0

درباره انیمیشن‌های خاطره‌انگیز دهه 60

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

درباره انیمیشن‌های خاطره‌انگیز دهه 60

 

پینوكیو
در این انیمیشن، پینوكیو با همراهی جوجه اردكی به نام جینا، مرتب گول گربه نره و روباه مكار را می‌خورد و درنهایت پدر ژپتو را در شكم نهنگ پیدا ‌كرد و آرزویش....
 
                                                         
 
 
 
 
 

به كودكی سلامی دوباره باید كرد
جستجو برای یافتن گل سرسبد برنامه‌های تلویزیون در دهه 60 كار سختی نیست، چون زمان كوتاهی لازم است تا به برنامه‌های كودك برسیم كه در صدر این جایگاه قرار دارند؛ برنامه‌هایی كه مخاطب كودك و صدالبته بزرگسال آن دهه را به گونه‌ای جذب دو شبكه موجود كردند كه میانسالان و بزرگسالان امروز نمی‌توانند پس از یادآوری آنها، این جمله كلیدی را به زبان نیاورند: یادش بخیر!
در میان برنامه‌های كودك و نوجوان هرچند سهمی عمده به تولیدات داخلی اعم از برنامه‌های عروسكی، انیمیشن، مجموعه‌های داستانی و... اختصاص داشت، اما سریال‌های انیمیشن خارجی حضوری پررنگ و تاثیرگذارتری داشتند.
در همان سال‌های آغازین بعد از انقلاب، چند كارتون و انیمیشن كه در فاصله زمانی كوتاه از تلویزیون پخش شده بود، پخش مجدد شدند كه البته این بار ملاحظاتی در پخش و انتظارشان را می‌كشید.

مجموعه انیمیشن‌هایی مثل سندباد، پینوكیو و گالیور هم بودند كه با تعدیل، بازپخش شدند و امروز همچنان تماشای آنها جذابیت دارد. چنین وجهی بیش از این‌كه به تكنیك انیمیشن‌های آن دوره برگردد ـ كه نسبت به تكنیك انیمیشن‌های جدید بیشتر به یك شوخی شبیه است ـ به قصه‌های جذاب، دراماتیك و فانتزی هوشمندانه آنها بازمی‌گشت كه متكی بر منابع اقتباسی محكم بود و بیشتر آنها ریشه در افسانه‌های قدیمی یا مجموعه داستان‌های پرمخاطب آن زمان داشتند.
همان‌طور كه «گالیور» امروز همچنان در معرض اقتباس‌های متعدد سینمایی و... قرار دارد و قصه این آدم عادی یا درواقع غول سرزمین لی‌لی پوت در كنار دشمن همیشگی به نام كاپیتان لیچ برای مخاطب جذابیت دارد.

از پیشینه «سندباد» نیز همین بس كه قصه سفر ماجراجویانه این دریانورد ـ تاجر كه در مجموعه داستان‌های هزار و یك شب جای دارد تا امروز به شیوه‌های مختلف بازخوانی و بازنمایی تصویری شده است. در این انیمیشن، سندباد با همراهی پیرمردی به نام علاءالدین، جوانی به نام علی‌بابا و یك مرغ مینا به نام شیلا، مسیری از واقعیت و تخیل را به گونه‌ای دراماتیك طی می‌كرد. او با هوش، صبر و خوش‌شانسی از دست غول‌های شنی تا لاشخورها نجات پیدا می‌كرد و موفق می‌شد بر همه موانع غلبه كند و به مقصد برسد.
بتدریج كه این انیمیشن‌های حرفه‌ای و پرمخاطب، پیوند تماشاگران را با رسانه محكم كردند، پخش كارتون‌های سریالی جدید ـ اكثرا ژاپنی ـ با دوبله‌های خاطره‌انگیز، این عرصه را پربارتر كردند.

ویژگی مهم بخش اعظم این انیمیشن‌ها، برجسته شدن عنصر خانواده در آنها و تاكید بر روابط و مناسبات میان اعضای خانواده در شرایط و موقعیت‌های مختلف با فرهنگ و جغرافیای متفاوت بود. این وجه بخصوص در آن دهه كه خانواده‌های ایرانی وابستگی بیشتری به یكدیگر داشتند، تماشای این مجموعه‌ها را به تجربه‌ای جذاب تبدیل می‌كرد.
مهاجران، بچه‌های كوه آلپ، خانواده دكتر ارنست و بلفی و لی‌لی‌بیت برخی از این سریال‌ها بودند كه در آنها خانواده و گروه‌هایی كه دسته‌جمعی زندگی می‌كردند، محوریت داشتند.
«مهاجران» با تكیه بر خانواده‌ای 6 نفره كه از زادگاه خود به استرالیا مهاجرت می‌كردند، مشكلات جدا شدن از سرزمین مادری و ریشه دواندن در یك خاك جدید را بر بستر قصه‌ای ساده و روان روایت می‌كرد. در این قصه با برجسته شدن شخصیت دو دختر كوچك خانواده به نام‌های كیت و لوسیمی كه خصوصیاتی متضاد داشتند، این سفر و خو كردن به سرزمین جدید از زاویه دید این دو قهرمان به تصویر كشیده شد كه حاكمیت حال و هوا و شیطنت‌های كودكانه جذابیت خاصی به كلیت كار بخشید.

در «بچه‌های كوه آلپ» هرچند خانواده محوریت داشت، اما مرگ مادر فضای كلی حاكم بر مجموعه را غمناك كرده بود و در این میان، حضور پدر در كنار دختر و پسر كوچكش تصویری متفاوت را از خانواده ثبت كرد. در این فضا، رفاقت آنت و لوسین و مجموعه مسائلی كه به نوعی سنگ محك عمق دوستی آنها بود، باعث جذابیت بیشتر مجموعه می‌شد. حادثه ناخواسته پرت شدن دنی (برادر آنت) به ته دره و مقصر شدن لوسین، یكی از این آزمون‌ها بود كه این دوستی را در معرض یك آزمون سخت قرار داده و در نهایت به آن نمره قبولی داد.
«خانواده دكتر ارنست» با محوریت یك خانواده پنج نفره كه از یك حادثه دریایی جان سالم به در بردند و در یك جزیره ناشناس مجبور به ادامه زندگی می‌شدند، از جذابیت مواجهه با شرایط غیرقابل پیش‌بینی یك سرزمین ناشناخته بهره برد. قهرمان این مجموعه، فلونه دختر كوچك آنها بود كه از زاویه نگاه او، تلاش یك خانواده برای زندگی دوباره در شرایطی متفاوت با نوع زندگی كه به آن خو گرفته بودند، به تصویر كشیده شد.

«بلفی و لی‌لی‌بیت» هرچند ریشه افسانه‌ای داشت و زندگی گروه‌های مختلف آدم كوتوله‌ها را به تصویر می‌كشید، اما جذابیت شخصیت‌پردازی آدم‌های این مجموعه و همچنین پهلو زدن به مناسبات و روابط آدم‌های عادی، قصه زندگی آنها را برای مخاطب جالب كرد. بلفی و لی‌لی‌بیت دختر و پسری از یك گروه كوتوله جنگل‌نشین بودند كه مراسم، جشن‌ها، عادات و رفتارهای آنها با جزئیات وارد بافت درام شده بود و مخاطب را به همراهی وامی‌داشت.
در گروهی دیگر از سریال‌های انیمیشن دهه 60 هرچند خانواده محوریت داشت، اما بستر پرداختن به آن، گروه‌های مختلف حیوانات بود كه به شكل فانتزی جایگزین روابط اجتماعی انسان‌ها شده بود. از این جنس مجموعه‌ها می‌توان به پسر شجاع و دهكده حیوانات اشاره كرد.

«پسر شجاع» با تكیه بر محوریت خانواده در اجتماعی از حیوانات به زندگی و روابط آنها می‌پرداخت. قهرمان قصه، یك بچه سگ آبی به نام پسر شجاع بود كه همراه با خانم كوچولو، مشكل‌گشای حیوانات روستا بودند. پدر پسر شجاع هم كاراكتر بامزه‌ای بود كه در كنار بسیاری از شخصیت‌های دیگر این مجموعه بخصوص با تكیه بر دوبله‌های جذاب در ذهن مخاطبان ماندگار شدند.
در «دهكده حیوانات» هم قهرمان قصه یك بچه‌خرس به نام میشا بود كه با پدر و مادرش زندگی می‌كرد. این خانواده همواره در تقابل با خانواده آقای ببر و روباه بود كه هر بار مشكلاتی را برای اهالی دهكده ایجاد می‌كردند و میشا با كمك پدر و مادرش مشكل را حل می‌كرد و به نوعی جایگاه و اهمیت خانواده و همكاری اعضا باهم برجسته می‌شد.
گروهی پرتعداد از سریال‌های انیمیشن هم بودند كه مولفه مشترك آنها فرزندان دورافتاده از خانواده و بخصوص بدون مادر بودند. مجموعه‌هایی كه این قصه تلخ را در یك اجتماع انسانی یا بین اجتماع حیوانات روایت می‌كردند برای یك‌سویه و غمناك نشدن فضا از عوامل مختلفی استفاده كردند كه مهم‌ترین آن انتخاب فضا و موقعیتی جدید و كنجكاو‌برانگیز بود.
دختری به نام نل،‌ حنا دختری در مزرعه، بینوایان، رامكال، هاچ زنبور عسل و بنر برخی از این مجموعه‌ها با محوریت فرزندان دورافتاده از مادر و خانواده بودند كه قصد داشتند روحیه و عزم قهرمانان این كارتون‌ها یعنی كودكان را به دور از شعارزدگی برجسته كنند.

«دختری به نام نل» جستجوی نل برای رسیدن به پارادایز ـ كه نه یك مكان واقعی بلكه كنایه‌ای از بهشت بود ـ و پیدا كردن مادر و برادرش را بر بستری پررمز و راز دنبال می‌كرد. قصه‌ای كه در انتها، پایان خوش قابل انتظار را نداشت، اما فضای خاصی را در ذهن مخاطب ثبت می‌كرد، بخصوص با تكیه بر مولفه‌هایی چون موزیك متن، زوایای خاصی كه كاراكترها به تصویر درمی‌آمدند و آن جعبه موسیقی كه یادآور مادر نل بود.
«حنا دختری در مزرعه» با محوریت دختری سختكوش و روستایی كه هر كاری از نخ‌ریسی و بافندگی تا گله‌داری را بلد بود، به نوعی روحیه قوی او را در شرایطی كه مجبور بود دور از مادرش زندگی كند در ذهن مخاطبان ماندگار كرد.

«بینوایان» هرچند اقتباسی از شاهكار ویكتور هوگو درباره زندگی ژان وال ژان و تقابل دائمی او با بازرس ژاول است، اما در این انیمیشن قصه فرعی، كزت به گونه‌ای برجسته شده بود كه در ذهن می‌ماند. به همین دلیل نمی‌توان این انیمیشن را بدون تصویر دختری كه میان برف مجبور است سطل آب را از جنگل به خانه تناردیه‌های بدجنس بیاورد، تصور كرد. درواقع بی‌پناهی كزت كه مادرش قبل از مرگ او را به ژان وال ژان سپرده بود، به خط قصه فرعی تبدیل شد و زندگی قهرمان را تحت تاثیر قرار داد.
«رامكال» هم داستان پسری به نام استرلینگ بود كه مادرش را بر اثر بیماری از دست ‌داد و در این بحران و تنهایی یك راكون به نام رامكال به دوست و همدم تنهایی‌هایش تبدیل ‌شد. در این كارتون تلفیق رئالیته با جذابیت رابطه یك انسان و حیوان باعث شد فضا تا حد زیادی تعدیل شود و فضا و جغرافیا نیز از پس تصاویر انیمیشنی واجد جذابیت شوند.
«هاچ زنبور عسل» گل سرسبد انیمیشن‌های در فراق مادر بود كه محوریت آن جستجوی هاچ برای پیدا كردن مادرش بود كه این تم در قالب طنز و جدی مورد توجه بسیاری قرار گرفت. هاچ هرجا می‌رفت، سراغ مادرش را می‌گرفت و در این مسیر، مناسبات درونی اجتماع زنبورها و جزئیاتی جذاب از این روابط در قالبی دراماتیك به تصویر درآمد و باعث شد این كارتون و قهرمانش مظهر كودكان بی‌مادر شود.

«بنر» هم سنجاب كوچولویی بود كه بدون مادر و در آغوش یك گربه بزرگ شده بود و آشنا نبودن او به عادات و رفتارهای زندگی سنجاب‌ها ورود او را به جمع سنجاب‌های جنگلی با مشكلاتی مواجه كرد، اما او یكه و تنها با صبر و حوصله توانست شرایط را به نفع خود تغییر دهد و وارد این جمع شود.
در میان مجموعه‌هایی كه در دهه 60 سفره برنامه‌های كودك را در دو شبكه رنگین كردند، سریال‌های دیگری هم بودند كه با كمی اغماض، اغلب در همین قالب گروه‌بندی می‌شدند و كاركردشان در همین خصوص بود.

در این میان نمی‌توان از یك مجموعه انیمیشن خاص در میان سریال‌های دهه 60 یادی نكرد؛ یعنی «تام و جری». انیمیشنی با تكیه بر دو قهرمان كلاسیك و قصه‌هایی كه پایانش محتوم بود، اما آنچنان هوشمندی در شخصیت‌پردازی این دو كاراكتر و داستان هر قسمت از مجموعه به كار رفته بود كه نه‌تنها از جذابیت آن در طول این سال‌ها كاسته نشد، بلكه باید لقب (انیمیشنی برای تمام فصول) را به آن داد. آن چیزی كه وجه مشخصه این برنامه‌ها بود، سختكوشی شخصیت‌های این برنامه برای رسیدن به اهدافشان بود كه هر كدام از اینها از هاچ زنبور عسل گرفته تا پسر شجاع برای هدف خود،‌ نهایت تلاش و درایت را به كار می‌بستند و تلاش می‌كردند مفید واقع شوند، هرچند خودشان به دردسر بیفتند. به عبارت دیگر شرایط اجتماعی آن روزهای ایران با شرایط محتوایی برنامه‌های كودك همخوانی شگرفی داشت كه نباید آن را نادیده گرفت و از كنار آن بسادگی گذشت.

پینوكیو و فرشته مهربون
 «پینوكیو» قصه هوشمندانه كارلو كولودی، همان‌طور كه منبع الهام مجموعه‌های انیمیشن متعدد از زندگی این عروسك چوبی شد، در والت دیزنی نیز محور یك انیمیشن جذاب گردید و هنوز هم تم این داستان اصیل به شیوه‌های مختلف مورد اقتباس قرار می‌گیرد. در این انیمیشن، پینوكیو با همراهی جوجه اردكی به نام جینا، مرتب گول گربه نره و روباه مكار را می‌خورد و درنهایت پدر ژپتو را در شكم نهنگ پیدا ‌كرد و آرزویش برای تبدیل شدن به یك بچه واقعی برآورده ‌شد. رابطه دروغ گفتن با طول بینی پینوكیو یكی از جذابیت‌های این كارتون بود كه یك وجه درونی را با كمك فانتزی به یك نشانه بیرونی مرتبط می‌كرد و در طول كار به شكلی هوشمندانه در آن استفاده شد. از دیگر وجوه جذاب این انیمیشن، كلیشه‌زدایی از چهره فرشته مهربون بود كه به جای یك فرشته سفیدپوش و زیبا ـ مثل نسخه والت‌دیزنی ـ به یك زن مو آبی تبدیل شده بود.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 2 شهریور 1391  3:05 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:درباره انیمیشن‌های خاطره‌انگیز دهه 60

نگاهی به حیوانات کارتون‌ها‌ی خاطره انگیز!

مورچه و مورچه خوار
عبارات بامزه مورچه خوار مانند «سلام سوسیس!... چی! من به یک سوسیس سلام کردم؟»، «این اتوبوس جهانگردی فقط سالی یه بار از این جا رد می‌شه...»، «من نمی‌دونم...
 
از پسرشجاع و گوریل انگوری تا چوبین و مورچه و مورچه خوار
بسیاری از بزرگسالان فیلم‌ها‌ و کارتون‌ها‌ی زیادی دیده اند که قهرمان یا شخصیت‌ها‌ی اصلی و نیمه اصلی آن داستان، موجوداتی غیرانسانی بوده است، مثل کارتون‌ها‌ی «هاچ زنبورعسل» و «نیک و نیکو» که شخصیت‌ها‌ی اصلی آن زنبور عسل است، با کلی شخصیت‌ها‌ی فرعی از جمله ملخ، عنکبوت، مورچه، کرم، موریانه، هزارپا، حلزون، سوسک و موش. به نقل از منابع اینترنتی، حیوانات کارتون‌ها‌یی مثل «موش کوهستان»، «بنر»، «تام و جری»، «یوگی و دوستان»، «مدرسه موش‌ها‌»، «اسکروچ»، «پلنگ صورتی»، «گرگ بلا و خرگوش ناقلا»، «گربه سگ»، «باغ گل‌ها‌» (معروف به خپل)، «معاون کلانتر» و «جوجه اردک زشت»، موجوداتی مثل موش صحرایی، سنجاب، گربه، موش خانگی، خرس، پلنگ، گرگ، خرگوش، گربه و سگ است که ما با آن‌ها‌ کمابیش آشنا هستیم.

جایگاه خاص پسرشجاع
در کارتون «پسرشجاع» شاهد شخصیتی هستیم که دیگر یک حیوان آشنای کلیشه ای نیست، بلکه بیدستر (سگ آبی) بومی ‌آمریکای شمالی و یک جانور به نسبت نامتعارف است. به همین دلیل هم این کارتون، جایگاه جالبی در میان دیگر کارتون‌ها‌ دارد. در کارتون رامکال، شاهد شخصیتی هستیم که جانور به نسبت نامتعارفی است؛ یک راکون (باز هم بومی ‌آمریکا). اما باید توجه داشته باشیم که در این کارتون، این شخصیت، موجودی به طور کامل جانوری (در تقابل با «انسان نما») و زبان بسته و نیز به نسبت منفعل است و به لحاظ داشتن شخصیت انسانی، به هیچ عنوان قابل مقایسه با شخصیتی مثل پسرشجاع نیست. «مونگا مونگا» سنجاب پرنده یا بهتر بگوییم جهنده در کارتون «بلفی و لی لی بیت» هم همین طور است که بیشتر، نقش مرکب بلفی یا لی لی بیت را داشت.

گوریل انگوری و موجوداتی آشنا و متعارف
در کارتون گوریل انگوری، شاهد زوجی هستیم که هر دو، موجود کاملا آشنا و متعارف و شناخته شده است. گوریل و سگ. این کارتون دارای زوج متعارفی است و می‌توان آن را مشابه رابطه انسان و سگ دانست.

دوستی پایدار 2 دشمن
در کارتون «ارم و جیرجیر» باز هم با یک زوج متعارف روبه رو هستیم؛ یک کرم و یک گنجشک و شخصیت‌ها‌یی فرعی هم چون کلاغ و گورکن که همگی کمابیش شناخته شده است. اما در این جا نکته به نسبت ظریفی وجود دارد؛ خیلی عجیب است که یک کرم و یک گنجشک با هم رفیق باشند. کرم خوراک گنجشک است و گنجشک دشمن آن محسوب می‌شود، اما در این کارتون عروسکی، شاهد این هستیم که نه تنها این دشمنی وجود ندارد، بلکه دوستی پایداری بین این دو برقرار است. نکته عجیب تر، آن که طرف خام و کم تجربه و ساده لوح در این دوستی، گنجشک است و طرف باتجربه و خردورز و باهوش که موهایش را در آسیاب سفید کرده، کرم است. در این کارتون عروسکی، کرم حامی ‌و پرورش دهنده گنجشک است و آن را در خانه خود بزرگ می‌کند.

تنسی تاکسیدو و چاملی؛ دوستدار یکدیگر
اما درباره کارتون محبوب و دوست داشتنی «تنسی تاکسیدو و چاملی» چه می‌توان گفت؟ تنسی تاکسیدو یک پنگوئن و چاملی یک شیر دریایی است. این موجودات، ساکن مناطق سرد و قطبی است. اما پنگوئن یک پرنده و شیر دریایی یک پستاندار است. اجازه بدهید این کارتون را نمایش دهنده یکی از جذاب ترین، دوست داشتنی ترین، معروف ترین و پربیننده ترین «زوج‌ها‌ی دوستدار همدیگر» بنامیم.

موجودات فانتزی و سوررئالیستی
کارتون پسرشجاع را که شخصیت اصلی داستان آن سگ آبی به عنوان یک موجود به نسبت نامتعارف است، می‌توان یکی از بهترین و جذاب ترین کارتون‌ها‌ی تک قهرمانی (تک شخصیتی) دانست. برای تکمیل بحث، شاید بد نباشد به کارتون‌ها‌یی که در آن موجودات فانتزی و سوررئالیستی است، اشاره کنیم؛ مانند کارتون بارباپاپا، چوبین، واتو واتو، پرنده سریع، بلفی و لی لی بیت و سفرهای گالیور. شاید بتوان گفت کارتون‌ها‌ی بارباپاپا و چوبین، به عنوان جذاب ترین و برترین کارتون‌ها‌ی شامل شخصیت‌ها‌ی فانتزی و سوررئالیستی شناخته می‌شود.

این مورچه خوار دوست داشتنی
شما درباره مورچه و مورچه خوار چه می‌دانید؟ تا حالا قیافه (واقعی) مورچه خوار را از نزدیک یا در فیلم و عکس دیده اید؟ این جانور پستاندار، بومی ‌جنگل‌ها‌ی گرم و مرطوب آمریکای جنوبی است. در کارتون «مورچه و مورچه خوار» مورچه خوار برخلاف رامکال، موجودی فعال، شوخ طبع و مبتکر عمل در به جریان انداختن و کمیک کردن داستان است و شخصیتی بامزه و دوست داشتنی، جذاب و کاریزماتیک دارد. عبارات بامزه مورچه خوار مانند «سلام سوسیس!... چی! من به یک سوسیس سلام کردم؟»، «این اتوبوس جهانگردی فقط سالی یه بار از این جا رد می‌شه...»، «من نمی‌دونم چرا قبول کردم که تو این سریال بازی کنم» را یادتان هست؟ شاید بتوان کارتون مورچه و مورچه خوار را بهترین و جذاب ترین «زوج متخاصم کارتونی در تمام قرن‌ها‌ و اعصار، برای تمامی‌ دوره‌ها‌» دانست.
 
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 2 شهریور 1391  3:06 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:درباره انیمیشن‌های خاطره‌انگیز دهه 60

 

10 کارتون محبوب دوران کودکی!

10  کارتون محبوب دوران کودکی!
مجموعه «ماجراهای پینوکیو» در کشورهای آلمانی زبان محبوبیت چشم گیری پیدا کرد. البته جزئیاتی از این مجموعه با منبع اقتباسش (نوول کارلولکودی) مغایرت دارد، به عنوان مثال...
 
 یادش به خیر، چه روزگاری بود، با کلی شور و انرژی هفته به هفته پای تلویزیون چهارده اینچ سیاه و سفید می‌نشستیم و کارتون‌های محبوب خود را تماشا می‌کردیم. درست است که بچه‌های این دوره و زمانه پویانمایی‌های سه بعدی و فوق العاده ای می‌بینند، ولی ما هم خاطرات تلخ و شیرین خود را داریم. به طور مثال هنوز هم حسرت می‌خوریم که چرا مجموعه «سندباد» هیچ وقت به طور کامل پخش نشد و نتوانستیم پایانش را ببینیم. تازه امروز تماشای کارتون مثل قدیم‌ها دیگر یک تجربه مختص کودکان نیست و همه بدون شرمندگی و حتی با افتخار پویانمایی‌های روز را دنبال می‌کنند. در این مطلب به نقل از هفته نامه سروش برایتان خاطره سازی کردیم و 10 کارتون محبوب دوران کودکی را یادآوری می‌کنیم.

یوگی و دوستان
یوگی خرسه شخصیتی بود که ویلیام‌ هانا و جوزف باربرا آن را خلق کردند و در مجموعه ای از کارتون‌های کمپانی تولیدی‌هانا باربرا ظاهر شد. نخستین حضور این شخصیت در سال 1958 به عنوان یک شخصیت مکمل در نمایش «هاکلبری ‌هاوند» بود. مجموعه «یوگی و دوستان» یکی از مهم‌ترین آثاری بود که براساس این شخصیت خلق و در سال‌های 1967 و 1968 از تلویزیون پخش شد. محبوبیت یوگی خرسه به قدری بوده است که تا امروز 14 مجموعه، 10 بازی ویدئویی، 7 سری کتاب مصور و یک فیلم با حضورش ساخته شده است. در ضمن در اکتبر سال 2008 کمپانی برادران وارنر اعلام کرد که با شخصیت‌های یوگی خرسه، بوبوخرسه، سنیری خرسه و ... پویانمایی فیلمی ‌مانند «آلوین و سنجاب‌ها» را خواهد ساخت که به احتمال زیاد در دسامبر 2010 به نمایش درخواهد آمد.

فوتبالیست‌ها
این مجموعه 128 قسمتی بسیار محبوب را که نام اصلی اش «کاپیتان سوباسا»ست و با عنوان «فوتبالیست‌های برق آسا» هم شناخته می‌شود ایساموایماکاکه کارگردانی کرد و از دهم اکتبر 1983 تا 37 مارس 1986 روی آنتن رفت. یوایچی تاکاهاشی در سال 1981 این شخصیت و مجموعه را با قلمش خلق کرد. «کاپیتان سوباسا» با استقبال چشمگیری رو به رو شد و تا سال‌ها مجموعه‌هایی از کتاب‌های مصور، بازی‌های ویدئویی و پویانمایی‌ها براساس آن تولید و عرضه شد. داستان بر سرگذشت و ماجراهای یک تیم فوتبال جوان و کاپیتانش سوباسااوزارا متمرکز بود. محبوبیت جهانی این مجموعه به قدری بود که گفته می‌شود فوتبالیست‌های سرشناس و ستاره ای مانند هیده توشی ناکاتا، زین الدین زیدان، فرانچسکوتوتی، فرناندو تورس و الساندرو دل پیرو از آن الهام گرفته اند و فوتبالیست شده‌اند.

مهاجران
این مجموعه 50 قسمتی هم در سال 1982 به دست یک کارگردان ژاپنی با نام هیروشی سای تو و براساس داستان «لوسی از رنگین کمان جنوبی» به قلم نویسنده استرالیایی فیلیس پیدینگتون (1910-2001) ساخته شد. داستان درباره دختر جوانی به نام لوسی بود که با خانواده اش از انگلیس به استرالیا نقل مکان می‌کنند تا در مزرعه ای ساکن شوند. آن‌ها به واسطه این مهاجرت با مشکلات و سختی‌ها و البته تجربه‌های هیجان انگیزی رو به رو می‌شوند. این مجموعه به زبان‌های فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، آلمانی و فارسی (مهاجران) ترجمه شد و روی آنتن رفت. نکته جالب درباره «مهاجران» این است که در زمره معدود آثاری قرار می‌گیرد که در آن دوران در زمان حیات خالقش ساخته شد.

ماجراهای پینوکیو
نسل ما پینوکیو شخصیتی که در سال 1883 توسط نویسنده ایتالیایی، کارلو لکودی خلق شد را با این مجموعه تلویزیونی 52 قسمتی (هر قسمت 26 دقیقه) شناخت که محصول مشترک آلمان و ژاپن بود و سال 1976 روی آنتن رفت. «پدر ژپتو» تنها در آرزوی داشتن یک پسر است. او روزی یک عروسک چوبی می‌تراشد که قبل از کامل شدن شروع به حرف زدن می‌کند. پیرمرد عروسک چوبی را پینوکیو می‌نامد و مانند فرزندش با او رفتار می‌کند اما پینوکیو پسر دردسرسازی است که بعد از کلی ماجرا و تجربه سر عقل می‌آید و پری مهربان او را به یک پسر واقعی بدل می‌کند. مجموعه «ماجراهای پینوکیو» در کشورهای آلمانی زبان محبوبیت چشم گیری پیدا کرد. البته جزئیاتی از این مجموعه با منبع اقتباسش (نوول کارلولکودی) مغایرت دارد، به عنوان مثال جوجه اردکی به نام جینا جایگزین جیرجیرک داستان اصلی شده است. پینوکیو کلمه ای در گویش توسکانی است به معنای «هسته کاج».

بامزی (قوی ترین خرس دنیا)
یک مجموعه کارتونی سوئدی که رون آندرئاسون آن را خلق کرد. این کارتون محبوب ابتدا در قالب مجموعه ای از فیلم‌های کوتاه تلویزیونی در سال 1966 مطرح شد. آندرئاسون تا سال 1990 تمام کتاب‌های مصور این شخصیت را نوشت و بعد از آن بود که گروهی نویسنده و طراح جدید به کار گرفته شدند. بامزی شخصیت اصلی این مجموعه، خرسی قهوه ای است که با خوردن نوعی عسل (عسل تندری که مادر بزرگش آماده می‌کند) بدل به قوی‌ترین خرس دنیا می‌شود. هر کسی غیر از بامزی این عسل را بخورد 3 روز دل درد می‌گیرد. بامزی مهربان‌ترین خرس دنیا هم هست و اغلب به دیگران کمک می‌کند. اسم بامزی از کلمه ای در زبان اسکاندیناوی می‌آید که به معنای خرس است و البته معنی غول هم می‌دهد. «شلمان» یکی از فراموش نشدنی ترین شخصیت‌های این کارتون بود که همیشه سر بزنگاه ساعتش زنگ می‌خورد و به خواب می‌رفت. در اکتبر 2006، چهل سال بعد از خلق «بامزی»، اولاآندرئاسون پسر خالق این شخصیت اعلام کرد که پویانمایی بلندی براساس این شخصیت ساخته خواهد شد. این فیلم با هزینه ای 25 میلیون دلاری تولید و به احتمال زیاد در سال 2012 آماده نمایش خواهد شد.

رامکال
این مجموعه هم با عنوان اصلی «راسکال راکون» توسط هیروشی‌های تو و با همکاری سیجی اندووشیگئوکوشی در 52 قسمت در سال 1977 ساخته شد. این کارتون براساس نوول خود زندگی نامه «راسکال خاطره ای از یک دوران بهتر» نوشته استرلینگ نورث شکل گرفت. از نکات جالب درباره کارتون «رامکال» این بود که بعد از محبوبیت در ژاپن واردات سالانه هزار و 500 راکون را در پی داشت و خانواده‌ها به عنوان حیوان خانگی آن را درخواست می‌دادند.

ماجراهای سندباد
این مجموعه که عنوان کاملش داستان‌های هزار و یک شب است به ماجراهای «سندباد» معروف است که توسط ژاپنی‌ها در قالب 52 قسمت با کارگردانی فومیو کاروکاوا و کانیمیکواوکازاکی ساخته شد و در سال 1975 روی آنتن رفت. این مجموعه براساس داستانی کودکانه با عنوان «سندباد دریانورد» شکل گرفت. سندباد پسر جوان یک تاجر مشهور بغدادی است که از گوش دادن به داستان‌های ماجراجویانه عمویش حسن لذت می‌برد. او از عمویش جدا می‌شود و سر از یک جزیره متروکه در می‌آورد.

بارباپاپا
«بارباپاپا» شخصیت اصلی یک مجموعه کتاب‌های کودکان بود که در دهه 1970 توسط آنت تیسون و تالاس تیلر خلق شد. این کتاب‌ها به زبان فرانسه نوشته و بعد به بیش از 30 زبان ترجمه شد بعد از آن بود که کارتون‌های کوتاه 5 دقیقه ای براساس این شخصیت برای تلویزیون ساخته شد و با استقبال چشمگیری مواجه شد.
«بارباپاپا» یکی از کارتون‌های محبوب قاره آسیا بوده است که علاوه بر کشور ما در ژاپن هم خیلی مورد توجه کودکان قرار گرفت. بارباپاپا یک موجود قطره ای مانند، صورتی رنگ است که می‌تواند شکل خود را عوض کند ولی اغلب گلابی شکل است. او به طور تصادفی وارد دنیای انسان‌ها می‌شود و سعی می‌کند خود را با این شرایط جدید وفق دهد. بارباپاپا بعد از کلی ماجرای شگفت انگیز با هم نوع مؤنث خودش بارباماما آشنا می‌شود که منجر به ورود هفت فرزندشان، باربابیبی‌ها به داستان می‌شود که هر کدام یک رنگ هستند.

آن شرلی
این مجموعه 50 قسمتی (هر قسمت 24 دقیقه) براساس نوول، اثر نویسنده کانادایی لوسی مادمونتگومری در سال 1979 در ژاپن ساخته شد. آن شرلی دختری پرورشگاهی است که به صورت تصادفی به خانه خانواده کاث برت فرستاده می‌شود که در اصل درخواست سرپرستی از یک پسر را داده بودند اما آن شرلی به تدریج خود را در دل اعضای خانواده جا می‌کند و بدل به یکی از اعضای آن می‌شود. ایسائو تاکاهاتا، کارگردان این مجموعه بود که آن را با وفاداری کامل به منبع اقتباسش ساخت. طراحی صحنه‌ها و تصاویر این مجموعه را استاد‌ هایائومیازاکی فقید انجام داد. محبوبیت «آن شرلی» در ژاپن به قدری چشمگیر بود که سال گذشته مجموعه ای دیگر براساس ماجراهای کودکی آن شرلی تولید شد و روی آنتن رفت.


پت و مت
مجموعه ای انیمیشنی به سبک توقف/ حرکت محصول کشور چکسلواکی سابق که دو شخصیت به نام‌های پت و مت داشت که دست و پا چلفتی و شیرین عقل بودند. پت و مت در زبان چک معادل‌هایی برای پات و مات است؛ دو اصطلاح در شطرنج که به طور مجازی بن بست و شکست معنی می‌دهند. در این مجموعه پت و مت همواره با مشکلی دست و پنجه نرم می‌کردند که خودشان آن را ایجاد کرده بودند. آن‌ها برای حل مشکلات خود از هر ابزار ممکن و غیرممکن بهره می‌گرفتند و همه جور خلاقیتی(!) به خرج می‌دادند ولی همیشه مشکلات آن‌ها بزرگ تر و شرایط پیچیده تر می‌شد.
با این حال پت و مت در پایان و در اوج ناامیدی به طور معمول از کارها نتیجه می‌گرفتند و به راه حل غافلگیر کننده ای می‌رسیدند. موسیقی متن این مجموعه اثر پتراسکومال بامزه و فراموش نشدنی است. شخصیت‌های پت و مت در ابتدا با فیلم کوتاهی با عنوان «ناشی‌ها» (1976) معرفی شدند و بعد از چند فیلم کوتاه در سال 1989 به تلویزیون راه یافتند. این مجموعه محبوبیتی جهانی پیدا کرد و در بیش از بیست کشور از جمله آلمان، برزیل، هلند، لهستان، ژاپن، آفریقای جنوبی و اسپانیا روی آنتن رفت. لابومیرنبز و ولادیمیر یرانک خالق این مجموعه بودند

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 2 شهریور 1391  3:06 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:درباره انیمیشن‌های خاطره‌انگیز دهه 60

همه چیز درباره «تام و جری»

تام و جری
سرانجام «جان كر» كه خود انیماتوری ماهر بود، نام «تام و جری» را پیشنهاد داد و برنده مسابقه شد. او از اصطلاحات جنگ جهانی اول استفاده كرد. در این دوران هر سرباز انگلیسی...

معرفی یك انیمیشن
این انیمیشنی كه در نظر داریم معرفی كنیم برای بیشتر گروه‌های سنی و اقشار آشنا بوده و با شخصیت‌های آن بزرگ شده‌اند.
 
این فیلم انیمیشنی «تام و جری و مسابقه بزرگ» نام دارد. این فیلم با عنوان اصلی «تام و جری؛ سریع و خشن» در سال 2005 ساخته و برای نمایش خانگی آماده شده است. این فیلم و فیلم دیگر «تام و جری؛ پرواز به مارس» در همین سال ساخته شدند و نسخه‌های دی وی دی آن‌ها به مناسبت شصت و پنجمین سال تولد «تام و جری» روانه بازار شد.
داستان هر دو فیلم را «جوزف باربارا» (از خالقان این شخصیت‌ها) نوشته است.
داستان فیلم «تام و جری و مسابقه سرعت» درمورد مسابقه رالی می‌باشد، فیلم، تام و جری را نشان می‌دهد كه می‌خواهند در مسابقات رالی شركت كنند. این مسابقات را یك شبكه تلویزیونی برگزار می‌كند. برای برنده این مسابقات یك خانه گران قیمت به عنوان جایزه اختصاص یافته است.
در حال حاضر كمپانی «برادران وان» كه حق پخش تام و جری را در اختیار دارد، می‌خواهد فیلم دیگری را براساس این دو شخصیت بسازد. این فیلم به نخستین برخورد تام و جری می‌پردازد و ریشه‌های شكل گیری دشمنی این‌ها را نشان می‌دهد.
كارتون جذاب تام و جری از سوی زبده‌ترین انیماتورهای آن زمان، یعنی «ویلیام‌ هانا و جوزف باربارا» خلق شد. ساخت این كارتون از سال 1940 آغاز شد و تا سال 1958، یعنی درست زمانی كه استودیوی «مترو گلدن مایر» تعطیل شد ادامه داشت.
 
نخستین ساخته آن‌ها به نام «داد و بیدادهای داخل پوتین» در سال 1940 شكل گرفت. در این كارتون گربه ای خاكستری به نام «جاسپر» دائما در حال تعقیب یك جونده بی‌نام بود و تمام سعی او این بود كه در خلال این تعقیب و گریز، كمتر چیزی را بشكند.
مامی‌ صاحب «جاسپر» او را تهدید می‌كرد اگر دوباره چیزی بشكند او را از خانه بیرون خواهد كرد.
موش هم از این موقعیت استفاده می‌كرد و اقدام به شكستن بلورهای ظریف و زیبا، بشقاب‌های سرامیكی، قوری چای و خلاصه هر چیز شكستنی در منزل می‌كرد. بنابراین جاسپر آواره و سرگردان می‌شود. این كارتون بسیار مورد توجه قرار گرفت و محبوب بچه‌ها و بزرگ‌ترها شد. (داستان اولین «تام و جری» ساخته شده)

چگونگی نام گذاری این شخصیت‌های جنجالی
(وقتی كه این دو كاراكتر هویت پیدا می‌كنند) بعد از سری اول،‌ هانا و باربارا مسابقه‌ای برای انتخاب نام این موش و گربه برگزار كردند و سرانجام «جان كر» كه خود انیماتوری ماهر بود، نام «تام و جری» را پیشنهاد داد و برنده مسابقه شد. او از اصطلاحات جنگ جهانی اول استفاده كرد. در این دوران هر سرباز انگلیسی تامی ‌و سرباز آلمانی جری نامیده می‌شدند. بنابراین با استفاده از این مسئله نام تام و جری برای گربه و موش این كارتون جذاب انتخاب شد.

پله‌های ترقی
در اواخر دهه 1960 شركت «هانا- باربارا» تبدیل به موفق‌ترین شركت در زمینه ساخت مجموعه‌های پویانمای تلویزیونی شد.
با مجموعه‌هایی مانند خانواده فیلینت استون (یا همان مهاجران خودمان)، «جانی كوئیست» و «اسكوبی رو» و «تو كجایی؟» این شركت موفق به دریافت هفت جایزه «امی» (معادل اسكار برای تلویزیون) شد.
 
سیزده كارتون «تام و جری» از جمله «داد و بیداد داخل پوتین» نامزد دریافت جایزه اسكار برای بهترین فیلم كوتاه شدند و هفت تا از این فیلم‌های كارتونی برنده جایزه اسكار شدند و به این ترتیب در میان انیمیشن‌ها، بیشترین جایزه را به دست آوردند.
از فیلم‌هایی كه نامزد دریافت جایزه اسكار شدند می‌توان به: «داد و بیدادهای داخل پوتین» (محصول 1940)، «شب قبل از كریسمس» (محصول 1941)، «دكتر جكیل و مستر‌هاید» (محصول 1947)، «پسر عموی جری» (محصول 1951) و... اشاره كرد.

سرنوشت سازندگان «تام و جری»
«جوزف رولاند باربارا»، بیست و چهارم مارس 1911 از پدر و مادری سیسیلی در محله ایتالیایی منهتن آمریکا به دنیا آمد. او یك نویسنده، متحرك ساز، نقاش، طراح كارتون، كارگردان و تهیه كننده بود و به همراه «ویلیام‌هانا» شركت‌هانا- باربارا را تاسیس كرد.
عمده شهرت آن‌ها به خاطر «تام و جری»، «یوگی و دوستان»، «عصر حجر»، «اسكوبی دو» و «تارشارلوت» است.
جوزف باربارا در هجدهم دسامبر 2006 در سن 95 سالگی بر اثر كهولت سن، در لس آنجلس چشم از دنیا فرو بست و به هفتاد سال فعالیت موفقیت آمیز در زمینه پویانمایی پایان داد.
ویلیام‌هانا در سال 1910 به دنیا آمد. در سال 1936 نخستین پویانمایی خود را با نام «به سوی بهار» كارگردانی كرد.
در سال 1937،‌ هانا ارتقا یافت و كارگردان ارشد شد. در همان سال بود كه شركت، «جوزف باربارا» را استخدام كرد و در سال 1937 همكاری موفقیت آمیز آن‌ها شروع شد. او در بیست و دوم مارس سال 2001 بر اثر سرطان حنجره در نود سالگی چشم از دنیا فرو بست.
هم اكنون تمام حقوق ساخت فیلم و كارتون «شخصیت تام و جری» را شركت «تایم وارنر» بر عهده دارد.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 2 شهریور 1391  3:07 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:درباره انیمیشن‌های خاطره‌انگیز دهه 60

برنامه جذاب خونه مادر بزرگه چگونه ساخته شد؟!

برنامه جذاب خونه مادر بزرگه چگونه ساخته شد؟!
...تو همین گیر و واگیر برومند با چهره عجیبی آشنا شد، ننه حلیمه، پیرزن قابله‌ای که توی یک ده نزدیک انزلی زندگی می‌کرد و کلی توانایی و...
 
جان قربان؟!
الان 22 سالی از ساخت کلبه می‌گذرد، کلبه ای که دیوارهایش سفید بود. ستون و در و پنجره ای چوبی داشت و دور حیاطش پر از نرده چوبی بود. روی ایوان کلبه یکی دو تخته فرش انداخته بودند و به دیوارش 2 تا مخده تکیه داده بودند تا مادر بزرگه وقتی که سبزی پاک می‌کند به آنها تکیه بدهد. خونه مادر بزرگه همین کلبه چوبی بود.
 
جمعه‌ها حول و حوش ساعت 11 صبح همه می‌توانستند از شبکه 2 مادر بزرگه و خانه اش را ببینند. مادر بزرگه و اهل و عیالش را، مخمل و مهمان‌هایی که آمدند و خانه اش ماندند. آقا حنایی و گل باقالی خانم. همراه جوجه‌هایشان، نوک سیاه و نوک طلا و یک مدت بعد هم نبات، مهمان‌های ثابت مادر بزرگه بودند.
قصه مادر بزرگه را از روی داستان «مهمان ناخوانده» ساختند، همان قصه معروف تلویزیون که حیوانات به خانه پیرزنی می‌آمدند و می‌گفتند «من که جیک و جیک می‌کنم برات بذارم برم» و آخر سر همه سر پیرزن بدبخت خراب می‌شدند. تلویزیون اول سفارش مهمان ناخوانده را داده بود اما برومند فکر می‌کرد که این داستان دیگر خیلی تکراری شده. تو همین گیر و واگیر برومند با چهره عجیبی آشنا شد، ننه حلیمه، پیرزن قابله ای که توی یک ده نزدیک انزلی زندگی می‌کرد و کلی توانایی و صورتی جذاب داشت. ننه حلیمه شد مادربزرگه کار جدید برومند، با همان اخلاق. به همه می‌گفت: «ننه قربان، ننه قربان» توی خانه اش کلی حیوان داشت که با همه‌شان حرف می‌زد. حالا دیگر ایده قصه در آمده بود. برومند با کامبیز صمیمی ‌مفخم رفتند خانه ننه حلیمه و از او عکس گرفتند و عروسکش را ساختند. بعد‌ها ننه حلیمه عکس عروسکش را زده بود به دیوار خانه اش و به همه می‌گفت: «این منم.» ننه حلیمه ؛ تا همین 8- 7 سال پیش هم زنده بود.
عروسک‌ها را یک تیم قوی ساختند. عادل بزدوده مخمل را ساخت. مریم سعادت رنگش کرد و حتی عبدالله اسکندری هم نظر داد. رحیم دوستی و مرضیه محبوب هم توی ساختن بقیه عروسک‌ها کمک کردند. کامبیز صمیمی‌ مفخم دکور و صحنه را ساخت. عروسک‌ها و  صحنه خونه مادر بزرگه عالی بودند. شعر «هزار تا قصه داره» را هم هنگامه مفید و مرضیه برومند با هم گفتند. یک بیت این، یک بیت آن. موسیقی اش را بهرام دهقان بار ساخت که آن موقع تازه 20 سالش شده بود و خونه مادر بزرگه اولین تجربه اش محسوب می‌شد. خونه مادر بزرگه که زمان موشک باران ساخته شد وقتی که همه تهران خالی شده بود عوامل فیلم مانده بودند و مونتاژ می‌کردند، شاید به خاطر همین است که خونه مادر بزرگه این قدر به دل همه نشسته، چون همه با دلشان کار کرده بودند.

شخصیت‌ها:
مادر بزرگه: هنگامه مفید به جای مادر بزرگه حرف می‌زد. خیلی آرام و شمرده. مادر بزرگه رئیس خانه بود. با همه مهربان بود اما هیچ کس را زیادی پر رو نمی‌کرد و به همه یک جور می‌رسید. خیلی سعی کرد مخمل را سر عقل بیاورد تا این قدر تو کار خانواده آقا حنایی نگذارد. هر کس را می‌خواست صدا کند می‌گفت: «جان قربان»

مخمل: بامزه ترین شخصیت سریال با آن پیراهن نارنجی و جلیقه قهوه ای که سنجاق قفلی داشت. خیلی گربه بود! همه اش توی ایوان چرت می‌زد و از تنبلی توی کار کردن، جان مادر بزرگه را به لبش می‌رساند. چشم دیدن خانواده آقا حنایی را نداشت. فکر می‌کرد زیرابش را پیش مادر بزرگه می‌زنند. هر کاری می‌کرد تا مادر بزرگه پرتشان کند بیرون. اما نبات که به دنیا آمد مخمل عاشقش شد، باهاش بازی می‌کرد و مواظبش بود. یک بار که نبات تب کرد، مخمل تا صبح گریه کرد. به جای مخمل بهرام شاه محمد لو حرف می‌زد، همان آقای حکایتی.

آقا حنایی و گل باقالی خانوم: مرغ و خروس مادر بزرگه بودند. چون شنیده بودند مادر بزرگه مهمان نواز است یک شب با نوک سیاه و نوک طلا، - جوجه‌هایشان – آمدند خانه مادر بزرگه و ماندگار شدند. کمی ‌بعد، صاحب یک جوجه کوچولوی دیگر شدند به اسم نبات. معتمد آریا هم به جای گل باقالی خانوم حرف می‌زد هم به جای نبات. البته نبات حرف درست و حسابی‌ای نمی‌زد، همه اش جیک جیک می‌کرد و گل باقالی خانوم هم اشکش دم مشکش بود. رضا بابک به جای آقا حنایی حرف می‌زد که مثل خیلی از بابا‌ها نمونه یک مرد خانواده دوست و زحمتکش بود.

نوک سیاه و نوک طلا: «آقا مخمل، آقا مخمل، می‌یای بریم قایم جوجک بازی کنیم؟!» نوک سیاه همین جوری حرف می‌زد، جوجه شیطان و سر به هوای خانواده بود که یک لحظه هم از خواهر ناز نازی‌اش، نوک طلا، جدا نمی‌شد. دائم پا می‌گذاشت روی دم مخمل و حرصش می‌داد. مخمل همه حرصش از خانواده آقا حنایی را سر جوجه‌ها خالی می‌کرد. آزاده پور مختار جای نوک سیاه حرف می‌زد. دور گردن نوک طلا خز زرد بود و پیراهن قرمز گلدار می‌پوشید. مریم سعادت به جایش حرف می‌زد.

مراد: پسر مودب و لوس همسایه بود، می‌آمد کمک مادر بزرگه و با مخمل و بقیه اهل خانه خیلی دوست بود. به جای مراد، راضیه برومند – مادر لیلی رشیدی – و خواهر مرضیه برومند حرف می‌زد.

آقای حلزون: بعد از یک باران شدید، مادر بزرگه صدای آواز می‌شنود: «به به عجب هوایی، چه آفتاب زیبایی...» این آواز را آقای حلزون می‌خواند، حلزونی که روی لاکش، شیروانی و پنجره چوبی داشت و خیلی مهربان بود. صدای حلزون را هنوز می‌توانید در سریال «بی گناهان» بشنوید، مسعود کرامتی یا همان آب زیر کاه.

هاپوکومار و صاحب: توی سری دوم به خونه مادر بزرگه اضافه شدند. ‌هاپوکومار زخمی ‌و گم شده بود و چون هندی بود، مثل آدمیزاد حرف نمی‌زد. مدتی مهمان مادر بزرگه بود تا صاحب بیاید و پیدایش کند. مخمل از او می‌ترسید و فکر می‌کرد می‌آید و او را می‌خورد. به جای ‌هاپو کومار، هرمز هدایت حرف می‌زد، همان بابای هستی در «میوه ممنوعه» که از دست طلبکارها جیم زده بود.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 2 شهریور 1391  3:08 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:درباره انیمیشن‌های خاطره‌انگیز دهه 60

به یاد موفق‌ترین برنامه عروسکی تلویزیون

به یاد موفق‌ترین برنامه عروسکی تلویزیون
آن زمان سعید پور صمیمی‌، مسوول گروه نمایش تلویزیون بود و خیلی پایه بود تا کار خوبی از آب در بیاید. برای درآوردن شخصیت خیلی تمرین کردند. مرضیه برومند با کمک...
 
 ک مثل کپل
  از مدرسه موشها، یکی از موفق‌ترین برنامه‌های عروسکی چیزی یادتان مانده؟
 
«مدرسه موشها» اول بخشی از یک جنگ بود، یک جنگ 11- 10 قسمتی که سال 60 پخش می‌شد و قرار بود بچه‌ها را تشویق کند که بروند مدرسه. وحید نیک خواه بهرامی‌ که آن زمان مسوول گروه  کودک شبکه 1 بود، طرح ساخت این بخش را به مرضیه برومند سفارش داد. البته آن موش‌ها با موش‌هایی که توی ذهن ماست خیلی فرق دارند، خیلی بی رنگ و رو بودند و غیر از کپل و عینکی بقیه شخصیت‌ها شکل نگرفته بودند.
 
آن زمان سعید پور صمیمی‌، مسوول گروه نمایش تلویزیون بود و خیلی پایه بود تا کار خوبی از آب در بیاید. برای درآوردن  شخصیت خیلی تمرین کردند. مرضیه برومند با کمک رضا پرنیان زاده که دوست صمیمی ‌جبلی و طهماسب بود شروع کردند به عروسک ساختن و رنگ آمیزی صورت‌هایشان. لباس‌هایشان را هم خود برومند دوخت: این طوری 11 قسمت اول  مدرسه موش‌ها ضبط شد. خانم برادر مرضیه برومند – صوفیا محمودی – شعر «می‌رم مدرسه. جیبام پره فندق و پسته» را گفت و زنده یاد محمد رضا علیقلی رویش موسیقی گذاشت. کلانتر و طایفه برومند‌ها، انگار برای خودشان یک پا هنرمندند. آن قدر از این مجموعه استقبال شد که مردم کوچه و بازار شعرش را می‌خواندند. به خاطر همین سری دوم مدرسه موش‌ها ساخته شد و تا 105 قسمت روی آنتن رفت. تا سال 63 جمعه ظهر‌ها، موش‌ها مهمان ما بودند.
خیلی‌ها با مدرسه مو ش‌ها پایشان به کار عروسکی باز شد، مثلا فاطمه معتمد آریا و آزاده پور مختار کارشان را با مدرسه موش‌ها شروع کردند. طهماسب و جبلی هم توی کار بودند. عروسک‌ها را همان کسانی می‌گرداندند که به جایشان حرف می‌زدند، یعنی اول صداها توی استودیو ضبط می‌شد و بعد یک کم دورش را تند می‌کردند تا صداها نازک بشود. به خاطر همین همه کمی‌ کند صحبت می‌کردند. بعد صداها پخش می‌شد و تصویر‌ها را می‌گرفتند.
 
سال 63 درست در دوره  اوج مدرسه موش‌ها، فیلم سینمایی «شهر موش‌ها» ساخته شد. کار سختی بود  چون باید عروسک‌ها را می‌بردند توی فضای آزاد. قصه اش را همه یادمان است، یک گربه سیاه که موش‌ها به آن می‌گفتند «اسمشو نبر» (حتی وقتی اسمش را می‌آوردند هم می‌ترسیدند) حمله می‌کرد به شهر موش‌ها. به خاطر همین موش‌ها می‌روند  به یک شهر دیگر. قرار می‌شود پدرها و مادر‌ها از راه سخت و کوتاه بروند تا شهر را آماده کنند و بچه‌ها هم با معلم و آشپز باشی راه طولانی‌تر را انتخاب می‌کنند. فیلم نامه را مرحوم احمد بهبهانی نوشت. بیشتر متن سریال مدرسه موش‌ها هم کار او بود. متن «خونه مادر بزرگه» را هم او با کمک مرضیه برومند نوشته، موسیقی فیلم را هم زنده یاد محمد رضا علیقلی ساخت. می‌بینید، ما  حق داشتیم عاشق موش‌ها، مدرسه شان و شهرشان باشیم. شما این عوامل حرفه ای را نگاه کنید. آدم‌هایی که حالا اسم هرکدامشان کافی است تا به فیلمی ‌اعتبار بدهد چه برسد به این که همه با هم باشند.
فیلم با بودجه یک میلیون و 200 هزار تومان ساخته شد. صف‌های طولانی جلوی سینماهای سال 64 برای یک فیلم کودک فقط یک بار دیگر تکرار شد، برای کلاه قرمزی و پسر خاله. اما مدرسه موش‌ها هنوز آبروی سینمای کودک به حساب می‌آید، آن قدر که برای آشتی کودکان با سینما، همین روز‌ها هم دوباره در سینما آزادی نمایش داده می‌شود.
 
شخصیت‌ها
کپل: معروف ترین عروسک مدرسه موش‌ها بود. شاید به خاطر همین است که مرضیه برومند فقط همین یک عروسک را نگه داشته و داده به موزه سینما. خیلی چاق و شکمو بود و همین خصوصیاتش همیشه کار دستش می‌داد. مثل آن سکانس در شهر موش‌ها که زنگ خطر را با زنگ ناهار اشتباه کرده بود.
بچه موش‌ها فرار می‌کردند و کپل ذوق می‌کرد: «آخ جون، امروز 2 بار 2 بار ناهار می‌دن!» حمید جبلی به جای بامزه‌ترین موش مجموعه حرف می‌زد.

نارنجی: «صبح به خیر بچه موش‌ها»
- «صبح به خیر نارنجی»!
- «ایش، حالم به هم می‌خوره از این بچه موش‌های بی تربیت»
اگر همه سین‌ها و شین‌ها را چیزی بخوانید بین س و ش و چ، حتما نارنجی یادتان می‌آِید، دختر لوس و ننر و بچه پولدار مدرسه که همیشه لباس نارنجی تنش بود و همه مسخره اش می‌کردند. به جای نارنجی معتمد آریا حرف می‌زد.
 
سرمایی: موقعی که عروسک‌ها تازه داشتند ساخته می‌شدند، یک روز صوفیا محمودی – شاعر میرم مدرسه – می‌رود توی کارگاه و یک کلاه بر می‌دارد و می‌گذارد سر یکی از موش‌ها. بعد هم می‌گوید: «ببین چقدر قشنگ شده. انگار سردشه» این طوری سرمایی به وجود می‌آید. آزاده پور مختار صدای سرمایی و موش موشک را در می‌آورد. یادتان هست؟ موش موشک دلش می‌خواست برود مدرسه پیش برادر بزرگش، دم باریک.
 
دم باریک: مرضیه برومند این موش را بیشتر از بقیه دوست دارد. چون خیلی بدبخت بیچاره بود و کپل اذیتش می‌کرد. شخصیت ظریفی داشت که ایرج طهماسب خوب توانسته بود درش بیاورد. برای خواهرش می‌خواند: «موش موشک من، می‌خوره غصه، که نمی‌تونه بره مدرسه»
 
دم دراز: شاگرد شیطان کلاس بود. همه را اذیت می‌کرد. راه دستش هم نارنجی بود و کپل. توی گوش نارنجی صدای گربه در می‌آورد و او را می‌ترساند و رئیس تیم مسخره کردن کپل بود. راضیه برومند به جایش حرف می‌زد.
 
عینکی: تنها بچه مثبت و مبصر کلاس بود. حرص همه را در می‌آورد. برپا و برجاهایش با صدای مهدی میگانی و رضا پرنیان زاده، توی ذهن همه مان مانده.
 
گوش دراز: «دیو، دیو، دارم می‌شنوم...» گوش دراز با صدای کامبیز صمیمی‌ مفخم این طوری همه چیز را می‌شنید. وقتی آقا معلم نزدیک می‌شد می‌فهمید، چون می‌گفت: «صدای پای یک موش بزرگ را می‌شنوم»
 
خوش خواب: تا همه بچه موش‌ها ساکت می‌شدند صدای خرو پف او شنیده می‌شد، یک بالش به گردنش چسبیده بود و چشم‌هایش از یک حدی باز تر نمی‌شد، تا از خواب می‌پرید می‌گفت: «من کی‌‌ام؟ این جا کجاست؟» و بچه موش‌ها  غش می‌کردند از خنده.
 
معلم: «بنشینید بچه موش‌های عزیز!» معلم بچه موش‌ها اعصای آهنینی داشت و به بچه‌ها با حوصله زیاد چیز یاد می‌داد. به جای معلم ناصر غفرانی حرف می‌زد.
 
موشیرو می‌شونه: این را دیگر عمرا یادتان بیاید «من موشیرو می‌شونه، هیچ جا ندارم خونه، یوکوساها جهانگرد، یعنی من هست جهانگرد» «موشیرو می‌شونه» اسم این موش ژاپنی کاراته کار بود.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 2 شهریور 1391  3:08 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:درباره انیمیشن‌های خاطره‌انگیز دهه 60

از «‌هادی و هدی» می‌ترسیدند!

از «‌هادی و هدی» می‌ترسیدند!
خیلی‌ها «خونه مادر بزرگه» را به خاطر دارند؛ «شهر بستنی‌ها» را یادشان است؛ همین طور «‌هادی و هدی» را. البته بسیاری از بچه‌هایی که الأن بزرگ شده‌اند...

برای شناختن آزاده پور مختار، لازم نیست زیاد مقدمه چینی کنی. کافی است یکی دو تا کد کوچک بدهی تا سریع پرتاب شوی به روزهای شیرین کودکی و دنیای لذت بخش عروسک‌های خاطره ساز نسل ما؛ «مدرسه موش‌ها»، «گلنار»، «الو الو من جوجوام» و کلی کارهای سینمایی دیگر. او صاحب خیلی از صداهای دوست داشتنی و خاطره ساز ماست . «‌هادی و هدی» و ماجراهایی که با خانوده‌شان داشتند. زی زی گولوی شیرین و آرزوهایی که برآورده می‌کرد. جوجه کوچک «خونه مادر بزرگه» که توی دو راهی وسوسه‌های مخمل گیر می‌کرد و بستنی قیفی‌ای که توی «شهر بستنی‌ها» با «خانوم بهار» کل کل می‌کرد، همه با صدای پورمختار خاطره‌های شیرین ما را ساخته‌اند. پورمختار الأن هم در دانشکده هنرهای زیبا مهارت‌های صدا پیشگی را تدریس می‌کند و البته همسر هرمز هدایت هم هست.

جوانی آزاده پور مختار چه جوری گذشت؟
ما معمولا ً زیاد تئاتر می‌رفتیم. نمایشنامه‌های مختلفی در تئاتر شهر، تالار سنگلج و ... اجرا می‌شد. هم چنین نمایشگاه‌های مختلفی از نقاشی و دیگر هنرها برگزار می‌شد. برای اولین بار نمایشگاه بزرگی از کشور چین به ایران آمد که اتفاق بسیار جالبی بود. در کلوپ‌های مختلفی برای فیلم دیدن عضو می‌شدیم و تازه این اتفاقات در حال شکل گیری بود. گروه‌های مختلف خارجی مثل ارکستر سمفونی آلمان، کنسرت اجرا می‌کردند؛ حتی بهترین گروه تئاتر عروسکی دنیا (اپراتسوف) در ایران برنامه اجرا کرد. در واقع به انواع برنامه‌های هنری سرگرم بودیم.

تنها بودید یا گروهی؟
با گروه همکلاسی‌ها و هم دانشگاهی‌هایم بودم؛ گروه تئاتر هم داشتیم که کارهای مختلف را می‌دیدیم. آن زمان جمعیت تهران کمتر بود و آدم‌های فرهنگی‌ای که تئاتر می‌دیدند همدیگر را می‌شناختند. البته الأن هم این آشنایی‌ها وجود دارد اما در دوره ما بیشتر بود.

 الأن رابطه مردم با هنر چه فرقی کرده؟
وضعیت ارتباطی الأن به خاطر وجود اینترنت بهتر شده است و اطلاعات خارجی راحت به دست می‌آید؛ در حالی که آن زمان باید صبر می‌کردیم تا از گروه‌هایی که به ایران می‌آیند اطلاعات کسب کنیم. البته نابسامانی‌هایی وجود دارد؛ آن هم در زمینه اجرای تئاتر که فکر می‌کنم علتش ازدیاد جمعیت باشد؛ یعنی شلوغی باعث شده آدم‌ها نتوانند استفاده لازم را از هنر ببرند. یادم هست در زمان ما، هنگامی‌که جشنواره تئاتر برگزار می‌شد خیلی راحت می‌توانستی بروی و کارها را ببینی در حالی که الأن بسیار مشکل شده. حتی رفت و آمد هم به آسانی زمان ما که با یک اتوبوس به مسیرهای مختلف می‌رفتیم و خیابان خلوت بود، نیست.

جوان‌های امروزی چه تفاوتی با جوان‌های دوره شما دارند؟
نسل حاضر تغییر کرده است. خود ما با این که از جوانی تا میانسالی مان فاصله است، عوض شده ایم و نظریاتمان متفاوت شده است. جوان‌های دوران ما تشنه مسائل سیاسی بودند و همه چیز را در قالب سیاست می‌دیدند اما نسل الأن کمتر به دنبال این مسائل است و دوست دارد همه چیز مسالمت آمیز، پارلمانی و با گفتمان حل کند. اطلاعات ما در زمینه سیاست، اجتماع و ... بسیار بود؛ بر خلاف الأن که اطلاعات جوانان در زمینه مسائل فنی بسیار شده. هر چقدر آن زمان همه اهل کتاب و بحث بودند، الأن به دنبال تکنولوژی و پیشرفت هستند.

این جوری بهتر است یا آن طوری؟
نمی‌شود مقایسه کرد چون زمان زیادی گذشته و اگر قرار باشد تو بخواهی آدم‌ها را مانند 30 سال پیش نگه داری، نشان دهنده رکورد و پیشرفت نکردن است. به هر حال هر دوره ای ویژگی‌های خاص خودش را دارد.

تفاوت شرایط کاری آن زمان با الأن در چیست؟
الأن نسل جوان از این که پس از فارغ التحصیل شدن بیکار است آزار می‌بیند. من چون استاد دانشگاه هستم، تدریس می‌کنم و با دانشجویان زیادی ارتباط دارم، این مسائل را متوجه می‌شوم که دانشجویان فقط درس می‌خوانند، مدرک می‌گیرند و کار برایشان کم است یا اصلا ً وجود ندارد، ضمن این که فارغ التحصیلان تعدادشان بسیار بیشتر از زمان ماست و چون شغلی برایشان وجود ندارد به مشاغل دیگر می‌پردازند و آن شکل از عشق و انگیزه و امیدی که ما داشتیم، برای آن‌ها کم می‌شود.
ضمن این که نقش پول و مسائل مادی شده پررنگ تر و همه در ابتدا به دنبال این هستند که چقدر پول می‌گیرند.

توی صنف خودتان چی؟ صداهای عروسکی امروزی هم ماندگار می‌شوند؟
الأن چند سال است که در زمینه برنامه کودک کار تولیدی کم شده و بیشتر برنامه‌های پخش زنده می‌بینیم؛ به همین خاطر به تولید کار کودک لطمه خورده و ما بر خلاف کارهای خوب دهه 60 کار درخشان و خوبی در این چند سال ندیده ایم؛ البته این انتقادی است که به کل کسانی که برنامه ریز گروه کودک هستند، وجود دارد.

 مثلا ً چی؟
ما در دهه 60 و 70 کارهای زیادی برای کودکان انجام می‌دادیم؛ حتی خاطرم هست استودیوهای تلویزیون در شب‌های عید به خاطر تولیدات زیادی که وجود داشت، بسیار شلوغ بود. در واقع، در مناسبت‌هایی مثل اعیاد، روز جهانی کودک، تابستان و ... کارهای متنوع بسیاری آماده می‌شد که در حال حاضر وجود ندارد و نمی‌شود مقایسه ای انجام داد. تنها یکی دو تا گروه ثابت در تلویزیون هستند که به برنامه مفرح زنده می‌پردازند.

شما استاد دانشگاه هم هستید. از دغدغه دانشجویان تان خبر دارید؟
بیشترین دغدغه آن‌ها بیکاری پس از تحصیلشان است و چون درآمدی ندارند، تأثیرات منفی‌ای روی آن‌ها می‌گذارد. نکته بسیار غم انگیز دیگری که راجع به نسل جوان ما وجود دارد و ما شنونده آن هستیم، این است که آن‌ها مدام می‌گویند شما در زمان خودتان کارهایی را انجام دادید که الأن با یادآوری خاطراتش لذت می‌برید، در حالی که ما هیچ کاری نمی‌کنیم که خاطره خوشی هم از آن برایمان باقی بماند. اگر کاری هم انجام دهیم، جذابیت معنوی ندارد.

خب، شما به آن‌ها چه می‌گویید؟
نمی‌توانم توصیه خاصی بکنم چون شرایط باید طوری باشد که فضا را برای کار آماده کند. نسل جدید باید با ادبیات کودک و قصه‌های قدیمی ‌که برای کودک گفته شده، آشنا باشد. مدتی پیش یکی از شبکه‌ها می‌خواست برنامه ای برای کودک تهیه کند که وقتی پخش شد نه جذاب بود و نه ربطی به شبکه داشت. یک پدر و مادر با 2 فرزند و چند عروسک محور این برنامه بودند. من فکر می‌کنم ما قصه‌های بسیار زیادی داریم که برای کودک بشود کار کرد اما چون هزینه بر است و باید برایش زیاد زحمت کشید، به سراغ آن نمی‌روند و برنامه‌هایی را که ساده و پیش پا افتاده هستند، تهیه می‌کنند که نه جنبه آموزشی دارد و نه جنبه هنری در آن دخیل است. ما در زمینه قصه کودک، کشوری غنی هستیم اما از این قصه‌ها و حتی از ادبیات فولکلورمان استفاده ای نمی‌کنیم چون بودجه بسیاری می‌خواهد. به همین خاطر با کمترین بودجه بدترین اتفاق‌ها را در این زمینه رقم می‌زنیم؛ چه در تلویزیون و چه در سینما که دیگر فیلم کودک معنا ندارد و همین طور تئاتر که به تنهایی وضع بدی دارد، چه برسد به تئاتر کودک.


جوان‌های امروز کدام یک از کارهای شما را هنوز به خاطر دارند؟
خیلی‌ها «خونه مادر بزرگه» را به خاطر دارند؛ «شهر بستنی‌ها» را یادشان است؛ همین طور «‌هادی و هدی» را. البته بسیاری از بچه‌هایی که الأن بزرگ شده اند، می‌گویند از ‌هادی و هدی به خاطر تصویر سیاه پشتشان می‌ترسیده‌اند اما تیتراژ آن را به یاد دارند؛ زی زی گولو را هم که همه هنوز از آن صحبت می‌کنند. من از همه این کارها که دوران خوش کاری ام بود، خاطرات خوبی دارم.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
پنج شنبه 2 شهریور 1391  3:09 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها