0

شیعه و ایران

 
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

شیعه و ایران

جغرافياي سياسي اجتماعي تشيع
شيعه كيست ؟ ›› شيعه و ايران

انس و علاقه ایرانیان به اهل بیت ع
ایرانیان از دیرباز مورد توجه ویژه پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ‌ و امامان شیعه ـ علیهم السّلام ـ بوده اند و در احادیث بسیاری، اسلام ایرانیان با اهمیت تلقی گردیده و از ملت ایران بعنوان وفادارترین ملتها به اسلام یاد شده است. بسیاری از این احادیث از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ قبل از اینكه ایرانیان اسلام را پذیرفته باشند صادر شده است همان طور كه پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ پیش بینی نموده بود ملت ایران از همه ملتها حتی عرب كه مركز نزول وحی بود،‌ از اسلام بیشتر بهره گرفت و هیچ ملتی به اندازه مردم ایران تاكنون از منبع روشنایی بخش وحی پرتو نگرفته است.
با همه مشكلاتی كه در قرون اولیه اسلام در راه شناخت فرهنگ اصیل اسلامی بود تا آنجا كه ایمان و دین و دانش به گفته پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ گویا به ستاره ثریا آویخته و دست یازیدن به آن بسیار دشوار می نمود ایرانیان به آن دست یافتند و در رشته های مختلف علوم كه در رابطه با شناخت اسلام و تبیین ایدئولوژی اسلامی بكار گرفته می شود از اعراب سبقت گرفتند و بالاخره همان طور كه قرآن كریم پیش بینی نموده بود در رابطه با گسترش ایدئولوژی اصیل اسلامی جایگزین ملتی شدند كه وحی آنها نازل شده بود.
و به گفته متفكر شهید علامه مطهری: «ایرانیان بیش از هر ملت دیگر نیروهای خود را در اختیار اسلام و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ قرار دادند و بیش از هر ملت دیگر در این راه صمیمیت و اخلاص نشان دادند، در این دو جهت هیچ ملتی به پای ایرانیان نمی رسد.»[1]
در این مقال به پاره ای از ابراز ارادت و علاقه و خدمات ایرانیان نسبت به اسلام و ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ اشاره می كنیم:
سخن را با اولین مسلمانان ایرانی و بزرگترین صحابه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و دلسوزترین همراه حضرت علی ـ علیه السلام ـ سلمان فارسی شروع می كنیم. سلمان نخستین ایرانی بود كه به پیامبر اسلام و دین مقدس آن ایمان آورد و در این راه آن قدر ابراز محبت و ارادت نسبت به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نمود تا مدال افتخار «السلمان منا اهل البیت» را به خود اختصاص داد[2] و گوی سبقت را در محبت به پیامبر و اهل بیتش از همه اعراب ربود، به طوری كه مورد حسادت و غبطه آنها قرار گرفت. سلمان فارسی شخصیتی است كه بارها پیامبر بزرگوار اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امیر مومنان علی ـ علیه السلام ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ از او به بزرگی و عظمت یاد كرده اند.
روزی سلمان فارسی داخل مسجد شد و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ احترامش كرد، او را مقدم داشت و در بالای مجلس نشاند و از او با عظمت یاد كرد و وی را از خاصان مصطفی و آلش دانست و این كار مثل همیشه مورد اعتراض اعراب قرار گرفت. پیامبر بالای منبر رفت و در ضمن خطبه ای فرمودند: «... سلمان دریایی است كه كم نمی شود و گنجی است كه از بین نمی رود. سلمان از ما اهل بیت است كه همواره حكمت و برهان از او می جوشد.»[3]
حضرت علی ـ علیه السلام ـ بارها یار و غمخوار روزهای مظلومیت خود سلمان را ستوده است و اینها همه بخاطر ارادت و محبت سلمان فارسی به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بود چون همان طور كه سلمان به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ عشق می ورزید بعد از رحلت آن حضرت جزء چهار نفری بود كه از شیعیان وفاداران علی ـ علیه السلام ـ در كنار آن حضرت باقی ماند و علی ـ علیه السلام ـ هم بارها و بارها از او تمجید نمودند. حضرت در مورد سلمان به ابوذر گفت: «ای ابوذر، سلمان از باب های الهی است،‌ كسی كه او را درست بشناسد و بپذیرد مؤمن است و كسی كه او را انكار كند و فضایل او را نپذیرد كافر است و سلمان از ما اهل بیت است.»
منصور بزرج می گوید به امام صادق ـ علیه السلام ـ عرض كردم: ای آقای من! چه بسیار از شما یاد سلمان فارسی را می شنوم؟ فرمودند: نگو سلمان فارسی، بگو سلمان محمدی! آیا می دانی چرا از او یاد می كنم؟ عرض كردم نه. فرمود برای سه صفت: 1. مقدم داشتن خواسته امیر مومنان ـ علیه السلام ـ برخواسته خودش، 2. دوست داشتن فقراء، 3. دوست داشتن علم و علماء.[4]
آری ایرانیان بعد از اسلام همواره به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ عشق می ورزیدند و شهرهای آنها از پایگاه های اولیه تجمع شیعیان و دوستداران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بودند. شهرهای قم، ری،‌ طبرستان، ... مأمن ارادتمندان به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بود و ایرانیان بارها و بارها به طور پنهانی به خدمت ائمه ـ علیهم السلام ـ می رسیدند و ضمن پرداخت وجوهات شرعی ابراز محبت و ارادت می نمودند و در حوادث تلخ و دشوار پناهگاهی برای سادات و علویان بودند و در آینده نیز طبق روایات بیشتر یاران و همراهان انقلاب بزرگ حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ را ایرانیان تشكیل می دهند و با این كار ارادت و محبت خود به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را به اوج و نهایت درجه می رسانند.
نقل شده كه امام صادق ـ علیه السلام ـ غلامی داشت كه وظیفه اش نگه داشتن افسار مركب آن حضرت بود. روزی كه امام ـ علیه السلام ـ در مسجد بود و غلام بیرون مسجد نشسته و افسار مركب امام را در دست داشت با گروهی از مردم خراسان رو به رو شد، مردی از آن گروه به غلام گفت: «آیا حاضری من به جای تو باشم و مملوك امام قرار گیرم و در مقابل همه اموالم برای تو باشد؟ من مال بسیاری دارم. هر چه می خواهی برو برای خودت بردار. غلام گفت باید از مولایم بپرسم» خدمت امام آمد جریان را گفت و امام غلام را نصیحتی كرد و گفت تو آزادی ولی غلام گفت من خدمت تو می مانم و آخرت را بر دنیا مقدم می دارم.[5]
در زمان خلافت علی ـ علیه السلام ـ وقتی جنگ صفین اتفاق افتاد آن حضرت برای فرمانداران خود نامه فرستاد و آنهار را به كمك دعوت كرد. خواجه ربیع كه از اصحاب امام بود با چهار هزار نفر از سپاه ری به سوی صفین حركت كرد و امام با سپاه خود منتظر آنها بود، وقتی كه آن لشكر رسید بی درنگ امام علی ـ علیه السلام ـ فرمان حركت به سوی جبهه صفین را صادر كرد،[6]این قطعه تاریخی بیانگر محبت ایرانیان به اهل بیت ـ علیهم السلام ـ مخصوصاً علی ـ علیه السلام ـ می باشد.


قم و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ
به طور قطع می توان گفت شهر قم اولین مركز تشیع در ایران بوده است و بطور كلی قم از همان آغازاسلام مورد توجه ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ بوده و در مورد این شهر و فضایل آن از زبان علی ـ علیه السلام ـ روایاتی وارد شده است و این شهر به عنوان حرم و پناهگاه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شمرده شده است. قم تنها شهری بوده است كه در آن اثری از نام ابوبكر، عمر و عثمان دیده نمی شد و این امر و نظائر آن باعث شد كه مردم آن مورد اتهام قرار گیرند، قتل عام و شكنجه شوند و هر نوع صدمه ای به آنان وارد آید. ولی با وجود این سختی ها و فشارها چون كوه در راه ایمان و عقیده خود استوار ماندند و تمامی این بلایا را به جان خریدند و از حمایت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ دست برنداشتند.[7]
بطور كلی هر علوی و شیعی مذهبی كه از دست حكام جبار عباسی می گریخت امیدش ایران و شهر قم بود و بدانجا پناه می برد و سخت مورد حمایت مردم قرار می گرفت. درزبان ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ بر شهر قم، آشیانه آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و مأوای فاطمیون و جایگاه شیعیانشان اطلاق شده است و در روایتی اهل قم انصار و یاوران اهل بیت ـ علیهم السلام ـ خوانده شده اند، شهری با این صفات،‌ طبیعی است كه به یكی از پناهگاه های عمده علویان تبدیل شود.[8]خاك قم با قبول پیكر پاك و مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله علیهاـ فرزند بلافصل امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ در قله رفیع ارادتمندان به اهل بیت ایستاد و امروزه هم به بركت وجود آن حضرت شهر قم عملاً به پناهگاه شیعیان خالص و مركز طلاب و علما و مراجع تقلید تبدیل شده است.
ایرانیان زمینه سازان ظهور حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ:
كلیه منابع روایی شیعه و سنی، پیرامون حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ اتفاق نظر دارند كه آن بزرگوار بعد از نهضتی مقدماتی كه برایش بوجود می آید، ظهور می كند ... و یاران درفش های سیاه، ایرانی اند كه زمینه ساز حكومت آن حضرت و آماده كننده مقدمات فرمانروایی وی می باشند،‌ در این روایات، اتفاق است كه دو شخصیت وعده داده شده، سید خراسانی و یا هاشمی خراسانی و یاور او شعیب بن صالح هر دو ایرانی هستند. از جمله روایات ظهور بپا خاستن مردی از قم و یاران وی می باشد. از امام كاظم ـ علیه السلام ـ روایت شده است كه فرمود: «مردی از قم، مردم را به سوی خدا دعوت می كند، افرادی گرد او جمع می شوند كه قلب هایشان همچون پاره های آهن ستبر است كه بادهای تند حوادث آنان را نمی لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمی ترسند ... .»[9]
برخی روایات، تصریح دارد به اینكه فلسفه نامگذاری شهر مقدس قم مناسب با نام حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ كه قائم بحق است می باشد. عفان بصری از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت كرده: «آیا می دانی از چه رو این شهر را قم می نامند؟ عرض كردم خدا و رسولش آگاه ترند فرمود: همانا نامگذاری شده برای اینكه اهل قم، اطراف قائم ـ علیه السلام ـ گرد آمده و با وی قیام می نمایند و در كنار او ثابت قدم مانده و او را یاری می كنند.»[10]
روایت پرچم های سیاه خراسان را كه قبلاً یادآوری شد عده ای از علمای اهل سنت مانند ترمذی و احمد بن حنبل و ... نقل كرده اند[11] كه عین عبارت حدیث این است «درفش هایی سیاه از خراسان خروج می كند كه هیچ چیز قادر به برگرداندن آنها نیست تا اینكه در ایلیاء به اهتزاز در آیند»
در مورد طالقان هم روایاتی هست كه در آنان از اهالی این منطقه به عنوان یاران آخر الزمان یاد شده است.[12]


پی نوشت
[1] . شهید مطهری، خدمات متقابل، انتشارات صدرا، صفحه 373.
[2] . ابن هشام، السیره، ج 2، ص 224.
[3] . جعفر مرتضی، سلمان فارسی،‌ترجمه حسنین، انتشارات اسلامی، ص 14.
[4] . نوری، میرزا حسین، نفس الرحمان فی فضایل السلمان، مؤسسه آفاق، ص 133.
[5] . علامه مجلسی،‌بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، بحار، ج 50، صفحه 87.
[6] . بهجه الامال،‌ج4، صفحه 137.
[7] . مختصر البلدان، ص 264، تاریخ قم، ص 166، معجم البلدان، ج 4، ص 175، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 144.
[8] . تاریخ قم، ج1، صفحه 82، تهران، توس.
[9] . محمد قمی، ترجمه عبدالملك قمی، بحار، ج 60، صفحه 216.
[10] . همان.
[11] . منن ترمذی، ج 3،‌صفحه 362.
[12] . كنز العمال، ج7، صفحه 262.
مختار اصلاني- مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

 

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:39 PM
تشکرات از این پست
fatemeh35 majid68 zahra_53
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران

جغرافياي سياسي اجتماعي تشيع
شيعه كيست ؟ ›› شيعه و ايران

ایران در منظر معصومین (ع)
ایران اسلامی، دارای دو پیشینه تاریخی تلخ و شیرین است: پیشینه تلخ آن مربوط به دوران سخت و تاریك حكومت دو هزار و پانصد ساله پادشاهان ظالم و مستبد می‎باشد و پیشینه شیرین آن مربوط به دوران ظهور اسلام است كه ایرانیان با پذیرش دین الهی، جایگاه و ارزش فطری، عقلانی و الهی خود را یافتند و به پاس این افتخار از همان سال‌های آغازین ظهور اسلام، خدمات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ارزنده‌ای به جامعه اسلامی ارائه كرده و در همه زمینه‌ها، حماسه آفریدند، به گونه‌ای كه بالاترین تشویق‌ها و مقام‌ها را از سوی قرآن و عترت به خود اختصاص دادند. كه در این مجال به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌شود.
ایرانیان در منظر قرآن:
طبق استناد به احادیثی كه وارد شده در قرآن آیاتی وجود دارد كه اشاره به قوم ایران و ایرانیان دارد كه به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود. پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسیدند كه خداوند می‌فرماید: « ... وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَكُمْ ثُمَّ لا یَكُونُوا أَمْثالَكُمْ»[1] یعنی « و اگر روی برگردانید (خداوند) جای شما را به مردمی غیر از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود.» از آن حضرت پرسیدند: كسانی كه اگر ما روی برگردانیم خداوند آن‌ها را به جای ما قرار می‌دهد چه كسانی هستند؟ رسول خدا در حالی كه بردوش سلمان فارسی می‌زد فرمود: «این مرد و قوم او هستند.»[2]
در حدیثی دیگر ابوهریره می‌گوید: خدمت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نشسته بودیم كه سوره جمعه نازل شد. آن را برای ما تلاوت كرد و وقتی به آیه « و آخرینَ منهم لمّا یلحقوا بِهم»[3] رسید، مردی پرسید یا رسول الله آن گروه چه كسانی‌اند؟ آن حضرت ضمن اشاره به سلمان فرمودند: «قسم به جان كسی كه جانم در دست او است «لو كان الایمان معلقاً بالثریا لتناوله رجل من العجم و اسعدهم به الفارس؛ اگر ایمان به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمان قرار گیرد افرادی از عجم آن را به دست می‌آورند و سعادتمند‌ترین آن‌ها مردم فارس (ایران) هستند.»[4]
آیه دیگری در قرآن است كه طبق حدیث نبوی از ایرانیان به عنوان پاسداران و نگهبانان دین یاد شده است. آیه می‌فرماید: «اگر این قوم نسبت به آن (هدایت الهی) كفر ورزند (مهم نیست) زیرا كسانی را نگاهبان آن ساختیم كه نسبت به آن كافر نیستند.»[5] شخصی از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ پرسید: ای رسول خدا منظور از آن گروه نگهبان دین در این آیه چه كسانی هستند؟ حضرت فرمودند: سوگند به خدا، این گروه نگهبان، سلمان و قوم او هستند.»[6]
قرآن از اسلام آوردن ایرانیان،كوشش‌ها، خدمات و تلاش‌های پر ثمر آنان برای پیشرفت اسلام، در زمینه‌های مختلف پیش‌گویی می‌كند كه نشانگر جایگاه بلند ایرانیان است كه به اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله ـ ایمان آورده و با عشق و معرفت از قرآن و عترت پاسداری می‌كنند.


ایران و ایرانیان از زبان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السلام ـ
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ غیر از احادیثی كه در تفسیر آیات در مورد ایرانیان آوردیم، بارها در مورد ایران و ایرانیان سخن گفته و از آن‌ها به نیكی یاد كرده است كه به چند مورد اشاره می‌شود. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند «ایرانیان خویشاوندان ما اهل بیت‌اند ... »[7] و در جای دیگر می‌فرمایند: «اعظم الناس نصیباً فی الاسلام اهل الفارس؛ در بین مردم، مردم فارس بیشترین سهم را از اسلام دارند.»[8] و در جایی دیگر از ایرانیان به عنوان خوشبخت‌ترین مردم یاد كرده و می‌فرمایند: «اسعد العجم بالاسلام اهل الفارس؛ خوشبخت‌ترین ملت غیر عرب به واسطه اسلام مردم ایرانند.»[9] و در مقالی دیگر ایرانیان را اهل بهشت می‌نامد و آن‌ها را جزء شفاعت شدگان در قیامت به حساب می‌آورد و می‌گویند: «اول كسانی كه در روز قیامت برایشان شفاعت می‌كنم از میان امتم، اهل بیتم هستند سپس نزدیك‌ترین نزدیكانم از قریش ... سپس از عجم‌ها»[10]
علی ـ علیه السلام ـ هم كه حكومتش حكومت عدل و داد بود و ملاك برتری انسان‌ها را به یكدیگر تقوا و ایمان آن‌ها می‌دانست احترام خاصی به ایران و ایرانیان داشت و هیچ تبعیضی میان اعراب و آن‌ها قائل نمی‌شد و همیشه از آن‌ها به نیكی یاد می‌كرد روزی اشعث نزد امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ آمد و از میان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزدیكی حضرت رساند و گفت: «ای امیر مؤمنان این سرخ رویان (ایرانیان) كه اطراف شما را گرفته و نزد شما نشسته‌اند بر ما چیره شده‌‌اند.» حضرت از این سخن اشعث ناراحت شد و سرش را به زیر افكند، بعد فرمودند: « آیا امر می‌كنید كه آنان (ایرانیان) را طرد كنم؟ هرگز طرد نخواهم كرد چون در این صورت از زمره جاهلان خواهم بود. اما سوگند به خدایی كه دانه را شكافت و بندگانش را آفرید، حتماً شما را برای برگشت مجدد به آیین‌تان سركوب می‌كنند، همان‌گونه كه شما آنان (ایرانیان) را در آغاز برای پذیرش این آیین سركوب نمودید.»[11]
علی ـ علیه السلام ـ همیشه در بزرگداشت ایرانیان می‌كوشید و به آن‌ تأكید می‌كردند، هنگامی كه عمر از راه ایران به طرف مدینه می‌رفت، قصد كرد زنان ایرانی را بفروشد و مردان آن‌ها را عبد عرب قرار دهد تا افراد ضعیف را حمل كنند و پیران را بر پشت خود طواف دهند. امام علی ـ علیه السلام ـ به او فرمود: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند: «بزرگان قوم را احترام كنید، هرچند مخالفت شما كردند و این ایرانیان حكیم و با احترام‌اند آن‌ها به ما سلام می‌كنند و رغبت به اسلام دارند ... » عمر گفت علی بن ابیطالب از من پیشی گرفت و عزم مرا درباره عجم‌ها نقض كرد.»[12]
وقتی ایرانیان از تبعیض اعراب نسبت به خود شكایت كردند علی ـ علیه السلام ـ به پیش اعراب رفت و در این زمینه با آن‌ها صحبت كرد و مفید واقع نشد آن ‌حضرت میان موالی آمد و گفت: «با كمال تأسف اینان حاضر نیستند با شما روش مساوات در پیش گیرند و مانند یك مسلمان متساوی الحقوق رفتار كنند. من به شما توصیه می‌كنم كه بازرگانی پیشه كنید، خداوند به شما بركت خواهد داد.»[13]
ائمه دیگر هم در مناسبتی‌ و رویداد‌های مختلف از ایران و ایرانیان و آداب و رسوم آن‌ها تعریف و تمجید كردند همواره سعی داشتند ذهنیت برتری اعراب بر ایرانیان را از بین ببرند مخصوصاً همان‌طور كه از روایات و شواهد بر می‌آید امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشریف ـ به ایران عنایت خاصی دارند آن حضرت خطاب به میرزای قمی می‌فرمایند: «این جا (ایران) خانه شیعیان ما است. می‌شكند، خم می‌شود، خطر هست ولی ما نمی‌گذاریم سقوط كند، ما نگه‌اش می‌داریم.»[14]
روایات و احادیث در مورد شهرهای ایران مخصوصاً قم و خراسان هم بسیار چشم‌گیر می‌باشد و در این روایات از شهر قم بسیار تعریف و تمجید شده است كه به طور اختصار به بعضی اشاره می‌شود.
در فضیلت شهر قم و اهل آن روایات بی‌شماری وجود دارد كه در آن‌ها از قم با عناوین و القاب مختلف و ستایش‌های گوناگونی یاد شده مثل سرزمین نجیبان، حجت بلاد، معدن علم و فضل، استراحت‌گاه مؤمنان، مأوای فاطمیان، محل باز شدن در بهشت، سرزمین مقدس، حرم اهل بیت، شهر پر بركت، كوفه كوچك و ... كه به بعضی اشاره می‌شود. امام صادق ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: «اهل خراسان اعلامنا و اهل قم انصارنا و اهل كوفه اوتادنا[15]؛ مردم خراسان بزرگان ما و مردم قم یاران ما و مردم كوفه حامیان استوار ما هستند.» در جای دیگر امام صادق ـ علیه السلام ـ می‎فرمایند: «بر مردم قم فرشته‌ای بالهایش را گشوده است كه هیچ جباری نمی‌تواند اراده بد كند مگر این كه خداوند او را ذوب می‌كند، مانند نمك در آب. سپس به عیسی بن عبدالله اشاره كرد و فرمود: سلام خدا بر اهل قم كه شهرهای آنان را از آب باران سیراب می‌كند و بركاتش را بر آن‌ها نازل می‌كند و بدی‌هایشان را به خوبی بدل می‌كند. آن‌ها اهل ركوع،‌ سجود، قیام و قعود هستند. آن‌ها فقها و علما و فهمیده ها هستند. آن‌ها اهل درایت و روایت و حسن عبادت هستند.»[16] و یا در مورد شهر طالقان امام صادق ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: «خدای متعال را گنج‌هایی است در طالقان كه نه طلاست و نه نقره و درفشی كه از آغاز تا كنون باز نشده و به اهتزاز در نیامده است. این خطه دارای مردانی است كه نسبت به ذات مقدس خداوند تردیدی در آن قلب‌ها ایجاد نمی‌شود ... آنان زاهدان شب و شیران روزند. در اطاعت از امام و رهبرشان مطیع‌تر از كنیزكان نسبت به مولای خویش‌اند ... شعار آنان خون‌خواهی سالار شهیدان امام حسین ـ علیه السلام ـ است ... به واسطه این رادمردان خداوند امام بر حق مهدی ـ علیه السلام ـ را پیروز می‌گرداند.»[17]


پی نوشت
[1] . سوره محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ ، آیه 38.
[2] . میزان الحكمه، ری‌شهری، ج 10، ص 70.
[3] . جمعه، آیه 3.
[4] . الدرالمنثور، ص 152.
[5] . انعام، 89.
[6] . نفس الرحمن، ص 48.
[7] . كنزالاعمال،‌ج 2، ص 303.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . همان، ص 94.
[11] . ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 20، ص 284.
[12] . بحارالانوار، ج54 ،‌ ص330.
[13] . بحارالانوار، ج 9،‌ ص124.
[14] . عنایات ولی عصر به علماء و مراجع، ص 109.
[15] . بحارالانوار، ج 57،‌ ص217.
[16] . همان، ج 60، ص 216.
[17] . همان، ج 53، ص 307.
مختار اصلاني- مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:42 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران

امام رضا (ع) و تشیع ایران


پس از آنكه مأمون بر برادرش امین، پیروز شد، در حقیقت، حكومت عباسیان را كه در اصل تكیه بر خراسانیان داشت، بیشتر از پیش، خراسانی كرد. حكومت امین، تكیه بر عناصر عربی و خاندان عباسیان داشت، اما حكومت مأمون از این دو جهت، ضعیف بود. لذا وی سعی كرد تا پایگاه دیگری بدست آورد. برای ایجاد این پایگاه، می‌توانست حمایت مردم را كه علاقه به علویان داشتند، جذب نموده از آن ابزاری برای سركوبی قیامهایی بسازد كه بنام علویان صورت می‌گرفت. ابن خلدون فراوانی شیعیان را سبب چنین دعوتی از سوی مأمون برای ولایتعهدی امام رضا _ علیه السلام _ می‌داند.[1]در نظر عامه مردم آمدن امام و پذیرش دعوت مأمون برای گرفتن خلافت و یا ولایتعهدی، مهر تأییدی برای مأمون بود، این یكی از اهداف مهم این اقدام بود.
امام ابتدا دعوت مأمون را نپذیرفت. بدنبال آن اصرارهای مأمون به تهدید تبدیل شد و بالاخره پس از تهدیدهای فراوان [2]امام مجبور شد تا به مرو بیاید و ولایتعهدی را بپذیرد. امام این ولایتعهدی را تحت شرائطی قبول كرد؛ مهمترین شرط آن بود كه مسئولیتی در قبال كارها نداشته باشد. از جمله امام فرمود: انی داخل فی ولایه العهد علی ان لا آمر و لاانهی ولاافتی و لااقضی و لااولی و لااعزل ولاأغیر شیئا مما هو قائم و تعفین من ذلك كله.[3] من ولایتعهدی را می‌پذیرم به شرط آنكه هیچ امر و نهی نكرده و فتوا و قضاوتی ننمایم. همچنین نقشی در عزل و نصب و تغییر وضعی كه حاكم است، نخواهم داشت و از همه اینها معاف خواهم بود. همین موضع امام سبب شد تا شورشهای علوی، همچنان برپا باشد و لذا به قول برخی این ولایتعهدی نیز در فروكش كردن شورش‌های علوی سودی نبخشید.[4]
مأمون برای اینكه امام در مسیر خود به شهرهای شیعی برخورد نكند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. رجاءبن ابی الضحاك، چنین دستور یافته بود ه امام را جز از این طریق، از راه كوفه نیاورد.[5]در بعضی از مصادر آمده است كه امام از طریق قم، آورده شده است.[6] اما این مطلب صحیح نیست چرا كه در كتاب عیون اخبار الرضا، تصریح شده كه مأمون به رجاء نوشته بود لا تأخذ علی طریق الكوفه و قم[7] راه كوفه و قم را در پیش مگیر.
در مسیری كه امام به مرو آورده شد ارتباط امام با كسانی كه از دوستان اهل بیت _ علیه السلام _ بودند برقرار گردید. در نیشابور یكی از پرجمعیت‌ترین اجتماعات برای استقبال از امام برپا شد. در میان استقبال كنندگان گروهی از علمای اهل سنت همچون ابی زرعه رازی از آن حضرت خواستند تا حدیثی برای آنها نقل كند. در ینابیع الموده نقل شده كه امام چند روز در نیشابور ماند. پس از آن، هنگامی كه خواست به مرو شاهجان برود، ابو زرعه رازی، محمدبن اسلم طوسی و شمار كثیری از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زیارت كنند، پس از آن از او خواستند تا حدیثی از آباء گرامش، نقل كند. امام دستور داد پرده را كنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سروصدای زیادی، آن محیط را پر كرده بود. امام شروع به صحبت كردند و از مردم خواستند تا ساكت باشند. آنگاه از طریق آبائشان و به عنوان كلامی از خداوند، برای مردم نقل كردند: كلمه لا اله الا الله حصنی فمن خل حصنی امن من عذابی كلمه لا اله الا الله، حصار محكم من است. هر كس داخل آن شد، از عذاب من ایمن خواهد بود. وقتی همه مردم، حدیث را نوشتند، امام با كمی تأمل بدانها فرمودند: این مطلب شروطی دارد و انا من شروطها[8] پذیرش من از جمله شروط آن است. این جمله به عنوان پذیرش ولایت حضرت معنا شده است، چیزی كه اساس تفكر شیعی است. از نظر شیعه پذیرش امامت و گردن نهادن به ولایت امامان پس از توحید، شرط رهائی و فلاح است.
این تلاش از آن جهت صورت گرفت كه امام _ علیه السلام _، در صدد بود محبت مردم را نسبت به علویان، جهت دار كند و تشیع ناشی از دوستی اهل بیت را تبدیل به یك تشیع اعتقادی اصیل كند.
بعد از آن، وجود امام در خراسان، سبب شد تا شخصیت آن حضرت به عنوان امم شیعه برای مردم بیشتر شناخته شود. لذا هواداران شیعه هر روز بیشتر و بیشتر می‌شدند.[9]
حیثیت علمی امام، مهمترین عامل در توسعه مذهب شیعه به حساب می‌آمد. به ویژه كه مبانی فكری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود و طبعا مرجعیت علمی امام، توسعه فكر شیعی را دربر داشت. رجاء بن ابی الضحاك كه مسئولیت آودرن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل می‌كند كه در هیچ شهری از شهرها فرود نمی‌آمدیم، مگر آنكه مردم به سراغ او می‌آمدند و از او در مورد مسائلشان، استفتاء كرده و معالم دینی‌شان را می‌پرسیدند. او نیز احادیث زیادی از طریق آبائش (تا به علی _ علیه السلام _ و پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ برای آنها، نقل می‌كرد).[10]
اگر كسی با نقل روایت از طریق ائمه _ علیه السلام _ آشنا باشد، می‌داند كه تكیه آنها بر طریق اباء خود بهترین علامت برای توسعه فكر شیعی بوده است. این طریق، تنها طریقی است كه در آن صرفا با اتكای بر اهل بیت _ علیه السلام _ احادث ارائه شده و از دیگر راویان در سلسله سند حدیث استفاده نمی‌شود.[11] این سند به نام سلسله الذهب بین روات حدیث مشهور است.
مأمون كه خود را به مسائل علمی، علاقه‌مند نشان می‌داد، مجالسی را ترتیب داده و سعی می‌كرد تا بحث و مناظره، پیرامون امامت و نبوت با مخالفین و با حضور امام برپا كند.[12] هیچ بعید نیست كه هدف او، محكوم كردن امام بوده است.[13] از آنجایی كه مردم، اهل بیت _ علیه السلام _ رابه مثابه عالمانی می‌دانستند كه بر دیگران برتری دارند و حتی در این باره به علم لدنی آنها اعتقاد داشتند،‌ محكومیت امام در این قبیل مجالس عمومی، می‌توانست ارزش آنها را نزد مردم از بین ببرد. اتفاقا این مجالس، توانست بهترین زمینه، برای ترسیم شخصیت واقعی امام رضا _ علیه السلام _ باشد. این جلسات مكرر به نفع امام خاتمه می‌یافت.[14]و این خود، دردسری برای مأمون ایجاد كرد. عبدالسلام بن صالح هروی نقل می‌كند كه به مأمون خبر رسید كه علی بن موسی _ علیه السلام _ مجالس بحث كلام منقعد كرده و مردم جذب دانش او شده‌اند. مأمون به محمد بن عمرو الطوسی گفت تا مردم را از مجلس او طرد كند. وقتی امام متوجه این نكته شد، او را نفرین كرد و ضمن آن از خداوند چنین تقاضا كرد: ... وانتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعه من بابی[15] خدایا از كسی كه به من ظلم كرده، مرا خوار نموده و شیعیان را از درب خانه من دور كرده انتقام بگیرد.



این روایت نشان می‌دهد كه مردمی كه به خانه آن امام رفت و شد می‌كرده‌اند در شمار شیعیان آن حضرت بوده‌اند. بنابراین حضور آن حضرت در خراسان در حقیقت، عاملی در جهت توسعه فكر شیعه بوده است. مردم در مورد مسائل مختلف كلامی از آن حضرت پرسش می‌كردند. دانسته است كه از اواخر عهد منصور، كتب یونانی ترجمه شد و به تدریج عقل گرایی محدودی به حوزه اسلامی وارد شده بود. در این شرایط به نظر می‌رسید كه شیعه نیز می‌بایست افكار خود را در ارتباط با شرایط فكری جدید، مشخص كند. ائمه شیعه بویژه كلمات امام صادق _ علیه السلام _ و امام رضا _ علیه السلام _ راهگشای این حقائق بود. در مورد رؤیت خداوند در قیامت، پرسش می‌شد كه امام آن را مردود می‌دانست.[16] در مورد حدیث ان الله خلق آم علی صورته، سوال می‌شد كه امام تحریف روایت را در مورد حذف قسمتی از آن ـ كه روشنگر معنای واقعی آن است ـ توضیح می‌داد.[17] از امام درباره امر بین الامرین كه فرموده امام صادق _ علیه السلام _ بود، سؤال می‌شد[18] و جز آنها.
او در اجرای عبادات اسلامی نیز سعی كرد تا سنت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ را احیا كند. وقتی مأمون از او خواست تا نماز عید را بخواند، امام مطابق سنت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ و بدون تجملات شاهانه، خواست چنین كند. تأثیر این مسأله در میان مردم به اندازه‌ای بود كه مأمون دستور داد تا او را از نیمه راه برگردانند.[19] گویا بعد از همین واقعه بود كه سختگیریها شروع شد. مأمون كوشید تا روابط امام را با شیعیان قطع كرده و به طرق مختلف كنترل كند. در نهایت مجبور شد تا برای حذف محور شیعه، امام را به شهادت برساند،[20] اما طبیعی قضیه این بود كه در همان دو سال حضور امام در خراسان سبب گسترش تشیع در خراسان و نواحی اطراف آن شده بود.
مجموعه نامه‌های امام به افراد مختلف در توضیح مبانی شیعه به راحتی، گستردگی آن را نشان می‌دهد. نامه هایی از قبیل تبیین جایگاه اهل بیت _ علیه السلام _ در كتاب و سنت. [21] برخی از مسائل كلامی [22]و نیز مسائل اختلافی میان شیعه و سنی مانند مسأله ایمان ابوطالب، [23]توضیح مصداق شیعه، [24]توضیح مصداق صحابی [25]و معنای اولی الأمر [26]و جز آن. این پاسخها آموزه‌هاییبود كه برای شیعیان به عنوان دیدگاه قطعی پذیرفته می‌شد. گزارشی هم حكایت از آن دارد كه امام اموال خود را در روز عرفه میان مردم قسمت كرد و در برابر اعتراض فضل بن سهل كه آن را زیان خوانده بود. امام آن را غنیمت دانست.[27]
یكی از شیعیان خالص امام كه در زمان حضور امام در مرو به خدمت ایشان رسید، دعبل خزاعی بود.
دانسته است كه طایفه خزاعیان از طوایف شیعی عرب به شمار می‌روند و دعبل در این زمان شاعر برجسته عرب، خزاعی و شیعی شناخته می‌شد. زمانی كه دعبل به خراسان آمد، قصیده تائیه خود را سروده و گفته بود كه نباید كسی پیش از امام رضا _ علیه السلام _ آن را بشنود.[1] این قصیده تاریخ شیعه را در این دوره منعكس می‌كند، تاریخی كه همراه با درد و رنج و قتل و آزار است. دعبل امیدوار است كه امامت در اختیار اهل بیت قرار گیرد:
خروج امام لا محاله خارج یقوم علی اسم الله و البركات
یمیز فینا كل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات
امام از این شعر به شدت متأثر شد و یك صد دینار از دینارهایی كه به اسم مبارك امام ضرب شده بود، به همراه جبه‌ای به وی داد.[2] عجیب آن كه در راه دزدان قافله‌ای را كه دعبل در آن بود، مورد حمله قرار دادند و تنها پس از آن كه دعبل را شناخته و او قصیده خود را برای آنها خواند، وسائل اهل قافله را پس دادند. مردمان قم، از وی خواستند تا جبه را به قیمت هزار دینار بفروشد اما نپذیرفت. پس از خروج از قم، جوانان عرب آن را از وی گرفتند. وی به شهر برگشت و تنها رضایت داد تا بخشی از جبه را به وی داده و هزار دینار نیز بگیرد.[3] به نظر آقای اشتر وی به احتمال در قم مانده تا زمانی كه خبر درگذشت امام را شنیده است. مأمون از روی خباثتی كه داشت امام را در نزدیكی قبر پدرش رشید در طوس دفن كرد. این امر آشوبی در وجود دعبل و شیعیان برانگیخت. در اشعار بعدی دعبل حملات صریحی به عباسیان است. وی بویژه به همین ماجرا اشاره كرد:
أری أمیه معذورین ان قتلوا و لا أری لبنی العباس من عذر
... قبران فی طوس: خیر الخلق كلهم و قبر شرهم هذا من العبر[4]
زمانی كه مأمون در سال 210 فدك را به طالبیان بازگرداند، دعبل در شعری چنین سرود:
أصبح وجه الزمان قد ضحكا برد مأمون هاشم فدكا[5]
دعبل با همه ارتباطی كه با امیران و درباریان دوره مأمون و معتصم داشت، هیچگاه از تشیع دست نكشید و خود می‌گفت كه پنجاه سال است كه چوبه دار خود را همراه می‌برد اما كسی او را بر دار نیاویخته است. اشعار وی در ستایش اهل بیت بسیار فراوان است:
بأبی و أمی خمسه أحبهم لله، لا لعطیه أعطاها
بأبی النبی محمد و وصیه الطیبان و بنته و ابناها[6]
و در آخرین شعری كه پیش از وفاتش سرود گفت:
أعد لله یوم یلقاه دعبل: أن لا اله الا الله
... الله مولاه و النبی، و من بعد هما فالوصی مولاه[7]
به هر روی در بحث تاریخ تشیع در ایران یكی از نكات غیر قابل انكار آمدن امام رضا _ علیه السلام _، به ایران است. توجه به حفظ آثار بر جای مانده از مسیر امام در شهرها و مناطقی كه به نحوی محل استقرار امام بوده، نشان از علاقه ویژه شیعی در میان مردم است، هر چند ممكن است درباره برخی از این مكانها و ارتباط آنها با امام رضا _ علیه السلام _ خبر درستی در دست نداشته باشیم. به عنوان نمونه، مسجد امام رضا در اهواز[8] یكی از قدیمیترین نقاطی است كه در ایران به نام امام رضا _ علیه السلام _ وجود دارد. جدای از ابودلف، یاقوت هم از پل شوشتر در اهواز و مسجدی كه به نام امام رضا _ علیه السلام _ روبروی آن بوده یاد كرده است.[9] دو نقطه منسوب به امام رضا _ علیه السلام _ در شهر شوشتر است یكی از آنها كمی دورتر از پل شاه علی و لشكر[10] و دیگری در شرق شوشتر نزدیك رودخانه شطیط.[11] بر این بنای دوم تاریخی از سال 1094 دیده می‌شود.
قدمگاه دیگری هم در شرق شهر دزفول موجود است.[12] همه اینها به نام امام رضا _ علیه السلام _ دیمی قرار دارد كه این دیمی نامی برگرفته از منطقه است.[13] دو بقعه دیگر، ‌یكی در دزفول و دیگری در شوشتر با نام شاخراسون وجود دارد. دو بقعه دیگر در شوشتر با نامهای امام ضامن در حوالی كنارستان و بقعه امام رضا در حوالی بلوك عقیقی وجود دارد.[14] محلی هم به عنوان قدمگاه امام رضا در جنوب آبادی كهنك[15] در حوالی شوشتر وجود دارد.
در شهر ارجان كه در قدیم شهر آبادی بوده و اكنون در یك فرسخی آن بهبهان با قدمت سیصد ساله وجود دارد، محلی با نام قدمگاه یا مسجد امام رضا وجود دارد كه گفته شده حضرت در حركت خود به خراسان در اینجا نماز خوانده‌اند.[16]مسجد قدمگاه امام رضا در ابرقو، مشهور به مسجد بیرون هم از اماكنی است كه شناخته شده و آثاری از آن برجای مانده است.[17]
در شهر یزد هم چندین قدمگاه وجود دارد. از جمله آنها قدمگاه خرائق (مشهدك) است. خرانق در شصت كیلومتری شهر یزد قرار دارد. تاریخ این قدمگاه بر اساس كتیبه موجود در آن مكان به قرن ششم هجری باز می‌گردد. در این كتیبه آمده است:
لا اله الا الله، محمد رسول الله، امیرالمؤمنین به تاریخ ست و تسعین مائه علی بن موسیت الرضا اینجا رسیده است و در این مشهد فرود آمد و مقام كرد و به تاریخ سنه اثنی و تسعین و خمسمائه خراب بوذ و از جهد بوبكر بن علی ابی نصر فرمودنذ و به دست ضعیف پرگناه یوسف بن علی بن محمد بنا واكرده شد خدایا بر آن كس رحمت كن كی یك بار قل هوالله به اخلاص در كار آنك فرمود و آنك كرد و آنك خواند كنذ كتبه یوسف بن علی بن محمد فی شهر ربیع الاول سنه خمس و تسعین و خسممائه.[18]
به یقین در آن حوالی شیعیانی زندگی می‌كرده‌اند كه این بقعه را سرپا نگاه داشته‌اند. اثر تاریخی دیگر مربوط به آثار سفر امام رضا _ علیه السلام _، قدمگاه ده شیر در فراشاه است. این قدمگاه در كنار جاده تفت به ده شیر و در مركز فراشاه قرار دارد. كتیبه‌ای كه در محراب بنای آن وجود دارد حكایت از آن می‌كند كه گرشاسب بن علی از امرای كاكویه دیلمی در سال 512 آن مكان را ساخته است. بنای مزبور در همان عصر به نام مسجد مشهد علی بن موسی الرضا شهرت داشته است.
كتیبه برجای مانده چنین است:
حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم ذلك الذی یبشر الله عباده ... (شوری 23)
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
متن: آیه تطهیر
خط دوم: لا اله الا الله محمد رسول الله (در زیر آن علی ولی الله با خط جدیدتر به آن الحاق شده است)
خط سوم: بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المؤمنون...
خط چهارم: بسم الله الرحمن قل هو الله احد...
امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _، العبد المذنب الفقیر الی رحمه الله تعالی كرشاسب بن علی بن فرامز ابن علاء الدوله تقبل الله منه فی شهور سنه اثنی عشره و خمس مائه.[19]
در محله دارالشفای یزد، مسجدی با نام مسجد فرط یا پتك وجود دارد كه بسیار كهن و قدیم است. داستان بنای این مسجد به زمان خروج ابومسلم خراسانی برمی‌گردد. گفته شده است كه امام رضا _ علیه السلام _ چون در سفر خراسان به یزد آمد در این مسجد نماز گزارد. اكنون نیز یكی از حجرات مسجد به نام صوعه امام رضا شناخته می‌شود. این مسجد در سال 1087 بازسازی شده است. سنگی در صومعه وجود دارد با این عبارت: وقف كرد بر صومعه متبركه امام علی موسی الرضا میرك شربت دار فی تاریخ سنه 937.[20]
دو سنگ نبشته یكی با تاریخ 516 در موزه آستان قدس مشهد و دیگری با تاریخ 547 در موزه فریر گالری واشنگتن مربوط به مسجد مشهد امام رضا موجود است كه هر دو نشانی است از قدمگاههای یزد و دیگر حضر تشیع در این دیار. متن هر دو سنگ را آقای افشار چاپ كرده‌اند.
عبارات سنگ مورخ 516 چنین است:
حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و آیه انما و لیكم الله
حاشیه سوم: امر بعماره المشهد الرضوی علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _ المذنب الفقیر الی رحمه الله ابوالقسم احمدبن علی بن احمد العلوی الحسینی تقبل الله منه.
پیشانی: الله اكبر
متن: هذا مقام الرضا علیه السلم اقبل علی صلوتك و لا تكن من الغافلین شعبان سنه سته عشر و خمس
زیر: مائه. عمل عبدالله بن احمد مره.[21]
سنگ نبشته دوم:
حاشیه اول: آیه 17 و 18 آل عمران
حاشیه دوم و سوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام چهارده معصوم
پیشانی: آیه تطهیر
متن: سوره اخلاص و این جمله: امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا علی السلام العبد المذنب الی رحمه الله تعالی جنید بن عمار برالفاد (نقطه فاء مشخص نیست).
زیر سنگ: فی سنه سبع و اربعین و خمس مائه. عمل احمد بن محمد بن احمد اسك.[22] مسجد دیگری با نام مسجد قدمگاه در شهر یزد در مرحله مالمیر خارج حصار وجود دارد.[23]
در روستای بافران در پنج كیلومتری نائین درختی وجود دارد كه از آن با عنوان مردم آن را موم رضا می‌نامند و چنین شهرت دارد كه امام رضا _ علیه السلام _ زیر این درخت غذا تناول فرموده‌اند. مردم هم در روز عاشورا و بیست و یكم رمضان در آنجا جمع می‌شوند. گفته شده كه شاه عباس هم در آنجا بنایی ساخته بوده است.[24] در خود نائین هم قدمگاه مسجد قدیمان وجود دارد گفته شده كه حضرت در این مسجد نماز خوانده است. ایضا در نائین حمام و مسجد امام رضا وجود دارد كه گفته شده حضرت در آنجا استحمام نموده و در مسجد نماز خوانده است. این دو در محله گودالو در نائین قرار دارند. در پشت مسجد كلوان هم قدمگاهی وجود دارد كه منسوب به امام رضاست.[25]
رافعی نوشته است كه قد اشتهر اجتیاز علی بن موسی الرضا به قزوین و یقال انه كان مستخفیا فی دار داوود بن غازی.[26]
گویا كسی در این نكته تردید ندارد كه مسیر امام در سفر به خراسان از قزوین نبوده است. نیز گزارش شده است كه امام رضا _ علیه السلام _ از نطنز گذشته و محلی كه اكنون به نام قدمگاه علی _ علیه السلام _، شهرت دارد مربوط به توقف امام رضا _ علیه السلام _ در این شهر است.[1] همچنین گزارش شده است كه امام رضا _ علیه السلام _ از دامغان گذشته و در محلی با نام آهوان، چند آهو خدمت آن حضرت رسیدند.[2]
ورود امام رضا _ علیه السلام _ به نیشابور در منابع فراوانی آمده است. شیخ صدوق از ورود آن حضرت به محله فرد در نیشابور یاد كرده و نوشته است كه تا كنون (نیمه دوم قرن چهارم) در آن محل حمامی بنا شده كه به حمام رضا مشهور است.[3] همچنین در بیست و شش كیلومتری نیشابور قدمگاه معروف منسوب به امام رضا _ علیه السلام _ موجود است و به این نام شهرت دارد. جائی هم با نام عین‌الرضا در محلی با نام حمراء[4] شناخته شده بوده است. از جائی نیز با نام پسنده، كه محل اقامت امام بوده و ایشان از آن راضی بوده و به همین دلیل از آن با عنوان پسندیده یاد شده نام برده شده است.[5]
در میان اصحاب امام رضا _ علیه السلام _ كسانی هستند كه حتی اگر عرب نیز بوده‌اند، در شهرهای ایرانی زندگی می‌كرده و نامی ایرانی یافته‌اند. چند نفری كه به همدانی شهرت دارند ندانستیم كه همدانی هستند یا همدانی.
بنابراین یادی از آنها نكردیم از رازیها و قمی‌ها و غیر شهرهای ایران هم یاد نكرده‌ایم. كسانی كه لقب آنها منسوب به شهرهای ایرانی است عبارتند از: ابراهیم بن ابی محمد خراسانی (مسندالرضا _ علیه السلام _ 2/ 511) ابوسعید الخراسانی (مسند 2/ 514) محمدبن عبدالله الخراسانی (مسند 2/ 548) سلیمان بن حفص مروزی (مسند 2/ 533) سلیمان بن صالح مروزی (مسند 2/ 534) سهل بن قاسم نوشجانی (مسند 2/ 534) ابوالقاسم الفارسی (مسند 2/ 515) فتح بن یزید الجرجانی (مسند 2/ 542) فضاله بن ایوب ازدی سكن اهواز (2/ 543) محمدبن اسحاق طالقانی (2/ 545) محمدبن ابی یعقوب بلخی (مسند 2/ 545) محمدبن زید طبری (اصله كوفی) (مسند 2/ 547) نعیم بن صالح طبری (مسند 2/ 553) ابوسعید النیسابوری (مسند 2/ 515) حمزه بن جعفر الارجانی (مسند 2/ 515) ابوحیون مولی الرضا (مسند 2/ 514).


پی نوشت اول
[1] . ابن خلدون، ج 4، ص 7.
[2] . مقاتل الطالبیین، ص 375 ط نجف. امام فرمود: قد علم الله كراهتی لهذا فلما خیرت بین قبول ذلك و بین القتل اخترت القبول علی القتل. خداوند می‌داند كه اینكار به اجبار بود. هنگامی كه من، مخیر شدم در قبول این امر یا قتل، قبول بر قتل ترجیح دادم. نك: غایه الاختصار، صص 67، 68.
[3] . الكافی، ج 1، ص 486؛ عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 150.
[4] . تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 498. مأمون نیز این حقیقت را درك كرده بود و لذا امام را به شهادت رساند و در ظاهر وانمود كرد كه او به مرگ عادی رحلت كرده و خود را عزادار نشان داد. امام علویان، فریب او را نخوردند، زمانی كه مأمون ضمن نامه‌ای به عبدالله بن موسی نوشت بیا تو را به جای علی بن موسی، ولیعهد كنم، او به مأمون گفت: من فریب تو را نمی‌خورم. آیا خیال كردی من نمی‌دانم با انگور چه بر سر علی بن موسی آوردی؟ نك: مقاتل الطالبیین، ص 415، 416.
[5] . نك: المقالات والفرق، ص 95.
[6] . رساله الدلائل الرهبانیه، منسوب به علامه حلی، چاپ شده در آخر كتاب الغارات، ج 2، ص 858 ط تهران. نسبت این رساله به علامه حلی تكذیب شده است. نك: ریاض العلماء ج 1، ص 379. گفته شده است كه: در قم چشمه‌ای است كه گفته می‌شود علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _ از آب آن نوشیده است. به احتمال منسوب به یكی از نوادگان علی بن موسی _ علیه السلام _ بوده است. نك: گنجینه آثار قم، ج 1، ص 381.
[7] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 148، 149، 180. در این مورد، گفتار صاحب عیون مقدم است. نك: بحارالانوار، ج 49، صص 91، 92، 118، 134.
[8] . ینابیع الموده، ص 364. از چند مدرك ـ سند اصل حدیث بقول ابا الصلت، آنقدر محكم بود كه اگر بر دیوانه‌ای می‌خواندند، جنون او برطرف می‌شد!! روایات دیگری نیز در مورد استقبال، ذكر شده است. نك: ینابیع الموده، ص 385. عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 132، 133.
[9] . بنا به نوشته كتاب ضیافه الاخوان كه شرح حال علمای قزوین است امام رضا _ علیه السلام _ سال 193 نیز یكبار به قزوین آمده و در منزل داود بن سلیمان اقامت كرده است. نك: حیاه الامام الرضا، صص 227، 228.
[10] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 180، 183. امام بر آن بود كه حدیث را از آبائش نقل كند. عیون اخبار الرضا، ج 1. ص 111.
[11] . ابوالمحاسن در مورد امام صادق _ علیه السلام _ می‌نویسد: لایرو الا عن اهل بیته او جز از اهل بیت _ علیه السلام _ چیزی روایت نمی‌كرد. النجوم الزاهره، ج 2، ص 9. بنابراین، آنچه گفته شده كه شاید تنها خصوصیت تازه تشیع در قرن چهارم باشد كه همه اخبار و آثار را به علی و خاندانش باز می‌گرداند (تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم ج 1، ص 81) صحیح نیست، مؤلف مزبور با شیوه نقل حدیث در تشیع از بدو امر آشنا نبوده است.
[12] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183، 184.
[13] . مجالس المؤمنین، ج 2، ص 274.
[14] . بحار، ج 49، ص 100. در كتاب الاحتجاج مرحوم طبرسی به تفصیل متن این مباحثات آمده است.
[15] . عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 170، 171.
[16] . همان مدرك، صص 93، 94.
[17] . همان، ص 98.
[18] . همان، ص 101، جواب امام در این مورد در حقیقت بیان كلام شیعه بود. امام در یك مورد در جواب مأمون درباره مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختیار، فرمودند: ان افعال العباد، مخلوقه خلق تقدیر لا خلق تكوین ولا تقل بالجبر ولا بالتفویض بحار، ج 5، ص 30. مجموعه این سوالات كلامی فراوان بوده و واضح است كه شیوع آنها، شیوع فكر شیعه می ‌باشد. به عنوان نمونه درباره به عدم رؤیت خداوند، الكافی ج 1، ص 96 (عربی). معادن الحكمه، ج 2، ص 161؛ التوحید، ص 109. همچنین سوال در مورد مفهوم توحید كه امام بوسیله نامه‌ای، جواب می‌دادند. التوحید، ص 56؛ بحار. ج 4، ص 284.
[19] . بحار، ج 49 ص 135، برای تحلیل قضیه نك: حیاه الامام الرضا ص 256، مجالس المؤمنین ج 2، صص 271،‌272.
[20] . بندرت می‌توان عالمی شیعه یافت كه در این مسئله تردید كند. هر چند رضی‌الدین علی بن طاووس محقق شیعی در این مسئله تردید كرده و چنین امری را با توجه به برخورداریهای مأمون غیرقابل قبول دانسته است. اما باید دانست این برخوردها همانگونه كه استاد جعفر مرتضی توضیح داده‌اند همگی در جهت مصالح سیاسی ویژه‌ای بوده است. حتی اگر مأمون محمدبن جعفر صادق و زیدالنار كه هر دو علیه او خروج كردند بخشید، در همین رابطه بوده و مؤیدی بر جهت‌گیری مثبت مأمون به صورت یك اعتقاد نیست اضافه بر اینكه در عیون اخبارالرضا روایاتی صریح در مسئله شهادت امام داریم و تقریبا اجماع علمای شیعه بر این است، نك: مجالس المؤمنین ج 2، ص 273، 274. تاریخ بیهقی، ص 48 ـ 49.
[21] . الكافی، ج 1، ص 223؛ نصائر الدرجات، ص 118؛ بحار، ج 23، ص 336.
[22] . نك: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16.
[23] . معادن الحكمه، ج 2، ص 176.
[24] . قرب الاسناد، صص 203، 206.
[25] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 87.
[26] . تفسیر العیاشی، ج 1، ص 360؛ بحار، ج 23، ص 296.
[27] . محاضرات الادباء، ج 1، ص 589.
رسول جعفريان- تاريخ تشيع در ايران٬ ج1 ٬ص219

دوم
[1] . دعبل بن علی الخزاعی شاعر اهل البیت، ص 83، از الغدیر، ج 2، ص 359، الاتحاف، ص 161.
[2] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 89، از عیون اخبار الرضا، ص 368، الفصول المهمه، ص 231.
[3] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 91.
[4] . همان، صص 95، 98.
[5] . فتوح البلدان، ص 37، به نقل از: دعبل بن علی الخزاعی، ص 107.
[6] . دعبل بن علی الخزاعی، ص 212؛ دیوان دعبل الخزاعی، ص 247.
[7] . دیوان دعبل الخزاعی، ص 140.
[8] . ابو دلف (سفرنامه، ص 89) در قرن چهارم از آن خبر داده است.
[9] . معجم البلدان، ج 1، ص 285، مرات البلدان، ج 1، ص 132.
[10] . درباره آن نك: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، صص 58، 59.
[11] . درباره آن نك: همان، صص 59، 60.
[12] . درباره آن نك: همان، ص 61.
[13] . نك: دیار شهر یاران، بخش اول، 1/ 554، 368، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 57.
[14] . دیار شهر یاران، بخش اول، 1/ 320، 869، 771، 775.
[15] . جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 63.
[16] . مرات البلدان، ج 1، ص 368، زندگانی امام رضا، سحاب، ص 243، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، صص 78، 79.
[17] . یادگارهای یزد، ج 1، ص 357، 358. قسمتهایی از كتیبه كاشی معرق مورد نظر كه اشاره به ورود امام رضا _ علیه السلام _، در آن آمده، به طور عمده از بین رفته است.
[18] . یادگارهای یزد، ج 1، ص 173، 177.
[19] . همان، ج 1، ص 383، 384.
[20] . همان، ج 2، ص 211، 217.
[21] . همان، ج 2، ص 917.
[22] . یادگارهای یزد، ج 2، ص 918 گویا نویسنده دانشمند كتاب جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا از این موارد و مورد بعدی غفلت كرده‌اند.
[23] . یادگارهای یزد، ج 2، ص 274.
[24] . تاریخ نائین، ج 2، ص 236، 237، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 109.
[25] . تاریخ نائین، ج 2، ص 230، 237، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا ص 113، 115.
[26] . التدوین فی اخبار قزوین، ج 3، ص 428.
رسول جعفريان- تاريخ تشيع در ايران٬ ج1 ٬ص219

سوم
[1] . نك: میراث فرهنگی نطنز، صص 158، 161.
[2] . بحرالانساب، ص 101، 103 اشاره به ولایت خراسان كرده به خصوص دامغان، نك: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 116، 117.
[3] . جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 132، 133.
[4] . الثاقب فی المناقب، ص 146. گفته شده كه شاید حمراء آن روزگار ده سرخ فعلی باشد. نك: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص 136.
[5] . الثاقب فی المناقب، ص 146.
رسول جعفريان- تاريخ تشيع در ايران٬ ج1 ٬ص219

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:44 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران

دلایل گسترش تشیع در ایران


از دلایل عمده نفوذ تشیع در ایران، ورود سادات علوی به این منطقه است. این افراد، عمدتا شیعه بوده‌اند، گرچه به طور بسیار نادر، افرادی كه حتی ناصبی بوده‌اند، یافت می‌شده‌اند.[1]طبعا سادات فراوانی بر مذهب اهل سنت بوده‌اند. عبدالجلیل قزوینی رازی در كتاب نقض نوشته است: و علوی اصلی، الا امامتی و شیعی نبود و نتواند بود و اگر نه باری زیدی.[2]دانسته است كه شیعیان آنها نیز همگی بر مذهب اثنی عشری نبوده، بلكه بسیاری از آنها شیعه زیدی بوده‌اند. تمامی كسانی از سادات كه در قیامهای ضد عباسی شركت داشته‌اند، شیعه زیدی بوده‌اند. این به دلیل این بود كه آنها به تقیه اعتقادی نداشته و قیام به سیف از ویژگیهای امام زیدی شمرده می‌شده است. به هر روی سادات زیدی و امامی، همگی در ایران فضایی شیعی ایجاد كرده‌اند. دلیل ورود آنها به ایران را در چند نكته می‌توان بیان كرد. نخست باید به امنیتی كه در مناطق ایران بوده اشاره كرد. این یكی از عمده‌ترین دلایل مهاجرت آنها به ایران است.
ایران، به طور نسبی دور از دسترس حكومتهایی بود كه مركز آنها در شام و یا عراق قرار داشت. فشارهای عباسیان و قبل از آنها امویان، سبب شد تا آنها، بدین مناطق مهاجرت كنند. از میان علویان، كسانی كه در قیامهایی چون قیام زید، نفس زكیه، برادرش ابراهیم، و نیز حسین بن علی (شهید فخ) شركت كرده بودند، احساس خطر بیشتری می‌كردند. آنها، یا همچون ادریس بن عبدالله به شمال آفریقا و یا مانند یحیی بن زید و یحیی بن عبدالله، به مناطق شرقی یعنی ایران، متواری می‌شدند. سختگیریهای زمان منصور و پس از آن، هیچ راهی جز مهاجرت برای سادات باقی نمی‌گذاشت. دلیل دیگر مهاجرت آنها همان دلیلی بود كه سایر اعراب را به این مناطق جذب می‌كرد. رفاهی كه این شهرها می‌توانست دربرداشته باشد، توجه بسیار از قبائل عربی را به خود جلب می‌كرد. مهمتر از این دو نكته آنكه، آنها خود را در میان مردم این سامان محبوب می‌دیدند. مردم نیز به دلیل این كه آنها فرزندان رسول الله بودند، بدانها احترام می‌گذاشتند. این مسأله آنها را به این سمت جلب می‌كرد.[3] در این میان شهرهای شیعه نشین، اهمیت بیشتری داشته است. با این حال اهل سنت این دیار نیز نسبت به علویان احترام خاصی داشتند.[4] این مهاجرتها بیشتر از قرن دوم به بعد بوده است. لذا كمتر می‌توان برای فرار آنها به ایران از ترس حجاج، شاهدی ذكر كرد.
با این حال، در برخی نقلها، نخستین دسته از سادات علوی مهاجر را كسانی دانسته شده‌اند كه از ظلم و جور امویان، به ویژه سفاكیهای حجاج به این حدود پناه آورده‌اند.[5] بعد از آن كه یحیی بن زید به ایران آمد، راه این مهاجرت گشوده شد. قیام عبدالله بن معاویه هم كه در ابتدا به پیروزیهای در ایران دست یافت، زمینه دیگری برای مهاجرت بود. به دنبال آن كسانی كه از ترس منصور عباسی و به جرم حمایت از نفس زكیه و برادرش ابراهیم تحت تعقیب بودند، به سرعت روی بدین منطقه آوردند. پس از آن، این مهاجرتها رو به گستردگی نهاد.
افزون بر فرار از ترس دستگیری و كشته شدن، از دلایل آمدن آنها، جذب نیرو برای قیام بوده است. مردم ایران كه یك بار به هنگام روی كار آمدن عباسیان، علاقه خود را جهت تغییر حاكمیت عربها نشان داده و امتحان خوبی در این باره داده بودند، می‌توانستند بار دیگر چنین كنند. همین تصور بود كه علویان را به سوی این مناطق می‌كشاند. آن زمان آگاهی عمومی مردم ایران نسبت به علویان و حتی فعالیت به نتیجه رسیدند. طبعا علویان با تحرك اندك خود نمی‌توانستند به چنین نتیجه‌ای برسند.[6] یحیی بن عبدالله بن الحسن بن حسن [7]از جمله كسانی بود كه در قیام حسین بن علی (شهید فخ) شركت كرد. او پس از شكست این قیام به سوی مشرق گریخت و همراه با عده‌ای از كوفیان به مناطق شمالی ایران (دیلم) رفت. هارون كه به شدت از این حركت‌ها هراس داشت؟ به فضل بن یحیی برمكی دستور داد، به هر صورتی شده او را دستگیر كند.[8] به نظر می‌رسد حركت یحیی، اولین قیام شیعی در دیلم بوده و سرآغاز مهاجرت سادات در این دیار كه بعدها بیش از هفتصد سال بر آن حكمرانی كردند، بوده است. رفتن علویان و سایر مخالفان دولت عباسی به این منطقه، می‌توانست به نحوی به معنای استفاده از بهره‌برداری از این اختلافات باشد. قیام یحیی نشان می‌دهد كه منطقه دیلم از نظر جغرافیایی و سیاسی می‌توانسته برای یك نهضت شیعی، آمادگی داشته باشد. كمتر از هشتاد سال پس از یحیی این تجربه با موفقیت انجام گرفت.
بیست و پنج سال پس از قیام یحیی، زمانی كه امام رضا (ع)، به ایران آمدند گروههای فراوانی از سادات راهی ایران شدند. تسامح مأمون در برابر علویان در برابر سخت‌گیری پدر و اجدادش نسبت به سادات، در رشد و سربلندی علویان، تأثیر بسزایی داشت. او گرچه با قیامهای آنها به شدت برخورد كرد، اما در حالت عادی به علت اعتقادی كه به برتری علی (ع) به سایر خلفا از خود نشان می‌داد، نسبت به علویان احترام زیادی می‌گذاشت. با این حال در این اواخر سیاست او نیز نسبت به علویان كه به هر روی حكومت عباسیان را تهدید می‌كردند، عوض شده بود. یكی از نمونه‌های شاخص مهاجرت در این دوره آمدن حضرت فاطمه معصومه (س) به ایران، رسیدن ایشان به قم و بیماری و مدفون شدن آن حضرت در این شهر است. روشن است كه ایشان در پی آمدن امام رضا (ع)، راهی ایران شده‌اند.[9] مولانا اولیاء الله نوشته است: چون خبر غدری كه با رضا (ع) كرده به راه به سادات رسید، هرجا كه بودند، پناه به كوهستان دیلمان و طبرستان و ری نهادند. بعضی را همین جا شهید كردند و مزار ایشان باقی است و بعضی وطن ساخته همین جا مانده تا به عهد متوكل خلیفه كه ظلم او بر سادات زیاد از حد در گذشت، بگریختند و در كوهستان طبرستان و بیشه این طرف جای ساختند و بنابر آن كه اصفهبدان مازنداران و ملوك باوند از قدیم الایام كه در اسلام در آمدند متشیع بوده‌اند و معتقد سادات و ایشان هیچ وقتی جز امامی المذهب نبوده‌اند، سادات را در این ملك مقام بهتر از جایهای دیگر بودی. [10]
ظهیر الدین مرعشی نیز می‌نویسد: .... سادات از آوازه ولایت و عهدنامه مأمون كه بر حضرت امامت پناهی داده بود، روی بدین طرف نهادند و او را بیست و یك برادر دیگر بودند. این مجموع برادران و بنواعمام از سادات حسینی و حسنی به ولایت ری و عراق رسیدند.[11] او پس از ذكر تغییر سیاست مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در مرد عكس‌العمل سادات، می‌نویسد: چون سادات خبر غدر مأمون كه با حضرت رضا (ع) كرد، شنیدند، پناه به كوهستان دیلمستان و طبرستان بردند و بعضی بدانجا شهید گشتند و مزار و مرقد ایشان، مشهور و معروف است. چون اصفهبدان مازندران در اوایل كه اسلام قبول كردند، شیعه بودند و با اولاد رسول (ص)، حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملك، مقام آسانتر بود.[12] پس از این خواهیم دید كه با پیدایش قیامهای شیعی در مازندران و گیلان، این مهاجرتها رو به گستردگی نهاد. در این دوره عراق و كوفه دیگر منطقه امنی نبود؛ گرچه شیعیان آن بسیار بودند. علویان نیز با توجه به پیشینه كوفه در قیام امام حسین (ع) و نیز قیام زید، امكان پیروزی در عراق را برای خود نمی‌دیدند. موسی بن عبدالله بن حسن درباره عراق می‌گفت:
لا تتركینی العراق فانها بلاد بها اس الخیانه و الغدر[13]
وی در این شعر عراق را مركز خیانت و غدر معرفی می‌كند. طبعا در امتداد عراق، ایران زمینه مناسبی برای قیام بود. برای شناخت نفوذ شیعه در ایران، می‌توان از محل‌هایی كه مهاجران علوی آنها را برای سكونت برمی‌گزیدند بهره برد. تعیین این مكانها به عنوان محلهای صد در صد شیعی نادرست است، چرا كه به عنوان نمونه، اصفهان با تمام سنی گری متعصبانه خود كه گاهی معاویه را تا حد پیامبری بالا می‌برده[14] و حتی درگیریهای مكرری با قمی‌ها به عنوان شیعه داشته،[15]باز محلی برای مهاجرت سادات بوده است. در عین حال باید توجه داشت كه مهاجرت سادات به تدریج بنیه شیعه را در این شهر نیز قوی كرد. به طوری كه یكی دو سه قرن بعد از سفر مقدسی در قرن چهارم، نفوذ تشیع را در این شهر نیز مشاهده می‌كنیم. وجود مزار ساداتی كه در قرنها چهارم و پنجم به بعد در این شهر مدفون شده و مزاشان شناخته شده باقی مانده و زائران را به خود جذب كرده، شاهد این مسأله است. یك نمونه سنگی است كه نسب یكی از امامزاده‌های مشهور اصفهان در آن آمده: بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و الصلوه والسلام علی محمد و اله اجمعین. فهذا النسب مقابل مطابق بالجامع المنسوب الی ابی الشیخ الحرب بن محمد الدینوری رحمه الله و النسب هذا: ابوالعباس محمد بن ابی عبدالله محمد بن عبدالله بن جعفر بن قاسم بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن امیرالمؤمنین و امام المتقین و یعسوب الدین اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه الصلوه والسلام.[16]
این نسب كه در صورت صحت، شامل نام هفت نفر تا عباس فرزند امیرالمؤمنین (ع) است نشان از آن دارد كه امامزاده مذكور حداكثر در اواسط قرن سوم در این شهر می‌زیسته است. با توجه به حفظ مزار وی، می‌توان به موقعیت سادات در این شهر كه آن زمان تحت سیطره حنابله متعصب بوده پی برد.
مزار امامزاده اسماعیل اصفهان نیز متعلق به اسماعیل بن زیدبن حسن بن حسن (ع)، دانسته شده و بنایی است كهن كه همچنان برجای مانده است.[1] نسب امامزاده احمد این شهر نیز كه از امامزاده‌های معتبر دانسته شده چنین است: احمد بن علی بن امام محمد باقر (ع) كتیبه‌ای با تاریخ 563 در این مزار وجود دارد.[2] از كهنترین امامزاده‌های ایران، امامزاده علی بن امام باقر (ع) است كه به نام مشهد اردهال در نزدیكی شهر كاشان قرار دارد. در نسب این امامزاده نیز تردیدی وجود ندارد. در دوره سلجوقیان، زمانی كه شمار فراوانی از شیعیان به وزارت و دبیری رسیدند، مزار این امامزاده در آبادی كامل بوده و شاعر بلندپایه شیعی در این دوره، ابوالرضا راوندی، قصاید فراوانی درباره این بنا و بانیان آن سروده است.[3] بقعه امامزاده حبیب بن موسی بن جعفر با تاریخهای 667 و 670 از امامزاده‌های معتبر كاشان است.[4]نقل این نمونه‌ها، به دلیل تعلق آنها به قرن دوم و اوائل قرن سوم هجری است. دوره‌ای كه سادات به طور دستجمعی به ایران، بویژه مناطق شیعه نشینی چون كاشان مهاجرت می‌كرده‌اند. در كاشان شمار زیادی امامزاده منسوب به فرزندان امام كاظم (ع) وجود دارد كه گرچه بی واسطگی آنها با امام محل تردید تواند بود، اما بی شبهه، نباید نسبت آنها با امام فاصله چندانی داشته باشد. از جمله آنها بقعه عطابخش، كه از فرزندان امام كاظم (ع) دانسته شده، بقعه هارون بن موسی بن جعفر (ع) بقعه احمدبن موسی بن جعفر (ع) بقعه سلیمان بن موسی بن جعفر (ع) بقعه طاهر و منصور و فرزندان موسی بن جعفر (ع)، بقعه حسن بن موسی بن جعفر (ع)، از جمله این امامزاده‌هاست.[5] می‌دانیم كه كاشان و قم از مهمترین مراكز مهاجرت سادات به ایران بوده است.
در مورد تفرش نوشته شده: از وجود امامزاده‌های متعدد در تفرش و نزدیكی آن به قم و ری، برداشت می‌شود كه مردم تفرش از صدر اسلام، پیرو مذهب تشیع بوده‌اند.[6]نویسنده دیگری می‌نویسد: آیین حقه تشیع در همان قرن نخستین هجری به ری و به تبع آن به قصران خارج راه یافت... ظاهرا رواج آیین تشیع در ری و قصران به وسیله آن دسته از سادات و فرنزدان علی (ع) صورت گرفت كه در خلافت جابرانه امویان از جور و ستم ایشان، بدین نواحی پناه آوردند.[7]در جای دیگری، همان نویسنده وجود قبر امامزاده حمزه در این شهر را به عنوان نشانه وجود تشیع در آن دانسته‌اند. [8] مهاجرت سادات به بیهق نیز یكی از همین نمونه‌هاست.[9]وجود بقعه محمدبن الصادق (ع)، در سرخس[10]نیز نشانه حضور تمایلات شیعی در این نواحی در همان قرون نخست است.


بنابراین از مقابر سادات و امامزاده‌ها، می‌توان تا حدودی خطوط گسترش تشیع را در ایران ترسیم كرد.
عبدالجلیل درباره برخی مكانهایی كه فرزندان بلاواسطه ائمه اطهار (ع) در آنها مدفون بوده‌اند، می‌نویسد: «اهل ری به زیارت حضرت عبدالعظیم شوند و به زیارت ابوعبدالله الابیض و به زیارت السید حمزه الموسوی... و اهل قم به زیارت فاطمه (س) بنت موسی بن جعفر (ع) كه ملوك و امراء عالم، حنیفی و شفعوی به زیارت آن تربت تقرب نمایند و اهل كاشان به زیارت علی بن محمد الباقر (ع) كه مدفون است به باركرسب[11] با چندان حجت و برهان كه آنجا ظاهر شده است و اهل آوه به زیارت فضل و سلیمان شوند، فرزندان موسی بن جعفر الكاظم (ع)، و به زیارت اوجان كه عبدالله موسی (ع)، مدفون است. اهل قزوین، سنی و شیعه به تقرب زیارت ابوعبدالله الحسین بن الرضا شوند.»[12]
نگرش اولیاء الله آملی به تاریخ، نگرشی از روی عبرت است. وی در جای جای كتابش این نگرش را نشان می‌دهد. از جمله در جایی كه درباره آوارگی سادات سخن به میان آورده، تحلیل جالبی دارد كه نقل آن سودمند است: با وجود آن همه استیلا كه بنی امیه و بنوالعباس را بود، امروز در همه جهان صد تن اموی و عباسی مشهورالنسب نیابند و این دو خاندان به شومی ظلم چنان منقطع شد كه از ایشان اثری نماند كأن لم یغنوا بالامس. و بنوعلی و بنوفاطمه، با وجود آن كه مدت دویست سال یا بیشتر، ایشان را می‌كشتند و ملوك ظلمه در پی استیصال ایشان بوده‌اند. امروز بحمدالله، در روی زمین از مشرق تا مغرب، هیچ بقعه‌ای و مقامی نیست الا در آنجا چند تن از مشاهیر سادات موجود نیستند (كذا)، بلكه به عدد در هر اطراف عالم چون مور و ملخ هر یكی می‌جوشند و آنها را شهید كرده‌اند، ضریح هر یكی از ایشان مقبل شفاه و مسقط جباه سلاطین عالم است.[13]
در اینجا دو كار آماری مختصر درباره محل مهاجرت سادات در شهرهای ایران داریم. یكی با استفاده از كتاب منتقله الطالبیه است كه در اصل درباره محلهای مهاجرت سادات نگاشته شده و دیگری بر اساس الفهرست منتجب الدین كه فهرست علمای شیعه را در قرن پنجم و ششم بدست داده است.
كتاب مزبور در قرن پنجم هجری نگارش یافته است.[14] طبعا نتایجی كه از آن بدست می‌آید تا حوالی همین قرن است. مؤلف بر آن بوده تا محل مهاجرت سادات را در شهرها نشان دهد. وی نام شهرها را به ترتیب الفبایی یاد كرده و سپس ساداتی را كه در ان شهرت اقامت كرده‌اند یاد كرده است. در اینجا ما فهرست اسامی شهرها را با تعداد سادات علوی ساكن آنها مشخص می‌كنیم.
آذربایجان 3 نفر، اردبیل 2 نفر، اهواز 35 نفر، ارجان 8 نفر، اصفهان 33 نفر، بروجرد 4 نفر، تستر 2 نفر، جندی شاپور 2 نفر، جیرفت 2 نفر، گیلان 4 نفر، جرجان 32 نفر، خراسان 15 نفر، دیلم 6 نفر، رامهرمز 3 نفر، راوند 3 نفر، ری 66 نفر، رویان 2 نفر، سابور 3 نفر، سیرجان 2 نفر، سجستان 3 نفر، سمرقند 15 نفر، شیراز 23 نفر، چالوس 14 نفر، طبرستان 76 نفر، طالقان 2 نفر، طبس 2 نفر، طوس 6 نفر، فارس 6 نفر، فسا 5 نفر، قزوین 27 نفر، قم 23 نفر، كازرون 2 نفر، كرمان 7 نفر، مرو 8 نفر، نیشابور 21 نفر، ورامین 3 نفر، همدان 11 نفر، یزد 2 نفر.
همان گونه كه گفتیم این تعداد می‌تواند درصد گسترش تشیع را نشان دهد و این كه در طبرستان تعدا 76 نفر و در ری 66 نفر و در قم 23 نفر و ... (البته نسبت به اصل جمعیت) وجود دارد، می‌تواند آنچه را كه ما در نظر داریم، یعنی نشان دادن وسعت تشیع نشان دهد. البته باید توجه داشت كه مؤلف كتاب منتقله الطالبیه تنها اسامی چهر‌های مشهور علوی را نگاشته است. هر كدام اینها اعقاب فراوانی در دیاری كه برای سكونت انتخاب كرده‌اند، از خود برجای گذاشته‌اند. از میان پانصد و چهل و چهار شرح حال كه از مؤلفان شیعی در الفهرست منتجب الدین ـ تألیف شده در قرن ششم هجری ـ بدست داده شده و با تعبیر الشیخ و السید سیادت یا عدم سیادت آنها مشخص گردیده، تعداد 342 نفر با لقب الشیخ و 202 نفر با لقب السید معرفی شده‌اند.[15] چنین نسبت بالایی از مؤلفان شیعی سید نسبت به غیر سیدها بسیار بالاست. یعنی قریب 37 درصد سید و 63 درصد شیخ بوده‌اند.
به مرور زمان و در قرن چهارم و پنجم بر شوكت سادات افزوده گردید. در بغداد گسترش خاندان طالبی‌ها، ایجاب می‌كرد تا از سوی خلفای بغداد، نقبائی برای آنها قرار داده شود. در قرن چهارم، مدتی پدر شریف رضی و نیز خودش نقابت علویان را بر عهده داشتند. در حالی كه شیعه امامی بودند، در شهرهای ایران نیز سادات، مقامی افزون از حد تصور داشتند. حتی در شهرهایی كه دارالسنه محسوب می‌شود، باز همین شرافت برای آنها وجود داشته و سادات نقبای ویژه خود را داشته‌اند.[16]
گزارش دقیقی از بزرگان سادات در شهرها از قرن ششم در اختیار داریم كه عبدالجلیل رازی، آن را نقل كرده است. از جمله در شهرهای اصفهان، قزوین، ری ، نیشابور و بعضی از شهرهای دیگر. نكته جالب این كه او اصرار دارد كه سادات، عموما شیعه بوده‌اند. او می‌نویسد: «و علوی اصلی، الا امامتی و شیعی نبود و نتواند بود وگرنه، باری زیدی كه در حكایت است كه علوی سنی، اجازت دخول خواست و علوی شیعی با او از سلطان سعید مسعود، سلطان گفت: بگوی از این دوگانه، یكی باشد تا درآید. علوی سنی الا منافق نیایی! علوی سنی را نگذاشتند و علوی خالص راه یافت و مقصود حاصل كرد تا بدانی كه علوی، الا شیعی سره نباشد كه تبری كردن از پدر، عاقی باشد و مذهب بفروختن از پرنفاقی.»[17]نباید انكار كرد كه سادات سنی نیز فراوان بوده‌اند و گفتن این كه آنها در حال تقیه بوده‌اند نیاز به اثبات دارد.


پی نوشت اول
[1] . عمده الطالب، ص 253، 200، 71.
[2] . نقض، ص 226.
[3] . بحارالانوار، ج 50، ص 295. روایتی داریم كه نشان می‌دهد یكی از علویان «طلبا للفضل» به ایران آمده است.
[4] . نورالابصار، ص 115. نقل شده است كه وقتی «یحیی بن عبدالله» نزد «مالك بن انس» می‌آمد، او از جای خود برمی‌خاست و وی را جای خود می‌نشاند. مقاتل الطالبیین، ص 309.
[5] . قصران، ج 1، صص 171، 172. در زینه المجالس، ص 810 اشاره به مهاجرت گروهی از سادات به چین شده است. كسانی كه از ترس بنی امیه ابتداء به تركستان و از آنجا به چین رفتند!
[6] . مقاتل الطالبیین، ص 311.
[7] . یحیی از راویان احادیث امام صادق (ع) بوده و از جمله اشخاصی بود كه امام به او وصیت كرد تا مشخصا معلوم نشود كه موسی بن جعفر (ع) جانشین اصلی امام است. در این باره نك: شرح نهج‌البلاغه، ج 15، ص 290.
[8] . مقاتل الطالبیین، ص 312.
[9] . قصران، ج 1، ص 172.
[10] . تاریخ رویان، ص 84.
[11] . تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص 227.
[12] . همان، ص 278.
[13] . مقاتل الطالبیین، ص 262؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 140.
[14] . احسن التقاسیم، ص 399.
[15] . البدایه والنهایه، ج 11، ص 230. الكامل ابن اثیر، ج 8، ص 518. و نك: نقض، ص 252.
[16] . این سنگ در امامزاده مذكور كه در منطقه خوراسگان ـ محل تولد مؤلف این سطور ـ در امتداد خیابان جی اصفهان واقع شده نگهداری می‌شود. در سنگ دیگری در همان امامزاده كه تنها به نام صاحب مزار اشاره شده از وی با نام ابوالعباس علی یاده شده. در عین حال سنگ نخست، به لحاظ نقل منبع خود كه همانا جامع منسوب به ابوالشیخ دینوری است معتبرتر به نظر می‌آید.
رسول جعفريان- تاريخ تشيع در ايران٬ ج1 ٬ص231

دوم
[1] . گنجینه آثار تاریخی اصفهان، صص 522، 523.
[2] . گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص 668. (مؤلف نسب را از كتاب المیزان الانساب آیه الله میرزا محمد هاشم چهار سوقی (صص 48، 74) نقل كرده‌اند.).
[3] . آثار تاریخی شهرستانهای كاشان و نطنز، صص 90، 91.
[4] . همان، صص 90، 91.
[5] . آثار تاریخی شهرستانهای كاشان و نطنز، صص 115، 118، 122، 125، 128 (به ترتیب).
[6] . جغرافیای تاریخی... تفرش، ص 29.
[7] . قصران، ج 2، ص 749.
[8] . ری باستان، ج 2، ص 51.
[9] . نك: تاریخ بیهقی، ص 60، 61، 63.
[10] . نك: تاریخ بیهقی، ص 60، 61، 63.
[11] . جایی كه اكنون مشهد اردهال است.
[12] . نقض، ص 558، 559.
[13] . تاریخ رویان، ص 86. همین مطالب را ظهیرالدین مرعشی به نقل از اولیاء الله آورده است.
[14] . درباره آن نك: الذریعه، ج 23، ص 4. این كتاب به چاپ رسیده است.
[15] . لازم به یادآوری است كه شمار اندكی از كسانی كه شیخ به شمار آمده‌اند، تعبیر الشیخ درباره آنها نیامده اما كاملا روشن است كه سید نیستند؛ زیرا كه سادات با دقت مشخص شده‌اند.
[16] . فهرستی از نام نقبا را سید عبدالرزاق كمونه در كتاب موارد الاتحاف فی نقباء الاشراف آورده است. وی ایضا كتابی با نام منیه الراغبین فی طبقات النسابین، در شرح حال نسب شناسان نوشته است. هر دو كتاب به چاپ رسیده است.
[17] . نقص، ص 224، 227.
رسول جعفريان- تاريخ تشيع در ايران٬ ج1 ٬ص231

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:44 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران

دولت ‎های شیعی در ایران

 


ایرانیان در زمان خلیفه دوم، اسلام را رسماً پذیرفتند و پس از مدتی گرایش خاصی از آن را (‌اسلام شیعی) پسندیدند. پذیرش تشیع به وسیله ایرانیان، پیامد عواملی از قبیل سازگاری باورها و اعتقادات ایرانیان با مذهب تشیع، فعالیت علویان و شیعیان در محدوده جفرافیایی ایرانیان و ... بود از آن‌جا كه ایرانیان استعداد پذیرش آموزه‌های شیعی را داشتند، مذهب تشیع به تدریج گسترش یافت و در مواردی بصورت دولت رسمی نمود پیدا كرد كه به دولت‌های شیعی تشكیل شده در ایران به طور خلاصه می‌پردازیم.
1ـ دولت شیعی طبرستان
فشار خلفای عباسی به سادات علوی موجب مهاجرت آنان به سوی ایران شد. در ایران نیز مناطق شمالی بهترین جا برای استقرار آنان بود. مردم نیز به سادات علوی گرایش داشته و همین گرایش زمینه‌ساز حضور علویان در منطقه و قیام آنان علیه حاكمان عباسی شد. منطقه دیلم و مناطق شمالی ایران، از نظر جغرافیایی، سیاسی و امنیتی آمادگی ایجاد یك نهضت شیعی، نه الزاماً شیعه دوازده امامی را داشت. البته آشنایی بیشتر مردم كرانه‌های دریای مازندران با تشیع در قرن سوم ه‍. ق بود كه به قیام و استقلال این سرزمین انجامید. در قرن سوم، به ویژه زمان متوكل، علویان مورد تعقیب بودند فرزندان اهل‌بیت به مناطق دور دست و امن،‌ مانند كرانه‌های دریای مازندران پناه می‌بردند.[1]
محمدبن زید پس از آن كه توانست با قیام‌های متعدد، حكومت خود را در طبرستان مستقر سازد از علویان حمایت كرد.[2]
محمدبن زید نخستین كسی بود كه بنایی بر قبر علی ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ بناكرد و در این راه بیست هزار دینار خرج كرد. وی هر سال سی هزار درهم به مشاهد علی ـ علیه السلام ـ و حسنین ـ علیهم السلام ـ و سایر اقربای خویش می‌فرستاد.[3]
در كتاب تاریخ طبرستان آمده است: « محمدبن زید اقدام به تشكیل حكومت نكرد بلكه وی زمانی كه گروهی از بزرگان دیلم نزد وی رفتند از پذیرش حكومت خودداری ورزید و حسن بن زید معروف به «حالب الحجاره» را كه در ری ساكن بود معرفی كرد و نمایندگان مردم نزد وی در ری رفتند و حسن‌بن زید دعوت آنان را پذیرفت و در 25 ماه رمضان سال 250 ه‍. ق به دعوت مردم رویان و كلای، عازم طبرستان شد. سادات آن دیار و بزرگان شهر، مقدمش را گرامی داشتند و به استقبال وی شتافتند و براساس كتاب خدا و سنت رسول الله و امر به معروف و نهی از منكر با وی بیعت كردند.»[4]
حكومت علویان كه از سال 250 ه‍. ق در مناطق مختلف شمال ایران آغاز شده بود تا سال 316 ادامه یافت.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:45 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران

دولت آل بویه

 


در آستانه قرن چهارم دولت عباسی به دلایل چندی رو به ضعف گذاشت و در همین زمان پسران بویه ماهیگیر در مناطق مختلف ایران حاكمیت پیدا كردند آنان پس از استقرار در شهرهای ری، اصفهان و شیراز به سوی بغداد، مركز حكومت عباسی حركت كردند و خلافت و شخص خلیفه را در اختیار گرفتند. علامه مجلسی در بحارالانوار حدیثی از امام علی ـ علیه السلام ـ نقل می‌كند كه براساس آن، حضرت خبرِ به حكومت رسیدن آل دیالمه را داده است. حضرت می‌فرماید: «یخرج من دیلمان بنو الصیاد ... ثم استوی امرُهُم حتی یملكوا الزوراء و یخلموا الخلفاء»[5] از دیلم پسران ماهیگیر، ‌خروج و ظهور می‌كنند سپس حكومت ‌آن‌ها برقرار می‌گردد و تا سرزمین زوراء (بغداد) در تسخیر آن‌ها در می‌آید و خلفای عباسی بر كنار می‌شوند.
شخصی پرسید: آن‌ها چه‌قدر حكومت می‌كنند؟ امام فرمود: صد و اندی سال.
آل‌بویه با تصرف بغداد بر تمام مسلمانان شیعه و سنی حكومت می‌كردند، بنابراین جهت تحكیم قدرت سیاسی و دینی خود تأیید خلیفه را لازم می‌دانستند.
در گرایش آل‌بویه به مذهب تشیع شكی نیست، آن‌چه محل تردید است نوع تشیع آنان است كه آیا تشیع آنان اعتقادی (اثنی عشری) بود یا به فرقه‌های دیگر شیعی تعلق داشتند یا دارای تشیع سیاسی و مبارز بودند. و آموزه‌های مذهبی خویش را چه‌ مقدار در سیاست و حكومت‌داری دخالت می‌دادند.
باید به اجمال گفت آنان با دستگاه خلافت سنی مدارا می‌كردند و از همین رویكرد نیز سودی به حال آل‌بویه می‌رسید، زیرا كلیه مسلمانان سلطنت آل‌بویه را بر مسلمین می‌پذیرفتند. ولی از لحاظ مذهب و گرایش‌های اعتقادی نشانه‌ها و قرائن بسیار گویای آن است كه آنان به مذهب شیعه اثنی‌ عشری تعلق داشتند. قرائنی مثل:
الف. معزالدوله، از رهبران آل‌بویه، مسائل فقهی و حكومتی خود را از ابن جنید اسكافی، ‌از علمای طراز اول شیعه امامیه، دریافت و كشور را براساس دیدگاه‌های فقهی و حكومتی او اداره می‌كرد.[6]
ب. صاحب بن عباد، از علمای شیعه امامی، وزیر مؤیدالدوله دیلمی بود و با اختیارات وسیع به امور مسلمانان به خصوص شیعیان رسیدگی می‌كرد.[7]
ج. ركن‌الدوله دیلمی، از حاكمان آل بویه باشیخ صدوق مناسبات گرمی داشت.[8]
د. برگزاری مراسم عید غدیر و عاشورای حسینی كه مختص شیعیان اثنی عشری است، در زمان حكومت آل بویه گویای شیعه بودن آنان است. در برخی منابع آمده است كه معزالدوله در سال 352 ه‍. ق در بغداد مقر خلافت عباسی مراسم عاشورا برگزار كرد و مورد استقبال شیعان قرار گرفت.[9]
ابن كثیر در كتاب خود درباره علل ناتوانی اهل سنت و خلفا در جلوگیری از این مراسم می‌نویسد: «لكثره التشیع و ظهورهم و كون السلطان معهم»[10] زیرا تشیع گسترش یافته و آشكار شده بود و سلطان هم با آنان بود.
قرن چهارم ه‍‌. ق دوره گسترش تشیع در جهان اسلام است. این گسترش معلول عوامل گوناگون است كه تشكیل چهار دولت شیعی با فرقه‌های مختلف فاطمیان در مصر، آل بویه در ایران و عراق، دولت حمدانی‌ها در شامات و دولت زیدی‌ها در یمن از جمله آن‌ها است. به اعتراف برخی مورخان، در زمان حكومت آل‌بویه در ایران و عراق شعارهای شیعی آشكارا رواج یافت و می‌توان گفت كه در ایران مرحله بسیار مهمی برای مذهب تشیع به وجود آمد كه تا آن زمان سابقه نداشت. ابن اثیر می‌نویسد:
در سال 351 ه‍. ق به دستور معزالدوله بر در مساجد تحت حاكمیت آل بویه نوشتند: «خداوند لعنت كند معاویه پسر ابی‌سفیان را و لعنت كند كسی را كه فدك را از فاطمه غصب كرد و كسی را كه مانع از دفن حسن در كنار قبر جدش شد و كسی كه ابوذر غفاری را تبعید كرد و ... »[11]
با تشكیل دولت آل‌بویه و تسلط آنان بر خلیفه و مقر خلافت، امنیت نسبی برای شیعیان در سرزمین‌های تحت حاكمیت آل‌بویه به وجود آمد و آنان با استفاده از این فرصت در صدد ترویج شیعه برآمدند؛ به گونه‌ای كه طی حكومت 126 ساله عقاید شیعی به شیوه‌های مختلف رواج پیدا كرد و علمای بزرگ شیعه مانند ثقه الاسلام كلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید، با استفاده از تمام امكانات به وجود آمده با قلم و بیان به نشر مذهب تشیع پرداختند.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:45 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران

دولت ایلخانیان مغول

 


پس از سقوط آل‌بویه، حاكمان سنی مذهب بر ایران حكومت می‌كردند و در این دوره تشیع به وسیله عالمان شیعی رواج داده می‌شد. به خاطر وجود دانشمندان شیعی و نقش آنان در اداره جامعه اسلامی،‌ آخرین خلیفه عباسی نیز وزیری شیعی به ‌نام ابن‌العلقمی برگزید كه با خواجه نصیرالدین طوسی همكاری و مشاوره داشت. با حمله مغولان به رهبری هلاكوخان به بغداد در سال 656، خلافت عباسی و به دنبال آن حكومت‌های محلی تابع خلافت بغداد سقوط كردند و ایلخانان مغول به تثبیت و گسترش حاكمیت خود در سرزمین‌های اسلامی پرداختند.
با گذشت زمان، حاكمان ایلخانی با فرهنگ اسلام آشنا شدند و اسلام را پذیرفتند، ‌هرچند گفته می‌شود هلاكوخان بر مذهب شرك خود از دنیا رفت. آن‌ها كه اسلام را پذیرفتند سعی كردند موضع میانه‌ای نسبت به دو گرایش شیعه و اهل‌سنت داشته باشند. غازان خان كه از سال 694 تا 709 حكومت مغولان را در اختیار داشت متمایل به مذهب تشیع بود و اجمالاً مورخان پذیرفتند كه دوستدار اهل‌بیت بود. برخی از نویسندگان نیز معتقدند مذهب تشیع را به نوعی در آن زمان رسمیت داده است.[12]
پس از مرگ غازان خان در سال 709 ه‍. ق ولیعهد وی كه برادرش نیز بود به ریاست حكومت دست یافت وی خود را «الجایتو» لقب داد كه در زبان مغولی به معنای «سلطان بزرگ» و در فارسی به مفهوم و معنای «خدابنده» می‌باشد از این رو به حاكم ایلخانی سلطان محمد خدابنده می‌گفتند.[13]
قبل از استقرار مغولان، مناظره و مباحثه میان فرقه‌ها و مذاهب اسلامی آغاز شده بود. سلطان هم كه شاهد این مناظرات مخصوصاً بین شیعه و سنی بود نمی‌توانست از این مباحث نتیجه‌ای بگیرد تا این‌كه خوابی در عظمت علی ـ علیه السلام ـ می‌بیند و بعد از بیدار شدن می‌گوید: دانستم كه حال چیست و یقین پیدا كردم كه مذهب شیعه بر دیگر مذاهب غالب است و در آن هیچ شك و شبهه‌ای نیست، دانسته و با تحقیق این مذهب را اختیار كردم تا ناجی و رستگار باشم و دیگر مذاهب را رد كردم تا هالك و زیان كار نباشم.[14]
علاقه سلطان محمد خدابنده به تشیع و همین‌طور به دست آوردن اطلاعات بیشتر از این آیین, موجب شد علمای شیعه را از عراق به ایران فراخواند و موجبات رشد این مذهب را فراهم آورد. پس از آن كه سلطان مغول مذهب شیعه را پذیرفت، خبر گرویدن وی در سراسر ممالك اسلامی انتشار یافت و تلاش شد مردم نیز به این آیین درآیند و در صورت سرپیچی تأدیب شوند.
در بعضی از شهرها سلطان با مقاومت مردم مواجه شد. به نظر می‌رسد، ‌مقاومت در برابر گسترش تشیع در تمام شهرها بوده است به گونه‌ای كه سلطان محمد خدابنده در پایان رساله خود، شیعه شدن را امری اختیاری می‌داند و نسبت به كسانی كه این مذهب را اختیار نكنند، اجبار روا نمی‌دارد. او می‌نویسد: هركه نیكبخت باشد قبول كند و هركه نخواهد بر وی حكمی و زوری نیست... .[1]
تشیع سلطان محمد خدابنده، نقطه عطفی در تاریخ تشیع ایران بود و موجب استحكام و رونق تشیع در این عصر و در نهایت زمینه‌ساز رسمیت یافتن آن در زمان صفویان شد. به دستور خدابنده علاوه بر ضرب سكه به نام علی ـ علیه السلام ـ و اولادش و خواندن خطبه به نام رسول و خاندانش، نام ائمه در كتیبه‌های مساجد و بارگاه‌های عرفا و امامزادگان و... نوشته شد.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:46 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران


امرای سربدار

 


در قسمتی از خراسان و حوالی شهر سبزوار، سلسله‌ای در سال 738 ه‍. ق با تصرف شهر سبزوار دولتی تشكیل دادند كه از شرق تا نیشابور و از غرب تا دامغان و گرگان پیش رفت. امرای سربدار سیاست مذهبی خود را طرفداری از طریقت حق كه همان مذهب شیعه است اعلام كردند و سبزوار را كه از قدیم مردم آن به تشیع اشتهار داشتند، مركز حكومت خود قرار دادند. آنان با دراویش و مردانی كه به دوستی با آل علی مشهور بودند، رابطه برقرار كردند. شعرا را به مدیحه سرایی اهل‌بیت تشویق كردند و با برخی علمای شیعه در خارج از ایران، به خصوص در جبل عامل لبنان كه مركز مهم تشیع بود، باب مكاتبه و مراوده را گشودند و از آنان دعوت كردند جهت هدایت و اجرای شعائر مذهب تشیع به خراسان بیایند. بر اثر همین دعوت‌ها بود كه فقیه اهل‌بیت «شهید اول» كتاب مشهور خود «اللمعه الدمشقیه» را با نام خواجه علی مؤید سربداری تألیف كرد و به خراسان فرستاد تا شیعیان بر طبق فتواهای او عمل كنند.[2]
هرچند درباره شیعه امامی بودن این سلسله بحث و گفتگوها زیاد است. ولی اجمالاً می‌توان گفت كه گرایش شیعی در آنان قوی بود و به ‌عنوان مبلِّغ شیعه نیز شناخته شده‌اند.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:46 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران

دولت قراقویونلو ها

 


همزمان با اواخر دوره تیموریان، حكومت‌هایی در قسمت غربی و شمال غربی ایران توسط قراقویونلوها بنا شد. این حكومت كوتاه مدت در محدوده مكانی آذربایجان و عراق، می‌تواند در تاریخ تشیع ایران نقطه مثبتی تلقی شود.
آنان با داشتن تمایلات، باورها و اعتقادات شیعی، زمینه باروری و ظهور مذهب تشیع را به منزله مذهب رسمی حكومت صفویه فراهم ساختند. تبریز كه در زمان «اولجایتو» مركز حكومت ایلخانی محسوب می‌شد، با تصمیم وی به رسمی كردن مذهب تشیع، آمادگی یافت تا در زمان‌های بعد نیز مهد تشیع ایران باشد. حضور قراقویونلوها در آذربایجان و تبریز، ‌محیط مناسبی برای پذیرش شیعه فراهم ساخت.[3]
«قرایوسف» (810 ـ 823 ه‍. ق) بنیانگذار حكومت قراقویونلوها به داشتن تمایلات شیعی معروف بود و نفوذ تشیع در زمان او كه حكومتش همزمان با شاهرخ تیموری بود، ‌در عدم اطاعت مردم تبریز و ساوه و پیروی از قراقویونلوها در قالب سیاسی تجلی یافت. در زمان «جهانشاه قراقویونلو» شهرت‌شان در داشتن تمایلات شیعی چنان بود كه وقتی تیمور به جانب ساوه و قم تاخت مردم این شهرها به این‌ها النّجا نمودند و تركمانان این دو شهر را به سلطه گرفتند.[4]
 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:46 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران

دولت صفوی

 


تشكیل دولت صفوی در اوایل قرن دهم ه‍. ق از رویدادهای مهم تاریخ تشیع ایران است. پیدایش این دولت كه باید آن را سر‌آغاز عصر تازه‌ای در حیات سیاسی و مذهبی ایران دانست، موجب استقلال ایران براساس مذهب رسمی تشیع و سازمان اداری نسبتاً متمركز شد. قبل از ظهور صفویان گروه‌ها و اقوام مختلفی در ایران حكومت می‌كردند و هیچ‌گونه تمركز اداری به‌عنوان دولت ملی وجود نداشت. ایجاد دولت صفوی نقطه اوج نهضت‌هایی بود كه طرفداری از تشیع علیه حكومت‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس و قدرت‌های همسوی آنان صورت گرفت.
شیخ صفی‌الدین اسحاق اردبیلی، نیای بزرگ صفویان و پیشوای فرقه صفویه، در عصر ایلخانی زندگی می‌كرد و معاصر غازان خان و سلطان ابوسعید بهادرخان بود. از سال 700 ه‍. ق شیخ صفی الدین به ارشاد مردم اردبیل و اطراف پرداخت تا حدی كه نفوذ وی در شهرهای گیلان، آذربایجان و آناتولی تركیه گسترش یافت. از اوائل قرن هشتم تا 830 ه‍. ق رهبران طریقت صفوی كوشش خود را تنها صرف تبلیغ و ارشاد مریدان خود در مناطق دور و نزدیك می‌كردند تا این‌كه اعتبار و قدرت فرقه صفویه میان عشایر محروم و تهی‌دست آناتولی و شامات بالا گرفت. از سال 835 كه شیخ جنید رهبری خانقاه طریقت صفوی را برعهده گرفت خانقاه‌شان انحصاراً به تبلیغ مذهب تشیع پرداخت.
بروز اختلاف بین حكام سلسله‌های آق‌قویونلو و قراقویونلو و موقعیت خانقاه در این كشمكش موجب شد طریقت صفوی علاوه بر ارشاد و تبلیغ به جریان‌های سیاسی و نظامی وقت كشانده شود. مبارزه شیوخ طریقت صفوی با حاكمان وقت ادامه داشت تا این‌كه شاه اسماعیل در سال 905 ه‍. ق در حالی كه تنها دوازده سال داشت، ‌نهضت خود را آغاز كرد و در سال بعد شهر تبریز را فتح و دولت صفوی را تأسیس كرد.[5]
شاه اسماعیل بعد از نخستین حمله پیروز خود، دستور داد خطیب شهر خطبه ائمه اثنی‌عشر را بخواند و مذهب دوازده امامی به‌عنوان مذهب رسمی كشور اعلام شد. پیدایش دولت صفوی و ایستادگی آن در برابر دولت سنی عثمانی سبب برافروخته شدن آتش منازعات مذهبی شد. صفویان پس از استقرار در مبارزه با اهل‌سنت به نوعی دست به انتقام‌جویی زدند زیرا قبل از آن اعدام شیعیان در قلمرو حاكمیت اهل‌سنت و عثمانی امری رایج بود.
سیاست صفویان به رهبری شاه اسماعیل در رسمیت دادن به تشیع اثنی‌عشری، با مقاومت چندانی روبرو نشد. حال این مسأله به خاطر برخورد تند شاه با مخالفان بود، یا زمینه‌های فراوانی برای تشیع وجود داشت، چندان تأثیری در نتیجه كار نداشت، زیرا مردم ایران به هر دلیل، مذهب تشیع را به راحتی پذیرفتند. التبه تشیع مردم در زمان صفویه به صورت تدریجی به تكامل رسید. این روند از زمان شاه اسماعیل آغاز شد و زمان شاه عباس نیز این حركت تدریجی ادامه داشت به‌طوری كه در دو منطقه سرخه سمنان سنگ نوشته‌هایی از شاه عباس بر جای مانده كه اگر كسی شیعه شود از مالیات معاف خواهد بود.[6]
شاه اسماعیل صفوی برای تقویت بنیان تشیع در ایران، علمای دوازده امامی شیعه از شامات، بحرین و سرزمین‌های شمال شرقی عربستان و عراق را به ایران دعوت كرد. البته موفقیت این مذهب نه فقط از قدرت سلسله صفویان بلكه از جاذبه‌های دینی ـ ذاتی خود مذهب نیز نشأت می‌گرفت.
صفویان برای تثبیت آموزه‌های شیعی در شعائر و مراسم مذهبی از خلفای نخستین با مذمت یاد می‌كردند. در این دوره زیارتگاه صوفیان تخریب و زیارتگاه سادات و امامزادگان جای آن‌ها را گرفت. مراسم سوگواری به‌صورت دسته جمعی شامل زنجیرزنی، شبیه‌خوانی و روضه خوانی، همگی گویای اقدامات صفویان در راستای تثبیت اعتقادی شیعی دوازده امامی است.
بعد از دولت صفوی تشیع به‌عنوان یك مذهب رسمی در چارچوب یك نظام سیاسی مورد قبول در جهان مطرح شد و با استمرار حكومت‌های مختلف مثل زندیه، افشاریه، قاجاریه و ... كه همگی تشیع را به‌‌عنوان یك اصل مسلم و حیاتی برای قدرت خود می‌دیدند همراه به‌عنوان یك نظام سیاسی مطرح بوده و تاكنون حضور جدی در جهان داشته است.
 


پی نوشت اول
[1] . بهاءالدین محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، ج 2، ص 224.
[2] . ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ‌دار صادر، بیروت، ج 4، ص 474.
[3] . رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، انتشارات انصاریان، قم، ج1، ص 296.
[4] . تاریخ طبرستان، ص 442.
[5] . مجلسی، بحارالانوار، ج 41،‌ ص25.
[6] . قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، كتاب فروشی اسلامیه، ج 1، ص 439.
[7] . شیخ ‌عباس قمی، سفینه البحار، دارالاسوه، تهران، ج2، ص 13.
[8] . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، انتشارات جهان، ج 2، ص 263.
[9] . ابن‌عماد، شذرات الذهب، دار احیاء التراث العربی (بیروت)، ج 3، ص 49.
[10] . ابن‌كثیر، البدایه و النهایه، دارالكتب العلمیه، بیروت، ج 11، ص 243.
[11] . ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 11، ص 327.
[12] . قاشانی، تاریخ الجایتو، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص 91.
[13] . علامه سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، دارالتعارف، بیروت، ج5، ص 99.
[14] . علی شیرخانی، تشیع و گسترش آن در ایران، دفتر نشر معارف، ص 107.
مختار اصلاني- مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

دوم
[1] . نشریه دانشكده ادبیات تبریز، سال 1352، ش 106.
[2] . یعقوب آژند، قیام شیعی سربدار.
[3] . دیار بكر، ص 89.
[4] . پروین تركمنی آذر، تاریخ سیاسی شیعیان در ایران، ص 231.
[5] . هنیس والتر، تشكیل دولت ملی در ایران، ترجمه كیكاوس جهان‌داری.
[6] . رسول جعفریان، تایخ تشیع در ایران، ص 760.
مختار اصلاني- مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
چهارشنبه 1 شهریور 1391  3:47 PM
تشکرات از این پست
mohammad_43
mohammad_43
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 41934
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شیعه و ایران


نقل قول ali201355

ممنون عالی بود


 

با سلام حضور کاربرمحترم ali201355

 

ضمن تشکر از شما ، خواهشمندم از ایجاد پستهای خوب بود، جالب بود و... به تنهایی پرهیز کنید و در رابطه با هر مطلب اظهار نظر بیشتری داشته باشید .

 

امیدواره همیشه شاهد حضور و فعالیت مستمر شما در تالار همسفران باشم .

 

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست)   /عنکبوت20
شنبه 4 شهریور 1391  7:57 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها