0

زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

 
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

حکیم اسماعیل جرجانی

 

 

اسماعیل جرجانی در سال ۱۰۴۲ میلادی در جرجان در شمال شرقی ایران نزدیک دریای خزر (امروزه گرگان) متولد شد. در قرن۴ جرجان شهر مهمی بود که با حمله مغلول ها بسیار خسارت دید و شهر به کلی ویران شد شهر جدید یعنی گرگان امروزه در کنار این شهر ویران شده بنا شده است. جرجانی مراحل مقدماتی تحصیلات خود را نزد عبدالرحمان بن علی بن ابی صادق شاگرد ابن سینا و از افراد با نفوذ سلسله خوارزمی در شهر نیشابور گذراند.
طبیب زبردست گرگانی، در سال ۵۰۴ هجری رهسپار خوارزم و دربار قطب‌الدین‌محمد سرسلسله خوارزمشاهیان که دربارش مجمع فضلا و دانشمندان بود شد. وی در خوارزم مسئولیت بیمارستان بزرگ آن دیار را پذیرفت.
حکیم سید‌اسماعیل جرجانی در اولین سال حضورش در خوارزم تدوین کتاب عظیم خود «ذخیره خوارزمشاهی» را که مرتبط با علم پزشکی بود به پایان برد. نکته جالب اینجاست که در آن عصر که زبان عربی در ایران بزرگ رایج بود حکیم جرجانی آثارش را به زبان پارسی نگاشته است.
ذخیره خوارزمشاهی (گنجینه خوارزم شاه ۱۱۱۲م) قدیمی ترین دایرة المعارف پزشکی در زبان فارسی است که به دلیل اهمیتی که پیدا کرد به سه زبان اردو، عبری و ترکی هم ترجمه شده است. علت نامگذاری این کتاب به نام  «ذخیره خوارزمشاهی»، محل زندگی او یعنی خوارزم بود. انجلس، کشیک فرانسوی می گوید : کتاب ذخیره خوارزمشاهی تا زمان صفویه یعنی بعد ۶۰۰ سال از تالیف آن رایج ترین کتاب پزشکی بود.
جرجانی خود در باب تفصیل کتاب در مقدمهٔ اثر می گوید :
«و خاصیت این کتاب تمامی است از بهر آنکه قصد کرده آمده است تا اندر هر بابی آنچه طبیب را اندر آن باب بباید دانست از علم و عمل به تمامی یاد کرده آید و معلوم است که بر این نسق هیچ کتابی موجود نیست.[...] و این کتاب چنان جمع کرده آمده است که طبیب را اندر هیچ باب به هیچ کتاب دیگر حاجت نباشد و به سبب بازگشتن به کتابهای بسیار، خاطر پراکنده نشود.»
ذخیره خوارزمشاهی از ۱۰ جلد با مقدمه ای طولانی تشکیل شده است که یکی از اولین آنها به طور وسیع ساختار بدن انسان را شرح داده است که شامل تمام  اطلاعات آناتومی تا آن زمان بوده است. کتاب ذخیره خوارزمشاهی از نظر فصل بندی بسیار شبیه به کتاب قانون ابن سینا است ولی جرجانی برخی از جزئیات ارائه شده توسط جالینوس و ابن سینا را مورد انتقاد قرار داده است. برای نمونه در آناتومی عصب بینایی بر خلاف ابن سینا، نظریه جالینوس را قبول دارد. در جلد پنجم، جرجانی به طور موشکافانه سه ترکیب مایع بدن یعنی مایع داخل عروقی، مایع بینابنی و سه ترکیبی که سازنده مواد داخل بافتی هستند را شرح می دهد. جلد های ذخیره خوارزمشاهی به شرح زیر است :
جلد اول : آناتومی و فیزیولوژی
جلد دوم : پاتوفیزیولوژی عمومی
جلد سوم : بهداشت و تغذیه
جلد چهارم : تشخیص افتراقی بیماری ها
جلد پنجم : تب و طبقه بندی آن
جلد ششم : درمان
جلد هفتم : بیماری های عفونی
جلد هشتم : زیبا شناسی
جلد نهم : سم شناسی
جلد دهم : فارماکولوژی
با توجه به اینکه پزشکان قدیمی ایرانی جهان را متشکل از چهار ماده آتش، آب، خاک و هوا می دانستند و در کتاب های خود به آنها اشاره می کردند، کتاب ذخیره خوارزمشاهی هم از این قانون مستثنی نبود. با توجه به این قانون، ۹ حالت را برای انسان تعریف کرده بودند. ۴ تا ساده و۴ تا ترکیبی (دموی ، صفرایی ، مالیخولیایی ، بلغمی) و یک حالت هم نرمال و ایده ال بود. این خو و عادت ها متفاوت با سن و حتی با آب و هوا و چهار فصل سال و چهار جهت جغرافیای بود.
جرجانی چندین جلد از کتاب خود را به بیماری های پزشکی اختصاص داده بود. در جلد هفتم، جرجانی به طور ظریف عفونت های پوستی را معرفی می کند و بر اساس نوع زخم آنها را دسته بندی می کند. او همچنین برای سلامتی پوست فصل جداگانه ای را در نظر می گیرد. در بحث فوق العاده و شگفت انگیز تومورها، ضایعات را به دو دسته نرم و سخت به نام های ساغیروس و سرطان دسته بندی می کند. او معتقد بود که سرطان در زنان بیشتر است و تشخیص آن در مراحل اولیه سخت است و زمانی می توانیم آن را تشخیص دهیم که دیگر نمی توانیم آن را درمان کنیم. او در ادامه می افزاید که اگر سرطان دور از اندام های حیاتی باشد باید آن را به طور کامل و با ریشه هایش قطع کرد و او در ادامه توضیح می دهد که چگونه سینه زنی را که مبتلا به سرطان سینه بود به این صورت درمان کرده است.
جرجانی علاوه بر ذخیره خوارزمشاهی دارای آثار دیگری در زمینه علم پزشکی همچون خفی‌علایی، طب الملوکی، الاغراض‌الطبیه، ذوبدات الطب نیز می باشد که بسیاری از آنان راهگشای طبیبان آن عصر و نیز مشخص‌کننده روش پزشکان گذشته برای طبیبان فعلی می‌باشد. از این روست که بسیاری جرجانی را در ترازوی زمان یکی از بزرگترین پزشکان آن عصر دنیا نامیده‌اند.
یکی از آثار جرجانی که در بالا نام برده شد خفی علایی است، این اولین کتاب راهنمایی در مورد پزشکی است. این کتاب طوری بود که همیشه سربازان و جنگجویان خوارزمی آن را در چکمه های خود نگه داری می کردند. دو کتاب الاغراض الطبیه و خفیه (یا خوفیه) العلاج دو کتابی هستند که جرجانی به طور خلاصه از ذخیره خوارزمشاهی خلاصه نویسی کرده بود تا دانشجویان پزشکی از آن به عنوان کتاب راهنما استفاده کنند. کتاب ذوبدات الطب توسط جرجانی نگارش شده است که تاریخ نگارش آن معلوم نیست و این کتاب در موضوع پزشکی و آناتومی است.
جرجانی تمام شرایط جغرافیایی، آب هوایی و بیماری های رایج محل زندگی خود را  با جزئیات تمام ذکر کرده است. همچنین ذکر شده است که او اولین کسی بود که رابطه  گواتر و اگزوفتالمی را کشف کرد.
مسلم‌ است‌ که‌ جرجانی‌ تحت‌ تاثیر عمیق‌ دین‌ و عرفان‌ اسلامی‌ بود. شخصیت‌ دینی‌ و معرفتی‌ سید در سراسر مباحث‌ مربوط‌ به‌ علم‌ اعمال‌ بدن‌ آدمی‌ ( فیزیولوژی ‌)‌ منعکس‌ است‌. تاثیر ایمان‌ عمیق‌ به‌ اراده‌ و مشیت‌ الهی‌ هم‌ در حد اعلای‌ آن‌ در آثار جرجانی‌ مشهود می‌باشد. اشارات‌ مکرر جرجانی‌ به‌ عنایت‌ ایزدی‌ و ستایش‌ حق‌ تعالی‌ در سراسر کتاب‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.
شخصیت‌ جرجانی‌ از ورای‌ آثارش‌ مشهود است‌. مردی‌ دقیق‌، در حد وسواس‌، خوشخو، خوش‌ برخورد، موشکاف‌ و اهل‌ میانه‌ روی‌ و عارف‌ بود. بیهقی‌ او را «مردی‌ جدی‌، یار و همراه‌ و سخاوتمند» وصف‌ کرده‌ است‌. در واقع‌ مردی‌ بود که‌ در جامعه‌ و با جامعه‌ خود می‌زیست‌ و به‌ هیچ‌ روی‌ محصور در مطالعات‌ و تالیفات‌ خود نبود. ابن‌ابی‌اصیبعه‌ او را «پزشکی‌ بزرگ‌ که‌ دارای‌ شایستگی‌ بسیار و علم‌ فراوان‌ بود» معرفی‌ کرده‌ است‌. او پزشک‌ دربار بود و در این‌ مقام‌، افزون‌ بر درمان‌ معمولی‌ رایج‌ در آن‌ عصر، رایزن‌ دربار در رشته‌های‌ مختلف‌ نیز بود و به‌ هرگونه‌ پرسش‌ سلطان‌ درباره‌ علوم‌ ط‌بیعی‌ پاسخ‌ می‌گفت‌. او همچنین‌ پزشک‌ نظامی‌ نیز بود و این‌ از فصلهایی‌ از کتابش‌ که‌ به‌ زخمهای‌ سوارکاران‌ و آسیبهای‌ پوست‌ و زخمهای‌ ناشی‌ از جنگ‌ اختصاص‌ داده‌ است‌، معلوم‌ می‌شود. نکته‌ جالب‌ این‌ است‌ که‌ تنها موردی‌ که‌ در اغراض‌ الط‌بیه‌ به‌ چشم‌ پزشکی‌ اشاره‌ دارد، مربوط‌ به‌ زخم‌ پیکان‌ در چشم‌ است‌. او همچنین‌ پزشک‌ مردم‌ بود و به‌ احوال‌ و شرایط‌ زندگی‌ مردم‌ توجه‌ داشت‌ و به‌ شیوه‌ های‌ نادرست‌ غذایی‌ آنان‌ خرده‌ می‌گرفت‌ و توصیه ‌هایی‌ می‌کرد. جرجانی‌ مردی‌ متدین‌ و یکی‌ از حلقه‌های‌ زنجیر نقل‌ احادیث‌ و عارفی‌ دل سوخته‌ بود. قرائن‌ و دلایل‌ قوی‌ بر تشیع‌ سید وجود دارد و حشر و نشر وی‌ با بزرگان علمای‌ اسلام‌ اعم‌ از سنی‌ و شیعه‌ نشانه‌ سعه‌ صدر و جامع‌نگری‌ اوست‌ که‌ هر کجا کسی‌ را می‌یافت‌ که‌ می‌توانست‌ از او بهره‌ علمی‌ و معرفتی‌ ببرد درنگ‌ نمی‌کرد و بیشترین‌ استفاده‌ معرفتی‌ را از شیخ‌ ابوالقاسم‌ عبدالکریم‌ قشیری‌ می‌نمود. قشیری‌ و شیخ‌ ابوسعید ابوالخیر از پیشگامان‌ عرفان‌ بودند که‌ در خراسان‌ و ماوراالنهر بساط‌ ارشاد گسترده‌ بودند و هرکسی‌ با هر مذهبی‌ که‌ شوقی‌ در دل‌ و شوری‌ در سر داشت‌ از محضر آنها استفاده‌ می‌کرد.
کتاب‌ ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ از زمان‌ تالیف‌ به‌ بعد همواره‌ جزو ارکان‌ کتب‌ طبی‌ شمرده‌ می‌شده‌ است‌ و بنا به‌ قولی،‌ هر که‌ می‌خواست‌ در پزشکی‌ ماهر شود می‌بایست‌ یکی‌ از کتابهای‌ سته‌ عشر جالینوس‌، حاوی‌ محمد بن‌ زکریای‌ رازی‌، قانون‌ ابن‌ سینا، کتاب‌ المائه‌ ابوسهل‌ مسیحی‌ و ذخیره‌ خوارزمشاهی‌ سید اسمعیل‌ جرجانی‌ را به‌ دقت‌ مطالعه‌ کرده‌ باشد.
جرجانی بعدها به مرو پایتخت سلطان سنجر بن ملکشاه سلجوقی رفت و در همان جا فوت کرد. پزشک گرگانی که ۹۷ سال عمر کرد بیشتر از دید مشاهدات آزمایشگاهی به تشخیص بیماریها پرداخته و از این رو علاوه بر ذکر نام او به عنوان پدر علوم آزمایشگاهی، سالروز تولد او ۳۰ فروردین را در ایران روز علوم آزمایشگاهی نام نهاده‌اند.
همچنین دانشگاه علوم پزشکی تهران جایزه معتبر پزشک برگزیده خود را به نام حکیم جرجانی نامگذاری کرده است.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:29 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

ادوارد ژنر

 

 

ادوارد ژنر پزشک انگلیسی فردی است که واکسیناسیون را به عنوان یک اقدام پیشگیرانه در برابر بیماری دهشتناک آبله ابداع کرد و بین مردم تعمیم داد.
امروزه که بیماری آبله عملاً از روی زمین زدوده شده است علاقه‌ای نداریم بدانیم که ضایعات و تلفات این بیماری در قرون پیشین تا چه اندازه‌ای وحشتناک بوده است. آبله آنچنان مسری بود که حداقل ده تا بیست درصد از مبتلایان به آن جان باختند. ده تا پانزده درصد از کسانی که جان به در بردند داغ آبله چهره و صورتشان را برای همیشه از شکل انداخته بود. بیماری آبله تنها به اروپا محدود نمی شد بلکه در سراسر آمریکای شمالی، چین، هند و بسیاری دیگر از نواحی جهان به شدّت شیوع پیدا کرد و در همه جا بیشترین قربانیان این بیماری کودکان بودند.
برای یافتن وسیله مطمئنی به منظور جلوگیری از اشاعه آبله تلاش‌های فراوانی صورت گرفته بود. این نکنه مسلم بود که اگر فردی از بیماری آبله جان به در ببرد در برابر آن مصونیت پیدا کرده و برای بار دوم مبتلا نمی‌شود. در شرق دستیابی به این واقعیت باعث شد که مایه‌ی آبله را از فردی که به طور خفیف به آن مبتلا بودند می‌گرفتند و به اشخاص سالم تلفیح می‌کردند و با این امید که شخص تلفیح شونده نیز فقط به شکلی خفیف مبتلا شده و پس از بهبودی دیگر در برابر آن مصون بماند.
این کار در اوایل قرن هجدهم نیز در انگلستان توسط «لیدی ماری و ورتلی مونتاگ» معمول شده و سالها قبل از ژنر متداول گردیده بود. ژنر خود نیز در هشت سالگی به همین طریق مایه کوبی شد و به هر حال این اقدام هوشمندانه برای جلوگیری از بیماری، در بعضی مواقع عواقب دهشتناکی نیز داشت. تعدادی از کسانی که با این روش مورد تلفیح قرار می‌گرفتند نه تنها به شکل خفیف مبتلا نمی‌شدند بلکه حمله شدید بیماری داغ آبله را در چهره و سیمای آنان نقش می‌کرد. در واقع تقریباً دو درصد از موارد تلفیح به حمله مهلک آبله منجر می‌شد. به این ترتیب لزوم یافتن روش پیشگیری کاراتری ضرورت پیدا کرد.
ژنر در سال 1749 در شهر «برکلی» انگلستان متولد شد. در دوازده سالگی نزد یک جراح شاگردی کرد ولی بعداً به تحصیل آناتومی پرداخت و در بیمارستانی مشغول کار شد. در سال 1792 دکترای پزشکی خود را از دانشکاه «سنت آندرو» دریافت کرد. ژنر در اواسط دوران چهل سالگی پزشک و جراح شناخته‌شده‌ای در ناحیه «کلوچستر شایر» بود.
ژنر با این باور کشاورزان و کارگران لبنیات ناحیه خود آشنا بود که معتقد بودند چنانچه شخص به بیماری آبله گاوی مبتلا شود دیگر هرگز به بیماری آبله مبتلا نخواهد شد (بیماری آبله گاوی یک بیماری مربوط به احتشام است که می‌تواند به انسان نیز سرایت کند. این بیماری خود به خود برای انسان خطرناک نیست گرچه نشانه‌های آن به نوعی کاملاً مشابه با بروز خفیف آبله است.)‌ ژنر دریافت چنانچه این باور کشاورزان صحیح باشد. تلفیح افراد با ماده آبله گاوی می‌توانند روش مطمئنی برای مصونیت در برابر بیماری آبله باشد. او در باب این موضوع دقیقاً به تحقیق و بررسی پرداخت و تا سال 1796 دیگر به صحت این نظریه متقاعد شد و تصمیم گرفت آن را آزمایش کند.
در ماه مه 1796 ژنر مایه آبله گاوی را از جوش روی دست یک کارگر لبنیات که به آن بیماری مبتلا بود گرفت و به پسر بچه به بیماری آبله گاوی مبتلا شد ولی به زودی بهبود یافت. چند هفته بعد ژنر مایه آبله را به پسر بچه تلفیح کرد و همانطور که امیدوار بود هیچ گونه نشانه‌ای از آبله در کودک ظاهر نشد.
پس از انجام بررسی‌ها و تحقیقات بیشتر، ژنر نتایج کار خود را در کتابی تحت عنوان «تحقیقات در باب علل و اثرات واکسن آبله گاوین» بیان کرد و آن را شخصاً در سال 1798 منتشر نمود. انتشار آن کتاب باعث شد تا انجام واکسیناسیون به سرعت مورد قبول و پذیرش همگانی قرار گیرد و متعاقب آن ژنر پنج مقاله علمی نیز درباره واکسیناسیون نوشت. او در آن سال‌ها عمده اوقات خود را به انتشار اطلاعات مربوط به روش خود و تلاش برای قبولاندن آن اختصاص داد.
انجام واکسیناسیون سریعاً در تمام انگلستان گسترش یافت و به زودی برای افراد نیروی زمینی دریایی اجباری شد و بالأخره در سراسر جهان نیز مورد پذیرش و عمل قرار گرفت.
ژنر روش خود را به طور رایگان در اختیار مردم گذاشت و تلاش نکرد از این راه ثروت ‌اندوزی کند، امّا در سال 1802 پارلمان انگلستان به منظور قدردانی مبلغ ده هزار پوند به او پرداخت کرد و چند سال بعد نیز بیست هزار پوند دیگر به او داده شد. ژنر معروفیت جهانی یافت و افتخارات و ناشه‌های فراوانی به او اعطا گردید و ژنر متأهل بود و سه فرزند داشت. او پس از هفتاد و سه سال عمر اوایل سال 1823 در خانه خود در برکلی درگذشت.
همانطور که ملاحظه شد ژنر خود پایه گذار این نظریه نبود که ابتلا به آبله‌ی گاوی می‌ تواند باعث مصونیت در برابر بیماری آبله باشد. او این مطلب را از دیگران شنیده بود. حتی قبل از اینکه ژنر اقدام به انجام واکسیناسیون کند چند نفر داوطلبانه با مایه‌ی آبله گاوی واکسینه شده بودند. با تمام این احوال گرچه ژنر دانشمندی آنچنان برجسته نبود ولی تنها معدودی از افراد کاری این چنین سودمند برای بشریت انجام داده‌اند. تحقیقات، آزمایشات و نوشته‌ها و یک باور عوامانه را که هیچ‌گاه از سوی محافل پزشکی جدّی گرفته نمی‌شود به یک کار متداول علمی تبدیل کرد که جان میلیون ها انسان را نجات داده است. گرچه روش ژنر فقط برای پیشگیری از یک بیماری می‌توانست کاربرد داشته باشد ولی آن بیماری شایع و مهلک بود. ژنر به راستی سزاوار تمام تحسین‌ها و افتخاراتی می‌باشد که نسل زمان خودش و همه نسل‌های بعدی تقدیم او کردند.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:31 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

لویی پاستور

 

 

لویی پاستور، کاشف بزرگ جهان، در 27 دسامبر سال 1822 در شهر دول، از شهرهای فرانسه، پا به عرصه حیات نهاد. 
لویی پاستور، با اینکه در یک خانواده تهی‌دست متولد شد و پدرش هم به کار دباغی مشغول بود، با اینحال توانست تحصیلات خود را با استعدادی درخشان به پایان برساند. پاستور درجه لیسانس خود را از کالج سلطنتی Besancon گرفته، پس از اخذ دکترا در سن 26 سالگی، در سال 1848 به سمت استاد شیمی دانشگاه استراسبورگ انتخاب گردید و در سال 1857 به سمت ریاست آکادمی علوم (میل) انتخاب شد. او همچنین عضو اصلی فرهنگستان فرانسه بود و مجلس، ماهانه 25000 دلار مقرری برای او تعیین کرده بود. 
پاستور در سال 1848 در مدرسه نرمال در پاریس، آزمایش هایی را انجام داد. همان آزمایش ها چند سال بعد، او را بر آن داشت که پیشنهادی را مطرح کند که اساس و مبنای شیمی فضایی است. او برای کشف تجربه در بلور نگاری، مشغول تکرار کارهای یک شیمیدان دیگر روی نمکهای تارتریک اسید بود. در این آزمایشها او چیزی را دید که قبلا کسی به آن توجه نکرده بود. سدیم آمونیوم تارترات غیر فعال نوری به صورت مخلوطی از دو نوع بلور متفاوت وجود دارد که تصویر آینه‌ای یکدیگرند.
 
او با استفاده از یک ذره‌بین و یک پنس، با دقت و کوشش فراوان، مخلوط را به دو توده کوچک مجزا کرد. یکی، بلورهای راست دست و دیگری، چپ دست. اگرچه مخلوط اصلی از نظر تاثیر نور قطبی، غیر فعال بود، لیکن هر قسمت از بلورها که در آب حل می‌شدند، از خود فعالیت نوری نشان می‌دادند. به علاوه، چرخش ویژه هر دو محلول دقیقا با هم برابر اما با علامت مخالف بود.
 
یکی از محلولها نور پلاریزه مسطح را به راست و محلول دیگر به همان مقدار به طرف چپ می‌چرخاند. این دو مخلوط در سایر خصوصیات کاملا مشابه هم بودند. از آنجا که اختلاف در چرخش نوری در محلول مشاهده شد، پاستور نتیجه گرفت که این اختلاف به مولکولها مربوط بوده، به بلور بستگی ندارد. وی پیشنهاد نمود که مولکولهایی که آن بلورها را تشکیل می‌دادند، مانند خود بلورها تصویر آینه‌ای یکدیگرند.
 
بنابراین، پاستور وجود ایزومرهایی را پیشنهاد کرد که ساختمان آنها فقط از نظر تصویر آینه‌ای و خواص آنها فقط در جهت چرخاندن نور پلاریزه متفاوت بود و به این ترتیب، مفهوم انانتیومری توسط پاستور کشف شد. 
پاستور از اینکه می‌دید مواد آلی، نور قطبی را منحرف می‌سازد، حدس زد که باید موجودات زنده ریزی در این کار دخالت داشته باشند. چون به مطالعه میکروسکوپی پرداخت، مشاهده کرد که تخمیر شیره چغندر، نتیجه عمل موجودات بسیار ریزی می‌باشد که به شکل کپک است و در تخمیر ناقص همین کپک با کپک دیگر، تولید جوهر شیره می‌نماید. این بود که عنوان کرد برای جلوگیری از عمل موجودات مزاحم که مانع تخمیر می‌شوند، باید آن را جوشاند.
 
پاستور عقیده داشت که اگر شراب در معرض هوا باشد، ترش شده، تبدیل به سرکه می‌شود. این نظریه، منجر به کشف یکی از بزرگترین معماهای عالم گردید و آن، وجود جهان موجودات بسیار ریز بود که میکروب نام دارد. پاستور، نظریه بوجود آمدن خودبخودی را رد کرد. او، نتیجه این مطالعه را در سوم اوت 1857 به آکادمی علوم داد و ثابت نمود که مخمر احتیاج به کنتزل دارد تا بتواند زندگی نماید و اظهار داشت که شیر مانند شراب، ترش نمی‌گردد، مگر اینکه موجودات ریزی به داخل آن راه یابند و همین موجودات، اگر بوسیله جوشاندن و حرارت دادن از بین بروند، دیگر نه چیزی تولید می‌شود و نه عمل تبخیر صورت می‌گردد.
 
پاستور اعلام داشت که عامل بسیاری از امراض، همین موجودات ذره‌بینی می‌باشند و با این اکتشاف، بزرگترین خدمت را به بشریت کرد. 
پاستور، موضوع اینکه «هر چیز که نابود می‌شود، از طرف دیگر بوجود می‌آید» را که لاوازیه حدس زده بود، بر پایه و اساس محکم علمی متکی ساخت و وی اظهار داشت که بعد از مرگ، موجودات ذره‌بینی که روی نعش قرار دارند، از فقدان هوا استفاده کرده و به زاد و ولد می‌پردازند و نعش را تجزیه کرده و متعفن می‌سازند. آنگاه مواد حاصل از تجزیه جسم مرده، به مصرف تغذیه حیوانات و نباتات دیگر می‌رسد و به این طریق به حیات ادامه می‌دهند. 
پاستور، در سال 1881، واکسن سیاه‌زخم را برای علاج قطعی بیماری گوسفندان کشف نمود. بعد از آن، برای درمان بیماری هاری مطالعه فراوان نموده، نتیجه مطالعات خود را در سال 1885 بر روی انسان آزمایش نمود و موفق شد که انسان را از آن تاریخ به بعد، از مرض هاری نجات دهد. همچنین تحقیقات زیادی را در مورد عمل باکتری‌ها از جمله انگور به شراب نمود. 
 
زحمات شبانه روزی پاستور موجب نجات جان بسیاری از انسانها شد. او خود را وقف کمک و خدمت بیشتر به مردم نموده بود. به قول «ارد بزرگ» اندیشمند و متفکر برجسته : یکی از بزرگترین خوشبختی ها، خدمت بیشتر به مردم است.
 
و از اینجاست که متوجه می شویم چرا در هر کشوری میدان، خیابان و یا دانشگاهی به نام لویی پاستور وجود دارد. و اما دیگر خدمات لویی پاستور :
 
● تضعیف میکروبها، کلید واکسیناسیون
بزودی پاستور دریافت که موجودات زنده میکروسکوپی بیماریهای متفاوتی را سبب می شوند. او ابتدا متوجه شد که چگونه می تواند بعضی از این موجودات را در محیط آزمایشگاه پرورش دهد. (این موجودات امروزه به باکتری مشهورند) سپس فهمید که بعضی دیگر از این موجودات در بافتهای بدن حیوانات رشد می یابند (امروزه این موجودات به عنوان ویروس شناخته میشوند). سپس ایده تضعیف این موجودات به ذهنش خطور کرد. وی با قرار دادن باکتریها در معرض بعضی از مواد شیمیایی یا حرارت دادن آنها توانست آنها را ضعیف کند و در خصوص ویروسها این کار را با مبتلا کردن یک حیوان توسط حیوانی دیگر انجام داد. پاستور دریافت که این موجودات زنده میکروسکوپی منجر به بیماری نمی شوند اما جانور را در مقابل موجودات میکروسکوپی مهلک از نوع مشابه که بعد از واکسیناسیون وارد بدن می شوند ایمن می کند.
● فوریه ۱۸۸۰ اولین واکسن حیوانات
پاستور تحقیقات خود را در خصوص وبای ماکیان ادامه داد. این باکتری اولین بار توسط پاستور شناسایی شد. پروسه ضعیف کردن این باکتری به آسانی با قرارگیری در معرض هوا بمدت طولانی انجام گرفت.
● مه ژوئن ۱۸۸۱ اولین واکسن سیاه زخم
پس از تحقیقات بسیار دشوار پاستور در فوریه ۱۸۸۱ کشف واکسن سیاه زخم که در میان گوسفندان بیش از سایر حیوانات رایج بود را رسما اعلام کرد. این بار او با نگهداری باکتری در دمای  ۴۲۰ درجه سانتیگراد و افزودن مقداری پتاسیم به آن به باکتری ضعیف شده دست یافت. دامپزشکی به نام «هیپولیت روسینگل» که با نظریه میکروبی پاستور مخالف بود او را به مبارزه طلبید و از او خواست تا آزمایشی را با ۵۰ گوسفند در مزرعه خود روسینگل انجام دهد. پاستور مبارزه را پذیرفت و ۲۵ گوسفند را واکسینه کرد. این گوسفندان بعد از واکسیناسیون در معرض میکروب سیاه زخم قرار گرفتند. همزمان ۲۵ گوسفند باقی مانده تنها در معرض میکروب این بیماری قرار گرفتند و واکسینه نشدند. در ۲ ژوئن پاستور به مزرعه روسینگل رفت تا شاهد پیروزی خود باشد. تمام گوسفندهای واکسینه شده سالم بودند اما گوسفندان دیگر یا مرده بودند یا بشدت بیمار.
● مه ۱۸۸۴ واکسن هاری برای سگها
پاستور تحقیقات بر روی هاری را در ۱۸۸۰ آغاز کرد. تحقیقات به کندی پیش می رفت زیرا او با ویروس سروکار داشت و ویروسها در محیط آزمایشگاه رشد نمی یابند. اما او از روش انتقال ویروس از یک حیوان به حیوان دیگر استفاده کرد و موفق شد. واکسن هاری برای سگها در سال ۱۸۸۴ به جهان معرفی شد. از آنجا این واکسن در تمام جهان مورد استفاده قرار گرفت.
● ژوییه ۱۸۸۵ واکسن هاری برای انسانها
چیزی که بیش از واکسن هاری سگها مورد احتیاج بود واکسن هاری برای انسانها بود. تحقیقات بیشتری انجام شد. سپس در ۶ جولای ۱۸۸۵ مردی به نام «تئودور وان» به همراه پسری به نام ژوزف میستر و مادرش به نزد پاستور رفتند. دو روز قبل از آن ژوزف توسط سگ تئودور که تمام نشانهای بیماری هاری را داشت مورد حمله قرار گرفته بودند. سگ، ژوزف را ۱۲ بار گاز گرفته بود و او بشدت مجروح بود. آیا پاستور می توانست به او کمک کند؟
پاستور با یکی از دوستانش که پزشک بود مشورت کرد و او پذیرفت که ژوزف را معاینه کند. ژوزف با مرگ دست و پنجه نرم می کرد تا در ساعت ۸ شب اولین تزریق دارو انجام شد. پس از آن بمدت ۱۱ روز، ۱۲ تزریق دیگر انجام شد. ژوزف جوان نجات یافت. این دومین واکسن انسانی بود که کشف شد. واکسن آبله اولین واکسن انسانی بود که توسط «ادوارد جنر» ۸۹ سال قبل از کشف واکسن انسانی هاری تولید شد.
سه ماه بعد در ۱۶ اکتبر سال ۱۸۸۵ پاستور نامه ای دریافت کرد که به او شانس دیگری می داد تا بار دیگر واکسن هاری خود را به بوته آزمایش بگذارد. بیمار چوپانی ۱۵ ساله به نام «ژان باتیست» بود که در ۱۴ اکتبر مورد حمله سگ قرار گرفته بود و درمان در ۲۰ اکتبر یعنی ۶ روز بعد آغاز شد. آیا بیماری بیش از حد پیش رفته بود؟
در روز ۲۶ اکتبر بعد از ۸ بار تزریق دارو، ژان هنوز به مرگ تسلیم نشده بود و در این روز پاستور موفقیت خود را اعلام کرد. پاستور یک شبه به قهرمانی بین المللی تبدیل شد.
پاستور در سال 1895، در حومه پاریس درگذشت و جسد وی در محل انستیتو پاستور به خاک سپرده شد.
 
 
برای دانستن بیشتر در مورد پاستوریزاسیون و واکسیناسیون و کارهای پاستور در ارتباط با قندها و ایزومرها و همچنین رد نظریه خلق الساعه و ... به ادامه مطلب مراجعه فرمائید.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:32 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

جرارد هنریک آرموئر هانسن

 

 

«جرارد هنریک آرموئر هانسن» پزشکی نروژی بود که نام خود را در تاریخ پزشکی با شناسایی باکتری مولد بیماری جذام به ثبت رسانید. هانسن ۲۹ جولای ۱۸۴۱ در شهر برگمن متولد شد. در سال ۱۸۶۶ در رشته‌ی پزشکی از «دانشگاه سلطنتی فردریک»، که امروزه با نام «دانشگاه اسلو» شناخته می‌شود، فارغ التحصیل شد. سپس دوره‌ی انترنی خود را در بیمارستان ملی اسلو به انجام رساند و مدت کوتاهی در بیمارستان «لاتن»  به عنوان پزشک فعالیت کرد.
هانسن در سال ۱۸۶۸ به شهر زادگاهش، که مرکز تحقیقات جذام نروژ در آن واقع بود بازگشت و به همراه «دنیل کورنیوس دنییلسن»، که از متخصصان برجسته‌ی اپیدمیولوژی زمان وی بود، بر روی بیماری جذام به مطالعه و تحقیق پرداخت. در این زمان بیماری جذام در نروژ به عنوان یک مشکل اجتماعی مطرح بود و حدود ۳۰۰۰ نفر در نروژ به آن مبتلا بودند که در۸۰۰ آسایشگاه پذیرش می‌شدند.
دنییلسن در این زمان با تلاش‌های خود، برنامه‌ای برای کنترل بیماری و مراقبت از بیماران مبتلا، تنظیم کرد و برگمن را پایگاه تحقیقاتی جذام اروپا ساخت. با وجود پیشرو بودن دنییلس از نظر بالینی و آسیب‌شناختی جذام، آنچه که وی را در مسیر تحقیقاتش متوقف کرده بود این عقیده بود که بیماری جذام دارای ریشه‌ی وراثتی است. برخی پزشکان نیز عقیده داشتند که بیماری ناشی از استنشاق برخی بخارات مسموم است.
هانسن و دنییلسن در ۱۸۷۰-۷۱ برای بررسی وضعیت بیماران مبتلا به جذام، شروع به سفر کردند. در طی این سفرها هانسن بر اساس مطالعات اپیدمولوژیک نتیجه گرفت که این بیماری باید دارای مسبب قابل سرایت ویژه‌ باشد نه یک منشا وراثتی. وی متقاعد شد که باکتری عامل انتقال بیماری از یک فرد به فرد دیگر است. این تفکر جسورانه زمانی شکل گرفته بود که درک درستی از مفهوم بیماری مسری وجود نداشت و هنوز کسی نشان نداده بود که باکتری می‌تواند سبب ایجاد بیماری در انسان شود.
در سال ۱۸۷۱ هانسن با توصیف تغییرات ایجاد شده در گره‌های لنفاوی بیماران و برجستگی ‌های پوستی آنها به بیان نظریه‌ی خود پرداخت. سپس با دریافت کمک هزینه، هانسن توانست به آلمان سفر کند تا آموزش لازم برای مطالعات آسیب‌شناختی بافتی را فرا بگیرد. بعد از بازگشت، هانسن با کمک آموخته‌های خود به نمونه‌گیری از بافت بیماران و آماده سازی و رنگ آمیزی آنها برای مشاهده با میکروسکوپ نوری پرداخت.
سرانجام، مطالعات میکروسکوپی و پاتولوژیک منجر شد تا هانسن در سال ۱۸۷۳ در سن ۳۲ سالگی اجسام میله‌ای شکلی- مایکوباکتریوم لپرا- که گاهی اوقات به آن باسیل هانسن نیز می‌گویند، را در برآمدگی‌های بیماران جزامی کشف کند. اگرچه عدم حمایت اطرافیان وی و به سخره گرفتن نتیجه‌ی مطالعاتش سبب شد که هانسن با تردید در مورد کشف خود سخن گوید و آنچه را که مشاهده کرده بود نه به عنوان باکتری عامل بیماری بلکه چیزی شبیه باکتری معرفی کند. مطالعات هانسن زمینه ‌ساز کشف عامل سیاه زخم، توسط «رابرت کخ»، ۳ سال بعد از کشف مایکوباکتریوم لپرا شد.
اولین همسر هانسن که دختر همکار وی دنییلسن بود خیلی زود در اثر ابتلا به سل، همانند سه خواهر دیگرش، جان خود را از دست داد. هانسن نیز خود از سال ۱۸۶۰ از بیماری باکتریایی مقاربتی سفلیس، که مولد آن (Treponema pallidum) است، رنج می‌برد اما مرگ وی در اثر بیماری قلبی رخ داد.
هانسن با وجود بیماری‌های لاعلاج دیگری که پیشرویش بود و خود و نزدیکترین اطرافیانش درگیر آن بودند، به تحقیق بر روی جذام پرداخت چرا که اثرات اجتماعی آن به مراتب وخیم‌تر بوده و افراد مبتلا طوری دچار تغییر ظاهری می‌گشتند که از جامعه طرد می‌شدند. این باکتری مخاط، پوست، استخوان‌ها، اعصاب محیطی، چشم، احشا و اندام‌های تولید مثلی را درگیر می‌کند و از علائم آن ضایعات پوستی، از دست دادن حس دست و پا و سوراخ شدن مخاط می‌باشد و می‌تواند سبب فلج شدگی، عقیمی و معلولیت حسی-عصبی گردد.
در شهر برگمن نروژ موزه‌ای به نام هانسن دایر است که به موزه‌ی جذام نیز شهرت دارد و در لیست «یادگارهای جهان» یونسکو وارد شده است.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:33 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

پرفسور مجید سمیعی

 

 

پروفسور مجید سمیعی در یک خانواده معروف گیلانی به سال 1316هـ.ش در تهران متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به پایان رسانید و سپس عازم آلمان گردید.
رشته های بیولوژیکی و پزشکی را در دانشگاه ماینتس به پایان رسانید و سپس دوره ی تخصص جراحی مغز و اعصاب را زیر نظر پروفسور کورت شورمن شروع کرد و در سال 1349 در 33 سالگی به اخذ درجه تخصص در این رشته نایل آمد.
وی کار علمی را با سمت استادیاری و معاونت بیمارستان جراحی مغز و اعصاب آغاز کرد. پس از چندی سرپرستی بخش جراحی مغز و اعصاب اطفال را به عهده گرفت. در سال 1351 به اخذ درجه ی پروفسوری جراحی مغز و اعصاب از دانشگاه ماینتس نایل گردید.
ضمن کارهای پزشکی و تدریس، لحظه ای از تحقیق و تتبع غافل نبود و در زمینه ی تورم مغز و ترمیم و بازسازی جراحی اعصاب محیطی مطالعات ارزنده ای انجام داد. در سال 1350 اولین دوره از دوران آموزشی جراحی میکروسکوپی را آغاز کرد و در سال 1356 نخستین آزمایشگاه تمرین جراحی میکروسکوپی آلمان را با کمک بنیاد فولکس واگن تأسیس نمود.
تجربیات پیوند اعصاب محیطی و بازسازی اعصاب مغز توجه پروفسور سمیعی را به مشکلات جراحی در قاعده ی جمجمه جلب کرد و در این زمینه اولین گامهای پیشرفت را برداشت که مورد توجه جهان پزشکی قرار گرفت.
در سال 1356، ریاست بیمارستان جراحی مغز و اعصاب را در شهر هانور به عهده گرفت در همین سال، کرسی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه لیدن هلند به وی اعطا شد و در سال 1366 دانشگاه ماینتس تصدی کرسی جراحی مغز و اعصاب را به وی پیشنهاد کرد.
در سال 1367 با قبول تصدی کرسی جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه هانور به کار پرداخت. از سال 1367 تا 1371 ریاست انجمن بین المللی قاعده ی جمجمه را به عهده داشت و در سال 1371 به ریاست فدراسیون جهانی انجمنهای قاعده ی جمجمه انتخاب شد.
بخشی از تجربیات علمی او در 13 کتاب و بیش از 200 مقاله ی علمی منعکس شده است. برای تجلیل از مقام علمی و تجربیات ارزنده وی و همچنین گامهای بلندی که در پیشرفت جراحی مغز و اعصاب برداشته است، رییس جمهوری آلمان غربی در سال1367 نشان خدمت درجه  1 دولت آلمان را به او اهدا کرد.
در همین سال جایزه علمی استان نیدرزاکس آلمان، به پاس فعالیتهای پر ارزش وی در راه پیشرفت جراحی مغز و اعصاب به نامبرده اهدا شد. پروفسور سمیعی، طی 25 سال اخیر، در بیش از 200 کنگره ی علمی شرکت و تجربیات پزشکی خود را ضمن سخنرانیهای متعدد ارایه نموده است.
وی از سوی مجامع علمی پزشکی جهان تقدیرنامه ها و جوایز گوناگونی دریافت کرده و در حال حاضر در جهان پزشکی به عنوان جراح پیشتاز در رشته مغز و اعصاب شناخته شده است.
آثار پروفسور سمیعی
مقالات : بیش از 200 مقاله ی علمی در خصوص دستگاه عصبی مرکزی و محیطی.
کتابها : برش نگاری پنوموآنسفال، جنبه های نوین اعصاب محیطی، اعصاب جمجمه ای، ضربه های وارد بر قاعده ی جمجمه، جراحی در ساقه ی مغز و بطن سوم و اطراف آن دو، جراحی قاعده مغز، ضایعات اعصاب محیطی، جراحی منطقه ی زین ترکی و سینوسهای پیرامون بینی جراحی مننژیم قاعده ی مغز، جراحی کلیوس، روشهای نوین بازسازی استخوان، دوخت عروق و اعصاب و نیز پیوند در جراحی پلاستیک و جراحی ترمیمی، جراحی قاعده ی مغز، اطلس جراحی قاعده ی جمجمه.
پروفسور سمیعی در آبان ‌ماه 1385 در ششمین همایش چهره‌های ماندگار جزو 24 شخصیت علمی و فرهنگی بود که مورد تجلیل قرار گرفت.
عالی‌ترین نشان افتخاری دولت چین نیز به پاس ‪ ۴۰سال خدمات و تلاش‌های پروفسور مجید سمیعی به جامعه پزشکی به ویژه تلاش‌های وی در اعتلای دانش جراحی مغز و اعصاب چین در هفتم مهر 1386 توسط «زنگ پی یان» معاون نخست‌وزیر چین به ‌وی اعطا شد.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:34 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

رابرت کخ

 

 

با وجود کشف آنتی‌بیوتیک ‌های جدید و آموزش روش‌های پیشگیری، باز هم سالانه در حدود ۸ میلیون نفر به بیماری سل مبتلا شده و دو میلیون نفر در اثر آن جان خود را از دست می‌دهند. این در حالی است که بیش از ۱۲۵ سال از کشف باسیل سل یا باسیل کخ به وسیله پزشک معروف آلمانی، رابرت کخ می‌گذرد. دکتر رابرت کخ زمانی عامل سل را کشف کرد که این میکروب موجب مرگ حداقل یک نفر از هفت نفر فرد بالغ می‌شد.
وی در سال 1843 در هانوور متولد شد او در خانواده‌ای که اولاد زیادی داشتند چشم به جهان گشود و وی یکی از سیزده فرزند خانواده بود. تحصیلات خود را درگوتینگن به پایان رسانید و در 1866 از دانشگاه گوتینگن درجه دکترای خود را دریافت کرد. او که یکی از بزرگترین میکروب ‌شناسان جهان است، در ابتدا  نبوغی در وی دیده نمی‌شد و به نظر نمی رسید که بتواند روزی همراه با پاستور علم جدید باکتری ‌شناسی را بر پایه و اساس محکم بنا نهد.
او میکروب‌ های بسیار مهم دیگری را نیز کشف کرده است که باسیل آنتراکس (عامل بیماری سیاه زخم) و نیز میکروب ویبریوکلرا (عامل بیماری‌ وبا) از جمله مهم‌ترین این کشفیات هستند. اهمیت اقدامات دکتر کخ به ویژه در زمینه سل به حدی بوده که موجب شد تا وی جایزه نوبل ۱۹۰۵ را به خود اختصاص دهد. علاوه بر این، تکنیک‌های رنگ‌آمیزی‌ دکتر کخ که هنوز هم در رنگ‌آمیزی بسیاری از میکروب‌ها به کار می‌روند، او را به عنوان یکی از بنیان‌گذاران علم باکتری‌شناسی نوین مطرح کرده‌اند.
بررسی‌ها نشان داده‌اند که سل اصلی‌ترین بیماری عفونی کشنده خانم‌ ها در سنین باروری است. از طرف دیگر، این بیماری امروزه یکی از علل اصلی مرگ در افراد مبتلا به ایدز را تشکیل می‌دهد.
خود باسیل سل به طور معمول به سادگی و از طریق ترشحات تنفسی از فرد آلوده مبتلا به سل‌ریوی به فرد سالم منتقل می‌شود. در واقع فرد‌ آلوده قادر است تا حتی در حین خنده یا صحبت کردن معمولی هم موجب انتقال بیماری شود. میکروب سل که هوا را خیلی دوست دارد، پس از ورود به دستگاه تنفسی فرد سالم وارد قسمت‌های تحتانی یا میانی ریه می‌شود. این دو قسمت از ریه به دلیل دارا بودن بیشترین میزان جریان هوا بیشتر از سایر نواحی ریه مطلوب باسیل سل هستند. در ادامه سیستم دفاعی فرد سالم که ورود میکروب به بدن را تشخیص داده به میکروب حمله کرده و با ترشح موادی سعی در نابود کردن آن می‌کند اما مشکل اینجاست که میکروب سل ساختمان خاصی دارد که مانع نابودی کامل آن به وسیله سیستم دفاعی بدن می‌شود. این مساله باعث می‌شود تا میکروب سل در حالی که سلول‌های سیستم دفاعی بدن احاطه‌اش کرده‌اند، به صورت نهفته باقی بماند و در سال‌های آینده و در صورت بروز ضعف سیستم ایمنی از خواب بیدار شود.
در سال ۱۸۸۳ در حالی که کخ هنوز مشغول ادامه کارهایش درباره سل بود، به عنوان رهبر کمیسیون آلمانی وبا برای بررسی شیوع وبا به مصر فرستاده شد.
او توا نست میکروب وبا را در آنجا کشف کند و کشت ‌های خالص آن را با خود به آلمان بیاورد. او همچنین در سفر به هند نیز در مورد شیوع وبا در آن کشور به تحقیق پرداخت.
کخ بر اساس دانش زیست ‌شناسی میکروب وبا و نحوه انتقال آن اصولی را برای کنترل همه‌گیری ‌های وبا تدوین کرد، که در سال ۱۸۹۳ در درسدن آلمان به‌وسیله دولت‌های قدرتمند آن‌زمان اروپا مورد پذیرش قرار گرفت و مبنایی برای روش‌های مهار وبا شد که هنوز نیز کاربرد دارد.
کار او در زمینه وبا جایزه‌ای ۱۰۰ هزار مارکی را هم برای او به ارمغان آورد، همچنین تاثیر مهمی در طرح‌ها برای حفظ بهداشت منابع آب داشت.
نکته مهم در این میان، نقش اساسی دکتر کخ در کشف عامل بیماری سل و انجام تحقیقات زیاد در این ‌باره است. خدمات پرشمار وی به نوع بشر باعث شده‌اند تا حتی یکی از کوه ‌های ماه را به نام او نام‌گذاری کنند.
جالب اینجاست که هیچ‌کدام از میکروب‌هایی که او با آنها سروکار داشت، نتوانستند موجب مرگ دکتر کخ بشوند بلکه وی در خرداد ماه سال ۱۹۱۰ و در حالی که ۶۶ ساله بود، در اثر حمله قلبی درگذشت.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:34 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

آلکساندر فلمینگ

 

 

آلکساندر فلمینگ کاشف پنی‌سیلین در سال 1881 در «لاچفیلد» اسکاتلند زاده شد. وی از مدرسه‌ی پزشکی بیمارستان «سنت‌مری» لندن فارغ‌التحصیل شد و پس از پایان تحصیلات به تحقیق و بررسی در زمینه‌ی ایمنی‌شناسی و مصونیت‌ها پرداخت. سپس به عنوان پزشک نظامی در جنگ جهانی اول زخم‌های عفونی را مورد مطالعه قرار داد و متوجه شد که اغلب مواد ضد عفونی کننده خیلی بیش از آنکه میکروب‌ها را از پای درآورند سلول‌های بدن را از بین می‌برند. به این ترتیب فلمینگ به ضرورت وجود ماده‌ای که بتواند بدون آسیب زدن به سلول‌‌های سالم باکتری را از بین ببرد، پی برد.
پس از جنگ فلمینگ به بیمارستان سنت مری بازگشت و به کار تحقیق خود مشغول شد. در سال 1922 ماده‌ای را کشف کرد که آن را «لیسوزیم» نامید. لیسوزیم، آنزیمی است که در بدن انسان تولید می‌شود و در ترکیبات مخاط و اشک وجود دارد، به سلول‌های بدن آسیب نمی‌رساند. این ماده اگرچه برخی از میکرب‌‌ها را از بین می‌برد ولی در برابر میکرب‌های خاصّی که به انسان آسیب می‌رساند بی اثر است. این کشف با وجود جالب بودن از اهمیت چندانی برخوردار نبود.
در سال 1928 فلمینگ کشف بزرگ خود را به انجام رساند. یکی از ظروف حاوی کشت باکتری «استافیلوکوک» در معرض هوا قرار گرفت که در نتیجه برخی قسمت‌های آن از کپک پوشیده شده. فلمینگ متوجه شد در آن قسمت‌هایی که در نتیجه برخی قسمت‌هایی که کپک نفوذ کرده است باکتری به کلّی از بین رفته‌اند. او به این نتیجه رسید ماده‌ای که کپک تولید می‌کند پادزهر باکتری استافیلوکوک است. وی توانست نشان دهد که ماده مزبور از رشد بسیاری از انواع باکتری مضر برای انسان جلوگیری می‌کند. این ماده که فلمینگ آن را به خاطر عامل تولیدکننده‌ی آن (پنی سیلیوم نوتانیوم) پنی سیلین نامید. برای انسان و حیوان زیان‌آور نبود. حاصل کار فلمینگ در سال 1929 منتشر شد. ولی توجه چندانی را جلب نکرد. فلمینگ دریافته بود که پنی‌سیلین استفاده‌های پزشکی بسیار مهمی می‌تواند داشته ‌باشد. امّا به هرحال او نتوانست تکنیکی را برای تصفیه و پالایش پنی‌سیلین ارائه کند و این داروی اعجاب انگیز تا ده سال بعد بدون استفاده باقی ماند.
سرانجام در اواخر دهه 1930 دو محقق انگلیسی «هوارد والتر فلوری» و «ارنست بوریس چاین» به مقاله فلمینگ برخوردند. آنها تجربه فلمینگ را تکرار کرده و ماده حاصله را روی حیوانات آزمایشگاهی تجربه کردند در سال 1941 پنی‌سیلین روی نمونه‌هایی از بیماران به کار برده شد. این آزمایش‌ها نشان داد که داروی جدید به شکلی حیرت‌انگیز مؤثر و کارا می‌باشد.
با ترغیب دولت‌های آمریکا و انگلیس شرکتهای داروسازی وارد فعالیت در این زمینه شده و سریعاً روش‌هایی را برای تولید مقادیر زیاد پنی‌سیلین ابداع کردند. در آغاز پنی‌سیلین انحصاراً برای استفاده مصدومان جنگی نگهداری می‌شد ولی تا سال 1944 برای معالجه غیرنظامی‌ها در انگلیس و آمریکا در دسترس همگان قرار گرفت. با پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 استفاده از پنی‌سیلین در سراسر جهان معلمول شد.
کشف پنی‌سیلین انگیزه‌ای برای جستجو و تحقیق برای یافتن سایر آنتی‌بیوتیک‌ها شد و آن تحقیقات منجر به کشف بسیاری از «داروهای معجزه‌گر» دیگر گردید. با وجود این پنی‌سیلین همچنان به عنوان پر مصرف‌ترین آنتی‌بیوتیک باقی ماند.
یکی از دلایل ادامه تفوّق پنی‌سیلین آن است که این دارو علیه طیف وسیعی از موجودات ذره ‌بینی آسیب رسان مؤثر است. از این دارو در درمان سفلیس،سوزاک، تب سرخ، دیفتری و همچنین برخی اشکال آرتریت، بُرُنشیت، مننژیت، مسمومیت خون، می‌شود. یکی دیگر از امتیازات پنی‌سیلین استعمال بی‌ضرر مقادیر زیاد آن است. یک دُز 50000 واحدی پنی‌سیلین برای درمان برخی عفونت‌ها مؤثر است. امّا تزریق یکصد میلیون واحد پنی‌سیلین در روز بدون هیچ گونه مخاطره و عوارض جنبی تجویز می‌شود. البته برخی افراد نسبت به پنی‌سیلین حساسیت داردند، ولی این دارو برای بیشتر مردم سلامتی و توانایی را به ارمغان می‌آورد.
از آنجا که پنی‌سیلین تاکنون جان میلیون ها نفر را نجات داده و مطمئناً در آینده جان افراد بیشتری را نجات خواهد داد تنها معدود افرادی اهمیت کشف پنی‌سیلین را زیر سوال برده‌اند. البته جایگاه واقعی و دقیق فلمینگ در این فهرست بستگی به این امر دارد که برای «فلوری» و چاین» چه اعتباری قائل شویم. من بر این باورم که تمام اعتبار این کار از آنِ فلمینگ است که کشف اصلی حاصل تحقیقات اوست. بدون او احتمالاً   باید سال‌های زیادی می‌گذشت تا پنی‌سیلین کشف شود. همین که او نتایج کار خود را منتشر کرد دیگر از این که زود تکنیک و روش لازم برای تولید و پالایش پنی‌سیلین نیز ابداع می‌شود.
فلمینگ از ازدواج سعادتمند خود صاحب یک فرزند شد. در سال 1945 جایزه نوبل در پزشکی به طور مشترک به او و فلوری و چاین داده شد. فلمینگ در سال 1955 درگذشت.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:36 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

ویلیام هاروی

 

 

ویلیام هاروی، طبیب بزرگ انگلیسی، کاشف سیستم گردش خون و کار قلب به 1578 در شهر «فولکستون» انگلستان به دنیا آمد. اثر بزرگ هاروی تحت عنوان «رساله‌ای تشریحی درباره حرکت قلب و خون در حیوانات» که در سال 1628 چاپ و منتشر شد به حق مهمترین کتاب در تمام تاریخ فیزیولوژی شناخته شده است. این اثر در واقع نقطه آغازین فیزیولوژی مدرن است. اهمیت اصلی این کتاب نه در کاربردهای مستقیم آن بلکه در فراهم آوردن درک اساسی از چگونگی کار بدن انسان می‌باشد. امروزه برای ما که با آگاهی از اینکه خون در بدن جریان دارد بزرگ شده‌ایم و آن را امری مسلم و آشکار می‌دانیم تئوری هاروی کاملاً بدیهی به نظر می‌رسد. اما آنچه که اکنون این چنین ساده و مشهود است برای هیچ یک از زیست ‌شناسان قدیمی شناخته شده نبود. مؤلفین برجسته زیست‌شناسی نظریاتی به این شرح ابراز داشته بودند :
الف- غذا در قلب به خون تبدیل می‌شود.
ب- قلب خون را گرم می‌کند.
ج- شریان‌ها پر از هوا هستند.
د- قلب جوهره حیاتی را می‌سازد.
ه- خون در شریان‌ها و وریدها بالا و پایین می‌رود گاهی به سوی قلب حرکت می‌کند و زمانی از آن دور می‌شود.
«گالین» بزرگترین طبیب دنیای باستان، کسی که شخصاً کالبد شکافی‌های بسیاری انجام داده و دقیقاً پیرامون قلب و مجاری خون مطالعه و بررسی کرد هرگز به خاطرش خطور نکرد که خون در بدن انسان گردش می‌کند. به همین نحو ارسطو نیز که زیست‌شناسی یکی از مهمترین رشته‌های مورد علاقه‌اش بود هیچ اشاره‌ای در این باب ندارد. حتی پس از انتشار کتاب‌ هاروی بسیاری از پزشکان اشتیاقی به پذیرفتن این نظریه نداشتند که خون در بدن انسان به طور پیوسته در یک شبکه بسته از مجاری و رگ‌ها گردش می‌کند و قلب نیروی لازم را برای حرکت آن فراهم می‌آورد.
هاروی در ابتدا با انجام یک محاسبه ساده ریاضی نظریه گردش خون را بیان کرد. او برآورد نمود که قلب با هر طپش خود حدود دو اونس خون وارد آئورت می‌کند با توجه به اینکه قلب در هر دقیقه 72 بار می‌زند وی به این نتیجه رسید که در هر ساعت حدود 540 پوند خون از قلب وارد آئورت می‌شود. اما رقم 540 پوند از وزن بدن یک انسان متعارف خیلی بیشتر است چه رسد به اینکه تنها وزن خون یک انسان این اندازه باشد. به این ترتیب برای هاروی مسلم شد که خون از طریق قلب دوباره به گردش در می‌آید. هاروی با فرمول‌بندی و تنظیم این فرضیه برای دستیابی به جزئیات چگونگی گردش خون مدت نه سال به انجام آزمایش‌های مختلف و تحقیقات دقیق پرداخت.
هاروی در کتاب خود به طور روشن این نکته را بیان کرد که شریان‌ها خون را از قلب دور می‌کنند در حالی که وریدها آن را به قلب باز می‌گردانند. هاروی چون میکروسکوپ در اختیار نداشت، نتوانست مویرگ‌ها، مجاری بسیار کوچکی که خون را از شریان‌های کوچکتر به وریدها منتقل می‌کنند، ببیند اما به درستی به وجود آنها اشاره دارد. (مویرگ چند سال پس از مرگ هاروی توسط مالپیگی، زیست‌شناس ایتالیایی کشف شد.)
هاروی همچنین بیان کرد که وظیفه قلب تلمبه کردن خون به شریان‌ها می‌باشد. تئوری هاروی در این باب نیز مانند بسیاری نکات دیگر اصولاً صحیح است. به علاوه اینکه او برای تأیید تئوری خود شواهد تجربی گرانبهایی ارائه داد و مباحث دقیقی را مطرح کرد. گر چه این تئوری در ابتدا با مخالفت‌های شدیدی مواجه شد اما تا اواخر عمر او به طور کلی مورد قبول و پذیرش قرار گرفت.
هاروی در زمینه جنین شناسی نیز کار کرد. البته تحقیقاتش در این باب که بسی کم‌اهمیت‌تر از کارهای او در موضوع گردش خون بود، زیاد چشمگیر نبود. او محققی دقیق بود و کتاب او «توالد و تناسل حیوانات» که در سال 1651 منتشر شد نقطه واقعی شروع مطالعات نوین جنین شناسی می‌باشد. او که به شدّت از ارسطو متأثر بود همانند او با تئوری پیشین‌سازی-فرضیه‌ای که معتقد بود یک جنین حتی در مراحل اولیه تشکیل در مقیاس کوچکتر ساختمان کاملاً مشابه با ساختمان بدن یک موجود بالغ را دارد- مخالف بود. هاروی به‌درستی خاطر نشان ساخت که ساختار نهایی یک جنین به‌تدریج شکل می‌گیرد.
هاروی عمری طولانی، جالب توجه و توأم با موفقیت داشت. در جوانی در کالج «کابوس» دانشگاه کمبریج تحصیل کرد. به سال 1600 م. به منظور تحصیل به ایتالیا رفت و در دانشگاه پادوآ، که در آن دوران بهترین مدرسه پزشکی جهان در جهان شناخته می‌شد، به تحصیل پرداخت. ( جالب است بدانیم در دوران تحصیل هاروی در پادوآ، گالیله استاد آن دانشگاه بود اگرچه معلوم نیست آن دو با یکدیگر   ملاقات کرده‌ باشند.) هاروی درجه پزشکی خود را در سال 1602 دریافت کرد و به انگلستان بازگشت. وی دوران طولانی را همراه با موفقیت به عنوان طبیب سپری کرد. دو تن از پادشاهان انگلستان «جیمز اول و چارلز اول» و همچنین فیلسوف نامدار فرانسیس بیکن از جمله بیماران او بودند. او در کالج پزشکان لندن سخنرانی‌های متعددی در باب آناتومی ایراد کرد. یک‌بار نیز به ریاست آن کالج انتخاب شد که از پذیرش آن امتناع نمود.
هاروی که سالیان متمادی سرپزشک بیمارستان «سنت بار تلومیوز» لندن بود با انتشار کتابش در باب گردش خون، در سال 1628 در سراسر اروپا مشهور گردید. هاروی ازدواج کرده بود ولی فرزندی نداشت. او به سال 1657 در سن 79 سالگی در لندن در گذشت.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:36 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

ژوزف لیستر

 

 

ژوزف لیستر جراح انگلیسی که ضد عفونی کننده‌ها را در اعمال جراحی رایج کرد به سال 1827 در «آبتون» انگلستان متولد شد. او یکی از دانشجویان برجسته دانشگاه کالج لندن بود در سال 1852 درجه‌ی دکترای پزشکی خود را دریافت کرد. در سال 1861 جراح بیمارستان سلطنتی گلاسگو شد و هشت سال در این سمت باقی ماند. در خلال همین دوران بود که او برای اولین بار روش خود را در جراحی استریل ارائه کرد.
لیستر که در بیمارستان سلطنتی گلاسگو مسئولیت بخش‌های ساختمان جدید جراحی را به عهده داشت از نرخ بالای مرگ و میر بیماران پس از انجام عمل جراحی وحشت‌زده شده بود. بروز عفونت‌های جدّی و خطرناک نظیر قانقاریا پس از عمل جراحی عارضه‌ای کاملاً معمولی بود. لیستر تلاش کرد بخش خود را از هر نظر پاکیزه نگه دارد ولی هیچ یک از اقدامات او در جلوگیری از مرگ و میر بالای بیماران سودمند نبود. بسیاری از پزشکان بر این باور بودند که استنشاق بخار داروها باعث بروز این عفونت‌ها می‌گردد ولی توجیهاتی از این دست نمی‌توانست لیستر را قانع کند. وی در سال 1865 به مقالات از لوئی پاستور برخورد کرد و با خواندن آن تئوری میکروبی بیماریها اشنا شد. این امر یک نکته کلیدی را برای حلّ مشکلی که مدتها اندیشه لیستر را به خود مشغول کرده بود، فراهم آورد. اگر میکرب‌ها عامل عفونت باشند پس بهترین روش برای جلوگیری از بروز عفونت‌های پس از عمل جراحی از بین بردن آنها قبل از آنکه بتوانند به یک زخم باز هجوم بیاورند، بود. لیستر با استفاده از ا سید کاربولیک به عنوان یک داروی میکرب‌کش اولین گام را در طریق انجام اقدامات ضدعفونی‌کننده برداشت. او قبل از انجام هر عمل جراحی نه تنها دست‌های خود را با دقت تمیز می‌کرد بلکه باید از تمیز بودن کامل ابزارها و وسایل پانسمان نیز مطمئن می‌شد. حتی برای مدتی برای ضدعفونی کردن محیط از اسپری اسید کابولیک در فضای اطاق عمل استفاده کرد. در نتیجه این گونه اقدامات میزان تلفات پس از عمل به شکلی چشمگیر کم شد. در سالهای 65-1861 نرخ مرگ و میر در بخش تصادفات مردان 45 درصد بود ولی تا سال 1869 این رقم تا میزان 15 درصد پایین آمد.
اولین مقاله مهم لیستر در باب جراحی استریل در سال 1867 منتشر شد. البته همان‌گونه که در باب هر نظریه‌ی جدیدی معمول است، در ابتدا نظریات او را نپذیرفتند. در سال 1869 کرسی جراحی بالینی در دانشگاه ادینبورو به او پیشنهاد گردید و طی هفت سالی که در آن سمت قرار داشت وصف شهرت و معروفیتش در همه جا گسترده شد.
در سال 1875 طی یک سفر علمی به آلمان سخنرانی‌هایی پیرامون نظریات و روش‌های خود ایراد کرد. سال بعد نیز سفر مشابهی به ایالات متحده داشت ولی هنوز اکثریت پزشکان متقاعد نشده بودند.
در سال 1877 کرسی جراحی بالینی کینگز کالج لندن به لیستر داده شد و او برای مدتی بیش از پانزده سال در این سمت باقی ماند. انجام جراحی‌های استریل توسط او در لندن توجه فراوان محافل پزشکی را برانگیخت و زمینه‌ی پذیرش نظریات او را فراهم آورد. تا پایان عمر لیستر پزشکان در سراسر جهان اصول جراحی استریل او را پذیرفته بودند.
کار جدید و بی‌سابقه لیستر افتخارات زیادی برای او به ارمغان آورد او که جراح مخصوص ملکه ویکتوریا شده بود مدت پنج سال ریاست انجمن سلطنتی پزشکان را به عهده داشت. لیستر که ازدواج کرده بود ولی فرزندی نداشت در سال 1912 در شهر «والمر» انگلستان دار فانی را وداع گفت. او هنگام مرگ 85 سال داشت.
اکتشافات لیستر در کار جراحی تحولی بنیادین به وجود آورد و جان میلیونها میلیون انسان را نجات داد. امروزه نه تنها شمار کسانی که به علّت عفونت‌های پس از عمل جراحی جان خود را از دست می‌دهند بسیار معدود می‌باشد بلکه جراحی استریل باعث گردید تا بسیاری از مردم که به علت بیم از عفونت‌های پس از عمل جراحی حاضر به انجام آن نبودند بدون ترس از چنین مخاطره‌ای خود را به دست جراحان بسپارند و سلامت خویش را باز یابند. علاوه بر این امروزه جراحان قادر به انجام اعمال جراحی پیچیده‌ای هستند که مخاطرات بزرگ بروز عفونت‌ها به همان شدت سابق وجود داشت هرگز به آن دست نمی‌زدند. به عنوان مثال در قرن گذشته جراحی‌هایی که لازمه‌ی آن گشودن قفسه سینه بود، اصولاً مطرح نبود. گرچه روش‌های جراحی استریل امروزی با آنچه که لیستر انجام می‌داد متفاوت است ولی زمینه کاملاً مشابهی با آن دارد و در راستای اصول لیستر می‌باشد.
برخی ممکن است مدعی شوند که نظریات لیستر نتایج و فروع بدیهی و روشن نظریات پاستور است و او سزاوار آن نیست که افتخار مهمّی نصیبش گردد. اما با وجود آثار و نوشته‌های پاستور باز هم ضرورت داشت که فردی به میدان آید و روش‌های جراحی استریل را گسترش داده و آن را همگانی سازد. حضور پاستور و لیستر در این کتاب به خاطر آن نیست که آنها کشف مشابهی را دوباره تکرار کردند. کاربردهای تئوری میکربی بیماری‌ها آنچنان گسترده و مهم است که حتی اگر افتخار و اعتبار مربوط به آن تقسیم گردد، پاستور، لیوون هوک، فلمینگ و لیستر همگی حقاً سزاوار آن هستند که در این فهرست جای داشته باشند.
برای قرار دادن لیستر در جایگاهی تقریباً بالا در این فهرست نیز ممکن است اعتراضات احتمالی دیگری را برانگیزد. تقریباً بیست سال قبل از اینکه لیستر کار خود را ارائه دهد. «ایگناز سملویس»‌پزشک مجارستانی (‌1865-1818)‌ که در بیمارستان مرکزی وین کار میکرد مزایا و نتایج حاصل از انجام اقدامات گندزدایی را در هر دو زمینه جراحی و مامایی به روشنی نشان داده بود. با این حال گرچه سلموس به درجه‌ی استادی رسید و کتاب بسیار خوبی تألیف کرد که در آن نظریات خود را در این باب مطرح کرده بود ولی روی هم رفته نادیده گرفته شد. این ژوزف لیستر بود که با نوشته‌ها، سخنرانی‌ها، بحث و گفتگو نشان دادن عملی کار خود توانست پزشکان را به انجام کارهای ضد عفونی کننده در امور پزشکی متقاعد کند.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:37 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

جالینوس

 

 

جالینوس پزشک یونانی در زمانی زندگی می کرد که اروپا تحت تسلط امپراطوری روم بود. در آن زمان نگاه رومی ها به پزشکی بیشتر تاکید بر بهداشت همگانی بود، آنها قنات هایی برا ی انتقال آب سالم، فاضلاب هایی برای خارج کردن فضولات و گرمابه های عمومی برای بهداشت شخصی افراد ساخته بودند. با وجود همه این موفقیتها محدودیتهایی نیز در نگرش آنها وجود داشت، آنها به درمان بیماریهای فردی توجهی نداشتند و کالبد شناسی را نیز به حساب نمی آوردند. جالینوس به شناختن نقاط ضعف طب در رومی ها کمک کرد.
جالینوس پس از تحصیل پزشکی در پرغامس آسیای صغیر و کورینت در یونان به اسکندریه در مصر رفت. کتابخانه و موزه بزرگ آنجا دارای دو اسکلت کامل انسان بود . جالینوس اعتقاد داشت که همانگونه که معمار از روی نقشه کار می کند پزشک هم نیاز دارد که بدن انسان را کاملا بشناسد. چون قانون رومی ها تشریح جسد انسان را ممنوع کرده بود. جالینوس به تشریح بدن یک خوک، بز و میمون دست زد. او جزئیات زیادی یاد گرفت ولی تمام جزئیاتی که در جانوران یافته بود برای بدن انسان صدق نمی کرد. مثلا شبکه رگهای خونی که در زیر مغز جانوران مشترک است در انسان وجود ندارد.
جالینوس هنگامی که در سال 157 میلادی به پرغامس برگشت تا به عنوان پزشک مدرسه گلادیاتورها خدمت کند، اطلاعات فراوانی در مورد کالبد شناسی انسان کسب کرد. جالینوس جنگجویان زخمی را درمان می کرد و از این راه مستقیما" کلبدشناسی انسان را فرا گرفت.
جالینوس در سال 162 میلادی به روم برگشت و فواید دانستنیهای خود را در معرض دید همگان قرار داد. آدموس که پزشکی ناشناخته بود و از فلج مختصر در دست راست خود رنج می برد، پس از آنکه پزشکان محلی از درمان او نا امید شدند از جالینوس پزشک جدید شهر درخواست معالجه کرد. جالینوس از آدموس در مورد آسیب دیدگیهای تازه پرسش کرد و مشخص شد که آدموس از ارابه پرت شده و گردنش مجروح شده است. جالینوس می دانست که اعصاب انگشتان به ستون مهره ها ارتباط دارد و به جای انگشتان باید روی اعصاب گردن او کار کرد. با این معالجه بیمار کاملا بهبود یافت به دنبال این موفقیت مارکوس اورلیوس امپراطور روم جالینوس را به سمت پزشک دربار برگزید.
جالینوس در دوره زندگی خود تعداد بسیار زیادی کتاب و مقاله پزشکی نوشت که بیش از صد عنوان از آنها شناخته شده است. کتابهای وی مجموعه ای از واقعیت ها، نظرات و نیز خطا های آشکار است. او نشان داد که رگها وسیله انتقال خون هستند نه هوا، ولی این کشف مهم را که قلب تلمبه خون است از دست داد.
به دلیل یکتاپرستی آموزه های جالینوس در بین اولیای امور مذهبی قرون وسطی از حمایت برخوردار شد. اعتقاد جالینوس این بود که بیماری نتیجه ناهماهنگی چهار مایع حیاتی بدن یا اخلاط چهارگانه است که قرنها پذیرفته شده بود. بر اساس این اعتقاد فکر می کردند که پزشکان می توانند با خون گیری یا حجامت از بیمار سبب ایجاد تعادل در اخلاط چهارگانه و در نتیجه سبب سلامتی بیمار شوند این اعتقاد تا اوایل قرن هجدهم که اولیای امور پزشکی برخی از خطاهای اساسی نظریه های جالینوس را نشان دادند پذیرفته شده بود.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:38 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

آدریاس وسالیوس

 

 

آدریاس وسالیوس درست پیش از نیمه شب روز 31 دسامبر سال 1514 به دنیا آمد. جد پدری و پدر بزرگ او هر دو پزشک بودند. پدر وی داروسازی مورد احترام امپراطور ماکسی میلیان اول از خانواده هابسبورگ بود. با تشویق پدر برای دنبال کردن حرفه فامیلی ابتدا به دانشگاه لوواین در نزدیکی بروکسل در بلژیک رفت و سپس در رشته پزشکی در دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت.
استادان دانشگاه از کتابهای قدیمی مانند آثار جالینوس کالبد شناس یونانی برای تدریس استفاده می کردند، در صورتی که دستیارهای آنها به تشریح سر هم بندی شده ای می پرداختند وسالیوس ادعا می کرد که از قصابی در فروشگاه گوشت چیزهای بیشتری می تواند یاد بگیرد. در سال 1536 به لوواین که امکان مطالعه روی اسکلت انسان را داشت برگشت. در بیرون شهر به جسد مرد سارقی برخورد کرد که او را از استخوانها جدا کرده بودند. وسالیوس اسکلت را قطعه قطعه را با دقت مورد مطالعه قرار داد به طوری که با چشم بسته هم می توانست آنها را تشخیص دهد. وسالیوس در 5 دسامبر سال 1537 مدرک پزشکی خود را از دانشگاه گرفت و همانطور که تعهد کرده بود تدریس کالبد شناسی را با استفاده از تشریح انجام می داد. سخنرانیهای وسالیوس بی اندازه مقبولیت عام یافت دانشحویان سالن سخنرانی را برای مشاهده تشریحهای ماهرانه وی کاملا پر می کردند. وسالیوس برای نشان دادن جزئیات کار برای حضار زیاد یا در زمانی که جسدی برای تشریح در دسترس نبود بافتها و اعضای بدن را روی کاغذ نقاشی و آنها را در کلاس آویزان می کرد، برخی از این نقاشیها بدون اجازه وی چاپ و منتشر شد. موفقیت این راهنما وی را تشویق کرد تا کتاب «ساختار بدن انسان» را منتشر کند. این اثر بزرگ در هفت جلد در سال 1543 با شرح جزئیات و سیصد تصویر منتشر شد. وسالیوس جان استیون وان کالکار را که جوانی دانشجو در رشته نقاشی بود برگزید تا طرحهای وی را اصلاح کند تا بیننده بتواند نکته های مهم و ضروری را با سرعت درک کند این نقاشیها بدن انسان را در وضعیتهای طبیعی نشان می داد. در این کتاب وی کشفهای خود را به طور مشروح ذکر کرده و بیش از دویست مورد خطایی را که در کتابهای جالینوس یافته بود تصحیح کرده است. او نشان داد که جالینوس نظرات کالبد شناسی خود را بر مبنای تشریح جانوران پی ریزی کرده است. کتاب وسالیوس مخالفتهای شدیدی را برانگیخت. ژاک سیلویوس استاد کالبد شناسی پاریس به سبب بدگویی از جالینوس به او حمله کرد زمانی که وسالیوس کتاب ساختار بدن انسان را چاپ کرد، 28 ساله بود. او یک سال پس از دفاع از کتاب خود از تدریس و پژوهشهای کالبد شناسی بازنشسته شد. از آن زمان به بعد به عنوان پزشک دردربار هابسبورگ، ابتدا به چالز پنجم پسر ماکسی میلیان اول و سپس به سپر چالز فیلیپ دوم در مادرید خدمت کرد.
وسالیوس در 50 سالگی به اورشلیم سفر کرد که دلیل آن نامشخص است. زیارت وی ممکن است به قصد پاسخ به انتقادات خاموشی باشد که وی را به بی دینی متهم می کرد. در بازگشت به طرز غم انگیزی به علت غرق کشتی حامل او در نزدیکی جزیره یونانی زاسینتوس درگذشت.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:39 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

هرمان بور هاروه

 

 

شیمیدان و پزشک هلندی که در 31 دسامبر 1668 در لیدن به دنیا آمد. بیش از 5 سال نداشت که مادرش فوت کرد و پدرش که کشیش بود مایل بود پسر نیز در رشته الهیات مشغول به تحصیل شود. پدر شخصاً تربیت کودک را بر عهده گرفت و مراقب آموزش عقلانی و اخلاقی او بود. او تا 3 سال در دبیرستانی در لیدن تحصیل کرد و سپس به دانشگاهی در لیدن فرستاده شد و در آنجا وی درجه دکترای فلسفه خود را دریافت کرد. به علت خطابه‌ای که در مورد مفهوم (خیر اعظم) اپیکور ایراد کرد از طرف مسئولان دانشگاه به وی مدال طلا داده شد. او در سال 1693 از دانشگاه هاردروایک درجه دکترای طب را دریافت کرد. او در جلساتی که آنتون نوک ترتیب می‌داد و در آن جلسات کالبد شکافی انجام می‌شد شرکت می‌کرد. وی از جمله دانشمندانی است که شهر لیدن را به صورت یک کانون پزشکی در اروپا درآورد. هرمان در شهر لیدن به تدریس ریاضیات پرداخت و به پزشکی نیز ادامه داد و از این طریق امرار معاش می‌کرد. او در تدریس و یاد دادن پزشکی روش مختص به خود داشت، او شاگردان خود را به بالین بیماران می‌برد در همان جا تدریس می‌کرد.
در حقیقت باید او را بانی تعلیمات بالینی دانست. تالار درس هرمان از دانشجویان کشورهای مختلف پر می‌شد و دانشجویان زیادی از تمام نقاط دنیا به نزدش آمده و از محضر درسش استفاده می‌کر دند .سطر کبیر از جمله کسانی بود که روزی در کلاسش حضور یافت. او در سال 1708 کتابی در زمینه زیست‌ شناسی نوشت و آن را چاپ کرد. هنگامی که لومور استاد شیمی در گذشت، وی جانشین او شد و به تدریس پرداخت و در سال 1724 کتابی در زمینه شیمی منتشر کرد. او با کوشش و سعی فراوان و پشتکار روزی 5 ـ 4 ساعت تدریس می‌کرد تا اینکه به علت بیماری روماتیسم مجبور شد به مدت 5 ماه بستری شود، بعد از بهبود وی مجدداً به تدریس پرداخت. از جمله کارهایی که او در زمینه علم انجام داد عبارتند از اینکه وی اولین کسی بود که غدد عرق را تشریح کرد و درباره آن توضیح داد. همچنین بیان کرد که بیماری آبله بوسیله تماس شیوع پیدا می‌کند و علتهای دیگر در شیوع آن تاثیر چندانی ندارد. او کسی است که روشهای دقیق کمی را وارد شیمی کرد و می‌توان او را بنیان‌گذار شیمی فیزیک دانست.
 
وی در نزد مردم از احترام زیادی برخوردار بود، شهرت او تا انجا بود که او را بقراط هلند می‌نامیدند. سرانجام به علت نارسائی قلبی خانه‌نشین شد و در 23 دسامبر 1738 در لیدن فوت کرد.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:39 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

باربارامک کلینتاک

 

 

باربارامک کلینتاک در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۲ در هارت نورد کنتیکت چشم به جهان گشود. باربارا کودک کنجکاوی بود که علاقه خاصی به کار کردن با وسایل گوناگون داشت. باربارا تمایل داشت پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در ۱۶ سالگی به کالج رود اما مادرش که مخالف ادامه تحصیل زنان در مدارج بالای علمی بود او را منع کرد.
باربارا مجبور شد در موسسه ای مشغول به کار شود. او پس از مدت کوتاهی کارش را در موسسه رها کرد و سرپرستی کتابخانه ای را به عهده گرفت که بعدها در آموزش و یادگیری خودش نقش بسیار مهمی ایفا کرد. باربارا مانند بسیار زنان پیش از خود برای ادامه تحصیل از جانب پدر تشویق شد و برای ادامه تحصیل کالج کشاورزی دانشگاه کورنا در ایتاکا در شمال نیویورک را که شهریه رایگان داشت انتخاب کرد. نقطه عطف باربارا از سال سوم دانشگاه، هنگامی که مشغول مطالعه ژنتیک بود آغاز شد. او شیفته علم ژنتیک شد که در دهه ۱۹۲۰ به عنوان دانشی جدید در حوزه های علمی و مهیج ترین رشته در زیست شناسی شناخته شده بود. او هم در سلول شناسی و هم در رشته ژنتیک مشغول تحصیل شد. باربارا به عنوان متخصص سلول شناسی از ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۷ در دوره فوق لیسانس، مهارت های چشم گیری بدست آورد. او بر مطالعه کروموزومهای داخل هسته، مرکز کنترل سلول تاکید ورزید.
باربارا تصمیم گرفت بر روی گیاه ذرت مطالعه کند و پژوهش مادام العمر خود را بر روی کروموزومهای ذرت آغاز کرد. باربارا اندازه خاص هر کروموزوم از کوچکترین تا بزرگترین به گونه ای مشخص کرد که می توانست آنها را در همه مراحل تولید مثل سلول گیاهی متمایز کند. او متوجه شد که شکل کروموزومها با توجه به ویژگی های گرفته شده ذرت متفاوت است و نتیجه اینکه وقتی شکلهای کروموزومها اندکی تمایز پیدا می کند، شکلهای گوناگون ژنها، گوناگونی گیاهان را موجب می گردد.
باربارا در ۲۵ سالگی یافته های خود را در مجلات علمی به چاپ رساند. کار او در صف اول حوزه جدید علم ژنتیک سلولی یعنی امتزاج سلول شناسی به کمک ژنتیک قرار گرفت. بعد از اخذ درجه دکترا به سمت استادی دانشگاه کورنل منصوب شد و مطالعات خود را بر روی ذرت ادامه داد.
تا سال ۱۹۴۷ در دانشگاه کورنل استادیار زن فقط می توانست در گروه اقتصادی که پایین ترین رتبه شغلی به حساب می آمد تدریس شود و باربارا می دانست که دانشمندان زن در کارهایشان با موانعی روبه رو می شوند و از ارتباطات خود با دانشمندان مرد فرصت هایی را به دست آورد تا بتواند در پژوهش های سلول شناسی فعالیت کند. در سال ۱۹۳۹ به عنوان نائب رئیس انجمن ژنتیک آمریکا و بعد ها به عنوان اولین رئیس زن انجمن برگزیده شد.
باربارا در ۱۹۴۴ به عضویت آکادمی ملی علوم انتخاب شد که سومین زنی بود که به این مقام رسید. با اینکه او یکی از رهبران مسلم علم ژنتیک شناخته شده بود اما تا سال ۱۹۴۱ که به بزرگترین افتخارش دست یافت از هیچ آزمایشگاهی بهره مند نبود. در سال ۱۹۴۱ پست پیشنهادی مرکز پژوهشی هاربر را نپذیرفت و هرگز آنجا را، فقط برای ماموریت های کوتاه مدت ترک نکرد. باربارا به نقش مهم بعضی از ژنها در تنظیم ظاهر گیاه و اینکه توسط ژنهای دیگر کنترل می شوند واقف شد. او به زودی دریافت که ژنهای کنترل کننده از کروموزومی به کروموزوم دیگر در فرآیندی که جابه جایی نامیده می شود حرکت می کند و خودشان را کنترل می کنند و این مطالب را در ۱۹۵۳ در مجله ژنتیک به چاپ رساند. جامعه علمی به آرای تلاش های باربارا را ستود و در سال ۱۹۶۵ او را به سمت استادی بالاترین رتبه آموزشی رشته خود منصوب کرد و در سال ۱۹۷۰ نشان ملی علوم را دریافت کرد.
در سال ۱۹۸۱ پس از سی سال از اولین تلاش خود برای توضیح دادن جا به جایی کروموزومها به دریافت ۸ جایزه از جمله جایزه پژوهشی آلبرت لاسکر و جایزه ۶۰۰۰۰ دلاری سالانه موسسه مک آرتور نایل آمد. در سال ۱۹۸۳ هفتمین زنی بود که جایزه نوبل را که از سال ۱۹۰۱ مقرر شده بود دریافت کرد و اولین زنی بود که جایزه نوبل را به تنهایی در رشته فیزیولوژی در پزشکی به دست آورد. از زندگانی و کار باربارا مک کلینتاک می توان درسهای زیادی را آموخت، نمونه کوچک این بود که به مردم آموخت تا با خودشان صادق باشند.
باربارا در دوم سپتامبر ۱۹۹۲ در نود سالگی، ده سال پس از دریافت جایزه نوبل در هانتینگتن نیویورک در حالی که تا زمان مرگش بر روی گیاه ذرت پژوهش می کرد، چشم از جهان فرو بست.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:40 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

فرانسیس کریک

 

 

از فرانسیس کریک در علم زیست‌شناسی سلولی به عنوان شخصیت برجسته جهانی یاد می‌شود. او دانشمندی است که در سال 1953 به همراه دوست و همکارش، جیمز واتسون ساختار DNA را کشف کرد و بخاطر آن برنده جایزه نوبل سال 1962 شد.
فرانسیس در 8 ژوئن 1916 در وستون فاول انگلیس چشم به جهان گشود. پدر و عمویش کارخانه تولید کفش داشتند و از این رو زمینه نسبتا مناسبی برای رشد و پرورش فرانسیس نوجوان فراهم شده بود. او خیلی زود علاقه‌اش به علوم مختلف و کنکاش در کتاب‌ها را نشان داد. البته والدینش او را در دوران کودکی به کلیسا سپردند، اما فرانسیس در 12 سالگی از آنها خواست تا او را مجبور به حضور در کلیسا نکنند و اجازه دهند به تقویت بنیه علمی‌اش بپردازد. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در مدرسه گرامر نورتمپتون راهی مدرسه هیل‌میل در لندن شد. او با بورسیه‌ای که دریافت کرده ‌بود به مطالعه مکانیک، فیزیک و شیمی مشغول شد.
در 21 سالگی و در حالی که برای ورود به دانشگاه کمبریج ناکام مانده بود، راهی دانشگاه کالج لندن شد. از همان دوران و بخصوص با اخذ مدرک دکتری، به مطالعه زیست‌شناسی سلولی و ساختار DNA مشغول شد. در سال‌های بعد و آغاز دوستی با واتسون، تحول علمی بزرگی در وی ایجاد شد. این دوستی در سال 1951 شروع شد. واتسون تنها 23‌ سال داشت، اما درک خوبی از فرانسیس با تجربه پیدا کرده بود. این دوستی در سال 1953 ثمره تاریخی خود را نشان داد، چون آنها طرح کلی مارپیچ دوتایی مولکول DNA را ارائه‌کردند.
آنها در ادامه نظریه‌ای کلی درباره ساختار ویروس‌های کوچک را مطرح کردند که با استقبال محافل علمی و زیست‌شناسی جهان مواجه شد. او در سال‌های بعد همکاری‌های مختلفی با دانشمندان شناخته شده زمان خود برقرار‌کرد که هر یک از آنها به ارائه دستاوردی در علوم زیست‌شناسی و شیمی منجر شد.
فرانسیس در سال‌های پایانی عمرش با دانشمندی همچون برینر همکاری گسترده‌ای را در زمینه زیست شیمی و علم ژنتیک آغاز کرد که به ارائه ایده‌هایی درخصوص ترکیبات پروتئینی و کدهای ژنتیکی منجر‌شد. او  سرانجام درسال 2004 درگذشت. در آن سال محافل علمی و زیست‌شناسی سراسر جهان از مرگ وی بشدت متاثر شدند. فرانسیس کریک نقش چشمگیری در رشد و توسعه دانش زیست‌شناسی سلولی داشته و دستاورد تاریخی‌اش در زمینه ساختار DNA او و جیمز واتسون را برای همیشه در تاریخ علم ماندگار کرده است.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:41 PM
تشکرات از این پست
parseman_110
parseman_110
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 10829
محل سکونت : فارس

پاسخ به:زندگی نامه دانشمندان و نوابغ

ون هلمونت

 

 

ژان باپتیست ون هلمونت (12 ژانویه 1579 تا 30 دسامبر 1644) دانشمند فلاندری زیست‌شناس، پزشک و شیمی‌دان بود. او همچنین به عنوان بنیانگذار شیمی پنوماتیک شناخته می‌شود. معروفیت او امروزه مدیون نظریه خلق‌الساعه او است. او همچنین برای نخستین بار واژه گاز (از کلمه یونانی Chaos) را به کار برده‌است.
ژان ون هلمونت، کوچکترین فرزند از 5 فرزند ماریا و کریستین ون هلمونت بود. پدرش دادستان و عضو شورای شهر بروکسل بود. تحصیلات خود را در لیون ادامه داد و در پی چندین بار تغییر رشته، سرانجام به داروسازی روی آورد. مدتی ترک تحصیل نمود و به کشورهای سوئیس، انگلستان، فرانسه و ایتالیا سفر کرد. در سال 1599 به کشورش (بلژیک) بازگشت و موفق به اخذ مدرکی در رشته پزشکی گردید. در سالهای 1605 تا 1609 موفق به اخذ دکترای پزشکی گردید و در همان سال‌ها با دختری به نام مارگارت از خانواده‌ای اصیل و ثروتمند ازدواج نمود و صاحب 6 یا 7 فرزند شد. ثروت همسرش او را از ادامه کار برای تامین معاش بی نیاز کرد و او تا پایان عمر به آزمایشات خود پرداخت.
ون هلمونت از یک طرف دنباله رو دانشمندان سنتی بود که به عناصر چهارگانه اعتقاد داشتند و از طرف دیگر مانند گالیله به آزمایش و تجربه اعتقاد داشت و این تناقض در طول زندگی علمی او مشهود بود. او بنیانگذار شیمی پنوماتیک بود و برای نخستین بار به وجود گازهای متفاوت از جمله دی‌اکسید کربن در هوا پی برد. او نخستین کسی است که از کلمه گاز استفاده نمود.
در نظر ون هلمونت، عناصر چهارگانه به دو عنصر اصیل آب و هوا (باد) خلاصه می‌شدند. آتش به عنوان یک عنصر مورد قبول او نبود و خاک عنصری بود که زیرمجموعه آب و هوا قرار می‌گرفت.
او به «نظریه خلق‌الساعه» جانداران اعتقاد داشت. او این تفکر را مورد آزمایش قرار داد. او یک پیراهن کثیف و چند دانه گندم را در گوشه‌ای قرار داد و پس از 21 روز تعدادی موش در اطراف آن مشاهده کرد. او نتیجه گرفت که موش‌ها خود به خود از پیراهن کثیف و دانه‌های گندم پدید آمده‌اند. اگرچه این آزمایش و نتیجه گیری ممکن است امروزه ساده‌لوحانه به نظر آید، اما نباید فراموش نمود که اساس اندیشه علمی او که منطبق بر آزمایش بود، مبنای کار دانشمندان دیگر قرار گرفت و از این رو ارزشمند است. بعدها فرانچسکو ردی این نظریه را ابطال نمود.
ون هلمونت معروف‌ترین آزمایش خود را بر روی یک قلمه درخت بید انجام داد که از آن به عنوان نخستین تجربه فیزیولوژی گیاهی یاد می‌شود. او قلمه را در گلدانی خاک کاشت و به مدت 5 سال آبیاری کرد. سرانجام با وزن کردن درخت و خاک و مقایسه آن با وزن‌های اولیه، به این نتیجه رسید که ماده تشکیل دهنده درخت، خاک نیست. او همچنین به غلط نتیجه گرفت که ماده تشکیل دهنده درخت، آب است. باید توجه داشت این نتیجه گیری غلط از آنجا ناشی می‌شد که مفهوم گاز، سالها بعد توسط خود وی کشف شد.
او در زمینه پزشکی نیز نوآوری‌هایی داشت. او بجای از بین بردن علایم بیماری (مانند درد) که در نزد پزشکان آن دوره رواج داشت، به از بین بردن علت به وجود آورنده بیماری می‌پرداخت.
برگرفته از: ویکی پدیا
در ادامه مطلب مقاله ای با عنوان «بازبینی آزمایش های وان هلمونت» را مطالعه فرمائید.
 
 
بازبینى آزمایش‌هاى وان هلمونت
 
در کتاب درسی سال اول دبیرستان ضمن شرح دو آزمایش با پزشکی هلندی به نام جان بابتیست وان هلمونت آشنا می‌شویم که در قرن شانزده میلادی می‌زیست و به زیست‌شناسی پایه علاقه‌مند بود. وان هلمونت در آزمایشی که برای اثبات نظریه‌ی خود به خودی طراحی کرد، پیراهن کثیفی را همراه چند دانه گندم در مکان مرطوبی قرار داد و پس از چند روز تعدادی موش در پیرامون آن مشاهده کرد. او نتیجه گرفت موش ها خود به خود از پیراهن کثیف و دانه‌های گندم پدید آمده اند. نتیجه منطقی که دانش آموزان از این آزمایش می‌ گیرند این است که وان هلمونت فرد بی سواد و ساده لوحی بوده که از درک پدید آمدن بچه موش از موش‌های بالغ عاجز و از ویژگی‌های آزمایش کنترل شده نیز بی خبر بوده است.
در آ زمایش دوم از آزمایش مشهور هلمونت با درخت بید در سال 1643 میلادی با خبر می شویم که گاهی از آن به عنوان نخستین آزمایش دقیق پیرامون فیزیولوژی گیاهی یاد می شود. او قلمه بیدی را در گلدانی می کارد و آن را پنج سال با آب باران آبیاری می کند. وزن قلمه در آغاز آزمایش 25/2 کیلو گرم بود اما پس از پنج سال به 9/76 کیلو گرم رسید. او طی این مدت روی گلدان را با پوششی آهنی سوراخداری پوشانده بود و در پایان پنج سال خاک آن را خشک و سپس وزن کرد. از وزن آن فقط 6/56 گرم کاسته شده بود. بنابراین وان هلمونت نتیجه گرفت ماده سازنده پیکر گیاهان از خاک به دست نمی آید. در این آزمایش با وان هلمونت دیگری آ شنا می شویم که آ زمایش دقیقی طراحی و سپس آن را کنترل می کند و به اندازه گیری روی می آ ورد. دانشمندی خوش فکر و دقیق! به راستی کدام چهره از او به حقیقت نزدیک تر است؟
در نگاه اول ممکن است به نظر آید ماهیت علم این گونه است. به هر حال دانشمندان بزرگ نیز اشتباهاتی داشته اند اما این تناقض از برداشت نادرست دیگری ناشی شده است. ما تصور می کنیم جواب های درست همیشه از روش های درست و جواب های نادرست از روش های نادرست بر می خیزند. در آزمایش درخت بید، وان هلمونت به این نتیجه غلط دست پیدا کرد که توده زنده درخت نه از دی اکسیدکربن بلکه از آب بارانی به دست آمد که به گلدان افزوده شد. اما آیا او در طراحی آزمایش خود اشتباهی داشت؟ چنین به نظر نمی رسد!
آزمایش او آزمایش بسیار دقیق و کنترل شده ای بود که به نتیجه گیری نادرستی انجامید. امروزه می دانیم حجم عمده توده گیاه از دی اکسید کربن به دست می آید. اما این حقیقت علمی در آن زمان به طور کامل ناشناخته بود. در واقع واژه «گاز» نیز سال ها بعد توسط خود وان هلمونت ابداع شد و در سال 1727 میلادی استفن هلز نشان داد که نوعی گاز در رشد گیاهان دخالت دارد. این آزمایش در برخی از کتاب ها چنان معرفی شده که تصور می شود وان هلمونت نمی دانسته خاک برای گیاهان ضروری است.
برخی پیشنهاد کرده اند اگر او درخت را به جای خاک در آ ب مقطر پرورش می داد به درستی متوجه می شد که درخت علاوه بر آب به خاک نیز نیاز دارد. اما به نظر نمی رسد این انتظار از دانشمندی که قرن ها پیش از درک مفهوم پرورش گیاه در آب مقطر می زیست به جا باشد. به علاوه او همانند بسیاری از مردم عادی می دانست که گیاهان خارج از خاک نمی توانند رشد کنند. در واقع او با آزمایش خود منکر نقش خاک در رشد گیاهان نشد بلکه فقط نشان داد افزایش وزن گیاه با آب دریافتی گیاه ارتباط دارد نه با خاکی که گیاه در آن پرورش می یابد. نتیجه گیری او امروزه نیز پذیرفتنی است. توده گیاهی حاصل ساختن مولکول هایی است که از ترکیب هیدروژن های مولکول آب با دی اکسید کربن به دست می آیند و هر چند عناصر موجود در خاک نقش اساسی در رشد و نمو گیاه دارند، در وزن گیاه کم ترین تاثیر را دارند.
وان هلمونت در واقع در پی اثبات چه چیزی بود؟ ارسطو معتقد بود که طبیعت از عناصر چهار گانه خاک و آب و آتش و هوا تشکیل شده است در زمان هلمونت این عقیده جا افتاده بود که گیاه آمیزه ای از آتش و خاک است. اما خود او معتقد بود توده گیاهی فقط از آ ب ساخته می شود. مشاهداتش نیز چنین عقیده ای را ثابت می کردند.
خلاصه وان هلمونت آزمایش دقیق و کنترل شده ای طراحی و آن را به درستی تفسیر کرد که نتیجه روشنی نیز داشت. اگر نتیجه گیری او امروزه برای ما به طور کامل قابل قبول نیست به خاطر این است که موقعیت تاریخی انجام آزمایش را در نظر نمی گیریم و تصور می کنیم روش صحیح آزمایش کردن همیشه به نتیجه گیری درستی می انجامد و اگر دانشمندی به نتیجه نادرستی دست یافت بدون شک شیوه آزمایش او نادرست بوده است.
به همین نحو آزمایش وان هلمونت درباره موش ها را نیز باید در موقعیت تاریخی آن بررسی کنیم. او می خواست به چگونگی گوارش مواد پی ببرد و این که چگونه غذا به گوشت و پوست بدن تبدیل می شود. او همانند بسیاری از دانشمندان روزگار خود این تبدیل را همانند تخمیر انگور به شراب و اثر مخمر بر خمیر نان می دانست. هلمونت متقاعد شده بود که «شکل» از چیز «بی شکل» و بی نظم به وجود نمی آید بلکه در ایجاد آن عنصری شکل دهنده دخالت دارد و آن را یک مخمر، دانه برگ، نیروی حیاتی یا انسان مینیاتوری فرض کرد که درون ماده جای گرفته است و هنگام سوختن مواد به صورت گاز آزاد می شود.
در دیدگاه او بیماری نیز علت خارجی داشت یعنی عواملی که شکل را تغییر می دهند و اندام های خاصی از بدن را اشغال می کنند. شاید این نظر را بتوان صورت ابتدایی نظریه میکروبی بیماری ها دانست. وان هلمونت به عنوان یک پزشک به جای درمان علائم بیماری در پی حذف عامل بیماری بود. از این رو درمان او خاص هر بیماری بود؛ نظری که در زمان خود نظری انقلابی محسوب می شود. بنابراین برای او تبدیل جو یا گندم به موش پدیده ای واقعی بود نه اشتباهی از سر کوته فکری. امروزه ما مساله او را در مفاهیم سوخت و ساز و آنزیم ها تفسیر می کنیم. در واقع واکنش های پی در پی سوخت و ساز دانه های گندم را به پیکره موش تبدیل می کنند.
بار دیگر نظری که در نگاه اول به طور کامل نادرست به نظر می رسد، وقتی در شرایط تاریخی خود بررسی می شود، معنای متفاوتی پیدا می کند.
که با این درد اگر در بند در مانند درمانند
aseman_parvaz10@yahoo.com
جمعه 17 خرداد 1392  6:42 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها