از دهه 1980، گسترش ادبیات «معنویت» و «پیشرفت شخصی» بازتابدهنده تصاحب مفهوم انسان به دست سرمایهداری و خصوصیسازی آن است. گمراهکنندگی این ادبیات، بیشتر از همه به دلیل شیوه ای بود که بر حسب آن با اغواگری از معنویت به عنوان فضیلتی «جامع» و «اخلاقی» تجلیل می شد.
جریمی کارِت و ریچارد کینگ2
چکیده
به دنبال رفع محدودیت از بازار در دوره تاچر و ریگان، صورتهای فرهنگی تبدیل به کالا شدند. معنویت به عنوان یکی از شیوههای متعدد شکلدهی به احساسات فرد برای رسیدن به اهداف نئولیبرالیستی و به عنوان وسیلهای برای کنترل افکار کودکان و نسل جدید به کار گرفته شد. این مقاله برای درک بهتر شیوه شکلدهی نئولیبرالیسم به مفهوم «معنویت»، برخی از مشکلات تعریف و کاربرد کنونی این واژه را در سه مرحلهی ابهام و گنگی این واژه، ارتباط این واژه با دین و تبدیل این واژه به یک برند تجاری مورد بررسی قرار داده است.
درونیسازی معنویت و جایگاه آن در حدود مفهومی خود مدرن و متفرد با پیشرفت روانشناسی در اواخر قرن نوزدهم ایجاد شد. البته این مفهوم در دهه 1950 و1960 با ظهور روانشناسی انسانمحور (به ویژه کار مازلو)، و همچنین مشاوره شغلی و استفاده از روان¬گردان¬ها در میان عموم فراگیر شد. معنویت که به صورت پدیده¬ای خصوصی و روانشناسانه درآمده بود، از دهه 1980، دومین تغییر اساسی را پشت سر گذاشت. در این دوره با تأکید بیشتر روی اولین خصوصیسازی دین ـ شامل معنویتهای فردی و مشتری¬محور4 ـ
این اولین خصوصیسازی با دومین خصوصیسازی دین همپوشانی یافت. دومین خصوصیسازی دین به معنای متناسب کردن آموزههای معنوی با خواسته¬های اقتصادی و بروز خود فردی از طریق موفقیت تجاری بود. این تغییر نگرش در دهه 1980 را به بهترین وجه ممکن در جنبشهای متعدد اصلاح خود5 میتوان مشاهده کرد. همانطور که بائومن6 (72: 1998) بیان میکند:
این جنبشها محصول و جزئی جداییناپذیر از «رونق مشاوره» هستند. البته جنبشهای یاد شده، شبیه دیگر شاخه¬های مشاوره تنها برای خدمتگذاری مستقیم به مشتری برای انتخاب گزینه کامل نیستند، بلکه درصدد تربیت «مشتریانی تمام عیار» هستند. زندگی این مشتریان کاملاً در راستای پرورش استعدادهایی است که مقتضای تجربهطلبی و هیجانگرایی است.
به دنبال رفع محدودیت از بازار به وسیله مارگارت تاچر و رونالد ریگان و ظهور نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی جهانی عصر ما، صورتهای فرهنگی نیز به کالا تبدیل شدند. برای نخستین بار در تاریخ بشر، این اقتصاد بود که در جهان اجتماعی، واژگان را برای دیگران تعریف میکرد. اینک این بازار بود که از مرتبه اجتماع گرفته تا مراتبی دور از انتظار، قادر به حاکم کردن دستور جلسههای فرهنگی و سیاسی و سلطه بر روند جامعه¬پذیری (مانند تهذیب و منضبط-سازی امیال فردی) بود؛ روندی که پیش از این، مذهب و نهادهای دولتی آن را تعریف کردند.
در چنین فضایی، معنویت به یکی از شیوههای متعدد شکل¬دهی به احساسات فرد بر حسب رژیم جدیدی از قدرت تبدیل میشود که این بار تحت سلطه سرمایهگذاری مشارکتی و نیاز به نیروی کار انعطاف¬پذیر و سازگار در آمده است. در نتیجه، اواخر 1980 و 1990، سازمانهای دولتی در انگلستان و ایالات متحده امریکا (و حتی دورتر) هر دو صورت خصوصی شده «معنویت» (یعنی خصوصیسازی اول و دوم) را در فعالیت¬های کاری خود به خدمت گرفتند.
به این صورت، بر برخی تضادها میان رویکردهای فردگرا یا مشتریمحور و رویکردهای جمعمدار نسبت به معنویت سرپوش گذاشته شد. با پیدایش معنویت سرمایهداری،7 آزادی فرد برای بیان ماهیت درونی خود از طریق معنویت تابع خواسته¬های فرهنگ داد و ستد شرکتی و همچنین نیاز به یک اقتصاد انعطاف¬پذیر و رقابت¬طلب شد.
این موضوع نشاندهنده چرخش از مرحله پیشین یعنی کاوش معنوی «مشتری¬مدار» که به آزادی فرد در انتخاب مسیر زندگی خود تأکید داشت، (اساس لیبرالیسم مدرن) به یک مصرف¬گرایی «شرکت¬مدار» است که تابع علاقه فرد به ایدئولوژی مصرف¬گرایی و مطالبات دنیای داد و ستد (نئولیبرالیسم) است. نتیجه چنین تحولاتی، فوران کاربرد کنونی واژه «معنویت» در زمینه¬های آموزشی، پزشکی و در بنگاه¬های اقتصادی است. برای مثال، کلمه «معنوی» در بازنگری¬های آموزشی دولت انگلستان در لایحه اصلاحات آموزشی سال 1988 به چشم می¬خورد.
با تصریح این نکته که یک برنامه آموزشی متعادل و فراگیر باید به کودکان تعلیم داده شود. چنین آموزشی باید به گونه¬ای باشد که به پیشرفت «معنوی، اخلاقی، فرهنگی، ذهنی و فیزیکی» دانش¬آموز در مدرسه و جامعه کمک کند (اچ ام اس او، 1988: 1). در نتیجه، برای اولین بار، معنویت، موضوع برنامهریزیهای آموزشی ملی با مطالعات و نوشته¬های متعدد قرار گرفت که به ایده معنویت و کاربرد و اهمیت آن در اذهان کودکان اختصاص داشت.
در چنین فضایی، معنویت تنها شکلی جدید از جامعه¬پذیری نیست، بلکه وسیله¬ای برای کنترل افکار در حوزه¬های حتی وسیع¬تر زندگی برای نسلی جدید از مشتریان معصوم (یعنی کودکان) است. از دهه 1980، معنویت به تمام ابعاد زندگی اجتماعی از جمله بهداشت و درمان، آموزش و مهم¬تر از همه، در چارچوب مطالعه حاضر، دنیای داد و ستد نفوذ پیدا کرده است. در واقع، معنویت میتواند با هر چیزی ترکیب شود؛ چرا که به عنوان یک استعاره فرهنگی مثبت، اما بسیار بی¬معنی چنان طراحی شده است که هر محصولی با ویژگی سلامت¬بخشی و مؤید زندگی بودن را آغشته کند. از دهه 1980، گسترش ادبیات «معنویت» و «پیشرفت شخصی» بازتابدهنده تصاحب مفهوم انسان به دست سرمایهداری و خصوصیسازی آن است. گمراهکنندگی این ادبیات، بیشتر از همه به دلیل شیوه¬ای بود که بر حسب آن با اغواگری از معنویت به عنوان فضیلتی «جامع» و «اخلاقی» تجلیل می¬شد.
به این شکل، ایدئولوژی اقتصادی نئولیبرالیسم با طرفداری بنیادگرایانه خود از «رفع محدودیت از بازار» با ظاهری مبدل به صورت «معنویت» وارد فضای عمومی دین شده است. نتیجه این امر، گسترش نوعی ادبیات است که با تأکیدی ویژه بر «حرفه¬های سودمند» و «دنیای داد و ستد»، معنویت را با تمام جنبههای زندگی مرتبط میسازد. به نمونههای زیر از عنوانهای کتابهای معاصر توجه کنید:
معنویت و آموزش و پرورش - معنویت و روان درمانی - معنویت و پزشکی - معنویت و پرستاری - معنویت و سلامت روان - معنویت و چند فرهنگی - معنویت و محل کار - معنویت و داد و ستد - معنویت و مدیریت - معنویت و جوان، پیر و بالغ - معنویت و مرگ - معنویت و بشقاب پرنده.
پیدایش مفهوم مدرن «معنویت»، بازتابی از انعطافپذیری مداوم واژه «معنوی» و شکلگیری آن بر اساس اوضاع سیاسی در حال تغییر است. استفاده اولیه مسیحیت از واژه «معنوی» در حقیقت، تمایزی اخلاقی ـ سیاسی بود که قصد داشت از یک حقیقت و الهام جدید دفاع کند. بعدها کاربرد این واژه در مسیحیت برای تعیین حدود مالکیت ارضی نشاندهنده وجود نوعی حق ملکی در پس واژه «معنوی» بود. سپس معنای دیگری از این واژه شکل گرفت و دعوی شجاعانه مادام گویان8 در باب اقتدار درونی (برداشتی دیگر از واژه معنوی) سبب ایجاد جدالی علیه قدرت کلیسا شد.
استفاده از این واژه علیه ماتریالیسم، سلطه استعمار، تعصبهای مذهبی و پیروی از رسوم، همه مثال¬هایی هستند از موقعیت¬هایی که این مفهوم در بافت کشمکش¬های اجتماعی مهم به کار گرفته شده است. بنابراین، مفهوم «معنوی» همیشه میدان درگیری میان ارزشهای انسانی و فشارهای مختلف سازمانی، گروهها و حوزه¬های مختلف انسانی بوده است. البته در این بین، طیف گسترده¬ای از فعالان و جنبشهای اجتماعی معترض علیه فردی¬سازی معنوی وجود داشته و در آینده نیز وجود خواهد داشت. با این حال، این فعالیت¬ها به دلیل سلطه الگوی «معنویت شخصی شده» و سهولت رواج آن به ندرت به شکل نظام¬مند انعکاس یافته¬اند. البته واژه «معنوی» به عنوان حکایتگری فعال از تجربه انسان باقی مانده و این قدرت بازنمایی و حکایتگری خود را در تاریخ و جامعه معاصر نشان داده است.
پی نوشت:
1. Jeremy Carrette and Richard King, Selling Spirituality: the Silent Takeover of Religion, The Emergence of Capitalist Spirituality: the Second Privatization of Religion. pp 44-53).
2 جریمی کارِت، استاد مطالعات ادیان در دانشگاه کنت انگلستان و ریچارد کینگ، استاد مطالعات ادیان در دانشگاه گلاسکو انگلستان
3. کارشناس ادبیات زبان انگلیسی shakerfr@yahoo.com
4. برای مطالعه بیشتر در خصوص اولین خصوصیسازی دین میتوانید به مقاله «تاریخ انتقادی معنویت» مندرج در ماهنامه سیاحت غرب شماره 105 مراجعه کنید.
5. self-improvement movements.
6. Baumann.
7. capitalist spirituality.
8. Madame Guyon.
مترجم: طاهره شاکرنژاد3
منبع: ماهنامه سیاحت غرب شماره 106