اگرچه براي حاتمي در طول زندگي حرفهاياش حادثهاي كه منجر به آسيب جسمي شود، اتفاق نيفتاده است اما او تجربههايي دارد كه شايد صرف اين تجربهها براي برخي از ما حكم يك حادثه وحشتناك را داشته باشد. او تعريف ميكند: در فيلم «صندلي خالي» به كارگرداني سامان استركي، من بايد نقش جنازهاي را بازي ميكردم كه قرار بود زنده شود، از جايش بلند شود و حرف بزند. براي گرفتن اين صحنه ما يك شب سرد زمستاني در بيمارستان شهرري مشغول فيلمبرداري بوديم. ساعت سه نيمهشب بود و من بايد داخل سردخانه ميخوابيدم. به من كفن پوشاندند و آمادهام كردند كه داخل يخچال بروم اما متوجه شديم كه آن شب دو جنازه به سردخانه منتقل شده است و من ناگزير بايد كنار آن دو در يخچال باشم. برخي از عوامل فيلم نگران شده بودند و فكر نميكردند كه من چنين شرايطي را قبول كنم اما برخلاف تصور عوامل فيلم من اصلا نترسيده بودم. وقتي كه در يخچال را بستند، من يك لحظه بهخاطر آوردم كه در كنار دو جنازه واقعي تنها هستم. حس عجيبي به من دست داد و اتفاقا كار طوري پيش رفت كه ناچار شديم اين صحنه را چندبار تكرار كنيم و من بيشتر از آنچه انتظار داشتيم، حدود 6 ـ 5 دقيقه در آن سرما و آن شرايط خاص كنار دو جنازه داخل يخچال بودم.
از ديگر تجربههاي من كه شايد براي بعضي خانمها حكم يك كابوس را داشته باشد، تجربهاي است كه در فيلم قرنطينه داشتهام و گريم آنطوري بود كه بايد موهاي سرم تراشيده ميشد. خيلي از بازيگران زن بازي در چنين نقشهايي را قبول نميكنند چرا كه اين گريم محدود به صحنه فيلمبرداري نيست و بايد چندوقتي با آن زندگي كرد! اما من حاضر شدم كه موي سر و ابروهايم را بتراشند و حتي مژههايم را هم رنگ كردند و رنگ ناخنهايم را با حنا تغيير دادند.