کار فرهنگی در اسارت
در نیمه دوم سال اسارت با توجه به جو یکنواخت اردوگاه و داشتن یک آسایشگاه از عزیزان کم سن و فعالیت پناهندگان به عراق و منافقین تصمیم گرفتم به نوعی جو را دچار یک تغییر و شوک بنمایم تا اثرات روحی شکنجه ها و فشارهای بی شمار بر بچه ها قدر ی کاسته شود .
با توجه به اینکه بعنوان مفقود حتی یک مداد یا کاغذ در اختیار ما قرار نمی دادند (تکریت 11 ملحق ب)فکر کردن به حداقلها بسیار مشکل بود در نهایت با هماهنگی یکی از بچه ها در آشپز خانه (اقای علی بزرگمهر) که از بچه های کرج بود فکر خود را به مرحله اجرائی در آوردم چند تکه کارتن ومقداری شکر از ایشان گرفتم یکی از دوستان (آقای بهروز مالمیر )خطاط بسیار زبر دستی بود از ایشان خواهش کردم روی کارتن با یک تکه کوچک مداد که به سختی تهیه کردیم روی کارتن آیه شریفه یا ایتهاانفس المطمئنه.......را بنویسد و همچنین آیه فمن یعمل مثثقال ذره ......
پس از پایان کار نوشتن، در آوردن حروف از داخل کارتن یا مقوا شروع شد که توسط یکی از دوستان (آقا اکبر) بچه اصفهان آغاز شد به همراه چند تن دیگر از دوستان که کار آنها خارج کردن زرورق سیگار از کاغذ جسبیده به آن بود البته بعد از قرار دادن در ظرف آب و خیس کردن کاغذ چسبیده به زرورق انجام می شد از جمله یکی از دوستان که مسئول آسایشگاه هم بود و بچه اهر متاسفانه نامش را فراموش کرده ام یکی از دوستان همدانی که نام او را نیزبه خاطر ندارم با ظرافت خاصی این کار را کردند که بسیار مشکل بود .پس از آن حروف را روی یک کارتن بزرگ که اندازه یک تشک ابری بود و روی آن را با پارچه های تهیه شده از لباس های آبی پوشانده و کناره های آن را حالت برجسته داده بودیم پس از پیچاندن دور زرورق تهیه شده با آب شکر ایه اول را به حالت منحنی و آیه دوم را در میان آن بصورت یک کمان و خط مستقیم زیر آن با آب شکر چسباندیم .
کار به اتمام رسیده بود و دوست گرامی مش عیسی (سردار عیسی دارائی نماینده فعلی مردم اندیمشک) که آنجا ج –ح بود و خود را چوپان معرفی کرده بود در شب نهایی چون کنار هم می خوابددیم از سایر دوستان نیز در خواست کردیم مقداری جمع تر بخوابند تا تابلوی تهیه شده تا صبح برای آمار خشک شود . در شرایطی که در حالت معمول نیز به زور میتوانستیم صاف بخوابیم(به علت کمبود جا).تحلیل من این بود که اگر تابلو را پائین بکشند ادعای احترام به قرآن آنان زیر سئوال می رود و در صورت موافقت با ماندن تابلو رو حیه عظیمی در دل بچه ها ایجاد می شود و در هر صورت خودم مسئولیت آن را قبول کردم آنچنان که در یکی دیگر از این پروژه ها که یک جا قرآنی با آیه یدالله فوق اید هم بود نهایتا به خودم رسیدند ولی جا قرآنی سر جایش با همان آیه باقی ماند .
قبل از آمار تابلو را بالا بردیم موقع آمار وقتی نگهبان که لفته نام داشت داخل شد و همه سرا پائین به صف نشسته بودیم ناگهان چشمش به تابلو خورد و ماند چه عکس العملی نشان دهد در را بست رفت چند دقیقه بعد با مسئول اردو گاه و مسئو ل استخبا رات اردو گاه داخل شد شاید بین ده دقیقه تا یک ربع صحبت می کردند و ما همچنان با حالت آمار نشسته بودیم در نهایت گفتند به (عربی) خوبه و آمار گرفتند و رفتند درب آسایشگاه که برای کارهای روز مره ( شستن ظروف، دستشوئی،و...)باز شد بچه ها به دیدن کار آمدند که دیگر من از محدوده خارج شدم ،از فردای آن روز تمام آسایشگاها مشغول ساختن تابلو بودند از آیه الکرسی تا.....برایم بسیار زیبا و تشویق کننده برای کار های بعدی بود.