کتابهای داستانی که درباره تهران نوشته شدهاند
در کتابهای اسماعیل فصیح به خوبی موقعیت مکانی تهران آورده شده، همانطور که در کتابهای «احمد محمود» موقعیت مکانی جنوب خوب تشریح شده است
کتابهای زیادی هستند که درباره شهر تهران، تاریخچه و اطلاعات عمومی این شهر نوشته شدهاند. در این میان کتابهای داستانی نیز وجود دارند که به شرح حال یک خانواده در تهران میپردازند، خانوادهای قدیمی و تهرانزاده که در کنار آن نیز تاریخ تهران به نوعی مرور میشود، در این گزارش کتابهایی که صرفا نامی از تهران در آن برده شده، مدنظرمان نیست؛ بلکه میخواهیم درباره تهرانی صحبت کنیم که داستاننویس به عنوان «موقعیت مکانی» در جای جای قصه آورده و به آن اشاره میکند. نویسندگان بسیاری هستند که به واسطه علاقه به شهری که زمانی زادگاهشان بوده یا در آنجا بزرگ شدهاند، مکان داستان را در آن شهر قرار میدهند، مانند سیمین دانشور که از شیراز میگوید و احمد محمود که در کتابهایش از جنوب و شهرش یاد میکند و همواره مکان داستانی با آنهاست و بسیاری نیز هستند که از تهران میگویند. حال نویسنده اهل تهران باشد یا غیرتهرانی.
در میان داستانهای ایرانی چه رمان و چه داستان کوتاه نمونههای زیادی وجود دارد، اما به اعتقاد نویسندگان همه این آثار نمیتوانند تداعیکننده شهر تهران باشند؛ داستانهای «مصطفی مستور» به مکان اهمیت میدهند و در این داستانها مستور به تهران اشارههای فراوان داشته و دارد. «تهران در بعدازظهر» یکی از آثار اوست. همچنین اغلب داستانهای «اسماعیل فصیح» نیز به تهران اشاره دارد و این داستاننویس همیشه از یک خانواده تهرانی یاد میکند و در کنار آن تاریخ را نیز برای مخاطب یادآوری میکند. از میان داستانها میتوان به «داستان جاوید»، «دل کور» اشاره کرد که در آن نویسنده به خانوادههای محله درخونگاه اشاره میکند.
از جمله آثاری که از دریچه آن تهران دیده میشود؛ میتوان به «مشقهای خط نخورده»، نوشته ابراهیم حقیقی، «پرسه» نوشته مرتضی احمدی، «ایستگاه آبشار» و «امشب در سینما ستاره» نوشته پرویز دوایی، «من او» نوشته رضا امیرخانی، «تهران مخوف» نوشته مشفق کاظمی و «یادداشتهای شهر شلوغ» نوشته فریدون تنکابنی اشاره کرد. حتی برخی از داستانها نیز به صورت گزارشی درباره تهران نوشته شده و نویسنده از تهران بسیار یاد کرده است، مانند «گلهایی که در جهنم رویید» (نوشته محمد مسعود) یا کارهای دیگر و حتی پاورقیها، تهران خوب ساخته شده است. از جمله کاملترین و جامعترین این کتابها میتوان به «تهران قدیم» نوشته جعفر شهری اشاره کرد که این کتاب داستانی نیست و درباره تهران و تاریخچه آن به صورت کامل نوشته شده است.
در این زمینه «داوود امیریان» معروفترین کتابی را که درباره تهران نوشته شده است؛ کتاب «جعفر شهری» خواند و به تهرانامروز گفت: نمونه بارزی که به موقعیت مکانی شهر تهران پرداخته شده، کتابهای وی است. این نویسنده در دو مجموعه طهران قدیم و تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، حال و هوای تاریخی تهران را با جزئیاتش بیان میکند و اثر دیگر وی «قند و نمک» است که در آن مجموعهای از اصطلاحات اصیل تهرانی با توضیحات و پیشینه آورده شده است.
به اعتقاد نویسندگان، برخی از داستانها همه عناصر تهران را نمیآورد؛ بلکه به رسم و رسوم بخشهایی از تهران در حد معقول اشاره میکنند. همچنین میتوان به کتابهای «فریبا کلهر» مانند «شوهر عزیز من» نیز اشاره کرد که موقعیت مکانی آن یکی از محلههای تهران است که در توصیفاتش به مرور یاد میکند اما موقعیت، تحتالشعاع آن قرار نمیگیرد. کلهر در کتابش زندگی خانوادههایی را در شهر تهران معرفی کرده و از جزئیات آن خبر میدهد.
در برخی از آثار نیز طبقهبندی زندگی در تهران دیده میشود که در ادبیات کارگری به جنوب شهر نقبی زده میشود و در طبقه بالادست نیز شمال شهر تهران آورده میشود که این موضوع در نگارش برخی از نویسندگان دیده میشود و گاهی نیز در این کتابها نویسندگان به خود تهران نمیپردازند و تنها در آن نام و تشریحی از موقعیت تهران آورده میشود. در کتاب «طبل و آتش» علیاصغر شیرزادی نیز میتوان به موقعیت مکانی تهران اشاره کرد. در این کتاب نویسنده در بخش قبل از انقلاب به تهران پرداخته و محلات جنوب تهران را بهگونهای خاص توصیف کرده است.
«جلال آل احمد» نیز در آثارش درباره موقعیتهای مکانی داستانش خیلی سخن گفته است که میتوان به «مدیر مدرسه» و «سنگی بر گور» اشاره کرد.
«جواد فاضل» هم که بهطور نسبی عام مینوشت و 114 کتاب نوشته است، تصویرهای خوبی از شهر تهران ارائه داده است. «یوسفآباد، خیابان سیوسوم» نوشته سینا دادخواه نیز که به تهران میپردازد از داستانهای متفاوتی است که در آن، شهر هویتی مستقل و زنده دارد. دادخواه در چهار فصل کتاب، از طریق راویان متعدد، تصویری از تهران ارائه میدهد که با همه تعارضها و آشفتگیها و حضور سنتهای پررنگ، چهرهای مدرن دارد.
مجموعه داستان «سهشنبه قرقی» نوشته فرزام شیرزادی دربرگیرنده 11داستان کوتاه است. غیر از دو داستان «بوی مرگ در جنگل» و «حکایتی دیگر» باقی داستانها در فضای کلانشهر تهران و حواشیآن اتفاق میافتند، در این داستانها، پیدا و پنهان شاخصههای شهر تهران و بازتاب فضای حاکم بر آن، در زندگی ساکنان این شهر دیده میشود.
«فرزام شیرزادی» از نویسندگان جوان درباره موقعیت مکانی در داستانهای ایرانی گفت:
قید مکان و پرداختن به جزئیات مکانی به نویسندگان قرن 18 و بخصوص 19 باز میگردد. به طور مثال با خواندن «آناکارنینا» میتوانیم جغرافیایی از سنپترزبورگ را در ذهن خود تداعی کنیم یا با خواندن داستان «هاکل بریفین» به راحتی میتوانیم تصویر رودخانه میسیسیپی را در ذهن داشته باشیم.
در اکثر داستانهای امروزی موقعیت مکانی اهمیت نداشته و گویا از انسان معاصر نیز خبری نیست و دغدغهها بسیار کم شده است. دریچه هستیشناسی در داستاننویسان امروزی کوچک شده است.
وی در ادامه خاطرنشان ساخت: در قرن نوزدهم، نویسندگان به خوبی به جزئیات میپرداختند. گویی نویسنده میخواهد همه چیز را شستهو رفته به مخاطب خود تحویل دهد. در ادبیات داستانی آن دوران همه حرفها زده میشود اما در داستانها و رمانهای نو، نویسندگان در کتاب خود همه چیز را نمینویسند و حرفها بریده بریده است. هیچ سعیای در پرداختن به جزئیات و موقعیت مکانی وجود ندارد و در ادبیات داستانی ایرانی نیز نویسندگانی چون صادق هدایت موقعیت مکانی را در داستانهای خود لحاظ میکنند. نویسنده کتاب «صدای آخر» تاکید کرد: بزرگ علوی نیز بهخوبی در داستانهای خود موقعیت مکانی را توصیف میکند و معتقدم زمانی که موقعیت مکانی در یک داستان توصیف شود، داستان برای خواننده جذابتر و توصیفپذیرتر میشود. این نویسنده داستانهای امروز را بسیار شخصی توصیف کرده و معتقد است: در اکثر داستانهای امروزی موقعیت مکانی اهمیت نداشته و گویا از انسان معاصر نیز خبری نیست و دغدغهها بسیار کم شده است. دریچه هستیشناسی در داستاننویسان امروزی کوچک شده است.
با نگاهی گذرا به داستانهای کودک و نوجوان نیز میبینیم که برخی از نویسندگان در این داستانها به تهران نگاه داشتند که از میان آنها میتوان به «جام جهانی در جوادیه» نوشته داوود امیریان اشاره کرد.
«ابراهیم زاهدیمطلق» از دیگر نویسندگان با اشاره به توجه نویسندگان به موقعیت مکانی در داستانها گفت:
موقعیت مکانی در داستان یکی از عناصر مهمی است که نویسنده باید به آن توجه کند، اگر میخواهیم قصه رئال بنویسیم، باید به مکان داستان نیز توجه کافی داشته باشیم. در داستانهای امروزی متاسفانه مکان بهخوبی تصویر نمیشود و اگر بخواهیم مکانی از تهران را در داستانها تصویر کنیم، کتاب کامل و جامعی وجود ندارد. معتقدم داستان باید بهگونهای باشد که اگر 40 سال بعد هم خوانده شود؛ بتوان فهمید در کجا اتفاق افتاده است.
وی بهترین نمونههای موقعیت مکانی در ادبیات داستانی را آثار «اسماعیل فصیح» خواند و در ادامه یادآور شد: در کتابهای فصیح به خوبی موقعیت مکانی تهران آورده شده، همانطور که در کتابهای «احمد محمود» موقعیت مکانی جنوب خوب تشریح شده است.
این نویسنده افزود: به نظر میآید نویسندگان امروزی ما به اهمیت موقعیت مکانی در داستان واقف نیستند. داستان دارای سه عنصر شخصیت، مکان و حادثه است که باید رعایت شود و دنیایی برای مخاطب تشریح شود که قصه با شهروند تعریف شده باشد. در داستانهای امروزی این ارتباطات وجود ندارد. وی درباره داستانهایی که موقعیت مکانی آنها در تهران بوده نیز گفت: آوردن موقعیت مکانی در یکی، دو سال اخیر در داستانهای ایرانی دیده میشود و آوردن تهران در داستانها رایج شده و به نظرم این نکته قابل تامل و مثبتی است که نویسندگان داستانهای خود را از آسمان به زمین آوردند. بسیاری از داستانهای ما در 20 سال آینده فراموش میشوند چرا که مکان در آنها دیده نمیشود.
زاهدی مطلق به برخی از داستانها اشاره کرد و بیان داشت: در کتاب «فصل پنجم، سکوت» محمدرضا بایرامی که درباره انقلاب است به خوبی از تهران و منطقه جنوب آن صحبت شده و برای خواننده بسیار ملموس است یا در کتاب «من او» رضا امیرخانی نیز اینگونه است یا در کتاب «جام جهانی در جوادیه»، در این کتاب امیریان به خوبی جوادیه را توصیف کرده و حتی به ساخت و سازهای آن اشاره کرده است که اگر در چند سال آینده، این کتاب توسط یک فرد کم سن و سال خوانده شود میتواند آن را تداعی کند. وی در پایان گفت: اگر ادبیات داستانی یک کشور غنی باشد، حتی اگر نیمقرن نیز بگذرد باز هم فضا و شهر مکتوب شده باقی خواهد ماند.