در مورد سبکها و دورههای هنری و تاریخی زیانبارترین فرضیه این است که گمان کنیم مجموعه قوانین ثابتی وجود دارد که به کمک آن بتوان هنر را از غیر هنر تشخیص داد و بر اساس همان قوانین ارزش و منزلت هر اثر هنری را به دقت درجه بندی کرد.
خواص مطلق هنر بر آدمی پوشیده مانده است و هیچ کس نمیتواند مستقل از تاثیر زمان و محیط درباره آثار هنری داوری کند. تعریف هنر به همان اندازه دشوار است که تعریف وجود آدمی.اثری را که صرفا با کمال مهارت و کوشش و تکنیک ساخته شده است نمیتوان هنر دانست، مگر آن که جهشی از تخیل در آفرینش آن به کار رفته باشد.میکل آنژ درباره روش کار خود میگوید:" آزاد ساختن هیکل آدمی از مرمری که آن را در خود زندانی کرده است".هر کس میتواند خود را بالقوه هنرمندی تصور کند. آن چه هنرمندان واقعی را از یکدیگر متمایز میسازد آرزوی " جستوجو کردن " نیست، بلکه استعدادی اسرار آمیز به " یافتن" است. اصالت همان چیزی است که هنر را از صنعت متمایز میسازد. اصالت همیشه نسبی است و اثر هنری کاملا اصیل وجود ندارد. در حقیقت به هیچ هنرمندی نمیتوان روش آفرینندگی را آموخت، بلکه فقط میتوان به وی تعلیم داد که چگونه در میان هیجانات و تجربیات آفرینندگی، راه خود را پیدا کند.
در عصر امروز که همه ارزشها مورد تردید قرار گرفته اند، پژوهنده خود را با نوع تازهای از پیوستگی مواجه مییابد، یعنی جریانی مداوم از نهضتها و ضد نهضتها. این "گرایشها" که در زبانهای اروپایی با واژههایی ختم شده به پسوند "ایسم" (ism ) قالب معنی میپذیرند، مرزهای ملی و نژادی و ترتیب تاریخی را در مینوردند و به جای آنکه هر یک مدتی دراز در مکانی معین حکومت کنند، با انگارههایی سخت متغیر بر ضد یکدیگر به رقابت بر میخیزند و یا در هم جذب و مستهلک میشوند. بنابراین، آوردن سبکها بیشتر بر اساس نهضتها خواهد بود تا کشورها . تنها از این راه میتوانیم اثبات کنیم که در پژوهش خود این واقعیت را به رسمیت شمردهایم که "هنر نوین" با وجود تمامی اختلافاتش به اندازه "علم نوین" جنبه بینالمللی دارد. در این گزارش به بررسی سبکها و شیوههای عکاسی خواهیم پرداخت.
میکل آنژ درباره روش کار خود میگوید:" آزاد ساختن هیکل آدمی از مرمری که آن را در خود زندانی کرده است". هر کس میتواند خود را بالقوه هنرمندی تصور کند. آن چه هنرمندان واقعی را از یکدیگر متمایز میسازد آرزوی "جستوجو کردن" نیست، بلکه استعدادی اسرار آمیز به " یافتن" است.
عکاسی کوبیستی
کوبیسم با همزمان کردن نقاط دید مختلف، یکپارچگی قیافه اشیا را به هم میزند و به جای آن شکل تجریدی(آبستره) را ارایه میکند؛ بدین معنا که عکاس کوبیست اشیا را در آن واحد از زوایای مختلفی میبیند، اما تمامی تصویری را که دیده است به ما نشان نمیدهد، بلکه فقط عناصر و اجزایی از آن ها را انتخاب و روی سطح دو بعدی تصویر مینمایاند. از این روست که یک اثر کوبیستی، مغشوش، درهم و غیر طبیعی جلوه میکند. بنابراین عکاس کوبیست که دیگر در بند یک نقطه دید واحد(مانند عکاسی رئال) نیست، میتواند هر شیئی را نه به عنوان یک قیافه ثابت بلکه به صورت مجموعهای از خطوط، سطوح و رنگها ببیند و با ترکیب این ابعاد عکس کوبیستی ارایه کند.
عکاسی سمبولیسم
عکاس سمبولیست قواعد و ساختار طبیعی درون کادری را به هم میریزد تا معنایی را با استفاده از نماد به مخاطب القا کند؛ مثلا نشان دادن ساعت در گوشهای از یک کادر در معنای گذر عمر و زمان، یا به کارگیری نمادهای شناخته شدهای مانند صلیب، برگ زیتون و یا حتی استفاده از بناهای خاص معماری شناخته شده برای بیان یک مکان خاص میدان آزادی به عنوان نماد شهر تهران یا برج ایفل نماد پاریس. عکاس سمبولیست قوانین را در هم میشکند.
عکاسی ناتورالیسم
طبیعت گرایی که زمزمههای آن در نیمه دوم قرن نوزدهم به گوش میرسید، اصطلاحی در تاریخ هنر و نقد هنری برای توصیف سنخی از هنر است که در آن، طبیعت بدان گونه که به نظر میآید، بازنمایی میشود. در این تعریف که بیشتر از جنبه صوری اعتبار دارد، طبیعت گرایی مفهومی متضاد با چکیده نگاری است. اگر هنر کلاسیک یونان را جلوه کامل طبیعت گرایی تلقی میکنند و هنر رنسانس ایتالیایی را تجدید حیات آن میدانند، بر اساس چنین استدلالی است که در هنرهای نامبرده، اثر هنری همانند آیینهای زیبایی طبیعی را بازمیتابد. در این معنا، طبیعت گرایی با آرمان گرایی تناقضی ندارد، حال آن که مفهوم ناتورالیسم به لحاظ فلسفی و چون یک "روش هنری" خلاف این است. اصطلاح زیبایی شناسی طبیعتگرایانه، به نظریهای فلسفی مربوط میشود که از اثباتگرایی سده نوزدهم ناشی شده و در نظریه ادبی "امیل زولا"( نویسنده فرانسوی) به اوج رسیده است. در این نوع زیبایی شناسی، روشهای علمی مشاهده واقعیت به کار گرفته شد. ناتورالیستهای نیمه دوم سده نوزدهم بر طبق برنامه ای مشخص و با نوعی بی طرفی و فاصله گزینی، رونگاشتی از جهان و زندگی پیرامون خود ارایه میکردند و غالبا از پرورش دنیای خیال، از باور به آن چه که ملموس و محسوس نیست، از کاویدن معنای نهفته در چیزها، از تقلیل جنبههای ناخوشایند و پیش پا افتاده و پس رونده و خشن زندگی امتناع میجستند. این نگرشی متضاد با آرمانگرایی و واکنشی در برابر رمانتیسم بود.اصطلاح ناتورالیسم به مثابه مکتبی خاص در نقاشی، نخستین بار درباره پیروان "کارواجو" به کار برده شد. بنا به نظر طبیعت گرایان، وراثت و محیط، تعیین کننده اصلی تقدیر انسان هستند. فرق این مکتب با رئالیسم در این است که در آثار رئالیستی انسان همیشه از محیط پیرامونش مهمتر بود، اما درناتورالیسم اهمیت انسان از اهمیت اشیا بیشتر نیست.
عکاسی امپرسیونیسم
عکاسان در این سبک، معتقد به نوعی مبانی زیبایی شناسی تصویری در هنر عکاسی بودند. به طورکلی، امپرسیونیستها اعتقاد داشتند که ریتم فیلم و عکس دارای قدرتی است که میتواند برانگیزاننده رویا باشد و این رویاگونگی در عکسهایی به این شیوه با دخل و تصرف عکاس نمود عینی پیدا کرد.در دوران رواج این سبک در عکاسی، مشخصات ظاهری خاصی بروز کرد، از جمله ریتم تصویری نرم و نگرش ایجازی به اشیا. هدف اصلی در این سبک، به وجود آوردن نظم نبود، بلکه هدف رسیدن به افکار و احساسات موجود، ولی نادیدنی بود.
عکاسی رمانتیسم
این سبک در عکاسی با تمامی ویژگیهای ذکر شده در ادبیات و نقاشی نمود پیدا کرد، البته هیچگاه مانند ادبیات یا موسیقی یا مانند امپرسیونیسم، به صورت سبک جداگانهای تجلی نیافت. فیلمهایی با مضمون "عشق و احساس و تخیلات احساسی" همه در دسته رمانتیکها جای میگیرند. نمود این سبک در عکاسی که به تمامی ویژگیهای سبک رمانتیک وفادار مانده، ثبت لحظات عاشقانه، احساسی و لطافت گرایی با نورپردازیهای طبیعی و ملایم، به طوری که القا حس درونی و عاشقانه برای مخاطب باشد، در فریمهای عکاسان رمانتیک تجلی یافت. حتی ثبت لحظات عاطفی برگرفته از طبیعت(عکسهایی از غروب خورشید و ماه، امواج دریا و...) جزو عکسهای رمانتیک طبقه بندی میشوند.