0

تايپك شيعه شناسي

 
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



علمای شیعه خاستگاه اندیشه و عمل

مقدّمه

اغراق نیست اگر ادعا شود كه همه خردمندان قایل به لزوم تغییر و تحوّل نظام سیاسی و اجتماعی برای انطباق با نیازهای زمان و مكان هستند . طبیعتِ ماده قرین تغییر و دگرگونی است . اصول و قوانین حاكم بر جهان و طبیعت هم برای پایداری و ماندگاری، انعطاف پذیر هستند . دین اسلام نیز اصول ثابت و قوانین متغیّر را توأمان داراست نیازهای بشری دو گونه اند : نیازهای ثابت، و نیازهای متغیّر . در نظام قانون گذاری اسلام، برای نیازهای ثابت، قانون ثابت وضع شده است، و برای نیازهای متغیّر قانون متغیّر . مجموعه مقررات و قوانین ثابت، به منزله روح قانون متغیّر در نظر گرفته شده و آن قانون ثابت، تغییر دهنده قانون های متغیر است. اسلام تغییر قوانین خود را از اجازه داده است، اما نسخ آن‌ها را نمی پذیرد .[1]
« برخی از احكام شرعی برای انسان بما هو انسان وضع شده اند كه این‌ها تغییر ناپذیرند، ولی برخی دیگر از احكام با توجه به محیط، جامعه، عادات و رسوم برای انسان تشریع شده اند كه با تغییر جامعه و نیازها، آن احكام هم تغییر می كند . »[2]
روایت « حلالُ محمّدٍ حلالٌ ابداً الی یومِ القیامهِ و حرامهُ حرامٌ ابداً الی یوم ِ القیامهِ »[3] ناظر به احكام ثابت و تغییر ناپذیر است . همان گونه كه بیان شد، مجتهدان و عالمان دینی بین احكام كلی و ثابت به منزله روح اسلام و احكام متغیّر، كه با توجه به محیط، جامعه و عادات وضع شده اند ـ و به همین سبب ؛ در احكام متغیّر استنباط وجود دارد ـ فرق گذاشته اند و مدار احكام متغیّر را توجه به محیط، جامعه و نیازهای در حال دگرگون انسان ها دانسته اند .
اما برخی دیگر مدعی شده اند : باید بین دین و معرفت دینی فرق گذاشت . معرفت دینی نتیجه كوشش انسان برای فهم شریعت است . دین هر كس فهم او از دین است و شریعت خالص و عریان، فقط نزد شارع است .[4] وجود اختلاف های شدید بین مكاتب فقهی، بیانگر آن است كه در هیچ زمانی نمی توان به وجود مجموعه ثابت و یكسانی از قوانین اسلام (در مقام اثبات) اذعان نمود . در تفاوت بیان دو دیگاه، باید گفت : در واقع، وجود احكام متغیّر به واسطه نیازهای عصری بشر است، اما از نظر اینان، احكام ثابتی وجود ندارند و احكام متغیّر نیز نتیجه فهم بشری اند. از نظر عالمان، دایر مدار احكام متغیّر، نیازهای متغیّرند، اما از نظر اینان، دایر مدار احكام متفاوت، فهم متفاوت می باشد .
به نظر می رسد چنین ادعایی قابل پذیرش نباشد ؛ حتی حقوقدان ها ـ در قوانین وضع شده بشری ـ به اصول و قانون های ثابت نزد همگان، همانند روح قانون معتقدند . در هر صورت، وجود افرادی متخصص، زمان، مكان و موضوع شناس از یك سو، و دین شناس از سوی دیگر، برای ایجاد هماهنگی بین دین اسلام (حتی بین معرفت دینی) و پدیده هایِ نو انكار ناپذیر است . « إذا حَكَمَ الحاكمُ فاجتهدَ ثُمّ اصاب فله اجران, فاذا حكم و اجتهد اَخطَأ فلَهُ اجرٌ . » اصل جواز اجتهاد و ارائه نظر توسط متخصص، و لزوم عمل دیگران به آن ـ اعم از امور دینی و غیر دینی ـ بارها به وسیله پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و ائمّه اطهار ـ علیهم السلام ـ، بیان و عمل شده است . پذیرش نظر حباب بن مُنْذَر در جنگ بَدر ـ برای تغییر موضع سپاه اسلام ـ[5] قبول نظر جوانان مدینه برای جنگ در بیرون شهر در جنگ اُحد[6] عدم صلح با قبیله « غطفان » در جنگ خندق به علت مخالفت انصار[7] و پذیرش تأبیر (تلقیح) نخل پس از نهی آن و اظهار جمله « انتم اعلم بشئون دنیاكم »[8] و قبول عمل به نظر اجتهادی خود در دین اسلام ـ در صورت نبود نص ـ هنگام اعزام معاذ بن جبل به یمن، ... از آن جمله اند . غرض از نقل این مطالب آن است كه اولاً، همه احكام اسلام، ثابت و تغییر ناپذیر نیستند ؛ اسلام، احكام تغییر پذیر را مشخص ساخته است . ثانیاً دایره شمولیت دین اسلام در اجتماع مشخص و محدود است و به عبارت دیگر، دین در برخی حوزه ها، دخالت ندارد .

چارچوب نظری بحث

كنش و اندیشه انسان ها بر چه اساس و تحت هدایت چه چیزی سامان می یابد ؟ رفتار و تفكر آدمیان تا چه حد آگاهانه است و تا چه میزان از مؤلّفه های درونی (روان شناسی فردی) متأثر است ؟ و در نهایت، محیط چه تأثیر دارد ؟ پارادایم های جامعه شناسی اندیشه بر اساس پاسخی كه به پرسش های مزبور می دهند، از یكدیگر تفكیك می شوند .[9]
برخی از اندیشمندان در تحلیل شكل گیری اندیشه و عملكرد اندیشمندان بر مؤلّفه‌های روانی و مادی تكیه كرده اند. فروید مبدأ و منشأ تمام رفتارها را بر اساس ارضای غریزه جنسی تحلیل می نماید[10] و كارل مارس « منافع طبقاتی » را انگیزه اندیشه و عمل می داند . از نظر ماركس، هر حادثه ای كه در دنیای بشریت رخ می دهد، دارای ریشه اقتصادی است .[11] افراط ماركسیست ها در تحلیل انگیزه و علل كنش اجتماع و شكل گیری اندیشه، مورد انتقاد اندیشمندان دیگر قرار گرفت . یكی از مهم ترین آن نظریه ها، « اختیار یا انتخاب عاقلانه»[12] است .
بر اساس این نظریه، افعال و خرد، حاصل جمع اختیارات سنجیده ـ اما نه منحصراً منافع طبقاتی ـ آدمیان است؛ آدمیانی كه ارزش، اعتقاد، هدف، معنا، امر و نهی، احتیاط و تردید بر افعالشان حكومت می كند[13] ماكس وبر حتی به تحلیل نظریه « انتخاب عاقلانه » نیز انتقاد داشت . وی بین علوم تجربی و انسانی فرق قایل شد و با تعمیم قوانین عام و تبیین های علّی و معلولی در علوم انسانی به مخالفت برخاست[14] و از عقلانیت، تعبیر فرهنگی نمود و به تقویت تأثیر فرهنگ در رفتار و فكر پرداخت .[15]
نظریه « تفسیر » مكمّل مدل وبری است . بنا به رویكرد تفسیری به علوم اجتماعی، چند عامل در تعیین نوع رفتار و تأمّلات فكری آدمیان تأثیر دارند : 1- فرهنگ ها (ارزش ها، نحوه فكر و جهان بینی فردی) ؛ 2- عوامل روان شناختی ؛ 3- درك و برداشت افراد از موضوعات ؛ 4- توانایی و قابلیت خویش .
« طبق نظریه تفسیر، آدمیان فاعلانی هستند صاحب رأی و نماد اندیش كه بر وفق درك و حاجت خویش عمل می كنند . درك فاعلان، ابعاد و شئون مختلف دارد : 1. تصویری از جهانی كه خود را در آن می یابند . 2. دسته ای از آمال و ارزش ها كه مبیّن خواسته های آن هاست . 3. دسته ای از هنجارها كه بر دست و پای فعلشان قید می نهد و تجاوز از آن ها را ناروا می شمارد . 4. تصویری از توانایی ها و قابلیت های خویش و امثال آن »[16] توماس اسپریگنز با تألیف كتاب فهم نظریه های سیاسی درصدد ارائه چارچوبی نو برای فهم نظریات سیاسی برآمده است . از نظر وی، چكیده هر نظریه سیاسی « توصیف همه جانبه ای از كنش ها و واكنش هاست . »[17] در نظر او، هر نظریه پردازی با مشاهده بحران یا مشكل، به علل بحران و یا مشكل می اندیشد و پس از تشخیص علل، به ارائه راه حل می پردازد .
گاهی ممكن است در تشخیص بحران، اشتباهی صورت گیرد: مسئله ای از ساخت روانی فرد یا گروه نشأت گرفته باشد و به خطا پدیده ای اجتماعی تلقّی شود ؛ مانند آنكه افرادی برای ناامنی و اضطراب درونی خود، توجیه عینی می تراشند احساس خطر خود را در قالب توطئه ... تلقّی می نمایند . بیشتر اندیشمندان در تشخیص بحران اتفاق نظر دارند، اما در تشخیص علل بحران و ارائه راه حل، متفاوت می اندیشند . در تشخیص علل بحران و ارائه راه، عوامل ذیل نقش دارند :
1. جهان بینی انسان‌ها و بینش افراد نسبت به جهان و سرنوشت بشر ؛[18]
2. روان شناسی آدمیان ؛ مانند آنكه فرد, رادیكالی بیندیشد یا روحیه محافظه كاری داشته باشد .[19]
3. فرهنگ ها و شرایط مختلفی كه نظریه‌پرداز در آن محیط رشد كرده است و نظریه خود را ارائه می نماید .[20]
4. برداشت های مختلفی كه نظریه پرداز از حقایق، امكانات و ضروریات دارد.[21]
نگارنده با توجه به نظریه « تفسیر و بحران » درصدد تبیین خاستگاه اندیشه و عمل عالمان شیعه می باشد .

منابع فقه

وظیفه مجتهد، تشخیص احكام ثابت و متغیّر و سپس اجتهاد در احكام متغیّر است . از جمله اولین مباحثی كه فقیهان به آن می پردازند، بحث « منابع فقه » است . در احكام متغیّر، بر اساس چه منابعی، مجتهد باید نظر بدهد و مصالح اولیه او چیست؟ میزان صحت آراء و نظرات او چیست؟ به طور كلی، عالمان شیعه چهار منبع را ذكر می كنند : قرآن كریم، سنّت، اجماع و عقل .[22] هر چند برخی اصول عملیه (استصحاب، برائت، تخییر و احتیاط) را اضافه كرده اند،[23] اما آن ها منابع جداگانه ای محسوب نمی شوند ؛ چون به عقل و سنّت برگشت می نمایند .
با وجود آنكه در میزان و شمولیت هر كدام از منابع، بین فرق اسلامی اختلاف نظر وجود دارد،[24] اما علمای شیعه اتفاق دارند كه منابع فقه همان چهار منبع هستند . اگر منابع فقه، كتاب (قرآن)، سنّت، عقل و اجماع هستند، چرا گاهی در نظریه عالمان شیعه اختلاف نظر شدیدی وجود دارد ؟
چرا آن‌ها از منابع یكسان، این همه متفاوت استنباط می نمایند ؟

دلایل اختلاف نظر در بین علمای شیعه

محققّان در تفسیر علل اختلاف در استنباط توسط رهبران دینی شیعه، به سه گروه تقسیم می شوند :

1- اختلاف های ناشی از اختلاف در منابع فقه

گروهی خاستگاه اختلاف را به منابع چهارگانه ـ از جنبه های گوناگون ـ ارتباط داده اند .
الزلمی خاستگاه اختلاف فقیهان را در سه چیز می داند :
1. اختلاف در قواعد اصولی و زبانی؛ مانند دلالت لفظ به اعتبار وضع (خاص)، دلالت صیغه امر بر فور یا تراخی (جواز انجام عمل با تأخیر) یا مرّه (یك بار) یا تكرار، دلالت نهی بر فور یا تراخی و مرّه یا تكرار، مطلق و مقید، عام و خاص، اشتراك لفظی، شرط و مشروط، مفهوم و منطوق، مفهوم مخالف و موافق، دلالت ظاهر، تأویل، مجمل، مبیّن، حقیقت شرعیه، حقیقت و مجاز، كنایه و مانند آن .
2. اختلاف در احكام فقهی در نتیجه اختلاف درباره سنت نبوی شامل حقیقت سنّت، انواع سنّت، شرایط راویان سنّت، اختلاف در برداشت یا در تعیین مقصود از سنّت، تعارض سنّت و مانند آن .
3. اختلاف به سبب اختلاف در منابع تبعی، عرف، شهرت فتوایی و شهرت روایی و مانند آن .[25]
« اختلاف مذاهب اسلامی به طور عموم و اختلاف مذاهب فقهی بالخصوص، اولاً ناشی از اختلاف نظر در استنباط از نص، كه در مورد كتاب و سنّت هر دو صادق است، و یا اختلاف در اثبات نص، كه فقط در مورد سنّت است، ‌‌( می باشد ) ؛ زیرا در نصّ قرآنی اختلاف وجود ندارد . این نوع اختلاف مستند به نقل، غالباً در مسائل كلی فقه و گاهی در مبانی اصول فقه است . ثانیاً، ناشی از اختلاف نظر و رأی و سلیقه یا اختلاف در مسائل اصول است كه بیشتر در مسائل فرعی فقه رخ می دهد . اختلاف در مسائل كلی هم دو نوع است : یكی در مسائل اصولی كه مبنای استدلال فقهی است و جزو مسائل علم اصول به شمار می رود ؛ مانند اختلاف در حجّیت خبر واحد، قیاس، اجماع، استحسان و نظایر آن‌ها، و نیز اختلاف نظر در مباحث الفاظ مانند دلالت امر بر وجود و نهی بر حرمت یا مباحث عام و خاص و مطلق و معیّن و ناسخ و منسوخ و یا اصول عملیه و جز این‌ها . نوع دوم اختلاف در مسائل فرعی ناشی از مبانی و اصول است ؛ مانند وجوب عینی نماز جمعه در عصر غیبت امام كه ناشی از اختلاف روایات است، یا مانند نجاست " الكل " كه ناشی از مسكر بودن آن است . و این نوع اختلافات فقهی در مسائل فرعی، بخش عمده فقه را تشكیل می دهد . این قبیل اختلافات كه گفته شد، همه مبنای علمی دارد و نه تنها در بین چند مذهب وجود دارد، بلكه بسیاری از آن‌ها، اعم از اختلاف اصولی و فرعی در بین فقهای یك مذهب مانند مذهب امامیه بسیار اتفاق می افتد و چاره ای از آن نیست و ربطی به سیاست ندارد . ‌»[26]

2- اختلاف های ناشی از تأثیر زمان و مكان

نظریه دوم در تبیین منشأ اختلاف (بخصوص در بین عالمان زمان های گذشته و بعدی) به تأثیر زمان و مكان در برداشت عالمان شیعه اشاره می نماید . منظور از «زمان و مكان »، ظرف نیست، بلكه « اِنّما هما عاملانِ مِن عواملِ التغییرِ و الاحداثِ، بكلمهٍ مختصره و واضحه اُقصِدُ بالزمانِ و المكانَ التاریخ و جغرافیا »[27] حضرت علی ـ علیه السلام ـ به تأثیر زمان و مكان، در تغییر موضوع (و در نتیجه، تغییر حكم) اشاره كرده است . از ایشان در مورد گفتار پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ كه فرموده بود : « پیری (و سفیدی موی خود را) تغییر دهید و همانند یهود مباشید »، سؤال شد . حضرت علی ـ علیه السلام ـ فرمود : « اِنّما قَال ذلك، و الدین ُ قلّ، فاَمّا آلان و قد اتسَع نطاقُه و ضرب بِجِرانِه فامْرَءٌ و ما اختارَ »[28]
احتمالاً محقّق اردبیلی ـ در بین فقیهان ـ اولین كسی است كه به تأثیر زمان و مكان در اجتهاد اشاره كرده،[29] اما این بحث، زیاد مورد توجه فرار نگرفته است . « اِنَّ المسأله (تأثیرُ الزمانِ و المكانِ) ... لم تُطرحٍ ... و لم تُؤخذ بالتحلیلِ و النقدِ ألّا قلیلاً .»[30]
تأثیر زمان و مكان در فقه پنج نوع است :
1) تأثیر زمان و مكان در صدق موضوع :
گاهی زمان و مكان در صدق موضوع مؤثرند ؛ مانند آنكه در زمان های گذشته، موضوعی بر موردی صدق می كرد، اما در زمان بعدی یا مكان دیگر، بر آن مورد صدق نمی كند ؛ به ابزاری در یك زمان یا مكان ؛ عنوان « آلت قمار »، صدق می كند و در زمان و مكان دیگر صدق نمی كند .
2) تأثیر زمان و مكان در ملاك احكام :
گاهی زمان و مكان باعث تغییر ملاك حكم می شوند . در زمان قدیم، ملاك حرمت خون، عدم فایده عقلایی بود ولی بر اثر پیشرفت زمان، فایده عقلایی مانند تزریق خون به انسانهای دیگر به وجود آمده و ملاك حكم تغییر كرده است .
3) تأثیر زمان و مكان در كیفیت اجرای حكم :
طبق روایات اسلامی، استفاده از فیء و انفال (مانند معادن، نیزارها و اراضی موات) در عصر غیبت برای شیعه حلال است . اكنون با پیشرفت وسایل بهره برداری، اگر همان حلّیت به طور مطلق باقی بماند، اولاً عده ای در مدت كوتاهی آن منابع را از بین می برند . ثانیاً، استفاده كنندگان از آن‌ها، ثروتمند، و گروه بدون وسیله و سرمایه، از آن بی‌بهره می مانند . از این رو، مجتهد می تواند در كیفیت اجرای حكم حلّیت دخالت نماید و آن را مقیّد كند .
4) تأثیر زمان و مكان در گشودن افق های جدید :
بیع در فقه شیعه شامل نقل و انتقال اعیان و منافع آن‌ها بود، اما امروزه مسئله حق و امتیاز مطرح شده است . به همین دلیل، فقیهان دایره شمولیت بیع را گسترده تر و بیع حق امتیاز را هم اضافه كرده اند .
5) تأثیر زمان و مكان در شكل اجرای حكم :
همه عالمان شیعه در لزوم حفظ دین و كشورهای اسلامی اتفاق نظر دارند، اما معتقدند : شیوه دفاع به زمان و مكان بستگی دارد . در زمان های گذشته، وسایل دفاع و شیوه آن بسیار ساده بود، ولی اكنون بسیار پیچیده و متفاوت است .[31]
تأثیر زمان و مكان ـ علاوه بر موارد مزبور ـ با پیشرفت علم و تكنولوژی، در گشودن افق های جدید در درك عمیق تر دین و كمك به فهم بهتر و دقیق تر در استنباط از فقه و دین، حایز اهمیت است، اما این، مورد تحقیق علمی قرار نگرفته است .

3- اختلاف های ناشی از عوامل جامعه شناختی

رویكرد سوم در تبیین علل اختلاف آراء در بین عالمان شیعه، توجه به تأثیر محیط، باورها، هنجارها و حتی عوامل روان شناختی است . تفاوت اصلی رویكرد سوم با دوم، توجه نسبی فقیهان به تأثیرهای ناشی از زمان و مكان و عدم توجه به عوامل جامعه شناختی است . به طور كلی، اندیشمندان معتقدند : « افكار محصول زندگی مادی است »[32] و « انسان ها بر اساس دسته ای از باورها و برداشت های اساسی درباره طبیعت ... دست به عمل می زنند »[33] و رفتار انسان « تحت تأثیر هنجارها ... و به وسیله محیطی كه در ‌آن بزرگ شده » است، می باشد[34] و در هر حال، « زمینه های اجتماعی و فكری و محیط زندگی اندیشمند در اندیشه او مؤثر است . »[35]
« از نظر وبر، نه تنها افكار، بلكه علایق مادی و آرمانی بر رفتار انسان ها، مستقیما تسلّط دارند . بارها پیش می آید كه جهان بینی هایی كه آفریده افكارند، مسیر كنشی را كه خود برانگیخته علایق است، تعیین می كنند ... وبر هرچند كه بیشتر از نیچه و ماركس برای افكار اهمیت قایل بود، اما باز تحت تأثیر این مفهوم ماركس بود كه افكار، همان تجلی های منافع عمومی اند ... او همچنین به تحلیل های نیچه از مكانیسم های روان شناختی علاقه مند بود . نیچه معتقد بود كه افكار در واقع، همان توجیه های عقلانی اند در خدمت خواست های شخصی قدرت و سروری ... از نظر نیچه، مفهوم غیبت در واقع، تجلّی رشك و نفرت فروخورده گروه های محروم اجتماعی است.»[36]
ژولین فروند در تحلیل جامعه شناسی تفهّمی وبر، تا به آنجا پیش رفته است كه به وبر نسبت می دهد : حتی گاهی انگیزه های روانی و تأثیر ناخود آگاه فرهنگی و ارزش ها بر روی رفتار انسان موجب می شود كه فرد از انگیزه عمل خود نیز غافل بماند .[37]
آیا علمای شیعه هم در برداشت های خود از دین و ارائه نظریه خود، تحت تأثیر میزان علم و آگاهی خود از علوم گوناگون، محیط تولد و رشد، تعلیم و تربیت و محل تحصیل هستند؟ عالمان شیعه این نوع اثرپذیری را نفی كرده و یا دست كم به طرح آن نپرداخته اند . عده ای از محققان معتقدند : در تأثیر عوامل گوناگون، بین علمای شیعه و سایر اندیشمندان تفاوتی وجود ندارد .
تفسیر و اجتهاد عالمان دین اسلام نیز مشمول اصلی كلی از دانش « Hermenutic » یعنی « ابتنای تفسیر و فهم متون بر پیش فهم ها، علایق و انتظارات مفسِّر بوده است و استثنایی در كار نیست . »[38]
هرچند علمای شیعه به تأثیر عوامل گوناگون در استنباطشان تصریح نكرده اند، اما با كاوش در كتابهای فقهی، به مواردی بر می خوریم . فقها به تقدّم امام جماعت شهری بر روستایی (اعرابی) فتوا داده اند،[39] و از سوی دیگر، برخی تعارض ها در فتواهای یك عالم و فقیه، متأثر از محیط های گوناگون، مسافرت، كسب آگاهی های جدید و موضوع شناسی قوی تر، قابل توجیه است .
الف. محیط تولّد و رشد: تأثیر محیط تولّد و محل رشد و بالندگی، بر فقیه انكارناپریر است . تأثیر محیط چیزی نیست كه تنها به دست اندركاران سیاست، ادب و فلسفه محدود شود، بلكه در زندگی فقیه هم نقش فعّال بر جای می گذارد ؛ زیرا او با محیط زندگی خود ارتباطی تنگاتنگ دارد .[40] فقیهی كه در یك روستا و محیط كوچك رشد كرده، ممكن است نگاه فردگرایانه و محدودی نسبت به دین داشته باشد و انتظار او از دین حداقل گرایانه باشد، اما عالمی كه در یك محیط بزرگ و نوین پرورش یافته، از دین انتظار بالاتر و گاهی حكومتی و حكومت ساز داشته باشد .
فقیهی كه زندگی او در محیطی ساده و عقب مانده شكل گرفته باشد، كمتر توان درك ابزار نوین، وسایل پیشرفته و قالب های جدید را دارد . فضای رشد یك اندیشمند ـ و فقیه ـ در سازه های اندیشه او تأثیر مستقیم دارد . در حالی كه در محیط های پیچیده، پیشرفته و نوین، صدها مسئله برای اندیشه ورز طرح می شود، اساساً عالم محیط ساده و ابتدایی، دغدغه آن مسائل را ندارد .
« اگر فقیهی را فرض كنیم كه همیشه در گوشه خانه یا مدرسه بوده و او را با فقیهی مقایسه كنیم كه وارد جریانات زندگی است، این هر دو نفر به ادلّه شرعیّه و مدارك احكام مراجه می كنند، اما هر كدام یك جور و یك نحو بخصوص استنباط می كنند ... فرض كنید كه یك نفر (فقیه) در شهر تهران بزرگ شده باشد و یا در شهر دیگری مثل تهران، كه در آنجا كُر و آب جاری فراوان است، حوض ها و آب انبارها و نهرها زیاد است ... و بخواهد در احكام طهارت و نجاست فتوا بدهد . این شخص با سوابق زندگی شخصی خود، وقتی كه به اخبار ... مراجعه می كند، یك طوری استنباط می كند كه خیلی مقرون به احتیاط و لزوم اجتناب از بسیاری چیزها باشد . ولی همین شخص كه یك سفر به زیارت خانه خدا می رود ... و بی آبی را در آنجا می بیند ... بعد از این مسافرت، اگر به اخبار و روایات طهارت و نجاست مراجعه كند، آن اخبار و روایات برای او یك مفهوم دیگر دارد . اگر كسی فتواهای فقها را با یكدیگر مقایسه كند و ضمناً به احوال شخصیه و طرز تفكر آن ها در مسائل زندگی توجه كند، می بیند كه چگونه ( عوامل مختلف و از جمله محیط ) ... در فتواها تأثیر داشته، به طوری كه فتوای عرب بوی عرب می دهد و فتوای عجم بوی عجم، فتوای دهاتی بوی دهاتی می دهد و فتوای شهری بوی شهر .»[41]
« اختلاف محیط زندگی »[42] فقیهان از راه های گوناگون در نوع استنباط آن‌ها اثر گذار است . محیط روستا كمتر از شهر به كودك فرصت رشد فكری می دهد و رشد اجتماعی در كودكان روستایی دیرتر صورت می گیرد . تفاوتهای زبانی، محدودیت های گروهی، كمبود تماس فرهنگی، محیط ساده و كمتر درگیر با مشكلات حاد و پیچیده، غالباً فردی را تحویل اجتماع می دهد كه نه تنها فراتر از محیط خود را نمی بیند، بلكه جهان را هم در قالب اجتماع ساده خود تحلیل می نماید.[43]
ب. محل و نوع تحصیل: یك مَثَل عامیانه می گوید : « نهنگ در دریا به وجود می آید . » عالمی كه در یك حوزه علمیه معتبر تحصیل كرده، نگرش های فقهی او با عالم پرورش یافته یك شهر و حوزه كوچك، متفاوت است . دیدن محل تحصیل كه صدها مجتهد مبرّز را پرورش داده است، ناخودآگاه مدیریت كلان را نشان می دهد، بر خلاف شهر كوچك كه روابط تنگاتنگ و درون گروهی آن جنبه احساسی رابطه ها را تشدید می نماید . از سوی دیگر، نوع تحصیل هم در استنباط ها اثر گذار است .
« افراط در مباحثه و شیوع علم اصول در عین اینكه یك نوع قدرت و هوشیاری در اندیشه طلّاب ایجاد می كند، یك نقص دارد و آن این است كه طرز تفكر طلّاب را از واقع بینی در مسائل اجتماعی دور می كند، و به واسطه اینكه حتی منطق تعقّلی ارسطویی نیز به قدر كافی تحصیل و تدریس نمی شود، روش فكری طلّاب بیشتر جنبه جدلی و بحثی دارد، و این بزرگ ترین عاملی است كه سبب می شود طلّاب در مسائل اجتماعی واقع بینی نداشته باشند . »[44]
انحرافی كه در حوزه های علمیه در دویست سال اخیر صورت گرفته است، محدود شدن علوم در حوزه ها به فقه و اصول از یك سو، و دقت های بی‌ضرور در مباحث فرعی فقه و اصول از سوی دیگر می باشد . فقیهی كه فیلسوف هم باشد، كمتر دچار تناقض در فتوا می شود، در حالی كه فقیه با گرایش اخباری، دچار تناقض های فراوان می شود ؛ چون توان توجیه و همسان سازی اخبار را ندارد .
ج. احوال شخصی: احوال شخصی و طرز تفكر مجتهد در استنباط او از دین مؤثر است.[45] مجتهد شجاع، آنچه كه به نظرش برسد _ با رعایت روش صحیح استنباط _ به مردم ابلاغ می نماید و هر چه را مصلحت واقعی مردم تشخیص دهد، بازگو می نماید. اما فرد ترسو و فقیهی كه شهامت نداشته باشد، گاهی حتی اگر مصلحت را هم تشخیص دهد، حكم واقعی را اعلام نمی كند.[46] انسان ترسو برداشت های استبدادگرایانه دارد، اما فقیه شجاع، آزادمنشانه.
« طبیعت دزد است؛ یعنی گاهی عقل آدم می خواهد قضاوت بكند، طبیعتش میل دارد به یك طرف قضاوت بكند. طبیعت، عقل را اغفال می كند. دكارت می گوید: باید حساب نفس را در قضاوت ها داشت، حساب تمایلات نفس را باید كرد. »[47]
د. پیش‌فهم‌ها، علایق و انتظارات پیشین: اندیشمندان و بخصوص استادان روش تحقیق، محققان را از دخالتِ پیش فهم ها و علایق خود در مطالعه و تحلیل پدیده های اجتماعی برحذر می دارند. چنین امری _ دست كم _ بسیار سخت و نادر است. در محافل علمی و دینی، گفته می شود: دانشوران _ از جمله فقیهان _ باید با ذهن خالی از هر گونه پیش فهم، علاقه و انتظار قبلی به استنباط بپردازند. طرفداران این تفكر چنین كاری را نه تنها ممكن، بلكه لازم می شمارند، تا معنا و مفاد پدیده مورد مطالعه_ و همچنین دین _ خالص بماند، در حالی كه عده ای دیگر از اندیشه وراان معتقدند: عامل اصلی اختلاف آراء و فتواها، همان تفاوت پیش فهم ها، علایق و انتظارات از پیش تعیین شده فقیهان است.[48]
« اطلاعات عمومی و مقبولات و علایق و انتظارات فقیه، چه در مسائل اجتماعی و سیاسی و چه در جهان شناسی، او را در جریان استنباط هدایت می كند؛ مثلاً، اگر فقیهی تحت تأثیر فلسفه " آزادی و برابری انسان ها " است و شخصیتی آزاده دارد، قهراً در مرحله اول، سراغ آیات و روایاتی می رود كه بیشتر این فلسفه را می توان از آنها فهمید. اگر او چنین آدمی نیست و ـ مثلاً ـ به حكومت فردی و استبداد عادلانه معتقد است، سراغ آیات و روایاتی می رود كه ظاهراً می توان حكومت فردی را از آن استنباط كرد. اگر فقیهی معتقد باشد نظام فقر و غنا، كه بر جوامع حاكم است, یك نظام طبیعی است, حكم شرعی را در این مورد چنین می فهمد كه حاكم مسلمان حق ندارد برای براندازی نظام فقر و غنا اقدام كند و حداكثر وظیفه او رسیدگی به فقر است. اما اگر او معتقد باشد نظام فقرا و غنا نتیجه استثمار اقویا از ضعفاست و یك نظام طبیعی نیست, حكم شرع را در این مورد به گونه ای دیگر استنباط می كند و ـ مثلاً ـ حاكم را موظف به براندازی نظام فقر و غنا می داند, سخن از جنگ فقر و غنا به میان می آورد و لازم می داند كه عاقبت این جنگ به نفع فقرا پایان یابد.»[49]
منظور از «مقبولات, پیش فهم ها و علایق», عواطف و احساسات نیست, بلكه مبانی فلسفی, كلامی, علمی و انسان شناسی هستند كه به استنباط فقهی جهت می دهند.[50] دین اسلام دین خاتم است, اختصاص به زمان و مكان معین ندارد و مربوط به همه زمان ها و مكان هاست, اما چرا فتوای عالمان با یكدیگر دچار اختلاف و تفاوت است؟
شاید در تحلیل برخی از آن ها بتوان گفت كه سابقه ذهنی یك فقیه, در فتوای او تأثیر می گذارد.[51]
مجتهد به عنوان یك محقق, پیش فرض ذهنی دارد و نصوص را در آن قالب تفسیر می نماید؛ مانند آن كه برخی مالكیت را در اسلام, اصل گرفته اند و هر نص مخالف آن اصل را تأویل می نمایند. مجتهدی كه رویكرد فرد گرایانه به دین دارد, ‌احكام اسلامی را بیشتر ناظر به رفتار فردی اشخاص می داند. بیش از هشتاد درصد حجم كتاب های فقه استدلالی و رساله های عملیه فقیهان در دویست سال اخیر, مربوط به اعمال فردی اند, در حالی كه برخی از عالمان توجه ذهنی به اكتشاف احكام اجتماعی اسلام و آن چه را مربوط به دولت است, دارند. فردی كه معتقد است «فقه تئوری واقعی و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است»[52] اندیشمندی اجتماعی ـ سیاسی و علاقه مند به تشكیل حكومت اسلامی است, اما عالم تقدیر گرا, سنت پسند و فردنگر , دین را فردی و عبادی تفسیر می كند و از ترس اتهام بدعت, به نوآوری روی خوش نشان نخواهد داد.
ازسوی دیگر, برخی از محققان تا آن جا پیش رفته اند كه منكر وجود مجموعه ثابتی از معرفت دینی, حتی برای یك عصر خاص, هستند و قوانین اسلام تاریخی را چیزی جز نتایج فهم فقیه نمی دانند.[53] هر چند به نظر می رسد كه این دیدگاه افراطی است و در تأثیر نقش سوابق و علایق مجتهد غلو كرده, اما می توان گفت: برخی اختلاف ها نتیجه فهم متفاوت فقیهان از طبیعت, مردم شناسی و فقه است. از نظر این دسته از اندیشه ورزان, همان گونه كه فقه یك فقیه روستایی با فقه یك فقیه شهری تفاوت دارد, اسلام یك فیلسوف نیز با اسلام یك عارف متفاوت است.[54]
و. سنت ها و اعمال گذشتگان: هر چند به سختی می توان ادعا كرد كه سنت ـ آن چه كه از گذشتگان مانده, ولی جزئی از دین نیست ـ در استنباط فقیه تأثیر گذار است, اما شاید بتوان پذیرفت كه بعضی از كنش ها و كردار های عالمان بر مبنای سنت بوده است و نه دین . بعضی پافشاری ها روی برخی موضوع ها, ریشه دینی نداشته اند, بلكه متكی به سنت بوده اند.
اسرار بر آن كه شروع درس خواندن حتماً باید از «عمّ جزء» باشد, ریشه دینی نداشته, بلكه یك قالب سنتی بوده است. [55]
«یكی ... از چیزهایی كه سبب لغزش عقل (و اثرگذاری در اندیشه و عمل) می شود, اكابر گذشتگان و معاصر دین است؛ یعنی بزرگان عصر كه انسان تحت تأثیر آنان قرار می گیرد.»[56]
اندیشه و عمل گذشتگان آزادی فكر را از انسان سلب می كند. هیبت علمی شیخ طوسی, تا چند قرن اجتهاد را در شیعه معطل گذاشت و كسی جرئت صدور رأی مخالف نظر او را نداشت, تا آن كه ابن ادریس به پرهیز از تقلید و اخذ اقوال گذشتگان (شیخ طوسی) تأكید نمود و اصرار كرد كه «هر فقیهی باید به دور از تأثیر اقوال گذشتگان, به سراغ منابع فقهی برود.»[57] انسان ساخته و پرداخته جامعه خویش است, فرض بریدن مطلق از سنت ها و جامعه, فرضی محال است. هر چند ماهی توان آن را دارد كه از داخل آب ـ و لو به ارتفاع كم ـ بالا بپرد و در همان افق محدود, اطراف خود را از نظر بگذراند, اما هرگز بر كناره های دریا نایستاده و از ساحل, دریا را تماشا نكرده است.
ز. مخاطبان فقیه و مشكلات جامعه: هر مجتهد و فقیهی با پرسش ها و مخاطبانی روبه روست, و همین در جهت گیری كلی كارهای او انعكاس می یابد. از زمان های گذشته, ارائه بسیاری از اندیشه های عالمان (فتواها) در پاسخ به سؤال های مخاطبان (استفتاء ) صورت گرفته است. منظور این نیست كه خواست ها و اغراض مادی مخاطب, به استنباط فقیه جهت داده اند, بلكه منظور این است كه چگونگی پرسش ها و نوع مخاطب در فهم مجتهد مؤثر است. مجتهدی كه ـ بخصوص از جوانی ـ همواره در امور اجتماعی مورد سؤال قرار می گیرد, مهم ترین نیاز و مشكل جامعه را در امور اجتماعی می بیند و ـ دست كم ـ تمركز مطالعات او بر محور مشكلات اجتماعی قرار می گیرد, بر عكس فقیهی كه به طور دایم در فروعات فقهی مورد سؤال قرار می گیرد, ده ها فرع ـ و شاید هم بیشتر ـ برای یك موضوع فرض می گیرد و در عالم ذهن خود, به پاسخ آن ها می پردازد. برخی در تحلیل ارائه نظریه مشروطه در قالب سلطنت ـ نه جمهوری ـ معتقدند:
«شاید علت عمده آن, در دو موقف تاریخی باشد: اول آن كه نائینی به دفاع از مشروطیت و آزادی به طور اعم و انقلاب مشروطیت به طور اخص می پردازد ... لذا, تخریب آن چه را پیش آمده و به هر حال, از رسمیت و مشروعیت قانونی برخوردار است صلاح نمی داند؛ و دومین علت این مطلب را باید در زمینه های جامعه شناسانه مسئله دید. هر چند بعد از انقلاب مشروطیت ... شخص سلطان از ... اعتباری برخوردار نبوده است, ولی در نوشته های آن زمان كمتر به طرح مسئله حكومت جمهوری برای ایران برخورد می كنیم. شاید علت این امر, عدم آمادگی ذهن مردم آن زمان باشد.»[58]
اگر ضرب المثل «احتیاج مادر اختراع است» و نظریات سیاسی ژرف در مواقع بحرانی تولید می شوند.[59] و اندیشه ها به طور انتزاعی و در خلأ شكل نمی گیرند, بلكه نتیجه تفكر اندیشه ورزانی هستند كه با شرایط سیاسی بشری دست و پنجه نرم می كنند,[60] به طور كامل صحیح نباشد, اما بخشی از حقیقت را دارند. ذهن درگیر با مشكلات جامعه, با ذهن انزوا گرایانه متفاوت است. حضور مستقیم در جامعه, درگیری با مشكلات و رویارویی با چالش ها در جهت گیری استنباط یك مجتهد تأثیر گذارند. به همین دلیل است كه یك مجتهد با تجربه هشتاد ساله معتقد است: «روحانیت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشند, نمی تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه كافی نیست.»[61]
ممكن است در جامعه عصر قاجاری ایران, مجتهد درگیر با مشكلات و مسائل مردم, مهم ترین نیاز جامعه را لزوم پاسخ گویی به عقب ماندگی ایران بداند, اما مجتهد رویارو با فرقه های منحرف مذهبی دفاع از اصول اسلام را مهم ترین نیاز جامعه بداند.
ح. روش شناسیی فقیه: متأسفانه بحث روش شناسی در اندیشه عالمان شیعه مورد غفلت قرار گرفته است, در حالی كه اندیشه سیاسی و اجتماعی مجتهد شیعی بدون شك, در رابطه با روش دریافت نظریات و استنباط های فقهی او قرار دارد.[62] حمید عنایت در اهمیت روش شناسی یك اندیشه ورز می نویسد: «رویه ای كه متفكری به یك اندیشه رسیده است, همان قدر باید مورد اعتنا قرار گیرد كه خود آن اندیشه.»[63] از این رو, روشی كه یك مجتهد در مطالعه خود دارد, در استنباط و ارائه آراء توسط او مؤثر است.
«ممكن است فقیهی به جای آن كه تحقیق خویش را از نیازهای واقعی (موضوع شناسی) آغاز كند, از ادلّه شرعی یا از محدوده مسائل مطرح شده كتب پیشین آغاز كند. در نتیجه, فقه او به سكون و جمود بكشد؛ چنان كه اخباریان شیعه و اهل سنت و معتقدین به انسداد باب اجتهاد در عالم اهل سنت به سبب انحراف در روش, فقه و اجتهاد را به جمود و تحجر كشانده اند.»[64]
بیشتر فقیهان ـ به پیروی از عالمان برجسته قبلی ـ تدریس فقه خود را از صلات شروع می كنند و چندین سال طول می كشد تا آن را با صد ها فرع تمام نمایند. در اصول هم همان روش را دارند. آقا نجفی در سیاحت شرق می نویسد: با روش میرزا حبیب الله رشتی (م1312ق) یك دوره تدریس وی از اصول, ششصد سال طول می كشد.[65] در چنین فرضی, مجتهد حداكثر توان تدریس صلات (نماز), روزه و حج را دارد و امكان خروج از بحث های طرح شده و از چندین قرن به ارث مانده را ندارد, و مشكلات و ایده های جدید برای او طرح نخواهند شد و احتمالاً به نوعی جمود فكری خواهد رسید.
ط. موضوع شناسی: آگاهی و معلومات فقیه بر دو نوعند: فقاهت فقیه كه به او آگاهی كافی در قرآن, سنت, اجماع و عقل می دهد و در اصطلاح «اعلم» بودن گفته می شود. این قسم, مورد بحث ما نیست, بلكه معلومات غیر فقهی او مرادند كه در شناخت موضوعات نقش مهمی ایفا می كنند. گفته می شود: وظیفه فقیه بیان حكم است, و شناخت موضوع بر عهده مكلف می باشد. آیا بدون شناخت كافی و صحیح موضوع, امكان صدور حكم صحیح وجود دارد؟ به نظر می رسد پاسخ منفی است. شناخت كافی از موضوع, بستگی به شناخت شرایط زمان و مكان و اهم و مهم دارد كه اگر صورت گیرد, بسیاری از مشكلات و بن بست ها از بین می روند.[66] محدودیت یا وسعت معلومات و معارف مجتهد, خلاقیت ذهنی و برتری فكری فقیه در موضوع شناسی صحیح, نقش مهمی دارند.[67] مجموعه معرفت های فقیه ـ چه بسا ناخود آگاه ـ در استنباط فقیه مؤثرند. به همین دلیل, گاهی اجتهاد یك فقیه زمان شناس و مطلع از موضوعات, در نظر یك فقیه ناآشنا با مسائل روز و موضوعات, ناصحیح و غیر فنی جلوه می كند.[68]
موضوع شناسی مربوط به علم فقه نیست, بلكه این شناخت از فلسفه اجتماعی, علوم سیاسی و اداری و تجربه های بشری به دست می آید. علت همراهی برخی از رهبران دینی, با نظام مشروطه و جمهوری اسلامی ناشی از شناخت آن ها از موضوع بود. علامه نائینی, كه از نظام سلطنت آگاهی كافی داشت, در مواجهه با نظام مشروطه, به این آگاهی و شناخت رسید كه مشروطه, ظلم كمتری همراه خود دارد و به دلیل بازدارندگی از ظلم و ستم بیشتر, آن را ـ از باب «دفع افسد به فاسد» ـ پذیرفت. اما اگر فقیه با موضوعات آشنایی كافی و صحیح نداشته باشد. اهمیت ها (اهم و مهم) را تشخیص ندهد, روی موضوع كوچك تر پافشاری می كند و موضوع بزرگتر و مهم تر را رها می سازد.[69] در بین فقها, در چند قرن اخیر, تحصیل فقه و اصول ـ آن هم با دقت افراطی در فروعات ـ مهم ترین اولویت تحصیلی شده است و به همین دلیل, گفته می شود: «اجتهاد مصطلح در حوزه ها برای اداره جامعه كافی نمی باشد.»[70] در زمان های گذشته, به دلیل سادگی موضوعات, روابط اجتماعی و اداره جامعه (موضوع شناسی) اهمیت كمتری داشت, اما در جهان معاصر, كمتر از خود فقه نیست.
«مسئله ای كه در قدیم دارای حكمی بوده است, به ظاهر همان مسئله در روابط حاكم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یك نظام ممكن است حكم جدیدی پیدا كند؛ به این معنا كه با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی, همان موضوع اول, كه از نظر ظاهر با قدیم فرقی نكرده است, واقعا موضوع جدیدی شده است كه قهراً حكم جدیدی می طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. ... آشنایی با روش برخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاكم بر جهان, داشتن بصیرت و دید اقتصادی, اطلاع از كیفیت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان, شناخت سیاست ها و حتی سیاسیون و فرمول های دیكته شده آنان و درك موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایه داری و كمونیزم, كه در حقیقت استراتژی حكومت بر جهان را ترسیم می كنند, از ویژگی های یك مجتهد جامع (و فقیه موضوع شناس) است.»[71]
ی. سازمان و پایگاه (طبقه) اجتماعی: افرادی مانند افلاطون و ابو نصر فارابی, به اصالت فرد اندیشیده اند و اهمیت را به خود فرد داده اند و به تشكیلات و نظامات اجتماعی نپرداخته اند. شهید مطهری در انتقاد به این نظریه می نویسد:
«به این نظریه انتقاداتی شده است؛ از جمله این كه تأثیر شگفت سازمان در افكار و اعمال و روحیه افراد (و از جمله بر روی خود زعمای ملت) مورد توجه واقع نشده است.[72]
برخی ادعا كرده اند «عادات طبقه» یكی از علل اختلاف بین نظریه های فقیهان است.[73]
ك. منافع مادی و شخصی: روحانیان به عنوان یك طبقه یا صنف و گروه, افراد متفاوتی را در خود جای داده اند. وجود انسان های وارسته و علمای پاك نهاد مانع از آن نمی شود كه از عده ای با «زنگار های تقدس مآبی و تحجر گرایی»[74] و «مقدس نماها و آخوند های بی سواد»[75] صرف نظر نماییم. خون دلی كه عالمان راستین در «دوران وانفسای نفوذ مقدسان نافهم و ساده لوحان بی سواد»[76] خورده اند, هرگز چنین فشارها و سختی هایی را دیگران نداشته اند.[77]
این گونه افراد در واقع, جزو عالمان شیعه محسوب نمی شوند, ولی با همنوایی ظاهری با عالمان, ضربه های سختی در ابعاد گوناگون متوجه ایران و اسلام كرده اند, اما كمتر مورد توجه مردم بوده اند. گروهی از محققان هر گونه دخالت مصالح اشخاص و اختلاف اغراض نفسانیه در اختلاف آراء علما را نفی كرده اند.[78] اما می توان گفت: مجتهد به حكم عدم عصمت, ممكن است گرایش ها و خواست های نفسانی اش را در نگرش به موضوع دخالت دهد.[79] نمی توان انكار كرد كه در طول تاریخ, گاهی مفتیان, عالمان و فقیهان از سلطان و یا خلیفه وقت پیروی می كردند, هر چند به ندرت چنین امری اتفاق می افتاد.[80]
«ما نمی گوییم منافع روی وجدان انسان (و استنباط مجتهد) اثر نمی گذارد, ولی تمام عناصر وجدان را منافع نمی سازد.»[81]
ل. توطئه ها و اختلاف افكنی ها: برخی از محققان در تبیین علت اختلاف آراء عالمان با یكدیگر ـ صرف نظر از موارد پیش گفته ـ عوامل دیگری را ذكر كرده اند. پس از هجوم استعمار به كشور های جهان سوم و همچنین ایران, استعمارگران و عوامل آن ها و كسانی كه منافعشان در گرو اختلاف بین فقیهان و اندیشمندان دینی از یك سو, و فقیهان و سایر گروه های اجتماعی از سوی دیگر بود, به صحنه سازی و ایجاد اختلاف بین عالمان پرداختند.
«تشتت آراء, اختلاف های جدی و گاه چند دستگی های اساسی در جناح های همسو ... (ی مذهبی در انقلاب مشروطه, ناشی ) از عواملی چند (بود) ... مانند ... برخی توطئه چینی ها و نفوذ های مشكوك در جناح های مختلف, تشنج آفرینی ها و موج های كاذب روشن فكرانه و جنجال های مختلف اجتماعی و سیاسی كه البته ممكن است در طبیعت هر انقلاب مردمی و سراسری یافت شود.»[82]
تاریخ انقلاب مشروطه نمونه ای است از دخالت عده ای كه پیروزی انقلاب مشروطه را به ضرر خود می دانستند. دست هایی آمدند[83] و بین تمام مردم ایران اختلاف ایجاد كردند؛ نه تنها مردم ایران را به دو طبقه طرفدار مشروطه و مخالف مشروطه تقسیم كردند, بلكه بین عالمان بزرگ نجف هم اختلاف ایجاد كردند: یك دسته طرفدار مشروطیت و یك عده مخالف مشروطه؛ حتی اهل منبر هم دچار اختلاف شدند. گروهی در منبر, به طرفداری از مشروطه سخن می گفتند و برخی به مخالفت با مشروطه مردم را تحریك می نمودند.
«این نقشه ای بود, كه نقشه هم تأثیر كرد و نگذاشت كه مشروطه به آن طوری كه علمای بزرگ طرحش را ریخته بودند, عمل بشود.»[84]

نتیجه گیری

عالمان و مجتهدان همانند همه دانشوران در یك بستر طبیعی (نظام علت و معلولی و در عالم اسباب) به دنیا می آیند و در جامعه انسانی تربیت می شوند. نه شرایط رشد و تربیت آن ها با دیگران تفاوت دارد و نه در بدن و جسم آن ها استثنایی وجود دارد. هر كسی می تواند شرایط و طبیعت را مطابق میل و خواسته خود ـ با شرایطی ـ تغییر دهد, به خودسازی بپردازد, و در صورت ضرورت, امیال و منافع مادی را از بین ببرد و در آراء و نظرات خود دخالت ندهد. اما انسان تا وقتی كه بتواند دست به تغییر و تحول بزند. بسیاری از ابعاد شخصیت او شكل گرفته است.
فقیهان و عالمان نیز از این فرایند استثنا نیستند. بسیاری از اعمال و رفتار و همچنین آراء و نظرات تحت تأثیر عوامل ناخود آگاهی هستند, كه اصلاً ارتباطی با منافع مادی و شخصی انسان ندارند.
از سوی دیگر, چالش ها در نوع خود, فرصت ها هستند. مسافرت ها, رویارویی با اندیشمندان معاصر و مطالعه تاریخ, افق های جدیدی برای هر اندیشمند ـ و از جمله عالمان و فقیهان ـ می گشایند كه با فرض عدم وجود آن ها برای دیگری, اختلاف نظر و آراء قابل توجه خواهد بود. با این وجود, تأثیر این عوامل هیچ گاه منجر به نسبی بودن ارزش استنباط فقیهان و نبودن ملاكی برای تشخیص استنباط صحیح از غلط نمی گردد. عدم مخالفت با اصول ثابت دین اسلام, معیار صحت و سقم هر نظریه ای است.

پی نوشتها :

[1]. مرتضی مطهری, اسلام و مقتضیات زمان, تهران, صدرا, 1362, ج2, ص 77.
[2]. گروهی از نویسندگان, فقیهان و زمان و مكان (مجموعه مقالات), قم, مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ـ رحمه الله ـ , 1374, ج5, ص 95, سید علی رضا جعفری, «پویایی فقه و نقش زمان و مكان از دیدگاه امام خمینی ـ رحمه الله ـ»
[3]. محمد بن یعقوب كلینی, اصول كافی, تهران, مكتبه الاسلامیه, بی تا, ج1, ص 58/ محمود حكیمی, الحیاه, تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامی, 1371, ج1, ص 135.
[4]. عبد الكریم سروش, قبض و بسط تئوریك شریعت, تهران, مؤسسه فرهنگی صراط, 1373, ص 440.
[5]. جعفر سبحانی, فروغ ابدیت, قم, دفتر تبلیغات اسلامی قم, 1366, ص 501.
[6]. همان, ج2, ص 37.
[7]. همان, ص 140.
[8]. مصطفی ابراهیم الزلمی, خاستگاه های اختلاف در فقه مذاهب, ترجمه حسین صابری, مشهد, آستان قدس رضوی, 1375, ص 382. علامه عسكری این روایت را رد كرده است؛ چون پیامبر در جزیره العرب می زیست كه مهم ترین درخت آن خرما بود و پیامبر از تلقیح آن خبر داشت. حتی اگر هم پیامبر از لزوم تلقیح درخت خرما خبر نداشت, در صورت نهی آن توسط پیامبر, مردم مدینه چگونگی امر را اطلاع می دادند. علامه عسكری هدف از نقل چنین روایت هایی را ـ كه حاوی اعلمیت مردم از پیامبر است ـ بستر سازی برای جدایی دین از سیاست و از بین بردن سنت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلم ـ در امور غیر عبادی می داند. (ر.ك: به السید مرتضی العسكری, احادیث ام المؤمنین عائشه, بیروت, المجمع العلمی الاسلامی, 1418 هـ ./ 1997 م, الجزء الثانی, ص 222.)
[9]. پی یر بوردیو, نظریه كنش؛ دلایل عملی و انتخاب عقلانی, ترجمه سید مرتضی مردی ها, تهران , نقش و نگار, 1380, ص 7 مقدمه.
[10]. مرتضی مطهری, پیشین, ج1, ص 239.
[11]. دانیل لیتل, تبیین در علوم اجتماعی (درآمدی به فلسفه علم الاجتماع), ترجمه عبدالكریم سروش, تهران, مؤسسه فرهنگی صراط, 1373, ص 103.
[12]. Rational Choice Theory.
[13]. همان, ص 63.
[14]. استیوارت هیوز, آگاهی و جامعه, ترجمه عزت الله فولادوند, تهران, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی, 1369, ص 272.
[15]. داود مهدوی زادگان, اسلام و سنت وبری, قم, مؤسسه فرهنگی طه, 1377, ص 15.
[16]. دانیل لیتل, پیشین, ص 115.
[17]. توماس اسپریگنز, فهم نظریه های سیاسی, ترجمه فرهنگ رجایی, تهران, آگاه, 1365, ص 223.
[18]. همان, ص 235 و 186.
[19]. همان, ص 156.
[20]. همان, ص 229.
[21]. همان, ص 219.
[22]. محمد كاظم الخراسانی, كفایه الاصول, قم, مؤسسه النشر الاسلامی, 1418 ق, ص 385/ علی المشكینی الاردبیلی, تحریر المعالم, ط الرابعه, قم, الهادی, 1406 ق, ص 16.
[23]. السید علی نقی الحیدری, اصول الاستنباط, قم, لجنه اداره الحوزه العلمیه, 1370, ص 50.
[24]. سید مصطفی محقق داماد, مباحثی از اصول فقه, دفتر دوم, چ هشتم, تهران, مركز نشر علوم اسلامی, 1377, ص 15.
[25]. مصطفی ابراهیم الزلمی , پیشین, ص 22.
[26]. مصطفی ابراهیم الزلمی, پیشین, ص 18, مقدمه محمد واعظ زاده خراسانی.
[27]. گروهی از نویسندگان, پیشین, ج5, ص 160, محمد مهدی الآصفی, «نظریه الامام الخمینی فی دور الزمان و المكان فی الاجتهاد».
[28]. نهج البلاغه, حكمت 17.
[29]. جعفر سبحانی, البلوغ و تلیه رساله فی تأثیر الزمان و المكان علی استنباط الحكام, قم, مؤسسه الامام الصادق, 1418 ق, ص 88, به نقل از : احمد محقق اردبیلی, مجمع الفائده و البرهان, بی جا, بی نا, بی تا, ج3, ص 436. محقق اردبیلی آورده است كه «ولایمكن القول بكلیه شیء, بل تخلف الاحكام باعتبار الخصوصیات و الاحوال و الازمان و الامكنه و الاشخاص و هو ظاهر, و باستخراج هذه الاختلافات و الانطباق علی الجزئیات المأخوذه من الشرع الشریف, امتیاز اهل العلم و الفقهاء.»
[30]. جعفر سبحانی, پیشین, ص 86.
[31]. همان, ص 90 ـ 96.
[32]. ژرژ پولیت سر, اصول مقدماتی فلسفه, ترجمه م.ش. شیرازی, بیجا, بی نا, بی تا, ص 198.
[33]. توماس اسپریگنز, پیشین, ص 223.
[34]. گی روشه, مقدمه ای بر جامعه شناسی عمومی, ترجمه هما زنجانی زاده, مشهد, دانشگاه فردوسی, 1367, ص 40.
[35]. لویس كوزر, زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی, ترجمه محسن ثلاثی, چ پنجم, تهران, انتشارات علمی, 1373, ص 336.
[36]. همان, ص 339.
[37]. ژولین فروند, جامعه شناسی ماكس وبر, ترجمه عبدالحسین نیك گهر, تهران, نیكان, 1362, ص 124.
[38]. محمد مجتهد شبستری, هرمنوتیك كتاب و سنت؛ فرایند تفسیر وحی, تهران, طرح نو, 1375, ص 8.
[39]. زین الدین الجبل العاملی (الشهید الثانی), الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه, ج1, بیروت, داراحیاء التراث العربی, بی تا, ص 386.
[40]. مصطفی ابراهیم الزلمی, پیشین, ص 45.
[41]. مرتضی مطهری, ده گفتار, تهران, صدرا, 1377, ص 121 ـ 122.
[42]. مصطفی ابراهیم الزلمی, پیشین, ص 35.
[43]. گی روشه, پیشین, ص 176.
[44]. مرتضی مطهری, ده گفتار, ص 289.
[45]. همان, ص 122.
[46]. مرتضی مطهری, اسلام, و مقتضیات زمان, ج2, ص 86.
[47]. همان, ج1, پیشین, ص 60.
[48]. محمد مجتهد شبستری, پیشین, ص 7.
[49]. همان, ص 38.
[50]. همان, ص 7.
[51]. مرتضی مطهری, ده گفتار, ص 121 ـ 122.
[52]. امام خمینی, صحیفه نور, تهران, مركز مدارك فرهنگی انقلاب اسلامی, 1369, ج21, ص 98.
[53]. ر. ك: عبدالكریم سروش, پیشین, ص 440.
[54]. مهرزاد بروجردی, روشنفكران ایرانی و غرب, ترجمه جمشید شیرازی , تهران, فرزان, 1378, ص 285.
[55]. مرتضی مطهری, اسلام و متقتضیات زمان, ج1, ص 45.
[56]. همان, ص 61.
[57]. گروهی از نویسندگان, پیشین, ج6, ص 102, سید ضیاء مرتضوی, «با ابن ادریس در كتاب سرائر».
[58]. موسی نجفی, بنیاد فلسفه سیاسی در ایران (عصر مشروطیت), تهران, مركز نشر دانشگاهی, 1376, ص 198.
[59]. توماس اسپریگنز, پیشین, ص 49.
[60]. همان, ص 228.
[61]. امام خمینی, پیشین, ج21, ص 100.
[62]. موسی نجفی, حكم نافذ آقا نجفی, بی جا, بی نا, 1371, ص 93.
[63]. حمید عنایت, اندیشه سیاسی در اسلام معاصر, ترجمه بهاء الدین خرمشاهی, چ سوم, تهران, خوارزمی, 1372, ص 11.
[64]. گروهی از نویسندگان, پیشین, ج5, ص 79, عباس ایزدپناه, «فقه سنتی و فقه پویا».
[65]. محمد حسن (آقا) نجفی قوچانی, سیاحت شرق, چ دوم, تهران, امیر كبیر, 1362, ص 183 و 184.
[66]. مرتضی مطهری, اسلام و مقتضیات زمان, ج2, ص 26.
[67]. گروهی از نویسندگان, پیشین, ج5, ص 78, عباس ایزد پناه, «فقه سنتی و فقه پویا».
[68]. گروهی از نویسندگان, پیشین, ج5, ص 231, كاظم قاضی زاده, «با امام خمینی ـ رحمه الله ـ در فقاهت مبتنی بر عنصر زمان و مكان».
[69]. مرتضی مطهری, اسلام و مقتضیات زمان, ج2, پیشین, ص 26.
[70]. امام خمینی, پیشین, ج21, ص 47.
[71]. همان, ص 98.
[72]. مرتضی مطهری, روحانیت, قم, دفتر تبلیغات اسلامی, 1365, ص 99.
[73]. سید محمد تقی آیت اللهی, ولایت فقیه؛ زیربنای فكری مشروطه مشروعه, چ دوم, تهران, امیر كبیر, 1363, ص 137.
[74]. امام خمینی, پیشین, ج21, ص 91.
[75]. همان, ص 92.
[76]. همان, ص 21.
[77]. همان, ص 35.
[78]. سید محمد تقی آیت اللهی , پیشین, ص 137.
[79]. عباس ایزد پناه, پیشین, ص 78.
[80]. محمد واعظ زاده خراسانی, پیشین, ص 19.
[81].مرتضی مطهری, اسلام و مقتضیات زمان, ج2, ص 165.
[82]. موسی نجفی, اندیشه دینی و سكولاریسم در حوزه معرفت سیاسی و غرب شناسی, تهران, پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی, 1375, ص 114 ـ 113.
[83]. امام خمینی, پیشین, ج18, ص 135.
[84]. همان, ص 136.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



نقش شیعه در تمدن اسلامى

اشاره

نظر به اهمیت نقش تشیع در تاریخ، بخصوص نقشى كه شیعه در تمدن عظیم اسلامى داشته است، لازم دیده شد كه طى نشستى با حضور حجج اسلام آقایان مهدى پیشوائى ویعقوب جعفرى، درباره این مطلب به گفتگو بپردازیم:

- تعریف تمدن چیست؟
حجه‏الاسلام پیشوائى:

علما ودانشمندانى كه در زمینه تمدن كتاب نوشته‏اند، همچنین‏نویسندگان لغت‏نامه‏هاوفرهنگ‏نامه‏ها، همگى معتقدند كه تمدن از كلمه «مدینه‏» به معناى شهر گرفته شده و تمدن با مدنیت (شهرنشینى) هم‏معناست; اما در مفهوم اصطلاحى، به مرحله‏اى از زندگى بشر اطلاق مى‏شودكه بشر داراى پیشرفت و تحولى گردیده و ابزارمند شده باشد و با ایجاد تحول، به زندگى خود رفاه ببخشد. یكى از دانشمندان معاصرآمریكایى‏مى‏گوید:بشرتاكنون‏سه‏نوع‏تمدن داشته و سه مرحله را پشت‏سر گذاشته است:
اول، زمانى كه با كشاورزى آشنا شد. در این مرحله، بشر با ذخیره‏سازى و كشت زمین آشنایى پیدا كرد. لذا، این مرحله را، كه تحولى در زندگى انسان به وجود آورد، «تمدن كشاورزى‏» مى‏گویند.
دوم، مرحله پس از آن است كه «تمدن صنعتى‏» به وجود آمد. در این مرحله، بشر به صنعت دست‏یافت وبرفولاد وآهن چیره گشت.
سوم، تمدن زمان معاصر است كه دوران «تمدن علم‏» است. در این دوره، هر كشورى كه بیشتر از این نوع تمدن بهره‏مند باشد از سایران جلوتر است. لذا، مى‏توان كشورها را نیز به تبع برخوردارى از این نوع تمدنها، به سه نوع تقسیم بندى نمود.[1]

حجه‏الاسلام جعفرى:

تمدن مى‏تواند دو جنبه داشته باشد: جنبه مادى و جنبه معنوى. جنبه مادى تمدن صنعت، كشاورزى، پیشرفتهاى علمى و مانند آن است كه امروز دنیا به آن رسیده است. اما تمدن جنبه‏هاى معنوى هم مى‏تواند داشته باشد و آن عبارت از رسیدن جامعه به همزیستى مسالمت آمیز است. این، نوع برتر تمدن است; یعنى فقط كافى نیست كه بگوییم جامعه‏اى از نظر صنعتى پیشرفت دارد، (البته این هم تمدن است ولى تمدن مطلوب كه انسان را خوشبخت‏سازد، نیست) تمدن مطلوب تمدنى است كه در آن بشر به بلوغ فكرى رسیده باشد; دست كم، به این مرحله رسیده باشد كه مزاحم دیگرى نشود. این قسمت از تمدن با معناى لغوى و لفظ تمدن نیز بیشتر تناسب دارد. در لفظ مدینه، وجود فرهنگ نیز ضرورى است; اما در جوامع بدوى و غیر متمدن چنین چیزى وجود ندارد. لذا، وقتى جامعه‏اى از بدویت‏به مدنیت مى‏رسد مى‏گویند به تمدن رسیده است.
این نكته را باید اضافه كرد كه درست است كه تمدن به این دو قسم تقسیم مى‏شود و قسم دوم مهمتر از قسم اول است ولى در اصطلاح، وقتى سخن از تمدن به میان مى‏آید بیشتر به جنبه‏هاى مادى آن توجه مى‏شود; یعنى جامعه‏اى را متمدن مى‏دانند كه از نظر صنعتى پیشرفت كرده باشد. بنابراین، لازم است در بحثها این دو در كنار هم در نظر گرفته شود.

حجه‏الاسلام پیشوائى:

از نظر ما، تمدن صنعتى و كشاورزى (تمدن مادى) كافى نیست ولى ممكن است غربیها و مكاتب دیگر این نظر را نپذیرند. از عوارض تمدن غربى این است كه تمام ابزار و عوامل صنعتى در راه تخریب بشریت‏به كار مى‏رود و به جاى تامین آسایش، بهترین مغزها را در استخدام صنایع تسلیحاتى قرار مى‏دهند. در واقع، آنها آزادى علمى را هم سلب كرده‏اند و علم و دانش را در اختیار اغراض غیر انسانى خود قرار داده‏اند. از این نظر، مى‏توان گفت كه تمدن مادى به تنهایى كافى نیست. از مجموع مباحث مطرح شده، به دست آمد كه‏تمدن به طوركلى عبارت است از مجموع دستاوردهاى مادى و معنوى بشر در هر جامعه‏اى.

-- تمدن اسلامى چیست؟
حجه‏الاسلام پیشوائى:

مقصود از تمدن اسلامى پیشرفتهاى مسلمانان مى‏باشد كه با الهام از تعالیم اسلام، در محیط اسلامى به وجود آمده است; مانند علوم انسانى، اعم از فلسفه، كلام و مانند آن. مسلمانان در این قسمتها پیشرفتهایى داشته‏اند و در شكوفایى آنها سهیم بوده‏اند.
در مظاهر مادى، مقصود از تمدن اسلامى این است كه مسلمانان با الهام از تعلیمات اسلام چه‏نقشى درعلم و صنعت، مثلا پیشرفت پزشكى، تاسیس بیمارستانها و كتابخانه‏ها و این قبیل امكانات رفاهى داشته‏اند.

حجه‏الاسلام جعفرى:

تمدن اسلامى برخاسته از تعلیمات اسلامى است و یك تمدن باز یا یك تمدن مطلق نیست، تمدنى نشات گرفته از اندیشه‏هاى اسلامى است و باتوجه‏به تشویقهاى پیامبر اسلام _ ‏صلى الله علیه و آله و سلم _ و بزرگان دین از علم و دانش، این تمدن پا گرفته و در اثر آشنایى با تمدنهاى بیگانه و مسلمان شدن كشورهاى متعدد این تمدن رشد كرده است. به قول تاین‏بى، تمدن اسلام تمدنى است كه در آن بسیارى از تمدنها ادغام شده; زیرا این تمدن از تمدنهاى ایران، هند، یونان، روم و دیگر كشورها اقتباس كرده است. البته اساس كار، تشویقهایى است كه پیامبر و ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ نسبت‏به كسب علم و دانش داشته‏اند.

حجه‏الاسلام پیشوائى:

یكى از نویسندگان در باره تمدن اسلامى نوشته است: قرآن كریم به تشكیل جامعه «اعلون‏» (جامعه برتر از نظرا آگاهى، خیر و فضیلت) دعوت كرده است:
«وانتم الاعلون ان كنتم مؤمنین‏» (آل‏عمران:139);
شما اگر مؤمن باشید (در نظر و عمل) همان برترانید.[2] قرآن چون این‏گونه به مسلمانان بها داده بنابراین، مسلمانان به دنبال برترى علمى و صنعتى بودند. قرآن این‏گونه به آنها خط فكرى داده‏است. علاوه‏برآن،چون مسلمانان چنین‏طرز تفكرى داشتند،درحالى‏كه‏قرآن‏خصلت‏سلاطین دنیا را چنین بیان كرده است
(ان الملوك اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله)،[3]
اما فاتحان مسلمان به هر جا كه وارد مى‏شدند كتابخانه، مراكز علمى و مساجد دایر مى‏كردند. این الهام گرفته از تعلیمات اسلامى آنها بود.

-- آیا نقشى كه شیعیان در تاریخ و تمدن اسلامى داشتند مخصوص شیعیان امامى است‏یا منظورمطلق‏شیعیان، اعم‏اززیدیه، فاطمیان و غیر آنهامى‏باشد.
حجه‏الاسلام جعفرى:

در تاریخ اسلام، تشیع در سه مورد به كار مى‏رود:
اول، تشیع به معناى خاص كلمه كه منظور از آن اعتقاد به خلافت‏بلافصل حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ است و همه فرقه‏هاى امامى، زیدى و سایر مذاهب شیعى را در بر مى‏گیرد.
دوم، پس از قتل عثمان، عده‏اى اندك به عثمان وفادار ماندند و بیشتر مسلمانان براى بیعت‏به حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ روى آوردند. این عده فراوان، كه در آن زمان از عثمان حمایت نكردند و از او اعراض نمودند، گرچه اعتقادات شیعه به معناى خاص كلمه را هم نداشتند و دو خلیفه پیشین را نیز قبول داشتند، «شیعه على‏ _ علیه ‏السلام _‏» در مقابل «شیعه عثمان‏» یا «عثمانیه‏» خوانده شدند.[4] كسانى كه در تاریخ به عنوان شیعه معرفى شده‏اند ولى در عین حال، شیعه اصطلاحى نیستند این افرادند.
سوم، به‏طوركلى، هر كسى محب اهل‏بیت‏ _ علیهم‏السلام _‏بوده در تاریخ به شیعه معروف شده است، حتى به عنوان مثال، برخى از معتزله هم كه شیعه به معناى خاص كلمه نبودند چون از نظر علمى و فضایل نفسانى قایل به تفضیل حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ بودند شیعه (معتزلى) خوانده شده‏اند.
آنچه در اینجا مورد نظر است‏شیعه به معناى خاص كلمه مى‏باشد. منظور از تمدن شیعى مورد بحث در اینجا نیز همان تمدنى است كه شامل همه فرق شیعى مى‏شود; فرق شیعى امامى، زیدى و اسماعیلى كه ظاهرا در دنیا غیر از این سه فرقه، فرقه شیعى دیگرى وجود ندارد; اگر هم باشد تعدادشان بسیار اندك است. البته درگذشته، شیعه فرق متعددى داشته است. كتاب فرق الشیعه نوبختى قریب پنجاه فرقه براى شیعه ذكر كرده كه بیشتر آنها منقرض شده‏اند; از این همه، آن كه در تاریخ نقش‏داشته واكنون‏نیزموجوداست‏سه‏فرقه‏بوده:
1- شیعه امامى اثنى‏عشرى;
2- شیعه زیدى كه پیروان آن در یمن مى‏باشند.
3- شیعه اسماعیلى كه همان فاطمیان مصرند و اكنون نیز در شامات زندگى مى‏كنند. (فاطمیان مصر شیعه امامى نبودند.)پس پیشرفت تمدن شیعى به دلیل فعالیتهاى این فرقه‏ها بوده كه البته پیشرفتهاى اینها از بركت تعالیم اهل بیت‏ _ علیهم‏السلام _ بوده است.

-- با توجه به ابعاد مادى و معنوى تمدن، نقش شیعیان در بعد معنوى بیشتر بوده است‏یا در بعد مادى تمدن اسلامى؟
حجه‏الاسلام جعفرى:

تمدن مادى نیازمند برخوردارى از یك سلسله امكانات مادى است كه متاسفانه شیعه در طول تاریخ، این امكانات را یا به‏طور كلى در اختیار نداشته یا كمتر داشته است; زیرا معمولا حكومتهاى موجود با شیعیان رابطه خوبى نداشته‏اند و طبعا در مقاطع كوتاهى از زمان، اگر حكومتى در اختیار شیعه بوده تمدن شیعى از نظر مادى نیز خود را شكوفا ساخته است; مانند حكومت فاطمیان در مصر یا آل‏بویه در بغداد كه در مقطع خاصى شیعه حكومت پیدا كرد و كارهاى مهمى نیز انجام داد.
اما در بعد معنوى، مساله بر عكس است; چون شیعه با اهل‏بیت‏ _ علیهم‏السلام _ و سرچشمه علوم اسلامى ارتباط داشته لذا، از بعد معنوى، شیعه بالاتر و برتر از دیگر فرق اسلامى بوده است; مثلا، احادیث دینى، كه از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ به ما رسیده، فرهنگ غنى و گسترده‏اى در این زمینه براى شیعه به وجود آورده است. عمده این احادیث نیز از امام باقر و امام صادق‏ _ علیهما السلام _ است كه در دوران فترت بین حكومت‏بنى امیه و بنى عباس فرصتى براى ترویج این مسائل پیدا كردند.
این احادیث‏سرمایه‏هاى بسیار گرانبهایى است كه در اختیار شیعه مى‏باشد. بنابراین، شیعه در بعد معنوى تمدن پیشرفت فراوانى داشته است و اكنون هم از سایران پیشرفته‏تر است; زیرا امنیت فكرى و اخلاق عملى كه شیعه از آن برخوردار بوده فرقه‏هاى دیگر اسلامى نداشته‏اند. این از بركت احادیث ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ است.

-- در برخى از مقاطع زمانى و مكانى، به‏طور محدود، شیعه امكانات مادى نیز به دست آورده است; مانند علویان در مازندران، فاطمیان در مصر و آل‏بویه در ایران. در این مقاطع شیعه از نظر ترویج علم و سایر مظاهر تمدن چه نقشى داشته است؟
حجه‏الاسلام پیشوائى:

چنان‏كه اشاره شد، شیعه در همه ادوار، قادر به تشكیل حكومت نبوده است; اما با توجه به پیش‏آمدن برخى موقعیتهاى خاص در بعضى از نقاط و بعضى از زمانها، سلسله‏هاى شیعه یا حكومتهاى شیعه به وجود آمده‏اند. اینها از نمونه‏هاى درخشان تمدن اسلامى است. مورخان فعالیتهاى این سلسله‏ها و حكومتها را در زمره فعالیتهاى علمى مسلمانان ذكر كرده‏اند و اسم شیعیان و حكومتهاى شیعى را به صورت مشخص ذكر نموده‏اند; از آن جمله، مى‏توان به شهرسازى، ایجاد بیمارستان، سدسازى، رونق دادن به كشاورزى، تاسیس مدارس و مراكز علمى بزرگ، ساختمان سازى و مانند آن اشاره كرد.
همه سلسله‏هاى شیعى، اعم از آل‏بویه در بغداد و ایران; حمدانى‏ها، كه سر سلسله ایشان سیف‏الدوله بود كه البته در موصل و سپس در حلب سلسله‏اى تشكیل داد[5] و فاطمیان در مصر، چنین اقداماتى در جهت پیشرفت‏بعد مادى تمدن داشته‏اند; مثلا، بیمارستان عضدى بغداد و بند امیر در شیراز،[6] كه بقایاى آن هنوز هم باقى است، از آثار عضدالدوله بیهقى و از یادگارهاى حكومتهاى شیعى آن دوره است.[7] این نشان‏دهنده آن است كه مسلمانان در قرن چهارم و پنجم، سدسازى داشته‏اند. در زمینه ترویج كتابخانه‏ها و مراكز علمى نیز در تاریخ شواهدى در باره پیشرفتهاى چشمگیر سلسله‏هاى آل‏بویه و فاطمیان و حمدانیان در دست است.[8]
اهتمام دولتمردان شیعى نسبت‏به این مسائل تا آنجا بوده كه در بیمارستانهاى مجهز آن زمان، بیماران را به طور رایگان مورد مداوا قرار مى‏دادند.[9] برخى از آنها نیز براى تشویق مردم به كسب علوم و فنون، براى صاحبان علوم و فنون، مقررى ماهیانه معین كرده بودند.[10] اینها نمونه‏هایى از سعى و تلاش شیعیان در بعد مادى تمدن است.

-- نقش امام صادق و امام باقر _ علیهما السلام _ و شاگردان آنها در گسترش تمدن اسلامى - به طور عام - چگونه بوده است؟
حجه‏الاسلام پیشوائى:

نقش امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ در احیاى هر دو بعد تمدن اسلامى (مادى و معنوى) بارز است. در بعد مادى، ربیت‏شاگردانى چون جابربن حیان (شیمیدان اسلامى) و در بعد معنوى، پرورش متكلمانى چون هشام بن حكم بر كسى پوشیده نیست. مداركى كه در دست است نشان مى‏دهد كه امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ چهار هزار شاگرد داشتند[11] كه اینها پس از طى دوره‏هایى، در رشته‏هاى تخصصى به تحصیل پرداختند. نقل شده است كه شخصى براى مناظره خدمت آن حضرت آمد. ایشان او را در هر یك از رشته‏هاى كلام، لغت و فقه به یكى از شاگردان خود ارجاع دادند.[12]

حجه‏الاسلام جعفرى:

اینكه معروف است امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ چهار هزار نفر شاگرد داشتند چنین نبوده است كه آن حضرت مثلا، مؤسسه یا مدرسه‏اى به معناى امروزى داشته باشند و آنها مجتمعا در درس آن حضرت شركت كنند، بلكه در طى چند سال، افرادى خدمت آن حضرت مى‏رسیدند، درس مى‏آموختند و جزو شاگردان ایشان محسوب مى‏شدند; مثلا، ابوحنیفه، رئیس مذهب حنفى اهل تسنن، یكى از شاگردان امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ بوده است. او خود مى‏گوید: «لولا السنتان لهلك النعمان.» مالك‏بن انس، رئیس مذهب مالكى اهل تسنن و سایران نیز از جمله شاگردان آن حضرت‏اند.
اما امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ بیش از همه در جهت تحكیم مذهب تشیع فعالیت مى‏كردند; یعنى با وجود آنكه قیامهاى زید، عباسیان، ابومسلم و ابوسلمه بر ضد بنى‏امیه و قیامهایى مانند قیام نفس زكیه بر ضد عباسیان، آن هم به داعیه اهل‏بیت‏ _ علیهم‏السلام _ و به عنوان «الرضا من آل محمدصلى الله علیه وآله‏» انجام مى‏شد، اما زمینه‏هاى فكرى براى قیام آماده نبود. به عبارت دیگر، با وجود چنین قیامهایى بر ضد حاكمان وقت، به دلیل مساعد نبودن زمینه فكرى مردم و كمى تعداد شیعیان بابصیرت، بیشتر در جهت تحكیم مبانى مذهب كوشش مى‏كردند تا مردم بیشتر با حقانیت مذهب آشنا شوند. این كار بهتر از شركت در قیام و مبارزه مسلحانه بود. در این جهت نیز بیشتر تلاش آن حضرت در زمینه ترویج مسائل عقیدتى و فكرى و كار بر روى مسائل فقهى بود. برخى از شاگردان امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ به حدى رشد كردند و به شهرت رسیدند كه در مقابل فرقه‏هایى مانند معتزله، سلفیه، مرجئه، قدریه و مانند آن ایستادگى كردند. امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ مى‏خواستند كه در برابر اینها، مبانى شیعه را تحكیم بخشند. این كارى زیربنایى و ریشه‏اى بود و البته در كنار آن، به علوم دیگر هم توجه مى‏شد; مانند شیمى.

-- یكى از مظاهر تمدن علوم است. در اسلام نیز، بر علم و اكتساب آن تاكید فراوان شده است.ارزش علومى مانند تفسیر، فقه، حدیث و جایگاه آنها در میان علوم‏خالص‏اسلامى‏چگونه‏است؟
حجه‏الاسلام جعفرى:

علومى مانند تفسیر، فقه و حدیث از علوم خالص اسلامى است. البته تفسیر به یك معنى پیش از اسلام نیز بوده است; مانند تفسیر كتب مقدس در میان یهودیان و حتى زرتشتیان. شرحهایى كه آنها بر كتابهاى خود داشته‏اند، هر چند مكتوب هم نباشد تفسیر به معناى عام كلمه بوده است. اما در اینجا منظور تفسیر قرآن است.
در تفسیر قرآن، شیعه پیشرو بوده و اولین و مهمترین مفسر قرآن حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ است. ایشان مى‏فرماید: آیه‏اى نازل نشد مگر اینكه مى‏دانستم كه ناسخ آن چیست، منسوخ آن كدام است، چه زمانى نازل شده است، در كجا باید قرار بگیرد و مانند آن. در كتب اهل سنت نیز به این مطلب تصریح شده است. آن حضرت قرآن را تدوین كرد ولى پس از تدوین مورد پذیرش حكومت وقت قرار نگرفت. پس از ایشان، شاگردشان ابن‏عباس، مفسر بزرگ، تفسیرى نوشته است كه خوشبختانه اكنون نیز در دست است و اهل سنت نیز نظریات او را قبول دارند. یكى از ویژگیهاى تفسیر ابن عباس این است كه در معناى كلمات و واژه‏هاى قرآن حتى از اشعار شعراى جاهلى نیز استفاده كرده و این مطلب مهمى است; مثلا، براى توضیح هر واژه قرآنى، آورده است كه فلان واژه در فلان شعر امرؤالقیس نیز آمده و آنجا به این معناست. البته بعضى در اصالت تفسیر منسوب به او تردید دارند ولى مشهور این است كه همان تفسیر ابن‏عباس است. این مطلب درست‏باشد یا نباشد در اصل مطلب، كه ایشان مفسر بسیار بزرگى بوده است، دخالتى ندارد. اهل تسنن او را قبول دارند; مثلا، طبرى در تفسیرش، كه از تفاسیر مهم روایى آنهاست، از ابن عباس نقل كرده است.
پس از ابن‏عباس نیز كسانى مانند سعید بن جبیر، كه شیعه و مفسر معروفى بوده، به تفسیر قرآن پرداخته‏اند. پس از آنها نیز به تدریج، در طول قرون، همیشه شیعه نسبت‏به قرآن عنایت داشته و تفاسیر بسیارى از شیعه در باره قرآن موجود است. بعضى از آنها چاپ شده و بعضى نیز به چاپ نرسیده است. البته این ظلم بزرگى نسبت‏به شیعه است كه گاهى بعضى از اهل سنت ادعا مى‏كنند كه شیعه نسبت‏به قرآن عنایت نداشته است، در حالى كه تعداد تفاسیر شیعه بیش از تفاسیر اهل تسنن است.
در باره فقه نیز، ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ بخصوص امام باقر و امام صادق‏ _ علیهما السلام _ در باره ساختن فقه شیعه بسیار كوشش كردند. البته فقه یك علم عقلى صرف نیست. ما در فقه بیشتر متكى به نقل هستیم و خوشبختانه شیعه منابع بسیارى در این زمینه در اختیار دارد كه متاسفانه اهل سنت این منابع را در اختیار ندارند. آنها فقط به احادیث نبوى اتكا دارند ولى ما علاوه بر احادیث نبوى، به احادیث صادره از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ نیز متكى هستیم و چون مى‏دانیم كه همه احادیثى كه از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ رسیده است در نهایت، به پیغمبرصلى الله علیه وآله مى‏رسد نبوى محسوب مى‏شود بنابراین، شیعه در فقه، سرمایه عظیمى در اختیار دارد; فقهى پویا كه باب اجتهاد را براى همیشه مفتوح نگه‏داشته و هیچ‏گاه باب اجتهاد بر روى شیعه بسته نشده است، بخلاف مذاهب دیگر كه باب اجتهاد را بسته مى‏دانند. لذا، فقه‏شیعه‏بسیارپیشرفته‏ترازمذاهب‏دیگراست.

-- تا زمان حكومت عمر بن عبدالعزیز كتابت‏حدیث در بین اهل تسنن ممنوع بود ولى شیعیان خود را ملزم به این منع نمى‏دیدند. این عدم پایبندى و التزام آنها تا چه حد موجب حفظ آثار پیغمبرصلى الله علیه وآله و سیره آن حضرت شد؟
حجه‏الاسلام پیشوائى:

علاوه بر تفسیر، كه بدان اشاره شد، در فقه نیز، شیعه بر اهل تسنن مقدم است. پس از قرآن مجید، كه كتاب آسمانى مسلمانان است، اولین مجموعه فقهى را حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ جمع آورى كرد و آن صحیفه‏اى بود كه به صورت طومارى به شمشیر خود مى‏بست. از آن حضرت نقل شده است كه ما پس از قرآن، جز این صحیفه چیزى نداریم. آن صحیفه به دیات و مسائلى مانند آن مربوط مى‏شده است.[13]
طبق اسنادى كه در دست است، پس از حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ اولین مجموعه فقهى را ابو رافع، كاتب و منشى على‏ _ علیه ‏السلام _، به نام السنن و الاحكام والقضایا جمع‏آورى كرد.[14] بنابراین، از نظر فقه نیز، شیعه از اهل سنت جلوتر است.
در طى مدت ممنوعیت كتابت‏حدیث، كه قریب یكصد سال طول كشید، بسیارى از محدثان از دنیا رفتند و بدین ترتیب، زمینه براى جعل و تحریف احادیث‏باز شد. این خسران عظیمى براى مسلمانان به حساب مى‏آید ولى بیش از همه اهل تسنن دچار زیان شدند; زیرا شیعه خود را مقید به اطاعت از این دستور نمى‏دید. پس از این دوران نیز در زمان امام باقر و امام صادق‏ _ علیهما السلام _، شاگردانى در مكتب آنها تربیت‏شدند كه هر كدام تعداد فراوانى از احادیث را حفظ كرده بودند; بعضى سى‏هزار، برخى دیگر بیست‏هزار و برخى دیگر كمتر یا بیشتر. محمد بن مسلم، زراره بن اعین و جابر بن یزید جعفى از جمله این شاگردان برجسته‏اند. حتى گاهى اوقات آنها در موارد اختلاف نظر یا در باره مسائلى كه خود از امام نشنیده بودند، از محمد بن مسلم مى‏پرسیدند و او عین سخنان حضرت باقر _ علیه ‏السلام _ را در آن زمینه نقل مى‏كرد.[15]
مجموعه این احادیث در دورانهاى بعد، اصول «اربع‏مائه‏» شیعه را به وجود آورد كه شامل چهارصد «اصل‏» بود.[16] بنابراین، چون شیعه از ابتدا این حركت را انحرافى مى‏دانست، خود را بدان پاى‏بند نساخت و اصالت فقهى خود را حفظ كرد. در تایید این مطلب، توجه به این واقعه جالب است:
نقل كرده‏اند كه محمد بن مسلم مدتى تحت تعقیب حكومت وقت قرار گرفته بود. او مى‏گوید: مخفیانه زندگى مى‏كردم. نیمه‏هاى شبى شنیدم كه كسى در خانه را مى‏زند. با ترس و احتیاط، پشت در آمدم و پرسیدم: كیست؟ صداى زنى را شنیدم كه مى‏گفت: محمد بن مسلم، در را باز كن، مساله‏اى دارم. فهمیدم كه مرا مى‏شناسد. در را باز كردم. گفت: دختر من حامله بوده اما هنگام زایمان از دنیا رفته است. اكنون بچه درون شكم او زنده است. تكلیف ما چیست؟ آیا بچه را با مادرش دفن كنیم؟ گفتم: در محضر امام باقر _ علیه ‏السلام _ بودم كه آن حضرت فرمود: در چنین مواقعى، باید شكم مادر را شكافت و بچه را بیرون آورد. آن زن خوشحال شد و به راه افتاد. او را صدا زدم و گفتم: من هم یك سؤال از تو دارم; چه كسى تو را به اینجا راهنمایى كرد؟ گفت: نزد ابوحنیفه رفتم و این سؤال را از او پرسیدم. گفت: در این مورد چیزى نمى‏دانم. این مساله را كسى جز محمد بن مسلم نمى‏داند. آنگاه گفت: اگر از او چیزى آموختى بیا و به من هم بگو. محمد بن مسلم مى‏گوید: من فهمیدم كه ابوحنیفه حكم این مساله را نمى‏داند و مى‏خواهد از این طریق بیاموزد. لذا، روز بعد به صورتى ناشناس به مسجد رفتم و در حلقه درس او شركت كردم. او در ضمن مسائل فقهى این مساله را نیز مطرح كرد. من سرفه‏اى كردم تا او از حضور من مطلع شود. او متوجه حضور من شد و گفت: «اللهم غفرا دعنا نعیش‏»![17] بنابراین، اهل تسنن غناى فقه شیعه را نداشتند.

-- به دلیل‏گسترش جغرافیایى تمدن اسلامى و برخورد با سایر فرهنگها و تاثیر و تاثراتى كه این دو بر یكدیگر داشتند، در قرن دوم و سوم هجرى، نهضت ترجمه را به وجودآوردند. آیا نهضت ترجمه موضوع طرح‏ریزى شده‏اى براى دست‏یابى به اهداف خاصى بود یا مساله‏اى طبیعى بود كه از برخورد بین فرهنگها به وجود مى‏آید؟ و چه اثراتى در جامعه اسلامى داشت؟
حجه‏الاسلام جعفرى:

ترجمه از زبانهاى بیگانه به زبان عربى ابتداء به زمان خالد بن یزید باز مى‏گردد. او اولین كسى بود كه چند كتاب ریاضى را به زبان عربى ترجمه كرد. ولى نهضت ترجمه، كه در آن كتابهاى متعددى در زمینه‏هاى فلسفه، طب، ریاضى، نجوم و حتى امور كشوردارى به زبان عربى ترجمه شد، در زمان عباسیان اتفاق افتاد. اوج این كار نیز در زمان مامون بود. او مركزى به نام «بیت الحكمه‏» تاسیس كرد و مامورانى داشت كه براى دستیابى به كتاب به مناطق گوناگون جهان سفر مى‏كردند، كتابهایى مى‏آوردند و مامون دستور مى‏داد آنها را ترجمه كنند. هم‏وزن آن كتابها نیز به مترجم طلا مى‏داد. به دلیل تشویقهاى خلفا، بخصوص مامون، ترجمه بیش از حد لزوم شایع گردید. لذا، كتابهاى بیگانه، كه وارد كشور مى‏شد، هرچند هم كه مهم نبودند، ترجمه مى‏شدند. این كتابها بیشتر از یونان، روم، ایران، هند و برخى دیگر از سایر جاها آورده مى‏شدند. نهضت ترجمه قریب یك قرن به طول انجامید. در این مدت، مسلمانان بیشتر مترجم آثار دیگران بودند تا مبتكر.
شاید یكى از علل تشویق خلفا به ترجمه متون بیگانه، بخصوص متون فلسفى، رشد فكرى مردم و طلب حقایق از سوى آنان بود و همین تشنگى نسبت‏به مطالب عقلى و فكرى بود كه آنها را به سوى اهل‏بیت‏ _ علیهم‏السلام _ رهبرى مى‏كرد ولى این موضوع خوشایند خلفا نبود. لذا، آنها براى اینكه مردم غذاى فكرى و عقلى خود را از غیر طریق اهل‏بیت‏ _ علیهم‏السلام _ به دست آورند به این كار دامن مى‏زدند. اگر چنین مساله‏اى اثبات گردد مى‏توان گفت كه اهداف دیگرى نیز از ترجمه مورد نظر بوده است و شاید بتوان گفت كه در اثر همین سیاست مردم تا حدى از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ جدا شدند و به دنبال اشباع نیازهاى فكرى و عقلى خود از غیر طریق وحى برآمدند.

-- ائمه اطهار _ علیهم‏السلام _ تا چه حد توانستند از آثار منفى نهضت ترجمه جلوگیرى كنند؟
حجه‏الاسلام جعفرى:

شیعه تسلیم این وضع نشد و همواره مطالب خود را از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ مى‏پرسید; مطالب فكرى، عقیدتى، فقهى، كشوردارى و مانند آن را. این‏همه ثروت كه شیعه از اهل بیت‏ _ علیهم‏السلام _ دارد به بركت همین سؤالهاست. همین حادیث‏بود كه توانست جلوى هجوم افكار انحرافى را به جامعه اسلامى بگیرد و تا حد زیادى با آنها مقابله كند. این نكته را نیز باید اضافه كرد كه ائمه ما _ علیهم‏السلام _ با علم مخالف نبودند; یعنى تمام مطالبى كه از خارج به كشور اسلامى وارد مى‏شد مورد مخالفت آنان نبود. به عنوان نمونه، به حسب روایتى، امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ از ارسطاطالیس تمجید كرده و او را موحد دانسته است. این مطلب در انتهاى حدیث توحید مفضل آمده است.

- ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ ، كه حجت‏خدا بر روى زمین بودند و وظیفه هدایت جامعه را بر عهده داشتند، در موارد بى‏شمارى به هدایت مردم و حتى حكام وقت اقدام كرده‏اند. برخى از نمونه‏هاى عینى این مساله را ذكر كنید.
حجه‏الاسلام پیشوائى:

یكى از خدمات ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ مقابله با مكتب اعتزال بود. معتزله به عقل بهاى فراوان مى‏دادند و همه چیز را با معیار عقل مى‏سنجیدند. در این میان، نفوذ فلسفه یونان كمك فراوانى به اعتزال كرد. اما سعى ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ بر این بود كه شیعیان را راهنمایى كنند تا بیش از حد بر عقل محدود بشرى تكیه نكنند. افكارى كه از خارج از حوزه اسلامى وارد شده بود نیز به رواج تفكر اعتزالى دامن مى‏زد تا آنجا كه مامون، خلیفه عباسى وقت، نیز خود پیرو افكار معتزله گردیده بود. در مقابل افراط معتزله بر تكیه بر عقل، اهل حدیث پدید آمدند كه نقش عقل را در فهم مسائل نفى كردند و صرفا به نقل متكى گردیدند. دكتر طه حسین در یكى از كتابهایش، مى‏نویسد: «چیزى نگذشت كه مسلمانان با فرهنگهاى بیگانه، بخصوص با فرهنگ یونان و از همه بیشتر با فلسفه یونان، آشنا شدند. اینها همه روى مسلمانان اثر گذاشت و آن را وسیله دفاع از دین خود قرار دادند. آنگاه قدمى فراتر نهادند و عقل قاصر بشرى را بر هر چیزى حاكم شمردند و گمان كردند تنها عقل سرچشمه معرفت است و تدریجا خود را بى‏نیاز از سرچشمه وحى دانستند. این ایمان افراطى به عقل، آنان را فریفته ساخت و به افراط و دورى از حق گرفتار آمدند. همین اشتباه بود كه درهاى اختلاف را به روى آنان گشود و هر جمعیتى به استدلالات واهى تمسك جستند و شماره فرقه‏هاى آنان را از هفتاد گذراند.»[18]

حجه‏الاسلام جعفرى:

علاوه بر معتزله، در آن برهه زمانى، عده‏اى نیز به نام زنادقه و دهرى‏ها پیدا شدند كه امام باقر و امام صادق‏ _ علیهما السلام _ با آنها نیز مباحثاتى طولانى داشتند.

حجه‏الاسلام پیشوائى:

ائمه اطهار _ علیهم‏السلام _ با طرز تفكر التقاطى‏گرى نیز به مبارزه پرداختند. در این زمینه، امام رضا _ علیه ‏السلام _ مناظرات متعددى در مرو و خراسان با صاحبان این‏گونه تفكر داشتند. البته درست است كه این مناظرات را مامون بر پا مى‏كرد ولى همان‏گونه كه اشاره شد، مامون از برگزارى این مناظرات اهدافى سیاسى دنبال مى‏كرد; هم مى‏خواست مردم را به این وسیله سرگرم سازد تا كمتر به نارساییهاى كشور توجه كنند و هم مى‏خواست‏خود را مروج علم و دانش معرفى كند. این امید را هم داشت كه بتواند امام رضا _ علیه ‏السلام _ را در موضع ضعف قرار دهد; زیرا هر چند در زمان چند تن از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ مجالس مناظره به گرمى بر پا مى‏شد، اما مناظراتى كه در زمان امام رضا _ علیه ‏السلام _ بر پا گردید همیت‏بیشترى دارد; زیرا در این مناظرات گروههاى گوناگونى، از جمله فلاسفه، زنادقه، صابئین و مسیحیان و دیگران شركت مى‏كردند. امام رضا _ علیه ‏السلام _ نیز به هر یك از اینان پاسخى قانع‏كننده مى‏دادند و چون این مجالس از سوى حكومت وقت‏برگزار مى‏شد بازتاب آن در سطح كشور منتشر مى‏گشت.
نكته دیگرى كه اشاره بدان لازم است این كه پس از رحلت رسول خداصلى الله علیه وآله - آن‏گونه كه در كتاب الاحتجاج مرحوم طبرسى و امثال آن آمده است - اهل‏كتاب به مدینه مى‏آمدند تا با مسلمانان مناظره كنند اما خلفاى اول و دوم قادر به چنین كارى نبودند. در این مواقع، حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ یا بر حسب اتفاق با خبر مى‏شدند و پاسخ آنها را مى‏گفتند و یا حتى خلفا آنها را خدمت على‏ _ علیه ‏السلام _ مى‏فرستادند تا آن حضرت مشكل‏گشایى كند. ابن ابى‏الحدید در فضایل حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ مى‏نویسد: پیامبرصلى الله علیه وآله فرمودند: «اقضاكم علی‏»; تواناترین شما در قضاوت على‏ _ علیه ‏السلام _ است. چون قاضى باید فقیه هم باشد لذا، معناى این حدیث این است كه: افقهكم علی; على‏ _ علیه ‏السلام _ از همه فقیه‏تر است.[19] بنابر این، اگر اسلام پشتوانه‏اى چون على‏ _ علیه ‏السلام _ نداشت این آیین از اصل زیر سؤال مى‏رفت. عمر قریب هفتاد مرتبه گفت: «لولا علی لهلك عمر.»[20] على‏ _ علیه ‏السلام _ در سایر مسائل مانند مسائل نظامى و سیاسى نیز مشكل‏گشا بود. ابن عبدالبر، دانشمند برجسته اهل سنت، (م.463) در الاستیعاب نقل مى‏كند كه عمر به خدا پناه مى‏برد كه براى مشكلى پیش بیاید كه ابوالحسن به حل آن نپردازد.[21]
ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ پس از آن حضرت نیز وقتى مشكلى اساس اسلام را تهدید مى‏كرد، با آنكه از صحنه قدرت و سیاست دور بودند، از همانجا كه بودند، مشكل را حل مى‏كردند.

در مورد امام حسن عسكرى‏ _ علیه ‏السلام _

نیز نقل شده است كه در زمانى كه آن حضرت در زندان حكومت‏بودند، خشكسالى شد. مسلمانان هر چه نماز استسقا خواندند باران نبارید; اما یك كشیش مسیحى آمد، دعا كرد و باران فراوانى بارید. براى مردم شبهه به وجود آمد و نزدیك بود كه پایه‏هاى اعتقادى آنها سست‏شود. خلیفه وقت‏به ناچار امام حسن عسكرى‏ _ علیه ‏السلام _ را از زندان آزاد كرد تا این شبهه را برطرف كند. آن حضرت دستور دادند كه مسیحیان مجددا براى مراسم استسقا جمع شوند. در روز مقرر، همه حاضر شدند. آن كشیش مسیحى وقتى دستش را بلند كرد تا دعا كند حضرت دست او را گرفتند و استخوانى را كه او در دست داشت از او گرفتند. سپس فرمودند: این استخوان یكى از انبیا _ علیهم‏السلام _ است. و استخوان هیچ پیامبرى ظاهر نمى‏شود، مگر اینكه باران نازل مى‏شود. این شخص نیز با استفاده از همین استخوان توانسته بود درخواست‏باران كند. به این وسیله، شبهه مردم بر طرف شد.[22]
نمونه دیگر مساله‏اى است كه آن را به یعقوب بن اسحاق كندى نسبت مى‏دهند.[23] مى‏گویند: در زمانى كه امام حسن عسكرى‏ _ علیه ‏السلام _ در سامراء تحت نظر بودند، كندى جلسات درسى داشت و در آن شاگردانى بر اساس مكتب خود پرورش مى‏داد. كتابى نیز نوشته بود در باره تناقضات قرآن كه مدتها براى جمع‏آورى و نگارش آن زحمت كشده بود. امام حسن عسكرى‏ _ علیه ‏السلام _ نیز به دلیل آنكه تحت نظر و محدود بودند، نمى‏توانستند به طور مستقیم، پاسخ او را بدهند تا اینكه روزى یكى از شاگردان كندى، كه از شیعیان بود، خدمت امام حسن عسكرى‏ _ علیه ‏السلام _ رسید. آن حضرت به او فرمود: آیا در میان شما شخص رشیدى نیست كه بتواند این شبهه استاد خود را پاسخ گوید: آن شخص جواب داد: هرچه باشد ما شاگرد او هستیم و قدرت چنین كارى نداریم. آن حضرت فرمودند: آیا اگر چیزى به تو بیاموزم كه به وسیله آن بتوانى شبهه او را پاسخ بدهى به او جواب مى‏گویى؟ گفت: بلى. آن حضرت فرمود: از این به بعد، با او صمیمیت پیدا كن. وقتى به او نزدیك شدى روزى كه با او تنها هستى از او بپرس: آیا ممكن است كه متكلمى سخنى بگوید ولى مخاطب مقصود او را اشتباه متوجه شود و به منظور او پى نبرد؟ آن حضرت سپس فرمودند: چون او باهوش است، خواهد گفت: بلى، ممكن است. وقتى او این مطلب را تصدیق كرد به او بگو: آیا احتمال نمى‏دهید كه این تناقضهایى كه شما در باره قرآن جمع كرده‏اید به این دلیل باشد كه شما مقصود اصلى خدا را متوجه نشده‏اید؟ آیا ممكن است‏بر اساس آن معنایى كه شما تصور كرده‏اید تناقض به وجود آمده باشد ولى بر اساس مراد اصلى، هیچ تناقضى در كار نباشد؟ آن شخص رفت و بر اساس راهنمایى امام حسن عسكرى‏ _ علیه ‏السلام _، برنامه را اجرا كرد. كندى سرش را پایین انداخت و گفت: سؤال خود را تكرار كن. او سؤال خود را تكرار كرد. كندى پرسید: این سؤال را چه كسى به تو آموخته است؟ او پاسخ داد: چه اشكالى دارد كه این سؤال به ذهن خود من رسیده باشد؟ كندى گفت: نه، این سؤالى كه مطرح كردى از خودت نبود. این مطلب را كسى به تو آموخته است. او مى‏گوید: ابومحمد (حسن بن على) _ علیه ‏السلام _ این را به من یاد داده است. كندى مى‏گوید: راست گفتى. چنین سؤالى تنها از این خاندان برمى‏آید. سپس دستور مى‏دهد آتشى آماده مى‏كنند و آن كتاب را مى‏سوزاند.[24]
بنابراین، گرچه ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ از صحنه سیاست دور بودند، ولى در جایى كه مصالح اسلام و امت اسلامى اقتضا مى‏كرد وارد میدان عمل مى‏شدند و مساله را حل مى‏كردند.

-- یكى از رشته‏هاى علوم اسلامى عرفان و اخلاق است. نقش شیعیان در این زمینه تا چه حد بوده است؟
حجه‏الاسلام جعفرى:

احادیثى كه ما از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ دریافت كرده‏ایم همچون دریایى است كه همه چیز در آن یافت مى‏شود; از جمله عرفان و اخلاق. احادیث عرفانى و اخلاقى صحیح كه از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ نقل شده به قدرى فراوان است كه شاید شمارش همه آنها ممكن نباشد. كتب احادیث، سرشار از این‏گونه احادیث است.
اما نكته‏اى كه قابل توجه است این كه اهل بیت‏ _ علیهم‏السلام _ مطالب را مطابق سطح فهم مردم بیان مى‏كردند; مثلا، برخى را در سطح فهم عموم و برخى را در سطح فهم خواص، متناسب سطح فكر مخاطب. به عنوان نمونه، احادیثى كه حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ خطاب به كمیل فرموده‏اند یا روایاتى كه از قول امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ خطاب به عنوان بصرى نقل شده از سطح بالایى برخوردار است و اساس عرفان راشكل‏مى‏دهد.
شاگردان ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ نیز در باره اخلاق با استفاده از سخنان ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ كتابهاى متعددى نوشته‏اند. نجاشى در فهرست و رجال خود به بیشتر این‏گونه كتابها اشاره كرده است. اگر كسى فهرست نجاشى، فهرست‏شیخ منتجب‏الدین، ابن ندیم، فهرست‏شیخ طوسى و معالم العلماء را بررسى كند، مى‏بیند كه شیعه در باره اخلاق و عرفان چقدر كتاب و چقدر مطلب دارد كه البته بیشتر آنها با راهنمایى ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ بوده است. گذشته از اینها، ابن‏مسكویه نیز كتابهاى مهمى درزمینه اخلاق نوشته‏است.كتاب‏طهاره‏الاخلاق او از همه معروفتر است و یكى از كتب مبنایى اخلاق به شمار مى‏رود. او شیعه بوده است.
بنابراین، شیعیان با راهنمایى ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ مطالب فراوانى نوشته‏اند و در عمل، نشان داده‏اند كه در زمینه اخلاق عملى و اخلاق نظرى شاگردان خوبى براى آنها بوده‏اند.

حجه‏الاسلام پیشوائى:

در اصطلاح، به اخلاق «حكمت عملى‏» و به فلسفه نیز «حكمت نظرى‏» گفته مى‏شود. شیعیان معمولا به دلیل همین احادیث كه از اهل بیت‏ _ علیهم‏السلام _ به میراث برده‏اند در عمل مهذب بوده‏اند. لذا، تفاوت شیعه با مرجئه در همین نكته است: شیعیان از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ پیروى مى‏كردند، بخلاف سایران.
تاریخ شهادت مى‏دهدكه نخستین‏مجموعه اخلاقى مربوط به شیعه همان نامه‏اى است كه حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ در بازگشت از جنگ صفین، در محلى به نام «حاضرین‏» به فرزندشان، امام حسن مجتبى‏ _ علیه ‏السلام _ نوشته‏اند.[25] گفته مى‏شود كه این نخستین رساله اخلاقى در تاریخ اسلام است.[26] در این رساله، حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ در تمام ابواب علم اخلاق و طرق سیر و سلوك مطالبى بیان كرده و تمام منجیات و مهلكات و ملكات فاضله را نام برده‏اند.[27] كتاب ارزشمند نهج‏البلاغه نیز، كه سید رضى‏ _ رحمه الله _ آن را از بین كلمات حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ برگزیده، بخشهایى از خطبه‏ها و حكمتهاى آن حضرت در باره اخلاق است.
علاوه بر آن، صحیفه سجادیه، اصول كافى ثقه‏الاسلام كلینى، تحف‏العقول ابن شعبه حرانى، الخصال شیخ صدوق، مصابیح القلوب ابو على بیهقى شیعى، الآداب الدینیه شیخ طبرسى، مكارم الاخلاق شیخ ابو منصور طبرسى، ارشاد القلوب دیلمى، عیون الحكم والمواعظشیخ على بن محمد لیثى واسطى، تنبیه‏الخواطر شیخ ابوالحسن ورام، وسائل الشیعه شیخ حر عاملى (كتاب العشره)، بحارالانوار مجلسى (جلد69 -76) و سراج الشیعه فی آداب الشریعه شیخ عبدالله مامقانى از دیگر كتب اخلاقى شیعه‏اند.[28] جمع‏آورى چنین مجموعه‏هاى گرانبهایى به تبعیت از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ شروع شده است.
از نظر تاثیر اخلاقى، در زندگى عملى شیعه نیز شواهد و قراینى در دست است كه نشان مى‏دهد شیعه از نظر اخلاقى، بسیار مهذب و ممتاز بوده است. به عنوان نمونه، قزوینى در آثار البلاد و اخبار العباد، در باره مردم مدائن مى‏گوید: مردم این شهر شیعه امامیه‏اند و زنهایشان روزها در بازار حاضر نمى‏شوند.[29]
همچنین از قول مامون نقل شده است كه به یحیى بن اكثم گفت: شیعیان بیش از مرجئه به نماز اول وقت ملتزم‏اند.[30]
به طور كلى، مى‏توان گفت كه تعلیمات دینى در زندگى عملى شیعه انعكاس پیدا كرده است.
فرقه مرجئه، یكى از فرق باطل،[31] بر خلاف خوارج، كه عمل را جزو ایمان مى‏دانستند و بر خلاف شیعه، كه عمل را شرط دین‏دار بودن مى‏دانند، براى عمل هیچ بهایى قایل نبودند و مى‏گفتند: ایمان فقط همان اعتقاد قلبى است. اگر كسى اعتقاد قلبى نسبت‏به اسلام داشته باشد اهل بهشت است، هر چند تمام منكرات را انجام دهد و به این آیه استناد مى‏كردند: «و آخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم.»(توبه:106) آنان مى‏گفتند: ما نمى‏توانیم در باره سعادت و رستگارى افراد داورى كنیم; داور فقط خداست كه روز قیامت داورى مى‏كند. اما قابل توجه است كه این اعتقاد بسیار مورد علاقه بنى‏امیه بود; زیرا چنین تفكرى باب امر به معروف و نهى از منكر را مى‏بست و در نتیجه اعتقاد به چنین طرز تفكرى، نوعى اباحى‏گرى در جامعه به وجود آمده بود. اما شیعه و خوارج دقیقا در جهت عكس اینها به ظواهر اسلام مقید بودند. در تاریخ ادبیات شیعه، بخشى به مبارزات شعراى شیعى با این طرز تفكر اختصاص دارد.

-- اهمیت علم كلام در بین مسلمانان، بخصوص شیعه، تا چه حدى بوده است؟
حجه‏الاسلام جعفرى:

كلام به عقاید اسلامى مربوط مى‏شود و در تعریف آن، گفته‏اند: «علمى است كه به وسیله آن از ابعاد اسلام دفاع مى‏شود»; یعنى با آن، انسان قدرت پیدا مى‏كند تا از اعتقادات اسلامى دفاع كند و به شبهات پاسخ گوید. در كلام، نوعى جدل نیز وجود دارد. چون كلام به اعتقادات (خداشناسى، نبوت و مانند آن) مربوط است‏شیعه در زمان ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ از این نظر هیچ مشكلى نداشت و مسائل اعتقادى خود را یا به طور مستقیم از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ دریافت مى‏كرد و یا به طور غیر مستقیم از شاگردان آنها. در مقام مبارزه با افكار انحرافى و مباحثه با ارباب ملل و نحل نیز، ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ و شاگردانشان پیش‏قدم بودند. مناظرات و احتجاجهایى كه ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ با پیروان سایر مسلكها داشته‏اند در تاریخ معروف است; مانند مناظره امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ با ابن ابى‏العوجاء و مباحثات امام رضا _ علیه ‏السلام _ با ارباب ادیان.[32]
اما غیر از ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ شاگردان آنها نیز در این زمینه تخصص داشته‏اند. هشام بن حكم یكى از این افراد معروف شیعه است. این حدیث معروف است كه هشام بن حكم، كه جوان نورسى بود، در منى به مجلس امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ وارد شدند. امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ از او بسیار احترام كردند. مردم علت این كار را پرسیدند. امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ در توضیح علت این كار و براى آنكه مقام هشام را به حاضران نشان دهند به او گفتند: اى هشام، ماجراى خود را در باره عمرو بن عبید معتزلى بیان كن.[33] هشام عرض كرد: یاابن رسول الله _ ‏صلى الله علیه و آله و سلم _، من در حضور شما حیا مى‏كنم. امام صادق‏ _ علیه ‏السلام _ فرمودند: نه، من مى‏خواهم كه ماجرا را بیان كنى. هشام ماجراى خود را به طور مفصل نقل مى‏كند.
او مى‏گوید: به بصره رفتم و در حلقه درس عمرو بن عبید حاضر شدم. او در باره امامت‏سخن مى‏گفت. او مى‏گفت: وجود امام لزومى ندارد. پس از درس، كه حاضران سؤالهاى خود را مطرح مى‏كردند، گفتم: من هم سؤالى دارم. او گفت: بپرس. به او گفتم: آیا چشم دارى؟ او گفت: این چه سؤالى است؟ گفتم: سؤالى‏است. گفت: بلى دارم. گفتم: با آن چه مى‏كنى؟ گفت مى‏بینم. گفتم: آیا گوش دارى؟ گفت: بلى، دارم. گفتم: با آن چه مى‏كنى؟ گفت: مى‏شنوم... (هشام از یك‏یك اعضاى بدن او سؤال مى‏كند و او پاسخ مى‏دهد.) سپس به او گفتم: آیا قلب دارى؟ گفت: بلى، دارم. گفتم: با آن چه مى‏كنى؟ گفت كار خاصى انجام نمى‏دهم ولى كار همه اعضاى بدن به قلب وابسته است. اگر قلب نباشد چشم نمى‏بیند، گوش نمى‏شنود و سایر اعضا كارى نمى‏كنند. قلب خطاهاى آنها را نیز تصحیح‏مى‏كند. من‏گفتم:تومى‏گویى‏مملكت‏بدن به قلب نیاز دارد، اما جامعه به امام نیاز ندارد؟ عمروبن عبید گفت: تو باید هشام باشى.
شاگردان ائمه‏ _ علیهم‏السلام _، مانند هشام بن حكم، هشام بن سالم، مؤمن طاق و دیگران در كلام ید طولایى داشته‏اند. تنها هشام بن حكم سى جلد كتاب در باره كلام نوشته است.[34]
بنابراین، شیعه در زمان ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ هیچ مشكلى از این نظر نداشت و شیعیان فقط در مقام مناظره و مباحثه كتاب مى‏نوشتند. اما پس از غیبت كبرى، شیعه دچار مشكل شد. لذا، علماى شیعه ضرورى دیدند كه براى شیعیان در زمینه اعتقادى اقداماتى صورت گیرد. بدین منظور، كتابهایى در علم كلام نوشتند. از جمله كسانى كه در زمان غیبت، در این باره پیشرو بودند، آل‏نوبخت‏اند.
نوبختى‏ها قبیله‏اى ایرانى و شیعى بودند كه یكى از آنها نیز در زمان غیبت صغرى از جمله نواب امام زمان‏ _ علیه ‏السلام _ بود. فضل بن شاذان نیز از جمله كسانى است كه در این باره كتاب نوشته است. سپس مرحوم شیخ مفید به چنین كارى اقدام كرد. دوران شیخ مفید، شیخ طوسى و سید مرتضى دوران اوج شكوفایى كلام شیعه است. اینان در قرن‏چهارم زندگى‏مى‏كردند;یعنى دورانى كه در بغداد، بازار مباحثات ملل و نحل بسیار گرم بود. این بزرگواران و شاگردان آنها طى دو قرن، فعالیتهاى بسیارى در ترویج كلام شیعه انجام دادند. سید مرتضى بیش از سایران دراین زمینه كتاب‏نوشته است. چنین فعالیتهایى در طول تاریخ شیعه بسیار به چشم مى‏خورد.
اما علامه حلى‏ _ رحمه الله _، كه در قرن هشتم مى‏زیست، بزرگترین متكلم شیعى به حساب مى‏آید. هیچ‏كس تا كنون در طول تاریخ شیعى مانند علامه حلى‏ _ رحمه الله _ در كلام شیعى كار نكرده است. او قریب 24 جلد كتاب نوشته كه هر كدام از یك سبك و سلیقه برخوردار و با دیگرى متفاوت است. علامه حلى‏ _ رحمه الله _ سلطان بلامنازع كلام شیعى است. ایشان نقش مؤثرى در گسترش كلام شیعى داشت و به دلیل خلا فكرى موجود در آن زمان، به این تلاش گسترده دست زد. مؤلفان كلام شیعى پس از وى، همه از كتابهاى او بهره گرفته‏اند.

حجه‏الاسلام پیشوائى:

علم كلام ریشه در قرآن دارد; زیرا اساس مباحث كلامى در قرآن مطرح شده است; مانند آیه
«لو كان فیهما آلهه الا الله لفسدتا.»[35]
پس از قرآن، در نهج‏البلاغه، حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ در برخى از خطبه‏ها، ظریفترین و دقیقترین مسائل كلامى را مطرح كرده است. پس از آن حضرت نیز، ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ این خط فكرى را دنبال كردند. امام سجاد _ علیه ‏السلام _ در دعاهاى‏خود و امام‏حسین‏ _ علیه ‏السلام _ در آثارى كه از ایشان باقى مانده به این مهم پرداخته‏اند; مانند حدیثى كه در آن «صمد» را معنى كرده‏اند.[36] به طوركلى، شیعه در آثار خود، سعى در حفظ اسلام حقیقى داشته است. یكى از نخستین مجموعه‏هاى كلامى شیعى كتاب الایضاح فضل بن شاذان[37] است.

حجه‏الاسلام جعفرى:

نكته‏اى كه باید در باره مكاتب كلامى ذكر كرد این است كه در كلام، مكاتب متعددى به وجود آمد; معتزله و اشاعره مهمترین آنها مى‏باشند. معتزله عقل‏گرا هستند و در مسائل اعتقادى به نقل، بهایى نمى‏دهند. در مقابل آنها، اشاعره، كه ادامه خط فكر سلفیه، حشویه و اهل حدیث‏اند، در مسائل اعتقادى به عقل بهایى نمى‏دهند. ابوالحسن اشعرى، بنیان‏گذار مكتب اشاعره، ابتدا معتزلى بود و با افكار معتزله كاملا آشنایى داشت اما از مكتب معتزله جدا گشت و تابع اهل سنت (اهل حدیث‏یا سلفیه) گردید و مانند معتزله در تایید مكتب خود به اقامه استدلال پرداخت. اشاعره به ظواهر آیات و احادیث (مانند یدالله، عرش، كرسى) تكیه مى‏كنند و با عقل كارى ندارند.
اما مكتب كلامى شیعه حد وسط بین این دو است; نه صرفا به عقل گرایش دارد و نه صرفا به نقل; در عین حالى كه شیعه به عقل بها مى‏دهد به احادیث نیز ارج مى‏نهد. به نظر مى‏رسد كه شیعه به معتزله نزدیكتر است. لذا، طه حسین مى‏گوید: شما نگویید كه معتزله از بین رفته است، درست است كه مكتبى به نام معتزله وجود ندارد; اما عقاید معتزله در كلام شیعه باقى مانده است. زیدیه نیز، كه داراى مكتب كلامى قدرتمندى هستند، به اعتزال نزدیكترند. حتى آنها از این مطلب ابایى ندارند كه شیعه را از جمله معتزله بدانند. ابن‏المرتضى، یكى از علماى زیدیه، در كتاب المنیه و الامل، كه در باره ملل ونحل است، وقتى طبقات معتزله را ذكر مى‏كند حضرت على‏ _ علیه ‏السلام _ را نیز از معتزله مى‏داند. بنابر این، در كلام زیدیه، اعتزال پیروان بیشترى دارد.
-- یكى از شاخه‏هاى علوم اسلامى، تاریخ است. نقش شیعه در این زمینه چگونه بوده است؟

حجه‏الاسلام پیشوائى:

شیعه در این قسمت نیز نقش داشته است; اما به دلیل اینكه شیعه در اقلیت و انزوا قرار گرفته، در نقش او در این زمینه نیز اثر گذاشته و حتى بسیارى از آثار تاریخى و غیر تاریخى او از بین رفته است. در فهرستهایى، مانند فهرست ابن‏ندیم، فهرست نجاشى و مانند آن اسامى برخى از آثار شیعه مشهود است كه مقاطع خاصى مانند صفین، جمل و سایر قضایا را به نگارش در آورده‏اند. این اهتمام شیعه در امر تاریخ به بینش اسلامى آنها در باره تاریخ بازمى‏گردد كه در آن به عنوان عبرت مى‏نگریستند;
«لقد كان فی قصصهم عبره لاولی الابصار.
»(یوسف: 111)
در نظر آنان، تاریخ سرچشمه معرفت است و بدان به دیده عبرت مى‏نگرند. این موضوع مشوق شیعیان در اظهار علاقه به تاریخ بود.
این سخن على‏ _ علیه ‏السلام _ در نهج‏البلاغه در توصیه فرزندش امام حسن‏ _ علیه ‏السلام _ به مطالعه تاریخ، بهترین مشوق شیعیان در مطالعات تاریخ است:
«پسركم، هر چند من به اندازه همه آنان كه پیش از من بوده‏اند، نزیسته‏ام، اما در كارهاشان نگریسته‏ام و در سر گذشتهاشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده‏ام تا چون یكى از آنان گردیده‏ام، بلكه با آگاهى كه از كارهاشان به دست آورده‏ام، گویى چنان است كه با نخستین تا پسینشان به سر برده‏ام.»[38]
لذا، شیعیان ‏گامهاى ‏بلندى درتاریخ‏نگارى برداشته‏اند. اگر شیعه را به غیرامامیه نیز تعمیم دهیم دایره آثار باقى‏مانده از شیعه گسترده‏تر مى‏گردد.
مشهور است كه ابن اسحاق، بزرگترین سیره‏نویس‏اسلام، شیعه بوده است. قراینى نیز بر این مطلب در دست است. این مطلب كه ابن‏هشام در نقل مطالب او، برخى از آنها را حذف كرده شاهدى بر این مدعاست; زیرا با بررسى معلوم شده بخشى از آنچه حذف گردیده در باره اهل بیت‏ _ علیهم‏السلام _ بوده است.[39]
پس از ابن‏اسحاق در ادوار بعدى، برخى دیگر از اصحاب ائمه‏ _ علیهم‏السلام _ به ضبط مقاطع خاصى از تاریخ اقدام كرده‏اند; مانند ابى‏مخنف، لوطبن‏یحیى و در ادوار بعد، كسانى مانند واقدى، یعقوبى و مسعودى. البته این افراد به مفهوم مصطلح امامى نیستند، بلكه شیعه به معناى محب اهل بیت‏ _ علیهم‏السلام _ مى‏باشند و در آثار آنها، مطلبى در نقض اهل‏بیت‏ _ علیهم‏السلام _ وجود ندارد. لذا، مى‏توان سهم بزرگى از تاریخ‏نگارى را متعلق به شیعیان دانست. (بحث مكفى در باره نقش شیعه در تاریخ‏نگارى به فرصت‏ بیشترى نیاز دارد.)

پی نوشتها :

[1] . آلوین تافلر، موج سوم و جنگ و یاد جنگ، ترجمه مهدى بشارت، مقدمه، ص 14
[2] . محمد رضا حكیمى، دانش مسلمین، ص 271
[3] . نمل: 34
[4] . جاحظ كتابى در باره عثمانیه نوشته است.
[5] . شیخ ابراهیم نصرالله، حلب و التشیع، ص 21 - 624- در نزدیكى مرودشت
[6] .
[7] . على اصغر فقیهى، آل‏بویه، ص‏746 و789
[8] . احمد امین، ظهر الاسلام، ج 1، ص 255 -256 و ص‏199 / شیخ ابراهیم نصرالله، همان، ص 24/ فقیهى، همان، ص‏533 -537 / آدام متز، تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، ترجمه علیرضا ذكاوتى قراگزلو، ص 202، 204،206 و207
[9] . فقیهى، همان كتاب، ص 754
[10] . فقیهى، همان، ص‏749 / آدام متز، همان، ص‏216
[11] . شیخ مفید، الارشاد، ص 271
[12] . طوسى، اختیار معرفه الرجال، تحقیق حسن مصطفوى، ص 275 - 278 / شیخ محمدتقى شوشترى، قاموس الرجال، ج‏3، ص‏416
[13] . مسند احمد حنبل، ج 1، ص‏119 / سید عبدالحسین شرف‏الدین، مؤلفوا الشیعه فی صدرالاسلام، ص 14 - 15 / مرحوم علامه سید حسن صدر در ص‏279 كتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام- كه در آن ابتكارهاى علمى شیعه را بیان كرده مى‏نویسد: نسخه‏اى از این صحیفه نزد من موجود است و بخارى در باب «كتابه العلم‏» از این صحیفه نقل كرده است.
[14] . نجاشى، فهرست مصنفی‏الشیعه، ص 4
[15] . شیخ مفید، الاختصاص، ص‏53 / مجلسى، بحارالانوار، ج‏46، ص 328
[16] . اصل عبارت از مجموع احادیثى است كه راوى مستقیما یا با یك واسطه آنها را از معصوم نقل كرده باشد. اصول «اربع‏مائه‏» پایه كتب اربعه شیعه است.
[17] . همان، ص‏203 - 204
[18] . آئینه اسلام، ترجمه دكتر محمد ابراهیم آیتى، ص‏266
[19] . ابن ابى‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 1، ص 18
[20] . همان‏,
[21] . الاستیعاب (در حاشیه الاصابه، ج‏3، ص‏39/ ابن ابى‏الحدید، همان .
[22] . شبلنجى، نورالابصار، ص‏167 / ابن شهر آشوب، ج 4، ص 425 / على بن عیسى اربلى، كشف الغمه، ج‏3، ص‏219 / ابن حجر هیثمى، الصواعق المحرقه، ص‏207، ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ص 304 و 305
[23] . راوى این مطلب فقط ابن‏شهر آشوب است. لذا برخى تشكیك كرده‏اند كه كندى با آنكه یكى از فلاسفه مسلمان بوده، بعید است كه چنین مطلبى در موردش صادق باشد. اما برخى دیگر مى‏گویند: چون كندى مراحل گوناگون تحول‏فكرى را پشت‏سر گذاشته بعید نیست كه در یكى از آن مراحل، چنین مساله‏اى برایش پیش آمده باشد.
[24] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى‏طالب، ج 4، ص 424
[25] . نهج‏البلاغه، تحقیق صبحى صالح، نامه 31
[26] . این نامه در كتاب الرسائل اصول كافى نقل شده است. ابواحمد حسن بن عبدالله عسكرى نیز در كتاب الزواجر و المواعظ آن را نقل كرده و گفته‏است: «اگر از حكمت‏عملى چیزى یافت‏شود، كه باید آن‏رابا آب طلا نوشت، همین رساله است.»
[27] . سید حسن صدر، تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص 404 / محمد رضا حكیمى، دانش مسلمین، ص‏323
[28] . ر. ك. به: حكیمى، دانش مسلمین، ص 325
[29] . سید جعفر مرتضى العاملى، الصحیح من سیره النبى الاعظم، ج‏3، ص‏276
[30] . زبیر بن بكار، الاخبار الموفقیات، ص 134
[31] . بعضى معتقدند مؤسس آن بنى‏امیه بوده و برخى نیز مى‏گویند كه این فرقه فقط در جهت اهداف بنى‏امیه گام بر مى‏داشته است.
[32] . در احتجاج مرحوم طبرسى، برخى از این موارد ذكر شده است.
[33] . بنیان‏گذار معتزله واصل بن عطاست. اما قول معروف آن است كه واصل بن عطا و عمرو بن عبید باهم این مكتب را به وجود آوردند.
[34] . در فهرست نجاشى نقل شده است.
[35] . انبیا: 22
[36] . موسوعه الامام الحسین، ص 568 -569
[37] . او (م. 260 ه شاگرد امام رضا، امام جواد و امام هادى بوده است. این كتاب در سال‏1363ش توسط دانشگاه تهران چاپ شده است.
[38] . سید جعفر شهیدى، نهج‏البلاغه، ش 31، ص‏297 / نهج‏البلاغه، تحقیق صبحى صالح، نامه 31
[39] . البته برخى از محققان، مانند رفیع‏الدین همدانى در مقدمه سیره الرسول، نیز سعى كرده‏اند كه او را از اهل تسنن بدانند.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



امام رضا (علیه السلام) و تشیع ایران

پس از آنكه مأمون بر برادرش امین، پیروز شد، در حقیقت، حكومت عباسیان را كه در اصل تكیه بر خراسانیان داشت، بیشتر از پیش، خراسانی كرد. حكومت امین، تكیه بر عناصر عربی و خاندان عباسیان داشت، اما حكومت مأمون از این دو جهت، ضعیف بود. لذا وی سعی كرد تا پایگاه دیگری بدست آورد. برای ایجاد این پایگاه، می‌توانست حمایت مردم را كه علاقه به علویان داشتند، جذب نموده از آن ابزاری برای سركوبی قیامهایی بسازد كه بنام علویان صورت می‌گرفت. ابن خلدون فراوانی شیعیان را سبب چنین دعوتی از سوی مأمون برای ولایتعهدی امام رضا _ علیه السلام _ می‌داند.[1]در نظر عامه مردم آمدن امام و پذیرش دعوت مأمون برای گرفتن خلافت و یا ولایتعهدی، مهر تأییدی برای مأمون بود، این یكی از اهداف مهم این اقدام بود.
امام ابتدا دعوت مأمون را نپذیرفت. بدنبال آن اصرارهای مأمون به تهدید تبدیل شد و بالاخره پس از تهدیدهای فراوان [2]امام مجبور شد تا به مرو بیاید و ولایتعهدی را بپذیرد. امام این ولایتعهدی را تحت شرائطی قبول كرد؛ مهمترین شرط آن بود كه مسئولیتی در قبال كارها نداشته باشد. از جمله امام فرمود: انی داخل فی ولایه العهد علی ان لا آمر و لاانهی ولاافتی و لااقضی و لااولی و لااعزل ولاأغیر شیئا مما هو قائم و تعفین من ذلك كله.[3] من ولایتعهدی را می‌پذیرم به شرط آنكه هیچ امر و نهی نكرده و فتوا و قضاوتی ننمایم. همچنین نقشی در عزل و نصب و تغییر وضعی كه حاكم است، نخواهم داشت و از همه اینها معاف خواهم بود. همین موضع امام سبب شد تا شورشهای علوی، همچنان برپا باشد و لذا به قول برخی این ولایتعهدی نیز در فروكش كردن شورش‌های علوی سودی نبخشید.[4]
مأمون برای اینكه امام در مسیر خود به شهرهای شیعی برخورد نكند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. رجاءبن ابی الضحاك، چنین دستور یافته بود ه امام را جز از این طریق، از راه كوفه نیاورد.[5]در بعضی از مصادر آمده است كه امام از طریق قم، آورده شده است.[6] اما این مطلب صحیح نیست چرا كه در كتاب عیون اخبار الرضا، تصریح شده كه مأمون به رجاء نوشته بود لا تأخذ علی طریق الكوفه و قم[7] راه كوفه و قم را در پیش مگیر.
در مسیری كه امام به مرو آورده شد ارتباط امام با كسانی كه از دوستان اهل بیت _ علیه السلام _ بودند برقرار گردید. در نیشابور یكی از پرجمعیت‌ترین اجتماعات برای استقبال از امام برپا شد. در میان استقبال كنندگان گروهی از علمای اهل سنت همچون ابی زرعه رازی از آن حضرت خواستند تا حدیثی برای آنها نقل كند. در ینابیع الموده نقل شده كه امام چند روز در نیشابور ماند. پس از آن، هنگامی كه خواست به مرو شاهجان برود، ابو زرعه رازی، محمدبن اسلم طوسی و شمار كثیری از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زیارت كنند، پس از آن از او خواستند تا حدیثی از آباء گرامش، نقل كند. امام دستور داد پرده را كنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سروصدای زیادی، آن محیط را پر كرده بود. امام شروع به صحبت كردند و از مردم خواستند تا ساكت باشند. آنگاه از طریق آبائشان و به عنوان كلامی از خداوند، برای مردم نقل كردند: كلمه لا اله الا الله حصنی فمن خل حصنی امن من عذابی كلمه لا اله الا الله، حصار محكم من است. هر كس داخل آن شد، از عذاب من ایمن خواهد بود. وقتی همه مردم، حدیث را نوشتند، امام با كمی تأمل بدانها فرمودند: این مطلب شروطی دارد و انا من شروطها[8] پذیرش من از جمله شروط آن است. این جمله به عنوان پذیرش ولایت حضرت معنا شده است، چیزی كه اساس تفكر شیعی است. از نظر شیعه پذیرش امامت و گردن نهادن به ولایت امامان پس از توحید، شرط رهائی و فلاح است.
این تلاش از آن جهت صورت گرفت كه امام _ علیه السلام _، در صدد بود محبت مردم را نسبت به علویان، جهت دار كند و تشیع ناشی از دوستی اهل بیت را تبدیل به یك تشیع اعتقادی اصیل كند.
بعد از آن، وجود امام در خراسان، سبب شد تا شخصیت آن حضرت به عنوان امم شیعه برای مردم بیشتر شناخته شود. لذا هواداران شیعه هر روز بیشتر و بیشتر می‌شدند.[9]
حیثیت علمی امام، مهمترین عامل در توسعه مذهب شیعه به حساب می‌آمد. به ویژه كه مبانی فكری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود و طبعا مرجعیت علمی امام، توسعه فكر شیعی را دربر داشت. رجاء بن ابی الضحاك كه مسئولیت آودرن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل می‌كند كه در هیچ شهری از شهرها فرود نمی‌آمدیم، مگر آنكه مردم به سراغ او می‌آمدند و از او در مورد مسائلشان، استفتاء كرده و معالم دینی‌شان را می‌پرسیدند. او نیز احادیث زیادی از طریق آبائش (تا به علی _ علیه السلام _ و پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ برای آنها، نقل می‌كرد).[10]
اگر كسی با نقل روایت از طریق ائمه _ علیه السلام _ آشنا باشد، می‌داند كه تكیه آنها بر طریق اباء خود بهترین علامت برای توسعه فكر شیعی بوده است. این طریق، تنها طریقی است كه در آن صرفا با اتكای بر اهل بیت _ علیه السلام _ احادث ارائه شده و از دیگر راویان در سلسله سند حدیث استفاده نمی‌شود.[11] این سند به نام سلسله الذهب بین روات حدیث مشهور است.
مأمون كه خود را به مسائل علمی، علاقه‌مند نشان می‌داد، مجالسی را ترتیب داده و سعی می‌كرد تا بحث و مناظره، پیرامون امامت و نبوت با مخالفین و با حضور امام برپا كند.[12] هیچ بعید نیست كه هدف او، محكوم كردن امام بوده است.[13] از آنجایی كه مردم، اهل بیت _ علیه السلام _ رابه مثابه عالمانی می‌دانستند كه بر دیگران برتری دارند و حتی در این باره به علم لدنی آنها اعتقاد داشتند،‌ محكومیت امام در این قبیل مجالس عمومی، می‌توانست ارزش آنها را نزد مردم از بین ببرد. اتفاقا این مجالس، توانست بهترین زمینه، برای ترسیم شخصیت واقعی امام رضا _ علیه السلام _ باشد. این جلسات مكرر به نفع امام خاتمه می‌یافت.[14]و این خود، دردسری برای مأمون ایجاد كرد. عبدالسلام بن صالح هروی نقل می‌كند كه به مأمون خبر رسید كه علی بن موسی _ علیه السلام _ مجالس بحث كلام منقعد كرده و مردم جذب دانش او شده‌اند. مأمون به محمد بن عمرو الطوسی گفت تا مردم را از مجلس او طرد كند. وقتی امام متوجه این نكته شد، او را نفرین كرد و ضمن آن از خداوند چنین تقاضا كرد: ... وانتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعه من بابی[15] خدایا از كسی كه به من ظلم كرده، مرا خوار نموده و شیعیان را از درب خانه من دور كرده انتقام بگیرد.
این روایت نشان می‌دهد كه مردمی كه به خانه آن امام رفت و شد می‌كرده‌اند در شمار شیعیان آن حضرت بوده‌اند. بنابراین حضور آن حضرت در خراسان در حقیقت، عاملی در جهت توسعه فكر شیعه بوده است. مردم در مورد مسائل مختلف كلامی از آن حضرت پرسش می‌كردند. دانسته است كه از اواخر عهد منصور، كتب یونانی ترجمه شد و به تدریج عقل گرایی محدودی به حوزه اسلامی وارد شده بود. در این شرایط به نظر می‌رسید كه شیعه نیز می‌بایست افكار خود را در ارتباط با شرایط فكری جدید، مشخص كند. ائمه شیعه بویژه كلمات امام صادق _ علیه السلام _ و امام رضا _ علیه السلام _ راهگشای این حقائق بود. در مورد رؤیت خداوند در قیامت، پرسش می‌شد كه امام آن را مردود می‌دانست.[16] در مورد حدیث ان الله خلق آم علی صورته، سوال می‌شد كه امام تحریف روایت را در مورد حذف قسمتی از آن ـ كه روشنگر معنای واقعی آن است ـ توضیح می‌داد.[17] از امام درباره امر بین الامرین كه فرموده امام صادق _ علیه السلام _ بود، سؤال می‌شد[18] و جز آنها.
او در اجرای عبادات اسلامی نیز سعی كرد تا سنت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ را احیا كند. وقتی مأمون از او خواست تا نماز عید را بخواند، امام مطابق سنت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ و بدون تجملات شاهانه، خواست چنین كند. تأثیر این مسأله در میان مردم به اندازه‌ای بود كه مأمون دستور داد تا او را از نیمه راه برگردانند.[19] گویا بعد از همین واقعه بود كه سختگیریها شروع شد. مأمون كوشید تا روابط امام را با شیعیان قطع كرده و به طرق مختلف كنترل كند. در نهایت مجبور شد تا برای حذف محور شیعه، امام را به شهادت برساند،[20] اما طبیعی قضیه این بود كه در همان دو سال حضور امام در خراسان سبب گسترش تشیع در خراسان و نواحی اطراف آن شده بود.
مجموعه نامه‌های امام به افراد مختلف در توضیح مبانی شیعه به راحتی، گستردگی آن را نشان می‌دهد. نامه هایی از قبیل تبیین جایگاه اهل بیت _ علیه السلام _ در كتاب و سنت. [21] برخی از مسائل كلامی [22]و نیز مسائل اختلافی میان شیعه و سنی مانند مسأله ایمان ابوطالب، [23]توضیح مصداق شیعه، [24]توضیح مصداق صحابی [25]و معنای اولی الأمر [26]و جز آن. این پاسخها آموزه‌هاییبود كه برای شیعیان به عنوان دیدگاه قطعی پذیرفته می‌شد. گزارشی هم حكایت از آن دارد كه امام اموال خود را در روز عرفه میان مردم قسمت كرد و در برابر اعتراض فضل بن سهل كه آن را زیان خوانده بود. امام آن را غنیمت دانست.[27]
یكی از شیعیان خالص امام كه در زمان حضور امام در مرو به خدمت ایشان رسید، دعبل خزاعی بود.
دانسته است كه طایفه خزاعیان از طوایف شیعی عرب به شمار می‌روند و دعبل در این زمان شاعر برجسته عرب، خزاعی و شیعی شناخته می‌شد. زمانی كه دعبل به خراسان آمد، قصیده تائیه خود را سروده و گفته بود كه نباید كسی پیش از امام رضا _ علیه السلام _ آن را بشنود.[28] این قصیده تاریخ شیعه را در این دوره منعكس می‌كند، تاریخی كه همراه با درد و رنج و قتل و آزار است. دعبل امیدوار است كه امامت در اختیار اهل بیت قرار گیرد:
خروج امام لا محاله خارج یقوم علی اسم الله و البركات
یمیز فینا كل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات
امام از این شعر به شدت متأثر شد و یك صد دینار از دینارهایی كه به اسم مبارك امام ضرب شده بود، به همراه جبه‌ای به وی داد.[29] عجیب آن كه در راه دزدان قافله‌ای را كه دعبل در آن بود، مورد حمله قرار دادند و تنها پس از آن كه دعبل را شناخته و او قصیده خود را برای آنها خواند، وسائل اهل قافله را پس دادند. مردمان قم، از وی خواستند تا جبه را به قیمت هزار دینار بفروشد اما نپذیرفت. پس از خروج از قم، جوانان عرب آن را از وی گرفتند. وی به شهر برگشت و تنها رضایت داد تا بخشی از جبه را به وی داده و هزار دینار نیز بگیرد.[30] به نظر آقای اشتر وی به احتمال در قم مانده تا زمانی كه خبر درگذشت امام را شنیده است. مأمون از روی خباثتی كه داشت امام را در نزدیكی قبر پدرش رشید در طوس دفن كرد. این امر آشوبی در وجود دعبل و شیعیان برانگیخت. در اشعار بعدی دعبل حملات صریحی به عباسیان است. وی بویژه به همین ماجرا اشاره كرد:
أری أمیه معذورین ان قتلوا و لا أری لبنی العباس من عذر
... قبران فی طوس: خیر الخلق كلهم و قبر شرهم هذا من العبر[31]
زمانی كه مأمون در سال 210 فدك را به طالبیان بازگرداند، دعبل در شعری چنین سرود:
أصبح وجه الزمان قد ضحكا برد مأمون هاشم فدكا[32]
دعبل با همه ارتباطی كه با امیران و درباریان دوره مأمون و معتصم داشت، هیچگاه از تشیع دست نكشید و خود می‌گفت كه پنجاه سال است كه چوبه دار خود را همراه می‌برد اما كسی او را بر دار نیاویخته است. اشعار وی در ستایش اهل بیت بسیار فراوان است:
بأبی و أمی خمسه أحبهم لله، لا لعطیه أعطاها
بأبی النبی محمد و وصیه الطیبان و بنته و ابناها[33]
و در آخرین شعری كه پیش از وفاتش سرود گفت:
أعد لله یوم یلقاه دعبل: أن لا اله الا الله
... الله مولاه و النبی، و من بعد هما فالوصی مولاه[34]
به هر روی در بحث تاریخ تشیع در ایران یكی از نكات غیر قابل انكار آمدن امام رضا _ علیه السلام _، به ایران است. توجه به حفظ آثار بر جای مانده از مسیر امام در شهرها و مناطقی كه به نحوی محل استقرار امام بوده، نشان از علاقه ویژه شیعی در میان مردم است، هر چند ممكن است درباره برخی از این مكانها و ارتباط آنها با امام رضا _ علیه السلام _ خبر درستی در دست نداشته باشیم. به عنوان نمونه، مسجد امام رضا در اهواز[35] یكی از قدیمیترین نقاطی است كه در ایران به نام امام رضا _ علیه السلام _ وجود دارد. جدای از ابودلف، یاقوت هم از پل شوشتر در اهواز و مسجدی كه به نام امام رضا _ علیه السلام _ روبروی آن بوده یاد كرده است.[36] دو نقطه منسوب به امام رضا _ علیه السلام _ در شهر شوشتر است یكی از آنها كمی دورتر از پل شاه علی و لشكر[37] و دیگری در شرق شوشتر نزدیك رودخانه شطیط.[38] بر این بنای دوم تاریخی از سال 1094 دیده می‌شود.
قدمگاه دیگری هم در شرق شهر دزفول موجود است.[39] همه اینها به نام امام رضا _ علیه السلام _ دیمی قرار دارد كه این دیمی نامی برگرفته از منطقه است.[40] دو بقعه دیگر، ‌یكی در دزفول و دیگری در شوشتر با نام شاخراسون وجود دارد. دو بقعه دیگر در شوشتر با نامهای امام ضامن در حوالی كنارستان و بقعه امام رضا در حوالی بلوك عقیقی وجود دارد.[41] محلی هم به عنوان قدمگاه امام رضا در جنوب آبادی كهنك[42] در حوالی شوشتر وجود دارد.
در شهر ارجان كه در قدیم شهر آبادی بوده و اكنون در یك فرسخی آن بهبهان با قدمت سیصد ساله وجود دارد، محلی با نام قدمگاه یا مسجد امام رضا وجود دارد كه گفته شده حضرت در حركت خود به خراسان در اینجا نماز خوانده‌اند.[43]مسجد قدمگاه امام رضا در ابرقو، مشهور به مسجد بیرون هم از اماكنی است كه شناخته شده و آثاری از آن برجای مانده است.[44]
در شهر یزد هم چندین قدمگاه وجود دارد. از جمله آنها قدمگاه خرائق (مشهدك) است. خرانق در شصت كیلومتری شهر یزد قرار دارد. تاریخ این قدمگاه بر اساس كتیبه موجود در آن مكان به قرن ششم هجری باز می‌گردد. در این كتیبه آمده است:
لا اله الا الله، محمد رسول الله، امیرالمؤمنین به تاریخ ست و تسعین مائه علی بن موسیت الرضا اینجا رسیده است و در این مشهد فرود آمد و مقام كرد و به تاریخ سنه اثنی و تسعین و خمسمائه خراب بوذ و از جهد بوبكر بن علی ابی نصر فرمودنذ و به دست ضعیف پرگناه یوسف بن علی بن محمد بنا واكرده شد خدایا بر آن كس رحمت كن كی یك بار قل هوالله به اخلاص در كار آنك فرمود و آنك كرد و آنك خواند كنذ كتبه یوسف بن علی بن محمد فی شهر ربیع الاول سنه خمس و تسعین و خسممائه.[45]
به یقین در آن حوالی شیعیانی زندگی می‌كرده‌اند كه این بقعه را سرپا نگاه داشته‌اند. اثر تاریخی دیگر مربوط به آثار سفر امام رضا _ علیه السلام _، قدمگاه ده شیر در فراشاه است. این قدمگاه در كنار جاده تفت به ده شیر و در مركز فراشاه قرار دارد. كتیبه‌ای كه در محراب بنای آن وجود دارد حكایت از آن می‌كند كه گرشاسب بن علی از امرای كاكویه دیلمی در سال 512 آن مكان را ساخته است. بنای مزبور در همان عصر به نام مسجد مشهد علی بن موسی الرضا شهرت داشته است.

كتیبه برجای مانده چنین است:

حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم ذلك الذی یبشر الله عباده ... (شوری 23)
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.

متن: آیه تطهیر

خط دوم: لا اله الا الله محمد رسول الله (در زیر آن علی ولی الله با خط جدیدتر به آن الحاق شده است)
خط سوم: بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المؤمنون...
خط چهارم: بسم الله الرحمن قل هو الله احد...
امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _، العبد المذنب الفقیر الی رحمه الله تعالی كرشاسب بن علی بن فرامز ابن علاء الدوله تقبل الله منه فی شهور سنه اثنی عشره و خمس مائه.[46]
در محله دارالشفای یزد، مسجدی با نام مسجد فرط یا پتك وجود دارد كه بسیار كهن و قدیم است. داستان بنای این مسجد به زمان خروج ابومسلم خراسانی برمی‌گردد. گفته شده است كه امام رضا _ علیه السلام _ چون در سفر خراسان به یزد آمد در این مسجد نماز گزارد. اكنون نیز یكی از حجرات مسجد به نام صوعه امام رضا شناخته می‌شود. این مسجد در سال 1087 بازسازی شده است. سنگی در صومعه وجود دارد با این عبارت: وقف كرد بر صومعه متبركه امام علی موسی الرضا میرك شربت دار فی تاریخ سنه 937.[47]
دو سنگ نبشته یكی با تاریخ 516 در موزه آستان قدس مشهد و دیگری با تاریخ 547 در موزه فریر گالری واشنگتن مربوط به مسجد مشهد امام رضا موجود است كه هر دو نشانی است از قدمگاههای یزد و دیگر حضر تشیع در این دیار. متن هر دو سنگ را آقای افشار چاپ كرده‌اند.

عبارات سنگ مورخ 516 چنین است:

حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و آیه انما و لیكم الله
حاشیه سوم: امر بعماره المشهد الرضوی علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _ المذنب الفقیر الی رحمه الله ابوالقسم احمدبن علی بن احمد العلوی الحسینی تقبل الله منه.
پیشانی: الله اكبر
متن: هذا مقام الرضا علیه السلم اقبل علی صلوتك و لا تكن من الغافلین شعبان سنه سته عشر و خمس
زیر: مائه. عمل عبدالله بن احمد مره.[48]
سنگ نبشته دوم:
حاشیه اول: آیه 17 و 18 آل عمران
حاشیه دوم و سوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام چهارده معصوم
پیشانی: آیه تطهیر
متن: سوره اخلاص و این جمله: امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا علی السلام العبد المذنب الی رحمه الله تعالی جنید بن عمار برالفاد (نقطه فاء مشخص نیست).
زیر سنگ: فی سنه سبع و اربعین و خمس مائه. عمل احمد بن محمد بن احمد اسك.[49] مسجد دیگری با نام مسجد قدمگاه در شهر یزد در مرحله مالمیر خارج حصار وجود دارد.[50]
در روستای بافران در پنج كیلومتری نائین درختی وجود دارد كه از آن با عنوان مردم آن را موم رضا می‌نامند و چنین شهرت دارد كه امام رضا _ علیه السلام _ زیر این درخت غذا تناول فرموده‌اند. مردم هم در روز عاشورا و بیست و یكم رمضان در آنجا جمع می‌شوند. گفته شده كه شاه عباس هم در آنجا بنایی ساخته بوده است.[51] در خود نائین هم قدمگاه مسجد قدیمان وجود دارد گفته شده كه حضرت در این مسجد نماز خوانده است. ایضا در نائین حمام و مسجد امام رضا وجود دارد كه گفته شده حضرت در آنجا استحمام نموده و در مسجد نماز خوانده است. این دو در محله گودالو در نائین قرار دارند. در پشت مسجد كلوان هم قدمگاهی وجود دارد كه منسوب به امام رضاست.[52]
رافعی نوشته است كه قد اشتهر اجتیاز علی بن موسی الرضا به قزوین و یقال انه كان مستخفیا فی دار داوود بن غازی.[53]
گویا كسی در این نكته تردید ندارد كه مسیر امام در سفر به خراسان از قزوین نبوده است. نیز گزارش شده است كه امام رضا _ علیه السلام _ از نطنز گذشته و محلی كه اكنون به نام قدمگاه علی _ علیه السلام _، شهرت دارد مربوط به توقف امام رضا _ علیه السلام _ در این شهر است.[54] همچنین گزارش شده است كه امام رضا _ علیه السلام _ از دامغان گذشته و در محلی با نام آهوان، چند آهو خدمت آن حضرت رسیدند.[55]
ورود امام رضا _ علیه السلام _ به نیشابور در منابع فراوانی آمده است. شیخ صدوق از ورود آن حضرت به محله فرد در نیشابور یاد كرده و نوشته است كه تا كنون (نیمه دوم قرن چهارم) در آن محل حمامی بنا شده كه به حمام رضا مشهور است.[56] همچنین در بیست و شش كیلومتری نیشابور قدمگاه معروف منسوب به امام رضا _ علیه السلام _ موجود است و به این نام شهرت دارد. جائی هم با نام عین‌الرضا در محلی با نام حمراء[57] شناخته شده بوده است. از جائی نیز با نام پسنده، كه محل اقامت امام بوده و ایشان از آن راضی بوده و به همین دلیل از آن با عنوان پسندیده یاد شده نام برده شده است.[58]
در میان اصحاب امام رضا _ علیه السلام _ كسانی هستند كه حتی اگر عرب نیز بوده‌اند، در شهرهای ایرانی زندگی می‌كرده و نامی ایرانی یافته‌اند. چند نفری كه به همدانی شهرت دارند ندانستیم كه همدانی هستند یا همدانی. بنابراین یادی از آنها نكردیم از رازیها و قمی‌ها و غیر شهرهای ایران هم یاد نكرده‌ایم. كسانی كه لقب آنها منسوب به شهرهای ایرانی است عبارتند از: ابراهیم بن ابی محمد خراسانی (مسندالرضا _ علیه السلام _ 2/ 511) ابوسعید الخراسانی (مسند 2/ 514) محمدبن عبدالله الخراسانی (مسند 2/ 548) سلیمان بن حفص مروزی (مسند 2/ 533) سلیمان بن صالح مروزی (مسند 2/ 534) سهل بن قاسم نوشجانی (مسند 2/ 534) ابوالقاسم الفارسی (مسند 2/ 515) فتح بن یزید الجرجانی (مسند 2/ 542) فضاله بن ایوب ازدی سكن اهواز (2/ 543) محمدبن اسحاق طالقانی (2/ 545) محمدبن ابی یعقوب بلخی (مسند 2/ 545) محمدبن زید طبری (اصله كوفی) (مسند 2/ 547) نعیم بن صالح طبری (مسند 2/ 553) ابوسعید النیسابوری (مسند 2/ 515) حمزه بن جعفر الارجانی (مسند 2/ 515) ابوحیون مولی الرضا (مسند 2/ 514).

پی نوشتها :

[1] . ابن خلدون، ج 4، ص 7.
[2] . مقاتل الطالبیین، ص 375 ط نجف. امام فرمود: قد علم الله كراهتی لهذا فلما خیرت بین قبول ذلك و بین القتل اخترت القبول علی القتل. خداوند می‌داند كه اینكار به اجبار بود. هنگامی كه من، مخیر شدم در قبول این امر یا قتل، قبول بر قتل ترجیح دادم. نك: غایه الاختصار، صص 67، 68.
[3] . الكافی، ج 1، ص 486؛ عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 150.
[4] . تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 498. مأمون نیز این حقیقت را درك كرده بود و لذا امام را به شهادت رساند و در ظاهر وانمود كرد كه او به مرگ عادی رحلت كرده و خود را عزادار نشان داد. امام علویان، فریب او را نخوردند، زمانی كه مأمون ضمن نامه‌ای به عبدالله بن موسی نوشت بیا تو را به جای علی بن موسی، ولیعهد كنم، او به مأمون گفت: من فریب تو را نمی‌خورم. آیا خیال كردی من نمی‌دانم با انگور چه بر سر علی بن موسی آوردی؟ نك: مقاتل الطالبیین، ص 415، 416.
[5] . نك: المقالات والفرق، ص 95.
[6] . رساله الدلائل الرهبانیه، منسوب به علامه حلی، چاپ شده در آخر كتاب الغارات، ج 2، ص 858 ط تهران. نسبت این رساله به علامه حلی تكذیب شده است. نك: ریاض العلماء ج 1، ص 379. گفته شده است كه: در قم چشمه‌ای است كه گفته می‌شود علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _ از آب آن نوشیده است. به احتمال منسوب به یكی از نوادگان علی بن موسی _ علیه السلام _ بوده است. نك: گنجینه آثار قم، ج 1، ص 381.
[7] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 148، 149، 180. در این مورد، گفتار صاحب عیون مقدم است. نك: بحارالانوار، ج 49، صص 91، 92، 118، 134.
[8] . ینابیع الموده، ص 364. از چند مدرك ـ سند اصل حدیث بقول ابا الصلت، آنقدر محكم بود كه اگر بر دیوانه‌ای می‌خواندند، جنون او برطرف می‌شد!! روایات دیگری نیز در مورد استقبال، ذكر شده است. نك: ینابیع الموده، ص 385. عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 132، 133.
[9] . بنا به نوشته كتاب ضیافه الاخوان كه شرح حال علمای قزوین است امام رضا _ علیه السلام _ سال 193 نیز یكبار به قزوین آمده و در منزل داود بن سلیمان اقامت كرده است. نك: حیاه الامام الرضا، صص 227، 228.
[10] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 180، 183. امام بر آن بود كه حدیث را از آبائش نقل كند. عیون اخبار الرضا، ج 1. ص 111.
[11] . ابوالمحاسن در مورد امام صادق _ علیه السلام _ می‌نویسد: لایرو الا عن اهل بیته او جز از اهل بیت _ علیه السلام _ چیزی روایت نمی‌كرد. النجوم الزاهره، ج 2، ص 9. بنابراین، آنچه گفته شده كه شاید تنها خصوصیت تازه تشیع در قرن چهارم باشد كه همه اخبار و آثار را به علی و خاندانش باز می‌گرداند (تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم ج 1، ص 81) صحیح نیست، مؤلف مزبور با شیوه نقل حدیث در تشیع از بدو امر آشنا نبوده است.
[12] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183، 184.
[13] . مجالس المؤمنین، ج 2، ص 274.
[14] . بحار، ج 49، ص 100. در كتاب الاحتجاج مرحوم طبرسی به تفصیل متن این مباحثات آمده است.
[15] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 170، 171.
[16] . همان مدرك، صص 93، 94.
[17] . همان، ص 98.
[18] . همان، ص 101، جواب امام در این مورد در حقیقت بیان كلام شیعه بود. امام در یك مورد در جواب مأمون درباره مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختیار، فرمودند: ان افعال العباد، مخلوقه خلق تقدیر لا خلق تكوین ولا تقل بالجبر ولا بالتفویض بحار، ج 5، ص 30. مجموعه این سوالات كلامی فراوان بوده و واضح است كه شیوع آنها، شیوع فكر شیعه می ‌باشد. به عنوان نمونه درباره به عدم رؤیت خداوند، الكافی ج 1، ص 96 (عربی). معادن الحكمه، ج 2، ص 161؛ التوحید، ص 109. همچنین سوال در مورد مفهوم توحید كه امام بوسیله نامه‌ای، جواب می‌دادند. التوحید، ص 56؛ بحار. ج 4، ص 284.
[19] . بحار، ج 49 ص 135، برای تحلیل قضیه نك: حیاه الامام الرضا ص 256، مجالس المؤمنین ج 2، صص 271،‌272.
[20] . بندرت می‌توان عالمی شیعه یافت كه در این مسئله تردید كند. هر چند رضی‌الدین علی بن طاووس محقق شیعی در این مسئله تردید كرده و چنین امری را با توجه به برخورداریهای مأمون غیرقابل قبول دانسته است. اما باید دانست این برخوردها همانگونه كه استاد جعفر مرتضی توضیح داده‌اند همگی در جهت مصالح سیاسی ویژه‌ای بوده است. حتی اگر مأمون محمدبن جعفر صادق و زیدالنار كه هر دو علیه او خروج كردند بخشید، در همین رابطه بوده و مؤیدی بر جهت‌گیری مثبت مأمون به صورت یك اعتقاد نیست اضافه بر اینكه در عیون اخبارالرضا روایاتی صریح در مسئله شهادت امام داریم و تقریبا اجماع علمای شیعه بر این است، نك: مجالس المؤمنین ج 2، ص 273، 274. تاریخ بیهقی، ص 48 ـ 49.
[21] . الكافی، ج 1، ص 223؛ نصائر الدرجات، ص 118؛ بحار، ج 23، ص 336.
[22] . نك: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16.
[23] . معادن الحكمه، ج 2، ص 176.
[24] . قرب الاسناد، صص 203، 206.
[25] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 87.
[26] . تفسیر العیاشی، ج 1، ص 360؛ بحار، ج 23، ص 296.
[27] . محاضرات الادباء، ج 1، ص 589.
[28] . دعبل بن علی الخزاعی شاعر اهل البیت، ص 83، از الغدیر، ج 2، ص 359، الاتحاف، ص 161.
[29] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 89، از عیون اخبار الرضا، ص 368، الفصول المهمه، ص 231.
[30] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 91.
[31] . همان، صص 95، 98.
[32] . فتوح البلدان، ص 37، به نقل از: دعبل بن علی الخزاعی، ص 107.
[33] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 212؛ دیوان دعبل الخزاعی، ص 247.
[34] . دیوان دعبل الخزاعی، ص 140.
[35] . ابو دلف (سفرنامه، ص 89) در قرن چهارم از آن خبر داده است.
[36] . معجم البلدان، ج 1، ص 285، مرات البلدان، ج 1، ص 132.
[37] . درباره آن نك: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، صص 58، 59.
[38] . درباره آن نك: همان، صص 59، 60.
[39] . درباره آن نك: همان، ص 61.
[40] . نك: دیار شهر یاران، بخش اول، 1/ 554، 368، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 57.
[41] . دیار شهر یاران، بخش اول، 1/ 320، 869، 771، 775.
[42] . جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 63.
[43] . مرات البلدان، ج 1، ص 368، زندگانی امام رضا، سحاب، ص 243، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، صص 78، 79.
[44] . یادگارهای یزد، ج 1، ص 357، 358. قسمتهایی از كتیبه كاشی معرق مورد نظر كه اشاره به ورود امام رضا _ علیه السلام _، در آن آمده، به طور عمده از بین رفته است.
[45] . یادگارهای یزد، ج 1، ص 173، 177.
[46] . همان، ج 1، ص 383، 384.
[47] . همان، ج 2، ص 211، 217.
[48] . همان، ج 2، ص 917.
[49] . یادگارهای یزد، ج 2، ص 918 گویا نویسنده دانشمند كتاب جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا از این موارد و مورد بعدی غفلت كرده‌اند.
[50] . یادگارهای یزد، ج 2، ص 274.
[51] . تاریخ نائین، ج 2، ص 236، 237، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 109.
[52] . تاریخ نائین، ج 2، ص 230، 237، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا ص 113، 115.
[53] . التدوین فی اخبار قزوین، ج 3، ص 428.
[54] . نك: میراث فرهنگی نطنز، صص 158، 161.
[55] . بحرالانساب، ص 101، 103 اشاره به ولایت خراسان كرده به خصوص دامغان، نك: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 116، 117.
[56] . جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 132، 133.
[57] . الثاقب فی المناقب، ص 146. گفته شده كه شاید حمراء آن روزگار ده سرخ فعلی باشد. نك: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 136.
[58] . الثاقب فی المناقب، ص 146.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي




تفكر مذهبی شیعه

معنای تفكر مذهبی

تفكر مذهبی, تفكر بحث و كنجكاوی را می گوییم كه ماده ای از مواد مذهبی را كه در تعالیم آن مذهب است نتیجه بدهد؛ چنانكه تفكر ریاضی مثلاً تفكری را می گویند كه یك نظریه ریاضی را نتیجه بدهد یا یك مسئله ریاضی را حل كند.

مأخذ اساسی تفكر مذهبی در اسلام

البته تفكر مذهبی نیز مانند سایر تفكرات, مأخذی می خواهد كه مواد فكری از آن سرچشمه بگیرد و به آن تكیه بزند؛ چنانچه در تفكر برای حل یك مسئله ریاضی, یك رشته معلومات ریاضی را باید استخدام نمود كه بالا خره به عملیات فن مربوط منتهی شود. یگانه مأخذی كه دین آسمانی اسلام (از آن جهت كه به وحی آسمان می رسد) به آن اتكا دارد, همانا قرآن كریم است . قرآن كریم است كه مدرك قطعی نبوت همگانی و همیشگی پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ است و محتویات آن دعوت اسلامی می باشد, البته تنها مأخذ بودن قرآن كریم ماَّخذ و مصادر دیگر تفكر صحیح و حجتهای دیگر را الغا نمی كند چنانكه خواهیم گفت .

راههایی كه قرآن برای تفكر مذهبی نشان می دهد

قرآن كریم در تعلیمات خود برای رسیدن و درك نمودن مقاصد دینی و معارف اسلامی, سه راه در دسترس پیروان خود قرار داده, به ایشان نشان می دهد كه ظواهر دینی و حجت عقلی و درك معنوی از راه اخلاص و بندگی است .
توضیح اینكه: ما می بینیم قرآن كریم در بیانات خود, همه مردم را طرف خطاب قرار داده گاهی بی اینكه حجتی به گفته خود اقامه كند, بلكه به مجرد اتكا به فرمانروایی خدائی خود, به پذیرفتن اصول اعتقادی مانند توحید و نبوت و معاد و احكام عملی مانند نماز و روزه و غیر آنها امر می كند و در برخی از اعمال نهی می نماید و اگر این بیانات لفظی را حجیت نمی داد هرگز از مردم پذیرش و فرمانبرداری آنها را نمی خواست, پس ناگزیر باید گفت اینگونه بیانات ساده قرآن, راهی است برای فهم مقاصد دینی و معارف اسلامی . ما این بیانات لفظی را مانند:(آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ) و:(اَقیمُواالصَّلوهَ) را ظواهر دینی می نامیم .
و از سوی دیگر می بینیم قرآن كریم در آیات بسیاری به سوی حجت عقلی, رهبری می كند و مردم را به تفكر و تعقل و تدبر در آیات آفاق و انفس, دعوت می فرماید و خود نیز در موارد احقاق حقایق به استدلال عقلی آزاد می پردازد و حقا هیچ كتاب آسمانی علم و معرفت برهانی را برای انسان مانند قرآن كریم نمی شناسد.
قرآن كریم با این بیانات اعتبار حجت عقلی و استدلال و برهانی آزاد را مسلم می شمارد؛ یعنی نمی گوید كه اول حقانیت معارف اسلامی را بپذیرید سپس به احتجاج عقلی پرداخته معارف نامبرده را از آنها استنتاج كنید, بلكه با اعتماد كامل به واقعیت خود می گوید:
به احتجاج عقلی پرداخته حقانیت معارف نامبرده را از آن دریابید و بپذیرید و سخنانی كه از دعوت اسلامی می شنوید, تصدیق آنها را از آفرینش جهان كه گواهی است راستگوی بپرسید و بشنوید و بالا خره تصدیق و ایمان را از نتیجه دلیل به دست آورید نه اینكه اول ایمان بیاورید و بعد به قید مطابقت آن دلیل اقامه كنید, پس تفكر فلسفی نیز راهی است كه رسائی آن را قرآن كریم تصدیق می نماید و از سوی دیگر می بینیم قرآن كریم با بیانی جالب روشن می سازد كه همه معارف حقیقیه از توحید و خداشناسی واقعی سرچشمه می گیرد و استنتاج می شود و كمال خداشناسی از آن كسانی است كه خداوند آنان را از هر جای جمع آوری كرده و برای خود اختصاص داده است.
آنان هستند كه خود را از همه كنار كشیده و همه چیز را فراموش كرده اند و در اثر اخلاص و بندگی, همه قوای خود را متوجه عالم بالا ساخته دیده به نور پروردگار پاك روشن ساخته اند و با چشم واقع بین, حقایق اشیأ و ملكوت آسمان و زمین را دیده اند؛ زیرا در اثر اخلاص و بندگی به یقین رسیده اند و در اثر یقین ملكوت در آسمان و زمین و زندگی جاودانی جهان ابدیت برایشان مكشوف شده است . با توجه در آیات كریمه ذیل این مدعا كاملاً روشن می شود:
الف - (وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ اِلاّ نُوحی اِلَیْهِ اَنَّهُ لا اِلَهَ الاّ اَنَا فَاعْبُدونِ)[1], (سوره انبیأ, آیه 25)
ب - و می فرماید:(سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یَصِفُونَ اِلاّ عِبادَ اللّهِ اْلمُخْلَصینَ)[2], (سوره صافات, آیه 159 و 160)
ج - و می فرماید:(قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحی اِلَی اَنَّما اِلهُكُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ یَرْجُوا لِقأ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشْرِكْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ اَحَداً)[3], سوره كهف, آیه 110
د - و می فرماید:(وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتی یَاْتِیَكَ الْیَقینُ)[4], (سوره حجر, آیه 99)
ه - و می فرماید:(وَكَذلِكَ نُری اِبْراهیمَ مَلَكوُتَ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ وَلِیكُونَ مِنَ اْلمُوقِنینَ)[5], (سوره انعام, آیه 75)
و - و می فرماید:(كَلاّ اِنَّ كِتابَ اْلاَبْرارِ لَفی عِلّییّنَ وَما اَدْریكَ ما عِلِّیُّونَ, كِتابٌ مَرْقُومٌ, یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ)[6], (سوره مطففین, آیه 18- 21)
ز - و می فرماید:(كَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اْلیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ)[7] ,(سوره تكاثر, آیه 5 و 6)
پس یكی از راههای درك معارف الهیه, همان تهذیب نفس و اخلاص در بندگی است .

تفاوت در میان سه طریق نامبرده

با بیان گذشته روشن شد كه قرآن كریم برای درك معارف دینی, سه راه نشان داده است, ظواهر دینی و عقل و اخلاص در بندگی كه موجب انكشاف حقایق و مشاهده باطنی آنهاست ولی باید دانست كه این سه طریق از چند جهت با هم تفاوت دارند.

اولاً:

ظواهر دینی چون بیاناتی هستند لفظی و به ساده ترین زبانی القا شده اند, در دسترس مردم قرار دارند و هر كس به اندازه ظرفیت فهم خود از آنها بهره مند[8] می شود, به خلاف دو طریق دیگر كه اختصاص به گروه خاصی داشته, همگانی نمی باشند.

ثانیا:

طریق ظواهر دینی راهی است كه با پیمودن آن می توان به اصول و فروع معارف اسلامی پی برده و موارد اعتقادی و عملی دعوت (اصول معارف و اخلاق) را به دست آورد به خلاف دو طریق دیگر؛ زیرا اگر چه از راه عقل می توان مسائل اعتقادی و اخلاقی و كلیات مسائل عملی (فروع دین) را به دست آورد ولی جزئیات احكام نظر به اینكه مصالح خصوصی آنها در دسترس عقل قرار ندارند از شعاع عمل آن خارجند و همچنین راه تهذیب نفس چون نتیجه آن انكشاف حقایق می باشد و آن علمی است خدادادی نمی توان نسبت به نتیجه آن و حقایقی كه با این موهبت خدایی مكشوف و مشهود می شوند, تحدیدی قائل شد یا اندازه ای گرفت اینان چون از همه جا بریده اند و همه چیز را جز خدا فراموش كرده اند, تحت ولایت و سرپرستی مستقیم خدا می باشند و آنچه را می خواهد (نه آنچه خودشان می خواهند) برایشان مشهود می شود.

طریق اوّل: ظواهر دینی, اقسام ظواهر دینی

چنانكه گذشت قرآن كریم كه مأخذ اساسی تفكر مذهبی اسلام است به ظواهر الفاظ خود در برابر شنوندگان خود حجیت واعتبار داده است و همان ظواهر آیات, بیان پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ را تالی بیان قرآن قرار می دهد و مانند آن حجت می سازد؛ چنانكه می فرماید:
(وَاَنْزَلَنْا اِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ)[9] .
و می فرماید:
(هُو الَّذی بَعَثَ فِی اْلاُمِّییّنَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایاتِهِ وَیُزَكّیهِمْ وَیُعَلّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَهَ)[10] و می فرماید:
(لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)[11] .
پر روشن است كه اگر گفتار و رفتار پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و حتی سكوت و امضای آن حضرت برای ما, مانند قرآن حجت نبود آیات مذكوره مفهوم درستی نداشت, پس بیان پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ برای كسانی كه از آن حضرت می شنوند یا با نقل قابل اعتماد نقل می شود حجت و لازم الاتباع است . و همچنین با تواتر[12] قطعی از آن حضرت رسیده است كه بیان اهل بیت وی مانند بیان خودش می باشد و به موجب این حدیث و احادیث نبوی قطعی دیگر بیان اهل بیت تالی بیان پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می باشد و اهل بیت در اسلام سمت مرجعیت علمی داشته در بیان معارف و احكام اسلام هرگز خطا نمی كنند و بیانشان به طریق مشافهه یا نقل, قابل اعتماد و حجت است .
از این بیان روشن می شود كه ظواهر دینی كه در تفكر اسلامی مدرك و مأخذ می باشد دو گونه اند كتاب و سنت و مراد از كتاب ظواهر آیات كریمه قرآنی می باشد و مراد از سنت حدیثی است كه از پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و اهل بیت _ علیهم السّلام _ رسیده باشد.

حدیث صحابه

اما احادیثی كه از صحابه نقل می شود اگر متضمن قول یا فعل پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ باشد و مخالف با حدیث اهل بیت _ علیهم السلام _ نباشد, قابل قبول است و اگر متضمن نظر و رأی خود صحابی باشد, دارای حجیتی نیست و حكم صحابه مانند حكم سایر افراد مسلمانان است و خود صحابه نیز با یك نفر صحابی معامله یكنفر مسلمان می كردند.

بحث مجدد در كتاب و سنت

كتاب خدا (قرآن) مأخذ اساسی هرگونه تفكر اسلامی است و اوست كه ماَّخذ دیگر دینی را اعتبار و حجیّت می دهد و از همین جهت باید برای همگان قابل فهم باشد.
گذشته از این, خود قرآن كریم, خود را نور و روشن كننده همه چیز معرفی می كند و هم در مقام تحدی از مردم درخواست می كند كه در آیات آن تدبر كرده ببینند كه هیچگونه اختلاف و تناقض وجود ندارد و اگر می توانند, كتابی مانند آن بسازند و معارضه اش كنند. روشن است كه اگر قرآن برای همگان قابل فهم نبود اینگونه خطابات مورد نداشت .
البته نباید پنداشت كه این مطلب (كه قرآن به خودی خود برای همه قابل فهم است) با مطالب سابق كه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و اهل بیت او در معاریف اسلامی كه در حقیقت مضامین قرآن كریم می باشند, مراجع علمی هستند, منافات دارد؛ زیرا بخشی از معارف اسلامی كه احكام و قوانین شریعت می باشد, قرآن كریم تنها كلیات آنها را متضمن است و روشن شدن تفاصیل آنها مانند احكام نماز و روزه و داد و ستد و سایر عبادات و معاملات به مراجعه سنت (حدیث اهل بیت) متوقف است .
و بخشی دیگر كه معارف اعتقادی و اخلاقی است اگرچه مضامین و تفاصیل آنها قابل فهم عموم می باشد ولی در درك معانی آنها روش اهل بیت را باید اتخاذ نمود و هر آیه قرآنی را با آیات دیگر قرآنی توضیح داده و تفسیر كرد نه به رأی و نظر خود كه از عادات و رسوم معمولی برای ما دلنشین شده و با آن مأنوس گردیده ایم .
علی _ علیه السّلام _ می فرماید: برخی از قرآن با برخی دیگر به سخن درآمده معنای خود را می فهماند و بعضی از آنها به بعضی دیگر گواهی می دهد[13] .
و پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می فرماید:بخشی از قرآن بخش دیگر را تصدیق می كند[14] .
و نیز می فرماید:هر كه قرآن را به رأی خود تفسیر كند, برای خود در آتش جایگاه می سازد[15] .
مثالی ساده برای تفسیر قرآن به قرآن: خدای تعالی در قصه عذاب قوم لوط در جایی می فرماید:برایشان باران بد, بارانیدیم[16] و در جای دیگر, این كلمه را به كلمه ای دیگر تبدیل كرده می فرماید:برایشان سنگ بارانیدیم[17] و از انضمام آیه دوم به آیه اول روشن می شود كه مراد از باران بد, سنگهای آسمانی است كسی كه با نظر كنجكاوی و در احادیث اهل بیت و در روایاتی كه از مفسرین صحابه و تابعین در دست است رسیدگی نماید تردید نمی كند كه روش تفسیر قرآن به قرآن تنها روش ‍ ائمه اهل بیت _ علیهم السّلام _ می باشد.

ظاهر و باطن قرآن

چنانكه فهمیدیم قرآن كریم با بیان لفظی خود مقاصد دینی را روشن می كند و دستوراتی در زمینه اعتقاد و عمل به مردم می دهد ولی مقاصد قرآن تنها به این مرحله منحصر نیست بلكه در پناه همین الفاظ و در باطن همین مقاصد مرحله ای معنوی و مقاصدی عمیقتر و وسیعتر قرار دارد كه خواص با دلهای پاك خود می تواند بفهمند.
پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ كه معلم خدائی قرآن است می فرماید:قرآن ظاهری انیق (زیبا و خوش آیند) و باطنی عمیق دارد[18] .
و نیز می فرماید:قرآن بطن دارد و بطنش نیز بطن دارد تا هفت بطن[19] و در كلمات ائمه اهل بیت نیز از باطن قرآن بسیار نامبرده شده است[20].
ریشه اصلی این روایات مثلی است كه خدای متعال در سوره رعد, آیه 17 می زند؛ خدای تعالی در این آیه افاضه های آسمانی را تشبیه فرموده به بارانی كه از آسمان نازل می شود و حیات زمین و اهل زمین بسته به آن است, با آمدن باران, سیل راه می افتد و مسیلهای گوناگون هركدام به اندازه ظرفیت خود از آن سیل برداشته جریان پیدا می كند, روی سیل در جریان خود با كفی پوشیده شده است ولی در زیر كف, همان آب قرار دارد كه حیاتبخش و به حال مردم سودمند می باشد.
چنانكه این مثل اشاره می كند, ظرفیت افهام مردم در فراگرفتن این معارف آسمانی كه حیاتبخش درون انسان هستند - مختلف می باشد.
كسانی هستند كه جز به ماده و زندگی مادی چند روزه این جهان گذران به چیزی اصالت نمی دهند و جز مشتهیات مادی, به چیزی دل نمی بندند و جز محرومیتهای مادی از چیزی نمی ترسند. اینان با اختلاف مراتبی كه دارند حداكثر آنچه از معارف آسمانی بپذیرند این است كه اعتقادات اجمالی را باور كنند و دستورهای عملی اسلام را به طور جمود اجرا نمایند و بالا خره خدای یگانه را به امید ثواب اخروی یا از ترس عقاب اخروی بپرستند.
و كسانی هستند كه در اثر صفای فطرت, سعادت خود را در دلبستگی به لذایذ گذران و زندگی چند روزه این جهان نمی بینند و سود و زیان و شیرین و تلخ این سرا پیش ایشان جز پنداری فریبنده نیست و یاد گذشتگان كاروان هستی كه كامروایان دیروز و افسانه های امروز می باشند, درس عبرتی است كه پیوسته برایشان تلقین می شود.
اینان طبعا با دلهای پاك خودشان متوجه جهان ابدیت می شوند و به نمودهای گوناگون این جهان ناپایدار به نظر آیه و نشانه نگاه می كنند و هیچگونه اصالت و استقلالی به آنها نمی دهند.
آن وقت است كه از دریچه آیات و نشانه های زمینی و آسمانی نور نامتناهی عظمت كبریای خدای پاك را با درك معنوی مشاهده می كنند و دلهای پاكشان یكجا شیفته درك رمزهای آفرینش می شود و به جای اینكه در چاله تنگ سودپرستی شخصی, زندانی شوند در فضای نامتناهی جهان ابدیت به پرواز درآمده, اوج می گیرند.
وقتی كه از راه وحی آسمانی می شنوند كه خدای تعالی از پرستش بتها نهی می كند و ظاهر آن مثلاً نهی از سر فرود آوردن در برابر بت است, به سبب تجلیل از این نهی می فهمند كه غیر از خدا را نباید اطاعت كرد؛ زیرا حقیقت اطاعت همان بندگی و سر فرود آوردن است و از آن بالاتر می فهمند كه از غیر خدا نباید بیم و امید داشت و از آن بالاتر می فهمند كه به خواستهای نفس نباید تسلیم شد و از آن بالاتر می فهمند كه نباید به غیر خدا توجه نمود.
و همچنین وقتی كه از زبان قرآن می شنوند كه به نماز امر می كند و ظاهر آن به جا آوردن عبادت مخصوص است, به حسب باطن از آن می فهمند كه باید با دل و جان, كرنش و نیایش خدا را كرد و از آن بالاتر می فهمند كه باید در برابر حق, خود را هیچ شمرد و فراموش كرد تنها به یاد خدا پرداخت . چنانكه پیداست معانی باطنی كه در دو مثال گذشته یادآوری شد, مدلول لفظی امر و نهی نامبرده نیست ولی درك آنها برای كسی كه به تفكر وسیعتری پرداخته جهان بینی را به خود بینی ترجیح می دهد, اجتناب ناپذیر می باشد.
با بیان گذشته, معنای ظاهر و باطن قرآن روشن شد. و نیز روشن شد كه باطن قرآن ظاهر آن را ابطال و الغا نمی كند بلكه به منزله روحی است كه جسم خود را حیات می بخشد و اسلام كه دینی است عمومی و ابدی و اصلاح جامعه بشری را در درجه اول اهمیّت قرار می دهد, از قوانین ظاهری خود كه مصلح جامعه می باشند و از عقاید ساده خود كه نگهبان قوانین نامبرده هستند, هرگز دست بردار نیست .
چگونه ممكن است جامعه ای به دستاویز اینكه دل انسان باید پاك باشد و ارزش ‍ برای عمل نیست, با هرج و مرج زندگی كند و به سعادت برسد؟ و چگونه ممكن است كردار و گفتار ناپاك, دلی پاك بپروراند یا از دل پاك كردار و گفتار ناپاك ترشح نماید؟ خدای تعالی در كتاب خود می فرماید:پاكان از آن پاكان و ناپاكان از آن ناپاكانند.
و می فرماید: زمین خوب, نبات خود را خوب می رویاند و زمین بد, جز محصول ناچیز نمی دهد[21] .
از بیان گذشته روشن شد كه قرآن كریم ظاهر و باطن و باطنش نیز مراتب مختلفه دارد و حدیث نیز كه مبین مضمون قرآن كریم است به همان حال خواهد بود.

تأویل قرآن

در صدر اسلام در میان اكثریت تسنن معروف بود كه قرآن كریم را در جایی كه دلیل باشد می توان از ظاهرش صرف كرده به معنای خلاف ظاهر حمل كرد و معمولاً معنای خلاف ظاهر تأویل نامیده می شد و آنچه در قرآن كریم به نام تأویل ذكر شده به همین معنا تفسیر می گردد.
در كتاب مذهبی جماعت و همچنین در مناظره های مذاهب مختلفه - كه به تحریر درآمده - بسیار به چشم می خورد كه در مسئله ای كه با اجماع علمای مذهب یا دلیل دیگری ثابت می شود اگر با ظاهر آیه ای از آیات قرآنی مخالف باشد, آیه را تأویل نموده به معنای خلاف ظاهر حمل می كنند و گاهی دو طرف متخاصم برای دو قول متقابل با آیات قرآنی احتجاج می نمایند و هركدام از دو طرف آیه, طرف دیگر را تأویل می كند.
این رویه كم و بیش به شیعه نیز سرایت نموده است و در برخی از كتب كلامی شان دیده می شود. ولی آنچه پس از تدبر كافی در آیات قرآنی و احادیث اهل بیت به دست می آید این است كه قرآن كریم در لهجه شیرین و بیان روشن و رسای خود, هرگز شیوه لغز و معما پیش نگرفته و مطلبی را جز با قالب لفظی خودش به مردم القا نكرده است و آنچه در قرآن كریم به نام تأویل ذكر شده است از قبیل مدلول لفظ نیست بلكه حقایق و واقعیتهایی است كه بالاتر از درك عامه بوده كه معارف اعتقادی و احكام عملی قرآن از آنها سرچشمه می گیرد.
آری همه قرآن تأویل دارد و تأویل آن مستقیما از راه تفكر قابل درك نیست و از راه لفظ نیز قابل بیان نمی باشد و تنها پیامبران و پاكان از اولیای خدا كه از آلایشهای بشریت پاكند, می توانند از راه مشاهده, آنها را بیابند. آری, تأویل قرآن روز رستاخیر برای همه مكشوف خواهد شد.

توضیح:

به خوبی می دانیم آنچه بشر را وادار به سخنگویی و وضع لغت و استفاده از الفاظ نموده, همانا نیازمندیهای اجتماعی مادی است . بشر در زندگی اجتماعی خود ناگزیر است كه منویات و محتویات ضمیر خود را به همنوعان خود بفهماند و برای همین منظور از صدا و گوش استمداد جوید و گاهی كم و بیش از اشاره و چشم استفاده كند.
و از اینجاست كه در میان شخص گنگ و نابینا هیچگونه تفاهم برقرار نمی شود؛ زیرا آنچه نابینا به زبان می گوید, گنگ نمی شنود و آنچه گنگ به اشاره می فهماند نابینا نمی بیند و از این روی در وضع لغات و نامگذاری اشیأ تأمین نیازمندی مادی منظور بوده و برای چیزهایی و اوضاع و احوالی, لفظ ساخته شده كه مادی و در دسترس حس یا نزدیك به محسوس می باشد چنانكه می بینیم در مواردی كه مخاطب ما یكی از حواس را فاقد است, اگر بخواهیم از چیزهایی كه از راه همان حس مفقود درك می شود, سخن بگوییم دست به یك نوع تمثیل و تشبیه می زنیم مثلاً اگر بخواهیم به یك نابینای مادرزاد از روشنایی و رنگ, یا به كودكی كه به حد بلوغ نرسیده از لذت عمل جنسی توصیف كنیم, مقصود خود را با نوعی از مقایسه و تشبیه و آوردن مثل مناسب تأدیه می كنیم, بنابراین, اگر فرض كنیم در جهان هستی, واقعیتهایی وجود دارد كه از ماده و آلایش ماده منزه است (و واقع امر هم همین است) و از گروه بشر در هر عصر یك یا چند تن انگشت شمار, استعداد درك و مشاهده آنها را دارند, چنین چیزهایی از راه بیان لفظی و تفكر عادی قابل تفهیم و درك نخواهد بود و جز با تمثیل و تشبیه نمی توان به آنها اشاره كرد.
خدای متعال در كتاب خود می فرماید: ما این كتاب را از قبیل لفظ, خواندنی و عربی قرار دادیم شاید شما آن را تعقل كنید و بفهمید و همانا این كتاب نزد ما در لوح محفوظ كه اصل كتب آسمانی است, بسی بلند پایه و محكم اساس است (فهم عادی به آن نمی رسد و در آن رخنه نمی كند[22]
و نیز می فرماید:تحقیقا این كتاب قرآنی است گرامی در كتابی كه از انظار عادی پنهان است, كسی به آن مس نمی كند مگر پاك شدگان[23].
و همچنین در حق پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و اهل بیت وی می فرماید:خدای متعال می خواهد از شما اهل بیت هرگونه پلیدی را ببرد و شما را پاك گرداند[24]
به دلالت این آیات, قرآن كریم از مرحله ای سرچشمه می گیرد كه افهام مردم از رسیدن به آنجا و نفوذ كردن در آنجا زبون است, كسی را نمی رسد كه كمترین دركی در آنجا داشته باشد جز بندگانی كه خدا آنان را پاك گردانیده است و اهل بیت پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ از آن پاكانند.
و در جای دیگر می فرماید:اینان كه ایمان به قرآن نمی آورند تكذیب كردند چیزی را كه به علم او احاطه نیافته اند و هنوز تأویل آن برای آنها مشهود نشده است (یعنی روز قیامت كه حقایق اشیأ بالعیان دیده می شود[25] ) و باز در جای دیگر می فرماید:روزی كه تأویل قرآن (همه قرآن) مشهود می شود, كسانی كه آن را فراموش كرده بودند به راستی و صدقِ دعوت نبوت, اعتراف خواهند كرد[26] .

تتمه بحث در حدیث

اعتبار اصل حدیث كه قرآن كریم آن را امضا كرده است در میان شیعه و سایر مسلمین جای گفتگو نیست, ولی در اثر تفریطی كه از ناحیه رمانروایان صدر اسلام در نگهداری حدیث و افراطی كه از ناحیه صحابه و تابعین در ترویج حدیث به عمل آمد, حدیث به سرنوشت اسف آوری گرفتار شد.
از یك سوی خلفای وقت از ثبت و كتابت حدیث, منع می نمودند و هر چه اوراق حدیث به دست می آوردند می سوزانیدند و گاه از نقل حدیث منع می نمودند, از این جهت بسیاری از احادیث دستخوش تغییر و تحریف و فراموشی و نقل گردید.
و از سوی دیگر, صحابه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ كه افتخار درك حضور و استماع حدیث پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ را داشتند و مورد احترام خلفای وقت و عموم مسلمانان بودند, به ترویج حدیث پرداختند و كار به جایی رسید كه حدیث به قرآن حكومت می كرد و حتی گاهی حكم آیه با حدیث فسخ می شد[27] و بسیار اتفاق می افتاد كه نقله یك حدیث برای استماع یك حدیث, فرسنگها راه پیموده رنج سفر بر خود هموار می نمودند.
گروهی از بیگانگان كه به لباس اسلام درآمده بودند و جمعی از دشمنان خانگی اسلام به وضع و تغییر حدیث پرداختند و حدیث را از اعتبار و وثوق انداختند[28] .
به همین سبب دانشمندان اسلامی به فكر چاره افتاده و علم رجال و درایه را وضع كردند تا حدیث درست را از نادرست تمیز دهند.
ولی شیعه گذشته از اینكه در تنقیح سند حدیث می كوشد مطابقت متن حدیث را با قرآن در اعتبار آن لازم می داند. از طریق شیعه در اخبار زیادی[29] كه سند آنها قطعی است - از پیغمبر اكرم و ائمه اهل بیت رسیده است حدیثی كه مخالف قرآن كریم باشد ارزشی ندارد و حدیثی را باید معتبر شمرد كه با قرآن موافقت داشته باشد.
به موجب این اخبار, شیعه به احادیثی كه مخالف قرآن است عمل نمی كند و اخباری كه[30] مخالفت و موافقت آنها معلوم نیست طبق دستور دیگری كه از ائمه اهل بیت رسیده بی اینكه رد كند یا قبول نماید مسكوت عنه می گذارد, البته در شیعه نیز اشخاصی پیدا می شوند كه مانند گروهی از اهل سنت به هر حدیثی كه به دستشان رسد, عمل می كنند.

روش شیعه در عمل به حدیث

حدیثی كه بدون واسطه از زبان خود پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ یا ائمه اهل بیت _ علیه السّلام _ شنیده شود حكم قرآن كریم را دارد ولی حدیثی كه با واسطه به دست ما می رسد عمل شیعه در آن به ترتیب زیر است:
در معارف اعتقادی كه به نص قرآن, علم و قطع لازم است به خبر متواتر یا خبری كه شواهد قطعی به صحت آن در دست است عمل می شود و به غیر این دو قسم كه خبر واحد نامیده می شود, اعتباری نیست, ولی در استنباط[31] احكام شرعیه نظر به ادله ای كه قائم شده علاوه به خبر متواتر و قطعی, به خبر واحد نیز كه نوعا مورد وثوق باشد عمل می شود.
پس خبر متواتر و قطعی پیش شیعه مطلقا حجت و لازم الاتباع است و خبر غیر قطعی (خبر واحد) به شرط اینكه مورد وثوق نوعی باشد تنها در احكام شرعیه حجت می باشد.

تعلیم و تعلم عمومی در اسلام

تحصیل علم یكی از وظایف دینی اسلام است . پیغمبراكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می فرماید:طلب علم برای هر مسلمانی فریضه (وظیفه واجب) می باشد[32] و طبق اخباری كه با شواهد قطعیه تأیید شده است, مراد از این علم, دانستن اصول سه گانه اسلامی: توحید, نبوت و معاد با لوازم قریب آنهاست و دانستن تفصیل احكام و قوانین اسلامی است برای هر فرد به اندازه ابتلأ و احتیاج وی .
البته روشن است كه تحصیل علم به اصول دین, اگرچه با دلیل اجمالی باشد برای همه میسر و در خور توانایی است ولی تحصیل علم به تفصیل احكام و قوانین دینی از راه استفاده و استنباط فنی از مدارك اصلی كتاب و سنت (فقه استدلالی) كار همه كس نیست و تنها در خور توانائی برخی از افراد می باشد و در اسلام حكم طاقت فرسا (حرجی) تشریع نشده است .
از این روی, تحصیل علم به احكام و قوانین دینی از راه دلیل به طور واجب كفایی به بعضی از افراد كه توانایی و صلاحیت آن را دارند, اختصاص یافته و وظیفه بقیه افراد طبق قاعده عمومی وجوب رجوع جاهل به عالم (قاعده رجوع به خبره) آن است كه به افراد نامبرده (كه مجتهدین و فقها نامیده می شوند) مراجعه كنند (و اینها مراجع تقلید نامیده می شوند) البته این مراجعه و تقلید غیر از تقلید در اصول معارف است كه به نص آیه كریمه:
(وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ علمٌ)[33]
ممنوع می باشد[34]
باید دانست كه شیعه, تقلید ابتدایی را از مجتهد میت جایز نمی داند؛ یعنی كسی كه مسئله را از راه اجتهاد نمی داند و طبق وظیفه دینی باید از مجتهد تقلید كند, نمی تواند به نظر مجتهدی كه زنده نیست مراجعه كند مگر اینكه در همین مسئله به مجتهد زنده ای تقلید كرده باشد و پس از مرگ مرجع و مقلد خود, به نظر وی باقی بماند.
این مسئله یكی از عوامل مهمه زنده و تر و تازه ماندن فقه اسلامی شیعه است كه پیوسته افرادی در راه تحصیل اجتهاد, تلاش كرده به كنجكاوی در مسائل فقهی می پردازند, لیكن اهل سنت در اثر اجماعی كه در قرن پنجم هجری بر لزوم اتباع مذهب یك از فقهای اربعه شان: ابوحنیفه, مالك, شافعی و احمد بن حنبل نمودند اجتهاد آزاد را و همچنین تقلید غیر یكی از این چهار فقیه را جایز نمی دانند! و در نتیجه فقه شان در همان سطح تقریبا 1200 سال پیش باقی مانده است و در این اواخر, جمعی از منفردین, از اجماع نامبرده سرپیچیده به اجتهاد آزاد می پردازند.

شیعه و علوم نقلیه

علوم اسلامی كه مرهون تدوین علمای اسلامی می باشد به دو بخش عقلیه و نقلیه منقسم می شود, علوم نقلیه علومی است كه مسائل آنها به نقل, متكی است مانند لغت و حدیث و تاریخ و نظایر آنها و علوم عقلیه غیر آن است مانند فلسفه و ریاضیات .
تردید نیست كه عامل اصلی پیدایش علوم نقلیه در اسلام, همانا قرآن كریم می باشد و به استثنای دو سه فن مانند تاریخ و انساب و عروض, عموما خانه زاد این كتاب آسمانی هستند.
مسلمانان به راهنمائی بحث و كنجكاویهای دینی, به تدوین این علوم پرداختند كه عمده آنها از ادبیات عربی, علم نحو, صرف, معانی, بیان, بدیع و لغت می باشد و از فنون مربوط به ظواهر دینی, علم قرائت, تفسیر, حدیث, رجال, درایه اصول و فقه می باشد.
شیعه نیز به نوبت خود, در تأسیس و تنقیح این علوم, سهم بسزایی دارند بلكه مؤ سس و مبتكر بسیاری از آنها شیعه بوده است ؛ چنانكه نحو (دستور زبان عربی را) ابوالا سود دئلی كه از صحابه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و علی _ علیه السّلام _ بود املأ و راهنمائی علی _ علیه السّلام _ تدوین نمود و یكی از بزرگترین مؤ سسین[35] علوم فصاحت و بلاغت (معانی و بیان و بدیع) صاحب بن عباد شیعی از وزرای آل بویه بود و اولین كتاب لغت[36] كتاب العین است كه تألیف دانشمند معروف خلیل بن احمد بصری شیعی است كه واضع علم عروض بوده است و هم در علم نحو استاد سبویه نحوی می باشد.
و قرائت عاصم[37] در قرآن به یك واسطه به علی _ علیه السّلام _ می رسد و عبداللّه بن عباس كه در تفسیر, مقدمترین صحابه شمرده می شود, شاگرد علی _ علیه السّلام _ و مساعی اهل بیت _ علیهم السّلام _ و شیعیانشان در حدیث و فقه و اتصال فقهای اربعه و غیر آنها به امام پنجم و ششم شیعه معروف است و در اصول فقه نیز پیشرفت عجیبی كه در زمان وحید بهبهانی (متوفای 1205) و بالا خص به دست شیخ مرتضی انصاری (متوفای سال 1281 هجری قمری) نصیب شیعه شده هرگز با اصول فقه اهل سنت قابل مقایسه نیست .

طریق دوّم: بحث عقلی
تفكر عقلی, فلسفی و كلامی

سابقا تذكر دادیم[38] كه قرآن كریم تفكر عقلی را امضا نموده و آن را جزء تفكر مذهبی قرار داده است البته به عكس هم, تفكر عقلی نیز پس از آنكه حقانیت و نبوت پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ تصدیق نموده است, ظواهر قرآن را كه وحی آسمانی است و بیانات پیغمبراكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ و اهل بیت گرامش ‍ _ علیهم السّلام _ را در صف حجتهای عقلی قرار داده و حجتهای عقلی كه انسان با فطرت خدادادی نظریات خود را با آنها اثبات می كند دو قسم است برهان و جدل .
برهان حجتی است كه مواد آن مقدماتی حق (واقعی) باشند اگر چه مشهود یا مسلم نباشند و به عبارت دیگر, قضایایی باشند كه انسان با شعور خدادادی خود اضطرارا آنها را درك و تصدیق می كند چنانكه می دانیم عدد سه از چهار كوچكتر است, این گونه تفكر, تفكر عقلی است و در صورتی كه در كلیات جهان هستی انجام گیرد مانند تفكر در مبدأ آفرینش و سرانجام جهان و جهانیان تفكر فلسفی نامیده می شود.
و جدل حجتی است كه همه یا برخی از مواد آن از مشهورات و مسلّمات گرفته شود چنانكه در میان گروندگان ادیان و مذاهب معمول است كه در داخل مذهب خود, نظریات مذهبی را با اصول مسلمه آن مذهب, اثبات می كنند. قرآن كریم هر دو شیوه را به كار بسته و آیات بسیاری در این كتاب آسمانی در هر یك از این دو شیوه موجود است:
اولاً: به تفكر آزاد در كلیات جهان هستی و در نظام كلی عالم و در نظامهای خاص مانند نظام آسمان و ستارگان و شب و روز و زمین و نباتات و حیوان و انسان و غیر آنها امر می كند و با رساترین ستایش از كنجكاوی عقلی آزاد می ستاید. و ثانیا: به تفكر عقلی جدلی كه معمولاً بحث كلامی نامیده می شود مشروط به اینكه با بهترین صورتی (به منظور اظهار حق, بی لجاجت مقرون به اخلاق نیكو) انجام گیرد, امر نموده است ؛ نانكه می فرماید:
(اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِاْلحِكْمَهِ وَاْلَمْوعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتی هِی اَحْسَنُ)[39]

پیش قدمی شیعه در تفكر فلسفی و كلامی در اسلام

كاملاً روشن است كه از روز اول, گروه اقلیت شیعه از اكثریت تسنن جدا شده پیوسته با مخالفین خود در نظریات خاصه ای كه داشت به محاجه می پرداخت . درست است كه محاجه دو طرفی است و متخاصمین هر دو در آن سهیم می باشند ولی پیوسته شیعه جانب حمله ودیگران جانب دفاع را به عهده داشته اند و پیشقدمی در تهیه وسائل كافی مخاصمت در حقیقت از آن كسی است كه به حمله می پردازد.
و نیز در پیشرفتی كه تدریجا نصیب مبحث كلامی شد و در قرن دوم و اوایل قرن سوم با شیوع مذهب اعتزال به اوج ترقی رسید پیوسته علما و محققین شیعه - كه شاگرد مكتب اهل بیت بودند - در صف اول متكلمین قرار داشتند. گذشته از اینكه[40] سلسله متكلمین اهل سنت از اشاعره و معتزله و غیر ایشان به پیشوای اول شیعه علی _ علیه السّلام _ می رسد.
و اما كسانی كه به آثار صحابه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ آشنایی دارند خوب می دانند كه در میان این همه آثار كه از صحابه (در حدود دوازده هزار نفر از ایشان ضبط شده) در دست است, حتی یك اثر كه مشتمل به تفكر فلسفی باشد نقل نشده, تنها امیرالمؤ منین _ علیه السّلام _ است كه بیانات جذاب وی در الهیّات عمیق ترین تفكرات فلسفی را دارد.
صحابه و علمای تابعین كه به دنبال صحابه آمده اند و بالا خره عرب آن روز به تفكر آزاد فلسفی هیچگونه آشنایی نداشتند و در سخنان دانشمندان دو قرن اول هجری نمونه ای از كنجكاوی فلسفی دیده نمی شود تنها بیانات عمیق پیشوایان شیعه و بالخصوص امام اول و هشتم شیعه است كه ذخایر بی كران از افكار فلسفی را داراست و آنان می باشند كه گروهی از شاگردان خود را با این طرز تفكر آشنا ساختند.
آری عرب از طرز تفكر فلسفی دور بود تا نمونه ای از آن را در ترجمه برخی از كتب فلسفی یونان به عربی در اوایل قرن دوم هجری دید و پس از آن كتب بسیاری در اوایل قرن سوم هجری از یونانی و سریانی و غیر آن به عربی ترجمه شد و روش ‍ تفكر فلسفی در دسترس عموم قرار گرفت و با این حال اكثریت فقها و متكلمین به فلسفه و سایر علوم عقلیه كه مهمانان تازه واردی بودند, روی خوشی نشان نمی دادند و این مخالفت اگرچه در آغاز كار به واسطه حمایتی كه حكومت وقت از این علوم می كرد, تأثیر قابل توجهی نداشت ولی پس از كمی, صفحه برگشت و همراه منع اكید, كتب فلسفی را به دریا ریختند و رسائل اخوان الصفا - كه تراوش ‍ فكری یك عده مؤ لفین گمنامی است - یادگاری است از آن روز و گواهی است كه چگونگی وضع ناهنجار آن وقت را نشان می دهد.
پس از این دوره در اوایل قرن چهارم هجری, فلسفه توسط ابی نصر فارابی احیا شد و در اوایل قرن پنجم در اثر مساعی فیلسوف معروف بوعلی سینا فلسفه توسعه كامل یافت و در قرن ششم نیز فلسفه اشراق را شیخ سهروردی تنقیح نمود و به همین جرم نیز به اشاره سلطان صلاح الدین ایوبی كشته شد! و دیگر پس از آن داستان فلسفه از میان اكثریت برچیده شد و فیلسوفی نامی به وجود نیامد جز اینكه در قرن هفتم در اندلس - كه در حاشیه ممالك اسلامی واقع بود - ابن رشد اندلسی به وجود آمد و در نتقیح فلسفه كوشید[41].

كوشش پایدار شیعه در فلسفه و سایر علوم عقلیه

شیعه چنانكه در آغاز, برای پیدایش تفكر فلسفی عاملی مؤ ثر بود در پیشرفت اینگونه تفكر و ترویج علوم عقلیه نیز ركنی مهم بود و پیوسته بذل مساعی می كرد و از این روی با اینكه با رفتن ابن رشد, فلسفه از میان اكثریت تسنن رفت, هرگز از میان شیعه نرفت و پس از آن نیز فلاسفه ای نامی مانند خواجه طوسی و میرداماد و صدرالمتألهین به وجود آمده یكی پس از دیگری در تحصیل و تحریر فلسفه كوشیدند.
همچنین در سایر علوم عقلیه كسانی مانند خواجه طوسی و بیرجندی و غیر ایشان به وجود آمدند. همه این علوم و بویژه فلسفه الهی در اثر كوشش خستگی ناپذیر شیعه پیشرفت عمیق كرد چنانكه با سنجش آثار خواجه طوسی و شمس الدین تركه و میرداماد و صدرالمتألهین با آثار گذشتگان روشن است .

چرا فلسفه در شیعه باقی ماند

چنانكه عامل مؤ ثر در پیدایش تفكر فسلفی و عقلی در میان شیعه و به وسیله شیعه در میان دیگران ذخایر علمی بوده كه از پیشوایان شیعه به یادگار مانده, عامل مؤ ثر در بقای این طرز تفكر در میان شیعه نیز همان ذخایر علمی است كه پیوسته شیعه به سوی آنها با نظر تقدیس و احترام نگاه می كند. و برای روشن شدن این مطلب, كافی است كه ذخایر علمی اهل بیت _ علیهم السّلام _ را با كتب فلسفی كه با مرور تاریخ نوشته شده بسنجیم ؛ زیرا عیانا خواهیم دید كه روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نامبرده نزدیكتر می شد تا در قرن یازده هجری تقریبا به همدیگر منطبق گشته و فاصله ای جز اختلاف تعبیر در میان نمانده است .

طریق سوم: كشف
انسان و درك عرفانی

در عین حال كه اكثریت قاطع افراد انسان سرگرم تنظیم امور معاش و تلاش در رفع حوایج زندگی روزانه هستند و به معنویات نمی پردازند, در نهاد این نوع, غریزه ای به نام غریزه واقع بینی موجود است كه گاهی در برخی از افراد به كار افتاده به یك رشته دركهای معنوی وادارش می كند.
هر انسان (علی رغم سوفسطیها و شكاكان كه هر حقیقت و واقعیتی را پندار و خرافه می نامند) به واقعیت ثابتی ایمان دارد و گاهی كه با ذهنی صاف و نهادی پاك به واقعیت ثابت جهان آفرینش تماشا می كند, از سوی دیگر ناپایداری اجزای جهان را درك می نماید, جهان و پدیده های جهان را مانند آیینه هایی می یابد كه واقعیت ثابت زیبایی را نشان می دهند كه لذت درك آن هر لذت دیگری را در چشم بیننده خوار و ناچیز می نمایاند و طبعا از نمونه های شیرین و ناپایدار زندگی مادی باز می دارد.
این همان جذبه عرفانی است كه انسان خداشناس را به عالم بالا متوجه ساخته و حجت خدایی پاك را در دل انسان جایگزین می كند و همه چیز را فراموش می دارد و گرداگرد همه آرزوهای دور و دراز وی خط بطلان می كشد و انسان رابه پرستش و ستایش خدای نادیده كه از هر دیدنی و شنیدنی روشنتر و آشكارتر است, وامی دارد و در حقیقت هم این كشش باطنی است كه مذاهب خداپرستی را در جهان انسانی به وجود آورده است .
عارف, كسی است كه خدا را از راه مهر و محبت پرستش می كند نه به امید ثواب[42] و نه از ترس عقاب و از اینجا روشن است كه عرفان را نباید در برابر مذاهب دیگر, مذهبی شمرد بلكه عرفان راهی است از راههای پرستش (پرستش از راه محبت نه از راه بیم یا امید) و راهی است برای درك حقایق ادیان در برابر راه ظواهر دینی و راه تفكر عقلی .
هر یك از مذاهب خداپرستی حتی وثنیت, پیروانی دارد كه از این راه سلوك می كنند. وثنیت و كلیمیت و مسیحیت و مجوسیت و اسلام عارف دارند و غیر عارف .

ظهور عرفان در اسلام

در میان صحابه پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ (كه نزدیك به دوازده هزار نفر از ایشان در كتب رجال ضبط و شناخته شده اند) تنها علی _ علیه السّلام _ است كه بیان بلیغ او از حقایق عرفانی و مراحل حیات معنوی به ذخایر بیكرانی مشتمل است . و در آثاری كه از سایر صحابه در دست است خبری از این مسائل نیست, در میان یاران و شاگردان او كسانی مانند سلمان فارسی و اویس قرنی و كمیل بن زیاد و رشید هجری و میثم تمار پیدا می شود كه عامه عرفا - كه در اسلام به وجود آمده اند - ایشان را پس از علی _ علیه السّلام _ در رأس سلسله های خود قرار داده اند و پس از این طبقه, كسان دیگری مانند طاووس یمانی و مالك بن دینار و ابراهیم ادهم و شقیق بلخی در قرن دوم هجری به وجود آمده اند كه بی آنكه به عرفان و تصوف تظاهر كنند, درزی زهاد و پیش مردم, اولیای حق و مردان وارسته بودند ولی در هر حال ارتباط تربیتی خود را به طبقه پیشین خود نمی پوشانیدند.
پس از این طبقه, طایفه دیگری در اواخر قرن دوم و قرن سوم مانند با یزید بسطامی و معروف كرخی و جنید بغدادی و نظایرشان به وجود آمدند كه به سیر و سلوك عرفانی پرداختند و به عرفان و تصوف تظاهر نمودند و سخنانی به عنوان كشف و شهود زدند كه به واسطه ظواهر زننده ای كه داشت, فقها و متكلمین وقت را برایشان می شورانید و در نتیجه مشكلاتی برایشان به وجود می آورد و بسیاری از ایشان را به دخمه زندان یا زیر شكنجه یا پای دار می كشانید.
با این همه در طریقه خود در برابر مخالفین خود سماجت كردند و بدین ترتیب روز به روز طریقت در حال توسعه بود تا در قرن هفتم و هشتم هجری به اوج وسعت و قدرت خود رسید و پس از آن نیز گاهی در اوج و گاهی در حضیض, تا كنون به هستی خود ادامه داده است[43] .
اكثریت مشایخ عرفان كه نامهایشان در تذكره ها ضبط شده است به حسب ظاهر مذهب تسنن را داشته اند و طریقت به شكلی كه امروز مشاهده می كنیم (مشتمل به یك رشته آداب و رسومی كه در تعالیم كتاب و سنت خبری از آنها نیست) یادگار آنان می باشد اگر چه برخی از آداب و رسومشان به شیعه نیز سرایت نموده است .
چنانكه گفته اند جماعت بر این بودند كه در اسلام برنامه برای سیر و سلوك بیان نشده است بلكه طریق معرفت نفس, طریقی است كه مسلمین به آن پی برده اند و مقبول حق می باشد مانند طریق رهبانیت كه بی اینكه در دعوت مسیح _ علیه السّلام _ وارد شده باشد, نصارا از پیش خود درآوردند و مقبول قرار گرفت[44].
از این روی هر یك از مشایخ طریقت آنچه را از آداب و رسوم صلاح دیده در برنامه سیر و سلوك گذاشته و به مریدان خود دستور داده است و تدریجا برنامه وسیع و مستقلی به وجود آمده است ؛ مانند مراسم سرسپردگی و تلقین ذكر و خرقه و استعمال موسیقی و غنا و وجد در موقع ذكر و گاهی در بعضی سلسله ها كار به جایی كشیده كه شریعت در سویی قرار گرفته و طریقت در سوی دیگر و طرفداران این روش عملاً به باطنیه ملحق شده اند ولی با ملاحظه موازین نظری شیعه, آنچه از مدارك اصلی اسلام (كتاب و سنت) می توان استفاده نمود خلاف این است و هرگز ممكن نیست بیانات دینی به این حقیقت راهنمایی نكند یا در روشن كردن برخی از برنامه های آن اهمال ورزد یا در مورد كسی (هر كه باشد) از واجبات و محرمات خود صرف نظر نماید.

راهنمائی كتاب و سنت به عرفان نفس و برنامه آن

خدای متعال در چندین جا از كلام خود امر می كند كه مردم در قرآن تدبر و دنباله گیری كنند و به مجرد ادراك سطحی قناعت ننمایند و در آیات بسیاری جهان آفرینش و هر چه را كه در آن است (بی استثنا) آیات و علامات و نشانه های خود معرفی می كند.
با كمی تعمق و تدبر در معنای آیه و نشانه, روشن می شود كه آیه و نشانه از این جهت آیه و نشانه است كه دیگری را نشان دهد نه خود را؛ مثلاً چراغ قرمز كه علامت خطر, نصب می شود كسی كه با دیدن آن متوجه خطر می شود چیزی جز خطر در نظرش نیست و توجهی به خود چراغ ندارد و اگر در شكل چراغ یا ماهیت شیشه یا رنگ آن فكر كند در متفكره خود صورت چراغ یا شیشه یا رنگ را دارد نه مفهوم خطر را.
بنابراین, اگر جهان پدیده های جهان و همه و از هر روی آیات و نشانه های خدای جهان باشند هیچ استقلال وجودی از خود نخواهند داشت و از هر روی كه دیده می شوند جزء خدای پاك را نشان نخواهند داد و كسی كه به تعلیم و هدایت قرآن با چنین چشمی به چهره جهان و جهانیان نگاه می كند چیزی جز خدای پاك درك نخواهد كرد و به جای این زیبایی كه دیگران در نمود دلربای جهان می یابند وی زیبایی و دلربایی نامتناهی خواهد دید كه از دریچه تنگ جهان, خودنمایی و تجلی می نماید و آن وقت است كه خرمن هستی خود را به تاراج داده دل را به دست محبت خدایی می سپارد.
این درك چنانكه روشن است به وسیله چشم و گوش و حواس دیگر یا به وسیله خیال یا عقل نیست ؛ زیرا خود این وسیله ها و كار آنها نیز آیات و نشانه ها می باشند و در این دلالت و هدایت مغفول عنه هستند[45] .
این راهرو كه هیچ همتی جز یاد خدا و فراموش نمودن همه چیز ندارد وقتی كه می شنود خدای متعال در جای دیگر از كلام خود می فرماید:ای كسانی كه ایمان آورده اید! نفس خود را دریابید وقتی كه شما راه را یافتید دیگران كه گمراه می شوند به شما زیانی نخواهند رسانید[46], خواهد فهمید كه یگانه شاهراهی كه هدایتی واقعی و كامل را در بر دارد, همان راه نفس اوست و راهنمای حقیقی وی كه خدای اوست او را موظف می دارد كه خود را بشناسد و همه راهها را پشت سر انداخته راه نفس خود را در پیش گیرد و به خدای خود از دریچه نفس خود نگاه كند كه مطلوب واقعی خود را خواهد یافت . و از این روی پیغمبر اكرم _ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم _ می فرماید:هر كه خود را شناخت خدا را شناخت[47].
و نیز می فرماید:كسانی از شما خدا را بهتر می شناسد كه خود را بهتر شناسد[48] .
و اما برنامه سیر و سلوك این راه, آیات قرآنی بسیاری است كه به یاد خدا امر می كند مانند اینكه می فرماید:مرا یاد كنید تا شما را یاد كنم[49] و غیر آن . و اعمال صالحه ای است كه كتاب و سنت تفصیل داده اند و در اختتام آن فرموده اند:از پیغمبر خود پیروی كنید[50], و چگونه ممكن و متصور است اسلام راهی را راه خدا تشخیص ‍ دهد و مردم را به پیمودن آن توصیه نكند یا آن را بشناساند ولی از بیان برنامه آن غفلت كند یا اهمال ورزد و حال آنكه خدای متعال در كلام خود می فرماید:ما قرآن را به سوی تو نازل كردیم در حالی كه بیان روشنی است نسبت به هر چیزی كه به دین و دنیای مردم ارتباط دارد[51] .

پی نوشتها :

[1] . از آیه فهمیده مى شود كه پرستش در دین خدا فرع توحید و بر اساس آن تنظیم و بنا شده است .
[2] . توصیف فرع درك است و از آیه فهمیده مى شود كه جز مخلصین و پاك شدگان خدا به نحوى كه باید شناخته شود نمى شناسد و خدا از توصیف دیگران منزه است .
[3] . از آیه فهمیده مى شود كه براى لقاى حق ، جز توحید و عمل صالح راهى نیست .
[4] . از آیه فهمیده مى شود كه پرستش واقعى خدا منتج یقین است .
[5] . از آیه فهمیده مى شود كه یكى از لوازم یقین ، مشاهده ملكوت آسمانها و زمین است.
[6] . از آیات فهمیده مى شود كه سرنوشت ابرار در كتابى است به نام علیین (بسیار بلند) كه مقربان خدا آن را مشاهده مى كنند و ضمنا از لفظ یشهده پیداست كه مراد، كتاب مخطوط نیست بلكه عالم قرب و ارتقاست.
[7] . از آیه فهمیده مى شود كه علم یقین باعث مشاهده سرانجام حال اشقیا كه جحیم (جهنم) نامیده مى شود، مى باشد.
[8] . و از اینجاست كه پیغمبر اكرم (ص) در روایتى كه عامه و خاصه نقل كرده اند مى فرماید:ما گروه پیامبران با مردم به اندازه خرد ایشان سخن مى گوییم ، (بحار، ج 1، ص 37. اصول كافى ، ج 1، ص 203)
[9] . سوره نحل ، آیه 44.
[10] . سوره جمعه ، آیه 2.
[11] . سوره احزاب ، آیه 21.
[12] . مدرك روایت در بخش اول گذشت
[13] . نهج البلاغه ، خطبه 231 در پاورقى قرآن در اسلام نیز هست.
[14] . درالمنثور، ج 2، ص 6.
[15] . تفسیر صافى ، ص 8. بحار، ج 19، ص 28.
[16] . سوره شعراء، آیه 127.
[17] . سوره حجر، آیه 74.
[18] . تفسیر صافى ، ص 4.
[19] . سفینه البحار تفسیر صافى ، ص 15 و در تفاسیر مرسلاً از آن حضرت منقول است و در كافى و تفسیر عیاشى و معانى الاخبار، روایاتى در این معنا نقل شده است.
[20] . بحار، ج 1، ص 117.
[21] . سوره اعراف ، آیه 58.
[22] . سوره زخرف ، آیه 3 و 4.
[23] . سوره واقعه ، آیه 79.
[24] . سوره احزاب ، آیه 33.
[25] . سوره یونس ، آیه 29.
[26] . سوره اعراف ، آیه 53.
[27] . مسئله فسخ قرآن به حدیث ، یكى از مسائل علم اصول است و جمعى از علماى عامه به آن قائلند و از قضیه فدك نیز معلوم مى شود كه خلیفه اول نیز به آن قائل بوده است.
[28] . و گواه این مطلب تاءلیفات زیادى است كه علما در اخبار موضوعه كرده اند و همچنین در كتب رجال جماعتى از روات را كذاب و وضاع معرفى نموده اند.
[29] . بحار، ج 1، ص 139.
[30] . بحار، ج 1، ص 117.
[31] . بحث حجیت خبر واحد از علم اصول.
[32] . بحار، ج 1، ص 172.
[33] . سوره اسرى ، آیه 36.
[34] . در این مسائل به بحث اجتهاد و تقلید از علم اصول مراجعه شود.
[35] . وفیات ابن خلكان ، ص 78. اعیان الشیعه ، ج 11، ص 231.
[36] . وفیات ، ص 190. و اعیان الشیعه و سایر كتب تراجم.
[37] . اتقان سیوطى.
[38] . بخش اول كتاب.
[39] . سوره نحل ، آیه 125.
[40] . شرح ابن ابى الحدید، اوایل ج 1.
[41] . مطالب فوق را باید از اخبارالحكماء و وفیات و سایر كتب تراجم به دست آورد.
[42] . امام ششم مى فرماید:عبادت سه نوع است ؛ گروهى خدا را از ترس مى پرستند و آن پرستش ‍ بردگان مى باشد و گروهى خدا را براى پاداش نیك مى پرستند و آن پرستش مزدوران مى باشد و گروهى خدا را به مهر و محبت مى پرستند و آن پرستش آزادمردان است و آن نیكوترین پرستشهاست ، (بحار، ج 15، ص 208)
[43] . به كتب تراجم و تذكره الاولیاء و طرائق و غیر آن مراجعه شود.
[44] . خداى متعال ، مى فرماید:و رهبانیتى كه نصارا از خود درآورده بودند ما آن را در حقشان ننوشته بودیم جز اینكه در این كار رضاى خدا را منظور داشتند، (سوره حدید، آیه 27)
[45] . على (ع) مى فرماید:خدانیست آنكه خود تحت احاطه معرفت درآید، اوست كه دلیل را به سوى خود هدایت مى كند، (بحار، ج 2، ص 186).
[46] . سوره مائده ، آیه 105.
[47] . (مَنْ عَرَفَ نَفْسَهْ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ)، (غررالحكم ، ج 2، ص 665)
[48] . اَعْرَفُكُمْ بِنَفسِهِ، اَعْرَفُكُمْ بِرَبِّهِ.
[49] . سوره بقره ، آیه 152.
[50] . سوره احزاب ، آیه 21.
[51] . سوره نحل ، آیه 89.

اندیشه قم

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:47 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



منابع شیعه در اصول و فروع دین

یكی از بحث‌های مهم در شناخت شیعه، بحث در مورد منابع مذهب شیعه است. یعنی بحث در این باره كه شیعه عقاید و آرای خود در مورد اصول و فروع دین را از كجا و چگونه به دست می‌آورد، و نقاط اشتراك و امتیاز آن در این باره با دیگر مذاهب اسلامی كدام است؟ شیعه امامیه، اصول و فروع دین اسلام را از چهار منبع به دست می‌آورد كه عبارتنداز: 1. قرآن كریم، 2. سنت نبوی، 3. احادیث ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ، 4. عقل و تفكر عقلی. اینك به تبیین این منابع چهارگانه می‌پردازیم:

الف) قرآن كریم

قرآن كریم مورد قبول و احترام همه‌ی مذاهب اسلامی است و از منابع مشترك آنان به شمار می‌رود، هر چند در چگونگی بهره‌گیری معرفتی از قرآن و روش فهم مفاهیم و معارف قرآنی اختلاف نظراتی وجود دارد. از دیدگاه شیعه ـ به پیروی از ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ـ قرآن كریم نخستین و مهم‌ترین منبع و سرچشمه‌ی عقاید، معارف و احكام دینی است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در این باره فرموده است:
«انّ الله تبارك و تعالی أنزل فى القرآن تبیان كلّ شىء حتی و الله، ما ترك الله شیئاً یحتاج الیه العباد حتّی لا یستطیع عبد یقول لو كان هذا أنزل فى القرآن، الاّ وقد انزله الله فیه»[1]؛ خداوند بزرگ بیان همه چیز را در قرآن نازل كرده است، سوگند به خدا چیزی را كه بندگان (در زمینه‌ی هدایت) به آن نیاز دارند، ‌فروگذار نكرده است تا كسی نتواند بگوید اگر این حكم از خداوند بود، در قرآن نازل می‌شد، آگاه باشید كه خداوند آن را در قرآن نازل فرموده است.
آن حضرت در حدیث دیگری فرموده است:
«ما من أمر یختلف فیه اثنان الاّ و له اصل فى كتاب الله عزّ و جلّ، و لكن لا تبلغه عقول الرّجال»[2]؛ هیچ مسأله‌ای كه مورد اختلاف قرار گیرد، وجود ندارد مگر این كه اصل آن در كتاب الهی آمده است؛ ولی عقول افراد به آن نمی‌رسد (بنابراین، قرآن به مفسرانی توانمند كه حقایق قرآن را می‌دانند نیاز دارد).
اصالت قرآن كریم از دیدگاه ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تا حدّی است كه هم آهنگ بودن احادیث اسلامی با قرآن از شرایط مقبولیت احادیث است و هرگاه حدیثی فاقد چنین ویژگی بوده و با قرآن ناسازگار باشد، مردود خواهد بود. چنان كه امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرموده است:
«ما وافق كتاب الله فخذوه، و ما خالف كتاب الله فدعوه».[3]
و در حدیث دیگری فرموده است:
«ما لم یوافق من الحدیث القرآن، فهو زخرف».[4]

مصونیت قرآن از تحریف

تحریف در كتاب آسمانی به دو صورت قابل فرض است: یكی تحریف لفظی و دیگری تحریف معنوی. مقصود از تحریف لفظی این است كه بر آیات و عبارات كتاب آسمانی افزوده، یا از آن كاسته شود. تحریف معنوی آن است كه آیات و عبارات كتاب آسمانی به گونه‌ای نادرست تفسیر و تأویل گردد كه در اصطلاح آن را «تفسیر به رأی» می‌گویند.
آنچه در مورد تحریف، مورد بحث و گفتگوی محقّقان قرار گرفته تحریف لفظی قرآن، آن هم از جنبه‌ی كاهش است؛ زیرا در این كه بر قرآن كریم آیه یا سوره‌ای افزوده نشده و از این جهت تغییری در آن رخ نداده است مورد اجماع مسلمانان است. اما در موضوع كاهش، برخی توهم كرده‌اند كه آیات یا سوره‌ها و احیاناً كلماتی از قرآن كریم كاهش یافته است. و از آنجا كه در میان شیعه، برخی ـ خصوصاً در مورد امامت ـ به چنین تحریفی معتقد شده‌اند، مخالفان شیعه به ویژه وهابیان، آن را دستاویز مناسبی برای اعتراض علیه شیعه قرار داده‌اند. اما این عقیده از نظر دانشمندان بزرگ شیعه مردود دانسته شده، و آنان آشكارا بر صیانت قرآن كریم از تحریف، اعم از افزایش یا كاهش آن، تأكید نموده‌اند.
از دیدگاه اكثریت قاطع شیعه فرض نخست تحریف در قرآن كریم راه ندارد و قرآن موجود در میان مسلمانان، همان است كه از جانب خداوند و از طریق وحی بر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نازل شده است. بزرگان و برجستگان از متكلّمان، مفسّران و فقیهان شیعه از دیر زمان بر این مطلب تصریح و تأكید كرده‌اند. شیخ صدوق (متوفای 381 هـ)، شیخ مفید (متوفای 413 هـ)، سید مرتضی (متوفای 436 هـ)، شیخ طوسی (متوفای 460 هـ)، امین الاسلام طبرسی (متوفای 548 هـ)، علامه حلی (متوفای 726 هـ) محقق كركی (متوفای 940 هـ)، شیخ بهایی (ـ متوفای 1031 هـ) ملا محسن فیض كاشانی (متوفای 1090 هـ) شیخ جعفر كاشف الغطا (متوفای 1228 هـ)، شیخ محمد حسین كاشف الغطا (متوفای 1373 هـ)، علامه سید محسن امین (متوفای 1371 هـ)، امام شرف الدین عاملی (متوفای 1402 هـ)، علامه امینی (متوفای 1390 هـ)، علامه طباطبایی (متوفای 1402 هـ)، امام خمینی (متوفای 1409 هـ)، آیت الله خویی (متوفای 1413 هـ)، برخی از متفكران بزرگ شیعه‌اند كه بر مصونیت قرآن كریم از تحریف لفظی (به كاهش یا افزایش) تصریح كرده‌اند. از آنجا كه نقل سخنان نامبردگان در گنجایش این بحث نیست، به نقل سخن شیخ صدوق و امام خمینی ـ رحمه الله علیهما ـ بسنده می‌كنیم:

شیخ صدوق در كتاب اعتقادات خود چنین گفته است:

«اعتقاد ما بر این است كه قرآنی كه بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نازل شده همان است كه در بین مسلمانان موجود است، و بیش از این نبوده است، و هر كس به ما نسبت دهد كه ما می‌گوییم: قرآن بیش از آنچه در دست مسلمانان است بوده است، دروغ گفته است.»[5]

امام خمینی ـ رحمه الله ـ در این باره گفته است:

«هر كس به عنایت ویژه‌ی مسلمانان نسبت به حفظ و ضبط قرآن از نظر قرائت و كتابت آشنا باشد، بر نادرستی پندار تحریف آگاه خواهد بود، و روایاتی كه بر اثبات عقیده‌ی تحریف به آنها استناد شده است یا از جنبه سند ضعیف‌اند و قابل استدلال نیستند، یا جعلی و ساختگی‌اند، چنان كه نشانه‌های جعلی بودن آنها نمایان است و مفاد آن دسته از این روایات كه صحیح و معتبر می‌باشند، ‌این است كه در تفسیر و تأویل قرآن تحریف رخ داده است نه در لفظ و عبارت آن.»[6]
در كلام امام خمینی دو مطلب مورد توجه قرار گرفته است. مطلب نخست دلیل بر مصونیت قرآن كریم از تحریف است و مطلب دوم نقد استدلال قایلان به تحریف. دلیل بر نفی تحریف این است كه قرآن كریم پیوسته مورد اعتنا و اهتمام خاص مسلمانان بوده است، و آنان در حفظ و حراست آن از هیچ گونه كوششی دریغ نكرده‌اند، و حتی هنگام جمع و تدوین قرآن در عصر خلفا وقتی عمر بن خطاب آیه‌ای را به نام آیه‌ی رجم مطرح كرد از وی نپذیرفتند. زیرا هیچ كس نظر وی را در این باره تأیید نكرد.[7] این دلیل پیوسته مورد توجه منكران تحریف در قرآن بوده است، چنان كه سید مرتضی گفته است: «ان العنایه اشتدت و الدواعى توفرت علی نقله و حراسته... فكیف یجوز أن یكون مغیّرا او منقوصاً مع العنایه الصادقه و الضبط الشدید.»[8] البته بر نفی تحریف قرآن دلایل دیگری نیز اقامه شده است كه نقل آنها در این مجال نمی‌گنجد.
مطلب دوم این است كه قایلان به تحریف قرآن (تحریف به كاهش) به برخی از روایات استدلال كرده‌اند كه ظاهراً بر چنین مطلبی دلالت می‌كند. پاسخ این است كه این روایات یا از نظر سند اعتبار ندارند و نمی‌توان به آنها استدلال كرد، یا جعلی و ساختگی بودن آنها آشكار است. اگر احیاناً روایات درستی نیز در این باره وجود داشته باشد، قابل تأویل و توجیه می‌باشد، و آن این كه ناظر به تحریف معنوی در آن است نه تحریف لفظی.
این حقیقت كه دیدگاه اكثریت قاطع شیعه، بر مصون ماندن قرآن كریم از هر گونه كاهش و افزایشی است را، برخی از محققان اهل سنت دریافته و دامن مذهب شیعه را از اتهام اعتقاد به تحریف منزّه دانسته‌اند. چنان كه شیخ رحمت الله هندی مؤلف كتاب ارزشمند و معروف «اظهار الحق» گفته است:
«قرآن كریم از نظر اكثر علمای شیعه امامیه از هر گونه تغییر و تبدیل محفوظ مانده است، و قول كسانی كه قایل به تحریف به كاهش در قرآن می‌باشند، را مردود می‌دانند.»[9]

شیخ محمد، محمد مدنی از اساتید الازهر نیز در این باره گفته است:

«امامیه هرگز به كاسته شدن آیات یا سوره‌هایی از قرآن قایل نیستند، هر چند در این باره روایاتی در كتاب‌های حدیث آنان نقل شده است: همان گونه كه نظیر آن روایات در كتاب‌های حدیث ما نیز نقل شده است. و محققان هر دو مذهب (شیعی و سنی) آنها را نادرست می‌دانند. هر كس به اتقان سیوطی رجوع كند نمونه‌هایی از این روایات را خواهد یافت كه از نظر ما اعتباری ندارند. علمای بزرگ امامیه نیز روایات مربوط به تحریف و كاهش در قرآن را مردود دانسته‌اند.»[10]
استاد مدنی، در ضمن گفتار خود این مطلب را نیز یادآور شده است كه هرگاه فردی از شیعه یا اهل‌سنت با استناد به پاره‌ای روایات فاقد اعتبار، قایل به تحریف قرآن گردد، ‌سخن وی، میزان نسبت دادن چنین اعتقادی به آن مذهب نخواهد بود، چنان كه یكی از علمای مصر، كتابی به نام «الفرقان» تألیف كرد و روایات مربوط به وقوع كاهش در قرآن را گردآوری كرد. ولی دانشگاه الأزهر پس از اثبات بی‌پایگی آن كتاب از حكومت خواست تا آن را توقیف نموده، نسخه‌های آن را جمع كند، و حكومت نیز چنین كرد.
بنابراین، گروهی از علمای وهّابی كه بر نسبت دادن اعتقاد به تحریف لفظی در قرآن به شیعه اصرار ورزیده و دیدگان خود را بر آن همه اقوال صریح بر نفی تحریف قرآن فرو می‌بندند، از جاده‌ی انصاف خارج شده، و راه عناد و لجاج را می‌پویند.[11]

حجّیّت ظواهر قرآن

شكّی نیست كه قرآن كریم هدایتگر و راهنمای بشر در زندگی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی است، و پیروی از آن انسان را به سعادت و رستگاری می‌رساند. «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِینٌ یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»[12]
خداوند حكیم معارف قرآنی را در لباس زبان عربی روشن، نازل فرموده است تا برای بشر قابل فهم باشد.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[13]
«قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»[14]
«وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»[15]
با توجه به دو مطلب یاد شده (1ـ فلسفه‌ی نزول قرآن، 2ـ فلسفه‌ی نزول آن در قالب عربی آشكار) روشن می‌شود كه آنچه از ظواهر كلام الهی به دست می‌آید حجّت است، و مبنای نظام عقیدتی، اخلاقی و رفتاری انسان است زیرا اگر چنین نباشد نقض غرض لازم خواهد آمد كه با حكمت الهی ناسازگار است. علامه‌ی طباطبایی در این باره گفته است:
«قرآن كریم در بیانات خود همه‌ی مردم را طرف خطاب قرار داده، گاهی بی این كه حجتی بر گفته‌ی خود اقامه كند، بلكه به مجرد اتكاء به فرمانروایی خدایی خود به پذیرفتن اصول اعتقادی مانند توحید، نبوت و معاد، و احكام عملی مانند نماز، روزه و غیر آنها امر می‌كند و از برخی اعمال نهی می‌كند. اگر این بیانات لفظی را حجیت نمی‌داد، هرگز از مردم پذیرش و فرمان برداری نمی‌خواست. پس ناگزیر باید گفت: این گونه بیانات ساده‌ی قرآن راهی است برای فهم مقاصد دینی و معارف اسلامی. ما این بیانات لفظی مانند (آمنوا بالله و رسوله) و (اقیموا الصلوه) را ظواهر دینی می‌نامیم.»[16]
البته، باید توجه داشت كه معارف قرآنی بطون و لایه‌هایی دارد. فهم برخی از مراتب آن ساده و در نتیجه همگانی است، و درك مراتب دیگر آن به آگاهی‌ها و مهارت‌هایی نیاز دارد كه همگانی نیست. گذشته از این، در قرآن كریم محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد، مجمل و مبیّن وجود دارد و بدون احاطه و توجه كامل نسبت به این امور نمی‌توان به مفاهیم و معارف قرآن پی برد.
بدین جهت است كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از تفسیر كردن قرآن به رأی ناآزموده و فاقد روش و مبنای معقول و مشروع به شدّت نهی كرده است.[17]
مقصود از تفسیر به رأی این نیست كه ذهن انسان از هر گونه دانش و اندیشه‌ای تهی باشد؛ زیرا چنین فرضی واقعیت خارجی ندارد، و هر انسانی اندوخته‌هایی از تصورات و تصدیقات علمی در ذهن خود دارد، بلكه مقصود این است كه رأی و نظر خود را بر قرآن كریم تحمیل نكند، و به عبارت دیگر، ‌از پیش داوری بپرهیزد و با رعایت روش معقول و مشروع در فهم كلام الهی، قرآن را تفسیر كند. به عبارت دیگر، تفسیر به رأی ناظر به نیتجه‌ای كه از تدبّر در قرآن به دست می‌آید نیست، بلكه ناظر به روشی است كه در فهم كلام الهی به كار گرفته می‌شود. بدین جهت، در روایت نبوی دیگری آمده است: «من تكلّم فى القرآن برأیه فأصاب فقد أخطا».[18]
آن كس كه در زمینه‌ی قرآن بر اساس رأی خویش سخن بگوید، اگر واقع را هم بگوید خطاكار است. حكم به خطا با فرض اصابت كردن به واقع دلیل بر این است كه مقصود از تكلم به رأی، نادرست بودن روش فهم كلام الهی است.
آنچه گفته شد نظریه‌ی اكثریت قاطع علمای شیعه است. ولی برخی از علمای شیعه كه «اخباری» نامیده می‌شوند[19] حجّیّت ظواهر قرآن كریم را نپذیرفته و راه فهم قرآن را منحصر در روایات معصومین ـ علیهم السّلام ـ دانسته‌اند. نظریه و دلایل آنان در كتاب‌های اصول فقه شیعه به تفصیل نقد و بررسی شده است. چگونه می‌توان فهم قرآن را به طور كلی به روایات ارجاع داد با این كه در احادیث معصومین ـ علیهم السّلام ـ قرآن كریم معیار قبول و رد روایات ـ خصوصاً روایات متعارض ـ شناخته شده است. و نیز در باب عقود و ایقاعات هر شرطی كه مخالف قرآن كریم باشد باطل دانسته شده است. اگر ظواهر كلام الهی حجت نباشد، چگونه می‌توان آن را معیار تشخیص روایت درست از نادرست، و شرط صحیح از باطل دانست؟
گذشته از این، ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در مواردی شاگردان خود را به رجوع به قرآن و استنباط احكام الهی از ظواهر كلام الهی ارشاد كرده‌اند، چنان كه وقتی زراره از امام باقر ـ علیه السّلام ـ پرسید كه دلیل بر این كه باید قسمتی از سر و پاها را مسح كرد (نه تمام آنها را) چیست؟ امام ـ علیه السّلام ـ فرمود این مطلب از آیه‌ی كریمه‌ی «و امسحوا برؤوسكم» به دست می‌آید.
«فعرفنا حین قال: برؤوسكم، أنّ المسح ببعض الرأس لمكان الباء».[20]
مسح در لغت به معنی كشیدن دست یا هر عضو دیگر بر چیزی به صورت مباشری و بی‌واسطه است، هرگاه بدون كلمه‌ی باء متعدّی گردد بر استیعاب دلالت می‌كند، و هرگاه با كلمه‌ی باء متعدّی شود بر مسح بر بعضی از شیء ممسسوح دلالت می‌كند، و چون در آیه‌ی كریمه با كلمه‌ی باء متعدی شده است، مقصود مسح برخی از سر است نه تمام آن.[21] روشن است كه این استدلال برگرفته از ظاهر آیه‌ی كریمه است. هرگاه ظاهر قرآن كریم حجت نباشد، ‌چنین استدلالی پذیرفته نخواهد بود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ به فرزندش اسماعیل فرمود: هرگاه مؤمنان نزد تو به چیزی شهادت دادند، سخن آنان را قبول كن. آن گاه به آیه‌ی كریمه‌ی «یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ»[22] استدلال كردند.
آن حضرت در نهی از قبول خبر سخن چین به آیه‌ی كریمه‌ی « إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»[23] استدلال نمودند.
و موارد بسیار دیگر از این قبیل.[24]
دلیل دیگر بر حجیت ظواهر قرآن كریم، حدیث ثقلین است، زیرا مطابق این حدیث متواتر، پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از مسلمانان خواسته است كه به قرآن و عترت تمسك كنند، و فقط تمسك به عترت را توصیه نكرده است. روشن است كه تمسك به قرآن در صورتی ممكن است كه قرآن قابل فهم باشد، و آنچه از تدبر در آن و مطابق با اصول لازم در فهم كلام الهی، به دست می‌آید، حجت باشد.
دلیل دیگر بر این مطلب، آیات تحدّی در قرآن كریم است، زیرا اگر قرآن برای بشر قابل فهم نمی‌بود، تحدّی معنا نمی‌داشت، تحدّی در صورتی معقول است كه مخاطب بتواند قرآن را بفهمد، آنگاه كلامی را همانند آن بیاورد. اما اگر فرض بر این باشد كه الفاظ قرآن قابل فهم نبوده و از قبیل الغاز است، در این صورت تحدّی معنا نخواهد داشت.[25]
منكران حجیت ظواهر قرآن كریم بر اثبات ادعای خود دلایلی آورده‌اند كه عالمان اصولی در مباحث مربوط به حجیت ظواهر به تفصیل آنها را نقل و نقد كرده‌اند. از آنجا كه نقل و بررسی آنها در این جا موجب گستردگی مباحث خواهد شد، از آن صرف نظر می‌كنیم.[26]

ب) سنت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ

سنت در لغت به معنی طریقه و روش است، و در اصطلاح فقهاء قول، فعل و تقریر معصوم سنت نام دارد. بنابراین، مقصود از سنت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قول، فعل و تقریر آن حضرت است. سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دومین منبع مذهب تشیع در عقاید، اخلاق و احكام الهی است. این مطلب مورد قبول همه‌ی مذاهب اسلامی است، هر چند در شرایط راویان حدیث نبوی و راه دریافت سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اختلافاتی وجود دارد. بنابراین، هرگاه از طریق معتبر حدیثی نقل شود كه در برگیرنده‌ی قول یا فعل یا تقریر رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ باشد، حجت شرعی است. دلیل بر حجیت سنت نبوی ـ گذشته از دلیل عقلی ـ قرآن كریم است. آیات ذیل از جمله دلایل این مطلب است:
1. «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ»؛[27] قرآن را بر تو فرو فرستادیم تا آنچه برای آنان نازل شده است (یعنی قرآن كریم) را برای مردم بیان كنی، شاید آنان تفكر نماید.
مطابق این آیه، احادیث نبوی بیانگر معانی و مقاصد آیات قرآنی است. روشن است كه هدف از تبیین مقاصد و معانی قرآن، چیزی جز هدف نزول قرآن، یعنی هدایت بشر نیست. پس سنت نیز، همچون قرآن، حجت شرعی است.
2. «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ كانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِیراً»؛[28] رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای آنان كه به خدا و قیامت دل بسته‌اند (رضوان الهی و رستگاری اخروی را می‌خواهند) اسوه‌ای پسندیده است.
3. «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»؛[29] آنچه را پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای شما می‌آورد. بپذیرید، و از آنچه شما را از آن نهی می‌كند، اجتناب كنید، و از نافرمانی خدا بپرهیزید، زیرا خداوند شدید العقاب است.
4. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛[30] بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی كنید تا خداوند شما را دوست بدارد و از گناهان شما درگذرد، خداوند آمرزنده‌ی مهربان است.
5. «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْكافِرِینَ»؛[31] بگو از خدا و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اطاعت كنید، پس اگر روی برتابند، خداوند كافران را دوست ندارد.
6. «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوی، وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی»؛[32] پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نه گمراه شده و نه به خطا رفته است، او از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید، آنچه او می‌گوید جز، وحی الهی نیست.

ائمه‌ی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ و سنت نبوی

در احادیثی كه از ائمه‌ی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ روایت شده بر جایگاه رفیع سنت و لزوم استناد به آن به عنوان سرچشمه‌ی معارف اسلامی پس از قرآن كریم تأكید شده است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرموده است:
«ما من شىٍ الاّ و فیه كتاب أو سنّه»؛[33] چیزی نیست مگر آن كه حكم آن در كتاب یا سنت بیان شده است.
سماعه بن مهران از امام كاظم ـ علیه السّلام ـ پرسید آیا حكم همه چیز در كتاب و سنت بیان شده است یا این كه شما نیز (خارج از كتاب و سنت) در آن باره حكمی دارید؟ امام ـ علیه السّلام ـ پاسخ داد: «بل كلّ شىء فى كتاب الله و سنّه نبیّه».[34]
همانگونه كه موافقت با قرآن یا عدم ناسازگاری با آن معیار تشخیص احادیث درست از نادرست است، سنت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز در تشخیص احادیث ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ چنین جایگاهی دارد. عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد احادیث مختلفی كه از ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ روایت می‌شود پرسید: امام ـ علیه السّلام ـ فرمود:
«اذا ورد علیكم حدیث فوجدتم له شاهداً من كتاب الله أو من قول رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و الاّ لله فالّذى جاءكم به اولی به»؛[35] هرگاه حدیثی به شما رسید، و شاهدی از قرآن یا حدیث پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بر آن یافتید، آن را بپذیرید، در غیر این صورت سزاوارتر آن است به كسی كه آن را برای شما نقل كرده است نسبت داده شود.
زراره از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت كرده است كه فرمود: «كُلّ مَن تعدّی السنّه رُدَّ الی السنّه»؛[36] هر كس از سنت پیامبر تعدی كند، باید به سنت بازگردانده شود.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ در حدیث دیگری فرموده است: «مَن خالفَ كتاب الله و سنّه محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فقد كفر»؛[37] كسی كه با كتاب خدا و سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مخالفت كند، كافر است.
ممكن است گفته شود شیعه در بحث‌های كلامی، فقهی و اخلاقی غالب به احادیث ائمه‌ی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ استناد می‌جوید و جز در موارد اندك به احادیث نبوی استدلال نمی‌كنند، بنابراین، شیعه عملاً نسبت به سنت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اهتمام لازم را به كار نمی‌بندد.
پاسخ این است كه همانگونه كه در آغاز بحث یادآور شدیم سنت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ مورد اعتنا و اهتمام همه‌ی مذاهب اسلامی است، ولی با این حال در چگونگی دست یافتن به سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ میان مذاهب مختلف و بلكه علمای یك مذهب اختلاف نظر وجود دارد. آنان در مورد شرایطی كه برای روایات سنت نبوی قایل‌اند اتفاق نظر ندارند. همین امر موجب شده است كه ابو حنیفه در باب احكام فقهی تنها تعداد اندكی از احادیث را معتبر شمارد كه به گفته‌ی ابن خلدون شماره‌ی آنها به بیست حدیث نمی‌رسد. ولی مالك بن انس شمار آنها را سیصد حدیث دانسته است.[38]
از دیدگاه شیعه امامیه مطمئن‌ترین طریق برای دست یافتن به سنت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ائمه‌ی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ است. آنچه را (فی المثل) امام صادق ـ علیه السّلام ـ بیان كرده است، در حقیقت همان است كه در سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وارد شده است. چنانكه هشام بن سالم و حماد بن عیسی و دیگران روایت كرده‌اند كه امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: «حدیثی حدیث أبى، و حدیث أبى حدیث جدّى، و حدیث جدّى‌ حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن، و حدیث الحسن حدیث امیر المؤمنین، و حدیث امیر المؤمنین حدیث رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و حدیث رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ قول الله عزّ وجلّ.»[39]
علامه‌ی كاشف الغطا پس از یادآوری این كه شیعه و اهل‌سنت در این كه كتاب و سنت از مصادر احكام شریعت است اختلافی ندارند، یادآور شده است كه تفاوت شیعه با دیگران در مورد سنت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ این است كه آنان تنها آن سنتی را معتبر می‌دانند كه از طریق اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ روایت شده باشد. مانند این كه امام صادق ـ علیه السّلام ـ از پدرش امام باقر ـ علیه السّلام ـ ، و او از پدرش زین العابدین ـ علیه السّلام ـ ، او از امام حسین ـ علیه السّلام ـ و او از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ و او از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت كند. اما روایت كسانی چون ابو هریره، سمره بن جندب، مروان بن حكم، عمران بن حطال خارجی و عمروبن عاص و نظایر آنان را معتبر نمی‌دانند.[40]

ج) گفتار و رفتار اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ

مقصود از اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ كسانی‌اند كه در آیه‌ی تطهیر و احادیث نبوی معرفی شده و معصوم از خطا و گناه شناخته شده‌اند.

1. آیه‌ی تطهیر

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً»؛[41] فقط اراده‌ی خداوند به این تعلق گرفته است كه هر گونه رجس و پلیدی را از شما خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دور سازد، و شما را به گونه‌ای خاص پاكیزه سازد.
كلمه‌ی «انّما» یكی از ادوات حصر و قصر است. بر این اساس، اراده‌ی الهی نسبت به طهارت اهل‌بیت، اراده‌ی ویژه‌ای است، و طهارت خاصی را اراده كرده است. یعنی اراده‌ی تكوینی است نه اراده‌ی تشریعی، زیرا اراده‌ی تشریعی و طهارتی كه از آن به دست می‌آید عمومیت دارد. چنانكه پس از بیان حكم وضو، غسل و تیمم می‌فرماید: «ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَكُمْ»؛[42] خداوند نمی‌خواهد شما را گرفتار حرج و مشقت كند، بلكه می‌خواهد شما را پاكیزه سازد. و در مورد زكات می‌فرماید: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّیهِمْ بِها»؛[43] از اموال آنان صدقه دریافت كن تا بدین وسیله آنان را تطهیر و تزكیه نمایی.
یكی از تفاوت‌های اراده‌ی تكوینی و تشریعی این است كه تحقق آنچه به اراده‌ی تشریعی خواسته شده است، منوط به اختیار و انتخاب انسان است، و چون ممكن است انسان آن را اختیار نكند تخلف مراد از اراده‌ی تشریعی امكان پذیر می شود. به عبارت دیگر، ‌اراده‌ی تشریعی همان هدایت تشریعی است كه جز ارایه‌ی طریق و نشان دادن راه طهارت و رستگاری نیست، و چون انسان مختار و انتخابگر آفریده شده است، ممكن است راه سعادت را برگزیند، و ممكن است برنگزیند. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً».[44] ولی در اراده و هدایت تكوینی كه ایصال به مطلوب است، تخلف راه ندارد. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ».[45]
از آنچه گفته شد به دست می‌آید كه:
الف) خداوند طهارت اهل بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از هر گونه آلودگی را به اراده‌ی تكوینی اراده كرده است.

ب) اراده‌ی تكوینی خداوند قطعاً تحقق می‌یابد.

پس طهارت اهل بیت از هر گونه آلودگی قطعاً تحقق یافته است.
از طرفی، خطا و گناه از آلودگی‌های معنوی به شمار می‌رود. بنابراین، اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از خطا و گناه پیراسته‌اند، یعنی معصوم‌اند.
اكنون با توجه به نكات ذیل می‌توان مصداق اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ را به دست آورد.
1ـ هیچ یك از مذاهب اسلامی مقام عصمت را برای همسران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و دیگر خاندان او ـ جز فاطمه‌ی زهرا، و همسر و فرزندان او ـ قایل نیستند. ولی شیعه، فاطمه‌ی زهرا و همسر و فرزندان او را معصوم می‌داند. هرگاه نظریه‌ی شیعه را نپذیریم، آیه‌ی شریفه تطهیر هیچ مصداقی نخواهد داشت، و این، بر خلاف مفاد آیه‌ی تطهیر است.
2ـ آیات قبل و بعد آیه‌ی تطهیر مربوط به همسران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است، و ضمایری كه در آنها به كار رفته است، ضمایر جمع مؤنث است. «وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ...»، «مَنْ یَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَهٍ...»، «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِكُنَّ»، «وَ اذْكُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِكُنَّ...»، در حالی كه ضمیری كه در آیه‌ی تطهیر به كار رفته است، ضمیر جمع مذكر است (عنكم... یطهّركم) پس نمی‌توان آن را بر همسران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ تطبیق كرد. اما بر قول شیعه قابل تطبیق است، زیرا غیر از فاطمه‌ی زهرا ـ علیها السّلام ـ دیگر اهل‌بیت (علی، حسن، حسین ـ علیهم السّلام ـ ) مذكرند، و استعمال ضمیر مذكر به لحاظ این كه اكثر آنها مذكرند از نظر ادبی موجه است.
3ـ احادیثی كه در شأن نزول آیه‌ی تطهیر روایت شده است، مصداق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را در علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ منحصر دانسته، و آنگه كه ام‌سلمه كه از همسران مورد احترام پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ بود از آن حضرت پرسید آیا من هم از اهل بیت هستم و مشمول حكم آیه‌ی تطهیر می‌باشم یا نه، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در پاسخ او فرمود «انك الی خیر» تو راه خیر را برگزیده‌ای.[46] ولی او را از اهل‌بیت به شمار نیاورد.
در صحیح مسلم از عایشه روایت شده كه گفت: پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ عبایی كه از موی سیاه بافته شده بود بر دوش داشت، حسن و حسین، فاطمه و علی را در زیر آن جای داد. آنگاه گفت: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً».[47]
احادیث مربوط به این كه آیه‌ی تطهیر در شأن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و فاطمه و فرزندان و همسر او نازل شده بسیار است، (بیش از هفتاد حدیث) كه حدود چهل حدیث آن را اهل سنت از ام‌سلمه، عایشه، ابو سعید خدری، ابن عباس، عبدالله بن جعفر، وائله بن اسقع، علی ـ علیه السّلام ـ ، حسن بن علی ـ علیه السّلام ـ ، و دیگران روایت كرده‌اند.
و بیش از سی حدیث نیز در كتب حدیث شیعه از حضر علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام رضا ـ علیهم السّلام ـ ، ابوذر، ابولیلی، ابو الأسود دوئلی و دیگران روایت شده است.[48]

پاسخ به یك اشكال

همان گونه كه بیان گردید، اراده‌ی مورد نظر در آیه‌ی تطهیر اراده‌ی تكوینی است و در اراده‌ی تكوینی تخلّف راه ندارد. بدین جهت طهارت اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ از هر گونه پلیدی و انحراف امری است قطعی و تخلف ناپذیر. در این جا این اشكال مطرح می‌شود كه آیا غیر اختیاری بودن عصمت با مختار بودن اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ منافات ندارد. به عبارت دیگر، تكوینی بودن اراده، در آیه‌ی تطهیر زمینه‌ی طرح شبهه‌ی جبری بون افعال اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ را فراهم می‌سازد.
پاسخ این است كه مفاد اراده‌ی تكوینی چیزی جز عصمت و مصونیت از گناه و خطا نیست، ‌و مصونیت از خطا با اختیاری بودن فعل منافات ندارد؛ زیرا عصمت اسباب ویژه‌ای دارد كه خداوند آنها را در اختیار معصومان نهاده است. و آن عبارت است از علم قطعی آنان به عظمت معبود از یك سوی، و عواقب و آثار ناگوار گناه از سوی دیگر. این علم ویژه، اراده‌ی قطعی و جزیی نسبت به طاعت و ترك معصیت را در پی دارد. و نتیجه آن چیزی جز عصمت از گناه نیست. حال، چه تفاوتی وجود دارد كه این علم ویژه از آغاز در اختیار فرد یا افرادی قرار داده شود، یعنی موهبتی و افاضی باشد، یا این كه پس از گذشت مدتی و در پی یك سلسله اعمالی بر او اعطا گردد، یعنی اكتسابی باشد. آنچه مهم است این است كه عصمت، حقیقت و ذات معصوم را كه انسان است دگرگون نمی‌سازد، و صدور گناه از انسان از آن نظر كه انسان است امری است ممكن، اگر چه با داشتن صفت عصمت ناممكن خواهد بود.
این مطلب در مورد افراد پرهیزگار كه از تقوای بالایی برخوردارند، نیز به صورت نسبی قابل بررسی است. مثلاً فردی پرهیزگار كه هرگز دست به قتل عمدی دیگران نمی‌زند، از انجام چنین گناهی معصوم است. یعنی ملكه‌ی تقوا مانع از صدور چنین فعلی از او است. اگر چه از آن نظر كه انسان است، صدور گناه از وی امكان پذیر است.
یك پدر یا مادر معمولی در شرایط متعارف هرگز فرزند خود را نخواهد كشت. صدور این فعل از او در چنین شرایطی امكان پذیر نیست، اگر چه از آن نظر كه یك فرد از افراد بشر است توان انجام چنین كاری را دارد. اما وجود عاطفه‌ی پدری و مادری مانع از آن است كه حتی تصور انجام چنین عملی را بنماید، تا چه رسد به انجاام آن.[49]

2. حدیث ثقلین

حدیث ثقلین یكی از احادیث متواتر اسلامی است. كه شیعه و اهل‌سنت آن را از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت كرده‌اند. متن حدیث چنین است: «یا ایها الناس انى تارك فیكم الثقلین، كتاب الله و عترتى، اهل بیتى ما ان تمسكتم بهما لن تضّلوا بعدى ابداً، و انّهما لن یفترقا حتی یردا علىَّ الحوض فانظروا كیف تخلفونى فیهما»؛[50] دو چیز گرانبها را در میان شما باقی می‌گذارم. هرگاه به آن تمسك جویید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو، كتاب خدا و عترت و اهل‌بیت من می‌باشند. این دو از یكدیگر جدا نمی‌شوند تا در قیامت نزد من آیند، پس بنگرید كه چگونه با آنها رفتار خواهید كرد.
همانگونه كه یادآور شدیم، حدیث ثقلین از نظر سند جای هیچ گونه گفتگویی ندارد، و از بیش از سی صحابی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ روایت شده است.[51]

حدیث ثقلین بر مطالب ذیل دلالت می‌كند:

1. وجوب پیروی از عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و مرجعیت علمی آنان در معارف و احكام دینی؛ زیرا مقصود از تمسك به كتاب و عترت چیزی جز عمل به آنها نیست. و این مطلبی است كه علمای اهل‌سنت نیز به آن اذعان نموده‌اند. چنان كه سعد الدین تفتازانی گفته است:
«ألا تری انه ـ علیه السّلام ـ قرنهم بكتاب الله تعالی فى كون التمسك بهما منقذاً عن الضلاله، و لا معنی للتمسك بالكتاب الاّ الأخذ بما فیه من العلم و الهدایه، فكذا فى العتره».[52]

2. عصمت اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از خطا و گناه زیرا:

اولاً: اهل‌بیت را عِدل قرآن كریم قرار داده است. پس همانگونه كه قرآن از هر گونه انحراف و بطلانی مصون است، اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز چنین‌اند.
و ثانیاً: تمسك به آنان را بدون هیچ گونه قید و شرطی، همچون تمسك به قرآن مانع از گمراهی شناخته است. روشن است كه اگر در اهل‌بیت احتمال گمراهی وجود داشته باشد، تمسك به آنان نمی‌تواند به صورت كلی و همه جانبه مانع از ضلالت و گمراهی‌شان باشد.
و ثالثاً: آنان هرگز از قرآن جدا نمی‌شوند، و چون در قرآن انحرافی نیست، پس در عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز انحرافی وجود نخواهد داشت.
3. وجود پیشوای معصوم در همه‌ی زمان‌ها لازم است، زیرا فرموده است عترت هیچ گاه از قرآن جدا نمی‌شود و بالعكس، قرآن نیز هیچگاه بدون عترت نخواهد بود.
پس در همه‌ی زمان‌ها فردی از عترت پیامبر كه معصوم از گناه و خطاست وجود دارد. بر این اساس حدیث ثقلین بر وجود امام عصر ـ علیه السّلام ـ نیز دلالت می‌كند، زیرا از خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ جز او كسی از ویژگی عصمت برخودار نیست.[53]
دلالت حدیث بر عصمت عترت و اهل‌بیت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و مرجعیت دینی آنان نیز روشن است، زیرا تمسك به عترت همچون تمسك به قرآن سبب نجات از گمراهی دانسته شده است. پس همان گونه كه قرآن كریم مصون از خطا و انحراف است «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ».[54] قول و فعل اهل‌بیت و عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز مصون از خطا و انحراف است. از سوی دیگر، عدم جدایی آن دو از یكدیگر بیانگر این مطلب است كه تا روز قیامت پیوسته در كنار قرآن باید از رهنمودهای عترت نیز بهره گرفت، یعنی پیوسته رهبری معصوم از عترت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ وجود دارد. این خصوصیت، جز بر امامان شیعه منطبق نیست، زیرا ویژگی عصمت در هیچ یك از خاندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ غیر از آنان (به علاوه حضرت زهرا ـ علیها السّلام ـ ) ادعا نشده است.

3. حدیث سفینه

پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در مورد اهل‌بیت خود فرموده است: «انّما مثل أهل بیتى فیكم كسفینه نوح، من ركبها نجا و من تخلّف عنها غرق»؛[55] اهل بیت من در میان شما همانند كشتی نوح‌اند كه هر كس بر آن نشست از طوفان نجات یافت، و هر كس آن را رها كرد و از آن فاصله گرفت، غرق گردید.
وجه تشبیه اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ به كشتی نوح این است كه مسلمانان باید در اصول و فروع دین از علم و دانش اهل‌بیت، طلب هدایت كنند و گفتار و رفتار آنان را سرمشق زندگی قرار دهند، در غیر این صورت در طوفان اختلافات مذاهب و آرای غرق خواهند شد، و نجات نخواهند یافت. ابن حجر در توضیح این حدیث گفته است:
«وجه تشبیه اهل‌بیت به كشتی نوح این است كه هر كس به پاس شكرگزاری خداوند كه اهل‌بیت را چنین شرافتی عطا كرده است، آنان را دوست داشته و گرامی بدارد، ‌و به هدایت علمای اهل‌بیت تمسك جوید، از تاریكی مخالفت‌ها نجات خواهد یافت، ‌و هر كس از آنان تخلف كند، ‌در دریای كفر نعمت الهی غرق شده، و در ورطه‌های طغیان هلاك خواهد شد.»[56]

4. حدیث امان اهل الأرض

در حدیث دیگری، پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اهل‌بیت خود را به ستاره‌های آسمان تشبیه كرده و فرموده است:
«النجوم امان لأهل الأرض من الغرق، و أهل بیتى امان لأمتى من الاختلاف، فاذا خالفتها قبیله من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس»؛[57] ستارگان[58] سبب امنیت ساكنان زمین از غرق شدن در دریا می‌باشند، و اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ من سبب امنیت امتم از اختلاف، پس، اگر قبیله‌ای از عرب با آنان مخالفت كند، حزب ابلیس خواهند بود.
احادیث یاد شده و احادیث بسیار دیگری كه پیروی از اهل‌بیت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ را بر مسلمانان لازم دانسته است، به روشنی بر مرجعیت علمی و دینی آنان دلالت دارد. و ثابت می‌كند كه گفتار و رفتار اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ پس از قرآن كریم و سنت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ منبع و سرچشمه‌ی شناخت اصول و فروع دینی می‌باشد.

اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ در نهج البلاغه

تا این جا با دیدگاه قرآن كریم و احادیث نبوی در مورد مقام و منزلت علمی و عملی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ و لزوم پیروی از آنان آشنا شدیم. اینك مناسب است دیدگاه امام علی ـ علیه السّلام ـ كه خود باب مدینه‌ی علم پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و معیار حق و باطل است را در مورد جایگاه اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ در رهبری امت اسلامی جویا شویم، بدین منظور به نهج البلاغه رجوع می‌كنیم و بخش‌هایی از سخنان آن حضرت را در این خصوص یادآور می‌شویم:
ـ «هم عیش العلم و موت الجهل... لا یخالفون الحق و لا یختلفون فیه، هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق فى نصابه و انزح الباطل عن مقامه...»؛[59] اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ مایه‌ی حیات دانش و مرگ نادانی‌اند، با حق مخالفت نمی‌كنند، و در آن اختلاف نمی‌ورزند، آنان پایه‌های اسلام و پناهگاه‌های امن برای پناهندگی‌اند. به واسطه‌ی آنان حق به جایگاه خود می‌نشیند، و باطل پاكسازی می‌شود.
ـ «فأین یتاه بكم و كیف تعمهون و بینكم عتره نبیكم و هم أزمه الحق، و اعلام الدین، و ألسنه الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، و ردوهم ورود الهیم العطاش»؛[60] شما را با حیرت و سرگردانی به كجا می‌برند؟ و چگونه گمراه می‌شوید، با آن كه عترت پیامبرتان در میان شمایند. آنان زمامداران حق، و نشانه‌های دین، و زبان‌های راستی‌اند، پس آنان را در بهترین منزل‌هایی كه قرآن برایشان مقرّر داشته جای دهید، و چونان شتر تشنه به سوی چشمه‌ی زلال و گوارای معرفت آنان، روی آورید.
ابن ابی الحدید در شرح این قسمت از كلام امام ـ علیه السّلام ـ گفته است: اگر گفته شود این سخنان امام ـ علیه السّلام ـ بر عصمت اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ دلالت می‌كند، رأی اصحاب شما در این باره چیست؟ سپس در پاسخ گفته است: ابو محمد بن متوبه در كتاب «الكفایه» تصریح كرده است بر این كه علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ معصوم است. اگر چه ما عصمت او را به عنوان امام واجب نمی‌دانیم، زیرا عصمت شرط امامت نیست، ولی دلایل و نصوص بر عصمت آن حضرت دلالت می‌كند، و این وصف از ویژگی‌های او در میان صحابه‌ی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به شمار می‌رود.[61]
ـ «انظروا أهل بیت نبیّكم، فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم، فلن یخرجوكم من هدی، و لن یعیدوكم فى ردی، فان لبدوا فالبدوا، و ان نهضوا فانهضوا، ولا تسبقوهم فتضلّوا، ولا تتأخّروا عنهم فتهلكوا»؛[62] به اهل‌بیت پیامبرتان بنگرید، سمت و جهت آنان را برگزینید، و از آنان پیروی كنید، زیرا آنان شما را از مسیر هدایت بیرون نخواهند برد، و به وادی گمراهی باز نخواهند گرداند. اگر ایستادند، بایستید، و اگر حركت كردند حركت كنید، از آنان پیشی نگیرید كه گمراه خواهید شد، و از آنان فاصله نگیرید كه هلاك خواهید گردید.
نكته‌ای كه در پایان این بحث بر آن تأكید می‌كنیم این است كه ائمه اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ در حقیقت ترجمان و زبان قرآن و سنت پیامبر بوده‌اند، یعنی آنچه آن بزرگواران در زمینه‌ی معارف و احكام الهی بیان كرده‌اند تفسیر و تبیین قرآن و سنت بوده است. چنان كه در احادیثی كه در بحث مربوط به كتاب و سنّت از آنان نقل شده، بر این مطلب كه هیچ چیزی نیست مگر این كه حكم آن در قرآن كریم و سنت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آمده است، تأكید شده است، ولی بر این مطلب نیز تأكید نموده‌اند كه همه‌ی معارف و احكام وارد در كتاب و سنت را كسی جز آنان كه راسخان در علم و وارثان علوم نبوی‌اند نمی‌دانند؛ امام علی ـ علیه السّلام ـ در این باره فرموده است:
«ذلك القرآن فاستنطقوه، و لن ینطق ولكن اخبركم عنه، ألا انّ فیه علم ما یأتى و الحدیث عن الماضى، و دواء دائكم، و نظم ما بینكم»؛[63] از قرآن بخواهید كه با شما سخن بگوید، ولی سخن نخواهد گفت (حقایق و معارف خود را آشكار نخواهد كرد) ولی من از قرآن به شما خبر می‌دهم (حقایق و معارف آن را بیان می‌كنم) آگاه باشید كه علم آینده، و داستان گذشته، و دوای دردهای شما، (در حیات اخلاقی و معنوی) و نظم در حیات اجتماعی شما ـ همگی ـ در قرآن است.
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرموده است: «كتاب الله، فیه نبأ ما قبلكم و خبر ما بعدكم و فصل ما بینكم و نحن نعلمه»؛[64] خبر گذشته و آینده و معیار داوری در حیات شما در قرآن كریم است، و ما آن را می‌دانیم.
آن حضرت در جای دیگر فرموده است: «نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تأویله»؛[65] ما راسخان در علم هستیم، و ما تأویل قرآن را می‌دانیم.
و در جای دیگر فرموده است: «والله انّى لأعلم كتاب الله من اوّله الی آخره، كانّه فى كفّى فیه خبر السماء و خبر الأرض، و خبر ما كان و خبر ما هو كائن، قال الله عزّ و جلّ: (فیه تبیان كلّ شیء)».[66]
احادیثی كه از ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ در این باره روایت شده بسیار است.

د) عقل و خرد

یكی از منابع مذهب شیعه، عقل و تفكر عقلی است. روشن‌ترین دلیل بر حجیت و اعتبار تفكر عقلی این است كه اثبات وجود خدا و ضرورت دین و شریعت وابسته به تفكر و استدلال عقلی است.

قرآن و تفكر عقلی

قرآن كریم تفكر عقلی را به رسمیت شناخته و با تأكید بسیار به آن توصیه كرده است. چنان كه می‌فرماید:
«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ».
«الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ یَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ».[67]
قرآن كریم، علاوه بر این كه خردمندان و متفكران در نظام آفرینش را می‌ستاید، كسانی را كه خرد و عقل خویش را در جهت شناخت حقایق و اسرار هستی، كه سرانجام انسان را به خداشناسی رهنمون می‌گردد، به كار نمی‌برند، نكوهش نموده است. چنان كه می‌فرماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ».[68]
«وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ».[69]
گذشته از این، قرآن كریم، خود در اثبات عقاید دینی از برهان و استدلال عقلی بهره گرفته است. در مورد توحید چنین استدال كرده است.
«لَو كانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[70]
بر اثبات معاد برهان ذیل را اقامه كرده است:
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ».[71]
و بر لزوم پیروی از رهبران معصوم الهی چنین استدلال كرده است.
«أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ».[72] و نمونه‌های بسیار دیگر.
قرآن كریم از مشركان و كافران می‌خواهد كه، اگر به راستی به راه و روش خود ایمان دارند، برهان خود را اقامه كنند.
«قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ».[73]
آنگاه با صراحت تمام یادآور می‌شود كه آنا جز از ظن و گمان خویش پیروی نمی‌كنند، و اهل یقین و برهان نیستند:
«إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ».[74]
از دیدگه قرآن منطق مشركان و كافران جز این نبوده است كه به روش نیاكان خود استناد می‌جستند، و حال آن كه روش آنان غیر عاقلانه و خارج از طریق هدایت بوده است. «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ».[75]

پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و تفكّر عقلی

پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از جانب خداوند مأموریت داشت كه مردم را به بهره‌گیری از روش حكمت، موعظه‌ی پسندیده و جدال احسن به توحید و آیین الهی دعوت كند « ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ».[76]
این روش‌های سه گانه، همگی، عقلی و فكری است، ‌ولی از نظر سطح و مرتبه‌ی تعقل و تفكر متفاوتند، موعظه‌ی حسنه در نازل‌ترین سطح، جدل در سطح متوسط، و حكمت در مرتبه‌ی عالی تفكر و تعقل قرار دارد. پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ، در زمینه‌ی عقاید اسلامی، از همه‌ی این روش‌ها بهره گرفته است. گذشته از آیات قرآن كه نمونه‌هایی از این روش‌ها را بیان كرده است، در كتاب‌های حدیث و تاریخ اسلام نیز نمونه‌های دیگر از آن نقل شده است:
1. یكی از عمای یهود نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آمد و دو پرسش ذیل را مطرح كرد:
الف) خداوند كجاست؟
ب) خداوند چگونه است؟
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در پاسخ او فرمود:
الف) خداوند مكان خاصی ندارد، زیرا محدود نیست، پس او در هر مكانی هست.
ب) خداوند را نمی‌توان به كیفیت وصف كرد، زیرا كیفیت آفریده‌ی خداوند است، و خداوند به صفات آفریده‌هایش وصف نمی‌شود.[77]
2. یكی دیگر از علمای یهود پرسش‌هایی را از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ پرسید و آن حضرت به آنها پاسخ داد:

الف) از چه راهی وجود خدا را اثبات می‌كنیم؟

پاسخ: از راه آیات و نشانه‌های او. (برهان اِنّی).

ب) با این كه همه‌ی انسان‌ها آفریده‌ی اویند، چرا عده‌ای را به پیامبری برگزیده است؟

پاسخ: زیرا آنان پیش از دیگران به ربوبیت خداوند اقرار كرده‌اند. (اصل شایستگی در رهبر).

ج) به چه دلیل خداوند از صفت ظلم پیراسته است؟

پاسخ: زیرا ناپسندی آن را می‌داند، ‌و نیازی به ظلم كردن ندارد، «لعِلْمه بقُبْحه و استغنائه عنه».[78]
نكته‌ی جالب توجه این است كه دلیل عقلی متكلمان عدلیه بر اثبات عدل الهی، همین دلیل است. چنان كه محقق طوسی در تجرید الاعتقاد گفته است:
«و علمه و استغناؤه یدلاّن علی انتفاء القبح عن افعاله»؛[79] علم و بی‌نیازی خداوند بر نفی قبح از افعال الهی دلالت می‌كنند.

ائمه‌ی اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ و تفكر عقلی

در عصر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در میان مسلمانان دسته‌بندی فرقه‌ای و روش‌های كلامی مختلفی وجود نداشت. گفتگوهای كلامی و اعتقادی با بت‌پرستان و اهل كتاب صورت می‌گرفت. ولی در عصر ائمه‌ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ اختلافات فرقه‌ای و روش فكری و كلامی گوناگون پدید آمده بود. گروهی بر ظواهر آیات و روایات جمود می‌ورزیدند و هرگونه بحث و تفكر عقلی را ممنوع می‌دانستند، گروهی دیگر در پی آن بودند كه همه‌ی معارف و احكام را با عقل خود اثبات یا تبیین كنند. اهلِ حدیث نماینده‌ی روش نخست، و معتزله نماینده‌ی روش دوم بودند. در این میان اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ روش میانه‌ای را برگزیده و دیگران را از هر گونه افراط و تفریط بر حذر می‌داشتند.
امام علی ـ علیه السّلام ـ در مورد جایگاه عقل در شناخت خداوند فرموده است:
«لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته»؛[80] عقل‌ها را بر درك كنه صفت خویش آگاه نساخته است، و از معرفت واجب خویش محروم ننموده است.
از دیدگاه اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ عقل در شناخت اصول و مبادی دین، هم در حوزه‌ی جهان‌بینی و هم در حوزه‌ی ایدئولوژی توانا و خودكفاست، ولی در تفاصیل احكام الهی به رهنمودهای و حیانی نیازمند است. بر این اساس عقل و وحی دو حجّت خداوند بر بندگان به شمار آمده است. اما كاظم ـ علیه السّلام ـ فرموده است:
«انّ لله علی النّاس حجّتین: حجّه ظاهره و حجّه باطنه، امّا الظاهره فالرُّسل و الانبیاء و الأئمه و امّا الباطنه فالعقول».[81]
در مكتب اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ عقل و وحی مكمّل یكدیگرند. از یك سو، پیامبران با رهنمودهای وحیانی خود عقول بشر را بارور و شكوفا می‌سازند، و از سوی دیگر، ‌عقول بشر حجت‌های الهی را تحكم و تأیید می‌كنند. امام علی ـ علیه السّلام ـ یكی از اهداف بعثت پیامبران را شكوفا ساختن عقول بشر دانسته و فرموده است:
«و لیثیروا لهم دفائن العقول».[82] و امام كاظم ـ علیه السّلام ـ عقول را مكمّل حجّت‌های الهی دانسته و فرموده است: «ان الله تبارك و تعالی، أكمل للنّاس الحجج بالعقول».[83]

علمای شیعه و تفكّر عقلی

علمای شیعه، با الهام‌گیری از كتاب و سنت، برای عقل در حوزه‌ی معرفت دین جایگاه برجسته و شایسته‌ای قایل شده‌اند. از یك سو، متكلمان امامیه اصل حسن و قبح عقلی را پذیرفته و عدل الهی را بر پایه‌ی آن اثبات و تبیین كرده‌اند و از سوی دیگر، ‌فقهای امامیه عقل را در عرض كتاب و سنت به عنوان یكی از منابع و مدارك احكام شرعی دانسته، قاعده‌ی ملازمه‌ی میان حكم عقل و شرع را تأسیس كرده‌اند. و این، علاوه بر نقش ابزاری عقل در فهم كتاب و سنت است، كه قراین و اعتبارات عقلی می‌تواند راهگشای مفسّران و مجتهدان در تفسیر قرآن كریم و استنباط احكام الهی از قرآن و سنت باشد.
تذكر این نكته در این جا لازم است كه آن چه به عنوان حجت الهی بر بشر در عرض وحی به شمار آمده است، مستقلات و یا ملازمات روشن عقلی است، و نه ظنون و احتمالات فكری كه از نوع قیاس و استحسان است. بدین جهت، در مكتب اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ ، و به پیروی از آن در فقه امامیه، عقل به عنوان راه استواری برای استنباط احكام الهی به رسمیت شناخته شده است، ولی از قیاس و استحسان كه پشتوانه‌ای جز ظن و گمان ندارد، به شدّت نهی گردیده است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ خطاب به ابان بن تغلب فرمود:
«انّ السنّه لا تقاس، الا تری انّ‌ المرأه تقضى صومها و لا تقضى صلاتها، یا أبان انّ السنّه اذا قیست محق الدین»؛[84] قیاس (تشبیه و تمثیل) در سنت (شریعت الهی) اعتبار ندارد، بدین جهت در اسلام قضای روزه بر زن (كه به دلیل عذر زنانگی نتوانسته است روزه بگیرد) واجب است ولی قضای نماز واجب نیست. (با اینكه اهمیت نماز در اسلام از روزه بالاتر است) ای ابان، اگر سنت و شریعت الهی با قیاس ارزیابی شود، دین نابود خواهد شد.
حاصل آن كه عقل در موضوع دین شناسی و معرفت دینی نقش‌های گوناگونی را ایفا می‌كند:
1. پایه‌های اولیه دین را اثبات می‌كند، مانند وجود خدا و برخی از صفات الهی كه مبنای اثبات شریعت است، و اثبات ضرورت دین و شریعت و...
2. در عرض وحی می‌تواند پاره‌ای از احكام شریعت را به دست آورد. و به عنوان یكی از منابع و مدارك احكام شرعی به شمار آید. (مستقلات و ملازمات عقلیه).
3. به عنوان ابزار فهم كتاب و سنت نقش معرفتی مهمی را ایفا می‌كند. در این جا عقل در طول وحی (كتاب و سنت) است نه در عرض آن، و چون نوری است كه وسیله‌ی دیدن اشیاء است، و خود، چیزی را به آنها نمی‌افزاید.
4. در قلمروی محدود به تبیین عقلانی احكام دینی می‌پردازد، و فلسفه و حكمت آنها را بیان می‌كند. البته نقش عقل در این حوزه به ویژه در عبادات بسیار محدود است. و آنچه از طریق تفكر عقلی یا معرفت علمی در مورد فلسفه و حكمت احكام الهی می‌توان گفت، غالباً به گونه‌ای نیست كه بتوان علّت اصلی و فلسفه‌ی نهایی آن را به دست آورد. بدین جهت، توسعه و تعمیم حكم از یك موضوع به موضوعات دیگری كه با موضوع حكم مشابهت‌هایی دارند دشوار است.[85]

پی نوشتها :

[1] . اصول كافی: 1/59، باب الرد الی الكتاب و السنّه، حدیث1.
[2] . همان، حدیث 6، ص60.
[3] . همان، باب الاخذ بالسنه و شواهد الكتاب، ج1.
[4] . همان، حدیث 4.
[5] . الاعتقادات فى دین الامامیه، ص59.
[6] . تهذیب الاصول: 2/165.
[7] . سیوطی، الاتقان فى علوم القرآن: 1/244.
[8] . مجمع البیان، ص15، پنجم از مباحث مقدماتی.
[9] . الفصول المهمه، ص175.
[10] . صیانه القرآن من التحریف، ص84 به نقل از مجله‌ی «رساله الاسلام» چاپ قاهره، سال 11، شماره‌ی 44، ص382 ـ 385.
[11] . جهت آگاهی بیشتر از دلایل نفی تحریف قرآن و نقد دیدگاه مخالفان به كتاب‌های ذیل رجوع شود: المیزان فى تفسیر القرآن، ج12، ص114 ـ 133؛ البیان فى تفسیر القرآن، ص197 ـ 235؛ آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، ص17 ـ 29؛ صیانه القرآن من التحریف.
[12] . مائده/16.
[13] . یوسف/2.
[14] . زمر/28.
[15] . نحل/103.
[16] . شیعه در اسلام، ص42.
[17] . مَن فسّر القرآن برأیه فلیتبوّء مقعده من النار. (حدیث نبوی معروف).
[18] . المیزان، ج3، ص76.
[19] . اخباری لقب گروهی از محدثان و فقهای شیعه است و انكار حجیت ظواهر قرآن كریم مورد قبول آنان نیست، بلكه برخی از آنان چنین اعتقادی دارند.
[20] . وسائل الشیعه، ج1، ص291.
[21] . المیزان، ج5، ص221.
[22] . توبه/61.
[23] . حجرات/6.
[24] . ر.ك: البیان، ص265 ـ 266.
[25] . همان، ص246.
[26] . جهت آگاهی در این باره به كتاب‌های اصول فقه، مبحث حجیت ظواهر رجوع شود و در كتاب البیان فى تفسیر القرآن، ص267 ـ 273 نیز مطالب ارزشمندی در این باره آمده است.
[27] . نحل/44.
[28] . احزاب/21.
[29] . حشر/7.
[30] . آل عمران/31.
[31] . آل عمران/32.
[32] . نجم/2 ـ 4.
[33] . اصول كافی، ج1، ص59، باب الرد الی الكتاب و السنّه، حدیث 4.
[34] . همان، حدیث 2.
[35] . همان، ‌باب الأخذ بالسنّه و شواهد الكتاب، حدیث 2.
[36] . همان، حدیث 11، ص71.
[37] . همان، حدیث6، 70.
[38] . مقدمه ابن خلدون، ص444، دار القلم، بیروت. ابو حنیفه ـ رضی الله عنه ـ یقال بلغت روایته الی سبعه عشر حدیث او نحوها، و مالك ـ رحمه الله ـ انّما صحّ عنده ما فى كتاب الموطأ و غایتها ثلاثمائه حدیث او نحوها.
[39] . وسائل الشیعه، ج18، ص58.
[40] . اصل الشیعه و اصولها، ص164 ـ 165.
[41] . احزاب/33.
[42] . مائده/6.
[43] . توبه/103.
[44] . انسان/3.
[45] . یس/82.
[46] . اسباب النزول، ص239.
[47] . صحیح مسلم، ج24، ص1883، كتاب فضایل الصحابه، باب نهم.
[48] . جهت آگاهی بیشتر در مورد تفسیر آیه‌ی تطهیر به تبیان، ج8، ص340؛ مجمع البیان، ج4، ص357؛ المیزان، ج16، ص309 ـ 313 و كتاب آیه التطهیر، تألیف شیخ محمد مهدی آصفی رجوع شود.
[49] . در این باره به تفسیر المیزان، ج11، ص163؛ و كتاب «الكلام المقارن» ص259 ـ 260 رجوع شود.
[50] . حدیث ثقلین به عبارت‌های مختلف نقل شده است، آنچه در متن آمده نقل مشهور آن است.
[51] . در مورد سند حدیث و راویان آن به كتاب «عبقات الانوار»، جلد اول و دوم، و كتاب «المراجعات»، مراجعه‌ی شماره‌ی 8 رجوع شود.
[52] . شرح المقاصد، ج5، ص303، منشورات الشریف الرضى، قم.
[53] . ر.ك: نفحات الازهار فی خلاصه عبقات الانوار، ج2، ص247 ـ 269.
[54] . فصلت/42.
[55] . المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص151 و ج2، ص343. جهت آگاهی از دیگر مصادر حدیث سفینه از طریق عامه و خاصه به كتاب «غایه المرام» سید هاشم بحرانی، ج3، ص13 ـ 24 رجوع شود.
[56] . المراجعات، مراجعه‌ی شماره‌ی 8؛ به نقل از الصواعق المحرقه، ص91، باب 11، تفسیر آیه‌ی هفتم.
[57] . المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص149، حاكم نیشابوری پس از نقل حدیث گفته است: این حدیث از نظر سند صحیح است ولی بخاری و مسلم آن را روایت نكرده‌‌اند. برای آگاهی از دیگر مصادر این حدیث از طریق عامه و خاصه به كتاب «غایه المرام»، ج3، ص137 ـ 140 رجوع شود.
[58] . این مطلب كه ستارگان مایه‌ی هدایت و راهیابی بشر می‌باشند در آیات قرآن نیز آمده است، چنانكه می‌فرماید: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» (نحل/16). و نیز می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» (انعام/97). یكی از دیرینه‌ترین و عمومی‌ترین راهنماها در خشكی و دریا ستارگان بوده‌اند، بدین جهت در كتاب و سنت مورد توجه قرار داده شده است.
[59] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 239، ص825.
[60] . همان، خطبه‌ی 87.
[61] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (چهار جلدی)، ج4، ص131.
[62] . همان، خطبه‌ی 97.
[63] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 158.
[64] . اصول كافی، ج1، ص50، كتاب فضل العلم، باب الرد الی الكتاب و السنّه، حدیث 9.
[65] . همان, كتاب الحجه، باب الراسخین فى العلم، حدیث 1، ص166.
[66] . همان، باب انّهم یعلمون علم الكتاب كلّه، حدیث 4، ص178.
[67] . آل عمران/190 ـ 191.
[68] . انفال/22.
[69] . یونس/100.
[70] . انبیاء/22.
[71] . مؤمنون/115.
[72] . یونس/35.
[73] . بقره/11.
[74] . انعام/116.
[75] . بقره/170.
[76] . نحل/125.
[77] . توحید صدوق، ص310، باب 44، حدیث 1.
[78] . همان، ص397، باب 61.
[79] . كشف المراد، مقصد سوم، ‌فصل سوم.
[80] . نهج البلاغه، خطبه‌ی 49.
[81] . اصول كافی، ج1، ص13، كتاب العقل و الجهل، حدیث 12.
[82] . نهج البلاغه، خطبه‌ی اول.
[83] . اصول كافی، ج1، ص13، كتاب العقل و الجهل، حدیث 12.
[84] . وسائل الشیعه، ج18، ص25.
[85] . جهت آگاهی بیشتر در مورد نقش و جایگاه عقل در فهم و استنباط احكام شریعت به كتاب‌های ذیل رجوع شود: اسلام و مقتضیات زمان، اثر استاد شهید مطهری؛ دروس فى علم الاصول، تألیف آیت الله شهید صدر؛ شریعت در آینه‌ی معرفت، تألیف استاد آیت الله جوادی؛ القواعد الاكلامیه، اثر نگارنده‌ی این سطور.

اندیشه قم

 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:48 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي




جايگاه علمي آيت‌الله‌ بروجردي در علوم اسلامي علماي سلف همچون شيخ مفيد، شيخ طوسي، شيخ طبرسي، علامه بحرالعلوم و ... داراي جامعيت در علوم اسلامي بودند و با نگاهي اجمالي و گذرا درمي‌يابيم كه آيت‌الله بروجردي نيز داراي مقام و منزلتي بس رفيع در علوم اسلامي مي‌باشد و به راستي بايد او را از فحول علماي اسلامي به شمار آورد. شخصيت علمي و فكري مرحوم آيت‌الله بروجردي را 3 چيز تشكيل داده است: 1ـ درك قوي 2ـ حافظه‌اي ماندگار و نيرومند 3ـ قدرت تحليل؛ و نادر و كمياب اند كساني كه اين سه ويژگي را با هم در خود جمع كرده باشند و در حقيقت بيشتر مبتكران و موسسان علوم از اين سه ويژگي برخوردار بوده‌اند. در اين نوشتار برآنيم تا با نگاهي اجمالي به خصوصيات علمي ايشان، از خدماتي كه وي به حوزه‌هاي علميه از نقطه نظر علمي نموده اشاره نماييم.

ترويج فقه تطبيقي

آيت‌الله بروجردي در فقه، شيوه استنباطي را به كار مي‌بست؛ قبل از وي شيوه تدريس بيشتر بر تفكر و تعمق استوار بود ولي ايشان تحولي در اين زمينه در جلسات درس و بحث حوزه‌هاي علميه پديد آوردند. آن مرحوم علاوه بر اين كه تفكر و تعمق را حفظ نمودند، تتبع و جست و جو در اقوال پيشينيان و نظريه‌هاي قدما را در فقه اعم از شيعه و سني نيز بر آن افزودند.در شيوه استنباطي، مرحوم بروجردي جداي از اين كه رجال و اسناد داراي اهميت بود تشخيص جو صدور حديث را نيز بسيار مهم مي‌دانستند و معتقد بود روايات، بسان قرآن براي خود شان نزولي دارند و آگاهي از شان نزول روايات، مايه روشن شدن مفاهيم روايات اهل بيت عليهم السلام است. چرا كه روايات اهل بيت عليهم السلام در محيطي صادر شده‌اند كه اقوال و نظرات فقيهان بزرگ اهل سنت، حاكم بوده است و ناظر به اين فتاوا، اهل بيت عليهم السلام سخن گفته‌اند. سخنان آنان در رد نظريه و يا در اثبات آن است.
بنابراين بايد جو مساله فقهيه را به دست آورد تا مقصود از روايات فهميده شود. اين شيوه تحقيق فقه را از حالت اختصاصي به فقه تطبيقي و مقارن تبديل مي‌كند و بدين ترتيب فقيه در اين روش، علاوه بر تفكر و تعمق بايد به آراي گذشتگان، اعم از فقهاي اهل سنت و شيعه رجوع كند و مساله را مطرح سازد. به طور خلاصه بايد گفت شيوه مرحوم بروجردي در فقه بر چند نكته اساسي استوار است: 1ـ اهميت به آراي قدما؛ 2ـ اهميت به روايات و فتاواي اهل سنت؛ 3ـ تكيه بر ادله و روايات اوليه؛ 4ـ ريشه‌يابي مسائل. 1

علم اصول

مرحوم آقاي بروجردي هيچ‌گاه به آن اندازه‌اي كه علم فقه را مي‌پروراندند، به علم اصول بها ندادند؛ گرچه خود يك اصولي متبحر و چيره‌دست بودند؛ ولي با تسلطي كه بر احاديث داشتند و دقتي كه در استفاده از احاديث مي‌كردند كمتر به اصول عمليه تمسك مي‌جستند. وي در اصول، صاحب مبنا بود و در مسائلي نظير مفهوم، ترتيب و ... مباني جديد داشت. مرحوم آقاي بروجردي همان طور كه با مسائل فقهي به طور تحقيقي برخورد مي‌كرد، به مسائل اصولي نيز محققانه نظر مي‌كرد. به طور مثال در مساله «طلب و اراده» بحث مي‌كردند كه از كجا و چگونه اين مساله وارد علم اصول شده است و مناسبت آن با اين علم چيست و يا در بحث «دليل انسداد» از نظر تاريخي اين موضوع را ريشه‌يابي كرده بودند و آن را برخلاف آنان كه دليل در حجيت ظن مطلق مي‌دانند، با تقرير و بيان خاص خود، دليل بر حجيت خبر واحد مي‌دانستند و نظريه‌اي كه مي‌گويد حجت، موضوع علم اصول است از ابتكارات آن بزرگوار است و ديگران در اين مطلب وامدار ايشان هستند. با توجه به همين ابتكارات و تحقيقات دقيق بود كه مرحوم امام خميني، اصول ايشان را مي‌نوشت و زماني كه علت نوشتن را مي‌پرسيدند مي‌فرمود: « چون در اصول زحمت كشيده‌اند و مطالبي دارند كه نمي‌خواهم ضايع بشود.» 2‌

مروج حديث

سنت پيامبر (ص)‌، دومين ركن استنباط است و احاديث ائمه اطهار عليهم السلام بيانگر سنت او هستند و همان طور كه پيامبر خدا (ص)‌‌در حديث ثقلين فرمودند: قرآن و اهل بيت در كنار يكديگرند و هيچ‌گاه از هم جدا نمي‌شوند، فقهاي شيعه نيز در استنباط احكام شرعي از اين دو ركن معتبر استفاده مي‌كنند و علم حديث كه روزگاري يكي از علوم بزرگ اسلامي بود در زمان آيت‌الله بروجردي به مرور از فروغ و درخشش آن كاسته شده بود همچنين كتب روايي داراي اشكالاتي بود ازجمله:
1ـ در كتب روايي مثل وسائل الشيعه به خاطر تقطيع حديث، مجبور شده‌اند سندها را تكرار كنند.
2ـ در اثر تقطيع احاديث، صدور و ذيل روايات از هم جدا مي‌شود بنابراين گاهي معني واقعي حديث فهميده نمي‌شود و جريان افتا به مشكل برمي‌خورد.
3ـ تقطيع احاديث موجب تكثير ابواب مي‌شود و اين، باعث مي‌شود كه فقيه به آساني نتواند حكم فرعي را از ادله‌اش استنباط كند.
موارد مذكور سبب شد تا مرحوم آيت‌الله بروجردي فضلاي حوزه را به تتبع و تدبر در احاديث ارجاع دهد و بدين‌منظور گروهي از فضلاي حوزه را به گردآوري احاديث شيعه به صورتي تازه و بديع دعوت كرد كه كتاب گرانقدر «جامع‌ احاديث الشيعه» حاصل اين تلاش و كوشش مي‌باشد. مرحوم آيت‌الله بروجردي از تاليف و به سرانجام رسيدن اين كار بسيار خرسند و شادمان شدند تا جايي كه فرمودند:
«اين كتاب ثمره زندگي و نتيجه عمر من است.»3

ابتكار در علم رجال

مرحوم آيت‌الله بروجردي در علم رجال انقلابي در حوزه‌هاي علميه به وجود آوردند و كتبي كه از ايشان در رابطه با علم رجال بر جاي مانده خود بهترين گواه است كه اولا: ايشان تا چه اندازه در علم رجال تسلط داشته‌اند و ثانيا: چه خدمت بزرگي به حوزه‌هاي علميه عموما و فقها و مجتهدين بالخصوص كرده‌اند.براي روشن شدن خدمات ايشان در علم رجال به حوزه‌هاي علميه ذيلا مطالبي را بيان مي‌كنيم.استنباط هر حكمي از احكام الهي از طريق حديث در گرو اين است كه حديث، از نظر دلالت كامل باشد و سند آن نيز مطابق ضوابط علم درايه حجت باشد. قسمت دوم كه شناخت راويان حديث است، تا عصر مرحوم آيت‌الله بروجردي، جنبه تقليدي داشت، به اين معني كه يك مجتهد در شناخت راويان ثقه از غير ثقه، به متخصصان مراجعه مي‌كرد و احوال راويان را از آنان مي‌پرسيد، مثلا نجاشي، يكي از رجاليون بزرگ شيعه مي‌گويد «عبدالله بن سنان» ثقه و «محمد بن سنان» ضعيف است. مجتهد به همين مقدار اكتفا مي‌كرد، ولي مرحوم آيت‌الله بروجردي با شيوه خاص خود اين مساله را از حالت تقليدي به صورت اجتهادي درآورد.

وي با نگارش دو دوره كتاب، اين مساله را عملي ساخت:

1ـ تجريد اساتيد كتب اربعه‌.
2ـ طبقات راويان شيعه.
در كتاب نخست، توانست اعتبار علمي يك راوي را در علم حديث به دست آورد و درباره آن قضاوت كند و اين سنجش را در اختيار ديگران بگذارد.
وي از اين راه به نگارش كتاب ديگري به نام «طبقات الرجال» موفق گرديد. در اين كتاب با طبقه‌بندي رجال احاديث شيعه در عصر حضور و تا حدي در عصر غيبت، توانست حلقه‌هاي رجال را در اعصار مختلف، به دست آورد و به افتادگي‌هاي برخي از اسناد پي برد.

اهميت ‌تاريخ

مرحوم آيت‌الله بروجردي از آنجا كه اعتقاد داشت براي مجتهد لازم است تاريخ حديث را بداند يك دوره تاريخ اسلام را مطالعه كرده و خلاصه‌هايي از آن را حفظ بود وقتي درباره نماز در اماكن چهارگانه (مسجد الحرام، مسجدالنبي، مسجد كوفه و حائر شريف) بحث مي‌كرد، درباره حد حائر و سرگذشت غم‌انگيز اين مرقد شريف، در دوران خلفاي عباسي به صورت مشروح سخن مي‌گفت. ايشان علاوه بر تاريخ عمومي اسلام بر تاريخ علم كلام، تاريخ حديث و تاريخ فقه نيز كاملا مسلط بود.

مسلم تهوري
منابع:
1ـ مستدرك الوسائل ، محدث نوري، ج 5، ص 244، حديث 5788.
2ـ مجله حوزه، شماره 44‌/‌43، ص 113.
3ـ جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 5
www.jamejamonline.ir

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:49 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



بزرگان شیعه

آیت‏الله سید مرتضی نجومی

... بعد از بازگشت از نجف اشرف تا شروع انقلاب مقدس اسلامی دیگر مجال نوشتن کتابی یا استنساخی پیدا نشد و به کارهای معمولی و وظایف مقرره روحانیت مشغول شدیم. تا اوان انقلاب اسلامی که جوانان عزیز و سر باخته ، دستگاه تکثیر و چاپ اعلامیه‌ها را مخفیانه به منزل ما آوردند، به‏طوری که خود آقایان روحانیون محترمی که کاملاً در جریان انقلاب بودند نمی‌دانستند که اعلامیه‌ها کجا تکثیر می‌شود، حتی گاهی جلسه آقایان علما منزل ما بود و در همان وقت جوانان عزیز در زیر زمین مشغول تکثیر و چاپ اعلامیه‌ها با انشاي این حقیر بودند.

زندگی‏نامه

حضرت آیت الله سید مرتضی نجومی، فرزند مرحوم آیت الله آقا سید محمدجواد نجومی که ــ بنا به شجره نامه‌ای که به خطّ ایشان، در پشت نسخه بسیار نفیس نهج البلاغه خطی مرقوم شده ـ سلسله سیادت ایشان به امام سجاد علیه‏السلام می‏رسد. پدر و جد بزرگوارشان، متولد کرمانشاه و از سادات بسیار جلیل القدر و از صالحان زمان بودند که عمر مبارکشان را در همین شهر سپری کردند و برای دوست‏داران ائمه اطهار(ع) ملجأ و پناهی بی‏بدیل بودند.
استاد در همین نامه می‏فرماید: «والدة عفیفه و صالحة بنده که به راستی نمونة سلامت نفس، دیانت، تقوی، دلسوزی، مهر و محبت بود، فرزند مرحوم مغفور آیت الله شیخ مرتضی علم الهدی آل آقا بودند».
سال و محل تولد استاد ــ برابر آنچه در این کتاب قید فرموده‌اند به نقل از والد مکرّمشان که در پشت نسخة خطی کتاب «عین الیقین» فیض مرقوم داشته‌اند، ــ در ۲۳ جمادی الثانی ۱۳۴۶ مصادف با ۵ آذر ۱۳۰۷ در کرمانشاه می‏باشد، اما در شناسنامه، تاریخ تولدشان ۲۶ بهمن ۱۳۰۷ قید شده‌ است.
سید مرتضی در سال ۱۳۱۴ شمسی در دبستان هدایت کرمانشاه به تحصیل پرداخته و تا کلاس ششم همان‏جا بود. و بعد از آنکه در سال ۱۳۲۱ و ۱۳۲۲ دوران اول و دوم دبیرستان را گذراند، تحصیل در مدارس دولتی را رها و به تحصیل دروس حوزوی مشغول شد.

اساتید

در زمانی که هیچ مدرسه علوم دینی و هیچ طلبه‌ای در کرمانشاه نبود، سید مرتضی تحصیل علوم حوزوی را نزد پدرشان و دیگر اساتید شهرآغاز نمودند تا اینکه پس از گذشت چند ماهی از این جریان علمای کرمانشاه به امر حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی حوزة علمیه را در کرمانشاه پایه گذاری نموده و در مسجد حاج شهباز خان، اوّلین مدرسه علوم دینی تشکیل شد.
ایشان در محضر اساتیدی چون آقا میرزا ابراهیم پور معتمد، حاج سید محمود معصومی لاری و حاج شیخ حسن حاج آخوند به تحصیل علوم دینی پایه پرداختند.

عزیمت به کوی دوست

وی جهت گذراندان دروس حوزوی و بهره جستن از محضر اساتید بزرگ شیعه به عتبات عالیات عراق یعنی «کربلا و نجف» مهاجرت کردند. ایشان در کتاب «کیمیای هستی» تحت عنوان تعبیر رؤیا و عزیمت به کوی دوست، از این اقدام یاد کرده‌اند.
آیت الله نجومی در بیان دلیل عزیمت به عراق، برای ادامة تحصیل در کتاب «کیمیای هستی» چنین نوشته‌اند که: «رفت و آمد علاقمندان و همشهریان را به منزل والد و معاشر بیش از اندازه را بلائی برای ادامة تحصیل دیدم، لذا تصمیم به عزیمت به عتبات مقدسه و انتقال به حوزة نجف اشرف گرفتم.» ایشان در سال ۱۳۶۹ هجری قمری به شهر نجف اشرف رفته، به تحصیل دروس حوزوی پرداخت و به درجه اجتهاد نائل آمد.

آیت‏‎الله هنرمند

آیت الله سید مرتضی نجومی علاوه بر اینکه عالمی مجاهد بود و دستی گشاده در فقه و اصول و علوم حوزوی داشت و تقریرات درس‏های فقهی استادان برجسته حوزه را به چاپ رسانده بود، از برترین‏های هنر خوش نویسی جهان هم بودند که تابلوهای زیبای ایشان هوش از سر هر صاحب ذوقی می‌برد. استاد نزد خطاطان بزرگی همچون هاشم بغدادی و احمد نجفی به تمرین پرداختند تا درانواع خطوط اسلامی استاد مسلم و در خط نسخ و ثلث یگانه و بی‏همتا گردیده‌ و در تذهیب و تشعیر و جلید و گل و بوته سازی آثار جاودانه‌ای پدید آورده‌اند. گفتنی است که حضرت آیت الله سید مرتضی نجومی به عنوان چهرة ماندگار ایران در عالم هنر هم مورد تقدیر قرار گرفته‌اند.

فعالیت‏های انقلاب

استاد در خصوص فعالیت‏های دوران انقلاب چنین نگاشته‌اند: «بعد از بازگشت از نجف اشرف تا شروع انقلاب مقدس اسلامی دیگر مجال نوشتن کتابی یا استنساخی پیدا نشد و به کارهای معمولی و وظایف مقرره روحانیت مشغول شدیم. تا اوان انقلاب اسلامی که جوانان عزیز و سر باخته ، دستگاه تکثیر و چاپ اعلامیه‌ها را مخفیانه به منزل ما آوردند، به‏طوری که خود آقایان روحانیون محترمی که کاملاً در جریان انقلاب بودند نمی‌دانستند که اعلامیه‌ها کجا تکثیر می‌شود، حتی گاهی جلسه آقایان علما منزل ما بود و در همان وقت جوانان عزیز در زیر زمین مشغول تکثیر و چاپ اعلامیه‌ها با انشاء این حقیر بودند.»
در کوران درگیری‏های انقلاب در ۹ مهر ماه ۵۷ داماد ایشان، جناب آقای صادق صابون‏پز در درگیری با عوامل رژیم شاه به شهادت رسید و به عنوان اولین شهید انقلاب اسلامی در کرمانشاه تقدیم به امام و انقلاب شد.

آثار و تألیفات

در آثار به ثبت رسیده از ایشان می‌توان به مجموعه عکسی از آثار خطی ایشان، چند رساله ارزشمند با عناوینی چون رساله بعد معنوی هنر خط، رساله التصویر و التمثیل، رسالة الغناء، رساله النجاسه ـ الخمر، تفسیر سورة مومن، کیمیای هستی، فیض قلم، سحر مبین و رساله‌ای در تعظیم شعائر اسلامی اشاره نمود.

وفات

عالم فرزانه، آیت الله سيد مرتضي نجومي، پس از عمری مجاهدت و تلاش برای اعتلای کلمه حق در ایران و جهان، صبح دوشنبه، بیست و پنجم آبان ماه 1388 مصادف با بیست و هفتم ذی القعده سال1430 بر اثر بيماري و کسالت در منزل شخصي خود دار فاني را وداع گفت.
از تهران سرشناسان خوشنویسی پایتخت نشین برای سنجش عیار خطّ ایشان راهی کرمانشاه شده بودند. تبحر ایشان در ثلث نویسی بود، صلابت و راست نویسی یکی از ویژگی های مهم این خط است. با دستگاه های دقیق و اندازه گیری نگاه کرده بودند. صلابت حرف الفی که ایشان تحریر کرده بود بی نظیر بود و اندکی لرزش در این حروف دیده نمی شد. آن موقع سنشان بالای شصت بود ...
اول امسال تماس گرفته بود با یکی از مسئولان شهرداری کرمانشاه، گفته بود امسال سال آخر من است، امسال من می‌میرم. اگر وقت داری بیا با هم بگردیم جایی برای قبرم پیدا کنم. باغ فردوس کنار مزار شهدای کرمانشاه را انتخاب کرد. جایی که الآن دفن است دستچین خودش بود از میان قبور...
گفته بود آن مهر و سجاده‌ای را که در مسجد سال‌ها بر آن نماز خواندم با من در قبر بگذارید، آن را از مال شخصی خریداری کرده‌ام.
هنگام مرگ مادرم هم یک مشت خاک از پایین پای او جمع کردم، روی چشم هایم بگذارید و مرا دفن کنید ...

اميرمحسن سلطان احمري
ماهنامه موعود شماره 107

 

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:49 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي


تشيّع در ايران

ايران بزرگ‌ترين جمعيّت شيعي جهان را داراست. امروزه 8/98 درصد مردم اين سرزمين مسلمان‌اند كه 91 درصد را پيروان مذهب تشيّع تشكيل مي‌دهند و پيروان مذهب اثني‌عشري قريب به اتّفاق دارند. پيروان ديگر فرَق شيعه چندان زياد نيستند و آمار دقيقي از آنان در دست نيست. پيروان مذاهب اسماعيلي در شهرهاي قاين، گناباد، كرمان و محلّات، بيش از ديگر شهرها تجمّع دارند. 8/7 درصد پيروان اهل سنّت اين كشور، بيشتر در شهرهاي مرزي و در ميان ايلات و عشاير زندگي مي‌كنند.
ايران، تنها كشور اسلامي جهان است كه مذهب رسمي آن تشيع است و بزرگ‌ترين جمعيّت شيعي جهان را در بر دارد. این کشور با 1.648.195 كيلومتر مربع وسعت، شانزدهمين كشور جهان، در جنوب غربي آسيا ميان مدارهاي 25 تا 39 درجة عرض شمالي و 44 تا 63 درجة طول شرقي جاي گرفته و جزو كشورهاي خاورميانه است. ایران از شمال با جمهوري تركمنستان، درياي مازندران، جمهوري‌هاي آذربايجان و ارمنستان (جمعاً 2013 كيلومتر آب و خشكي) هم‌مرز است؛ از شرق با افغانستان (945 كيلومتر) و پاكستان (978 كيلومتر) مرز خشكي دارد؛ از غرب با تركيه (486 كيلومتر) مرز خشكي و با عراق (1609 كيلومتر) مرز خشكي و آبي دارد؛ در جنوب از گواتر در درياي عمان تا اروند رود (شطّ العرب) در خليج فارس داراي 2043 كيلومتر مرز آبي است.

نام

نام ايران از واژة اوستايي «ائيريانه وئجه» = (ايران‌ويج) سرزمين آريايي‌ها گرفته شده و در دورة ساسانيان و نيز در كتاب‌هاي تاريخي و جغرافيايي بعد از اسلام به صورت ايرانشهر [= كشور ايران] آمده است. نام كنوني كه در دورة اسلامي نيز به كار مي‌رفته ظاهراً پس از سدة سيزدهم شمسي رسميت يافته است. اروپاييان علاوه بر ايران، واژه‌هاي پرس و پرشيا را كه يونانيان به سرزمين پارس اطلاق مي‌كردند، نيز به كار مي‌برند.

زبان و خط

زبان ایران «فارسی» و زبان‌های دیگر، ترکی آذری و عربی است. گویش‌های مهمّ زبان فارسی، کردي، لری، گیلکی، طبری و بلوچی هستند. خطّ نوشتاری برای همة زبان‌های نام برده درایران، خطّ عربی (مأخوذ از خط آرامی کهن) است که خطّ رسمی کشور به شمار می‌آید.

اديان و مذاهب

ايران بزرگ‌ترين جمعيّت شيعي جهان را داراست. امروزه 8/98 درصد مردم اين سرزمين مسلمان‌اند كه 91 درصد را پيروان مذهب تشيّع تشكيل مي‌دهند و پيروان مذهب اثني‌عشري قريب به اتّفاق دارند. پيروان ديگر فرَق شيعه چندان زياد نيستند و آمار دقيقي از آنان در دست نيست. پيروان مذاهب اسماعيلي در شهرهاي قاين، گناباد، كرمان و محلّات، بيش از ديگر شهرها تجمّع دارند. فرقة شيخيه بيشتر در كرمان ساكن‌اند و از غُلات شيعة اهل حق در آذربايجان و باختران پراكنده‌اند. 8/7 درصد پيروان اهل سنّت اين كشور، بيشتر در شهرهاي مرزي و در ميان ايلات و عشاير زندگي مي‌كنند. تركمن و ازبك (بيليش‌ها) كه حنفي‌مذهب‌اند، در شهرهاي گنبد، بندر تركمن و آبادي‌هاي دشت گرگان پراكنده‌اند. سنّيان كرد كه شافعي مذهب‌اند، بيشتر در آذربايجان غربي، كردستان و باختران زندگي مي‌كنند. ايلات و شهرنشينان سيستان و بلوچستان عموماً سنّي مذهب‌اند. از شهرهاي خراسان، تايباد، تربت جام و تربت حيدريه را مي‌توان نام برد كه بيشتر مردم آن مذهب تسنّن مي‌ورزند. پيروان ديگر اديان، مسيحيان (ارمنيان اروميه و تبريز، فريدن و جلفاي اصفهان و نيز آشوريان و كلدانيان) 7/0 درصد، يهوديان (تهران، كاشان، شيراز، اصفهان، باختران و نواحي جنوبي) 3/0 درصد، زرتشتيان (اصفهان، يزد، تهران، كرمان) 1/0 درصد كلّ جمعيّت اين كشور را تشكيل مي‌دهند و 1/0 درصد بقيه پيروان ديگر مذاهب و فرَق هستند.

تاریخچة ایران بعد از اسلام

سپاهيان مسلمان طيّ 18 سال سرتاسر فلات ايران را درنورديدند و خود را به كران آمودريا (جيحون) رساندند. جور و بيداد كارگزاران اموي ايرانيان را براي مبارزه به زير پرچم علويان كشاند و قوامي دوچندان به اين جنبش بخشيد. در شورش بزرگ عراق و خوزستان به رهبري مختار بن ابوعبيدة ثقفي (61ـ67 ق) ايرانيان كه «جُند حمراء» خوانده مي‌شدند شركت فعّالي داشتند. بعدها شورش‌هاي بسيار در سرزمين‌هاي دوردست خلافت برپا شد. از مهم‌ترين آنان كه بعدها به شكل نهضتي مذهبي و دودماني حكومت‌گر در ايران شكوفا شد، قيام زيد بن علي(ع)، فرزند امام زين‌العابدين(ع) در كوفه بود با مرگي حماسي، در سال 121 ق. انشعابي از شيعيان را موجب گرديد كه به زيديه شهرت يافتند. چهار سال پس از آن، پسرش يحيي بن زيد در خراسان بيرون آمد و از نصر بن سيار شكست خورد و با كشته شدنش نهضت شيعه يكسره به درون ايران و سرزمين طبرستان كشانده شد. فشار روزافزون حكّام خلافت اموي در ايران، گروه‌هاي مسلمان را به گرد افرادي كه به گونه‌اي با خاندان پيامبر(ص) بستگي داشتند، جمع مي‌كرد. از اينان داعي‌اي به نام محمّد بن علي ـ نوادة عبّاس، عمّ پيامبر(ص) ـ بود كه دعوتش به نهضت سياه‌جامگان به رهبري ابومسلم در خراسان و روي كار آمدن عبّاسيان ياري كرد. سرانجام با شكست مروان حمار (133 ق.) قدرت عربي خالص از ميان رفت و عنصر ايراني پا در حكومت گشود. عبّاسيان شيعه نبودند، امّا از جملة مواعيدشان كين‌خواهي زيد بن علي(ع) و يحيي بن زيد بود. شيعيان علوي به اين جنبش اميد بسته و در آن شركت جستند، امّا چون كار نهضت به فرجام رسيد، عبّاسيان تيغ در ميان ياران ديرين نهادند و با كشته شدن ابوسلمه خلال، عنصر پرنفوذ شيعي نهضت، آن هم به دست كسان ابومسلم، اين اميد را يكسره نقش بر آب كردند. در 134 ق. سپاه علمان عبّاسي شورش مردم بخارا به رهبري شريك بن شيخ المهري شيعي را در خون فرونشستند. شيعيان (علويان) در برابر اين رويارويي دو راه پيش گرفتند: آناني كه در ايستادند، همانند زيديان و اسماعيليان و به شهرهاي دوردست و كوه‌ها براي نبرد پناه بردند و آناني كه به گونه‌اي سازش تن دادند. مأمون كاردان‌ترين خليفة عبّاسي به واسطة گستردگي قلمرو پدرش و به خاطر تكيه دادن به نيروهاي جنگجوي شيعي براي پيروزي بر امين، برادرش، در خراسان مي‌زيست. وي با شيعيان روابطي حسنه داشت و براي رضايت ايشان، امام علي بن موسي الرضا(ع) را به خراسان فراخواند و وليعهد خويش اعلام نمود. مأمون علم سياه عباسيان را به پرچم سبز شيعيان مبدّل كرد، ولي همين كه نفوذ امام رضا(ع) و فضل بن سهل (عنصر ايراني) رو به فزوني گذاشت (از سوي ديگر شورش‌هايي نيز در بغداد پديدار شده بود) شكست خود را نزديك ديد و اندكي بعد فضل در حمام سرخس كشته شد و امام رضا(ع) در طوس مسموم گرديد. نفوذ اميران طاهري در دستگاه خلافت چندان پيشرفت كرد كه سپهسالاري لشكر خليفه را داشتند و خاور ايران در دست عمّال ايشان بود. در 250 ق. شورشي عليه كارگزاران طاهري برپا شد و حسن بن زيد از نوادگان حسن بن علي(ع) به دعوت مردم طبرستان رهبري آنان را به دست گرفت و به داعي الحق يا داعي كبير معروف گرديد. وي پايه‌گذار دودمان زيدي حاشية جنوبي خزر است كه قلمرو آن، زماني تا زنجان گسترش يافت. در اين روزگار و اندكي پيشتر، حكومتي شيعي كه بعدها با علويان طبرستان پيوستگي يافت، در رودبار الموت نشيمن داشتند. اينان امراي آل جستان ديلم بودند كه فرمانروايي آنان از سدة دوم تا آغاز سدة چهارم دوام يافت و سرانجام محمّدبن مسافر ديلمي به كار آنان پايان داد. در 287 ق. طبرستان به تصرف اسماعيل ساماني درآمد كه مذهب تسنّن را در آنجا زنده كرد امّا با ظهور حسن بن علي اطروش (با لقب ناصر الحق يا ناصر كبير) و شكستي كه وي در 351 ق بر شاه ساماني وارد ساخت، مذهب تشيع بار ديگر رونق گرفت. پس از وي حسن بن قاسم (داعي صغير) مؤسس «زيديان قاسميه» بر جايش نشست كه شاخة زيديان قاسمية يمن را ياري مي‌رساند. در همين هنگام (207 ق) محمّد بن مسافر ديلمي با واژگون كردن فرمانروايي آل جستان قدرتي را در طارم قزوين پايه گذاشت كه تا سال 411 ق. دوام يافت. اينان شيعة اسماعيلي بودند كه گسترة حكومتي آنان به خاطر همسايگي با ديالمة ري محدود ماند و سرانجام به دست اسماعيليان الموت برافتادند. حكومت ديلميان جاي علويان را گرفت. وجود خاندان‌هاي حكومتگر شيعي سبب تسريع نشر مذهب شيعه در سراسر طبرستان و گيلان گرديد. در دهه‌هاي نخستين سدة چهارم، ايران به سه حوزة قدرت: خاور ايران (قلمرو سامانيان)، شمال ايران به ويژه حاشية جنوبي درياي خزر (قلمرو فرمانروايان زيدي طبرستان) و سرزمين‌هاي جنوبي كه زير سلطة كارگزاران عبّاسي بود، تقسيم مي‌شد. در اين روزگار كه عبّاسيان سخت در كار بين‌النّهرين فرو مانده بودند، ميدان را براي درخشش نظامي پسران بوية ماهي‌گير خالي گذاشتند و فرمانروايي يكصد و سي سالة آل بوية شيعي مذهب پا گرفت. آنان در 334 ق. عملاً به استيلاي تازيان در ايران پايان دادند و حتّي شهر بغداد و بارگاه خليفه نيز زير سم اسبان اين شيعيان ايراني نژاد به لرزه درآمد، ‌آنان مطيع را به جاي مستكفي به خلافت برداشتند. اين بازي سياسي پيامدي نيكو براي تحكيم قدرت و نشر عقايد شيعي در سراسر ايران داشت. آل بويه كه مي‌توانستند يكسره خلافت را بردارند، خليفه را همچنان بر مسند باقي گذاشتند و با اين حركت سياسي، از رويارويي با سنّيان سراسر سرزمين‌هاي خلافت سر باز زدند و از ديگر سوي توانستند تشيّع را در سراسر ايران رواج دهند. آل بويه چندان در ترويج مذهب شيعه كوشيدند كه در آغاز سدة هفتم بسياري از شهرهايي كه از قديم داراي جمعيّت شيعي بودند، مانند كاشان، تفرش، آوه، قم، ري، قزوين، ساري، نيشابور، سبزوار، سيرجان، استرآباد و ورامين يكسره شيعه‌نشين شدند. آيين‌هايي كه آنان نهادند، مانند سوگواري ماه محرم و جشن عيد غدير خم تا به امروز پايدارند.
با وجودي كه روزگار غزنويان (366ـ432 ق.) دورة اوج‌گيري تعصّبات مذهبي سنّي است و زير لواي سنّت، مخالفان حكومت را به شديدترين وجهي كيفر مي‌دادند، با اين همه، سلاطين غزوني به علويان حرمت مي‌نهادند و نقيب علويان به دربار آنان رفت و آمد مي‌كرد. فرمانروايان سلجوقي (431ـ552 ق) كه سنّي مذهب بودند، هم‌چنان بر فشار خويش بر پيروان ديگر مذاهب مي‌افزودند. به هنگام فرمانروايي طغرل سلجوقي چندان خلافت بغداد ناتوان شده بود كه هر آن شهر بغداد در آشوب فرو مي‌رفت و در هر آشوب محلة كرخ بغداد را كه شيعه‌نشين بود، غارت مي‌كردند. در سال‌هاي 449ـ451 ق. به خاطر اختلاف خليفه قائم بامرالله و امير الامراي بويهي، ابوالحارث بساسيري كه خطبه به نام مستنصر ـ خليفة فاطمي ـ خوانده بود، چنان آشوبي برخاست كه قحطي به مركز خلافت عبّاسي افتاد و بيماري طاعون و وبا همه‌گير شد. طغرل سلجوقي به ياري خليفه آمد و محلّة كرخ به دست اهل سنّت غارت گرديد و به آتش كشيده شد. فشار شديد سلجوقيان، پيروان اسماعيلي را به سوي كوهستان‌ها كشاند و از همين ايّام قلعه‌گيري اسماعيليان آغاز گرديد. در اين دوره، ديوانسالاران شيعة امامي اندك اندك به دستگاه دولتي راه يافتند، برخي از وزراي اين دوره مانند، سعد الملك آبي، شرف‌الدّين كاشاني و مجد الملك قمي، حتّي وزراي مسترشد، ناصر و مستنصر، سه خليفة عبّاسي نيز مذهب شيعه مي‌ورزيدند و احتمالاً از انگيزه‌هاي دشمني شديد نظام‌الملك با شيعيان همين نفوذ تدريجي آنان در دستگاه ديوانسالاري بوده است. سرسختي نظام الملك در هواداري از تسنّن و تعصّب ضدّ شيعي وي، سرانجام فدائيان اسماعيلي را به قتل وی واداشت و دور نيست كه جانشين او تاج الملك قمي (شيرازي) كه مذهب شيعه داشت در اين اقدام شركت داشته است. سدة پنجم و ششم، اوج نيرومدي و تك‌كشي‌هاي دهشتبار اسماعيليان است. در آغاز سدة هفتم چهار فرقة شيعي مانده بود: سه فرقة غالي، نصيريه، زيديه، اسماعيليه و يك فرقة ميانه‌رو يعني اماميه.
مغولان به شيوة همة صحراگردان آسياي ميانه از سخت‌گيري‌هاي مذهبي بركنار بودند. در قلمرو آنان پيروان مذاهب گوناگون در كنار هم زندگي مي‌كردند. اين تسامح در اواخر عهد ايلخانان از ميان رفت و آخرين امراي دودمان ايلخاني كه به آيين اسلام درآمدند در كار دين تعصّب مي‌ورزيدند، چندان‌كه غازان خان فرمان داد تا تمامي آتشكده‌ها، كليساها و معابد را ويران سازند. وي از مذهب تسنّن به تشيّع گرايش يافت و دارالسّياده‌ها گشود كه به دستگيري از سادات مي‌پرداختند. الجايتو پس از مدّتي سرگشتگي در 709 ق. يكسره به شيعه گرويد. وي براي نخستين بار تشيّع را مذهب رسمي اعلام نمود و فرمان داد تا نام سه خليفه را از خطبه و سكّه بيندازند. تخته‌گاه او، سلطانيه، يكي از مراكز رشد فرهنگ شيعي بود كه بزرگاني چون علّامه حلّي در آنجا درس مي‌گفتند. بروز اوضاع نابسامان اجتماعي در پیّّ فروپاشي دولت ايلخانان، قيامي را در خراسان بار آورد كه نهضتي شيعي بود و بر طبقات فرودستي كه از جور فاتحان مغول به جان آمده بودند تكيه داشت. تا آن هنگام بيشتر فرمانروايان ايراني سنّي مذهب بودند و تشيّع مذهب توده‌هاي مردم به شمار مي‌رفت. سربداران (737ـ788 ق) امرا و خان‌هاي مغول را غاصب و تنها اولاد علي(ع) را براي حكومت بر حق مي‌دانستند. حسن جوري (كه خود بيشتر صوفي مي‌نمود) و بازوي مسلح او عبدالرّزاق باشتيني پاي بر اين اهرم مي‌فشردند. دنبالة اين نهضت به حكومت سادات مرعشي مازندران و سادات كيايي گيلان انجاميد. در دو سدة هفتم و هشتم گونه‌اي تسامح مذهبي همه‌گير شده بود. اهل تسنّن از آن همه عصبيت كاسته بودند و اندكي به تشيّع گرايش يافتند و شيعيان نيز كه بر اريكة قدرت تكيه داشتند راه ميانه مي‌پيمودند و از سبّ خلفا روي برمي‌تافتند. شعراي سنّي مرثيه و مدح ائمه(ع) مي‌گفتند. طوفان مغول تند باد سهمگين ديگري در پي داشت. جهان‌گشاي خونريزي به نام تيمور گوركاني كه خود را متديّن شيعي نيز فرا مي‌نمود آنچه را كه از تيغ مغول بر پاي مانده بود، به خاك و خون كشيد. (782 ق.) امّا اين سلطه نيز چندان نپاييد و در كشاكش ملوك طوايف از هم گسيخت (911 ق). در همين روزگار آذربايجان و باختر ايران در كام نبردهاي پياپي اتّحاديّة قبايل تركان فرو رفت. اتّحادية تركمانان قراقويونلو (777ـ873 ق) كه مذهب شيعه مي‌ورزيدند و تركمانان آق قويونلو (800ـ908 ق) كه اهل سنّت بودند آتش اين جنگ‌ها را دامن مي‌زدند. در اين ميان در قلمرو قراقويونلوها شورشي از شيعيان عرب خوزستان كه خود را پيشگامان مهدي موعود(ع) مي‌دانستند، برپا شد. اين نهضت به رهبري مردي به نام سيّد محمّد (845 ق) آغاز گرديد و به فرمانروايي خاندان مشعشع انجاميد. آق قويونلوهاي شيعه مذهب را تار و مار كردند و قدرتي به هم رسانيدند كه بعدها سخت مورد توجّه كشورهاي اروپايي آن روزگار واقع شد. امپراتوري نوپاي عثماني خطري بزرگ براي كشورهاي اروپايي كه به عصر رنسانس نزديك مي‌شدند، به شمار مي‌رفت. امّا ديري نپاييد كه نيروي بزرگ‌تري ميان اين دو درگرفت. بار ديگر آتش تعصبات مذهبي با رنگي سياسي امّا در حاشية غربي ايران شعله‌ور گرديد. پيامد اين جنگ‌هاي فرساينده، كم شدن فشار عثمانيان برجمهوري‌ها و امپراتوري‌هاي اروپا و گشايش راه پرسود بازرگاني خاور زمين بود.
دودمان تازه‌اي كه در ايران پا گرفت و از 907 تا 1128 ق. در اين سرزمين حكومت راندند، فرزندان سلسله‌اي از صوفيان بودند كه سرحلقة آنان شيخ صفي‌الدّين اردبيلي بود. اين مرشدان تاجدار كه بازماندگان دورة پر ادبار مغول و آشتي مذاهب آن دوره بودند و در امور ديني تسامح بسيار داشتند، اندك اندك از صوفي‌گري ره به سوي شيعة اماميّه گشودند. برخي از اخلاف شيخ صفي كه به جانشيني او نيز رسيدند، در ميان مريدان خود مرتبه‌اي الهي يافتند. شيخ علي سياهپوش (830 ق.) نخستين مرشدي بود كه از مذهب اهل سنّت به مذهب شيعه گرويد. صفويان ايلات هوادار خود را قزلباش (سرخ كلاه) مي‌خواندند و خود نيز چون مريدان، كلاهي دوازده ترك به نشانة دوازده امام(ع) بر سر مي‌گذاشتند. شيخ ابراهيم مرشدي بود كه لقب سلطان يافت و پسرش جنيد از چنان نفوذ مذهبي و سياسي بهره‌مند بود كه اوزون حسن، خواهر خود را به زني وي داد. اعمال فشار سلاطين سنّي مذهب و متعصّب عثماني بر شيعيان (كشتار 40 هزار شيعة آسياي صغير به فرمان سلطان سليم اوّل تنها به خاطر اينكه در جنگ با شاه اسماعيل از پشت سر ايمن باشد) و نيز حملات پياپي ازبكان به خراسان، سبب گرديد كه تمامي شيعيان فلات ايران به زير علم شاه اسماعيل فراز آيند. فرمانروايان صفوي با برخورداري از حمايت فداييان قزلباش و تركان شيعه مذهب، كشوري يكپارچه ولي ناهمگون پديد آوردند كه حاكميّت آن براي نخستين بار در دست شيعيان امامي بود. تا اين هنگام تشيّع همة مراحل افت و خيز يك مذهب را گذرانده بود و دربار صفوي چيزي بر اين تشيع نيفزود، به جز تدوين و تنقيح اصول و مفاهيم و گرد آوردن علماي ديني در گسترة جغرافيايي ايران آن روز. با دست‌اندازي ازبكان سنّي به خاك ايران، بار جنگ‌هاي فرساينده سنگين‌تر شد. از ديگرسو، كشاكش ميان شاهان با سران قزلباش و بعد شاهسون‌ها كه خود ساختة شاه عبّاس اوّل (م 1038 ق) در برابر قزلباش بودند، دستگاه گستردة دربار و نفوذ خواجه‌سرايان و ملاباشي‌ها، بي‌دانشي سلطان حسين كه از تعصّب و خامي دست به كشتار سنّيان گشوده بود، با حملة شورشيان افغان به يكباره رنگ باخت، با تسليم اصفهان در 1135 ق. بزرگ‌ترين فرمانروايي شيعه مذهب از ميان رفت تا باز از ميان فرو دستان ايلات قزلباش (افشار) جنگ‌جويي به نام نادر به پا خاست و زودتر از آنچه گمان مي‌رفت، دوباره يكپارچگي كشور را به دست آورد. سرانجام وي در قورولتاي بزرگ دشت مغان (1149 ق.) با تحميل شرايطي از جمله اتّحاد ميان شيعيان و سنّيان به ناخرسندي ظاهري خود در قبول تاج و تخت ايران پايان داد. هدف نادر در اين اتّحاد، پايان دادن به سركشي و عصيان‌هاي سنّيان ايران و جنگ‌هاي بي‌امان «باب عالي» بود، امّا اين طرح بر روي ورق‌پاره‌هاي قورولتاي مغان به جا ماند. قتل نابهنگام نادر همه چيز را از هم پاشيد. فرمانروايي مردمي كريمخان زند (م 1191 ق) هم نتوانست اوضاع آشفته را سر و سامان بخشد.
دورة حكومت ديرپاي قاجاريان (1210ـ1339 ق) دورة پرتلاطم حركات اجتماعي و سياسي و نيز دورة آشنايي هرچه بيشتر مردم ايران با فرهنگ و تمدّن اروپايي بود. همسايگان نيرومند و قدرت‌هاي بزرگ جهاني كه زادة سرمايه‌داري شكوفاي سدة نوزدهم بودند، سهمي از سرزمين ايران را از شمال و خاور جدا ساختند كه بعدها كشورهاي افغانستان و پاكستان و جمهوري‌هاي آذربايجان شوروي و تركمنستان از آن پاره‌ها متولّد شدند. تندباد دگرگوني‌هاي اجتماعي پاياني سدة نوزدهم، اروپا را درنورديد و در آغاز سدة بيستم پس از گذار از بوسفور به آسياي باختري راه يافت و آتش انقلاب مشروطيت را شعله‌ور ساخت. از سوي ديگر جور و بيداد حكّام، شاهزادگان و كارگزاران قاجاريان، پناه بردن بسياري از سران مذهبي به دامان امن حكومت، از تشيّع مذهب حاكم، نيرويي بي‌خطر و مطيع حكّام ساخته بود كه براي مردم به صورت مجموعه‌اي از سنّت‌هاي بي‌چون و چرايي كه به شدّت از در آويختن با مسائل اجتماعي پرهيز داشت، در آمده بود. پاره‌اي اصلاحات در زمان اميركبير، رفت و آمد به اروپا و آشنايي با غرب، ايجاد چاپخانه و كشيدن خطوط تلگراف، به ويژه تأسيس مدرسة دارالفنون (1268 ق) مسائل تازه‌اي را رو در روي فرهنگ سنّتي ايران قرار داد. اخباريان و اصوليون در اين مواجهه هر يك به راهي رفتند. اصوليان با آزادي‌خواهان هم‌نوا شدند و پيشتاز نهضت مشروطه گرديدند، آخوند خراساني، آقا سيّد عبدالله طباطبايي، محمّد حسين ناييني و حاجي ميرزا خليل از اين گروه‌اند. اينان با رهانيدن شيعيان از بن بست جزميت، راه را براي پذيرفتن تحولّات اجتماعي گشودند و با تأكيد در مقام مرجعيّت، پايگاهي نيرومند در گردآوري قدرت مادّي و معنوي روحانيان پديد آوردند كه در جنبش تنباكو به رهبري ميرزاي شيرازي و بعد نهضت مشروطه جلوه‌گر شد. طيّ رويدادهاي پياپي كه از سال 1323ق. به بعد رخ داد، مردم توانستند پادشاه سالخوردة قاجار را وادارند تا پاي فرمان مشروطيّت كه در اصل اوّل متمّم آن قيد شده مذهب رسمي ايران اسلام و طريقة حقّة جعفرية اثني عشريه است (13 جمادي الثاني 1324 ق) امضا بگذارد. كشاكش آزاديخواهان و سياستگزاران به ناآرامي‌هاي دوران محمّدعلي شاه و احمدشاه انجاميد و در برابر سياستگزاران انگليس هواداران «اتّحاد اسلام» و مردم عادي شيفتة پيشواي جديد آلمان شدند و آزاديخواهان به عثماني محتضر پناه بردند.
رضاخان ميرپنج با كودتاي 1299 قدرت را در دست گرفت و عملاً به حكومت قاجاريان پايان داد. بي‌نظمي و دخالت‌هاي آشكار دولت‌هاي روسيه و انگليس در ايران و شورش آزادي‌خواهاني چون خياباني و ميرزاكوچك‌خان سبب گرديد تا رضاخان با شدّت هرچه تمام‌تر به سركوب برخيزد. مردم كه از نابساماني به تنگ آمده بودند به ديكتاتوري تن دادند. تحوّلات كشورهاي همسايه و نظم قهري به تثبيت مرزها انجاميد و آرامش برقرار شد. فرهنگ، رفته رفته رشدي نسبي يافت. فشار بر روحانيّت، گرفتن آزمون و صدور اجازه‌نامة رسمي براي لباس روحانيّت و تبديل محاضر شرعي به دفترخانه‌هاي دولتي و ديگر تضييقات از جنبه‌هاي بارز اين دوران است. طوفان جنگ دوم جهاني رضاشاه را با خود برد. ورود متفقين اثرات اقتصادي و اجتماعي عميقي بر جاي گذاشت و نفت مهم‌ترين موضوع در سياست و اقتصاد شد. همة اين عوامل دست به هم داد و دوران پرجوش و خروش آغاز سلطنت محمّدرضا شاه را رقم زد. وي با موجي از نوجوييِ قشر بزرگي از مردم روبه‌رو شد كه به تحوّلات دهة 20 انجاميد. براي نخستين بار در تاريخ ايران جناح‌هاي گوناگون سياسي و سياسي مذهبي پديدار شدند و در كار حكومت دخالت كردند. اين تلاش‌ها به دوران پر تلاطم حكومت دكتر مصدق انجاميد. نيروي تازه نفس سرمايه‌داري آمريكا رقيب خود انگليس را كنار گذاشت و كودتاي 1332 ش را رهبري نمود. از آن پس محمّدرضا شاه به شيوه‌اي نيمه‌غربي به نوسازي ايران پرداخت كه به تعارض با باورهاي مذهبي در ميان مردم انجاميد. وي براي جلوگيري از جنبش مردم، دگرگوني‌هاي اقتصادي ـ اجتماعي نيز پديد آورد، امّا در 15 خرداد 1342 با قيام خونين مذهبي مواجه شد، قيامي كه سرانجام در 22 بهمن 1357 به پيروزي رسيد و منجر به تشكيل نخستين حكومت شيعي تمام عيار در ايران گرديد.

ماهنامه موعود شماره 104
منابع و مآخذ
ايرانشهر، انتشارات يونسكو، جغرافياي كامل ايران، وزارت آموزش و پرورش؛ جغرافياي مفصل ايران؛ آل بويه و اوضاع زمان ايشان؛ تاريخ ايران از اسلام تا سلاجقه، ريچارد. ن. فراي؛ تاريخ ايران كمبريج، بويل؛ تاريخ مردم ايران قبل از اسلام و بعد از اسلام، زرين‌كوب.
٭ با استفاده از دايرةالمعارف تشيع، ج 2، ص 625ـ633.

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:49 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



تشيع ايرانيان

درباره انگیزه‏ها و علل گرایش توده پاکنهاد ایرانى به آئین مقدس اسلام و نیز تشیع ایرانیان و موجبات رواج تفکر شیعى در این خطه از سرزمین اسلامى اظهار نظرهاى گوناگون شده و احیانا بدون ذکر شاهد و دلیل منطقى، استنباطهاى من عندى به عمل آمده و عمدتا گرایشهاى عقیدتى و پیشداورى‏هاى غیر اصولى و تعصب و غرض ورزى در آنگونه اظهار نظرها و استنباطها بى‏تأثیر نبوده است. 1
بیشترین این نظرات علیل از سوى مستشرقین و ایران شناسان ابراز شده و برخى از نویسندگان و تاریخ نگاران معاصر ایرانى نیز به دنبال آنها کشیده شده‏اند. 2
مسئله اسلام و یا تشیع ایرانیان به زور و ضرب شمشیر، خود فرعى است از یک اصل که از قرون نخست توسط دشمنان اسلام، مطرح شده است و مسیحیت صلیبى و مبلغان آن در این زمینه از هیچ کوشش ناجوانمردانه‏اى فروگزار نکرده‏اند 3 .
دقیقا عمده‏ترین انگیزه براى مخالفان اسلام در متوجه ساختن این اتهام، وجود جنگ و جهاد و دفاع در نظام فرهنگى و فقهى اسلام است که گویا دنیاى استکبار دوست نمى‏داشت کسى در برابر او قد علم کند و اگر در برابر زور گویى و فساد گسترى‏هاى طاغوت‏ها، سکوت اختیار مى‏شد و عکس العمل متناسب نشان داده نمى‏شد هرگز این تهمت‏ها متوجه اسلام نمى‏گردید.
پس بجاست مرورى مختصر به حکم جهاد داشته و آنرا از جنبه رفتار شناسى تطبیقى مورد مطالعه کوتاه قرار دهیم.
جالب توجه است که کلمه‏هاى«حرب و غزا»که معادل واژه جنگ و مرادفات آن در زبان فارسى است در عملیات نظامى و رزمى پیغمبر اسلام به کار نرفته و در قرآن کریم یک مورد کلمه«غزى»جمع غازى و یازده مورد کلمه حرب و مشتقات آن به کار رفته که فقط شش مورد آن مربوط به بحث ما مى‏شود، آنهم بر موضع گیرى‏هاى خصمانه و تجاوزگرانه دشمنان کافر، مشرک و منافق مسلمین، اطلاق شده نه بر اعمال رزمى پیغمبر اسلام، و در عوض کلمه‏هاى جهاد، قتال، دفاع و دیگر مشتقات آنها، در قرآن فراوان به کار رفته است.
با ملاحظه اینکه آیات جهاد از سال دوم هجرى به بعد بر پیامبر نازل شده و به طور کلى با قید فى سبیل الله و نظایر آن همراه است و با در نظر گرفتن معنى کلمه‏هاى یاد شده، ارزش انسانى این عمل که فقط براى برطرف کردن موانع از سر راه دعوت الهى و زدودن آثار شیطنت‏ها از طریق بسط فرهنگ انسانى اسلام، صورت مى‏گیرد، روشنتر مى‏گردد.
محمد ص سیزده سال در مکه فقط با سخنان حکمت آمیز و موعظه و تذکر و گفت‏وگو، تعالیم اسلام را عنوان فرموده و ابدا دست به قبضه شمشیر نبرده است اما مخالفان و دشمنان او چطور؟
آنان در برابر این دعوت منطقى از زجر و شکنجه و آواره ساختن مسلمانان از خانه و کاشانه گرفته تا سرانجام توطئه قتل رسول اکرم در سال سیزده بعثت، پیش رفته‏اند 4 .
پس از هجرت به مدینه، نیز پیامبر در سال اول با طرح مؤاخاة و برادرى براى مسلمانان و تنظیم میثاق و پیمان با یهود مدینه، خواهان ادامه زندگى مسالمت آمیز بوده، لیکن به سبب ماجراجویى یهود عهد شکن و شرارت مشرکین و تحریک منافقین از سالهاى دوم به بعد آیات جهاد بر پیامبر نازل مى‏شود و او را موظف مى‏دارد که در برابر این گونه شیطنت‏ها و شرارت‏ها، قاطعانه بایستد و با مشرکین فتنه‏گر و دیگر همداستانهاى آنها، درگیر شود.
راستى اگر آیات جهاد و قتال بر پیامبر نازل نمى‏شد و دفاع از کیان مسلمین فرض و وظیفه تلقى نمى‏گردید در برابر کسانى که جز زبان‏زور نمى‏فهمند چه مى‏شد کرد؟ 5 به هر حال، این، همان چیزى است که خواب‏
دشمنان اسلام را بر آشفته و این چنین با جوسازى و تهمت و افترا، آنرا متهم به خشونت و طرفدارى از جنگ کرده‏اند.

سابقه تاریخى تشیع در ایران:

سابقه تشیع در ایران به قرن نخستین هجرى بر مى‏گردد و ریشه در اعماق روح حق گرایى و حقیقت‏جویى، این ملت پاکنهاد دارد.
ناگفته نماند که تشیع، مقوله‏اى فراتر از اسلام نیست بلکه آن، در واقع اسلام راستین است و به زمان خود رسول اکرم بر مى‏گردد.
تشیع در ایران از آن زمان رو به توسعه نهاده که ایرانیان در عملکرد حکام عرب، اثر قابل توجهى از اسلام و تعالیم آن ندیدند اما در عمل و رفتار ائمه اهل بیت و هواداران ایشان، اسلام را مجسم یافتند.
اصولا تشیع به عنوان یک مذهب پویا و یک حرکت سیاسى، اجتماعى و ایدئولوژیکى مبتنى بر کتاب و سنت قطعى و یک آئین انقلابى، مطرح بوده است.و قیام علیه حکومت‏جور امویان و مروانیان به صورت دعوت به رضاى آل محمد صورت گرفته و قیام علویان نیز پس از سلطه یافتن عباسیان، درست در همین راستا بوده است.
از نظر مؤلف کتاب الحیاة السیاسیه للامام رضا تشیع ایرانیان امرى بدیهى است که حکومت عباسیان بر پایه دعوت علویان استوار گشته است.
ابن اثیر مى‏نویسد:پس از شهادت زید، مردى به یحیى بن زید که شدیدا تحت تعقیب بود، گفت:اهل خراسان شیعیان شما هستند بهتر است نزد ایشان روى. 6
مسعودى مى‏نویسد:مردم خراسان هفت روز تمام براى یحیى عزا گرفتند و در سال شهادت او همه نوزادان خراسان را یحیى نام نهادند. 7
برخى ایران شناسان اروپایى مى‏نویسد:عقاید شیعه امامى از همان آغاز در سرزمین اسلام ریشه دوانیده و بزودى با روح ایرانیت پیوند و اتحاد یافته است.این امر نمى‏تواند یک واقعه اتفاقى باشد که ایرانیان با وجود اینکه نه به مذهب افراطى اسماعیلیه تن در دادند و نه به روش معتدل زیدیه، از همان قرن اول هجرى، مذهب شیعه را به عنوان شکل ایرانى شده اسلام به صورت مذهب عمده ایرانیان پذیرفته باشند. 8
مع الأسف این ایرانشناس، روح تشیع را در نیافته و ضمن اقرار به سابقه دیرین تشیع در ایران، آنرا اسلام ایرانى شده قلمداد نموده است، و این بزرگترین خطا و لغزشى است که او و برخى خاورشناسان دیگر دچار آن شده‏اند.
امیر على هندى مى‏نویسد:از همان ابتداى شروع تبلیغات اسلامى، على ع نهایت احترام و دوستى را نسبت به مسلمان شدگان ایرانى ابراز داشته بود.سلمان فارسى یکى از برجسته‏ترین یاران پیامبر، مدتها همدم و مونس این خلیفه بود.پس از جنگ قادسیه، على ع سهم خود را از غنائم به باز خرید اسرا اختصاص داد و با صوابدید خود، مکررا عمر را وادار مى‏کرد با رعایا را سبک گرداند. 9
به نظر فان فلوتن از جمله اسباب و علل میل خراسانیان و دیگر ایرانیان به آل على، آن بوده که در هیچ زمانى جز حکومت على ع با آنان به نیکى رفتار نشده و مردم جز در زمان آن بزرگوار نشانى از عدل ندیدند. 10
تمایل به تشیع در ایران به حدى بوده که به عقیده برخى محققان تظاهر مأمون به تشیع در واقع هم سویى و یکنوع جلب نظر مردم بوده است. 11
بلاذرى نقل مى‏کند:منصور دوانیقى قبل از دستیابى بر محمد بن عبد اللّه حسنى با عیسى بن موسى به مشورت پرداخت و او پیشنهاد کرد که براى دستگیرى محمد و عبد الله، فردى از کسان خود را والى مدینه گرداند تا او بدون مداخله بتواند آنها را دستگیر سازد.منصور گفت
کیهان فرهنگی » شماره 60 (صفحه 17)
مى‏ترسم عباسیان به جهت خویشاوندى‏اى که با آل على وجود دارد بر ایشان ترحم کنند.عیسى گفت پس یکى از خراسانیان را تعیین نما.منصور گفت در دل خراسانیان محبت آل على با محبت خاندان ما در هم آمیخته است. 12
یکى از نویسندگان را نظر آنست که قتل فضل بن سهل وزیر در حمام سرخس به دستور مأمون، تمایل وى به آل على بوده است. 13 بیهقى مى‏نویسد:«فضل سهل خواست خلافت از عباسیان بگرداند و بعلویان آرد مأمون را گفت که نذر کرده بودى به مشهد من و سوگندان خورده که اگر ایزد تعالى، شغل برادرت کفایت کند و خلیفه گردى، ولى عهد از علویان کنى.» 14
در زمان حضرت امام باقر ع و امام صادق ع، و ائمه پس از ایشان جمعى از شیعیان رى از صحابه و حواریان آن بزرگواران بوده‏اند. 15 و همین شاهدى است از دهها شاهد بر اینکه تشیع در قرن نخستین هجرى به رى و قصران راه یافته است.
ابن شهر آشوب مى‏نویسد:جماعت شیعه در نیشابور گرد آمدند و محمد على نیشابورى را برگزیدند و سه هزار درهم نقد و دو هزار تخت پارچه به وى دادند تا برود و امام بعد از صادق علیه السلام را شناسائى کند و اموال را به او تحویل دهد. 16
کسروى مى‏نویسد:«مردم ایران از آغاز اسلام، دشمنى با بنى امیه کرده و با علویان همدردى نموده بودند...از اینجا، تخم شیعیگرى از نخست، در ایران کاشته شده بود که اگر چیرگى سلجوقیان سنى نبودى از همان قرن‏هاى نخست به رویش پرداخته در سراسر کشور رواج پیدا کردى. 17 »
یکى از خاورشناسان مى‏نویسد:روستاییان اطراف سبزوار و طبقات پایین مردم شهرى از شیعیان متعصب و بالنتیجه مخالف قدرت حاکم بودند و سبزوار یکى از کانون‏هاى تشیع در ایران بوده است. 18
در تاریخ سمنان مى‏نویسد:از قرن دوم هجرى نهضت ضد بیگانه(امویان)به طور آشکار در ایران آغاز گردید، طرفدارى از فرزندان على بن ابیطالب یکى از علل این نهضت بود.اقامت امام رضا در سمنان در سفر به مرو و نصب یحیى بن موسى بن جعفر براى ارشاد خلق در آن سامان سبب گسترش عقیده شیعه در آن نواحى بوده است. 19
از نظر اشپولر، مرکز اصلى تشیع، ابتدا کوفه بوده و سپس به عناصر عربى موجود در قم سرایت نمود و بزودى ایرانیان اطراف قم نیز به آنان پیوستند مرکز دوم شیعیان، خراسان و ماوراء النهر بوده و در طبرستان نیز از همان ازمنه نخستین، علماى شیعى وجود داشته‏اند. 20
آل بویه و دیلمیان که شیعه دوازده امامى بوده‏اند با رسمیت بخشیدن به اعیاد و سوگوارى‏هاى شیعیان مثل عاشورا و غدیر خم، موجبات رواج بیشتر تشیع را فراهم آوردند. 21
از قرون نخستین که بگذریم به دوره ایلخانان مى‏رسیم که براى تفکرات شیعى، بازتاب وسیعتر و زمینه گسترده‏ترى را مشاهده مى‏کنیم.در این برهه از زمان، سلطان خدابنده با پذیرفتن مذهب شیعه به طور رسمى موجبات رواج آنرا فراهم کرد.
کسروى مى‏نویسد:«نکودار اوغول و غازان اوغول و سلطان محمد خدابنده به اسلام گرویدند و شخص اخیر الذکر به راهنمائى برخى از امیران خود به شیعیگرى گرویده در سکه‏ها نام دوازده امام را نویسانیده، فرمود در همه شهرها خطبه به نام دوازده امام خوانند.» 22
همو مى‏نویسد:«در آخرهاى زمان مغول، در ایران کیش شافعى شناخته‏تر و پیروان آن در همه جا بیشتر مى‏بوده‏اند، پس از آن جایگاه دوم را کیش شیعى مى‏داشته. 23 »
ذکر همین چند نمونه که مشتى از خروار و شواهدى از دهها شاهد تاریخى در زمینه سابقه تشیع در ایران از قرون نخستین اسلامى است، به نظر مى‏آید کافى باشد و اینک مى‏پردازیم به وسعت تشیع در ایران از بعد جغرافیایى.

سابقه تشیع در ایران از جنبه جغرافیایى:

اینکه تشیع در چه مناطقى از ایران، رواج داشته و چه شهرها و استان‏هایى به طور کلى شیعه نشین بوده، علاوه بر آنچه در بخش نخستین اشاره رفت، نظر مورخان بر این است که تشیع در بسیارى از آبادى‏ها، شهرها و روستاهاى ایران سابقه داشته است.
سادات علوى بر ولایات جنوبى دریاى خزر حکومت مى‏کردند، شهر قم به طور کلى، شیعه نشین بود و در سواحل خلیج فارس و برخى شهرهاى خوزستان تشیع وجود داشت، و آئین رسمى مردم قصران خارج، طریقه اثنى عشرى بوده است. 24
حمد اللّه مستوفى در تألیف جغرافیایى خویش مى‏نویسد:شیعیان امامیه در عراق عرب در نواحى کوفه و بصره و حله اکثریت داشته‏اند و در غرب ایران در نواحى رى، آوه(آبه)، کاشان، قم، اردستان، فراهان و نهاوند، و در شهر ساوه، شافعى‏ها حکمفرما بودند و در اطراف آن شهر شیعیان امامیه، و در کاشان امامیه در شهر و سنیان در روستاهاى اطراف، اکثریت داشتند و در گرگان بیشتر ساکنان شیعه بودند. 25
پتروشفسکى مى‏نویسد:مردم گیلان و مازندران به استثناى بخشى از بزرگان و شهریاران، بالتمام شیعیان امامیه بوده‏اند 26 .
یاقوت مى‏نویسد:عبد اللّه بن سعد، تشیع را از کوفه به قم آورد و مردم کاشان نیز همگى شیعه‏اند و اهل رى سه طائفه‏اند:اول، شافعى‏ها که اندکند دوم:حنفى‏ها که زیادند و سوم:شیعه که سواد اعظمند، نیمى از اهل شهر شیعه‏اند ولى در روستاها جز شیعه ساکن نیست. 27
مؤلف آثار البلاد مى‏نویسد:آبه شهرکى است پاکیزه نزدیکى ساوه الا اینکه اهالى آن همگى شیعه غالى هستند.و اهل سناباد نیز شیعه‏اند و قبرى را که عقیده دارند قبر امام رضاست، آذین مى‏بندند و در ماده طالقان نیز داستان جالبى راجع به تشیع قزوینیان آورده است. 28
بیهق و سبزوار و نیشابور نیز از کانون‏هاى اصلى تشیع در ایران بوده است. 29
از مجموع آنچه نقل شد چنین استفاده مى‏شود که جمعیت‏هاى معتنابهى در غالب شهرها و آبادى‏هاى ایران مى‏زیسته‏اند که صاحب قدرت و مکنت و همگى شیعه بوده‏اند و این چنین نیست که تشیع در دورانهاى اخیر و فقط در عصر صفویان و به زور شمشیر شاه اسماعیل و امثال او، به وجود آمده باشد.
بنابراین، سخن نویسنده کتاب تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجرى که مى‏نویسد:«مردم تبریز تا پیش از عهد صفوى سنى مذهب بوده‏اند و از آن تاریخ بر اثر نفوذ روحانى و قهرى شاه اسماعیل به مذهب شیعه امامى اثنى عشرى گرائیدند.» 30 قرین حقیقت نیست، هر چند که آن شهر همانند برخى شهرهاى دیگر سکنه سنى هم داشته و به تعبیر کتاب عالم آراى صفوى چهار دانگ آن سنى بوده‏اند. 31 به هر حال آن دو دانگ دیگر را نباید نادیده گرفت و به حساب نیاورد و این چنین عملى در نگارش تاریخ و براى یک مورخ متعهد، گناهى نابخشودنى است.
تأسف بارتر اینکه همین نظر در شماره دوم«کیهان فرهنگى»سال 67 با این تعبیر تکرار شده است:«به هر حال شاه اسماعیل اولین کسى است که براى ترویج اسلام از شمشیر استفاده کرد و به کمک آن مردم را شیعه کرد.»
با ملاحظه مطالب منقول، معلوم خواهد شد که چنین قضاوتها و اظهار نظرها، چقدر از حقیقت دور و از واقعیت‏هاى تاریخ فاصله دارد.
از منابع تاریخى چنین بر مى‏آید که تشیع از روزگاران بسیار قدیم یک عامل مهم نهضت و انقلاب، علیه حاکمیت‏هاى جور در ایران بوده است و این خود، گواه آن است که جمعیت‏هاى قابل توجهى در نواحى مختلف ایران به تشیع گرایش داشته‏اند و الا هرگز نمى‏شد با جمعیت محدودى نهضت کرد و انقلاب راه انداخت.
از دیدگاه بارتولد، مذهب شیعه در ایران، در قرون وسطى و مدتها پیش از ظهور صفویه در محیط روستا، رواج داشته و پرچم عقیدتى خلق بوده است. 32 .
پتروشفسکى مى‏نویسد:مهمترین قیام تاریخى زیدیه که جنبه نهضت روستایى داشته، شورشى بود که در قرن سوم هجرى و ربع اول قرن چهارم، در نواحى کرانه خزر در ایران وقوع یافت، و از اواسط قرن سوم رهبرى عقیدتى نهضت‏هاى خلق در ایران به دست شیعیان افتاد و نخست زیدیه و از آن پس قرمطیان و اسماعیلیان و پس از ایشان امامیه و غلات شیعه، هدایت نهضت را به عهده گرفتند و علویان شیعه که مورد تعقیب عباسیان بودند، به کوهها و جنگلهاى دیلم و گیلان پناه بردند و اسلام به صورت مذهب شیعه توسط ایشان در آن سامان رواج یافت. 33
با در نظر گرفتن این اسناد تاریخى و به ملاحظه اینکه تا این اواخر هم بخشهاى آباد ایران، روستاها بوده و اغلب سکنه ایران روستا نشین بوده‏اند، اهمیت و نقش شیعه از بعد جغرافیایى روشنتر مى‏شود.
علاوه بر آنچه مذکور شد در قلمرو دولت سربداران خراسان، مذهب شیعه رایج بوده و نام دوازده امام در خطبه‏ها خوانده مى‏شده است و در سال 759.ق نهضتى در مازندران به رهبرى سید قوام الدین مرعشى که شیعه امامى بوده شکل یافت و پس از چیرگى برکیا افراسیاب، حکومتى نظیر حکومت سربداران خراسان تأسیس کرد و در سمرقند، هر چند قیام سربداران آن سامان به دست تیمور، سرکوب شد لیکن جنبش‏هایى نظیر آن در کرمان و سپس در خوزستان به رهبرى سید محمد مشعشع به وقوع پیوست.هم چنین از این نوع نهضت‏ها مى‏توان قیام سید شرف الدین ابراهیم قاضى القضاة فارس را در سال 663.ق نام برد که وصاف شرح مختصرى از آن را در تألیف خویش آورده است. 34
مى‏ماند بیان این نکته که اولا نسبت عملکرد برخى شاهان در بهره‏ورى از یک دین و مذهب با اصل گرایش‏هاى مردمى چیست؟و ثانیا:آنجا که اهداف سیاسى و حکومتى شاهان، با آموزش‏هاى بنیادین دین در تضاد باشد آنان کدام را بر مى‏گزینند و ثالثا:رسمیت یک دین و مذهب در یک کشور لزوما به معناى گرایش همه یا اکثریت اهالى، به آن دین و مذهب مى‏تواند باشد؟!
نگارنده را نظر آن است که رسمى بودن مذهب تسنن در نواحى کثیرى از ایران منافات با آن نداشته که جمعیت انبوهى، مذهب شیعه داشته باشند.
پس از سقوط شاهنشاهى ساسانى و اسلام آوردن ایرانیان، این سرزمین سالها جزو قلمرو حکومتهایى گردید که در مجموع مذهب تسنن، مذهب رسمى آن حکومت‏ها بوده و بدیهى است که جماعت شیعه از سوى حکام اموى و عباسى بویژه با ملاحظه مسائل سیاسى و جنبش‏هاى اساسى مبتنى بر تفکرات شیعى تحت فشار قرار مى‏گرفتند که نامه ابو بکر خوارزمى به جماعت شیعه نیشابور به هنگام ورود محمد بن ابراهیم والى آن شهر از سوى عباسیان یکى از شواهد آن است. 35
پس از خارج شدن ایران از قلمرو حکومت باصطلاح، خلفا، باز گاه و بیگاه شاهان شیعه مذهب ایرانى با سلاطین عثمانى که داعیه خلافت هم داشتند درگیریهایى پیدا کردند.
بنابراین در عین حالى که در برهه‏هایى از زمان،
کیهان فرهنگی » شماره 60 (صفحه 18)
تسنن مذهب رسمى و حکومتى بوده ولى جمعیت قابل توجهى بر مذهب شیعه بوده‏اند و احیانا در اثر سعایتها و تعصبات جاهلانه مورد اذیت و آزار قرار مى‏گرفتند.از جمله تحریکاتى که گاهى برخى علما و شعراى متعصب اهل سنت، علیه شیعه انجام مى‏دادند اشعارى است منسوب به شمس الدین لاغرى:
خسروا هست جاى باطنیان
قم و کاشان و آبه و طبرش
آبروى چهار یار بدار
و اندرین چار جاى زن آتش
پس فراهان بسوز و مصلحگاه
تا چهارت ثواب گردد شش 36
در اثر همین تعصبات، برخى سیاحان و مورخان بر خلاف واقع، چیزهایى نوشته‏اند.
مثلا ابن بطوطه، حرکت رهایى‏بخش و جنبش انقلابى سربداران را به صورت یک حرکت رهزنانه و به عنوان عمل قطاع الطریق آورده و یا در مورد سلطان خدا بنده و ماجراى تشیع او، اراجیفى بافته است. 37
بنابراین، روشن است که حاکمیت در ایران پس از اسلام، مختلف بوده، گاهى از آن اهل تسنن و گاهى دیگر از آن اهل تشیع.مع ذلک، ساکنان ایران، هم شیعه و هم سنى بوده‏اند.حتى نوع حاکمیت، ربطى به اقلیت یا اکثریت پیروان یک مذهب نداشته چنانکه هم اکنون در برخى کشورهاى اسلامى، با اینکه مسلمانان یا شیعیان داراى اکثریت مى‏باشند، باز، بافت حکومت و دولت، بافتى است غیر اسلامى و یا غیر شیعى. 38
پس همچنانکه در دوران حکومت سنیان در ایران، به شیعه به دیده اقلیت نگریسته مى‏شده و احیانا مورد تعقیب و اذیت و آزار قرار مى‏گرفته‏اند و بسا اوقات از سوى افراد متعصب در تنگناها مى‏افتادند ممکن است برادران اهل سنت هم در دوران سلطنت شاهان شیعى بخصوص شاه اسماعیل صفوى مورد بى‏مهرى قرار گرفته و اذیت مى‏شدند و حتى شاید به ایشان زور هم گفته مى‏شده است که از نظر روانشناسى اجتماعى«الناس على دین ملوکهم»و یا اصل«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم»تا اندازه‏اى صادق است مع ذلک این ادعا که تشیع با شمشیر شاه اسماعیل صفوى پیش رفته و او مردم را به زور، شیعه کرده ادعایى نیست که بتوان از آن دفاع کرد و از نقطه نظر علمى و تاریخى آن را اثبات نمود.
بررسى منابع تاریخى در زمینه ارزیابى عملکرد شاهان، ما را به این حقیقت مى‏رساند که آنان در چهارچوب پیشبرد اهداف سیاسى و سلطنتى، تلاش مى‏کرده‏اند و براى رسیدن به آن، هر گونه وسیله را توجیه شده مى‏دانستند و بسیارشان از مذهب نیز، بهره جسته‏اند.
نصر اللّه فلسفى مى‏نویسد:اختلاف شیعه و سنى که در قرون اول اسلام، بیشتر به دست ایرانیان و به منظورهاى ملى و سیاسى، ایجاد گشته و پس از تحولات و تظاهرات گوناگون، در دوره حکومت اولاد چنگیز و تیمور در ایران قوت گرفته بود از آغاز ظهور سلسله صفوى به کمال شدت رسید.
شیخ صفى الدین اردبیلى و جانشینان وى به قصد تحصیل حکومت و قدرت روحانى و سیاسى به عنوان تبلیغ و ترویج مذهب شیعه، بر این اختلاف دامن زدند و شاه اسماعیل، سر سلسله پادشاهان صفوى، با رسمى شمردن مذهب شیعه در سراسر ایران و تأسیس یک دولت مستقل شیعى مذهب در همان حال که میان امپراتورى عثمانى و دولت‏هاى سنى مذهب مشرق در ترکستان و افغانستان و هند، سدى سدید، ایجاد کرد، اختلافات روحانى و دینى شیعه و سنى را به خصومتهاى ملى و سیاسى مبدل ساخت.
شاه اسماعیل اول، چون بر تخت سلطنت ایران نشست، براى ترویج مذهب شیعه و بر انداختن مذهب تسنن از هیچگونه ستمکارى و خونریزى خوددارى نکرد.با آنکه در آغاز پادشاهى او اکثریت مردم ایران سنى مذهب و از اصول مذهب شیعه بى‏خبر بودند(!)امر داد که خطیبان شهادت خاص شیعه یعنى:«اشهد ان علیا ولى اللّه و حى على خیر العمل»را در اذان و اقامه وارد سازند.گروهى از مربدان خود به نام تبرائیان را نیز مأمور کرد که در کوچه و بازار بگردند و به آواز بلند، خلفاى سه گانه و دشمنان على و دوازده امام و سنى مذهبان را لعن کنند، هر کس که لعن و طعن تبرائیان را مى‏شنید ناچار بود که به صداى بلند بگوید«بیش باد و کم مباد»و هر گاه در این گفتار، تأمل و تغافل روا مى‏داشت خونش بى‏درنگ به دست تبرداران و قورچیان شاه ریخته مى‏شد. 39
به نظر مى‏آید برخى نقطه‏نظرهاى نویسنده مزبور، سست و نقد پذیر است.اولا:اختلاف شیعه و سنى را از همان قرون اول بیشتر به دست ایرانیان و به منظورهاى ملى و سیاسى دانستن، درست به نظر نمى‏رسد.زیرا اختلاف شیعه و سنى بعد عقیدتى داشته و همزمان بعد سیاسى، پس آنرا مجرد و فقط از دیدگاه ملى و سیاسى مورد مطالعه قرار دادن دور از صواب است و ثانیا:اختلاف شیعه و سنى به طور رسمى و آشکار از لحظه و زمان رحلت رسول اکرم آغاز گردیده و بتدریج توسعه پیدا کرده و شدیدتر شده است و بویژه پس از قتل عثمان و عنوان شدن خون او توسط معاویه و رهبرى جناح مخالف على بن ابیطالب ع توسط بنى امیه و دامن زدن به مناقشات و مخاصمات در پوشش حمایت از عثمان و بالاخره تفکر تسنن، در مقابل تفکر تشیع، به عنوان یک فکر و عمل انقلابى به خارج از بلاد عربى صادر شده و در جاهاى دیگر نیز هر دو فکر طرفدار پیدا کرده است و ثالثا تعبیر اخیر ایشان نیز مبنى بر تبدل اختلافات روحانى و دینى شیعه و سنى به خصومت‏هاى ملى و سیاسى، تعبیر صحیحى نیست، چون اختلافات از نخست، هم جنبه دینى و روحانى و هم جنبه سیاسى و ملى داشته است.در عصر خلافت ظاهرى امیر المؤمنین، حرکت ناکثین، قاسطین و مارقین در عین دینى بودن، سیاسى هم بوده است بالاخره چنین پدیده را فقط به ایرانیان مستند کردن، قرین صحت نیست.اما به هر حال نقطه نظر مؤلف یاد شده مبنى بر ترویج تشیع براى تحصیل حکومت با ملاحظه عملکردهاى شاهان صفوى حتى شاه اسماعیل اول مؤسس سلسله، نظرى صائب مى‏باشد که اینان از تشیع براى مقاصد سیاسى صرف بهره جسته‏اند. 40
کسروى مى‏نویسد:...درباره کیش هم، از زمان مغول، در ایران شیعیگرى رو به رواج مى‏داشته و زمان به زمان، فزونتر مى‏گردیده، صفویان نیز همرنگى نموده‏اند. 41 و باز مى‏نویسد:...دوم آنکه گرایش به شیعیگرى با هوس شاهى در زمان شیخ جنید، توأم پدید آمده بدینگونه که چون جنید به هوس شاهى افتاده و آماده برخاستن مى‏شده بهتر دانسته که شیعیگرى از خود نماید و آنرا دست آویزى گرداند، زیرا شیعیگرى تا این زمان پیشرفت بسیارى در ایران کرده بود. 42 ملاحظه مى‏کنید که کسروى صراحتا اقرار مى‏کند که تشیع، در ایران قبل از صفویه رواجى گسترده داشته و حتى شاهان صفوى براى رسیدن به سلطنت، از آن بهره جسته‏اند و این حرف او، نظر برخى شاگردان او را که گسترش و رواج تشیع را کار صفویه مى‏دانند و گو اینکه قبلا تشیع به بوته فراموشى سپرده شده بود، کاملا رد مى‏کند.
مؤلف کتاب تبریز و پیرامون مى‏نویسد:شاه اسماعیل پس از تصرف تبریز، دیهیم شاهى بر سر نهاد و اولین کارى که آغاز نمود آئین شیعه را براى ایرانیان، رسمى اعلام کرد و فرمان داد تا خطیبان کشور از نمازگزاران تا اذان گویان هنگام گفتن اذان و اقامه نماز، جمله«اشهد ان علیا ولى الله»را بر زبان آورند و در میدان‏ها زبان به دشنام و لعن ابوبکر، عثمان، عمر بگشایند و سر مخالفان را از تن جدا سازند.این کار سبب مخالفت و کینه امپراتورى عثمانى که شاهان آن، خود را امیر المؤمنان و راهنمایان مسلمانان مى‏دانستند گردید و به همین علت نیز سلطنت شاه اسماعیل را به رسمیت نشناختند و فقط وى را به امارت آذربایجان پذیرفتند حتى در حدود چهل هزار نفر شیعیان بى‏گناه ساکن آناتولى (ترکیه)را به قتل رساندند. 43
و همو در جاى دیگر از کتابش چنین مى‏نویسد:شاه اسماعیل پس از عقب‏نشینى قشون اشغالگر عثمانى دوباره تبریز را تصرف نمود.متأسفانه وى به کشتار بیرحمانه دست زد و کسانى را که به او دروغ گفته و خیانت کرده بودند و یا اینکه سلطان سلیم را امیر مؤمنان و شاه مسلمانان خوانده بودند، قتل عام کرد. 44 هدف از نقل دقیق این نصوص آن است که معلوم بداریم اولا:شاهان با یکدیگر رقابت داشته و هر یک براى رسیدن به سلطنت و یا حفظ آن از دستبرد رقیب به هر عمل خشونت‏بار، دست مى‏زدند، و ثانیا:اگر شاه اسماعیل براى تحکیم قدرت و سلطنت خود، سنى کشى مى‏کرده، ملاحظه مى‏کنیم که سلطان عثمانى و یا شیبک خان و یا محمود هم شیعه کشى مى‏کرده‏اند.
نصر الله فلسفى مى‏نویسد:شیبک خان در مذهب تسنن، سخت متعصب بود و پیروان مذهب شیعه را دشمن مى‏داشت و به همین سبب با شاه اسماعیل که از آغاز پادشاهى، مذهب شیعه را کیش رسمى ایران شمرده و با پیروان مذهب تسنن در کمال بیرحمى و سنگدلى رفتار کرده بود از در دشمنى و انتقامجویى و کینه توزى در آمد، و به گمان اینکه بیشتر مردم ایران، مذهب شیعه را از بیم شمشیر صوفیان ترکمان سرخ سر(قزلباش) پذیرفته‏اند و بر چیدن بساط سلطنت نوبنیاد شاه اسماعیل به دستیارى مردم ناخورسند کار آسانى است، پس از گرفتن خراسان، هیچگاه از تحقیر و تخویف پادشاه صفوى و تحریک او به جنگ و زورآزمایى آرام نمى‏نشست. 45
مؤلف کتاب قصران مى‏نویسد:محمود، شیعیان رى را که نیمى از جمعیت آن شهر و تمامت نواحى را تشکیل مى‏دادند به تهمت قرمطى یا باطنى بودن از دم تیغ گذرانید و علاوه بر آن، دستور داد تا دویست چوبه دار بر پا کردند و معاریف شیعیان آنجا را به دار کشیدند و کارها را از شیعیان بگرفت. 46
نصر اللّه فلسفى مى‏نویسد:سلطان سلیم خان(از مندرجات نامه شاه اسماعیل)آنچنان خشمگین شد که در حمله به خاک ایران مصمم گشت و پیش از آنکه به آذربایجان تازد در سال 930 ه.ق فرمان داد تمام پیروان مذهب شیعه را که در ولایات عثمانى به سر مى‏بردند از هفت ساله تا هفتاد ساله یا بکشند یا به زندان اندازند، و به گفته مورخان، چهل هزار تن از شیعیان به فرمان وى کشته شدند و پیشانى باقى را با آهن گداخته داغ کردند تا همه جا شناخته شوند. 47
چنانکه ملاحظه مى‏کنید اولا:این کشت و کشتارها، در راه رسیدن به سلطنت و به هدف دستیابى به مقاصد دنیایى صرف خیلى پیش از صفویه بلکه قبل از حدود پانصد سال در عهد غزنویان و سلجوقیان و دیگران وجود داشته است.ثانیا تعصب شدید و کور در هر دو طرف وجود داشته به نحوى که عملکرد هیچکدام با مبانى اولى دین و اصول مسلم اسلام، سازگار نبوده و در عین حالى که پیامبر اسلام، با شهادتین، خون مسلمان را حرام و محترم مى‏شمارد، اینان ریختن خون مسلمان رقیب را براى خود از هر حلالى، حلالتر مى‏انگاشته‏اند، و احیانا دچار اوهام مى‏گشتند مثل آنچه در مورد شیبک‏خان، ذکر شد و یا مثل آنچه درباره شاه اسماعیل دوم نوشته‏اند.او باطنا متمایل به مذهب تسنن بود و مى‏خواست آن مذهب را دوباره در ایران رواج دهد.به همین سبب در صدد برآمد
کیهان فرهنگی » شماره 60 (صفحه 19)
که از قدرت و نفوذ علماى بزرگ شیعه بکاهد و از تظاهرات و تبلیغاتى که در ایران بر ضد مذهب تسنن مى‏شد و مایه اختلافات بزرگ داخلى و خارجى و خونریزیهاى فراوان بود، جلوگیرى کند و همیشه در مجالس خصوصى از اختلاف شیعه و سنى و لعن خلفاى سه گانه و اصحاب پیغمبر انتقاد مى‏کرد، ولى هیچگاه آشکارا به مذهب تسنن ابراز عقیده نمى‏نمود و مقاصد خویش را با تدبیر و سیاست و با تهدید و تطمیع و بهانه‏جویى، انجام مى‏داد.نخست علماى متعصب شیعه را از دربار دور و کتب ایشان را ضبط کرد و چند تن از روحانیون را که متهم به تسنن بودند طرف مشورت و مورد لطف و عنایت ساخت، سپس فرمان داد که مردم طعن ابوبکر و عمر و عثمان و عایشه و امثال آنان را در مساجد و معابر و مجامع عمومى، ترک کنند و هر کس را که از اطاعت این امر خوددارى نمود بسختى سیاست کرد و مبلغى نیز از خزانه شاهى تخصیص داد تا به کسانى که در تمام عمر زبان به لعن خلفاى سه گانه و سایر اصحاب پیغمبر مخصوصا عشره مبشره نگشوده‏اند، داده شود و هم چنین دستور داد تمام اشعار و عباراتى را که در لعن خلفاى سه گانه و در منقبت و مدح حضرت على بر در و دیوار مساجد و مدارس نوشته شده بود محو کردند. 48
از شیوه‏هاى بسیار پسندیده او ممانعت از دشنام و ناسزاگویى علنى به رهبران تسنن است چنانکه از شیوه‏هاى ناپسند و نکوهیده شاه اسماعیل اول، اگر ثابت باشد، معمول داشتن چنین شیوه زشت و غلط بوده است که آن، پیش از آنکه شیوه على پسند باشد، شیوه معاویه است که دشنام به على را به صورت بخشنامه رسمیت بخشیده اما امام معصوم و مظلوم همواره از این رفتار نسنجیده و قبیح ممانعت فرموده است.
روزى شنید که برخى از یارانش، برخى شامیان را در جنگ صفین، ناسزا و دشنام مى‏گویند فرمود:«انى اکره لکم ان تکونوا سبابین 49 ...»دوست نمى‏دارم که شما دشنام گوینده باشید، ولى اگر عملکردهاى آنان را بیان کنید و حال و وضعشان را یاد نمایید، سخنى درست‏تر گفته‏اید و در قطع عذر و بهانه، کارى مفیدتر انجام داده‏اید و هر گاه به جاى فحش و ناسزا گفتن به شامیان مى‏گفتید:خدایا خون ما، و آنان را حفظ فرما و میان ما و ایشان اصلاح نما، شامیان را از راه گمراهى باز بدار تا آنکه حق را شناخته، با آن آشنا گردند و کسى که باطل بر زبان مى‏آورد، از آن راه خطا و ناصواب برگردد، بهتر نبود؟!...
در پایان مقاله دو نکته دیگر را خاطرنشان مى‏سازم: 1-چه شده، در میان شاهان که عمدتا از یک قماش بوده‏اند و هستند و عملکردهایشان با اندک تفاوتى شبیه هم بوده و هست، فقط شاه اسماعیل مؤسس صفویه و یا به طور کلى صفویان، بیش از همه، در قرون اخیر مورد حمله برخى نویسندگان، قرار گرفته است؟این کار، به نظر نمى‏رسد که امرى اتفاقى و عادى باشد، بلکه به احتمال قوى، نقشه‏هاى بیگانگان در طرح این بازى سیاسى، بسیار مؤثر بوده است.آنان در لفافه انتقاد از صفویه و حمله به شاهان صفوى خواستند، تشیع را مورد آماج تیرهاى زهر آگین خود قرار دهند و مجددا به مناقشات مذهبى و اختلافات عقیدتى، دامن بزنند.
2-عمده‏ترین سند در گزارش تاریخى مشعر بر وجود تعصب شدید در شاه اسماعیل و برخى عملکردهاى او، آثارى است که تا این اواخر هم به صورت مخلوط در برخى کتابخانه‏ها، محفوظ مانده وادوارد براون ایران شناس انگلیسى و برخى دیگر از مستشرقان و ایران شناسان به استناد آن منابع، مطالبى را مطرح ساخته‏اند و دیگران هم از آنها گرفته و انتشار داده‏اند و اخیرا احمد کسروى و همفکران و شاگردان او لبه تیز
حملات خود را در نوشته‏هایشان متوجه صفویه نموده‏اند.
از جمله آن اسناد، کتابى است که به نام‏هاى:عالم آراى شاه اسماعیل، یا عالم آراى صفوى، منتشر شده که اولى به اهتمام منتظر صاحب و دومى به اهتمام ید الله شکرى، چاپ و منتشر گردیده و ظاهرا هر دو، یک کتاب بیش نیست و به نظر نگارنده، این کتاب با ویژگى‏هایى که ذیلا یادآور مى‏شویم، نمى‏تواند سند مطمئن و مورد وثوق در گزارش ماجراهاى مهم باشد:
1-مؤلف این کتاب مجهول و ناشناخته است.
2-مبالغه و گزافه‏گویى و افسانه‏پندارى، در لابلاى سطور این کتاب، آشکار است.
3-ضعف انشا و سستى کتاب از حیث ادبى، روشن است و چنانکه مصحح عالم آراى صفوى اظهار کرده احتمالا مؤلف، فردى عامى و از مریدان طریقى خاندان شیخ صفى بوده است.
در خاتمه از خداوند متعال مسئلت دارم قلم و بیان ما را از لغزش و خطا، حفظ بفرماید.

پی نوشتها :

(1).نگاه کنید به:ایلیا پاولیچ پتروشفسکى، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، ص 383 چاپ پیام، تهران.
(2).نگاه کنید به:مرتضى عسکرى، عبد اللّه بن سبا، ج 2، ص 12، چاپ نخست 1392 ق، تهران.
(3).نگاه کنید به:آرونیگ واشنگتن آمریکایى، تاریخ مقدس، ، ترجمه میرزا ابراهیم خان شیرازى ص 167، مطبعه مجلس 1344، محرم.
(4).راجع به شکنجه، قتل و آواره ساختن مسلمین مکه توسط قریش مشرک نگاه کنید به ابن هشام، السیرة النبویه، ج 1، ص 319-341 و 451 و دکتر آیتى، تاریخ پیامبر اسلام، ص 234، چاپ دانشگاه.
(5).رجوع کنید به:قرآن کریم، انفال، 60 و موارد مشابه دیگر.
(6).ابن اثیر جزرى، الکامل فى التاریخ، ج 5، ص 247 چاپ دار صادر، بیروت.
(7).ابو الحسن على بن الحسین مسعودى، مروج الذهب، ج 6، ص 3، چاپ پاریس، کتابخانه اسماعیلیان.
(8).بارتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون اسلامى، ترجمه دکتر جواد فلاطورى ص 323.و یان ریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسى شهابى.
(9).روح اسلام، ترجمه ایرج رزاقى و حیدرپور، ص 282، چاپ آستان قدس.
(10).جعفر مرتضى العاملى، الحیاة السیاسیة للامام الرضا، ، ص 173، به نقل از کتاب السیادة العربیة و الشیعة و الاسرائیلیات.
(11).همان کتاب، ص 170.
(12).احمد بن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، ج 3، ص 115، تحقیق محمودى.
(13).پتروشفسکى، اسلام در ایران، ص 270.
(14).ابو الفضل بیهقى دبیر، تاریخ بیهقى، تصحیح دکتر فیاض، ص 170، چاپ دانشگاه فردوسى، مشهد.
(15).دکتر حسین کریمان، قصران، ج 2، ص 749 چاپ انجمن آثار ملى، تهران.
(16).آیت الله سید ابو القاسم خوئى، معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 64 چاپ نجف اشرف.
(17).احمد کسروى، شیخ صفى و تبارش، ص 61.
(18).پتروشفسکى، کشاورزى و مناسبات ارضى در ایران عهد مغول، ترجمه کریم کشاورز، ج 2، ص 829، چاپ تهران.
(19).محمد على مخلصى، آثار تاریخى سمنان، ص 19 و 20، چاپ انجمن آثار ملى، تهران.
(20).تاریخ ایران در قرون اسلامى، ترجمه فلاطورى، ص 326، چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران.
(21).همان کتاب، ص 329.
(22 و 23).شیخ صفى و تبارش، ص 52.
(24).نگاه کنید به:مصاحب، دائرة المعارف فارسى، ج 2، ص 535.و قصران، ج 1، ص 336.
(25).نزهة القلوب به اهتمام و تصحیح گاى لیسترانج، افست دنیاى کتاب، تهران.
(26).اسلام در ایران، ص 372.
(27).یاقوت حموى، معجم البلدان، صفحات 296، ج 4، 117 جلد 3 چاپ دار صادر، بیروت.
(28).ذکریا بن محمد قزوینى، آثار البلاد و اخبار العباد:ص 284، 392، 402.
(29).کشاورزى و مناسبات ارضى در ایران عهد مغول:ترجمه کشاورز، ص 829، ج 2.
(30).محمد جواد مشکور، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجرى، ص 197، چاپ انجمن آثار ملى، تهران.
(31).تاریخ عالم آراى صفوى، تصحیح ید الله شکرى، ص 64، چاپ اطلاعات.
(32).اسلام در ایران، ص 265.
(33).همان کتاب، ص 266.
(34).کشاورزى و مناسبات ارضى در ایران عهد مغول، ص 803، 804.
(35).رک به:رسائل الخوارزمى، رساله شماره 67 و من الادب السیاسى، صادق آئینه‏وند، ص 29، بیروت.
(36).عبد الجلیل قزوینى رازى، النقض، ص 67، به تصحیح محدث ارموى.
(37).رحله، ابن بطوطه، 204 و 383.
(38).همچون کشور لبنان و کشور عراق.
(39).زندگانى شاه عباس اول، ج 3، ص 32.
(40).قتلهاى بى‏حساب و کتاب، مشروبخوارى و برخى معاصى کبیره که توسط شاهان صفوى بسهولت صدور مى‏یافته و حتى برخى عملکردهاى شاه عباس آنگونه که در همین کتاب زندگانى شاه عباس اول آمده مؤید نظر فوق است چون آنکه به انگیزه تشیع صرف حرکت کند باید همانند مولاى شیعیان از هر گونه آلودگى و انحراف در قول و عمل بدور باشد و تاریخ مدعیان را با این وصف، معرفى نمى‏کند.
(41).احمد کسروى، شیخ صفى و تبارش، ص 4.
(42).همان کتاب، ص 59.
(43).شفیع جوادى، تبریز و پیرامون، ص 394، چاپ 1350 ش.
(44).همان کتاب، ص 395.
(45).زندگانى شاه عباس اول، ج 4، ص 120 و ج 1 ص 157، چاپ دانشگاه تهران.
(46).قصران، دکتر حسین کریمان، ج 1، ص 336.چاپ انجمن آثار ملى.
(47).زندگانى شاه عباس اول، ج 3، ص 32 و 34.
(48).همان کتاب، همان جلد، ص 26.
(49).نهج البلاغه، کلام 206، ص 76، چاپ صبحى صالح.

/islamichistory.ir
نویسنده : سيدابراهيم سيدعلوي

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:49 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



قهرمان مبارزه با استعمار

15 فروردين روز وفات آيت‌الله مهدي خالصي يكي از مبارزان عليه سلطه استعمار در عراق و ايران است. با توجه به جايگاه بلند اين روحاني مقاوم و تلاش‌هاي خستگي‌ناپذير او عليه دست‌اندازي‌هاي انگليس مروري كوتاه بر روند شكل‌گيري جريان مقاومت مردم عراق عليه استعمار و استكبار داريم.
سال 1911م. جهان اسلام شاهد دو تهاجم نظامي بود، نخست تهاجم ايتاليا به طرابلس غرب (ليبي كنوني) و دوم حمله روسيه به شمال ايران. آيت‌الله خالصي، مراجع تقليد وعلماي طراز اول را جهت بحث و تبادل‌نظر و اتخاذ تصميمات بازدارنده به كاظمين فراخواند وخود شخصاً به سامراء سفر كرد و از آيت‌الله ميرزا محمدتقي شيرازي براي حضور در اين گردهمايي كه به نام «كنگره اول كاظمين» معروف شد دعوت به عمل آورد، بدينسان كنگره علمايي كم سابقه‌اي با حضور مراجع وعلماي شهرهاي نجف، كربلا، كاظمين و سامراء در 11 محرم 1330 (12 دي 1291ش ــ 1 ژانويه 1912م) با موفقيت كامل برگزار گرديد، تصميماتي از قبيل محكوميت شديد اين دو تهاجم و بسيج شدن مردم و علماي عراق براي حضور در جبهه‌ها ودفاع از سرزمين‌هاي اسلامي اتخاذ گرديد، از سوي ديگر آيت‌الله شيخ فتح‌الله اصفهاني (شريعت اصفهاني) از طرف كنگره ماموريت يافت كه تعداد 500 هزار جنگجوي داوطلب را براي اعزام به ليبي و شمال ايران فرا بخواند، هيات ديگري متشكل از 13 نفر مسووليت يافت كه در زمينه برقراري ارتباطات و تلگراف فعاليت كند1. در نتيجه اين اقدام جدي علما، دولت روسيه مجبور شد با دولت ايران وارد مذاكره شود، متعاقب آن علماي عراق تلگرافي از سوي علماي تهران مبني بر آرامش نسبي در ايران را دريافت كردند2. آنچه در اين اقدام علماي شيعه جلب توجه مي‌كند اين‌كه آنان همزمان به دفاع از مسلمانان سني و شيعه در ليبي و ايران شتافتند.

جنگ جهاني اول و هجوم انگليس به عراق

در سال 1914م. جنگ جهاني اول درگرفت و دولت انگلستان با هدف اشغال متصرفات امپراتوري عثماني به عراق حمله كرد. آيت‌الله خالصي فعاليت‌هاي حوزه خود را موقتا تعطيل كرد و تمام بودجه حوزه را براي تدارك جنگ هزينه نمود وخود در رأس گروهي از مجاهدان عازم جبهه شد، زيرا ايشان صيانت از دين را در جهاد كفار مي‌ديد نه در ماندن در حوزه. وي در اين گيرودار نيز از وظيفه شرعي وعلمي خود غفلت نكرده، كتاب «الحسام البتّار في جهاد الكفار» (شمشير برنده در جهاد كفار) در بيان احكام جهاد را در جبهه‌هاي جنگ به رشته تحرير در آورد و در بغداد منتشر كرد.
خالصي مجلسي متشكل از علما را براي جمع‌آوري پول و سلاح و ثبت‌نام از مجاهدان و داوطلبان جنگ با انگليس در كاظمين ترتيب داد. نزديك 3 ماه سرگرم اين كار بود تا اين كه توانست پول فراواني جمع‌آوري كرده، شمار زيادي براي جنگ آماده شدند. در روزهاي آخر اين كنگره عده‌اي از شركت‌كنندگان سعي داشتند جلسات كنگره به درازا بكشد، تا تصميمات اتخاذ شده علما مبني بر جهاد مسلحانه برعليه اشغالگران مشمول مرور زمان شود. خالصي با دريافت اين مطلب قاطعانه به حاضران اعلام كرد صبح روز بعد به جبهه عزيمت خواهد كرد. ايشان در جواب آن عده‌اي كه سعي داشتند ايشان را از رفتن به جبهه بازدارند فرمود: «اگر بتوانم با استخوان‌هاي ضعيفم، دو يا پنج دقيقه جلوي پيشروي نيروهاي انگليسي را بگيرم، بر من واجب است كه اين كار را بكنم، حال اين‌كه با رفتنم به جبهه عده زيادي از مردم نيز به جبهه خواهند رفت وظيفه من سنگين‌تر است»3.
خود و برادرش شيخ محمد صادق، آيت‌الله سيد مهدي آل حيدركاظمي و 4 نفر از فرزندانش و شماري ديگر از علما و بزرگان كاظمين به راه افتادند.
برادر بزرگش آيت‌الله شيخ راضي خالصي نيز به منطقه خالص و خراسان4 رفت و پول و افرادي را فراهم آورده، در اهواز به آيت‌الله پيوست.
علماي نجف نيز كمك‌هايي را جمع‌آوري كردند. از ميان آنان سيد محمدسعيد حبوبي، شيخ شريعت اصفهاني به همراه فرزندش و سيدمصطفي كاشاني با فرزندش به پا خاستند. سيد محمدكاظم يزدي فرزند‌ش سيد محمد و ميرزا محمدتقي شيرازي هم فرزندش ميرزا محمدرضا را راهي ميدان جنگ كردند.
پس از سقوط بغداد آيت‌الله خالصي به اتفاق آيت‌الله ميرزا محمد تقي شيرازي مبارزات سياسي را بر ضدانگليس شروع كردند ، مبارزاتي كه سر انجام به قيام مسلحانه عراقي‌ها در سال 1920م. انجاميد، مراجع و علما در اين برهه با فتاواي خود توانستند تمام ملت عراق اعم از شيعه، سني و اقليت‌هاي مذهبي را برضد نيروهاي اشغالگر بسيج كنند
همه علما حكم به وجوب جهاد با جان و مال اعم از زن ومرد دادند و بيشتر قبايل براي جهاد به پا خاستند.5
19 نوامبر 1914 (29 آبان 1293ش) تعداد زيادي از اهالي شهر كاظمين به سوي بغداد راهپيمايي كردند و آخرين تداركات سلاح و آذوقه براي شركت در جنگ را ديدند، سپس در حالي كه علما در مقدمه آنها بودند به سوي جبهه‌ها عزيمت نمودند، «جبهه هويزه» تحت فرماندهي آيت‌الله خالصي و آيت‌الله سيدمهدي حيدري بود، آيت‌الله خالصي‌زاده نيز
به عنوان دستيار پدر و هماهنگ‌كننده ميان نيروهاي مجاهدين و فرماندهي ارتش عثماني ايفاي وظيفه مي‌نمود6.
در اين جنگ نيروهاي مردمي با ابتدايي‌ترين وسايل دفاعي وسلاح سرد توانستند 3 سال در برابر نيروهاي ابرقدرت زمان ايستادگي كنند و در چند نبرد بر نيروهاي اشغالگر چيره شوند، ولي سرانجام به دليل برتري نظامي انگليسي‌ها، شهر بغداد در 11 مارس 1917 (21 اسفند 1295ش) به تصرف نيروهاي انگليسي به فرماندهي ژنرال مود درآمد.

وضعيت آيت‌الله خالصي پس از اشغال بغداد توسط انگليس

غم و اندوه همه وجود آيت‌الله را فراگرفت و سكوت اختيار كرد. آمد و شدهايش با مردم را قطع كرد، نه چيزي مي‌خورد و نه چيزي مي‌نوشيد. آن اندازه ناتوان شد كه نه مي‌توانست برخيزد و نه مي‌توانست راه برود؛ غصه راه گلويش را بسته و آب دهانش خشكيده بود و زخمي در پشت گردنش پديد آمد . روزهاي زيادي را صرف درمان شد اما اثر آن تا هنگام وفاتش باقي ماند.7
انگليس‌ها مي‌خواستند نظر خودشان در تعيين پادشاهي براي عراق را طي رفراندومي بر عراقي‌ها تحميل كنند. آيت‌الله خالصي در اين باره نيز در برابر خواست آنان به شدت مقاومت كرد. عراقي‌ها بر آنچه آيت‌الله خالصي در كاظمين نوشته بود، اتفاق نظر داشتند. و آن اين بود:
«ما خواهان حكومتي ملّي، قانوني و پادشاهي هستيم كه يكي از فرزندان پادشاه حجاز در رأس آن قرار گيرد.»8

نشست كاظمين در حضور بالفور

بالفور، حاكم نظامي انگليس به كاظمين آمد تا مردم آنجا را وادارد تسليم خواهش انگليس شوند. مجلسي ترتيب داده شد مملو از اهالي كاظمين. آيت‌الله خالصي هم شخصا در آن مجلس حضور يافته بود. بالفور اظهار كرد كه عراقي‌ها خواستار ادامه حاكميت انگليس هستند.
در كنار آيت‌الله خالصي، سيد محمدمهدي، فرزند مرحوم سيد اسماعيل صدر نشسته بود. آيت‌الله به او فرمود: به بالفور بگو اگر موضوع اينگونه كه او مي‌گويد، مانع مخابره تلگراف‌هاي ما به عراقي‌ها نشود تا ما نظرشان را جويا شويم.9
پس از سقوط بغداد آيت‌الله خالصي به اتفاق آيت‌الله ميرزا محمد تقي شيرازي مبارزات سياسي را بر ضدانگليس شروع نمودند، مبارزاتي كه سر انجام به قيام مسلحانه عراقي‌ها در سال 1920م. انجاميد، مراجع و علما در اين برهه با فتاواي خود توانستند تمام ملت عراق اعم از شيعه، سني و اقليت‌هاي مذهبي را برضد نيروهاي اشغالگر بسيج كنند. اين حركت عظيم در گردهمايي سراسري نيروهاي مجاهدين در 4 شوال 1338 (اول تير 1299ش ــ 21 ژوئن 1920م) در كربلا به اوج خود رسيد. در اين گردهمايي بزرگ كه مراجع تقليد، روساي عشاير وجمع زيادي از نيروهاي مجاهدين حضور داشتند، شيخ محمد خالصي‌زاده كه سخنور توانايي بود، به دستور رهبريي انقلاب آغاز قيام مسلحانه مردمي را در آن اجتماع باشكوه اعلان كرد. خالصي‌زاده در سخنراني آتشين خود عراقي‌ها را به توكل بر خداوند، اتحاد و اطاعت از مراجع و مقاومت در برابر اشغالگران فراخواند10. پس از اين اجتماع عظيم، قيام مسلحانه سراسر عراق را فراگرفت و توانست ضربات سختي را به اشغالگران وارد سازد.

نيرنگ‌هاي سياسي انگليس

آمار رسمي دولت انگليس حاكي است از اين كه اين كشور در مدت چند سال اشغال عراق و همچنين وقايع قيام مردمي آن كشور در سال 1920 تلفاتي بيش از يك قرن اشغال هند را متحمل شده است، از اين‌رو اين دولت استعمارگر پس از كنترل اوضاع متشنج و سركوب قيام مردمي، براي در امان ماندن از تكرار حوادث قيام ملي به نيرنگ‌هاي سياسي رو آورده، درصدد تعيين پادشاه عربي و دولت عراقي وابسته به خود برآمده است، لذا «فيصل» حاكم سابق سوريه و فرزند «شريف حسين» حاكم حجاز ومتحد انگليس را براي پست پادشاهي عراق كانديدا كرد11، در اين اثنا آيت‌الله خالصي كه پس از رحلت ميرزا تقي شيرازي و سپس شريعت اصفهاني در سال 1920م (1299ش) مرجعيت ديني ورهبري سياسي مردم را برعهده داشت براي مقابله با تحميل فيصل، به شهر سامرا عزيمت نمود و به ميرزا علي شيرازي فرزند ميرزا حسن شيرازي پيشنهاد داد كه خود را براي پادشاهي عراق كانديدا كند، وبه وي قول حمايت و مساعدت داد،‌ ولي علامه شيرازي به دليل زهدشان از قبول اين پست سياسي امتناع نمود12، از اين‌رو آيت‌الله خالصي درصدد برآمد كه فيصل را در چارچوب حفظ منافع عراق وبه صورت مشروط به پادشاهي عراق بپذيرد.

تبعيد آيت‌الله شيخ محمد خالصي‌زاده

انگليسي‌هاي خشمگين از مخالفت‌هاي آيت‌الله خالصي، در واكنش به مقاومت سرسختانه معظم‌له اقدام به تبعيد فرزندش آيت‌الله شيخ محمد خالصي‌زاده نمودند، «سِر پرسي كاكس» حاكم كل انگليس در عراق در 28 آگوست 1922م (7 شهريور 1301ش) با ارسال نماينده خود نزد آيت‌الله خالصي به او اخطار كرد كه فرزندش شيخ محمد ظرف مدت 24 ساعت عراق را ترك كند.13
شيخ محمد براي ادامه مبارزات عازم ايران شد و در اين كشور دست به تاسيس «جمعيت نمايندگان عالي بين‌النهرين» 14 زد. از سوي ديگر اقدام خصمانه انگليس نتوانست هيچ خللي در عزم و اراده آيت‌الله خالصي را وارد سازد.

منابع :
1 - ناظم الدين زاده: «هجوم روس» ص 121-116.
2 - همان ص 275-270.
3 - كاظمي: «خالص‌ترين روزهاي مبارزه» روزنامه اطلاعات 10 فروردين 1370 شماره 19293، ص6.
4 - خراسان نام رودخانه ومنطقه‌اي در نزديكي خالص در شهر ديالي عراق است.
5 - خالصي‌زاده؛ محمد: «سردار اسلام شهيد آيت‌الله العظمي شيخ محمد مهدي خالصي» ص 123و124 مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران 1388
6 - الدباغ؛ هاشم: «صفحات مشرقه من الجهاد الديني والسياسي لعلماء العراق – الامام الشيخ محمد الخالصي» ص127 – تهران1377ش.
7 - سردار اسلام .. ص 174
8 - سردار اسلام .. ص175
9 - سردار اسلام .. ص 184 و 185
10 - آل فرعون؛ فريق مزهر: «الحقائق الناصعه في الثوره العراقيه عام 1920م» ص149-158، بغداد1954م.
11 - الوردي؛ علي: «لمحات اجتماعيه من تاريخ العراق الحديث» ج6، ص46-45، بغداد 1976م.
12 - گروهي از مؤلفان؛ «الإمام القائد الشيخ محمد تقي الشيرازي» ص26-27، بي تاريخ.
13 - همان، ص175 به نقل از كتاب «في سبيل الله» خاطرات خطي آيت‌الله خالصي زاده.
14 - الوردي؛ همان، ص195-194.
www.jamejamonline.ir
اسلام دباغ

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:50 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



احیاگری شیعی و چالشهای فراروی غرب

شناسايي اسلام و شرق اسلامي در غرب از جنگهاي صليبي آغاز شد. آن زمان كه شواليههاي سرگردان و مزاحم اربابان کلیسا و ميليونها گرسنه فرمان حمله به شرق را كه از سوي پاپ و جماعتي از كشيشان صليبي دريافت كردند. آن جماعت انبوه به هواي دستيابي به ثروت شرق بزرگترين اردوكشي را در پوشش رفع موانع زیارت بیت المقدس و آزادسازی قدس از دست مسلمانان آغاز كردند.
غفلت مسلمين و پراكندگي حكام ولايات جاده دسترسي به شرق را چنان هموار نمود كه صليبيون تا قلب کشورهای اسلامی تصرف كامل بيتالمقدّس پيش آمدند.
اگرچه هشتاد و اندي سال بعد صلاحالدين ايوبي و سپاهيانش، اورشليم را آزاد و به دامان جغرافياي شرق اسلامي بازگرداندند امّا، اين هجمة صليبي تا دويست سال بحران و كشمكش را در پي داشت. و از همين جا، وجوه بسیاری از اسلام و شرق اسلامی براي غرب صليبي معلوم و شناخته شد.
در نقاط عطف بعدي و به ويژه در قرون جديد، آنگاه كه غرب با تجربة نظام سرمايهداري و انقلاب صنعتي پوست تركاند و در هواي جلب و جذب بازار، سلطه بر منابع زيرزميني و روزميني و اعمال قدرت استعمارگري را پيشه ساخت، ميسيونرهاي مذهبي مسيحي و مستشرقین به عنوان پيشقراول و جاده صافكنان غرب استعماري اقصا نقاط اين جغرافياي وسيع را زير پاي گذاشتند.
آنها از راه دريا آمدند و تمامي خشكيها را در نورديدند. شهري و روستايي را آلوده به آموزهاي خويش ساختند و به بهانة سواد آموزي و درمانگري در جاي جاي اين سرزمين مدرسه ساختند و بيمارستان تا شايد مسلمانان را به مسيحيت فرا بخوانند.
اين حضور خود امكان وسيعي و گرانقدري را براي جاسوسي، نفوذ در دربارها، سرقت منابع مكتوب، فراگيري زبانهاي شرقي و تهيه نقشه از همة مناطق و منابع و ثروتها در اختيار اين پيش قراولان استعمار گذاشت.
از عصر زنديه تا به قاجار، رد و نقش اين جريان مسيونري را در همة نقاط شرق اسلامي ميتوان جستوجو كرد.
شروع نهضتهاي ضد استعماري، به همراه رنجها و مرارتها كشورهايي چون: الجزاير، عراق، پاكستان، هند و ساير بلاد اسلامي را از چنگ استعمارگران خارج كرد. اين همه در حالي بود كه آنان، علي رغم همة فشارها غربيان هيچگاه نتوانستند از ايران اسلامي كشوري مستعمره و زير نگين تام و تمام دول غربي بسازند.
غرب با شرق اسلامي آشنا شد. چونان هميشه با حرص و حسد بجان شرق افتاد و چون زالو همة توش و توان شرق را مكيد و چتر سلطة بلامنازع فرهنگي و تمدني خود را بر همة ظرفيتهاي فرهنگي و مادي شرق بزرگ گسترد. در اين عصر شرق شناسان همة منابع شرق را به يغما بردند و كتابخانهها و موزهها را از آثار شرقي انباشتند. در نقطة عطف بعدي، آن هنگام كه نسيم آزادي از قيد استعمار وزيدن گرفته بود و غرب چارهاي جز عقبنشيني نداشت.
حكومتهاي دستنشانده، تحصيل كردههاي از فرنگ برگشته و فراماسونرهاي جانشين نيروهاي نظامي استعمار شدند.
اعضاء لژهاي مخفي ماسوني، پنهاني، بر سه جريان اصلي فرهنگي، سياسي و اقتصادي شرق حاكم شدند. بر مسند مديريت مدارس جديد، دانشگاهها، رسانههاي جمعي، (مطبوعات)، و مديريت دستگاههاي فرهنگي و علمي همه تلاش خود را مصرف سكولاريز كردن فرهنگ شرق كردند و با رواج غرب زدگي و روشنفكري عقيم، در ميان تودههاي مردمي، زمينهساز حضور غربيان در ميان مناسبات و معاملات مهم و تعيينكنندة جلوگيري از شكلگيري جريانهاي ضد غربي و ضد يهودي، تضعيف اسلام و مرجعيّت اسلامي علما را باعث شدند و به عنوان خدمتگزار غرب به جاسوسی نیز مشغول آمدند.
بيدليل نيست كه از عصر قاجار تا آغاز انقلاب اسلامي در سال 1357 عموم نخستوزيران، وزيران، و رؤساي دانشگاهها، مديران مراكز مهم فرهنگي، مديران رسانههاي مهم عمومي از ميان لژهاي فراماسونري بيرون آمده بودند.
انباشته شدن كتابخانهها و موزههاي غربي از منابع، متون و آثار فاخر فرهنگي و تمدني شرق تنها بخش كوچكي از حادثة حضور استعمار و غرب در اين بخش از زمين بوده است.
با این همه، و به دلايل مختلف، غرب به صورت کامل با جريان فرهنگي و فكري شيعه در شرق اسلامي آشنايي پيدا نكرده بود.
عموماً شیعیان را به عنوان فرقهاي منشعب و معترض در جهان اسلام ميشناختند كه يا جمعيّتي اندك در حاشية حوزة فرهنگي و تمدني اسلام زيست ميكنند.
رويكرد ويژه شيعي به عالم و آدم و سنت جاری «مقاومت در برابر مصادیق ظلم و تباهی» در میان آنها خود باعث بود تا غرب به هيچ روي علاقهاي برای پذیرش خدمات بزرگ آنها و ایجاد فرصت براي بروز ظهور اين جريان فكري و فرهنگي نداشته باشد، چه، غرب نيك ميدانست كه در ميان جغرافياي اسلامي، اين جريان حامل بزرگترين عنصر مقاومت و بازدارندگي در برابر غرب است.
واقعة انقلاب اسلامي و حضور اين جريان فرهنگي و مذهبي در هيأت جرياني تمدن ساز و مدعي حضور در عرصة مديريت كلان سياسي اجتماعي به ناگاه غرب را متوجّه بيداري و خيزش اين جريان ساخت. شيعيان در هيأت جرياني فرهنگي، تمدني، از ميان شرق اسلامي سر بركردند. غرب را با چالشي بزرگ روبهرو ساختند.
پرسش از غرب، ميتوانست بناي عهد جديدي را در زمين شیعه استوار سازد. عهدي كه به فرهنگ سكولار، تمدن الحادي و انسان سكولار غربي بگوید: «نه»!!
از همين زمان، اوّلين مراكز پژوهشي غربي براي شناسايي شيعه و شيعهگري تأسيس شد.
روزی در دوران جواني و در اوّلين سالهاي پيروزي انقلاب اسلامي به كتابخانة حسينية ارشاد رفتم. همزمان با من گروهي از کشور كانادا براي فيلمبرداري و تهية مستندي از حسينيه به اين محل آمده بودند. آنها در حال آماده كردن وسايل خود بودند و من به دليل داشتن آشنايي مختصري با موضوع شرقشناسي ميدانستم كه حوزه «مك گيل كانادا»، يكي از مراكز مهم شرقشناسي و اسلامشناسي است. در دل به تهية اين فيلم معترض بودم. اعتراض خود را به مسئولان منتقل كردم. افاقه نكرد. به سالن اصلي برگشتم. در لحظهاي با استفاده از غفلت فيلمبردار پشت دوربين رفتم. دقيقاً منابع مكتوب موجود در قفسهها را با استفاده از عدسي ويژه از نزديك فیلمبرداری ميكردند. آنها به حسينيه ارشاد به عنوان يكي از مراكز مهم و پر جوشش و انقلابي و محرك جوانان و دانشجويان ميشناختند.
از همان سالهاي اوّليه شناسايي زمينهها، عوامل، منابع، اشخاص و جريانات مؤثر در شكلگيري نهضت شيعي در ايران را آغاز كردند.
نهضت اسلامي شيعي در موقعیتی حادث شد كه غرب، واسپس 400 سال تاريخ جديد خود و بسط فرهنگ و تمدن الحادي، از استحاله و سكولاریزه شدن عموم فرهنگها و تمدنها در تمدنهاي غربي شده بود. به عبارت ديگر از جهاني شدن فرهنگ غربي آسوده خاطر شده بود.
تذکر این نکته ضروری است که؛ در هيچ يك از عناصر باقيمانده فرهنگی و مذهبی شرق استعداد بركشيدن مردم تا افق آيندهاي متفاوت با همة آنچه كه غرب پیشنهاد میکرد وجود نداشت و غرب نيك ميدانست كه اين همه در خود و با خود استعداد ارئه الگويي براي مديريت مكان با تكيه بر مبادي ديني را ندارند.
چنانکه دریافته بودند در هيچ يك از معلمان و مبلغان و باقيماندههاي عناصر فرهنگي غير غربي پرسش جدّي، نقدي بنيادين، اعتراضي متكي بر مبادي و مباني حقيقي و غيرمادي در برابر غرب و اركان و عناصر فرهنگي و تمدناش وجود ندارد.
درست، در چنين هنگامهاي سيلي بزرگ به راه افتاد سيلي از شرق اسلامي، از ايران شيعي.
اين همه در حالي بود كه غرب، شيعيان را به عنوان فرقهاي كمجمعيّت و محدود در بخشهايي از سرزمين بزرگ اسلامي شناسايي ميكرد كه در چنبرة نظام فاسد و دست نشاندة پهلوي همة هوش و توان خود را از دست داده است و امكان خلاصي از محدودة مباحث فقهي، كلامي و تاريخي منحصر در معاملات فردي و محدود را ندارد.
اوّلين واكنش غرب در برابر اين جريان بزرگ اجتماعي، سياسي، كه مبتني بر رويكرد اسلامي و مذهب شيعي تولد يافته بود، تلاش براي حذف و مبارزه فيزيكي در ميدان بود.
واقعة 8 سال دفاع مقدّس ناظر بر اين كوشش مذبوحانه بود.
به موازت اين استراتژي، غرب با مددگرفتن از همة امكانات دانشگاهي، پژوهشی، اطلاعاتي و رسانهاي به شناسايي همه جانبة این جريان پرداخت. و بالاخره در سال 1984م، يعني بيست و پنج سال قبل از اين تاريخ، اوّلين كنفرانس شيعه شناسي در تلاويو. با حضور صدها، مسشترق، شيعهشناس و عوامل اطلاعاتي و امنيّتي ائتلاف صليب و صهيون برگزار شد.
«مارتين كرامر» نويسندة ديباچه مجموعة مقالات كنفرانس مزبور مينويسد: «در دوران معاصر، تشيّع، برخي از قويترين مفاهيم طغيان انقلابي را پديد آورده است. شيعيان، اقليّتي از مسلمانان هستند كه از نظر سنّيها، یعني اكثريت غالب مسلمانان، همواره به خاطر عقايدشان انگشتنما بودهاند. با اين حال، جنبشهاي شيعي، امروزه استراتژيهاي سياسي فوقالعاده اصيلي ابداع كردهاند كه غالباً موجب شگفتي و حيرت دنياي اسلام و غرب شده است. اين شيوهها در ايران، از عظيمترين موفقيت برخودار بودهاند و الهامبخش ساير شيعيان در دنياي عرب و جنوب آسيا نيز شدهاند».
آقاي مارتين كرامر، هدف برگزاري كنفرانس و تدوين مقالات حال آمده را در دو عبارت بيان ميكند. مينويسد:
«اين مجموعه هدفي مضاعف (دو گانه) دارد، نخست اينكه موقيعت كنوني جريان اصلي تشيّع اثني عشري را در مناطق مختلف جهان مشخص كند. و ديگر آنكه به ارزيابي تأثير انقلاب ايران بر سراسر جهان بپردازد».
كرامر، در همين مقدمه از حضور و همراهي مركز اطلاعات ايالات متحده در اسرائيل، اسحق رابين، اباابان، توماس فريدمن و ديگران در كنفرانس ياد ميكند. ممكن است مخاطبان عمومي به سادگي از كنار عبارات «مارتين كرامر» بگذرند امّا، پژوهشگران حوزة مطالعات استراتژيك و استراتژيستهاي غربي از سه عبارت «قويترين مفاهيم طغيان انقلابي»، «استراتژي سياسي» و «الهامبخش به دنياي عرب و جنوب آسيا»، پي به شكلگيري زمينههاي زنجيرهاي از تحولات تاريخي، اجتماعي و سياسي در شرق ميبرند كه در سير اكمالي خود ضمن به چالش كشيدن تماميّت فرهنگ و تمدن غربي، «پايان يافتن دوران فاعليّت و تاريخ غربي، را اعلام ميدارد. همان كه ساموئل هانتيگتون از آن به مثابة برخورد تمدنها، ياد ميكند.
نبايد از ياد برد كه هر «تفكر» در وقت معيّن و مقدر خود، آنگاه كه مجال خروج از اجمال بيابد و در مرتبهاي از تفصيل صورت فرهنگي به خود گرفته و در عرصة تاريخ جاري شود، با گذر از مراتب، مهياي جعل استراتژي، ارائه برنامة تحول و خلق تمدن ميشود و به عنوان نمونه و الگويي، سرمشق ساير اقوام در عمل اجتماعي، سياسي ميگردد.
عدم موفقيت در حذف فيزيكي، غرب را بلافاصله به مصاف، در حوزه و فرهنگ هجمة فرهنگي كشيد تا شايد از اين مجري، امكان، «استحالة تدريجي انقلاب اسلامی ایران»، فراهم آيد.
وجود پايگاه «روشنفكران ليبرال» كه از عصر قاجار تا عصر انقلاب اسلامي، در كلية مصادر فرهنگي حوزههاي علوم اجتماعي، دانشكدههاي علوم انساني، حضور جدي داشتند و در ميدان ادب و هنر سالهاي سال امكان الگوسازي و خط دهي از طريق ادبيات، سينما، تئاتر و امثالهم را داشتند امكان اين هجمه را فراهم ميآوردند این گروه به راحتي ميتوانستند به عنوان سربازان خضم از درون عمل نمايند.
دعوت مردم به «توس سياسي» و اقتصادي، با پيش فرض، ضرورت توسعة فرهنگي كه قريب به يك دهه ذهن و زبان جوانان و بسياري از مجامع و مراكز سياسي و اجتماعي ايران را به خود مشغول داشت در همين راستا يعني «تلاش براي استحاله از درون «قابل شناسايي و ارزيابي است. چنانكه، ايجاد جريانات فرقهاي و به ويژه وهابيت و سلفيگري در جهان اسلام نيز كه ميتواند با کاستن انرژی و توان جهان اسلام رويارويي شرق اسلامي و غرب الحادي را به رويارويي و مقابله دو جريان مذهبي در قبال جغرافياي شرق اسلامي تبدیل کند و موجب كاهش پتانسيل جريان انقلابي و ممانعت از سريال آن به ساير نقاط شود در همين جهت قابل شناسايي است. ضمن آنكه، جريان فرقهسازي در خود و با خود بروز نوعي بلوراليسم وحشتناك و شيطاني را سبب شد.
آقاي «برنارد لوئيس»، مستشرق و پژوهشگر معروف يهودي، در كنفرانس تلاويو (دسامبر 1948) مقالهاي ارائه نمود كه مطالعة آن ميتواند بيانگر همة درك غرب از تفكر و فرهنگ شيعي و خيزش اسلامي دوران معاصر باشد او، ضمن بيان اين عبارت: «هدف شيعيان بازگرداندن تاريخ به مسير صحيح است» و ذكر سوابق شكلگيري جريان فكري شيعي در جهان اسلام، ويژگيهاي فرهنگي و عملي شيعيان دكترين شيعي در ميان مسلمين را بيان ميكند. او اين ويژگيها را در چهار بخش يا چهار رويكرد خلاصه ميكند.
1. توجّه خاصّ شيعيان به موضوع غصب (خلافت) و ظلم.
2. شورش مسلحانه براي حذف حاكم ظالم و مبارز با استبداد.
3. شهادت طلبي به مثابة يك نظرية پشتيبان جهاد و جنگ مقدس.
4. باور مهدي و انتظار ظهور منجي موعود، حضرت مهدي(علیه السلام) (نگارنده عبارات برنارد لوئيس را تلخيص و در چهار عنوان معرفي نموده است). وي، در پايان، اسلام تشيّع و تسنّن را از هم تفكيك و شيعهگري را به صورت زير تعريف ميكند.
«شيعهگري، عبارت است از مخالفت با وضع موجود و نظام حاكم كه اغلب الزاماً با نيّت تغيير اين نظم همراه نيست».
وي نتيجة اين مخالفت با وضع موجود را در بين شيعيان، ناظر بر وجود اين باور شيعي ميداند كه از نظر آنها، كه هيچ مشروعيتي در نظم موجود وجود ندارد،تاريخ مسير اشتباهي را در پيش گرفته است و براي بازگرداندن تاریخي به مسير صحيح ناگزير ميبايست درگير با برنامههاي علمي شد.
نميتوان از نظر دور داشت كه، ظلمستيزي، مبارزه با ظالم تا سر حد شهادت و مجاهده براي اصلاحگري و گذار از وضع موجود، جملگي متكي به باور مهدي و فرهنگ انتظار است به واقع، تفكر پشتيبان حركتهاي اصلاحي و جهادي را در باور به ظهور منجي موعود، بايد دانست.
بيشك، كلام شيعي، منبعث از «كتاب الله» و عترت رسول گرامي اسلام خود، مهمترين پشتيبان و حامی اين باور در ميادين نظر و عمل بوده است.
در ساير مقالات ارائه شده در آن كنفرانس نيز، الگوگيري از نظريه شهادتطلبي و به ويژه نهضت سرخ حسيني در كربلاي سال 61 ه ق. و مهديباوري به عنوان دو مشخصه فرهنگ شيعي و پشتيبان نظري در مناسبات عملي معرفي شده است.
نبايد از نظر دور داشت كه ائتلاف صليب و صهيون و سران سازمانهاي مخفي با مشاهدة الگوگيري مستضعفان شرق اسلامي از شيعيان و رويكرد رو به تزايد ساكنين غرب به اسلام طي سالهاي اخير، همة تلاش خود را مصروف مخدوش ساختن چهره اسلام و نهضتهاي اسلامي ساختند.
حمايت آشکار و نهان غرب از «القاعده» و جنايتهاي سلفيها كه عموماً با حمايت اعضاء عالي رتبه لژهاي ماسوني كه امروزه در لباس و كسوت پادشاهان و اميران بسياري از كشورهاي عربي همچون، اردن، مصر، عربستان و صورت پذيرفته، باعث گرديده تا غربيان از مجاهدان طريق صلاح و اصلاح به عنوان «تروريست» ياد كرده و نهضتهاي حق طلب را به عنوان جريانهاي تروريستي معرفی کنند.
رسانههاي عمومي و به ويژه سينماي هاليوود طي سي سال اخير همة تلاش خود را مصروف معرفي مسلمانان و اعراب به عنوان تروريست،ضد انسان،ضد فرهنگ و تمدن، خشك مغز و متحجر معرفي نموده است.
در جايي اشاره كردهام كه آغاز نهضتهاي ديني و به ويژه حركتهاي جهادي مستقل (و نه جريانات فرقهاي منتسب به سازمانهاي اطلاعاتي ائتلاف صليب و صهيون) باعث بود تا دو واهمه به جان غرب بيفتد. واهمة اوّل و نزديك احتمال شكلگيري يك کانون قدرت اسلامي در شرق و از ميان ايران بود. سرزميني كه به عنوان قطب تفكر و فرهنگ شيعي قابل شناسايي بود و ترس دوم، به احتمال بروز نهضت جهاني امام مهدي(علیه السلام) از جزير\العرب بر ميگشت.
قدرت گرفتن ايران اسلامي و سپس سقوط صدام و بياثر شدن بسياري از توطئهها ائتلاف صليب و صهيون ترس اوّل را در هيأت واقعيّتي انكارناپذير نمودار ساخت در شرايطي كه بحرانهاي چند وجهي حاصله از بروز ضعف و سستي در پايهها و اركان فرهنگ و تمدن غربي هر روز بيش از غرب را مستعد سقوط و تلاشي ميساخت .
تلاقي اين دو واقعه (سقوط غرب و صعود شرق) كه يكي روي به صعود داشت و مدارج ارتقاء را تجربه ميكرد و ديگري دركات نزول و فروپاشي را، سران پنهان صليب و صهيون را كه آرزوي تأسيس حكومت جهاني در سر ميپرورند و قرنها براي تحقيق آن تلاش و سرمايهگزاري كرده بودند. به طراحي جنگي آخرالزّماني به عنوان پروژهاي براي حذف عوامل مزاحم، كنترل شرايط و تغيير مسير تاريخ بن نفع غرب كشيد.
بنياد گرايان مسيحي و مبلغان انجيلي پروتستان، با مدد گرفتن از همة امكانات تبليغي و رسانهاي، به اين پروژه، صورتی واقعهاي ديني و محتوم بخشيدند تا امكان حمايت مردمي و استفاده از همة ظرفيتها و توان اقتصادي و نظامي آمريكا فراهم آيد. ابزاري پر قدرت كه سران توطئه را براي اجراء پروژهاي بزرگ، در ابعاد جهاني ياري داد.
رسانههاي تبليغي مذهبي، با تفسير سناريوي جنگ آخرالزّماني ميان دو قبيلة خير و شر (حاميان بني اسرائيل و مسلمانان) طي بيست سال اخير، خيزشهاي اسلامي و از جمله نهضت اسلامي شيعي ايراني را به مثابة سر بر آوردن نيروها شر و دجال آخرالزّماني معرفي كردند و به استناد اقوال برخي از مردان صاحب نام اين خطه، به پيروان خود مهيا شدن زمينههاي جنگ آخرالزّماني آرمگدون و ضرورت بسيج عمومي براي مقابله با آن را گوشزد كردند.
درگير ساختن مسلمانان و ساكنان شرق اسلامي در پروژهاي تعريف شده و جنگي نابهنگام، نه تنها امكان استحالة همة قدرت و پتانسيل شرق اسلامي را فراهم ميآورد بلكه، در كوتاهترين زمان،امكان عملياتي شدن پروژه تأسيس حكومت جهاني، سران ائتلاف صليب و صهيون (مردان پشت پردة لژهاي شيطاني و ماسوني) را ممكن سازد.
در حال حاضر پروژة «نظم نوين جهاني» غرب، كه جزء تأسيس حكومت جهاني نيست آخرين مراحل اجرايي خود را پشت سر ميگذارد .
ايالات متحدة آمريكا تنها به عنوان يك بانك و ابزاري براي اجراي مأموريت گردانندگان اين نظم نوين قابل شناسايي است. به استناد سخنان اشخاصي مثل جورج سوروس كه اخيراً در مصاحبه با «فاينشنال تايمز» ارز جهاني جايگزين دلار را هم اعلام نموده است، امكان جايگزيني قدرت ديگري در جهان به عنوان عامل اجراء پروژه نظم نوين جهاني، وجود دارد.
طي يكي دو سال اخير، به انحاء مختلف از احتمال بروز حادثهاي در 2012 سخن به ميان آمده است.
با توجّه به اينكه ايران اسلامي، به عنوان كانون قدرت در شرق اسلامي، حامل تفكر و فرهنگ مهدوي با روحية جهادي و توان الگودهي شناسايي شده و مقاومت ديرينهاش در برابر غرب اركان فكري، فرهنگي و بالاخره تمدني غرب را به مخاطره افكنده است، توجّه به نكات زير ضروري به نظر ميرسد:
هيچ كس از وقت ظهور مقدس مطلع نيست چنانكه باب نيابت جامع و خاص و تشرّف ارادي براي همگان مسدود است. از اين رو توجّه و مراقبت دربارة سه امر مهم فوق ضروري و مدعيان مستحق شناسايي و تعقيب و تعذيرند. اين مهم. جامعه را از غلتيدن در التهاب، تعجيل و هلاكت رهايي ميبخشد.
با توجّه به همة دسيسههاي خصم، رهزني فرقههاي نوظهور و مدعيان، به موازات بروز بحرانهاي طبيعي و غيرطبيعي در جهان، بسط معارف مهدوي به اتكاء منابع و مطالعات جدي و توسط اشخاص صاحب نظر و از طريق رسانههاي جمعي، آثار هنري، برنامهريزيهاي آموزشي رسمي و تربيت مربيان و مبلغان شايسته ضروري است، چه عدم آگاهي و معرفت دربارة امام مبین منجر به «مرگ جاهلي» و عدم وقوف به آخرالزّمان و نشانهها، موجب غلتيدن در ميان شبهات، انحرافات ميشود اشخاص را از انجام تكليف درست و به موقع و مصونيت بخشي سريع باز ميدارد.
پس از واقعة يازدهم سپتامبر، غرب همة تلاش خود را مصروف معرفي اسلام و ايران به عنوان تهديدي عليه جهان غرب و بشريت نموده است. از اينرو، هرگونه حركت سياسي و اجتماعي حساب نشده به ويژه از سوي دولتمردان و حتي سخنرانيهاي مهم در محافل بينالمللي، به عنوان سندي براي اثبات اين ادعا و توهم شيطاني تلقي شده و بيش از پيش عموم ساكنان بيخبر و بيغرض غربي را كه زير سلطة رسانههاي وابسته به ائتلاف صليب و صهيون به سر ميبرند. عليه جهان اسلام و رويگرداني از اسلام تشويق نمايد.
ناگفته پيداست كه بسياري از مأموريتها و انجام پروژهها ميتواند توسط سازمانهاي غيردولتي و مؤسسات غيرسياسي و غير وابسته به دولت به اجراء در آيد بيآنكه انگشت اتهام را متوجّه نظام و دولت جمهوري اسلامي ايران نمايد.
متأسفانه طي سالهاي اخير از اين مهم غفلت شده و برخي از مديران ارشد متأثر از مشاوران ناپخته به صحنههايي وارد شده به سخنرانی پرداختهاند که همین امر بهانة دست خصم داده است تا بيش از پيش جوامع جهاني را عليه ايران اسلامي بشورانند.
ایجاد شکاف در صفوف مسلمانان، مخدوش ساختن چهرة انقلاب اسلامی و زعامت حضرت امام خمینی(ره) و فرو کاستن شأن و رفعت مقام ایشان به واسطة جماعتی خام و فریب خورده حیلة جدیدی است که برخی از یاران انقلاب در دام آن گرفتار آمدهاند. مراقبت از این امر و تبری جستن از عوامل و شیوه ها می تواند خصم در کمین را نومید و شکاف و رخنه را مسدود نماید. از این رو، متذکر شدن جوانان به مقصد و مأموریت اصلی سفینة انقلاب اسلامی و زمینهسازی شرایط ظهور امری ضروری به نظر میرسد.
بسياري از حوادث و وقايع (در آسمان و سطح زمين) با حوادث مذكور در روايت آخرالزّماني كه مبني وقايع ما قبل ظهور حضرت حجّتالاسلام است همخواني و يا دست كم مشابهت دارد همين امر باعث بوده تا برخي از فرط شوق و انتظار حكم به محتوم بودن واقعه شريف در زمان نزديك نمايند.
اوّلاً همة ما اميد داريم و مشتاقيم اين واقعه در زماني نزدكي و در وقت حضور و حيات ما اتّفاق بيفتد ليكن، موضوع بداء به معني:
«جزء مباحث مهم و در زمرة اعتقادات جدي ماست. از اين رو ضمن ايجاد آمادگي همه جانبه در اعمال شخصي و جمعي و در ميان همة مناسبات ضرورت دارد از محتوم نشان دادن واقعه پرهيز شود.
چنانكه عرض كردم از زمان قطعي ظهور هيچ كس مطلع نيست و ما موظف و مكلف به دروغزن خواندن مدعي و تعیینکنندة وقت ظهور هستيم.
اميد را در دلها زنده نگه داريم، از منكرات پرهيز دهيم و توسل و تمسك به امام مبین و دلخوش بودن به عناياتش را متذكر شويم و از فرو غلتيدن در دام فتنهها و ملاحم مراقبت كنيم. مبادا كه ناخواسته جامعه در ميداني وارد شويم كه ائتلاف صليب و صهيون آن را شرط بقاء و دوام شيطاني خود ميشناسند.

اسماعيل شفيعي سروستاني
ماهنامه موعود شماره 107

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:50 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي




تبلور اسلام شیعی

برخي ژنرال‌هاي آمريكا هلال دموكراسي در كشور شيعه نشين ايران، عراق، سوريه، لبنان و مناطق فلسطين و منطقه شيعه نشين عربستان سعودي را نوعي ريسك بزرگ با پيامدهاي ناشناخته ارزيابي مي‌كنند و معتقدند ايجاد دموكراسي به بازتر شدن نقش شيعيان منجر شود، كما اينكه اين اتفاق در انتخابات شوراي شهر عربستان و بحرين به وقوع پيوست.
از نظر حزب محافظه‌كاران جديد آمريكا، نقش شيعيان در ميان جنبش‌هاي بنيادگرا حائز اهميت است. جمهوري اسلامي ايران پس از انقلاب به دليل پتانسيل‌هاي شيعي انقلاب و مواضع آن در قبال مسائل بين‌المللي مورد توجه بوده است.
دوره صفويه (1501 تا 1736) اولين دوره حاكميت شيعيان در ايران شناخته مي‌شود. حاكميت شيعه صفوي در ايران از لبنان تا جنوب عراق را پوشش مي‌داد. هم زمان با اوج‌گيري قدرت مسلمانان در حالي كه امپراطوري عثماني قلمرو اروپا را به سرعت فتح مي‌كرد، بهره‌برداري از اختلافات ميان تشيع در ايران با تسنن در امپراتوري عثماني به منزله يكي از مهمترين رويكردهاي بريتانياي كبير براي ايجاد تفرقه ميان مسلمانان مورد استفاده قرار گرفت و اين ايجاد تفرقه ادامه يافت تا اين كه امروز دامن زدن به تهديدات ناشي از شكل گيري هلال شيعه در منطقه خاورميانه، در مقابل بيداري ملل اسلامي نسبت به همكاري اسرائيل و آمريكا صورت مي‌گيرد.
شيعيان ايران، عراق و لبنان در دو سده اخير در معادلات شيعي دنياي اسلام جايگاه ويژه اي را داشته اند. تشيع ويژگي‌هاي ايدئولوژي انقلابي را داشته و توسط ايدئولوگ انقلاب اسلامي مي‌توانست هم نظم موجود را زير سؤال ببرد و هم نظام مطلوب را جايگزين آن كند.
پتانسيل دروني اسلام شيعي و عناصري چون عدالت اجتماعي و امامت انسان‌هاي صالح و مفاهيمي مانند : تقيه، شهادت، غيبت، انتظار، اعتقاد به غاصبانه بودن حاكميت غير معصوم و نقش انقلابي دين در سياست، زمينه‌هاي هژمونيك شدن اسلام سياسي شيعي را فراهم كرد.
البته بايد متذكر شد سني‌ها و شيعيان، اشتراكات فكري و اعتقادي بسياري دارند و همين امر به لحاظ تاريخي، موجب پذيرش دولت‌هاي چند مذهبي در كشورهايي مانند عراق و لبنان و هم زيستي شيعه و سني گرديد، ولي سناريوهاي تفرقه افكنانه غرب در راستاي ثبات هژموني اين جريان اسلامي را دچار چالش نموده است.
سياست‌هاي هژموني محافظه كاران جديد آمريكا كه نفت و امنيت اسرائيل را مبنا و شالودة اساسي تصميم گيري‌هاي ائتلاف استراتژيك آمريكا، اسرائيل و انگلستان در طرح خاورميانه بزرگ قرار داده، موجب بيداري اسلامي تشيع و تسنن نسبت به نقشه‌هاي استعمارگران عليه جهان اسلام گرديده است.
از نظر سران كاخ سفيد و اسرائيل، وجود كشور مسلمان و نيرومندي مثل ايران كه ميان دو منبع مهم انرژي (خزر و خليج فارس) ـ كه 68 درصد منابع انرژي جهان را به خود اختصاص داده ـ قرار گرفته است، در سدة 21 براي استراتژي اهداف و منافع ملي غرب خطرناك مي‌باشد.1
يكي از مهم‌ترين عوامل نگراني ايالات متحده، پيوندهاي ميان جمهوري اسلامي ايران و ملت شيعه خاورميانه است. فروپاشي نظام بعث عراق و به وجود آمدن فرصت تاريخي براي شيعيان اين كشور به منظور مشاركت در قدرت سياسي، پيروزي حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه ـ عليرغم تلاش‌هاي غرب در ايجاد شكاف و اختلاف در زدودن فرهنگ مقاومت در لبنان ـ بر ميزان نگراني‌هاي آمريكا و اسرائيل افزوده است.
تحليل‌گران سياسي غرب از سياسي شدن شيعيان واهمه دارند. اين امر تا حد زيادي بر پايه نتايج انقلاب ايران و اين عقيده استوار است كه سياسي شدن شيعه همواره با رهبري روحانيون صورت مي‌گيرد و از اين رو به صورت خودكار ضد آمريكايي است. شيعه ساختاري ايدئولوژيك با ماهيتي فرا كشوري دارد و از همين رو است كه جمهوري اسلامي بر احزاب سياسي شيعه شديداً تأثير گذار است.
در اين راستا «ريچارد‌هاس» رئيس شوراي روابط خارجي آمريكا در گفتگويي با بخش انگليسي زبان مجله اشپيگل درباره آينده خاورميانه مي‌گويد: «ايران يك كشور قدرتمند در منطقه و يك قدرت امپراطوري كلاسيك خواهد شد و اسلام خلاء سياسي و فكري را پر خواهد كرد».2 در همين راستا يكي از هواداران جمهوري خواهان در شوراي روابط خارجي آمريكا نيز اذعان مي‌دارد : «زمان آن فرا رسيده كه آمريكا خط مشي خود را در قبال ايران تغيير دهد».3
مقامات آمريكا اظهار مي‌كنند هيچ تضميني براي جلوگيري از صدور انقلاب اسلامي ايران وجود ندارد و رهبران ايران از حزب الله در لبنان تا شيعيان منطقه عليه اسرائيل حمايت مي‌كنند و مسئلة هسته‌اي ايران نگراني‌ها را در مقابل اين كشور بيشتر كرده است و از نظر تصميم‌گيران كاخ سفيد جمعيت شيعي ايران كه ارتباط نزديكي با جمعيت شيعيان عراق دارند، در حاكميت عراق نفوذ و اعتبار زيادي به دست خواهد آورد و اعتقادات ايدئولوژيك و فرهنگ مشترك آنها به تقويت ساير گروه‌ها و جمعيت شيعه در خليج فارس به ويژه در كويت، بحرين و كشور نفت خيز عربستان منجر خواهد شد.4
قدرت گرفتن شيعيان در خاورميانه از ديدگاه وهابي‌ها نيز به يك كابوس تبديل شده است در حقيقت مذهب شيعه به مثابه مذهبي انقلابي، موجب نگراني اسلام غالب سنتي را فراهم آورده است.5
برخي ژنرال‌هاي آمريكا هلال دموكراسي در كشور شيعه نشين ايران، عراق، سوريه، لبنان و مناطق فلسطين و منطقه شيعه نشين عربستان سعودي را نوعي ريسك بزرگ با پيامدهاي ناشناخته ارزيابي مي‌كنند و معتقدند ايجاد دموكراسي به بازتر شدن نقش شيعيان منجر شود، كما اينكه اين اتفاق در انتخابات شوراي شهر عربستان و بحرين به وقوع پيوست.
علاوه بر پتانسيل‌هاي عقيدتي، ايدئولوژيكي و انقلابي اسلام سياسي شيعي، سكونت بيشتر شيعيان در مناطق حساس ژئوپلتيكي، منافع غرب را در منطقه به خطر مي‌اندازد. شيعه به دليل قدرت تأثير گذاري بر تحولات و سياست‌هاي منطقه اي و بين المللي براي غرب از اهميت ژئوپلتيكي خاصي برخوردار است.6

پی نوشت‌ها:

1. خان اوغلي خدايي، پيشين، ص 395
2. http:/ www. Rissuna.Ir.
3. http:/ www. IRDC.Ir.
4. http:/ www. Rissuna.Ir.
5. http:/ www. Shianews.com
6. فرانسوا توال، ترجمه عليرضا قاسم آقا، ژئوپلتيك شيعه، تهران، آمن، 1379، ص 6

ماهنامه موعود شماره 105
عنايت الله يزداني

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:50 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



ادريسيان اولين حكومت شيعي در آفريقا ادريسيان اولين حکومتي مستقل شيعي بود که در دورترين نقطه از مرکز خلافت اسلامي ـ مغرب الاقصي ـ شکل گرفت و در حدود دو قرن در گسترش اسلام درميان ساکنان اين منطقه و همگاني نمودن آموزه هاي اصيل اسلامي نقش آ فريني نمود؛با اين وجود ابهامات فراوان در نحوه شکل گيري اين حکومت و نزديکي دو دعوت زيدي ـ اعتزالي وجود دارد که منابع تاريخي کمتر به آ ن پردخته و يا اصلأ نپرداخته است،لذا اين نوشتار در صدد آن است که تا حد امکان به سوالات که در ذيل مطرح مي گردد پا سخ گويد و يا در صدد پا سخگوي باشد .؟

مقدمه :

ادريسيان اولين حکومتي مستقل شيعي بود که در دورترين نقطه از مرکز خلافت اسلامي ـ مغرب الاقصي ـ شکل گرفت و در حدود دو قرن در گسترش اسلام درميان ساکنان اين منطقه و همگاني نمودن آموزه هاي اصيل اسلامي نقش آ فريني نمود؛با اين وجود ابهامات فراوان در نحوه شکل گيري اين حکومت و نزديکي دو دعوت زيدي ـ اعتزالي وجود دارد که منابع تاريخي کمتر به آ ن پردخته و يا اصلأ نپرداخته است،لذا اين نوشتار در صدد آن است که تا حد امکان به سوالات که در ذيل مطرح مي گردد پا سخ گويد و يا در صدد پا سخگوي باشد .
ـ ادريسيان چرا و چگونه به وجود آمد ؟
ـ نقش دو دعوت زيدي ـ اعتزالي در شکل گيري اين جريان چه بوده است ؟
ـ سياست داخلي آنها در مواجه با قبايل مختلف چگونه بوده است؟
ـ سياست خارجي آنها در مواجه با خلافت عباسي و ديگر حکومتهاي مستقل ديگر چگونه بوده است ؟
در اين نوشتار تلاش شد که بر خلاف رويکرد بسياري از منابع که يا با شيوه ستايشگرانه به اين حکومت پرداخته و يا سعي کرده است که نقاط منفي اين حکومت را برجسته کند، شيوه و روش بي طرفانه در کل تحقيق مراعات شود و اميدوارم که اين تلاش موفقيت آميز بوده باشد .

مراکش ـ مغرب الاقصي ـ خواستگاه ادريسيان

مراکش به عربي المغرب ( محل غروب خورشيد ) به انگليسي MAROCCO کشوري است که در شمال غربي آفريقا واقع شده است، مراکش ساحل طولاني با اقيانوس اطلس دارد که از شمال به جبل الطارق و درياي مديترانه مي رسد،کشور مراکش از مشرق با الجزاير، از غرب با اقيانوس اطلس و از جنوب با کشور موريتاني همسايه است،اين کشور ادعاي حاکميت صحراي غربي را دارد و پايتخت اين کشور شهر رباط مي باشد .
قبايل بربر ويا آمازيع از ديرباز داراي روابط کسترده با ملل و تمدنهاي کهن فنيقي، کارتاژي، روماني مذايي و بيزانسي بوده اند، با اين وجود هيچ يک از اين تمدنها توانايي تسلط کامل بر منطقه را نداشته اند، چونکه قبايل ساکن اين مناطق داراي صفات متمايزي چون، ايستادگي، مقاومت، آزاديخواهي و پايبندي به زبان و فرهنگ خود بوده اند .
با رسيدن دعوت اسلامي به اين منطقه در سال 50 قمري ( 665 ميلادي) ساکنان منطقه با اهداف اسلامي آشنا گشته و در نتيجه دين نوين اسلام را پذيرا شدند،(1) اسلام سر انجام در سال 170 قمري (786 ميلادي) بطور مشخص پس از آنکه يکي از نوادگان پيامبر اسلام (ص) معروف به مولا ادريس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي(ع) از دست حاکمان عباسي بغداد به اين منطقه پناه برده بود ، بصورت ريشه اي وبنيادين در منطقه گسترش يافته است. پس از بيعت و اعلام وفاداري مردم اين منطقه و با کمک آنها نخستين دولت اسلامي ومستقل از خلافت شرقي ـ عربي شکل گرفت که بنام بنيان گذار آن ادريس بن عبدالله، ادريسيان گذاشته شد.(2) ساکنان و حکمرانان اين منطقه گذشته از تفاوتهاي قبيله اي و ريشه اي خود ، ضمن پايبندي عميق به ارزشهاي اسلامي بر نشر و تبليغ رسالت محمدي و اهداف آن نه تنها در سرتاسر مراکش بلکه در مناطق جنوب و ديگر سرزمينهاي آفريقايي، و نيز کشورهاي همچون اسپانيا، پرتغال و جنوب فرانسه همت گماردند.

مراکش در آستانه شکل گيري دولت ادريسيان

مراکش (مغرب الاقصي ) در پي حملات موسي بن نصير فتح گرديد و در پي آن اين منطقه تابع استانداران بني اميه در قيروان گرديد که آنان کارگزاران را براي سائر مناطق تعيين مي کردند، اما با توجه به گستردگي جغرافياي اين منطقه اسلام به صورت عميق و ريشه اي در اين منطقه نفوذ نکرد و مسيحيت پيروان خود را از دست نداد. (3) يهوديت نيز در برخي شهرها مثل نگور، قازار رواج يافت و حتي بت پرستي چون گوسفند پرستي در ارتفاعات باقي ماند، و مذاهب خارجي صفري بيشتر از سائر مذاهب اسلامي در قرن دوم قمري در مغرب الاقصي گسترش يافت ( که عمده دليلش نيز مخالفت با حاکمان فاسد اموي و حمايت از طبقه محروم جامعه بود ) ايدئولوژي صفري در بين حکوتهاي بني مدرار و بورغوات ايدئولوژي حاکم بود و مذهب معتزله نيز در بين قبايل اوربه و زنّاته و مزاته گسترش يافت و مذهب مالکي بر امارات نگور حاکم بود، فساد حکومت اموي جنجالهاي عصبيت و کينه هاي نژاد پرستانه را شعله ور ساخت ، از اين رو بربر ها ساکنان اصلي اين سرزمين که از ظلم و ستم اموي به تنگ آمده بودند به هرج و مرج سياسي دامن زدند وباعث درگيري بين عربها و بربرها گرديدند، بدين گونه منطق ديني و مذهبي در بد انديشي هاي عصبيت فرو رفت و پوشش براي حرکتهاي سياسي شد که تأسيس حکومتهاي مستقل از بني اميه و بين عباس را در پي داشت ولي با وجود تشکيل اين نوع حکومتها ( حکومت نگور سني مذهب ، بني مدرار و بورغوات خارجي مذهب ) هيچ کدام نتوانستند و حدت سياسي منطقه را تآمين کند، بلکه درگيري دائمي بين آنها منجر به پيدايش امارتهاي طايفه اي کوچک شدند، اين تشدد و پراکندگي سياسي، اجتماعي، ديني مذهبي شرايط را براي دعوت زيدي ـ معتزلي و ايجاد حکومت ادريسي فراهم آورد.
اينکه چرا و چگونه دو دعوت زيدي ـ اعتزالي به همديگرنزديک شدند تا حکومت ادريسي زيدي در مغرب به وجود آيد، مسئله است که بايد علل و عوامل اين نزديکي را در شرق جهان اسلام جستجو نمايم، جائيکه هردو مکتب در اجراي طرح سياسي خود با شکست مواجه شده بودند و کاملأ تحت فشار و سرکوب حکومت عباسي قرار داشتند، که دور شدن از مرکز حکومت عباسي تنها را فراراز شکنجه و آزار و اذيت آنها بود و تشکيل حکومت و طرح سياسي در مرحله بعد از آن قرار داشت .
به لحاظ محتوي شباهتهاي بسيار بين ايندو مکتب وجود دارد و اين شباهت به قدري زياد است که گفته شده است اعتزاليه يکي از فرقه هاي زيديه است، (4) به هر صورت دو مکتب زيدي و اعتزالي در غرب جهان اسلام به لحاظ فکري و سياسي درهم ادغام شده اند، اين نکته قابل توجه خواهد بود که تشيع زيدي محتوي فکري اش را از اعتزال گرفت،اما به لحاظ سياسي قضيه بر عکس بود، زيرا که رهبري سياسي حکومت دو طرف براي ايجاد آن تلاش کرده بودند، بدست ادريس بن عبدالله افتاد و اين يعني موافقت ادريس بن عبدالله با مذهب اسحاق اوربي معتزلي مذهب و موافقت اسحاق با سياست ادريس، مهمترين دليل بر کمرنگ بودن جنبه مذهبي در مقايسه با جنبه ها و ارزشهاي سياسي ، عدم اعلام مذهب حقيقي ادريس بن عبدالله در نخستين خطبة است که او ايراد مي کند که : ( الحمدلله الذي جعل النصر لمن اطاعة و عاقبة السوء لمن عانده ... )، (5) اقتضاي حکومت در سرزميني که ساکنان آنرا اهل سنت، معتزليان، خوارج تشکيل مي داد، دامن نزدن به مسئله مذهبي بود،نکته که ادريس بن عبدالله آنرا به خوبي دريافته بود. بنابر اين مذهب زيدي ـ اعتزالي ايدئولوژي حکومتي را تشکيل داد، که با کمک عصبيت قبيله اوربه به وجود آمد، واين نشان مي دهد که اين حکومت به خودي خود شکل نگرفته است .

تأسيس حکومت ادريسيان

اطلاعات اندک از زندگي ادريس بن عبدالله پيش از بنيان گذاري حکومت ادريسيان در دست است، آنچه که در منابع آمده است اشاره به اين داردکه وي مدتي را به عنوان داعي براي محمد نفس زکيّه درتلسمان حضور داشته است که پس از شهادت محمد نفس زکيّه براي برادرش يحي بن عبدالله دعوت نموده است، (6) که پس از مدتي براي شرکت در جنگ فخ شمال آفريقا را ترک کرده است، اين قيام که در سال 169 قمري به رهبري حسين بن علي بن حسن بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب (ع) عليه نظام مستبد عباسي صورت گرفت که منجر به شهادت وي و تمام يارانش گرديد و تنها دوتن از ياران او از اين واقعه جان سالم بدربردند،که يکي از آنها ادريس بن عبدالله بود که براي حفظ جان راهي شمال آفريقا شد. (7)
درنحوه ورود اين مجاهد علوي به مغرب مورخان اختلاف نظر دارند، ابن خلدون مي گويد که او ابتدا به مصر رفت و در آنجا متصدي بريد مصر، واضح ـ جد يعقوبي ـ بود که او ادريس را به همراه بريد به مغرب فرستاد، (8) ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبين آورده است که ادريس بن عبدالله که از واقعه فخ جان سالم بدر برده بود، همراه غلامش راشد به همراه قافله حاجيان مصر و آفريقيه خارج شد، در اين سفر ادريس بندگي غلام خود را مي کرد و در مصر نزد يکي از موالي بني عباس فرود آمد و پس از معرفي خود و با تدبير او به مغرب، طنجه راهي شدند، در ميان بربرها به تبليغ پرداخت. (9) اين روايت را بکري در المسالک و الممالک نيز نقل نموده است، تا اين جاه روايت سفر ادريس را به شکل اسطوره نقل نموده است که وي سفر خود را بدون داشتن هيچ برنامه شروع که در نهايت نيز با گذشتن از مصر و ورود به طنجه حکومت خودرا پايه گذاري مي کند، اما واقعيت به نظر مي آيدکه غير از اين باشد، و آن حضور شبکه اي از داعيان زيدي در طول مسير سفر ادريس بن عبدالله است که وظيفه اي حمايت و امنيت او را در طول سفر بر عهده داشته اند. زيرا که داعيان زيديه مثل داعيان خوارج در شمال آفريقا حضور داشته و به تبليغ و زمينه سازي دعوت زيديه مشغول بودند که نمونه اش حضور سليمان برادر محمد نفس زکيْه در شهر تلمسان و پس از او نيز حضور خود ادريس بن عبدالله در اين شهراست و پس از آنکه وي براي شرکت در جنگ فخ اين شهر را ترک کرد برادرش سليمان بن عبدالله جانشين او گرديد، و اين به خوبي نشان مي دهد که ادريس بن عبدالله براي سفرش آگاهي کافي و لازم از اوضاع و مسير راه داشته و انتخاب راشد به عنوان غلام نيز يک انتخاب آگاهانه بوده که زمينه ملاقات اورا به اسحاق اوربي را فراهم نمايد، چون که راشد خود از قبيله اوربه بوده و مي توانسته اين مسئوليت را به خوبي انجام دهد، نکته قابل توجه ديگر شهرهاي است که ادريس بن عبدالله براي رسيدن به طنجه برگزيده است شهرهاي مثل برقه، قيروان،تلمسان، و طنجه که اينها از مهمترين شهرهاي تجاري شمال آفريقا است و اين شهرها در آينده حکومت ادريس نقش محوري ايفا مي کند .
ملاقات ادريس بن عبدالله زيدي مذهب با اسحاق بن محمد اوربي معتزلي در ادامه سياست نزديکي اين دو مکتب فکري در شرق صورت مي گيرد، اعتزال مذهب رائج بين قبايل بربر شمال آفريقا بوده که ابن حوقل نيز به آن اشاره دارد، زناته و مزاته دو قبيله بزرگ اند که اکثر آنها بر مذهب اعتزال و طرفدار واصل بن عطاء اند، (10) و در موردي ديگر از سجلماسه و فاس مي گويد که : و في بعضهم الاعتزال، بنابر اين اعتزال مذهب رايج بين قبايل بربر بوده و ادريس بن عبدالله بر اين مسئله و قوف کامل داشته است، در اولين خطبه اي که ايراد نمود با مهارت سياسي فراوان سعي در جلب نظر و رضايت همه قبايل داشت، لذا خطبه اش را اين گونه آغازنمود : (الحمد لله الذي جعل النصر لمن اطاعة و عاقبة السوء لمن عانده و لااله الّا الله المتفرد بالوحدانيه ... ادعوکم الي کتاب الله و سنتة نبيه والي العدل في الرعية و القسم بالسوية ... اعلمواعبادالله ان من اوجب الله علي اهل اطاعة المجاهدة لاهل عدواة و معصيةباليد و اللسان و فرض الامربالمعروف و النهي عن المنکر)، (11) خطبه وي به خوبي نشان از مهارت سياسي او مي دهد به گونه که وي با دعوت به کتاب خدا وسنت پيامبر، توجه اهل سنت را به خود جلب و با اشاره به امر به معروف و نهي از منکر و جايگاه اين دو اصل درنزد خوارج ومعتزله و همين طور بيان توحيد وعدل که درنزد معتزله و زيديه داراي اهميت است، توانست جايگاه در بين قبايل مغرب براي خود پيدا کند و بخصوص موجب نزديکي او با اسحاق اوربي شده و حمايت قبيله اوربه را بدست آورد. اوکاملأ آگاهانه از اعلام و علان مذهب رسمي خود و تمايلش به تشيع خودداري ورزيد، زيرا خطرات که به دنبال اعلان مذهب و تمايلش به تشيع را در پي مي داشت را به خوبي درگ کرده بود، او در آن برهه از زمان نياز به حمايت و پشتيباني نيروهاي همه مذاهب و فرقه ها داشت . او در ادامه اين سياست از اعلام خود به عنوان امام نيز امتناع ورزيد، به جاي آن به بعد اجتماعي دعوتش توجه بسيار رو داشت، تاکيد ادريس بن عبدالله روي آزادي، اراده، اختيار انسان و مسئوليت بشر در مقابل عملکرد خود که هماهنگ با وجدان و فطرت ستمديدگان بربري است، در نهايت منجر به اقبال و روي آوردن مردم به او مي شود و با او بيعت مي کند. (12) بيعت قبايل بربر بخصوص قبيله اوربه در سال 172 قمري با ادريس اورابه فکر قدم گذاشتن به مرحله دوم که همان جنگ با غير مسلمانان بود، وا داشت، او با کمک نظامي قبيله اوربه سرزمين تامسنا را که اکثر ساکنان آن يهودي،نصراني و مجوس بودند، را به اسلام در آورد، و در همان سال دوباره به شهر وليلي مراجعت کرد . پس از يک ماه جهاد عليه قبايل غير مسلمان را از سرگرفت و بدين ترتيب اکثر ساکنان مغرب الاقصي به دست ادريس بن عبدالله اسلام آوردند، هدف بعدي ادريس شهر تلمسان در مغرب الاوسط، مرکز قبيله زناته و آئين خوارج بود ،که شهر بدون جنگ تسليم ادريس شد، و اين منطقه در صفر سال 174 قمري اسلام شيعي را به عنوان مذهب خود پذيرفتند. (13)
از ديگر اقدامات ادريس که براي استحکام حکومت و قدرت صورت گرفت، ايجاد شهر فاس به عنوان پايتخت و مرکز جديدي براي حکومت است ،گرچند که در بناي اين شهر ميان مورخان اختلاف نظر است، و روايات مشترک بناي اين شهر راتوسط ادريس دوم و به سال 192 قمري مي داند، اما نظر جديد که توسط آندره ژوليان ،تاريخنگار معاصر غربي و کارشناس شمال آفريقا مطرح شده اين است که باني اين شهر ادريس اول بوده است که دلايل و مستندات تاريخي نيز اين نظر را تأييد مي کند، من جمله سکه هاي کشف شده که در سال 172 قمري ، ضرب شده است و در آن شهر و نام ادريس اول بر آن نقش شده است،(14) ضمن اين که سيره و سنت بنيان گذاران حکومت هاي مستفل درمغرب اين بوده است که هريک پس از تشکيل و جلب بيعت از مردم سعي بر ساختن پايتخت جديدي براي خود بودند، مثل حکومت بورعواط که شهر مشاله را ، و بني مدرار شهر سجلماسه را و حکومت بني رستم شهر تاهرت و بني اغلب شهر عباسيه براي خود بنانمودند . ضمن اينکه ادريس اول از همان آغاز سعي داشت که از نفوذ قبيله اوربه بکاهد و از مرکز آنها شهر وليلي دور شود ، بنابر اين تأسيس اين شهر توسط ادريس اول منطقي تر به نظر مي رسد،(15) گرچند که ممکن است که اين شهر در زمان خود ادريس اول به پايان نرسيده باشد و اکمال آن توسط ادريس دوم صورت گرفته باشد .
فتوحات پي در پي، گرويدن مردم به جنبش و دولت او که با تصرف شهر تلمسان کامل گرديد، باعث اقتدار سياسي، اقتصادي ، و نظامي براي او گرديد . واين مسئله ترس و دلهره را در دل عباسيان به و جود آورد، ضعف و ناتواني در مانورهاي دريايي، قدرت روياروي مستقيم با اين حريف تازه نفس را از خلافت شرقي ـ عربي گرفته بود، و تنها را مقابله را در نابودي شخص اول حکومت از طريق مکر و حيله ديدند، بنابر اين ادريس بن عبدالله در آخر ربيع الّاول 177 هجري قمري توسط سمي که به او خورانده شده بود، به شهادت رسيد . شهادت او به علت مسموميت مسئله مشترک در بين روايات مختلف است که در باب چگونگي ترور وي بيان شده است، روايت اول شهادت اورا توسط سليمان بن جرير جزري مي داند که آشنا با عقايد زيديه بوده و توسط يحيي وزير هارون رشيد تطميع شده و براي اين منظور راهي مغرب مي شود، ودر آنجا پس از آنکه خود را به ادريس نزديک کرده است در تنهايي با دادن داروي سمي به عنوان تحفه عراق اورا مسموم و به شهادت مي رساند .
روايت دوم قاتل ادريس را شماخ غلام مهدي عباسي مي داند که تحت عنوان طبيب شيعه نزد ادريس رفته و با نهادن سمي در ميان دندان او ، او را به شهادت مي رساند. (16)
حکومت را که ادريس بن عبدالله پايه گذاري کرده بود، علي رغم توطئه چيني عباسيان و گروه فرمان بردارش، بني اغلب وبر خلاف خواست آنها، به حيات خود ادامه داد، دوره انتقالي به رهبري راشد غلام ادريس و همياري قبايل مغرب هوادار سپري شد، تا اينکه ادريس بن ادريس بن عبدالله فرزند ادريس اول به سن يازده سالگي رسيد و به جانشيني پدر نائل آمد. (17)
بني عباس و بني اغلب در ادامه سياست حيله گرانه اش ، ابتدا راشد ا مسموم و از ميان برداشتند و سپس براي تخريب خاندان ادريسيان سعي در تشکيک در نسب ادريس دوم کردند، آنها با کمک گروه دست نشانده اش در شمال آفريقا شايع کردند که ادريس دوم فرزند ادريس بن عبدالله نبوده، بلکه فرزند غلام او راشد مي باشد، که اين توطئه را ابن خلدون به خوبي بيان کرده و در کتابش از علل، ابهامات و اهداف اين توطئه پرده بر مي دارد، او مي گويد که : ( ... آنان که بايک ديگر نجوا مي کنند، تانسب ادريس بن ادريس بن عبدالله را بعد از پدرش در مغرب بد نام کنند.... با تهمت و ترديد در اين که نوزادي که بعد از ادريس به جاي مانده از آن راشد غلام او است، خداوند چهره آنان را زشت نمايد .... هرگز چنين نيست ، به خدا سوگند که اين سخن از جانب عباسيان و عمالش بني اغلب صادرشده است .... زيرا که جان گرفتن حکومت ادريس دوم براي آنان از شکست در جنگ نيز زيان بار تر بود، شکست و ناتواني به حاکميت عرب رخنه کرده است و آنان را به سوي مرگ مي راند ، ... نسب ادريس بن ادريس در فاس و سائر بلاد مغرب آنچنان مشهور است که امکان نداشت کسي آنرا به خود ملحق کند و يا کس به وابسته کردن آن چشم به دوزد ، ... در مغرب ما کسي را در ميان اهل بيت کريم نمي شناسيم که تا اين اندازه نسب روشن و شفافي همانند بازماندگان ادريس از آل حسن داشته باشد ، ... شکست اين طرح عباسيان را به فکر نقشه هاي ديگري انداخت که همان ايجاد فتنه، اختلاف در ميان پيروان ادريس دوم مي باشد ....(18)
بيعت بي شمار قبايل بربر شمال آفريقا با ادريس بن ادريس بن عبدالله و حمايت همه جانبه از او ، اورا به عنوا ن قدرتمندترين حاکم ادريسي درآورد که در ادامه بحث تحت عنوان سياست داخلي ادريسيان به اين موضوع خواهيم پرداخت .

سياست داخلي ادريسيان

مي توان تاريخ ادريسان را به دو دورة متفاوت تقسيم کرد، مرحله نيرومندي که از ادريس اول شروع و تا آغاز حکومت محمد بن ادريس (221ق) ادامه دارد، که در اين دوره نيروي حکومت در دستگاه سياسي، اداري، ماليات گيري ، سپاه نيرومند ،و پايتخت مرکزي که بر همه مناطق حکومت تسلط داشته باشد، جلوه مي گردد . حکومت توانش را صرف بهره برداري از تواناييهاي اقتصادي مي کرد، همانگونه که ايدئولوژيهاي مذهبي را براي اتفاق و اتحاد همه نژادهاو طوايف به کار مي گرفت، نيروي حکومت در آندوره شامل امکانات اقتصادي و انساني شگرفي بود، که بر آنها تسلط کامل داشت . آنها براي اولين بار در تاريخ مغرب الاقصي حکومت مخزن ومرکزي را به وجود آوردند که از وجود حاکم نيرومندي برخورداربود که با مجلس مرکب از فقها، علما، شيوخ قبايل مشورت مي کرد و دستگاه اداري، مالي، اقتصادي، و نظامي دستورات او را اجرا مي کرد . مرحله دوم که از محمد بن ادريس شروع و تا سقوط حکومت در سال 375 قمري ادامه دارد ، با ضعف حکومت مرکزي و کسترش سرزمينهاي سيبه ـ يعني مناطقي که از حکومت مرکزي اطاعت نمي کنند ـ همراه است ، از بين رفتن نظم و عادت و پراکندگي سپاه از ديگر علائم ضعف حکومت در اين دوره است، شکل گيري نظام فئودالي که درگيريهاي داخلي و خانوادگي بر سر قدرت را درپي داشت و منجر به بروز کينه هاي نژادي و ظايفه اي ومذهبي گرديد از ديگر علائم ضعف و ناتواني حکومت در اين دوره است که در ادامه به اين دو مرحله بصورت مفصل پرداخته مي شود .

الف ـ مرحله نيرومندي (172ـ221 ق)

مغرب الاقصي تا اواخر قرن دوم قمري دائمأ با بي ثباتي سياسي، اقتصادي، مواجه بود و ادريسيان اولين نظام سياسي بود که موفق شد ثبات سياسي را در منطقه برقرار نمايد ، در بخش اقتصادي، سياست باز اقتصادي ادريسيان و بخصوص حمايت از مالکيت خصوصي در شهرها، بخشها، ناحيه ها موجب شکوفايي صنعت کشاورزي شد، ادريس دوم اعلام داشت که هرکس زميني را احياء و در آن نهالي بکارد صاحب آن زمين خواهد شد، (19) اين حمايت ها و پر آب و حاصلخيز بودن فاس ،بصره و باقلام موجب شد که محصولات توليد شده علاوه بر پاسخگويي به نيازهاي داخلي مواد لازم براي صنايع را نيز فراهم آورد، و به دنبال آن صنايع چون روغن کشي، صابون سازي، و صنايع پارچه بافي ... به وجود آمد (20) در پي آن شهر فاس تبديل به مرکز تجارت وتبادلات فرهنگي شد ، واگذاري معادن به بخش خصوصي در قبال پرداخت يک پنجم توليد به دولت موجب مهاجرت بسياري از تجار ، صنعتگران ، و اهل حرّف به مغرب الاقصي شد و بسياري از تجار و سرمايه داران عرب ، آندلس ، و تونس براي زندگي و سرمايه گذاري در مغرب تشويق شدند ، موفقيت طرحهاي اقتصادي باعث افزايش هيبت و قدرت سياسي ادريسيان گرديد.
به لحاظ سياسي نيز ادريسيان تلاش نمود که علاوه بر تکيه بر قبيله اوربه به عنوان بنيانگذار حکومت از هيچ کوشش براي متحد کردن سائر قبايل فرو گذاري نکند و با کنار گذاشتن تعصب مذهبي خودشان علي رغم تنوع مذهبي در مغرب ، مانع هرگونه شورشي عليه حکومت خودشان شدند.
استمرار تحول ونبودن مخالف حکومت راشد و بعدأ ادريس دوم يکي ديگر از عوامل قدرت اين دوره است . ادريس دوم سعي نمود که با نزديک شدن به عناصر عرب و سائر قبايل بربر نوعي توازن قوا به وجود آورد ومانع زياده خواهي قبيله اوربه گردد واز اين سياست توازن قوا در جهت استحکام حکومت مرکزي استفاده کند . اين سياست او گرچند که باعث خشم قبيله اوربه گرديد و لي انتقال حکومت به شهر فاس و ساختن ديوار که مانع حملات و تخريبات اين قبيله به شهر مي شد به علاوه جلب حمايت سائر قبايل باعث استحکام دولت ادريسيان شد . ازدواج هاي مصلحتي او با زنان از قبايل بزرگ بربر تضميني براي بقاي خود و جلب حمايت آنها بود، تسامح م شرح صدر ادريس دوم نيز موجب شد که تعدادي زيادي از اعراب مخالف با بنو اغلب، امويان از افريقيه و آندلس به دربار او پناه برند ودر شهر فاس منزل اختيار کنند، (21) بدين ترتيب مغرب الاقصي و خصوصأ فاس پايتخت ادريسيان عدالت جو ، به مأمن بربرها و انسانهاي مظلوم تبديل گرديد. عصر طلايي ادريسيان با در گذشت ادريس دوم رو به افول نهاد . سياستهاي را که محمد بن ادريس در جهت کنترل اوضاع در پيش گرفت در دراز مدت نتايج معکوس داد و زمينه ا ختلافات خانوادگي را فراهم و حکومت مرکزي را ضعيف کرد که در ادامه به آن پرداخته مي شود .

ب ـ مرحله ضعف و ناتواني (222ـ375 ق )

محمد بن ادريس براي حفظ حکومت اصلاحاتي را به اجرا گذاشت و سياستهاي جديدي را در پيش گرفت ، او براي جلوگيري از قدرت گيري روزافزون نيروهاي مخالف اعم از عرب و بربر، قلمرو حکومت خود را به نه بخش به عنوان ولايات تقسيم و اداره هريگ را به برادرانش و اگذار کرد، او اين سياست را به دو هدف دنبال مي کرد (22)
1 ـ جلو گيري از عصبيتها پيرامون مناصب فرماندهي در حکومت ادريسيان
2 ـ تحکيم سيطره بر محلهاي استقرار قبايل به دنبال تعرض بعضي از آنها
اين تغير سياست در دوران حضوراو موفقيت آميز و نتيجه بخش بود و قبايل بربر کاري را که مانع آرامش او شود از خود بروز ندادند، اما همين سياست اندک اندک زمينه درگيريهاي داخلي ميان افراد خانواده ادريسيان براي کسب قدرت را فراهم آورد، مثل شورش عيسي بن ادريس عليه برادرش محمد در فاس که گرچند محمد موفق به سرکوبي شورش شد، (23) در دوران بعد از محمد اين سياست بزرگترين عامل ضعف و درنهايت نابودي حکومت ادريسيان شد .
پس از محمد بن ادريس، علي بن محمد روي کار آمد و پس از او نيز يحيي متولي رهبري ادريسيان گرديد، تکيه يحيي بر عربهاي آندلس خشم بربرها را برانگيخت، بي کفايتي او در اداره کشور باعث شد که زمينه استقلال سائر استانها فراهم شود، با استقلال استانها از حکومت مرکزي اميران پيروز مندبه تقسيم زمينها و املاک ميان فرزندان، عموها، داييها ... پرداخته و کم کم زمينه مالکيت خصوصي از ميان برداشته شد، زمينهاي حاصل خيز کشاورزي که روزگاري علاوه بر مايحتاج محلي به سائر نقاط نيز صادر مي شد ، کم کم نابود شدند ، معادن ازبين رفت ،تجارت به علت از بين رفتن محصولات کشاورزي، حيواني ،معدني، و ناامني راهها و جادهها نا بسامان شد، جنگهاي پي در پي، کمبود مواد غذايي ،بالا رفتن قيمت ها ،باعث قحطي و بيماريها گرديد. (24)
اوضاع نابسامان سياسي، اقتصادي، اجتماعي دست در دست هم داد تا حکومت ادريسيان جايگاه اوليه اش را از دست بدهد، قبايل به حالت گذشته خود برگردد، اجتماعات طايفه اي، نژادي به و جود آيد، نظم، اداب و رسوم بدوي، عشايري دوباره احياء گردد .
رقابت و درگيري ميان اميران و رئوساي حکومت ادريسي عمدتأ برسردومسئله بوده است، يکي گسترش مناطق نفوذ خود در مقايسه با همسايگان و دوم تسلط بر فاس به دليل اهميت اقتصادي، سياسي و جمعيتي که داشت، بطور مثال قاسم بن ادريس که در بصره و اصيلا حکم مي راند ،چشم طمع به فاس داشت و جعفر بن عبدالله که شهر نفيس را تصرف و آنرا به پسرش حمزه ارث داده بود نيز توجه اصلي اش به شهر فاس بود .(25)
تعصب افراطي مذهبي ـ ديني در اين دوره اوج گرفت، ادريسيان اوليه با ايدئولوژي معتدل معتزلي ـ زيدي از غلّو عصبيت نژادي ـ قبايلي کاسته بود و شرايطي را فراهم آورده بود که همه طوايف و نژادها در اطراف حکومت مرکزي جمع شوند . تمايل پيوسته ادريسيان واپسين به افراط کاريهاي مذهبي ـ مثل ضرب سکه بنام امامان شيعه ـ و حدت ايدئولوژيکي که بر دولت ادريسي سابق حکم فرما بود، شکسته شود، و زمينه درگيري زيدي ـ اعتزالي و زيدي ـ اهل سنت فراهي شود، بخصوص که با قتل اسحاق اوربي بدست ادريس دوم اتحاد زيدي ـ اعتزالي نيز شکسته شده بود .
با حمله فاطميان به حوزه ادريسيان و لشکر کشي امويان آندلس از سوي ديگر کم کم حکومت ادريسيان به پايان عمر خود نزديک مي شد، سال 375 قمري پايان حکومتي بود که در سال 172قمري توسط ادريس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي (ع) پايه گذاري شده بود .

سياست خارجي ادريسيان
الف . روابط ادريسيان ـ عباسيان

روابط ادريسيان با عباسيان علي رغم ارتباط آنها به اهل بيت خصمانه بوده است، که اين دشمني دو عامل اساسي دارد: اول عباسيان با توجه به جايگاه خلافت هميشه سعي داشت که تمام جهان اسلام را تحت اطاعت خود در آورد و با ظهور ادريسيان قلمرو نفوذ آنها در شمال آفريقا در معرض خطر قرار گرفت، ودر گيري عباسيان و ادريسيان اجتناب ناپذيرگرديد . عامل دوم اين است که ادريسيان پس از تشکيل حکومت در آفريقا و استحکام آن به فکر انتقام از عمو زادگانشان در شرق افتادند که با بي رحمي و سنگدلي علويان و هم پيمانان آنها را تحت فشار گذاشته و يا در پاره موارد به قتل رسانده بودند، لذا توجه ادريس اول به شرق باعث موضع گيري عباسيان گرديد وبراي مقابله در پي اقداماتي بر آمدند .
عباسيان در اولين واکنش هرثمه بن اعين رابه نقطه مرزي يعني تونس مي فرستد که تا با ساختن دژ وقلعه از نفوذ ادريسيان به داخل قلمرو عباسيان جلو گيري کند.(26) برقراري ارتباط با ابراهيم بن اغلب و دادن امتياز به او براي اجراي نقشه هاي دستگاه عباسي و ايجاد مزاحمت براي ادريسيان ـ موضوع که در اينده به صورت مفصل بحث خواهد شد ـ از ديگراقدامات دستگاه خلافت در مقابل ادريسيان بود، عدم موفقيت اين اقدامات و ناتواني عباسيان از رويارويي مستقيم باادريسيان آنهارا به فکر ترور مؤ سس ادريسيان انداخت و سرانجام با توطئه آنها ادريس بن عبدالله به شهادت رسيد .
علاوه بر شيوه ترور و توطئه چيني عليه ادريسيان، عباسيان شيوه ديگري را نيز بخصوص پس از آن که حکومت ادريسيان به راه خود ادامه دادند، مورد استفاده قرار داد که آنهم به دور از رويارويي مستقيم باادريسيان بود، اين شيوه بر تلاش براي تخريب خاندان ادريسيان با تشکيک در نسب آنها استوار بود، آنها از طريق عمال خود بني اغلب شايع نمودند که ادريس دوم فرزند ادريس بن عبدالله نبوده بلکه فرزند غلام او راشد مي باشد ـ که به اين موضوع قبلأ اشاره شد ـ . بنابر اين روابط عباسيان و ادريسيان دايمأ بر محور تخاصم استوار بوده و عباسيان هميشه سعي نموده است که به انحاء گوناگون مانع قدرت گيري حکومت ادريسيان شود .

ب . روابط ادريسيان ـ اغالبه

دولت اغلبيان عمدتأ مجري سياستهاي عباسيان در غرب اسلامي بوده است ،ضعف و ناتواني خلافت عباسي از اين که مستقيمأ وارد درگيري نظامي با ادريسيان شود از يک سو و جاه طلبيهاي ابراهيم بن اغلب از سوي ديگر باعث شد که بني اغلب در شمال آفريقا داراي موقعيت شود، و عباسيان آز آنها به عنوان سدي براي جلوگيري از نفوذ ادريسيان به درون قلمرو خود يعني مصر استفاده کند، و درهمين راست است که حاکميت تونس به عنوان خط اول دفاع به اغلبيان سپرده شد،(27) نياز شديد اغلبيان به کمک هاي مادي و معنوي خلافت اين پيوند را دو طرفه ساخت .
دشمني ميان ادريسيان و اغلبيان هيچوقت شکل برخورد شديد نظامي به خود نگرفت، زيرا که هردو حکومت از غلبه کامل بر ديگري ناتوان بوند و در نتيجه دشمني ميان آندو حکومت شکل و رنگ توطئه، ترور و تشويق مخالفان و جنگ رواني به خود گرفت، تحريک قبيله مطفره براي شورش عليه ادريس، (28) و نيز تحريک اسحاق اوربي همپيمان با ادريسيان عليه ادريس دوم، (29) از نمونه هاي اين جنگ غير مستقيم است که با مرگ ابراهيم بن اغلب در سال 196 قمري تا حدودي ادريسيان نفس راحت کشيدند .

ج . روابط ادريسيان ـ دولتهاي خوارج

روابط ادريسيان با دولتهاي خارجي بنو مدار در سجلماسه و بنو رستم در تاهرت به علت اختلاف عقيدتي تاريخي که ميان شيعيان و خوارج بود، خصمانه گرديد. و يکي از اهداف اوليه ادريسيان محو آثار خارجيگري در شمال آفريقا بود، مثل غلبه ادريس دوم بر خوارج صفريه در تلمسان (30) و فتح دژهاي بنومدرار در اطراف سجلماسه توسط عبدالله بن ادريس . روابط ادريسيان با بني بورغواطه در تامسنا نيز خصمانه بود و محمد بن ادريس دريک هجوم بي امان در سال 220ق آن دولت را منقرض کرد، با بني رستم نيز آنگونه رفتار شد که با برغواطه و بنو مدرار رفتار شده بود، پس از شهادت ادريس اول عبدالوهاب رستمي عليه ادريسيان و براي پس گيري تلمسان توئطه کرد و موفق شد که تلمسان را پس گيرد ، تا اين که ادريس دوم مجددأ آنرا پس گرفت و همين طور گروهي از بربر را عليه عبدالوهاب تحريک کرد. (31).

سخن پاياني

ادريسيان اولين حکومت شيعي بود که نظام سياسي ـ اجتماعي ـ ديني خودرا مستقل از نظام خلافت سني مذهب پايه ريزي کرد، با اين وجود عمده تلاش ادريسيان بر گسترش وهمگاني نمودن اسلام در ميان توده هاي قبايل بربر بود تا ترويج ايدئولوژي شيعي خود در شمال آفريقا، اين نظام خود زادة نزديکي دوجريان فکري زيدي ـ اعتزالي بود که با کمک عصبيت قبيله اوربه به تکامل رسيد . بنابراين مي توان نتيجه گرفت که اين جريان ونظام سياسي ـ اجتماعي به خودي خود به وجود نيامده بلکه مرهون يک حرکت کاملأ آگاهانه و برنامه ريزي شده از قبل بود؛ در بخش از نوشتار به سياست داخلي ادريسيان اشاره شده بود و اثبات شد که توازن قوا و حفظ اين توازن قوا در بين قبايل بربر، عربها، يکي از شاخصه هاي مهم سياست داخلي ادريسيان بود، و تا زماني که اين اصل در سياست داخي آنها حفظ شد، از حکومت قوي ونيرومندي برخوردار بودند، با تغير اين سياست واز دست رفتن يک پارچگي و ضعف حکومت مرکزي و به و جود آمدن امارتهاي مختلف، دورة ضعف و پيري اين حکومت نيزفرا مي رسد، جنگ و جدالهاي پيوسته برادران بر سر افزايش قدرت و گسترش قلمرو و در نهايت رسيدن و سلطه بر فاس به عنوان پايتخت و مرکز حکومت، زمينه قدرت گيري مجدد قبايل رافراهم کرد، قدرت گيري روزافزون امويان آندلس، فاطميان در تونس که با گسترش قلمرو همراه بود، زمينه ائتلاف و نزديکي آنها با قبايل تحت فرمان ادريسيان را فراهم آورد و در نهايت در سال 375قمري پايان عمر اين حکومت شيعي در مراکش ومغرب الاقصي فرا رسيد. اهداف و آرمانهاي ايدئولوژي به عنوان يک اصل در سياست خارجي آنها تآثير گذار بود، لذا رابطه آنها با خلافت سني مذهب و عامل آنها در شمال آفريقا ـ اغلبيان ـ کاملأ خصمانه بود، واز سوي ديگر محو آثار خارجيگري در شمال آفريقا يکي از سياستهاي روشن آنها بود که پيرو آن روابط اين حکومت با دولتهاي مستقل خوارج نيز خصمانه گرديد.

پي نوشتها :

1.تاريخ گسترش اسلام در شمال آفريقا،عبدالله ناصري طاهري، ص18
2.تاريخ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، ج5،ص148
3.ادريسيان يافته هاي جديد، محمود، اسماعيل، ترجمه حجة الله جودکي،ص37
4.همان،ص 57
5.مقدمه بر تاريخ سياسي ـاجتماعي شمال آفريقا،عبدالله ناصري طاهري،ص246
6.ادريسيان يافته هاي جديد،ص47
7.تاريخ يعقوبي، يعقوبي ابن واضح،ج2،ص406ـ407
8.تاريخ ابن خلدون، ج2،ص327
9.مقاتل الطالبين،ابوالفرج اصفهاني،ص324ـ325
10.ادريسيان يافته هاي جديد، ص47
11.صورة الارض، ابن حوقل،ص94
12.همان، ص99
13.مفدمه برتاريخ سياسي اجتماعي شمال آفريقا، ص246
14.تاريخ ابن خلدون،ج5،ص148
15.مقدمه برتاريخ سياسي اجتماعي شمال آفريقا،ص239
16.الادراسه،محمود اسماعيل،ص59
17.همان،ص59ـ60
18.مقدمه بر تاريخ سياسي اجتماعي شمال آفريقا،ص249
19.تاريخ يعقوبي،ج2،ص407، و تاريخ ابن خلدون،ج3،ص16
20.مقدمه ابن خلدون، ج1،ص41
21.همان، 41ـ47
22.ادريسيان يافته هاي جديد، ص61
23.مقدمه بر تاريخ سياسي اجتماعي شمال آفريقا،ص261
24.همان،ص257
25.ادريسيان يافته هاي جديد، ص67
26.مقدمه بر تاريخ سياسي...، ص262
27.ادريسيان يافته هاي جديد،ص73
28.همان، ص76
29.همان،ص 96
30.همان
31.همان،ص103

نویسنده : كاظم هزاره
/islamichistory.ir

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:50 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



آيت‌الله پسنديده که بود ؟

در تاريخ زندگي بشر، هميشه انسان‌ها در پي الگوها و اسوه‌هايي هستند تا روش زندگي خود را براساس منش آن الگوها، پي‌ريزي كنند و در اين ميان چهرة عالمان متأله و عاملان وارسته‌، همچون چراغي فروزان در ظلمات جهل و حيرت‌، روشنگر، راه از بيراهه مي‌باشد.
در تمدن جامع تشيع‌، علي الخصوص در سدة اخير، به دليل شرايط خاص اجتماعي و سياسي و تهديدات و تهاجمات همه‌جانبه عليه مباني اعتقادي و ديني در ايران و ديگر كشورها ـ كه بروز آن را در تركيه و ايران توسط آتاتورك و رضاخان‌، شاهد بوديم ـ پيشوايان و عالمان وارسته و رباني در صحنه تحولات سياسي و اجتماعي‌، حضوري چشمگير و مؤثر داشته‌اند. عالماني چون‌، سيد جمال الدين اسدآبادي‌، ميرزاي شيرازي‌، آيت‌الله نائيني‌، محمد كاظم يزدي‌، آخوند خراساني‌، سيد عبدالله بهبهاني‌، شهيد شيخ فضل‌الله نوري‌، شهيد سيد حسن مدرس‌، سيد ابوالقاسم كاشاني و امام خميني (ره‌) و ديگر بزرگاني كه با در دست گرفتن جان خويش و بدون هيچ توقع مادي و دنيوي ، به مرزباني از سنگرهاي قلعة محكم اسلامي پرداخته‌اند.
مطالعة سيره اين بزرگان‌، خود نه تنها تابلويي زيبا از دروس تربيتي‌، اخلاقي‌، اجتماعي و سياسي و عبرت آموز است‌، بلكه خود سندي معتبر از پيشگامي روحانيت و عالمان دين‌، عليه تمام كساني است كه در طراحي‌، صحنه‌گرداني و خيمه شب بازي استعمار در اسلام زدائي در كشورهاي مسلمان‌، نقش داشته‌اند. در بين دوره‌هاي مختلف‌، در حكومت‌هاي ظالمانة سلاطين بر كشور پهناور ايران‌، دوره پهلوي‌ها از ويژگي خاص برخوردار است‌. در اين دوران‌، آنچنان جنگ با دين علني و فراگير شد كه جبران خسارت‌هاي ناشي از اين تهاجم‌، نيازمند صبر و شكيبائي و جهادي عظيم است‌. در اين دوران‌، اولين سنگري كه مورد هجمة همه جانبه واقع گرديد، سنگر مستحكم روحانيت بود، چرا كه آنان طلايه‌داران مكتب نجات بخش اسلام ناب بودند. در اين ايّام‌، هماره مجتهدان و عالمان در صف اوّل مبارزه قرار داشتند، مطالعه زندگي سراسر نور آنان‌، گوياي اين واقعيت عظيم تاريخي مي‌باشد.
زندگي عالمان‌، سراسر نور است و در بيان فضيلت آنان همين بس كه امام صادق (ع‌) مي‌فرمايد:«دانشمندان وارثان پيمبرانند1» و در جايي ديگر مي‌فرمايد:
«دانشمندان برج‌هاي نورافكن و پرهيزكاران دژها و جانشينان سرورانند2» و در جاي ديگر قلم آنان بر خون شهيدان برتري و فضيلت داده شده است‌.3 و...
و اگر اين عالم‌، مجاهدي بزرگ باشد، مقام او افضل و اگر اين عالم مجاهد در اين راه سختي ها كشيده و رنج ها برده و بي هياهو به مجاهدت و مبارزه پرداخته باشد فضيلتي والاتر دارد و اگر اين عالم مجاهد رنج كشيده خود مربي شخصيتي بزرگ چون حضرت امام خميني (ره‌) باشد در وصف او قلم از نوشتن باز مي‌ماند. در توصيف اين شخصيت بزرگ‌، همين بس كه حضرت امام خميني «قدس‌الله نفسه الزكيه‌» مي‌فرمايد: «آقاي پسنديده نسبت به من هم سمت پدري دارند و هم سمت استادي‌»4
با اين وصف نگارنده با بضاعتي مزجاة‌، مطلبي براي نوشتن ندارد و به بررسي اسناد مي‌پردازد، گر چه اسناد و مدارك موجود در پروندة ساواك نيز، علي رغم آنكه‌، گواهي بر مجاهدت‌هاي حضرت آيت‌الله پسنديده (ره‌) از جانب دشمنان ايشان است‌، در نقل روايت زندگي و بررسي تمامي ابعاد فعاليت‌هاي ايشان بسيار ناقص و ناچيز است و بي شك مجاهدات خاموش اين عالم رباني به مراتب بيش از آنچه در تجسسهاي ساواك جمع‌آوري شده‌، مي‌باشد. چه اينكه تاريخ تشكيل ساواك از سال 1335 است ليكن ايشان مبارزه را از زمان‌هاي دور آغاز كرده است‌. باري او فردي است كه از جانب امام خميني (ره‌) با عبارات "فدايت شوم‌" و «تصدقت گردم‌» مورد خطاب قرار مي‌گيرد. ايشان نزديك به يك قرن از عمر خويش را در همراهي امام عزيز سپري كرده است‌. او برادر بزرگ و بزرگوار امام (ره‌) و استاد و مربي ايشان و در عين حال ياوري مطيع براي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بود. اعقاب و نسب‌:
آيت‌الله پسنديده 17 شوال سال 1313 ه‍ ق در شهرستان خمين چشم به جهان گشود. «پدر ايشان آيت‌الله شهيد، مرحوم سيد مصطفي موسوي ـ فرزند برومند علامة جليل القدر مرحوم سيد احمد موسوي ـ است كه بنا به گفته بعضي‌، از خاندان جليل صاحب «عبقات الانوار»6 مي‌باشند. مرحوم سيداحمد موسوي كه در نجف اشرف بوده‌اند بنا به دعوت و درخواست مرد نيكوكار و بزرگواري به نام «يوسف خان كمره‌اي‌» كه براي زيارت به عتبات مقدسه مشرف شده بود ـ به منظور ارشاد و پيشوائي اهالي خمين ـ به آن سامان مي‌روند و با دختر مرحوم يوسف‌خان‌ ازدواج مي‌كنند. از فرزندانشان يك دختر و پسر به نام‌هاي‌: «صاحبه‌» و «مصطفي‌» باقي مي‌مانند . مرحوم سيد مصطفي نيز تحصيلات خود را در نجف اشرف و «سامرا» در عهد ميرزاي شيرازي دنبال كرده‌، در زمره علما و مجتهدين عصر خود قرار مي‌گيرند و پس از بازگشت از نجف اشرف‌، زعامت و پيشوايي اهالي خمين و حومه را عهده دار مي‌شوند. در تاريخ ذي حجه 1320 قمري در بين راه خمين ـ اراك مورد سوء قصد بعضي از اشرار قرار مي‌گيرند و بر اثر اصابت چند گلوله به كتف و كمر ايشان در سن 47 سالگي به شهادت مي‌رسند.
جنازه آن مرحوم به نجف اشرف منتقل گرديده و در آنجا دفن مي‌شود. مادر ايشان بانو «هاجر» زني از خاندان علم و تقوا و معاريف است‌. پدر آن مرحومه حضرت آيت‌الله مرحوم ميرزا احمد از علما و مدرسين والامقام است‌. و بعضي از اساتيد فن و معاريف مناطق كربلا و نجف در محضر ايشان تلمذ كرده‌اند».8

بعد از شهادت پدر:

در زمان شهادت پدر، مرحوم آيت‌الله پسنديده‌، 8 سال بيشتر نداشت كه به همراه مادر، به خونخواهي پدر برخاست‌9 و در سال 1321 هجري قمري جهت دادخواهي به سلطان آباد اراك رفت و با بديع الملك صحبت كرد و سپس در اراك به عضد الملك شكايت برد و در نهايت به همراه برادر ـ آقا نورالدين ـ و خواهر بزرگتر و مادر و عمه و چند نفر ديگر در سال 1323 هجري قمري عازم تهران گرديد و پس از يك سفر ده روزه به تهران رسيد. معظم له چگونگي ملاقات خويش با عين الدوله (صدراعظم وقت‌) را چنين توصيف مي‌نمايد:
«... من رفتم قبايش را گرفتم‌. دقيقاً يادم داده بودند به كنايه بگويم‌: اگر شما عادل هستيد، ما عادل نيستيم‌، قاتل را بدهيد به دست ما، ما او را مي‌كشيم‌. من اين را به عين الدوله گفتم‌.عين الدوله گفت «نخير، قاتل را مي‌كشم‌... گفتيم‌: تا قاتل كشته نشود از عمارت بيرون نمي‌رويم و ما اينجا متحصن مي‌شويم‌...10» در نهايت با تلاشي كه صورت گرفت‌، قاتل در چهارم ربيع‌الاول 1323 هجري به جوخة اعدام سپرده شد.

تحصيلات‌:

آيت‌الله پسنديده‌، تحصيلات را در شهرستان خمين و در نزد عالمان آن ديار شروع كرد و سپس در سال 1327 هجري ـ در 14 سالگي ـ به همراه سيد نورالدين (برادر) و افتخارالعلما (استاد) جهت ادامه تحصيل به اصفهان عزيمت كرد و در مدرسه ملاعبدالله سكني گرفت و ادبيات‌، منطق‌، كلام‌، فقه‌، اصول و هيئت و نجوم را نزد علماي اصفهان از آن جمله بزرگاني چون مرحوم آيت‌الله حاج آقا رحيم ارباب و آقا شيخ علي يزدي و مرحوم تويسركاني تلمذ نمود و سال ها در محضر آيت‌الله العظمي خاتون آبادي دروس سطح و خارج فقه و اصول را طي كرد. آيت‌الله پسنديده پس از گذراندن دوره‌هاي سطح و خارج دروس حوزوي‌، به خمين مراجعت كرد و همزمان با اقامه نماز جماعت‌، حوزه دروس فقه و اصول‌، كلام و منطق و نحو را در آن شهر برپا نمود كه حضرت امام خميني (ره‌) در زمره شاگردان آن بزرگوار بود. حضرت آيت‌الله پسنديده در اين رابطه چنين مي‌فرمايد:
«...نزد خودم منطق‌، مطول و سيوطي را آغاز كردند. مشق را نيز نزد من انجام مي‌دادند. چون خط نستعليق من خوب بود، نزد من مشق مي‌كردند....»11

فعاليت‌هاي سياسي‌، اجتماعي‌:

مبارزه و ظلم ستيزي با زندگي آيت‌الله پسنديده عجين گرديده بود. او كه در دامان خانواده‌اي مجتهد و مجاهد ديده به جهان گشوده بود، از زماني كه به تشخيص رسيد، پدر بزرگوارش را در مقابل ظلم حاكم و خوانين يافت كه در همين راه نيز به شهادت رسيد. در اين زمان‌، آيت‌الله پسنديده كه 8 بهار بيشتر از عمر مباركش سپري نشده بود به كسوت شريف روحانيت درآمد و به خونخواهي پدر، جلاي وطن كرد و با عين‌الدوله به محاجه برخاست تا اينكه پس از مدتي‌، شاهد مجازات قاتل گرديد. در اين دوران كه ناامني در سراسر كشور رواج داشت‌، خمين نيز از شر اشرار در امان نبود و هر از چند گاهي‌، اشرار مسلح به آن شهر حمله مي‌بردند; بر اين اساس به علت ضعف حكومت در قبال ايجاد امنيت‌، مردم خود به اين مهم اقدام مي‌كردند و براي اجراي اين امر، همه مردم اعم از علمأ، تجار، خوانين و... مسلح بودند و به مقابله با اشرار مي‌پرداختند، در يكي از اين درگيريها، آيت‌الله پسنديده كه ده سال بيشتر نداشت به عنوان يك فرد تفنگچي به مقابله با اشرار پرداخت‌.
آيت‌الله پسنديده از دوران نوجواني براي دفاع از نواميس مردم در مقابل اشرار وابسته به حكومت جور، اسلحه بر دوش گرفت و پس از آن در معيت علماي اصفهان در جريان جنگ جهاني اول براي ايستادگي در برابر قواي متجاوز انگليس تعليمات نظامي ديد و در اردوي نظامي روحانيون منطقه شركت جست‌.12 در زمان اشغال ايران‌، توسط نيروهاي متفقين و تصرف تمام امور كشور ـ حتي نصب حكمرانان و وضع قوانين ـ آيت‌الله پسنديده با خريد غلات و ارزاق عمومي كه توسط آنان براي تأمين نان و خوراك نيروهاي متفقين كه مي‌بايست از مايحتاج مردم محروم منطقه و به بهاي فقر و گرفتاري مردم ايران تأمين شود به مخالفت برخاست‌، ايشان در نقل خاطرات خود، در اين رابطه مي‌گويد: «من به عظام الدوله‌... كه رئيس دارايي گلپايگان بود گفتم‌: من نمي‌گذارم اينها تمام غلات و ارزاق مردم را بخرند و تاراج كنند، مگر اينكه نان محل تأمين شود. بعد از آن اگر مازادي داشت بخرند وگرنه نمي‌شود».13 مقاومت و ايستادگي ايشان در مقابل عمال حكومت و متفقين‌، موجبات پرونده سازي و اعمال فشار براي ايشان را فراهم نمود.14
عظام‌الدوله عين گزارش مخالفت معظم له را به وزارت كشور ارسال كرد و بر همين اساس دستور وزارت كشور مبني بر تبعيد ايشان‌، از خمين صادر گرديد، كه البته با تمهيداتي كه انديشيدند، حكم را غير قانوني اعلام كردند و از تبعيد ايشان‌، صرف نظر گرديد.15
در جريان كشف حجاب‌، به اتهام مخالفت با آن‌، به محاكمه كشيده شد و به عنف به مجلس جشن حجاب‌، برده شد و به اجبار لباس شريف روحانيت را، از تن خارج كرد. در رابطه با حل مشكلات مردمي و مبارزات آنان‌، با شهيد سيد حسن مدرس ارتباط گرفت و در اين راستا به نزد سردار سپه ـ رضاخان ـ رفت كه از طرف وي به نداشتن حسن نيت متهم گرديد. در جلسه‌اي با حضور آيت‌الله شيخ عبدالكريم حائري بر عليه سردار سپه داد سخن داد. آيت‌الله پسنديده در نقل اين خاطره‌، چنين مي‌فرمايد: «در سال 1303 شمسي من از تهران به قم رفتم و ايشان (آيت‌الله حائري‌) را ملاقات كردم در يك جلسه‌اي كه جمعي هم بودند من بر عليه سردار سپه كه آن وقت رئيس‌الوزرا بود صحبت كردم‌.»16 ارتباط با مرحوم آيت‌الله كاشاني و حضور در متن مبارزات آن دوران يكي ديگر از برگ‌هاي زرين و درخشان زندگي پر بركت آيت‌الله پسنديده است‌. ايشان در اين رابطه چنين مي‌گويد: «خدا رحمت كند آيت‌الله كاشاني را كه بسيار مرد عالم و با شهامتي بود و من با ايشان روابط زيادي داشتم‌»17 ايشان در مبارزات ملي شدن صنعت نفت مشاركت فعال داشت و همواره در متن جريان مبارزات سدة اخير ملت ايران حاضر بود.18

آيت‌الله پسنديده و نهضت امام خميني :

آنان كه روزهاي سياه ستمشاهي را به ياد دارند و در دوران سخت مبارزه‌، روزگار غربت و مظلوميت مبارزين را شاهد بوده‌اند، بر نقش ويژه و خدمات حضرت آيت‌الله پسنديده در به ثمر رسيدن نهضت امام خميني (ره‌) وقوف كامل دارند. او كه علي رغم اينكه برادر بزرگتر حضرت امام بود و در سمت استادي و مربيگري ايشان قرار داشت چون سربازي منقاد در خدمت اهداف والاي انقلاب اسلامي‌، قرار گرفت و به اجراي مو به موي دستورات رهبر انقلاب اسلامي اقدام كرد.

اصلاحات ارضي‌:

در آن زمان كه توطئه قانون اصلاحات ارضي عليه دهقانان و روستانشينان تدارك ديده شد و هر حركت و صداي آزاديخواهانه‌اي در سطح كشور به بهانه مخالفت با اصلاحات ارضي سركوب مي‌گرديد، آيت‌الله پسنديده كه در شهر خمين دفتر اسناد رسمي داشت‌، به بهانه كهولت سن و عدم توانائي‌، از تنظيم اسناد آن سرباز زد و در نهايت كه بر اين امر اصرار شد بطور كتبي نوشت‌:
«چون تنظيم اسناد مربوط به مرحله اول اصلاحات ارضي عمل خلاف شرع است لذا از انجام اين امر در دفتر خانه خود ممانعت خواهم نمود.»19
بر همين اساس‌، در ذيل گزارش اين نوشته‌، دستور داده شد تا از طريق دادگستري‌، در مورد انحلال دفتر خانه ايشان اقدام شود، چون مخالفت علني با اصلاحات ارضي‌، مخالفت با فرامين شاهنشاه است‌.

واقعه 15 خرداد:

سازماندهي مبارزات مردم خمين در واقعه 15 خرداد 1342 از برگ‌هاي زرين دوران مبارزه ايشان است‌. آيت‌الله پسنديده در روز قيام تاريخي 15 خرداد، با سخنراني در ميدان مركزي خمين‌، بطور آشكارا به حمايت از حركت حضرت امام (ره‌) پرداخت‌. اين اقدام شجاعانه در اسناد، چنين ثبت گرديده است‌:
«به قرار اطلاع‌، فرداي روزي كه آيت‌الله خميني دستگير شده‌، سيد مرتضي پسنديده‌، برادر وي كه در خمين مي‌باشد در ميدان شهر مردم را جمع و به منبر رفته و پس از سخنراني‌، نواري كه در آن خميني صحبت نموده از بلندگو پخش مي‌نمايد...20.
پس از قيام خونين 15 خرداد و دستگيري امام خميني (سلام الله عليه‌)، حضرت آيت‌الله پسنديده به همراه مراجع و علماي ايران‌، به تهران عزيمت و در اعتراض دسته جمعي علمأ مشاركت فعال نمود. امضاي ايشان در اعلاميه چهل تن از مدرسين و فضلاي حوزه علميه قم به عنوان نخستين امضأ نمايانگر نقش كليدي آن مرحوم مي‌باشد. ايشان در نقل خاطرات دستگيري حضرت امام (ره‌) چنين مي‌فرمايد:
«زماني كه حضرت امام در پادگان عشرت‌آباد تهران زنداني بودند .... من در آنجا به ديدن ايشان رفتم‌.... ضمناً با امام هم روابط محرمانه‌اي داشتيم كه گاهي پيغامي به ايشان مي‌داديم و ايشان هم پيغامي به ما مي‌دادند ... من به وسيله ارتباطي كه با برادرزاده نصيري ـ رئيس شهرباني وقت ـ داشتم‌، درخواست ملاقات كردم نصيري هم موافقت كرد و به اتفاق يكي از دوستان‌، براي ملاقات امام به عشرت آباد رفتيم‌.... نوبت ما كه شد با همان رئيس پادگان براي ملاقات امام رفتيم‌. به من گفت‌:«شما فقط احوالپرسي كنيد و در امور سياسي با آقا صحبت نكنيد.»... من با امام صحبت كردم و تمام مطالب را به ايشان گفتم‌. اظهار داشتم «آقاي شريعتمداري تقاضاي ملاقات دارند موافقيد يا خير؟ گفتند: مانعي ندارد. گفتم‌: آقاي مرعشي نجفي هم سلام رساندند. گفتند: مگر ايشان به تهران آمده‌اند؟ گفتم‌: آري تازه آمده‌اند و به منزل آيت‌الله خوانساري وارد شده‌اند. ايشان پرسيدند: چرا آمده‌اند؟ پاسخ دادم‌: كار داشتند! آنگاه گفتم‌: آقاي ياوري و آقاي بحرالعلوم هم از رشت آمده بودند، آيت‌الله آملي (كه در تهران بودند) سلام رساندند، آقاي ميلاني هم آمده بودند و سلام رساندند و يك يك اسامي علمأ را گفتم كه ايشان متوجه بشوند همه در تهران جمع شده‌اند. آنگاه پرسيدم‌: اجازه مي‌دهيد شهريه طلاب قم را منظم بپردازيم‌؟ گفتند: بله‌. گفتم‌: آقاي آملي ظاهراً تقاضا داشتند اجازه بدهيد بازارهاي تهران و شهرستان ها كه تعطيل است باز شود. امام پرسيدند: مگر تعطيل است‌؟ گفتم‌: آري تعطيل است‌... غرض من از اين سؤال و جواب‌ها اين بود كه ايشان را به مهمترين اوضاع كشور و پيامدهاي دستگيري معظم له آگاه سازم‌. ايشان كاملاً از اوضاع مطلع شدند و سپس خداحافظي كرديم و به منزل برگشتيم‌21.»

تكيه‌گاه قبيلة نور:

خروش حضرت امام خميني قدس‌الله نفسه الزكيه عليه كاپيتولاسيون كه منجر به دستگيري و تبعيد عجولانة معظم له به تركيه گرديد، اعتصاب و تظاهرات مردمي را در پي داشت و جامعه روحانيت را جنب و جوشي غيرقابل وصف‌، فرا گرفت‌، كه صدور اعلاميه‌ها، نامه‌ها و تلگراف‌هاي پشتيباني از حضرت امام از يك طرف و فعاليت‌ها و ارتباط و تماس‌هاي رسمي و غير رسمي با مقامات دولتي ايران و بعضي از مقامات خارجي از طرف ديگر، گوشه‌اي از آن مي‌باشد. آيت‌الله پسنديده در اين رابطه طي نامه‌اي به امير عباس هويدا ـ نخست وزير وقت ـ ضمن درخواست مسافرت به تركيه و ملاقات با حضرت امام‌، چنين نوشت‌:
«ادامه تبعيد مرجع تقليد شيعيان حضرت آيت‌الله العظمي خميني مدظله العالي‌، با شايعات اخير موجب نگراني شديد است‌....»22
هرچند در ابتدا مقامات دولت ايران‌، با درخواست ملاقات ايشان موافقت كرده بودند ولي مقامات امنيتي ساواك‌، ارتباط آيت‌الله پسنديده را با امام به مصلحت ندانسته و با اين امر مخالفت كردند. آيت‌الله پسنديده در اين رابطه مي‌گويد:
«... هنگامي كه حضرت امام به تركيه تبعيد شدند، دربار دستور داده بود كه من و آيت‌الله خوانساري براي ديدن امام به تركيه برويم‌... ولي پاكروان مي‌گويد:صلاح نيست كه پسنديده برود و آقاي فضل‌الله خوانساري تنها برود23.»
تبعيد به تركيه و پس از آن تغيير محل تبعيد از تركيه به عراق‌، عملي گرديد. در اين ايام‌، هرچند شهيد آيت‌الله سيد مصطفي خميني‌، مرحوم حجة‌الله سيد احمد خميني و مرحوم آيت‌الله اشراقي و بزرگواران ديگري بودند، ولي همواره‌، گرمابخش اين كانون و تكيه گاه قبيله نور، وجود حضرت آيت‌الله پسنديده بود. او براي حضرت امام‌، چون هاروني دردمند و براي ياران امام سكينه‌اي اطمينان بخش بود. حضور او، چراغ بيت امام و باعث دلگرمي طلاب مبارز بود و آنچه نقش ايشان را برجسته مي‌كند آن است كه آيت‌الله پسنديده علي رغم خطرات و تضييقات فراوان رژيم‌، در طول سالهاي تبعيد امام خميني‌، مسئوليت تأمين و پرداخت شهريه امام را به همراه داشت‌، بر عهده گرفت‌. كه بر رونق بخشيدن نام و موقعيت امام در حوزه كمك مي‌نمود، كمك مالي به خانوادة زندانيان و تبعيد شدگان در آن شرايط اختناق‌آميز و پرداخت شهريه امام در حوزه‌هاي علميه سراسر كشور، نقشي مهم در زنده نگهداشتن نام امام و مشتعل ساختن قيام پانزده خرداد داشت‌. حمايت‌هاي آيت‌الله پسنديده از حضرت امام ادامه داشت تا آنكه ايشان جهت رونق بخشيدن به بيت امام در قم به عنوان مأمن و محفل ياران و دوستان و مقلدان آن حضرت‌، تصميم به هجرت به قم مي‌گيرند كه اين مسافرت با هماهنگي حضرت امام كه توسط مرحوم حاج سيد احمد آقا به ايشان ابلاغ شده بود، صورت گرفته است‌.24
لذا آيت‌الله پسنديده از خمين به قم هجرت نموده و در بيت امام در محله يخچال قاضي مستقر گرديدند و به عنوان وكيل تام‌الاختيار امام در اخذ سهم مبارك امام و پرداخت شهريه طلاب و همچنين سر و سامان بخشيدن به زندگي روحانيون مبارزي كه در خط امام گام بر مي‌داشتند و در زندان‌ها و تبعيدگاه‌ها به سر مي‌بردند، نقش مؤثري داشتند. ساواك در اين رابطه چنين گزارش كرده است‌:
«حاج پسنديده‌، برادر بزرگ خميني كه در شهرستان خمين سكونت دارد روز جمعه 18/10/1349 وارد قم شده و در منزل شخصي خميني مي‌باشد و روز شنبه 19/10/1349 به مناسبت ميلاد حضرت رضا (ع‌) رسماً در مجلسي كه در بيروني منزل خميني به همين مناسبت تشكيل شده بود شركت و از واردين پذيرايي و ديد و بازديد به عمل آورد....
نظريه شنبه‌: مسافرت پسنديده به قم در ظاهر به عنوان زيارت است ولي در باطن به اشاره گردانندگان دستگاه خميني است ... كه اگر دستگاه مانع نباشد ايشان براي دائم در قم بمانند»25 علت حساسيت گزارشگر ساواك‌، در خصوص امكان حضور دائمي آيت‌الله پسنديده‌، در منزل حضرت امام در قم‌، به واسطه تضييقاتي است كه در سال 1346 توسط ساواك براي معظم له‌، ايجاد گرديد و ايشان از طرف ساواك‌، به طور رسمي به خمين مراجعت داده شد.

حضرت آيت‌الله پسنديده در اين رابطه‌، چنين مي‌گويد:

«در سال 1346 زماني خواستند مجلس روضه بگذارند و آقاي اسلامي روضه بخوانند. شهرباني يا سازمان امنيت قدغن كرده بود. حاج شيخ محمود خادمي در خمين به سراغ ما آمد و گفت‌: روضه را قدغن كرده‌اند، به قم بياييد. گفتم‌: روضه بايد حتماً اجرا شود. دستور دادم كه روضه بخوانند... خبر به شهرباني رسيد و آمدند جلوي منزل ايستادند و گفتند كه نبايد روضه باشد... بعد مأمورين به من گفتند: برگرديد و به خمين برويد، گفتم‌: من قصد داشتم فردا به خمين برگردم ولي چون شما امر مي‌كنيد نمي‌روم‌. مگر مرا به زور ببريد....26
هرچند اين مراجعت اجباري به خمين صورت گرفت‌. ولي آيت‌الله پسنديده پس از چند روزي به بهانة ناسازگاري هواي خمين به قم بازگشتند تا از نزديك بر امور مربوط به فعاليت‌هاي بيت حضرت امام‌، نظارت نمايند. در دوران حضور مرحوم حجة‌الاسلام حاج سيد احمد خميني در قم‌، آيت‌الله پسنديده از بازويي توانا برخوردار بود و با مديريت قوي و هماهنگي لازم به رتق و فتق امور طلاب و برقراري ارتباط با حضرت امام و هدايت مبارزين مي‌پرداخت‌. مكاتبات مكرر حضرت امام (ره‌) در اين رابطه‌، گوياي اين هماهنگي مي‌باشد.
چراغ بيت امام در قم با حضور آيت‌الله پسنديده همواره مي‌درخشيد و گرمابخش محفل مريدان و شاگردان آن حضرت بود. پس از عزيمت حاج سيد احمد خميني به نجف اشرف و به دنبال آن شهادت مظلومانه حضرت آيت‌الله سيدمصطفي خميني و ماندگار شدن مرحوم حاج سيد احمد در كنار حضرت امام‌، آيت‌الله پسنديده به تنهايي‌، عهده دارد مسئوليتي خطير گرديد و اين مهم را به احسن وجه‌، به انجام رسانيد.
شهادت آيت‌الله سيد مصطفي خميني‌، جرقه عظيمي بود كه ايران اسلامي را به جنبش واداشت و حوزه علميه و شهر قم به عنوان پايگاه دائمي انقلاب اسلامي‌، مركز جوش و خروش انقلابي ياران امام بود. حضور آيت‌الله پسنديده در بيت امام يكي از عوامل مهم ارتباط انقلاب اسلامي با رهبري آن در نجف اشرف و به خصوص در زمان اقامت امام در نوفل لوشاتو بود. در راستاي همين نقش مؤثر بود كه ساواك حضور ايشان را در قم براي رژيم خطرناك دانسته و طي يك دادگاه فرمايشي ايشان را براي مدت سه سال به شهر كويري انارك‌، تبعيد كردند. ولي آيت‌الله پسنديده حكم غيرقانوني تبعيد را ناديده گرفت و با شهامت به قم ـ كانون قيام ـ بازگشت‌. اين بار، ساواك با عصبانيت به مسئله بازگشت ايشان به قم‌، پرداخت و طي حكمي‌، محل تبعيد ايشان را از انارك به داران اصفهان‌، تغيير داد.

متن سند ساواك‌، به اين شرح است‌:

«صورتجلسه‌»
ساعت 1000 روز 10/3/2537 ]1357[ شاهنشاهي بنا به دعوت تلفني آقاي فرماندار قم كميسيون حفظ امنيت اجتماعي شهرستان قم در دفتر كار ايشان تشكيل و آقاي فرماندار اظهار داشتند سيد مرتضي پسنديده فرزند مصطفي متولد 1274 خمين شناسنامه شماره 138 صادره از خمين ساكن قم در تاريخ 21/2/1337 ]1357[ به اتهام تحريك مردم برضد يكديگر و اخلال نظم و آسايش عمومي از طريق كميسيون حفظ امنيت اجتماعي قم به مدت 3 سال اقامت اجباري در انارك نائين از توابع استان اصفهان محكوم و رأي صادره با موافقت جناب آقاي استاندار مركز درباره نامبرده اجرأ گرديده است و در اجراي اوامر صادره از مركز و بنا به مقتضيات محلي و مصالح عمومي مقرر است محل اقامت اجباري وي به شهر ديگري كه كميسيون تعيين مي‌نمايد تغيير يابد. كميسيون ـ با توجه به توضيحات آقاي فرماندار و پيشنهاد نماينده نخست‌وزيري با تغيير محل اقامت اجباري متهم مورد بحث موافقت دارد، لذا محل اقامت اجباري نامبرده را نسبت به بقيه مدت محكوميتش شهرستان داران اصفهان تعيين مي‌نمايد.»27
مرحوم آيت‌الله پسنديده اين بار با پيام امام خميني مبني بر اينكه «تمام كساني كه تبعيد شده‌اند به حكم تبعيد اعتنا نكنند و به قم و يا شهر خودشان مراجعت كنند»، بلافاصله روانه قم شدند. مرحوم آيت‌الله پسنديده پس از پيروزي انقلاب اسلامي عليرغم موقعيت ويژه‌اي كه از مراتب علم و تجربه و مبارزات مستمر خويش داشتند همچون گذشته افتخار وكالت امام خميني را در امور شرعي مردم به هر عنوان و سمتي و بر هرگونه امتيازي ترجيح دادند و در طول سال‌هاي پس از پيروزي با بزرگواري و بي هيچ ادعا و توقعي و بدون كمترين تغييري در مواضع و مشي و شيوه زندگي خويش‌، همان مسير روشن گذشته را تعقيب نمودند. در آبان ماه 1357 آيت‌الله پسنديده اين يار ديرين و ظهير هماره آن سفر كرده‌، رخ در نقاب خاك كشيد و به جمع سالكان كوي ملكوت پيوست و پس از تشييع پرشكوه‌، پيكر اين عالم جليل‌القدر در مسجد بالاسر در حرم مطهر حضرت معصومه (س‌) به خاك سپرده شد.

آئين برادري به روايت نامه‌ها

در انتها براي معرفي چگونگي ارتباط حضرت آيت‌الله پسنديده با حضرت امام خميني (ره‌) گزيده‌اي از مكاتبات في ما بين را كه تحت عنوان «آيين برادري به روايت نامه‌ها»، توسط حجة‌الاسلام حميد انصاري نگاشته شده است در ذيل مي‌آوريم :
رابطه متقابل حضرت امام خميني (سلام‌الله عليه‌) و آيت‌الله پسنديده حقيقتاً مثال‌زدني‌، و الگويي است در آداب اخوت و معاشرت اسلامي‌. در يك سوي اين رابطه فقيه و مرجعي نامدار و رهبري برجسته چون امام خميني (سلام‌الله عليه‌) قرار دارد كه انديشه و نهضت الهي‌اش جهان را درنورديده و علاوه بر ايجاد و استقرار نظام اسلامي در ايران موج دين‌گرايي و اسلام خواهي را در جهان طنين افكنده است و در سوي ديگر برادري بزرگ كه سالهايي چند سمت سرپرستي و استادي امام را داشته است‌.
اسناد و نامه‌هاي امام و خاطرات فراواني كه ياران و آشنايان آن حضرت نقل كرده‌اند جز اين گواهي نمي‌دهند كه امام خميني (سلام‌الله عليه‌) در تمام مدت عمر حتي يك بار از منش اسلامي در برخورد متواضعانه و سراسر تجليل و احترام با برادر بزرگ خويش عدول نكرده است‌.
اين تكريم و تواضع نه تنها در امور مهم و مراودات آن دو بزرگوار و نه تنها در نوع خطابه‌ها و نامه‌ها و رفتار در مجالس رسمي بلكه در جزئي‌ترين مسايل نيز فراوان به چشم مي‌خورد. عليرغم موقعيت برجسته امام و انتظار پذيرش عمومي‌، حضرت امام هيچگاه حاضر نشد قدمي جلوتر از برادر بزرگ خويش حركت كند و پيش از او از محلي خارج و يا وارد شود. از زبان يادگار امام شنيده و خوانده‌ايد كه حتي در حساسترين لحظات تاريخي انقلاب در روز 12 بهمن كه ميليونها چشم براي خروج امام از هواپيما لحظه‌شماري مي‌كردند، آن حضرت حاضر نشد پيش از آن كه آيت‌الله پسنديده از هواپيما خارج شود، بيرون روند. تمام نامه‌هاي حضرت امام خطاب به ايشان با نهايت توجه و احترام و تكريم مرقوم شده‌اند، نامه‌ها با عناويني همچون «حضور مبارك حضرت مستطاب حجة‌الاسلام والمسلمين آقاي پسنديده دامت بركاته‌» و بعضاً مطالب نامه با جمله : «فدايت شوم‌» و يا «تصدقت گردم‌» آغاز مي‌شود و در اغلب آنها تقاضاي توجه به سلامتي و ابراز نگراني از مختصر كسالت ايشان به چشم مي‌خورد. در صدها نامه‌اي كه حضرت امام از نجف اشرف به فرزند عزيزشان حاج احمدآقا ـ رحمة‌الله عليه ـ و يا ديگر فرزندان و منسوبين نوشته‌اند كمتر نامه‌اي يافت مي‌شود كه در آن توصيه و سفارش رعايت حال و احترام آيت‌الله پسنديده و به تعبير امام :«حضرت آقا» ـ نشده باشد. چند نمونه از اين توصيه‌ها :
خدمت حضرت حجة‌الاسلام والمسلمين عم مكرم سلام برسانيد. براي ايشان نگران هستم‌. مي‌ترسم اين رفت و آمد براي مزاج ايشان ناراحتي توليد كند و موجب استراحت ايشان در قم نباشد.پدرت (... حضرت آقاي عموي معظم مادامي كه قم هستند خيلي مواظبت از ايشان بكنيد هم از جهت كرسي و مكان و هم از حيث غذا و ساير امور خصوصاً احترامات‌...)
(... خداوند تعالي به شما توفيق عنايت كند حضرت آقا را تنها نگذاريد البته به ايشان نبايد بد بگذرد...) (... از مواظبت آقاي عم‌ّ بزرگوار كوتاهي نكنيد. ايشان ضعيف‌المزاج هستند و بايد رسيدگي شوند...) (... خدمت آقا سلام برسانيد و به ايشان در اين هواي سرد زمستاني خدمت كنيد مبادا بد بگذرد...) ... خدمت حضرت آقاي عم‌ّ محترم سلام برسانيد، مرقومات ايشان تماماً جواب داده شده است و فرستاده شده است‌...)
(... جواب مرقوم آقاي عمو را از طريق ديگر فرستادم‌. اميد است برسد. از ايشان خيلي توجه كنيد و خدمت به ايشان فرض است از براي شما...)
[1ـ كتاب «وعدة ديدار» انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره‌)] حقيقتاً فرزندان امام نيز در طول دوران تبعيد آن حضرت و سالهاي پس از پيروزي انقلاب‌، سفارش اكيد پدر را به شايسته‌ترين نحو عملي ساختند و پس از رحلت امام‌، يادگار عزيز آن حضرت : مرحوم حاج احمد آقا چونان فرزندي مهربان به مراقبت و حتي پرستاري از عموي بزرگوارش ـ كه بنا به دعوت حاج احمد آقا به محلي در جوار منزل ايشان نقل مكان نموده بود ـ پرداخت و پس از ارتحال يادگار امام‌، فرزند برومند ايشان به شايستگي تمام وصيت پدر را در خدمت به حضرت آيت‌الله پسنديده‌. تا آخرين لحظات حيات ايشان عملي نمود. نكته حائز اهميت آن كه اختلاف رأي و نظر آيت‌الله پسنديده با امام در مواردي از مسائل مختلف جزيي و كلي كه با صراحت و صميميت توأم با احترام در نامه‌هاي ايشان يافت مي‌شود، كمترين اثري بر رابطه متواضعانه و آكنده از احترام و تكريم امام نسبت به ايشان نداشت چنان كه اين اختلاف سليقه‌ها نه تنها بر ميزان اطاعت و ارادت آيت‌الله پسنديده به حضرت امام اثر منفي نداشت‌، بلكه ميزان احترام و تبعيت كامل معظم‌له نسبت به رهبر كبير انقلاب اسلامي در مكاتبات سالهاي اخير ايشان افزونتر از گذشته گرديده بود و در عين حالي كه نقطه‌نظرات خويش را صادقانه و صريح عرضه مي‌نمود، نسبت به صحت و سقم آنها نظر امام را جويا مي‌شد و در مقام عمل آن چه را كه امام مي‌خواستند عيناً اجابت مي‌كرد و در اين مقام تا به آن جا پيش رفته بود كه حتي سفر خويش و نقل‌ِ موقت‌ِ مكان از قم به تهران را نيز از محضر امام كسب تكليف مي‌كرد. آن فضاي آزاد و آزادانديشي و اين رفتار متواضعانه و كريمانه و اين رابطه سراسر محبت و صميميت و مسئوليت‌پذيري كه قريب به يك قرن بين اين دو بزرگوار جاري و ساري بوده است حقيقتاً درسي است آموزنده براي ره‌جويان وادي تعليم و تربيت‌.
نامه حضرت امام از تركيه به آيت‌الله پسنديده 20 محرم‌الحرام 1385 بسم‌الله الرحمن الرحيم
حضور محترم جناب مستطاب حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي پسنديده دامت بركاته‌. به عرض عالي مي‌رساند : انشأالله تعالي وجود محترم خالي از نقاهت و ملال است‌. سعادت و عزت آن حضرت را از خداوند تعالي مسئلت مي‌نمايد. حال اينجانب بحمدالله وله‌الشكر خوب است‌، به هيچ وجه نگراني ندارم و جنابعالي و سايرين هم نگران نباشيد. آنچه خداوند تعالي مقدّر فرموده عين صلاح است از خداوند تعالي خواستار است كه ما را راضي فرمايد از مقدرات‌. خدمت همه خويشاوندان سلام برسانيدوالسلام عليكم و رحمة‌الله
مصطفي بحمدالله سالم و سلام ابلاغ مي‌نمايد روح‌الله الموسوي الخميني
بسم‌الله الرحمن الرحيم
چون در اين اوقات وصول قبوض وجوه به اينجانب و ايصال صاحبان وجوه بسيار مشكل است‌، لهذا به جميع اهالي محترم ايران و افغانستان و پاكستان و ساير بلاد اعلام مي‌نمايد كه مهر و امضأ حضرت مستطاب حجة‌الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيدمرتضي پسنديده دامت بركاته اخوي معظم اينجانب و وكيل من در اين امور به منزله مهر و امضاي اينجانب است و مؤمنين هر چه وجوه از هر باب به معظم‌له برسانند، مورد قبول اينجانب است و برّي‌الذّمه مي‌شوند و محتاج به مهر و امضاي اينجانب نيستندوالسلام علي‌المؤمنين و عبادالله صالحين تاريخ 20 شهر جمادي‌الثاني 1395
روح‌الله الموسوي الخميني
برادر بزرگوارم قربانت شود
شما را به خداي متعال قسم مي‌دهم به حرفهاي دكتر ترتيب اثر دهيد. چرا موجب نگراني همه مي‌شويد. خداوند لازم نموده است كه در مواقع احتمالي ضرر، انسان از آن چه موجب است اجتناب كند اگر چه ترك حج و صوم و صلوة باشد...
روح‌الله الموسوي الخميني
نام و چهره نوراني حضرت آيت‌الله پسنديده براي مقلدين امام‌، نام و چهره‌اي آشناست و در آن سالهاي سخت خفقان كه حتي بردن نام امام و پرداخت وجه شرعي به وكلاي امام جرم سنگين محسوب مي‌شد آن بزرگوار كار و موقعيت خويش را در شهرستان خمين رها كرد و افتخار وكالت شرعي امام خميني را با همه خطراتش بر آسايش و آرامش زندگي ترجيح داد و با استقرار در منزل امام در قم‌، مطمئن‌ترين حلقه ارتباط مقلدين و امام گرديد. به لحاظ ارتباط ديرين و گسترده حضرت امام با آيت‌الله پسنديده و اعتماد عميق امام به ايشان و صداقت و امانتداري معظم له نسبت به امام هيچكس به اندازه آيت‌الله پسنديده در انتقال اخبار و گزارش مسائل مختلف قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با امام خميني مكاتبه نداشته است‌. تعداد نامه‌ها و گزارشهاي باقي مانده از آن بزرگوار از هزار متجاوز است‌. ايشان به عنوان وكيل‌ِ امين امام و پيام‌رسان امين مردم آنچه را كه در ملاقاتها و نامه‌ها از ايشان خواسته بودند تا به اطلاع امام برساند عيناً و در نهايت امانتداري طي نامه‌هايي پياپي به حضرت امام منعكس مي‌نمود. اين نامه‌ها سرشار از نكته‌هاي خواندني و حاوي نقطه‌نظرات شخصي ايشان از كلي‌ترين مسائل گرفته تا بيان جزيي‌ترين خبرها و نقل گفته‌ها و شنيده‌هاي بي‌شمار مردم و بيان مشكلات و دردسرهاي اقشار مختلف و بخصوص بيان نقطه‌نظرات گروهها و جريانات سياسي در مسائل گوناگون نهضت و امور اقتصادي و سياسي و جنگ و ... مي‌باشد.
بسياري نامه‌هاي رسمي ايشان با جمله «جعلت فداك‌» يا «روحي فداك‌» شروع مي‌شود كه حاكي از محبت و اطاعت و اعتقاد عميق قلبي آن بزرگوار به حضرت امام مي‌باشد و در اينجا تنها به چند نمونه از اين نامه‌ها بسنده مي‌كنيم :
18 ج 2 84 (آبان ماه 43)
به عرض حضور مبارك مي‌رساند : روزنامه اطلاعات در صفحات وسط تقريباً حدود بيست سي كلمه در هفته گذشته 21 يا 22 يا 23 مهرماه نوشته بود : «سپس لايحة الحاق ايران به پيمان وين تصويب شد» ديگر هيچ مطلبي ننوشته بود. در كيهان هم ظاهراً همين طور بوده و مجاز نيستند چيزي بنويسند. آن چه تقريباً مظنون يا معلوم است اين است كه در دو سه ماه قبل اين موضوع در مجلس سنا مطرح شده و مذاكره هم شده و تصويب نمودند ولي اجازه طبع آن داده نشده و بعداً در همان 21 يا 22 مهر در مجلس شورا مطرح و تصويب شده و آقاي مهندس رياضي از دست اين قانون مي‌گويند به آمريكا فرار كرده كه در ايران نباشد. و اما مطلب اين است كه براي مصونيت آمريكاييها و مستشارهاي آنها اين پيمان تصويب شده كه ايران به پيمان وين ملحق مي‌شود و ظاهراً پيمان اين است كه ممالك كاملة‌الوداد بايد در ممالك همديگر از تعرّضات قانوني و غيره مصون باشند و اگر تخلف يا جرايمي كردند در سفارتخانه خودشان رسيدگي و محاكمه شود و در واقع مثلاً اتباع ايران در ايران بايد هرگاه با آمريكاييها اختلاف داشتند در سفارت آمريكا محاكمه و رسيدگي شود.
الداعي‌. سيدمرتضي پسنديده
ـ اول جمادي‌الاول 84 (مهرماه 1343)
به عرض حضور مبارك مي‌رساند:
... بعضي تقاضا داشتند يك نفر براي امام جماعت و مسجد و منبر تعيين فرماييد، ولي فعلاً اقتضأ ندارد تا رمضان چه پيش آيد
... هرگاه بخواهيد اعلام خطر فرماييد باز اسرائيل و عمال اسرائيل در ايران و بهايي‌ها را رها نفرماييد كه مع‌الاسف تحت حمايت دول بزرگ براي اضمحلال اسلام و تضعيف ديانت و علما كوشش دارند. خيلي اهانت به مقامات نباشد.
... از قانون در ايران فقط اسمي باقي مانده‌. دادگستري نيز قادر نيست انجام وظيفه نمايد. از قانون اساسي اسمي باقي نمانده‌. به قول شاعر : «از گربه همان گوشي دمي هست ورا» باقي همه عنكبوت را مي‌ماند. ايام سعادت و بركات مستدام‌، ظل عالي برقرار.
الداعي ـ سيدمرتضي پسنديده
ـ شب 17 صفر 84 (تابستان 1343)
قربانت شوم
... چون امشب شب يكشنبه است و با آقايان عظام حسب‌المعمول منزل حضرت آقاي نجفي بايد بروم‌، به اين مختصر تصديع افزا شدم‌. روزها هم آقايان حجج‌، مجلس روضه و تعزيه‌داري دارند و آقايان وعاظ و طلاب بسيار منظم‌، و خدمت مي‌نمايند.
... گويا در مرزهاي عراق يك تمركز قوايي شده ـ به منظور گزارش آمد ـ ولي اطلاع صحيح در دست نيست مصاحبه آقاي وزير دادگستري مقنع نيست چون اگر طرحي خود مجلسي‌ها بدهند و تصويب كنند وزرأ چه مي‌كنند؟ مظنون است خود دولت طرحي را تهيه و به دست زنها به مجلس بدهند. هر چند فعلاً صلاح دولت هم نيست‌. آن چه احساس مي‌شود براي تضعيف اسلام و مسلمين كه هدف قطعي غريبهاست كم‌كم اصول اسلامي را تغيير مي‌دهند تا نتيجه‌اي كه مي‌خواهند بگيرند.
والسلام عليكم ـ الاحقر ـ سيدمرتضي پسنديده
ـ روحي فداك
با تقديم دعوات‌، چون هواي قم گرم و ناراحت‌كننده است‌، هرگاه اجازه و صلاح بدانيد تابستان را در تهران در حالت استراحت باشم و در اين صورت مقرر فرماييد پنجم يا ششم شوال يك ماشين براي ساعت هشت و نيم صبح قم باشد كه تهران در منزل بنده‌زاده اقامت كنم و اگر صلاح در ماندن قم است توقف كنم‌. زيادتر تصديع ندهم و عرضي ندارم‌...
والسلام عليكم و الرحمة ـ سيدمرتضي پسنديده
18 حج 404
ـ روحي فداك
با تجديد دعوت و تبريك عيد سعيد غدير، با بودن داعي در تهران مجوزي براي امضأ قبوض رسيد به اسم داعي و امضاي چكهاي بانكي و پرداخت به مؤسسه تعاون اسلامي قم‌، براي قم به نظرم نمي‌رسد . عقيده دارم آقاي تهراني (آقاي حاج شيخ محمدصادق‌) يا آقاي قرهي يا آقاي اسلامي هركدام را صلاح مي‌دانيد تعيين فرماييد و مرا معاف فرمائيد يا داعي به آقاي قرهي و آقاي تهراني اختيار امضأ بدهم بسته به نظر عالي است‌. والسلام عليكم و الرحمة ـ پسنديده‌28

پي‌نوشت‌ها:

1ـ اصول كافي ـ ج 1 ـ كتاب فضل العلم ـ حديث 2
2ـ اصول كافي ـ ج 1 ـ كتاب فضل العلم ـ حديث 5
3ـ مداد العلمأ افضل من دمأالشهدأ ـ بحارالانوار ـ ج 2 ـ ص 14
4ـ فصلنامه حضور ـ ش 17 ـ ص 337
5ـ فصلنامه حضور ـ ش 17 ـ ص 334
6ـ صاحب عبقات الانوار مرحوم ميرحامد حسين هندي نيشابوري مي‌باشد كه خانوادة جليل آن مرحوم اكنون اكثراً در لكنهور به سر مي‌برند. دربارة شخصيت آن عالم جليل‌القدر در كتاب «فوائد الرضويه‌» چنين آمده است: «السيد الاجل العلامه و الفاضل الورع الفهامة الفقيه المحقق و... آية‌الله في العالمين و ... و بالجمله وجود آن جناب از آيات الهيه و حجج شيعة اثني عشريه بود. هر كس كتاب مستطاب عبقات الانوار كه از قلم دُربار آن بزرگوار بيرون آمده مطالعه كند مي‌داند كه در فن كلام‌، سيّما در مبحث امامت از صدر اسلام تاكنون احدي بدان عنوان سخن نرانده و بر آن نمط تصنيف نپرداخته است‌... در سنة 1306 جناب سيد از دنيا درگذشت و به اجداد طاهرين خود پيوست‌.» نهضت امام خميني ـ سيد حميد روحاني ـ ج 1 ـ ص 20؛ به نقل از فوائد الرضويه ـ صص 92 ـ 91
7ـ خاطرات آيت‌الله پسنديده ص 9، در اين خاطرات‌، آيت‌الله پسنديده‌، اين ازدواج را با خواهر يوسف خان مي‌داند.
8ـ نهضت امام خميني ـ سيد حميد روحاني ـ ج يك ـ صص 23ـ20
9ـ ايشان در خاطرات خود مي‌گويد : من يادم مي‌آيد، 8 سال داشتم‌. در همين حال با او ]بديع‌الملك‌[ دربارة قتل پدرمان‌، و تقاضاي اعدام قاتل صحبت مي‌كرديم‌. خاطرات «ص 24»
10ـ خاطرات آيت‌الله پسنديده ـ ص 25
11ـ خاطرات ـ ص 50
12ـ حضور ـ ش 17 ص 341
13ـ خاطرات ـ ص 91
14ـ حضور ـ ش 17 ـ ص 340
15ـ خاطرات ـ صص 2 ـ 91
16ـ خاطرات ـ ص 87
17ـ خاطرات ـ ص 98
18ـ براي اطلاع بيشتر از رخدادهاي تاريخ معاصر ايران‌، و نقش معظم له در دوره‌هاي مختلف آن‌، به كتاب خاطرات ايشان مراجعه شود.
19ـ سند شمارة 1/19 ـ 5 ـ 651 مورخه 6/3/44
20ـ حضور ـ ش 17 ص 350
21ـ خاطرات ـ صص 106ـ104
22ـ حضور ـ ش 17 ص 351
23ـ خاطرات ـ ص 117
24ـ حضور ـ ش 17 ص 352
25ـ حضور ـ ش 17 ص 352
26ـ خاطرات ـ ص 119
27ـ فصلنامه حضور ـ ش 17 ـ ص 253
28ـ فصلنامه حضور ـ ش 17 ـ صص 349 ـ 343

www.ir-psri.com

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:50 AM
تشکرات از این پست
mohamadaminsh
mohamadaminsh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 25772
محل سکونت : خوزستان

پاسخ به:تايپك شيعه شناسي



بررسی زندگينامه خاندان بزرگ حکيم

شاه عباس صفوي قصد سفر به عتبات عاليات را کرده بود و به همين دليل همه ي اطرافيان شاه او را همراهي کرده و به پابوس امامان معصوم مدفون در عراق رفتند، سفري که تنها براي زائران ايراني با برکت نبود و برکاتي هم براي ميزبانان داشت. در نجف بود که مردم نجف به اصرار توانستند طبيب مخصوص شاه را راضي به ماندن در نجف کنند. طبيب خود را وقف مردم نجف کرد، بدون هيچ نگرشي نسبت به آينده، آينده ي فرزنداني که از او بر جا مي مانند و خانداني بزرگ و نام آور در سراسر عراق تشکيل خواهند داد، خانداني که امروز با نام « حکيم » مي شناسيم و در ابعاد مختلف مذهبي، سياسي و اجتماعي عراق دخيل، مؤثر و تأثير گذارند. خانداني که تنها در طول 40 سال يعني از سال 1970 و پس از درگذشت آيت الله العظمي سيد محسن حکيم نزديک به 70 نفر از اعضايش در راه آرمان هاي ديني و مذهبي به شهادت خواهند رسيد.
به هرحال پزشک مخصوص شاه عباس صفوي، در نجف و کنار مزار امير المومنين نه تنها خود در خدمت مقيمان حرم امام علي (ع ) کوشيد که فرزندانش جان و مال خود را در راه اعتلاي شيعه در عراق گذاشتند.

آغاز راه

يک قرن پيش سيد مهدي صالح حکيم از نوادگان حکيم بزرگ، از برجسته ترين مدرسان حوزه علميه نجف اشرف بود که به دعوت شيعيان لبنان به آن کشور سفر کرد. سيد مهدي سه پسر به نام هاي محمود، محسن و هاشم داشت که پسر مياني يعني سيد محسن زيرنظر برادر بزرگ وارد حوزه علميه نجف شود و نزد آيات عظام يزدي، آخوندي خراساني، خوانساري، نائيني، عراقي، شيخ الشريعه اصفهاني، حبوبي و جواهري شاگردي کرد.
استاداني که هر کدام ستون هاي خيمه ي برافراشته ي حوزه علميه ي نجف بودند و باعث شد تا سيد محسن به سرعت مدارج علمي را طي کند.
سيد محسن در سال 1919 به درجه اجتهاد رسيد، هر چند پيش از آن و با همراهي و راهنمايي استادش، آيت الله سيد محمد حبوبي به مبارزه با استعمار انگليسي پرداخت که عراق را تحت الحمايه خود قرار داده بود، آيت الله در بدو اشغال بصره توسط انگليسي ها، اسلحه به دست گرفت و خود در جبهه ناصريه با دشمن مبارزه کرد.
آيت الله بر رسم خانوادگي و با دعوت شيعيان لبنان به جبل عامل مهاجرت کرد و يک سال بعد به نجف بازگشت، بعد از وفات آيت الله نائيني و همچنين آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، مرجعيت شيعه به آيات حکيم و بروجردي رسيد و پس از وفات آيت الله بروجردي در سال 1960، دامنه نفوذ آيت الله حکيم از مرزهاي عراق فراتر رفت و تنها در حوزه ي نجف 7000 طلبه در محضر او درس مي خواندند.
يکي از ويژگي هاي خاص آيت الله العظمي سيد محسن حکيم اين بود که علاوه بر مباحث و درس هاي کلاسيک حوزه، به علم اقتصاد، اجتماع و سياست نيز در درس هايشان مي پرداخت. نفوذ کمونيسم در سال هاي دهه 60 ميلادي باعث شد تا آيت الله فتواي معروف خود « الشيوعيه کفر و الحاد » را صادرکند که در آن کمونيسم را کفر و الحاد خوانده بود و مسلمانان را از گرايش به آن برحذر داشته بود.
آيت الله به خوبي اوضاع ايران را هم رصد مي کرد، در زمينه ماجراي انجمن هاي ايالتي و ولايتي با شجاعت از روحانيت ايران حمايت کرد و در تلگرافي ديگر فاجعه 15 خرداد 42 را محکوم کرد.
آيت الله العظمي حکيم تمام هم و غم خود را حمايت از شيعيان در تمام جهان و در عين حال مبارزه با تفکرات چپ گرايانه گذاشته بود، تفکري که در نهايت در عراق منجر به زايش حزب بعث شد، آيت الله سيد محسن حکيم در سال 1970 - 1348 هـ.ش دار فاني را وداع گفت.

فرزندان آيت الله

10 پسر آيت الله حکيم از همان بدو تولد با الفباي مذهب و سياست آشنا بودند، سيد يوسف حکيم فرزند بزرگ آيت الله، خود به مقام مرجعيت رسيده بود و زير فشار بود که رساله منتشر کند، ولي چون شاگرد آيت الله خويي بود، اينکار را نکرد.
فرزند ديگر يعني سيد محمد مهدي حکيم به همراه آيت الله محمد باقر صدر، علامه عسکري و چندي ديگر، حزب الدعوه عراق را تأسيس کرده و وارد فاز مبارزه با رژيم عراق شدند، مبارزه اي که به ديگر فرزندان و نوادگان حکيم نيز تسري پيدا کرد.
محمد مهدي زير فشار دولت عراق مجبور به مهاجرت به امارات، پاکستان و در نهايت لندن شد و هنگامي که براي ميانجيگري بين دو طرف درگير به کشور سودان رفته بود، توسط عوامل حزب بعث ترور شد.
اما روزهاي خونين تري هم در راه بود، وقتي در آستانه جشن مبعث و در شب 26 رجب1403 -قمري 1362 ه.ش مأموران افراد بالاي 16 سال را دستگير کردند، سپس سيد محمد حسين حکيم که سرپرستي خانواده را به عهده داشت را به اتاقي بردند و مقابل چشمان او يکي از برادرانش - سيد علاء - و دو برادر زاده اش - سيد کمال و سيد احمد را تير باران کردند، مسئله اي که آغاز فاز جديد مبارزه بين يک خاندان و يک دولت و حکومت بود، مبارزه اي که در همان ابتدا منجر به شهادت 29 تن از افراد اين خانواده از جمله چهار نفر از فرزندان آيت الله حکيم يعني سيد عبدالهادي، سيد عبد الصاحب، سيد علاءالدين و سيد محمد حسين شد.

مهاجرت

براي باقي مانده ي خانواده، راهي جز مهاجرت باقي نمانده بود. شايد به همين دليل بود که دو برادر از ميان جمع باقي مانده به ايران مهاجرت کردند، سيد محمد باقر و سيد عبدالعزيز چند ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به کشورمان سفر کردند تا به اين ترتيب محمد باقر که شاگرد برجسته ي آيت الله محمد باقر صدر بود و تبديل به سياسي ترين فرد خانواده شده بود در ايران با فراغ بال بيشتري پايه گذار مبارزه جديدي عليه رژيم بعث عراق باشد، به خصوص که دستگيري و شهادت آيت الله صدر و خواهرش هيچ گونه فضايي را براي ماندن و مبارزه کردن از درون خاک عراق باقي نگذاشته بود.
آيت الله محمد باقر حکيم در ايران زير نظر امام خميني( ره) جامعه علماي عراق را تشکيل داد و در نهايت به همراه برادرش سيد عبدالعزيز حکيم و سيد محمود هاشمي شاهرودي، سيد محمد مهدي آصفي، سيد کاظم و سيد علي حائري، سيد صدر الدين قپانچي و جمعي ديگر دفتر انقلاب اسلامي عراق را تشکيل داد که بعدها توسعه يافت و با پيوستن گروه هاي ديگر عراقي تبديل به مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق شد.
در تشکيلات جديد، عبدالعزيز در رأس شاخه نظامي مجلس اعلا قرار گرفت، شاخه اي که ابتدا در قالب دو گردان و در نهايت در قالب لشکر بدر فعاليت مي کرد.

پايان سرخ

مجموعه فعاليت هاي خانواده حکيم در سال 2003به ثمر نشست، سقوط صدام زمينه اي شد تا محمد باقرحکيم به عراق باز گردد، اما مدت کمي از ورودش به عراق نگذشته بود که در روز جمعه اول رجب 1424 ه.ق در حال اقامه نماز جمعه در صحن مرقد امام علي ( ع) به سرنوشت جدش دچار شد و هدف بمب گذاري تروريستي قرار گرفت و به شهادت رسيد.
پس از شهادت محمد باقر، رياست مجلس اعلا به عهده عبدالعزيز، تنها بازمانده پسر خاندان بزرگ حکيم قرار گرفت و در اين مدت منشأ خيرفراواني براي شيعيان عراق شد، ولي درگذشت عبدالعزيز حکيم در شهريورماه 1388 پايان آخرين فرزند نسل دوم خاندان حکيم بود و پس از درگذشت وي، فرزند بزرگش عمار حکيم به رياست مجلس اعلاي عراق برگزيده شد تا به اين ترتيب نسل سوم خاندان حکيم وارد عرصه سياسي و مذهبي عراق شوند.

منبع: ماهنامه شاهد جواد شماره 51

کریمی که جهان پاینده دارد               تواند حجتی را زنده دارد

 

دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی

پنج شنبه 16 شهریور 1391  12:50 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها