0

بانک مقالات علوم قران

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

جاي قرآن در طاقچه «دل» است /گزارش تحليلي از علل مهجوريت قرآن در ميان جوانان

لعيا درفشه
چرا زلال قرآن، در جامعه ما جاري نيست؟

«و در كدام بهار، درنگ خواهي كرد
و سطح روح، پر از برگ سبز خواهد شد».
كمي درنگ و يك سؤال؛ شايد اين شروع خوبي باشد براي پيدا كردن نشاني يك دوست؛ ‌دوستي كه در هجوم سايه‌‌ها گمش كرده‌اي؛ جايي ميان خواب و بيداري؛ ‌ميان وهم و حقيقت؛ ‌ميان قوانين عبوس روزمر‌گي ‌و آن قدر ميان سايه‌ها مانده‌اي كه حالا حتي به بودنت هم مشكوكي و با اين همه، ‌چيزي ته دلت مي‌گويد: كمي آن طرف‌تر، ‌كسي هست؛ ‌كسي كه از تو عبور كرده، ‌از رگ گردن نزديك‌تر‌، در كنج دلت نشسته‌، با تار و پود و رگ و پي‌ات آميخته و با يك سؤال تو ‌تنها با يك سؤال،‌ در تو حلول مي‌كند و سوگند مي‌خورد كه: «پروردگارت تو را رها نكرده و دشمن نيز نداشته است».1
راستي رسم رفاقت با كسي كه حتي وقتي تو او را فراموش مي‌كني، ‌باز او لحظه‌اي از تو غافل نمي‌شود، چيست؟ شايد به جا آوردن آداب چنين رفاقتي را بايد از بزرگاني بياموزيم كه – بنا به گفته خودشان – از رهگذر شاگردي قرآن، به جوهر حقيقت و دولت عشق رسيدند و هم آنان بودند كه با الهام از قرآن، ‌هويت تاريخي ما را رقم زدند؛ ‌هويتي كه امروز تحت سيطره مناسبات جديد دنياي كنوني، كم‌كم دارد زير غبار فراموشي رنگ مي‌بازد؛ ‌آن هم نه به اين دليل كه حرف تازه‌اي نداشته يا آفت زمان به آن آسيب‌زده باشد؛ بلكه ‌تنها به اين علت كه به غفلت، ‌نگاه از آن برگرفته‌ايم و آن چنان كه بايد، همچون گذشتگان، در آن تعمق و با آن اُنس نداشته‌ايم.
در اين گزارش، برآنيم تا با استناد به ديدگاه‌هاي جوانان و برخي كارشناسان علوم قرآني، ‌با ارائه دورنمايي از وضعيت موجود در نحوه ارتباط و بهره‌گيري از قرآن، دلايل مهجوريت آن را نيز بكاويم.
شايد شما درباره راه‌هاي شكليِ بهره‌گيري از قرآن و ارتباط با آن، چيزهايي خوانده يا شنيده‌ باشيد و همچنين به حسب برداشتي كه از اين مطالب داشته‌ايد، گاهي به خواندن خود آيات و ‌گاهي به خواندن ترجمه و گاهي نيز به خواندن هر دو اهتمام داشته‌ايد؛ اما مسلم است كه هنوز الگويي روشمند درباره نحوه ارتباط درست با اين كتاب – حداقل در شكل عمومي آن – ارائه نشده است و اين نكته‌اي است كه به ويژه براي اغلب جواناني كه در آغاز آشنايي و مطالعه جدي اين كتاب هستند، همچنان مبهم و بي‌پاسخ مانده است. با اين همه، شايد بتوان گفت كه اين، تنها يكي از مشكلاتي است كه بر سر راه بهره‌گيري از اين كتاب وجود دارد.
حميد فتحي، 24 ساله،‌ دانشجوي رشته رياضي و دبير يكي از دبيرستان‌هاي تهران، در اين باره مي‌گويد: «حدود دو سال است كه جدي‌تر از قبل، قرآن را مطالعه مي‌كنم. به طور كلي، فكر مي‌كنم قرآن كتابي است كه درباره همه چيز زندگي مطلب دارد؛ هم به جنبه‌هاي معنوي و عرفاني و هم به جنبه‌هاي مادي زندگي پرداخته است؛ اما مشكلي كه من با آن مواجه‌ام، اين است كه وقتي سؤالي برايم پيش مي‌آيد، نمي‌دانم چه بايد بكنم؛ براي مثال، مي‌خواهم بدانم حروف مقطعه قرآن، چه معنايي دارند و ما قرار است از اينها چه چيزي را بفهميم يا اين كه چرا در يك سوره، بعضي آيات چندين بار ‌تكرار شده‌اند؟ نمي‌دانم سؤال‌هايم را از چه كسي بپرسم. تفاسيري هم كه وجود دارند، به آنها دسترسي ندارم و حتي اگر به آنها دسترسي داشته باشم، بعيد مي‌دانم برايم قابل درك باشند؛ چون تا جايي كه مي‌دانم، بسيار سنگين و به صورت تخصصي نوشته شده‌اند و فكر مي‌كنم اگر سراغشان بروم، بايد احتمالاً تمام زندگي‌ام را تعطيل كنم و تمام وقتم را صرف خواندن تفسير كنم».
اين دبير رياضي همچنين مي‌گويد: «چرا در مملكت ما اين طور جا افتاده كه انگار قرآن متعلق به قشر خاصي است؟ ‌من فكر مي‌كنم مخصوصاً در بين جوان‌ها اين طور جا افتاده كه مثلاً قرآن فقط مال آنهايي است كه اهل رفتن به مسجدند؛ براي مثال، اگر يك نفر اهل گوش دادن به نوار است يا شكل ظاهري‌اش خيلي امروزي است و به عبارتي متفاوت با جوانان اهل مسجد است، ديگر نمي‌تواند از قرآن استفاده كند! من با همين مقدار مطالعه‌اي كه در اين دو سال داشتم، مطمئن هستم كه همه آدم‌ها مخاطب قرآن هستند و هر كس به سراغش برود، مي‌تواند در حد و اندازه خودش از آن استفاده كند».
حرف‌هاي فتحي مرا به ياد واژه‌اي در خود قرآن – كه بسيار هم تكرار شده – انداخت؛ واژه «ناس» و اين كه قرآن براي همه مردم است و تمام عالم، مخاطب آن هستند؛ بي‌هيچ قيد و شرطي و فارغ از هر رنگ و نژاد و مسلك و مرامي؛ اما با اين شرط كه اين «ناس»، خودش را با قرآن نزديك و دوست كند و برداشت درستي از آيات قرآن داشته باشد..
مينا شهسواري، 27 ساله و دانشجوي ادبيات فارسي هم عملكرد نامطلوب برخي دست‌اندركاران امور قرآني را علت اصلي دلزدگي جوانان از قرآن مي‌داند و مي‌گويد: «اين كه مي‌گويند قرآن كتاب زندگي است، ما در كدام كتاب درسي‌مان از مدرسه گرفته تا دانشگاه، اين را ديده‌ايم؟ به جز درس معارف و يكي دو واحد قرآن، كجا ما درباره اين كتاب چيزي مي‌خوانيم؟ ما جسته و گريخته از قول عالمان مي‌شنويم كه مثلاً قرآن درباره ستاره‌شناسي، نجوم و... ، حرف‌هاي زيادي دارد؛ اما نمي‌دانيم كه اين گونه مطالب را در كدام منابع يا نشريات، مي‌توانيم مطالعه كنيم».
به باور كارشناسان اين عرصه، مهجوريت قرآن در جامعه ما، دلايلي بسيار ريشه‌اي‌تر و جدي‌تر دارد. دكتر غلامرضا زكياني، استاد دانشگاه مي‌گويد:
«قرآن تنها براي جوانان، مهجورنيست؛ بلكه براي همه مهجور است؛ براي بزرگان، براي روحانيت و به طور كلي براي همه و جوانان، طبقه‌‌اي مستقل و جدا از بقيه مردم نيستند. قرآن براي همه ما مهجور است؛ براي زن و مرد، باسواد و بي‌سواد، حوزه‌اي و دانشگاهي و... طبيعي است كه وقتي اين بعد براي همگان وجود دارد، براي جوانان به طريق اولي وجود دارد؛ براي اين كه ديگران لااقل يك تقيد و تعبدي از سال‌هاي گذشته دارند؛ اما جوانان ما امروز در معرض بمباران اطلاعاتي از طريق ماهواره، اينترنت و... هستند. اگر تقصيري هست، قطعاً مربوط به جوانان نيست؛ بلكه مربوط به بزرگ‌ترهاست و ما موظف هستيم كه اين مشكل را حل كنيم».
دكتر زكياني در تحليل علل مهجوريت قرآن، مي‌گويد: «عده‌اي گمان مي‌كنند علت مهجوريت قرآن، عربي بودن زبان آن است؛ اما من فكر مي‌كنم كه اين طور نيست؛ چون دراين صورت بايد آنهايي كه عرب زبان هستند و زبان مادري‌شان عربي است، ‌قرآن، همه زندگي‌شان شده باشد كه البته اين طور نيست! ضمن اين كه ترجمه‌هاي بسيار خوب و رواني از قرآن به بازار آمده كه كاملاً مشكل زبان را حل مي‌كنند».
اين استاد دانشگاه در ادامه تحليل خود به مسئله اختلاف مذاهب در صدر اسلام اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «اختلاف موجب شد كه هر مذهب، براي اثبات حقانيت خود، بيشتر به احاديث مراجعه كند و اين موضوع سبب شد تا مراجعه به احاديث، رواج بيشتري پيدا كند و مراجعه به قرآن، كمتر شود».
اما چرا قرآن كه مورداشتراك شيعه و سني است، اين قدر مهجور شده است و كمتر مورد استناد قرار مي‌گيرد.
دكتر زكياني در ادامه، ضمن تأكيد بر اين نكته كه اهل بيت‌عليهم‌السلام نيز هر چه دارند، از قرآن دارند، مي‌افزايد: «شيعه‌اي كه تحقق علمي و عيني اسلام است، افتخارش به اين است كه از قرآن برآمده و همه چيزش در قرآن است و «اهل بيت»‌ او عليهم السلام نيز همه چيز را از قرآن مي‌دانند. در روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه كسي از آن حضرت پرسيد: ‌به شما وحي مي‌شود؟ حضرت فرمود: نه، به من وحي نمي‌شود؛ اما من هر چه دارم، از حكومت قرآن و لطف قرآن و تدبر در قرآن دارم.
اتفاقاً ما در سايه قرآن، اهل بيت‌عليهم‌السلام را بهتر مي‌شناسيم و برعكس، در سايه اهل بيت‌عليه‌‌السلام هم قرآن را بهتر مي‌شناسيم. اهل بيت‌عليهم‌السلام نيز هر چه دارند، از قرآن دارند. آيا همين دليل كافي نيست كه به اهميت ارتباط با قرآن پي ‌ببريم»؟
دور از دسترس عموم نشان دادن رجوع به قرآن و نيز تأكيد بيش از حد بر اهميت مسئله تجويد و بسنده كردن به آيات احكام، از ديگر دلايلي هستند كه دكتر زكياني در تحليل علل مهجوريت قرآن بيان مي‌كند و مي‌گويد: «اگر بتوانيم آماري از شيوه ‌نگرش عامه مردم به دين بگيريم، خواهيم ديد كه اغلب مردم، دين را از منظر احكام مي‌بينند؛ ‌يعني بايد و نبايدهايي مثل نماز، روزه و حجاب؛ در حالي كه در قرآن، فقط پانصد آيه مربوط به احكام است؛ يعني كمتر از ده درصد؛ حال سؤال اين است كه پس 90 درصد بقيه قرآن چيست؟ ‌خداوند، اين همه از توحيد، نبوت، معاد و ديگر معارف و موضوعات در قرآن سخن گفته؛ به طوري كه در هيچ جاي ديگري نظيرش را نداريم. چرا اينها در بين ما نيستند؟ از طرفي قرآن را چنان دور از دسترس فرض كرده‌ايم كه ‌اغلب افراد تصور مي‌كنند كه اين كتاب نمي‌تواند جنبه كاربردي داشته باشد».
دكتر زكياني با اشاره به وجود دو بُعد تربيتي و تفسيري در قرآن، مي‌گويد: «تلقي عمومي اين است كه چون قرآن داراي بطون است، بنابراين، فهم قرآن، تخصصي مي‌خواهد كه از عهده ما خارج است. در اين كه قرآن تخصص مي‌خواهد، شكي نيست و در اين كه قرآن بطوني دارد، نيز كسي ترديد ندارد؛ اما بايد اين را به ياد داشته باشيم كه قرآن دو بعد دارد؛ بعد تربيتي و بعد تفسيري؛ آن چيزي كه تخصص مي‌خواهد، بعد تفسيري قرآن است؛ اما بعد تربيتي آن كه تمام خطاب‌هايش مانند: «يا ايها الانسان» و «يا ايها الذين آمنوا»، بسيار ساده و در حد درك عمومي مي‌باشد و براي همگان قابل فهم است».
در زمينه يافتن راهكارهاي كارآمد، به منظور كم كردن فاصله مردم و به ويژه جوانان با قرآن، برخي بر اين باورند كه بهره‌گيري از زباني متفاوت – مثل زبان هنري – مي‌تواند تأثيري به مراتب عميق‌تر و مؤثرتر داشته باشد. فرج‌ الله سلحشور يكي از فيلم‌سازان كشورمان بر چنين باوري است. او كه خود دستي در زمينه فيلم‌سازي به روايت قرآن دارد و هم اكنون نيز مشغول ساخت سريال تلويزيوني حضرت يوسف‌عليه‌السلام است، مي‌گويد: «اگر بخواهيم قرآن از اين مهجوريت در بيايد، بايستي آن را در قالب داستان، رمان، فيلم، تئاتر و سريال عرضه كنيم؛ تا جوان‌ها از ارزش‌هاي ناب قرآن آگاه شوند و قرآن از اين مهجوريت بيرون بيايد».
سلحشور ضمن گله از عملكرد صداوسيما و رسانه‌هاي جمعي مي‌گويد: «من گمان مي‌كنم جمهوري اسلامي همان قدر كه براي امور اقتصادي، صنعتي، سياسي يا نظامي بها قائل مي‌شود، اگر همان مقدار هم براي امور فرهنگي و مذهبي بها قائل مي‌شد، قرآن در بين جوانان ما اين قدر مهجور نبود».
سلحشور همچنين ضمن تأكيد بر ضرورت به كارگيري روش هاي خلاقانه و نو در عرصه ترويج قرآن، تصريح مي‌كند: «تا زماني كه قرآن فقط در قالب سنتي‌اش تبليغ مي‌شود و تبليغ در خصوص ارزش‌هاي الهي و قرآني، منحصر به منبر و كتاب است – آن هم در سطح بسيار محدود – مهجوريت قرآن همچنان ادامه خواهد داشت».
علاوه بر آن چه دكتر زكياني و فرج الله سلحشور در بررسي و تحليل علل مهجوريت قرآن و نيز ضرورت بهره‌گيري از اين كتاب آسماني به معناي عام آن عنوان كردند، مي‌توان اين موضوع را به ويژه در جنبه كاربردي آن از منظر ديگري نيز مورد دقت قرار داد؛ جنبه‌اي كه امروزه بسياري از روان‌شناسان و مربيان تربيتي بر آن تأكيد مي‌كنند و بر واكنش‌هاي مثبت آن اذعان دارند.
دكتر فريد فدايي، ‌نويسنده و روان‌شناس، در اين باره مي‌گويد: «يكي از مشكلات دوره جاري در همه جهان، عبارت است از فشارهاي رواني بيش از حدي است كه برخي از آنها ناشي از صنعتي شدن جهان است؛ به اين معني كه جامعه‌اي كه داراي ارزش‌هاي ثابت است، تبديل به جامعه‌اي با ارزش‌هاي متغير مي‌شود؛ دگرگوني‌ها تبديل به قاعده مي‌شوند و در نتيجه، انسان مرتباً نياز به سازگاري با شرايط جديد دارد. اين، همان حالتي است كه تحت عنوان فشار رواني از آن ياد مي‌شود و يكي از مهم‌ترين عواملي كه مي‌تواند در كاهش اين فشار رواني تأثير داشته باشد، اعتقاد به وجود خداوند است؛ به اين ترتيب كه انسان با آگاهي از اين كه يك نيروي ماورايي، هميشه مراقب اوست و هر رويدادي، حكمتي دارد، احساس آرامش مي‌كند.
با توجه به اين كه انسان مذهبي هر رويدادي را گرچه در آغاز به نظر ناخوشايند آيد، به عنوان امتحاني از سوي خداوند تلقي مي‌كند، و در نتيجه، با آرامش و با صرف نيرو مي‌كوشد تا به صورت سازنده بر آن مشكل غلبه كند. اگر چنين اعتقاد و ايماني در كار نباشد، انسان با توجه به توانايي محدود خود، در برابر فشارها از پا در مي‌آيد. از اين رو، هر عاملي كه انسان را متوجه وجود خداوند و معني‌دار بودن حيات نمايد، مي‌تواند در كاهش فشار‌هاي رواني و در نتيجه در بهبود كيفيت زندگي و كم كردن تنش‌ها، پرخاش‌گري‌ها و جرايم – كه نمود يك جامعه پراضطراب است – نقش داشته باشد».
دكتر فدايي با اشاره به اين نكته كه امروز با پژوهش‌هاي زيادي در زمينه ‌روان‌شناسي و قرآن روبه‌رو هستيم كه تأثير كاركردهاي ديني را بر بهبود نشانه‌هاي رواني اثبات مي‌كنند، يادآور مي‌شود: «در ايران نيز پژوهش‌هاي قابل توجهي انجام گرفته است كه نشان مي‌دهد تلاوت آيات قرآن، حتي براي كسي كه در حالت بيهوشي است، باعث كمتر شدن ميزان نياز او به داروهاي هوشبري مي‌شود. بنابراين، اگر شنيدن كلام خداوند به تنهايي تا اين حد مفيد باشد، آن گاه بايد ديد كه شنيدن و مطالعه اين كلام همراه با ادراك محتواي آن، تا چه حد مي‌تواند بر جسم و بلكه بر جان انسان تأثير مثبت و حيات‌بخش داشته باشد؛ زيرا قرآن، بهترين وسيله براي آگاه شدن همه انسان‌ها از قدرت لايزال و چشمه پرمهر خداوندي است. بنابراين، يكي از عوامل پيش‌گيري، درمان و توان‌بخشي در برابر سختي‌هاي زندگي، آشنايي با قرآن است».
اميد آن كه همه ما به ياد داشته باشيم كه اگر چه به عنوان يك انسان عادي قادر نيستيم به كنه و بطن قرآن برسيم، اما به مصداق تعبير خود قرآن مي‌توانيم به اين دعوت پاسخ دهيم و به قدر وسع خودمان از نور آن برخوردار شويم. چنان كه در قرآن آمده است: «و هر آينه قرآن را براي يادآوري و پند گرفتن، آسان ساختيم؛ پس آيا پند گيرنده‌اي هست»؟
آب دريا را اگر نتوان كشيد
پس به قدر تشنگي بايد چشيد

پي‌نوشت:‍

1. ضحي، آيه 3.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن، كتاب عمل

حسن پويا

با تأخيري نه چندان شايسته، در ماه نزول قرآن، شماره‌ي سي‌ام فصلنامه‌ي بيّنات تقديم علاقه‌مندان مي‌شود. ماهي كه نام و ياد آن، همواره قرين و همراه نام و ياد قرآن گرامي است.
ماهي كه شايد بيش از تمامي سال مسلمانان در آن قرآن تلاوت مي‌كنند و يا به آواي ملكوتي آن گوش جان مي‌سپارند.
در شبي از اين ماه كه از هزار ماه بالاتر و پرخير و بركت‌تر است. قرآن برقلب مبارك پيامبر اكرم‌(ص) نازل گرديد. شبي كه در آن ملائكه‌ي الهي و روح نازل مي‌شوند.
ماه رمضان، ماه قرآن است و همواره نام آن در منظر شيعيان همراه با ياد امام ناطق أميرمؤمنان‌(ع) قرين و همراه مي‌باشد. ماهي كه در سحري از آن، با شمشير كينه‌ي خوارج فرق مبارك مولا شكافته شد، و صداي تلاوت قرآن علي‌(ع) براي هميشه خاموش گرديد؛ و بزرگ‌ترين همراه و همراز پيامبر(ص) در دوران سخت رسالت قرآني‌اش، به شهادت رسيد و كشته‌ي عدالت سربربالين خاك ‌نهاد، و جهانيان را به انتظار عدالت علوي خويش نشاند.
همو كه در يكي از خطبه‌هاي خويش فرمود: هذا القرآن انّما هو خطّ مستور بين الدفّتين، لاينطق بلسانٍ ولابدّ له من ترجُمان. وانّما ينطق عنه الرّجال… فاذا حُكم بالصّدف في كتاب اللّه فنحن احقّ الناس به، وانْ حكم بسنّة رسول اللّه‌(ص) فنحن أولاهم به1! قرآن خطي نوشته شده ميان دو جلد است كه به زبان سخن نمي‌گويد، و ناگزير تفسير كننده مي‌خواهد. و مردان از آن سخن مي‌گويند… پس اگر صادقانه درباره‌ي كتاب خدا حكم شود، ما شايسته‌ترين مردم به آنيم و اگربه سنّت پيامبر (ص) داوري گردد، ما سزاوارترين همه‌ايم به قرآن.
و نيز در آخرين لحظات زندگي فرياد برآورد: اللّه اللّه في القرآن! لا يسبقكم بالعمل به غيركم2
خدا را! خدا را! درباره‌‌ي قرآن! مبادا ديگران در عمل كردن به آن [نه در قرائت و حفظ و…] برشما پيشي گيرند.
و نيز امام باقر‌(ع) فرمود: قال رسول اللّه‌(ص): يا معاشر قرّاء القرآن! اتّقوا اللّه‌ـ عزّوجلّ‌ـ فيما حمّلكم من كتابه، فانّي مسئول وانّكم مسئولون، إنّي مسئول عن تبليغ الرسالة، وامّا انتم فتسألون عمّا حُمّلتم من كتاب اللّه وسنّتي.3
اي گروه خوانندگان [قاريان] قرآن! خداي بزرگ درباره‌ي آنچه از كتابش به شما آموخته است بترسيد، كه هم من مسئولم و هم شما. من براي رساندن پيغام رسالت، و شما درباره‌ي آنچه از كتاب خدا و سنّت آموختيد.
با اينكه در جهان كنوني و در طول اعصار همواره مسلمانان را با كتاب عظيم آنان يعني قرآن مي‌شناسند و نام مسلماني قرين با نام قرآن گرامي است، لكن سوگمندانه بايد اعتراف كرد كه آن گونه كه شايسته و بايسته‌ي اين كتاب جاودانه است، مسلمانان به آن توجه نكرده و نمي‌كنند. برخي آن را تنها به عنوان تيمن و تبرك مي‌بوسند و در گوشه‌اي به احترام مي‌نهند و يا در سفره‌ي عقد و بر سرمسافري و… قرار مي‌دهند. برخي آن را در مراسم فاتحه و در گوشه قبور مي‌خوانند. برخي آن را با لحن خوش و صوت زيبا تلاوت مي‌كنند و به اين وسيله آوازه‌اي به دست مي‌آورند و نامي و ناني. برخي قدم پيش‌تر نهاده و به حفظ الفاظ قرآن پرداخته‌اند و به عنوان حافظ قرآن شهره شده‌اند. و علاوه براين به شناخت مفاهيم قرآن نيز پرداخته‌اند.
لكن گرچه همه‌ي اين امور در جاي خود، با تفاوتي كه در جايگاه هركدام محسوس و ملموس است، لازم، مفيد، سودمند و گاه مؤثر است و لكن برخي از آنها وسيله‌اي براي دور ماندن از اهداف اين كتاب عظيم است و برخي بيراهه رفتن و گاه راه گم كردن است.
امام خميني‌(ه) در كلامي بلند، در باب تفسير قرآن مي‌فرمايند:
به طور كلي معني تفسير كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنمايد… اين كتاب شريف كه به شهادت خداي تعالي كتاب هدايت و تعليم است و نور طريق سلوك انسانيّت است، بايد مفسّر در هرقصه از قصص آن، بلكه هرآيه از آيات آن، جهت اهتداي به عالم غيب و حيث راه‌نمايي به طرق سعادت و سلوك طريق معرفت انسانيّت را به متعلّم بفهماند.4
مع الاسف مسلمانان اهداف كتاب خدا را فراموش كرده‌اند و به سر و ظاهر آن پرداخته‌اند همانكه امام علي‌(ع) را به ناله وا مي‌دارد و با قلبي پراندوه مي‌فرمايد: وانّه سيأتي عليكم من بعدي زمان ليس فيه شيءُ أخفي من الحق ولا أظهر من الباطل… وليس عند أهل ذلك الزمان سلعة أبور من الكتاب اذا تُلي حقّ تلاوته ولا أنفق منه إذا حُرّف عن مواضعه.5
پس از من، زماني برشما خواهد آمد كه هيچ چيز پنهان‌تر از حق و آشكارتر از باطل نيست… و در نزد مردمان آن زمان، هيچ كالايي بي‌خريدارتر از قرآن نيست، هرگاه چنانكه بايسته است تلاوت شود، و رايج‌تر از آن نيست، آنگاه كه از جايگاه خود منحرف گردد.
آري گرچه در ظاهر، قرآن در ميان مسلمانان حضور دارد و لكن تنها ظاهر اين كتاب است نه حقيقت و محتواي آن، كه بيانگر هدايت بشريت است. همانكه علي‌(ع) براي آن ضربت خورد و خون مباركش بر تارك تاريخ فرو ريخت.
همانكه ابوذرها را در مقابل حاكمان و غاصبان قرار داد تا قرآن را آن گونه كه هست ارائه كنند و بدان عمل كنند. در حالي كه در طول تاريخ اسلام، بسياري از حاكمان، قرآن را دست‌آويزي براي حكومت گرفته بودند و از آن براي مطامع خويش بهره مي‌بردند، و اينهمه با نام حمايت از قرآن بود و لكن رفتار و اخلاق قرآني را به فراموشي سپرده بردند و فرزندان قرآن و ذريه‌ي پيامبر اكرم‌(ص) را در محبس‌ها، به جرم دفاع از قرآن محبوس كرده بودند.
آيا چاپ و نشر قرآن در تيراژ مليوني و با ظاهري زيبا و آراسته، نشان از جامعه‌ي قرآني و اسلامي است؟ آيا فقط تربيت ده‌ها قاري و حافظ قرآن نشان از ملّتي قرآني و اسلامي دارد؟ آيا تنها تلاش در جهت پخش تلاوت قرآن، دور افتادن از مفاهيم قرآن و به بي‌راهه رفتن نيست؟ آيا قرآن كتاب مسابقه است يا كتاب عمل است؟
استاد علامه محمد رضا حكيمي در كتاب بي‌نظير «الحياة» در پايان باب مربوط به قرآن كه شامل پنجاه فصل مهم درباره‌ي قرآن است، زير عنوان «نگاهي به سراسر باب» سخن بلندي آورده‌اند كه توجه خوانندگان گرامي را به آن جلب مي‌كنيم:
پس شايسته است كه ما مسلمانان به قرآن مراجعه كنيم، و در اصول آن به تحقيق بپردازيم، و تعليمات آن را ـ چنانكه بايد ـ به صورت دقيق بشناسيم، و برنامه‌هاي آن را عملي سازيم، و راهنمايي‌هاي آن را منتشر كنيم، و در آن بكوشيم كه اوامر و دستورهاي آن را با زندگي ظاهري و باطني و فردي و اجتماعي خويش انطباق دهيم، تا حيات خويش را به صورت حياتي پاكيزه و آزاد و عزيز و عالي درآوريم، تا ما را به حق و عدالت و آزادي و بزرگواري و آقايي و پيشرفت رهبري كند. از اين راه امكان آن هست كه به همه‌ي بشريت خدمت كنيم، و رسالت الهي را در همه جاي زمين گسترش دهيم، چنانكه در صدر نخستين تاريخ اسلامي ما چنين بود، و در آن زمان اصول اسلامي خاستگاه تحولاتي شد كه نظيري در تاريخ نداشته است.
در اينجا فاجعه‌اي بزرگ روي مي‌دهد كه نبايد مسلمانان، مخصوصاً انديشمندان و مبلغان اسلام، آن را فراموش كنند. و اين فاجعه و مصيبت در راهي است كه دشمنان قرآن در پيش گرفته‌اند، همچنين كساني كه از نفوذ اصول اجتماعي، و مبادي سياسي، و دستورهاي حقوقي، و نمونه‌هاي اخلاقي، و بخش‌هاي مترقي فرهنگي، و شالوده‌هاي اصلاحي، و نظام‌هاي مترقي آن كه با هرستم و تجاوز و جنايت و اختلاس مخالف است بيمنا كند. اين فاجعه از آنجا پيدا شد كه شياطين شر و فساد ـ پس از آنكه ديدند توان ضديت آشكار با كتاب الهي را ندارند ـ به ضديت پنهان با آن پرداختند، كه زيانش بيشترو سرانجامش بدتر است. و بيش از ضدّيتهاي آشكار كه در اغلب اوقات غير ممكن است، مسلمانان را به انحطاط و سستي و بي‌عملي مي‌كشاند. و اين بدان گونه صورت گرفت كه در برپاداشتن ظواهر و اداي حروف قرآن كوشيدند، و در عوض، حدود و احكام آن را تباه كردند و تغيير دادند، و تعاليم آن را دگرگون ساختند، و راهبري‌هاي آن را كشتند، و قرآن را به صورتي تفسير كردند كه با اميال فاسد خودشان سازگار بود، و طرز تلقي تربيتي قاطع آن را ناهنجار نشان دادند، و مشعل‌هاي اصلاحي آن را خاموش و بانگ آزادي آن را خفه كردند. پس براجتماعات اسلامي واجب است كه در مقابل اين فاجعه‌ي بزرگ بيدار و آگاه باشند.
دسيسه‌ي ديگري نيز براي فراموش ساختن حقايق قرآن و كوبيدن هدف‌هاي آن در كار است. و آن جلب توجه مردم به الفاظ و قرائت‌هاي قرآن و مسائل ادبي آن است نه چيز ديگر، تا افكار متوجه عملي ساختن آموزشها و راهنمايي‌هاي آن نشود، و به استوارسازي اصول و نشر جهت بخشي‌هاي آن نپردازد.
پس قرآن كريم، به عنوان راهنما و مصلح، و به صورت يك جهان‌بيني و نظام انديشه‌اي زنده و سازنده، در گرو عمل كردن به آن و بكار بستن دستورات آن است. نيز رسالت تاريخي و ايدئولوژيك آن، در ميدان‌هاي زندگي بشري، با خواندن و چاپ و انتشار و تذهيب و تبرك جستن به آن تحقق پيدا نمي‌كند، بلكه تحقق آن با مراجعه به اصول و مبادي و تعليمات قرآن و تطبيق عملي و فكري آن امكان‌پذير است.6

پاورقيها:

1. نهج البلاغه، خطبه‌ي 125.
2. همان، نامه‌ي 47.
3. محمد رضا حكيمي، الحياة، مترجم، 2/124، ح6.
4. امام خميني‌(ره)، آداب الصلاة/192.
5. نهج البلاغه، خطبه‌ي 147.
6. الحياة، 2/ 297-298.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

دانسته‌ها از قرآن دور مانده‌ايم

زهرا شفيعي
چكيده

نويسنده در اين مقاله به بررسي برخي جنبه‌هاي مهجوريت و متروك ماندن قرآن مي‌پردازد، از جمله:
بعد ظاهري و معنوي و باور. آن گاه جنبه‌هاي ديگر را پي مي‌گيرد: دوري از اهداف قرآن، تحميل نگرش‌ها، فراهم نياوردن شرايط فهم آيات و عدم رجوع علمي و عملي به امامان.

پيشگفتار

قرآن كريم مي‌فرمايد:
«و قال الرسول يا رب إن قومي اتخذوا هذا القران مهجوراً»(1) «روز قيامت حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به محضر خداوند عرض مي‌كند: اي پروردگار! قوم من، قرآن را كنار گذاشتند و از آن دوري جستند.»
اين مطلب در مورد قوم پيامبر است و ظاهراً اختصاصي به مردم دوران خاصي ندارد، يعني شامل ما نيز مي‌شود. در اين گفتار مختصر، به حول و قوه الهي، قصد داريم بعضي از ابعاد و مراتب مختف مهجور و متروك ماندن قرآن را بررسي كنيم:

مهجوريت در بعد ظاهري

اول بعد ظاهري است. ما از لحاظ ظاهري از قرآن فاصله گرفته‌ايم. قرآن براي ما تبديل به كتابي شده است كه مخصوص بعضي اماكن و يا مراسم است، مثل سر سفره‌ي عقد، مراسم عزا، موقع سفر، اسباب‌كشي، استخاره و ... . در حالي كه در حديثي امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند:
«القرآن عهد الله إلي خلقه فقد ينبغي للمرء المسلم أن ينظر في عهده و أن يقرأ منه في كل يوم خمسين آيه؛ (2) قرآن پيمان خداوند با خلقش است. پس شايسته است مسلمان در اين پيمان [نامه] نگاه كند و هر رو پنجاه آيه بخواند.»

متروك در بعد معنوي

دوم بعد معنوي است. گرچه در بعضي موارد مراجعه به قرآن هست، مثل اين كه عده‌اي به قرائت و يا حتي حفظ آيات مي‌پردازند، ولي توجه چنداني به معنا و مراد قرآن ندارند. از اين رو تأثيري كه بايد، از قرآن دريافت نمي‌كنند. عمده‌ي تلاش افراد مصروف آن مي‌شود كه مثلاً قواعد تجويد را رعايت نمايند و يا با الحان زيبا بخوانند و يا اين كه به قصد بردن ثواب، قرآن را تلاوت كنند. حال آن كه قرآن بنا بر احاديث «ريسمان الهي» است. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
«... إن هذا القرآن حبل الله و هو النور المبين و الشفاء النافع. عصمه لمن تمسك به و نجاه لمن تبعه؛ (3) قرآن ريسمان خداست و نور آشكار و شفاي سودمند. نگاه دارنده است براي كسي كه به آن تمسك جويد و رهايي است براي كسي كه از آن پيروي كند.»

مهجور در ميدان عمل

سوم، بعد باور و عمل است. بسياري با اين كه هم قرآن مي‌خو‌انند و هم تا حدودي به معناي آيات توجه دارند، ولي حقايق آن را گويا باور ندارند و در زندگي خود پياده نمي‌كنند. بلكه حقايق براي آنان از حد شعار و حرف فراتر نمي‌رود.
از اين رو به هنگام عمل، طبق آن رفتار نكرده، بلكه طبق باورهاي قبلي خود كه چيز ديگرياست عمل مي‌كنند. به عبارت ديگر، قرآن برنامه عملي زندگي آنان نيست. در حالي كه قرآن عهدنامه الهي و برنامه عملي زندگي آنان نيست. در حالي كه قرآن عهد‌نامه الهي و برنامه عملي انسان است. نتيجه اين كه تلاوت كنندگان اسماً مسلمان مي‌مانند، ولي اثر چنداني از معارف قرآن در زندگي آنان ديده نمي‌شود. به همين دليل هم خود از حقايق قرآن طرفي نمي‌بندند و هم نمي‌توانند غير مسلمانان را به اسلام جذب كنند.
مثلاً قرآن كريم دربارة انفاق مي‌فرمايد:
«ما عندكم ينفد و ما عندالله باق»؛ (4) «آن چه نزد شماست پايان مي‌يابد و آن چه نزد خداست باقي و پاينده است.» نيز مي‌فرمايد:
«و ما أنفقتم من شيء فهو يخلفه و هو خير الرازقين»؛ (5) «هر آنچه انفاق كنيد خداوند براي شما جايگزين مي‌كند و او بهترين روزي دهندگان است.»
هم چنين مي‌فرمايد: «مثل الذين ينفقون أموالهم في سبيل الله كمثل حبه انبتت سبع سنابل في كل سنبله مأئه حبه و الله يضاعف لمن يشاء و الله واسع عليم»؛ (6) «مثل كساني كه اموالشان را در راه خدا انفاق مي‌كنند، مانند دانه‌اي است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند براي هر كس كه بخواهد چند برابر مي‌كند و خداوند گشايش دهنده و داناست.» اگر مسلمان به آن چه قرآن درباره انفاق مي‌گويد، باور قلبي داشته باشد و قرآن را در زندگي پياده كند، از انفاق به جا هراس به خود راه نمي‌دهد.
همچنين قرآن درباره پشت كردن دنيا به انسان مي‌فرمايد: «ألا إن اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»؛ (7) «بدانيد دوستان خدا نه بيمي بر آن‌هاست و نه غمگين مي‌شوند.»
در آيه بعد توضيح مي‌دهد اولياء الله چه كساني هستند:
«الذين آمنوا و كانوا يتقون»؛ (8) «آنان كه ايمان آوردند و تقوا پيشه كرده‌اند.»
ايمان و تقواي عملي، نه زباني و كلامي. ايمان و تقوايي كه از باور قلبي و عمل طبق آن حكايت دارد.
عدم مطابقت حرف و عمل مطلبي است كه قرآن به آن اشاره نموده است:
«يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الكتاب الذي نزل علي رسوله...»؛ (9) «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، ايمان بياوريد به خدا و رسولش و كتابي كه بر پيامبرش نازل كرده است... .‌»
از ايمان آورندگان، دعوت شده دوباره ايمان بياورند، ايمان عملي و واقعي. در جاي ديگر مي‌فرمايد:
«قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا أسلمنا و لما يدخل الإيمان في قلوبكم...»؛ (10) «اعراب گفتند ايمان آورديم، بگو ايمان نياورده‌ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‌ايم و هنوز ايمان به دل‌‌هاي شما راه نيافته است... .» در جاي ديگري مي‌فرمايد: «يا أيها النبي حرض المؤمنين علي القتال إن يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مأتين و إن يكن منكم مائه يغلبوا ألفاً من الذين كفروا بأنهم قوم لا يفقهون»؛ (11) «اي پيامبر، مؤمنان را بر جهاد برانگيز! هر گاه بيست نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر غلبه خواهند كرد و اگر صد نفر از شما باشند، بر هزار نفر از كساني كه كافر شدند غلبه خواهند كرد چرا كه آنان قومي هستند كه نمي‌فهمند.» هم چنين مي‌فرمايد: «و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون»؛ (12) «هركس كه خدا و رسول و مومنان را ولي خود بگيرد، [غالب است] پس همانا حزب خدا غالب و پيروزند.»
پس اين همه ضعف مسلمانان از كجاست؟ آيا جز به علت ناهمگوني حرف و عمل است؟ چرا كه خداوند خلف وعده نمي‌كند.

مهجور در هدف

از ديگر مراتب كنار گذاشتن قرآن، بي‌اعتنايي به مراد اصلي آن، يعني هدايت انسان و سعادت او و مشغول شدن به بحث‌هاي لفظي است. گاهي كساني سال‌ها مشغول اين مباحث مي‌شوند اما اثري از آن ـ به گونه شايسته ـ در زندگي خود نمي‌بينند. در حديثي آمده است: «عن أبي الحسن موسي (عليه‌السلام) قال: دخل رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) المسجد فإذا جماعه قد أطافوا برجل، فقال (صلي الله عليه و آله و سلم): ماذا؟ فقيل: علامه. فقال: و ما العلامه، فقالوا له: أعلم الناس بأنساب العرب و وقائعها و أيام الجاهليه و الأشعار العربيه. قال: فقال النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): ذاك علم لا يضر من جهله و لا ينفع من علمه، ثم قال النبي (صلي الله عليه و آله و سلم): إنما العلم ثلاثه: آيه محكمه و فريضه عادله و سنه قائمه و ما خلاهن فهو فضل؛ (13) امام موسي كاظم (عليه‌السلام) فرمودند: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد مسجد شد و ديد جماعتي دور مردي را گرفته‌اند. فرمود: چه خبر است؟ گفتند علامه است. فرمود: علامه يعني چه؟ گفتند: داناترين مردم است به دودمان عرب و حوادث آن‌ها و روزگار جاهليت و اشعار و ادبيات عرب. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين‌ها علمي است كه ندانستنش ضرري نمي‌رساند و دانستنش نفي ندارد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) افزود: علم [حقيقي] سه چيز است: آيه محكمه، فريضه عادله، سنت قائمه، غير از اين‌ها فضل است.»
آيه‌ي محكمه به علم عقايد، فريضه عادله به علم اخلاق و سنت قائمه به فقه و احكام تفسير شده است.

قرآن جاودانه است

در روايات آمده است: «[القرآن] يجري كما يجري الشمس و القمر؛ (14) قرآن ماندني است، همچنان كه خورشيد و ماه ماندني‌اند.» يا «إن القرآن حي لا يموت و الآيه حيه لا تموت فلو كانت الآيه إذا نزلت في الأقوام و ماتوا ماتت الآيه لمات القرآن و لكن هي جاريه في الباقين كما جرت في الماضين؛ (15) قرآن زنده‌اي است كه نمي‌ميرد و آيه زنده‌اي است كه نمي‌ميرد. اگر آيه‌اي كه در مورد قومي نازل مي‌شد، زماني كه قوم از ميان مي‌رفتند، آيه هم مي‌مرد، كل قرآن از بين مي‌رفت و اما آيه در مورد آيندگان جاري است، هم چنان كه درمورد گذشتگان جاري بود.‌»
امام رضا (عليه‌السلام) فرمود: «إن رجلاً سأل أبا عبدالله (عليه‌السلام): ما بال القرآن لا يزداد علي النشر و الدرس الا غضاضه؟ فقال: لأن الله تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دو زمان و لا لناس دون ناس فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض إلي يوم القيامه؛ (16) از امام كاظم (عليه‌السلام) نقل شده كه مردي از امام صادق (عليه‌السلام) پرسيد: چگونه است كه قرآن با درس و بحث جز بر تازگي‌اش افزوده نمي‌‌شود؟ امام (عليه‌السلام) فرمود: چون خداوند تبارك و تعالي قرآن را براي زمان و مردمي خاص قرار نداده، بلكه در هر زماني جديد است و نزد هر قومي تا روز قيامت تازه است.»
در قرآن كريم آمده است:
«و كلاً نقص عليك من أنباء الرسل ما نثبت به فؤادك و جاءك في هذه الحق و موعظه و ذكري للمؤمنين)؛ (17) «ما همه اخبار پيامبران را براي تو نقل مي‌كنيم تا قلبت را قوي و استوار گردانيم و از اين راه، حق براي تو آشكار شود و براي مؤمنان پند و تذكر باشد.»
نيز آمده است:
«لقد كان في قصصهم عبره لاولي الألباب ما كان حديثاً يفتري و لكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شيء و هدي و رحمه لقوم يؤمنون»(18)؛ «همانا در حكايات آنان براي صاحبان عقل، عبرت است. [قرآن] داستان ساختگي نيست، و تصديق كتب آسماني گذشته است و بيان كامل هر چيز و هدايت و رحمت است براي مردمي كه ايمان بياورند.»
آري، خطاب قرآن به ماست. بنابراين در آيات مربوط به اقوام مختلف، بايد از وقايع ذكر شده، پيام‌ها را استخراج كنيم و به كار بنديم.

شرك پيدا و پنهان

بخش مهمي از آيات درباره كفار و منافقان و مشركان است كه به زعم ما ربطي به ما ندارد، چون مسلم و مؤمن هستيم، در حالي كه شرك و كفر و نفاق انواع جلي و خفي (پيدا و پنهان) دارد و اغلب ما گرفتار نوع خفي آن هستيم. ما هم به نوعي مخاطب اين آيات هستيم. اگر اين مطلب را بفهميم و عمل كنيم، خيلي از دردهاي ما دوا مي‌شود.

تحميل نگرش‌ها بر قرآن

از ديگر مراتب مهجور گذاشتن قرآن اينست كه نمي‌گذاريم قرآن خود حرف بزند. گاهي به قرآن مراجعه مي‌كنيم، و با بضاعت اندكي كه در فهم زبان عربي داريم، هر چه فهميديم به قرآن نسبت مي‌دهيم. بسياري از اوقات با اذهان مأنوس به آراي ديگران به قرآن رجوع مي‌كنيم و مايليم پيش‌فرض‌هاي ذهني خود را كه معمولاً از متفكران نامسلمان به عاريت گرفته‌ايم، بر قرآن تحميل كنيم. در حالي كه بايد اذهان خود را از غير قرآن خالي كنيم و با شرح صدر و بودن شرايط ديگر به خدمت قرآن درآييم تا با ما حرف بزند. خداوند فرمود:
«لا يمسه الا المطهرون»(19)؛ «جز پاكان نمي‌توانند به آن دست بزنند [دست يابند]». كه مراد فقط طهارت ظاهري نيست، بلكه طهارت باطني و قلبي و ذهني را نيز شامل مي‌شود. از جمله موارد تحميل نگرش‌ها بر قرآن، برداشت‌هاي حسي و مادي از آيات و در نتيجه انكار معجزات است. به اين صورت كه بعضي سعي مي‌كنند تمام وقايع غير عادي را كه قرآن از آن‌ها حكايت مي‌كند، به قضاياي عادي و معمولي برگردانند تا با علوم تجربي تطبيق نمايد. با مراجعه به تفسير المنار موارد زيادي از توجيهات مادي را مي‌توان مشاهده كرد.
از ديگر موارد تحميل نگرش بر قرآن، معنا كردن آيات طبق علوم روز است، چه علوم تجربي و چه دانش‌هاي انساني.

فراهم نياوردن شرايط فهم و درك آيات

از مراتب ديگر كنار گذاشتن قرآن اين است كه شرايط فهم قرآن را به دست نمي‌آوريم، از اين رو از پيام قرآن به گونه‌ي بايسته بهره‌مند نمي‌شويم. فكر مي‌كنيم يا حداقل چنين عمل مي‌كنيم كه گويا قرآن كتابي است در كنار كتاب‌هاي ديگر و ما مي‌خواهيم از آن استفاده عملي كنيم. همان طور كه از كتاب‌هاي ديگر يادداشت بر مي‌داريم، براي كسب فضل و تحويل آن به ديگران، از اين كتاب هم چنين استفاده مي‌كنيم.
در حالي كه خداوند فرموده:
«لا يمسه الا المطهرون»؛ يعني بايد طهارت و پاكي كردار داشت، نه فقط طهات ظاهري! فضل اندوزي طهارت ظاهري نمي‌خواهد، چه رسد به طهارت باطني. در اين جا به ذكر دو مورد از قرآن بسنده مي‌كنيم: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لا يزيد الظالمين إلا خساراً»(20)؛ «از قرآن آن چه را كه شفا و رحمت است براي مؤمنان نازل مي‌كنيم، ولي بر ستمگران جز زيان نمي‌افزايد.» نيز مي‌فرمايد: «ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين» (21)‌؛ «اين كتاب كه شكي در آن نيست، مايه هدايت پرهيزكاران است.»
در حديث عنوان بصري از امام صادق (عليه‌السلام) نقل شده است: «ليس العلم بكثره التعلم إنما هو نور يقع في قلب من يريد الله أن يهديه فإذا أردت العلم فاطلب أولاً في نفسك حقيقه العبوديه و اطلب العلم باستعماله و استفهم الله يفهمك؛ (22) علم به زياد آموختن نيست، بلكه نوري است كه در قلب هر كس كه خدا هدايت او را بخواهد قرار مي‌گيرد. پس آن گاه كه طالب فراگيري علم بودي، در وجودت حقيقت بندگي را بخواه و علم را براي به كار بستنش بجوي و از خداوند طلب فهم كن، خداوند به تو مي‌فهماند.»
آري، قرآن نور است، فقط بايد آمادگي دريافت اين نور را پيدا كرد.

رجوع نكردن به امامان در بعد علمي و عملي

از ديگر مراتب مهجور كردن قرآن، عدم رجوع به ائمه (عليهم‌السلام) براي رسيدن به مراد قرآن است، و اين شامل دو بعد است: علمي و عملي.
بعد علمي، نتيجه آفت قبلي يعني اعتماد به فهم خود است. براي فهم آيات يا اساساً رجوعي به روايات نداريم و يا آن كه اهميت و بهاي لازم را به آن نمي‌دهيم. طرفه اين كه در بحث تفسيري آخر كار اشاره كوتاهي به يك روايت مي‌شود. اما اگر از ابتدا نگاهي به روايات داشته باشيم، ممكن است مسير فكر ما اساساً تغيير كند. خداوند مي‌فرمايد: «فبشر عباد* الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه»(23)؛ «بشارت ده بندگانم را كه به سخن [حق] گوش مي‌كنند و از بهترين آن پيروي مي‌نمايند.» امروزه معمولاً اين آيه را به معناي شنيدن و تحمل هر سخني، گرچه اقوال باطل مي‌گيرند. حال آن كه اطلاق مي‌كند و جهنم و آتش و بدي‌ها و كوري و ظلمت را به دشمنان آنان.
نيز مرگ و هلاك را به گمراهي از ولايت، غذاي جسمي را به غذاي روحي و آب و نور را به علم تأويل مي‌نمايد. اين گونه روايات دريايي از علم را در مقابل انسان قرار مي‌دهد؛ علمي كه انسان را به سعادت راهنمايي مي‌كند و پاسخ هر سؤالي را در خود دارد. قاعده و اصلي را به دست انسان مي‌دهد كه هر فرعي به آن قابل بازگشت است و دواي هر دردي در آن است.
براي تبرك و تيمن به يك حديث اشاره مي‌كنيم: «كنا عند أبي عبدالله (عليه‌السلام) فقال رجل في المجلس أسأل الله الجنه فقال أبو عبدالله (عليه‌السلام): أنتم في الجنه فاسألوا الله أن لا يخرجكم منها، فقلنا: جعلنا فداك، نحن في الدنيا، فقال: ألستم تقرون بإمامتنا؟ قالوا: نعم، فقال: هذا معني الجنه الذي من أقر به كان في الجنه فاسألوا الله أن لا يسلبكم(32)؛ راوي مي‌گويد: نزد امام صادق (عليه‌السلام) بوديم، كسي در مجلس گفت: از خداوند بهشت مي‌طلبم. امام صادق (عليه‌السلام) فرمود: شما در بهشتيد. پس از خدا بخواهيد شما را از آن جا بيرون نكند. عرض كرديم: فدايتان گرديم، ما در دنيا هستيم [چطور مي‌شود در بهشت باشيم] حضرت فرمود: آيا به امامت ما اقرار نداريد؟ گفتند: آري. پس امام (عليه‌السلام) فرمود: اين معناي بهشتي است كه هر كس به آن اقرار كرد، در بهشت است، پس از خداوند بخواهيد شما را از آن محروم نكند.»
بسياري از اوقات به يك معناي ظاهري از قرآن اكتفا مي‌كنيم و از احتمالات ديگر صرف نظر مي‌نماييم و به معناي باطني و تأويلاتي كه از ائمه (عليهم‌السلام) رسيده است، توجهي نداريم. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «ان القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علي أحسن الوجوه (33)؛ قرآن انعطاف دارد و احتمالات مختلف برمي‌دارد، پس آن را بر نيكوترين وجوه حمل كنيد.»
امام صادق (عليه‌السلام) درباره‌ي آيه «الذين يصلون ما أمر الله به أن يوصل...» فرمود: «هذه نزلت في رحم آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و قد يكون في قرابتك فلا تكونن ممن يقول للشيء إنه في شيء واحد (34)‌؛ اين آيه در مورد صله رحم با آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده و گاه مراد خويشاوندان است. پس از كساني كه مي‌گويند [آيه] فقط در مورد يك چيز است و بس، مباش». يعني مي‌شود آيه ناظر به چند موضوع باشد.
بعد عملي؛ يعني كنار گذاشتن عترت از لحاظ عملي و جدا كردن ثقلين از هم. حضرت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
«إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي؛ (35) در ميان شما دو امر وزين باقي مي‌گذارم: كتاب خدا و عترتم را.»
اين دو ثقل كه ميان ما به امانت گذاشته شده براي اين است كه از آن‌ها پيروي كنيم. تبعيت از عترت، تأسي كردن به آن‌ها در عمل است. كنار گذاشتن عترت فقط به غصب يا انكار حق آن‌ها نيست، بلكه تأسي نجستن به آنان نيز كنار گذاشتن آنان، در نتيجه كنار گذاشتن قرآن است.
در ذيل آيه اصلي مورد بحث كه در ابتداي مقاله ذكر شد، حديثي طولاني از حضرت علي (عليه‌السلام) نقل شده است كه ضمن آن مي‌فرمايد: «فأنا الذكر الذي ضل عنه و السبيل الذي عنه مال و الايمان الذي به كفر و القرآن الذي إياه هجر و الدين الذي به كذب؛ (36) من همان ذكرم كه از آن گمراه شدند و راهي هستم كه از آن منحرف شدند و ايماني هستم كه به آن كفر ورزيده شد. من قرآني هستم كه متروك ماند و ديني هستم كه مورد تكذيب واقع شد.»
هم چنين از امام باقر (عليه‌السلام) نقل شده: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
«أنا أول وافد علي العزيز الجبار يوم القيامه و كتابه و أهل بيتي ثم أمتي ثم أسألهم ما فعلتم بكتاب الله و بأهل بيتي؛ (37) من اولين كسي هستم كه روز قيامت بر خداي عزيز و جبار با كتابش و اهل بيتم وارد مي‌شوم. سپس امتم [وارد شوند]. پس از ايشان مي‌‌پرسم با كتاب خدا و اهل بيت من چه كرديد.»
آري راه سعادت و خوشبختي، تأسي (الگو‌گيري) به نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيتش (عليهم‌السلام) در عمل است.
به اميد آن روز كه همه روي به قرآن آوريم و گمشده خود را در آن جوييم و چون سرگشتگان براي دواي دردهاي خود به همه جا سر نكشيم جز به قرآن. «و لم يكفهم إنا أنزلنا عليك الكتاب يتلي عليهم» (38)؛ «آيا اين كتاب بر تو نازل كرده‌ايم تا بر ايشان بخواني براي آن‌ها كافي نيست؟!»

پي‌نوشت‌ها:‍

فرقان (25): 30.
وسائل الشيعه، ج 6، ص 198.
همان، ص 168.
نحل (16): 96.
سبأ (34): 39.
بقره (2): 261.
يونس (10): 62.
همان، 63.
نساء (4): 136.
حجرات (49): 14.
انفال (8): 65.
مائده (5)‌: 56.
مرحوم كليني، اصول كافي، ج 1، ص 32، باب صفه العلم.
تفسير عياشي، ج 1، ص 15.
مقدمه تفسير البرهان، ص 5.
علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 89، ص 15.
هود (11): 120.
يوسف (12):111.
واقعه (56): 79.
اسراء (17): 82.
بقره (2): 2.
منيه المريد، ص 148.
زمر (39): 17 و 18.
نور الثقلين، ج 4، ص 482، ح 33.
همان، ح 34 و تفسير البرهان، ج 4، ص 72، ح 5.
نحل (16): 43.
نور الثقلين، ج 3، ص 55، ح 87 الي 103.
نمل (27): 40.
كافي، ج 1، كتاب الحجه باب انه لم يجمع القرآن ... ، ح 5.
همان، ص 60، باب الرد الي الكتاب و السنه.
مقدمه تفسير البرهان، ص 16.
محاسن برقي، ج 1، ص 161، ح 105.
عوالي اللئالي، ج 4، ص 104 و مقدمه تفسير البرهان، ص 4.
كافي، ج 2، ص 156، باب صله الرحم.
مستدرك، ج 3، ص 355.
تفسير البرهان، ج 3، ص 166، ح 1.
نور الثقلين، ج 4، ص 13، ح 48 و كافي، كتاب فضل القرآن، ح 4.
عنكبوت (29): 51.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:55 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن از ديدگاه مشاهير جهان

كينت گريك
محمد باقر شجعيان

مسلمان نيستم تا بگويم قرآن كلام خدا است، ولي در مدت چهارده قرن كه از آمدن آن مي‌گذرد، هيچ كس نتوانسته است در زبان عربي كلامي بياورد كه با قرآن برابري كند، قرآن كتابي نيست كه براي يك دوره به خصوص آمده باشد، كتابي است جاويد براي تمام اعصار و تا جهان است نوع بشر مي‌تواند(و بايد) قرآن را در متن زندگي خود قرار بدهد و بر طبق دستورهاي آن رفتار نمايد، چرا كه قرآن براي يك دوره به خصوص نيامده و هرگز كهنه نمي‌شود و تا روزي كه نوع بشر باقي است راهنماي انسان خواهد بود زيرا چيزي وجود ندارد كه در قرآن نيامده باشد، من هنگامي كه قرآن را براي نخستين بار گشودم و تحت تأثير آن قرار گرفتم، تصوّر كردم اثري كه آن كتاب در من داشته، استثنائي است و در سالهاي بعد كه با چندين تن از مترجمان قرآن مكاتبه كردم و بعضي را حضوري ديدم، دريافتم تأثيري كه خواندن قرآن در ما اروپاييان مي‌گذارد، همگاني است، اما مشروط بر اينكه به همان زباني كه نازل شده خوانده شود و ترجمه قرآن به هيچ يك از زبانهاي اروپايي تأثير متن اصلي را ندارد.
قرآن و پديده‌ها از ديد دانش امروز، ص 19

بانو لورا واكليسا والگيري(استاد دانشگاه ناپل ايتاليا):

كتاب آسماني اسلام، نمونه اي از اعجاز است، قرآن كتابي است كه نمي‌توان از آن تقليد كرد.سبك و اسلوب قرآن در ادبيات عرب سابقه ندارد، تأثيري كه قرآن در روح انسان ايجاد مي كند ،ناشي از امتيازات و برتري‌هاي آن مي‌باشد، چطور ممكن است اين قرآن گفتار محمد باشد و حال آن كه معتقديم محمد يك مرد عرب و درس نخوانده بود، ما در اين قرآن گنجينه‌ها و اندوخته هايي از علوم را مي بينيم كه مافوق استعداد و ظرفيت باهوشترين و متفكّرترين نوع بشر است، و بزرگترين فيلسوفان و قوي‌ترين رجال سياست بايد در مقابل قرآن زانوي عجز و ناتواني بزنند، با اينكه قرآن در سراسر جهان اسلام بارها خوانده مي‌شود، ليكن خواندن آن دوباره در پيروانش ايجاد خستگي نمي‌كند؛ بلكه بالعكس با خواندن هر روز عزيزتر مي‌شود، خواندن يا شنيدن قرآن در ذهن خواننده يا شنونده حسّ تعظيم و تكريم برمي انگيزد، متن قرآن در طول اعصار و قرون از تاريخ نزول آن تا امروز به همان صورت اوّليه باقي مانده و تا وقتي كه خدا بخواهد و تا جهان ادامه دارد، باقي خواهد بود. پيشرفت سريع اسلام، ص52

ژوزف ارنست رنان(فيلسوف معروف فرانسوس1823 ـ 1892م):

در كتابخانه شخصي من هزاران جلد كتاب سياسي، اجتماعي، ادبي، و غيره وجود دارد كه همه آنها را بيشتر از يك بار مطالعه نكرده ام و چه بسا كتابهايي كه فقط زينت كتابخانه من مي‌باشند، ولي يك جلد كتاب است كه هميشه مونس من است و هر وقت خسته مي شوم آن را مطالعه مي كنم تا درهايي از معاني و كمال به روي من گشوده شود ، و از مطالعه زياد آن خسته و ملول نمي‌شوم، اين كتاب ، كتاب آسماني مسلمانان است، اگر كسي خواسته باشد به كتابي كه از آسمان نازل شده، معتقد شود، آن كتاب فقط قرآن است، زيرا كتاب‌هاي ديگر آسماني امتيازات قرآن را ندارند.
پيامبر اسلام از نظر دانشمندان شرق و غرب، ص 188

پرفسور هوستون اسميت(استاد دانشگاه ايالات متحده امريكا):

(مسلمانان )با آن همه علاقه و ايماني كه به شخص او(محمد صلّي اللّه عليه و آله) دارند،ليكن اساس ايمان ايشان بر كتاب قرآن مجيد قرار دارد، آن كتاب مقدس، آسماني است و پيغمبر خود آن را آيت باهر الهي و اعجاز نمايان نبوّي دانسته است. تلاوت و ترتيل قرآن، جزو وظايف مسلمانان مي باشد، شايد هيچ كتابي در جهان به قدر آن خوانده نمي‌شود.چه بسيار مردم تمام آن كتاب را به حافظه سپرده‌اند و تأثيرات آن در نفس خوانندگان از حدّ خارج است، عقيده و ايمان مسلمانان به كتاب الهي در اوج شدّت است، چنانچه مسيحيان در احترام به كتاب خود به پاي ايشان نمي‌رسند، اعتقاد به اصالت قرآن نزد آنها از شرايط اساسي ايمان است، در نزد ديگر ملل جهان هيچ كتابي از كتب مقدسه اديان علي الظاهر به اندازه قرآن مشكل الفهم نيست.
قرآن و ديگران، ص18

هربرت جورج ولز(دانشمند و محقق انگليسي1866 ـ 1946 م)

در پاسخ به سؤالي كه يكي از مجلّه‌هاي علمي اروپايي نموده بود كه بزرگترين كتابي كه از آغاز تاريخ بشر تاكنون بيشتر ازساير كتب در دنيا تأثير گذاشته و از همه مهمتر به شمار‌آمده كدام است، چند كتاب را نام برده و در پايان نوشت: اما كتاب چهارم كه مهمترين كتاب دنياست. قرآن است؛ زيرا كه اين كتاب آسماني،اثري كه در دنيا گذارد؛ نظير‌آن را هيچ كتابي به خود نديده است، قرآن كتاب علمي و ديني و اجتماعي و تهذيبي و اخلاقي و تاريخي است، مقرّرات و قوانين و احكام آن با اصول قوانين و مقرّرات دنياي امروز منطبق است و براي هميشه قابل پيروي و عمل است. هركس بخواهد ديني اختيار كند كه سير‌آن با تمدّن بشر پيشرفت داشته باشد ،بايد دين اسلام را اختيار نمايد و اگر بخواهد كه معني اين دين را بايد به قرآن مراجعه كند، قرآن بهترين راهنما و عقيده قلبي؛ يعني توحيد و اخلاق فاضله است، در قرآن بهترين عبارات و عالي ترين جملات نازل گرديده، اسلوب فصاحت و بلاغت آن به حدّي زيباست كه ذهن عقلا را متحير ساخته است، قرآن كتابي است ابدي و جهان. دائرة المعارف شيعه، ص746

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن از ديدگاه مشاهير جهان

محمد باقر شجعيان

 

1. بانوستان راني تنس(دانشمند هلندي)

محتواي اين كتاب آسماني كاملاً با خرد و فطرت بشري مطابقت دارد و از مطالب زننده و خلاف عقل به كلي پاك است. قرآن درباره زنان داوري عادلانه و برخلاف برخي از مرام‌ها و اديان كه جنس زن را تا سر حدّ بردگي تنزّل داده و ارزش براي او قائل نيستند ،وي را از مزايا و حقوق انساني برخوردار ساخته و مقام شامخي براي او منظور داشته است.
(مكتب اسلام، ش 2)

2. آلبر ماله و ژوال ايزاك(دانشمند فرانسوي)

قرآن مشتمل بر رهنمودهايي اخلاقي و عملي و بهداشتي نيز هست،چنانچه عرب را از كشتن دختران خود باز داشته و شراب و قمار را از اعمال شيطاني شمرده و حرام كرده است.

3.كونت ادوارد گيوجا(دانشمند ايتاليايي)

من پيرامون اديان قديم و جديد تحقيق بسيار فراواني داشته‌ام و آنها را با دقت مورد مطالعه قرار داده‌ام و به اين نتيجه رسيده‌ام كه يگانه آئين آسماني و حقيقي [كه بدون تحريف و كامل به دست ما رسيده] اسلام است و كتاب آسماني اين دين؛ يعني قرآن مجيد، تمام نيازمندي‌هاي مادّي و معنوي بشر را تضمين كرده و او را به كمالات اخلاقي و روحي و اجتماعي سوق مي‌دهد و رهبري كند..
(راه تكامل، ج 5، ص 215)

4. اميل در مينگهام (خاور شناس و تاريخ نويس فرانسوي)

هر پيامبري معجزه‌اي دارد كه دلالت بر پيغمبري او مي‌كند.بايد او يك كار خارق العاده‌اي داشته باشد كه بر تمام معجزات مختلف اوليا گذشته برتري داشته باشد.حضرت موسي از جادوگران فرعون خواست كه مثل او معجزه‌اي بياورند،كسي همانند حضرت عيسي در گهواره سخن نگفت و قرآن بر اين مطالب شهادت مي‌دهد، قرآن يگانه معجزه محمد(ص) است.اسلوب بيان و قوّت بحث آن،خود معجزه است و تا به امروز نيز براي هر شنونده‌اي مانند معمّا و چيستان است و خواننده اگر چه پرهيزگار هم نباشد به انديشه فرو مي‌برد. بهترين دليل بر پيامبري محمد(ص) همين است كه جنّ و بشر همگي نتوانستند نظير قرآن را بياورند.
(اسلام از ديدگاه دانشمندان جهان، ص 281)

5.ژوزف ارنست رنان(فيلسوف معروف فرانسوي)

در كتابخانه شخصي من هزاران جلد كتاب سياسي و اجتماعي و ادبي و… وجود دارد كه همه آنها را بيشتر از يك بار مطالعه نكرده‌ام و چه بسا كتاب‌هايي كه فقط زينت كتابخانه من است؛ولي يك جلد كتاب است كه هميشه مونس من است و هر وقت خسته شده و مي‌خواهم درهايي از معاني و كمال به روي من باز شود آن را مطالعه مي‌كنم و از مطالعه زياد آن خسته و ملول نمي‌شوم. اين كتاب، قرآن و كتاب آسماني مسلمانان است.اگر كسي خواسته باشد به كتابي كه از آسمان نازل شده، معتقد شود آن كتاب فقط قرآن است؛زيرا كتب ديگر آسماني امتيازات قرآن را ندارند.
(پيامبر اسلام از نظر دانشمندان غرب و شرق، ص 188)

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

مهجوریت قرآن

علی اکبر مومنی
مفهوم مهجوریت

آیه «وَقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» فرقان/30 بیانگر شكایت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در روز قیامت به محضر پروردگار است. در تفسیر مجمعالبیان ذیل همین آیه آمده است: منظور از رسول در این آیه محمد صلیاللهعلیهوآله است كه از قوم خود اینگونه شكایت میكند: پروردگارا قوم من این قرآن را مهجور كردند. معنای «اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» این است كه امت اسلام قرآن را رها كردهاند و به دنبال شنیدن و فهمیدن آن نیستند.1
«هجر» در لغت به معنای «دوری كردن بدنی، زبانی یا قلبی از دیگری»2 است. ولی كلمه «اتخاذ» (به دست آوردن و گرفتن) معنای جدیدی از كلمه «مهجوراً» را القا میكند و بیانگر این نكته است كه قوم رسول اكرم نه تنها قرآن را واننهادهاند و ترك نگفتهاند، بلكه آن را در اختیار گرفته و به آن دست یافتهاند، ولی در اثر عدم درك صحیح و عدم استفاده شایسته و بایسته، قرآن عملاً مهجور و متروك مانده است. بنابراین مهجور كردن قرآن یعنی رویگردانی و دوری از آن؛ در حالی كه مهجور گرفتن قرآن یعنی پرداختن به قرآن بهگونهای كه اگر چه در ظاهر از این رویكردهای مختلف قرآنی بوی توجه و استفاده به مشام میرسد، ولی در حقیقت همه این رویكردها بیگانه با قرآن است.
در مهجور كردن قرآن، شخص به خانه قرآن قدم نمیگذارد، ولی در به مهجوریت گرفتن قرآن، فرد به میهمانی صاحبخانهای فاضل و حكیم نایل شده است، ولی به جای توجه به میزبان و استفاده از محضر وی، گرفتار نقش و نگار در و دیوار خانه شده است.3

مهجوریت قرآن در تلاوت

مهجوریت قرآن در تلاوت را در دو بخش میتوان بررسی نمود:
1. تلاوت نكردن: دسترسی مردم به قرآن بسیار آسان است، اما با وجود این اندك افرادی در برنامه زندگی خود زمانی را به تلاوت و انس با قرآن اختصاص میدهند و بهرغم تأكید فراوان قرآن و توصیه پیشوایان دین به تلاوت آن، بسیاری از مردم از نعمت تلاوت و آثار ارزشمند آن بیبهرهاند. قرآن كریم میفرماید: «فَاقْرَأُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» مزمل/20؛ آنچه برای شما میسر است، قرآن بخوانید.
2. رعایت نكردن آداب تلاوت: برای آنكه از تلاوت قرآن بهره كافی برده شود و تلاوت قرآن، قاری را به هدف رهنمون شود، باید آداب و شرایط تلاوت و حق تلاوت آن را به بهترین وجه رعایت نمود.

آداب تلاوت

امام صادق علیهالسلام میفرماید: «قاری قرآن به سه چیز نیاز دارد: دلی خاشع، بدنی فارغ، جایی خالی، و چون دل او برای خدا خاشع گردید، شیطان رجیم از او گریزان خواهد شد»4.
برای تلاوت قرآن آداب فراوانی ذكر شده است كه به مهمترین آنها اشاره میشود.
1. تعظیم: پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «قرآن پس از خدای متعال، از هر چیزی برتر است. هر كه قرآن را محترم و بزرگ شمرد، خدا را بزرگ شمرده، و هر كس قرآن را محترم و بزرگ نشمارد، حرمت خداوند را سبك شمرده است»5. اولین شرط حضور در محضر قرآن، بزرگ شمردن، برخورد مؤدبانه و همراه با احترام است.
2. استعاذه: تلاوت قرآن، باید با پناه بردن از شر شیطان آغاز شود. قرآن كریم میفرماید: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» نحل/98.
3. پاكیزگی: بهرهمندی از قرآن مستلزم پاكیزگی ظاهری و باطنی شامل: تطهیر دهان و زبان، استغفار از گناهان و تطهیر جسم و جان است؛ چراكه قرآن پاك و پاكیزه است و فقط پاكیزگان میتوانند از آن توشه بردارند: «لا یمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» واقعه/79.
4. ترتیل: قرآن را باید شمرده و همراه با تأمل تلاوت كرد: «وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً» مزمل/4.
5. تدبر: كتاب خدا باید با تدبر و اندیشه قرائت شود: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیكَ مُبَارَكٌ لِیدَّبَّرُوا آیاتهِ» ص/29؛ «أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» محمد/24.
6. ادای حق تلاوت: تلاوتكننده هر ایهای باید حق تلاوت آن را بهجا آورد: «الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْكِتَابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولَئِكَ یؤْمِنُونَ بِهِ» بقره/121.
امام صادق علیهالسلام درباره حق تلاوت آیت میفرماید: آیت آن را با دقت بخوانند، حقایق آن را درك كنند و به احكام آن عمل نمایند، به وعدههای آن امیدوار، و از وعیدهای آن ترسان باشند، از داستانهای آن عبرت گیرند، به اوامرش گردن نهند و نواهی آن را بپذیرند. به خدا قسم منظور از حفظ كردن آیت و خواندن حروف و تلاوت سورهها، یاد گرفتن اعشار و اخماس6 آن نیست».7

مهجوریت قرآن در استماع

سخن گفتن و گوش نسپردن به آیت خدا در هنگام تلاوت قرآن از واقعیتهای تلخ در میان مسلمانان میباشد. این در حالی است كه خداوند متعال از هرگونه سخن گفتن در وقت تلاوت نهی فرموده است: «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» أعراف/204؛ هنگامی كه قرآن خوانده میشود، بدان گوش فرا دهید و خاموش باشید، شاید مشمول رحمت خدا شوید.
پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «از شنونده قرآن شر دنیا رفع گردد، و از خواننده قرآن، گرفتاری آخرت دور گردد، و كسی كه یك آیه قرآن گوش دهد، برای او بهتر است از كوه «ثبیر»8 كه از طلا باشد»9.

مهجوریت قرآن در حفظ

همزمان با نزول آیت نورانی قرآن، اسلامباوران آغازین با سرمشق قرار دادن دستورالعملهای رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله اشتیاق فوقالعادهای به حفظ قرآن از خود نشان دادند. حافظان قرآن كریم از سوی پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله همواره تشویق میشدند و در جامعه نیز از جایگاه بلندی برخوردار بودند. آنان تنها به حفظ آیت اكتفا نكردند و عمل به آیت را سرلوحه برنامه زندگی خود قرار داده بودند. بدین جهت هر یك از حافظان قرآن مبلغی توانا و اسلامشناسی برجسته به شمار میآمد.
در روآیاتی كه از پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده است، حفظ قرآن بسیار مورد توجه قرار گرفته و برای آن ثواب و فضیلت فراوانی ذكر شده است. آن حضرت در برخی روآیات فرمودهاند: «عدد و درجههای بهشت، به عدد ایههای قرآن است، و كسی كه همدم قرآن است، چون وارد بهشت شود به او گفته میشود: بالا برو و بخوان، كه برای هر ایهای درجهای است، و بدین ترتیب بالاتر از درجه حافظ قرآن درجهای نیست»10. در كشور ما اگرچه پس از انقلاب اسلامی گامهای مؤثری در جهت ترویج فرهنگ حفظ برداشته شده است ولی با این همه، در صدر بسیار ضعیفی از هموطنان ما مفتخر به حفظ آیت الهی شدهاند و هنوز سیاستگذاری نسبت به تشویق حفظ قرآن در مراكز علمی و آموزشی به ویژه در آموزش و پرورش جایگاهی ندارد.

مهجوریت قرآن در تدبر

اگر مؤمنان راستین و پرهیزكاران واقعی، تلاوت را با تدبر همراه سازند، از سفره رنگین الهی بهرهمند شوند. حضرت علی علیهالسلام اشتیاق آنان را چنین توصیف میفرماید: «پرهیزكاران در شب برپا ایستاده، مشغول نمازند. قرآن را جزءجزء و با تفكر و اندیشه میخوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروی درد خود را مییابند و هرگاه به ایهای میرسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن میسپارند، و گویا صدای بر هم خوردن شعلههای آتش، در گوششان طنینافكن است»11.
قرآن كتاب تدبر است و اكتفا به تلاوت بدون تدبر، نمیتواند انسان را به اهداف قرآن رهنمون شود. اساساً قرآن كریم برای تدبر نازل شده است: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیكَ مُبَارَكٌ لِیدَّبَّرُوا آیاتهِ» ص/29؛ این كتابی است پر بركت كه بر تو نازل كردهایم تا در آیت آن تدبر كنند».
قرآن، كسانی را كه در آیت خدا تدبر نمیكنند، مورد سرزنش قرار میدهد و میفرماید: «أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا محمد/24؛ ایا آنها در قرآن تدبر نمیكنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!»
توجه بیش از حد به الفاظ و عبارات قرآن، تلاش برای به پایان رسانیدن سورههای قرآن، عدم اهتمام به درك آموزههای قرآن در هنگام تلاوت و بیتوجهی به ترویج فرهنگ تدبر در مراكز علمی و آموزشی، از نمونههای آشكار مهجوریت تدبر در قرآن میباشد.

مهجوریت قرآن در تفسیر

انجام هر عملی نیازمند شناخت آن عمل است و بدون شناخت، دستیابی به عمل، یا ممكن نیست یا كوركورانه است. قرآن كتاب زندگی و عمل است و قبل از عمل باید آن را شناخت. تفسیر قرآن شناخت ما را به آیت الهی افزایش میدهد. با وجود این رویكرد عوام و خواص به تفسیر قرآن در عصر حاضر، چندان رضایتبخش نبوده است.
اگر نگاهی به جامعه علمی امروز بیفكنیم، خواهیم دید كه هرچند تشكیل كلاسهای تفسیر در برخی از مراكز علمی و برگزاری مسابقات تفسیر در سالهای اخیر، گامی هرچند كوچك در ترویج فرهنگ تفسیر قرآن به شمار میاید، ولی با این مقدار تلاشهای اندك، به یقین نمیتوان از قرآن مهجوریتزدایی نمود.

مهجوریت قرآن در عمل

تمام مراحل و مراتب ارتباط با قران اعم از آموزش قرائت، تدبر، انس و آشنایی با معارف الهی قرآن، مقدمهای برای عمل كردن است. اگر قرآن در عمل و رفتار و گفتار و شخصیت انسان و جامعه تجلی نیابد و ظهور و بروز پیدا نكند، هرگز به قرآنی شدن انسان و جامعه نخواهد انجامید. عمل به قرآن است كه جانها را منقلب میكند و جوامع را تعالی میبخشد. به قول اقبال لاهوری:
نقش قرآن چون كه در عالم نشست
نقشههای پاپ و كاهن را شكست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این كتابی نیست چیز دیگر است
چون كه در جان رفت، جان دیگر شود
جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود
از این رو، اكتفا به آموزش، تعلیم و قرائت، تدبر و شناخت مفاهیم قرآنی و برگزاری جشنواره و نمایشگاهها، فقط میتواند ظاهر و نام قرآن را از مهجوریت و غربت برهاند؛ در حالی كه مهجوریت و غربت اصلی، عمل نكردن و اجرا نشدن فرامین و اهداف قرآنی در عمل و رفتار مردم و متن جامعه است.
مقام معظم رهبری حضرت ایتالله خامنهای انزوای قرآن را چنین توصیف مینماید:
«از وقتی كه قدرتهای مسلط بر جوامع اسلامی از ارزشهای اسلامی، تهیدست و بیگانه شدند و قرآن را كه ناطق به حق و فرقان حق و باطل بود، مزاحم خود یافتند، تلاش برای بیرون راندن كلام خدا از صحنه زندگی آغاز شد و به دنبال آن جدایی از این زندگی اجتماعی و تفكیك دنیا از آخرت و تقابل دینداران واقعی با دنیاطلبان قدرتمند به وجود آمد، اسلام از منصب اداره عرصههای زندگی جوامع مسلمان پایین كشیده شد و به مساجد و معابد و خانهها و كنج دلها اختصاص یافت و جدایی خسارتبار بلند مدت دین از زندگی پدید آمد.
امروز نگاهی به صحنه زندگی مسلمانان بیفكنید، ببینید قرآن در كجاست؟ در دستگاههای حكومت؟ در نظامهای اقتصادی؟ در تنظیم روابط و مناسبات مردم با یكدیگر؟ در مدرسهها و دانشگاهها؟ در سیاست خارجی و روابط با دولتها؟ در تقسیم ثروتهای ملی میان قشرهای مردم؟ در خلق و خوی مدیران جوامع اسلامی و همه قشرهای ملتها كه كم یا بیش از آنان تأثیر میپذیرند؟ در رفتار فردی حكام اسلامی؟ در روابط زن و مرد؟ در خوراك و پوشاك؟ در كدام جلوه اصلی زندگی؟ در كاخها؟ در سپردهها و اندوختههای بانكی؟ در معاشرتها؟ در كجای حركت عمومی و اجتماعی انسانها؟ از این همه میدانهای زندگی، تنها مساجد و مأذنهها و احیاناً برای ریاكاری و مردمفریبی بخش ناچیزی از رادیوها مستثناست. اما ایا قرآن برای همین است؟ سیدجمال صد سال پیش از این میگریست. میگریاند كه قرآن مخصوص هدیه دادن و زینت كردن و خواندن بر مقبرهها و نهادن بر طاقچههاست، در این صد سال چه تغییر حاصل شده است؟ ایا وضع قرآن برای امت نگرانكننده نیست؟»12
قرآن كریم هدف از نزول خود را عمل به فرامین و دستورهای آن میداند و از مخاطب خویش انتظار پیروی دارد: «وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ» أنعام/155.
امید است این سخن امام علی علیهالسلام را همواره آویزه گوشمان قرار دهیم كه در واپسین لحظههای زندگی خود فرمود: «الله، الله فی القرآن، لایسبقكم بالعمل به غیركم؛ بترسید از خدا، بترسید از خدا درباره قرآن، مبادا دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند!»

پی نوشتها‍

1. فضلبن حسن طبرسی، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج7، ص263.
2. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 514.
3.مهدی غفاری، «مهجوریت قرآن»، بینات، ش30.
4. تفسیر نور الثقلین، ج3، ص 85.
5. بحارالانوار، ج92، ص 19.
6. منظور از اعشار و اخماس تقسیماتی است كه برای قرآن صورت میگیرد؛ مانند جزء یا حزب و ... .
7. ارشاد دیلمی، به نقل تفسیر نمونه، ج1، ص 431.
8. كوه عظیمی است در یمن.
9. بحار الانوار، ج92، ص19.
10. همان، ج92، ص22.
11. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص403.
12. پیام ایتالله خامنهای در زمان ریاست جمهوری به كنفرانس اندیشه اسلامی، بهمن ماه 64، به نقل از قرآن در آینه اندیشه ها.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

هدايت‌و‌تربيت قرآني قسمت دوّم

الياس كلانتري

قسمت اوّل گفتگو با قرآن پژوه محترم استاد الياس كلانتري را در شماره قبل آورديم اينك بخش پاياني را تقديم مي‌كنيم:

بشارت : چگونه مي‌توان پيامهاي قرآني را براي جوانان امروز،مملوس‌تر كرد؟
روش اختصاصي به كار رفته در قرآن مجيد درجهت آموزش خود داراي جاذبه‌هاي زيادي مي‌باشد و اگر آن روش مورد توجّه قرار گيرد و درآموزش و پرورش بكار بسته شود،پيامهاي قرآن مورد توجه و اشتياق شديد جوانان قرار خواهد گرفت .اگر درمواردي اشتياق يا گرايش مورد انتظار عده‌اي، نسبت به آموزشهاي قرآن مشاهده نمي‌شود،اين وضعيت ناشي از بكار بستن روشهاي نامطلوبي است كه با روش قرآن متناسب نيست.بدليل اين كه كشش‌ها و خواسته‌هاي طبيعي و حقيقي را خداوندعالم درقلب‌ها ايجاد كرده است و قرآن هم از ناحيه خود اوست.پس چگونه ممكن است كلام خداوند در قلوب انسانها كه درحالت سلامت كامل قرار دارند و دچار آلودگي نشده‌اند، تاثير مورد انتظار را نداشته باشد و نياز به فعاليت ديگري در جهت توجّه كامل و عميق جوانان به قرآن پيدا شود.
من فكر مي‌كنم اين حالت دو علت اساسي دارد:يكي اين كه اين مخالفتها و يابي‌اعتنايي‌ها از ناحيه جوانان نبوده و ياحداقل از آنها شروع نشده‌است؛ بلكه افكار و نظرات ديگران است كه به جوانان القا و يا در ديد دقيقتر به آنها تحميل شده‌است.
ديگر اين كه در جهت آموزش قرآن به جوانان روش خود قرآن مجيد به كار گرفته نمي‌شود،بلكه به شيوه‌هاي بشري آموزش داده مي‌شود و‌دربعضي موارد اصلاً روش شناخته‌شده و آزمايش شده بشري هم دركار نيست و در اين صورت جاذبه‌هاي خاص قرآن پوشيده مي‌ماند و آنچه ارائه شده است آموزش حقيقي و كامل قرآن نيست، فلذا نبايد عكس العمل جوانان به اين نوع آموزش ، موضع گيري آنان نسبت به قرآن تلقي شود.

بشارت : اگر ممكن است دراين زمينه توضيح بيشتري بدهيد؟
مطلب اصلي اين است كه اميال و خواسته‌هاي طبيعي انسان از ناحيه خداوند در وجود او قرار گرفته است ؛مثلاً‌ انسان به طور فطري از آزادي و مورد احترام بودن و در امنيت و آسايش زندگي كردن و داشتن بدن سالم و ثروت و امكانات زندگي لذت مي‌برد.ودرمقابل از زنداني شدن ، تحت سلطه كسي قرار گرفتن،از فقر و بيماري و خوف و ناامني نفرت دارد.
انسان از صفاتي مثل جوانمردي، غيرت، عفت و كمك به ديگران، چه در وجود خود وچه در ديگران لذت مي‌برد، اين از ناحيه خداوند است، نه از جهت اين كه بدن او از مواد غذايي ودر نهايت از آب و خاك بوجود آمده است !!
يعني اراده خداوند عالم به روح انسان القا مي‌شود،در نتيجه نسبت به آنچه خداوند آن را دوست دارد گرايش پيدامي‌كند و از آنچه خداوند دوست ندارد، نفرت پيدا مي‌كند .اراده خداوند غير از طريق فطرت و القاي درروح انسان از طريق ديگري نيز به انسان منتقل مي‌شود و آن طريق « وحي بر پيامبران » و آموزش آنها به انسانهاست؛يعني خداوند بخشي از خواسته‌هاي خودرا با خلق آنها القا مي‌كند،و بخشي را از طريق وحي بر پيامبران به آنها ياد مي‌دهد و اين دو بخش بطور كامل با يكديگر هماهنگ و هم جهت ومكمل يكديگر هستند.
آموزشهاي قرآن مجيد بطور طبيعي مورد اشتياق انسانهايي قرار مي‌گيرد كه داراي روح سالم وفطرت تغييرنيافته‌اند و آنها عبارتند از جواناني كه هنوز اميال طبيعي و فطري درآنها از بين نرفته و قدرت درك و تشخيص روح آنها دچار اختلال نشده است.

بشارت:ما به يك جوان مي‌گوييم مشكلات شما ازطريق انس باقرآن حل مي‌شود؛خوب يك جوان با انبوهي از مشكلات مادي مثل كار واشتغال وعدم موفقيت در دروس روبروست واقعاً مشكل او چگونه برطرف مي‌شود؟
هر مقدار قرآن‌مجيد درنظام زندگي دخيل باشد به همان مقدار مشكلات زندگي برطرف خواهد شد؛ اما تنظيم زندگي و جهات مختلف آن با آموزشهاي قرآن مجيد، احتياج به گسترش توجه جوانان به قرآن دارد.
قرآن بايد به صورت كاربردي مورد توجه وتفسير قرار گيرد و راه حل‌هاي معضلات زندگي انسان‌ها به وسيله دانشمندان قرآن شناس از آيات استخراج و به جوانان آموزش داده شود وخود اين كار شيفتگي زيادي نسبت به فرا گرفتن قرآن و تدبردرآن ايجاد خواهد كرد.
اگرروشن شود كه سبب اصلي مشكلات اقتصادي واجتماعي واخلاقي وخانوادگي ، فاصله گرفتن نظام زندگي از آموزشهاي قرآني است در آن صورت، گرايش به طرف عامل برطرف كننده اين مشكلات، ايجاد خواهد شد . به عنوان مثال درنظام زندگي موجود درجامعه ما خريد يك مسكن ارزان قيمت و يايك ازدواج ساده ـ حتي براي كساني كه شاغل هستندوشغل رسمي دولتي هم دارند ـ جزو رويا شده است تا جايي كه وقتي دركلاسها ومشاوره‌ها ،جوانان را دعوت به ازدواج با سنّت‌هاي اسلامي مي‌كنيم، با ناراحتي و تاسف و نااميدي آنها مواجه مي‌شويم. گاهي مي‌گويند: اگرما يك شغل رسمي هم داشته باشيم، با تمام حقوق ماهيانه خود؛ حتي يك اطاق هم نمي‌توانيم اجاره كنيم ! البته حق با آنهاست وموضوع به همين صورت است!
حال بايد ديد عامل اين نظام نابسامان زندگي درجهات اقتصادي چيست ؟ طبعاً اين نظام اقتصادي به طور آشكار از قرآن مجيد و آموزشهاي آن فاصله گرفته است.

بشارت:شما به عنوان يك مدرس دانشگاه،وضعيت كتب ونشريات قرآني ـ چه آموزشي وچه غير آموزشي ـ را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
تحولاتي كه اخيراً درجهت توجه به قرآن مجيد درسطح جامعه و درنظامهاي آموزشي به عمل مي‌آيد اميدوار كننده است و بايد ازكساني كه در اين راه تلاش مي‌كنند، حمايت به عمل آورد.
اما آنچه تاكنون متداول بوده است ،متناسب با نيازهاي گسترده نمي‌باشد وامر آموزش قرآن با روش‌هاي كارشناسانه و محققانه پيش نرفته است وعلاقه واشتياق جوانان به قرآن عمدتاً درسطح آموزش روخواني و تجويد باقي مانده است .
لازم است طرحهاي پژوهشي ازطرف محققان‌ و با حمايت مراكز علمي‌‌و دانشگاهها اجرا وحاصل آن پژوهشها به صورت دانش فني منتشر شود و فراورده‌هاي علمي در اين زمينه به مراكز علمي داخل وخارج كشور ارائه گردد.

بشارت:خود شما با فرزندانتان در زمينه آموزشهاي قرآني چگونه كار مي‌كنيد و اگر بخواهيد تجربيات خود را به ديگران منتقل كنيد، چه مي‌گوييد ؟
صرف نظر ازمشكلاتي كه يك معلم به طور كلي درنظام زندگي فعلي دارد ومشكلات خاصي كه دامن گير يك معلم قرآن است ، من درحدّ امكان ـ كه البته اين محدوده خيلي كوچك است ـ‌سعي مي‌كنم يكي از جهات روش قرآن‌مجيد را درآموزش استفاده كنم وآن‌اين كه توجه كودكان خود را به سيره شريف رسول اكرم واهل بيت عصمت وطهارت وقداست شخصيت و عظمت‌هاي اخلاقي آن بزرگان معطوف‌كنم تا اين كه آنها آموزشهاي قرآن را از رفتار و سخنان معلمان حقيقي قرآن فرا بگيرند؛چون رفتارهاي آنها تجسم بسيار زيبا و دل انگيزي از آيات قرآن بوده است .
من درهرفرصتي رفتار و سخنان آن بزرگان را به صورت داستانهايي براي كودكانم نقل مي‌كردم و بعدها درسنيني بالاتر دردوره دبستان مثلاً‌سالهاي دوم و سوم از آنها مي‌خواستم اين داستانها را بنويسند‌ و به من ارائه دهند و به تدريج ومتناسب با مرحله تحصيلي وسن آنها، كتابهايي را درسيره نوراني حضرات معصومين براي آنها تهيه مي‌كرم .و به والدين كودكان هم همين روش را توصيه مي‌كنم، به طوري كه درسخنراني‌ها وتدريس‌هايي كه براي اولياي دانش آموزان و بعضي معلمان درمدارس داشته‌ام همين روش را با توضيحات و به صورت كار بردي توصيه كرده‌ام.
فوايد وآثار ارزشمند اين روش فراوان است از جمله اين كه ـ‌به طوري كه قبلاگفته شد ـ آموزش درصورتي كه منشايي با عظمت و قداست داشته باشد ، تاثيرعميقي در روحيه متعلمان خواهد داشت.
درهر صورت، آموزش قرآني وقتي با اخلاق و رفتار عادي ومتفاوت والدين توام شد، غالباً‌جاذبيت ومطلوبيت خود را از دست مي‌دهد وعموماً والدين در همه زمينه‌ها الگوي موفقي براي كودكان خود نيستند، مگر درصورتي كه خود آنها باسيره معصومين كاملاً آشنا باشند و به رفتارهاي خود تسلّط عالمانه داشته باشند واين كاري است بسيار مشكل وگاهي غير عملي .

بشارت: از اينكه در اين گفت و گو شركت كرديد بسيار متشكريم.همين جا لازم است از زحمات فراوان شما براي مجله بشارت و سلسله مقالات روش صحيح حفظ قرآن كه مورد استقبال فراوان هم قرار گرفته است نيز تشكر كنيم.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

كتاب صامت ناطق درتوصيف امير المومنين عليه السلام

محمد رضا ارشادي نيا

سيماى قرآن در آيينه شفاف و تمام نماى گفتار اميرمؤمنان(ع) با توصيفات تأمل برانگيز و اعجاب آورى ترسيم شده است. اين توصيفات به گونه اى سهل و ممتنع, جمال و كمال قرآن, ظاهر و باطن, سطح و عمق و ساير شئون آن كتاب شريف را به نمايش مى گذارد. اين اوصاف بيانگر عظمت و چند بعدى بودن وحى است و تبلور آن در كلام فردى آگاه به متن وحى پر از لطف و سرّ است كه (لاينبئك مثل خبير.) گوشى كه ازاين آستان مى نيوشد به راستى مصداق (على الخبير سقطتم) خواهد بود. در اين ميان دو وصف متضاد (صامت ناطق) در كنار يكديگر در سخن مولا براى قرآن, هم جالب و هم سؤال برانگيز است; اگر قرآن گوياست چرا صامت و خاموش است. در اين نوشتار همت شده است تا آنجا كه بضاعت اجازه دهد نكاتى با توجه به متن گفتار مولا در اين جهت ارائه گردد.

خاموش گويا

برابر نقل در روايتى, امام صادق (ع) معارف قرآن را به چهار گروه كلى تقسيم فرموده است:
1. عبارت 2. اشارت 3. لطايف 4. حقايق. وانگهى سهم و بهره هر صنف از اصناف مردم قسمتى از اين اقسام است كه عبـارت براى عوام, اشـارت براى خواص, لطايف بهره اوليا و حقايق مخصوص انبيا مى باشد.1
اينكه قرآن كتاب گروه خاص نيست و معارف آن قابل دسترسى براى همه است مطلبى است مورد اتفاق و نياز به استدلال نيست. قرآن كتاب هدايت است و بديهى است كه به صراحت تعبير, همه انسان ها را به هدايت فراخوانده و همه را مستحق خطاب و تكليف دانسته است. ازاين رو براى امكان اقتداء مردم به آن بايست سخن و پيامش براى همه در دسترس باشد اما چنانچه انتظار استعداد و توان ادراكى برابر براى همه به دور از صواب است, توقع هم سطح بودن همه معارف قرآن نيز خالى از وجه است. زيباترين تعبير در نشان دادن اين نكته همان است كه مولا فرموده است:
(القرآن بحر لايدرك قعره و بحر لاينزفه المستنزفون.)2
قرآن درياست, دريا در هيچ كوزه اى نگنجد. آن كس كه از قرآن كامياب مى شود و سيراب, به راستى ظرف محدودى بوده است كه به ظرفيت خويش بهره مند گشته است و محدوديت خويش را به دريا سرايت داده است. كسى به سان تشنه از وادى حيرت فرا مى رسد و بر ساحل مى نشيند و از جلوه هاى زيبايى تذكرات قرآن روانى تازه مى كند و اخلاق خود را مى آرايد و همين را براى خويش بس مى پندارد. و كسى ديگر نياز به شست و شو دارد جامه غفلت از تن به در مى آورد و روح و روان را با آب زلال هدايتش تطهير مى نمايد, و البته اين اول راه است كه چيزى فرو مى گذارد و چيزها بر مى گيرد.
هيچ كس با قرآن هم نشينى ساز نمى كند مگر اينكه چيزى از او كاسته و چيزى ديگر بر او افزوده گردد. كاهش از نابينايى و افزايش در هدايت و راهيابى.3
و آن كس كه توانايى و قابليتش فزون تر است گامى پيش تر و در سطوح و ظواهر به صيد معانى مى پردازد و به مقدار مورد انتظار كامياب از جام معرفت مى گردد, و اما همه تا رسيدن به اعماق و قعر از فاصله اى تا بى نهايت برخوردارند و براستى سخن صادر از بى نهايت همانند خود او تا بى نهايت ژرف و نامحدود است.
(فتجلّى لهم سبحانه فى كتابه من غير ان يكونوا رأوه.)4
جلوه نامحدود آيا به تصرف و دام محدود و ناتوانى چون انسان, ممكن مى گردد؟
ولى به فراخور استعداد, هر كدام را سهمى است كه نبايد آن را براى ديگرى نيز كافى دانست و بنابراين است كه زبان قرآن كريم هم زبان عبارت است تا براى عموم قابل فهم و مراجعه باشد, و هم زبان اشاره است, و هم لطيفه, و هم حقيقت. و هر كدام را اهلى است, و هر كس را بايد با زبان خاص او سخن گفت. (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه.)
اينكه قرآن جهت تذكر آسان گشته است (و لقد يسّرنا القرآن للذّكر فهل من مدكر), و اينكه بايد قرآن براى همه كس قابل فهم باشد و هدايت همگان مورد نظر باشد, همه اين نكات در يك سو و پاسخ جدى به اين سؤال در سوى ديگر كه آيا امكان دستيابى و كاميابى همه انسان ها در همه سطوح در همان مبلغ مورد استعداد را مى توان از مراجعه به قرآن انتظار داشت. آيا نمى توان تصور كرد كه در سطح فهم ظواهر, هر كس خود را مخاطب قرآن بداند و رابطه دو به دو با قرآن برقرار نموده به مطلوب دست يابد, يا به جرأت تام بايد جواب منفى داد و ضلع سوم را در فهم آن ضرورى دانست. اگر چه مثلثى در اين موضع ترسيم مى گردد, ولى تفاوت آن با مثلث هندسى در اين است كه دو ضلع آن منطبق بر همديگر و بر وترى به نام مخاطب تناظر دارند و هيچ گاه آن دو ضلع عمود بر همديگر و متقاطع نيستند. به طور خلاصه, ضلع (عترت) است كه بايد در مراجعه به قرآن مورد توجه قرار گيرد و در اين صورت همه مراجعان مى توانند ادعاى فهم گوشه هايى از قرآن را داشته باشند.
غفلت از اين ضلع است كه خسارتى را برجاى مى گذارد كه جز ضلالت ره آوردى ندارد. بديهى است كه اگر صاحب كلام هم هادى و هم مضلّ است, كلام او نيز كه جلوه تجليات اوست نبايد به دور از چنين اقتضا باشد. و بر اين اساس است كه چنانچه متن قرآن و نصوص آن بر اقتدا به هدايت ره يافتگان تأكيد مكرر دارد بايد نمونه هاى مجسم هدايت و الگوهاى تام طهارت را فرا روى نهاد. (فبهداهم اقتده) (انعام/90) و البته چنانچه قرآن كتابى جاودانه است, هاديان و شارحان آن نيز جاودانه خواهند بود و تا قرآن زنده است كه (انا له لحافظون) (حجر/9) زيست آنها نيز قطعى است.
اين سخن كه قرآن خود بسنده است و نيازى به هيچ كس و شيئ ديگر نيست تا آنجا با واقعيت وفق مى دهد كه آموزه هاى قرآن كريم در برابر ساير مكتبهاى الحادى و اديان تحريف شده مقايسه گردد. اما آيا براى فهم و احاطه بر تعاليم قرآن, رجوع استقلالى كافى است؟ پاسخ به وضوح منفى است. زيرا رجوع گروه هاى ستيزنده كلامى به گونه استقلالى و با استبداد به رأى و فهم اوليه خويش به قرآن مراجعه كرده اند. بديهى است كلام من عند الله اختلافى در آن نيست كه اگر از نزد غيرخداوند بود اختلافى بود (و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً). با اين همه اختلافات و تعارضات, هر گروه خويش را در فهم قرآن صائب و طرف مقابل را به سختى تخطئه نموده است. اين حقيقت را خود قرآن به صراحت بيان فرموده است (لايمسّه الاّ المطهّرون)(واقعه/79)
اشاره شد كه مطهرون(عترت) بُعدى جداگانه در برابر وحى و قرآن نيستند تا بر اثر وسوسه از رجوع به آنها هراسى به دل راه يابد. ما از آنها به دو بُعد و يا دو ضلع منطبق بر يكديگر تعبير نموديم و راز مسأله همين نكته بود. جهت گوياتر شدن اين مطلب به سخنان مولا بازگشته راز همه مطالب را در دو وصف متوالى صامت و ناطق براى قرآن مى يابيم: (فالقرآن آمر زاجر, و صامت ناطق.)5
به رغم اينكه به نظر مى رسد قرآن در عين خاموشى الفاظ, ناطق و گويا در معنى و مفهوم است و به اعلى صوت فرياد دارد و پيام خويش را به روشنى مى رساند, ولى در ساير سخنان حضرت بر اين پندار خط بطلان كشيده شده است و به صراحت نطق قرآن را در كام رجال قرآن قرار داده است. در ابتدا سخنان حضرت را در توصيف نطق قرآن مرور مى كنيم و سپس راه گويايى آن را مشاهده خواهيم نمود.
از واژه هاى كليدى كه تبيين كننده ناطق بودن قرآن كريم است, واژه (بيان) و مشتقات آن است كه هم قرآن كريم آن را وصف خويش قرار داده است و هم در سخنان مولا بر آن تأكيد شده است:
(و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيئ) نحل/89
(و انزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نزّل اليهم) نحل/44
(كتاب أحكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم خبير) هود/1
بديهى است تبيان ساير اشياء بودن و مبيّن ساير كتب وحى بودن و مفصل بودن قرآن, خود به خود با گنگ و نامفهوم بودن ناسازگارى دارد. در همين راستا حضرت نيز اوصافى را كه به وضوح نشان دهنده همين ايده است معرفى مى فرمايد:
(كتاب الله بين اظهركم, ناطق لايعيا لسانه.)6
(ثم انزل عليه الكتاب, نوراً لاتطفأ مصابيحه, و سراجاً لايخبو توقده.)7
(كتاب الله تبصرون به و تنطقون به.)8
به رغم اين توصيفات, حضرتش وصف مبيّن بودن قرآن را با اوصافى ديگر همانند متشابه و مجمل آورده و اين مى رساند كه معناى ديگرى از تبيين اراده شده است كه با مفهوم بدوى آن لفظ تفاوت دارد.
(خلف فيكم… كتاب ربّكم فيكم, مبيناً حلاله و حرامه… و محكمه و متشابهه.)9
اينكه قرآن را تبيين كننده محكم و متشابه و مفسر و مجمل به طور يكسان دانسته, بسيار اشعار دارد كه الفاظ قرآن خود به خود مبيّن نيستند و نمى توان به صرف مراجعه لفظى آن را به اعتماد و وضوح در دسترس دانست و بنابراين است كه قرآن در عين گويا بودن خموش است و نطق آن را بايد در جايى ديگر جست كه ترجمان و زبان قرآن محسوب گردد. در كلام حضرت دو راه براى اين مطلب ارائه شده است:
1. راهى كه معروف به تفسير قرآن به قرآن است.
(كتاب الله تبصرون به و تنطقون به… و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه على بعض.)10
به كار بستن همين شيوه است كه حضرتش آن را زداينده اختلافات مى داند. حضرت با تخطئه آراء مختلف و بيان منشأ اختلاف, هرگونه توجيهى را براى اختلاف و تشتت آرا نفى مى نمايد و مى فرمايد صاحبان فتاواى مختلف كه همه خداوند و پيامبر و كتاب واحد دارند در اختلاف خويش چه عذرى دارند, آيا مأمور به اختلاف هستند كه پيوسته در پى اطاعت از آن امرند و يا از آن نهى شده, و معصيت پيشه ساخته اند؟ آيا دين ناقص است و آنها به كمك آراء خود به اتمام آن همت گماشته اند, و يا شريك خداوند هستند كه هرچه را خواستند بگويند؟ و آيا دين تام بوده و تقصيرى در تبليغ از سوى پيامبر رخ داده است؟
همه اين احتمالات منفى است و توجه نداشتن به شيوه درست استفاده از آن سبب انگيزش آراء گوناگون شده است. سرّ آن را بايد در ظاهر زيبا و باطن عميق قرآن نيز دانست كه هر كس به ظواهر زيبا و دلنشين قرآن استناد مى نمايد, بدون اينكه از عمق آن كمترين بهره اى برده باشد, و البته مى توان به طريقى از عمق قرآن نيز به طور نسبى آگاهى حاصل نمود و آن استشهاد از برخى از آيات كريمه براى برخى ديگر است و استناد يك جانبه به برخى ظواهر عملى نابسامان خواهد بود.
(ان الكتاب يصدق بعضه بعضاً و انه لااختلاف فيه.)11
2. راه دوم جهت گويايى قرآن كريم در سخنان حضرت, معرفى رجالى است كه ترجمان قرآن محسوب مى شوند و در هر صورت راه عمده نيز همين است كه اختلاف را به كلى از بين خواهد برد و انسان را به سرچشمه اصيل و زلال وحى رهنمون خواهد شد و از اعمال سليقه ها و مشرب هاى فكرى و تنگناهاى آن نجات خواهد بخشيد.
(انا لم نحكّم الرجال و انما حكّمنا القرآن, هذا القرآن انما هو خط مستور بين الدفتين. لاينطق بلسان و لابدّ له من ترجمان و انما ينطق عنه الرجال.)12
(ان القرآن حمّال ذو وجوه.)13
ولى آيا براستى هر كس مى تواند ترجمان قرآن به شمار آيد و يا سهمى از آن برده باشد. آنچه مى تواند به كلى اضطراب و نگرانى را زايل سازد اين است كه واژه رجال را در فرهنگ قرآن واژه اى خاص براى افراد خاص بدانيم همان (رجال) كه وصف آنها چنين است: (فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه… رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله)(نور/36)
و در همين خصوص حضرت اميرعليه السلام نيز تأكيد مى فرمايد:
(فيهم كرائم القرآن.)14
(ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخبركم عنه.)15
و با همه تأكيد بر گويايى و ناطقيت قرآن اين كلام صريح توجه مى دهد كه مراجعه به مخبر صادق و امام معصوم, شرط حتمى براى فهم راز مكنون آن خواهد بود و بايد ازاين زبان شنيد آنچه بايد از قرآن شنيد, وگر نه سخن را از منابع ديگر بايد تلقى كرد نه سخن قرآن.


پی نوشت‌ها:

1. آملى, سيدحيدر, جامع الاسرار و منبع الانوار, 1368ش, 530.
2. سيد شريف رضى, نهج البلاغه, جمع و تحقيق صبحى صالح, خطبه 198.
3. همان, خطبه 171.
4. همان, خطبه 78.
5. همان, خطبه 183.
6. همان, خطبه 129.
7. همان, خطبه 193.
8. همان, خطبه 129.
9. همان, خطبه 1.
10. همان, خطبه 133.
11. همان, خطبه 18.
12. همان, خطبه 125.
13. همان, نامه 77.
14. همان, خطبه 153.
15. همان, خطبه 157.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

قرآن از ديدگاه مشاهير

توماس كارلايل
محمد باقر شجعيان

قرآن كتاب مقدّس دين اسلام است و احترام آن ميان پيروان خود از احترام انجيل در نزد مسيحيان هم بيشتر است.جمال و رونق آن در زبان عربي فصيح،بيشتر تجلّي دارد.اگر نزد اروپائيان جلوه‌اي نداشته باشد به واسطه اينست كه ترجمه آن، از زيبائي و رونق آن كاسته است.
اين كتاب اساس تشريع براي هر زمان و مكان و سرچشمه احكام قضايي و قانون متبع در امور زندگي بوده و راه زندگي سعادتمندانه‌اي را براي پيروان خود روشن مي‌سازد،بر هر فردي از افراد پيروان اسلام لازم است كه در آيات و معاني حكيمانه آن تدبّر و تفكّر كنند و بوسيله آن از تاريكي‌هاي زندگي بيرون آيند، و سخني كه از زبان خارج مي‌شود اثر آن از گوش‌ها تجاوز نمي‌كند و اگر از دلها تراوش نمايد به دلها نفوذ خواهد كرد،كلمات قرآن كلمه‌هايي آتشين و افشانده بود كه شعاع معاني بلند آن به سرعت به قلب محمد(ص) مي‌تابد،و آنچه از كلمات حكيمانه قرآن از زبان محمد(ص) شنيده شد كمتر از آنست كه در نفس بزرگ او وجود داشت.اگر با عقل بنگريم اين معنا موهبت و فضل خداوند است كه از طرف خداوند حكيم به محمد(ص) اعطا گرديده است.
پيامبر و دانشمندان شرق و غرب، ص 83

جان ديون پورت (دانشمند عاليقدر انگليسي و اسلام شناس)

قرآن تا آن حدّ معجزه جاويد شناخته شده است كه محمد(ص) آن را دليل قوي و مؤيد رسالتش اعلام نمود، و آشكارا فصيح‌ترين مردان آن روز عربستان را به مبارزه دعوت كرد، تا يك سوره مانند قرآن بياورند(كه نتوانستند بياورند)، صداي اين كتاب براي بيشتر از هزار و دويست سال در گوش و قلب ميليونها نفراز افراد بشر طنين انداز بوده است؛
قرآن ايمان به خداي واحد و تسليم به اراده او و اطاعت كامل از احكام او و خير خواهي و بشر دوستي و مسالمت و خودداري از نوشيدن مشروبات الكلي و حلم و بردباري و همچنين مخصوصاً يادآوري ثواب و پاداش شهادت در راه دين را تبليغ مي‌كند، در صورتي كه درباره وظايف مخصوص علاوه از تعهّد در تبليغ اسلام، اولين وظايفي كه درقرآن تصريح شده است، عبارت است از اداي پنج نوبت نماز، روزه ماه مبارك رمضان، و زكات يعني انفاق به مستحقان، از ميان اين سه وظيفه مهم، محمد اداي نماز را آن قدر تأكيد كرده و مهم شمرده است كه آن را مستعان دين ناميده است و كليد بهشت، قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصي درباره عقايد ديني و عبادت و عمل پيروان آن شناخته شده باشد،بلكه داراي مكتب و روش سياسي نيز هست.كليه مسائل حياتي و مالي با اجازه همين منبع و مصدر قانون گذاري حل و تصفيه مي‌شود.
كتاب نقش اسلام در بيداري غرب،ص 73

دكتر گوستاولوبون متشرق نامي فرانسوي

مكتب اخلاق قرآن عالي‌ترين روش فضائل اخلاقي است.قرآن مردم را به صدقه و احسان و عفّت و بزرگواري و اعتدال و ميانه روي تشويق نموده و آنها را به اهميت وفاي به عهد و پيمان خوانده و بدوستي با همسايگان و پيوست با خويشاوندان و دادن حقوق مستحقان و مراعات حال بيوه زنان و درماندگان و اهتمام در امر يتيمان و بي‌پدران دستور داده‌است.
اينهاست آن آداب و تربيت عاليه‌اي كه قرآن مردم را به سوي آن دعوت كرده كه اين تربيت و آداب به مراتب بالاتر از انجيل و آداب آن است.
اعترافات دانشمندان جهان، ص 56

ادوارد كيبون مورّخ و دانشمند معروف انگليسي

از اقيانوس اطلس تا كنار رود گنگ،قرآن نه فقط قانون فقهي شناخته شده است؛بلكه قانون اساسي شامل رويه قضايي و نظامات مدني و جزائر حاوي قوانين است كه تمام عمليات و امور مالي بشر را اداره مي‌كند و همه اين امور به موجب احكام ثابت و لا يتغيري انجام مي‌شود كه ناشي از اراده خداست و به عبارت ديگر قرآن دستور عمومي و قانون اساسي مسلمانان است،دستوري است شامل مجموعه قوانين ديني و اجتماعي و مدني و تجاري و نظامي،قضايي، جنايي و جزايي.
عذر و تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن،ص 74

جمعه 24 شهریور 1391  12:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

نقش قرآن در دين دارى اسلامى

پرفسور محمود ايوب
محمد جواد اسكندرلو

 

مقدمه

قرآن پديده اى بى نظير در تاريخ دين است. قرآن سندى تاريخى است كه فضاى اجتماعى، اقتصادى، دينى و سياسى جامعه عرب قرن هفتم ]ميلادى [را نشان مى دهد، در عين حال، كتاب هدايت و قانون رفتار و سلوك ميليون ها زن و مردى است كه براساس فرامين قرآن زندگى مى كنند و مفهوم و كمال حيات خود را در آن مى يابند. براى اين گونه افراد، قرآن كلام جاودانه الهى است كه از طريق وحى وارد زمان و تاريخ ]هميشگى[ بشر گرديده و نورى است كه خط سير مؤمنان را از اين جهان به جهان ديگر به وضوح ترسيم مى كند. همان گونه كه قرآن مكتوب اعلام مى دارد، شكل اصليش نزد پروردگار، باقى است: «آرى، آن قرآنى ارجمند است، كه در لوحى محفوظ است». (بروج: 21ـ22) بدين سان، قرآن گرچه شكل و ويژگى سخن بشرى را به خود گرفته است، امّا اصل آن در الگوى آسمانى ]لوح محفوظ [خالى از محدوديّت هاى حروف و اصوات بشرى است. قرآن از طريق جبرئيل، فرشته وحى، در قالب سخنان بشرى به حضرت محمّد() ابلاغ گرديد، كلماتى كه بعدها انسان هايى متعهّد آن ها را به صورت مكتوب در آورده وحفظ نمودند. و سرانجام آن را به شكل كتابى رسمى (مصحف) «بين الدّفتين» مدوّن ساختند. با وجود اين، گفته اند كه خود پيامبر() قرآن را در قالب صداهايى كه براى افراد بشر نامفهوم بود همچون صداى نواخته شدن زنگ ها دريافت مى نمود; يعنى مانند جبرئيل گاهى قرآن را مستقيماً از جانب خداوند دريافت مى كرد. اين جنبه (ماهيّت زمينى قرآن)، كه خداوند قرآن را در شب تعيين سرنوشت يعنى ليلة القدر، (قدر: 1) به قلب پيامبر()نازل نمود (شعراء: 94)، پيامبر() را قادر ساخت تا در تأثير و تعالى سخنان الهى سهيم باشد. در نتيجه، رابطه بين حدّ وجودى بشر ]= سطح و مرتبه او در مراتب عالم هستى [و تعالى كلام الهى، به قرآن هويّتى نيمه بشرى داده كه سرشار از احساسات و شور و هيجان مى باشد و حتّى حاضر است كه در روز رستاخيز با كسانى كه آن را رها نمودند احتجاج كند و از كسانى كه بر اساس تعاليم قرآن زندگى كرده اند، شفاعت نمايد( ).
بيش از هزار و چهار صد سال است كه همه فرقه هاى مسلمان قرآن را به عنوان كلام متعالى خداوند تلقّى نموده اند ]و معتقدند كه [معنا و مفاد آن شامل همه زمان ها و مكان ها مى شود. پيامبر() شأن و موقعيّت قرآن را به بيان بسيار جالب در حديثى به نقل از على() (پسر عمو و دامادش) ترسيم فرموده است. هنگامى كه پيامبر()به على()مى فرمايد:«پس از من فتنه بزرگى رخ خواهد داد» على()مى پرسد: چگونه مى توان از چنين فاجعه اى جلوگيرى نمود؟ آن حضرت در پاسخ مى فرمايد: «به وسيله كتاب الهى! در قرآن، اخبار پيشينيان و نقل حوادث آينده و معيار قضاوت در ميان خودتان وجود دارد... . هر كس هدايت را از هر راهى جز قرآن جستجو كند، خداوند او را به ضلالت مى افكند. قرآن ريسمان الهى، گفتارى حكمت آميز (آل عمران: 58) و «صراط مستقيم» است. با قرآن، دل ها منحرف نشده و زبان ها نمى لغزد. دانشمندان هرگز از آن دلزده و سير نمى گردند. در اثر استفاده مداوم، فرسوده و كهنه نمى شود و شگفتى هاى آن هرگز پايان نمى يابد... هر كس با قرآن سخن بگويد، اين كتاب او را به حقيقت رهنمون مى سازد و هر كس از آن پيروى كند پاداش فراوانى نصيب وى مى شود. هر كس بر اساس قرآن قضاوت كند، قضاوتى عادلانه خواهد بود و هر كس ديگران را به قرآن فراخواند، آن ها را به راه راست هدايت كرده است.»( ) (به نقل از ايّوب، ج1، ص10)
بدين سان، قرآن بر تمامى جوانب و مراحل حيات جامعه اسلامى و هر فرد مؤمن مسلمان سايه افكنده است. البته، چنين امرى در تقوا و دين دارى تشيّع كاملاً روشن و بديهى است; چرا كه بخش بزرگى از اعتقادات شيعه مبتنى بر حكايت هايى است كه در آن، قرآن همچون ائمّه اطهار(عليهم السلام)نقشى برجسته و قابل توجّه دارد. از نوزاد، با آيات قرآن به خاطر ورودش به دنيا استقبال مى شود; همچنان كه پدر در گوش فرزند نوزادش آيات خاص و مناسبى را مى خواند( ). در جوامع سنتّى اسلامى هنگامى كه كودك شروع به سخن گفتن مى كند، سوره فاتحه را فرا مى گيرد و به حفظ سوره هاى ديگر مى پردازد; يعنى سوره هاى طولانى تر و در برخى موارد تمام قرآن را حفظ مى كند. آن گاه تكميل اين كار مقدّس به صورت عمل مسرت بخشى براى خانواده و جامعه بزرگ تر محسوب مى شود. همان گونه كه امام شيعيان، امام جعفر صادق() فرموده است: «هر كس در هنگامى كه جوان و مؤمن است قرآن را تلاوت كند، قرآن با گوشت و خون او آميخته خواهد شد.( )» (ايوب، ج 1، ص 12).

زبان

قرآن مسلمانان را به سبك هاى مختلف و با اسلوب هاى متنوّع بيانى مورد خطاب قرار مى دهد. آيات كوتاه و اسرارآميز در قالب مقايسه هايى صريح، نمايانگر هشدارها، بيم ها و عقوبت هاى روز جزا و نيز رحمت و لذّت هاى بهشت هستند. آيات بلندتر و آموزنده تر آن به بحث از حيات روزمره جامعه ]اسلامى[، روابط اجتماعى، تعهّدات سياسى و مسائل حقوقى آن مى پردازد. قرآن مؤمنان را از طريق تشبيه به زراعت انبوهى كه كشاورزان را شاد و خرسند مى سازد، تشويق مى نمايد، (فتح: 29) و كافران را به چار پايان گنگ تشبيه كرده و آنان را نكوهش مى كند. (انفال: 22).
زبان قرآن در مواردى، شورانگيز است. مثلاً آيات نخستين سوره يس (نام دو حرف از الفباى عربى) به تندى و با نيروى هيجان انگيز شديد داستان هاى ناشناخته دوران هاى قديم را نقل مى كند و از مواجهه پر احساس افراد بشر با خداوند در روز قيامت سخن مى گويد و قدرت هراس آور ]و هيبت انگيز[ آن به گونه اى است كه بر مردگان تلاوت مى گردد. در سوره هاى ديگر، زبان قرآن آرام و ملايم است، همچون سوره الرّحمن، كه رودهاى جارى بهشت را ]به گونه اى [توصيف مى كند كه تصوّر كامل و دقيق آن در اين دنيا ممكن نيست و ]صرفاً [در شرايط رؤيايى به تصوّر در مى آيد. قارى خوب قرآن نوعاً اين توان را دارد كه مستمعان خود را به هيجان آورد و يا هنگامى كه كاملاً مجذوب آيات مى شوند، آنان را به شعف و تحسين وادارد. سوره فاتحه، آية الكرسى و سوره اخلاص، از محبوب ترين و رايج ترين سوره هاى قرآنى هستند كه مردان و زنان مسلمان در مواقع بحران، هراس، يا عدم اطمينان تلاوت مى نمايند. به عنوان نمونه، بسيار مرسوم است هنگامى كه والدين زن و مرد جوانى به توافق مى رسند كه فرزندان خود را به ازدواج راضى نمايند، نشانه قطعيّت توافقشان اين است كه سوره فاتحه را تلاوت مى كنند; معاملات تجارى و ساير امور نيز به همين شيوه مبارك مى گردند. ]قوام [نماز اساسى ]و كامل [در اسلام، به سوره فاتحه وابسته است; چرا كه پيامبر()فرموده اند: «نماز بدون سوره فاتحه نماز نيست( ).» اين سوره مشتمل بر هفت آيه كوتاه است كه نماينگر دو بخش مجزّا و در عين حال، موضوعات كاملاً به هم مربوط مى باشد: در نيمه اوّل اين سوره، حمد و سپاس و اعتراف به رحمت الهى، صاحب اختيار روز جزا، تنها تو را عبادت مى كنيم، مطرح مى شود و در نيمه دوّم آن، درخواست هدايت («و تنها از تو كمك مى طلبيم/ ما را به راه راست هدايت نما/راه كسانى كه به آنهانعمت داده اى، نه آنان كه مورد غضب تو قرار گرفته اند و نه گمراهان») آمده است.
آية الكرسى و سوره اخلاص، به طرق مختلف، حاكى از عظمت، حاكميّت و جاودانگى خداوند هستند. آية الكرسى بيان كامل و مستقلى در رابطه با سلطه ابدى و قدرت و عظمت خداوند است و اعلام مى دارد كه او «ابدى است، حاكم جاودان است، اقتدارش آسمان ها و زمين را فراگرفته و نگهدارى آن ها بر او سنگين و دشوار نيست. و اوست والاى بزرگ.» سوره اخلاص يا توحيد، از نظر مسلمانان ]به منزله [اصل و جوهر قرآن ، شعار اسلام و منبع رحمت و قدرت والا در مقابل شرّ وبدى است. اين سوره اعلام مى دارد كه «خداوند، ملجأ و مأواى هميشگى است» (الله الصمد) كه در مواقع سختى و بلا و گرفتارى مى توان به او تكيه نمود. او در معرض جريان زاد و ولد و مرگ و مير نيست: «نه زاييده و نه زاييده شده». (لم يلد و لم يولد) در يگانگى، او بى مانند است:«هيچ همتايى ندارد.» (و لم يكن له كفواً احد) غالباً اين سوره را همراه با فاتحه در نماز مى خوانند. آن طور كه در روايات نقل گرديده پيامبر()توصيه فرموده اند كه در صورت امكان، روزى صد بار اين سوره تلاوت شود.( )

قدرت

قرآن آثار و خواص زيادى هم در ]بُعد [حفظ و هم در صدمه و آسيب رساندن دارد. مثلاً در سوره حشر چنين مى خوانيم: «اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى فرستاديم، يقيناً آن (كوه) را از بيم خدا فروتن ]و [از هم پاشيده مى ديدى.» (حشر: 21)
و در واقع، سنّت حاكى از آن است كه سوره پنجم ]مائده [در حالى بر پيامبر()نازل گرديد كه آن حضرت سوار بر شترى مسافرت مى كرد و آن حيوان به زمين خورد; چرا كه نتوانست ]سنگينى [آيات كريمه قرآن را تحمّل نمايد( ). با وجود اين، همين قرآن كه حتّى كوه ها تحمّل بار آن را ندارند، منبعى از آرامش و اطمينان براى قلوب مؤمنان نيز مى باشد.
مسلمانان اين ويژگى درونى قرآن را به عنوان هديه اى از رحمت الهى تلقّى مى كنند، همچنان كه قرطبى مى گويد: «اگر خداوند قلوب بندگانش را نسبت به توانايى تحمّل قرآن، محكم نكرده بود، آن ها عاجزتر و ضعيف تر از آن بودند كه در برابر بار سنگين آن]كتاب[ تاب آورند» (قرطبى، ج1، ص 4).

خواصّ ]و كارايى هاى[ قرآن در آداب و رسوم اسلامى همچون شفا گرفتن و آزار رساندن، پديدار ساختن حوادث طبيعى شگفت، و حتّى افسون كردن مارها و پيدا كردن حيوانات گمشده به كار رفته است. در مورد سحر بايد گفت: قرآن، انسان را از چشم زخم ]حسودان[ يا از هر حادثه بد ديگرى حفظ مى كند و سبب تقويت يا گسستن پيوند دوستى بين دو نفر مى گردد. همچنين آيات قرآن روى وسائل نقليّه، مغازه ها و سردرخانه ها يا ساختمان هاى عمومى نوشته مى شود تا آن ها را از هرگزندى حفظ نمايد و نيز به عنوان سپاسگزارى از نعمت هاى الهى محسوب گردد. كلمات يا عباراتى از يك آيه و يا آياتى به طور كامل، اغلب در قالب واژه ها يا حروفى نامفهوم، تركيب شده و به عنوان رمزهايى عليه سحر و جادو نوشته يا خوانده مى شود. طبق فرمايش امام صادق()، «اگر فرد مؤمنى صد آيه از قرآن را تلاوت كند و دعايى بخواند و آنگاه هفت مرتبه نام خدا را بر زبان جارى نمايد، مى تواند كارى كند كه صخره هاى سخت از هم شكافته شوند و دعاى او مستجاب خواهد گرديد.»( )
در مواقع بيمارى و مصيبت، مؤمنان، به قرآن به عنوان منبع «شفا و رحمت براى اهل ايمان» (اسراء: 82) روى مى آورند; و به ويژه سوره فاتحه، شافيه( ) (سوره شفابخش) ناميده مى شود. از آنجايى كه سنّت خواسته است كه هر زمان كه ممكن است قرآن دقيقاً تلاوت گردد، طبق نقل مجاهد (يكى از اولين صاحبنظران قرآنى)و توصيه شده است كه فرد بيمار، آبى را كه در آن قسمتى از قرآن بر كاغذ نوشته شده و به آن آب آغشته گرديده بياشامد( )]تا بهبودى حاصل گردد [اين رسم دينى در بسيارى از مناطق جهان اسلام تاكنون تداوم يافته است ]گرچه [در اغلب موارد، نتايج مثبتى به بار نياورده است.
قرطبى اظهار مى دارد كه در تقديس ]و تكريم [قرآن شخصى كه طالب شفا گرفتن است در هر نفسى كه مى كشد در حين نوشيدن ]آن آب [بايستى نام خدا را بر زبان جارى كند و در توجّه نيايش آميز خود، خالص باشد; زيرا پاداش او بستگى به خلوص ]نيّتش [دارد. اثر شفابخشى قرآن (يونس:57) يا اصلاح رفتار آدمى نيز از نخستين نسل مسلمانان ]صدر اسلام [مورد اذعان قرار گرفته است. از امام پنجم شيعيان روايت شده كه «هر كس مبتلا به قساوت قلب باشد بايستى سوره يس را بر فنجانى كه داراى زعفران است، بنويسد و از آن بياشامد.» (قرطبى، ج 1، ص 31)

 

آرامش ]و اطمينان[

قرآن همچنين در برابر امور و مسائل ناشناخته ]به انسان [قوّت ]قلب[ و اطمينان خاطر مى بخشد. قرآن براى متديّنان، از طريق استخاره (تفأّل به قرآن) وسيله اى را در جهت كنترل ]و ارزيابى [وقايع آينده يا كاهش آثار و عواقب آن ها فراهم مى آورد. استخاره، انتخاب آنچه را كه خداوند برگزيده ]و مورد پسند و رضاى اوست [ارائه مى نمايد; و اين كار از طريق باز كردن قرآن و درخواست از آن انجام مى پذيرد تا مستقيماً نياز يا شرايط شخص را بيان كند. اين عمل معمولاً توأم با دعاها و تشريفات مفصّلى مى باشد. يك روش ساده و در عين حال نمونه بوسيله امام جعفر صادق() بيان شده است. همان كسى كه گفته اند پيروان خود را از اين جهت كه از مشورت كردن با قرآن در حلّ مشكلات خود «با استعانت از خداوند» كوتاهى مىورزند مورد نكوهش قرار داده است. بر اساس دستورات امام صادق()براى تحقّق اين هدف، شخص بايد سوره فاتحه يا قسمت هاى خاصّ ديگرى از قرآن، از جمله آيه «و كليدهاى غيب نزد اوست» (انعام: 59) را سه بار بخواند. چنين شخصى سپس در دعاهايش بايد با واسطه قرار دادن قرآن متوجّه خدا شده و بگويد: «خدايا من باقرآن عظيم از ابتدا تا انتهايش ]با تمامى قرآن[ سوى تو مى آيم، چون در آن نام اعظم تو و سخنان كامل تو وجود دارد. اى كسى كه هر صدايى را مى شنوى و بر هر واقعه اى احاطه دارى و هر انسانى را پس از مرگش دوباره زنده مى سازى ـ اى كسى كه تاريكى نمى تواند تو را تيره سازد واى كسى كه از صداهاى مشابه دچار حيرت و ابهام نمى گردى ـ از تو مى خواهم كه در ارتباط با مشكلى كه از حل آن ناتوانم، بهترين راه را پيش پايم قرار دهى. براى اين كه تنها تو هستى كه هر چيز معلوم و مجهولى را مى دانى.» آنگاه شخص حاجت مند بايد «بنام حضرت محمّد()، على()، فاطمه(عليها السلام)و دو پسرش حسن و حسين و نيز ساير امامان دوازده گانه شيعه(عليهم السلام)دعا كند( ).» سرانجام، قرآن را بگشايد و چند صفحه و چند سطر را بشمارد و متن قرآن را بخواند كه گويا به عنوان پاسخ به همان مسأله ]مورد نظر[ نازل گرديده است.( )
قرآن براى مردگان و زندگان، منبع رحمت و آسايش است. غالباً قبل از آن كه فرد پرهيزكار بميرد وصيّت مى كند كه به منظور بهره مند شدن روحش به مدّت سه روز بر قبر او قرآن تلاوت گردد. هر زمان كه دوستان يا خانواده متوفّى او را ياد كنند برايش فاتحه مى خوانند و اين را به منزله هديه اى براى او تلقّى مى كنند ]از اين طريق [نسيم خوشبو و معطّرى از بهشت به قبر او مىوزد و فضاى سخت و طاقت فرساى آن را منوّر مى سازد. البته، همان قسمت هاى آموخته شده از قرآن در دنياست كه ارزش ]و فضيلت [والايى را براى مؤمنان در جهان آخرت فراهم خواهد آورد.
امام صادق() به منظور تسلّى خاطر شيعيان اهل بيت(عليهم السلام)وعده فرموده است كه «هر كس از شيعيان ما يا از كسانى كه ولايت ما را قبول دارند، بميرد در حالى كه معرفت كاملى نسبت به قرآن كسب نكرده باشد، در قبرش ]= عالم برزخ [به او قرآن تعليم داده مى شود تا اين كه خداوند مقام او را در بهشت بالا ببرد; چرا كه تعداد مقام ها ]درجات[ در بهشت، برابر با تعداد آيات قرآن است( )» در واقع، آن طور كه روايت شده پيامبر()فرموده اند: «]روز قيامت [به حامل قرآن گفته خواهد شد كه «بخوان و بالا برو، حالا نيز همانند دنيا قرآن را زمزمه كن براى اين كه آخرين رتبه تو همان آخرين آيه اى است كه تلاوت مى كنى.»( )

تلاوت

از آنجايى كه قرآن كريم از قداستى والا برخوردار است، به ما گفته اند كه هيچكس حقّ ندارد بدون طهارت به آن دست زند (واقعه: 79) و كسى نبايد آن را تلاوت كند مگر آن كه در حالت طهارت شرعى باشد.او بايد پيش از آغاز تلاوت، دندان هايش را تميز كند و دهانش را بشويد; چرا كه مجراى قرائت قرآن خواهد شد. قارى قرآن بايد بهترين لباس خود را بپوشد; نظير موقعى كه در برابر پادشاه مى ايستد; چرا كه او در واقع با خدا سخن مى گويد. همچنين از آن جهت كه قرآن، اساس دعا ]و نماز [اسلامى است، لازم است كه تلاوت كننده آن رو به قبله باشد; يعنى به سمت كعبه قرار گيرد. هر كس كه در حين تلاوت شروع به خميازه كشيدن مى كند، موظّف است مكث كند; زيرا خميازه بوسيله شيطان رخ مى دهد. معمولاً، تلاوت قرآن با ذكر استعاذه:«من از ]شرّ [شيطان رانده شده به خدا پناه مى برم» آغاز مى گردد.
از اين رو، لازم است كه تلاوت كننده قرآن مكان خلوتى را برگزيند تا اين كه كسى نتواند خواندن او را قطع كند يا با او سخن گويد; چرا كه آن سخن با كلام الهى آميخته مى گردد و آن كس كه قرآن مى خواند اثر ذكر استعاذه را كه با آن تلاوتش راآغازكرده بود، از دست مى دهد.( )
در روايتى منسوب به نقل اَنس بن مالك، ]آمده است كه [پيامبر() حاملان قرآن را به عنوان كسانى توصيف نموده كه از رحمت خاصّه پروردگار بهره مند گرديده اند; زيرا آنان آموزگاران كلام الهى هستند: «هر كس با آن ها دوستى كند، با خدا دوست شده و هر كس نسبت به آن ها دشمنى نشان دهد، به خدا دشمنى ورزيده است.» روايت مزبور در ادامه مى فرمايد كه «خداوند كسانى را كه به قرآن گوش فرا مى دهند از محنت هاى دنيوى باز مى دارد و قاريان را نيز از بلاياى اخروى بر حذر و مصون مى دارد».( ) گفته شده كه پيامبر()همچنين اضافه فرموده اند كه خداوند، قلبى را كه در خود، قرآن را جاى داده عذاب نمى كند. در يك حديث قدسى منقول از ابوسعيد خُدرى، خداوند مى فرمايد: «هر كس كه با قرآن و ياد من مأنوس باشد به گونه اى كه هيچ فرصتى براى طلب حاجات خود نداشته باشد، من به او بهترين چيزى را كه دعا كنندگان از من مى خواهند، خواهم داد.»( )
همه تكاليف دينى (فرايض) با فرارسيدن مرگ متوقّف مى گردند، جز تلاوت قرآن كه شعف و سرور بهشتيان در آن است. قرآن كتابى نيست كه ابتدا و وسط و پايان داشته باشد، هر قسمتى از آن يا حتّى هر آيه، بى اغراق قرآن محسوب مى شود همان طورى كه تمام اين كتاب، قرآن است. از اين رو، تلاوت همه قرآن در دوره اى چند روزه يا چند هفته يا چند ماهه مى تواند به منزله سفرى در دنياى بيكران معانى، يا مسافرتى در قرآن و با قرآن تلقّى گردد. هدف اصلى از اين سفر مقدّس عبارت است از شكل گرفتن شخصيّت و حيات آدمى بر اساس كلام الهى و نيز كسب صداقت واقعى (تقوا). هدف از تلاوت قرآن در خود قرآن به عنوان منبع رحمت بيان شده است. روايت شده كه شخصى از پيامبر()سؤال كرد: «بهترين عمل چيست؟» حضرت فرمودند: «مسافر مقيم بودن!» آنگاه پرسيد: «مسافر مقيم كيست؟» پيامبر() در پاسخ فرمودند: «آن مرد كسى است كه از ابتداى قرآن سفر خود را آغاز مى كند تا به پايان برسد، سپس دوباره به آغاز آن برمى گردد. بدين سان او براى يك اقامت كوتاه مى ايستد و آنگاه خارج مى شود ]و حركت مى كند[»( )
قرآن حاملان خود را به رحمت ابدى بهشت هدايت مى كند و به نفع آنان دعا مى كند، و خداوند بر سر آن ها تاج افتخار مى گذارد و از آنان راضى و خرسند خواهد گرديد. در واقع، كسانى كه خود را ممحّض در قرآن ساخته اند از طريق حفظ آياتش و كسانى كه آن را تلاوت مى كنند و به ديگران فنّ تلاوت را مى آموزند، جايگاه ويژه اى را در ديندارى اسلامى براى خود حيازت نموده اند. آنان در يك حديث نبوى به عنوان «مردان الهى و برگزيدگان خدا»( ) توصيف شده اند.( )
بر اساس حديث ديگرى از پيامبر()، بهترين مردم كسى است كه قرآن را فراگيرد و به ديگران آموزش دهد.( ) در حديثى كه از طريق ابوهريره روايت شده، پيامبر اكرم()فرموده اند:«هيچ گروهى در يكى از خانه هاى خدا ]مساجد [به منظور تلاوت قرآن و مطالعه گروهى آن گردهم نمى آيند جز اين كه سكينه (آرامش معنوى و الهى) بر آنان فرود مى آيد».( ) رحمت آنان را فرا مى گيرد، فرشتگان نزديك آن ها حاضر مى شوند، و خداوند آنان را در زمره كسانى كه با او هستند، به حساب مى آورد.( )
در واقع، بالاترين ارزشى كه انسان مى تواند نسبت به نيل آن در اين دنيا اميدوار باشد اين است كه با اهل قرآن محشور گردد.

ميراث ادبى

قرآن ازنظرسبك نگارشى خود، معيارى براى زبان عربى، و منبعى مناسب و در واقع بالاترين بيان ]و بهترين تعبير و الگو [براى ادب عربى محسوب مى شود. شيوه نقل حكايات و تشبيهات و استعاراتى كه قرآن ]ارائه نموده [ادبيات كلاسيك عربى را فراهم آورده و حتّى بر نويسندگان جديد نيز تأثير گذارده است. ضرورت اصلاح كامل،مطالعه ونگارش و تلاوت قرآن بوده كه اساس دستور زبان عربى و علوم ديگرزبان شناسى رافراهم آورده است. آيات و سور قرآنى در تمام زبان هاى دنياى اسلام نفوذكرده است. حتّى در محاورات روزمره، اعمّ از موضوعات ارزشمند يا عادى، آيات و بيانات قرآنى انتشار يافته و آيات قرآن به شكل زيبايى براى تزيين مساجد، مدارس و منازل مؤمنان، خطّاطى شده است.
در يك تمدّن و جامعه دينى كاملاً مختلف ]و داراى افكار و سليقه هاى گوناگون[، قرآن اساس وحدت مى باشد. تأثيرى كه قرآن بر زندگى مسلمانان پرهيزكار مى گذارد در دعايى منسوب به على()خلاصه گرديده و خواسته شده كه اين دعا در هنگام ختم قرآن خوانده شود: «خدايا، قلب مرا با قرآن تسكين ده; تمام وجودم را مملو از قرآن ساز; ديدگانم را با قرآن روشن نما و زبانم را با قرآن بگشا. نيروى اين كار را به من عطا كن، مادامى كه مرا زنده نگه مى دارى، چرا كه هيچ نيرو و قدرتى جز در وجود تو نمى باشد.»( )

پاورقيها:

* اين مقاله با عنوان: [Mahmoud. M. Ayaub; [Qur¨ân], Its Role in Muslim Piety]مأخوذ از دايرة المعارف دين با مشخصات زير است: Eliadeh, Mircia (ed. in chief), The Encyclopedia of Religion, Vol. 12. PP. 176-179. (Newyork, Macmillan Compony 1993)
* پروفسور محمود محمد ايوب، استاد (روشندل) بخش اديان دانشگاه تمپل، انديشمند مسلمان (شيعى) لبنانى، كه از سال 1964 مقيم آمريكاست. اجمالى از سير تحصيلى و تحقيقى وى: ليسانس در تاريخ فلسفه از دانشگاه آمريكايى بيروت; فوق ليسانس در انديشه دينى (Religus Thaught) از دانشگاه پنسيلوانياى آمريكا; دكترى در تاريخ تطبيقى اديان از دانشگاه هاروارد آمريكا (1975)، و استاد فعلى دانشگاه تمپل در ايالت فلادلفياى آمريكا.
1ـ فى مناهى النبىّ() أنّه قال: مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ ثُمَّ شَرِبَ عَلَيْهِ حَرامًأ أوْ اثَرَ عَلَيْهِ حُبّاً لِلدُّنيا و زينَت ها، اُسْتُوجبَ عَلَيْهِ سَخَطُ اللّهِ إلاّ أَنْ يَتُوبَ أَلا وَانَّه إنْ ماتَ عَلى غَيْرِ تَوْبَة حاجَّه الْقُرآنُ يَوْمَ القيامَةِ فلايُزايِلُهُ إلاّمَدْحُوضاً.» (بحارالانوار، ج 89، ص 180، حديث 13، به نقل از أمالى صدوق، ص 256) بر اساس اين روايت هر كس كه قرآن بخواند ولى مرتكب فعل حرام شود و بدون توبه بميرد، روز قيامت قرآن با او محاجّه خواهد كرد
2ـ بحارالانوار،ج89،كتاب القرآن، باب فضل القرآن واعجازه،حديث 25.
3ـ پس از تفحّص و تتبّع لازم در كتب روايى معلوم گرديد كه خواندن قرآن در گوش فرزند سفارش نشده بلكه آنچه به عنوان سنّت اسلامى بيان شده استحباب خواندن اذان در گوش راست نوزاد و خواندن اقامه در گوش چپ او مى باشد در اين زمينه احاديث فراوانى در كتب روايى ما وارد شده است
4ـ بحارالانوار، ج 89، 187، حديث 9.
5ـ قال رسولُ اللّه():«كُلُّ صَلوة لايُقْرَءُ فيها بفاتَحِةِ الكِتابِ فَهِىَ خِداج.*» وسائل، ج 4، أبواب القرائة فى الصّلوة، باب وجوب قرائة فاتحة الكتاب..»، حديث 6; بحار، ج 82، كتاب الصّلوة، باب القراءة و ... ح 2. *خداج: ناقص. (معجم الوسيط، ج 1).
6ـ «وَعَنْ أَنَسْ: أَنَّ رَسُولَ اللّه() قالَ: مَن قَرأَ قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدِ مِائَةَ مَرَّة غَفَرَ لَهُ خَطيئةَ خَمْسينَ سَنَةً إذا اجْتَنَبَ أَرْبَعَ خِصال: الدِّماءِ، وَالاْموال، والْفُروُج وَ الاْشْرِبَة.» (بحار، ج 89، كتاب القرآن، باب فضائل سورة التوحيد، ص 352، ح 23) «قالَ رَسوُلُ اللّه(): مَنْ قَرَأَ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ مِائَةَ مَرَّة حينَ يأْخُذُ مَضْبَحَعَهُ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَ خَمْسينَ سَنَةً.»: هر كس هنگامى كه به بستر خواب رود صد بار سوره توحيد را بخواند خداوند گناه پنجاه سال او را بيامرزد. (اصول كافى، ج 4، كتاب فضل القرآن، ص 426، ح 4)
7ـ «عَنْ عيسَى بنِ عَبْدِاللّهِ، عَنْ أَبيه، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلىٍّ()قال: كان الْقُرانُ يَنْسَخُ بَعْصُه بَعضاً وَإنَّما كان يؤُخَذُ مِنْ أَمْرِ رَسُول اللّه صلّى اللّه عَليه وَآلِهِ بآخِرِه فكان مِن آخِرِ مانَزَلَ عَلَيْه سُورةُ الما ئدَة، نَسَخَت ما قبْلَها، وَلمْ يَنسخها شَىء، فَلَقَد نَزَلَتْ عَلَيْهِ وَهُوَعَلى بَغْلَتِهِ الشَّهْباء وَثَقُلَ عَلَيْهِ الْوَحْى حَتّى وَقَعَتْ وَتدلّى بَطْنها حتّى رأيت سرّتها تَكادُ تَمُسُّ الارضَ...» (بحار، ج 89، كتاب القرآن، باب فضائل سورة المائدة، ح 3)
8ـ مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 76.
9ـ وقالَ أبُوعبداللّه عَلَيه السَّلامُ: «قَراءةُ الْحَمْد شَفاءٌ مِنْ كُلّ داء الاَّ السّام»: امام صادق() فرمودند: سوره حمد شفاى هر دردى جز مرگ است. (بحار، ج 89، ص 261، ح 56)
10ـ رَوى لَيْثُ عَنْ مُجاهِد قالَ: لابَأْسَ أَنْ تَكْتُبَ الْقُرْآنَ ثُمَّ تَسْقيهِ الْمَريضَ. (تفسير قرطبى، ج1، 31); و در كتاب مكارم الاخلاق از امام صادق (ع) روايت شده كه فرد مريض آية الكرسى را در ظرفى بنويسد و با مقدارى آب آغشته سازد سپس جرعه اى از آن بياشامد: «فَقالَ: اُكْتُبْ آيَةَ الكُرْسِىّ فى إناء ثُمَّ دَفِّهِ بُجْرعَه مِنْ ماء فَاشْرِبْهُ.» (مكارم الاخلاق، ص 370)
11ـ اَللّهُمَّ إنّى أَتَوَجَّهُ إلَيْكَ بالْقُرْآنِ الْعَظيمِ مِنْ فاتَحِةِ الى خاتِمَتِةِ وَفيهِ اِسْمُكَ الاَكْبَرُ وَكَلِماتِكَ التّامّاتِ يا سامِعَ كُلِّ صَوْت و يا جامِعَ كُلِّ فَوْت وَيابارِىءَ النُّفوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ يا مَنْ لاتَغْشاهُ الظَّلُماتِ وَلاتَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الاْصْواتُ أَسْئَلُكَ أَنْ تَخيِّرَ لى بِما أُشْكِلَ عَلَىَّ بِهِ فَإنَّكَ عالِمٌ بِكُلِّ مَعْلُوم غَيْرَ مُعَلَّم،
12ـ13ـ مجلسى،پيشين، ج88، ص244 / ج 39، ص 188
14ـ قرطبى، ج 1، ص 9
15ـ ر. ك. قرطبى، ج 1، ص 27
16ـ طبرسى، ج 1، ص 32
17ـ قرطبى، ج 1، ص 4
18ـ قرطبى، ج 1، ص 30
19ـ «هُمْ أَهْلُ الْقُرْآنَ اَهْلُ اللهِ وَ خاصَّتُهُ»
20ـ قرطبى، ج 1، ص 1
21ـ «خِيارُكُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْانَ وَعَلَّمَهُ»
22ـ «وَمَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فى بَيْت مِنْ بُيُوتِ اللّهِ يَتْلُونَ كتابَ اللّهِ وَيَتَدارَ سُونَه بَيْنَهُمْ إلاّ حَفَّتْهُمُ الْمَلائكَةُ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكينَةُ...» (سنن ابن ماجه، ج 1، مقدّمه، باب 17)
23ـ ايوب، ج 1، ص 9 ـ 8
24ـ مجلسى، ج 89، ص 209

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:56 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

در قلمرو آفتاب (همنشینی با قرآن)

ابوالفضل هادی منش
قرآن؛ مایه نجات از گمراهی

قرآن، ساحل نجاتی است که توفان زدگانِ اقیانوس سرگشتگی را به سوی خود فرا می‏خواند و آرامشی پایدار به آنان ارزانی می‏دارد. نگاشته‏اند فرد تازه مسلمانی در مکه خدمت امام صادق علیه‏السلام رسید و عرض کرد: من زکریا پسر ابراهیم هستم که از دین مسیحیت دست کشیده‏ام و به اسلام گرویده‏ام. امام فرمود: از اسلام چه دیدی که به خاطر آن دست از مسیحیت کشیدی و مسلمان شدی؟ گفت: آیه‏ای در قرآن سبب هدایت من گردید که پروردگار در آن به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: پیش از این تو نمی‏دانستی کتاب و ایمان چیست (از محتوای قرآن آگاه نبودی) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‏کنیم. امام فرمود: «به راستی که خدا تو را هدایت کرده است»، آن گاه سه مرتبه درحق وی دعاکرد و فرمود: «پروردگارا! او را هدایت نمای».

بخوان و بالا برو!

قرآن، نردبان عروج به آسمان هاست ؛ آن سال که در روز رستاخیز، معیاری برای شهادت اعمال و میزانی برای بالا رفتن درجات بهشتیان به شمار می‏آید. روزی امام صادق علیه‏السلام از مردی پرسید: آیا دوست داری که در دنیا عمر طولانی داشته باشی؟ مرد پاسخ داد: آری. امام فرمود: برای چه دوست داری بیشتر در دنیا بمانی؟ پاسخ داد: برای تلاوت سوره توحید. امام اندکی سکوت کرد و سپس فرمود: «هر یک از دوستان ما بمیرد، در حالی که تلاوت قرآن را خوب نمی‏داند، در عالم قبر (دوزخ) به او خواهند آموخت تا درجه او به خاطر قرآن بالا رود؛ چرا که بهشت به اندازه آیات قرآن است و به او گفته می‏شود: بخوان و بالا برو. او نیز قرآن می‏خواند و بالا می‏رود و به درجات او افزوده می‏شود».

برترین آوا

«ابوعمرو زاذان» از دوستان امام علی علیه‏السلام بود که قرآن را با لحنی دلنشین می‏خواندْ. روزی «سعد خفّاف» به او گفت: ای ابا عمرو! تو بسیار زیبا قرآن می‏خوانی، بگو این صوت زیبا را از که آموخته‏ای؟ ابو عمرو گفت: در جوانی به شعر خواندن علاقه زیادی داشتم. روزی امیر مؤمنان علیه‏السلام مرا در حالی که شعر می‏خواندم دید، فرمود: چرا این آواز خوش را در تلاوت قرآن به کار نمی‏بری؟ گفتم: مولای من! من کجا و تلاوت آیات نورانی قرآن کجا؟ به خدا سوگند از قرآن به جز آن چه در نماز می‏خوانم چیز دیگری بلد نیستم. امام فرمود: نزدیک‏تر بیا و در گوش من آهسته چیزی گفت که از آن سخن چیزی نفهمیدم. اما به خداوند سوگند که قدم از قدم برنداشته بودم که قرآن را با اِعراب کامل حفظ شدم و پس از آن، هرگز محتاج نشدم که درباره قرائت قرآن از کسی چیزی بپرسم.

واپسین دوست در دنی

جوانی از فرزندان امام موسی کاظم علیه‏السلام در بستر مرگ افتاده بود و به سختی به خود می‏پیچید. پای او را به سمت قبله کشیده بودند، ولی سختی جان کندن، او را عذاب می‏داد. امام به فرزند دیگرش قاسم فرمود: «برخیز و بر بالین برادرت سوره صافات را تلاوت کن». او شروع به خواندن سوره صافات کرد و وقتی به یازدهمین آیه رسید، جان از بدن جوان مفارقت کرد و از دنیا رفت. جوان را غسل و کفن نموده و به سوی منزلگاه ابدی‏اش بردند. در راه بازگشت فردی از امام کاظم علیه‏السلام پرسید: من شنیده‏ام که هر گاه فردی به حالت احتضار در می‏آید و در آستانه مرگ قرار می‏گیرد، بایستی سوره یاسین را بر بالین او بخوانند، اما شما دستور دادید که سوره صافات بخوانند؟! امام فرمود: «هرگاه این سوره بر بالین شخصی که در حال مرگ است خوانده شود، خداوند سختی جان کندن را از او برمی‏دارد و آسوده از دنیا می‏رود».

قاری ولایت‏ناپذیر

شبی کمیل بن زیاد، امیرمؤمنان علیه‏السلام را به سوی منزل ایشان همراهی می‏کرد. از کنار خانه‏ای گذشتند که از آن صدای تلاوت قرآن بلند بود. صوت او به اندازه‏ای دلنشین و زیبا بود که کمیل به حالش غبطه خورد و دردل خویش بر او آفرین گفت، ولی سخنی بر زبان نیاورد. امام متوجه حالت کمیل شد و بدون مقدمه و پرسشی به او فرمود: «ای کمیل! قرآن خواندن او تو را گول نزند؛ زیرا او اهل دوزخ است. چه بسیارند قرآن خوانانی که قرآن آن‏ها را لعنت می‏کند. به زودی آنچه را در مورد او گفتم بر تو آشکار خواهد شد». کمیل شگفت زده شد و به فکر فرو رفت.
مدتی از این ماجرا گذشت و این پرسش در ذهن کمیل باقی ماند تا این که خوارج بر ضد امیرمؤمنان علیه‏السلام دست به شورش زدند و در جنگ بسیاری از ایشان کشته شدند، در حالی که در بین آن‏ها حافظان قرآن نیز بودند. آتش جنگ که فرو نشست، امام علی علیه‏السلام ، کمیل را فراخواند و با شمشیرش، به سر یکی از کشتگان خوارج اشاره کرد و فرمود: «ای کمیل! این همان کسی است که در آن شب قرآن می‏خواند و تو بر حال خوش او و تلاوت زیبایش غبطه خوردی». کمیل که گویی به دریایی از ایمان به خدا و رهبر خویش دست یافته بود، دست رهبر فرزانه خویش را بوسید و از گفته خود استغفار کرد.

برترین هم نشینان و مفسران قرآن

امامان، برترین هم نشینان و تفسیر کنندگان قرآن و معدن دانش الاهی می‏باشند. روزی مردی وارد مسجد پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شد و از کسی درباره تفسیر «شاهد» و «مشهود» که در آیه سوم سوره بروج آمده سؤال کرد. یکی پاسخ داد: «آری، شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است». از دیگری پرسید اما او پاسخ داد: «شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است». کودکی که در مسجد مشغول عبادت بود، توجه او را به خود جلب کرد. نزد او رفت و پرسش خود را نزد او نیز مطرح کرد. اما او پاسخی دگرگونه داد. او گفت: «شاهد رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و مشهود روز قیامت است». مرد دلیل آن را پرسید. کودک پاسخ داد: «مگر در کلام خدا نخوانده‏ای که درباره فرستاده‏اش می‏فرماید: ای پیامبر! تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرو فرستادیم» (احزاب: 45) و نیز مگر در قرآن نخوانده‏ای که پروردگار درباره قیامت می‏فرماید: آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد می‏آورند و روزی است که [جملگی در آن] حاضر می‏شوند. (هود: 103) مرد در شگفتی مانْد و از دیگران نام آن کودک را پرسید و پاسخ شنید: «او حسن بن علی بن ابی طالب علیه‏السلام است».

گلبرگی از آفتاب

پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «برتری قرآن بر دیگر سخن‏ها، مانند برتری آفریدگار است بر آفریدگانش».
امام علی علیه‏السلام : «شکوفایی ایمان، تلاوت قرآن است».
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «هر گاه یکی از شما خواست با خدای خویش سخن بگوید، قرآن بخواند».
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «فرزندم! بر خواندن قرآن سستی مَوَرز که قرآن دل را زنده می‏کند و از پستی و زشتی و سرکشی باز می‏دارد».
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «بر تو باد خواندن قرآن که قرائت آن کفاره گناهان و سپری بر آتش و امانی بر عذاب [خدا]ست».
امام علی علیه‏السلام : «هر کس بر تلاوت قرآن انس گیرد، از جدایی دوستان نمی‏هراسد».
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «خدا در میان مردم اهلی دارد؛ آنان [هم نشینان قرآن] اهل خدا و برگزیدگان اویند».
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «به راستی کسی که در قلبش چیزی از قرآن نیست، مانند خانه خراب می‏ماند».
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «هر آیه از قرآن درجه‏ای در بهشت و چراغی در خانه هایتان است».
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «رشک جز بر دو نفر[جایز] نیست؛ کسی که خدا قرآن را به او ارزانی داشته و او به [خواندن] آن در نیمه‏های شب و ساعات روز همت می‏ورزد، و مردی که خدا دارایی به او داده و او آن را در نیمه‏های شب و ساعات روز انفاق می‏کند».
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله : «حافظ قرآن دارنده پرچم اسلام است؛ هر کس او را گرامی دارد، خدا او را گرامی داشته و هر کس او را توهین کند، پس نفرین خدا بر او باد».

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعجاز قرآن/ هدايتى و معارفى: اثبات وحيانى‌بودن قرآن از راه مضامين هدايتى و معرفتى آن

يكى از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز در معارف و علوم است كه از مباحث مهم و برجسته اعجاز قرآن به شمار مى‌آيد. البته اين بُعد از اعجاز قرآن، برخى ديگر از وجوه اعجاز را كه ناظر به ابعاد معرفتى قرآن است; مانند اعجاز تشريعى، اخبار به امور غيبى، اعجاز در عدم تناقض و اختلاف، در برمى‌گيرد و نسبت به آنها عام است.
موضوع تحدّى* باتوجه به آيات آن (اسراء/17،88; هود/11،13; يونس/10،38; بقره/2،23; طور/52،34) آوردن مثل قرآن است; قرآن كريم، به تعبير خود از سنخ كلام و گونه‌اى از سخن است (توبه/9،6; فتح/48،15)[1] و هر سخنى دو بخش دارد: بخش نخست، شكل ظاهرى كلام است كه در قالب الفاظ و واژگان پديدار مى‌شود و بخش ديگر، معانى و مدلولهايى است كه در دل واژگان و عبارات كلام، نهفته است. در حقيقت، هدف از بيان يك سخن نيز رساندن معانى و مفاهيم مورد نظر از طريق واژگان و عبارات است. بايسته است بررسى شود كه از نظر قرآن كريم، كدام يك از دو جنبه لفظ و معناى قرآن، داراى اهميت بيشترى بوده و چه چيز شايستگى دارد مهم‌ترين وجه اعجاز قرآن به شمار آيد.
بى‌گمان، مطمئن‌ترين راه براى شناخت اهداف قرآن، رجوع به متن آن و تأمل در وصفها و تعبيرهاى اين كتاب آسمانى درباره خود است. از جمله تعابير «هُدًى لِلنّاس» (بقره/2،185)، «هُدًى لِلمُتَّقين» (بقره/2،2)، «تِبيـنـًا لِكُلِّ شَىء» (نحل/16،89)، «فَصَّلنـهُ عَلى عِلم» (اعراف/7،52)، «حكيم» (يس/36،2) «حكمة» (قمر/54،5)، «برهان» (نساء/4،174)، «بصائر» (انعام/6،104; اعراف/7،203)، «فرقان» (بقره/2،185)، «ذكر» (آل‌عمران/3،58; حجر/15،9)، «شفاء» ، «رحمة» (اسراء/17،82) و «نور» (مائده/5،15) قابل ذكر است.
بيشتر اوصاف قرآن، بيان كننده ويژگيها و جنبه‌هاى مربوط به محتوا، مدلول و معناى آن است; نه وصف واژگان و عبارات و جنبه‌هاى ادبى و زبانى آيات. در اين ميان چند وصف انگشت شمار، مانند قرآن و كلام، ممكن است ناظر بر جنبه‌هاى لفظى قرآن دانسته شود; اما بايد توجه داشت كه اين گونه وصفها به هر دو جنبه لفظ و معنا عنايت دارد.
بر اين پايه، با در كنار هم قرار دادن آيات تحدّى و آيات مربوط به اوصاف حقيقت قرآن، آشكار است كه هر يك از اين اوصاف مورد تحدّى قرار گرفته و منظور از آوردن مثل قرآن، آوردن مانند آن از جهت هدايتگرى، روشنگرى و‌... است و در كوتاه سخن، آوردن كلامى است كه حامل معارف هدايتى و حِكَمى همسنگ دانشهاى قرآن باشد. از سوى ديگر فراگير بودن تحدّى قرآن كه همه جن و انس و عرب و عجم در همه زمانها و مكانها را در بر مى‌گيرد، نه صرفاً سخنوران عرب يا افراد عصر نزول را، مستلزم آن است كه بُعد معارفى و معنايى قرآن، مورد تحدّى باشد[2]، زيرا براى انسانهايى كه اساساً با زبان عربى آشنايى ندارند، درخواست پرداختن كلامى به شيوايى و رسايى قرآن، امر معقولى به نظر نمى‌رسد، بلكه مى‌توان گفت تأكيد بر جنبه‌هاى زبانى قرآن به عنوان مهم‌ترين وجه اعجاز، فروكاستن از شأن قرآن و آورنده آن در حد سخنان انسانهاى سخنورى مانند امرؤالقيس است، زيرا هدف از رسالت پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) و نزول قرآن، عرضه طرحى نو در حوزه انديشه و رفتار انسانى است و از‌اين‌رو هماوردطلبى از جهت معارف هدايتگر، با‌مدّعا متناسب است.[3]
عنايت به واكنش كافران و مشركان در برابر دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله)نشان مى‌دهد كه آنان افزون بر اتهاماتى، مانند دروغ، جنون و سحر كه به آن حضرت نسبت مى‌دادند و قرآن را افسانه‌هاى پيشينيان مى‌خواندند (نحل/16،24)، طرح اصولى مانند توحيد و معاد را امرى شگفت مى‌پنداشتند. (ص/38، 4‌ـ‌5; يس/36، 78‌ـ‌79) معلوم مى‌شود آنان خود را با تعاليم و حقايق جديد مواجه مى‌ديدند وشگفتى پيام آسمانى قرآن از حيث اين معارف است. البته اين معارف و تعاليم در قالب متنى روشن، زيبا و دلكش پديدار شده است.[4]
افزون بر اينها، برخى آيات تحدّى مانند 23‌بقره/2 مدنى است[5] و در مدينه، مخالفان و معارضان قرآن در درجه نخست، يهوديان بودند كه كتاب آسمانى و آيين خود را برتر از قرآن كريم و دين اسلام پنداشته و از پذيرش اسلام سر باز‌مى‌زدند. (بقره/2، 76، 89‌ـ‌91) اين امر مقتضى آن است كه تحدّى در برابر آنان به هدايت و معرفت قرآنى باشد، همچنان كه در آيه‌ذيل كه مخاطب مستقيم آن يهوديان (و همه مخالفان و معارضان هستند) به تحدّى، از بعد هدايتگرى تصريح شده است: «قُل فَأتوا بِكِتـب مِن عِندِ اللّهِ هُوَ اَهدى مِنهُما اَتَّبِعهُ» (قصص/28،49)
سخنان معصومان(عليهم السلام) درباره قرآن نيز مؤيد تحدّى قرآن از جنبه معرفت و هدايت آن است. امير مؤمنان(عليه السلام)، در وصف بعثت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)تأكيد مى‌كند كه خداوند، آن حضرت را با نور روشنگر، برهان آشكار و راه هويدا و كتاب هدايتگر برانگيخت.[6] در سخنى ديگر، آن حضرت قرآن را نورى كه چراغهايش خاموش نشود، چراغى كه فروزندگيش كاستى نيابد و پرتوى كه روشنايى آن تاريكى نگيرد و فرقانى كه برهانش خاموشى نپذيرد، معرفى كرده است.[7] در اين گونه احاديث[8] با يادآورى ماهيت معرفتى و هدايتگرى قرآن، بر جاودانگى و شكست ناپذيرى آن تأكيد شده است. البته جاودانگى، عزتمندى و شكست‌ناپذيرى، تنها با بى‌بديل بودن و معارضه‌ناپذير بودن دانش و هدايت قرآن، امكانپذير است. گذشته از اين دسته روايات، در حديث زير تصريح شده كه وجه تحدّى قرآن، معارف حكمت‌آميز آن است; هنگامى‌كه ابن‌سكيت از امام رضا(عليه السلام) پرسيد: چرا خداوند پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را با كلام و خطب برانگيخت؟ حضرت فرمود: خداوند حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را زمانى برانگيخت كه بر اهل روزگار خطب و كلام چيره بود، پس آن حضرت از جانب خدا مواعظ و حكمتهايى آورد كه سخن ايشان را باطل ساخت و بدين وسيله حجّت را بر ايشان تمام‌گرداند.[9]
در حديث ياد شده بر اين نكته تأكيد شده است كه به رغم آنكه در زمان بعثت پيامبر مقولات ادبى و زبانى مانند اقسام خطبه و شعر رايج بود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) پندها و حكمتهايى از جانب خداوند آورد. اين بدان معناست كه ماهيت تحدّى و اعجاز قرآن از سنخ حكمت و هدايت است. در پاسخ به اين پرسش كه دانش و معرفت قرآنى از چه ويژگيهايى برخوردار است كه موجب شده مهم‌ترين وجه تحدّى قرآن شناخته شود، به برخى از ويژگيهاى معارف قرآن اشاره مى‌شود.
1. مهم‌ترين ويژگى معارف قرآن، ابتناى آن بر دو عنصر عقل و فطرت است; بن‌مايه آموزه‌ها، حقايق و مفاهيم اعتقادى و اخلاقى قرآن عقلى و فطرى است. ماهيت عقلى و فطرى اين تعاليم، از يك‌سو آنها را هميشگى و همه جايى ساخته و از سوى ديگر شيوه خاصى را در عرضه و آموزش و در نتيجه پذيرش آنها موجب گشته است.
شيوه قرآن در تبيين معارف و مفاهيم خود، تكيه بر خرد عام انسانى از طريق استدلال عقلى، و بيدار كردن فطرت آدمى از راه استذكار فطرى است. وصف قرآن به «ذكر» (آل‌عمران/3،58; حجر/15،9)، «ذكرى» ( ق/50،8) و «تذكره» (طه/20،3; مدثّر/74،54) و تأكيد بر شأن يادآور بودن پيامبر (غاشيه/88،21) اشاره به همين نكته است. امير مؤمنان(عليه السلام)نيز در تبيين رسالت پيامبران، برانگيختن گنجينه‌هاى پنهان عقول و بازيابى و يادآورى معرفت فراموش شده را از شئون پيامبران دانسته‌اند.[10]
تفاوت بنيادى و اعجازآميز معارف الهى قرآن با ره‌آوردها و يافته‌هاى علمى بشرى از همين جا پيدا مى‌شود و به سبب همين عقلى و فطرى بودن تعاليم است كه قرآن كريم در دعوت به سوى اهداف خود، قاطعيت و صراحت داشته و از رويگردانى مخالفان و كافران، ابراز شگفتى مى‌كند (قمر/54،2) و قرآن را نشانه و آيتى بسنده مى‌داند. (عنكبوت/29،51)
از اوصاف برجسته قرآن، آيه ونشانه خدا‌بودن آن است. (بقره/2، 99، 252; آل‌عمران/3،103، 108; رعد/13،1) در احاديث نيز از تجلى خدا در قرآن سخن رفته است.[11] آنچه درباره معارف عقلى و فطرى قرآن گفته شد، در تبيين مفهوم آيه و تجلى نيز مدد مى‌رساند; بدين‌سان كه تجلى خدا در قرآن، تجلى به آيات و نشانه‌هاست[12] و آيه بودن قرآن نيز بدان معناست كه از يك‌سو بيان كننده آيات تشريعى (آموزه‌ها و احكام دينى) و از سوى ديگر يادآور آيات تكوينى خداست.[13]
2. جامعيت و كمال; قرآن مجيد همه مواد و مصالح علمى رسيدن انسان به فلاح و سعادت فردى و اجتماعى را در دو بعد نظرى و عملى داراست. قرآن با گستره عظيم معارف خود، راهكارهاى روابط انسان در 4 حوزه رابطه انسان با خدا، با خود، با انسانهاى ديگر و با جهان را تبيين كرده است. معصومان(عليهم السلام) در احاديث متعدد[14]، و مفسران در ذيل آياتى، چون: «ما‌فَرَّطنا فِى الكِتـبِ مِن شَىء» (انعام/6،38) و «و‌نَزَّلنا عَلَيكَ الكِتـبَ تِبيـنـًا لِكُلِّ شَىء» (نحل/16،89) به جامعيت و كمال قرآن تصريح كرده‌اند.[15]
3. حقانيت، درستى و واقع نمايى آموزه‌هاى قرآن; اين نكته مفاد آياتى مانند: «ذلِكَ الـكِتـبُ لارَيبَ فيهِ» (بقره/2،2) و «اِنَّه لَكِتـبٌ عَزيز * لا يَأتيهِ البـطِـلُ مِن بَينِ يَدَيهِ و لا مِن خَلفِه» (فصّلت/41، 41‌ـ‌42) است كه مفسران و دانشمندان اسلامى نيز بدان تصريح كرده‌اند.[16]
از اوصاف قرآن، «حكمت» و «حكيم» است. (قمر/54،5; يس/36،2) حكمت ازنظر واژه‌شناسى به معناى استوارى، اتقان و منع از فساد و جهل است[17]، بر اين اساس، حكمت قرآن آموزه‌هاى راستين و مطابق واقع است كه از سويى دچار نقض نمى‌شود و هيچ كژى در آن راه نمى‌يابد و از سوى ديگر با روشنگرى خود، انسان را در عرصه عمل، از فساد و تباهى باز مى‌دارد و در حوزه علم و اعتقاد، مانع نادانى وى مى‌گردد.
4. تعاليم و حقايق قرآن داراى سطوح و لايه‌هاى معنايى متكثر است كه انديشمندان و خردورزان هرچه در آنها بينديشند و كاوش كنند به عمق مراتب معارف آن نمى‌رسند. در احاديث از ظهر و بطن قرآن سخن به ميان آمده[18] و بر بى‌پايان بودن شگفتيهاى علمى قرآن تأكيد شده است.[19] در حقيقت همگانى بودن و جاودانگى قرآن مقتضى است كه براى همه انسانها در هر سطح فكرى و عقلانى هدايتگرى و معرفت‌زايى داشته باشد، ازاين‌رو قرآن كريم در عين حال كه خود را مايه هدايت همه مردم مى‌خواند (بقره/2، 185; آل‌عمران/3، 138) پاره‌اى از آموزه‌هاى خود‌را ويژه دانشمندان و خردمندان مى‌داند. (عنكبوت/ 29،43; رعد/13، 19; غافر/40،54)

بازتاب اعجاز معارفى در كلام انديشمندان:

به نظر مى‌رسد اعجاز معارفى آن‌گونه كه شايسته است و در قرآن و سنت بر آن تأكيد شده، در آرا و سخنان دانشمندان اسلامى منعكس نشده است; پندارى جنبه‌هاى زبانى زيبا و شگفت قرآن، عالمان و نويسندگان را چندان شيفته خود ساخته است كه از پرداختن به جنبه‌هاى اعجاز محتوايى قرآن غفلت كرده و مقولاتى مانند فصاحت و بلاغت را وجه اعجاز آن دانسته‌اند.[20]
در عين حال با جستوجو در سخنان دانشمندان مسلمان، اشاره‌ها و گاه مباحثى سودمند در باب اعجاز هدايتى قرآن يافت مى‌شود. گفتنى است كه بسيارى از عالمان شيعه و اهل‌سنت بر علوم ومعارف قرآن به عنوان يكى از وجوه تحدّى و اعجاز، در كنار ساير وجوه، تأكيد‌كرده‌اند و برخى به تحدّى قرآن از حيث علوم و معارف بسنده كرده و به جنبه‌هاى ادبى و زبانى اعجاز آن نپرداخته‌اند. از سوى ديگر بايد توجه‌داشت كه برداشت همه مدافعان اعجاز معارفى از اعجاز و چيستى علوم معجزه‌گر قرآن يكسان نيست.
ماوردى (م.‌450ق.) و سيوطى (م.‌911‌ق.) يكى از وجوه اعجاز قرآن را جامعيت علمى آن دانسته‌اند كه هيچ يك از دانشمندان امتها به علوم‌آن احاطه ندارند و هيچ كتابى آنها را در‌بر‌نمى‌گيرد.[21]
ابوحامد غزالى (م.‌505‌ق.) با استناد به سخنى از امير مؤمنان(عليه السلام)، قرآن را اشاره‌كننده به كليات همه دانشها (مجامع العلوم) دانسته است.[22]
راوندى (م.‌573‌ق.) وجه سوم اعجاز قرآن را درستى معانى و هماهنگى آنها با نظر و استدلال و سازگار بودن با عقل مى‌داند.[23]
ابن‌ميثم بحرانى (م.‌679‌ق.) مجموع فصاحت بالا، اسلوب و اشتمال بر علوم شريفه را وجه اعجاز قرآن دانسته و علوم قرآن را شامل علم توحيد، اخلاق، سياسات، چگونگى سلوك الى الله و احوال امتهاى گذشته دانسته است. ابن‌ميثم تأكيد مى‌كند كه دانشها و مقاصد قرآن بسى بيشتر از فصاحت و اسلوب آن، از دسترس توانايى انسانها به دور است.[24]
قرطبى (م.‌671‌ق.) در ضمن 10 وجهى كه براى اعجاز قرآن آورده، به دو وجه زير نيز تصريح‌دارد: نخست، اشتمال آن بر دانشى كه مايه‌قوام تمامى انسانها در مسائل احكام و حلال و حرام است. دوم، دارابودن حكمتهاى بالغه كه عادتاً با اين كثرت و شرافت از هيچ بشرى صادر‌نمى‌شود.[25]
ابن‌جزى (م.‌741‌ق.) بر آن است كه آنچه در قرآن درباره شناخت بارى تعالى و يادكرد اسما و صفات جلال و جمال او آمده، نيز فراخواندن انسانها به عبادت و توحيد خدا و اقامه برهانهاى قاطع و دلايل آشكار در اين باره، تشريع و تبيين احكام حلال و حرام، راهنمايى انسانها به مصالح‌دنيا و آخرت و مكارم اخلاق كه غايت حكمت و ثمره علوم است، همه در وجه اعجاز قرآن به‌شمار است.[26]
صدرالمتألهين شيرازى(م.‌1050‌ق.) در كنار فصاحت و بلاغت، اشتمال قرآن بر علوم الهى و معارف ربانى و احوال مبدأ ومعاد و ارشاد به مكارم‌اخلاق و فنون حكمت عملى و مصالح دينى و دنيوى را به عنوان وجه اعجاز قرآن ياد كرده‌است.[27]
فيض كاشانى (م.‌1091‌ق.) شريف‌ترين و قوى‌ترين وجه اعجاز قرآن نزد خردمندان را اشتمال آن بر علوم و اسرار و معارف و انوار و دارا بودن جوامع كلم و انوار حكمتى آن دانسته كه خردها از ادراك آنها ناتوان است.[28]
علامه مجلسى (م.‌1111‌ق.) اشتمال قرآن بر معارف ربانى ـ‌به رغم امّى بودن پيامبر‌ـ و عارى‌بودن آن از هر امرى كه مخالف عقول سليم و افهام مستقيم باشد، نيز اشتمال آن بر آداب كريمه و شرايع و قوانين درست و استوار را كه موجب صلاح انسانها و مايه رفع هرگونه نزاع و فساد در جامعه انسانى است، بزرگ‌ترين وجه اعجاز قرآن‌مى‌داند.[29]
بلاغى (م.‌1352‌ق.) از شيوه‌هاى استدلال قرآن در مباحث گوناگون الهيات، قانونگذارى عادلانه، ساماندهى نظام مدنيت و عرضه آموزهاى اخلاق والا در حوزه ارزشها و ضد ارزشها به عنوان سه وجه اعجاز قرآن ياد كرده است.[30] سيد‌ابوالقاسم خويى نيز بر همين سه وجه با تفصيل بيشتر به عنوان سه وجه از وجوه اعجاز قرآن كريم تأكيد كرده است.[31]
ميرزا مهدى اصفهانى (م.‌1365‌ق.) كه قائل به جدايى راه و روش معرفتى قرآن از راه و روش فلسفه و عرفان است، طرفدار جدى اعجاز هدايتى و معارفى است. او مهم‌ترين وجه اعجاز قرآن را علوم و حكمتهاى نو آن در برابر فلسفه و عرفان قديم بشرى دانسته است.[32] ايشان با استناد به آيات فراوان، حقيقت قرآن را علم، هدايت، حكمت، بصائر، بيّنه، نور و شفا دانسته و همين اوصاف قرآن را موضوع تحدّى برشمرده است. از نظر وى فصاحت و بلاغت اعلاى قرآن، بالاترين لباس زيبايى است كه بر قامت علوم و معارف الهى پوشيده شده; امّا تحدّى به علوم و معارف است; نه‌فصاحت و بلاغت.[33] ايشان بر آن است كه حديث‌بودن قرآن كه در آيات متعدد مطرح شده و در آيه«فَليَأتوا بِحَديث مِثلِهِ اِن كانوا صـدِقين» (طور/52،34) موضوع تحدّى قرار گرفته، تأكيد بر اين نكته است كه تحدّى به علوم و معارف جديد و غير معهود است كه با دانشهاى بشرى تفاوت بنيادى دارد.[34]
مجتبى قزوينى (م.‌1386‌ق.) شاگرد و همفكر ميرزاى اصفهانى كه به شكل گسترده درباره اعجاز معارفى قرآن سخن گفته، بر آن است كه وجه تحدّى و اعجاز قرآن، علوم و معارف آن است.[35] از نظر وى علوم و معارف قرآن داراى ويژگيها يا جهات كمالى ده‌گانه زير است كه آوردن مثل آن با‌ويژگيهاى ياد شده، در توان هيچ كس نيست. اين اوصاف و ويژگيها عبارت است از: 1.‌امّى‌بودن پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم). 2. جامعيت علوم قرآن. 3.‌دارابودن علم و قوانين تشريع. 4.‌همه‌گونه خواننده قرآن، اعم از مؤمن يا كافر، غنى يا فقير، متكبر يا متواضع در قرائت قرآن، خود را مشمول بخشى از خطابهاى آن مى‌بينند. 5. اشتمال قرآن بر علم غيب در گزارش از امور تكوينى و تشريعى جهان، و كارها و حالات بشر گذشته و آينده. 6.‌به‌حكم «لَه دَعوَةُ الحَقّ» (رعد/13، 14) تمام مقصد و مقصود قرآن دعوت به سوى خداست. 7.‌جامعيت بيانى آيات، كه يك آيه در عين اينكه مثلا در مقام بيان حال پيامبران و چگونگى دعوت آنهاست، اندرز و هشدار بوده و بيان كننده ويژگيهاى اخلاقى و رفتارى انسان است و با اينكه مشتمل بر بيان عالم تكوين است، مشتمل بر بيان عالم تشريع بوده و در همان حال شامل پاره‌اى از اخبار غيب نيز هست. 8.‌برخى از سور و آيات، قبض يا بسط، اجمال يا تفصيل آيات و سور ديگر، بااختلاف تعبير است; مثلا گفته‌اند: مجموعه آنچه در قرآن آمده در سوره يس /36 است. 9. علوم و معارف گوناگون قرآن به زبان عربى روشن و با فصاحت و بلاغت نازل شده است. 10.‌علوم ومعارف قرآن از اختلاف و تناقض مبرّاست.[36]
ابن‌عاشور (م.‌1393‌ق.) در كنار دو وجه بلاغت والا و اسلوب نظم، دارا بودن معانى حكمى و اشارات به حقايق عقلى و علمى را كه خردهاى بشرى ـ‌نه در عصر نزول قرآن و نه در روزگاران بعدى‌ـ بدان نمى‌رسد، براى همه انسانها در همه زمانها، معجزه شمرده و تأكيد كرده كه عالمان ما مانند ابوبكر باقلانى وقاضى عياض كه در باب اعجاز قرآن سخن گفته‌اند از اين وجه غفلت كرده‌اند.[37]
علامه طباطبايى (م.‌1402‌ق.) با عام دانستن تحدّى، اعجاز قرآن را از تمامى جهاتى مى‌داند كه در آنها امكان تفاضل هست، براين اساس، قرآن براى انسان بليغ در بلاغت و فصاحتش و براى حكيم در حكمت خود، و براى دانشمند در دانش خود، و براى عالم اجتماعى در مباحث و مسائل اجتماعى خود، و براى قانونگذاران در قانونگذارى خودشان، و براى سياستمداران در سياستشان، و براى حاكمان در حكومتشان، و براى همه جهانيان در آنچه بدان دسترسى ندارند، مانند امور غيبى و اختلاف در حكم و علم و بيان، آيه و معجزه است.[38]نيز وى درباره اعجاز علمى قرآن تأكيد مى‌كند كه قرآن در پاره‌اى از آيات، به علم و معرفت تحدّى كرده است. از نظر ايشان تعاليم اسلام ـ‌كه كليات آن در قرآن كريم و جزئيات آن در سنّت آمده‌ـ به مباحث و مسائل خرد و كلان معارف الهى (فلسفى) و اخلاق فاضله و قوانين دينى فرعى در زمينه‌هاى عبادات، معاملات، سياسات و اجتماعيات و همه حوزه‌هاى مورد نياز‌انسان، براساس فطرت و اصل توحيد پرداخته‌است، به‌گونه‌اى كه تفاصيل آن با تحليل، به اصل توحيد و اين اصل، با تركيب به تفاصيل باز‌مى‌گردد.[39]
ملكى ميانجى با عام دانستن تحدّى قرآن نسبت به همه مكلفان، اعم از عرب و عجم در همه زمانها، تأكيد مى‌كند كه اعجاز، زمانى تمام مى‌گردد كه همه افراد بشر در تمامى جنبه‌ها از آوردن نظيرى براى قرآن ناتوان باشند، ازاين‌رو براى شناخت اعجاز قرآن نمى‌توان به عجز ملت‌عرب بسنده كرده و ناتوانى آنها از آوردن مثل قرآن را دليل بر اعجاز آن دانست.[40] ايشان با تكيه بر اين مقدمات و با استناد به ادله عقلى و نقلى و گزارشهاى تاريخى درباره تأثير معنوى قرآن بر دلهاى مخالفان، به تبيين و دفاع از انديشه اعجاز‌هدايتى و معارفى قرآن پرداخته و ديدگاه قائل به اعجاز قرآن از جنبه فصاحت و بلاغت را نقد كرده است.
گزارش اجمالى يادشده آشكارا بيان كننده اين نكته است كه انديشه اعجاز معارفى برخلاف سده‌هاى نخستين هجرى، در سده‌هاى اخير، به ويژه در دوران معاصر به‌طور جدى طرح وبررسى شده است. به نظر مى‌رسد كه تحولات عمومى جهان اسلام، به ويژه نهضت بازگشت به قرآن در اين چرخش ديدگاه، بى‌تأثير نبوده است.

منابع

آلاء الرحمن فى تفسير القرآن; ابواب الهدى; الاحسان بترتيب صحيح ابن‌حبّان; احياء علوم الدين; انوار‌التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى; بحارالانوار; البرهان‌فى علوم القرآن; بيان الفرقان فى نبوة القرآن; البيان‌فى تفسيرالقرآن; التبيان فى تفسيرالقرآن; التسهيل لعلوم التنزيل; تفسير التحرير والتنوير; تفسير الصافى; تفسيرالقرآن العظيم، صدرالمتالهين; التفسير الكبير; التمهيد فى علوم‌القرآن; تنبيهات حول المبدأ والمعاد; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جامع الاخبار و الآثار; الحياة موسوعة اسلامية علميه; حياة‌القلوب تاريخ پيامبران; الخرائج‌و‌الجرائح; دانشنامه امام‌على(عليه السلام); زاد المسير فى علم التفسير; شرح توحيد صدوق; شرح المقاصد; الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه; علل‌الشرايع; علم‌اليقين; قواعد‌المرام فى علم الكلام; الكافى; كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد; كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال; مجمع‌البيان فى تفسير القرآن; مسند احمد‌بن‌حنبل; مشرق‌الشمسين; المصنف; معترك الاقران; معجم مقاييس‌اللغه; مناهج البيان فى تفسير القرآن; الميزان فى تفسير القرآن; النكت والعيون، ماوردى; نگاهى به علوم‌قرآنى; نهج‌البلاغه.
على نقى خدايارى




[1]. شرح توحيد صدوق، ج‌3، ص244.
[2]. مناهج‌البيان، ج1، ص58; التمهيد، ج6، ص27ـ‌28.
[3]. بيان الفرقان، ج‌2، ص‌197; مناهج البيان، ج‌1، ص‌58.
[4]. نگاهى به علوم قرآنى، ص‌186‌ـ‌187.
[5]. مجمع البيان، ج‌1، ص‌111‌; ج‌10 ص‌613‌; تفسيرقرطبى، ج‌1، ص‌107.
[6]. نهج البلاغه، خطبه 161.
[7]. نهج‌البلاغه، خطبه‌هاى 133، 198.
[8]. ر.ك: الحياة، ج‌2، ص‌69-150; جامع‌الاخبار، ج‌1، ص‌126.
[9]. الكافى، ج‌1، ص‌24; علل‌الشرايع، ج‌1، ص‌147‌ـ‌148.
[10]. نهج‌البلاغه، خطبه 1.
[11]. همان، خطبه 147; مشرق الشمسين، ص‌404; البرهان فى علوم القرآن، ج‌2، ص‌85.
[12]. تنبيهات حول المبدأ و المعاد، ص‌88‌ـ‌90.
[13]. دانشنامه امام على(عليه السلام)، ج‌1، ص‌166‌ـ‌167.
[14]. الكافى، ج‌1، ص‌59; الصافى، ج‌1، ص‌56‌ـ‌57.
[15]. التبيان، ج6، ص418; الصافى، ج2، ص118ـ119; تفسير قرطبى، ج‌6، ص‌270‌ـ‌271; زاد المسير، ج‌4، ص‌482.
[16]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌118; ج‌9، ص‌23; تفسير‌بيضاوى، ج‌1، ص‌24‌ـ‌25.
[17]. مقاييس اللغه، ج‌2، ص‌91; الصحاح، ج‌5، ص‌1901‌ـ‌1902.
[18]. الكافى، ج‌2، ص‌599; بحارالانوار، ج‌89، ص‌78 به بعد; كنزالعمال، ج‌1، ص‌550.
[19]. نهج البلاغه، خطبه 18; مسند احمد، ج‌1، ص‌291; المصنف، ج‌3، 376; كنز العمال، ج‌1، ص526.
[20]. كشف المراد، ص‌484‌ـ‌485; شرح المقاصد، ج‌5، ص‌25; التفسير الكبير، ج‌2، ص‌115.
[21]. تفسير ماوردى، ج‌1، ص‌32; معترك الاقران، ج‌1، ص‌12.
[22]. احياء علوم الدين، ج‌3، ص‌135.
[23]. الخرائج و الجرائح، ج‌3، ص‌981.
[24]. قواعد المرام، ص‌132‌ـ‌133.
[25]. تفسير قرطبى، ج‌1، ص‌54.
[26]. التسهيل، ج‌1، ص‌23‌ـ‌24.
[27]. تفسير صدر المتالهين، ج‌2، ص‌127.
[28]. علم‌اليقين، ج‌1، ص‌486.
[29]. حياة القلوب، ج‌3، ص‌413.
[30]. تفسير ماوردى، ج‌1، ص‌32; قواعد‌المرام، ص‌132‌ـ‌133; التسهيل، ص‌881; آلاءالرحمن، ج‌1، ص‌41‌-‌46.
[31]. البيان، ص‌45‌ـ‌46، 48، 60، 62، 67.
[32]. ابواب الهدى، ص‌3.
[33]. بيان الفرقان، ج‌2، ص‌196‌ـ 197.
[34]. ر.ك: همان، ص‌199‌ـ‌200.
[35]. بيان‌الفرقان، ج‌2، ص‌208.
[36]. بيان‌الفرقان، ج‌2، ص‌206‌ـ‌216.
[37]. التحرير والتنوير، ج‌1، ص‌104.
[38]. الميزان، ج‌1، ص‌59‌ـ‌60.
[39]. الميزان، ج‌1، ص‌62.
[40]. مناهج البيان، ج‌1، ص‌58.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

اعتبارسنجى استخاره با قرآن

محمدجواد دانیالی


چكيده:

اين مقاله به بررسى سندى و دلالى روايات مؤيد استخاره با قرآن مى پردازد و با نگاهى مجموعى به روايات وارد شده در مقام شك و ترديد، اين نتيجه به دست مى آيد كه استخاره با قرآن و نتيجه آن، به هيچ وجه قابل انتساب به شارع نيست و تنها فايده اش، مشخص كردن يكى از دو طرف ترديد در موارد بدون ترجيح است. اين نقش را هر راه غيرشرعى ديگر نيز مى تواند ايفا كند، اما به رجاء اينكه ممكن است اين راه از طرف شارع پيشنهاد شده باشد، مى توان از آن بهره مند گرديد.

كليدواژه:

استخاره با قرآن، تفأل، دعا.

مقدمه

بدون ترديد خداوند از لطايف امور و غوامض احوال آگاه است; اما انسانِ محدود به زمان و مكان، به حقيقت بسيارى از كارهاى خويش جاهل و ناآشنا است و چون نگران آينده خويش است، همواره به دنبال راهى است تا از نتيجه كارهاى خود آگاه شود. در منابع اسلامى توصيه هايى در اين زمينه وجود دارد; ازجمله انديشيدن درباره عاقبت كار، مشورت با افراد آگاه، طلب خير كردن از خدا و توكل به او، و ... .
يكى از پرطرفدارترين روش ها براى تشخيص در ترديدها، استخاره با قرآن است كه در تصميم گيرى هاى مهم تأثير بسزايى دارد. چه بسيار تصميمات مهمى كه متأثر از استخاره با قرآن، منقلب و چه بسيار كارهاى خيرى كه در اثر استخاره با قرآن، ترك مى شوند. آيا مى توان خيرى را كه خداوند براى انسان مقدر مى كند، فهميد؟ آيا خداوند راهى براى بندگان قرار داده است تا در هر كارى نظر خدا را به صورت جزئى، جويا شوند و طبق آن عمل كنند؟ و آيا قرآن راه مناسبى براى اين تشخيص است؟ آيا در دو راهى ها مى توان سختى تصميم گيرى را با استخاره آسان كرد؟ بهترين راه براى يافتن جواب، مراجعه به شرع و جويا شدن نظر شارع است كه آيا استخاره با قرآن به گونه اى كه اكنون رواج يافته است، مورد تأييد شارع است يا خير؟
از اين رو ابتدا به رواياتى اشاره خواهيم كرد كه به استخاره، در معانى اى غير از معناى شايع آن، توصيه كرده اند; سپس به رواياتى خواهيم پرداخت كه تأييدى بر استخاره با قرآن به شمار مى آيند و اعتبار و دلالت آنها را در كنار ديگر روايات بررسى خواهيم كرد.

معناى استخاره

 

معناى لغوى

استخاره در لغت به معناى »طلب خير كردن« است، و كسى يا چيزى كه از آن طلب خير مى شود به صورت مفعول فعل »استخار« مى آيد.1 ابن ادريس در سرائر مى گويد: »استخاره در كلام عرب دعا است«. او به نقل از يونس بن حبيب لغوى مى گويد: معناى »استخرت الله« اين است كه از خدا خواستم مرا به بهترين چيزى كه قصد مى كنم موفق بدارد.2

 

معناى اصطلاحى

استخاره در اصطلاح ائمه و اصحاب ايشان نيز به معناى لغوى آن، يعنى طلب خير است، اما امروزه در معناى فهميدن خوب و بد يا خير و شر بودن كارى با استفاده از قرآن يا تسبيح استعمال مى شود. البته اين معنا را مى توان برآمده از معناى لغوى آن دانست; به اين صورت كه به وسيله استخاره با قرآن يا تسبيح، از خداوند طلب خير مى شود. بنابراين معناى اصطلاحى استخاره معناى عامى است كه به روش هاى مختلف انجام مى گيرد.
براى بررسى معناى مورد نظر ائمه از استخاره و روشى كه براى آن ارائه فرموده اند، بايد به بررسى رواياتى بپردازيم كه در آنها لفظ استخاره و توصيه به آن بيان شده است.

توصيه فراوان ائمه به استخاره هاى دعايى و ذكرى

در اغلب موارد، استخاره در روايات به معناى طلب خير از خداوند وارد شده است. در بعضى از روايات در مواردى كه براى سائل شك ايجاد شده است، اذكار يا دعاهايى توصيه شده است، مانند »استخير الله« و »استخير الله برحمته« يا دعاهايى با همين مضمون; و در برخى ديگر قبل از انجام هر كارى به اين طلب خير امر شده است.

توصيه به استخاره دعايى قبل از انجام هر عمل

دسته اول: رواياتى كه استخاره را در معناى ذكر و دعا به كار برده و اختصاصى به مورد شك ندارند; مانند روايات معتبرى كه شيخ صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه آورده است:
امام صادق(ع) فرمودند:
هيچ بنده اى از خدا هفتادبار به اين صورت استخاره نمى كند مگر اينكه خدا به او خير مى دهد; بگويد: »اى بيناترين ناظر، و اى شنواترين شنوا، و اى سريع ترين حساب رس، و اى رحيم ترين بخشنده، و اى حاكم ترين حكم كننده، بر محمد و اهل بيتش درود فرست و در فلان كار برايم خير پيش آور.3
در روايت ديگرى امام صادق(ع) درباره استخاره فرمودند:
انسان در آخر سجده نماز صبح [يا نافله صبح] صد و يك بار استخاره كند [استخير الله بگويد] و حمد خدا گويد و صلوات بر پيامبر و آلش بفرستد، سپس پنجاه بار استخاره كند، سپس حمد خدا گويد و صلوات بر پيامبر و آلش فرستد و صد و يك بار را تمام كند.4
در اين دو روايت لفظ استخاره در كلام امام استعمال شده است و در هر دو، دعا و ذكر را به عنوان روش طلب خير بيان كرده است. روايات ديگرى نيز وجود دارد كه همين معنا در زبان راوى روايت نيز به كار رفته است:
مرازم از امام صادق(ع) روايت كرده است كه فرمودند:
هركس خواست كارى را انجام دهد، ابتدا دو ركعت نماز بخواند، سپس حمد خدا و ثناى او گويد و صلوات بر پيامبر فرستد و بگويد: »خدايا اگر در اين كار خيرى براى دين و دنياى من است، آن را برايم آسان و مقدر كن، و اگر اين طور نيست، آن را از من دور گردان«. مرازم مى گويد پرسيدم: چه سوره اى در نماز بخوانم. حضرت فرمود: هر سوره اى خواستى; اگر خواستى قل هو الله و قل يا ايها الكافرون را بخوان كه قل هو الله معادل ثلث قرآن است.5
نيز از امام صادق(ع) روايت شده است كه هرگاه مى خواستند عبدى يا حيوانى بخرند يا حاجت كوچكى يا كار آسانى داشتند، هفت بار استخاره مى كردند و اگر امر مهمى بود، صدبار استخاره مى كردند.6

توصيه به استخاره هاى دعايى در هنگام شك

دسته دوم: رواياتى كه در موارد شك نسبت به انجام كارى، استخاره به وسيله دعا و نماز را توصيه مى كنند; مانند روايت معتبر اسحاق بن عمار كه در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است:
اسحاق مى گويد به امام صادق(ع) عرض كردم: خيلى از اوقات وقتى قصد انجام كارى را مى كنم، برايم شك پيش مى آيد كه انجام دهم يا نه; حضرت فرمود:
وقتى اين حالت برايت پيش آمد، دو ركعت نماز بخوان و صد و يك مرتبه »استخير الله« بگو، سپس نگاه كن ببين كدام يك از دو طرف در نظرت مناسب تر است، پس همان را انجام بده كه خير در همان است ان شاءالله، و طلب خيرت را در طلب عافيت قرار بده كه چه بسا براى كسى قطع دست و مرگ فرزند و از دست دادن مال، خير باشد.7
ابن اسباط نيز در روايت موثقى مى گويد به امام رضا(ع) گفتم: فدايت شوم راه ما بسيار پراضطراب و خطرناك است; نظرت درباره اينكه از خشكى بروم يا دريا چيست؟ حضرت فرمود:
از خشكى برو و توصيه فرمود به مسجد رسول الله(ص) برو و در غير وقت فريضه دو ركعت نماز بخوان سپس از خدا صد و يك بار استخاره كن، سپس ببين اگر خدا دريا را برايت عزم كرد بگو... و اگر به خشكى خارج شدى بگو... .8
علاوه بر رواياتى كه ذكر شد، روايات فراوان ديگرى در كتب معتبر وجود دارند كه نشان مى دهند ائمه(ع) چه قبل از انجام كارهاى مهم و چه در مواقعى كه اصحاب در دوراهى ها دچار شك مى شدند، آنها را به استخاره به معناى طلب خير از خدا با دعا و ذكر امر مى فرمودند.9
از مجموع اين روايات كه به استخاره به وسيله دعا و ذكر و نماز توصيه كرده اند، به دست مى آيد كه اصطلاح »استخاره« مانند اصطلاح »استغفار«، در زمان ائمه به معناى لغوى و درخواست خير از خدا به وسيله دعا بوده است. تعدد و شيوع روايات در كتب معتبر شيعه نيز دلالت بر عموميت عمل به اين روايات در ميان شيعيان عصر ائمه دارد. حال بايد بررسى كرد كه آيا معانى معمول امروزى مانند درخواست پيشگويى عاقبت كار، يا سؤال درباره خير و شر بودن كارى از خدا به وسيله قرآن، سابقه اى در روايات دارد؟ و آيا مى توان در مقابل روايات بسيارى كه در مواقع شك، به دعا و نماز سفارش مى كنند، مستندى روايى يافت كه استخاره با قرآن را راهى براى رهايى از دودلى در كارها معرفى كند؟ و در نهايت آيا جايز است كه نتيجه استخاره با قرآن را به شرع و خداى متعالى نسبت داد؟

استخاره با قرآن

روشن است كه در ترديد بين دو عمل مباح، مى توان به هر روش مباحى يك طرف را برگزيد. بنابراين اصل در استخاره با قرآن، به اين معنا كه روشى باشد براى رهايى از ترديد و شك، جواز است. البته جواز استخاره، تنها اصلى است كه مبناى بحث درباره مشروعيت استخاره است. به عبارت ديگر، بحث درباره اعتبار استخاره و جواز انتساب نتيجه آن به شرع، از جواز كلى استخاره آغاز مى شود، اما نياز به بررسى دقيق ادله شرعى در ارتباط با آن دارد كه در ادامه آنها را بررسى خواهيم كرد.

ادله روايى استخاره با قرآن

اولين دليل استخاره با قرآن، روايت يسع قمى است كه شيخ در تهذيب نقل كرده است. اين روايت مهم ترين مستند روايى براى اين نوع استخاره هاست و شهيد اول در ذكرى10 با استناد به آن، استخاره به مصحف را در زمره استخاره هاى ديگر قرار داده است.
يسع قمى مى گويد: به امام صادق(ع) گفتم خواستم كارى انجام دهم، از خدا استخاره كردم اما در انجام يا ترك آن به نتيجه اى نرسيدم; پس حضرت فرمود:
از آنجا كه وقتى انسان به نماز مى ايستد شيطان از هر وقت ديگر از او دورتر است، ببين در وقت نماز در قلبت چه چيزى است [قلبت به تو چه مى گويد] پس همان را انجام بده و قرآن را باز كن، پس اولين چيزى كه در آن ديدى به آن عمل كن ان شاءالله.11
در اين روايت امام به راوى مى فرمايد قرآن را باز كن و هرچه در نظر اول ديدى به آن عمل كن; اين توصيه دقيقاً همان چيزى است كه امروزه به عنوان استخاره شايع است.
علاوه بر اين روايت، سيد بن طاووس در كتاب فتح الابواب روايات ديگرى را نقل كرده است كه روش هاى مختلفى را براى تفأل به قرآن ارائه مى نمايند و مرحوم مجلسى نيز در بحار، روايات ديگرى بر روايات فتح الابواب افزوده و مجموعه اى از روايات مؤيد استخاره را يك جا جمع كرده است. در برخى از اين روايات، اصطلاح تفأل چه در كلام معصوم و چه در كلام راويان مورد استفاده قرار گرفته است. درباره استعمال »تفأل« به جاى »استخاره« بيشتر سخن خواهيم گفت، اما در اينجا به متن برخى از اين روايات مى پردازيم:
يكى از روايات را سيد بن طاووس از شيخ خطيب مستغفرى نقل كرده است كه در دعواتش گفته است:
وقتى خواستى به قرآن تفأل بزنى، سه بار سوره اخلاص را بخوان; سپس سه بار بر پيامبر(ص) صلوات بفرست; پس بگو: »خدايا من به كتاب تو تفأل زدم و بر تو توكل كردم، پس از كتابت آنچه كه پوشيده است از سرّ مخفيت در غيبت به من نشان ده«; سپس قرآن كامل را باز كن و فالت را از خط اول صفحه اول، بدون اينكه خطها و صفحه ها را بشمارى بخوان. اين طور از رسول الله(ص) به طور مسند رسيده است.12
در اين روايت علاوه بر اينكه شيخ خطيب (راوى اين روايت) عبارت تفأل را در كتابش به كار مى برد، در دعايى كه براى قبل از تفأل ذكر و به پيامبر(ص) منسوب شده است، عبارت »انى تفألت بكتابك« آمده است، و در نهايت نيز استخاره با قرآن را با عبارت »خذ الفأل من الخط الاول« بيان كرده است. روش ارائه شده در اين روايت، شباهت بسيار زياد به چيزى دارد كه در حال حاضر به عنوان استخاره به كار مى رود.
سيد بن طاووس در يك مجموعه سه روايتى، درباره كيفيت تفأل به قرآن مى گويد:
... بدر بن يعقوب در حرم امام كاظم(ع) درباره كيفيت تفأل به قرآن بدون نياز به نماز، سه روايت به من گفت; اول اينكه قرآن را برمى دارى و اين طور دعا مى كنى: »خدايا اگر در قضا و قدرت اين است كه بر امت پيامبر منت نهى با ظهور ولىّ و پسر نبى ات، پس در آن عجله كن و آن را آسان و كامل بگردان و آيه اى نشانم بده كه مرا راهنمايى كند بر امرى كه انجام دهم يا نهيى كه ترك كنم يا فال را به هر مسير ببرى كه در آن عافيت باشد«; سپس هفت ورق مى شمارى; سپس از صفحه دومِ ورق هفتم، شش خط مى شمارى و به خط هفتم تفأل مى زنى... .13
در اين روايت نيز، هم در كلام راوى يعنى بدر بن يعقوب، عبارت »فى صفة الفأل« آمده است، و هم در دعايى كه ظاهراً منسوب به معصوم است، عبارت »أو ما تريد الفأل فيه« بيان شده است. در روايت ديگرش مى گويد:
دعا مى خوانى; سپس قرآن را باز مى كنى و هفت ورق مى زنى و تمام الله هاى صفحه دومِ ورق هفتم، و صفحه اولِ ورق هشتم را مى شمارى; سپس به همين تعداد ورق مى زنى و از صفحه دوم به بعد به همين تعداد خطوط را مى شمارى و به خط آخر تفأل مى زنى.14
در روايت سوم آمده است:
وقتى دعا را خواندى، هشت ورق بشمار; سپس در صفحه اولِ ورق هشتم، يازده خط بشمار و به خط يازدهم تفأل بزن. اين آن چيزى است كه درباره تفأل به قرآن شنيديم و ما دقيقاً آنچه شنيديم نقل كرديم.15
هيچ كدام از اين سه روايت كه در كتاب فتح الابواب نقل شده است، سندى ندارند و حتى مشخص نيست كه از كدام معصوم نقل شده اند و تنها به نقل بدر بن يعقوب الاعجمى16 مستند است كه آنها را به عنوان روايت براى سيد بن طاووس نقل كرده است.
سيد بن طاووس در روايت ديگرى مى گويد:
در بعضى از كتب شيعيان، مطالبى درباره چگونگى تفأل به قرآن يافته ايم و اين عين آن عبارت است: چگونگى تفأل به قرآن: نماز جعفر و دعايش را مى خوانى; سپس قرآن را برمى دارى و در ابتدا و نهايت، فرج آل محمد را نيت مى كنى; سپس مى گويى خدايا اگر در قضا و قدرت اين است كه فرج ولىّ و حجتت را در اين سال و در اين ماه برسانى، ابتداى آيه اى براى ما از كتابت نشان بده تا اين را به ما نشان دهد; سپس هفت ورق مى شمارد و از پشت ورق هفتم، ده خط مى شمارد و نگاه مى كند آنچه در خط يازدهم است; سپس همين كار را براى خودش انجام مى دهد; ان شاء الله حاجتش بيان مى شود.17
در هيچ قسمت از اين عبارت، اشاره اى به نقل آن از معصوم نيست، اما ظاهراً شكل مستند و كامل تر آن، همان روايت مفضل بن عمر از امام صادق(ع) است كه با سند مفصلى در بحار روايت شده است و در ادامه مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
علامه مجلسى در بحار، تعدادى روايت را علاوه بر آنچه از فتح الابواب سيد بن طاووس آورده است، در تأييد استخاره نقل كرده و مى گويد:
خط شيخ محمد را يافتم كه نوشته بود به خط شيخ [ظاهراً شيخ طوسى] روايت حسنه اى را در تفأل به قرآن ديدم و روايت سوم كتاب ابن قولويه را آورده بود كه مى گويد: يكى از شيعيان روايت كرد كه نزد امام سجاد بودم، وقتى حضرت نماز صبح مى خواندند، صحبت نمى كردند تا آفتاب طلوع مى كرد. در همان روزى كه فرزند امام (زيد) متولد شد، عده اى بعد از نماز صبح نزد حضرت آمدند و بشارت فرزند را آوردند. حضرت رو به اصحاب كردند و فرمودند به نظر شما چه اسمى براى اين مولود بگذارم؟ هركسى نامى پيشنهاد كرد; سپس حضرت به جوانى فرمودند كه قرآن را برايم بياور. قرآن را آوردند. حضرت آن را بر دامنش نهاد و باز كرد و به اولين حرف صفحه نگاه كرد كه چنين نوشته بود: »خدا برترى بسيار زيادى داد مجاهدان را بر نشسته ها«; سپس آن را بست و تا سه بار باز كرد و اول صفحه را خواند كه چنين بود: »خدا مى خرد جان و مال مؤمنين را در مقابل اينكه به آنها بهشت دهد. آنها مى جنگند و كشته مى شوند در حالى كه اين وعده اى است بر گردن خدا كه در تورات و انجيل و قرآن آمده و چه كسى وفادارتر از خداست; پس بشارت بده به اين معامله اى كه انجام داديد و اين رستگارى بزرگى است«; سپس فرمود به خدا او زيد است، به خدا او زيد است، و او را زيد ناميد.18
با دقت در اين روايت، درمى يابيم كه هيچ دلالتى بر تأييد استخاره به معناى امروزيش ندارد; چون هيچ نشانه اى بر نام زيد در اين آيات نيست و برداشت امام از اين آيات، مختص به علم امام بوده است. علامه مجلسى در بحار در توضيح اين روايت گفته است:
شايد وقتى امام مى دانستند آن فرزندش كه در جهاد شهيد مى شود اسمش زيد خواهد بود، به همين دليل وقتى آيه ها دلالت كردند كه او مى جنگد و شهيد مى شود، پس اسمش را زيد نهادند و در اين عمل اشاره اى به جواز سؤال از قرآن براى انجام افعال مى باشد.19
امام در اين روايت با علم غيبى كه دارند از آيات قرآن استفاده مى كنند و به دليل خصوصيتى كه امام به وسيله آن به قرآن مراجعه كرده است، حتى جواز اين فعل براى كسانى كه چنين علمى را ندارند نيز قابل اشكال است.
مرحوم مجلسى در نقل روايت ديگرى مى گويد:
بعضى از معتمدها از شيخ جعفر بحرينى برايم نقل كرده اند كه او در كتابى از شيعيان ديده كه به طور مرسل از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمودند: چرا اين كار را انجام نمى دهيد كه هر وقت سختى اى بر يكى از شما پيش آمد، قرآن را بردارد با اين قصد كه كارى از طرف خدا انجام شود. حمد، اخلاص، آيت الكرسى، و عنده مفاتح الغيب، قدر، كافرون و معوذتين را سه بار بخواند و توجه كند به قرآن در حالى كه مى گويد: »اللَّهُمَّ إِنِّى أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَ كَلِمَاتُكَ التَّامَّاتُ يَا سَامِعَ كُلِّ صَوْتً وَ يَا جَامِعَ كُلِّ فَوْتً وَ يَا بَارِى ءَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ يَا مَنْ لَا تَغْشَاهُ الظُّلُمَاتُ وَ لَا تَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الْأَصْوَاتُ أَسْأَلُكَ أَنْ تَخِيرَ لِى بِمَا أَشْكَلَ عَلَىَّ بِهِ فَإِنَّكَ عَالِمُ بِكُلِّ مَعْلُومً غَيْرُ مُعَلَّمً بِحَقِّ مُحَمَّدً وَ عَلِىًّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِى بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدً الْبَاقِرِ وَ جَعْفَرً الصَّادِقِ وَ مُوسَى الْكَاظِمِ وَ عَلِىًّ الرِّضَا وَ مُحَمَّدً الْجَوَادِ وَ عَلِىًّ الْهَادِى وَ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِىِّ وَ الْخَلَفِ الْحُجَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدً عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ«; سپس قرآن را باز كند و اسماء جلاله اى كه در صفحه اول است بشمارد و به همان تعداد ورق بزند و به همان تعداد خطها را از صفحه سمت چپ بشمارد و نگاه كند به آخرين سطر و آن را مانند وحيى كه براى كارش به او شده خواهد يافت.20
علامه مجلسى در روايت ديگرى مى گويد:
به خط جد شيخ بهايى ديدم كه از خط شهيد نقل كرده بود كه او هم از خط محمد بن احمد نقل كرده بود كه شيخ طوسى خبر داد به ما با اجازه از حسين بن عبيدالله از... . مفضل بن عمر گفت زمانى نزد امام صادق(ع) بوديم; صحبت از سوره حمد شد; مردى گفت: فدايتان شوم ما خيلى وقت ها تصميم به انجام كارى مى گيريم پس قرآن را برمى داريم و تفكر مى كنيم در كارمان، سپس در اول وقت قرآن را باز مى كنيم و از همان جا براى تصميم مان استفاده مى كنيم. حضرت فرمود: خوب كارى مى كنيد، والله خوب كارى مى كنيد. گفتم: فدايتان شوم چطور اين كار را انجام دهيم؟ فرمودند: وقتى براى كسى از شما حاجتى پيش آمد، نماز جعفر طيار و دعايش را بخواند; سپس قرآن را بردارد و فرج آل محمد را در ابتدا و نهايت نيت كند; سپس بگويد خدايا اگر در قضا و قدرت اين است كه فرج ولىّ و حجتت را در اين سال و در اين ماه برسانى، آيه اى براى ما از كتابت نشان بده تا اين را به ما نشان بدهد، سپس هفت ورق مى شمارد و از پشت ورق هفتم، ده خط مى شمارد و آنچه در خط يازدهم است را نگاه مى كند و اين بيان مى كند حاجتت را; سپس همين كار را دوباره براى خودت انجام مى دهى.21
در روايت ديگرى نيز مرحوم مجلسى مى گويد:
در يكى از نوشته هاى اصحاب چنين يافتم كه گفته بود به خط شيخ يوسف قطيفى اين طور نقل شده كه به خط شيخ علامه جمال الدين حسن بن مطهر از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمود: هر وقت اراده استخاره به قرآن كردى، بعد از بسم الله بگو اگر در قضا و قدرت اين است كه بر شيعه آل محمد با فرج ولىّ و حجتت بر خلق، منت نهى، بر ما آيه اى از كتابت خارج كن كه به آن بر اين مطلب استدلال كنيم; سپس قرآن را باز كن و شش ورق بشمار و از ورق هفتم در سطر ششم نگاه كن.22
محدث نورى نيز در مستدرك، افزون بر آنچه گذشت، دو روايت از رساله مفاتيح الغيب مرحوم مجلسى به اين صورت نقل كرده است:
به خط يكى از فضلا اين استخاره را ديدم: آيت الكرسى را تا »هُمْ فِيها خالِدُونَ«، و »عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ« را تا »كِتابً مُبِينً« مى خواند; سپس ده مرتبه بر محمد و آلش صلوات مى فرستد سپس مى گويد: »اللَّهُمَّ إِنِّى تَوَكَّلْتُ عَلَيْكَ وَ تَفَأَّلْتُ بِكِتَابِكَ فَأَرِنِى مَا هُوَ الْمَكْنُونُ فِى سِرِّكَ الْمَخْزُونُ فِى عِلْمِ غَيْبِكَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ أَرِنِى الْحَقَّ حَقّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِى الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّى أَجْتَنِبَهُ«; سپس قرآن را مى گشايد و آنگونه كه گفته شد انجام مى دهد.23
روايت ديگر نيز مانند همين روايت است با تفاوت اندكى در دعاى آن، و سندش نيز به همان شكل سابق يعنى: »به خط يكى از فضلا ديدم... « است.
آنچه بيان كرديم مجموعه رواياتى بود كه از كل منابع روايى در تأييد استخاره با قرآن به دست آمده است. همان گونه كه بيان شد، در تعدادى از روايات، اصطلاح تفأل براى مراجعه به قرآن و كسب تكليف از آن به كار رفته است; از اين رو براى تحليل و بررسى دقيق روايات، لازم است پيش از هرچيز، توضيحى مختصر درباره معناى تفأل و نسبت آن با استخاره بيان، و اعتبار و دلالت روايت نهى از تفأل بررسى شود.

معناى لغوى و اصطلاحى تفأل

ابن منظور در لسان العرب معناى »فأل« را اين گونه توضيح مى دهد:
انسان مريض باشد و از كسى بشنود كه بگويد اى سالم، يا به دنبال گمشده اى باشد و از كسى بشنود كه بگويد اى يابنده، پس بگويد به اين تفأل زدم و از اين كلام در ذهن خود گمان به بهبودى بيمارى يا يافتن گمشده پيدا كند.24
از معانى شبيه به هم كه مانند نمونه بالا در استعمال تفأل به كار رفته است، مى توان تفأل را اين گونه معنا كرد كه كسى با ديدن چيزى نسبت به حادثه اى كه برايش رخ خواهد داد، برداشت خوب و پيش بينى موفقيت كند; البته آن گونه كه در كتب لغت آمده است عبارت تفأل گاهى براى معناى تطيّر، كه مختص برداشت بد است نيز استعمال مى شود.
در بررسى موارد استعمال عبارت »تفأل« در روايات، به مواردى برمى خوريم كه تفأل در معناى امروزى استخاره با قرآن به كار رفته است و به جاى اصطلاح استخاره كه امروزه شايع شده است، چه در كلام راوى و چه در كلام منسوب به معصوم، عنوان تفأل آمده است.
براى نمونه، روايت شيخ خطيب مستغفرى با عبارت »وقتى خواستى به قرآن تفأل بزنى... « آغاز مى شود; علاوه بر اين، در دعايى كه براى قبل از تفأل ذكر شده و به پيامبر(ص) منسوب شده است، عبارت »انى تفألت بكتابك« آمده است; و در نهايت استخاره با قرآن را با عبارت »خذ الفأل من الخط الاول« به پايان رسانده است.
در روايت ديگر، بدر بن يعقوب در توضيح روايت، عبارت »فى صفه الفأل« را آورده است و در دعايى كه ظاهراً به معصوم منصوب است، عبارت »أو ما تريد الفأل فيه« بيان شده است كه نشان از استعمال كلمه »تفأل« در معناى استخاره هاى امروزى دارد.
در بيان بعضى از فقها نيز عبارت تفأل براى استخاره شايع به قرآن استعمال شده است; مرحوم كاشف الغطاء وقتى در نكته بيست و دوم از نكاتى كه درباره قرآن آورده است به بيان استخاره با قرآن مى پردازد، استحباب آن را اين گونه بيان مى كند:
استخاره با قرآن با گشودنش و ملاحظه اولين چيزى كه نگاه به آن مى افتد و تفأل به آن.25
كاشف الغطاء در اين عبارت در ضمن بيان استخاره با قرآن، اصطلاح تفأل را براى آن به كار مى برد، كه نشان از هم معنايى آن دو دارد.
علاوه بر اينها، در روايت يسع قمى، كه مهم ترين مستند روايى براى استخاره هاى قرآنى به شمار مى رود، راوى پس از اينكه مى گويد از خدا استخاره كردم و براى انجام يا ترك، به نتيجه اى نرسيدم، از حضرت صادق(ع) مى خواهد كه او را راهنمايى كند و امام نيز او را به باز كردن مصحف توصيه مى كند. اين نشان مى دهد كه مقصود از استخاره، طلب خير با دعا و ذكر است و رجوع به مصحف، كار ديگرى است كه هرچند در اين روايت نام تفأل براى آن برده نشده است، اما از استخاره متفاوت است.

نهى از تفأل به قرآن

تنها روايتى كه كلينى در كافى درباره تفأل به قرآن آورده است، روايتى از امام صادق(ع) است كه از تفأل به قرآن نهى شده است:
تفال به قرآن نزنيد.26
نهى صريح اين روايت از طرفى، و وجود روايات ديگرى كه به تفأل توصيه مى كنند از طرف ديگر، و نيز سيره بسيارى از علما كه با قرآن استخاره مى كردند، باعث شده است كه در توجيه نهى اين روايت بحث هاى بسيارى درگيرد. عمده اين مباحث در تفاوت گذارى بين اصطلاح تفأل و استخاره مرسوم است; به اين گونه كه نهى از تفأل در روايت كافى، استخاره هاى قرآنى را دربر نمى گيرد.

توجيه روايت نهى از تفأل

علما براى حل مشكلى كه بين ظاهر روايت نهى از تفأل با روايات ديگر و شيوع استخاره در ميان متشرعه وجود دارد، بين معناى تفأل و استخاره تفاوت گذاشته اند; شيخ حر عاملى پس از ذكر روايت يسع قمى و روايت كافى، در جمع بين آن دو مى گويد:
استخاره، طلب و شناخت خير در ترجيح يك طرف بر طرف ديگر است و تفأل، شناخت عاقبت امور و احوال چيزهاى غيبى است.
مرحوم فيض كاشانى نيز در وافى براى جمع بين روايات مى گويد:
اگر روايات صحيح باشند، با تفاوت گذارى بين تفأل و استخاره مى توان بين آنها جمع كرد; تفأل در چيزى است كه واقع خواهد شد و نتيجه اش روشن خواهد شد، مانند شفاء يا مرگ مريض، يا پيدا شدن مريض يا عدم آن و بازگشت تفأل به تعجيل در به دست آوردن علم غيب است. اين عمل و حكم دادن درباره چنين امورى به طور قطعى براى غير اهلش مورد نهى قرار گرفته است و تطيّر نيز در امثال آن مورد كراهت است; اما استخاره اين گونه نيست; چراكه آن درخواست شناخت مسير درست در كارى است كه قصد انجام يا ترك آن را دارد و واگذارى كار به خداوند سبحان و مشورت با او است. همان گونه كه امام(ع) در مرفوعه على بن محمد مى فرمايد اين گونه با پروردگارت مشورت كن. بين اين دو، تفاوت واضحى وجود دارد.
منع از تفأل به قرآن با وجود جواز تفأل به امور ديگر در صورت عدم حكم قطعى، به اين دليل است كه اگر به غير قرآن تفأل زده شود و خلافش آشكار شود، مشكلى پيش نمى آيد، اما اگر به قرآن تفأل زده شود و خلافش آشكار شود، موجب سوء ظن به قرآن مى شود; اين در حالى است كه استخاره به قرآن چنين نتيجه اى را دربر نخواهد داشت; چون حتى اگر در نهايت، نتيجه بدى حاصل شود، ابهام همچنان باقى مى ماند; چراكه بنده نمى داند خيرش در چه چيز است.27
علامه مجلسى نيز در بحار براى جمع روايات، ابتدا چيزى شبيه به اين نظر را ابراز مى دارد و مى گويد:
ممكن است مراد، نهى از خبر دادن از كارهاى آينده و نتيجه گرفتن امور مخفى و غيبى باشد نه استخاره.
اما سپس با يادآورى اخبارى كه استنتاج امور غيبى و آينده را نيز جايز مى دانند، احتمال ديگرى را ارائه مى كند; وى مى گويد احتمالاً معناى خاصى از تفأل در روايت نهى اراده شده باشد:
ممكن است معناى تفألى كه در روايت از آن نهى شده است، تفأل بلافاصله هنگام قرائت يا هم زمان با شنيدن آيه قرآن باشد، آن چنان كه عادت و دأب عرب چنين تفألى بوده و حتى متبادر از لفظ تفأل نيز همين معنا از تفأل است.28
ايشان در مرآة العقول معناى اول را به ديگران نسبت مى دهد و معناى دوم را اظهر از آن مى داند.29
بعضى از فقها تمايز مذكور بين استخاره و تفأل را نمى پذيرند و راه ديگرى را در مواجهه با روايت نهى برمى گزينند. صاحب جواهر پس از آنكه نظر مرحوم فيض را نقل مى كند، تفاوتى را كه او در معناى تفأل و استخاره بيان كرده است، مورد نقد قرار مى دهد:
بنابر اينكه خبر مزبور را صحيح بدانيم، حمل آن بر اين معنا اشكال دارد; چون عبارت تفأل اگر به معناى استخاره از معناى فهميدن علم غيب نزديك تر نباشد، لااقل نسبتش به هر دو معنا يكسان است; چون بر هر دو معنا صدق مى كند.30
صاحب جواهر سپس مى گويد كه عدم صحت روايت، مشكل را آسان مى نمايد.
اين عبارت صاحب جواهر نشان مى دهد كه او با استفاده از ضعف سند روايت، مشكل جواز استخاره را حل مى كند نه با امكان جمع دلالى آن; بنابراين دلالت روايت نهى از تفأل بر منع استخاره را مى پذيرد. البته ايشان در ادامه با تفاوت گذاشتن بين تفأل عالمانه و جاهلانه و بين تفأل همراه با قطع به نتيجه و غير آن، تلاش مى كند بين روايات جمع كند، اما ظاهراً هيچ يك از اين روش ها رضايت او را جلب نمى كند.30
در مجموع به نظر مى رسد تفاوتى كه مرحوم شيخ حر عاملى و به نوعى مرحوم فيض كاشانى ميان تفأل و استخاره بيان كرده اند، تفاوت روشن و قابل قبولى نيست; چراكه گشودن مصحف با هدف استخاره (يعنى فهميدن خير يا شر بودن كارى در مشورت با خدا)، در مقايسه با گشودن مصحف با هدف فهميدن عاقبت امر، تمايز روشنى ندارد و هردو دست يابى به علمى را مورد توجه دارند كه از علوم غيبى است; نهايت چيزى كه مى توان گفت اين است كه مورد دوم، اعم از مورد اول است و نهى از آن شامل نهى از مورد اول نيز مى شود.
معناى قطعيتى كه مرحوم فيض در بيان وجه تفاوت ميان تفأل و استخاره بيان كرده است، در تفأل وجود ندارد و فال تنها نشان از اميدوارى است.
در اين ميان، با وجود اينكه نظر مرحوم مجلسى در بيان تفاوت استخاره و تفأل قابل قبول تر است، اما به دليل عدم ظهور در آن معنا، نمى توان آن را به عنوان مبناى جمع دلالى پذيرفت.
فارغ از صحت توجيه هاى صورت گرفته درباره روايت نهى، همان گونه كه مرحوم فيض و صاحب جواهر اشاره كرده اند، توجيهات صورت گرفته در جايى است كه هر دو روايت از اعتبار كافى برخوردار باشند، در حالى كه تمام روايات موجود در اين باب دچار ضعف سند هستند. در بخش بعد با نگاهى مجموعى به روايات مرتبط با استخاره قرآنى، به نقد و بررسى آنها خواهيم پرداخت.

تحليل و بررسى روايات

واضح است كه اصل در امور، عدم انتساب به شارع است و براى استناد آنها به شرع، بايد ادله معتبرى يافت. در نگاهى ديگر مى توان از اصل جواز استفاده كرد و استخاره با قرآن را طبق اصل برائت، جايز دانست; اما بايد توجه داشت كه موضوع بحث ما، شرعيت و انتساب استخاره با قرآن به شارع است، نه كليت جواز آن، هرچند به آن نيز نيم نگاهى خواهيم داشت.
پس از بررسى روايات مؤيد استخاره هاى قرآنى و حذف روايات تكرارى، در مجموع هشت يا نه روايت وجود دارد كه استخاره با قرآن به معنى امروزى از آنها برداشت مى شود. غير از روايت ابى على يسع قمى كه در تهذيب آمده است، تمام روايات ديگر در غير از كتب اربعه نقل شده اند. سيد بن طاووس كه متقدم ترين اين كتب را تأليف كرده است، حدود دو قرن از شيخ طوسى تأخر دارد. عدم وجود نمونه اى از روايات توصيه كننده به تفأل يا استخاره به قرآن در كتب متقدم، مانند قرب الاسناد و محاسن در قرن سوم، و كافى، تفسير على بن ابراهيم و من لايحضره الفقيه در قرن چهارم، و ظهور اين روايات در قرن هفتم در كتاب فتح الابواب و حتى قرن ها پس از آن، نشان از ضعف روايات مورد نظر دارد.

بررسى سندى روايات

در نگاه سندى به روايت تهذيب، كه معتبرترين كتاب در ميان كتبى است كه روايات مؤيد استخاره را نقل كرده اند، چنين ديده مى شود كه درباره دو راوى اين روايت، يعنى ابى على و يسع قمى، هيچ توثيقى در كتب رجالى وارد نشده است; به نظر مى رسد از همين رو است كه مرحوم مجلسى اين روايت را در ملاذ الاخيار مجهول دانسته است.31
جنبه ديگر در سند اين روايت، وجود حسن بن على بن فضال است. شيخ انصارى در موارد متعددى ابراز داشته است كه به دليل روايتى از امام عسكرى(ع)، كه درباره كتب بنى فضال فرموده است: »روايات آنها را بگيريد و آراء آنها را رها كنيد«،32 تمام روايات بنى فضال معتبر است. طبق نظر شيخ انصارى، اين روايت نيز به دليل وجود يكى از بنى فضال در سند آن معتبر است; اما آن گونه كه اكثر علما نظر شيخ را مورد نقد قرار داده اند،33 هم سند روايت منقول از امام عسكرى(ع) ضعيف است و هم مضمون روايت بر اعتبار تمام روايات موجود در كتب بنى فضال دلالت نمى كند; بنابراين روايت از لحاظ سندى معتبر نيست.
روايت ديگرى كه از نظر سندى قابل توجه است، روايت مفضل بن عمر در بحار است كه پيش از اين ذكر شد. مرحوم مجلسى مى گويد به خط جد شيخ ما بهايى، شيخ شمس الدين محمد بن على بن الحسن الجباعى يافتم كه به نقل از خط شهيد، به نقل از خط محمد بن احمد بن الحسين بن على بن زياد، كه گفت محمد بن الحسن الطوسى با اجازه از حسين بن عبيدالله، از هارون بن موسى التلعكبرى، عن محمد بن همام بن سهيل، عن محمد بن جعفر المؤدب، عن احمد بن محمد بن خالد البرقى، عن عثمان بن عيسى، عن سيف، عن المفضل بن عمر، و روايت را نقل مى كند.
درباره سند اين روايت، چند نكته قابل توجه است:
1. وثاقت مفضل بن عمر، اولين راوى اين روايت مورد ترديد علما است; نجاشى او را »فاسد المذهب«، »مضطرب الروايه« و »لا يعبأ به« معرفى مى كند;34 و در رجال ابن غضائرى، »ضعيف«، »متهافت«، »مرتفع القول« و »خطابى« معرفى شده است.35 علاوه بر اين، رواياتى در مذمت او نقل شده است; اما در مقابل اين مذمت ها، مرحوم خويى در معجم رجال، توثيقات بزرگانى ازجمله شيخ مفيد و ابن شهرآشوب را درباره او نقل مى كند، كه وى را از ياران خاص و مورد اعتماد امام صادق(ع) و از فقهاى صالحين معرفى كرده اند.36 ايشان روايات بسيارى را به نقل از كشى در مدح مفضل بيان مى كند و معتقد است تعداد بسيار اين روايات كه حاوى روايات صحيح نيز هستند، صدور آنها را از ائمه قطعى مى كند. بنابراين معجم رجال با ترجيح توثيقات، به نوعى تضعيفات نجاشى و ابن غضائرى را توجيه و روايات تضعيف كننده را نيز مانند رواياتى معرفى مى كند كه از روى تقيه در مذمت امثال زراره وارد شده اند.37
2. راوى ديگر اين روايت، سيف است كه نامى مشترك در ميان موثقان و مجهولان كتب رجالى است. از طرف ديگر، چون براى روايت او از مفضل بن عمر، و روايت عثمان بن عيسى از او سابقه اى يافت نشد، نمى توان قرينه اى بر تطبيق او با يكى از موثقان پيدا كرد. از اين رو وجود سيف در اين سند، باعث غيرمعتبر شدن روايت مى شود.
3. راوى ديگر اين روايت، محمد بن جعفر بن بطه مؤدب است كه نجاشى درباره او گفته است:
كان كبير المنزلة بقم، كثير الأدب و الفضل و العلم (العلم و الفضل) يتساهل فى الحديث و يعلق الأسانيد بالإجازات و فى فهرست ما رواه غلط كثير. و قال ابن الوليد ان محمد بن جعفر بن بطة ضعيفا مخلطا فيما يسنده.38
نجاشى او را داراى منزلت، ادب، فضل و علم بسيار دانسته، اما در ادامه مى گويد در حديث، تساهل داشته و سندها را به اجازات معلق مى كرده و در فهرست آنچه روايت كرده، غلط بسيارى وجود دارد. او از قول ابن وليد نيز نقل كرده كه درباره او گفته است: در آنچه اسناد مى دهد ضعيف و مخلط است. از اين رو مرحوم خويى نيز او را غيرمعتبر دانسته است.39
4. محمد بن احمد بن الحسين بن على بن زياد.
5. احمد بن محمد برقى، محمد بن همام، هارون بن موسى و حسين بن عبيدالله همگى از اجلاى روات هستند.
بنابر آنچه درباره راويان اين روايت بيان شد، با وجود اينكه بسيارى از آنها از بزرگان روات هستند، اما به دليل اشكال در اعتبار بعضى از راويان و طولانى بودن سند و عدم اتصال عصر راوى قبلى با راوى بعدى در چند مورد، كه باعث شده نقل از طريق رؤيت خط راوى قبلى با تفاوت زمان يك قرن صورت گيرد، همگى بر اين دلالت دارد كه هرچند اين روايت در مقايسه با روايات ديگر هم مضمونش روشن تر است و هم سندش ضعف كمترى دارد، اما در نهايت غيرقابل اعتماد است.
مشكل اسناد در ديگر روايات مربوط به استخاره با قرآن، بسيار جدى تر از روايات سابق است. ارسال طويل، ضعف مشترك تمام اين روايات است. افزون بر اينكه در بسيارى از آنها حتى شكل روايت به صورت نقل از معصوم نيست; براى نمونه در روايتى كه سيد بن طاووس از شيخ خطيب مستغفرى نقل كرده است، در متن منقول نام هيچ يك از روات ذكر نشده است; حتى به نام معصوم يا ضميرى كه به آن اشاره داشته باشد نيز مستند نشده است، بلكه تنها به صورت دستورالعملى براى استخاره با قرآن بيان شده است. روايات بدر بن يعقوب نيز به همين صورت است و جزو ضعيف ترين روايات به شمار مى روند.
در تبيين شدت ضعف روايات مؤيد استخاره، توجه به اين نكته نيز اهميت دارد كه سيد بن طاووس از علماى قرن هفتم است و رواياتى كه او درباره استخاره نقل كرده است، در قرن دوم صادر شده اند. در طول اين مدت، رواياتى كه او از اشخاصى مانند شيخ خطيب مستغفرى نقل كرده است، در هيچ كتاب ديگرى ديده نمى شود.

تحليل محتواى روايات

با صرف نظر از بررسى سندى روايات مؤيد استخاره با قرآن، مباحث ديگرى درباره محتواى روايات مذكور قابل طرح است كه به آنها اشاره مى كنيم:
1. همان گونه كه گذشت، تفاوت واضحى از نظر معنا بين تفأل و استخاره هاى مرسوم نمى توان گذاشت; بنابراين به نظر مى رسد روايت يسع قمى در موضوع استخاره هاى مرسوم قرآنى، با روايت نهى از تفأل در كافى قابل جمع عرفى نيست. افزون بر اينكه در تعدادى از روايات مؤيد استخاره با قرآن، براى اين عمل از عبارت تفأل استفاده شده است نه استخاره; از اين رو در صورت قبول روايات مؤيد استخاره، مانند روايات فتح الابواب و بحار، پذيرش تعارض آنها با روايت نهى، اجتناب ناپذير است; چون يك عنوان، در تعدادى مورد سفارش و در يكى مورد نهى قرار گرفته است.
در روايت تهذيب نيز كه امام(ع) براى رفع تحير راوى، امر به گشودن مصحف مى كند، عبارت استخاره توسط راوى براى كارى كه قبل از مراجعه به امام انجام داده و نتيجه نگرفته است، به كار برده مى شود، نه براى عمل باز كردن مصحف كه امام به آن توصيه مى كند. مرحوم مجلسى نيز به نحوى به اين اشكال اشاره كرده است و پس از بيان نظر كسانى كه با اين تمايز درصدد حل تعارض اند، مى گويد معنايى كه براى تفأل گفته شد در بعضى روايات جايز دانسته شده است.40
بنابراين اگر روايت يسع قمى سند معتبرى داشت - كما اينكه وجودش در كافى به آن اعتبارى نسبى داده است - جواز استخاره با قرآن نيز با مشكل روبه رو مى شد.
2. در روايت تهذيب، اين عبارت راوى كه مى گويد: »فاستخير الله فيه فلا يفى...; از خدا استخاره مى كنم اما نتيجه نمى دهد« قابل توجه است. مرحوم مجلسى در توضيح اين عبارت مى گويد: »ظاهراً مقصود راوى اين است كه پس از طلب خير از خدا، ترجيح فعل يا ترك برايم مشخص نشد تا به همان عمل كنم«.41 اشاره راوى به استخاره دعايى، نشان دهنده شيوع اين نوع استخاره در ميان اصحاب ائمه است; به طورى كه مراجعه راوى به امام، درپى نتيجه نگرفتن از اين استخاره صورت گرفته است.
3. در روايت تهذيب، امام(ع) كه مرتبط با عالم غيب و آگاه از مصالح بندگان است، خود اقدام به استخاره براى راهنمايى راوى نمى كند، بلكه استخاره يا گشودن مصحف را براى رفع تحير به او مى آموزد. اگر اين روايت را بهترين مستند براى استخاره با قرآن بدانيم، بايد در كيفيت استخاره نيز از آن استفاده كنيم; اين در حالى است كه واگذارى استخاره به بزرگان در زمان حاضر، شيوع فراوان دارد.
4. متفاوت بودن راه هاى ذكر شده براى تفأل به قرآن در روايات متعدد، اعتبار روشى را كه هريك بيان كرده اند، كمتر مى كند. اين تفاوت به حدى است كه هيچ كدام از روايات، در ارائه راهى براى تفأل به قرآن متحد نيستند; حتى روايت ابى على نيز با هيچ كدام از روايات ديگر، مورد تأييد واقع نشده است. روش هركدام از روايات، به آيه اى ختم مى شود غير از آيه اى كه از روش ديگر حاصل مى شود، و عمل به هركدام، امكان عمل نشدن به حقيقت را همراه دارد; بنابراين احتمال خطا، مخصوصاً در موارد سرنوشت ساز، بسيار جدى است و انسان را از تصميم طبق آن باز مى دارد.
5. روايات مؤيد استخاره از قرآن، غير از روايت تهذيب، اشاره اى به روش هاى معتبر و توصيه شده در روايات صحيح و فراوان - مانند عمل به آنچه بعد از نماز استخاره و ذكر، در ذهن انسان راسخ تر است، يا عمل به مشورتى كه بعد از نماز و دعا انجام مى شود - ندارند،42 و در انتخاب ها و قبل از انجام كارها، تنها به بيان روشى براى استخاره از قرآن پرداخته اند; بنابراين اطلاق و بعضاً عموم رواياتى كه در ترديدها، استخاره را توصيه مى كنند، با اطلاق يا عموم رواياتى كه در همين موارد، استخاره ذكرى و مشورتى را توصيه مى كنند، در تعارض هستند. البته اين تعارض با روش هاى اصولى قابل حل است،43 اما با توجه به ضعف شديد سند توصيه ها به استخاره با قرآن، اين تعارض باعث كم شدن اعتبار اين گونه از روايات است.
به بيان ديگر، وقتى كتب اصلى و معتبر روايى شيعه، ازجمله كتب اربعه كه آينه اصول و جوامع روايى شيعه و مورد اعتماد قدماى روات هستند، حاوى روايات بسيارى اند كه در ترديدها، به نماز و ذكر و دعا توصيه مى كنند، و به جز يك روايت ضعيف يسع قمى، تأييدى بر استخاره قرآنى نياورده اند، باعث مى شود كه اعتماد به روايات مؤيد اين استخاره، كم رنگ تر شود.

بررسى ادله غيرروايى استخاره با قرآن

علاوه بر ادله روايى كه مجموع آنها ذكر شد، دليل هاى ديگرى براى مشروع كردن استخاره با قرآن ذكر شده است. عمل علما و بزرگان و عدم ردع علماى ديگر، يكى از اين دلايل به شمار مى رود.44
اين دليل را با بيان چند نكته بررسى مى كنيم:
1. دليلى وجود ندارد كه تمام علما بر اعتبار اين گونه از استخاره متفق بوده اند. چنانكه ابن ادريس، شيخ نجم الدين45 و محقق حلى،46 استخاره با رقعه را كه اعتبارش از استخاره قرآنى كمتر نيست، رد كرده اند و روايات آن را غيرقابل اعتماد دانسته اند; همچنين كلينى در كافى و صدوق در من لايحضر، كه مى توان اين دو كتاب را بيان گر نظرات آنان دانست، هيچ روايتى در تأييد استخاره با قرآن نياورده اند، كه نشان از عدم موافقت ايشان يا دست كم عدم توجه و اهميت ايشان به چنين روشى است; افزون بر اين، روايت نهى كافى، هرچند ذيل عنوان نوادر آورده شده، اما مؤيدى است بر مخالفت كلينى با استخاره هاى كنونى. بنابراين نمى توانيم از عدم ردع متقدمين، نتيجه بگيريم كه همه متقدمين و بزرگان، موافق استخاره با قرآن بوده اند.
2. عدم ردع علما و حتى عمل آنها به اين نوع استخاره، تنها نشان دهنده جواز اين عمل است نه اعتبار شرعى آن. آيت اللّه مكارم شيرازى درباره تفأل به قرآن و استخاره با رقعه و... مى گويد:
جواز اين امور در جايى كه اصل آنها مباح است و بين دو امر مباح ترديد حاصل شده، مشكلى ندارد. شخص سپس بر خدا توكل مى كند و بر طبق آنچه از اين راه ها حاصل شده، به اميد اينكه به هدف خود برسد عمل مى كند... . شايد اينكه بسيارى از فقها در كتب فقهى خود ذكرى از آن نبرده اند به اين دليل بوده است.47
بنابراين ممكن است بسيارى از علما اعتبارى براى اين نوع از استخاره قائل نباشند، اما از آنجا كه تحت هيچ عنوان حرامى قرار نمى گيرد و هركس مى تواند در دوراهى ها هر عمل مباحى را به هر نحوى انتخاب كند، ردعى از آن نشده است.
بعضى مانند شهيد سيدمحمد صدر در كتاب ماوراء الفقه اين استدلال را براساس سيره متشرعه بيان كرده اند. وى دليل اول بر استخاره قرآنى را اين گونه بيان مى كند:
اولاً: سيره متشرعه بر استخاره با قرآن كه از زمان معصوم تا به حال استمرار دارد.48
لازمه استدلال به سيره متشرعه، اين است كه اتصال آن به زمان معصوم ثابت شود، در حالى كه ظاهراً چنين دليلى غير از روايات مذكور وجود ندارد و بحث مربوط به روايات نيز از نظر گذشت.
بعضى ديگر نه به عنوان دليل، بلكه در تأييد استخاره هاى قرآنى، حكايات عجيب و غريبى را كه دلالت بر اعجاز قرآن در برطرف كردن تحير دارد، مطرح مى كنند49 و معتقدند كه صحت و اعتبار چنين روشى براى تشخيص خير و شر بودن عواقب امور، با تجربه اثبات شده است.
روشن است كه عجايب و غرايبى كه درباره اين نوع استخاره نقل مى شود، به هيچ وجه نمى تواند دليل بر اعتبار آن باشد; زيرا
1. اين نوع عجايب براى بسيارى از امور غيرمعتبر، مثل فال حافظ و شانس ها نيز نقل مى شود كه قطعاً اعتبارى ندارند;
2. بسيارى از اين غرايب به راحتى قابل توجيه است و با دقت و فطانت مشخص مى شود كه نشان دهنده اعتبار غيبى اين نوع از استخاره نيست. از ميان هزاران هزار استخاره اى كه انجام مى شود، طبيعى است كه بسيارى از آنها مطابقت با مقصود طالب استخاره خواهد داشت.
3. بر فرض صدق تعداد محدودى از اين وقايع، كه به صورت معتبر از علماى بزرگ نقل مى شود، اعتبار تمام افراد اين استخاره ثابت نمى شود; بلكه تنها نشان از اعتبار همان موردى دارد كه با شواهد اطمينان آور قرين شده است. به عبارت ديگر، از انطباق يك مورد خاص با حقيقت، كه از برخى شواهد فهميده مى شود، اعتبار كلى استخاره، اعتبار كثرت مراجعه به آن و روش اجراى آن در همه موارد، قابل استنباط نيست. بنابراين لازم است تنها به همان موردى اكتفا كرد كه اطمينان به حقيقت آن وجود دارد و نمى توان با استفاده از آن، دلالتى بر موارد ديگر يافت.

نتيجه گيرى

با بررسى ادله استخاره قرآنى، روشن شد كه براى اين نوع استخاره نمى توان دليل معتبر شرعى اقامه كرد; به اين معنا كه منسوب كردن نتيجه استخاره به خداوند، توجيه شرعى ندارد و كارى كه مستند به اين نوع استخاره باشد، حجيت و قابليت دفاع در محضر خدا را دارا نيست.
براى رهايى از شك و ترديد، توصيه هاى فراوانى در روايات معتبر وارد شده است. در بعضى از روايات به نماز استخاره و ذكر و دعا، مخصوصاً در مكان مقدسى مثل مسجد توصيه شده و سپس عمل به موردى موجه شمرده شده كه در ذهن محبوب تر و تمايل بيشترى نسبت به آن است. در بعضى روايات ديگر، مثل صحيحه هارون بن خارجه، امام توصيه مى كند كه از خدا طلب خير كند و سپس مشورت كند كه خدا خير را به زبان هركس از خلق كه بخواهد جارى مى كند.
قطعاً انسان پس از تفكر، مشورت و طلب خير از خدا، به يكى از دو طرف شك تمايل اندكى خواهد يافت و قطعاً عقل او يك طرف را برتر از طرف ديگر احتمال خواهد داد. از عقل و روايات برمى آيد كه عمل به همين احتمال، بهترين راهى است كه مى توان در دوراهى ها انتخاب كرد; اما اگر انسان با راه هايى كه گفته شد به هيچ طرف متمايل نشد، به اين معنا كه نزد او هيچ طرف از نظر عقلى و شرعى برترى نيافت، از آنجا كه مجبور به انتخاب يكى از دو راه است، به هر طريقى مثل قرعه مى تواند يكى از اين دو راه را انتخاب كند. با توجه به روايت يسع قمى و روايات بحار، يكى از راه هايى كه ممكن است در چنين حالتى مورد تأييد معصومان باشد، استفاده از قرآن است. در چنين موارد نادرى، به اين دليل كه انتخاب هيچ طرف تفاوتى ندارد، مى توان به نيت رجا از اين راه استفاده نمود. با اين بيان، مشخص مى شود كه تعيين يك راه به وسيله قرآن، به هيچ وجه نشان دهنده اعلام الهى نيست، بلكه راهى پيشنهادى براى خروج شخص از ترديد و شك است.
امام در مقام بيان راه حل در موارد ترديد، به نماز، ذكر و مشورت توصيه مى كند، در حالى كه اگر استخاره با قرآن اعتبار مى داشت، راهى بسيار واضح تر و سهل الوصول تر به مقصود بود. وقتى با گشودن قرآن، شك و ترديدها برطرف مى شود و دشوارىِ بلاتكليفى خاتمه مى يابد، چرا در روايات صحيح به آن اشاره اى و در كتب روايى اصلى به آن توصيه واضح نشده است تا شيعيان به راحتى از شك هاى فكرى رهايى يابند; اين در حالى است كه اگر چنين توصيه هايى از ائمه رسيده بود، روايات بسيارى از اجلاى روات و محدثين نقل مى شد; در حالى كه كتب معتبر، مملو است از توصيه به طلب خير از خدا و رضا به آنچه خدا مقدر كرده و رفع دودلى از يكى از راه هاى ذكر شده است.
به عبارت ديگر، براساس عقل و روايات، ترجيح ناشى از عقل يا شرع، هرقدر اندك باشد، بر استخاره مقدم است، و استخاره تنها در جايى مى تواند كمك كند كه هيچ يك از دو طرف ترديد، كوچك ترين ترجيحى بر طرف ديگر نداشته باشد.
نكته مهم پايانى از روايت يسع قمى اين است كه امام خود، متولى استخاره نمى شود، بلكه تنها راوى را به انجام آن راهنمايى مى كند. با توجه به اينكه هيچ روايت ديگرى نيز وجود ندارد كه وكالت در استخاره را توصيه كرده باشد، عمل بر طبق روايت تهذيب، كه بهترين دستاويز براى اين نوع استخاره ها است، اقتضا دارد در روش نيز الگو قرار گيرد و خودِ شخص به گشودن مصحف اقدام كند.

پی نوشت ها:

1. الفيومى، مصباح المنير، ص98.
2. ابن ادريس، السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى، ج1، ص314.
3. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص563.
4.همان.
5.همان; شيخ طوسى، تهذيب، ج3، ص183.
6. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص562.
7. همان، ص563.
8. كلينى، كافى، ج3، ص471.
9. تعدادى از اين روايات را متذكر مى شويم:
شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج8، ص 67 - 68، 76، 78، 80 و 83.
10. شهيد اول، الذكرى، ص253.
11. شيخ طوسى، التهذيب، ج3، ص310. اين روايت در مستدرك با كمى تفاوت آمده است (محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج6، ص 258).
12. فتح الابواب، ص156.
13. همان، ص279.
14. همان.
15. همان.
16. سيد بن طاووس عبارت »رضوان الله تعالى عليه« را درباره او گفته است، اما در تراجم نامى از او نيافتيم.
17. فتح الابواب، ص278.
18. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج88، ص242.
19. بيان: لعله ع لما كان علم أن الشهيد من أولاده فى الجهاد اسمه زيد و الآيتان دلتا على أنه يقاتل و يستشهد فسماه زيدا و فيه أيضا إيماء بجواز استعلام الأحوال من القرآن.
20. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج88، ص244.
21. همان.
22. همان، ص245.
23. محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج6، ص262.
24. ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص513.
25. كاشف الغطاء، كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء، ج3، ص460.
26. كلينى، كافى، ج2، ص630.
27. فيض كاشانى، الوافى، ج9، ص1417.
28. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج88، ص244.
29. همو، مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، ج12، ص518.
30. همان، ص172.
31. علامه مجلسى، ملاذ الاخيار فى فهم تهذيب الاخبار، ج5، ص592.
32. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج27، ص102.
33. سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج1، ص71.
34. احمد بن على نجاشى، رجال نجاشى، ص416.
35. ابن الغضائرى، رجال لابن الغضائرى، ج1، ص87.
36. سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج18، ص294-293.
37. همان، ص304-295.
38. احمد بن على نجاشى، رجال نجاشى، ص372.
39. سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج15، ص157.
40. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج88، ص244.
41. همو، ملاذ الاخيار فى فهم تهذيب الاخبار، ج5، ص592.
42. برخى از اين روايات، به استخاره به نماز و ذكر »استخير الله« گفتن، و سپس انجام آنچه انسان به آن تمايل بيشتر دارد، توصيه مى كنند.
افزون بر اين، روايات ديگرى نيز در بحار با عنوان (الاستخارة بالدعاء فقط من غير استعمال عمل يظهر به الخير او استشارة احد ثم العمل بما يقع فى قلبه او انتظار ما يرى عليه من الله عزوجل)، نقل شده است.
برخى ديگر، به نماز خواندن و ذكر استخاره گفتن، سپس مشورت با كسى و عمل به گفته او توصيه مى كنند و اين گونه تعليل مى آورند كه خدا خير را در زبان او جارى مى كند.
43. در بحث دقيق اصولى، دو نكته قابل بررسى است:
الف) به آسانى نمى توان از روايات مورد بحث اطلاق گيرى كرد; به همين دليل در موارد اطلاق نمى توان به طور قاطع حكم به تعارض نمود، اما از آنجا كه اين مقاله به دنبال ارائه حكم فقهى نيست، بلكه هدف آن سنجش اعتبار استخاره قرآنى است، طرح بحث تعارض بى محل نيست;
ب) از آنجا كه تعارض در جايى صورت مى گيرد كه هر دو روايت معتبر باشد، بايد توجه داشت كه عنوان تعارض در اينجا با چشم پوشى از ضعف سند روايات است.
44. نك: حسن كريمى، قاعدة القرعة، ص81.
45. شهيد اول، ذكرى، ص253.
46. محقق حلى، المعتبر فى شرح المختصر، ج2، ص376.
47. ناصر مكارم شيرازى، القواعد الفقهية، ج1، ص377.
48. سيدمحمد صدر، ماوراء الفقه، ج3، ص214.
49. حسن كريمى، قاعدة القرعة، ص81.
جمعه 24 شهریور 1391  12:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

آموزه های قرآن در حوزه زندگی

خلیل منصوری
قرآن کتاب هدایت است. این را می توان از همین آیات نخست سوره بقره دریافت که می فرماید: ذلک الکتاب لاریب هدی للمتقین؛ قرآن کتابی است که در آن گمانی راه نمی یابد و برای هدایت پرهیزگاران است. اما با نگاهی تند و گذرا در زندگی مردمان می توان به سادگی دریافت که قرآن در عمل چنین نقشی را در زندگی بیشتری مردم نپذیرفته است و یا مردم چنین نقشی را برای قرآن در عمل نپذیرفته اند و نخواسته اند تا چنین نقشی را ایفا کند. از این رو بیش از آن که مفاهیم وآموزه های آن در زندگی مردمان نقش داشته باشد ، هنرهای پیرامونی آن گسترش یافته و در همه حوزه ها نفوذ کرده و خود را می تابابند. به سخن دیگر بیش از آن که نگاهی کاربردی به قرآن و آموزه های هدایتی آن داشته باشد به عنوان کتابی مقدس مورد توجه بوده است. این تقدس و قداست هر چند که تابوی برای آن شده است و از احتمال تعرض و اهانت بازداشته است ولی این حریم ناخواسته را نیز پدید آورده است که کسی به آن نزدیک نشود. همگان از قداست قرآن سخن می گویند و از این که نمی بایست کم ترین و کوچک ترین تعرض و اهانتی به ساحت پاکش صورت گیرد و کسی را دست آلوده به دامن کبریایی اش نیالاید.
آن چنان به قرآن از نظر کمیت های پیرامونی پرداخته می شود که از کیفیت و هدف و نقش او چیزی به چشم نمی آید. نقش قرآن به عمد و یا به سهو به سایه رانده شده است و مهجوریت قرآن پدیدار شده است. آن اندازه که در آهنگ و گویش و ندا و شیوایی خوانش و نگارشش سخن گفته می شود و تاکید می گردد ، در حضور جدی قرآن در زندگی مردمان سخن نمی رود. آن اندازه تبلیغات درباره قرآن و خوانش آن انجام می شود که آدمی گمان می برد که قرآن در همه جا حضور جدی دارد. اگر به مساجد برود در همه جا بهترین نگارش قرآن را بر دیوارهای به رنگ های خوش لاجوردی می یابد. در هر گوشه مسجد به هزاران نگارش خوش و زیبا قرآن های چاپی زیبا را می نگرد و در هر گوشه مسجد نوای خوش خوانندگان قرآن به گوش می رسد. در سیما و صدا چنان از قرآن و حضورش می توان دید که دیگر نیازی نمی بیند که از قرآن چیزی ببیند و یا بشنود. برنامه های قرآنی حضوری بیست و چهار ساعته از هر دو دسته شنیداری و دیداری اش دارد. خبرگزاری قرآن همه اخبار و اطلاعات در همه حوزه های قرآنی را بیان می دارد. این کمیت جدی و پررنگ اطلاعات قرآنی در همه هنرها و فنون انسانی از فیلم و داستان و نقاشی و کند و کاری و قلمه زنی و مانند آن گویی چنان آدمی را اشباع و سیراب می سازد که دیگر احساس خلا نمی کند. از این رو از خود نمی پرسد که آیا قرآن مهجور است؟ چه چیزی می تواند وی را وادارد تا از خود چنین پرسش بیهوده ای را بکند. این کمیت عظیم مگر بیان گر حضور قرآن در زندگی آدمی نیست. همه جا قرآن به انواع و اقسام مختلف حضور دارد و نقش خود را نشان می دهد. دیگر چه نقشی مانده است که قرآن می بایست ایفا می کرد ولی انجام نداده و یا اجازه انجام آن به وی داده نشده است؟
این تراکم شدید و این کمیت عظیم هر انسانی را از بود قرآن سیراب می کند و چنین احساسی به وی دست می دهد که دیگر نیازی نیست که از قرآن گفته شود. به اندازه کافی از حضور قرآن گفته و دیده و شنیده شده است. احساس نیازی وجود ندارد تا دوباره این پرسش مطرح شود که چگونه می توان قرآن را به زندگی وارد کرد؟ یا چه کاری می بایست انجام داد و چه برنامه ای را باید ریخت تا قرآن به زندگی مردمان وارد شود؟ زیرا کمیت انبوه و سنگین قرآن در زندگی را همگی احساس می کنند و حضور جدی آن را در همه عرصه های حیات می بینند. بنابر این دیگر احساس نیازی نمی کنند تا از خود بپرسند چه کنیم تا قرآن در زندگی حضور پررنگ و جدی ای داشته باشد؟
به نظر می رسد که کمیت انبوه و سنگین حضور ظاهری قرآن چنان عمل کرده است که آدمی را گمراه نمود و ابلیس توانسته است تا نقش اصلی قرآن را چنان دگرگونه سازد که به جای آدم سازی و کمال سازی و هدایت به وسیله سرگرمی و تفریح و درآمدزایی مردمان تبدیل شده است. بسیاری از کارهای که ما با قرآن و آیات آن می کنیم و یا بسیاری از کارکردهایی که برای قرآن ساخته و پرداخته ایم همان کاری است که یهودیان با ایات آسمانی تورات و انجیل انجام داده و می دهند. عبریان در این کار استاد تمام هستند. آنان هم آیات وحیانی را منبع درآمدزایی خود قرار داده بودند و اکنون این امت محمدی است که قرآن را منبع ای برای درآمدزایی خود قرار داده است. یکی با نقاشی از آیات و تصویرگری از آن امرار معاش می کند و آن دیگری با نوای خوشش از آن پول در می آورد و آن دیگری به عنوان پژوهش های قرآنی قراردادهای میلیونی و یا صد میلیونی و حتی میلیاردی می بندد. در هنر و عرصه هنر هفتم و هشتم نیز پیشتاز است. هر گونه فیلم تخیلی و داستان عشقی را می توان از آیات قرآنی ساخت و در حوزه داده ها و اطلاعات اکنون حرف نخست را می زند. روزی نیست که در جست و جوگرهای گوگل و یاهو قرآن در صدر نباشد. بیشترین نگارش ها از قرآن صورت می گیرد و چاپخانه ها و انتشارات بسیاری سودهای بسیار می برند. تنها جایی است که سرمایه نه تنها در معرض خطر نیست بلکه سود تضمینی در آن نهفته است.
بنا این تفصیلات دیگر قرآن نه تنها مهجور نیست بلکه در همه جا نقش خود را به بهترین وجه ایفا می کند. مراکز و پژوهشکده های قرآنی بسیار ایجاد شده است و پول های هنگفتی هزینه می شود. قرآن منابع انسانی خاص خود را پرورش می دهد و هر کسی در هر حوزه قرآنی می تواند ده ها و صدها نفر را بیابد که متخصص امور و علوم و هنرهای قرآنی هستند. در سال های اخیر در حوزه های علمیه دانشکده های علوم قرآنی باز شده است و این آمار در دانشگاه های دولتی بسیار بیش تر از آن است که بتوان نادیده گرفت. در روستاها هم مراکز روخوانی و صوت و تجوید وجود دارد. رشته ای نیست که قرآن در آن مطلب و سخنی نداشته باشد و کوچه ای نیست که صدای عبدالباسط از آن به گوش نرسد. به هر حال در این انبوه جمعیت در هر کوچه ای یک نفری می میرد و نیازی به عزاداری است و محفل آن را قرآن گرم می کند. آیا این حضور همه جانبه و گسترده قرآن کفایت نمی کند؟
به نظر می رسد که واژگان در زمانه ما معانی خود را از دست داده اند. آیا این ها بیانگر حضور قرآن درزندگی است؟ آیا ما توانسته ایم مفاهیم قرآن را در زندگی خود چنان خدا خواسته وارد سازیم و زندگی و جامعه خود را قرآنی سازیم. نقش قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی چیست؟ چه کارکردهایی از قرآن انتظار داریم ؟ کارکرد ذاتی و جنبی قرآن چیست؟
روزی در یک خبر قرآنی در خبرگزاری قرآنی ایران خواندم که در روستایی چهار صد قرآن پژوه فعالیت می کنند. به نظرم جالب آمد و خواستم بدانم که این روستا کجاست و تا چه اندازه عالم و دانشمند پرور است. گفتم شاید روستای چون کوهستان است و عالم بزرگواری چون آیت الله کوهستانی در آن جا نقل مکان کرده است و طلاب عاشق قرآن را قرآن آموخته و متخصص علوم و دانش های قرآن نموده است و اکنون آن را برای چگونگی پژوهش در آیات قرآن چنان پرورش داده است که هر یک قرآن پژوهی شده اند. وقتی خبر را خواندم شگفت زده تر شدم؛ زیرا شماری افراد برای روخوانی در این روستا گرد آمده بودند و می کوشیدند آیات را از رو به درستی بخوانند. این کاری بس بزرگ است که مردم را دست کم با روخوانی قرآن اشنا سازیم ولی آیا این افراد قرآن پژوه هستند؟
این دگرگونه سازی مفاهیم است. کاری که با قرآن انجام داده می شود نیز این گونه است. نه این قرآن خوانان و روخوانی کردن قرآن ، قرآن پژوهی است و نه همه آن کارهایی که در باره قرآن انجام می دهیم آوردن قرآن در زندگی مردم و جامعه می باشد. قرآن کتاب هدایت است و نه قرآن نقش هدایتی است. کارکرد اصلی و ذاتی قرآن آن است که مردمان را از گمراهی رهایی بخشد. به آنان یاد دهد که چگونه قوا و نیروهای خود را مهار و تعدیل کنند و آن را برای تکامل و رسیدن به لقاء الله بازسازی و هدایت کنند. برای رسیدن به این مقصد و مطلب هر چند نیازی است که روخوانی و برخی از مقدمات مانند علوم قرآن دانسته شود ولی نباید این مقدمات و بستر سازی را اصل قرار دهیم و از هدف بازمانیم. در این جا راه خود هدف شده است و ابزار به عنوان مقصد نشسته است. به جای این که قرآن در زندگی حضور یابد ابزاری برای درآمد و شغلی برای گروهی شده است و به جای آن که قرآن در برنامه های زندگی ما حضور جدی داشته باشد حضور تجملی یافته است. این همان مهجوریتی است که قرآن مردمان را از آن باز می دارد و در روز قیامت از مردمان شکایت و گلایه می کند که وی را مهجور و عضین قرار داده اند.
امام خمینی (ره) قرآن را به جامعه و زندگی مردم آورد و امتی قرآن را ایجاد کرد و آن چنان قرآن را در جان مردمان نفوذ داده بود که همه جا می توانستی عصر نبوی و بوی قرآن و پیامبر (ص) و امام امیرمومنان (ع) را استشمام کنی. وی به جای پرداخت به ظواهر قرآن ، کارکرد قرآن را به نمایش گذاشت و چنان مردمان را ساخت که ایثار می کردند. هنگامه دیجور زمستان نفت خانه خود را به بردار مومن دیگر می بخشید. دستگیر مستمندان بودند و در میدان جهاد شیر و در باغ مناجات شبانه سجاد و زین العباد زمان خود بودند. این همه نه با پژوهش های قرآنی شد و نه با قرائت و صوت و لحن.
قرآنی که امام خمینی (ره) به جامعه و زندگی مردم آورد، قرآنی بود که برای دوستان محبت و عشق آورد و برای دشمنان وحشت و هراس. این گونه بود که از قرآن امام خمینی (ره ) هراس داشتند و مردمان قرآنی او می گریختند. اذان او بود که دل های دشمنان را به وحشت می انداخت و دل های دوستان را در همه جای جهان آرام می ساخت. اذان و قرآنی که انگلیس و آمریکا را به وحشت نیاندازد چه سودی برای جامعه و مومنان دارد و چه زیانی برای دشمنان دین و اسلام خواهد داشت؟ چرا فریاد الله اکبر جوانان خمینی دشمنان را هراسناک می ساخت ولی صدای الله اکبر امروز ما آمریکاییان را ترغیب به ماندن می کند؟
برای این که قرآن از مهجوریت به در آید و در زندگی ما نقش اصلی و ذاتی خود را ایفا کند باید این نیاز در جامعه ایجاد شود که هنوز از قرآن هیچ بهره ای نگرفته اند و با اصول و اساس قرآن بسیار دور هستند. باید به جای این کمیت وحشتناک حضور دروغین قرآن در جامعه و زندگی بکاهیم و در مردم این احساس را پدید آوریم که تا چه اندازه از قرآن دور و تا چه اندازه ای بدان نیازمند هستند. این کار زمانی صورت می پذیرد که نقش و کارکرد قرآن را به جامعه بشناسانیم و کارکرد واقعی آن را معرفی کنیم و مفاهیم قرآنی را در همه حوزه های برنامه ریزی و تصمیم سازی وارد سازیم و به جای مصوبه و مراکزقرآن سازی به قرآنی سازی مردم بپردازیم.
قرآن کارکرد اصلی اش هدایت مردمان به سوی کمال است. هر چند که این نقش به طور طبیعی در کسانی که خود اهل پرهیز هستند به سادگی و خوبی انجام می شود و زمینه و بستر بهتری برای اجرای آن در چنین افرادی است ولی این کارکرد قرآن ویژه مومنان نیست ، زیرا قرآن هدایت عموم مردمان است. بنابراین در بهره گیری از قرآن و اثر گذاری آن تفاوتی میان مسلمان و پرهیزگار و غیر مسلمان نیست. از این رو اگر قرآن در زندگی ما به خوبی اجرا شود دل های دیگران نیز به سوی قرآن کشیده می شود و قرآن بی هیچ هزینه اضافی در جهان گسترش می یابد؛ زیرا فطرت های سالم و پاک در همه جهان به سوی حق کشیده می شوند.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:57 AM
تشکرات از این پست
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:بانک مقالات علوم قران

امام خميني(س) صاحب قلب سلیم

مهدي رضواني پور
اشاره

امام خمینی(س) یگانه شخصیتی است که به اعتراف دوست و دشمن بیشترین تأثیر را با انقلاب الهی خویش در جامعه جهانی معاصر داشته و به عنوان احیاگر ارزش های دینی و معنوی در قرن حاضر مطرح می باشد. و به واقع، زندگي پر ماجراي آن فرزانه دوران، که با عزت و سرافرازی آمد، با عزت و اقتدار به سر برد و با عزت و عظمت رفت، تجسم عيني معارف عظيم قرآني و تحقق انسان كمال يافته اي است كه مقصد و مقصود از كتاب آسماني قرآن را دريافت و پيوسته در طريق سلامت با ایمان خالصانه و عمل صادقانه به سوي نور مطلق سير نمود تا راضي و مرضي به لقاي محبوب خويش، پروردگار بي نياز نايل آمد.
آنچه در این مقاله تبيين می شود، بررسی دیدگاه حضرت امام در باره مقصد و مقصود قرآن کریم است که نیل به آن باعث عزت و سربلندی خود ایشان گشته است.

مقصود قرآن، سلامتی انسان

امام خميني(س) در کتاب شریف «آداب الصلوه» یکی از آداب مهم قرائت قرآن را تفكر و تدبر در آيات شریفه بيان فرموده و ضمن تبیین چگونگی تفکر در آیات الهی، به معرفی مقصود و مقصد قرآن که هدايت شدن به راه هاي سلامت می باشد، پرداخته است؛ راه هايي كه آدمي با گام نهادن در آنها مي تواند از ظلمات بيماري هاي نفساني در امان بماند و در نهایت بهره مند از حقیقت قلب سلیم ‌گردد. ایشان می فرماید:
«مقصود از تفكر آن است كه از آيات شريفه جستجوي مقصد و مقصود كند و چون مقصد قرآن - چنانچه خود آن صحيفة نورانيّه فرمايد - هدايت به سُبُل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات به عالم نور و هدايت به طريق مستقيم است، بايد انسان به تفكر در آيات شريفه، مراتب سلامت را از مرتبه دانيه آن - كه راجع به قواي ملكيه است - تا منتهي النهاية آن، كه حقيقت قلب سليم است - به تفسيري كه از اهل بيت(ع) وارد شده كه ملاقات كند حق را در صورتي كه غير حق در آن نباشد1- به دست آورد. و سلامت قواي ملكيه و ملكوتيه گمشده قاري قرآن باشد كه در اين كتاب آسماني اين گمشده موجود است و بايد با تفكر استخراج آن كند.»2
حضرت امام در ادامه، پس از استناد به آيات3 و رواياتي4 در باره اهميت و ضرورت تفكر و تدبر در قرآن، به بیان نقش آن در دریافت مقصود قرآن و نیل به سعادت و سلامت مطلق (که به اعتقاد ایشان همان بهره مندی از حقیقت قلب سلیم است) پرداخته و آن را باعث بینایی چشم دل و گشوده شدن ابوابي از معارف سر به مُهر قرآن معرفي فرموده است:
«... پس انسان در آيات شريفه كتاب الهي و در قصص و حكايات آن بايد مقصود و نتيجه انسانيه كه سعادت است، به دست آورد و چون سعادت، رسيدن به سلامت مطلقه و عالم نور و طريق مستقيم است، انسان بايد از قرآن شريف، سُبُل سلامت و معدن نور مطلق و طريق مستقيم را طلب كند ... و چون مدتي چشم دل را به اين مقصود افكند و از ديگر امور صرف نظر كرد، چشم دل بينا گردد و حديد شود و تفكر در قرآن براي نفس عادي شود و طرق استفاده باز گردد و ابوابي بر او مفتوح شود كه تا كنون نبوده و مطالب و معارفي از قرآن استفاده كند كه تا كنون به هيچ وجه نمي‌كرده.»5
مستند حضرت امام در سخنان فوق، آیه 16 سوره مائده است که می فرماید: «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم؛ خداوند هر که را از خشنودی او پیروی کند، به وسیله آن (قرآن) به راه های سلامت رهنمون می شود و به توفیق خویش، آنان را از تاریکی ها به سوی روشنایی بیرون می برد و به راهی راست هدایتشان می کند.»
در اين آيه، خداوند به كساني كه در راه تحصيل رضاي او حركت كنند، نويد مي دهد كه در پرتو آيات روح بخش قرآن به ترتيب سه نعمت عظيم به آنان داده مي شود: 1. هدايت به جاده هاي سلامت؛ 2. خروج از ظلمات به سوي نور؛ 3. هدايت به صراط مستقيم. معلوم مي شود كه جاده-هاي سلامتي، اعم از سلامت اخلاقي فرد و اجتماع، جاده هايي است كه در امتداد به صراط مستقيم ختم مي شود و هر چه پوينده راه با تهذيب نفس از بيماري هاي باطنی و رذايل اخلاقي بيشتر فاصله بگيرد، از ظلمات گناه و شرك دورتر گرديده، به نور مطلق كه در طريق مستقيم انسانيت است، نزديك تر مي شود تا جايي كه قلب سليم او تجليگاه نور مطلق الهي مي گردد. حضرت امام در اين باره مي فرمايد:
«چون قواي انسانيه سالم از تصرف شيطاني شد و طريق سلامت را به دست آورد و به كار بست، در هر مرتبه سلامت كه حاصل شد، از ظلمتي نجات يابد و قهرا نور ساطع الهي در آن تجلي كند، تا آنكه اگر از جميع انواع ظلمات كه اول آن ظلمات عالم طبيعت است به جميع شئون آن و آخر آن ظلمت توجه به كثرت است به تمام شئون آن خالص شد، نور مطلق در قلبش تجلي كند و به طريق مستقيم انسانيت كه در اين مقام، طريق رب است، انسان را هدايت كند: "ان ربي علي صراط مستقيم"6.»7
اما سؤالي كه در اينجا مي توان مطرح نمود اينكه قلب سليم كه از ديدگاه امام خميني(س) به عنوان مقصد و مقصود قرآن كريم و جلوه گاه نور مطلق معرفي شده، چگونه قلبي است؟

قلب سليم، سرمایه نجات بخش

قرآن کریم، قلب سلیم را به عنوان سرمايه نجات بخش در روز رستاخيز معرفی نموده و از زبان پیامبر بزرگ خدا، ابراهیم خلیل(ع) فرموده است: «يوم لا ينفع مال و لا بنون * الا من اتي الله بقلب سليم؛8 روزي كه [در آن] مال و فرزندان سودي نمي بخشد، مگر كسي كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد.»
بر طبق اين آیه، سرمايه هاي مهم زندگي دنيا كه در رأس آنها اموال و فرزندان هستند، در صورتي كه انسان از گوهر گرانبهاي قلب سليم بي بهره باشد، كوچك ترين فايده اي براي او نخواهند داشت؛ چه اینکه اجازه ورود به رواق روح فزای قرب الهی، تنها به کسانی داده می شود که قلبشان خالص و مطهر از آلودگی ها و مزیّن به انوار توحیدی باشد. به قول سعدي شيرازي:
قلب زر اندود نستانند در بازار حشر***خالصي بايد كه بيرون آيد از آتش سليم9
امام صادق(ع) در توضيح آيه فوق فرمود: «القلب السليم الذي يلقي ربه و ليس فيه احد سواه قال و كل قلب فيه شرك او شك فهو ساقط؛10 قلب سليم قلبي است كه خدا را ملاقات مي كند، در حالي كه غير از او در آن نباشد. [و] فرمود: و هر قلبي كه شرك يا شكي در آن است، فرومايه و بي ارزش مي باشد.»
رسول اكرم(ص) نيز در پاسخ به كسي كه در باره قلب سليم پرسيده بود، فرمود: «دين بلا شك و هوي، و عمل بلا سمعة و رياء؛11 [قلب سليم] دين بدون شك و هواي نفس، و كردار بدون شهرت طلبي و رياء است.»
امام خميني(س) با توجه به روايات فوق و نظاير آنها در تعريف قلب سليم مي فرمايد: «عبارت از آن قلبي است كه در آن غير خدا نباشد و از شك و شرك خالص باشد.»12
به همين جهت است كه قرآن كريم، قلب سليم را به قهرمان توحيد، حضرت ابراهيم(ع) نسبت می-دهد؛ چرا كه با خلوص نيت و تنها به خاطر جلب رضاي پروردگارش با شرك و بت پرستي به مبارزه برخاست: «و ان من شيعته لابراهيم * اذ جاء ربه بقلب سليم * اذ قال لابيه و قومه ما ذات تعبدون؛13 و از پيروان او (نوح) ابراهيم بود. [به خاطر بياور] هنگامي را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد؛ زماني كه به پدر14 و قومش گفت: اينها چيست كه مي پرستيد!»
بنابر اين، با عنايت به اينكه «قلب» در اصطلاح قرآن به معني روح و عقل است،15 در يك جمع بندي مي توان گفت: صاحب قلب سليم كسي است كه روح و عقلش از هر گونه شرك و شك در حيطه عقيده و هرگونه گناه و فساد در مرحله عمل پاك و مبرّا باشد.
آري، همان طور كه سلامتي قلب ظاهري، باعث سلامتي ساير قواي جسماني، و بيماري آن سبب بيماري همه اعضاي جسم است؛ چرا كه قلب، غذا و اكسيژن را به وسيله خون به تمام نقاط بدن مي رساند، همين گونه، سلامت و فساد برنامه هاي زندگي آدمي بازتاب و جلوه اي است از سلامت و فساد عقيده و اخلاق انسان در محدوده قلب باطني (روح و عقل).
به راستی اگر بوستان سرسبز دل از طوفان های بنیان کن شرک صیانت گردد و از علف هرزه های رذائل نفسانی زدوده شود، انواع میوه های فضائل روحانی در آن پرورش می یابد و نه تنها خود فرد بلکه خانواده و سایر افراد جامعه از آن بهره مند می گردند.
قلب سلیم، نعمتی بزرگ است که نصیب هر کس شود، از تمامی شرک و شک، ریاء و تردید، کفر و نفاق، کینه و حسد، حب دنیا و خلاصه همه آلایش ها پیراسته و پاک می گردد. امام باقر(ع) فرمود: «لا سلامه کسلامه القب؛16 هیچ سلامتی همچون سلامتی قلب نیست.» و امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: «اذا احب الله عبدا رزقه قلبا سلیما و خلقا قویما؛17 هر گاه خدا بنده ای را دوست داشته باشد، به او قلب سلیم و اخلاق استوار [و نیک] روزی می دهد.»
قرآن كريم، اوصاف مختلفی برای قلب ها ذکر نموده که برخي از آنها عبارت اند از: «سخت»،18 «ناپاك»،19 «بيمار»،20 «مردد»،21 «منحرف»،22 «متعصب»،23 «گناهکار»،24 و «مهر خورده».25 و در برابر اين قلوب، قلب سليم را مطرح نموده كه هيچ يك از اين عيوب در آن نیست؛ يعني همان قلبي كه در روايات اهل بيت(ع) «حرم خدا» ناميده شده است. صادق آل عصمت و طهارت(ع) در این باره مي فرمايد: «القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله؛26 دل، حرم خدا است، پس غير خدا را در حرم خدا ساكن مكن!»
چون بماند از خلق گردد او یتیم***انس حق را قلب می باید سلیم27
همان قلبي كه در صورت پاك ماندن مي تواند به ملكوت جهان نظر كند و به رؤيت اسرار و حقايق غيبي بنشيند؛ چنان كه در حديثي از پيامبر اكرم(ص) مي خوانيم: «لو لا ان الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظروا الي الملكوت؛28 اگر شياطين، قلب هاي فرزندان آدم را احاطه نكنند، مي توانند به ملكوت [آسمان و زمین] نظر افكنند.»

امام، صاحب قلب سلیم

به جرأت می توان گفت: امام خميني(س)، اين بزرگ مرد تاريخ معاصر، در پرتو عمل به رهنمودهاي قرآن و سنت، و تزكيه و تهذيب نفس به مقصد متعالي قرآن كريم بار يافت و ابراهیم-وار در طریق توحید به مبارزه با بت های پوشالی دوران پرداخت و با «قلب سليم» و بصيرت سرشار از يقين خود پرده هاي پندار را دريد و حجاب های ظلمانی و نورانی را یکی پس دیگری خرق نمود و با انقطاع از ما سوي الله به لقاي محبوب ازلي نايل آمد و روح مطهرش متصل به معدن عظمت رحمانی و معلق به عزّ قدس الهی گردید.
بارها این فراز از مناجات شعبانیه را از زبان مبارک حضرت امام شنیدیم که: «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک؛29 خدایا! کمال بریدن به سوی خودت را به من ببخش و دیده دل های ما را به تابش نظرش به سوی خود روشن نما تا دیده های دل، پرده-های نور را پاره کند و به سرچشمه عظمت و بزرگواری برسد و ارواح ما به مقام عزّ قدست آویزان گردد.»
روح خدا، خمینی کبیر(س)، در توضیح این دعا، کمال انقطاع و گسستن از غیر خدا را که همان مفهوم «قلب سلیم» است، هدیه ای از جانب حق برای اولیای الهی معرفی نموده و فرموده است: «این کمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودی و هر چه و هر کس و پیوستن به او است و گسستن از غیر و این هبه ای الهی است به اولیای خلّص پس از صعق30 حاصل از جلال که دنبال گوشه چشم نشان دادن او است ... نجوای سرّی حق با بنده خاص خود صورت نگیرد، مگر پس از صعق اندکاک جبل هستی خود.»31
و به راستی که امام خود مصداق بارز این مناجات گردید که با صعق کامل «انتظار فرج از نیمه خرداد» می کشید و سوار بر براق عشق و یقین، معنابخش آیت «اذ جاء ربه بقلب سلیم»32 شد و «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا» از ملت سرافراز ایران اسلامی خداحافظی کرد و چون رودی شفاف و زلال به سوی دریای آرام بخش ابدیت رهسپار گشت و به حق «روح خدا به خدا پیوست.»
همان روح خدايي كه عارفانه در نيمه خرداد 42 رايت قيام حماسي خويش را برافراشته بود، در نيمه خرداد 68 نیز عاشقانه به ملكوت اعلي پر كشيد و در طول حیات پربار خود با نفس مطمئنه زيست تا راضي و مرضي به لقاي پروردگارش نايل شود. او مردانه ايستاد تا ظالمان را به خاك مذلت بكشاند و درس چگونه زيستن داد تا رسم جاودانگي را در همه تاريخ تداوم بخشد.
«و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حياً؛33 و سلام بر او، روزى كه زاده شد و روزى كه مى‏ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شود».

پی نوشت ها:

1. الكافي، محمد بن يعقوب كليني، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش، ج 2، ص 16، ح 5.
2. آداب الصلوة، امام خميني(س)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، دوازدهم، 1384ش، ص 203.
3. همچون: نحل / 44؛ اعراف / 176؛ آل عمران / 190.
4. مانند روایت رسول اکرم(ص): «ویل لمن قرأها و لم یتفکر فیها؛ وای بر کسی که آن (آیه 190 سوره آل عمران) را بخواند و در آن نیندیشد.» (نور الثقلین، شیخ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم، مطبعه الحکمه، بی تا، ج 1، ص 350.)
5. همان، ص 205.
6. هود / 56: «به درستي كه پروردگار من بر راه راست است.»
7. آداب الصلوة، صص 203 - 204.
8. شعراء / 88 – 89.
9. كليات سعدي، به اهتمام محمد علي فروغي، تهران، انتشارات امير كبير، پنجم، 1365ش، ص798، مواعظ، ش39.
10. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، 1409ق، ج1، ص60، ح127.
11. مستدرك الوسائل، محدث نوری، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، 1408ق، ج1، ص113، ح11.
12. شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(س)، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، دوم، 1377ش، ص 406؛ همچنين ر. ك: شرح چهل حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، بيست و پنجم، 1381، ص327.
13. صافات / 83 - 85.
14. كه در واقع بر اساس روایات آذر عمويش بوده است. ر. ک: تفسیر نمونه، ذیل آیه.
15. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، تهران، دار الكتب الاسلامية، نوزدهم، 1379ش، ج19، ص97.
16. تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1404ق، ص286.
17. غرر الحکم و درر الکلم، عبد الواحد آمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، اول، 1366ش، ح4112.
18. مائده / 13.
19. مائده / 41.
20. بقره / 6.
21. توبه / 45.
22. تحریم / 4.
23. فتح / 26.
24. بقره / 283.
25. توبه / 87.
26. بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق، ج70، ص25، ح 27.
27. کلیات مثنوی معنوی، جلال الدین مولوی، تهران، انتشارات جاویدان، سوم، 1354ش، دفتر دوم، ص333.
28. همان، ص 56، ح 26.
29. اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1367ش، ص687.
30. صعق: بی هوشی ناشی از صدای شدید رعد. در اصطلاح، فناء در حق در مقام تجلی ذاتی است که فرمود: «و خرّ موسی صعقا؛ و موسی بی هوش بر زمین افتاد.» ر. ک: فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سید جعفر سجادی، تهران، کتابخانه طهوری، چهارم، 1378ش.
31. صحیفه امام، تهران، ، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، چهارم، 1386ش، ج18، ص444، نامه به خانم فاطمه طباطبایی.
32. صافات / 84.
33. سوره مريم، آيه 15.

 

جمعه 24 شهریور 1391  12:57 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها