تاريخ ،واقف شدن بر احوال گذشتگان است و فايده آن ،عبرت گرفتن از اين احوالات و پندپذيري از آنها و به دست آوردن تجربه از دگرگوني ها و تحولات زمان است تا از مضار آن در امان بمانند و منافع آن را طلب نمايند .(حاجي خليفه ،بي تا ،ج1،ص271)
قرآن کريم درآيات متعددي به بررسي اوضاع و احوال گذشتگان پرداخته و ماجراي آنان را شرح داده است.گردش در روي زمين و مشاهده آثار برجاي مانده از گذشتگان نيزاز توصيه هاي مکرر قرآن کريم است .درهرحال تاريخ از قديم ،گاه يک آينه عبرت تلقي مي شده است و گاه يک ترازوي معيارسنجي .در واقع تاحدي همين توقع هايي که انسان از تاريخ داشته است در تاريخ يک نوع خود آگاهي به وجودآورده است که غيرازجستجوي روش هاي مطمئن در نگارش تاريخ ،به بررسي غايت و معني حوادث تاريخي و فلسفه تاريخ نيز منتهي شده است .(زرين کوب ،1381،ص27-29)

4.تاريخنگاري در اسلام

بشر درحالي قرن هاي متمادي را پشت سر گذاشته که از خود تاريخ مکتوبي برجاي نهاده است .حوادثي را که به چشم ديده و يا با گوش شنيده گزينش کرده و فقط آنرا برگزيده و درخاطرخويش نهاده ،که در نظرش با اهميت ،جلوه کرده است.چون سرشت بشربه نقل و استماع گزارش هاي عجيب و اخبار غريب کشش بسيار داشته ،به تدريج حوادث مزبوررا با افسانه و خرافات درهم آميخته ،به صورت داستان هاي عاميانه و به منظور سرگرمي ،نقل مجالس شبانه و محافل تفريحي خود ساخته است .با پيشرفت بشريت در عرصه خط و کتابت به مرور حوادث جاري ورويدادهاي منقول به رشته تحرير درآمده است.مورخ اسلامي تعداد فراواني منابع مکتوب در اختيار دارد که يقيناً تا دوران جديد از نوشته هاي هر تمدن ديگري بيشتر است.اين نوشته ها تنها محدود به آثار تاريخي نيست و حتي در برخورد اول با پاره اي از آنها امکان دارد هيچ وجه مشترکي هم بين اين آثار و موضوع تاريخ به چشم نخورد .در حالي که اين آثار از لوازم اساسي کار مورخ است .طبيعتاًدر ميان اين آثار ،قرآن کريم در مرتبه اول قرار دارد .(ژان سواژه ،1366،ص29)
بررسي و مطالعه زمينه هاي اصلي آغاز نگارش و تدوين ازجمله بخش هاي جالب و پراهميت تاريخ هرملتي به شمار مي رود .طبعاًآغاز چنين مطالعه اي در اسلام ،از عصرجاهلي خواهد بود.

1.4.تاريخ جاهلي

قوم عرب پيش از ظهور اسلام ،جامعه کوچکي را تشکيل مي داد که در مقابل جوامع متمدن آن زمان در نهايت گمنامي و بي خبري و در سرزميني خشک ونامساعد زندگي مي کرد .به همان ميزان که از تنعمات معاش بي بهره بود از علم و دانش نيز تهي بود .در واقع همه چيز او در قبيله اي که به آن تعلق داشت ،خلاصه مي شد .به همين لحاظ تعصب قبيله اي و قومي در ميان آنان به شدت رواج داشت .عقايد و سنن آنها آميخته اي از جهل و خرافات بود و جز تعداد اندکي ،بداوت و اميت در ميان آنان غلبه و شيوع داشت .بديهي است که تمام سعي اين مردم ،صرف فراهم ساختن لوازم ضروري حيات مي شد.وضع ساده و بدوي چنين جامعه اي نيازبه تحصيل علم را منتفي مي ساخت و اين چنين بود که در آنها رغبتي جهت تدوين تاريخ نبود.
آنچه از نوع تاريخ نزد اعراب رواج داشت ،انساب قبايل و ايام العرب و جنگ هاي آنان بود که با شعر و قصه آميخته بود. وراي آنها آنچنان از اخبار راجع به انبياي يهود يا پادشاهان بابل ومصر وشام به گوششان مي خورد ،نزد آنان به عنوان اساطير تلقي مي شد ؛اساطيرالاولين .با اين همه نسبت به اخبار،خاصه آنچه مربوط به احوال سواران ،دلاوران ،شاعران و خطيبان مي شد غالبا اظهارعلاقه مي کردند و نقل اينگونه اخبار -که رنگ قصه و شعر داشت -نزد آنها شورانگيز و جالب بود . (زرين کوب ،1379،ص84)
حقيقت آن است که اعراب تاريخي به معني امروز نداشتند .يعني آنچه که فعلا از علم تاريخ به فکر مردم مي آيد در ميان اعراب جاهلي وجود نداشته است .اما پاره اي از وقايع که براي خودشان اتفاق افتاده و يا در ممالک مجاور روي داده بود زبان به زبان نقل مي کردند که مهم ترين آنها از اين قرار است:
جنگ هاي قبايل عرب ،مشهور به «ايام العرب»،داستان سد «مآرب »استيلاي ابي کرب بريمن و داستان بعضي از جانشين هاي او داستان سلطنت ذي نواس ،قصه اصحاب اخدود ،قصه اصحاب فيل و آمدن آنهابه کعبه جنگ ذي يزن ،جنگ فجار،حلف الفضول ،کندن زمزم ،اخبارعاد وثمود ،داستان اعرابي که نابود شدند داستان بلقيس و سليمان و مانند آن از تورات و ساير مطالبي که همچون قصه ها و حکايات زبان به زبان نقل مي شد ....از اين رو بايد گفت اعراب جاهلي از حيث دانستن تاريخ ناتوان ترين مردم دنيا بودند!(جرجي زيدان ،1345،ص431)
هرچند سنت ايام العرب بسيار ديرينه بوده و به پيش از اسلام برمي گردد ولي به عقيده روزنتال وجود آنها بيانگرآگاهي تاريخي نيست .(روزنتال ،1368،ج1ص 33)اما شهرستاني ،(م 548ق)از معرفت تاريخي عرب جاهلي دفاع کرده ،معتقد است که آنان سه نوع علم دراختيار داشنه اند که تاريخ يکي از آنها به شمار مي رفته است .(شهرستاني ،1404ق،ج2 ،ص238)
ميراث تاريخي اعراب بيش از هر چيز تحت عنوان ايام العرب قرار مي گيرد و مقصود از «يوم »روزي است که واقعه مهمي درآن رخ داده و آن روز وآن واقعه تاريخي شده است . اعراب خاطره اين روزها را حفظ کرده ،در مجالس ادبي و تفريحي مرور مي کردند خاطره اين ايام نخستين ذهنيت تاريخي است که ميان قوم عرب وجود داشته و توجه به رخدادهاي گذشته را براي آنان زنده نگاه داشته است. (جعفريان ،1378،ص15)
البته سست نگاري يکي از ويژگي هاي تاريخ جاهلي بوده است :تاريخ جاهلي سست ترين بخش است که تاريخنگاران عرب درباره ملت خود نگاشته اند اين از تاريخنگاري از پژوهش و موشکافي و غربال گيري تهي است .بيشترين چيزي که به نام تاريخ روزگار نوشته شده ،افسانه و داستان هاي عاميانه است و اخباري است که ازاهل کتاب به ويژه يهوديان گرفته شده و چيزهاي ساختگي که در روزگار قبل از اسلام برپايه برخي از عواطف و انگيزه ها تراشيده شده است . (جواد علي ،1367،ج 1،ص50)
حافظه قوي اعراب جاهلي نقش بسيار مهمي درانتقال اين قصص به نسل هاي بعد داشته است . هرچند در روند اين انتقال ،تغيير و تحريفاتي به عمد يا از سر سهو روي داده باشد .
تعدادي از حوادث تاريخي که بعدها قرآن کريم نيز معترض آنها شد ،در ميان اعراب جاهلي شناخته شده بود ،هرچند آنان اين اطلاعات را نوعا از اهل کتاب که در سرزمين حجاز به سر مي بردند ،گرفته بودند . بي ترديد همين مشابهت ها بين داستان هاي قرآني و داستان ها اهل کتاب بود که بعضي از مفسران قرآن را به سوي نقل مطالب خرافي اهل کتاب سوق داد که از آن با نام اسرائيليات ياد مي شود .

2-4پيدايش و گسترش تاريخنگاري در اسلام

قبلا گفته شد که قوم عرب به لحاظ وضعيت فرهنگي -اجتماعي و غلبه بداوت و بي سوادي و نيازهاي محدود زندگي ،اصولا نيازي به تدوين تاريخ نداشت بدين سبب مبدأ روشني و يکساني براي شروع تاريخ خويش درنظر نمي گرفت . بلکه هرحادثه يا رويداد مهمي را مبدا تاريخ مي انگاشت و پس از مدتي به حادثه ديگري توجه مي کرد . به همين دليل تاريخ مشترکي بين آنها وجود نداشت .(ابن اثير،1370،ص6)
مسعودي با اشاره به اختلاف صحابه راجع به شروع تاريخگذاري در اسلامي نويسد :عمردر زمان خلافت خويش ،درباره تاريخ با کسان مشورت کرد .زيرا به روزگار او کارها شده بود که سال ها آن معلوم نبود ودراين باب سخن بسيار رفت و گفتگو درباره تاريخ عجم و غيره به درازا کشيده شد .علي بن ابي طالب بدو گفت :هجرت پيامبر راکه ازديار شرک برون شد ،مبدأ تاريخ کند و تاريخ را از محرم گرفتند که دو ماه و دوازده روز زودتر از رسيدن پيامبر به مدينه بود .زيرا مي خواستند مبدا تاريخ ازآغاز سال باشد و کسان را خلاف است که اين به سال هفدهم بود يا هجدهم .(مسعودي،1365،ص267)ابن عساکرنيز به چند طريق رواياتي را نقل مي کند که عمر-خليفه دوم - به توصيه حضرت علي (ع )هجرت پيامبر را به عنوان مبدا تاريخ انتخاب کرد. (ابن عساکر ،ج1،ص24)
اما سرچشمه اصلي تاريخنگاري اسلامي چه بوده است ؟
ميراث تاريخي اعراب جاهلي تاثير کتاب هاي تاريخي ايران زمين ،اثرگذاري تاريخ مسيحي و يهودي ،تاثيرهمزيستي و ارتباط برخي از صحابه با عالمان مسيحي و يهودي -بويژه آنان که اسلام آورده بودند - تاثير قرآن و بينش تاريخي آن ،اشتياق به آگاهي از جزئيات داستان هاي قرآن و بينش تاريخي قرآن نياز به دانستن سيره و سنت پيامبر و ديگر صحابه ،اهميت تاريخي در تعليم و تربيت اسلامي ،لزوم جمع آوري و تدوين حديث -که بخشي از آن شامل تاريخ نيزمي گشت -علاقه برخي از خلفا در گوش سپردن به اخبار و سر گذشت ها و نهيه متون تاريخي مربوط به اين حوزه ،انگيزه هاي سياسي گروهي از حاکمان همچون خلفاي بني اميه و بني عباس در زنده نگاه داشتن ياد وخاطره اجداد و انساب خود وعلاقه شخصي و ميل دروني برخي از تاريخنگاران ،از جمله رويکرد جامعه اسلامي به تاريخ و تدوين آن است که در کلام تاريخ پژوهان منعکس شده است.
تاثيرپذيري مسلمين درالگو گيري از کتاب هاي تاريخي ايرانيان با اهميت تلقي شده است . در واقع اولين سرمشق مسلمين در تاريخنويسي ،کتب پهلوي ،«خداي نامه ها »بود که اساس حماسه ملي ايران به شمار مي رفت.(زرين کوب ،1379،ص84)
جواد علي تاثيرايرانيان را در پيدايش تاريخ ،محدود به فصولي از تاريخ مي داند که درباره ايران و پادشاهان آن نوشته شده است. وي همچنين ديدگاه برخي خاورشناسان را که معتقدند کتاب هاي ايراني درتاريخنگاري اعراب تاثير زيادي داشته اند ،رد کرده است. (جوادعلي ،1367،ج1،ص86)
انگيزه هاي ديگري نيز درتمايل اعراب به تاريخ و تدوين آن نقش داشته است. از جمله اينکه اعراب نسبت به اخبار سواران ،شجاعان ،شاعران ،خطيبان و پادشاهان اظهار علاقه مي کردند و از اين رو بود که در مجالس خلفا و اميران معرکه اسمار گرم بود . شوق مسلمين به دانستن اخبار و سيره پيامبر(ص) تحقيق درباره مغازي و فتوح به لحاظ پي بردن به احکام فتح و خراج و عهود و ذمه ،حل وفهم اشاراتي که در قرآن و حديث آمده بود و حس کنجکاوي مسلمين و تماس آنان با مردمان کشورهاي فتح شده ،دلايل ديگري بود که مسلمين را به سوي تاريخنگاري سوق مي داد.(جواد علي ،1367،ج1،ص85)
روزنتال آثار يوناني را در تاريخنگاري وقايع نگاشتي مسلمين موثر مي شمرد و دانش تاريخ را در بخش وقايع نگاري متاثر از سرچشمه هاي مسيحي مي داند که به واسطه تماس مسلمانان با دانشمندان مسيحي يا مسيحيان که به کيش اسلام در مي آمدند برقرارگشته است. (روزنتال ،1368،ج1،ص93)
آگاهي تاريخي درعربستان پيش از اسلام ،جهان نگري تاريخي پيامبراکرم،داده هاي تاريخي قرآن و جايگاه تاريخ در علوم و تعليم و تربيت اسلامي ،عوامل ديگري هستند که درنظر روزنتال زمينه هاي پي ريزي و گسترش مباحث تاريخي را به وجود آوردند. (روزنتال،1368ج1،صص30-67)
برخي براي پيدايش تاريخ در ميان اعراب نقش قابل توجهي براي آثار مکتوب و تاريخي عربستان جنوبي و تمدن هاي قديمي اين حوزه و همچنين تاثير مصر و حبشه قائل شده اند.(آئينه وند،1377،ص55)
کساني که علاقه مندي خلفا را به تاريخ در گسترش نگارش هاي تاريخي موثر مي دانند به گزارش هايي استناد مي کنند که نمونه اي از آنها را ابن نديم (م438ق)نقل کرده است:
معاويه ،عبيد بن شريه را از صنعاي يمن فراخواند و از او درباره اخبار گذشتگان ،پادشاهان عرب و عجم دلايل اختلاط زبان عربي و پراکنده شدن مردن در سرزمين هاي مختلف ،سوال کرد عبيد پاسخ داد .سپس معاويه به نگارش آنها فرمان داد.(ابن نديم ،1391ق،ص102)وليد بن يزيد نيز به جمع آوري و تدوين اخبار و انساب عرب دستورداده است.(ابن نديم،1391ق،ص103)
جرجي زيدان در تاريخنگاري مسلمين به تاثيرنهضت اسلامي نياز مسلمانان به شرح و تفسير قرآن و حديث ،به دست آوردن اخبار و احاديث صحيح از طريق اطلاع از احوال و وضعيت راويان و علاقه برخي از حاکمان به تاريخ توجه کرده است .وي درمورد دليل آخر (علاقه خلفا به تاريخ )اين نکته را گوشزد کرده است که اين موضوع درميان مردم آنقدر گسترده بود که اين جمله [همچون ضرب المثلي ]در بين آنها شايع شده بود:پادشاهان علم تاريخ مي خواهند؛جنگجويان داستان هاي رزمي مي پسندند و تاجران به حساب و کتاب علاقه دارند.(جرجي زيدان ،1345ص520)يکي از معاصرين (احمد امين ،1395ق،ص156)دلايل تدوين و گسترش تاريخ را به اين شرح بيان مي کند :
-احتياج برخي از خلفا به شناختن احوال و اوضاع و تاريخ پادشاهان عالم و اطلاع از قانون و سياست و نظم آنان.
-ورود ملت هاي مختلف در جهان اسلام .اين ملت ها هريک داراي تاريخي مهم بوده و در نتيجه تاريخ خود را در بين مسلمين منتشر مي کردند.
-مسلمين در بدو امر شروع به جمع . حديث نمودند . حديث هم داراي صور و ابعاد گوناگوني بود. بعضي از اين احاديث تاريخ را شرح مي داد .اين قبيل روايات تاريخي مايه تاليف کتاب هاي تاريخ و سيره شد . زيرا همه مورخين مبدا نقل راهمان احاديث قرار دادند.
با اين وصف ،قرآن و بينش تاريخي آن به ضميمه رسالت تاريخي پيامبراسلام ،دو عامل بسيارمهم در تاريخنگاري مسلمين و توجه آنان به اين رشته از معارف بشري بوده است. بي ترديد قرآن کريم مهم ترين سبب گرايش مسلمين به تاريخ و تدوين آن بوده است . قرآن پيوسته داستان هايي از اقوام وپيامبران پيشين نقل مي کند واز همگان تقاضا مي کند که با سير در زمين از گذشته عبرت آموز اقوام پيشين درس بياموزند . شرح وبسط اين موضوع در بينش تاريخي مسلمين به تفصيل بيشتري نيازمند است که در بخش بعدي ارائه مي گردد.

5.تأثير قرآن در گرايش مسلمانان به تاريخنگاري

اشاره به ماهيت ،هدف و شيوه علم تاريخ در اسلام به همان آغاز ظهوراسلام بر مي گردد و نشانه هاي آنرا مي توان در لابلاي آيات قرآن يافت .هرچند اين اشارات ،اجمالي و کلي است و رابطه خدا با تاريخ بشرو ناپداري حيات انساني در اين جهان را بيان مي کند و سودهاي ديني و اخلاقي و عملي را در انذار ،عبرت و اندرز بيان مي نمايد.
قرآن ،علاوه بر عرضه بخشي از مواد تاريخي ،به انسان سفارش مي کند که با عبرت از سرگذشت انسان هاي پيشين ،مسيرحق را دنبال کرده ،از تجربه آنان درس بياموزند.
رنگ ديني تواريخ اسلامي بويژه تکيه بر سرگذشت انبيا و نيزکار مداوم بر روي مغازي رسول خدا ،متأثر از همين بينش است.گرچه به مرور و به دلايلي ديگر ،مباحث تاريخي گسترده اي در متون تاريخي مسلمانان مطرح گرديد ،اما عنوان عبرت که قالب پرداخت هاي تاريخي قرآن بود ،در بسياري از مواقع مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و تاريخ به عنوان تجارب الامم عرضه شد.توجه مسلمانان به تاريخ انبياي گذشته که بعدها آنها را به سوي متون تاريخي اهل کتاب کشاند و تأثير بزرگي بر فرهنگ تاريخنگاري و محتواي کتاب هاي تاريخي ميان مسلمانان باقي گذاشت ،ناشي از علاقه آنان به تفسير آيات قرآني در زمينه تاريخ انبيا بود .(جعفريان ،1380،ص17)
اقبال لاهوري بر اين عقيده است که ،تجربه دروني تنها يکي از منابع معرفت بشري است.به مدلول قرآن کريم دو منبع ديگر معرفت نيزهست که عبارتند از :تاريخ وطبيعت ،درحقيقت با کاوش در اين دو منبع معرفت است که روح اسلام به بهترين صورت آشکار مي شود:
تاريخ يا به زبان قرآن -ايام الله -همانگونه که قرآن گفته است منبع سوم علم و معرفت است.يکي از اساسي ترين تعليمات قرآن اين است که اقوام و ملت ها به صورت دسته جمعي داوري مي شوند و به کيفر بد کاري هاي خود ،در دنيا عذاب مي %

جمعه 24 شهریور 1391  1:12 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

بازگشت به قرآن

سيدعباس صالحي

اللهم اجعل لقلوبنا ذكاءً عند عجائبه التي لاتنقضي
امام صادق (ع)
نهضت اسلامي ايران، وامدار قرآن است. رهبران فكري جنبش، با تجمعات و دروس تفسير قرآن، روح حيات را در باغستان خشكيده دميدند و موج و خروش زندگي را در «بحرالميت» برآوردند و نواي «بازگشت» را در قبيلة «اهل قبله» سردادند.
قائد راحل نهضت، بانگ هشدار برمي‌آورد:
«شما اي فرزندان برومند اسلام ... تدريس قرآن در هر رشته‌اي از آن را محطّ نظر و مقصد اعلاي خود قرار دهيد. مبادا خداي ناخواسته در آخر عمر كه ضف پيري بر شما هجوم كرد، از كرده‌ها پشيمان و تأسف بر ايام جواني بخوريد.»
امام، از تاخت و تاز اغيار بر ساحت «قرآن» در رنج بود. او امت اسلامي را نيازمند بسيجي فراگير مي‌ديد تا غلظت حجاب غفلت را، درهم ريزند و خوابِ خفتگان آسوده خاطر را برهم زنند. او، به فرزندان خود هشدار مي‌داد:
«اي حوزه‌هاي علميه و دانشگاههاي اهل تحقيق بپاخيزند و قرآن كريم را از شرّ جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از سوي علم و عمد به سوي قرآن تاخته و مي‌تازند، نجات دهيد.»
بدين‌گونه نواي قرآن پژوهي در اين مرز بوم، وزيدن گرفت و در شيوه‌ها و اشكال گوناگون، تعلق خاطر به قرآن نمايان گرديد. اين موج، ارجمند است و مقدس. بايستي قدر آن را شناخت، به استمرار آن دل بست و در تعميق و تكميل آن كوشيد.

فعاليتهاي قرآني

امروزه، در ميهن اسلامي، رونق فعاليتهاي قرآني را مي‌توان مشاهده كرد. رواج اين‌گونه فعاليتها، در كشور شيعي ايران، تأثيري مضاعف دارد. گسترش ارتباط با كتاب وحي در ابعاد گونه‌گون آن، موجب شده است كه ايرانِ شيعي و تشيع، اتهام قرنهاي متوالي را در دوري از قرآن به كنار نهد و به جهان اسلامي بنماياند كه شيعيان ايراني، در دلدادگي به «عروه الوثقا»ي الهي پيشتاز و پيشگامند.
آنان كه از موج تهاجم اهل غرض مطلعند، به خوبي مي‌دانند كه چگونه مفسران و مغرضان، سالها و قرنها كوشيده‌اند تا اين شايعه تلخ را، در اذهان مسلمانان بگنجانند كه شيعه با قرآن پيوندي ندارد، بدان بي‌اعتقاد است و ديگر تيرهاي زهرآگين. اينك فضاي قرآني كه در كشور انقلاب رخ داده، خود روز به روز موج شايعات مهاجم را مي‌شكند و ابرهاي غفلت‌زا را به كنار مي‌نهد، آفتاب حقيقت را بر ساده‌دلان ناآگاه مي‌نماياند و مفسده جويان را رسوا مي‌سازد. به ويژه در اين ميان، بر خود فرض مي‌داند كه از بذل توجه مقام معظم رهبري يادآرد و حضور ايشان را در مجالس انس و تدريس قرآن و نيز سهم حضرتش را در اشاعة روح و فضاي قرآني در كشور، شكر گزارد.
در يك جمع بندي كوتاه و مختصر، مي‌توان محورهاي زير را، كه نمودهايي از گسترة فضاي قرآني پس از انقلاب است، يادآورد:
1. حفظ و قراءت: گسترش محافل قراءت، مقامهاي بين‌المللي قاريان قرآني، موج روزافزون حافظان قرآن به ويژه در ميان نسل نوخاسته انقلاب و ... تماماً نشانگر اقبال به قرآن است. اين شيفتگي، رو به تزايد مي‌نمايد و جمع كاروان قرآني همبسته تر و پرشكوه‌تر، ره مي‌پويد و اميد مي‌رود كه جبين ميهن اسلامي را به جمال قرآن، چنان بيارايد كه طاعنان نتوانند لب بگشايند و تشيع مظلوم را، به صدها اتهام بيالايند.
2. تأسيس مراكز قرآني: در كشور، مراكز مختلفي پديد آمدند كه يا به گونه ويژه به كار تحقيق و فعاليت قرآني مي‌پردازند و يا فعاليتهاي قرآني را در اهداف جدّي خويش قرار داده‌اند. اين مراكز، كه به واسطه كثرت و تنوع آن، يادكرد آن به سادگي ممكن نيست، تا حدودي توانسته‌اند كم‌كاريها و تسامحهاي گذشته را در مورد «قرآن» جبران كنند و آينده‌اي روشن را، فراديد نهند.
3. تأليفات و مقالات قرآني: صدها تأليف و رساله قرآني در اين ايام، نگاشته شده‌اند و نشر يافته‌اند. شايد در چندي و چگونگي آن، نقدهايي هم باشد، اما در مجموع اين موج متزايد، مي‌تواند اين اميد را برآورد كه تأملات قرآني در كشور، راه دريافت اسرار كتاب حق را باز كند و زمينه معرفت را براي مشتاقان بگشايد. تهيه و تنظيم موسوعه‌هاي قرآني، تحقيق منابع كهن تفسير و علوم قرآن، پژوهشهاي آماري، مطالعات ويژه قرآني و ... در اين زمره‌اند. دستاوردهايي كه هنوز از نتايج سحرند و در آينده، خود را بيش از گذشته، خواهند نماياند.
4. ترجمه‌هاي قرآن: ترجمه و بازگردان قرآن به زبان پارسي، سابقه‌اي كهن دارد و آشنايان به تاريخ فرهنگ ايران، با آن ترجمه‌ها و چگونگي آن آشنايند. در دوره معاصر، ترجمه‌هايي به زبان فارسي ره يافتند؛ از جمله، ترجمه‌هاي الهي قمشه‌اي، معزّي و پاينده، شهرت بيشتري دارند.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ترجمه‌هاي نوي، به بازار پژوهش و نشر عرضه شده‌اند و برخي ديگر، در حال تحقيق و نشرند. اين مجموعه در كميت و كيفيت، تحوّلي را در عرصه «ترجمه قرآن» سامان داده‌اند. علي‌رغم چند و چوني كه منتقدان در ترجمه‌هاي نشر يافته داشته و دارند، اما از اين واقعيت نمي‌توان چشم پوشيد كه ترجمه‌هاي نو در جهت انتقال معارف قرآني به زبان پارسي، و اعتلاي معرفت جامعه در مورد قرآن و نيز غناي بيشتر زبان فارسي در بازفهمي كلام وحي، گامي بلند و درخور توجه هستند. همچنين نقدها و پاسخها در مورد ترجمه‌ها نيز، قدمي مثبت در جهت تبادل و تضارب آراء در فهم و بازخواني پيام قرآن بوده‌اند.
موج ترجمه در كشور و نيز پيامدهاي آن در نقد و پاسخ، بي‌ترديد رويدادي مبارك و از خاطر نابردني است. اين موج، اگر ره به بيراهه نبرد و همچنان در اختيار ناخدايان آشنا قرار گيرد، مي‌تواند صفحه‌اي زرّين در تاريخ ادب پارسي و فرهنگ قرآني بازگشايد و آيندگان را، به اين فصل تابناك تاريخ كشور شاكر سازد.
5. برنامه‌هاي كامپيوتري: بيش از بيست سال است كه اولين اخبار مربوط به فعاليتهاي قرآن‌شناسي از طريق كامپيوتر مطرح گرديده، «رشاد خليفه» نظريات خود را در مورد نظم آماري حروف قرآن منتشر ساخت. «عبدالرزاق نوفل» كتابي تحت عنوان «اعجاز عددي قرآن» نگاشت. در ايران نيز تأملاتي آغاز گرديد.
در ساليان اخير در كشورمان، «مطالعات كامپيوتري» رونق مضاعف يافته‌اند. مراكز متعدد پژوهشي ـ كامپيوتري، در زمينه قرآن، به تحقيق رو آورده‌اند و نتايج قابل توجه را به قرآن پژوهان عرضه كرده‌اند. نرم‌افزارهاي متعدد چون: تبيان، كوثر، نور، قدر، و ... به بازار محصولات كامپيوتري ره يافته‌اند و اين، خود مقدمه‌ راهي بلند و ارجمند است. تركيب معارف بي‌پايان قرآني با قابليت پردازش و ذخيره كامپيوتر، مي‌توانند دستاوردي مبارك را نويد دهند. پژوهندگان قرآني مراكز كامپيوتري، گامهاي اوليه را به نيكي برداشته‌اند، اميد مي‌رود كه بر اين شالوده، بناي رفيع و ارجمندي بنيان نهند و آوازه‌اي جاودان و سترگ از ايران اسلامي براي جهان اسلام و تاريخ، باقي بگذارند.
6. نشريات قرآني: مجلات و روزنامه‌هاي كشور، به قرآن و مطالعات قرآني، بذل توجه كرده‌اند. در بسياري از نشريات، صفحه و يا فصل مستقل، در اختيار «قرآن‌پژوهي» قرار گرفته است و نسل مخاطب را به درك و پژوهش در معارف قرآن، فرامي‌خوانند. همچنين در ساليان اخير، چند نشريه قرآني پاي به ميدان تحقيق نهاده‌اند. اين نشريات در قلمروهاي مختلف، حضور يافته‌اند و ايفاي تكليف كرده‌اند.
***
محورهاي فوق، گوشه‌هايي از فعاليتهاي قرآني‌اند. اين مجموعه، به خوبي مي‌نماياند كه انقلاب اسلامي در قرآن‌پژوهي و گستره فضاي قرآني، گامهاي بلند و ارجمندي برداشته است. البته هنوز راه‌نارفته، بسيار است. در هر يك از محورهاي يادشده كارهاي ناشده بسيارند. تساهل و تسامحهاي گذشته در مورد قرآن، چنان بوده است كه اين تلاشها ـ با تمام عظمت ـ حقير و خرد مي‌نمايد. به اين نكته، ابعاد ناپيدا و ژرف قرآن را بيفزاييد كه تمامي كَند و كاوهاي انساني در حوزه آن، تنها و تنها غوطه‌وري كودكانه در اقيانوس قرآن است و بس!
از اين روي، گمان نرود كه كارهاي انجام شده، مُهر پايان است و مسؤوليت، به انجام رسيده است؛ بلكه فراديد، راهي دراز و صعب است كه پژوهشگران را فرامي‌خواند و همت روزافزون را، طلب مي‌كند.

دفتر تبليغات و قرآن

دفتر تبليغات اسلامي، از جمله مراكزي است كه ساليان سال در «قرآن پژوهي» فعاليت داشته و دارد. تأسيس مركز مستقلّ با عنوان «مركز فرهنگ و معارف قرآن» از نمودهاي اهتمام اين نهاد به فعاليتهاي قرآني است. پژوهشگران مركز فرهنگ و معارف قرآن، تاكنون تلاشهاي متعددي را، انجام داده‌اند و به جامعه فرهنگي كشور عرضه كرده‌اند. همچنين تلاشهايي ديگر در كار است كه به مرور خود را مي‌نماياند.
از جمله تحقيقات و پژوهشهاي مركز، موارد زير را مي‌توان برشمرد:
1. تكميل و عرضة «تفسير راهنما»: حدود سالهاي 1350 به بعد، جناب حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني در دوران زندان، با مطالعه‌اي گسترده روي قرآن، مجموعه‌اي با 3000 عنوان موضوعي فراهم آوردند كه در 22 دفتر دويست برگ به صورت فيش به يادگار مانده است.
آقاي هاشمي رفسنجاني پس از شرحي از مقدمات كار، برنامه روزانه خود را در زندان چنين يادآوري كرده‌اند:
«بعد از نماز صبح ـ كه معمولاً پس از طلوع فجر بود ـ مشغول مي‌شدم و تا نزديك ظهر فقط به اين كار مي‌پرداختم. فقط براي صرف صبحانه و ورزش مختصر صبحگاهي و انجام نيازهاي ضروري از كارم منفك مي‌شدم (به جز روزهايي كه مسؤول كار زندان بودم كه نظافت و ظرفشويي و ساير كارها وقت مي‌گرفت و در وقت ديگر جبران مي‌كردم). همه مي‌دانستند كه در اين ساعات، نبايد مرا به كار ديگري مشغول كنند. گاهي هم براي فهم مطلب، نياز به مذاكره و مباحثه با ديگران پيش مي‌آمد كه بحمدالله از اين جهت در محيط زندان، دستمان پر بود.»
تلاش حضرت ايشان در آن روزگاران، بنيادي اساسي و جدي بود. اشتغالات ايام انقلاب و پس از آن، بديشان مجال آن را نمي‌داد تا كار انجام گرفته را، سامان نهايي بخشند. از اين روي، در سال 1366 واحد فرهنگ و معارف قرآن دفتر تبليغات حوزه علميه قم، تأسيس شد تا با پذيرفتن تكميل طرح، پروژه‌هاي تكميلي را نيز در مطالعات قرآني، پيگيري كند و به انجام رساند. از همان سال، گروههاي پژوهشي شكل گرفتند و با مراجعه به تفاسير گوناگون ـ كه در اختيار آقاي هاشمي رفسنجاني نبودند ـ و نيز برداشتهاي جديد، كار را تكميل كنند. از اين مجموعه با عنوان «تفسير راهنما» تاكنون 3 جلد آن نشر يافته است و مجلدات بعدي در آيندة نزديك، نشر خواهند يافت. ضمناً يادكردني مي‌نمايد كه مجموعه برداشتهاي جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، در نرم‌افزار «تبيان 3» در اختيار دانش‌پژوهان قرآني قرار گرفته است و با تكميل و اتمام تفسير راهنما، كار كامپيوتري آن نيز انجام، و به محافل قرآن‌پژوه، عرضه خواهد گشت.

2. فرهنگ موضوعي تفاسير: تفاسير، يكي از منابع اصلي قرآن‌پژوهي است. متأسفانه، بخش عظيمي از اين مجموعه، حتي فاقد فهرستهاي فنّي هستند. از اين روي، دانش‌پژوه قرآني در اين فراخناي ناپيدا، از مقصود بازمي‌ماند يا فرصت و زمان فراوان از او مي‌ربايد و به خستگي و اتلافِ وقت مي‌انجامد.
نكات فوق، موجب شد كه طرح فرهنگ موضوعي تفاسير پي‌ريزي شود. تاكنون بيش از پنجاه تفسير، موضوع نگاري شده‌اند و همراه با كنترل و نمايه‌سازي، كار آماده‌سازي آن انجام مي‌گيرد و در آينده‌اي نزديك، اولين مجموعه نرم‌افزاري آن، عرضه خواهد گشت.
3. تهيه و موضوع نگاري مدارك غيرتفسيري: بانك اطلاعاتي قرآن، نيازمند به جمع‌آوري و موضوع نگاري مدارك غيرتفسيري (كتابهاي قرآني، مقالات و ...) است تا محقق قرآني، بتواند به سهولت منابع را دريابد و ره پژوهش را بپيمايد. در اين مسير، كتابخانه غنيّ مركز فرهنگ قرآن شكل گرفت و كار موضوع نگاري آن در حال انجام است. همچنين كار جمع‌آوري مقالات قرآني و موضوع نگاري آن، مدتي است كه آغاز گرديده، اميد مي‌رود با گردآوري اين مجموعه اطلاعات قرآني، پژوهشها و مطالعات قرآني، سرعت و اتقان لازم را بيابند.
4. پروژه‌هاي تك نگاري قرآني: تاكنون برخي از تأليفات مستقل قرآني از سوي مركز نشر يافته‌اند و يا در حال انتشارند. از جمله: معجم الدراسات القرآنيه، تفسير شيخ مفيد و ...
مجموعه فوق، نگاهي سريع به برنامه‌هاي «مركز فرهنگ و معارف قرآن» بود. در فرصتهاي آينده، به تفصيل از پروژه‌هاي گذشته و جاري و آيندة آن، سخن خواهيم گفت و اطلاعات تفصيلي و مناسب را، عرضه خواهيم داشت.

اهداف انتشار

نشريه حاضر، مجموعة تلاش پژوهشگران قرآني است كه در كار «تفسير راهنما»، فرهنگ موضوعي تفاسير، تهيه مدارك قرآني غيرتفسيري و ... با مركز فرهنگ و معارف قرآن، همكاري و همراهي داشته‌اند. با رو به اتمام نهادن برخي از پروژه‌هاي يادشده، به كارگيري استعدادهاي رشديافته و توانهاي تجربه شده، در انتشار «نشريه‌اي قرآني» ضروري و بايسته نمود.
دفتر تبليغات اسلامي خراسان، بخش فرهنگ و معارف قرآن، اين مهم را برعهده گرفت. پژوهشگران اين بخش، از ساليان گذشته در خدمت تحقيقات قرآني قرار داشته و همان گونه كه اشاره شد، در پروژه‌هاي مركز، همكاري كرده‌اند. از همان ابتدا، بر محورهاي زير تأكيد شد:
1. هويت پژوهشي نشريّه: باتوجه به روند رو به گسترش مطالعات قرآني، مؤكّداً اين نكته در نظر بود و هست كه در اين مجموعه، به كاري روزمرّه و صوري بسنده نشود، بلكه تتبع و تحقيق گسترده و قابل توجه، صورت پذيرد تا به عنوان منبع تحقيقي در خدمت پژوهشگران معارف قرآني قرار گيرد. اين مهم، همواره موردنظر بوده است. البته خوانندگان، قضاوت نهايي را خواهند داشت، اما اجمالاً اين نكته را يادآور مي‌شويم كه در هر موضوع و مقاله مطرح شده، سعي شده است تا اجتهاد به معناي «تلاش گسترده» صورت پذيرد و از تساهل و تسامح، در حد امكان، خودداري شود.
2. اتّكا به استعداد ذخيرة حوزويان: در اين مجموعه، خواهيم كوشيد استعدادهاي نهفته حوزه را در عرصة قرآن نشان دهيم. همچنين مجالي براي چنان استعدادها و توانها پديد آوريم تا حاصل پژوهشهاي خود را عرضه كنند و باور دارند كه صحيفة گشودة حاضر، عرصه‌اي است كه مي‌توانند با آن ارتباط برقرار كنند و دستاوردهاي محققانه و متتبعانه خود را، به مخاطبان قرآن جوي، ارائه كنند و با نشريه قرآني خود، ارتباطي متقابل برقرار سازند.
3. پرهيز از كارهاي تكراري و مشابه: نشريه، خواهد كوشيد تا در حضيض دوباره كاري‌ها سقوط نكند و تلاش خواهد كرد تا فاصله خود را با نشريات مشابه، حفظ كند. از اين روي، چون در قلمرو اطلاع‌رساني، مطالب عمومي و نيمه تخصصي قرآني و ... برخي از مجلات، ميدان حضور دارند، اين مجموعه تلاش خواهد كرد كه حجم مطالب خود را در اين زمينه‌ها، به حداقل رساند و عمدتاً در سطح نشريه‌اي پژوهشي و تخصصي قرآني عمل كند.
4. نوگرايي و تحول‌آفريني: سامان‌دهندگان اين نشريه، تلاش خواهند داشت تا نگاهي نو را، پيگيري كنند. يا به موضوعي كهن، نگاهي نو بيفكنند و يا در موضوعي نو، نظاره‌اي داشته باشند و در هر دو حالت، براي خواننده اين احساس را پديد آورند كه گامي در موضوعات و علوم قرآني، پيش نهاده‌اند. خواهيم كوشيد به اين هدف، پايبندي نشان دهيم و در همين فرصت، از خوانندگان شيفته قرآني، تمنّاي آن داريم كه در ارائه موضوعات و راههاي نو، به ياريمان بشتابند و با آرا و انظار خويش، اين راه صعب را هموار سازند.

محورهاي نشريه

نشرية «پژوهشهاي قرآني» با تأكيد بر اهداف و محورهاي يادشده، بنياد كار را پي‌ريزي كرده است و در موضوعات زير، گام خواهد نهاد:
1. مباحث علوم قرآن: در قلمرو علوم قرآن، گرچه كتابها و رساله‌هاي فراوان نوشته شده‌اند، و ظاهراً حجم وسيعي از اطلاعات و مطالعات قرآني را تشكيل مي‌دهند، اما مي‌توان اين دعوي را داشت كه غالب اين نوشته‌ها، در سطح و حدّ نگاشته‌هاي پيشينيان عرضه شده‌اند. افزوده‌هايي اندك و تحشيه‌هايي خُرد كه شايد نتواند گامي را فراديد نهد و يا دستاوردي جديد را براي خوانندة خويش، به ارمغان آورد.
همچنين در قلمرو «علوم قرآن»، موضوعات و محورهاي نو رخ نموده‌اند؛ موضوعاتي كه در گذشته، ديرينه نداشته‌اند و اينك از موضوعات اساسي و جدّي روزگار ما شده‌اند.
دست‌اندركاران اين نشريه خواهند كوشيد در موضوعات «علوم قرآن» از تكرار گذشته‌ها فاصله گيرند و با تكيه به ذخاير كهن، به نتايج جديد و يا جمع‌بندي نو، دست يابند و گامي در پيشرفت دانشهاي قرآني بردارند. به عنوان نمونه در اولين سال نشريه، دو موضوع «اسباب نزول» و «قرآن و فقه» برگزيده شده‌اند و موضوعات متعدد در محور هر يك، تعيين و تحقيق گرديده‌اند. اولين موضوع، گرچه سابقه‌اي ديرينه دارد، اما با مطالعه اين مجموعه، مي‌توان اين دعوي را پذيرفت كه با كتابها و رساله‌هاي متعارف در دانش اسباب نزول، فاصله‌اي متمايزيافته است. محور دوم، «قرآن و فقه»، از سلسله مباحث ارتباط دانشهاي شرعي است كه در فهم ديگري دخالت پيدا مي‌كند و بر افق ديد و تحليل مي‌افزايد و ...؛ موضوعي نو، كه كاري پردامنه را برمي‌تابد.
2. موضوعات قرآني: قرآن، اقيانوس بيكران معاني و راهنماي زندگي و عمل است. در هر عصر و قرن، نگاهي تازه مي‌تواند دستاورد نوي را نيز به ارمغان آورد. با اين باور، مسلماً راه تحقيق و كاوش در «قرآن» مفتوح است و تا انتهاي حيات بشري در كره خاكي از اني گنج معاني، درّ و گهر برخواهد خاست.
اطمينان به حقيقت فوق، معتقدان وحي و كتاب الهي را، بر آن وامي‌دارد كه در تلاش براي فهم موضوعات قرآني برآيند و با ارتباط با كتابنامه وحي، تعالي وجودي خود را به دست آرند. امروزه، صدها موضوع كهن، طرح مجدد يافته‌اند. همچنين دهها و صدها موضوع نو رخ نموده‌اند. اين دامنه وسيع، اين مجال را پديد مي‌آورد كه محققان ره تحقيق و كنكاش برگيرند و از قرآن، راه انديشه و عمل را جستجو كنند.
اكنون موضوعاتي چون: نظام حكومت، حقوق زن، اقتصاد و روابط اقتصادي، روابط اجتماعي، فلسفه تاريخ، حقوق انسان و دهها موضوع ديگر، مقولاتي هستند كه نگاه نو را برمي‌تابند؛ نظاره‌اي كه بتواند ميان قرآن وعينيت ارتباط بخشد و رابطه وثيق دين و زندگي را، بنماياند.
3. متدها و روشهاي فهم: در دوره معاصر، شأن و مكانت «روش‌شناسي» بيش از پيش نمايان است. تكامل و اعتلاي دانشها، تنها در پرتو ميزان و كميت تحقيق و محققان برآورد نمي‌شود، بلكه اين روشها و شيوه‌هاست كه سرعت و تكامل علوم را رقم مي‌زنند. اين دعوي كه عصر جديد، دوره انقلاب متدها و روشهاست ادّعايي گزاف نمي‌نمايد. در تمامي قلمروها اعم از علوم تجربي، رياضي، تكنولوژي و فنون، هنر و ... صدق اين مدعا رؤيت مي‌گردد.
با اين توج، بايستي بازنگري مجدد به شيوه‌هاي برداشت و فهم قرآني داشت. اين بازنگري، ضرورتاً به معناي تغيير همه جانبه نبوده و نيست، بلكه دفاع از اين واقعيت است كه فهم قرآن چون ديگر دانشهاي بشري، مي‌تواند با روشهاي جديد، بياميزد و از صحت و اتقان مضاعفي برخوردار گردد.
با اين تلقي، در اين نشريه خواهيم كوشيد براي ارائه متدها و شيوه‌هاي نو و طرح نقادانه شيوه‌هاي كهن، ميدان عرضه و ظهور، پديد آيد تا پژوهشگران قرآني، با انتقال ديدگاهها و تجارب خويش و اطلاع از ديگر تجربيات، راه اعتلاي معرفت قرآني را بازگشايند.

4. شيوه‌هاي ارائه و انتقال: مفاهيم و مقولات قرآني، در امتداد 14 قرن حضور كتاب وحي، به گونه‌هاي مختلف عرضه و ارائه گرديده‌اند و جان آشنايانِ صحيفة الهي، از راههاي گوناگون، به شعاع وحي راه يافته‌اند.
با تحليل و تدقيق شيوه‌هاي ارائه، درمي‌يابيم كه روشها، يك گونه اعمال نشده‌اند و تحول و تكامل آنها، اندك نبوده‌اند. به عنوان نمونه، در «ترجمه قرآن» ـ به عنوان يكي از راههاي ارائه مفاهيم وحي ـ از ديرزمان تا كنون، اين پرسش مطرح بوده كه آيا ترجمه، روشي مجاز است و يا خير؟ و در فرض جواز، با چه حدود و قيودي مواجه است؟
اين چند و چوني تنها در مقوله «ترجمه» مطرح نيست، مي‌توان روا دانست كه شيوه‌هاي موجود، با انجام اصلاحات و نقاديها، به روشهاي مؤثرتر مبدل گردد. همچنين شيوه‌ها و روشهاي جديدي به دست آيد. بر قرآن‌پژوهان است كهعلاوه بر تأمل در ظرافتها و ژرفاي معارف قرآني، در شيوه‌هاي انتقال نيز بينديشند و عرضه مؤثرتر و كارآتر آن را، جستجو كنند و اين نشريه، تلاش خواهد داشت تا بستري براي اين تأملات، پديد آيد و راه تعاطي و تضارب آراء انديشه‌وران و محققان را بجويد.
5. قرآن و حوزه: نشريه حاضر، خود را فرزند «حوزه» مي‌داند. به آوازه و عزت آن مي‌انديشد و اعتلاي آن را، آرمان خود مي‌شناسد. از ديرباز، مصلحان حوزه، اين نقيصه را يادآور شده‌اند كه قرآن در حوزه‌ها، جايگاه و مكانت خويش را نيافته است. از اين درد، امام راحل و مقام معظم رهبري، و ديگر مصلحان، بارها و بارها ياد كرده‌اند و رفع اين نقيصه را، از مسؤولان و دست‌اندركاران حوزه، خواسته‌اند.
سوگمندانه، بايستي اظهار داشت كه اين معضل هنوز پابرجاست. نظام آموزشي حوزه، با «قرآن» الفت مناسب نيافته و پيوندي درخور، با آن پيدا نكرده است. هنوز دانش و فضيلت، در توغّل در فقه و اصول، شناخته مي‌شود و تأمّل و تفكّر در قرآن و دانشهاي وابسته آن، جدّي گرفته نمي‌شود. اين نشريه، به سهم خود، خواهيد كوشيد تا نواي قرآني در فضاي حوزوي طنين بيفكند و تعلق به قرآن، در صدر دانشهاي حوزوي بنشيند.

شيوة اجرا

اين مجموعه، همان گونه كه اشارت شد، حاصل كار دانش پژوهان قرآني است كه سالياني چند، از فيضِ حضور قرآن برخوردار بوده‌اند و اينك در گام جديد، به نشر اين مجموعه، اقدام ورزيده‌اند و صد البته با تمامي صاحب‌نظران و شيفتگان مفاهيم و موضوعات قرآني، ره ارتباط مي‌جويند و از آن بزرگواران، عنايت و همدلي را مي‌طلبند.
در هر شماره، چونان شمارة حاضر، فصل ويژه‌اي به موضوع خاص، اختصاص خواهد يافت تا ابعاد گوناگون يك مقوله قرآني (در محورهاي يادشده در فصل پيشين)، جايگاه خويش را بيابد و براي مخاطب، حالت اقناع و ارضا را پيدا كند و بتواند منبعي مستقل و مرجعي مورد اعتماد، در آن موضوع به حساب آيد. و اينك در اين شماره و شمارة آينده، به بحث اسباب نزول خواهيم پرداخت.
رابطة اسباب نزول و دانش تفسير، بي‌نياز از توضيح مي‌نمايد. غالب آشنايان معارف قرآني، دانش اسباب نزول را در كنار علومي چون صرف، نحو، علوم بلاغي و ... قرار داده‌اند و آن را براي مفسّر، جزو ضروريات تلقي كرده‌اند.
در اين مجموعه، علاوه بر انتقال اطلاعات كهن، موضوعات و نگاههاي نوي تعقيب شده است كه دانش‌پژوه قرآني، آن را درخواهد يافت.
در شماره‌هاي آينده، موضوعاتي چون: قرآن و فقه، اهل بيت و تفسير، برگزيده شده‌اند، كه اميد مي‌رود چندين شماره را به خود اختصاص دهد.
بخش ديگر از نشريه، پژوهشهاي آزاد قرآني را دربر خواهد داشت و بدون تقيد به موضوع ويژه، مقالات پژوهشي را عرضه خواهد كرد. اين بخش، علاوه بر انتقال تحقيقات و مطالعات قرآني، راهي براي ارتباط ميان نشريه و مخاطبان خواهد بود. محققان و شيفتگان مباحث قرآني در موضوعات مورد علاقة خويش، مي‌توانند با اين نشريه ارتباط برقرار كنند و دستاورد كاوش خويش را، در معرض ديد دانش‌پژوهان قرار دهند.

ختام كلام

در پايان نامة سخن نخست، تأكيد مي‌كنيم كه اين مجموعه، تلاشي در برخورداري از مائدة فيض قرآني است. قلت توان را، گسترة سفرة الهي مي‌پوشاند و ارج عطيه، چندان مي‌نمايد كه ضعف و فتور خويش به چشم نمي‌آيد.
همچنين از شيفتگان مخلص قرآن، مي‌طلبد كه همياري نشان دهند و در تحقق اهداف و آمال، پشتوانه‌اي همدل براي جمع حاضر باشند. اين همياري، از وجوه متعدد، منظور است؛ از نقد و انتقاد عالمانه تا تحقيق و پژوهش نو در موضوعات و مقولات قرآني.
و در نهايت، بدان اميد كه اين گام مقبول افتد و راهي به معارف قرآني بازگشايد.
و عليه المستعان

جمعه 24 شهریور 1391  1:17 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

بازگشت‏به قرآن

عبدالمجيد فلسفيان

با طولانى شدن عصر هجران و جدايى از قرآن و فريادرسى رسول به خاطر مهجور ماندن قرآن در ميان قومش و با فاصله افكندن بين نور قرآن و توده‏ها از طرف آنان كه مرگ خود را در سريان روح كتاب در اجساد نحيف مسلمان‏ها مى‏دانند در دهه‏هاى اخير، شاهد عصر بازگشت‏به قرآن با انگيزه‏هاى گوناگون و پراكنده و توقع‏ها و انتظارهاى متفاوت هستيم.
گروهى با طرح پرسش‏ها و تهيه پاسخ به قرآن روى آوردند تا براى حرف‏هاى خود مستندى بيابند و به آنچه يافته‏اند رنگ دينى بدهند.
گروهى با بازگشت‏به قرآن، به ظاهر قرآن و الفاظ آن بسنده‏كرده و فهم قرآن و تعقل در حقيقت آن را متروك گذاشته‏اند و دين را وسيله و نردبانى براى رسيدن به دنيا قرار دادند و قرآن را بر هواى خود عطف كردند.
دسته سوم با اهرم قراردادن قرآن، جوامع اسلامى را در برابر استعمار بيدار و متحد كرده و با تكيه بر يك بعد قرآن، ابعاد ديگر آن را فراموش نمودند.
عداه‏اى نيز به جاى طرح بازگشت‏به قرآن، چرايى بازگشت را مطرح نمودند واينكه چرا بايد به قرآن بازگشت و قرآن چه ضرورتى دارد و اساسا انسان چه نيازى به اين رجعت دارد.
در پاسخ به اين سؤال، پرسش‏هاى اصلى‏ترى روى مى‏نمايد كه انسان چه نيازى به دين و وحى دارد و جايگاه و منزلت وحى در زندگى آدمى كجاست؟
و قبل از اين، سؤال مهمترى جلوه مى‏كند كه انسان كيست و چه نيازهايى دارد تا آنگاه بر اساس شناخت انسان از خودش و نيازهايش، نسبت او با دين و وحى و قرآن روشن گردد، چرا كه با مجهول بودن او و نيازهايش همه چيز براى او مجهول خواهد ماند; آنگونه كه على‏عليه السلام فرموده:«فان الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل‏». (1)
هر كس به ارزش وجودى‏اش نادان باشد، به شناخت ديگران نادان‏تر است و فرق نمى‏كند اين غير، وحى، قرآن، ... باشد كه قدم اول در حوزه معرفت، انسان شناسى است كه انسان با شناخت‏خود به شناخت غير خود مى‏رسد و به سؤال‏هاى بى‏جواب پاسخ مناسب مى‏دهد.
نزديكترين و بى‏خطرترين راه معرفت، تفكر در نفس آدمى است كه با اين تفكر، انسان مجهولات و گم شده خود را باز مى‏يابد و به:
1. قدر،
2. روابط گسترده و پيچيده،
3. استمرار و تداوم،
خود راه مى‏يابد.
قدر عبارت است از: 1 . اندازه 2 . ارزش 3 . برنامه‏ريزى.
اندازه و قدر انسان كدام است؟ اين قدر و اندازه چه ارزشى دارد و براى اين اندازه و ارزش به چه برنامه‏اى نياز است.
استعدادها و سرمايه‏ها و امكانات مجموعه قدر آدمى را تشكيل مى‏دهد; آنچه كه با ساير موجودات مشترك دارد و آنچه كه خاص خود اوست، از غريزه گرفته تا نيروى فكر و عقل و قلب و روح.
انسان موجودى است كه با نيروى فكرش، با داشتن مبادى و معلومات مطلوب، به مجهولش راه پيدا مى‏كند و به شناخت راه‏هاى متعددى دست مى‏يابد.
با نيروى عقل كه نيروى سنجش اوست، به ارزيابى و سنجش راه‏هاى بدست آمده مى‏پردازد و بهترين را نشان مى‏دهد، چرا كه در تعريف عقل آمده است: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان‏» . (2)
اين انسان از مركز ادراك و احساس برخوردار است كه حب و بغض و دوستى و دشمنى و گرايش او را تشكيل مى‏دهد و همه عواطفش را در بر مى‏گيرد كه به اين مركز ادراك و احساس قلب مى‏گويند.
چنين انسانى در برابر ارزش‏ها و اهداف و راه‏هاى بدست آمده و بهترين آنها از قرب و بعدى برخوردار خواهد بود و خود را در جايگاه دور و نزديكى در نوسان مى‏بيند كه نشانگر «روح‏» اوست.
آدمى با معرفت اين مجموعه و اندازه و قدر و تامل در دنياهاى قبل از اين دنيا، به ارزش خود پى مى‏برد كه از دنياى موجود بزرگتر است و به تعبير حضرت على‏عليه السلام براى اين دنيا خلق نشده است: «لسنا للدنيا خلقنا» (3) و دنيا منزلى از منازل سير اوست و دار مجاز و پل عبور است: «فان الدنيا لم‏تخلق لكم دار مقام بل خلقت لكم مجازا لتزودوا». (4)
اينجاست كه انسان به غيب و آخرت گرايش و عشق و كشش پيدا مى‏كند وبه استمرار و ادامه خود مى‏رسد كه بدون اين تفكر و تامل در خويش به خسران مى‏نشيند و به ادامه راهش گرايش نمى‏يابد كه «الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون‏». (5)
از جهت ديگر آدمى خود را با جهان و ديگران در ارتباط مى‏بيند و خود را در دنيايى از روابط احساس مى‏كند و چنان اين احساس، ظريف و زيباست كه به عمق اين حقيقت رهنمود مى‏شود:
اگر يك ذره را برگيرى از جاى ***همه عالم خلل يابد سراپاى
حال براى چگونه رابطه ايجاد كردن و چگونه راه رفتن، چگونه خوابيدن و چگونه گفتن خود را نيازمند ضابطه‏هاى حاكم بر اين روابط احساس مى‏كند.و با شناخت اين مجموعه قدر و روابط گسترده و پيچيده و باور به ادامه و استمرار، انسان به كسى كه او را در اين سير تا انتهاى مقصد راهنمايى كند و براى او برنامه‏اى جامع و كامل ارائه دهد و راه را برايش روشن گرداند، مضطر مى‏شود; آنگونه كه براى رفع عطش به آب اضطرار پيدا مى‏كند.
عشق او به راهش او را عاشق نورى مى‏گرداند كه همه راه را برايش روشن مى‏گرداند. اين نور نمى‏تواند غريزه باشد كه غريزه انسان حتى در مقايسه با غريزه ساير حيوانات ضعيف است و علم و عقل نمى‏تواند اين نقش را ايفا كند كه عقل و علم نور افكنى در سطح محدود هستند; بگذريم از اينكه خود عقل براى روشن شدنش محتاج به نور است .
اينجاست كه ضرورت وحى و دين و قرآن جلوه مى‏نمايد كه اين گسترده و بى‏نهايت را تنها خالق اين مسير با نور خودش مى‏تواند روشن نمايد و قرآن همان نور حق است كه بر قلب پاك پيامبر نازل شده تا همه راه انسان تا مقصد نهايى را روشن گرداند: «قد جائكم من الله نور و كتاب مبين‏». (6)
بنابراين قرآن ضرورت كسانى است كه با معرفت‏به قدر و روابط و ادامه خويش، خود را از دنيا بزرگتر مى‏بينند و عالم شهود را براى خود كم ديده و به دنياهاى بزرگتر و به استمرار خود عشق مى‏ورزند و اين عشق، آنها را عاشق قرآن مى‏گرداند و به قرآن مضطر مى‏نمايد; چرا كه «و الذين يؤمنون بالآخرة يؤمنون به‏»; (7) كسانى گرايش به قرآن پيدا مى‏كنند كه به آخرت گرايش داشته باشند.

پى‏نوشت‏ها:

1) نهج‏البلاغه، نامه 53.
2) محاسن برقى، ج 1، ص 310.
3) نهج البلاغه، نامه 55.
4) نهج‏البلاغه، خطبه 132.
5) انعام / 12.
6) مائده / 15.
7) انعام / 92.
● منبع: سایت - باشگاه اندیشه
جمعه 24 شهریور 1391  1:18 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

تأثير قرآن و حديث بر نثر فارسي(2)

زهرا رضائيان

تأثير قرآن و احاديث وارده از اهل بيت پيامبر(ص) چنان تأثيري بر نثر فارسي نهاد كه سبب تأليف كتاب هايي شد كه تاكنون نيز جاودانه مانده و همچنان جايگاه برتر خود را حفظ كرده اند. اين تأثير به گونه اي بود كه آيات نوراني آن بر زبان گويندگان و خامة نويسندگان هميشه جاري بود و در هر كاري از دين، شرع، لغت و انشا گرفته تا تهذيب اخلاق و تدبير منزل و سياست و تدبير مملكت مرجعيت يافته بود. نويسندگان اسلوب آن را در خطابه ها و نوشته هاي خود اقتباس مي كردند و در مؤلّفات خود به آيات آن تمثل مي جستند.
در قسمت گذشته به معرفي برخي از اين آثار ماندگار پرداختيم و اينك در ادامه بحث به ديگر كتب معروف در اين زمينه مي پردازيم.

خواجه نصيرالدين طوسي و اخلاق ناصري

مشهورترين و جامع ترين دانشمند سده هفتم هجري خواجه ابوجعفر نصيرالدين محمدبن حسن طوسي است كه در فقه، كلام، نجوم، رياضي و اقسام حكمت استاد بود و گذشته از اين در عالم سياست نيز از رجال برجسته به شمار مي رفت. او با حسن تدبير و سياست از خرابي شهرها و كشتار مردم در دوران مغول جلوگيري كرد و هلاكو را واداشت تا به ايجاد كتابخانه و رصدخانه بپردازد. هلاكوخان براي او رصدخانه اي در مراغه بنا نهاد كه خواجه نصيرالدين در آنجا زيجي ساخت كه بعدها به «زيج ايلخاني» معروف شد.
خواجه نصيرالدين علاوه بر آثاري كه به عربي تأليف كرده است، چند كتاب نيز به زبان فارسي دارد كه در ميان آن ها اخلاق ناصري در اخلاق و حكمت عملي، اساس الاقتباس در منطق و اوصاف الاشراف در عرفان و سلوك اهميت بسياري دارد. در ميان كتب تأليف شده وي به زبان فارسي، اخلاق ناصري عميق ترين و مهم ترين كتاب وي به شمار مي رود. اين كتاب در اصل <تهذيب الاخلاق و تطهير الاخلاق> نوشته ابوعلي مسكويه رازي است كه تنها يك بخش اخلاق داشته است و خواجه دو بخش تدبير منزل و سياست مدن را به آن افزوده تا اخلاق ناصري شامل هر سه بخش حكمت عملي باشد.
<همچنان كه نقصان را مراتب است، بعضي به سبب صرف ناكردن تمامي قوّت رويّت(1) در طلب مقصود، و بعضي به سبب ضعف رويّت از ملابست موانع،(2) و بعضي به سبب توجه به طرف نقيض از جهت تمكّن قوّت شهوت و غضب و تشبّه به بهايم و سباع، و مغرور شدن به شواغل محسوسات از وصول به كراماتي كه او را در معرض آن آفريده اند، تا به هلاكت ابدي و شقاوت سرمدي رسيدن؛ همچنين كمال را مراتب است زيادت از مراتب نقصان، كه عبارت از آن گاه به سلامت و سعادت و گاه به نعمت و رحمت، و گاه به مُلك باقي و سُرور حقيقي و قُرّت عين(3) كنند، چنانكه فرموده است...: ((فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرّةِ أعْيُنٍ))(4) و آن را در بعضي مقامات تشبيه به حور و قُصور و غِلمان وِِلدان(5) كنند، و در بعضي صور كنايت به لذتي كه: لاعَينٌ رأتْ وَلاَ اُذُنٌ سَمِعت وَلاَ خَطَرَ عَلي قَلْبِ بَشَرٍ(6)، هم بر اين منوال تا رسيدن به جوار ربّ العالمين و يافتن شرف مشاهده جلال او در نعيم مقيم. پس هر كه به حذيعت طبيعت از چنين مواجب شريف جاودانه اعراض كند و در طلب چنان خساسات بي ثبات كه به حقيقت ((كَسَرابٍ بَقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمآنُ ماءً))(7) باشد، سعي نمايد سزاوار مقت و غضب معبود خويش شود>.

مولوي و فيه ما فيه

مولانا جلال الدين محمد بلخي رومي، شاعر بلند آوازه فارسي زبان است كه در اشعار و نثرهايش بهره هاي وافري از آيات و احاديث برده است. از آثار نثري وي «فيه ما فيه» مشهور است و آن كتابي است به فارسي بسيار لطيف كه حاوي مجالس وعظ او مي باشد و بيشتر آن ها به صورت پاسخ به سؤالاتي است كه از او شده است، و از اين روي نظم و ترتيب معيني ندارد. «فيه ما فيه» كنايه يا تعبيري است از گفتار و نوشتاري كه در آن فوايد و نكات بسياري باشد. تاريخ تأليف اين كتاب به درستي معلوم نيست.
<درد است كه آدمي را رهبر است در هر كاري كه هست: تا او را درد آن كار و هوس و عشق آن كار در درون نخيزد، او قصد آن كار نكند و آن كار بي درد او را ميسر نشود؛ خواه دنيا خواه آخرت، خواه بازرگاني خواه پادشاهي، خواه علم، خواه نجوم و غيره. تا مريم را درد زه پيدا نشد قصد آن درخت بخت نكرد كه: ((فَأجاءَهَا الْمَخاضُ إِلي‏ جِذْعِ النّخْلَةِ))(8)، او را آن درد به درخت آورد و درخت خشك ميوه دار شد؛ تن همچون مريم است و هر يك عيسيي داريم، اگر ما را درد پيدا شود عيسي ما بزايد و اگر درد نباشد، عيسي هم از آن راه نهاني كه آمد باز به اصل خود پيوندد الاّ(9) ما محروم مانيم و از او بي بهره:
جان از درون بفاقه(10) و طبع از برون بِبَرگ(11) ديو از خورش بِهِيضَه(12) و جمشيد ناشتا(13)
اكنون بكن دوا كه مسيح تو بر زمي(14) است چون شد مسيح سوي فلك فوت شد دوا
«در عالم خدا هيچ چيز صعب تر از تحمّل محال نيست. مثلاً تو كتابي خوانده باشي و تصحيح و درست و معرب كرده(15)، يكي پهلوي تو نشسته است و آن كتاب را كژ مي خواند، هيچ تواني آن را تحمّل كردن؟ و اگر آن را نخوانده باشي تو را تفاوت نكند اگر خواهد كژ خوانَد، و اگر راست، چون تو كژ را از راست تمييز نكرده اي. پس تحمّل مُحال مجاهده عظيم است: اكنون انبيا و اوليا خود را مجاهده نمي دهند. اول مجاهده كه در طلب داشتند، قتل نفس و ترك مرادها و شهوات [بوده] و آن جهاد اكبر است؛ و چون واصل شدند و رسيدند و در مقام امن مقيم شدند بر ايشان كژ و راست كشف شد، راست را از كژ مي دانند و مي بينند، باز در مجاهده عظيم اند؛ زيرا اين خلق را همه افعال كژ است و ايشان مي بينند و تحمّل مي كنند كه اگر نكنند و بگويند و كژي ايشان را بيان كنند يك شخص پيش ايشان ايست نكند و كَس سلام مسلماني بر ايشان ندهد؛ الاّ حق تعالي ايشان را سِعَتي و حوصله يي عظيم بزرگ داده است كه تحمّل مي كنند از صد كژي يكي را مي گويند تا او را دشوار نيايد و باقي كژي هاش را مي پوشانند؛ بلكه مدحش مي كنند كه آن كژت راست است تا به تدريج اين كژي ها را يك يك از او دفع مي كنند. همچنانكه معلم كودكي را خط آموزد، چون به سطر رسد، كودك سطر مي نويسد و به معلم مي نمايد، پيش معلم آن همه كژ است و بد، با وي به طريق صنعت و مدارا مي گويد كه جمله نيك است و نيكو نِبِشتي احسنت احسنت، الاّ اين يك حرف را بد نبشتي چنين مي بايد،... تا دل او نَرَمد و ضعف او به آن تحسين قوّت مي گيرد».(16)

سعدي و گلستان

سعدي، تلخّص يا نام شاعرانه و شهرت ابوعبدالله مشرف بن مصلح يا مشرف الدين بن مصلح الدين عبدالله شيرازي است كه معروف به شيخ سعدي، شيخ شيراز مي باشد و از بزرگ ترين نويسندگان و گويندگان زبان فارسي و از اركان ادب ايراني است. تاريخ تولد وي به درستي معلوم نيست.
شهرت سعدي بيشتر در غزل است. غزليات سعدي بيشتر معرّف شور جواني و لطايف عوالم عشق سرشار به زندگاني و نشاط طبع است، با اين حال يكسره عشق مادي را بيان نمي كند؛ بلكه از غزل هاي پر شور عرفاني نيز آكنده است و پيوسته متذكر مي شود كه صورت نگارين معشوقه او صورتگري توانا دارد كه همه هستي در چنبره قدرت اوست:
بوي گل و بانگ مرغ برخاست هـنگـام نـشاط و روز صحراست
گـويـند نـظر بـه روي خـوبان نهيست، نه اين نظر كه ما راست
در روي تـو سـرّ صـنع بيچون چـون آب در آبـگـينه پـيداسـت
شاهكار سعدي و نمايانگر استادي او در نثر، «گلستان» است. سعدي اين كتاب را در سال 656 قمري به نام اتابك ابوبكر نوشته و ديباچه آن را به اسم سعدبن ابي بكر مربي و حامي خود نگاشته است. اين كتاب كه هشت باب دارد، مجموعه اي است از حكايات منثور آميخته به اشعار و سعدي غالب آن حكايات را براي نمودن قدرت انشا يا بيان نصيحت و موعظه و عبرت به شيوه مقامات كوچك به رشته تحرير كشيده و در اين راه به راستي داد سخن داده و بهترين نمونه نثر ظريف و لطيف روان فارسي را ايجاد نموده است.
«بزرگي را پرسيدم از سيرت اخوان صفا(17). گفت: كمينه(18) آنكه مراد خاطر ياران بر مصالح خويش مقدم دارند و حكما گفته اند: برادر كه در بندِ خويش است نه برادر و نه خويش است...
چون نبود خويش را ديانت و تقوي قطع رحم بهتر از مودّت قربي
ياد دارم كه مدّعي در اين بيت بر قول من اعتراض كرده بود و گفته: حق تعالي در كتاب مجيد از قطع رحم(19) نهي كرده است و به مودّت ذي القربي فرموده و اينچه تو گفتي مناقض آن است. گفتم غلط كردي كه موافق قرآن است:... ((وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي‏ أنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما))(20)
هزار خويش كه بيگانه از خدا باشد فداي يك تن بيگانه كاشنا باشد».
در اين حكايت، سعدي به آيه 83 سوره بقره اشاره كرده و از آن در متن خويش بهره وافري برده است.
«ياد دارم كه شبي در كاروان همه شب رفته بودم و سحر در كنار بيشه اي خفته. شوريده اي كه در آن سفر همراه ما بود، نعره اي برآورد و راه بيابان گرفت و يك نفس آرام نيافت. چون روز شد گفتمش آن چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را ديدم كه به نالش درآمده بودند از درخت و كبكان از كوه و غوكان در آب و بهايم از بيشه، انديشه كردم كه مروّت نباشد همه در تسبيح و من به غفلت خفته...».
اين حكايت سعدي تلميحي است لطيف به آيه ((تُسَبِّحُ لَهُ السّماواتُ السّبْعُ وَ اْلأرْضُ وَ مَنْ فيهِنّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ))(21)؛ «تسبيح مي گويند خداي را آسمان هاي هفتگانه ﴿= بسيار﴾ و زمين و هر آنچه در آن هاست و چيزي نيست، مگر اينكه او را تسبيح مي گويند و لكن شما تسبيح آن ها را نمي شنويد» و نيز آيه شريفه ((ألَمْ تَرَ أنّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السّماواتِ وَ اْلأرْضِ وَ الطّيْرُ صَافّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبيحَهُ وَ اللّهُ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ))(22)؛ «آيا نمي بيني كه خداي را تسبيح مي گويند آنچه در آسمان ها و زمين اند و پرندگان صف كشيده. همه نيايش و تسبيح او را مي دانند و خدا بدانچه مي كنند، آگاه است».

عبيدزاكاني و اخلاق الاشراف

خواجه نظام الدين عبيدالله زاكاني قزويني، از شاعران و نويسندگان متفكر و منتقد بزرگ ايران در سده هشتم هجري است كه در زاكان قزوين متولد شده است. وي از خاندان زاكانيان است و زاكانيان تيره اي از عرب بني خفاجه بودند كه به ايران مهاجرت كرده و در قزوين ساكن شده بودند.
تأليفاتش شامل اشعار جدي او به نام كليات عبيد زاكاني، منتخب الطائف شامل رسائل طنزآميز و انتقادي او، نوادرالامثال در بر گيرنده نكته سنجي هاي ادبي، اخلاقي و فلسفي، رسائل انتقادي و هزل آميز ديگري به نام ريش نامه، صد پند، رساله ده فصل معروف به تعريفات، رساله دلگشا، مجموعه داستان هاي پارسي و تازي، فال نامه بروج، فال نامه وحوش و طيور، قصيده انتقادي و بسيار مشهور موش و گربه و يك مثنوي به نام عشاق نامه به شيوه نظامي گنجوي است؛ اما بي ترديد بهترين كتابش «اخلاق الاشراف» است كه از عميق ترين رساله هاي فارسي است و همان گونه كه از نظر معنا در زبان فارسي بي نظير است و هيچ نويسنده اي در هيچ دوره اي نظير آن را ننوشته است، از نظر لفظي نيز شاهكاري از فصاحت و شيرين زباني است.
عبيد در اين رساله، اخلاق اشراف زمان خود را بررسي كرده و گذشته از اينكه تسلط عميق خود را در مباحث ديني و اخلاقي و سياسي ـ به معناي مصطلح آن روز ـ ثابت كرده است، شيوه طنزآميز بديعي به كار برده است كه خواننده، در آغاز مي پندارد عبيد با رفتار و گفتار و كردار بزرگان زمانه خويش موافق و دمساز است، اما وقتي با دقت مي نگرد به طنز عميق و انتقاد كوبنده اي كه عبيد در هر يك از سطور رساله خويش درج كرده، آگاه مي شود.
«ر تواريخ مغول وارد است كه هولاكوخان را چون بغداد مسخّر شد، جمعي را كه از شمشير بازمانده بودند بفرمود تا حاضر كردند، حال هر قومي را بازپرسيد و چون بر احوال مجموع واقف گشت، گفت: از محترفه(23) ناگزير است. ايشان را رخصت داد تا بر سركار خود رفتند، تجار را مايه فرمود دادن تا از بهر او بازرگاني كنند، جهودان را فرمود كه قومي مظلوم اند و به جزيه(24) از ايشان قانع شد، مخنّثان را به حرم هاي خود فرستاد. قضاة و مشايخ و صوفيان و حاجيان و واعظان و معرّفان و گدايان و قلندران(25) و كشتي گيران و شاعران و قصه خوانان را جدا كرد و فرمود: "اينان در آفرينش زيادت اند و نعمت خداي زيان مي برند"(26)، حكم فرمود تا همه را در شطّ غرق كردند و روي زمين را از خبث ايشان پاك كرد. لاجرم قرب(27) نود سال پادشاهي در خاندان او قرار گرفت و هر روز دولت ايشان در تزايد(28) بود. ابوسعيد(29) بيچاره را چون دغدغه(30) عدالت در خاطر افتاد و خود را به شعار(31) عدل مرسوم گردانيد، در اندك مدتي دولتش سپري شد و خاندان هولاكوخان و مساعي او در سرنيت ابو سعيد رفت.(32) آري:
چو تيره شود مرد را روزگار *** همه آن كند كش نيايد به كار
رحمت بر اين بزرگان صاحب توفيق باد كه خلق را از ظلمت عدالت به نور هدايت ارشاد فرمودند».

قائم مقام فراهاني و منشآت او

ميرزا ابوالقاسم فراهاني، موسوم به قائم مقام ثاني يكي از وزرا و رجال و سياستمداران بزرگ اوايل عهد قاجاريه، پسر قائم مقام اول، ميرزا عيسي فراهاني معروف به ميرزا بزرگ است. وي مردي نكته سنج، دردشناس و البته بدبين بود و از اينكه غالب رجال هم ميهن معاصر او حق و حقيقت را فداي اغراض و منافع شخصي خود مي كردند و همواره در پرده و حجاب سخن مي گفتند، رنج مي برد. او بزرگ ترين و كامياب ترين مقلّد سبك سعدي در نثرنويسي است كه از پيشروان تجدّد ادبي ﴿به ويژه در نثر نويسي﴾ به شمار مي آيد. او به ادبيات تازي و فارسي تسلّط كم نظيري داشت و براعت و استادي او در قرآن مجيد و حديث به راستي شگفت انگيز است. زماني كه از اين مآخذ استفاده كرده، به قدري زيبا و خوش ادا و با حسن انتخاب نموده كه گويي شاعر يا قائل يا نويسنده، آن سخن را فقط براي همين منظور گفته بوده است. در استدلالات قرآني و حديث نيز تسلّط ويژه اي داشت؛ زيرا به ويژه در صنعت حل (يا تحليل) و آيات و احاديث و اشعار يد طولاني داشته است. «به يكي از دوستانش نوشته:
به روزگار عزيزان كه روزگار عزيز حرام باشد بي دوستان به سر بردن
همه آمدند آن كه بايست نيامد، از مقتضيات طالع واژگون و گردش هاي ناهنجار گردون دون است. يار مي بايد و نمي آيد، غير مي آيد و نمي بايد. روزگار را ديديد كه چه اساس ها چيد و چه بساط ها برچيد، چه حقّه ها باخت و چه حيله ها ساخت؟ چرخ بازيگر از اين بازيچه ها بسيار دارد(33) كاغذ بزرگ به خط خيلي جليّ نوشته بودم، جوابش از شما نرسيد، انديشه دارم(34) به دست غير افتاده باشد. امان از دست نامحرمان و نامردان. محرمي كو كه فرستم به تو پيغامي چند.(35) رمزها و غمزها چه شد، همزها و لمزها كجا رفت؟ فساد و عناد عاقبت ندارد و طغيان و عصيان عافيت ندارد. ((وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ))(36) ((وَيْلٌ لِكُلّ‏ِ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ))».(37)

پي نوشت:

1. قوّت رويّت: نيروي انديشه.
2. ملابست موانع: در هم آميختن مانع ها.
3. قُرَّتِ عين: روشني چشم.
4. سجده ﴿32﴾ : 17.
5. جمع ولد.
6. وسايل الشيعة، ج 14، ص 382: ﴿خدا آماده كرده است براي آنان﴾ چيزي كه نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه بر دل آدمي زاده اي گذشته است.
7. نور ﴿24﴾ : 39.
8. مريم ﴿19﴾ : 23
9. الاّ: جز اينكه.
10. بفاقه: نيازمند.
11. بِبَرگ: توشه دار.
12. بِهِيضَه: گرفتار پري شكم و شكم روش.
13. ناشتا: گرسنه.
14. زمي: زمين.
15. معرب كرده: داراي اعراب و حركات.
16. اين عبارات مولوي تلميح و اشاره اي به آيه 128 سوره توبه مي باشد: ((لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ))؛ «به يقين شما را فرستاده اي آمد از خودتان: بر او دشوار است آنچه شما از آن رنج مي بريد؛ حريص است بر ﴿هدايت﴾ شما، و به مؤمنان دلسوز و مهربان است»؛ و نيز حديث «ما اُذِيَ نَبيٌّ كَما اوذيتُ؛ هيچ پيامبري همچون من آزار نديد». سيوطي، جامع الصغير، ج 2، ص 243.
17. اخوان صفا: برادران پاكدل.
18. كمينه: كمين، كمترين.
19. قطع رحم: بريدن از خويشاوندان.
20. لقمان ﴿31﴾ : 15.
21. اسراء ﴿17﴾ : 44.
22. نور ﴿24﴾ : 41.
23. محترفه: پيشه وران.
24. جزيه: مالي كه اهل كتاب هر ساله به حكومت اسلامي مي دهند.
25. قلندران: درويش بي پروا در پوشاك و خوراك و طاعات و عبادت.
26. به زيان مي برند: تباه مي سازند و به آن ضرر مي زنند.
27. قرب: نزديك به.
28. تزايد: افزوده شدن.
29. آخرين پادشاه مقتدر ايلخانان مغول.
30. دغدغه: انديشه اي كه ضمير آدمي را بر طلب و كنجكاوي وا دارد.
31. شعار: علامت و نشانه.
32. در سر چيزي رفتن: بر باد رفتن به سبب كار نادرست شخص ديگري، يا واقعه و حادثه نامناسب ديگري.
33. مصراع دوم بيتي از خود قائم مقام است. مصراع اول اين است: روزگار است اين گهي عزت دهد گه خوار دارد.
34. انديشه دارم: مي ترسم.
35. مصراع بيتي از حافظ، مصراع اول اين است: حسب حالي ننوشتي و شد ايامي چند.
36. آل عمران ﴿3﴾ : 54.
37. همزه ﴿104﴾ : 1.
جمعه 24 شهریور 1391  1:18 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

چرا از قرآن بهره نمي‏بريم؟

مهدي غفاري
شايد يكي از دغدغه‏ها و نگراني‏هاي شما، عدم آگاهي از چگونگي با قرآن بودن و نشناختن شيوه‏هاي انس با قرآن است. شايد سال‏ها قرآن خواندن شما، هنوز نتوانسته است لذت برقراري رابطه‏اي عميق و دوستانه با قرآن را به شما بچشاند آن‏چنان كه اگر روزي قرآن نخوانيد گويي دنيا به آخر رسيده است. پيامبر اكرم(ص) مي‏فرمايد: «قرآن راهنمايي است كه به بهترين راه‏ها هدايت مي‏كند». يعني قرآن در زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي و در انتخاب چگونگي رفتارها راهنماست. اين راهنمايي قرآن لزوماً وابسته به فهميدن آن نيست. زيرا سخن خدا با اثري كه بر روح و جان آدمي مي‏گذارد او را از درون به انتخاب راه درست، هدايت مي‏كند ولي نكته قابل توجه اين است كه چرا قرآن خواندن اكثر ما اين اثر را ندارد و كم‏تر پيش مي‏آيد كه ما مزه واقعي با قرآن بودن و زنده بودن قرآن را بچشيم و تأثير قرآن را در زندگي خود حس كنيم.
اين مسأله چهار دليل مهم دارد كه از اين پس در چند شماره به آنها خواهيم پرداخت. براي طرح اولين دليل مثالي مي‏زنيم: تصور كنيد به كشوري مسافرت كرده‏ايد و بالاخره توانسته‏ايد از ازدحام فرودگاه رها شويد. براي رفع گرسنگي و خستگي به رستوراني مراجعه مي‏كنيد تا غذايي سفارش دهيد ولي همين كه وارد رستوران مي‏شويد مي‏فهميد كه پول همراه شما گرچه زياد است ولي با آن حتي نمي‏توانيد يك غذاي مختصر تهيه كنيد. نگران و خسته از رستوران خارج مي‏شويد و در خيابان‏هاي شهر جديد به سوي محل اقامتتان حركت مي‏كنيد. ناگهان به ياد مي‏آوريد كه در آخرين لحظه، مقداري از پول اين كشور را در كيفتان گذاشته‏ايد. با عجله به سوي اولين مغازه مي‏رويد و حالا مي‏توانيد هر چه بخواهيد بخريد.
بهره‏گيري از قرآن و انس با سخن خدا هم همين‏گونه است، بسياري از ما نمي‏دانيم كه براي با قرآن بودن، نمي‏شود از هر جاي قرآن كه خواستيم استفاده كنيم بلكه در اين جا نيز سوره‏ها و آيه‏هايي موءثر واقع مي‏شوند كه آنها را در دل خود جاي داده‏ايم يعني سوره‏هايي كه هم‏اكنون بدون نياز به نسخه قرآن مي‏توانيم آنها را بخوانيم. سوره‏هايي كه بر خواندن آنها مداومت كرده‏ايم و به معناي واقعي كلمه همراه ما هستند. بايد بدانيم كه اگر تنها ده سوره از قرآن را در دل داريم، سوره يازدهم و سوره‏هاي ديگر ـ اگر چه به ظاهر و در يك مصحف همراه ما باشند ـ براي ما موءثر نيستند چون در سرزمين وجودمان آنها را راه نداده‏ايم درست مثل همان پول‏هاي ارزشمندي كه در يك كشور ديگر نمي‏توانيم از آنها استفاده كنيم. بسيار طبيعي است كه اگر سوره بقره همراه ما نيست و ما آن را در سينه خود جاي نداده‏ايم، نمي‏توانيم، به اميد ارتباط جدي و عميق با قرآن آن را بخوانيم و به انتظار دوستي و همراهي اين سوره باشيم.
حال بياييم فهرستي از سوره‏هايي كه هم‏اكنون به همراه داريم تهيه كنيم و بدانيم مهم نيست كه اين فهرست، چند سوره دارد بلكه مهم اين است كه فهرستمان را تهيه كنيم و بدانيم كه براي انس با قرآن و ايجاد رابطه‏اي عميق با سخن خدا تنها بايد با اين سوره‏ها كار كنيم. از لحظه‏اي كه اين فهرست تهيه شد، گام در راهي نهاده‏ايم كه ما را به انس با قرآن خوهد رساند و هرگاه از اين راه خارج شويم به طور طبيعي بايد مطمئن باشيم كه به هدف نمي‏رسيم.
اين ديدگاه دقيقاً برگرفته از سنت پيامبر اكرم(ص) و ائمه طاهرين(ع) است. اجازه دهيد به سيره رسول خدا(ص) و سال‏هاي زندگي ايشان در مدينه باز گرديم. در آن روزگار قاعده اين بود كه هر كس هر سوره‏اي را دوست داشت، ابتدا به وسيله شنيدن از ديگري و تكرار، بالاخره آن را در سينه خود جاي مي‏داد و به اصطلاح حامل آن سوره مي‏شد. از آن به بعد مي‏توانست هر وقت كه بخواهد آن سوره را نيز بخواند. بارها مي‏شد كه يكي از ياران پيامبر(ص) دوست داشت قرآن را ختم كند ولي سوره‏هاي زيادي را در سينه نداشت. رسول خدا(ص) به او دلگرمي مي‏داد و مي‏فرمود هر كس، همه سوره هايي را كه به همراه دارد بخواند، كل قرآن را ختم كرده است. معناي فرمايش پيغمبر اكرم(ص) اين است كه خدا در هر سوره يا هر آيه قرآن، اثر همه قرآن را گنجانده است و اگر كسي يك آيه يا چند آيه معدود در سينه داشته باشد و تنها همين‏ها را بخواند و تكرار كند، گويي همه قرآن را خوانده است و هر اثري كه قرار است همه قرآن بر او بگذارد، خواندن همين يك يا چند آيه خواهد گذاشت.
حال اگر بدانيد كه با داشتن حتي يك آيه، ده سوره يا بيست سوره گويي همه قرآن را داريد و خواندن همين چند آيه، همه آثار ختم قرآن را بر شما خواهد گذاشت، آيا اصراري برخواندن سوره‏هايي كه در دل نداريد مي‏كنيد؟ پس اولين گام در شناخت چگونگي با قرآن بودن و به اصطلاح انس با قرآن شناخت سوره‏ها و آيه‏هايي است كه به همراه داريم و يا قصد داريم با شنيدن و تكرار، آنها را به همراه داشته باشيم.
البته بايد اين را هم بدانيم كه افزودن سوره‏هاي جديد به فهرستمان، سرعت رسيدن ما به انس با قرآن و عمق اين دوستي را بيشتر مي‏كند و اگر همان ده سوره به يازده سوره تبديل شود ارتباط ما را با قرآن بيشتر و بهتر برقرار مي‏كند ولي اين عضو جديد بايد در كنار اعضاي ديگر قرار گيرد نه اين كه ده سوره در جايي (قلب ما) و سوره يازدهم در جاي ديگر(نسخه قرآن) باشد.
جمعه 24 شهریور 1391  1:18 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اُنس با قرآن، آرامش در زندگى

عطايي، محمد آصف

انسان موجودى اجتماعى و داراى قوه گران سنگ تعقل، انديشه و خردورزى است، قوه و نيرويى كه باعث مى شود دارنده آن، در تحليل و ارزيابى عملكرد روزانه خود، نيم نگاهى به گذشته خويش داشته باشد و چشم اندازى هم براى آينده خود ترسيم و تصوير كند.
در تحليل و ارزيابى حوادث و اتفاقات و تصوير و چشم اندازى از زندگى آينده، بدون شك تخيلات، تصورات و حقايقى در ذهن و ضمير انسان، خطور مى نمايد كه به نوعى آرامش انسان را بر هم زده اضطراب و نگرانى را فراروى او قرار مى دهد. اضطراب و نگرانى از بايدها و نبايدهاى گذشته كه از دسته رفته و قابل بازگشت و جبران نمى باشد. ترس و دلهره از مسايل سياسى، اقتصادى، فرهنگى و خطرات دشمنان داخلى و خارجى و هزاران حوادث و اتفاقات كه هر لحظه و ساعتى، امكان دارد به وقوع پيوسته، سلامت و موقعيت انسان و يا اطرافيان او را به مخاطره انداخته و زندگى را به كام او تلخ و ناگوار سازد.
تلاش و فعاليت شبانه روزى انسان ها در عرصه هاى مختلف فردى و اجتماعى در طول تاريخ، متوجه همين نكته بوده است كه چه بايد كرد تا اضطراب و نگرانى از قلمرو حيات و زندگى فردى و اجتماعى انسان ها رخت بربندد و به جاى آن، متاع گمشده بشر «آرامش و آسايش» به نوعى به وجود آمده و پر و بالش را بگستراند.
اگر آمار و ارقام فعاليت هاى انجام شده به منظور رسيدن به آرامش و آسايش، جمع آورى شود يقيناً كتاب قطورى تشكيل خواهد شد. برخى از محققان بر اين باورند كه: «هنگام بروز بعضى از بيمارى هاى واگير همچون وبا، از هر ده نفر كه ظاهراً به علت وبا، مى ميرند، اكثر آنها به علت نگرانى و ترس است و تنها اقليتى از آن ها حقيقتاً به خاطر ابتلاء به بيمارى وبا از بين مى روند» [1] خلاصه اين كه آرامش و اضطراب نقش عمده و محورى در سلامت و بيمارى، سعادت و بدبختى افراد و صعود و سقوط اجتماعات بشرى داشته و دارد.

راهكار آرامش

حال بايد ديد چه راهكارهايى وجود دارد تا با توسل و تمسك به آن، ابرهاى تيره و تار از آسمان زندگانى انسان، زدوده شده و يا تقليل پيدا كرده و كمتر شود و در طرف مقابل، نسيم خوش عطر آرامش و آسايش بر شاخ و برگ باغ و بوستان زندگى ما انسان ها وزيدن گرفته، شادى و سرور را مهمان محافل و مجالس ما بنمايد.
اگر يك نظر اجمالى به تاريخ داشته و عملكرد افراد و اجتماعات بشرى را در اين راستا ارزيابى كنيم، متوجه خواهيم شد كه انسان ها غالباً براى رسيدن به اصل آرامش و امنيت روحى و روانى راه هاى گوناگون و متعددى را رفته و آزمايش كرده اند به هر كارى دست زده و صحنه هاى خونين و غم انگيزى را به وجود آورده اند.
ما اعتقاد داريم كه قرآن كريم به عنوان كتاب هدايت گر آسمانى، نسخه منحصر به فردى است كه مى تواند داروى التيام بخش و شفادهنده امراض گوناگون از جمله اضطراب، نگرانى و ناامنى هاى روحى و روانى انسان ها را با كمترين هزينه، در دسترس آنان قرار دهد. دقت و تأمل در آيات قران كريم و آموزه هاى بى بديل آن كه مشتمل بر معارف والاى الهى، زيباترين و شايسته ترين گواه مطلب فوق است.
امام على(عليه السلام) مى فرمايند: «قرآن را بياموزيد كه بهترين گفتار است و آن را نيك بفهميد كه بهار دل هاست و از نور آن شفا و بهبودى خواهيد كه شفاى سينه هاى بيمار است» [2] در جاى ديگرى مى فرمايند: «بدانيد كه در قرآن علم آينده و حديث روزگاران گذشته است شفا دهنده دردهاى شما و سامان دهنده امور فردى و اجتماعى شما است.» [3] از رسول گرامى اسلام نيز نقل شده است كه: «قرآن، شفاى هر دردى است، امراض تان را با صدقه مداوا كرده و از قرآن شفاى خود را بخواهيد.» [4]
در قرآن كريم، اصول، راهكار و آموزه هاى فراوانى وجود دارد كه در جهت رفع مشكلات مثل اضطراب و نگرانى... و ايجاد فضاى مناسب براى زندگى مطلوب در پرتوى آرامش روحى و روانى به كمك و يارى انسان شتافته جاده را برايش هموار مى سازد، دست انسان را مى گيرد و هدايتش مى نمايد. آيات فراوانى كه انسان را به جد و جهد براى رفع نيازها و مبارزه با مشكلات و نارسائى ها، صبر و استقامت در برابر فشارهاى گوناگون روحى و جسمى، فردى و اجتماعى، و توكل و تدبر، حليم و بردبارى، تقوا، نماز و نيايش و مطالعه تاريخ زندگى انسان هاى بزرگ... دعوت مى نمايد، اصول و آموزه هايى كه آن گونه كه قرآن و ائمه مى فرمايند: [5] اگر در قلمرو حيات انسان پياده شود يقيناً خيلى از مشكلات و نارسايى ها، حل و فصل خواهد شد و آرامش و امنيت روحى و روانى به وجود خواهد آمد.

ياد خدا و آرامش

بحث و تحقيق از آموزه هاى قرآن و نقش آن در ايجاد امنيت روحى و روانى جامعه و تدوين آن در يك مقاله و دو مقاله كار سهل و ساده اى نيست، لذا در اين مقاله سعى شده است يك موضوع از موضوعات و راهكارهاى مختلف، مطرح و پيرامون آن ارزيابى صورت گرفته و به علاقمندان تقديم گردد تا شايد براى تحقيق و پژوهش به صورت وسيع و گسترده، فتح بابى صورت گيرد.
قرآن كريم در يك جمله بسيار كوتاه ولى نغز و پرمحتوا، اين گونه مى فرمايد: «آگاه باشيد كه تنها راه مطمئن براى رسيدن به آرامش دل ها، ياد و نام خدا است.» [6]
واژه ذكر به هر معنايى كه تفسير و تبيين شده و در نظر گرفته شود، مسلماً يكى از مصاديق روشن آن، آيات شريفه كلام الله مجيد، تلاوت، و تدبر و تعقل پيرامون آن خواهد بود، چنانچه در سوره حجر مى خوانيم: «بدون ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرديم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود» [7] ذكر معناى عامى دارد كه: نماز، قرائت قرآن و حديث و تدريس نماز و مناظره علماء را شامل مى شود. [8]
آنچه از آيه شريفه و آيات ديگر و احاديث معصومين استفاده مى شود اين است كه ياد و نام خداى قادر متعال سكينت و آرامش را به ارمغان مى آورد. هر گاه آحاد جامعه، انس و الفت با قرآن و آيات الهى داشته و روح و روان را با ترنم آيات حق، صيقل داده و آرامش روحى و روانى به دست آورند. جامعه نيز به طبع افراد و آحادش امنيت روحى و روانى پيدا خواهد كرد.
ممكن است سؤال شود كه ياد و نام خداى متعال و تأمل در آيات كلام الله مجيد... چگونه باعث آرامش مى شود؟ در جواب بايد گفت:
اولاً: نفس توجه به امور معنوى، ذكر و ياد خداى قادر مطلق، نورانيت، سكون و آرامش را براى انسان به همراه دارد. در دنياى به اصطلاح متمدن و پيشرفته امروز، كه هيچ اصلى را بدون تجربه و آزمايش قبول ندارد به دفعات از طريق رسانه ها اعلام كرده اند كه دعا و نيايش و ارتباط با امور معنوى اثرات فراوانى در كاهش و يا بهبود امراض لاعلاج دارد.
فرويد مى گويد: دين و ايمان، داراى آثار زيادى است از جمله:
1ـ در بند نمودن نيروهاى سركش و نافرمان طبيعت;
2ـ برقرارى تفاهم و سلوك و خوش بينى ميان انسان و سرنوشت اندوه بار وى;
3ـ جبران رنج ها و محروميت ها و ناراحتى هاى حاصله از زندگى. [9]
«يونگ» هم اعتقاد دارد كه «دين به انسان، آرامش مى بخشد، دين به وجود انسان معنى مى بخشد و راه هاى تحمل مشكلات را به انسان مى آموزد.» [10]
«ويليام جيمز» هم معتقد است «قدرتى كه دين براى تحمل مصائب به انسان مى دهد هرگز از عهده اخلاق بر نمى آيد زيرا شور و حرارتى كه با اعتقاد به دين در انسان حاصل مى شود هرگز از عهده اخلاق بر نمى آيد.» [11]
به قول شهيد مطهرى: «زندگى بشر خواه ناخواه در كنار خوشى ها و شيرينى ها، رنج ها و شكست ها از دست دادن ها و ناكامى ها دارد; پاره اى از حوادث جهان مانند پيرى و مرگ، قابل پيشگيرى و برطرف ساختن نيست و اين ها امورى است كه انسان را رنج مى دهد ايمان مذهبى در انسان نيروى مقاومت مى آفريند و با تفسير تلخى ها، آن ها را شيرين مى گرداند و امور چون چنگال وحشتناك مرگ را به وسيله اى براى بازگشت به سوى خدا و برخوردارى از نعمت هاى ابدى خداوند، مبدل مى سازد و بدين ترتيب نه تنها آن را تحمل پذير بلكه به پديده شيرين بدل مى سازد. [12]
ثانياً: ذكر و ياد خداوند و دقت و تأمل در آيات آسمانى او، انسان را متوجه اين نكته مى سازد كه تمام فعل و انفعالات كه در عالم هستى «از كرات و كهكشان ها گرفته تا ذرات ريز و كوچك ذره بينى» محقق مى شود، خارج از قلمرو قدرت مطلقه الهى نخواهد بود. ايمان و اعتقاد به قدرت و نيروى برتر و بالاتر از نيروهاى مادى و طبيعى و ارتباط با آن، در واقع نگرش انسان را نسبت به جهان هستى، شكل خاصى مى دهد، جهان را هدف دار و هدف را خير، سعادت و تكامل انسان معرفى مى كند. دنيا را به عنوان كشتزار آخرت قلمداد مى كند، با چنين بينشى، انسان حتى اگر در ظاهر ابر قدرت جهان شود، در برابر قدرت مطلقه الهى عددى نيست كه بتواند نظام حاكم بر عالم خلقت و هستى را مختل سازد.
هر گاه انسان مؤمن و متدين در سايه تقوا و تدين، دائم الذكر بوده و با تفكر و تأمل در آيات الهى، از آموزه هاى بى بديل آن، بهره مند شود، اصول و ارزش هاى گران سنگى كه هر كدام مى تواند زندگى انسان را دگرگون ساخته و متحول سازد را به دست خواهد آورد.
اگر انسان بداند كه: «خداى قادر متعال از رگ گردن، به او نزديك تر است» [13] و اگر انسان «از او چيزى بخواهد، دعايش را مستجاب خواهد كرد» [14] چرا كه خودش فرموده است: «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم» [15] اگر انسان باور داشته باشد كه «هر جا سه نفر با هم به رازگويى مشغول شوند خداوند چهارمى آنها خواهد بود و اگر پنج نفر با هم خلوت كنند خداوند فرد ششم آنها خواهد بود.» [16] خدايى كه «اعمال خوب و بد انسان را در دستگاه خلقت و آفرينش خود دقيقاً محاسبه خواهد نمود» [17] نه تنها اجر و پاداش نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد.» [18] بلكه «مزد و پاداش آنان را چندين برابر خواهد داد». [19]
خيلى از مشكلات حل و فصل خواهد شد زيرا، با چنين اعتقاد و باورمندى انسان هر گاه در برابر مشكلات و حوادث تلخ و طاقت فرساى زندگى، قرار مى گيرد. جا خالى نكرده دست به انتحار و خود كشى نمى زند و از نظر روحى و روانى، آشفته و پريشان نمى شود بلكه با كمال متانت و استوارى در برابر سيل حوادث اندوهناك، مردانه مى ايستد و مى گويد به ما جز آنچه خدا براى مان مقرر كرده است نخواهد رسيد.» [20] چنين انسان هايى در برابر مصائب مشكلات، مضطرب نشده جزع و فزع نخواهند كرد، چون اعتقاد به قضا و قدر الهى دارند و مى دانند كه «اگر مگسى چيزى از انسان بُربايد باز گرفتن آن، بدون اذن و اراده الهى امكان پذير نخواهد بود» [21]
چنين انسان هايى به روزى، مقام و موقعيت زندگى و سلامت خود اطمينان پيدا كرده و مى دانند كه هيچ فردى و هيچ قدرتى بدون اذن و اراده الهى قدرت و توانايى دخالت و سنگ اندازى در زندگى او را نخواهد شد چرا كه «لشكريان زمين و آسمان ها از آن خداست و او دانا و حكيم است» [22]
لذا در پرتوى چنين باور ارزشمندى، انسان هاى مؤمن و متدين كه با آموزه هاى قرآن رابطه و پيوند دارند، همواره احساس مى كنند كه به يك نيرويى كه مافوق آن، نيرويى وجود ندارد متكى هستند در نتيجه روح و روان شان آرام و رفتار و گفتارشان در خانه و اجتماع، متعادل بوده و از هيچ قدرتى جز خداى متعال، ترس، وحشت و نگرانى ندارند [23] و سرزنش اين و آن در اداره آهنين شان اثرى نخواهد كرد. [24] چنين انسان هايى «اگر روزى از مال و مقام دنيا، چيزى به دست آورند به آن دل نمى بندند و اگر هم از مال و مقام دنيا، جدا شوند باز هم غم و غصه اى ندارند.» [25] امنيت واقعى هم با چنين اعتقاد و باورمندى به وجود خواهد آمد و روحيه اميد و فداكارى زنده و زندگانى شاداب خواهد شد. آفت تشويش، نگرانى و اضطراب از دل و جان انسان زدوده و ابرهاى تيره و تار دلهره و امواج شكننده خوف، حزن و اندوه از آسمان زندگى او محو خواهد شد.
يكى از روان شناسان در جواب اين سؤال كه چگونه ايمان به خدا، چنين اثرات معجزه آسايى دارد مى گويد: «آرامش جاويدان اعماق اقيانوس، هرگز با امواج طوفانى آن به هم نمى خورد كسى كه متكى به حقايق بزرگ معنوى است از تغييرات و تصورات مختصر و فراز و نشيب هاى دائمى و جارى زندگى، دستخوش نگرانى و تشويق نخواهد شد، ايمان از نيروهايى است كه بشر به كمك آن زنده است و فقدان آن يعنى مرگ و نابودى.» [26]

ترس از مرگ و مبارزه با آن

تلخ ترين موضوع در زندگى ما انسان ها بدون ترديد، پديده لاعلاج مرگ است، صحنه هاى زيادى به وجود مى آيد كه گاه و بيگاه به نوعى انسان را به ياد مرگ و جدايى از دوستان و عزيزان و متعلقات دنيوى كه براى هر كدام آن ها، زحمات فراوانى كشيده شده است مى اندازد.
نفس چنين حالتى باعث ترس، وحشت و اضطراب خواهد شد و اگر مرگ را پايان همه چيز بدانيم و يا در زندگى مرتكب گناه و معصيت شده باشيم اضطراب و نگرانى چندين برابر خواهد شد، چنانچه در سوره آل عمران آمده است «به زودى در دل كافران به خاطر اينكه بدون دليل امورى را براى خدا، همتا قرار دادند رعب و ترس مى افكنيم» [27] و در جاى ديگر مى خوانيم: «هر كسى همتايى براى خداوند قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده و پرندگان «در وسط هوا» او را مى ربايند و تند باد او را به جاى دور دستى پرتاب مى كند.» [28]
اما كسانى كه ياد و نام خدا را در زندگى خود داشته و دارند و از سرچشمه زلال آموزه هاى قرآن، روح و روان شان را سيرآب مى سازند، اولاً مرگ را پايان همه چيز نمى دانند بلكه آن را پايان زندگى رنج آور دنيوى و آغاز زندگى لذت بخش و جاويد اُخروى تلقى كرده و معتقدند: مرگ به عنوان آخرين فيلتر، تمام گناهان انسان مؤمن را تصفيه مى كند و درد و رنج آن، به عنوان كفاره آخرين گناه و معصيت خواهد بود كه مرتكب شده است. [29] و بعد از آن، درد و رنجى نخواهد ديد، چنانچه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه: مرگ براى انسان مؤمن، مانند استشمام بهترين و خوشبوترين بوها و عطرها است كه درد و رنج را به كلى از بين مى برد.» [30]
و از طرف ديگر، كسى كه با ياد و نام خداوند، شب و روزش را سپرى مى نمايد، دنيا را مزرعه اى براى آخرت تلقى كرده و در زندگى خود حساب و كتابى دارد، و اگر هم خطا و اشتباهى از او سر زده باشد، در توبه و استغفار را باز و مفتوح مى داند و به خداى مهربان و توبه پذير اعتقاد و ايمان دارد. «خداى مهربان توبه بندگانش را قبول نموده و از گناهان آنان چشم پوشى مى كند» [31] و بالاخره انسان مؤمن كه با ياد خداوند زندگى كرده و با قرآن سر و كار دارد با اين جمله دلنواز و روح بخش كلام الهى و آسمانى كه: «بگو اى بندگان من كه بر خود ظلم و اسراف كرده ايد از رحمت الهى مأيوس نشويد چرا كه خداوند تمام گناهان را مى بخشد او غفور و رحيم است» [32] روح و روان خويش را در هر صبح و شامى، صيقل داده و آرام مى سازند و نيروى مضاعف و دو چندان مى گيرند.
كم نبوده اند بزرگانى كه با از دست دادن عزيزان شان «پدر و مادر و فرزند» حتى براى يك روز هم روال كارى خود را تغيير نداده اند در كناره جنازه فرزند، شب تا به صبح، نشسته و با يك دنيا آرامش، به مطالعه كتب فقهى و يا تأليف و نوشتن آن پرداخته اند. [33] چنين انسان هايى موجودات خارق العاده نبوده اند بلكه مثل ساير افراد شايد هم شديدتر از ديگران، داراى مهر، محبت و عاطفه بوده اند. ولى توجه به آيات صنع الهى، آنچنان صبور و مقاوم شان نموده كه مانند كوههاى محكم و استوار در برابر سيل حوادث مقاومت كرده و خم به ابرو نمى آورند.
مسكّن دردها و مشكلات و داروى التيام بخش آلام زندگى انسان هاى مؤمن و متدين اين آيه شريفه است كه: «بگو بار الها اى مالك حكومت ها به هر كس بخواهى، حكومت مى بخشى و از هر كس بخواهى، حكومت را مى گيرى، هر كس را بخواهى عزت مى دهى و هر كه را بخواهى خوار مى كنى، تمام خوبى ها در دست توست تو بر هر چيزى قادر هستى» [34]
در طرف مقابل هم آيات فراوانى وجود دارد از جمله در سوره طه مى خوانيم: «هر كس از ياد خدا روى گردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور مى كنيم». [35] در واقع كسى كه خدا را فراموش كند محبوب و مطلوب او امور دنيوى خواهد شد. امور دنيوى هم به گونه اى است كه هر چه بيشتر شود نه تنها عطش انسان را خاموش نخواهد كرد بلكه انسان را وادار خواهد نمود تا براى به دست آوردن پول و ثروت بيشتر، تلاش و فعاليت زيادترى نمايد. حرص و تشنگى چنين انسان هايى به جايى منتهى نخواهد شد در نتيجه از نظر روحى و روانى، مداوم در حالت فقر و تنگدستى شب و روز را سپرى خواهند كرد.
از طرف ديگر، ترس و وحشت از مرگ و نزول آفات، انسانى را كه گرفتار امور دنيوى شده است دائماً عذاب خواهد داد زيرا چنين انسان هايى هميشه در ميان آرزوهاى برآورده شده و ترس از فراق آنچه به دست آورده است به سر مى برد در حالى كه اگر انسان، ايمان به خدا، اعتقاد به معاد و حيات پس از مرگ و نعمت هاى بهشتى داشته باشد دل به امور دنيوى نمى بندد به آنچه خداوند برايش مقدور كرده است راضى و قانع مى شود.
از خدا مى خواهيم به ما توفيق انس و الفت روز افزون با قرآن و آموزه هاى آن عنايت كند، اضطراب و نگرانى را از زندگى فردى و اجتماعى ما دور ساخته آرامش روحى و روانى و امنيت اجتماعى را فراهم سازد، مهم تر از همه امنيت واقعى را كه امنيت اخروى است قسمت و روزى ما بگرداند. انشاء الله

پى‏نوشتها:

1 . تفسير نمونه، ج 10، ص 210.
2 . نهج البلاغه، خطبه 110: «و تعلموا القرآن فانّه احسن الحديث و تفقهوا فيه فانّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فانّه شفاء الصدور»
3 . همان، خطبه 158: «اَلا اِنّ فيه علم ما يأتى والحديث عِن الماضى و دَواء دايكم و نظم ما بينكُم»
4 . ارشاد القلوب، ج 1، ص 8: «فى القرآن شِفاء من كُلّ داء و قال داوُوا مَرضاتكم بالصدقه و استشفوا بالقرآن»
5 . ر.ك: دايرة المعارف قرآن كريم، ذيل واژه آرامش.
6 . رعد/ 28: «اَلا بِذكر اللهِ تطمئن القلوب».
7 . سوره حجر، آيه 9: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَـفِظُونَ»
8 . مجمع البحرين، ذيل واژه ذكر: الذكر يشتمل الصلاة و قراءة القرآن و الحديث و تدريس الصلاة و مناظرة العلماء.
9 . آينده يك پندار، ص 179، چاپ دوم.
10 . فرد در جامعه هاى امروزى، ص 120.
11 . دين و روان، ص 178.
12 . مقدمه بر جهان بينى اسلامى، 7 ـ 1، ص 34 ـ 40.
13 . سوره ق/ 16: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»
14 . بقره/ 186: «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ»
15 . غافر/ 60: «وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»
16 . مجادله/ 7: «مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَـثَة إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لاَ خَمْسَة إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ»
17 . زلزله/ 7 ـ 8: «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَيْرًا يَرَهُ»
18 . توبه/ 120: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»
19 . انعام / 160: «مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا».
20 . توبه/ 51: «قُل لَّن يُصِيبَنَآ إِلاَّ مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلنَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»
21 . حج/ 73: «وَ إِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْـًا لاَّ يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْـلُوبُ»
22 . فتح/ 4: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا»
23 . احزاب/ 39: «وَ لاَ يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلاَّ اللَّهَ»
24 . مائده/ 54:«وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئم».
25 . حديد/ 23:«لِّكَيْلاَ تَأْسَوْاْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَـكُمْ»
26 . چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور سازيم، ص 30.
27 . آل عمران/ 151: «سَنُلْقِى فِى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَآ أَشْرَكُواْ»
28 . حج/ 31: «وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ»
29 . معانى الاخبار، ص 287: انّ الموت هو المصفاة يصفى المؤمنين من ذنوبهم فيكون اخوالم... .
30 . بحارالانوار، ج 6، ص 158: «هو للمؤمنين كاطيب ريح يَشُمُّهُ و ينقطع التَّعب و الالم كُلّه عنه... .
31 . شورى/ 25 : «وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُواْ عَنِ السَّيِّـَاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ»
32 . زمر/ 53: «قُلْ يَـعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ»
33 . صاحب جواهر الكلام(رحمه الله)، با آن كه فرزند جوانش را تازه از دست داده بود، شب را تا صبح در كنار جنازه اش نشست و به نوشتن كتاب ارزشمند جواهر الكلام مشغول شد و ثواب آن را به روح فرزندش هديه نمود.
34 . آل عمران/ 26:«قُلِ اللَّهُمَّ مَــلِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَآءُ»
35 . طه/ 124: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ أَعْمَى»
جمعه 24 شهریور 1391  1:18 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن شناسي از ديدگاه امام خميني

گلستان قرآن

قرآن‏شناسي از ديدگاه امام خميني

قرآن شناسان تاكنون قرآن را از زاويه‏هاي مختلف نگاه كرده‏اند. همچنين افكار و انديشه‏هاي امام خميني (ره) به عنوان يك قرآن شناس برجسته و تأثيرگذار بر مسلمانان از جهات گوناگون بررسي و تحقيق شده است. نويسنده مقاله حاضر كوشيده است تا قرآن‏شناسي امام را از نظر راه و رسم برخورداري از قرآن طرح و شرح كند. ما اميدواريم كه اين مقاله از يك سو فتح بابي باشد براي قرآن‏شناسي ديگران و از سوي ديگر، گامي هرچند كوچك در فراخواني از همه آنان كه مايلند در ويژه‏نامه قرآن‏شناسي امام خميني ما را ياري رسانند.

گلستان قرآن

اين كتاب بزرگ الهي كه از عالم غيب الهي و قرب ربوبي نازل شده... از بزرگترين مظاهر رحمت مُطلقه الهيه است. اين مطلبي است كه امام خميني در كتاب آداب الصلواة عنوان كرده‏اند.
قرآن شريف به قدري جامع لطايف و حقايق و سراير و دقايق توحيد است كه عقول اهل معرفت در آن حيران مي‏ماند. اين، اعجاز بزرگ اين صحيفه نورانيه آسماني است، نه فقط حسن تركيب و لطف بيان و غايت فصاحت و نهايت بلاغت و كيفيت دعوت و اخبار از مغيبات و اِحكام اَحكام و اتقان تنظيم عايله و امثال آن، كه هر يك مستقلاً اعجازي فوق طاقت و خارق عادت است. بلكه مي‏توان گفت اين كه قرآن شريف معروف به فصاحت شد و اين اعجاز در بين ساير معجزات مشهور آفاق شد، براي اين بود كه در صدر اول اعراب را اين تخصص بود و فقط اين جهت از اعجاز را درك مي‏كردند و جهات مهم‏تري كه در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پايه ادراكش عالي‏تر بود اعراب آن زمان درك نكردند. الآن نيز آنهايي كه هم افق آنها هستند، جز تركيبات لفظيه و محسنات بديعيه و بيانيه چيزي از اين لطيفه الهيه ادراك نكنند.1
قرآن يك سفره گسترده‏اي است كه همه از آن استفاده مي‏كنند، منتها هر كس به وضعي استفاده مي‏كند.2 آن براي رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عايله بشري از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي (ص) تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند. اين صحيفه الهيه، كتاب احياي قلوب به حيات ابدي علم و معارف الهيه است. اين كتاب خداست و به شؤون الهيه جل و علا دعوت مي‏كند.4

اهداف و مقاصد نزول قرآن

ما بايد مقصود از تنزيل اين كتاب را قطع نظر از جهات برهاني، كه خود به ما مقصد را مي‏فهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنيم. صاحب كتاب مقصد خود را بهتر مي‏داند. اكنون به فرموده‏هاي اين مصنف راجع به شؤون قرآن نظر مي‏كنيم، مي‏بينيم خود مي‏فرمايد: "ذالك الكتاب لاريب فيه هدي" للمتقين". اين كتاب را كتاب هدايت خوانده است. مي‏بينيم در يك سوره كوچك چندين مرتبه مي‏فرمايد: "ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر" مي‏بينيم مي‏فرمايد "وانزلنا اليك الذكر تبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون". مي‏فرمايد: "كتاب انزلناه مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوالالباب". (سوره ص آيه29)
بدان كه اين كتاب شريف، چنانچه خود بدان تصريح فرموده، كتاب هدايت و راهنماي سلوك انسانيت و مربي نفوس و شفاي امراض قلبيه و نوربخش سير الي الله است. بالجمله، خداي تبارك و تعالي به واسطه سعه رحمت بر بندگان، اين كتاب شريف را از مقام قرب و قدسي خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به اين عالم ظلماني و سجن طبيعت رسيده و به كسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، براي استخلاص مسجونين در اين زندان تاريك دنيا رهايي مغلولين در زنجيرهاي آمال و اماني و رساندن آنها از حضيض نقص و ضعف و حيوانيت به اوج كمال و قوت و انسانيت.5،
مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحيفه نورانيه مي‏فرمايد: هدايت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدايت به طريق مستقيم است. بايد انسان به تفكر در آيات شريفه مراتب سلامت را از مرتبه دانيه آن، كه راجع به قواي ملكيه است تا منتهي النهايه آن كه حقيقت قلب سليم است... به‏دست آورد. و سلامت قواي ملكيه و ملكوتيه گم شده قاري قرآن باشد، كه در اين كتاب آسماني اين گم شده موجود است و بايد با تفكر آنرا استخراج كند.6 هيچ جا بهتر از قرآن نيست. هيچ مكتبي بالاتر از قرآن نيست. اين قرآن است كه ما را هدايت مي كند به مقاصد عاليه كه در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمي‏دانيم. 7
اتصال معنويت به ماديات و انعكاس معنويت در همه جهات ماديت از خصوصيات قرآن است كه افاضه فرموده است. قرآن در عين حالي كه يك كتاب معنوي، عرفاني و آنطوري است كه به دست ماها، به خيال ماها، به خيال جبرييل امين هم نمي‏رسد، در عين حال يك كتابي است كه تهذيب اخلاق مي‏كند، استدلال هم مي‏كند، حكومت هم مي‏كند، و وحدت را هم سفارش مي‏كند و قتال را هم سفارش مي‏كند
[ آرمان اصلي وحي اين بوده است كه براي بشر معرفت ايجاد كند، معرفت به حق تعالي در راس همه امور اين معناست. اگر تزكيه گفته شده و دنبالش تعليم گفته شده است، براي اين است كه نفوس تا تزكيه نشوند نمي‏توانند برسند.9] از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذيب نفوس و تطهير بواطن از ارجاس طبيعت و تحصيل سعادت و بالجمله، كيفيت سير و سلوك الي الله است10
قرآن و كتاب‏هاي حديث، كه منابع احكام و دستورات اسلام است با رساله‏هاي عمليه كه توسط مجتهدين عصر و مراجع نوشته مي‏شود، از لحاظ جامعيت و اثري كه در زندگي اجتماعي مي‏تواند داشته باشد به كلي تفاوت دارد نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادي آن، از نسبت صد به يك هم بيشتر است.11 كتابي است كه آدمي بايد از اينجا تا آخر دنيا و تا آخر مراتب حركت بكند، يك همچو كتابي است كه هم معنويات انسان را درست مي‏كند و هم حكومت را درست مي‏كند، همه چيز توي قرآن هست.12 قرآن كتاب تعمير ماديات نيست. همه چيز است. انسان را به تمام ابعاد تربيت مي‏كند، ماديات را در پناه معنويات قبول دارد ، و ماديات را تبع معنويات قرار مي‏دهد.13 ما يك همچو كتابي داريم كه مصالح شخصي، مصالح اجتماعي، مصالح سياسي، كشورداري و همه چيزها در آن هست. قرآن مشتمل بر تمام معارف است و تمام مايحتاج بشر است.15
انگيزة بعثت بسط اين سفره در بين بشر از زمان نزول تا آخر است اين يكي از انگيزه‏هاي كتاب است و انگيزه بعثت است. «بعث اليكم» رسولي را كه تلاوت مي‏كند بر شما قرآن را، آيات الهي را، ويزكيهم و يعلمهم الكتاب الحكمه» اين شايد غاين اين تلاوت باشد، تلاوت مي‏كند براي تزكيه و براي تعليم و براي تعليم همگاني، تعليم همين كتاب و تعليم حكمت كه آن هم از همين كتاب است. پس انگيزه بعثت نزول قرآن است و انگيزه تلاوت قرآن بر بشر اين است كه تزكيه پيدا كنند و نفوس مصفا بشوند از اين ظلماتي كه در آنها موجود است تا اينكه بعد از اينكه نفوس مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها قابل اين بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند.16 انگيزه نزول اين كتاب مقدس اين است كه اين كتاب در دسترس همه قرار بگيرد و همه از او به اندازة سعه وجودي و فكري خودشان استفاده كنند. 17

مهجوريت قرآن و راه‏هاي رهايي از آن

اكنون ببيينم چه گذشته است بر كتاب خدا، اين وديعه الهي و ماترك پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله و سلم. مسايل اسف انگيزي كه بايد براي آنها خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت علي شروع شده است. خودخواهان و طاغوتيان، قرآن كريم را وسيله‏اي كردند براي حكومتهاي ضد قرآني و مفسران حقيقي قرآن و آشنايان به حقايق را با بهانه‏هاي مختلف و توطيه‏هاي از پيش تهيه شده آنان را عقب زده و با قرآن در حقيقت، قرآن را، كه براي بشر تا ورود به حوض، بزرگترين دستور زندگاني مادي و معنوي بوده و هست از صحنه خارج كردند و هر چه اين بنيان كج به جلو آمد، كجي‏ها و انحراف‏ها افزون شد. تا آنجا كه قرآن كريم را كه براي رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان، بلكه عايله بشري، از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي تنزل كرد، كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده «علم الاسماء» را از شر شياطين و طاغوت‏ها رها سازد، و جهان را به قسط و عدل برساند و حكومت را به دست اولياء الله معصومين، عليهم صلوات الاولين و الاخرين بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشريت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گويي نقشي براي هدايت ندارد... و مع‏الاسف به دست دشمنان توطيه‏گر و دوستان جاهل، قرآن، اين كتاب سرنوشت ساز، نقشي جز در گورستان‏ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن كه بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگي آنان باشد، وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و يا به كلي از صحنه خارج شد.18
اي قرآن، اي تحفه آسماني و اي هديه رحماني! تو را خداي جهان براي زنده كردن دل‏هاي ما و باز كردن گوش و چشم توده مردم فرستاد، تو نور هدايت و رهنماي سعادت ما هستي تو ما را از منزل حيواني مي‏خواهي به اوج انساني وجود رحماني برساني، فسوسا كه آدميزادگان قدر تو را ندانسته و پيروي تو را فرض خود نشمردند، اسفا كه قانون هاي تو در جهان عمل نشد تا همين ظلمتخانه و جايگاه مشتي وحشيان و درندگان كه خود رامتمدنين جهان مي‏دانند، رشك بهشت برين شود و عروس سعادت در همين جهان در آغوش همه درآيد. 19
اسلام همه چيز براي مسلمين آورده است، همه چيز، قرآن در آن همه چيز است لكن مع‏الاسف ما استفاده از آن نكرده‏ايم و مسلمين مهجورش كردند يعني استفاده‏اي كه بايد از آن بكنند نكردند. 20
قرآن و اسلام مهجور و مظلوم‏اند، براي اينكه مهجوريت قرآن و مهجوريت اسلام به اين است كه مسايل مهم قرآني و مسايل مهم اسلامي يا به كلي مهجور است يا برخلاف آنها بسياري از دولت‏هاي اسلامي قيام كرده‏اند. 21
بر قرآن آموز و آنكه از قرآن بهره مي بردلازم است كه يكي ديگر از آداب مهمه را به كار بندد تا استفاده حاصل شود و آن رفع موانع است كه ما از آنها تعبير مي‏كنيم به حجب بين مستفيد قرآن. اين حجابها بسيار است كه ما به بعض از آنها اشاره مي‏نماييم.
از حجاب‏هاي بزرگ، حجاب خودبيني است كه شخص متعلم، خود را به واسطه اين حجاب مستغني بيند و نيازمند استفاده نداند. و اين از شاهكارهاي مهم شيطان است كه هميشه كمالات مرهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد راضي و قانع كند و ماوراي آنچه پيش اوست، هر چيز را از چشم او ساقط كند. مثلاً اهل تجويد را به همان علم جزيي قانع كند و آن را در نظر آنها جلوه‏هاي فراوان دهد و ديگر علوم را از نظر آنها بيفكند و حَمَله قرآن را پيش آنها به خود آنها تطبيق دهد و آنها را از فهم كتاب نوراني الهي و استفاده از آن محروم كند و اصحاب ادبيت را به همان صورت بي‏مغز راضي كند و تمام شؤون قرآن را در همان كه پيش آنهاست نمايش دهد. و اهل تفاسير به طور معمول را سرگرم كند به وجوه قرايات و آراي مختلف از باب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدني و مكي بودن و تعداد آيات و حروف و امثال اين امور... شخص مستفيد بايد تمام اين حجب را خرق كند و از ماوراي اين حجب به قرآن نظر كند و در هيچيك از اين حجاب‏ها توقف نكند كه از قافله سالكان الي الله باز ماند و از دعوت‏هاي شيرين الهي محروم شود.22
يكي ديگر از حجاب‏هايي كه مانع از استفاده از اين صحيفه نورانيه است، اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسرين نوشته يا فهميده‏اند، كسي را حق استفاده از قرآن شريف نيست. و تفكر و تدبر را به تفسير به راي كه ممنوع است، اشتباه نمودند و به واسطه اين رأي فاسد و عقيدة باطله، قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عاري و قرآن را به كلي مهجور نموده‏اند در صورتي كه استفادات اخلاقي و ايماني و عرفاني به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به رأي باشد. 23
يكي ديگر از حجب كه مانع از فهم قرآن شريف و استفاده از معارف و مواعظ اين كتاب آسماني است، حجاب معاصي و كدورات حاصله از طغيان و سركشي نسبت به ساحت پروردگار عالميان است كه قلب را حاجب شود از ادراك حقايق. 24
از حجب غليظه، كه پرده ضخيم است بين ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنياست كه به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن كند و وجهه قلب يكسره دنيوي شود و قلب به واسطه اين محبت از ذكر خدا غافل شود و از ذكر و مذكور اعراض كند. و هرچه علاقه‏مندي به دنيا و اوضاع آن زيادت شود، پرده و حجاب قلب ضخيم‏تر گردد. 25
مادامي كه انسان در حجاب خود هست نمي‏تواند اين قرآن را كه نور است و به حسب فرمايش خود قرآن، نور است، نور را كساني كه در حجاب هستند پشت حجاب‏هاي زياد هستند، نمي‏توانند ادراك كنند. گمان مي‏كنند كه مي‏توانند اما نمي‏توانند. تا انسان از حجاب‏هاي بسيار ظلماني خود خارج نشود، تا گرفتار هواهاي نفساني است، تا گرفتار خودبيني‏هاست، تا گرفتار چيزهايي است كه در باطن خود ايجاد كرده است از ظلماتي كه بعضي‏ها فوق بعض است، لياقت پيدا نمي‏كند انسان كه اين نور الهي در قلب او منعكس شود. 26

راه‏هاي ترويج قرآن (اصول ترويج قرآن)

يكي از وصاياي رسول اكرم (ص) وصيت به تلاوت قرآن است. و فضل تلاوت و حفظ و حمل و تمسك و تعلم و مداومت و مزاولت و تدبر در معاني و اسرار آن بيش از آن است كه به فهم قاصر ما درست آيد و آنچه از اهل بيت عصمت -عليهم السلام - درخصوص آن وارد شده است در اين اوراق نگنجد؛ و ما به بعض آن قناعت مي‏كنيم فرموده: قرآن عهد خداوند است به سوي بندگان؛ همانا سزاوار است كه هر فرد مسلماني در هر روز به آن عهد نظر كند و از آن پنجاه آيه قرائت كند. فرمود حضرت سجاد عليه السلام- كه آيات قرآن خزانه‏هايي است، پس هر وقت گشوده شد خزينه‏اي، سزاوار است كه نظر كني در آن. و در اخبار رجوع به آن و تدبر در معاني آن بسيار وارد است. و در حديث است كه: مؤمني كه قرائت قرآن كند در حال جواني، داخل شود قرآن به گوشت و خون او، و او را خداوند با سفراي كرام نيكوكار قرار دهد، و قرآن پناه اوست در قيامت و در محضر حق گويد: خداوندا هر عاملي اجر عملش را گرفت غير از عامل به من، پس بهترين عطاياي خود را به او برسان. پس خداي تعالي به او بپوشاند دو حله از حله‏هاي بهشتي و بر سر او تاج كرامت نهد. پس خطاب شود: آيا راضي شدي؟ قرآن عرض كند: من اميد بيشتر داشتم پس امن و امان را به دست راست او دهند و حذر را به چپ. پس داخل بهشت شود و به او گفته شود قرائت كند و بالا بيا درجه‏اي پس به قرآن خطاب شود: آيا او را به مقامات رساندم و تو راضي شدي؟ عرض كند آري فرمود حضرت صادق ـ عليه‏السلام ـ كه كسي كه قرآن را بسيار قرائت كند و با او عهد تازه كند به مشقت كشيدن در حفظ آن، دو اجر به او عطا فرمايند و از اين حديث شريف معلوم مي‏شود كه مطلوب در تلاوت قرآن شريف آن است كه در اعماق قلب انسان تأثير كند. 27
و از آداب لازمه قرائت قرآن، كه در تأثير در قلوب سمت رُكنيت دارد و بدون آن هيج عملي را قيمتي نيست، بلكه ضايع و باطل و موجب سخط الهي است، اخلاص است كه سرمايه مقامات اخرويه و رأس المال تجارت آخرت است. در اين باب نيز در اخبار اهل بيت (ع) سفارش بليغ شده است از آن جمله آن است كه جناب كليني، حديث كند: قاريان قرآن سه گروه‏اند: يكي آنان كه قرائت قرآن را سرمايه معيشت اتخاذ نمودند و به واسطه آن از ملوك حقوق و شهريه گيرند و بر مردم تقدم جويند و ديگر، آنان‏كه حفظ حروف و صورت قرآن كنند و تضييع حدود آن نمايند و او را پشت سر اندازند چنانچه سوار قدح خود را به پشت آويزد، خداوند زياد نكند اين قسم حَمَله قرآن را، و طايفه ديگر آنان هستند كه قرآن را تلاوت كنند و با دواي قرآن دردهاي قلب خود را علاج كنند. 28
از آداب قرائت، كه موجب تأثير در نفس نيز هست و سزاوار است كه شخص قاري مواظبت آن كند، ترتيل در قرائت است و آن، به طوري كه در حديث است، عبارت است از حد توسط بين سرعت و تعجيل در آن و تأني و فتور مفرط كه كلمات از هم متفرق و منتشر گردد گويد پرسيدم از حضرت صادق سلام الله عليه از قول خداي تعالي كه مي‏فرمايد: "و رتّل القرآن ترتيلاً" فرمود يعني اظهار كن آنرا اظهار كاملي و سرعت مكن در آن چنانچه در شعر سرعت مي‏كني و متفرق مكن اجزاي آنرا چون ريگهاي متفرق كه اجزايش با هم ملتيم نشود، ليكن قرائت كنيد كه تأثير در قلوب كند و دل‏هاي سخت شما را به فزع آورد و هّم شما آخر سوره نباشد يعني مقصود شما آن نباشد كه قرآن را در چند روز ختم كنيد و يا اين سوره را به زودي ختم نموده و به آخر برسانيد پس انسان كه مي‏خواهد كلام خدا را قرائت كند و به آيات الهيه قلب قاسي خود را مداوا كند و با كلام جامع الهي شفاي امراض قلبيه خود را بگيرد و با نور هدايت اين مصباح منير غيبي و اين نور را دريابد، بايد اسباب ظاهريه و باطنيه آن را فراهم كند و آداب صوريه و معنويه آن را فراهم كند، نه مثل آن كه اگر گاهگاهي هم تلاوت قرآن كنيم، علاوه بر آن كه از معاني و مقاصد آن و اوامر و نواهي و وعظ و زجر آن به كلي غافليم، و گويي آياتي كه در آن ذكر اوصاف جهنم و عذاب اليم آن يا بهشت و كيفيات نعيم آن گرديده به ما ربطي ندارد و نعوذ بالله در خواندن كتاب قصه حضور قلب ما بيشتر و حواس ما جمع‏تر است از كتاب كريم خدايي - از آداب ظاهر آن نيز غفلت كنيم. 29
مطلوب در قرائت قرآن كريم آن است كه درقلب صورت آن نقش بندد و اوامر و نواهي آن تأثير كند، و دعوت آن جايگزين شود و اين مطلوب حاصل نشود مگر آن كه آداب قرائت ملحوظ شود مقصود از آداب آن نيست كه پيش بعضي قراء متداول شده است كه تمام همّ و همت منصرف به مخارج الفاظ و تاديه حروف شود بلكه مقصود آدابي است كه در شريعت مطهره منظور شده است كه اعظم و عمدة آنها تفكر و تدبر و اعتبار به آيات آن است. 30
يكي از آداب مهمه قرائت قرآن، كه عارف و عامي در آن شركت دارند، و از آن نتايج حسنه حاصل شود و موجب نورانيت قلب و حيات باطني شود، "تعظيم" است/ و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگي و جلالت و كبرياي آن است. 31
ما همه قرآن شريف را مي‏دانيم كه از معدن وحي الهي براي تكميل بشر و تخليص انسان از محبس ظلماني طبيعت و دنيا نازل شده است و وعده و وعيد آن همه حق صراح و حقيقت ثابته است و در تمام مندرجات آن شايبه خلاف واقع نيست، با اين وصف اين كتاب بزرگ الهي در دل سخت ما به اندازة يك كتاب قصه تأثير ندارد نه دلبستگي به وعده‏هاي آن داريم تا دل را از اين دنياي دني و نشئه فانيه برگيريم و به آن نشيه باقيه بربنديم و نه خوفي از وعيد آن به قلب ما حاصل آيد تا از معاصي الهيه و مخالفت با ولي نعمت احتراز كنيم، اين نيست جز آنكه حقيقت و حقيقت قرآن به قلب ما نرسيده و دل ما به آن نگرويده. 32
از حضرت رسول، صلي الله عليه و آله، روايت شده كه هر كه فاتحه الكتاب را قرائت كند، ثواب قرائت قرآن به او مي‏دهند. و در روايت ديگر است كه مثل آن است كه تمام قرآن را قرائت نموده... از حذيفه بن يمان رضي الله عنه منقول است كه حضرت رسول خدا (ص) فرمود، «خداي تعالي مي‏فرستد عذاب حتم مقضي را براي قومي، پس قرائت كند بچه‏اي از بچه‏هاي آنها در كتاب: «الحمدلله رب العالمين» چون خداي تعالي مي‏شنود چهل سال عذاب را از آنها مرتفع كند. و از ابن عباس منقول است كه در حالي كه ما نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم، ناگاه فرشته‏اي آمد و گفت بشارت باد ترا دو نوري كه به تو داده شده و به انبياي قبل از تو داده نشده آن دو نور فاتحه‏الكتاب و خواتيم سورة بقره است. [كسي ] قرائت نكند هرگز حرفي از آن را مگر آنكه حاجت او مي‏دهم. 33

آثار انس با قرآن

تلاوت قرآن در واقع زماني مطلوب است كه در اعماق قلب انسان تأثير كند و باطن انسان صورت كلام الهي گردد و از مرتبه ملكه به مرتبه تحقق رسد و اشاره به اين فرموده آنجا كه مي‏فرمايد، جوان مؤمن اگر قرائت كند، قرآن در گوشت و خون او وارد شود. و اين كنايه از آن است كه صورت قرآن در قلب مستقر و جايگزين گردد به طوري كه خود باطن انسان كلام الله مجيد و قرآن حميد گردد به اندازه لياقت و استعدادش. 34
كسي كه خود را عادت داد به قرائت آيات و اسماي الهيه از كتاب تكوين و تدوين الهي، كم‏كم قلب او صورت ذكري و آيه‏اي به خود گيرد و باطن ذات محقق به ذكر الله و اسم الله و آيت الله شود. 35
فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، حتي اگر شده با قرائت آن. و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصور نكني كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس و نامه محبوب محبوب است اگرچه عاشق و محب مفاد آنرا نداند و با اين انگيزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. 36
جناب عارف بزرگوار و شيخ عالي مقدار ما مي‏فرمودند كه مواظبت بر آيات شريفه آخر سورة «حشر» از آيه شريفه «يا ايها الذين امنو اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد» تا آخر سورة مباركه با تدبر در معني آنها در تعقيب نمازها خصوصاً در اواخر شب كه قلب فارغ البال است، خيلي مؤثر است در اصلاح نفس. 37
كسي كه تفكر و تدبر در معاني قرآن كرد، در قلب آن اثر كند و كم كم به مقام متقين رسد و اگر توفيق الهي شامل حالش شود، از آن مقام نيز بگذرد و هر يك از اعضاء و جوارح و قواي آن، آيه‏اي از آيات الهيه شود/ و شايد جزوات و جذبات خطابات الهيه او را از خود بيخود كند و حقيقت «اقرا و اصعد» را در همين عالم دريابد تا آن كه كلام را بي‏واسطه از متكلمش بشنود و آنچه در وهم من و تو نايد آن شود. 39

منابع:

1. امام خميني، آداب الصلوه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1370ش.
2. امام خميني، جلوه‏هاي رحماني، معاونت فرهنگي بنياد شهيد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1371 ش.
3. امام خميني، ولايت فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1373 ش.
4. امام خميني، شرح حديث عقل و جهل، نسخه خطي موجود در مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
5. امام خميني، كشف الاسرار، انتشارات مصطفوي، قم.
6. امام خميني، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1371 ش.
7. امام خميني، صحيفه نور، (مجموعه 22 جلدي) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول.

پاورقيها:

1- آداب الصلوة، ص 264-263
2- صحيفه نور، ج 19، ص 84
3- همان، ج 21، ص170
4- آداب الصلوه، ص 194-193
5 - همان، ص 185-184
6- همان، ص 203
7- صحيفه نور، ج 12، ص 225
8- همان، ج 17، ص 252
9- همان، ج 19، ص 143
10- آداب الصلوه، ص 186
11- ولايت فقيه، ص50
11- ولايت فقيه، ص50
12- صحيفه نور، ج 2، ص 34
13- همان، ج 5، ص 16
14- همان، ج 18، ص 275
15- همان، ج 20، ص 82
16- همان، ج 14، ص 252
17- همان ، ج 14، ص 252
18- همان، ج 21، ص 169
19- كشف الاسرار، ص 220
20- صحيفه نور، ج 1، ص 88
21- همان، ج 15، ص 184
22- آداب الصلوه، ص 197-195
23- همان. ص 199
24-همان، ص 201
25- همان، ص 202
26 - صحيفه نور، ج 12، ص 253
27 - چهل حديث، ص 499-497
28 - همان، ص 3 و 5-500
29 - همان، ص 505-504
30 - همان، ص 500-499
31 - آداب الصلوه، ص 181-180
32 - شرح حديث عقل و جهل، ص 61
33 - آداب الصلوه، ص 301-299
34 - چهل حديث، ص 499
35 - آداب الصلوه، ص 217-216
36 - جلوه‏هاي رحماني، ص 26
37 - چهل حديث، ص 208
38 - همان، ص 500
جمعه 24 شهریور 1391  1:18 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

ويژگي‏هاي عباد الرحمن (11) بهره برداري صحيح از قرآن
محمد محمدی اشتهاردی
قرآن در مورد يازدهمين ويژگي ممتاز بندگان برجسته خداوند، چنين مي‏فرمايد: «والّذين اذا ذُكّروا بآياتِ ربّهمْ لمْ‏يَخِرّوا عليها صُمّا و عُميانا»1 از ويژگي‏هاي خاص بندگان ممتاز خدا اين است كه هرگاه آيات پروردگارشان (يعني آيات قرآن) به آنها گوشزد شود، كر و كور روي آن نمي‏افتند.
اين ويژگي از مهمترين ويژگي و عميق‏ترين شاخصه براي بنده ممتاز خدا است كه رابطه نظري و عملي خود را با قرآن، بزرگترين كتاب آسماني، و يگانه معجزه جاويدان پيامبر اسلام(ص) به طور عميق و استوار برقرار سازند آن گونه كه روح پرطراوت قرآن در زندگيشان آشكار گردد. چنان كه امام باقر(ع) براساس اين آيه و آيات ديگر قرآن فرمود:
قاريان قرآن سه گونه‏اند: 1 ـ كسي كه قرآن را تلاوت مي‏كند، ولي آن را وسيله كسب امور مادي و دوشيدن شاهان (و صله گرفتن از آنها) قرار داده، و به وسيله آن بزرگي به مردم بفروشد و خودنمايي كند 2ـ كسي كه هدفش از قرائت قرآن، حفظ حروف (و تجويد) آن است، اما حدود و قوانين آن را تباه مي‏سازد، خداوند افراد اين گروه را زياد نكند 3ـ كسي كه قرآن را تلاوت مي‏كند، و دواي قرآن را بر روي درد قلبش مي‏نهد (و قرآن را وسيله درمان بيماري‏هاي معنوي قرار مي‏دهد) با آن شب زنده‏داري كند، و روزش را به تشنگي (روزه) به سر آورد... «فواللّه لهولاء في قُرّاء القرآنِ اعزُّ مِنَ الكبريتِ الاحمرِ» سوگند به خدا اين گروه در ميان قاريان قرآن از كبريت احمر ، كمياب تر هستند.2
ما وقتي كه به آيات قرآن در رابطه با قرآن مراجعه مي‏كنيم در مجموع ـ جز در موارد نادر ـ نتيجه مي‏گيريم كه ما نسبت به قرآن دو مسؤوليت بزرگ داريم؛ 1ـ شناخت محتواي قرآن 2ـ عمل به مفاهيم قرآن.
توضيح آن كه: در قرآن مجيد، واژه قرآن با همين لفظ 65 بار آمده ، و تحت عنوان كتاب ، ده‏ها بار ذكر شده است. و با توجه به آياتي كه در آن از قرآن سخن به ميان آمده، غالبا منظور شناخت قرآن و دريافت محتواي سازنده آن، سپس عمل به دستورهاي قرآن است. چنان كه در آيه مورد بحث (73 فرقان)با تعبير هشدار دهنده به اين مطلب تصريح شده كه نبايد رابطه شما با قرآن كورانه و كرانه باشد، بلكه بايد با چشمي بينا و گوشي شنوا به قرآن توجه كرد، آن را به خوبي شناخت، و مزرعه روح و روان را با آب قرآن آبياري كرد. چنان كه در روايت آمده ابوبصير يكي از شاگردان امام صادق(ع) از آن حضرت پيرامون اين آيه توضيح خواست، امام صادق(ع) فرمود: «مستبصرينَ لَيْسُوا بِشَكّاكٍ»3 از روي بصيرت و شناخت به قرآن روي كنند، و در آن هيچ گونه شك و ترديد نداشته باشند.
بنابراين قرآن را از جهت نظري بايد شناخت و يقين به مطالب آن پيدا كرد و اين از ويژگي هاي بندگان ممتاز خدا است. در آيات ديگر قرآن نيز پيرامون دو مسؤوليت ياد شده سخن به ميان آمده، براي روشن شدن بيشتر، نظر شما را به چند آيه ديگر جلب مي‏كنيم. در مورد مسؤوليّت نخست (شناخت قرآن) قرآن مي‏فرمايد: «أفلا يَتَدبَّرونَ القُرآنَ أَمْ عَلي قُلُوبٍ أقْفالُها؛4 آيا آنها در قرآن تدبّر نمي‏كنند، يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟
اين آيه ما را با تأكيد به تدبّر و تعقل و شناخت دستورها و مفاهيم قرآن دعوت مي‏نمايد.
نيز مي‏فرمايد: «و لَقَدْ يسّرنا القرآنَ للذّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»5 ما قرآن را براي تذكر ، آسان ساختيم، آيا كسي هست كه متذكّر شود؟ اين آيه حاكي است كه خداوند قرآن را آسان و روان براي عموم نازل كرده، تا همه آن را بشناسند، و هدف از شناخت آن، تذكّر و تنبّه و آموختن و عمل است. نيز مي‏فرمايد: «و إذا قُرِيَ القُرآنُ فاستَمِعُوا لَه وَ اَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»6 هنگامي كه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهيد، و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد. اين آيه بيانگر آن است كه سكوت در هنگام تلاوت آيات قرآن و دل بستن به آن، كليد فهم قرآن است، و بهترين ادب در برابر قرآن آن است كه در برابرش سراپا گوش شنوا باشيم، و روح و روان خود را با عطر ظاهر و باطن قرآن خوشبو و با طراوت سازيم.
و در مورد مسؤوليّت دوم (عمل به قرآن) نيز نظر شما را به چند آيه ديگر قرآن جلب مي‏كنيم، قرآن مي‏فرمايد: «انّما المؤمنونَ الّذينَ إذا ذُكِر اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وإذا تُلِيَتْ عَلَيهم آياتُهُ زادَتْهُمْ ايمانا و عَلي ربِّهِمْ يَتَوَكّلوُنَ»7 مؤمنان تنها كساني هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دلهايشان ترسان مي‏گردد، و هنگامي كه آيات او بر آنها خوانده مي‏شود، ايمانشان فزونتر مي‏گردد و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.
آري قلب مؤمنان در برابر قرآن، اين گونه خاشع و ترسان است، به گونه اي كه شنيدن آيات قرآن موجب افزايش ايمان قلبي شده، و موجب رابطه استوار و تنگاتنگ مؤمن با خدا مي‏گردد.
نيز مي‏فرمايد: «يا ايُّها النّاسُ قَدْ جائتكُمْ مَوْعظةٌ مِنْ ربّكُمْ و شِفاءٌ لِما في الصّدورِ و هُديً ورحمةٌ للمؤمنينَ»8 اي مردم! كتابي از سوي صاحب شما (خدا) براي (نجات) شما آمد كه مايه پند و شفاي دل‏هاي شما، و هدايت و رحمت براي مؤمنان است.
نيز مي‏فرمايد: «كتابٌ انزلناهُ اليكَ لتُخْرجَ النّاسَ مِنَ الظّلماتِ اِلَي النّور»9 قرآن كتابي است كه آن را به سوي تو (اي پيامبر) فرستاديم، تا به وسيله آن مردم را از تاريكي‏ها (ي شرك و جهل) به سوي روشني نور (ايمان و عدل و آگاهي) درآورد.
تدبّر در قرآن و عمل به آن از نظر علي(ع)

در نهج البلاغه مطالب بسيار پيرامون شناخت قرآن و اجراي دستورهاي آن آمده و به آن تأكيد شده، به عنوان نمونه نظر شما را به چند فراز از آن جلب مي‏كنيم:
«وَ تَعَلّمُوا القُرآنَ فانَّهُ أحسنُ الحديث، و تَفَقّهوا فيهِ فانَّهُ رَبيعُ الْقُلوبِ وَ استشْفُوا بنورِهِ فانَّهُ شِفاءُ الصّدورِ»10 قرآن را فراگيريد كه بهترين گفته‏ها است، و در آن بينديشيد كه بهار دل‏ها است، و از نورش شفا جوييد كه شفاي قلب‏ها است.»
«تالينَ لاجزاء القرآن يُرتلوا ترتيلاً يحزنونَ بِهِ أنفسهمْ، و يستشيرونَ بِهِ دواءَ دائهم، فَاذا مَرّوا بآيَةِ تَشويقٍ رَكَنُوا اليْها طمَعا و تطَلّعتْ نفوسُهُمْ اليها شَوْقا و ظنّوا أنّها نُصْبَ اعيُنِهمْ، و اِذا مَرّوا بآيةٍ فيها تَخْويفٌ أصغَوْا إلَيها مَسامِعَ قُلُوبِهمْ، وَ ظنُّوا أنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ و شَهيقها في أصُولِ آذانِهِمْ»11 پرهيزكاران كساني هستند كه قرآن را شمرده با تدبّر قرائت مي‏كنند، با آن جان خود را محزون مي‏سازند، و داروي درد خود را از آن مي‏گيرند، هرگاه به آيه‏اي برسند كه در آن تشويق باشد، با علاقه فراوان به آن روي مي‏آورند، و روح و جانشان با شوق بسيار در آن خيره شود، و آن را همواره نصب العين خود مي‏سازند، و هرگاه به آيه‏اي برخورد كنند كه در آن بيم باشد، گوش‏هاي دل خويش را براي شنيدن آن باز مي‏كنند، و صداي ناله و به هم خوردن زبانه‏هاي آتش دوزخ با آن وضع ترس‏آورش در درون گوششان طنين انداز است.
اين عبارات با بيان بسيار روشن دو مسؤوليّت ما (يعني شناخت قرآن و عمل به دستورهاي آن) را دعوت مي‏كند، و بيانگر آن است كه آيات قرآن بايد همواره در قلوب مؤمنان اثر بگذارد، و باعث تحوّل فكري و عملي شده و موجب رشد و ارتقاء گردد. در غير اين صورت، براي ما كتابي بي‏خاصيت خواهد بود، بلكه گاهي موجب خسران ما است، چنانكه در قرآن مي‏خوانيم: «ولا يَزيدُ الظّالمينَ الاّ خَسارا»12 و ستمگران را جز خسران و زيان نمي‏افزايد. چرا كه به قول شاعر:
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست در باغ لاله رويد و در شوره زار خس
آن كساني مي‏توانند از انوار قرآن بهره برداري صحيح كنند كه تصميم بر پرهيزكاري داشته باشند، و خمير مايه وجودشان آميخته با جهل، شرك، ظلم و نفاق نشده باشد، وگرنه همين صفات رذيله موجب مي‏شود كه نه تنها مجذوب نور قرآن نمي‏شوند، بلكه مثل شب پره به ستيز با نور مي‏پردازند به عنوان مثال يك غذاي نيروبخش را اگر به عالم مجاهد و دانشمند مبارزي بدهيم، از آن نيروي كافي براي تعليم و تربيت و جهاد در راه حق مي‏گيرد، ولي همين غذاي نيروبخش را اگر به ظالم بيدادگري بدهيم، از نيروي آن براي ظلم بيشتر استفاده مي‏كند. تفاوت در غذا نيست، تفاوت در مزاج‏ها و طرز تفكّرها است.
نتيجه اين كه قرآن نه تنها يك نسخه شفابخش دائمي براي افراد آماده است، بلكه يك داروي اثربخش براي همه دردهاي فردي، اجتماعي، اخلاقي و... است ، داروي شفابخشي كه هرگونه نابساماني ها و ناهنجاري هاي گوناگون را به جهاني پر از طراوت، اعتدال ، و زيبايي و سلامتي مي‏سازد. به قول شاعر:
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد كه دار الملك ايمان را مجرّد بينداز غوغا
عجب نبود گر از قرآن نصيبت نيست جز حرفي كه از خورشيد جز گرمي نبيند مرد نابينا
اميرمؤمنان علي(ع) روزي بعضي از يارانش را كه بهره‏برداري صحيح و استوار از قرآن كرده بودند، و به شهادت رسيده بودند مانند: عمار ياسر، ابن تيهان و ذوالشّهادتين را به عنوان برادر ياد كرد، آنگاه بر اثر غم جانكاه فراق آنها، دست بر محاسن شريف خود كشيد، و مدتي طولاني گريه جان سوز كرد، سپس فرمود: «أوّهِ عَلي اِخْوانِيَ الّذينَ تَلَوُا الْقُرآنَ فَاَحْكَمُوُهُ»13 آه و حسرت بر ديدار آن برادرانم، همان‏ها كه قرآن را تلاوت مي‏كردند، و به كار مي‏بستند و در زندگي خود تثبيت و استوار مي‏ساختند. آن حضرت در اين عبارت به شش ويژگي آنها اشاره كرد، ولي نخستين ويژگي آنها را رابطه عميق فكري و عملي آنها با قرآن ذكر نمود. بنابراين از نظر اميرمؤمنان علي(ع) شاگرد ويژه و ممتاز اسلام كسي است كه رابطه عميق و نيك با قرآن داشته باشد.

چند نمونه از بهره‏برداري صحيح از قرآن

از آن هنگام كه قرآن نازل شده تاكنون نمونه‏هاي بسيار وجود دارد كه افرادي تحت تأثير عميق قرآن قرار گرفته و با بهره‏برداري صحيح، آگاهانه و آميخته با عمل از قرآن، تحوّل فكري و عملي پيدا كردند و تولّد جديد پيدا نموده و در پرتو نور قرآن، همه ظلمت و تاريكي‏ها را از صفحه روح و روانشان زدودند، در اينجا نظر شما را به چند نمونه جلب مي‏كنيم:
1ـ ابوذر غفاري مي‏گويد يك شب رسول خدا(ص) براي عبادت برخاست، همه آن شب را با ذكر اين آيه و تأمّل در آن گذراند. «اِنْ تُعَذّبهُمْ فاِنَّهُمْ عِبادُكَ، و اِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَاِنّكَ أنْتَ الْعَزيرُ الْحَكيمُ»14 اگر اين‏ها را عذاب كني، اين‏ها بندگان تواند، و اگر آنها را بيامرزي پس تو توانا و حكيم هستي. (نه كيفر تو نشانه بي‏حكمتي است و نه بخشش تو نشانه ضعف است) پيامبر(ص) آن شب پيوسته اين آيه را تا صبح تكرار مي‏كرد.15
2ـ امّ عقيل يكي از زنان باديه نشين و مسلمان بود، رابطه بسيار نيكي با قرآن داشت، روزي در خانه مشغول آشپزي و كارهاي خانه بود، به او خبر دادند كه يكي از پسرهايت در بيرون خانه بر اثر رميدن شتر، و برخورد با او كشته شده است. او در آن روز دو نفر مهمان داشت، براي آن كه آنها ناراحت نشوند، چيزي به آنها نگفت، از آنها پذيرايي نمود و غذاي آنها را داد. آنها پس از خوردن غذا، با خبر شدند و از روحيّه عالي ام عقيل تعجّب كردند. وقتي كه مهمانان رفتند، چند نفري براي تسليت نزد او آمدند، ام عقيل به آنها گفت: «آيا در ميان شما كسي هست كه با آيات قرآن به من تسليت بگويد، و خاطر مرا آرام كند؟» يكي از حاضران اين دو آيه را خواند: «و بشّرِ الصّابرينَ الّذينَ اِذا أصابَتْهُمْ مُصيبةٌ قالوا انّا للّهِ و انّا اليهِ راجعون اولئك عليهِمْ صَلواتٌ مِنْ ربِّهم و رحمَةٌ...»16 بر صبر كنندگان مژده بده، آنان كه وقتي دچار مصيبت مي‏شوند، گويند ما از آن خداييم، و به سوي او باز مي‏گرديم، اين‏ها مشمول درودها و رحمت پروردگارشان هستند، و از هدايت يافتگان مي‏باشند.
امّ‏عقيل با شنيدن اين آيه آن چنان تحت تأثير قرار گرفت كه آرامش يافت و اضطراب و پريشانيش برطرف گرديد، بي درنگ برخاست و وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند، پس از نماز دست‏هايش را به سوي آسمان بلند كرد، و با خشوع و تسليم خاص عرض كرد: «خدايا! فرمانت به ما رسيد، آن را دريافت كردم، اينك صبر مي‏كنم، تو نيز پاداشي را كه به صابران وعده دادي، به من عطا فرما.»17 آري اين است انس و عمل به قرآن، كه موجب تحوّل فكري و تغيير روحيه شده و انسان را در برابر حوادث ناگوار، صبور و مقاوم مي‏كند.
3ـ پيامبر اكرم(ص) روزي اين آيات را خواند «انَّ في خَلْقِ السّماواتِ والارضِ وَاختلافِ اللّيلِ والنّهارِ لآياتٍ لاولِي الألباب...»18 در آفرينش آسمان‏ها و زمين، و رفت و آمد شب و روز، نشانه‏هايي براي صاحبان خرد است... آنگاه فرمود: «ويْلٌ لِمَنْ لاكَها بَيْنَ فكّيهِ و لَمْ يَتَأمَّلْ فيها» واي بر كسي كه اين آيات را در دهان گردش دهد و بچرخاند، ولي در آن نينديشد و تأمّل نكند.19
4ـ مفسّر بزرگ اسلام، شهيد راه خدا سعيد بن جُبير در يكي از شب‏ها اين آيه را كه مربوط به نداي خدا در قيامت است خواند: «وامْتازوا الْيَوْمَ أيُها الْمُجرِمُونَ»20 اي گنهكاران! امروز شما از صالحان جدا شويد. از آغاز شب تا صبح همين آيه را خواند و در آن تأمّل نمود و گريه كرد.21
5ـ فُضَيل بن عياض در قرن دوم مي‏زيست و از سر دسته‏هاي دزدها و غارتگران بود، شبي قدّاره خود را برداشت با اين تصميم كه به خانه‏اي برود و به حريم ناموس ديگري كه در آن خانه بود تجاوز كند، از ديوار خانه بالا رفت و خود را به درون حياط افكند، در همين حال ناگاه صداي دلنشين همسايه آن خانه را شنيد كه قرآن مي‏خواند و اين آيه را تلاوت مي‏كند: «اَلَمْ يَأْنِ للّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لذِكْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ»22 آيا وقت آن نرسيده است كه دل‏هاي مؤمنان در برابر ذكر خدا، و آنچه از حق نازل كرده است خاشع گردد؟ فُضيل آن چنان تحت تأثير اين آيه قرار گرفت، كه تحول عظيمي در او رخ داد، وطوفان شديدي در روح و روانش وزيد به گونه‏اي كه 180 درجه تغيير كرد، همان دم با توبه حقيقي دست نياز به سوي خداي بي‏نياز دراز كرده، در حالي كه اشك مي‏ريخت عرض كرد «يا ربّ قد آنَ؛ پروردگارا! اكنون وقت خشوع در برابر تو فرارسيده است.» او همان لحظه به خانه‏اش بازگشت، در مسير راه شنيد كارواني در حال حركت است بعضي از آن كاروان مي‏گويند: تا صبح نشده به سرعت از اينجا برويم تا دژخيمان فضيل ما را غارت نكنند. فضيل خود را به آنهامعرّفي كرد، و به آنها قول داد كه در امان هستيد، آري فضيل اين گونه به قرآن احترام كرد، و نداي قرآن را با گوش جان شنيد، و بر سراسر قلبش استوار ساخت، از پارسايان و بندگان ممتاز خدا شد، به مكه كوچ كرد، و در جوار خانه خدا اقامت نمود ، و در آنجا به سير و سلوك و تربيت افراد ادامه داد تا روز عاشوراي سال 187 هـ.ق در همانجا از دنيا رفت.23
اين ها نمونه هايي از عباد الرّحمن هستند كه به راستي قرآن را شناختند و به دستورهاي آن عمل كردند، و روح و روانشان را با آيات نوراني قرآن، جلا بخشيدند. در برابر اين ها كوردلاني نيز بودند و هستند كه آيات قرآن را مي‏خوانند ولي به جاي نور، بر تيرگي قلبشان مي‏افزايد. همچون خوارج نهروان، كه نيمه شبي كميل بن زياد همراه اميرمؤمنان علي(ع) از يكي از كوچه هاي كوفه عبور مي‏كردند، كميل صداي يكي از آنها را كه (آيه 9 زمر) قرآن را تلاوت مي‏كرد شنيد، او را نمي‏شناخت، تحت تأثير صداي حزين او قرار گرفت كه با خود گفت: «اي كاش مويي از بدن او بودم و همواره صداي قرآن را از او مي‏شنيدم.» حضرت علي(ع) با اين كه گفته كميل را نشنيد دريافت كه كميل فريب آن صدا را خورده به او فرمود: صداي پُر اندوه اين خواننده و قاري قرآن تو را حيران و شگفت زده نكند، چرا كه او از دوزخيان است، و بعد از مدتي راز اين سخن را به تو خواهم گفت.»
پس از مدّتي جنگ نهروان رخ داد، همان قاري به جنگ علي(ع) آمد و در اين جنگ كشته شد، كميل در ركاب علي(ع) مي‏جنگيد، حضرت علي(ع) كميل را كنار لاشه آن خارجي آورد، سر شمشيرش را بر سر او نهاد و فرمود: «اي كميل! آن كسي كه در آن شب آيه قرآن را با آن سوز و گداز مي‏خواند، همين شخص بود.»
كميل سخت تكان خورد ، و به اشتباه خود پي برد، در حالي كه بسيار ناراحت شده بود، خود را بر روي پاي علي(ع) انداخت و مي‏بوسيد، و از خدا طلب آمرزش كرد.24
اين گونه افراد (خوارج) همان كور و كراني هستند كه با چشم و گوش بسته با قرآن برخورد مي‏كنند، ولي عباد الرّحمن بر عكس آنها از روي آگاهي، چشم و گوش دل خود را دريچه‏هاي استوار براي تابش انوار قرآن بر صفحه دل قرار داده، و همواره اين دريچه‏ها را به روي قرآن مي‏گشايند.
نتيجه اين كه بياييم به راستي با قرآن آشتي كنيم، تا آن را معلّم خود در دنيا و شفيع خود در آخرت قرار دهيم. و با اين كار در صف عبادالرّحمن (بندگان ممتاز خدا) سروْ قامت بايستيم، تا مشمول شكايت رسول خدا(ص) نشويم كه در قيامت به خدا عرض مي‏كند: «يا ربِّ انَّ قومي اتّخذوا القرآنَ مَهْجورا»25 اي پروردگار من! قوم من قرآن را متروك و رها ساختند.بقيه در صفحه 24
پايان سخن را با گفتار دلنشين اميرمؤمنان علي(ع) در اين راستا مي‏آراييم، آنجا كه فرمود: «بدانيد كه قرآن شفاعت كننده‏اي است كه
شفاعتش پذيرفته، و گوينده‏اي است كه سخنش تصديق مي‏گردد، آن كس را كه قرآن در قيامت شفاعتش كند، قطعا موردغ شفاعت قرار خواهد گرفت. و هر كس كه قرآن از او شكايت كند، گواهيش بر ضد او پذيرفته مي‏شود. در روز قيامت گوينده‏اي صدا مي‏زند: آگاه باشيد! امروز هر كس گرفتار بذري است كه افشانده، و در گرو نتيجه كاري است كه انجام داده، جز آنان كه بذر قرآن افشانده‏اند، «فكونُوا مِنْ حَرَثتهِ واتباعِهِ، واستدِلّوهُ عَلي ربّكُمْ واستنصحوهُ عَلي انفسِكُمْ، واتّهِمُوا عَليهِ آرائكُمْ، واسْتَغِشّوا فيهِ أهْوائكُمْ؛26 از بذر افشانان و پيروان قرآن باشيد، با قرآن، خدا را بشناسيد، و خويشتن را با آن اندرز دهيد و (هرگاه نظر شما بر خلاف قرآن بود) خود را متّهم كنيد، و خواسته‏هاي خويش را در برابر قرآن، نادرست بشمريد.

پاورقيها:

1 . سوره فرقان (25) آيه73.
2 . شيخ كليني، اصول كافي، ج2، ص627.
3 . شيخ كليني ، روضة الكافي، ص178، حديث199.
4 . سوره محمّد (47) آيه24.
5 . سوره قمر (54) آيه17.
6 . سوره اعراف (7) آيه204.
7 . انفال، (8) آيه2.
8 . يونس(10) آيه57.
9 . ابراهيم (14) آيه1.
10 . سيد رضي، نهج البلاغه، خطبه110.
11 . نهج البلاغه، خطبه193.
12 . اسراء (17) آيه82.
13 . نهج البلاغه، خطبه182.
14 . مائده(5) آيه118.
15 . المحجة البيضاء، ج2، ص237.
16 . بقره (2) آيه156 و 157.
17 . محدث قمي ، سفينة البحار، ج2، ص7 (واژه صبر)
18 . آل عمران (3) آيه 190 تا 194.
19 . علامه طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص554 (ذيل آيات مذكور)
20 . يس (36) آيه 59.
21 . المحجة البيضاء، ج2، ص237.
22 . حديد (57) آيه16.
23 . سفينة البحار، ج2، ص369 (واژه فضيل) ؛ وفيات الاعيان، ج2؛ ص215.
24 . سفينة البحار، ج2، ص497 (واژه كميل).
25 . فرقان (25) آيه30.
26 . نهج البلاغه، خطبه176.
منابع:

1 . سوره فرقان (25) آيه73.
2 . شيخ كليني، اصول كافي، ج2، ص627.
3 . شيخ كليني ، روضة الكافي، ص178، حديث199.
4 . سوره محمّد (47) آيه24.
5 . سوره قمر (54) آيه17.
6 . سوره اعراف (7) آيه204.
7 . انفال، (8) آيه2.
8 . يونس(10) آيه57.
9 . ابراهيم (14) آيه1.
10 . سيد رضي، نهج البلاغه، خطبه110.
11 . نهج البلاغه، خطبه193.
12 . اسراء (17) آيه82.
13 . نهج البلاغه، خطبه182.
14 . مائده(5) آيه118.
15 . المحجة البيضاء، ج2، ص237.
16 . بقره (2) آيه156 و 157.
17 . محدث قمي ، سفينة البحار، ج2، ص7 (واژه صبر)
18 . آل عمران (3) آيه 190 تا 194.
19 . علامه طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص554 (ذيل آيات مذكور)
20 . يس (36) آيه 59.
21 . المحجة البيضاء، ج2، ص237.
22 . حديد (57) آيه16.
23 . سفينة البحار، ج2، ص369 (واژه فضيل) ؛ وفيات الاعيان، ج2؛ ص215.
24 . سفينة البحار، ج2، ص497 (واژه كميل).
25 . فرقان (25) آيه30.
26 . نهج البلاغه، خطبه176.

جمعه 24 شهریور 1391  1:18 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

امام خمينى و بازگشت‏به قرآن

دكتر نادعلى عاشورى
استاديار دانشگاه آزاد اسلامى نجف آباد
چكيده

امام خمينى (ره) قرآن كريم را پس از آنكه مهجور و متروك شده بود، با قيام‏و رهبرى خود به صحنه آورد. از مهمترين علل مهجوريت قرآن بى‏توجهى‏مسلمانان بويژه علماى اسلامى به معارف و احكام قرآن در مدارس مذهبى‏و مجامع عمومى و نيز تبليغات سوء دشمنان مبنى بر كهنه و افيون بودن‏تعليمات قرآن بوده است. حضرت امام (ره) بازگشت‏به قرآن را وسيله‏سعادت آدمى و نفى سلطه بيگانه مى‏دانستند و بر آن تاكيد مى‏ورزيدند.

كليه واژه‏ها:

مهجوريت قرآن، بازگشت‏به قرآن، تبليغات سوء، سلطه‏بيگانه.

1. مقدمه

بى ترديد يكى از بارزترين ويژگى نهضت‏هاى اصلاحى سده‏هاى اخير در ممالك‏اسلامى، خصيصه "بازگشت‏به قرآن" است كه به وسيله رهبران مسلمان اين جنبش‏هااظهار شده است.
از سلسله جنبان اين نهضت‏ها يعنى سيد جمال الدين اسد آبادى (1314 -1254ق) گرفته تا بزرگ‏ترين مصلح جهان اسلام در قرن حاضر، يعنى حضرت امام‏خمينى (1368 - 1279ش) كه نهضت اصلاحى خويش را به انقلابى مردمى بر ضداستبداد داخلى و استعمار خارجى تبديل نمود، جملگى شعار "بازگشت‏به قرآن" راسر لوحه برنامه‏هاى خويش قرار دادند و جوامع اسلامى را به اتحاد حول محور قرآن‏و اسلام فرا خواندند.
نتيجه اين دعوت و اهتمام آن شد كه قرآن تا حدودى از زاويه نسيان و فراموشى به‏درآيد و در دو صحنه علم و عمل، چراغ پر فروغ و مشعل روشنگر راه باشد كه‏نگارش ده‏ها تفسير تمام و نيمه تمام بر قرآن و برپائى صدها و بلكه هزارها جلسات‏تفسير قرآن در محافل و مجامع اسلامى نشان دهنده حضور علمى قرآن در ميان‏ملت‏هاى مسلمان در قرن حاضر است. همان گونه كه برپائى ده‏ها نهضت اصلاحى وجنبش آزادى بخش در كشورهاى مسلمان، كه همگى بازگشت‏به قرآن را اساس كارخويش قرار داده بودند، بهترين گواه حضور عملى قرآن، و خاصيت انقلابى و رهائى‏بخش آن در صحنه زندگى مسلمانان و حيات مجدد آنان است.
يكى از محققان در اين باره مى‏نويسد: "تفسير نگارى در قرن چهاردهم از هر قرن‏ديگرى در تاريخ اسلام، متفاوت و ممتاز است. اين امتياز صرفا به فراوانى انبوه‏تفاسير هر مشرب و مكتبى ارتباط ندارد; بلكه به تحول ديدگاه تفسيرنويسى نيزمربوط است. در اين قرن سمت و سوى تفسيرنويسى از ديدگاه فردى و اخروى به‏ديدگاه عرفى و اجتماعى تحول يافته است.
چنين به نظر مى‏رسد كه بازگشت‏به قرآن و نهضت عظيم تفسير نويسى در قرن‏چهاردهم، بارزترين مختصه و مشخصه انقلاب اصلاحى فراگير يا رنسانس اسلامى‏است. آهنگ همواره شنيدنى در اين نهضت‏سراسرى اصلاح در عالم اسلامى، نواى‏دل‏انگيز قرآن، اين قلب تپنده زندگى بخش اسلام و ايران است.
بارى، در يك كلام، هيچ مشخصه‏اى از بازگشت‏به قرآن و كشف مجدد قرآن وارزش اصلاحگر و انقلاب‏انگيز آن، در رنسانس اسلامى بارزتر نيست‏»[1].
پنهان نيست كه قرآن در هيچ دوره‏اى به طور كلى در زاويه فراموشى و نسيان‏نبود; بلكه مراد از اين فراموشى، عملى نشدن احكام اجتماعى و حكومتى قرآن است‏كه قرنها تحت الشعاع احكام فرعى و فقهى قرار داشت. چنانكه امام خمينى از اين‏غفلت جوامع اسلامى بارها با اندوه و تاثر سخن گفت و از جمله در وصيت نامه‏سياسى - الهى خود فرمود: "هر چه اين بنيان كج‏به جلو آمد، كجى‏ها و انحراف‏هاافزون شد، تا آنجا كه قرآن كريم را كه براى رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان[است]... چنان از صحنه خارج نمودند كه گويى نقشى براى هدايت ندارد و كار به‏جايى رسيد كه نقش قرآن به دست‏حكومت‏هاى جائر و آخوندهاى خبيث‏بدتر ازطاغوتيان، وسيله‏اى براى اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالى‏شد و مع الاسف به دست دشمنان توطئه‏گر و دوستان جاهل قرآن، اين كتاب‏سرنوشت‏ساز، نقشى جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن كه‏بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگى آنان باشد، وسيله تفرقه واختلاف گرديد و يا به كلى‏از صحنه خارج شد[2]".
ناگفته پيداست كه تكيه بر شعار "باز گشت‏به قرآن" هرگز به معناى حذف سنت وبسنده كردن به كتاب خدا نبوده و نيست. اين شيوه مذمومى است كه يكبار در تاريخ‏اسلام تجربه شد و در قالب شعار "حسبنا كتاب الله" جلوه كرد و تايج‏سوء و ثمرات‏زيان بخش اين تجربه ناميمون، هنوز هم به مانند شرنگى، كام جوامع اسلامى راشديدا تلخ ساخته است.
شهيد مطهرى كه از عالمان بيدار دل و درد آشناى جامعه ما است، آنجا كه درباره‏اهداف اصلاح طلبانه سيد جمال سخن مى‏گويد، در اين باره مى‏نويسد: "باز گشت‏به‏اسلام نخستين دور ريختن خرافات و پيرايه‏ها و ساز و برگ‏هايى است كه به اسلام درطول تاريخ بسته شده است. بازگشت مسلمانان به اسلام نخستين از نظر سيد به‏معناى بازگشت‏به قرآن و سنت معتبر و سيره سلف صالح است. سيد در بازگشت‏به‏اسلام تنها بازگشت‏به قرآن را مطرح نكرده است; زيرا او به خوبى مى‏دانست كه خودقرآن رجوع به سنت را لازم شمرده است; به علاوه، او به خطرات «حسبنا كتاب الله‏» كه‏در هر عصر و زمانى، به شكلى، بهانه براى مسخ اسلام شده است، كاملا پى برده‏بود[3].
شك نيست كه پرداختن به بحث و بررسى پيرامون نهضت "بازگشت‏به قرآن" درقرون اخير، نه تنها در حوصله يك يا دو مقال نمى‏گنجد; بلكه نيازمند تاليف‏هاى‏مستقل و جداگانه‏اى در اين زمينه است تا به همه زواياى آشكار و نهان اين بحث، آن‏گونه كه شايسته است رسيدگى شود. آنچه در اين مجال مطرح خواهد شد، صرفاطرح موضوع مذكور از ديدگاه امام خمينى (رضوان الله تعالى عليه) است تا بلكه‏انديشمندان با كفايت و صاحب نظران با صلاحيت، در فرصت‏هاى مناسب به‏بررسى همه جانبه آن اقدام نمايند. اميد آن كه در همين اندازه هم توفيق، رفيق راه‏باشد و بتوانيم گوشه‏اى از مسائل فراوان اين بحث را طرح كنيم.

2. علل مهجوريت قرآن

با مطالعه و دقت در آثار مكتوب و اظهارات شفاهى حضرت امام چنين بدست مى‏آيدكه دو عامل سبب مهجوريت قرآن در ميان مسلمانان شده است: يكى بى‏توجهى خودمسلمانان به قرآن و مشغوليت‏به غير قرآن و ديگرى تلاشهاى تبليغى دشمنان.

1.2. بى توجهى مسلمانان به قرآن

امام خمينى (ره) ريشه‏اى‏ترين مشكل و بزرگ‏ترين درد جوامع اسلامى را دورى‏مردم از قرآن و در نتيجه مهجور ماندن اين آخرين صحيفه آسمانى مى‏دانست و براين واقعيت تلخ همواره تاكيد مى‏كرد كه "مشكلات مسلمين زياد است، لكن مشكل‏بزرگ مسلمين اين است كه قرآن كريم را كنار گذاشته‏اند و تحت لواى ديگران درآمده‏اند"[4].
به اعتقاد ايشان "دورى دول اسلامى از قرآن كريم، ملت اسلام را به اين وضع سياه‏و نكبت‏بار مواجه ساخته و سرنوشت ملتهاى مسلمان و كشورهاى اسلامى رادستخوش سياست‏سازشكارانه استعمار چپ و راست قرار داده است"[5].
مساله مهجوريت قرآن و دور شدن جوامع اسلامى از قرآن، از جمله نگرانى‏هاى‏بسيار جدى حضرت امام و دغدغه خاطر مستمر ايشان است كه از همان آغازين‏روزهاى نهضت در سال 42 تا بعد از پيروزى انقلاب اسلامى و حتى تا واپسين‏روزهاى حيات هم، بارها و بارها بدان اهتمام ورزيده و لزوم توجه به قرآن را تاكيدفرمودند. مثلا در يك سخنرانى در سال 43 در مورد نقشه‏هاى استعمار بيان داشتند كه‏سلطه مستكبرين بر دولتهاى اسلامى در اثر دست‏برداشتن از قرآن كريم و اتكانداشتن بر قواعد اسلام بوده است [6] و در مقدمه مفصل وصيت نامه سياسى - الهى‏خود كه در واقع آخرين ديدگاه‏هاى ايشان درباره مسائل مختلف است، نوشتند:"شايد جمله «لن يفترقا حتى يردا على الحوض‏» اشاره‏باشد، بر اين كه بعد از وجودمقدس رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) هر چه بر يكى از اين دو گذشته است‏برديگرى گذشته است و مهجوريت هر يك، مهجوريت ديگرى است، تا آن‏گاه كه اين‏دو مهجور بر رسول خدا در «حوض‏» وارد شوند... اكنون ببينيم چه گذشته است‏بركتاب خدا، اين و ديعه الهى و ما ترك پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم). مسائل‏اسف‏انگيزى كه بايد براى آن خون گريه كرد، پس از شهادت حضرت على‏عليه السلام شروع‏شد، خود خواهان و طاغوتيان قرآن كريم را وسيله‏اى كردند براى حكومت‏هاى ضدقرآنى... و با قرآن در حقيقت قرآن را، كه براى بشريت تا ورود به حوض، بزرگ‏ترين‏دستور زندگانى مادى و معنوى بوده و هست، از صحنه خارج كردند"[7].
همچنين در جاى ديگرى فرمودند: "قرآن مهجور و احكام قرآن مهجور است. به‏اين كه در ماذنه‏ها اذان بگويند و نماز بجا آورند، قرآن از مهجوريت‏بيرون نمى‏رود.البته قرائت قرآن و حاضر بودن قرآن در تمام شؤون زندگى انسان از امور لازم است،لكن كافى نيست. قرآن بايد در تمام شؤون زندگى ما حاضر باشد...[8].
نكته مهمى كه به عنوان يكى از محورى‏ترين اركان بازگشت‏به قرآن در بيانات‏امام به چشم مى‏خورد، اين است از نظر حضرت امام، بازگشت‏به قرآن، يعنى‏بازگشت‏به اسلام راستين و حقيقى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم منادى آن بود. اين چنين ديدگاهى‏درباره قرآن، نه تنها به هيچ روى نمى‏تواند از سنت جدا باشد; بلكه در واقع، عين‏پيروى از سنت نيز هست. اين حقيقتى است كه با نگاهى گذرا به مقدمه وصيت نامه‏ايشان به خوبى قابل درك و دريافت است; علاوه بر اين در موارد متعدد ديگرى هم‏بدان تصريح فرمودند. مثلا در كتاب "ولايت فقيه" در اين باره مى‏نويسند: "قرآن‏مجيد و سنت، شامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت و كمال‏خود احتياج دارد. در كافى فصلى است‏به عنوان «تمام احتياجات مردم در كتاب وسنت‏بيان شده است‏» و كتاب يعنى قرآن، «تبيان كل شى‏» است. روشنگر همه چيز وهمه امور است. امام سوگند ياد مى‏كند (طبق روايات) كه تمام آنچه ملت احتياج دارد،در كتاب و سنت است و در اين شكى نيست." [9] و در جايى ديگر مى‏فرمايند: "انبياهم، همه چيزهايى كه مربوط به روح و مربوط به مقامات عقليه و مربوط به مراكزفيضيه است، براى ما بيان كرده‏اند و قرآن هم بيان كرده است و اهلش مى‏دانند. هم آن‏چيزهايى كه وظايف شخصيه است و دخيل در ترقيات انسان و تكامل انسان است درسنت و در كتاب بيان شده است و هم آن چيزهايى كه مربوط به امور سياسى اجتماعى‏است، بيان فرموده است [10].
همچنين در نخستين ماه‏هاى پس از پيروزى انقلاب، در جمع نمايندگان شيعيان‏لبنان در اين باره اظهار داشتند: "در قرآن همه چيز هست، لكن مع الاسف ما از آن‏استفاده نكرده‏ايم و مسلمين مهجورش كردند; يعنى استفاده‏اى كه بايد از آن بكنندنكردند. بايد مردم را به قرآن توجه داد [11].
در موردى ديگر، تقريبا در همان ايام، فرمودند: "از پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم منقول است‏كه اسلام در ابتدا مظلوم بود و بعد هم مظلوم خواهد بود.
در قرآن شريف هم پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم به خداى تبارك و تعالى شكايت كرده است‏كه «ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجورا» [فرقان، 30].
مهجوريت و مظلوميت قرآن و اسلام در اين است كه معارف آن مورد توجه‏نباشد و به احكام آن عمل نشود; لذا بايد گفت در اين زمان نيز اسلام و قرآن مهجور ومظلومند[12].
از جمله احكام قرآن كه به عقيده حضرت امام، همانند خود قرآن مهجور مانده‏است و ايشان اصرار داشتند كه آن را به حقيقت اصلى و اولى خود برگردانند، احكام‏عبادى- سياسى حج ابراهيمى است. چون به اعتقاد امام، حج مظهر كامل احكام فردى‏و عبادى قرآن و نمونه اعلاى مقررات عبادى و سياسى آن است. دشمنان اسلام وقرآن پيوسته سعى داشتند كه اين حكم و فرمان الهى را از محتوا تهى سازند وپوسته‏اى به ظاهر اسلامى به جامعه مسلمان عرضه كنند. از اين رو، گويا كه امام تجلى‏عينى و عملى همه معانى و مضامين قرآن را در چهره تابناك حج مجسم مى‏بينند و درمقايسه آن با قرآن مى‏فرمايند: "حج‏بسان قرآن است كه همه از آن بهره‏مند مى‏شوند;ولى انديشمندان و غواصان و درد آشنايان امت اسلامى، اگر دل به درياى معارف آن‏بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياستهاى اجتماعى آن نترسند، ازصدف اين دريا، گوهرهاى هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيشتر صيد خواهندنمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت. ولى چه بايد كرد، واين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج‏بسان قرآن مهجور گرديده است و به همان‏اندازه‏اى كه آن كتاب زندگى و كمال و جمال در حجاب‏هاى خود ساخته ما پنهان شده‏است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكرى‏هاى ما دفن و پنهان‏گرديده است و زبان انس و هدايت و زندگى، و فلسفه زندگى ساز او به زبان وحشت‏و مرگ و قبر، تنزل كرده است; حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است"[13].
همان گونه كه مشاهده مى‏شود، حضرت امام از يك سو، با غم و اندوه فراوان ازمهجوريت قرآن سخن مى‏گويد و از سوى ديگر مسلمانان را بيدار باش مى‏دهد كه ازخواب غفلت چند صد ساله برخيزند و قرآن را با تمام ابعادش هادى و راهنماى‏خويش قرار دهند و از جهت‏سوم بر اين نكته اصرار مى‏ورزد كه مراد از توجه به‏قرآن، توجه به تماميت اسلام و سنت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم است كه قرآن جامع و حاكى آن‏است.
نكته آخرى كه در خور طرح است، اين است كه مهجوريت از ديدگاه امام داراى‏مراتب و درجات است و محروم ماندن از معارف عميق قرآن به واسطه حجاب‏هاى‏غليظ شيطانى از همه تاسف بارتر است.
ايشان در كتاب "آداب الصلوة" در اين باره مى‏فرمايند: "مهجور گذاردن قرآن‏مراتب بسيار و منازل بى شمار دارد كه به عمده آن شايد ما متصف باشيم. آيا اگر ما اين‏صحيفه الهيه را مثلا جلدى پاكيزه و قيمتى نموديم و در وقت قرائت‏يا استخاره‏بوسيديم و به ديده نهاديم آن را مهجور نگذاشتيم؟ آيا اگر غالب عمر خود را صرف‏در تجويد و جهات لغويه و بيانيه و بديعيه آن كرديم اين كتاب شريف را ازمهجوريت‏بيرون آورديم؟ آيا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فرا گرفتيم، از ننگ‏هجران از قرآن خلاصى پيدا كرديم؟ آيا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن راتعلم كرديم از شكايت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مستخلص شديم؟ هيهات كه هيچ يك از اين‏امور مورد نظر قرآن و منزل عظيم الشان آن نيست. قرآن كتاب الهى است و در آن‏شؤون الهيت است. قرآن حبل متصل ما بين خالق و خلق است و به وسيله تعليمات آن‏بايد رابطه معنويه و ارتباط غيبى بين بندگان خدا و مربى آنها پيدا شود. از قرآن بايدعلوم الهيه و معارف لدنيه حاصل شود. رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به حسب روايت كافى‏شريف فرمود: انما العلم ثلاثة: آية محكمة و فريضة عادلة و سنة قائمة. قرآن شريف‏حامل اين علوم است. اگر ما از قرآن اين علوم را فرا گرفتيم آن را مهجور نگذاشتيم.اگر دعوت‏هاى قرآن را پذيرفتيم و از قصه‏هاى انبيا عليهم السلام كه مشحون ازمواعظ و معارف و حكم است، تعليمات گرفتيم، اگر ما از مواعظ خداى تعالى ومواعظ انبيا و حكما كه در قرآن مذكور است موعظت گرفتيم قرآن را مهجورنگذاشتيم و الا غور در صورت ظاهر قرآن نيز اخلاد الى الارض است و از وساوس‏شيطان است كه بايد به خداوند از آن پناه برد"[14].
اكنون بى مناسبت نيست كه بخش‏هايى از سخنان يكى از برجسته‏ترين شاگردان‏مكتب امام، يعنى استاد شهيد مطهرى را در اين زمينه نقل كنيم كه با تاسى از استادفرزانه خويش، با دلى پر درد، از مهجور ماندن قرآن سخن مى‏گويد و همگان را به‏بازگشت‏به قرآن فرا مى‏خواند.
ايشان در ضمن يك سخنرانى كه در سال 41 شمسى تحت عنوان "رهبرى نسل‏جوان" ايراد شد در اين باره مى‏فرمايند: "ما امروز از اين نسل گله داريم كه چرا با قرآن‏آشنا نيست؟ البته جاى تاسف است. اما بايد از خودمان بپرسيم آيا با همين فقه وشرعيات و قرآن كه در مدارس است، توقع داريم نسل جوان با قرآن آشنايى كامل‏داشته باشد؟ عجبا! كه خود نسل قديم قرآن را متروك و مهجور كرده، آن وقت از نسل‏جديد گله دارد كه چرا با قرآن آشنا نيست. قرآن در ميان خود ما مهجور است. اگركسى علمش علم قرآن باشد و تفسير قرآن را كاملا بداند، در ميان ما چندان احترامى‏ندارد. اما اگر كسى «كفايه‏» آخوند ملا كاظم خراسانى را بداند، يك شخص محترم و باشخصيتى شمرده مى‏شود. عجيب است كه اگر كسى عمر خود را صرف قرآن بكند،به هزار سختى و مشكل دچار مى‏شود، از نان، زندگى، شخصيت، احترام و از همه‏چيز محروم مى‏شود; اما اگر عمر خود را صرف كتابهايى از قبيل كفايه بكند، صاحب‏همه چيز مى‏شود. در نتيجه هزارها نفر پيدا مى‏شوند كه كفايه را چهار لا بلدند، يعنى‏خودش را مى‏دانند، رد كفايه را هم مى‏دانند، رد رد آن را هم مى‏دانند، رد رد رد آن راهم مى‏دانند; اما چندان كسانى كه قرآن را به درستى بداند، پيدا نمى‏شوند. از هر كسى‏درباره آيه‏اى قرآن سؤال شود مى‏گويد: بايد به تفاسير مراجعه كرد. در رهبرى نسل‏جوان، بيش از هر چيز دو كار بايد انجام شود: يكى بايد درد اين نسل را شناخت وآن‏گاه در فكر درمان و چاره شد. زيرا بدون شناختن آن هر گونه اقدامى بى مورداست. ديگر اين كه نسل كهن بايد اول خود را اصلاح كند. نسل كهن از بزرگ‏ترين گناه‏خود بايد توبه كند و آن مهجور قرار دادن قرآن است (1) [15].

2.2. تلاشهاى تبليغى دشمنان

امير مؤمنان، على بن ابى طالب‏عليه السلام كه قرآن ناطق و تجلى معارف و فضائل اين كتاب‏جاودانه الهى است و از دوستان جاهل و نادان و دشمنان عالم و دانا رنجها ديده، ودردها در سينه داشته است، در زمينه ديدگاه اين دو طايفه درباره خود مى‏فرمايد: قصم‏ظهرى رجلان: عالم متهتك او جاهل متنسك[16].
اگر فضاى حاكم بر جامعه اسلامى آن روزگار، به گونه‏اى زهرآلود و مسموم بوده‏است كه قرآن ناطق و مجسمه عينى حقايق قرآن را وادار ساخته تا به "زبان قال" چنين‏بفرمايد كه دو طايفه، يعنى دوست نادان و دشمن دانا پشت مرا شكستند; بدون‏كم‏ترين ترديدى بايد منتظر شنيدن همين بانگ و فرياد از قرآن صامت و كتاب‏جاودانه الهى بوده كه به " زبان حال" بفرمايد: دوستان ناآگاه و دشمنان آگاه در حق من‏جفا كردند و شؤون الهى مرا ناديده گرفتند و آن گونه كه شايسته بود مرا در جايگاه‏واقعى خود قرار ندادند. البته گله از دشمن دانا نيست. او اقتضاى طبيعتش عناد ودشمنى است; بلكه شكايت از دوست نادان است كه آن همه سفارش پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم‏را در حق قرآن فراموش كرد و آن چنان كه سزاوار بود شان قرآن را حفظ نكرد.
شايد امام خمينى نظر به اين حديث‏شريف داشته است; آنجا كه مى‏گويد: «هان‏اى حوزه‏هاى علميه و دانشگاههاى اهل تحقيق بپاخيزيد و قرآن را از شر جاهلان‏متنسك و عالمان متهتك كه از روى علم و عهد به قرآن و اسلام تاخته و مى‏تازند، نجات دهيد»[17].
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران در سال 57 كه اقشار مختلف مردم يانمايندگان آنان براى ديدار حضرت امام مى‏آمدند، علاوه بر مردم ايران، از ديگرممالك اسلامى نيز نمايندگانى براى ملاقات با امام مى‏آمدند، لحن كلام امام درمواجهه با مخاطبان مختلف به نحو محسوسى تفاوت داشت. معمولا وقتى امام بامهمانانى از ديگر بلاد اسلامى مواجه بودند، سعى مى‏كردند مشكلات جهان اسلام وتوطئه دشمنان قرآن را براى نابودى اساس اسلام و قرآن مطرح نمايند، تا از اين‏رهگذر به بيدارى ملتهاى مسلمان و دعوت آنان به پايبندى به قوانين و مقررات قرآن‏كمك نمايند; زيرا معتقد بودند" در يك همچو زمانى كه سياست‏هاى ابر قدرتها،بلعيدن همه جاست، مسلمين بايد بيدار شوند." [18] و چون به تعبير خودشان ازبيدارى دولتها و حكومتها مايوس شده بودند، تلاش مى‏كردند كه به هر وسيله ممكن‏و در هر فرصت پيش آمده دعوت "بازگشت‏به قرآن" را به گوش همه ملتهابرسانند."مسلمين بايد بيدار بشوند، ملتها، دولتها را من از اكثرشان مايوس هستم،لكن ملتها بايد بيدار بشوند و همه تحت لواى اسلام و تحت‏سيطره قرآن باشند"[19];بر اين اساس، در اولين ماه‏هاى پيروزى انقلاب اسلامى، در جمع نمايندگان مردم‏بحرين و پاكستان مطالبى ايراد فرموده، از جمله چنين اظهار داشتند:" يكى از كارهاى‏بزرگى كه شده است و گمانم اين است كه آنها را آن شياطين كرده‏اند، اين است كه‏قرآن و اسلام را آن طورى كه هست نگذاشتند ما مسلمانان بفهميم، اين تبليغات حتى‏در عمق حوزه‏هاى دينى نجف و قم نفوذ كرده است. براى اين كه يكى از خطرهايى كه‏براى خودشان مى‏ديدند، همين بود كه اگر اسلام را آن جورى كه هست‏بفهمند، همه‏به آن رو مى‏آورند و براى آنها ديگر مقام باقى نمى‏ماند."[20]به اعتقاد ايشان، اين توطئه شياطين نه تنها اتفاقى و تصادفى نبود; بلكه صد درصد آگاهانه و با مطالعه قبلى و همراه با طرح و برنامه از پيش تعيين شده بود. به باورحضرت امام"دستهاى خيانتكار اجانب كه مى‏خواستند شرق و خصوصا بلاد اسلامى‏را براى منافع خودشان قبضه كنند، با مطالعاتى كه در اين بلاد كرده بودند و تمام بلادرا اعم از بيابانهايش، قصبه‏اش و شهرستانهايش را وجب به وجب مطالعه كرده‏اند،نيز روحيه گروه‏هايى كه در اين بلاد زندگى مى‏كردند و آيين‏هايى كه اين‏ها داشتند وكيفيت نفوذ آيين‏ها در اين‏ها مطالعه كردند، به آنجا رسيده‏اند كه نبايد بگذارندمسلمين به قرآن تمسك جويند; چون آنها قرآن را سد راه مى‏دانستند. اگر همه‏مسلمين به قرآن تمسك مى‏جستند، براى آنها مجال سلطه باقى نمى‏ماند; لذا قرآن واسلام را از مردم جدا كردند"[21].
همچنين درباره نحوه تبليغات بر ضد اسلام فرمودند: "آنان مى‏خواهند ملت‏اسلام را از قرآن و اسلام جدا كنند. يكى از تعبيراتشان اين است كه «اسلام افيون‏جامعه است‏». آنان متن قرآن را مطالعه كرده‏اند و فهميده‏اند كه قرآن يك كتابى است‏كه اگر مسلمان‏ها به آن پيوند بخورند، آنانى را كه قصد سلطه براى مسلمين را دارند،كنار خواهند زد. قرآن مى‏گويد: هرگز خداى تبارك و تعالى سلطه‏اى براى غير مسلم‏بر مسلم قرار نداده است; هرگز نبايد راه پيدا كند: «لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين‏سبيلا»[نساء، 141]،[22].
همچنين ايشان پيوسته در پى ترويج اين انديشه صحيح و صواب بوده‏اند كه "درپناه قرآن بود كه اسلام در نيم قرن بر همه امپراتورى‏ها در آن وقت غلبه كرد و ما،مادامى كه در پناه قرآن هستيم بر دشمنان غلبه خواهيم كرد و اگر خداى نخواسته‏دشمنان اسلام ما را از اسلام و قرآن جدا كردند، بايد در ذلت، خفت و بندگى زندگى‏كنيم. استقلال و آزادى در پيروى از قرآن كريم و رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است"[23].
به اعتقاد امام، تنها راه نجات و رهايى از فتنه دشمنان، روى آوردن به قرآن، و پناه‏جستن در حصن حصين اسلام و ركن ركين ايمان است و بس. ايشان بر اين باورصحيح به درستى پاى مى‏فشردند كه يگانه عامل موفقيت انقلاب ملت مسلمان ايران،گرايش به قرآن و بازگشت‏به احكام الهى اين آخرين كتاب آسمانى است و شرط دوام‏پيروزى را هم عمل به قوانين قرآن و پياده كردن حقايق نورانى آن مى‏دانستند.
حضرت امام (ره) در يك مورد در اين باره فرمودند: "شما ديديد عليرغم آنكه‏جمعيت‏سى و پنج ميليونى كه در مقابل يك ميليارد چيزى نيست و چندان ابزارجنگى پيشرفته‏اى در دست نداشتند، به واسطه قدرت ايمان و به اتكاى قرآن و اسلام، بر اين قدرت شيطانى كه پشت‏سر او قدرت‏هاى بزرگ‏تر شيطانى بود غلبه كرد ودست آنها را از مخازن ايران قطع كرد" [24] و در موردى ديگر اظهار داشتند: "رمزپيروزى، اتكاى به قرآن و اين شيوه مقدس شيعه كه شهادت را استقبال مى‏كردند،بوده است"[25] و درباره علت و انگيزه اين نهضت كه در واقع شرط دوام پيروزى آن‏نيز هست، مى‏فرمايند: "ما براى آن نهضت كرديم كه قرآن و قوانين آن در كشور ماحكومت كند و هيچ قانونى در مقابل اسلام و قرآن عرض اندام نكند"[26].

3. بازگشت ‏به قرآن

هيچ چيز براى جامعه اسلامى و جماعت مسلمانان مقدس‏تر و بر انگيزاننده‏تر ازقرآن نيست. از اين رو بايد همه كوشش‏ها و تمام جنبش‏ها يك سو و يك جهت‏شده،صرفا سمت و سوى قرآنى به خود بگيرد. اين آن چيزى است كه مورد خواست ورضايت‏حضرت امام است.
امام در يكى از پيامهاى خود به زائران بيت الله الحرام، به انس با قرآن و توجه به‏كتاب آسمانى و انسان ساز سفارش اكيد فرموده، چنين اظهار داشتند: "به زائران‏محترم تذكر مى‏دهم كه در اين مواقف معظمه و در طول سفر به مكه مكرمه و مدينه‏منوره، از انس با قرآن كريم، اين صحيفه الهى و كتاب هدايت، غفلت نورزند; كه‏مسلمانان هر چه دارند و خواهند داشت در طول تاريخ گذشته و آينده، از بركات‏سرشار اين كتاب مقدس است و از همين فرصت از تمام علماى اعلام و فرزندان‏قرآن و دانشمندان ارجمند تقاضا دارم كه از كتاب مقدسى كه «تبيان كل شيئى‏» است وصادر از مقام جمع الهى به قلب نور اول و ظهور جمع الجمع تابيده است غفلت‏نورزند... و اكنون [كه] صورت كتبى آن كه به لسان وحى، بعد از نزول از مراحل ومراتب بى كم و كاست و بدون يك حرف كم و زياد به دست ما افتاده است، خداى‏نخواسته مبادا كه مهجور شود... و هر طايفه‏اى از علماى اعلام و دانشمندان معظم به‏بعدى از ابعاد الهى اين كتاب مقدس، دامن به كمر زده و قلم به دست گرفته و آرزوى‏عاشقان قرآن را برآورند و در ابعاد سياسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى، فرهنگى وجنگ و صلح قرآن، وقت صرف نمايند تا معلوم شود اين كتاب سرچشمه همه چيزاست. از عرفان و فلسفه تا ادب و سياست... و شما اى فرزندان برومند اسلام،حوزه‏ها و دانشگاه‏ها را به شؤونات قرآن و ابعاد بسيار مختلف آن بيدار كنيد. تدريس‏قرآن در هر رشته‏اى از آن را مد نظر و مقصد اعلاى خود قرار دهيد"[27].
از ديدگاه امام بازگشت‏به قرآن نفى سلطه بيگانه را به دنبال دارد; چنانكه پس ازپيروزى انقلاب اسلامى در سال 60 اظهار داشتند: "تا ملتهاى اسلام و مستضعفان‏جهان بر ضد مستكبران جهانى و بچه‏هاى آنان خصوصا اسرائيل غاصب قيام نكنند،دست جنايتكاران آنان از كشورهاى اسلامى كوتاه نخواهد شد... چاره براى دفع اين‏ستمكاران، پناه به اسلام و گرايش متعهدانه به قرآن كريم و در زير پرچم توحيد باوحدت و انسجام به پاخاستن است"[28].
اين دعوتى است كه امام از آغاز برپائى نهضت از سال 42 به بعد پيوسته از آن‏سخن مى‏گفتند. مثلا در سخنرانى‏اى كه به مناسبت تصويب لايحه كاپيتولاسيون‏ايراد فرمودند، از جمله چنين اظهار داشتند:" آيا ملت ايران مى‏داند كه افسران ارتش‏به جاى سوگند به قرآن مجيد، «سوگند به كتاب آسمانى كه به آن اعتقاد دارم‏» يادكردند؟ من نمى‏دانم دستگاه جبار از قرآن كريم چه بدى ديده است، كه اين قدر پافشار براى محو اسم آن مى‏كند؟ اگر پناه به قرآن و اسلام بياوريد، اجنبى به خود اجازه‏نمى‏دهد كه از شما سند بردگى بگيرد و مفاخر ملى و اسلامى شما پايمال شود"[29].
سخن را با دعايى از ايشان به پايان مى‏بريم. "اى قرآن، اى تحفه آسمانى، واى‏هديه رحمانى! تو را خداى جهان براى زنده كردن دل‏هاى ما و باز كردن گوش وچشم توده فرستاده. تو نور هدايت و راهنماى سعادت ما هستى. تو ما را از منزل‏حيوانى مى‏خواهى به اوج انسانى و جوار رحمانى برسانى. فسوسا كه آدمى زادگان‏قدر تو را ندانسته و پيروى از تو را فرض خود نشمردند. اسفا كه قانون‏هاى تو درجهان عملى نشد تا همين ظلمت‏خانه و جايگاه مشتى وحشيان و درندگان كه خود رامتمدنين جهان مى‏دانند رشك بهشت‏برين شود و عروس سعادت در همين جهان درآغوش همه در آيد"[30].

منابع

1. تفسير و تفاسير جديد، ص‏10 - 9.
2. وصيت نامه سياسى الهى امام خمينى، ص‏2.
3. مطهرى، مرتضى; نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخير، ص‏22 - 21.
4. خمينى (امام); صحيفه نور، ج‏13، ص‏123.
5. همان، ج‏1، ص‏186.
6. همان، ص‏88 با تصرف و تلخيص.
7. همو; وصيت نامه سياسى - الهى، ص‏2 - 1.
8. همو; صحيفه نور، ج‏16، ص‏39 با تصرف و تلخيص.
9. همو; ولايت فقيه، ص‏21.
10. همو; صحيفه نور، ج‏1، ص‏257 با تلخيص.
11. همان، ج‏6، ص‏219 با تصرف.
12. همان، ج‏16، ص‏39 - 36 با تصرف و تلخيص.
13. همان، ج‏20، ص‏229.
14. همو; آداب الصلوة، ص‏219 - 218 با تصرف و تلخيص.
15. مطهرى، مرتضى; ده گفتار، ص‏222 - 219.
16. ينابيع الموده، ج‏2، ص‏415 و فيض القدير، ج‏6، ص‏378.
17. خمينى (امام)، صحيفه نور، ج‏20، ص‏20.
18. خمينى (امام); صحيفه نور، ج‏6، ص‏218.
19. همان، ج‏6، ص‏218.
20. همان، ص‏205 با تلخيص.
21. همان، ج‏5، ص‏172 با تصرف.
22. همان، ج‏3، ص‏4 - 3 با تلخيص و تصرف.
23. همان، ج‏6، ص‏113 با تلخيص.
24. همان، ص‏81 با تصرف.
25. همان، ص‏17.
26. همان، ج‏8، ص‏171 با تلخيص و تصرف.
27. همان.
28. همان، ج‏9، ص‏246.
29. همان، ج‏1، ص‏110 با تلخيص.
30. همو; كشف الاسرار، ص‏220.

پى‏نوشت:

1) چنانكه اشاره شد، اين سخنرانى مربوط به سال 41 و حال و هواى آن دوران است; اما اكنون به يمن‏استقرار نظام اسلامى، تلاشهاى چشمگير و گسترده‏اى در زمينه علوم و معارف قرآن در حال انجام است‏كه شايد در هيچ دوره‏اى از تاريخ اين مرز و بوم نتوان نظيرى براى آن سراغ گرفت.
جمعه 24 شهریور 1391  1:19 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

ادب تلاوت قرآن

حضرت آية اللّه جوادى آملى

اولين مرحله استفاده و بهره‏مندى از قرآن كريم تلاوت آيات است كه در كنارش بايد مضامين آنها را خوب فهميد و سپس بدان عمل كرد. بايد سعى كنيم تلاوت ما شبيه تلاوت رسول اللّه (ص) باشد و مانند آن حضرت، عمق دل و جان خود را با قرآن پيوند زنيم؛ زيرا تمام رفتار و سنت و سيرت ايشان، از جمله تلاوتشان براى جامعه اسلامى اسوه حسنه‏اى است كه بايد بدان اقتدا كرد. «و لقد كان لكم فى رسول اللّه أسوة حسنة» (1) .
آغاز تلاوت بايد با استعاذه و پناهنده شدن به خداوند از شر وسوسه‏هاى شيطان باشد چنانكه فرمود: «فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم» (2) و در هنگام تلاوت، وقتى به آيات رحمت مى‏رسيم، با معناى آن آشنا شده و محتواى آن را كه همان رحمت مخصوص است از خداى سبحان مسئلت كنيم و آنگاه كه به آيات عذاب مى‏رسيم از خداى سبحان، آمرزش ، بخشايش و نجات طلب كنيم. چنين تلاوتى مى‏تواند گرد و غبار قلب تلاوت كننده را بزدايد.
با زبان و دهان آلوده نمى‏توان قرآن طاهر را تلاوت كرد، از اين رو لازم است پيش از تلاوت به تطهير و تنظيف جسمى و معنوى دهان و زبان بپردازيم. بايد با مسواك كردن و مانند آن، فضاى دهان را تميز و نظيف نمود و با استغفار، بوى بد گناهانى مانند غذاى حرام و سخنان ناشايسته را زدود. باطن گناه جز تعفن و پليدى نيست، به همين دليل دستور فرموده‏اند: «تعطّروا بالاستغفار لا تفضحنّكم روائح الذنوب» (3) يعنى با استغفر معطر شويد كه بوى بد گناهان، شما را رسوا نكند.
اگر اهميت و فضيلت تلاوت قرآن براى ما روشن شود و بدانيم كه قرآن تكلم و سخن گفتن خداوند با ماست، و با طهارت باطن و انس با قرآن لذت تلاوت را بچشيم، هيچ گاه حاضر نمى‏شويم بين خود و قرآن فاصله بيندازيم و هرگز از فيض عظيم آن، حداقل با تلاوت پنجاه آيه در شبانه روز، محروم نمى‏گرديم .

انس با قرآن و مقام صالحين

خداى سبحان رسول اللّه (ص) را مستقيماً تحت ولايت خود معرفى كرده، مى‏فرمايد «ان وليّى اللّه الذى نزّل الكتاب و هو يتولى الصالحين» (4) اين آيه كريمه حاوى چند مطلب است: اول آنكه مى‏فرمايد خدا ولى رسول اللّه است «ان وليىّ اللّه» دوم آنكه همان خدايى ولى رسول اللّه است كه قرآن را نازل فرموده «الذى نزل الكتاب» و سوم آنكه خداوند متولى صالحين است «و هو يتولى الصالحين». با توجه به اين سه نكته مى‏فهميم كه راه اينكه خدا ولى انسان باشد، آن است كه انسان، صالح بشود و تا صالح نگرديم تحت ولايت اللّه نخواهيم بود و خدا هم تولى ما را نخواهد پذيرفت و بهترين راه صلاح هم انس با قرآن است. اين جمله كه مى‏فرمايد ولى رسول اللّه (ص)، خدايى است كه قرآن را نازل كرده، از باب تعليق حكم بر وصف مى‏باشد كه مشعر به عليت است؛ يعنى اگر كسى به قرآن عمل كند صالح مى‏شود و اگر خداوند بخواهد ولى كسى بشود، از راه قرآن ولايت و تدبير او را اعمال مى‏كند .
به همين دليل مى‏فرمايد: «فاقرءوا ما تيسر من القرآن» (5) آن مقدار كه براى شما ميّسر است قرآن تلاوت كنيد و با اين كتاب الهى مأنوس باشيد. حتى اگر معناى بعضى از آيات و سور براى شما روشن نشد، نگوييد خواندن بدون ادراك چه اثرى دارد. چون قرآن، كلام آدمى نيست كه اگر كسى معنايش را نداند خواندنش بى‏ثمر باشد؛ بلكه نورى الهى است كه خواندن آن به تنهايى عبادت است گرچه به معنايش آگاهى نداشته باشيم.
قرآن حبل الهى است كه انس با آن و تدبر در آن و ايمان و عمل به آن، انسان را بالا مى‏برد و به مقام صالحين، ملحق مى‏سازد تا مستقيماً تحت ولايت اللّه قرار گيرد. اگر انسان مشمول ولايت اللّه بود تمام امورش را خدا اداره مى‏كند و در آن مقام، ديگر هيچ راهى براى وسوسه و رخنه اهريمن نيست. خدا او را از تمام تيرگيها و تاريكيها نجات مى‏دهد و او را نورانى مى‏سازد «اللّه ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور» (6) چنين شخصى در بين امت با نور حركت مى‏كند يعنى در حالى كه حركت و بصيرت و سيره‏اش روشن و روشنگر است «و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس» (7) .
«صالحين» در اين آيه، غير از «الذين امنوا و عملوا الصالحات» (8) است. اين صالحين ناظر به صلاح در «مقام ذات» است نه «مقام فعل». صالحين در مقام ذات يعنى ذواتى، به اندازه‏اى بالا آمده‏اند كه ذاتشان صالح شده است. كار صالح چندان كاربردى ندارد ولى كارايى جان صالح كامل است. رسول اللّه (ص) و اهل بيت عصمت و طهارت (سلام اللّه عليهم) از صالحين هستند. خداى سبحان درباره بعضى از انبياى عظام فرموده كه در قيامت او به صالحين ملحق مى‏شود «و انه فى الاخر لمن الصالحين» (9) مقام ذات اگر صالح شود از او چيزى جز كار صالح صادر نمى‏شود ولى اگر ذات صالح نشد، ممكن است احياناً كار صالحى از او صادر نشود يا ناصالحى از او سر زند.
لازم است توجه شود كه بين قوس نزول و صعود فرق است ؛ زيرا به لحاظ قوس نزول، انسان كامل مانند حضرت رسول اكرم (ص) و نيز اهل بيت معصوم آن حضرت كه از جهت منزلت نورانى، يك حقيقتند آن ذوات مقدس همتاى قرآن كريمند، چون صادر اول و اولين كلام تكوينى خداوندند، نه آنكه تحت هدايت قرآن قرار گيرند، ولى به لحاظ قوس صعود، همه آن ذوات مقدس، همانند انسانهاى ديگر مكلفندو بايد تحت هدايت قرآن واقع شوند، آنان حداكثر بهره را از جهت علم و عمل از قرآن مى‏برند تا صعودشان موازى نزولشان گردد، و ديگران چنين توفيقى را ندارند گرچه هر يك، سهمى از حمايت و هدايت قرآن را دارا خواهند بود .

تلاوت قرآن و ازدياد ايمان

قرآن درباره اثر تلاوت صحيح و همراه با تدبر، مى‏فرمايد:«الذين اتيناهم الكتاب يتلونه حقّ تلاوته اولئك يؤمنون به» (10) يعنى كسانى كه به آنان كتاب آسمانى داديم، در حالى كه آن را به درستى و خوبى تلاوت كنند، حتماً بدان ايمان مى‏آورند. حق تلاوت تنها اين نيست كه حركات و اعراب و سكونها و وقفها و قواعد تجويد حروف و كلمات رعايت شود بلكه همراه با آن، تدبر در معانى و فكر و تعقل و آمادگى براى تأثير پذيرى نيز لازم است .
نيز درباره پذيرش مؤمنان مى‏فرمايد: «اذا تليت عليهم اياته زادتهم ايماناً» (11) يعنى مؤمنان راستين هنگام استماع و شنيدن آيات الهى، ايمان آنها افزوده مى‏گردد. نشانه تلاوت صحيح آن است كه در خواننده و شنونده اثرى حاصل شود و بر ايمانشان افزوده گردد. تلاوت قرآن به اندازه‏اى محترم و داراى اهميت است كه استماع و انصات نسبت به آن يا واجب است يا مستحب، چنانكه برخى از فقيهان اماميه در ذيل كريمه «اذا قرى‏ء القران فاستمعوا له و أنصتوا» (12) فتوا داده‏اند كه مستفاد از دو امر مزبور كه عبارت از استماع و انصات باشد وجوب است .

تلاوت قرآن و درخشان شدن خانه‏ها

رسول اكرم (ص) در اهميت تلاوت قرآن مى‏فرمايد: «نوروا بيوتكم بتلاوة القرآن ولا تتخذوها قبوراً» (13) خانه‏هاى خود را با تلاوت قرآن نورانى كنيد و خانه‏ها را به صورت قبر و گورستان در نياوريد. كسى كه اهل قرآن نيست و به آن انس ندارد، مرده است و خانه او گور اوست. امام ششم (سلام اللّه عليه) فرمود: خانه‏اى كه قرآن در آن تلاوت شود نورانى است: «يتراءاه أهل السماء كما يتراءى أهل الارض الكواكب الدرى فى السماء» (14) يعنى همانگونه كه اهل زمين از ستارگان آسمان نور مى‏گيرند و آن اجرام آسمانى براى مردم زمين چشمگيرند، خانه‏اى كه در آن قرآن تلاوت مى‏شود براى اهل آسمانها چشمگير و درخشان است و آنها نيز از اين خانه‏هاى نورانى كسب نور مى‏كنند.

پى‏نوشتها

[1] سوره احزاب، آيه 21
[2] سوره نحل، آيه 98
[3] بحار، جلد.93 ص 278
[4] سوره اعراف، آيه 196
[5] سوره مزمل، آيه 20
[6] سوره بقره، آيه 257
[7] سوره انعام، آيه 122
[8] سورها عصر، آيه 3
[9] سوره بقره، آيه 130
[10] سوره بقره، آيه 121
[11] سوره انفال، آيه 2
[12] سوره اعراف، آيه 204
[13] كافى، ج.2 ص 610
[14] همان.
جمعه 24 شهریور 1391  1:19 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها