در «کلاه قرمزی و بچه ننه» با شخصیتی مخلوط برای بزرگسالان و کودکان روبهرو هستیم که در عین نمایش بچهای که مدرسه میرود، شخصیتی میشود که میتواند بچه هم داشته باشد و حتی خواستگاری برود و عاشق هم شود.
فیلم سینمایی «کلاه قرمزی و بچه ننه» به نظر میرسد فیلم کودک برای بچههای دهه 60 بود تا برای کودکان امروز و شاید کودکان ما در این دوره در دهه 90، خیلی متوجه نوستالژی فیلمهای کلاه قرمزی در سالهای 70 نشوند، تا با لحظه لحظه آن بخندند و یا با غم و غصههای آن گریه کنند.

با نگاهی به فیلمهای گذشته کلاهقرمزی که موفقترین آن را میتوان «کلاهقرمزی و پسرخاله» دانست که در سال 73 ساخته شد و بسیار هم مورد اقبال مخاطبان قرار گرفت و توانست ذهنها را به دوران طلایی سینمای کودک ایران برگرداند و ادامه آن «کلاهقرمزی و سروناز» بود که در سال 81 ساخته شد و نشان داد که تمام شخصیتهای داستانی به نوعی بزرگ شده و سر و سامان گرفتند. اما این روند رو به جلو، در سال 91 و در «کلاهقرمزی و بچه ننه» ادامه نیافت و به عبارتی دیگر دنباله داستان قبلی نیست، بلکه دنباله مجموعههای کلاه قرمزی است که در یکی دو سال اخیر از تلویزیون پخش شده و میشود.
در دو فیلم قبلی فاطمه معتمدآریا به عنوان همسر آقای مجری (ایرج طهماسب) حضور داشت که در سومین فیلم کلاهقرمزی حضور ندارد و حالا کلاه قرمزی، آقای مجری و پسرخاله ماندهاند و کاراکترهای جدید تلویزیونی که البته این اشکالی ندارد، فقط میشود فیلمی که از لوکیشن بسته تلویزیونی به یک لوکیشن باز رسیده و دغدغه و مشکلاتی که آقای مجری در زندگی واقعی با این عروسکها با آنها برخورد میکند که این هم به نظر میرسد به این علت است که کودکان نسل امروز متوجه کلاه قرمزی بشوند، نه اینکه با یک کلاه قرمزی جدید برخورد کنند.

کلاه قرمزی شخصیت عروسکی محبوب و فراموش نشدنی کودکان دهه هفتاد و نوجوانان دهه شصت است و طی سالیان اخیر هیچ شخصیت کارتونی عروسکی دیگر نتوانسته جایش را بگیرد. شخصیتی که در فیلمهای مختلف از آغاز که از روستا به شهر آمد تا بشود همکار مجری و مدرسه نرفته بود و مشکلاتی را برای ازدواج آقای مجری پدید آورد و در قسمت دوم که آقای مجری به همسر مورد نظرش رسیده بود، کلاه قرمزی را به عنوان فرزندخوانده قبول کردند و دوباره مدرسه رفت و در حال بزرگ شدن بود و با سروناز، دختری از جنس خود آشنا شد. اما در قسمت سوم، کلاه قرمزی به نقطه صفر رسید، به گونهای که باید دوباره از اول مدرسه برود. شخصیتی که اگر ادامه زندگیاش از دو فیلم قبلی میبود، حتی اگر در جا هم میزد تا به حال دکترا هم گرفته بود، اما اینجا با شخصیتی مخلوط برای بزرگسالان و البته برای کودکان روبهرو هستیم که در عین نشان دادن کلاه قرمزی به عنوان بچهای که به مدرسه میرود، شخصیتی هم میشود که میتواند بچه هم داشته باشد و حتی خواستگاری برود و عاشق هم شود. نه به آن بچه بودن و نه به این بزرگ بودن کاراکتر کلاه قرمزی در فیلم. برای شخصیتپردازی و ماندگار شدن شخصیتی تصویری که در دو فیلم برایش گذر زمان تعریف میشود، باید با آن بزرگ شد و رشد کرد، اما اینجا هم کودک ماند و هم در لحظهای بزرگ شد.
سوژه فیلمنامه هم برای بسیار برای کودکان غریب بود و کودکان نمیتوانستند همراهی خوبی با فیلم داشته باشند و بیشتر بزرگترها با آن همذاتپنداری داشتند. دیدیم که در دهه 90 سهلانگاری باعث اتفاق ناگواری شد و تمام زندگی چندین خانواده در آتش سوخت و به جای آقای مجری، عروسکها گناهکار شناخته شدند و با کلی اتفاق خندهدار دیگر و در انتها در جلسه دادگاه نیز، تمام شاکیان سمج به راحتی از گناه پسر عمه میگذرند و او را میبخشند و میماند کلاه قرمزی و بچهای که پیدا کرده است که برحسب اتفاق هم خیلی شبیه اوست - اما بیشتر شبیه دختر است ولی مشخص میشود که پسر است - باید به سزای خلافی که نکرده برسد و ماجراهای دیگر ...
نگاهی گذرا به فیلمهای دهه 60 و 70 مثل فیلمهای «پاتال و آرزوهای کوچک»، «دزد عروسکها»، «مدرسه موشها»، «سفر جادویی»، «مدرسه پیرمردها» و «گلنار» متوجه خواهیم شد تمام این فیلمها از یک فیلمنامه کودک هم بهره بردهاند، یعنی فیلم برای کودکان بوده است و کودکان هم از دیدن کاراکترهای کودک و سوژه کودک بودن آن لذت بردند و همان باعث ماندگار شدن آن در ذهن کودکان شد. در حالی که کلاه قرمزی امروزی، فقط از کاراکتر کودک بودن آن بهره برد، آهنگها و شعرهایی که در لابه لای آن بود تا برای بچهها جذاب شود و بهرهای از سوژه کودک بودن برای بچهها نداشت و همین بیشتر بزرگترها را به سینما کشید تا میبینیم که در هر خانوادهای، به خاطر یک کودک، پنج بزرگتر همراه آمده بودند تا کودک را در دیدن فیلم همراهی کنند. فیلمی که بیشتر بزرگترها را به خنده واداشت تا کوچکترها را.
نویسنده: منیژه بهارلو
عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران