صاحبان قدرت،اندیشمندانی را می طلبیدند که حرف دین را بگویند اما دردِ دین نداشته باشند. با نزدیک شدن به اهل سنت آنان میتوانستند توجیهی برای مشروعیت حکومت خود قائل شوند. سَلفیّه در توجه به ظاهر کتاب خدا و سنت رسول و سیره صحابه تاجایی پیش رفتند که گاهی متکلّمان را در ردیف ملحدین و زنادقه قرار میدادند.
1) اهل سنت
کسانی که معتقد به خلافت و جانشینی ابوبکر ،عمر و عثمان بعد ازرحلت پیامبر (ص) هستند،سلفیه یا اهل سنت خوانده می شوند که در مقابل شیعه ،قائلین به جانشینی امام علی (ع) بعد از رحلت پیامبر قرار گرفتند. اهل سنت دارای دو مکتب فقهی حجاز و عراق میباشند که پایه گذاران آنها متفکران و اندیشمندان سلفیه در این دو شهر می باشند. ویژگی کلی این مکتب عبارت است از ،اهتمام به فروع در مقابل اصول ،دوم پذیرش و توجیه وقایع تاریخی همانگونه که اتفاق افتاده است،سوّم توقف در ظاهر، چهارم وفاداری به سنت.
اهل سنّت متعصبانه برظاهر کتاب خداوند و سنت رسول الله و سیره صحابه اصرار میورزیدند. بزرگان سلفیه با محک عقلی عقاید دینی به هیچ روی موافق نبودند . مذهب اهل سنت به کام حکام و سلاطین و خلفا مطلوب افتاد . صاحبان قدرت،اندیشمندانی را می طلبیدند که حرف دین را بگویند اما دردِ دین نداشته باشند. با نزدیک شدن به اهل سنت آنان میتوانستند توجیهی برای مشروعیت حکومت خود قائل شوند. سَلفیّه در توجه به ظاهر کتاب خدا و سنت رسول و سیره صحابه تاجایی پیش رفتند که گاهی متکلّمان را در ردیف ملحدین و زنادقه قرار میدادند.
اهل سنت و جماعت پا را از حوزه استدلالات متّکی به نقل فراتر نمی نهادند. پایبندی اهل سنت و جماعت به نقل ،دو نوع انعکاس را در میان آنان باعث شد. جماعتی به تزهّد و حتی برخی از اشکال رهبانیت کشیده شدند و گروهی به راحتی با شرایط فرهنگی،سیاسی کنار آمدند و خود را با آن تطبیق میدادند.توجّه جدّی به فروع و عدم پرداختن به اصول باعث شدکه اهل سنت و جماعت در سه قرن اول هجری از سازمان کلامی مشخصی برخوردار نباشند. باظهور ابوالحسن اشعری ،راه برای ورود برخی از بزرگان سنّت به عالم کلام گشوده شد.مذهب اشعری در دهههای اول قرن پنجم هجری جای خود را در تفکر اهل سنت و جماعت بطور جدی و رسمی باز کرد و به عنوان مذهب کلامی رسمی در اکثریت اهل سنت و جماعت مطرح شد.
1-1) ضرورت نصب امام دراندیشه اهل سنت
تقریباً تمامی متفکران اهل سنت و فرقههای سنّی مذهب،در باب وجوب و ضرورت نصب الهی امام اتفاق نظر دارند. میتوان گفت که در این باب میان شیعه و اهل سنت توافق کلی وجود دارد. تنها علت وپایه اختلاف دو فرقه مذکور ،در چگونگی آن است. اهل سنت برخلاف شیعه به نصب اختیاری امام رای می دهد. و تأکید میکنند که نصب امام نه برخدا که بر مسلمانان واجب است. به عبارت دیگر این مردم هستند که باید برای حفظ شریعت و انتظام اجتماعی ،پس از وفات پیامبر ،پیشوایی را برای خویش انتخاب کنند و کردهاند.
در اندیشه اهل سنت ،امامت از فروع دین محسوب می شود و امامت را موضوع جانشینی پیامبر معرفی میکنند که وظیفه نگهداری از دین و سیاست دنیارا دارد. [1] در یک جمعبندی از مجموعه بیانات متفکران اهل سنت که هر کدام به یک شاخه فقهی از شاخههای چهارگانه اهل سنّت و هر یک به یکی از مکاتب کلامی ،در مکتب اشعری و اعتزال پای بند میباشند ،میتوان بیان داشت که امامت در اندیشه اهل سنت از فروع دین است و وجوب آن برشرع استوار است نه بر عقل و برای حفظ شریعت و اجرای احکام اجتماعی جامعه اسلامی ایجاب میکند که امامی از سوی مردم نه خدا نصب گردد.
لازم به ذکر است که تمامی متفکران سیاسی و متکلمان اهل سنت ،ویژگی عصمت امام را برخلاف نظرشیعه،آشکارا و برخی اعلمیّت وی را تصریحاً و تلویحاً مورد انکار قرار داده اند. تقریباً تمامی متفکران سیاسی اهل سنت ویژگیهای کلی امام را چنین بیان داشتهاند که؛ امام باید قریشی نسب باشد، بلوغ، عقل، حریّت،(برده نباشد)، رجلیت، سلامت اعضاء، شجاعت، عدالت، علم درحد اجتهاد و آگاهی از احکام الهی رسیده باشد.
این ویژگیها عقیده عمومی اهل سنت در باب مشخصات خلیفه یا امام است. روزبهان خَنجی در پایان ذکر این اوصاف اضافه میکند ،کسی که این اوصاف در او جمع شود امام نیست، تا آن زمان که او را به امامت نصب کنند و اهل حَلّ و عَقد با او بیعت کنند. [2]
روشهای انعقاد امامت در اندیشه سیاسی اهل سنت ،الگوی خلا فت خلفای راشدین و طرق انعقاد امامت ایشان و نیز شکل غلبه معاویه بر کرسی قدرت و تخت خلافت میباشد. آنان مبانی انعقاد امامت یا خلافت به چهار روش بیان می کنند:
1) اجماع(اختیار اهل حل و عقد)، [3]
2) استخلاف(عهد)، [4]
3) شورا، [5]
4) استیلا. [6]
نکته دیگری که در پایان بررسی آراء وعقاید سیاسی اهل سنت در خصوص امامت به آن اشاره می کنیم ،امامت فاضل و مفضول می باشد. هیچکدام از فقها و متکلمین شیعه اثنی عشری به جواز مشروعیت امام مفضول با وجود فاضل باور نداشته و آنرا مخالف عقل و کتاب خدا قلمداد میکردند. به خلاف شیعیان ،تقریباً تمامی فرزانگان فقهی وکلامی اهل سنت، در آثارخویش متذکر گردیده اند که هرگاه شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی ،اقتضای حاکمیت و امامت و خلافت ،امام فاضل را نداشته باشد ،هیچ مانعی ندارد که با وجود فاضل ،مفضول قدرت را در دست بگیرد و برمسند خلافت تکیه زند. [7] اما در همه حال اگر منعی بر امامت فاضل موجود نباشد، قطعأ فاضل بر مفضول تقدم دارد. نمونه بارز آن حکومت مفضول با وجود فاضل ،خلافت ابوبکر با وجود و حضور حضرت علی (ع)بود.
همانطور که ذکر آن گذشت، اهل سنت شامل چهار شاخه بزرگ میباشند ،حنفی،حنبلی،شافعی و مالکی.
نعمان بن ثابت بن نعمان (ابوحنیفه150-80هجری ) پیشوای مذهب حنفی ؛احمد بن حنبل،پیشوای مذهب حنبلی؛محمد بن ادریس شافعی،پیشوای مذهب شافعی ابوعبدالله مالک بن انس،پیشوای مذهب مالکی،چهار تن از ائمه اهل سنت میباشند. این چهار مکتب در موضوعاتی چون انعقاد خلافت،وظیفه خلیفه یا امام همانند می باشند.
گرچه درمواردی بعضی از پیشوایان اهل سنت چون ابو حنیفه و شافعی برخلاف دیگران در مواردی به عقل گرایی و ورود به بحثهای عقلی نیز پرداخته اند. بررسی شخصیت علمی ابوحنیفه نشان از آزاد اندیشی و عقل گرایی نسبی اوست ،برخلاف فقهای سنّی مذهب معاصر وی که همه سنت گرا بودند.
همچنین شافعی،باتوجه به محیطی که در آن رشد یافت،و همزمان با آن، عصر ترجمه بود و علومی چون فلسفه و کلام ،علوم عقلی و نقلی در، کنار بحثهای فقهی توسعه پیداکرده بود، وی راه میانه را برگزید؛شافعی در مکتب فقهیخویش ،اعتبار و ارزش حدیث و سنّت را حفظ کرد و عقل و رای را نه در مقابل آنها بلکه در راستای اثبات و اعتبار و ارزش آنها قرار داد.
2) آرا و عقاید سیاسیِ دیگر فرق اسلامی
علاوه بر دو فرقه بزرگ عالم اسلام یعنی شیعه و اهل سنت ،فرق دیگری نیز در تاریخ اسلام بوجود آمدند که در اینجا مهمترین نظرات سیاسی آنان را مورد بررسی و مطالعه قرا میدهیم.
1-2) خوارج
خوارج در نیمه نخست قرن اول هجری پدید آمدند.آنها به عنوان یک جریان اعتقادی – سیاسی در نبرد صِفّین ،شکل گرفتند که بر ماجرای حکمیت اعتراض کردند و با طرح شعار «لاحُکم الّا ِلله» با علی (ع) به مخالفت برخاستند که در جنگ نهروان علی(ع) به نبرد با آنان پرداخت. خوارج بعد از جنگ نهروان چند بار دیگر بر علی (ع) شوریدند که همه این قیامها سرکوب گردید. [8] آنان درتمام دوره اموی نیز علیه حکومت ایشان دست به قیام زدند.در عصر عباسی هم قیام خود را در سراسر بلاد اسلامی از مرزهای شرقی ایران تا مرزهای غربی افریقا گسترانیدند و با قیامهای خود خلفا ،امرا و حکام را به خود مشغول کرده بودند.
خوارج اندک زمانی پس از پیدایش ،به فرقه ها یا شاخه های متعددی تقسیم شدند، در منابع فرق و مذاهب به نام حدود بسیت پنج فرقه از فرق مختلف خوارج اشاره شده است که اختلاف جملگی آنان با یکدیگر بر سر رهبری بوده است. در آغاز خوارج براین عقیده بودند که امامت و رهبری مسلمین حق مسلم هر عرب آزاد است؛ [9] که این خود از طرف مسلمانان انتخاب می شود. بعدها با گسترش قلمرو فعالیتهای خوارج در سرزمینهای غیر عربی ،بجای عرب بودن و آزاد بودن ،مسلمانی و عدالت را شرطکردند. [10] آنها در این امر آنقدر پیشروی کردند که برخی از آنان چون «شَبیبیه» شرط جنسیّت را از شروط لازم برای تصدی امر رهبری جامعه حذف کرده اند. [11] زنانی چون اُم حَکیم و غَزاله مادرشَبیب به امامت و رهبری گروههایی از خوارج دست یافتند.
تمامی خوارج امامت ابوبکر و عمر را درست می دانستند ولی عثمان را به دلیل حوادثی که در زمان او واقع شد شایسته خلافت نمی دانستند و امامت علی (ع) را تا ماجرای حکمیّت قبول داشتند. [12]
سازش ناپذیری خوارج باخلیفهوامامِ ستمگروجائروعقیده قطعی ایشان برضرورت خلع چنین خلیفهای از بارزترین مبانی اعتقادات سیاسی خوارج است. همین مسئله دلیل قیامهای متعدد آنان علیه دستگاه خلافت بود.
2-2) مُعتزله
به دنبال تعاملات فرهنگی ونفوذتدریجی اندیشههای فکری و فلسفی حوزههای همسایه خلافت اسلامی، مسلمانان با افکار و عقاید فلسفی مواجه شدند. این مسئله بستر ذهنی جامعه را برای توجّه به عقلیات و مسائل اصولی اسلامی آماده گردانید و تهاجم افکار عقلی بیگانه، آنان را به تدافع فکری و فلسفی وا داشت. در چنین فضایی در قرن اول هجری معتزله به عنوان یک جریان فکری و عقلی خاص پدید آمد . مؤسّس برجسته این جریان واصِل بن عَطا می باشد. وی یکی از شاگردان حسن بصری بود که بعد از اختلاف با استاد در موضوع «مرتکب گناه کبیره» از وی اِعتزال گزید.
معتزله پس از پیدایش به شاخه های متعددی تقسم شدند. با این حال شاخه های مختلف معتزلی در اصول پنجگانه خود اشتراک عقیده داشتند.این اصول عبارتند از:
1- توحید. 2- عدل. 3- وَعد و وَعید. 4- مَنزله بین المنزلتین. 5- امر به معروف ونهی از منکر.
اختلاف اکثریت مسلمانان در باره توحید ،نسبت به اصل این موضوع نیست.چراکه لازمه مسلمانی اعتقاد به وحدانیت خداوند است. اختلاف در این باب بیشتر به متفرقات موضوع توحید برمیگردد که شامل توحید صفاتی ،افعالی،تشبیه و رویت خداوند ،حدوث و قدم،خلق قرآن و... است. بر این اساس معتزله هم تشبیه و هم رویت را مردود دانسته اند؛ تنها بعضی از آنان به استناد آیاتی از قرآن که دلالتی تلویحی برتشبیه دارد ، قائل به رویت حق تعالی به چشم دل شدهاند. [13]
در موضوع عدل، معتزله انسان را موجودی صاحب اختیار می داند که برخوردار از اراده و اختیار می باشد.همین وجه اعتقاد معتزله است که نوعی ابعاد سیاسی پیدا میکند. اثبات این معنا که انسان موجود مختار است بنابر این به خاطر عملش مورد مواخذه قرار میگیرد و در قیامت مورد سئوال قرارخواهد گرفت، که این قاعده شامل امرا،حکّام و خلفا نیز میشود،انسان باید نسبت به عدالت اجتماعی و مقابله با ظلم ازخود حساسیّت نشان دهد.
بدین گونه اندیشههایی که بااشاعه بی تفاوتی اجتماعی منافات داشته و زمینه های بروز حساسیتهای سیاسی را هموار میکنند،نمیتواند مطلوب قدرت باشد.این موضوعی است که خلفا وسلاطین نمی پسندیدند. ابعاد سیاسی این مسئله از این جهت می باشد که به مزاج صاحبان قدرت این نوع اندیشه ها را هرگزخوش نمی داشتند.
از نظر معتزله، دو اصل اختیار انسانی و عدل الهی اقتضا میکند، بهکسانی که اطاعت امر او کرده،نیکوکاری پیشه میکنند، وعده نیکو و قول پاداش دهد و کسانی را که مرتکب گناه شدهاند و موفق به توبه نمی شوند از عقاب خویش بیم دهد. این همان اصل وعد و وعید را شامل می شود.
اصل «منزله بین المنزلتین» به این معنا است که معتزله مرتکب گناه کبیره را کافر نمیدانند و معتقدند که وی نه کافر است و نه منافق، بلکه فاسق است و اگر خدای را به وحدانیت قبول داشته باشد و فرائض را انجام دهد مومن است. مکتب اعتزال مورد حمایت سه خلیفه عباسی ،مأمون،معتصم و واثق قرارگرفت،این حمایت موجب ترویج عقاید ایشان گردید. در گرایش سه خلیفه عباسی به معتزله ،دلایل عقیدتی نسبت به دلایل سیاسی کم اهمیت تر بود و دلیل نزدیکی آنان به جریان فکری اعتزال بیشتر جنبه سیاسی داشت.
مکتب اعتزال، به تدریج رو به انحطاط و سقوط رفت که سلسله علل و عواملی موجب ناکامی آنان گردید و خود جای بحث جداگانهای دارد. در این میان مخالفت فقها و محدّثین با آنان از جمله عوامل مهم در این زمینه بود.اتکای معتزلیان بر استدلالات صرفاً عقلی موجب مخالفت اصحاب حدیث و سنّت که به شدّت پایبند به ادّله نقلی یا سمعی و استناد به کتاب و سنت بودند،شد. همچنین ظهور ابوالحسن اشعری به عنوان چهره ای اصلاح طلب و میانجی ودرعین حال فردی که با بهره برداری از حربه خود معتزلیان-استدلال عقلانی- به مبارزه با آنها پرداخت و آخرین ضربات را بر پیکر این عقل گرایان وارد آورد.
همانطورکه قبلًا شاره شد یکی از بحث انگیزترین مباحث کلام اسلامی موضوع امامت بوده است. بیشتر معتزله در موضوع انتخاب یا انتصاب امام می گویند، نصّی از خدا و رسول در مورد امام پس از پیامبر (ص)نرسیده است و در این موضوع جانب اهل سنت و جماعت را گرفتهاند. آنان معتقدند که اختیار این امر به دست امت اسلامی است و امام با مراجعه به آرای عمومی و اجماع امّت تعیین می شود.
اما کسانی چون نَظّام-یکی از شیوخ معتزله- حجیّت اجماع را رد کرده و موضوع امامت معصوم را مطرح کرده اند. [14] وی معتقد است که امامت تنها از طریق نصّ قابل اثبات است. در این موضوع با شیعه هم عقیده است که پیامبر (ص) تکلیف امامت پس از خودش را روشن فرموده و علی بن ابیطالب(ع) را جانشین برگزیده است. [15]
3-2) اشاعره
درست در شرایطی که میان معتزلیان و اصحاب حدیث کشاکشهای نظری شدیدی در رابطه با ارزش عقل وجود داشت و پیروان مکتب اعتزال تاکید میکردند که هرعقیدهای ،که عقل آنرا تاکید نکند ،خلاف و نادرست است و بدینسان عقل را در مرتبه اول قرار می دادند و به عکس ایشان ،اصحاب حدیث ،نصّ(نقل شرعی)را در درجه نخست و عقل را در مرتبه دوم جای میدادند.ابوالحسن اشعری به عنوان پایه گذارِ فکر و اندیشهی میانه ظهور کرد و مکتب اشعری رادر مقابل مکتب اعتزال پدید آمد.
ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبدالله بن موسی بن بلال بن ابی برد بن موسی اشعری معروف به ابن ابوالبشر، در سال 260 هجری در بصره متولد شد. [16] او شاگرد معتزلی معروف ابو علی جبائی و همشاگردی فرزندش ابوهاشم بود. وی در سال 300 هـ از ابوعلی جبائی و معتزله ،اعتزال گزید و مکتب اشعری را پایه گذاری کرد. وی نه بر عقل اعتمادی می نمود و نه نقل، وحدیث را دردرجه نخست و مقدم بر عقل قرار می داد.
از دوره معتصم به بعد ،معتزلیان ازنفوذ و قدرت فرو افتادند و همین امر زمینه رشد مکتب اشعری را فراهم ساخت. پس از ابوالحسن اشعری (متوفی324هـ)شاگردان مکتب وی کسانی چون باقلانی ،محمد بن حسن (ابن فورک)،ابو اسحاق اسفراینی،عبد القادر بغدادی،ابو جعفر احمد بن محمد سمنانی،خطیب بغدادی و امام محمد غزالی بیشترین نقش را در گسترش این مذهب داشته اند.
در واقع می توان گفت که مکتب اشعری راه میانهای بین اعتزال و اهل سنت و حدیث بود. استدلالات عقلانی که یکی از مهمترین ابعاد مکتب اعتزال است در اشعریگری حفظ شد و همچنین روح تازه ای در مذهب اهل سنت و جماعت که خشک و بیروح شده بود، دمیده شد.
پی نوشت ها:
[1] - برای اطلاعات بیشتر در خصوص آراء اهل سنت در خصوص نصب امام رک: الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه ،ابی الحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی(فقیه شافعی)؛فضائح الباطنیه،احیاءعلوم دین،ابو حامد غزالی؛السیاسه الشرعیه و اصلاح الراعی و الرعیه،ابن تیمیه(از پیشوایان مشهورحنبلی)؛سلوک الملوک،روزبهان خنجی؛احکام السلطانیه،ابن فراه؛اصول الدین،ابو منصور بغدادی.
[2] - سلوک الملوک،ص80.
[3] - کیفیت انتخاب ابوبکر و شرایط نصب او به خلافت باتلاش عمر و چند تن دیگر با استفاده از این روش بود.
[4] - این شالوده یا روش در عهد ابوبکر برای جانشینی عمر بعد از خویش نشأت گرفت و وی راجانشین بعد از خود معرفی نمود.
[5] - مصداق روش شورای شش نفره ای بود که عمر تعیین کرد و از درون آن عثمان بن عفان به خلافت رسید.
[6] - زور و غلبه چهارمین روش انعقاد امامت در نظر فقها و متکلمان اهل سنت می باشد که معاویه با این روش به قدرت رسید
[7] - احکام السلطانیه،ماوردی،ص8.
[8] - الفرق بین الفرق،ص47.
[9] - ملل و نحل،ج1،ص147.
[10] - همان ،همانجا.
[11] - الفرق بین الفرق،ص69.
[12] - ملل و نحل،ج1،ص154.
[13] - برای اطلاعات بیشتر رک.قاضی عبد الجبار،شرح الاصول الخمسه.
[14] - مروج الذهب،مسعودی،ج4،ص236.
[15] - الملل و النحل،ج1،ص80.
[16] - سبکی،طبقات الشافعیه الکبری،ج3،ص299.
فهرست منابع و مأخذ
1) قرآن مجید
2)ابن هشام ،ابومحمد عبدالملک(1355)،«السیره النبویه»،تحقیق مصطفی السقا،ابراهیم البیاری،عبدالحفیظ شلبی،مصر؛
3) ابن منظور،محمد بن مکرم(1416هـ.)،«لسان العرب(زبان عربی،واژه نامهها)»، ناشر: دار الاحیاء التراث العربی؛
4)اصفهانی،ابوالفرج علی بن حسین بن محمد،«مقاتل الطالبین»، ترجمه هاشم رسولی محلاتی،تهران:کتاب فروشی صدوق،بی تا ؛
5) اقبال، عباس(1357)،«خاندان نوبختی»،تهران:کتابخانه طهوری؛
6) بغدادی،عبد القاهر(1358)،«الفرق بین الفرق»،به اهتمام دکتر محمد جواد مشکور،تهران :انتشارات اشراقی؛
7) حلی، علامه (1381)،«حسن بن یوسف، الفین(اثبات خلافت امام علی (ع)) » ،تهران: نشر روشنک؛
8) خوارزمی، ابوعبدالله محمد ابن احمد بن یوسف کاتب(1362)،«مفاتیح العلوم» ، ترجمه حسین خدیوجم ،تهران : انتشارات علمی و فرهنگی؛
9) رازی ،ابوحاتم ( 1356) ، «اعلام النبوه»،تحقیق و تصیحیح صلاح الصاوی،ترجمه غلامرضا اعوانی،تهران : انتشارات انجمن فلسفه ایران؛
10) روزبهان،فضل الله(1368)،«سلوک الملوک»،حیدر آباد دکن؛
11)سبکی،تاج الدین ابی نصر عبد الوهاب بن علی بن الکافی،«طبقات الشافعی کبری»،محمود محمد الطنابی،حلبی و شرکاء؛
12)السیوطی،جلال الدین بن عبد الرحمن،«الدررالمنشور فی تفسیر لماثور»،تهران:المکتبه الاسلامی؛
13)شهرستانی ،محمد بن عبدالکریم (1361)،«توضیح الملل»،تر جمه مصطفی بن خالقداد هاشمی عباسی،تصحیح محمد رضا جلالی نائینی،تهران:اقبال؛
14) شهرستانی ،ابی الفتح عبد الکریم (1981)،«الملل و النحل» ،بیروت:ناصر للثقافه؛
15) طبری،محمد بن جریر(1413 ه.ق)،«تاریخ الطبری»،بیروت:مؤسّسه عزالدین؛
16) طوسی،شیخ الطائفه محمد بن الحسن(1358)،«تمهیدالاصول»،ترجمه و مقدمه تعلیقات عبد الحسین،مشکوه الدینی ،تهران: انجمن حکمت؛
17) طوسی،خواجه نصیر الدین(1363)،«تصورات یا روضه التسلیم»،تصحیح ولا دعیر ایوانف،تهران:نشر جامی؛
18) غزالی ابوحامد(1962)،«الاقتصاد فی الاعتقاد»،الدکتور ابراهیم آگاه چبوقچی،الدکتور حسین آقایی،آنکارا؛
19) غزالی ابوحامد(1366)،«احیاء علوم الدین»،ترجمه مؤید الدین محمد خوارزمی،به کوشش حسین خدیوجم،تهران: انتشارات علمی و فرهنگی؛
20) قاضی عبد الجبار ،ابی الحسین(1965)،«شرح الاوصول الخمسه»،قاهره؛
21) قمی،شیخ عباس،«منتهی الامال»،تهران:انتشارات جاویدان،بی تا؛
22) لسان العرب؛
23) الماوردی ،ابی الحسن علی بن محمد()1406، «الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه»،محمد حامد الفتی،مرکز نشر؛
24) مجلسی،علامه محمد باقر،«بحار الانوار» ،قطع رحلی،بی تا؛
25) المسعودی،علی بن الحسین(1967)،«مروج الذهب و معادن الجواهر»،تحقیق محیی الدین عبد المحمد،مصر؛
26) مفید،محمد بن نعمان،«الارشاد» ،ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی،انتشارات اسلامیه،بی تا؛
27) نوبختی،حسن بن موسی(1361)،«فرق الشیعه» ،ترجمه دکتر محمد جواد مشکور،تهران :انتشارات علمی و فرهنگی؛
28) یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب،«تاریخ الیعقوبی»،بیروت:بی تا؛
29) یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب(1362)،«تاریخ الیعقوبی»،ترجمه محمد ابراهیم آیتی،تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.
رضا ملازاده
منبع :مرکز اسناد انقلاب اسلامی