ابتدا بايد تعريفي جامع از تاريخ ارائه دهيم؛ به قواعد و سنن حاكم بر زندگيهاي گذشته كه از مطالعه و بررسي و تحليل حوادث و وقايع گذشته به دست ميآيد.[1]
قرآن كتاب تاريخي نيست، قرآن به عنوان يك كتاب جامع و متقن براي تمام ابعاد زندگي انسان نازل شده است، و بعد ازنزول قرآن تمام علوم تحت تأثير قرآن قرار گرفتهاند، زندگي انسان (مسلمان) بعد از نزول قرآن تحت تأثير عميق قرآن قرار گرفته است، در جزيرة العرب به بركت نزول قرآن و دين اسلام يك انقلاب عظيم اجتماعي با تمام ابعادش روي داد، از مردم جزيرة العرب كه زندگي فضاحتباري داشته و غرق در جهالت و تاريكي محض بودند و سقوط ارزشها بر تمامي جزيرة العرب چنان سيطره داشت كه عواطف انساني و رحم و مروت به انحطاط رسيده بود كه پدران با دست خود خاك بر روي دختران خود ميريختند. جنگ و خونريزي از رسوم و هنجارهاي اجتماعي شده بود، تمام ابعاد زندگي عرب از آداب فردي مثل غذاخوردن و لباس پوشيدن تا بهداشت و نظافت همه در پايينترين حدّ آن تنزل يافته بود، چنان كه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه فرموده است.[2]
اساس كار پيامبر اسلام قرآن بود كه به تدريج بر آن حضرت نازل ميشد و بر اساس آن پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ امور مردم عربستان را سامان ميداد و هنجارهاي ناپسند را با حركتي آرام و تدريجي و ابتدائاً از خود و خاندان خود آغاز كرد و عدهاي را جذب نمود.[3] در روند اين جريان برخوردهاي اجتماعي تندي نيز با پيامبر به خاطر پافشاري بر سنن گذشته جاهلي نمودند، ولي شيوه رفتار پيامبر به قدري حساب شده و منطقي و حكيمانه بود كه در نهايت فراتر از جامعه خويش از او استقبال نمودند و پيامبر از استقبال آنها بهره جست و در برابر تمام حوادث و تلخيها منطق هدايت و بردباري را از دست نداد. سرانجام پيروزي با او بود كه توانست بر اساس همين قرآن انقلاب بزرگ و همه جانبه را ابتدا در عربستان و بعد در تمام دنيا توسط استمرار دهندگان راه او و تفسيركنندگان واقعي قرآن انجام دهد و يك دگرگوني عظيم و فراگير را بر تمام دنيا گسترش دهد. بعد از آن در جهان اسلام تمام علوم، از قرآن تأثير گرفتند، ادبيات در نظم و نثر در ميان عرب و عجم تحت تأثير شديد قرآن قرار گرفت و اساساً نظم و نثرهاي مختلف به طور مستقيم از قرآن الهام گرفته و به وجود آمدند، چنان كه از قرن دوم به بعد در ايران و ساير مناطق اسلامي متوني به وجود آمد كه كاملاً ملهم از قرآن بوده است، مانند ديوان اشعار شعراي معروف عصر ساماني و عصر غزنوي، سلجوقي، خوارزمشاهيان تا عصر صفوي و عصر امروز چنان تأثيري از قرآن گرفتهاند كه گويي نويسندگان آنها فقط در كلاس قرآن نشستهاند، اشعار حافظ كه به صراحت ميگويد:
عشقت رسد بفرياد ار خود بسان حافظ
قرآن زبر بخواني در چارده روايت[4]
تأثير قرآن در علوم مختلف نيز روشن است،[5] امّا تأثير قرآن در تاريخ و ارتباط متقابل بين آنها از ابتداي نزول قرآن، ارتباط قرآن با تاريخ روشن است، قرآن كتاب آسماني است و كلام وحي و خداوند متعال است، لذا هرگز نميتوان گفت كه قرآن متأثر از تاريخ است. بلكه بايد بگوييم كه قرآن مشرف بر تاريخ است و تاريخ تحت تأثير قرآن است، قرآن به جهت اشرافيت بر تمام پديدهها از بدو خلقت و حتي موجودات فراتاريخي[6] را نيز براي ما توصيف ميكند و با تمثيل به بهترين و زيباترين قالبها شرح ميدهد.
قرآن با تاريخ ارتباط تنگاتنگي دارد و در موضوعات متعددي اين ارتباط به چشم ميخورد كه دامنة ارتباط قرآن با تاريخ گسترده ميشود.تأثير و ارتباط قرآن با تاريخ از دو جهت مورد بررسي قرار ميگيرد: 1. نگارش تاريخ؛ 2. حوادث تاريخي در قرآن و تحليل قرآن از آنها.
1 ـ 1. بعد از نزول قرآن و آغاز مبعث و اعلام دين اسلام با روشي كه در نزول قرآن بود، تاريخنگاري اسلامي كه يكي از اصول تاريخنگاري ميباشد آغاز شد.[7] اگر ما در متون تاريخي گذشته نگاه كنيم، غالباً در تاريخنگاري بر اساس قرآن، آغاز تاريخ از خلقت و آفرينش زمين و آسمان و خلقت و آفرينش آدم و حوا (اولين انسان روي كره زمين بودهاند) قرار دادهاند. براي نمونه تاريخ طبري، يعقوبي، مسعودي و... بنابراين قرآن شيوه نگارشي جديد در پيش روي مورخان قرار داد كه تاريخ را بر اساس آن به نگارش درآوردند، اين انديشه تاريخنگاري را تا عصر قاجار زنده ميبينيم كه سپهر در ناسخ التواريخ عملي نموده است.
1 ـ 2. شيوه نگارشي ديگر كه در تاريخ پيدا شد و قبل از آن سابقه نداشت، نوشتن تاريخ غزوات (غزوه و سريه) و سراياي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود كه به بركت نزول قرآن و آيات قرآني كه مربوط به غزوات مختلفي چون احد، بدر و... به وجود آمد.[8]
1 ـ 3. تاريخنگاري سيره نبوي و قصص الانبياء نيز از قرآن ابتكار و اختراع شد، چون قرآن به داستان انبياي الهي اهميت داده است. بر اين اساس مورخان به نوشتن كتابهايي موسوم به قصص الانبياء نمودند كه تا قبل از قرآن سابقه نداشت.
1 ـ 4. تاريخ تا قبل از نزول قرآن (به عنوان يك علم محسوب نميشد ولي با تأمل در قرآن ميبينيم كه اصولي در قرآن براي تاريخ بيان ميشود كه آن را به عنوان يك علم معرفي مينمايد، برخلاف بسياري از نظريهپردازان درباره تاريخ كه آن را فاقد شرايط علميت ميدانند، چنان كه شهيد مطهري به برخي از آنها اشاره ميكند.[9]
پس قرآن به تاريخ علميت و اعتبار علمي داد و قرآن از تاريخ و نمونههاي عيني براي هدايت به عنوان ابزار استفاده ميكند.
1 ـ 5. قرآن با ذكر حوادث تاريخي و علل پيدايش و سقوط تمدنها و داستان انبياي الهي قانونمندي و غايتمندي تاريخ را به ثبوت رسانيد، چون از ديدگاه قرآن تاريخ قانونمند است و داراي ابتدا و غايت است.[10]
اين رهآورد قرآن براي تاريخ بسيار ارزشمند است چون به تمام حوادث و وقايع تاريخي يك پشتوانة محكم و سند قابل قبول ميدهد، و آن را از شكل، اساطيري و افسانهاي و تخيلي خارج ميكند. قرآن با ذكر داستان انبياي الهي و قصهپردازي (قصهسرايي)[11] درباره آنها بسياري از خرافات را درباره انبياي الهي از افكار و اذهان زدود.[12] و پيامبر را با آنها در برابر برخورد مردم تقويت نمود.[13] (اصلاح تاريخ)
2 ـ 1. حوادث تاريخي در قرآن و تحليل قرآن از حوادث تاريخ: قرآن اهميت بيشتري به ذكر حوادث تاريخي داده است و اگر بگوييم دو سوم از كل آيات قرآني با حوادث تاريخي مرتبط است يا به طور مستقيم به ذكر حوادث تاريخي پرداخته و يا غيرمستقيم مربوط به حوادث تاريخي است، حرف به دور از حقيقت نيست، چون قرآن بر اساس منطقي كه در پيش دارد و آن جهتدار بودن روند بيان تمام آيات است كه گرايش به يك نتيجه را در پي دارد، قرآن از يك نقطه شروع به بيان حوادث ميكند و به صورت تكاملي آن را تا غايت و هدف به پيش ميبرد و به صورت بسيار منظم و تدريجي مثلاً در ذكر داستان حضرت يوسف با بياني زيبا از كودكي و رؤياي او آغاز نموده و تا پيروزي نهايي او بر برادران و عزيز مصر، را با قالب هنري جذاب و شيرين به بهترين نحو ارائه ميدهد و داستان موسي و بنياسرائيل را با فرعون به همين ترتيب و داستان جدال ابراهيم با بتپرستان و قضاياي ديگري كه براي رسيدن به غايت و هدف همه را با بياني شيوا و همراه با مثالهاي زيبا بيان مينمايد، اين روش جهتدار نمودن حوادث تاريخي از قرآن به تمام منابع تاريخي سرايت كرده و اقتباس شده است.
2 ـ 2. رد نظريات جبر تاريخي و حمايت از آزادي و اختيار يكي از ارتباطهاي عميق قرآن با تاريخ عيني است. اكثر صاحبنظران مكاتب فلسفي و اقتصادي جهان مانند كمونيسم و برخي از مورخان مسلمان عليرغم مواضع قرآني به جبر تاريخي قائل شدهاند. بر اساس اصول قرآني و حوادث و رويدادهايي كه در قرآن از داستان انبياء الهي به دست ميآيد و بسيار محسوس است نفي جبر و تحكم و وجود آزادي در تاريخ حكمفرما بوده است. و اگر جبري در پشت پديدههاي تاريخي وجود ميداشت، اولاً هيچ نيازي به بعثت انبياي الهي وجود نداشت. ثانياً بعد از بعثت انبياي الهي هيچ برخوردي بين انسانها و انبيا بر سر تعاليم الهي و اجراي قوانين خداوند ديده نميشد كه سراسر قرآن از آن خبر ميدهد و همين برخورد و تضاد را علت اصلي انحطاط تمدنها ميشمارد، در پشت پديده جبر هرگز جنگ و خونريزي وجود نخواهد داشت، چون بر اساس نظريه مكتب جبر تاريخ در يك مسير حركت ميكند، چون همه از يك قانون جبري اطاعت بلامنازع خواهند داشت، در حالي كه در تاريخ چنين رويدادي وجود نداشته و همواره قطبهاي متعدد قدرت و سلطهطلبي و استعلا سبب بروز اختلافات خونباري شده است. و ما انتَ عليهم بجبّار[14] و لا اكراه في الدين[15] و هديناهُ النجدين[16] و انا هديناهُ السبيل امّا شاكراً و امّا كفوراً[17] و بسياري ديگر از آيات به صراحت جبر را هم از اساس و هم از كار پيامبران نفي مينمايند.
2 ـ 3. عليت و تكامل و پيوستگي: قرآن تمام حوادث تاريخي را پديدار از علت ميداند، و هيچ حادثهاي را بدون علت ذكر نميكند. علت عمران و آباداني وعلت تخريب و ويراني و علل جنگها و علت نزول بلاهاي ويرانگر، به خوبي از داستانهاي تاريخي قرآن اين حقيقت را به اثبات ميرساند كه در تاريخ علت حاكم است و در عين حال پيوستگي ميان اجزاي تشكيل دهنده حوادث و علل وجود دارد.