هرچه انتظارات ما بیشتر میشود ادراک ما از شادی واقعی کمتر میشود. به همین دلیل افراد زیاده خواه و متکبر همیشه غمگین تر از دیگرانند. یک دلیل ترشرویی اینها، همان غمی است که در دل دارند.
یک خانواده شاد ویژگیها و استانداردهایی دارد که میتوان با نزدیک شدن به آن استانداردها، شادی را بیشتر و عمیقتر در خانوادهها ایجاد کرد.
برخی از این استانداردها در بودن شرایطی و برخی در نبودن شرایطی دیگر است. بودن امید و نبودن انتظارات زیاد، داشتن عشق و علاقه و نداشتن طرز فکرهای غلط.
رابطه شادی با هدف زندگی
هدف زندگی شما هر چه که باشد، احساساتتان با آن هماهنگ خواهد شد. هر چه هدف موجد آرامش و امیدهای پایدار باشد شادی آن خانواده عمیقتر خواهد بود. از این قائده یک چیز مستثناست و آن وقتی است که هدف یک خانواده خوشگذرانی محض باشد.
خانوادههای صرفاً خوشگذران نمیتوانند به شادی واقعی دست پیدا کنند. شادی غیر از خوشگذرانی است. شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که از پنجره یک هتل چند ستاره به منظرهای زیبا خیره شده باشید اما احساس دلتنگی و افسردگی حالتان را دگرگون کرده باشد. یا روزی را تجربه کرده باشید که تمام وقت در سینما و پارک و سفر گذرانده باشید اما شب با غصهای که نمیدانید از کجاست به خواب رفته باشید.
خوشی و خوشگذرانی قانون عجیبی دارد. اگر آن را هدف زندگیات قرار دهی و به دنبالش بگردی، به طرز عجیبی نایاب میشود. اما اگر به کار و فعالیتی هدفمند، مشغول شوی، ناگاه در حین فعالیت، متوجه میشوی که در حال و وضعیت واقعاً خوشی غوطه ور شدهای.
خانوادههایی که هدفشان یا ارزشهای حاکم در آنها، چیزهایی مثل مال اندوزی و از این قبیل باشد هم، هیچ گاه طعم شادی واقعی را درک نخواهند کرد. این یک شعار نیست یک واقعیت ملموس است. وقتی مال اندوزی در خانوادهای ارزش و هدف شد، تمام انرژیهای آن خانواده برای رسیدن به این هدف بسیج خواهد شد. این هدف(مال اندوزی)، اعضای خانواده را چنان سرگرم خود خواهد نمود که آنها را از درک لذتهای زندگی غافل میکند.
اعضای این خانوادهها همواره خوشبختی را در آیندهای میبینند که هیچ وقت به آن نخواهند رسید. اکثر این افراد ابتدائاً هدفشان از مال اندوزی، ایجاد رفاه برای زندگی است اما بعد از مدتی به این روش عادت میکنند و دیگر هدفی ندارند و فقط طبق عادت به مال اندوزی ادامه میدهند. در هر حال تنها لذتی که اینها درک میکنند همان لذت مال اندوزی است که همواره با غم از دست دادن و ضرر کردن، و حرص بیشتر داشتن، مخلوط است.
رابطه شادی با طرز فکر
شادی هر خانواده در گرو طرز فکر اعضای خانواده یا لااقل مدیر خانواده است. اگر عاشق طبیعت و آرامش باشید از زندگی کردن در یک خانه بزرگ در روستایی سرسبز بسیار لذت خواهید برد، اگر چه میلیونها نفر به رایگان هم زندگی در آن روستا را قبول نکنند.
اما اگر عاشق تیپ و ظاهر زندگی در کلان شهرها باشید اما ساکن روستا باشید، چه بسا خودتان را بدبخت بدانید که در این صورت همواره احساسات موازی با بدبختی را تجربه خواهید کرد. بنابراین برای شاد زندگی کردن باید زندگیای هماهنگ با اندیشه خودمان بسازیم البته اگر اندیشه ای منطقی و بر اساس واقع بینی داشته باشیم. اما اگر اندیشه ما رویایی و دست نیافتنی است، بهتر است اندیشه را بر اساس زندگیمان تغییر دهیم.
در یک زندان دو نفر زندانی شدند، یکی از آن دو همان طور که انتظار میرفت دائم در غم و اندوه غوطهور بود و حسرت میخورد، اما دیگری به طرز عجیبی خوشحال بود. میگفت خیلی برایم جالب است که بدانم محیط زندان چه جور جاییست و زندانیها چطور زندگی میکنند. میخواهم در این فرصتی که دارم صبر و تحملم را زیاد کنم و چیزهایی زیادی از زندان یاد بگیرم. میترسم زود از اینجا بروم.
وقتی یک زندانی میتواند از زندگی در زندان احساس خوشبختی کند ما چگونه نمیتوانیم با کمی بالا و پایین زندگی کنار بیاییم و آن را زیبا و جالب بیابیم؟ چیزی که ما را غمگین میکند طرز فکر خاص ماست که میتوانیم آن را تغییر دهیم که کار چندان سختی نیست.
اگر تمام غصهها و موانع شادی در زندگی شما این است که در شهری دور از پدر و مادرتان زندگی میکنید، یک لحظه تجدید نظر کنید و طور دیگری بیندیشید و به زندگی نگاه کنید.
هیچ کس جز خدا از آینده ما خبر ندارد. فکر کنید به طرزی عجیب و غیر قابل پیشبینی قرار است به زودی به شهر آباء و اجدادیتان بازگردید اما یک مدت کوتاهی در این شهر هستید تا با مردم، فرهنگ و امکانات اینجا آشنا شوید. قرار است اینجا هنری بیاموزید یا ... ؛ اکنون با خیال راحت و با علاقه ،از این فرصت استفاده کنید. خواهید دید با تغییر فکرتان، غمهایتان خیلی زود به شادی و امید تبدیل خواهند شد. چه بسا نظرتان به کلی عوض شود.
رابطه شادی با انتظارات ما
هرچه انتظارات ما بیشتر میشود ادراک ما از شادی واقعی کمتر میشود. به همین دلیل افراد زیاده خواه و متکبر همیشه غمگین تر از دیگرانند. یک دلیل ترشرویی اینها، همان غمی است که در دل دارند.
یک نوجوان که تمام آرزویش قبولی در کنکور است وقتی وارد دانشگاه میشود چند صباحی واقعا خوشحال است اما خیلی زود با دوستانی آشنا میشود که از لحاظ رفاه در سطح بالاتری از او قرار دارند.
تلاش او برای رسیدن به دوستانش در شرایطی که اوضاع مالی خوبی ندارد آغاز میشود. انتظارات او هر روز بیشتر میشود و شادی او به تناسب انتظارات براورده نشدهاش کاهش مییابد. دیگر عجیب نیست اگر او را جوانی افسرده و سرخورده و احتمالا گرفتار برخی آسیبهای اجتماعی ببینیم در حالیکه انتظار چیز دیگری از او داشتیم.