0

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز

 
hasantaleb
hasantaleb
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1387 
تعداد پست ها : 58933
محل سکونت : اصفهان

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز

خطرناك‌تر از جنگ‌هاي صليبي
جام جم آنلاين: روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «صهيونيست ها كم فروشي مي كنند!»،«خطرناك‌تر از جنگ‌هاي صليبي»،«چرا ايران از انتخابات آزاد در سوريه حمايت مي کند؟»،«خويشتن را بپاييم»،«بازتاب واقعیت‌ در اجلاس تهران»،«جان من حراج»،«شاخه گلي براي جوليان»،«حفظ حيات بنگاه‌ها متضمن توسعه صنعتي»،«حمایت راه بارونق»و...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:صهيونيست ها كم فروشي مي كنند!

«صهيونيست ها كم فروشي مي كنند!»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛«رقص مرگ»- MACABRE- ترجمه آزادي است كه يك روزنامه نگار معروف اسرائيلي براي تهديدهاي اخير نتانياهو درباره حمله نظامي به ايران، برگزيده است. «ناهوم پارنه آ» مي نويسد «آقاي نتانياهو با تهديد ايران به حمله نظامي، همه ما را به رقص مرگ دعوت مي كند» و روزنامه اسپانيايي كوريره دالاسرا با اشاره به نظر اين روزنامه نگار اسرائيلي مي نويسد «نخست وزير اسرائيل در حالي شهروندان[!] اسرائيلي را به رقص مرگ دعوت مي كند كه بسياري از ديگر مقامات اسرائيلي در توانايي اسرائيل براي حمله نظامي به ايران ترديدهاي جدي دارند و ايران را نه فقط قدرتمندترين كشور منطقه بلكه يك قدرت فرامنطقه اي مي دانند.» اين روزنامه اسپانيايي در ادامه مي نويسد «روز جمعه صدها نفر از صلح طلبان اسرائيلي[!] در مقابل خانه مجلل ايهود باراك دست به تظاهرات زده و در حالي كه به شكل مخصوصي مي رقصيدند، سرودي با اين مضمون را مي خواندند كه؛ من نمي خواهم براي ايران بميرم».

تهديد جمهوري اسلامي ايران به حمله نظامي از سوي آمريكا و اسرائيل اگرچه سابقه اي درازمدت دارد ولي نگاهي گذرا به شرايط زماني و مختصات پيراموني اين تهديدها به وضوح نشان مي دهد هرگاه حريف موقعيت خود را در منطقه از دست رفته و ضعيف تر ارزيابي مي كند، تهديدها غليظ تر شده و اوج بيشتري مي گيرند تا آنجا كه مي توان گفت غلظت تهديدها با توان حريف، نسبت معكوس دارد.

اين روزها و مخصوصا در هفته پاياني ماه مبارك رمضان كه تظاهرات جهاني و پرشكوهتر از هميشه روز قدس، نماد ديگري از نفرت ملت هاي مسلمان و انزجار آنان نسبت به صهيونيست هاي كودك كش را به نمايش گذارده است، مقامات رژيم صهيونيستي بازي نه چندان تازه ديگري را به صحنه آورده اند. اين بازي را يك وبلاگر آمريكايي به نام «سيلورستاين» كليد زد. او در وبلاگ خود مدعي شد سند و يادداشتي از يك سياستمدار اسرائيلي به دست آورده است كه از حمله قريب الوقوع اسرائيل به تاسيسات هسته اي ايران حكايت مي كند! ادعاي سيلورستاين بلافاصله از سوي رسانه هاي اسرائيلي و آمريكايي بازتاب يافت كه با توجه به گمنام بودن اين وبلاگر آمريكايي غيرطبيعي به نظر مي رسيد و از هماهنگي قبلي حكايت داشت.

ادعاي آمادگي اسرائيل براي حمله با توجه به شرايط بحراني و شكننده اي كه اين رژيم جعلي با آن روبروست به اندازه اي مضحك است كه راديو فردا
-شايد براي حفظ پرستيژ خود- در تحليل سند ياد شده مي گويد «به اعتقاد بسياري از ناظران سياسي و كارشناسان نظامي سندي كه آقاي سيلورستاين در وبلاگ خود منتشر كرده است مي تواند بخشي از يك عمليات رواني اسرائيل باشد تا از يكسو نشانه اقتدار اسرائيل تلقي شود! و از ديگرسو كشورهاي مذاكره كننده را براي پيشگيري از جنگ، به افزايش تحريم ها عليه ايران ترغيب كند!»

گفتني است در حالي كه بخش فارسي زبان بي بي سي، روي اين به اصطلاح سند تمركز كرده و مانور مي داد، شبكه جهاني و انگليسي زبان بي بي سي با انتشار يادداشت ادعايي سيلورستاين، اعلام كرد «هيچ نشانه اي وجود ندارد كه بتوان تاييد كرد اين سند متعلق به دولت اسرائيل است»! همزمان با ترفند ياد شده «ماتان ويلناي» وزير دفاع غيرنظامي اسرائيل كه قرار است جاي خود را به «آوي ديچر» رئيس پيشين سازمان اطلاعات داخلي اسرائيل- شين بث- بدهد و به عنوان سفير رژيم صهيونيستي عازم چين شود، در اظهاراتي كه آشكارا به وحشت و دلهره يهوديان ساكن فلسطين اشاره داشت، گفت؛ «جايي براي دلهره وجود ندارد. جنگ ما با ايران 30 روز بيشتر به طول نمي انجامد و در آن فقط 500 تن از شهروندان اسرائيلي كشته خواهند شد»!

اين اظهارنظر «ماتان ويلناي» نيز بلافاصله در رسانه هاي آمريكايي و اروپايي بازتاب گسترده اي مي يابد و علاوه بر آن كه يهوديان مهاجر و اشغالگر ساكن فلسطين را به وحشت فرو مي برد، افكار عمومي مردم آمريكا را نيز با نگراني شديد روبرو مي كند تا آنجا كه «لئون پانتا» وزير دفاع آمريكا به صحنه آمده و در مصاحبه با شبكه تلويزيوني «فاكس نيوز» به دلداري مردم آمريكا پرداخته و مي گويد «واشنگتن باور ندارد كه اسرائيل براي حمله نظامي به ايران آماده شده باشد» و در همان حال روزنامه صهيونيستي و انگليسي زبان «جروزالم پست» تخمين 500 كشته را به استهزاء گرفته و مي نويسد؛ «با حرافي نمي توان قدرت ايران را ناديده گرفته و دست به حماقت زد» و روزنامه آمريكايي نيويوركر تذكر اين نكته را ضروري مي بيند كه «اگر به قول آقاي ماتان ويلناي، اسرائيل از چنين توان و قدرت نظامي برخوردار است چرا در جنگ هاي 33 روزه و 22 روزه از اين قدرت و امكانات خبري نبوده است»؟! و «دويچه وله» خبرگزاري رسمي آلمان با اشاره به ماهيت «رواني- تبليغاتي» اظهارات ماتان ويلناي مي نويسد؛ «اگر اسرائيل در پي ترساندن ايران بوده است بايستي پاسخ خود را از رهبر ايران گرفته باشد كه در آستانه سالروز تظاهرات ضد اسرائيلي- روز قدس- گفت؛ زائده دروغين و جعلي اسرائيل بايد از جغرافياي جهان محو شود».

درباره ادعاي وزير دفاع غيرنظامي اسرائيل كه در صورت بروز جنگ، تلفات احتمالي اين رژيم را 500 نفر تخمين زده است بايد گفت؛ باز هم صهيونيست ها به روال هميشگي و به عادت اجداد خود دست به «كم فروشي»! زده اند، زيرا تعداد يهوديان اشغالگري كه در اولين ساعات درگيري از وحشت سكته مي كنند نيز بسيار بيشتر از رقم 500 نفر است و احتمالا از چند هزارنفر نيز فراتر خواهد رفت چرا كه به قول قرآن و به گواهي شواهدي كه به وضوح قابل استناد است؛ اين قوم از همه مردم نسبت به دنيا حريص ترند و به شدت از مرگ وحشت دارند. و اما رقم كشته شدگان به قول سيدحسن نصرالله، دستكم ده ها هزار اسرائيلي در نخستين روزهاي بعد از شروع جنگ احتمالي خواهد بود و به گفته پروفسور عاموس ناطواع از مؤسسه «علوم و تكنولوژي تخنيون» در مصاحبه با معاريو، فقط حمله موشكي ايران به منطقه حيفا كه تاسيسات پتروشيمي، بيوشيمي، پالايشگاه هاي نفت و گاز و مخازن آمونياك و هيدروژن و اتيلن در آن قرار دارد، دستكم 70هزار كشته و مجروح برجاي خواهد گذاشت كه هيچ راهي براي مقابله با اين فاجعه نيز وجود ندارد.

بنابراين بايد گفت؛ اسرائيلي ها درباره تلفات خود، هم كم فروشي مي كنند و چندهزار نفري كه با شروع جنگ از وحشت سكته كرده و مي ميرند را فقط 500 نفر اعلام مي كنند و هم دست به تقلب مي زنند و ده ها هزار اسرائيلي كه در نخستين روزهاي بعد از شروع جنگ به هلاكت مي رسند را «زنده»! به حساب مي آورند. در همين زمينه به نكات زير توجه كنيد؛

الف: از نگاه جامعه شناختي ، جامعه اسرائيل يك «جامعه موزائيكي» است با اين توضيح كه بخش هاي مختلف آن اگرچه در انگيزه كسب درآمد- بخوانيد غارتگري- مشترك هستند ولي تنها با دو نياز «امنيت» و «سرپناه» به يكديگر پيوند خورده اند و چنانچه سردمداران رژيم صهيونيستي قادر به تامين اين دو نياز نباشند- كه اين روزها در تامين آن با مشكلات جدي روبرو هستند- جامعه جعلي اسرائيل به سمت فروپاشي ميل مي كند.

ب: در شرايط كنوني كه به گزارش 182 صفحه اي مركز مطالعات امنيتي اسرائيل- I.N.S.S رژيم صهيونيستي روي قوس نزولي قدرت قرار دارد، تفاوت هاي پنهان در قالب «اختلاف» فرصت بروز يافته اند، كه از آن جمله مي توان به اختلافات رو به رشد ميان «يهوديان غربي(اشكنازي ها) و يهوديان شرقي»، «يهوديان متدين به آئين يهود و يهوديان لائيك»، «يهودي ها و صهيونيست ها»، «يهوديان سفيدپوست و يهوديان سياه پوست آفريقايي تبار»، «يهوديان نسل قديم(وفاداران) و يهوديان نسل جديد(بي علاقه ها)»، «يهوديان دوتابعيتي و يهوديان تك تابعيتي»، «يهوديان ثروتمند و يهوديان فقير» اشاره كرد... و به قول خداي سبحان؛ «شما آنان را متحد مي بينيد و حال آن كه دلهاشان سخت متفرق است» (آيه 14 سوره مباركه حشر).

ج: به گزارش مستند و ميداني «اورشليم پست» كه در «هاآرتص» نيز بازنشر يافته است، طي سال هاي اخير و مخصوصا بعد از جنگ 33 روزه كه توان ارتش اسرائيل در تامين امنيت يهوديان مهاجر با ترديد جدي روبرو شده است، ميزان جذب يهوديان جديد به صفر نزديك شده و فلش مهاجرت به فلسطين اشغالي جهت معكوس پيدا كرده است. برپايه اين گزارش، خروج دوتابعيتي ها از اسرائيل شتاب چشمگيري يافته است. توضيح آن كه نزديك به 5/1 ميليون نفر از يهوديان مهاجر را دومليتي ها يا دوتابعيتي ها تشكيل مي دهند. اين عده بيشترين ايام سال را در آمريكا و كشورهاي اروپايي كه موطن اصلي آنهاست سپري مي كنند و تنها يك تا دو ماه از سال را در فلسطين اشغالي ساكن هستند. دولت اسرائيل از دوتابعيتي شدن يهوديان آفريقايي و آسيايي تبار به شدت جلوگيري مي كند كه اگر اين مانع برداشته شود بيش از 2 ميليون يهودي آفريقايي و آسيايي تبار، فلسطين اشغالي را ترك مي كنند.

د: آمريكا دو شكست سخت در حمله نظامي به افغانستان و عراق را در كارنامه خود دارد و اسرائيل، دو شكست بزرگ در جنگ 33 روزه و 22 روزه را و هر 4 جنگ ياد شده قبل از تحولات اخير منطقه و بيداري اسلامي صورت پذيرفته است و به نوشته مشترك «مك گاورن» و «اليزابت مور» از مسئولان عالي رتبه سابق سازمان سيا، «آيا آقاي رئيس جمهور و مشاورانشان تحولات منطقه را نمي بينند و نمي دانند كه در صورت حمله نظامي به ايران، اسرائيل در مراحل اوليه از بين مي رود و آمريكا و اروپا با بحراني فاجعه آميز و مرگبار روبرو مي شوند» و دقيقا به همين علت است كه آمريكا و اسرائيل در ماجراي سوريه از حضور و درگيري مستقيم اجتناب مي ورزند و اين ماموريت را به گونه اي نيابتي- PROXY WAR- به تركيه، عربستان و قطر تحميل كرده اند.

و اما، اين چند نكته نيز اشاره كردني است كه؛
1- جنگ مشترك آمريكا و اسرائيل عليه ايران اسلامي در همه عرصه هاي نظامي و اقتصادي و... از نخستين روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز شده و حتي يك روز هم متوقف نشده است ولي مسئله آن است كه به قول هفته نامه آمريكايي ويكلي استاندارد «استراتژيست هاي كاخ سفيد درباره نقش و جايگاه كنوني آمريكا در منطقه با [امام] خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران اشتراك نظر دارند كه مي گفت؛ آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.»

2- تهديدهاي اسرائيل اگرچه عمليات رواني است ولي در صورتي كه واقعيت داشت، مي توانستيم با جرأت بگوييم كه رژيم صهيونيستي بي آن كه بخواهد خواسته و آرزوي ديرينه جمهوري اسلامي ايران و همه ملت هاي مسلمان را برآورده خواهد كرد، چرا كه به قول سيدحسن نصرالله، رهبر حزب الله لبنان در سخنان اخيرش به مناسبت روز جهاني قدس؛ «حمله نظامي صهيونيست ها عليه ايران، به انتظار 32 ساله جمهوري اسلامي ايران براي نابود كردن اسرائيل پايان مي دهد و اين يك فرصت طلايي است كه تل آويو بعد از 32 سال انتظار به ايران اعطاء خواهد كرد.»

خراسان:چرا ايران از انتخابات آزاد در سوريه حمايت مي کند؟

«چرا ايران از انتخابات آزاد در سوريه حمايت مي کند؟»عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سيدحميد حسيني است كه در آن مي‌خوانيد؛تأکيد ايران بر برگزاري انتخابات آزاد و بي طرف در سوريه به عنوان راه حل نهايي مسائل اين کشور به چه معناست؟

در بحبوحه طرح هاي ارائه شده درباره سوريه، همچون طرح کوفي عنان، مدل يمني براي سوريه ايجاد منطقه پرواز ممنوع و... مقام هاي ايراني از گزينه هاي جديدي با عنوان برگزاري انتخابات آزاد و بي طرف که دولت سوريه نقشي در برگزاري آن ندارد به عنوان راهکاري براي حل مسائل سوريه سخن به ميان آورده اند. نخستين بار علي لاريجاني در گفت وگو با العالم با ارائه اين پيشنهاد تصريح کرد: «ما صد در صد معتقديم که بايد در نظام سياسي سوريه اصلاحاتي صورت بگيرد و از ابتدا هم اين مسئله را به مسئولان سوريه گفتيم و آن ها هم قبول داشتند... مي توان کميته اي را در سوريه تشکيل داد که از طريق آن ظرف مدت مشخصي انتخابات مجلس با مشارکت همه گروه ها و حتي مخالفان برگزار شود و در همين فاصله انتخابات رياست جمهوري انجام شود. دولت سوريه با اين مسائل مخالفتي ندارد ولي فرصتي براي اين مسائل نيست.

وقتي با راکت و آرپي جي وارد شهر مي شوند و شهروندان را گروگان مي گيرند، فرصتي براي اصلاحات سياسي به وجود نمي آيد.» چند هفته پس از سخنان علي لاريجاني، علي اکبر صالحي وزير خارجه نيز در مقاله اي که در بخش نظرات (opinion) روزنامه واشنگتن پست منتشر کرد يک گام فراتر نهاد و پيشنهاد برگزاري انتخابات در سوريه تحت نظارت بين المللي را مطرح کرد. صالحي در اين مقاله از انجام اصلاحات سياسي در سوريه حمايت کرد و آن را ضامن تعيين سرنوشت سوريه از سوي مردم اين کشور دانست. وي در بخشي از اين مقاله تصريح کرد: «برگزاري انتخابات رياست جمهوري سالم و شفاف تحت نظارت بين المللي حق مردم سوريه است».

سعيد جليلي دبير شوراي عالي امنيت ملي کشورمان نيز در گفت وگو با شبکه عرب زبان الميادين تأکيد کرد: «بايد مانند همه مردم جهان به مردم سوريه اين فرصت داده شود تا اراده خود را بيان کنند. ما تقريبا از يک سال پيش پيشنهادي با ۴ بند مطرح کرديم. بند اول درباره توقف خشونت ها و خونريزي ها و درگيري هاست. بند دوم وارد شدن به گفت وگوهاي ملي. بند سوم برگزاري انتخابات آزاد و بي طرف و پس از آن نيز با برگزاري انتخابات، مردم سوريه مشخص مي کنند چه خواسته و مطالباتي دارند.

من به آقاي کوفي عنان گفتم طرح شما طرح خوبي است و سبب برقراري ثبات و امنيت در سوريه مي شود؛ اما بايد بند ديگري به آن اضافه کنيم و آن اين که به مردم سوريه اجازه داده شود وارد انتخابات آزاد شوند و در آن اراده خود را بيان و مشخص کنند که چه کسي و چه چيزي را مي خواهند.» رئيس جمهور نيز چند روز قبل در اجلاس سران سازمان همکاري هاي اسلامي به صراحت بر راهکار ايران براي حل بحران سوريه تأکيد کرد و گفت: «ملت ايران از حاکم شدن رأي مردم سوريه در اين کشور، صرف نظر از اين که نتيجه چه خواهد بود، کاملا حمايت مي کند و معتقد است در همه کشورها بايد همين رويه اعمال شود، منتها در فضايي آرام و بر پايه تفاهم که بتوان در آن انتخابات آزاد برگزار کرد.»

آيا در شرايط فعلي که اوضاع در سوريه از حد اعتراض به جنگ تبديل و پول عربستان، قطر، امارات، سلاح ترکيه و ليبي، پوشش رسانه اي غرب و فشار از طريق سازمان ملل پررنگ شده و سوريه به صحنه تسويه حساب قدرت هاي بين المللي و منطقه اي تبديل شده است مي توان اميدي به تحقق راهکار ايران داشت؟ پاسخ به اين سوال حداقل در شرايط فعلي چندان اميدوار کننده نيست اما به طور کامل نيز نمي توان گفت اين طرح عملي نمي باشد. در دنياي امروز يکي از بهترين راه هاي مشروعيت زدايي از رژيم هاي سياسي ايجاد رودررويي با مردم است.

راهکاري که غرب و برخي کشورهاي منطقه اي با استفاده از پتانسيل هاي فرقه اي و منطقه اي در سوريه آن را به کار گرفته اند و در اين رهگذر افزايش آمار کشته شدگان به معني شمارش معکوس براي مشروعيت زدايي آن رژيم است و بر اساس اين رويکرد وقتي نزول مشروعيت به درجه خاصي رسيد، ديگر هر عملي عليه آن رژيم بر اساس اين ديدگاه مشروعيت خواهد داشت. اين فرآيند در سوريه به کار گرفته شده و با کمک بازوهاي ديپلماتيک به پيش مي رود. بيانيه پاياني اجلاس مکه براي تعليق عضويت سوريه در سازمان همکاري هاي اسلامي و تأکيد احسان اوغلو دبيرکل اين سازمان مبني بر اين که «حکومت سوريه به دليل کشتار مردم خود مشروعيت خود را از دست داده» به خوبي نشان دهنده اين فرآيند است.

بر همين اساس طرح پيشنهادي ايران نيز به خوبي «مردم» را به عنوان نقطه مشروعيت زايي هدف گرفته است. طرح ايران حداقل از منظر ديپلماسي عمومي اين پيام را در خود دارد که تهران به دنبال حمايت از فرد خاصي در سوريه نيست و آن چه مبناي حمايت ايران مي باشد کسب نظر مردم در انتخاباتي آزاد و بي طرف است و از طرف ديگر معارضان نيز در برابر اين پرسش قرار مي گيرند که اگر مدعي پشتيباني مردم از خود هستند نبايد از برگزاري يک انتخابات آزاد هراسي داشته باشند.

البته از نگاهي حداکثري تحقق اين ايده نيز غيرممکن نمي نمايد، در اين شرايط مي توان با رايزني با روسيه و چين اين طرح پيشنهادي را به عنوان شيوه متمدنانه براي خروج سوريه از بحران فعلي به طور عملي تري مطرح کرد به ويژه اگر انتخابات رياست جمهوري در آينده اي بسيار نزديک در سوريه برگزار شود و اسد بپذيرد که زودتر از موعد مقرر قدرت را کنار بگذارد و تصميم را به مردم بسپارد. بر اساس اصلاحات حکومت سوريه، انتخابات بعدي رياست جمهوري در سال ۲۰۱۴ با حضور چند کانديدا برگزار مي شود و هر فرد مي تواند ۲ دوره متوالي بر کرسي رياست جمهوري تکيه بزند. در اين فرآيند حتي اگر بشار اسد بپذيرد در انتخابات زودهنگام کانديدا نشود شانس تحقق اين پيشنهاد تا حد زيادي افزايش مي يابد.

البته شايد بتوان مشکل اصلي عملياتي نشدن اين طرح را نگراني مخالفان دولت سوريه از عدم حمايت مردم از آنان و حمايت از دولت دانست که باعث مي شود آنان حاضر نباشند درباره قدرت، براساس اراده مردم تصميم گيري کنند مخصوصا آن که در آن صورت مهمترين حربه سياسي آنان يعني مخالفت مردم با دولت سوريه از کار مي افتد لذا تاکنون به اين طرح واکنش مثبت نشان نداده اند و چه بسا يکي از دلايل پيشنهاد ايران نيز پيش بيني همين واکنش از سوي مخالفان و گرفتن امتياز براي دولت سوريه در ديپلماسي عمومي باشد.

گسترش بحران فعلي در سوريه و تبديل شدن آن به يک جنگ تمام عيار مي تواند ابعاد فاجعه باري در منطقه پيدا کند که در اين صورت جغرافياي جنگ و پايان آن در اختيار طرفين نمي باشد و ابعاد آن از جنگ هاي طايفه اي شيعه و سني و قوميت ها فراتر رفته و تا ايجاد دولت هاي کوچک نيازمند به غرب و چينش جديد در خاورميانه ادامه يابد.

جمهوري اسلامي:خطرناك‌تر از جنگ‌هاي صليبي

«خطرناك‌تر از جنگ‌هاي صليبي»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛لازم نيست كشورهاي اسلامي در انتظار جنگ جديدي باشند. غرب اكنون با استفاده ماهرانه از پوشش دموكراسي، جنگ‌ ظالمانه‌اي را بر مسلمانان تحميل كرده كه جان‌هاي آنها را مي‌گيرد، ارتش‌هاي آنها را نيمه جان مي‌كند، خانه هايشان را ويران مي‌نمايد و پول‌ها و ساير اموالشان را به بهانه فروش سلاح به آنها به جيب مي‌زند.

اين، همان جنگ صليبي جديد است كه بوش كوچك رئيس‌جمهور سابق آمريكا بعد از انفجار برج‌هاي دوقلوي نيويورك در سال 1380 مسلمانان را به آغاز آن تهديد كرده بود. از آن زمان تاكنون آمريكا دو جنگ رسمي عليه ملت‌هاي افغانستان و عراق به راه انداخته و اكنون جنگ غيررسمي اما واقعي و البته بسيار سخت‌تري را بر ملت‌هاي مسلمان تحميل كرده كه عواقب خطرناك‌تري براي امت اسلامي دارد.

كساني كه فكر مي‌كنند جنگ فقط آنست كه با اعلام قبلي، لشكركشي رسمي و نواختن شيپور جنگ شروع شده باشد، دچار اشتباهي هستند كه از عدم شناخت دقيق آنها از ساختار فكري سردمداران قدرت‌هاي استعماري به ويژه آمريكا و انگليس ناشي مي‌شود. انگليس‌ها كه به حيله‌گري و شيطنت معروفند و دولتمردان آمريكائي نيز فرزندان انگليس‌ها هستند هر چند اكنون از پدران خود پيشي گرفته‌اند و به تعبير امام خميني، كه تعبيري كاملاً دقيق است، به "شيطان بزرگ" تبديل شده‌اند. سردمداران دولت‌هاي استعماري، با استفاده از تجربيات طولاني خود از غارت گري و جنگ و خون ريزي و مكيدن خون ملت‌هاي ديگر به ويژه ملت‌هاي شرقي، اكنون بدون آنكه شيپور جنگ را به صدا در آورند و سربازان و افسران خود را رسماً به ميدان بياورند، جنگ تمام عيار و همه جانبه‌اي را عليه مسلمانان آغاز كرده‌اند كه زخم‌هاي آن بر تن كليه ملت‌هاي مسلمان از شمال آفريقا تا غرب آسياي مركزي مي‌نشيند و سود آن به جيب صاحبان زرادخانه‌هاي غربي، صهيونيسم بين الملل و رژيم جعلي و غاصب صهيونيستي مي‌رود.

تأسف بارتر اينكه هزينه‌هاي اين جنگ را سران ارتجاع عرب از بيت المال مسلمين مي‌پردازند و در عين حال بوق‌هاي تبليغاتي آنها تبليغات گسترده‌اي به نفع دولت‌هاي جنگ افروز غربي به راه انداخته و غرب را مهد دموكراسي معرفي مي‌كنند كه دولتمردان آن بسيار مايل هستند ملت‌هاي مسلمان را نيز با دموكراسي آشنا كنند! اين، همان غربي است كه سازمان ملل و عفو بين الملل و ساير مجامع جهاني را زير سلطه خود دارد و براي هر جا بخواهد قطعنامه جنگ صادر مي‌كند، به هر جا بخواهد سفير به اصطلاح صلح مي‌فرستد، هر فرد يا جماعتي را كه نپسندد به ضديت با حقوق بشر محكوم مي‌كند و مهره‌هاي مطيع خود را حتي اگر ديكتاتورترين حاكمان جهان باشند مورد حمايت قرار مي‌دهد.

در جنگي كه امروز غربي‌ها بر ما مسلمانان تحميل كرده اند، تحويل دادن "استينگر" در بنادر تركيه به تروريست‌ها و شورشيان كمك به دموكراسي معرفي مي‌شود، تخصيص بودجه براي تقويت القاعده دفاع از حقوق بشر تلقي مي‌گردد، سر بريدن انسان‌هائي كه زير بار دخالت‌هاي خارجي نمي‌روند اقدامي قانوني است، انفجارهاي خونبار و به خاك و خون كشيده شدن افراد بي‌گناه لازم است، نرخ‌گذاري روي آدم‌ها و خريدن آنها از مبلغ 15 ميليون دلار به بالا براي خيانت به كشورشان جايز است، پناه دادن به مقامات فراري متهم به تروريسم و دست داشتن در انفجارها و كشتار ده‌ها نماينده مجلس و شخصيت‌هاي علمي و سياسي اشكالي ندارد و به جان هم انداختن دولت‌هاي همسايه و به هدر دادن پول و جان و مال و امكانات آنها از لوازم دموكراسي محسوب مي‌شود.

همين دموكراسي، حاضر است كشتار بي‌رحمانه و سركوب مردم بحرين كه به جرم راه‌پيمائي مسالمت آميز قرباني ديكتاتوري آل خليفه مي‌شوند را مشاهده كند و سكوت نمايد، كشتار مردم شرق عربستان را توسط آل سعود ببيند و باز هم از آل سعود حمايت كند، در يمن فرياد مردمي كه از ديكتاتوري علي عبدالله صالح به ستوه آمده‌اند را بشنود اما با آغوش باز از ديكتاتور يمن استقبال كند و براي نجات او يك انتخابات نمايشي ترتيب بدهد و معاون ديكتاتور را بر مسند رياست جمهوري بنشاند و باز هم فرياد دموكراسي سر بدهد و براي حقوق بشر دل بسوزاند!

در اين آشفته بازار سياست است كه انسان براي ساده لوحاني كه هنوز هم نفهميده‌اند در خاورميانه چه مي‌گذرد و آمريكا و انگليس و فرانسه و رژيم صهيونيستي در تدارك چه خيانتي به اسلام و ملت‌هاي مسلمان هستند متأسف مي‌شود. تأسف بيشتر براي اينست كه عده‌اي حاضر مي‌شوند دعوت شيطاني شاه عبدالله را براي حضور در كنار خانه خدا و تأييد مأموريتي كه آمريكا به آل سعود براي فراهم ساختن زمينه‌هاي عميق‌تر شدن جنگي كه عليه مسلمانان به راه افتاده است داده بپذيرند تا شاهد باشند در مكه مكرمه، كه مركز ظهور اسلام و محل نزول قرآن است، سند انشقاق مسلمين امضاء شود و نقشه شيطاني آمريكا يك مرحله ديگر به تحقق نزديك‌تر گردد.

درحالي كه طبق گزارش خود سازمان‌هاي غربي، ده‌ها هزار مسلمان در ميانمار قتل عام گرديده و حتي بعضي از شهرهاي مسلمان نشين در ميانمار بطور كلي نابود شده اند، سران كشورهاي اسلامي تحت عنوان گردهمائي سازمان همكاري‌هاي اسلامي در مكه جمع مي‌شوند اما به جاي آنكه مرهمي بر زخم عميق مسلمانان ميانمار بگذارند براي به تعليق در آوردن عضويت دولت سوريه در اين سازمان تصميم مي‌گيرند و به خاطر اينكه يكي از خانه‌هاي جدول طراحي شده توسط آمريكا را پر كرده‌اند مورد ستايش و تمجيد دولتمردان آمريكائي قرار مي‌گيرند.

اين اقدام شيطاني در ماه مبارك رمضان صورت گرفته، ماهي كه بيشترين زمينه را براي تقويت وحدت مسلمانان دارد و توصيه اكيد پيشوايان اسلام اينست كه در اين ماه تمام همت‌ها مصروف نزديك‌تر شدن قلب‌هاي مسلمانان به يكديگر شود. اجلاس مكه، نه تنها هيچ تصميمي براي متوقف ساختن كشتار مردم بحرين و شيعيان شرق عربستان نگرفت، بلكه حضور سران كشورهاي اسلامي در كنار شاه عبدالله و فشردن دستان او كه به خون مردم بحرين و عربستان و يمن و سوريه آلوده است، تأييدي براين خون ريزي‌ها بود.

شهادت شيخ مهدي الصميدعي مفتي اهل سنت عراق در روز عيد فطر و بعد از اقامه نماز عيد توسط القاعده و فقط چند روز پس از برگزاري اجلاس سران كشورهاي عضوسازمان همكاري‌هاي اسلامي را قطعاً بايد از نتايج همين اجلاس دانست. شيخ الصميدعي، به دليل مخالفت با اشغالگري 6 سال از عمر خود را در زندان‌هاي آمريكائي‌ها گذراند و با روش‌هاي القاعده و سلفي‌ها مخالفت كرد و به همين جرم بعد از اقامه نماز عيد فطر در مسجد يرموك عراق با سه نفر از همراهانش قرباني توطئه آمريكا و ارتجاع عرب به دست القاعده شد. انفجارهاي پرتلفات روزهاي گذشته عراق نيز بخشي از توطئه مزدوران آمريكاست، كما اينكه نقش بازي كردن رجب طيب اردوغان كه آمريكا طراح آنست و هر روز جان ده‌ها نفر از مسلمانان را مي‌گيرد نيز بخشي از همين توطئه آمريكائي است.

اين، يك جنگ واقعي عليه اسلام و مسلمانان است، جنگي كه از جنگ‌هاي صليبي نيز خطرناك‌تر است. در جنگ‌هاي صليبي، مسيحيان با مسلمانان مي‌جنگيدند ولي اكنون مسيحيان و صهيونيست‌ها، مسلمانان را به جان هم انداخته‌اند و خود بر آتش اين جنگ خانمان برانداز مي‌دمند و از آن سود مي‌برند. آيا وقت آن نرسيده كه عقلاي جهان اسلام براي نجات دادن ملت‌هاي مسلمان از اين توطئه شوم تدبيري بيانديشند؟

رسالت:خويشتن را بپاييم

«خويشتن را بپاييم»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن مي‌خوانيد؛در آستانه هفته دولت قرار داريم، نگاه به نقد عملكرد دولت و نقد رفتار رئيس دولت ضروري است. محمود احمدي‌نژاد هفت سال است که سکان رياست جمهوري را در دست دارد.

احمدي‌نژاد از ميان اصولگرايان برخاست، در ميان ما نشو و نما کرد و به‌عنوان يک اصولگرا بر کرسي رياست جمهوري نشست.

حاميان او اکثراً نا اميد از پيروزي و ناشناخته بودند؛ ولي بي‌گمان بسياري از آن‌ها از دل و جان کوشيدند تا اين مرد کوچک‌اندام و پر تلاش را که به نحوي رازآلود از پيروزي خود و شکست رقيبان سرشناسش مطمئن بود، بر سرير قدرت بنشانند و علي‌رغم تعجب بسياري او پيروز شد، در مورد پيروزي نامنتظره او هم گمانه‌زني‌هاي بسياري صورت گرفت ولي در هر حال اکنون هفت سال است احمدي‌نژاد رئيس جمهور ماست. از همان روزهاي نخست او کوشيد اسطوره‌ها را به حق يا نابحق درهم شکند و خود در ميان خرابه‌هاي پديدآمده از شخصيت‌هاي بزرگ يا بزرگ‌نمايي شده، برپا ايستد.کم نبودنداصولگراياني که به حق يا نابحق از زبان ،کردار يا مواضع صريح او رنجيدند.

از همان زمان نيز کم نبودند کساني‌که سنگ‌ها را به آرامي در جيب مي‌نهادند تا زماني که سير افول اين مرد آغاز شود، سنگبارانش کنند و اکنون چنين شده است و از هر سو بر او مي‌تازند و نقدهايي بر وي (بحق يا نابحق) روان است. نقد‌هايي که نه  تنها پيکره او را که حتي ايمان او را نيز هدف گرفته است. آيا او شايسته اين رفتار هست يا خير؟

اصولگرايي به باور نگارنده پايبندي به اصولي است که از دين و عقل برمي‌خيزد. نمي‌توان اصولگرا بود و اين اصول را زير پا نهاد. يکي از اين اصول، انصاف و مردانگي است که حاصل ترکيب معجون پرقدرت «آزادي و عدالت» است ترکيبي که آزادگي را به‌عنوان گوهر تمدن شرق پديد آورده است.

انسان آزاده از بند زمان و مکان مي‌گريزد و بر سکوي حقيقت آنچه را که خوشايند حق است و نه مدعيان حق، مي‌گويد.

اکنون سئوال اين است: ما اصولگرايان با احمدي‌نژاد و فراتر از او در رفتار سياسي حتي با مخالفان خود آيا مبتني بر انصاف و آزادگي عمل کرده‌ايم؟براي پاسخ به اين پرسش بايسته است نکاتي را در نظر بگيريم.

1.هاشمي، خاتمي و احمدي‌نژاد، و بسياري ديگر از بازيگران و کارگردانان سياسي جامعه ما، انسان‌هايي هستند که آن‌ها را در دايره عصمت نمي‌دانيم، از اينرو،خطا و اشتباه و حتي دخالت نفس و غرض در عملکرد آن‌ها منتفي نيست پس هر که گويد هر آنچه آنان انجام مي‌دهند درست و فاقد اشتباه است، بايد در صحت عقل يا نيت پاکش ترديد کرد.

2.منصب رياست جمهوري فارغ از ظاهر غبطه بر انگيزش با تلاش سنگين همراه است.
روساي جمهور پيشين ما و احمدي‌نژاد به جهاتي به‌صورت ارجح در مسير گشودن گره‌ها از کار مردم بسيار کوشيده‌اند و مردم نيز با رأي خود به آن‌ها نمره مي‌دهند، در يک معادله عقلاني براي قضاوت صحيح هم بايد تلاش‌هاي آنان را قدر دانست و هم ايرادات را به نقد نشست.

3. انتقاد مسير خردمندانه اصلاح است، در صورت بستن باب انتقاد، باب چاپلوسي گشوده شده و انحراف در مسير حق آغاز مي‌شود.رؤساي جمهور ما، همزمان که بايد واقع‌نگرانه از تلاش‌هايشان سپاسگزاري کرد، ضروري است زير تيغ نقد، البته منصفانه و کارشناسانه قرار گيرند. امّا همگان تفاوت نقدهاي انتقام‌جويانه برخاسته از سر تمايلات و کينه‌هاي نفساني را از نقدهاي مصلحانه مي‌فهمند، آنان که تصور مي‌کنند بسياري از مردم تفاوت اين‌ها را تشخيص نمي‌دهند، درک درستي از مردم ندارند.

4. متأسفانه بسياري از نقدهايي را که از احمدي‌نژاد مي‌شود، نمي‌توان لزوماً از سر خيرخواهي دانست. بعضي از رقيبان شکست خورده‌ يا آنان که از او به هر دليلي رنجيده‌اند و يا اميد دارند در صورت تخريب او، آباد شوند؛ مي‌کوشند اين روزها به هر بهانه‌اي بر او سنگي زنند و او را از اساس بي‌ايمان و فرصت‌طلب نمايانده و بر هر چه کرده است خط ابطال و بر سخنانش رقم مغلطه کشند. اين به‌واقع نامردمي است.

5. هم‌شيفتگان احمدي‌نژاد که از سر اعتقاد يا منفعت ايرادهاي او را نمي‌بينند، راه خطا مي‌روند و هم آنان که کينه‌جويانه، تلاش‌هايش را ناديده مي‌انگارند، به کجا مي‌روند؟ آيا عاقبت آنان که نفع و نفس را بر سر اعمال خويش حاکم کردند؛ نمي‌بينند؟

6. امّا رؤساي جمهور ما وبلکه صاحب منصبان در ساير قوا نيز اشتباهاتي دارند که بايد بر آنان خرده‌ گرفت، نخست آن‌که گويي علم و معرفت کل همزمان با صدور حکم منصب بر فرد نازل مي‌شود! رؤساي جمهور و وزيران و بسياري ديگر را گويي اعتقاد بر آن است که به محض انتصاب بر منصبي، پرده‌هاي جهل از ديدگانشان کنار رفته و اين حق را دارند که در هر مقوله‌اي تخصصي يا معرفتي سخن گويند و بدتر از آن چاپلوسانند که چشم و گوش و بعدها قلب اين‌ها را پوشانده و اين‌ها را بر کرسي وهمي علم و معرفت بي‌نقص مي‌نشانند.

آيا نبايد به رؤساي جمهور و مسئولان و صاحبان منصب گفت که شمايان، مديران اجرايي و حل‌کننده مشکلات روزانه و سالانه مردمانيد، نه روشنفکران و نظريه‌پردازاني که گاه براي  عالم و آدم نسخه مي‌نويسند. چه زيباست رئيس جمهوري که به فرمان و توصيه امام علي(ع) بر چهره مداحان خاک بپاشد و بدور از شعار بواقع منتقد خويش را آئينه راست‌نماي خود بداند و هرچند گاه يکبار بگويد، نمي‌دانم، از خبرگان فن مي‌پرسم.

7. نگاهي به مواضع بعضي از چهره‌هاي برجسته اصولگرا در قبال دولت حاکي از آن است که متأسفانه نمي‌توان بر همه آن‌ها مهر «نقد مصلحانه» زد و حتي بازي  کودکانه ولي خطرناک نفس را به‌راحتي مي‌توان در ميان کلمات بعضي از رقباي پيشين؛ رفقاي گذشته، همکاران کنار گذاشته شده و حتي رقيبان آينده مشاهده کرد.

متأسفانه بايد گفت، آنگاه نفس جاي بازي مي‌يابد که خود را جاودان فرض مي‌کنيم و شايد ما مرگ را فراموش کرده‌ايم. ما فراموش کرده‌ايم که فراتر از بازيگري سياسي، نقش معلمي نسل‌هاي جديد هم بردوش ماست. فراموش کرده‌ايم که در هر کلام و عمل ما بايد پرتوي از اخلاق و منش انساني جلوه‌گر باشد و سخن را فاخر، صادقانه و براي رضاي حق بگوئيم. فراموش کرده‌ايم که ميان جام‌هاي ايمان جوانانمان نبايد به هم سنگ بياندازيم، مبادا شيشه ايمان ناظران جوان ترک بردارد.

فراموش کرده‌ايم که عزت تماماً از خداست و بت لزوماً آن سنگواره‌هاي ابتدايي نيست بلکه هر آن چيزي است که خدايي نيست و درنهايت مشکل آن‌جاست که فراموش کرده‌ايم، همه مي‌ميريم.

زير پا گذاشتن ادب نقد بي‌گمان زشت است ولي از ما اصولگرايان زشت تر
 خواهد بود.خويشتن را بپاييم.هر چند پايش نفس براي همگان است ؛چه اصولگرا و چه اصلاح طلب.

حمايت:بازتاب واقعیت‌ در اجلاس تهران

«بازتاب واقعیت‌ در اجلاس تهران»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت به قلم وحيد احمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛حضور نمایندگان 120 کشور عضو جنبش غیر متعهدها در تهران که با هدف برپایی شانزدهمین اجلاس این جنبش صورت می‌گیرد و از آن مهم تر، انتقال رياست دوره‌اي اين سازمان که بزرگترین نهاد بین‌المللی پس از سازمان ملل متحد به شمار می‌رود، به جمهوري اسلامي ايران، بی‌گمان خوشايند آمريكا، غرب و رژيم صهيونيستي نيست.

آنان همواره می‌کوشند خود را ابرقدرت جهان و نماينده جامعه جهاني معرفي ‌كنند، اما حضور مقام‌های بلندپايه نزدیک به دو سوم کشورهای دنيا در تهران، از یک سو دروغ بودن مدعیان نمایندگی جامعه جهانی را نشان می‌دهد و از سوی دیگر حاکی از آن است که تبلیغاتی كه آنان بر ضد ايران راه انداخته‌اند و می‌خواهند کشور ما را عضوی منزوی از سایر ملل نشان دهند، فریبی بیش نبوده است.

بدیهی است که این وجه از دستاوردهای برگزاری اجلاس سران کشورهای غیر متعهد و سپردن سکان این سازمان به ایران، در تعارض آشکار با خط و مشی غرب در برابر تهران قرار دارد و به نوعی خنثی کننده مجموعه تلاش‌های غربی‌ها در چند وقت اخیر به شمار می‌رود؛ بر همين اساس بلوک غرب با همراهی اسرائیل تلاش مي‌كند از طریق رایزنی تطمیع و احتمالا در برخی موارد تهدید، هرچه می‌تواند از شکوه برگزاری اجلاس شانزدهم بکاهد و تعداد كمتري از کشورهای عضو در اين اجلاس شركت كنند يا حداقل شخصيت‌هاي كم‌اثرتر در تهران حضور يابند.

اينكه آنان در رسيدن به هدف خود موفق مي‌شوند بستگي به میزان پایبندی كشورهاي عضو به مفهوم عدم تعهد، به معنی وابسته نبودن به قدرت‌های جهانی دارد، همچنين ارتباط مستقیمی با تلاش‌هاي ديپلماتيكي جمهوري اسلامي پیدا می‌کند كه چگونه بخواهد توطئه تلاش غرب برای بایکوت اجلاس شانزدهم را خنثی کندالبته بايد اين نكته را يادآوري كرد كه در هیچ اجلاس بین‌المللی ای كه برگزار مي‌شود، همه دعوت شدگان شركت نمي‌كنند یا دست‌کم در سطح مقامات بلندپایه و تراز نخست شرکت نمی‌کنند؛ بنابراین در اجلاس تهران نیز طبیعی است که برخي کشورها در سطح سران (بسته به نظام حاکم در آنها رییس‌جمهوری یا نخست‌وزیر) گروهی از کشورها در سطح معاونان سران، تعدادي در سطح وزراي امور خارجه و بعضي در سطح سفرا شركت کنند. بی‌گمان کسی انتظار ندارد که در اجلاس تهران همه سران حضور پيدا كنند، همان طور که نمی‌توان تصور برپایی اجلاس بدون حضور سران را داشت.

انصراف دبیر کل سازمان ملل از شركت در اجلاس تهران را هم نبايد مهم تلقي كرد، چون بان کی‌مون از روز اول با حمايت بلوک غرب بر سر كار آمد؛ بنابراين ناچار است كه در جهت مطامع و دیدگاه‌هاي آنان حركت كند. از اين رو بودن يا نبودن بان کی‌مون در اجلاس تهران نمي‌توانست آن‌چنان موثر باشد و تاثيري در روند اجلاس داشته باشد.

تهران امروز:جان من حراج

«جان من حراج»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم رضا صيادي است كه در آن مي‌خوانيد؛يك زلزله ساده 6 ريشتري جان بيش از 300 نفر را در كشور گرفت و چند روز بعد در يك تعطيلات كوتاه، بيش از 150 شهروند جان خود را در جاده‌هاي كشور از دست دادند و حالا بايد فكر كنيم كه حراجي جان تا كي بايد در كشور ادامه داشته باشد؟ هيچ كدام از اين رويدادها، مسئله تازه‌اي نيستند. سال‌هاي سال است كه زمين‌لرزه‌ها در ايران ركورد شكن تلفات هستند و جاده‌ها بستر مرگ.

در تعطيلات نوروز صدها نفر كه قصد داشتند، پس از چندين ماه فعاليت، يك سفر كوتاه بروند و آب و هوايي تازه كنند، جانشان را معامله كردند و حسرت يك استراحت كوتاه به دلشان ماند، در تعطيلات چند روز اخير بيش از 150 نفر به اين مصيبت گرفتار شدند و از همين حالا مي‌توان پيش‌بيني كرد كه در تعطيلات چند روز آينده ، حداقل بايد جان ده‌ها نفر را كنار گذاشت تا خوراك اين جاده‌هاي بي رحم شوند و خدا مي‌داند كه اين عاقبت تراژيك، در انتظار كداميك از ماست؟ واقعيت اين است كه ابر و باد و مه و دوستان ديگر دست به دست هم داده‌اند تا به اين ركورد دست نيافتني برسيم و آمار تلفات جاده‌اي‌مان از اكثر قريب به اتفاق كشورهاي دور و نزديك بالاتر برود.

شركت‌هاي خودرو سازي سال‌هاست كه از توليد يك اتومبيل مناسب كه حداقل استاندارد جهاني را داشته باشد و قيمتش زهره ما را نتركاند عاجز مانده‌اند. هنوز هم پرايد از پرفروش‌هاي كشور ماست كه خيلي‌ها به آن «مركب مرگ» مي‌گويند. هنوز هم داشتن تجهيزاتي مثل ايربگ و ترمز ضد قفل و بدنه ايمن، براي اتومبيل بسياري از ايرانيان يك آرزوي دير و دور است.

كمي آنطرف‌تر از كارخانه‌هاي خودروسازي، وزارت راه و شهرسازي بايد فكري به حال اين مشكل كند كه گويا مديران اين مجموعه نيز ترجيح مي‌دهند زمان خود را صرف پروژه‌هاي ديگري كنند كه ظرفيت مانورهاي تبليغاتي بيشتري داشته باشد. به هر‌حال ساخت يك پروژه بزرگ كه بتوان با آن چندين عكس يادگاري گرفت و براي روز مبادا(!) كنار گذاشت، بسيار بهتر از ساماندهي جاده‌هاي كشور است كه چنين ظرفيتي را ندارند.

واقعا اگر بزرگراه تهران- شمال به بهره برداري رسيده بود، آمار تكان دهنده تلفات جاده‌اي كشورمان چقدر كاهش مي‌يافت؟ اگر بزگراه قم- گرمسار با‌وجود هشدارهاي پليس راه و با اهداف سياسي- كه اين نوشته مجال طرح آنها نيست- افتتاح نمي‌شد، چند نفر از مرگ حتمي نجات پيدا مي‌كردند؟ جاده‌اي كه هر هفته جان چندين شهروند را مي‌گيرد و پليس راه اعلام كرده كه نمي‌تواند امنيت سفر را در آن تامين كند، چرا بايد هنوز هم دهانش براي گرفتن جان مردم باز باشد؟ اهل فن خوب مي‌دانند كه امنيت سفر سه ضلع دارد؛ خودرو، جاده و راننده. اين روزها مدام از طريق رسانه‌هاي مختلف مي‌شنويم كه راننده‌ها قبل از سفر حواس‌شان را جمع كنند و كلي هشدار ديگر.

اما گويا اين نكته فراموش شده كه راننده، تابعي از شرايط خودرو و جاده هم است. حالا براي يك راننده خوب كلي ويژگي ذكر مي‌كنند اما بايد صادقانه به مردم بگوييم كه راننده خوب و زيرك، يك ويژگي بزرگ دارد، اينكه با وضعيت فعلي خودرو و راه، اصلا به جاده نمي‌زند و جان خود و خانواده‌اش را حراج نمي‌كند.  

مردم سالاري:شاخه گلي براي جوليان

«شاخه گلي براي جوليان»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن مي‌خوانيد؛ ولع به افشاگري و مخابره همزمان اطلاعات با حوادث، هميشه جان روزنامه‌نگاران و خبرنگاران جهان را نشانه گرفته است. زماني که انتشار برخي حقايق پنهان پشت خط قرمز سياستمداران يا حتي مافيا روي دهد، عامل افشا بايد حذف گردد. ظرف دو دهه گذشته هزاران خبرنگار و روزنامه‌نگار در مکزيک، عراق، افغانستان، روسيه، چچن، ليبي، مصر، يمن، چين، کشورهاي حاشيه خليج فارس و چندين کشور ديگر جان خود را از دست‌داده‌اند.

دولت‌ها خود را پشت الفاظ زيبا و دلنشين آزادي بيان و حقوق بشر پنهان مي‌کنند اما با کوچکترين تهديد از سوي رسانه‌هاي مستقل به خشم مي‌آيند از سال 2006 با افتتاح سايت ويکي ليکس مقدمات يک انقلاب رسانه اي فراهم شد که در سال 2010 رخ نمود. افشاگري‌هاي اين سايت البته متفاوت از نشريات زرد مرداک که با رسوايي شنودگيت، منفعت طلبي هاي امپراطوري رسانه اي نيوز کورپورشين به انحلال کشيده شد. اگرچه گه گاه ماجراهايي مانند واترگيت نيز رخ داده است اما افشاگري هايي از اين دست، سريالي نبوده‌اند و هميشه يک طرف قدرت‌هاي سياسي ذي نفع بوده‌اند.

پس «نظم نوين جهاني» به خطر نيفتاده است. از جولاي 2010 با افشاي 251 هزار پيام محرمانه ايالات متحده زلزله‌اي ايجاد شد که سونامي آن بدترين کابوس‌هاي کاخ سفيد و ديپلمات‌هاي شيک پوش جهان را رقم زد. زنان و مرداني که در پس لبخندهاي تصنعي براي کسب منفعت‌هاي شخصي انسانهاي بيگناه را قرباني مي‌کنند.

حاميان ويکي‌ليکس، جوليان آسانژ را قهرمان آزادي بيان مي‌دانند و وجود آن را براي اصلاح جامعه جهاني و ايستادگي مقابل «فساد نوين جهاني» لازم مي‌دانند. در مقابل برخي او را يک فرصت طلب و عوام فريب خطاب مي‌کنند. به موازات جنگ و جدل حاميان و مخالفان نوع افشاگري‌هاي ويکي‌ليکس؛ ايالات متحده به همراه سياستمداران خشمگين، پروژه انتقام از ويکي‌ليکس را آغاز کردند.

براساس يک اصل نا نوشته قانون اساسي ايالات متحده در سال 1789، هر ضربه به منافع ملي آمريکا بايد به شديدترين شکل پاسخ داده شود و اين موضوع دموکرات يا جمهوري‌خواه نمي‌شناسد زيرا ارزش آمريکايي، کوتاهي در دفاع ازمنافع اين کشور در هرجاي جهان را يک گناه نابخشودني قلمداد مي‌کند.

کشوري که با کوچکترين بهانه ميلياردها دلار خرج لشکرکشي مي‌کند، هرگز نمي‌تواند از کنار شبيخون اطلاعاتي جوليان و کمک برادلي منينگ بگذرد. منينگ،‌افسر اطلاعاتي آمريکا که عامل درز اطلاعات بود؛ بيش از 800 روز تحت بازجويي شبانه‌روزي قرار گرفت تا عمق کينه مقامات امنيتي واشنگتن اثبات شود.

برخورد با آسانژ متفاوت است؛ جوليان که اکنون به عنوان يک آلترناتيو در نگاه مردم قرار دارد را نمي‌توان با پلوتونيوم غني شده در چاي يا تصادف حذف فيزيکي کرد، پس بايد در طولاني مدت زمينه استرداد وي به ايالات متحده فراهم شود. در غرب دم دست‌ترين جرم، اتهام تجاوز جنسي است. پس کاخ سفيد اتهام تجاوز به 2 زن که با ويکي‌ليکس همراهي داشته‌اند را اجرايي کرد.

ابتكار:صد شکر که اين آمد و صد حيف که آن رفت

«صد شکر که اين آمد و صد حيف که آن رفت»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در آن مي‌خوانيد؛عيد فطر آمد،همه را خوشنود کرد.مومنان مسلمان ومسلمانان مومن هر ساله،بر طبق آيين ديني خويش ماه رمضان را روزه مي‌گيرند.يعني با تسلط بر نفس و زير پا نهادن خواهش‌هاي نفساني،از آشاميدن و خوردن خويش را منع مي‌کنند.در گرمترين ماه سال يا سردترين آن، فرقي نمي‌کند،از لذت‌ها و غذاهاي لذيذ امتناع مي‌کنند وفرمان حق و آيين شريعت را مو به مو و بي کم و کاست اجرا مي‌نمايند.

راستي چه صفايي دارد راز و نيازهاي سحري و لحظه‌هاي گلبانگ اذان مغرب به صوت آسماني موذن زاده اردبيلي و آن نواي ربنا و افطار و خرما و و آب سرد و نان بربري يا سنگک دو آتشه.

بچه که بوديم اين خاطرات شيرين رادر کنار والدين خويش اندوختيم! و حال بچه‌هاي خود را نيز شريک همان خاطرات بکر مي‌کنيم. اکنون اين ماه مبارک به اتمام رسيده است.عيدش را به شادي گذرانده ايم و پيامک‌هاي تبريک گوناگون نيز دريافت نموده ايم.حقيقتا چه معنايي دارند اين پيامهاي تبريک:»رمضان مي‌رود اي کاش صفايش نرود/سحر و جوشن و قرآن و دعايش نرود/کاشکي پر شده باشد دلم از نور خدا/همره روزه و افطار نوايش نرود»
اگر به اين يک پيامک توجه کنيم و آرزوهاي نهفته در آن را بررسي نماييم در خواهيم يافت که رمضان ماه تعمير روح و ترميم مسلماني ماست و در ساير ماهها نقص‌ها و آسيب‌هايي به مسلماني مان وارد مي‌شود.

چه بسيار آدمهايي را مي‌شناسيم که در نماز و آداب ديني و ساير خلقيات انساني و مذهبي شان در طول سال کاهلي مي‌کنند و پايبندي شان به اصول اسلامي و انساني سست مي‌شود،نماز نمي‌خوانند به حلال و حرام توجه چنداني نشان نمي‌دهند،زبان و نگاهشان را افسار گسيخته به هر طرف رها مي‌کنند تا در چمن گناه بچمند!!! اما به ماه رمضان که مي‌رسند مي‌خواهند جبران مافات کنند و برخي واقعا جبران مي‌نمايند اما با تاسف وقتي اين ماه به اتمام مي‌رسد،گويي زمان بازگشت آنان نيز به اتمام رسيده است!

دلي که از نور الهي انباشته شده باشد نبايد فرصت جولان به تاريکي‌ها را بدهد.زباني که به قرآن و دعا و نيايش و نماز آذين و آراسته شده است نبايد به دروغ و تهمت و دشنام آلوده و عادت شود.القصه... آنچه را که اندو خته ايم نبايد به بادخزاني سپرد.صد دريغ که سياستمداران زحمتکش ما، بعضا، باهر نيتي دوباره براي ناکار کردن رقيب آداب مسلماني خويش را فراموش مي‌کنند و برخي تاجران ما به کم فروشي و گران فروشي و زيانهاي حاصل از آن اهميت چنداني نمي‌دهند!

برخي از مديران محترم همچنان به کم کاري و فرار از مسئوليت باز مي‌گردند.برخي از مردم آداب همسايگي و خويشاوندي را زير پا مي‌گذارند، جشن‌هاي نيکوکاري به تعطيلي مي‌انجامد،برخي آنقدر غرق لذات و خوشگذراني خويش مي‌شوند که از نظر مي‌گذرانند که بسياري از مردم براي تهييه نان شب خويش و خوردن يک وعده گوشت در ماه،با چه دشواري‌هايي رو برو مي‌شوندو القصه چاره اي نداريم که در چنين شرايطي دريغ بخوريم و هم صدا با شاعر به افسوسي صد چندان بگوييم»صد حيف که آن رفت»

آفرينش:تركيه و پيامدهاي داخلي دخالت در سوريه

«تركيه و پيامدهاي داخلي دخالت در سوريه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛روابط تركيه و سوريه شاهد تنش‌هايي در چهار دهه گذشته بوده است، اما هيچ گاه اين تنش‌ها به مرحله كنوني نرسيده و تركيه نيز تاكنون تا بدين اندازه در صف مخالفت با نظام سياسي در دمشق قرار نگرفته است. در اين حال در ماه هاي گذشته از يك سو تركيه در صف نخست براندازي نظام در سوريه قرارداشته است و از سويي نيز تركيه و رهبران اين كشور در ائتلاف با دولت هاي منطقه اي عربي و بين المللي غربي گام هايي سياسي حقوقي و نظامي اي بر ضد دمشق برداشته اند .

در اين حال بايد گفت كه اين تلاشهاي تركيه و بازيگري در صحنه ي سياسي سوريه پيامدهايي منفي امنيتي، سياسي، اقتصادي و سياسي در برداشته و اكنون اين كشور در شرايط ويژه اي قرار گرفته است. در اين راستا اگر به پيامدهاي منفي نوع بازيگري تركيه در صحنه ي سياسي سوريه بنگريم بايد گفت در بعد اقتصادي اين كشور كه قبلا توسعه اقتصادي خود را مبتني بر سياست تنش صفر با همسايگان پيش مي برد اكنون با توجه به نوع مشكلات با سوريه از بازار اين كشور محروم شده است و جدا از تاثير منفي بحران سوريه بر اقتصاد اين كشور بخش راهبردي گردشگري تركيه به شدت در معرض نوع بازيگري تركيه در صحنه ي سوريه قرار گرفته است.

در بعد سياسي تركيه در واقع با نوع كنشگري در سوريه سياست تنش صفر با همسايگان را فراموش كرده است و اين امر تاثيرات نامطلوبي در صحنه سياسي اين كشور و جناج بندي هاي قومي و مذهبي در اين كشور داشته است . يعني اين رويكرد دولت تركيه در سوريه از يك سو باعث افزايش حملات به علويان در تركيه شده و به نوعي شكاف مذهبي سني - علوي در تركيه را بيدار نموده است و از سويي هم با رويكرد اردوغان عملا جناح ها و احزاب مخالف كردي و تركي در اين كشور انتقادات گسترده اي را از اين رويكرد ادوغان نشان داده اند. در بعد امنيتي با توجه به خروج نيرو هاي سوري از بخشهاي كردنشين اين كشور دمشق نشان داده است كه تا زماني كه تركيه از مخالفان سوري حمايت مي كند اين امكان نيز وجود دارد كه سوريه از مخالفان تركيه اي يا كردها حمايت كند.

جدا از اين نيز با توجه به نوع رويكرد پ ك ك در مناطق كرد نشين تركيه عملا در اين بخش ها تركيه با حضور و افزايش گسترده پ ك ك مواجه است و هنوز نيز نتوانسته است در اين بخش به موفقيتي دست يابد.

آنچه مشخص است پيامدهاي امنيتي، سياسي، اقتصادي و نظامي گسترده اي در مورد توجه و رويكرد تركيه در سوريه متصور است . در اين حال اكنون و با توجه به نوع كنشگري تركيه در پرونده سوريه بايد بيش از هر زماني منتظر تاثيرگذاري و بيدار شدن شكاف ها و تنش هاي داخلي احزاب، قوميت ها و گروهاي مذهبي در تركيه با توجه به تاثير پذيري آنها از بحران سوريه بود.

آرمان:چرا باید از ماموریت جانشین عنان حمایت کرد؟

«چرا باید از ماموریت جانشین عنان حمایت کرد؟»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمدرضا بهرامی است كه در آن مي‌خوانيد؛دبیر کل سازمان ملل متحد از انتخاب اخضر ابراهیمی وزیر امور خارجه سابق الجزایر به عنوان نماینده ویژه این سازمان در مورد سوریه خبر داد. ابراهیمی که جانشین کوفی عنان شده است در واقع نماینده سازمان ملل و اتحادیه عرب یا به بیان دیگر نماینده جامعه جهانی در امور سوریه خواهد بود.

وی در کارنامه خود علاوه بر پست وزارت امور خارجه، به عنوان یک مقام ارشد اتحادیه عرب نقش موثری در پایان دادن به درگیری‌ها و شکل دادن ساختار جدید در لبنان داشت. دو دور نمایندگی سازمان ملل در امور افغانستان که منجر به شکل‌گیری ساختار جدید در این کشور شد، همچنین نمایندگی سازمان ملل متحد در عراق، هائیتی و آفریقای جنوبی نیز از سوابق وی به شمار می‌رود.

انتخاب ابراهیمی در شرایط فعلی منطقه و سوریه و در حالی که ماموریت صلح‌بانان سازمان ملل متحد در سوریه به پایان رسیده و از طرفی عضویت این کشور در اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی نیز با فشار و دخالت برخی قدرت‌های عرب منطقه به حالت تعلیق درآمده، حاوی پیام‌های قابل توجهی است.

1.نفس انتخاب مجدد نماینده توسط سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب در واقع موید فرصت دادن به راه‌حل‌های سیاسی و پرهیز از جنگ است. این موضوع علیرغم دشواری‌های فعلی گامی مثبت محسوب و به عنوان یک فرصت باید مورد توجه و تعامل قرار گیرد.

2.کارنامه ابراهیمی در مقایسه با عنان نشان می‌دهد وی از تجارب بیشتر و عملی‌تری برخوردار بوده و بویژه به جهت سابقه، شناخت مناسب‌تری از منطقه دارد.

 3. ابراهیمی سابقه کار با خاندان اسد در دورانی که به عنوان نماینده اتحادیه عرب در مورد خاتمه بحران لبنان فعالیت می‌کرد را نیز دارد. مفهوم این موضوع این است که ابراهیمی ماهیت قدرت در منطقه را می‌شناسد و به خوبی از پیوستگی‌ها و پیچیدگی‌های موضوعات منطقه‌ای مطلع است.

4. موضعگیری ابراهیمی در قبال اینکه «هنوز زود است بگوید بشار اسد باید از قدرت کنار برود» نشان می‌دهد که وی با نسخه‌ای از قبل آماده شده بنا ندارد وارد این بحران شود. ضمن اینکه وی در ماموریت‌های مختلف نشان داده میان مواضع سازمان ملل متحد و منافع قدرت‌های بزرگ قائل به تفکیک است. 5. به نظر می‌رسد ابراهیمی به خوبی از حساسیت‌های موجود در منطقه و بویژه موضوع نگران کننده برخوردهای طایفه‌ای مطلع است. اولین عکس‌العمل رسانه‌ای وی در قبال جریانات مخالف در سوریه را می‌توان به نوعی پاسخ افرادی دانست که وی را به گرایشات طایفه‌ای متهم می‌کنند. 6. سابقه ابراهیمی در موضوع افغانستان به خوبی نشان داد که وی به نقش قدرت‌های منطقه‌ای و توان تاثیرگذاری آنها در حل بحران‌ها توجه داشته و از توان ایجاد توازن لازم میان قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای در جهت تخفیف بحران‌ها برخوردار است.

7. ابراهیمی را به‌واقع باید آخرین فرصت برای تلاش‌های دیپلماتیک و سیاسی برای حل بحران سوریه محسوب نمود که شکست وی به مفهوم آمادگی برای دخالت قدرت‌های خارجی در این بحران محسوب و طبیعتا مطلوب جناح‌های تندرو در آمریکا و منطقه خواهد بود. هر چند در مجموع امکان قضاوت کامل در شرایط فعلی کمی دشوار به نظرمی‌رسد اما با عنایت به برآیند کلی تحولات مربوط به سوریه و ویژگی‌های فردی و سابقه کاری آقای ابراهیمی، به نظر می‌رسد انتخاب وی را باید به‌عنوان یک فرصت و در جهت تخفیف آلام مردم سوریه تلقی و از تلاش‌های وی برای قرار دادن تحولات این کشور در چارچوب راه‌حل‌های سیاسی و دستیابی به اجماع و آشتی ملی در این کشور حمایت کرد.

ملت ما:حفظ حيات بنگاه‌ها متضمن توسعه صنعتي

«حفظ حيات بنگاه‌ها متضمن توسعه صنعتي»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم وحيد محمودي است كه در آن مي‌خوانيد؛يكي از مهم‌ترين موضوع در اقتصاد صنعتي، مقوله حيات بنگاه‌هاست. به عبارت ديگر صرف راه‌اندازي بنگاه‌هاي اقتصادي جديد الزاما كمكي به اقتصاد ملي نمي‌كند. با ورود بنگاه‌هاي جديد به صنعت، انتظار بر اين است كه اين بنگاه‌ها بتوانند نقش خود را در ايجاد ارزش‌افزوده و اشتغال ايفا كنند. اگرچه شروع فعاليت هر بنگاه جديد ايجاد ارزش‌افزوده و اشتغال را در پي دارد اما اين اشتغال زماني پايدار است و مي‌تواند به توسعه صنعت كمك كند كه از حيات كافي برخوردار باشد.

يكي از شاخص‌هاي كيفيت زندگي در بحث توسعه، اميد به زندگي افراد است. اميد به زندگي يا حيات در توسعه صنعت نيز موضوعيت دارد، به اين معني كه اميد به زندگي هر بنگاه تازه‌ تاسيس چقدر است و هرچه اين اميد به زندگي طولاني‌تر باشد، مي‌تواند نقش اساسي خود را در ايجاد ارزش افزوده اقتصادي و اشتغال ايفا كند. عواملي كه بر حيات يك بنگاه اثرگذار است به پنج دسته تقسيم مي‌شود: ويژگي مختص بنگاه، ويژگي صنعت، شاغلان، مخارج بنگاه و ويژگي‌هاي كلان اقتصادي يا به عبارتي ويژگي‌هاي محيطي. در بين اين عوامل كه دوره حيات بنگاه را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد، اندازه بنگاه است.

واقعيت موجود اين است كه بيش‌تر بنگاه‌هايي كه تاسيس مي‌شوند بنا به شرايط حاكم بر بازار مجبور مي‌شوند كه زير ظرفيت بهينه فعاليت اقتصادي خود را شروع كنند حال اگر شرايط محيطي و مجموع شرايط به آنها اجازه دوام بدهد تا به ظرفيت بهينه برسند مي‌توانند خود را رشد دهند تا از چرخه توليد خارج نشوند. ولي به دلايل اين‌كه زير ظرفيت بهينه كار مي‌كنند اين احتمال وجود دارد كه متوسط هزينه‌هاي آنها افزايش يابد و امكان ادامه حيات از آنها سلب شود.

مطالعاتي كه در اقتصاد ايران صورت گرفته است نشان مي‌دهد كه 50 درصد از بنگاه‌هاي تازه ‌تاسيس صنايع توليدي ايران، پنج سال پس از ورود از صنعت خارج شدند و حدود 30 تا 40درصد از اشتغال اين بنگاه‌ها از بين مي‌رود كه اين نكته بسيار مهمي در سياستگذاري صنعتي كشور است. همچنين نتيجه پژوهش‌ها نشان مي‌دهد كه بقاي بنگاه‌هاي صنعتي ايران به‌شدت تحت‌تاثير نوع صنعت و مكان قرارگيري آنهاست.

بنابراين در كنار اين‌كه به دنبال اين هستيم كه بنگاه‌هايي جديد را ايجاد كنيم بايد اميد به زندگي را در صنعت بالا ببريم و نقشه راه توسعه صنعتي كشور به شكلي تدوين شود و خوشه‌هاي صنعتي سازماندهي داده شود تا بنگاه‌ها از حيات بيش‌تري برخوردار باشد. شايد يكي از دلايل خروج بنگاه‌ها در كشور ما ناشي از اين است كه اساسا اين ذهنيت وجود دارد كه اگر يك مجموعه بتواند از شبكه بانكي تسهيلات بگيرد

مشكل اصلي براي ايجاد یک بنگاه‌ جديد حل مي‌شود و اين بنگاه مي‌تواند به حيات خود ادامه دهد. در صورتي كه بررسي‌ها نشان مي‌دهد، دلايل ورشكستگي و خروج بنگاه‌ها به تامين مالي برنمي‌‌گردد بلكه عدم لوكيشن مناسب و عدم دسترسي به تكنولوژي صحيح موجب خروج بنگاه‌ها مي‌شود.

گسترش صنعت:حمایت راه بارونق

«حمایت راه بارونق»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم مصطفی امیدقائمی است كه در آن مي‌خوانيد؛فراز و فرود و نوسان جزو ذات بازار سرمایه است. این گفته تمام کارشناسان و حرفه‌ای‌های این بازار است به عبارت دیگر همه صاحبان سهام وقتی تصمیم می‌گیرند سرمایه خود را به بورس بیاورند ریسک حضور در آن را هم می‌پذیرند با علم به این‌که روزهای خوب و بد و رشد و رونق به یکدیگر گره خورده‌اند.

با این اوصاف در تمام بورس‌های مطرح هم روزهایی که بازار و شاخص گرفتار نزول می‌شود برای عبور از روزهای بحران موجی از حمایت می‌گیرد. در بازار سرمایه ایران هم که این روزها چندان سر حال به نظر نمی‌رسد متولیان، بزرگان و حقوقی‌ها تلاش کرده‌اند حمایت‌های مناسب را انجام دهند.

در مجموع نیز می‌توان حمایت‌های صورت گرفته از بازار در این روزها و ماه‌ها را خوب و موثر توصیف کرد که توانسته اثرات مثبت و سازنده‌ای بر معاملات تالار شیشه‌ای داشته باشد. با این اوصاف امید می‌رود در صورت افزایش حمایت‌ها و تداوم آنها سرمایه‌گذاران کوچ‌کرده را به گردونه رقابت‌ها و معاملات برگرداند و بازگشت آنها هم رونق را به همراه آورد.

البته با وجود این امیدواری‌ها گروهی از اهالی بازار سرمایه و کارشناسان بر این باور هستند که حمایت‌های صورت گرفته برای حل و فصل کسادی بازار کافی نیست اما واقعیت این است که در مقطع زمانی کوتاه سپری شده انتظار دریافت بازخوردهای مناسب از حمایت‌های صورت گرفته منطقی به نظر نمی‌رسد. ضمن این‌که نفس حمایت‌های صورت‌گرفته و اقداماتی از این دست باعث می‌شود مردم به بازار و خرید و فروش سهام علاقه بیشتری پیدا کنند و با ورود خود به بازار و تزریق نقدینگی به آن، معاملات را رونق ببخشند.

از سوی دیگر روند حرکتی شاخص‌ را نیز نمی‌توان ملاک خوبی برای سنجش کیفیت حمایت‌های انجام شده از بازار سرمایه در نظر گرفت چون نوسان در ذات بازار وجود دارد و افزایش یا کاهش شاخص ممکن است در اثر تغییر قیمت یک یا چند شرکت بزرگ صورت بگیرد.

با این حال باید بر این نکته تاکید دوباره کرد که بازار سهام به حمایت ‌در طولانی‌مدت نیاز دارد تا اثر واقعی این حمایت‌ها در بازار متجلی شود. همانند اتفاقی که در سال‌های ۸۴ و ۸۵ صورت گرفت. در آن مقطع زمانی نیز بورس با رکود روبه‌رو بود به طوری‌که حجم و ارزش معاملات کاهش چشمگیری پیدا کرد و بازار بخشی از قدرت نقدشوندگی خود را از دست داد اما حمایت‌های جدی در آن زمان صورت گرفت که در نهایت تاثیر خود را چند سال بعد نشان داد و باعث جذاب‌تر شدن بازار سهام شد به نحوی که مردم عادی برای کسب سود به سراغ خرید و فروش سهام آمدند و بیش از هفت میلیون کد سهام‌داری در بورس ایجاد شد.

نکته‌ای که در مورد رکود اخیر وجود دارد این است که بر‌خلاف دوره‌های قبلی این‌بار نقدشوندگی بازار حفظ شد و سرمایه‌گذاران در صورت نیاز می‌توانستند سهام خود را با سپری کردن وقت کمتری به‌فروش برسانند.

البته به غیر از این حمایت‌ها می‌توان از روش‌های دیگر نیز برای بهبود شرایط بازار استفاده کرد مانند بحث بازارسازی و انتشار اوراق مشارکت تبدیل که پیش از این امتحان خود را پس داده و توانسته‌اند به معاملات رونق ببخشند.

از سوی دیگر عرضه‌های اولیه نیز می‌تواند اثر مثبتی بر بازار داشته باشد به شرطی که سهام عرضه‌شده از جذابیت و قیمت قابل‌قبولی برخوردار باشد تا بتواند مخاطبان بیشتری را به سوی خود جلب کند.

 

چهارشنبه 1 شهریور 1391  12:10 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها