براي مثال «ياران اوشن» محصول سال 2001 ساخته استيون سودربرگ نسخه دوبارهسازيشده فيلمي قديمي به همين نام است كه سال 1960 ساخته شده بود. در حالي كه «بتمن» 1989 يك تفسير مجدد و تازه از قصه كميك استريپي و ابرقهرمانانهاي بود كه به عنوان دستمايه اصلي براي توليد فيلم بتمن سال 1966 هم مورد استفاده قرار گرفت. با در نظرگرفتن برخي اشتباهها، نسخههاي دوبارهسازيشده فيلمهاي سينمايي تغييراتي در مضمون، حال و هوا و كاراكترهاي نسخه اصلي ميدهند. براي مثال، فيلم «ماجراي تامس كراون» سال 1968 روي يك سرقت بزرگ از بانك تمركز كرده بود، ولي نسخه دوبارهسازيشده آن سال 1999 در ارتباط با يك سارق حرفهاي و كهنهكار است كه در كار سرقت اشياء و آثار باارزش و كمياب هنري است.
زماني كه «شغل ايتاليايي» محصول سال 1969 توسط افگريگري سال 2003 دوبارهسازي شد، همين وضعيت ماجراي تامس كراون تكرار شد. در نسخه دوبارهسازيشده شغل ايتاليايي با بازي مارك والبرگ، برخي از عناصر اصلي قصه نسخه اورجينال مورد استفاده قرار گرفت و در همان زمان، چيزهاي تازهاي به آن اضافه شد كه در نسخه اصلي حضور نداشت. يك مثال قابل ذكر ديگر در اين رابطه، فيلم كلاسيك و تحسينشده «صورت زخمي» هاوارد هاوكس محصول سال 1932 است. برايان ديپالما اين فيلم را سال 1983 با بازي درخشان آلپاچينو دوبارهسازي كرد. در قصه نسخه اصلي مضمون تجارت غيرقانوني نوشيدنيهاي الكلي، حرف اصلي را ميزد، اما ديپالما در فيلم اين مضمون را به تجارت مواد مخدر و كوكائين تغيير داد.
بعضي وقتها كار ساخت نسخه دوبارهسازيشده يك فيلم را همان فيلمسازي به عهده ميگيرد كه نسخه اصلي را كارگرداني كرده بود. اثر كلاسيك سياه و سفيد «قصه علفهاي هرز شناور» ياسوجيرو ازو، چند سال پس از ساخت توسط همين فيلمساز تبديل به يك فيلم رنگي شد. آلفرد هيچكاك استاد دلهره سينما هم سال 1956 «مردي كه زياد ميدانست» خود را دوبارهسازي كرد. نسخه اصلي سال 1934 يك فيلم سياه و سفيد بود و نسخه جديد از عنصر رنگ بهره گرفت.
سيسيل بيدوميل هم همين كار را سال 1959 با فيلم «ده فرمان» خود كرد. او كه نسخه سياه و سفيد و صامت ده فرمان را سال 1923 ساخته بود، با بهرهگيري از صدا و رنگ سال 1959، اثر كلاسيك ديگري را ارائه كرد كه ارزشي همسنگ و برابر فيلم قبلي خود پيدا كرد. ميشل هانكه، فيلمساز اتريشيتبار فرانسوي سينما سال 2008 نسخه انگليسيزبان «بازيهاي مسخره» را كارگرداني كرد. اين فيلم نسخه دوبارهسازيشده فيلم سال 1997 او بود كه به زبان فرانسوي ساخته شده بود. نسخه جديد دقيقا همان فيلم قبلي بود كه نما به نما از نسخه اصلي كپيبرداري شده بود و اين بار فقط زبان آن تغيير كرده بود. مارتين كمپل (كارگردان «نقاب زورو») هم سال 2010، اقتباسي سينمايي از مجموعه موفق تلويزيوني خود «لبه تاريكي» را با بازي مل گيبسون ارائه داد، نسخهاي كه نتوانست موفقيت نسخه اصلي تلويزيوني را تكرار كند.
حال و هواي جديد
الزاما تمام فيلمهايي كه صاحب نسخه جديد ميشوند با همان نام قديمي خود به روي پرده سينماها نميروند و گاهي اوقات همراه با حال و هواي تازه، نام تازهاي هم پيدا ميكنند. فيلم سال 1966 چارلز والترز به نام «راه برو، ندو» با بازي كري گرانت نسخه دوبارهسازيشده كمدي دوران جنگ جهاني دوم The more The merrier است. اين مثال مربوط به تغييرنام، بيشتر شامل آن دسته از فيلمهاي خارجيزباني ميشود كه صاحب نسخه انگليسيزبان ميشوند. در اين رابطه ميتوان فيلمهايي مثل نقطه بدون بازگشت (نسخه دوبارهسازيشده فيلم فرانسوي «نيكيتا»)، آسمان وانيلي (فيلم اسپانيايي «آبره لوس اوجوس»)، هفت دلاور (فيلم ژاپني «هفت سامورايي»)، بخاطر يك مشت دلار (فيلم ژاپني «يوجيمبو»)، رفتگان (فيلم كرهاي «موضوعات داخلي») و بگذار وارد شوم (فيلم سوئدي «بگذار نفر درست وارد شود») را مثال زد.
با آن كه بعضي وقتها نميتوان تعريف مشخصي از جنبههاي مختلف يك فيلم دوبارهسازيشده ارائه كرد و فقط ميتوان يك نقطه مشترك و در حال گسترش مشابه را در بهرهگيري از قصه مجموعههاي تلويزيوني ـ معمولا ـ موفق، براي توليد نسخههاي دوبارهسازيشده سينمايي پيدا كرد. چند سالي است كه صنعت سينما گرايش عجيبي براي تبديلكردن مجموعههاي كلاسيك تلويزيوني به فيلمهاي دنبالهدار سينمايي پيدا كرده است و از قصه و مضمون آنها بعنوان مواد اصلي كار بهره ميگيرد. برخي از اين فيلمها در كمال تعجب فروش بسيار پاييني در جدول گيشه نمايش سينماها ميكنند و برخي از آنها، انعكاس ضعيفي از مضمون اصلي نسخههاي اورجينال تلويزيوني خود هستند. در اين رابطه ميتوان نمونههايي مثل افسونگر با بازي نيكول كيدمن، مريخي محبوب من، دادلي دورايت و هيليبيليهاي بورلي را ذكر كرد، اما برخي مجموعههاي ديگر مثل ماموريت غيرممكن (كه در ايران با نام «بالاتر از خطر» روي آنتن رفت)، سفرهاي ستارهاي (در ايران: پيشتازان فضا) و خانواده آدامز، با موفقيت بسيار زيادي در زمان تبديلشدن به فيلمهاي سينمايي روبهرو شدند.
تلويزيون وارد ميشود
رسانه تلويزيون يكي از منابع مهم دنياي سينما براي توليد نسخههاي دوبارهسازيشده فيلمهاي سينمايي است. تا دو دهه قبل، صنعت سينما توجه زيادي به اين امر نداشت، اما اين روزها تبديلكردن يك مجموعه قديمي و موفق تلويزيوني به يك فيلم سينمايي، بصورت مد روز درآمده است. اگر زماني تهيهكنندگان سينما هرچند وقت يكبار به سراغ دوبارهسازي سينمايي يك كار پربيننده تلويزيوني ميرفتند، در حال حاضر براي انجام اين كار با هم رقابت سختي دارند و سعي ميكنند از يكديگر سبقت بگيرند.
كار دوبارهسازي سينمايي مجموعههاي تلويزيوني، تنها اختصاص به تهيهكنندگان آمريكايي يا مجموعههاي آمريكايي ندارد. كم نيستند مجموعههاي اروپايي (بويژه انگليسي)، آسيايي و آمريكاي لاتيني كه صاحب نسخههاي سينمايي انگليسيزبان ميشوند. اين در حالي است كه اهالي صنعت تلويزيون هم در اقدامي مشابه، فيلمهاي موفق سينمايي را تبديل به مجموعههاي دنبالهدار تلويزيوني كردهاند. يكي از تهيهكنندگان تلويزيوني ميگويد: «چيزي كه عوض دارد، گله ندارد!» اگر صنعت سينما ميتواند نسخههاي دوبارهسازيشده سينمايي مجموعههاي تلويزيوني را تهيه كند، چرا رسانه تلويزيون هم دست به چنين كاري نزند؟ مجموعههايي مثل مش، آدمهاي عجيب و غريب، نيكيتاي مونث، كوهنشين / هايلندر، اينديانا جونز جوان، ترميناتور و باني خونآشام تعدادي از مجموعههاي موفق و پربيننده تلويزيوني هستند كه ميتوان آنها را نسخههاي دوبارهسازيشده تلويزيوني تعدادي از فيلمهاي سينمايي دانست.
تصور تازه يا تعميركردن؟
از زماني كه صنعت سينما كار دوبارهسازي نسخههاي قديمي فيلمهاي سينمايي و مجموعههاي تلويزيوني را شروع كرده، براي اهل فن و منتقدان سينمايي اين سوال مطرح بوده كه انجام اين كار به معني ارائه يك تصور تازه از اثري قديمي است يا خود تعميركردن آن؟ به همين خاطر است كه اين نسخههاي جديد سينمايي معمولا خيلي به نسخه اصلي خود نزديك و وفادار نيستند. حتي تعداد زيادي از تهيهكنندگان سينمايي هنگام تبليغ و بازاريابي براي محصولات خود، روي اين نكته تاكيد ميكنند كه محصول جديد آنها كپيبرداري از نسخه قديمي و اصلي نيست. نسخههاي جديد بعضي وقتها نام و مضمون نسخه اصلي را حفظ ميكنند، ولي تفاوتهاي كم و زيادي با نسخه اصلي دارند.