0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

صراط؛ معناي هدايت‌گري قرآن

پژوهش- آيت‌الله عبدالله جوادي آملي

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً‌﴿7﴾
عَسَي رَبُّكُمْ أن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً‌﴿8﴾ إنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً‌﴿9﴾ وَأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴿10﴾
در جريان سقوط بني‌اسرائيل به وسيله بندگان الهي كه فرمود «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ» اثبات اينكه اين بندگان، بندگان ويژه‌اند، مردان الهي‌اند، كار آساني نيست. گاهي ممكن است در طول تاريخ مردان الهي بر اينها مسلّط شوند نظير آنچه بر يهود بني‌نضير و بني‌قريظه و بني‌قينقاع و يهود خيبر- اين چهار گروه- گذشت. گاهي هم ممكن است يك افراد طاغي و باقي بر اينها مسلّط بشوند نظير آنچه بخت‌نصر بابلي بر اين اسرائيلي‌ها مسلّط شد.
از «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ» و از اين تعبيرات نمي‌شود استفاده كرد كه اين عباد، مردان الهي بودند زيرا نه واژه بعث قداست دارد، نه انبعاث مقدس است، نه قرينه داخلي مساعد است. كلمه بعث همان طوري كه در موارد متبرّك استعمال مي‌شود نظير «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولا»و مانند آن در جاي تلخ و زشت هم به كار رفته است براي اينكه درباريان فرعون به او گفتند «أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ»يعني موسي و هارون(ع) را فعلاً قصه‌شان را به تأخير بينداز. مهلت بده و بفرست به‌دنبال ساحران شهر و روستا تا آنها بيايند مقابله كنند. پس بعث در جاي تلخي به كار رفته است. انبعاث هم در جاي تلخ به كار رفته است مثل همان نقر ناقه صالح كه «إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا ٭ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ‌الله نَاقَه‌‌الله و َسُقْيَاهَا».
مطلب سوم اين است كه قرينه داخلي مساعد نيست كه اينها مردان الهي بودند چون دارد كه «وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّه». چه بار اول، چه بار دوم اين شورشيان كه وارد شدند براي ويران كردن بساط بني‌اسرائيل اينها وارد مسجد مي‌شوند؛ «لِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً»؛ مسجد را ويران مي‌كنند چه اينكه جاي ديگر را هم ويران مي‌كنند. در تاريخ هم دارد كه اينها وارد شدند و تورات را سوزاندند- معاذ‌الله- خب اين كار كه كار مردان الهي نيست!
...مطلب ديگر اين است كه كفّار متّحد شدند و باعث شكست مسلمين شدند ولي هرگز در برابر اسلام كاري از آنها ساخته نيست. اين بيان نوراني پيغمبر(ص) كه مرحوم صاحب وسائل (رض) اين را در كتاب ارث وسائل نقل كرده است كه كافر از مسلمان ارث نمي‌برد آنجا اين حديث شريف «لا ضرر و لا ضرار في الإسلام»قبلاً نقل شد. بعد به‌دنبال او در روايت ديگر حديث «الإسلام يعلو ولا يعليٰ عليه»نقل مي‌شود. اين دوتا قاعده، اين دوتا روايت در كنار هم در وسائل در باب ارث ذكر شده كه نه ضرر و زياني در اسلام هست و نه شكست و انهزامي؛ هميشه اسلام پيروز است. در برابر اسلام، سراسر عالم هم متّحد شوند
نمي‌توانند اسلام را از بين ببرند براي اينكه كلام خداست، دين خداست؛ «هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ». «هو الغالب» هست و «لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ»نمي‌توانند مثل اين بياورند.
اما اگر بخواهند بعضي از مسلمان‌ها را از پادربياورند بله با اتحاد مي‌توانند؛ مثل اينكه در جريان جنگ اُحد همين‌طور شد. راز شكست خوردن برخي از مجاهدان جنگ احد اين بود كه صريحاً با بيان پيغمبر(ص) مخالفت كردند... بنابراين «الإسلام يعلو و لا يعليٰ عليه»؛ اين اصل كلي است اما مسلمين اگر اختلاف پيدا كردند خب گاهي شكست مي‌خورند...
...اما مطلب اصلي و آن ادّعاي قرآن كريم است كه «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ» حالا يا «للملّه التي» يا «للطريقه التي هي أقوم» يعني بهترين دين، بهترين طريقه، بهترين مكتب، بهترين روش را قرآن هدايت مي‌كند و چون يك كتاب تربيتي است علم را، تعليم كتاب و حكمت را با تزكيه همراه مي‌كند؛ مسئله تبشير را كه تقريباً صبغه تزكيه دارد كنار آن تعليم يادآوري مي‌كند؛ «وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ» به آنها بشارت مي‌دهد كه «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً» و همچنين اين مطلب را هم بشارت مي‌دهد كه «وَأَنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً».
جامع هر دو تبشير است. اين تبشير را گاهي در قبال انذار قرار مي‌دهند؛ «مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ»؛ گاهي درخصوص مورد انذار به كار مي‌برند مثل «فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»، گاهي در جامع مشترك بين تلخي و شيريني به كار مي‌برند مثل اينجا. آنجايي كه تبشير در مقابل انذار است همين معناي خاصّ متعارف را دارد كه خبرهاي مسرّت‌بخش و شيرين‌كننده كام از او به مژده ياد مي‌شود؛ بشارت است... آنجا كه درخصوص تلخكامي به كار رفته است مثل «فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» گفتند اين يك رنج و شكنجه روحي است مثل كسي كه در امتحانات رفوزه شده و به او مي‌گويند «تبريك عرض مي‌كنيم»! اين تبريك نوعي اهانت است، تحقير است نسبت به اين شخصي كه در امتحان رفوزه شد!
...عمده اين بحث محوري «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ» اين است كه ما بايد مواظب باشيم در اينكه اين آيه را معنا مي‌كنيم هرگز تورات و انجيل و صحف انبياي قبلي را حقير نكنيم براي اينكه مشتركات بين انبيا، بين كتاب‌هاي آسماني، بين اعتقادات و اخلاقيات و خطوط فقهي و حقوقي فراوان است. اگر گفته شد «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ» قبلاً داشتيم كه ذات اقدس الهي به پيغمبر(ص) فرمود: «أَنِ اتَّبِعْ مِلَّه إِبْرَاهِيمَ»معلوم مي‌شود مطالب قرآن به‌عنوان «مِلَّهَ إِبْرَاهِيمَ» مطرح است....

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اهداف قرآن و شروط و موانع بهره‏مندى از آن

حجة‏الاسلام محمود رجبى

 

مقدمه

قرآن مجيد براى نزول خود اهدافى را ذكر كرده است. اين اهداف در سه مجموعه قرار مى‏گيرند: بخشى ناظر به بعد بينش و فكر انسان است، بخشى‏ديگر به‏گرايش‏هاى انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مد نظر قرار داده است. گزارشى از اين سه بخش در پى مى‏آيد:

الف - اهداف قرآن در بعد بينش

 

1- رهايى از غفلت

قرآن مجيد يكى از اهداف خود را نجات انسان از غفلت معرفى مى‏كند: «تنزيل العزيز الرحيم لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون‏» (يس:6); قرآن فرستاده خداى شكست‏ناپذير و مهربان است تا كسانى را كه پدرانشان بيم داده نشده‏اند بيم دهى; زيرا ايشان غافل‏اند. در اين آيه، نجات مردم از غفلت، هدف قرآن تلقى شده است و براى تحقق چنين هدفى مى‏فرمايد: بايد مردم بيم داده شوند تا به هوش آيند و از غفلت رهايى يابند.
انسان براى رسيدن به كمال واقعى خود، بايد در چندراهى‏ها، راه صحيح را برگزيند و براى گزينش، بايد به راه‏هاى گوناگون و سود و زيان هر يك توجه داشته باشد; ولى گاهى انسان در اثر سركشى غرايز، به‏گونه‏اى مى‏شود كه تا حد حيوان تنزل مى‏كند و از توجه به راه‏هاى گوناگون غافل مى‏شود. اين غفلت ريشه بسيارى از گمراهى‏ها و انحرافات است. قرآن مجيد در توصيف جهنميان مى‏فرمايد: «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون‏» (اعراف:179); اين گروه با آنكه چشم و گوش و عقل دارند از آنها بهره نمى‏گيرند; همانند چهارپايان، بلكه از آنان نيز گمراه‏ترند; زيرا اينان غافلان‏اند.
انسان در اثر غفلت، اصلا توجه خود را به خدا، معارف حق و راه‏هاى تكامل از دست مى‏دهد، تا چه رسد به آنكه آنها را برگزيند و بدان‏ها دل بندد و در مسير آن‏ها حركت كند. قرآن مى‏فرمايد: برخى انسان‏ها از خدا، (1) آخرت (2) و آيات الهى، (3) كه نقش بسزايى در سعادت آنان دارد، غافل شده‏اند، بايد به آن توجه كنند.

2- به يادآوردن فراموش شده‏ها

خداوند بزرگ از راه فطرت، عقل و وحى، حقايقى را در اختيار بشر قرار داده، ولى انس با دنيا، لذايذ مادى و وسوسه‏هاى شيطانى و هواهاى نفسانى سبب شده است كه آن حقايق را فراموش كند. قرآن يكى از اهدافش به ياد آوردن آن حقايق است: «ان هو الا ذكر للعالمين‏» (تكوير:29); قرآن براى جهانيان جز يادآورى چيز ديگرى نيست.
قرآن مجيد بر اين باور است كه انسان‏ها امور بسيارى را فراموش كرده‏اند. خداوند متعال، (4) نعمت‏هاى او، (5) آيات الهى، (6) پيمان و ميثاق خدا، (7) معارف و احكامى كه از سوى پروردگار در اختيارشان قرار گرفته است، (8) معاد و روز جزا (9) و اعمالى كه خود انجام داده‏اند (10) امورى است كه انسان در طول زندگى خود آنها را فراموش مى‏كند و ضرورت دارد كه كسى آنها را يادآورى كند. برخى از انسان‏ها گاه در اثر فراموشى خدا، خود را نيز فراموش مى‏كنند و دچار از خود بيگانگى مى‏شوند; «نسوالله فانساهم انفسهم‏» (حشر:19); خدا را فراموش كردند، خداوند هم آنان را نسبت‏به خودشان دچار فراموشى ساخت.
انسانى كه خود را فراموش مى‏كند ديگرى را، كه بر او حاكم شده و در او نفوذ كرده است، خود مى‏پندارد. او فكر مى‏كند كه خودش مى‏خواهد و خودش تصميم مى‏گيرد، ولى در واقع، او نيست كه تصميم مى‏گيرد; هواى نفس، شيطان و انسان‏هايى كه او را مسخ كرده‏اند به او دستور مى‏دهند، دردهاى ديگران را، كه دشمنان او هستند، درد خود مى‏داند و درمان آنها را درمان خود مى‏پندارد; زيرا آنها را خود پنداشته است. او به دنبال هواى نفس و شيطان مى‏رود و مى‏گويد: دلم مى‏خواهد، خودم چنين تشخيص داده‏ام; «كالذى استهوته الشياطين فى الارض حيران‏» (انعام:71); مانند كسى كه شيطان‏ها او را فريفته‏اند و عقل و دلش را ربوده‏اند سرگردان است، «كالذى يتخبطه الشيطان من المس‏» (بقره:275); مانند آن كه شيطان او را مس كرده، در او نفوذ نموده، تحت‏سلطه خود درآورده، او را از تعادل خارج كرده است و توان حركت در مسير تكامل خود را ندارد.
قرآن راه نجات از خودفراموشى و از خود بيگانگى را «ياد خدا» و فراموش نكردن او مى‏داند. اگر انسان خدا را به ياد آورد خداوند هم او را ياد مى‏كند: «فاذكروني اذكركم واشكروا لي و لا تكفرون‏» (بقره:153); پس مرا (خدا را) ياد كنيد، من هم شما را ياد مى‏كنم و مرا سپاس گوييد و كفر نورزيد. اگر خدا انسان را ياد كند از خودفراموشى نجات مى‏يابد.

3- ارائه بينش‏هاى صحيح و ضرورى

انسان‏ها در شناخت‏خدا و جهان دچار برداشت‏هاى نادرستى شده‏اند و در بسيارى از موارد، شناخت صحيحى از جهان، خود و خدا ندارند، چنان كه در موارد بسيارى نمى‏توانند با اتكاء به ابزارهاى شناخت‏بشرى شناخت‏هاى لازم را به دست آورند; «و ما اوتيتم من‏العلم الا قليلا» (اسراء:85) قرآن مجيد مى‏فرمايد: ما قرآن را فرو فرستاديم تا همه شناخت‏هاى صحيح و لازم براى هدايت انسان به كمال واقعى‏اش را در اختيار او قرار دهيم; «و انزلنا اليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء.» (نحل:89) اصلا دليل آمدن پيامبران: همين بوده است كه بشر از دست‏يابى به همه شناخت‏هاى لازم و صحيح، كه براى سعادت وى ضرورى مى‏باشد، ناتوان است.

4- ارائه دلايل‏روشن بر بينش‏هاى صحيح و ضرورى

انسان براى پيمودن مسير صحيح كمال نيازمند آن است كه راه درست و صحيحى را، كه به كمال واقعى او منتهى مى‏شود، به او نشان دهند و بر صحيح بودن آن راه، دليل روشن و قطعى نيز داشته باشد تا عقلش سيراب گردد، به پيمودن مسير او را فرمان دهند و در طول راه دچار ترديد و توقف يا عقب‏گرد نشود و در برابر شهوات و وساوس شيطانى از حيث عقلى نلغزد. قرآن كريم هم راه راستين تكامل را نشان مى‏دهد و هم با پشتوانه دلايل روشن و يقين‏آور، استوارى آن را تضمين مى‏كند. قرآن كريم در آياتى به اين حقيقت اشاره مى‏كند: «و بينات من الهدى و الفرقان‏» (بقره:185)، «قد جاءكم برهان من ربكم.» (نساء: 174)
البته نشان دادن راه به دو صورت ممكن است: نخست آنكه كليه جزئيات موضوع از سوى قرآن بيان شود و بر آن استدلال گردد. دوم آنكه راهى براى به دست آوردن جزئيات موضوع به ما نشان دهد و بر آن استدلال كند; مثلا، راه امامت را در اختيار ما قرار دهد و بر آن استدلال نمايد و ما از طريق آن راه، جزئيات را به دست آوريم، بدون آنكه براى هر مساله نيازمند استدلال باشيم. هرچند اين آگاهى‏ها غير از ايمان به آنهاست، ولى علم زمينه ايمان را فراهم مى‏سازد و اگر بسيار شفاف باشد و به آن معتقد شود زمينه‏ساز خشيت از خداست; «انما يخشى الله من عباده العلماء» (فاطر:28); همانا بندگان دانشمند از خدا مى‏ترسند.

5- تبيين حق از باطل

تبيين مسائل اختلافى و ارائه معيارى براى شناخت‏حق از باطل در مسائل اختلافى و مشتبه، يكى ديگر از اهداف قرآن است: «و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه‏» (نحل:64); و ما كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براى آنكه آنچه را در آن اختلاف كرده‏اند برايشان روشن سازى; «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدى للناس وبينات من الهدى والفرقان‏» (بقره:185); ماه رمضان است كه در آن، قرآن براى هدايت مردم و ارائه نشانه‏هاى روشن هدايت و معيار تشخيص حق و باطل نازل شده است.
با آنكه بسيارى از حقايق از طريق دل، عقل و وحى در اختيار انسان قرار گرفته، ولى وساوس شيطان (11) به شكل‏هاى گوناگونى جلوه حق را مشوه مى‏كنند، حتى در حقايق روشن نيز اختلاف ايجاد مى‏نمايند، به گونه‏اى كه گاهى انسان‏هاى پاك‏سرشت نيز از تشخيص حق به طور كامل، ناتوان مى‏شوند. قرآن، كه كتاب هدايت هر انسان پاك‏سيرت است، براى زدودن زنگارهاى وساوس شيطانى از چهره حقيقت، گاه خود به بيان حقايق مورد اختلاف مى‏پردازد و گاه ميزان و معيار تشخيص حق و باطل را بيان مى‏كند; مانند ارجاع به اهل ذكر در آيه شريفه «فاسالوا اهل الذكر» (نحل: 42) و يا آياتى كه بر اعتبار عقل، تجربه و حجيت قول پيامبر و امام وجود دارد.

6- تدبر در آيات قرآن

تدبر و دقت در آيات قرآن در فهم آن نقش بسزايى دارد و در روايات نيز بر آن تاكيد فراوان شده و خواندن بى‏تامل و بى‏تدبر، بدون‏خير واسف‏بار ناميده شده است. درآيه شريفه‏29سوره ص مى‏فرمايد: «كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته‏»; كتاب پربركتى فرو فرستاديم تا در آياتش تدبر كنيد. در آيه‏83 سوره نساء فهم اعجاز قرآن در هماهنگى را منوط به تدبر دانسته است و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند يا بر دل‏ها قفل زده شده است؟ (12) از دو آيه اخير استفاده مى‏شود كه تدبر در قرآن زمينه پى بردن به حقانيت آن را فراهم مى‏سازد و انسان را به راه صحيح دست‏يابى به كمال رهنمون مى‏شود، مگر كسانى را كه در اثر گناه بر دل‏هاشان قفل زده باشند.

7- تفكر

قرآن مجيد از «تفكر» بسيار ستايش كرده است و خود از طريق يادآورى يا بيان و توضيح آيات (13) با مثال‏ها و توصيف‏هاى گوناگون (14) و با گزارش كردن داستان‏ها، به بهترين بيان، (15) سعى دارد كه انسان را به فكركردن وادارد تا با انديشيدن درباره زندگى دنيا و آخرت (16) مسير تكاملى خود را شكل دهد و به مقدمه و گذرا بودن دنيا و جاودانگى آخرت پى ببرد و فريفته دنيا نشود و دنيا را هدف قرار ندهد.
قرآن در خصوص اينكه هدف از نزول آن تفكر و انديشيدن است، مى‏فرمايد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون‏» (نحل:44); و قرآن را به سوى تو فرو فرستاديم تا آنچه را نازل شده است‏براى مردم تبيين كنى و شايد بينديشند.

8- به‏كارگيرى عقل و فهم

عقل و دل انسان بسيارى از حقايق را درك مى‏كند و در عمق جان به آن اعتراف دارد، ولى حاكميت هواهاى نفسانى بر عقل، مانع از توجه به اين حقايق و اعتراف به آنها مى‏شود. يكى از اهداف نزول قرآن زمينه‏سازى براى به كارگرفتن عقل و فهم است: «انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون‏» (يوسف:2); ما كتاب خويش را به صورت خواندنى عربى فرو فرستاديم تا شايد عقل را به كار بنديد. در آيه ديگرى، مى‏فرمايد: «انظر كيف نصرف الآيات لعلهم يعقلون‏» (انعام:69); بنگر كه چگونه آيات را بيان مى‏كنيم، شايد كه دريابند و حقايق را فهم كنند.
از آيات شريفه مى‏توان اين نكته را استفاده كرد كه قرآن با ذكر مقررات الهى، (17) هشدار نسبت‏به تلاش شيطان براى گمراهى بشر، (18) توجه دادن به معاد (19) و ذكر مثال‏ها (20) در صدد است تا زمينه به كاربندى عقل را در درك حقايق فراهم سازد.

9- آگاهى از يگانگى خدا

انسان تا به مرحله «توحيد در الوهيت‏» نرسد و معتقد نشود كه جز خداوند متعال موجود ديگرى شايسته پرستش نيست، اهل نجات نخواهد بود. به همين دليل، همه پيامبران: مردم را به توحيد در الوهيت دعوت مى‏كردند. قرآن مجيد نيز، كه هدفش رساندن مردم به آستانه نجات و سعادت ابدى است، يكى از اهداف نزول خود را آگاه ساختن مردم از توحيد در الوهيت قرار داده است و مى‏فرمايد: «هذا بلاغ للناس... ليعلموا انما هو اله واحد» (ابراهيم:52); اين (قرآن) بيان رسائى براى مردم است... تا آنكه بدانند كه خدا يگانه معبود و موجود شايسته پرستش است.
از مجموع آنچه كه در بعد بينش ذكر شد، چنين نتيجه مى‏گيريم كه قرآن در مرحله اول سعى دارد كه انسان را از غفلت و بى‏خبرى‏نجات دهد،سپس‏امورفراموش شده رابه خاطرش آورد. در مرحله بعد، زمينه به‏كارگيرى عقل و آمادگى براى فهم حقايق را فراهم مى‏آورد. پس از آن نيز بينش‏هاى ضرورى و صحيح را در اختيار او قرار داده و بر آن استدلال مى‏كند، مسائل مورد اختلاف راتوضيح‏مى‏دهد وانسان راتامرحله «توحيددرالوهيت‏»، كه سعادت او در گرو اعتقاد به آن است، به پيش مى‏برد.

ب اهداف قرآن در بعد گرايش

 

1- پند دادن

براى آنكه انسان مسير صحيح سعادت را انتخاب كند، علاوه بر بيرون آمدن از عالم غفلت و فراموشى و به دست آوردن بينش‏هاى صحيح و ضرورى، بايد دل او نيز در گرو آن بينش‏ها قرار گيرد، ولى توجه به ماديات و پيروى از هواهاى نفسانى دل انسان را سخت و او را سنگ‏دل مى‏سازد و آمادگى پذيرش حقايق را از او مى‏ستاند. در چنين موقعيتى، ضرورى‏ترين عنصر مورد نياز عاملى است كه دل او را رام كند و به حالت فطرى نخستين بازگرداند. آن عامل، «پند و موعظه‏» است. به همين دليل، يكى از نام‏هاى قرآن «موعظه‏» مى‏باشد و در آيات گوناگون از اينكه هدف قرآن موعظه كردن است‏سخن به ميان آورده است; مانند: «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم‏» (يونس:57); اى مردم، شما را از سوى خداوندگارتان پندى آمد.
پذيرش حقايق غير از آگاهى از حقايق است. كم نيستند افرادى كه با آنكه حقيقت‏برايشان روشن گشته، از پذيرش آن سرباز مى‏زنند و در برابر آن مقاومت و حتى جبهه‏گيرى مى‏كنند. قرآن مجيد از افراد و گروه‏هايى نام مى‏برد كه در برابر ادعاهاى حق انبيا: در عين يقين داشتن به آنها، موضع مخالف گرفته و تسليم نشده‏اند و بويژه، برترى‏طلبى و ستمگرى آنان سبب شده است كه حاضر به پذيرش حقايق نشوند: «جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما وعلوا» (نمل:14); آيات الهى را در عين آنكه بدان‏ها يقين داشتند، به دليل ستمگرى و برترى‏طلبى، انكار كردند. از اين‏رو، نقش «موعظه‏» دقيقا اين است كه زمينه را براى پذيرش دل و تسليم شدن در برابر حقايق فراهم سازد.
نكته شايان توجه آنكه موعظه‏هاى قرآنى صرفا بر امورى كه شهرت دارد (مشهورات) و مورد قبول توده مردم است متكى نمى‏باشد، بلكه آنچه در مواعظ قرآنى رعايت مى‏شود تكيه بر امور صحيح و درستى است كه فهم آن آسان و همراه با تعابيرى است كه دل را تحت تاثير قرار مى‏دهد. به عنوان مثال، به اين موعظه قرآن توجه كنيد: «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثنى وفرادى ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة.» (سبا:46) روى سخن در اين موعظه با منكران نبوت است كه با نزول قرآن به عنوان معجزه الهى و درخواست همانندآورى، نبوت پيامبر اسلام(ص) برايشان به اثبات رسيده، ولى براى بهانه‏جويى يا در اثر شبهه‏اى كه مغرضان مطرح كرده بودند، چنين مى‏پنداشتند كه پيامبر(ص) - نعوذ بالله - جن‏زده شده يا تحت تاثير نيروهاى ديگر، تصور كرده كه پيامبر است.
قرآن از مرحله استدلال، كه همانندآورى است، گذشته و مى‏فرمايد: چون شما در مقام استدلال نتوانسته‏ايد همانند قرآن بياوريد پس پيامبرى رسول گرامى(ص) ثابت‏شده است; ولى براى آنكه دل‏هاى آنان را تسليم اين حقيقت كند، مى‏فرمايد: «بگو من شما را فقط به يك چيز موعظه مى‏كنم: براى خدا به‏پاخيزيد و به تنهايى و يا با هم‏انديشى درباره نبوت پيامبر(ص) بينديشيد و ببينيد كه او جن‏زده نيست. اگر از نيروى تفكر خود، به دور از تعصب، كمك بگيريد نبوت او را تصديق خواهيد كرد. موضوع «موعظه‏» در اين آيه مطلب حقى است كه قبلا بر آن استدلال شده و در اينجا به طريقى آسان و روشن و به منظور رام‏ساختن دل‏ها، راه زدودن و تحت تاثير اغراض و انگيزه‏هاى مخالف حق قرار نگرفتن را نشان مى‏دهد.

2- انذار و تبشير

فعاليت‏هاى اختيارى انسان در اثر آگاهى و انگيزه، جامه عمل مى‏پوشد. براى حركت انسان‏ها در هر مسير (اعم از حق و باطل) صرف آگاهى كافى نيست، بلكه علاوه بر آگاهى، انگيزه نيز لازم است و تا انسان نسبت‏به كارهاى خير، انگيزه و نسبت‏به كارهاى ناشايست، دافعه‏اى باطنى نداشته باشد، در مسير صحيح قدم نمى‏گذارد و به پيش نمى‏رود. انسان بايد در كنار سيراب شدن عقل با توجه به نتايج و عواقب كارهاى خوب و بد، تمايل قبلى به خيرات و نفرت و انزجار نسبت‏به شرور و زشتى‏ها داشته باشد. اين نيز در پرتو «انذار» و «تبشير» حاصل مى‏شود. اين‏همه تاكيد قرآن بر بهشت و جهنم و ذكر جزئيات و تفاصيل پاداش‏ها و كيفرهاى آن‏جهانى، علاوه بر حقانيت آن، براى نقش عظيم آن در جهت‏دادن و به تلاش واداشتن انسان است.
بجز انسان‏هاى متعالى، كه عبادت را تنها به دليل شايستگى خدا براى عبادت يا محبت و يا سپاسگزارى انجام مى‏دهند، بيشتر انسان‏ها شوق به بهشت و يا بيم از جهنم عامل حركت آنها در جهت عبادت خداست. افزون بر اين، انذار و تبشير براى انسان‏هايى كه در اثر كجروى‏ها بيان استدلالى و موعظه برايشان سودى ندارد، هشدارى است كه گه گاه آنان را از مسير انحرافى خويش باز مى‏دارد. قرآن مجيد يكى از اهداف خود را انذار و تبشير معرفى مى‏كند و مى‏فرمايد: «انزل على عبده الكتاب ... لينذر باسا شديدا من لدنه ويبشر المؤمنين‏» (كهف:1و2); خداوند بر بنده خويش كتاب را فرو فرستاد... تا از عذاب سخت پروردگار بيم دهد و مؤمنان را بشارت گويد.

3- درمان بيمارى‏هاى روحى

زدودن زنگارهاى دل، هم براى باورداشت‏سخن حق ضرورت دارد و هم براى ارتقا در نردبان تكامل و قرب به خدا نقش اساسى ايفا مى‏كند. قرآن كريم يكى از اهداف خود را شفابخشى اعلام كرده و مى‏فرمايد: «يا ايها الناس قد جاءتكم... شفاء لما فى الصدور» (يونس:75); اى مردم، از سوى خدا برايتان... بهبودبخش بيمارى‏هاى روحى آمد. تعبير «شفاء لما فى الصدور» عام است و هرگونه بيمارى درونى، خواه كفر و نفاق و گمراهى باشد و خواه ديگر امراض باطنى را، كه مانع از رشد معنوى انسان است، دربر مى‏گيرد.
در آيه شريفه چهاردهم از سوره مطففين، قرآن دليل تكذيب معاد و روز جزا از سوى انسان‏هاى گناهكار و تجاوزگر را زنگارگرفتگى دل‏هايشان مى‏داند. در آيه دهم سوره بقره نيز دليل نفاق و نيرنگ‏بازى منافقان را بيمارى دل آنان مى‏داند. به‏هرحال، تا ظرف دل از زنگار بيمارى گناهان و كارهاى ناشايست پاك نشود، بهترين معارف هم اگر در آن جاى گيرد، آلوده به شرك و نفاق مى‏شود و ثمربخشى خود را از دست مى‏دهد. قرآن درصدد است كه ظرف دل را پاك سازد و بيمارى‏هاى آن را بهبود بخشد. تلاوت قرآن و دل سپردن به آن چنين اثرى دارد كه در روايات آمده است: دل‏ها همچون فلزات زنگار دارند، زدودن زنگار آنها با استغفار و تلاوت قرآن ميسر است.

4- هدايت‏پذيرى و پندپذيرى

اگر عقل سيراب شود، دل رام مى‏گردد و ظرف دل از زنگارها و بيمارى‏ها پالوده شود، آماده پذيرش هدايت قرآن و تسليم در برابر موعظه و پند آن مى‏شود. اين هدف ديگرى است كه در آيات مطرح شده است. قرآن مى‏فرمايد: «ام يقولون افتراه. .. بل هو الحق من ربك... لعلهم يهتدون‏» (سجده:3); يا آنكه مى‏گويند: قرآن را به دروغ به خدا نسبت مى‏دهد...، بلكه قرآن حق است و از سوى خداوندگار تو است... تا شايد هدايت پذيرند. در آيه ديگرى مى‏فرمايد: «كتاب انزلناه اليك... ليتذكر اولوالالباب‏» (ص:29); كتابى به سوى تو فرو فرستاديم... براى آنكه خردمندان از آن پند گيرند.

5- تقوا

يكى از اهداف قرآن ايجاد تقوا در انسان‏ها است. قرآن مى‏فرمايد: «قرآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون‏» (زمر:28); قرآن عربى را، كه در آن هيچ كژى نيست، فروفرستاديم تا شايد تقوا پيشه كنند. «تقوا» يكى از عناصر مهم در بينش قرآنى و در اصل، به معناى «خودپايى‏» است. انسان همواره در برابر خطرات، خود را مى‏پايد و مراقب خويش است. اين خودپايى مى‏تواند در برابر عذاب جهنم، خشم خدا و از دست‏دادن كمالاتى باشد كه انسان مى‏تواند به آنها برسد. به همين دليل، به نحوى بر «ترس‏» هم دلالت دارد. و اينكه گاهى تقواى الهى يا تقواى از جهنم را به ترس از خدا يا جهنم معنا مى‏كنند بر همين اساس است، وگرنه معناى اصلى آن «ترس‏» نيست. در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود كه «ترس از خدا» به چه معنا است؟ «ترس از خدا» مى‏تواند به دو صورت مطرح شود:
نخست آنكه از معصيت‏خدا برحذر باشد; زيرا معصيت‏خدا منشا همه عذاب‏هاى اخروى و عقوبت‏هاى دنيوى است.
دوم آنكه خطر هميشه جسمانى نيست، محروميت از رحمت و دورى از محبوب براى انسان‏هاى برجسته بالاترين رنج است. انسان‏هايى كه مراحلى از كمال را طى كرده‏اند بدين دليل از معصيت‏خدا دورى مى‏كنند كه نگران دورماندن از محبوب خود هستند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غير خدا بيمناكند و تقواى آنكه آنان راهميشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار مى‏دهد و نسبت‏به غفلت از خدا ترسانند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غير خدا بيمناكند و تقواى آنكه آنان را هميشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار مى‏دهد و نسبت‏به غفلت از خدا ترسانند.
تقوا هم در مرحله فكر و نظر مطرح است و هم در مرحله عمل و رفتار. اولين مرحله تقوا در بعد نظرى، «حقيقت طلبى‏» است تا انسان گرفتارباطل نشود. چنين‏كسى وقتى با قرآن مواجه مى‏گردد بدان هدايت‏مى‏شود ووقتى آيات‏خدا ومعجزات‏الهى رامى‏بيند، تسليم آن مى‏گردد و بدان‏ها ايمان مى‏آورد. حضرت سلمان; با آنكه در محيط كفر و شرك متولد شد و در آنجا رشد كرد، ولى حقيقت‏طلبى و تقواى او موجب شد كه در پى يافتن آيين حق برآيد و سرانجام، به پيامبر اسلام(ص) برسد و ايمان آورد. قبلا گفتيم كه قرآن مى‏خواهد حقيقت‏طلبى را در انسان تقويت و شكوفا سازد.
بالاترين مراحل تقوا نيز برترين درجات كمال است كه انسان را شايسته آرامش يافتن در جوار رحمت‏حق مى‏سازد: «ان المتقين في جنات و نهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر:54 و 55); اهل بهشت در باغ‏ها و كنار نهرهاى بهشت‏اند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جادوانى متنعم‏اند.
اولين مرحله تقوا در بعد عمل نيز آن است كه آنچه را طبق فطرت خويش زشت مى‏يابد از آن اجتناب مى‏كند. اين نوع تقوا را مى‏توان «تقواى فطرى‏» ناميد; زيرا فطرت آن را به انسان الهام مى‏كند، ولى اين اولين مرحله تقوا در مرحله عمل است. پس از اسلام آوردن نيز تقوا مطرح است. اما كسانى از مراحل بالاتر هدايت قرآن برخوردار مى‏شوند كه مراتب ديگر تقوا را داشته باشند.
در قرآن مجيد، آنچه انسان بايد خود را از آن دور نگه دارد، مشخص گرديده است; و لذا آن جمله خداوند معاد آتش دوزخ فتنه‏اى كه فقط ظالمان را در بر نمى‏گيرد، وضعيت‏حاضر و آينده هركس‏مى‏باشد. پرداختن‏به‏همه‏اين‏مواردونكته‏سنجى‏هاى‏موجود در آنها بافرصت محدود اين مقاله سازگار نيست. بنابراين، تقوا داراى‏درجات‏است،و هرچند همه موارد آن مدنظر قرآن مى‏باشد ولى به نظر مى‏رسد در آنجا كه تقوا هدف نزول قرآن است، مرحله اوليه تقوا نيست; زيرا اگر چنان خصلتى (حقيقت‏طلبى) در انسان نباشد، از ابتدا به قرآن گوش فرانمى‏دهد.

ج اهداف قرآن در بعد عمل

 

1- شكرگزارى

انسانى كه به اين مرحله رسيده است‏خود را با انبوهى از نعمت‏هاى خدا روبرو مى‏بيند و آماده مى‏شود تا در برابر اين‏همه نعمت‏شكرگزارى كند. او اگر به نعمت‏ها توجه نداشته باشد و يا از صاحب نعمت غافل باشد در صدد شكرگزارى برنمى‏آيد. قرآن در آيات خود با برشمردن نعمت‏ها و توجه‏دادن به اين نكته كه همه آنچه در اختيار انسان است، از خداست، اين زمينه را فراهم مى‏سازد. در چنين موقعيتى است كه انسان حق‏شناس به ولى‏نعمت‏خود توجه مى‏كند و در مى‏يابد كه همه چيز از اوست و جز نعمت‏هاى او چيز ديگرى از خود يا ديگرى ندارد. به شكرگزارى آن ذات اقدس مشغول مى‏گردد و تا آنجا پيش مى‏رود كه حتى عبادت خويش را براى خوف از دوزخ يا شوق به بهشت انجام نمى‏دهد، بلكه انگيزه شكرگزارى از نعمت‏هاى بى‏شمار خدا او را به عبادت وامى‏دارد. (21)

2- داورى بحق در مسائل مورد اختلاف

يكى ديگر از اهداف قرآن حل مسائل مورد اختلاف در مرحله عمل است. فطرت پاك انسان وى را به رعايت عدالت و اعطاى حقوق ديگران فرامى‏خواند و در مقابل تجاوزطلبى، او را از اين كار باز مى‏دارد. پيامبران: از يك سو، با انذار و تبشير، زمينه كنارزدن تجاوزطلبى و عمل به خواست فطرت الهى و پاك انسان را فراهم مى‏سازند و از سوى ديگر، در موارد اختلاف بين انسان‏ها قضاوت مى‏كنند و مصداق حقوق ديگران را تعيين مى‏نمايند. البته پس از هر پيامبرى در طول تاريخ، انسان‏ها دچار انحراف شده‏اند و با آنكه مسائل حقوقى برايشان روشن بوده، حقوق ديگران را ناديده گرفته و به آنان ستم روا داشته‏اند.
همچنين به تدريج، با ايجاد انحراف در دين خدا و يا برداشت‏هاى ناروا از تعاليم دين، انسان‏هاى ديگر را گمراه ساخته و افراد را دچار اختلاف كرده‏اند. در چنين وضعيتى، فقط ايمان به خدا راهگشاى مؤمنان مى‏گردد. قرآن مجيد، كه پس از پيامبران فراوان گذشته رسيده، يكى از اهدافش قضاوت در مسائل اختلافى بين مردمان است. بنابراين، هدف قرآن در يك مرحله، تبيين مسائل مورد اختلاف از نظر فكرى و در مرحله ديگر، قضاوت بحق در مسائل مورد نزاع است تا از انحراف بشر در مقام عمل جلوگيرى به عمل آيد. در آيه‏213 از سوره بقره هدف بعثت همه انبياء و نزول كتب آسمانى قضاوت، در مورد مسايل مورد اختلاف مردم دانسته شده است و اين نكته مطرح شده است كه پس از آمدن پيامبران نيز مردم به دليل تجاوزطلبى اختلاف كردند و در آيه 64 از سوره نحل مى‏فرمايد «و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذى اختلفوا فيه‏» ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى آنكه موارد مورد اختلاف ميان مردم را برايشان توضيح دهى و بيان كنى.

3- تثبيت مؤمنان

خداوند مى‏فرمايد: «قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا» (نحل:102); اى رسول، بگو اين آيات را روح‏القدس از جانب پروردگارت به حقيقت و راستى آورد تا اهل ايمان را در راه خدا ثابت قدم گرداند.
نزول وحى و تداوم آن، عامل ثبات مؤمنان در مسير خويش و نلغزيدن به جهات انحرافى است. هرچند تثبيت در مرحله «قلب‏» نيز مطرح شده، ولى ثبات قدم در مسير دين و تكامل بيش‏تر ناظر به مشكلاتى است كه در مقام عمل پيش مى‏آيد و انسان را در ادامه راه دچار تزلزل مى‏كند. قرآن مجيد با تقويب روحيه و توجه‏دادن بشر به خداوند و قدرت بى‏نظير وى و نيز پاداش عظيم مجاهدان، امدادهاى غيبى فرشتگان و ذكر داستان‏هاى پيامبران: و مجاهدان گذشته، زمينه ثبات قدم مؤمنان و پيامبر(ص) را در مقام عمل فراهم مى‏سازد.

4- برپايى جامعه عادلانه

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط‏» (حديد:25); همانا پيامبران خود را با دلايل و معجزات فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم تا مردم عدالت را به پا دارند.
عدالت و قسط، هر دو با رعايت‏حقوق ديگران و دست‏يابى هركس به حق خويش مرتبط است، ولى قسط بيش‏تر ناظر به پياده‏كردن قوانين عادلانه است. قرآن مجيد هدف نزول كتاب‏هاى آسمانى، از جمله قرآن، را اقامه قسط مى‏داند، آن هم قسط عمومى كه به دست‏خود مردم برپا شود; بدين معنا كه هدف، رشددادن جوامع است تا آنجا كه مردم، خود انگيزه اجراى عدالت پيدا كنند و آن را اجرا نمايند.

5- حاكميت قوانين خدا

«انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله‏» (نساء:105); اى پيامبر، ما قرآن را بحق به سوى تو فرو فرستاديم تا بدانچه خدا با وحى بر تو پديدار ساخته‏است، حكم نمايى.
عدالت مورد نظر قرآن و اجراى آن (قسط) تنها در سايه قوانين الهى امكان‏پذير است. از اين‏رو، در اين آيه شريفه هدف از نزول قرآن را حكم‏نمودن پيامبر(ص) در بين مردم، طبق دستور و راى خدا مى‏داند. اجراى احكام دينى از يك سو، بر اساس قوانين عادلانه است و از سوى ديگر، به دست عادل‏ترين انسان‏ها به اجرا درمى‏آيد. در نتيجه، در مراحل قانون‏گذارى و اجرا، ضامن عدالت اجتماعى است.

6- حاكميت دين خدا بر ساير اديان

«هو الذي ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله‏» (فتح:28); او رسول خود (محمد(ص)) را با قرآن و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب گرداند.
حاكميت دين خدا و غلبه آن بر ساير اديان، كه هدف ارسال پيامبر گرامى اسلام(ص) است، از ديگر اهداف اجتماعى نزول قرآن است. اين نكته با توجه به خاتم پيامبران بودن آن حضرت روشن‏تر مى‏شود. نكته شايان توجه اينكه از آنجا كه سعادت واقعى انسان در قرب به خداوند متعال است و قرب به خداوند بستگى كامل به حاكميت دين حق بر جامعه بشرى دارد و تمام مراحل پيشين و حتى اجراى عدالت و امنيت عمومى براى آن است‏كه‏مردم آزادانه به عبادت خالص الهى بپردازند و به بالاترين مراحل قرب الهى دست‏يابند، قرآن مجيد مى‏فرمايد: خداوند به كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند وعده داده است كه آنان را جانشينان و وارثان زمين گرداند، دينى را كه براى آنان پسنديده ست‏برايشان مستقر سازد، به آنان امنيت ارزانى دارد تا تنها او را بپرستند و همتايى براى او در نظر نگيرند. (22)

7- خروج از ظلمت‏ها به سوى نور

«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور» (ابراهيم:2); اين قرآن كتابى است كه ما به سوى تو فرستاديم تا مردم را به امر خدا، از ظلمات (جهل و كفر) بيرون آورى و به عالم نور برسانى.
«نور» و «ظلمت‏» در اين آيه مصاديق فراوانى دارد كه از يك سو، كفر و نفاق و زنگارهاى دل و هرگونه عاملى را كه موجب دورى و جدايى از خداست و از سوى ديگر، مراتب قرب به خداوند از آغاز تا پايان را دربر مى‏گيرد. بنابراين، مراتب گوناگون تقرب به خداوند مصاديق گوناگون خارج شدن از ظلمت‏ها به نور است كه يكى از اهداف قرآن به شمار مى‏آيد.

8- هدايت‏به راه‏هاى امن و صراط مستقيم

«قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام... ويهديهم الى صراط مستقيم‏» (مائده:15 و16); براى هدايت‏شما نورى عظيم و كتابى با حقانيت آشكار آمد. خدا با آن كتاب هركه را در پى رضا و خشنودى او ست‏به راه‏هاى سلامت و صراط مستقيم رهنمايى مى‏كند.
قرآن كريم، كه نورى از سوى خداوند متعال است، كسانى را كه در پى كسب خشنودى خدا باشند به راه‏هايى كه از هر نظر سلامت است و كسى را كه در آن پاى نهد به سلامت‏به سر منزل مقصود - كه خداست - مى‏رساند، هدايت مى‏كند. اين راه‏ها مى‏تواند در طول يكديگر و نيز در عرض هم باشند. كسانى كه در اين راه‏ها قدم مى‏زنند در هر قدم، از ظلمتى رهايى يافته و به نورى نايل مى‏شوند و سرانجام، از سبل امن به شاهراه هدايت (صراط مستقيم) راه‏نمون مى‏شوند.

9- ورود به رحمت ويژه الهى و هدايت‏به ذات او

«يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم في رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما» (نساء:174 و 175); اى مردم، براى هدايت‏شما از جانب خدا برهانى محكم آمد و نورى تابان به سوى شما فرستاديم. پس آنان كه به خدا گرويدند و به او متوسل شدند به زودى، آنها را به جايگاه رحمت و فضل خود در خواهد آورد و به راه راست رهنمايى مى‏نمايد.
مؤمنانى كه به اين ريسمان نورانى الهى چنگ زنند و پناه برند خداوند، خود، ايشان را در رحمت و فضل ويژه‏اش وارد مى‏سازد و از صراط مستقيم ويژه‏اى، ايشان را به ذات اقدس خود راهنمايى مى‏كند. آنان در اين جهان از هم‏نشينان خدا و در سراى آخرت نيز در پايگاهى رفيع و راستين در آستان مقدس الهى خواهند بود. در آيه ديگرى مى‏فرمايد: «ان المتقين في جنات ونهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر:54 و 55); اهل تقوا در باغ‏ها و كنار نهرهاى بهشت منزل گزيده‏اند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جاودانى متنعم‏اند.
قرآن مجيد در كنار اهدافى كه براى خود برمى‏شمرد، موانعى را نيز براى بهره‏مندى از قرآن و رسيدن به اهداف آن مطرح كرده است. در اين بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهره‏مندى از آن مطرح مى‏گردد:

الف - شروط بهره‏مندى از قرآن

قرآن مجيد در كنار اهدافى كه براى خود برمى‏شمرد، شروط و موانعى را نيز براى بهره‏مندى و رسيدن به آن اهداف مطرح كرده است. در اين بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهره‏مندى از قرآن را مطرح مى‏كنيم:

1- در پى علم و يقين‏بودن

يكى از شروط مهم براى بهره‏مند از قرآن آن است كه انسان در پى دست‏يابى به علم و يقين باشد، بخواهد به حقايق پى برد و بر گمان و حدس و امثال آن تكيه نكند. قرآن مجيد در پاسخ به مشركان و در مقام نفى شرك، همواره مى‏گويد كه آنان دنبال گمان، تقليد و شك‏اند و نسبت‏به مدعاى خويش يقين ندارند; اگر راست مى‏گويند دليل قاطعى بر مدعاى خود بياورند. به هر حال، اگر كسانى به دنبال هواهاى نفسانى خود باشند و يا بر اساس گمان و شك بخواهند زندگى خود را بنا نهند، از قرآن بهره‏اى نخواهند برد. در آيه 11 سوره توبه مى‏فرمايد: «قد فصلنا الايات لقوم يعلمون.» در آيه 11 بقره نيز مى‏فرمايد: «قد بينا الايات لقوم يوقنون.» مشابه اين، آياتى است كه چنين بيانى دارند:«لقوم يفقهون‏» (انعام:98)، «لقوم يتفكرون‏» (يونس:24)، «لاولى الالباب‏» (آل‏عمران:190).

2- در اختيارداشتن قلب خود

در آياتى از قرآن مجيد مى‏فرمايد: «ان في ذلك لذكرى لمن كان له قلب‏» (ق:37); در اين، پند و تذكرى است‏براى آن‏كه داراى قلب هوشيارى باشد.
انسان در اثر گناه و ياغفلت گاهى قلب و دل خود را در اختيار شيطان،هواى‏نفس، غرايزحيوانى‏وانسان‏هاى‏منحرف‏قرارمى‏دهد و آنان دلش را مى‏ربايند. كسى كه دل ندارد - يعنى، دل را به ديگرى سپرده‏است واو هرگونه كه مى‏خواهد بر آن حكم مى‏راند - نمى‏تواند از قرآن بهره‏مند شود. كسى از قرآن بهره‏مند مى‏شود كه بر دل خود مسلط باشد. در روايات آمده است كه اگر شياطين پيرامون‏دل‏پرسه‏نمى‏زدندوآن‏رااحاطه‏نمى‏كردندانسان‏مى‏توانست‏به ملكوت جهان نظر كند و حقايق هستى را دريابد. بايد دل در اختيار انسان باشد تا آن را در اختيار قرآن و حقايق آن قرار دهد; در نتيجه، متاثر شود و به سوى كمال خويش حركت كند.

3- حيات و زنده(دل) بودن

در آيه 70 سوره يس مى‏فرمايد: «لينذر من كان حيا»; قرآن نازل شده است تا كسانى را كه زنده‏اند بيم دهد. برخى انسان‏ها مرده‏اند و مرده را هرقدر صدا بزنى، موعظه كنى يا حقايق را برايش بازگو كنى اثرى نخواهد داشت. انسان‏هايى كه در اثر گناه بر قلب‏هاشان مهر خورده و راه نفوذ معارف حق را بر خود بسته‏اند وقتى حقايق و آيات الهى را مى‏شنوند، ذره‏اى تاثير در آنان نمى‏نهد; گويا چنين حقايقى را نشنيده‏اند. منافقان مظهر كامل اين حالت مردگى و مؤمنان حقيقى مظهر كامل زنده‏دل بودن‏اند. قرآن مجيد مى‏فرمايد: «ا و من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشي به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها» (انعام: 122); آيا كسى كه مرده بود و او را زنده كرديم و برايش نورى قرار داديم كه با آن در بين مردم حركت مى‏كند مانند كسى است كه در تاريكى‏ها به سر مى‏برد و از آن خارج نيست؟
انسان‏هاى زنده، كه باتقوا هستند، با نور خدا حركت مى‏كنند و در برخورد با شياطين، هوشيارانه عمل مى‏نمايند: «ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون‏» (اعراف:201); اهل تقوا را چون وسوسه و خيالى از شيطان به دل رسد، همان دم خدا را به ياد آورند و همان لحظه بصيرت و بينايى پيدا كنند.

4- در پى خشنودى خدابودن

انسان‏ها در هر عملى كه انجام مى‏دهند، علاوه بر علم و آگاهى، انگيزه‏اى نيز دارند و بايد داشته باشند، ولى انگيزه‏ها در افراد و موقعيت‏هاى گوناگون متفاوت است; گاهى كارها برخاسته از انگيزه‏هاى حيوانى و نفسانى مانند سيركردن شكم و تامين لذايذ مادى است و گاهى انسان فراتر از سطح حيوانات قرار مى‏گيرد. در اين صورت، انگيزه‏هاى مادى نمى‏تواند محرك اصلى او باشد و آنچه در پى آن است موضوعى فراتر از تامين لذايذ مادى خواهد بود. در اين ميان، آنان كه عشق به حقايق دارند با كشف مطالب علمى دل‏خوش مى‏شوند و حداكثر با درك مفاهيمى كه از معنويات حكايت دارد، سرمست مى‏شوند; ولى اگر انسان با خدا آشنا شود، خدا را خوب بشناسد و به او معتقد گردد بالاترين لذت براى او خشنودى خداست; نه در انجام اعمالش انگيزه دنيوى دارد و نه اميدى به نعمت‏هاى بهشتى و نه خوفى از عقوبت‏هاى اخروى در خود مى‏يابد. چنين افرادى حتى اگر خدا نعمت‏هاى بهشتى را هم در اختيارشان قرار ندهد يا عقوبتشان كند از او ست‏برنمى‏دارند; زيرا خشنودى خدا برايشان از همه چيز بالاتر است.
خداوند درباره اينان مى‏فرمايد: «يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ... و يهديهم الى صراط مستقيم‏» (مائده:16); خداوند كسانى را كه در پى خشنودى او باشند... به وسيله قرآن به راه‏هاى امن هدايت مى‏كند و آنان را به صراط مستقيم رحمت و قرب خويش رهنمون مى‏گردد.

5- تقوا

(در اين زمينه در قسمت اهداف قرآن در بعد گرايش سخن گفته شد. بدان‏جا رجوع كنيد.)

6- خشيت و خوف

يكى ديگر از شروط بهره‏مندى از قرآن، كه مرتبط با انذار و بيم‏دادن قرآن مى‏باشد، خوف و خشيت است. در سوره يس، پس از آنكه هدف قرآن را انذار و بيم‏دادن مردم مى‏داند و متذكر مى‏شود كه منافقان از انذار قرآن بهره‏اى ندارند، مى‏فرمايد: «انما تنذر من اتبع الذكر و خشى الرحمن بالغيب فبشره بمغفرة و اجر كريم‏» (يس:11); فقط كسى از بيم‏دادن تو بهره مى‏برد كه پيرو قرآن باشد و از خداوند رحمان خشيت داشته باشد، پس او را به آمرزش و پاداش ارجمند الهى بشارت ده. در سوره طه نيز مى‏فرمايد: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى الا تذكرة لمن يخشى‏» (طه:1-3); اى پيامبر، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا خود را بسيار به رنج و زحمت اندازى، جز آنكه اين كتاب يادآور و پند براى كسانى است كه داراى خشيت‏اند. در سوره ق نيز مى‏فرمايد: «فذكر بالقرآن من يخاف وعيد» (ق:45); با قرآن كسى را پند بده كه از وعده‏هاى عذاب و كيفر الهى ترسان است.
در قرآن «خشيت‏» نسبت‏به خداوند مطرح شده، ولى «خوف‏» بيش‏تر در خصوص عذاب جهنم و گاهى در مورد خداوند يا مقام خداوندگار به كار رفته است. به همين دليل، گفته‏اند: «خشيت‏» احساس ترسى است كه از درك عظمت‏خدا براى فرد حاصل مى‏شود و قرآن مى‏فرمايد: «هركس عظمت‏خدا را درك كند و در اثر درك عظمت الهى بيمناك شود انذار قرآن برايش سودمند است و درك عظمت‏خدا موجب مى‏گردد كه همه موجودات جهان در پيش چشم انسان كوچك شود.» (23) ترس از عذاب‏هاى اخروى نيز زمينه بهره‏گيرى از انذار قرآن را فراهم مى‏آورد. كسى كه ترسى از عذاب ندارد به آن دليل است كه ايمان و اعتقادش به معاد ضعيف است و چنين كسى انذار برايش سودى ندارد، ولى آنان كه ايمانشان به معاد مستحكم است ترس از معاد در پرتو انذار انبياى الهى: و قرآن زمينه كناره‏گيرى از گناه و پاك و پالوده ساختن آنان را فراهم مى‏سازد واز مخلصان مى‏شوند. قرآن مجيد در وصف انسان‏هاى برجسته و باايمان، بويژه انبياى الهى:، مى‏فرمايد: «انا اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار» (ص/46); آنان را با ياد معاد از آلودگى‏ها آميزه شرك، پاك، ناب و خالص كرديم.
< نيكوكارى و ايمان>در نجات و سعادت انسان، طبق بينش قرآنى، ايمان بدون عمل و عمل بدون ايمان نقشى ندارد، بلكه اين دو با هم سعادت بشر را تامين مى‏كنند. از اين رو، قرآن دو شرط ديگر براى بهره‏مندى از قرآن را «ايمان‏» و «احسان‏» دانسته است. در سوره لقمان، آيه 2 و3 مى‏فرمايد: «تلك آيات الكتاب الحكيم هدى وبشرى للمحسنين‏»; اين است آيات كتاب حكمت آموز كه هدايت و بشارت براى نيكوكاران است. در آيه 120 سوره هود نيز مى‏فرمايد: «و جاءك في هذه الحق و موعظة و ذكرى للمؤمنين‏»; براى تو در اين كتاب، حقيقت، موعظه، يادآورى و پندى براى مؤمنان آمده است.

8- طلب راه درست

در برخى از آيات قرآن مى‏فرمايد: اين قرآن براى كسانى پند و اندرز و يادآورى است كه بخواهند راه درست را در پيش گيرند. قرآن هيچ‏كس را به صورت جبرى و اتفاقى هدايت نمى‏كند; تا كسى خودش نخواهد كه مسير صحيح را بپيمايد قرآن نيز دست او را نمى‏گيرد. اصولا در درمان بيمارى‏هاى روحى اولين قدم تمايل فرد بيمار است; اوبايد خود به بيماربودن خود باور داشته و در پى علاج خويش برآيد; دست‏كم، آمادگى داشته باشد كه به راهنمايى‏ها و درمان‏هايى‏كه قرآن در اختيار او قرار مى‏دهد جامه عمل بپوشاند. اما اگر كسى هدفش جز اين باشد خواندن قرآن و فهم محتواى آن برايش سودى ندارد و چه بسا زيان‏آور هم باشد.
قرآن مجيد درباره قوم هود مى‏فرمايد: «اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى‏» (فصلت:17); ما قوم ثمود را هدايت كرديم، ولى آنان كورى را بر هدايت‏برگزيدند. قرآن مجيد در آيه‏27 سوره تكوير، پس از زدودن شبهاتى كه در مورد رسالت پيامبر(ص) و حقانيت قرآن مطرح شده است، مى‏فرمايد: «ان هو الا ذكر للعالمين لمن شاء منكم ان يستقيم‏»; قرآن جز يادآورى و پندى براى عالميان نيست، (البته) براى كسى‏از شما كه بخواهد راه راست را در پيش گيرد.

9- ايمان به خدا و تمسك به قرآن

شرط ديگرى كه در بهره‏مندى از قرآن مطرح است ايمان به خدا و تمسك بدان است. در آيه 175 سوره نساء مى‏فرمايد: «و انزلنا اليكم نورا مبينا فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم في رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما»; به سوى شما نورى روشنگر فرو فرستاديم، اما آنان كه به خدا ايمان آوردند و به قرآن چنگ زدند پس خداوند آنان را در رحمت و فضل خود وارد مى‏كند و آنان را از راهى مستقيم به سوى خود هدايت مى‏نمايد.
ايمان به خدا اساس تمام ارزش‏هاست و هر عملى كه بدون ايمان انجام گيرد هيچ نقشى در سعادت انسان ايفا نمى‏كند. چنگ‏زدن به تعاليم قرآنى نيز تنها راه وصول به هدف نهايى قرآن است. آگاهى‏دادن به وسيله انذار و تبشير و انتخاب راه درست و رعايت تقوا براى آن است كه انسان در پرتو تعاليم قرآن به خداوند رهنمون شود. استفاده از تعاليم قرآن زمينه چنين رشد عظيمى را، آن هم به دست‏خدا، فراهم مى‏سازد. در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: «انما تنذر من اتبع الذكر» (يس:11) ; اى پيامبر(ص)، تو فقط كسى را بيم مى‏دهى و بيم دادنت در او مؤثر واقع مى‏شود كه پيرو قرآن باشد و از دستورات آن پيروى كند.

10- سجده و تسبيح

يكى ديگر از شروط بهره‏مندشدن و رسيدن به اهداف قرآن نهايت تذلل و عبوديت در برابر خداست. سجده مظهر تام عبوديت‏بنده در برابر خداست و در روايات آمده كه اگر انسان بداند در هنگام سجده خداوند چه قدر به او عنايت دارد حاضر نمى‏شود سر از سجده بردارد. سجده بر خدا معلول درك عظمت‏خدا و رابطه انسان با اوست. اگر خداوند كمال مطلق است و علم، قدرت، رحمت، حيات و ديگر اوصاف او بى‏نهايت است و انسان در پى كسب كمال مى‏باشد، وقتى بالاترين و كامل‏ترين موجود را مى‏يابد، نهايت كرنش و تذلل را در برابر او اظهار مى‏نمايد، بويژه اگر آن موجود خداوندگار او باشد و هستى خود را حقيقتا از او دريافت كند.
در سوره سجده آيه 15 مى‏فرمايد: كسانى به آيات الهى ايمان مى‏آورند كه وقتى آنان را به آيات خداوندگارشان توجه مى‏دهند به سجده مى‏افتند و او را تسبيح مى‏كنند. در آيه‏107 سوره اسراء مى‏فرمايد: «ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلى عليهم يخرون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا»; كسانى‏كه پيش از اين دانش و معرفت در اختيارشان قرار داده شده است وقتى آيات قرآن بر آنان تلاوت مى‏شود به سجده مى‏افتند و اشك مى‏ريزند. همين اظهار بندگى بر خشوع آنان مى‏افزايد.
تسبيح و تنزيه خداوند نيز يكى ديگر از شروط بهره‏مندى از قرآن است. كسى كه خداوند را منزه از هرگونه نقص و آلودگى بداند سخن او را نيز، كه قرآن است، كامل‏ترين و بى‏نقص مى‏داند و آنگاه است كه در پذيرش و تسليم در برابر آن دچار ترديد نمى‏شود. پذيرفتن و باورداشتن قرآن به عنوان سخن بى‏عيب و نقص پروردگار زمينه را براى فهم، عمل و بهره‏گيرى از آن و در نهايت، رسيدن به بالاترين اهداف قرآن فراهم مى‏سازد.

11- شب‏زنده‏دارى

در آيه شريفه 15 سوره سجده يكى ديگر از شرايط بهره‏مندى از قرآن را شب‏زنده‏دارى مى‏داند. شب‏زنده‏دارى از ديدگاه قرآن عامل بسيارى از موفقيت‏هاست. در آيه سوره‏79 سوره اسراء به پيامبر گرامى اسلام(ص) مى‏فرمايد: «و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا»; و پاسى از شب را بيدار و متهجدباش‏و نماز شب را، كه خاص توست، به جاى آور كه خدا تو را به مقام محمود مبعوث گرداند. در آيات اول سوره مزمل نيزمى‏فرمايد:«قم الليل... انا سنلقي عليك قولا ثقيلا»; اى پيامبر(ص)، شب را به‏پاخيز... ما گفتارى گران‏سنگ بر تو مى‏افكنيم.
شب‏زنده‏دارى هم صفاى روحى براى پذيرش حقايق فراهم مى‏سازد و هم انسان را براى صعود به قله‏هاى رفيع معنويت كمك مى‏كند. به همين دليل، قرآن مجيد مى‏فرمايد: وقتى چنين افرادى با قرآن برخورد مى‏كنند، به دليل صفاى باطنيشان، آماده اثرپذيرى از قرآن مى‏باشند.

12- انفاق

تامين نيازمندى‏هاى مردم، آن هم تنها با انگيزه الهى و بدون چشم‏داشت و يا ريا و به عنوان انجام وظيفه و بر اساس احساس مسؤوليت در برابر خداوند، يكى ديگر از شروطى است كه در آيه‏16 سوره سجده براى بهره‏مندى از قرآن ذكر شده است. انفاق در بينش قرآنى با تامين نيازهاى نيازمندان در نظام‏هاى غير الهى بسيار متفاوت است. انسان مؤمن انفاق را به اين دليل انجام مى‏دهد كه خداوند او را موظف به انجام آن كرده و نگران انجام وظيفه است. در اين صورت، حالات گوناگون فردى و اجتماعى در انگيزه او خللى وارد نمى‏كند. او خود را مالك ثروت و امكاناتى كه در اختيار ديگران قرار مى‏دهد، نمى‏داند، بلكه معتقد است كه اين ثروت و امكانات حق نيازمندان است كه بايد در اختيار آنان قرار دهد. از سوى ديگر، آن را عطيه الهى مى‏داند كه خدا در اختيار او قرار داده تا به صاحبانش برساند.
به همين دليل، قرآن مجيد مى‏فرمايد: «و مما رزقناهم ينفقون‏» (بقره:3); از آنچه به آنان روزى داده‏ايم، انفاق مى‏كنند. بر اساس چنين بينشى، انسان انفاق‏كننده هيچ چشم‏داشتى ندارد و مى‏داند در صورتى وظيفه‏اش را انجام داده است كه رياكارانه انفاق نكند و نياز نيازمندان را به‏گونه‏اى برآورده مى‏كند كه حيثيت و منزلت اجتماعى آنان حفظ شود و تلاش براى تامين نيازمندان، با شرط مذكور، بى‏شك، انسان انفاق‏كننده را مشمول عنايات خداوند و بهره‏مندى از قرآن مى‏كند. در آيه مزبور، انفاق يكى از شروط بهره‏مندى از هدايت قرآن و اوصاف متقين دانسته شده است.

ب موانع بهره‏مندى از قرآن

 

1- ظلم

يكى از موانع بهره‏مندى از قرآن «ظلم‏» است. در بينش قرآن، «ظلم‏» تنها ستمگرى نسبت‏به ديگران نيست، بلكه ركت‏بر خلاف جهت كمال خويش نيز نوعى ستمگرى است و آنكه به ديگرى ستم مى‏كند در واقع، دو نوع ظلم مرتكب شده، هم به ديگران ستم كرده است و هم به خود. و به اين وسيله، خود را از رسيدن به كمال واقعى خويش محروم كرده است. به همين دليل، در قرآن مجيد شرك و بت‏پرستى نوعى ظلم و ظلمى بزرگ قلم‏داد شده است: «ان الشرك لظلم عظيم‏» (لقمان:13); زيرا شرك بالاترين و بزرگ‏ترين عامل دورى از خدا و فاصله‏گرفتن از كمال حقيقى است. اگر «ظلم‏» ندادن و ناديده‏گرفتن حق ديگران است در بيان قرآن مجيد، فقط انسان‏ها مشمول آن نيستند، بلكه اين موضوع شامل هر موجود ديگرى نيز مى‏شود و به همين دليل، قرآن از كسانى نام مى‏برد كه به آيات الهى ظلم كرده‏اند: «بما كانوا بآياتنا يظلمون‏» (اعراف:9); ظلم به آيات الهى به معناى ناديده گرفتن وانكار آنهاست كه خداوند فرمود: «هيچ‏كس جز ستمگران آيات ما را انكارنمى‏كنند: «و مايجحد بآياتنا الاالظالمون.» (عنكبوت:49)
به هر حال، ستمگرى در مرحله اول سبب مى‏شود كه فرد، قرآن و حقانيت آن را منكر شود، هرچند يقين داشته باشد كه قرآن حق است: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا.» (نمل:14) در مرحله بعد، به جاى آنكه از قرآن بهره برد و بيمارى‏هاى روحى‏اش شفا يابد و مشمول رحمت‏خدا شود، قرآن جز بر زيان و خسرانش نمى‏افزايد: «و لايزيد الظالمين الا خسارا» (اسراء:82); قرآن ستمگران را جز زيان نمى‏افزايد.

2- دروغ‏گويى و گناه‏كارى

يكى ديگر از موانع بهره‏مندى از قرآن دروغ‏گويى و گناه‏كارى است. گاهى انسان در اثر عواملى مرتكب گناهى مى‏شود و يا دروغى مى‏گويد، ولى زود پشيمان مى‏شود و توبه مى‏كند و مشمول رحمت‏خدا واقع مى‏شود. اما گاهى در اثر تكرار گناه و يا دروغ‏گفتن، دروغ‏گويى و گناه‏كارى در او تبديل به يك صفت مى‏شود. تكرار گناه و تكرار دروغ سبب مى‏شود كه انسان گناه‏كار و دروغ‏گو آيات الهى را بشنود، ولى از آن بهره‏مند نگردد و بلكه بر گناه خويش اصرار ورزد و از آيات قرآن روى بگرداند، به‏گونه‏اى كه گويا نشنيده است.
تكرار گناه «استكبار» را به همراه مى‏آورد و استكبار، تسليم حق نشدن و تسليم حق نشدن، مهر و قفل بر دل مى‏زند و كسى كه بر دل او مهر زده شود بهترين موعظه‏ها و حكمت‏ها هم در آن اثرنخواهدكرد. چنين‏انسانى‏حتى اگر در قرآن تدبر كند و بينديشد از قرآن سودى نمى‏برد: «ا فلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها.» (محمد:24) استكبار قفل دل است، ولى چنين انسانى علاوه بر آنكه‏بردلش‏قفل‏ومهرزده‏شده‏است، در گوشش نيز وقر (سنگينى) وجود دارد و شنيدن و نشنيدن آيات برايش يكسان است.

3- استكبار

استكبار از جمله موانع بهره‏مندى از قرآن است. در آيه شريفه 15 سوره سجده مى‏فرمايد: «كسانى كه استكبار ندارند به قرآن ايمان مى‏آورند.» استكبار و خود را برتر از حق و حقيقت دانستن سبب مى‏شود كه انسان با آنكه حق را شناخته است، تسليم آن نشود و راه سعادت را به روى خود ببندد. قرآن مجيد در آيات فراوانى از مقاومت مستكبران در برابر دعوت انبياى الهى: سخن گفته است و متذكر مى‏شود: «مستكبران با آنكه حقانيت پيامبران را دريافته بودند، تسليم دعوت ايشان نشدند، بلكه با آنان به مبارزه پرداختند.» شيطان نخستين مستكبرى است كه قرآن از او نام مى‏برد. استكبار شيطان سبب شد با آنكه مى‏دانست دستور خدا حق است و حضرت آدم(ع) لياقت‏خلافت‏خدا را دارد، حاضر به سجده‏كردن بر او نشود.
استكبار در برابر قرآن سبب مى‏شود كه انسان نه تنها تسليم قرآن نشود، بلكه براى توجيه برخورد خويش، به قرآن نسبت ناروا بدهد. وليد، يكى از شاعران عصر نزول قرآن، ابتدا حقانيت قرآن را دريافت و به آن اعتراف كرد، ولى در اثر وسوسه، تحريك و تشويق سران كفر، در مقام استكبار برآمد و گفت: «قرآن چيزى جز سحر برگزيده نيست‏».(مدثر: 24) قرآن مجيد يكى از علل برخورد خصمانه يهود با مسلمانان و برخورد مسالمت‏آميز مسيحيان با مسلمان را مستكبرنبودن پيروان واقعى حضرت مسيح(ع) مى‏داند و مى‏فرمايد: «ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لايستكبرون‏» (مائده:82) ; اين برخورد دوستانه مسيحيان با مسلمانان بدان دليل است كه برخى از مسيحيان، كشيش و راهبان‏اند و ايشان استكبار ندارند.
كسى‏كه‏با استكبار با قرآن برخوردكند به‏آياتى كه بر او تلاوت مى‏شود،هيچ توجهى نمى‏كند، گويا از قرآن هيچ نشنيده است: «و اذاتتلى‏عليه‏آياتناولى‏مستكبرا كان لم يسمعها كان في اذنيه وقرا.» (لقمان:7)

4- ناديده‏گرفتن اعمال ناشايست گذشته

كسى كه مى‏خواهد از قرآن بهره‏مند شود بايد آلودگى‏هاى روحى خود را بزدايد و براى اين كار ضرورت دارد كه نوعى بازنگرى نسبت‏به اعمال گذشته خويش داشته باشد. آنان كه اعمال گذشته خود را ناديده مى‏انگارند و يا اعمال اشايست‏خود را اندك مى‏شمارند از قرآن بهره‏اى نمى‏برند. در روايات آمده است كه اگر كسى اعمال ناشايست‏خويش را اندك شمارد و با خود بگويد كه اگر فقط با اين گناه مؤاخذه شوم مساله‏اى نيست، خداوند آن گناه را بر او نمى‏بخشد. (24)
فراموشى اعمال ناشايست گذشته سبب مى‏شود كه وقتى آيات الهى به كسى تذكر داده مى‏شود، از آن روى برگرداند و به آن توجهى نكند. روشن است كه چنين انسانى از قرآن بهره‏اى نخواهد داشت. قرآن مجيد در اين زمينه مى‏فرمايد: «و من اظلم ممن ذكر بآيات ربه فاعرض عنها و نسى ما قدمت‏يداه انا جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه و في آذانهم وقرا.» (كهف: 57)

5- باورنداشتن آخرت

يكى از شرايط بهره‏مندى از قرآن ايمان به آخرت است. هر قدر ايمان انسان به آخرت قوى‏تر باشد، بهره‏مندى‏اش از قرآن بيش‏تر خواهد بود و هر قدر اين ايمان ضعيف گردد اثرپذيرى او از قرآن كم‏تر مى‏شود. در آيه چهارم سوره بقره، شرط هدايت‏پذيرى از قرآن يقين به آخرت معرفى شده است. آيه 45 سوره ق مى‏فرمايد: كسى از قرآن متذكر مى‏شود كه از وعده‏هاى ناگوار آخرت بيمناك باشد. «فذكر بالقرآن من يخاف وعيد» در آيه 45 و46 سوره اسراء مى‏فرمايد: «و اذا قرات القرآن جعلنا بينك و بين الذين لايؤمنون بالاخرة حجابا مستورا و جعلنا قلوبهم اكنة ان يفقهوه و في آذانهم وقرا»; آنگاه كه قرآن را تلاوت مى‏كنى، بين تو و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند پوششى قرار مى‏دهيم و بر دل‏هايشان پرده‏ها و در گوش‏هاشان سنگينى مى‏نهيم تا قرآن را نفهمند.
قبلا نيز يادآور شديم كه، خداوند در وصف انسان‏هاى صالح و برجسته مى‏فرمايد: «انا اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار» (ص:46); ما آنان را با عنصرى خالص‏كننده خالص و ناب كرديم و آن عنصر، ياد معاد است.

6 و7- كفر و شرك

در آيات متعددى از قرآن مجيد، كفر مانع بهره‏گيرى از قرآن معرفى شده است. در آيه‏47 سوره عنكبوت مى‏فرمايد: «و ما يجحد بآياتنا الا الكافرون‏»; جز كافران كسى آيات ما را انكار نمى‏كند. در آيه 31 سوره سبا مى‏فرمايد: «و قال الذين كفروا لن نؤمن بهذا القرآن‏»; كافران گفتند كه ما هرگز به اين قرآن ايمان نمى‏آوريم. كفر موجب تكذيب آيات و معارف الهى مى‏شود و تكذيب حقايق قرآنى نپذيرفتن و تسليم‏نشدن در برابر آن را به دنبال دارد: «بل الذين كفروا يكذبون و اذا قرى‏ء عليهم القرآن لايسجدون.» (انشقاق:28 و29) شرك نيز سبب مى‏شود كه انسان مشرك نه تنها از بيانات قرآن پند نگيرد، بلكه با شنيدن قرآن بر نفرتش نسبت‏به قرآن و معارف حق آن افزوده شود: «و لقد صرفنا في هذا القرآن ليذكروا ومايزيدهم الا نفورا» (اسراء:41); به همين دليل است كه با شنيدن آيات به مجادله مى‏پردازد تا موضع‏گيرى خويش را در برابر حقايق قرآنى حق جلوه دهد: «و لقد صرفنا في هذا القرآن للناس من كل مثل و كان الانسان اكثر شى‏ء جدلا.» (كهف: 54) چنين انسانى دوست ندارد كه آيه يا سوره‏اى بر مسلمانان از سوى خدا نازل شود: «ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين ان ينزل عليكم من خير من ربكم.» (بقره:105)

8 و9 و 10- پيروى از هواى نفس، مسخره كردن آيات و ياوه‏گويى

ريشه اصلى مخالفت‏با حق و حقايقى كه پيامبران‏7 مى‏آوردند پيروى از هواى نفس است. تمايلات نفسانى، انسان را به خوى حيوانى دعوت مى‏كند و قرآن و معارف دينى او را به سوى كمالات انسانى فرامى‏خواند. كسانى كه به هر دليل، هواى نفس خويش را اله و معبود خود قرار مى‏دهند و آن را بر عقل و دل خود حاكم مى‏كنند، از قرآن و معارف آن سر باز مى‏زنند و از آن بهره‏مند نمى‏شوند. در آيه‏16 سوره محمد(ص) مى‏فرمايد: «و منهم من يستمع اليك حتى اذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ماذا قال آنفا اولئك طبع الله على قلوبهم واتبعوا اهوائهم‏»; اى پيامبر، برخى از آنان كسانى هستند كه به تو گوش فرا مى‏دهند، آنگاه كه از نزد تو بيرون روندبه آنان كه اهل دانش‏اند مى‏گويند: پيامبر(ص) اندكى پيش چه گفت؟ خداوند بر دل‏هاى اينان مهر نهاده و اينان از هواهاى نفسانى خويش پيروى كرده‏اند كه چنين سخنانى مى‏گويند.
كسى كه هواى نفس خويش را مدار حركت، فعاليت، موضع‏گيرى و پذيرش يا عدم پذيرش قرار مى‏دهد، با آنكه مى‏داند حقيقت جز آن است كه او عمل مى‏كند، مسير باطل را ادامه مى‏دهد و با آگاهى، دچار گمراهى مى‏شود: «ا فرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم‏»; آيا مى‏بينى آن را كه هواى نفس‏اش را خداى خود قرار داده و خدا او را دانسته - و پس از اتمام حجت - گمراه ساخته است؟ چنين كسى ديگر راهى براى هدايت نخواهد يافت; زيرا همه راه‏ها و ابزارهاى شناخت‏خود را آگاهانه از كار انداخته است. او سخن حق قرآن را نمى‏پذيرد و آن را مسخره مى‏كند، ولى ياوه‏ها را با بهاى گزاف مى‏خرد تا با آن ديگران را گمراه سازد: «و من الناس من يشتري لهوا الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم ويتخذها هزوا ... و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا.» (لقمان:6 و7)

پى‏نوشت‏ها

1- اعراف: 205
2- روم:7
3- اعراف:136
4- بقره: 152
5- فاطر:3
6- طه:126
7- مائده: 14
8- اعراف: 165
9- اعراف: 51
10- كهف:57
11- نساء: 82
12- محمد: 24
13- بقره: 221
14- حشر: 21
15- اعراف:176
16- بقره:219
17- انعام: 51
18- يس: 62
19- جاثيه: 5
20- عنكبوت:43
21- «... و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار»، (محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص‏69)
22- نور: 55
23- على(ع) در وصف انسان‏هاى با تقوا مى‏فرمايد: «عظم الخالق في انفسهم فصغر ما دونه في اعينهم‏»; خدا نزد اهل تقوا بزرگ جلوه كرده، عظمت او را درك كرده‏اند و باورشان آمده است. درنتيجه، آنچه جز خداست در چشمانشان كوچك جلوه كرده است. (نهج‏البلاغه، خطبه‏193)
24- «من الذنوب التي لايغفر قول الرجل ليتني لا اوءاخذ الا بهذا» (محمدتقى مجلسى، همان، ج 15، باب‏43، ص 312، روايت 20612)

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

مهجوریت قرآن؛ اسباب و نشانه‏ها

سید مالک موسوی

پیامبر خدا(ص) در عرصه قیامت در آن روز هولناک و دشوار با افسوس و دلی پردرد، قرآن‏بدست می‏ایستد و ـ این گونه‏ـ شکایت جانکاهی را به پروردگار می‏کند: «پروردگارا!! قوم من قرآن را رها کردند.» (فرقان/ 30) گویا رسول خدا می‏فرماید خداوندا مردم، نور، روشنگری و بیانگری قرآن را رها کردند، جداگر حق از باطل، رحمت و شفا را ترک گفتند، تشنه گشتند در حالی که آب زلال و گوارا در کنارشان بود، در ظلمات زندگی کردند در حالی‏که در نزدشان نورِ آشکار و روشنگر بود. آه چه سنگین زیان و بزرگ خسارتی کرده است، کسی که این همه را رها کند!
در این بررسی مقصود ما از رهاکنندگان قرآن، سرکشان و ستمگران نیستند که قرآن را بر سر نیزه کرده و با قرآن علیه قرآن می‏جنگیدند در پوشش اسلام و قرآن با سرنیزه‏های صفیّن قرآن را حمل می‏کردند و یا مسجد ضرار را با انبوه منافقان پر می‏کنند؛ اینان دشمن‏ترین، دشمنان اسلام و قرآن‏اند و روی سخن با ایمان آوردگان، دینداران و پایبندان به مکتب است.

مهم‏ترین نشانه‏های دوری از قرآن
1. تلاوت نکردن

(متأسفانه) از پدیده‏های آشکار در جامعه اسلامی ترک تلاوت و قرائت قرآن کریم است، با وجود آیات فراوان قرآن درباره تلاوت آن، و دعوت پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) به تلاوت قرآن، اندک افرادی هستند که گوش شنوا دارند.
خداوند می‏فرماید: «و قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (مزمل/ 4)
و نیز می‏فرماید: «اکنون آنچه برای شما میسر است قرآن بخوانید» (مزمل/ 4)
از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده، هر کس قرآن را پیش از سن بلوغ بخواند، حکمت را در کودکی فرا گرفته است. و فرمود: هر کس دوست دارد با پروردگارش سخن بگوید پس قرآن را بخواند، و هشدار می‏دهند از این که روزی بر ما بگذرد و جزو بی‏خبران باشیم، آنجا که می‏فرماید: هر کس شبی ده آیه بخواند او را از «بی‏خبران» نمی‏نویسند، و اگر پنجاه آیه قرائت کند با «ذکران»، اگر سیصد آیه بخواند از شمار «رستگاران» و اگر پانصد آیه از قرآن را تلاوت نماید از مجتهدان شمرده می‏شود.
بعضی از مؤمنان از ترس اینکه احکامِ تلاوت را نمی‏دانند خواندن قرآن را ترک می‏کنند در حالی که رسول خدا می‏فرماید: اگر قرآن خطا و یا با لحن اشتباه خوانده شود و یا اعجمی آن را تلاوت نماید؛ فرشته‏ای آن را همان‏گونه که نازل شده برایش می‏نویسد.

نقش تلاوت قرآن در شخصیت انسان‍

تلاوت همراه با ترتیل قرآن از امور مهمی است که بر شکل‏گیری ایمان شخص تأثیر می‏گذارد. به صورتی که انسان با خواندن قرآن، لطافت و قوت را با هم می‏آموزد. در (مسائل) عاطفی و احساسی، نرم‏دل و در دشواری‏ها و برخورد با مشکلات و رنج و دردها محکم و قوی می‏شود. از این‏رو قرآن کریم خطاب به پیامبر خدا می‏فرماید: «ای جامه به خود پیچیده، شب را جز کمی به پاخیز، نیمی از شب را، یا کمی از آن کم کن، یا بر نصف آن بیفزا، قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (مزمل/ 1 ـ 4)
همه‏ی اینها برای آمادگی تحمّل بار سنگین و پذیرش مسؤولیت بزرگ است: «چرا که ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد.» (مزمل/ 5)
و نسبت به مؤمنین تخفیف داده شده می‏فرماید: «اکنون آنچه برای شما میسّر است قرآن بخوانید. او می‏داند به زودی گروهی از شما بیمار می‏شوند، و گروهی دیگر برای بدست آوردن فضل الهی (و کسب روزی) به سفر می‏روند. و گروهی دیگر در راه خدا جهاد می‏کنند (و از تلاوت قرآن باز می‏مانند).»
از نشانه‏های اساسی و جدّی پرهیزکاران که در طول شبانه روز به طور طبیعی در آن‏ها مشاهده می‏شود. این است که با خواندن قرآن به خود ـ نفس خود ـ حالت حزن و اندوه می‏دهند. حضرت علی(ع) علاقه آنها را چنین وصف می‏فرماید: «پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکر و اندیشه می‏خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را می‏یابند. و اضافه می‏فرماید: و هر گاه به آیه‏ای می‏رسند که ترس از خدا در آن باشد گوش دل به آن می‏سپارند، و گویا صدای بر هم خوردن شعله‏های آتش، در گوششان طنین افکن است»(1) ما کجائیم و آن‏ها کجا؟

تفاوت تلاوت با ترتیل و بدون ترتیل‍

میان تلاوت با ترتیل و بدون ترتیل فرق وجود دارد؛ تلاوت با ترتیل به خواندن، فضای روحانی و جوّ معنوی می‏دهد و قلب انسان همراه با خواندن کلمات به حرکت در می‏آید، و متناسب با انبساط روحی، آیات خدا در عمق جان رسوخ می‏کنند. تفسیر درّالمنثور به نقل از حضرت علی(ع) می‏نویسد: از پیامبر خدا(ص) درباره‏ی آیه «و رتل القرآن ترتیلا» سؤال شد. حضرت در پاسخ فرمود: یعنی قرآن را واضح و شمرده بخوانید و چون ماسه، آن را پراکنده نکنید و مانند شعر، آن را نسرایید، در شگفتی‏هایش اندیشه و درنگ کنید و دلها را به حرکت وادارید و دغدغه‏تان در تلاوت به آخر رسانیدن سوره نباشد.

2. گوش نسپردن

از بلاهایی که در میان مردم ـ مسلمان و بلکه مؤمنین از آن‏ها ـ رسوخ کرده این است که صحبت‏ها و گفتگوهایشان پیش از آغاز تلاوت و بعد از شروع آن تفاوت نمی‏کند. در حالی که خدای سبحان ـ هر گونه ـ سخن گفتن هنگام تلاوت را بیهوده و لغو اعلام کرده است. آیه می‏فرماید: «هنگامی که قرآن خوانده شود، گوش فرادهید و خاموش باشید، شاید مشمول رحمت خدا شوید.»(اعراف/ 204)
بدرستیکه قرآن تنها گوش دادن را از ما نمی‏پذیرد؛ بلکه با گوشِ جان شنیدنی که همراه با تدبّر و هوشیاری باشد. به احتمال زیاد کسانی که هنگام خواندن قرآن عمل لغو مرتکب می‏شوند و به تلاوت گوش نمی‏دهند، ارزش گوش سپردن به قرآن کریم را نمی‏دانند. در حالی‏که معنای صریح آیه مبارکه و روایات ضرورت استماع قرآن و سکوت هنگام تلاوت آن است. در آن صورت است که درهای رحمت الهی گشوده می‏شود و دلهای مؤمن به سوی آن روی می‏آورند. «و إذا قُرئ... ترحمون» اینجاست که رحمت الهی بر کسانی که ساکت‏اند و گوش فرا می‏دهند نازل می‏شود.
رسول‏خدا(ص) فرمود: بلای دنیا از قاری قرآن و بلای آخرت از شنونده‏ی آن برطرف می‏شود. براستی بلای دنیا نسبت به آخرت چقدر است؟!
در روایت است که زراره می‏گوید: از حضرت امام صادق(ع) پرسیدم آیا بر کسی که صدای تلاوت قرآن را می‏شنوند سکوت کردن ضروری است؟ امام(ع) در پاسخ فرمود: «بلی»، اگر در نزد شما قرآن تلاوت شد، سکوت نمایید و گوش فرادهید.
قرآن کریم در وصف حالت مؤمنان صالح هنگام گوش دادن به تلاوت می‏فرماید: «کسانی که پیش از آن به آنها دانشی داده شده، هنگامی که (این آیات) بر آن‏ها خوانده می‏شود، سجده کنان به خاک می‏افتند.» و می‏گویند: «منزه است پروردگار ما، که وعده‏هایش به یقین انجام شدنی است.» آن‏ها (بی‏اختیار) به زمین می‏افتند و گریه می‏کنند؛ و (تلاوت این آیات همواره) بر خشوعشان می‏افزاید.» (اسراء/ 107 ـ 109)
قرآن در نشان دادن حالتی که شایسته است مؤمنان در زمان شنیدن قرآن داشته باشند می‏فرماید: «خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است؛ آیاتی مکرر دارد (با تکراری شوق‏انگیز) که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان می‏ترسند می‏افتد؛ سپس برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا می‏شود.» (زمر/ 23)

3. حفظ نکردن

حفظ قرآن و صحیح خواندن آن در این روزگار حتی نزد مؤمنان تحصیل کرده کمتر مورد توجه است به همین علت می‏بینیم وقتی یکی از آن‏ها به آیه مبارکه‏ای استشهاد می‏کند در تلاوت آن در می‏ماند و به زحمت می‏افتد.
پیامبر اکرم(ص) شیفته و حریص بر حفظ کردن قرآن بود حتی بر جبرئیل(ع) پیشی می‏گرفت. گفته‏اند رسول اکرم(ص) پیش از آن‏که جبرئیل مقدار آیاتی که فرو آورده کامل کند، حضرت آنها را از بَر می‏خواند تا از حفظ قرآن مطمئن شود. و این را از ظاهر آیه می‏فهمیم: «زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن [= قرآن] حرکت مده، چرا که جمع کردن و خواندن بر عهده‏ی ماست پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن. سپس بیان [و توضیح] آن (نیز) بر عهده‏ی ماست.»(قیامت/16ـ19) حافظ قرآن دارای منزلتی عظیم و جایگاه بلندی است و کسی را یاری آن نیست به آن دست یابد. رسول خدا(ص) به حافظ قرآن این‏گونه اطمینان می‏دهد: «خداوند به هر کسی ـ توفیق ـ حفظ قرآن را بدهد سپس گمان کند کسی بر او برتری دارد به بهترین نعمت‏ها جفا روا داشته است. و می‏فرماید: «کسی که در قلب‏اش چیزی از قرآن نیست، خانه دلش ویران است».
چه بسا کسی برنامه حفظ ـ سوره‏هایی یا آیاتی ـ را آغاز کند سپس آن‏ها را فراموش کند و برنامه‏ی حفظ قرآن را کنار بگذارد این ـ حالت ـ در روز قیامت باعث افسوس و حسرت‏اش می‏شود.
امام صادق(ع) می‏فرماید: کسی که سوره‏ای از قرآن را فراموش کند در بهشت به صورت چهره‏ای نیکو و مرتبه‏ای بلند در برابرش ظاهر می‏شود. وقتی او را ببیند از او می‏پرسد کیستی؟ چقدر نیکویی! ای کاش برای من می‏بودی. او در پاسخ می‏گوید: آیا تو مرا نمی‏شناسی؟! من همان سوره‏ی فلان در فلان جای قرآن هستم. اگر مرا فراموش نمی‏کردی تو را به این مرتبه می‏رساندم!!

4. تدبّر نکردن

انسان به هر مرحله‏ای از علم و آگاهی نائل شده باشد حق دارد حالت روح تدبر در آیات را در خود زنده کند و در آن‏ها بیندیشد و از آن‏ها الهام بگیرد. قابل فهم بودن قرآن در هر سطح، یکی از معجزات قرآن است. حتی افراد بی‏سواد که خواندن و نوشتن بلد نیستند قرآن را می‏فهمند لکن مراتب فهم و فراگیری متفاوت و مختلف است و این ویژگی خاص قرآن کریم است و امتیازی است که هرگز در هیچ کتابی یافت نمی‏شود.
بسیاری از مؤمنان به اشتباه تصور می‏کنند تدبر در قرآن جایز نیست مگر برای کسانی که از شرایط مفسر مانند لغت‏شناسی، بلاغت، اصول، منطق، فلسفه و... برخوردار باشند با این توهّم خود را از تدبر نمودن در آیات قرآن که شایسته است هرکس آن را دارا باشد، محروم می‏سازند. قرآن فریاد می‏زند: «ما قرآن را برای تذکر، آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود؟!»(قمر/22)
خداوند عمل کسانی که در قرآن تفکر و تدبر نمی‏ورزند ناپسند می‏داند و می‏فرماید: «آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‏کنند، آیا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!» (محمد/ 24) (در حقیقت) قرآن برای تدبّر ورزیدن نازل شد. خداوند می‏فرماید: «این کتابی است پر برکت که بر تو نازل کرده‏ایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکر شوند.»(ص/29)
هر کس که قرآن را می‏خواند یا به آن گوش فرا می‏دهد حق دارد در هر حرفی از حروف آن یا کلمه‏ای از کلماتش و یا آیات آن اندیشه و تدبر کند؛ حق دارد هنگام تلاوت کلام خدا سخن حضرت ابراهیم را با تدبر بنگرد آنجا که می‏فرماید: «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ * وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ * وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِین»(شعراء/78ـ81) پس از مطالعه آیات باید بیاندیشد علت اختلاف در استفاده از حروف عطف، واو، فاء، ثم و... چیست؟ چرا ضمیر «هو» بکار برده می‏شود. چگونه سیاق از (مرضتُ) به خلقنی، یطعمنی، یمیتنی تبدیل می‏شود؟ و چرا نگفت (یمرضنی)! و در آیه: «ولنبلونّکم بشی‏ء... الصابرین» (بقره/ 155) چه رازی در تقدم کلمه خوف بر جوع و جوع بر نقص اموال هست؟
و چه سرّی در تقدم اموال بر جانها در آیات جهاد وجود دارد؟ در حالی که جان‏ها را بر اموال در آیات سوره‏ی شعراء مقدم کرده «و جاهدوا فی سبیل اللّه‏ بأموالکم و انفسکم» ؛ «ان اللّه‏ اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم»
رسول اکرم(ص) برای کسانی که می‏خواهند در آیات خدا تدبر کنند، دو سفارش مهم فرموده: 1. در تلاوت قرآن همتتان این نباشد که سوره‏ای را که آغاز کردید به پایان برسانید. 2. قرآن بخوانید و گریه نمایید و اگر نتوانستید حالت گریه به خود بگیرید.

5. عدم اهتمام به عمل

در عصر رسالت، دشمنان به راز نهفته «درنگ کردن» و «به ترتیب فرود فرستادن» در قرآن پی نبردند.
«... و قرآنی که آیاتش را از هم جمع کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی؛ و آن را بتدریج نازل کردیم.»(اسراء/106)
دشمنان اسلام حتی، این بهانه را مطرح می‏کردند و می‏گفتند: «چرا قرآن یکجا بر او نازل نمی‏شود؟!» (فرقان/ 32)
در حالی که از این حقیقت بی‏خبرند که اگر قرآن به صورت تدریجی در مدتی بیش از 20 سال نازل نمی‏شد، اولاً: امکان تحقق رسالت دین در تشکیل ساختار سالم قرآنی و تربیت امت و ایجاد دگرگونی و تحول در متن وقایع بدون حضور در فراز و نشیب زندگی میسر نبود. ثانیاً: لازمه‏ی دگرگونی و تغییر در روح و جان مردم تدریجی بودن است. ثالثاً: نزول تدریجی قرآن باعث دلگرمی و استوار ماندن رهبر در میدان عمل و صحنه‏ی برخورد می‏شود. خداوند در این‏باره می‏فرماید: و کافران گفتند: «چرا قرآن یکجا بر او نازل نمی‏شود؟! این بخاطر آن است که قلب تو را به وسیله آن محکم داریم، و از این رو آن را بتدریج بر تو خواندیم.»(فرقان / 32) قرآن برای توأم ساختن علم و عمل و جهت دادن به حرکت‏ها و رهبری مردم و مراقبت مستمر نازل شده است.
سیوطی در الاتقان، به نقل از عبدالرحمن سلمی، می‏گوید: درباره کسانی که قرآن را می‏خواندند چنین می‏گفتند: هر گاه 10 آیه از پیغمبر(ص) می‏آموختند بر تعداد آیات نمی‏افزودند تا اینکه می‏فهمیدند به علم و عمل رسیده‏اند سپس می‏گفتند: قرآن و علم و عمل را با هم آموختیم. و به همین دلیل مدتی را در حفظ سوره سپری می‏کردند. پیامبر در تفسیر آیه‏ی «و الذین آتیناهم الکتاب یتلونه حق تلاوته» فرمود: حق تلاوته یعنی آن را بطور کامل تبعیت کرده و حقش را بجا آورند.
در تلاوت، به آسانی آیه «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُون» را می‏خوانیم. اما در عمل به آن سختی‏های بسیاری را باید به جان خرید. به همین جهت بایستی این دو حقیقت اساسی قرآن تفکیک شوند:
1. قرآن سهل و آسان است. «ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود؟!» (قمر/ 22)
2. قرآن سخت و دشوار است. «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً؛ چرا که ما به بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد.»(مزمل/5)
نویسنده «وحی القرآن» معتقد است: «قول ثقیل» دشواری مادی نیست؛ که برخی روایات از فشاری که بر جسم مبارک پیامبر(ص) هنگام دریافت وحی وارد می‏شود، یاد می‏کنند؛ بلکه مقصود دشواری بار مسؤولیت است که بر دوش انسان می‏آید.(2)

اسباب دوری از قرآن

مهم‏ترین علتهای اساسی که باعث می‏شوند قرآن کریم کنار گذاشته شود و نقش زندگی‏ساز خود را از دست بدهد عبارتند از:

1. شیوه‏ی برخورد نادرست‍

نگرشی که به قرآن کریم صورت می‏گیرد از فضای رسالتی که قرآن در آن نازل شده و صحنه پیکاری که رهبری آن را داشته به دور است. قرآن برای تشکیل امتی راهبر، پیشتاز و شاهد، آمده که بتواند در میدان کارزاری پیوسته با دشمنان، خود به سیر تکامل برسد. با امت باشد و هدایت و فرماندهی آنها را به عهده بگیرد، در شادی و غم و شکست و پیروزی‏شان همراه باشد. قرآن راهکار عمل، تلاش و جهاد است و زندگی را از خلال خیزش و قیام به پیش می‏برد و نسل نخست رابطه میان شناخت تاریخ و ساختن تاریخ را از قرآن درک کرد.
قرآن راهبری و مسیر حرکت آنان را بعهده داشت چون سربازی که در میدان جنگ دستور روزانه و سریع خود را از فرمانده می‏گیرد. بنابراین کسی دستوری را که برای بیش از یک جلسه باشد؛ اخذ نمی‏کرد؛ زیرا احساس می‏کرد واجبات و تکالیف زیادی بر عهده‏اش می‏افتد هر فرد ده آیه از قرآن را فرا می‏گرفت تا آن‏ها را حفظ کند و به آن‏ها عمل نماید «شیوه‏ی دریافت قرآن برای اجرا و عمل به آن، همان چیزی است که نسل اول انجام داد و شیوه دریافت برای آموختن و انبار کردن معلومات آن چیزی است که نسل‏های بعد آن را آفریدند.»(3)
درک کنیم و به قابلیت راهنما بودنش برای مسلمانان هر نسل پی ببریم بایستی چگونه بودن نخستین اجتماع مسلمانانی که مورد خطاب قرآن بودند را مدنظر داشته باشیم.
آری شایسته است همراه با مسلمانان نخست زندگی کنیم و آنان را به صورت چهره‏ی بشر حقیقی در زندگی واقعی با مشکلات آن بنگریم و رهبری مستقیم قرآن را در اهداف و لحظات زندگی‏شان مورد تأمل و کنکاش قرار دهیم و ببینیم قرآن چگونه گام به گام دست آنها را می‏گیرد در فراز و نشیب‏ها، افت و خیزها، ضعف‏ها و مقاومت‏ها و... با این نگرش همه‏ی ویژگی‏های انسان شناخته می‏شوند ضعف‏ها و استعدادها و... ظاهر می‏گردند.
سپس ما نیز خود را مخاطب قرآن احساس می‏کنیم ـ درست مانند مسلمانان مورد خطاب قرآن ـ و مردم امروز می‏توانند از پاسخ‏گویی قرآن و رهبری آن در همان راه، بهره‏مند باشند.
با این نگرش است که قرآن را زنده خواهیم دید و احساس می‏کنیم با امروز و فردای ما همراه است.(4)

2. محدودنگری (نگرش محدود و بسته به قرآن)‍

این نگرش نقش بسزایی در ناکارآمد جلوه دادن آیات قرآن در فضای فعالیت‏های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داشته است. همچنین سبب ناتوان جلوه دادن آیات در رویارویی با حوادث و پیشرفت‏ها شده است. محدودنگری به آیات قرآن کریم دو صورت دارد:

1. محدودیت زمانی‍

این نگرش اسباب نزول را پوشش و محدودیت برای فکر و اندیشه می‏انگارد و منطق و راه‏کار بودن آن‏را نفی می‏کند.
پس در توجه به اشخاص و قهرمانان و وقایع تاریخی غوطه‏ور می‏شود به طوری که افکار و مفاهیمی ـ که آیات جز به جهت بیان و تأکید آنها نازل نشده‏اند ـ فراموش می‏شوند. و نیز در قصص قرآنی که جز به جهت «عبرت آموزی» نیامده‏اند، همین تلقی وجود دارد. خداوند می‏فرماید: «در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود.» (یوسف/ 111)
برای نمونه داستان سامری تنها یک حادثه تاریخی‏گذرا که در زمان گذشته رخ داده، نیست. بلکه پدیده‏ای است که در هر عصر و نسلی تکرار می‏شود. هرگاه رهبر مقتدر از صحنه دور شود سامری به نام پیروی از راه موسی(ع) تلاش می‏کند در بروز حوادث جایگاه او را بگیرد و بگوید: «من چیزی دیدم که آنها ندیدند؛ من قسمتی از آثار رسول (و فرستاده‏ی خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم و این چنین (هوای) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد.» (طه/ 96)
با تدبر در قصه‏ی سامری و شیوه‏های فریبنده و گمراه کننده‏ای که بنی‏اسرائیل را شیفته و مسحور کرد و آنان را رو در روی هارون(ع) قرار داد که به هارون چنین گویند: «ما همچنان گرد آن می‏گردیم (و به پرستش گوساله ادامه می‏دهیم) تا موسی به ما باز گردد...»، خواهیم دید گوساله‏ای که سامری آن را از طلا ساخت همچنان در واقعیت‏های این زمان به صورت‏های گوناگون و شیوه‏های مختلف وجود دارد. و اگر به موضع‏گیری حضرت موسی در برابر این مشکل توجه کنیم پندها و درسهای بزرگی خواهیم گرفت. نخست به جهت مواجه‏ای که با امت گمراه و سرگرم گوساله نمود و دوم برخورد حضرت با جانشینش هارون و در نهایت مقابله‏ای که با سامری کرد.
شایان ذکر است که داستان سامری در سوره‏های متعددی تکرار شده و این نشانه‏ی پندآموزی بزرگی است و درسهای مهمی را در صحنه‏های سیاسی و اجتماعی می‏توان از آن آموخت و همچنین در قصه‏ی یونس(ع) که آن حضرت با حالت خشم صحنه را ترک می‏کند، رخدادی نیست که سپری شده و زمان آن گذشته باشد بلکه با نگرش عمیق به حوادث پیرامون آن و شیوه‏ی خطاب آیات در سه سوره‏ی انبیاء، صاد و نون، نقش قرآن در متن فعالیت‏های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی... زمان ما محسوس و کاربردی می‏شود.
از مصیبت‏های بزرگی که ما را از فراگیری درس‏های دلنشین قرآنی محروم کرده، این است که ما در پی یافتن مواردی از داستان هستیم که قرآن آن را به دلیل بی‏اهمیتی یا کم اهمیتی، ذکر نکرده است. و سرانجام از پرداختن به دلالت‏ها و نشانه‏های عمیق قرآنی و رخدادها غافل می‏شویم و به امور بی‏ارزش و جانبی می‏پردازیم.
آری به تفصیل راجع به امور مجمل در قرآن پرداخته‏ایم و در اموری که به آن‏ها اهمیت داده نشده دقت می‏کنیم. و این چنین است که قصه، حکمت، عبرت و درس آموزی خود را از دست می‏دهد.
به طور مثال در تفاسیر درباره‏ی چگونگی درخت نهی شده در قصه‏ی آدم(ع) به دقت... می‏پردازیم: «نزدیک این درخت نشوید.»(بقره/ 35) و یا در پی شناخت نام مردی که در سوره‏ی یس آمده هستیم: «وَ جَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی؛ و مردی (با ایمان) از دورترین نقطه شهر با شتاب فرارسید» (یس/ 20) و...
به احتمال زیاد توجه به این مشغولیت‏ها و نکات غیر ضروری در قصه‏های قرآن میدان را برای ورود اسرائیلیات در تفاسیر باز کرده است.

2. محدودیت در افق و فضای نزول‍

محدودیت در آفاق و فضای نزول باعث می‏شود آیات قرآن در فضای کوچک و محصور نگه داشته شود و چشم‏اندازی دیگر نداشته باشد؛ و امکان گسترش افق‏های باز در صحنه‏های وسیع و مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را پیدا نمی‏کند.
طبیعی و پر واضح است که قرآن گنجی است که تمامی ندارد و شمعی است که به خاموشی نمی‏گراید و دریایی که ژرفایش دست نیافتنی است، بلکه محدودیت و تنگ نگری مربوط به دید محدود ما است که نمی‏توانیم همگام با تحولات زندگی، پاسخ نیازهای خود را پیدا کنیم. برای مثال هنگام تفسیر آیه «یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون» (آل‏عمران/ 71)
ما فقط آن را از یک دریچه می‏نگریم که درباره‏ی آنچه اهل کتاب کتمان کردند؛ نازل شده است. در حالی که آیه دو روش خبررسانی استکبار جدید و قدیم را مشخص می‏کند:

1. شیوه‏ی اطلاع‏رسانی گمراه کننده‍

(وارونه سازی خبرها) «لم تلبسون الحق بالباطل» چرا حق را با باطل (می‏آمیزید)

2. شیوه‏ی تاریک کتمان و سانسور خبری‍

«و تکتمون الحق و انتم تعلمون» حقیقت را پوشیده می‏دارید. در حالی که می‏دانید.
آیت اللّه‏ سید محمد باقر صدر(ره) ـ با ژرف نگری ـ توانست مشکل اقتصادی جهان را از خلال آیه زیر بدست آورد: «و اتاکم من کل ما سألتموه و ان تعدوا نعمة اللّه‏ لاتحصوها انّ الانسان لظلوم کفار؛ و از هر چیزی که از او خواستید، به شما داد، و اگر نعمت‏های خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد. انسان، ستمگر و ناسپاس است.»(ابراهیم/ 34) ایشان می‏فرماید: اسلام مانند سرمایه‏داری معتقد نیست که مشکل ـ اقتصاد ـ در طبیعت و کمبود منابع آن است زیرا بر این باور است که طبیعت توانایی این را دارد که پاسخگو و ضامن همه‏ی نیازهای بشر باشد. همچنین اسلام مشکل اقتصاد را در تناقض و نابرابری بین تولید و شیوه‏های توزیع نمی‏داند؛ که مارکسیستها به آن معتقدند. بلکه اسلام مشکل اساسی را پیش از هر چیز مربوط به انسان می‏داند نه طبیعت و نه شیوه‏ی تولید.
اسلام در فرازهایی از آیات زیر این مطلب را بیان می‏کند: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاْءَرْضَ وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَّکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الاْءَنْهَار» (ابراهیم/ 32)
«ستم آدمیان در بخش نابرابر نعمت‏های الهی است ـ یعنی سوء توزیع ـ و کفران نعمت آنها در اهمال کاری از بهره‏برداری از طبیعت و خود را از کار کنار کشیدن ـ یعنی توسل به شیوه‏ی منفی ـ است.»(5) (6)(7)
ببیند به آن عمل نماید.
جهان امروز نیازمند نگرش باز به قرآن در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فلسفی، تاریخ و روان‏شناسی و... است بایستی همراه با قرآن باشیم. با این راهکار است که می‏شود آن را در متن واقعیت آورد و مشکلات خود را به آن عرضه نمود. بنابراین حرکت و تلاش از واقعیت به سوی قرآن راه می‏یابد و از قرآن به عالم واقع جریان پیدا می‏کند.

3. هیبت نادرست ‍

ترسیم هیبت نادرست از قرآن نقش بزرگی در بریدن و نافرمانی از قرآن دارد. نوآوری را از تفسیر گرفته، بسیاری از مفسران و مؤمنان را از نعمتِ تدبّر در آیات و تفکر در قصص قرآن محروم کرده است.
بنابراین هیبت نادرست از دو زاویه قابل بررسی است:

1. مفسران‍
2. مسلمانان‍

یکی از بزرگترین حجاب‏های قرآن که مانع استفاده از آن شده، از دیدگاه امام خمینی(ره): «اعتقاد به آن است که جز آنکه مفسرین نوشته یا فهمیده‏اند کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست.»(8)
(9)
فقد اخطأ»(10)
اساسی پاسخ می‏دهد:
1. تدبر، پندآموزی و درس گرفتن از قرآن علاوه بر این‏که تفسیر به‏رأی نیست ربطی به تفسیر ندارد. امام می‏فرماید: «تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به‏رأی، که ممنوع است، اشتباه نموده‏اند؛ و بواسطه این رأی فاسد و عقیده‏ی باطله قرآن شریفه را از جمیع متون استفاده عاری نموده و آن‏را به کلی مهجور نموده‏اند؛ در صورتی‏که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد.»(11)
2. تفسیر به‏رأی از موارد زیر جدا است:
الف)آیات معارف
ب) علوم عقلی که موافق قوانین منطقی باشد
ج) آیات اخلاقی که مطابق با عقل و خرد باشد.
امام(ره) می‏فرماید:«زیرا که این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا اعتبارات واضحه‏ی عقلیه است.»(12)
دین است.»(13)قرار می‏دهد.
ابن عطیه گوید: عده‏ی زیادی از مفسرین مانند سعید مسیّب، عامر شعبی و دیگران برای تفسیر قرآن اهمیت ویژه‏ای قائل بودند و با این‏که فهم و درک جدیدی از قرآن داشتند در برابر آن (تفسیر قرآن) با ترس و احتیاط عمل می‏کردند.
این هیبت و شکوه نادرست سبب تفسیر مأثور شد که در اینجا نقش مفسر، نقل آراء و تابعینی که روایات را به رسول خدا نسبت می‏دهند، می‏باشد و این چنین است که باب تدبّر و تفکر و اندیشه بسته شد. و تفسیر در مجموعه‏ای از روایات برای برخی آیات نگاشته می‏شد.
شیوه تفسیر مأثور در واقع راهی است: محدود در برابر نیاز نامحدود، زیرا ما در ذیل شش‏هزار و چند صد آیه قرآنی صدها و هزارها سؤالات علمی و غیر علمی داریم پاسخ این سؤالات و حل این معضلات و مشکلات را از کجا باید دریافت نمود؟
آیا به روایات باید مراجعه نمود؟ در صورتی که آن‏چه می‏شود نام روایت نبوی بر آن گذاشت از طرق اهل سنت و جماعت به دویست‏وپنجاه حدیث نمی‏رسد گذشته از این‏که بسیاری از آن‏ها ضعیف و برخی از آن‏ها منکر می‏باشند و اگر روایات اهل‏بیت را که از طرق شیعه رسیده در نظر آوریم درست است به هزار می‏رسد و در میان آن‏ها مقدار معتنابهی احادیث قابل اعتماد یافت می‏شود ولی در هر حال در برابر سؤالات نامحدود کفایت نمی‏کند، گذشته از اینکه بسیاری از آیات قرآنی هست که در ذیل آن از طریق عامه و خاصه حدیث وارد نشده است.
یا در این مشکلات به آیات مناسبه باید برگشت که در این طریقه ممنوع است؟ یا اصلاً از بحث خودداری کرد و نیاز علمی را نادیده انگاشت؟ در این صورت آیه «ونزَّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی‏ءٍ»(14) با دلالت روشن‏تر از آفتاب خود چه معنی خواهد داشت؟ و جمله «أفلا یتدبرون القرآن»(15) و سوره‏ی محمد آیه 24 و آیه «کتابٌ انزلنا الیک مبارکٌ لیدبّروا آیاته و لیتذکَّر اولواالباب؛(16) کتابی است مبارک که بر تو نازل کردیم برای اینکه آیاتش را تدبر کنند و ارباب عقول متذکر شوند» و آیه «أفلم یدبّروا القول أم جائَهم مالم یأتِ آبائهم الاولین؛(17) آیا این سخن را تدبر نکرده‏اند یا به سوی ایشان چیزی (تازه) آمده که به سوی پدران گذشته‏شان نیامده بوده) چه مفهومی خواهد داشت؟»(18)
بیان شده‏اند.

پی‏نوشت‏ها:‍

1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص 403 ـ 404.
2. فضل‏اللّه‏، محمد حسین، من وحی القرآن، ج 23، تفسیر سوره مزمل.
3. سید قطب، معالم فی الطریق، فصل جیل قرآنی فرید.
4. سید قطب ـ فی ظلال القرآن، ج 8، ص 512 ـ 513.
5. اقتصاد ما، ترجمه استاد محمد مهدی فولادوند، ص 253، بنیاد علوم اسلامی، چاپ اول، 1360.
6. توبه/ 60.
7. کافرهایی که اگر زکات به آنان بدهند به دین اسلام مایل می‏شوند، یا در جنگ به مسلمانان کمک می‏کنند.
8. آداب الصلاة، امام خمینی، ص 199، انتشارات، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دهم، تابستان 1380
9. کسی که قرآن را با رأی خویش تفسیر کند جایگاهش در آتش است.
10. هر کس قرآن را به رأی خود درست تفسیر کند، بخطا رفته است!
11. همان، ص 199.
12. همان، ص 200.
13. همان، ص 200.
14. نحل/ 89.
15. نساء/ 82 ؛ محمد/ 24.
16. سوره ص/ 29.
17. مؤمنون/ 76.
18. قرآن در اسلام، علامه طباطبائی، ص 62 و 63، انتشارات: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دهم 1379.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

حكم قرآن در مواجهه با اهانت ها

گفتگو با آیه الله سید فاضل الجابری

بسيارى از آيات قرآن كريم به زيبايى چگونگى رفتار با ياوه گويان و معاندان را شرح داده است و در اين ميان دعوت به گفتمانى مبتنى بر صلح و آرامش الگويى مهم از تعاليم الهى است كه آيه «واذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» به زيبايى نوع برخورد با اهانت ها را به تصويرمى كشد.
آيت الله سيد فاضل الجابرى، استاد دروس عاليه حوزه علميه قم در گفت وگو با ايكنا ، با بيان اين مطلب گفت: اهانت هاى مكرر دشمنان اسلام به قرآن كريم و تعاليم ارزنده دين مبين اسلام تازگى ندارد و در صدر اسلام نيز پيامبر(ص) همواره به شيوه هاى گوناگون مورد اهانت قرار مى گرفتند، اما انبياء الهى با رفتار خردمندانه خود با گمراهان اسلام ستيز مصداق بارز آيه اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (آيه ۶۳ سوره فرقان) بودند. الجابرى افزود: فقط وسايل و شيوه هاى هجمه ها تغيير كرده است و در عصر حاضر بسيارى از شبكه هاى ماهواره اى، پايگاه هاى اينترنتى و رسانه هاى گروهى جهان اخبار مربوط به شيوه هجمه ها در جهان معاصر را همچون نوشتن برخى شعارهاى موهن به اسلام بر ديوار يكى از مساجد فرانسه و ابراز كينه هاى نابخردانه آنان از اسلام به تصوير مى كشند.
استاد دروس عاليه حوزه علميه قم با اشاره به برنامه ريزى صهيونيسم جهانى در راستاى تدارك چنين هجمه هايى تصريح كرد: بدون شك چنين هجمه هايى شخصى نبوده بلكه از سوى صهيونيسم و هم پيمانان اسراييلى براى دست يابى به هدفى واحد يعنى جلوگيرى از گسترش اسلام ناب محمدى در سراسر جهان برنامه ريزى شده است.

مهجوريت قرآن كريم بايدها و نبايدها

الجابرى در ادامه مهجوريت قرآن كريم در عصر حاضر را مورد بررسى قرارداد و اظهار كرد: اين مهجوريت به دليل نخواندن آيات الهى نيست بلكه در نفهميدن و عملى نكردن تعاليم ارزنده اين كتاب مقدس نهفته است چراكه متاسفانه قرآن حتى در حوزه هاى علميه نيز مهجور است و در بسيارى از مراكز اسلامى تنها به جنبه هاى ظاهرى معجزه جاويد پيامبر(ص) توجه مى شود اين درحالى است كه كلام الله مجيد و سنت نبوى دو اصل مهم براى رسيدن به سعادت حقيقى انسان است و مسلمانان بايد تمامى تلاش هاى خود را براى عملى كردن آموزه هاى اين دو اصل به كار گيرند.
وى تصريح كرد: بسيارى از آيات قرآن همچون افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها (محمد آيه ۲۴) و ان فى خلق السماوات والارض واختلاف الليل والنهار والفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس (بقره آيه ۱۶۴) بيانگر دستور كارى اجرايى براى زندگى فردى و اجتماعى بشر است اما متاسفانه در حال حاضر بعد عملى اين قانون ها ناديده گرفته مى شود و حتى بسيارى از قاريان قرآن نيز به دليل بى توجهى به جنبه هاى معنايى و عملى اين كتاب مقدس از عاملان مهجوريت اين كتاب مقدس هستند.
استاد درس خارج فقه و اصول در بخش ديگرى از سخنان خود راه كارهاى عملى كردن تعاليم قرآن كريم در زندگى براى مهجوريت زدايى از اين كتاب مقدس را مورد بررسى قرارداده و گفت: آگاهى از مفاهيم معنوى آيات الهى از طريق تحقيقات گسترده، ايجاد ارتباط ميان تحقيقات انجام شده، استخراج و استنباط اين تحقيقات و اجراى نظريات صحيح قرآنى حاصل از تحقيقات مذكور در زندگى از راه كارهاى موثر در راستاى احياى دوباره قرآن كريم در زندگى مسلمانان خواهد بود.
اين انديشمند عراقى شرح شان نزول آيات الهى و تشخيص آيات محكم از متشابه را از ديگر راه كارهاى احياى قرآن دانست و افزود: با اجراى آموزه هاى قرآن كريم در زندگى، تجسم انديشه هاى قرآنى در ميان مسلمانان و تمسك به اين كتاب، سنت و اهل بيت(عليهم السلام) با اهتمام به حديث متواتر ثقلين (ص) انى تارك فيكم كتاب الله و عترتى اهل بيتى، جامعه به قرآنى ناطق تبديل خواهدشد.

علل توهين به قرآن كريم

الجابرى در ادامه گسترش روزافزون دين مبين اسلام در جهان معاصر به ويژه كشورهاى غربى را مهم ترين عامل توهين به تعاليم اين دين دانست و اظهار كرد: در حال حاضر بسيارى از انسان ها به ويژه شهروندان غربى به دنبال شناخت اسلام هستند چراكه جهان غرب با وجود تمامى امكانات مادى و فن آورى هاى پيشرفته هرگز قادر به پاسخ گويى به نيازهاى روحى شهروندان خود نبوده است بنابراين غربى ها پوچ گرا شده و تعاليم اين دين را بهترين روش براى پركردن خلاء درونى خود مى دانند.
استاد درس خارج فقه و اصول در ادامه تصريح كرد: حتى ايدئولوژى هاى مختلف نيز نتوانسته است خلا درونى انسان غربى را پر كند اما دين اسلام با قرآن و ارزش هاى ناب خود مانند خورشيدى درخشان، ظلمات و تاريكى جهل را از بين برده و با شرح حقايق زندگى براى انسان هاى آزاده، آنان را به كمال راهنمايى كرده است.
فاضل الجابرى افزود: دشمنان براى تحقق اهداف خود عليه اسلام و مخدوش كردن چهره آن از اسلام به عنوان دينى جاهلى و شبهى ترسناك ياد مى كنند، اين در حالى است كه اسلام شناسان زمانى كه با تعاليم ناب اين دين روبه رو مى شوند، دروغ بودن تمامى تبليغات دشمنان در رسانه هاى غربى را متوجه شده و براى گرويدن به اين دين اشتياق نشان مى دهند و نخستين آيه سوره نصر اذا جاء نصرالله و الفتح ورايت الناس يدخلون فى دين الله افواجا مصداقى عينى از اين حقيقت است. استاد دروس عاليه حوزه علميه قم با اشاره به توهين فيلم هلندى وايلدرز به ايران افزود: تنها دليل اين اقدام شناخته شدن اسلام با نام ايران در سراسر جهان است و در حال حاضردشمنان با مشاهده پيشرفت اين كشور در زمينه هاى مختلف و حمايت ايران از مظلومان با اهتمام به تعاليم اسلامى، تمامى امكانات خود را براى مبارزه با اين پيشرفت ها به كار گرفته و براى گسترش اسلام دروغين، صهيونيستى، آمريكايى و وهابى و جلوگيرى از جهانى شدن اسلام ناب محمدى تلاش مى كنند اما اين اسلام هاى دروغين كه بر اساس وحشى گرى بنا شده است، هرگز محقق نخواهد شد.
فاضل الجابرى تصريح كرد: هيچ كشورى حق ندارد به بهانه آزادى بيان به ديگران توهين كرده و مقدسات آنان را زير سوال ببرد چراكه آزادى بيان هر شخص در مقابل آزادى بيان ديگران معنا و مفهوم پيدا مى كند. با وجود قانون آزادى بيان در كشورهاى اروپايى، توهين به مقدسات و ارزش هاى شخصى شهروندان غربى در رسانه هاى گروهى با جريمه هاى سنگينى مواجه خواهد شد اين درحالى است كه آنان به بهانه آزادى بيان به راحتى به مسلمانان و مقدسات آنان اهانت مى كنند اما براى مبارزه با چنين اقداماتى جريمه اى مشخص نشده است، اين در حالى است كه از سوى ديگر در همين جوامع، هرگز به عيسى و موسى (عليهم السلام) توهين نمى شود.

راه كارهاى مبارزه با اسلام ستيزى

اين نويسنده و پژوهشگر عراقى در بخش ديگرى از سخنان ضمن بررسى راه كارهاى مبارزه با اسلام ستيزى افزود: تمسك به پايه هاى اساسى دين مبين اسلام، ثاثير نپذيرفتن از اقدامات اسلام ستيزانه و ايستادگى در برابر اين هجمه ها، معرفى اسلام و پيامبر(ص) و جنبه هاى بارز شخصيت آن حضرت به جهانيان، از جمله اين راه كارها است.
الجابرى پاسخ فرهنگى جهان اسلام به فيلم ضد قرآنى گرت وايلدرز، نماينده حزب راستگراى مجلس هلند و بازچاپ كاريكاتورهاى موهن به پيامبر(ص) در روزنامه هاى دانماركى را ازديگر راه كارهاى مبارزه با اسلام ستيزى دانست و تصريح كرد: حكومت هاى اسلامى و محافل بين المللى همچون سازمان كنفرانس اسلامى بايد با همكارى يكديگر و اتخاذ سياست هاى صحيح و عملى عليه چنين اقداماتى گام برداشته و با تحريم هاى مختلف سياسى و اقتصادى با كشورهاى موهن به اسلام مبارزه كنند.
استاد دروس عاليه حوزه علميه قم با تاكيد بر تلاش براى معرفى تعاليم حقيقى دين مبين اسلام به غيرمسلمانان گفت: با اهتمام به مفهوم اين حديث امام رضا(ع) كه فرمودند: علموا الناس محاسن حديثنا فان الناس اذا عرفوا محاسن حديثنا فاتبعونا، اگر ما اسلام حقيقى را شناخته و به پيامبر(ص) ايمان بياوريم، با دلايل و برهان هاى مستند مى توانيم باورها و عقايد خود را به ديگران اعلام كنيم چرا كه با اهتمام به غريزه و فطرت الهى انسان كه دوستدار خير و زيبايى است و انه لحب الخير لشديد (عاديات آيه ۸) با بيان جلوه هاى زيباى تعاليم الهى هر نفسى به آموزه هاى دينى اشتياق نشان مى دهد.
استاد خارج فقه و اصول با اشاره به جمله حكيمانه الناس اعداء ما جهلوا: مردم دشمن آن چيزى هستند كه نسبت به آن جهل دارند تصريح كرد: رسالت حقيقى اسلام بايد با بصيرت و آگاهى كامل و بدون هرگونه تعصب و خشونت به جهانيان معرفى شود و مسلمانان بايد با تمسك به پايه هاى اين دين در قرآن كريم و سنت نبوى، براى تحقق اين مهم تلاش كنند.
وى با اشاره به تحريف هاى انجام شده در برخى كتاب ها و آثار اسلامى تاكيد كرد: متاسفانه در اين آثار احاديث و روايت هاى گوناگونى به دروغ به پيامبر(ص) و ائمه اطهار نسبت داده شده است و چنا نچه ديگران اين اكاذيب را بخوانند، اسلام را دينى متخلف مى دانند، بنابراين كارشناسان علوم اسلامى بايد با انجام تحقيقات گسترده و برپايى همايش ها و نشست هاى مختلف اين آثار را از لوث اكاذيب پاك كنند.
وى در ادامه ضمن بررسى نقش مراكز و موسسه هاى اسلامى در راستاى معرفى صحيح دين مبين اسلام افزود: اين مراكز ابتدا بايد تعريف صحيحى از تعاليم ارزنده اين دين ارايه دهند و به افكار عمومى جهان اعلام كنند كه تندرويى ها و افراط گرى ها تنها ويژه اسلام نبوده بلكه در بسيارى از مذاهب و مكاتب يافت مى شود و اسلام حقيقى هرگز تندروى هاى دينى را نمى پذيرد.
استاد درس خارج فقه و اصول حوزه علميه قم در ادامه اظهار كرد: كشورهاى اسلامى بايد با فراخواندن سفيران كشورهاى موهن به مقدسات اسلامى به نوعى جريمه هاى سياسى مختلفى براى اين كشورها در نظر بگيرند حتى اگر پنج كشور مسلمان تمامى قراردادهاى اقتصادى خود را با كشورهاى موهن به اسلام لغو كنند، اين اهانت ها هرگز تكرار نخواهدشد.
فاضل الجابرى نويسنده دو اثر العداله الاجتماعيه فى الاسلام و شرح نهايه الحكمه در پايان با تاكيد بر نقش مهم رسانه هاى گروهى جهان اسلام به ويژه رسانه هاى قرآنى در ناكامى دشمنان اسلام در رسيدن به اهداف شوم خود گفت: اين رسانه ها بايد با به كارگيرى تمامى امكانات خود به ويژه فن آورى هاى معاصر نداى اسلام حقيقى را كه همان آيات الهى نهفته در قرآن كريم است، به گوش جهانيان برسانند و هر روز بهتر از گذشته براى تحقق اهداف قرآنى خود گام بردارند.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

علوم قرآن

مقصود فراستخواه
قرآن را تنها با زبان ايمان مي‌توان خواند و نيوشيد و فهميد
خلاصه اين نوشته همان است كه درعنوان ديديد . همين و بس. آنان كه در زندگي به خواندن و فهميدن قرآن براي الهامگيري و هدايت و نيل به رستگاري و سعادت،‌احساس نياز مي‌كنند، اگر خواستند اين نوشته را ، كه يك وقتي ارتجالاً براي خودم نجوا و قلمي كرده‌ام،‌بخوانند ولي خودشان خوب مي‌دانند كه اين مقالات و مقولات ،‌همه فروعند و اصل قضيه از اين قرار است كه :‌
آب كم جو تشنگي آور به دست *** تـــا بجوشد آبت از بالا و پست
اي خـدا بنما تو جان را آن مقام***كاندر او بي‌حرف مي‌رويد كلام
اگر قرآن را تنها با زبان ايمان مي‌توان خواند و نيوشيد و فهميد(نه صرفاً با دانستن ادبيات عرب،‌منطق، اصول فقه،‌اسباب نزول،‌تاريخ و علوم قرآن و ساير علوم قديم و يا اطلاعات فلسفي،‌علمي،‌حقوقي و اجتماعي جديد)، پس زبان ايمان چيست؟
زبان ايمان، با زبان علم و فلسفه فرق دارد . زبان ايمان ،‌زبان انگيزش و تجربه معنوي است،‌نه زبان استدلال خشك عقلي و تجربه علمي آزمايشگاهي . زبان وجدان و بصيرتي قلبي، حسي باطني،‌شهود و تذكري روحي و عشق و پروايي مقدس است. زبان ايمان، بيش از اين كه جنبه كلاسيك و عنصر بحث و اقناع عقلي و علمي داشته باشد، از مايه‌هاي وثوق و باور قلبي نشأت مي‌يابد و بيش از قبول ذهني و دماغي،‌يك رشته مفاهيم و قضايا، حكايتي از حال و عاطفه و احساس دروني است . هر چند كه فحواي معرفتي نيز دارد و چشم‌انداز و ديدرسي را در بر مي‌گيرد و با تلقي خاصي از هستي همراه است و قضاياي آن به اعتقاد مؤمنان،‌ما به ازاي خارجي و عيني دارد و آنان،‌دلايلي براي صدق اين گزاره‌ها اقامه مي‌كنند، اما در نهايت،‌زبان دين،‌با زبان علمي و فلسفي محض و حتي زبان حقوقي و فقهي محض تفاوت دارد . زبان ستايش عاشقانه و از موضع عاملي دلبسته است،‌تا نگرش از موضع ناظر فارغ البال.زبان پرستش است تا گزارش. زبان تعهد و تقديس است تا تحليل و توصيف . زبان استشمام و اهتداست تا استنباط و استنتاج . زبان باور و اعتماد است، تا شك و انتقاد .
مؤمنان، چون با اين زبان به سراغ قرآن مي‌روند، خدا در آياتش براي آنان جلوه‌گر مي‌شود و در ذات عقولشان با آنان سخن مي‌گويد. قرآن،‌كلام خداست و اهل ايمان پيام و خطاب حق را در زمزمه تلاوت آن به گوش جان مي‌نيوشند ،‌هر نكته كه مي‌خوانند ، همان‌ نكته مي‌شنوند، به وجد و حال درمي‌آيند،‌روح پروا و انس و ادب،‌ژرفاي وجودشان را فرا مي‌گيرد و برانيگزش و التزام و پرهيختگي آنان نسبت به واپسين ارزشهاي معنوي حيات، دامن مي‌زند و خشوع و خشيت و ابتهاجشان را در محضر كبريايي حق تعالي،‌مي‌افزايد .
آنان از گلواژه‌هاي وحي، شهد الهام برگرفته، انگبين معرفت مي‌تراوند،‌راز و رمز مقدس ربوبي را مي‌بينند ،‌چرايي و معناي غايي زندگي را درمي‌يابند و آرمانهاي بلند رفتاري، روحي و اخلاقي پيدا مي‌كنند. اين بازپسين ارزشها و آرمانهاي والا ، بر سرتاسر زندگي و مناسبات آنان پرتو مي‌افكند و در روشنايي آن به سر مي‌برند،‌دلهاشان بدان آرام مي‌گيرد ،‌ با باي بسم‌الله تجربه با خدا بودن آغاز مي‌كنند،‌استعدادهاي متعالي آنان مي‌شكفد ، انيس عشق و خلوص و معنويت و حليف مهر و داد و انسان دوستي و نيكخواهي و شيفته حقيقت و فضيلت مي‌شوند،‌از زشتي و پليدي مي گريزند ،‌مي‌پرهيزند و باز مي‌دارند و همه،‌ارزش و زيبايي مي‌آفرينند.
اين زبان،‌كه زبان ايمان و اهتداست ،‌زبان قرآن براي ما مردمان است. اين زبان، زباني تخصصي نيست . زبان دعوت عموم مردم، و هدايت و تعليم و تربيت روحي و معنوي پرواپيشگان است و كاربرد و قلمرو خاص خودش را دارد :
« هذا بيان للناس و هدي و موعظة للمتقين»[1]
كساني كه زبان ايمان را مي‌دانند،‌مي‌دانند كه قرآن از آنان چه مي‌خواهد و كساني كه زبان ايمان را نمي‌دانند، از قرآن نيز سر در نمي آورند . ببينيد قرآن چقدر بروشني ، خود،‌بر اين موضوع تأكيد مي‌كند:
« قل هو للذين امنوا هدي و شفاء والذين لا يؤمنون في اذانهم و قر و هو عليهم عَميً اولئك ينادون من مكان بعيد » [2]
بگو قرآن براي آنان كه ايمان آورده‌اند،‌هدايت و درمان است و آنان كه ايمان نمي‌آورند در گوشهايشان سنگيني هست و چشمانشان نسبت به قرآن كور و نابيناست . آنان از مكاني دور ندا مي‌شنوند.
ولي كساني كه ذره به ذره، حرف به حرف، جمله به جمله، تجربه به تجربه ،‌جرعه به جرعه، زبان ايمان را ياد گرفته‌اند و با لب جان آن را مشق و تمرين كرده‌اند زبان هدايت قرآن را حالي مي‌شوند، از كرشمه و غمزه آيات و اشارتهاي آن، به اصول و ارزشهاي غايي زندگي، اهتدا مي‌يابند اين است منطق استماع و تلاوت آيات قرآني.
قرآنيان ، در حالي عهد كهن و جاويدان خدا با خلق را مي‌گشايند كه هم ظاهر و هم باطن خويش را آماده تطهير و طهارت مي‌كنند. وضو مي‌گيرند .
علي (ع)‌مي‌فرمايد:
« لا يقرأ العبد القرآن علي غير طهور حتّي يتطهّر»[3]
مسواك مي‌زنند
رسول اكرم(ص) مي‌فرمايد:
« نظفوا طريق القرآن قيل يا رسول الله و ما طريق القرآن قال افواهكم قيل بماذا قال بالسواك»[4]
پاكي و طراوات بيرون، علامت و سمبلي از آمادگي براي پاكسازي درون است و به همين ميزان، آنان نكته‌هاي وحياني را مسّ و دريافت مي‌كنند.
« لايمسّه الاّ المطهّرون»[5]
آنان باور كرده‌اند كه هستي داراي مبدأ و حقيقتي متعالي است كه براي بشر پيام و خطاب و كلام دارد . قرآن سخن اوست كه بر دل و زبان خاتم پيامبران جاري شده .
امام صادق (ع) مي‌فرمايد:
« و كلامك الناطق علي لسان نبيّك »[6]
اين خداينامه سترگ ،‌منشور ولايت الاهي و رشته ايمان متصلي بين او و بندگان است.
امام صادق (ع)‌مي‌فرمايد:
« و منشور ولايتك و حبلاً متصلاً فيما بينك و بين عبادك»[7]
قرائت قرآن،‌جمع‌كردن ذره‌ذره گوهر قرآن، نه تنها در زبان و يا حافظه، ‌بلكه در ظرف جان و دل است.
علي(ع) مي‌فرمايد:
« ان الله لايعذب قلباً و عي القرآن »[8]
براي قرآن اهلي است كه هر چه مي‌توانند از آن،‌مي‌خوانند:‌
« فاقرؤا ماتيسّر من القرآن»[9]
و ترتيل مي‌كنند ترتيلي [10] نظمآهنگ آيات،‌دلهاشان را درانديشه وا مي‌دارد و بر مي‌شوراند.
« افزعوا به القاسية من قلوبكم ـ حرّكوا به القلوب » [11]
مرهم داروي آيات را بر درد قلوب مي‌نهند.
امام باقر (ع)‌مي‌فرمايد:‌
« فوضع دواء‌القرآن علي داء‌قلبه » [12]
« قد جاء‌تكم موعظة من ربّكم و شفاء لما في الصدور»[13]
« و ننزل من القرآن ماهو شفا و رحمة‌ للمؤمنين و لايزيد الظالمين الا خسارا»[14]
و كيمياي قرآني را با گوشت و خونشان در مي‌آميزند:
« من قرأ القرآن و هو شاب مؤمن اختلط القرآن بلحمه و دمه»[15]
از « يا ايها الناس» او مو بر بدنشان راست مي‌شود:
« تقشعرّ منه جلود الذين يخشون ربّهم»[16]
و درنداي « يا ايها الذين امنوا» و خطاب تشريفي حق،‌لذتي وصف ناشدني احساس مي‌كنند:
« لذّة ما في الندا ازال تعب العبادة والعنا»
اينان چون به متشابهات قرآن مي‌رسند،‌درنگ و توقف مي‌نمايند،‌دست به تأويل نمي‌يازند و مي‌گويند: «امنا به كل من عند ربنا»[17]و به محكمات بر مي‌گردانند.
كاربرد زبان هدايتي قرآن ،‌يادآوري (ذكر) و تربيت معنوي است . حس ديني را شعله‌ور مي‌كند. استعدادهاي متعالي را شكوفا مي‌سازد . عشق و پرواي مقدس بر مي‌انگيزد . آرامش بخش است. به حيات و هستي معني و مفهوم مي‌بخشد . باور و اعتماد و اعتقاد و جديت مي‌آفريند. افقها و ديدرسهاي زيبا و شورانگيزي نشان مي‌دهد . به زندگي سمت و سو و طراوت ارزاني مي‌كند. بذر فضيلت مي‌افشاند. روح حقيقت خواهي برمي‌شوراند و نور عدالت و خدمت مي‌تاباند و بر همه زندگي عطر و لطف و طهارت مي‌پاشد.
با زبان ايمان، مي‌توان آيات قرآن را تلاوت و قرائت مكرر كرد و از خود خدا شنيد . مولي فتح الله كاشاني، ذيل آيه شريفه :‌
« انّ في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد»[18]
بدرستي كه در اين قرآن ، هر آينه ياد كردني هست مركسي را كه براي او دلي وجود دارد يا گوش فرا دارد در حالي كه او شاهد و حاضر است .
مي‌نويسد :
« و محققان گفته‌اند كه القاي سمع به وقت شنيدن قرآن، چنان بايد كه گوئيا از پيغمبر (ص) مي‌شنود . پس در فهم ترقي نمايد و چنان داند كه از جبرئيل (ع)‌استماع مي‌كند و بعد از آن فهم را از اين مرتبه بلندتر برد و چنان پندارد كه از خداي مي‌شنود و لفظ شهيد مؤيد اين است زيرا كه شهيد آن را گويند كه نزد قايل حاضر باشد نه مخبر، يعني از گوينده شنود نه از خبر دهنده. چه غايب از مخبر مي‌شنود و حاضر از متكلم. و از حضرت امام جعفر صادق (ع)‌منقول است كه تكرار قرآن مي‌كردم تا وقتي كه از متلكم آن شنيدم.»[19]
مرحوم شعراني در حاشيه اين سخن مي‌نويسد:
« آن حضرت مستغرق ذات بيچون الاهي شد چنان كه صداي او صداي حق بود و گوش جسماني او فاني در گوش دل.» [20]
محرم اين هوش جز بيهوش نيست ***مرزبان را مشتري جز گوش نيست
نـي حـــــريف هـــر كه از ياري بريد ***پـــــرده‌هــــــايش پرده‌هاي ما دريد
بــــا لب دمســـــاز خود گر گفتمي ***همچـــو ني مــــن گفتنيها گفتمي
باري به قول اقبال،‌قرآن را بايد چنان خواند كه گويي اينك بر تو نازل مي‌شود، حق تعالي در آن براي تو جلوه مي‌كند و با تو سخن مي‌گويد. قرآن را نه به عنوان يك سند و گزارش تاريخي، بلكه به مثابه الهامي تروتازه و دلاويز و شورانگيز قرائت كرد و نزول مكررش را دريافت . از سطوح و لايه‌هاي كلمات و جملاتش گذشت و به گوهر مرادش رسيد .از ظواهر و جنبه‌هاي ناظر بر اوضاع و مقتضيات روزگار نخستين آن عبور كرد و به ژرفا و درونمايه‌هايش دست يافت. بايد از مختصات مكان برتر آمد و فاصله زمان را درنورديد، تا آفتاب قرآن در آسمان اين عصر نيز بر عالم بتابد و به جانهاي فسرده گرمي بخشد.
چون كه در جان رفت جان ديگر شود ***جان چو ديگر شد جهان ديگر شود
همچــو حق پنهان و هم پيداست آن*** زنــده و پــــاينده و گـويـــــاست آن
اين است مفهوم قرائت قرآن و حق تلاوت آن و تدبر و تعقل و تفكر در آياتش . چيزي كه خود قرآن از پيروانش مي‌خواهد و اين،‌چنانكه گفتمي جز با فراگيري زبان ايمان ميسر نيست. براي فراگيري زبان ايمان نيز، ابتدا بيايد نياز به ايمان را ( كه به قول تولستوي : چيزي است كه با آن زندگي مي‌كنيم ) احساس كرد و اين رسالت ايمانيان روش بين است كه به احياي ايمان اين نسل برخيزند و براي احياي ايمان اين نسل ،‌بايد زبان اين نسل ،‌دردها ، مشكلات و آرزوهاي او و نيازهاي او را دريافت . بايد فرزند زمان خود بود و با انديشه‌ها و دانشها و روشها و رهيافتا و تجربه‌هاي نوين آشنايي يافت. سؤالات و كنجكاويهاي اين نسل را و اين عصر را درباره ايمان،‌با روي باز و سعه صدر و روح انتقادپذيري، گوش [كرد] و سپس پاسخ داد. ترديدهايش را به گونه‌اي منطقي، روشمند و رضايتبخش رفع و رجوع كرد. نوگرايي و نوخواهي را به عنوان واقعيت زمان، خصوصاً در عصر انفجار اطلاعات و انقلاب ارتباطات، پذيرفت و در اين راستا،‌عالمانه و روش‌شناسانه به نوانديشي سنجيده و منضبط ديني پرداخت. غذاهاي بيات مذهبي را از دست بچه‌ها گرفت و برايشان طعام و تغذيه تازه، سالم و سرشار ايماني تدارك ديد. بايد نگذاشت ايمان ابزار و ملعبه سياسي و اجتماعي و به گژانديشي و گژرفتاري و كجمداري اين و آن آلوده شود . بايد ايمان را با استدلال و تبيين از تهمت و عناد دشمنان بدخواه، و با اصلاح و تفكيك از ننگ متوليان و متشرعان جاهل ،‌رهانيد.
در اين صورت است كه قرآن براي نسل ما،‌راهنماي عمل مي‌شود و از ظلمات به نور مي‌رساند و نويد عدالت و آگاهي و رهايي و عزت و تعالي و رستگاري مي‌دهد . كتاب راهبري مردم و بيّناتي از هدايت و فرقان مي‌شود. باز هم معجزه مي‌كند. چونان تحولي كه در سده هفتم ميلادي در جزيرة العرب آفريد: چه كساني كه با آهنگ عناد با قرآن به سروقت مؤمنان آمدند و با استماع چند آيه،‌منقلب و مسلمان شدند، چه افرادي كه با شنيدن « الم يأن للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله و ما نزل من الحق ...» [21] خيز برداشتند ،‌چه سرشكي كه از ديدگان اهل كتاب سرازير كرد، چه كساني كه با نيوشيدن يك آيه، دارايي خود را دو نيم كرده ونيمي را در راه خدا دادند،‌چه جهادها و شهادتها،‌چه ايثارها و شهامتها، چه انفاقها و معنويتها. آن دگرگوني كه در جهان بينيها و رفتارشناسيها و ذهنيات و خلقيات پديد آمد. آن تغييرات اجتماعي كه قرآن در فرهنگ و ادبيات و مناسبات عرب به وجود آورد و براستي دورانسازي كرد. عالمي ديگر ساخت و از نو آدمي . آن تكاني كه به عرب داد و در مسير علم و دانش و تمدن انداخت و ...
در پايان پرسش و پاسخي مي‌افزاييم:
سؤال: اگر قرآن را بايد با زبان ايمان خواند،‌پس فرض بر اين است كه ايمان باشد و سپس قرآن بخوانيم. حال اگرايمان هست نياز به قرآن نيست. با همان ايمان زندگي مي‌كنيم . آيا مراجعه به قرآن با داشتن ايمان، تحصيل حاصل نيست؟
جواب: ايمان و هدايت،‌مثل طيف مغناطيسي ،‌مراتب دارد. كساني با اندك استعداد و آمادگي و نيكنيازي اوليه در جاذبه ايمان و گرانش هدايت قرار مي‌گيرند و چون قرآن برايشان تلاوت مي‌شود،‌ايمانشان زيادت مي‌يابد. در واقع آنان با الفباي ابتدايي ايمان، چون آيات قرآن را استماع مي‌كنند نفحه و نسيم مهر و رحمت ربوبي روحشان را مي‌نوازد: « و اذا قري القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون» [22] اين خاستگاه نخستين اهتداست(هدايت‌پذيري) و سپس مراتب هدايت بيشتر مي‌شود و روح تقوا مي‌شكفد و با حق تلاوتهاي بعدي ،‌تعالي مي‌يابند در چند آيه زير تأمل كنيم:
« انّما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً و علي ربهم يتوكلون اولئك هم المؤمنون حقا لهم درجات عند ربّهم و مغفره و رزق كريم» [23]
« و اذاما انزلت سورة‌ فمنهم من يقول ايّكم زادته هذه ايماناً فاما الذين امنوا فزادتهم ايماناً و هم يستبشرون و اما الذين في‌قلوبهم مرض فزادتهم رجساً الي رجسهم و ماتوا و هم كافرون»[24]
ـ « و منهم من يستمع اليك حتي اذا خرجوا من عندك قالوا للذين اوتوا العلم ماذا قال انفا اولئك الذين طبع الله علي قلوبهم و اتبعوا اهوائهم و الذين اعتدوا زادهم هدي واتيهم تقويهم»[25]
نكته ديگري در آيات ياد شده و ساير آيات قرآني،‌به چشم مي‌خورد و آن فعلهاي مجهول ذكر،‌تُليت، اُنزلت، قُري، يُتلي، تُتلي و ... است. از اين جا برمي‌آيد كه در هر عصري و نسلي، بايد پيشتازاني كار را شروع كنند و اين همان احياي ايمان و اصلاح انديشه ديني است كه در واقع مقدمه و زمينه ساز قرائت مكرر قرآن به گونه‌اي قابل درك و فهم براي اين عصر باشد.
پي‌نوشت‌ها :

[1] « سوره آل عمران » آيه 138.
[2] « سوره فصلت » آيه 44.
[3] « وسائل الشيعه» ،‌ج 4/848.
[4] « بحارالانوار»،‌علامه مجلسي ج 76/131.
[5] « سوره واقعه »،‌آيه 79.
[6] « بحارالانوار »، علامه مجلسي ج 92/207.
[7] « همان مدرك».
[8] «همان مدرك»، ج92/19.
[9] « سوره مزمل»، آيه 20.
[10] «همان مدرك»، آيه 4
[11] « مجمع البيان»، ج 5/378.
[12] « اصول كافي»، ج 2/628.
[13] «سوره يونس»، آيه 57.
[14] « سوره اسراء »، آيه 82.
[15] « اصول كافي» ،‌ج 2/603.
[16] « سوره زمر»، آيه 23.
[17] «سوره آل عمران»، آيه 7.
[18] « سوره ق» ،‌آيه 36.
[19] « منهج‌الصادقين»، مولي فتح‌الله كاشاني، ج 9/25.
[20] « همان مدرك».
[21] « سوره حديد»، آيه 16.
[22] « سوره اعراف»، آيه 204.
[23] « سوره انفال »، آيه 3ـ4.
[24] « سوره توبه» ، آيه 124 ـ‌125.
[25] « سوره محمد » آيه 16 ـ 17.

 

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

ابعاد مهجوريت قرآن كريم

على اكبر مؤمنى
مفهوم مهجوريت

پيامي كه در طول قرون اسلامي از آيه شريفه «وقال الرسول يرب ان قومي اتخذوا هذا القرءان مهجورا» (فرقان/30) برداشت شده است، بيان «نكوهش از مهجوركردن قرآن» است، كه به عنوان شكايت رسول خدا(ص) در روز قيامت به محضر پروردگار عرضه مي گردد. در تفسير مجمع البيان ذيل همين آيه آمده است: منظور از رسول در اين آيه، محمد(ص) است كه از قوم خود شكايت مي كند كه پروردگارا قوم من اين قرآن را مهجور كردند! معناي «اتخذوا هذا القرءان مهجورا» اين است كه قرآن را رها كرده و به دنبال شنيدن و فهميدن آن نيستند.(1)
نزديك به همين معنا را مي توان در ديگر تفاسير و ترجمه ها مشاهده كرد: شكوه پيامبر(ص) به پيشگاه خداوند از مردم به خاطر متروك ساختن قرآن كريم بوده است.(2) نكته قابل توجه اين است كه گرچه مهجوركردن قرآن امري نكوهيده و مورد سرزنش و توبيخ است، ولي آيا پيام اين آيه بيان كردن نكوهش مهجور كردن قرآن است، به تعبير ديگر آيا «اتخذوا هذا القرءان مهجورا» دقيقاً به معناي «قرآن را مهجور كردند» مي باشد؟
«هجر يهجر» با مصدر «هجر» يا «هجران» در مفردات راغب چنين معنا شده است: «مفارقه الانسان غيره اما بالبدن او باللسان او بالقلب»؛ (3) يعني «دوري كردن بدني، زباني يا قلبي از ديگري». بنابراين اگر خداي متعال در آيه مذكور از اين فعل استفاده كرده بود معناي آن چنين مي شد: قرآن را ترك كردند ولي كلمه «اتخاذ» كه به معناي اخذ (به دست آوردن و گرفتن) است، هنگامي كه با كلمه «مهجوراً» آمده است، معناي جديدي را القا مي كند، كه غير از معناي مهجوركردن قرآن است، چرا كه استفاده از فعل «اتخذوا» (گرفتند، تحصيل كردند و...) نوعي توجه به مفعول و دست يافتن به آن را القا مي كند.
علاوه بر آن چه گفته شد، برخي از لغت دانان نيز «هجر» را به معناي «ترك گفتن چيزي همراه با وجود نوعي ارتباط با آن» معنا نموده اند.(4)
در آيه سي ام سوره فرقان، خداوند با استفاده از كلمه «اتخذوا» بيانگر اين نكته است كه اتفاقاً قوم رسول اكرم(ص) نه تنها قرآن را وا ننهاده اند و ترك نگفته اند، بلكه آن را در اختيار گرفته و به آن دست يافته اند ولي تمام مسأله اين است كه اين بدست آوردن و در اختيار گرفتن قرآن به گونه اي است كه در اثر عدم درك صحيح و شناخت اصولي و استفاده شايسته و بايسته، قرآن در اين ميان عملاً مهجور و متروك مانده است. بنابراين معناي صحيح «اتخذوا هذا القرءان مهجورا» اين است كه «قرآن را به مهجوريت گرفتند» مهجوركردن و به مهجوريت گرفتن مانند تعابيري چون مسخره كردن و به مسخره گرفتن، بازي كردن و به بازي گرفتن... تفاوت ظريفي با هم دارند. در اولي (بازي كردن، مهجوركردن، مسخره كردن) فعل، صريح و آشكار صورت مي گيرد و فاعل نيز دانسته، ترس و ابايي ندارد كه فعل را صريح و بي پرده انجام دهد تا ديگران به واقعيت فعل وي پي ببرند، در حالي كه در دومي (به بازي گرفتن، به مهجوريت گرفتن، به مسخره گرفتن...) فاعل به هر علت (حتي جهل) صريحاً به انجام فعل مبادرت نمي ورزد، بلكه آن را در پرده اي از خفا و پوشش انجام مي دهد، به گونه اي كه در ابتدا نمي توان به واقعيت فعل وي پي برد، بلكه شايد در ابتدا عكس آن هم به نظر برسد.
مهجوركردن قرآن يعني روي گرداني و دوري از آن، در حالي كه مهجورگرفتن قرآن يعني پرداختن به قرآن ولي به گونه اي كه اگر چه در ظاهر از اين رويكردهاي مختلف قرآني بوي توجه و استفاده به مشام مي رسد ولي حقيقت مطلب اين است كه در همه اين رويكردها قرآن بيگانه و ترك شده است.
در مهجور كردن قرآن، شخص به خانه قرآن قدم نمي گذارد ولي در به مهجوريت گرفتن قرآن، فرد به ميهماني صاحب خانه اي فاضل و حكيم نايل شده است ولي به جاي توجه به ميزبان و استفاده از محضر وي، گرفتار نقش و نگار در و ديوار خانه و گل ها و... شده است. در مهجوركردن قرآن، بيمار از آغاز به طبيب مراجعه نمي كند و به سراغ قرآن كريم نمي آيد، در حالي كه به مهجوريت گرفتن قرآن، بيمار به طبيب مراجعه كرده و داروهاي شفابخش وي را گرفته است ولي از آنها استفاده اي نمي كند تا به كام مرگ فرو مي رود.(5)

مهجوريت قرآن در تلاوت

مهجوريت قرآن در تلاوت را در دو بخش مي توان بررسي نمود.

1-تلاوت نكردن

دسترسي مردم به قرآن و سهل الوصول بودن آن جاي ترديد ندارد. شايد كمتر مكاني را بتوان يافت كه در آن قرآن كريم موجود نباشد، اما با اين وجود اندك افرادي در برنامه زندگي خود زماني را به تلاوت و انس با قرآن اختصاص مي دهند و به رغم تأكيد فراوان قرآن و توصيه پيشوايان دين درباره تلاوت، بسياري از مردم از نعمت و تلاوت و آثار ارزشمند آن بي بهره اند.
قرآن كريم مي فرمايد: «فاقرء وا ما تيسر من القرءان؛ (مزمل/20) آنچه براي شما ميسر است قرآن بخوانيد.»
آيه شريفه همگان را به قرائت قرآن فراخوانده است زيرا؛ قرآن نور الهي است و خواندن آيات آن حتي بدون درك معاني عبادت است.
امام صادق(ع) مي فرمايد: قرآن عهدنامه خدا براي مردم است. شايسته است كه انسان مسلمان به آن عهدنامه نگاه كند و در هر روز پنجاه آيه بخواند.(6)

2- رعايت نكردن آداب تلاوت

امام محمد غزالي مي گويد: خداوند متعال در تورات مي فرمايد: اي بنده من! آيا شرم نمي كني از اين كه اگر نامه برادري به دست تو رسد در حالي كه تو در راه باشي، بايستي يا بنشيني و يكايك كلمات آن را با دقت و تأني بخواني در حالي كه كتابي كه من براي تو فرستاده ام تا آن را با تأمل بخواني و دستورات آن را بكاربندي، از آن اعراض مي كني (و آن را نمي خواني) و بكار نمي بندي و اگر بخواني در آن تأمل و دقت نمي نمايي.(7)
براي آن كه از تلاوت قرآن بهره كافي برده شود و تلاوت قرآن، قاري را به هدف رهنمون شود بايد آداب و شرايط تلاوت و حق تلاوت آن را به بهترين وجه رعايت نمود.

آداب تلاوت

امام صادق(ع) مي فرمايد: «قاري قرآن به سه چيز نياز دارد: دلي خاشع، بدني فارغ، جايي خالي، و چون دل او براي خدا خاشع گرديد شيطان رجيم از او گريزان خواهد شد.»(8)
براي تلاوت قرآن آداب فراواني ذكر شده است كه به مهم ترين آن ها اشاره مي شود.
1- تعظيم: قرآن كتاب خدا، كلام خدا و هديه محبوب است كه براي بشر فرستاده شده است، همانگونه كه محبوب را بايد محترم و بزرگ شمرد، هديه او را نيز بايد ارزشمند و عزيز دانست؛ پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «قرآن پس از خداي متعادل از هر چيزي برتر است، هر كه قرآن را محترم و بزرگ شمرد، خدا را بزرگ شمرده، و هر كس قرآن را محترم و بزرگ نشمارد، حرمت خداوند را سبك شمرده است.»(9) اولين شرط حضور در محضر قرآن، بزرگ شمردن، برخورد مؤدبانه و همراه با احترام است چرا كه قرآن تجلي خداوند متعال است. اميرمؤمنان علي(ع) مي فرمايد: فتجلي سبحانه لهم في كتابه من غير ان يكونوا رأوه؛ پس خداي سبحان، در كتاب خود، قرآن، بي آن كه او را ببينند خود را به ايشان آشكار گرداند.»(10)
عظمت قرآن اقتضا مي كند انسان، با تواضع و به قصد تأثيرپذيري در پيشگاه كتاب خدا حاضر شود و با وضو و حضور قلب و رو به قبله آيات آن را تلاوت نمايد.
2- استعاذه: تلاوت قرآن، بايد با پناه بردن از شر شيطان آغاز شود. قرآن كريم مي فرمايد: «فاذا قرات القرءان ان فاستعد بالله من الشيطن الرجيم» (نحل/98)
3- پاكيزگي: بهره مندي از قرآن مستلزم پاكيزگي ظاهري و باطني شامل تطهير دهان و زبان، استغفار از گناهان و تطهير جسم و جان است چرا كه قرآن پاك و پاكيزه است و فقط پاكيزگان مي توانند از آن توشه بردارند: «لايمسه الا المطهرون» (واقعه/79)
4- ترتيل: قرآن را بايد شمرده همراه و توأم با تأمل تلاوت كرد: «و رتل القرءان ترتيلاً» (مزمل/4) تلاوت كننده قرآن نبايد در انديشه ختم سريع آيات و سوره ها باشد. رسول اكرم(ص) مي فرمايد: «همتتان اين نباشد كه زودتر به آخر سوره برسيد.»(11) امام صادق(ع) مي فرمايد: «ترتيل آن است كه در قرائت تأمل و دقت كني و آن را با صوت نيكو بخواني».(12)
5- تدبر: بدون تدبر در آيات قرآن، درك حقيقت كلام خدا دست يافتني نيست. كتاب خدا بايد با تدبير و انديشه قرائت شود: «كتب انزلنه اليك مبرك ليدبروا ءايته» (ص/29)؛ «افلا يتدبرون القرءان» (محمد/24)
در روايت آمده است اصحاب پيامبر اكرم(ص) ده آيه از قرآن را از پيامبر(ص) مي آموختند و پس از فهميدن آيات و عمل كردن به آن ها ده آيه ديگر را فرا مي گرفتند.(13)
6- حق تلاوت: تلاوت كننده هر آيه اي بايد حق تلاوت آن را به جا آورد: «الذين ءاتينهم الكتب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤمنون» (بقره/121)
امام صادق(ع) درباره حق تلاوت آيات مي فرمايد: آيات آن را با دقت بخوانند، حقايق آن را درك كنند و به احكام آن عمل نمايند، به وعده هاي آن اميدوار، و از وعيدهاي آن ترسان باشند، از داستان هاي آن عبرت گيرند، به اوامرش گردن نهند و نواهي آن را بپذيرند، به خدا قسم منظور حفظ كردن آيات و خواندن حروف و تلاوت سوره ها، يادگرفتن اعشار و اخماس(14) آن نيست.»(15)
از آنچه گفته شد نتيجه مي گيريم هر چند تلاوت به تنهايي داراي ثواب و فضيلت است ولي هدف مستقل به حساب نمي آيد. هدف از تلاوت قرآن آشنايي با حق و بهره مندي از هدايت است؛ بنابراين رعايت آداب تلاوت زمينه ساز هدايت انسان و عمل به دستورات قرآن كريم مي باشد.

مهجوريت قرآن در استماع

سخن گفتن و گوش نسپردن به آيات خدا در هنگام تلاوت قرآن از واقعيت هاي تلخ در ميان مسلمانان مي باشد. اين درحالي است كه خداوند متعال از هرگونه سخن گفتن در وقت تلاوت نهي فرموده است: «واذا قري القرءان فاستمعوا له وانصتوا لعلكم ترحمون؛ (اعراف/204) هنگامي كه قرآن خوانده مي شود گوش فرادهيد و خاموش باشيد، شايد مشمول رحمت خدا شويد.»
پيامبر گرامي اسلام(ص) مي فرمايد: «از شنونده قرآن شر دنيا رفع گردد، و از خواننده قرآن گرفتاري آخرت دور گردد، و كسي كه يك آيه قرآن گوش دهد براي او بهتر است از كوه «ثبير» كه طلا باشد.»(16)
قرآن كتابي است كه آيات آن را بايد شنيد و در آن انديشه كرد و به كار بست. آنان كه ارزش سخنان خدا را مي دانند در هنگام شنيدن قرآن، با گوش جان به آن گوش مي سپارند. چرا كه قرآن كريم، خود ضرورت استماع و لزوم سكوت را يادآور شده و آن را شرط بهره مندي از رحمت خدا دانسته است.
چنانچه در مقام سخن گفتن باشيم و مستمع و مخاطب ما مشغول گفتگو با ديگران باشد و به سخنان ما بي اعتنايي كند و يا از ما رو برگرداند آيا آن را بي احترامي و حتي توهين تلقي نمي كنيم؟
چه بسيار در مجالس ما مسلمانان، قرآن خوانده مي شود در حالي كه مستمعين مشغول خوردن ميوه و چاي و... مي باشند يا با يكديگر به گفتگو مي پردازند.
اگر باور داشته باشيم كه قرآن كلام خداست و خداوند در آن با ما سخن گفته است و خود را مخاطب آن قرار دهيم. هنگامي كه آيات آن به گوش ما مي رسد به يقين بدون پرداختن به عملي كه منافي با گوش سپردن باشد، آن را با گوش جان خواهيم شنيد.
لزوم سكوت در وقت تلاوت آيات قرآن تا بدانجا اهميت دارد كه اميرمؤمنان علي«ع» در حال نماز با شنيدن آيات قرآن سكوت مي نمايد. آن حضرت مشغول نماز صبح بود ناگاه «ابن كوا» (منافق تيره دل با هدف اعتراض به علي«ع» در مورد حكميت در جنگ صفين) در نماز اين آيات را تلاوت كرد:«و لقد اوحي اليك و الي الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخسرين» (الزمر/65) حضرت به احترام قرآن سكوت كرد تا وي آيه را به پايان رسانيد، سپس امام به ادامه نماز پرداخت، و «ابن كوا» مجدداً آيه را تكرار كرد. امام علي«ع» دوباره سكوت كرد و وي بار سوم آيه را تلاوت كرد علي «ع» مجدداً به احترام قرآن سكوت نمود. آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:«فاصبر ان وعد الله حق و لايستخفنك الذين لايوقنون» (الروم/ 60) (اشاره به اين كه مجازات دردناك الهي در انتظار منافقان و افراد بي ايمان است و در مقابل آن ها بايد تحمل و حوصله به خرج داد) سرانجام امام علي«ع» سوره را تمام كرده و به ادامه نماز پرداختند. (17)

مهجوريت قرآن در حفظ

همزمان با نزول آيات نوراني قرآن، اسلام باوران آغازين با سرمشق قرار دادن دستورالعمل هاي رسول گرامي اسلام «ص» اشتياق فوق العاده اي نسبت به حفظ قرآن از خود نشان دادند. حافظان قرآن از سوي پيامبر اكرم«ص» همواره تشويق مي شدند و در جامعه نيز از جايگاه بلندي برخوردار بودند. آنان تنها به حفظ آيات اكتفا ننموده و عمل به آيات را سرلوحه برنامه زندگي خود قرار داده بودند. بدين جهت هر يك از حافظان قرآن مبلغي توانا و اسلام شناسي برجسته به شمار مي آمد. اعزام آنها به سرزمين هاي اسلامي از سوي پيامبر اكرم به عنوان معلم قرآن و مبلغ احكام و معارف اسلام گواه روشني بر اين مطلب مي باشد.
در رواياتي كه از پيامبر اكرم «ص» نقل شده است حفظ قرآن بسيار مورد توجه واقع شده و براي آن ثواب و فضيلت فراواني ذكر شده است. آن حضرت در روايتي فرموده اند:«عدد و درجه هاي بهشت، عدد آيه هاي قرآن است، و كسي كه همدم قرآن است چون وارد بهشت شود به او گفته مي شود: بالا برو و بخوان، كه براي هر آيه اي درجه اي است، و بدين ترتيب بالاتر از درجه حافظ قرآن درجه اي نيست.» (18)
كسي كه آياتي از قرآن را در دنيا حفظ نموده و سپس فراموش كرده باشد با مشاهده چنين جايگاهي جز افسوس و حسرت چيزي عايد وي نمي شود.
در كشور ما هر چند پس از انقلاب اسلامي گام هاي مؤثري در جهت ترويج فرهنگ حفظ قرآن برداشت شده و روزنه نويدبخشي به وجود آمده است و اقبال مردم نسبت به حفظ قرآن رو به افزايش و اميدواركننده است ولي با اين همه، درصد بسيار ضعيفي از هموطنان ما مفتخر به حفظ آيات الهي شده اند و هنوز سياست گذاري نسبت به تشويق حفظ قرآن در مراكز علمي و آموزشي بويژه در آموزش و پرورش جايگاهي ندارد. به زعم برخي از مردم فقط نوابغ مي توانند حافظ قرآن باشند و برخي ديگر نيز گمان مي كنند دست يافتن به چنين مقام ارزشمندي تنها براي كودكان و نوجوانان ميسر است و سالخوردگان و ميان سالان نه فرصت پرداختن به آن را دارند و نه توانايي آن را.
دردمندانه بايد گفت كه فرصت هاي ارزشمندي صرف حفظ مطالب و اطلاعاتي مي شود كه نه دردي از دنيايمان را درمان مي كند و نه مشكلي از مشكلات آخرتمان را برطرف مي سازد. چه بسيارند جوانان و افرادي كه حجم وسيعي از اطلاعات مربوط به بازيكنان تيم هاي مختلف داخلي و خارجي فوتبال را در ذهن خود جاي مي دهند تعداد بازي هاي يك بازيكن، تعداد تيم هايي كه با آن ها قرارداد منعقد كرده، تعداد گل هاي زده و ... همه را به خوبي حفظ مي نمايند و درباره آن ها به بحث مي نشينند و ساعت ها وقت خود را صرف آن مي نمايند اما از قرآن كمترين اطلاعاتي ندارد در نظر ايشان حفظ اطلاعات مربوط به بازيگران و ستاره هاي سينمايي و تلاش براي آشنايي با آنان به منظور الگوپذيري، بسيار مهم تر از شناخت كتاب خدا و حفظ آيات آن مي باشد.
بدون شك تربيت حافظان قرآن و برنامه ريزي براي ترويج فرهنگ حفظ، امنيت، سلامت رواني، كاهش فحشا و منكرات را در كشور به ارمغان خواهد آورد. زيرا دلي كه جايگاه قرآن شود نه تنها گرد گناه نمي چرخد بلكه شعاع تأثير آن اطرافيان را هم پوشش خواهد داد. پيامبر اكرم«ص» مي فرمايد:«قرآن را بخوانيد و آن را حفظ كنيد كه خداوند دلي را كه قرآن را حفظ كند عذاب نمي كند.»(19)
حافظ قرآن، نه تنها خود عذاب نمي شود بلكه در پيشگاه خداوند متعال از مقامي برخوردار است كه در قيامت به وي اجازه شفاعت نيز داده مي شود؛ در روايتي از رسول اكرم«ص» مي خوانيم:«كسي كه قرآن را حفظ كند و حلالش را حلال و حرامش را حرام بداند، خداوند او را به بهشت مي برد و شفاعت او را درباره 10 نفر از خاندانش كه آتش دوزخ به آن ها واجب گشته است مي پذيرد.»(20)

مهجوريت قرآن در تدبر

مؤمنان راستين و پرهيزكاران واقعي، تلاوت را با تدبر همراه نموده و بدين سان از سفره رنگين الهي بهره مند مي شوند. حضرت علي«ع» اشتياق آنان را چنين توصيف مي فرمايد:«پرهيزكاران در شب برپا ايستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفكر و انديشه مي خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروي درد خود را مي يابند و هرگاه به آيه اي مي رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مي سپارند، و گويا صداي برهم خوردن شعله هاي آتش، در گوششان طنين افكن است.(21)
قرآن كتاب تدبر است و اكتفا به تلاوت بدون تدبر، نمي تواند انسان را به اهداف قرآن رهنمون شود. دست يابي به گوهرهاي ناب و ارزشمند اقيانوس، بدون غواصي و انديشه ورزي ممكن نيست. اساساً قرآن كريم براي تدبر نازل شده است: «كتب انزلنه اليك مبرك ليدبروا ءايته؛(ص/29) اين كتابي است پربركت كه بر تو نازل كرده ايم تا در آيات آن تدبر كنند.»
تدبر و انديشه در آيات قرآن راه شناخت و زمينه درك مفاهيم كتاب خدا را فراهم مي سازد قرآن كريم به گونه اي نازل شده است كه همگان بتوانند در آن تدبر نموده و از آن بهره مند شوند. «و لقد يسرنا القرءان للذكر فهل من مدكر؛ (قمر/ 22) ما قرآن را براي تذكر، آسان ساختيم آيا كسي هست كه متذكر شود؟!»
قرآن، كساني را كه در آيات خدا تدبر نمي كنند مورد سرزنش قرار داده و مي فرمايد: «افلا يتدبرون القرءان ام علي قلوب اقفالها؛ (محمد/23) آيا آن ها در قرآن تدبر نمي كنند، يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است؟!»
قرآن كريم براي هدايت بشر نازل شده است و براي دست يابي به گنجينه هاي ارزشمند آن، بايد خود را مخاطب آيات خدا قرار داد و درباره آن به تفكر و انديشه پرداخت. امام علي(ع) مي فرمايد: «الا لاخير في قرائه لاتدبر فيها؛ آگاه باشيد، در قرائتي كه تدبر و انديشه نباشد خيري نيست.»
توجه بيش از حد به الفاظ و عبارات قرآن، تلاش براي به پايان رسانيدن سوره هاي قرآن، عدم اهتمام به درك آموزه هاي قرآن در هنگام تلاوت و بي توجهي به ترويج فرهنگ تدبر در مراكز علمي و آموزشي از نمونه هاي آشكار مهجوريت تدبر در قرآن مي باشد.

مهجوريت قرآن در تفسير

همان گونه كه تلاوت و تدبر و... هدف غايي به حساب نمي آيند تفسير قرآن نيز هدف نهايي محسوب نمي شود و آن چه اهميت دارد اين است كه اين مقدمات پيوند عملي ما را با قرآن برقرار سازند و ما را به ذي المقدمه كه عمل به دستورات سازنده قرآن كريم مي باشد سوق دهند.
انجام هر عملي نيازمند شناخت آن عمل است و بدون شناخت، دست يابي به عمل يا ممكن نيست يا كوركورانه است. قرآن كتاب زندگي و عمل است و قبل از عمل بايد آن را شناخت، تفسير قرآن شناخت ما را نسبت به آيات الهي افزايش داده و اين نقش را مي تواند به خوبي ايفا نمايد.
پس از نزول قرآن از صدر اسلام تاكنون مفسران گرانقدر نسبت به تفسير قرآن اهتمام ورزيده و قرآن كريم را تفسير نمودند كه بسياري از كتب تفسيري از گذشتگان به دست ما رسيده است؛ اما در نگارش تفاسير، همواره مقتضاي زمان مورد توجه مفسران بوده است بنابراين ممكن است تفاسيري كه در گذشته نوشته شده است در تمامي عرصه هاي زندگي، پاسخگوي امروز نباشد، با توجه به اين كه قرآن براي همه زمان ها نازل شده است و با درنظر گرفتن اين كه جهان همواره آبستن حوادث و تحولات جديدي است؛ نگارش تفاسير روز آمد توسط مفسران و علماي اسلام يك ضرورت انكارناپذير است.
از نگارش تفاسير كه بگذريم رويكرد خواص و عوام نسبت به تفسير قرآن در عصر حاضر، چندان رضايت بخش نبوده است.
اگر نگاهي به جامعه علمي امروز بيفكنيم خواهيم ديد كه هر چند تشكيل كلاس هاي تفسير در برخي از مراكز علمي و برگزاري مسابقات تفسير در سال هاي اخير، گامي هرچند كوچك در ترويج فرهنگ تفسير قرآن به شمار مي آيد، ولي با اين مقدار فعاليت، به يقين نمي توان از قرآن مهجوريت زدايي نمود. تا زماني كه تفسير قرآن در دانشگاه ها از جايگاه شايسته اي برخوردار نباشد، و تا وقتي كه تفسير قرآن در حوزه هاي علميه به عنوان درس جنبي در كنار دروس اصلي قرار گرفته است، و تا وقتي كه خطبا و سخنرانان تفسير قرآن را سرلوحه سخنان خود قرار ندهند، تا هنگامي كه تفسير قرآن به عنوان كتاب درسي در نظام آموزش و پرورش جايگاهي نداشته باشد، و تا روزي كه جلسات تفسيري همانند جلسات قرائت و آموزش قرآن فراگير نشده است، نمي توان به وضع تفسير قرآن در جامعه دلخوش بود.

تفسير به رأي

از ظلم هاي نابخشودني كه برخي نسبت به قرآن روا داشته اند تفسير به رأي است. بدون ترديد با مطالعه چند كتاب تفسيري نمي توان مفسر شد و آيات قرآن را تفسير كرد. حضور در محضر قرآن بايد با انگيزه شناخت مقاصد و اهداف آيات صورت پذيرد و از تحميل عقايد بر آيات پرهيز شود. چنان چه در برداشت از آيات قرآن دقت لازم اعمال نشود، گرفتار شدن به عذاب تفسير به رأي حتمي است.
درباره تفسير به رأي احاديث فراواني نقل شده است كه اين احاديث مردم را از تفسير به رأي برحذر داشته است، جهت روشن شدن موضوع با رعايت اختصار به دو حديث اشاره مي نماييم:
شهيد ثاني- زين الدين عاملي- در حديثي از پيامبر(ص) نقل مي كند: «من از امت بعد از خودم بيشتر بر كسي خائف هستم كه به قرآن روي آورد ولي نادرست تفسير كند.»(22)
حديث ديگري ترمذي از ابن عباس و او از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند كه حضرت فرمود: «جز در مواردي كه علم داريد، از نسبت دادن سخن به من بپرهيزيد؛ زيرا هر كس از روي عمد دروغي را به من نسبت دهد جايگاه خويش را در آتش فراهم آورده و هركس با نظر خود درباره قرآن سخن بگويد، جايگاه خويش را در آتش فراهم كرده است.»(23)
درباره تفسير به رأي دو نكته قابل توجه است: «.1 اين كه گروهي، آيه اي از قرآن را بر ديدگاه يا عقيده و مرام ويژه خود تطبيق دهند، تا آن عقيده را توجيه نمايند و يا به گرايش هاي مخصوص خود سرپوش نهند و آنها را در قالب تعابير ويژه اي بر عامه مردم تحميل نمايند، اين افراد درواقع به منظور به نتيجه رساندن اهدافشان از قرآن پلي ساخته و هيچ گاه در فكر تفسير قرآن نبوده اند.
2- براي دست يابي به مقصود كلام پروردگار، ابزار و شيوه هايي وجود دارد كه از جمله آن ها مراجعه به گفتار سلف (صحابه) و اطلاع يافتن بر مطالب رسيده از ايشان درباره آيات، بررسي اسباب نزول و شرايطي است كه وجود آن ها در تفسير ضروري است. ناديده گرفتن تمامي اين ها و تنها بر فهم خود تكيه كردن، مخالف شيوه همه دانشمندان است هر كس استبداد به رأي بورزد هلاك خواهد شد و هر كه نسبت دروغ به خدا دهد، از راه راست منحرف گرديده و به همين دليل هرچند گاهي صواب گفته باشد، اشتباه كرده است؛ زيرا در انتخاب مسير، خطا كرده و راهي جز راه راست را پيموده است.»(24)

نقش اهل بيت(ع) در تفسير قرآن

اهل بيت عصمت و طهارت(ع) به عنوان پاسداران دين و شريعت، پس از رسول گرامي اسلام(ص) نقش منحصر به فردي در تبيين آموزه هاي قرآن دارند. رسول اكرم(ص) خطاب به اميرالمؤمنين فرمود: اي علي(ع)! من و تو و دو فرزندت حسن و حسين و 9 فرزند حسين، بنيان ها و پايه هاي اسلام هستيم، هر كه از ما پيروي كند، رهايي يابد و هر كه از ما باز ماند، رو به سوي آتش دارد.(25)
مطابق نظر قرآن كريم، پيامبر اسلام مبين و مفسر قرآن است «وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم»(26) روايات معتبري كه از ائمه اطهار(ع) به ما رسيده است به اندازه روايات پيامبر داراي اعتبار است و در شناخت قرآن نيز نقش مهمي ايفا مي نمايد.
نظر به علم و دانش اهل بيت(ع) كه از علم الهي و وحي سرچشمه مي گيرد نقش اهل بيت(ع) در تفسير قرآن كليدي و منحصر به فرد است. امام علي(ع) مي فرمايد: آيه اي از قرآن بر پيامبر نازل نشده است مگر آن كه قرائت آن را به من آموخته و بر من املا فرموده است و من آن را باخط خود نوشته ام و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من ياد داده است.(27)
باتوجه به اهتمام ائمه اطهار(ع) در تبيين حقايق قرآن، تربيت مفسران توانا و ارزشمند و نيز مبارزه با انحراف ها، ضرورت رجوع به اهل بيت، به منظور شناخت آيات الهي آشكار مي گردد امام باقر(ع) در اين رابطه مي فرمايد: مردم بايد قرآن را چنان كه كه نازل شده است بخوانند و اگر نياز به تفسير آن پيدا كردند به سراغ ما آيند، زيرا هدايت، تنها درآمدن به سوي ما و به وسيله ما است.(28) مراجعه نكردن به اهل بيت و بي توجهي به جايگاه آنان در تفسير قرآن، نتايج و پيامدهاي زيانباري به دنبال داشته كه پديده هايي چون تفسير به رأي، جعل احاديث، ورود اسرائيليات به فرهنگ اسلامي و... نمونه هايي از اين پيامدها به شمار مي روند كه در مهجوريت قرآن نيز سهم به سزايي داشته اند.

روش صحيح تفسير قرآن

تفسير قرآن به معناي واقعي به نحوي كه مفسر در فهم معناي آيه، اجتهاد و كوشش را در پيش گيرد، بدون اين كه از ديگران در تفسير آيه پيروي نمايد و يا عقايد خود را بر آيه تحميل نمايد، در گرو تحقق زمينه ها و رعايت اموري است كه به آن ها اشاره مي كنيم:
1-آگاهي از قواعد زبان عربي؛ 2-آگاهي از معاني مفردات قرآن؛ 3-تفسير قرآن به قرآن؛ 4-مراجعه به شأن نزول ها؛ 5-مراجعه به احاديث صحيح؛ 6-توجه به هماهنگي مجموع آيات قرآن؛ 7-توجه به سياق آيات؛ 8-آگاهي از آراي مفسران اسلامي؛ 9-پرهيز از هر نوع پيشداوري؛ 10-آگاهي از بينش فلسفي و علمي؛ 11-آگاهي از تاريخ صدراسلام؛ 12-آگاهي از قصه ها و تاريخ زندگاني پيامبران 13-آگاهي از تاريخ محيط نزول قرآن؛ 14-شناخت آيات مكي از مدني.
موارد فوق، پايه هاي چهارده گانه «روش تفسير صحيح» قرآن است كه برخي اولويت خاصي دارند، هرچند مي توان برخي از آنها را در برخي ديگر ادغام كرد؛ مانند آگاهي از تاريخ اسلام و قصص پيامبران كه مي توانند به گونه اي در «شأن نزول» داخل شوند؛ ولي ما براي روشن گويي، هر يك را جداگانه ذكر نموديم.(29)

مهجوريت قرآن در عمل

تمام مراحل و مراتب ارتباط با قرآن اعم از آموزش قرائت، تدبر، انس و آشنايي با معارف الهي قرآن، مقدمه اي براي عمل كردن است. اگر قرآن در عمل و رفتار و گفتار و شخصيت انسان و جامعه تجلي نيابد و ظهور و بروز پيدا نكند، هرگز به قرآني شدن انسان و جامعه نخواهد انجاميد، عمل به قرآن است كه جان ها را منقلب و جوامع را تعالي مي بخشد به قول علامه اقبال لاهوري:
نقش قرآن چون كه در عالم نشست
نقشه هاي پاپ و كاهن را شكست
فاش گويم آنچه در دل مضمر است
اين كتابي نيست چيز ديگر است
چون كه در جان رفت، جان ديگر شود
جان چو ديگر شد، جهان ديگر شود
از اين رو، اكتفا به آموزش، تعليم و قرائت، تدبر و شناخت مفاهيم قرآني و برگزاري جشنواره و نمايشگاه ها، فقط مي تواند ظاهر و نام قرآن را از مهجوريت و غربت برهاند. در حالي كه مهجوريت و غربت اصلي، عمل نكردن و پياده نشدن فرامين و اهداف قرآني در عمل و رفتار مردم و متن جامعه است.(30)
مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي انزواي قرآن را چنين توصيف مي نمايد:
«از وقتي كه قدرت هاي مسلط بر جوامع اسلامي از ارزش هاي اسلامي، تهيدست و بيگانه شدند و قرآن را كه ناطق به حق و فرقان حق و باطل بود مزاحم خود يافتند، تلاش براي بيرون راندن كلام خدا از صحنه زندگي آغاز شد و به دنبال آن جدايي از اين زندگي اجتماعي و تفكيك دنيا از آخرت و تقابل دين داران واقعي با دنياطلبان قدرتمند به وجود آمد، اسلام از منصب اداره عرصه هاي زندگي جوامع مسلمان پايين كشيده شد و به مساجد و معابد و خانه ها و كنج دلها اختصاص يافت و جدايي خسارت بار بلند مدت دين از زندگي پديد آمد.
امروز نگاهي به صحنه زندگي مسلمانان بيفكنيد، ببينيد قرآن در كجاست؟ در دستگاه هاي حكومت؟ در نظام هاي اقتصادي؟ در تنظيم روابط و مناسبات مردم با يكديگر؟ در مدرسه ها و دانشگاه ها؟ در سياست خارجي و روابط با دولت ها؟ در تقسيم ثروت هاي ملي ميان قشرهاي مردم؟ در خلق و خوي مديران جوامع اسلامي و همه قشرهاي ملت ها كه كم يا بيش از آنان تأثير مي پذيرند؟ در رفتار فردي حكام اسلامي؟ در روابط زن و مرد؟ در خوراك و پوشاك؟ در كدام جلوه اصلي زندگي؟ در كاخ ها؟ در سپرده ها و اندوخته هاي بانكي؟ در معاشرت ها؟ در كجاي حركت عمومي و اجتماعي انسان ها؟ از اين همه ميدان هاي زندگي، تنها مساجد و مأذنه ها و احياناً براي رياكاري و مردم فريبي بخش ناچيزي از راديوها مستثناست. اما آيا قرآن براي همين است؟ سيدجمال صدسال پيش از اين مي گريست. مي گرياند كه قرآن مخصوص هديه دادن و زينت كردن و خواندن بر مقبره ها و نهادن بر طاقچه هاست، در اين صدسال چه تغييري حاصل شده است؟ آيا وضع قرآن براي امت قرآن نگران كننده نيست،»(31)
نقل شده است شخصي در گورستان، برسر قبري نشسته بود و قرآن مي خواند، جهانگردي از آن جا عبور مي كرد، از مترجم خود پرسيد: اين مرد چه مي كند؟ گفت: قرآن مي خواند. پرسيد: قرآن چيست؟ جواب داد: قرآن كتاب مقدس مسلمانان و كتاب قانون و دستورات است. جهانگرد تعجب كرد و پرسيد:كلماتي كه او مي خواند به چه معني است؟ مترجم گفت: او مي خواند: «ويل للمطففين؛ (مطففين/1) يعني «واي بر كم فروشان» (كساني كه وقتي از مردم چيزي مي خرند زياد مي گيرند، و موقعي كه به مردم متاعي مي فروشند كمتر مي دهند). جهانگرد پرسيد: مگر در شهر شما مرده ها در زير خاك خريد و فروش مي كنند كه مي خوانيد: واي به حال شما اگر كم بفروشيد؟!(32)
بنيان گذار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) در مقدمه وصيت نامه خويش مي نويسد:
«ما مفتخريم و ملت عزيز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه مي خواهد حقايق قرآني، كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مي زند، از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و به عنوان بزرگ ترين نسخه نجات دهنده بشر از جمعي قيودي كه برپاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان مي كشاند نجات دهد.»(33)
قرآن كريم هدف از نزول خود را عمل به فرامين و دستورات آن مي داند و از مخاطب خويش انتظار پيروي دارد.
«و هذا كتب انزلنه مبارك فاتبعوه» (انعام/155)
در تلاوت آيات قرآن آياتي چون «و من لم يحكم بما انزل الله فاوليك هم الكفرون» (مائده/44) را به آساني مي خوانيم، اما در عمل به آن سختي هاي بسياري را بايد به جان خريد. به همين جهت بايد بين سهل و آسان بودن قرآن: «و لقد يسرنا القران للذكر فهل من مدكر» (قمر/22) و ميان سخت و دشوار بودن قرآن «انا سنلقي عليك قولا ثقيلا» (مزمل/5) تفكيك شود.
برخي معتقدند «قول ثقيل» دشواري مادي نيست؛ بلكه مقصود دشواري بار مسئوليت است كه بردوش انسان مي آيد.(34)
در سايه تحمل اين سختي ها و تحمل بار مسئوليت است كه پيامبر گرامي اسلام(ص) بهشت را براي عمل كنندگان به قرآن تضمين مي نمايد: «الا من تعلم القرآن و علمه و عمل بما فيه فانا له سائق الي الجنه و دليل الي الجنه »(35) آگاه باشيد هركس قرآن را فراگيرد و به ديگران نيز آموزش دهد و بدان چه در آن است عمل نمايد اورا به سوي بهشت هدايت و راهنمايي خواهم نمود.»
تلاوت ظاهري قرآن، بدون عمل به آن، ممكن است آثار زيانباري به دنبال داشته باشد. تلاوت قرآن با اهداف رياكارانه و نيز خواندن قرآن همراه با شناخت پيام خدا اما بدون عمل، ممكن است زمينه انحطاط و گمراهي انسان را فراهم سازد.
مولوي در مثنوي خود به اين مطلب اشاره مي كند:
زان كه از قرآن بسي گمره شدند
زان رسن قومي درون چه شدند
مررسن را نيست جرمي اي عنود
چون تو را سوداي سربالا نبود
امير مؤمنان علي(ع) مي فرمايد:
«من قرا القرآن فمات فدخل النار فهو ممن كان يتخذ آيات الله هزواً؛ كسي كه قرآن بخواند و پس از مرگ داخل آتش گردد، از كساني بوده كه آيات خدا را استهزاء كرده است»
ابن ابي الحديد در ذيل اين سخن حضرت مي نويسد: شايد مقصود امام از استهزاءكننده آيات الهي كسي است كه به نزول قرآن از جانب خداوند معتقد است ولكن به واجبات آن عمل نمي كند؛ چنانكه بسياري از مردم در روزگار ما چنين اند.(36)
اميد است اين سخن امام علي(ع) را همواره آويزه گوشمان قرار دهيم كه در واپسين لحظه هاي زندگي خود فرمود: الله، الله في القرآن، لايسبقكم بالعمل به غيركم؛ بترسيد از خدا، بترسيد از خدا درباره قرآن، مبادا ديگران در عمل به آن از شما پيشي گيرند!»

پي نوشت:

1- فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان لعلوم القرآن، ج 7، ص 263، تهران، انتشارات ناصرخسرو.
2- اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، ج 12، ص .414
3- راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 514، بيروت، دارالمعرفه .
4- حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران، چ اول، 1369، ج 11، ص .240
5- مهدي غفاري، مهجوريت قرآن، بينات، ش .30
6- اصول كافي، ج 2، ص .609
7- امام محمد غزالي، كيمياي سعادت، ج1، ص.243
8- تفسير نورالثقلين، ج3، ص.85
9- بحارالانوار، ج92، ص.19
10- نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه147، ترجمه سيدجعفر شهيدي، ص.142
11- الميزان، ذيل آيه4 مزمل.
12- ابوعلي فضل ابن حسن طبرسي، تفسير مجمع البيان، نشر فراهاني، ج اول، 1360، ذيل آيه4 مزمل.
13- بحارالانوار، ج92، ص.106
14- منظور از اعشار و اخماس تقسيماتي است كه براي قرآن صورت مي گيرد مانند جزء يا حزب و...
15- ارشاد ديلمي، نقل از تفسير نمونه، ج1، ص.431
16- بحارالانوار، ج92، ص.19
17- تفسير نمونه، ج 7، ص .71
18- بحارالانوار، ج 92، ص .22
19- بحارالانوار، ج 92، ص .20
20- همان.
21- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، ص .403
22- بحارالانوار، ج 89، ص .112
23- جامع ترمذي، ج 5، ص .199
24-معرفت، محمد هادي، تفسير و مفسران؛ (قم، مؤسسه فرهنگي التمهيد، چ اول، 1379) ص .72
25-محمدي ري شهري، اهل بيت در قرآن، ح .244
26-نحل/ .44
27-اهل بيت در قرآن، ح .422
28-تفسير فرات كوفي، ص 258، شماره .351
29-ر.ك: آيت الله جعفر سبحاني، روش صحيح تفسير قرآن، مجله قسبات، سال هشتم، شماره .29
30- ر.ك: بازگشت به كتاب وحي، مجله گلستان قرآن، ش 167، ص .7
31- پيام آيت الله خامنه اي در زمان رياست جمهوري به كنفرانس انديشه اسلامي، بهمن ماه 64، نقل از قرآن در آينه انديشه ها.
32- اقتباس از صالحي حاجي آبادي، نعمت الله، تأثير قرآن در جسم و جان، ص .137
33- وصيت نامه سياسي- الهي امام خميني(ره)، مقدمه.
34- ر.ك: علامه فضل الله، محمد حسين، من وحي القرآن، ج 23 ذيل آيه 5مزمل، نقل از القرآن المهجور المظاهر و الاسباب، سيد مالك موسوي، مجله رساله القرآن.
35- نهج البلاغه، حكمت .228
36- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج19، ص.53
● ارسال كننده: مدير سايت
● منبع: روزنامه - کیهان

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:58 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

گفتمان قرآنی و سؤالات امروزی

در مصاحبه با حجت الاسلام موحدی

به نظر می‏رسد که متاسفانه در میان شیعیان و حتی حوزه‏های شیعی، مراوده و انس با معارف قرآن به اندازه لازم و کافی وجود ندارد . آیا این برداشت را تصدیق می‏کنید؟
بنده در آغاز عرض کنم که ما هر اثر تفسیری که از ابتدا یعنی زمان مرحوم شیخ طوسی (ره) تا امروز داشته‏ایم، از تبیان شیخ طوسی تا تسنیم آقای جوادی آملی، همه از فقهای بزرگوار و علمای بزرگ ما بوده‏اند و در این زمینه، میراث شیعه میراث سنگینی است . حتی اگر شما در ادب پارسی هم ملاحظه بفرمایید، بیش از هزار سال است که ما تفسیر فارسی داریم . مع ذلک از حوزه شیعه به عنوان محور و مرکز ثقل معارف شیعه، توقع بیش از این بوده و هست .
بنده در طول طلبگی خودم از 34 - 35 سال پیش به یاد می‏آورم که در حوزه همواره یک رگه‏ای از مباحث تفسیری بوده است از سال 47 که بنده به قم آمدم، جلسه تفسیر استاد بزرگوارمان حضرت آیت‏الله خزعلی (ادام‏الله عزه) در مسجد فاطمیه، بسیار مجلس پررونق و جاذبه‏ای بود و فضلای بزرگوار حوزه در آن درس شرکت می‏کردند . اثر برجسته المیزان و شاگردان بزرگوار علامه طباطبایی را می‏بینیم که نشانه وجود مشعلی حیاتبخش در آن زمان‏ها بود . در این زمان هم استاد بزرگوارمان حضرت آیه الله جوادی (دام ظله) از 20 سال پیش، یعنی از سال 60 که تفسیر موضوعی را شروع کرده‏اند; هم اینک نیز ادامه دارد و به اضافه تفسیر ترتیبی ایشان که تسنیم نام دارد . اما همان‏طور که شما فرمودید، توقع بیش از این است . من می‏خواهم از اینجا وارد سؤال حضرتعالی شوم . باید بدانیم مهر و عشق نسبت‏به چیزی، محصول مستقیم معرفت است . مخصوصا اگر موضوع ما یک امر برجسته و کاملی، مانند قرآن یا تفسیر قرآن و علوم قرآنی باشد .
ارتباط با معارف قرآن، بسیار ارجمند و والاست و اگر فرض کنید شخصی، گروهی و یا مجموعه‏ای نسبت‏به آن بی مهرند، این بی مهری یا کم مهری محصول نزدیک نشدن آنان به قرآن است . اگر معرفت آمد، عشق و مهر خواهد آمد .
به قول سعدی:
چشم عاشق نتوان بست که معشوق نبیند
نای بلبل نتوان بست که برگل نسراید
به هر روی اگر ما قرآن را آن طوری که هست می‏شناختیم، این قدر نسبت‏به قرآن به مهر نبودیم . برای پیدا کردن معرفت سبت‏به قرآن، همان‏گونه که نزدیک شدن و معرفت‏به هر چیزی مستلزم آدابی است، آدابی لازم است که اگر رعایت‏شود، نه تنها مهر بلکه عشق خواهد رویید . مرحوم ملاصدرا (ره) در فاتحه دوم از مفتاح دوم از کتاب شریف مفاتیح الغیب، آداب بهره‏یابی از قرآن را به تفصیل بیان کرده که فضلای بزرگوار که اهل سوز هستند و سوز معرفت‏به قرآن را دارند، می‏توانند به آن مراجعه و از آن استفاده کنند .
اجمالا ایشان 10 ادب را ذکر می‏کنند که اگر ما آنها را رعایت و تحصیل کنیم، به معارف قرآن نزدیک‏تر خواهیم شد و اگر نزدیک‏تر شویم، عاشق خواهیم گشت و دیگر هیچ چیز را بر قرآن مقدم نخواهیم داشت; زیرا قرآن را لطیف‏تر و شیرین‏تر از همه چیز خواهیم یافت .
اولین ادب، فهم عظمت قرآن است . کسانی در مباحث علوم قرآنی - خواسته یا ناخواسته - بدین سو رفته‏اند که قرآن یک اثر برجسته ادبی است که ما نیز این مطلب را قبول داریم . به تعبیر امین الخولی، اگر همه جهات قرآن را کنار بگذاریم، برجسته‏ترین اثر ادبی در جهان است . اما اگر بخواهیم منحصرا از این جهت‏به آن بپردازیم، خود به خود نگاه ما به قرآن نگاه یک انسان خواهد بود به یک اثر ادبی و حال آن که قرآن خودش را یک اثر ادبی معرفی نمی‏کند; قرآن نذیرا للعالمین، هدی للمتقین، لتنذرام القری و من حولها و . . . است . قرآن برای همه جهانیان است و برای همه زمان‏ها . و همه مکانها . اگر قرآن یک اثر ادبی است، برای ما نباید تنها به عنوان یک ادبی مطرح باشد . البته ما برای فهم قرآن بسیار نیازمند به ادبیات خالص دوران جاهلی هستیم تا ما را به ادبیات قرآن آشنا کند; ولی قرآن تنها یک اثر ادبی نیست; اثری جاودانه است . پیام خداوند است . ما اگر این را بفهمیم که البته برای این فهم، نیازمند به کار هستیم، درمی‏یابیم که قرآن با عظمت‏ترین پدیده خلقت در بین ما است . ما چیزی عزیرتر از قرآن نداریم . از همه کتاب‏های دنیا عزیزتر است . اگر ما بتوانیم به صورت مستدل این مسئله را به قلب خود بنشانیم، خود به خود عقل به ما می‏گوید که این کتاب عظیم را بخوان و بفهم، و بیش و پیش از دقت در «فتامل‏» های آثار بزرگان، در «افلایتدبرون القرآن‏» دقت کن . اینجا است که خود به خود قرآن زیبایی‏های خودش را به ما نشان خواهد داد و ما از این محرومیت و مهجوریت در می‏آییم . پیامبر - صلی‏الله علیه و آله - شکایت می‏کند که «ان قومی اتخذوا هذا القران مهجورا» مهجوریت واقعی دامنگیر ماست . چون قرآن نور است و نور را که نمی‏شود مهجور کرد . او همیشه فوقیت دارد . به دلیل این‏که عظمت قرآن برای ما روشن نیست، با مهجور کردن قرآن خود را مهجور می‏کنیم .
ادب دوم این است که ما با ذهنی که آلوده به هوس‏ها و آلوده به تاثیرات بیرونی است، نباید به سراغ قرآن برویم . قرآن اگر هدی للمتقین است، پس ظرف تقوا می‏طلبد تا جای خودش را باز کند . به همین دلیل است که اگر انسان با ذهن آلوده، نزدیک قرآن برود، نمی‏تواند تماس پیدا کند . جمله «لایمسه الاالمطهرون‏» به نظر جمله خبری می‏آید . اما فقهای بزرگوار از آن انشاء استفاده می‏کنند; یعنی جز پاکان نباید دست‏به قرآن بگذارند . در واقع «لایمسه الاالمطهرون‏» یعنی تماس پیدا نمی‏کنند با معارف والای قرآن، مگر پاکان . این خود جای بحث گسترده دارد .
ادب سوم . امیرالمؤمنین - علیه السلام - فرمودند: لاخیر فی عبادة لافقه فیها و لافی قراة لا تدبر فیها . ما اگر واقعا بخواهیم در قرآن تدبر کنیم باید ابزار و وسایل تدبر برای ما روشن شود، تابه تدریج‏بتوانیم در قرآن تدبر کنیم و به ورطه انحراف نیفتیم . تعبیر من این است که وقتی قرآن می‏فرماید: شما این آیات را پشت‏بینی کنید (افلایتدبرون القرآن) به این می‏ماند که کسی به ما می‏گوید شما از این نردبان بالا بروید ببینید، پشت آن دیوار چه هست . معلوم می‏شود خبرهایی در آن پشت است، والا چرا به ما بگویند برو آن پشت دیوار را ببین .
آیات احکام که از ظواهر آن در فقه بهره می‏بریم، نباید تصور کنیم که پشت این آیات، چیزی نیست . خود قرآن به ما می‏گوید که پشت این آیات، خبرهاست و جالب این‏که به صورت یک قضیه منفصله به ما می‏گوید: اگر تدبر نکنید، شما دچار قفل دل هستید; ام علی قلوب اقفالها . و هیچ‏کس از قفل دل، خوشش نمی‏آید .
ادب دیگر، مسئله تخصیص است . متاسفانه ما قرآن را تاریخی می‏کنیم; در حالی‏که قرآن تاریخی نیست . قرآن فراتاریخی است . مرحوم ملاصدرا می‏فرماید که تخصیص به این معناست که شما شخصا خودت را مخاطب تمام آیات قرآن بدانی و تصور کنی تمام خطابات و اوامر و نواهی قرآن مربوط به توست . اگر ما چنین حالتی می‏داشتیم و این حالت در ما درونی و نهادینه شده بود، آیا واقعا این همه از قرآن فاصله می‏گرفتیم . به قول مولوی در مثنوی:
لذت تخصیص تو وقت‏خطاب
آن کند که ناید از صد خم شراب
اجمالا باید بدانیم ما از ادب رویکرد به قرآن در نتیجه از خود قرآن فاصله گرفته‏ایم . دریک سخن اگر ادب راهیابی به حریم قرآن را رعایت کنیم، خود به خود به قرآن نزدیک خواهیم شد و قرآن هم به ما نزدیک خواهد شد و به دلیل زیبا بودن قرآن، عاشق قرآن خواهیم شد و خود را از مهجوریت‏بیرون خواهیم کشید .
یکی از مسایل اساسی، مهم، ارتباط قرآن با مسایل فقهی است . با این‏که قرآن به عنوان یکی از منابع استنباط مطرح بوده و هست . گاه به نظر می‏رسد که حضور مؤثر و چشمگیری در عرصه استنباط ندارد .
در مورد مباحث فقهی، فقهای بزرگوار ما به صورت فراگیر وارد شده و به طور بسیار گسترده بحث کرده‏اند و تالیفاتی نیز در این زمینه داشته‏اند . آیاتی که در فقه، مورد استفاده فقهای ما قرار می‏گیرد، به آیات الاحکام معروف هستند که دو اثر معروف در این زمینه یکی زبدة‏البیان مرحوم اردبیلی و دیگری کنزالعرفان مرحوم فاضل مقداد است . ولی در واقع ما در آثار فقها، استفاده از آیات قرآن را در حدی فراتر از آیات احکام می‏بینیم . به عنوان نمونه در آثار مرحوم شیخ انصاری - رضوان الله تعالی علیه - در مورد فقه مشاهده می‏کنید که قرآن فراتر از حد آیات احکام مورد استفاده قرار گرفته . اخیرا یکی از فضلای بزرگوار حوزه، تحقیق بسیار گسترده‏ای در مجموع آثار شیخ انصاری - رضوان الله تعالی علیه - داشته و اثر بسیار بدیع و سنگینی را عرضه بازار معارف حوزه کرده است‏به نام «الانظار التفسیریة للشیخ الانصاری‏» . اما البته می‏توان این انظار را مطرح کرد که بعضی از آیات قرآن که بسیار هم مهم است و می‏توان در فقه مورد توجه و استناد قرار گیرد . در مجموع آیات فقهی کمتر مورد دقت قرار گرفته است . به یاد دارم حدود 20 سال پیش در خدمت فقیه بزرگواری بودیم که به رحمت‏خدا رفتند و از شاگردان برجسته مرحوم آیت الله حائری - رضوان الله تعالی علیه - مؤسس حوزه علمیه بودند . مسئله‏ای مطرح شد به این مضمون که کسانی که علیه نظام توطئه یا هوچی‏گری یا شایعه پراکنی می‏کنند، چه از طریق رسانه‏ها و چه از طریق گفتگوهای بازاری، از نظر نظام و فقه اسلامی، اینها محکوم به چه حکمی هستند . آیا واقعا اسلام نسبت‏به اینها نظری دارد یا خیر؟ یک نظر مطرح بود که بالاخره فضا، فضای آزادی است و ما نمی‏توانیم آزادی کسی را به این بهانه‏ها محدود کنیم و هرکس آزاد است‏برداشت‏خود را بگوید . من عرض کردم آیا در این گونه مباحث، آیه 61 سوره احزاب نمی‏تواند مطرح باشد؟ آنجا که می‏گوید: «و المرجفون فی المدینه‏» تا آنجا که می‏فرماید: اخذوا وقتلوا تقتیلا . وقتی این آیه را مطرح کردم، ایشان تاملی فرمودند و من برق قبول را در چشمان مبارک آن فقیه بزرگوار مشاهده کردم . برابر این آیه، اینها محکوم به اشد مجازات‏اند .
نکته‏ای که اینجا هست، این است که ما در مورد آیاتی که می‏توانند مستند احکام فقهی قرار بگیرند، بعضی اوقات غافل می‏مانیم و خیلی اصولی می‏شویم; اگر چه ما در آثار فقهای این زمان، این مطلب را خیلی کمرنگ می‏بینیم، در صورتی که در آثار قرن گذشته این مسئله را مشاهده می‏کنیم . حتی در بعضی از آثاری که چه بسا محور بحث در حوزه هم هست، می‏بینیم که بعضی از آیات قرآن آن‏گونه که هست، نیامده و این علامت این است که ما به چیزهای دیگر، خیلی مشغول بوده‏ایم .
اگر واقعا قرآن را کتاب هدایت و کتاب عمل و رفتار انسانی و الهی می‏دانیم، نباید میان آیات سیاسی و فقهی مرز قائل شویم . این مرز خود به خود باید رنگ ببازد . مگر آیات سیاسی نمی‏تواند آیات فقهی باشد؟ اگر موضوع فقه عمل مکلف است، بخش عظیمی از برخوردهای ما برخوردهای اجتماعی است و بخش عظیمی از این برخوردهای اجتماعی، همان برخوردهای اخلاقی است . پس اخلاق را نمی‏توانیم از فقه جدا کنیم . سیاست و اقتصاد و . . . را هم نمی‏توانیم از فقه جدا کنیم . بنابراین به وجهی می‏توان گفت که فقه از نظر مضمونی، بارفتار آدمیان درگیر است . تمام اینها آیاتی هستند که باید مورد توجه باشند . صرفا آیات زکات و نماز و روزه و . . . که نیست . من نمی‏توانم بفهمم که به چه دلیل بین آیات سیاسی و فقهی مرز می‏گذاریم . چرا میان آیات اخلاقی و آیات فقهی مرز قائلیم . به یاد دارم که در دوران جوانی در خدمت‏بزرگی بودم . من خواستم اجازه مرخصی بگیرم . گفت کجا می‏روی؟ گفتم: قرار دارم . گفت قرار را به هم بزن . گفتم نمی‏توانم; چون قول داده‏ام . گفت: معلوم نیست‏خلف وعده حرام باشد و فقط یک کار خلاف اخلاق است! با این‏که در آن زمان من نوجوان بودم، برایم سؤال بسیار مهمی پیش آمد که اگر خلاف اخلاق است، پس خلاف است و ما نباید آن را انجام دهیم .
خوشبختانه فقهای بزرگوار ما در این زمان، که جزء مراجع عظام و ارکان حوزه نیز هستند، آثار فقهی شان خالی از مستندات قرآنی نیست .
اگر بر اساس آنچه که قبلا فرمودید، ما قرآن را یک اثر جاودانه بدانیم که به حق هم چنین است، مسلما هر اثر جاودانه‏ای برای همه اعصار پیام دارد . اما متاسفانه ما امروزه مواجه شدیم با مسائل اساسی که به ظاهر چندان جوابگویی قرآن را در مقابل آنها نداریم . لذا با افسردگی پرسمان و گفتمان قرآنی مواجه شده‏ایم که این مسئله بر فضای مسائل ما سایه افکنده است .
اگر ما بخواهیم عقلی بحث کنیم، باید بدانیم زبان عقل یک زبان مشترک است . لکن زبانی که از روی اعتقاد به قرآن پیدا می‏شود، زبانی است مختص .
لذا اگر فرض کنیم که کسی که قرآن را قبول ندارد، در مورد موضوعی حرفی داشت و بخواهیم آن را بفهمیم و پاسخی در مقابل او داشته باشیم، باید بر محور و در قالب زبانی مطرح کنیم که او بفهمد . زبانی که مریدان قرآن با قرآن برخورد می‏کنند، زبان عشق است و زبانی که با دیگران با آن برخورد می‏کنیم، طبیعی است که زبان عقل است .
در مورد رویدادهای مورد ابتلا و محل گفت‏وگو، می‏توان از زبان و کلام قرآن امداد گرفت; به طور مثال در مورد «آزادی‏» ، اگر چه پدیده نو پیدایی نیست و از آغاز بشریت مطرح بوده و بالطبع از آغاز نزول قرآن نیز یکی از موضوعاتی است که از جهت نظری و از جنبه‏های عملی چالش برانگیز بوده است، قرآن سخن روشن دارد . در سوره توبه، که به تعبیر بعضی (العیاذ بالله) تندترین عبارت‏ها را دارد، به صراحت‏بحث آزادی را در بحبوحه جریانات و مسائل خشونت‏بار مطرح می‏کند . ما در کنار آیه «وان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه‏» آیات دیگری هم داریم مثلا می‏گوید: «فخذوهم، واقتلوهم حیث ثقفتموهم .» که تعبیرها پر از حدت است . می‏گوید آنهایی که رو در روی شما هستند و با عصای تعصب کور و بدون فهم و از روی عناد می‏خواهند رویاروی شما قرار بگیرند، علاجش «فخذوهم‏» است . «آخر الدوا الکی‏» . و اما یک مرتبه می‏گوید: اگر آزاده‏ای پیدا شد، ولو صورتا در اردوی مخالف باشد، او را پناه بدهید، چون می‏گوید: من سر جنگ ندارم . برای من تحری حق مهم است . مگر نه این‏که برای تو هم حق مهم است؟ طبیعی است که از این آدم بوی اولوالالباب می‏آید . قرآن می‏گوید کسی که دنبال بهترین‏ها می‏گردد، بوی هدایت از او می‏آید: و اولئک هم اولوالالباب . چون چنین است، «فاجره‏» . فاجره، غیر از «فدعه‏» و «فذره‏» است . «فاجره‏» معنایش این است که نه به او آزار رسان و نه اجازه بده دیگری به او آزار برساند و آزادی او را تامین کن و تو متولی تامین آزادی او باش; «حتی یسمع کلام الله‏» و کلام خدا را آزاد بر او عرضه کن و تحمیل نکن . چقدر کلمه «حتی یسمع‏» زیباست; تابه راحتی کلام خدا را بشنود . «ثم ابلغه مامنه‏» بعد خود ضامن و متولی تامین طریق او باش . آزاد و ایمن او را به جای خودش برسان . بعد اگر دیدی در آنجا تصمیم دیگری عکس گرفت و در اردوی مخالف رفت و رویارو قرار گرفت، آن وقت قضیه فرق می‏کند .
مبارزه با دشمنی که خنجر را از رو بسته است و به تعبیر عوام به هیچ صراطی مستقیم نیست، داستان دیگری است . آیا زیباتر از این هم می‏شود در مورد آزادی حرف زد . ما چقدر آیه داریم که می‏گوید مواظب سرمایه‏های خودتان باشید; نگذارید مغزها بی‏جهت فرار کنند . دشمن دوست دارد که این مغزها را از ما بگیرد و آنچه را که نشانه عظمت ملی ما و نشانه ارجمندی فرهنگ ما است، از ما بگیرد . خوب آیا شما نمی‏توانید از این آیه استفاده کنید: ودو الذین کفرو الو تغفلون عن اسلحتکم و امتعتکم فیمیلون علیکم میلة واحدة‏» که مثل حقیقتی در بسته و سربسته مانده است . چون ما کمتر تدبر کردیم و کمتر پیام گرفتیم . والا از تمام اینها می‏توان بهترین استفاده‏ها را کرد . اینها حقایق قرآنی است . خیلی روشن است و واضح . یا مثلا «لااکراه فی الدین‏» یک گزاره است . یک جمله خبریه است که می‏گوید در آنجاها که بازار معرفت رواج دارد و چراغ‏های معرفت روشن است، اصلا مطرح کردن زور، روا نیست . بازار، بازار «تبین الرشد من الغی‏» است . هم‏چنین موارد دیگر مثل سیاست‏خارجی و . . . .
در مورد اهداف قرآنی در جامعه خود با سه نگاه تفصیلی مواجه هستیم .
نگاه اول، نگاه متن‏گرا ظاهرگراست . نگاه دوم نگاه تاویل‏خواه و ذوقی است که به تعبیر شما دارای زبان عشق است و نگاه سوم نگاه عملگرا و کاربردی است که شاید از نگاه اول و دوم نیز تا حدودی بهره داشته باشد . اگر ما بخواهیم یک آرمان شهر قرآنی داشته باشیم که مسلما آرزوی همه است، شما احساس می‏کنید کدام یک از این نگاه‏های متفاوت راهگشا هستند؟
اولا ما به عنوان مسلمان و معتقد به قرآن و ثانیا مکلف به تبلیغ پیام قرآن به فراتر از مرزهای اسلامی، مکلفیم که قرآن را بفهمیم . زیرا خیلی روشن است که هر عملی که از روی نافهمیدگی انجام شود، فسادش از صلاحش بیشتر است . معصوم - علیه السلام - فرمودند: «من عمل بغیر علم کان ما یفسد اکثر مما یصلح‏» و عمده مشکلات ما این است که ما اول به سراغ عمل می‏رویم و بعد برای توجیه اعمال خود به سراغ قرآن می‏آییم . طبیعی است که رسوب‏های بیرونی ما را کانالیزه می‏کنند و خود به خود دیگر نمی‏توانیم تدبر کنیم و باید بدانیم که در فراگیری قرآن ادب و روش لازم است و باید از نزدیک‏ترین راه‏ها و سالم‏ترین راه‏های فهم قرآن وارد شویم . شاید آن حدیث‏شریفی که مخاطبان اولیه قرآن، قرآن را می‏فهمند (انما یعرف القرآن من خوطب به) برای ما این پیام را داشته باشد که ما برای فهم قرآن، همیشه باید دستمان به دامن پیغمبر و اهل بیت که مبین قرآن هستند، دراز باشد . این نکته خیلی مهم است . اما این هم قابل توجه است که ما به کدامیک از این روش‏ها اولویت دهیم . آیا این‏که ما اول نگاه به مسائل کاربردی کنیم و بعد به سراغ قرآن به صورت تفسیر موضوعی برویم، ما را به جایی می‏رساند؟
باید از قرآن، کماانزل الله، یا به تعبیر خیلی روشن‏تر، آنچنان که ائمه - علیهم السلام - تایید کردند، استفاده کنیم . ائمه (ع) از قرآن برای فهم قرآن کمک می‏گرفتند . چون قرآن بین و مبین است و به تعبیر اساتید بزرگوارمان، نیاز به بیرون از خود ندارد . مرحوم علامه طباطبایی - رضوان الله تعالی علیه - از همین روش، یعنی از خود قرآن برای تبیین قرآن کمک گرفتند و شاگردان بزرگوارشان مثل استاد آیت الله جوادی (ادام الله عزه) نیز بر این مسئله تاکید دارند و این مسئله را پذیرفته‏اند که قرآن روش خاص خودش را دارد و زبان قرآن، زبانی است که به کمک خود قرآن قابل فهم است . اما این‏که ما از اول عملگرایانه با قرآن برخورد کنیم، اگر معنایش این است که ما چون نیازمند عمل به قرآن هستیم، رهنمودهایی که در عمل به کارمان می‏خورد از قرآن بگیریم که به تعبیر امروزی‏ها تفسیر موضوعی می‏شود که البته کار بسیار خوبی است . اما یک آفت دارد که این آفت را ما می‏توانیم با توجه بیشتر از بین ببریم و آن این است که اگر ما متوجه مسئله‏ای شدیم و نیاز به رهنمود قرآنی در مورد کارمان پیدا کردیم، به قدری ما را غرق نکند تا از جهات دیگر قرآن غافل بمانیم . من در تفسیر بعضی از بزرگان معاصر، این لطافت را می‏بینم که در عین تفسیر موضوعی یا کاربردی، بر اثر اولا احاطه مفسر و ثانیا روشمند بودن، دچار آن آفت نشده‏اند; برخلاف بعضی از گروه‏هایی که در اوایل انقلاب بودند و از بین رفتند . شما وقتی نوشته‏هایشان را می‏دیدید، متوجه می‏شدید که آنها گویا به هیچ چیزی توجه ندارند، الا به ساخته‏های ذهنی خودشان و فقط به سراغ قرآن می‏آیند تا تایید بگیرند . ما اگر بخواهیم عملگرایانه هم عمل کنیم، باید متوجه این آفت‏باشیم که از جهات دیگر غافل نمانیم که خدای ناکرده دچار ساختار معرفتی معیوب نشویم .
گاهی ما از قرآن فقط برای توجیه کار خود وام می‏گیریم . طبیعی است که دچار ساختار معیوب معرفتی خواهیم شد . برای این‏که این آفت پیش نیاید، باید همواره به خود هشدار دهیم
در مورد روش دیگر که شما اسمش را روش تاویل‏خواه گذاشته‏اید، این روش هم روش بسیار خوبی است . ولی امروز پیشنهاد مشخص بنده این است که ما از پس محرومیت‏های محصول مهجوریت، از باب نیاز به سراغ قرآن می‏رویم . طبیعی است که باید به سراغ موضوعاتی که مورد نیاز جامعه اسلامی امروز و در ارتباط با تبلیغ پیام‏های قرآنی در بیرون از مرزهای جامعه اسلامی است، برویم . بنابراین باید اولویت را به تفسیر موضوعی دهیم . اما تفسیر تاویلی و تفسیر عرفانی، داستانی است که در طول قرون و اعصار، اشخاصی به دنبالش رفته‏اند و خود به خود دچار آفتهایش نیز شده‏اند; زیرا قرآن کتاب عمل است . شما اگر تفسیر ملا عبدالرزاق کاشانی را که به تفسیر محیی‏الدین مشهور است، ملاحظه کنید، می‏بینید که بین واقعیات جاری و یافته‏های آنان، فاصله هست و به فرض این‏که راهی هم به واقع ببرد نمی‏توان به وجه فراگیر توصیه کرد .
در مورد روش‏های تفسیری که به مباحث لفظی و ادبی قرآن توجه دارند و پایبند به حوزه‏های لفظی مباحث قرآن هستند، چه نظری دارید؟
مرحوم ملاصدرا - رضوان الله تعالی علیه - در جایی از مفاتیح الغیب نسبت‏به موانع فهم قرآنی می‏فرمایند: عده‏ای از فهم قرآن محروم می‏شوند; از جمله کسانی که بیشتر توجه به لفظ و متن می‏کنند . بعد زمخشری را مثال می‏زند که تفسیر کشاف، تنها تفسیر نحوی نیست; بلکه یک تفسیر ادبی و بلاغی است وجه غالب آن عربیت است . بنده پیشنهاد نمی‏کنم که ما به نکات ادبی و بلاغی قرآن بی توجه باشیم، اما تمرکز روی نکته‏های ادبی و بلاغی آفت زاست . ما کسانی را داریم که خیلی روی نکته‏های ادبی و بلاغی قرآن کار کردند و یا حتی روی علوم قرآن فعالیت کرده‏اند و تا آنجا که ما می‏دانیم چندان طرفی نبسته‏اند . متاسفانه یکی از چیزهایی که باعث‏شرمندگی می‏شود، این است که ما امروز معارف مربوط به علوم قرآن را اول از زبان کسانی مثل گلذیهر، بلاشر، نولدکه، آرتورجفری و امثال اینها می‏گیریم که اینها چندان ایمانی به وحیانیت قرآن ندارند و قرآن را چه بسا به عنوان یک متن ادبی بررسی می‏کنند . طبیعی است که قرآن به عنوان یک متن ادبی، خیلی لطیف است و این لطافت و جاذبه، آنها را گرفته، بدون این‏که هیچ ایمان به آسمانی بودن آن داشته باشند . اینان از قرآن طرفی نمی‏بندند . کسانی که قرآن را بلا تشبیه مثل کلیله و دمنه، دیوان حافظ، یا متنبی یا مقامات حمیدی و مقامات بدیع الزمان، یک متن ادبی می‏بینند، منتهی زیباتر، از معارف قرآن طرفی نمی‏بندند و من بعید می‏دانم که منظور مرحوم ملاصدرا که زمخشری را محکوم کرده، این بوده باشد که به بلاغت قرآن نباید پرداخت . به دلیل این‏که من با تمام وجود لمس کرده‏ام که در تمام نکته‏های بلاغی قرآن، پیام‏های اخلاقی و تربیتی و سیاسی و مانند آن نهفته است . شما موارد زیادی را در آیات مختلف می‏بینید که با توجه به یک نکته بلاغی، چه پیام‏های عظیمی از او گرفته می‏شود . ولی آنچه باید به آن توجه داشت، این است که وجه بلاغی قرآن وجه ابزاری است . ما اگر از ابتدا بخواهیم به سراغ پیام برویم، موفق نخواهیم بود; زیرا پیام را باید از رهگذر الفاظ به دست آوریم و کیفیت و چینش الفاظ قرآن به راستی خیره کننده است و در آنها از تمامی توان لفظ و جایگاه آن در رساندن پیام استفاده شده است . به طور مثال در سوره مبارکه کهف خداوند می‏فرماید: نحن نقص علیک نباهم بالحق . تا آن‏جایی که می‏فرماید: اذ اوی الفتیة الی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة و هیی‏ء لنا من امرنا رشدا . چرا اول فرموده «اذ اوی الفتیة‏» و «تمکن الفتیة‏» یا «فر» و مانند آن نگفته؟ چون می‏خواهد بگوید: اینها پناه می‏گیرند و آسوده می‏شوند و بعد می‏فرماید: فقالوا ربنا آتنا . چرا مثل قوم عیسی نگفتند: ای عیسی آیا خدای تو می‏تواند برای ما مائده از آسمان به پایین فرستد: هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدة من السماء . . .» فقالو ربنا انزل الینا من لدنک رحمة . به جای «آتنا» چرا در اینجا فرمود: «من لدنک رحمة‏» ؟ چرا نگفت «رحمة من لدنک‏» ؟ چون اگر «من لدنک‏» بعد از «رحمة‏» بیاید جمله وصفیه می‏شود . لکن اگر قبل بیاید، حال است; یعنی شبه جمله‏ای است که حال قرار می‏گیرد . در مفهوم کلی که تفاوتی حاصل نمی‏شود; پس چرا به این صورت فرمود؟ چرا در اینجا وقتی امر می‏آید، امر را به خود اصحاب کهف نسبت می‏دهد؟ «وهیی‏ء لنا من امرنا» . وقتی با خدا سخن می‏گویند، می‏گویند این مشکل را خودمان برای خودمان درست کردیم . وقتی با خودشان صحبت می‏کنند، می‏گویند از خدا بخواهیم این مشکلی که خودمان برای خودمان به وجود آوردیم، حل کند . مشکل که پیش می‏آید به خودشان نسبت می‏دهند; ولی وقتی سخن از رشد، هست، می‏گویند خدایا رشد از تو است، و مشکل از ما . می‏گویند «آتنا» . خدایا برای ما نفرست، بلکه برای ما بیاور . فرق است‏بین آوردن و فرستادن . زیرا وقتی می‏آوری، خودت هم می‏آیی، خودت با رحمتت‏بیا، نه این‏که کاری به خودت نداریم، فقط از بالا به پایین بفرست . ولی سخن حضرت عیسی که سخن مریدان و اطرافیانش را تکرار می‏کند، می‏گوید «انزل علینا» . یعنی بفرست‏برای ما; با تفاوت ظریفی که بین «انزل‏» از باب افعال و «ینزل‏» از باب تفعیل وجود دارد . چقدر این «آتنا» لطیف است . یا می‏فرماید «یؤتون الزکاة‏» ، نمی‏فرماید «یرسلون الزکاة الی المساکین‏» و می‏گوید «یؤتون‏» ، یعنی این‏که فقیر وظیفه ندارد بیاید در خانه تو را بزند و گدایی کند . تو وظیفه داری که نزد فقیر بروی . چقدر قشنگ است . اینها را از دقیق شدن در نکته‏های بلاغی می‏فهمیم . لکن حرف مرحوم ملاصدرا (رضی الله عنه) و اعتراضش به زمخشری این است که تو چرا روی این نکته‏ها می‏مانی; این نکته‏ها همه ابزاری برای رسیدن به پیام قرآن هستند . منظور وی ، ابزار را موضوع کردن است و از وجه ابزاری غافل ماندن . بنابراین من شخصا معتقد هستم که سخت‏باید به نکته‏های بلاغی و ادبی قرآن بپردازیم; اما توقف در آنها را توصیه نمی‏کنم هم اینک بعضی از همکارهای ما هستند که عرفان تدریس می‏کنند; ولی شاید هیچ تقیدی نداشته باشند! چرا؟ به دلیل این‏که متون عرفانی برای آنان به عنوان یک متن ادبی مطرح است و کاری به حق یا باطل بودن آن ندارد . اگر ما به قرآن بدین صورت و بدین گونه نگاه کنیم، خود به خود زیان خواهیم برد و آفات بزرگی دامنگیر ما خواهد شد .
بلاغت قرآن ریشه در فطرت زبانی دارد . مااگر به زبان قرآن به گونه سالم آشنا شویم، لازم نیست اصطلاحات بلاغی را بیاموزیم ولی لازم است لطافت‏های بلاغی را بفهمیم . مثل علم عروض . به طوری که اگر کسی بخواهد شاعر بشود و لطافت‏های شعری را بداند، لازم نیست علم عروض بخواند و بداند، به قول شاعر:
مستفعل فاعل فعول
مفاعل کلها فصول
قدکان شعر وراء صحیحا
من قبل ان یخلق الخلیل
یعنی قبل از اینکه خلیل ابن احمد فراهیدی بصری، واضع علم عروض به دنیا بیاید، شعرا شعر می‏گفتند و بسیار هم قشنگ می‏گفتند . علم عروض آمد و علامت و اسم‏گذاری کرد ولی باید وزن را بشناسد تا لطافت را بفهمد تا بتواند تمیز دهد . ما که به بلاغت قرآن و فراگیری نکات ادبی قرآن توصیه می‏کنیم دلیل آن این است که زبان شیرین قرآن را در مرور پی درپی به ست‏بیاوریم . ولو این که نگوییم این مسند است، آن مسندالیه، این استعاره، آن مجاز عقلی و آن کنایه و . . باید اینها را یاد بگیریم و گرنه به پیام‏های لطیف قرآن نمی‏رسیم .
به نظر می‏رسد یکی از موانع رشد فرهنگ قرآنی انحصارات قشری است . شاید برخی تصور کنند که قرآن در دست آنها است و فقط آنها هستند که می‏توانند از قرآن سود بجویند و لزومی ندارد که نسل‏های دیگر و آحاد مردم با این معارف دقیق و اصیل آشنا شوند .
باید ببینیم نظر پیامبر (ص) و نظر ائمه - علیهم السلام - در این مورد چیست . آیا وقتی کسی به ائمه مراجعه می‏کرد، آن بزرگان ابتدا از پایه تحصیلات او می‏پرسیدند وبعد معارف قرآن را عرضه می‏کردند، یا این‏که هر کس می‏آمد به فراخور حالش به او توصیه می‏کردند و پیام به او می‏دادند . ما می‏بینیم پیامبر و ائمه - علیهم السلام - قائل به این نوع تفکیک و تبعیض‏ها نبودند . بنابراین قرآن برای همه قابل فهم است . منتهی باید از راهش وارد شد . خداوند اشاره می‏کند که ما قرآن را می‏توانستیم به عنوان یک متن پیچیده مطرح کنیم که فقط افراد خاصی او را بفهمند; ولی برای این‏که همیشه در یاد مردم باشد و بتوانند از آن استفاده کنند، آسان و به تدریج نازل کردیم: ولتقره علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا . ولقد یسرنا القرآن للذکر . البته آسان بودن قرآن نباید باعث توهم ابتذال شود . زیرا فهم قرآن، دارای روش است . باید به «انما یعرف القرآن من خوطب به‏» توجه بسیار کرد . «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی لن یفترقا» برای ما رهنمود است که از پیش خود به سراغ قرآن نرویم .
بنابراین اولا ما نباید بر طبل انحصار بکوبیم و ثانیا نباید به بهانه انحصارزدایی به ابتذال روی بیاوریم . در اوایل انقلاب، جزوه‏های ترجمه‏ای که از گروه فرقان منتشر می‏شد، به قدری بر اساس لایه‏های خودساخته ذهنشان بود که خیال می‏کردند بایک ترجمه می‏توان بر اساس قرآن فتوا داد . این یعنی به ابتذال کشاندن حرمت کتاب آسمانی و فرهنگ قرآن . قرآن خود راه‏ها و پله‏های صعود را به ما نشان داده و گفته است: «فاقرؤا ما تیسر من القرآن‏» ; تا می‏توانید قرآن بخوانید، یعنی اگر قرآن را زیاد بخوانید زبان قرآن برای شما یک زبان روان و قابل فهمی خواهد شد . من کتابی را که یکی از بزرگان معاصر در ادب پارسی در مورد بیدل دهلوی نوشته بود، می‏خواندم . نوشته بود: «بیدل کشوری است که به دست آوردن ویزای مسافرت بدان به آسانی حاصل نمی‏شود; ولی اگر کسی این ویزا را گرفت، تقاضای اقامت دائم خواهد کرد» می‏دانیم که بیدل زبان دیرآشنایی دارد و ایشان ادعا می‏کنند:
«اگر کسی بتواند گذرنامه ورود به کشور بیدل را بگیرد، وقتی وارد آن شود قصد اقامت ابدی خواهد کرد» . من در مورد قرآن به این باور رسیده‏ام که اگر ما به آیه «فاقرؤا ما تیسر من القرآن‏» عمل کنیم، به تدریج‏به آیه «افلایتدبرون القرآن‏» خواهیم رسید . زیرا «افلایتدبرون القرآن‏» کلاسی است‏به مراتب بالاتر و بعد ما می‏توانیم به تکسب و تمسک بپردازیم و لزومی هم ندارد که در سلک و مسلک خاصی هم باشیم; ولی در کل روش را نباید فراموش کرد تا به بهانه انحصارزدایی به ابتذال کشیده نشویم .
زیست امروز بشر نسبت‏به زیست هزار سال گذشته او دچار تحول شده است . با توجه به این مطلب اگر ما بخواهیم یک فهم موزون از قرآن که با زیست امروز بشر تناسب داشته باشد، برسیم، چه راهکار اساسی را پیشنهاد می‏کنید .
در آغاز باید تعریفی از زیست امروزی داشته باشیم . زیست امروز زندگی، یعنی زندگی فرهنگمدارانه همراه با ابزار فرهنگی و انقلاب انفورماتیک . دید مدرنیسم یا بگوییم ترکش مدرنیزم، جامعه بشری را فراگرفته است و انقلاب انفورماتیک، زندگی علمی جامعه بشری را دگرگون کرده و جلوه‏ای از آن هم خود به خود به جامعه اسلامی و به حوزه‏های دینی رسیده است که اگر مقصود این است، طبیعی و قابل درک است و طبعا بر خورد ما با معارف دینی با توجه به این مجموعه وسایلی که در اختیار داریم، برخورد دیگری خواهد بود . مثل این‏که ما آیه‏ای را به شکلی درگذشته می‏دیدیم و می‏فهمیدیم و امروز به شکلی دیگر به آن نگاه می‏کنیم که این خود یک شکلی از تاویل است . یعنی وقتی ما مفهوم آزادی را در 200 - 300 سال پیش در ذهن می‏آوریم، می‏بینیم که بر روی یک مصداق قرار می‏گرفت، زیرا یک مصداق در معرض حس ما قرار داشت و ما به آن توجه می‏کردیم و لابد فکر می‏کردیم که مصداق این مفهوم، همین است و بس . ولی امروز با توجه به توسعه‏های شگفت‏انگیزی که پیش آمده، طبعا مصادیق کوچک‏تر، ریزتر و روشن‏تر و گسترده‏تری را از این مفاهیم به دست می‏آوریم . حال با توجه به این مطالب چه باید اندیشید .
هر قرآن‏پژوهی اولا باید بتواند از مجموعه ابزارهای جدید استفاده کند; ثانیا از پنجره این ابزارها فضای باز بیرون را ببیند . می‏بینیم بعضی‏ها عمر خودشان را روی قرآن می‏گذارند . در گذشته هم همین‏طور بوده است استاد بزرگوار ما جناب آقای دکتر حجتی (حفظه الله) می‏فرمودند: در سال 46، شاگرد آرتورجفری که یکی از قرآن پژوهان برجسته نیم قرن پیش است، نزد من آمد و گفت: استادم در روزهای پایان زندگیش به من گفت: «فلانی تاعمر داری روی قرآن کار کن‏» . این کلام کسی است که چندان ایمانی هم به قرآن ندارد و این حرف‏ها برای زمانی است که این وسایل پیشرفته در اختیار آنها نبود .
ولی هم اینک با توجه به این‏که آنها پیشگامان صنایع هستند و انقلاب انفورماتیک و گسترش و انفجار اطلاعات از آنجا آغاز شد، کسان زیادی وجود دارند که در زمینه‏های قرآنی با ذهنیت‏ها و اهداف مختلف کار می‏کنند و در این میان کسانی هستند که تمام هم و غم خودشان را علیه قرآن به کار می‏بندند و مرتب بر روی شبکه‏های مختلف اینترنت پیام می‏فرستند، طعن می‏زنند و شبهه می‏پراکنند . قرآن‏پژوهان امروز باید به مقتضای آن روحی که تشیع در آنها دمیده است، به دنبال تحری حقیقت، یعنی اسلام باشند . الاسلام هوالتسلیم و با رهنمود قرآن «فیتبعون احسنه‏» ، بیایند و فرهنگ خودمان را بارور کنند و در مقابل معاندان و مخالفانی که آیاتی را می‏سازند و ساخته‏های دروغین خوشان را به عنوان پاسخ تحدی قرآن روی آنتن‏ها می‏فرستند، ایستادگی کنند . امروز دیگر خالق قرآن، قرآن و جامعه از ما نمی‏پذیرد که روی مسائلی مثل چگونگی روایت‏حفص از عاصم یا روش و اختلاف قراءات متمرکز شویم . زیرا ما با چالش‏های جدی‏تری روبرو هستیم . ارتباط با شبکه‏های جهانی، این حقیقت را برای ما روشن می‏کند که ما باید مجهز و مسلح باشیم . البته نباید از آغاز بنای این را داشته باشیم که پاسخ شبهات را بدهیم . بلکه باید بنا را بر تحری حقیقت‏بگذاریم و در کنار آن دفاع از حقیقت کنیم . چه بسا در مجموعه آنچه که فی المثل بلاشر یا گلدزیر صهیونیست در گذشته گفته‏اند، یا امروزی‏ها می‏گویند، بتوانیم بهره‏های خوبی پیدا کنیم; همان‏طور که می‏بینیم در گذشته استاد شیخ ابوعبدالله زنجانی جزو اولین کسانی بوده که تاریخ قرآن را در دوران معاصر نوشته و چقدر از حاصل تلاش غربی‏ها استفاده کرده است . بنابراین منطق «فیتبعون احسنه‏» زیباترین راه پذیرفته شده دنیاست که باید در کنارش مجهز به دفاع از حق نیز باشیم .
بنابراین در جهت فهم موزون قرآن، باید خود را مسلح و آماده به زبان امروز کنیم که در این مرحله باید بزرگان حوزه و دین کمک کنند

جمعه 24 شهریور 1391  1:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

علل مهجوریت قرآن

زهرا مولائی‏فر
مهجوریت قرآن

قرآن، کلام حق، اعجاز حضرت محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و سرمایه معنوی مسلمانان است و همان‏گونه که امام خمینی؛ فرمود: «اگر قرآن نبود، باب معرفة اللّه‏ بسته بود الی الابد.» آری! قرآن، بهترین وسیله شناخت خداوند است. قرآن، سخن آرامش بخش الهی در گستره هستی است. قرآن، منبع تمام دانش‏های بشری است. کتابی است که انسان را از خاک به افلاک می‏رساند و روح آدمی را به عالم قدس و ملکوت می‏برد؛ ولی ما از این ودیعه الهی، به شایستگی استفاده نمی‏کنیم.
شیخ عبدالکریم حائری یزدی؛، موسسه حوزه علمیه قم، می‏فرمود:
رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برای ما دو چیز را به ودیعه گذاشت: قرآن و اهل‏بیت:؛ اما اهل تسنن، قرآن را گرفتند و اهل بیت: را رها کردند ما نیز اهل‏بیت: را گرفتیم و قرآن را رها کردیم.
آری، قرآن در میان ما مهجور گشته است، چنان که در قرآن کریم نیز از زبان رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏خوانیم:
یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا.
پروردگارا! قوم من قرآن را کنار گذاشتند و از آن دوری جستند.
روزها، ماه‏ها و سال‏ها می‏گذرد و عده‏ای حتی آیه‏ای از قرآن را قرائت نمی‏کنند و کاربرد قرآن برای آنها منحصر است در: زینت بخشی سفره عقد، بدرقه مسافر، ورود به خانه جدید، بوسیدن و استخاره کردن، سوگند خوردن و به سر گرفتن قرآن در شب‏های احیاء. از سوی دیگر، بعضی افراد مقید به قرائت قرآن هستند و از این نظر، با قرآن در ارتباطند، ولی هیچ‏گاه در صدد درک مفاهیم آیات قرآن برنمی‏آیند. اینان که هدف اصلی‏شان کسب ثواب است، پیوسته الفاظ قرآن را به زبان می‏آورند، بدون آنکه معنای آنچه را می‏خوانند بفهمند. عده‏ای نیز قر ان را می‏خوانند و در فهم معانی آن می‏کوشند، ولی در عمل به آیات قرآن، سست و بی‏توفیقند و در این میان، تنها اندکی از انسان‏ها هستند که مفاهیم و معانی قرآن را درک و همواره آن را تلاوت می‏کنند و با عمل به آیه‏های آن، سرنوشت سعادت باری را برای دنیا و آخرت خود رقم می‏زنند.

پیام متن: ‍

1. قرآن کریم با همه عظمتی که دارد، میان پیروانش مهجور است.
2. هدف اصلی نزول قرآن، سعادت انسان‏هاست که این امر، تنها در سایه عمل به آیات آن به دست می‏آید.

عوامل مهجوریت قرآن
1. پیروی از هوای نفس ‍

در برخی از آیات قرآن کریم، پیروی از هوای نفس، در تعارض با هدایت در راه خدا معرفی می‏شود، از جمله این آیه که خداوند خود می‏فرماید:
وَلا تَتَّبِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّه‏ِ.
و از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه خدا گمراه می‏کند.
قرآن، کتابی است که خداوند متعال آن را برای هدایت انسان به راه مستقیم نازل فرموده است. بدیهی است که بهره بردن از این هدایت الهی، در گرو تلاش خود فرد برای ایجاد شرایطی لازم است. یکی از این شرایط، پیروی نکردن از هواهای نفسانی است. بنابراین، کسی که پیروی از خواسته‏های نفسانی را مقصود خود قرار می‏دهد، ارتباط مؤثری با قرآن پیدا نخواهد کرد.

پیام متن: ‍

آن گاه که نفس پیروی می‏شود، قرآن مهجور می‏ماند.

2. جاذبه‏های مادی و دنیوی ‍‍

جاذبه‏های مادی، همواره سرگرم کننده و مانعی بر سر راه سعادت و تعالی است. بدین ترتیب، شیرینی ذکر و یاد خدا از نظر پنهان می‏ماند و آدمی از امور معنوی روی گردان می‏شود و جاذبه‏های مادی، عاملی جدی برای مهجوریت قرآن به شمار می‏آیند. خداوند متعال در کلام وحی خویش، بارها با هشدار به انسان، می‏فرماید: نَلا تَغُرَّنَّکم الحیوةُ الدُّنیا؛ پس زندگی دنیا شما را فریب ندهد».
البته بسیاری مجذوب جلوه‏های دلفریب، ولی ناپایدار دنیا و ظواهر مادی آن می‏شوند و کتاب و سخن خدا را از یادها می‏برند. همان گونه که در قرآن کریم نیز بدان اشاره می‏شود که:
نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ... .
گروهی از کسانی که به آنها کتاب (آسمانی) داده شد، کتاب خدا را پشتشان افکندند.

پیام متن: ‍

کسی که مسحور جاذبه‏های مادی است، نمی‏تواند با قرآن ارتباط درستی برقرار سازد.

3. شیطان ‍

خداوند متعال در قرآن کریم می‏فرماید:
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ.
هنگامی که قرآن می‏خوانی پس، از شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر.
از این آیه درمی‏یابیم که شیطان، همواره درصدد است انسان را از تلاوت آیه‏های قرآن باز دارد. خداوند نیز به بندگانش هشدار می‏دهد که در این هنگام، به خدا پناه ببرید. البته منظور این آیه، این نیست که تنها به گفتن استعاذه بسنده کنیم، بلکه باید این ذکر را تبدیل به فکر و فکر را تبدیل به یک حالت درونی کنیم و به هنگام خواندن هر آیه، به خدا پناه ببریم، از اینکه وسوسه هیا شیطان، حجابی میان ما و کلام حیاتبخش او شود.

پیام متن: ‍

تا زمانی که شیطان از کنار انسان نگریخته است، قرآن همچنان مهجور است.

4. ناشناخته ماندن جایگاه قرآن در زندگی ‍

از عواملی که مردم را به قرآن بی‏رغبت می‏سازد، این است که ارزش و جایگاه قرآن نزد آنان ناشناخته است و از آثار شگرف آن بی‏خبرند.
آنها قرآن را تنها در حد کتابی آسمانی و مقدس می‏شناسند و در نتیجه، از محتوای متعالی آن ناآگاه و بی‏بهره‏اند.
از این رو، مبلغان موظفند در زمینه معرفی جایگاه قرآن و بازگویی اهمیت و آثار آن در زندگی، بیشتر بکوشند. در این میان، رسانه‏های جمعی به ویژه صدا و سیما نقش و رسالت بسیار موثری در این‏باره برعهده دارند. از دیگر نهادهای آگاه سازی افراد جامعه، مدارس و والدین هستند که با راهنمایی دقیق فرزندان خود، می‏توانند آنها را با قرآن آشنا و مأنوس سازند.

پیام متن: ‍

شناخت جایگاه قرآن گاهی مهم در راه بهره‏برداری از مضامین آسمانی آن است.

5. نقش قرآن در نظام آموزشی ‍

بی‏تردید آموزش و پرورش، نقش اساسی در ایجاد شناخت‏ها، باورها و گرایش‏ها در افراد دارد. چه بسا اشخاصی با تعلیم علوم در محیط آموزشی، نگرشی بر خلاف محیط خانوادگی خود می‏یابند که این امر، گویای تأثیر فراوان مواد درسی و معلمان بر دانش‏آموزان است.
اگر در نظام آموزشی ما، از دبستان گرفته تا حوزه و دانشگاه، به آموزش قرآن پیش از بعضی دروس مانند ریاضی، زبان انگلیسی و فقه و اصول بها داه می‏شد، مهجوریت نمی‏ماند و در اجتماع، حضور و نفوذ چشم‏گیری می‏یافت.

پیام متن: ‍

نظام آموزشی کشور با بها دادن لازم به قرآن، به منظور حاکمیت احکام قرآنی در میان جامعه، گامی موثر برمی‏دارد.

6. کمبود ترجمه و تفسیرهای روان و همه‏فهم ‍

بیشتر ترجمه‏های قرآن به گونه‏ای است که مخاطب به فهم روشنی از معانی آیات نمی‏رسد و تنها دسته‏ای از کلمات در ذهن او نقش می‏بندد، در حالی‏که ارتباطی میان آنها نمی‏تواند برقرار کند. در زمینه تفسیر قرآن نیز بیشتر کتاب‏های تفسیر قرآن، در سطح بالایی از فهم قرآنی نگاشته شده و تنها اهل علم و خبر می‏توانند از آن بهره گیرند و عموم افراد از استفاده آنها بی‏نصیبند. بنابراین، فراگیر ساختن قرآن، اهتمام به ترجمه روشن و سلیس کلام وحی و نیز ارائه تفسیرهایی که در عین استواری و استحکام آن، عموم مرم از فهم و درک آن ناتوان باشند، لازم زندگی همه بشر است.

پیام متن: ‍

ترجمه درست و روان قرآن و تفسیر همه فهم آن، در معرفی جایگاه حقیقی قرآن، نقش تأثیرگذار و ارزنده‏ای دارد.

7. کم‏توجهی به مسابقات و برگزیدگان قرآنی ‍

مقام معظم رهبری؛ در رهنمودی فرمود:
«اگر بخواهیم قرآن در خانه‏ها، بین بچه‏ها، بین بزرگ‏ها، بین زن و مردها رواج پیدا کند، بایستی قهرمانان قرآنی را احترام کنید».
بدین منظور، مسئولان مملکتی وظیفه دارند در زمینه گسترش و بالا بردن سطح کیفی مسابقات قرآنی، خالصانه بکوشند و ترویج مسائل کمال آفرین قرآن همت گمارند. برای مثال، از برترین‏های قرآنی به شایستگی قدردانی کنند. در این میان، صدا و سیما در زمینه اعلام برگزاری این‏گونه مسابقات و معرفی قهرمانان و چهره‏های قرآنی و میان و اهل تلاش و موفقیت آنان، نقشی بسزا دارد.

پیام متن: ‍

بزرگداشت قهرمانان قرآنی، احترام به قرآن و افزایش رغبت مردم به قرآن را سبب می‏شود.

جمعه 24 شهریور 1391  1:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن انديشي

رضا بابايي

جمله «افلا يتدبرون القرآن»، به همين شكل دوبار در قرآن مجيد وارد شده است:‌نخست در سوره مباركه نساء، آيه 82 و بار ديگر در سوره محمّد، آيه 24. موضوع اين نوشتار ترجمه‌اين جمله توجه‌انگيز است. تقريباً همه‌مترجمان، جز معدودي از آنها كه يادآور خواهم شد، اين بخش از آيه را چنين و يا مشابه اين، ترجمه كرده‌اند: «آيا در [معاني] قرآن نمي‌انديشند».
به نظر مي‌رسد اين ترجمه ـ‌دست كم‌ـ يك مشكل اساسي داشته باشد و آن افزودن «در» در معناي آيه است؛ زيرا دعوت قرآن در اين دو آيه فقط به «انديشيدن در قرآن» نيست، بلكه توصيه به قرآن انديشي هم است. پيش از آن كه به تفصيل درباره تفاوت «انديشيدن در قرآن»‌و «قرآن را انديشيدن»‌سخن بگويم، جاي دارد كه گزارشي مختصر از چند ترجمه معاصر و كهن ارايه گردد، آن گاه آنچه را كه به نظر نگارنده رسيده است، باز خواهد گفت.
ترجمه مترجمان ارجمند قرآن از جمله پيش گفته در سوره نساء آيه82 چنين است:
1. فيض الاسلام: آيا منافقان تأمل نمي كنند در قرآن.
2. الهي قمشه‌اي: آيا در قرآن از روي فكر و تأمل نمي‌نگرند.
3. خواجوي: آيا در قرآن انديشه و تدبر نمي‌كنند.
4. فارسي و مجتبوي: آيا در قرآن نمي‌انديشند.
5. مصباح زاده:‌آيا پس تأمل نمي‌كنند در قرآن.
6. پورجوادي:‌آيا به قرآن نمي‌انديشند.
7. مكارم شيرازي: آيا درباره قرآن نمي‌انديشند.
8. فولادوند و خرمشاهي: آيا در [معاني] قرآن نمي‌انديشند.
9. محدث دهلوي: آيا تأمل نمي‌كنند قرآن را.
10.‌معزّي:‌آيا تدبر و بررسي نمي‌كنند قرآن را.
11. امامي: آيا در قرآن در نمي‌انديشند.
12. ميبدي: در نينديشند در قرآن.
تقريباً ديگر مترجمان نيز به همين گونه رفتار كرده‌اند.
همين جمله كريمه را در سوره چهل و هفتم قرآن كه سوره مباركه محمد(ص) مي‌باشد، بدين سان به فارسي برگردانده‌اند:
1. الهي قمشه‌اي:‌آيا منافقان در آيات قرآن، تفكر نمي‌كنند.
2. خواجوي و پورجوادي:‌آيا قرآن را انديشه نمي‌كنند.
3. فارسي:‌آيا با وجود اين در قرآن به ژرفي نمي‌انديشند.
4. مجتبوي و امامي:‌آيا در قرآن نمي‌انديشند.
5. مصباح زاده: آيا پس تفكر نمي‌كنند در قرآن.
6. مكارم شيرازي: آيا آنها در قرآن تدبر نمي كنند.
7. فولادوند: آيا به آيات قرآن نمي‌انديشند.
8. خرمشاهي: آيا در قرآن تأمل نمي‌كنند.
9. محدث دهلوي: آيا تأمل نمي‌كنند در قرآن.
10. معزّي:‌آيا فرو نمي‌روند (تدبّر نمي‌كنند) در قرآن.
11. ميبدي:‌در نينديشند در قرآن.
ترجمه‌هاي بالا را مي‌توان در سه گروه گنجاند:‌
الف) گروهي كه «انديشيدن در قرآن»‌ترجمه كرده‌اند؛
ب) گروهي كه «قرآن را انديشيدن» ترجمه كرده‌اند؛‌
ج)‌گروهي نيز «درباره قرآن انديشه كردن» ترجمه كرده‌اند.
آقايان معزي و خواجوي از معاصران و محدث دهلوي، در ترجمه آيه سوره نساء در گروه ب قرار دارند. محدث دهلوي و معزّي در آيه سوره محمد(ص) از گروه ب، به گروه الف تغيير مكان داده و به همان صورت متعارف و مشهور آيه را برگردانده‌اند.
بدين ترتيب مي‌توان حدس زد آنان كه آيه را يك جا بدون «در»‌و در جاي ديگر با «در» ترجمه كرده‌اند، عنايت چنداني به تغيير و تفاوت آن دو نداشته‌اند؛‌و الاّ دليلي براي عدول از يك ترجمه به ترجمه ديگر وجود ندارد.
در همه مواردي كه ماده «دبر» در قرآن گرامي به كار رفته است، متعدّي بنفسه بوده و براي تعديه نيازي به حروف جرّ از جمله، «في» نداشته است. غير از قرآن، سايرمتون عربي نيز «دبر»‌را در همه مشتقات و ابوابش بدون «في»‌به كار برده‌اند. در كتب لغت ـ‌مانند المنجد‌ـ نيز «دبر» را در هيچ يك از معاني معمول خود با «في» متعدّي نكرده است. از چگونگي استعمال اين كلمه در متون كلاسيكِ‌عربي چنين برآيد كه فعل «يتدبَّرُ» متعدي بوده و تا آن جا كه نگارنده كاويده است، جايي ديده نشده است كه پس از تدبُّر و صيغه‌هاي فعليِ آن، «في» آورده شود.
اين يك نواختي، در ماده «فكر» نيست. تفكر در قرآن گاه با «في» و گاه بدون «في» آمده است. مواردي كه پس از تفكر و مشتقات آن، «في» آورده شده است بدين قرار‌اند:
1. سوره روم، آيه 8: اولم يتفكّروا في انفسهم.
2. سوره آل عمران، آيه 191: ويتفكرون في خلق السموات و…
باقي موارد كه بالغ بر هيجده فقره است، بسان تدبّر است؛‌يعني بدون «في». اما تفقه كه در معنا شبيه به تفكر و تدبر است، يك بار در قرآن به كار رفته و آن نيز همراه با «في» است:‌ليتفقّهوا في الدين…. (توبه، 9/122)
پس تفقه با «في»، تدبر بدون «في» و تفكر گاه با «في» و گاه بدون «في».
از ميان ترجمه‌هايي كه انتخاب و گزارش شد، غير از سه مورد، باقي همه جا تدبر را به «انديشيدن در» ترجمه كرده‌اند و اين نشان مي‌دهد كه اينان رابطه انديشه و قرآن را رابطه ظرف و مظروف انگاشته‌اند. آقاي مكارم شيرازي در سوره نساء، تدبر القرآن را انديشيدن درباره قرآن ترجمه كرده‌اند و در سوره محمد(ص) از اين برگردان، برگشته‌اند. آقاي احمد كاويان‌پور نيز همين تغيير رويه را مرتكب شده‌اند؛ با اين تفاوت كه ايشان در سوره محمد(ص) «درباره» آورده‌اند و در سوره نساء به همان ترجمه‌هاي مشهور نزديك شده‌اند؛ يعني درست عكس آقاي مكارم شيرازي.
زعم نگارنده آن است كه مراد قرآن مجيد از صدر آيات82 سوره نساء‌و24 سوره محمد (يتدبرون القرآن) قرآن را انديشيدن است، نه در قرآن انديشه ورزيدن. در قرآن انديشه ورزيدن را از آيات ديگري كه پيش‌تر يادآور شديم، مي‌توان استفاده كرد، اما اين ترجمه (در قرآن انديشيدن) گويا برگردانِ‌دقيقي براي آيات سوره نساء و محمد(ص) نيست.
همان گونه كه از تركيب هر دو آيه بر‌مي‌آيد «القرآن» مفعولّ به است. بنابراين دعوت، توصيه و يا اصرار قرآن بر «قرآن را انديشيدن» است كه چيزي بيش و متفاوت از انديشيدن در قرآن است. نگارنده از اين گونه انديشه‌ورزي كه بي‌واسطه بر مفعول خود واقع مي‌شود، نه با واسطه «في»، اگر به قرآن مربوط باشد، تعبير «قرآن انديشي»‌را مناسب‌تر مي‌داند.
گويا پس از اين مقدمات، وقت آن رسيده است كه به صراحت و روشني، راجع به تفاوت اين دو ترجمه ـ‌بلكه سه ترجمه‌ـ توضيح دهم.
به نظر چنين مي‌رسد كه درباره‌قرآن، دو گونه مي‌توان انديشيد:‌
1. تفكر در آيات، مفاهيم، قصص و رهنمودهاي آن. اين نوع انديشيدن را امروزه نگاه درون قرآني مي‌گويند.اين انديشه‌ورزي در آيات تكويني، خيره شدن در شگفتي‌هاي حيات و طبيعت است. وقتي به زندگي زنبور عسل مي‌انديشيم، آن گاه كه نگاه حيرت به عظمت آسمان‌ها مي‌اندازيم و آن هنگام كه در عجايب خلقت خويش وامي‌مانيم، همه از مصاديق تفكر در آيات تكويني است. اين نگاه، درون نگري و گذراندن نظر در عجايب و غرايبِ انديشه‌سوزِ آفرينش است.
خداوند در سوره آل عمران، آيه 191 و سوره روم، آيه 8 سخن از چنين تفكري به ميان آورده است. در سوره روم، سخن از تفكر در آياتِ انفسي است: اولم يتفكروا في انفسهم و در سوره آل‌عمران، انديشيدن در نشانه‌هاي تكويني، نگين سخن است:‌يتفكرون في خلقِ السموات والارض.
انديشه دواندن در آيات تشريعي و تكويني، آثاري دارد كه قرآن به همگي آنها اشارت فرموده است: از جمله رسيدن به اين حقيقتِ‌سترگ كه جهان را عبث نيافريده‌اند و سراپرده‌اي چنين، سرسري نيست:‌
خــرامـيـــدن لاجــوردي سـپـهــر
هـمـي گـرد گـرديــدن مـاه و مـهــر
مپـنــدار كــز روي بازيـگـري اسـت
سـراپـرده‌اي اين چنين سـرسري است
در اين پـرده يك رشتـه بيـكار نيـست
ســر رشتــه بـر ما پــديــدار نيسـت
نه زين رشتـه سـر مي‌توان تافتـن
نه سـر رشـتـه را مـي‌تـوان يافتـن
اگر آيات را به تكويني و تشريعي تقسيم كنيم و آيات تكويني را به انفسي و آفاقي، نتيجه آيات سه‌گانه‌اي مي‌شود كه قرآن مجيد به تفكر در هر سه توصيه فرموده و يا بر آن صحه گذارده است
1ـ‌1.آيات تكويني‌ـ انفسي:‌اولم يتفكروا في انفسهم. (روم،30/8)
1ـ‌2. آيات تكويني‌ـ‌آفاقي: يتفكرون في خلق السموات والارض. (آل عمران، 3/191)‌
1ـ‌3. آيات تشريعي: فلولا نفر من كل فرقةٍ منهم طائفة ليتفقهوا في الدين. (توبه، 9/122)‌
2. قرآن را و آيات آن را انديشيدن: از اين گونه انديشه‌ورزي گاه به نگاهِ برون قرآني ياد مي‌شود. نگارنده «قرآن انديشي» را پرداخته‌تر مي‌داند. از مباحث كهن كه در علوم قرآني جايي هميشگي دارند، مباحثي مانند جواز ترجمه قرآن، حدوث و قدم قرآن، نياز قرآن به تفسير يا تأويل، بحث از مخصص بودن شأن نزول‌ها، فضل‌القرآن، معجزه بودن قرآن، تاريخ تدوين و كتابت قرآن، اصول تفسير، امكان نسخ، دليل متشابه بودن برخي آيات و…‌از همين دست‌اند. مطالعات و پژوهش‌هايي كه قرآن را از چند قدمي آن مي‌نگرند و پيرامون آن مي‌انديشند و جايگاه و خاستگاه و ساختار وحياني آن را مي‌كاوند و جمله‌اي ديگر از اين گونه بحث‌ها، قرآن انديشي است، نه انديشه در قرآن.
قرآن انديشي در عصر حاضر افزون بر همه آنچه در گذشته كمابيش بوده است، صاحب بحث‌ها و مسايل نويني نيز شده است. مثلاً فعاليت‌هاي هرمنوتيكي از اين شمار است. برخي از متفكران، سخت در اين انديشه‌اند كه آيا امكاني براي تطبيق هرمنوتيك با مباحث تفسيري مسلمين وجود دارد؟ آيا اساساًً نيازي به رفتن به سوي اين تطبيق هست؟ آيا ما مجاز به استفاده از تجربه‌هاي هرمنوتيكي در تفسير متون مقدس، آن‌گونه كه در غرب رخ داد، هستيم؟ از اين گونه دغدغه‌ها بسيار‌اند.
آري؛‌قرآن انديشي، گرچه صرف انديشيدن در قرآن نيست، اما در نهايت، تأييد و تكذيب خود را از همان‌جا دريافت مي‌كند. قرآن را در انديشه آوردن، مرحله‌اي پس از در قرآن انديشه كردن است، و يكي بي‌ديگري در نيمه راه مي‌ماند. آنان كه قرآن را مي‌انديشند، بايد پيش‌تر و بيش‌تر در قرآن انديشيده باشند و آنان كه در قرآن مي‌انديشند، لختي نيز بايد از بيرون، جمالِ حضرت قرآن را به نظاره بنشينند. به حتم آن كه از بيرون به بنايي مجلل نگريسته است، بهتر مي‌تواند از انگيزه‌ها و حكمت معماري بنا سر در آورد. او نيك خواهد دانست كه چرا اين ساختمان بزرگ، جنوبي يا شمالي است، چرا اجزاي آن در برخي فراخ و در برخي ژرف است. فراخي و ژرفايي ـ‌به هر روي‌ـ‌دو ويژگي است كه هر از گاه يكي بر ديگري پيشي مي‌گيرد. قرآن پژوهان هر قدر كه در آيات بنگرند و ژرف‌كاوند، جز اين نخواهند يافت كه بسيار ژرف‌اند و گاه زيبايي، ژرفايي را كفالت مي كند و گاه عكس. اما اينكه چرا در جايي چنين و در جايي ديگر چنان است، پاسخي دارد كه بايد از زبان قرآن انديشان شنيد.
از اين نيك‌تر نمي‌شود كه مفسر، از هر دو منظر به قرآن بنگرد، اما اگر چنين جمعي برنيامد، بايد همه از تجربه و اندوخته‌هاي هم سود برند.
گمان نگارنده آن است كه «يتدبّرون القرآن» غير از انديشيدن در قرآن، «قرآن را انديشيدن» را نيز تشريف مي‌دهد. بر اين زعم خود، دو بهانه دارد:‌
يك: نخست اينكه به هر روي قرآن در تركيب «يتدبرون القرآن» مفعول است و اين مفعوليت اقتضا مي‌كند مراد، انديشه بر قرآن باشد نه در قرآن. از اين رو ترجمه‌هايي كه علامت ظرفيت (در)‌را در معناي آيه نياورده‌اند، علي‌القاعده بايد راست‌تر باشند. باز يادآور مي‌شود كه قرآن انديشي، مايه‌ها و سرمايه‌هاي خود را از همان انديشه در قرآن به كف مي‌آورد. ليكن پس از آن، به راه خود ادامه مي‌دهد تا از بلندي ديگري به قرآن خيره شود.
دو: در سوره نساء‌پس از آن كه تدبُر القرآن به زباني ويژه توصيه مي‌شود. در ادامه مي‌آيد:‌لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً؛‌اگر از سوي غير خدا بود، به قطع در آن اختلاف‌ها مي‌يافتند.
پرسش اين است كه كدام نگاه، قرآن را يك دست و بي‌خلل مي‌بيند؟ نگاهي كه به آيات جزءاً جزءاً مي نگرد، با چشمي كه به همه قرآن گشوده است؟‌كسي را سزد كه چنين ادعايي (خالي از خلل و اختلاف بودن) را بر زبان آرد كه همگي قرآن را يك‌جا در نگاه خود آورد و اين همان قرآن انديشي است.
آري؛‌نخست بايد اجزاي قرآن را شناخت (انديشه در قرآن) اما تصديقِ دعوي قرآن كه سازگاري همه اجزاء و اعضايش با يكديگر است، در صلاحيت كسي است كه قرآن را يك‌جا و از دور مي‌نگرد؛‌ يعني همان قرآن انديشي. اگر مفسري سال‌ها در ژرفايي و زيبايي تك تك آيات سخن گويد، آنگاه كه به اعجازِ‌يكدستي قرآن رهنمون مي‌شود، خود را در آستانه قرآن مي‌بيند نه در دهليزهاي تو در تو و يا بر كنگره و يا در سر‌سرايِ مجلّل قرآن.
در سوره محمد(ص) نيز، پس از بيانِ افلا يتدبرون القرآن، مي‌افزايد: ام علي قلوبٍ‌اقفالها؛‌يعني: آيا نمي‌انديشند قرآن را، بلكه بر دل‌ها، قفل‌هاي قلب است.
همه مي‌دانيم كه قلب، جزئي‌نگر نيست و آنچه او را به هيجان مي‌آورد و سر زنده مي‌كند كليت يك طرح و در جاي خود نشستن اعضاي آن است، و اين تنها در نگاه از بيرون دست‌يافتني است. قلب انسان ممكن است از زيبايي و ژرفايي يك آيه به وجد آيد، اما آنچه جمال قرآن را در نظر او بيشتر مي‌آرايد، تناسب و موزون بودن و تركيب آيه‌ها است. مي‌توان صورت انسان را مثال زد. هر عضوي از اين جزء‌بدن، زيبا است اگر در تناسب با ديگر اعضا باشد و اين تناسب را بيش و پيش از آن كه خرد دريابد، قلب مي‌ربايد. قرآن دلربا است، از آن رو كه هم جزء جزءاش زيبايي خاص خود را دارد و هم كنار هم نشستن اجزاي آن، تناسب و زيبايي نويني مي‌آفريند. ابروي انسان، اگر بخشي از يك ارگانيزم به هم پيوسته نبود، كج بودنش كژي بود، اما اينك كه بالاي چشم نشسته است و گونه‌ها را در آغوش دارد، اگر راست بود، كج بود؛‌كه گفته‌اند: «ابروي كج ار راست بُدي، كج بودي». بسي آشكار است كه زيبايي و راست واري اين كجي (در ابرو) را ديگر اجزاء‌و اعضاي صورت تفهيم مي‌كنند نه خود او.
آنچه قفل غفلت را از قلب زنگاري ما مي‌زدايد، هجوم يكباره حقيقت قرآن به سراي درون است و اين سپاه ظفرمند، بايد كه شبيخوني ناگهاني و از همه سو و با همه عدّه و عُدّه به راه اندازد تا سرزمين طاغوت زده ضمير انسان‌ها را به چيرگي مالك و حاكم شود.
ترجمه گروه ج
آقاي مكارم شيرازي آيه سوره نساء‌را اين‌گونه برگردانده‌اند:‌«آيا درباره قرآن نمي‌انديشند».
در ترجمه آقاي كاويان‌پور هم كلمه «درباره» آمده است. اين برگردان، كمابيش دقيق‌تر از آوردن «در»‌در ترجمه است. درباره قرآن، باز غير از «در قرآن» است. اگر مراد خداوند در تدبر القرآن، انديشه كردن درباره قرآن باشد، با آنچه پيش‌تر تحت عنوان «قرآن انديشي» يادآور شديم، در ترجمه ياد شده دقيق‌ترند. انديشه پيرامون قرآن و جايگاه آن با يكي از دو ترجمه زير سازگار است:
الف) آيا نمي‌انديشند قرآن را.
ب) آيا درباره قرآن نمي‌انديشند.
ترجمه آقاي فولادوند در سوره محمد(ص) نيز به همين معنا، نزديك‌تر است؛ ايشان افلا يتدبرون القران را در سوره پيش گفته چنين ترجمه كرده‌اند:‌آيا به قرآن نمي‌انديشند. بنابراين به نظر مي‌رسد كه اگر قرآن را در ترجمه ـ‌مانند اصل‌ـ مفعول بگيريم و يا با حروف اضافه «به» و «درباره»‌بياوريم، به منظور قرآن نزديك‌تر شده‌ايم.
گفتني است هم آقاي مكارم و هم آقاي كاويان‌پور و هم آقاي فولادوند، هر جا كه آيه را درست ترجمه كرده‌اند، در جاي ديگري از آن برگشته‌اند. آقاي مكارم همين آيه را در سوره محمد(ص) و آقاي كاويان‌پور در سوره نساء‌و آقاي فولادوند در سوره محمد(ص) خلاف رأي خود در سوره‌ديگري عمل كرده‌اند و اين نشان مي‌دهد كه هيچ يك از اين بزرگواران با عنايت، به ترجمه‌دقيق‌تر نزديك نشده‌اند؛ زيرا اگر مثلاً آقاي مكارم با عنايت و با توجه به مفعول بودن قرآن در آيه، در سوره نساء كلمه «درباره»‌را افزوده‌اند، دليلي نداشت كه از اين باريك‌بيني در سوره محمد(ص) دست كشند.
روي هم رفته براي جمله شريفه افلا يتدبرون چهار ترجمه مي‌توان يافت كه بدين قرارند:
1. آيا در قرآن نمي‌انديشند.
2. آيا قرآن را نمي‌انديشند.
3. آيا درباره قرآن نمي‌انديشند.
4. آيا به قرآن انديشه نمي‌كنند.
سه ترجمه از چهار‌ترجمه بالا به نظر درست‌تر مي‌رسند، اما ترجمه نخست بيش‌ترين رأي و وجهه را ميان مترجمان دارد.

چند نكته افزودني

1. مترجمان ارجمند قرآن، هم تدبّر و هم تفكّر را در قرآن گرامي، «انديشيدن»‌ترجمه كرده‌اند. اين برگردانِ فارسي، گويا آنجا كه معادل تفكر قرار مي‌گيرد، چندان كم نمي‌آورد و كما بيش در جاي خود نشسته است؛‌اما براي تدبّر، شايد بتوان ترجمه‌هاي دقيق‌تري هم پيدا كرد. مثلاً با افزودن پيشوند «در» به فعل «انديشيد»‌به معناي تدبر نزديك‌تر شده‌ايم. بنابراين معناي آيه چنين خواهد شد: «آيا قرآن را در نمي‌انديشند». اين افزوده هرگز از مقوله بازي با الفاظ نيست؛ زيرا چنين افزوده‌هايي در زبان فارسي، چنان تغييراتي را در پي دارند. اساساً‌مركب سازي، شگردي است كه زبان فارسي را براي معادل سازي و خلق كلمات تازه توانا مي‌كند. همين تغييري كه ما در «انديشيدن»‌و «در‌انديشيدن» جست‌و‌جو مي‌كنيم، در «يافتن»‌و «دريافتن» هست؛ هر چند اين تفاوت بسيار ظريف است. پيشوند «در» قدري «انديشيدن» را به كليات نزديك‌تر مي‌كند و آن را از خانه علم به همسايگي آن، يعني معرفت، نقل مكان مي‌دهد.1 «زيد يافت» با «زيد دريافت» تفاوتِ باريكي دارد و آن در نوع و جنسِ «يافته» است. البته يافتن معنايي اعم از دريافتن دارد و هرگاه معنايي خاص‌تر شد، بدين معناست كه غير از جنس خود (يافتن) فصل ديگري نيز به او افزوده شده است و همين فصل الحاقي است كه نتيجه را به تدبر نزديك مي‌كند؛‌ يعني آنچه خاص مي‌شود «در‌انديشيدن» است كه بيش از «انديشيدن» دعوي برابري و برادري با «تدبّر» دارد.
همين ماجرا در «خوردن» و «برخوردن» تكرار مي‌شود. خوردن معنايي دارد كه اساس و بن‌مايه «برخوردن»‌را تشكيل مي‌دهد. اما برخورداري، انواع بهره‌مندي‌ها را كه يكي از آنها خوردن (به معناي اكل) است، شامل مي‌شود. به سخن ديگر «برخوردن»‌كليت و جامعيتي دارد كه آن را به مدد پيشوند «بر» و استفاده استعاره‌اي از «خوردن»‌كسب كرده است. هم‌چنين است «رسيدن»‌و «بر‌رسيدن». همه مي‌دانيم كه اينك «بررسي» چگونه خود را از خشت و گلِ رسيدنِ فيزيكي به وارسي‌هاي عالمانه نزديك كرد و اين همه از بركت پيشوندي است كه شايد چندان مورد توجه قرار نگيرد.
از قضا آقاي امامي در سوره نساء همين ترفندِ اديبانه را به كار گرفته‌اند و به نظر نگارنده مي‌رسد كه توفيق بيشتري در ترجمه «تدبّر» داشته‌اند. ايشان در ترجمه آيه پيش گفته نوشته‌اند: «آيا در قرآن در نمي‌انديشند؟».
از پيشينيان، رشيد الدين ابوالفضل ميبدي نيز همين سير را سلوك كرده است. وي آيه را چنين برگردانده است: «در نينديشند در قرآن»2
به هر روي زعم نگارنده آن است كه قرآن انديشي، نياز به دورنگري و جامع انديشي دارد و اين نياز با فضيلت «تدبّر» اجابت مي‌شود، و تدبر بايد ترجمه‌اي غير از انديشيدن داشته باشد؛‌ترجمه‌اي كه بتواند، ويژگي دورنگري، جامع انديشي و يكپارچه ديدن را داشته باشد، كه همان «در‌انديشيدن» است. از همين روست كه خداوند آنجا كه ما را به قرآن انديشي مي‌خواند، واژه تدبر را به كار انداخته و قرآن را مفعول آن ساخته است.
به هر روي به نظر نگارنده مي‌رسد كه افزودن پيشوند «در»، معناي انديشه را به تدبر نزديك‌تر مي‌كند و اما آوردن كلمه «در» به عنوان علامت ظرفيت بر سر قرآن، سمت‌و‌سوي آيه را تغيير مي‌دهد.
با آشنايي اندكي كه نگارنده با زبان فارسي و عربي دارد، چنين مي‌فهمد كه تدبر در اين آيه نظر به ساختمان جمعي و جايگاه اساسي و فوايد قرآن دارد. نه به اجزاي آن كه البته در جاي خود لازم و ضروري است. بر اين دعوي سه دليل ارايه مي‌دهد:
يك:‌تدبر همان‌گونه كه مي دانيم از دبر است و دبر يعني پشت و تدبر بدين ترتيب يعني عاقبت انديشي و پايان را ديدن. در باره تدبُر القرآن، گويا مراد اين باشد كه خداوند از همگان خواسته است كه قرآن را به مثابه يك كلِ واحد در نظر بگيرند و به ضرورت آن و معجزه بودنش وقوف يابند، و هنگامي مي‌توان كل يك شئ را در نگريست كه پايانه آن نيز در نظر باشد يعني همان دبر و عاقبت.
دو: ارتباط تدبر و جامع‌نگري را از راه ديگر نيز مي‌توان آشكار كرد. در كتاب‌هاي لغت معنايي كه گاه براي عَرَفَ آورده‌اند، همان تدبّر است. در المنجد آمده است: عرف علي‌القوم:‌دَبَّرَ‌امرَهم وقام بسياستهم.3
با شهرتي كه ماده عرفان و معرفت در دنياي كليات دارد. و هم معنا دانستن آن با تدبير در كتاب‌هاي لغت، اين زعم را تقويت مي‌كند كه تدبري كه در قرآن نيز آمده است. دعوت به نگاه جامع به همگي قرآن است، يعني همان «قرآن را انديشيدن» نه فقط «در قرآن انديشيدن».
سه: دليل سوم، ذيل هر دو آيه است كه پيش‌تر به تفصيل از آن سخن گفته‌ايم.
2. «قرآن را انديشيدن» يك مشكل پيش رو دارد كه «در قرآن انديشيدن»‌از آن فارغ است، و آن اينكه صحت اين برگردان، آويخته به متعدي بودن انديشيدن است. آيا انديشيدن، مفعول بي‌واسطه مي‌پذيرد؟ گويا اين مشكل نيز چندان تاب مقاومت ندارد؛‌زيرا ما در تركيباتي مانند «چاره‌انديشي»، «نيك انديشي» و… انديشه را به وجه متعدي آن به كار مي‌بريم. از همه روشن‌تر، عباراتي مانند مصراع زير است:‌
«عاقل آن است كه انديشه كند پايان را». بدين ترتيب «محال انديش» كه در شعر حافظ آمده است:‌
خيـال حوصله بحـر مي‌پـزد هيـهات چهاست در سر اين قطره محال انديش
به معناي «محال را انديشيدن» است.
3. مفاد و مراد اين نوشتار از نوع «در قرآن انديشيدن» است؛‌اگر چه به موضوع «قرآن را انديشيدن» پرداخت. از آنجا كه همه مدعاي اين مقاله، برآمده از دو آيت از آيات قرآن است و مي‌تواند فرآورده انديشه در نوعي از تعبير در قرآن باشد، پس در شمار مباحث «در قرآن انديشي» است. اين نمونه به روشني نشان مي‌دهد كه چه اندازه مباحث «در قرآن انديشي» با «قرآن انديشي» به يكديگر وامداراند؛‌زيرا بدين ترتيب، انديشه در قرآن است كه ما را مجاز به انديشه درباره قرآن مي‌كند و از فوايد آن خبر مي‌دهد، بلكه توصيه دارد.
چنانچه قفلي بر درِ «قرآن انديشي» باشد، كليد آن «در قرآن انديشي» است و اين قفل و كليد را از هم گريز نيست كه:‌«قفل‌گر هم قفل سازد هم كليد». رابطه اين دو مقوله انديشگي، از نوع خويشاوندي نسبي است؛‌زيرا يكي برآمده از ديگري است و هر يك چشمي‌نگران به ديگران دارد و كار يكي بي‌ديگري، سامان نمي‌پذيرد. اگر با «در قرآن انديشيدن» مي‌توان بدين رهيافت رسيد كه مي‌توان قرآن را انديشيد، نگارنده حتم دارد و به تجربه آموخته است كه «قرآن را انديشيدن»‌راه را بر «در قرآن انديشيدن» هموارتر مي‌كند و برخي راه‌ها را هم هموارتر و هم نزديك‌تر مي‌كند.
پايان سخن اين كه قرآن كه كتاب شريعت و ديانت است، چونان كتاب طبيعت، هر انديشه‌اي را به سوي خود مي‌خواند و هماره براي انديشه‌هاي تيز و شكافنده، آغوشي باز دارد. قرآن به مثابه‌انسان كاملي است كه هم بايد به ضرورت وجود و حضور او انديشيد (قرآن انديشي) و هم بايد در رفتار و گفتار او انديشه‌ها كرد (در قرآن انديشيدن) و اين دو چنان به يكديگر نيازمندند كه نگارنده بر اين گمان است كه مثلاً‌اگر به سوره فاتحه از دور و كنار نگاهي نشود، همه نازك‌انديشي‌هايي كه در اين سوره مباركه مي‌شود، دانه‌هاي از هم گسيخته‌اي است كه تنها قرآن‌انديشان از عهده به نظم كشيدن آنها برمي‌آيند.
بنابراين «قرآن انديشي» يعني قرآن را در انديشه آوردن، نه انديشه را در قرآن بردن و اين تفاوت به نظر نگارنده بسي مهم و باريك است. اين نوشتار را با عباراتي شيرين و دلكش از كاشف اسرار قرآن، صاحبِ فضل و رشادت، ميبديِ بزرگ به پايان مي‌برم:‌
افلا يتدبرون القرآن… تدبر آن است كه در آخر كارها نظر كني، تا اول و آخر آن به هم‌سازي و راست كني. رب العالمين مي گويد:‌چرا نشنوند منافقان قرآن را و چرا در آن تفكر و تأمل نكنند؟‌و در اول و آخر آن ننگرند؟ تا بدانند كه آيات آن به راستي و درستي و پاكي همه به يكديگر ماند و يكديگر را تصديق مي‌كند، در آن تناقض و تفاوت نه، و اگر جهانيان همه به هم آيند، و عقل‌ها و علم‌ها همه در هم پيوندند، تا مثل آن بيارند، نتوانند و عاجز شوند.4

پاورقيها:

1. يكي از تفاوت‌هايي كه لغويان ميان «معرفت» و «علم» يادآور شده‌اند، اين است كه معرفت به اموري تعلق مي‌گيرد كه وجهي از كليت را دارا باشند، و علم اعم از آن است. بنابراين، معرفت، نوعي اختصاص به كليت و دورنگري دارد و از همين روي است كه خداوند را عارف نمي‌نامند ولي عالم و عليم از اسماي حُسناي اوست؛‌زيرا دانش و شناخت خداوند، هيچ‌گونه اختصاص و محدوديتي را بر نمي‌تابد و دانش با همه توانايي‌ها و قابليت‌هايي كه في نفس الامر دارد، نامي از نام‌هاي اوست.
2. كشف الاسرار و عدّة‌الابرار، 2/602 و9/188.
3. ر. ك:‌المنجد، 1/498.
4. كشف الاسرار و عدّة‌الابرار، 2/603.
جمعه 24 شهریور 1391  1:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

مهجوريت قرآن و راههاي زدودن آن (قسمت اول)

محمد اسماعيل زاده
چكيده

مهجوريت قرآن به معناي راه نيافتن تعاليم انسان‌ساز قرآن در زندگي مسلمانان است كه رسول اكرم(ص) درسورة مباركة فرقان شكايت خود را از امتش به خاطر به مهجوريت كشاندن قرآن به درگاه الهي عرضه مي‌دارد. نخواندن قرآن، ترجيح غير قرآن برقرآن، تدبر و انديشه نكردن در قرآن و از همه مهمتر عمل نكردن به قرآن از مصاديق مهجوريت قرآن است. از عوامل مهجوريت قرآن مي‌توان به كنار گذاشتن اهل بيت(ع) از صحنة اجتماع، پيروي مردم از هواهاي نفساني و وسوسه‌هاي شيطاني، عدم توجه مردم به نقش سازندة قرآن در زندگي و گسترش خرافات در جامعه اشاره كرد. به مهجوريت كشيده شدن قرآن در جامعه پيامدهاي ناگواري را به همراه دارد، كه متروك شدن شريعت، گسسته شدن رشتة اتحاد و برادري در جامعه، جدا شدن مردم از فرهنگ قرآن، رانده شدن حاملان و عاملان قرآن از صحنة اجتماع، عدم راهيابي دستورات قرآن به زندگي روزانة مردم از پيامدهاي مهم آن است. اعتقاد و باور جامعه به الگو بودن قرآن در تمام ابعاد، تصحيح فرهنگ استفاده از قرآن در بين افراد، توجه به معاني و مفاهيم قرآن، عمل كردن دست اندركاران قرآن به دستورات قرآن، دعوت افراد جامعه به تدبر و انديشه در قرآن، نگاه ويژة آموزش و پرورش به درس قرآن، توجه خاص مراكز علمي ـ فرهنگي به مباحث قرآني و محور قرار دادن قرآن در سخنراني‌ها، از جمله اموري است كه مي‌تواند به رفع مهجوريت از قرآن كمك شاياني بكند.

مقدمه

خداوند متعال انسان را آفريد و او را به قواي بسياري مجهز كرد"وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛1 وخدا شما را از شكم مادرانتان در حالي كه چيزي نمي‌دانستيد بيرون آورد و براي شما گوش و چشمها و دل‌ها قرار داد، باشد كه سپاسگزاري كنيد." و هدف اين بود كه انسان راه خود را به سوي سعادت دريابد.
براي اينكه انسان در مسير تكامل دچار انحراف نشود او رااز درون به نيروي عقل و تفكر مجهز كرد و از بيرون با فرستادن پيامبران الهي زمينه را براي رشد و كمال او فراهم ساخت. پيامبران پي درپي آمدند"ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا؛2 باز فرستادگان خود را پياپي روانه كرديم." تا اينكه نوبت به پيامبر آخرالزمان رسيد. جامعه‌اي كه نبي مكرم اسلام(ص) در آن مبعوث به رسالت شد، جامعه‌اي بود كه از نظر فرهنگي، سياسي و اجتماعي بسيار فقير بود و وضعيت اقتصادي مساعدي هم نداشت. تنها از حيث ادبيات و بلاغت سخن بود كه عرب‌ها در آن روزگارتا حدودي توانا بودند. با آمدن قرآن، ادباي آن زمان، به برتري كلام قرآن بر تمام ادبيات آن دوره اعتراف كردند، اگرچه بسياري از ايشان مفاهيم قرآن را نپذيرفتند.
اما آنچه آورندة كتاب به دنبال آن بود فقط بلاغت و شيوايي قرآن نبود، بلكه قرآن كتابي بود كه بايد در زندگي اين مردم پياده مي‌شد و آنها را از اين وضعيت نجات مي‌داد و به تعبير قرآن "...وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا... ؛3 و نعمت خدا را برخود ياد كنيد، آنگاه كه دشمنان يكديگر بوديد، پس ميان دلهاي شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد."
پيامبر اكرم (ص) تعاليم انسان ساز قرآن را در طول بيست و سه سال و به تدريج بر مردم خواند "وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَي مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلا؛4 و قرآني باعظمت را بخش بخش بر تو نازل كرديم تا آن را به آرامي بر مردم بخواني و آن را به تدريج نازل كرديم." و ضمن عمل به دستورات آن توانست يك جامعة ايده آل اسلامي را بنيانگذاري كند. طولي نكشيد كه مسلمانان در اثر عمل به دستورهاي آن توانستند قدرتهاي بزرگ روزگار را تحت سلطة خود در آورند و خودشان را به عنوان قدرت آن روزگار مطرح كنند.
پيامبر گرامي اسلام(ص) تا زماني كه در قيد حيات بود به دو كارخيلي سفارش كرد. اولين سفارش پيامبر(ص) نسبت به حفظ قرآن و عمل به دستورات آن بود و در بياني نوراني فرمود:"فاذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن، فانه شافع مشفع و ماحل مصدق، ...؛5 پس هنگامي كه فتنه‌ها همچون پاره‌هاي شب تار و ظلماني بر شما هجوم مي‌آورند به قرآن پناه آوريد، زيرا آن شفاعت كننده‌اي است كه شفاعتش پذيرفته و شكايت كننده‌اي است كه شكايتش پذيرفتني است. هر كس آن را پيش روي خود قرار دهد او را به سوي بهشت رهنمون شود و هر كس آن را پشت سر اندازد و به آن اعتنايي نكند او را به سوي جهنم خواهد راند. و آن قرآن دليل و راهنمايي است بر بهترين راه، كتاب تفصيل و بيان و تحصيل سعادت است، كتاب فصل(جدا كنندة حق از باطل) است و نه كتاب شوخي، ظاهري دارد و باطني، ظاهرش همه حكمت است و باطنش همه علم، ظاهرش لطيف است و باطنش ژرف و عميق، قرآن را دلالتها و علاماتي است و آن دلالتها را نيز دلالتهاي ديگر. عجايبش بيرون از شمارش و غرايبش كهنگي ناپذير است در آن چراغهاي هدايت ومناره‌هاي پر فروغ حكمت است."
دومين سفارش پيامبر(ص) پيروي مردم از اهل بيت خودش به عنوان مفسران واقعي قرآن بود كه در حديث معروف ثقلين فرمود:"اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي وانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا"6
حال اين سئوال به ذهن مي‌رسد كه چه عواملي باعث شد با آن همه سفارشات پيامبر(ص) نسبت به حفظ قرآن و پيروي از اهل بيت به عنوان مفسران واقعي قرآن، جامعة اسلامي از مسير صحيح و به تعبيري صراط مستقيم منحرف شد؟ آيا جز اين بود كه مسلمانان به دستورات قرآن عمل نكردند؟ و آيا متروك گذاشتن و رها كردن قرآن عامل اصلي براي انحراف از صراط مستقيم نبود؟
اكنون مطالب را در دو بخش ارائه خواهيم كرد: بخش اول مهجوريت قرآن و بخش دوم راه‌هاي زدودن مهجوريت از قرآن.

بخش اول: مهجوريت قرآن كريم:

در اين بخش ضمن بيان معاني لغوي مهجوريت از ديدگاه واژه شناسان، شكايت و گلاية پيامبر(ص) در پيشگاه الهي، به خاطر به مهجوريت كشاندن قرآن بررسي مي‌شود سپس مصاديق و علل به وجود آورندة آن در جامعه بيان مي‌گردد و در ادامه، ديدگاه مولاي متقيان حضرت علي(ع) در بارة پيامدهاي مهجوريت قرآن و شخصيتي كه مهجوريت را از قرآن خواهد زدود ذكر مي‌شود.

الف) شكايت پيامبر(ص) از مهجوريت قرآن:

در سورة مباركة فرقان خداوند متعال از قول پيامبرش آيه‌اي را مطرح مي‌كند كه دلها را مي‌لرزاند و به مردم مسلمان، در هر عصر و زماني هشدار مي‌دهد كه ‌اي مردم مبادا قرآن را متروك بگذاريد و به دستورات آن عمل نكنيد. خداوند متعال در اين آيه از قول رسولش چنين مي‌فرمايد:"وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا؛7 و پيامبر خدا گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند."
كلمة مهجور از مادة "هجر" است كه بيشتر لغت شناسان آن را به معناي ترك كردن و رها كردن دانسته‌اند، اگر چه معاني ديگري هم براي آن ذكر كرده اند، ولي در خصوص اين آيه بيشتر به اين معنا توجه داشته اند.
صاحب كتاب العين مي‌گويد: "الهجر و الهجران ترك ما يلزمك تعهده؛8 هجر و هجران ترك كردن چيزي است كه تعهد نسبت به آن، تو را ملزم و پايبند مي‌كند" و سپس به اين آيه استناد مي‌كند. صاحب مجمع البحرين مي‌گويد: "اي متروكا لا يسمع و يقال مهجورا جعلوه بمنزلة هجر‌اي الهذيان و يقال مهجورا‌اي قالوا فيه غير الحق؛9يعني ترك شده كه شنيده نمي‌شود و مهجور گفته مي‌شود وقتي كه آن(قرآن) را به منزله هجر يعني هذيان قرار دهند و مهجور گفته مي‌شود يعني در آن غير حق مي‌گويند." راغب مي‌گويد:"الهجر و الهجران مفارقه الانسان غيره اما بالبدن او باللسان اوبالقلب؛ جدايي انسان از چيزي يا با بدن يا با زبان يا با قلب است" و ذيل اين آيه مي‌گويد:"اين ترك كردن و رها كردن با قلب است يا با قلب و با زبان"10 بنابر آنچه گفته شد معناي مهجور ترك كردن و كنار گذاشتن و رها كردن است.
دربارة اينكه نبي مكرم اسلام(ص) اين سخن را در دنيا يا آخرت مي‌گويد، برخي از مفسران معتقدند كه پيامبر(ص) اين سخن را در همين دنيا گفته است.11 و برخي ديگر معتقدند كه آن را در قيامت به عنوان گلايه از امتش در پيشگاه ربوبي عرضه مي‌دارد.12 و برخي ديگر از مفسران هر دو احتمال را ذكر مي‌كنند.13
از اين آية كريمه دو نكتة زيبا را مي‌توان برداشت كرد. 1. اينكه پيامبر(ص) به يقين مي‌دانست كه بسياري از افراد امت و بسياري از جوامع اسلامي قرآن را متروك خواهند گذاشت. اگر در گذشته و حال به وضعيت جوامع اسلامي نگريسته شود، اين گلايه و دردمندي پيامبر به خوبي آشكار مي‌گردد، چرا كه قرآن در اين كشورها فقط با صداي نيكو تلاوت مي‌شود، به طرز بسيار زيبايي در كاشي‌ كاري‌هاي مساجد به كار مي‌رود، مدارسي براي حفظ آن داير مي‌شود و... در حالي كه پايه‌هاي سياسي ـ فرهنگي اين جوامع بر مباني غربي استوار است و عملاً قرآن در زندگي آنها جايي ندارد. 2. خداوند از قول پيامبر(ص) مي‌فرمايد: "اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا"14 يعني با وجود در دسترس بودن، از عمل به آن غافل شدند. به عبارت ديگر در عين حالي كه قرآن نزدشان بود و آن را مي‌خواندند ولي از عمل به دستورات آن خبري نبود و عملاً قرآن در زندگي آنها جايي نداشت.
قرآن كريم براي كساني كه قرآن را به مهجوريت مي‌كشانند و به عبارتي آن را مي‌خوانند و به آن عمل نمي‌كنند مثلي شگفت مي‌زند و مي‌فرمايد: "مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛15 مثل كساني كه عمل به تورات بر آنان بار شد و به آن مكلف گرديدند آنگاه آن را به كار نبستند همچون مثل چهارپايي است كه كتابهايي را بر پشت مي‌كشد. چه زشت است وصف قومي كه آيات خدا را به دروغ گرفتند و خدا مردم ستمگر را راه نمي‌نمايد."
بنابر اين اگر جوامع اسلامي بخواهند مشمول شكايت پيامبر(ص) به پيشگاه الهي واقع نشوند بايد قرآن را در تمام ابعاد زندگي فردي و اجتماعي خود پياده كنند.

ب) مصاديق مهجوريت قرآن

همان طور كه در بخش قبل بيان شد، گلايه و شكايت پيامبر اسلام(ص) از امتش به معناي ترك فرامين و دستورات قرآن در زندگي فردي و اجتماعي است. در عين حال مي‌توان مواردي را به عنوان مصاديق مهجوريت قرآن در جامعه برشمردكه در ذيل به آنها اشاره مي‌شود.

1. نخواندن قرآن

پيامبر گرامي اسلام و پيشوايان دين(ع) در روايات بسياري مردم را به خواندن قرآن تشويق كرده‌اند و از مسلمانان خواسته‌اند كه روزانه حداقل پنجاه آيه تلاوت كنند.16 وجود مقدس امام هشتم(ع) دليل خواندن قرآن را در نماز خارج شدن قرآن از مهجوريت مي‌داند و مي‌فرمايد: "دليل آن كه در نماز، قرآن مي‌خوانيم آن است كه قرآن از مهجوريت خارج شود."17

2. ترجيح غير قرآن بر قرآن

با اينكه قرآن كريم براي تمام ابعاد زندگي برنامه دارد، ولي با كمال تاسف بايد اذعان داشت كه مسلمانان در گذشته و حال قرآن را رها كرده و به كتابهاي ديگر روي آورده اند. جوامع اسلامي امروزه دربسياري از زمينه‌ها از كشورهاي غربي الگو برداري مي‌كنند، در حالي كه نسخه‌هاي كشورهاي غربي به اين دليل كه به وسيلة انسان تدوين شده خالي از اشكال نيست، ولي آنچه قرآن ارائه مي‌دهد به دليل اينكه از جانب خداوند خالق و حكيم است در بردارنده سعادت و خوشبختي جوامع است. به عنوان نمونه در علوم تجربي مانند پزشكي و در علوم انساني مانند روانشناسي و فلسفه و... بيشتر به كتب دانشمندان غرب بها داده مي‌شود و اين درحالي است كه توجه به آيات قرآن مي‌تواند مسلمانان را در تمام علوم و دانش‌ها پيشتاز جوامع قرار دهد.
نقل شده كه هارون را طبيبي مسيحي بود، روزي اين طبيب به علي بن حسين بن واقد گفت:"در كتاب شما(قرآن) از علم طب چيزي نيست، در حالي كه علم دوتاست، علم پزشكي و علم اديان، وي در جواب گفت: خداوند تمام علم پزشكي را در نصف آيه جمع كرده است "َكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا"18 و پيامبر ما تمام علم پزشكي را در اين جمله خلاصه كرده است: "المعده بيت كل داء و الحميه راس كل دواء؛ معده خانة هر دردي است و پرهيز [كم خوري] اساس هر دارو و درماني است"، طبيب گفت قرآن و پيامبر شما از علم پزشكي چيزي براي جالينوس باقي نگذاشته اند. 19 ذكر اين نكته براي اين بود كه مي‌توان از هر آية قرآن و حتي بخشي از يك آيه يك يا چند راهكار را براي زندگي استخراج كرد.

3. تدبرو انديشه نكردن در قرآن

در آيات بسياري از قرآن از مسلمانان خواسته شده است كه در آياتش تفكر و انديشه كنند. خداوند حكيم در بارة قرآن مي‌فرمايد: "كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الألْبَابِ؛20 اين كتابي مبارك است كه آن را به سوي تونازل كرده‌ايم تا دربارة آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند." و در آية ديگر كساني را كه در آيات قرآن انديشه نمي‌كنند، مورد نكوهش قرار مي‌دهد و مي‌فرمايد: "أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛21 آيا به آيات قرآن نمي‌انديشند؟ يا مگر بر دل‌هايشان قفل‌هايي نهاده شده است؟" اين آيات و آيات ديگري كه در موضوع تفكر و انديشه در قرآن آمده است، از مسلمانان مي‌خواهدكه فقط به خواندن آيات توجه نكنند، بلكه بعد از مرحلة خواندن، درآياتش تفكر و انديشه كنند و به اين وسيله راه خود را به سوي سعادت و خوشبختي بيابند.

4. عمل نكردن به قرآن

مراجعه به آيات قرآن و روايات نشان دهندة اين امر است كه ازما خواسته شده قرآن را ياد بگيريم، به ديگران آموزش دهيم و در آياتش انديشه كنيم. نبي مكرم اسلام(ص) در حديث گرانبهايي كه به روايت انس بن مالك نقل شده است فرمودند: "هر كس قرآن را بياموزد و بداند و مصحف را درجايي بياويزد و آن را تعهد نكند و در آن ننگرد، قرآن روز قيامت مي‌آيد و در وي بياويزد و گويد: "خدايا اين بنده، مرا مهجور كرده ميان من و او حكم فرما."22 رسول خدا(ص) همچنين در بيان نوراني ديگري مي‌فرمايد: "روز قيامت من نخستين وارد شونده بر خداوند عزيز و جبار هستم و كتابش و اهل بيتم و سپس امتم، آن گاه از ايشان (امتم) مي‌پرسم كه با كتاب خدا و اهل بيت من چه كردند."23
بيان اين نكته لازم است كه خواندن و يادگيري قرآن مقدمه‌اي است براي فهم معاني و مفاهيم آيات كريمه و همه اين امور براي اين است كه قرآن را در زندگي خود پياده كنيم. اگرچه خواندن و فهميدن قرآن مي‌تواند در زندگي تاثيرگذار باشد، ولي هدف نهايي اين است كه جامعة اسلامي با عمل به دستورات آن سعادت و خوشبختي دو جهان را براي خود فراهم آورد.

علل مهجوريت قرآن

بحث دربارة عللي كه باعث مهجوريت قرآن دربين مسلمانان شد، مي‌تواند به رفع اين مهجوريت كمك شاياني بكند، چرا كه شناخت عوامل به وجود آورندة يك آسيب و معضل راهنماي خوبي است كه مي‌تواند راهكار درست حل آن معضل را نشان دهد. به طور كلي ممكن است عوامل بسياري در مهجوريت قرآن دخيل باشد كه در اينجا به مهمترين آنها اشاره مي‌شود.

1. كنار گذاشتن اهل بيت(ع) به عنوان مفسران حقيقي قرآن

همان طو ركه در مقدمه اشاره شد، پيامبر گرامي اسلام(ص) همان سفارشي را كه نسبت به حفظ قرآن و تمسك به آن ـ به معناي پيروي عملي از دستورات آن ـ داشت، نسبت به اهل بيت خودش هم داشت و در موارد بسياري اهميت اين امر را به مردم گوشزد كرد، چرا كه اهل بيت جزء جدايي ناپذير قرآن و داناي به تمام اسرار قرآن بودند و اين در ديگران يافت نمي‌شد. ولي متاسفانه جامعة اسلامي ـ عليرغم سفارش‌هاي اكيد پيامبر(ص) ـ اين حاملان و عاملان واقعي قرآن را از صحنة اجتماع كنار زد و جامعه از فيض وجودي اين ذوات مقدسه محروم ماند. در صورتي كه قرآن اطاعت از اين معصومان را به عنوان اولواالامر، هم رديف اطاعت پيامبر و اطاعت پيامبر را در رديف اطاعت خدا مي‌داند و مي‌فرمايد: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ؛24اي كساني كه ايمان آورده‌ايد خدا و پيامبر و اولياي امر خود را اطاعت كنيد."
بنابراين مي‌توان گفت اولين عاملي كه باعث مهجوريت قرآن در جامعة اسلامي شد، كنار گذاشتن و رها كردن اهل بيت بود، مسئله‌اي كه حضرت علي (ع) فراوان از آن ياد مي‌كند. 25 حتي صديقه كبري، حضرت فاطمة زهرا(س) در بستر بيماري آنگاه كه تعدادي از زنان مهاجر و انصار نزد او مي‌آيند در بخشي از كلامش مي‌فرمايد: "واي بر آنان چرا نگذاشتند حق در مركز خود قرار گيرد؟ و خلافت بر پايه‌هاي نبوت استوار بماند؟... به خدا سوگند اگر پاي در ميان مي‌نهادند و علي(ع) را بركاري كه پيغمبر(ص) بر عهدة او نهاد مي‌گزاردند، آسان آسان ايشان را به راه راست مي‌برد. و حق هر يك را به او مي‌سپرد... اگر چنين مي‌كردند درهاي رحمت از زمين و آسمان به روي آنان مي‌گشود. اما نكردند و به زودي خدا به كيفر آنچه كردندآنان را عذاب خواهد فرمود."26

2. پيروي از هواهاي نفساني

دومين عاملي كه باعث مهجوريت قرآن در جوامع اسلامي گذشته و حال شده، پيروي اكثريت مردم از هواهاي نفساني است. بسياري از مردم هنگامي كه منافع دنيوي و مادي خود را با تعاليم و دستورات قرآن در تعارض مي‌بينند، جانب منافع خود را مي‌گيرند و حق و حقيقت را فداي مصالح شخصي خويش مي‌كنند.
قرآن كساني را كه به دنبال هواهاي نفساني هستند به شدت نكوهش مي‌كند و مي‌فرمايد: "أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَي عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَي سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَي بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَكَّرُونَ؛27 آيا ديدي كسي را كه هوس خود را معبود خويش قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و برگوش و دلش مهر و بر ديده‌اش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه كسي او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمي‌گيريد؟" همان طور كه اين آيه بيان مي‌كند پيروي از هوا و هوس چشم و گوش و دل انسان را كور مي‌كند و چنين انساني هرگز نمي‌تواند به محضر قرآن شرفياب شود و از انوار ملكوتي آن مستفيض گردد.
بنابر اين پيروي از هوا و هوس دومين عاملي است كه مي‌تواند قرآن را در زندگي فردي و اجتماعي به مهجوريت بكشاند.

3. شيطان

شيطان بعد از سجده نكردن برحضرت آدم(ع) از درگاه رحمت الهي رانده شد و از همان روز به عزت خداوند سوگند ياد كرد كه فرزندان آدم را گمراه خواهد كرد، قرآن مجيد سخن شيطان را اينگونه بيان مي‌كند: "قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لأغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ *إِلا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ28؛ شيطان گفت: پس به عزت تو سوگند كه همگي را جدا از راه به در مي‌برم، مگر آن بندگان پاكدل تورا" خداوند هم در پاسخ او فرمود: "قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ * لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ؛29 فرمود حق از من است و حق را مي‌گويم هر آينه جهنم را از تو و هر كس كه تو را پيروي كند، از همگي شان خواهم انباشت."
در موارد ديگري نيز خداوند انسان را شديدا از دوستي با شيطان و شيطان صفتان بر حذر مي‌دارد. اين تاكيد شديد قرآن براي پيروي نكردن از فرامين و وسوسه‌هاي شيطاني به خاطر اين است كه شيطان اعمال زشت را براي انسان نيكو جلوه مي‌دهد به گونه‌اي كه انسان زيبايي‌هاي قرآن را درك نمي‌كند در حالي كه انجام معاصي و گناهان برايش جاذبه و زيبايي دارد. نتيجه اين مي‌شود كه انسان به سوي قرآن نمي‌رود و اين نسخة شفا بخش هستي را متروك مي‌گذارد و زمينه‌هاي بدبختي و شقاوت خود را فراهم مي‌كند. بنابراين شيطان هم سومين عامل موثر در مهجوريت قرآن است.

4. عدم توجه به نقش سازندة قرآن در زندگي فردي و اجتماعي

شايد بتوان گفت قرآن در زندگي بسياري از مردم مسلمان جايگاه والايي ندارد و بيشتر آن را در مجالس ترحيم، قبرستانها، سفرة عقد، بدرقة مسافر و... استفاده مي‌كنند. از نظر اين مردم جايگاه قرآن فقط در همين امور خلاصه مي‌شود. عده‌اي ديگر آن را به قصد ثواب مي‌خوانند و تنها عدة اندكي هستند كه به نقش سازندة قرآن در زندگي فردي و اجتماعي باور دارند. اين نوع اعتقاد و نگرش اكثريت مردم باعث شده است كه قرآن مهجور بماند، و وارد زندگي عملي آنان نشود.
امام خميني(ره) در بارة مهجور ماندن قرآن و نقش سازندة آن در زندگي فردي و اجتماعي مي‌فرمايد: "آيا اگر ما اين صحيفة الهي را مثلاً جلدي پاكيزه و قيمتي نموديم و در وقت قرائت يا استخاره بوسيديم و به ديده نهاديم، آن را مهجور نكرده‌ايم؟ آيا اگرغالب عمر خود را در تجويد و جهات لغويه و بيانيه و بديعية آن صرف كرديم، اين كتاب شريف را از مهجوريت بيرون آورده‌ايم؟ آيا اگرقرائات مختلف و امثال آن را فراگرفتيم، از ننگ مهجوريت قرآن خلاصي پيدا كرده‌ايم؟ آيا اگر وجود اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعليم كرديم ازشكايت رسول خدا(ص) مستخلص شده‌ايم؟ هيهات! ‌كه هيچ يك از اين امور مورد نظر قرآن و مُنزِل عظيم الشأن آن نيست. قرآن كتاب الهي است و در آن شئون الهيه است. قرآن حبل متصل مابين خالق و مخلوق است و به وسيله تعليمات آن بايد رابطة معنويه و ارتباط غيبي، بين بندگان خدا و مربي آن پيدا شود، از قرآن بايد علوم الهيه و معارف لدنّيه حاصل شود."30

5. گسترش خرافات در جامعه

گسترش خرافات در جامعه نيز از اموري است كه به مهجوريت قرآن مي‌انجامد. اعتقاد داشتن مردم جامعه به اموري مانند، فال، سحر و جادو، خوابها و... مي‌تواند جامعه را از حقايق موجود در عالم هستي كه جلوه‌هاي آن در قرآن بروز و ظهور دارد، دور كند و به مهجوريت قرآن منتهي شود.

مهجوريت قرآن از ديدگاه نهج البلاغه

امام علي (ع) كه پس از پيامبر گرامي اسلام(ص)، بزرگترين شخصيت جامعة اسلامي است به مردم زمانش هشدار مي‌دهد كه‌ اي مردم زماني خواهد آمد كه قرآن در مهجوريت قرار گيرد و فقط اسم و رسم آن در جامعه خواهد بود، بدون اين كه از عمل به احكام آن خبري باشد. آنچه را كه مولاي متقيان(ع) بيان مي‌كند مي‌توان از آن به پيامدهاي مهجوريت و متروك گذاشتن قرآن تعبير كرد.
ايشان در بخشي از خطبة 147 مي‌فرمايد: "همانا پس از من روزگاري بر شما فرا خواهد رسيدكه چيزي پنهان‌تر از حق و آشكارتر از باطل و فراوان‌تر از دروغ به خدا و پيامبرش نباشد. و نزد مردم آن زمان كالايي زيانمندتر از قرآن نيست، اگر آن را درست بخوانند و تفسير كنند و متاعي پرسودتر از قرآن يافت نمي‌شود، آنگاه كه آن را تحريف كنند و معاني دلخواه خود را رواج دهند... حاملان قرآن آن را وا گذاشته و حافظان قرآن آن را فراموش مي‌كنند، پس در آن روز قرآن و پيروانش از ميان مردم رانده و مهجور مي‌گردند و هر دو غريبانه در يك راه ناشناخته سرگردانند و پناهگاهي ميان مردم ندارند، پس قرآن و پيروانش در ميان مردمند اما گويا حضور ندارند؛ با مردمند ولي از آنها بريده‌اند... مردم در آن روز در جدايي و تفرقه هم داستان و در اتحاد و يگانگي پراكنده‌اند، گويي آنان پيشواي قرآن بوده و قرآن پيشواي آنان نيست، پس از قرآن جز نامي نزدشان باقي نماند و آنان جز خطي را از قرآن نشناسند."31
با توجه به بيان نوراني مولايمان حضرت علي (ع) مي‌توان پيامدهاي مهجوريت را به اين شكل دسته بندي كرد. الف) پنهان شدن حق و آشكار شدن باطل. ب) دروغ بستن به خدا و پيامبر(ص). ج) استفاده ابزاري از قرآن براي اثبات دعاوي خويش. د)متروك شدن شريعت و رواج منكرات. ه‍) رانده شدن حاملان و حافظان قرآن از صحنة اجتماع. و) جدا شدن مردم از فرهنگ قرآن. ز) جايگزين شدن تفرقه و جدايي به جاي اتحاد و يگانگي در جامعه. ح) باقي ماندن خط و تذهيب قرآن و عدم راهيابي قرآن به زندگي روزانة مردم.
همان طوركه ملاحظه شد، حضرت علي (ع) به وضوح اين را پيش بيني مي‌كند كه مردم در آينده چه بر سر قرآن خواهند آورد و آنچه مولا(ع) فرمود، نه تنها در سده‌هاي نخست اتفاق افتاده بلكه هم اكنون نيز مي‌توان آن را در جوامع اسلامي به وضوح مشاهده كرد و آنچه كه امروز در جوامع اسلامي اتفاق مي‌افتد بي نياز از شرح و تبيين است.
مولاي متقيان علي(ع) در خطبه‌اي كه خبر از ظهور فرزندش مهدي(عج) مي‌دهد او را به عنوان شخصيتي معرفي مي‌كند كه مهجوريت را از قرآن و سنت خواهد زدود و مي‌فرمايد: "... او روش عادلانه در حكومت حق را به شما مي‌نماياند و كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) را كه تا آن روز متروك ماندند، زنده مي‌كند."32

پي‌نوشت‌ها:

1 . نحل/ 78؛ در ترجمه آيات کريمه قرآن، از ترجمه استاد فولادوند استفاده شده است.
2 . مومنون/ 42-44.
3 . آل عمران/103.
4 . اسراء/ 106.
5. کليني، الكافي، ج2، ص598.
6 . بحارالانوار، ج35، ص184.
7 . الفرقان/ 30.
8 . فراهيدي، خليل بن احمد، العين، ج3، ص387.
9 . طريحي، فخر الدين، مجمع البحرين، ج3، ص516.
10 . راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات، ص833.
11 . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج15، ص76.
12 . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج15، ص205.
13 . طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج7، ص263.
14 . فرقان/ 30.
15 . جمعه/ 5.
16 . کليني رازي، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج2، ص609.
17 . قرائتي، محسن، تفسير نور، ج8، ص246؛ مجلسي، بحارالانوار، ج82، ص54، باب 23.
18 . اعراف/ 31.
19 . طبرسي، مجمع البيان، ج4، ص638.
20 . ص/ 29.
21 . محمد/ 24.
22 . زمخشري، محمود، الكشاف، ج3، ص277وفخر رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج24، ص 455.
23 . عروسي حويزي، علي بن جمعه، نورالثقلين، ج4، ص13.
24 . نساء/ 59.
25 . مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، بخش پنجم، صفحات141تا184.
26 . شهيدي، سيد جعفر، زندگي فاطمه زهرا(س)، ص151.
27 . جاثيه/ 23.
28 . ص/ 82-83.
29 . ص، 84-85.
30 . خميني، روح الله، پرواز در ملكوت، ص113، به نقل از سايت انديشه قم.
31 . نهج البلاغه، خ147، ترجمه محمد دشتي، ص271.
32 . همان، خ138، ترجمه محمد دشتي، ص257.

 
جمعه 24 شهریور 1391  1:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اثر قرآن بر دل مؤمنان و ستمگران

شكوفه مهربانى

"و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الاخسارا"
اين آيه شريفه، هشتاد و دومين آيه سوره مباركه اسرا مى‏باشد. در اين سوره، خداوند چندين بار راجع به قرآن كريم سخن به ميان آورده است. به عنوان مثال، در آيه 9 اين سوره، قرآن كريم را با اين اوصاف به مردم معرفى مى‏كند كه همانا اين قرآن، خلق را به راسترين و استوارترين طريقه هدايت مى‏كند و اهل ايمان را كه نيكوكار باشند به اجر و ثواب عظيم بشارت مى‏دهد. در آيات 82 الى 100 اين سوره خداوند براى بار دوم در اين سوره، قرآن كريم را معجزه و آيت پيامبر اكرم‏«صلى الله عليه وآله‏» معرفى مى‏كند و همچنين رحمت و بركتش مى‏خواند. علاوه بر اين، خداوند گفتار كسانى را كه معجزه‏هاى ديگر از رسول خدا مى‏خواهند بيان مى‏كند پاسخ اين افراد را مى‏دهد. معناى آيه
همانگونه كه مى‏دانيم كلمه "من" داراى معانى مختلفى است ; گاهى براى بيان تبعيض مى‏آيد و گاهى بيانيه است. علامه طباطبايى كلمه "من " را در اين آيه "بيانيه" دانسته‏اند زيرا شفاء و رحمت مخصوص قسمتى از قرآن نيست‏بلكه اثر قطعى همه آيات قرآن است. بنابراين اگر اين كلمه بيانيه باشد معناى آيه به اين صورت خواهد شد: "ما نازل مى‏كنيم آنچه را كه شفاء و رحمت است و آن قرآن است و..." (1) اما بعضى از مفسران اين را احتمال داده‏اند كه "من" در آيه به همان معناى تبعيض است و اشاره به نزول تدريجى قرآن مى‏باشد (بخصوص اينكه جمله ننزل فعل مضارع است) در اين صورت معناى آيه چنين خواهد شد:
"ما قرآن را نازل مى‏كنيم و هر بخشى از آن كه نازل مى‏شود به تنهايى مايه شفاء و رحمت است و..." (2)

قرآن شفاء است

در آيه بالا، خداوند قرآن كريم را شفاء ناميده است و اگر خداوند قرآن كريم را شفاء ناميده با در نظر داشتن اينكه شفاء بايد حتما مسبوق به‏مرضى باشد خود افاده مى‏كند كه دلهاى بشر احوال و كيفياتى دارد كه اگر قرآن را با آن احوال مقايسه كنيم، خواهيم ديد كه همان نسبتى را دارد كه يك داروى معالج‏با مرض دارد. اين معنا از اينكه دين حق را فطرى دانسته نيز استفاده مى‏شود. چرا كه آدمى از اولين روز پيدايشش داراى بنيه‏اى بود كه در صورت نبودن موانع او را بصورت دو پا و مستقيم در مى‏آورد و همه افراد انسان بهمين حالت‏به دنيا مى‏آمدند و با دوپا و استقامت قامت در پى اطوار زندگى مى‏شدند. همچنين آدمى از نظر خلقت اصليه داراى عقايد حقه‏اى است درباره مبدا و معاد و فروع آن دو، چه از اصول معارف و چه از پايه‏هاى اخلاق فاضله و مناسب با آن عقايد كه در نتيجه داشتن آن فطرت و غريزه، اعمال و احوالى از او سرمى‏زند كه با آن ملكات مناسب است.
اين مطلب را گفتيم تا كاملا روشن گردد كه انسان همانطور كه سلامتى و ناسلامتى جسمى دارد يك سلامتى و ناسلامتى روحى هم دارد، و همانطور كه اختلال در نظام جسمى او باعث مى‏شود كه دچار مرضهايى جسمى شود همچنين اختلال در نظام روحى او باعث مى‏شود به مرضهاى روحى مبتلا شود، و همانطور كه براى مرضهاى جسميش دوايى است، براى مرضهاى روحى نيز درمانى دارد.
همچنانكه خداوند در ميانه مؤمنين گروهى را چنين معرفى مى‏كند كه در دلهايشان مرض دارند و اين مرض غير كفر و نفاق صريح است و مى‏فرمايد: "لئن لم ينثه المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينك بهم" (3) و نيز مى‏فرمايد: "و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ماذا ارادالله بهذا مثلا" (4) و اينكه قرآن كريم آنرا مرض خوانده قطعا چيزيست كه ثبات قلب و استقامت نفس را مختل مى‏سازد، از قبيل شك و ريب كه هم آدمى را در باطن دچار اضطراب و تزلزل نموده به سوى باطل و پيروى هوى متمايل مى‏سازد و هم با ايمان - البته با نازل‏ترين درجه ايمان منافات ندارد و عموم مردم با ايمان نيز دچار آن هستند و خود يكى از نواقص، نسبت‏به مراتب عاليه ايمان، شرك شمرده مى‏شود و خداوند در اين باره مى‏فرمايد:
"ولا يؤمن اكثرهم بالله الا و هم مشركون" (5) و نيز مى‏فرمايد: "فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكمون فيما شجر بينهم ثم لا يجدون فى انفسهم حرجا مما قضيت و سلموا تسليما " (6) اما چرا خداوند قرآن را شفاى دل مؤمنين ناميده است؟ قرآن كريم با حجت‏هاى قاطع و براهين ساطع خود، انواع شك و ترديدها و شبهاتى را كه در راه عقايد حق و معارف حقيقيه مى‏شود از بين برده با مواعظ شافى خود و داستانهاى آموزنده و عبرت‏انگيز، مثلهاى دلنشين، وعده و وعيد، انزار و تبشيرش و احكام و شرايعش با تمامى آفات و عاهات دلها مبارزه كرده همه را ريشه‏كن مى‏سازد، بدين جهت‏خداوند قرآن را شفاى دل مؤمنان ناميده است. (7) مسعدة بن صدقة از امام جعفر صادق‏«عليه السلام‏» نقل مى‏كند كه "و انما الشفاء فى علم القرآن" (8)

قرآن رحمت‏براى مؤمنان است

چرا خداوند بعد از اينكه قرآن را شفاء براى مؤمنان معرفى مى‏كند آن را رحمت نيز مى‏خواند البته بايد در نظر داشت كه رحمت افاضه‏اى است كه به وسيله آن كمبودها جبران گشته حوايج‏برآورده مى‏شود - دليلش اين است كه قرآن دل آدمى را به نور علم و يقين روشن مى‏سازد و تاريكيهاى جهل و شك را از آن دور مى‏كند و آن را به زيور ملكات فاضله و حالات شريفه مى‏آرايد و اين گونه زيورها را جايگزين پليديها و صورت‏هاى زشت و صفات نكوهيده مى‏سازد. (9) استاد مكارم شيرازى در توضيح اين مطلب مى‏نويسد: "شفاء" اشاره به "پاكسازى"، و "رحمت" اشاره به "نوسازى" است و يا به تعبير فلاسفه و عرفا، اولى به مقام "تخليه" اشاره مى‏كند و دومى به مقام "تحليه". (10) قرآن براى مردم و اهل قرآن رحمت است و شكى در آن نيست و اهل قرآن كريم، ائمه هدى هستند كه خداوند مى‏فرمايند: "ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا." (11) قرآن براى كسانى رحمت است كه به فرايض آن عمل مى‏كنند و آنچه را كه در قرآن حلال است‏حلال، و آنچه را كه حرام است، حرام مى‏دانند. پس اينان مؤمنان هستند كه وارد بهشت مى‏شوند و عذاب نمى‏شوند، بلكه از عذاب نجات مى‏يابند. (12) همچنين در قرآن، شفا از افراط و تفريط در تفكرات و شعور انسان است. پس اين قرآن، عقل را از راههاى غير حقيقى حفظ مى‏كند، انسان را در راههايى كه مثمر ثمر باشد، آزاد مى‏گذارد، او را از استفاده كردن نيرو و توانش در جاهايى كه فايده ندارد، باز مى‏دارد، به او برنامه سالم دقيق مى‏دهد، فعاليت انسان را نتيجه‏دار مى‏كند و او را از راههاى غير حقيقى باز مى‏دارد. (13) قرآن رحمت است‏براى كسى كه طلب رحمت مى‏كند و رحمت را براى خويش مى‏خواهد. قرآن شفاء از كفر، شرك، جهل، فساد و هر رذيلتى است البته براى كسى كه بخواهد براى خداوند تعالى خالص شود. (14) قرآن كريم از آن جهت كه شفاء است، اول صفحه دل را انواع مرضها و انحرافات پاك مى‏كند و زمينه را براى جاى دادن فضايل آماده مى‏سازد; از آن جهت كه رحمت است صحت و استقامت اصلى و فطرى دل را به او باز مى‏گرداند; از آن جهت كه شفاء است محل دل را از موانعى كه ضد سعادت است پاك كرده آماده پذيرش سعادت مى‏سازد; از آن جهت كه رحمت است هيبت‏سعادت به او داده نعمت استقامت و يقين را در آن جايگزين مى‏كند. بنابراين قرآن كريم هم شفاء است‏براى دلها و هم رحمت; همچنانكه هدايت و رحمت‏براى نفوس در معرض ضلالت است زيرا متفرع شدن رحمت‏بر شفاء در جمله "ماهو شفاء و رحمة" (15) نظير آيه "هدى و رحمة لقوم يؤمنون" (16) و جمله "و مغفرة و رحمة" مى‏باشد. (17)

قرآن براى ستمگران افزونى خسارت است

در اين قسمت از آيه "و لا يزيد الظالمين الا خسارا"، مراد از ظالمين قهرا غير مؤمنان يعنى كفار خواهد بود زيرا سياق آيه دلالت‏بر اين مى‏كند كه مراد از اين قسمت از آيه بيان اثرى است كه قرآن در غير مؤمنان دارد. البته بنا به گفته بعضى از مفسران كفار غير مشركين منظور است. و اگر آيه شريفه حكم مزيد خسران را معلق به‏وصف ظلم كرد براى اين بوده كه به‏علت‏حكم هم اشاره كرده باشد و بفهماند كه قرآن در ايشان جز زياد شدن خسران اثرى ندارد; زيرا با ارتكاب كفر به خود ستم كرده‏اند.
كلمه "خسار" به معناى ضرر دادن از اصل سرمايه است، كفار مانند همه افراد يك سرمايه اصلى داشتند و آن دين فطريشان بود كه هر دل ساده و سالمى به آن ملهم است، ولى ايشان به خاطر كفرى كه به خدا و آيات او ورزيدند از اين سرمايه اصلى كاستند و چون به قرآن كفر ورزيدند و بدون منطق و دليل بلكه به ستم از آن اعراض نمودند، همين قرآن خسران ايشان را دو چندان نموده نقصى روى نقص قبليشان اضافه كرد. البته اين در صورتى است كه از آن فطرت اصلى چيزى در دلهايشان مانده باشد و گرنه هيچ اثرى در آنها نخواهد داشت و لذا به جاى اينكه بفرمايد: "يزيد الظالمين خسارا" كه به معنى "در ستمگران خسران را زيادتر مى‏كند" فرمود: " ولا يزيدالظالمين الاخسارا" كه به معنى "در ظالمان اثرى جز خسران ندارد" يعنى در آن كسانى كه از فطرت اصليشان چيزى نمانده هيچ اثر ندارد و در آن كسانى كه هنوز از موهبت فطريشان مختصرى مانده اين اثر را دارد كه كمترش مى‏كند. (18) اين خسران و نقصان نيز از جهت تكذيب و كفر آنها به قرآن كريم است و همچنين خداوند مى‏فرمايد: "فزادتهم رجسا الى رجسهم". (19) در اين قسمت زياد شدن خسران كفار را خداوند مجازا به خود قرآن نسبت داده زيرا خسران ايشان در حقيقت اثر كفر خود آنان و سوء اختيارشان و شقاوت نفوسشان است. (20) در حديثى كه منسوب به امام محمد باقر«عليه السلام‏» است مى‏خوانيم كه حضرت مى‏فرمايند: جبرئيل بر پيامبر اكرم‏«صلى الله عليه وآله‏» نازل شد و فرمود: "و لا يزيد الظالمين آل محمد حقهم الاخسارا". (21)

قرآن دارويى بدون عوارض جانبى

با اين اوصاف كه خداوند قرآن كريم را شفاء و رحمت‏براى مؤمنان خوانده در واقع آن را به عنوان يك دارو براى امراض جسمى و روحى معرفى كرده است. همانطور كه مى‏دانيم داروى دردهاى جسمانى غالبا اثرهاى نامطلوبى روى ارگانهاى بدن مى‏گذارند تا آنجا كه در حديث معروفى آمده: "هيچ دوايى نيست مگر اينكه خود سرچشمه بيمارى ديگرى است." (22) اما اين داروى شفابخش هيچگونه اثر نامطلوب روى جان و فكر و روح آدمى ندارد، بلكه برعكس تمامى آن خير و بركت است. در يكى از عبارات نهج البلاغه مى‏خوانيم: "شفاء لا تخشى اسقامه " يعنى اينكه "قرآن داروى شفابخشى است كه هيچ بيمارى از آن بر نمى‏خيزد." (23) كوتاه سخن اين كه قرآن مؤمنان را صحت و استقامت مى‏افزايد و سعادتى بر سعادت و استقامتى بر استقامتشان اضافه مى‏كند و اگر در كافران هم چيزى زياد كند آن چيز عبارت از نقص و خسران خواهد بود.

پى‏نوشتها:

1) طباطبايى علامه سيد محمدحسين: الميزان فى تفسير الميزان، سيد محمدباقر موسوى همدانى، كانون انتشارات محمدى، ج 25، ص 309
2) مكارم شيرازى و ديگران: تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج 12، ص 237
3) احزاب، 60
4) مدثر، 31
5) يوسف: 106
6) نساء 65
7) فيض كاشانى: الصافى فى تفسير القرآن، ج‏1، ص 986
علامه طباطبايى: تفسير الميزان، ج 25، ص 310
8) العروسى الحويزى شيخ عبد على ابن جمعه: تفسير نور الثقلين، ج 3، ص‏213 و 214
9) طباطبايى علامه سيدمحمدحسين: الميزان فى تفسير الميزان، سيدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 25، ص 310
10) مكارم شيرازى و ديگران: تفسير نمونه، ج 12، ص 237
11) العروسى الحويزى شيخ عبد على ابن جمعه: تفسير نور الثقلين، ج 3، ص‏213
12) المراغى - احمد مصطفى: تفسير المراغى، ج 5 ، ص‏86
13) سيد قطب: تفسير فى ظلال القرآن، ج 5، ص 63 و 64
14) مغنيه - محمد جواد: تفسير كاشف، ج 5، ص 77 و 78
15) يوسف، 111
16) نساء، 96
17) طباطبايى علامه سيدمحمدحسين: همان منبع، ج 25، ص 311
18) همان منبع، ج 25، ص 311 و 312
19) زمخشرى خوارزمى ابوالقاسم جارالله محمدابن عمر: الكشاف، ج 2، ص 465
20) طباطبايى: همان منبع، ج 25، ص 311 و 312
21) فيض كاشانى: الصافى فى تفسير القرآن، ج‏1، ص 986 ; العروسى الحويزى: تفسير نور الثقلين، ص 213 و 214
22) سفينة البحار
23) فيض الاسلام: نهج‏البلاغه، خطبه 198
جمعه 24 شهریور 1391  1:07 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

القرآن شفاء

بقلم: الشيخ حسن الصفار
كاتب وباحث سعودي

يقول تعالى: {يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ} (سورة يونس آية57).
وصف القرآن نفسه بأنه شفاء لما في الصدور، وعندما يذكر الشفاء يتبادر إلى الذهن موضوع المرض لأن الشفاء إنما يعني تجاوز حالة المرض والألم، فعندما يقال شفي فلان من مرضه فهذا يعني أنه كان مريضاً.
وإذا كان القرآن الكريم يعتبر نفسه شفاء، فهذا يعني أنه ينبئ عن افتراض إصابة نفوس أبناء البشر بالأمراض، كما الجسم يصاب بالمرض.
إن مرض الجسم يعني وجود خلل في جهاز أو عضو من أعضائه فيمنع هذا العضو من أداء دوره بشكل طبيعي فينتج عن ذلك مضاعفات وآلام وتعويق، وحينما يحصل المرض في جسم الإنسان فإنه يندفع لمعالجته، لأن بقاءه يسبب له مشاكل، كما أن إبقاءه دون علاج يرشح المرض للتطور والزيادة.
ومثل هذا ما تصاب به النفس، فالنفس هي: مجموعة المشاعر والعواطف والغرائز الموجودة عند الإنسان وطريقة تعامله معها، وطريقة إشباعه لها، فلكل غريزة من غرائز الإنسان، وكل عاطفة من عواطفه، وكل جانب من جوانبه يؤدي دوره المهم في تكوين نفسيته وما انتظام حياة الإنسان إلا بانتظام هذه الغرائز، وأداء كل واحدة دورها الطبيعي الذي خلقت من أجله.
والمشكلة في الجانب الروحي أن كثيراً من أعراضه يصعب استشعارها لدرجة أن الإنسان يمارس حياته وكأنه إنسان طبيعي سوي، وهو يحمل في طوايا تلك النفس أخبث الأمراض وأخطرها على نفسه وعلى الإنسانية أجمع.
المرض النفسي ربما يبدأ بسيطاً لكنه يتضخم حتى يفقد الإنسان توازنه ويسبب له التعويق في تعاطيه مع ربه، ومع نفسه ومع الناس، وعلى هذا فينبغي علاج النفس كما نعالج خلل البدن لئلا يزداد ويستفحل، ومن ثم يعيق مسيرة حياة الإنسان السوي على هذه الأرض.
وربما كان هذا الأمر بيناً واضحاً لدى بني البشر ولكن السؤال المحير: كيف نعالج هذه الأمراض النفسية؟
لقد قدم الإنسان كثيراً من الضحايا وكثيراً من التجارب حتى وصل إلى ما هو عليه الآن من تكنولوجيا الطب وتقنيته، وصار له في المجال الجسمي أطباؤه وصيادلته ومستشفياته ومصحاته .. وتمكن من معالجة الكثير من الأمراض التي كانت تخفى على الأطباء بالأمس.
وكذلك الأمراض النفسية تحتاج للعلاج، ولكن لو ترك الإنسان وعقله وفطرته، فإنه قد يصل إلى الحل لكنه سيدفع من أجل ذلك الكثير الكثير من المعاناة ويسير التخبط لزمن طويل.
وما يزيد الأمر خطورة أن الأمراض الجسمية ليس هناك مراكز قوى ومصالح -في الغالب- تسعى للإطاحة بجسم الإنسان وتعويقه كما في مراكز القوى التي تكرس جهودها لتخدير الشعوب والعبث بنفوسهم وعقولهم، فاختصر الله الخالق سبحانه للإنسانية العلاج للخلاص من أمراضهم النفسية والروحية بهذا الهدي الإلهي الذي جاء في آخر صورة منه بعد سلسلة الأنبياء والمرسلين متمثلا في القرآن الكريم.
ولهذا جاء التعبير القرآني {يَا أَيُّهَا النَّاسُ} ليكون خطاباً لكل الناس لكل البشر الذين يتعرضون للمرض {قَدْ جَاءَتْكُمْ} تقصدكم وتتعرض لكم أنتم.. ثم جاءت الآية الشريفة تحكي مراحل التربية والتزكية[1].
المرحلة (1): مرحلة الموعظة الحسنة والنصيحة {مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ}.
المرحلة (2): تطهير الروح من الرذائل والنقائص {وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ}.
والمرحلة (3): الهداية إلى المعارف الحقة والأخلاق الكريمة والأعمال الصالحة {وَهُدىً}.
المرحلة (4) والأخيرة: هي مرحلة الاستقرار في الرحمة والنعمة والسعادة {وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ}.
وفي الحديث عن النبي (ص): «القرآن هو الدواء» دواء لأمراض النفس والمجتمعات وكل مشاكل الحياة.
والإمام علي (ع) يقول في خطبته عن القرآن: « واعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذي لا يغش، والهادي الذي لا يضل، والمحدث الذي لا يكذب، وما جالس هذا القرآن أحد إلا قام عنه بزيادة أو نقصان، زيادة في هدى أو نقصان من عمى، واعلموا أنه ليس على أحد بعد القرآن من فاقة، ولا لأحد بعد القرآن من غنى، فاستشفوه من أدوائكم، واستعينوا به على لأوائكم، فإنه فيه شفاء من أكبر الداء »[2].

هوامیش

1- راجع تفسير الأمثل (6/353).
2- طالع الخطبة (176) من نهج البلاغة.

 
جمعه 24 شهریور 1391  1:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

رنجنامه‏اي درباره تفسير قرآن

از حجة‏الاسلام والمسلمين محسن قرائتي

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمين و صلّي اللّه علي سيّدنا محمد و آله اجمعين
محضر مبارك علماي عزيز و فضلاي گرامي و مديران حوزه‏هاي علميّه و ائمّه جمعه و جماعات

ناله‏اي و تقاضايي

قرآن مجيد سند اساسي اسلام و معجزه جاويد نبي‏اكرم اسلام است. كتابي كه «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» و كتابي كه مصون از هر گونه تحريف است. «انّا نحن نزّلناالذّكر و انّاله لحافظون» آن كتاب نور، عبرت، بيّنه، تذكّر، بيان، رشد، برهان، ذكر، فرقان و مبارك است.

ما و قرآن

با كمال تأسف بسياري از مردم نمي‏توانند قرآن را بخوانند، يا آن كه غلط مي‏خوانند. آنان كه مي‏خوانند نيز معناي آن را نمي‏دانند و آنان كه مي‏دانند، در آن تدبر نمي‏كنند و آنان كه تدبر مي‏كنند، كمتر عبرت مي‏گيرند و بالاخره برخوردها در حد تشريفات، سوگند، مهريه، تجويد، ترتيل، حفظ و مسابقه بوده است و هدف اصلي همه اين برنامه‏ها كه تدبر در قرآن است رونق لازم را نيافته است.
خداوند از ما چه مي‏خواهد و چه وظيفه‏اي در برابر قرآن داريم؟
ما بايد كتاب آسماني را محور عقيده، فكر، تصميم و عمل خود قرار دهيم و در غير اين صورت، قرآن ما را پوك و پوچ مي‏داند: «يا اهل الكتاب لستم علي شيي‏ء حتي تقيموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليكم» ما بايد قرآن را جدي بگيريم «خذ الكتاب بقوّة» و بدانيم كه هر كس در آن تدبر نكند، مورد تندترين انتقادات الهي است «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها» از سوي ديگر ما در برابر قرآن مسئول و مديون هستيم. در علم اصول به ما گفته‏اند كه اشتغال يقيني برائت يقيني لازم دارد. آيا ما با اين كارهاي فرهنگي امروز برائت پيدا مي‏كنيم يا نه؟ يعني اگر از ما سؤال كنند كه تو در برابر وحي چه كردي آيا مي‏توانيم مطالعات و تدريس و تحصيل رسمي خود را مطرح كنيم و برائت پيدا كنيم؟ البته دروس حوزوي بايد با جديت خوانده شود لكن نيمي از سال كه تابستان و رمضان و محرم و تعطيلات رسمي است، ما مي‏توانيم يك دوره تفسير را مطالعه و مباحثه و با پيام الهي آشنا شويم.
راستي چه مي‏شد كه از روز اول ما را با قرآن آشنا مي‏كردند و به جاي «ضرب زيدٌ عمرواً»، «ضرب الله مثلاً» را ياد مي‏دادند؟
راستي چه مي‏شد اگر مقداري از تشويقات و شهريه‏ها بر اساس تفسير پرداخت مي‏شد؟
آيا به جاي آن كه تمام وقت بزرگان ما صرف 10% طلابي كه فقيه مي‏شوند، شود، بهتر نبود هر عالمي هفته‏اي يك روز تفكر و دقت و تدبر خود را صرف قرآني كه همه طلاب و جوانان ما به آن نياز دارند نمايد؟!
راستي در دانشگاه و حوزه و مساجد ما جايگاه قرآن و تفسير كجااست؟! از عزيزاني كه تخصّص در تفسير دارند، چه فرد و نهادي استفاده مي‏كند؟ كدام فرزند را سراغ داريد كه نامه پدرش را نخواند يا نداند؟ به هر حال مخلوق بايد كتاب خالق خود را بداند.
درست است كه در ايّام تحصيلي كار داريم ولي آيا قرآن كار ما نيست؟ تعداد جلسات و دروس تفسير را با ساير جلسات و دروس مقايسه كنيد، در بعضي از مناطق حتي يك در صد هم نيست.
به چند اقرار مهم توجّه فرمائيد:
1ـ ملاصدرا در مقدمه تفسير سوره واقعه مطالبي مي‏فرمايد كه خلاصه آن چنين است: «بسيار به مطالعه كتب حكما پرداختم تا آنجا كه گمان كردم كسي هستم ولي همين كه كمي بصيرتم باز شد، خودم را از علوم واقعي خالي ديدم. در آخر عمرم به فكر رفتم
ما بايد كتاب آسماني را محور عقيده، فكر، تصميم و عمل خود قرار دهيم و در غير اين صورت، قرآن ما را پوك و پوچ مي‏داند
كه به سراغ تدبر در قرآن و روايات محمد(ص) و آل محمد عليهم‏السلام بروم. من يقين كردم كه كارم بي‏اساس بوده است زيرا در طول عمرم به جاي نور در سايه ايستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله كشيد تا رحمت الهي دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا كرد و شروع به تفسير و تدبر در قرآن كردم. در خانه وحي را كوبيدم، درها باز شد و پرده‏ها كنار رفت و ديدم فرشتگان به من مي‏گويند: «سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين» من كه اكنون دست به نوشتن اسرار قرآن زدم اقرار مي‏كنم كه قرآن درياي عميقي است كه جز با لطف الهي امكان ورود در آن نيست ولي چه كنم عمرم رفت، بدنم ناتوان، قلبم شكسته، سرمايه‏ام كم، ابزار كارم ناقص و روحم كوچك است».
2ـ فيض كاشاني در رساله انصاف مي‏فرمايد: «من مدتها در مطالعه مجادلات متكلمين فرو رفتم و كوششها كردم ولي همان بحث‏ها ابزار جهل من بود. مدت‏ها در راه فلسفه به تعلم و تفهم پرداختم و بلند پروازيهايي را در گفتارشان ديدم. مدت‏ها در گفتگوهاي اين و آن بودم و كتاب‏ها و رساله‏ها نوشتم و گاهي ميان سخنان فلاسفه و متصوّفه و متكلّمين جمع‏بندي مي‏كردم و حرف‏ها را به هم پيوند مي‏دادم (ولي همه را باور نداشتم.) ولي در هيچ يك از علوم، دوايي براي دردم و آبي براي عطشم نيافتم، بر خودم ترسيدم و به سوي خدا فرار و انابه كردم تا خداوند مرا از طريق تعمق در قرآن و حديث هدايتم كرد.»
3ـ امام خميني ـ رضوان الله تعالي عليه‏ـ كه ما با تمام وجود او را نايب حضرت مهدي ـ عجل‏الله تعالي‏فرجه ـ مي‏دانيم، در صحيفه نور مي‏فرمايد: «و اين جانب از روي جدّ نه تعارف معمولي مي‏گويم كه از عمر به باد رفته خود... تأسف دارم. شما اي فرزندان برومند اسلام! حوزه‏ها و دانشگاهها را به شئونات قرآن و ابعاد بسيار مختلف آن توجه دهيد. تدريس قرآن را در هر رشته‏اي محط نظر و مقصد اعلا(نه در حاشيه) قرار دهيد. مبادا خداي نخواسته در آخر عمر كه ضعف و پيري بر شما هجوم كرد، از كرده‏هاپشيمان و تأسف برايام جواني بخوريد، همچون نويسنده.»(1)
4ـ آية‏الله وحيد خراساني، ايشان به مناسبتي در دروس خود در مسجد اعظم نكته‏اي فرمود:(نوار آن موجود است.) كه آيا ما در علم اصول و تأمل‏هاي كفايه بيشتر تعمق كرده‏ايم يا در قرآن...؟!
اقرارهاي مشابهي از بزرگان شنيده‏ام كه فرصت گفتن آن را ندارم؛ به هرحال گام‏هايي بايد برداريم كه نمونه‏اش را مي‏نويسم:
1 ـ براي عزت بخشيدن به قرآن، بزرگان آستين بالا زده و در هفته روزي را به تدريس تفسير و نكات قرآن اختصاص دهيم.
2 ـ مديران حوزه‏هاي علميه براي ايام تعطيل برنامه‏ريزي كنند كه طلاب عزيز و جوان مقداري از تفسير قرآن را مطالعه كنند و در پايان كار آزموني به عمل آورند و تشويقاتي انجام دهند.
3 ـ در هر منطقه‏اي علماي خوش بيان قيام كنند و نسل نو را دعوت و همه را سرسفره پرنعمت قرآن بنشانند و دقايقي را به تفسير آيات قرآن بپردازند.
4 ـ ان شاءاللّه درس تفسير كه بحمداللّه اخيراً در حوزه‏ها راه افتاده، رونق بيشتري پيدا كند و طرحي براي اين منظور در حوزه‏ها اجرا گردد.
5 ـ فضلايي كه در ايام تحصيل تقريرات مي‏نويسند در ايام تعطيل رساله‏هاي قرآني بنويسند تا مورد نقد و بررسي قرار گرفته و با انتشار آن ديگران نيز بهره ببرند.
در پايان چند خبر خوش براي شما دارم:
1 ـ با ناله‏ها و نعره‏هايي كه براي مهجوريت زدايي قرآن بلند شد، در سال 77 سازمان اوقاف حركت جالبي انجام داد و از علماء دعوت و آنان را به تدريس تفسير قرآن تشويق نمودند و بحمداللّه بالاي صد جلسه تفسير در شهرهاي ايران تشكيل شد.
2 ـ حوزه علميه قم و مشهد با دادن سه ماه فرصت مطالعاتي به چهل نفر از هزار و پانصد نفر طلبه فاضلي كه هشت جزء تفسير را مطالعه و در آزمون شركت كرده و حائز رتبه‏هاي اول شدند، سفر عمره و به نفرات دوم سفر سوريه و به نفرات سوم سفر زيارت حضرت امام رضا عليه‏السلام اهدا نمود. اين حركت سبب ايجاد موج تفسير گشته است. در تابستان امسال نيز با مديريت حوزه‏هاي علميه، بيش از پنج هزار نفر از طلاب عزيز براي مسابقه چند جزء تفسير ثبت نام كرده و در امتحان شركت كردند.
ما امروز در دنيايي زندگي مي‏كنيم كه فتنه‏ها مثل شب تاريك همه‏جا را فرا گرفته و در اين شرايط جز پناه بردن به قرآن و اهل‏بيت عليهم‏السلام راهي نيست.

تقاضا:

برادر بزرگوارم! عالمي را مي‏شناسم كه در مسجدالنبي بعد از توسل به پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از حضرت خواست كه ميزان رضايت يا عدم رضايت حضرت را بداند و با همين نيت قرآن را باز نمود، چشمش به اين آيه افتاد: «و قال الرسول ربّ انّ قومي اتخذوا هذالقرآن مهجوراً»
اين آيه آن عالم را متأثر كرد.
بهترين فرصت براي مهجوريت‏زدايي از قرآن ماه رمضان است كه عظمت آن به خاطر روزه نيست بلكه بخاطر نزول قرآن است. «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن»
اساتيد، طلاب عزيز را به مطالعه تفسير و برقراركردن جلسات تفسير براي اقشار مختلف با حفظ دقت (كه تفسير به رأي نشود.) سفارش نمايند.
از فضلايي كه مقيم يا مهاجر يا اهل منبرند، تقاضا مي‏كنم كه بدنه سخنراني آنان قرآن باشد و اگر نكته‏اي مي‏فرمايند، در بيان همان آيات باشد.
در تفسير آيات به چند اصل توجه شود:
1 ـ نياز مردم.
2 ـ آياتي كه قرآن روي آن اصرار دارد نظير آيات مبدأ، معاد و صحنه‏هاي قيامت و مسائل اخلاقي، اجتماعي، سياسي، خانوادگي و غيره.
3 ـ پرهيز از نقل اقوال و مطالب ادبي و علمي كه مخصوص خواص است.
4 ـ به پيام آيات توجه شود.
5 ـ جلسات طولاني نشود. (حداكثر بيست دقيقه)
6 ـ جلسات تفسير بايد دوستانه و بدون فرياد و تكلف باشد.
7 ـ در پايان، نكات و پيام‏ها آن گونه جمع بندي شود كه لااقل سرفصل‏هاي آن قابل نوشتن و انتقال و امتحان دادن باشد.
8 ـ در مخاطبين به نسل نو توجه خاص شود.
9 ـ در مناطقي كه مردم با تفسير آشنا نشده‏اند، از داستانهاي قرآن، يا سوره‏هاي كوچك يا آياتي كه با ذهنشان آشنا است، آغاز كنيم.
10 ـ در آغاز تبليغاتي انجام گيرد و بعد از هر جلسه نظرات شنوندگان دريافت گردد.

آرزوها

1 ـ به آرزوي روزي كه ما براي نسل نو تفسيرهاي موضوعي كه نيازهاي ويژه آنان را بررسي كند، نوشته باشيم.
2 ـ به اميد روزي كه در هرمنطقه‏اي دانشمندي قصه‏هاي قرآن را براي كودكان و بزرگان ما تحليل كند.
3 ـ در انتظار روزي كه تفسير ساده ولي پرمحتوا جزء دروس رسمي مدارس و دانشگاه‏ها شود.
4 ـ به اميد روزي كه منابر ما به جاي نقل برخي مطالب ضعيف و... مملوّ از انوار قرآن باشد.
5 ـ به اميد روزي كه تفسير را نيز علم بدانيم و اسرار قرآن را كشف كرده و دل‏ها را جذب كنيم.
6 ـ به اميد روزي كه از هر طلبه‏اي بپرسند: چه مي‏خواني؟ بگويد: تفسير و مكاسب، تفسير و لمعه.
7 ـ به اميد آن كه ما كتاب آسماني را به‏پا داريم كه آن نيز به پاداشتني است: «ولوانهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم.»
8 ـ به اميد روزي كه بخشي از بودجه‏ها و مدارس و نيروها و درسهاي حوزوي صرف تربيت مفسّر شود.
فكر نكنيد كه اين آرزوها محال است.
مگر ما پيرو امام خميني قدس‏سره نيستيم كه رژيم را عوض كرد؟ مگر در ورزشگاه ما فرياد يا حسين بلند نشد؟
مگر ده‏ها نماز جماعت در مدارس احياء نشد؟
مگر عزاداران حسيني در تاسوعا و عاشورا در خيابان‏ها نماز برگزار نكردند؟
مگر آن همه مساجد زيبا در جاده‏ها ساخته نشد؟
مگر در جبهه‏ها و انتخابات و تحقير استكبار و شركت در مسابقات گوناگون، ندرخشيديم؟
ان شاءاللّه در مهجوريّت‏زدايي از قرآن نيز خواهيم درخشيد، به دو شرط يكي استمداد از خداوند و توسل به اولياي او و ديگري قصد قربت و قلب پاك.
انس با قرآن مسير فكرها، اخلاق‏ها، استدلال‏ها، تصميم ها، برخوردها را عوض و ايام فراغت ما را پر مي‏كند. راستي كه قرآن نور است و جامعه را از ظلمات به نور خود جذب مي‏نمايد. قرآن ذكر است. «نحن نزلنا الذكر» و گروهي كه به قرآن بي‏اعتنايي كنند، گرفتار زندگي تلخ خواهند شد. «و من اعرض عن ذكري فانّ له معيشةً ضنكاً»
ما امروز در دنيايي زندگي مي‏كنيم كه فتنه‏ها مثل شب تاريك همه‏جا را فرا گرفته و در اين شرايط جز پناه بردن به قرآن و اهل‏بيت عليهم‏السلام راهي نيست.
اين نامه هم ناله بود، هم طرح و هم بركات و هم آروزها، هرگز ادعايي نداريم ولي مي‏دانيم خداوند كمك خواهد كرد. شما كه اين نامه را خوانديد، چه تصميمي گرفتيد و چه طرحي داريد؟ از همين امروز شروع كنيم.
ضمناً جهت هماهنگي و ارائه هرگونه پيشنهاد لازم، مي‏توانيد با شماره تلفن و فاكس 8893928 و نشاني تهران ـ خيابان آية‏اللّه طالقاني ـ ميدان فلسطين ـ ستاد مركزي اقامه نماز ـ دفتر تفسير قرآن تماس حاصل فرماييد.
والسلام عليكم و رحمة‏اللّه و بركاته
ستاد تفسير قرآن
محسن قرائتي

پي‏نوشت:

1 ـ صحيفه نور، ج 20، ص 20.
جمعه 24 شهریور 1391  1:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

تعادل واژگانی در ترجمه متون دینی: چالش ها و راهکارها

دریافت فایل pdf

 

علل و چرایی مهجوریت قرآن کریم (1)

دریافت فایل pdf

 

مدخل لدراسة الوعی التطبیقی للقرآن

دریافت فایل pdf

 

درآمدی بر تحقیق در اهداف سوره های قرآن؛ درسهایی از سوره آل عمران

دریافت فایل pdf

 

درآمدی بر تحقیق اهداف سوره های قرآن کریم

دریافت فایل pdf

جمعه 24 شهریور 1391  1:08 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

راز بيگانگي جوانان نسبت به آموزه‏هاي قرآن

محمد جعفر نکونام

بي‏شك جوانان به بركت انقلاب اسلامي اقبال زايدالوصفي به قرآن كريم كرده‏اند و از قرائت و تجويد و حفظ گرفته تا ترجمه و تفسير به ابعاد گوناگون قرآن توجه شاياني به اين مائده آسماني نموده‏اند.
مع‏الوصف احساس مي‏شود، جوانان در مواجهه با قرآن نوعي بيگانگي نسبت به آموزه‏هاي آن در خود احساس مي‏كنند. گويا قرآن در فضاي ديگري متفاوت از خواسته‏ها و نيازهاي آنان سخن مي‏گويد و لذا رشته ارتباط آن را با گرايش‏ها و انتظارات خود گسيخته مي‏يابند؛ از اين‏رو به روشني نمي‏توانند با آن گفتماني نزديك برقرار كنند. از مطالعه آيات چندان لذت نمي‏برند. قرآن براي آنان خشك جلوه مي‏كند؛ چنان نيست كه چون آن را بخوانند، دلشان بلرزد؛ چنان كه درباره مردماني از عصر نزول آمده است: انما الموءمنون الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و إذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً (انفال/2) قرآن براي جوانان ما چندان ساحري نمي‏كند و به دل آنان چنگ نمي‏زند.
قرآن در زمان نزولش چنان بود كه مشركان دزدانه به آن گوش مي‏سپردند و مفتون آن مي‏شدند و دل از دست مي‏دادند و قرآن چنان آنان را به خود جذب مي‏كرد كه آن را سحر مي‏خواندند و چنان جاذبه داشت كه مشركان سر و صدا مي‏كردند تا مبادا تازه‏واردان به مكه آيات قرآن را از پيامبر اسلام بشنوند و مفتون آن گردند و مشركان آنان را از شنيدن قرآن برحذر مي‏داشتند كه مبادا قرآن را بشنويد كه شما را مفتون خواهد ساخت.
واقعاً بايد بررسي كرد چه شده است كه قرآن در عصر نزولش چنان دل‏انگيز و دلربا بود و اكنون اين‏گونه نيست آيا طبايع شنوندگان قرآن در اين عصر تفاوت پيدا كرده است و قساوت در دل‏هايشان پديد آمده است؟ آيا اين بي‏تفاوتي و بي‏تأثيري در ميان كساني است كه با زبان عربي آشنايي ندارند يا عرب‏زبان‏ها نيز اين‏چنين‏اند؟ آيا صوت خوانندگان قرآن در اين عصر افت پيدا كرده است؟ آن‏همه جاذبه از نفس گرم پيامبر اسلام بود يا از رهگذر آموزه‏هاي قرآن؟
به نظر مي‏رسد پاسخ اين سوءالات روشن است و يك‏چيز بيش نيست و آن اين است كه قرآن كريم حسب حاجات و مقتضيات مردم عرب عصر رسول خدا(ص) نازل شده است و راز ساحري و جذبه‏اش براي موءمن و مشرك آن عصر همين پيوند نزديك و رابطه تنگاتنگ قرآن با حالات و مقتضيات آنان بوده است.
دليل آن‏كه قرآن به زبان عربي نازل شد جز همين نبود كه مخاطبان قرآن عرب‏زبان بودند: و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم (ابراهيم/ 4) و علت آن‏كه به تدريج نازل شده، جز اين نبود كه خداي‏تعالي خواسته بود حالات و نيازها و ظرفيت‏هاي آن مردم رعايت گردد. قرآن از شرك سخن گفته است؛ چون مخاطبان قرآن مشرك بودند و در كنار خداي يگانه بت مي‏پرستيدند و اگر فرموده است به شتر بنگريد، چون با شتر زندگي مي‏گذراندند. اگر آنان را از قمار و باده و ربا نهي كرده است، به اين جهت بوده كه آنان قماربازي و باده‏نوشي و رباخواري مي‏كردند. اگر در خصوص برده سخن گفته است چون در ميانشان برده‏برداري رواج داشته است. آن هنگام كه مخاطبان مشركان بودند، آياتي متناسب عقايد و اعمال آنان نازل مي‏شد و آن‏گاه كه مسلمانان و اهل كتاب نيز به مخاطبان قرآن پيوستند، مناسب آنان نيز آيات نازل گرديد آن زمان كه مسلمانان در مكه به سر مي‏بردند و قدرت نداشتند، به صبر و هجرت خوانده مي‏شدند و آن هنگام كه به مدينه آمدند و قدرت نيافتند به جهاد و قتال امر شدند.
اين نمونه‏ها همه حاكي از آن است كه قرآن به تناسب شرايط متفاوت و متغير زماني و مكاني متعلق به عصر و مصر رسول خدا(ص) نزول يافته است؛ لذا مخاطبان قرآن آيات قرآن را با رگ و پوست خودشان احساس مي‏كردند و با شنيدن آيات موهاي بدنشان برمي‏خواست و دلشان مي‏لرزيد.
اين سخن بدين معنا نيست كه بنابراين قرآن به عرب عصر نزولش تعلق دارد و براي مردمان ديگر اعصار و امصار كارآمد نيست؛ چون دين اسلامي ديني فطري است فاقم وجهك للذين حنيفاً فطرت الله التي فطرالناس عليها(روم/ 30) و آموزه‏هاي آن متناسب نيازهاي فطري نازل شده است و بي‏ترديد نيازهاي فطري نيز از عصر و مصري به عصر و مصري ديگر تغيير نمي‏يابد؛ مگر نيازها و مقتضيات غيرفطري و محيطي كه از زمان و مكاني به زمان و مكاني ديگر متفاوت مي‏شود. آن دسته از آموزه‏هاي قرآني كه ناظر به فطريات است، براي هر عصر و نسلي كارآمدي دارد اما آن دسته از آموزه‏هايي كه به اقتضاي شرايط محيطي و مقطعي القا شده است، بي‏شك براي مكان و زمان‏هايي كه آن شرايط در آن حاكم نيست، نمي‏تواند كارآمد باشد. براي مثال احكام مربوط به برده‏داري و نهي از ورود به خانه از پشت‏خانه وأتوا البيوت من ابوابها (بقره/ 180) تنها ويژه عصر رسول خدا(ص) بوده است و لذا براي اعصار و امصار ديگر بي‏استفاده است؛ اما اين موارد، بسيار ناچيز و نادر است و قريب به اتفاق آموزه‏هاي قرآن به اقتضاي فطريات مردم عصر و مصر رسول خدا(ص) نازل شده است و لذا براي اعصار و امصار ديگر نيز نافذ و نافع است.
غرض سخن ما از اين‏كه قرآن خطاب به مردم عصر و مصر رسول خدا(ص) نازل شده و آنان مخاطبان قرآن را تشكيل مي‏دادند، اين است كه اگر ما نيز بخواهيم همان احساسي را كه آنان از قرآن داشتند و با شنيدن آياتش مسحور و مفتون مي‏شدند و دل از كف مي‏دادند، بايد ما نيز چون يكي از آنان شويم؛ چنان‏كه گويا با آنان زندگي مي‏كنيم و همچون آنان مي‏انديشيم و همان ذهنيت و شرايطي را براي خود تصور و ترسيم كنيم كه آنان داشته‏اند، همزمان و هم‏شهري آنان بشويم، فرهنگ و جهان‏بيني آنان را درك كنيم.
قرآن چون درختي است كه در عصر و مصر نزولش ريشه دوانده است؛ بايد آن را چنان كه در جاي خودش هست به نظاره نشست و به مطالعه‏اش پرداخت؛ نه آن‏كه آن را از جايش بركنيم و به عصر و مصر خود بياوريم و آن‏گاه آن را بخوانيم و بفهميم. كه اين كار نه فهم صحيح از اهداف الهي را به دست خواهد داد و نه آن تأثير و جاذبه را كه در زمان نزولش داشت به ما خواهد بخشيد.
اگر ما توجه نداشته باشيم كه مخاطبان قرآن مردم عصر و مصر رسول خدا(ص) بوده و آيات قرآن به تناسب مقتضيات و حالات آنان نازل شده است و اگر ما بر اين پندار باشيم كه يا ايها الناس و يا ايها الكافرون و يا ايها الذين آمنواي قرآن همه مردم و كافران و موءمنان را در هر عصر و مصر دربرمي‏گيرد و به اصطلاح چنين تعابيري عام و مطلق است، گرفتار تفسير به رأي، تناقض فهمي و توجيهات غيرعقلايي و تكلف‏آميز خواهيم شد؛ نه قرآن را درست خواهيم فهميد و نه از آياتش تأثير خواهيم پذيرفت.
براي مثال ما وقتي سوره اخلاص را با چنين ذهنيتي مي‏خوانيم، خواهيم گفت: آيا اين سخن ارزش گفتن دارد كه خدا پدر و مادر و زن و فرزند ندارد؛ اما اگر واقف باشيم كه اين سوره در مكه و خطاب به مشركان نازل شده است كه مي‏انديشيدند خدا دختر دارد و فرشتگان دختران خدايند و لزوماً همسر دارد و اين دختران از اين رهگذر حاصل شده‏اند و طبيعتاً چون توليد نسل دارد، خود نيز از پدر و مادري زاده شده است؛ آن‏گاه اين را بر زبان جاري نمي‏ساختيم كه اين سخن ارزش گفتن ندارد.
مثال ديگر آن‏كه اگر تلقي ما اين باشد كه عام‏ها و مطلق‏هاي قرآن عموم و اطلاق دارند و شامل همه افراد در هر عصر و نسل مي‏شوند، با مطالعه سوره كافران خواهيم گفت: اگر بنا بر اين است كه دين رسول خدا(ص) براي خود او و دين كافران براي كافران باشد لكم دينكم و لي دين، چه لزومي داشت كه پيامبر اسلام(ص) مشركان را به دين اسلام دعوت كند و نيز چه لزومي دارد كه با ائمه كفر قتال شود وقاتلوهم حتي لاتكون فتنة و يكون‏الذين لله (بقره/ 193)؛ اما اگر آگاه باشيم كه سوره كافرون خطاب به گروه خاصي از كافران است و آن عبارت از همان سران مشرك مكه در عصر رسول خدا(ص) و آن هم پس از دعوت پيامبر(ص) از آنان به پذيرش اسلام و عدم‏پذيرش دعوت آن حضرت از سوي مشركان و حتي مخالفت و مقابله آنان با آن حضرت بوده است و آن پيرو تقاضاي سران مشرك مكه از پيامبر(ص) مبني بر پرستش بتان در ازاي پذيرش اسلام بوده است، ديگر چنان سوءالي در ذهنمان راه نمي‏يابد و سوره كافرون را با آيات ديگر قرآن معارض نمي‏يابيم.
مثال ديگر آن‏كه اگر غفلت ورزيم از اين‏كه قرآن خطاب به مردم عصر و مصر رسول خدا(ص) نازل شده است تا آنان را هدايت كند و لذا لزوماً به زبان و در سطح فهم آنان نزول يافته است، تصور خواهيم كرد قرآن اعجاز علمي دارد؛ يعني در قرآن پاره‏اي از آيات هست كه مردم عصر نزول نمي‏فهميدند و مردمان اين عصر از رهگذر رشد علوم جديد به شناخت آن حقايق نايل آمدند. مثلاً حركت خورشيد را در آيه والشمس تجري لمستقرلها (يس/ 38) حمل بر حركت خورشيد در كهكشان راه شيري خواهيم كرد؛ حال آن‏كه مردم عصر نزول هرگز چنين معنايي را از اين آيه نمي‏فهميدند و اين درحالي است كه معتقديم قرآن بلاغت معجزه‏آسايي داشته است و بلاغت را نيز معنا مي‏كنيم به اين‏كه كلام خالي از غرابت لفظي و تعقيد معنوي باشد و به اقتضاي حال مخاطب ايراد شود. درست همان تناقض‏گويي كه از آن سخن رفت. از طرفي مي‏گوييم در قرآن فصاحت و بلاغت هست و بنابراين در سطح فهم مخاطبانش نازل شده است؛ اما از طرف ديگر مي‏گوييم در قران آياتي هست كه در سطح فهم مخاطبانش نيست.
حمل آيه مذكور بر حركت خورشيد در كهكشان راه شيري نه‏تنها با فصاحت و بلاغت قرآن ناسازگار مي‏افتد كه با سياق آن نيز ناسازگاري دارد؛ چون آيه بعد نيز ناظر به همين حركت ظاهري ماه و خورشيد است و حتي در آن از پديدآمدن شب و روز سخن رفته است والقمر قدرناه منازل حتي عاد كالعرجون القديم، لا الشمس ينبغي لها ان‏تدرك القمر و لاالليل سابق النهار و كل في فلك يسبحون (يس/39و40)؛ حال آن روشن است كه پديد شب و روز از رهگذر حركت خورشيد در كهكشان راه شيري حاصل نمي‏شود؛ بلكه از رهگذر همين حركت ظاهري خورشيد كه معهود مردم عصر نزول بوده است و دانشمندان اين عصر آن را به حركت زمين به دور خورشيد تأويل مي‏برند، حاصل مي‏گردد.
متأسفانه قرآني را كه خداوند از آسمان به زمين آورده است تا مخاطبانش بفهمند، ما با ماورائي ساختن قرآن و اعجازتراشي‏هاي بي‏جا از زمين به آسمانش مي‏بريم و از دسترس بشر خارجش مي‏كنيم.
درست است كه قرآن كلام الهي است و گوينده آن خداي عالم مطلق است؛ اما بايد به خاطر داشت كه مخاطب كلام الهي بشر عادي است كه جز دانش اندكي ندارد وما اوتيتم من العلم الا قليلا (اسرا/85). به همين روي خداي تعالي سطح آن را به اندازه سطح فهم مخاطبش پايين آورده است؛ چون غرض خداي بزرگ اين بوده است كه مرادش را مخاطبش بفهمد؛ نه آن كه او را به گيجي و سرگرداني بيندازد: لذا براي او لغز و معما نگفته است، بلكه به لسان قوم و زبان قابل فهم مخاطب و به منظور فهم و هدايت او سخن گفته است پنهان نماند كه نزول قرآن در سطح فهم عرب عصر نزول هرگز به اين معنا نيست كه معاني قرآن قابل توسعه و تعميق نيست. اما به هر حال اين توسعه و تعيمق نيز بايد از دريچه همين معاني معهود و مفهوم عرب عصر نزول بگذرد؛ نه آن‏كه معاني را باطل سازد و يا دور بزند.
ما تنها مفاهيمي را - ولو به‏عنوان بطون قرآن - مي‏توانيم به قرآن نسبت بدهيم كه با معاني متفاهم و متعارف عرب عصر نزول ملازمه منطقي داشته باشد؛ طوري‏كه هر عاقلي بتواند ربط و ملازمه ميان آن معاني و معاني متعارف عرب عصر نزول را درك كند نه آن كه اگر آن معاني را به هر عاقلي عرضه كرديم، نتواند از دريچه معاني معهود عرب عصر نزول به آنها برسد. براي مثال اين‏كه آورده‏اند در آيات مرج البحرين يلتقيان، بينهما برزخ لا يبغبان، يخرج منهما اللوءلوء والمرجان، (رحمن/19،20و22) مراد از بحرين، علي(ع) و فاطمه(س) و مقصود از برزخ، رسول خدا(ص) و منظور از لوءلوء و مرجان، حسن و حسين(ع) است، اگر اين آيات را به هر عرب‏زبان عاقلي عرضه كنيم، اگر او پتك هم بر سر خود بكوبد نخواهد توانست اين معاني را از اين آيات به دست آورد، لذا ما نمي‏توانيم اين معاني را - ولو به‏عنوان باطن - به قرآن نسبت دهيم.
اگر روا باشد هر چيز بي‏ربطي مانند آسمان و ريسمان را به قرآن نسبت دهيم، بايد به خيالبافي و افسانه‏سرايي و خرافه‏پروري رو بياوريم و از غرض نزول قرآن كه هدايت آدمي است، فاصله بگيريم. اگر ما توجه داشته باشيم كه بشر عادي مخاطب قرآن بوده است، ديگر در برابر اين توجيه سر تسليم فرود نخواهيم آورد كه بسا ما رابطه اين معاني و آيات قرآن را نفهميم، ائمه(ع) كه مي‏فهميدند؛ لذا اگر آنان چنين معاني به ظاهر بي‏ربطي را به قران نسبت دادند، ما نبايد آنها را رد كنيم؛ بلكه بايد ما نيز آنها را بپذيريم ولو آن‏كه رابطه آن معاني با آيات قرآن را نفهميم، چون ما تلقي‏مان از قرآن و معاني آن اين نيست كه آن چون انساني گنگ (كر و لال) است و خود نمي‏تواند مقاصدش را تفهيم كند؛ بلكه بايد كسي كه زبان كر و لال‏ها را مي‏داند مقاصد او را براي ما بيان كند؛ به‏ويژه آن‏كه ائمه(ع) خود فرموده‏اند كه احاديث ما را بر قرآن عرضه كنيد و اگر مخالفت داشت، آنها را دور بيندازيد. لازمه اين سخن اين است كه همين بشر عادي قرآن و مداليل آن را مي‏فهمد و لذا مي‏تواند حتي احاديث ائمه(ع) را با محك قرآن ارزيابي كند.
برخي توجه نكرده‏اند كه اين سخن كه قرآن براي بشر عادي قابل‏فهم نيست و يا احاديث ائمه(ع) صعب و دشوار فهم است، جعل غلات است و هيچ توجيه عقلايي ندارد. مگر خداوند و ائمه قصد لغز و معماگويي داشته‏اند و خواسته‏اند كه مخاطبان خود را در گيجي بيندازند و گمراه كنند كه سخن خود را دشوار و غيرقابل فهم بشر عادي گفته باشند. مگر آنان جز هدايت و راهنمايي بشر مقصدي داشته‏اند و آيا از رهگذر لغز و معماگويي بشر هدايت مي‏يابد يا به گيجي و گمراهي مبتلا مي‏شود؟
بنابراين بايد آيات قرآن چه ظاهر و چه باطنش براي بشر عادي قابل درك باشد و آنان بتوانند همان‏گونه كه سخن خود را مي‏فهمند، سخن خدا را نيز بفهمند و حتي ربط و ملازمه ميان معاني باطني و معاني ظاهري آيات قرآن را درك كنند. اگر هم افراد عادي نمي‏توانند بواطن قرآن را از دل آيات بيرون بكشند اما آن‏گاه كه برون كشيده شد بايد ربط آنها را با ظواهر قرآن قابل درك كنند وگرنه اگر اين حصار ملازمه منطقي شكسته شود و به اين مرز تجاوز گردد، ديگر نمي‏توان از ورود هر معناي بي‏ربطي به حوزه قرآن جلوگيري كرد و از اين پس بايد تمام اباطيل و خرافه‏ها و افسانه‏ها و مطالب خلاف واقع را قرآني دانست. ممكن است عوام در برابر خرافه‏ها سر تسليم فرود آورند اما جوانان روشن‏بين و روشن‏فكر آنها را برنخواهند تابيد.
مثال باطني كه ملازمه منطقي با معناي ظاهري دارد، در خصوص آيه وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدولكم (توبه/ 60) اين است كه گفته شود بر امت اسلامي واجب است هرگونه وسيله جنگي از قبيل توپ، تانك و موشك تا اندازه‏اي كه بتوان براي دشمن بيم ايجاد كرد و آنان را از تصميم ضربه‏زدن به مسلمين بازداشت، تهيه كرد.
مراد ظاهري آيه چنان‏كه در عصر نزول متفاهم مخاطبان قرآن بود عبارت از تهيه ابزاري مانند اسب، شتر، تير، كمان، نيزه، شمشير و منجنيق و نظاير آنها بود؛ اما در اين عصر ديگر اين وسايل براي دشمن بيم نمي‏آفريند؛ لذا بايد آن را بر مصاديقي تطبيق كرد كه تأمين‏كننده غرض از فرمان الهي باشد.
چنان‏كه ملاحظه شد اين ظاهر و باطني كه ياد شد و ربط منطقي ميان آن دو براي هر عاقلي قابل‏فهم است؛ از اين‏رو مي‏توان اين معاني را به قرآن نسبت داد.
بنابراين استنباط روزآمد از قرآن نيز بايد از مجراي معناي كهن و اصلي قرآن بگذرد و در طول آن باشد نه آن كه معناي اصلي و حقيقي قرآن دور زده شود و در عرض آن معنا، معنايي را به‏عنوان باطن قرآن به قرآن نسبت دهيم؛ چيزي كه در روايات غلات و اقوال متصوفه به چشم مي‏خورد.
با برگزاري 35 دوره در مهد قرآن آذربايجان شرقي 2 هزار و 500 نفر در كلاس‏هاي مربيگري شركت كرده‏اند
«يكي از اصلي‏ترين برنامه‏هاي موءسسه مهد قرآن آذربايجان شرقي برگزاري دوره‏هاي مربيگري است و تاكنون با برگزاري 35 دوره، 2 هزار و 500 نفر در اين كلاس‏ها شركت كرده‏اند».
اين مطلب را رحيم وظيفه‏شعاع مديرعامل موءسسه مهد قرآن آذربايجان شرقي در آيين اختتاميه دوره 27 مربيگري اعلام كرد و افزود: «با هدف تأمين نيروي انساني موردنياز در آموزش‏هاي قرآني، اين موءسسه علاوه‏بر ساختمان مركزي مهد قرآن استان در 10 شهرستان، ادارات و ارگان‏هاي شهر تبريز اقدام به برگزاري دوره‏هاي مربيگري نموده است».
وي رشد 40 درصدي اين دوره‏ها در يك سال گذشته را يادآور شد و با اشاره به حضور يك‏هزار داوطلب در اين مدت، گفت: «100 نفر از شركت‏كنندگان ماه گذشته دوره را تمام كرده‏اند و افراد ديگر طي ماه‏هاي آينده دوره‏هاي خود را پشت‏سر مي‏گذارند و مربيان نمونه جهت تدريس در كلاس‏هاي مهد قرآن و كانون‏هاي قرآن آموزش و پرورش و مراكز موردنياز معرفي مي‏شوند».
وظيفه‏شعاع افزود: «بخش ديگر از اين دوره‏ها مربوط به آموزش‏هاي ويژه نونهالان است كه سومين دوره آن براي به كارگيري در مراكز پيش‏دبستاني با همكاري بهزيستي استان در حال برگزاري است».
مدير مهد قرآن آذربايجان شرقي تصريح كرد: «به منظور تداوم آموزش‏هاي مربيان، كلاس‏هاي تخصصي براي دروس مختلف گنجانده شده است و آزمون‏ها با نهايت دقت و ظرافت لازم برگزار مي‏شود تا به حد مطلوب سطح كيفي معلومات داوطلبان برسيم».
وي با اعلام آمادگي جهت برگزاري كلاس‏هاي قرآني و دوره‏هاي مربيگري در ادارات و ارگان‏ها و شهرستان‏هاي ديگر گفت: «علاقه‏مندان مي‏توانند با شركت در دوره‏هاي عمومي آموزش قرآني كه شامل دروس ترتيل‏خواني و مفاهيم است در كلاس‏هاي مربيگري شركت كنند».

 

جمعه 24 شهریور 1391  1:09 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها