0

پدربزرگ، مادربزرگ! من زبان شما را نمي‌فهمم

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

پدربزرگ، مادربزرگ! من زبان شما را نمي‌فهمم

 

 
بابابزرگ عرقچين سفيدي را كه از مكه آورده سر مي‌كند و مي‌رود سر كوچه تا نان بگيرد. اين مراسم نان گرفتن بابابزرگ براي خودش حكايتي دارد. وقتي بابابزرگ مي‌گويد مي‌روم نان بگيرم يعني سه چهار ساعتي از خانه بيرون مي‌زند و با دوستانش جلسه‌اي برگزار مي‌كند. آنها معمولا سر كوچه يا توي پارك محل قرار مي‌گذارند. يكي مدير ساختمان است و از مصيبت‌هاي آپارتمان‌نشيني مي‌گويد، ديگري بساز و بفروش است و كارها را مي‌خواهد به پسرش واگذار كند اما مي‌ترسد. مي‌گويد جوان‌ها مثل ما استخوان‌دار نيستند. زود در مقابل مشكلات جا مي‌زنند.

 

 

بابابزرگ مي‌گويد‌ بچه روغن مايع و گوشت كوپني بهتر از اين نمي‌شود. مسعود، نوه 8 ساله بابابزرگ كه او را خيلي دوست دارد گاهي با او بيرون مي‌رود. هر وقت آنها نمي‌خواهند مسعود از حرف‌هايشان سر در بياورد با اصطلاحات و حرف‌هاي خاص زمان خودشان گفت‌وگو مي‌كنند.گاهي هم به زبان زرگري كه بابابزرگ به مسعود گفته زبان رمزي است با هم حرف مي‌زنند. بابابزرگ قول داده اين زبان را به مسعود ياد بدهد. مسعود هنوز كوچك است، اما وقتي بابابزرگ برايش از خاطرات جواني تعريف مي‌كند او وارد يك فيلم علمي ـ‌ تخيلي يا تاريخي يا فيلمي جنگي مي‌شود كه حتي تصور نمي‌كند يك روز بتواند تجربه كند.

در عوض مهدي، برادر بزرگ‌تر او همه نوع زباني اختراع مي‌كند كه بزرگ‌تر‌ها نفهمند چي به دوستانش مي‌گويد. لغات كوتاه شده و اصطلاحات اس‌ام‌اسي و فيس‌بوكي هم از آن جمله‌اند.

پدربزرگ 3 سال است كه همراه با نوه‌ها زندگي مي‌كند، اما نوه بزرگ‌ترش كه الان 18 سال دارد هرگز به او نزديك نشد، اما مسعود از او پذيراتر است.

نادره، مادر مسعود و مهدي مي‌گويد: بچه‌ها كه سني ندارند، حتي من هم گاهي با اخلاق‌هاي پدر شوهرم نمي‌توانم كنار بيايم. تعريفي كه او از عروس دارد همان چيزي است كه مادربزرگ همسرم بوده است. در حالي كه من زني شاغل هستم و نمي‌توانم به‌قول او يك خانم تمام‌عيار باشم كه هر وقت خانواده مي‌خواهد در خدمتشان باشم. به نظر من در عوض بچه‌ها مستقل‌تر بار مي‌آيند. اين ديدگاه‌هايمان هيچ‌وقت به هم نزديك نمي‌شود.

فاصله بين نسل‌ها آنان را كم‌كم نسبت به فرهنگ و جامعه‌پذيري يكديگر بيگانه مي‌كند. علوم جديد و ارتباطات كه وسيله انتقال آن است در اختيار دستان كاوشگر و ذهن‌هاي آماده و مشتاق نسل جوان است و سالمندان به سختي خود را با آن هماهنگ مي‌كنند و گاه به كلي ازاين تكنولوژي‌هاي جديد كه نسل‌ها را يك سر و گردن از هم جدا مي‌كند، عقب مي‌مانند.

امروزه مي‌بينيم بچه‌ها همان ابتداي طفوليت بازي با رايانه را مي‌آموزند و در نوجواني چندان در استفاده از آن خبره شده‌اند كه حتي والديني را هم كه آشنايي اندكي با اين وسايل دارند جا مي‌گذارند.

نسترن ساجدي، بانوي 45 ساله‌اي است كه با مادرش و 2 دختر و پسر نوجوانش در يك خانه زندگي مي‌كند. او مي‌گويد: همسرم فوت كرده و ما همه باهم زندگي مي‌كنيم. يكي از بچه‌ها محصل است و ديگري براي دانشگاه آماده مي‌شود. خودم هم شاغل هستم، اما مدام نگران ناسازگاري بچه‌ها با مادربزرگشان هستم.

يك بار مادرم كه تنها 65 سال دارد وسايلش را جمع كرده كه برود خانه سالمندان. از او پرسيدم چرا اين كار را مي‌كني و مي‌گويد: من دراين خانه زيادي هستم. نه حق دارم شبكه تلويزيوني را كه دوست دارم ببينم و نه نوه‌هايم حاضرند با من حرف بزنند. هر كدام در اتاق خود مشغول بازي با كامپيوتر مي‌شوند يا توي گوششان گوشي مي‌گذارند كه حرف‌هاي مرا نشنوند. جرات ندارم در مورد زندگي و هنرهاي دختران دم‌بخت با آنها حرف بزنم. در خانه سالمندان دست‌كم چند نفر هم سن و سال خودم مي‌بينم.

نمي‌دانم چطور آنها را با هم صميمي كنم‌

 

بين جامعه‌اي كه اكنون وجود دارد و جامعه‌اي كه ما و پدران ما در آن زندگي كرده‌ايم فرق بسياري است و گويي بين تجربيات ما نسل‌هاي پيشين، دره‌هايي عميق به وجود آمده است. ما سعي مي‌كنيم بچه‌ها را آن طور كه بار آمده‌ايم تربيت كنيم، اما آنها سعي مي‌كنند مثل امروز تربيت شوند نه گذشته. آنها امروز اين آموزش را نه‌تنها از خانواده، بلكه از جامعه مي‌آموزند و وسايل سمعي ـ بصري نيز به آنها كمك مي‌كنند. نتيجه نسلي است كه با آنچه ما خانواده گسترده مي‌گفتيم، بيگانه است. عاشق حريم شخصي خودش است و دوست ندارد با كساني كه طرز فكرشان را نمي‌شناسد، دمخور شود.

نسترن مي‌گويد: من دلم مي‌خواهد مهندس كامپيوتر شوم. در اين زمينه خيلي استعداد دارم، اما مادرم مي‌گويد يك رشته زنانه‌تر انتخاب كن. آخر مگر قرار است كامپيوتر را روي پشتم حمل كنم؟ اين يك كار فكري است و لباس نيست كه زنانه و مردانه داشته باشد. او مي‌خواهد كاري كنم كه خودش هم از آن سردر ‌آورد. پدربزرگم كه مي‌گويد شما‌ها نسلي هستيد كه ديگر از دست رفته‌ايد و كاري برايتان نمي‌شود كرد. او هميشه از رفتارهاي من روي گردان است و لباس‌ها و طرز حرف زدنم را هم تقبيح مي‌كند. به من حق بدهيد كه دوست نداشته باشم دور و بر او بچرخم. او قهرمان قصه‌هايي است كه در همه آنها خودش و خواهر و برادرهايش از ما بهتر، قانع‌تر و به‌درد بخورتر بوده‌اند. قبول كنيد كه امروز وضع فرق كرده است و اگر مي‌شود سبزي خرد كرده و آماده خريد براي چه بايد دختر بلد باشد 10 كيلو سبزي را در نيم‌ساعت خرد كند؟!

حميد هم پسري 24 ساله است كه هميشه پدربزرگش نصيحتش مي‌كند. او مي‌گويد: من دانشجو هستم و همكلاسي‌هاي زيادي دارم كه آنها را مي‌شناسم. مادرم مي‌گويد برايت دختر يكي از آشنا‌ها را خواستگاري كنم. من مي‌گويم نه. اگر بنا به آشنا باشد خودم آشنا دارم. پدربزرگم مرا لعن و نفرين مي‌كند كه زمانه خراب شده است و آدم‌ها خراب شده‌اند و تو هم خراب شده‌اي و كلا همه چيز خراب شده است. دليلش هم اين است كه خودش مادربزرگ را نديده سر سفره عقد نشسته است. خب آخر اين چه منطقي است؟ امروز روابط و آدم‌ها پيچيده‌تر شده‌اند و سليقه مادر من قطعا با من كه 30 سال از او كوچك‌تر هستم، فرق مي‌كند. من كسي را براي زندگي مشترك مي‌پسندم كه از پس پيچ و خم اين زندگي بر بيايد و هر دو بر توان هم تكيه كنيم اين چيزي نبود كه پدر و پدربزرگم مي‌خواستند. خب طبيعي است كه توانمندي‌هاي چنين شخصي را خودم بايد تاييد كنم. قبول كنيد وقتي تفاوت طرز فكر در اين سطح باشد آدم‌ها براي هم خسته كننده مي‌شوند.

چنان‌كه در اين موارد هم مشاهده مي‌كنيد غيرقابل انتقال‌شدن ميراث گذشتگان و تجربه‌هاي متضاد با نيازهاي كنوني فرزندان و اختلافات كلامي بتدريج يا يكباره به شكاف عميق ميان نسل‌ها دامن مي‌زند و مشكل را حادتر مي‌كند.

آنچه مي‌تواند به رفع اين شكاف كه هر روز عميق‌تر مي‌شود كمك كند اين است كه تغيير را بشناسيم و بپذيريم و به تجربيات نسل‌هاي گذشته به عنوان تجربياتي موثر در زمان خودشان احترام بگذاريم.

قرار گرفتن در كنار اشخاصي كه با وجود تفاوت‌ها همديگر را مي‌پذيرند و به هم عشق مي‌ورزند بسيار سودمند‌تر خواهد بود تا زندگي‌‌كردن در خانه‌اي كه 3 نسل جزيره وار و از هم جدا در گوشه‌هاي خلوت در دنياي خود غوطه‌ور هستند.

هر نسلي در دوره خودش زندگي مي‌كند. با اين حال از تجارب و راهنمايي‌هاي نسل پيشين بي‌نياز نيست.

زهره زيارتي

 
یک شنبه 29 مرداد 1391  7:20 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها