0

موسیقی عجیبی ست مرگ!

 
architect0811
architect0811
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1391 
تعداد پست ها : 6050
محل سکونت : همدان

موسیقی عجیبی ست مرگ!

موسیقی عجیبی ست مرگ!

 موسیقی عجیبی ست مرگ!
آیا چیزی غمگین تر از توقف قطاری در باران هست؟ آیا کسی شکوه های یک ماشین به سرقت رفته را شنیده است؟....
 
                                                         
 
 
 
 
 
اشعاری از گروس عبدالملکیان، رسول یونان و غلامرضا بروسان.

ده شعر کوتاه – گروس عبدالملکیان

1

به شانه ام زدی

که تنهایی ام را تکانده باشی

به چه دل خوش کرده ای ؟!

تکاندن برف

از شانه های آدم برفی ؟!

2

دزدی در تاریکی

به تابلوی نقاشی خیره مانده است

3

صدای قلب نیست

صدای پای توست

که شب ها در سینه ام می دوی

کافی ست کمی خسته شوی

کافی ست بایستی

4

پرواز هم دیگر

رویای آن پرنده نبود

دانه دانه پرهایش را چید

تا بر این بالش

خواب دیگری ببیند

5

دریای بزرگ دور

یا گودال کوچک آب

فرقی نمی کند

زلال که باشی

آسمان در توست

6

کلید

بر میز کافه جامانده است

مرد

مقابل خانه جیب هایش را می گردد

آینده

در گذشته جا مانده است

7

موسیقی عجیبی ست مرگ.

بلند می شوی

و چنان آرام و نرم می رقصی

که دیگر هیچکس تو را نمی بیند

8

فراموش کن

مسلسل را

مرگ را

و به ماجرای زنبوری بیاندیش

که در میانه ی میدان مین

به جستجوی شاخه گلی ست

9

زیر این آسمان ابری

به معنای نامش فکر می کند

گل آفتابگردان!

10

گرگ

شنگول را خورده است

گرگ

منگول را تکه تکه می کند...

بلند شو پسرم !

این قصه برای نخوابیدن است

بدهکار... - رسول یونان

 بدهکار هیچ کس نیستم

جز همین ماه

که از پشت میله ها می گذرد

که می توانست

از اینجا نگذرد و

جایی دیگر

مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز

بچسبد به شیشه  کابین یک تاجر پول دار

بدهکار هیچ کس نیستم

جز همین ماه

که تو را به یادم می آورد.

شعری از غلامرضا بروسان

آیا

چیزی غمگین تر از توقف قطاری در باران هست؟

آیا

کسی شکوه های یک ماشین به سرقت رفته را شنیده است؟

آیا

هیچ رئیس جمهوری در زلزله مرده است؟

از جنگ دلم می گیرد

و از قطاری که مهمُات حمل می کند

می خواهم دنیا را به آتش کشم

با این کارخانه ی چوب بری .

 
 

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
 

 

 

دوشنبه 30 مرداد 1391  11:15 PM
تشکرات از این پست
mahmoodsafari
دسترسی سریع به انجمن ها