صفاخو اين روزها مشغول بازي در فيلم «محمد رسولالله» به كارگرداني مجيد مجيدي است. در اين فيلم صحنههايي به جنگ اختصاص دارد كه به گفته خود او مثل ساير صحنههاي جنگي، حوادثي درپي دارد.
از آنجا كه بيشتر اين جنگها تن به تن است، احتمال برخورد شمشيرها بهخاطر فاصله كم حريفان وجود دارد. شمشيرها سنگين است و هر برخوردي ممكن است منجر به يك آسيب جدي شود. من و مهدي پاكدل در اين فيلم تقريبا همه حريفان را زخمي كرديم! البته درمورد اينطور حوادث نميشود گفت كه همه چيز تقصير كسي است كه روبهروي فرد مبارزه ميكند. گاهي مثلا سربند بازيگر يا بدلكار مزاحم كار شده و باعث ميشود كه بد دفاع كند يا يك حركت ناگهاني انجام دهد. در جريان كار، چندبار صورت يا ابروي بازيگران و بدلكاران پاره شد و كاركنان آمبولانسي كه همانجا مستقر شده بود، به اين كار رسيدگي ميكردند و همانجا كار بخيه زدن را انجام ميدادند.
يكبار من با شمشير، دست يكي از بدلكاران را كه روبهروي من بازي ميكرد، مجروح كردم. اين بدلكار از شدت ضربهاي كه به دستش وارد شده بود، چند لحظه ساكت شد. در آن لحظه بايد به سمت من حمله ميكرد اما ايستاده بود و چيزي هم نميگفت. او فكر كرده بود كه مچ دستش شكسته اما خوشبختانه نشكسته بود. من هم متوجه نشده بودم كه او آسيب ديده است. آقاي مجيدي پشت دوربين تعجب كرده بود و به من ميگفت چرا بازي را متوقف كردهايد؟ چندبار تذكر داد و من هم كه نميخواستم بگويم بدلكار نقشش را فراموش كرده، جز عذرخواهي نتوانستم در آن لحظه چيزي بگويم. بعد از مدتي بيحركت بودن، حريف من شمشير را رها كرد و روي زمين افتاد. تازه آن موقع بود كه به كمكش رفتيم و مجبور شديم صحنه را بار ديگر فيلمبرداري كنيم.