جام جم:توبه نصوح شرط بازگشت اصلاحطلبان
«توبه نصوح شرط بازگشت اصلاحطلبان»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛مدتهاست بحث بازگشت جريان موسوم به اصلاحطلب به عرصه «قدرت» در سطح رسانهها و محافل سياسي مطرح است و حرف و حديثها و اما و اگرهاي گوناگوني درباره آن عنوان شده است. اين نوشتار نكاتي است در اين باره.
1) از ابتداي پيروزي انقلاب و تشكيل نظام اسلامي، شرح صدر و روي گشاده نظام به روي همه جريانهايي كه اختلاف نه فقط در سلايق، بلكه در ديدگاهها و رويكردها حتي در موضوعات مهم داشتند، اما پذيرفته بودند در چارچوب نظام اسلامي و قواعد حاكم بر آن و مشخصاً بر اساس قانون اساسي فعاليت كنند، به نمايش گذاشته شد.
به عبارت ديگر، نظام اسلامي از همان ابتدا براساس جذب حداكثري و دفع حداقلي عمل كرد و درصدد حذف هيچ جريان قانونمندي برنيامد. اثبات اين مدعا را از دست بهدست شدن مناصب و مسئوليتهاي مختلف، از شوراها گرفته تا مجلس شوراي اسلامي و دولت بوضوح ميتوان ديد.
سابقه حضور جريانهاي سياسي گوناگون اما قانونمند، اختصاص به مسئوليتهايي كه در اثر انتخاب مردم جابهجا شده است، نداشته و در مسئوليتهاي گوناگون به اصطلاح انتصابي از قوه قضاييه گرفته تا نمايندگان رهبري در دستگاهها، نهادها، ائمه جمعه، شوراي عالي انقلاب فرهنگي، مجمع تشخيص مصلحت نظام و حتي خود دفتر رهبري نيز موارد متعدد آن را ميتوان بهطور مستند يافت و ذكر كرد.
در عين حال، طي اين 33 سال جريانهاي مختلفي بودهاند كه نتوانسته يا نخواستهاند با نظام همراهي كنند و بهرغم تلاشها و اتمام حجت ها، راه خود را از انقلاب اسلامي جدا كردهاند و بعضاً به جدا شدن اكتفا نكرده، به مقابله با نظام روي آوردهاند. نظام اسلامي با جريانهايي كه به تقابل رو آوردهاند، طبق قواعد عقلاني و قانوني نهتنها مماشات نكرده، بلكه قاطعانه برخورد كرده است.
اين مسأله نيز از دوران امام راحل(ره) تاكنون ادامه داشته است و نمونههاي آن را در كنار گذاشتن دولت موقت و ديگر مليگراها، عزل بنيصدر، برخورد با منافقين و ماجراي مرحوم آقاي منتظري ميتوان مشاهده كرد.
2) فتنه سال 88، پيچيدهترين توطئهاي بود كه تاكنون دشمنان انقلاب اسلامي ايران با هدف براندازي نظام به اجرا گذاشتهاند.
اين فتنه هر چند دستاوردهاي ارزشمندي براي نظام داشت، اما خسارتهاي سنگين و بعضاً غيرقابل جبران آن را در حوزههاي مختلف نميتوان انكار كرد و ناديده انگاشت.
سهم قابل توجهي از خسارتهاي اين فتنه ناشي از (حداقل) همراهي برخي خواص و طيفهايي از همين جريان موسوم به اصلاحطلب بود كه منطقاً بايد مسئوليت آن را بپذيرند و نسبت به آن پاسخگو باشند.
اين جريان براي بازگشت به قدرت نميتواند براحتي از كنار اين مسئوليت بگذرد و آن رويداد مهم را در حد يك سوءتفاهم تنزل بدهد يا گستاخانهتر اينكه براي بازگشت شرط و شروط بگذارد و مصداق اين ضربالمثل شوند كه «فلاني را به ده راه نميدادند سراغ خانه كدخدا را ميگرفت!»
3) در فرهنگ قرآني با واژه «توبه نصوح» به معناي «توبه خالصانه» برميخوريم كه در ديگر متون اسلامي از جمله نهجالبلاغه، تحقق آن مستلزم طي اين شش مرحله است. (حكمت 417)
1) پشيماني بر آنچه گذشته 2) عزم راسخ بر ترك هميشگي گناه 3) اداي حقوق مخلوقين 4) بهجاآوردن واجباتي كه ضايع گشته 5) از بين بردن گوشتي كه از مال حرام بر تن روييده 6) چشاندن درد طاعت به تن، آنسان كه شيريني نافرماني به تن چشانيده شده است. اين شرايط، مربوط به تحقق توبه و استغفار در بعد فردي است كه قاعدتاً در بعد اجتماعي نيز ميتواند ترجمه شود.
لذا هر چند ممكن است عدهاي از باب «توبه گرگ، مرگ است» اساساً قائل به امكان بازگشت اين جريان نباشند، اما با اغماض ميتوان بازگشت مجدد طيفهاي مردود شده جريان موسوم به اصلاحات را مستلزم «توبه نصوح» دانست.
كيهان:مقدمهاي براي شكل دهي به نظام جديد بين الملل
«مقدمهاي براي شكل دهي به نظام جديد بين الملل»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛برگزاري شانزدهمين اجلاس جنبش عدم تعهد در «تهران» توجه خاصي را در عرصه افكار عمومي جهاني و در ميان محافل مرتبط با عرصه بين الملل به خود جلب كرده و به بحث هاي فراواني منجر شده است. بخشي از اين توجه و مباحث به ميهمانان و بخشي به ميزبان برمي گردد و اغراق نيست اگر بگوئيم بيش از جنبش عدم تعهد، خود «تهران» در كانون مباحث قرار دارد.
جنبش عدم تعهد در زمان اوج جنگ سرد و شكل گيري بلوك بندي هاي نظامي- پيمان ناتو و پيمان ورشو- به وجود آمد و هدف اوليه بنيانگذاران آن- نهرو، ناصر و سوكارنو- اين بود كه استقلال عمل كشورهاي خود را در مقابل موج برخاسته از نظام دو قطبي و تلاش سران آن براي وابسته كردن كشورها به آمريكا و شوروي در عرصه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي حفظ نمايند. هند، اندونزي و مصر سه كشور پهناوري بودند كه با انضمام به هم بخش وسيعي از جهان را تشكيل مي دادند و قرار گرفتن آنان در زير يك خيمه مي توانست، كشورهاي ديگري را هم به سمت آنان ترغيب كند و عملا مانع شكل گيري نظام دوقطبي شود. اگر به انديشه هاي گاندي و نهرو در هند، جمال عبدالناصر و محمد النقيب در مصر و احمد سوكارنو در اندونزي در فاصله سالهاي 1945 تا 1955- پايان جنگ جهاني تا آغاز شكل گيري جنبش عدم تعهد- نظر بياندازيم در مي يابيم كه اين رهبران همت خود را مصروف شكل دادن به يك بلوك فراگير در مقابل بلوك سرمايه داري و كمونيسم كرده بودند هر چند هر سه آنان از نوعي سوسياليزم اجتماعي- توزيع ثروت در بين اقشار جامعه- تبعيت مي كردند. بر اين اساس نهرو، ناصر و سوكارنو در سال 1955 (1334) در باندونگ اندونزي گرد هم آمدند در اين نشست مقدماتي بيش از هر چيز انديشه هاي مهاتما گاندي رهبر استقلال هند بازخواني شد. به ياد بياوريم كه در آن ايام موفقيت گاندي در كسب استقلال كشورش در مقابل انگلستان، توجهات زيادي را در سطح افكار عمومي و محافل نخبگان برانگيخته بود. گاندي در انديشه سياسي خود بيش از وابستگي امنيتي روي وابستگي اقتصادي حساسيت داشت و آن را مقدمه وابستگي هاي ديگر مي دانست.
اما متأسفانه درفاصله سالهاي 1955 تا 1961 كه اولين اجلاس رسمي عدم تعهد در بلگراد پايتخت يوگسلاوي برگزار گرديد اين آموزه مهم گاندي به فراموشي سپرده شد و اضافه شدن مارشال تيتو و قوام نكرومه رهبران يوگسلاوي و غنا به اين جمع بدون توجه به وابستگي فكري آنان به يكي از دو بلوك شرق و غرب تا حد زيادي سبب فاصله گرفتن پايه گذاران جنبش از انگيزه هاي اوليه رهبران فكري جنبش عدم تعهد گرديد. دقيقاً به همين دليل عنوان اوليه كه «Non commitment movement» (عدم وابستگي در مفهوم عام آن) بود به «Non Aligend movement» (عدم تعهد در مفهوم خاص و حوزه محدود) تغيير پيدا كرد و به مرور توسعه اعضا در دستور كار قرار گرفت و فقط كشورهاي عضو پيمان هاي نظامي ناتو و ورشو و زيرمجموعه هاي آن (شامل سيتو و سنتو) از عضويت در اين جنبش بازماندند.
بر اين اساس جنبش عدم تعهد كه ابتدا براي بهم زدن بساط نظام دو قطبي مطرح شده بود ابتدا به موضعي دفاعي- نگهداري اعضا از تأثيرپذيري از دو بلوك- افتاد و سپس در حوزه نظامي و امنيتي محدود ماند كه البته به مرور آنهم به فراموشي سپرده شد. جنبش عدم تعهد با اين وصف اگر چه بعدها به بزرگترين سازمان سياسي پس از سازمان ملل تبديل گرديد اما هيچگاه نتوانست در اندازه يك سازمان مؤثر بين المللي ظاهر شود. در عين حال مي توانيم از نظر زماني براي جنبش سه دوره تاريخي را در نظر بگيريم؛ دوره حضور بنيانگذاران- فاصله سالهاي 1955 تا 1970 دوره استحاله- فاصله سالهاي 1970 تا 1990- دوره تلاش براي بازيابي هويت اوليه جنبش- فاصله سالهاي 1990 تاكنون- جنبش در دوره مياني دچار بحران مطلق گرديد و اصولا از صحنه تأثيرگذاري خارج گرديد.
با پيروزي انقلاب اسلامي، ايران به عضويت جنبش عدم تعهد درآمد و با همكاري گروهي از كشورها شامل سوريه، ليبي، يمن جنوبي و الجزاير توانست يك جريان فعال را در درون جنبش به وجود آورد ولي موفقيت ايران در اين زمينه اندك بود چرا كه از يك طرف خود ايران درگير جنگي فراگير با يكي از اعضاي جنبش- عراق- بود و از سوي ديگر اكثريت قاطع اعضاي جنبش بسيار وابسته تر از آن بودند كه فعاليت چند عضو بتواند تأثير عمده اي بر مواضع، رويكرد و عملكرد اين جنبش به جاي بگذارد.
با فروپاشي نظام دوقطبي، جنبش عدم تعهد داراي موفقيت نسبتاً مناسبي شد. فروپاشي نظام مشترك سرمايه داري و كمونيزم همراه شد با بركشيدن كشورهايي نظير هند، اندونزي و مالزي در عرصه هاي اقتصادي بركشيدن كشورهايي نظير ايران در عرصه سياسي و فرهنگي و اين موقعيت دروني جنبش را در برابر فشارهاي آمريكا تحكيم كرد. بر اين اساس اگرچه آمريكايي ها با فروپاشي بلوك شرق تلاش زيادي كردند تا جنبش را از هم بپاشند و اعضاي آن را به زير چتر خود درآورند ولي در عمل اين اتفاق نيفتاد و اكثر اعضاي جنبش عدم تعهد به سمت استقلال بيشتر از بلوك غرب حركت كردند و به موازات آن دفاع جنبش از اعضاي خود در برابر فشار آمريكا بيشتر شد كه اين دفاع از جمله شامل ايران در برنامه هسته اي مستقل خود گرديد و به صدور چندين بيانيه و قطعنامه، در مقاطع خاصي منجر شد.
جنبش عدم تعهد در دوره سوم با دو موج مهم ديگر نيز مواجه گرديد و اين دو موضوع هم اهميت اين جنبش را مورد تاكيد قرار داد. اتفاق اول وقوع بيداري اسلامي در بخش وسيعي از منطقه عربي اين جنبش بود كه مقدمه آزادي عمل تعداد ديگري از اعضا در برابر بلوك غرب را فراهم كرد و از قضا سبب شد كه يكي از مهمترين بنيانگذاران جنبش-مصر- از سيطره غرب خارج شود. اتفاق دوم بن بست اقتصادي و سياسي بلوك سرمايه داري بود. همانطور كه گاندي تاكيد كرده بود سيطره اقتصادي غرب بسيار زيانبارتر از سيطره نظامي آن بود. در دوره جديد سيطره اقتصادي غرب دچار چالش جدي گرديد و دامنه آن به حوزه سياسي هم سرايت كرد و روايي نظام ليبرال دموكراسي را مورد ترديد و تهديد جدي قرار داد.
در شرايطي كه بيداري در مقابل سيطره غرب در بخش وسيعي از جغرافياي جنبش عدم تعهد به وجود آمده است، جنبش به انديشه هاي اصيل اوليه رهنمون و نزديك مي گردد و در شرايطي كه تفوق اقتصادي و سياسي غرب بر نظام بين الملل و بخصوص در جغرافياي جنبش عدم تعهد، متزلزل و دايره آن كاسته شده است، فرصتي مهم در اختيار جنبش و بخصوص كشورهاي قدرتمندتر آن- نظير ايران، هند و مصر- قرار مي گيرد تا با بازخواني اهداف اوليه و بازتعريف رويكردهاي آن به گونه اي كه با اين شرايط جديد همخواني داشته باشد- به يك بلوك مهم قدرت- و به تعبيري بزرگترين بلوك قدرت بين الملل با توجه به حضور دوسوم كشورهاي جهان در اين جنبش- شكل بدهند.
دقيقا از اين رو برگزاري اجلاس شانزدهم در تهران از اهميت و حساسيت ويژه اي برخوردار است چرا كه ايران از يك سو پرچمدار و كانون بيداري اسلامي در سطح بين الملل است و از سوي ديگر در حوزه اقتصادي و سياسي بين المللي از ابتدا مهمترين چالشگر عليه غرب بوده است. بر اين اساس آمريكايي ها از برگزاري اجلاس عدم تعهد در تهران بشدت نگران شده و در مقابل آن به سختي موضع گرفته اند. آمريكايي ها مي دانند كه روند تحولات، درستي مواضع ايران در مقابل آمريكا را به اثبات رسانده است و اگر وضع به اين منوال پيش رود روز به روز بر تعداد كشورهايي كه از آمريكا جدا شده و در مقابل آن موضع مي گيرند افزوده مي شود كما اين كه روز به روز به تعداد كشورهايي كه به ايران متمايل شده و در كنار آن قرار مي گيرند اضافه مي شود اين موضوع در واقع و در صحنه عمل، طبيعي ترين اتفاقي است كه خواهد افتاد و حضور نزديك به 150 كشور و هيات در تهران مي تواند، چنين اتفاق و تحولي را در ذهن افكار عمومي جهاني به تصوير درآورده و زمان آن را نزديك گرداند.
اجلاس تهران در واقع از اين منظر مي تواند به منزله يك تير خلاص عليه سيستم ليبرال دموكراسي عمل كرده و مقدمات شكل گيري يك روند جديد در عرصه بين الملل را فراهم كند. از سوي ديگر برگزاري اجلاس عدم تعهد در تهران قاعدتا به قراردادهاي جديد اقتصادي ميان ايران و بعضي از اعضاي قدرتمند جنبش منجر مي شود و اين به معناي آن است كه بي اثر كردن تحريم هاي سال هاي اخير غرب عليه ايران يكي از دستاوردهاي جدي اجلاس عدم تعهد در تهران است. بلوكه شدن تحريم ها عليه ايران مي تواند فلسفه وجودي مجموعه هايي- نظير شوراي امنيت سازمان ملل- كه براساس شكل دهي به نوعي باج خواهي بين المللي شكل گرفته اند را زير سؤال برده و با چالش مواجه گرداند.
از سوي ديگر ايران در دوره برگزاري اجلاس عدم تعهد اين فرصت را دارد كه هيات هاي سياسي را با پيشرفت هاي ايراني در عرصه هاي علمي، اقتصادي، تكنولوژيكي، نظامي، سياسي و فرهنگي آشنا كند و عملا تصويري از موفقيت هاي بزرگ كشوري را به تصوير بكشد كه طي 30 سال گذشته همواره تحت فشار شديد بين المللي بوده است. آشنايي هيات هاي ديپلماتيك با پيشرفت هاي بزرگ ايران، رغبت كشورها را در جدا شدن از سيستم يكسويه بين المللي و شكل دادن به يك بلوك مستقل بيشتر مي كند و اين خطر بزرگي براي غرب به حساب مي آيد.
اجلاس عدم تعهد تا آنجا كه به كشور ما برمي گردد يك فرصت مهم سياسي است براي آشنا كردن دنيا با وقايع و حقايق ايران و كنار زدن غبارهاي ابهامي كه عليه ما به راه افتاده و طبعا بر اذهان كشورها، دولت ها و ملت ها اثر گذاشته است و برگزاري اجلاس تهران تا آنجا كه به هيات هاي ديپلماتيك و سازمان هاي ميهمان برمي گردد فرصتي است تا به يك نظام جديد عادلانه بين المللي فكر كنند و به دارايي هاي خود در اين راه توجه جدي بنمايند.
خراسان:نفش عدالت در تحقق اقتصاد مقاومتي
«نفش عدالت در تحقق اقتصاد مقاومتي»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن ميخوانيد؛با ورود اقتصاد کشورمان به شرايط رويارويي مستقيم با تحريم هاي غرب و تبيين ضرورت تحقق اقتصاد مقاومتي براي ايستادگي در برابر تهاجم اقتصادي دشمن، توجه به الزامات اقتصاد مقاومتي ضرورت دارد. بدون ترديد در فضاي درگيري از جمله درگيري هاي غيرنظامي نظير شرايط فعلي، توجه به عناصر رواني در عرصه تقابل، جايگاهي مهم تر از عناصر واقعي دارد. چرا که بدون ترديد تأثيرات واقعي تحريم ها آن چنان که غرب از آن به تحريم هاي فلج کننده تعبير کرده است نيست زيرا راه هاي مختلفي براي کاهش فشار تحريم ها وجود دارد و از طرفي هم نمي توان مدعي شد تحريم ها هيچ تأثير منفي بر اقتصاد ايران نداشته است. با اين حال شرايط رواني تحريم و مديريت افکار عمومي، برگ برنده طرفين در موضوع تحريم هاست.
اما آن چه در مديريت افکار عمومي براي مقابله با تحريم ها و تحقق اقتصاد مقاومتي ضرورت دارد، حفظ يکپارچگي داخلي و توجه به عناصر فرهنگي، اجتماعي و سياسي دخيل در حوزه اقتصاد است. حوزه اقتصاد به عنوان يکي از ارکان اصلي هر جامعه اي رابطه اي متقابل با ساير حوزه هاي جامعه از جمله حوزه سياست، اجتماع و فرهنگ دارد. شاخص هاي اقتصادي همان اندازه که متکي بر متغيرهايي نظير رشد اقتصادي، وضعيت بودجه، نرخ تورم، بيکاري، شاخص هاي مربوط به سرمايه گذاري، فضاي کسب و کار و روش هاي تأمين مالي و نظام هاي بانکي، مالياتي بيمه اي و بورس است به رفتار مردم به عنوان کنشگران اصلي عرصه اقتصاد نيز وابسته است.
رفتارهاي اقتصادي مردم در قالب توليد، مصرف، پس انداز و سرمايه گذاري نه فقط تحت تأثير متغيرها و شاخص هاي اقتصادي مورد اشاره است بلکه به عوامل فرهنگي، اجتماعي و سياسي نيز بستگي دارد. فهرست کردن اين عوامل و پرداختن به چگونگي تأثيرگذاري آن ها در شرايط فعلي بحثي مفصل و همه جانبه را مي طلبد که از توان نويسنده و حوصله اين مجال خارج است. اما در اين فرصت اجازه دهيد يکي از عوامل اصلي احساس رضايت مردم از عملکرد دولت را که در همراهي بيشتر آنان براي مقابله با تحريم ها موثر است مرور کنيم.
بي ترديد عدالت به عنوان يک شاخص واقعي و نه ذهني، نقش مهمي در رضايت مردم از عملکرد حاکميت و همراهي آنان با نظام دارد. عدالت را مي توان هم در حوزه توزيع ثروت و ساير امکانات رفاهي زندگي تعريف کرد و هم آن را در حوزه هاي سياسي و فرهنگي مورد توجه قرار داد. اما اگر عدالت را در حوزه توزيع ثروت و امکانات رفاهي در نظر بگيريم، مهم تر از شاخص هاي واقعي عدالت، احساس عدالت است که بر رضايت مردم از عملکرد حاکميت تأثيرگذار است. لذا در شرايط فعلي هر عاملي که موجب تشديد احساس بي عدالتي در سطح جامعه شود، بر مشارکت اقتصادي مردم براي مقابله با تحريم ها تأثير منفي مي گذارد.
بي ترديد در شرايط فعلي به لحاظ اقتصادي کنترل واردات کالاهاي مصرفي به لحاظ تأثير مهمي که بر جلوگيري از ضايع شدن منابع ارزي کشور دارد و امکان مديريت بهتر را براي واردات مواد اوليه مورد نياز اقتصاد کشور را فراهم مي کند. با اين حال اختصاص منابع ارزي براي واردات کالاهاي لوکس حتي به نرخ آزاد، علاوه بر اين که موجب خروج منابع ارزي کمياب کشور مي شود از بعد اجتماعي نيز سبب تداوم مانور کالاهاي لوکس در جامعه خواهد شد که مهم ترين عامل در تشديد احساس بي عدالتي نسبي است.
در توضيح مفهوم احساس عدالت بايد گفت؛ احساس عدالت به اين بستگي دارد که مردم عادي فاصله خود را با طبقات مرفه تا چه حد برآورد مي کنند؟ اين برآورد ممکن است تا حدي با واقعيت متفاوت باشد. اما آن چه مي تواند احساس مردم دهک هاي با درآمد کم درباره فاصله آنان با طبقات مرفه را بيشتر از واقعيت نشان دهد، مانور تجمل است.
تداوم واردات کالاهاي لوکس و عرضه گسترده آن در سطح جامعه، اين پيام را به اقشار منتقل مي کند که در شرايط فشار اقتصادي و افزايش نرخ تورم و تنگناي معيشتي، طبقات مرفه جامعه هم چنان بدون دغدغه در حال مصرف کالاهاي لوکس هستند. اجازه دهيد براي نمونه فقط به ۲ مورد واردات خودرو و ساختمان هاي مجلل اداري، سازماني و مسکوني که در نقاط مختلف در دست احداث است، اشاره کنيم.
ممکن است برخي مخاطبان تصور کنند منظور نويسنده جلوگيري از واردات خودروهاي خارجي است و اعتراض کنند که اين اقدام تأثيري جز تنگ تر شدن حلقه انحصار در بازار داخلي خودرو ندارد. اما بايد توجه کرد تجربه سال هاي اخير نشان داده که واردات، تأثير چنداني در رقابت پذير شدن بازار داخلي خودرو نداشته است. ضمن اين که نمي توان منکر تأثيرات نامطلوب اجتماعي ورود خودروهاي خارجي بر احساس بي عدالتي و در نتيجه نارضايتي مردم از عملکرد حاکميت براي توزيع عادلانه امکانات شد.
در شرايط فعلي اقشار متوسط و ضعيف جامعه با اين پرسش مواجه هستند که چرا با وجود افزايش کاملا ملموس قيمت ها و قفل شدن نسبي منابع بانکي براي عموم مردم و بخش هاي توليدي، بخشي از جامعه بدون دغدغه به مصرف بي رويه کالاهاي لوکس خارجي اقدام مي کنند؟ به نظر مي رسد دولت و مجلس براي پي بردن به ضرورت مهار مصرف در اقتصاد ايران بايد هم به تأثيرات منفي اقتصادي واردات بي رويه کالاهاي لوکس توجه کنند و هم اثرات مخرب مانور تجمل گرايي را بر احساس عدالت مردم در شرايط اقتصادي موجود کشور مدنظر قرار دهند.
جمهوري اسلامي:تحليل سياسي هفته
«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛
عيد رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شكر كه اين آمد و صد حيف كه آن رفت
در اين هفته با دلي حسرت بار، ماه بزرگ رحمت و مغفرت را مشايعت كرديم. گويا اين جمله، زبان حال همه مؤمنان بود كه: "بدرود اي بزرگترين ماه خدا واي عيد اولياي خدا، بدرود اي ماه دست يافتن به آرزوها".
خوشا به حال كساني كه در اين ماه مشمول رحمت بيپايان الهي قرار گرفته و خداوند رحمان، خروج از ماه مبارك را براي آنها، مقارن با خروج از تمامي گناهاني قرار داد كه آنان را از محبوب شان دور ميكند. پس متوجه رفتار و عملكردهايمان باشيم و بدانيم هنوز هم در سايه الطاف ماه رمضان قرار داريم و ميتوان با كمي توجه، همچنان از معنويت اين رحمت واسعه الهي بهرهمند بود.
در اين هفته و در يكي از خجستهترين اعياد مؤمنان، ايران اسلامي لبريز از نور معنويت و عطر عبوديت شد و مردم مؤمن كشورمان به شكرانه يك ماه روزهداري و عبادت، نماز عيد سعيد فطر را باشكوهي به يادماندني برگزار كردند. در تهران نماز اين روز خجسته به امامت رهبر معظم انقلاب اقامه شد. ايشان معنويت ايجاد شده در ماه رمضان به ويژه شبهاي قدر را غنيمتي برشمردند كه بايد براي بقيه ايام سال، كوله بار راه مردم مؤمن و انقلابي ايران باشد. حضرت آيتالله خامنهاي با تجليل از حركت درخشان ملت ايران در راهپيمايي روز جهاني قدس خاطرنشان كردند اين حركت عظيم تأثيرات بزرگي در دفاع از ملت فلسطين خواهد داشت. ايشان تحولات اخير جهان اسلام را مهم ارزيابي كرده و آنرا تعيين كننده مسير آينده دانستند. رهبر معظم انقلاب همچنين در ديدار مسئولان نظام و سفراي كشورهاي اسلامي نسبت به توطئه پنهان سازي مسأله فلسطين هشدار داده و دولتها و ملتهاي اسلامي را به مراقبت از اصليترين مسأله دنياي اسلامي يعني قدس شريف و فلسطين مظلوم فرا خواندند.
اين روزها جمهوري اسلامي ايران براي برپايي يك نشست بزرگ بينالمللي و ميزباني شانزدهمين اجلاس سران كشورهاي عضو نهضت عدم تعهد آماده ميشود كه با توجه به تلاش همه جانبه كشورهاي غربي براي القاي انزواي ايران، برگزاري اين اجلاس آنهم در مقطع كنوني از اهميت ويژهاي برخوردار است.
57 سال پيش در فضاي به شدت دو قطبي جهان، با همت سران چند كشور مستقل، با هدف نداشتن تعهد به هيچيك از اين دو قطب، نهادي شكل گرفت كه اين روزها با بيداري جهاني، چشمانداز نويني را پيش روي خود دارد كه ميتواند درصورت درك موقعيت نوين و هم افزايي كشورهاي مستقل، به تشكلي فعال و تأثيرگذار تبديل شود. واقعيت اينست كه جنبش غيرمتعهدها با بيش از 120 عضو به عنوان بزرگترين نهاد بينالمللي پس از سازمان ملل ميبايد نقشي كليدي را در قالبي جديد ايفا نمايد و اكنون كه ايران اسلامي سكانداري اين جنبش بزرگ را عهدهدار شده، انتظار ميرود كه تغيير وضعيت مناسبي در مواضع جنبش ايجاد شده و كم تحركي كنوني به فرآيند نويني از هم افزايي و پويايي تبديل شود.
در موضوعات خارجي هفته، تحولات سوريه، بحرين، عراق و افغانستان مهمتر از ساير رويدادها بودند. در سوريه، عليرغم تسلط دولت بر امور و قلع و قمع شورشيان و تروريستها در اكثر مناطق درگيري، تحركات خارجي و مداخلات دولتهاي بيگانه به طور روزافزون ادامه دارد. اين دولتهاي مداخله جو كه متأسفانه با مجامع بينالمللي نيز مرتبط و داراي نفوذ هستند تنها به فكر اغراض سياسي و مطامع نامشروع خود ميباشند و تنها چيزي كه براي آنها محلي از اعراب ندارد صلح و امنيت در سوريه و جان مردم آن كشور است.
قطعاً اگر مداخلات شيطنت آميز و غيرقانوني اين دولتها نبود، بحران سوريه بسيار راحتتر قابل حل بود و به اين نقطه نميرسيد. اين دولتها كه جبهه مشتركي را عليه دولت سوريه تشكيل دادهاند و در اين جبهه، مشخصاً آمريكا، اروپا، اعراب مرتجع منطقه و تركيه قرار دارند، به دروغ و در ظاهر براي صلح و دمكراسي در سوريه اشك تمساح ميريزند و براي ملت سوريه دل ميسوزانند ولي در اصل دنبال يك هدف هستند و آن ساقط كردن دولت كنوني دمشق به هر قيمتي كه باشد. پس از شكست تلاشهاي اين جبهه براي مهيا ساختن زمينه لشكركشي نظامي به سوريه، اين دولتها اكنون تمام توان خود را صرف فرستادن اسلحه به داخل سوريه و تجهيز شورشيان به انواع سلاحهاي پيشرفته كردهاند. گزارشهاي تازه حاكي از وجود تعداد قابل ملاحظهاي سلاحهاي جديد از جمله موشك ضد هوايي در دست شورشيان ميباشد كه به تازگي از جانب حاميان خارجي دريافت كردهاند. در چنين شرايطي، براي دولت دمشق راهي به جز مقابله با توطئههاي سازمان يافته و مبارزه با خطر تجزيه اين كشور باقي نميماند.
در هفته جاري، كشور بحرين نيز شاهد ادامه تظاهرات مردمي بود كه اوج اين اعتراضات در روز جمعه گذشته، همزمان با روز جهاني قدس اتفاق افتاد. در اين تظاهرات، صدها هزار نفر از ملت مبارز و مقاوم بحرين بار ديگر به خيابانها آمدند تا ضمن ابراز همبستگي با ملتهاي مسلمان، صداي اعتراض خود عليه رژيم ظالم و ديكتاتور آل خليفه را به گوش جهانيان برسانند. رژيم منامه نيز همچون گذشته تظاهرات مسالمت آميز و عدالت خواهانه ملت را با سركوب و وحشيگري پاسخ داد كه در جريان آن يك نوجوان تظاهر كننده به ضرب گلوله دژخيمان آل خليفه به شهادت رسيد.
شهادت اين نوجوان بحريني، خشم ملت بحرين از ظلم و جور رژيم را دو چندان كرد و موجب شد تا مردم به صورت گستردهتري به اعتراض عليه رژيم برخيزند. با اينحال، در اين مورد نيز متأسفانه، نه از مجامع بينالمللي صدايي شنيده شد و نه از مراكز حقوق بشري فريادي برخاست. البته طبيعي است كه براي مجامع و مؤسسات به اصطلاح حقوق بشري قرباني شدن ملت بحرين و سركوب قيام آزاديخواهانه آنها ارزش اعتراض نداشته باشد زيرا ارزشها براي اين مجامع از سوي قدرتهاي استعمارگر تعريف شده است. اين مجامع زماني احساس مسئوليت كرده و وارد ميدان ميشوند كه منافع استعمارگران و عوامل وابسته به آنها، به خصوص رژيم صهيونيستي مورد تهديد قرار گيرد و اين اساس مشكلات و بحرانهاي كنوني در سطح بينالمللي است و تا زماني كه اين قاعده و مقررات ظالمانه و يكجانبه بر جهان حاكم است اعاده صلح و ثبات واقعي در جهان بسيار بعيد ميباشد.
اين هفته، انفجارهاي جديد در عراق شمار ديگري از مردم اين كشور را به خاك و خون كشيد. همزمان، دولت تركيه نيز با اقدامات مداخله جويانه در عراق و تشديد مواضع و سياستهاي خصمانه عليه بغداد بر گسترش ابعاد ناآراميها و تشنج در اين كشور افزود. افزايش تحركات تركيه عليه دولت مركزي عراق همزمان با تشديد حملات تروريستي اين شائبه را قوت بخشيده كه تركيه نيز وارد تشكيلاتي شده است كه براي ساقط كردن دولت كنوني عراق تلاش ميكنند و اين تشكيلات از هيچ اقدامي براي رسيدن به هدف، از جمله بمب گذاريهاي تروريستي و كشتار مردم عراق فروگذار نيستند.
دولت تركيه كه در اوان كار، خود را متحد كشورهاي مسلمان معرفي كرد و سياست نزديكي به دولتهاي اسلامي را از اصول اساسي استراتژي خود اعلام نمود، اكنون كاملاً تغيير رفتار داده و اقداماتي را انجام ميدهد كه با ادعاهاي اوليه اين دولت در تضاد ميباشد. سياستهاي فعلي دولت آنكارا، به خصوص در قبال سوريه و اخيراً در عراق، تنها به سود صهيونيستهاست و در راستاي خواست و اهداف غيرقانوني عناصر و گروههاي زياده طلب در عراق و حاميان خارجي آنها قرار دارد. ايجاد روابط و مناسبات نامتعارف با تشكيلات كردستان عراق و بدون هماهنگي با دولت مركزي يكي از همين رفتارهاي سؤال برانگيز و خصمانه آنكارا عليه عراق ميباشد كه خشم مردم عراق را برانگيخته است.
اين هفته، حمله خمپارهاي به هواپيماي حامل رئيس ستاد مشترك آمريكا در افغانستان، توجه محافل خبري جهان را برانگيخت و بار ديگر ناامني و بيثباتي حاكم در افغانستان را مورد تأكيد قرار داد. بسياري از مردم جهان اكنون ادعاهاي آمريكا و ناتو را درباره موفقيتشان در افغانستان نميپذيرند. افكار بينالمللي اكنون ميپرسند اشغالگران كه از تأمين امنيت حساسترين مقر خود در افغانستان عاجز هستند و توان حفاظت از ارشدترين مقام نظامي خود را ندارند چگونه ميتوانند ادعاي پيروزي و استقرار ثبات در افغانستان بكنند؟ واقعيت اين است كه افغانستان همچنان از ثبات و امنيت فاصله زياد دارد و علت اصلي آن نيز ادامه حضور غيرقانوني و تنش برانگيز اشغالگران ميباشد.
حمايت:دلیل مخالفت با یک بازرسی
«دلیل مخالفت با یک بازرسی»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم مهدی مطهرنیا است كه در آن ميخوانيد؛بازرسی از سایت پارچین یکی از موارد اختلاف بین جمهوری اسلامی ایران و آژانس بینالمللی اتمی است. آنچه در ارتباط با پارچین مطرح شده ادعای غرب مبنی بر وجود فعالیت هستهای آن هم با احتمال برخورداری از جنبه نظامی است و این در حالی صورت میگیرد که ایران مخالفت صریح خود را با تسلیحات هستهای به طور رسمی به جامعه جهانی اعلام کرده است و مقام معظم رهبری به عنوان عالیرتبهترین مقام سیاسی و دینی در نظام جمهوری اسلامی فتوای حرمت ساخت و بهکارگیری از چنین ابزاری را صادر کردهاند. ایران به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اجازه بازرسی از سایت پارچین را به دو دلیل نمیدهد. اول آنکه سایت پارچین یک مجموعه نظامی است و آژانس تنها اجازه بازدید از مکانهایی را دارد که در آنها فعالیت هستهای انجام شود. نکته بعدی این است که آژانس در صورتی میتواند از مکانهای نظامی بازرسی کند که کشور مد نظر پروتکل الحاقی را امضا کرده باشد.
بر اساس پروتکل الحاقی، اجازه بازرسی از هر مکانی به بازرسان آژانس داده میشود و کشوری که این پروتکل را امضا کرده باشد، باید در مدت کوتاهی زمینه بازرسیهای بدون هماهنگی را ایجاد کندبه عبارت دیگر، آژانس در بازرسیهای خود بر مبنای پروتکل الحاقی حق دارد به هر مکانی که برای انجام وظایف خود ضروری میداند، دسترسی پیدا کند. این نوع بازرسی بیشتر برای فعالیتهای اظهارنشده طراحی شده و در واقع، میتوان از آن به بازرسیهای سرزده تعبیر کرد.به این ترتیب آژانس در صورتی میتواند چنین تقاضایی را مطرح کند که کشوری که قرار است بازرسی از آن انجام شود، این پروتکل را پذیرفته باشد در غیر این صورت چنین امکانی برای آژانس وجود ندارد.
این در حالی است که جمهوری اسلامی جزو کشورهای امضا کننده پروتکل الحاقی نیست و بر این اساس از اینرو به آژانس اجازه بازرسی از سایت پارچین را نمیدهد.غرب قصد دارد با افزایش فشار جمهوری اسلامی را مجبور کند که اجازه بازرسی از پارچین را به آژانس دهد، اما این پیشنهاد تا به حال از سوی ایران پذیرفته نشده است، اما جمهوری اسلامی معتقد است اگر این اجازه به آژانس داده شود با توجه به سابقهای که غرب در اتهامزنی به ایران دارد، ممکن است در آینده نیز اتهاماتی از این قبیل درباره سایر مجموعههای نظامی مطرح و تقاضای بازرسیهای خارج از چارچوب پیمان «ان. پی. تی» به رویهای برای آژانس تبدیل شود. در نتیجه آنچه جمهوری اسلامی در این زمینه دنبال میکند این است که مواضع خود را به صورت روشن و شفاف درباره ابعاد حقوقی پیمان منع ساخت و گسترش سلاحهای هستهای در چارچوب پیمان «ان. پی. تی» بیان و در برابر تقاضاهای زیادهخواهانه مقاومت کند.
در این میان، تنها راه رسیدن به توافق به رسمیت شناخته شدن و تصریح به حقوق ایران است؛ زیرا در این صورت همان طور که از سوی مقامات ایرانی مطرح شده ممکن است ایران به صورت داوطلبانه در یک چارچوب کاری مشخص اجازه بازرسی از مکانهایی نظیر سایت پارچین را برای آژانس فراهم کند، مشروط بر اینکه واقعا منجر به حل و فصل ابهاماتی شود که آژانس مدعی آنهاست
تهران امروز:اهداف لفاظي هاي جنگ طلبانه
«اهداف لفاظي هاي جنگ طلبانه»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حجت كاظمي است كه در آن ميخوانيد؛نگاهي به سرخط خبرها و تحليل هاي دو هفته گذشته اكثر رسانههاي جهان نشان ميدهد كه بحث هاي اخير سران رژيم اسرائيل پيرامون حمله به ايران و ابعاد آن يكي از مهمترين رئوس خبري در اين مدت بوده است.در مركز اين بحثها، تهديدهاي تقريبا هر روزه بنيامين نتانياهو نخست وزير و ايهود باراك وزير جنگ و نهايتا آویگدور ليبرمن وزير خارجه قرار دارند.اين سه نفر طي چند هفته گذشته بستري را فراهم آورده اند تا گروه وسيع ديگري در اسرائيل شامل رئيسجمهور،روساي سابق موساد،رئيس ستاد ارتش،روساي احزاب مؤتلف يا مخالف دولت، اعضاي كنست به مخالفت با برنامههاي ادعايي آنها بپردازند.روزنامه نگاران و تحليلگران نيز صفحات مجازي يا كاغذي رسانهها را از تحليل پيرامون ابعاد موضوع پركرده اند.بالاخره بازار اين بحث اين روزها داغ است.
محور اصلي و عمده بحث هايي كه در مواجهه با اظهارات نتانياهو و باراك مطرح مي شود تقريبا در اينكه حمله ادعايي به ايران از سوي اسرائيل در مقطع كنوني ناممكن، پرهزينه و نهايتا بي فايده است اجماع نظر دارند.تقريبا همه اين بحث را تكرار مي كنند كه اسرائيل به تنهايي قادر به حمله به ايران نخواهد بود.موضوع آنقدر دور از ذهن است كه عده اي به تمسخر اين سه چهره كه به تندروي شهرهاند پرداخته اند.يوري آنوري عضو كنست گفته «نتانیاهو ممکن است مجنون باشد اما دیوانه نیست و ایهود باراک هم ممکن است دیوانه باشد، اما مجنون نیست. بنابراین اسرائیل به ایران حمله نخواهد کرد.».تحليلگري در جرزالوم پست با نگاهي به سخنان عجيب و غريب ايهود باراك گفته كه بايد در سلامت عقلي وي شك كرد.تحليلگران ديگري از بلوف بودن ايده حمله سخن گفته اند و تقريبا اجماعي وجود دارد كه موضوع گرچه بعد رسانهاي نيرومندي دارد ولي از جديت چنداني برخوردار نيست.ولي سوال اين است كه هدف برخي مقامات صهيونيست و عمليات رسانه اي پيرامون آن در مقطع كنوني چيست؟در ذيل به صورت گذرا به چند دليل اشاره مي شود.
1 - در تقسيم كار آگاهانه يا ناآگاهانه صورت گرفته در ميان اتحاد غربي عليه برنامه صلح آميز هسته اي ايران،اسرائيل براي خود نقش نوك پيكان را تعريف كرده است.
اين نقش اقتضاي آن را دارد كه مقامات اين رژيم همواره حامي تندترين راهكار در مواجهه با ايران يعني ايده حمله براي متوقف كردن برنامه كشورمان باشند؛ حمايت آشكار از گزينه اي كه آمريكايي ها همواره از قرار داشتن آن بر روي ميز سخن ميگويند.آمريكا در فضا ميتواند خود را مدعي راه ميانه و ديپلماتيك معرفي كند و ائتلاف حول خود بر عليه جمهوري اسلامي ايران را تقويت يا حفظ كند.
2 - نميتوان فراموش كرد كه در چنين فضايي، اندك اندك بحث حمله به ايران نيز در نزد افكار عمومي غربيها به بحثي عادي بدل ميشود و زمينه عموميت يافتن اين گزينه به عنوان راهكار جدي و نهايتا پذيرش آن در درازمدت فراهم ميآيد.
3 - يكي از مهم ترين اهداف و محورهاي تبليغاتي اسرائيل در طي سه دهه گذشته، برجسته كردن تهديد ايران عليه خود بوده است.گويا صهيونيست ها بر بستر اين فضا سازي همواره توانسته اند عوايد زيادي از طرفهاي آمريكايي و اروپايي خود كسب كنند.مقامات صهيونيست انتظار دارند كه آمريكايي ها و اروپايي ها براي جلب رضايت آنها به منظور كاستن از فضاي فعلي،وعده هايي در خصوص موافقت با برخي خواسته هاي اسرائيل در مواردي چون خريدهاي نظامي يا امنيتي به آنها ارائه كنند.موافقت آلمان براي واگذاري زيردريايي هاي اتمي به تل آويو تنها در چنين فضاهايي ممكن مي شود.
4 - شايد بتوان يكي از مهمترين اهداف چنين مانورهايي را اعمال فشار با هدف كسب تضمينهاي قوي از آمريكا براي آينده دانست. اين نكتهاي بديهي است كه رژيم اسرائيل به تنهايي توان حملهاي حتي محدود به ايران و كنترل تبعات آن را ندارد. مقامات اين رژيم اميدوارند در زمانهاي كه فصل سردي از روابط تل آويو و واشنگتن در جريان است؛ در سايه جوسازي در مورد تهديد جنگ،اوباماي درگير در رقابتهاي انتخاباتي را مجبور كنند تا تضمينهايي قاطع درخصوص تشديد اقدامات عليه كشورمان و نهايتا اقدام به حمله، به اين رژيم ارائه بدهد. ظاهرا اوباما تاكنون روي خوش چنداني به مقامات اسرائيلي نشان نداده است. عدهاي موضع اخير پادشاه عربستان در مورد مخالفت با هر نوع استفاده از فضاي اين كشور براي حمله به ايران و ساقط كردن هواپيماهاي اين رژيم در صورت چنين اقدامي را تهديدي ميدانند كه در پس آن اوباما قرار دارد. ولي با توجه به نيرومندي لابي صهيونيستي در آمريكا، در چنين فضايي اوباما قادر نخواهد بود از تشديد اقدامات خصمانه مورد پسند اسرائيل طفره برود.
5 - دليل چهارم در تشديد فضاي جنگ و مسائل مربوط به آن را بايد در وضعيت جامعه و سياست در جامعه رژيم اسرائيل ديد. اقتصاد اسرائيل روزهاي بدي را ميگذراند و دامنه و تبعات آن به عرصه سياسي نيز كشيده شده است.برجسته سازي تهديد خارجي مي تواند اين فضاي ملتهب را تسكين دهد و توجهات را به حوزه اي ديگر جلب كند.سخنان جالب باراك در مورد ضرورت تقويت پناهگاههاي زيرزميني يا اقدام به فروش ماسكهاي گاز را ميتوان ابعادي از يك سناريوي طراحي شده براي تحت تاثير قرار دادن افكار عمومي ملتهب جامعه صهيونيستي دانست.
رسالت:رجال مذهبي و مسئوليت شوراي نگهبان
«رجال مذهبي و مسئوليت شوراي نگهبان»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛پيرو بررسي اصلاح قانون انتخابات در کميسيون شوراها و امور داخلي کشور مجلس، رئيس اين کميسيون گزارشي از نحوه تعيين شاخصهاي رجليت سياسي در انتخابات رياست جمهوري دراين کميسيون نظير دارا بودن حداقل مدرک فوق ليسانس و يا ذي مدخل نبودن شاخص جنسيت در موضوع احراز رجال سياسي بيان کرده اما در خصوص شاخصهاي "رجال مذهبي" نامزدهاي رياست جمهوري هنوز مطلبي عنوان نشده است.
بر اساس اصل 115 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران "رئيس جمهور بايد از ميان رجال مذهبي و سياسي که واجد شرايط زير باشند انتخاب گردد: ايرانيالاصل، تابع ايران، مدير و مدبر، داراي حسن سابقه و امانت و تقوي، مومن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي کشور."
بنابراين اصل رجال مذهبي بر رجال سياسي مقدم است. به هر حال بر اساس اصل 113 قانون اساسي "پس از مقام رهبري رئيس جمهور عالي ترين مقام رسمي كشور است" و بايد مجري احکام اسلامي و قانوني در يک کشور مسلمان باشد. روشن است کسي که قرار است عالي ترين مقام سياسي پس از ولي فقيه باشد واختيارات گسترده و وظايف سنگيني در حکومتي که بر مبناي اسلام اداره مي شود، بر عهده دارد بايد از بين رجال مذهبي انتخاب شود. در تفسير مفهوم "رجال" در اصل 115 قانون اساسي صرف نظراز مجادلات حقوقي در خصوص افاده معناي لغوي از واژه رجال يعني جمع رَجُل به معني مرد و يا رجال به معناي اشخاص سرشناس و برجسته که مي تواند اعم از مردان و زنان باشد؛ اما بايد تاکيد کرد ملاک و مناط احراز سرشناسي و برجستگي در مذهب براي فردي که مي خواهد نامزد رياست جمهوري شود، در قانون انتخابات رياست جمهوري مشخص نشده است.
مثلا در قانون انتخابات مجلس خبرگان يکي از شرايط نامزدهاي اين انتخابات دارا بودن اجتهاد در حدّي كه قدرت استنباط بعضي مسائل فقهي را داشته باشد و بتواند وليّفقيه واجد شرايط رهبري را تشخيص دهد؛ مي باشد. بر اساس تبصره يكم مادّه سوم قانون انتخابات مجلس خبرگان، مرجع تشخيص دارا بودن شرايط مورد نظر را فقهاي شوراي نگهبان دانسته است. بهطور معمول، فقهاي مزبور، براي كساني كه اجتهادشان محرز نيست، اقدام به برگزاري امتحان و اختبار ميكنند و شرايط ديگر را با تحقيق و تفحص احراز ميكنند.
يعني براي تشخيص درجه اجتهاد فقها و علماي بلادي که اجتهادشان محرز نيست که اغلب از جايگاه و شان مذهبي عالي تري نيز نسبت به رئيس جمهور برخوردارند شوراي نگهبان اقدام به برگزاري امتحان مي کند اما براي احراز شرط رجال مذهبي بودن عالي ترين مقام سياسي پس از مقام رهبري که مجري قوانين در حوزه هاي مختلف فرهنگي، اقتصادي و سياسي است هيچ تلاش مدوني صورت نمي پذيرد و صرف اشتهار به ديانت، وثوق و شايستگي اخلاقي نامزد رياست جمهوري بسنده مي شود.
اين در حالي است که رئيس جمهور در مواضع رسمي، سياست گذاري ها و اولويت بندي ها در اجراي قوانين، تخصيص منابع و انتصابات ناگزير به معرفت و فهم ديني خود رجوع مي کند و بايستي علاوه بر ايمان و التزام عملي به اسلام، حظي از معارف اسلامي برده باشد تا حداقل در نطق ها و سخنراني هاي خود در خصوص مباحث ديني محتاطانه تر صحبت کند. البته اين بدان معنا نيست از رئيس جمهور انتظار مي رود که درجه اجتهاد داشته باشد بلکه رئيس جمهور مي تواند مقلد باشد اما حداقل بايد تا سطح حوزه اطلاعات ديني و مذهبي داشته باشد. اين موضوع هم ربطي به معمم بودن و يا مکلا بودن وي ندارد. يعني الزامي در روحاني بودن رئيس جمهور نيست اما فرد نبايد به لحاظ دانش مذهبي يک عامي باشد.
تعيين مکانيسم احراز اين شاخص يعني رجال مذهبي بودن با شوراي نگهبان است و همانطور که بر اساس تبصره يكم مادّه سوم قانون انتخابات مجلس خبرگان شوراي نگهبان تشخيص داده براي فقهايي که اجتهادشان محرز نيست اختبار و امتحان برگزار کند، براي تشخيص رجليت مذهبي نيز مي تواند اقدام به برگزاري يک امتحان در حد مقدمات علوم ديني در حوزه هاي مختلف تاريخ اسلام، فقه، اصول فقه، فلسفه، عرفان، کلام و ... نمايد.
اقتضاي منصب خطير رياست جمهوري به خاطر حوزه اختيارات گسترده و وظايف سنگين آن در يک حکومت فقهي مثل جمهوري اسلامي ايران حساسيت بيشتر شوراي نگهبان در خصوص شرايط رئيس جمهور آينده است. البته اصلاح قانون انتخابات کمک زيادي به گزينش صالحان موجود براي رقابت در انتخابات رياست جمهوري مي کند اما اين امتناعي با وظيفه قانوني شوراي نگهبان در عمل به اصول مصرح قانون اساسي ندارد.
رويه هميشگي شوراي نگهبان در انتخابات مختلف تحقيق و رسيدن به حجت شرعي ِاطمينان بخش بوده است. در انتخابات رياست جمهوري هم از رجال مذهبي بودن نامزدها بايد براي فقهاي شوراي نگهبان حجت شرعي ِاطمينان بخش شود. البته طبيعي است که راه هاي احراز شرايط يکنواخت نباشد بعضي شرايط را به سادگي و با يك تحقيق مختصر بتوان احراز كرد و برخي نيز از پيچيدگي هايي برخوردار باشد.
آفرينش:صادرات و واردات خودرو ايران و چند نكته
«صادرات و واردات خودرو ايران و چند نكته»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛آمار گمرک ايران حاکي از افزايش واردات انواع خودروي سواري به کشور در چهار ماهه نخست سال 1391 است. براين اساس در چهار ماهه اول سال جاري 12 هزار و 29 دستگاه انواع خودروي سواري به ارزش 258 ميليون دلار وارد کشور شده است كه از نظر تعدادي و ارزشي نسبت به مدت مشابه در سال گذشته به ترتيب 44 و 34 درصد رشد نشان ميدهد. در مقابل نيز آمار گمرک صادرات خودروي کشور در سال جاري با رشد قابل ملاحظهاي مواجه شده است به اين ترتيب که در چهار ماهه اول امسال 21 هزار و 985 دستگاه خودروي سواري به ارزش 123 ميليون دلار از کشور صادر شد. اين ميزان صادرات از لحاظ ارزشي و وزني به ترتيب 355 و 314 درصد رشد نشان ميدهد.در اين حال اگر نگاهي دقيق به وضعيت كنوني صادارت و واردات خودرو در كشور داشته باشيم ذكر چند نكته خالي از لطف نيست:
نخست آنكه هر چند در حال حاضر از نظر تعداد ميزان صادرات بيشتر از واردات است اما از لحاظ ارزش اين گونه نيست و خودرو هايي که وارد كشور مي شود داراي قيمت بالايي است. يعني اينكه عملا واردات خودر به كشور(با و جود تعرفه هاي بالا ) از صادارت خودروهاي ايراني پيشي گرفته است. اين امر جدا از علل و انگيزه توجه مردم به خودرو هاي خارجي با وجود قيمت هاي بالاي خود رو هاي وارداتي زنگ خطري براي شركت هاي خودرو ساز ايراني و استاندارد كردن و رشد و توسعه كيفي خودرو هاي ايراني براي رقابت با نمونه هاي خارجي است.
دوم اينكه اگر به يك دهه گذشته و اميد هاي براي افزايش صادرات خودرو به عنوان صنعتي مهم و درآمدزا نگاه كنيم بايد گفت عملا خودروسازان ايراني نتوانسته اند بازارهاي عمده اي را در خارج از كشور به دست آورند . در اين بين اگر به آمارهاي سه ماه نخست سال نگاهي داشته باشيم عمده صادرات خودرو ايران به كشورهايي همانند عراق، افغانستان و اوكراين بوده و عراق با سهمي معادل 98 درصد اصليترين بازار خودروهاي سواري صادراتي ايران بوده است. در اين حال آنچه هويدا است ناتواني خودرو سازان ايراني در افزايش صادرات به كشورهاي آسياي ميانه قفقاز و همسايگان و توجه به بازارهاي محدود صادراتي همانند عراق است.
سوم اينكه هر چند برخي تحريم هاي خارجي نيز موجب حذف بازارهاي صادراتي کشور در حوزه قطعه شده و تعدادي از بازار هاي هدف صادراتي ايران با مشكلاتي روبرو بوده اند، اما خودروسازان کشور با بالا بردن کيفيت خودروهاى توليدى و رعايت استاندارد ها و کاهش قيمت خودرو بايد زمينه رقابتى شدن خودروهاى توليدى در اين صنعت را فراهم آورند و با توليد بيشتر و ارائه خدمات بهتر صادرات خود را افزايش دهند . در اين بين نيز دولت هم بايد براى صادرات خودرو اين موضوع را در دستور کار خود قرار دهد و از ظرفيت هاى صادراتى در اين صنعت استفاده كند. در اين راستا قابل توجه است كه با توجه به ارزآوري بخش خودرو براي كشور عملا ناتواني در رقابت و از دست دادن بازارهاي منطقه و تقديم آن به كشور هايي نظير تركيه و...در كوتاه مدت و بلند مدت ضربه هايي سخت را بر بخش خود روسازي و جايگاه ايران در اين بخش خواهد زد.
ابتكار:ترديد در ماهيت يك مخالفت؛ تامين منافع يا مقابله با يک تهديد
«ترديد در ماهيت يك مخالفت؛تامين منافع يا مقابله با يک تهديد»عنوان يادداشت روز روزنامه ابتكار به قلم جلال خوش چهره است كه در آن ميخوانيد؛حمايت مستقيم از منافع اسرائيل مهمترين چالش واشنگتن در مخالفت با برنامه هسته اي ايران است. مقامهاي دولت امريکا نه تنها با افکار عمومي کشور خود بلکه در قبال دولت و ملتهاي اروپايي نيز با اين پرسش کليدي روبرويند که آيا بايد هزينه نگرانيهاي اسرائيل را ديگراني بپردازند که توانمندي هسته اي ايران هيچ تهديدي رامتوجه آنان نميکند اما غرب با اصرار واشنگتن در مسيري گام برمي دارد که فاصله معنا داري با منافع مستقيم مردم امريکا و ملتهاي اروپايي و بلکه جامعه جهاني دارد.
همين مهم در مواجهه واشنگتن با مسئله فلسطين نيز مشهود است و سبب شده هرگونه مداخله ايالات متحده در اين باره به جانبداري مستقيم از اسرائيل به جاي ميانجيگري مؤثر تلقي شود و تلاشها براي استقرار صلح نافرجام بماند. تلقي مردم خاورميانه از رفتار امريکاييان در قبال مسائل منطقه اين است که واشنگتن از آغاز مداخلات خود در اين باره به جاي آنکه بخشي از تلاشها براي حل مسائل باشد، با يکسونگري هايش موجب طولاني شدن مشکلات شده است. طنز ماجرا اين است که واشنگتن( اعم از دولتهاي دموکرات و جمهوريخواه) تنها با يک چشم به منطقه خاورميانه نگريسته و چشم ديگر خود را به روي واقعيتهايي مثل اشغالگري اسرائيل در سرزمينهاي عربي، افزايش توانمنديهاي نظامي متعارف و غير متعارف، کارشکني در روند گفت وگوهاي صلح و سرانجام تهديدهاي تل آويو عليه کشوهاي منطقه بسته نگه داشته است.
بي اعتمادي به سياستهاي واشنگتن در قبال مسائل خاورميانه که تا درون جامعه امريکايي نيز گسترش يافته مربوط به سابقه اي است که دولتمردان اين کشور در دهههاي گذشته از خود بروز داده و اکنون نيز در قبال مناقشه هسته اي با ايران شکل حادتري يافته است.
مهمتر اينکه برخي تحليلکران امريکايي و اروپايي با صراحت اعلام ميکنند که مانع اصلي واشنگتن در ايجاد اجماع عليه ايران همانا درکي است که از نفس مخالفتها با برنامه هسته اي ايران وجود دارد. تحليگران براين عقيده اند که پافشاري اسرائيل براي اقدام عليه برنامه هسته اي ايران سبب ميشود تا واشنگتن در مخالف خوانيها عليه ايران دچار مشکل شده و مجبور شود استدلالهايي را با متحدانش در ميان گذارد که منافع اسرائيل را در حاشيه نشان دهد.
اما تصور تل آويو از جايگاه بي بديل خود نزد دولتمردان امريکايي به اندازه اي است که بدون ملاحظه تنگناهاي واشنگتن، خواست خود را براي اقدام سريع عليه ايران اعلام ميکند. صراحت اسرائيليها در مطالبه جويي يکجانبه به اندازه اي است که آنان پيروزي يا ناکامي باراک اوباما و ميت رامني را در انتخابات رياست جمهوري نوامبر آينده مشروط به حمايت از منافع اسرائيل در برابر پرونده هسته اي ايران کرده اند. همين نقطه کانوني است که غرب را در حمايت از سياستهاي خصمانه واشنگتن در قبال ايران دچار ترديد ميکند.
در واقع افکار عمومي غرب با اين سؤال روشن روبروست که آيا مناقشه با ايران تنها بر سر منافع اسرائيل است يا براستي برنامه هسته اي ايران تهديدي عليه امنيت جهاني است؟ گسترش مخالفتها با هرگونه اقدام نظامي احتمالي عليه ايران و ابراز نگراني از پيامدهاي غير قابل پيش بيني اين اتفاق به طور عام بر همين محور قرار دارد. به نظر ميرسد واشنگتن پيش از هر اقدام احتمالي ديگر عليه ايران لازم است به اين دغدغه متقن افکار عمومي جهان و به ويژه مردم غرب پاسخ روشن دهد که در رفتارش عليه ايران تا چه اندازه متأثر از منافع يکجانبه اسرائيل است که از دهه 1940 ميلادي تا کنون محور و کانون ناامني و بي ثباتي در منطقه بوده است.
دنياي اقتصاد:درباره تعطيلات آخر هفته
«درباره تعطيلات آخر هفته»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم یاسر میرزایی است كه در آن ميخوانيد؛مجلس شورای اسلامی طرحی دوفوریتی را مطرح کرده است برای آنکه تعطیلات یک روز بیشتر مدرسهها را که پیش از این تصویب و اجرا شده، لغو کند. این طرح مسالهای را دوباره پیش کشیده است که گویا سیاستگذاران را هیچ اتفاقی بر سر آن نیست.
مساله در وضعیتی کلانتر اینطور قابل طرح است که آیا افزایش تعطیلات هفتگی برای اقتصاد کشور مفید یا مضر است؟ بگذارید موضوع را فارغ از سیاست و در زمین تامل و تحمل علمی بررسی کنیم.
این طرح چند مساله را با خود به میان میکشد. یک؛ آیا افراد به عنوان عاملهای اقتصادی از افزایش تعطیلات سود خواهند برد یا ضرر خواهند کرد؟ دو؛ تاثیر افزایش تعطیلات بر اقتصاد کلان کشور مثبت است یا منفی؟ سه؛ حدود تصمیمگیری دولت برای تعطیل کردن یا نکردن تا کجاست؟
در مورد سوال اول نظرات متفاوتی مطرح میشود. مخالفان معتقدند تعطیلات بیشتر از یکسو بر تحصیلات دانشآموزان اثر منفی دارد و از دیگر سو عدم مشغولیت فرزندان در یک روز بیشتر هفته موجب درگیری بیشتر والدین و در نتیجه ناکارآمدی آنها در روزهای تعطیل اضافه خواهد شد. همچنین موافقان افزایش تعطیلات از یکسو به تحصیلات کیفی دانشآموزان و دور شدن از فضای کمی صرف و اهمیت دادن به یادگیری مهارتها به جای سوادآموزی مبتنی بر افزایش هر چه بیشتر معلومات انتزاعی تاکید میکنند و از سوی دیگر معتقدند که تسری این تعطیلات از مدرسهها به بخشهای دولتی میتواند حضور والدین در خانوادهها و پرداختن بیشتر به تربیت فرزندان و همچنین آرامشخاطر و نشاط ذهنی بیشتر برای آنان را به همراه داشته باشد که در نهایت موجب سود اقتصادی عاملان خرد اقتصادی خواهد شد.
در مورد سوال دوم، مخالفان چند ادعا دارند. اولا وضعیت تحریمی کشور و شرایط رو به رشد و عقببودن از برنامههای کلان اقتصادی و پایین بودن میانگین کار مفید در قیاس با کشورهای مشابه، ما را قانع میکند که باید سعی و تلاش را بیشتر کرد و به جای افزایش تعطیلات هر چه بیشتر بر شعار «کار، کار، کار» تاکید کرد.
دوما تعطیلات کشور عموما با تعطیلات کشورهای طرف تجاری ایران مطابقت ندارد و عملا پتانسیل ارتباط تجاری میان ایران و دیگر کشورها خصوصا با تعطیل شدن پنجشنبهها بسیار کمتر از پیش خواهد شد؛ بنابراین اگر هم قرار بر افزایش تعطیلات باشد، بهتر است روزهای شنبه یا یکشنبه تعطیل باشد تا این تطابق بیشتر شود. موافقان اما در عوض باز بر کیفی بودن کارها و بهرهوری به جای افزایش کمی تاکید دارند.
آنها مدعیاند که با کار کردن بیشتر لزوما کار مفید کشور افزایش نمییابد و چه بسا بهخاطر خستگیهای ذهنی و روانی کار مفید کاهش نیز یابد. در عوض افزایش تعطیلات از یکسو میتواند هزینههای اضافی ناشی از حضور غیرمفید در محل کار را کاهش دهد و از دیگر سو با ایجاد طراوت و تازگی در روحیه کارمندان کارآیی و بهرهوری را افزایش دهد. موافقان اگرچه با معضل عدم تطابق تعطیلیها با کشورهای دیگر موافقند، اما گمان میکنند این معضل بسیار حاشیهایتر از اصل افزایش تعطیلات است و اگر این طرح به سلامت به مقصد برسد، جابهجایی روز تعطیل، چندان دشوار نخواهد بود.
و اما در مورد سوال سوم، مخالفان تاکید ویژه بر تلاش برای کوچک شدن هر چه بیشتر دولت و آزاد گذاشتن بخش خصوصی کشور برای رشد و رونق هر چه بیشتر اقتصاد دارند.
آنها نیازمند تضمینی از سوی دولت برای باز گذاشتن دستشان در تصمیمگیری مستقل برای افزایش تعطیلات و روز تعطیلی هستند. درواقع اگر دولت با تصمیمهایی نشان دهد که نهادهای بزرگ اقتصادی کشور و بخش خصوصی در تصمیمگیری برای چگونگی تعطیلاتشان میتوانند مستقل عمل کنند و همچنین طرح ویژهای برای باز بودن بانکها و ادارات مالی کشور در روزهای تعطیل رسمی ارائه دهد، میتواند نگرانی مخالفان از این جنبه را برطرف کند؛ اما موافقان نیز تاکید میکنند که به خاطر بزرگ بودن نقش دولت در اقتصاد کشور، حضور او به عنوان آغازکننده افزایش تعطیلات بسیار حائز اهمیت است.
در پایان نگارنده معتقد است که با توجه به نظرات کارشناسی که در پروندههای ضمیمه آخر هفته «دنیای اقتصاد» پیرامون کار یا تحصیلات و تعطیلات هفتگی به صورت مفصل ارائه شد [۱]، میتوان موافقت با کلیت طرح افزایش تعطیلات هفتگی را موجه دانست؛ هر چند بر سر حدود تصمیمگیری دولت، استقلال بخش خصوصی و انتخاب روز مناسب برای تعطیلی باید تحقیقات کارشناسانه بیشتری صورت گیرد.
..............................................
ارجاعات:
۱- ضمیمه آخر هفته به تاریخ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱ و همچنین پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱.
آرمان:پرسپولیس و استقلال روی بشکه باروت
«پرسپولیس و استقلال روی بشکه باروت»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم بهمن فروتن است كه در آن ميخوانيد؛درباره نتیجه دربی فکر میکنم 2 - 2 مساوی میشوند. از پرسپولیس شروع کنیم که قبل از فصل خواستند با نقل و انتقالات حرف اول را بزنند درصورتیکه باید نخست مربیشان را انتخاب میکردند اما شروع به نقل و انتقالات بدون مربی کردند. این تیم قبل از پایان فصل معلق بود و یکسری بازیکن انتخاب کردند که آنها را مربی انتخاب نکرده بود. درحالی که بازیکنانی که مربی انتخاب میکند، بازیکنانی هستند که به مربی جوابگو هستند.
در حال حاضر این بازیکنان به مربی جوابگو نیستند چون از یک جایی انتخاب شدند، آمدند و تیم پرسپولیس را تشکیل دادند. میدانیم که «تیم» هم معنی دارد. از امروز به فردا تیم تشکیل نمیشود. تیم باید بازیکنانش مثل شاخ و برگ از تنه یک درخت بیرون بزنند و در طی سالیان سال تیمی را تشکیل دهند.
نمیتوانیم اول هر فصل یکسری بازیکن جمع کنیم و بگوییم تیم درست کردهایم. چنین چیزی ممکن نیست. پرسپولیس نه در معنای ذهنی و نه در معنای عینی تیم نیست. شرایط فنی تیم در حد همان رده جدولی است که هست. ولی گاهی اوقات بازیکنان در یک شرایط خاص و ویژهای تیم میشوند. یعنی روز جمعه که بازی دربی هست، اگر پرسپولیس ببازد در بزرگترین بحران تاریخش میرود و بازیکنان، هیاتمدیره، مربی و همه اطرافیان پرسپولیس این خطر را حس میکنند.
در نتیجه در تیمهای اینچنینی مقاومتی در مقابل باخت بهوجود میآید. اما پرسپولیس آن خط و خطوط فنی را ندارد که برود و ببرد و تنها میتواند نبازد. چون با بازیهایی که تاکنون از پرسپولیس دیدهام در مقابل گهر هم باختند. یک گل قانونی محمد پروین را قبول نکردند والا اکنون با یک امتیاز باید بالای سر ذوبآهن بود. از آن طرف با استقلالی روبهرو هستیم که آرامآرام ضایعات فصل گذشته در آن بروز میکند. یعنی فصلی که استقلال میتوانست بهتر تمام کند بدون اینکه فشار بیش از حدی به بازیکنانش بیاید. الان میبینیم که استقلال کیسهاش از بازیکنان خالی میشود و بازیکنان یکییکی صدمه میبینند و این بهدلیل بحرانهایی بوده که این تیم در فصل گذشته تحمل کرده است.
استقلال هم دچار یکسری معضلاتی است که بزرگترین آن ناشی از مسائل مالی است. یعنی بازیکنان پول نگرفتند و تمرکز زیادی روی بازیشان ندارند. فقط زمانی که زخم میخورند و یک گل از حریف دریافت میکنند، بیدار میشوند و قوایشان را روی فوتبالشان متمرکز میکنند. این تیم هم اگر به پرسپولیس ببازد، وارد بحران میشود. بحرانی که بیرون آمدن از آن خیلی سخت خواهد بود و استقلالی که میخواسته الان در صدر جدول باشد تا صدر جدول فاصله دارد. طبیعی است که استقلال در مقابل باخت مقاومت میکند ولی برندگی که برای برد از پرسپولیس برود را ندارد.
درنتیجه میبینیم که مساوی برای هر دو تیم نتیجهای ایدهآل است. یعنی بعد از نتیجه مساوی با استقلال مربی را اخراج نمیکنند. با توجه به اینکه مربی پرسپولیس، مربی گرانی است و برای این تیم خرج برداشته است در صورت باخت پرسپولیس ناچار است که دست به تعویض مربی بزند. ولی استقلال هم آن زور را ندارد که این پرسپولیس را ببرد. درست است که پرسپولیس پایین جدول است اما اگر حرکت کند برای استقلال خطرناک میشود.
اما از آن طرف هم اگر استقلال ببازد باز در جدول به ردههای پایینتر سقوط میکند و از صدر جدول فاصله میگیرد و با اوضاع بد مالی که دارد وارد بحرانی میشود که به مدیریت بحران احتیاج خواهد داشت. هر دو تیم گل میخورند، فکر میکنم که 1-1 هم نتیجهای است که پرسپولیس و استقلال در حال حاضر نمیتوانند به این نتیجه برسند. نتیجه را مساوی بالاتر از 1-1 میبینم؛ 2-2 یا 3-3. این نتیجه کمی میتواند این دو تیم را از بحران وخیمتری دور نگه دارد که در بازی بعدی مثلا با یک برد هر کدام از این بحران فاصله بگیرد.
گسترش صنعت:مهندسی ارزش؛ تحلیل هر کارکرد نزد مشتری
«مهندسی ارزش؛ تحلیل هر کارکرد نزد مشتری»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم حمید طاهباز توکلی است كه در آن ميخوانيد؛مهندسی ارزش، مجموعهای از تکنیکها و روشهاست که با نگرش سیستمی، کارکردهای اصلی و فرعی یک محصول یا خدمت را شناسایی کرده و ارزش هر کارکرد را نزد مشتری مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. همچنین، مهندسی ارزش بهعنوان یک ابزار مدیریتی در تعیین بهترین روش ایجاد این کارکرد، به تصمیمگیران کمک میکند.
در شرایط فعلی که بین تولیدکنندگان رقابت سنگینی وجود دارد، تولیدکننده موفق کسی است که باتوجه به نیاز مشتریان و باکیفیت و هزینه مناسب به عرصه تولید یا ارائه خدمت بپردازد. مهندسی ارزش میتواند از طریق شناخت نیازها و خواستههای مشتریان، این موفقیت را فراهم کند. مهندسی ارزش بهعنوان شیوهای کارآمد برای شناسایی و حذف هزینههای غیرضروری و کوتاهسازی زمان اجرا و بهینهسازی یافته برای اصلاح، بازنگری و نوآوری در فرآیند اجرای پروژههاست.
مهندسی ارزش موضوعی جدید یا بیگانه در کشور نیست و خوشبختانه در یکی، دو دهه اخیر تلاشهای زیادی برای معرفی و به کارگیری این فن در کشور، صورت گرفته و مطالب زیادی در قالب کتابها و مقالات، سخنرانیها، کنفرانسها نوشته و گفته شده، اما هنوز آنچنانکه باید فرهنگ مهندسی ارزش و استفاده عملی از آن در سازمانها و پروژهها، ساری و جاری نشده است.
هنوز ممکن است تفاوت مهندسی ارزش با سایر روشهای کاهش هزینه به خوبی درک نشده باشد، پیش از بهکارگیری مهندسی ارزش، روشهای دیگری برای کاهش هزینه وجود داشت و تاکید آنها روی هزینه مواد و نیروی کار بود، اما مهندسی ارزش هیچگاه بهدنبال چنین راهحلی نیست.
در دیدگاه مهندسی ارزش کم کردن هزینه به تنهایی مدنظر نیست، بلکه یک تلاش کلی در جهت افزایش ارزش محصول یا خدمت با توجه دقیق به کارکردهای آن است. از نقطهنظر مهندسی ارزش، کاهش هزینهای که مترادف با قربانی کردن کارکردهای موردنیاز و در نهایت کیفیت باشد، کاهش هزینه خوانده نمیشود. مهندسی ارزش یکی از کاراترین تکنیکهای مهندسی کیفیت است که همزمان به تمامی اهداف کاهش هزینه، افزایش کیفیت و رضایت مشتری دست مییابد.
مهندسی ارزش، صرفا یک مهندسی خوب و با یک برنامه پیشنهادی با برنامه کاری تکراری روزمره نیست. مهندسی ارزش استفاده از روشهای خلاق در زمانهای مناسب است.
مهندسی ارزش یک روش بسیار موثر برای حذف هزینههای غیرضروری و یک رویکرد خلاق و اثربخش در دستیابی به بهترین ایدهها برای انجام یک پروژه است. افزایش مستمر هزینههای اجرایی و توسعه روزافزون فناوری، حذف آن بخش از هزینههایی را که نقشی در ارتقای کیفیت ندارند و از لحاظ اجرایی نیز غیرضروری تلقی میشوند، الزامی کرده است.
استفاده از مهندسی ارزش در پروژههای اجرایی باتوجه به پیچیدگی کارها میتواند به ابراز موثرتری در مدیریت کنترل هزینهها، تبدیل شود، هرچند که مهندسی ارزش، فقط به پروژهها محدود نمیشود. امروزه، همه مدیران خواهان سازمانی پویا و انعطافپذیر هستند تا بتوانند کالاها و خدماتشان را به بهترین کیفیت ارائه دهند.
شرکتهای امروزی عملا توسط سه نیروی مشتریان، رقبا و دگرگونیها به مسیر غیرقابل پیشبینی هدایت میشوند. مشتریان به صورتهای مختلف خواستههای خود را به شرکتها تحمیل میکنند و همواره به دنبال کیفیت بالاتر هستند و بنابراین، در جریان رقابت، شرکتی میتواند رقبای خود را از صحنه خارج کند که کیفیت بالاتر و خدمات بیشتری را در ازای هزینه کمتر ارائه کند.
با این وصف آنچه که ضروری بهنظر میرسد، توجه ویژه و فرهنگسازی در مقوله مهندسی ارزش است تا این ابزار مدیریتی با شتاب بیشتری در اجرای پروژههای کلان و همچنین در سطح بنگاههای تولیدی و خدماتی متداول و نهادینه شود.