0

زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

رنه ژوست آئویی

، کانی‌شناس بزرگ فرانسوی، کار خود را با خوانندگی آغاز کرد. سپس کشیش شد و بعدها به لباس استاد زبان یونانی درآمد.

او در ضمن آموزش زبان یونانی، به مطالعه‌ی کانی‌ها و جمع‌آوری نمونه‌ی بسیاری از آن‌ها پرداخت. در زمان انقلاب فرانسه، مورد بدگمانی قرار گرفت و زندانی شد. بنا بر خواهش او، نمونه‌های کانی‌هایی که جمع‌آوری کرده بود، در اختیارش قرار گرفت و  مطاله‌ روی کانی‌ها را در زندان ادامه داد. هنگامی که می‌خواستند او را از زندان آزاد کند، چون کارش ناتمام مانده بود، در زندان ماند تا مطالعه‌ی خود درباره‌ی کانی‌ها و طبقه ‌بندی آن‌ها را به پایان رساند. بیش‌تر مطالعه‌ی آئویی در زندان، به پیدا کردن نظم در بلور‌های کانی‌ها صرف شد و سرانجام در پی رو‌یداد تصادفی ساده‌ای، به راز مهمی درباره‌ی ساختمان بلورها دست یافت. هنگام مطالعه‌ی یک بلور کلسیت با سطح‌های لوزی‌، این بلور از دستش افتاد و شکست.

 آئویی با شگفتی مشاهده کرد که قطعه‌ها‌ی به دست آمده از این رخ‌داد، هر چند اندازه‌ی گوناگونی دارند، اما شکل لوزی در همه‌ی آن‌ها وجود دارد. آئویی پس از این روی‌داد، شکل‌ها دیگری از کلسیت را شکست و مشاهده کرد که قطعه‌های به دست آمده از شکستن، همگی شکل بلور آغازین را دارند.‌او با این آزمایش‌ها این حقیقت را ثابت کرد که هر چیز بلوری، شکل ویژه‌ای دارد که همواره حفظ می‌شود؛ بلورهای کوچک یک بلور درشت، پهلو به پهلوی یکدیگر قرار گرفته‌اند و امتداد یال‌ها آن‌ها شبکه‌ی منظمی را به وجود می‌آورد و شکل بلورهایی که از یک چیز بلوری ممکن است به وجود آید، به چگونگی کنار هم قرار گرفتن بلورهای اولیه‌ی آن چیز بازمی‌گردد.

همچنین، او قانون‌های مربوط به تقارن بلورها را کشف کرد. آئویی برای نخستین‌بار 7 دستگاه یا 7 شبکه‌ی اصلی بلوری‌شدن را برای کانی‌ها در نظر گرفت که تا امروز مورد پذیرش همه‌ی زمین ‌شناسان است. پژوهش‌ها جدید نیز وجود این شبکه‌ها را ثابت کرده‌اند. برای مثال، مطالعه‌ی بلورها با پرتوهای ایکس نشان داد اتم‌هایی که کانی‌های گوناگون را به وجود می‌آورند، روی گره‌های یکی از هفت شبکه، که آن‌ها را شبکه‌ی اصلی می‌نامند، قرار گرفته‌اند. آئویی در سال 1783 به عضویت فرهنگستان علوم فرانسه برگزیده شد و تا پایان زندگی در دانشگاه پاریس درس داد. او کتاب‌های زیادی درباره‌ی کانی‌ها نوشته است که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

·        ساختار بلورها، کانی‌شناسی(چهار جلد)

·        جدول مقایسه‌ی بلورها، سنگ‌های پربها

·        بلورشناسی و تجزیه‌ی شیمیایی

·        رده‌بندی کانی‌ها

با همه‌ی کوشش‌هایی که آئوری در راه کانی‌شناسی انجام داد، بیش از یک قرن طول کشید تا نظریه‌های او درباره‌ی نظم ساختمان درونی بلورها از سوی دانشمندان دیگر پذیرفته شود. با وجود این، کانی شناسان نام یک کانی را به افتخار او، آئویین گذاشتند. هم‌چنین، نوعی بازالت، را که مقدار زیادی آئویین دارد، آئویینیت نام‌گذاری کردند.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:11 AM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

جان فرانسیس ریشتر

وی لرزه شناس و ژئوفیزیک دانی از ایالت اوهایوی امریکا بود. وی به خاطر ابداع مقیاس ریشتر که در سال 1979 به مقیاس بزرگای گشتاوری ارتقا یافت، بسیار مشهور شد. این مقیاس، بزرگا و اندازه زمین لرزه ها را مشخص می کند.

ریشتر با الهام از مقاله کیو واداتی در مورد زمین لرزه های کم عمق و عمیق که در سال 1928 به چاپ رسید، مقیاس خود را ابداع و بعد از تکمیل این مقیاس با همکاری بنو گوتنبرگ که با هم در موسسه تکنولوژی کالیفرنیا کار می کردند، اولین بار در سال 1935 از آن استفاده کرد. وی فعالیت خود را در موسسه کارنگی در سال 1927 بعد از دریافت پیشنهاد از رابرت میلیکان به عنوان دستیار پژوهشی وی آغاز کرد. در همین موسسه وی همکاری خود را با بنو گوتنبرگ شروع نمود.

آزمایشگاه لرزه نگاری انستیتو تکنولوژی کالیفرنیا قصد آغاز نگارش سلسله گزارش هایی از زمین لرزه های کالیفرنیای جنوبی را داشت و شدیدا نیاز به سیستمی داشت تا به کمک آن بتواند نیروی زمین لرزه ها را برای این گزارش ها محاسبه کند. این دو دانشمند با همکاری یکدیگر مقیاسی را اختراع نمودند که این نیاز را برطرف می نمود و به مقیاس ریشتر مشهور شد. این مقیاس بر مبنای اندازه گیری کمی جابجایی زمین به دلیل امواج لرزه ای استوار بود که توسط کیو واداتی به آن اشاره شده بود.

آنها یک جفت لرزه نگار را برای اندازه گیری این جابجایی طراحی کردند و یک مقیاس لگاریتمی را برای اندازه گیری شدت بکار گرفتند. انتخاب نام "magnitude" برای این اندازه گیری به علاقه دوران کودکی ریشتر به ستاره شناسی بر می گردد، جایی که نیرومندی ستاره ها با بزرگای آنها سنجیده می شد. سهم گوتنبرگ در این همکاری انکار نشدنی است اما بیزاری وی از مصاحبه باعث شد تا نام وی بر روی این مقیاس باقی نماند.

بعد از انتشار مقیاس ریشتر  به صورت پیشنهادی در سال 1935 این مقیاس به سرعت برای اندازه گیری شدت زمین لرزه ها بکار گرفته شد.وی تا سال 1936 در موسسه کارنگی باقی ماند تا اینکه یک پست کلیدی در موسسه تکنولوژی کالیفرنیا، یعنی جایی که گوتنبرگ کار می کرد، دریافت کرد. گوتنبرگ و ریشتر کتاب لرزش زمین را در سال 1941 منتشر کردند و ویرایش بازنگری شده آن را در سال 1952 ارائه کردند. در سال 1958 ریشتر کتاب لرزه شناسی مقدماتی را بر مبنای نکات آموزشی دوران دانشجویی خود  منتشر نمود. وی در طول زندگی علمی خود مقالات بسیاری را منتشر نمود که تاثیر بسزایی در پیشرفت لرزه شناسی داشت.

ریشتر در خلال سال های 1959 تا 1960 به عنوان سفیر علمی امریکا در ژاپن فعالیت می کرد. ریشتر در خلال دوران فعالیت خود  مشغول توسعه کد های ساختمانی برای مناطق زلزله خیز بود. مقامات دولتی لس آنجلس در دهه 60 در اثر هشدار های ریشتر بسیاری از تزئینات و قرنیس ها را از ساختمان های شهری برداشتند. بعد از زمین لرزه 1971 لس آنجلس تذکرات شهری ریشتر و هشدار های او اهمیت خود را با جلوگیری از مرگ بسیاری از افراد نشان داد. ریشتر در سال 1970 بازنشسته شد. وی در 30 سپتامبر 1985 بر اثر نارسایی قلبی در پاسادنای کالیفرنیا درگذشت.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:12 AM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

هری هاموند هس

 

وی یک زمین شناس امریکایی بود که در 24 می 1906 در نیویورک متولد شد. هس یکی از پایه گذاران انگاره زمین ساخت صفحه ای بود. دریادار دکتر هری هاموند هس به دلیل انگاره هایش در مورد گسترش بستر اقیانوس ها، بویژه کار بر روی ارتباط میان جزایر کمانی، آنومالی های ثقلی بستر اقیانوس ها و پریدوتیت های سرپانتینی شده و اظهار اینکه جریان همرفتی در گوشته زمین نیروهای رانشی را برای حرکت صفحات ایجاد می کنند بسیار مشهور و معروف است. این نظرات پایه های ابتدایی را برای توسعه انگاره زمین ساخت صفحه ای فراهم نمود.

هس در سال 1923 در رشته مهندسی برق در دانشگاه یل پذیرفته شد و بعد از 2 سال تغییر رشته داده و به زمین شناسی روی آورد و در سال 1927 با درجه لیسانس فارغ التحصیل شد. وی سپس به عنوان زمین شناس اکتشافی در رودزیای افریقای جنوبی برای دو سال فعالیت نمود و بعد از آن تحصیلات خود را در دانشگاه پرینستون ادامه داد. وی برای رساله دکترای خود پریدوتیت های هوازده ویرجینیا را انتخاب نمود.

وی برای مدت دو سال از سال 1932 به تدریس در دانشگاه روتگرز در نیوجرسی پرداخت و یک سال را به تحقیق در آزمایشگاه ژئوفیزیک واشنگتن دی سی گذراند و در سال 1934 به جمع استادان دانشگاه پرینستون پیوست. وی در این دانشگاه باقی ماند و مقام ریاست دپارتمان زمین شناسی این دانشگاه را از سال 1950 تا 1966 به عهده داشت. وی همچنین استاد پروازی دانشگاه های کیپ تاون افریقای جنوبی (50 - 1949) و دانشگاه کمبریج انگلستان (1965) بود.

هس در خلال جنگ جهانی دوم به نیروی دریایی امریکا پیوست و به عنوان کاپیتان کشتی ترابری جانسون انتخاب شد. این کشتی مجهز به یک تکنولوژی جدید یعنی سیستم ردیابی زیردریایی ها بوسیله امواج صوتی بود. همین فرصت بعدا به توسعه انگاره گسترش بستر اقیانوس ها به هس کمک شایانی نمود. وی در اوقاتی که جنگی در کار نبود به دقت مسیر رفت و آمد کشتی ها را در اقیانوس آرام از گودال ماریانا تا فیلیپین و جزیره آیوجیما با استفاده از عمق یاب صوتی مورد بررسی و مطالعه علمی قرار می داد.

این کار وی باعث گردآوری اطلاعات مهم علمی در راستای اقیانوس آرام شمالی و در نتیجه کشف آتشفشان های زیردریایی گردید که هس به احترام جغرافیدان قرن نوزدهم آرنولد هنری گویوت، نام آنها را گویوت ها گذاشت. بعد از جنگ وی به عنوان نیروی ذخیره نیروی دریایی باقی ماند و تا درجه دریاداری ارتقا یافت.

در سال 1960 وی یکی از مهم ترین مشاهدات و یافته هایش را به دفتر مطالعات دریایی ارائه داد که به یکی از مهمترین اصول زمین شناسی در قرن بیستم تبدیل گردید. وی اظهار داشت که پوسته زمین در طرفین پشته های اقیانوسی که از نظر آتشفشانی فعال هستند در حال حرکت و دور شدن از یکدیگر است، وی بعدها نام این فرایند را  گسترش بستر اقیانوس ها گذاشت. این کشف وی به آلفرد وگنر در فهم اشتقاق قاره ها به عنوان یک انگاره علمی قابل پذیرش کمک نمود و انقلابی را در علوم زمین ایجاد کرد. گزارش هس به صورت رسمی در سال 1962 با عنوان "تاریخ حوضه های اقیانوسی" به چاپ رسید و تا سالها مهمترین مرجع در ژئوفیزیک پوسته زمین بود.

هس همچنین در بسیاری از فعالیت های علمی دیگر نیز فعالیت داشت. از جمله می توان به همکاری در پروژه موهول (1966 1957) که به حفاری دریای عمیق و مطالعه علمی آن می پرداخت اشاره نمود. هس در 25 آگوست 1969 درست زمانی که ریاست نشست کمیته علوم فضای آکادمی ملی علوم امریکا را در وودزهول ماساچوست برعهده داشت در اثر حمله قلبی درگذشت.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:13 AM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

نیکولای آلکسادرویچ کودریاتسف

زمین شناس نفت اتحاد جماهیر شوروی بود که در 21 اکتبر 1893 در اوپوچکا به دنیا آمد. وی پدر انگاره منشا غیر بیوژنیک نفت بود. این انگاره بیان می داشت که نفت از منابع هیدروکربنی غیر از موجودات زنده واقع در اعماق پوسته و گوشته زمین حاصل شده است.

وی فارغ التحصیل موسسه معدنی لنینگراد در 1922 بود. وی دکترای خود را در سال 1936 در زمین شناسی و کانی شناسی دریافت کرد و در سال 1941 به مقام پروفسور نائل آمد. دوره فعالیت حرفه ای وی از 1920 در کمیته زمین شناسی اتحاد جماهیر شوروی آغاز گردید. طی سال های 1929 تا 1971 در موسسه تحقیقات زمین شناسی شوروی کار می کرد. در زمان حکومت رژیم استالین به خاطر تفکراتش به عنوان دشمن ملت شناخته و چند سال را در کمپ های گولاگ زندانی بود و پس از آزادی از زندگی  و اقامت در شهرهای اصلی شوروی منع شد. تنها پسرش در آغاز حمله آلمان نازی به شوروی کشته شد.

کودریاتسف مطالعات زمین شناسی ناحیه ای اش را بر روی اکتشاف نفت و گاز متمرکز کرد و نتیجه آن اکتشاف در بلوک گروژنی در جمهوری خود مختار چچن، آسیای مرکزی، تیمان پچروا، و سایر نواحی اتحاد جماهیر شوروی بود. وی هدایت مطالعات اکتشافی در گروژنی را به عهده داشت و برنامه حفر چاه های اکتشافی کلیدی در غرب سیبری در سال 1947 را تهیه نمود که مسیر دوران جدید تولید نفت و گاز در روسیه را هموار نمود و این دوران با حفر اولین چاه گاز خودجوش در نزدیکی برزوو در سال 1953 آغاز گردید.

قانون کودریاتسف؛ این قانون بیان می کند که هر ناحیه ای که در آن نفت و گاز یافت شود، حتما در اعماق و سطوح پایین تر تا سنگ بستر نیز منابع هیدروکربوری با مقدار کمتر یا بیشتر یافت خواهد شد. بنابراین هرجا که ذخایر نفت و گاز یافت شود، معمولا رگه های ذغال سنگ در روی آن وجود دارند و دیده می شوند. گاز معمولا در عمیق ترین لایه ها و به طور متناوب با نفت قرار دارد. همه ذخایر نفتی عموما دارای یک سنگ پوشش نفوذ ناپذیر هستند که از مهاجرت هیدروکربن ها به سمت بالا جلوگیری می نماید. این سنگ پوشش راهنمای کاشفان برای یافتن ذخایر است.

این زمین شناس روسی همچنین یکی از طرفداران و مدافعان انگاره منشا غیر بیولوژیکی نفت بود. استدلال وی این بود که نفت از نظر ترکیبات شیمیایی هیچ شباهتی با مواد خام طبیعی ساخته شده از مواد گیاهی در آزمایشگاه و تحت شرایط طبیعت ندارد. وی نمونه های بسیار و قابل توجهی از منابع نفتی اقتصادی را از سنگ بستر های دگرگونه و متبلور و یا در رسوبات روی آنها یافته بود. وی نمونه هایی در کانزاس، کالیفرنیا، غرب ونزوئلا و مراکش را از این دست پیدا کرده بود.

وی همچنین نشان داد که مخازن نفتی در لایه های رسوبی اغلب با شکستگی های سنگ بستر زیرین خود مرتبط اند. شاهد آن میدان نفتی بزرگ غوار در عربستان سعودی، میدان پانهندل در کانزاس امریکا، میدان تنگیز در قزاقستان، میدان وایت تایگر در ویتنام و بسیاری از میادین دیگر بودند. همه افق های میدان نفتی لاست سولجر در وایومینگ از ماسه سنگ کامبرین که مستقیما بر روی سنگ بستر واقع شده بود تا نهشته های کرتاسه بالایی دارای نفت بودند. وی بر این مبنا بیان داشت که جریان نفت از سنگ بستر زیرین حاصل می شود. وی اظهار داشت که گازهای هیدروکربنی در سنگ های دگرگونی و آذرین سپر کانادا کمیاب نیستند و نفت در گنایس پرکامبرین در چاه های حفر شده در ساحل شرقی دریاچه بایکال کشف شد.با توجه به موارد فوق کودریاتسف نتیجه گرفت که منابع اقتصادی نفت به سادگی در زون های نفوذپزیری یافت می شود که توسط لایه های نفوذ ناپذیر بالایی پوشیده شده باشند.

 پروفسور نیکولای کودریاتسف در 12 دسامبر 1971 در لنینگراد جان به جان آفرین تسلیم کرد. 

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:13 AM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

آلفرد لوتار وگنر

در اول نوامبر 1880 در برلین متولد شد. وی دکترای خود را در سال 1904 در رشته ستاره شناسی از دانشگاه برلین دریافت کرد. وی بر پایه مطالعاتی که داشت مجذوب نظم هواشناسی گردید.

وی با دختر یکی از مشهورترین هواشناسان به نام ولادمیر کوپن ازدواج کرد. وی از اولین پیشگامان ثبت اطلاعات آب و هوایی در آسمان و با استفاده از بالن بود و جبهه های هوایی را بوسیله بالن دنبال می کرد. سخنرانی های وی به کتاب های درسی استاندارد در هواشناسی تبدیل شدند و مدت ها تحت عنوان "ترمودینامیک اتمسفر" به تدریس آنها پرداخته شد.

وی استاد دانشگاه ماربورگ بود و در سال 1911 زمانی که وی در کتابخانه دانشگاه مشغول مطالعه بود پی به شباهت فسیل های شناخته شده در لایه های زمین شناسی قسمت هایی شد که در حال حاضر توسط اقیانوس از یکدیگر جدا شده اند. وی به شباهت مرز قاره ها به یکدیگر توجه کرد و بیان داشت به نظر می رسد که قاره ای بزرگ توسط یک اره مویی در طول مرز کنونی بریده شده است. اما برای اثبات این ادعا وگنر باید به جمع آوری شواهدی می پرداخت تا فرضیه خود را ثابت کند. وی اعتقاد داشت که بر اساس شواهد فسیلی یک ابرقاره در 200 میلیون سال قبل وجود داشته که به قطعات مختلف و قاره های کوچکتر تقسیم شده است.

وگنر از عوارض زمینی، فسیل ها و آب و هوا به عنوان شواهد پشتیبان فرضیه خود در مورد اشتقاق قاره ها استفاده کرد. مثال هایی از عوارض زمینی مانند رشته کوه های آفریقا و امریکای جنوبی که پس از کنار هم قرار دادن دو قاره در یک خط قرار می گرفتند، همچنین لایه های ذغال دار در اروپا که با لایه های ذغال دار امریکای شمالی تطابق داشتند ارائه شد. وگنر متوجه شده که فسیل های خزندگان مانند مزوساروس و لیستروساروس در محل هایی یافت می شوند که امروزه توسط اقیانوس از یکدیگر جدا افتاده اند و خزندگان نمی توانسته اند این مسیر طولانی را شنا کرده باشند.

پس وگنر نتیجه گرفت که آنها در یک سرزمین واحد در کنار هم زندگی می کرده اند. از سال 1912 وی آشکارا به دفاع از انگاره "اشتقاق قاره ای" پرداخت و بیان داشت که قاره های امروزی در ابتدا به یکدیگر متصل بوده و یک سرزمین واحد را تشکیل می داده اند. در سال 1915 وگنر در کتاب "منشا قاره ها و اقیانوس ها" انگاره خود را منتشر کرد و نام "پانگه آ"( به معنی همه سرزمین ها) را برای ابرقاره اولیه انتخاب نمود. وی در این کتاب شواهد فراوان و متنوعی را از علوم مختلف برای انگاره خود بیان کرد. انگاره وی در دهه 1920 گسترش یافت و شواهد مبسوطی به آن افزوده گردید. آخرین شواهد مربوط به مشاهدات مهمی از اعماق اقیانوس هایی بود که از نظر زمین شناسی بسیار جوان بودند و علم اقیانوس شناسی بود.

آلفرد وگنر برای  توضیح چگونگی اشتقاق قاره ها و دور شدن آنها از هم انگاره ای تحت عنوان " گریز از مرکز" ارائه داده بود که بعدا ثابت شد که اشتباه است. این انگاره بیان می داشت که نیروی گریز از مرکز حاصل از حرکت دورانی زمین به دور خود باعث می شود قاره های سنگین به سمت استوا حرکت کنند. وی اعتقاد داشت که این عامل در ترکیب با نیروی حاصل از کشش جزر و مدی (جاذبه خورشید و ماه) علت اصلی اشتقاق قاره ها هستند.

با توجه به شواهد زیاد و اتفاقی که وگنر برای انگاره اش جمع آوری کرده بود اما وی نتوانسته بود تا مکانیزم متقاعد کننده ای را برای آن ارائه دهد. بنابراین تنها تعداد کمی از دانشمند ان از ایده های او پشتیبانی کردند که از آن جمله می توان به الکساندر دوتویت از افریقای جنوبی و آرتور هلمز از انگلستان اشاره کرد. در سال 1924 ویرایش امریکایی انگاره وگنر منتشر شد و انجمن زمین شناسان نفت امریکا (AAPG)  کنفرانسی را در مخالفت با فرضیه اشتقاق قاره ای ترتیب دادند.

 در دهه 1930 فرضیه وگنر به کلی مردود و برای 30 سال مهجور گردید. در دهه 50 و 60 میلادی با توسعه علوم زمین و پیشرفت مطالعات و دستگاه ها، شواهد برجسته ای از گسترش بستر اقیانوس ها به همراه آنومالی های مغناطیسی متقارن در اطراف پشته های میان اقیانوسی کشف شد. این شواهد به سرعت فرضیه اشتقاق قاره ای را زنده و مستقیما باعث ایجاد انگاره "زمین ساخت صفحه ای" گردید و آلفرد وگنر به سرعت به عنوان پدر یکی از مهم ترین انقلاب های علمی قرن بیستم  شناخته شد.

وگنر عضو گروهی بود که برای مطالعه چرخش هوای قطبی به گرینلند اعزام شدند. وگنر در آخرین سفرش در نوامبر 1930، به همراه همکارش راسموس ویلامسن ناپدید شد و جسد وی در 12 می 1391 پیدا شد. دلیل مرگ وی سکته قلبی در اثر فشار بالا عنوان گردید. وی می گفت: "علم یک فرایند جمعی است و ممکن است در یک زمان طولانی تر از عمر انسان اتفاق بیافتد. اگر من بمیرم، یکی جای من را خواهد گرفت و اگر تو بمیری یکی جای تو را. چیزی که مهم است به نتیجه رسیدن علم است".

به یاد این دانشمند بزرگ، موسسه ای برای مطالعات قطبی و دریایی در سال 1980 در آلمان به نام وی ایجاد شد. دره های برخوردی شهاب سنگ هایی در ماه و مریخ به نام وگنر ثبت شدند و سیارکی با نام وی با عنوان 29227 Wegener نامگذاری گردید.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:14 AM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

رابرت هوک

در خانواده ای روحانی در دهکده فرش واتر در ساحل جنوبی انگلستان و در سال 1635 چشم به جهان گشود. وی کودکی ضعیف و نحیف بود که دچار سوء تغذیه نیز بود و شب هنگام دچار کابوسهای وحشتناکی می شد. علاوه بر این گرفتار سردرد مزمن و زشتی قیافه بود. چون پدرش درگذشت راه لندن را در پیش گرفت و در آغاز نزد نقاشی به شاگردی پرداخت اما بوی رنگها بر سردردش می افزود، لذا آنجا را ترک کرد و وارد مدرسه وست مینستر گشت.

در آنجا نشان داد که بچه خارق العاده ای است و در سال 1653 در سن 18 سالگی وارد دانشگاه آکسفورد شد. در آن هنگام به حکاکی روی چوب و خواندن آواز اشتغال می ورزید از این راه پولی به دست می آورد. چندی نگذشت که استعداد او در مکانیک برای جامعه علمی آن جا که تامس ویلیس و رابرت بویل از جمله اعضای آن بودند آشکار شد. هوک مدتی دستیار هر یک از آن دو نفر بود هنگامی که قانون بویل طرح ریزی می شد هوک دستیار وی بود، مشارکت هوک در آن قانون روشن نیست.

پس از بازگشت سلطنت چارلز دوم محفل علمی غیررسمی آکسفورد هسته انجمن سلطنتی جدید را تشکیل داد و در سال 1662 هوک متصدی آزمایشهای آن گردید. طی پانزده سال بعد سیل مداومی از عقاید و آزمایشهای درخشان را جاری ساخت در سال 1662 در کالج گرشم مستقر شد و تا آخر عمر در مشاغل مختلف در آنجا گذرانید. هوک در سال 1665 (میکروگرافیا) را که یکی از شاهکارهای علمی قرن هفدهم بود منتشر کرد. آن اثر علاوه بر بسیاری نکات دیگر شامل نخستین توصیفها و نقشه های واحدهایی بود که یاخته (سلول) نامیده می شدند( اصطلاحی که او به کار برده بود ).

وی در پیدایش نگرشی انقلابی نیز سهیم بود که شیوه برخورد با حرکت دورانی به طور اعم و پویایی شناسی کیهانی را به طور اخص را از نو تدوین و تنظیم کرد. هوک در مکاتبه مشهوری با آیزاک نیوتن این عقیده را بیان کرد که نیروی ثقل متناسب با مجذور فاصله کاهش می یابد. نظریه ای که نیوتن را به راه درک رابطه عکس مجذور کشانید و وی را در مسیر کشف جاذبه عمومی قرارداد. وی در کتاب Lectiones culterianae (1679) که مجموعه ای از شش اثر کوتاه بود قانون هوک را شرح داد که عبارت بود از قانون کشسانی با این بیان که تنش با کرنش متناسب است.

هوک زمین شناس ارزنده ای بود که نظریه هایش درباره منشاء سنگواره ها طلیعه ای از نظریات قرن نوزدهم در این مورد بود. وی را نخستین طرفدار نظریه سانحه گرایی به شمار آورده اند و نیز متخصص ورزیده معماری بود. پس از آتش سوزی بزرگ شهر لندن نقشه شهر را طرح کرد که بعدا از روی آن شهر نیویورک را بنا کردند، او در این کار مأمور شد که به عنوان زمین سنج با کریسوتوفر رن در تنظیم نقشه بازسازی لندن همکاری کند.
او به کارهای شگرف دیگری نیز دست زد و شاید مهمترین خدمت هوک به علم در رشته ساخت و کاربرد ابزارها باشد. او به هر ابزار مهمی که در قرن هفدهم ساخته شده بود، چیزی افزود.

تلمبه بادی را در شکل ماندگارش اختراع کرد، ساعت سازی و میکروسکوپ سازی را جلو برد. تار چلیپایی را برای تلسکوپ، دریچه دیافراگم و نیز پیچ تنظیمی را که از روی آن وضع مستقر را می شد مستقیماً قرائت کرد اختراع نمود. همچنین پاندول ساعت دستگاه سنجش انکسار نور در مایعات، بارومتر(هواسنج و غلظت سنج الکلی) و رطوبت سنج را نیز اختراع کرد.

هوک بنیانگذار هواشناسی علمی نیز  نامیده شده است. هواسنجی که او اختراع کرد دارای سوزن متحرکی بود که فشار هوا را از روی آن ثبت می کرد. دمای انجماد آب را نقطه صفر بر روی دماسنج پیشنهاد نمود و دستگاهی برای تنظیم دماسنج ها طرح ریزی کرد. ساعت هواسنجی او فشار هوا، میزان بارندگی، رطوبت و سرعت باد را در روی طبلکی چرخان ثبت می کرد.

وی تفاوت فلزات و نمکها را نشان داد. کتابی در باب خاصیت موئین بویژه صعود مایعات در لوله ها نوشت، این دانشمند دریافت که حرکت اجسام ریز و کوچک در روی سطح مایعات و بالا رفتن نفت از فتیله و حرکت شیره خام و پرورده گیاهان بر اثر خاصیت لوله های موئین می باشد. رابرت هوک در سال 1702 در سن شصت و هفت سالگی در لندن در گذشت دو سال پس از مرگ این دانشمند مجموعه رسالاتش انتشار یافت.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:14 AM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

جیمز هال

یک زمین شناس و دیرین شناس امریکایی بود. وی دارای اعتبار فراوانی در چینه شناسی بود و نقش موثری در توسعه دیرینه شناسی آمریکا ایفا نمود.

هال در 12 سپتامبر 1811 در هینگهام ماساچوست به دنیا آمد. پدر و مادرش دو سال قبل از انگلستان به آنجا مهاجرت کرده بودند. با بزرگ شدن وی علاقه به تحصیل علم نیز در وی شکل گرفت و والدینش او را در موسسه پلی تکنیک رنسلر که به تازگی و برای تحصیل دانش آموزان نخبه تاسیس شده بود و بر روی علم تمرکز داشت، ثبت نام کردند. وی دانش آموز آموس ایتون و ابنزر امونز دو تن از زمین شناسان برجسته شد. هال در سال 1832 با درجه عالی فارغ التحصیل و در سال 1833 لیسانس خود را گرفت و برای تدریس شیمی و بعدا زمین شناسی در موسسه رنسلر باقی ماند.در سال 1836 یک برنامه تحقیقات چند ساله برای جمع آوری اطلاعات زمین شناسی و تاریخ طبیعی نیویورک به تصویب رسید. از نظر اکتشافی ایالت به چهار ناحیه تقسیم شد و هال به عنوان زمین شناس دستیار به همراه استادش ابنزر امونز که مسئول ناحیه دوم بود، انتخاب گردید.

هال در نخستین قدم به مطالعه ذخایر آهن در کوهستان آدیروندک  پرداخت. در سال بعد تحقیقات ادامه یافت و هال برای کمک در ناحیه چهارم در غرب نیویورک انتخاب شد. سایر زمین شناسان برجسته که در این مطالعات همکاری داشتند شامل لاردنر ونوکسم و تیموتی کنراد بودند. همکاری این افراد با یکدیگر باعث توسعه چینه نگاری نیویورک و ایجاد یک استاندارد برای نامگذاری تقسیمات چینه نگاشتی بر مبنای جغرافیای محلی گردید.در پایان تحقیقات در سال 1841، هال دیرین شناس ایالت نامیده شد. در سال 1843 وی گزارش نهایی اش را در مورد تحقیقات ناحیه چهارم زمین شناسی با عنوان "زمین شناسی نیویورک، ناحیه چهارم" به چاپ رساند و مورد تحسین همگان قرار گرفت. وی تمام آسایش و وقتش را وقف زمین شناسی چینه نگاری و دیرین شناسی بی مهرگان کرده بود و در این را اعتبار فراوانی کسب کرده بود.

هال یک آزمایشگاه در آلبانی نیویورک ساخت که به مهمترین مرکز  مطالعه و پرورش برای زمین شناسان و دیرین شناسان مشتاق تبدیل شد. بسیاری از دانشمندان برجسته دوره کارآموزی خود را با جیمز هال آغاز کردند. فیلدینگ مییک، چارلز والکوت و جوسیا ویتنی از جمله شاگردان برجسته وی بودند. بعد از کار در نیویورک، هال مطالعاتش را به سایر نواحی امریکا گسترش داد. در سال 1850 وی در مطالعات زمین شناسی در شمال میشیگان و ویسکانسین مشارکت داشت و اولین ریف های فسیل را در امریکای شمالی یافت. وی از سال 1855 تا 1858 به عنوان زمین شناس ایالت ایووا و از سال 1857 تا 1860 در ایالت ویسکانسین منسوب گردید. به علاوه چند ایالت دیگر نیز در تحقیقات زمین شناسی خود از هال به دلیل زبردستی و راهنمایی اش کمک گرفتند. در سال 1866 وی مدیر موزه تاریخ طبیعی نیویورک گردید. در سال 1893 وی به عنوان رئیس زمین شناسی ایالت نیویورک انتخاب شد. بین سال های 1847 تا 1894 هال 13 جلد از " دیرین شناسی نیویورک " را که بر پایه مشاهدات و دستاوردهایش در صحرا بود منتشر نمود. این کار عظیم متشکل از 4500 صفحه و 1000 صفحه تصویری بود.

به علاوه وی بیش از 30 کتاب دیگر و بیش از 200 مقاله نوشت و در نگارش چندین کتاب و مقاله در مورد زمین شناسی همکاری داشت. وی یکی از اعضای موسس آکادمی ملی علوم و اولین رئیس انجمن زمین شناسی امریکا بود. وی یکی از بنیان گذاران همایش های بین المللی زمین شناسی و نایب رئیس این همایش ها در پاریس، بولونیا و برلین بود. وی به عنوان یکی از 50 عضو خارجی انجمن زمین شناسی لندن در 1848 انتخاب شد و در سال 1858 مدال ولاستون را دریافت کرد. در 1884 وی به عنوان مخبر آکادمی علوم فرانسه انتخاب گردید. وی در سن 85 سالگی  برای شرکت به همایش بین المللی زمین شناسی و همچنین شرکت در یک سفر علمی به کوه های اورال به سن پترزبورگ سفر کرد. وی دو سال بعد در 7 آگوست 1898 در سن 87 سالگی در نیوهمپشایر درگذشت و در گورستان روستای آلبانی در نیویورک به خاک سپرده شد.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:15 AM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

پروفسور رمزی

 

متولد 1931 در انگلستان است. وی یک زمین شناس ساختمانی است. وی تحصیلات خود را تا رسیدن به مقام پروفسور یا استادی در سال 1966 در کالج سلطنتی لندن گذرانده است. رمزی در همان سال اولین کتاب خود را با عنوان "چین خوردگی و شکستگی سنگ ها" منتشر کرد که نشات گرفته از توجه و علاقه وی به زمین شناسی ساختمانی بود.

 وی در 17 ژوئن 1931 در انگلیس متولد شد. اولین تماس وی با زمین شناسی در خلال جنگ جهانی دوم زمانی رخ داد که با پول توجیبی خود به خرید و مطالعه کتاب هایی مانند "زمین شناسی" اثر چارلز برد و "بیایید بالا برویم" تالیف سی.اف.کرکوس می پرداخت. بعد ها با علاقه مند شدن به این رشته به مطالعه کتاب های بیشتری در این زمینه ترغیب شد. در سال 1949 به کالج سلطنتی علوم و تکنولوژی لندن وارد شد و تاثیرشَگرف و فراوانی را از زمین شناسان برجسته آن زمان، گیلبرت ویلسون و اچ.اچ. رید پذیرفت و مورد توجه آنها قرار گرفت.

توجه ویژه ویلسون و رید به زمین شناسی ساختمانی در اواخر دهه 40 درست در زمانی که بسیاری از دانشگاه ها مطالعه بر روی چین خوردگی و گسلش را به صورت مکملی برای  چینه شناسی و سنگ شناسی  محدود کرده بودند، و گنجاندن درس هایی در مورد کلیواژ و خطواره ها و بیضوی استرین و گرانیتی شدن و ... در کلاس های درسشان توجه و علاقه رمزی را پیگیری این گرایش بیشتر کرد. وی همچنین یکی از شاگردان ممتازی بود که با آرتور هلمز در ادینبرو در زمان ارائه ایده بحث برانگیز اشتقاق قاره ها حضور داشت. ایده ای که مسیر تولد انگاره زمین ساخت صفحه ای را هموار کرد.در زمان مباحث داغ ای.ای. بایلی و رید در ادینبرو بر روی زمین شناسی پرکامبرین ارتفاعات اسکاتلند، رمزی با تحقیقات آینده دکترای خود درگیر شده بود. وی  به همراه جان ساتون و جانت واتسون گنایس های پرکامبرین را به عنوان منطقه مورد مطالعه خود انتخاب کردند.

 وی بر روی الگوی چین خوردگی در منطقه مونار کار کرده و بعد از 2 سال در سال 1954 دکترای خود را دریافت کرد. وی از سال 1955 تا 1957 وی در خدمت وظیفه عمومی با موسسه مهندسین سلطنتی همکاری داشت و دوباره به کالج سلطنتی لندن این بار به عنوان آموزش یار بازگشت. وی فعالیت خود را در اسکاتلند با پروفسورهای مشهوری چون ترومپی و ونک  با خرسندی ادامه داد و با یک گروه از زمین شناسان شناخته شده به کار بر روی آلپ پرداخت.

پروفسور رمزی یکی از تاثیرگذارترین افراد در زمین شناسی ساختمانی 50 سال اخیر بوده است. وی بهترین میراث دار دانشمندانی چون رید، ویلسون، بایلی، هولمز، ساتن و سایر تکتونزیسین های مشهور دانشگاه های انگلیس است. وی در سال 1967 کتاب مشهور خود تحت عنوان "چین خوردگی و شکستگی در سنگ ها" را منتشر کرد که به زبان های اسپانیایی و چینی نیز ترجمه شد. وی در دهه 1970 مقاله ای را تحت عنوان " تغییرات واتنش در کمربندهای برشی" با همکاری اچ.گراهام در ژورنال علوم زمین کانادا منتشر کرد که مرحله جدیدی در توسعه زمین شناسی ساختمانی ایجاد شد. آنها از امواج اشعه ایکس در آنالیز فابریک ها و از آنالیز شیمیایی در تشخیص ارتباط میان تغییرات فیزیکی و شیمیایی بلورها در جریان سرگذشت واتنشی آنها بهره بردند. این مقاله یکی از فعالیت های مثبت در ارتباط با کار های صحرایی بود و بعدها در بسیاری از مقالات به عنوان منبع به آن ارجاع داده شد.

رمزی در سال 1982 به همراه مارتین هوبر اولین جلد از کتاب "روش های اساسی در زمین شناسی ساختمانی" را در مورد بررسی واتنش منتشر کرد و جلد دوم آن را نیز در سال 1987در مورد چین خوردگی و شکستگی ارائه نمود. وی در کنفرانس های بسیاری به سخنرانی پرداخته و مقالات فراوانی را منتشر نموده است. از جمله دیگر فعالیت های وی می توان به ویرایش کتب مختلف و ایجاد گروه مطالعات زمین ساختی در انگلیس اشاره نمود. حوضه فعالیت های وی بسیار وسیع بوده و از اسکاتلند تا هیمالیا، از آلپ غربی تا جنوب آفریقا را دربرمی گیرد.در حوضه فعالیت دانشگاهی، وی در دانشگاه های ژوهانسبورگ، برکلی، کلمبیا، لیدز، جامو و کشمیر،  به ارائه درس و بحث هایی پیرامون مدل های ریاضی و هندسی خود پرداخته است.

کالج سلطنتی لندن، سازمان زمین شناسی ربیتانیا، سازمان زمین شناسی فرانسه، سازمان زمین شناسی آلمان، سازمان زمین شناسی امریکا و انجمن ژئوفیزیک آمریکا به خاطر فعالیت های برجسته اش در زمین شناسی ساختمانی به وی مدال های فراوانی اعطا نموده اند.   وی عضو فعال بسیاری از سازمان ها و انجمن ها مانند انجمن زمین شناسان لندن، یورک شایر، زوریخ، سوئیس، آکادمی اروپا و آلمان، آکادمی ملی علوم آمریکا و عضو کمیسیون تکتونیک اتحادیه بین المللی علوم زمین (IUGS) است. وی عضو گروه داوران مجلات معتبری چون تکتونوفیزیک، تحقیقات پرکامبرین و ژورنال زمین شناسی ساختمانی می باشد.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:15 AM
تشکرات از این پست
parvizahmadian
parvizahmadian
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : خرداد 1392 
تعداد پست ها : 19

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

جیمز کلرک ماکسول

جیمز کلرک ماکسول (به انگلیسی: James Clerk Maxwell)‏ (زاده۱۳ ژوئن ۱۸۳۱ در ادینبورگ؛ درگذشته ۵ نوامبر ۱۸۷۹ در کمبریج)، از فیزیکدانان بریتانیایی بود.

ماکسول در چهارده سالگی، نوشتاری در مورد بیضی‌ها منتشر کرد و سال ۱۸۵۴ تحصیلات خود را به پایان رسانید.

ماکسول، نظریه الکترومغناطیس در مورد الکترودینامیک را کامل کرد که این فرمول‌بندی ریاضی به نام خود او معادله‌های ماکسول نامگذاری شده است. این معادله‌ها وجود موج‌های الکترومغناطیسی را پیشبینی می‌کردند. بنابراین ماکسول نظریه‌ای توسعه داد که تئوری ذرّه‌ای بودن خاصیت نور را توسط آیزاک نیوتون، مورد تناقض قرار می‌داد. اثبات خاصیت موجی نور بعدها توسط هاینریش رودلف هرتز به انجام رسید و امروزه مبانی سیستم اطلاع‌رسانی مانند، رادیو، تلویزیون، تلفن همراه، شبکه بیسیم و حتی تندپز را تشکیل می‌دهد.

دومین زمینه پژوهشی ماکسول، تئوری جنبشی گازها (مکانیک آماری) بود و در این مبحث توزیع بولتزمن-ماکسول بر همه شناخته شده می‌باشد.

او بعد از تکمیل تحصیلات در دانشگاه ادینبورگ و کمبریج، اولین پروفسور علوم طبیعی اسکاتلند و سپس کمبریج شد . نبوغ او در ریاضیات، در دوران کودکی، خود را نشان داد و در بسیاری از حوزه‌ها به کار گرفته شد . او علاوه بر دست آورد هایش در گازها که منجر به پایه گذاری علم استاتیک شد، حسابی روی ترمودینامیک کار کرد و چندین فرمول بنیادی و اساسی را که موجب شهرتش شد، را عرضه کرد . بزرگ‌ترین موفقیت او کشف و فرمول بندی، تساوی عمومی الکترومغناطیس‌ها که در رابطه با تئوری نور و الکتریسیته بود، است . او اولین کسی بود که تشخیص داد نور از امواج الکترو مغناطیس تشکیل شده و شکل گیری امواج الکترو مغناطیسی امروزی را پیش بینی کرد . ماکسول به دلیل بیماریش برای چندین سال خانه نشین شد . او در سن ۳۰ سالگی، تقریبا بیشتر کارهایش را تکمیل کرده بود و در سن ۴۸ سالگی در گذشت . تعداد تئوریسین‌های برجسته ای که دنیا می شناسد، بسیار کم است و از ۱۰۰ تا هم تجاوز نمی کند و ماکسول هم یکی از همین نخبگان است . نبوغ او در حد نبوغ، نیوتون، انیشتن و جوسایا ویلارد گیبز است .

منبع: ویکیپدیا

پنج شنبه 2 خرداد 1392  11:45 AM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

افلاطون،نخستين معمار انديشه سياسی

 

 اکثر مراکز معتبر آدکادميک و فکری دنيای امروز، کم و بيش اتفاق نظر دارند که در ميان انديشه پردازان بزرگ تاريخ جهان پنچ تن از اهميت و جايگاه ويژه‌ای در شکل دادن به انديشه و معرفت کنونی جهان برخوردارند. ارسطو در راس آنها قرار دارد و سپس افلاطون که استاد وی بود در رده بعدی قرار می‌گيرد. سه متفکر بزرگ بعدی عبارتند از: کانت، نيچه و ويتگشتاين می‌باشند.

 هنگامی که سقراط جام زهر را سرکشيد، افلاطون ۲۹ سال داشت. افلاطون دوران درازی شاگرد سقراط بود و جريان دادگاه استاد را با حساسيت و تاثر فراوان دنبال می‌کرد. محکوميت سقراط همچون يک متفکر و کهن سال ترين شهروند آتن از سوی هيئت ۵۰۰ نفره داوران ( با وجود اختلاف نظر زيادی که در ميان آنها بروز کرد) تاثير عميقی بر استنباط فلسفی افلاطون نهاد. اولين اثر افلاطون «دفاعيات سقراط» نام داشت. افلاطون پس از مرگ تراژيک استاد، مرکز فعاليتهای فلسفی و آموزشی خود موسوم به آکادمی را به خارج از آتن انتقال داد. کلمه آکادمی پس از افلاطون و تحت تاثير ابتکار او واژه‌ای جهان گستر شد و همين امروز نيز به مراکز علمی و دانشگاهی اطلاق ميشود. افلاطون کلمه آکادمی را از نام آکادموسAcademus که يکی از قهرمانان و جنگجويان برجسته يونان باستان بود، برگرفته است. مهمترين علومی که در آکادمی مورد تدريس يا به بيان دقيق‌تر مورد گفتگو و آزمون و تمرين قرار می‌گرفتند، فلسفه، رياضی و تمرينات بدنی بودند. بدين ترتيب افلاطون حيطه‌های تازه تری را برای بحث و بررسی مورد توجه قرار داد و به همين دليل نخستين نطفه‌های تفکر و انديشه در علوم گوناگون مانند علوم تربيتی، علوم سياسی و نظريه دولت، منطق ، ديدگاه درباره زن، فلسفه، دانش و روح و روان آدمی از سوی افلاطون پی ريزی شده است. اما مهمترين موضوع آموزشی آکادمی، فلسفه بود که در يونانی به معنای عشق به معرفت و دانايی است.

 افلاطون پس از محکوميت ظالمانه استادش سقراط به عدم حقانيت خشونت، باوری عميق يافت. آموزه عدم خشونت در زندگی سياسی و اجتماعی نقش اساسی در ذهنيت و افکار افلاطون حک کرد و با همين درک در عمر طولانی حوزه‌های گوناگون تفکر و شناخت را مد نظر قرار داد. افلاطون برای دستيابی به پاسخ مربوط به چگونه زيستن انسان همه حيطه‌های انسان شناسی و اخلاق تا نظام سياسی و عدالت را همراه با دانشجويانش در آکادمی‌های فلسفی مورد گفتگو و تعمق قرار داد. اما بايد تاکيد کرد که پرسش مرکزی که سالها فکر افلاطون را بخود مشغول کرده بود اين بود که در جهان هستی که همه موجودات و جانوران و اشيا و طبيعت در حال دگرگونی و «فرّار»‌اند، آيا چيزی وجود دارد که فرّارناپذير، جاودانی و تغيير ناپذير باشد؟ در پاسخ به اين پرسش افلاطون اعلام کرد که همه آنچه در طبيعت موجود است «فرّار» است و دارای خواص تغيير ناپذير اساسی نيست. به باور او همه آنچه در ديد انسان وجود دارد در اثر زمان دگرگونی می‌يابد. بنابراين همه چيز بر اساس يک «شکل» پديد آمده است که آن شکل جاودان و مستقل از زمان است. افلاطون بر اين باور بود که مثلا قطعات اوليه‌ای که برای خلق يک موجود زنده بعنوان نمونه اسب بکار ميايد، نمی‌تواند خود بخود و بدون وجود يک الگو و فکر کامل قادر به خلق اسب شده باشد. پس، بايد چنين قوه بزرگی در جايی وجود داشته باشد که بتواند همه اسب‌ها را ، بدون اشتباه اسب بسازد و آن نيرو و يا آن چيز همان است که خود شامل تغيير نميشود. چنين نيروی همان است که «فرّار» نيست و جاودانی است.

 ادامه اين شيوه استدلال افلاطون را به اين نتيجه رساند که آنچه جاودان است و تغييرناپذير است، چيزی جز ذهن انسان نيست. بنابراين ذهن انسان جايگاه ويژه‌ای در انديشه افلاطون دارد. از همين نقطه حرکت است که افلاطون به «ايده کامل» رسيد که در ماورا جهان هستی قرار دارد. در تداوم رشته زنجير اين استدلالات سرانجام افلاطون به اين باور رسيد که آنچه ما از طبيعت می‌بينيم فاقد يک واقعيت عينی و تنها انعکاس و جز ناچيزی از آن «ايده کامل» است.

 افلاطون علاقه وافری به رياضی داشت. زيرا نتيجه عمليات رياضی هر چند بار که تکرار شود، تغيير نميکند و از اين نظر آنرا «مطمئن ترين دانش» می‌ناميد. اما بطور کلی افلاطون درباره دانستنی‌ها و دستيابی انسان به معرفت واقعی بسيار شکاک بود و معتقد بود آنچه ذهن آدمی درک می‌کند چندان مطمئن نيست.

 انسان شناسی افلاطون بر تقسيم اعضای بدن به سه قسمت استوار است: سر( مظهر عقل و تفکر)، سينه ( مظهر خواست و اراده ) و پايين تنه ( مظهر ميل و تمنا). هريک از اين سه قسمت گويای يک ايده آل انسانی نيز هستند. بعنوان نمونه عقل بايد در جستجوی ايده آل دانايی و زيرکی باشد. «اراده» بايد در جستجوی ايده آل شجاعت باشد. «ميل» بايد در جستجوی ايده آل مهار و عنان انسان در برابر تمناها باشد. اگر هر سه اين ايده آلها از سوی انسان دنبال شود، به وجود يک انسان معتدل منجر ميشود. بنابراين‌هارمونی و تعادل انسان برای افلاطون اهميت زيادی دارد و کسب آنرا از راه توجه به هر سه خواص اعضای بدن که در بالا آمد، ميسر ميداند.

 نظريه دولت افلاطون نيز ادامه تفکر و نوع درک او در باره آدمی است. «سر جامعه» که حکومت آن است مظهر عقل و نماد بهترين نخبگان جامعه است. «سينه جامعه» شامل حکام و قوای انتظامی آن است. و «پايين تنه جامعه» شامل سربازان و دهقانان است.

 نظريه دولت افلاطون نيز در هماهنگی با ديگر نظريات فلسفی، انسان شناسی و هستی شناسی وی قرار دارد. لذا افلاطون نخستين نظريه پردازی است که ميان همه ارکان باورها و برداشتهايش يک هماهنگی عقلی و انسجام و توازن واقعی به چشم می‌خورد. از اينرو جايگاه عقلا و فلاسفه در حکومت مهمترين عنصر «نظريه دولت» اوست.

  انديشه سياسی افلاطون

افلاطون بدون ترديد معمار اصلی فلسفه سياسی است. آموزه‌های او بنا کننده انديشه منسجم سياسی است. نظريه دولت او در يک سازگاری سيستماتيک با قرائت او از انسان و جامعه و قرائت از عدالت و آرمان بشری قرار دارد. از همين رو آموزه‌های افلاطون طی قرنها منبع الهام و مورد بحث همه متفکران و معتبرترين محافل فلسفی و سياسی جهان بوده است. دو پايه اصلی تفکر سياسی افلاطون آميزش عقل و حکومت و نخبه گرايی است. به باور افلاطون همه انسانها از توانايی و استعداد يکسانی برخوردار نيستند. از اينرو «نخبگان» که نسبت به افراد عادی از نظر هوش و قوه رهبری برتری دارند شايسته ترين افراد برای بدست گرفتن امور کليدی جامعه بويژه در امر حکومت و قضاوت هستند و اصولا امر حکومت در انحصار زبدگان بايد باشد.

 افلاطون معتقد است که اکثر انسانهای عادی، ساده بين، راحت طلب و فاقد توانايی کشف حقيقت‌اند و تنها عده اندکی آن هم پس از يک دوران بسيار طولانی آموزش و آزمايش و تربيت روحی، فکری و بدنی در سنين پس از پنجاه سالگی مجاز به مداخله در امر دشوار رهبری، حکومت و هدايت انسانها به سعادت و خوشبختی‌اند. دانش و اخلاق که تنها عده اندکی از زبدگان از عهده کسب شان بر ميايند مهمترين تضمين در برابر خطرات مهمی چون بی لياقتی، کژروی و فساد حکومت است. افلاطون در آرمانشهر خود يک نظم اجتماعی آرمانی را در برابر بشريت قرار ميدهد که دو پايه اصلی آن عبارت از عدالت و حکومت زبدگان است.

 از نگاه افلاطون دمکراسی امری غير عقلايی است و آزادی موجب بحران در جامعه و مانع دستيابی به انسان ايده آل ميشود. اما آن نخبگانی که برای تربيت در آکادمی‌های مخصوص جهت رهبری جامعه برگزيده ميشوند، از ديد افلاطون بايد از هرگونه تعلق طبقاتی و خانوادگی و داشتن اموال خصوصی و حتی امکان ازدواج منع شوند تا مبادا عدالت و حقيقت فدای انگيزه‌های ديگر شود. افلاطون در رساله «جمهوريت» معيارهايی جهت گزينش شايسته ترين افراد برای حکومت پيش می‌کشد که بعقيده برخی از انديشه پردازان مدرن از منابع اصلی الهام حکومتهای کمونيستی و فاشيستی در گزينش و تربيت کادرهای رهبری بوده است. افلاطون يک دمکراسی مستقيم و گفتگوی عقلايی در ميان گروه اندک نخبگان را در کنار شرايطی مانند جدايی قدرت از ثروت و «حکومت فيلسوفان» ضامن يک نظم اجتماعی آرمانی و عادلانه ميداند.

 افلاطون از منظر امروز

انديشه‌های افلاطون پس از ۲۰۰۰ سال همچنان از پرنفوذترين آموزه‌ها در دنيای سياست است. در جهان امروز بدون ترديد دو ايدئولوژی از نظر قدرت نفوذ و گستردگی و کارآمدی در راس آموزه‌های سياسی قرار دارند که عبارتند از ليبراليسم و افلاطونيسم (نخبه گرايی). گرچه کاربرد واژه افلاطونيسم چندان رايج نيست، اما خميرمايه اصلی انديشه افلاطون همان نخبه گرايی است که مترادف با افلاطونيسم است. جوهر اصلی انديشه افلاطون تاکيد اساسی بر نقش و جايگاه کليدی دانشمندان، کارشناسان و متخصصان در اداره امور جامعه است. افلاطون به رهبری جامعه توسط نخبگان و آموزش ديدگان باوری عميق دارد و معتقد است که قدرت گيری توده عوام که اسير احساسات و روزمره گرايی‌اند، شيرازه جامعه را از هم می‌گسلد و لذا قدرت واقعی بايد در اخيتار نخبگان قرار گيرد.

 اما افلاطون به تفصيل درباره نخبگان توضيح ميدهد. منظور او از نخبگان نه نخبگان دينی و يا نخبگان خود گمارده بلکه کسانی‌اند که از راه زحمت فراوان به کسب دانش نائل شده و به انواع فضايل انسانی از جمله عدم سواستفاده از قدرت شخصی دست يافته‌اند.

 حضور انديشه‌های نخبه گرايانه افلاطون را امروز ميتوان در تمام حکومتهای دمکراتيک موجود جهان ملاحظه کرد که ترکيبی از منتخبين شهروندان و کارشناسان حوزه‌های گوناگون هستند. بعنوان مثال در اتحاديه اروپا بخش مهمی از امور از سوی کارشناسان و متفکرين اداره ميشود و بحث در باره توازن ميان دمکراسی مشارکتی و نخبه گرايی از مهمترين چالشهای آن است.

 بايد خاطر نشان کرد که دو مشکل اساسی نظام‌های دمکراتيک امروزی دنيا عبارت از تشکيل گروههای لابی و نيز کندی روند اجرای قانون است. تشکيل انواع گروههای لابی (گروههای فشار قانونی) در همه نظام‌های دمکراتيک امروزی چوب لای چرخ گردش دمکراتيک امور می‌گذارد. اين گروهها که متشکل از نمايندگان مراکز گوناگون مالی، تجاری، ايدئولوژيک، مدنی و غيره می‌باشند با انواع شگردها بر تصميم گيری سياستمداران اثر می‌گذارند.

 ثانيا کند بودن روند تصميم گيری و اجرای قوانين يکی ديگر از پديده‌های نظام‌های دمکراتيک است که شکايت ونارضايتی بسياری از شهروندان از ادارات را بر می‌انگيزد و عملکرد ضعيف مراکز تصميم گيری را باعث ميشود. بطور کلی روند قانونی حالتی کم سرعت دارد که نياز به تصميم گيری بخردانه و دمکراتيک و رايزنی از مهمترين علل آن است.

 اين دو معضل اساسی دمکراسی در واقع هزينه سنگينی است که همه نظام‌های دمکراتيک دنيا برای دفاع از خود بايد بپردازد. کند بودن روند کارها در نظام دموکراسی و هزينه‌ای که قانونگرايی در بردارد، تقريبا همه روزه به زبانها و اشکال گوناگون مورد بحث جدی مطبوعات، انديشمندان، نظريه پردازان و فيلسوفان جهان امروز قرار دارد. در مورد گروههای لابی بايد گفت که اين معضل نه تنها در نظام سياسی امريکا بلکه در همه کشورهای وجود دارد. گروههای لابی که معمولا منافع گروهی يا اقتصادی و يا ايدئولوژيک معينی را نمايندگی می‌کنند به اشکال مختلف بر روند تصميم گيريها اثر می‌گذارند. شبکه پيچيده تصميم گيريها و آيين نامه‌های قابل تفسير و وجود افراد منفعت جو زمينه‌های حضور و اثر گذاری قابل توجه گروههای لابی يا فشار است که هيچ نظام سياسی دمکراتيک از آن در امان نيست. به همين مناسبت است که هربار اين معضلات ذاتی دمکراسی در موسسه‌های پژوهشی و نيز نهادهای تصميم گيرنده مورد بحث قرار می‌گيرد، دو آلترناتيو طبيعی در برابر آنها مطرح ميشود که يکی از آنها تصميم گيری کارشناسان و نخبگان و ديگری ايجاد نهادهای کنترل کننده قدرت است. مهمترين امتياز نخبه گرايی، تصميم گيری بر اساس داده‌های کارشناسی و علمی و عقلی و نيز سرعت عمل و سلامت تصميم گيری بدون توجه به منافع گروههای فشار است. در حقيقت بسياری از جنبه‌های زبده گرايانه مورد نظر افلاطون در نظام‌های سياسی امروزی کاربردی واقعی و تکميلی يافته است.

 جهانی شدن يکی ديگر از تهديدهای مهم دمکراسی در جهان امروز بشمار ميايد. در اين ترديدی نيست که دمکراسی و مردم سالاری پروژه‌ای ملی و تنظيم کننده حوزه روابط انتخاب کنندگان و منتخبين است. اما روند جهانی شدن شکاف ميان ايده آل و واقعيت در کارکرد دمکراسی را به ميزان چشمگيری افزايش ميدهد و منتخبين را نه در برابر انتخاب کنندگان بلکه در برابر ديگر بازيگرانی قرار ميدهد که منافعی جز انتخاب کنندگان راهنمای رفتار آنهاست.

 از سوی ديگر يکی از ضعف‌های کليدی انديشه نخبه گرايانه فقدان ساز و کارهای کنترل کننده در نظام نخبه گراست. اما افلاطون خود بر اين ضعف اساسی آگاه بود. به همين دليل وی يک شرط اساسی را برای تحقق نظام رهبری نخبگان مورد تاکيد جدی قرار داده است که عبارت از اين است که زمامداران حق داشتن خانواده و دارايی را نبايد داشته باشند. افلاطون بارها تاکيد می‌کند که در غير اينصورت دولتمداران منافع شخصی را بر منافع همگانی ترجيح خواهند داد. اما نبايد فراموش کرد که در سيستم فکری افلاطون انسانها بطور مادر زاد از استعدادهای متفاوت برخوردارند. به باور افلاطون اکثريت مردم از عقل لازم برای هدايت جامعه برخوردار نيستند و تنها عده اندکی دارای عقل، استعداد و توان رهبری جامعه‌اند.

 بهرحال با گذشت بيش از ۲۰۰۰ سال از آموزه‌های افلاطون امروز ترديدی نيست که در عالم واقعی انسانی، وجود زبدگان مطلوب افلاطون که از زندگی خانوادگی و داشتن ثروت چشم بپوشند، تنها يک خواب و خيال است. اما دمکراسی با وجود ضعف‌های درونی آن از امکانات و قابليتهای بسياری برای رشد همگانی افراد جامعه برخوردار است. لذا نخبه گرايی مورد نظر افلاطون از اين منظر که از دانش و توان زبدگان بايد برای تکميل دمکراسی و غلبه بر ضعفهای آن سود جست، همچنان اهميت خود را حفظ کرده و در سر هر آزمون و بزنگاه مهم سياسی روز آمد بودن خود را اثبات می‌کند. لذا امروزه در همه نظام‌های دمکراتيک جهان اين توازن ميان مردم سالاری و زبده گرايی به اين شکل ايجاد گرديده است که حفظ مغزها و انديشه‌ها و دادن جايگاهی مهم به آنان در نظام سياسی و اجتماعی همچون بهترين سرمايه‌های اجتماعی هر نظام دمکراتيک محسوب ميشود.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
یک شنبه 5 خرداد 1392  1:08 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

زندگینامه لقمان حکیم

 

 لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت،ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود.

  او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند و برای گذراندن امور زندگی به حرفه خیاطی و یا درودگری مشغول بود. (بعضی گویند لقمان بنده ای بود حبشی که از راه شبانی معیشت خود را می گذراند.) لقمان از خنده بی مورد و استهزاء دیگران پرهیز می کرد و هیچگاه اراده خود را تسلیم خشم و هوای نفس نمی کرد. از کامیابی در دنیا مغرور و از ناکامی اندوهگین نمی شد و صبر و شکیبایی او به حدی بود که با از دست دادن چند فرزند، از سر زبونی دیدگان خود را به سرشک غم نیالود. در اصلاح امور مردم و حل نزاع و مرافعه آنها سعی وافر داشت و هرگز به دو کس که با یکدیگر مخاصمه و منازعه یا مقاتله داشتند نگذشت، مگر آن که در میان ایشان اصلاح کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت. در این شرایط بود که لقمان شایسته پوشیدن جامه حکمت شد و سپس در نیمروزی گرم که مردم در خواب قیلوله بودند جمعی از فرشتگان که لقمان قادر به رؤیت آنها نبود، نظر لقمان را در مورد خلافت و پیغمبری خدا جویا شدند.

  لقمان در پاسخ فرشتگان گفت: اگر خدای متعال مرا به قبول این امر خطیر امر کند، فرمان او را با دیده منت خواهم پذیرفت و امید و یقین دارم که در آن صورت او مرا در این کار یاری خواهد کرد و علم و حکمتی که لازمه این وظیفه باشد به من عطا خواهد کرد و مرا از خطا و اشتباه حفظ می کند، ولی اگر اختیار رد یا قبول این امر با من باشد، از پذیرش این مسئولیت بزرگ عذر خواهم خواست و عافیت را اختیار می کنم. چون فرشتگان علت امتناع لقمان از پذیرش این مسئولیت را جویا شدند، لقمان گفت: حکومت بر مردم اگر چه منزلتی عظیم دارد، ولی کاری بس دشوار است و در جوانب آن فتنه ها و بلاها و لغزشها و تاریکی های بیکرانی وجود دارد که هر کس را خدا به خود واگذارد گرفتار آن شود و از صراط مستقیم و راه رستگاری منحرف گردد و هر کس از آنها برهد به فلاح و رستگاری نائل خواهد شد. خواری و گمنامی دنیا در برابر عزت و بزرگواری آخرت گوارا است ولی اگر هدف کسی جاه و جلال دنیوی باشد، دنیا و آخرت هر دو را از کف خواهد داد، زیرا عزت و نعمت دنیا موقت و عاریه است و چنین کسی به نعمت و عزت جاودان اخروی نیز دست نخواهد یافت. فرشتگان که به عقل سرشار لقمان پی بردند او را تحسین کردند و خدای تعالی او را مورد لطف و عنایت قرار داد و سرچشمه حکمت خود را بر لقمان روان ساخت تا سیل حکمت و نور معرفت بر زبان و بیان لقمان جاری گردد و تشنگان حقیقت را در خور استعدادشان از زلال معرفت و حکمت خود سیراب سازد و در این میان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت گرچه نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت.

  

نصایح لقمان به فرزندش

 عی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شکر خدا را به جای آور، برای خدا شریک قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است. فرزندم: اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند کوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و کیفر آن خواهی رسید. فرزندم: نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محکم گردد و از ارتکاب فحشا و منکر مصون باشی و چون به حد کمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزکیه روح دعوت و رهبری کن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شکیبا باش. فرزندم: نسبت به مردم تکبر مکن و به دیگران فخر مفروش که خدا مردم خودخواه و متکبر را دوست ندارد. خود را در برابر ایشان زبون مساز که در تحقیرت خواهند کوشید، نه آنقدر شیرین باش که ترا بخورند و نه چندان تلخ باش که به دورت افکنند. فرزندم: در راه رفتن نه به شیوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذلیل، و به هنگام سخن گفتن آهسته و ملایم سخن بگو زیرا صدای بلند، بیرون از حد ادب و تشبه به ستوران - ستوران- است. فرزندم: از دنیا پند بگیر و آن را ترک نکن که جیره خوار مردم شوی و به فقر مبتلا گردی و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنیا نکن و در اندیشه سود و زیان آن فرو مرو که زیانی به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازمانی! فرزندم: دنیا دریای ژرف و عمیقی است که دانشمندان فراوانی را در خود غرق کرده است پس برای عبور از این دریا، کشتی از ایمان و بادبانی از توکل فراهم کن و برای این سفر توشه ای از تقوی بیندوز، و بدان و آگاه باش که اگر از این راه پر خطر برهی، مشمول رحمت شده ای و اگر در آن دچار هلاک شوی به غرقاب گناهانت گرفتار گشته ای. فرزندم: در زندان شب و روز زمانی را برای کسب علم و دانش منظور کن و در این راه با دانشمندان همدم و همراه شو و در معاشرت با آنها شرط ادب را رعایت کن و از مجادله و لجاج بپرهیز تا تو را از فروغ دانش خود محروم نسازند. فرزندم: هزار دوست اختیار کن و بدان که هزار رفیق کم است و یک دشمن میندوز و بدان که یک دشمن هم زیاد است. فرزندم: دین مانند درخت است. ایمان به خدا آبی است که آن را می رویاند. نماز ریشه آن، زکات ساقه آن، دوستی در راه خدا شاخه های آن، اخلاق خوب برگ های آن و دوری از محرمات، میوه آن است. همانطور که درخت با میوه ی خوب کامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تکمیل می شود.

   لقمان از دیدگاه امام صادق علیه السلام

  از امام صادق علیه السلام سؤال کردند خدا چه حکمتی به لقمان داد که از او در قرآن یاد شده است؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند حکمتی که به لقمان داده شده بود نه مال بود و نه مقام و طایفه و نه هیکل و زیبایی، بلکه او مردی بود در کار خدا نیرومند، در راه او پرهیزکار، ساکت، با وقار، دقیق، آینده نگر، تیزبین و پند آموز. او روزها نمی خوابید و همیشه بر اعمال خود کنترل و نظارت دقیق داشت. از ترس گناه هیچگاه نمی خندید، غضب و شوخی نمی نمود، خداوند به او اولاد زیادی بخشید و در حالی که همه آنها قبل از وی جان سپردند با صبر و شکیبایی مصائب را تحمل کرد و به رضای خدا راضی بود و برای هیچ یک اشک بر دیدگان جاری نکرد. هر گاه به دو نفر که اختلاف و یا نزاع داشتند برخورد می کرد میان آنان صلح و صفا برقرار می ساخت و آتش کینه و عداوت را در آنها خاموش می ساخت.

  

لقمان از دیدگاه مفسرین

  دسته ای از مفسرین معتقدند او پیامبر بوده ولی اغلب او را حکیمی فرزانه دانسته اند. در سیاهی چهره او تردیدی نیست ولی حکمت بی نظیرش، سیرت او را بسیار منور کرده بود. کسی از او پرسید مگر تو همدوش ما گوسفند چرانی نمی کردی چه شد که به این مقام و منزلت رسیدی؟ لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ کردم، راست گفتم و از حرف بی فایده و بی مورد پرهیز کردم. بعضی گفته اند او پسر خواهر ایوب بوده و بعضی دیگر او را پسر خاله ایوب معرفی کرده اند و عده ای دیگر او را از عمو زادگان ابراهیم علیه السلام دانسته اند.

   نمونه هایی از حکمت لقمان

  لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد. روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است که من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما، لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم. خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شکیبایی بیاراست. روزی دیگر خواجه لقمان در سرایی، سفره ای گسترده بود و میهمانان خود را در سایه جود و کرمش پذیرایی می کرد. لقمان که در خدمت میهمانان و تهیه وسایل رفاه ایشان سعی وافر داشت از شنیدن سخنان بیهوده آنها سخت در عذاب بود و همواره مترصد فرصتی بود تا عادت زشت آنها را گوشزد کند و در اصلاح و تهذیب آنها گامی بردارد. در این هنگام گروهی از میهمانان خواجه، وارد سرا شدند و خواجه به لقمان فرمان داد تا گوسفندی ذبح کند و غذایی از بهترین اعضاءِ گوسفند مهیا سازد. لقمان غذایی لذیذ از دل و زبان گوسفند، فراهم نمود و نزد میهمانان آورد. روزی دیگر خواجه امر کرد، از بدترین اعضاءِ گوسفند، غذایی آماده سازد، لقمان بار دیگر غذا را از دل و زبان گوسفند مهیا کرد. خواجه با تعجب پرسید: چگونه است که این دو عضو گوسفند هم بهترین و هم بدترین هستند؟ لقمان پاسخ داد: این دو عضو مهمترین اعضا در سعادت و شقاوتند، چنانکه اگر دل سرشار از نیت خیر و زبان گویای حکمت و معرفت و حلاّل مشکلات و مسایل مردم باشد، این دو عضو بهترین اعضاء هستند و هر گاه دل بداندیش و پست نیت باشد، زبان گویای غیبت و تهمت و محرک فتنه و فساد، هیچیک از اعضا، بدتر و زیان بارتر از این دو عضو نخواهد بود. لقمان نیک و بد هر کاری را مشروط به رضای وجدان و خشنودی خداوند می دانست و تمجید و تحسین خلق را هدف خود قرار نمی داد و از خرده گیری و عیبجویی آنها نیز هراسی نداشت و این موضوع را نیز همواره به فرزند خود گوشزد می نمود، تا روزی به جهت اطمینان خاطر، تصمیم گرفت این حقیقت را نزد پسر خود مصور سازد. لقمان به فرزند خود گفت: مرکب را آماده ساز و مهیای سفر شو. چون مرکب آماده شد، لقمان خود سوار شد و پسرش را پیاده دنبال خود روان کرد. در این حال گروهی که در مزارع خود مشغول کار بودند آنها را نظاره کردند و به زبان اعتراض گفتند: عجب مرد سنگدلی، خود سواره است و کودک معصوم را پیاده به دنبال می کشد. سپس لقمان خود از مرکب پیاده شد و پسر را سوار بر مرکب کرد تا به گروهی دیگر از مردم رسید، این بار مردم با نظاره آنها گفتند: عجب پسر بی ادب و بی تربیتی، پدر پیر و ضعیف خود را پیاده گذاشته و خود با نیروی جوانی و تنومندی بر مرکب سوار است. حقا که در تربیت او غفلت شده است. در این حال لقمان نیز همراه فرزند خود سوار مرکب شد و هر دو سواره راه را ادامه دادند تا به گروه سوم رسیدند، مردم این قوم چون آنها را دیدند گفتند: عجب مردم بی رحمی، هر دو چنین بار سنگینی را بر حیوان ناتوان تحمیل کرده اند و هیچ یک زحمت پیاده روی را به خود نمی دهند. در این هنگام لقمان و پسر هر دو از مرکب پیاده شدند و راه را پیاده ادامه دادند تا به دهکده ی دیگری رسیدند، مردم با مشاهده آنها، زبان به نکوهش گشودند و گفتند: آن دو را بنگرید، پیر سالخورده و جوان خردسال هر دو پیاده در پی مرکب می روند و جان حیوان را از سلامت خود بیشتر دوست دارند. چون این مرحله از سفر نیز تمام شد لقمان با تبسمی معنی دار به فرزند خود گفت: حقیقت را در عمل دیدی، اکنون بدان که هیچگاه خشنودی تمام مردم و بستن زبان آنها امکان پذیر نیست؛ پس خشنودی خداوند و رضای وجدان را مد نظر قرار ده و به تحسین و تمجید یا توبیخ و نکوهش دیگران توجهی نکن. لقمان همواره رعایت اعتدال و میانه روی را از شروط کامیابی و موفقیت در امور زندگی می دانست و رعایت این اصل را در کلیه شئون زندگی لازم و ضروری می شمرد و معتقد بود افراط و تندروی می تواند لذت ها را به آلام و عادت ها را به آلودگی تبدیل کند. لقمان برای درک صحیح این موضوع، با بیانی جالب و منطقی، فرزند خود را چنین نصیحت کرد: فرزندم این نصیحت پدر را همواره آویزه گوش خود کن و در زندگی همواره لذیذترین غذاها را میل کن و فاخرترین جامه ها را بپوش و در بهترین بستر بیارام و از زیباترین زنان ، انتخاب کن . فرزند لقمان از نصایح پدر سخت متعجب شد، زیرا پدر که همواره او را به اعتدال و اقتصاد در امور زندگی تشویق می کرد، این بار او را به افراط و تن پروری ترغیب می نمود. لذا علت را از پدر خویش جویا شد. لقمان گفت: منظور من از این سخن آن بود که اگر زمانی برای برآوردن حاجت خود اقدام کنی که ضرورت و شدت آن به اوج خود رسیده باشد، از ساده ترین آنها عالی ترین مراتب لذت را خواهی برد. اگر هنگامی برای خواب و استراحت اقدام کنی که بی خوابی حواس و قوای تو را تحت تأثیر و تسخیر خود قرار داده باشد، در این حال پاره خشتی بهتر از بالش پَر و بستری زبر و خشن خوشآیندتر از ملایمترین آنها خواهد بود. فرزندم اگر زمانی بر سر سفره بنشینی که گرسنگی، صبر و طاقت از تو بریده باشد، ساده ترین غذاها برای تو لذیذتر از طعام پادشاهان خواهد بود. اگر نیاز تو به جامه تازه مبرم باشد و لباس پیشین قابل استفاده نباشد، جامه کرباس از خلعت شاهانه برای تو برازنده تر خواهد بود... مریدی خلاصه معرفت و روح حکمت لقمان را جویا شد وی گفت: خلاصه معرفت و روح حکمت من آن است که از امور زندگی آنچه به عهده خالق است، تکلف و زحمتی بر خود روا نمی دارم و آنچه به عهده من است در آن سستی و کوتاهی نمی کنم.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
یک شنبه 5 خرداد 1392  1:09 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

زندگینامه عطار نیشابوری

 فريدالدين ابو حامد محمد بن ابوبكر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري، يكي از شعرا و عارفان نام آور ايران در اواخر قرن ششم و اويل قرن هفتم هجري قمري است. بنا بر آنچه كه تاريخ نويسان گفته اند بعضي از آنها سال ولادت او را 513 و بعضي سال ولادتش را 537 هجري.ق، مي دانند. او در قريه كدكن يا شادياخ كه در آن زمان از توابع شهر نيشابور بوده به دنيا آمد. از دوران كودكي او اطلاعي در دست نيست جز اينكه پدرش در شهر شادياخ به شغل عطاري كه همان دارو فروشي بود مشغول بوده كه بسيار هم در اين كار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فريدالدين كار پدر را ادامه مي دهد و به شغل عطاري مشغول مي شود. او در اين هنگام نيز طبابت مي كرده و اطلاعي در دست نمي باشد كه نزد چه كسي طبابت را فرا گرفته، او به شغل عطاري و طبابت مشغول بوده تا زماني كه آن انقلاب روحي در وي به وجود آمد و در اين مورد داستانهاي مختلفي بيان شده كه معروفترين آن اين است كه:

 "روزي عطار در دكان خود مشغول به معامله بود كه درويشي به آنجا رسيد و چند بار با گفتن جمله چيزي براي خدا بدهيد از عطار كمك خواست ولي او به درويش چيزي نداد. درويش به او گفت: اي خواجه تو چگونه مي خواهي از دنيا بروي؟ عطار گفت: همانگونه كه تو از دنيا مي روي. درويش گفت: تو مانند من مي تواني بميري؟ عطار گفت: بله، درويش كاسه چوبي خود را زير سر نهاد و با گفتن كلمه الله از دنيا برفت. عطار چون اين را ديد شديداً متغير شد و از دكان خارج شد و راه زندگي خود را براي هميشه تغيير داد."

 او بعد از مشاهده حال درويش دست از كسب و كار كشيد و به خدمت شيخ الشيوخ عارف ركن الدين اكاف رفت كه در آن زمان عارف معروفي بود و به دست او توبه كرد و به رياضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت اين عارف بود. عطار سپس قسمتي از عمر خود را به رسم سالكان طريقت در سفر گذراند و از مكه تا ماوراءالنهر به مسافرت پرداخت و در اين سفرها بسياري از مشايخ و بزرگان زمان خود را زيارت كرد و در همين سفرها بود كه به خدمت مجدالدين بغدادي رسيد. گفته شده در هنگامي كه شيخ به سن پيري رسيده بود بهاءالدين محمد پدر جلال الدين بلخي با پسر خود به عراق سفر مي كرد كه در مسير خود به نيشابور رسيد و توانست به زيارت شيخ عطار برود، شيخ نسخه اي از اسرار نامه خود را به جلال الدين كه در آن زمان كودكي خردسال بود داد. عطار مردي پر كار و فعال بوده چه در آن زمان كه به شغل عطاري و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پيري خود كه به گوشه گيري از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است. در مورد وفات او نيز گفته هاي مختلفي بيان شده و برخي از تاريخ نويسان سال وفات او را 627 هجري .ق، دانسته اند و برخي ديگر سال وفات او را 632 و 616 دانسته اند ولي بنا بر تحقيقاتي كه انجام گرفته بيشتر محققان سال وفات او را 627 هجري .ق دانسته اند و در مورد چگونگي مرگ او نيز گفته شده كه او در هنگام يورش مغولان به شهر نيشابور توسط يك سرباز مغول به شهادت رسيده كه شيخ بهاءالدين در كتاب معروف خود كشكول اين واقعه را چنين تعريف مي كند كه وقتي لشكر تاتار به نيشابور رسيد اهالي نيشابور را قتل عام كردند و ضربت شمشيري توسط يكي از مغولان بر دوش شيخ خورد كه شيخ با همان ضربت از دنيا رفت و نقل كرده اند كه چون خون از زخمش جاري شد شيخ بزرگ دانست كه مرگش نزديك است. با خون خود بر ديوار اين رباعي را نوشت:

 در كوي تو رسم سرفرازي اين است مستان تو را كمينه بازي اين است

با اين همه رتبه هيچ نتوانم گفت شايد كه تو را بنده نوازي اين است

 مقبره شيخ عطار در نزديكي شهر نيشابور قرار دارد و چون در عهد تيموريان مقبره او خراب شده بود به فرمان امير عليشير نوايي وزير سلطان حسين بايقرا مرمت و تعمير شد.

  ويژگي سخن عطار :

عطار، يكي از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاريخ ادبيات ايران است. سخن او ساده و گيراست. او براي بيان مقاصد عرفاني خود بهترين راه را كه همان آوردن كلام ساده و بي پيرايه و خالي از هرگونه آرايش است انتخاب كرده است. او اگر چه در ظاهر كلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحكام سخن استاداني همچون سنايي را ندارد ولي آن گفتار ساده كه از سوختگي دلي هم چون او باعث شده كه خواننده را مجذوب نمايد و همچنين كمك گرفتن او از تمثيلات و بيان داستانها و حكايات مختلف يكي ديگر از جاذبه هاي آثار او مي باشد و او سرمشق عرفاي نامي بعد از خود همچون مولوي و جامي قرار گرفته و آن دو نيز به مدح و ثناي اين مرشد بزرگ پرداخته اند چنانكه مولوي گفته است:

  عطار روح بود و سنايي دو چشم او ما از پي سنايي و عطار آمديم

 معرفي آثار عطار :

 آثار شيخ به دو دسته منظوم و منثور تقسيم مي شود. آثار منظوم او عبارت است از: 1- ديوان اشعار كه شامل غزليات و قصايد و رباعيات است. 2- مثنويات او عبارت است از: الهي نامه، اسرار نامه، مصيبت نامه، وصلت نامه، بلبل نامه، بي سر نامه، منطق الطير، جواهر الذات، حيدر نامه، مختار نامه، خسرو نامه، اشتر نامه و مظهر العجايب. از ميان اين مثنويهاي عرفاني بهترين و شيواترين آنها كه به نام تاج مثنويهاي او به شمار مي آيد منطق الطير است كه موضوع آن بحث پرندگان از يك پرنده داستاني به نام سيمرغ است كه منظور از پرندگان سالكان راه حق و مراد از سيمرغ وجود حق است كه عطار در اين منظومه با نيروي تخيل خود و به كار بردن رمزهاي عرفاني به زيباترين وجه سخن مي گويد كه اين منظومه يكي از شاهكارهاي زبان فارسي است و منظومه مظهر العجايب و لسان الغيب است كه برخي از ادبا آنها را به عطار نسبت داده اند و برخي ديگر معتقدند كه اين دو كتاب منسوب به عطار نيست.

 آثار منثور عطار

 يكي از معروفترين اثر منثور عطار تذكرة الاولياست كه در اين كتاب عطار به معرفي 96 تن از اوليا و مشايخ و عرفاي صوفيه پرداخته است.

  گزيده اي از اشعار عطار نیشابوری

اي هجر تو وصل جاوداني                                            اندوه تو عيش و شادماني

 در عشق تو نيم ذره حسرت                                       خوشتر ز وصال جاوداني

 بي ياد حضور تو زماني                                              كفرست حديث زندگاني

 صد جان و هزار دل نثارت                                            آن لحظه كه از درم براني

 كار دو جهان من برآيد                                                گر يك نفسم به خويش خواني

 با خواندن و راندم چه كار است؟                                  خواه اين كن خواه آن، تو داني

 گر قهر كني سزاي آنم                                               ور لطف كني سزاي آني

 صد دل بايد به هر زمانم                                             تا تو ببري به دلستاني

 گر بر فكني نقاب از روي                                             جبريل شود به جان فشاني

 كس نتواند جمال تو ديد                                             زيرا كه ز ديده بس نهاني

 نه نه، كه به جز تو كس نبيند                                      چون جمله تويي بدين عياني

 در عشق تو گر بمرد عطار                                           شد زنده دايم از معاني

 ******

 گم شدم در خود چنان كز خويش ناپيدا شدم              شبنمي بودم ز دريا غرقه در دريا شدم

 سايه اي بودم  ز اول بر زمين افتاده خوار               راست كان خورشيد پيدا گشت ناپيدا شدم

 ز آمدن بس بي نشان و ز شدن بي خبر                      گو بيا يك دم برآمد كامدم من يا شدم

 نه، مپرس از من سخن زيرا كه چون پروانه اي               در فروغ شمع روي دوست ناپروا شدم

 در ره عشقش قدم در نِه، اگر با دانشي                 لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم

 چون همه تن مي بايست بود و كور گشت             اين عجايب بين كه چون بيناي نابينا شدم

 خاك بر فرقم اگر يك ذره دارم آگهي                  تا كجاست آنجا كه من سرگشته دل آنجا شدم

 چون دل عطار بيرون ديدم از هر دو جهان                          من ز تأثير دل او بيدل و شيدا شدم

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
یک شنبه 5 خرداد 1392  1:10 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

زندگینامه ارسطو

 

ارسطو یکی از بزرگترین متفکران جهان است. در سراسر تاریخ فلسفه، گذشته از افلاطون و کانت، شاید هیچ کس ژرفا و پهنای اندیشه او را نداشته باشد، از بیست و چهار قرن تاکنون تاثیر او در فیلسوفان و دانشمندان گیتی بیرون از حد و حساب و بسا بیمانند بوده است.

دانشمندان ایرانی حتی پیش از اسلام و قبل از رواج زبان عربی از او متاثر بوده‌اند استاد ذبيح الله صفا می‌نویسد:

"در پاره‌ای از کتاب پهلوی اصطلاحات فراوان علمی موجود است و این اصطلاحات که غالبا قابل تطبیق بر اصطلاحات فلسفی یونانی خاصه حکمت ارسطوست، می‌رساند که تنها به وسیله عیسویان ایرانی، علم یونانی پذیرفته و به زبان سریانی ادا نشده است بلکه زرتشتیان نیز به این کار مبادرت کرده و زبان پهلوی را معادل آوردن بسیاری کلمات در برابر اصطلاحات فلسفی یونانی ثروتمند ساخته بودند...یکی از مشاهیر عیسویان [در عهد ساسانی] پولس ایرانی (paulus persa) رئیس حوزه ایرانی نصیبین است که کتابی مشتمل بر بحث درباره منطق ارسطو به سریانی برای خسرو انوشيروان نوشـــت و در آن نسـبت به اثبات وجود واجــب و توحید و سایر نظر‌های فلاسفه، برتری روش حکما بر اهل ادیان اشاره کرد ....معلمین کلیساهای نسطوری در ایران .... چون به آثار ارسطو توجه داشتند در کلیساهای خود در ایران .... با قوت بسیار به تحقیق در روش این استاد یا شراح اسکندرانی او توجه کردند... مجاهداتی که پیش از خسرو انوشيروان (531 ـ 579م ) شده بود در برابر توجه او به علوم فاقد اهمیت است. این پادشاه که هم فرمانروایی مدبّر و هم سرداری شجاع بود به حکمیت نیز علاقه داشت و از فلسفه افلاطون و ارسطو آگاه بود و ترجمه پهلوی این دو استاد را می‌خواند.

 ارسطو در 384 ق.م در شهر یونانی زبان استاگیرا ((stagira واقع در شبه جزیره خالکیدیکس (Chalcidice) چشم به جهان گشود. پدرش نیکو ماخوس (Nicomachus) پزشک بود و عضو صنف آسکله‌پیادای ( asclepiadae ) و طبیب در بار آمونتاس دوم (پادشاه مقدونیه Amyntas). ممکن است ارسطو از کودکی، و در نتیجه شغل پدر، به زیست شناسی دلبسته شده باشد، اما هیچ دلیلی در دست نیست که ار آن هنگام آغاز به تحقیق کرده باشد. پزشکان صنف اسکله‌پیاد فرزندان خویش کالبد شکافی یاد می‌دادند؛ اما ارسطو هنوز بسیار کوچک بود که پدرو مادرش هر دو در گذشتند و بنابراین، بعید است که او از این آموزش بهره‌مند شده باشد.

ارسطو در هفده سالگی به آتن رفت و وارد آکادمیاي افلاطون (plato) شد و تا هنگام مرگ وی در 348 ق.م همچنان شاگرد و همکار او بود و آنجا ماند. اهمیت تاثیر فلسفی افلاطون در همه آثار ارسطو هویداست. حتی وقتی که او از استاد انتقاد می‌کند یعنی بیشتر اوقات به شهادت نوشته‌های موجود ـ به نبوغ افلاطون احترام عمیق می‌گذارد.

پس از مرگ افلاطون‌، ارسطو از آتن رفت. ممکن است بستگيهايش با دربار مقدونيه سبب رویگردانی مردم از او شده باشد. شاید هم نسبت به انتخاب اسپئوسیپوس (Speusippus) به جانشینی افلاطون نظر خوش نداشته، زیرا با رگه‌ای از آرای مکتب افلاطونی که در آثار اسپئوسیپوس پرورش داده می‌شده موافق نبوده است. به هر تقدیر، ارسطو به دهرت هرمیاس (hermias)، که از همشاگردیهای گذشته‌اش در آکادمیا و در آن زمان جبار آلوس در تروآد (Troad) بود به آن سان رفت. سه سال آنجا عضو محفل کوچکی از متفکران بود و باپوتیاس (Pythias)، دختری که هرمیاس او را به فرزندی پذیرفته بود، ازدواج کرد. در ایام اقامت در آسوس و سپس در میتوانه (Mitylene) در جزیره لیسبوس (lesbos) ، دست به پژوهشهای در زیست شناسی زد که بعدها شالوده نوشته‌هایی علمی‌اش شد.

در 349 ق.م ارسطو به دعوت فیلیپ مقدونی (Philip of Macedon پادشاه مقدونیه) به پلا(pella ) پایتخت آن سرزمین رفت و مربی فرزند او، اسکندر کبیر (Alexander the great ) شد که پسری سیزده ساله بود.

پس از پایان دوره تربیت اسکندر، ارسطو به استاگیرا بازگشت و چند سال آنجا بود و سپس باز به آتن رفت و به تعلیم فلسفه پرداخت.

ارسطو در آتن از بیگانگان مقیم بود، بنابراین، نمی توانست مالک ملکی در آن شهر باشد. پس بیرون شهر چند ساختمان اجاره کرد و در اینجا که لوکیون (lykeion) نام گرفت. مدرسه‌ای از خود بنیان نهاد. (متصل به ساختمان اصلی ایوانی ستون‌دار "پری پاتوس Peripatos" بود و همین سبب شد که بعدها پیروان ارسطو را "پری پاتیک" بنامند).

او بعضی سخنرانیها برای عامه می‌کرد، اما بشتر اوقاتش به نوشتن یا به درس گفتن برای گروهی کوچکتر از شاگردان جدی می‌گذشت. اغلب آثار موجود او متن درسهایی است که به این گروه داده شده و به نگارش در آمده است. در این گروه چند متفکر نیز مانند تئوفراستوس (Theophrastus) و ائودموس (eudemus) عضویت داشتند که بعدها خود از دانشمندان معتبر شدند. پوتیاس، همسر ارسطو هنوز دیری از این دوره زندگی نگذشته فوت کرد، و او بقیه عمر را با زنی برده به نام هرپولیس (herpyllis) به سربرد و از او پسری موسوم به نام نیکو ماخوس پیدا کرد که کتاب اخلاق نيكوماخوس را به اسم وی کرده است. ارسطو در وصیّت نامه خویش از هرپولیس به علت وفاداری و مهربانی‌اش به نیکی یاد می‌کند، هرچند تا پیش از مرگ خودش او را قانوناً از بند بردگی آزاد نکرد. بر خلاف افلاطون و بسیاریی از افراد تحصیل کرده یونانی در آن روزگار، به نظر می‌رسد که ارسطو منحصرا به جنس مخالف گرایش داشته است. چنین می‌نماید که بر زنان آنچنان احترامی نمي‌گذاشته و حتی توجه دقیقی نمی‌کرده است.

وقتی که در 323 ق.م مرد و احساسات ضد مقدونی در آتن دوباره سر برداشت، ارسطو ناگزیر از ترک آن شهر شد. واضح است که معتقد بوده که جانش در خطر است، زیرا با اشاره به اعدام سقراط (Socrates) می‌گوید اجازه نمی‌دهد آتنیان "دوباره نسبت به فلسفه مرتکب گناه شوند". پس به خالکیس (chalcis) موطن خویشاوندان مادری‌اش، رفت و سال بعد به علت بیماری در‌گذشت.

 دانته هنگام وصف دکارت نخستین دوزخ درباره ارسطو چنین می‌گوید:

دیــــدم آن پیــــر و استــــاد همه او چو چوپان و دیگران چو رمه

همه ارباب فضل و دانش و هـوش حلقه طاعتش نهاده به گوش

بــر فلاطــون و پیـــر او سقــــراط پیشتر از همه به قرب بساط

 از این بیانات مقدار احترامی را که در ارسطو طی هزار سال از آن بر خوردار بوده است می‌توان حدس زد. دوران اقتدار ارسطو هنگامی به پایان رسید که اسباب و آلات نو پیدا شد و مشاهدات روز افزون گردید و تجربیات از روی تانی و دقت علم را از نو نبا نهاد و " آلکم " و "راموس" و " راجر " و فرانسیس بیکن با اسلحه مقاومت‌ناپذیری مسلح شدند. تاکنون هیچ مغزی نتوانسته است تسلط خود را بر فکر بشر این اندازه ادامه می‌دهد.

به گرداگرد خود چون نیک می‌دید بلا انگشتری و او نگین بود

 سال شمار زندگی ارسطو:

سال ( ق م )" قبل از میلاد مسیح "

384 تولد ارسطو در استاگیرا

367 ارسطو به آتن مهاجرت می‌کند و به آکادمی افلاطون می‌پیوندد

356 تولد اسکندر کبیر

347 مرگ افلاطون. ارسطو آتن را ترک می‌گوید و عازم دربار هرمیاس در آثار نئوس می‌شود و در آسوس اقامت می‌گزیند

345 ارسطو به موتی‌لنه در جزیره لسبوس می‌رود ( و پس از چندی به استاگیرا باز می‌گردد)

343 فیلیپ مقدونی ارسطو را به می‌یزا دعوت می‌کند و به ترتیب اسکندر می‌گمارد.

341 مرگ هر میساس .

336 فیلیپ کشته می شود و اسکندر تاجگذاری می‌کند .

335 ارسطو به آتن باز می‌گردد و در لوکیون آغاز به تدریس می‌کند.

323 مرگ اسکندر

322 ارسطو از آتن به خالکیس می‌رود و در آنجا می‌میرد.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
یک شنبه 5 خرداد 1392  1:11 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

زندگینامهگالیلئو گالیله

 

گالیلئو گالیله , ریاضیدان اخترشناس و فیزیکدان ایتالیایی است که در پیدایش روش علمی جدید و کشف قانونهایی برای شرح نتایج مشاهده و آزمایش تاثیر بسزایی داشته است.گالیله در پیزا به دنیا آمد و در همانجا به تحصیل روی آورد او در دانشگاه آنجا پزشکی خواند ولی سپس به ریاضیات پرداخت زمانی که هنوز دانشجوی پزشکی بود نخستین کشف بزرگ خود را انجام داد.

 روزی وقتی در کلیسا بود زمان رفت و رگشت یک چلچراغ آویزان را با جریان نبض خود اندازه گرفت. سپس آزمایشهای مشابهی در اتاق خود انجام داد و مشخص کرد که مدت زمان کامل رفت و برگشت یک جسم آویخته به دامنه رفت و برگشت بستگی ندارد و برای طول کمان مسیر کوتاه و بلند یکسان است. گالیله در سن 17 سالگی قانون حرکت اونگ را کشف کرده بود این مشاهده را یونانی ها نادیده گرفته بودند.

 گالیله که نتوانسته بود از کمک هزینه تحصیلی دانشگاه استفاده کند مجبور شد که بدون دریافت مدرک تحصیلی آنجا را ترک کند. او زندگی خود را از راه تدریس خصوصی اداره می کرد تا آنکه خوشبختانه در سال 1589 به عنوان استاد ریاضیات به دانشگاه برگشت.

 هنگامی که قراراداد وی در سال 1592 در دانشگاه پیزا تجدید نشد برای تدریس به دانشگاه پادوا رفت او برای مطالعه و بررسی حرکت اجسام گلوله هایی را بر سطوح شیبدار رها ساخت. وی ثابت کرد که شتاب ناشی از گرانش ضرفنظر از ترکیب اجسام بر همه آنها یکسان اثر می کند. گالیله قانون لختی را ثابت کرد.

 بنابر این قانون هر جسمی تندی یا جهت حرکت خود را فقط وقتی تغییر می دهد که بر آن نیرویی از خارج اثر کند. گالیله در سال 1609 از اختراع تلسکوپ مطلع شد و به توانایی آن در کاربردهای علمی پی برد.

 او با وجودیکه قبلا آن را ندیده بود از ساختما ن آن سر در آورد و تلسکوپی با توان 32 ساخت او نخستین کسی است که برای مشاهده های اختر شناسی از تلسکوپ استفاده کرد.تلسکوپ او نشان می داد که روی سطح ماه پستی و بلندیها و بر سطح خورشید لکه هایی وحود دارد اگرچه ارسطوی معتقد بود که افلاک بدون هیچ عیبی و نقصی است . گالیله مشاهده کرد که زهره نیز مانند ماه اهله ای دارد و پیشنهاد کرد این سیاره به دور خورشید می گردد.

 

کشف گالیله در مورد چهار قمری که دور مشتری در حال حرکت می گردند نشان داد که حرکت زمین سبب نمی شود که ماه را پشت سر بگذارد گالیله نتیجه مشاهده های خود را در کتابی به نام پیک آسمان در سال 1610 انتشار داد. شهرت گالیله سبب شد که به عنوان ریاضیدان مقامی در دربار فلورانس کسب کند.

 او در این مقام حمایت صریح خود را از نر کپرنیک در مورد منظومه سیاره ای خورشید مرکزی بیان داشت. در سال 1616 منتقدان وی مقامهای کلیسای کاتولیک را بر آن داشتند که او را تحت فشار قرار دهند که دیگر در مورد کپرنیک حرف نزند او به مدت 15 سال در این مورد به طور علنی صحبتی نکرد ولی در سال 1632 حسورانه کتاب گفتار در با دو نظام بزرگ جهان.را با دلایل محکم در مورد منظومه خورشیدی منتشر کرد.

 گالیله از این بابت تحت فشار قرار گرفت و به بدعت گزاری و زندان محکوم شد اگر چه محکومیت او به بازداشت خانگی تخفیف یافت چشمانش که بر اثر نگاه کردن در تلسکوپ معیوب شده بود به کوری او منجر و سبب شد که گالیله از نظر بدنی و رمانی شکسته شود سر انجام در سال 1642 در خانه خود در آرستری درگذشت.

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
یک شنبه 5 خرداد 1392  1:11 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 

زندگینامه فیثاغورس

مشهورترین اندیشه در هندسه را حدود دو هزار سال پیش فیثاغورس ارائه کرد او دانشمندی از اهالی یونان باستان بود که سر و وضعی بسیار ساده و ثروتی ناچیز داشت ولی صاحب تجربه های فراوان بود.فیثاغورس در جزیره ساموس در دریای اژه به دنیا آمد او به مصر بسیار سفر کرد و برای کسب دانش از بابل نیز دیدن کرد. در حدود 530 سال پیش از میلاد در کروتون - محلی یونانی نشین در جنوب ایتالیا- ساکن شد و شاگردان و طرفدارانی دور خود جمع کرد که به فیثاغورسیان معروف شدند.

  فیثاغورس بر این باور بود که طبیعت جهان از قانونهای ریاضی پیروی می کند. وی از این قانونها در مویسقی استفاده کرد و متوجه شد که صدای سازهای زهی به ضریبهای درستی از طول زه این سازها بستگی دارد اگز زه به شکلی نگه داشته شود که قسمت مرتعش شونده نصف طول اولیه آن باشد صدای ایجاد شده یک اکتاو بالاتر خواهد بود. این یافته ها درباره قانونهای ریاضی مویسیقی یا هماهنگها امروزه هم اهمیت دارد.

  فیثاغورس در اخترشناسی نیز نظم ریاضی را می دید او اعتقاد داشت که زمان گردش سیارات به دور خورشید متناسب با طول هماهنگ تارهای موسیقی است او فکر می کرد که حرکت سیارات سبب پیدایش صوتهای مویسقی می شود که او آنها را هماهنگ کره ها می نامید. اندیشه موسیقی سیاره ای دوامی نیافت ولی فیثاغورس به درستی دریافت که ستاره صبحگاهی و ستاره شامگاهی یک جسم اند. این ستاره میان یونانی ها به افرودیت و در میان رومیها به ونوس شهرت داشت.

 با وجود این فیثاغورس به دلیل کارهایی که در هندسه انجام داده مشهور است. او قضیه فیثاغورس را بنیان نهاد. بنابراین قضیه مربع طول وتر مثلث قائم الزاویه برابر است با مجموع مربعهای دو ضلع دیگر. مصریان از این واقعیت قبلا استفاده می کردند لیکن فیثاغورس تفاوت میان یک قاعده تجربی و نیز اثبات ریاضی قاطع را فهمیده بود.

 ولی یک کشف ریاضی رابطه فیثاغورس با پیروانش را بر هم زد. انها اعتقاد داشتند اعداد طبیعی مانند( 1, 2 , 3 , 4 و شبیه انها) با نسبتهایی که از آنها به دست می آید( مانند 2/1 , 3/1 , 4/1 و شبیه آنها) برای تبیین همه ریاضیات و طبیعت کافی است انها همچنین دریافتند که قطر یک مربع را نمی توان به صورت نسبتی از دو عدد صحیح نشان داد و هیچ دو عدد کاملی یافت نمی شود که مربع یکی از آنها درست دو برابر مربع دیگری باشد. این کشف سبب گفتگویی در میان فیثاغورسیان شد . انها با موفقیت این کشف ها را برای چندید سال پنهان کردند.

  با این اعتقادات مرموز فیثاغورسیان از نظر همسایگان خود افرادی عجیب و حتی بنیادستیز به حساب می آمدند و فعالیت های سیاسی آنها سر انجام سبب تبعید فیثاغورس شد. او به مگابونتوم که شهری یونانی در جنوب ایتالیا بود رفت و در همانجا درگذشت. اگرچه طرفداران فیثاغورس نظریات او را ثبت کردند و احتمالا چیزی بر آنها افزودند با این وجود هیچ یک از نوشته های او به جا نمانده است.

 

که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
یک شنبه 5 خرداد 1392  1:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها